PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مسابقه ی شاعر شناسی



صفحه ها : 1 [2]

halflife g
08-07-2009, 22:00
افرين

بيوگرافي و سوال بعدي با تو

mahdistar
08-07-2009, 22:05
تذکر:
1.لازم نیست که حتماً کاربری که نام شاعر پست قبلی را ارسال میکند،پست بعدی را ارسال کند،ولی در هر حال حق تقدم دارد.
2.می تواند شاعر تکراری باشد(یعنی چندین پست از یک شاعر به صورت متناوب یا نامتناوب ارسال گردد)
3.در صورت اینکه هیچ کاربری نتوانست در عرض یک هفته جواب را بدهد خود طرح کننده نام شاعر را قید کند.
4.تنها از آثاری استفاده شود که اشعار آنها به ثبت رسیده است.(کلیه ی اشعاری که در تاپیک های ادبیات و علوم انسانی با نام شاعر ذکر شده اند جزو آثار ثبت شده محسوب میشوند)
5.از آثار شاعران غیر ایرانی(انگلیسی،چینی و ...)تنها در صورتیکه ترجمه ی آثار ایشان به چاپ رسیده باشد،استفاده شود.

ببخشید گفتم یاداوری شه اگه یکی زودتر شعر جدید گفت ناراحت نشن دوستان.
مخلصیم

alireza fatemi
08-07-2009, 22:13
احمدرضا احمدی زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان شاعر ایرانی است. دوره ي آموزش هاي دبستاني را در زادگاهش و دوره ي دبيرستان را در دارالفنون تهران به پايان رساند سپس در كانون پرورش فكري كودكان ونوجوانان به كار پرداخت و هم اكنون نيز در همان جا كار مي كند .

alireza fatemi
08-07-2009, 22:21
اینم شعر:
"بازم آواز دهيد
وبه نزهتگه اين باغ بزرگ
كه فرو هشته سر و زلف دراز
باز پرواز دهيد
روح زنداني و غمگين مرا
ناي رنگين مرا
كه در افتاده به بند
فرصت يك دهن آواز دهيد
باز پرواز دهيد
مدتي مي گذرد كه نمي ديدم من
رقص بازيگري
آب و غروب مهتاب
خواب بربودم من
يخ زده چشمه مهتاب
بر آب
من و تا كي اين شام سياه
من واين غربت ژرف
من و اين جاده لغزان راه
ديده روشن آن صبح دل افروز
به خواب
يخ زده چشمه مهتاب
در آب
ساز دل من
باز از خواب گران
باز بيدار كنيد
ياد مرغان گرفتار كنيد
روح زنداني و غمگين مرا
ناي رنگين مرا
كه در افتاده به بند
فرصت يك دهن آواز دهيد
باز پرواز دهيد
باز پرواز دهيد"

halflife g
08-07-2009, 22:24
بيزن ترقي... .

alireza fatemi
08-07-2009, 22:28
بيزن ترقي... .
صبر کن لااقل دکمه های کیبرد برگردن بعد جوابش بگو
آبرومون رو که بردی
البته می دونستم جوابش رو به این زودی می دید فقط خواستم یادی از این زنده یاد کرده باشم
"به رهی دیدم برگ خزان ...............
یادش گرامی

halflife g
08-07-2009, 23:06
بیژن ترقی زاده12 اسفند سال1308 خورشیدی در شهر تهران شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است.. آتش کاروان با صدای یکی از پرآوازه‌ترین ترانه‌های اوست. بیژن ترقی ترانه‌های به یاد ماندنی بهار دلنشین، آتش کاروان و برگ خزان را سروده‌است.
ترانهٔ «بهار دلنشین» کار مشترک بیژن ترقی با روح الله خالقی بود. این ترانه با صدای بنان ماندگار شد.
بیژن ترقی با پرویز یاحقی نیز سه ترانه ماندگار«برگ خزان»، «افسانه محبت» و «می زده» را ساخت که هر سه ترانه را مرضیه خواند.
گفته می‌شود بیژن ترقی سبک تازه‌ای را وارد ترانه سرایی ایران کرد.
محمود خوشنام، کارشناس موسیقی سنتی ایرانی می‌گوید مهمترین نقش بیژن ترقی، تقویت جنبه‌های روایی و داستانگونه کردن ترانه‌ها و افزودن جنبه‌های تصویری به آنهاست که این پدیده را در آتش کاروان و نیز ترانه‌های تصویری ای چون برگ خزان می‌توان دید.
به گفته آقای خوشنام، سه گانه مشترک بیژن ترقی با پرویز یا حقی، از نظر فرم و ساختار آهنگ، یکسانی‌هایی با هم دارند، از جمله اینکه یاحقی مقدمه وسیعی برای ترانه‌ها در نظر گرفت و ترقی هم در بخش شعر، جنبه‌های تصویری را مد نظر قرار داد.
مجموعه سروده‌های او در کتابی با عنوان «آتش کاروان» گرد آمده‌است. وی در کتاب «از پشت دیوارهای خاطره» پنجاه سال خاطرات خود را در زمینه شعر و موسیقی جمع آوری کرده و از جمله به نقل خاطرات خود با شعرا و ترانه سراهایی چون نیما یوشیج، شهریار، پرویز یاحقی، ابوالحسن صبا، رهی معیری و علی تجویدی پرداخته‌است.
همچنین قرار است ادامه خاطرات او در کتابی تحت عنوان «پنجره‌ای به باغ گل» به بازار کتاب عرضه شود.
وی در این کتاب به چگونگی سروده شدن تعدادی از ترانه‌های خود نیز اشاره کرده‌است.
بیژن ترقی از سال 35 با راديو ايران نیز همکاری می‌کرد.
ترقی فعالیت ادبی خود را با استادانی چون ملک‌الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، نیما یوشیج و شهریار آغاز کرده بود و با هنرمندان و آهنگسازان نامی روزگار خود چون ابوالحسن صبا، رضا محجوبی، علی تجویدی، داریوش رفیعی و پرویز یاحقی همکاری نزدیک داشت. وی در ساعت ۲ بامداد شنبه، پنجم اردیبهشت‌ماه مطابق با در سن ۸۰ سالگی در منزلش درگذشت.این ترانه‌سرای پیشکسوت که در تابستان سال ۱۳۸۷ سکتهٔ قلبی کرد و بیماری‌اش تشدید شد، زمانی گفته بود:
” با این‌که مردم هنوز ترانه‌های مرا زمزمه می‌کنند، از یادها رفته‌ام. از وقتی مریض شدم، کسی احوالی از من نمی‌پرسد

halflife g
08-07-2009, 23:13
بچه ها شعر بعدي رو شما بگين

اگه من به سوالي جواب دادم خيلي منتظر من نباشين واسه سوال بعدي چون زياد نمي تونم اينجا سربزنم در نتيجه واسه خاطر من حيفه اين تاپيك بخوابه

mahdistar
08-07-2009, 23:22
بچه ها شعر بعدي رو شما بگين

اگه من به سوالي جواب دادم خيلي منتظر من نباشين واسه سوال بعدي چون زياد نمي تونم اينجا سربزنم در نتيجه واسه خاطر من حيفه اين تاپيك بخوابه

دوست عزیزم،صفحه اول نوشته اجباری نیست؛کسی که جواب رو میده باید بیوگرافی رو بزاره.حتما لازم نیست پست(شعر )بعدی رو هم خودش بگه ،کس دیگه ای هم میتونه شعر جدید بزاره.
مخلصیم.

mahdistar
09-07-2009, 09:07
با اجازه:
اینو بگید تا یه داستان 2-3خطی جالبم در موردش بگم:
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم
و آنهم به سه چیز کم بها خواسته ایم
گر دوست چنان کند که ما خواسته ایم
ما ،آتش و نفت و بوریا ،خواسته ایم

t.s.m.t
09-07-2009, 10:26
عین القضات همدانی
ابوالمعالي عبدالله ابن محمد بن علي ميانجي مشهور به عين القضات در سال 492 ه ق قدم به عرصه وجود نهاد. او از شاگردان عمر خيام و شيخ المشايخ امام احمد غزالي است و ملاقات با امام احمد غزالي و برادرش محمد غزالي در عبدالله جوان تاثير بسزايي داشته و او را در سلك مشاهير و عرفاي زمان خويش قرار داده است. مكاتبات عين اقضات با امام احمد غزالي نشان دهنده ميزان ارادت او به اين مرد بزرگ است.او به چند زبان تسلط كامل داشته و عليرغم عمر كوتاه آثار زيادي از خود به جاي گذاشته از جمله يزدان شناخت ، تفسير ناتمام حقايق القران، رساله تمهيدات، سوانح العشاق لوايح ، رساله عينيه، تازيانه سلوك و چندين كتاب و رساله ديگر . او جان خود راه عقيده نهاد و بر اساس دسايس و مقدمه چيني هاي ابوالقاسم قوام الدين درگزيني وزير سلطان محمود بن محمد بن ملكشاه سلجوقي متهم شد كه دعوي الوهيت دارد . قوام الدين براي آنكه حكم شرعي مباح بودن خون وي را از علماي قشري و فقهاي متعصب بگيرد و مجلسي بدين منظور ترتيب داد كه منجر به گسيل عين القضات به بغداد و زنداني شدن وي گرديد.بالاخره به امر قوام الدين او را در سي و سه سالگي در شب چهارشنبه هفتم جمادي الثاني سال 525 قمري از بالاي مدرسه ئي كه او در آن به وعظ و ارشاد مي پرداخت بر دار كردند و سپس پوست بدنش را كنده و در بوريايي كه به نفت آلوده بود پيچيدند وي را آتش زدند و خاكسترش را بر باد دادند چنانكه خود او در رباعي كه سروده بود پيش بيني كرده است ،
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ايم
گر دوست چنين كند كه ما خواسته ايم
وان هم به سه چيز كم بها خواسته ايم
با آتش و نفت و بوريا خواسته ايم
او در كتاب تمهيدات هم مرگ زود هنگام خود را پيش بيني كرده بود.

mahdistar
09-07-2009, 12:36
ممنون،دوستمون کلی اشاره کردن.بد نیست منم تو یه خط کاملش کنم.(جالبه)
عین القضات یک هفته قبل از قتل و سوختن خود کاغذی سر به مهر به یکی از مریدان داد که بعد از قتل و سوختن او،نامه را گشادند و دیدند که درآن این رباعی نوشته شده:

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ايم
گر دوست چنين كند كه ما خواسته ايم
وان هم به سه چيز كم بها خواسته ايم
با آتش و نفت و بوريا خواسته ايم

hamed_shams
09-07-2009, 13:16
با اجازه ی mahdistar
الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!
به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!

به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"!
نشینند وسبـــــــــــــزی نمایند پاک!

به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند!
شب وروز با امــــــر زن می زیند!

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!
ز اخلاق نیکـــــــــوش دم می زنند!

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!
که در ظـــرف شستن به تاب وتبند!

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!
یلان عوض کــــــــــــردن پوشکند!

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال
نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال!

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام
به مادر زن خود بگویند: مـــام (!)

به آنانکه دارند بــــا افتخـــــــــــــار
نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"!

به آنانکه دامـــــــن رفــو می کنند!
ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!

به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!
گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!

به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!
به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!)

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!
به آن اشک چشمان "ممّد سبیل"(!)

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش
چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش!

:که مارا بر این عهـــد کن استوار!
از این زن ذلیلی مکن برکنـــــــار!

به زی ذی جماعت نما لطف خاص!
نفرما از این یوغ مــــــارا خلاص!

(با تمام آسونیش گفتم اگر یکم بخندیم خالی از لطف نیست)

hamed_shams
09-07-2009, 13:27
این پست رو اشتباهی دادمم بلد نیستم پاکش کنم
کمک!!!!کمک!!!!!!!!!!!

mahdistar
09-07-2009, 13:28
سعید سلیمانپور؟

hamed_shams
09-07-2009, 13:35
سعید سلیمانپور؟

آفرین،درسته:10:

mahdistar
09-07-2009, 13:46
اینم یک مصاحبه صمیمی با ایشون که بیوگرافی هم حساب میشه دیگه.

مصاحبه:
- درچه تاريخ و كدوم جغرافيا به دنيا اومدي؟
سي وسه سال پيش در شهر اروميه ...
- از چه زماني فضولي، ببخشيد بوالفضولي رو در خودت كشف كردي؟
از آن زماني كه احساس كردم سرم روي بدنم سنگيني مي كنه و رايحه قرمه سبزي مي ده!
- احساس مي كني ژن فضولي به بوالفضولك هم منتقل شده؟!
بعله، چون در دو و نيم سالگي اومد - داشتم چيز مي نوشتم - تو چشام زل زد وگفت: اين چرت و پرتها چيه مي نويسي؟!
- شايد شما هم اين ژن رو از پدرتون به ارث بردي؟
نه ... خدابيامرز اگر چه اهل شعر و شاعري بود ولي بر خلاف من تمام عمرش سرش توي لاك خودش بود..
- تا حالا از بوالفضولي و پا تو كفش ديگرون كردن پشيمون شدي؟!
چرا پشيمون بشم....پا كردن تو كفش ديگران عالمي داره!
پا كه نه در كفش عزيزان بود
بار گرانيست، قلم كن زبيخ!!!
- اول وبلاگ زدي بعد بوالفضول الشعرا شدي ؟ يا اول بوالفضول الشعرا شدي بعد وبلاگ زدي؟!
ميشه گفت هر دو ... قبل از وبلاگ؛ بوالفضول شخصي بودم... اما بعد از وبلاگ؛ بوالفضول عام المنفعه شدم! ... مخصوصاً براي برخي مطبوعات كه همين جور فرت و فرت شعرهاي ما را از وبلاگ برمي دارند و مي چاپند...
- روزي چند ساعت با بوالفضول الشعرا جر و بحث مي كني؟
صبح و ظهر و شب قبل و بعد از سرودن يا نوشتن جفنگيات!
- كارتون به قهر هم مي رسه؟
نه ...پسر خوبيه!
- اگه يه وقتي قافيه به تنگ بيآد چه كار مي كني؟
دوشماره گشادش مي كنم ...نشد ....به همون چيزي ميام كه شاعر مياد!
- جسارتاً اين «همون چيز» با تفنگ هم قافيه نيست؟
احسنت، درست شليك كردي به هدف!
چون قافيه تنگ آيد
شاعر به الي آخر!!
- بهتره شعر آدم وزين باشه يا خود آدم وزين باشه؟
هر دوانه! ... اما بعضي از آدما فقط شعرشون وزينه، بعضي از آدمها فقط خودشون ....بعضيها هم بي خيال وزين بودن، دور از جون آدم نيستن!
- اگه شعرهات رو بدهند دست مردم و گاز اشك آور هم بزنند، فكر مي كني مردم بيشتر مي خندن يا گريه مي كنن؟
لزومي نداره گريه كنند ... اشكشان در بياد كافيه ... گاز گريه آور كه نيست، گاز اشك آوره...... مي تونن اونقده بخندند كه اشكشون در بياد و گاز اشك آور هم دپرس نشه!
- از كدوم اثر يا اثرهات راضي نبودي، اما بقيه كلي با اون اثر كيف كردند؟
حافظ به روايت شير فرهاد!...يك شعر فصلي و فكاهي ... ناگهان پرده بر انداخته؛ ... اي يعني چه!...
كه جناب مديري هم در يكي از آخرين قسمتهاي برره بخشهايي از آن را خواند!
- شده براي گفتن شعر قلم كسي رو غرض بگيري و با قلم ديگران بنويسي؟!
نه چون از طرف دوستان ممنوع القلم شده ام!...يعني كسي به من قلم قرض نمي دهد!
- با قلم پات چطور؟ با اون چيزي نوشتي؟!
بعله...شعر سفر را!
- پات ناراحت نشد؟ هيچي نگفت؟!
نه ...چيزي بگويد پاشو قلم مي كنم!....بيهوده گوييهاي مرا ديده ... به بيهوده گرديهايم نيز عادت مي كنه...
- شايعه شده شعر « زي ذي نامه» رو در وصف خودت گفتي؟
بحث خودم نيست... اين روزها عارف وعامي و همه دلسوختگان وادي زن ذليلي خودشونو تو آينه زي ذي نامه مي بينند!!
- «مادرزنتون» رو چي صدا مي كنين؟
آقا ولمون كن ....كم از زي ذي نامه نكشيده ام!
- به آنان كه با ذوق و شوق تمام ....به مادر زن بگويند: مام!... نه؟
من بدون حضور وكيلم حرف نمي زنم!!
- خب اشكالي نداره ... آقاي بوالفضول! بنده وكيلم؟
بوالفضول رفته براي مادرزنش گل بچينه!!
- راستي من دارم قاطي مي كنم، الآن دارم با بوالفضول الشعرا مصاحبه مي كنم يا سعيد سليمان پور؟!!
نمي دونم!
- چرا بين اسمهاي مستعارت بيشتر به « بوالفضول الشعرا» ارادت داري؟
بسكه با كلاسه بر خلاف خودم! يك خاطره در باره كلاس اين اسم مي تونم بگم؟
- خواهش مي كنم ...
مدتي پيش در حوزه هنري تهران، در ديدار با يكي از شعراي خوب كشورمان آقاي (ه) از شعرش تعريف كردم و در ادامه خواستم خودم را معرفي كنم، گفتم: من هم بوالفضول الشعرايم (فكر مي كردم نامم به گوشش خورده!)... بلافاصله با تواضع گفت :
استغفرا... !... شما سرور ماييد!!
- و به عنوان آخرين سؤال، چرا شما كلاس نذاشتي و به راحتي حاضر به مصاحبه با صفحه «سوسه» شدي؟!
چرا بايد كلاس مي ذاشتم؟ ... دليلي نداشت... ببينم نكنه اين سكه اي كه قراره آخر مصاحبه از طرف روزنامه بهم بدين شايعه بوده؟؟

hamed_shams
09-07-2009, 14:30
اینم بعدی:
من هیچِ هیچِ هیچم و هیچ است جای تو
خالی تر از خلأ شده ام در هوای تو
لبریزم از ترنّم داوودی سکوت
آماده ام برای ظهور صدای تو؟
از من گرفت عشق تو ایمان و کفر را
دیگر چه مانده تا بدهم در بهای تو؟
خود را به شوق آمدنت سر بریده ام
بردار این سری که نهادم به پای تو
آه ای دل شکسته که متروک مانده ای
خالی مباد وسعت بی انتهای تو
تطهیر کن به خون و خدا را به خود بخوان
«امّن یجیب...» مژده که آمد خدای تو

(مهدی جان دفعه بعد باید خودت بدیا!!!)

mahdistar
09-07-2009, 15:13
قربان ولیئی

hopee
09-07-2009, 15:18
فکر کنم سروده ی آقای قربان ولیئی باشه ،

***

از آسمان تا غم و غصه های من
فاصله نزدیک است
دوستان را نمی شناسم
گیاهان در شک و تردید
پژمرده می شوند
یاد دارم آن سبزه را
آن تیرگی دیوارها را
در غصه های ما
باید
تیرگی بر این خانه
چیره شود تا ما دوباره
برگ ها را از توفان آب
رها کنیم
از پله ها بالا برویم
دستان ما
هدیه تو باد
کلمات آشنا بر تو باد
نه سخن از اشتیاق است
نه گمان و دوری
فقط یاد تو آتش بر خرمن است
گندم ها
در کنار ما می سوزند – خاکستر می شوند
شوق را یار باشیم
که گندمزار را در گندم
خلاصه نکنیم
آن طرف گندم ها
دیوار است

mahdistar
09-07-2009, 15:24
قربان ولینی ،غزلسرا و پژوهشگر،وی در حال حاضر مشغول تالیف و تدوین پایان نامه دکترای خود در رشته زبان و ادبیات فارسی است.بعضی از آثار او:گفتم به لحظه نام تو را جاودانه شد،با دو چشم دچار یکتایی وترنم داوودی سکوت که همین شعری هست که حامد جان گذاشتن.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
09-07-2009, 15:25
قربان ولیئی

غزلسرای معاصر، تولد به سال 1349 ه.ش .در شهرستان صحنه واقع در استان کرمانشاه . دانشجوی دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران. مجموعه ی گزیده ی ادبیات معاصر در سال 78 و مجموعه ی گفتم به لحظه نام تو را جاودانه شد در سال 1382 و ترنم داوودی سکوت از آثار وی می باشد.

mahdistar
09-07-2009, 15:30
از آسمان تا غم و غصه های من
فاصله نزدیک است
دوستان را نمی شناسم
گیاهان در شک و تردید
پژمرده می شوند
یاد دارم آن سبزه را
آن تیرگی دیوارها را
در غصه های ما
باید

احمد رضا احمدی
شاعر تکراریه پس بیو گرافی نمیخواد دیگه.

mahdistar
09-07-2009, 15:31
(مهدی جان دفعه بعد باید خودت بدیا!!!)
چشم،بفرمایید:
غریبه آمده بود آشنا شود با من
و از مسیر مقدر جدا شود با من


به اعتقاد و به تقواش پشت پا بزند
به درد بی دینی مبتلا شود با من


خدای کودکیش را کنار بگذارد
خودش خدا بشود یا خدا شود با من


به درک تازه ای از عشق و معرفت برسد
ز قید کهنه عادت رها شود با من


بدل به من بشود من بدل به او بشوم
برای چند شبی جا به جا شود با من!


برای معرکه گیری غریبه تنها بود
در این مکاشفه می خواست ما شود با من


خلاصه - قرص و مصمم - غریبه آمده بود
که باز وارد یک ماجرا شود با من

t.s.m.t
09-07-2009, 15:51
بهروز یاسمی؟

mahdistar
09-07-2009, 15:55
درسته،مرسی

t.s.m.t
09-07-2009, 21:12
زحمت بیوگرافی با دیگران!

mahdistar
09-07-2009, 21:40
دکتر بهروز یاسمی شاعر معاصر ایلامی متولد 10 خرداد 1347 است.
اواز معدود شاعراني ست كه شعرش با اكثرمخاطبان ارتباط برقرار كرده ومخاطب راراضي مي كند.او يكي از داوران هفدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس نیز هست.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mahdistar
09-07-2009, 22:02
رزق جستن به حیله شیطانی است
شیطنت را لقب حیل منهید
به توکل زیید و روزی را
وجه جز لطف لم یزل منهید

alireza fatemi
09-07-2009, 22:13
خاقانی؟
...

mahdistar
10-07-2009, 00:32
درسته.آفرین،بیوگرافیش لطف کنید...

alireza fatemi
10-07-2009, 01:04
افضل‌الدّین بدیل‌بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شیروان - ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حسان العجم می‌باشد. آرامگاه او هم‌اکنون در شهر تبریز قرار دارد.

mahdistar
10-07-2009, 05:21
من کودکم برای تو لبخند می زنم




قلب شکسته را همه جا بند می زنم




من چینی شکسته ی دلهای تنگ را




با یک نگاه پیش تو پیوند می زنم





من خنده ی بهاری ام احساس می خرم




با خود به شهر قصه و افسانه می برم




آبی که ریخت روی زمین جمع می کنم




بر ابر های یائسه ایمان می آورم





در کوچه های شهر شما جار می کشم




من لذت نهایی یک شعر دلکشم




همواره در تراکم شب های بی شمار




یک ماجرای عاشقی ام رقص آتشم






من هر کجای شهر شما پا گذاشتم




یک باغ گل برای تو هر بار کاشتم




حتی میان کوچه وپس کوچه های شهر




با هیچ کس به غیر تو کاری نداشتم





من گربه ی خیال تو را ناز می کنم




در خواب نازچلچله پرواز می کنم




من بقچه ی طلايی يخدان عشق را




با دست های کوچک خود باز می کنم





من آفتاب تازه ی يک صبح صادقم




من باز مانده ی گل سرخ و شقایقم




بنویس قاب کن که تماشائی است این




من خاطرات زنده ی یک مرد عاشقم

farryad
10-07-2009, 10:47
همایون عطایی

mahdistar
10-07-2009, 11:57
آفرین درسته.بیوگرافیش با دوستان...

hamed_shams
10-07-2009, 23:54
شعر دیگری از عطایی که خواندنش خالی از لطف نیست

بیا نشان مرا روی سنگ ها بنویس

تمام قصه ی دلتنگی مرا بنویس


تمام زندگی ام برگه ا ی سفید امضاست

هر آنچه می گذرد در سرت بیا بنویس


نگاه کن که من از تیک تاک می مانم

سکوت عقربه ها را در انتها بنویس

دوباره شیهه ی اسب سفید می پیچد

یک اسب کوچک اینجا بکش ویا بنویس


بهانه های دلم بانگ سوت کودکی است

طنین سوت مرا تند وپر صدا بنویس


و بعد قلک تنهایی مرا بشکن

و تکه تکه هر سکه را طلا بنویس


خوشت نیامد اگر سطر سطر شعر مرا

کنار حاشیه ها بی صدا جدا بنویس


ولی نه شعر مرا بیت بیت داد بزن

سپس میان اساطیر وقصه ها بنویس

alireza fatemi
11-07-2009, 12:35
دیدم چند وقته کسی شعر نذاشته با اجازه من میذارم

نکند موسم سفر باشد
ساربان خفته و بی خبر باشد

بوی باران تازه می آید
نکند بوی چشم تر باشد

سخنی از وفا شنیده نشد
نکند گوش خلق کر باشد

نکند عشق در برابر عقل
دست از پای درازتر باشد

نکند پرده چون فرو افتد
داستان ، داستان زر باشد

زیر این نیم کاسه های قشنگ
نکند کاسه ی دگر باشد

نکند آن که درس دین می داد
از خدا ، پاک بی خبر باشد

هم چو سرو ، ایستادن در این باغ
نکند پاسخش تبر باشد

نور کیوان در آسمان شب
نکند پوچ و بی ثمر باشد

mahdistar
11-07-2009, 13:09
مرتضی کیوان.
مرتضی کیوان قزوینی (زاده ۱۳۰۰خ اصفهان) شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی و اولین ویراستار ایرانی و پایه‌گذار انجمن ادبی شعر سوخته بوده‌است. وی همچنین وی کارمند وزارت راه در دولت مصدق بود.
وی به ادبیات روسیه تسلط داشت و نوشتارهای زیادی درباره آن نوشت. مدیریت داخلی مجله «بانو»، دبیری مجله جهان نو و عضویت در هیات تحریریه مجله کبوتر صلح در دهه ۱۳۲۰ و آغاز ۱۳۳۳۰ از عمده مسئولیتهای فرهنگی و روزنامه‌نگاری او بود.
کیوان همنشین برجستگان شعر و ادب آن دوره ایران بود و صمیمی‌ترین دوست او احمد شاملو بود.

mahdistar
11-07-2009, 14:52
باغ، در حسرت یک رهگذر بارانی ست
و نصیب دل من، چشم ترِ بارانی ست

بی‏تو ای ژرف‏ترین خاطره سبز بهار!
چشمها منتظر یک پدرِ بارانی ست

کسی انگار که آهسته به در می‏کوبد
باز کن قاصدکی پشت درِ بارانی ست

پنجره رنگ غریبی و صداقت دارد
دلم افسرده‏ترین همسفر بارانی ست

دردها در شب تنهایی من می ‏پیچند
باغ، در حسرت یک رهگذر بارانی است

hopee
11-07-2009, 20:44
هدی دیلمی؟

mahdistar
11-07-2009, 20:56
درسته...:33:

mahdistar
12-07-2009, 09:19
زهرا دیلمی محصل وبازیگر وهمچنین در رشته خوشنویسی و شعر نیز فعالیت دارد،مهم ترین عقیده او این است که هر کاری همراه با تجربه در کنار آن بهتر شکل می گیرد.

با اجازه:

من خلیل وقتم و او جبرییل
من نخواهم در بلا او را دلیل



او ادب ناموخت ازجبرییل راد
که بپرسید از خلیل حق مراد



که مرادت هست تا یاری کنم
ورنه بگریزم ،سبکباری کنم

alireza fatemi
12-07-2009, 11:31
مولانا ؟
..

t.s.m.t
12-07-2009, 12:02
حدس شما درست است.
بیوگرافی قبلاً پست شده و البته ببخشید که اومدم نوبت شما!

t.s.m.t
12-07-2009, 12:03
مسابقه ی بعدی:

جاوانلیق کؤچ ائده ر، قویما، گئده ر الدن، زامان کئچسین
اینانما،بیر داها بوردان غریبی-کاریوان کئچسین

ایتن گنجلیک سراغ ایله قوجالار یئر سؤرؤندؤکجه
بؤکؤلدؤ بئل،بو مؤمکؤنمؤ عومؤر دائم جاوان کئچسین؟

عزیز عومرؤ شیرین توت کی،گئچر،بر باد اولار،غافیل!
قدیر بیل،وئرمه گل الده ن حایاتی جاویدان کئچسین!

جانی جان وئریب آلسایدین بیلردین قدرینی شکسیز
بیلرمی اوغرو مال قدرین،اله یاخشی یامان کچسین

نه غملرده ن غم اکسیلمز،نه بیر نوقصان تاپار شادلیق
گؤنؤن ایستر قارا گئچسین،یا ایستر شادیمان کئچسین

......،وارسا عشقین جوش نوایی –ارغنون ایله
الینده ساقینین گلسین شرابی – ارغوان کئچسین

mahdistar
12-07-2009, 13:18
دوست عزیز یه راهنمایی نمیکنید؟شاعر آذربایجانیه؟

mahdistar
12-07-2009, 13:22
عمادالدین نسیمی یا شهریار خودمون نیست؟

t.s.m.t
12-07-2009, 15:50
نسیمی و شهریار نیست و اما راهنمایی...

شاعر اهل آزربایجان هستش و به همان اندازه که تو شعر ترکی آزربایجان مشهوره تو شعر فارسی هم مشهوره و البته به خاطر سبک شعری خاصی که داره شاعران بزرگی مقلد وی بودند.از بین شاعران فارسی زبان عبدالرحمن جامی و از بین شاعران ترکی امیر علیشیر نوایی بزرگترین مقلدان وی بودند.

t.s.m.t
12-07-2009, 15:53
معنی چند مصرع:

جوانی خواهد گذشت زنهار،که زمان منتظر تو نخواهد بود
باور مکن که اگر پیر شدی کاروان جوانی دوباره از این مکان عبور کند

عزیز قدر عمرت را بدان که بر باد رود ای غافل
قدرش را بدان که آنچه از نظر تو می گذرد حیات جاودان است.

mahdistar
12-07-2009, 16:40
خاقانی یا نظامی نیست؟

t.s.m.t
12-07-2009, 17:59
درسته ولی من نمیتونم بگم کدوم یکی هستش خودتون باید بفهمین....

راهنمایی1:

ابتدای منظومه ی چند هزار بیتی .....

کمک قاپیسینی آچ،ای یارادان!
گؤستر........دؤز یولو هر آن!

سنی تانئیان بیر کؤنؤل وئر اونا!
تعریفینی دئین بیر دیل وئر اونا!

یول وئرمه کی،پیس لیک قلبینه دولسون
الیم یامانلیقدان قوی اوزاق اولسون

کؤنلؤمؤن ائوینی نورونلا بئزئت!
سنین تعریفینه دیلیمی ئویرت!

...

mahdistar
12-07-2009, 18:15
وای خدا حاضرم 2بار دیگه کنکور بدم:دی،خیلی سخت بود.من فکر میکنم نظامی باشه.درسته؟

t.s.m.t
12-07-2009, 18:27
NİZAMİ GƏNCƏVİ

نظامی گنجوی




الیاس نظامی گنجوی پسر یوسف یکی از 10 ستاره ی تابناک ادبیات آذربایجان(آزربایجان) در سال 1141 در گنجه متولد شد.تخلص وی،نظامی به معنی نظم نویس ،نام گرفت.تولد و رشد نظامی در گنجه در عصری صورت گرفت که نام این شهردر زمینه ی ادبیات همپای 4 شهر بزرگ دیگر آزربایجان؛شاماخی ، نخجوان ،شیروان و تبریز،شهرت یافته بود.نظامی با علومی نظیر فلسفه،موسیقی و ... آشنایی داشت و خود مستقلا و تحت نظر استادان متوسط به یادگیری علوم دیگر پرداخت. در همان زمان جوانی به خاطر نوشتن اشعار لیریک شهرتش زبان زد خاص و عام شد.
وی مورد توجه و عنایت حکمدار زمان شد که دعوت حاکم از طرف نظامی مورد قبول واقع نشد. اگرچه اشعار وی در قالب غزل به پای غزل امیر علیشیر نوایی(به زبان ترکی جاغاتای) و محمد فضولی بغدادی(به زبان ترکی آزربایجان) نمی رسد، اما بی شک در شعر عاشقانه استاد تمام عیار بود طوری که صدها شاعر بنام به تقلید ازآثار وی منظومه های عاشقانه ی ماندگاری سروده اند.از مشهورترین آنها به منظومه ی 12 هزار بیتی فرهاد و شیرین از امیر علیشیر نوایی(به زبان ترکی)،امیر خسرو دهلوی،محمد فضولی بغدادی،جامی و... می توان اشاره کرد. آثار وی : بئش بویوک پوئما(خمسه) به زبان ترکی،شعرلر خزینه سی(خزینه ی اشعار) به زبان ترکی در سال 1170،خسرو و شیرین به زبان ترکی درسال 1180،لیلی و مجنون به زبان ترکی در سال 1188،یئددی گؤزل(هفت زیبا) به زبان ترکی درسال 1196 و اسکندر نامه به زبان ترکی در سال 1203 .همچنین آثاری به زبان فارسی داشته است و احتمالاً ترجمه ی اصل اشعار ترکی به فارسی که منتصب به وی گشته است.اشعار اخلاقی _ اجتماعی _ فلسفی وی نیز بسیار غنی بوده و بیشتر در غزل های شاعر به چشم می خورد.نظامی در سال 1209 در شهر گنجه چشم از جهان بربست،
روحش شاد یادش گرامی.

mahdistar
12-07-2009, 19:36
مسابقه بعدی:
شاخه با ریــشه خود حس غریبــــی دارد
باغ امســــــال چه پاییز عجیبی دارد

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر
با خبـــــر گشته که دنـیــا چه فریبی دارد

خاک کم آب شده مثل کویری تشـــنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد

سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فرامــوش که سیـــبی دارد

در دل باغ چه رازیست که در فصل بهار
باز از زردی پایـــیــز نصیبـــی دارد ...

t.s.m.t
13-07-2009, 13:34
فکر کنم اسم شاعر رو پیدا کردم ولی از بیوگرافیش چیز زیادی ننوشتن...

حسن میرزایی

mahdistar
13-07-2009, 18:14
فقط همینو داشتم:
آقاي سيد حسن ميرزايي، شاعر با صفا و سوخته دلي است كه سال‌هاي زيادي خود را مديون لطف و عنايت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي‌داند. با آن سادگي و بي‌آلايش بودنش دل مذهبيون را به دست مي‌آورد و گاه گاهي با بذل صداي دلنشينش مجالس مذهبي ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را گرم مي‌نمايد. در وصف قلم پر گوهر و صداي آسماني‌اش مجال نيست امّا خود را جيره‌خوار خوان كرم حضرت رقيه ـ سلام الله عليها ـ مي‌داند و هر گاه نام بي‌بي در حضورش برده مي‌شود چنان به ناله‌ مي‌آيد كه گوئيا خود را در خرابه‌ي شام مي‌بيند.

mahdistar
13-07-2009, 18:24
با اجازتون بازم من میزارم.
مسابقه بعدی:

هر گوش صدف حلقه‌ي چشميست پر آب
هر مـــوج اشــاره‌اي ز ابروي کسيــست

رنـــج مردم ز پيشــي و از بيــشيســت
امـن و راحـــت به ذلــت و درويشيســت

بگـــزين تنــــگ دستــي از اين عـــالم
گر با خرد و بدانشت هـــم خويشيست

ما عاشق و عهد جان ما مشــتاقيست
مايــيم به درد عشــق تا جــان باقيست

t.s.m.t
14-07-2009, 13:31
ابو سعید فضل الله بن ابوالخیر احمد بن محمد بن ابراهیم،(357-440 ه.ق)عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم هجری قمری است.

شیخ ابو سعید از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است..ولادتش در سال 357 هجری قمری در شهر میهنه از توابع خراسان اتفاق افتاد.این شهر هم اکنون در ترکمنستان واقع است.وی سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا وادی عرفان روی آورد.شیخ پس از اخذ طریقه ی تصوف به دیار اصلی خود(میهنه در ترکمنستان امروزی) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و بعد ها به نیشابور رفت.

کد رباعیات:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

t.s.m.t
14-07-2009, 13:34
مسابقه ی بعدی:

تک بیتی

گؤزلریم یاشلی، أؤره ک غملی،دیلیم آه لا دولو
نه بیلیدیم کی،چتینمیش بو قده ر عشق یولو

mahdistar
14-07-2009, 16:22
دوست من،به خدا ما نه آذری هستیم نه دوست آذری داریم که کمکمون کنه،خواهشا یه راهنمایی حسابی بکن:11:.

t.s.m.t
14-07-2009, 17:43
دوست من،به خدا ما نه آذری هستیم نه دوست آذری داریم که کمکمون کنه،خواهشا یه راهنمایی حسابی بکن


روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
عمر ما چون چشم قربانی به حیرانی گذشت

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار
عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت...

mahdistar
14-07-2009, 18:48
صایب تبریزی؟

t.s.m.t
16-07-2009, 16:43
نه ایحتیاجی کی ساقی وئره شراب سنه***کی ئوز پیاله سینی وئردی آفیتاب سنه
شرابی لعی ایچون تؤکمه آبیرو،زینهار***کی دم بی دم لب لعلین وئریر شراب سنه


ميرزا محمد علی، متخلص به صائب، پسر میرزا عبد الرحیم تبریزی ازمعروفترين شاعران عهد صفويه است. خاندان او اصلا تبریزی و از اعقاب شمس الدین محمد شیرین مغربی تبریزی شاعر مشهور سده ی هشتم و آغاز سده ی نهم بوده است.معتبرترین تاریخ در مورد تولد صائب در مقاله ی پروفسور تحسین یازیچی نویسنده و مورخ مشهور ترک در İslam Ansiklopedisi -دایرة المعارف اسلامی- به سال 999 در تبریز نوشته شده است.عموی صائب، شمس الدين تبريزی شيرين قلم، مشهور به شمس ثانی، از استادان خط ،عهده دار تربیت صائب بود.وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. معتبرترین تاریخ در مورد وفات صائب به سال 1087 بر می گردد:


شد صائب از این جهان ویران صد حیف
زآن درّ ثمین بحر عرفان صد حیف
گفنتد به ناله بلبلان تاریخش
ای حیف ز آن هزاردستان صد حیف(1087)


وی بنیانگذار سبک شعر فارسی بر پایه ی تمثیل بود،سبکی که خود نام ِطرز نو بر آن نهاد:


بلند نام نگردد کسی که در وطن است/زنقش ساده بود تا عقیق در یمن است


برای کسب اطلاعات دقیق تر مراجعه کنید به:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

mahdistar
16-07-2009, 16:57
شرمنده من تازه پیدا کردم از اینجا، داشتم میزاشتم که دیدم شما زودتر............ممنون

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

tara12
21-08-2009, 10:27
دو چشمت آبي درياي بوشهر
نگاهت گرم چون گرماي بوشهر
لبت تا مي گشايي در شکرخند
به شيريني است چون خرماي بوشهر
:13:

tara12
23-08-2009, 12:21
سلام
خودم ايشون رو معرفي مي کنم :
دکتر سید جعفر حمیدی در سال ۱۳۱۵ در بندر بوشهر متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی تا متوسطه را در بوشهر سپری نمود. پس از آن به عنوان شاگرد اول دیپلم ادبی بدون کنکور ، دوره ی لیسانس ادبیات فارسی را در دانشگاه شیراز گذرانید. وی پس از خدمت سربازی به تدریس در دبیرستان سعادت بوشهر مشغول شد.

استاد حمیدی در سال ۱۳۴۶ به تهران آمد و موفق به اخذ به فوق لیسانس علوم تربیتی و روان شناسی شد. پس از آن در سال ۱۳۵۵دوره ی فوق لیسانس ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران گذراند. دکتر سید جعفر حمیدی پس از اخذ کارشناسی ارشد در رشته ی ادبیات برای گذراندن دوره دکترا در همین رشته وارد دانشگاه فردوسی مشهد گردید ودر سال ۱۳۶۳ به این مهم نایل آمد.
استاد تا سال ۱۳۶۵ در وزارت آموزش وپرورش مشغول به خدمت بوده ودر این سال به وزارت علوم و دانشگاه شهید بهشتی انتقال یافت و هم اکنون با درجه استاد تمام در دانشکده ی ادبیات فارسی این دانشگاه و همچنین دانشگاههای بوشهر مشغول به تدریس می باشند.
دکتر حمیدی در زمینه شعر نیز فعالیت داشته و دارد و به گفته ی خودش تا قبل از سالهای ۱۳۴۰ شعر کلاسیک می سروده ولی پس از آن به شعر نیمایی نیز گرایش پیدا می کند. وی به شاملو، چوبک و هدایت علاقه ی زیادی دارد و شاملو را به خاطر اشعار ش می ستاید. وی همنین در زمینه ی کارهای پژوهشی نیز فعالیت زیادی داشته وتا کنون در بسیاری از سمینارهای داخلی ونیز کنفرانس هایی در آلمان، انگلیس، چین و فرانسه شرکت نموده است.
دکتر حمیدی آثار زیادی دارد که عبارتند از:
وصلت در سده ی تظلم، ابراهیم ابراهیم ، از خون کبوتران ، ابر باران بار ، از سایه تا نشان،آینه شروه سرایی،وزیر کشان ، تاریخ نگاران،سعدی در کیش ، تاریخ اورشلیم ، آسیه ملکه ی مصر ،بوشهر در مطبوعات عصر قاجار ، ۳۳غزل عرفانی از فروغی بسطامی ، داستان سیا وش( پژوهش) ، بندر ریگ ،چون پایه ی پنجم ،فرهنگنامه ی بوشهر ،استان زیبای بوشهر ،سی بوشر ،جانگدازان ، ماشین نوشته ها ، صدرباعی ، صد غزل ، صد دوبیتی و...
استاد همچنین در زمینه درسی نیز با همکاری دکتر سیداحمد حسینی کازرونی تالیفاتی دارد که برخی از آنها عبارت است از :
رودکی ومنوچهری ، فرخی سیستانی وکسایی ، گلبانگ سربلندی ، متون عرفانی ، گزیده ی متون فارسی،آیین نگارش و.... .
استاد حمیدی یکی از اعضای انجمن بوشهریهای مقیم تهران و عضوی از اعضای هئیت مدیره این انجمن نیز می باشد .

mahdistar
17-09-2009, 17:29
مسابقه بعدی:

وقتی که قلب پرنده از تپش ایستاد
قلب درخت
گر می‌گیرد
از بی‌پرندگی لحظه‌های سبز
و من
به احترام مریم و گندم
تنها تو را
به یاد می‌آورم
ای عصیان فروخفته‌ام
آزادی...؟

NeGi!iN
26-09-2009, 21:12
احمد صوفی :11:

NeGi!iN
26-09-2009, 23:13
با سلام ... :11:

فکر کنم احمد صوفی ولی هیچی دربارش نمیدونم معذرت

M O B I N
03-09-2011, 01:24
سلام دوستان میخوام این تاپیک رو دوباره احیا کنیم :46: