taghrirat
03-10-2008, 08:57
گفتگوی دو عارف
ابراهيم ادهم به شقيق بلخي رسید.
شقيق گفت : « اي ابراهيم! چون ميكني در كار معاش؟ »
گفت : « اگر چيزي رسد شكر ميكنم و اگر چيزي نرسد،صبر ميكنم »
شقيق گفت : « سگان بلخ نيز چنين كنند كه چون چيزي باشد مراعات كنند ودم جنبانند و اگر نباشد ،
صبر كنند »
ابراهيم گفت : « شما چگونه كنيد؟ »
شقيق گفت : « اگر ما را چيزي رسد ،ايثار كنيم و اگر چيزي نرسد شكر كنيم»
ابراهيم ادهم به شقيق بلخي رسید.
شقيق گفت : « اي ابراهيم! چون ميكني در كار معاش؟ »
گفت : « اگر چيزي رسد شكر ميكنم و اگر چيزي نرسد،صبر ميكنم »
شقيق گفت : « سگان بلخ نيز چنين كنند كه چون چيزي باشد مراعات كنند ودم جنبانند و اگر نباشد ،
صبر كنند »
ابراهيم گفت : « شما چگونه كنيد؟ »
شقيق گفت : « اگر ما را چيزي رسد ،ايثار كنيم و اگر چيزي نرسد شكر كنيم»