PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : باران ...



صفحه ها : [1] 2

thomas-anders
28-09-2008, 23:36
هر مطلب ادبی و شعر و یا عکس مربوط به باران رو اینجا قرار میدیم...

امیدوارم تایپیک تکراری نباشه

...

thomas-anders
28-09-2008, 23:36
ديشب گذشت از كوچه ها يك مرد در باران
خسته، شكسته، خسته …، يك شبگرد در باران

بر صورت تب كرده اش خط مي كشيد آرام
شلاق خون آلود سوزي سرد در باران

او مي گذشت و روي خواب كوچه ها رقصيد
روح غريبش ، مثل برگي زرد در باران

گويا به دنبال قرار خيس سالي دور،
يا جستجوي شانه اي همدرد در باران،

- رنگين كمان شعله بر لب هاش و – پي در پي
- نام عتيقي را صدا مي كرد در باران

عريانِ عريان بود روح اش، زخميِ زخمي
با خود ولي چتري نمي آورد در باران

آهسته مي پرسند از هم كوچه ها، آن مرد
امشب اگر آمد چه خواهد كرد در باران ؟!

او رفت و مشق كودكان شهر بعد از اين
پُر مي شود از قصه‌ي :
آن
مَرد
در
باران...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
28-09-2008, 23:37
باران که می بارد تو می آیی .... باران گل باران نیلوفر
باران مهر و ماه آئینه ............. باران شعر و شبنم و شبدر


باران که می بارد تو در راهی ......... از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز.......... با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد غصه می سوزد ..... شب می گدازد سایه می میرد
تا عطر آهنگ تو می رقصد .......... تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه دیدار ............... تا روزهای با تو بارانی
غم می کُشد ما را تو می بینی ....... دل می کِشد ما را و می دانی

اهورا ایمان


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
28-09-2008, 23:38
باران می بارد ارام
گاه برابها گاه برسنگهای کبود
مردم ، جانداران ، خاک، اب مینوشند
سیراب همه میخندند
تشنگی . . . تشنگی . . .
وهیچیک به باران نمی اندیشند
تشنگی دراندیشه هاست...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
28-09-2008, 23:39
اين جا هوا خوب است باران به لحن تو مي بارد و از آستين دلم ياد تو مي چکد ابرهاي پيوسته تو را به من مي رساند و هر برگ، نامه اي مي شود که از دست نوازش هاي دور تو مي ريزد حالا پلکم را مي بندم مي خواهم خيس از خاطرات تو شوم باران حالا تندتر مي بارد وگونه هايم از نديدن هاي تو خيس...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
28-09-2008, 23:39
مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين

بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين

شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها

من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا

آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي

بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟

تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير

من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير

آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد

تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد

مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟

دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:13
چه زيباست صداي باران در دل سياهي شب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صداي نم نم باران بوي گلهاي رازقي را مي آورد به ياد
بوي خوش باران در فضاي خالي دل پر ميشود
و شمشادها با نم نم باران به رقص ستاره ها ميروند
صداي خوش باران در فضاي خالي دل طنين انداز ميشود
و سکوت خاموشي را با نواي دل انگيز خود مي شکند
باران با قطرات پاک خود معصوميت کودکانه را به ارمغان مي آورد
و آهنگ خوش عشق را در گوشها زمزمه مي کند
باران با بارش تند خود نويد اميد دوباره را ميدهد
و آدمي را از هر چه لغزش و خطاست پاک و مبرا مي کند
باران با خود ترانه زيباي زندگي را زمزمه مي کند
و همگان را به داشتن يه قلب ياک دعوت مي کند
چه زيباست باران با آن ابرهاي سياه در آسمان
چه شورانگيز است قدم زدن زير باران تک و تنها
بران جلوه خوش نور و پاکيس
جلوه اي از برکت خوب خدايس
باران ياد آور خوب خاطرهاس
برگي از روزهاي خوش عاشقاس
باران طلوعي دوباره در دفتر زندگيس
برگي ار گل محمديست

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:14
واي، باران؛ باران؛
شيشه پنجره را باران شست.
از دل من اما،
چه کسي نقش تو را خواهد شست؟
من شکو فائي گلهاي اميدم را در روءياهامي بينم،
و ندائي که به من مي گويد:
"گر چه شب تاريک است
دل قوي دار،
سحر نزديک است
از گريبان تو صبح صادق، مي گشايد پر و بال.
تو گل سرخ (نازنين)مني، تو گل ياسمني
تو مثل چشمه نوشين کوهساراني
تو مثل قطره باران نو بهاراني،تو روح باراني
تو چنان شبنم پاک سحري؟
- نه، از آن پاکتري.
تو بهاري؟ نه،-بهاران از توست.
از تو مي گيردوام، هر بهار اينهمه زيبايي را.
گل به گل،سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تواند.
رفته اي اينک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت سوکواران تواند.
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينک،اما آيا باز بر مي گردي؟
چه تمناي محالي دارم خنده ام مي گيرد!
در ميان من و تو فاصله ها ست.
گاه مي انديشم،
-مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
تو توانائي بخشش داري.
دستهاي تو توانائي آن را دارد؛
-که مرا، زندگاني بخشد.
وتو چون مصرع شعري زيبا،
سطر برجسته اي از زندگي من هستي.
من در آئينه رخ خود ديدم، و به تو حق دادم.
آه مي بينم،مي بينم
تو به اندازه تنهائي من خوشبختي
من به اندازه زيبائي تو غمگينم
آرزومي کردم،
که تو خواننده شعرم باشي.
-راستي شعر مرا مي خواني؟-
نه،دريغا،هرگز،
باورم نيست که خواننده شعرم باشي.
- کاشکي شعر مرا مي خواندي!-
وقتي تو نيستي، خورشيد تابناک،
شايد دگر درخشش خود را،
و کهکشان پير گردش خود را
از ياد مي برد. و هر گياه،
از رويش نباتي خود، بيگانه مي شود.
افسوس!
آيا چه کسي تو را،
از مهربان شدن با من، مايوس مي کند؟
اي مهربان من،
من دوست دارمت؛
چون سبزه هاي دشت
چون برگ سبز رنگ درختان نارون.
اي قامت بلند مقدس،تنديس جاودان،
اي مرمرسپيد،
اي قامت بلند اي از درخت افرا
گردنفرازتر
از سرو سربلند بسي پاکبازتر
اي آفتاب تابان
از نور آفتاب بسي دلنوازتر
اي پاک تراز برفهاي قله الوند،
تو ،با نوشخند مهر،با واژه محبت،
فرسوده جان محتضرم را ز بند درد
آزاد مي کني.
وبا نوازشت،اين خشکزار خاطره ام را،
آباد مي کني.
اي مرمر بلند سپيد،اي پاکي مجرد پنهان
مهر سکوت را ،زين سنگواره لب سرد ساکتت
-بردار
اي آفريده من،با واژه هاي ناب
در معبد خيالي خود ساختم تو را.
اما،اي آفريده من!
-نه، اي خود تو آفريده مرا،
-اينک،
با من چه مي کني؟؟؟؟؟؟!!!!!!
اي بلند اندام،سياه جامه به تن،دلبر دلير، آن شير
بيا که ديده من
به جستجوي تو گر از دري شده نوميد
گمان مدار که هرگز
-دري دگر زده است
در انتظار اميدم،در انتطار اميد
طلوع پاک فلق را،چه وقت آيا من
به چشم- غو طه ورم در سرشک-
خواهم ديد؟؟؟!!!
تو اي گريخته از من! حصار خلوت تنهايي مرا بشکن
به من بتاب،که سنگ سرد دره ام
که کوچکم،که ذره ام
مرا ز شرم مهر خويش آب کن
مرا به خويش جذب کن،مرا هم آفتاب کن.
دوباره با تو نشستن
- دوباره آزادي؟
مگر به خواب ببينم،
- شبي بدين شادي
اگر تو باز نگردي،به طفل ساده خواهر
که نام خوب تو را
زنام مادر خود بيشتر صدا زده است
چگونه با چه زباني به او توانم گفت:"که بر نمي گردي"
ونام خوب تو در ذهن کودک معصوم
تصوري ست هميشه،
هميشه بي تصوير،هميشه بي تعبير
دوباره با من باش! پناه خاطره ام
اي دو چشم،روشن باش!(فانوس روشن باش)
من ندانم که کي ام ،من فقط مي دانم
که تويي،شاه بيت غزل زندگي ام...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:20
بارونو دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی ... وقتی که بارون می باره

بارونو دوست دارم هنوز ... بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم ... جا میگیرن توی یه آه

شونه به شونه می رفتیم ... من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه ... چشمای من و خیابون

***
بارونو دوست داشتی یه روز ... تو خلوت پیاده رو
پرسه ی پاییزی ما ... مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز ... عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام ... تو کوچه ها قدم بزن

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:38
بارونام با رقصشون هلهله برپا مي كنن
مي شينن رو پشت بوم چترشونو وا مي كنن

حالا توي كوچه ها صداي ساز بارونه
باد آواره داره تو كوچه آواز مي خونه

بازم اون ابر سياه روی هوا پر مي زنه
نمي ترسم از هوا كه عشق تو چتر منه

عشق تو يه كفتره تو چشم من پر مي زنه
در خونه دلم با خستـــــگي پر مي زنه

بس كه بارون اومده مي لرزه و خيسه تنش
خونه هاي دلمو يـكي يــكي سر مي زنه

اي دو چشمون سياه تو آتيش گردونِ من
اين دوتا شعله ی وحشي چي مي خوان از جون من؟

چی می خوان از جون من؟...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:45
حسن باران اين است كه زميني ست، ولي آسماني شده است
و به امداد زمين مي آيد حسن باران اين است كه مرا ميبرد از خويش به عشق
و مرا بر ميگرداند از عشق به خويش شعر ميخواند در گوش
من آرام آرام هيچ ميداني اين قطره كه بر گونه ي زيباي
تو ريخت از كجا آمده بود؟ از كدام اقيانوس؟ از كجاي عالم؟
و چه راهي پيموده ست در هوا ابر؟ هيچ ميداني
اين قطره كه بر گوشه ي لبخند تو ريخت آه و اندوه كدامين ماهي ست
كه به تور صیاد افتادست؟ اشك لبخند كدامين ماهیست این قطره...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:48
باران میآید باران مثل چشمهای من خیس خاطره است
راستی اسمان از چه دلگیر است
از یک خاطره بغض آلود
یا ارزویی محال؟!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:50
مي زند باران به شيشه
مثل انگشت فرشته
قطره قطــره
رشته رشتـه

خاطراتم همچو باران
در گذار از کوهساران

حاصل اين بذر کشته
رشته هر بند سرشته

اي دريغ از عمر رفته
سوز و سوداي گذشته

مي زند باران به شيشه
...... مثل انگشت فرشته
........... قطره قطره...... رشته رشته......

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 00:57
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 01:00
باز ای باران ببار

بر تمام لحظه های بی بهار

بر تمام لحظه های خشک خشک

بر تمام لحظه های بی قرار



باز ای باران ببار

بر تمام پیکرم موی سرم

بر تمام شعر های دفترم

بر تمام واژه های انتظار



باز ای باران ببار

بر تمام صفحه های زندگیم

بر طلوع اولین دلدادگیم

بر تمام خاطرات تلخ و تار



باز ای باران ببار

غصه های صبح فردا را بشوی

تشنگی ها خستگی ها را بشوی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
29-09-2008, 01:06
امشب دوباره دلم گرفته است. گویی ابرهای تیره غم, نوید بخش طوفانی بزرگ است که سیل
آسا خواهد بارید و خانه خشتی دلم را ویران خواهد کرد.


اما مرا ترسی از سیل در دل نیست زیرا خانه دل من جز ویرانه ای ماتم زده و تلی از خاکستر
چیزی نیست.


براستی که ویرانه را چه باک از ویرانی , مشتی خاکستر را چه باک از طوفان و چند تکه سنگ
را چه باک از سیل ...

هوای دلم ابری است , باران خواهد بارید , بارانی شدید و سرد بر پیکر نیمه جان دلم.
ببار ای باران ...

ببار که چتری بر روی دلم نخواهم گرفت

ببار که شاید اندکی از داغ این دل سوخته بکاهی

ببار که ویرانه دل من سقفی ندارد که از قطرات سردت ایمن باشد

ببار که خانه دلم بسی تشنه و ملتهب است

ببار که شاید اندکی غبار غم را از دل تیره ام بزدایی

ببار و سیلی به پا کن و دل مسکین و گوشه نشین مرا با خود ببر ...
ببار ای باران ...
ببار که از بارش تو من شادم

ببار که عطر تو را می طلبم

ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود

ببار و دل عاشق و تب دار مرا اندکی آرامش ببخش

ببار که دلم دلتنگ اوست

ببار که شاید در صدای دلنشین تو طنین صدای او را بشنوم



ببار ای باران . . .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

vahide
30-09-2008, 06:36
ترانه ی بارانی(1)
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!

* * * * *
ترانه ی بارانی (2)
باران بهار، برگ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود
هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه ی برف حرفی از نام تو بود

* * * * *
ترانه ی بارانی (3)
باران! باران! دوباره باران! باران!
باران! باران! ستاره باران! باران!
ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:
باران! باران! بهار! باران! باران!

* * * * *
ترانه ی بارانی (4)
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک ... چکار با پنجره داشت؟

قیصر امین پور

vahide
30-09-2008, 06:46
قصيده واره باران


باران‌ شبيه‌ آبشار آمد
سرشار آمد، سيل‌ وار آمد
آمد شبيه‌ سيل، امّا سبز
بي‌دلهره، بي‌دار دار آمد
جَر جَر به‌ جان‌ جويها افتاد
شر شر سراغ‌ كشتزار آمد
با ما قراري‌ داشت‌ هر باره‌
اين‌ بار امّا بي‌قرار آمد
ما منتظر بوديم،ها! امّا
اين‌ بار دور از انتظار آمد
در هرم‌ گرماخيز تابستان‌
يكبار ديگر نوبهار آمد
ديدي‌ دوباره‌ باغچه‌ خنديد
گلدان‌ ببين! از نو به‌ بار آمد
اي‌ خانه‌هاي‌ بيصدا -- آواز
اي‌ كوچه‌هاي‌ خسته‌ يار آمد
اي‌ كوهها -- آنك‌ -- گل‌ خورشيد
اي‌ جاده‌ها -- اينك‌ -- سوار آمد


هان‌ اي‌ كلاغ‌ جنگل‌ خاموش‌
شادا! كه‌ وقت‌ غار غار آمد
هان‌ اي‌ زمين‌ شادا و شادابا
اي‌ آسمان‌ وقت‌ هوار آمد
هان‌ اي‌ زمين‌ هشدار زيبا شو
آيينه‌دار -- آيينه‌دار آمد
آيينه‌دار عالم‌ بالا
پايين‌ براي‌ كار و بار آمد
حجله‌ بياراي‌ اي‌ عروس‌ خاك‌
داماد آمد -- وقت‌ كار آمد
بالا نشين‌ امّا فروتن‌ بود
شاهانه‌ -- امّا خاكسار آمد
از آب‌ زنده‌ مي‌شود هر چيز
آبي‌ زلال‌ و بي‌غبار آمد
آبي‌ كه‌ شهر تشنه‌ را جان‌ داد
آبي‌ كه‌ با آتش‌ كنار آمد
آبي‌ كه‌ مرده‌ زنده‌ شد با آن‌
برخاست، بيرون‌ از مزار آمد
آبي‌ زلال‌ از آسمان‌ -- باران‌
باران‌ كه‌ آمد -- بي‌شمار آمد
باران‌ كه‌ با سنجاقكانِ سور
باران‌ كه‌ با گنجشك‌ و سار آمد
باران‌ كه‌ موسي‌ كوتقي‌ بيرون‌
با بويش‌ از كنج‌ حصار آمد
باران‌ كه‌ چون‌ شعر شفيعي‌ بود
در نااميديها -- به‌ كار آمد

شاعر سلامم‌ را پذيرا باش‌
شاعر سلاما -- سربدار آمد
من‌ سربدارم‌ سربدار شعر
شعري‌ كه‌ شب‌ بي‌اختيار آمد
برگ‌ برنده‌ در كف‌ شعر است‌
شاعر! بيا وقت‌ قمار آمد
شاعر سلاما سربداران‌ را
شعري‌ بخوان‌ كه‌ شام‌ تار آمد
شامي‌ كه‌ از شعرش‌ نشاني‌ نيست‌
شامي‌ كه‌ مثل‌ گريه‌ -- زار آمد
شامي‌ كه‌ مثل‌ لشكر تاتار
سركش‌ براي‌ ايلغار آمد
شامي‌ كه‌ با زوزه‌ شغال‌ و گرگ‌
با عوعوي‌ سگهاي‌ هار آمد
تو شاعري‌ نه‌ شعر شعري‌ تو
شعري‌ كه‌ از پيرار و پار آمد

شعري‌ كه‌ از پيرار و پار امّا
نو بود و نوتر -- نو نوار آمد
شعري‌ كه‌ مثل‌ طبله‌ نقّاش‌
پرنقش‌ بود و پرنگار آمد
شعري‌ كه‌ از سمت‌ چگور و چنگ‌
از ناحيه‌ طنبور و تار آمد
شعري‌ كه‌ اصل‌ و نسل‌ ما با اوست‌
شعري‌ كه‌ با ايل‌ و تبار آمد
با هر كه‌ و هر چه‌ صميمي‌ بود
از هر كجا و هر ديار آمد
شعري‌ بخوان‌ شاعر كه‌ با شعرت‌
آبي‌ به‌ روي‌ روزگار آمد
آبي‌ به‌ روي‌ روزگار آري‌
آبي‌ به‌ روي‌ سوزگار آمد
آبي‌ كه‌ رفت‌ و رفت‌ امّا باز
با شعر تو به‌ جويبار آمد
شعري‌ كه‌ چون‌ صبح‌ نشابور است‌
اي‌ سنگها! فيروزه‌ كار آمد
شعري‌ كه‌ بالا مي‌كشد جان‌ را
اي‌ قطره‌ها! گاه‌ بخار آمد
شعر سرودنها و بودنها
اي‌ مرگ! وقت‌ انتحار آمد
شعر شفيعي‌ شعرِ آزادي‌ست‌
اي‌ قافيه! وقت‌ فرار آمد

شعرت‌ نرفت‌ از خاطرم‌ شاعر
چندانكه‌ ليل‌ آمد، نهار آمد.


امیری اسفندقه

parandeh19
30-09-2008, 08:11
آسمون بغضشو خالی میکنه
آدمو حالی به حالی میکنه
کوچه ها رنگ زمستون میگیرن
شیشه ها بخارو بارون میگیرن
آدما چتراشونو وا می کنن
گریه ابرو تما شا میکنن
نمی خوان مثل درختا تر بشن
از دل قطرها با خبر بشن
نمی خوان بی هوا خیس آب بشن
زیره بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی کبوتر
زیره بارونا نشستی کبوتر
رفتی و سنگا شکستن بالتو
اومدی هیشکی نپرسید حالتو
بعضی یا دشمنای خونی شدن
بعضی یا غول بیابونی شدن
بعضی یا میگن که بارون کدومه
بوی نم شر شر ناودون کدومه
حالا تو سایه نشینی مث من
خوابای ابری می بینی مث من
چقدر اینجا میخوری خون جگر
کبوتر عصا تو بنداز و بپر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
01-10-2008, 13:47
باران که می زند دل من لیز می خورد
سمت نگاه تو به پاییز می خورد
حالا فضای غزل ریتمیک می شود
دست قشنگ تو که به این میز می خورد
عمو زنجیر باف...(وزنش درست نیست):
زنجیر به پشتم یک ریز می خورد
عاشق شدیم و کوچه و صبح و قدم زدن
راهی که می رویم به جالیز می خورد
اینجا نشسته ام که برایم دعا کنی
کارت فجیع به شفای مریض می خورد
زنجیر چرخ دلم را بیا ببر
باران که می زند دل تو لیز می خورد

دل تنگم
01-10-2008, 13:58
از تمام خشت های خانه پرسیدم ترا
پرسش پنهان من اما نفهمیدم ترا

باد بر شن های بعد از ظهر می کوبید ومن
بر دهان دوره گرد باد کوبیدم ترا

خون من در پنجه هایم پیر شد تبخیر شد
تا خداوندانه از مرمر تراشیدم ترا

آسمان کوچک شد و افتاد پایین و شکست
آسمان اندوه من شد که باریدم ترا

یک نفر فانوس چشمان مر ا پایین کشید
باورت می شد که خوابم برد و نشنیدم ترا

باد بر شن ها زد و گنجشک ها ویران شدند
باد جور ترسناکی بود ترسیدم ترا

مثل خواب نازک گنجشک ها ویران شدم
خواب می دیدم که در باران پرستیدم ترا

باد چرخی زد، اتاقم پرت شد باران گرفت
چشم من روشن! ترادیدم ترا دیدم، تو را

thomas-anders
02-10-2008, 00:03
پس از باران

گل از طراوت باران صبحدم لبریز
هوای باغ و بهار از نسیم و نم لبریز
صفای روی تو ای ابر مهربان بهار
که هست دامنت از رشحه کرم لبریز
هزار چلچله در برج صبح می خوانند
هنوز گوش شب از بانگ زیر و بم لبریز
به پای گل چه نشینم دریندیار که هست
روان خلق ز غوغای بیش و کم لبریز
مرا به دشت شقایق مخوان که لبریز است
فضای دهر ز خونابه لبریز
ببین در ایینه روزگار نقش بلا
که شد ز خون سیاووش جام لبریز
چگونه درد شکیبایی اش نیازارد
دلی که هست به هر جا ز درد و غم لبریز


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
02-10-2008, 00:09
داروگ

خشک آمد کشتگاه
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟

بر
بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟


یه شاعر بارون دار از نیما.........

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MaaRyaaMi
02-10-2008, 17:28
باران كه بزند
تازه آسمان مي‌شود عين اين دل من
بي‌ستاره و مه‌آلود
آنوقت اين دل بي‌همراه
مي‌خواهد كه بخواند
نمناك، چون نواي باران
مي‌خواهد كه آواز در آواز باران بيفكند
چندان كه آسمان هم
نداند اين نوا از كدامين برآمده
به‌گاه رعد اما
سكوت مي‌كند اين دل
كه شهرآشوب نمي‌داند

دل تنگم
03-10-2008, 02:47
دل تنگ باران
به دنیا می آید کودک
و به حرف های آمده می گرید
دل تنگ کوچه
به شیشه پناه می برد کودک
بازی هایی که نمی بیند
و در غوغای کوچه از یاد می روند
دل تنگ باغ ها
به گلدان پناه می برد مرد
باد هایی که می آیند
و بی حرفی از باران
در اتاق می پیچند
و در لرزش پرده ی بی رنگ
تمام می شوند
دل تنگ باران
تابوتی در برف
گم می شود

دل تنگم
03-10-2008, 02:52
بزن باران! که آتش شعله دارد توی آغوشم
همین امشب که دارم دردها را می فراموشم

مدار ِ زندگی بر خطِ استدلال می چرخد
ندارد دل به منطق ربطی و بیهوده می کوشم

رعایت های منطق را کنار ِ عشق بنشانم
زیادی های دل را زیر ِ خط جبر بفروشم

مرا با یک مساوی بایکُتِ مغلوب می خواهی
جناب عقل! من با این تساوی ها نمی جوشم

و تنها نقطه ی عطف من ِ دیوانه در این است:

یکی را با نباید های بسیاری که دارد، دوست می دارم
یکی را با دلِ نرم بی آزاری که دارد، دوست می دارم

MaaRyaaMi
03-10-2008, 11:23
دلم تنگ است ای باران...
بدان در لا به لای قطره هایت زندگی را با دلم نوشیده ام امشب...
حریر اسمان را با تمام وسعتش پوشیده ام امشب...
در این شبهای بیتابی...
به بودن در هوای تازه ی بوی نفس های خدا کوشیده ام امشب...
دلم تنگ است ای باران...

دلم تنگ است ای باران...
ببار ای همنشین لحظه های شادی و همدرد غمهای فراوانم...
بدان من هم در این شب زنده داری ها...
زلالم...
قطره ای از جنس بارانم...
دلم تنگ است ای باران...
صدای بارشت موسیقی ازادی از اندوه تنهایی...
بباران پاکی چشمان معصومانه ی خود را...
بر این دنیای بی مقدار هرجایی...
نمیدانم چرا در این ورق ها هم...
فقط باران...
تو با مایی...
دلم تنگ است ای باران...
بباران بر تن مرمر نشانم اشک شوق جاریت را...
خیس خیسم کن...
چکیدن را گواهی بر...
نفسهای نفیسم کن...
دلم تنگ است ای باران...
دلم تنگ است...

MaaRyaaMi
03-10-2008, 11:25
ببار اى باران/حتى اگر نميخواهى!/حتى اگر دلت تنگ ست !/ ببار حتى اگر مجالى نيست/ اين همه دل تنگى تو را /کسى يک بار حتى/
از هجوم شرم هنگام باريدنت لمس کند/
ببار/خودخواهى من ست/ اما ببار/ تا بفهمم در اسمان من هنوز رمقى هست براى باريدن!/

thomas-anders
04-10-2008, 00:05
ای قطره قطره ات
تکه تکه روح آسمان
باران .....
بر لوح جان من
بازآفرین
راز چهره ات
باران .....





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
04-10-2008, 00:06
خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من
آی نی زن که تو رو آواز ره برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری است
اما ابر بارانش گرفته است
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باران است
و به ره نی زن که دایم می نوازد نی ،در این دنیای ابر اندود
را خود را دارد اندر پیش


نیما

thomas-anders
04-10-2008, 00:07
من دراين تاريكي
فكر يك بره روشن هستم
كه بيايد علف خستگي ام را بچرد
من دراين تاريكي
امتداد تر بازوهايم را
زير باراني مي بينم
كه دعاهاي
نخستين بشر را تركرد
من در اين تاريكي
درگشودم به چمنهاي قديم
به طلايي هايي كه به ديوار اساطير تماشا كرديم
من در اين تاريكي
ريشه ها را ديدم
و براي بته نورس مرگ آب را معني كردم

thomas-anders
04-10-2008, 00:09
بزرگ بود
و از اهالي امروز بود
و باتمام افق هاي باز نسبت داشت
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد
صداش به شكل
حزن پريشان واقعيت بود
و پلك هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هواي صاف سخاوت را
ورق زد
و مهرباني را
به سمت ما كوچاند به شكل خلوت خود بود
و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
براي آينه تفسير كرد
و او به شيوه باران پر از طراوت
تكرار بود
و او به سبك درخت
ميان عافيت نور منتشر مي شد
هميشه كودكي باد را صدا مي كرد
هميشه رشته صحبت را
به چفت آب گره مي زد
براي ما يك شب
سجود سبز محبت را
چنان صريح ادا كرد
كه ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم
و مثل يك لهجه يك سطل آب تازه شديم
و بارها ديديم
كه با چه قدر سبد
براي چيدن يك خوشه ي بشارت رفت
ولي نشد
كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
راي خوردن يك سيب
چه قدر تنها مانديم

thomas-anders
04-10-2008, 21:07
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!
عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود
و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد .......

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
05-10-2008, 21:10
شب تهی از مهتاب
شب تهي از اختر
ابر خاكستري بي باران پوشانده
آسمان را يكسر
ابر خاكستري بي باران دلگير است
و سكوت تو پس پرده ي خاكستري سرد كدورت افسوس

سخت دلگيرتر است
شوق بازآمدنم سوي تو هست
اما
تلخي سرد كدورت در تو
پاي پوينده ي راهم بسته
ابر خاكستري بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته

واي ، باران
باران ؛
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤياي فراموشيهاست
خواب را دريابيم
كه در آن دولت خاموشيهاست
من شكوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم
و ندايي كه به من مي گويد :
”گر چه شب تاريك است
دل قوي دار ، سحر نزديك است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند
آسمانها آبي
پر مرغان صداقت آبي ست
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
از گريبان تو صبح صادق
مي گشايد پر و بال...

thomas-anders
05-10-2008, 21:12
حکایت غمناکی است
گونه های خیس ات ای باران

طراوت ابر
پاکی آسمان
رحمانیت محض
فرزند اقیانوس های بی کران
ای باران

چگونه با هزاران چتر
خشک و تهی دست استاده ای
ای باران

حضور تو
اعجاز یگانه ی عاشقی است
حکایت تو
افسانه ی غم ناک آسمان

حکایت غریبی است
ای باران

thomas-anders
05-10-2008, 21:23
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

دل تنگم
06-10-2008, 07:03
ماه در پشت ابر پنهان است
نور مهتاب اسير زندان است

ابرها دست به دست هم دادند
حاصلش قطره‌هاي باران است

آه! يک ‌عدد رعد و برق وحشتناک
چشم‌هاي ستاره گريان است

آسمان! اندکي ترحُّم کن
اين ترک ‌خورده ‌ها بيابان است

خشم خود را به ‌روي دريا ريز
نفس اين کوير، سوزان است

خاک‌ها را جدا مکن ازهم
سيل، اين‌جا کمي گران‌جان است

آه! اي آسمان من، آرام
من نگاهم کمي پريشان است

thomas-anders
07-10-2008, 05:21
در من ابری نهفته است
که به آفتاب می خندد
چترت را فراموش کن
اگر به سوی من می آیی

فراموش کن
اگر از آسمان غمی داری

با من اینجا
آرامش بی کران بارانی است
که از چشمان تو
سال هاست می بارد.

thomas-anders
07-10-2008, 21:45
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد

گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد

تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد

اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد

تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار
باید به بی گناهی دل اعتراف کرد

thomas-anders
07-10-2008, 21:45
هنوز دست هایم
در دست های تو بود
که باران بارید
تو رفتی چتر بیاوری
و من هنوز که هنوز است
روی این نیمکت
منتظرم
که یا باران بند بیاید
یا تو با چتر
یا تو بی چتر
فقط برگردی

thomas-anders
07-10-2008, 21:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

باران بهانه بود
که تو
زير چتر من
تا انتهای کوچه بيايی
و دوستی
مثل گلی
شکوفه کند در ميانمان . . .

saye
07-10-2008, 22:06
من چه میدانم ز رقص شاپرکها؟....
من چه میدانم که چیست راز باران زیر ابر.....؟
من چه میدانم اگر ابری
شود اسمان ابری
یک دلی میشکند....؟
من فقط میدانم زندگی خواهد رفت.......
...

saye
07-10-2008, 22:16
آسمان را
هوای بوسه زدن بر خاک است
باران بهانه است

saye
08-10-2008, 19:15
شرمنده ام قربان شما باران نداريد ؟
در خود پلايسدم شما گلدان نداريد؟
اين قدر بد اخميد پس لبخندتان كو؟
جز اين نگاه سرد يخبندان نداريد؟
گيرم كه ما زشتيم اين آغازمان نيست
باشد شما زيبا ولي پايان نداريد؟
قربان چرا وقتي كه مي بينيد ما را
در ذهنتان تصويري از انسان نداريد؟
البته مي بخشيد اما مطمئنيد
مخلوط با ايمانتان شيطان نداريد؟\
...

saye
08-10-2008, 19:18
باران باشد ، تو باشی ، یک خیابان بی انتها باشد ... به دنیا می گویم :


خدا حافظ !

saye
08-10-2008, 19:20
خواب خوبی دیدم
زیر باران بودیم
و کسی چتر نداشت
...

thomas-anders
09-10-2008, 18:36
بوسه باران

غیر از این داغ که در سینه سوزان دارم
چه گل از گلشن عشق تو به دامان دارم ؟
این همه خاطر آشفته و مجموعه ی رنج
یادگاری ست کزان زلف پریشان دارم
به هواداریت ای پک نسیم سحری
شور و آشفتگی گرد بیابان دارم
مگذر ای خاطره ی او ز کنارم مگذر
موج بی ساحل اشکم سر طوفان دارم
خار خشکم مزن ای برق به جانم آتش
که هنوز آرزوی بوسه ی باران دارم
غنچه آسا نشوم خیره به خورشید سحر
من که با عطر غمت سر به گریبان دارم
شمع سوزانم و روشن بود از آغازم
که من سوخته سامان چه به پایان دارم

thomas-anders
09-10-2008, 18:37
آخرین برگ سفرنامه ی باران
این است
که زمین چرکین است

thomas-anders
09-10-2008, 18:42
مرغ باران



در تلاش شب که ابر تیره می بارد


روی دریای هراس انگیز



و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز



و سرود سرد و پر توفان دریای حماسه خوان گرفته اوج


می زند بالای هر بام و سرائی موج



و عبوس ظلمت خیس شب مغموم


ثقل ناهنجار خود را بر سکوت بندر خاموش می ریزد، -


می کشد دیوانه واری


در چنین هنگامه


روی گام های کند و سنگینش


پیکری افسرده را خاموش.



مرغ باران می کشد فریاد دائم:


- عابر! ای عابر!


جامه ات خیس آمد از باران.


نیستت آهنگ خفتن


یا نشستن در بر یاران؟ ...



ابر می گرید


باد می گردد


و به زیر لب چنین می گوید عابر:


- آه!


رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...


من به هذیان تب رؤیای خود دارم


گفت و گو با یار دیگر سان


کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.


***


اندر آن هنگامه کاندر بندر مغلوب


باد می غلتد درون بستر ظلمت


ابر می غرد و ز او هر چیز می ماند به ره منکوب،


مرغ باران می زند فریاد:


- عابر!


درشبی این گونه توفانی


گوشه گرمی نمی جوئی؟


یا بدین پرسنده دلسوز


پاسخ سردی نمی گوئی؟



ابر می گرید


باد می گردد


و به خود این گونه در نجوای خاموش است عار:


- خانه ام، افسوس!


بی چراغ و آتشی آنسان که من خواهم، خموش و سرد و تاریک است.


***


رعد می ترکد به خنده از پس نجوای آرامی که دارد با شب چرکین.


وپس نجوای آرامش


سرد خندی غمزده، دزدانه از او بر لب شب می گریزد


می زند شب با غمش لبخند...



مرغ باران می دهد آواز:


- ای شبگرد!


از چنین بی نقشه رفتن تن نفرسودت؟



ابر می گرید


باد می گردد


و به خود این گونه نجوا می کند عابر:


- با چنین هر در زدن، هر گوشه گردیدن،


در شبی که وهم از پستان چونان قیر نوشد زهر


رهگذار مقصد فردای خویشم من...


ورنه در این گونه شب این گونه باران اینچنین توفان


که تواند داشت منظوری که سودی در نظر با آن نبندد نقش؟


مرغ مسکین! زندگی زیباست


خورد و خفتی نیست بی مقصود.


می توان هر گونه کشتی راند بر دریا:


می توان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند


می توان زیر نگاه ماه، با آواز قایقران سه تاری زد لبی بوسید.


لیکن آن شبخیز تن پولاد ماهیگیر


که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی خود را


در نشیب پرتگاه مظلم خیزاب های هایل دریا


تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ،


مانده با دندانش ایا طعم دیگر سان


از تلاش بوسه ئی خونین


که به گرما گرم وصلی کوته و پر درد


بر لبان زندگی داده ست؟



مرغ مسکین! زندگی زیباست ...


من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر باجست و جوی گوهری دارم


تارک زیبای صبح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم.


مرغ مسکین! زندگی، بی گوهری این گونه، نازیباست!


***


اندر سرمای تاریکی


که چراغ مرد قایقچی به پشت پنجره افسرده می ماند


و سیاهی می مکد هر نور را در بطن هر فانوس


و زملالی گنگ


دریا


در تب هذیانیش


با خویش می پیچد،


وز هراسی کور


پنهان می شود


در بستر شب


باد،


و ز نشاطی مست


رعد


از خنده می ترکد


و ز نهیبی سخت


ابر خسته


می گرید،-


در پناه قایقی وارون پی تعمیر بر ساحل،


بین جمعی گفت و گوشان گرم،


شمع خردی شعله اش بر فرق می لرزد.



ابر می گرید


باد می گردد


وندر این هنگام


روی گام های کند و سنگینش


باز می استد ز راهش مرد،


و ز گلو می خواند آوازی که


ماهیخوار می خواند


شباهنگام


آن آواز


بر دریا


پس به زیر قایق وارون


با تلاشش از پی بهزیستن، امید می تابد به چشمش رنگ.


***


می زند باران به انگشت بلورین


ضرب


با وارون شده قایق


می کشد دریا غریو خشم


می کشد دریا غریو خشم


می خورد شب


بر تن


از توفان


به تسلیمی که دارد


مشت


می گزد بندر


با غمی انگشت.



تا دل شب از امید انگیز یک اختر تهی گردد.


ابر می گرید


باد می گردد...

دل تنگم
13-10-2008, 03:13
بزن باران بهاران فصل خون است

بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است

بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند

بزن باران به نام هرچه خوبی ست
به زیر آوار گاه پایکوبی ست
مزار تشنه جوباران پراز سنگ
بزن باران که وقت لایروبی ست

بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام غرقه در خون دیارم
بپا کن پرچم رنگین کمان را

بزن باران که بی صبرند یاران
نمان خاموش گریان شو بباران
بزن باران بشوی آلودگی را
ز دامان بلند روزگاران

بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند

بزن باران به نام هرچه خوبی ست
به زیر آ وار گاه پایکوبی ست
مزار تشنه جو باران پر از سنگ
بزن باران که وقت لایروبی ست

بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
16-10-2008, 19:39
باران ببارد !
ميخواهد برای دلخوشی تو باشد

یا برای دلمردگی و دلتنگيهای من.....

فقط ببارد..

انتظار ديگری ندارم همين!!!!

thomas-anders
16-10-2008, 19:40
ای کاش می دانستی عشق من برای تو

بارانی بود در بهت زمین تشنه غربتت

پرواز پروانه ها بود

بر روی ساقه های مهربان گندمزارت

ای کاش می دانستی عشق من

پشتوانه هزار کندو بود

بر هزاران گرده افشانی

در میان تنهایی مزرعه آفتابگردانت

ای کاش می دانستی چشمان مهربان این من عاشق

توان دستانت بود در هنگام نوازشها

قدرت پاهایت بود

در هنگام راه رفتن ها

تو خورشید بودی تو ماه بودی

در فراسوی مرزهای نامهربانی

تو صداقت عشق بودی برای من

تو ندانستی قناری تنها آواز نمی خواند

تنها می گرید

قناری تنها می میرد.

thomas-anders
16-10-2008, 19:41
کاش در دهكده عشق فراواني بود توي بازار صداقت كمي آزادي بود كاش اگر گاه كمي لطف به هم مي كرديم مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود
كاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب روي شفافترين خاطره مهماني بود
كاش دريا كمي از درد خودش كم ميكرد قرض مي داد به ما هر چه پريشاني بود
كاش به تشنگي پونه كه پاسخ داديم رنگ رفتار منو لحن تو انساني بود
مثل حرفهايي كه پر از معجزه و الهام است كاش رنگ شب ما هم كمي عرفاني بود
چقَدَر شعر نوشتيم براي باران
غافل از آن دل ديوانه كه باراني بود...

thomas-anders
16-10-2008, 19:50
کلاس اول بود که خواندیم :
آن مرد در باران آمد

اما اکنون می دانیم
تا آن مرد نیاید
باران نمی بارد ......

thomas-anders
16-10-2008, 19:52
هنوز هم در دنیای خوشبخت من لحظه ی آمدنت بارانیست
روزی كه آمدی باران می بارید
نمی دانم ! تو با باران آمدی ؟
یا باران با تو ؟
اما دلم برای باران تنگ شده است .....

thomas-anders
16-10-2008, 19:53
تو برایم آوای بارانی!
گیرم بعد از آن باران هم آمد ...
حسرت این همه سال بی بارانی هم سراب شد
تو هم در باران بازو در بازوی من پرواز کردی
چتر هم نداشتیم
خیس هم شدیم
مشت هایمان را هم از باران پر کردیم و مستانه سر کشیدیم
همدیگر را هم به دانه های باران قسم دادیم که یکدیگر را فراموش نکنیم
مدام هم حرف هم را قطع کردیم که زودتر بگوییم "دوستت دارم "

نوشته هایم بدون تو و باران و سکوت و عطر مریم
دیگر رنگی ندارد !
دارد ؟ ...
من نگران دلهایمان هستم !!!

thomas-anders
16-10-2008, 19:55
گرید به حالم
کوه و در و دشت
از این جدایی
می نالد از غم
این دل دمادم
فردا کجایی
سفر بخیر مسافر من
گریه نکن به خاطر من
باران می بارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردیه این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشق ترین، بد کرده ام من!!!!
رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم، با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب
تو رو کم دارم امشب
آرام جان خسته
ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر
اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم....

vahide
17-10-2008, 20:16
وقت لطيف شن


باران
اضلاع فراغت را مي شست
من با شن هاي مرطوب عزيمت
بازي مي كردم
و خواب سفرهاي منقش مي ديدم.
من قاتي آزادي شن بودم.
من
دلتنگ
بودم.
***
در باغ
يك سفره مانوس
پهن بود.
چيزي وسط سفره، شبيه
ادراك منور:
يك خوشه انگور
روي همه شايبه را پوشيد.
تعمير سكوت
گيجم كرد.
ديدم كه درخت، هست.
وقتي كه درخت هست
پيداست كه بايد بود،
بايد بود
و رد روايت را
تا متن سپيد
دنبال كرد.
اما
اي ياس ملون!

t.s.m.t
17-10-2008, 23:30
یاغمورلو گؤزلریم...
اورگیمی سانا گؤستریر

ایستکیم دیلیمه جایمیر
کوکسه دن اود قوپاریر
دیلیمدکی سؤزلره آلیشیر

نئدندی گؤزلرین یالان سؤزلری ایناندی
وده یاغمورلو گؤزلریمی دانیر!

بیر چارا تاپاممادیم یارالانمیش کؤنلومه
بیر اینسان
بیر باخیش
بَتین وَده گؤزلرین دؤندرسین
بو بولانیق ویترین دن بیر بری

نئدندی گؤزلرین ویترین دالیندا بورونجو اینانیر
آما گؤزوم دوغان آلمازلاری دانیر
PƏKƏR


(چشم های بارانی ام...
تصویر دل را بر تو منعکس می کند

خواسته ام بر زبانم جاری نمیشود
از درونم با آتشی ،
که بر کلمات زبانم شعله ای میکشد

از چه بود که چشمانت حرف های دروغین را باور کرد
و چشمهای بارانی ام را باور ندارد!

بر دل زخمی ام چاره ای نیست
یک انسان
یک نگاه
چهره اش را برگردانَد،
از این ویترین مه آلود

از چه چشمانت آهن پاره های پشت ویترین را باور کرد
اما تولد الماسهای چشمانم را ندید!)

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
18-10-2008, 10:43
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


باران! باران! دوباره باران! باران!
باران! باران! ستاره باران! باران!
ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:
باران! باران! بهار! باران! باران!


قیصر امین پور

karin
18-10-2008, 10:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک، ... چکار با پنجره داشت


قیصر امین پور

t.s.m.t
18-10-2008, 17:56
...
اگر با او نگویم با که گویم
فرود آید نگاه از نیمه ی راه
که دست وصل کوتاه است کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی میخروشم های باران
چه می خواهی ز ما بی برگ وباران
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
20-10-2008, 03:34
دیشب دوباره در من حسی عجیب گل کرد
رفتی تو از کنارم، اما چقدر دل سرد

باران گرفت و در مه من ماندم و خیالت
دیگر نمانده از تو جز رد پایی از درد

افتاده ام به پایت تا در شبم بمانی
رفتی خبر نداری تاریک ماندم و سرد

کوچیده ام به یادت در کوچه کوچه ی شهر
هر شب شبیه کولی، تنها وخسته، شبگرد

فالی زدم به نامت، نیت فقط تو بودی
حافظ ! بگو بمانم این بار زوج یا فرد

در کهکشان یادت هی می خورم به بن بست
پایان ندارد این شب، با من چه می کنی؟ مرد!

من با تو زنده هستم، من با تو خو گرفتم
رفتی تو از کنارم، اما دوباره برگرد

sweet_mahsa
20-10-2008, 17:04
متاسفانه مطلب نداشتم ه عکس اکتفا کردم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sweet_mahsa
20-10-2008, 17:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sweet_mahsa
20-10-2008, 17:18
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
21-10-2008, 00:54
...

خوش به حال غنچه های نیمه باز

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه های شسته باران خورده خاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگهای سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه ی شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوتر های مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
22-10-2008, 00:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
22-10-2008, 00:43
باز امشب شب بارانی است
از هوا سیل بلاریزد
برمن و عشق غم آویزیم
اشک از چشم خدا ریزد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
22-10-2008, 00:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
22-10-2008, 01:08
جام اگر بشکست
زندگی درچشم من شبهای بی مهتاب راماند
شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب ماند
ابر بی باران اندوهم
خار خشک سینه ی کوهم
سالها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم
نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه...
حالیا خاموش خاموشم
یاد از خاطر فراموشم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
23-10-2008, 23:35
درکلاسی کهنه بی رنگ وبو.........پشت میزی بی رمق بنشسته بود
در دل او رعدوبرق دردها ................... ذهن او ابری تر از پاییز بود
فکردیشب بود ؛دیشب تا سحر...........بارش باران شب یکریز بود
سقف خانه چکه می کردوپدر ..........رفت روی بام تعمیری کند
شاید ازشرم زن و فرزند خویش......... رفت بیرون بلکه تدبیری کند
وقت پایین آمدن ازپشت بام..................نردبان از زیر پایش لیزخورد
دخترک درفکردیشب غرق بود.........ناگهان دستی بروی میز خورد
بعد آن هم سیلی جانانه ای............. صورت بیجان دختر رانواخت
رنگ گلهای نگاهش زرد بود..........ازهمین رو رنگ ورویش رانباخت
لحن تندی با تمام خشم گفت..........تو حواست در کلاس درس نیست
بعد هم اورا جریمه کردوگفت..........چاره ی کار شماها ترس نیست
درس آنروزکلاس دخترک..............شعرباران بود یادم مانده است
نام شاعر رفته ازیادم ولی...............اهل گیلان بود یادم مانده است
شب سربالین بابا دخترک..................بازباران با ترانه می نوشت
سقف خانه اشک می بارید او.............می خورد بر بام خانه می نوشت

علیرضا دهقانیان

thomas-anders
23-10-2008, 23:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دنيا چه کوچک شده !
و تو چه بزرگ
و جاده ها چه طولانی
شايد هنوز مسافری در مه مانده باشد
تا باران
تنهاييش را خيس کند .....

eshghe eskate
24-10-2008, 08:52
«من، تفته تن كويرم» - نم نم ببار باران‏
با وسعتِ غم، اينجا، بى‏غم ببار باران‏
خون مُرده سكوتم، در وادىِ خموشان‏
راهِ نفس ندارم، كم‏كم ببار باران‏
تا شوقِ نى سوارى، در سينه‏مان نميرد
بر خاكِ بازىِ ما، گُل نم ببار باران‏
در كوچه باغ هستى، پژمُرده از غبارم‏
تا... غنچه‏ام بخندد، شبنم ببار باران‏
رگبار بسْ... شقايق، تابِ تو را ندارد
از دشت رو بگردان، بَر يم ببار باران‏
گرمى به شيشه‏ام مُرد، تا... سركه شد شرابم‏
آبْ آتشى، به خاكِ آدم ببار باران‏
درمان نمى‏پذيرد، با دستِ غير دَردم‏
بَر زخمِ كارىِ من، مَرهَم ببار باران‏
دستِ ستم نشويد، رگبار سيل خيزت‏
تا... كاخ‏ها بروبى، مُحكم ببار باران‏
تر دامنى سزد، در مرگ خداى پاكى‏
بر دامنم چو اشكِ مريم ببار باران‏
از چشم ابر آهم، در سوگ نوجوانى‏
بر گور آرزوها، يك دِم ببار باران‏
ويرانه «وفا» را - تا... رنگ لاله گيرد
تنها، نه اشكِ حسرت، خون هم ببار باران‏

جلیل قریشی زاده

eshghe eskate
24-10-2008, 08:58
حرف‌های نگفته ‌ای دارم؛ حرف‌های نگفته ‌ای داری


از سرت دست بر نمی دارم؛ از دلم دست بر نمی داری


شعر و باران و هر چه نا ممکن، در نگاه تو شکل می گیرد


من تو را عاشقانه می میرم، تو اگر عاشقانه بگذاری


باز هم چتر و کوچه و باران، هق...هق بادهای سرگردان


حجم سیال سایه‌یی در مه، تلی از عقده های تکراری


آه! بگذار بگذریم از من؛ تو بگو بر سرت چه آوردی؟


مثل این ابرهای دم کرده، با خود و من تو در کلنجاری


من هنوز آن غروب یادم هست؛ گریه های تو خوب یادم هست


در تب شوق و شرم و اشک و غرور، گفتی (آهسته): دوستم داری؟


امشب از شعر و گریه سرشارم، حس و حالی نگفتنی دارم


حس و حالی نگفتنی دارم، آری، آری، عزیز من!..... آری


شعر، این شهوت مقدس من، در نگاه تو نطفه می بندد


کوچه چیزی بزرگ کم دارد - جای خالیه چشم تو ....... باری


خوب من! واقفم که ممکن نیست، چشم های تو را ببینم باز


هی مخواه از تو دست بردارم، ....... تو مگر از دلم خبر داری؟!

eshghe eskate
24-10-2008, 09:54
باز باران بی ترانه
با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمی دانم ،
نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران
سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن
به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش
آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم...
نمی دانم
چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش
در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران
از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر
آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم کجــــای این لجـــــن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا
از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط

eshghe eskate
24-10-2008, 21:12
...
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده خاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوتر های مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسی.اینم ادامه ش:
خوش به حال غنچه های نیمه باز

بوی باران بوی سبزه بوی خک
شاخه های شسته باران خورده پک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به خال روزگارا
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

eshghe eskate
24-10-2008, 21:16
افسانه باران

شب تا سحر من بودم و لالای باران
اما نمی دانم چرا خوابم نمی برد
غوغای پندار نمی بردم
غوغای پندارم نمی مرد
غمگین و دلسرد
روحم همه رنج
جان همه درد
آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد
چشمان تبدارم نمی خفت
افسانه گوی ناودان باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
سر می کشید از بام و از در
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
گه پای می کوبید روی دامن کوه
گه دست می افشاند روی سینه دشت
آسوده می رقصید و می خندید و میگشت
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه می گفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
سی سال از عمرت گذشته است
زنگار غم بر رخسارت نشسته است
خار ندامت در دل تنگت شکسته است
خود را چنین ‌آسان چرا کردی فراموش
تنهای تنها
خاموش خاموش
دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی
دیگر نمی گویی حدیث مهربانی
دیگر نمی خوانی سرودی جاودانی
دست زمان نای تو بسته است
روح تو خسته است
تارت گسسته است
این دل که می لرزد میان سینه تو
این دل که دریای وفا و مهربانی است
این دل که جز با مهربانی آشنا نیست
این دل دل تو دشمن تست
زهرش شراب جام رگهای تن تست
این مهربانی ها هلکت میکند از دل حذر کن
از دل حذر کن
از این محبت های بی حاصل حذر کن
مهر زن و فرزند را از دل بدر کن
یا درکنار زندگی ترک هنر کن
یا با هنر از زندگی صرف نظر کن
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه میگفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
یک شب اگر دستت در آغوش کتاب است
زن را سخن از نان و آب است
طفل تو بر دوش تو خواب است
این زندگی رنج و عذاب است
جان تو افسرد
جسم تو فرسود
روح تو پژمرد
آخر پرو بالی بزن بشکن قفس را
آزاد باش این یک نفس را
از این ملال آباد جانفرسا سفر کن
پرواز کن
پرواز کن
از تنگنای این تباهی ها گذر کن
از چار دیوار ملال خود بپرهیز
آفاق را آغوش بر روی تو باز است
دستی برافشان
شوری برانگیز
در دامن آزادی و شادی بیاویز
از این نسیم نیمه شب درسی بیاموز
وز طبع خود هر لحظه خورشیدی برافروز
اندوه بر اندوه افزودن روا نیست
دنیا همین یک ذره جا نیست
سر زیر بال خود مبر بگذار و بگذر
پا روی دل بگذار و بگذر
شب تا سحر من بودم و لالای باران
چشمان تبدار نمی خفت
او همچنان افسانه می گفت
آزاد و وحشی باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
آسوده می خندید و می رقصید و می گشت

eshghe eskate
25-10-2008, 17:52
باران می بارد
میخواهد مرا شکست دهد
ولی افسوس .....
او هیچ وقت درک نکرد
دل کوچک من همچنان خون تر از دل بزرگ دریاست
(این شعرو امروز در حالی که بارون داشت میبارید کنار پنجره گفتم)

thomas-anders
25-10-2008, 23:21
کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم

کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد می‌شد

آفتاب دیدگانم سرد می‌شد





آسمان سینه‌ام پر درد می‌شد

ناگهان طوفان اندوهی بجانم چنگ می‌زد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ میزد.

thomas-anders
25-10-2008, 23:25
حیاط ، باغچه ، گل
نیم روز است و هوا گرم
نم باران
باران گرم
گل داوودی عاشق شده است
عاشق شمعدانی لب طاقچه .....

t.s.m.t
26-10-2008, 11:05
از اوج

باران قصیده واری

غمناک

آغاز کرده بود

میخواند و باز می خواند

بغض هزار ساله دردش را

انگار میگشود

اندوه ز است زاری خاموش

ناگفتنی است

این همه غم؟

ناشنیدنی است

پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟

گفتند اگر تو نیز

از اوج بنگری

خواهی هزار بار از او تلختر گریست

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eshghe eskate
27-10-2008, 23:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



کوچيک تر که بودم


فکر مي کردم بارون اشک خداست


ولي مگه خدا هم گريه مي کنه چرا بايد دل خدا بگيره!!!!


دوست داشتم زير بارون قدم بزنم


تا بوي خدا رو حس کنم


اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت


کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!!!


آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي شد


حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند


و يا از ياد خدا غافل شدند


همه مي گفتند باران رحمت خداست


ولي حس کودکانه من مي گفت:


خدا دلش از دست آدما گرفته

eshghe eskate
27-10-2008, 23:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


اگر بارید باران و من هم نبودم
اگرمن ندیدم
مرا هم ببخش
اگر شکل سرشار بودن
شبیه محبت
درون صدایم نیامد
مرا هم ببخش
ببخشم اگر شکل باران نباریدم و
سوزسرما نفهمیده مردم
ببخشم
که تقدیر تنهایی ام بود من بازنده بودم


اگر بارید باران و من هم نبودم
اگر من ندیدم
مرا هم ببخش


صدایم نکردی و
احساس قلبم نفهمیده رفتی
و در شکل بودن
ندانسته شعر نحیفم
نفهمیده خواندی
و پرواز صدایم
اگر چه برون بر نیامد ،
نشنیده گفتی
اگر فکر کردی که چشمم به تو گفت
نفهمیده آن شعر بد را شنفتی .


نمی دانم از کجای شعرم بر آمد ،
ولی :
اگر شعر هم برایت خوشایند خوبی نبود ،
مرا هم ببخش
اگر بارید باران و
من شکل باران نباریدم و سرودی و شکل نیایش نخواندم
اگر روز ابری به یادم نیامد
اگر من نگرییستم شعر تو را
اگر چشم تو فقط با دلم پر گرفت
مرا هم ببخش .
اگر چه دل من گواه
که امروز ،
گناهی ندارم
ولی باز هم تو ای زیبای من
مرا هم ببخش

mummified
29-10-2008, 16:10
من اینجا مهمونم!
خواستین بخونین
نخواستین هم این تایپیک رو پاک کنین.
من نمیخوام شعر بگم و تصنیف کپی کنم و بیارم اینجا بچسبونم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حرف دلمو میزارم:
من تو آمل زندگی میکنم.
شهری شمالی که هم دریا داریم و هم جنگل و هم کوه!
جایی کار میکنم که زیر یه روستای جنگلی کوهستانیه.
مناظرش خیلی قشنگه.
الانم 4 روزی میشه که اینجا فقط بارون میاد.
جاتون خالی همش میرم زیر بارون قدم میزنم یا صندلیم رو میبرم بیرون توی فضای باز و راحت به اسمون خدا و اشک ابرها نگاه میکنم.
راستی همتون از بارون نوشتین ولی هیچکدومتون تا حالا مثا ابر بودین؟
ابر اینقدر گریه میکنه تا نابود شه!
خیلی بده که ادم مثل ابر باشه.
مخصوصاً ابرهای بهاری.
راستی شمکا میدونین چرا ابرها گریه میکنند؟
مگه ابراها هم عاشق میشن؟
شایدم این ابرها همون قطرات آب اقیانوس باشن که دلشون برای دوستاشون تنگ شده و گریه میکنند و خودشون رو به زمین میزنند تا خودکشی کنند.
نمیدونم.
شما چی فکر میکنین؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

gmuosavi
31-10-2008, 13:06
ازدرخت شاخه در آفاق ابر،

برگ های ترد باران ریخته !

بوی لطف بیشه زاران بهشت،

با هوای صبحدم آمیخته !

***

نرم و چابك، روح آب،

می كند پرواز همراه نسیم .

نغمه پردازان باران می زنند،

گرم و شیرین هر زمان چنگی به سیم !

***

سیم هر ساز از ثریا تا زمین .

خیزد از هر پرده آوازی حزین .

هر كه با آواز این ساز آشنا،

می كند در جویبار جان شنا !

***

دلربای آب، شاد و شرمناك،

عشقبازی می كند با جان خاك !

خاك خشك تشنه دریا پرست،

زیر بازی های باران مست مست !

این رود از هوش و آن آید به هوش،

شاخه دست افشان و ریشه باده نوش !

***

می شكافد دانه، می بالد درخت،

می درخشد غنچه همچون روی بخت!

باغ ها سرشار از لبخند شان،

دشت ها سرسبز از پیوندشان ،

چشمه و باغ و چمن فرزندشان !

***

با تب تنهائی جانكاه خویش،

زیر باران می سپارم راه خویش .

شرمسار ازمهربانی های او،

می روم همراه باران كو به كو .

***

چیست این باران كه دلخواه من است ؟

زیر چتر او روانم روشن است .

چشم دل وا می كنم

قصه یك قطره باران را تماشا می كنم :

***

در فضا،

همچو من در چاه تنهائی رها،

می زند در موج حیرت دست و پا،

خود نمی داند كه می افتد كجا !

***

در زمین،

همزبانانی ظریف و نازنین،

می دهند از مهربانی جا به هم،

تا بپیوندند چون دریا به هم !

***

قطره ها چشم انتظاران هم اند،

چون به هم پیوست جان ها، بی غم اند .

هر حبابی، دیدهای در جستجوست،

چون رسد هر قطره، گوید: - « دوست! دوست ... !»

می كنند از عشق هم قالب تهی

ای خوشا با مهر ورزان همرهی !

***

با تب تنهائی جانكاه خویش،

زیر باران می سپارم راه خویش.

سیل غم در سینه غوغا می كند،

قطره دل میل دریا می كند،

قطره تنها كجا، دریا كجا،

دور ماندم از رفیقان تا كجا !

***

همدلی كو ؟ تا شوم همراه او،

سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !

شاید از این تیرگی ها بگذریم .

ره به سوی روشنائی ها بریم .

می روم، شاید كسی پیدا شود،

بی تو، كی این قطره دل، دریا شود؟


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

thomas-anders
31-10-2008, 20:26
بزن باران تو خیسم کن کثیفم من تمیزم کن دلم مرده تو یادم کن ستم خورده صدایم کن صدایم کن توی غربت ,چشام بسته, شب تاریک گلوم بسته هوای سرد دلم خسته توی ظلمت, بزن باران بزن باران هوا غمگین پر از گرده توی سینم پر از درده غم یادش چقدر سرده تو این احساس بزن باران بزن باران بزن باران تو خیسم کن کثیفم من تمیزم کن دلم مرده تو یادم کن ...

thomas-anders
31-10-2008, 20:28
مرغ باران

در تلاش شب که ابر تیره می بارد
روی دریای هراس انگیز

و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز

و سرود سرد و پر توفان دریای حماسه خوان گرفته اوج
می زند بالای هر بام و سرائی موج

و عبوس ظلمت خیس شب مغموم
ثقل ناهنجار خود را بر سکوت بندر خاموش می ریزد، -
می کشد دیوانه واری
در چنین هنگامه
روی گام های کند و سنگینش
پیکری افسرده را خاموش.

مرغ باران می کشد فریاد دائم:
- عابر! ای عابر!
جامه ات خیس آمد از باران.
نیستت آهنگ خفتن
یا نشستن در بر یاران؟ ...

ابر می گرید
باد می گردد
و به زیر لب چنین می گوید عابر:
- آه!
رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
من به هذیان تب رؤیای خود دارم
گفت و گو با یار دیگر سان
کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.
***
اندر آن هنگامه کاندر بندر مغلوب
باد می غلتد درون بستر ظلمت
ابر می غرد و ز او هر چیز می ماند به ره منکوب،
مرغ باران می زند فریاد:
- عابر!
درشبی این گونه توفانی
گوشه گرمی نمی جوئی؟
یا بدین پرسنده دلسوز
پاسخ سردی نمی گوئی؟

ابر می گرید
باد می گردد
و به خود این گونه در نجوای خاموش است عار:
- خانه ام، افسوس!
بی چراغ و آتشی آنسان که من خواهم، خموش و سرد و تاریک است.
***
رعد می ترکد به خنده از پس نجوای آرامی که دارد با شب چرکین.
وپس نجوای آرامش
سرد خندی غمزده، دزدانه از او بر لب شب می گریزد
می زند شب با غمش لبخند...

مرغ باران می دهد آواز:
- ای شبگرد!
از چنین بی نقشه رفتن تن نفرسودت؟

ابر می گرید
باد می گردد
و به خود این گونه نجوا می کند عابر:
- با چنین هر در زدن، هر گوشه گردیدن،
در شبی که وهم از پستان چونان قیر نوشد زهر
رهگذار مقصد فردای خویشم من...
ورنه در این گونه شب این گونه باران اینچنین توفان
که تواند داشت منظوری که سودی در نظر با آن نبندد نقش؟
مرغ مسکین! زندگی زیباست
خورد و خفتی نیست بی مقصود.
می توان هر گونه کشتی راند بر دریا:
می توان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند
می توان زیر نگاه ماه، با آواز قایقران سه تاری زد لبی بوسید.
لیکن آن شبخیز تن پولاد ماهیگیر
که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی خود را
در نشیب پرتگاه مظلم خیزاب های هایل دریا
تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ،
مانده با دندانش ایا طعم دیگر سان
از تلاش بوسه ئی خونین
که به گرما گرم وصلی کوته و پر درد
بر لبان زندگی داده ست؟

مرغ مسکین! زندگی زیباست ...
من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر باجست و جوی گوهری دارم
تارک زیبای صبح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم.
مرغ مسکین! زندگی، بی گوهری این گونه، نازیباست!
***
اندر سرمای تاریکی
که چراغ مرد قایقچی به پشت پنجره افسرده می ماند
و سیاهی می مکد هر نور را در بطن هر فانوس
و زملالی گنگ
دریا
در تب هذیانیش
با خویش می پیچد،
وز هراسی کور
پنهان می شود
در بستر شب
باد،
و ز نشاطی مست
رعد
از خنده می ترکد
و ز نهیبی سخت
ابر خسته
می گرید،-
در پناه قایقی وارون پی تعمیر بر ساحل،
بین جمعی گفت و گوشان گرم،
شمع خردی شعله اش بر فرق می لرزد.

ابر می گرید
باد می گردد
وندر این هنگام
روی گام های کند و سنگینش
باز می استد ز راهش مرد،
و ز گلو می خواند آوازی که
ماهیخوار می خواند
شباهنگام
آن آواز
بر دریا
پس به زیر قایق وارون
با تلاشش از پی بهزیستن، امید می تابد به چشمش رنگ.
***
می زند باران به انگشت بلورین
ضرب
با وارون شده قایق
می کشد دریا غریو خشم
می کشد دریا غریو خشم
می خورد شب
بر تن
از توفان
به تسلیمی که دارد
مشت
می گزد بندر
با غمی انگشت.

تا دل شب از امید انگیز یک اختر تهی گردد.
ابر می گرید
باد می گردد...

mummified
31-10-2008, 22:53
اين تصوير زيبا هم تقديم به تمام بچه هاي تايپيك باران.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
31-10-2008, 23:37
اينم چند تا عكس زيباي ديگه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
03-11-2008, 07:34
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

leira
03-11-2008, 15:41
وای باران ! باران!

شیشه پجره را باران شست.

از دل من اما...... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

تو بهاری؟

نه.

بهاران از توست.

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

باز کن پنجره را

تو اگر باز کنی پنجره را-

من نشان خواهم داد

به تو زیبایی را.....

باز کن پنجره را
.
.

در دلم آرزوی آمدنت میمیرد

رفته ای اینک اما آیا

باز برمیگردی؟

چه تمنای محالی دارم- خنده ام میگیرد!


-------------------------------------------------
حمید مصدق - البته این شعر کاملش خیلی طولانیه ولی همه ی قسمتهاش فوق العاده زیباست

eshghe eskate
04-11-2008, 23:52
عکس امضای منم تقدیم به همه ی دوستان بارانی.

Ghorbat22
06-11-2008, 15:49
دوباره بغض آسمان شکسته می شود . پنجره ترنم باران و گریه ابر را قاب می گیرد . دوباره قلب شکسته ی شهر نبض حیات را تجربه می کند . خیابان رنگ طراوت و تازگی به خود می گیرد.
صبح پشت دروازه ی شهر است با لبخند خورشید. چترها را باید بست و زیر باران باید رفت و سلام باید داد به باران.......
هدیه ی زیبای خداوند

eshghe eskate
06-11-2008, 19:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eshghe eskate
06-11-2008, 19:26
دیریست دلم گرفته باران
اشکم که ز غم سرشته باران
چندیست "اسیر دست اویم"
بر لوح دلم نوشته باران!
باران! دل من چو راز دارد،
از او طلب نیاز دارد،
باران به دلم غمی نشسته
من بال و پرم. ولی شکسته!
باران مه من چه حال دارد؟؟؟
این دل ز تو هم سوال دارد!
باران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران
آه ای دل ناصبور، صبری
آرام بمان، قرار قدری...

eshghe eskate
06-11-2008, 19:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eshghe eskate
06-11-2008, 20:02
حقیقت دارد


تو را دوست دارم

در این باران

می خواستم تو

در انتهای خیابان نشسته باشی

من عبور کنم

سلام کنم

لبخند تو را در باران می خواستم

thomas-anders
06-11-2008, 22:58
تویی بهانه آن ابرها که می گریند

بیا که صاف شود این هوای بارانی

thomas-anders
06-11-2008, 23:00
پرنده بود و آسمان!



سکوت بود و جاده و خطی که میرفت...


من بودم و تو!


باران بود و آغوش گرمت که چتر من شد...
باز هم جاده...

جاده پا برجاست و رد پای من و تو را مینگرد
پرنده هست و آغوش آسمان را رها نمی کند!

باران هست واشکهای مرا میشوید.


میبینی بی وفا؟؟!!


تنها من ، تنها شدم...


تنها من هستم که:


من هستم و یاد بودنت!

thomas-anders
06-11-2008, 23:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


باران ببار دلم گرفته ست
من هم می خواهم ببارم ...
باران آرام ببار
آدمیان در خوابند
این طلوع آرام را بر هم مزن
اما ببار ...

بگذار دلتنگی ام با تو ببارد
بگذار ندانسته هایم در تو ببارد
سادگیت بر گونه هایم است
اما هنوز باورت ندارم
اما تو ببار ...

آهسته ببار
باور می کنی؟
دلم با تو هم گرفته است
اما تو ببار ...

thomas-anders
06-11-2008, 23:05
باز باران آمد

یاد سرمشق هزاران بار از "باران" خوش

یاد شعر باران

یاد آن کودک ده ساله ی چست و چابک

یاد نقاشی بارانی خوش

باز باران آمد

شعر من هم بارید

و دلم خواست

از اول شعر باران

تا شمیم خاک باران زده با من باشی

من و تو باشیم و باران و خدا

و نسیمی بوزد گه گاهی

و تر از بارش باران و خنک از وزش باد و نسیم

تا سرانجام ره خوشبختی

سخت با هم بدویم

و نپرسیم از عشق

که سرانجام کجاست ...

thomas-anders
06-11-2008, 23:06
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون


دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

(محمد علی معلم)
آواز استاد شجریان

thomas-anders
06-11-2008, 23:06
چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
زير چتر او روانم روشن است .
چشم دل وا مي كنم
قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
همچو من در چاه تنهائي رها،
مي زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمي داند كه مي افتد كجا !
در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين،
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .
هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
با تب تنهائي جانكاه خويش،
زير باران مي سپارم راه خويش.
سيل غم در سينه غوغا مي كند،
قطره دل ميل دريا مي كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،
سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !
شايد از اين تيرگي ها بگذريم .
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟
(( فریدون مشیری))

دل تنگم
09-11-2008, 10:34
منتظرت می‌مانم!
هم از آن بيش،
که عبورِ ثانيه از هزاره‌ی مرگ،
هم از آن بيش،
که تحملِ علف در بارشِ تگرگ.


منتظرت می‌مانم!
هم از آن بيش،
که شمارشِ بی‌حسابِ روز،
هم از آن بيش،
که چند و چونِ هنوز.


منتظرت می‌مانم!
می‌مانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآيد و
تکلم ِ حيرت از حُلولِ درخت.


"سید علی صالحی"


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Golnar33
11-11-2008, 07:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Golnar33
11-11-2008, 07:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Golnar33
11-11-2008, 07:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Golnar33
11-11-2008, 07:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Golnar33
11-11-2008, 07:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
11-11-2008, 20:23
باران ببار که دلم هوای یارم کرده است
هنوز با او قدمی به زیر بارش های ملایم و لطیفت بر نداشتم
هنوز طراوت تو و سیلی های دلنشین قطراتت را در کنار او حس نکردم
ولی تو همچنان ببار.....
زیرا که باریدن تو حس عاشقانه ی مرا بیشتر می کند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
11-11-2008, 22:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
11-11-2008, 22:52
دوست را زير باران بايد ديد
عشق را زير باران بايد جست



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
11-11-2008, 22:59
خدايا!
قربون مصلحتت بشم.
يكي براي نون زير بارونه،‌يكي براي عشقش،‌يكي هم براي علافي...
اين معصوم خدا
اين دختر ناز براي چي زير بارونه؟
خدايا قربون بزرگيت بشم.
اين طفل معصوم اينجا چه ميكنه؟
:45:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
12-11-2008, 07:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
13-11-2008, 19:38
نمی دانم چرا آسمان این شهر با مردمش چند وقتی است که قهر کرده
نمی دانم چرا هر بار با سیاهی اش منت بارش را بر سر می گذارد ولی آن را نثار نمی کند .
نمی دانم چرا نمی خواهد از آمدنش شاد شویم و همانند کودکان به زیرش برویم و دستان خالی خویش را در برابر وسعت بی کران آن باز کنیم و بگوییم ببار ...ببار...ببار...
اما می دانم که تو وقتی می باری با تمام وجودت خواهی بارید و آمدنت همراه با بارشی کوبنده است....
دلم تنگ شده است ... از پنجره ی اتاقم به انتظار بارشت خواهم ماند .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
14-11-2008, 14:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
14-11-2008, 14:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
14-11-2008, 17:57
دیریست دلم گرفته باران
اشکم که ز غم سرشته باران
چندیست "اسیر دست اویم"
بر لوح دلم نوشته باران!
باران! دل من چو راز دارد،
از او طلب نیاز دارد،
باران به دلم غمی نشسته
من بال و پرم. ولی شکسته!
باران مه من چه حال دارد؟؟؟
این دل ز تو هم سوال دارد!
باران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران
آه ای دل ناصبور، صبری
آرام بمان، قرار قدری...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برگرفته از وبلاگ:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

mummified
14-11-2008, 17:59
خدايا! رحمت خود را با ابر ِ پر باران، و بهار ِ پر آب، و گياهانِ خوش منظر شاداب، بر ما نازل فرما؛ باراني درشت قطره، بر ما فرو فرست، که مردگان را زنده، و آنچه از دستِ ما رفته به ما باز گرداند. خدايا! ما را با باراني سيراب کن که زنده کننده، سيراب سازنده، فراگير و به همه جا رونده، پاکيزه و با برکت، گوارا و پر نعمت، گياهِ آن بسيار، شاخه هاي آن به بار نشسته و برگ هايش تازه و آبدار باشد، تا با چنان باراني بنده ي ناتوان را توان بخشي، و شهرهاي مرده ات را زنده سازي... (خطبه ۱۱۵نهج البلاغه)


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
17-11-2008, 18:22
نم نم سرد تو اینک می زند بر پشت شیشه
هوهوی باد و وزش آن می لرزاند هر در و ریشه
می روم بر پشت پنجره و نیم نگاهی می کنم
در را باز کرده و گریه ی آسمان را تماشا می کنم.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
21-11-2008, 22:56
یه نیم نگاه ساده بنداز از پنجره به بیرون

بـبین کـه مـن نـشستـم تنـها زیـر بارون
آرزو دارم بـبـیـنـم روی ماهـتـو دوبـــاره

از دل عاشـق مـن که کـسی خـبر نداره
تــوی ایـن دنیـا کسـی با مــن یــار نیسـت

مـــــی خــــوام تــــو بــاشــــی یــــاورم
بــرای شـبــهــای تــارم ، کـســی نـدارم
مــــی خــــوام تــــو بـاشــــی هـمـسـرم
:11::11::11::11::11:

Ghorbat22
24-11-2008, 03:49
باز باران مي آيد

و ما تا فرصتي

تا فرصت سلامي ديگر

خانه نشين ميشويم

كاش ميشد نامه را به خط گريه مي نوشتم . . .

چرا بايد از پس پيراهني سپيد

هم اين همه بي صدا و بي سايه بميريم

با اين همه عمري اگر باقي بود

طوري از كنار زندگي مي گذرم

كه نه دل آهوي بي جفت بلرزد و

و نه اين دل ناماندگار بي درمان

Ghorbat22
26-11-2008, 04:24
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار

rahgozare tanha
26-11-2008, 15:11
سوختم باران بزن ......شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی
آه باران .... من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران ... شاید تو خاموشم کنی

Ghorbat22
26-11-2008, 17:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
05-12-2008, 15:16
بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس ، بوی خیس تن خاک

جاده های مهربونی ، رگای آبی دستات
غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات

قلب تو شهر گل یاس ، دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی ، مرمر دیوار خوبی !

ای گل آلوده گل من ، ای تن آلوده ی دل پاک
دل تو قبله ی این دل ، تن تو ارزونی خاک

یاد بارون و تن تو ، یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار ، بوی خیس تن خاک

همیشه صدای بارون ، صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام ، قصه های تو بوده

وقتی که بارون می باره ، تو رو یاد من میاره
یاد گلبرگای خیست ، روی خاک شوره زاره

Ghorbat22
05-12-2008, 15:22
ميشود در زير باران به خيس شدن فكر نكنيم
و چتر،اين مانع رسيدن باران را ببنديم
تا جام وجود را از باران رحمت الهي پر كنيم
به قدر دانه اي در دل خاك
به اين بينديشيم كه
شايد اين باران
براي سرزدن از خاك ماديت لازم باشد

r4pbr4p
05-12-2008, 18:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fanoose_shab
14-12-2008, 16:19
باران که میشوی
من تشنه میشوم
برگونه های شب زده ام
یک غزل ببار

fanoose_shab
15-12-2008, 01:16
به بارانی ترین ابر سپرده ام
دلتنگی چشمانم را
بسراید...

MaaRyaaMi
30-12-2008, 12:58
شعر باران من اینجا گم شد


آه جای تر او خالی ماند

شعر باران من آن اوج عزیز

که غم غربت من ویران کرد

شعر باران من ای شعر دلم

تا تو رفتی دل من پر زده است



لیک این صفحه بدون تو سفیدوخالی

می نگارم در آن

من کنون تا غم نیستنت حس نشود

رفتی و حس قشنگ باران

من هنوز و هر روز

در دل خود دارم

حس زیبای طراوت،شادی

حس عشقی زیبا

که تو باران تو به من می دادی

قصه کوته کردم

باز باران آمد

از هوا یا ز دو چشم خیسم؟

نیک بنگر!

چه تفاوت دارد...

MaaRyaaMi
30-12-2008, 13:23
صدای گام های سبز باران است
اینجا می رسند از راه اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده گردآلود
نفسهاشان سراب آغشته سوزان
گامهاخشک و غباراندوه
اینجامی رسند از راه اینک
مردماني دردپرور پیکرآلوده
نشاط از چهره هاشان رخت بربسته
قلبها پیر و ترک خورده
نه درقاموس لبهاشان تبسم نقش می بندد
نه تنها قطره اشکی میزند
از خشکرود چشمها بیرون
......خداوندا
....ندانم می رسد فریاد من تا ابر
....تا گردون صدای گامهای سبز
باران است

MaaRyaaMi
30-12-2008, 13:24
امروز که دل غمگین بود
غم دوری تو را می پیمود

شاید امروز که باران بارید
به هوای دل من می بارید ...

MaaRyaaMi
30-12-2008, 13:26
در راه باران

از خانه اي عبور مي كني
من اسمش را خانه ي انتظار گذاشته ام
مسجد سهله
خانه همان كسي كه روزي مي آيد
و جهان در انتظار اوست
تو اكنون اجازه يافته اي كه در بيت او داخل شوي
لحظه به لحظه
ساعت به ساعت
روز به روز
ماه به ماه
سال به سال
انتظار و انتظار . . .
بغض عجيبي حكم فرما بود
و من زمزمه اي را شنيدم كه مي گفت:
ترسم كه بيايي و من آن روز نباشم
اي كاش كه من خاك رهه كوي تو باشم

MaaRyaaMi
02-01-2009, 21:28
به او گفتم
باران که ببارد
عادت خواهي کرد به گريستن در باران
و اشک هاي تو
باراني خواهد شد
هم چون تمام باران ها ،
خنديد؛ او عادت را نمي فهميد...

MaaRyaaMi
02-01-2009, 21:31
سرد است....
من
به دستان تو ميانديشم
و از پنجره هاي بسته
دلم ميگيرد.
قنديل ها
از پنجره ها آويزان اند!
تا دورها
شكفته ميشوي
به قامت خيال
در صداي باران
و شب
مرا و باران را
ميبرد تا دورها.
شكفته ميشوي
به قامت خيال
و پرده كه كنار ميرود
ناودان ها
هنوز ميخوانند!

sheko0o
02-01-2009, 23:44
پشت یه دریا خاطره
پشت دو کوه
پشت یه دست مه گرفته
روی برگ نازک گل
زیر درخت ساکت باغ
کنار رنگ پنجره
تو دل یک دست کویر
در اوج هجوم نازک نور
سر دو بار بارون خیس
دست نحیف برگا
می شد یه دست رخت زمین
یه آدم بود ....که دیگه نیست !!!!

eshghe eskate
03-01-2009, 21:57
زیر باران

زیر باران بیا قدم بزنیم

حرف نشنیده ای بهم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم

عادت كهنه را به هم بزنیم

وزباران كمی بیاموزیم

كه بباریم وحرف كم بزنیم

كم بباریم اگر ولی همه جا

عالمی را به چهره نم بزنیم

چتر را تا كنیم وخیس شویم

لحظه ای پشت پا به غم بزنیم

سخن از عشق خود به خود زیباست

سخن عاشقانه ای بهم بزنیم

قلم زندگی را به دست دل است

زندگی را بیا رقم بزنیم

قطره ها در انتظار تواند

زیر باران بیا قدم بزنیم

fanoose_shab
04-01-2009, 00:43
دیریست دلم گرفته باران
اشکم که ز غم سرشته باران
باران برِ من ببار باران
از او خبری بیار باران

fanoose_shab
04-01-2009, 00:47
تو ای تمام احساس من!
گرم تر از خورشید زیبا
زیبا تر از شبنم لطیف
لطیف تر از باران بهاری
بهاری تر از هر گل خوش بو
خوش بو تر از یاس های سفید
سفید تر از ابرهای آسمان آبی بلند
بلندتر از کوه های استوار
استوار تر از قامت سروهای عاشق
عاشق تر از هر عشق پر شور
پر شورتر از شهاب درخشان
درخشان تر از رنگین کمان پس از باران
و بارانی تر از هر سحاب رحمتی
پس عشق زیبای من!
چون تکه ابری بهاری یا بسان سحاب رحمت
بر کویر تشنه ام ببار
که غنچه وار آسمان تو را می نگرم
در انتظار باران
ببار و سیراب کن مرا

fanoose_shab
04-01-2009, 00:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

dampayi
04-01-2009, 23:09
خداوند ابر را گریه داد تا گل بخنده

MaaRyaaMi
15-01-2009, 20:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


چترت را كنار ايستگاهي در مه فراموش كن

خيس و خسته به خانه بيا
نمي خواهم شاعر باشي ، باران باش!
همين براي هفت پشت روييدن گل كافي ست،
چه سرخ،چه سبز و چه غنچه!



سيد علي صالحي

.::. RoNikA .::.
15-01-2009, 22:27
باران بهانه ای بود که من و تو زیر یک چتر
تا انتهای این کوچه برویم
امید اینکه خاطرات زیبای با هم بودن
تا ابد برایمان به یادگار بماند

Ghorbat22
16-01-2009, 05:34
تو بــــارون كه رفتي ، شبم زير و رو شد
يه بــغض شكســـته رفيــق گلــوم شد
تو بـــارون كه رفتي ، دل باغچه پژمـــرد
تمام وجـــودم توي آيينه خط خـــورد

هنـــوزم كه بارون تو كوچه ميباره
دلـــم غصه داره ، دلــــم بي قــــراره
نه شـــب عاشقـــانه ست ، نه رويا قشنگه
دلــــم بي تو خـــونه ، دلــــم بي تو تنـــگه

يه شب زيـــر بارون كه چشمم به راهـــه
ميبينـــم كـــه كوچه پر نـــور مـــــاهـــه
تو مــــاه منـــي كه تو بارون رسيدي
اميد منـــي تو شب نـــا اميـــدي

MaaRyaaMi
18-01-2009, 20:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


قلب ها را نمي توان به آدم ها سپرد‌ ،
آدمها سخت اند .
قلب ها را بايد به باران سپرد‌ ،
باران هرگز بي وفا نخواهد شد ...
زير باران مهرباني
مهرباني چشم ها را مي توان احساس كرد
و ترنم صداي عشق را مي توان شنيد .
زير باران مي توان ستاره شدن را باوركرد و آنها را چيد .
زير باران زمين را آسماني ديدم ،
با وسعتي از عشق .
باران يعني بغض شكسته آسمان .
باران يعني صداي گامهاي تو .
باران يعني قلب هاي ناآرام ابرها .
باران يعني مهرباني حرفهاي تو .
باران يعني گريه چشمهاي پاك .
باران يعني صداقت صداي تو .
و آسمان را هواي نوازش خاك است .
باران بهانه اي است ...

eshghe eskate
22-01-2009, 21:16
باز باران ،
بی طراوت ،
کو ترانه؟!
سوگواری ست ،
رنگ غصه ،
خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم،
می دویدم ،
توی جنگل های پوچی ،
زیر باران مدیحه ،
رو به خورشید ترانه ،
رو به سوی شادکامی .
می دویدم ،
می دویدم ،
هر چه دیدم غم فزا بود ،
غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ،
نیست باران ،
نیست باران ،
گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ،
می دویدم مثل مجنون ،
با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ،
بی کبوتر ،
بوف شومی سایه گستر ،
باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ،
بی حقیقت ،
کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ،
از عبث پر بود و از غم ،
لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ،
مرده در این سوگواری...

eshghe eskate
22-01-2009, 21:17
مثل قطره باراني كه بر شيشه ي غبار
گر فته ي

پنجره ي خانه ي متروكي مي بارد تو بر
زندگي من باريدي

آن چنان باريدي كه
ناگاه

برهنه به لمس قطره قطره ي حجم ات شتافتم
و آن گاه

چيزي در من روييد
چيزي از من تابيد

و فاصله....
رنگين كماني شد.



باران باشد ، تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا میگویم خداحافظ !!

eshghe eskate
22-01-2009, 21:17
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام

fanoose_shab
23-01-2009, 02:29
بوی باران دارد

آسمان، ابر، درخت

باد ها در چرخش

برگ ها در پچ پچ

بوی باران دارد

بغضی خفته در گلو

بوی باران دارم

من هنوز این جایم

و هنوز گم شده ام در باران

راستی راست بگو

من چرا گم گشتم؟

دستم از دست خدا کی دور شد؟

بوی باران دارد

خواب من ، خواب جهان

دیده ام باز شد و من دیدم

که در این دیر خراب تک و تنها پر خواب

گوشه ای افتادم

بوی باران داریم

همه با هم چون ابر

دست در دست و قدم ها محکم

زیر باد و باران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eshghe eskate
24-01-2009, 20:36
بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم

من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم

من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم

من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

eshghe eskate
24-01-2009, 20:37
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار

fanoose_shab
25-01-2009, 02:53
باران
چکه میکند روی بلندترین سکوت
ومن
اینجا
روی شیروانی خاطره ها
نگاهش میکنم

eshghe eskate
26-01-2009, 00:55
وقتی که تنگ غروب بارون به شيشه مي‌زنه!
همه غصه های دنيا توی سينه‌ی منه!
توی قطره‌های بارون، ميشکنه بغض صدام!
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچی نميخوام!
پشت اين پنجره ميشينمُ آواز ميخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون می‌مونم!
زیر بارون انتظار رنگ تازه‌ای داره!
منم عاشق‌ترم انگار، وقتی بارون می‌باره!

fanoose_shab
26-01-2009, 01:56
گوش کن
روی پنجره
تق تق تق
ارام میزند
پنجره را بازکن
باران
میبارد....

thomas-anders
26-01-2009, 14:49
بوی باران دارد

آسمان، ابر، درخت

باد ها در چرخش

برگ ها در پچ پچ

بوی باران دارد

بغضی خفته در گلو

بوی باران دارم

من هنوز این جایم

و هنوز گم شده ام در باران

راستی راست بگو

من چرا گم گشتم؟

دستم از دست خدا کی دور شد؟

بوی باران دارد

خواب من ، خواب جهان

دیده ام باز شد و من دیدم

که در این دیر خراب تک و تنها پر خواب

گوشه ای افتادم

بوی باران داریم

همه با هم چون ابر

دست در دست و قدم ها محکم

زیر باد و باران

پس چرا تنهایم؟

همرهان کی رفتند؟

ابر کی می بارد؟

شاید آن وقت که من خواب رسیدن دیدم.

بوی باران دارم

bidastar
26-01-2009, 16:41
باران که میبارد تو می ایی
باران گل،باران نیلوفـــــــر

باران مهر و ماه و ایینه
،باران شعر و شبنمو شبــــــــدر

باران که میبارد تو در راهی،
از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشقو اشتی لیریز،
با ابر اب و اسمان جــــــاری

غم میگریزد،غصه میسوزد
،شب میگدازد،سایه میمیرد

تا عطر اهنگ تو میرقصد،
تا شعر باران تو میگیرد

از لحظه های تشنه ی دیدار،
تا روزهای با تو بارانی

غم میکشد ما را تو میبینی،
دل میکشد مارا تو میدانی

.::. RoNikA .::.
27-01-2009, 21:08
و من که هنوز به آب می اندیشم
و برکه ایی بی آب
و خدا که هنوز مرا چشم انتظار باران گذاشته
برکه ای بی آب و خدایی که به من می اندیشد

*TaBaSoM*
28-01-2009, 12:52
چه زيباست صداي باران در دل سياهي شب
صداي نم نم باران بوي گلهاي رازقي را مي آورد به ياد
بوي خوش باران در فضاي خالي دل پر ميشود
و شمشادها با نم نم باران به رقص ستاره ها ميروند
صداي خوش باران در فضاي خالي دل طنين انداز ميشود
و سکوت خاموشي را با نواي دل انگيز خود مي شکند
باران با قطرات پاک خود معصوميت کودکانه را به ارمغان مي آورد
و آهنگ خوش عشق را در گوشها زمزمه مي کند
باران با بارش تند خود نويد اميد دوباره را ميدهد
و آدمي را از هر چه لغزش و خطاست پاک و مبرا مي کند
باران با خود ترانه زيباي زندگي را زمزمه مي کند
و همگان را به داشتن يه قلب ياک دعوت مي کند
چه زيباست باران با آن ابرهاي سياه در آسمان
چه شورانگيز است قدم زدن زير باران تک و تنها
بران جلوه خوش نور و پاکيس
جلوه اي از برکت خوب خدايس
باران ياد آور خوب خاطرهاس
برگي از روزهاي خوش عاشقاس
باران طلوعي دوباره در دفتر زندگيس
برگي ار گل محمديست

*TaBaSoM*
28-01-2009, 12:54
بزن باران بهاران فصل خون است


بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبی ست
به زیر آوار گاه پایکوبی ست
مزار تشنه جوباران پراز سنگ
بزن باران که وقت لایروبی ست
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام غرقه در خون دیارم
بپا کن پرچم رنگین کمان را
بزن باران که بی صبرند یاران
نمان خاموش گریان شو بباران
بزن باران بشوی آلودگی را
ز دامان بلند روزگاران
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبی ست
به زیر آ وار گاه پایکوبی ست
مزار تشنه جو باران پر از سنگ
بزن باران که وقت لایروبی ست
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

thomas-anders
29-01-2009, 09:05
ترانه ی بارانی (1)

سر زدبه دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته میتراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه ، خدایا بهانه ای !

ترانه ی بارانی (2)

بارانِ بهار ، برگِ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود

هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه ی برف حرفی از نام تو بود

ترانه ی بارانی (3)

باران ! باران ! دوباره باران ! باران !
باران ! باران ! ستاره باران ! باران !

ای کاش تمام شعرها حرف تو بود
باران ! باران ! بهار ! باران ! باران !

ترانه ی بارانی (4)

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ، چک چک ... چکار با پنجره داشت ؟


>> قیصر امین پور <<

Consul 141
06-02-2009, 07:30
باران که می بارد تو می آیی .... باران گل باران نیلوفر
باران مهر و ماه آئینه ............. باران شعر و شبنم و شبدر


باران که می بارد تو در راهی ......... از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز.......... با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد غصه می سوزد ..... شب می گدازد سایه می میرد
تا عطر آهنگ تو می رقصد .......... تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه دیدار ............... تا روزهای با تو بارانی
غم می کُشد ما را تو می بینی ....... دل می کِشد ما را و می دانی

Consul 141
06-02-2009, 07:31
باران می بارد ارام
گاه برابها گاه برسنگهای کبود
مردم ، جانداران ، خاک، اب مینوشند
سیراب همه میخندند
تشنگی . . . تشنگی . . .
وهیچیک به باران نمی اندیشند
تشنگی دراندیشه هاست...

Consul 141
06-02-2009, 07:32
همه اینو می دونن
که بارون
همه چیز و کسمه
آدمی و بختشه
حالا دیگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چی دارم چی ندارم
بقاله برادرم
می رسونه به سرم
آخر پاییزه
حسابا لبریزه
یک و دو !‌ هوشم پرید
یه سیاه و یه سفید
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه

Consul 141
06-02-2009, 07:32
ببار اي نم نم باران زمين خشك را تر كن
سرود زندگي سر كن دلم تنگه ... دلم تنگه

Consul 141
06-02-2009, 07:33
باران دلیل ِ خنده های تو بود
وقتی که شانه به شانه ی دلم قدم می زدی
و من اشکهای شوقم را پنهانی پاک می کردم
آری تو نمی دانستی
چه لذتی دارد تنهایی ِغمنامه ی این دل را با خنده های ناز تو شکستن

vahide
06-02-2009, 23:08
باران
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار

-----
فریبا شش بلوکی

vahide
06-02-2009, 23:10
باران می بارد

باران می بارد ، باران می بارد
بر روی تن سرد و بی جان من
روح باران به تنم جان می بخشد
از جا بر می خیزم
به عشاق می پیوندم
در باغ عشق ، قدم می زنم
باران می بارد ، باران می بارد
بدیهایم را می شوید
روح خوبی در وجودم می دمد
به تنم گرما می بخشد
باران می بارد ، باران می بارد
مرا به جشن رؤیاها می برد
مرا به روی بلندترین کوه می برد
تا از آنجا دنیا را نظاره کنم
طلوع و غروب زیبای خورشید را
قوس و قزح را
خرمی و سرسبزی درختان را
دریاچه ها ، دریاها ، آسمان و عظمت دنیا را
راستی که دنیا چه عظمتی دارد
----------
سهیلا انوری

vahide
06-02-2009, 23:16
زمزمه ای در باران

من ، خواب های کودکی ام را
با گریه های پیری تعبیر می کنم
چون عکس برگ های بهاری
در آب های رکد پاییز
آه ای درخت ها
در زیر شاخه های شما خوش فراغتی است
دست خنک به گونه فشردن
باران عاشقانه ی شب را
با اشک خود ، مکیدن و خوردن
گهگاه ، قطره های زلالش را
چون مهره های جامد تسبیح
یا روزهای مرده ی دیرین
در لابلای پنجه ، شمردن
با قطره های روشن باران ، رها شدن
در جویبار تیره ی ایام
رفتن به سوی صبح تولد
رفتن به سوی جنگل سر سبز کودکی
آنجا که قارچ های سبکبال
در زیر چتر کاج کهنسال
از شادی ولادت خود ، طبل می زدند
آویزه های یاس
با خوشه های تازه ی انگور
در نازکی ، مقابله می کردند
زاغ سیاهپوش
تصویر باژگونه ی غاز سپید بود
در دوربین آب
آنجا ، گل انار
شیپور سرخ می زد در گوش آفتاب
آه ای درخت ها
ای کاهش همنژاد شما بودم
تا با شما به جنگل می رفتم
اینجا ، سقوط قطره ی باران در آبگیر
گویی مصاف اینه و سنگ است
آه ای درخت ها
در سرزمین خاطر من ، جنگ است
جنگی که بامداد تولد را
در سرخی غروبش تفسیر می کند
جنگی که خواب کودکی ام را
با گریه های پیری تعبیر می کند
چون عکس برگ های بهاری
در آب های رکد پاییز
آه ای درخت ها
در زیر شاخه های شما ، خودش فراغتی است
دست خنک به گونه فشردن
باران غمگنانه ی شب را
با زهر اشک ، خوردن و مردن

-------
نادر نادرپور

fanoose_shab
07-02-2009, 02:05
روی ان شیشه تیدار تو را ها کردم

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

شیشه بدجوردلش ابری وبارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم....

Consul 141
07-02-2009, 07:16
دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویران تر

چو دیدم دوست میدارد دلت دلهای ویران را

بازم دلم...

بازم داره بارون میاد

روی سرم تنها منم

که از تموم لحظه هام

تنها بارون مونده برام

بازم بارون...

Consul 141
07-02-2009, 07:17
حاليا معجزه ي باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببين
و محبت را در روح نسيم
که در اين کوچه ي تنگ
با همين دست تهي
روز ميلاد اقاقي ها را جشن مي گيرد !
خاک جان يافته است تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اين همه دل تنگ شدي؟
باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن

Consul 141
07-02-2009, 07:19
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی




تشنگی ها خستگی ها را بشوی

Consul 141
07-02-2009, 07:20
جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم
بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم
دو سه خورشید به دوش همه تان پنجره بود
در نگاه همه تان چند دهن حنجره بود
خودم از پنجره دیدم که مرا می بردند
خوره ها چنگ زنان ، روح مرا می خوردند
درد ، خوُراک دلم بود ؛ نمی دانستم
آسمان ، چاک دلم بود ؛ نمی دانستم

Consul 141
07-02-2009, 07:21
به زير باران مي روم و هم نوا با گريه ي اسمان مي گريم تا كسي اشك هاي مرا نبيند.به زير باران مي روم و فرياد مي زنم تا صداي فريادم با فرياد اسمان يكي شود.به زير باران مي روم تا ناله هاي دلم با ناله هاي باد يكي شود و كسي شاهد شكستن روح خسته ام نباشد.
به زير باران مي روم و تكيه به همان درخت بيد مجنون كنار جاده كه يادگاري هايمان را روي ان مي نوشتيم به انتظارت خواهم ماند ,تا به زير هر يك از قدمهايت گل سرخي بگذارم.
مي دانم خواهي امد و دستان سردم را در دستان گرمت خواهي گرفت تابا هم به سرزمين ارزوها برويم

Consul 141
08-02-2009, 08:08
باران
چکه میکند روی بلندترین سکوت
ومن
اینجا
روی شیروانی خاطره ها
نگاهش میکنم

Consul 141
08-02-2009, 08:09
یک ابر گریه کردم من پا به پای باران
هم با سکوت دریا هم با صدای باران
وقتی که گفت خورشید:«من دوستت ندارم»
قلبم مچاله می شد در دستهای باران
با ماهیان زیبا خوابم گرفت آنجا
با هم به خواب رفتیم با لای لای باران
انگار می درخشید چیزی شبیه خورشید
شاید ترانه می خواند از لا به لای باران
تا آفتاب دیدم رنگین کمان کشیدم
از ابتدای ساحل تا انتهای باران
در امتداد یک سد شب شد نسیم آمد
گفتم دوباره در خواب شعری برای باران

Consul 141
08-02-2009, 08:10
قلب ها را نمي توان به آدم ها سپرد‌ ،
آدمها سخت اند .
قلب ها را بايد به باران سپرد‌ ،
باران هرگز بي وفا نخواهد شد ...
زير باران مهرباني
مهرباني چشم ها را مي توان احساس كرد
و ترنم صداي عشق را مي توان شنيد .
زير باران مي توان ستاره شدن را باوركرد و آنها را چيد .
زير باران زمين را آسماني ديدم ،
با وسعتي از عشق .
باران يعني بغض شكسته آسمان .
باران يعني صداي گامهاي تو .
باران يعني قلب هاي ناآرام ابرها .
باران يعني مهرباني حرفهاي تو .
باران يعني گريه چشمهاي پاك .
باران يعني صداقت صداي تو .
و آسمان را هواي نوازش خاك است .
باران بهانه اي است ...

Consul 141
08-02-2009, 08:10
وقتی که تنگ غروب بارون به شيشه مي‌زنه!
همه غصه های دنيا توی سينه‌ی منه!
توی قطره‌های بارون، ميشکنه بغض صدام!
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچی نميخوام!
پشت اين پنجره ميشينمُ آواز ميخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون می‌مونم!
زیر بارون انتظار رنگ تازه‌ای داره!
منم عاشق‌ترم انگار، وقتی بارون می‌باره!

eshghe eskate
16-02-2009, 18:29
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی

آه باران من سراپای وجودم آتش است

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

MOHAMMAD2010
16-02-2009, 18:43
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غمها
یادم آید زیر باران
با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم
زیر باران با تو تنها


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eshghe eskate
19-02-2009, 20:13
به او گفتم
باران که ببارد
عادت خواهی کرد به گریستن در باران
و اشک های توبارانی خواهد شد
هم چون تمام باران ها ،
خندید؛ او عادت را نمی فهمید ...

fanoose_shab
20-02-2009, 02:14
باران كه بزندتازه آسمان می‌شود
عین این دل من،
بی‌ستاره و مه‌آلود،
آنوقت این دل بی‌همراه
می‌خواهد كه بخواند
نمناك، چون نوای باران؛
می‌خواهد كه آواز در آواز باران بیفكند،
چندان كه آسمان هم نداند؛
این نوا از كدامین برآمده!
به‌گاه رعد اما،
سكوت می‌كند این دل،
كه شهرآشوب نمی‌داند!!!

fanoose_shab
20-02-2009, 02:15
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد- شما را تر كند

fanoose_shab
20-02-2009, 02:16
اگر باران نبارد، آسمان دلگير خواهد ماند
زمين چون كودكي در انتظار شير خواهد ماند
اگر باران نبارد دشت، بي سجّاده خواهد شد
اگر باران نبارد رود، بي تفسير خواهد ماند
اگر باران نبارد، از عطش جنگل چه خواهد كرد؟
يقين همچون كويري تفته از تبخير خواهد ماند
اگر باران نبارد، سعي خورشيد و صفاي آب
به گِرد كعبة اين خاك، بيتأثير خواهد ماند
اگر باران نبارد ريشه ها ـ اين بيشه هاي سبز!
به زندان سياهِ خاك، در زنجير خواهد ماند
اگر باران نبارد ـ گرچه ميدانم كه ميبارد ـ
مدار فصلها در امتداد تير خواهد ماند
اگر باران نبارد، بر شب ـ آن باران نوراني ـ
پي تثبيت خود اين شام، بي شبگير خواهد ماند
ببار اي جاري همواره! اي باران نوراني!
به ديدار تو تا كي اين زمين پير، خواهد ماند؟

fanoose_shab
20-02-2009, 02:17
چـشـم در راه ِ تـو اَ م
ای تـو بـاران ِ رهـــــایــی
بـه تــَن ِ خســتــه ی شــب !

. . .

تــو بـبـــا ر
تا بــِرویــَد گــل ِ عـشــق
زیـــن کــویــری که
اسـیــر ِ عـطــش است

halflife g
13-03-2009, 01:27
با چه سوراخ فراخی می کند غربال
اب را بر روی شهر این ابر مالامال
این چه بارانی است
که فرو میشوید از هر سنگ
وز هر خاطری
هر نام و نقشی را
راستی بی رحم بارانی است!

barani700
14-03-2009, 23:38
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من ، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ...

barani700
24-04-2009, 01:22
باران‌ شبيه‌ آبشار آمد
سرشار آمد، سيل‌ وار آمد
آمد شبيه‌ سيل، امّا سبز
بي‌دلهره، بي‌دار دار آمد
جَر جَر به‌ جان‌ جويها افتاد
شر شر سراغ‌ كشتزار آمد
با ما قراري‌ داشت‌ هر باره‌
اين‌ بار امّا بي‌قرار آمد
ما منتظر بوديم،ها! امّا
اين‌ بار دور از انتظار آمد
در هرم‌ گرماخيز تابستان‌
يكبار ديگر نوبهار آمد
ديدي‌ دوباره‌ باغچه‌ خنديد
گلدان‌ ببين! از نو به‌ بار آمد
اي‌ خانه‌هاي‌ بيصدا -- آواز
اي‌ كوچه‌هاي‌ خسته‌ يار آمد
اي‌ كوهها -- آنك‌ -- گل‌ خورشيد
اي‌ جاده‌ها -- اينك‌ -- سوار آمد

thomas-anders
28-06-2010, 18:49
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد ....

به دنیا می گویم .... خداحافظ !

---------- Post added at 07:49 PM ---------- Previous post was at 07:49 PM ----------

چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل
... خوب است

مثل همین باران بی‌سوال
که هی می‌بارد ....
که هی اتفاقا آرام و
شمرده
شمرده
می‌بارد....

mmiladd
29-06-2010, 08:55
بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "

thomas-anders
24-07-2010, 20:50
سراغم بیا، چون که بارانی ام

پر از خاطرات پریشانی ام

سکوتی پر از غم دلم را گرفت

کجایی، که دیگر نمی خوانی ام

نمی پرسی از من که عمری چرا

درون دل خویش زندانی ام ...

دلم باز "غمگین" تر از لاله هاست

سراغم بیا، چون که بارانی ام

saye
25-07-2010, 13:10
انطرف
باران که می بارد
چهره های خیس
موهای پریشان
چشم های کوچک شده
و قدمهای تند
و گریزان از بارش باران
در هیاهوی اهن و دود
...
اینطرف
باران که می بارد
دلها
قطره قطره می رسند
به سپیدی ابرها
و طراوت صبح
بر گلدسته های اذان
برای اغازی دیگر
...
برای من
باران که می بارد
دیدگانم
دست خدا را می جویند
در فراموشی لبخند ها
کجائید قطره های زلال
لبخند زای باران ...

thomas-anders
29-07-2010, 22:30
عشق لالايي بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شيشه هاس



لحظه شبنم و برگ گل ياس

لحظه رهايي پرنده ‌هاس



تو خود ِ عشقي كه همزاد مني

تو سكوت من و فرياد مني



تو خود ِ عشقي كه شوق موندني

غم تلخ و بانگ شعراي مني

وقتي دنيا درد بي‌حرفي داره

تويي كه فرياد درداي مني



دستاي تو خورشيدو نشون ميدن

چشماي بستمو بيدار مي‌كنن

صداي بال پرنده رو لبات

تو گوشام دوباره تكرار مي‌كنن



زندگي وقتي كه بيزاري باشه

روز و شبهاش همه تكراري باشه

شايد عشق براي بعضي عاشقا

لحظه بزرگ بيداري باشه



عشق لالايي بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شيشه هاس



لحظة عزيز با تو بودن

آخرين پناه موندن من



تو خود ِ عشقي كه همزاد مني

تو سكوت من و فرياد مني

rahgozare tanha
26-09-2010, 18:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته رفیق گلوم شد
تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره
دلم غصه داره دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه

zhoovaan
10-10-2010, 23:01
باران‌ که‌ می‌زند به‌ پنجره‌،
جای‌ خالی‌اَت‌ بزرگ‌تر می‌شود !
وقتی‌ مِه‌ بر شیشه‌ها می‌نشیندُ
بوران‌ شبیخون‌ می‌زَند،
هنگامی‌ که‌ گُنجشک‌ها
برای‌ بیرون‌ کشیدن‌ِ ماشینم‌ از دل‌ِ برف‌ سَر می‌رسند،
حرارت‌ِ دستان‌ِ کوچک‌ِ تو را
به‌ یاد میاورم‌
وَ سیگارهایی‌ را که‌ با هم‌ کشیده‌ایم‌،
نصف‌ تو،
نصف‌ من‌...
مثل‌ِ سربازهای‌ هم‌ْسنگر !

وقتی‌ باد پرده‌های‌ اتاق‌ُ
جان‌ِ مَرا به‌ بازی‌ می‌گیرد،
خاطرات‌ِ عشق‌ِ زمستانی‌مان‌ را به‌ خاطر می‌آورم‌
دست‌ به‌ دامن‌ِ باران‌ می‌شوم‌،
تا بر دیاری‌ دیگر ببارد
وَ برف‌
که‌ بر شهری‌ دور...
آرزو می‌کنم‌ خُدا
زمستان‌ را از تقویم‌ِ خود پاک‌ کند !
نمی‌دانم‌ چه‌گونه‌،
این‌ فصل‌ها را بی‌تو تاب‌ بی‌آورم‌ !

نزار قبانی

narmine
23-10-2010, 21:21
هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار ِ سختی نیست...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Amir..H
26-10-2010, 23:17
باز باران
بی بهانه
می خورد بر بام خانه
یادم آید زیر باران
می دویدم همچو مجنون
می پریدم از سر جو
مست و بی عقل
زیر باران
هر کسی می دید من را
نگاهی از روی تمسخر
به من میکرد و میگفت : دیونه
من دل از خود وانهاده
زیر قدمهای باران سر نهاده
آی باران آی باران
ای تو والاترین نعمت
ای تو زیباترین نام در گردش روزگار و هستی
ریزشت هماره نعمت
بی دریغ و با محبت
بر تمام اهل این زندان کوچک
موسم باران
آری موسم باران
وجود من میزبان تک تک قطره هایت می شود باران

hanyjan
27-10-2010, 09:33
آه باران شيشه پنچره را باران شست از دل من چه كسي نقش تورو خواهد شست.....:41:

No entry
27-10-2010, 09:54
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ.
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ ، این همه سبز.
صبح ها نان و پنیرک بخوریم.
و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام.
و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت.
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاخته ها بی بعدند.
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود ، لطمه میخورد به قانون درخت.
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.
و بدانیم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون می شد.
و بدانیم که پیش از مرجان خلائی بود در اندیشه دریاها.
و نپرسیم کجاییم،
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

No entry
27-10-2010, 09:56
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

No entry
27-10-2010, 09:57
باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه

باران شروع شده و من پشت پنجره
افسانه شکفتن يک دشت خاطره
بارش هنوز تمام نشده من عاشق شدم
هفت شقايق و هفت پرنده يک خاطره شدم
باران هنوز بارش يک ترانه است
چشم هاي خيس شاپرک خسته است
نم نم لطافت و پاکي يک لحظه يک نگاه
برق شکفتن يک دشت شقايق است
باران شکوه پر کشيدن و رفتن است
در اوج آسمان بي ستاره آتش گرفتن است
نم نم شروع دست نوشته هاي من
روياي عاشقانه لحظه هاي خيس من
هر چه مينويسم انگار خسته است
حرفهايم گذشته از شعر ...قصه است
باران هنوز تمام نشده من شکفته ام
بر روي قطره هاي محبت نشسته ام
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ferdouscompany
04-04-2011, 16:41
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در دشت لاله روید و در شوره زار خس

ایران بانو
15-04-2011, 12:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ایران بانو
26-04-2011, 11:44
آره بارون مي اومد خوب يادمه آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

مثل آخراي قصه اين كه آدم مي ره به رويا ...

آره بارون مي اومد خوب يادمه آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

زير لب زمزمه كردم ، كي مي تونه دل ديونه رو از من بگيره

اونقدر باشه كه من ، دل و دستش بدم و چيزي نپرسم ،ديگه حرفي نمونه بعد نگاهش ... آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

يه غروب بود روي گونه هات دو تا قطره ،كه آخرش نگفتي بارونه يا اشك چشمات
يه غروب بود روي گونه هات دو تا قطره ،كه آخرش نگفتي بارونه يا اشك چشمات

ديگه فرقي هم نداره ، كار ازاين حرفا گذشت وديگه قلبم سرجاش نيست.

آره بارون مي اومد خوب يادمه آره بارون مي اومد خوب يادمه

خيلي سال پيش ، توي خوابم ديده بودم توروبا گونه خيست
خيلي سال پيش ، توي خوابم ديده بودم توروبا گونه خيست

اونجا هم نشد بپرسم بارونه يا اشك چشمات

اونجا هم نشد بپرسم بارونه يا اشك چشمات

آره بارون مي اومد خوب يادمه آره بارون مي اومد خوب يادمه


آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

ایران بانو
26-04-2011, 11:44
چندیست حتی اسمان باران ندارد
من خسته ام وقتی خدا هم جان ندارد

گاهی (( پر از هیچ )) ام ، پر از حرفِ سکوتم
گاهی هبوطِ شعرها پایان ندارد

دیروز دانشمند ها اثبات کردند:
این یک جنون است و دوا_ درمان ندارد

این روزها خیلی به بابام شبیه ام
دختر ندارد شعر، بابا نان ندارد

باید بخواند دختر آیینهء من
وقتی بمیرد فرصت جبران ندارد؟!

با انفجار عشق... قلبم را ببینید
آیا نشان ِ جنگ و بمباران ندارد؟!

ها؟ خنده دارد؟! چیست؟ بمباران عجیب است
عشق است... خرمشهر و آبادان ندارد

من از غم ِ دوریت می میرم، غمی نیست
با مرگ من هم مرگ تو امکان ندارد

ایران بانو
26-04-2011, 11:46
ای ابر، ابر خفته در آغوشآسمان

بشكن سكوت و مثنوی تازه ایبخوان

شعری بخوان به وزن خروشان رودها

سرشار از تخیل سّیال بیامان

شعری كه در عروق هوا منتشر شود

شعری شهاب گونه، شكافنده،ناگهان

لبریز از شكوه تصاویر دلپذیر

جاری به ژرفنای زمین، سطر سطرآن

آغاز كن مكالمه ای وحشیانه را

بیزارم از طبیعت آرامواژگان

در جست و جوی كشف زبانی تپندهام

هم ریشه با زبان تو، همذاتآسمان

آن سان كه كودكان تخیل روانشوند

دنبال بادبادك شعرم دوان دوان

ای كاش این غزل، غزل آخرینشود

باران فرود آید و برخیزم ازمیان

ایران بانو
26-04-2011, 11:46
تنهایی مان کمی خیابان کم داشت
یک کوچه و یک بوسه ی پنهان کم داشت
من شانه به شانه ی تو راه افتادم
این منظره چند قطره باران کم داشت!

Nocturne
28-04-2011, 03:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

امیدارم تکراری نبوده نباشه

Nocturne
28-04-2011, 03:47
دوستان اگه حتی المقدور نام شاعر شعری که میذارید هم بنویسید خیلی بهتره.

تاپیک جالبیه.
راستی شما وقتی بارون میاد چه میکنید؟ مثلا از پنجره می بینید یا میرید بیرون؟ با چتر میرید بیرون یا بی چتر؟... متونید در حاشیه پستهاتون اینها رو هم بگید...

M_S412
16-05-2011, 23:18
اینو یکی از دبیرای باسوادمون واسمون خوند گفت ماله خودشه
باران که میبارد
خود را به او بسپار
وبیاموز که او لطیف و مهربان است
(اینجاشو خوب یادم نیست)
تا تو نیز بتوانی بر مردم بباری بی منت
محسن الیاسی

Mehran
22-07-2013, 12:00
مریــم آرام در آشـ وب صــ دا می رقصد
می كشد شانه به موهای خدا در باراטּ

مــ ــــاه در آب فـرو رفت و هـــوا در باران
عطـــر خـــاكستر ققنوس رهـــا در باران

ابر از زاویه ای ســ ـــرخ تــرك می گیرد
با شـ ــكافی به بلندای هجـــ ـا در باران

ناخـدا ها همه از نوح كمك می خواهند
نـ ـوح آشـــ ــفته به دنبـال صدا در باران

داروك هــای ســـر دار، اذان می گـویند
اسب هـا پا شده مشـغول دعـا در باران

مریــم آرام در آشـ وب صــ دا می رقصد
می كشد شانه به موهای خدا در باراטּ




/ ــ سید سر الله حسینی


با تشکر مهران...

Mehran
14-08-2013, 09:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید

می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید

می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود

می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود

می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد

پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد




با تشکر مهران...

geojo
16-08-2013, 10:22
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد

ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم . . .

geojo
18-08-2013, 16:37
باران میبارید
چترهایم را در پستوی خانه نهان کردم
که مبادا باران برنجد
باران را دوست دارم
دلم را بیشتر از باران
چه ضیافتی بر پا شد
بارانها شروع به باریدن کردند
ولیک نمیدانستم باران میبارد یا دلم
خیالم آسوده است چونکه چترهایم بسته می ماندباران مهربانی برپاست...و همیشه آسمان هوای مهربانی دارد...گوش کن صدای باران را میشنوی؟

Йeda
18-08-2013, 18:29
بارون پاییــــــزی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه

هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگی وقتی تو با من نیستی پوچه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی

داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

توی تقویم ما دو تا بهار از غصه می‌سوزه
واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی




امیر ارجینی

raha bash
24-08-2013, 18:54
باران ....


این همه سوزن
کجا می‌فرستی؟
تکه‌تکه‌های زمین را که به هم بدوزی
باز ما خوشبخت نخواهیم بود
باران ...

Йeda
18-09-2013, 20:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



باران میشود جانــــم نگاهـم کن ببارم باز
باران میشود چشـمم صدایم کن ببارم باز

تو بی علت نگاهـــم میکنی، باران بیارد دل
ز سر بیرون شدی برگرد، خونین دل، ببارم باز

دروغی بود آن حرفم که خوانــدم تو ز دل رفتی
همیشه در دلم هستی بگو هستی! ببارم باز

گله دارم فراوان من ز هســتی و فلک هردم
چــرا من دیدمت آخر که با مرگــت ببارم باز


>ندا<

Fеlicity
07-11-2013, 01:32
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پاییز است فصل باران .

راستی پاییز ؟!

من بارانی ترم یا تو ؟

تو یک فصل می باری !

من اما ،

چهار فصل

می بارم ...

Fеlicity
17-11-2013, 01:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کاش باران بودم ؛

آن وقت دقیقا روزی می باریدم

که چترت را

فراموش کردی با خود ببری ...

Mehran
19-11-2013, 23:50
بـ ـــآراטּ ڪه میے بـ ـــارد

دلـَــم بــ ــرایـ تـــ ـتنگــ تـــــر (تــنــگـــــــــ ، تــــــر) مـ ـی شــــود !

راه مــ ــی افـ ــتَم

بــــدون چـــ ــتر

من بغـــ ـ‌ـض میکــنَـ ـمــ

آسمــان گریـــــﮧ



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

با تشکر مهران...

V E S T A
23-11-2013, 16:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بـزن بـاران


بـزن اکنـون


که اکنـون فصـل مـرگ است

بـزن بر سنـگِ سخـتِ سینـه من


بـزن تا آب گـردد کینـه من
بـزن بر مرگـزار سینـه من



بـزن بر شاخـه اندیشـه من


بـزن من تیـره ام


پاکـم کـن از درد

بـزن بـاران


بـزن بر غصـه من


بـزن بر ریشـه اندیشـه من



بـزن باران


بـزن ، این قصـه آغـازی ندارد


بـزن ، این غصـه پایـانـی ندارد

منـم قصـه


منـم غصـه


منـم درد

بـزن بـاران


بـزن من بی قـرارم


من از نامردمـی ها بی غبـارم



شرابـم خالصـم


آبـم زلالـم
بـزن بـاران



بـزن تا گـل برویـد


بـزن تا سنـگ هم از عشـق گویـد
بـزن تا از زمیـن خورشـید روید



بـزن تا آسمـان تفسیـر گردد
بـزن تا خوابـها تعبـیر گردد


بـزن تا قصـه دلتنـگی ما



رفیـع قلـه تدبیـر گردد بـزن بـاران


خجالت می کشی باز؟

بـزن،اینجا کسـی فکر کسـی نیست

بـزن تا سیلی از ماتـم ببـارم


بـزن تا از غم عشقـم ببـارم
بـزن بـاران



بـزن دسـتِ خـودم نیـست

بـزن بـاران


بـزن دسـتِ دلـم نیـست

بـزن بـاران


بـزن دسـتِ تـو هم نیـست

Йeda
23-11-2013, 23:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



کوچــه ها در تــله ی بـــاران، رسـمِ سخاوتمــندی، ادا کردنــد و

دل ها، به امیــد جویـبـــاران، زیبــا شــدند...

ابــر که دمِ نارنجــیِ صبح، خبر دروغ می دهــد

در واپســین لحظه ی ماه، بـــاران شــد

فصــل، اوجِ پاییــزان شــد...

HoseinKing
25-11-2013, 20:40
باران بهانه بود تا



تو زیر چتر من



تا انتهای کوچه بیایی و



دوستی مثل گلی شکوفه کند




بر لبانمان...


کاش نه کوچه انتها داشت



و نه باران بند می آمد...!!!


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


sima.vafa
08-12-2013, 11:02
اینکه بی هوا میباری. این یعنی طعنه به غرور ِ من ؟ نمیشود مثل تو بی هوا ببارم.
آسمان ِ لعنتی نمیشود مثل تو بود ؛ بفهم.
مردُم باران ِ تورا دوست دارند.

Ahmad
13-12-2013, 14:09
گاهی چتر را باید دست باران داد
روی سر خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم... !



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



رضا کاظمی

Demon King
13-12-2013, 15:34
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ا ا ا ا
ا ا ا ا
ا ا ا ا ا
ا ا ا

تنها ادامه میدهم در زیر باران


حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم


میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم

ببار باران من نه چتر دارم نه یار . . .

Demon King
23-12-2013, 12:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

باران بیاید یا نیاید,

خاطراتت باشد یا نباشد,

من خیس از یاد توام...

Sanomas
20-02-2014, 13:14
با ر ا ن بــا ر يـــد


و د ر مــن


نــهــر ی ا ز تــو


جــا ر ی شـــد ...

m.a.r.y.a.m
20-02-2014, 13:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

sarinaj
20-02-2014, 23:44
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم هارا کم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران شاید توخاموشم کنی

m.a.r.y.a.m
27-02-2014, 19:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

هربار که بارون میزنه میبندم چطرمو و به یادت خیس میشم ازقطره های اب

mehdi_nin
27-02-2014, 19:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


باران ادامه بغض های من است وقتی میگویی دوستت ندارم .

Sanomas
28-02-2014, 09:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



باران گرفته باران
در سرزمین یاران
آتش بجان من زد
آواز خیس باران
هرسو به جستجویی
بغضی به هر گلویی
باران گرفته باران
در تاب و تب اسیرم
زندانی زمینم
جانم به لب رسیدو
باران گرفته باران
شاید بعشق باران
او جلوه ای نماید
در سرزمین یاران
باران گرفته باران
از بغض چشم یاران
از داغ انتظاران



شاعر: نادر چهاردهی

sarinaj
28-02-2014, 16:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیر امدی باران
دیر آمدی باران... دیـــــر


من

در جایی..._در حجم نبودن کسی

خشکیدم...

Sanomas
01-03-2014, 01:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ماه در آب فرو رفت و هوا در باران


عطر خاكستر ققنوس رها در باران


ابر از زاويه اي سرخ ترك مي گيرد


با شكافي به بلنداي هجا در باران


ناخدا ها همه از نوح كمك مي خواهند


نوح آشفته به دنبال صدا در باران


داروك هاي سر دار اذان مي گويند


اسب ها پا شده مشغول دعا در باران


مريم آرام در آشوب صدا مي رقصد


مي كشد شانه به موهاي خدا در باران


س.ح.موج...



شاعر: سيد سرالله حسينی

geojo
01-03-2014, 22:28
باران میبارید
چترهایم را در پستوی خانه نهان کردم
که مبادا باران برنجد
باران را دوست دارم
دلم را بیشتر از باران
چه ضیافتی بر پا شد
بارانها شروع به باریدن کردند
ولیک نمیدانستم باران میبارد یا دلم
خیالم آسوده است چونکه چترهایم بسته می ماندباران مهربانی برپاست...و همیشه آسمان هوای مهربانی دارد...گوش کن صدای باران را میشنوی؟

Sanomas
02-03-2014, 00:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



باران
آری باران....
آه باران......
خاطره های خیس
از زاده ی ابر،بر دلم
غوغای غریبی شده است
ومن در پستوی ذهن
در کاوش خاطرات زیر قطره ها هستم
چترت را باز کن
خیست نکند باران


شاعر: كيوان كيان

هلن.
02-03-2014, 15:51
باز باران بی ترانه بی هوای عاشقانه بی نوای عارفانه خسته از مکر زمانه غافل از حتی رفاقت هاله ای از عشق و نفرت اشک هایی طبق عادت قطره هایی بی طراوتروی دوش ادمیتمی خورد بر بام خانه

Sanomas
03-03-2014, 21:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



من و باران مثل هم شدیم:

رنگ دلم هم رنگ باران شده

بی رنگ...!

اشک چشمانم مثل باران شده

زیاد...!

نگاهم به دنیا مثل باران شده

سرد...!

صدایم مثل باران شده

چک چک...!

مثل باران..



شاعر: الهام نامداری

Sanomas
04-03-2014, 13:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

و صبح اول وقت و قطار در باران
و چشم ها و دل بی قرار در باران
مسافران گرامی مسیر طولانی است
مرور خاطره ها بی شمار در باران
و لحظه های غریبی که مرگ را دیدند
و حرف های غزل گریه دار در باران
به یاد آن همه تلخی چقدر باریدیم
شبیه ابر پر از انفجار در باران
و آه های پیاپی و سوت ها ممتد
و بغض و درد و تماشا غبار در باران
و آرزوی تو در متن درد جا مانده
حوالی دل من چوب دار در باران
به ایستگاه ابد ما نمی رسیم آری
و درد مبهم این انتظار در باران
تونل خطر چه شده ریل پیچ اما بعد
وقوع حادثه ای نا گوار در باران


شاعر: اعظم عباسی

sarinaj
05-03-2014, 00:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باران باش وببار
نپرس ، کاسه های خالی از آن کیست؟

Sanomas
05-03-2014, 09:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



باران که می بارد

پشت پرچین مِـه

انگار کوهستان به خواب رفته...!

ای فریاد ها در دلت ای کوه بلند!

از چه بی صدا ایستاده ای؟!

ابر دلتنگ پاییزم

نم نم بارونم

شانه هایت کو...؟!

وه! چه سنگین است!

اتراق نگاهـم

بر خیابان های گِل آلود شهر...!

هرز گاهی

سکوت نگاهم شکسته می شود

ولی همچنان ...

به اندیشه های سبز تو زنده ام.




شاعر: بارانه گلدر

raha bash
11-03-2014, 13:44
من
باران را
بی پنجره
دست در دست تو
بی چتر
زیر سایه ی قامت تو
بی شال
سر بر شانه ی تو
باران را زیر باران
پا به پای تو
لب بر لب تو
دوست دارم

- Saman -
04-10-2014, 09:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




باران می‌آيد
و كمی بعد آفتاب خواهد شد
به خيابان می‌روم
می‌گويند عشق
در همين ساعات خوب به سراغ آدم می‌آيد




غلامرضا بروسان

Demon King
04-10-2014, 18:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


بودن زیر باران چه زیباست وقتی یار باشد,

و چه دلگیر هنگام تنهایی,

زمانی که اشک ها میریزی و دیگران به تو چتر میدهند تا خیس نشوی ...


««« دیمن کینگ

- Saman -
21-11-2014, 12:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




كمی به زيبايی خودت فكر كن
باران كه به زيبايی خودش فكر نكرد
و ريخت



صدرالدين انصاری

bttt0
23-11-2014, 01:04
باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟



گفتی: سلام؛ می‌روم آقا خودم... سپاس

گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز



گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟

گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز



لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...

زحمت؟! چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز...



باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!

مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز



من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!

(دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)



من غرق روسری تو بودم که ناگهان

گفتی: همین بغل... چقَدَر بی‌هوا عزیز؟!



رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من

تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز...

Atghia
25-11-2014, 12:29
بارون صدای احساسه دل
بارون چشات میشناسه

تو رو از دست دادم توی لحظه
آدم دنیاشو میبازه

تلخه سکوته این خونه
آخه غیر از خدا کی می دونه

تو دلم آتیشه با تو بهتر میشه
حال این دیوونه

این روزها سخت تر از اونیه که باور کنی
مگه میشه با یه خاطره سر کنی

تو می دونی من چیزی نگم بهتره
تو دنیا کی از ما عاشق تره

یه جوره هق هق زدم صدام زخمیه
این اون دردی که نمی فهمیه

یه دفعه پرپر شد پر پروازمون
گرفتس چقدر دل آسمون


مرتضی پاشایی