PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : كوروش بزرگ



bolek
17-11-2008, 19:16
کوروش بزرگ



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


كوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.
ایرانیان، کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح ‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.


واژه " کوروش "

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:
پارسی باستان: Kūruš
در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
در زبان یونانی باستان: Κoρος
در زبان عبری: کورِش Koresh
در زبان لاتین: سیروس Cyrus

"صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام پسران در ایران استفاده می‌شود"


دوره جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر " آنشان " (شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه استوانه شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است؛ بنیانگذار سلسله هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته ‌است؛ پس از مرگ او، فرزندش "چا ایش پیش" به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند؛ بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت؛ در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون اولاً کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه�" ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد:
تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟
کوروش پاسخ داد:
در این باره حق بامن است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود؛ آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده ‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم. این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.


دوره قدرت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴


نياكان ما از چند هزار سال پيش دريافته بودند كه هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده كه پويندگي و بالندگي انسان از كوشش و جوشش آنهاست.
فروهر از دو واژهي "فره" به معني جلو، پيش و "وهر" يا ورتي به معني برنده و كشنده درست شده است و شايد بتوان گفت از نظر زندگي، فروهر بزرگترين و باارزشترين جزء وجود انسان است ، چون پرتوي از هستي بيپايان اهورامزداست كه انسان را به سوي رسايي رهنما ميشود و وظيفه پيشبري و فرابري، براي انسان به برترين پايهي هستي را داراست. و پس از مرگ با همان پاكي و درستي به اصل خود (اهورامزدا) ميپيوندد.

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به ماد افتاد. دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد. هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژی دهاک شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشور وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آنرا تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن، سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است؛ کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علیرغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


شكوه تخت جمشيد

پس از لیدی، کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأمین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوايل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آزادسازی یهودیان دربند و اجازه بازگشت و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ


بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.


فرزندان كوروش

پس از مرگ کورش، فرزند بزرگ او، کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد؛ در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.


آخرین نبرد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آرامگاه کوروش بزرگ


کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.
کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید:
هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.
این به معنی دمکراسی و حق انتخاب است؛ پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: "تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی"؛ پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند.


منشور حقوق بشر کوروش


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منشور حقوق بشر کوروش


استوانه کوروش بزرگ، یک استوانه سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطه باستانی بابِل کشف شد؛ در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.
این سند به عنوان " نخستین منشور حقوق بشر " شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد؛ نمونه بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک‌ نگهداری می‌شود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Oracle_Eldorado
01-12-2008, 11:58
سلام .
قبل از هرچیز اینو از Email خودم کپی کردم !
پس نگید منبع کجاست .
دوما نمیدونستم اینو کجا بزنم خودتون منتقل کنید :31:
و اما اصل مطلب !



كوروش بزرگ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به احترام كوروش بزرگ از گذاشتن لوگو بر روي عكس ها خودداري كرديم
کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

واژهٔ کوروش


نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:

پارسی باستان: Kūruš
در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمده‌است.
در زبان عبری: کورِش Koresh
در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده می‌شود.
دورهٔ جوانیتبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. كمبوجيه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو )آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دورهٔ قدرت

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردمسارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.



آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ

بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فرزندان
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


آخرین نبرد
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند (و بنابرروایتی ملکه‌شان به نام تهم‌رییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بودبه سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.کوروش پادشاه بزرگ و انسان دوست بود


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مقبره كرورش بزرگ

وصيت نامه
فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشكار دريافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمی‌كنم كه از هنگام جوانی ناتوان‌ترم. من دوستان را به خاطر نيكويی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام. زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز می‌گذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين هنگام كه به سرای ديگر می‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت می‌بينم و از اين رو می‌خواهم كه آيندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا می كند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار كه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومی را مجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند . هر كس بايد برای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوان آورد. از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد . من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نياکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد. پيكر بی‌جان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين‌همه چيزهای نغز و زيبا می‌پرورد آميخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان نعمت می‌بخشد آميخته گردم. هم‌اكنون درمی يابم که جان از پيكرم می‌گسلد ... اگر از ميان شما كسی می‌خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را موميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود. از همه پارسيان و هم‌ پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند. به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر می‌خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد.

ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند.

چه طور تو خونه هامون عكس بازيگران و هنرمندان غربي هست از تمام زندگي هنرمندان هاليودي باخبريم حتي ميدونيم شماره پاشون چنده . بعد حتي يه خط از فرهنگي به اين عظمت نميدونيم فرهنگي كه زمين با وجود اون هاست به خودش ميباله . ديگه خواب بسه بهتره به خودمون بياييم و ايروني بمونيم.

Oracle_Eldorado
18-01-2009, 01:07
آتـوسـا ، دختـــر كــــوروش بــزرگ

آتوسا ، دختر كوروش بزرگ بزرگترین ومحبوب ترین امپراتورتاریخ است . مادرش نیز كاساندان است
آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد
او دختر زیبا، دلفریب و فوق العاده ای كوروش بزرگ بود
پس از سرنگونی بردیای دروغین بدست داریوش بزرگ وهفت نفر از جوانان نجبای پارسی و بر تخت نشینی داریوش یكم ، آتوسا همسر داریوش بزرگ شد . ازدواج با آتوسا كه از سلاله هخامنشی بود حكومت داریوش بزرگ را قانونی جلوه می داد واز آنجا كه آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفكر سیاسی بود در موقع لزوم كمك خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد.
پس از آن آتوسا " خشایارشاه " را به دنیا آورد
آتوسا ملكه ی بیش از 28 كشور آسیایی در زمان امپراطوری داریوش بزرگ بود
واز وی به نام " شهبانوی داریوش بزرگ " یاد كرده است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آتوسا شهبانوی ایران ، خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.همچنین زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی باهیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی كند

آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود كه در میدان كارزار نیز شوهرش را همراهی كند. آتوسا چندین بار در لشكركشی های داریوش بزرگ یاور فكری و روحی او بود. چندین نبرد و لشگر كشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملكه آتوسا صورت گرفته است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](9).jpg

هرودوت از قول آتوسا نقل می كند كه آتوسا به داریوش شاه می گوید: چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمی كنی؟...... پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است كه عازم جنگ شود و به پیروزیهایی نائل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حكمرانی می كند. اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشد.
آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود آگاه بود و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره می برد
آتوسا، یكی از برجسته‌ترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. او پس از ازدواج با داریوش شاه لقب" بانوی بانوان " می گیرد.در واقع پس از آناهیتا او دومین كسی بود كه لقب " بانو" كه یك عنوان مذهبی بود، گرفت زیرا اینچنین لقبی كمتر به ملكه ها داده می شد...
آتوسا از داریوش چهار پسر داشت : خشایار شاه كه بزرگترینشان بود . ویشتاسب فرمانده نیروهای باختری و سكایی در سپاه خشایارشاه. مسیشت یكی از سرفرمانداران ارتش خشایارشاه . و هخامنش فرماندار مصرو فرمانده ناوگانهای مصری در سپاه خشایارشاه



شهبانوی پارسی ، در زمان فرمانروایی پسرش خشایارشاه ، مقام بر جسته ی " مادر شاه " را دارا بود . او همسر خداوندگار پارس و مادر ارجمند خشایارشاه پادشاه قدرتمند ایرانی بود

خشایارشاه جوانیست سخت ماجراجو. اما آتوسا بانویی است سالخورده و خردمند ، كه رفتاری باوقار و شاهانه دارد
آتوسا، شهبانوی پارسی ، دختر كوروش كبیر، همسر داریوش اول و مادر خشایارشاه سر انجام در سن ۷۵ سالگی و به دلیل عوارض مربوط به سرطان ،۴۷۵ سال قبل از میلاد مسیح فوت كرد. گویند او به علت شرم ، بیماری‌اش را از پزشكان مخفی می‌كرده است


همانطور كه میدانیم آخرین شاهان خاندان كیانی ،در اساطیر و حماسه های ملی ایران ، یاد آور و بر گرفته شده از برخی پادشاهان هخامنشی اند. بر همین اساس گفته میشود ، "هما " در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از " آتوسا شهبانوی پارسی " و رویدادهی دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش شكل گرفته باشد. جالب آن است كه بهمن پدر هما نیز برخی از یادمانهای كوروش بزرگ را در خود دارد
در كل علی رغم اینكه اطلاعات درمورد آتوسا بسیار محدود است اما آنچه مسلم است : آتوسا از زیباترین و قدرتمندترین زنان در طی تاریخ امپراطوری پر شكوه ایران زمین بوده است كه هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی كند. او از مشوقین بزرگ آموزش و پرورش پارسی بود. او شعر می سروده و از زنان ادیب و با خرد روزگار خود بوده است ...او خشایارشا ه ، پادشاه قدرتمند ایرانی را برای امپراتوری پارس به ارث گذاشت.

Animators
25-01-2009, 06:04
چقدر با اطمینان تاریخ نوشتید ، کوروش بالاتر از سخن و نوشتار است بسیار بالاتر ، الگوی یک انسان آزاده ، آزاده تر از آزاده.
خصوصیات کوروش :
مغرور نبود ............. خود را حاکم بر مردم نمی دانست.... جهانگشاییش نیز فقط به منظور آزاد کردن انسانها از ظلم و جور بود نه قدرت و ثروت.....لطفا بیشتر تحقیق کنید. با تشکر فراوان برای عکسها...:10:

iran_boss
12-05-2009, 09:11
درود

در این روزگاری که نژاد آریایی و ریشه و فرهنگ ایرانی با تبلیغات یهود و اعراب رو به فراموشی می رود و اینگونه بی هویتی و بی شخصیتی ایرانی در حال ترویج و بیشتر شدن هست باید ما میهن پرستان راستین که ذهن و فکر خود را تمام به وطن خود اختصاص داده ایم دور هم بیاییم و دست در دست هم دهیم.
تا با تشکیل گروهی میهن پرست واقعی بتوانیم کمک کوچکی به هم میهنان و جلوگیری از اهداف شوم و فاسد یهود و دشمنان دیگر ایران کنیم
دوستان و هم قطاران این هدف ، اندیشه ما با هم و در کنار هم میتواند دست این حرامزادگان و پست نژادان را تا حد بسیار زیادی کوتاه نمایم و این تحقق نمیابد تنها با کمک به هم و با یک هدف پیش رفتن برای برکندن این غول تبلیغاتی و رواج بی فرهنگی در کشور ...
از همه میهن پرستان نژادپرستان آریایی تقاضا میشود که در این راه برای ایرانی بدور از بی هویتی و فرهنگ زدگی در کنار هم گرد بیاییم و هم پیمان شویم،

برای انجام این امر بزرگ با پر نمودن پرسشنامه هایی که تهیه شده آمادگی خود را اعلام نمایید و امید هست بتوانیم که روزی نام ایران را همچون گذشتانی که ایران را مهد تمدن نمودند فریاد بزنیم و آن جایگاهی را که درخور ایران بزرگ هست دوباره بدست آوریم.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


ایران همیشه به مردان و زنانش افتخار نموده و میداند که این مردان و زنان هیچگاه نخواهند گذاشت که میهنی که از شرق تا غرب گسترده شده بود امروز با کوچک و خار خواندن آن احساس تحقیر به مردمش دست دهد...
ایران همیشه پایدار هست و همیشه مردمانش برای بزرگی آن کوشش می نمایند

ما بزرگانی چون کورش ، داریوش ، کاوه ، نادر شاه ، آرش ، فردوسی ، حافظ ...... را داریم که هر کدام آنها تکرار نشدنی هستند و هرکدام را که نام میبریم میتوانیم با سربلندی و احساس غرور نامش را برزبان آوریم.
کورش و داریوش ما چنان تمدن و فرهنگ ایران را به جهانیان نشان دادند که تا کنون هیچ ملتی و مردمی غیر آریاییان نتوانستن آن را تکرار کنند.
کاوه آهنگر ، نشان ایستادگی در برابر ظلم بود و گرفتن حق مظلومان که بدست ستمکارانی چون ضحاک اسیر بودند.
نادرشاه ما چون سرباز بود و میگوید اگر مردمان و سربازان ایران نبودند امروز من نادر شاه نبودم و نمیتوانستم ایران را آنگونه که هست بزرگ نشان دهم.
آرش کماندار ما که هیچ تیر آن جز برای گرفتن حق ستم دیدگان پرتاب نشد و هیچگاه اندیشه خود و قدرت خود را غیر این صرف ننمود.
شاعران ما چون فردوسی پارسی و حافظ ، سعدی ، مولوی ، خیام همه و همه چنان با زبانی فرا انسانی ولی با درک تمامی مردمان سخن گفتند که هیچگاه کهنه و فراموش نخواهند شد و ما باید برای اینان که امروز میتوانیم بگوییم ایرانی هستیم و آریایی هستیم بخود ببالیم و برای نسل آینده خود تلاش نماییم.
امروز اگر ایران را کوچک میشمارند این وظیفه ماست که جلوی یاوه گویان بیاستیم و نگذاریم فرزندان ما در نسل های آینده اینان را فراموش کنند و نگویند که پدران و مادران ما آنگونه که باید حق خود را ادا کنند،نکردند.
بیایید تا همدیگر را یاری نماییم و برای آیندگان کوشش کنیم و نگذاریم این شعله تمدن و فرهنگ ایرانی خاموش شود.

درود بر بزرگان ایران زمین و هر آنکه برای میهن ایران تلاش نمود بی آنکه چیزی برای خود بخواهد
بیانیه 20 آوریل

Aref_2008
04-07-2009, 01:00
متن روی قبر کوروش کبیر

کوروش قبل از مرگش با هوشیاری و ذکاوت خاصی وصیت به دفن خود و مادرش ماندانا در مکانی دست نیافتنی می نماید.اسکندر مقدونی پس از غارتهای فراوان و تخریب مکانهای ایرانیان به قبر کوروش میرسد و در صدد اهانت به مدفن او برمی آید که در نهایت تعجب به کتیبه ای داخل معبد میرسد که کوروش خطاب کرده: اینجا ملک فرمانروائی من است .



متن کامل درزیر:

...اینجا ملک دلیران است و این ملک هیچ خائن و غارتگری را نمی پذیرد...و مطالبی که حاکی از سلطه مستحکم کوروش و ایرانیان بر سرزمین پارس دارد.و اسکندر ناموفق منصرف میشود.بعدها اعراب روی آن کتیبه خطوط عربی و آیه های قرآن حکاکی میکنند که هنوز هم برجاست.دلیل سلامتی نسبی مقبره کوروش نیز بدان جهت است که با حمله عربها به منطقه پارسه و پاسارگاد ساکنین بازمانده آنجا قبر کوروش را مقبره مادر حضرت سلیمان (ع) ذکر نموده تا متجاوزین از تخریب مکان منصرف شوند.


متن روی سنگ قبر

من کوروش هستم ، شاه هخامنشي

اي مردي که هر که هستي و از هر کجا مي آيي

زيرا ميدانم که خواهي آمد

من کوروش هستم که به ايرانيان شاهنشاهي بخشيد .با من مشاجره مکن يگانه چيزي که هنوز براي من باقي مانده است

يک مشت خاک ايران است که پيکر مرا پوشانده

Aref_2008
04-07-2009, 01:56
درباره تولد کورش داستان های زیادی وجود دارد که منطقی ترین و واقعی ترین آنها از این قرار است: آستیاژ (ایشتو ویگو) پادشاه ماد که پایتختش شهر هگماتانه (همدان) پس از این که دختر جوانش موسوم به ماندان (ماندانا) را به یکی از امرای پارس به نام کمبوجیه (دوم) ( کمبوجیه دوم پدر کورش را نباید با کمبوجیه سوم (فاتح مصر) پسر کورش اشتباه نمود ) دادخوابی عجیب دید آستیاژ خواب دید که از بطن دخترش ماندان یک تاک روییده وشاخه های آن درخت از هشت جهت به حرکت در آمده و نه فقط شهر هگماتانه و کشور ماد را پوشانیده بلکه تمام کشورهای آسیا از شاخ وبرگ آن درخت پوشیده شده و آستیاژ هرچه قدر جستجو میکرد که پایتختش هگماتانه و کشورش ماد را پیدا کند نمیافت. او پس از بیدار شدن به فکر فرو رفت و کسانی را که در تعبیر خواب بصیرت داشتند احضار نمود .معبرین پس از بحث بسیار خواب وی را این گونه تعبیر کردند که از دخترش ماندان پسری متولد خواهد شد که نه تنها کشور ماد و سایر کشور ها را تسخیر خواهد کرد بلکه پادشاهی ماد را نیز منقرض خواهد ساخت.

آستیاژ دستور داد که اگر از ماندان پسری متولد شد او را به هلاکت برسانند.پس از چند ماه ماندان همسر کمبوجیهپسری زایید و به حکم شاه آن پسر را از آنها گرفتند.آستیاژ طفل را به یکی از ندیمان خود به نام هارپاگوس سپرد وگفت او را به قتل برساند.
هارپاگوس از کشتن کودک خود داری کرده آن را به یک روحانی مزدا پرست به موسوم به میتری داتس(مهرداد) سپرد او کودک را باخود به قهستان (واقع در جنوب خراسان) برد و در آنجا بزرگ کرد و وقتی به مرحله ای از عمر رساند که باید به مکتب برود اورا به مکتب نشانید کورش در قهستان نه فقط سواد خواندن و نوشتن آموخت بلکه دامپروری آموخت و گیاهان صحرایی را شناخت. روزی میتری داتس متوجه شد که روی صورت کورش موی نرم روییده و دانست که سنین عمر آن پسر به پانزده سال رسیده وباید راز تولد او را فاش نماید او را به آتشکده قهستان برد و به او گفت:ای کورش تو تا امروز یقین داشتی که پسر من هستی در صورتی که چنین نیست گو این که من تو را مثل پسر خود دوست میدارم
کورش گفت:اگر من پسر تو نیستم پس پسر که هستم؟
میتری داتس گفت: پدرت از امرای پارس ومادرت یک شاهزاده است ولی من نام پدر ومادرت را به تو نخواهم گفت مگر این که سوگند یاد کنی از هیچ کس انتقام نگیری
کورش که از گفته آن مرد متعجب شده بود توضیح خواست که به چه مناسبت ممکن است انتقام بگیرد میت ری داتس گفت:بدین مناسبت که وقتی تو متولد شدی شخصی فرمان قتل تو را صادر کرد و آن کس که باید آن فرمان را اجرا کند از قتل تو خودداری نمود و تو را به من سپرد و من تورا به قهستان آوردم و در اینجا بزرگ کردم و تو اگر راز تولد خود را بروز دهی آن کس که باید تو را به قتل برساند ولی از قتل تو خودداری کرد کشته خواهد شد و تو هم به قتل خواهی رسید.
کورش سوگند یاد کرد که راز تولد خود را بروز ندهد مگر موقعی که برای آن شخص و خود وی خطری وجود نداشته باشد. آن گاه میتری داتس راز ولادت کورش را برای او افشا‌ء کرد.
کورش با این که دانست یک شاهزاده است مد‌‌‌‌‌‌ّت یک سال دیگر در قهستان به سر برد ودر آن مدّت می اندیشید که از چه راه خود را به مرتبه ای برساند که در خور تبار او باشد و عاقبت متوجه شد که راه به دست آوردن مقام ورود به خدمت ارتش است.
وقتی سنوات عمر کورش به شانزده سالگی رسید از ناپدری خود وداع نمود و راه هگماتانه پایتخت آستیاژ را در پیش گرفت تا این که وارد ارتش شود .
کورش در ارتش به سرعت پیشرفت کرد و به مناسبت شجاعت و لیاقتی که از خود در جنگ با راهزنان آشوری نشان داده بود ترفیع پیدا کرده به درجه تاخیاک (یعنی فرمانده یکصد نفر ) رسید. در همان سال از پارس خبر رسید که کمبوجیه (پدر کورش) مشغول گرد آوری قشون برای حمله به ماد است آستیاژ پیغامی به کمبوجیه فرستاد : شنیده ام قشون خود را برای حمله به کشور من گرد می آوری آگاه باش اگر به یک وجب از خاک کشور من تجاوز نمایی با این که داماد من هستی زنده پوستت را خواهم کند واز کاه خواهم انباشت. کمبوجیه پیام پادشاه ماد را دریافت کرد ام دست از جمع آوری سرباز برنداشت و آستیاژ یقین حاصل کرد که امیر پارس قصد تجاوز به کشور او را دارد. این بود که امر کرد قشون گرد آورند و فرماندهی آن را بر عهده هارپاگوس گذاشت و به او گفت: به پارس برو و سر کمبوجیه را از بدن جدا کن و برای من بفرست.
قبل از اینکه قشون پادشاه ماد از همدان عازم پارس شود آستیاژ طبق معمول در صدد بر آمد قشون را سان ببیند (یعنی از قشون بازدید نماید). ارتش به دستور هارپا گوس در یک نقطه صف بست و افسران مقابل واحدهای خود قرار گرفتند و از جمله کورش که فرمانده یک تاخیاک بود مقابل سربازانش ایستاد. آستیاژ سوار بر اسب آهسته از مقابل واحدهای قشون عبور می کرد و هارپاگوس پشت سر او می آمد و فرماندهان واحد هارا نام میبرد تا به کورش رسیدند قبل از اینکه هارپاگوس نام فرمانده را ببرد چشمهای آستیاژ به صورت کورش دوخته شد و عنان اسب را کشید هارپاگوس نیز اسب خود را متوقف ساخت آستیاژ بدون پلک زدن کورش را مینگریست و افسر جوان هم چشم از پادشاه ماد بر نمیداشت ولی نه از روی خیرگی بلکه برای اطاعت از آیین سربازی (زیرا مقرر بود که وقتی فرمانده کل یا افسر مافوق یک افسر مادون یا یک سرباز را مینگرد افسر مادون یا سربازهم باید چشم به چشم فرمانده بدوزد) یک فرمانده تاخیاک در آن عصر افسری بر جسته نبود که در هنگام سان توجه یک پادشاه را جلب کند و هارپاگوس که دید پادشاه بدون تکلم آن افسر جوان را مینگرد به نوبه خود با تو جه بیشتری به آن افسر نگاه کرد.
آستیاژ پرسید: ای جوان اسم تو چیست؟
افسر جوان پاسخ داد: پادشاها اسمم کورش است.
آستیاژ پرسید: پدرت کیست؟
افسر جوان پاسخ داد: پادشاها همه گویند که من پدر خود را نمی شناسم.
آستیاژ خطاب به فر مانده ارتش گفت: هارپاگوس این جوان طوری به کمبوجیه شبیه است که من وقتی آورا دیدم به خود گفتم که پسر کمبوجیه میباشد یا برادرش.سپس رو به کورش کرد و از او پرسید: آیا تو با کمبوجیه داماد من نسبتی داری؟
کورش گفت: پادشاها من هرگز او را ندیده ام.
آستیاژ اسبش را به حرکت در آورد و از مقابل کورش رد شد و پس از چند قدم عنان اسب را کشید و به هارپاگوس گفت: قبل از صبح فردا که قشون از اینجا به طرف پارس حرکت میکند راجع به پدر این افسر جوان تحقیق کن و نتیجه تحقیق خود را به اطلاع من برسان.
هارپاگوس گفت: اطاعت میکنم.
کورش دید که آستیاژ چند قدم دورتر عنان اسب را کشید و با هارپاگوس راجع به او صحبت کرد و وی را به هارپاگوس نشان داد و متوجه شد که جانش در معرض خطر قرار گرفته چون اگر آستیاژ بفهمد که او پسر کمبوجیه است وی را خواهد کشت.
کورش دچار تشویش شد و نتوانست برای خود تکلیفی معیین نماید. او میدانست که پس از خاتمه سان هارپاگوس وی را احضار خواهد کرد و از او راجع به پدرش تحقیق خواهد نمود و وی نمیتواند دروغ بگوید و مجبور است حقیقت را بگوید (زیرا در بین ایرانیان باستان دروغگویی از گناهان بزرگ محسوب میشد) و آنگاه هار پاگوس هویت واقعی او را برای شاه بروز خواهد داد و آستیاژ فرمان قتلش را صادر خواهد کرد. کورش میتوانست قبل از خاتمه سان از آن میدان خارج شود و برود و خود را به پارس نزد پدر برساند لیکن آن عمل را فرار میدانست و روحیه سربازی او اجازه نمیداد که فرار کند و میدانست که اگر فرار نماید نزد خود محکوم خواهد گردید.افسر جوان نه میتوانست دروغ بگوید نه بگریزد و ناگزیر بود که به سرنوشت خود تن در دهد یعنی حقیقت را بگوید تا جلاد به حکم آستیاژ سر از بدنش جدا نماید. وقتی رشته افکار کورش به اینجا رسید به خاطر آورد که هارپاگوس فرمانده ارتش همان است که از طرف آستیاژ مأمور شد که او را به قتل برساند امّا از کشتن وی صرف نظر کرد و او را به میتری داتس سپرد تا به قهستان ببرد و پرورش نماید و اگر هارپاگوس هویت واقعی او را به شاه بروز دهد خود او مورد غضب قرار خواهد گرفت و کشته خواهد شد و لابد هارپاگوس برای حفظ جان خویش راه حلی پیدا خواهد کرد.
همین که آستیاژ رفت و سان خاتمه یافت هارپاگوس کورش را احضار نمود و با خود به سربازخانه برد و وارد اتاق خویش کرد.وقتی کورش وارد اتاق شد هارپاگوس گفت:نزدیک بیا
کورش نزدیک گردید. هارپاگوس از او پرسید: پدرت کیست ای جوان؟
کورش گفت:پدرم کمبوجیه دوم امیر پارس است.
رنگ از صورت هارپاگوس پرید و گفت: جوان این موضوع را انکار کن.
کورش گفت: چگونه انکار کنم آیا ممکن است دروغ بگویم؟
هارپاگوس گفت: آیا پدر رضاعی تو میتری داتس است؟
کورش گفت: بلی
هارپاگوس گفت:آیا مرا میشناسی و راجع به من از پدر رضاعی خود چیزی شنیده ای؟
کورش گفت: بلی و من میدانم آستیاژ بعد از این که من متولد شدم مرا به تو سپرد و دستور داد مرا به قتل برسانی ولی تو به من ترحم کردی و مرا به میتری داتس سپردی .
هارپاگوس گفت: اگر به خود ترحم نمیکنی به من که تو را از مرگ رهانیدم ترحم کن و نزد پادشاه اسم پدرت را بر زبان نیاور و بگو که پدرت را نمیشناسی چون اگر شاه بفهمد که تو پسر کمبوجیه هستی مرا با هولناک ترین شکنجه ها خواهد کشت.
کورش گفت: تو فرمانده سپاه هستی و میتوانی مرا از هگماتانه دور کنی و به من دستور بدهی که پیشاپیش به پارس بروم تا این که آستیاژ بار دیگر مرا نبیند ولی اگر مرتبه ای دیگر مرا دید و راجع به پدرم سوالات صریح از من کرد مجبورم راست بگویم و نمیتوانم روح خود را با دروغگویی محکوم معذب نمایم.
هارپاگوس چاره ای دیگر نداشت لذا به کورش اجازه داد که با سربازانش به عنوان طلایه عازم پارس شود و بکوشد هرچه زودتر بین خود و هگماتانه فاصله بیشتری به وجود آورد تا این که آستیاژ او را برنگرداند.
روز بعد آستیاژ از هارپاگوس پرسید: نتیجه تحقیق تو راجع به آن جوان چه شد؟
هارپاگوس گفت:آن جوان گریخت.
معلوم بود که هارپاگوس دروغ میگفت و کورش نگریخته بود بلکه به دستور فرمانده خود به عنوان طلایه جلو رفته بود.
آستیاژ فهمید که هارپاگوس کورش را گریزانده است و گفت: هارپاگوس تو نمی خواهی حقیقت را به من بگویی آیا این جوان پسر کمبوجیه است؟
هارپاگوس گفت: من دیروز خیلی از او تحقیق کردم تا بدانم پدرش کیست ولی او جوابی را که به شما داد تکرار کرد و گفت که پدرش را نمیشناسد.
آستیاژ دستور داد که هارپاگوس فرماندهی قشون اعزامی به پارس را به دیگری واگزارد و خود در هگماتانه بماند.
کورش بعد از این که به پارس رسید با نگهبانان قشون کمبوجیه مواجه گردید و آنها از عبورش ممانعت کردند و گفتند اگر قصد عبور از مرز پارس را داشته باشد خود و سربازانش کشته خواهند شد.
کورش گفت که میل دارد با کمبوجیه صحبت کند.
روزی که کورش را نزد کمبوجیه بردند چشمانش را بستند تا سپاه کمبوجیه را نبیند و در حضور کمبوجیه چشمانش را گشودند. وقتی چشمان کورش را گشودند همه از فرط شباهت آن جوان به پدرش متعجب شدند.
کمبوجیه گفت: تو کیستی ای جوان؟
کورش گفت:من پسرت هستم ای پدر.
کمبوجیه ندایی بر آورد و گفت: کدام پسر من؟
کورش گفت:من پسر ارشد تو هستم همانم که به حکم آستیاژ باید کشته شوم ولی هارپاگوس از کشتن من خودداری کرد.سپس به اختصار شرح دوره طفولیت تا جدا شدن از قشون آستیاژ را برای پدرش تعریف کرد.
هارپاگوس پسری به نام کدان داشت که هم سن کورش بود. آستیاژ طبق رسوم پادشاهان ماد که در اول هر ماه میهمانی ترتیب میدادند, میهمانی ترتیب داد و هارپاگوس را نیز دعوت کرد و به هارپاگوس غذایی خوراند که از گوشت کدان طبخ شده بود.
کورش به حمایت از پدرش پرداخت. درهمان سال مردم از ظلم آستیاژ عاصی شدند و به کورش و پدرش ملحق شدند.عاقبت کورش (کمبوجیه در هنگام جنگ کشته شد) در بهار سال ۵۵۳ قبل از میلاد آستیاژ را به کلی شکست داد و وارد شهر هگماتانه شد.
و با فتح هگماتانه حاکم پارس و ماد شد

rasez
01-12-2009, 18:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جنبش پارسی جنبشی برای زنده کردن دوباره ایران

Cyrus The Great Iran The great سخنان کوروش بزرگ




Cyrus the great

واپسین سخنان ابر مرد تاریخ ایران و جهان

کوروش بزرگ


گزنوفون مورخ نامدار یونانی در کتاب کوروپدیا ( زندگی کوروش بزرگ ) چنین می نگارد :

کوروش بزرگ پس از هفتمین بار که سراسر امپراتوری ایران را سرکشی کرد دیگر قدرت و توان جوانی را نداشت و روزگار پیری اش آغاز شده بود . پدر و مادرش سالها پیش با دنیای فانی بدرود حیات گفته بودند . وی به مناسبت هفتیمن سرکشی به کل سرزمینهای ایران که بیش از دهها کشور می شد جمع کثیری از رعیتهای و افراد عام ایران را گردآورد و سپس به آنها پاداشهای بسیاری بخشید . سپس شبانگاه به بالین خواب رفت . همان شب در عالم رویا ندایی او را مخاطب قرار داد و چنین گفت :

"ای کوروش خود را آماده ساز زیرا به زودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی نمود "

کورش از شنیدن این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب برای بزرگان بازگو کرد و چنین پاسخ شنید که به زودی به دیار جاوید خواهی شتافت . کوروش پس از شنیدن این سخن دریافت که آماده سفری بس طولانی و ابدی خواهد بود و پایان زندگی پر فراز و نشیبش اش فرا رسیده است . پس روی به درگاه یزدان نمود و چنین گفت :

ای ایزدان این آخرین قربانی من را پس از یک عمر مجاهدت و کوشش با لطف و کرم خویش بپذیرید . من از یاری خداوند در تمامی مراحل زندگی ام سپاسگزارم . موهبت او بود که به من راه درست را نشان داد و دریافتم چگونه باید از خطا دوری بجویم. خداوند را ارج مینهم که حتی در اوج قدرت هرگز از یادش دوری ننمودم . اینک تنها و آخرین آرزویم این است :

"روزگار زن ٫ فرزندان ٫ دوستان ٫ مردم و میهن عزیزم سعادتمند گردد و عمرم را با شرافت به پایان برسانم "

کوروش پس از این سخن راهی کوه مقدس ایرانیان شد و قربانیان بسیاری را روانه خداوند کرد . سپس به قصر خویش باز گشت تا اندکی بیاساید . چون زمان استحمامش فرا رسید او را دعوت کردند تا خود را شستشو دهد ولی وی پاسخ داد که ترجیح می دهد در بستر خویش به استراحت بپردازد . شب هنگام زمان شام فرا رسید . خادمانش وی را جهت صرف شام فرا خواندند ولی باز کورش از ترجیح داد که در بسترش آرامش اختیار کند . ولی چون عطش بسیاری داشت از خادمانش آب درخواست نمود و نوشید . فردای آن روز فرزندان را فراخواند . پسران کوروش در تمامی مراحل زندگی ( نبردها - سختی ها - شادمانی ها و . . . ) در کنارش بودند . سپس بزرگان هر قوم ایران را نیز فراخواند . موبدان و ریش سپیدان و اندیشمندان را خواست که همگی کنارش گردآیند . پس از آنکه افراد زیادی در محل حضور پیدا نمودند کوروش سخنان اش را آغاز کرد :

ای پسران - دوستان و بزرگان ایران اینک بدانید که عمر من به پایان رسیده است . نشانه های بسیاری وجود دارد که همگی از سفر به دیار جاوید خبر میدهد . من در زندگی ام مردی خوشبخت بودم . در روزگار کودکی از تمامی نعمات زندگی که هر کودکی نیک به دان آراسته بود برخوردار بودم . چون به دوران جوانی رسیدم مزایای جوانی را کسب کردم و از آن بهره جستم و در دوران پیری ام از هیچ نوع موهبتی محروم نبودم . از روز نخست به خاطر دارم که هرچه به عمرم افزوده می شد احساس قدرت و توانایی بیشتری میکردم تا حدی که در روزگار پیری احساس ضعف ننمودم . هر آرزویی که داشتم همگی برآورده شد و دست به هر کاری که زدم به یاری خدا پیروز و سرافراز شدم . دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند . دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند . پیش از حکومت من کشورم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود که همه ساله مورد یورش بیگانگان قرار می گرفت . حال که مرگ من فرارسیده است آن را بزرگترین و مقتدرترین کشور آسیا به دست شما می سپارم .من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایران زمین مغلوب شده باشم . جمله آرزوهایم بر آورده شد و سیر زمان به کام من بود ولی در تمام مراحل زندگی از شکست و ضعف در هراس بودم و هیچگاه مغرور نشدم و خودپسندی را هرگز به خود راه ندادم . در پیروزی های بزرگ هیچگاه پای از دایره اعتدال بیرون ننهادم و حتی شادمانی بی جهت ننمودم . حال که آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می دانم . زیرا فرزندانم همگی سالم ٫ با نشاط و عاقل هستند و وطنم از همه جهت مقتدر و باشکوه است و یارانم مسرور و محتشمند . آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد . آیا با چنین موفقیت هایی نباید با آرامش خاطر و امید بسیار به دیار باقی چشم بر روی هم بگذارم ؟

حال زمان آن فرا رسیده است که من جانشین خود را برگزینم تا از نفاق و سخن بیهوده جلوگیری شود . من هر دوی شما پسران ( کمبویجه و تانااوکسار ( بردیا )) را به یک اندازه دوست می دارم ولی امور کشوری را به دست فرزند بزرگتر می سپارم که تجربه بیشتری دارد . من در دوران زندگی از سنت کشورمان بهره بردم و مقید به حرمت نهادن به برادران و بزرگتران بودم . چه در راه رفتن و جه در سخن گفتن . هنگام نشستن بزرگ تر و ریش سپیدان را مقدم از نشستن خود می دانستم . به همین جهت به تمام فرزندانم از دوران کودکی آموزش دادم که در تمامی مراحل زندگی به مهتران و بزرگان احترام گذارند و آنها را بر خود مقدم شمارند . شما و آیندگان نیز باید چنین کنید تا این سنت نیک ایرانی باقی بماند . پس تو ای کمبوجیه پس از آنکه بر اریکه حکومت ایران نشستی دمی در زندگی و کشورت غفلت مکن و این موهبتی بزرگ که خداوند به من داده بود را حفظ کن . تو ای تانااوکسار عزیز حکومت ماد ( آذربایجان و کردستان ) ٫ ارمنستان و کادوزی را به تو می سپارم . خداوند را سپاسگزارم زیرا تمامی نیازهای یک پادشاه نیکو را در شما دو فرزند عزیزم می بینم . کمبوجیه مسئولیت بیشتری نسبت به تو ای تانااوکسار بر عهده دارد . هردوی شما بایستی گونه ای حکومت کنید که زمان استراحت نداشته باشید . عشق به کارهای بزرگ و مشکل داشته باشید و در نهادتان پی ریزی کنید . کوشش کنید که فریب کاری و نیرنگ بیگانگان در شما نفوذ نکند . زیرا اینها مانع از درست حکومت کردن است .

ای کمبویجه بدان که عصای زرین - سلطنت را حفظ نمی کند بلکه یاران صمیمی و نیک برای پادشاه بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه است . این را بدان که افراد وفادار عموما کم پیدا می شوند زیرا اگر این خصلت نیک فراگیر بود دیگر خیانت و دروغ و دشمنی وجود نداشت . پس تو نیز بایستی در تلاش برای جذب چنین افرادی باشی که البته این کوشش با جور ٫ ستم ٫ زور و قدرت یافت نمی شود بلکه با یاری به دیگران ٫ کارهای نیک و رفتار پسندیده بدست می آید . اگر برای اداره امور کشوری نیاز به یاری داشتی همکاران خود را از میان اشخاص شریف و اصیل برگزین . هم میهنان خودمان بدون شک از خارجیان و مردمان کشورهای دیگر بهتر به کشورشان خدمت میکنند و به ما نزدیک ترند . آنها از خون ماهستند و با آداب و فرهنگ و رسومات ما بزرگ شده اند . پس کوشش کن که از ایرانیان برای اداره این کشور بهره ببری . این پیوستگی که میان ایرانیان وجود دارد به لطف خداوند است و شما نیز باید برای حفظ آن کوشش کنید . اتحادتان را در تمام زندگی حفظ کنید تا همیشه پایدار و سرافراز باشید . هر افتخاری که نصیب هر کدام از شما دو برادر شود گویی برای دیگر کسب افتخار شده است پس تلاش کنید که برای یکدیگر موفقیت بیافرینید . هر کدام از شما که قدرت بیشتری داشته باشید هیچ کس جرات بی احترامی به برادر پایین تر را نخواهد کرد . پس موفقیت هر کدام از شما موفقیت آن دیگری است . در هیچ کجای گیتی ننگی بالاتر از نفاق و دورویی و دشمنی بین دو برادر و خانواده سراغ ندارم .

Iran Achaemenid Army 2500 Years ago ارتش شاهنشاهی هخامنشیان در 2500 سال پیش

ای پسران عزیزم من هر دوی شما را به خدا و سپس سرزمین و وطنم را به شما می سپارم و از شما تقاضا دارم اگر می خواهید که رضایی خاطر من را فراهم سازید دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشید . امیدوارم این تقاضای من را عملی سازید زیرا من پیوسته ناظر بر اعمال شما هستم . پس از مرگ شما دیگر روح مرا نمی بینید ولی اثرات آن را در زندگی خویش احساس خواهید کرد . مگر بارها ندیده اید که کسی که دست به ریختن خون هم نوع خود می زند همیشه وحشت ٫ اضطراب و احساس گناه را در زندگی اش حس میکند و دمی راحتی و آسایش ندارد ؟ اگر روح و روان در زندگی زمینی تاثیری نداشت بدون شک هیچ گاه این افراد احساس پشیمانی و گناه نمی کردند و با انجام چنین کاری خشنود و سربلند می شدند . من در طول زندگی ام پیوسته باور داشته ام که روح آدمی پس از مرگ از کالبد خاکی جدا می شود ولی هرگز محو یا نابود نمی شود . هرگز نتوانسته ام باور کنم که زندگی یا روح و روان پس از مرگ وجود خارجی نداشته است . من همیشه بر این باور بوده ام انسان مانند جوهری رنگین است که پس از مرگ آلودگی ها و رنگهای تیره اش از آن جدا می شود و پاکی و اصالتش آغاز می شود . قطعات مختلف بدن به مبدا اصلی اش یعنی خاک باز میگردد . یاران و هم میهنان من : مرگ شبیه به خواب است در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از هر قید و بندی آزاد می شود بر آینده مسلط می شودو خبر آن را برای ما بازگو میکند . پس بدانید که من در تمامی مراحل زندگی شاهد و ناظر کارهای شما هستم . پس هرگز پای از دایره درستی و خدمت بیرون نگذارید . اگر هم بر این باور هستید که روح همراه با بدن نابود می شود و هیچ باقی نمی ماند از خدای بزرگ بهراسید که بدون شک ناظر و شاهد اعمال شماست ٫ نظام دنیا بر عهده اوست ٫ بر هر کاری تواناست و در بقایش شکی نیست . اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و مهرورزی باشد دیری نمی کشد که ارزش شما در بین مردم گسترش می یابد و قدرت شما روز به روز بیتشر می شود . ولی اگر چنین نکنید روز به روز ضعیف تر و به پایان حکومت خود نزدیکتر می شوید . حتی اگر فقط به نزدیکان و محبوبان خود ظلم کنید بدانید که دیگران بر چنین پادشاهی اعتماد نخواهند کرد و پایه های حکومتش سست خواهد شد . از تاریخ درس بگیرید و بر سرگذشت دیگران بیاندیشید . در آئینه گذشتگان بسیار پدران و فرزندانی بوده اند که اتحاد و مهرورزی را از زندگی خود هرگز دور نکرده اند . پس از آنها الگو بگیرید . نفاق در بین خانوده پادشاه بدون شک سلطنت و کشور را متزلزل می کند و ظلم و ستم دشمنی و کینه را ایجاد می کند . همیشه الگوی خود را از میان افرادی برگزینید که در زندگی رستگار و سرافراز بوده اند و پای از راه عدالت و نیکی بیرون ننهادند .

دیگر بس است . گفتارم به داراز کشید . فرزندان من پس از مرگ بدنم را در طلا یا نقره یا امثال آن نپوشانید . زودتر آن را در آغوش خاک کشورم بسپارید که منشا نیکی و ثروتها و زیبایی هاست . من عمر خویش را در یاری به مردم سپری نمودم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت که این آسایش برایم از تمامی لذتهای زندگی بالاتر بود . اکنون حس میکنم که روحم آهسته آهسته از بدنم دور می شود و بسی سبک شده ام . این راهی است که همه شما نیز خواهید رفت . اگر از میان شما کسی میخواهد که دستم را لمس کند و فروغ چشمم را ببیند نزدیک شوید زیرا پس از مرگ راضی نیستم دورم گرد آیید . حتی به شما فرزندانم نیز اجازه نمی دهم بدن بی روحم را نظاره کنید و آه بکشید . پس از مرگ همه مردم ایران را برای شرکت در سر مزارم که پیکر بی جان من در آن خاک شده است فراخوانید و از همگی آنان پذیرایی کنید . از هر شهری که آمدند بگذارید که با رسومات و فرهنگ خودشان مراسم را اجرا کنند . زیرا با این کار روح من در سرای ابدی بس شادمان و سربلند می شود . اینک برای آخرین بار میگویم که بهترین ضربتی که به دشمنان میتوانید وارد کنید این است که :

با دوستان خود با مدارا و نیکی رفتار کنید

پسران من خدا یار و یاور شما باشد . بدرود من را به مادرتان برسانید . یاران حاضر و کسانی که در این مکان نیستند برای همیشه با شما بدرود می گویم .پس از ادای این سخنان حضار برای فشردن دست کوروش بزرگ پادشاه دادگسترشان به کنار وی رفتند و پس از ساعتی کوروش بی صدا و آرام بر بستر مرگ جای گرفت و روان و خاطری پایدار و بزرگ منشانه از خود به جای گذاشت .

Reference :

Cyropaedia of Xenophon; The Life of Cyrus The Great - By: Xenophon (c. 430 - 355 BCE)

Page : 325 - 333

--------------------------------------------------------------------------------------------------

ای مرد هنر تو هر چه باشد و از هر کجا که خواهی آمد . زیرا میدانم که خواهی آمد . من کوروش هستم کسی که شاهنشاهی جهانی ایرانیان را بنا نهاد . از این رو بر من و بر این خاک که جسد من را در بر دارد رشک مورز . مرا بگذار و بگذر . کتیبه کوروش بزرگ در پاسارگاد

IRAN MAP IN CYRUS THE GREAT EMPIRE GOVERMENT - IRAN EMPIRE MAP نقشه ایران در زمان امپراتوری کوروش بزرگ

دیگر نقشه های ایران بزرگ . . .

گذری بر زندگی کوروش بزرگ

کوروش دوم ، معروف به کوروش بزرگ یا کورش کبیر ( 559-528 پیش از میلاد ) شاه ایران ، به‌خاطر بخشندگی‌، بزرگ منشی ، بنیان گذاشتن حقوق بشر ، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند قومیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان ، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود ، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند . یهود یان این پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند ،‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده ، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن فرزند نیک سرشت خداوند را کوروش هخامنشی میدانند و نصبت دادن آن را به اسکندر ملعون کاری ابله هانه میدانند . کوروش سرسلسله هخامنشی ، داریوش بزرگ ، خشایارشا ، اسکندر مقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته ، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن ، تورات ، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.

دوره جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس‌ می رسد که برای چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینۀ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می‌زیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد] و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."

آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".

کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی ایرانیها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت.

ارتش شاهنشاهی ایران هخامنشی

دوره قدرت

هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست امپراتوری ایرانی ماد بوسیله پارسها که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا کرد . کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید ، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود ، خردمندانه از کرزوس ، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید . اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی ( قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه ) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه ، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند ، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونان یان رسانید . نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست کرزوس است . کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند ، مشمول عفو شدند . پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت ، هریو ( هرات )، رخج ، مرو ، بلخ ، زرنگیانا ( سیستان ) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا ) و ثتگوش (شمال غربی هند ) را مطیع خود کرد . هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت . کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران ، وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد . حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود . البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

بابِل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند ، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهود یان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود ، کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم گذاشت و رفت تا برای ایندگان باقی بماند . خود اسکندر که دشمن ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت . به باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب کوروپدیا - کوروش بزرگ سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی غربی در جهان بوده است . در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ - اسکندر مقدونی و سزار را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند . ولی به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی کجا و گمنامی کوروش بزرگ از آسیا که الگو و سرور اسکندر و سزار بوده است کجا ؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش جهانگشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی آلوده اش بر همگان آشکار است . حال آنکه شخصی مانند کوروش بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است . تندیسی شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد . فیلم و مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است . نامش برای آغاز سال آورده نشده است . فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره بسته باشند . امروزه تندیس این بزرگ مرد ایران زمین در سازمان ملل متحد , آمریکا , استرالیا برپا است و به زودی در تاجیکستان , هند , آلمان و اسرائیل نیز نصب خواهد می شود . شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان پاک خواستاریم . . .
.

--------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع سایت ariarman.com

DATAGOSTAR352
04-04-2010, 17:57
قبیله و نژاد پرستی از جهل سرچشمه می گیره . اینکه عده ای گمان می کنن که ایرانی هستن و از نسل کوروش ، چطور میتونن اون رو ثابت کنن؟ مگر اینجایی را که شما ایران می نامید درگذشته توسط اعراب ، مغولها ، ترکها ، افغانها و ... مورد هجوم قرار نگرفته ؟ مگر اونها آمیزش جنسی و زاد و ولد نداشتن ؟ مگر همه اقوام آنهم در عصر به هم تنیده کنونی از ترک و کرد و گیلک و لر و فارس و عرب و... با هم در ارتباط نیستن ؟ در شرایط حاضر آیا می دونین پدربزرگ پدربزرگ شما کی بوده که قصد دارین خودتون و ما رو به چند هزار سال پیش نسبت بدین ؟ اصلا خود کوروش از کجا اومده و اجدادش به کجا منتهی میشن ؟ آیا بطور دقیق می تونید مشخص کنین ؟ اصلا می تونید دقیقا مشخص کنین کجا بطور خالص سرزمین فارس محسوب میشه ؟
مثلا دو کیلومتر مربع در استان فارس را دورش سیم خاردار بکشین و به موزه تبدیل کنین و ادعا کنین که اینجا سرزمین فارسه .
به نظر من اگر علم ژنتیک بتونه در زمان ما به آن درجه از رشد برسه که وضعیت ما را دقیقا مشخص کنه و یا اینکه فردی پیدا بشه که علم انساب دقیقی داشته باشه که تا چند هزارسال قبل را پوشش بده میشه کمی خوشبین بود . و گرنه بین متون مبهم تاریخی گشتن و تعیین هویت کردن بی اساسه .

rezakarimy
10-04-2010, 21:14
حالا اسکندر چکاره بود

knight 07
16-08-2010, 17:08
حالا اسکندر چکاره بود
این دیگه چه سوالیه؟:13:اینو مگه میشه کسی ندونه؟اسکندر مقدونی کسی بود که از مقدونیه و با تحریک اونا و یونانیا در زمان داریوش سوم (سال 334 پیش از میلاد) و با سپاه چهل هزار نفره به ایران حمله کرد و تونست هخامنشیان رو شکست بده و ایران رو تصرف کنه.

hasani2008
05-10-2010, 11:41
واقعا آدم حرصش ميگيره از كوروش بزرگ حتي تو كتاباي درسي تاريخي حرفي زده نشده اونوقت خارجيا پز منشور خودمون رو ميدن

nafas
05-11-2010, 19:22
سلام توی این تاپیک همه چیز در باره کوروش کبیر بحث میشه !

چون میدونم خیلی طرفدار داره ! و کوروش هم آدم کوچکی نبوده


-----------------------:11:

کوروش کبیر:
کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است.شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر،پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند.یهودیان این پادشاه را به منزله مسح شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تائید مردوک می‌دانستند.

واژه کوروش :
این نام در پارسی باستان‏(Kūruš)، در کتیبه های عیلامی (Ku-rash)، درکتیبه‌های بابلی، (Ku-ra-ash) و در یونانی (Κῦρος) آمده‌است. صورت لاتینی شدهٔ آن سیروس یا سایروس (Cyrus) و صورت عبری آن کورش (Koresh) می‌باشد.

تبار کوروش از جانب پدرش به پارسی ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چاایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کووش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژی دهاک یا آستیاگ پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت ،گزونفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند.اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر مادها غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد.آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش،هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند . هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد . پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

دوران قدرت:
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود،پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در 546 پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد ودژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات) رخج،مرو،بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

فرزندان :
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشاه پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشایارشاه شد.

دین کوروش :
یكی از مسایلی كه تاریخ‌دانان مختلف درباره آن نظرات گوناگون دارند دین كوروش است، یهودیان براساس آنچه در تورات آمده كه "یهوه به او (كوروش) قدرت داده و تا زمانی كه بنده خدا باشد این قدرت با وی خواهد ماند" كوروش را یهودی می‌پندارند. اما واقعیت امر آن است كه حكومت و سیاست و رفتار وی با زیردستان همگی از روی اشه (نیكی و پاكی زرتشتی) است و از این روی كوروش را زرتشتی می‌دانند.
با این وجود كوروش اولین دگرگونی را در دین زرتشتی ایجاد نمود كه تمام شاهان ایرانی زردشتی پس از وی از این كار او تبعیت كردند. بر اساس كیش زردشتی دفن مرده مستقیما در خاك جایز نیست و ابتدا بایستی گوشت و پوست مرده در فضای آزاد بوسیله پرندگان خورده شود و استخوان‌ها در خاك قرار داده شوند.كوروش نخستین كسی بود كه از این سنت سر باز زد و جسد وی مومیایی و سپس در پاسارگاد دفن گردید.

آخرین نبرد :
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام سکا که ملکه شان به نام تومریس, از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند.هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تومریس ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد.یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند.کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت.بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اماکرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود.تو مریس سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.

منشور حقوق بشر :
به هنگام کاوش‌ها در بابِل (۱۸۷۹-۱۸۸۲)، باستان‌شناس کلدانی، هرمز رسام یک استوانهٔ سفالین کوچک (۲۵ سانتیمتر)، به شکل بشکه یافت، که شامل یک نوشته از کوروش بزرگ بود. این استوانه که اکنون در موزهٔ بریتانیا نگهداری می‌شود، خبری از خط مشی کوروش بزرگ در بارهٔ اسرا می‌دهد: «من (کوروش) تمامی ساکنین پیشین آنها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداندم». استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است. این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. این تأییدی است بر اینکه منشور آزادی بشریت که توسط کوروش بزرگ در روز تاجگذاری وی منتشر شده، می‌تواند از اعلامیه حقوق بشر که توسط انقلابیون فرانسوی در اولین مجمع ملی ایشان صادر شده، برتر باشد. اعلامیه حقوق بشر در نوع خود، در رابطه با بیان و ساختارش بسیار قابل توجه‌است، اما منشور آزادی که توسط پادشاه ایرانی (کوروش) در ۲۳ سده پیش از آن صادر شده، به نظر معنوی‌تر می‌آید. با مقایسهٔ اعلامیه حقوق بشر مجمع ملی فرانسه و منشور تأیید شده توسط سازمان ملل، با منشور آزادی کوروش، این آخری با در نظر گرفتن قدمت، صراحت، و رد موهومات دوران باستان در آن، باارزشتر نمود می‌کند. کوروش بزرگ به سال ۵۳۹ پیش از میلاد وارد شهر بابِل شد، و پس از زمستان، در اولین روز بهار رسماً تاجگذاری نمود و چنین فرمود:
"بی‌شمار سپاهانم به صلح در بابل گام برداشتند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد که من دوست دارم فرا آرد.نیازمندیهای بابل، تمامی پرستشگاههای آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. شهروندان بابِل ..... همه یوغهای ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم.خانه‌های ویران شان را آباد کردم. به تیره بختیهایشان پایان دادم"



کوروش کبیر به همراه همسر زیبا :



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



آرامگاه کوروش کبیر پادشاه قدرتمند ایران عزیز



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



منشور حقوق بشر کوروش کبیر :



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





سخن کوروش کبیر



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





نقشه ایران در دوران کوروش کبیر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nafas
05-11-2010, 19:28
ارمغان كوروش چه بود؟
-----------------------------------
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اشپيگل فوگل در كتاب تمدن مغرب‌زمين دو نظام فرمان‌روايي آشوري و هخامنشي را با هم مقايسه كرده است. از اين مقايسه به خوبي روشن مي‌شود كه كوروش بزرگ چه ارمغاني براي بشريت آن هم در 2500 سال پيش آورده است. دوستي، آرامش، گرامي‌داشت فرهنگ‌ها و باورها، بهره‌گيري از دستاوردهاي مادي و معنوي همگان از جمله‌ي آن است.
فوگل در توصيف فرمان‌روايي آشور چنين مي‌نويسد:
عامل نهايي در كارآيي ماشين جنگي آشور بهره‌گيري از جو وحشت به عنوان ابزار جنگي بود و در استفاده از تاكتيك ترس و وحشت اشتهار پيدا كردند. آنان در سرزميني كه مي‌جنگيدند هميشه بندهاي آب را مي‌شكستند، شهرها را غارت و ويران مي‌كردند، محصول را آتش مي‌زدند، درخت‌ها به‌ويژه درختان ميوه را مي‌بريدند. آن‌ها در رفتار وحشيانه با اسيران شهرت داشتند. آشورباني‌پال شرح زير را در رفتار با اسيران از خود به جا گذاشته است:
با سلاح سه هزار نفر از جنگجويانشان را از پا درآوردم ... بسياري از اسيران را در آتش سوزاندم. كثيري را زنده گرفتم، دست‌هاي برخي را از مچ قطع كردم، برخي را نيز بيني و گوش و انگشت بريدم. چشم بسياري از سربازان را در آوردم ... مردان و زنان جوان را به لهيب آتش سپردم تا هلاك شوند ... انبوهي از اجساد را در مقابل دروازه‌ي شهر بر دار كردم. پوست نجباي عصيانگر را كندم و بر سر تيرها آويختم ... در سرزمين خودم پوست بسياري را كندم و بر ديوارها پهن كردم.(ص 80 و 81)
در نظر داشته باشيد كه اين سخنان را فرهنگي‌ترين شاه آشور گفته است، همان كه كتاب‌خانه‌ي بزرگ نينوا را بنيان‌گذاري كرد و به عنوان پشتيبان علم و هنر معرفي مي‌شود. به هر حال، شيوه‌ي رفتار او شيوه‌ي همه‌ي پادشاهان آشور بود و همان‌گونه كه فوگل نوشته است:
آشوريان بسياري از اسيران سرزمين‌هاي تازه فتح شده را از موطنشان به آشور تبعيد مي‌كردند. آنان را در شهرها به عنوان كارگر ماهر و در روستاها براي كشاورزي و در مناطقي كه جمعيت آن در اثر جنگ نابود شده بود، جا مي‌دادند. برآورد شده كه در طول سي‌صد سال حدود 4 تا 5 ميليون نفر به آشور تبعيد شدند و در نتيجه جمعيتي با نژادهاي گوناگون و با زبان آميخته به وجود آمد.(ص 81)
اما فوگل هنگامي كه از ورود كوروش به بابل سخن مي‌گويد چنين مي‌نويسد:
كوروش بسياري از مقامات حكومت بابل را بر مناصب خود باقي گذاشت. بابلي‌ها به اصرار مي‌گفتند كه وي ادامه دهنده‌ي خط پيوسته‌ و كهن پادشاهان بابل است. او كار ويرانگر نبونيد را ادامه نداد. مجسمه‌هاي ايزدان بابلي را كه شاهان بابل از شهرها و معابد اين كشور در شهر بابل گردآورده بودند، به پيروانشان باز گرداند.(ص 84)
او با تساهل مذهبي فراوان نسبت به آنان قلوب كاهنانشان را به خود مفتون كرد. نه تنها از ايرانيان، بلكه از مقامات محلي در كشورشان نيز بهره برد و از اين رو احترام اقوام مختلف را به دست آورد ... او برخلاف شاهان آشور به مهرباني و جوانمردي مشهور گرديد. مادها، بابلي‌ها و يهودي‌ها همگي او را پادشاه مشروع خود مي‌دانستند ... كوروش احترام عميقي براي تمدن‌هاي كهن قايل بود و در ساختن كاخ خود از شيوه‌هاي آشور، بابل، مصر و ليدي استفاده كرد. در حقيقت كوروش احساس مي‌كرد كه در حال بنيان‌گذاري دولتي جهاني است و دولت او همه‌ي اقوام را در بر مي‌گيرد كه داري سنن و نهادهاي معزز و كهن هستند.(ص85)
با اين روش بود كه ايرانيان توانستند در بيش از 200 سال بر بيشتر سرزمين‌هاي آباد جهان فرمان‌روايي كنند. فوگل در اين باره نوشته است:
سال‌هاي درازي ايران صلح را نصيب خاور نزديك ساخت و رونق و سهولت تجاري و رفاه كلي براي مردم فراهم كرد. از اين رو تعجبي ندارد كه بسياري از اقوام خاور نزديك مسرت خاطر خود را از تابعيت شاهان بزرگ ايران ابراز كرده‌اند.(ص 91)

shabe.saket
05-11-2010, 21:08
البته من بیشتر به این موضوع معتقدم که داشتم داشتم مهم نیست و دارم دارم مهمه.
بهتر بود در قضاوتهای تاریخی شما هم انصاف را رعایت میکردید و جانبدارانه حرف نمیزدید. به مانند کوروش کبیر.:11:.

nafas
05-11-2010, 23:02
البته من بیشتر به این موضوع معتقدم که داشتم داشتم مهم نیست و دارم دارم مهمه.
بهتر بود در قضاوتهای تاریخی شما هم انصاف را رعایت میکردید و جانبدارانه حرف نمیزدید. به مانند کوروش کبیر.:11:.

خب این نظر توئه !
کوروش هم جزیی از ایرانه ! هست و بوده و خواهد بود !

اگه قراره به الان فکر کنیم پس بهتره بریم بمیریم !

من کجا جانب دارانه حرف زدم ؟!!

shabe.saket
05-11-2010, 23:06
هیچ مدرکی وجود نداره که نشون بده کوروش مومیایی شده.

nafas
05-11-2010, 23:15
متن سنگ قبر کوروش کبیر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی

میدانم خواهی آمد

من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم

بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر




---------- Post added at 11:15 PM ---------- Previous post was at 11:11 PM ----------


هیچ مدرکی وجود نداره که نشون بده کوروش مومیایی شده.

بعدهم طبق شواهد میگن شما دوس داری 4 تا باستان شناس ایرانی برن تو پاسارگاد بگردن (خراب کاری کنن ) بدونن مومیایی شده یا نه ؟ بعدشم تجروبه اینکارا و مهارت توی ایران بسیار پایین هست !
اگه دست بقیه کشور ها هم بدیمش مثل منشورش میره بعد باید بهششون پول بدیم تا بیارنش !!!!!!

میخواین گیر بنی اسرائیلی بدین ؟


بعدهم شما هی ویرایش نکن پستتو تا من بتونم جواب بدم !

این جواب پستی که ویرایش کردی گفتی کوروش هم مثل بقیه شاهان خونریز بوده
اصلا اگه جنگی در کار نبود زندگی در کار نبود الان
جنگ یک چیز جدانشدنی از زندگی انسان هاست !
همین الانم هست ولی به شکل دیگه !

اینکه شما فکر کنی جنگی نباشه و هیچ شاهی خونی نریزه یعنی اینکه قیامت شه دیگه ! منجی بیاد همه چی دگرگون شه !
نمیشه اینطوری که !حتی امام ها هم جنگ کردن !

nafas
05-11-2010, 23:21
اینم بخون بد نیست !



کوروش مومیایی شد!!

بنام خدایی که کوروش را آفرید * فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خـاک سپارند تـا اجزای بدنم خـاک ایـران را تشکیل دهد * (کوروشبزرگ(
این فرمانی ووصیتی است از جانب کوروش ولی چرا به آن عمل نگردیده است !!
از این مطلب چه نتیجه ای می توان گرفت !!
وما متاسفانه جمله بالا را در بسیاری از نوشتارها می بینیم که نوعی عوام فریبی میباشد!!
اما ماجرایی مومیای کردن کوروش !
کوروش در نبرد با گروهی از ایرانیان موسوم به ماساگت ها ،که هنوز نیمه صحرا گرد بودند ومرزهای شاهنشاهی اش را در شمال شرقی تهدید می کردند ،کشته شد پیکر وی را مومیایی کردند وبه پاسارگاد برگرداندند ودر آرامگاهی نهادند که هنوز در این دشت پابرجاست .
نکته قابل توجه که مری بویس می گوید این است که هخامنشیان بلکه جانشینان اینان ،یعنی اشکانیان وساسانیان هم آیین خاص مومیایی کردن جنازه شاهان ونهادن آن ها در گورهای صخرهای یا سنگی محکم را داشتند
در ویکی پدیا آمده است :"با اين وجود كوروش اولين دگرگونی را در دين زردشتي ايجاد نمود كه تمام شاهان ايراني زردشتي پس از وي از اين كار او تبعيت كردند. بر اساس كيش زردشتي دفن مرده مستقيما در خاك جايز نيست و ابتدا بايستي گوشت و پوست مرده در فضاي آزاد بوسيله پرندگان خورده شود و استخوان‌ها در خاك قرار داده شوند. كوروش نخستين كسي بود كه از اين سنت سر باز زد و جسد وي موميايي و سپس در پاساركاد دفن گرديد."

وهمچنین نظر جان مانویل کوک در کتاب شاهنشاهی هخامنشی نیز همین است .

و همچنین این متن زیر بهتر بهت کمک میکنه بنظرم

جستجو برای یافتن كوروش مومیایی كوروش مومیایی شده است یا خیر؟ این پرسشی است كه سال‌هاست ذهن بسیاری از باستان‌شناسان را به خود مشغول كرده است اما گویا قرار است این پرسش تاریخی به زودی با كاوش در محل آرامگاه بنیانگذار سلسله هخامنشی پاسخ داده شود.
«ما یك پرسش تاریخی داریم و یك نفر باید به این پرسش پاسخ دهد تا كلی از فرضیه‌ها حل شوند» این جمله را احمد خوشنویش به زبان می‌آورد. او كسی است كه به تازگی به ریاست پژوهشكده سازمان میراث فرهنگی و گردشگری منصوب شده و قرار است پاسخی به این پرسش دهد كه آیا بقایای جسد كوروش در آرامگاهش وجود دارد یا خیر.

او می‌گوید: مقبره كوروش یك نوع مقبره مصطبه‌ای (پله‌پله‌ای) مصری است و ممكن است این پادشاه ایرانی نیز به سبك مصری‌ها مومیایی و در سردابی دیگر مدفون شده باشد. وصیتنامه‌ای به جای مانده از كوروش كبیر نشان می‌دهد این پادشاه مقتدر ایرانی از همراهانش می‌خواهد تا او را در خاك ایران دفن كنند. این فرضیه كمك بسیاری به باستان‌شناسان می‌كند تا به دنبال جسد كوروش در محوطه پاسارگاد بگردند. اما این جسد تنها به صورت مومیایی می‌تواند تاكنون باقی مانده باشد.

به گفته باستان‌شناسان در آرامگاه‌های سبك مصری، یك آرامگاه كاذب وجود دارد كه داخل آن چیزی نیست؛ اما اصل مقبره در سردابی زیر زمین واقع شده است. بر همین اساس جسد كوروش نمی‌توانسته در ساختمانی كه دور‌ آن سنگ است، قرار گرفته باشد. در واقع، چیزی شبیه همان مقبره مصطبه‌ای باید زیر زمینی داشته باشد و جسد وی در آنجا نگهداری شود.

دكتر عبدالمجید ارفعی، باستان‌شناس و كارشناس دوره هخامنشی اما نظر دیگری در این باره دارد. او اگر چه نیز این نظریه را به طور كامل رد نمی‌كند، اما از تخته سنگی سخن می‌گوید كه در طبقه دوم آرامگاه وجود دارد و كوچك تر از سنگ‌های دیگر است. همین تخته سنگ كوچك، شك بسیاری از باستان‌شناسان را بر انگیخته است و این پرسش را برای آنها به وجود آورده كه چرا این سنگ آنجا گذاشته شده است.برخی از باستان‌شناسان معتقدند این سنگ كوچك می‌تواند كلید بسیاری از پرسش‌ها در این زمینه باشد و دریچه‌ای به دنیای پرسش‌های بی‌پایان باستان‌شناسان در مورد قبر كوروش و جسد او باشد.

خوشنویس اما به نكته‌ای دیگر در این زمینه اشاره می‌كند تا قطعه‌ای دیگر از این پازل را كامل كرده باشد. او به ایسنا می‌گوید: علاوه بر این، شیب قسمت فوقانی مقبره كوروش، كپی از نوع مقبره‌سازی‌های ایران در زمان‌های گذشته است؛ به این ترتیب كه آریایی‌ها در طول مهاجرت خود از كنار دریای مازندران به سمت پایین، مقبره‌ها را به‌صورت خرپشته‌ای (با تكیه دو سنگ به هم) می‌ساختند كه مانند همین مدل بالای مقبره كوروش وجود دارد.

او با بیان این‌كه یك فرضیه می‌گوید آرامگاه كوروش یك مقبره كاذب دارد كه داخل آن چیزی نیست و مقبره اصلی ممكن است زیر زمین باشد، گفت: فرضیه دیگری نیز وجود دارد و آن این است كه اگر كوروش به دست قوم «هون» كشته شده باشد و قرار بوده است جسد او از منطقه‌ای بسیار دور به پاسارگاد برسد، حتما پوسیده می‌شد. بنابراین احتمال این‌كه این بدن مومیایی شده و مانند پادشاهان مصری زیر سردابی قرار گرفته باشد، وجود دارد.اما ارفعی این نظریه را به طور كامل رد می‌كند و می‌گوید: به هیچ عنوان در آسیای غربی مرسوم نبوده است كه اجساد مومیایی شوند. تنها ما دو مورد از مومیایی كردن مردگان را در كرانه لبنان و سوریه داریم كه آنها نیز تحت تاثیر فرهنگ مصری مومیایی شده‌اند.

اما خوشنویس بر این نكته تاكید دارد كه بر اساس احتمالات جسد كوروش می‌تواند در زیر آرامگاهش نگهداری شود و مومیایی باشد.او می‌گوید: اگر احیانا جسدی از كوروش وجود داشته باشد، ممكن است در سردابه‌ای زیر این مقبره و حدود 35 متری عمق زمین باشد كه این را باید با دستگاه‌های فنی یا صوتی شناسایی كرد.

این موضوع همان نكته‌ای است كه ارفعی نیز به آن تاكید دارد. او می‌گوید به هیچ عنوان نباید بر اساس احتمالات به نبش قبر آرامگاه كوروش پرداخت و باید سالیان سال با كمك دستگاه‌های مغناطیسی و عكسبرداری صوتی از درون آرامگاه این موضوع را بررسی كرد.

شاید به همین خاطر است كه خوشنویس از جستجو برای یافتن جسد مومیایی كوروش به عنوان یكی از اولویت‌های كاری‌اش نام می‌برد.

نگاه محتاطانه ارفعی و دیگر باستان‌شناسان هم در مورد آرامگاه كوروش بی دلیل نیست. این آرامگاه بی‌شك بخش مهمی از حرف‌های ناگفته تاریخ ایران باستان را در دل خود دارد كه نمی‌توان بدون تحقیق و بررسی و البته بی دلیل به كاوش‌های باستانی در آن پرداخت. به هر حال باید منتظر ماند و دید بالاخره پاسخ مناسبی برای پرسش‌هایی كه سال‌هاست ذهن باستان‌شناسان را به خود مشغول كرده یافته می‌شود یا نه.

NAZISM
05-11-2010, 23:26
درود بر شما
گرامی بهتر نیست از واژه بزرگ به جای کبیر استفاده شود؟
کبیر یک کلمه تازی است و در شان چنین پادشاهی نیست که این گونه به کار رود
=======
در مورد اون دوستمون هم باید بگویم که این جنگ هست که یک کشور ساخته میشود
توی یک جنگ که حلوا پخش نمیکنند که خونریزی نشه

nafas
05-11-2010, 23:32
درود بر شما
گرامی بهتر نیست از واژه بزرگ به جای کبیر استفاده شود؟
کبیر یک کلمه تازی است و در شان چنین پادشاهی نیست که این گونه به کار رود
=======
در مورد اون دوستمون هم باید بگویم که این جنگ هست که یک کشور ساخته میشود
توی یک جنگ که حلوا پخش نمیکنند که خونریزی نشه

مرسی از پیشنهادت
چشم میگم درست کنن

shabe.saket
05-11-2010, 23:38
من هر پستی که میدم و ویرایش میکنم نمیتونم آپدیت شو ببینم و همون جوری یخ میزنه میمونه. دو روزه اینجوری شده.
تحریف نکن حرف منو. من گفتم همه امپراطوری ها چون کشورگشایی میکردند، خواه یا ناخواه مجبور به جنگ می شدند و هیچ امپراطوری از این قاعده مستثنا نیست.

nafas
05-11-2010, 23:50
من هر پستی که میدم و ویرایش میکنم نمیتونم آپدیت شو ببینم و همون جوری یخ میزنه میمونه. دو روزه اینجوری شده.
تحریف نکن حرف منو. من گفتم همه امپراطوری ها چون کشورگشایی میکردند، خواه یا ناخواه مجبور به جنگ می شدند و هیچ امپراطوری از این قاعده مستثنا نیست.
تحریف نکردم منم همین نوشتم ! ولی توی اون پست خونریزی و کشور گشایی 2تاش بود !
منم جواب همین رو دادم
راجبه مشکلت هم به انجمن سرآغاز برو مشکلت رو مطرح کن

nafas
06-11-2010, 21:59
در سال 1258 خورشیدی برابر با 1879 میلادی، به دنبال كاوش‌های گروه انگلیسی، استوانه‌ای از گل پخته بدست باستان‌شناسی به نام "هرمز رسـام" باستان شناس بریتانیایی اصل آسوری تبار، در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه ( نیایشگاه مَـردوك ) در شهر باستانی بـابـل در بین‌النهرین کشف شد و بنابر قوانین آن زمان از ایران خارج و تاكنون نیز در بخش ایران باستان موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شده است. گمان نخستین باستان شناسان این بوده كه این لوح توسط یكی از پادشاهان بابلی نگاشته شده است. اما پس از بررسی خط شناسان مشخص شد كه این استوانه در سال 538 پیش از میلاد به هنگام ورود سپاه ایران به بابل و فتح این شهر به فرمان كوروش، بنیان‌گذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان نوشته شده است. ترجمه و انتشار متن این استوانه گلی نشان داد آن چه از خاك بابل كشف شد، "نخستین منشور جهانی حقوق بشر" است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1389) 2548 سال می‌گذرد

استوانه كوروش آسیب‌هایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگیِ بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشته‌های بخش‌های آسیب‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می‌توان تا حدودی بازسازی كرد كه در این بازسازی نیز، بی‌گمان احتمال اشتباه‌هایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینكه در خوانش و ترجمه نبشته‌های بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور كوروش در ترجمه‌های گوناگون به تفاوت‌هایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیك از ترجمه‌‌های امروزیِ كتیبه، معادل دقیق معنای عبارت‌های اصلی آنرا ارائه نمی‌كنند. استناد به محتوای كتیبه و به ویژه كلید‌واژه‌ها، می‌بایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بی‌تردید استناد به كتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممكن می‌شود كه واژ‌ه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهش‌ها به گونه كم‌وبیش یكسانی برگردان شده باشند.



:: منشور حقوق بشر کوروش کبیر در "بخش ایران باستان" موزه بریتانیا قبل از انتقال موقت به ایران ::



پیگیری‌های سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هیئتی از موزه بریتانیا طی یك‌ماه و نیم گذشته به ایران آمدند و قرارداد انتقال این منشور برای نمایش در ایران به مدت 4 ماه را به امضا رساندند كه منشور كوروش ساعت 4:25 دقیقه روز جمعه گذشته (19 شهریور 1389) از انگلستان وارد ایران شد. منشور كوروش كه از زمان ورود به ایران درون مخزن بود صبح شنبه طی مراسمی با حضور جان كرتیس مدیر بخش خاورمیانه موزه بریتانیا، آزاده اردكانی مدیر موزه ملی ایران و امین اموال از مخزن موزه ملی ایران خارج شده و پس از عبور از مسافت چندین متری كه با فرش قرمز پوشانده شده بود اصالت آن پیش از انتقال به ویترین، توسط كارشناسان مورد تأیید قرار گرفت.

در مراسم انتقال منشور كوروش به داخل ویترین مخصوص كه 182.5 سانتیمتر ارتفاع، 800 سانتیمتر عرض و 800 سانتیمتر عمق دارد و از بریتانیا به موزه ملی ایران منتقل شده است، جان كرتیس؛ مدیر بخش خاورمیانه موزه بریتانیا، حمید بقایی؛ معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، خوشنویس؛ رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی، طالبیان؛ مدیر بنیاد پارسه و پاسارگاد، محیط طباطبایی رئیس ایكوم، پرویز سعادتی؛ مدیر پایگاه‌های جهانی میراث فرهنگی، علیرضا مقیمی؛ مدیر مجموعه‌های نیاوران و سعدآباد، حسن محسنی؛ سخنگوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و جمعی از متخصصان و باستان‌شناسان حضور داشتند.
منشور كوروش هخامنشی، كهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندیِ ایرانیان از همزیستیِ آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و كشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهاییِ مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگیِ همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار می‌كرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوكننده رفتار نیك كوروش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.

nafas
09-11-2010, 00:21
نام واقعي كوروش كبير نام كورش بزرگ، پادشاه هخامنشی در كهن‌ترین سند شناخته‌شده كه همانا منشور کورش هخامنشی باشد، به گونه «كـو ـ رَ ـ اَش» آمده است. از آنجا كه متن منشور به خط و زبان اَكَـدی (بابلی نو) نگاشته شده است، می‌توان بر این گمان بود كه نام كورش نیز در آن فرمان بر مبنای آوا و تلفظ بابلی آن نویسانده شده است.
اما در بخشی از سنگ‌نبشته‌های پاسارگاد كه به خط و زبان پارسی باستان هستند، این نام به گونه «كوروشَـه/ كوروش» آمده است: «اَدَم/ كوروش/ خشایـثی‌یـه/ هخامنیشی‌یـه»، «من كورش، شاه هخامنشی». البته در باره زمان نگارش این سنگ‌نبشت‌ها، پرسش‌ها و تردیدهایی جدی مطرح است. در تاریخ‌نامه‌‌های سده‌های میانه، نام كورش به آوای عربیده آن، همچون «قورس/ قورش» ثبت شده است.
اما نكته جالب و مهمی كه برانگیزاننده این یادداشت كوتاه می‌بوده، در این است كه گویا كورش نام دیگری نیز داشته است. استرابو نقل می‌كند كه «كورش» نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. او همچنین گزارش كرده كه پیش از آن، نام كورش «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. می‌دانیم كه اگرَداد، نامی یكپارچه ایرانی است و پسوند «-ُ س» را به قاعده تلفظ یونانی بر خود پذیرفته است.
در باره معنای نام اگرَداد و كورش آگاهی چندانی در دست نیست. ممكن است نام اگرَداد، آنگونه كه جهانشاه درخشانی در «آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان» (تهران، 1382) باز آورده است، به معنای «اهوراداد» باشد و همچنین ممكن است با «آتش» در پیوند باشد، بدانگونه كه امروزه نیز در برخی نواحی ایران، آتش را بگونه «آگُـر» ادا می‌كنند. اما معنای واژه كورش یا كُـر، مانند بسیاری از دیگر نام‌های كهن در همه زبان‌ها، ظاهراً به تمامی از دست رفته است و كوشش‌های برخی پژوهشگران برای دریافت معانی و بخش‌های برسازنده آن تاكنون به نتیجه‌ای پذیرفتنی نرسیده است. اما می‌توان گمان داد كه اصطلاح فقهی «آب كٌـر» از ریشه‌ ایرانی ناشناخته‌ رود كر برگرفته شده باشد و نام‌ها و اصطلاح‌هایی از این قبیل فراوان هستند.

mohsen_gh1991
09-11-2010, 00:41
کوروش هخامنشی اولین پادشاه هخامنشی معروف به کوروش کبیر است
و میدانیدلوح گلی مکشوفه بر سر در سازمان ملل بعنوان اولین لوح یا بهتر بگم
منشور سازمان ملل نصب شده است
وصیت نامه را هم که دیدید.
آنچه بخصوص در دهه اخیر مورد مطالعه قرار گرفته وی را ذوالقرنین
می دانند
مشهورترین آیه¬ی قرآنی در باره¬ی کوروش بزرگ «َیسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْن» است.
مفسران در اینکه ذوالقرنین کیست، اختلاف نظر دارند. اما نظری را که علامه‏طباطبایی و آیت‏اللَّه مکارم‏شیرازی به صحت و حقیقت نزدیک‏تر می‏دانند، این است که ذوالقرنین همان کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی است. دلایلی که برای این ادعا بیان می‌شود شامل چهار نکته زیر است :
1- ذوالقرنین شخصیتی است که خداوند به او تمکن در روی زمین و قدرت و اختیار داده‏است و این با شخصیت کوروش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تاسیس کرده است، توافق دارد.
2- ذوالقرنین مطرح شده در قرآن، خداشناس و موحد است و کوروش هم خداشناس و یکتاپرست بوده است.
3- ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشکرکشی کوروش به آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.
4- ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشکرکشی کوروش به جنوب شرقی (مُکران و سیستان) و شمال شرقی (پیرامون بلخ
انطباق دارد
به نظر شما منظور از ذوالقرنین در قران همان کوروش کبیر است؟

nafas
10-11-2010, 00:20
آیا کورش کبیر همان ذوالقرنین هست؟
ذوالقرنین یکی از شخصیت های قرآن کتاب مقدس اسلام است
عنوان : کتاب الکترونیکی ذوالقرنین
نوع کتاب : تاریخی
زبان :فارسی
نوع فایل: PDF
حجم:200(کیلوبایت)
تعداد صفحات:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدپسورد :
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

nafas
21-12-2010, 12:30
پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان كورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و كشورهای مسخر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست .

دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان :
این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می كردند .

آلبر شاندور - كورش بزرگ :
شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد . پارسیها با مساعدت یكدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت وشكوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادی كه حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریكی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند كه برای آیندگان نیز خواهد ماند .

ژنرال سرپرسی سایكس :
خوش زبانی او از پاسخی كه در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشكار است. مطالب كتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنتهای ایرانی همه همداستانند كه كورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست میخواندند.
ما نیز میتوانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریائی كه سرگذشت اش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است .

ژنرال سرپرسی سایكس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه كورش بزرگ :
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار كرده ام ، و توانسته ام اندك تعمیری نیز در آنجا بكنم، و در هر سه بار این نكته رایادآورده شده ام كه زیارت آمارگاه اصلی كورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز كوچكی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام كه بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم كه آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست كه از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد .

سرپرسی سایكس - تا ایران باستان :
در شاهنشاهی كورش زیبایی - مردانگی - شجاعت - قهرمانیت - عدالت به عیان دیده شده است . وی هیچگاه عیاشی نكرد . كاری كه اكثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی هایی كه داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افكاری داشت كه به راستی متعلق به تاریخ نبوده است .كورش یكی از شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمین كوچكی بود . ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آكنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد كه در كل جهان بی سابقه بود . این بدین دلیل بود كه تاكنون هیچ كشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران كل خاورمیانه را تصاحب كند .

او هیچ گاه خوشگذران و تن آسایی نكرد . هیچ گاه مغرور نشد و همیشه به یاد خداوند خود بود و برای احترام به مزدا حیواناتی را نثار می كرد . كاساندان "دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود كه از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند . كورش در شوخ طبی و انسانیت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا كنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت كنم و خداوند را برای این توفیق سپاس میگویم

افلاطون - قوانین ( 477 تا 347 پیش از میلاد ) :
پارسیان در زمان شاهنشاهی كورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( كورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند وآنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میكردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند ازاین رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شركت میكردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهی میكرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت

هرودوت – تاریخ هرودو ت( 484 تا 425 پیش از میلاد ) :
هیچ پارسی یافت نمی شد كه بتواند خود را با كورش مقایسه كند . از اینرو من كتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تاكردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود .
كورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی كه زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش مینمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال میكردند .

هارولد لمب دانشمند امریكایی - كورش بزرگ :
در شاهنشاهی ایران باستان كه كورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به كردار نیك - گفتار نیك - پندار نیك سوگند یاد میكردند كه طرفدار ملت و كشورشان باشند و نه خودشان . كه این امر در صدهها نبرد آنان به وضوح دیده میشود كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ كیان كشورشان می تاخته است .

گزنفون – كوروپد ا ی ( 445 پیش از میلاد ) :
مهمترین صفت كورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند میكرد . این رسوم و دینداری آنان هنوزدر زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل میشود . از صفتهای برجسته دیگر كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فكر كردیم كه چرا كورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا كردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از كودكی بوده است .
كورش نابغه ای بزرگ - انسانی والا منش - صلح طلب و نیك منش بود .

او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستی بود . كورش عقیده داشت پیروزی بر كشوری این حق را به كشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و كار غیر انسانی را مرتكب شود . او برای دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت كه سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمی كرد . او ملتهای مغلوب راشیفته خود كرد به صورتی كه اقوام شكست خورده كه كورش آنان را از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند . او برترین مرد تاریخ - بزرگترین - بخشنده ترین - پاك دل ترین انسان تا این زمان بود .

كنت دوگوبینو فرانسوی - ایران باستان :
شاهنشاهی كورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت . او به راستی یك مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت كه تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد .نیكلای دمشقی
كورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر كس دیگر آگاهی داشت . این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود .

پرفسور كریستن سن ایران شناس - استاد زبان اوستایی و پهلوی :
شاهنشاه كورش بزرگ نمونه یك پادشاه "جوان مرد" بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده میشده . در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان كشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده . كه این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است .

آلبر شاندور فرانسوی - شاهنشاهی كورش بزرگ :
كورش یكسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود . برای كسی كه دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینكه ثابت كند كه هدف فتح و جنگ و كشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی كه ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود . او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین كتیبه های شاهان همزمان او حاكی از برده داری و تكه تكه كردن انسان های بیگناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد .

پرفسور گیریشمن - ایران از آغاز تا اسلام :
كمتر پادشاهی است كه پس از خود چنین نام نیكی باقی گذاشته باشد . كورش سرداری بزرگ و نیكوخواه بود . او آنقدر خردمند بود كه هر زمانی كشور تازه ای را تسخیر می كرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود . او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و كشتار نمی كرد . ایرانیان كورش را پدر و یونانیان كه سرزمینشان بوسیله كورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند میخوانند.

كنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی ) :
تا كنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را كه كورش در تاریخ جهان باقی گذاشت - در افكار میلیونها مردم جهان بوجود آورد . من اذعان میدارم كه اسكندر و سزار و كورش كه سه مرد اول جهان شده اند كورش در صدر انها قرار دارد . وتا كنون كسی در جهان بوجود نیامده است كه بتواند با او برابری كند و او همانطور كه در كتابهای ما آمده است مسیح خداوند است . قوانینی كه او صادر كرد در تاریخ آن زمان كه انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود

ویل دورانت - تاریخ تمدن ویل دورانت - مشرق زمین :
كورش از افرادی بوده كه برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در كشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شكست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود . بهمین دلیل یونانیان كه دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسكندر مینامند . او كرزوس را پس از شكست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود . كورش سرداری بود كه بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت .

كلمان هوار - تمدن ایرانی :
كورش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر اریكه پادشاهی ایران نشست . وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت كه تا آن روزگار كسی به دنیا ندیده بود . كورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود . او اقوام مختلف را مطیع خود كرد . او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی كرد . برای احترام به مردمان كشورهای دیگر معابدشان را بازسازی كرد . وی پیرو دین یكتا پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود .

مولانا ابوالكلام احمد آزاد فیلسوف هندی -كورش بزرگ ( عباس خلیلی ) :
كورش همان ذوالقرنین قرآن است . وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و كردار نیك را به مردمان ایران و جهان هدیه داد . سنگ نگاره او با بالهای كشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد .

دیودوروس سیسولوس ( 100 پس از میلاد ) :
كورش پسر كمبوجیه و ماندان در دلاوری و كارآیی خردمندانه حزم و سایر خصائص نیكو سرآمد روزگار خود بود . در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی كم نظیر و در كردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میكرد . پارسیان او را پدر می خواندند .

دكتر جهانگیر اوشیدری - دانشنامه مزدیسنا :
كورش به سال 559 قبل از میلاد بر اریكه شاهنشاهی بنشست و در سال 529 قبل از میلاد وفات یافت . پس از تسخیر بابل با مردمان شكست خورده بامهربانی رفتار كرد و اسیران یهودی را كه بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد كرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند . او فرمانی صادر كرد كه معبد اورشلیم را كه بخت النصر ویران كرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی كنند .

كورش را در پارسه گرد كه امروزه پازاردگاد نامیده می شود به خاك سپردند . او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیكی ستایش كرده اند . اوپادشاهی سیاستمدار - شجاع - با فتوت - با عزم و اراده - با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد . منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است .

اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی - تراژدی پارسه :
كورش یك تن فانی سعادتمند بود . او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید . خدایان او را دوست داشتند . او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

nafas
23-12-2010, 12:37
مقبره كوروش هخامنشي در دوره قاجار
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nafas
24-12-2010, 12:37
5تابلو از کوروش کبیر:ازفتح بابل و نجات یهودیان تا مرگی دردناک در زمان حکومت بخت النصر پادشاه بابل یهودیان کشور یودا از دادن خراج امتناع کردند.پس بخت النصر به اورشلیم حمله ور شد وآنجا را آتش زد و مردم را به اسارت به بابل آورد و اموال با ارزش آنها را غارت کرد.هنگامیکه کوروش برای فتح بابل لشکر کشید سال 583 قبل از میلاد بود و حزقیال نبی پیامبر وقت یهودیان اسیر بود.او به همکیشان خود از قبل بشارت داده بود که کوروش عامل خداوند برای نجات آنهاست.کوروش بعد از فتح بابل کتیبه ی معروف خود را نوشت و همانطور که در تابلوی زیر میبینید خزانه دار خود “مهرداد” را دستور داد تا تمام ظروف و اموال یهودیان را به آنها پس دهند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] pg?w=480&h=647

نقاشی بالا توسط Gustave Doré نقاش فرانسوی (1883-1832) کشیده شده…او آثار جذاب و زیادی دارد که همگی به همین سبک است.همچنین او در 15 سالگی اولین داستان مصور خود را چاپ کرد.
پس از پس دادن اموال یهودیان کوروش یکبار دیگر به آنها کمک کرد تا به سزرمینهای خود برگردند و معابد خود را دوباره بسازند.در تصویر زیر مشاهده میکنید که یهودیان به دور پادشاه جمع شده اند و از او درخواست کمک میکنند.پس از آن کوروش اجازه داد تا 40 هزار یهودی به سرزمینهای خود بازگردند و معابد خود را بسازند.این اتفاق نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود از آن جهت که در آن دوران کمتر به ادیان احترام میگذاشتند..متاسفانه نقاش و تاریخ رسم این نقاشی یافت نشد!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پس از آن همانطور که دوره شکوه هر فردی به پایان خواهد رسید برای کوروش نیز چنین پیش آمد.برای مرگ کوروش 2 روایت وجود دارد که یکی از آنها این است که او برای فتح سرزمین سکاها در شمال شرقی ایران لشکر کشید…ملکه آنها به نام تومیروس به کوروش پیغام داد که از این جنگ دست بردارد و به سرزمینهای خود قانع باشد و بر قوم خود قرمانروایی کند.اما کوروش با او جنگید و شکست خورد و به دستور تومیروس سر کوروش را بریدند,در تصویر زیر فرمان تومیروس رانشان میدهد که در حالی که ملکه اشاره میکند گویی میگوید سر کوروش را در تشتی از خون قرار دهید.همچنین در این تصویر وحشت ملکه و درندگی و جنب و جوش اطرافیان او جلب توجه میکند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نقاشی بالا توسط Lucca Ferrari نقاش ایتالیایی (1605-1654) کشیده شده است.
Galleria estense , Modena , Italy
به دستور تومیروس سر کوروش را بریدند و در تشتی پر از خون قرار دادند و تومیروس در حالی که سر او را به دست گرفته بود خطاب به او گفت:آنقدر از خون بنوش تا سیراب شوی!!!
از این روایت 2 تابلو موجود است که هر دو را باهم میبینیم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Antonio Zanchi (1631-1722) was an Italian painter




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nafas
23-01-2011, 21:18
دانلود کتاب ترجمه متن استوانه کوروش بزرگ



متنی که پس از دریافت کتاب، مشاهده خواهید کرد؛ ترجمه دقیق و لغت به لغت متن استوانه گلی کوروش بزرگ – که در بین الهنرین یافت شد – می باشد؛ کوروش بزرگ نخستین پادشاه دودمان هخامنشی”ست. این ترجمه توسط موزه بریتانیا ارائه گردیده است.

لینک دانلود :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


رمز ( پسورد ):
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

lahij_web
24-01-2011, 07:57
سلام
من همیشه یه سوال بزرگ تو ذهنم بوده . از اونجایی که گاهی تعصب هر اول رو تو بحث های ما ( متاسفانه ) میزنه هیچ وقت این سوالم رو مطرح نمیکردم ! چون جواب منطقی براش نمیدیدم .
ولی خب ...
راستش درسته که کورش کبیر بسیاااااااااااار دادگستر و منصف بوده و افکارش تو اون برهه تاریخی منحصر به فرد ... ولی با همه این اوصافی که از کورش شنیدم این تضاد تو ذهنم بوده که قبل از ورود آریایی ها ( که به عنوان اقوام و اجداد ما معروف شدند ) به سرزمین ما اقوای در این سرزمین زندگی میکردند ...
( من اطلاعات ناقصی درباره اون اقوام دارم و فقط درباره گیل ها و دیلم های اون زمان مطالعه دارم )
تو کتاب های مختلف تاریخ گیل و دیلم و افسانه گیلگمش و ... مستقیم و غیرمستقیم بیان شده که با ورود میهمانان ناخوانده به این سرزمین اقوام این سرزمین از هم پاشونده شده و شاید ( به استباط من : قتل عام ) شدند ؟! ( نه به این مضمون ) و تنها به دلیل موقعیت استراتژیک و هم پیمانی گیل ها و کادوس ها و ... ( که بعدا در کنار آریایی ها در مقابل دشمن شمشیر میزدند ) نتونستن به این مناطق تجاوز کنن .
...
من پیش خودم فکر میکردم که اگر اصلا نگاهی هم به این مطالب بالا نندازیم و اعتقادی هم به درستیش نداشته باشیم که شاید اینطور هم باشه ، بالاخره ساکنان اولیه این سرزمین و اجداد ما چه کسانی بودند که محو شدند و الان ما روی کورش اینقدر مانور میدیم ؟
ممنون میشم اگر توضیحاتی از دوستانی که مطالعه بیشتری دارند بشنوم .
:10:

***Spring***
25-01-2011, 11:35
سلام ...

كوروش بزرگ
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
منشور کوروش بزرگ ( منشور حقوق بشر )
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کوروش بزرگ از دید بزرگان جهان
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تندیس کوروش بزرگ در آمریکا
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
متن اعلامیه جهانی حقوق بشر ( برگفته از گفتار کوروش بزرگ )

([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])تندیس کوروش بزرگ هخامنشی در سیدنی استرالیا
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کتاب کوروش کبیر
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کوروش کبیر پدر صلح و حقوق بشر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

متن روی قبر کوروش کبیر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

وصیت نامه کوروش هخامنشی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Haj_Amoo
25-01-2011, 11:48
به نظر شما منظور از ذوالقرنین در قران همان کوروش کبیر است؟
احتمالن : خیر!!!

سلام ...
علیکم سلام جناب اسپرینگ! لینک صفحه‏هایی که دادین مربوط به آموزش و مقالات هست و فکر کنم نشه توی اون بحث بحث کرد!! ولی این‏جا جای بحث و پرسش و پاسخ بازه!! درست میگم دیگه؟!
===
از دوستان کسی منبع معتبری که زرتشتی بودن کورش رو نشون بده سراغ داره؟!

***Spring***
25-01-2011, 11:56
علیکم سلام جناب اسپرینگ! لینک صفحه‏هایی که دادین مربوط به آموزش و مقالات هست و فکر کنم نشه توی اون بحث بحث کرد!! ولی این‏جا جای بحث و پرسش و پاسخ بازه!! درست میگم دیگه؟!


سلام ...

برای گفتگو و بحث نبود ... لینکها برای استفاده دوستان و علاقه مندان ، برای آشنایی و به عنوان منبع و مرجع معرفی شدند ...

iranmjh
25-01-2011, 12:34
سلام
من همیشه یه سوال بزرگ تو ذهنم بوده . از اونجایی که گاهی تعصب هر اول رو تو بحث های ما ( متاسفانه ) میزنه هیچ وقت این سوالم رو مطرح نمیکردم ! چون جواب منطقی براش نمیدیدم .
ولی خب ...
راستش درسته که کورش کبیر بسیاااااااااااار دادگستر و منصف بوده و افکارش تو اون برهه تاریخی منحصر به فرد ... ولی با همه این اوصافی که از کورش شنیدم این تضاد تو ذهنم بوده که قبل از ورود آریایی ها ( که به عنوان اقوام و اجداد ما معروف شدند ) به سرزمین ما اقوای در این سرزمین زندگی میکردند ...
( من اطلاعات ناقصی درباره اون اقوام دارم و فقط درباره گیل ها و دیلم های اون زمان مطالعه دارم )
تو کتاب های مختلف تاریخ گیل و دیلم و افسانه گیلگمش و ... مستقیم و غیرمستقیم بیان شده که با ورود میهمانان ناخوانده به این سرزمین اقوام این سرزمین از هم پاشونده شده و شاید ( به استباط من : قتل عام ) شدند ؟! ( نه به این مضمون ) و تنها به دلیل موقعیت استراتژیک و هم پیمانی گیل ها و کادوس ها و ... ( که بعدا در کنار آریایی ها در مقابل دشمن شمشیر میزدند ) نتونستن به این مناطق تجاوز کنن .
...
من پیش خودم فکر میکردم که اگر اصلا نگاهی هم به این مطالب بالا نندازیم و اعتقادی هم به درستیش نداشته باشیم که شاید اینطور هم باشه ، بالاخره ساکنان اولیه این سرزمین و اجداد ما چه کسانی بودند که محو شدند و الان ما روی کورش اینقدر مانور میدیم ؟
ممنون میشم اگر توضیحاتی از دوستانی که مطالعه بیشتری دارند بشنوم .
:10:
خوب اجداد ما و انسانهای امروزی ساکنانی بودند 25 تا 60 هزار سال پیش برای خودشون تو مناطق مختلف جهان و ایران فر میخوردند و برای زنده موندن تلاش میکردند و شباهت فیزیکی نزدیکی به شامپانزه ها داشتند..تازه قبل از اون هم میشه تا 20 میلیون سال پیش رفت که اولین اجداد انسانها با نام کپی برای خودشون جانگولک بازی در میاوردند تو دنیا...حالا ما میایم روی امریکا به عنوان کشور قدرتمند حال حاضر جهان مانور میدیم ...

بنظر من خیلی نمیخواد به عقب بری که میرسی به پیدایش حیات روی کره زمین..و نظرم اینه که تعصب بزار کنار و واقعیت بچسب که همینی که از تاریخ میدونیم هست نه یه نقل قول جانب دارانه برای نفی تاریخ ایران..پس همونطور که خودت اشاره کردی تعصبت که باعث این گفته هات میشه بزار کنار..:10:

من نمیدونم کشوارای دیگه به چیزی که ندارند افتخار میکنند یا افراد بزرگ بخودشون میچسبونند...ولی تو اینجا چیزی که دارند زیر سوال میبرند و خودشون میخوان خودشون بی هویت جلوه بدن..امان از دست انگلیس که تو این 30 سال به هدف خودش رسیده با وجود افرادی با نگرش و فکر شما...:10:

یه پیشنهاد مشدی برات دارم و اینکه نمیخواد گذشته خودتو با چند تا نقل قول جانبدارانه زیر سوال ببری .........به اینده کشورت و اوضاع احوالش برس که واقعا الان و تو این موقعیته که ما هیچی نداریم با وجود استعمار پیر..:27:

ایران با نام کورش زنده هست و منشور کورش تو دنیا مطرح هست و نه چیزی که نوکران امروز انگلیس و روسیه به دنیا نشون میدن:21::10::31::31:

lahij_web
26-01-2011, 00:16
خوب اجداد ما و انسانهای امروزی ساکنانی بودند 25 تا 60 هزار سال پیش برای خودشون تو مناطق مختلف جهان و ایران فر میخوردند و برای زنده موندن تلاش میکردند و شباهت فیزیکی نزدیکی به شامپانزه ها داشتند..تازه قبل از اون هم میشه تا 20 میلیون سال پیش رفت که اولین اجداد انسانها با نام کپی برای خودشون جانگولک بازی در میاوردند تو دنیا...حالا ما میایم روی امریکا به عنوان کشور قدرتمند حال حاضر جهان مانور میدیم ...

بنظر من خیلی نمیخواد به عقب بری که میرسی به پیدایش حیات روی کره زمین..و نظرم اینه که تعصب بزار کنار و واقعیت بچسب که همینی که از تاریخ میدونیم هست نه یه نقل قول جانب دارانه برای نفی تاریخ ایران..پس همونطور که خودت اشاره کردی تعصبت که باعث این گفته هات میشه بزار کنار..:10:

من نمیدونم کشوارای دیگه به چیزی که ندارند افتخار میکنند یا افراد بزرگ بخودشون میچسبونند...ولی تو اینجا چیزی که دارند زیر سوال میبرند و خودشون میخوان خودشون بی هویت جلوه بدن..امان از دست انگلیس که تو این 30 سال به هدف خودش رسیده با وجود افرادی با نگرش و فکر شما...:10:

یه پیشنهاد مشدی برات دارم و اینکه نمیخواد گذشته خودتو با چند تا نقل قول جانبدارانه زیر سوال ببری .........به اینده کشورت و اوضاع احوالش برس که واقعا الان و تو این موقعیته که ما هیچی نداریم با وجود استعمار پیر..:27:

ایران با نام کورش زنده هست و منشور کورش تو دنیا مطرح هست و نه چیزی که نوکران امروز انگلیس و روسیه به دنیا نشون میدن:21::10::31::31:

والله ما نفهمیدیم چرا همیشه به مقابله میرسیم تا به مذاکره ! یه سوال پرسیدیم همه چیز زیر سوال رفت ! بابا مگه ما دشمن تاریخمونیم ! ؟ :19:
:10::31: تعصب رو تو سرتاسر جملاتت با تمام وجودم لمس میکنم ! :31:
Iranmjh جان ! عزیزم بخدا یکی از دلایلی که این سناریو ها برام لالایی تکراری شده همین آتیش تند شما و افرادی مثل شماست که فقط سنگ تاریخ رو رو سینه میکوبن !
من درباره تاریخ معاصر با آقا کورش صحبت میکنم ، نه شامپازه ها و بوزینه ها دوست من ! :31:
قبل از اینکه به مشکل اینگیلیس پیر ! رسیدگی کنیم بزا صورت مسئله رو که توسط شما پاک میشه پیدا کنیم !
...
راستش به موازات صحبت های شما ، من فقط یه تاریخ میبینم که پشتش قایم میشیم و بودیم بودیم ما گوش دنیا رو کر کرده !

خوب اجداد ما و انسانهای امروزی ساکنانی بودند 25 تا 60 هزار سال پیش برای خودشون تو مناطق مختلف جهان و ایران فر میخوردند و برای زنده موندن تلاش میکردند و شباهت فیزیکی نزدیکی به شامپانزه ها داشتند..
خب حالا این فر شما کلید کرده رو کوروش بزرگ ؟!
به زیدی میگم طرفدار کدوم تیمی؟! ( از بغل دستیش میپرسه : کی قهرمان جهان شد امسال !؟ میگه اسپانیا ! ) میگه همه جا اسپانیا ! :31: ( بلا تشبیه البته ! )

حالا ما میایم روی امریکا به عنوان کشور قدرتمند حال حاضر جهان مانور میدیم ...
:18:

امان از دست انگلیس که تو این 30 سال به هدف خودش رسیده با وجود افرادی با نگرش و فکر شما...
اگر انگلیس با یک سوال من درباره اجدادم و انسان هایی مثل خودم به هدفش میرسه پس امان از بورکینافاسو که با افرادی با تفکر شما به هدف خودش رسیده !

ایران با نام کورش زنده هست و منشور کورش تو دنیا مطرح هست و نه چیزی که نوکران امروز انگلیس و روسیه به دنیا نشون میدن
ایران همیشه زنده هست چه با کورش چه بی کورش ....
کورش هم همیشه زنده هست و جاودانه . چون متعلق به همه دنیا و بشریته و نام ایران رو رو سینه ش داره ...
کسی منکر این قضیه نیست و نخواهد بود .
اما کاش این تاثیرات و منش های اساطیری جایی در زندگی فعلی ما باز کنه و منشور کورش بزرگ سرلوحه زندگیمون باشه .
صلح متعلق به همه مردم دنیاست ...
Sorry این پستم همش Spam بود ! با این تضاد بحث کاملا بی فایده ست و من جواب سوالم رو نمیگیرم !
.........

iranmjh
26-01-2011, 13:10
az
شما هر جوری دوست داری فکر کن...

فقط میگم بچسب وضعیت فعلی رو که هیچی برامون نذاشته و اونچیزی که برامون مونده رو.. داره با تفکراتی از این دست از ما میگیره...
الان مشکل ما وضعیت ناجور و فلاکت بار ایران امروز هست، نه اینکه چند هزار سال پیش یکی اومده تو دوران وحشیگری منشوری داده که دنیای امروز به اون مینازه ...:10:
همه مشکلات امروز و مسائل تاریخی دیگه ای که وجود داره و از لحاظ تاریخی و زمانی نزدیکتر هست به ما یعنی برای شما هضم شده و الان رسیدی به 3000 سال پیش...:18:
اصل مطلبم اینکه به فکر امروز ایران و اینده باشید...گذشته فقط اعتباره که به ما میده اونهم زمانی که از همه لحاظ رو به جلو باشیم.
خدا اخر عاقبت مارو بخیر کنه:41:
ایران:40: =کوروش بزرگ:40:--بدون کوروش ایران (امروز) با وجود حکمرانان فعلی هیچی نیست!

lahij_web
26-01-2011, 17:25
Z-A

قطعا همه آزادن هرطور بخوان فکر کنن . ( نظر شخصی منه ! باز نری رو بحث حکومت و .. ! ) .
اتفاقی که من ازش حرف میزنم 1 روز قبل از تاریخ نزدیکیه که شما روش اینقدددددر مانور میدی ! :18:
به هر حال باشه ! ادامه پرسش و پاسخ رو بی فایده میبینم :46:
...
قربون آدم چیز فهم ... ما عقبیم و از اعتبارمون میخوایم برای پوشوندن عیبها و معضلاتمون استفاده کنیم ! بهتره که جلوبریم و بعد به اعتبارمون ببالیم ...

ایران =همه ایرانی ها ( و نه آریایی ها ) -- :40:

iranmjh
27-01-2011, 12:47
..
ببینید دوست عزیز نوع نوشتار شما مشخص هست که اصلا شما تو باغ گفته های من نیستی و نظرات منو از روی موضعی که نسبت به موضوع مورد بحث داری.. جواب میدی و فقط میخوای منکر بعضی مسائل باشی..که بنظر من این تفکر و نگرش محصول 30 ساله انگلیس تو ایران هست.:41:
بگذریم بنده هم حرفی ندارم مگه غیر از اینه که همه ایرانی ها و حتی اقوام دیگر کشوارهای دورو برمون یک نژاد هستند..:10:

ما در ایران سه زبان داریم: پارسی.ترکی.عربی و باقی لهجه و گویشهای پارسی هست:8:

که دو زبان عربی و ترکی تحمیل شده هست و مردمان این مناطق حتی در گستره وسیعتر مانند عراق کویت سوریه ترکیه جمهوری جعلی اذربایجان و حتی در شرق نواحی جنوب غرب پاکستان و افغانستان در گذشته به پارسی صحبت میکردند.:10:

زبان -- گویش -- لهجه
زبان که توضیح دادم:31:

گویش:گویشهای زبان پارسی شامل: کردی لری بلوچ لک تالشی مازندرانی گیلکی و...هست که هر یک تو مقطع تاریخی خاص مونده و در جا زده و فقط پارسی به روز و پیشرفته همینی هست که من دارم مینویسم.:27:

و لهجه: مانند اصفهانی یزدی مشهدی شیرازی و ... لهجه های زبان پارسی هست.:20:

حتی منطقه اذربایجان و ترکیه و حتی عراق از لحاظ نژادی همانند سایر نقاط ایران هم نژاد هستند و فقط زبانشان تغییر کرده و در گذشته به پارسی صحیت میکردند. و برای همین هست که میگوییم ترک زبان و نه ترک نژاد و یا عرب زبان.........:10:

منظورم اینه که همه ما ایرانی هستیم و این مسائلی که العان خیلی ها از ان استفاده میکنند تا تفرقه بندازند بین مردم ایران همه ساخته شده توسط استعمار هست،،، حال به هر شکل..منظور من از استعمار :هر عامل خارجی که برای کسب منافع خود حاضر به هر کاری برای گسستگی بین ایرانیان باشه.از روسیه حرومزاده بگیر تا انگلیس .......

خلاصه ما ایرانی هستیم و اعتبارمون به ایرانی بودنمان هست و هر گسستگی بین اقوام ایرانی باعث ضعیف شدن اون قوم میشه و این موضوع همون هدف استعمار هست.

کوروش نشانه یک ایرانی غیور و نماد ایران قدرتمند هست و ایرانی حاضر با توجه به همین تاریخ و نشانه پر غرور،،،،،،میتواند ایرانو به سمت پیشرفت سوق بدهد.:40::11::40::11::8:

lahij_web
28-01-2011, 23:31
.

دوست عزیز برام واضح نیست که شما چرا علاقه داری زودی بری رو تریبون !؟ :10:
میشه اینقدر با عینک بدبینی به هموطنانت نگاه نکنی و فکر نکنی همه 30 ساله از محصولات انگلیس شدند!؟ :5:
از صحبت هاتون و اصرارتون بر میاد که این نوع تفکر شاید زائیده افکار و پیش داوری های شما در مقابل یه متن که شاید اصل منظور رو ادا نکنه باشه :10:


ما در ایران سه زبان ...
متوجه نمیشم سوال من چه ارتباطی به این توضیح واضحات داشت ؟! :40::46:
حق با شماست کاملا در این مورد مشخص ! نیازی به دفاع و مرور نداشت !
دقیقا با استعمار و اهداف و آثارش آشنا هستم و صحبت های بنده تا اونجایی که شما اولین برداشتت رو کردی و به بسط برداشتت پرداختی چیزی جز تایید اصل عقاید شما نبود !
...
به هر حال ... باز هم بر این عقیدم که بگذریم ! چون به جواب قانع کننده نمیرسیم
...
کوروش نشانه یکی از ایرانیان غیور و یکی از نماد های ایران قدرتمند هست و ایرانی با توجه به گوشه گوشه ی تاریخش ( در هر برهه زمانیش ) میتونه ایران رو به جایگاه اصلیش سوق بده ...

nafas
05-02-2011, 13:50
ظهور كوروش از منظرگاه يهود
-----------------------------------------------------------

586 ق م بخت النصر پادشاه آشوری بابل اورشلیم ( اورخالم ) را گرفت ومعبد حضرت سلیمان را ویران کرد کشتار بسیار کرد و مظالم بر قوم یهود روا داشت پس از آن هزاران هزار نفر از قوم یهود را اسیر کرده واز وطنشان به بابل کوچ داد . آنها سالها در بابل در عین اسارت برای حفظ مذهب و معتقدات خود کوشیداند کمال مطلوب آنها آزادی از دست حکومت ستمگر آشور ( نیاکان اعراب ) و بازگشت به وطن خود و تجدید بنای آن سرزمین ویران شده بود در رویای ساخت حکومتی که دیگر دچار سستی وانقراض نشود روز به شب و شب به روز میرساندن اشعیا نبی میفرماید: یهودا بدست آشوری ها خراب خواهد شد و بعد آشور هم از جهت ظلم و کبر پادشاهانش منقرض خواهد شد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کتاب اشعیا نبی باب دهم: وای بر آشور که عصای غضب من است که بر آنان فرود می آید ای قوم من که در صیهون ساکنید از آشور مترسید اگر چه شما را به چوب بزنند و دست ستم گر خود را چون مصریان بر شما بلند کنند زیرا خواست من بر هلاکت ایشان خواهد بود(آشور و مصر)
وقتی یهودی ها در بابل بودن پیغمبران آنها مژده می دادند که بزودی خداوند شخصی را بر انگیزد که بنیاد ظلم در جهان را فرو خواهد کشید و ملت یهود را از اسارت بیرون آرد و دیری نگذرد که عظمت ملت یهود بازگردد.
کتاب اشعیا باب سیزده: آشوریان و بابل که فخر کلدانی هاست دیگر آباد نشود الی الابدتهی از سکنه بماند دیگر اعراب خیمه های خود را در آنجا نزنند و چوپانها در آنجا نزیند شغالها در قصور خراب و خالی آن بگردند و مار ها در امارات آن بخزند بدانید که ناجی بزرگ خواهد آمد زیرا خداوند نظر عفو نسبت به یعقوب و فرزندان بنی اسرائیل دارد...اینها گوشه ای از پیشگویی های پیامبران یهود در رابطه با سقوط آشور و ظهور کوروش بود.
کتاب اشعیا نبی باب 41 :سخنان مرا بشنوید کسی از مشرق می آید کسی را که همه او را مرد خدا می دانند (منظور کوروش)؟ کجاست که او قدم ننهد؟ خداوند ملل را به اطاعت او در آورد و شاهان را به پای او افکند خداوند شمشیرهای آنان را در مقابل او خاک وکمانهای آنان را کاه کرد کسی که از شمال بر انگیختم، او از طلوع آفتاب اسم مرا میستاید او ظالمان را لگد مال میکند چنان که خاک را برای ساختن آجر لگد میزنند و چنان که کوزه گر گل کوره را در هم میفشارد این است بنده مقرب من که دست او را گرفته ام برگزیده من که روح من نسبت به او با عنایت است من نفس خود را به او دادم و او راستی را برای مردمان آورد او داد آنها ا براستی بستاند خسته نشود ونرود تا آنکه عدالت را بر روی زمین بر قرار کند...
در جایی دیگر خداوند در مورد کوروش چنین میگوید: او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. (کتاب اشعیا باب 44)
ودر جای دیگر می آید: این اراده من است که در دست راست اوست تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمر های ظالمان را بگشایم و در ها را بر روی وی باز کنم و بدان که من همیشه پیش روی تو خواهم بود (خطاب به کوروش) جاهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و... تا بدانی که منم خداوند یکتا که تو را به اسمت خواندم هنگامی که مرا نشناختی به اسمت خواندم و ملقب ساختم منم خدای یکتا و دیگر نیست جز من خدایی من کمر تو را بستم تا از مشرق آفتاب تا مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست .(اشعیا نبی باب 45)
در کتاب ارمیا و ناحوم مکتوب است که کوروش پس از فتح بابل فرمانی بدین مضمون صادر کرد: خدای یکتا خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و امر فرموده است که خانه ای برای او در اورشلیم که در صیهون است بنا کنم پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد او به هورخلم که در یهود است برود و خانه یهوه که خدای یکتا و خدای حقیقی است را بنا کند هر که برود من حامی اویم وهر که باقی بماند در پناه من است و...(کتاب عزرا باب اول)
اسرای یهود در بابل پس از صدور این فرمان غرق شادی وشعف شدند چرا که کوروش در فرمان خود تصدیق میکرد که خدا به او امر کرده خانه ای در بیت المقدس بسازد آنچه جالب توجه است این که کوروش در منشور حقوق بشر خود که به زبان بابلی است مردوک ( بل مردوخ ) خدای بزرگ بابلی را ستایش کرده ولی در این فرمان عبارتی را استعمال کرده که در بیانیه منشور نیست حال آنکه کوروش میگوید: خانه یهوه خدای یکتا خدای حقیقی از این جا باید استنباط کرد که در آن زمان هم کوروش و هم پارسیان بین مذهب بنی اسرائیل و کلدانیان تفاوت می گذاشتن و درک کاملی از خدای آسمانی و یکتا داشته اند از این روست که خدای بنی اسرائیل را کوروش خدای حقیقی مینامد.در کتاب پیامبر بزرگ یهود دانیال حتی پیشگویی ها دقیقتر از قبل میشود و مشخصات و خصلت های کوروش بر شمرده میشود که از حوصله این بحث خارج است این بود چکیده ای از مرام انسانی که دنیا او را ستایش میکند .

nafas
06-02-2011, 14:43
نویسنده : انی کاظمی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منشور حقوق بشر در نتیجه پیگیری‌های مستمر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، با تدابیر ویژه امنیتی همراه با هیاتی به سرپرستی ‘جان کرتیس’ مدیر بخش خاورمیانه موزه بریتانیا از فرودگاه امام خمینی به موزه ملی ایران منتقل شد. منشور کوروش برای مدت ۴ ماه در ایران حضور خواهد داشت. این چهار ماه، فرصت مناسبی برای همه ایرانیان علاقمند است تا از این منشور دیدن کنند. این منشور در سازمان ملل نیز بعنوان منشور حقوق بشر مورد ارزیابی قرار گرفته و مورد قبول همه جهان واقع شده است.
درباره آن:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲)به هنگام کاوشها در بابل در میان رودان (بین النهرین)، هرمز رسام ، (باستانشناس) استوانهٔ سفالین موسوم به کوروش کبیر را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود.۴ جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان آکادی و به خط میخی بابلی نوشته شده‌است.
بررسی‌ها نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش هخامنشی پس از شکست نبونید (بخت‌النصر) و گشوده شدن شهر بابل، نویسانده شده‌، به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایه‌های شهر بابل قرار داده شده‌است. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.
(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شده تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
ازسوی دیگر در سال‌های کنونی آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل می‌دانستند، پاره‌ای از استوانه کوروش هخامنشی است که از سطر‌های ۳۶ تا ۴۳ آن می‌باشد. از این رو این قسمت که در دانشگاه ییل(Yale) آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه لندن گسیل و به استوانه اصلی پیوست گردید.
متن سخنرانی و کتبیه کوروش تا این اواخر نامعلوم بود. تا اینکه اکتشافات در بین النهرین از ویرانه قدیم شهر «اور» کتبیه‌ای بدست آمد و بعد از ترجمه معلوم شد، همان متن منشور آزادی نوع بشر، کوروش میباشد.
این لوح در حال حاضر یکی از با ارزش ترین اشیای تاریخی است که در موزه بریتانیا از آن نگهداری می‌شود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرمان حقوق بشر کوروش یا استوانه کوروش، به عنوان کهن ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ و مایه مباهات و سرافرازی ایرانیان یاد می‌شود. کوروش، موسس و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل اعلام عفو عمومی داد؛ ادیان بومی را آزاد اعلام کرد؛ او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی ساکنین پیشین سرزمینها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند.
این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. این تأییدی است بر اینکه منشور آزادی بشریت که توسط کوروش هخامنشی در روز تاجگذاری وی منتشر شده، می‌تواند برتر باشد از اعلامیه حقوق بشر که توسط انقلابیون فرانسوی در اولین مجمع ملی ایشان صادر شده.
اعلامیه حقوق بشر در نوع خود، در رابطه با بیان و ساختارش بسیار قابل توجه‌است، اما منشور آزادی که توسط کوروش در ۲۳ سده پیش از آن صادر شده، به نظر معنویتر میاید.
با مقایسه اعلامیه حقوق بشر مجمع ملی فرانسه و منشور تأیید شده توسط سازمان ملل، با منشور آزادی کوروش، این آخری با در نظر گرفتن قدمت، صراحت، و رد موهومات دوران باستان در آن، باارزشتر نمود می‌کند.
این لوح با عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر جهانی شناخته می‌شود لوح کوروش که پس از تسخیر بابل و شکست بخت النصر توسط کوروش به عنوان سنگ بنای یادبودی در شهر بابل قرار داده شده بود نخستین بیانیه حقوق بشرجهانی است که کوروش در آن همه طوایفی را که در زمان امپراتوری بابل به اسارت درآمده بودند آزاد و به آنها اجازه نقل مکان و زندگی آزاد در هرکجای امپراتوری خود را داد. کوروش قوم یهود را نیز از اسارت امپراتوری بابل آزاد کرد.
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟
پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است:
‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.”
در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است:
‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.”
در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.”
و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.) آمـده است:
‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.”
این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع حلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.
کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی می‌گذاشتند و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.”
کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد .
با وجود اینکه منشور کورش هخامنشی را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد.
ترجمه کتیبه

بر گردان منشور کوروش هخامنشی نشان داد که نخستین منشور جهانی حقوق بشر را ایرانیان در سال ۵۳۸ پیش از میلاد بیان نموده و مورد اجرا گذارده‌اند.
تاکنون یکبار در سال ۱۹۷۱ مسئولان موزه بریتانیا این لوحه را به درخواست حکومت ایران به تهران قرض دادند که مخالفت دولت انگلیس با این اقدام سبب بروز تنش میان مسئولان دولتی و موزه بریتانیا شده بود.
در روزگاری که کوروش هخامنشی به نمایندگی ایرانیان، منشور حقوق بشر و آزادی انسان را فرستاد فخر مردمان و شاهان دیگر کشتن، سوختن و ویران کردن بود. متن این منشور چنین است:
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، پسر کمبوجیه، … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.
نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
برده داری را بر انداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. …
من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند.
خدای بزرگ از کردار من خشنود شد …
او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت.
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم.
فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند …
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام می‌گذارم.
همه ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من .در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند.
تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال ودارایی های دیگری را با زور تصاحب کند.
اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند.
هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شده‌اند تنبیه شود.
من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را می گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود.
شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شده‌اند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»
در این لوح استوانه‌ای، کوروش پس از معرفی خود و دودمانش بیان می‌کند، که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل و کشور سومر به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی که نبونید از نیایشگاه‌های مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاه‌های اصلی آنها در میان‌رودان و غرب ایران برگردانده است. پس از آن، کوروش می‌گوید که چگونه نیایشگاه‌های ویران‌شده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاه‌های بابل بودند به میهن‌شان برگردانده است.
حقوق بشر در ایران باستان
نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان ، درایران باستان و در زمان کوروش هخامنشی ، صادرشده است . کوروش ذوالقرنین دراین منشور ، برده داری را ممنوع اعلام کرده و به بازگرداندن همه اسیران و بردگان به سرزمین های متبوعشان ، دستورداده است . با مطالعه بخشهایی از این اعلامیه که به هنگام فتح بابل از سال ۵۵۰ سال قبل ازمیلاد صادر شد می فهمیم که کوروش دست به سنت شکنی زده و ازشیوه مرسوم آن زمان که اعمال سیاست زمین سوخته و قتل عام مغلوبین بوده احتراز می کند و می گوید :‹‹ سپاهان من ، بدون مزاحمت ، درمیان شهر بابل حرکت کردند من به هیچ کس اجازه نمی دادم که سرزمین سومر واکد را دچار هراس کند … من احتیاجات بابل وهمه عبادتگاههایش را درنظرداشتم ودربهبود وضعشان کوشیدم . من یوغ ناپسند بابل را برداشتم ، خانه های مخروبه آنان را آباد کردم ، من به بدبختی های آنان ، پایان بخشیدم .‹‹ درعصر داریوش هخامنشی نیز شاهد یک قانون جامع هستیم که به ‹‹ دادنامه داریوش ›› شهرت یافته است .
سلسه مقرارت آیین زردشت – که وندیداد نامیده می شود . – مبتنی برهمین دادنامه است . یکی ازمظاهر حقوق بشر دردوران هخامنشی ، بردباری مذهبی است . داریوش ، دادگری وعدالتخواهی را به بهترین شیوه درزمان خودش برقرار کرد ودراین میان ، ازدادرسان ویژه مسائل دشوار حقوقی یاری می جست . اوقانون اساسی کشور را برمبنای بردباری دینی ورعایت حقوق اقلیتهای مذهبی ، تدوین کرده بود ودرنگارش این قانون، آداب ورسوم وسنتها وقوانین ومقرارت ملل مغلوب را تاجایی که به کیان امپراتوری هخامنشی لطمه نمی زد ،لحاظ کرده بود .
اوبرای اجرای هرچه بهترقانون اساسی ، شورایی متشکل از دادرسان خانواده هخامنشی وموبدان را مسؤول نظارت براجرای قانون قرار داده بود . این شورا،گزارشهایی را که ازشهر بانان وایالتهای امپراتوری اخذ می کرد به اطلاع او می رسانید . به این ترتیب راه برهرگونه اعمال تبعیض نژادی مذهبی ، بسته می شد وکلیه ملل مغلوب باوجود تفاوتهای نژادی ، مذهبی ، زبانی و… باهم داشتند ، تحت لوای امپراتوری هخامنشی ، درصلح وصفا به سرمی بردند واین مرهون سیاست تبعیض زدایی حکمرانان وقت بوده است .
قرنها بعد است که دراعلامیه حقوق بشر، چنین حقی برای انسانها به رسمیت شناخته شده است . درماده دوم این اعلامیه آمده است :‹‹ هرکس می تواند بدون هیچ گونه تمایز ، مخصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر وهمچنین ملیت ، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هرموقعیت دیگر ، از تمام حقوق وکلیه آزادی هایی که دراعلامیه حاضرذکر شده است ، بهره مند گردد. به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بروضع سیاسی ، اداری ، قضایی یا بین الملل کشور یا سرزمینی باشد که شخص با آن تعلق دارد . خواه این کشور ، مستقل ، تحت قیمومت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد .
درعصر هخامنشی ، حق پناهندگی افراد به کشورها ، مراعات می شد . ماجرای پناهندگی ‹‹ تمیستوکل ›› سردار بزرگ یونانی به دربار اردشیر هخامنشی نمونه ای از اعمال اصل رعایت حق پناهندگی اتباع کشورهای بیگانه است که درماده ۱۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر برآن تأکید شده است : هرکس حق دارد دربرابر تعقیب ، پناهندگی جست وجو کند ودرکشورهای دیگر ، پناه اختیار کند .
رعایت حقوق اجتماعی افراد ، یکی دیگر از نمونه های تضمینی حقوق فطری انسانها وتوجه به حقوق بشر دراین دوران است . دراسناد به دست آمده از تخت جمشید درلوح های معروف به الواح گنجینه ، پرداخت مزد کارگران ذکر شده است وحتی برای کارگران ، تسیهلات ویژه ای مانند مرخصی زایمان وجود داشته داشتند وحتی برخی مشاغل مانند کارگاههای خیاطی ، زنان سرگروه کارگران مرد و زن ، بوده اند. قرنها بعد است که درماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر ، برشرایط منصفانه ورضایت بخش برای کار ورفع تبیعض افراد در اخذ اجرت مساوی درمقابل کار برابر ، تأکید شده است .
تیترآنلاین

nafas
09-02-2011, 14:09
ميهماني كورش بزرگ

كورش سر سلسله هخامنشيان را به لقب، بزرگ يا كبير مي‌شناسند و اين خود نشان‌دهنده ويژگي‌هاي اين پادشاه است. بي شك كارهاي اين حاكم ايراني سبب شده‌است كه او را به اين نشان بشناسند. آن‌چه در پي مي‌آيد، يكي از ويژگي‌هاي كورش است كه در تاريخ ماندگار شده‌است و مي‌درخشد. اين مطلب در ماهنامه هوخت سال 1350 چاپ شده و درآن آمده‌است:
بيش از دو هزار و پانصد سال پيش كورش بزرگ پس از فارغ شدن از جهانگشايي و استقرار آرامش و آسايش در سراسر شاهنشاهي‌اش، سران كشورها و استان‌هاي زير فرمانش را به ضيافتي دعوت كرد كه مي‌توان آن‌را پايه‌گذار يك كنفرانس و ميزگرد ناميد. كورش اراده كرد كه در اين ضيافت شاهانه تمام سران كشورها دوستان و يارانش شركت جويند و آن‌گونه در اين مجلس قرار گيرند كه پايين و بالايي احساس نشود. از جمله سراني كه در ضيافت حضور يافتند، عبارتند از: تيكران رييس كشور ارمنستان، گابراياس رييس آسوريها‌، آرتاباد رييس مادي‌ها، گورگاني سردسته سواران، خانادات منشي مخصوص شاهنشاه، هيستاسب از فرمانروايان و عده‌اي ديگر از سران سپاه و كارگزاران.
در اين ضيافت، شاهنشاه بزرگ به منشي مخصوص فرمان داد كه مهمانان بايد دايره‌وار در اين مجلس بنشينند آن‌چنان كه خود نيز در ميان حلقه دايره قرار گيرد و سران كشورها دسته‌اي از طرف چپ و دسته‌اي از طرف دست راست اين دايره را به هم پيوند بخشد و كسي را احساس كمي پيش نيايد و به اين ترتيب كورش مجلس پرشكوه خود را بر گزار كرد و دوستان و ياران و همكاران خود را مورد مهر و محبت قرار داد، آن‌چنان كه براي هيچ يك گله و رنجشي مورد نيابد.
سخناني كه در اين ضيافت رد و بدل شده و در تاريخ منعكس است گواه روشني از بزرگي پايگاه اخلاقي اين شاهنشاه است. اينك نمونه‌اي از آن: گابراياس رييس كشور آسوريان چنين بيان داشت: «شاهنشاه‌ها ما تصور مي‌كرديم كه تو در ميدان جنگ از همه برتر و جنگجوتري اما حال دريافتيم كه در مقام انسانيت و نيك منشي نيز بر همه برتري داري. كورش پاسخ داد: «با اصول اخلاقي و انسانيت و خدمت به مردم، شاهنشاهي پايدار مي‌ماند. كاميابي‌هاي من در ميدان‌هاي جنگ از راه مردم دوستي و مهرورزي به دست آمده و استوار گشته‌است؟ زيرا نتيجه جنگ خواه ناخواه مقداري سختي و بدبختي است، اما افتخار واقعي آن گاه حاصل است كه با عمل نيك و رفتار پسنديده توام و پايه آن بر مردم نوازي نهاده شده‌باشد و اگر چنين نباشد در همه حال جنگ نكوهيده است. خوشبختي من بر آن است كه براي آزادي مردم هر كشور و شاد ساختن آنها به سوي جنگ شتافته‌ام. خداوند را سپاس مي‌برم كه به اين آرزو رسيده‌ام.»
منبع t-z-a.org

Abdolreza2012
01-11-2012, 02:51
چرا ایران با داشتن تاریخ کهن اصلا یادی از تاریخشون تو صداوسیما وجاهای دیگه نمیشه؟
مخصوصا کوروش کبیر با اون همه شهرت جهانی
خیلی از کشور ها آرزوی چنین تاریخیو دارن ولی ما این تاریخ کهن داریم ولی پاس نمیداریم

Soroush-S
29-11-2012, 21:30
شما اگه شبکه های داخلی ببینی از هخامنشیان و کوروش بزرگ هم یاد می کنند. البته همه شبکه ها نه بیشتر شبکه مستند -4 و 1

Abdolreza2012
01-12-2012, 01:19
شما اگه شبکه های داخلی ببینی از هخامنشیان و کوروش بزرگ هم یاد می کنند. البته همه شبکه ها نه بیشتر شبکه مستند -4 و 1
ممنون
بالاخره یکی جواب داد
من چیزه زیاری تو این شبکه ها ندیدم
در کل خوشحال میشم از تاریخ کهن ایران هم بشنویم

hamid_diablo
01-12-2012, 01:26
برای مطالعه تاریختون یه سری به خیایون انقلاب بزن............

اونجا پره از کتابهای تاریخی......

از صدا و سیما چیز خاصی نمیتونی بدست بیاری

به خاطر نوع حکومتی که شاهان ما داشتند سعی میکنند حرفی ازشون به میون نیارن.......

فرقی هم براشون نداره کوروش و خشایارشاه و مهرداد و کمبوجیه و..........

Abdolreza2012
17-12-2012, 02:20
در ذیل میتوانید برخی از سخنان ارزشمند کوروش بزرگ را مطالعه نمایید :
۱ ) ای پسر من نیکو کار باش نه بدکار زیرا زندگانی انسان جاودان نیست و هیچ چیز از کردار نیک لازمتر نمی باشد
۲ ) ای پسر من بشنو تو را می گویم که بهترین بخشش ها تعلیم و تعلم است زیرا مال و مکنت زوال پذیرد و چهار پایان بمیرند ولی دانش و تربیت باقی ماند
۳ ) دختر شرمگین را دوست بدار و او را به مرد هوشیار و دانایی به عروسی ده زیرا مرد دانا و هوشیار مانند زمین نیکی است که چون تخم در آن بکارند حاصل نیک و فراوان از آن به عمل آید
۴ ) با زن فرزانه و شرمگین عروسی کن و او را دوست بدار وخود برای خود زن انتخاب کن وزن دیگری را فریب مده تا روانت گناه کار نگردد
۵ ) مردی را به دامادی خود برگزین که نیکخو, ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) درست و دانا باشد, اگر بسیار مسکین است بسیار عیب نیست مال و مکنت از یزدان برسد
۶ ) چون خوشی رسد بسیار خشنود و غره مشو و چون سختی رسد غمگین و افسرده مباش زیرا هر خوشی یک ناخوشی و هر نیکی یک بدی در پی دارد
۷ ) از پست فطرت و بداصل قرض مگیر و وام مده زیرا تنزیل زیاد باید داد و همواره بر در خانه تو بایستد و کسان بگمارد و این برای تو زیان بزرگی است
۸ ) به مال و مکنت کسی چشم مینداز زیرا مال و خوشی جهان مانند مرغی است که از این درخت به آن درخت نشیند و به هیچ شاخی نماند
۹ ) دست از دزدی و کاهلی و هوا و هوس نفسانی بدار زیرا هر کس که نیکی کند پاداش نیکی یابد و هر که بدکار گشت به سزای سخت خواهد رسید
۱۰ ) نسبت به پدر و مادر خود فرمانبردار باش زیرا مرد تا پدر و مادرش زنده اند مانند شیری است که آسوده در بیشه غنوده و از هیچ کس بیم ندارد
۱۱ ) به رئیس و سردار خود گستاخ مباش و در خدمت استوار بایست, ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) آچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیز نیک نشمار با دوستان به یگانگی برخورد کن
۱۲ ) اگر تو را فرزندی است به مدرسه بفرست و به تحصیل علم بگمار زیرا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) علم ودانش چشم روشن است
۱۳ ) عصبانی مباش زیرا مرد عصبانی مانند آتش است که در بیشه برافروزد و تر و خشک را با هم بسوزاند
۱۴ ) دشمن کهنه را دوست نو مساز زیرا دشمن کهنه مانند مار سیاه است که بعد از صد سال انتقام را فراموش نکند
۱۵ ) مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان مغرور چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نماند
۱۶ ) آنچه را که گذشته است فراموش کن و به آنچه که نرسیده رنج و اندوه مبر
۱۷ ) در مجالس در صدر منشین تا تو را از آنجا بلند نکنند و به جای پایین تری بنشانند
۱۸ ) سخن بموقع بگو زیرا بساتکلم بهتر از خاموشی و بسا خاموشی بهتر از تکلم است
۱۹ ) ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است
۲۰ ) از هر خوراک مخور و زود به زود به مجلس عیش بزرگان مرو که پسندیده نیست
۲۱ ) ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است
۲۲ ) همیشه و همه جا به خدا توکل کن و دوستی با کسی کن که بیشتر به تو سود رساند
۲۳ ) زن و فرزند خود را از تحصیل علم باز مدار تا غم و اندوه به تو نرسد و پشیمان نشوی
۲۴ ) اگر در پی مال و مکنتی اول آب و زمین بخر زیرا اگر ثمر ندهد اصل آن باقی است
۲۵ ) حضور دانشمندان را گرامی دار و از ایشان سئوال کن و جواب بشنو
۲۶ ) با مردی که پدر و مادر از او ناخشنودند همکار مباش تا گناهکار نباشی
۲۷ ) از هر کس که با تو کینه ورزد و خشم گیرد کناره جوی
۲۸ ) با مرد پاک نظر, کارآگاه, هوشیار و نیکخو مشورت کن
۲۹ ) در جنگ اگر مسئولیتی به عهده تست بسیار مواظب باش
۳۰ ) به فرمان یزدان و امشاسپندان گوش کن و رفتار نما
۳۱ ) مرد فقیر و بینوا را تمسخر مکن شاید تو نیز روزی بینوا شوی
۳۲ ) مرد پارسا در آسایش ماند و بدکار همیشه گرفتار اندوه است
۳۳ ) اگر چه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را نگزد
۳۴ ) اگر چه شناوری به خوبی دانی ولی زیاد در آب مرو تا غرق نشوی
۳۵ ) با هیچ کس و به هیچ آیین پیمان شکنی نکن که آسیب به تو نرسد
۳۶ ) فرومایه را اعتنا مکن و شخص محترم را در پایه اش پاداش رسان
۳۷ ) مردم دارای همان خویی هستند که از زمان شیر خوارگی خود کسب نموده اند
۳۸ ) سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی
۳۹ ) دوست کهنه را گرامی دار و در دوستی او استوار بایست
۴۰ ) یزدان را ستایش کن و دل را شاد ساز تا یزدان نیکی تو را بیافزاید
۴۱ ) حکمرانان را نفرین مکن زیرا آنان پاسباتات مردم هستند
۴۲ ) هیچ فرازی بدون نشیب و هیچ نشیبی بدون فراز نیست
۴۳ ) مال کسی را تاراج مکن و به مال خود میامیز
۴۴ ) برای نام خود از کسب و کار احتراز مکن
۴۵ ) هر چه شنوی به عجله و بیهوده مگوی
۴۶ ) هر کس که برای دیگران چاه کند در آن افتد
۴۷ ) تا حدی که می توانی از مال خود داد و دهش نما
۴۸ ) کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
۴۹ ) پیشوای نیک را گرامی دار و سخنش بپذیر
۵۰ ) جز از خویشان و دوستان چیزی از کسی وام مگیر
۵۱ ) نه به راست نه به دروغ هرگز سوگند مخور
۵۲ ) چو خواهی عروسی کنی اول مال فراهم کن
۵۳ ) از نیک کرداری خود غره مشو و رجز مخوان
۵۴ ) به رئیسها و پادشاهان خیانت مکن
۵۵ ) از مرد بزرگ و نیک سخن بپرس
۵۶ ) با دزدان معامله مکن و آنها را گرفتار نما
۵۷ ) از دوزخ یاد آور و کسان را به انصاف مجازات کن
۵۸ ) از هر کس و هر چیز مطمئن مباش
۵۹ ) فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
۶۰ ) بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
۶۱ ) سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
۶۲ ) با مردم یگانه باش تا محترم و مشهور شوی
۶۳ ) راستگو باش تا استقامت داشته باشی
۶۴ ) متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
۶۵ ) دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
۶۶ ) معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
۶۷ ) دوستدار دین باش تا زندگی به نیکی گذرانی
۶۸ ) مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
۶۹ ) سخی و جوانمرد باش تا پاک و راست گردی
۷۰ ) با مرد قدر نشناس و ناسپاس معاشرت مکن
۷۱ ) روح خود را با خشم وکین آلوده مساز
۷۲ ) در حفظ دین بکوش زیرا سعادت روحانی از آن برسد
۷۳ ) در هر گفتار و کار تواضع و اد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])ب را فراموش مکن
۷۴ ) هرگز ترشرو و بدخو مباش
۷۵ ) در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان نشمارند
۷۶ ) دختر خود را به شوهر هوشیار و دانا ده
۷۷ ) اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
۷۸ ) خود را به بندگی کسی مسپار
۷۹ ) همیشه روح خود را به یاد دار
۸۰ ) قبل از جواب دادن تفکر کن
۸۱ ) هیچ کس را تمسخر مکن
۸۲ ) با مرد بدکار هم راز مشو
۸۳ ) با مرد خشمگین همراه مشو
۸۴ ) با فرومایه مشورت مکن
۸۵ ) با مست هم خوراک مشو
۸۶ ) مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مکن
۸۷ ) مال خود را به مرد حسود نشان نده
۸۸ ) از پادشاهان فرمان ناحق مخواه
۸۹ ) از مرد سخن چین و دروغگو سخن مشنو
۹۰ ) در مجازات مردم کینه مورز
۹۱ ) در معبر عام مجادله نکن
۹۲ ) با مرد بسیار متول هم خوراک مشو
۹۳ ) مرد راستگو را برای پیغام بفرست
۹۴ ) برای جاه و مقام مجادله مکن
۹۵ ) از مدد قوی, ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) متمول و کینه ورز دور باش
۹۶ ) با مرد ادیب دشمن مباش
۹۷ ) با مرد نادان راز مگوی
۹۸ ) به هیچ کس دروغ مگو
۹۹ ) از بی شرم مال مگیر
۱۰۰ ) به نزد بدکار چیزی گرو مگذار
سخنانی که بهش عمل میکرد نه مثله الان که . . . . . .

Babak
17-12-2012, 03:19
منبع این سخنان چیه ؟ کدوم کتیبه ؟

M . Sayid
17-12-2012, 13:10
منبع این سخنان چیه ؟ کدوم کتیبه ؟

عملا چیزی از کوروش که بشه بهش استناد کرد در دست نیست بلکه این جماعت ناسیونالیست هستن که هر جمله ایی می بینن به نام کوروش یا شریعتی می نویسن !!

Abdolreza2012
17-12-2012, 14:41
عملا چیزی از کوروش که بشه بهش استناد کرد در دست نیست بلکه این جماعت ناسیونالیست هستن که هر جمله ایی می بینن به نام کوروش یا شریعتی می نویسن !!
من ناسیونالیست نیستم دوست عزیز

M . Sayid
17-12-2012, 18:22
من ناسیونالیست نیستم دوست عزیز

خب منم که نگفتم شما ناسیونالیستی !

H A M A S
17-12-2012, 19:11
عملا چیزی از کوروش که بشه بهش استناد کرد در دست نیست بلکه این جماعت ناسیونالیست هستن که هر جمله ایی می بینن به نام کوروش یا شریعتی می نویسن !!

موضع من با شما مخالف نیست دوست عزیز اما از منشور کوروش یا حتی سنگ نوشته های تخت جمشید نمیشه چیزی استخراج کرد؟

Abdolreza2012
17-12-2012, 22:32
موضع من با شما مخالف نیست دوست عزیز اما از منشور کوروش یا حتی سنگ نوشته های تخت جمشید نمیشه چیزی استخراج کرد؟

منشور کوروش که درباره ی حقوق بشره
سنگ نوشته هاشو نمیدونم
من یه جا متن منشور کوروشو خوندم سخنانش درباره ی حقوق بشر

Babak
26-12-2012, 02:20
کوروش کبیر چه گفت؟

هر روز متنی تازه از کوروش بزرگ چاپ می‌شود؛ از منشورش که ترجمه‌ی چند خطی آن کتابی چند ده صفحه‌ای شده تا فرمان‌هایش در جنگ‌ها و سخن‌رانی‌هایش در باب مسائل مختلف!
اما واقعاً چه آثار مکتوبی از کوروش وجود دارد؟
مشهورترین مترجمان خط میخی و سنگ نبشته‌های ایرانی دکتر رولند جی کنت (Roland G Kent) و پل ریچارد برگر (Paul Richard Berger) بوده‌اند. دکتر کنت در کتابش (Old Persian) تنها سه جمله از سنگ نبشته‌های پاسارگاد را گفته‌ی کوروش می‌داند که آنها نیز به علت گذشت زمان، مخدوش هستند. لینک زیر راببینید (Cyrus را پیگیری کنید):
I am Cyrus the King, an Achaemenian. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
Cyrus the Great King, son of Cambyses the King, an Achaemenian. He says: When … made … ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
(من کوروش، پادشاه بزرگ، فرزند کمبوجیه‌ی هخامنشی. او می‌گوید: هنگامی که… ساخت…)
دکتر برگر ضمن تأیید این مطلب، منشور کوروش را ترجمه کرده و آن را به شکلی منسوب به او می‌داند. دکتر عبدالمجید ارفعی نیز اولین بار آن را از زبان بابلی به فارسی ترجمه کرد. کلیاتی که در این لوح آمده چنین است:
«کوروش نه تنها با آرامش و صلح وارد بابل شده‌است، بلکه پس از آن هم کردارهایی سودمند برای مردمان آن سامان انجام داده‌است و برای نخستین بار برده‌داری یا کار اجباری را کنار نهاده است. او وارون دیگر فاتحان بابل، نه تنها خدای ملی بابلیان- مردوک- را به اسارت نبرد، که به آن احترام نهاد و خود را ستایش‌گر او نامید و به همین دلیل به لقب شاه بابل نائل آمد.»
ترجمه‌ی فارسی لوح که البته تحت‌الفظی و دشوار است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روزنامه‌ی مردم سالاری نیز به نقل از موزه بریتانیا متن زیر را ترجمه کرده که تفاوت چندانی در آن مشاهده نمی‌شود
مردم سالاری: جدیدترین ترجمه‌ی متن منشور کوروش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گرچه در این میان در عهد عتیق و نوشته‌های مورخین یونانی و رومی هم مطالبی از کوروش نقل شده که به دلیل تفاوت‌های فاحش با یکدیگر عملاً قابل استناد نیست. یک نمونه از آن را در مورد مرگ کوروش ببینید:
مرگ کوروش بزرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %D8%B2%D8%B1%DA%AF)
اما آنچه مسلم است تفاوت فاحش این پادشاه بزرگ ایرانی در روش حکومت است. بهرام روشن ضمیر(مورخ) معتقد است: «برخی، ادعاهای موجود در منشور کوروش را یک شعار می‌دانند و تلاش دارند ثابت کنند او در عمل، تفاوتی با دیگر فرمان‌روایان مستبد باستانی نداشته است. حال آن‌که با نگاهی به دیگر نمونه‌ها از جمله نوشتارهای شاهان پیشین همان بابل، می‌بینیم که ویرانگری و نابودسازی تمدن شکست‌خورده، نه گناهی که لازم به پنهان‌کاری باشد، که افتخاری بزرگ بود که به آن می‌نازیدند و به همین دلیل، این نوشتار کوروش نمی‌تواند تبلیغی باشد. خوی و منش کوروش حقوق بشری، حتا تا چند سده پیش هم در جهان خریداری نداشت. التزام به حقوق شهروندی و ارزش گذاشتن به فردیت و تکثر دینی تا پیش از اعلامیه‌ی استقلال آمریکا و اعلامیه‌ی حقوق شهروندی انقلاب فرانسه در سده‌ی ۱۸، هرگز مطرح و شناخته ‌شده نبود تا کسی به آن تفاخر کند.»
آنچه مبرهن است با خوانش تاریخ و نگاهی به منشور کوروش می‌توان به بزرگی و حکمت او پی برد و نیازی به جعل تاریخ نیست. اما به نظر می‌رسد دست‌های پیدا و پنهان به دلایلی متفاوت جملات و عباراتی را به کوروش نسبت می‌دهند که مستدل نیست. امین بزرگیان (پژوهشگر اجتماعی بی‌بی‌سی) دلیل آن را ملی‌گرایی دون کیشوتی یا گونه‌ای از نازیسم ایرانی می‌داند


منبع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])