PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مقالاتی در مورد بازی های رایانه ای



DIDI8
08-02-2009, 17:31
در این تاپیک می توانید مقالاتی که در مورد بازی های رایانه ای که در سایت ها و مجلات مختلف نوشته شده است را مشاهده و در مورد آن بحث کنید.

DIDI8
08-02-2009, 17:36
يك بازي كاملا تكراري ديگر از سري ‌NFS‌
پليس نيمه مخفي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آخر پاييز امسال طبق معمول هر سال، يك شماره جديد از سري ‌NFS‌ به بازار آمد. اين شماره كه دوازدهمين شماره از سري ‌NFS‌ است، ‌Undercover‌ نام دارد و طبق معمول چند قسمت اخير، اظهارات مثبت و منفي در مورد آن زياد شنيده مي‌شود. با اين‌كه روند بازي آندركاور خوب است، اما به طور كامل در برابر رقبايي از جمله ميدنايت كلاب يا برن‌آوت كم مي‌آورد. دليل اصلي آن‌هم تكراري بودن بيش از حد بازي و بالانس نبودن هوش مصنوعي است.


بازي طبق معمول با يك داستان آبكي و ميان‌پرده‌هاي فيلمي بي‌مزه شروع مي‌شود. عبارت «طبق معمول» در اين متن زياد استفاده شده و دليلش هم همان تكراري بودن بيش از حد بازي است! شما يك پليس مخفي هستيد كه بايد به گروه راننده‌هاي زيرزميني نفوذ كنيد.

شواهدي وجود دارد كه اين راننده‌ها را به گروه‌هاي قاچاق معروف شهر ربط مي‌دهد. شخصيت‌ها بسيار سطحي هستند و به‌رغم سعي و تلاش سازنده‌ها، نمي‌شود هيچ ارتباطي با آن‌ها برقرار كرد. ‌ ‌

همان‌طور كه بارها سران الكترونيك‌آرتز، مانند جان ريكيتلو و فرانك گيبيو اعلام كرده بودند، آندركاور توسط يك تيم سازنده متفاوت (بلك‌باكس) با پرواستريت ساخته شده است. پرواستريت به‌خاطر رفتن به سبك مسابقات در پيست، در جذب مخاطب ناموفق بود. به همين دليل در آندركاور همه چيز مانند يكي از موفق‌ترين بازي‌هاي سري ‌NFS‌ يعني موست‌وانتد طراح شده است. اما سازنده‌ها در راه زياده روي كرده‌اند. زيرا از همان اول تا آخر بازي احساس مي‌كنيد يك نسخه‌تر و تميز و خوشگل‌تري از موست‌وانتد جلويتان است. هوش مصنوعي رقيبان و پليس‌ها هيچ فرقي با دو سال سال گذشته ندارد و مسابقات كماكان همان مسابقات قديمي هستند.

همه وقايع در شهري به‌نام تراي‌سيتي ‌(Tri-City)‌ رخ مي‌دهد. مي‌توانيد در خيابان‌هاي شهر به‌صورت آزادانه رانندگي كنيد، اما اين‌كار هيچ فايده‌اي ندارد. برخلاف بازي‌هايي همچون برن‌آوت، كسي بابت گشت‌وگذار در شهر و پيدا كردن سوراخ سنبه‌هاي آن به شما جايزه نمي‌دهد.

براي رفتن به محل مسابقات احتياجي به رانندگي نيست، با زدن يك دكمه همه چيز انجام مي‌شود. به همين دليل به‌نظر مي‌رسد طراحي كامل شهر كار بيهوده‌اي بوده باشد چون كسي انگيزه‌اي براي رانندگي در شهر ندارد.

مسابقات كاملا كليشه‌اي و تكراري هستند. متاسفانه (يا خوشبختانه!) اثري از درگ‌ها و دريفت‌ها به‌چشم نمي‌خورد. طبق معمول هر مسابقه يا ‌Circuit‌ است يا ‌Sprint‌. مسابقات بزرگراه تنها حالت جديد در آندركاور است كه به‌خاطر هيجان زيادشان شايد بهترين هم باشند. در اين حالت بايد با رقيب در بزرگ‌راه مسابقه بدهيد و مدت زمان يا مسافت مشخصي از او جلو بيفتيد. به‌جز اين، يك بخش از بازي به ماموريت‌ها اختصاص دارد. برحسب داستان، به شما ماموريت‌هايي شامل دزديدن يا سالم رسانيدن يك اتوموبيل به گاراژ، محافظت از يك اتوموبيل در برابر مهاجمين، دزديدن ماشين پليس يا زدن خسارت به شهرداري داده مي‌شود كه براي درآمدن از يكنواختي موثر هستند.

مسابقه‌ها به‌طور محسوسي ساده‌تر از قبل هستند. دست فرمان مخصوص ‌NFS‌ كه ده سال است دست نخورده مانده، در اين بازي هم وجود دارد. اگر يك ‌NFS‌ ديگر هم بازي كرده باشيد به‌سرعت با نحوه كنترل اتوموبيل‌ها آشنا مي‌شويد. هوش مصنوعي حريف‌ها فاجعه است و به‌راحتي مي‌شود از آنها جلو افتاد.

تعقيب‌هاي طولاني پليس در آندركاور بازگشته‌اند. طبق معمول پليس‌ها بسيار خنگ هستند ولي به‌خاطر بالانس نبودن بازي، حسابي اعصاب مي‌زنند.

مثلا داريد با بوگاتي ويرون نيترو مي‌زنيد اما با كمال تعجب مشاهده مي‌كنيد كه يك ماشين پليس واگن‌دار به‌راحتي از شما جلو مي‌زند و سر راهتان را مي‌گيرد! البته باگ‌هايي براي خلاص شدن از دست لشكر پليس‌ها وجود دارد. يكي از آنها محدود تانكرها در قسمت بالايي نقشه است كه وقتي بخواهيد از روي سكوي پرش آن بپريد ولي نپريد(!) پليس‌ها قاطي مي‌كنند و مي‌گذارند مي‌روند!

باگ‌ها در آندركاور زياد هستند. با اين‌كه گرافيك بازي چندان چشمگير نيست، اما بافت‌ها به‌صورت مرتب تغيير شكل مي‌دهند. افت فريم زياد ديده مي‌شود و بنا به نقدهاي آنلاين، اين افت فريم در نسخه‌هاي پلي‌استيشن3 بيشتر است. بعضي وقت‌ها مشغول رانندگي زير يك پل هستيد كه مي‌بينيد از آسمان روي سرتان ماشين نازل شد! اين باگ‌ها حسابي به كيفيت بازي صدمه زده‌اند.

همه پيشرفت‌ها از نظر ظاهري، در بخش تيون كردن خلاصه مي‌شوند. در آندركاور شما امكانات بيشتري براي تغيير ظاهر اتومبيل خود و نقاشي روي آن داريد. پول در آوردن در اين بازي كار ساده‌ايست و بنابراين مي‌توانيد به‌راحتي هر چند وقت يك‌بار تغيير ظاهر بدهيد. در بخش صدا، آندركاور يكي از بدترين بازي‌هاي سري ‌NFS‌ است. آهنگ‌ها روي اعصاب مي‌روند و به‌ظاهر سازنده‌ها فكر مي‌كرده‌اند براي گيتار هيرو ليست آهنگ انتخاب مي‌كنند. ‌ ‌

آخرين شماره از ‌NFS‌ يك بازي اتومبيل‌راني متوسط است كه كوچك‌ترين قدمي فراتر از موست‌وانتد برنداشته. اگر اهل ‌NFS‌ هستيد حتما از بازي كردن آن لذت خواهيد برد زيرا آندركاور همه خصوصيات خوب يك بازي ‌NFS‌ را دارد. اما اگر دنبال تجربه جديدي هستيد، بايد به سراغ عناوين ديگر برويد. متاسفانه ‌PC‌ بازها در اين زمينه دست‌شان براي انتخاب خيلي باز نيست. ‌

سيد طه رسولي
منبع:هفته نامه کلیک-روزنامه جام جم

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
08-02-2009, 17:39
بانجو و كازويي با يك ماجراي كاملا جديد بازگشته‌اند
پيچ و مهره بازي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بعضي از بازي‌هاي قديمي را هنوز مي‌شود بازي كرد و مانند روز اول از آنها لذت برد. بازي‌هاي بانجو كازويي از اين دسته بازي‌ها است كه اگر فرصت بازي كردن آن‌را روي كنسول نينتندو 64 نداشته‌ايد، حتما در اوقات فراغت، با استفاده از نرم‌افزارهاي شبيه‌ساز اين كار را انجام بدهيد. با وجود شبيه‌سازهاي خوب نينتندو 64 كه حتي روي ‌PSP‌ هم قابل استفاده هستند، بازي كردن بازي‌هاي قديمي كار راحتي است.


بانجو و كازويي بين طرفداران بازي‌هاي پلت‌فرمر به قهرمان‌هاي فراموش شده معروف هستند. زيرا پس از يكي دو بازي بسيار خوب ناگهان ناپديد شدند و تا همين يكي دو سال پيش كسي نام آنها را هم نمي‌آورد. بازگشت قهرمان‌ها اين‌بار به كمك پلت‌فرم ايكس‌باكس 360 است. در ميان قهرمان‌هاي اين سبك كه در پايان سال‌2008 به بازار بازي‌ها وارد شدند، بانجو و كازويي گوي سبقت را از رقيباني هم‌چون سونيك، كراش بنديكوت يا راچت و كلانك ربوده‌اند.

رمز اصلي موفقيت اين بازي كه ‌Nuts & Bolts‌ نام دارد، تركيب كردن حال و هواي كلاسيك سبك پلت‌فرمر با يك اديتور بسيار قدرتمند براي خلق وسايل نقليه است كه باعث شده نظير چنين بازي را هيچ كجا نديده باشيد.

اگر لطف بازي ‌Little Big Planet‌ به طراحي مرحله دستي آن باشد، ‌Nuts & Bolts ‌‌را هم به خاطر طراحي دستي ماشين‌هاي عجيب و غريبش بايد بازي كنيد. اين خصوصيت هيچ‌گاه نمي‌گذارد روند بازي تكراري شود.

داستان طبق معمول بي‌ربط و بي‌سروته است. بانجو و كازويي پس از هشت سال از آخرين ماجرايشان با گرانتي، به خاطر خوردن پيتزا، بازي‌كردن بازي‌هاي رايانه‌اي و موسيقي گوش دادن چاق و تنبل شده‌اند (قابل توجه بازي‌خورهاي عزيز!.) اما باز هم سر و كله گرانتي پليد پيدا مي‌شود. در واقع منظور از اين جمله واقعا همان «سر و كله» بود زيرا حالا چيزي از گرانتي به جز سرش باقي نمانده. اما يك موجود بامزه به نام «ارباب بازي‌ها» پيدا مي‌شود كه به گرانتي يك بدن موقتي مي‌دهد و يك بازي بين گرانتي و بانجو راه مي‌اندازد تا ببينند برنده كيست. برنده صاحب «كوه پيچ‌درپيچ» معروف مي‌شود و بازنده بايد تا ابد در كارخانه بازي‌سازي ارباب بازي‌ها باقي بماند.

بانجو و كازويي هيچ‌كدام حركات ويژه و قابليت‌هاي قديم خود را ندارند. به همين خاطر براي گشت و گذار در دنياهاي سه بعدي بازي و پيدا كردن قطعات پازل يا همان جيگي‌ها، به وسايل نقليه مختلفي احتياج دارند. اين وسايل نقليه به شدت قابل دست‌كاري هستند. اصولا پس از رد كردن چند مرحله و جمع‌آوري قطعات لازم، بايد كم‌كم شروع به طراحي دستي ماشين‌ها كنيد. مي‌توانيد ماشين‌هاي پيچيده‌اي بسازيد كه هم پرواز كنند و هم مانند يك آهن‌ربا هر چيز فلزي را جذب نمايند. اين تنوع در طراحي وسايل نقليه باعث مي‌شود كه هر بار يك ماموريت را با روش جديدي رد كنيد. ‌ ‌

برخلاف چيزي كه اول به‌نظر مي‌رسد، كار با اديتور بازي بسيار ساده است. هر‌چند‌وقت يك‌‌بار مي‌توانيد به هومبا وومبا سر بزنيد و ببينيد نقشه ماشين جديدي برايتان دارد يا نه. از نقشه‌هاي آبي او مي‌شود ايده‌هاي خوبي گرفت. براي ساخت ماشين به كارگاه مامبو موتورز مي‌رويد و شروع مي‌كنيد به سر هم كردن قطعات مختلف. به گفته سازنده‌ها، نزديك به 1600 نوع قطعه عجيب و غريب در قالب دسته‌هاي اصلي بدنه، پره، موتور، چرخ، بال، سلاح و منبع سوخت در بازي وجود دارند كه با استفاده از آنها مي‌توان تركيب‌هاي بي‌شماري را درست كرد. نتيجه كار به واسطه فيزيك فوق‌العاده بازي به سرعت قابل رويت است. البته بعضي وقت‌ها اين فيزيك حسابي جلوي دست و پا را مي‌گيرد و كوچك‌ترين برخورد با جسمي را تبديل به يك كابوس مي‌كند. ‌ ‌

از نظر گرافيك و طراحي مرحله، بانجو كازويي جزو بهترين بازي‌هاي پلت‌فرمر امسال است. طنز و هجو داستان را مي‌شود در خود مراحل هم ديد. مثلا يكي از مرحله‌هاي جالب در داخل يك كنسول بازي به نام لاگ‌باكس 720 رخ مي‌دهد. در اين مرحله بايد مرتب به بخش‌هاي مختلف سر بزنيد و مشكلات سخت‌افزاري كنسول را برطرف كنيد كه تم اين مرحله كنايه جالبي به ايكس‌باكس 360 و مشكلات تمام نشدني اين كنسول است. در تمام مراحل، جزئيات فراواني در طراحي اجسام و كاراكترها به چشم مي‌خورد. موسيقي هم طبق معمول يكي از بخش‌هاي پررنگ بازي بانجو كازويي است و طرفداران قديمي در بعضي از مراحل مانند ‌Banjo Land‌ مي‌توانند اجراهاي جديدي از موسيقي‌متن بازي‌هاي قديمي را بشنوند. ‌ ‌

بانجو كازويي يكي از بهترين بازي‌هاي پلت‌فرمر امسال است. اگر اهل ساخت و ساز هستيد و از بازي‌هايي نظير اسپور يا ‌Little Big Planet‌ لذت برده‌ايد، حتما از سر و كله زدن با كارگاه ماشين سازي بانجو كازويي هم خوشتان خواهد آمد. خوشبختانه در پايان بازي بانجو و كازويي دوباره حركات از ياد برده‌شان را به دست مي‌آورند و اين موضوع ممكن است خبر خوبي براي شماره بعدي باشد. اين بازي براي ايكس‌باكس 360 ساخته شده و گزينه خوبي براي بازي‌كننده‌هاي كم سن و سال هم به شمار مي‌آيد.

سيد طه رسولي


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
08-02-2009, 17:47
يك بازي چند نفره منحصر به فرد
چهار بازمانده

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در طول چند سال اخير پيشرفت قابل توجهي در زمينه بازي‌هاي آنلاين و چندنفره صورت گرفته است و بازي‌هاي مالتي هر روز پيچيده‌تر و بزرگ‌تر مي‌شوند. اين روزها ديگر هر بازي‌اي بخواهد خودي نشان بدهد، بايد يك بخش چندنفره داشته باشد. ‌ ‌


بازي جديد والو كه ‌Dead4Left‌ نام دارد داستان تازه‌اي است. در اين بازي اكشن اول شخص چندنفره، طبق معمول ديگر بازي‌هاي ساخته شده توسط والو، هيچ خبري از داستان، شخصيت‌پردازي، معما، ماموريت، كوله‌پشتي و اين برنامه‌ها نيست. سازنده‌ها ‌D4L‌ را ساخته‌اند تا به نياز طرفداران بازي‌هاي مالتي پاسخ داده باشند. كساني كه مي‌خواهند تجربه چند نفره كاملا جديدي را داشته باشند.

اين‌بار به‌جاي تروريست‌ها و ضدتروريست‌هاي كانتر يا متحدين و متفقين ‌Day of Defeat‌، دو جناح بازمانده‌ها و زامبي‌ها وجود دارند. در بخش داستاني شما فقط مي‌توانيد در نقش بازمانده‌ها مراحل را انجام بدهيد. تيم بازمانده شامل چهار نفر مي‌شود: بيل (پيرمردي كه در نبرد ويتنام شركت كرده)، لويي (يك سياهپوست متخصص ‌IT‌)، زويي (يك دختر دانشجو و عاشق فيلم‌هاي ترسناك) و فرانسيس (يك لات قلچماق موتورسوار.) البته اين‌كه شما كدام شخصيت را انتخاب كنيد كوچك‌ترين تاثيري در بازي ندارد، زيرا توانايي هدف‌گيري و حركت همه يكسان است و قيافه‌شان هم در طول بازي ديده نمي‌شود.

هر مرحله تنها يك هدف دارد. اين‌كه گروه بازمانده‌ها به مكان امني كه از پيش معلوم شده برسند و در بين راه صدها زامبي را از پا دربياورند. تك‌تك لوكيشن‌ها را قبلا در فيلم‌هاي ترسناك ديده‌ايد. اما قرار گرفتن در همان موقعيت‌ها و حس كردن وحشت و هيجان محاصره شدن توسط لشكر زامبي‌ها حس و حال ديگري دارد. ‌ ‌

اصولا ‌D4L‌ بازي‌اي است كه بر اساس جلوه‌هاي بصري سينمايي طراحي شده است. هر مرحله مانند يك فيلم سينمايي شروع مي‌شود و شما تصوير خود و هم‌تيمي‌هايتان را در يك پوستر فيلم مي‌بينيد.

پس از تمام كردن هر بخش، آمار عملكرد هر طرف در قالب تيتراژ پاياني فيلم پخش مي‌شود. يك هوش مصنوعي به‌نام كارگردان در بازي وجود دارد كه بر حسب نوع عملكرد گروه در هر منطقه، تصميم مي‌گيرد كه زامبي‌ها به چه تعداد و چه وقت به گروه حمله كنند. به اين ترتيب هر بار كه ‌D4L‌ بازي مي‌كنيد، با گروه‌هاي مختلفي از زامبي‌ها مواجه مي‌شويد و جاي آيتم‌هايي نظير جعبه كمك‌هاي اوليه هم تغيير مي‌كند.

هوش مصنوعي واقعا عالي است. اگر بخش داستاني را تنها بازي كنيد متوجه اين موضوع مي‌شويد. مي‌توان به‌خوبي روي عكس‌العمل‌هاي بات‌ها حساب كرد. آنها به‌موقع به‌كمك شما مي‌آيند و به‌خوبي يك ديگر را كاور مي‌كنند. در طول بازي با دوستان هم به‌محض اين‌كه چند ثانيه بي‌حركت بمانيد، هوش مصنوعي به‌طور خودكار كنترل كاراكتر شما را در دست مي‌گيرد و به‌جاي شما بازي مي‌كند تا بازي دوستان شما خراب نشود و شما هم بتوانيد با خيال راحت تلفن جواب بدهيد يا اخبار ورزشي نگاه كنيد!

با اين‌كه يك بخش ‌Versus‌ هم در ‌D4L‌ وجود دارد، اما به‌طور كلي اين بازي فقط در مورد همكاري و هماهنگي بين بازي‌كننده‌هاست. تكروي در اين بازي معنايي ندارد. همين‌كه از گروه جدا بيفتيد، ممكن است هر بلايي سرتان بيايد. پشت‌به‌پشت ايستادن و حمايت از افراد خودي تنها راه بقا در ميان سيل حملات زامبي‌هاست. زامبي‌هاي ‌D4L‌ بسيار وحشي و بي‌رحم هستند و ظاهرا همه‌شان قهرمان دو صد متر بوده‌اند. در هر مرحله به‌تعداد موهاي سرتان زامبي مي‌بينيد كه هدفي جز كشتن شما ندارند. ‌ ‌

در بخش ‌Versus‌، بازي‌كننده‌ها به دوگروه تقسيم مي‌شوند و به‌نوبت در نقش زامبي‌ها و بازمانده‌ها به‌جنگ هم مي‌روند. بازي در تيم زامبي‌ها بسيار هيجان‌انگيز است و نظير آن در هيچ بازي ديگري وجود ندارد. شما مي‌توانيد در نقش زامبي‌هاي قوي‌تر مانند بومرها، هانترها يا اسموكرها به‌جان بازمانده‌ها بيفتيد. زامبي‌ها سلاحي ندارند و براي ضربه زدن بايد خودشان را به انسان‌ها برسانند كه كار نسبتا سختي است. اما در عوض مي‌توانند خودشان را بين صدها زامبي عادي ديگر پنهان كنند. زامبي‌ها هم‌چنين به‌خوبي مي‌توانند در تاريكي ببينند.

با اين‌كه هيچ سناريوي ديگري در ‌D4L‌ وجود ندارد و كل بازي همين است، اما چند‌نفره بازي كردن آن به‌قدري هيجان‌انگيز است كه به‌محض اين‌كه يك بار آن‌را تجربه كرديد، حالا حالاها از آن دست نخواهيد كشيد. تمام كردن بازي به‌صورت چندنفره روي درجه سخت و حرفه‌اي به اين راحتي نيست. ‌ ‌

بازي ‌D4L‌ از موتور پايه سورس استفاده مي‌كند كه چهار سال پيش با آن هاف‌لايف2 را ساختند. انتظار گرافيك عجيب و غريبي را نداشته باشيد، اما نورپردازي، حالت چهره‌ها و انيميشن‌ها بسيار خوب است. دموي اول بازي را مي‌شود به‌عشق دموهاي قديمي رزيدنت‌اويل بارها نگاه كرد! اين بازي را به همه كساني كه مي‌توانند بازي‌هاي مالتي بازي كنند، توصيه مي‌كنيم.

سيد طه رسولي


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
08-02-2009, 17:54
يوبي‌سافت و معرفي يك روش جديد براي كنترل بازي‌ها
ميكروفن‌ها را روشن كنيد
‌ ‌
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گذار به نسل بعدي بازي‌ها، برابر است با تغيير و تحول اساسي در نحوه كنترل آنها. همين‌طور كه بازي‌ها پيشرفته‌تر مي‌شوند، تعداد دكمه‌هاي روي دسته كنسول‌ها هم بيشتر مي‌شود. حسگرهاي حركتي بزرگ‌ترين قدم در راه تكميل كنترل بازي‌ها بودند. موفقيت بازي ‌End War‌ اين نويد را مي‌دهد كه در نسل بعد بازي‌ها احتمالا بخشي از جريان كنترل بازي توسط ورودي صدا انجام خواهد شد. آخرين بازي از سري بازي‌هاي تام كلنسي، اندوار نام دارد كه جريان يك جنگ جهاني بزرگ را روايت مي‌كند. جنگ بين سه جناح اصلي روسيه، آمريكا و اتحاديه اروپا است. اما شايد داستان كم اهميت‌ترين عنصر در مورد بازي اندوار باشد. بازي‌‌سازهاي استوديوي شانگهاي يوبي‌سافت زحمت زيادي براي طراحي يك بازي استراتژي مخصوص كنسول كشيده‌اند و در اندوار اين موضوع نمود پيدا كرده است.


اول از همه بخش كنترل خود را نشان مي‌دهد. شما مي‌توانيد همه چيز را با صدا كنترل كنيد. اگر هم دوست نداشتيد، همه دستورات به‌وسيله دسته‌ها قابل ورود هستند. البته تركيب اين دو نحوه كنترل شايد كارآمدترين راه باشد زيرا در اين صورت مي‌توانيد در حالي‌كه با دسته دستور حمله يا عقب‌نشيني يك گروه را مي‌دهيد، با صدا فرمان حمله گروه ديگري را صادر كنيد. ‌ ‌

نزديك به پنج دقيقه پيش از شروع بازي، بازي صداي شما را آناليز مي‌كند و شما هم دستتان هماهنگ مي‌كنيد كه هر دستور را چطور بايد ادا كنيد و تن صدايتان چقدر بايد باشد. پس از اين‌كه سه‌چهار مرحله از بخش پيش‌درآمد را رد كنيد، با سيستم دستور دادن صوتي اندوار آشنا خواهيد شد. سيستم تشخيص صدا، عالي كار مي‌كند و مشكلي در زمينه فهميدن دستورهاي شما ندارد. ساختار دستورهاي شما به‌ترتيب شامل نوع واحد نظامي، شماره آن، كاري كه بايد انجام بدهد، واحد نظامي دشمن و شماره آن مي‌شوند. مثلا ساده‌ترين شكل يك دستور حمله اين است: ‌1 Attack Hostile 3 Unit‌. البته چون در طول بازي شما هميشه در حال داد زدن چنين فرمان‌هايي به‌زبان انگليسي هستيد بايد مواظب اطراف هم باشيد چون ممكن است بقيه اعضاي خانه به‌عقل شما شك كنند! همچنين از انجام اندوار در ساعات بعد از ظهر و نيمه شب اكيدا بپرهيزيد!

مراحل كوتاه هستند و درگيري‌ها به‌سرعت آغاز مي‌شوند. آپلينك‌هاي ماهواره‌اي نقش مهمي را در مراحل ايفا مي‌كنند. در بيشتر نقشه‌ها هدف تسخير آپلينك‌هاي دشمن و يا محافظت از آپلينك‌هاي خودي است. به‌طور كلي در اندوار سه نوع ماموريت بيشتر نمي‌بينيد. يا بايد همه نيروهاي دشمن را از بين ببريد، يا بايد از آپلينك‌هاي خودي در زمان محدود و تا رسيدن نيروهاي كمكي دفاع كنيد و يا بايد پيش از رسيدن نيروهاي كمكي دشمن، آپلينك آن‌ها را تسخير كنيد. ‌روند بازي چندان پيچيده نيست. هر جناح هفت نوع واحد نظامي دارد كه شامل پياده‌ها، مهندس‌ها، هلي‌كوپترها، تانك‌ها، نفربرها، دورزن‌ها و سلاح‌هاي كشتار جمعي مي‌شوند. نوع اين واحدها براي هر جناح متفاوت است اما كارآيي آنها كمابيش به هم شباهت دارد. به‌همين دليل انتخاب جناح تاثير زيادي روي استراتژي‌هاي شما ندارد. كليد پيروزي در اين است كه بدانيد هر واحد در برابر كدام واحد مقاوم‌تر است و كدام ‌يك را راحت‌تر مي‌تواند از بين ببرد. ‌

با انجام هر كاري به شما امتياز ‌CR‌ داده مي‌شود. اين امتيازها را مي‌توانيد صرف فراخواني واحدهاي نظامي كمكي به‌ميان نبرد، خريدن سلاح و تجهيزات جديد يا بهبود دادن توانايي‌هاي واحدهاي نظامي دلخواه كنيد. واحدهايي كه در طول چند نبرد زنده از ميان جنگ بيرون بياييد، تراز مي‌گيرند و قوي‌تر مي‌شوند. به اين ترتيب بايد هميشه حواستان به تانك‌هايتان باشد كه اشتباهي به‌دام دشمن نيفتند و به آنها به‌موقع دستور عقب‌نشيني بدهيد. از نظر گرافيكي اندوار جزئيات زيادي دارد، اما طوري نيست كه از ديدن مراحل آن ذوق زده بشويد. دوربين برخلاف ديگر بازي‌هاي استراتژي تقريبا هم سطح زمين و كاملا نزديك به واحدها حركت مي‌كند. نوع قرار گرفتن دوربين و حركت آن يكي از نقاط مثبت اندوار است. ‌ ‌

بازي اندوار را به همه طرفداران بازي‌هاي استراتژي و حتي آنهايي كه به‌ندرت سر وقت اين سبك بازي مي‌روند توصيه مي‌كنم.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
08-02-2009, 17:56
آغاز يك فصل جديد در داستان‌هاي سري شاهزاده فارس ‌
سايه اهريمن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سه‌گانه شن‌هاي زمان شاهزاده فارس توانست بار ديگر نام اين سري بازي بسيار محبوب را سر زبان‌ها بياندازد. بازي‌سازهاي استوديوي مونترال يوبي‌سافت با تعريف دوباره خصوصيات يك بازي اكشن سوم شخص و تركيب آن با مولفه‌هاي سبك پلت‌فرمر و بالا بردن سرعت انجام همه اين كارها، جان تازه‌اي به بازي‌هاي اكشن ماجرايي سوم شخص بخشيدند. مونترالي‌ها دوباره با يك شاهزاده جديد بازگشته‌اند. اين بار همه چيز با قبل متفاوت است و به‌نظر مي‌رسد باز هم سازنده‌ها قصد تعريف قوانين دوباره براي اين ژانر داشته‌اند. ‌ ‌


‌اولين چيزي كه توجه شما را جلب مي‌كند، گرافيك كارتوني بازي است. البته اگر دموها و تصاوير پيش‌نمايش شاهزاده فارس جديد را ديده باشيد خيلي متعجب نخواهيد شد. طراحي هنري بازي واقعا زيباست. موتور پايه همان ‌Scimitar‌ است كه سال پيش در ‌Assassin's Creed‌ قدرت‌هاي آن‌را ديديم. البته براي شاهزاده فارس موتور پايه ‌Scimitar‌ تغييرات زيادي كرده است. از ابرهاي در آسمان گرفته تا گلبرگ‌هايي كه در صفحه‌هاي لودينگ بازي حركت مي‌كنند، همه چيز زيباست. نمي‌توانيد كسي را پيدا كنيد كه از نگاه كردن به مناظر فانتزي بازي خسته بشود. ظاهر كاراكترها هم با دقت زيادي طراحي شده است.

پس از اين‌كه از ديدن مناظر اطراف لذت برديد، نوبت به كنترل فوق‌العاده كارآمد و خوب بازي مي‌شود. شاهزاده جديد حالا بهتر از هر قهرماني در بازي‌ها و فيلم‌هاي سينمايي مي‌تواند حركات آكروباتيك انجام بدهد. دويدن روي ديوار، پريدن به اين طرف و آن طرف، راه رفتن روي سقف و حركت روي لبه‌هاي پرتگاه‌ها هيچ‌گاه به اين خوبي پياده نشده‌اند. در طول بازي تقريبا هيچ زماني پيش نمي‌آيد كه روي زمين سخت راه برويد. هميشه در بين زمين و آسمان معلق هستيد و به‌كمك ورودي بسيار خوب دستورها، به شاهزاده كمك مي‌كنيد تا از يك سكو به سكوي ديگر برسد.

در اين ميان نقش دوم داستان يعني اليكا هم نقش موثري دارد. اليكا علاوه بر اين‌كه مي‌تواند همه حركات آكروباتيك شاهزاده را انجام بدهد، در رد شدن از بعضي موانع به او كمك مي‌كند. همان‌طور كه سازنده‌ها گفته بودند، هوش مصنوعي اليكا قابل توجه است. او به‌خوبي در طول بازي شاهزاده را همراهي مي‌كند و با فشار يك كليد مي‌شود به او فرمان داد. اليكا در مبارزه‌هايي كه حالت تن‌به‌تن پيدا كرده‌اند هم مي‌تواند كمك خوبي باشد.

اما درخشان‌ترين بخش بازي بدون شك طراحي مراحل آن است. سرزميني كه شاهزاده و اليكا در آن هستند و مي‌خواهند بخش‌هاي مختلف آن‌را از تباهي نجات بدهند، بسيار بزرگ است. براي رسيدن از يك بخش اين سرزمين به بخش ديگر بايد نزديك به نيم ساعت وقت صرف كنيد. در بين راه تعداد زيادي موانع آكروباتيك وجود دارند. نكته جالب در مورد چينش همه اين موانع اين است كه هر راهي را كه برويد، مي‌توانيد به نوعي آن را برگرديد. يعني ميله‌ها، ستون‌ها، ديوارهايي كه مي‌شود رويشان راه رفت، لبه‌ها و سكوها طوري چيده شده‌اند كه از هر طرف مي‌شود از آن‌ها استفاده كرد.

اين موضوع باعث مي‌شود كه روند غيرخطي بازي خيلي بيشتر به‌چشم بيايد. دو و سه راهي‌ها فراوان هستند. چنين چيزي در بازي‌هاي ديگر اين سبك نظير شماره‌هاي قبلي شاهزاده فارس يا توم‌ريدر كاملا بي‌سابقه است. نقشه سرزمين بزرگي كه در اين بازي مقابل روي شماست، چهار شاخه اصلي دارد كه در هر شاخه 6 منطقه قرار گرفته‌اند. هدف، رد كردن همه اين مناطق و بازگردانيدن آنها به وضعيت سرسبز اصلي‌شان است. اما ترتيب رد كردن هر كدام از اين منطقه‌ها كاملا به شما ربط دارد. البته اين را نمي‌شود غيرخطي بودن اطلاق كرد. هر وقت از محيط يكنواخت اطراف خسته شديد، مي‌توانيد يك شاخه ديگر را شروع كنيد و به بخش ديگري از سرزمين برويد.

خوشبختانه با رفتن به نقشه و انتخاب مناطقي كه قبلا رفته‌ايد، به‌راحتي مي‌شود از يك طرف نقشه در يك لحظه، به‌طرف ديگر رفت.تنها چيزي كه شما را در انتخاب مراحل محدود مي‌كند، قدرت‌هاي جادويي اليكا است. چهار قدرت در بازي وجود دارند كه ترتيب گرفتن آنها با شماست. اما براي تمام كردن برخي از مناطق به بعضي از اين قدرت‌ها احتياج داريد. براي گرفتن جادوها هم بايد از بذرهاي نوراني كه در سراسر بازي پراكنده شده‌اند استفاده كرد. تنها انگيزه شما براي دوباره بازي كردن مراحل و جستجو براي راه‌هاي مخفي همين بذرها هستند.

شاهزاده فارس يكي از روان‌ترين و بهترين بازي‌هاي اكشن ماجرايي است. براي تمام كردن اين بازي بايد زمان بسيار بيشتري نسبت به شماره‌هاي قبلي شاهزاده فارس صرف كنيد. در مقايسه با داستان بسيار خوب سه‌گانه شن‌هاي زمان، داستان اين بازي بسيار ضعيف و ابتدايي است. نقش اول بازي اصلا شخصيت‌پردازي خوبي ندارد. يكي ديگر از ضعف‌ها بزرگ بازي اين است كه به‌هيچ وجه گيم‌اور نمي‌شويد و به‌همين دليل هيچ انگيزه‌اي براي درست بازي كردن نخواهيد داشت.

اگر از پلت‌فرمينگ و بالا رفتن از در و ديوار خوشتان مي‌آيد، گزينه‌اي بهتر از شاهزاده فارس پيدا نمي‌كنيد. متاسفانه بازي تهي از هر گونه معماي منطقي است و همين موضوع باعث مي‌شود كه روند بازي كمي تكراري بشود. اما فراموش نكنيد كه قبل از هر چيز، هر گونه ذهنيت خودتان از شاهزاده فارس را از بين ببريد و به اين بازي به‌چشم يك سري جديد نگاه كنيد.

سيدطه رسولي


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

*Ali*
08-02-2009, 20:06
ممنون

کار خوبیه

فقط خداکنه مقاله ها از خودت باشه :دی

DIDI8
08-02-2009, 22:22
ممنون

کار خوبیه

فقط خداکنه مقاله ها از خودت باشه :دی
دوست عزیز.همان طور که در پایان مقاله ها مشاهده می کنید،این مقالات دارای منبع می باشند و نوشته ی این جانب نیست.در آینده سعی می کنم از سایت مختلفی حتی gamespote هم برای شما مقاله تهیه کنم.

DIDI8
08-02-2009, 22:27
يك بازي متفاوت و جذاب
دونده

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

كمپاني الكترونيك آرتز امسال در زمينه كنترل كيفيت بازي‌ها و سرمايه‌گذاري درست روي ايده‌هاي جديد پيشرفت زيادي داشته است. بازي ‌Dead Space‌ به‌طور غيرقابل پيش‌بيني خوب بود و ‌Mirrors Edge‌ هم دست روي يك ايده كاملا جديد گذاشت كه به‌سختي مي‌شد پايانش را پيش‌بيني كرد.


در همين حين خبر رسيد كه ساخت بازي ‌Tiberium Wars‌ به‌خاطر نرسيدن اين بازي به كيفيت مطلوب الكترونيك‌آرتز، متوقف شده است. اين خبرها در مورد الكترونيك‌آرتزي كه كارش دست گذاشتن روي عنوان‌هاي معروف و ادامه‌هاي امتحان پس داده بود، پيشرفت چشمگيري است.

بازي ‌Mirrors Edge‌ دقيقا همان چيزي است كه در پيش نمايش‌ها ديده بوديم. يك اكشن پلت‌فرمر اول‌شخص كه به شما نشان مي‌دهد اگر قرار بود بازي شاهزاده فارس يا توم‌ريدر را به‌صورت اول‌شخص بازي مي‌كرديد چه اتفاقي مي‌افتاد.

داستان در مورد دختري به‌نام ‌Faith‌‌است كه در يك دنياي تخيلي، نقش دونده‌اي را بازي مي‌كند كه مربوط به يك گروه ضددولتي است. دولت يك نوع حكومت نظامي در شهر برقرار كرده و دونده‌ها تنها راه ممكن براي رسانيدن پيام‌هاي سري به گروه‌هاي زيرزميني هستند. اول داستان فيث متوجه مي‌شود كه يك گروه ناشناس براي خواهرش كيت پاپوش درست كرده‌اند و او قرار است به اتهام قتل يكي از افراد بلند پايه دولتي محاكمه شود. در طول داستان فيث در جستجوي اشخاصي است كه پشت پرده اين جريان‌ها هستند و مي‌خواهد خواهرش را نجات دهد.

ميان‌پرده‌ها به‌صورت انيميشن‌هاي زيبايي روايت مي‌شوند كه مانند بازي ‌7 Killer‌ سل‌شيد هستند. به‌جز اين ميان‌پرده‌ها مي‌توانيد خط سير داستان را از طريق ديالوگ‌هايي كه به‌سرعت در گوش فيث خوانده مي‌شوند، دنبال كنيد. شخصيت‌هاي داستان زياد نيستند و از همان اول مي‌شود آدم بدهاي احتمالي را از آدم خوب‌ها تشخيص داد.

اما نكته اصلي ‌Mirrors Edge‌، گيم‌پلي منحصربه‌فرد آن است. منحصربه‌فرد فقط از لحاظ ژانر در مورد اين بازي صدق مي‌كند. چون معماها و حركاتي كه فيث انجام مي‌دهد را قبلا در بازي‌هايي مانند شاهزاده فارس مشاهده كرده‌ايد. مراحل بازي به دو بخش داخل ساختمان و روي پشت‌بام تقسيم مي‌شوند. وقتي روي پشت بام آپارتمان‌ها مشغول دويدن هستيد بايد حواستان به راه‌هاي احتمالي رسيدن به پشت‌بام بعدي باشد. راه‌ها به‌كمك قدرت بينايي مخصوص فيث، به‌صورت قرمز رنگ مشخص مي‌شوند. به اين ترتيب در طول بازي فقط بايد به‌دنبال چيزهايي قرمز رنگ باشيد. بيشتر معماها و اكشن‌ها هم در داخل ساختمان‌ها رخ مي‌دهند. ‌ ‌

بازي ‌Mirrors Edge‌ از يك سيستم كنترلي بسيار كارآمد و ساده استفاده مي‌كند كه از نقاط قوت بازي است. دكمه‌هاي پشت دسته كارهايي نظير پريدن، چرخيدن، اكشن و نشستن را انجام مي‌دهد. يك كليد مانند ‌ B‌(دسته ايكس‌باكس) يا دايره (دسته پلي‌استيشن3) نقش راهنما را دارد. هر وقت خواستيد ببينيد هدف بعدي كجاست، اين دكمه را نگه داريد تا فيث به آن طرف نگاه كند. البته اين دكمه راه را به شما نشان نمي‌دهد. خيلي وقت‌ها راه رسيدن به هدف با خود هدف دو مكان جداگانه هستند. ‌ ‌

اكشن‌ها بسيار ساده هستند. بهترين راه نجات يافتن از پليس اين است كه يكي از آنها را خلع سلاح كنيد و سلاحش را برداريد. اين كار با زدن يك دكمه زماني كه سلاح آنها قرمز مي‌شود، امكان‌پذير است. اما بازي پيوسته شما را از درگيري‌هاي كشنده منع مي‌كند به‌طوري‌كه با داشتن اسلحه تقريبا هيچ‌كدام از حركات آكروباتيك خود را نمي‌توانيد انجام بدهيد و براي پيشرفت بايد حتما اسلحه را بياندازيد. بازي بسيار كوتاه است و مي‌شود 9 مرحله آن را در كمتر از 5ساعت تمام كرد. اين مدت كم براي يك بازي محدود مانند ‌Mirrors Edge ‌‌كاملا ايده‌ال است. اگر مراحل طولاني‌تر مي‌شدند، مطمئنا از مشكل تكراري شدن موانع رنج مي‌بردند. پس از يكبار تمام كردن، مي‌توانيد برگرديد و مراحل را چند بار براي پيدا كردن كيف‌هاي مخفي يا گرفتن ركورد كم‌ترين زمان دوباره انجام بدهيد.

‌Mirrors Edge‌‌از آن دسته بازي‌هايي است كه دوباره بازي كردنش لذت‌بخش‌تر است. زيرا راه را از قبل مي‌دانيد و با سرعت بيشتري مي‌توانيد مراحل را تمام كنيد. ادعاي سازنده‌ها مبني بر غيرخطي بودن مراحل، طبق معمول ديگر بازي‌هاي اين سبك كه اين ادعا را كرده بودند، كاملا بي‌پايه و اساس است. همه مراحل از پيش تعريف‌شده و خطي هستند.

از نظر گرافيكي ‌Mirrors Edge‌‌زيباست. رنگ سفيد تم، رنگي اصلي بازي است و در بيشتر مراحل بيش از همه چيز به‌چشم مي‌آيد. يكي از دلايل استفاده بيش از حد از رنگ سفيد، ديده شدن رنگ قرمز مربوط به ديد ويژه فيث است كه راه را به شما نشان مي‌دهد.

اگر دنبال يك بازي متفاوت مي‌گرديد، حتما ‌Mirrors Edge‌ ‌را امتحان كنيد. روند بازي روان و سرعتي آن (البته به‌جز وقت‌هايي كه در آسانسور هستيد و به‌طور اعصاب خردكني آسانسورها دير به مقصد مي‌رسند!) نظر هر بازي‌كننده‌اي را جلب خواهد كرد.

سيد طه رسولي
منبع:هفته نامه کلیک-روزنامه جام جم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
08-02-2009, 22:34
نسخه جديد توم ‌ريدر مشكلات فني زيادي دارد
افسانه ادامه دارد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سال پيش بازي «توم‌ريدر: سالگرد» نشان داد كه تيم جديد سازنده بازي توم‌ريدر، هنوز از قابليت‌هاي موتور پايه مخصوصشان به‌خوبي استفاده نكرده‌اند. يك سال ديگر هم مجبور شديم منتظر بمانيم تا ببينيم ادامه داستان لارا‌كرافت كه در جستجوي مادرش بود، چه مي‌شود. داستان اين شماره كه ‌Underworld‌ نام دارد، درست از جايي شروع مي‌شود كه ‌Legend‌ تمام شده بود. ‌ ‌


هيچ شخصيت يا خط داستاني جديدي در آندرورلد وجود ندارد. دشمن اصلي لارا، دوست قديمي‌اش آمانداست كه مي‌خواهد از لارا انتقام بگيرد. در اين شماره به‌شكل جالبي افسانه‌ها و استوره‌هاي ملل مختلف به‌هم گره مي‌خورند. لارا هنوز تصور مي‌كند مادرش سال‌ها قبل با باز كردن پورتالي با شمشير اكسكاليبر، به آوالون رفته است. در ادامه جستجوي حدس مي‌زند كه آوالون (جايي كه در افسانه‌هاي سلتيك محل ساخته شدن شمشير شاه آرتور و مردن اوست) با نيفلهايم (سرزمين بالاي ابرها در افسانه‌هاي اسكانديناوي) يكي باشد. در ادامه كار لارا يكي از دشمن‌هاي قديمي‌اش، يعني ملكه آتلانتيس، ناتلا را ملاقات مي‌كند. ناتلا در اسارت آماندا است و به لارا مي‌گويد برخلاف تصور او، آوالون و هلهايم (سرزميني كه انسان‌ها پس از مرگ به آن مي‌روند) يكي هستند. داستان در مقايسه با شماره‌هاي قبلي توم‌ريدر و بازي‌هاي اين سبك، كمي بهتر است و موفق مي‌شود كنجكاوي شما را تحريك كند. ‌ ‌

در مورد خوب يا بد بودن آندرورلد نمي‌شود به اين راحتي قضاوت كرد. بازي ظاهر بسيار خوبي دارد و كيفيت بالاي طراحي مراحل هم تا آخر بازي حفظ مي‌شوند. اما وجود باگ‌ها و ايرادهاي فراوان در گرافيك، دوربين و سيستم حركت لارا باعث مي‌شود نتوانيم با قاطعيت بگوييم آندرورلد بازي خوبي است. بهتر است اول از گرافيك آغاز كنيم.

از نظر ظاهري، توم‌ريدر آندرورلد فوق‌العاده زيباست. آندرورلد مانند ‌Assassins Creed‌ موفق شده مناظر بسيار زيبا و رويايي را در هر مرحله خلق كند كه از ديدن آنها سير نمي‌شويد. بي‌شك اوج زيبايي گرافيك در مرحله دوم يعني تايلند قابل رويت است. از همان آغاز مرحله، صخره‌هاي بيرون آمده از آب توجه شما را به مناظر زيبا جلب و تا رسيدن به معبد شيوا و ديدن مجسمه بزرگ او ادامه پيدا مي‌كند. در اين ميان نبايد به اين راحتي از موسيقي متن بازي گذشت كه به‌خصوص در همان مرحله تايلند تاثير زيادي روي بازي‌كننده مي‌گذارد. ‌ ‌

لارا در اين شماره حركات بسيار بيشتري را مي‌تواند انجام بدهد. به‌نظر مي‌رسد كه سازنده‌ها واقعا مي‌خواهند به فلسفه ‌WCLD‌ يا «‌?What Could Lara Do‌» عمل كنند و هر كاري كه يك نفر مي‌تواند در محيط انجام بدهد را در بازي طراحي كنند. اما ظاهرا اين سازنده‌ها حواسشان به محدوديت كنترل و حركت دوربين نبوده است زيرا در حال انجام يكسري از همين حركات جديد، بدترين مشكلات بازي خودشان را نشان مي‌دهند.

دوربين در مكان‌هاي تنگ تقريبا از كار مي‌افتد. اگر به‌صورت ناخواسته در گوشه بسته‌اي گرفتار شويد، بايد به‌صورت كوركورانه حركت كنيد تا لارا دوباره در كادر قرار بگيرد. حركت بي‌دليل دوربين در حال حركت از لبه‌ها هم باعث مي‌شود در هنگام پرش نتوانيد تصميم بگيريد كه كدام جهت شما را به هدفتان مي‌رساند. پرش‌ها با اين‌كه در شماره قبل بسيار خوب و حساب شده بودند، در اين شماره بدقلق شده‌اند. خيلي وقت‌ها لارا در هنگام پريدن از يك لبه پايش گير مي‌كند و از آن پايين مي‌افتد. به‌طور كلي تعداد دفعاتي كه به‌خاطر اشتباه‌هاي بازي گيم‌اور مي‌شويد، زياد است. ‌ ‌

اما خوشبختانه سيستم چك‌پوينت بسيار بهتر از عالي كار مي‌كند. به‌عبارتي اگر چك‌پوينت‌هاي هوشمند بازي به اين خوبي كار نمي‌كردند، تمام كردن مراحل توم‌ريدر آندرورلد كاري اعصاب خردكن مي‌شد. تقريبا هر وقت به‌دلايلي گيم‌اور بشويد، بازي شما را از نزديكي همان جايي كه مرديد مي‌آورد. حتي در برخي از مراحل اگر بعد از گرفتن يك راه مخفي مرده باشيد، ديگر احتياجي به گرفتن دوباره آن نيست. با وجود چك پوينت‌هاي مناسب، تعادل خوبي بين سختي بازي، مشكلات فني و روان بودن آن برقرار شده و مي‌شود به‌راحتي آن را تمام كرد. ‌ ‌

با اين وجود نبايد از كنار طراحي بسيار خوب مراحل به اين راحتي گذشت. شش مرحله توم‌ريدر آندرورلد هر كدام طراحي خاصي دارند و روش بازي كاملا متفاوتي را مي‌طلبند. موتورسيكلت در مرحله مكزيك، كاربري بسيار جالبي دارد كه در هيچ بازي ديگري سابقه نداشته. شروع جالب هلهايم در زير آب هم از جمله نوآوري‌هايي است كه در اين شماره توم‌ريدر ديده مي‌شود. ‌ ‌

همان‌طور كه گفته شد توم‌ريدر آندرورلد مشكلات فني زيادي دارد، اما طراحي بسيار خوب مراحل، گرافيك زيبا و سيستم مناسب چك‌پوينت‌ها باعث مي‌شود كه بتوان از اين مشكلات چشم‌پوشي كرد.

سيد طه رسولي


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
09-02-2009, 16:21
وقتي براي اولين بار وارد مونيا، غارهاي معروف‌ساخته دست دورف‌ها مي‌شويد، صخره‌هاي 1001 پله به شما خوش آمد مي‌گويند. هواداران تالكين فقيد چقدر از اين ديدار خوشحالند!

اين‌ها همه تجاربي است كه در بازي معدن‌هاي مونيا، بسته توسعه‌دهنده‌اي كه براي بازي موفق سال گذشته «ارباب حلقه‌ها: سايه‌هاي آنگمار» ارائه مي‌شود، به‌دست خواهيد آورد.

با تمهيدات جديدي كه برنامه نويسان اين بازي انديشيده‌اند، گذر از هزارتوها و غارهاي مونيا، سخت‌تر و پرهيجان‌تر از اسب راندن بر تپه‌هاي سرزمين ميانه خواهد بود. جدا يكي دو كلاس جديدي كه به بازي اضافه شده‌اند، شيوه روايت داستان اين بازي، آن را به يك الزام براي بازيكني كه سايه‌هاي آنگمار را به سطح 50 رسانيده، تبديل كرده است. ‌ ‌

اين معدن‌ها تنها مناطق اضافه شده به بازي نيستند؛ شما خيلي از وقت‌تان را در پويش‌هاي اوليه‌قصه و در ارگيون و بعد در لوثلورين سپري خواهيد كرد. حتي در فضاي روشن و سبز لوثلورين، خازاد‌دوم مهم‌ترين ناحيه براي حفظ است و شما واقعا هيچ ايده‌اي نداريد كه چقدر دخمه و سوراخ پرارزش در خازاددوم پيدا مي‌شود.

راهروها و تونل‌ها، همزمان هم دلهره آورند و هم پذيرا. نمي‌دانيد چه كسي هيولاست، چه كسي گابلين و يا شايد مجسمه است يا هيچ‌يك. اين حادثه‌هاي پيش‌بيني نشده مدت زيادي وقت شما را درگير خود خواهد كرد. ‌ ‌

كافي است توي غارها كه مي‌رويد نگاهي به سقف بياندازيد تا با هنر بزرگ مردان دورف آشنا شويد.

اين تصاوير و محيط‌ها فقط براي نمايش نيستند. طراحي پيچيده اين مناطق، نشان از چگونگي جنگيدن و چگونگي سفر كردن شما دارند، درست مثل دريانوردان قديم. نشانه‌هاي دورفي خوب بلدند شما را راهنمايي كنند كه سيصد قدم آن‌طرف‌تر مرگ انتظارتان را مي‌كشد، يا گنجي بزرگ. خيلي وقت‌ها شما بايد فقط از يك نقطه به نقطه ديگر زنده برسيد و بيخيال جنگيدن شويد. ‌ ‌معدن‌هاي موريا چه از نظر طراحي، چه از نظر خط داستاني، يكي از نقاط مهم بازي‌هاي همه‌گير آنلاين است و بي‌گمان وقت زيادي از علاقمندان را بخود مشغول خواهد كرد. حضور صحنه‌هاي سينمايي ميان بازي و استفاده از اين روش براي روايت داستان و سفرهاي زماني به گذشته، باعث تفهميم مهم بودن پويش درخواستي از شما مي‌شود و احساسات شما را بدجور قلقلك مي‌دهد. ‌ ‌

دو كلاس جديد شخصيتي نيز به اين ميان اضافه شده‌اند، حافظان رمز و قراولان. حافظان رمز لزوما جادوگرند و از همان اول با آن‌هايي كه معتقدند سرزمين ميانه جاي جادوبازي نيست، احتمالا به مشكل بر بخورند. با اين وجود، حافظان رمز در زماني كه طلسمي سر و پا مي‌كنند، بي‌شك احساس خوبي به بازيكناني مي‌دهند كه كمي از دنياي جدي تالكين رنجورند و فضاي آزادتري را طلب مي‌كنند. هر دو كلاس جديد امكان انتخاب دارند. ‌ ‌

نگهبانان با همديگر حمله مي‌كنند تا نتيجه بهتري بدهند، در دفاع قوي‌اند اما در حمله ضعيف. حافظان رمز معمولا نقش سلامت‌دهنده را بازي مي‌كنند. اين دو كلاس جداي ويژگي‌هاي خيلي خوب‌شان، تقريبا براي تازه واردها امكان بازي شدن ندارند چون در مناطق كم جمعيت و آغازين كاربردي نخواهند داشت. به‌نظر مي‌رسد كاربران فعلي كه مي‌خواهند چيزهاي جديد را امتحان كنند، بيشتر از اين دو كلاس شخصيتي استفاده كنند. ‌ ‌

قلب سرزمين ميانه هيچگاه بدين زيبايي قابل مرور نبوده است، گذرگاه‌هاي عميق موريا، خيلي از موجودات را توي دل خود جا داده‌اند، حتي افق‌هاي دلپذير سايه‌هاي آنگمار هم به‌اين زيبايي نبوده است.

اگر تا به‌حال ارباب حلقه‌هاي آنلاين را بازي نكرده‌ايد، حتما اين بسته نيز براي شما چيز جديدي نخواهد بود، اما اين را در نظر بگيريد: بسته توسعه‌دهنده بازي اصلي را هم در دل خود دارد. چيزي كه در بازي‌هاي دسته جمعي آنلاين يك امتياز محسوب مي‌شود.
منبع:جام جم

DIDI8
09-02-2009, 16:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


از چهار سال پيش كه نخستين نسخه بازي «جهان واركرفت» منتشر شد، كسي گمان نمي‌كرد كه اين پديده بزرگ صنعت بازي هاي كامپيوتري با بيش از 10 ميليون مشترك به موفقيتي دست نيافتني برسد. بازي در اين چهار سال، با تعداد زيادي پچ و نسخه‌هاي ارتقايي رايگان به‌روز شد. جز يك استثنا، كه بسته گسترش‌دهنده «جنگ‌هاي سوزان» بود و حالا، نسخه جديد «خشم ليچ‌كينگ» به آن نياز دارد. اين بسته نه‌تنها شوق بيش از حدي است براي بازيكنان اين دنيا، بلكه براي كساني كه جهان واركرفت را به هر دليلي ترك كرده‌اند، بهانه خوبي براي بازگشت است.


خشم ليچ‌كينگ، به سطح شخصيت نياز دارد تا خود را نشان بدهد. نمي‌توانيد كلاس دلاوران «شواليه مرگ» را تا زماني كه شخصيت‌تان به سطح 55 برسد بازي كنيد و نمي‌توانيد هيچ پويشي را در نورترند طي كنيد، مگر اين‌كه سطح شخصيت‌تان به 68 رسيده باشد. بزرگترين استثناي اين قانون، حرفه صنعت‌گيري است. براي كاربران تازه‌وارد هم چندين و چند موضوع جديد وجود دارد، ولي براي بازي كردن آن‌ها، نيازي به خريد اين بسته نداريد.

اصلا مهم نيست كه كجا بازي‌تان را شروع مي‌كنيد، آن‌قدر شخصيت‌هاي اتوماتيك هستند كه مي‌خواهند شما برايشان چندتايي موجود از اين نژاد و آن نژاد را بكشيد كه تمامي ندارد. تا پيش از اين،‌جهان واركرفت فرض را بر اين مي‌گذاشت كه قصه‌كاري كه مي‌خواهيد بكنيد را قبل از شروع آن مي‌دانيد، اما در خشم ليچ‌كينگ، ميان بازي چندتايي كات مي‌خورد و قصه روايت مي‌شود. ممكن است راه بيافتيد و همينطور پويش‌ها را پشت سر بگذاريد و يك ذره هم از آرتاس چيزي ندانيد. اما بعد از اينكه در نورترند مدتي را سپري كرديد، خوب خواهيد فهميد كه چرا جهان واركرفت به تعداد زيادي دلاور نياز دارد.

اگر از ناحيه شواليه‌هاي مرگ كار خود را آغاز كنيد، با اتفاقات جالبي روبه‌رو مي‌شويد و همچنين، بسياري از اجناس جالب واركرفت را از آن خود خواهيد كرد، اما هشدار بدهيم كه كشتن شواليه‌مرگ آسان نيست. متاسفانه،‌بايد تا سطح 68 در جنگ‌هاي سوزان رسيده باشيد تا بتوانيد پايتان را داخل نورترند بگذاريد. وقتي شواليه مرگ شما يا يكي از شخصيت‌هاي قبلي شما به سطح 68 برسد، بايد سريعا خودتان را به نورترند برسانيد. نه فقط اتفاقات زيادي آن‌جا منتظرتان است، بلكه براي عبور از تمامي اين اتفاقات، يك دوجين موجودات و داستان‌ها و ماموريت‌هاست كه بايد همه‌شان را به پايان برسانيد. براي اين‌كه دستتان بيايد چندتا پويش بايد سپري كنيد كه بتوانيد سراغ پويش اصلي برويد، بگذاريد خيالتان را راحت كنيم و 875 را با صداي بلند اعلام كنيم. تعداد پويش‌ها آن‌قدر زياد است كه مي‌توانيد به‌سادگي و بدون آن‌كه هيچ پويشي را تكرار كنيد، دو شخصيت خود را از سطح 70 به 80 برسانيد. هرچند بعضي از اين پويش‌ها‌آن‌قدر خوب هستند كه وسوسه تكرار كردنشان به ذهنتان خطور مي‌كند. ‌ ‌

چيز جديدي كه در خشم ليچ‌كينگ وجود دارد، پويش‌هاي فراواني است كه هدف در آن‌ها، كنترل مركب يا وسيله است. اين پويش‌ها شامل اژدهايان، ماموت‌ها، هواپيماها و حتي غول‌ها مي‌شود. كنترل كردن هر كدام با بقيه فرق دارد، اما خيالتان راحت باشد، تا وقتي كه دستتان حسابي راه نيافتاده باشد، راهنماها از صفحه محو نمي‌شوند. ‌ ‌هرچند كه خشم ليچ‌كينگ بسيار رضايت خاطر را جلب مي‌كند، اما بسياري از پويش‌هاي آن، آن‌طور كه بايد چالش‌برانگيز نيستند. به‌ندرت پيش مي‌آيد به پويشي بر بخوريد كه نتوانيد از پس آن بر بياييد؛ فقط بايد بدانيد كه كي قرار است كدام پويش را انجام دهيد. اين بازي پويش‌هايي براي گروه‌ها هم دارد، اما با يك گروه خوب به‌سادگي مي‌توان از پس دخمه‌هايي كه بليزارد براي بازيكنان انديشيده برآمد. اگر شما جزو آن دسته از بازيكنان هستيد كه به نبردهاي تن‌به‌تن بيشتر از نبردهاي غارتگري و گروهي علاقه داريد،‌بليزارد پويش‌هاي زيادي بر اين اساس نيز آفريده است. چندتايي زمين نبرد براي حمله بردن و دفاع كردن هم هست. و اين‌جاست كه بليزارد روي اين اثر هنري‌اش، نقطه‌اي مي‌گذارد: وينترگراسپ، زميني جنگي كه براي نبرد صدها نفر همزمان كافي است. وينترگراسپ قلعه بزرگي است كه طي آن مي‌توانند دو طرف با هم بجنگند تا يكي قلعه را از چنگ ديگري در آورد. ‌ ‌

تعداد سلاح‌هايي كه در بسته خشم ليچ‌كينگ عرضه شده است، نااميدكننده است، اگر شما در بازي جنگ‌هاي سوزان خوب همه جا را گشته باشيد و سلاح‌هاي درست و حسابي خريده باشيد، مي‌توانيد يك‌راست بسته را بخريد، نصب كنيد و به‌سوي نورترند راه بيفتد و هر كه سر راهتان قرار مي‌گيرد را بكشيد. سلاح‌هاي حريفانتان در مقابل شمشير شما، مثل دو تكه چوب مي‌ماند كه با طناب به هم وصل شده‌اند. ‌ ‌اگر شما مي‌توانيد جزو آن دسته از بازي‌خورها باشيد كه مي‌توانند از خشم ليچ‌كينگ لذت ببرند، بياييد صادق باشيم: حتما زودتر از خواندن اين مقاله آن را خريده‌ايد. انتشار موفقيت آميز اين بسته، آن‌چنان عجيب بود كه برخي از بازيكنان نمي‌توانستند به سرورهاي شلوغ وارد شوند و مجبور شدند ساعت‌ها صبر كنند، كامل‌كردن پويش‌ها سخت شده است، چند شخصيت ديگر همزمان با شما مي‌خواهند آن پويش را تمام كنند. اگر هنوز به سطح 68 نرسيده‌ايد، پيشنهاد مي‌كنيم تلاشتان را چند برابر كنيد. ‌ ‌خشم ليچ‌كينگ با امتياز متوسط 9 از 10 امتياز ممكن، يكي از بهترين بازي‌هايي است كه امسال عرضه شده است.

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
09-02-2009, 16:45
بازگشت به حال و هواي جنگ جهاني دوم
آخرين روزهاي جنگ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آخرين شماره از بازي ‌Call of Duty‌ به بازار آمده است! فكر مي‌كنم همين يك جمله، كار مقدمه لازم براي اين بازي را انجام بدهد. خيلي سخت است كه بخواهيد براي ‌CoD‌ مقدمه‌چيني كنيد و به‌سراغ اين موضوع كه شماره قبل در فضاي مدرن رخ مي‌داد و اين شماره به حال و هواي جنگ جهاني دوم بازگشته است نرويد. به هر حال ‌Treyarch‌ و محصول دو سال كار مدوامشان در اختيار ما قرار گرفته است.

با توجه به زمان عرضه شدن بازي و زماني كه اين نقد منتشر مي‌شود، تصور مي‌كنم بيش از 80 درصد كساني كه هم اكنون اين مقاله را مي‌خوانند بازي ‌World at War‌ را تمام كرده باشند. بنابراين بهتر است زياد به جزئيات گيم پلي وارد نشوم. ‌ ‌ بسياري عقيده دارند كه سوژه جنگ جهاني دوم ديگر كهنه و نخ‌نما شده باشد و بازي‌سازها بهتر است جنگ ديگري را براي ساخت بازي انتخاب كنند. اما دو بازي بسيار خوب ‌Brothers in Arms‌ و ‌CoD:WaW‌ نشان دادند كه هنوز هم مي‌توان در مورد جنگ جهاني دوم بازي خوب ساخت. يكي از وجود اشتراك اين بازي (كه در ‌BiA‌ پررنگ‌تر بود) رويكردي احساسي و ضد جنگ به اين واقعه تاريخ است. گرافيك و امكانات موتورهاي پايه جديد حالا اين فرصت را در اختيار راويان جنگ قرار داده‌اند تا با روش‌هاي جديد، روي سياه جنگ را به ما نشان بدهند.

توصيه مي‌كنم به هيچ‌وجه نگذاريد ‌WaW‌ را هيچ‌كدام از اطرافيانتان كه كم‌سن و سال است بازي كند. شايد به ظاهر ‌WaW‌ از بازي‌هايي مانند ‌Dead Space‌ خشن‌تر نباشد، اما در واقع اين‌طور نيست. وقتي شما از ديد سرباز ميلر، كشته شدن دوستانتان توسط ژاپني‌ها را مي‌بينيد، با صحنه‌هاي فوق‌العاده تاثيرگذاري مواجه خواهيد شد كه داراي خشونت پنهان هستند و با هدف نشان دادن روي وحشي جنگ طراحي شده‌اند. هرچقدر هم از بازي‌هاي خشن و بزن–بكش خوشتان بيايد، امكان ندارد تحت تاثير صحنه اعدام شدن اسراي جنگي و سپس نجات پيدا كردن توسط سرجوخه روباك قرار نگيريد. وجه تمايز ‌WaW‌ با شماره‌هاي قبل و بازي‌هاي ديگر اين سبك، خلق صحنه‌هاي سينمايي تاثير گذار است.

روند بازي همان چيزي است كه در سه چهار سال اخير در سري ‌CoD‌ ديده‌ايم. در هر مرحله، به قلب يكي از درگيري‌هاي معروف جنگ جهاني دوم فرستاده مي‌شويد. همه چيز در اطرافتان در حال حركت است. موسيقي، صداگذاري و اسكريپت‌نويسي براي اتفاقات اطراف هيجان زيادي را در شما القا مي‌كنند. مهم‌ترين تغيير در سلاح‌ها، همان اسلحه شعله‌افكن است كه در بعضي از قسمت‌هاي مرحله ژاپن به كارتان خواهد آمد. همچنين در اين شماره دوباره درگيري‌هاي تن به تن بازگشته‌اند كه به خاطر تكرار زياد اعصاب خردكن مي‌شوند.

گيم‌پلي يك تغيير بزرگ در اين شماره دارد. مي‌توانيد بخش داستاني را به همراه سه نفر از دوستانتان به صورت همكاري بازي كنيد. در روزهاي اوليه آمدن ‌WaW‌‌كه هنوز سرورهاي بازي چند نفره درست و حسابي افتتاح نشده بودند، فقط مي‌توانستيم در بخش داستاني به‌صورت ‌Co-op‌ پيشروي كنيم كه تجربه بسيار خوبي بود. هر چه تعداد دوستانتان در بخش چند نفره بيشتر بشود، لذت انجام آن هم بيشتر خواهد شد. بازي كاملا بالانس است به‌تعداد بازي‌كننده‌هاي غير بات، دشمن‌ها را هم زياد مي‌كند. بخش چند نفره غيرداستاني تفاوت چنداني به ‌Modern Warfare‌ ندارد. سناريوها و سيستم امتياز گرفتن همان هستند منتها اين بار با تم جنگ جهاني دوم اجرا شده‌اند.
پس از تمام شدن بازي، سناريوي ‌Nacht der Untoten‌ باز مي‌شود كه در آن سربازهاي نازي زامبي از همه طرف به سرتان مي‌ريزند و مانند ‌Dead 4 Left‌ بايد از خودتان دفاع كنيد.

از نظر گرافيكي ‌CoD‌ هنوز جزو بهترين‌هاست. گرافيك تغييرات نامحسوسي نسبت به شماره قبل دارد، اما باز هم يك سر و گردن از بازي‌هاي هم سبك بالاتر قرار مي‌گيرد. راه رفتن در خيابان‌هاي جنگ زده برلين و استالينگراد يادآور ياد فيلم‌هاي سينمايي معروف جنگ جهاني دوم مانند ‌Enemy at the Gate‌ است. انيميشن كاراكترها در ميان پرده‌ها و داخل بازي حرف ندارد. در بين مراحل هم تاريخچه جنگ توسط فيلم‌هاي مستندي از جنگ جهاني دوم روايت مي‌شود كه با حال و هواي آن همخواني زيادي دارد. صداگذاري و موسيقي هم خرج زيادي روي دست سازنده‌ها گذاشته و صد البته كيفيت بازي را چند برابر بيشتر كرده است. دو هنرپيشه بسيار معروف يعني كيفر سادرلند و گري اولدمن به جاي دو كاراكتر جانبي مهم يعني سرجوخه روباك و سرهنگ رزنوف صحبت مي‌كنند. ‌ ‌
بازي اين‌كه ‌CoD:WaW‌ بازي بزرگي است، اما نقاط ضعفي هم دارد. طبق معمول هوش مصنوعي مهم‌ترين معضل بازي است كه هنوز حل نشده. نه دوستان شما در مواقع لازم عكس‌العمل‌هاي درست نشان مي‌دهند و نه دشمن‌ها! اگر روي درجه معمولي يا سخت بخواهيد بازي را تمام كنيد، با يك سري دشمن‌هاي بالانس نشده سر و كار داريد كه همه‌شان يك الگوريتم را در ذهن دارند. مثلا در يك لحظه سه نارنجك به طرف شما پرتاب مي‌شود كه به هيچ‌وجه امكان فرار نداريد. چك‌پوينت‌ها هم در بعضي مراحل بسيار نامناسب چيده شده‌اند و مجبور مي‌شويد به خاطر اشتباه‌هاي جزئي، مسافت زيادي را دوباره طي كنيد. اما اين چيزها دليل نمي‌شود تا يكي از بهترين اكشن‌هاي اول‌شخص امسال و سبك جنگ جهاني دوم را از دست بدهيد.

سيد طه رسولي
منبع:جام جم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
09-02-2009, 16:48
كلاس درس موسيقي با يك بازي ضعيف
ضد موسيقي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نمايش نينتندو در ‌3 E‌ و نشان دادن بخش‌هايي از بازي ‌‌Wii Music‌ بسيار موفقيت‌آميز بود. به طوري‌كه تمام علاقه‌مندان به بازي‌هاي ريتميك توجه‌شان به اين بازي جلب شده بود. اما آيا نسخه نهايي آن چيزي هست كه منتظرش بوديم؟ ‌ ‌

به نظر مي‌رسد ‌Wii Music‌ براي چند دسته مخاطب مختلف ساخته شده باشد. بخشي از بازي براي كساني ساخته شده كه اهل موسيقي نيستند و شايد با شركت كردن در كلاس‌هاي آموزشي ‌Wii Music‌، درس‌هاي پايه‌اي موسيقي را بياموزند. از طرف ديگر بخش ‌Jam‌ به درد كساني مي‌خورد كه اطلاعات قبلي در مورد موسيقي دارند و مي‌دانند چطور مي‌شود سازهاي مختلف را با هم تنظيم كرد و نت‌ها را سرضرب زد. اما مشكل اين‌جاست كه بازي موفق نمي‌شود هيچ كدام از مخاطبين مورد نظرش را راضي كند.

بيشتر زمان شما در بخش ‌Jam‌ مي‌گذرد، جايي كه در 90 درصد اين زمان به صورت نااميدانه تقلا مي‌كنيد يك سري نت‌هاي قابل شنيدن از سازتان بيرون بياوريد. نزديك به 60 نوع وسيله موسيقي در ‌Wii Music‌ وجود دارد كه تقريبا 40 تاي آن‌ها به هيچ دردي نمي‌خورند و صداي گوشنوازي توليد نمي‌كنند. حالت شما براي نواختن سازها مهم است. مثلا براي نواختن فلوت بايد وي موت را مانند يك فلوت جلوي دهانتان بگيريد يا براي نواختن پيانو بايد نانچاك و وي موت را با هم روي هوا بكوبيد. ‌ ‌

بزرگ‌ترين مشكل ‌Wii Music‌ اين‌جاست كه شما هيچ كنترلي روي نت‌هاي نواخته شده نداريد. بيشتر وقت‌ها، نت‌هايي كه پشت سرهم مي‌زنيد به صورت خودكار نت‌هاي يك آهنگ از پيش تعيين شده را تكرار مي‌كنند و در مواقع ديگر هم فقط نت‌هاي گام طبيعي از دل وسايل موسيقي بيرون مي‌آيد. بحث بداهه نوازي در ‌Wii Music‌ كاملا منتفي است، زيرا نه دست‌هاي شما و اطواري كه از خودتان در مي‌آوريد دقيق هستند و نه دكمه‌هاي روي وي موت و نانچاك تعدادشان به نت‌هاي طبيعي مي‌رسد. ‌ ‌

بهترين كاري كه مي‌شود كرد اين است كه به سراغ 50 آهنگ از پيش تعيين شده بازي برويد، جدول نت‌ها را فعال كنيد تا بازي به شما نشان بدهد هر نت چه هنگامي بايد نواخته شود. در اين وضعيت مي‌شود يك صداي قابل تحمل از بازي شنيد و روند بازي مي‌شود همان چيزي كه گيتار هيرو و راك بند قبلا ارائه كرده بودند. البته هيچ امتياز و ركوردي در كار نيست، خودتان بايد به خودتان امتياز بدهيد. هم‌چنين مي‌توانيد هر جاي جدول نت از پيش تعيين شده، به اراده و سليقه خودتان نت‌ها يا جاي آن‌ها را عوض كنيد و چيز ديگري بزنيد. اما اگر در جايي زندگي مي‌كنيد كه خانواده و اطرافيان صداي تلويزيون را مي‌شنوند توصيه مي‌كنيم از اين كار پرهيز كنيد زيرا حتي در آهنگ‌هاي ساده هم ممكن است صداهاي فالش غير قابل تحمل باشند.

موسيقي‌هاي انتخاب شده براي ‌Wii Music‌ فاجعه هستند. شايد بهترين آن‌ها همان آهنگ تم ماريو باشد، در غير اين صورت يك كلكسيون از موسيقي‌هاي پاپ قديمي مثل موسيقي متن فيلم معروف اشك‌ها و لبخندها ‌(The Sound of Music)‌، آهنگ‌هاي بچگانه مانند ‌Twinkle Little Star‌ و ‌Jingle Bell‌ يا موسيقي‌هاي كلاسيك از قبيل درياچه قو يا سمفوني 9 داريد كه مي‌توانيد به ترتيب همه آن‌ها را با نت‌هاي فالش نابود كنيد و تن كساني مانند بتهوون، موتزارت، اشتراوس، واگنر، ونجليس و جان لنون را بلرزانيد!

از ديگر نكات منفي بازي، كيفيت فوق العاده پايين موسيقي‌هاست. همه موسيقي‌ها به صورت ‌MIDI‌ پخش مي‌شوند و در تمام مدت شما را ياد زنگ موبايل دوستان و آشنايان يا آهنگ‌هايي كه در آسانسورها يا پشت خط تلفن ادارات مي‌شنويد مي‌اندازند. ‌ ‌

تنها بخش جالب و بامزه ‌Wii Music‌، ميني‌يم رهبري اركستر است كه شما با تكان دادن ويموت مي‌توانيد سرعت و نحوه اجراي اركستر را تنظيم كنيد. به جز اين بخش، ديگر قسمت‌هاي بازي اصلا راضي كننده نيست و حتي نواختن درام هم به خاطر اين‌كه هيچ ربطي به موقعيت شما ندارد و مانند هدايت يك سفينه فضايي بايد براي كوباندن هر طبل يك دكمه خاص را نگه داريد، آن‌قدر پيچيده مي‌شود كه عطايش را به لقايش خواهيد بخشيد. اگر ‌Wii‌ داريد بهتر است به سراغ گيتار هيرو و راك بند برويد، ‌Wii Music‌ اصلا آن چيزي نيست كه نينتندو وعده داده بود.
منبع:جام جم

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
10-02-2009, 23:51
باز هم مسابقات غيرقانوني در شهر
سرعت نيمه نهايي!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سري بازي‌هاي Midnight Club جزو بازي‌هاي محبوب مسابقه‌اي هستند که طرفداران زيادي هم دارند. بازي‌هاي ميدنايت‌کلاب هيچ‌گاه از حد خاصي بهتر يا بدتر نيستند. هر وقت نام ميدنايت‌کلاب را مي‌شنويد، از قبل مطمئن هستيد که يک بازي خوش‌ساخت و خوب پيش رو داريد. آخرين شماره از سري ميدنايت‌کلاب در لس‌آنجلس اتفاق مي‌افتد.

ميدنايت‌کلاب لس‌آنجلس يا MCLA ترکيبي از NFS و برن‌آوت است. در اين شماره يک خط داستاني وجود دارد و شما نقش اول آن را مي‌بينيد. در بعضي از قسمت‌ها دموهايي هم وجود دارند که داستان را روايت مي‌کنند.
داستان چيزي فراتر از داستان‌هاي NFS در بازي‌هاي اخيرش نيست. هدف به‌دست آوردن شهرت در ميان رانندگان غيرقانوني و کم‌کردن روي حريفان در بخش‌هاي مختلف شهر است.

از نظر گرافيکي MCLA زيباست. اما اين بازي را نه به‌خاطر گرافيکش، بلکه به‌خاطر طراحي فوق‌العاده حرفه‌اي و خوب شهر بايد تحسين کرد. سازنده‌ها تمام سعي‌شان را کرده‌اند تا شهر لس‌آنجلس را با همه محله‌ها و خيابان‌هاي معروفش بازسازي کنند. محله‌هاي معروف نظير بورلي‌هيلز در بازي وجود دارند و حتي مي‌توانيد محل برگزاري نمايشگاه‌هاي لس‌آنجلس را هم پيدا کنيد که E3 معروف، آنجا برگزار مي‌شود! اما جدا از بحث شبيه‌سازي شهر لس‌آنجلس، بايد به طراحي خوب جاده‌ها، بزرگراه‌ها، خيابان‌ها و کوچه‌ها اشاره کرد که تک‌تک آن‌ها با اين نيت که قرار است يک مسابقه هيجان‌انگيز اتومبيل سواري در آن‌ها اتفاق بيفتد طراحي شده‌اند. نقشه شهر و جاده‌هاي MCLA در مقايسه با برن‌آوت پارادايس بسيار بهتر و خوش ساخت‌تر است.

در بيشتر مسابقات مسير درست با کمک دودهاي زردرنگ به شما نشان داده مي‌شود. اما وقت‌هايي هم پيش مي‌آيد که فقط بايد از يک نقطه، به‌نقطه ديگر برويد و مهارت استفاده از نقشه و يافتن مسيرهاي ميان‌بر پررنگ‌تر مي‌شود. در اين حالت به‌راحتي مي‌توانيد از نقشه استفاده کنيد. در اين حالت دوربين از نماي داخل شهر ناگهان به‌طرف بالا مي‌رود و يک نماي ماهواره‌اي از شهر را نشان مي‌دهد. اين افکت بصري جالب هيچ‌گاه در طول بازي خسته کننده نمي‌شود.

پيدا کردن حريف طبق معمول تنها با چراغ دادن به اتوموبيل‌هاي اطراف انجام مي‌شود. انواع مختلفي از مسابقات زيرزميني در MCLA پيدا مي‌شوند. جالب‌ترين آنها مسابقه در بزرگراه است که با سرعت زيادي انجام مي‌شود. وجه مشترک همه اين مسابقات، سخت بودن آنهاست. بازي هيچ بخششي در مورد کوچک‌ترين اشتباهات شما ندارد.
اين موضوع وقتي اعصاب خردکن‌تر مي‌شود که در پايان سومين مسابقه از يک تورنمنت باشيد و ناگهان با يک اشتباه تورنمنت را ببازيد. در اين صورت بايد مسابقات قبلي را از اول شروع کنيد. اصولا براي MCLA بازي کردن بايد صبر و حوصله زيادي داشته باشيد. مسابقات بسيار زياد هستند و تمام کردن همه آن‌ها وقت زيادي را مي‌طلبد.
پليس‌ها هم مانند سري NFS حضور فعالي در شهر لس‌آنجلس دارند و هيچ‌گونه سرعت غيرمجاز يا کارهاي خطرناک را نمي‌بخشند!

شبيه‌سازي اتوموبيل‌ها در MCLA قابل قبول است. تعداد زيادي اتوموبيل معروف در بازي وجود دارند که از روي مدل‌هاي اصلي طراحي شده‌اند. پس از برنده شدن در هر مسابقه پول و اعتبار کسب مي‌کنيد. پول‌ها را مي‌توان در راه آپگريد و تيون کردن ماشين صرف کرد. تعداد مسابقاتي که مي‌توانيد در آن‌ها شرکت کنيد هم نسبت مستقيم با ميزان اعتبار شما در ميان ديگر راننده‌ها دارد. ماشين‌ها را مي‌توانيد به قدرت‌هاي ويژه‌اي مانند کند کردن زمان، غرش خشمگين (براي دور کردن اتوموبيل‌هاي اطراف از سر راه) يا EMP (پالس الکترومغناتيس براي از کار‌انداختن اتوموبيل‌هاي اطراف) مجهز کرد که تنوع خوبي در بازي هستند.

ميدنايت‌کلاب لس‌آنجلس يک بازي اتوموبيل سواري نسبتا خوب است. البته اين بازي با بهترين‌هاي سبک مسابقه‌اي فاصله زيادي دارد، اما در حال حاضر با ضعيف ظاهر شدن مجدد بازي NFS در آخرين شماره‌اش يعني اندرکاور، بهتر از MCLA چيزي پيدا نمي‌کنيد.
منبع:جام جم

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
11-02-2009, 00:09
يك پلت‌‌‌فرمر خوب ديگر از نينتندو
رنگ آميزي زندگي مجازي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

امسال نينتندو و ‌Wii‌ بازي‌هاي پلت‌فرمر بسيار خوبي داشتند. بعد از بازي كردن ‌Wario Land‌ كه يكي از بهترين بازي‌هاي پلت‌فرمر امسال بود، نوبت به ‌De Blob‌ رسيد.
بازي‌هاي خلاقانه در كنسول‌هاي نينتندو كم نيستند، اما دي‌بلاب به‌خاطر استفاده از استيل گرافيكي فوق‌العاده زيبا در كنار روند منحصربه‌فردش، به‌خوبي توانسته خودش را از زير سايه بازي‌هاي ديگر ‌Wii‌ بيرون بياورد. ‌ ‌

داستان بازي در مورد شهر كروما است كه توسط يك گروه نظامي به‌نام ‌INKT‌ تسخير مي‌شود. كروماسيتي يك شهر شاد و رنگارنگ است كه ساكنين فعال و مهرباني دارد. اما پس از ورود اينك‌تي به كروما، اين شهر به رنگ سياه و سفيد تغيير مي‌يابد. اما هنوز براي ساكنين كروماسيتي اميد هست. زيرا يك گروه مقاومت زيرزميني به‌نام ‌Color Underground‌ بر عليه اينك‌تي فعاليت مي‌كنند و مي‌خواهند يك انقلاب رنگارنگ به‌راه بياندازند! قهرمان داستان هم كسي نيست جز دي‌بلاب، يك موجود بي‌شكل، بامزه و البته بي‌اعصاب!

گرافيك ساده ولي جذاب است. استيل و سبك خاص گرافيكي دي‌بلاب هيچوقت بيننده را خسته نمي‌كند.
كاراكترها، شهر و ساختمان‌ها همه بامزه و زيبا هستند. تقريبا هيچ ديالوگي در دموها وجود ندارد و داستان توسط ميان‌پرده‌هاي صامت روايت مي‌شوند. اما اين ميان‌پرده‌هاي بامزه به‌صورتي كاملا واضح، داستان را روايت مي‌كنند؛ مانند ميان پرده‌هاي سري بازي‌هاي لگو.

سبك بازي پلت‌فرمر سه‌بعدي است. شما بلاب را با حركت دادن آنالوگ روي نانچاك هدايت مي‌كنيد. پريدن هم با حركت دادن ريموت صورت مي‌گيرد. اين تركيب شايد در اوايل بازي غيرعادي باشد، اما پس از يك ساعت كاملا به آن عادت مي‌كنيد. به‌جز پريدن به اطراف، بلاب مي‌تواند در نبردهاي تن‌به‌تن با افراد اينك‌تي هم شركت كند. در اين صورت مي‌توان روي هدف قفل كرد و طبق معمول بازي‌هاي پلت‌فرمر با پريدن روي سر دشمن او را نابود كرد.

هدف در هر مرحله رنگ كردن در و ديوار و رسيدن به امتياز مخصوص براي رفتن به مرحله بعدي است. بلاب با تركاندن ربات‌هاي حامل رنگ در سراسر شهر، مي‌تواند خودش را به رنگ‌هاي مختلف دربياورد. بلاب مانند لوكوروكوهاي ‌PSP‌، هيچ شكل خاصي ندارد و با جذب رنگ‌ها بزرگ‌تر مي‌شود. براي رنگ‌آميزي ساختمان‌ها و ديگر بخش‌هاي شهر، كافي است بلاب رنگي را به آن بزنيد. سيستم رنگ شدن ساختمان‌ها از نظر بصري واقعا زيباست. ‌ ‌

همين‌طور كه پيش مي‌رويد، شهر شلوغ مي‌شود و ساكنين آن به خيابان‌ها مي‌ريزند. با زياد شدن ساكنين شهر كروما، مي‌توانيد از آن‌ها ماموريت‌هاي مختلف بگيريد. البته اين ماموريت‌ها همه شامل رنگ كردن، خراب كاري يا از بين بردن افراد دشمن در مدت زمان محدود مي‌شوند.

اما گيم‌پلي آن‌قدر لذت بخش است كه هر چه هم ماموريت به شما بدهند، خسته نمي‌شويد! اصولا يكي از نكات قوت دي‌بلاب زياد بودن چيزهاي جانبي از قبيل راه مخفي‌ها، جمع كردني‌ها، چالش‌ها، جايزه‌ها و ماموريت‌هاي جانبي است كه باعث مي‌شوند حتي پس از تمام كردن بازي هم دوست داشته باشيد دي‌بلاب بازي كنيد. ‌ ‌

استفاده از استيل گرافيكي كميك و موسيقي شاد كه با تغيير رنگ بلاب تغيير مي‌كنند،‌باعث شده دي‌بلاب يكي از بهترين بازي‌هاي پلت‌فرمر امسال باشد. اين بازي به‌خاطر روند بازي نسبتا ساده‌اش مي‌تواند گزينه بسيار خوبي براي بازي كننده‌هاي كم سن و سال باشد، در عين حال وجود چالش‌ها و ماموريت‌هاي جانبي مي‌تواند بازي كننده‌هاي حرفه اي را هم تا مدت‌ها سرگرم كند.
منبع:جام جم

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
11-02-2009, 00:11
يک بازي ترسناک خوب که کسي انتظارش را نداشت
تنها در فضا

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پايان هر سال وقتي مي‌خواهند بهترين‌هاي آن سال را معرفي کنند، بخشي وجود دارد به‌نام «بهترين چيزي که هيچ کس انتظارش را نداشت». بازي اکشن سوم شخص ترسناک Dead Space الکترونيک‌آرتز يکي از آن دسته بازي‌هايي است که كسي انتظار نداشت اين‌قدر خوب باشد. پيش‌نمايش‌ها خبر از يک بازي اکشن ترسناک خوب را مي‌دادند، اما محصول نهايي بسيار بهتر از آن چيزي است که در پيش‌نمايش‌ها ديده مي‌شد. اما باز هم Dead Space در مقايسه با ديگر بازي‌هاي بزرگ اين سبک مانند رزيدنت‌اويل يک مشکل بسيار بزرگ دارد: اين‌که ژاپني نيست!

به‌کار بردن عبارت «ژاپني نيست» مي‌تواند براي يک منتقد و يک خواننده حرفه‌اي چند صفحه معنا داشته باشد. بهتر است اول از نقاط ضعف بازي شروع کنيم. بزرگ‌ترين مشکل Dead Space طراحي دشمن آن است. تقريبا هيچ‌گونه خلاقيتي در طراحي دشمن‌ها و هيولاها به‌کار نرفته و همه آن‌ها را قبلا در بازي‌هاي مشابه ديده‌ايد.
هيولاها از هيچ‌گونه هوش مصنوعي يا مجازي يا طبيعي استفاده نمي‌کنند. 14 نوع دشمن سر راهتان ظاهر مي‌شوند که همه‌شان فقط يک کار بلند: جيغ بکشند و به‌سرعت خودشان را به‌شما برسانند. تفاوت اين 14 نوع دشمن در کاري است که بعد از رسيدن به شما انجام مي‌دهند. بعضي‌ها ضربه فيزيکي مي‌زنند، بعضي‌ها خودشان را منفجر مي‌کنند، بعضي‌ها تبديل به چند نکرومورف ديگر مي‌شوند و بعضي‌ها همين کارها را سريع‌تر انجام مي‌دهند! شايد در چهار مرحله اول کشتن نکرومورف‌ها هيجان‌انگيز باشد، اما در 8 مرحله بعدي کار صددرصد يکنواخت و بي‌هيجان خواهد شد.

در ادامه طراحي بد دشمن‌ها، نبودن غولآخر درست و حسابي هم صدمه بدي به بخش اکشن بازي زده است. در بازي‌هاي اکشن غولآخرها عناصر مهمي در خارج کردن روند بازي از يکنواختي و به چالش کشيدن مهارت بازي‌کننده‌ها هستند. دو نبرد با دو جانور درشت‌جثه در طول بازي خواهيد داشت که اصلا راضي‌کننده نيستند. اينجاست که فرق بازي‌هاي اکشن ژاپني و غيرژاپني، به‌خصوص در سبک ترسناک معلوم مي‌شود.

اما در ديگر زمينه‌ها Dead Space موفق مي‌شود خودش را به‌عنوان يک بازي برتر معرفي کند. داستان با اين‌که به‌تنهايي چندان جالب نيست، اما به‌لطف فضاسازي فوق‌العاده خوب سازنده‌ها، به يکي از نقاط قوت بازي تبديل شده است. جو بازي ترکيبي از Doom III و بايوشاک است. آيزاک کلارک و گروهش به يک سفينه فضايي کاونده به نام ايشيمورا فرستاده مي‌شوند تا بفهند چرا ارتباط اين سفينه با مرکز قطع شده است. ساکنين ايشيمورا که مانند يک شهر بزرگ است، به موجوداتي به‌نام نکرومورف تبديل شده‌اند. بازي شروع بسيار هيجان‌انگيزي دارد.
اولين صحنه رويارويي با يک نکرومورف عالي از کار درآمده و موفق مي‌شود خون را در رگ‌هاي بازي‌کننده‌ها منجمد کند. اما در ادامه چنين صحنه‌هايي کم مي‌شوند و تقريبا تا صحنه پاياني بازي اتفاقي غيرقابل پيش‌بيني نمي‌افتد.

از نظر گرافيکي Dead Space نمره بالاتر از عالي مي‌گيرد. ظاهر بازي مانند فيلم‌هايي سينمايي است و هيچ چيزي به‌عنوان HUD که سلامت يا مقدار تير کلارک را نشان دهد، در صفحه نمي‌بينيد. در عوض همه چيز به‌طور هوشمندانه و جالبي در پشت لباس فضايي مخصوص کلارک تعبيه شده و جلوي چشمتان است. منوها هم طراحي بي‌نظيري دارند. منوهايي نظير نقشه، کوله پشتي يا فايل‌هايي که برمي‌داريد، به‌صورت گونه‌اي هولوگرام جلوي صورت کلارک نقش مي‌بندند و شما با تغيير زاويه دوربين مي‌توانيد مثلا پشت منوي کوله پشتي را هم ببينيد.

مراحل بازي همه شبيه به هم هستند و تا مرحله دوازدهم که فصل پاياني است، از سفينه اشيمورا خارج نمي‌شويد. اما وجود بخش‌هاي حرکت در خلا و جاذبه صفر، مراحل را جذاب کرده‌اند. در هيچ فيلم سينمايي يا بازي رايانه‌اي تا به‌حال محيط خلا و فضاي بين ستاره‌اي به اين خوبي شبيه‌سازي نشده است. سلاح‌ها هم طراحي خاصي دارند و بيشتر به اين قصد ساخته شده‌اند تا دست و پا و ديگر اعضاي بدن نکرومورف‌ها را قطع کنند. البته با اين‌که سلاح‌ها متنوع هستند، اما بعضي‌ها اصلا کاربرد ندارند و در نهايت با همان پلاسماگان و لاين‌گان کارتان راه مي‌افتد.

دو قابليت Stasis و Kinesis براي به رخ کشيدن فيزيک موتور پايه در بازي تعبيه شده‌اند و کاربردشان به‌ترتيب کندکردن اشيا يا دشمن‌ها و بلند کردن آنها از روي زمين است. بيشتر معماهاي منطقي بازي با استفاده از اين دو قدرت طرح شده‌اند.

بازي Dead Space يکي از بازي‌هاي اکشن خوب امسال است که آن را به طرفداران بازي‌هاي ترسناک توصيه مي‌کنيم. اما به‌خاطر وجود صحنه‌هاي بسيار خشني که در طول بازي وجود دارد، مراقب باشيد تا بازي کننده‌هاي کم و سن و سال اطرافتان نباشند.
منبع:جام جم

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DIDI8
11-02-2009, 00:23
يک بازي کلاسيک ديگر از سري کسلوانيا
هم کلاسيک هم مدرن

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بازي جديد کسلوانيا با عنوان Order of Ecclesia در واقع بيست و پنجمين بازي از سري معروف کسلوانياي کونامي است که براي DS به بازار آمده است. خبر ساخته شدن Order of Ecclesia توسط تهيه کننده مشهور اين سري يعي کوجي ايگاراشي، درست بعد از منتشر شدن دراکولا ايکس به بيرون درز کرد. طرفداران قديمي سري کسلوانيا حالا مي‌توانند يکي از بهترين بازي‌هاي اين سري بعد از سمفوني نيمه شب را بازي کنند.

روند بازي ترکيبي از Simon’s Quest (کسلوانيا 2) و سمفوني نيمه شب است. يعني براي اولين بار در طول ده سال اخير، کسلوانيا در کنار سبک نقشه اي معروف سمفوني نيمه شب، از سبک مرحله اي هم استفاده کرده است. نيمي از بازي را مانند عنوان‌هاي کلاسيک دوبعدي به صورت مرحله به مرحله جلو مي‌رويد و نيمي از بازي مانند بازي‌هاي بعد از سمفوني نيمه شب، در قصر بزرگ دراکولا اتفاق مي‌افتند.

داستان از نظر خط زماني بعد از سمفوني نيمه شب رخ مي‌دهد. زماني در سال‌هاي 1800 ميلادي ديگر خبري از بلمانت‌ها نيست تا با دراکولا و ارتش هيولاهايش مبارزه کنند. به همين دليل گروه‌هاي مختلفي در حال آماده شدن براي اين منظور هستند. گروه Order of Ecclesia يکي از اين دسته هاست و با استفاده از قدرت‌هاي خود دراکولا، جادوهايي به نام گليف درست کرده تا عليه او بايستد. نقش اول بازي شانوآ نام دارد و به عنوان برگزيده اين گروه براي حمل قدرتمندترين گليف يعني دومينوس، داستان را آغاز مي‌کند.

بازي بسيار مشکل است. صفحه گيم‌اور را زياد خواهيد ديد. دشمن‌هاي جديدي با خصوصيات جديد به جمع ارتش دراکولا اضافه شده‌اند و دشمن‌هاي قديمي بسيار سرسخت تر از قبل هستند. بعضي از دشمن‌هاي قديمي مانند Tin Man حتي بعد از رسيدن به تراز 40 يا 50 هنوز هم آزار دهنده هستند. دو مرحله جانبي براي آزمايش مهارت‌هاي اکشن و پلت فرمري شما وجود دارند که براي تکميل کردن همه ماموريت‌هاي بازي، لازم است اين دو يا حداقل مرحله اکشن يعني غار بزرگ را تمام کنيد.

در نيمه اول بازي هدف پيدا کردن ساکنين گم شده شهر ويگل است. پس از اين‌که هر کدام را پيدا کرديد،‌ به شهر مي‌روند و به شما ماموريت‌هاي جانبي مي‌دهند. نتيجه ماموريت‌هاي جانبي، اضافه شدن آيتم‌هاي جديد در فروشگاه بازي است. بعضي از ماموريت‌ها مانند کشتن 30 تا کلاغ خسته کننده هستند و بعضي‌ها مانند ضبط کردن صداي گريه يک روح يا عکس گرفتن از موجودات کمياب، جالب و خلاقانه. پس از اينکه همه ساکنين شهر را پيدا کرديد، قصر دراکولا باز مي‌شود. قصر دراکولا برخلاف شماره‌هاي قبل، پيچيدگي زيادي ندارد و اگر بتوانيد از پس دشمن‌هاي سخت جان آن بربياييد مشکلي برايتان ايجاد نمي‌شود. طبق معمول براي رسيدن به اتاق دراکولا بايد از برج ساعت بالا برويد.

در اين شماره تعداد دشمن‌ها و قدرت آنها بيشتر شده است. براي کشتن بعضي از غول‌آخرها بايد مهارت زيادي به خرج بدهيد و از همه آيتم‌هايي که داريد به خوبي استفاده کنيد. بعضي از آيتم‌ها مانند انگشتر مرگ خصوصيات عجيبي و غريبي دارند. مثلا با به دست گرفتن انگشتر مرگ همه قابليت‌هاي شانوآ به طور قابل ملاحظه اي بالا مي‌روند اما اين احتمال وجود دارد که او تنها با دريافت يک ضربه بميرد! يا هر بار استفاده از گليف‌هاي قدرتمند دومينوس نتيجه‌اش کاهش خط سلامت شانوآ است.

در اين شماره سيستم گليف‌هاي جادويي جايگزين سلاح‌هاي سرد و شلاق‌ها شده‌اند. ديگر خبري از تبر و نيزه نيست و به جاي آنها، تبرها و نيزه‌هاي جادويي وجود دارند. هر بار مي‌توانيد شانوآ را به سه نوع گليف مجهز کنيد که ترکيب آن مي‌تواند نتيجه‌هاي جالبي به‌همراه داشته باشد.

اين شماره از کسلوانيا بسيار مشکل تر و بسيار زيباتر از قسمت‌هاي قبلي مانند Portrait of Ruin است. به همه علاقمندان به بازي‌هاي پلت فرمر توصيه مي‌کنيم اين بازي زيبا را که از نظر گرافيکي هر بيننده‌اي را جذب مي‌کند، امتحان کنند.
منبع:چام چم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید