PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار من...



RoYaYeEe_NiIiLi
23-01-2009, 18:02
سلام
من یه نصفه نیمه شاعرم...یعنی تازه فهمیدم شاید همچین استعدادی دارم...
می خواستم کسایی که استادند توی شعرام منو راهنمایی کنن...مثلا بهم بگن چه شعرام از قانون ادبی چه اشکالی داره و در موردشون نظر بدن..
مشتاق نظر و راهنماییتون هستیم:11:

اینم اولین شعرم:( در واقع اولین شعری که گفتم نیست..اولین شعریه که می ذارم..نظر یادتون نره)


آنوقت که از پیشتان رفتم
آنوقت که فرشته ی مرگ
اسایش را بر وجودم کشید
وجانم را گرفت
برایم گریه کنید
زجه بزنید
بی رحم ها
گریه کنید و بگویید
و بپرسید از خود
که چرا مرا اینقدر آزردید؟
بر سر خود بکوبید و بدانید
جایی که من میروم از اینجا بهتر نیست
من بی رحم نیستم
ولی شما رحم را در من کشتید
صدایم را خفه کردید
قفل و زنجیر به پاهایم بستید
گریه را همدم من ساختید
وتنهایم گذاشتید
وحال،من
با تمام نفرتی که دارم
شما را ترک می گویم
در تمام عمرم
مثل دستمال کهنه ای بودم و
بی ارزش
ترکتان می کنم
تا قدر آن دستمال
که گرد و غبار زندگیتان را
بر وجودش کشید
بدانید
بر سینه ی خود بکوبید
صدای ناله ی شما مرا سر زوق می آورد
از اینکه شما از رفتنم
از نبودنم زجر بکشید
لذت می برم
همانطور که شما با از بین بردن من
لذت می بردید
خودتان نگذاشتید
که عاشقتان باشم
نفرت را در دلم سبز کردید
وآب دادید
این موجود بی حس
حاصل کاشت شماست
به محصول بی فایده ی خود
نگاه کنید
ببینید چه تکیده شده
در کفن سفیدی پیچیده شده
که از لباس عروس برایش
زیباتر و قشنگ تر است
تنهایتان می گذارم
تا ذره ذره ذجری که بر من
من بی روح و خسته
تحمیل کردید،حس کنید
روزی دوباره همدیگر را خواهید دید
و امیدوارم همانطور که همه می گویند
ما همه
از خاطر هم پاک شده باشیم
چون پاره های آتش
از نفس های درد آور شما
که بر روحم می ریزید
برایم شیرین تر است

RoYaYeEe_NiIiLi
24-01-2009, 14:41
اینم دو تا دیگه...خواهرا و برادرای مهربون:31:..نظراتتونو بدین بذارید نره پایین...من حالا حالا ها کار دارم...:11:


در این دنیا نخواهم ماند
از این دنیا نخواهم رفت
بهشت برین می خواهم
وجود رنگین می خواهم
تو را ترک خواهم گفت
شکست را خواهم پذیرفت
فراموشت نخواهم کرد
و باز خواهم گشت به اکنون
به آنچه حال می خواهم
فراموشم کردی و بودی
رفتم و فراموشت نکردم
دیگری را در آغوش کشیدی
راستی که بوی ننگ می دهی
گفتند آسان است فراموش کنم
گفتم سخت است ولی ترک می گویم
معرفت بود تمام روحم
تو را برای چشمانت خواستم
تو مرا برای آنچه که برایت داشتم
خواستی
خنده هایت بوی درد می دهد
رفتنت بوی رهایی
از همین امروز دست به کارم
دیواری می سازم میان تو و من
بلند بلند
تا حتی صدایت را نشنوم
رهایت می کنم تا شاید
بدون من پرگیری تا اوج
رهایی یابی از دام عشقم
در دامان دیگری جای گیری
در این قانون زندگی
که من با دست خود ساختم
مرام و معرفت جا دارد
فراموشی پشت در مانده ست
گذر می کنم باز
به دورترین آینده ها
هنوز هم پشت در مانده ست
فراموشت نخواهم کرد
ولی ترکت خواهم کرد
تو دیگر برایم مردی
و من بر مزارت زار می زنم
و خوشحالم
از اینکه قبل از مرگ عشق
عشق خود را به تو دفن کردم

تا همیشه برایم باقی بمانی


بعدی:


همان دیشب بود
در گورستان زندگی ام
بدون ترس و واهمه
دفنش کردم
و چه مهربان بود بدی
چه آرام و بی صدا رفت
قول داده بود
مردانه ی مردانه
که مرا ترک گوید
برای همیشه
رفت و من به بدی زندگی ام می بالم
و اکنون منم،سر خوش و آزاد
زندگی ام شیرین شده
شیرین تر از عسل ماه عسل
خنده هایم با معنی است
بدی را دفن کردم
و از آن جای تاریک و سرد رهایی جستم
و چه آزادم
پرواز برایم چیز کمی است
زندگی رنگ و بوی معنا دارد
خودش هم خوشحال است
رنگ آبی،بوی گل یاس
و چقدر زیباست
می خندم
حتی به ترک دیوار
و حال نوبت من است
که غم را ترک گویم
قول دهم به خود
که دیگر سراغش را نمی گیرم
و لبخند بر لبانم جاریست
لبخند رضایت
دستانم را باز می کنم
آسمان را در آغوش می گیرم
و به آن که چشم انتظار نشسته
می گویم شکرت

....شکرت که هنوز هم دوستت دارم....

fanoose_shab
26-01-2009, 02:25
دوست گلم سلام
امیدوارم هرروزبیشتر توی کارات موفق باشی
منم کتاب شعر واین چیزارو زیاد مطالعه میکنم تا بتونم شعرمو انسجام بدم
وازاون حالت افکار درونی درش بیارم...
ایشالا موفق باشی عزیزم

RoYaYeEe_NiIiLi
28-01-2009, 00:05
ممنون از نظر های فراوانتون.....:13:

تنهایی من بوی گدایی می دهد

تلخی خنده هایم حالم را بد کرده

شیرینی مرگ دلم را زده

اتاقم تاریک شده

تابوتی از سنگ

تنهایی در گوشم فریاد می زند

صدایش مانع صداهای دیگر است

می خواهد برود

تنهایی ترک می کند

خواستم دستش را بگیرم

ولی نخواستم گدایی کنم

تنهایی هم رفت و من

به نبودن مطلق رسیدم

تازه می فهمم تنهایی هم غنیمتی است.....

hosseinmusicmaster
28-01-2009, 00:22
شعراتون قشنگه !
میشه بپرسم سبک شعراتون چیه !؟
مخاطبتون تو شعر کیه ؟؟
یعنی برای کی میگی ؟
ممنون !

RoYaYeEe_NiIiLi
28-01-2009, 00:30
من هنوز نمی دونم اینا واقعا شعره یا نیست....حالا بگم سبکشون چیه؟:دی
برای همینم کمک خواستم
و اینکه مخاطبم توی شعرام اگه از زبون خودم باشه دیگران....اگه از زبون دیگران باشه،خودم....در واقع مخازب خاصی نداره
همونطور که فانوس شب هم گفت..فعلا برگرفته از احساسات درونیه من هست...
و ممنون

fanoose_shab
28-01-2009, 01:09
سلام عزیزم
این شعرت جالبه....
سعی کن مفهومت رو خلاصه تربگی...
یه جورشعر رو منسجم تر میکننه....
موفق باشی گلم

RoYaYeEe_NiIiLi
07-02-2009, 15:07
در این دنیای بی رحمی

کسی یک کسی دارد

کس من رفت و تنها ماندم

دل من مرد و رنگها باختم

با همان دست هایش

تکه های قلبم را به دندان کشید

از آن چشمان خمار

بی روحی بر من می بارید

نمی شناختمش

چشمانش دیگر برق نداشت

و من مات زده به او می نگریستم

دل من را به دست آورده بود

به جای بوسیدن آن

زیر پایش انداخت

در نگاه من هنوز معرفت می درخشد

هنوز هم دوستش دارم

نگاهش می کنم با عشق

بلکه شرمنده شود

سالها و سالها ایستادم

تا آخرین قطعه قلبم را بلعید

دیگر مهر و محبتم تمام شده

چشمانم دیگر

منتظرش نیست

این عشق برایم فایده نداشت

عشقش را به دیگری داد

مرا تنها گذاشت و رفت

و من پیاده و خسته

در این کوچه های خشک و بی آب

قدم می زنم

از این سرما می ترسم

در جوب های آن به دنبال قلبی هستم

از این بی حسی درمانده ام

تمام امیدم را برداشت و رفت

من بدون امیدم چه کنم؟؟

B L A S T E R
24-02-2009, 00:27
سبک شعراتون واقعا زیباست!
شبیه اشعار گراهامبل هست!
ممنون♥

محمد88
24-02-2009, 20:16
سعی کن از عناصر زیباییه سخن بیشتر استفاده کنی.
مثلا اگه تو 3-2 تا جمله پشت سر هم از واج آرایی استفاده کنی ، تاثیر شعرت خیلی میره بالا.
در کل خوبه

RoYaYeEe_NiIiLi
25-02-2009, 18:52
سکوت غرق در خاموشی است

رنگ ها جای خود را به مفهوم داده اند

منتظرم

منتظر یک پیغام از یک دوست

مرگ تولدم را به همه تبریک گفتم

بشکن زنان به این سو و آن سو می پریدند

بی آنکه بدانند مرگ چیست؟تولد چیست؟

برای خود می گویم که دلتنگم

که شعر های بی معنایم جای زبانم نشسته اند

که منتظرم..یک لبخند..یک تلنگر

خسته ام..سهراب به دست خوابم برد

از درون چشمان کبوتر پشت پنجره فرار را خواندم

تپش قلبم خواب را از چشمان سهراب پرانده بود

شعر هایش بوی کندی داشت

خواندم...خواندم...خواندم

تا شاید یادم برود هر آنچه هست

اما..

ای دل غافل که صدای قاشق مادر همسایه

مثل پتک بر سر من می کوبید

کبوتر از لب پنجره پر زد

سهراب از توازن ضربان قلبم خوابش برد

صدای خفه ی اطراف

خواب را از چشمانم دزدیده بود

سهراب در آغوش رفتم

تا شاید یادم برود هر انچه که خواهد شد

hosseinmusicmaster
07-03-2009, 15:32
بسی لذت بردیم
ادامه بده . . .


ای دل غافل که صدای قاشق مادر همسایه

مثل پتک بر سر من می کوبید:27:


صدای خفه ی اطراف

خواب را از چشمانم دزدیده بود
:40:

barani700
19-03-2009, 00:37
دوست عزیز شعرهاتو خوندم بعضی جاها واقعا گل کاشتی
در کل
سعی کن شعرهای شاعرهای معروف رو زیاد مطالعه کنی. این کار باعث میشه هم وزن و قافیه سازی و در کل حال و هوای شعر دستت بیاد در بعضی جاها شعرت به یه دل نوشته تبدیل میشه و در خیلی جاها سردرگمی تو شعرت ایجاد میشه .
سعی کن بتونی برای یک شعر مسیر مشخصی تو ذهنت پیدا کنی و نذاری شعر از مسیری که داره میره خارج بشه اینجوری شعرت دلنشین ترو ملموس تر میشه .در ضمن از آرایه ها و ترکیبات زیبا تو شعرت بیشتر استفاده کن که لازمه شعر شدن یه متنه.
شعر گفتن جرات میخواد که تو جراتشو داشتی ولی پختگی تو شعر مطالعه و زمان می خواد.
از این تایپیکی که ایجاد کردی و از شعرات لذت بردم.
ببخش منو اگه پر حرفی کردم
موفق باشی

RoYaYeEe_NiIiLi
20-03-2009, 12:04
دوست عزیز شعرهاتو خوندم بعضی جاها واقعا گل کاشتی
در کل
سعی کن شعرهای شاعرهای معروف رو زیاد مطالعه کنی. این کار باعث میشه هم وزن و قافیه سازی و در کل حال و هوای شعر دستت بیاد در بعضی جاها شعرت به یه دل نوشته تبدیل میشه و در خیلی جاها سردرگمی تو شعرت ایجاد میشه .
سعی کن بتونی برای یک شعر مسیر مشخصی تو ذهنت پیدا کنی و نذاری شعر از مسیری که داره میره خارج بشه اینجوری شعرت دلنشین ترو ملموس تر میشه .در ضمن از آرایه ها و ترکیبات زیبا تو شعرت بیشتر استفاده کن که لازمه شعر شدن یه متنه.
شعر گفتن جرات میخواد که تو جراتشو داشتی ولی پختگی تو شعر مطالعه و زمان می خواد.
از این تایپیکی که ایجاد کردی و از شعرات لذت بردم.
ببخش منو اگه پر حرفی کردم
موفق باشی
ممنونم...خوشم میاد هنوز چند نفر هستن ما رو تحویل بگیرن...منم خودم می دونم که شعر نیست خیلی...اصلا در واقع دلنوشته هست و من احساس می کنم که نیاز دارن اونا رو به شعر تبدیل کنم...همین کمک های شماست که شاید کمکم کنه...فعلا که همین دلنوشته هاهم برا م نمیاد...نمی دونم چی کار کنم...هر کاری می کنم که سر تهش به هم مربوط باشه نمی شه....همش می رسم به یه ته...نمی دونم چی کا کنم که تهش قشنگ تموم شه...بازم ممنون از راهنماییتون

barani700
21-03-2009, 00:30
به نظر من برای شاعر شدن استعداد شعر گفتن ، مطالعه در زمینه شعر و شاعری و کمی صبر لازمه.این سه موضوع با هم میتونه شاعر رو و درحقیقت شعر رو خلق کنه.
استعداد شعر گفتن یعنی همون که میگید _شعر برام می یاد یا نمی یاد_
ببینید اگه کسی راجع به موضوعی اطلاعات لازم نداشته باشه و تو ذهنش راجع به اون موضوع نتونه لغت پیدا کنه اصلا نمی تونه درباره اون موضوع حرف بزنه. فرض کنید می خاید در مورد گل حرف بزنی .شما باید اطلا عات کافی در مورد کاشت ، داشت ، برداشت و... داشته باشی که بتونی در موردش حرف بزنی.
در مورد خلق شعر هم همینه فقط با این مورد اضافه تر : استعداد شعر گفتن
در مورد شاعر های بزرگ(معاصر) هم همین اتفاق افتاد که تبدیل به شاعر شدن.اگه زندگی نامه اونها رو بخونی میبینی که بیشتر شون در محیطهای فرهنگی و ادبی بزرگ شدن و رفت و آمد داشتن و این باعث شد که اطلاعات اونها در زمینه شعر بره بالا و در فضای شعرو شاعری قرار بگیرن و بیشترشون در زمینه نقد شعر دست دارن که نتیجه مطالعه بالای اونها در زمینه شعر هست.
مثالا هوشنگ ابتهاج، شاملو، مشیری و...
من شخصا ( به قول خودت) تو دلنوشته هات استعداد شعر شدن میبینم و این نظر منه،حتما نظر دیگران رو هم بپرس خیلی تو این راه میتونه کمکت کنه.
موفق باشی

halflife g
08-04-2009, 22:01
زیباس دوست عزیز ادامه بدین خدا رو چه دیدی شاید یه روز یه شاعر بزرگی مثه شما از p30world به جامعه هنری معرفی شد

موفق باشی

RoYaYeEe_NiIiLi
14-04-2009, 14:35
سلام...من برگشتم...فکر کنم یه چند ماهی از دست چرت و پرت های من راحت بودین:27:...اینم یه شعر دیگه...فقط خواهشن اگه حوصله ی نظر دادن ندارید فقط بگید پیشرفتی داشتم؟اگه نه که ول کنم و کمتر شما رم اذیت کنم:27:
ممنون:11:
کاش غم هم

همانند برگ زرد و خشک پاییز

از فراز و نشیب باد گذر می کرد

آن هنگام که بر زمین افتاد

هیچ چیز برایش نمی ماند جز مهر و محبت

کاش زودتر

آن پسرک زیبا و کوچک

کله قند خوشبختی را به خواهرم می داد

کاش مهر من زودتر دلها را

بهار و زمستان را

می نوردید

اما این ای کاش های بی معنا

از کنارم می گذرند

رنگ قلم نقاشی ام چکه میکند و من

هنوز نمی دانم چه ای کاشی

چه ای کاشی که به یقین

به امید و نور برسد

ترسیم کنم

پس زمینه ای سیاه

بوم نقاشی ام را در برگرفته

و قلم دستم هم.....

هان اکنون می فهمم

رنگ قلم من سیاه

ای کاش هایم مشکی است

و هیچ وقت در یاس و نا امیدی

ترسیم نخواهند شد
--------------------------------------------------------

چاکریم:40::31:

barani700
16-04-2009, 01:28
سلام
خوشحالم دوباره برگشتی.اینقدر شعرات رو دست کم نگیر.همه که اولش حافظ و سعدی و شاملو و... نبودن،بعدا شدن.
در مورد شعرتم باز هم نظر من اینه که در قدم اول باید سعی کنی از آرایه های ادبی بیشتر استفاده کنی.هر وقت احساس کردی که شعرت داره به نثر تبدیل میشه همون جا صبر کن و سعی کن که به شعر تبدیلش کنی.
اصلا هم نگران این نباش که دفعات اول نتونستی.تلاش بیشتر نتیجه بهتر رو به دنبال داره.
انصافا مایه شعر تو نوشته هات وجود داره ولی باید بیشتر شعرهای دیگران رو بخونی و مطالعه کنی.

l176771
20-04-2009, 02:24
سلام
خوشحالم دوباره برگشتی.اینقدر شعرات رو دست کم نگیر.همه که اولش حافظ و سعدی و شاملو و... نبودن،بعدا شدن.
در مورد شعرتم باز هم نظر من اینه که در قدم اول باید سعی کنی از آرایه های ادبی بیشتر استفاده کنی.هر وقت احساس کردی که شعرت داره به نثر تبدیل میشه همون جا صبر کن و سعی کن که به شعر تبدیلش کنی.
اصلا هم نگران این نباش که دفعات اول نتونستی.تلاش بیشتر نتیجه بهتر رو به دنبال داره.
انصافا مایه شعر تو نوشته هات وجود داره ولی باید بیشتر شعرهای دیگران رو بخونی و مطالعه کنی.

آرايه چيه عزيز آرايه كه تو نثرم هست...
شعرات ايماژ نداره... حتا ساختمان شعريم توش رعايت نشده... جمله هاي عموديه... اگه هنوز 16 سالت نشده تا مي توني شعر بخون... تئوري زياد بخون... نئوري هم بهت الهام مي ده هم مي فهمي چطور بگي... تو شعر نو سجاوندي بايد در خدمت كل باشه... هر كلمه بايد در حدمت كل باشه... هر آرايه بايد در خدمت كل باشه ( يعني همين طور نبايد "چمن زمردين" بريزي...) اگه مي خواي سپيد بگي كارت آسون تر نمي شه... اين همه كه مي بيني سياهي لشكرن... تو كل اين مملكت سر جمع 15 تا شاعر داريم... اگه 16 سالت نشده اين آمارو زياد جدي نگير...
اين يه شعر از محمد حقوقي ... از ارزشش نمي گم... حداقلش اينه كه به شعر رسيده...
زني و حشمت نيلوفرين
ميان كوير
در استمالت تنهايي بزرگ،بزرگ
كه بر صحيفه پيشاني مراثي ماست
زني و هيبت چشمي
كه بارها
(باري)
بر آستانه در مرگ را به تن لرزاند.
زني نبيره ي نفرين
از آستان صدا رفته
وز آستان صدا بازگشته جاويد
زني و حنجره پلكاني فرياد
از ابتداي فراز
بر انتهاي فرود
_:آه.. شام آمده است

RoYaYeEe_NiIiLi
20-04-2009, 22:41
آرايه چيه عزيز آرايه كه تو نثرم هست...
شعرات ايماژ نداره... حتا ساختمان شعريم توش رعايت نشده... جمله هاي عموديه... اگه هنوز 16 سالت نشده تا مي توني شعر بخون... تئوري زياد بخون... نئوري هم بهت الهام مي ده هم مي فهمي چطور بگي... تو شعر نو سجاوندي بايد در خدمت كل باشه... هر كلمه بايد در حدمت كل باشه... هر آرايه بايد در خدمت كل باشه ( يعني همين طور نبايد "چمن زمردين" بريزي...) اگه مي خواي سپيد بگي كارت آسون تر نمي شه... اين همه كه مي بيني سياهي لشكرن... تو كل اين مملكت سر جمع 15 تا شاعر داريم... اگه 16 سالت نشده اين آمارو زياد جدي نگير...
اين يه شعر از محمد حقوقي ... از ارزشش نمي گم... حداقلش اينه كه به شعر رسيده...

ممنون از راهنماییت...من خودم میدونم که هنوز نمیشه به این گفت شعر...و سنم هم از 16 بیشتره...انقدر مفهومش مسخرس که فکر کردی زیره 16 هستم؟:27:...ولی بازم ممنونم...من میخوام کاری کنم که اینا شعر بشن...همزمان باهاش شعر هم میخونم...یه کم کمک خواستم که بعضی ها دارن کمکم میکنن...منظورت از اینکه همه چیز باید در خدمت کل باشه چیه؟
ممنون:11:

barani700
21-04-2009, 23:22
آرايه چيه عزيز آرايه كه تو نثرم هست...
شعرات ايماژ نداره... حتا ساختمان شعريم توش رعايت نشده... جمله هاي عموديه... اگه هنوز 16 سالت نشده تا مي توني شعر بخون... تئوري زياد بخون... نئوري هم بهت الهام مي ده هم مي فهمي چطور بگي... تو شعر نو سجاوندي بايد در خدمت كل باشه... هر كلمه بايد در حدمت كل باشه... هر آرايه بايد در خدمت كل باشه ( يعني همين طور نبايد "چمن زمردين" بريزي...) اگه مي خواي سپيد بگي كارت آسون تر نمي شه... اين همه كه مي بيني سياهي لشكرن... تو كل اين مملكت سر جمع 15 تا شاعر داريم... اگه 16 سالت نشده اين آمارو زياد جدي نگير...

_:آه.. شام آمده است

دوست عزیز ممنون از نظری که دادید و با احترام به اونها:
1-ولی دوست عزیز من که نگفتم آرایه تو نثر نیست ،فقط گفتم که از آرایه بیشتر استفاده کن،محض اطلاع عرض کنم که آرایه تو شعر هم هست!!!!!!!!!!!!
2-نکته بعدی اینکه شعر گفتن یا شاعر شدن هیچ ربطی به سن نداره چه بسا شاعرانی که از سنین بالای 16 سال شروع کردند!!!!!!!!
3-اینکه تو مملکت 15 تا شاعر داریم که سپید میگن بیشتر شبیه به یک شوخی بامزه هست ،چون به نظر بیشتر منتقدین و صاحبنظران شعر ،در کشور شاعران زیادی در زمینه شعر سپید کار میکنن و کارهاشون قابل تامل و بررسی هست و این نظر شماست که غیر از اون 15 نفر بقیه سیاهی لشکرن.