PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اوزان اشعار



F@$hist
13-02-2009, 17:10
خسته نباشید !

همین طور که از موضوع پیداست من یه سری اطلاعات در مورد اوزان و وزن های شعر ها و چگونگی تشخیص آن ها و وزن اشعار شاعر های مختلف می خواستم ...
مهم تر از همه همون تشخیص وزن یک بین هست ...

مثلا

بشنو این نی چون حکایت می کند

فاعلاتن-فاعلاتن-فاعلاتن-فاعلن

البته این رو هم نمی دونم درسته یا نه ! داشتم یه مطلب می خوندم همچین چیزی نوشته بود ... اگه اشتباهه بگین تا درستش کنم ...

t.s.m.t
14-02-2009, 01:30
1.غزل
2.ترجیع بند
3.ترکیب بند
4.رباعی
5.دو بیتی
6.مثنوی
7.قطعه
8.قصیده
9.مخمس
10.مسدس
11.بئشلیک(5 تایی)
12.گرایلی
13.قوشما
14.دیوانی
15.بایاتی
16.مستزاد
17.تجنیس
و ده ها قالب دیگر که خود حتی به چندین دسته تقسیم میشوند.

این ها تنها چند نمونه از اوزان و قالب های شعری است.
در مورد سؤال اوّلتون؛یعنی فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلات

این فرمولی است برای سرودن شعر که نشان دهنده ی تعداد هجاها ی شعر و آهنگ شعر است که مخصوص قالبهای عربی ست که در غزل ،ترکی،عربی و فارسی مشترکند به همین علت در هر سه مورد استفاده میشود.دو دسته از این نوع سبک استفاده میکنند.
1.شاعران چیره دست
2.شاعران ناشی و ماشینی

شاعران ماشینی،در واقع شاعرانی که سواد شعری دارند و لی درواقع فاقد استعداد و نبوغ و حس شعری اند از این نوع سبک برای به نوعی رو نویسی و تقلب در شعر سرایی استفاده میکنند.ولی شاعران ماهر بدون اینکه خود حتی متوجه بشند از این قانون پیروی میکنند.البته تنها در اشعاری که در قالبهای عربی دارای اشتراک اند من جمله ،غزل

مثال:

ای أوزون آیاتی انواری-صیفات
زولفو خالین سوره ی-والمرسلات
آیاغین توزونا دیمز کائنات
فاعیلاتن،فاعلاتن،فاعلات

دقت کنید که رباعی فوق دارای 11 هجا(بخش)در هر مصرع هست.این شعر یک شعر فلسفی میباشد که شاعر در مصرع چهارم(آخر)رباعی به جای اینکه از فرمول ِ فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلات استفاده کرده و مصرعی همانند 3 مصرع فوق سازد ،خود فرمول را مینویسد.اینکه چرا اینگونه نوشته است بر ما معلوم نیست و حتی مورد بحث ما نیست.اما پیشتر عرض کردم که هجا و آهنگ شعر!؟برای ساختن شعر منظوم تنها برابر بودن هجاهای مصرع ها کافی نیست.ممکن است دو مصرع از نظر هجایی برابر باشند ولی از نظر تلفظ و آهنگ و نوع صامت ها و مصوت ها چنان نا هماهنگ باشند که گویی نظم بودن شعر رو زیر سؤال میبرند.و همچنین این فرمول کمک میکند به اینکه شاعر کی در شعر بایستد.این بحث به طور مفصل حتی در کتاب های ادبیات دبرستان رشته های ادبیات و علوم انسانی توضیح داده شده است.

اما در مورد سؤال اصلی که کلی تر نیز هست و این قالب های شعری:

قالبهای شعری هر زبان رو ،دستور زبان ِ آن زبان، به خصوص قاعده ی تشکیل جمله که ممکن است در زبانی، فاعل+فعل و در زبانی دیگر فعل+فاعل و غیره باشد که موجب بوجود آمدن وزنهای مختلف در شعر شده است.

رابطه ی بین وزن شعر و سبک شعر انکار ناپذیر است.در واقع شاعر به نسبت سبک خود مجبور به گزینش قالب شعری میشود.مثلاً شاعری که در شعر عرفانی دست دارد هیچ موقع به قالب بایاتی یا گرایلی شعر نمی سراید بلکه بهترین اوزان شعر عرفانی همان غزل و رباعی است.در .اقع اکثر اشعار کلاسیک غزل و رباعی میباشند.

همان طور که پیشتر گفته شد غزل مشترک بین سه زبان ِ ترکی،عربی و فارسی است.
نابترین غزل ها دارای 14 الی 15 هجا میباشند.

تمامی اشعار منظوم که درای مصرع و بیت اند دارای هجاهای یکسانند یعنی اگر مصرع اول با 14 هجا آغاز شد شاعر مجاز نیست در مصرع آخر یا مثلاً پنجم شعر ،از 13 یا کمتر و یا 15 و یا بیشتر استفاده کند.در بین تمامی این اوزان تنها وزن قالب شعری دیوانی میباشد که از این قاعده مستثنی ست.که در هر دیوانی از دو هجای 7 و 8 استفاده میشود به این گونه که:

8
7
8
7
8
7
8
7

8
7
8
7
8
7
8
7

8
7
8
7
8
7
8
7

.
.
.

و فرمول خود شعر به گونه ی زیر است(فقط ردیفها و قافیه ها رانشان میدهیم)

x
x1
y
x1
z
t
m
x1

o
x2
p
x2
q
x2
r
x1

i
x3
j
x3
g
x3
k
x1

.
.
.

یک متغیر میتواند نشان دهنده ی قافیه و یا قافیه-ردیف یا ردیف جناس باشد.همچنین متغیر های بدون اندیس نشان دهنده ی آزاد بودن مصرع(یعنی بدون ردیف و قافیه)و متغیر های اندیس دار مشترک نشان دهنده ی قافیه،قافیه ردیف،یا ردیف جناس مشترک است.چون مثلاً ملاحظه میشود که مصرع های آخر هر بند از دیوانی با مصرع دوم،چهارم و هشتم بند اول دیوانی مشترکند. این سبک محض شعر ترکی است.

خود دیوانی انواعی دارد که علاوه بر این دوقاعده ی کلی ،شعر را محدود تر میکند یکی از این محدودیت ها این گونه هست که در خواندن شعر نباید لبها تا اخر مصرع به هم بخورند در واقع از حروفی استفاده میشود که صدای آنها بدون برخورد دو لب به هم بوجود می آید (دوداق دئیمز)

مثال:

گئلنده استاد کلامی
کهنه یارام قان وئریر
مؤجه گلیر بهری چشمیم
قطره ی -باران وئریر
دانه نی تورپاق ایچینده
گؤیردیر کانی-کرم
بیر ملک مقرّر اولموش
بیزلره ارزان وئریر

آنلاماز،نادان ائشیتسه
دئیر،هدیاندی بو سؤز
اهلی عیرفان مجلیسینده
لعل و مرجان دی بو سؤز
مختصری تورکی-زبان
بیل"دئییرمان"دی بو سؤز
آب شجره،آهن سنگه
گؤر نئجه جولان وئریر

.
.
.

انشاءالله در چند پست دیگر نیز به چند نمونه ی دیگر این اوزان می پردازیم که شما دوست عزیز راضی گردید.

bidastar
14-02-2009, 13:12
سلام فاشیست جان !

خیلی از کسانی که به اوزان اشعار مسلط هستند تسلطشون از روی قواعد اوزان نیست بلکه از روی آهنگ شعر ، وزن اون رو میگن.

من خودم رشته ای که در اون فارغ التحصیل شدم هیچ ربطی به ادبیات و زبان فارسی نداره اما وزن شعر رو به این صورت به طور کامل

یاد گرفتم

اولین شرطش اینه که تمام اوزان رو بدونی ، یعنی بدونی چند نوع وزن و عروض داریم تا وقتی که شعر رو شنیدی و آهنگ شعر رو

درک کردی بتونی وزنش رو بیان کنی

مثلا" شعری که شما مثال زدی که درستش" بشنو از نی چون حکایت می کند " هست رو اول با این

اهنگ میخونی : تم تتم تم تم تتم تم تم تتم (tem tetem tem tem tetem tem tem tetem) که اگر وزن و آهنگ فاعلاتن رو بلد باشی

به راحتی میتونی بیان کنی

البته این شیوه ی یاد گیری ناپلئونی اوزان اشعار هست و اگه بخوای به صورت عمیق و جامع و تخصصی یاد بگیری باید کتابهای مربوط

به زبان فارسی و وزن و عروض رو مطالعه کنی

فکر کنم زمان ما بچه های علوم انسانی سال سوم دبیرستان این مبحث رو داشتند

t.s.m.t
14-02-2009, 21:53
ترجیع بند:

از مشهورترین قالبهای شعری ،ترجیع بند می باشد که بیشتر اشعار عاشقانه،اجتماعی در قالب آن سروده میشود.
از قالبهای مشترک ترکی و فارسی می باشد.فرمول کلی آن به فرم زیر است.(متغیرهای هم اندیس نشانگر ِ قافیه و یا قافیه ردیف و یا ردیف - جناس های مشترک می باشد.)

X1
X1
X1
.
.
.
X1
Y1
Y2

X2
X2
X2
.
.
.
X2
Y1
Y2

.
.
.

Xn
Xn
Xn
.
.
.
Xn
Y1
Y2

همانطور که از فرمول مشخص است،ترجیع بند از چندین بند تشکیل بافته است که تعداد مصرع های هر بند میتواند از 6 تا 8 و 10 و حتی بیشتر نیز باشد.اما تعداد مصرعهای هر بند باهم برابرند.در واقع اگر بند اول ترجیع بندی 10 مصرع داشته باشد تا آخر ترجیع بند،تمامی بندهای آن 10 مصرع خواهد داشت.

رایج ترین ترجیع بندها،6 مصرعی می باشند،به خاطر کوتاه بودن بندها و حفظ آهنگ کلی شعر این امر بدیهی به نظر می رسد.آنچه که باعث شده است شاعران بیشتر اشعار عاشقانه و اجتماعی را در این قالب بسرایند،تأثیر پذیری این نوع وزن است که آنهم به دلیل تکرار دو مصرع آخر هر بند است که تا آخر شعر ادامه دارد.( Y2,Y1 کل دو مصرع است که تکرار میشوند)

پس نقش اصلی ترجیع بند را این دو مصرع تکراری بازی میکنند،
چون هر بند دارای موضوع خاص خود است و گاهاً ممکن است با اصل موضوع شعر تفاوتی داشته باشد اینجاست که دو مصرع تکراری در آخر هر بند بقیه ی مصرع ها را به بند اول شعر که موضوع اصلی از آنجا آغاز میشود ،ارتباط میدهند.

حال اگر این دو مصرع ضعیف باشد به علت تکرار پیاپی موجب تضعیف کل شعر میشود.
در واقع ناب ترین ترجیع بندها ،ترجیع بند های 6 مصرعی هستند که اولاً بدنه ی آزاد هر بند همچون غزل و ثانیاً دو مصرع تکراری آن ماهرانه سروده شود. یعنی اگر از بیت تکراری هر بند صرف نظر شود خواننده قادر به تشخیص غزل بودن یا ترجیع بند بودن بند های آزاد نباشد.

دو ترجیع بند از صرّاف تبریزی(عاشقانه) و مولا ولی ویدادی(اجتماعی) از ترجیع بندهای ماندگار ادبیات ایران است.البته ترجیع بندهای اجتماعی میرزا علی اکبر طاهر زاده(طنز – تراژدی)نیز ماهرانه و با زبانی روان سروده شده است.

در زیر ترجیع بند ترجیع بند اجتماعی ویدادی را به عنوان مثال می آوریم:



گل چئکمه جاهان قیدینی سن،جان بئله قالماز
قان آغلاما چوخ،دیده یی – گیریان بئلخ قالماز
گول واختی گئچر،سیری-گولوستان بئله قالماز
هر لحظه، کؤنول،خوررم و خندان بئله قالماز
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

از بس بو جمال ایله کی جانان اولا فانی
بو شیوه ایله قددی – خورامان اولا فانی
بو گردنی – خوش،زولفی – پریشان اولا فانی
بو احسنی – صورتده کی ،اینسان اولا فانی
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

سولطان جاهان اولسا،گئده ر،جانه اینانما
بیر گون پوزولور،شؤکت و دیوانه اینانما
چون باقی دئییل،مؤلکی – سؤلیمانه اینانما
گر عاقیل ایسن،گردیشی – دؤرانه اینانما
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

یؤز مؤسومی – خوش خوررم اولوب ایللر آچیلسا
یؤز لاله بیتیب سوسن و سؤنبوللر آچیلسا
یؤز باغی – جاهان تازه لنیب گؤللر آچیلسا
کؤنلوم کی آچیلماز نئچه مؤشکؤللر آچیلسا
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

آه،آلدی منی دردی – فیراق و غمی – حسرت
سرمست و خراب ائتدی یئنه باده یی – حیرت
بیر مهر ؤ وفا ائتملی یوخ کیم اولا رغبت
فؤت ایلئمه،گئل وار ایکن الده دمی – فورصت
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

فیکر ائتسن اگر دهرینی ایشی بحری - بلا دیر
بیر دورری گیرانمایه سی مین جانه بهادیر
هر نقشی بیر آئینه یی – ایثباتی – خودادیر
مقصودی دو عالم یئنه تحصیلی – ریضا دیر
بیر جام یئتیر ساقی بو دؤران بئله قالماز
تن بیر گون اولور خاک ایله یکسان،بئله قالماز

مولا ولی ویدادی(خسته ویدادی)

bidastar
14-02-2009, 23:43
البته اینجا یه فروم عمومی هست و فکر میکنم بهتره از اشعار فارسی به عنوان مثال استفاده کرد تا برای همگان قابل درک باشه !!

================

علم عروض و وزن شعر فارسی

شعر را سخنی موزون و با قافيه خوانده اند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيال انگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيال انگيز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخير، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خيال انگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خيال انگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگوييد : «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد داده ايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيال انگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيال انگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافته ايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كرده ايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتيد: « گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيال انگيز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.
وزن به شعر زيبايی سحرآميزی می بخشد و آن را شورانگيز می سازد. اگر وزن شعری را برهم بزنيم خواهيم ديد كه تا چه ميزان از زيبايی و تاثير آن در خواننده كاسته می شود. به عنوان مثال اگر شعر:
دانه چو طفلی است در آغوش خاك / روز و شب اين طفل به نشو نماست
به صورت بی وزن درآيد، در می يابيم كه چقدر زيبايی و شورانگيزی اش را از دست داده است.
دانه چو طفلی در آغوش خاك است، روز و شب اين طفل به نشو نما است
پس وجود وزن در شعر از فصل های ذاتی آن است. از اين رو كسانی كه با شعر و شاعری سر و كار دارند، به ويژه با شعر فارسي، بايد شناختی از وزن و قواعد ان داشته باشند، زيرا وزن های شعر فارسي از نظر خوش آهنگی و زيبايی و كثرت و تنوع و نظم در جهان بی نظير است.
پيش از آغاز آشنایی با علم عروض، نخست باید با چند اصطلاح آشنا شويم:

حرف:
شاعر با واژه به سرودن شعر می پردازد و واژه خود از واحدهاي كوچك تری به نام حرف تشكيل شده است، بنابراين برای شناختن وزن شعر به ناچار از حرف آغاز می كنيم. بايد توجه داشت كه در وزن شعر، صورت ملفوظ حروف مد نظر است نه شكل نوشته شده ی آن ها. مثلن واژه ی "خواهر" به صورت "خاهر" تلفظ می شود و پنج حرف دارد : ( خ ا ه ----َ ر ) و واژه ی "نامه" به صورت "نام ِِ " تلفظ مي شود و چهار حرف دارد( ن ا م ----ِ ).
حرف بر دو گونه است : صدادار و بی صدا

مصوت ها :حرف های صدادار (حرکات):

زبان فارسی دارای سه حرف صدادار كوتاه و سه حرف صدادار بلند است.

حرف های صدادار كوتاه يا "حركات" عبارتند از : --َ--، ---ِ--، ---ُ-- مثلن در كلمات سَر، دِل، پُل.

هر يك از حركات، که در خط فارسي به صورت اِعراب، در بالا يا زير حرف قرار مي گيرند و بعد از آن حرف تلفظ مي شوند. يك حرف به شمار می آید.
حرف های صدادار بلند عبارتند از : "و"، "ا"، "ی" مثلن در آخر واژه هاي "كو"، "پا"، "سی".
نكات مهم:

١- هر حرف صدادار بلند تقريبن دو برابر حرف صدادار كوتاه است، از این رو حرف صدادار بلند در وزن شعر فارسی دو حرف به شمار می آید.
٢- "و"، "ا"، "ی" زمانی حرف صدادار بلند و دو حرف به شمار می آید كه دومين حرف هجا باشند. مثلن در كلمات "كار"، "سو" و "ديد" حرف های صدادار، بلند و دو حرف به شمار می آیند، اما حرف "و" در كلمه ی "وام" و "قول" و حرف "ی" در كلمات "ياد" و "سيل" بی صدا هستند، زيرا به ترتیب نخستین و سومين حرف هجا هستند.
صامت ها :حرف های بی صدا
زبان فارسي داراي ٢۳حرف بی صدا است :
ء(=ع) ، ب ، پ ، ت (=ط) ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز (=ذ ، ظ ، ض )، ژ، غ، س ( =ث ، ص ) ، ش ، غ (=ق ) ، ف ، ك ، گ ، ل ، م ، ن ، و (در آغاز كلمه ی وجد) ، ه (= ح ) ، ی( در آغاز كلمه ی ياد ).


هجا:
هجا يا بخش، يك واحد گفتار است كه با هر ضربه ی هوای ريه به بيرون رانده می شود. در زبان فارسی هر هجا دارای يك حرف صدادار است كه دومين حرف هجاست. از این رو در هر گفته به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. مثلن كلمه ی (پر) يك هجايی و كلمه ی (پر-- وا) دو هجايی و كلمه ی (پر -- وا -- نه) سه هجايی و كلمه ی ( آ – زا – دِ -- گی) چهار هجايی است.
انواع هجا:
در وزن شعر فارسي انواع هجا سه دسته هستند: كوتاه، بلند و كشيده.

١)- هجای كوتاه:
دارای دو حرف است و با علامت U نشان داده می شود. مانند كلمات: نه (نَ ) و تو (تُ )

٢)- هجای بلند:
دارای سه حرف است و با علامت __ نشان داده مي شود. مانند كلمات: نر، پا.

۳)- هجاي كشيده:
داراي چهار يا پنج حرف است و با علامت __ U نشان داده مي شود. مانند كلمات: نرم، پارس.

متوجه باشيد كه يك يا دو حرف آخر هر هجای كشيده، هجای كوتاه نيست بلكه از نظر امتداد هجاها، در حكم يك هجای كوتاه است، زيرا هر هجای فارسی بايد دارای يك حرف صدادار باشد.

نكات بسيار مهم:
١- گفتيم كه امتداد هر حرف صدادار بلند دو برابر حرف صدادار كوتاه است از این رو در وزن شعر فارسی هر حرف صدادار بلند دو حرفی به شمار مي آيد. مثلن كلمه ی (سی) سه حرفی است. هر يك از حرف های ديگر؛ چه صدادار كوتاه و چه بی صدا، يك حرف به شمار می آيند.
٢- در وزن شعر، حرف "ن" پس از یک حرف صدادار بلند در يك هجا (يعنی نون ساكن)، به شمار نمی آيد. مانند: برين = بری، خون = خو.
ولی اگر حرف "ن" به هجای بعد منتقل گردد، آن گاه در اين هجای جديد، پس از حرف صدادار بلند قرار نمی گيرد و از این رو به شمار می آيد. مثلن اگر "دوان آمد" را به صورت "دوانامد" تلفظ كنيم، یعنی حرف "ن" به صورت "نا" در هجای جديد قرار بگيرد، پس دیگر پس از حرف صدادار بلند نيست، لذا به شمار آمده و تلفظ می شود.
۳- " آ " در خط برابر است با همزه ی صدادار و حرف صدادار بلند " ا "، از این رو سه حرف به شمار می آيد. مثل: "آباد" كه نخستین هجایش سه حرفی است و هجای دومش چهار حرفی.


وزن شعر فارسی:
وزن شعر عبارت است از نظمی در اصوات گفتار، مثل وزن شعر فارسی كه بر پایه ی كميت هجاها و نظم ميان هجاهای كوتاه و بلند قرار دارد.
عروض:
علمی است كه قواعد تعيين وزن های شعر (تقطيع) و طبقه بندي وزن ها را از جنبه ی نظری و عملی به دست مي دهد.
واحد وزن:
واحد وزن در شعر فارسی و بسياری از زبان هاي ديگر، مصراع است. از این رو وزن هر مصراع از يك شعر، نمودار وزن مصراع های ديگر است. هنگامی که شاعر مصراع نخست شعر را سرود به ناچار بايد دیگر مصراع ها را هم در همان وزن بسرايد.
واحد وزن در شعر عرب بيت است. در نام گذاری وزن های شعر فارسی نیز، بر پایه ی سنت ديرينه، واحد وزن را بيت مي گيرند.
قواعد تعيين وزن:
براي تعيين وزن يک شعر سه قاعده ی زير را به دقت بايد به کار برد:
قاعده ی يک - درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضي)
براي یافتن وزن يک شعر، نخست بايد آن را درست و روان و فصيح خواند. در خواندن نبايد خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نيست که بر خاک نهی پيشانی / صدق پيش آر که اخلاص به پيشانی نیست
وقتی اين شعر را درست می خوانيم "طاعت آن" به صورت "طاعتان" و "پيش آر" به صورت "پيشار" تلفظ می شود. پس از اين که شعر را درست و فصيح خوانديم، بايد عين تلفظ را واضح بنويسيم. به عبارت ديگر در تعيين وزن شعر بايد خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزديک کرد. اين خط را "خط عروضي" می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعايت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصيح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نيز همزه را بايد حذف کرد، مثلن در شعر بالا "طاعت آن" با حذف همزه به صورت "طاعتان" تلفظ می شود. همچنين مصراع "بنی آدم اعضاي يک پيکرند" با حذف همزه ی "اعضا" به صورت "بنی آدمعضای" خوانده می شود.
٢- در خط عروضي بايد حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به يادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند هميشه دومين حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بينش / مَقصودِ وُجودِ آفَرينِش
روشن است کلماتی مانند "تو" ، "دو" و "و" ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند بايد نوشته شوند. يعنی به صورت "تُ " ، "دُ " و " –ُ- ". معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند" من و او " که به صورت " منُ او " تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات "خويش"، "خواهر" ، "نامه" ، و "چه" به صورت "خيش"، "خاهر"، "نام ِِ" و "چِ ِ " در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خيش نَپسَندی / نيز بَر نَفس ديگَری نَپَسَند
٤- پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومين حرف هجاست، لذا حرف های "و" ، "ا" و "ی" فقط هنگامی که دومين حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آيند. مثلن در کلمات "کو" ، "سار" ، "ريخت". ولی در کلمه ای مانند "نُو" که دومين حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف "واو" بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو - تقطيع:
تقطيع يعنی تجزيه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.

منظور از تقطيع هجايی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهاي شعر اعم از کوتاه، بلند و کشيده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با / است.

دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجاي کشيده را نيز به يک هجای بلند (سه حرف نخست) و يک هجای کوتاه (يک يا دو حرف بعد) تقسيم می کنيم.
تقطيع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفي (کوتاه) " U" است.
علامت هجای سه حرفی (بلند) " __ "است.
علامت هجاهای چهار يا پنج حرفی (کشيده) " __ U" است.
نخست شعر را به خط عروضی می نويسيم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به اين شکل در می آيد:
اِي سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد

ای (__) سا (__) رِ (U) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (U) را (__) کا (__) را (__) مِ (U) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (U) وَد (__)
که مرتب آن می شود:

__ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنيد، خواهيد ديد که هيچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنيد می بينيد که دارای نظم می شود، که از تکرار __ __ U __ تشکيل شده است.
ارکان عروضی:
وقتی هجای شعری را به اجزای چهار تا چهار تا يا سه تا سه تا و يا غیره جدا کرديم به شکلی که نشان دهنده ی نظمی در آن ها باشد. ساده تر ان است که به جای آن که بگوييم وزن فلان شعر از دو هجای بلند و يک هجای کوتاه در چهار بار تکرار تشکيل شده است، نام ارکانی ان را بگوييم.
به عنوان مثال در شعر بالا که تقطيع کرديم و از چار بار تکرار __ __ U __ تشکيل گرديد، به جای آن که بگوييم اين شعر داراي دو هجای بلند در آغاز و يک هجای کوتاه و در پایان يک هجاي بلند ديگر است که چهار بار تکرار می شود، بگوييم از رکن "فاعلاتن" است.

ارکانٍٍٍ عروضی، مدل "افاعیل" را به وجود می آورند و تمام این ارکان بر مبنای ۳ حرف ف و ع و ل ساخته می شوند.

مهم ترين ارکان عروضي بر حسب تعداد هجا به قرار زيرند:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:

الف - ارکانی، که در آغاز، ميان و پايان مصراع می آيند:

١- فاعلاتن __ U __ __
٢- فاعلن __ U __
۳- مفاعيلن U __ __ __
٤- فعولن U __ __
۵- مستفعلن __ __ U __
٦- مفعولن __ __ __
۷- فَعَلاتن U U __ __
٨- فَعَلن U U __
٩- مَفاعلن U __ U __
١٠- مفتعلن __ U U __

ب - ارکان غير پايانی که در پایان مصراع قرار نمی گيرند:

١- فاعلاتُ __ U __ U
٢- فَعَلاتُ U __ U U
۳- مَفاعيلُ U __ __ U
٤- مُستفعِلُ __ __ U U
۵- مَفعولُ __ __ U
٦- مَفاعِلُ U U __ U
ج - ارکان پايانی که فقط در پایان مصراع می آيند:
١- فَعَل U __
٢- فَع __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر، "وزن ها" یا "بحرهای عروضی" را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :« که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» دارای وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" است که از تکرار رکن "مفاعیلن" ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
• فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
• مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
• مـَفاعیلـُن‏ مـَفاعیلـُن ‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست / بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
• فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی ‏آشامم هنوز

قاعده ی سه - اختيارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسيار منظم و دقيق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسي به دقت رعايت می شود و از اين نظر تقطيع شعر فارسي بسيار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختيارهایی دارد كه به ضرورت از آن ها بهره می برد.

تبصره:
برای تعيين وزن يك شعر، تقطيع يك مصراع از آن كافی است اما چون در شعرهای فارسي اغلب از اختيارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقايسه ی دو مصراع يعنی از روی اختلاف هجاها، اختيارهای شاعری را به تر درمی يابيم. لذا در تقطيع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتيب زير هجاهای مصراع اول می نويسيم.

اختيارهای شاعری بر دو گونه است: زبانی و وزنی.


- اختيارهای زبانی شاعر:
در هر زبانی برخی از كلمات دارای دو يا گاه چند تلفظ هستند و گوينده اختيار دارد هر كدام از آن ها را كه می خواهد به كار ببرد. اختيارهای زبانی بر دو گونه است:
١- امكان حذف همزه:
در فارسي اگر قبل از همزه ی آغاز هجا حرف بی صدایی بيايد، همزه را می توان حذف كرد. مثلن كلمه ی" آب" كه با همزه شروع شده است، اگر پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر" بياوريم، همزه را می شود حذف كرد. مثلن " در آب " را بگوييم "دراب" يا "از اين" را بگوييم "ازين" يا "در آن " را بگوييم "دران".
٢- تغيير كميت حرف های صدادار:
شاعر در موارد ویژه ای می تواند به ضرورت وزن شعر، حرف صدادار كوتاه را بلند و يا حرف صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند.
الف- بلند تلفظ كردن حرف های صدادار كوتاه:
حرف صدادار كوتاه پايان كلمه را به ضرورت وزن می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آید. همچنين كسره ی اضافه و ضمه ی عطف را می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آيد.
ب- كوتاه تلفظ كردن حرف های صدادار بلند:
هرگاه پس از كلمات پایان یافته به حرف های صدادار بلند "و" و "ی" صوتی بيايد، شاعر اختيار دارد كه اين حرف های صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند تا كوتاه به شمار آيد. در ضمن ميان دو حرف صدادار، حرف بی صدای " ی" قرار مي گيرد كه آن را "ی" وقايه می نامند.


- اختيارهای وزنی شاعر:
اختيارهای زبانی تنها تسهيلاتی در تلفظ برای شاعر فراهم می آورد تا به ضرورت وزن از آن بهره بگیرد.بی آن كه موجب تغييری در وزن شود. اما اختيارهای وزنی امكان تغييرات كوچكی در وزن را به شاعر می دهد. تغييراتی كه گوش فارسي زبانان آن را عيب نمی شمارد.
اختيارهای وزنی بر چهار گونه است:
١- بلند بودن هجاي پايان مصراع. آخرين هجای هر مصراعی بلند است اما شاعر می تواند به جای آن هجای كشيده يا كوتاه بياورد. هجای پايان مصراع را هميشه با علامت هجای بلند نشان مي دهيم.
سرو را مانی و ليكن سرو را رفتار نه / ماه را مانی و ليكن ماه را گفتار نيست
گر دلم از شوق تو ديوانه شد عيبش مكن / بدر بی نقصان و زر بی عيب و گل بی خار نيست


در این جا آخرين هجا در مصراع نخست كوتاه است و در مصراع های دوم و چهارم كشيده است بی آن كه موجب كم ترين اختلالی در وزن شده باشد. پس بايد به خاطر بسپاريم كه در پايان مصراع فرقی ميان هجای كشيده و كوتاه يا بلند نيست و همه بلند به شمار می آيند. امروزه هيچ يك از شاعران فرقی ميان اين سه نوع هجا نمی گذارد و همه را بلند به شمار می آورند، اما در عروض سنتی به غلط ميان هجای كشيده و بلند در پايان مصراع فرق گذاشته اند.
٢- بعضي از اوزان با "فاعلاتُ" آغاز می شوند. شاعر هجای اول را در آغاز مصراع می تواند بلند به شمار آورد. يعنی به جای "فاعلاتُ " با بلند تبديل كردن هجای آغاز مصراع آن را به "فاعلاتن" تبديل نمايد.
۳- شاعر می تواند به جای دو هجای كوتاه ميان مصراع، يك هجای بلند بياورد. اين عمل بيش تر در دو هجای كوتاه ماقبل آخر مصراع صورت مي گيرد. يعني شاعر به جاي "فَعَلن" با تبديل دو هجای كوتاه اول به یک هجای بلند، آن را به "فع لن" تبديل مي نمايد.
٤- قلب : شاعر به ضرورت وزن می تواند يك هجای بلند و يك هجای كوتاه كنار هم را جا به جا كند. اين اختيار شاعری به ندرت اتفاق می افتد و آن هم در "مُفتَعِلُن" و "مفاعِلُن" رخ می دهد.



مرور و يادآوری :
تقطيع شعر و اختيارهای شاعری
برای تقطيع شعر با اختيارهای شاعری يك راه، استفاده ی دقيق از گوش است. مثلن اگر "دل من" را عادی تلفظ كنيم، تقطيع هجايی آن " UU _ " اما تلفظ "دل من" در مصراع: دل من همي داد گفتی گواهی به صورت " U _ _ " است زيرا در هجای دوم " لِ " كشيده تلفظ می شود. يعني "لِ " به اندازه ی يك هجای بلند ممتد می گردد و لذا آن را يك هجای بلند به شمار می آوریم و وزن را به دست مي آوريم.
راه ديگر درست کردن وزن، روش مقايسه هجاهای دو مصراع يك شعر است. می دانيم كه ترتيب و تعداد هجاهای كوتاه و بلند يك مصراع شعر در تمام مصراع های ديگر رعايت می شود. حال اگر يك يا چند هجای یک مصراع با معادل هايشان در مصراع ديگر مطابقت نداشته باشد، نقص را بايد بتوان با اختيارهای شاعری رفع كرد و گرنه وزن مختل می ماند. مثلن:
دل من داد همی گفتی گواهی / كه باشد مرا روزی از تو جدايی
اگر شعر را درست تقطيع كنيد خواهيد ديد كه هجاهای ٢ و ۷ و ٩ در دو مصراع بر خلاف وزن شعر فارسی با معادل هايشان در مصراع دیگر يكسان نيستند. یعنی در مصراع نخست هجای ٢ كوتاه است و در مصراع دوم معادل همين هجا بلند است. در مصراع دوم همچنين هجای ۷ بلند است و در مصراع نخست كوتاه. در مصراع دوم نیز هجای ٩ بر خلاف معادلش در مصراع نخست كوتاه است. این اختلال در وزن را بر مبنای قواعد زیر می توان تصحيح کرد:
در هجاي ٢ در مصراع نخست حرف "لِ " كوتاه است و معادل آن در مصراع دوم " با " بلند است. "با " را نمی شود طبق هيچ قاعده ای كوتاه كرد، اما " لِ " را می توان با اضافه كردن كسره كشيده تلفظ كرد و آن را هجای بلند به شمار آورد.
در هجای ۷ در مصراع دوم با يك هجای بلند روبرو هستیم كه معادل آن در مصراع نخست كوتاه است.در اين جا نیز هجاي ۷ مصراع اول را نمی شود بلند به شمار آورد، ولي هجای هفتم مصراع دوم را طبق قاعده ی كوتاه تلفظ كردن مصوت بلند "ی" می توان كوتاه به شمار آورد.
هجاي ٩ در مصراع دوم " تُ " نيز برخلاف معادلش در مصراع نخست" تی " كوتاه است، اما طبق قاعده ی كشيده تلفظ كردن ضمه (حرف صدادار) در پايان كلمه می توان آن را یک هجای بلند به شمار آورد و بدین ترتيب و با اين عمليات عروضی، هجاهای هر دو مصراع، با يكديگر برابر و همسان می شوند.


بَحر

بحر در لغت «شكافی است فراخ در زمين، دارای آب بسيار» و در اصطلاح عروض عبارت است از كيفيّت وزنی يا آهنگی ویژه، برآمده از تكرار يا تركيب يك يا چند رکن عروضی و به گفته ی خواجه نصير "تكرار اركان" که افاعيل هم خوانده شده است.

بحر از نظر خلیل بن احمد عروضی، بنیادگذار عروض عرب (در گذشته در سال ١۷٠ق) و پیروان او، هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، افاعیل نامیده می شوند، عبارت اند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مفعولات. خليل بن احمد عروضي وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دايره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوی (سده ی سوم ق)، بحر متدارك را نیز بدان‌ها افزوده است. بدين ترتيب وزن های شعری در دایره های عروضی عبارتند از:

• دايره ی نخست مختلفه، دارای بحرهای طويل و مديد و بسيط،؛

• دايره ی دوم مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و كامل؛

• دايره ی سوم مجتلبه، دارای بحرهای هزج و رجز و رمل؛

• دايره ی چهارم مشتبهه، دارای بحرهای منسرح و خفيف و مضارع و مقتضب و سريع و مجتث؛

• دايره ی پنجم متّفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارك.

بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده، وضع کردند.
اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای به دست آمده را سالم ، و اگر تغییراتی بیایند آن بحرها را مُزاحَف می نامند. هر تغییری، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که می یابد، لقبی پیدا می کند.


اقسام بحر

١) متّفق‌الاركان: كه از تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك.

٢) مختلف الاركان: كه از تركيب يا از تركيب و تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

طويل، مديد، بسيط، غريب، قريب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سريع، و خفيف.


گونه های شعری ایرانیان با گونه های شعر عرب، تفاوت دارد. برخی بحر ها، مانند قریب و مشاکل و غریب ویژه ی شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، برخی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و برخی ویژه ی شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.

این اختلاف، ناشی از ویژگی های زبانی، شعری و احساسی دو زبان فارسی و عربی است.



آشنایی با بحرهای عروضی



• بحر متقارب
متقارب در لغت به معنی نزديك به هم است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فعولن" به دست می آید.

زحافات (تغییرات) مشهور بحر متقارب:

١- حذف: برداشتن يك هجاي بلند از آخر "فعولن" است و " فعو" را كه باقی می ماند، به فعل تبديل مي كند که به آن محذوف مي گويند.

٢- ثلم: اگر از "فعولن" تنها دو هجای بلند باقی بماند آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن اثلم مي گويند.

وزن های مشهور بحر متقارب
١- بحر متقارب مثمن سالم: فعولن فعولن فعولن فعولن

جهانا همانا فسوسی و بازی / كه بر كس نپايی و با كس نسازی ابوطيب مصعبی

دو عيدست ما را از روی دو معنا / هم از روی دين و هم از روی دنيا المعجم

نكوهش مكن چرخ نيلوفری را / برون كن ز سر باد خيره سری را ناصرخسرو

٢- بحر متقارب مثمن محذوف: فعولن فعولن فعولن فعل

چو از زلف شب باز شد تاب ها / فرو مرد قنديل محراب ها منوچهری

به نام خداوند جان و خرد / كزين برتر انديشه بر نگذرد فردوسی

بر آمد ز كوه ابر مازندران / چو مار شكنجی و ماز اندر آن منوچهری

۳- بحر متقارب مثمن اثلم: فع لن فعولن فع لن فعولن

آيين تقوی ما نيز دانيم / ليكن چه چاره با بخت گمراه حافظ

چندان كه گفتم غم با طبيبان / درمان نكردند مسكين غريبان

ما درد پنهان با يار گفتيم / نتوان نهفت درد از طبيبان حافظ



• بحر رجز
رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار ركن "مستفعلن"‌به دست می آید.

زحافات مشهور بحر رجز:

١- طی : حذف حرف ساكن چهارم (ف) از ركن "مستفعلن" است و سپس مستعلن را كه می ماند به " مفتعلن " تبديل می كنند که به آن " مطوی " مي گويند.

٢- خبن: حذف حرف ساكن دوم (س) از "مستفعلن" است و سپس متفعلن را كه می ماند، به "مفاعلن" تبديل مي كنند و به آن " مخبون" مي گويند.

۳- ترفيل: اگر يك هجای بلند به آخر جزء "مستفعلن" افزوده شود آن را با "مستفعلاتن" نشان می دهند و به آن "مرفل" می گويند.

وزن های مشهور بحر رجز

١- بحر رجز مثمن سالم: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

من خاك پاي آن كسم كو خون ساغر مي خورد / تا راز دل ساغر چرا هر دم به لب مي آورد سلمان ساوجی

عمريست تا من در طلب هر روز گامي مي زنم / دست شفاعت هر زمان در نيكنامي مي زنم حافظ

اي عاشقان اي عاشقان پيمانه را گم كرده ام / زان مي كه در پيمانه ها اندر نگنجد خورده ام مولوی

٢- بحر رجز مثمن مطوي مخبون: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند / همدم گل نمي شود ياد سمن نمي كند حافظ

تاب بنفشه مي دهد طره ي مشكساي تو / پرده ي غنچه مي درد خنده ي دلگشاي تو حافظ

اي كه ز ديده غايي در دل ما نشسته اي / حسن تو جلوه مي كند وين همه پرده بسته اي سعدی

۳- بحر رجز مثمن مطوي: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

يار شدم يار شدم با غم تو يار شدم / تا كه رسيدم بر تو از همه بيزار شدم

مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم مولوی

منفعلم بر كه برم حاجت خويش از بر تو / ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو بيدل دهلوی

• بحر رمل
رمل در لغت به معنی بافتن حصير است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فاعلاتن" ‌پديد می آيد.

زحافات مشهور بحر رمل:

١- كف: انداختن حرف هفتم ساكن را "كف" و "فاعلات" را كه پس از حذف "ن" از فاعلاتن می ماند، "مكفوف" مي گويند.

٢- حذف: انداختن هجاي بلند آخر "فاعلاتن" است كه از آن "فاعلا" مي ماند و آن را به "فاعلن" تبديل می كنند كه به آن "محذوف" می گويند.

۳- خبن : انداختن حرف ساكن دوم "فاعلاتن" را "خبن" و "فعلاتن" را كه می ماند "مخبون" می گويند.

٤- خبن و كف: پس از انجام دو زحاف خبن و كف از جزء فاعلاتن "فعلات" می ماند كه به آن "مخبون مكفوف" يا "مشكول" می گويند.

۵- خبن و حذف: پس از انجام دو زحاف خبن و حذف از جزء "فاعلاتن" "فعلا" می ماند كه آن را به"فعلن" تبديل می كنند، كه به آن "مخبون محذوف " می گويند.

٦- صلم: اگر از "فاعلاتن" تنها دو هجاي بلند بماند، آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن "اصلم" می گويند.

۷- طمس: اگر از جزء "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند ، آن را با "دفع" نشان می دهندكه در اين صورت به آن "مطموس" می گويند.

وزن های مشهور بحر رمل
١- بحر رمل مثمن سالم: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

هر كه چيزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد / هر كه محرابش تو باشی سر زخلوت بر نيارد سعدی
روزگار و هر چه در وی هست بس ناپايدار است / ای شب هجران تو پندارم برون از روزگاری وصال شيرازی

٢- بحر رمل مثمن محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ياد می داری كه با من جنگ در سر داشتی / رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی سعدی

ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری / وز نفاق تير و قصد ماه و کید مشتری انوری

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بايدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش حافظ

۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هايی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش مولوی

٤- بحر رمل مثمن مخبون محذوف : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

تاخبر دارم ازو بی خبر از خويشتنم / با وجودش ز من آواز نيابد كه منم سعدی

بنشين بر لب جوی و گذر عمر ببين / وين اشارت ز جهان گذران ما را بس حافظ

گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم / ور لبش جور كند از بن دندان بكشم مولوی

۵ - بحر رمل مسدس مخبون محذوف: فاعلاتن فعلاتن فعلن

بی رخت چون به چمن راه كنم / سوی گل بنگرم و آه كنم جامی

علی آن شير خدا شاه عرب / الفتی داشته با آن دل شب شهريار

روی بنمای كه ديوانه شدم / رحمتی كز غمت افسانه شدم كمال الدين اصفهانی

٦- بحر رمل مثمن مخبون: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكی و خدايی / نروم جز به همان ره كه توام راهنمايی سنایی

۷- بحر رمل مثمن مخبون مطموس: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع

كار و كردار تو ای گنبد زنگاری / نه همی بينم جز مكر و ستمكاری ناصر خسرو

پانزده سال بر آمد كه به يمگانم / چون و از بهر چه زيرا كه به زندانم ناصرخسرو

٨- بحر رمل مثمن مخبون اصلم: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

از تو با مصلحت خويش نمی پردازم / همچو پروانه كه می سوزم و در پروازم سعدی

٩- بحر رمل مثمن مخبون مكفوف(مكشوف): فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

اگرم حيات بخشی و گرم هلاك خواهی / سر بندگی به حكمت بنهم كه پادشاهی سعدی

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهی / به پيام آشنايی بنوازد آشنا را حافظ

t.s.m.t
15-02-2009, 20:20
البته اینجا یه فروم عمومی هست و فکر میکنم بهتره از اشعار فارسی به عنوان مثال استفاده کرد تا برای همگان قابل درک باشه !!


دوست عزیز،با تمام احترامی که برای شما قائلم با نظر شما کاملاً مخالفم!امیدوارم که از من رنجیده خاطر نشوید چون دلائلم کاملاً منطقی است.

1.از بین 50-60 وزن مختلف شعر در بین تمامی زبان ها لااقل 30 وزن آن مختص زبان ترکی است،پس آوردن مثالی به زبان غیر از زبان ترکی،مضحک به نظر میرسد.به عنوان مثال وزن "دیوانی"،چگونه مثالی فارسی برای وزن دیوانی آوریم حال آنکه چنین وزنی در فارسی و غیر زبان ها وجود ندارد.

2.شاید خیلی ها از نحوه ی پست های بنده خوششان نیاید،چون اکثراً به زبان ترکی است،منطق بنده پوشش دادن تمامی بحث ها در ادبیات ایران ست.اگر قرار باشد بنده هم به وزنهای فارسی و یا عربی اکتفا کنم پس چه کسی به وزنهای سایر زبانهای ایران خواهد پرداخت.از بین 100 کاربر ادبیات سایت شاید کسی نباشد که از وزنهای شعر فارسی بی اطلاع باشد ولی از بین تمامی این کاربران شاید 3 نفر هم در زبانهای دیگر تخصص نداشته باشند.پس با وجود این همه استاد در زبان ادبیات فارسی، پرداختن بنده نیز به این زبان کاری بیهوده و کم ارزش به نظر میرسد.حال آنکه بالای 50 درصد ادبیات ایران از آن ادبیات ترکی است .بنده سعی در پوشش این نقاط ضعف هستم.حال آنکه بنده عهده دار ِنقصان ِ اطلاعاتی کاربران در مورد ادبیات ایران،نه لزوماً ادبیات فارسی،نیستم. بر من واجب است که حقیقت را آنگونه که هست بر دیگران آشکار سازم نه آنگونه که عده ای قلیل آنرا تعریف کرده اند!

3.قوانین پست ها را مدیران و ایجاد کنندگان تاپیک ها معین میکنند.و چون قانونی در این زمینه در اولین پست این تاپیک مبنی بر فارسی بودن اشعار و یا اوزان مختص ادبیات فارسی،وجود ندارد،پس بنده در این زمینه آزاد هستم.هر چند که نیت شما دوست عزیز خیر است ولی بنده تا آنجایی که در توانم هست اجازه نخواهم داد نصف دیگر ادبیات ایران در نظر اذهان عمومی، بیشتر از این مدفون گردد.و شهرهایی نظیر x,y,… به دلیل این نوع طرز فکر، به سرنوشت کابل و هرات و شیروان و گنجه دچارگردند.

حال که روند کار ما مشخص تر گردید به ادامه مطالب می پردازیم.

اگر ادبیات ایران(باستان و کنونی) را به چهار زبان تقسیم کنیم:عربی،فارسی،ترکی جاغاتای،ترکی آزربایجان

بر حسب نوع ساختار این چهار زبان، شعر سرایی در این 4 زبان از نظر سهولت و سختی به لیول بندی زیر معین است.
1.عربی2.فارسی3.ترکی جاغاتای4.ترکی آزربایجان

به عبارتی ایده آلترین زبان برای شعر گفتن عربی است چون بنا بر دستور زبان عربی و وجود پسوند و پیشوند های متعدد از هر تعداد هجایی،منفذهای شعر دقیقاً پر میشود.

دومین رتبه در زبان شعر از نظر سهولت کار شاعررا،زبان فارسی دارد.شاید زبان فارسی همانند زبان عربی دارای پسوند-پیشوند های گوناگون نباشد.ولی ظریف بودن زبان فارسی و شیوایی و رسایی آن موجب گردیده است که شاعران این زبان نیز به مراتب کار چندان مشکلی در سرودن شعر نداشته باشند.

سومین رتبه از آن ترکی جاغاتای است.با این که این زبان به طور چشمگیری با دو زبان اول تفاوت دارد.و زبان کاملاً غلیظ و خشنی ست. به نظر میرسد که برای شعر زبان ایده آلی نباشد.اما وجود پسوندها و پیشوندهای این زبان که از نظر تنوع در تعداد هجاها ،شبیه عربی است به کلی بر ایراد این زبان در شعر سرپوش گذاشته است.

چهارمین زبان از نظر سهولت در سرودن شعر، که ترکی آزربایجان است،نه همانند عربی و ترکی جاغاتای به آن صورت پسوند های تک هجایی دارد که بتوان منفذهای شعر را پوشش داد و نه همانند زبان فارسی آنچنان روان و رسا ست که شعر گفتن با آن آسان باشد.همچنین چون در زبان شعر ِ هر زبانی معمولاً جایگاه کلمات عوض میشود.مثلا در فارسی اگر"من می روم "حالت نثر داشته باشد."روم من" به حالت شعر و موزون در می آید.ولی در زبان ترکی نوع دستور آن به گونه ای است که با عوض شدن جایگاه کلمات در شعر،مسأله کاملاً برعکس می شود. یعنی زبان محاوره ای بیشتر شبیه شعر است ولی شعری فاقد ارزش و غنای ادبی!به همین خاطر در زبان محاوره ای ترکی اکثراً همه شعر میگویند ولی گفتن شعر کلاسیک ترکی ویا شعر عاشقی ترکی به تمام معنا ، کار هر کس نیست!

این ایراد!والبته سختی موجب بوجود آمدن مسائلی شده است:
1.اولین مسأله بوجود آمدن وزنها و قالبهایی که فقط مخصوص زبان ترکی آزربایجان است،یعنی حتی در زبان ترکی جاغاتای از آن اثری نیست و در دیگر شاخه ها به ندرت دیده میشود.
2.در قالبهایی که با 3 زبان دیگر مشترک است، از کلمات عربی،فارسی،و جاغاتای(به خصوص در قافیه بندی) استفاده شده است.این موضوع هرچند که در زبانهای دیگر هم کم و بیش دیده میشود،اما در ترکی آزربایجان به همان دلایل گفته شده، بیشتر به چشم میخورد.این موضوع نه از غنای ادبی شعر کاسته که بر آن افزوده است.به این ترتیب این مشکل نیز به این گونه حل شده است.

این توضیحات در مورد بحث" فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلات"و فرمهای نظیر آن است که فقط با کلمات عربی این گونه میتوان شعر ساخت و دلیل راحت شعر گفتن به زبان عربی بیشتر مربوط به این موضوع است.بنابراین،کمتر در قالبهای خاص زبان های غیر عربی، کاربرد دارد.

bidastar
15-02-2009, 22:03
دوست عزیز : ممنون از توضیحاتتون

اول اینو بگم که بهتر است بگیم "گویش ترکی" نه "زبان ترکی" ، البته اینو زبانشناسان میگن.
در ایران هم گویشهای زیادی وجود داره ، اما عرض بنده این بود که چون اینجا یک مکان یادگیری عمومی هست ، بهتره از شیوه ی یاددهی عمومی هم استفاده بشه ، مطمئنا" دوستی که این تاپیک رو ایجاد کردند فارسی زبان هستند و با مثالهای فارسی بهتر مطالب رو یاد میگیرند. ، فکر کنم دومین قانون اصلی سایت اینه که زبان رسمی سایت فارسی هست.
اینکه شما فرمودید 50 درصد زبان فارسی ، ترکی هست بدون شک اغراق هست اما زبان ترکی در ادبیات فارسی از جایگاه بالایی برخوردار هست.
البته تعداد اشعار و شاعران برگزیده ی فارسی و ترکی هم قابل غیاث نیستند.
ضمن اینکه برای مقایسه بهتره گویش ترکی رو با سایر گویشها مقایسه کرد نه با زبان فارسی چون همه ی اینها زیرمجموعه زبان فارسی هستند ضمن اینکه زبان فارسی حلقه واصل میان تمام این هست :
مثلا" گویش :تاجیکی ، بختیاری و لری ، کردی ، دری افغانستان ، بلوچی ، تاتی ، تالشی ، گیلکی ، طبری یا مازندرانی ، پشتو ، آسی
و ...
تقسم بندی زبان در ایران رو میشه به صورت زیر انجام داد :
زبان پارسی 63%
آذری:13%
کردی 7%
گیلکی 3.6%
مازنی 3%
بلوچی 2.5%
عربی 1.8%
ترکمنی 1.4%
قشقای 1.4%
========
منظور من از اولین خط پست پنجم همین بود ،،،که برای شناساندن گویش ترکی میشه در پستهایی جداگانه به این موارد پرداخت ، و چون این تاپیک ، یک تاپیک سوالی و از کاربری فارسی زبان بود بهتر بود که جوابها و مثالها هم در حد و مرز زبان فارسی بود.

ممنون از توجهتون

F@$hist
15-02-2009, 23:14
ممنون از دوستان !!! ولی خب چرا دروغ بگم یکم که نه ! خیلی سطح مطالب بالا بود !!! یکم توش گیر کردم ... یعنی اگه یه نفر وزن یه شعر رو می گه این همه تفکر روش می کنه ؟

F@$hist
15-02-2009, 23:21
و یه سوال دیگه !!! می گن شعر نیمایی وزن داره ... ولی من به این روش هایی که شما گفتین (هرچند که هنوز درست هضمش نکردم ) هر شعری رو که حساب می کنم وزن نداره !!!(البته منظورم نیمایی هست !)

F@$hist
15-02-2009, 23:26
و یه سوال دیگه !!!! این هجا ها چه طوری مشخص میشه ؟؟؟

مثلا توی همون مثال من :

بشنو این نی چون حکایت می کند ... وز جدایی ها شکایت می کند


یعنی این 22 تا هجا داره ؟؟؟(من حرف ها رو شمردما )

t.s.m.t
16-02-2009, 00:20
سلام دوباره،نمیخوام با شما دوست عزیز بحث کنم چون در این تاپیک قرار است که یه سؤالات فاشیست جواب داده شود والبته سؤالات خیلی از افراد.اما لازم است در مورد نوشته هایم دفاع کنم امیدوارم که این اجازه را به بنده بدهید:


1.در مورد ابهام اول :

بهتر است بگیم "گویش ترکی" نه "زبان ترکی


زبان ترکی آزربایجان ،زبانی کاملاً مستقل، از سری زبان های اورال آلتائیک که جزو زبان های توصیفی از زبان های سه گانه ی دنیا ست.متکلمان این زبان 500 ملیون نفر میباشند که از مغولستان تا ترکیه و ترکهای ختای چین و هونقاری(مجارستان و قبرس و اروپای شرقی و ترکهای کرکوک عراق و ترکمن ها و ترکهی آزربایجان و ترکهای جاغاتای و ... میباشند.اینکه شما زبان و گویش را تشخیص نمیدهید بحثی کلاً جداست.ولی دقیقاً همه چیز را برعکس گفتید چون تنها زبانی که مصدرهایش دارای 100 درصد ریشه ی اصلی هست،زبان ترکی است بدین ترتیب گویش ها و لهجه ها باید هیچ کلمه ی مستقلی نداشته باشند حال آن که ترکی فقط دارای 2 درصد ورودی کلمات بیگانه میباشد(منبع زبانشناسی فرانسه و ایالات متحده)



در ایران هم گویشهای زیادی وجود داره

و اینکه زبان بزرک ترکی را با گویش ها و لهجه های دیگر عربی مقایسه میکنید سخت در اشتباه هستید!



دوستی که این تاپیک رو ایجاد کردند فارسی زبان هستند


بنده توضیحات را به زبان فارسی نوشته ام و چنان با فرمول ریاضی دقیق این کار انجام شده است که با نگاه ظاهری به مثال،مطلب روشن می شود.



دومین قانون اصلی سایت اینه که زبان رسمی سایت فارسی هست


بنده هم در توضیحات عمومی از این قانون پیروی کرده ام ولی در حالت هایی اجازه ی استفاده از زبان های دیگر نیز داده شده است.



اینکه شما فرمودید 50 درصد زبان فارسی ، ترکی هست


بنده یادم نمی آید که چنین سخنی گفته باشم،به همان دلیل که میتوانید دوباره پست بنده را مطالعه بفرمائید.بنده عرض کردم 50 درصد ادبیات ایران از آن ادبیات ترکی هست،حال آنکه شما در این زمینه اطلاعی ندارید و یا نمی خواهید اطلاع داشته باشید بنده بی تقصیرم!



البته تعداد اشعار و شاعران برگزیده ی فارسی و ترکی هم قابل غیاث نیستند.

اگر منظورتان اینست که تعداد شاعران فارسی بیشتر است که بنده سند و دیوان در اختیار دارم و دیگر چاره ای جز قبول این موضوع ندارید.اولا 70 درصد شعر های فارسی را ترکان سرو ده اند از صائب و نظامی و خاقانی و نسیمی و شهریار و صرآف و ده ها دیگر...
ثانیاً بنده قریب 400 شاعر اسطوره ای به همراه دیوان و نزدیک 1000 شاعر متوسط به همراه دیوان از ترکی فقط آزربایجان دارم که عجیب است شما چنین حرفی بی اساس زدید.البته اینکه شما و خیلی از ایرانیها شاعرا ترک را نمیشناسید به این دلیل نیست که وجود نداشتند به این دلیل است که در تقویمهای ما ایرانیان جایی برای آنها نیست!



همه ی اینها زیرمجموعه زبان فارسی هستند


این حرف شما را هم نادیده میگیرم به حساب جوک ژانویه میگذاریم!

و البته سرآخر در مورد تقسیم بندی تکلمی در ایران:

اینکه گفتید ترکی آزربایجانی 13 درصد باز منبع مغرضانه ای در کار است.

آنچه که بی دلیل و یا مغرضانه مینویسند باطل است.آنچه که عقل حکم میکند و البته زبانشناسان بی طرف بیم المللی با جکم و برهان اثبات میکنند دارای ارزش است.واضح است که حاصلخیز ترین مناطق و پر جمعیت ترین منطقه شمال غرب کشور است.پس پراکندگی جمعیت به نسبت سرزمینی در ایران رابطه ای ندارد.آزربایجان غربی و آزربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و همدان و قزوین و قسمتهایی از شمال شرق که ترکمن هستند بالا 30 ملیون از 70 ملیون جمعیت ایرانند اگر باز با ماشین حساب،حساب کنید رقمی بالای 40 در صد محسوب میشود.

البته نظر شما محترم است و لی بنده با دلایل و استاد معتبر جهانی حرف میزنم.و بدون مطالع سخنی نخواهم گفت که فردا شرمنده خدا و مخلوقش شوم. سخنان شما را به حساب جو حاکم بر جامعه و مطالعه ی کم میگذاریم.لطفاً اگر اعتراضی دارید در یک پست مجزا مثلاً بنام مقایسه ی زبان های ایران ،در آنجا بحث میکنیم.هدف ما تحمیل گفته یمان نیست ،هدف اثبات حقیقت با منطق است.حال آنکه باقی از دست ما خارج است و قضاوت بر عهده ی خوانندگان است.

انشاء الله در آن تاپیک که عرض کردم به بحث منتهی این بار با مرجع مورد قبول می پردازیم.

bidastar
16-02-2009, 00:21
و یه سوال دیگه !!! می گن شعر نیمایی وزن داره ... ولی من به این روش هایی که شما گفتین (هرچند که هنوز درست هضمش نکردم ) هر شعری رو که حساب می کنم وزن نداره !!!(البته منظورم نیمایی هست !)


مطمئنا" اشعار نیمایی هم دارای وزن هستند ، در واقع وقتی صحبت از وزن یک شعر میکنیم ، منظور آهنگ اون شعره نه ردیف و

قافیه، جالبه بدونید که بیشتر آیات قرآن هم دارای وزن هستند....

این متن رو بخونید :


از بررسي بسامد اوزان مختلف در اشعار نيمايي شاعران شعر نو، چنين برمي‌آيد كه بحرهاي به كار رفته در شعر نيمايي بسيار محدود

است . اما از آن جا كه شاعر نيمايي از يك سو زحافات بيشتري را در اختيار دارد و از سوي ديگر در تركيب وزنهاي مختلف يك بحر آزاد

است ، مي‌تواند در اوزان هر بحر تنوعي بيش از آنچه در شعر كلاسيك رايج است ، ايجاد كند و به اين وسيله از تكرار و يكنواخت شدن

وزن اجتناب ورزد. . در اشعار نيمايي تمام شاعران مذكو بحر رمل بالاترين بسامد را داراست . اين امر

نشان‌دهندهء مناسب بودن بحر رمل براي شعر نيمايي است . . ميان بحرهاي به كار رفته در شعر نيمايي

و شعر كلاسيك هر شاعر رابطهء مستقيمي ديده مي‌شود. در ميان اشعار آزاد نيما و اخوان بحر رمل و هزج از بسامد بالايي برخوردار

است . اين دو بحر در اشعار كلاسيك اين دو شاعر نيز جايگاه ويژه‌اي دارد. در شعر كلاسيك فروغ فرخزاد بحر رمل و بحر مضارع بالاترين

بسامد را نشان مي‌دهد و شايان توجه است كه در شعر نيمايي فروغ بحر رمل و سپس تركيبي از بحر مضارع و مجتث بيشترين اشعار

را به خود اختصاص داده است . شعرهاي كلاسيك سپهري نيز غالبا در بحر رمل سروده شده است كه در ميان اشعار نيمايي او

بالاترين بسامد را داراست . . در زمينهء رعايت صحيح وزن نيمايي و پايبندبودن به اصول اين وزن جديد، اخوان بيش از سايرين حساسيت

نشان مي‌دهد. هنر اخوان به كارگيري صحيح وزن نيمايي است و ابداعات او در به كارگيري برخي اوزان مهجور خلاصه مي‌شود. فروغ و

سپهري راههاي ديگر را نيز آزمودند و كوشيدند به نوآوريهايي در باب وزن شعر آزاد دست يابند. ابداعات اين دو شاعر را مي‌توان در

مجموعه‌هاي تولدي ديگر و ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد فروغ و شرق اندوه سپهري مشاهده كرد.

---------------------------------------

نيما، همچنين در نامه يي که به احمد شاملو، و در تحليل شعري از او مي‌نويسد، از طريق ارجاع به نظرات قدما، به تئوريزه کردن شعر بي وزن مي‌پردازد. بنابر اين، اگر موضوع وزن را صرفاً در آثار و نظرات خود نيما بررسي کنيم، مي بينيم که از رعايت اوزان عروضي تا عدم رعايت قيد تساوي طولي مصرع‌ ها، و تا بي وزني، و تا چند وزني کردن شعر، و تا تداخل اوزان در يکديگر را دربر مي گيرد. يعني نيما، مسئله ي وزن در شعر را حل کرد. او، قابليت اوزان کلاسيک را براي ايجاد « اثر نو» ناديده نگرفت، بلکه امکانات تازه يي در کنار اين امکانات به وجود آورد.

مسعود کریم خانی

F@$hist
16-02-2009, 02:01
شرمنده ولی این بحر رمل چیه ؟

ببینین من الان اول دبیرستانم ! بی زحمت وقتی این مطالب رو می زارین یکم باز ترش کنین ! من به صورت تخصصی نمی خوام یاد بگیرم ...! ولی به نظرم آنلایز کردن بیت ها از نظر وزنشون جالب باشه ! در نتیجه یه مدتی بود که دنبالش بودم ... معلم ها توضیحاتی بهم دادن ! ولی در حد خیلی خیلی کم ! یعنی فقط یه بیت رو می نوشت و چهار تا خط زیرش میزاشت می گفت فهمیدی منم می گفتم آره !!! LoL !!!

تا این که فهمیدم پی سی ورلد یه همچین انجمنی هم داره !!!! : دی !!! گفتم بیام این جا بگم !!!

t.s.m.t
16-02-2009, 05:13
و یه سوال دیگه !!!! این هجا ها چه طوری مشخص میشه؟؟؟

مثلا توی همون مثال من :

بشنو این نی چون حکایت می کند ... وزجدایی ها شکایت می کند


یعنی این 22 تا هجا داره ؟؟؟(من حرف ها رو شمردما)


دوست بسیار گرامی اگر اجازه بدهید ابتدا شعر شما را تصحیح نماییم.

بشنو از نی چون حکایت می کند ... وزجدایی ها شکایت می کند

آفرین بر شما این بیت از 22 هجا تشکیل یافته است.همان بخش کردن ِ عبارات است که در اول ابتدایی یاد گرفته ایم.

مثلا!آسمان از 3 بخش ،آتش از دو بخش و آب از یک بخش تشکیل شده است.

اما هجا ها در شعر را بر حسب مصرع بیان میکنند مثلا همان شعری که شما مثال زده اید؛گویند این شعر 11 هجایی است (نصف همانی که شما گفته اید)البته شاید در ابتدا به نظر برسد که هیچ فرقی باهم ندارند شما هجاهای بیت ها رو شمرده اید و من هجاهای مصرع ها را که در واقع باید نصف آن باشد.ولی اگر هجای شعری بر حسب بیت باشد،این ابهام بوجود میآید که شاید هجا ها در دو مصرع به طور مساوی تقسیم نشده است.یعنی در همین مثال 22 هجایی تصور شود که مصرع اول 8 هجا دارد و مصرع دوم 14 که کاملاًغلط است.به همین خاطر نخستین اصل شعر منظوم که همان تعداد هجاهای مساوی است بر واحد مصرع است نه بیت.

اما شاید سؤال شما این باشد که یک شاعر چگونه شعر میگوید؟
آیا یک مصرع می سراید و تعداد هجاهای آنرا می شمارد بعد که مطمئن شد مثلاً مصرع اول او از 14 هجا تشکیل یافته مصرع دوم را می سازد و دوباره هجاهای آن مصرع دوم را میشمارد که اگر کم باشد اضافه کرده و اگر زیاد باشد کم کند،چنین نحوه ی ساختن شعر حتی از مبتدی هم مبتدی تر است.

شاعران بزرگ همچون یک ریاضی دان بزرگ و یا یک فیزیک دان بزرگ است.
شما و یا من حتی شاید نتوانیم یک فرمول ساده ی ریاضی را حفظ کنیم و یا یاد بگیریم و لی ریاضی دانانی مانند گاوس چنان مسائل پیچیده ای کشف کرده اند که برای ما واقعاً عجیب است.ویا یک شیمیدان و فیزیک دان عنصری را برای اولین بار کشف کرده از روی اتم و الکترون های آن و حال آنکه من قادر به تشخیص قلع و روی نیستم.یک شاعر نیز به همان اندازه ی یک دانشمند تخصص دارد منتها در زمینه ی شعر و زبان.

این استعداد در یک شاعر به گونه ای است که او ممکن است یک غزل را در عرض یک ساعت بسازد بدون اینکه حتی خود بداند که این غزل چند هجایی است چه برسد به اینکه هجا ها را هی در وسط شعر بشمارد.

بعد از اتمام شعر و چندین صد سال بعد از شاعر شاید این حس کنجکاوی بنده هست که به ادبیات علاقه مند شده و شروع به شمارش تعداد هجا ها میکنم و متوجه میشوم که این هجا ها در تمامی مصراع های یک غزل برابر است.در واقع نه اینکه یک شاعر نداند که چنین قانونی وجود دارد،او فی البداهه شعر میگوید و از آهنگ شعر مطمئن است که شعر او بدون غلط قاعده ای و فرمولی است.چون برای یک شاعر بزرگ تعداد هجا ها و ردیف و قافیه بندی مثل الفبای شعر است و رتبه بندی شعرا بر پایه ی مسائل بعدی است.
مثلاً اینکه اصول فلسفه ی یک شاعر در شعر او چیست؟
موضوعات به چه اندازه مرتبط هم اند؟
آیا سایر علوم نیز را وارد شعر خود کرده است؟
آیا کاربرد آرایه های ادبی نیز به جا بوده است؟

در اشعار غنی مسائل پیچیده زیاد دیده میشود ممکن است در یک بیت چندین آرایه که برای روشن کردن مطلب،برای زیبا و تأثیر گذاری مطلب،و نیز از علومی نطیر فلسفه،عرفان،الهیات،علم ابجد،فلسفه ی وحدت ذات و چندین مطلب دیگر استفاده شود،در واقع شعر فقط بر پایه ی احساسات بیان نشده است بلکه کاملاً هدف دارد است.به عنوان مثال:

آئینه سئور جاندان رخساره ی جانانی/بیر غایته یئتمیش کیم آیریلسا چیخار جانی

ابتدا معنی روان میکنیم تا مطلب روشن شود:

شاعر میگوید آئینه از ته دل شیفته ی رخساره ی معشوقش است/تا از معشوق جدا میشود او نیز میمیرد

حال تفسیر میکنیم که مسأله روشن تر شود:

اول، شاعر دل صاف را به آئینه تشبیه کرده است
،شاعر میگوید دوست داشتن باید همانند آیینه باشد یعنی باید صاف باشی و نه فردی را تحقیر کنی و نه در مورد وی مبالغه کنی،آنچنان که هست او را توصیف کن،نه کم و نه بیش

دوم،شاعر به آئینه زمانی جان میدهد که در آن تصویر بیفتد وقتی که فرد از جولوی آئینه کنار میرود تصویر از آئینه محو میشود شاعر این لحظه را مردن آئینه میداند.
حال در این شعر این دو مطلب را به هم ربط داده است ،یعنی می گوید عاشق آنقدر صاف و بی ریا شیفته ی معشوق است که تا او از جولوی چشمانش ناپدید میشود او جان میدهد و میمیرد. حال آنکه جان آئینه به تصویر معشوق بسته است.این شعر آنقدر جالب است که تا میخواهی مطلب را باز تر کنی گویی پیچیده تر میشود.

در این شعر آرایه های تشبیه،تشخیص،ایهام
و نیز علوم عرفان و فلسفه بکار رفته است.

برای این اینکه باز دوست عزیز بیدستار بر ما ایراد نگیرند مثال فارسی هم می آوریم:

سبک مغزان به شور آیند ز هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را

حال خود باید پی به محتوای این بیت برده باشید !

در پایان ذکر این مطلب ضروری است اینکه بسیاری از اشعار تحریف شده و از بین رفته را از روی همان هجا و آهنگ بازسازی می کنند.یعنی اگر هم خوانی با سایر اشعار اونداشته باشد آنرا منتصب و یا تحریف شده میدانند که تا 99 درصد این مطلب صحت دارد.

F@$hist
16-02-2009, 18:45
البته اینجا یه فروم عمومی هست و فکر میکنم بهتره از اشعار فارسی به عنوان مثال استفاده کرد تا برای همگان قابل درک باشه !!

================

علم عروض و وزن شعر فارسی

شعر را سخنی موزون و با قافيه خوانده اند و منطقيان نيز اگر چه معتقدند كه شعر سخنی خيال انگيز است، اما وجود وزن يا وزن و قافيه را برای شعر ضروری دانسته اند. حتا خواجه نصيرالدين توسي وزن را به دليل خيال انگيز بودن، از فصل های ذاتی شعر دانسته است. اصولن شعر هميشه نزد مردم موزون بوده و تنها در سده ی اخير، شعرهای بی وزن نیز سروده شده است. شعرهای بی وزن گرچه خيال انگيز هم باشند، اما شور و فسون اشعار موزون را ندارند.
مراد از خيال انگيز بودن يك شعر چيست؟ اين پرسشی است كه همواره در برابر شاعران مطرح می شود. اگر بگوييد : «خورشيد طلوع كرد» تنها خبر از طلوع خورشيد داده ايد، اما اگر بگوييد: «گل خورشيد شكفت»، افزون بر دادن خبر طلوع خورشيد و آغاز روز، سخن شما خيال انگيز و موزون و زيبا نیز هست. چرا خيال انگيز است؟ زیرا شما پيوند نهانی زيبايی ميان خورشيد و گل را يافته ايد و خورشيد را به گل، و طلوعش را به شكفتن تشبيه كرده ايد. اين سخن شما موزون نيز هست، زيرا بخش هجاهای آن با نظمي زيبا كنار هم نشسته اند و اگر می گفتيد: « گل خورشيد شكفته شد»، اين سخن شما تنها خيال انگيز بود، اما از نعمت وزن بهره ای نداشت.
وزن به شعر زيبايی سحرآميزی می بخشد و آن را شورانگيز می سازد. اگر وزن شعری را برهم بزنيم خواهيم ديد كه تا چه ميزان از زيبايی و تاثير آن در خواننده كاسته می شود. به عنوان مثال اگر شعر:
دانه چو طفلی است در آغوش خاك / روز و شب اين طفل به نشو نماست
به صورت بی وزن درآيد، در می يابيم كه چقدر زيبايی و شورانگيزی اش را از دست داده است.
دانه چو طفلی در آغوش خاك است، روز و شب اين طفل به نشو نما است
پس وجود وزن در شعر از فصل های ذاتی آن است. از اين رو كسانی كه با شعر و شاعری سر و كار دارند، به ويژه با شعر فارسي، بايد شناختی از وزن و قواعد ان داشته باشند، زيرا وزن های شعر فارسي از نظر خوش آهنگی و زيبايی و كثرت و تنوع و نظم در جهان بی نظير است.
پيش از آغاز آشنایی با علم عروض، نخست باید با چند اصطلاح آشنا شويم:

حرف:
شاعر با واژه به سرودن شعر می پردازد و واژه خود از واحدهاي كوچك تری به نام حرف تشكيل شده است، بنابراين برای شناختن وزن شعر به ناچار از حرف آغاز می كنيم. بايد توجه داشت كه در وزن شعر، صورت ملفوظ حروف مد نظر است نه شكل نوشته شده ی آن ها. مثلن واژه ی "خواهر" به صورت "خاهر" تلفظ می شود و پنج حرف دارد : ( خ ا ه ----َ ر ) و واژه ی "نامه" به صورت "نام ِِ " تلفظ مي شود و چهار حرف دارد( ن ا م ----ِ ).
حرف بر دو گونه است : صدادار و بی صدا

مصوت ها :حرف های صدادار (حرکات):

زبان فارسی دارای سه حرف صدادار كوتاه و سه حرف صدادار بلند است.

حرف های صدادار كوتاه يا "حركات" عبارتند از : --َ--، ---ِ--، ---ُ-- مثلن در كلمات سَر، دِل، پُل.

هر يك از حركات، که در خط فارسي به صورت اِعراب، در بالا يا زير حرف قرار مي گيرند و بعد از آن حرف تلفظ مي شوند. يك حرف به شمار می آید.
حرف های صدادار بلند عبارتند از : "و"، "ا"، "ی" مثلن در آخر واژه هاي "كو"، "پا"، "سی".
نكات مهم:

١- هر حرف صدادار بلند تقريبن دو برابر حرف صدادار كوتاه است، از این رو حرف صدادار بلند در وزن شعر فارسی دو حرف به شمار می آید.
٢- "و"، "ا"، "ی" زمانی حرف صدادار بلند و دو حرف به شمار می آید كه دومين حرف هجا باشند. مثلن در كلمات "كار"، "سو" و "ديد" حرف های صدادار، بلند و دو حرف به شمار می آیند، اما حرف "و" در كلمه ی "وام" و "قول" و حرف "ی" در كلمات "ياد" و "سيل" بی صدا هستند، زيرا به ترتیب نخستین و سومين حرف هجا هستند.
صامت ها :حرف های بی صدا
زبان فارسي داراي ٢۳حرف بی صدا است :
ء(=ع) ، ب ، پ ، ت (=ط) ، ج ، چ ، خ ، د ، ر ، ز (=ذ ، ظ ، ض )، ژ، غ، س ( =ث ، ص ) ، ش ، غ (=ق ) ، ف ، ك ، گ ، ل ، م ، ن ، و (در آغاز كلمه ی وجد) ، ه (= ح ) ، ی( در آغاز كلمه ی ياد ).


هجا:
هجا يا بخش، يك واحد گفتار است كه با هر ضربه ی هوای ريه به بيرون رانده می شود. در زبان فارسی هر هجا دارای يك حرف صدادار است كه دومين حرف هجاست. از این رو در هر گفته به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. مثلن كلمه ی (پر) يك هجايی و كلمه ی (پر-- وا) دو هجايی و كلمه ی (پر -- وا -- نه) سه هجايی و كلمه ی ( آ – زا – دِ -- گی) چهار هجايی است.
انواع هجا:
در وزن شعر فارسي انواع هجا سه دسته هستند: كوتاه، بلند و كشيده.

١)- هجای كوتاه:
دارای دو حرف است و با علامت u نشان داده می شود. مانند كلمات: نه (نَ ) و تو (تُ )

٢)- هجای بلند:
دارای سه حرف است و با علامت __ نشان داده مي شود. مانند كلمات: نر، پا.

۳)- هجاي كشيده:
داراي چهار يا پنج حرف است و با علامت __ u نشان داده مي شود. مانند كلمات: نرم، پارس.

متوجه باشيد كه يك يا دو حرف آخر هر هجای كشيده، هجای كوتاه نيست بلكه از نظر امتداد هجاها، در حكم يك هجای كوتاه است، زيرا هر هجای فارسی بايد دارای يك حرف صدادار باشد.

نكات بسيار مهم:
١- گفتيم كه امتداد هر حرف صدادار بلند دو برابر حرف صدادار كوتاه است از این رو در وزن شعر فارسی هر حرف صدادار بلند دو حرفی به شمار مي آيد. مثلن كلمه ی (سی) سه حرفی است. هر يك از حرف های ديگر؛ چه صدادار كوتاه و چه بی صدا، يك حرف به شمار می آيند.
٢- در وزن شعر، حرف "ن" پس از یک حرف صدادار بلند در يك هجا (يعنی نون ساكن)، به شمار نمی آيد. مانند: برين = بری، خون = خو.
ولی اگر حرف "ن" به هجای بعد منتقل گردد، آن گاه در اين هجای جديد، پس از حرف صدادار بلند قرار نمی گيرد و از این رو به شمار می آيد. مثلن اگر "دوان آمد" را به صورت "دوانامد" تلفظ كنيم، یعنی حرف "ن" به صورت "نا" در هجای جديد قرار بگيرد، پس دیگر پس از حرف صدادار بلند نيست، لذا به شمار آمده و تلفظ می شود.
۳- " آ " در خط برابر است با همزه ی صدادار و حرف صدادار بلند " ا "، از این رو سه حرف به شمار می آيد. مثل: "آباد" كه نخستین هجایش سه حرفی است و هجای دومش چهار حرفی.


وزن شعر فارسی:
وزن شعر عبارت است از نظمی در اصوات گفتار، مثل وزن شعر فارسی كه بر پایه ی كميت هجاها و نظم ميان هجاهای كوتاه و بلند قرار دارد.
عروض:
علمی است كه قواعد تعيين وزن های شعر (تقطيع) و طبقه بندي وزن ها را از جنبه ی نظری و عملی به دست مي دهد.
واحد وزن:
واحد وزن در شعر فارسی و بسياری از زبان هاي ديگر، مصراع است. از این رو وزن هر مصراع از يك شعر، نمودار وزن مصراع های ديگر است. هنگامی که شاعر مصراع نخست شعر را سرود به ناچار بايد دیگر مصراع ها را هم در همان وزن بسرايد.
واحد وزن در شعر عرب بيت است. در نام گذاری وزن های شعر فارسی نیز، بر پایه ی سنت ديرينه، واحد وزن را بيت مي گيرند.
قواعد تعيين وزن:
براي تعيين وزن يک شعر سه قاعده ی زير را به دقت بايد به کار برد:
قاعده ی يک - درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضي)
براي یافتن وزن يک شعر، نخست بايد آن را درست و روان و فصيح خواند. در خواندن نبايد خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نيست که بر خاک نهی پيشانی / صدق پيش آر که اخلاص به پيشانی نیست
وقتی اين شعر را درست می خوانيم "طاعت آن" به صورت "طاعتان" و "پيش آر" به صورت "پيشار" تلفظ می شود. پس از اين که شعر را درست و فصيح خوانديم، بايد عين تلفظ را واضح بنويسيم. به عبارت ديگر در تعيين وزن شعر بايد خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزديک کرد. اين خط را "خط عروضي" می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعايت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصيح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نيز همزه را بايد حذف کرد، مثلن در شعر بالا "طاعت آن" با حذف همزه به صورت "طاعتان" تلفظ می شود. همچنين مصراع "بنی آدم اعضاي يک پيکرند" با حذف همزه ی "اعضا" به صورت "بنی آدمعضای" خوانده می شود.
٢- در خط عروضي بايد حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به يادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند هميشه دومين حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بينش / مَقصودِ وُجودِ آفَرينِش
روشن است کلماتی مانند "تو" ، "دو" و "و" ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند بايد نوشته شوند. يعنی به صورت "تُ " ، "دُ " و " –ُ- ". معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند" من و او " که به صورت " منُ او " تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات "خويش"، "خواهر" ، "نامه" ، و "چه" به صورت "خيش"، "خاهر"، "نام ِِ" و "چِ ِ " در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خيش نَپسَندی / نيز بَر نَفس ديگَری نَپَسَند
٤- پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومين حرف هجاست، لذا حرف های "و" ، "ا" و "ی" فقط هنگامی که دومين حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آيند. مثلن در کلمات "کو" ، "سار" ، "ريخت". ولی در کلمه ای مانند "نُو" که دومين حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف "واو" بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو - تقطيع:
تقطيع يعنی تجزيه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.

منظور از تقطيع هجايی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهاي شعر اعم از کوتاه، بلند و کشيده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با / است.

دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجاي کشيده را نيز به يک هجای بلند (سه حرف نخست) و يک هجای کوتاه (يک يا دو حرف بعد) تقسيم می کنيم.
تقطيع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفي (کوتاه) " u" است.
علامت هجای سه حرفی (بلند) " __ "است.
علامت هجاهای چهار يا پنج حرفی (کشيده) " __ u" است.
نخست شعر را به خط عروضی می نويسيم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به اين شکل در می آيد:
اِي سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد

ای (__) سا (__) رِ (u) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (u) را (__) کا (__) را (__) مِ (u) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (u) وَد (__)
که مرتب آن می شود:

__ __ u __ / __ __ u __ / __ __ u __ / __ __ u __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنيد، خواهيد ديد که هيچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنيد می بينيد که دارای نظم می شود، که از تکرار __ __ u __ تشکيل شده است.
ارکان عروضی:
وقتی هجای شعری را به اجزای چهار تا چهار تا يا سه تا سه تا و يا غیره جدا کرديم به شکلی که نشان دهنده ی نظمی در آن ها باشد. ساده تر ان است که به جای آن که بگوييم وزن فلان شعر از دو هجای بلند و يک هجای کوتاه در چهار بار تکرار تشکيل شده است، نام ارکانی ان را بگوييم.
به عنوان مثال در شعر بالا که تقطيع کرديم و از چار بار تکرار __ __ u __ تشکيل گرديد، به جای آن که بگوييم اين شعر داراي دو هجای بلند در آغاز و يک هجای کوتاه و در پایان يک هجاي بلند ديگر است که چهار بار تکرار می شود، بگوييم از رکن "فاعلاتن" است.

ارکانٍٍٍ عروضی، مدل "افاعیل" را به وجود می آورند و تمام این ارکان بر مبنای ۳ حرف ف و ع و ل ساخته می شوند.

مهم ترين ارکان عروضي بر حسب تعداد هجا به قرار زيرند:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:

الف - ارکانی، که در آغاز، ميان و پايان مصراع می آيند:

١- فاعلاتن __ u __ __
٢- فاعلن __ u __
۳- مفاعيلن u __ __ __
٤- فعولن u __ __
۵- مستفعلن __ __ u __
٦- مفعولن __ __ __
۷- فَعَلاتن u u __ __
٨- فَعَلن u u __
٩- مَفاعلن u __ u __
١٠- مفتعلن __ u u __

ب - ارکان غير پايانی که در پایان مصراع قرار نمی گيرند:

١- فاعلاتُ __ u __ u
٢- فَعَلاتُ u __ u u
۳- مَفاعيلُ u __ __ u
٤- مُستفعِلُ __ __ u u
۵- مَفعولُ __ __ u
٦- مَفاعِلُ u u __ u
ج - ارکان پايانی که فقط در پایان مصراع می آيند:
١- فَعَل u __
٢- فَع __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر، "وزن ها" یا "بحرهای عروضی" را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :« که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» دارای وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن" است که از تکرار رکن "مفاعیلن" ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
• فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
• مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
• مـَفاعیلـُن‏ مـَفاعیلـُن ‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست / بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
• فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی ‏آشامم هنوز

قاعده ی سه - اختيارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسيار منظم و دقيق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسي به دقت رعايت می شود و از اين نظر تقطيع شعر فارسي بسيار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختيارهایی دارد كه به ضرورت از آن ها بهره می برد.

تبصره:
برای تعيين وزن يك شعر، تقطيع يك مصراع از آن كافی است اما چون در شعرهای فارسي اغلب از اختيارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقايسه ی دو مصراع يعنی از روی اختلاف هجاها، اختيارهای شاعری را به تر درمی يابيم. لذا در تقطيع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتيب زير هجاهای مصراع اول می نويسيم.

اختيارهای شاعری بر دو گونه است: زبانی و وزنی.


- اختيارهای زبانی شاعر:
در هر زبانی برخی از كلمات دارای دو يا گاه چند تلفظ هستند و گوينده اختيار دارد هر كدام از آن ها را كه می خواهد به كار ببرد. اختيارهای زبانی بر دو گونه است:
١- امكان حذف همزه:
در فارسي اگر قبل از همزه ی آغاز هجا حرف بی صدایی بيايد، همزه را می توان حذف كرد. مثلن كلمه ی" آب" كه با همزه شروع شده است، اگر پیش از آن حرف بی صدایی مانند "ر" بياوريم، همزه را می شود حذف كرد. مثلن " در آب " را بگوييم "دراب" يا "از اين" را بگوييم "ازين" يا "در آن " را بگوييم "دران".
٢- تغيير كميت حرف های صدادار:
شاعر در موارد ویژه ای می تواند به ضرورت وزن شعر، حرف صدادار كوتاه را بلند و يا حرف صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند.
الف- بلند تلفظ كردن حرف های صدادار كوتاه:
حرف صدادار كوتاه پايان كلمه را به ضرورت وزن می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آید. همچنين كسره ی اضافه و ضمه ی عطف را می توان كشيده تلفظ كرد تا حرف صدادار بلند به شمار آيد.
ب- كوتاه تلفظ كردن حرف های صدادار بلند:
هرگاه پس از كلمات پایان یافته به حرف های صدادار بلند "و" و "ی" صوتی بيايد، شاعر اختيار دارد كه اين حرف های صدادار بلند را كوتاه تلفظ كند تا كوتاه به شمار آيد. در ضمن ميان دو حرف صدادار، حرف بی صدای " ی" قرار مي گيرد كه آن را "ی" وقايه می نامند.


- اختيارهای وزنی شاعر:
اختيارهای زبانی تنها تسهيلاتی در تلفظ برای شاعر فراهم می آورد تا به ضرورت وزن از آن بهره بگیرد.بی آن كه موجب تغييری در وزن شود. اما اختيارهای وزنی امكان تغييرات كوچكی در وزن را به شاعر می دهد. تغييراتی كه گوش فارسي زبانان آن را عيب نمی شمارد.
اختيارهای وزنی بر چهار گونه است:
١- بلند بودن هجاي پايان مصراع. آخرين هجای هر مصراعی بلند است اما شاعر می تواند به جای آن هجای كشيده يا كوتاه بياورد. هجای پايان مصراع را هميشه با علامت هجای بلند نشان مي دهيم.
سرو را مانی و ليكن سرو را رفتار نه / ماه را مانی و ليكن ماه را گفتار نيست
گر دلم از شوق تو ديوانه شد عيبش مكن / بدر بی نقصان و زر بی عيب و گل بی خار نيست


در این جا آخرين هجا در مصراع نخست كوتاه است و در مصراع های دوم و چهارم كشيده است بی آن كه موجب كم ترين اختلالی در وزن شده باشد. پس بايد به خاطر بسپاريم كه در پايان مصراع فرقی ميان هجای كشيده و كوتاه يا بلند نيست و همه بلند به شمار می آيند. امروزه هيچ يك از شاعران فرقی ميان اين سه نوع هجا نمی گذارد و همه را بلند به شمار می آورند، اما در عروض سنتی به غلط ميان هجای كشيده و بلند در پايان مصراع فرق گذاشته اند.
٢- بعضي از اوزان با "فاعلاتُ" آغاز می شوند. شاعر هجای اول را در آغاز مصراع می تواند بلند به شمار آورد. يعنی به جای "فاعلاتُ " با بلند تبديل كردن هجای آغاز مصراع آن را به "فاعلاتن" تبديل نمايد.
۳- شاعر می تواند به جای دو هجای كوتاه ميان مصراع، يك هجای بلند بياورد. اين عمل بيش تر در دو هجای كوتاه ماقبل آخر مصراع صورت مي گيرد. يعني شاعر به جاي "فَعَلن" با تبديل دو هجای كوتاه اول به یک هجای بلند، آن را به "فع لن" تبديل مي نمايد.
٤- قلب : شاعر به ضرورت وزن می تواند يك هجای بلند و يك هجای كوتاه كنار هم را جا به جا كند. اين اختيار شاعری به ندرت اتفاق می افتد و آن هم در "مُفتَعِلُن" و "مفاعِلُن" رخ می دهد.



مرور و يادآوری :
تقطيع شعر و اختيارهای شاعری
برای تقطيع شعر با اختيارهای شاعری يك راه، استفاده ی دقيق از گوش است. مثلن اگر "دل من" را عادی تلفظ كنيم، تقطيع هجايی آن " uu _ " اما تلفظ "دل من" در مصراع: دل من همي داد گفتی گواهی به صورت " u _ _ " است زيرا در هجای دوم " لِ " كشيده تلفظ می شود. يعني "لِ " به اندازه ی يك هجای بلند ممتد می گردد و لذا آن را يك هجای بلند به شمار می آوریم و وزن را به دست مي آوريم.
راه ديگر درست کردن وزن، روش مقايسه هجاهای دو مصراع يك شعر است. می دانيم كه ترتيب و تعداد هجاهای كوتاه و بلند يك مصراع شعر در تمام مصراع های ديگر رعايت می شود. حال اگر يك يا چند هجای یک مصراع با معادل هايشان در مصراع ديگر مطابقت نداشته باشد، نقص را بايد بتوان با اختيارهای شاعری رفع كرد و گرنه وزن مختل می ماند. مثلن:
دل من داد همی گفتی گواهی / كه باشد مرا روزی از تو جدايی
اگر شعر را درست تقطيع كنيد خواهيد ديد كه هجاهای ٢ و ۷ و ٩ در دو مصراع بر خلاف وزن شعر فارسی با معادل هايشان در مصراع دیگر يكسان نيستند. یعنی در مصراع نخست هجای ٢ كوتاه است و در مصراع دوم معادل همين هجا بلند است. در مصراع دوم همچنين هجای ۷ بلند است و در مصراع نخست كوتاه. در مصراع دوم نیز هجای ٩ بر خلاف معادلش در مصراع نخست كوتاه است. این اختلال در وزن را بر مبنای قواعد زیر می توان تصحيح کرد:
در هجاي ٢ در مصراع نخست حرف "لِ " كوتاه است و معادل آن در مصراع دوم " با " بلند است. "با " را نمی شود طبق هيچ قاعده ای كوتاه كرد، اما " لِ " را می توان با اضافه كردن كسره كشيده تلفظ كرد و آن را هجای بلند به شمار آورد.
در هجای ۷ در مصراع دوم با يك هجای بلند روبرو هستیم كه معادل آن در مصراع نخست كوتاه است.در اين جا نیز هجاي ۷ مصراع اول را نمی شود بلند به شمار آورد، ولي هجای هفتم مصراع دوم را طبق قاعده ی كوتاه تلفظ كردن مصوت بلند "ی" می توان كوتاه به شمار آورد.
هجاي ٩ در مصراع دوم " تُ " نيز برخلاف معادلش در مصراع نخست" تی " كوتاه است، اما طبق قاعده ی كشيده تلفظ كردن ضمه (حرف صدادار) در پايان كلمه می توان آن را یک هجای بلند به شمار آورد و بدین ترتيب و با اين عمليات عروضی، هجاهای هر دو مصراع، با يكديگر برابر و همسان می شوند.


بَحر

بحر در لغت «شكافی است فراخ در زمين، دارای آب بسيار» و در اصطلاح عروض عبارت است از كيفيّت وزنی يا آهنگی ویژه، برآمده از تكرار يا تركيب يك يا چند رکن عروضی و به گفته ی خواجه نصير "تكرار اركان" که افاعيل هم خوانده شده است.

بحر از نظر خلیل بن احمد عروضی، بنیادگذار عروض عرب (در گذشته در سال ١۷٠ق) و پیروان او، هشت رکن اصلی دارد. این ارکان که به زبان سنت، افاعیل نامیده می شوند، عبارت اند از: مفاعیلن، مستفعلن، فاعلاتن، مفاعَلَتن، متفاعلن، فعولن، فاعلن و مفعولات. خليل بن احمد عروضي وزن های اصلی شعر عرب را در پنج دايره و پانزده بحر محدود ساخته، و پس از او شاگردش، اخفش نحوی (سده ی سوم ق)، بحر متدارك را نیز بدان‌ها افزوده است. بدين ترتيب وزن های شعری در دایره های عروضی عبارتند از:

• دايره ی نخست مختلفه، دارای بحرهای طويل و مديد و بسيط،؛

• دايره ی دوم مؤتلفه، دارای بحرهای وافر و كامل؛

• دايره ی سوم مجتلبه، دارای بحرهای هزج و رجز و رمل؛

• دايره ی چهارم مشتبهه، دارای بحرهای منسرح و خفيف و مضارع و مقتضب و سريع و مجتث؛

• دايره ی پنجم متّفقه، دارای بحرهای متقارب و متدارك.

بعدها عروضیان ایرانی دایره های دیگری برای بحرهای ویژه ی فارسی یا بحرهای مشترکی که به گونه ای ویژه و متفاوت با گونه های عربی سروده شده، وضع کردند.
اگر افاعیل گفته شده بدون تغییر، تکرار یا ترکیب شوند، بحرهای به دست آمده را سالم ، و اگر تغییراتی بیایند آن بحرها را مُزاحَف می نامند. هر تغییری، نامی دارد و هر رکنی بنا به تغییراتی که می یابد، لقبی پیدا می کند.


اقسام بحر

١) متّفق‌الاركان: كه از تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

هزج، رجز، رمل، وافر، كامل، متقارب، متدارك.

٢) مختلف الاركان: كه از تركيب يا از تركيب و تكرار افاعيل عروضی به دست می آید، دارای بحرهاي :

طويل، مديد، بسيط، غريب، قريب، مشاكل، مضارع، مقتضب، مجتثّ سريع، و خفيف.


گونه های شعری ایرانیان با گونه های شعر عرب، تفاوت دارد. برخی بحر ها، مانند قریب و مشاکل و غریب ویژه ی شعر فارسی است و در عربی کاربردی ندارد، برخی دیگر میان شعر فارسی و عربی مشترک است همچون هزج و رجز و رمل و مُنْسَرح و مضارع و خفیف و مُقْتَضَب و مُجْتَث و سریع و متقارب و متدارک، و برخی ویژه ی شعر عرب است مانند طویل و مدید و بسیط.

این اختلاف، ناشی از ویژگی های زبانی، شعری و احساسی دو زبان فارسی و عربی است.



آشنایی با بحرهای عروضی



• بحر متقارب
متقارب در لغت به معنی نزديك به هم است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فعولن" به دست می آید.

زحافات (تغییرات) مشهور بحر متقارب:

١- حذف: برداشتن يك هجاي بلند از آخر "فعولن" است و " فعو" را كه باقی می ماند، به فعل تبديل مي كند که به آن محذوف مي گويند.

٢- ثلم: اگر از "فعولن" تنها دو هجای بلند باقی بماند آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن اثلم مي گويند.

وزن های مشهور بحر متقارب
١- بحر متقارب مثمن سالم: فعولن فعولن فعولن فعولن

جهانا همانا فسوسی و بازی / كه بر كس نپايی و با كس نسازی ابوطيب مصعبی

دو عيدست ما را از روی دو معنا / هم از روی دين و هم از روی دنيا المعجم

نكوهش مكن چرخ نيلوفری را / برون كن ز سر باد خيره سری را ناصرخسرو

٢- بحر متقارب مثمن محذوف: فعولن فعولن فعولن فعل

چو از زلف شب باز شد تاب ها / فرو مرد قنديل محراب ها منوچهری

به نام خداوند جان و خرد / كزين برتر انديشه بر نگذرد فردوسی

بر آمد ز كوه ابر مازندران / چو مار شكنجی و ماز اندر آن منوچهری

۳- بحر متقارب مثمن اثلم: فع لن فعولن فع لن فعولن

آيين تقوی ما نيز دانيم / ليكن چه چاره با بخت گمراه حافظ

چندان كه گفتم غم با طبيبان / درمان نكردند مسكين غريبان

ما درد پنهان با يار گفتيم / نتوان نهفت درد از طبيبان حافظ



• بحر رجز
رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار ركن "مستفعلن"‌به دست می آید.

زحافات مشهور بحر رجز:

١- طی : حذف حرف ساكن چهارم (ف) از ركن "مستفعلن" است و سپس مستعلن را كه می ماند به " مفتعلن " تبديل می كنند که به آن " مطوی " مي گويند.

٢- خبن: حذف حرف ساكن دوم (س) از "مستفعلن" است و سپس متفعلن را كه می ماند، به "مفاعلن" تبديل مي كنند و به آن " مخبون" مي گويند.

۳- ترفيل: اگر يك هجای بلند به آخر جزء "مستفعلن" افزوده شود آن را با "مستفعلاتن" نشان می دهند و به آن "مرفل" می گويند.

وزن های مشهور بحر رجز

١- بحر رجز مثمن سالم: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

من خاك پاي آن كسم كو خون ساغر مي خورد / تا راز دل ساغر چرا هر دم به لب مي آورد سلمان ساوجی

عمريست تا من در طلب هر روز گامي مي زنم / دست شفاعت هر زمان در نيكنامي مي زنم حافظ

اي عاشقان اي عاشقان پيمانه را گم كرده ام / زان مي كه در پيمانه ها اندر نگنجد خورده ام مولوی

٢- بحر رجز مثمن مطوي مخبون: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند / همدم گل نمي شود ياد سمن نمي كند حافظ

تاب بنفشه مي دهد طره ي مشكساي تو / پرده ي غنچه مي درد خنده ي دلگشاي تو حافظ

اي كه ز ديده غايي در دل ما نشسته اي / حسن تو جلوه مي كند وين همه پرده بسته اي سعدی

۳- بحر رجز مثمن مطوي: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

يار شدم يار شدم با غم تو يار شدم / تا كه رسيدم بر تو از همه بيزار شدم

مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم مولوی

منفعلم بر كه برم حاجت خويش از بر تو / ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو بيدل دهلوی

• بحر رمل
رمل در لغت به معنی بافتن حصير است و در اصطلاح عروض به بحری گفته می شود كه از تكرار جزء "فاعلاتن" ‌پديد می آيد.

زحافات مشهور بحر رمل:

١- كف: انداختن حرف هفتم ساكن را "كف" و "فاعلات" را كه پس از حذف "ن" از فاعلاتن می ماند، "مكفوف" مي گويند.

٢- حذف: انداختن هجاي بلند آخر "فاعلاتن" است كه از آن "فاعلا" مي ماند و آن را به "فاعلن" تبديل می كنند كه به آن "محذوف" می گويند.

۳- خبن : انداختن حرف ساكن دوم "فاعلاتن" را "خبن" و "فعلاتن" را كه می ماند "مخبون" می گويند.

٤- خبن و كف: پس از انجام دو زحاف خبن و كف از جزء فاعلاتن "فعلات" می ماند كه به آن "مخبون مكفوف" يا "مشكول" می گويند.

۵- خبن و حذف: پس از انجام دو زحاف خبن و حذف از جزء "فاعلاتن" "فعلا" می ماند كه آن را به"فعلن" تبديل می كنند، كه به آن "مخبون محذوف " می گويند.

٦- صلم: اگر از "فاعلاتن" تنها دو هجاي بلند بماند، آن را با "فع لن" نشان می دهند و به آن "اصلم" می گويند.

۷- طمس: اگر از جزء "فاعلاتن" تنها دو هجای بلند بماند ، آن را با "دفع" نشان می دهندكه در اين صورت به آن "مطموس" می گويند.

وزن های مشهور بحر رمل
١- بحر رمل مثمن سالم: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن

هر كه چيزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد / هر كه محرابش تو باشی سر زخلوت بر نيارد سعدی
روزگار و هر چه در وی هست بس ناپايدار است / ای شب هجران تو پندارم برون از روزگاری وصال شيرازی

٢- بحر رمل مثمن محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ياد می داری كه با من جنگ در سر داشتی / رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی سعدی

ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری / وز نفاق تير و قصد ماه و کید مشتری انوری

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بايدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش حافظ

۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هايی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش مولوی

٤- بحر رمل مثمن مخبون محذوف : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

تاخبر دارم ازو بی خبر از خويشتنم / با وجودش ز من آواز نيابد كه منم سعدی

بنشين بر لب جوی و گذر عمر ببين / وين اشارت ز جهان گذران ما را بس حافظ

گر مرا خار زند آن گل خندان بكشم / ور لبش جور كند از بن دندان بكشم مولوی

۵ - بحر رمل مسدس مخبون محذوف: فاعلاتن فعلاتن فعلن

بی رخت چون به چمن راه كنم / سوی گل بنگرم و آه كنم جامی

علی آن شير خدا شاه عرب / الفتی داشته با آن دل شب شهريار

روی بنمای كه ديوانه شدم / رحمتی كز غمت افسانه شدم كمال الدين اصفهانی

٦- بحر رمل مثمن مخبون: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكی و خدايی / نروم جز به همان ره كه توام راهنمايی سنایی

۷- بحر رمل مثمن مخبون مطموس: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع

كار و كردار تو ای گنبد زنگاری / نه همی بينم جز مكر و ستمكاری ناصر خسرو

پانزده سال بر آمد كه به يمگانم / چون و از بهر چه زيرا كه به زندانم ناصرخسرو

٨- بحر رمل مثمن مخبون اصلم: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

از تو با مصلحت خويش نمی پردازم / همچو پروانه كه می سوزم و در پروازم سعدی

٩- بحر رمل مثمن مخبون مكفوف(مكشوف): فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

اگرم حيات بخشی و گرم هلاك خواهی / سر بندگی به حكمت بنهم كه پادشاهی سعدی

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهی / به پيام آشنايی بنوازد آشنا را حافظ


این نوشته خیلی جالب بود ... من اول سریع خوندمش ... ولی حالا که با دقت خوندمش دیدم که خیلی از سوال هام توش جواب داده شده ... از جمله همین بحر رمل ...

فقط یه سوال دیگه ...



۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هايی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش مولوی

در مورد این مسدس محذوف توضیحی داده نشده ... این مسدس یعنی چه ؟؟
مسدس اگه اشتباه نکنم به معنای 6 یا 6 گوشه میشه ... خب منظورش از 6 چیه ؟؟؟

یعنی 6 تا هجا داره ؟

ولی من که حساب می کنم (از طریق همون بخش کردن ابتدایی چون این فرمول ها زیادی سخت بود !!!)

این شعر 11 ها هجا داره ... و البته مال مولوی هست پس همون 11 تا هست ... پس این 6 مربوط به چی میشه ؟

به به !! فکر کنم پیداش کردم !!! توی هر بیت 6 تا کلمه هست ... مربوط به این میشه ؟؟

و یه سوال دیگه ....!!!!

این عشق به تنهایی یه هجا محسوب میشه ؟؟؟ و اگه اره جزو کدوم هجا ها هست ؟؟(کشیده یا بلند)

t.s.m.t
16-02-2009, 19:50
مسدس


مسدس یه قالب شعری مجزا هست ،نوعی قطعه که در هر بند 6 مصرع دارد و حال آنکه شعر مثالی شما بر قالب مثنوی ست و ربطی به این موضوع ندارد!



این عشق به تنهایی یه هجا محسوب میشه


عشق یک هجایی ست زیاد بودن تعداد حروفات ربطی به بلند بودن هجا ندارد،بعضی از حروفات صدادار به تنهایی یک هجا محسوب میشوند،چون کشیده تلفظ میشوند مثل " آ " به همین خاطر با این که در قافیه سازی باید حداقل دو حرف آخر تکرار شود ولی در هنگام استفاده از حرف قافیه اگر این حرف الف باشد،به تنهایی حرف قافیه محسوب میشود.

به عبارتی صبا و هوا میتونن قافیه ی یک شعر باشند.

البته چون پست مربوط به بیدستار است ایشان بهتر جواب خواهند داد.

ali_86
19-02-2009, 23:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ali_86
19-02-2009, 23:31
دوست عزیز : ممنون از توضیحاتتون

اول اینو بگم که بهتر است بگیم "گویش ترکی" نه "زبان ترکی" ، البته اینو زبانشناسان میگن.
در ایران هم گویشهای زیادی وجود داره ، اما عرض بنده این بود که چون اینجا یک مکان یادگیری عمومی هست ، بهتره از شیوه ی یاددهی عمومی هم استفاده بشه ، مطمئنا" دوستی که این تاپیک رو ایجاد کردند فارسی زبان هستند و با مثالهای فارسی بهتر مطالب رو یاد میگیرند. ، فکر کنم دومین قانون اصلی سایت اینه که زبان رسمی سایت فارسی هست.
اینکه شما فرمودید 50 درصد زبان فارسی ، ترکی هست بدون شک اغراق هست اما زبان ترکی در ادبیات فارسی از جایگاه بالایی برخوردار هست.
البته تعداد اشعار و شاعران برگزیده ی فارسی و ترکی هم قابل غیاث نیستند.
ضمن اینکه برای مقایسه بهتره گویش ترکی رو با سایر گویشها مقایسه کرد نه با زبان فارسی چون همه ی اینها زیرمجموعه زبان فارسی هستند ضمن اینکه زبان فارسی حلقه واصل میان تمام این هست :
مثلا" گویش :تاجیکی ، بختیاری و لری ، کردی ، دری افغانستان ، بلوچی ، تاتی ، تالشی ، گیلکی ، طبری یا مازندرانی ، پشتو ، آسی
و ...
تقسم بندی زبان در ایران رو میشه به صورت زیر انجام داد :
زبان پارسی 63%
آذری:13%
کردی 7%
گیلکی 3.6%
مازنی 3%
بلوچی 2.5%
عربی 1.8%
ترکمنی 1.4%
قشقای 1.4%
========
منظور من از اولین خط پست پنجم همین بود ،،،که برای شناساندن گویش ترکی میشه در پستهایی جداگانه به این موارد پرداخت ، و چون این تاپیک ، یک تاپیک سوالی و از کاربری فارسی زبان بود بهتر بود که جوابها و مثالها هم در حد و مرز زبان فارسی بود.

ممنون از توجهتون
-----------------------------------------------

سلام
خسته نباشید
اولا خیلی خوشحال میشم که تو بحث های مربوط به زبان شرکت کنم و البته با کسایی که اطلاعات دارند و از روی تعصب و جهل حرف نمی زنند .

دوست عزیز bidastar آیا شما فرق گویش و زبان رو می دونی؟ من که فکر نمی کنم حتی بتونی از زبان خودت هم دفاع کنی چه برسه به این که در مورد سایر زبانها حرف بزنی ( که از حیطه ی علمی شما خارج هست )

کدوم به اصطلاح زبانشناسان زبان ترکی رو انکار می کنن؟( دلیل و مدرک )


دوست عزیز bidastar پیشنهاد میکنم یا قبل از این که یه حرفی رو بزنی حداقل کمی مطالعه در مورد موضوع داشته باشی یا اگه چیزی نمی دونی ( حداقل چیز مفید و بدرد بخوری) چیزی نگی تا هم وقت دوستان رو نگیری و هم ذهن کسایی رو که اطلاعات کمی دارند منحرف نکنی در ضمن سطح علمی و فهم شما رو هم دوستان از این پست هاتون می سنجند

من به همه ی زبانها و کسایی که به این زبانها صحبت می کنند احترام قائل هستم و زبان خودم هم ترکی هست و افتخار هم می کنم
اگر شما زبان فارسی رو با زبان ترکی مقایسه نمی کنید( کاری بجاییه چون تعداد افعال این زبانها و ساختارشان کلا فرق داره و مقایسه نکنید براتون بهتره) این مقایسه رو با زبان عربی انجام بدید تا مشخص بشه زبان شما چند کلمه و فعل (غیر از کلمات زبان عربی) دارید و شما اگر کلمات ترکی و عربی رو از زبانتون کم کنید آیا چیزی براتون میمونه که ازش دفاع کنید .


من هیچ زبانی رو زبان برتر نمی دونم و حداقل می دونم زبان ترکی از زبان های با ساختار و با قواعد دنیاست بر خلاف زبان فارسی که اکثرا ریشه ی کلمات قابل شناسایی نیست در مورد تاریخ زبان هم زبان ترکی از قدمت بالاتری برخوردار هست. شما میدونید فارسی چند سال قدمت داره؟

هر کس هم ندونه شما بهتر از همه میدونید که زبان فارسی که الان به اینجا رسیده بیشتر از همه مدیون چه کسایی هست ترکها یی که بر ایران حکومت می کردند ( تاریخ بخوانید تا بدونید چند صده ) برای احترام به زبان فارسی اونو نهی نکردند و حتی در حکومت ها و بین مردم هم فارسی حرف زدن رواج پیدا کرد اما نه این که جای زبان اصلی مردم رو بگیره ولی بی جنبگی برخی ها که اکثرا کوته بین هستند باعپ شده حالا شما فکر کنید که برترین زبان رو دارید و برخی دولتی ها هم سعی دارن با تهدید و تحقیر و... همه رو فارس کنن که این افراد این آرزو رو با خودشون به گور خواهند برد

زبان ترکی در دنیا داره جایگاهش رو پیدا می کنه ایران هم تا کی فکر می کنید بتونه این واقعیت رو انکار کنه؟
بهتر جایگاه زبانتون رو در بین زبانهای دنیا بشناسید و معقولانه و بدور از هر نو تعصب در بحث ها شرکت کنید

عزیز قارداش و باجی لاریمنان عزر ایستیرم کی اؤز دیلیمه یازمامیشام . سهییم بویویدی کی دیلیمیزدن دفاع ائلیرم
بو اومیدینن کی او گون گله کی اؤز دیلیمیزه یازاخ و رسمییتلی دانیشاخ


خیلی متشکرم

F@$hist
20-02-2009, 15:14
-----------------------------------------------

سلام
خسته نباشید
اولا خیلی خوشحال میشم که تو بحث های مربوط به زبان شرکت کنم و البته با کسایی که اطلاعات دارند و از روی تعصب و جهل حرف نمی زنند .

دوست عزیز bidastar آیا شما فرق گویش و زبان رو می دونی؟ من که فکر نمی کنم حتی بتونی از زبان خودت هم دفاع کنی چه برسه به این که در مورد سایر زبانها حرف بزنی ( که از حیطه ی علمی شما خارج هست )

کدوم به اصطلاح زبانشناسان زبان ترکی رو انکار می کنن؟( دلیل و مدرک )


دوست عزیز bidastar پیشنهاد میکنم یا قبل از این که یه حرفی رو بزنی حداقل کمی مطالعه در مورد موضوع داشته باشی یا اگه چیزی نمی دونی ( حداقل چیز مفید و بدرد بخوری) چیزی نگی تا هم وقت دوستان رو نگیری و هم ذهن کسایی رو که اطلاعات کمی دارند منحرف نکنی در ضمن سطح علمی و فهم شما رو هم دوستان از این پست هاتون می سنجند

من به همه ی زبانها و کسایی که به این زبانها صحبت می کنند احترام قائل هستم و زبان خودم هم ترکی هست و افتخار هم می کنم
اگر شما زبان فارسی رو با زبان ترکی مقایسه نمی کنید( کاری بجاییه چون تعداد افعال این زبانها و ساختارشان کلا فرق داره و مقایسه نکنید براتون بهتره) این مقایسه رو با زبان عربی انجام بدید تا مشخص بشه زبان شما چند کلمه و فعل (غیر از کلمات زبان عربی) دارید و شما اگر کلمات ترکی و عربی رو از زبانتون کم کنید آیا چیزی براتون میمونه که ازش دفاع کنید .


من هیچ زبانی رو زبان برتر نمی دونم و حداقل می دونم زبان ترکی از زبان های با ساختار و با قواعد دنیاست بر خلاف زبان فارسی که اکثرا ریشه ی کلمات قابل شناسایی نیست در مورد تاریخ زبان هم زبان ترکی از قدمت بالاتری برخوردار هست. شما میدونید فارسی چند سال قدمت داره؟

هر کس هم ندونه شما بهتر از همه میدونید که زبان فارسی که الان به اینجا رسیده بیشتر از همه مدیون چه کسایی هست ترکها یی که بر ایران حکومت می کردند ( تاریخ بخوانید تا بدونید چند صده ) برای احترام به زبان فارسی اونو نهی نکردند و حتی در حکومت ها و بین مردم هم فارسی حرف زدن رواج پیدا کرد اما نه این که جای زبان اصلی مردم رو بگیره ولی بی جنبگی برخی ها که اکثرا کوته بین هستند باعپ شده حالا شما فکر کنید که برترین زبان رو دارید و برخی دولتی ها هم سعی دارن با تهدید و تحقیر و... همه رو فارس کنن که این افراد این آرزو رو با خودشون به گور خواهند برد

زبان ترکی در دنیا داره جایگاهش رو پیدا می کنه ایران هم تا کی فکر می کنید بتونه این واقعیت رو انکار کنه؟
بهتر جایگاه زبانتون رو در بین زبانهای دنیا بشناسید و معقولانه و بدور از هر نو تعصب در بحث ها شرکت کنید

عزیز قارداش و باجی لاریمنان عزر ایستیرم کی اؤز دیلیمه یازمامیشام . سهییم بویویدی کی دیلیمیزدن دفاع ائلیرم
بو اومیدینن کی او گون گله کی اؤز دیلیمیزه یازاخ و رسمییتلی دانیشاخ


خیلی متشکرم



ببخشید دوستان عزیز ...اولا این جا من در مورد وزن و عرض شعر فارسی سوال کردم ... نه در مورد شعر ترکی دوما این جا جای بحث برای این که زبان فارسی برتره یا زبان ترکی نیست سوما من متاسفم که باید بگم شما که به زبان ترکی می نازید همین زبان تحت تاثیر زبان انگلیسی قرار گرفته و در زمان آتاترک بود که حروف الفبای شما از حالت فارسی (منظورم شیوه ی نگارشش هست) به حالت انگلیسی (باز هم منظورم شیوه ی نگارش حروف هست) در اومد ...
تعصب من این رو به من میگه که اگه توی دوره ای از تاریخ (قاجار و شاید پلهوی !) ترک ها بر ما حکومت کردن که ترک ها هم ایرانی هستن ... و قومی از ایرانیانند ...!
پس شما اولا نباید بگین ترک ها برما حکومت کردن ... !
و بعد در مورد این که به ما اجازه دادن و زبان فارسی رو محروم نکردند ... اولا متاسفم که این رو می گم ولی باید بگم که زبان چیزی نیست که سیاست بتونه توش دخالت کنه ! و اگر هم بتونه مردم ایران کسانی نیستن که بتونن قبول کنند ... درسته که آتاترک الفبای ترکی رو عوض کرد ولی شاهان قاجار هیچ وقت نمی تونستند که همچین کاری رو با این ملت بکنند ... این ملت استبداد رو تحمل نمی کنه ...!(این حرف من رو با انقلاب 57 مقایسه نکنین ... کمی دور تر باید رفت )و مردم ایران زبان ترکی رو جزئی از زبان خودشون می دونند (که این طور هم هست ...)
و در مورد این که می گوید کلمات در زبان فارسی ریشه ندارند ... اولا که مقاله ی پایین رو مطالعه کنید که بفهمید ترکی چیز جدایی از فارسی نیست ... دوما می تونم به جرئت بگم که تمامی کلمات ما ریشه دارند ... هرچند که با ورود اسلام به ایران برخی از کلمات عربی نیز وارد زبان ما شدند ... و زبان فارسی به خاطر سخاوتی که داشت به اون ها هم جا داد و آن ها را در خودش حل کرد ...

--------------
و این مطالب رو هم از یک وبگاه بدست آوردم که منابع دقیقی داره اندر باب تاریخچه ی زبان ایرانی در آذربایجان... :

تاریخچه ی زبان پارسی در آذربایجان
در كتاب «البلدان یعقوبی» می‌خوانیم: «مردم شهرهای آذربایجان و بخش‌های آن، آمیخته‌ای از ایرانیان آذری و جاودانیان قدیمی، خداوندان شهر (بذ) هستند كه جایگاه بابك (خرمی) بود.» ۱
در فتوح البلدان بلاذری (تألیف ۲۵۵ ق / ۲۴۸ خ) نیز در فصل «‌فتح آذربایجان» خبر از فهلوی بودن زبان آذربایجان می‌دهد.۲
در این كه زبان مردم آذربایجان ایرانی بوده، جای تردیدی نیست. بی‌گمان «‌آذری» از لهجه‌های ایرانی به شمار می‌رفته است و همه ی مؤلفان اسلامی نخستین سده‌های هجری در این باره اتفاق نظر دارند.
دانشمند و جهان گرد نام دار سده ی چهارم هجری به نام «‌ابوعبدالله بشاری مقدسی» در كتاب خود با عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، كشور ایران را به هشت اقلیم بخش كرده و پیرامون زبان مردم ایران می‌نویسد:
«‌زبان مردم این هشت اقلیم عجمی (ایرانی) است. برخی از آن ها دری و دیگران پیچیده‌ترند. همگی آن‌ها فارسی نامیده می‌شوند»۳ وی سپس چون از آذربایجان سخن می‌راند، چنین می‌نویسد:
«‌زبانشان خوب نیست. در ارمنستان به ارمنی و در اران ۴به ارانی سخن گویند. پارسی آن ها مفهوم و نزدیك به فارسی است در لهجه.» ۵
ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی كه در سده ی چهارم هجری می‌زیسته، در كتاب «‌مفاتیح العلوم»، زبان فارسی را منسوب به مردم فارس و زبان موبدان دانسته است. هم او زبان دری را زبان خاص دربار شمرده كه غالب لغت های آن از میان زبان‌های مردم خاور و زبان مردم «‌بلخ» است. همو در پیرامون زبان پهلوی چنین می گوید:
«‌فهلوی (پهلوی) یكی از زبان‌های ایرانی است كه پادشاهان در مجالس خود با آن سخن می‌گفته‌اند. این لغت به پَهلَو منسوب است و پهله نامی است كه بر پنج شهر [سرزمین] اطلاق شده: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان» ٦
ابن حواقل در ادامه‌ی سخن، به زبان‌های مردم ارمنستان و اران نیز اشاره كرده و زبان آن‌ها را جز از زبان فارسی دانسته است. وی در این باره می‌نویسد: «‌طوایفی از ارمینیه و مانند آن، به زبان‌های دیگری شبیه ارمنی سخن می‌گویند و همچنین است مردم اردبیل و نشوی [نخجوان] و نواحی آن‌ها. و زبان مردم بردعه ارانی است و كوه معروف به قبق [قفقاز] كه در پیش از آن گفت و گو كردیم، از آن ایشان است و در پیرامون آن كافران به زبان‌های گوناگونی سخن می‌گویند.» ۷
در كتاب "المسالك و ممالك" نیز درباره ی «‌آذربایجان» چنین می‌خوانیم: «‌و اهل ارمینیه و آذربایجان و اران به پارسی و عربی سخن می‌گویند.» ۸
ابن حوقل نیز این مساله را به روشنی بیان كرده و می‌نویسد: «‌زبان مردم آذربایجان و بیش تر مردم ارمینیه، فارسی است و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاك كم تر كسی است كه به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد». ۹
علامه قزوینی در كتاب "بیست مقاله" از قول ماركوارت، خاور شناس نام دار آلمانی كه در كتاب "ایرانشهر" خود آورده، می‌نویسد: «‌اصل زبان حقیقی پهلوی عبارت بوده است از زبان آذربایجان، كه زبان كتبی اشكانیان بوده است. چون مركوارت از فضلا و مستشرقین و موثقین آن ها است و لابد بی ماخذ و بدون دلیل سخن نمی‌گوید.» ۱۰
مسعودی هم لهجه‌های پهلوی، دری و آذری را از یك ریشه، و تركیب كلمه های آن‌ها را یكی دانسته و همه‌ی آن‌ها را از زمره‌ی زبان‌های فارسی نامیده است. ۱۱ وی در این كتاب، نكاتی آورده كه خلاصه‌ی آن چنین است: ‌ایران یك كشور است و یك پادشاه دارد و همه از یك نژادند و چند زبان در آن جا مرسوم است كه همه را شمرده و گفته است كه این زبان‌ها با وجود اختلاف طوری به یكدیگر نزدیك است كه همیشه این مردم یكدیگر را كم و بیش می‌فهمند و مسعودی در پایان گفته است كه زبان‌های مهم ایـران، عبارت از سغدی، پهلوی، دری و آذری است. وی، آذری را هم در ردیف زبان‌های اصلی ایران شمرده است. ۱۲
باید توجه داشت كه عنصر و فرهنگ و زبان عرب به رغم فشارهای زیاد بر زبان و فرهنگ ایرانی در طول تاریخ، نتوانست زبان و فرهنگ اصیل ایرانی را تحت سیطرهی خود درآورد. ارانسكی، دانشمند نام دار روسی، ضمن بحثی مشروح پیرامون این نكته نوشت: «‌زبان ادبی پارسی پس از عقب نشاندن عربی در خراسان و ماوراالنهر، اندك اندك در دیگر نواحی ایران (به معنای وسیع كلمه) نیز زبان تازی را منهزم ساخت». ۱۳
یاقوت حموی هم كه در سده ششم - هفتم هجری می‌زیسته است، ضمن اشاره به زبان مردم آذربایجان كه همان آذری بود، می نویسد: «آنها [مردم آذربایجان] زبانی دارند كه آذری گویند و جز خودشان نمی‌فهمند». ۱۴
دكتر محمودجواد مشكور در كتاب "نظری به تاریخ آذربایجان" می‌نویسد: «‌زمانی كه به سال ۴۸۸ ق [۴۷۴ خ]، ناصر خسرو با قطران در تبریز دیدار می‌كند مردم به زبان پهلوی آذری (فارسی) سخن می‌گفتند، اما به فارسی دری نمی‌توانستند سخن بگویند (به فارسی پهلوی – آذری سخن می‌گفتند) ولی همه ی نامه نگاری های خود را به فارسی دری انجام می دادند. با این توضیح كه زبان دری نه تنها در آذربایجان و ییش تر ولایت های ایران چون گیلان و مازندران، كردستان، بلوچستان و دیگر جاها زبان گفت و گو میان مردم نبود، بلكه فقط و فقط لفظ قلم و نامه نگاری و زبان آموزش درس بود. ۱۵
حمدالله مستوفی، در مورد مردم گیلان و نزدیكی آن با زبان پهلوی نیز اشاره‌ای دارد؛ وی در وصف مردم تالش چنین می‌گوید: «‌مردمش سفید چهره‌اند بر مذهب امام شافعی، زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.» ۱٦
حمدالله مستوفی هم كه در سده‌های هفتم و هشتم هجری می‌زیست، ضمن اشاره به زبان مردم مراغه می‌نویسد: «‌زبانشان پهلوی مغیر است» ۱۷ مقصود از مغیر، شكل دگرگون شده ی زبان آذری است كه از فارسی (پهلوی) باستان جداشده و دگرگونی یافته است.
دكتر محمدجواد مشكور درباره ی تداوم زبان آذری در سده ی هشتم هجری می‌گوید: «‌در فارسی بودن نامه نگاری ها در آذربایجان سده ی هشتم هجری این که، نامه‌ای به مهر سلطان ابوسعید بهادرخان (۷۳٦ ق) در آن استان به دست آمده كه خطاب به مردم اردبیل و به فارسی است كه در آن از دو جماعت مغول و تاجیك ۱۸ سخن به میان آمده و از تركان سخن نرفته است. این امر نشانگر آن است كه در آن زمان، زبان تركی در میان مردم آذربایجان غلبه نیافته بود و بیش تر مردم به آذری (پهلوی) یا فارسی پهلوی سخن می‌گفتند» ۱۹ از این جا روشن می شود كه مؤلفان و دانشمندان تاریخی تا سده ی هشتم هجری، زبان مردم آذربایجان را پهلوی (آذری) نامیده‌اند. وی در دنباله ی سخن، خبری از حمدالله مستوفی (صاحب نزهه القلوب) آورده و از آن نتیجه گرفته است كه:
«‌در سده ی هشتم، هنوز تركان، چادرنشین یا ده نشین بودند و به شهرها راه نیافته بودند و ترك و تاجیك (فارس) از هم جدا بودند و مردم تبریز، اردبیل، مشكین شهر، نخجوان، ده‌خوارقان و دیگر جاها، هنوز زبانشان تركی نشده بود». ۲۰
عباس اقبال می‌نویسد: تا حدود سال ۷۸۰ ق [۷۵۷ خ]، كه سلسله ی تركمانان قراقویونلو در آذربایجان مستقر گردید با وجود چند بار استیلای طایفه های گوناگون ترك و مغول بر ایران (سلاجقه، خوارزمشاهیان، چنگیزخان و تیموریان) زبان تركی و مغولی به هیچ روی در ایران رایج نگردید. یعنی پس از بر افتادن این سلسله‌ها غیر از ایلات معدودی كه لهجه‌هایی از تركی و مغولی داشتند و فقط میان خود، به آن‌ها سخن می گفتند، آثار زبان‌های تركی و مغولی از شهرهای عمده و از میان ایرانیان به كلی برافتاد و در میان عامه نشانی نیز از آن برجای نماند و اگر تنها اثری از آن ها دیده شود (به طور پراكنده و نادر) در كتاب های تاریخی است كه در آن دوره‌ها نوشته شده. مانند "جامع‌التواریخ" رشیدی و "تاریخ وصاف" و "ظفرنامه" و غیره (كه نمونه‌هایی از آثار نثر فارسی در دوران پس از یورش مغول‌اند).
استیلای تركمانان قراقویونلو بر شمال غربی ایران، كه از ۷۸۰ تا ۹۰۸ ق [۷۵۷ تا ۸۸۱ خ] به درازا کشید، جمع بسیاری از طایفه های تركمان را كه به دست سلاجقه از ایران به سوی ارمنستان و الجزیره و آناتولی و سوریه رانده شد و در آن نواحی با وضع ایلیایی زندگی می‌كردند، به ایران بازگرداند.
هنگامی كه شاه اسماعیل صفوی برای تصرف تاج و تخت قیام كرد، از آن جا كه بخش مهمی از این تركمانان به مذهب شیعه درآمده و بر اثر تبلیغات شیخ جنید، جد شاه اسماعیل و سلطان حیدر، پدر او، به نام صوفیان روملو یا اسامی دیگر به این خاندان (صفوی) گرویده بودند، شاه اسماعیل از ایشان یاری خواست. چنان كه هفت هزار نفری كه در اوایل سال ۹۰۵ ق [۸۷۸خ] در ناحیه‌ی ارمنستان، نخستین بار گرد شاه اسماعیل جمع آمدند، از طایفه های گوناگون ترك و تركمانان یعنی ایلات شاملو، استاجلو، قاجار، تكلو، ذوالقدر و افشار بودند و چون هر یك از ایشان از عهد سلطان حیدر [۸۹۳-۸٦۰ ق / ۸٦۷- ۸۳۵ خ] تاجی از سقولاب یعنی چوخای قرمز به نام "تاج حیدری" بر سر داشتند، به اسم "قزلباش" یعنی "سرخ سر" معروف شدند.
با تمامی این احوال، مطابق شواهدی كه در دست است، زبان آذری (فارسی) تا عهده شاه عباس بزرگ در میان عامه و اهالی آذربایجان معمول بود و حتا مردم تبریز در عهد شاه عباس چه علما و چه قضات، چه عوام و بازاری، چه افراد خانواده، به همین زبان آذری (فارسی) سحن می گفتند. ۲۱
دكترمحمد جواد مشكور نیز می‌نویسد:
در دوره ی صفویان چنان كه از اخبار و اسناد تاریخی پیدا است، در سده ی ۱۱ هجری یعنی تا اواخر دوره ی شاه عباس بزرگ، زبان آذری (فارسی)، همچنان در میان مردم آذربایجان رایج و معمول بود. چنان كه حتا در تبریز هنوز به شهادت رساله ی "روحی انارجانی" (تألیف همان عصر یعنی سده ی ۱۱ هجری) به همین زبان یعنی زبان آذری دری یا فارسی سخن می‌گفتند. ۲۲
بنا به نوشته ی رحیم رضازاده مالك: «‌گویش آذری (فارسی) تا سال‌های انجامین سده ی دهم و باشد كه تا نیمه ی سده ی یازدهم در آذربایجان دوام آورد.» ۲۳
در كتاب «‌روضات الجنان و جنات الجنان» تألیف حافظ حسینی كربلایی تبریزی چنین آمده كه چون در سال ۸۳۲ ق [۸۰۸خ] میرزا شاهرخ برای سركوبی میرزا اسكندر، پسر قرایوسف قراقویونلو، به آذربایجان لشكر كشید، در تبریز به زیارت حضرت پیر حاجی حسن زهتاب، كه از بزرگان صوفیه ی آن زمان بود، آمد. در رشت نیز محله‌ای وجود دارد كه در گذشته تركی زبانان آذربایجان در آنجا سكنا داشتند. مردم گیلان این كوی را «كرد محله» (محله ی كردان) می‌نامیدند. هنوز هم این نام در شهر رشت باقی است. در ضمن در گویش گیلكی می‌توان به عنوان‌هایی چون «‌كرد خلخالی» «‌كرد اردبیلی» و از این گونه اصطلاحات برخورد. این ها همه نشانه‌هایی از نزدیكی مردم آذربایجان و كردستان و گیلان و به عبارت دیگر از نزدیکی تاریخی و فرهنگی و زبانی ساكنان سرزمین ما است.
استاد محیط طباطبایی در این باره می‌نویسد: «‌زبان آذری، شعبه‌ای از زبان پهلوی عصر ساسانی متداول در غالب نواحی شمالی و غربی و جنوب غربی ایران بوده است. لهجه‌ای كه پس از غلبه ی مسلمانان بر این ناحیه تا سده ی یازدهم هجری، به شهادت "سیاحت‌نامه" ی اولیا چپلی، جهان گرد عثمانی كه از تبریز در آن زمان دیدن می‌كرد، همچنان متداول بوده است.» ۲۴
اولیا چپلی ترك كه در سال ۱۰۱۵ ق [۹۸۵ خ] در زمان شاه صفی تبریز را دیده،‌ در سیاحت نامه ی خود درباره ی زبان مردم تبریز در این عصر نوشته است: «‌ارباب معارف در تبریز فارسی دری تكلم می‌كنند. لیكن دیگران لهجه‌ای مخصوص (پهلوی) دارند». وی در دنباله ی سخنان خود، جملات گفت و گوهای اهالی تبریز را نقل كرده است كه استاد مشكور نیز در كتاب خود بدان‌ها اشاره كرده است.» ۲۵
از جمله آثاری كه در سده ی یازدهم هجری تألیف شده و گواه مستندی بر رواج زبان آذری در این سده است، فرهنگ برهان قاطع اثر محمدحسین برهان تبریزی (تألیف سال ۱۰٦۳ ق / ۱۰۳۲ خ) در حیدرآباد هند است. این اثر نشان می‌دهد كه در زمانی كه مؤلف تبریز را به قصد هند ترك كرده، زبان فارسی در میان اهل دانش و مردم عادی رواج داشته است.
به نوشته ی كسروی: «‌از عهد مغول تا آخر تیموریان (یا ظهور صفویان) چند شاعر ترك در خراسان پیدا شده اما هیچ شاعر تركی در آذربایجان پیدا نشد». ۲٦
حتا شاعرانی كه در دوره ی صفویه پیدا شدند، چون ریشه تاریخی و بومی نداشته اند، شعرشان لطف و ارزش شعری زیادی نداشت.
از این رو وجود شاعران تركی گویی كه از آذربایجان برخاسته‌اند، دلیل این نیست كه زبان باستان آذربایجان تركی بوده است. از سده ی چهارم به بعد اغلب پادشاهان و فرمان روایان ایران ترك بوده‌اند و طایفه هایی از تركان به نقاط مختلف ایران كوچیده بودند. لذا برخی از شاعران، به ویژه گویندگان درباری و متصوفه، این زبان را فرا می‌گرفتند و در مواقع لزوم یا برای نزدیکی به دربار، یا برای تفنن و هنرنمایی یا برحسب امر و اشارت حاکمان و یا برای جلب توجه و ترغیب مریدان خود، ملمع یا غزلی به زبان تركی می‌سرودند. مانند جلال الدین مولوی و فرزندش سلطان ولد و ادیب شرف‌الدین عبدالله شیرازی ملقب به وصاف (نیمه ی نخست سده ی هشتم) و نورا (معاصر صاحب دیوان) ابقاخان و دیگران. ۲۷
دیگر آن که پیرامون تأسیس دولت صفویه و روی كار آمدن شاه اسماعیل صفوی، تا آن‌جا كه تاریخ ها و تذكره‌ها نشان می‌دهد، كسی از شاعرانی آذربایجان شعری به تركی نگفته است، در صورتی كه در میان شاعرانی كه از دیگر استان‌های برخاسته‌اند، بودند كسانی كه در برابر فرمان امیر و یا برای ایجاد محیط مذهبی،‌ ناگزیر به سرودن شعر تركی شده‌اند، مانند عزالدین پدر حسن اسفرائینی ۲۸ كه در اوایل سده ی هفتم در اسفرائین زاده شده ۲۹ و در نیشابور به تحصیل علم و ادب پرداخته، در سخن پارسی و تازی و تركی مهارتی به سزا یافته است و نخستین غزل تركی در ایران نیز بدو منسوب است. مطلع غزل او چنین است:
آییردی كو كلومی بیر خوش قمریوز جانفرا دلیر نه دلبر؟ دلبر شاهد، نه شاهد؟ شاهد سرور ۳۰
عمادالدین نسیمی هم شاگرد خلیفه شاه فضل‌الله نعیمی حروفی، كه برای تبلیغ عقاید خود یعنی مذهب حروفی، ناگزیر شده شعرهایی به زبان تركی بگوید. در صورتی كه پیشوای وی شاه فضل‌الله نعیمی تبریزی تا پایان عمر حتا یك مصراع هم به تركی شعر نگفته است. حتا دختر نعیمی به رغم استعداد عجیبی كه در شعر داشت، تا آخرین لحظه ی حیات. سخنی جز به فارسی بر زبان نیاورد.
از سویی سبك شعرهایی كه گویندگان آذربایجان در زمان صفویه به زبان تركی سروده‌اند، خود نشان می‌دهد كه این شعرها پایه و بنیادی دیرین ندارد و آثار ادبی یك زبان تازه و جوان است و تلفظ و ارزش شعری زیاد ندارد و فقط می‌تواند مراحل تطور منظم تركی آذربایجان را روشن كند.
به شهادت كتاب "تذكره الشاعرانی آذربایجان"، در آذربایجان چه در دوران صفویه و چه بس از آن، شعر چندانی به زبان تركی به چشم نمی‌خورد. با این كه مؤلف این کتاب، افزون بر شعر شاعران بزرگ و عالی قدر آذربایجان، ‌شعر شاعران درجه دوم و سوم محلی را نیز نقل كرده، ولی بیش تر شاعران گروه اخیر نیز به فارسی شعر گفته‌اند و كم تر شعری به زبان تركی دارند. بنا به شهادت كتاب یاد شده، از میان شاعران بزرگ تنها صائب تبریزی، دو غزل تركی در دیوان معروف خود دارد. ۳۱
در كتاب "تذكره الشاعرانی آذربایجان" صدها شاعر تبریزی معرفی شده‌اند كه همگی به فارسی شعر سروده‌اند حتا واحد، شاعر سده ی ۱۱ هجری كه شعرهایی به تركی دارد، باز بیش تر آثار مثنوی و شعرهایش را به فارسی سروده است.
«‌پس از روی كار آمدن صفویه و ترویج تركی به وسیله ی آنان و نیز قتل عام‌های متوالی مردم آذربایجان توسط تركان متعصب عثمانی در جنگ‌های متمادی با ایران، به تدریج زبان آذری از شهرها و نقاط جنگ زده و كشتار دیده ی آذربایجان رخت بربست و فقط در نقاط دور دست باقی ماند كه آن هم در گذشت زمان و در نتیجه ی این که ساكنان آن نقاط به مراورده با شهرنشینان ترك زبان ناگزیر شدند، روی به ضعف و اضمحلال نهاد، ولی هنوز باز جاهایی هستند كه در آن ها به همین لهجه‌ها به نام «‌تاتی» و «‌هرزنی»سخن می گویند. ۳۲
- - -
پی نوشت ها:
۱- الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، كتاب البلدان، چاپ لیدن، ۱۸۹۷، برگ ۳۸.
۲ - بلاذری، احمد بن‌یحیی، فتوح‌البلدان، ترجمه دكتر آذرتاش آذرنوش، تصحیح استاد علامه محمد فرزان، انتشارات سروش، ۱۳٦۴، چاپ دوم، برگ های ۸۷ و ۸۸.
۳- المقدسی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه دكتر علینقی وزیری، جلد 1، چاپ اول، انتشارات مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳٦۱، برگ ۳۷۷.
۴- اران منطقه بالای رود ارس را می‌نامیدند.
۵- منبع فوق، بخش دوم، برگ ۷۷.
٦- خوارزمی محمد، مفتایح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، چاپ اول، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۷، برگ ۱۱۲.
۷- ابن‌حوقل، صوره‌الارض، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیركبیر، ۱۳٦٦، چاپ دوم، برگ ۹٦.
۸- اصطخری، ابراهیم، المسالك و ممالك، ترجمه اسعدبن‌عبدالله تستری، به كوشش ایرج افشار، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخ موقوفات دكتر افشار، ۱۳۷۳، برگ ۱۹۵.
۹- ابن‌حوقل، صوره‌الارض، برگ ۹٦.
۱۰- قزوینی، بیست مقاله، چاپ دوم، چاپ دنیای كتاب، ۱۳٦۳، برگ های ۱۸۴- ۱۸۳.
۱۱- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسینی،‌التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۴۹، برگ های ۷۳ و ۷۴.
۱۲- همان منبع.
۱۳- م. ارانسكی، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه كریم كشاورز، تهران، انتشارات پیام، ۱۳۵۸، برگ ۲٦۷.
۱۴- حموی، یاقوت، معجم‌البلدان، جلد اول، چاپ لایپزیك، ۱۸٦٦، برگ ۱۷۲.
۱۵- ذكا، یحیی، كاروند كسروی، چاپ دوم، ۲۵۳٦، برگ های ۳۲۳- ۳۷۱.
۱٦- مستوفی، حمدالله، نزه القلوب، به اهتمام دكتر محمد دبیرسیاقی، برگ ۱۰۷.
۱۷- حموی، یاقوت، معجم‌البلدان، برگ ۱۷۲.
۱۸- تاجیك در اصطلاح یعنی ایرانی و ایرانی زبان.
۱۹- مشكور، دكتر محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان چاپ اول، تهران، انجمن آثار ملی، تهران ۱۳۴۹، برگ ۲۰۸ به بعد.
۲۰- همان، برگ های ۲۳۹ و ۲۴۰.
۲۱- اقبال آشتیانی، عباس. مجله یادگار، (نقل از كتاب فارسی در آذربایجان به قلم عده‌ای از دانشمندان‌، جلد ۱، برگ های ۱۵٦ تا ۱۵۹).
۲۲- محمدجواد مشكور، نظری به تاریخ آذربایجان، انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۹، برگ ۲۴۲.
۲۳- رضازاده مالك، رحیم، گویش‌ آذری، رساله روحی انارجان، انجمن فرهنگ ایران باستانی، تهران، ۱۳۵۲، برگ ۱۲.
۲۴- طباطبایی، محیط،‌ مجله گوهر، نقل از كتاب زبان فارسی در آذربایجان، ج ۱، برگ ۴۱۴.
۲۵- دكتر محمدجواد مشكور، رك: نظری بر تاریخ آذربایجان، برگ ۲۴۲.
۲٦- كسروی، احمد، آذری، زبان باستان آذربایجان، برگ های ۱۸و ۱۹.
۲۷- خیام‌پور، عبدالرسول،‌ ترجمه كلمات و اشعار تركی، مولانا، سال سوم و چهارم، نشریه دانشكده ادبیات دانشگاه تبریز (نقل از زبان فارسی در آذربایجان،‌ جلد ۱، برگ های ۲٦۷ و ۲٦۸)
۲۸- وی، مرید عارف و موحد و مرید شیخ جمال الدین ذاكر، از جمله خلفای شیخ‌الاسلام علی لالاست.
۲۹- تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، طبع مجلس، تهران، برگ ۳۸۸.
۳۰- دولتشاه سمرقندی، رك: تذكره الشاعران، به همت محمد رمضان، چاپ دوم، انتشارات خاور، ۱۳٦٦، برگ ۱٦۵.
۳۱- دیهیم، محمد، تذكره‌الشاعرانی آذربایجان، جلد ۲، چاپ تبریز ۱۳٦۷، برگ ۳۷۷.
۳۲- كارنگ، عبدالعلی، قاتی و هرزنی دو لهجه از زبان باستان آذربایجان، چاپ تبریز ۱۳۳۳، برگ ۲۷۳

bidastar
20-02-2009, 19:26
ali_86


شما درست میگی دوست من ، خودتو اذیت نکن.


روی تعصب و جهل حرف نمی زنند .


من هیچ تعصب غیر عقلانی روی زبانم ندارم ، و به هیچ قومیتی و زبانی توهین نکردم ، درباره ی جهل هم نمیدونم والا ، شاید حق با شما باشه.


کدوم به اصطلاح زبانشناسان زبان ترکی رو انکار می کنن؟( دلیل و مدرک )

هیچ کسی این زبان شیرین رو انکار نمیکنه ، زبان شناسان میگن برای حفظ انسجام و تمامیت ارضی یک کشور بهتر است وقتی صحبت از زبان میشه از یک زبان نام ببریم ، و زبانهای قومیتهای مختلف در اون کشور رو به عنوان گویش مطرح کنیم. حالا شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید.!


دوست عزیز bidastar پیشنهاد میکنم یا قبل از این که یه حرفی رو بزنی حداقل کمی مطالعه در مورد موضوع داشته باشی یا اگه چیزی نمی دونی ( حداقل چیز مفید و بدرد بخوری) چیزی نگی تا هم وقت دوستان رو نگیری و هم ذهن کسایی رو که اطلاعات کمی دارند منحرف نکنی در ضمن سطح علمی و فهم شما رو هم دوستان از این پست هاتون می سنجند



من چند ماهی میشه که در رشته ی کارشناسی عمران فارغ التحصیل شدم اما اونقدر که در زمینه ی ادبیات فارسی مطالعه کردم درباره ی رشته ی خودم مطالعه نداشتم ، البته شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید که مطالعه ی من بیشتر در چه زمینه ای بوده .!


من به همه ی زبانها و کسایی که به این زبانها صحبت می کنند احترام قائل هستم

مطمئنی ؟!


اگر شما زبان فارسی رو با زبان ترکی مقایسه نمی کنید( کاری بجاییه چون تعداد افعال این زبانها و ساختارشان کلا فرق داره و مقایسه نکنید براتون بهتره) این مقایسه رو با زبان عربی انجام بدید تا مشخص بشه زبان شما چند کلمه و فعل (غیر از کلمات زبان عربی) دارید و شما اگر کلمات ترکی و عربی رو از زبانتون کم کنید آیا چیزی براتون میمونه که ازش دفاع کنید

وقتی صحبت از زبان فارسی میشه ، اون زبانی مد نظر هست که درجه ی خلوصش بسیار بالاست و اگر تو قرون اخیر لغات و اصطلاحات عربی و فرنگی و ... واردش شد ، نمیشه از زبان فارسی ایراد گرفت بلکه باید از حافظان این زبان ایراد و اشکال گرفت.


من هیچ زبانی رو زبان برتر نمی دونم

من هم همینطور.!


شما میدونید فارسی چند سال قدمت داره؟


به طور دقیق نه ، اما مطمئنا" یکی از قدیمی ترین و ناب ترین شیرین ترین زبان های دنیاست ( باور کنید بدون تعصب میگم)
اینو من نمیگم ، بلکه اکثریت زبانشناسان بی تعصب دنیا میگن.


هر کس هم ندونه شما بهتر از همه میدونید که زبان فارسی که الان به اینجا رسیده بیشتر از همه مدیون چه کسایی هست ترکها یی که بر ایران حکومت می کردند

کاش این حاکمان عزیز کاری با زبان فارسی نداشتند تا همان صلابت و خلوص خودش رو که از نیاکان ما به ما رسیده حفظ میکرد
و کاش این حاکمان این قدر که به فکر حفظ و پاسداری از زبان فارسی بودند کمی هم به فکر مملکت داری و دفاع از حریم و ناموس و مرزهای کشورشون بودند تا کمی بهتر از اونا یاد میشد ( البته بهتره وارد جزئیات این حاکمان عزیز نشیم)


) برای احترام به زبان فارسی اونو نهی نکردند

از من به شما نصیحت ، جای دیگه اینا رو نگو.

نوشته های شما گواه بر عمق درک شما و نداشتن تعصب بیجا به هیچ زبان و قومیتی هست(اینو من نمیگم بلکه هر کاربر دیگه هم بخونه همین رو میگه حتی هم زبانهای شما) ، ممنون دوست من.

البته فکر نمیکنم این تاپیک با این بحثها موندگار باشه.

F@$hist
20-02-2009, 21:13
البته فکر نمیکنم این تاپیک با این بحثها موندگار باشه.

که امیدوارم این طور نباشه !!! من هنوز به اون مطلبی که احتیاج داشتم نرسیدم !!!


امیدوارم بریم سر بحث قبلی !



مسدس یه قالب شعری مجزا هست ،نوعی قطعه که در هر بند 6 مصرع دارد و حال آنکه شعر مثالی شما بر قالب مثنوی ست و ربطی به این موضوع ندارد!


شما مطمئنین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:18 :


۳- بحر رمل مسدس محذوف: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

عشق هايی كز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود مولوی

هر كسی كاو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش مولوی

این دو عدد بیتی که مثال زده شده هر دو تاش مثنوی هستن که مال مولانا هستن ! پس طبق گفته ی شما این ها بحر رمل مسدس محذوف نیستن ؟؟؟

خواهشا در مورد اوزان اشعار شعر فارسی صحبت کنین ...:13:

t.s.m.t
20-02-2009, 21:14
ببخشید دوستان عزیز ...اولا این جا من در مورد وزن و عرض شعرفارسی سوال کردم ... نه در مورد شعر ترکی



سلام فاشیست،امیدوارم عقایدت ربطی به اسم کاربریت نداشته باشه!تا جایی که یادم می یاد تو اولین پستت حتی کلمه ی فارسی رو به کار نبردی چه برسه بنویسی اوزان اشعار فارسی،مگر اینکه بعداً ویرایشش کنی!

دوماً پسر خوب اشتباه کردم که به سؤالات شما جواب دادم!مطمئن باشید که دفعه ی بعدی این اشتباه تکرار نخواهد شد.





دوما این جا جای بحث برای این که زبان فارسی برتره یازبان ترکی نیست

کسی نگفت که زبانی برتره یا زبانی معیوبه،امیدوارم اولین اصل بقا یعنی وحدت یادمون نره.ولی قبول کنید که اول دوست خوبمان بیدستار شروع کرد.




سوما من متاسفم که باید بگم شما که به زبان ترکی می نازید همین زبان تحت تاثیر زبان انگلیسی قرار گرفته و در زمان آتاترک بود که حروف الفبای شما ازحالت فارسی (منظورم شیوه ی نگارشش هست) به حالت انگلیسی (باز هم منظورم شیوه ینگارش حروف هست) در اومد ...


اولاً انگلیسی نه،لاتین!ثانیاً خط از لاتین به عربی تغییر شکل داد نه از لاتین به عربی.
دقت کنید که بعد از حمله ی خلفای عباسی در زمان بابک بود که این تغییر اجباری شد.در حدود 1200 سال قبل وگرنه هیچ سندی قبل از آن به زبان ترکی آزربایجان به خط عربی نمی توانید یابید.

سوماً این انگلیسی است که خط خود را از لاتین ترکی گرفته است.
ترتیب استفاده ی خط ترکی در ایران را دوباره مطالعه کنید.

خط باستان← خط اویغور← خط سیریلیک←خط لاتین←خط عربی

اگر شما فقط یک درصد ترکی بلد بودید هیچ موقع چنین حرفی نمی زدید چون حروفات عربی قادر به پوشش زبان ترکی آزربایجان نیست.مثلاً

دوز

یک ترک زبان با این خط قادر به تشخیص کلمه نیست و آنرا به سه قسمت می خواند که هر کدام معنی متفاوتی دارند حال آنکه در خط لاتین سه نماد مجزا برای این وجود دارد.
Düz,Duz,döz

به ترتیب به معنی راست،نمک و صبر کن

قدیمی ترین قاره آسیا هست(این را می دانید)پس قدمت انگلیسی به یک دهم ترکی هم نمی رسد پس چرا این قدر بی منطق حرف میزنید.






تعصب من این رو به من میگه که اگه توی دوره ای ازتاریخ (قاجار و شاید پلهوی !) ترک ها بر ما حکومت کردن که ترک ها هم ایرانی هستن ... و قومی از ایرانیانند ...!
اینکه در قدیم چنین چیزی موجود بوده و یا نه بهتر است بحث نکنیم ولی آنچه که الان مهم است ما همگی هم وطن هستیم پس به جای پریدن به هم دیگر احترام همدیگر را داشته باشیم بهتر است.



پس شما اولا نباید بگین ترک ها برما حکومت کردن ... !
خوب اینکه واضح است ولی به نظر من هیچ اشکالی ندارد،اگر فردی با لیاقت مانند آلپ ارسلان و یا بابک چیزی از شرافت سرش بود،که بود تا آخرین قطره ی خونشان بر پای این شرافت جان دادند که نتیجتاً من و شما صاحب این چنین فرهنگ غنی شده ایم و الان با آرامش در کنار هم زندگی می کنیم.و اگر فردی بی لیاقت مانند شاه قاجار این چنان نصف ایران را بخشید پس لاجرم هم من و هم شما اکنون شرمنده ایم.









مردم ایران زبان ترکی روجزئی از زبان خودشون می دونند (که این طور هم هست)
خوب سخن شما را با یک مثال جواب میدهم،فرض کنید شما بگید من پدرم را خیلی دوست دارم و پدرتان بگوید عزیزم به من یک لیوان آب بده و شما گویید حال ندارم!پس این چه دوست داشتنی است!؟

اگر ترکی جزئی از زبان ایران بود لااقل به عنوان زبان همردیف فارسی در دانشگاه ها تدریس می شد





و در مورد این که می گویدکلمات در زبانفارسی ریشه ندارند ...



خوب اگر بگوییم زبان فارسی امروزی این چنین است یاوه نگفته ایم،اما در مورد زبان فارسی باستان من با شما هم عقیده ام.

به مثال زیر توجه کنید:

پنجره

ریشه ی این کلمه چیست!؟

معادل آن در ترکی باخماجا است

به معنی جایی که از آن نگاه میکنند از مصدر باخماق درست شده است به همین علت میگویندکه ترکی صد درصد مصادرش با قاعده الا یک فعل و همه کلمات دارای ریشه ی اصلی اند.

ولی نمی گویم که تمامی کلمات فارسی ریشه ندارند

حتی انگلیسی 20 درصد کلماتش فاقد ریشه ی اصلی است و یا فرانسه و آلمانی پس با این حساب آنها هم باید داد و بیداد سر دهند ولی واقعیت انکار ناپذیر است






اولا که مقاله ی پایین رو مطالعه کنید کهبفهمید ترکی چیز جدایی از فارسی نیست ...

دوست عزیز اگر فرق دو زبان را نمیدانید لطفاً تاپیک مقایسه ی زبانهای ایران را مطالعه کنید هر سندی بخواهید فوراً آورده خواهد شد.

اما از من ناراحت نشوید،ولی فکر نمی کنم این سخنان از یک شاگرد دبیرستانی باشد،باز ناراحت نشوید ولی فردی که فرق مثنوی را با قطعه نمی داند این چنین پستی از وی بعید است.سخنم با کسی است که این چنین شما را به جولو انداخته و خود قایم شده است،ای کاش با احساسات یک شاگرد دبیرستانی این چنین بازی نشود!

اگر پاسخ منطقی ندارید پس این کار ها نیز مفهومی ندارد.






و این مطالب رو هم از یک ... بدست آوردم که منابع دقیقی داره اندر باب تاریخچه ی زبان ایرانی در آذربایجان... :

در مورد باقی سندهایتان هم عرض کنم که سالهاست که این اسناد منسوخ شده اعلام گشته اند،چون مثلا در باره ی ترکی شدن آزربایجان در عهد صفویه سخن رانده اید!اگر فقط 1 درصد به تاریخ و ادبیات این کشور آشنا می بودید می فهمیدید که صائب بزرگترین شاعر عهد صفویه دیوان ترکی دارد و استاد وی فضولی 100 سال قبل از آن دیوان ترکی آزربایجان دارد.. قطران و نظامی به سال 1000 میلادی یعنی 400 سال قبل از آنچه که شما گفته اید دیوان ترکی آزربایجان دارند،پس خواهشاً هر حرفی را قبول نکنید.اگر سخنان و اسناد شما معتبر باشند پس هم اکنون دیوان ترکی آزربایجانی فضولی که دربرابر من است و یا دیوان ترکی قطران و نظامی که اتفاقاً پیش پای شما می خواندم باید وجود نداشته باشند اگر ماییلید برای شما نیز می فرستم!.

سر آخر دوست عزیز، کسی نه به هویت شما توهین کرد و نه به زبان فارسی،من به همان اندازه که دوست تبریزی دارم،به همان اندازه دوست با معرفت فارسی زبان دارم ؛با اینکه بعضی از آنها خود رشته ی ادبیات فارسی می خوانند ولی اگر کسی به هویت آنها(زبان فارسی)توهین کند،بنده را وکیل خود معرفی می کنند.پس چه برسد که زبان مادری خودم.

حال اگر واقعاً سخنانی که گفتید از روی جهالت گفتید می توانید بیشتر مطالعه کنید.
ولی اگر عمداً و با زمینه ی قبلی این امر صورت گرفته که رجوع کنید به آیه ی
عاقبت الظا لمین...



و در مورد سخنان دوست عزیز بیدستار که فرمودند با این اوصاف فکر نمی کنم این تاپیک بتونه دوام بیاره،

نظر من کلاً برعکسه،اگر قرار باشه که تو این فروم حقیقت آشکار نشه،بهتره که همون درش رو تخته کنن،ویا یه دستگاه هوشمندی کار بذارن که کسایی که با کد شهرهای آزربایجان وصل میشن نتونن کانکت به فروم شن،به نظر من دومیش بهتره ! ما که خیلی وقته فقط تنها وجه اشتراکمون پول رایج مملکت ِ (شعر ی از یکی از دوستان بود) همون بهتر که چنین همزیستی نباشه از بیخ،چون خیلی دقت کردم به غیر ازجزئی ،هیچ نقطه ی اشتراکی بین شما و خودمان نیافتم.

سر آخر حرفم رو با یک شعر تمووم میکنم در واقع من بحث ها رو به صورت مشاعره انجام میدم ولی شما چون گویی ترکی بلد نیستید مجبور به نوشتن نثر شدم.

یامان گؤنده بیزی قارداش تانیرسیز
بؤلگی ده باجیدان اسگیه تانیرسیز
حق اوسته اوتوروب حقی دانیرسیز
بو نئجه یولدلشلیق،بو نئجه قارداشلیق

سیزه کیم یوگوردی بیز سنگر اولدوخ
سیز سینیخ کشتیه بیز لنگر اولدوخ
بیز قیلیج،بیز قالخان بیز خنجر اولدوخ
بو نئجه یولدلشلیق،بو نئجه قارداشلیق

روز پریشانیتان ما را برادر می خوانید
به موقع آسایش و ادای حق، ما را کمتر از نامرد دانید
بر حق تکیه زدید و حق را انکار میکنید
این چه دوستی و برادری ست!

هر که بر شما یورش کرد ما سنگر شدیم
بر شما کشتی شکسته،ما لنگر گشتیم
ما دشنه،سپر برای شما و خنجر برای دشمنتان شدیم
این چه دوستی و برادری ست!

F@$hist
20-02-2009, 22:04
دوست عزیز جای این بحث ها در همان تاپیک شماست ... بنده به صحبت های شما پاسخ گفتم اما در اون تاپیک ! لطفا ادامه ی این بحث رو توی اون تاپیک ادامه بدین ...


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ali_86
21-02-2009, 00:04
ببخشید دوستان عزیز ...اولا این جا من در مورد وزن و عرض شعر فارسی سوال کردم ... نه در مورد شعر ترکی دوما این جا جای بحث برای این که زبان فارسی برتره یا زبان ترکی نیست سوما من متاسفم که باید بگم شما که به زبان ترکی می نازید همین زبان تحت تاثیر زبان انگلیسی قرار گرفته و در زمان آتاترک بود که حروف الفبای شما از حالت فارسی (منظورم شیوه ی نگارشش هست) به حالت انگلیسی (باز هم منظورم شیوه ی نگارش حروف هست) در اومد ...
تعصب من این رو به من میگه که اگه توی دوره ای از تاریخ (قاجار و شاید پلهوی !) ترک ها بر ما حکومت کردن که ترک ها هم ایرانی هستن ... و قومی از ایرانیانند ...!
پس شما اولا نباید بگین ترک ها برما حکومت کردن ... !
و بعد در مورد این که به ما اجازه دادن و زبان فارسی رو محروم نکردند ... اولا متاسفم که این رو می گم ولی باید بگم که زبان چیزی نیست که سیاست بتونه توش دخالت کنه ! و اگر هم بتونه مردم ایران کسانی نیستن که بتونن قبول کنند ... درسته که آتاترک الفبای ترکی رو عوض کرد ولی شاهان قاجار هیچ وقت نمی تونستند که همچین کاری رو با این ملت بکنند ... این ملت استبداد رو تحمل نمی کنه ...!(این حرف من رو با انقلاب 57 مقایسه نکنین ... کمی دور تر باید رفت )و مردم ایران زبان ترکی رو جزئی از زبان خودشون می دونند (که این طور هم هست ...)
و در مورد این که می گوید کلمات در زبان فارسی ریشه ندارند ... اولا که مقاله ی پایین رو مطالعه کنید که بفهمید ترکی چیز جدایی از فارسی نیست ... دوما می تونم به جرئت بگم که تمامی کلمات ما ریشه دارند ... هرچند که با ورود اسلام به ایران برخی از کلمات عربی نیز وارد زبان ما شدند ... و زبان فارسی به خاطر سخاوتی که داشت به اون ها هم جا داد و آن ها را در خودش حل کرد ...

--------------
و این مطالب رو هم از یک وبگاه بدست آوردم که منابع دقیقی داره اندر باب تاریخچه ی زبان ایرانی در آذربایجان... :

تاریخچه ی زبان پارسی در آذربایجان
در كتاب «البلدان یعقوبی» می‌خوانیم: «مردم شهرهای آذربایجان و بخش‌های آن، آمیخته‌ای از ایرانیان آذری و جاودانیان قدیمی، خداوندان شهر (بذ) هستند كه جایگاه بابك (خرمی) بود.» ۱
در فتوح البلدان بلاذری (تألیف ۲۵۵ ق / ۲۴۸ خ) نیز در فصل «‌فتح آذربایجان» خبر از فهلوی بودن زبان آذربایجان می‌دهد.۲
در این كه زبان مردم آذربایجان ایرانی بوده، جای تردیدی نیست. بی‌گمان «‌آذری» از لهجه‌های ایرانی به شمار می‌رفته است و همه ی مؤلفان اسلامی نخستین سده‌های هجری در این باره اتفاق نظر دارند.
دانشمند و جهان گرد نام دار سده ی چهارم هجری به نام «‌ابوعبدالله بشاری مقدسی» در كتاب خود با عنوان «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، كشور ایران را به هشت اقلیم بخش كرده و پیرامون زبان مردم ایران می‌نویسد:
«‌زبان مردم این هشت اقلیم عجمی (ایرانی) است. برخی از آن ها دری و دیگران پیچیده‌ترند. همگی آن‌ها فارسی نامیده می‌شوند»۳ وی سپس چون از آذربایجان سخن می‌راند، چنین می‌نویسد:
«‌زبانشان خوب نیست. در ارمنستان به ارمنی و در اران ۴به ارانی سخن گویند. پارسی آن ها مفهوم و نزدیك به فارسی است در لهجه.» ۵
ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی كه در سده ی چهارم هجری می‌زیسته، در كتاب «‌مفاتیح العلوم»، زبان فارسی را منسوب به مردم فارس و زبان موبدان دانسته است. هم او زبان دری را زبان خاص دربار شمرده كه غالب لغت های آن از میان زبان‌های مردم خاور و زبان مردم «‌بلخ» است. همو در پیرامون زبان پهلوی چنین می گوید:
«‌فهلوی (پهلوی) یكی از زبان‌های ایرانی است كه پادشاهان در مجالس خود با آن سخن می‌گفته‌اند. این لغت به پَهلَو منسوب است و پهله نامی است كه بر پنج شهر [سرزمین] اطلاق شده: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان» ٦
ابن حواقل در ادامه‌ی سخن، به زبان‌های مردم ارمنستان و اران نیز اشاره كرده و زبان آن‌ها را جز از زبان فارسی دانسته است. وی در این باره می‌نویسد: «‌طوایفی از ارمینیه و مانند آن، به زبان‌های دیگری شبیه ارمنی سخن می‌گویند و همچنین است مردم اردبیل و نشوی [نخجوان] و نواحی آن‌ها. و زبان مردم بردعه ارانی است و كوه معروف به قبق [قفقاز] كه در پیش از آن گفت و گو كردیم، از آن ایشان است و در پیرامون آن كافران به زبان‌های گوناگونی سخن می‌گویند.» ۷
در كتاب "المسالك و ممالك" نیز درباره ی «‌آذربایجان» چنین می‌خوانیم: «‌و اهل ارمینیه و آذربایجان و اران به پارسی و عربی سخن می‌گویند.» ۸
ابن حوقل نیز این مساله را به روشنی بیان كرده و می‌نویسد: «‌زبان مردم آذربایجان و بیش تر مردم ارمینیه، فارسی است و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاك كم تر كسی است كه به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد». ۹
علامه قزوینی در كتاب "بیست مقاله" از قول ماركوارت، خاور شناس نام دار آلمانی كه در كتاب "ایرانشهر" خود آورده، می‌نویسد: «‌اصل زبان حقیقی پهلوی عبارت بوده است از زبان آذربایجان، كه زبان كتبی اشكانیان بوده است. چون مركوارت از فضلا و مستشرقین و موثقین آن ها است و لابد بی ماخذ و بدون دلیل سخن نمی‌گوید.» ۱۰
مسعودی هم لهجه‌های پهلوی، دری و آذری را از یك ریشه، و تركیب كلمه های آن‌ها را یكی دانسته و همه‌ی آن‌ها را از زمره‌ی زبان‌های فارسی نامیده است. ۱۱ وی در این كتاب، نكاتی آورده كه خلاصه‌ی آن چنین است: ‌ایران یك كشور است و یك پادشاه دارد و همه از یك نژادند و چند زبان در آن جا مرسوم است كه همه را شمرده و گفته است كه این زبان‌ها با وجود اختلاف طوری به یكدیگر نزدیك است كه همیشه این مردم یكدیگر را كم و بیش می‌فهمند و مسعودی در پایان گفته است كه زبان‌های مهم ایـران، عبارت از سغدی، پهلوی، دری و آذری است. وی، آذری را هم در ردیف زبان‌های اصلی ایران شمرده است. ۱۲
باید توجه داشت كه عنصر و فرهنگ و زبان عرب به رغم فشارهای زیاد بر زبان و فرهنگ ایرانی در طول تاریخ، نتوانست زبان و فرهنگ اصیل ایرانی را تحت سیطرهی خود درآورد. ارانسكی، دانشمند نام دار روسی، ضمن بحثی مشروح پیرامون این نكته نوشت: «‌زبان ادبی پارسی پس از عقب نشاندن عربی در خراسان و ماوراالنهر، اندك اندك در دیگر نواحی ایران (به معنای وسیع كلمه) نیز زبان تازی را منهزم ساخت». ۱۳
یاقوت حموی هم كه در سده ششم - هفتم هجری می‌زیسته است، ضمن اشاره به زبان مردم آذربایجان كه همان آذری بود، می نویسد: «آنها [مردم آذربایجان] زبانی دارند كه آذری گویند و جز خودشان نمی‌فهمند». ۱۴
دكتر محمودجواد مشكور در كتاب "نظری به تاریخ آذربایجان" می‌نویسد: «‌زمانی كه به سال ۴۸۸ ق [۴۷۴ خ]، ناصر خسرو با قطران در تبریز دیدار می‌كند مردم به زبان پهلوی آذری (فارسی) سخن می‌گفتند، اما به فارسی دری نمی‌توانستند سخن بگویند (به فارسی پهلوی – آذری سخن می‌گفتند) ولی همه ی نامه نگاری های خود را به فارسی دری انجام می دادند. با این توضیح كه زبان دری نه تنها در آذربایجان و ییش تر ولایت های ایران چون گیلان و مازندران، كردستان، بلوچستان و دیگر جاها زبان گفت و گو میان مردم نبود، بلكه فقط و فقط لفظ قلم و نامه نگاری و زبان آموزش درس بود. ۱۵
حمدالله مستوفی، در مورد مردم گیلان و نزدیكی آن با زبان پهلوی نیز اشاره‌ای دارد؛ وی در وصف مردم تالش چنین می‌گوید: «‌مردمش سفید چهره‌اند بر مذهب امام شافعی، زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.» ۱٦
حمدالله مستوفی هم كه در سده‌های هفتم و هشتم هجری می‌زیست، ضمن اشاره به زبان مردم مراغه می‌نویسد: «‌زبانشان پهلوی مغیر است» ۱۷ مقصود از مغیر، شكل دگرگون شده ی زبان آذری است كه از فارسی (پهلوی) باستان جداشده و دگرگونی یافته است.
دكتر محمدجواد مشكور درباره ی تداوم زبان آذری در سده ی هشتم هجری می‌گوید: «‌در فارسی بودن نامه نگاری ها در آذربایجان سده ی هشتم هجری این که، نامه‌ای به مهر سلطان ابوسعید بهادرخان (۷۳٦ ق) در آن استان به دست آمده كه خطاب به مردم اردبیل و به فارسی است كه در آن از دو جماعت مغول و تاجیك ۱۸ سخن به میان آمده و از تركان سخن نرفته است. این امر نشانگر آن است كه در آن زمان، زبان تركی در میان مردم آذربایجان غلبه نیافته بود و بیش تر مردم به آذری (پهلوی) یا فارسی پهلوی سخن می‌گفتند» ۱۹ از این جا روشن می شود كه مؤلفان و دانشمندان تاریخی تا سده ی هشتم هجری، زبان مردم آذربایجان را پهلوی (آذری) نامیده‌اند. وی در دنباله ی سخن، خبری از حمدالله مستوفی (صاحب نزهه القلوب) آورده و از آن نتیجه گرفته است كه:
«‌در سده ی هشتم، هنوز تركان، چادرنشین یا ده نشین بودند و به شهرها راه نیافته بودند و ترك و تاجیك (فارس) از هم جدا بودند و مردم تبریز، اردبیل، مشكین شهر، نخجوان، ده‌خوارقان و دیگر جاها، هنوز زبانشان تركی نشده بود». ۲۰
عباس اقبال می‌نویسد: تا حدود سال ۷۸۰ ق [۷۵۷ خ]، كه سلسله ی تركمانان قراقویونلو در آذربایجان مستقر گردید با وجود چند بار استیلای طایفه های گوناگون ترك و مغول بر ایران (سلاجقه، خوارزمشاهیان، چنگیزخان و تیموریان) زبان تركی و مغولی به هیچ روی در ایران رایج نگردید. یعنی پس از بر افتادن این سلسله‌ها غیر از ایلات معدودی كه لهجه‌هایی از تركی و مغولی داشتند و فقط میان خود، به آن‌ها سخن می گفتند، آثار زبان‌های تركی و مغولی از شهرهای عمده و از میان ایرانیان به كلی برافتاد و در میان عامه نشانی نیز از آن برجای نماند و اگر تنها اثری از آن ها دیده شود (به طور پراكنده و نادر) در كتاب های تاریخی است كه در آن دوره‌ها نوشته شده. مانند "جامع‌التواریخ" رشیدی و "تاریخ وصاف" و "ظفرنامه" و غیره (كه نمونه‌هایی از آثار نثر فارسی در دوران پس از یورش مغول‌اند).
استیلای تركمانان قراقویونلو بر شمال غربی ایران، كه از ۷۸۰ تا ۹۰۸ ق [۷۵۷ تا ۸۸۱ خ] به درازا کشید، جمع بسیاری از طایفه های تركمان را كه به دست سلاجقه از ایران به سوی ارمنستان و الجزیره و آناتولی و سوریه رانده شد و در آن نواحی با وضع ایلیایی زندگی می‌كردند، به ایران بازگرداند.
هنگامی كه شاه اسماعیل صفوی برای تصرف تاج و تخت قیام كرد، از آن جا كه بخش مهمی از این تركمانان به مذهب شیعه درآمده و بر اثر تبلیغات شیخ جنید، جد شاه اسماعیل و سلطان حیدر، پدر او، به نام صوفیان روملو یا اسامی دیگر به این خاندان (صفوی) گرویده بودند، شاه اسماعیل از ایشان یاری خواست. چنان كه هفت هزار نفری كه در اوایل سال ۹۰۵ ق [۸۷۸خ] در ناحیه‌ی ارمنستان، نخستین بار گرد شاه اسماعیل جمع آمدند، از طایفه های گوناگون ترك و تركمانان یعنی ایلات شاملو، استاجلو، قاجار، تكلو، ذوالقدر و افشار بودند و چون هر یك از ایشان از عهد سلطان حیدر [۸۹۳-۸٦۰ ق / ۸٦۷- ۸۳۵ خ] تاجی از سقولاب یعنی چوخای قرمز به نام "تاج حیدری" بر سر داشتند، به اسم "قزلباش" یعنی "سرخ سر" معروف شدند.
با تمامی این احوال، مطابق شواهدی كه در دست است، زبان آذری (فارسی) تا عهده شاه عباس بزرگ در میان عامه و اهالی آذربایجان معمول بود و حتا مردم تبریز در عهد شاه عباس چه علما و چه قضات، چه عوام و بازاری، چه افراد خانواده، به همین زبان آذری (فارسی) سحن می گفتند. ۲۱
دكترمحمد جواد مشكور نیز می‌نویسد:
در دوره ی صفویان چنان كه از اخبار و اسناد تاریخی پیدا است، در سده ی ۱۱ هجری یعنی تا اواخر دوره ی شاه عباس بزرگ، زبان آذری (فارسی)، همچنان در میان مردم آذربایجان رایج و معمول بود. چنان كه حتا در تبریز هنوز به شهادت رساله ی "روحی انارجانی" (تألیف همان عصر یعنی سده ی ۱۱ هجری) به همین زبان یعنی زبان آذری دری یا فارسی سخن می‌گفتند. ۲۲
بنا به نوشته ی رحیم رضازاده مالك: «‌گویش آذری (فارسی) تا سال‌های انجامین سده ی دهم و باشد كه تا نیمه ی سده ی یازدهم در آذربایجان دوام آورد.» ۲۳
در كتاب «‌روضات الجنان و جنات الجنان» تألیف حافظ حسینی كربلایی تبریزی چنین آمده كه چون در سال ۸۳۲ ق [۸۰۸خ] میرزا شاهرخ برای سركوبی میرزا اسكندر، پسر قرایوسف قراقویونلو، به آذربایجان لشكر كشید، در تبریز به زیارت حضرت پیر حاجی حسن زهتاب، كه از بزرگان صوفیه ی آن زمان بود، آمد. در رشت نیز محله‌ای وجود دارد كه در گذشته تركی زبانان آذربایجان در آنجا سكنا داشتند. مردم گیلان این كوی را «كرد محله» (محله ی كردان) می‌نامیدند. هنوز هم این نام در شهر رشت باقی است. در ضمن در گویش گیلكی می‌توان به عنوان‌هایی چون «‌كرد خلخالی» «‌كرد اردبیلی» و از این گونه اصطلاحات برخورد. این ها همه نشانه‌هایی از نزدیكی مردم آذربایجان و كردستان و گیلان و به عبارت دیگر از نزدیکی تاریخی و فرهنگی و زبانی ساكنان سرزمین ما است.
استاد محیط طباطبایی در این باره می‌نویسد: «‌زبان آذری، شعبه‌ای از زبان پهلوی عصر ساسانی متداول در غالب نواحی شمالی و غربی و جنوب غربی ایران بوده است. لهجه‌ای كه پس از غلبه ی مسلمانان بر این ناحیه تا سده ی یازدهم هجری، به شهادت "سیاحت‌نامه" ی اولیا چپلی، جهان گرد عثمانی كه از تبریز در آن زمان دیدن می‌كرد، همچنان متداول بوده است.» ۲۴
اولیا چپلی ترك كه در سال ۱۰۱۵ ق [۹۸۵ خ] در زمان شاه صفی تبریز را دیده،‌ در سیاحت نامه ی خود درباره ی زبان مردم تبریز در این عصر نوشته است: «‌ارباب معارف در تبریز فارسی دری تكلم می‌كنند. لیكن دیگران لهجه‌ای مخصوص (پهلوی) دارند». وی در دنباله ی سخنان خود، جملات گفت و گوهای اهالی تبریز را نقل كرده است كه استاد مشكور نیز در كتاب خود بدان‌ها اشاره كرده است.» ۲۵
از جمله آثاری كه در سده ی یازدهم هجری تألیف شده و گواه مستندی بر رواج زبان آذری در این سده است، فرهنگ برهان قاطع اثر محمدحسین برهان تبریزی (تألیف سال ۱۰٦۳ ق / ۱۰۳۲ خ) در حیدرآباد هند است. این اثر نشان می‌دهد كه در زمانی كه مؤلف تبریز را به قصد هند ترك كرده، زبان فارسی در میان اهل دانش و مردم عادی رواج داشته است.
به نوشته ی كسروی: «‌از عهد مغول تا آخر تیموریان (یا ظهور صفویان) چند شاعر ترك در خراسان پیدا شده اما هیچ شاعر تركی در آذربایجان پیدا نشد». ۲٦
حتا شاعرانی كه در دوره ی صفویه پیدا شدند، چون ریشه تاریخی و بومی نداشته اند، شعرشان لطف و ارزش شعری زیادی نداشت.
از این رو وجود شاعران تركی گویی كه از آذربایجان برخاسته‌اند، دلیل این نیست كه زبان باستان آذربایجان تركی بوده است. از سده ی چهارم به بعد اغلب پادشاهان و فرمان روایان ایران ترك بوده‌اند و طایفه هایی از تركان به نقاط مختلف ایران كوچیده بودند. لذا برخی از شاعران، به ویژه گویندگان درباری و متصوفه، این زبان را فرا می‌گرفتند و در مواقع لزوم یا برای نزدیکی به دربار، یا برای تفنن و هنرنمایی یا برحسب امر و اشارت حاکمان و یا برای جلب توجه و ترغیب مریدان خود، ملمع یا غزلی به زبان تركی می‌سرودند. مانند جلال الدین مولوی و فرزندش سلطان ولد و ادیب شرف‌الدین عبدالله شیرازی ملقب به وصاف (نیمه ی نخست سده ی هشتم) و نورا (معاصر صاحب دیوان) ابقاخان و دیگران. ۲۷
دیگر آن که پیرامون تأسیس دولت صفویه و روی كار آمدن شاه اسماعیل صفوی، تا آن‌جا كه تاریخ ها و تذكره‌ها نشان می‌دهد، كسی از شاعرانی آذربایجان شعری به تركی نگفته است، در صورتی كه در میان شاعرانی كه از دیگر استان‌های برخاسته‌اند، بودند كسانی كه در برابر فرمان امیر و یا برای ایجاد محیط مذهبی،‌ ناگزیر به سرودن شعر تركی شده‌اند، مانند عزالدین پدر حسن اسفرائینی ۲۸ كه در اوایل سده ی هفتم در اسفرائین زاده شده ۲۹ و در نیشابور به تحصیل علم و ادب پرداخته، در سخن پارسی و تازی و تركی مهارتی به سزا یافته است و نخستین غزل تركی در ایران نیز بدو منسوب است. مطلع غزل او چنین است:
آییردی كو كلومی بیر خوش قمریوز جانفرا دلیر نه دلبر؟ دلبر شاهد، نه شاهد؟ شاهد سرور ۳۰
عمادالدین نسیمی هم شاگرد خلیفه شاه فضل‌الله نعیمی حروفی، كه برای تبلیغ عقاید خود یعنی مذهب حروفی، ناگزیر شده شعرهایی به زبان تركی بگوید. در صورتی كه پیشوای وی شاه فضل‌الله نعیمی تبریزی تا پایان عمر حتا یك مصراع هم به تركی شعر نگفته است. حتا دختر نعیمی به رغم استعداد عجیبی كه در شعر داشت، تا آخرین لحظه ی حیات. سخنی جز به فارسی بر زبان نیاورد.
از سویی سبك شعرهایی كه گویندگان آذربایجان در زمان صفویه به زبان تركی سروده‌اند، خود نشان می‌دهد كه این شعرها پایه و بنیادی دیرین ندارد و آثار ادبی یك زبان تازه و جوان است و تلفظ و ارزش شعری زیاد ندارد و فقط می‌تواند مراحل تطور منظم تركی آذربایجان را روشن كند.
به شهادت كتاب "تذكره الشاعرانی آذربایجان"، در آذربایجان چه در دوران صفویه و چه بس از آن، شعر چندانی به زبان تركی به چشم نمی‌خورد. با این كه مؤلف این کتاب، افزون بر شعر شاعران بزرگ و عالی قدر آذربایجان، ‌شعر شاعران درجه دوم و سوم محلی را نیز نقل كرده، ولی بیش تر شاعران گروه اخیر نیز به فارسی شعر گفته‌اند و كم تر شعری به زبان تركی دارند. بنا به شهادت كتاب یاد شده، از میان شاعران بزرگ تنها صائب تبریزی، دو غزل تركی در دیوان معروف خود دارد. ۳۱
در كتاب "تذكره الشاعرانی آذربایجان" صدها شاعر تبریزی معرفی شده‌اند كه همگی به فارسی شعر سروده‌اند حتا واحد، شاعر سده ی ۱۱ هجری كه شعرهایی به تركی دارد، باز بیش تر آثار مثنوی و شعرهایش را به فارسی سروده است.
«‌پس از روی كار آمدن صفویه و ترویج تركی به وسیله ی آنان و نیز قتل عام‌های متوالی مردم آذربایجان توسط تركان متعصب عثمانی در جنگ‌های متمادی با ایران، به تدریج زبان آذری از شهرها و نقاط جنگ زده و كشتار دیده ی آذربایجان رخت بربست و فقط در نقاط دور دست باقی ماند كه آن هم در گذشت زمان و در نتیجه ی این که ساكنان آن نقاط به مراورده با شهرنشینان ترك زبان ناگزیر شدند، روی به ضعف و اضمحلال نهاد، ولی هنوز باز جاهایی هستند كه در آن ها به همین لهجه‌ها به نام «‌تاتی» و «‌هرزنی»سخن می گویند. ۳۲
- - -
پی نوشت ها:
۱- الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، كتاب البلدان، چاپ لیدن، ۱۸۹۷، برگ ۳۸.
۲ - بلاذری، احمد بن‌یحیی، فتوح‌البلدان، ترجمه دكتر آذرتاش آذرنوش، تصحیح استاد علامه محمد فرزان، انتشارات سروش، ۱۳٦۴، چاپ دوم، برگ های ۸۷ و ۸۸.
۳- المقدسی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه دكتر علینقی وزیری، جلد 1، چاپ اول، انتشارات مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳٦۱، برگ ۳۷۷.
۴- اران منطقه بالای رود ارس را می‌نامیدند.
۵- منبع فوق، بخش دوم، برگ ۷۷.
٦- خوارزمی محمد، مفتایح العلوم، ترجمه حسین خدیو جم، چاپ اول، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۷، برگ ۱۱۲.
۷- ابن‌حوقل، صوره‌الارض، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیركبیر، ۱۳٦٦، چاپ دوم، برگ ۹٦.
۸- اصطخری، ابراهیم، المسالك و ممالك، ترجمه اسعدبن‌عبدالله تستری، به كوشش ایرج افشار، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخ موقوفات دكتر افشار، ۱۳۷۳، برگ ۱۹۵.
۹- ابن‌حوقل، صوره‌الارض، برگ ۹٦.
۱۰- قزوینی، بیست مقاله، چاپ دوم، چاپ دنیای كتاب، ۱۳٦۳، برگ های ۱۸۴- ۱۸۳.
۱۱- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسینی،‌التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۴۹، برگ های ۷۳ و ۷۴.
۱۲- همان منبع.
۱۳- م. ارانسكی، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه كریم كشاورز، تهران، انتشارات پیام، ۱۳۵۸، برگ ۲٦۷.
۱۴- حموی، یاقوت، معجم‌البلدان، جلد اول، چاپ لایپزیك، ۱۸٦٦، برگ ۱۷۲.
۱۵- ذكا، یحیی، كاروند كسروی، چاپ دوم، ۲۵۳٦، برگ های ۳۲۳- ۳۷۱.
۱٦- مستوفی، حمدالله، نزه القلوب، به اهتمام دكتر محمد دبیرسیاقی، برگ ۱۰۷.
۱۷- حموی، یاقوت، معجم‌البلدان، برگ ۱۷۲.
۱۸- تاجیك در اصطلاح یعنی ایرانی و ایرانی زبان.
۱۹- مشكور، دكتر محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان چاپ اول، تهران، انجمن آثار ملی، تهران ۱۳۴۹، برگ ۲۰۸ به بعد.
۲۰- همان، برگ های ۲۳۹ و ۲۴۰.
۲۱- اقبال آشتیانی، عباس. مجله یادگار، (نقل از كتاب فارسی در آذربایجان به قلم عده‌ای از دانشمندان‌، جلد ۱، برگ های ۱۵٦ تا ۱۵۹).
۲۲- محمدجواد مشكور، نظری به تاریخ آذربایجان، انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۴۹، برگ ۲۴۲.
۲۳- رضازاده مالك، رحیم، گویش‌ آذری، رساله روحی انارجان، انجمن فرهنگ ایران باستانی، تهران، ۱۳۵۲، برگ ۱۲.
۲۴- طباطبایی، محیط،‌ مجله گوهر، نقل از كتاب زبان فارسی در آذربایجان، ج ۱، برگ ۴۱۴.
۲۵- دكتر محمدجواد مشكور، رك: نظری بر تاریخ آذربایجان، برگ ۲۴۲.
۲٦- كسروی، احمد، آذری، زبان باستان آذربایجان، برگ های ۱۸و ۱۹.
۲۷- خیام‌پور، عبدالرسول،‌ ترجمه كلمات و اشعار تركی، مولانا، سال سوم و چهارم، نشریه دانشكده ادبیات دانشگاه تبریز (نقل از زبان فارسی در آذربایجان،‌ جلد ۱، برگ های ۲٦۷ و ۲٦۸)
۲۸- وی، مرید عارف و موحد و مرید شیخ جمال الدین ذاكر، از جمله خلفای شیخ‌الاسلام علی لالاست.
۲۹- تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، طبع مجلس، تهران، برگ ۳۸۸.
۳۰- دولتشاه سمرقندی، رك: تذكره الشاعران، به همت محمد رمضان، چاپ دوم، انتشارات خاور، ۱۳٦٦، برگ ۱٦۵.
۳۱- دیهیم، محمد، تذكره‌الشاعرانی آذربایجان، جلد ۲، چاپ تبریز ۱۳٦۷، برگ ۳۷۷.
۳۲- كارنگ، عبدالعلی، قاتی و هرزنی دو لهجه از زبان باستان آذربایجان، چاپ تبریز ۱۳۳۳، برگ ۲۷۳

--------------------

سلام

خسته نباشید

ببخشید دوستان عزیز ...اولا این جا من در مورد وزن و عرض شعر فارسی سوال کردم ... نه در مورد شعر ترکی دوما این جا جای بحث برای این که زبان فارسی برتره یا زبان ترکی نیست
دوست گرامی F@$hist بله این تایپیک در مورد موضوع دیگری ایجاد شده و جای بحث های مربوط به این موضوع هست . اما وقتی بحث دیگه ای توی این مبحث گشوده میشه نمیشه بی جواب بمونه (شما بهتر بود لااقل از هر دوی ما انتقاد می کردید) و ما میبینیم که اطلاعات نا صحیحی داره به دوستان ارائه میشه ( کاری ندارم که از رو تعصب هست یا از سطح اطلاعات و ...) وظیفه داریم تا جایی که میتونیم در جهت اصلاح اون اطلاعات حرکت کنیم(در همه ی موارد وظیفه ی ماست اگر اطلاعات داشته باشیم این کارو بکنیم) بنده هم هدفم ارائه ی اطلاعات درست (تا جایی که بلدم) بود تا سایر دوستان اصل مطلب رو درک کنند.

شما که به زبان ترکی می نازید همین زبان تحت تاثیر زبان انگلیسی قرار گرفته و در زمان آتاترک بود که حروف الفبای شما از حالت فارسی (منظورم شیوه ی نگارشش هست) به حالت انگلیسی (باز هم منظورم شیوه ی نگارش حروف هست) در اومد
بله من به زبان ترکی می نازم و بهش افتخار می کنم
در زمان آتا ترک الفبای ما از عربی به لاتین تغییر کرد تا نقایص الفبایی برطرف بشه چون الفبای قبلی( عربی) نمی تونست تمام نیاز های زبان ترکی رو پاسخ بده و ما در نوشتن برخی حروف دچار مشکل بودیم ( در عربی و فارسی هم همین الان هم در برخی کلمات و حروف این مشکل هست که نیازی نیست در موردش بحث کنیم) و الفبای سیلیک جایگزین اون شود وبسیار هم عالی هست و کاملا نیاز های این زبان پهناور رو پاسخ میده ( میتونیم از اطلاعات سایر دوستان هم استفاده کنیم) البته این مسله رو نمیشه عنوان کرد به این صورت که ترکی تحت تاثیر انگلیسی هست چون اولا در الفبای ما حروفی هستند که در انگلیسی نیست مثل ( ğ - ö - ü - Ç و ... ) و همچنین حروفی هم داریم که هم شکلند ولی تلفظ های متفاوتی دارند مثل ( C - X - ... ) و همچنین تعداد حروف ما از انگلیسی بیشتره ( زبان های سایر کشور هایی هم که لاتین می نویسند اکثرا دارای حروف متفاوتی هست مثل ( روسیه و فرانسه و بسیاری دیگر از کشور ها )
از سوی دیگر اگر قرار بود که تغیر وجود نداشته باشد ما الان به خط میخی و... باید می نوشتیم
.


تعصب من این رو به من میگه که اگه توی دوره ای از تاریخ (قاجار و شاید پلهوی !) ترک ها بر ما حکومت کردن که ترک ها هم ایرانی هستن ... و قومی از ایرانیانند ...!
پس شما اولا نباید بگین ترک ها برما حکومت کردن ...
آفرین درسته
ترک ها و کرد ها و عربها و ... علاوه بر فارسها جزه ایران هستند و حق و حقوقی هم دارند و اینکه ترک ها یر ایران حکومت می کردند منظور مردمی از ایران به غیر از فارس زبانها ها بر آن حکومت می کردند ( ترکان) و مثل فارس ها حکومت و اکثر حقوق رو انحصاری نکردند
در ضمن شما اگه تاریخ رو قشنگ بخونید میبینید که پهلوی ها بیشترین ظلم رو به ترکان کردند و قاجاریه آخرین حکومت ترک ها بود شما بغیر از قاجار میتونید حکومت های آق قویونلو – قره قویونلو – صفویان و... رو هم از حاکمان ترک زبان ایران باستان بدونید .


و بعد در مورد این که به ما اجازه دادن و زبان فارسی رو محروم نکردند ... اولا متاسفم که این رو می گم ولی باید بگم که زبان چیزی نیست که سیاست بتونه توش دخالت کنه ! و اگر هم بتونه مردم ایران کسانی نیستن که بتونن قبول کنند ... درسته که آتاترک الفبای ترکی رو عوض کرد ولی شاهان قاجار هیچ وقت نمی تونستند که همچین کاری رو با این ملت بکنند ... این ملت استبداد رو تحمل نمی کنه ...!(این حرف من رو با انقلاب 57 مقایسه نکنین ... کمی دور تر باید رفت )و مردم ایران زبان ترکی رو جزئی از زبان خودشون می دونند (که این طور هم هست ...)
بنده نگفتم که شاهان قاجار زبان و الفبای شما رو تغیر میدادند یا نه ولی به غیر از هرگونه تعصب خدایش این همه حکومت که بودند آیا نمی تونستند زبان رسمی حکومت رو تغیر بدهند اگر می خواستند حتما می توانستند ( مطمئنا نمی شود یه این سادگی زبان عامیانه ی مردم را عوض کرد حال هر زبانی که باشد و الان هم میبینیم که با این همه ابزار مثل رادیو تلوزیون و ... نتوانسته اند زبان مردم آذربایجان و کردستان وعربها و ... را تغییری دهند )


هرچند که با ورود اسلام به ایران برخی از کلمات عربی نیز وارد زبان ما شدند ... و زبان فارسی به خاطر سخاوتی که داشت به اون ها هم جا داد و آن ها را در خودش حل کرد ...
پس قبول دارین که فارسی بسیار تحت نفوذ عربی هست البته باید بگم همه ی زبانها از سایر زبانها لغات کمی میگیرند ولی وسعت خود زبان میتونه میزان این لغات رو کم کنه


و در مورد این که می گوید کلمات در زبان فارسی ریشه ندارند ... اولا که مقاله ی پایین رو مطالعه کنید که بفهمید ترکی چیز جدایی از فارسی نیست
متاسفم اینو میگم ولی مسخرست که شما دو تا زبان جدا از هم رو که هر کدوم مستقل هستند و حتی نحوه ی نگارش و ترکیب بندی و همچنین ترتیب عناصر جملاتشون با هم متفاوت هست رو یکی می دونید

دوست عزیز بحث ما در مورد ساختار و گسترده گی و با قاعدگی یا تاریخچه ی زبان ترکی و فارسی نیست هدف اصلاح اطلاعات ارائه شده بود ولی شما انگار خواهان گسترش بحث هستید در عین اینکه الم نا مرتبطی موضوع را سر می دهید به هر حال بنده به مقاله ی شما نگاه کردم واقعا یکطرفانه است و بر اساس شواهد و مدارکی که بنده مشاهده کردم اصلا قابل استناد نیست و کلا رد شده است.

در آخر میخوام بگم خیلی بهتره به جای اینکه به پرو پای هم به بیچیم و هم دیگرو محکوم ویا مسخره کنیم و وجود همرو انکار کنیم یکم هم به وجدانمون رجوع کنیم و لااقل اگه به هم کمک نمی کنیم حداقل واسه هم دردسر و مشکل درست نکنیم ( اینو به خودم هم میگم)

ali_86
21-02-2009, 00:18
شما درست میگی دوست من ، خودتو اذیت نکن.



من هیچ تعصب غیر عقلانی روی زبانم ندارم ، و به هیچ قومیتی و زبانی توهین نکردم ، درباره ی جهل هم نمیدونم والا ، شاید حق با شما باشه.



هیچ کسی این زبان شیرین رو انکار نمیکنه ، زبان شناسان میگن برای حفظ انسجام و تمامیت ارضی یک کشور بهتر است وقتی صحبت از زبان میشه از یک زبان نام ببریم ، و زبانهای قومیتهای مختلف در اون کشور رو به عنوان گویش مطرح کنیم. حالا شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید.!



من چند ماهی میشه که در رشته ی کارشناسی عمران فارغ التحصیل شدم اما اونقدر که در زمینه ی ادبیات فارسی مطالعه کردم درباره ی رشته ی خودم مطالعه نداشتم ، البته شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید که مطالعه ی من بیشتر در چه زمینه ای بوده .!



مطمئنی ؟!



وقتی صحبت از زبان فارسی میشه ، اون زبانی مد نظر هست که درجه ی خلوصش بسیار بالاست و اگر تو قرون اخیر لغات و اصطلاحات عربی و فرنگی و ... واردش شد ، نمیشه از زبان فارسی ایراد گرفت بلکه باید از حافظان این زبان ایراد و اشکال گرفت.



من هم همینطور.!



به طور دقیق نه ، اما مطمئنا" یکی از قدیمی ترین و ناب ترین شیرین ترین زبان های دنیاست ( باور کنید بدون تعصب میگم)
اینو من نمیگم ، بلکه اکثریت زبانشناسان بی تعصب دنیا میگن.



کاش این حاکمان عزیز کاری با زبان فارسی نداشتند تا همان صلابت و خلوص خودش رو که از نیاکان ما به ما رسیده حفظ میکرد
و کاش این حاکمان این قدر که به فکر حفظ و پاسداری از زبان فارسی بودند کمی هم به فکر مملکت داری و دفاع از حریم و ناموس و مرزهای کشورشون بودند تا کمی بهتر از اونا یاد میشد ( البته بهتره وارد جزئیات این حاکمان عزیز نشیم)



از من به شما نصیحت ، جای دیگه اینا رو نگو.

نوشته های شما گواه بر عمق درک شما و نداشتن تعصب بیجا به هیچ زبان و قومیتی هست(اینو من نمیگم بلکه هر کاربر دیگه هم بخونه همین رو میگه حتی هم زبانهای شما) ، ممنون دوست من.

البته فکر نمیکنم این تاپیک با این بحثها موندگار باشه.

------------------------

هیچ کسی این زبان شیرین رو انکار نمیکنه ، زبان شناسان میگن برای حفظ انسجام و تمامیت ارضی یک کشور بهتر است وقتی صحبت از زبان میشه از یک زبان نام ببریم ، و زبانهای قومیتهای مختلف در اون کشور رو به عنوان گویش مطرح کنیم. حالا شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید.!

برام قابل درک نیست . کشور یک زبان اصلی داره که زبان رسمیشه ومی تونه در کنار اون زبان های دیگری هم توش رسمیت داشته باشه من نه منکر زبان فارسیم و نه منکر تمامیت عرضی کشور و انسجام کشور دلیلی نمیشه تا ارزش یک زبان رو پایین بیاریم


کاش این حاکمان عزیز کاری با زبان فارسی نداشتند تا همان صلابت و خلوص خودش رو که از نیاکان ما به ما رسیده حفظ میکرد
و کاش این حاکمان این قدر که به فکر حفظ و پاسداری از زبان فارسی بودند کمی هم به فکر مملکت داری و دفاع از حریم و ناموس و مرزهای کشورشون بودند تا کمی بهتر از اونا یاد میشد ( البته بهتره وارد جزئیات این حاکمان عزیز نشیم)
منم موافقم با این صحبت شما کاش به فکر مردوشون بودند البته بعضی ها هم بودند و خوب کشور گشایی کردند ما که هیچ کدوم یادم نمیره !!

نوشته های شما گواه بر عمق درک شما و نداشتن تعصب بیجا به هیچ زبان و قومیتی هست(اینو من نمیگم بلکه هر کاربر دیگه هم بخونه همین رو میگه حتی هم زبانهای شما) ، ممنون دوست من.
امیدوارم اینجوری که شما میگی باشه من که سعی میکنم