PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : هوش ، حافظه و خلاقيت



Babak_King
30-12-2005, 21:57
تلخيص و ترجمه: رضا محتشم
منبع: فصلنامه ويلسون

در خلال چند دهه گذشته، كلمه «هوش» به شمار فزاينده اي از انواع مختلف توانش و دستاورد اطلاق شده است، از قبيل هوش عاطفي، هوش فوتبال و غيره. با اين حال، پژوهشگران از اين واژه و نيز مباحثات مرتبط درباره توانايي هايي كه بايد بخشي از هوش شمرده شود و آنهايي كه نبايد شود، به فراموشي سپرده شده است. ظهور فناوري هاي جديد براي تحقيق روي مغز سبب شده است تا آنان توجه خود را به طور فزاينده اي به مفهومي ديرينه معطوف كنند كه ناظر بر يك قواي ذهني كلي است. اين قوه جي(g) نام دارد كه به طور اختصار نماينده عامل توانايي ذهني كل است. عامل جي يك فرق كلي و سنجش پذير بين انسانهاست كه در توانايي هاي آنان در يادگيري، تعقل و حل مسئله به ظهور مي رسد. اين عامل مربوط به منظوري است كه انسانها به هنگام توصيف عده اي به عنوان با هوش تر از ديگران در ذهن دارند. آزمون هاي بهره هوشي براي سنجش عامل جي به كار مي رود. اين آزمونها مهارت هاي ذهني پيشرفته مانند نتيجه گيري، مشاهده شباهت ها و تفاوت ها و پردازش هر گونه اطلاعات پيچيده را ارزيابي مي كند.

عامل جي را نخستين آزمون گيرندگان كشف كردند كه پي بردند كساني كه در يك نوع آزمون ذهن نمره خوبي آورند، احتمالاً نمره خوبي در تمام آنها خواهند آورد. صرف نظر از محتوا(كلمات، اعداد، تصاوير و شكل ها)، چگونه برگزاري (به طور فردي يا گروهي، به طور شفاهي يا مكتوب) يا مهارت مورد نظر (دايره لغات، تعقل رياضي و توانايي فضايي)، بيشتر آزمون ها يك چيز را اندازه گيري مي كنند. اين عامل مشترك يعني جي را مي توان از هر دسته آزمون هاي شناختي استخراج كرد. عامل ياد شده بين افراد از هر سن، نژاد، جنس و مليتي كه تا به حال مورد مطالعه قرار گرفته است، يكسان بوده است.

با وجودي كه همواره در مورد آزمون هاي بهره هوشي جنجال وجود داشته است، روانشناسان همچنان آنها را معيارهاي معتبر و سودمندي براي اندازه گيري توان بالقوه دانش آموز مي دانند. اين آزمونها ديگر به صورت جمعي به كار نمي رود بلكه براي تعيين اين امر به كار مي رود كه آيا بچه اي كه در مدرسه مشكل دارد، دچار ناتواني در يادگيري يا مشكل ديگري است. تمام آزمون هاي استاندارد بهره هوشي و امتحان پاياني دروس تا حد زيادي دانش آموزان را به يك شكل دسته بندي مي كنند چون عامل جي، پيش بيني كننده عمده موفقيت در تحصيل است.

در خلال دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تلاش شد در برخي پيش دبستاني ها در آمريكا بهره هوشي بچه هاي محروم افزايش يابد. نتايج دلسردكننده بود. حتي در جايي كه بالا بردن بهره هوشي بچه هاي كوچك ممكن شد، اين نتايج به نتايج مشابه در امتحان پايان دروس منجر نشد و افزايش بهره هوشي مدت كوتاهي پس از اتمام دوره ها از بين رفت. اين نتايج نااميدكننده باعث شد عده اي از پژوهشگران مفاهيم جي و بهره هوشي را زير سؤال ببرند. در عوض عرضه نظريه هوش چندگانه كه در كتاب قالب هاي ذهن (۱۹۸۳) گاردنر مطرح شد، با استقبال روبه رو شد. گاردنر روانشناس دانشگاه هاروارد به جاي هوش كلي ،هفت هوش داراي ارزش يكسان را پيشنهاد كرد: زباني، منطقي- رياضي، تصويري- فضايي، موسيقايي، جسمي- حركتي، درون شخصي و بين فردي(وي بعداً هوش هشتم را با عنوان طبيعت گرايانه مطرح كرد.).

نظريه گاردنر يادآور خوبي است كه توانايي هاي انسان زياد است و مي توان بر برخي از متداول ترين آنها اسم گذاشت. در نتيجه ورزشكاران خوب هوش جسمي- حركتي دارند به عبارت ديگر، هر كس به نوعي باهوش است.
در كلاس درس

اين نظريه زباني جديد براي توصيف احساسات و بچه ها و فضاي كلاس به آموزگاران داده است. كتابهاي راهنماي آموزگاران توصيه مي كنند كه اين هوش هاي چندگانه به عنوان نقاط ورودي به درس براي دانش آموزان مختلف در نظر گرفته شود. مثلاً در درسي درباره فتوسنتز، معلم بايد دانش آموزان را به خواندن توصيف فتوسنتز وادارد تا افراد باهوش از نظر زباني با موضوع آشنا شوند، گياهان نيازمند و غيرنيازمند به نور را مقايسه كند تا بچه هاي باهوش از نظر طبيعي آشنا شوند، از بچه ها بخواهد جدول زماني مراحل فتوسنتز را آماده كنند تا هوش منطقي- رياضي بچه ها تحريك شود و غيره.

چنين سناريويي بسيار جذاب است، اما بعيد است ورود به يك موضوع از چندين جهت مختلف زمان كافي براي پيشرفت در موضوع هاي ديگر باقي بگذارد. يك معلم زيست شناسي گفت، رويكرد هوش چندگانه شايد باعث شود تا بچه هاي داراي استعداد خاص، فهم خود را به گونه اي بيان كنند كه از نظر شخصي ارضا كننده باشد، اما علم اساساً تحليلي است و فهم آن نهايتاً نيازمند به كارگيري مهارت هاي تحليلي و تعقل قوي است.

يك قرن تحقيق نشان داده است هيچ كدام از انواع متمايز هوش به اندازه عامل جي سودمند نبوده است. دو نظريه پرداز عمده هوش چندگانه يعني هاوارد گاردنر و رابرت استرنبرگ در مورد وجود جي مناقشه نمي كنند و فقط در مورد جايگاه آن در ميان توانايي هاي ذهني سؤال دارند. مسلماً انواع بسياري از توانايي هاي ذهني وجود دارد اما آنها نه از هم مستقل هستند و نه فايده يكساني دارند.

پژوهش در ۱۰۰ سال گذشته به مجموعه اطلاعاتي منجر شده است كه تقريباً تمام دست اندركاران به رغم ديدگاه هاي مختلف خود، معتبر مي دانند. تفاوت در بهره هوشي بچه ها را مي توان به يك اندازه به اختلاف در ژنها و محيط آنان مربوط دانست. با بالا رفتن سن بچه ها، نقش تفاوت هاي ژنتيك در اختلاف هوشي بيشتر مي شود. دانشمندان گمان مي كنند با افزايش استقلال بچه ها، توانايي آنان براي انتخاب و شكل دهي به محيط خود بيشتر مي شود و محيط نيز بر شكل گيري آنان تأثير مي گذارد. قدرت ژنها را مي توان در اين حقيقت ديد كه دوقلوهاي همسان كه جدا از هم بزرگ شوند، بيشتر از دوقلوهاي جدا كه در يك خانه بزرگ شده اند، در بزرگسالي از نظر بهره هوشي، كاركرد مغز، شخصيت و بسياري رفتارها و ويژگيها به هم شباهت دارند.

ژنها احتمالاً از طريق شكل دهي به ويژگيهاي سوخت و سازي، الكتريكي و ساختاري مغز تأثيرگذار مي شوند. مثلاً مغز افراد داراي بهره هوشي بالا به هنگام حل مسئله انرژي نسبتاً كمتري مصرف مي كند و در واكنش به محرك هاي حسي مانند نور و صدا، امواج مغزي سريع تر و پيچيده تري توليد مي كند. پژوهشگران از مدتها قبل در اين باره بحث كرده اند كه آيا افراد داراي بهره هوشي بالا، مغز بزرگتري دارند و يافته هاي جديد نشان مي دهد كه اين گونه است. تفاوت از نظر جي يا هوش كلي همان اندازه طبيعي است كه اختلاف در قد، فشار خون و غيره طبيعي است.
تحقيقات نشان مي دهد جي پس از مدرسه نيز اهميت دارد. يافته ها حاكي از اين است كه بهره هوشي فرد بيش از تحصيلات يا شغل پدر، مؤيد شغل و درآمد وي در بزرگسالي است. تأثير جي در قلمروهاي مختلف زندگي فرق مي كند- مدرسه، كار، همسري- چون برخي از اين قلمرو ها توانايي شناختي كمتري از سايرين طلب مي كنند. برخي نتايج مهم در زندگي بيش از بقيه از عوامل غير شناختي همچون بلندپروازي و برون گرايي و تصميم هايي كه بقيه در مورد شخص مي گيرند، تأثير مي پذيرند. با اين حال، مستندات درباره تأثير گسترده و ماندگار جي به خصوص در كارهاي پيچيده تر زندگي زياد است. تحقيقات حاكي از آن است كه آزمون هاي قواي ذهني بهتر عملكرد شغلي را پيش بيني مي كنند تا شخص، ميزان درستكاري، تجربه و تحصيلات به علاوه همين تحقيقات نشان مي دهد بهره هوشي و با سوادي با انواع دستاوردهاي بزرگسالي مانند بهداشت و طول عمر صرف نظر از خاستگاه اجتماعي همبستگي دارد.
تعريف دقيق جي و كاركرد آن دشوار است، اما متخصصان سنجش ذهني معتقدند كه جي بر فراز سلسله مراتبي از توانايي هاي ذهني قرار دارد. بسياري از اين پژوهشگران سلسله مراتب سه سطحي را كه جان بي كارول در كتاب توانايي هاي شناختي ذكر كرده است، قبول دارند. كارول پس از استخراج آماري عوامل توانايي مشترك از بين ۴۵۰ مطالعه پيشين، تمام توانايي هاي ذهني را به سه دسته تقسيم كرد.

در بالاترين سطح يعني لايه سوم، كارول شواهد يك توانايي را يافت يعني جي. در لايه دوم، وي هشت توانايي گسترده شامل زبان، تعقل، تصويربرداري فضايي، درك شنيداري، حافظه و سرعت انتقال. لايه اول شامل توانايي هاي ذهني نسبتاً خاص همچون گستره حافظه و درك مطلب است.

تمام توانايي هاي لايه دوم با هم همبستگي زيادي دارند. فردي كه از نظر توانايي زباني استعداد چنداني ندارد، بسيار بعيد است كه از توانايي ديگري در اين لايه برخوردار باشد، مانند تصويرپردازي فضايي. تحقيقات نشان مي دهد اين توانايي ها با يكديگر و با جي همبستگي بالايي دارند. تمام آنها متشكل از جي و قدري از يك توانايي ديگر هستند. به قول كارول، تمام توانايي هاي لايه دوم رنگ هاي مختلف جي هستند. به رغم تلاش هاي بسيار، تا به حال كسي موفق نشده است آزمون هايي طراحي كند كه اين توانايي ها را جدا از جي اندازه بگيرد.

بيشتر دسته هاي آزمون بهره هوشي شامل دوازده سؤال فرعي (مثل واژگان، تكميل جمله، رشته اعداد، شباهت ها و غيره است) در مورد توانايي هاي نزديك به لايه اول است. نمرات شخص در هر آزمون جمع زده مي شود تا نمره كل بهره هوشي به دست آيد. اما اين گونه نيست كه توانايي هاي لايه اول تشكيل دهنده هوش باشند. عنصر اساسي در هر سطح جي است. هر توانايي لايه دوم متشكل از جي و قدري توانايي تخصصي تر است. توانايي لايه اول با افزودن يك توانايي تخصصي تر به آن به دست مي آيد.

كارول خاطر نشان مي كند كه چهار هوش از هوش هاي چندگانه گاردنر (زباني، منطقي- رياضي، فضايي و موسيقايي) با چهار توانايي لايه دوم مرتبط است. به گفته وي، هوت هاي چندگانه آن گونه كه گاردنر معتقد است توانايي هاي مستقل نيستند، بلكه با يكديگر و با جي مرتبط هستند. سه هوش از چهار هوش ديگر گاردنر خارج از قلمرو شناختي است و چهارمي (طبيعت گرا) كلي تر از آن است كه تحليل شود. به نظر مي رسد هوش هاي بين شخصي و درون شخصي بيشتر مربوط به شخصيت است، در حالي كه هوش جسمي- حركتي بازتاب قواي رواني- حركتي مانند هماهنگي چشم و دست است.

از آنجايي كه كودكان تيزهوش معمولاً توانايي هاي متفاوتي نسبت به كودكان متوسط يا زير متوسط دارند، گاردنر معتقد است مي توان گفت هر بچه اي از يك نظر باهوش است. هرجا كه ميزان قابل ملاحظه اي استعداد باشد، همواره جي بالا خواهد بود. گاردنر نتوانسته است آزمون سنجش هيچ كدام از هوت هاي پيشنهادي خود را عرضه كند. نظريات هوش چندگانه جايگزين جديد نظريات انحصاري و تنگ نظرانه توانايي هستند.

پيامد اعمال نظريه هوش چندگانه
نظريه هوش چندگانه جديد ترين استدلال را براي مواجهه يكسان با بچه ها از نظر توانايي يادگيري به دست مي دهد. يك روش قديمي اين است كه مفهوم بهره هوشي همچنان اهميت دارد، ولي اختلاف بهره هوشي بين بچه هاي كلاس تأثير چنداني ندارد. بر اين اساس، از دانش آموزان استثنايي و عادي صحبت مي شود. دانش آموزان عادي آناني هستند كه نمره بهره هوشي آنان بين حد بالايي عقب ماندگي (۷۰) و حد پاييني تيزهوشي (۱۳۰) است. در اين پيوستار ۹۵ درصد دانش آموزان قرار مي گيرند. نگاهي دقيق تر به تفاوت هاي كاركرد فكري در اين طيف ۶۰ نمره اي نشان دهنده تفاوت آموزش پذيري حتي در ميان افراد متوسط است.

مثلاً افراد داراي بهره هوشي ۷۰ تا ۸۰ نيازمند آموزش بسيار نظام مند، مفصل، محسوس، با توالي خوب، بدون حذف مراحل مياني موضوع هاي داراي پيوند با معلومات آنان دارند. اغلب نياز دارند يك نفر مستقيماً به هر كدام از آنان توجه كند و براي يادگيري حتي دستورالعمل هاي ساده به تمرين نياز دارند.

متخصصان آموزش معتقدند مواد درسي بايد عاري از هرگونه مطالب غيرضروري از جمله اصول نظري و داراي فقط استنتاج ها باشد. هرگونه اطلاعات كتبي يا شفاهي بايد در قطعات كوتاه، با لغات ساده و دستورالعمل هاي روشن توضيح داده شود.

افراد داراي بهره هوشي بالاتر، امكان يادگيري بيشتري دارند، به طور مستقل ياد مي گيرند و مي توانند مفاهيم انتزاعي و چند لايه را درك كنند. افراد داراي هوش متوسط (۱۰۰) مي توانند مطالب مكتوب و دانش شفاهي قابل توجهي را بياموزند، به خصوص در صورتي كه مطالب به صورت مرتب با امكان تمرين و امتحان به آنان عرضه شود. بهره هوشي ۱۲۰ به معناي آن است كه فرد توانايي خودآموزي و سازمان دهي و شكل دهي به اطلاعات را دارد. اين افراد خلأهاي آموزشي را به راحتي پر مي كنند و بيش از سايرين از آموزش انتزاعي، خودمحور و ناقص كه امكان تكميل آن را فراهم مي كند، بهره مند مي شود.

طبعاً نوع آموزش مناسب براي افراد داراي بهره هوشي پايين براي افراد داراي بهره هوشي بالا و برعكس نامناسب است. همان طور كه آموزگاران مي دانند، چيزهاي ديگري به غير از جي بر يادگيري اثر مي گذارد، از قبيل انگيزه، فشار همسالان، ملاحظه كاري، حمايت والدين، آشنايي با زبان آموزش و غيره. به اين دليل و دلايل ديگر، ميزان جي بالا تضمين كننده موفقيت نيست. اما شكي نيست كه جي بالا باعث تسهيل يادگيري در مدرسه و جي پايين باعث دشواري در مدرسه مي شود.

با وجودي كه كند آموزان را نمي توان به تند آموز بدل كرد، تمام دانش آموزان مي توانند بيش از ميزان فعلي بياموزند. هنگامي كه آموزش مطابق نيازهاي شناختي دانش آموز باشد، يادگيري و رضايت حاصل از آن افزايش مي يابد.

Hidden-H
14-02-2006, 20:38
تعریف هوش
بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می‌توان به سه گروه تربیتی (تحصیلی) ، تحلیلی و کاربردی تفسیم کرد:

تعریف تربیتی هوش
به اعتقاد روان شناسان تربیتی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می‌شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می‌رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می‌کنند که کودکان باهوش نمره‌های بهتری در دروس خود می‌گیرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند کیفیت هوش را نمی‌توان به نمره‌ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موقعیتهای زندگی بستگی به میزان هوش دارد.

تعریف تحلیلی هوش
بنابه اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی ، هوش توانایی استفاده از پدیده‌های رمزی و یا قدرت و رفتار موثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله « دیوید وکسلر » ، روان شناس امریکایی ، پیشنهاد شده باشد که بیان می‌کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه ، عمل منطقی و رفتار موثر در محیط.

تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی ، هوش پدیده‌ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می‌شود و شاید عملی‌ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.

تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مساله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بین انسانها موجب می‌شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف می‌توان مشاهده کرد. برای مثال زیست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار داده‌اند. فلاسفه بر اندیشه‌های مجرد به عنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم و تربیت ، بر توانایی یادگیری تاکید داشته‌اند.

در مقاله‌ای معتبر که در سال 1904 منتشر شد، « چارلز اسپیرمن » ، روان شناس بریتانیایی ، نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی و کمی تشریح کرد. پیدایش مقیاس هوشی بینه سیمون ، در سال 1905 و به دنبال آن تهیه و استاندارد شدن مقیاس استنفرد _ بینه ، در سال 1916 در امریکا ، از فعالیتهای اولیه به منظور تهیه ابزار اندازه گیری هوش بوده است. البته در سال 1838 « اسکیرول » به منظور تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی ، روشهای مختلفی را آزمود و به این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آن که بعدها نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانش ذهنی شناخته شد و امروز نیز محتوای اکثر تستهای هوش را مواد کلامی تشکیل می‌دهد.

ترستون ، ثرندایک ، سیریل برت ، گیلفورد ، فیلیپ ورنون ، از دیگر افرادی بودند که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند.

عوامل موثر بر هوش
از عوامل مهم موثر بر هوش ، تغذیه و دیگر شرایط دوران بارداری است. تغذیه مناسب در این دوران و رعایت بهداشت جسمی و روحی مادر ، تاثیر مهمی در هوش نوزاد خواهد داشت. سطح هوشی والدین ، تغذیه دوران کودکی و نوزادی ، شرایط و امکانات محیطی ، نوع ارتباط والدین با کودک از دیگر عوامل موثر در رشد و شکوفایی هوش به شمار می‌روند. عوامل محیطی مثل وجود محرکات مناسب در محیط پرورش کودک که او را به کنجکاوی و کنکاش وا می‌دارد، در بروز و ظهور و شکوفایی هوش وی نقش اساسی دارد.

انواع آزمونهای هوش
تست بینه به عنوان قدیمی‌ترین آزمون برای سنجش هوش شناخته می‌شود که آزمون استنفرد _ بینه شکل تجدید نظر شده است که به فارسی نیز برگردانده شده است. تست ریون از دیگر آزمونهای هوش است که به لحاظ سهولت اجرا معروف است. آزمون وکسلر که آزمونی پیشرفته برای سنجش ابعاد مختلف هوش است، آزمون دقیقی است که برای گروههای سنی خردسالان و کودکان و بزرگسالان فرمهای مجزایی دارد.

طبقات هوش
با توجه به نمرات حاصل از اجزای آزمونهای هوشی و تعیین بهره هوشی ، افراد در طبقات مختلفی قرار می‌گیرند. در طبقه بندیهای گذشته افراد دارای هوش پایین در طبقات کودن ، کانا و کامیو قرار می‌گرفتند. امروزه دیگر این طبقه بندی رایج نیست و از طبقه بندی عقب مانده ذهنی ، بهره هوشی پایین ، متوسط و بالا استفاده می‌شود.

منبع:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Babak_King
19-02-2006, 21:29
از شما مى‏خواهم كه يك روش صحيح مطالعه را به من بياموزيد؛ زيرا با اينكه درس زياد مى‏خوانم، باز هم نمره‏هاى خوبى نمى‏گيرم و درسى را كه مى‏خوانم فردا آن را به خوبى به ياد نمى آورم و براى امتحان هم نبايد كمتر از 2 بار بخوانم؛ زيرا اگر يك بار بخوانم، فراموش مى‏كنم. از شما خواهش مى‏كنم كه مرا در روش صحيح راهنمايى كنيد تا بتوانم در درس‏هايم موفق باشم.

يك مطالعه موفق، بايد در حال آرامش و بدون اضطراب صورت بگيرد تا رضايت بخش و ثمربخش باشد. براى اين كه به اين سؤال شما پاسخ كاملى داده باشيم، برخى از نكات مهم و كلى را درباره مكان، روش، كارآيى، تمركز و سرعت مطالعه به ترتيب، بيان مى‏كنيم تا با به كارگيرى آنها، مشكل خود را برطرف كنيد.

مكان مطالعه‏
دكتر فيل ريس، در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» و دكتر عين الله خادمى در كتاب «مطالعه روشمند» چنين نوشته‏اند:
1. برخى افراد ترجيح مى‏دهند در سكوت مطالعه كنند و برخى در سروصدا. بعضى صندلى راحتى را مى‏پسندند و بعضى دراز كشيدن يا نشستن رسمى را. اصلاً وسواس به خرج ندهيد و در هر حالتى كه راحت‏تر هستيد، مطالعه خود را آغاز كنيد.
2. اگر مكان مطالعه شما كمى آشفته و به هم ريخته است، مرتب كردن آن را به نيم ساعت پس از مطالعه موكول كنيد؛ زيرا در اين صورت، در حين مرتب كردن اتاق، به مطالبى كه مطالعه كرده‏ايد، فكر خواهيد كرد و زمان مفيدى را از دست نخواهيد داد. 3. گاهى اوقات از مكان‏هاى استثنايى و هيجان‏انگيز استفاده كنيد تا مطلبى كه مطالعه مى‏كنيد، همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود؛ مثلاً در يك شب بارانى با يك چتر و يك چراغ قوه زير باران رويد و مطلب را مطالعه كنيد و يا در يك مكان تاريخى و قديمى، به تفكر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازيد.
4. اگر امكان داشته باشد، موضوع مورد مطالعه شما با مكانى كه انتخاب مى‏كنيد، هماهنگى و سنخيت داشته باشد. اين كار، به افزايش بهره‏ورى شما كمك بسيار مى‏كند. اين هماهنگى، شامل ابزار و لوازم مورد نياز نيز مى‏شود.
5. قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصيت مهم و ايده‏آل را براى مكان مطالعه، در ذهن خود فهرست كنيد تا راحت‏تر بتوانيد آن را بيابيد.
6. در مكان مطالعه شما، بايد راهى براى خيره شدن به دور دست وجود داشته باشد؛ زيرا توقف در مطالعه و چشم دوختن به بى‏نهايت، در افزايش كارآيى مطالعه بسيار سودمند است؛ حداقل گاهى به سقف اتاق خيره شويد.
7. هيچ گاه مطالعه خود را به حضور در مكان خاصى مشروط نكنيد؛ زيرا در اين صورت بهانه‏اى مى‏يابيد تا در ساير مكان‏ها از مطالعه بگريزيد. به ياد داشته باشيد كه در حقيقت، «مكان مطالعه، جايى است كه شما هستيد».
8. دقت كنيد كه ميزان نور، دماى محيط، شكل صندلى و ساير شرايط، در مكان مطالعه شما به گونه‏اى نباشند كه شما را خواب آلوده كنند.
9. تهويه خوب و اكسيژن زياد در مكان مطالعه، شرطى حياتى است.

روش مطالعه‏
1. به قول آدريل جانسون، خوب كتاب خواندن را نمى‏توان از خواص مادرزادى دانست. براى قرائت، بدون شك، پرورش خاصى لازم است.
2. بهترين روش كتاب‏خوانى، روشى است كه خواننده در اين كار بتواند زيبايى‏هاى چيزى را كه مى‏خواند، دريابد و به هنگام لزوم، معايب آنها را بفهمد و اين از راه پرورش و ممارست حاصل مى‏گردد.
3. در معانى كلماتى كه براى نخستين بار مى‏بينيد، دقت كنيد. بيهوده تصور نكنيد كه سياق مطلب، آن معانى را براى ما كشف مى‏كند. همان زمان، بهترين وقت براى رفتن به سراغ فرهنگ لغت است.
4. اميل فاگه، نويسنده فرانسوى، عقيده دارد كه بايد در خواندن كتاب استقامت داشته باشيم. استقامت، لجاجت نيست؛ بلكه نوعى بردبارى است كه ذوق ما را مى‏پرورد و درك ما را عميق مى‏كند.
5. مون تنى، دانشمند شهير فرانسوى، درباره انتخاب كتاب و روش كتاب‏خوانى نظرهايى بسيار بديع و زيبا دارد. يكى از اين عقايد، آن است كه براى وصول به عمق معناى يك كتاب خوب، بايد آن را دوبار بخوانيم و با آن ارتباط دائمى داشته باشيم. يك اثر پربها، ما را مدت‏ها سعادتمند مى‏سازد. ما نمى‏توانيم با يك بار خواندن، به اين درجه از خوشبختى برسيم؛ هر چند در اين يك‏بار، دقت فوق العاده به كار بريم.
6. همچنين وى معتقد است كه اگر بخواهيم از كتابى كه خوانده‏ايم، نظر صحيحى پيدا كنيم، بايد درباره آن گفت‏وگو كنيم. كتاب‏هاى خوب، افق گفت‏وگوهاى پرثمر را به روى ما مى‏گشايند و اين، همان چيزى است كه ما آن را مباحثه مى‏ناميم.
7. در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» آمده است: يكى از روش‏هاى خوب مطالعه، استفاده از يادداشت بردارى است. فقط توجه كنيد كه به جاى يادداشت، رونويسى نكنيد! طرح‏هاى گوناگون بريزيد؛ نكات مهم يادداشت را برجسته‏تر بنويسيد و اگر مطلبى را درك نمى‏كنيد، به صورت سؤال يادداشت برداريد.
8. در كتاب «روش‏هاى تسريع در خواندن و درك» پيشنهاد شده است كه هنگام مطالعه، ابتدا خلاصه مطلب را كه اغلب در ابتداى مقاله يا كتاب آمده است، بخوانيد؛ سپس عنوان‏ها و فهرست اجمالى كتاب را مطالعه كنيد و بعد چند سطر از ابتداى هر عنوان را مطالعه كنيد؛ زيرا مهم‏ترين مطالب، معمولاً در همين خطوط ابتدايى هستند و سرانجام ساير توضيحات و تفاسير كتاب را بر اطلاعات خود بيفزاييد.
9. از همان زمان مطالعه، براى به كار بستن آن چه مى‏آموزيد، برنامه‏ريزى كنيد. به قول تولد، «مطالعه و عمل نكردن، مانند شخم زدن و بذر نپاشيدن است».
10. بيكن جمله زيبايى در اين باره دارد؛ «برخى كتاب‏ها را بايد چشيد؛ بعضى ديگر را بايد بلعيد و قليلى را هم بايد جويد و هضم كرد.

كارآيى مطالعه‏
1. كيفيت مطالعه را بالا ببريد؛ به روخوانى سطحى در حالت پراكندگى فكر قناعت نكنيد و با مفهوم و معناى مطلب، ارتباط برقرار سازيد تا آن چه را كه مورد نياز است، به خوبى درك كنيد.
2. حجم مطالعه، حواس شما را پرت نكند؛ مطالعه بيشتر و سريع‏تر، تنها بهانه‏اى براى بيشتر دانستن است؛ پس ابتدا آن چه را مى‏خواهيد بدانيد و بفهميد، برداشت كنيد و آن گاه با كلمات «سرعت» و «بيشتر» وسوسه شويد.
3. قبل از آن كه از موضوع اصلى كتاب منحرف شويد و به مطلب ديگرى بپردازيد، قسمت‏هايى را كه دوست داريد به خاطر بسپاريد، مشخص كنيد.
4. حتماً براى مطالعه خود برنامه‏ريزى داشته باشيد. اين كه قصد يادداشت بردارى داريد يا خير، در مورد چه موضوعى بايد تمركز كنيد، چه سؤالاتى در ذهن داريد كه در اين كتاب جواب آنها را مى‏جوييد و...، همه بايد از قبل برنامه‏ريزى شده باشند.
5. بايد كتابى كه مطالعه مى‏كنيد، مختص به خود شما باشد تا به راحتى در آن علامت‏گذارى و نكته نويسى كنيد. استفاده از مداد يا ماژيك رنگى، به شما امكان مى‏دهد تا در مراجعه مجدد به كتاب، بهره بيشترى ببريد؛ هر چند نبايد اين خطوط رنگى، استفاده شما را از ساير خطوط كتاب كاهش دهد.
6. هنگام مطالعه، همواره يك قلم در دست داشته باشيد؛ زيرا مطالعه، آنگاه كارآيى مطلوب مى‏يابد كه همراه با مطالعه سؤالات، ذهن خود را با آموزه‏هاى كتاب تطبيق دهيد و در حاشيه آن يادداشت كنيد.
7. ميان مطالعه و ساير كارهاى خود، تعادلى به وجود آوريد تا هم از خواندن خسته نشويد و هم تجربه و عمل را به بهره‏ورى مطالعه خود بيفزاييد.
8. مطالعه پراكنده، با موضوعات گوناگون و متناقض، موجب كاهش بهره‏ورى شما مى‏شود؛ سعى كنيد در نوع كتابى كه براى مطالعه انتخاب مى‏كنيد، مطالعات قبلى خود را در نظر آوريد تا نظم فكرى شما به هم نخورد.
9. اگر بتوانيد از هر كتابى كه مى‏خوانيد، نكات مهم و كليدى آن را خلاصه‏بردارى كنيد، بر كارآيى مطالعه شما مى‏افزايد. اين راهكار، آنگاه ارزشمندتر مى‏شود كه خواننده به زبان و عبارات خودش، مطالب را يادداشت كند.
10. به ياد داشته باشيد كه علاقه و انگيزه، در مورد مطلبى كه براى مطالعه انتخاب كرده‏ايد، به بهره‏ورى شما از آن چه مى‏خوانيد، بسيار مى‏افزايد.
11. گاهى قرار دادن يك پاداشِ مشروط براى مطالعه حجم خاصى از كتاب، به هيجان و لذت مطالعه مى‏افزايد و نوعى اثر تشويقى بر فرد مى‏گذارد. اين پاداش‏ها، مى‏تواند ديدن يك برنامه تلويزيونى، رفتن به مكانى خاص، انجام يك فعاليت مورد علاقه يا حتى خوردن يك خوراكى مورد علاقه باشد؛ مشروط بر اين كه ميزان تعيين شده، مطالعه شده باشد.
12. رنگ كاغذ، رنگ قلم، نحوه نشستن، فاصله چشم با كتاب، نور محيط و ساير شرايط مكانى نيز در كارآيى مطالعه شما كاملاً مؤثرند.

تمركز مطالعه‏
دكتر خادمى در كتاب «مطالعه روشمند»، نكاتى را براى ايجاد تمركز حواس لازم مى‏داند كه عبارتند از:
1. علاقه به موضوع مورد مطالعه، يكى از علل مهم ايجاد تمركز و دقت در حين مطالعه است.
2. هماهنگى اراده و تخيل نيز در اين رابطه كارساز است؛ به عبارت ديگر، چشمان فرد بر صفحه كتاب و افكارش در حال پرواز به دور دست‏ها نباشد.
3. برخى مسائل جسمى و روحى نيز مى‏توانند تمركز فرد را بر هم بزنند؛ مانند گرسنگى، تشنگى، بيمارى، نگرانى و اضطراب.
4. برخى مسائل محيطى نيز از عوامل برهم زننده تمركزند؛ مانند سروصداى زياد، نور زياد يا كم، لباس نامناسب و... .
آقاى حق جو در كتاب «روش‏هاى تسريع در خواندن و درك»، چند نكته مهم ديگر را نيز بر اين فهرست مى‏افزايد كه عبارتند از:
5. يكى از مهم‏ترين عوامل بر هم خوردن تمركز، عجله و شتاب است. اين حالت، سطح مطالعه را كاهش مى‏دهد و تمركز را بر هم مى‏زند.
6. يكى از مسائل قابل توجه ديگر، سنگينى معده و سيرى بيش از حد است و به قول حضرت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله، «پرى معده و سيرى زياد، به وجود آورنده حماقت است». اين، همان خواندن و نفهميدن و به عبارتى، عدم تمركز و عدم ارتباط، با مفهوم كتاب است.
7. انتخاب زمان مناسب، از عوامل ايجاد تمركز است؛ مثلاً پس از استراحت، خصوصاً در صبحگاهان، بهترين حالت تمركز و ساعات خستگى و كسالت، نامناسب‏ترين اوقات، براى تمركزند؛ البته در صبحگاهان، لازم است قدرى ورزش كنيد تا بدن آمادگى لازم را به دست آورد.
8. نظم و انضباط در نوع، ساعت و مكان مطالعه، همگى از عوامل ايجاد كننده تمركز مى‏باشند.

سرعت مطالعه
1. دكتر فيل ريس پيشنهاد مى‏كند كه اگر قصد داريد سرعت مطالعه را افزايش دهيد، حتماً ابتدا به فهرست كتاب نظرى دقيق بيندازيد تا نسبت به موضوعات كلى كتاب آگاهى پيدا كنيد.
2. تند خوانى، هميشه مناسب نيست و در مطالبى كه به تعمق و تأمل نياز دارد، اصلاً نبايد به كار گرفته شود.
3. مغز ما هميشه تندتر از بيان ما كلمات را دريافت مى‏كند؛ براى افزايش سرعت، سعى كنيد عادت بلند خوانى كتاب را ترك كنيد.
4. تمرين كنيد تا به جاى درك لغت به لغت يك جمله، به درك گروهى لغات عادت كنيد.
5. به نظر نويسنده كتاب «تسريع در خواندن و درك»، يكى از عوامل كندخوانى، برگشت است؛ يعنى آن كه فرد مرتب نگاه خود را به خطوط پيشين بر گرداند. اين كار، تمركز فرد را از ميان مى‏برد و وقت زيادى را تلف مى‏كند. هنگام مطالعه، چشم بايد به طور مستقيم و به موازات صفحه حركت كند و از پريدن به سطرهاى بالا و پايين، دورى جويد.
6. كسانى كه با انگشت خط مورد مطالعه را دنبال مى‏كنند، بايد اين عادت را ترك كنند؛ زيرا در تند خوانى، فقط چشم كار مى‏كند، نه دست و زبان.
7. نويسنده كتاب «مطالعه روشمند»، بر اين باور است كه حتى تكان دادن سر هنگام مطالعه، از سرعت مطالعه مى‏كاهد؛ پس بهتر است كه اين گونه بگوييم: در تند خوانى، فقط چشم كار مى‏كند؛ نه دست، نه زبان و نه سر. براى ديدن همه صفحه كتاب، اصلاً به حركت سر نيازى نيست؛ صفحه، خود در دامنه بينايى قرار دارد.
8. وى از مشكل ديگرى به نام «خالى خوانى» نام مى‏برد كه عبارتست از: سرگردانى چشم در حاشيه سفيد كتاب يا لابه‏لاى خطوط و يا هر قسمت غير مفيد صفحه. اين حالت را ديدن غير مفيد نيز مى‏گويند و موجب كاهش سرعت مطالعه مى‏شود.
9. حتى نوع ورق زدن نيز به صرفه‏جويى در وقت كمك مى‏كند. ورق زدن درست آن است كه با دست چپ واز گوشه بالايى صفحه صورت گيرد و چند لحظه قبل از پايان صفحه، دست براى ورق زدن آماده باشد. كسانى كه با دست راست و از گوشه پايينى صفحه ورق مى‏زنند، از سرعت و تمركز خود مى‏كاهند .

منبع: ايسجا ;)

bb
02-08-2006, 08:06
کی از بهترین تمرینات برای ایجاد تمرکز حواس ، شامل انتخاب سه موضوع برای فکر کردن است که اولی یک مسئله علمی ، دومی یک موضوع شغلی و سرانجام مورد سوم فلسفی و ادبی باشد.
به مدت 5 دقیقه ، ساعت به دست ، منحصراً در مورد موضوع اول فکر کنید اگر افکار خارجی شما را از آن دور کرد ، موضوع انتخاب شده را به ذهن خود برگردانید. پس از 5 دقیقه بطور ناگهانی به موضوع دوم پرداخته و 5 دقیقه بعدی به موضوع آخر بیندیشید. هنگامی که به اندازۀ کافی ورزیده شدید ، چیزی که تصمیم می گیرید به صورت انحصاری به آن فکر کنید آسان شده و شما خواهید توانست در یک زمان افکار مزاحم را کنار بزنید.

با شروع ذهنی از یک عدد (مثلاً 100) شمردن را به صورت معکوس آغاز کنید، به صورتی که هر رقم در یک ثانیه گفته شود. 98 ، 97 ، 96 ... هنگامی که توانستید به سادگی از 100 تا 1 را بدون هیچگونه اشکال و توفقی بشمارید ، باید ارقام را بیشتر کرده و از 200 ، 400 و یا 500 به پایین کار را شروع کنید.

یک محاسبۀ عددی نسبتاً ساده : با نوشتن ارقام روی یک تابلوی خیالی محاسبه کنید و نتیجه را بدون استفاده از کاغذ و یا قلم به دست بیاورید.

در هنگام صحبت کردن ، ضمن اینکه به آرامی توجه خود را به فکر اظهار شده متمرکز می سازید به کلمات نیز دقت داشته باشید.

از طریق نوشتن سعی می شود که نقاط ، ویرگول ها و خط تیره ها به طرز صحیحی گذارده شده و خطوط به طرز مناسبی با توازن مجموعۀ خوش خطی رعایت شوند و این مسئله مربوط به تداعی افکار کمابیش آگاهانه " من به صورتی عمل می کنم که بیشتر و بیشتر دقت کنم " می شود.
بدین ترتیب نوعی خود تلقینی قوی با در نظر گرفتن تکرار آن در شما ایجاد می شود و سوای آن به علت فعالیت برای انجام تمرین ، توجهتان نیز به موازات آن رشد خواهد کرد. مطمئناً در طول آن ، ثمرۀ چنین بازآموزی را به دست خواهید آورد.
"مارشال فوش" هنگامی که ستوانی بیش نبود ، تـأثیر خوش خطی را کشف کرده و نوعی نظم را برای نوشتن به خود تحمیل کرد و این امکان را برای خویش به وجود آورد که بر شخصیت خود مسلط شود. وی در همان زمان با تمرین حافظه حس شنوایی خود را به سرعت با تشخیص طنین های مختلف در صدا و جستجو برای مشخص کردن یک شخص از طریق آهنگ و صدای پای وی و تلاش برای تشخیص جهت گفته هایی که بین عابرین انجام می شد آموزش داد. با آموزشهایی از این نوع ، افراد برخی اقوام اولیه قادر بودند با چسباندن گوش خود به زمین سر و صداهای دور دستی را که اصلاً قابل شنیدن نبود ، بشنوند و حتی نوع آنها را تشخیص دهند. از سوی دیگر می دانید که معمولاً قدرت شنوایی و توجه افراد نابینا بسیار قوی است زیرا آنها به تدریج آن را تقویت کرده اند. اینان قادرند از طریق صدای پای خود بفهمند که به یک جسم نزدیک یا دور می شوند و اینکه آن جسم متحرک یا ثابت است و غیره.

تمرینات بعدی که نسبت به موارد قبلی کاملاً متفاوت است ، توجه و دقت را افزایش می دهد.
یک برگ کاغذ را بین انگشت شست و سبابه گرفته و آن را به مدت 5 دقیقه به صورت عمودی بدون اینکه به نوسان در آید نگاه دارید.

یک لیوان آب را در دست خود نگاه دارید و از ایجاد کوچکترین ارتعاش در آب آن جلوگیری کنید.

پشت به یک دیوار بایستید به صورتی که پشتتان کاملاً به دیوار چسبیده و دست ها در طول بدن آویزان باشند. به صورت عمیق و آرام تنفس کنید و سپس بی آن که وضعیت بدن خود را عوض کنید ، پای راست خود را به صورتیکه وزن شما روی پای چپ بیفتد بلند کنید. سعی کنید تعادل خود را حفظ کرده و هنگامی که تعادل به دست آمد ، دست ها را در طول دیوار تا جایی که به صورت افقی در آیند بالا ببرید ، سپس آن ها را با تنظیم حرکات بالا بردن و پایین آوردن با تنظیم آهنگ تنفس بالا و پایین ببرید.
برای آنکه حرکات دست ها با فعالیت تنفسی کاملاً تداعی کند ، دقتتان را دو برابر سازید. هنگام انبساط ریه ها دست ها را به آرامی بلند کرده و در حال خالی شدن ریه ها به آرامی پایین بیاورید. سعی کنید این حرکات را با آهنگ انجام دهید. فقط دست ها و قفسۀ سینه باید در آن شرکت کنند. بدن بایستی درتمام مدت بدون آن که تکان بخورد به دیوار چسبیده باشد.
این تمرین می تواند با بلند کردن دست ها تا جایی که به صورت عمودی در بالای سر قرار بگیرند تغییر کند. به هر حال تمام توجه بایستی ، علی رغم ناپایداری وضعیت ، جهت نگاه داشتن خود و چسبیدن به دیوار متمرکز شود.

دست های خود را روی هم قرار داده و انگشت ها را درهم فرو ببرید. سپس توسط شست دست راست دایرۀ کوچکی (ضمن اینکه سعی می کنید تا حد امکان منظم باشد) ترسیم کنید. هنگامی که شست می چرخد ، با شست دست چپ نیز حرکت مشابهی ولی در جهت معکوس انجام دهید. در اوایل این حرکات به سرعت به هم می خورند و حواس پرتی آنها را متوقف می سازد ولی به تدریج که تمرکز حواس تقویت شده و توجه رشد کند ، تمرین بهتر و بهتر انجام خواهد شد.
تمرین دیگری از همین نوع شامل به کاربردن دو دست به صورتی است که انگشت ها باز و بسته شوند. دست ها را روبروی یکدیگر با فاصلۀ کمی گرفته و با دست راست یک دایره با قطر حدود بیست سانتی متر ترسیم کنید ، ضمن ادامه دادن به این چرخش با دست چپ نیز دایره ای مشابه ولی در جهت معکوس رسم کنید.

bb
02-08-2006, 08:09
حافظه نوعی فعالیت ذهنی است که به ما امکان می دهد حالات خود آگاهی از قبیل لذات ، دردها ، خواسته ها ، احساسات ، دریافتهای حسٌی ، اندیشه ها و قضاوت ها را حفظ کرده و آنها را مجدداً در ذهن خویش بازیابیم . حافظه امکان بازشناسی و مراجعه به گذشته را به ما می دهد. اصطلاحی که "مارسل پروست" در مورد حافظه بکار می برد این است : این مکانیسم به ما اجازه می دهد تا " زمان از دست رفته " را مجدداً باز یابیم . از حافظه می توان به صور مختلفی که اشکال اصلی آن عبارتند از : حافظه بینایی ، حافظه شنوایی ، حافظه حرکتی ، حافظه لامسه ، حافظه چشایی و بویایی است ، استفاده کرد.

حافظه بینایی : رایجترین نوع حافظه و خصوصاً در نقاشان رشد زیادی دراد . این نوع حافظه تصاویری را که می بینیم . اما کنی را که از آنها عبور کرده ایم و صورتهایی راکه به آنها برخورد داشته ایم ضبط می کند. در یک کلام ، این نوع حافظه به ما امکان می دهد تا تمام نکاتی را که از طریف دیدن برایمان مطرح شده اند ضبط کنیم . حافظه بینایی شکلی که خاطره ای را ایجاد می کند ، می بیند ، قطعه شعری را که قبلاً خوانده شده و دوباره تکرار می کند و صفحه ای ازنت موسیقی را که شخص از حفظ می خواند .

حافظه شنوایی : بیشتر موسیقیدانان رشد کرده و از طریق غالب شدن تصاویر شنوایی عمل می کند. در این نوع حافظه ، صدای شخص را که به او فکر می کنیم ، می شنویم . هنگامی که یک مکالمه را یاد آوری می کنیم ، صحبتهای مخاطب را به خاطر می آوریم ، و زمانی که می خواهیم درسی را به خاطر بیاوریم ، صدای خود را می شنویم.

حافظه حرکتی : حرکاتی را که از طریق عادت بدست آمده اند ضبط می کند . همین حافظه است که انگشتان یک ماشین نویس را بدون آنکه وی از فکر آگاه خود کمک بگیرد ، هدایت می کند. در این حافظه تصاویر عضلانی ( که از دست یا گلو سرچشمه می گیرد) جایگزین تصاویر بینایی و یا شنوایی می شود. به همین دلیل برخی از کودکان هنگامی که مشق خود را در دفتری می نویسند ، دست خود را به کمک می گیرند و یا با صدای نمیه بلند (گلو) می خوانند، تا بهتر حفظ شوند. این گونه افراد، افکار خویش را نه می بینند و نه می شنوند بلکه آنها را می گویند. تصاویری که حفظ شده و باقی می ماند ، از نوع حرکات تلفظی است.

حافظه لامسه : یادآوری اجسام لمس شده است و می توان آن را به حافظه حرکتی متصل نمود. این نوع حافظه خصوصاً درمیان افراد نابینا که دارای حساسیت بسیار زیادی در رابطه با لمس کردن هستند رشد می کند . و سر انجام ، حافظه های چشایی و بویایی احساس طعم و بو را در خود حفظ می کنند. این حافظه ها عملاً چنان نقش جنبی ایفا می کنند که به نظر نمی رسد هیچکس منحصراً و یا اساساً دارای قدرت حافظه چشایی یا بویایی باشد. با این وجود کارشناسان چشایی رستورانها و کارخانه های بزرگ تولیدات غذایی ، عملاً دارای حافظه های چشایی قوی هستند.

در واقع سه نوع اصلی حافظه عبارتند از : حافظه بینایی ، حافظه شنوایی و حافظه حرکتی . هر یک از ما دارای سه حافظه بینایی ، شنوایی و حرکتی هستیم معمولاً یکی از این سه بر دو حافظه دیگر غالب است . در عین حال ، افراد بسیاری نیز یافت می شوند که می توان آنان را متوسط یا عادی نامید. در این نوع افراد هماهنگی مناسبی بین این سه گروه حافظه وجود دارد. دانش آموزی که از این گروه افراد باشد ، درسی را که دوباره تکرار می کند به صورت ذهنی می خواند ، صدای استاد خویش را که این درس را برای وی توضیح داده ، می شنود و حرکاتی را که برای خواندن یا کپی کردن آن انجام شده ، به خاطر می آورد . در این شرایط ، حافظه ای که روی سه گروه تصاویر بینایی ، شنوایی و حرکتی تأکید می کند حافظه ای غنی و کامل و زنده است.

کلیه حقوق مادی و معنوی این مطلب متعلق به شرکت حافظه پایدار می باشد

bb
02-08-2006, 08:23
انواع حافظه

مطالبی را که یادآوری می‌کنیم با توجه به زمان یادآوری می‌تواند مربوط به دو نوع مختلف حافظه باشد. دانش آموزی را تصور کنید که در کلاس درس مطالبی را در مورد موضوعی یاد می‌گیرد، مثلا نام یک آتشفشان یا پایتخت یک کشور و ... . زمانی که بلافاصله و در همان کلاس درس سوالاتی از این مطالب از وی می‌شود، در پاسخگویی به آن از حافظه کوتاه مدت خود استفاده می‌کند، ولی زمانی که سوالات در جلسه بعد و چند روز دیگر از او پرسیده می‌شود و او پاسخ می‌دهد، در واقع از حافظه دراز مدت خود استفاده کرده است. وقتی ما مطلبی را بلافاصله بعد از شنیدن آن به خاطر می‌آوریم، یادآوری آن کار آسانی خواهد بود و به سهولت انجام خواهد گرفت، اما زمانی که مدتی از شنیدن مطلب می‌گذرد و تلاش می‌کنیم آن را یاد بیاوریم، با مشکل بیشتری روبرو خواهیم شد.

زمانی که ما بلافاصله مطالب را یادآوری می‌کنیم، در واقع از دانش فعال خود که هنوز در سطح هشیاری ما قرار دارد، استفاده می‌کنیم، ولی زمانی که مدتی بعد از شنیدن مطالب قصد یادآوری آنها را می‌کنیم، دانشی که از آن استفاده می‌کنیم، نافعال است. با این توصیف در تقسیم بندیهایی که از حافظه به عمل آمده، آن را به دو نوع حافظه کوتاه مدت و دراز مدت تفسیم بندی کرده‌اند. تفاوت این دو نوع حافظه عمدتا به مدت زمان نگهداری اطلاعات مربوط می‌شود. هرچند تفاوتهای دیگری نیز با یکدیگر دارند.

مطالعات نشان داده‌اند که آدمی انواع مختلفی از حافظه (Memory) را دارد. اینکه «اطلاعات برای مدت زمان کوتهی ذخیره می‌شوند یا برای مدت زمان بلند» باعث تقسیم حافظه به انواع «حافظه کوتاه مدت» (Short-Term Memory) و «حافظه بلند مدت» (Long-Term Memory) شده است. با وجود این تقسیم آنها برای ذخیره کردن اطلاعات مراحل سه‌گانه حافظه را اجرا می‌کنند، البته به شیوه‌ها و ساختارهای مختلف این کار را انجام می‌دهند. نکته دیگر آنکه در بعضی از مطالعات و منابع از حافظه نوع سومی نیز به نام «حافظه حسی» (Sensory Memory) صحبت می‌شود.
حافظه کوتاه مدت (S.T.M)
مهمترین ویژگی این نوع حافظه ، گنجایش محدود آن است که بطور متوسط بین هفت ماده به اضافه یا منهای دو ماده (2±7) است. بعضی افراد تنها 5 ماده و برخی تا 9 ماده را در حافظه کوتاه مدت خود نگه می‌دارند، اما بطور متوسط گنجایش حافظه کوتاه مدت اکثریت افراد 7 ماده است. این رقم فراخنای حافظه نامیده می‌شود.

ویژگی دیگر حافظه کوتاه مدت آن است که اطلاعات در آن به صورت صوتی ، دیداری (عمدتا به صورت صوتی) رمز گردانی می‌شوند، مثلا شخصی که مجموعه حروف RLBKSJ را شنیده و آن را به صورت صوتی رمزگردانی کرده است، در یادآوری ممکن است به جای حرف B ، حرف T را که صدای مشابهی با حرف B دارد، بیان کند.

بازیابی در این حافظه کم و بیش عاری از خطاست، بطوری که اگر مطلبی در حافظه باشد، حتما قابل دسترسی است.
یک آزمایش ساده برای تعیین فراخنای حافظه
از دوست خود بخواهید فهرستی از کلمات مثل اسامی افراد ، مکانها یا ارقام را تهیه کند و برای شما بخواند. بعد از آن ببینید از فهرست خوانده شده ، چند نام یا رقم را می‌توانید به ترتیب به یاد بیاورید. رقمی که بدست می‌آورید، احتمالا بین 5 و 9 خواهد بود که فراخنای حافظه شما را نشان می‌دهد. در واقع حافظه کوتاه مدت مثل جعبه هفت خانه‌ای است. زمانی که این هفت خانه پر شود، به ناچار باید برخی از خانه‌ها خالی شوند تا اطلاعات جدید بتوانند در آنها قرا بگیرند. این مساله یکی از علل فراموشی است.
حافظه دراز مدت (L.T.M)
مهمترین ویژگی این نوع حافظه گنجایش نامحدود آن است، بطوری که مطالب زیادی را در آن می‌توان نگهداری کرد، بدون آنکه از بین بروند. به عبارتی اطلاعات در این نوع حافظه از بین نمی‌روند، هرچند ممکن است فراموش شوند. به عنوان مثال کتابخانه بزرگی را در نظر بگیرید که در آن دنبال کتابی می‌گردید که قبلا در آنجا قرار داده شده است. اگر نتوانید به کتاب مورد نظر دست پیدا کنید، به این معنی نخواهد بود که کتاب مورد نظر در آن کتابخانه وجود ندارد، یا از بین رفته است. ممکن است نحوه قرار دادن آن در محل مناسبی صورت نگرفته، یا پیگردی آن مناسب نیست.

رمزگردانی مطالب در این نوع از حافظه به صورت معنایی صورت می‌گیرد، برخلاف حافظه کوتاه مدت که از رمز صوتی و یا دیداری استفاده می‌کند. به عنوان مثال اگر فهرستی از کلمات به حافظه دراز مدت سپرده شوند، چند روز بعد از آن در رون یادآوری ممکن است کلمات هم معنی با آن کلمات یادآوری شوند، نه خود آن کلمات. اگر به فرض کلمه آفتاب در فهرست بوده، شخص ممکن است کلمه خورشید را یادآوری کند. این مساله را در یادآوری داستانها ، اخبار و مطالبی که می‌شنویم و مدتی بعد آنها را بازگو می‌کنیم، به وضوح می‌توانیم ببنیم. در حالی که موضوع داستان ، خبر یا مطالب دیگر بطور کامل ارائه می‌شود، اما لزوما از همان کلمات گوینده یا نویسنده کتاب استفاده نمی‌کنیم. از این مورد در روشهای بهسازی حافظه استفاده می‌شود، مبتنی بر اینکه مطالب را با توجه به معانی آنها یادسپاری کنیم.

بازیابی در این نوع حافظه برخلاف حافظه کوتاه مدت با خطا و اشکالاتی همراه است که گنجایش زیاد آن و اطلاعات نامحدود موجود در آن و گذشت زمان از دلایل آن می‌تواند باشد.
حافظه حسی
«حافظه حسی» نخستین مرحله به یاد‌سپاری و ذخیره کردن اطلاعات است. در این حافظه نسخه دقیقی از«اطلاعات حسی» ذخیره می‌شود. گنجایش این حافظه نامحدود است، اما مدت زمان ذخیره‌سازی اطلاعات بسیار کوتاه (حدود یک ثانیه) است. بعد از آنکه محرکی (از طریق گیرنده‌های حسی) وارد حافظه حسی شد، اگر مورد «توجه» (Attention) و دقت قرار گیرد، اطلاعات آن محرک به حافظه «کوتاه ‌مدت» انتقال می‌یابد. این فرآیند دقت و توجه برای انتقال اطلاعات با حافظه کوتاه مدت بسیار مهم است، زیرا آدمی در هر لحظه تحت تاثیر محرکهای حسی فراوانی قرار دارد، که اگر قرار بود این محرکها «ادراک» (Perception) شوند، زندگی غیر ممکن می‌شد. آدمی از طریق توجه کردن به بعضی از امور (محرکها) و بی‌توجهی به بعضی دیگر تصمیم می‌گیرد، تا آنچه را که می‌خواهد، ادراک کند. این فرآیند برای آغاز یادگیری مهم است.
رابطه بین دو نوع حافظه کوتاه مدت و حافظه بلند مدت
آیا بین حافظه کوتاه مدت و حافظه بلند مدت رابطه‌ای وجود دارد؟ این دو نوع حافظه از چه راهی با یکدیگر مرتبط می‌شوند؟ اینها سوالاتی هستند که نظریه‌های مختلفی در پاسخ آنها ارائه شده است. بر اساس یکی از این نظریه‌ها که به نظریه حافظه دوگانه معروف است، اطلاعات برای اینکه در حافظه دراز مدت ذخیره شوند، باید از حافظه کوتاه مدت به آنجا منتقل شوند. بنابراین اطلاعاتی که از حافظه کوتاه مدت به بلند مدت منتقل می‌شوند، پایدار می‌مانند و در غیر این صورت بطور کامل از بین می‌روند.

از مهمترین راههایی که انتقال مطالب از حافظه کوتاه مدت به بلند مدت را سبب می‌شود، ایجاد پیوند بین مطالب موجود در حافظه کوتاه مدت با مطالبی است که از قبل در حافظه بلند مدت وجود دارد و روش دیگر مرور ذهنی است. مرور ذهنی تحکیم و انتقال اطلاعات را به حافظه بلند مدت با سهولت انجام می‌دهد.
تفاوتهای حافظه کوتاه مدت و بلند مدت
تمایز روانشناختی
مراحل سه‌ گانه حافظه (رمز گردانی ، اندوزش ، ارزیابی) در هر دو نوع حافظه وجود دارند. اما تفاوتی که وجود دارد اینست که کار‌کرد و فرایند این سه مرحله در هر دو موقعیت یکسان نیست. برای مثال حافظه کوتاه مدت رمز‌گردانی را به صورت «شنیداری و دیداری» انجام می‌دهد، در حالیکه رمزگردانی حافظه بلند مدت به صورت «معنایی و پیوندهای معنی‌دار است».
تمایز زیست‌شناختی
حافظه کوتاه مدت و بلند از لحاظ ساختار مغزی نیز متفاوت هستند. پژوهش‌ها معلوم ساخته است که «هیپوکامپ» (Hippocampus) که ساختاری در زیر قشر مخ و نزدیک به مغز است، فقط در حافظه بلند مدت نقش دارد، ولی در حافظه کوتاه مدت تاثیر ندارد. این در حالی است که مناطق پیشانی قشر مخ (قطعه پیشانی) در حافظه کوتاه مدت دخالت دارند.

منبع : شبکه رشد

bb
06-08-2006, 08:50
هوش هيجانی را بشناسيم


يكي از پديده‌هايي كه در دهه اخير مورد استقبال زيادي قرار داشته است، پديده‌ي هوش هيجاني بوده است، كه دليل اين امر توانايي فرضي هوش هيجاني بالاتر در حل بهتر مسائل، كاستن از ميزان تعارضات بين آنچه كه انسان احساس مي‌كند با آنچه كه فكر مي‌كند- يا همان تقابل قديمي «عقل» و «دل» - و مشاهده زندگي شاد و موفقيت‌آميز كساني بوده كه از تحصيلات عالي برخوردار نيستند ولي به دليل هوش هيجاني بالا به اين خوشبختي دست يافته‌اند. پژوهش‌هاي متعددي نشان داده كه هوش هيجاني مي‌تواند سبب افزايش ميزان سلامتي، رفاه، ثروت، موفقيت و عشق و شادي گردد.
مولفه‌هاي هوش هيجاني:
هرچند هوش هيجاني با هوش شناختي IQ ارتباط دارد ولي از لحاظ مفهوم نظري و عملكرد، كاملاًٌ با آن تفاوت دارد. مولفه‌هاي هوش هيجاني به قرار زير است:
1- درون فردي: شامل خود شكوفايي، استقلال و خود آگاهي عاطفي.
2- بين فردي: همدلي و مسئوليت اجتماعي.
3- سازگاري: شامل توان حل مسايل و آگاهي به واقعيت.
4- مديريت استرس: شامل كنترل تكانه‌ها و تحمل فشارها.
5- خلق و خوي: شامل شادكامي و خوش بيني.
همانگونه كه از اجزاء هوش هيجاني مشخص مي‌گردد،اين مفهوم مي‌تواند زمينه ساز پيشرفت شغلي، رضايت در روابط فردي و... باشد كه در اين مقاله به ارتباط EQ با پيشرفت تحصيلي در سطوح بالاتر مي‌پردازيم.
در تعيين سهم عوامل مربوط به موفقيت تحصيلي تنها 20% به IQ اختصاص يافته است كه اين ميزان براي دانشجوياني كه در مقاطع بالاي تحصيلي قرار داشته و رشته تحصيلي خوبي نيز دارند، حتي به مقادير پايين‌تري نيز تنزل مي‌يابد. پس نقش عوامل انگيزشي، هيجاني و بين فردي در پيشرفت تحصيلي در اين گروه از دانشجويان كه همگي از هوش عملكردي بالايي برخوردارند بسيار مهم خواهد بود.
نكته حائز اهميت ديگر آن است كه اصولاً هوش شناختي يا IQ را نمي‌توان چندان تغيير داد ولي هوش هيجاني EQ قابل تغيير، اصلاح و ارتقاء مي‌باشد. پس شناخت EQ يك استفاده كاربردي نيز خواهد داشت.
پژوهش‌هاي اخير نشان داده است كه بر خلاف نظر اغلب فلاسفه و روانشناسان شناخت وعاطفه مستقل از يكديگر نيستند. تجارب عاطفي ما به نحوي با ذخيره‌سازي و بازيابي اطلاعات پيرامون ما مربوط است. حالات خلقي ما تاثير عميقي بر اطلاعاتي كه به ذهن مي‌سپاريم يا مورد توجه قرار مي‌دهيم و شيوه‌اي كه به موقعيت‌هاي اجتماعي واكنش نشان مي‌دهيم، دارد در نتيجه به عنوان يك اصل كلي در اين ديدگاه مي‌توان گفت:
عاطفه خوب -------- تفكر خوب

هنگامي كه احساس خوبي داريم، دنيا را با عينك خوش بيني مي‌بينيم و بر عكس. عملكرد عاطفي بر كاركرد عصبي- روانشناختي فرد نيز تاثير مي‌گذارد. وقتي خوش خلق هستيم، خاطرات خوب را به ياد مي‌آوريم و وقتي افسرده هستيم خاطرات بد اتوماتيك‌وار به ذهن وارد مي‌شوند.
هر چقدر هوش عاطفي فردي بالاتر باشد، به نقش و تاثير عواطف بر كنش‌ها و رفتارهايش آگاه‌تر است و سعي مي‌كند متناسب با موقعيت بهترين عاطفه را در خود ايجاد كند تا بهترين نوع تفكر و حل مسئله را انجام دهد. فردي كه EQ بالا دارد مي‌داند كه چگونه تاثير منفي هيجانات را بر تفكر خود اصلاح نمايد.
امروزه بين يادگيري، امتحان دادن و نمره گرفتن با آنچه كه لازمه زندگي مدرن و روابط پيچيده بين فردي كنوني است، تفاوت زيادي قايل شده‌اند. همه ما انسان‌هايي را مي‌شناسيم كه در ظاهر از تحصيلات بالايي برخوردارند و نمرات درخشاني گرفته‌اند ولي در عمل و صحنه اجتماع ومسئوليت، بسيار شكننده و داراي زندگي نه چندان خوب و حتي گاه بسيار ملالت بار هستند. واقعيت هوش هيجاني و مولفه‌هاي آن در اين زمينه نيز مي‌تواند پاسخگوي بسياري از چراها باشد، مثل اينكه چرا يك مهندس تحصيل كرده نمي‌تواند با همسر خود زندگي شادمانه‌اي داشته باشد؟ چرا يك شاگرد اول دانشگاه نمي‌تواند در كنكور كارشناسي ارشد موفق شود؟
نتيجه گيري:
هوش هيجاني به عنوان يك پديده مورد توجه نه تنها حاوي جنبه تئوريك روانشناختي است، بلكه در ميدان عمل با ارتقاء آن مي‌توان براي بسياري از مشكلات نهفته زندگي پاسخ‌هاي مناسبي يافت. امروزه مقالات، كتاب‌ها وگارگاه‌هاي آموزشي متعددي در رابطه با EQ تدوين مي‌گردند كه همگي تلاشي است بر نشان دادن راهكارهاي نو در مقابله با مشكلات فردي و بين فردي در جوامع پيچيده كنوني.

منبع :[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bb
12-09-2006, 08:33
خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان میشود. اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است. افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با به کارگیری اصولی که دراین قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم. این امر سبب میشود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم.
ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید.

عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.

1- زیاد مطالعه کنید

ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن. سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.

2- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید

شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمیشود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دوردست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.

3- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید

هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت 2 نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستند.

4- از افکار دیگران بهره بجویید

بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.

نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.

5- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید

گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.

بنابر این میتوانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد
6- بر روی شکاف میان دو نسل خط بطلان بکشید

ذهن کودکان تروتازه و شاداب است. آنها جسور هستند و احساساتشان از طریق فشار های اجتماعی سرکوب نشده است. به جهان با شگفتی می نگرند و مانند بزرگترها پاکی و معصومیت خود را از دست نداده اند. با کودکان پیرامون مسائل مختلف صحبت کنید تا با نقطه نظر ساده و بی آلایش آنها آشنا شوید. اگر می خواهید مشکلی را حل کنید نظر آنها را نیز جویا شوید. عقاید آنها شما را به تعجب وا می دارند. آنها قصد تاثیرگذاری در دیگران را ندارند و همه چیز را تنها با اتکا بر پاکی و صداقت بیان می کنند.

از سوی دیگر با افراد سالخورده و مسن نیز مشورت کنید. آنها مدت ها پیش با تمام این مشکلات مواجه شده اند و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. تجربیاتشان آنقدر سودمند و با ارزش است که هیچ قیمتی را نمی توان بر روی آن گذاشت. پس آنها را دست کم نگیرید، با دیدگاههایشان نسبت به زندگی آشنا شوید و از آنها درس بگیرید. قطعا شما را به سوی جهت مناسب هدایت می کنند و از مشکلات در امان خواهید بود.

7- به رفیق شفیق خود مراجعه کنید

همه ما دوستی داریم که به نظر میرسد توانایی پاسخ به تمام مسائل و مشکلات ما را دارد. چرا تنها در مورد مشکلات شخصی از او کمک می خواهید؟ بد نیست گاهی در مورد مسائل مهمتر نیز از او یاری بجویید.

8- به توانایی های خود اتکا کنید

قواعد و اصول کلی را برای یک لحظه هم که شده فراموش کنید. این رهنمون ها در جای خود مفید هستند اما ممکن است مانند یک چشمبند عمل کرده و قدرت داشتن دید وسیع را از شما بگیرند و اجازه دیدن چشم اندازهای متفاوت را به شما ندهند. هرزگاهی خود را از قید و بند قوانین آزاد کنید. شما می توانید بدون توجه به کارآیی روش های گذشته به آسانی و بدون بروز هیچ شک و تردیدی در راه مورد نظر خود گام بردارید. کمی جسارت به خرج دهید و سیستمهای فعلی را زیر سوال برید.

9- در حیطه کاری خود به فعالیت بپردازید

خیلی خوب است که به ذهن خود اجازه دهید آزادانه به گردش بپردازد. اما این گردش باید در حیطه دانش شما انجام پذیرد. اگر یک طراح هستید لازم نیست راه حلی برای مشکلات اقتصادی پیدا کنید. افکار شما تنها در رشته ای که مهارت دارید خوب کار می کنند و در سایر رشته ها نتیجه ای مصیبت بار را به دنبال خواهند داشت. اگر نیاز به ورود به قلمرو دیگری را دارید بهتر است قبل از هر کار با یک متخصص مشورت کنید و اجازه انجام کلیه امور را به دست او بسپارید تا با استفاده از دانش و تخصص خود عمل کند.

10- به ذهن خود آزادی عمل دهید

آیا با تمرین های رایج نویسندگان آشنایی دارید؟ آنها برای مبارزه با محدودیت ها یک روش بسیار جالب را برگزیده اند. فقط کافی است قلم را بر روی کاغذ گذاشته و هر آنچه که در ذهنتان است را بر روی کاغذ بیاورید. میتوانید از مشکلات شروع کنید و به دنبال هیچ گونه ارتباطی در دست نوشته های خود نباشید. مهم نیست که تا چه حد عبث و نا معقول به نظر می رسند. بعدا می توانید مثل یک جدول تناوبی آنها را سازماندهی کنید، در آخر نیز امکان دارد به چیزی دست پیدا کنید که بیهوده و بی ربط باشد اما چیزی که در این مبحث حائز اهمیت است این است که شما به ذهن خود اجازه غرق شدن در مسائل مختلف را داده اید و این خود یک امتیاز محسوب می شود. هیچ کس نمی داند شاید به نتیجه ای برسید که سال ها منتظر آن بوده اید.

11- ایده های گذشته را از نو بسازید

افکار شما مثل کامپیوتر هستند. هر چند وقت یک بار نیاز است که سخت افزار آن را ارتقا دهید. ایده های بزرگ گذشته را پیش روی خود بگذارید و بر روی آن ها عملیات نوسازی انجام دهید. آن ها را اصلاح کنید و برای بهبودی آن ها تلاش کنید. ضمائم لازم را نیز برای تقویت هر چه بیشتر به آنها بیفزایید. این کارها را می توان با نوشتن عقاید اولیه خود بر روی کاغذ و نظم دادن به آشفتگی ذهنتان انجام دهید. عالی به نظر میرسد پس منتظر چه هستید؟ بهتر است در انجام آن تعجیل کنید.

12- از الهه وجودتان یاری بخواهید

آیا یک شی، آهنگ، مکان و یا یک شخص خاص وجود دارد که حضور و یا تجسم او برای شما خوشایند بوده و به ذهنتان نیرویی همچون قدرت موتور جت می دهد. از هیچ تلاشی برای رسیدن به آن مضایقه نکنید. تنها یک چنین چیزهایی هستند که شما را به سمت ابتکارات بدیع رهنمون می سازند. از وجود آن بهره بجویید و اجازه دهید تا انوار طلایی آن به درونتان نفوذ کند و ذهن شما را در بر گیرد.

یک ایده بزرگ از چه ویژگی هایی برخوردار است
شرکت ها و کمپانی های بزرگ به ویژه آن دسته که بر روی مسائلی نظیر طراحی و تبلیغات کار می کنند، سرمایه گذاری های عظیمی صرف می کنند تا به کارکنان خود آموزش دهند که چگونه میتوانند ذهن خود را آزاد کنند تا سرچشمه ایده های بزرگ باشند. خیلی از آنها از کارمندان درخواست ارائه لیست هفتگی ایده ها را میکنند. در چنین محیطی چیزی به عنوان فکر بد وجود ندارد فقط بعضی ایده ها خام هستند.

بنابراین خیال بافی و رویا پردازی کنید تا ذهـن شما به نظریه پردازی عادت کند و از قلمرو سادگی بیرون آید. قدری افسار گسـیـخـــته باشید تا پندار شما به بلندی ها پرواز کرده و اوج گیرد.

منبع: مردمان

Boye_Gan2m
14-10-2006, 23:22
بارها شنيده ايم كه دانش آموز يا دانشجويي مي گويد :

(( ديگرحال و حوصله خواندن اين كتاب را ندارم ))يا ((آنقدرازاين كتاب خسته شده ام كه قابل گفتن نيست))ويا ((هرچقدرميخوانم مثل اينكه كمتر ياد مي گيريم))ويا ((10 بار خواندم و تكرار كردم ولي بازهم ياد نگرفتم))به راستي مشكل چيست ؟ آيا براي يادگيري درس واقعا" بايد 10 بار كتاب را خواند ؟ آيا بايد دروس خود را پشت سرهم مروركرد؟وآيا بايددهها بار درس راتكراركردتا يادگرفت ؟ مطمئنا" اگر چنين باشد ، مطالعه كاري سخت و طاقت فرسا است . اما واقعيت چيزي ديگر است . واقعيت آن است كه اين گروه از فراگيران ، روش صحيح مطالعه را نمي دانند و متاسفانه در مدرسه و دانشگاه هم چيزي راجع به چگونه درس خواندن نمي آموزند . يادگيري و مطالعه ، رابطه اي تنگاتنگ و مستقيم با يكديگر دارند، تا جايي كه مي توان اين دو را لازم و ملزوم يكديگر دانست. براي اينكه ميزان يادگيري افزايش يابد بايد قبل از هرچيز مطالعه اي فعال و پويا داشت .



شيوه صحيح مطالعه ،چهار مزيت عمده زير را به دنبال دارد:



1- زمان مطالعه را كاهش ميدهد.

2- ميزان يادگيري را افزايش ميدهد .

3-مدت نگهداري مطالب در حافظه را طولاني تر مي كند.

4- بخاطر سپاري اطلاعات را آسانتر مي سازد.



براي داشتن مطالعه اي فعال و پويا نوشتن نكات مهم درحين خواندن ضروري است تابراي مرور مطالب،دوباره كتاب رانخوانده و در زماني كوتاه ازروي يادداشتهاي خود مطالب را مرور كرد .

يادداشت برداري ، بخشي مهم و حساس از مطالعه است كه بايد به آن توجهي خاص داشت . چون موفقيت شما را تا حدودي زياد تضمين خواهد كرد و مدت زمان لازم براي يادگيري را كاهش خواهد داد. خواندن بدون يادداشت برداري يك علت مهم فراموشي است.



شش روش مطالعه :



خواندن بدون نوشتن خط كشيدن زيرنكات مهم حاشيه نويسي خلاصه نويسي كليد برداري خلاقيت و طرح شبكه اي مغز



1-خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآيندي فعال و پويا است وبراي نيل به اين هدف بايد از تمام حواس خود براي درك صحيح مطالب استفاده كرد. بايد با چشمان خود مطالب را خواند، بايد در زمان مورد نياز مطالب را بلند بلند ادا كرد و نكات مهم را يادداشت كرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگير شده و حضوري فعال و همه جانبه در يادگيري داشت و هم در هنگام مورد نياز ، خصوصا" قبل از امتحان ، بتوان از روي نوشته ها مرور كرد و خيلي سريع مطالب مهم را مجددا" به خاطر سپرد .



2- خط كشيدن زير نكات مهم :اين روش شايد نسبت به روش قبلي بهتر است ولي روش كاملي براي مطالعه نيست چرا كه در اين روش بعضي از افراد بجاي آنكه تمركز و توجه بروي يادگيري و درك مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط كشيدن زير نكات مهم مي گردد .حداقل روش صحيح خط كشيدن زير نكات مهم به اين صورت است كه ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را كاملا" درك كنند و سپس زير نكات مهم خط بكشند نه آنكه در كتاب بدنبال نكات مهم بگردند تا زير آن را خط بكشند .



3- حاشيه نويسي :اين روش نسبت بدو روش قبلي بهتر است ولي بازهم روشي كامل براي درك عميق مطالب و خواندن كتب درسي نيست ولي مي تواند براي يادگيري مطالبي كه از اهميتي چندان برخوردار نيستند مورد استفاده قرار گيرد.



4- خلاصه نويسي : در اين روش شما مطالب را ميخوانيد و آنچه را كه درك كرده ايد بصورت خلاصه بروي دفتري يادداشت مي كنيد كه اين روش براي مطالعه مناسب است و از روشهاي قبلي بهتر مي باشد چرا كه در اين روش ابتدا مطالب را درك كرده سپس آنها را يادداشت مي كنيد اما بازهم بهترين روش براي خواندن نيست .



5- كليد برداري :كليد برداري روشي بسيار مناسب براي خواندن و نوشتن نكات مهم است . در اين روش شما بعد از درك مطالب ، بصورت كليدي نكات مهم را يادداشت مي كنيد و در واقع كلمه كليدي كوتاهترين، راحتترين ،بهترين وپرمعني ترين كلمه اي است كه با ديدن آن، مفهوم جمله تداعي شده و به خاطر آورده مي شود .



6- خلاقيت و طرح شبكه اي مغز: اين روش بهترين شيوه براي يادگيري خصوصا" فراگيري مطالب درسي است .در اين روش شما مطالب را ميخوانيد بعد از درك حقيقي آنها نكات مهم را به زبان خودتان و بصورت كليدي يادداشت مي كنيد و سپس كلمات كليدي را بروي طرح شبكه اي مغز مي نويسد ( در واقع نوشته هاي خود را به بهترين شكل ممكن سازماندهي مي كنيد و نكات اصلي و فرعي را مشخص مي كنيد)تا در دفعات بعد به جاي دوباره خواني كتاب ، فقط به طرح شبكه اي مراجعه كرده وبا ديدن كلمات كليدي نوشته شده بروي طرح شبكه اي مغز ، آنها را خيلي سريع مرور كنيد . اين روش درصد موفقيت تحصيلي شما را تا حدود بسيار زيادي افزايش ميدهد و درس خواندن را بسيار آسان مي كند. و بازده مطالعه را افزايش ميدهد.



شرايط مطالعه



((بكارگيري شرايط مطالعه يعني بهره وري بيشتر از مطالعه ))

شرايط مطالعه ، مواردي هستند كه با دانستن ، بكارگيري و يا فراهم نمودن آنها ، مي توان مطالعه اي مفيدتر با بازدهي بالاتر داشت و در واقع اين شرايط به شما مي آموزند كه قبل از شروع مطالعه چه اصولي را به كار گيريد ، در حين مطالعه چه مواردي را فراهم سازيد و چگونه به اهداف مطالعاتي خود برسيد و با دانستن آنها مي توانيد با آگاهي بيشتري درس خواندن را آغاز كنيد و مطالعه اي فعالتر داشته باشيد :



1- آغاز درست :براي موفقيت در مطالعه ،بايد درست آغازكنيد.

2- برنامه ريزي : يكي از عوامل اصلي موفقيت ، داشتن برنامه منظم است .

3- نظم و ترتيب: اساس هر سازماني به نظم آن بستگي دارد .

4-حفظ آرامش: آرامش ضمير ناخود آگاه را پويا و فعال ميكند.

5- استفاده صحيح از وقت :بنيامين فرانكلين، ((آيا زندگي را دوست داريد؟ پس وقت را تلف نكنيد زيرا زندگي از وقت تشكيل شده است .))

6- سلامتي و تندرستي: عقل سالم در بدن سالم است .

7- تغذيه مناسب: تغذيه صحيح نقش مهمي در سلامتي دارد.

8- دوري از مشروبات الكلي : مصرف مشروبات الكلي موجب ضعف حافظه مي شود .

9 – ورزش : ورزش كليد عمر طولاني است .

10-خواب كافي: خواب فراگيري و حافظه را تقويت مي كند.

11 –درك مطلب:آنچه در حافظه بلند مدت باقي مي ماند ، يعني مطالب است .



چند توصيه مهم كه بايدفراگيران علم از آن مطلع باشند.



1- حداكثر زماني كه افراد مي توانند فكر خود را بروي موضوعي متمركز كنند بيش از 30 دقيقه نيست ، يعني بايد سعي شود حدود 30 دقيقه بروي يك مطلب تمركز نمود و يا مطالعه داشت و حدود 10 الي 15 دقيقه استراحت نمود سپس مجددا" با همين روال شروع به مطالعه كرد.



2- پيش از مطالعه از صرف غذاهاي چرب و سنگين خودداري كنيد. و چند ساعت پس از صرف غذا مطالعه نمائيد چون پس از صرف غذاي سنگين بيشتر جريان خون متوجه دستگاه گوارش ميشود تا به هضم و جذب غذا كمك كند و لذا خونرساني به مغز كاهش مي يابد و از قدرت تفكر و تمركز كاسته ميشود . از مصرف الكل و دارو هم خودداري فرمائيد همچنين غذاهاي آردي مثل نان و قندي قدرت ادراك و تمركز را كم مي كند نوشابه هاي گازدارهم همينطور هستند.



3- ذهن آدمي با هوش است اگر يادداشت برداريد خود را راحت از حفظ و بياد سپاري مطالب مي كند و نيز همزمان نمي توانيد هم مطلبي را بنويسيد و هم گوش دهيد . پس در حين مطالعه لطفا" يادداشت برداري نمائيد

bb
15-10-2006, 08:37
دكتر وان پلت در فصل 24 كتاب ( اسرار هيپنوتيزم ) مي نويسد :
پي جوييهاي جديد در هيپنوتيزم راز نبوغ را كشف كرده است ازمايشات هيپنوتيزم نشان داده است كه يك شخص با استعداد متوسط ميتواند تحت تاثير چندين جلسه هيپنوتيزم نابغه شود ، اين اظهارات داستان غير حقي نيست بلكه اين حقيقت صد در صد واقعي علمي است .
يك ازمايش هيپنوتيزم نشان داده است كه يك هنرمند نقاش در حال هيپنوتيزم توانسته است در مدت شش ساعت يك تصوير را نقاشي كند كه در بيداري احتياج به هفتاد ساعت وقت داشته است اريكسن ميلتن (1) در صفحه 164 فصل دوم كتاب خود مينويسد :
((..... او براي ترسيم اين نقاشي ده سال وقت صرف كرده بود ولي باز هم به خوبي موفق نشده بود ......)) و در فصل دوازدهم اين كتاب مي بينيم كه وقتي ( راچمانينف ) در ساختن اهنگ معروف خود مواجه با شكست شد ، هيپنوتيزم دكتر داهال در مسكو او را قادر ساخت كه اهنگ خود را تكميل كند و به موفقيت بزرگ جهاني نائل ايد .
مسلما استعداد و نبوغ داراي درجاتي است . همه كس ولو با هيپنوتيزم هم نميتوانند نابغه بشوند . هيچكس نمي تواند يك ( راچمانينف) يا يك ( انيشتن ) بشود . با وجود اين هيپنوتيزم نشان داده است كه هر كس مي تواند خيلي بهتر از انچه هست باشد .
هيپنو تيزم ميتواند استعدادهاي نهفته مغز را كه تا كنون به حال ركود و خفته بوده اند بيدار كند . ولي هيپنوتيزم ادعا نمي كند كه هر شب يك كيسه پر از پول زير سر شما بگذارد . اكثر مردم داراي استعداد و نبوغ خاصي هستند ، كه تا كنون براي انها ناشناخته مانده است ، به عبارت ديگر اكثر مردم نميدانند چه استعدادي و براي چه كاري استعداد خارق العاده و شگرفي دارند ، ولي هيپنوتيزم اين استعداد را اشكار و به نسبت زيادي پرورش ميدهد .
(اديسون) مخترع بزرگ جهاني و مخترع ده ها اختراع ، بخصوص برق مي گويد كه :
(( نبوغ يعني يك در صد الهام و نودو نه در صد عرق ريختن و زحمت كشيدن )) عوامل بسيار زياد رواني زائيده از محيط زيست وجود دارند كه شخص را نسبت بكار و فعاليت بيميل مي كنند .
شما در زندگي روزانه باشخاص بسيار زيادي برخورد ميكنيد كه مي گويند ما حوصله كار كردن نداريم هيپنوتيزم عوامل منفي رواني را كه چون زنجيرهائي را كه بااطراف روان و مغز شما كشيده شده الهام است پاره مي كند ، و شما را بطور اعجاز انگيزي بكار و فعاليت شبانه روزي علاقمند مي سازد و قدرت تفكر شما را زياد مي كند .
( ديسرائيلي ) ميگويد : (( پشتكار جزئي از اجزاء نبوغ است )) و هيپنوتيزم اين پشتكار را به شما مي دهد .
اين عبارت معروف است كه (( نبوغ عبارت از يك استعداد بي انتهائي است براي رنج كشيدن و تحمل رنج )) ولي شواهد نشان ميدهد كه ضرب المثل جزئي از حقيقت است ، زيرا ما روزانه كساني را مي بينيم كه خيلي كار مي كنند و خيلي زحمت ميكشند ، ولي نه تنها نابغه نيستند ، بلكه و شايد احمق هم هستند .
تجربه و ازمايشات هيپنوتيزمي نشان ميدهند كه نبوغ نتيجه و حاصل توانائي تمركز فوق العاده مغز است ، بدين ترتيب وقتي مغز بشدت براي انجام كاري متمركز مي شود ، كارهاي برجسته و نماياني بظهور ميرسد .
جد بوكستن (2) حسابگر حيرت انگيز سال 1749 بسهولت توانست به اين پرسش جواب دهد كه در 260 000 607 202 مايل مربع چند دانه نخود ميرويد .
انيشتن پدر قانون نسبيت در سال 1953 توانست فكر خود را بر يك موضوع متمركز كند و نظريه بزرگ جهاني خود را اظهار نمايد .
هر فردي كه داراي استعداد متوسطي باشد ، بالقوه نابغه است يا بعبارت ساده تر داراي نبوغ و هوش سرشار ولي خفته است ، زيرا از نقطه نظر علم تشريح مغز هيچ اختلافي بين مغز يك نابغه و يك فرد عادي نيست ، مغز هر دو نفر انبوهي از ده هزار ميليون سلول خاكستري رنگ مي باشد .
ولي اختلاف در طرز بكار انداختن اين سلولها ، روش بكار انداختن و استفاده از سلولهاي مغزي است كه موجب اختلاف بزرگ بين يك نابغه و يك شخص عادي مي شود .
ازمايشات انجام شده روي مغز انيشتن اين نظريه را تاكييد مي كند كه نبوغ همراه با ايجاد تمركز قواي فوق العاده دماغي است . ازمايش كنندگان روي مغز انيشتن دريافتند كه او را قادر است كه تعداد زياد تري از گروه سلولهاي مغزي را بر روي يك نقطه و يك موضوع متمركز كند .
تمركز فوق العاده مغز منطقي ترين بيان ،و تعريفي است كه ما (( دكتر وان پلت )) براي هيپنوز داريم .
و تمركز فوق العاده دماغ تنها دليل راضي كنندهاي است كه براي كليه پديده هاي هيپنوتيزمي مي توان ارائه داد كاملا اثبات شده و معلوم است كه تحت نفوذ هيپنوتيزم استعدادهاي مغزي مي تواند به نسبت زيادي بسطح يك مغز نابغه نز ديك شوند .
به عنوان مثال شخص بيمار در حال هيپنوز بسياري از خاطرات دور خود را كه در حال عادي و بيداري بهيچ وجه قادر بياد اوري ان نيست بياد مياورد .
قدرت ذهني بوسيله تمركز فكر در حال هيپنوز بسيار زياد ميگردد . سفت شدن خارق العاده عضلات بدن يك شخص ضعيف الجثه كه مي تواند مرد قوي را تحمل كند ، بهترين دليل است .
اينطور بنظر ميرسد كه كاملا عاقلانه و صحيح است كه نبوغ طبيعي اشخاص را نوعي از هيپنوتيزم بدانيم ، زيرا (( خود هيپنوتيزم )) در اثر تمركز فوق العاده فكر بوجود مي ايد ، درست شبيه نتايجي كه از علاقه زياد و شديد نسبت به موضوع يا مسئهاي حاصل ميشود .
به عنوان مثال ((تنيسون)) (3) از طريق تكرار اسم خودش براي خودش بطور ارام و بيصدا موفق شد به يك نوع (( جذبه در حال بيداري )) برسد .
در تمرينات يوگيهاي هندي ميبينيم كه يكي از دستورات رسيدن به عالم خلسه و جذبه و بعبارت ديگر نزديك شدن به خداوند اين است كه يكنفر پيرو مكتب (( يوگا)) بايستي دائما و در حال عبارت (( ام )) (4) به معني او يا قادر مطلق را تكرار كند ، و متوجه باشد كه فكرش به هيچ طرف نجهد و فقط و فقط متوجه (( ام )) يا (( او )) باشد .
در تمرينات عرفاي ايراني نيز بهمين قاعده بر مي خوريم ، زيرا يكي از درسهائيكه دراويش يا عرفا به شاگردان خود مي دهند اينست كه بايستي دائما و در همه جا ذكر و فكرشان كلمه ((حق)) يا (( هو )) باشد .
حالا با كشفيات جديد هيپنوتيزم مي بينيم كه كار دراويش چقدر درست و علمي و صحيح بوده كه انها براي ايجاد تمركز فكر يكي از تمريناتشان تكرار و ذكر يك كلمه معين در روز بوده است .
چقدر خوبست كه انسان عارف و درويش به معني دارنده نبوغ و تمركز فوق العاده ذهن باشد . ولي از اين استعداد و نبوغ خارق العاده خود ، بشكل اجتماعي استفاده كند ، نه بشكل انفرادي ولي دراويش و عرفا جواب مي دهند كه در اجتماع عوامل اجتماعي ، نظير شهوات و زيبائي هاي به ظاهر فريبنده اجتماعي ، تمركز فكر و در نتيجه لذت و ارامش و خلسه ما را از بين مي برند .
وفتي كه خواب شونده در حال هيپنوتيزم عميق ، تمركز فكرش به ميزان صد در صد برسد توجهش بكلي از همه چيز سلب مي گردد .
پروفسور فراموشكار بهترين نمونه اين نوع تمركز فكر است نوابغ بزرگ بطوريكه اكثرا شنيده و ميدانيد ، تمام قدرت و نيروي فكرشان متوجه هدف ، مسئله يا كشف و اختراع خودشان است ، لذا نسبت بامور اجتماعي كه در نظرشان بي ارزش است فراموشكار ميشوند .
مشهور است كه برخي از نوابغ منزل خود را گم ميكردند ، ارشميدس غذا خوردن و حمام رفتن را فراموش ميكرد . انيشتن نيز همينطور بود درست مانند شخص هيپنوتيزم شده كه تشنگي و گرسنگي را بكلي فراموش مي كند .
عواطف و احساسات ، همراه با تمركز قواي دماغي ، هيپنوتيزم را تسريع مي كند . در نبوغ نيز اين موضوع هميشه صدق مي كند ، نبوغ هميشه همراه با عواطف است ، نظير نقاشي و موسيقي ، نبوغ معمولا هميشه مجموع تمركز فكر و عواطف است .
قدرت تصور و تخيل در هيپنوتيزم شدن نقش بسيار مهمي را بازي مي كند . تخيل قوي يك حالت دائمي نبوغ است .
گاهي رويدادهاي نا مناسب اجتماعي نبوغ را خاموش مي كنند ويا از بين ميبرند . نظير موسيقيدان بزرگ روس (( راچمانينف )) كه بعلت شكستن در ساختن اولين سمفوني در پترز بورگ در سال 1897 قدرت و توانائي اهنگ سازي خود را از دست داد .
اختلالات عاطفي گاهي فكر را در حال بيداري متمركز مي كنند و در شرايط و وضعيتي نظير هيپنوز بوجود مياورند . مثلا اگر در يك موقع و حالت خاصي افكار ترسناك يا ناراحت كننده اي به شخص دست دهد ، ايجاد علائم بيماري مي نمايد .
در اينصورت مغز شخص مريض شده بيشتر بر روي علائم بيماري متمركز ميشود . در نتيجه دور و تسلسل شيطاني شروع مي شود . و نيروي مغزي تحليل ميرود و كاهش مي يابد . و حال اگر اين دور و تسلسل مغزي به كمك هيپنوتيزم شكسته شود ، نيروي دماغي بيمار براي انجام كارهاي بهتري ازاد ميشود .
گرچه موقعيت هائي براي بررسي و ازمايش يك (( راچمانينف يا انيشتن )) بسيار نادر است ولي معذالك تجربه و ازمايشهاي هيپنوتيزمي نشان داده اند كه از طريق هيپنوز مي توان اختلالات و ناراحتيهاي فكري را از بين برد و شخص را براي تلاش و كوشش بهتر و پر ثمرتري اماده كرد .


1- Cooper Linnf MD and Ericson Milton H.M.D time pistortion hypnosis 11,164 William Wilkins company , baltimor u.s.a
2-Jed Buxton
3-Tennyson
4-om

*برگرفته از كتاب روانشناسي هيپنوتيزم اثر شعبان طاووسي ( كابوك)
انجمن درمانگران ايران

Boye_Gan2m
15-10-2006, 12:14
يادگيري يك لذت است ، اما چه بر سر آن آمده است ؟ چرا از يادگيري لذت نمي بريم و لذت‌هاي ديگر را به آن ترجيح مي‌دهيم ؟ يك واقعيت مسلم درباره وضع فعلي يادگيري و دانايي اين است كه آنها به صورت سوژه‌هاي شعاري درآمده‌اند . همه از بزرگ و كوچك ، رئيس و زيردست ، دولتمرد و شهروند درباره شان و منزلت دانايي و دانستن ، حرف‌هاي قشنگ مي‌زنند همه مي‌گويند يادگيري چيز خوبي است ، همه مي گويند يادگيري امري ضروري است ، مي‌گويند زندگي بدون يادگيري معنا ندارد ؛ اما واقعيت‌هاي جامعه ما چيز ديگري را نشان مي‌دهد . يكي از بلاهايي كه بر سر يادگيري آورده‌ايم ، اين است كه آن را بيش از حد ، شعاد زده كرده‌ايم . چقدر بايد تاسف خورد كه بيشتر احاديث و سخنان ائمه و بزرگان در باب يادگيري و دانش ، در سخنراني افراد فقط براي خالي نبودن عريضه و درموقعيت‌ها و مكان‌هاي مختلف ( به صورت نوشته هايي بر روي پارچه و كاغذ ) فقط براي قشنگي و ژست عالمانه مورد استفاده قرار مي‌گيرند .
خيلي از افراد در جامعه ما بلدند درباره ضرورت و منزلت ياديگري و دانايي ، نطق غرايي بكنند ، اما در عمل كاري انجام نمي‌دهند . شعار زدگي يادگيري آفت‌هاي زيادي در جامعه ما ايجاد كرده است :
خودفريبي ناشي از توجه به ظواهر موضوع .
جدي تلقي نشدن جايگاه يادگيري در زندگي مردم
انحراف در علت يابي و آسيب شناسي معضلات فرهنگي
عدم استفاده صحيحي از موقعيت هاي علمي
تنزل جايگاه و شان دانايي و استفاده ابزاري و تشريفاتي از دانش افزايي
ساده انگاري و ساده انديشي درباره يادگيري و دانايي .
فرض كنيد خبرنگار هستيد ميكروفون را در دست بگيريد و از دانش ‌آموزان و دانشجويان سوال كنيد چرا درس مي‌خوانيد ؟ از معلم و استاد سئوال كنيد چرا دوست داريد فرزندتان درس بخواند ؟ از مردم كوچه و بازار سوال كنيد آيا يادگيري خوب است ؟ به طور حتم جواب‌هاي قشنگي خواهيد شنيد . حرف‌هاي گنده گنده و سطح بالا از كوچك‌ ترها و حرف هاي عالمانه و خير خواهانه از بزرگ‌ترها . اما حيف كه فقط حرف‌ها قشنگند ولي چيزي از واقعيت‌هاي تلخ جامعه نمي‌كاهند . ياديگري يك لذت است . اما نه يادگيري شعار زده و تشريفاتي . لذت يادگيري ، به جاي حرف‌و شعار به باور نياز دارد به فرصت هايي براي چشيدن اين لذت نياز دارد و به شعف و عطش دروني نياز دارد . لذت يادگيري را با هيچ توجيه و شعاري از خود دريغ نكنيد .


يادگيري و دانش آموز
يكي از سوژه هاي مورد توجه اكثر خانواده‌ها مسائل تحصيلي فرزندان است . والدين دوست دارند فرزندانشان بيشترين و بهترين پيشرفت تحصيلي را داشته باشد و از طرف ديگر ، افت تحصيلي ، براي آنها موضوعي غير قابل پذيرش است . والدين از اين كه فرزندانشان به هنگام ورود به دوره‌هاي راهنمايي و متوسطه دچار افت مي‌شود ، متعجب شده و سئوال مي‌كنند كه چرا ديگر فرزندشان انگيزه اي براي درس خواندن ندارد؟ دريافتن دلايل ضعف و مشكلات تحصيلي دانش آموزان عمدتاً به مسائلي از قبيل تنبلي و بي خيالي و بازيگوشي استناد مي‌شود . ولي آيا اين همه داستان است ؟
به جرات مي توان گفت كه والدين مدارس معلمان و ساير افراد در ارتباط با موضوع مسائل تحصيلي دانش آموزان ، بسيار ساده انگارانه و سطحي رفتار مي كنند . كمتر كسي است كه در علت يابي افت تحصيلي به ” لذت يادگيري ”‌ نيز توجه كند .
به چندين و چند دليل ، ما يعني مدرسه و والدين كاري مي‌كنيم كه لذت يادگيري از دانش آموز گرفته مي‌شود . وقتي اين لذت كم مي‌شود و يا از بين مي‌رود طبعاً افت انگيزه و به دنبال آن افت تحصيلي پيش مي آيد . و ما چه مي كنيم تا اين افت ها جبران شود ؟
اگر درك كنيم كه ” ياديگري لذت است ” شايد بهتر بتوانيم پي ببريم كه چرا از تلاش هايمان كمتر نتيجه مي‌گيريم ؟ مگر مي‌توان در كسي به زور انگيزه ايجاد كرد ؟ مگر لذت بردن از چيزي مي‌تواند تحميلي باشد ؟ چه پيش مي‌آيد كه يك دانش آموز كنجكاو و علاقمند به يادگيري ، در 6 سالگي به تدريج به فردي بدون انگيزه تبديل مي‌شود ؟ يك دليل عمده آن همين است كه فرايند ياددهي يادگيري در جامعه ما نه تنها منطقي نيست ، بلكه گاهي جنبه منفي هم دارد . مدارس و كلاس‌هاي ما گاهي نه تنها ايجاد انگيزه نمي‌كنند ، بلكه انگيزه هاي داشته را هم از بين مي‌برند . بازخواست‌هاي معلم و والدين از درس و مشق ، امتحانات ، سخت گيري ها و كنترل‌ها ، تكاليف تحميلي و غير فعال ، تاكيد صرف و جايزه و ايجاد انگيزه‌هاي بيروني و ساير موارد ، منجر به يك نتيجه مي شوند : يادگيري از عملي اختياري به عملي اجباري تبديل مي‌شود . در اين وضعيت كودك يا نوجوان ، ديگر از يادگيري لذت نمي‌برد و آن راكاري براي خودش نمي‌داند . چرا بعضي از دانش آموزان به تدريج از درس و مدرسه نيز بيزار مي‌شوند ؟ آيا اين پديده ذاتي است ، يا محصول اكتساب است ؟‌چرا به جاي آنكه موقعيت هايي براي لذت بردن از يادگيري تدارك ببينيم ، كاملاً برعكس عمل كرده و موقعيت‌ها و فرصت‌ها را عليه ” لذت ياديگري ” به كار مي‌گيريم ؟ نيت مدارس و والدين خيرخواهانه است اما اين خيرخواهي با ناشيگري و ناكارآمدي توام شده و بازخوردي منفي برجاي مي‌گذارد . در بيشتر تلاش‌هاي مدارس و والدين براي ارتقاء و انگيزه تحصيلي و ايجاد زمينه براي پيشرفت تحصيلي نوعي از زور و تحكم نهفته است . البته دليل اصلي استفاده از چنين روشهايي بي‌حوصلگي و تسريع در نيل به نتيجه است .
اگر به مشكلات تحصيلي دانش آموزان ، از زوايه ” لذت يادگيري ” نگاه كنيم ، به طور حتم دريافتن راهكارهاي اصلاحي نيز به نتايج متفاوتي خواهيم رسيد . اصلاً كسي به اين نكته توجه دارد كه بزرگترين وظيفه آموزش و پرورش ، ياد دادن نيست ، بلكه ايجاد شوق يادگيري است . آموزش و پرورش ايران در اين باره چگونه عمل مي كند .
چون نمي‌توانيم شوق يادگيري را در سطح گسترده ايجاد كنيم ، لذا از چند موفقيت علمي دانش آموزان در مسابقات و المپيادها ذوق زده مي شويم مدارس ما بيش از هر چيز به روح جديدي از جنس لذت يادگيري نياز دارند . با علم كردن شاگر اول‌ها ، المپيادي‌ها ، برندگان مسابقات ، تيزهوش‌ها ، موفقيت هاي مدارس برخوردار و غيره ، ضعف هاي خود را در عدم ايجاد شوق يادگيري و تحرك علمي مي پوشانيم . منطقي بيانديشيم ، اگر ما به جاي دانش آموزان امروزي بوديم چه مي‌كرديم ؟ آيا وقتي شرايطي فراهم مي آوريم كه دانش آموز از يادگيري لذت نمي برد ، حق داريم كه افت تحصيلي را غير عادي تلقي كنيم ؟ آيا در چنين شرايطي مي‌توان انتظارداشت كه كسي كشته و مرده يادگيري باشد ؟!

Boye_Gan2m
24-10-2006, 23:26
راهکارهاي افزايش هوش و غلبه بر فراموشي




مغز از دو نوع سلول تشکيل يافته است. نوع اول نورون‌ها(neuron) يا سلول هاي عصبي هستند که در زمان جنيني تشکيل شده و پس از تولد بر مقدار آن‌ها افزوده نمي‌شود. اما فعاليت‌هاي ذهني مي‌تواند آنها را پربارتر و حجيم‌تر کند.

نوع دوم سلول‌هاي پشتيبان يا نوروگليا (neuroglia) هستند. نوروگليا بافت پيوندي است که بافت عصبي را حمايت مي کند و کار تغذيه و بازسازي اندامک‌هاي نورون‌ها را به عهده دارند و بر خلاف نورون‌ها مي‌توانند تا لحظه مرگ تکثير پيدا کنند. با حجيم‌تر شدن نورون‌ها، تعداد سلول‌هاي پشتيبان زياد شده و با افزايش آن‌ها، نورون‌ها قابليت بيش‌تري پيدا مي‌کنند. مثلاً مغز انيشتين علاوه بر چين و شکنج‌هاي عميقي که دارد حاوي سلول‌هاي حمايت‌گر بسيار زيادي نيز هست. مثال ديگر مغز راننده‌هاي کاميون يا تاکسي است؛ آن قسمت از مغز که مربوط به نقشه‌يابي فضايي است، در اين افراد رشد بيش‌تري داشته و داراي سلول‌هاي حمايت‌گر بيش‌تري است.

تحقيقات اخير نشان مي‌دهد افرادي که مهارت‌هاي شغلي بالايي دارند، مثل مهندسين، معلمين و پزشکان داراي سيناپس‌هاي مغزي بيش‌تري هستند. سيناپس (synapse) به محل اتصال و تماس دو نورون يا نورون با ماهيچه گفته مي‌شود. هرچه فعاليت يک عضو ظريف‌تر باشد، سيناپس‌هاي عصبي در آن عضو بيش‌تر خواهد بود.

با استفاده از چند راه ساده ي زير مي‌توانيد توانايي سلول‌هاي مغزي را تا سال‌هاي زيادي حفظ کنيد.



1- ورزش کنيد

دانشمندان يک موسسه تحقيقات بيولوژيکي دريافتند که در مغز موش‌هاي بالغي که تحت برنامه ورزشي قرار گرفته‌اند، توليد سلول‌هاي مرکز حافظه (هيپوکامپ) افزايش داشته است. پس نتيجه مي‌گيريم ورزش‌کاران (حتي غيرحرفه‌اي‌ها) خيلي باهوش‌تر از افرادي هستند که يک گوشه نشسته و در Chat Roomها وقت مي‌گذرانند. از طرف ديگر ثابت شده است که انجام حرکات ورزشي دلخواه، چند برابر بيش‌تر از انجام يک سري حرکات ورزشي غيرمتنوع تأثير خواهد داشت.

پس سعي کنيد از ورزش لذت ببريد، نه اين که به صورت اجباري و اکراه آن را انجام دهيد و اگر به يک رشته ورزشي علاقه داريد، دنبال آن را بگيريد. جهت تقويت پشت کار براي ادامه ورزش، داشتن يک دوست هم‌پا بسيار مفيد مي‌باشد.



2- ذهن خود را ورزش دهيد

با استفاده از سلول‌هاي خاکستري مغز و وادار کردن آن‌ها به فعاليت در زمينه‌هاي مختلف، مغز را ورزش دهيد. با راه‌هاي بسيار ساده مي‌توانيد به رشد و ترميم سلول‌هاي عصبي و افزايش شاخه هاي سلول هاي عصبي (دندريت) کمک کنيد. فکر کردن به چيزهاي زيبا و مثبت يک راه است. استفاده از کلمات جديد و تجربه مزه‌ها و بوهاي جديد، تغيير مسير هر روزه و رفتن از يک راه جديد، همه باعث مي‌شود که اعمال شما در کورتکس مغز تجزيه و تحليل شود. کورتکس عالي‌ترين لايه مغز است که کارهايي را که نياز به درک و تيزذهني دارد انجام مي‌‌دهد. اعمالي که براي ما به‌صورت عادت در مي‌آيند، از سطح کورتکس پايين آمده و در بصل‌النخاع انجام مي‌شوند. پس با تغيير عادت مي‌توانيم کورتکس خود را از بي‌فعاليتي خارج کرده و از آن کار بکشيم.

پس، از عادت‌هاي فيزيکي و روش‌هاي روزمره ي خود فاصله بگيريد و به دنياي ناشناخته‌ها و تجربيات جديد سلام کنيد.



3- از غذاهاي دريايي تناول کنيد

روغن اُمگا-3 که در گردو، دانه‌کتان و غذاهاي دريايي به وفور وجود دارد، تقويت کننده قلب و مغز شناخته شده است. اُمگا-3 داراي خواص و اثرات مفيد فراواني در بدن انسان است. يکي از اين فوايد عبارت است از تسهيل جريان خون به مغز. تجربه نيز ثابت کرده است کساني که موجودات دريايي قسمت عمده غذاي آن‌ها را تشکيل مي‌دهد، کمتر در معرض سکته، فشارعصبي، کمبود تمرکز و حافظه هستند.

به تازگي مکمل‌هاي غذايي زيادي مخصوص کودکان وارد بازار شده است که در ترکيبات آن‌ها اُمگا-3 قرار دارد. براي دريافت اُمگا-3 ، مصرف سه وعده غذاي دريايي مانند ماهي سالمون، ساردين، تن و ... در هفته توصيه مي‌شود. به ياد داشته باشيد که ماهي‌هاي چرب آب‌هاي سرد حاوي اُمگا-3 بيش‌تري مي‌باشند.

تخم‌مرغ‌ حاوي اُمگا-3 نيز مي‌تواند تا حدودي تأمين‌کننده اين ماده مهم براي بدن باشد. به تازگي در کشور انگلستان شيرهاي حاوي اُمگا-3 نيز با نام « Super Milk » به بازار عرضه شده که مانند تخم‌هاي حاوي اُمگا-3 ، براي کساني که نمي‌توانند از ماهي استفاده کنند، ارزش‌مند مي باشد.

مصرف غلات و حبوبات پخته را نيز فراموش نکنيد.



4- مصرف چربي را به حداقل ممکن برسانيد

چربي‌ها قادرند حواس ذهني شما را کاهش دهند. پژوهشي در دانشگاه تورنتو نشان داد، مهارت‌هاي ذهني مانند حافظه، هوشياري، تشخيص، فاصله و يادگيري قوانين، در موش‌هايي که رژيم غذايي با چربي 40 درصد داشته اند، فروکش کرده است. اين علايم با مصرف چربي‌هاي اشباع شده تشديد يافت. علت اين امر عبارت است از:

1- مقدار چربي خون را بالا برده و جريان خود را کندتر مي‌کند. بنابراين اکسيژن رساني به اعضاء، خصوصاً مغز کاهش پيدا مي‌کند.

2- افزايش چربي مي‌تواند باعث کند شدن متابوليسم گلوکز که منبع عمده انرژي سلول و تنها منبع انرژي سلو‌ل‌هاي مغزي است، شود. چربي‌هاي اشباع در گوشت و مواد لبني يافت مي‌شوند.

بنابراين بهتر است گوشت بدون چربي و مواد لبني کم چرب استفاده کنيد. از ماهي، حبوبات مانند لوبيا و عدس و بنشن و ... زياد مصرف کنيد. سعي کنيد نياز روزانه بدن به چربي را با خوردن روغن هاي گياهي مانند: روغن زيتون، کانولا(گلزا)،آفتابگردان،سو يا و دانه‌هاي روغني مانند گردو و فندق تأمين کنيد و تا حد امکان از مصرف روغن‌هاي جامد و مواد غذايي سرخ شده به خصوص چيپس، پرهيز کنيد.



5- از مصرف ميوه و سبزي غافل نشويد

سبزيجات برگ سبز تأمين‌کننده ويتامينe مي‌باشند. افزايش مصرف اين ويتامين از طريق غذا مي‌تواند تأخير در تحريک سلول‌هاي عصبي را در افراد آلزايمري (فراموشي دوران پيري) بهبود دهد. هم‌چنين مصرف ميوه‌ها و سبزيجات تازه، فلفل و مرکبات که غني از ويتامين C هستند مي‌تواند از آسيب رشته هاي عصبي جلوگيري کند. هم‌چنين کمبود ويتامين B1 در بيماران دچار آلزايمر ديده شده است. بنابراين با مصرف سبزيجات و ميوه‌هاي تازه، ويتامين‌ها و املاح مورد نياز بدن خود را تأمين کنيد.

6- از مواد الکلي پرهيز کنيد

فردي که مرتباً از مشروبات الکلي استفاده مي‌کند، حافظه، عکس‌العمل و توانايي ذهني کندي دارد. توانايي بدني و ذهني در اين معتادان الکلي کم کم رو به انحطاط مي‌رود مثلاً ضربه زدن، نشانه‌گيري هدف و... .

مطالعات انجام شده روي موش‌ها نشان داده است الکل و نوشيدني‌هاي الکلي از توليد سلول‌هاي جديد مغزي در هيپوکامپ جلوگيري مي‌کند. يعني الکل نه تنها موجب کاهش توانايي سلول‌هاي مغزي مي‌شود، بلکه از ترميم و رشد مجدد آن‌ها نيز جلوگيري مي‌کند.

Faani
01-01-2007, 13:31
یادگیری های شبانه تنها منجر به یادآوری نوک زبانی می شود / انقباض بدن داوطلب مضطرب کارکرد حافظه را مختل می سازد
تحقیقات اخیر نشان می دهد که یادگیری های شبانه در طول زندگی بر اثر پائین بودن میزان پروتئین هسته های سلولی مغز در شب به هیچ وجه موثر نبوده و این نوع یادگیری ها جز اتلاف وقت نخواهد بود و تنها منجر به یادآوری های نوک زبانی در هنگام پاسخ دادن به سئوالات می شود.
دکتر "محمد رضا افضل نیا" در گفتگو با خبرنگار دانشگاهی "مهر" افزود: به طور کلی یکی از عواملی که در یادگیری و یادآوری تأثیر زیاد دارد، اضطراب است. این عامل موجب برانگیختگی و آشوب درونی می شود که از لحاظ فیزیولوژیکی 17 تغییر مهم را در عملکرد دستگاه های بدن به وجود می آورد. این حالت طور مستمر در مغز حالتی تحمیلی مانند کودتای نظامی ایجاد می کنند.

وی ادامه داد: بر اثر آدرنالین بالا به هنگام اضطراب، تغییرات کارکردی در سیستم ادراکی و واکنش های بدن به وجود می آید. در این هنگام مردمک چشم بیش از اندازه معمول گشاد شده و کارکرد سلول های مخروطی آن دچار اختلال می شود در نتیجه ظرافت ها و جزئیات کمتری از یک سئوال مد نظر قرار گرفته می شود و تنها سلول های میله ای که مسئول ادراکات کلی از محیط است، فعال می شوند.

این روانشناس شناختی اظهار داشت: بدن و ماهیچه های داوطلب مضطرب دچار انقباض شده و آرامش سلب می شود و به دنبال آن کارکرد حافظه نیز مختل، تمرکز و بازیابی اطلاعات از حافظه با مشکل مواجه می شود.

وی اظهار داشت: در چنین شرایطی فراشناخت نیز مختل می شود و فرد به درستی نمی داند تا چه اندازه موضوعی را که فراگرفته است، می داند و ارزیابی درستی از اطلاعات آموخته شده ندارد. همچنین توجه نیز نقش فعال و همیشگی خود را در دالان یادگیری و یادآوری مطالب از دست می دهد.

این روانشناس شناختی گفت: از نظر شناختی توجه، نقش اصلی را در یادگیری و یادآوری آموخته ها ایفا می کند و بدون آن کمتر چیزی به ادراک پایدار می انجامد حال آنکه اضطراب زیاد بیشترین تأثیر را بر همین اهرم یادگیری خواهد گذاشت.

وی داشتن اعتماد به نفس را یکی از عواملی دانست که در کنترل اضطراب موثر است و اظهار داشت: داوطلبی که در بلندمدت در زندگی خود احساس امنیت روانی را به همراه تقویت های شناختی و رفتاری زیاد تجربه کرده است، دارای اطمینان به خود بالا است و کنترلش بر اضطراب در مواقع آزمون های مهم بیشتر است.

افضل نیا خاطرنشان کرد: فردی که در آستانه امتحانات بزرگ است، بر اثر اضطراب به کلی موقعیت خود را از دست می دهد و مدام خود را در مقایسه با رقبا ارزیابی می کند و دچار خود سرزنشی یا تقلید کورکورانه از اعمالی که دیگر داوطلبان ممکن است انجام دهد می شود.

وی ادامه داد: داوطلب کنکور بهتر است در این برهه از زمان، به مرور دانسته های قبلی بپردازد و با آرامش و سلطه بیشتر دانش خود را کنترل و هدایت کند.

عضو انجمن روانشناسان شناختی ایران با اشاره به نقش خواب در افزایش یادگیری گفت: یادیگری های اخیر بدون خواب کافی پس از آن، به طور موثر به حافظه درازمدت سپرده و تثبیت نمی شود لذا به داوطلبان کنکور توصیه می شود روزهای قبل از آزمون خواب و تغذیه کافی و مناسب داشته باشند.

وی تأکید کرد: تحقیقات اخیر نشان می دهد که یادگیری های شبانه در طول زندگی بر اثر پائین بودن میزان پروتئین هسته های سلولی مغز در شب به هیچ وجه موثر نبوده و این نوع یادگیری ها جز اتلاف وقت نخواهد بود و تنها منجر به یادآوری های نوک زبانی در هنگام پاسخ دادن به سئوالات می شود.

دکتر افضل نیا یادآور شد: خواب های پراکنده در روز نمی تواند جایگزین خواب به هنگام و پیوسته شبانه باشد. خوابهای در طول روز تنها پس از 4 ساعت فعالیت مسمتر مغزی به اندازه 10 تا 15 دقیقه و جهت استراحت مغز مفید است.

عضو انجمن روانشناسان انگلستان اظهار داشت: مصرف مواد غذایی چون نخود و کشمش، زرده تخم مرغ و جگر جهت تغذیه نورون های یادگیرنده مغزی، ادویه جات، بادام و روغن ماهی برای تقویت حافظه و قهوه (البته نه برای بیدار ماندن بیشتر در شب) مفید است و کشیدن نفس عمیق جهت انبساط عروق و رساندن اکسیژن به مغز توصیه می شود.

bb
10-05-2007, 20:25
رفتارها - ترجمه-مرجان رودبار محمدي:
روحيه شاد و رفتارهاي مثبت خلاقيت ذهني را افزايش مي‌دهد.

ديدن دنيا با عينک خوش‌بيني صرفاً يك شعار نيست و محققان نتايج فوق‌العاده آن را اثبات كرده‌اند. شواهد زيادي به اين نکته اشاره مي‌کند که وضعيت روحي ما تأثير مستقيم بر روند پردازش اطلاعاتي که از طريق چشم کسب مي‌کنيم دارد.

طبق مطالعات جديدي که در هفته‌نامه آکادمي ملي علوم منتشر شده، محققان به اين نتيجه رسيده‌اند كه افرادي که از روحيه شادي برخوردار هستند، ذهن آرامي دارند و قادرند توانايي‌هاي ذهني خود را افزايش دهند. البته آنها اذعان كرده‌اند كه داشتن اين‌چنين روحيه شادي ممکن است منجر به اختلال حواس شود.

دکتر آدام آندرسون استاد روانشناسي دانشگاه تورنتو و نويسنده برجسته علوم و تحقيقات مي‌گويد داشتن روحيه شاد و رفتارهاي مثبت، دقت و توجه فرد را تحت تأثير قرار مي‌دهد و مي‌تواند ميدان ديد را وسيع‌تر کند.

در يک تحقيق که توسط اساتيد انجام شد، از داوطلبان خواسته شد دو نوع مسئله را بررسي کنند. براي تجربه کردن وضعيت‌هاي مختلف، داوطلبان به موزيک شاد و غمگين گوش کردند و از آنها خواسته شد در مورد موضوعات شاد و غمگين فکر کنند. داوطلبان هنگامي که در يک موقعيت شاد قرار گرفتند به‌خوبي قادر به حل کردن مسائل فکري بودند، اما به دليل عدم تمرکز و اختلال حواس به‌خوبي قادر به انجام دادن وظايفي که در آن به دقت چشم نياز داشت نبودند.

دکتر آندرسون مي‌گويد اگر شغلي را که انجام مي‌دهيد مستلزم خلاقيت و تمرکز فکري است به يک مکان شاد احتياج داريد. براي مثال اگر در صدد حل کردن مشکلي هستيد که موجب عصباني شدن شما مي‌شود براي اين‌که آرامش پيدا کنيد به تفريح و گردش کردن بپردازيد و سپس براي حل کردن مشکل اقدام کنيد.

کارشناسان مي گويند يک قسمت از مغز که آميگدال ناميده مي‌شود، تأثير زيادي در فعاليت ذهن دارد. آميگدال در مقابل ترس واکنش نشان مي‌دهد و ترس سبب مي‌شود که فعاليت ذهني فرد را مختل سازد. دکتر رابرت مارر روانشناس مرکز پزشکي مونيکا مي‌گويد هنگامي که شما شاد هستيد، آميگدال کاملاً آرام است و اين امر سبب مي‌شود که فعاليت ذهني شما بيشتر شود.

اختلال حواس به دليل داشتن روحيه شاد

آيا تا به حال آن‌قدر به وجد آمده‌ايد که نتوانيد بنشينيد و بر روي پرداخت صورت حساب‌هاي خود و يا تصحيح کردن تکاليف فرزندانتان تمرکز کنيد؟ اين‌چنين شور و هيجاني باعث آشفتگي ذهن شما مي‌شود.

محققان مي‌گويند داشتن روحيه شاد ديد چشم فرد را مختل مي‌سازد و فرد به‌خوبي قادر به انجام دادن وظايفي که نياز به دقت چشم دارند نيست؛ به‌خصوص اگر شغل فرد تصحيح اوراق و يا شمارش اعداد و ارقام باشد. داشتن روحيه شاد ممکن است در برخي موارد نتيجه مثبتي ندهد. براي مثال هنگامي که در يک بزرگراه رانندگي مي‌کنيد، فرض مي‌کنيم شما به هر چيزي که در اتوبان مي‌بينيد توجه مي‌کنيد، اگر در آن زمان شما روحيه شادي داشته باشيد ممکن است به تمام تابلوها و ساير چيزهاي ديگر که در بزرگراه است نگاه کنيد. اين وضعيت گاهي مثمرثمر نيست.

دکتر دان مک آدامز، پروفسور روان‌شناس در دانشگاه شيکاگو معتقد است افرادي که روحيه شادي دارند توجه زيادي به محيط اطراف خود مي‌کنند. به همين دليل ممکن است دچار آشفتگي خاطر و يا اختلال حواس شوند.

افزايش تمرکز با داشتن چهره عبوس

در حالي که روحيه شاد و رفتارهاي مثبت خلاقيت ذهني فرد را افزايش مي‌دهد رفتارهاي منفي يک فرد مي‌تواند به تمرکز فرد کمک کند. آندرسون مي‌گويد بدخلقي و داشتن روحيات منفي منجر به محدود شدن ميدان ديد شخص مي‌شود. اين امر سبب مي‌شود که فرد صرفاً بر روي مسائلي که موجب اضطراب و نگراني‌اش مي‌شود تمرکز کند.

دکتر آندرسون مي‌گويد: اگر شغل شما مرتبط با محاسبات اعداد و ارقام باشد، نيازمند تمرکز و دقت بسياري است. بهتر است که بدخلق و عبوس باشيد، به اين دليل که داشتن روحيات منفي و بدخلقي مي‌تواند ميدان ديد شما را محدود سازد. بدين ترتيب به اتفاقاتي که در پيرامون شما رخ مي‌دهد، توجهي نمي‌کنيد. براي مثال يک حسابدار بايد در محاسبه اعداد و ارقام به جواب صحيح برسد. لذا شما به حسابداري که ذهنش درگير مسائل ديگري شود و اختلال حواس داشته باشد نياز نداريد و ترجيح مي‌دهيد که يک حسابدار عبوس و بدخلق داشته باشيد.

دکتر ديويد اسپيژل، پروفسور و رئيس علوم رفتاري و روانپزشک دانشگاه علوم کاليفرنيا مي‌گويد: عاملي که براي سلامتي ذهن مفيد است اين است که فرد قادر باشد به‌راحتي وضعيت روحي خود را تغيير دهد. اگر به بچه‌ها دقت کنيد متوجه مي‌شويد که آنها ذهن بسيار خلاق و فعالي دارند و قادرند به‌راحتي عمليات روحي خود را تغيير دهند.

دنيا از ميان پنجره کوچک

شما مي‌توانيد دقت و تمرکز يک فرد را با پرتو نور شمع مقايسه کنيد. هنگامي که فرد بدخلق و عبوس است و روحيات منفي دارد، پرتو آن نور بسيار خفيف و کم است؛ در نتيجه تمرکز او تنها محدود به يک تعداد چيزهايي که صرفاً در اطرافش قرار گرفته است مي‌شود. بعضي افراد معتقدند كه پرتو اين نور با داشتن افكار مثبت وسيع‌تر مي‌گردد.

مک آدامز مي‌گويد، تحقيقات زيادي نشان مي‌دهد که روحيه شاد و رفتارهاي مثبت يک فرد منجر به وسيع کردن ميدان ديد او مي‌گردد. در عين حال که روحيه شاد براي شغل‌هايي که نياز به فعاليت ذهني زيادي دارد لازم است، اما مي‌تواند مانع انجام دادن کارهايي که نياز به توجه و تمرکز بسيار دارد باشد.

با بدخلقي و داشتن چهره عبوس، دنيا را از ميان يک پنجره مي‌بينيم اما با داشتن روحيه شاد و رفتارهاي مثبت، دنيا را از ميان يک پنجره بزرگ با چشم‌انداز وسيع‌تري مي‌بينيم.

منبع: ABCNews ژانويه 2007
همشهری

sepideh_248
16-07-2007, 15:52
تفكر خلاق چيست؟ چطور به‌وجود مي‌آيد و چگونه پرورش پيدا مي‌كند؟ آيا براي خلاق بودن بايد نابغه و يا تيزهوش بود؟ اينها سوالاتي است كه براي دانستن پاسخ آنها با دكتر سيما فردوسي عضو هيات علمي دانشگاه شهيدبهشتي به گفتگو نشسته‌ايم.
خانم دكتر، به‌طور كلي تعريف تفكر خلاق چيست؟
تفكر خلاق به‌معني تفكر جديد است و خلاقيت يعني نوآوري. افرادي كه بتوانند در زمينه‌هاي مختلف نوآوري انديشه داشته‌ باشند، افراد خلاقي هستند. برخي از مردم فكر مي‌كنند خلاقيت فقط در صنعت خلاصه مي‌شود و زماني يك فرد خلاق است كه بتواند ابزاري جديد و نو بسازد در حالي كه خلاقيت در بعد فكر و انديشه هم معنا پيدا مي‌كند.
آيا براي خلاق بودن بايد از بهره هوشي بالا برخوردار بود؟
نه، نيازي نيست يك فرد خلاق حتما نابغه يا خيلي باهوش باشد. خلاقيت يك ويژگي و توانمندي است و افرادي با بهره هوشي معمولي هم مي‌توانند خلاق باشند.
در چه سنيني مي‌توان نشانه‌هاي آن را در فرد ديد؟
از همان سنين كودكي، زماني‌كه بچه چهار يا پنج ساله است مي‌توان از صحبت‌هاي او تاحدودي به اين موضوع پي برد اما اوج ظهور خلاقيت در نوجواني به‌خصوص اوايل آن است، زماني كه نوجوان احساس مي‌كند بزرگ‌تر شده و هويت مستقلي دارد و مي‌تواند خودش تصميم‌گيري كند.
لطفا كمي بيشترتوضيح دهيد.
به‌طور مثال وقتي كودك يا نوجوان مي‌خواهد كاري را انجام دهد، آن ‌را با روشي متفاوت از هميشه انجام مي‌دهد يا صحبت‌هاي او و راهكارش متفاوت است، به‌عبارت ديگر از كليشه‌هاي تكراري خارج مي‌شود و سوالات جديدي مطرح مي‌كند.
مثل سوالات عجيب و غريبي كه گاه بچه‌ها از والدين خود مي‌پرسند؟
بله، بزرگ‌ترها اغلب فكر مي‌كنند سوالات بچه‌ها دليل برتيزهوشي آنها است در حالي كه گاهي بعضي از سوالات بچه‌ها دليل بر خلاقيت آنهاست، نه تيزهوشي. البته همه بچه‌ها در سني از رشد يك‌سري سوالات فلسفي در مورد دنيا، خدا و انسان مي‌پرسند كه طبيعي است و آنها را نمي‌توان دليل بر خلاقيت دانست، سوال‌ها بايد بيشتر براي رسيدن به يك فكر و راهكار جديد باشد. اين مساله را حتي در عملكرد بچه‌ها هم مي‌توان ديد به‌طور مثال وقتي كودك شما نقاشي‌هايي متفاوت با نقاشي‌هاي همسالان خود مي‌كشد، البته نقاشي‌هايي پر و بامفهوم كه وقتي از او مي‌خواهيد نقاشي را توضيح بدهد قادر به اين‌كار باشد، مي‌توان گفت او خلاق است.
علاقه به نقاشي يكي از ويژگي‌هاي كودكان خلاق محسوب مي‌شود؟
همه بچه‌ها نقاشي را دوست دارند اما خلاقيت بيشتر با تصويرسازي ذهني و تجسم ارتباط دارد. درواقع بچه خلاق از كليشه‌هاي معمول نقاشي خارج مي‌شود و آن چيزي را مي‌كشد كه در ذهن خود تجسم كرد‌ه ‌است.
بچه‌هاي خلاق الزاما بچه‌هاي كنجكاوي هستند؟
بله، اما نه كنجكاوي‌هاي بي‌مورد و افراطي. كنجكاوي بچه خلاق براي كشف ماهيت‌هاست، به‌طور مثال يك بچه خلاق دوست دارد پيچ ومهره‌هاي اسباب‌بازي جديدش را باز كند تا به ماهيت درون آن وسيله پي ببرد اما در آخر با اصرار زياد سعي در بستن و درست كردن دوباره آن اسباب بازي خواهد داشت وهرگز آن‌را به حال خود رها نمي‌كند،حتي اگر موفق به بستن كامل آن نشود. اين رفتار با رفتار كودكان بيش‌فعال كه فقط خراب مي‌كنند و از كار خود هدفي ندارند، فرق دارد.
بچه‌هاي خلاق چه ويژگي‌هاي ديگري دارند؟
آنها هدف‌دار هستند، اعتماد به‌نفس بالايي دارند، پشتكار‌شان زياد است و انعطاف‌پذيرهستند. افراد خلاق لجباز نيستند چون لجبازي با تعريف خلاقيت كه نو‌آوري است مغايرت دارد. يك فرد لجباز اصرار دارد كليشه‌هاي كهنه و تكراري را حفظ كند، ولي انسان خلاق با انعطاف‌پذيري خود را از قالب‌هاي تكراري بيرون مي‌آورد.
با توجه به ويژگي‌هايي كه در مورد كودكان خلاق گفتيد، مي‌توان ادعا كرد والدين اين بچه‌ها كمي اذيت مي‌شوند، به‌خصوص اگر خود‌شان انسان‌هاي انعطاف‌پذيري نباشند اجازه خلاقيت را هم از بچه‌ها خواهند گرفت، در اين مورد چه نظري داريد؟
اجازه دهيد يك مثال بزنم؛ يك‌روز آقايي را ديدم كه بنزين ماشينش تمام شده ‌بود و تا پمپ بنزين هم فاصله زيادي بود. او يك گالن 4ليتري بنزين داشت ومي‌خواست آن را در باك بريزد اما نمي‌دانست چطور اين‌كار را بكند كه بنزين به زمين نريزد. پسر كوچكش يك كاغذ برداشت، آن ‌را به‌صورت قيف درآورد و داخل باك قرار داد. همين كار ساده يك‌نوع خلاقيت است فقط كافي‌است به بچه‌ها اعتماد كنيم و حرف‌ها و راهكارهاي آنها را بشنويم و آنها را باور كنيم و بهتر بشناسيم، آن‌وقت اصرارهاي آنها براي انجام كارها يا ابراز عقايد‌شان را به‌حساب لجبازي نخواهيم گذاشت. اگر ما جلوي خلاقيت بچه‌ها را بگيريم و با تصيم‌هاي عجولانه خود اجازه ابراز وجود به آنها ندهيم، به مرور زمان خلاقيت آنها سركوب خواهد شد و از آنها انسان‌هايي سرخورده، با اعتماد به نفس پايين و بي‌اعتماد خواهيم ساخت.
والدين چطور مي‌توانند به اين شناخت برسند؟
همين‌طوري نمي‌توان به بچه‌اي گفت خلاق، بايد اول نشانه‌هاي خلاقيت را در او ديد. آن بچه بايد يك رفتار يا طرح جديدي ارايه كرده ‌باشد يا مسايل را با روشي ميان‌بر و متفاوت معمول حل كرده‌ باشد تا بگوييم خلاق است.
نقش والدين در ايجاد و پرورش خلاقيت فرزندان‌‌شان چقدر است؟
خلاقيت ژن ندارد، چيزي است كه با تفكر و تمرين در بچه‌ها رشد مي‌كند. البته مثل هر چيز ديگري لازم است، فرد زمينه آن را داشته ‌باشد اما شكوفايي و پرورش آن تا حدود زيادي به عوامل مختلف مانند محيط اجتماعي، خانواده، مدرسه و ... وابسته است.
والدين چگونه مي‌توانند در اين شكوفايي به كودكان خود كمك كنند؟
بايد تجسم و قدرت تصويرسازي را دركودكان خود تقويت كنند، براي اين منظور مي‌توانند براي كودك‌شان قصه بگويند و سپس از او بخواهند قصه‌اي بسازد و تعريف كند. نويسندگي و خلق داستان يك نوع آفرينش و خلاقيت است. در ضمن از همان كودكي از ديكته كردن همه‌چيز به او پرهيز كنند و اجازه بدهند، خود كودك فكر كند و بسازد. كاردستي يكي از تمرين‌هاي بسيار موثر در رشد خلاقيت است. والدين نبايد تكاليف مربوط به كلاس‌هاي انشا و كاردستي بچه‌ها را انجام دهند بلكه فقط كافي است ابزار لازم را در اختيار آنها قرار دهند. اگر فرزند‌شان ادعا مي‌كند نمي‌تواند در مورد فلان موضع بنويسد، در مورد موضوع با او صحبت كنند و در صورت لزوم حتي كتاب‌هايي در مورد آن در اختيارش قرار بدهند اما از او بخواهند خودش با خواندن آنها انشا را بنويسد. مي‌توانند او را به كلاس‌هايي مانند گل‌سازي، شمع‌سازي، عروسك‌سازي و... بفرستند و طرح‌هاي جديد اورا هر چند ساده و ابتدايي به راستي تشويق كنند. هرگز نبايد رفتاري داشته باشند كه باعث خجالت و شرمندگي كودك شود و كار او را مورد بي‌اعتنايي و يا تمسخر و خنده قرار دهند بلكه بايد به جاي آن كاردستي يا نقاشي او را به ديوار اتاق بزنند، اين‌كار باعث مي‌شود او انگيزه و شهامت دست زدن به تجربه‌هاي جديد و بيشتر را پيدا كند. به ياد داشته‌باشيم ترس مانع بزرگي بر سر راه خلاقيت است.
با خريد چه اسباب‌بازي‌هايي مي‌توان به شكوفايي خلاقيت بچه‌ها كمك كرد؟
بچه‌ها بايد ياد بگيرند بعضي از چيزها را خود‌شان بسازند. در زمان گذشته اين همه اسباب بازي آماده در اختيار بچه‌ها نبود. آنها به كمك تخيل خود با ساده‌ترين وسايل بازي مي‌كردند. سوار يك تكه چوب مي‌شدند وآن‌ را اسب فرض مي‌كردند، اين يعني نوعي خلاقيت. لازم نيست اتاق بچه را با انواع اسباب‌بازي‌هاي گران قيمت كه بيشتر جنبه دكور دارند پر كرد بلكه بايد به‌سراغ اسباب‌بازي‌هاي ساده اما مفيد رفت مانند: خمير يا لگو. اسباب‌بازي‌هايي كه به كودك اجازه تفكر و ساختن مي‌دهند. به‌طور حتم هيچ‌كس دوست ندارد فرزندش با پيچ‌گوشتي شروع به باز كردن ماشين يا هواپيماي گران‌قيمتش كند. والدين براي پرورش خلاقيت بچه‌ها حتي مي‌توانند، بنشينند و با آنها فكر كنند چه‌ بازي انجام بدهند و با هم‌فكري هم يك بازي جديد بسازند.
حرف زدن با بچه‌ها هم مي‌تواند به رشد خلاقيت آنها كمك كند؟
بله، گوش‌دادن به حرف‌هاي‌شان و نظرخواهي از آنها، باعث مي‌شود بچه‌ها مجبور شوند فكر كنند. گاهي فرزندان نسبت به رفتار والدين اعتراض دارند، به‌طور مثال از اين‌كه مجبور هستند قبل از ساعت 8 خانه باشند گلايه دارند. در اين مواقع بايد حرف آنها را شنيد و از آنها خواست دلايل و پيشنهادات خود را براي اين‌كه تا ديروقت بيرون باشند ارايه كنند. در اين موقعيت به‌طور حتم او هم با نظر شما موافق خواهد شد و در برخي موارد نيز شما دلايل او را خواهيد پذيرفت، البته به شرط آن‌كه شما انعطاف‌پذير و انتقادپذير باشيد.
به‌نظر مي‌رسد اين راهكار حتي در زندگي كاري و اجتماعي افراد هم قابل اجرا باشد؟
بله، يكي از رمزهاي موفقيت كمپاني‌هاي بزرگ دنيا همين است، آنها از همه كارمندان خود مي‌خواهند نظرات‌شان را به‌صورت نامه‌هايي با نام يا با كد بنويسند و در صندوق پيشنهادات بيندازند و ضمن تشكر كتبي و شفاهي از آنها به‌خاطر ابراز عقيده‌هاي‌شان، در عمل هم از آنها استفاده مي‌كنند. اين‌ كار حداقل سه حسن دارد، رغبت به تفكر و خلاقيت را درافراد بالا مي‌برد، اعتراضات را پايين مي‌آورد و خود كمپاني از نظرات و ايده‌هاي خوب و ارزند‌ه‌اي براي پيشرفت در كارش بهره‌مند مي‌شود.
در بين صحبت‌هايتان به ترس به‌عنوان يكي از موانع خلاقيت اشاره كرديد، چه عوامل ديگري به‌عنوان نيروهاي بازدارنده خلاقيت محسوب مي‌شوند؟
هيجانات زياد، خشم، افسردگي، غم و اندوه، مشاجرات خانوادگي، ديكته كردن ‌هرچيزي، اجازه ندادن به فرد براي كسب تجربه‌هاي جديد و عاطفي بودن بيش از حد فرد يا والدين او. همه اينها از موانع خلاقيت هستند.
وحرف آخر شما؟
اگر خلاقيت انسان‌ها تشويق نشود قبل از شكوفايي خاموش خواهد شد وجامعه به جاي برخورداري از افرادي توانمند و پرافتخار با انسان‌هايي ضعيف و حقير و سركوب شده روبرو خواهد شد. براي برخورداري از افرادي خلاق نياز به همكاري همه بخش‌هاي يك جامعه است و سازمان آموزش و پرورش يكي از تاثير گذارترين آنهاست، شايد وقت آن رسيده كه با تغيير درسيستم معلم محور مدارس گامي موثر در رشد خلاقيت فرزندان‌مان برداريم.

منبع: سلامت

sepideh_248
05-08-2007, 15:09
تحقیقات نشان می دهد کسانی که از مهارت خوب خواندن برخوردارند مغز خود را از اثرات سمی سرب حفظ می کنند.
به گزارش ساینس دیلی محققان می گویند اثرات منفی سرب بر مغز افرادی که محدودیت هایی در توانایی خواندن دارند بیش از دو برابر و نیم است.

اما بر اساس همین مطالعه توانایی خواندن مهارت های حرکتی افراد را دربرابر سمیت سرب حفاظت نمی کند. به گفته محققان هر چه توانایی های شناختی مانند توانایی خواندن که معمولا در بزرگسالی تحت تاثیر عوامل محیطی مانند سرب قرار نمی گیرند ، بیشتر باشند اثرت حفاظت بخش بیشتری دربرابر سمیت سرب دارند گرچه اثرات منفی آن بر سیستم عصبی از اثرات آن بر مهارت های حرکتی اعمال شده باشد.
محققان در باره تاثیر مهارت خواند ن در حفاظت مغز می گویند افزایش تعداد سیناپس های قشری در مغز های بزرگ تر ظرفیت مغزی بیشتری را فراهم می سازد و این به نوبه خود سبب می شود در صورت آسیب دیدن برخی مدارهای مغزی ، استفاده از مدارهای مغزی بیشترو توانایی پردازش کارها بطور موثر تر میسر شود.

منبع : جام جم آنلاین

sepideh_248
21-08-2007, 02:42
براساس پژوهشي جديد، مغز انسان شب هنگام بهتر مسايل را فرامي‌گيرد.
به گزارش سرويس علمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اين يافته مغاير با نتايج پژوهش‌هاي قبلي در خصوص نتايج مثبت يادگيري در طول روز است. دانشمندان با استفاده از يك ذهن مغناطيسي شبيه‌سازي شده و نيز كورتكس مصنوعي مغز موفق به اثبات اين فرضيه علمي شدند.

ماريتن سيل، فيزيوتراپيست، در اين زمينه مي گويد:« زماني كه اين كار را كرديم، دريافتيم كه تغييرات در مغز بسته به زماني است كه تجربه كسب مي‌كند. »
وي افزود:«زماني كه فرد بيدار مي‌شود، هورمون كريستول ترشح مي‌شود و فرآيند يادگيري شكل ديگري به خود مي‌گيرد. به شكلي كه تا يكي، دو ساعت بعد تمام مطالب فراگرفته شده از هم گسيخته مي‌شوند. »
به گفته اين پژوهشگر، اندام‌واره‌هاي مغز، شب هنگام از هجوم انواع افكار مزاحم در امان است و روند يادگيري به سبب همين موضوع بيشتر مي‌شود.

cityslicker
04-10-2007, 13:33
روانشناسی هوش انسان





(سايکوفيزيک تامغز)







استاد:آقای دکتر سعدی




دانشجو: محمدمهدی صدرائی







نیم نگاهی به هوش انسانی : از سایکو فیزیک تا مغز.1




این مقاله تفسیری است از یک کتاب این کتاب یک مرور کامل و موثر از تحقیقات اخیر در زمینه هوش انسان است.


به عبارتی بیانگر مسیر تحقیقات آقای دیری به عنوان یک محقق فعال در همه زمینه هاست که از بازبینی های اولیه تا موارد تازه مثل ژنتیک ملکولی در تحقیقاتش دیده میشود.تعجب آور نیست که با روش انتقادی او برای تحقیق از عقاید اولیه خود در باره ی محوریت نظریه بازبینی
(inspection time) برای درک هوش فاصله گرفته است ولی با این وجود هنوز هم (it) را ابزار مناسبی میداند.
دید آغازین مختصر اما کامل او از تحقیقات روانسنجی هوش و اختلالات توانایی ذهنی g اسپیر من را در مرکزیت گزارشات روانسنجی قرار داد .با این وجود دیری از شرح فراگیر تفاوتهای فردی که عوامل گروهی را دخیل می داند استفاده کرده که اخیرا توسط بارت و کارول (1993)معرفی شده اند.
سلسله گزارشاتی که تلاشهای کمی برای آزمون آنها صورت گرفته به عنوان تئوریهای مناسب پذیرفته شده اند.
بنابراین من باید نظر دیری را در مورد (اثر فلیین) بپذیرم که او از (I.Q) در حال ترقی در مطالعات خود در تغییرات شناختی در سنین بالا صحبت کرده است با این وجود همانطور که فلیین گفته است اگر نمره ی ماتریسی راون تا حدی افزایش یافت که به نظر اتفاقی نبود در این صورت توان حل مسئله با g باید افزایش پیدا کند. علاوه بر این هنوز هم اجماع کلی در مورد علت آن وجود دارد و پیشرفت فقط می تواند در اثرات خارجی منعکس شود. که هیچیک از اینها از اثرات اجتماعی g یا اهمیت تلاش برای فهم g کم نمیکند اما به نظر میرسد مشاهدات فلیین متناقض با تعیین روانسنجی g باشد .
این تفاوت چیزی است که هنگام جدا کردن g از سایر فاکتورها باید در ذهن داشته باشیم.با داشتن مدلهای روانسنجی چند بعدی پذیرفته شده به عنوان یک نقطه ی شروع مناسب،کار مهم دیری ارزیابی کارهای صورت گرفته برای شرح و طبقه بندی عوامل روانسنجی تحت اصطلاحات بیولوژیکی و نیز سایکولوژی بود.روی هم رفته جمع بندی او این بود که پیشرفت کم شده است دو فصل بعدی پیش نویس گزارشات تئوریک توسط سه دانشجوی قرن 16 و 17 و18 (هوارت،هابس،ولف)ارائه میکند که در 1900 توسط آنها کامل شد. این سه نویسنده مبنای هوش را پایه گذاری کردند که پیشرو در روانشناسی افتراقی و سرمشق اسپیر من هستند .نوشته های آنها هنوز هم معمول است.در این زمینه که هوش چند بعدی است.چه چیز اصلی است و چه چیز اکتسابی است چگونه توانایی ها را اندازه بگیریم که معتبر باشند و چگونه توانایی ها را به مفاهیم تبینی پایه ای بیان کنیم.در قیاس با این دیری نتیجه گرفت که اکثر گزارشات امروزه پیشرفت کمی در زمینه فهم و درک داشته اند.
دیری،تحقیقات اسپیر من و چیزی که معروف به اولین موج علمی تلاشهای صورت گرفته برای درک توانایی های ذهنی است (از اوایل 1900 تا اولین جنگ جهانی)بازبینی کرد.و نتیجه گرفت که این یک فرصت از دست رفته می باشد.در بازرسی دوباره ی این کارها چیزهای زیباتری از آنچه توسط جریانات اواخر قرن بیستم مثل سنت گالتون اصلاح شده بود پیدا کرد.اما بیشتر موارد از نظر تئوریک همبستگی چالش انگیزی بین جنبه های تعریف شده ی روانسنجی و اقداماتی که تلاش میکند از فعالیت های پایه ای مغز بهره برداری کند داشتند.

2.نظریه مرکزی (محوریت کتاب)



فصل چهارم سازماندهی موفقیت آمیزی از مرور و بررسی را نشان میدهد.در واقع دیری نتایج را پیشاپیش در آورده بود .پس او خوانندگان را دعوت کرد که تحقیقات را بررسی کنند که در دوره ای که مورد نگرانی اوست که کارهای اختصارگرایان اقدامات ارزشمندی برای ساختارهای تبیینی شناخت ارائه نداده اند .درگیری او با فرضیه های شناخت موضوع اصلی کل کتاب نیز است .
در اینجا من نفهمیدم که دید دیری در مورد مرحله ای که تئوری می بایست شروع شود چیست و اینکه چگونه اقدامات مختصر شناخت نسبت به سطح بیولوژیکی میتواند ارزنده باشد.او به طور واضح اعتقاد ندارد ولی تا حدی از اینکه طبقه بندی هوش باید جایگزین کارهای اختصار گرایان شود دفاع کرده است(استانکو و رابرت2000)به عبارت دیگر او گفته که اغلب تئوری ها ناتمام اند و بحث در مورد جمع آوری داده باید ادامه پیدا کند.با وجود اینکه او نقشهایی برای ساختار شناخت برای اتصال و پر کردن شکاف بین ساختارهای روانسنجی وپارامترهای بیولوژیکی در نظر گرفته است اما صراحتا در مورد دور نمای تئوری های بر مبنای شناخت که تا به حال موجود بودند شکاک است.علاوه بر این او در مورد اینکه چگونه میبایست هوش تحت اصطلاح شناخت تعریف شود نیاندیشیده و با این وجود به نظر نمی رسد او از ترک مدل شناخت هم دفاع کند.بنابراین با تکرار نگرانی اش در فصل پایانی می گوید که یک روش مکانیسمی از هوش باید باشد که در بردارنده ی اهداف سنت های شناخت وافتراقی باشد وآنها را یکی کند.
نظر دیری برای سرمشق تحقیقاتی مناسب این است که می بایست سرانجام به توصیف اصطلاحات بیولوژیکی بود اما توصیه او برای طرح کلی،استاندارد ی میدهد که برای هر توصیف سردر گمی را چه در شناخت و چه در اصطلاحات بیولوژیکی کاهش می دهد .

۳.شواهد و مدارک




به منظورتعیین اینکه تلاش روانسنجی به کجا میرسد و بحث های جزئی در مورد اینکه به چه نیازهایی باید رسیدگی شود .دیری در اینجا مراحل پیشرفت در چند روش اختصارگری را بررسی کرده که از کارهای استرنبرگ و دیگران شروع شده است تا اینکه دلایل مشابه اجزای شناخت را تحلیل کند.


دیری بحث میکند که فرایند اجزای استرنبرگ احتمالآ با آزمونها تعریف شده است او از روش ابتکار استرنبرگ در صف بندی جزئیات تشکر می کند(به خاطر اینکه گزارش او آسان و به طور تحسین برانگیزی واضح است) اما متقاعد نشده که روش او به هدف های اختصار رسیده است یا نه . همچنین او در مورد توضیح گسترده و پذیرش غیرضروری تئوری او و تئوریهای گسترده ای که استرنبرگ از آن تئوری بدست آورده احساس نگرانی میکند.این نکات ساختگی اند. با این وجود کارهای اولیه استرنبرگ نتایج غیرمنتظره ای هم داشته است.که این نتایج با اهداف اختصارگرایان یکی نیست و تصویر را نامفهوم کرده است.اما نیازهای پایه ای برای تئوری هوش را دوباره معرفی کرده است.این مسئله پیچیده هوش بایست با روانشناسی و تصمیمات اجرایی روبرو شود.
فصل 6 و7 مرور کارهای اختصارگرایان تحت دوره های زمانی واکنش(RT)و زمان بازبینی(IT)است.دیری تا حدی همبستگی قوی بین اقدامات زمانسنجی و روانسنجی را تایید میکند اما شرطی درباره مفید بودن فرایند هیک(hick)دارد.شک او وابستگی ضعیف پارامتر شیب را منعکس میکند.اما همچنان به سردرگمی و پیچیدگی آن استناد می کند که باید تلاش شود تا به زمان اقدام و حرکت تقسیم شود.اما دیری در مورد اهمیت پوشش چیزی که it برآورد می کند و اعتبار و اقدامات نگران است.
فصل هشتم تمرکز بیشتری دارد بر مروری از اثرات عوامل شناخت با توجه ویژه به پیشنهادات سرلا و سالتوزه که آثار آنها توضیح داده شده است و با تجزیه و تحلیل توسط نتلبک و رابیت(1993) بدون شک از تئوری سالتوزه که،سن تاثیری کلی روی سایکولوژی دارد طرفداری شده است.من متقاعد شده ام که تحقیقات بر مبنای شناخت در توصیف این دوره تاثیرخواهند داشت تا برای ارتقای دانش مفید باشند نوشته های ناهماهنگ اولیه نتلبک،رابیت ویسون و بات (1996)بر اساس آگاهی های متوالی مرور ذهنی کسب شده اند به همان روش که زیمن و هووس توجه را از یادگیری جدا کرده اند.و همینطور تحلیل های وایت،نتلبک و برنر(1998)از اقدامات سرپوشیده قبلی،در مورد زمان تحریک مورد نیاز قبل از دریافت ادراکی اختلافاتی پیدا کردند .فقط با سه موضوع مورد نظر در اینجا ادراک باید ظاهری و ابتدایی باشد.به هر حال نظرم این است که این گونه نتایج اشاره به تئوری های بالقوه مفید دارند که می بایست دنبال شوند و تصویر نهایی شاید بسیار ساده تر از آن باشد که تئوری سالتوز،پیشنهاد می کند.نگرانی اصلی دیری در مورد روش شناخت این است که این روش یک بازرسی قانونی است.و از تئوری منفصل برجسته گرفته شده است و تا حدودی هم همینطور است.با این وجود می خواهم دوباره نتیجه گیری که روش شناخت را پیدا کرده بررسی کنم.به عنوان دو نمونه شناخت تئوری اندرسون(1993)و سیستم تئوری دترمنز (1986)که در آنها مثال هایی است که ساختار شناخت به صورت تئوری جداسازی شده آمده و برآورد غلطی داشته است هر دو دانش موجود در مورد شناخت و روانشناسی افتراقی نو و ابداعی هستند و تا حدی هم آزمون نشده می باشند.
فصل 9 مروری است براساس کارهای فعلی برای پوشش اساس بیولوژیکی و اختلافات هوش انسانی.میدان پژوهش دیری به طور فراگیری در بر دارنده ی اندازه مغز،سرعت هدایت عصب،تکنیک های ثبت جمجمه ای ،اسکن عملیات ذهنی،ژنتیک ملکولی و شیمی مغز می باشد.من بخشهایی در ژنتیک ملکولی پیدا کردم که به دلیل دانش اندک ما در این زمینه،که این مباحث بسیار وسیع و گسترده می باشد درک و فهم این بخشها بسیار مشکل و سخت است.اما دیری بحث خوبی در مورد آن دارد و محدودیتها را پوشش داده است .

4. جمع بندی
درجه هم پوشانی اینها با مکینتاش 1998 چند مورد مقایسه ای دارد . در حقیقت اینها دو کتاب مختلف هستند. که با هم رقابتی ندارند. مکینتاش یک مقدمه و یک توازن عادلانه تفسیری از تحقیقات و در بر دارنده اعتبارI.Q ارایه داده است . به عبارت دیگر وقتی دیری شروع کرد مکینتاش دیگر نبود که جزییات بیشتری از آن را در فصل 6 و 9 آورده و هدفش این بوده که خوانندگان به زمینه تحقیق آگاه باشند که این مورد در تحقیقات استاندارد دیده میشود.
افراد دیگری هم که در این زمینه کار میکنند مثل دانشجویان و محققین باید این کتاب را بخوانند مراجع فراگیر و بروز با شاخص های رضایت بخشی تهیه شده است.زمینه تاریخی اکثر تحقیقات جنبه خوبی است که در اکثر منابع وجود ندارد.شیوه دیری جالب تر از سایر نویسندگان علمی است.بعضی منابع و مراجع و داستانهای رومی و یونانی برای برخی خوانندگان نامفهوم است.
سازماندهی خوب است و خلاصه بندی و جمع بندی روشن برای تحقیقات بعدی موجود است که باعث میشود در پژوهش زودتر به نتیجه برسیم.گزارشات دیری بحث در برابر تحقیقات آینده را افزایش خواهد داد .یکی از آنها چگونگی فرمول بندی تئوریک دوره های روانشناسی است که مرحله اول برای توصیف آن این است که از کاوش داده ها بدست نیامده باشند.اندرسن(2000)از آن دسته کسانی است که در این زمینه استدلال هایی کرده است و دوم اینکه از چه مسیری برای بهبود فهم مورد شناخت یا بیولوژیکی اقدام شود.
تاکید دیری سعی در شکاف بین کار مغز و دانش فعلی بر اساس علم اعصاب است.با این وجود من جلوتر می روم و پیشنهاد میکنم که شکاف بین قسمت I.Q و الگوی فعالیت مغز با روش تصویرسازی تعیین شود (مثلا)ضرورتا باید متکی به شناخت باشیم و در پایان اینکه هنوز هم روش شناخت قابل فهم تر از روش بیولوژیکی می باشد.

cityslicker
14-10-2007, 18:25
مطالعه ، سرمایه ای زوال ناپذیر است که به وسیله آن خیلی چیزها را می توان خرید یا ساخت . با مطالعه می توان بناهایی ساخت که هزاران سال پا برجا باشد. اما درباره مطالعه خوب ، نیچه می گوید : " ضمن مطالعه سعی کنید مانند صیادی چیره دست به صید افکار خوب بروید و افکار کهنه و پوسیده را یکسره به دور اندازید." به وسیله مطالعه می توان از تجربه ها و اندوخته های دیگران استفاده کرد. با روش الگو برداری و مدل سازی ، در وقت وپول شما نیز صرفه جویی می شود ، مغز شما با مغز دیگران ارتباط پیدا می کند و بدین وسیله راه موفقیت را زودتر و سهل تر پیدا می کنید . سعدی این مطلب را بدین گونه بیان کرده است :
مرد خردمند هنرپیشه را
عمر، دو بایست دراین روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار

bb
15-12-2007, 08:02
در سال های اخیر، تست های مربوط به آزمایش میزان ضریب هوشی افراد، تغییرات شگرفی داشته است. در گذشته تستی گرفته می شد که سن ذهنی شما را بر سن واقعی تان تقسیم کرده و مقسوم علیه را در عدد 100 ضرب می کردند؛ اما این روزها حداقل برای بزرگسالان، از منحنی ناقوسی شکل استفاده می کنند.

به هر حال انتقادها و اختلاف های بسیار زیادی بر سر تست های هوش، و نحوه تعیین میزان بهره هوشی افراد وجود دارد؛ اما ما سعی می کنیم که به نوع تست کاری نداشته باشیم و تمرکز اصلی خود را بر روی میزان ضریب هوشی معطوف کنیم. به هر حال ما در این مقاله قصد داریم تا شما را با نحوه ی افزایش میزان بهره هوشی (IQ) آشنا کنم و کاری به انواع مختلف تست هایی که ممکن است در این زمینه از شما گرفته شود، نداریم.

هر چند هیچ گونه تست مشخصی وجود ندارد که به طور استاندارد در همه جای دنیا برای سنجش هوش افراد به کار گرفته شود، ولی امتحاناتی وجود دارند که از طرفی میزان هوش شفاهی و از سوی دیگر میزان توانایی های اجرایی افراد را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند. در این قسمت از مقیاس هوشی وشلر (WAIS) که ویژه بزرگسالان می باشد، استفاده کرده ایم و از 14 آزمون مختلف بر روی 4 مورد که عبارتند از: آزمون لغات، شباهت سنجی، جا خالی، و استدلال ماتریسی تمرکز کرده ایم.

نکته: در تلاش برای ارتقای IQ شاید دو مرحله اولیه که مربوط به سنجش توانایی های شفاهی افراد هستند، برایتان خیلی راحت تر از دو مورد بعدی که ماهیت اجرایی دارند، باشند. به هر حال هر یک از این مراحل نیازمند دقت و تمرکز بالای داوطلب بوده و برای قدم گذاشتن به مرحله بعدی باید تلاش کنید.

مرحله 1

لغات را با صدای بلند تشریح کنید

یکی از خرده آزمون های این بخش، تست دایره ی واژگانی است. در طول این آزمون از افرد می خواهند که در مورد لغاتی که به او ارائه می شود، توضیح دهد. به طور اخص هدف این تست آزمایش این مطلب است که یک نفر تا چه اندازه ای می تواند خود را ابراز کند. از آنجایی که این آزمون بیشتر بر روی دانش های قبلی و تجربیاتی که در گذشته به دست آورده اید تاکید دارد، گفته می شود که هوش شکل گرفته ی شما را می سنجد.

برای تقویت این توانایی می توانید فرهنگ لغت را باز کنید و اولین کلمه ای که به چشمتان خورد را انتخاب کرده و با صدایی کاملاً متعادل در مورد آن برای کسی که در مقابلتان نشسته است، صحبت کنید. به عنوان مثال اگر کتاب را باز کردید و لغتی مثل "قره نی" به چشمتان خورد، ضعیف ترین توضیحی که می توانید از آن داشته باشید "نوعی آلت موسیقی" است. اگر قدری از بهره هوشی بالاتری برخودار باشید، میتوانید بگویید: "نوعی آلت موسیقی مانند نی توخالی است که با هوایی که از دهان خارج می شود، به صدا در می آید. با دمیدن جریان هوا به داخل آن می توان صداهای مختلفی را ایجاد کرد. روزنه هایی که بر روی این آلت موسیقی وجود دارند به ما اجازه می دهند تا صداها را تغییر داده و موسیقی ایجاد کنیم."

شاید این مثالی که در بالا به آن اشاره شد، تا حد زیادی منحصر بفرد باشد، اما نمونه خوبی برای تفهیم این امر بود که چگونه باید به ذات کلمات رسوخ کرد.

مرحله 2

ایده گرفتن از اشیاء

این گزینه شبیه سازی نوعی "استدلال انتزاعی شفاهی" است؛ و توانایی شما را در اظهار نظر کردن در مورد مفاهیم مختلف به نمایش می گذارد. معمولاً باید نوعی رابطه و یا الگوی خاص میان سه شی و یا بیشتر پیدا کرده و بعد شئی را انتخاب کنید که با الگوی اولیه مطابقت داشته باشد.

برای افزایش IQ خود 10 شی را انتخاب کنید. به عنوان مثال: DVD ، فنجان، بالشت، کتاب و غیره. سپس شروع کنید به طور شفاهی در مورد هر یک از آنها صحبت کنید و روی جزئیات گفته های خود دقیق شوید تا به یک حقیقت در مورد آن رسیده و بتوایند از آن ایده ی جدیدی برداشت نمایید. به عنوان مثال:

-کپیDVD اولین قسمت حقایق زندگی بر روی زمین در مقابل من قرار دارد.

- اولین نسخه DVD حقایق زندگی مقابل من است.

- DVD اولین قسمت حقایق زندگی

- حقایق زندگی

- سریال کمدی

- سرگرمی

افکار انتزاعی برای ایجاد ارتباط میان موضوعاتی که ظاهراً هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند، ضروری است. به منظور جمع زدن برخی موارد معین به صورت انتزاعی، شما نیازمند حس استنتاج و قیاس بالایی هستید.

مرحله 3

عینیت بخشیدن به مفاهیم انتزاعی

آزمون های جای خالی "ادراک سه بعدی، تجزیه و تحلیل بصری-انتزاعی، و حل مسئله" را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. در این قسمت فرد را امتحان می کنند که تا چه اندازه می تواند چیزی راکه درک کرده بیان کند.

این مورد را در نظر بگیرید: هیچ کس نمی تواند هوش را تشریح کند؛ این عبارت نمیتواند در بردارنده هیچ گونه مفهوم تفصیلی متداول و دارای چهارچوب از پیش تعیین شده باشد. ما معتقدیم که می توانیم، اما آیا می توان این توانایی را ملموس سازی نمود. از آنجای که در حال حاضر مقابل کامپیوتر نشسته اید اجازه دهید با استفاده از یک مثال کامپیوتری موضوع را برایتان بازتر کنیم؛ به دو صفحه ی وب مجزا فکر کنید: یکی صفحه آرشیو بدون وجود هیچ گونه لینک، و دیگری یک صفحه ی فعال ویکی پیدیا با لینک های چند رسانه ای (hyper links). صفحه آرشیو به درستی می تواند نشانگر تمام چیزهایی باشد که ما در ذهن خود داریم و یاد گرفته ایم – ثابت و بدون حرکت – و اما هوشی که در ذهن ما وجود دارد می تواند مانند صفحه ی ویکی پیدیا باشد، به صورت اتوماتیک لود شده و از طریق آن می توان با صدها ایده ی دیگر در تماس باقی ماند. همانطور که از هر صفحه ی اینترنت به راحتی می توانیم به صفحات دیگر رجوع کنیم، در ذهن خود نیز می توانیم در عرض چند ثانیه، ایده های مختلف را مورد تحلیل و بررسی قرار دهم.

در این مثال ما سعی کردیم ادراک خود از عملکرد ذهن را برای شما به عینیت نزدیک کنیم. شما می توایند قضاوت کنید که ما در کار خود موفق بوده ایم یا نه. حالا برای اینکه ضریب هوشی خود را افزایش دهید سعی کنید این کار را خودتان امتحان کنید. در مورد طبیعت، اینترنت و هر چیز دیگری که به ذهنتان می رسد این کار را انجام دهید و به ادراک خود قابلیت ملموس اعطا کنید.

مرحه 4

تقارن یابی

استدلال ماتریسی به منظور محاسبه ی "توانایی حل مشکلات به طور غیر شفاهی، استدلال استقرایی و قیاس سه بعدی" می باشد.

در ساخته سینمایی "ذهن زیبا" جان نش "(راسل کرو)" توانایی خارق العاده ای در تقارن یابی برای هر شی در هر موقعیت مکانی دارد. شما هم باید یک چنین تمرینی را آغاز کنید. قدم بزنید و در طی زمانی کمتر از 10 دقیقه شروع کنید به ساختن نوعی حس مرئی از اطراف خود. سعی کنید در هرج و مرج و آشفتگی هایی که در اطرافتان وجود دارد نوعی هماهنگی ایجاد کنید. زاویه ای را که ناودان قدیمی با پیاده رو خیابان می سازد را در نظر بگیرید، ببینید که چگونه شیشه های برف پاک کن اشعه های خورشید را باز تاب می دهند، به فاصله ای که اگر میان برگ های درختان نبود از آنها یک پرده درست می کرد توجه کنید و ...به جای اینکه به آسفالتی که بر روی آن قدم می زنید توجه کنید، به بازتاب نور در آب راکدی که داخل یک گودال کوچک خیابانی ریخته شده، توجه کنید.

الگوهایی که در تست IQ از آن استفاده می شود، نمی تواند به طور آشکارا نشانگر زندگی حقیقی روزمره باشد. البته تا کنون که اینطور نبوده – اما هدف ما فقط افزایش ضریب هوشی شماست و قصد داشتیم تا به شما یاد بدهیم که چگونه میتوانید با دقت و توجه بیشتری به محیط پیرامون خود نگاه کنید و ببینید که چقدر راحت فضای اطرافتان در هر لحظه در حال تغییر و تحول است.

مردمان

winter+girl
02-07-2008, 14:24
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار EI گفته می‌شود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQ می‌نامند، به توانایی، ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روان‌شناسان مورد اختلاف است.

در سال 1920، «تورن دایک» در دانشگاه کلمبیا از عبارت هوش اجتماعی برای تشریح مهارت کنار آمدن با سایر مردم استفاده کرد. در سال 1975، «هاوارد گاردنر» ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از روان‌شناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمون‌های ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائی‌های شناختی نیستند.

عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال 1985 توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال 1995 محبوبیت یافت. بیشترین پژوهش‌ها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه 90 صورت گرفته است. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل می‌دهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف می‌کند. آن‌ها توانائی‌های هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم می‌کنند:

* توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات خود و دیگران
* توانایی استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر
* توانایی درک معانی هیجانات
* توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات

اندازه‌گیری هوش هیجانی
تفاوت بین هوش و دانش در زمینه شناخت کاملاً روشن است. در پژوهش‌های روان‌شناسی عموماً نشان داده شده است که ضریب هوشی (IQ)، معیار قابل اطمینانی برای سنجش ظرفیت و توانایی شناختی افراد است و در طول زمان تغییر نمی‌کند. امّا در زمینه هیجانات، تفاوت بین هوش و دانش چندان مشخص نیست و برخی ناسازگاری‌ها در تعاریف فعلی از هوش هیجانی و معیارهای آن وجود دارد. برخی از روان‌شناسان معتقدند که هوش هیجانی پویاست و قابل یادگیری و افزایش می‌باشد، در حالی که برخی دیگر هوش هیجانی را نیز ثابت و غیرقابل افزایش می‌دانند

winter+girl
02-07-2008, 14:26
با توجه به پیشرفت روزافزون دانش و فناوری و اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسایل و مشکلات پیچیده عصر فناوری، شناخت همه جانبه توانمندی‌های روان‌شناختی، اهمیتی ویژه یافته است.
در این میان عواملی که در موفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشویی و ... دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه و مطالعه قرار گرفته‌اند. نکته شایان ذکر این است که بر خلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، هوش‌بهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمی‌کند. مشاهدات و مطالعات حاکی از ان است که بسیاری از افراد که دارای IQ یا هوش‌بهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ... ندارند.
این موضوع منجر به مطرح شدن این پرسش شده که چه عوامل موثر دیگری در کنار هوش‌بهر تعیین کننده هستند؟

هوش هیجانی یا (EQ)
هوش هیجانی (EQ) به عنوان یکی از عوامل بسیار موثر در موفقیت فردی شناخته شده است. هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصی‌ترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی و خلاصه همانطور که ارسطو گفته است: «مهارت نادر به حق عصبانی شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب، با دلیل موجه و به شیوه شایسته» به عبارت دیگر فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی می‌تواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان کند. چنین فردی به دلیل داشتن حس همدلی بالا و کنترل مناسب بر هیجانات خود در روابط بین فردی موفق‌تر است و در نتیجه از امکانات و موقعیت‌های بهتری در زندگی برخوردار می‌گردد.
مفهوم هوش هیجانی توسط گلمن در سال 1995 رواج یافت. محقق دیگری به نام بار. آن در سال 1997 پرسشنامه‌ای را برای سنجش هوش هیجانی (EQ) تهیه کرد. این پرسشنامه شامل 133 مورد و از نوع پرسشنامه خودسنجی بود. در مجموع مورد‌های مطرح شده در پرسشنامه (EQ) پنج بعد اصلی را اندازه می‌گیرند که عبارتند از:
هوش درون فردی، هوش بین فردی، قابلیت انطباق، کنترل استرس و خلق عمومی.
هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوه‌ای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق می‌شود. هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایت‌بخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) می‌باشد. همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیت‌پذیری اجتماعی بالا می‌باشد. سازگاری شامل توانمندی‌های حل مساله، ارزیابی واقعیت و انعطاف‌پذیری است. کنترل استرس توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرس‌زا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه برای عمل کردن می‌باشد. خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواری‌های زندگی می‌باشد.
به طور کلی افرادی که EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان می‌دهند. این افراد با وجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند.

وراثت یا محیط کدامیک موثرند؟
بر خلاف IQ یا هوش‌بهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت می‌ماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن می‌گوید: قابلیت‌های تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع توانایی‌های اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبه‌های شخصیت را مانند خوش‌بینی و استقامت در بر می‌گیرد، با توجه به اینکه در شکل‌گیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمی‌توان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعه‌ای از توانایی‌ها، قابلیت‌ها و مهارت‌های اکتسابی اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر می‌رسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونه‌ای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیب‌پذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسان‌تر از پرورش دادن است.

تقسیم‌بندی افراد بر اساس IQ و EQ
جک بلوک روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم می‌کند:
مردانی با IQ بالا: این مردان از روی توانایی‌های گسترده عقلانی‌شان مورد شناسایی قرار می‌گیرند چنین افرادی جاه‌طلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی می‌باشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجی‌اند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بی‌عاطفه‌اند.
مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزنده‌اند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیت‌پذیر، دلسوز و با ملاحظه‌اند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی می‌کنند.
زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشه‌های خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درون‌گرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل می‌کنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز می‌کنند.
زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر می‌کنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروه‌گرا هستند، شاد و آسوده خیال‌اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می‌کنند.
شکی نیست که برخورداری از هوش‌بهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوش‌بهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمی‌توان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه می‌گیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوش‌بهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.

ریشه‌های همدلی
همدلی به معنای توانایی شناختن احساسات دیگران است که یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی است. همدلی در عرصه‌های مختلف زندگی از خرید و فروش و مدیریت گرفته تا دل باختن و پدر و مادر بودن، دلسوزی برای دیگران و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. همدلی بر پایه خودآگاهی بنا می‌شود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشاده‌تر باشیم، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. توانایی دریافت پیام‌های غیرکلامی کلید درک احساسات دیگران است. در این میان لحن و کلام، حالت‌های بدنی و حالت‌های چهره از اهمیت زیادی برخوردارند. در آزمایش‌هایی که بر روی بیش از هفت هزار نفر در آمریکا و هجده کشور دیگر به عمل آمد روشن شد افرادی که در دریافت احساسات دیگران براساس نشانه‌های غیرکلامی توانا بودند، انطباق عاطفی بهتری داشتند، محبوب‌تر و معاشرتی‌تر بودند. همچنین مشاهده شد که زنان در ابراز این نوع همدلی بهتر از مردان هستند و افرادی که استعدادتوسعه مهارت‌های مربوط به درک عاطفی را دارند از ارتباط بهتری با جنس مخالف بر خوردارند. واضح است که همدلی در ارتباط زناشویی نقش مهمی دارد. در آزمونی که بر روی هزار و یازده کودک به عمل آمد مشاهده گردید کودکانی که در زمینه یافتن احساسات غیرکلامی دیگران استعداد داشتند، جزء محبوب‌ترین شاگردان در مدرسه بودند و از نظر ثبات عاطفی از بقیه شاگردان با ثبات‌تر بودند و کارکرد آنان در مدرسه بهتر از دیگران بود. با وجود آن که متوسط هوش‌بهر آنان با کودکانی که از نظر دریافتن پیام‌های غیرکلامی مهارت کمتری داشتند، تفاوت چندانی نداشت.

نحوه تجلی همدلی
تحقیقات نشان می‌دهد که همدلی از دوران نوزادی آغاز می‌شود. در واقع نوزادان از روز تولد از شنیدن صدای گریه کودک دیگر، ناراحت می‌شوند، پاسخی که به عقیده عده‌ای اولین نشانه همدلی است.
در حدود 5/2 سالگی کودکان در می‌‌‌یابند که درد دیگری با درد خود آنها متفاوت است. در این مقطع از رشد، کودکان به دو دسته متمایز حساس به ناراحتی دیگران و غیرحساس به ناراحتی دیگران تقسیم می‌شوند. تحقیقات انجام شده در موسسه ملی سلامت روان نشان می‌دهد که تفاوت موجود در میل به همدلی در افراد مختلف به نحوه تربیت کودکان از جانب والدین بستگی دارد. اگر شیوه تربیتی به گونه‌ای باشد که توجه کودک را به سوی مشکلی که در اثر سوء رفتار او برای کودک دیگری پیش آمده جلب کند، کودک همدلی بیشتری پیدا خواهد کرد.
در شکل‌گیری رفتارهای حاکی از همدلی تقلید از بزرگسالان نقش عمده‌ای دارد. در کودکان یک ساله در واکنش به ناراحتی کودکان دیگر، نوعی تقلید حرکتی مشاهده می‌شود. به عبارت دیگر تجلی همدردی در این کودکان به وسیله تقلید حرکات کودک ناراحت صورت می‌گیرد. برای مثال وقتی انگشتان کودک دیگری درد می‌گیرد ممکن است کودک یکساله انگشتان خودش را به دندان بگیرد تا ببیند آنها هم درد می‌گیرند یا نه. در سن 5/2 سالگی کودک به جای تقلید حرکتی از رفتار کودک ناراحت تلاش می‌کند او را از طریق نوازش و یا دادن اسباب‌بازی، شیرینی و غیره آرام کند، یعنی در این سن تجلی همدلی نه از راه تقلید حرکتی، بلکه از راه یک اقدام تسلی‌بخش صورت می‌گیرد.

الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها می‌گذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درس‌های نیرومندی به فرزندان می‌آموزد. سه نمونه از رایج‌ترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از:

* نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک. این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مساله‌ای بی‌اهمیت برخورد می‌کنند.
* بی‌قیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمی‌کنند. والدین بی‌قید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه می‌دهند.
* تحقیر احساسات کودک. این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند.

شکل‌گیری اجزای هوش هیجانی در سال‌های اولیه زندگی کودک انجام می‌گیرد و در خلال سال‌های مدرسه نیز ادامه می‌یابد. تقریباً تمام دانش‌آموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونه‌ای به هوش هیجانی مربوط هستند.

* اطمینان. داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول می‌شود موفق خواهد شد.
* کنجکاوی. احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
* هدفمندی. تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
* خویشتنداری. توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونه‌ای متناسب با سن و موقعیت.
* مرتبط بودن. توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک می‌کند و دیگران نیز او را درک می‌کنند.
* توانایی برقراری ارتباط. میل و توانایی تبادل افکار، احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
* تشریک مساعی. ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران.

نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی
خطوط فکری و حالات هیجان‌های نادرستی که می‌تواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سال‌های اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفته‌اند. با استفاده از مقیاس‌های فیزیولوژیک پیچیده می‌توان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاس‌های فیزیولوژیک جنبه‌های زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار می‌کند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید می‌تواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان می‌کنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال می‌برند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرم‌ساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی می‌کند که به نوبه خود باعث می‌شوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد.
تحقیر طرف مقابل باعث می‌شود که ضربان قلب مخاطب 2 یا 3 ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده می‌کند احتمال اینکه همسرش به بیماری‌های سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معدی، روده‌ای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول x-y-z است. x معرف عمل انجام شده است، y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح می‌دهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه می‌آید. به جای گفتن این که «تو آدم بی‌فکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است، می‌تواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر می‌آیی (x)، احساس عصبانیت کردم (y)، ای کاش به من زنگ می‌زدی تا بدانم که دیر می‌آیی (z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخص‌های فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر می‌گذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبت‌آمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و ...) با دقت بالا، دوام ازدواج رادر نمونه‌های مورد مشاهده پیش‌بینی کند

winter+girl
02-07-2008, 14:28
با وجودی که بسیاری از مردم اظهار می کنند که هوش آنان به تدریج با بالا رفتن سنشان کاهش می‌یابد امّا پژوهش‌ها نشان داده‌اند که در حالی که هوش سیّال پس از دوران نوجوانی رو به کاهش می‌گذارد، هوش متبلور همچنان در طول دوران بزرگسالی افزایش می‌یابد.
هوش سیّال و هوش متبلور چیست؟ ریموند کاتل، روان‌شناس، مفهوم هوش سیّال و هوش متبلور را ارائه کرد و پس از آن با همکاری جان هورن نظریه‌ای را در این مورد مطرح ساخت. نظریه هوش سیّال و متبلور کاتل- هورن می‌گوید که هوش، مرکّب از تعدادی توانائی‌ها و قابلیت‌های متفاوت است که در تعامل و همکاری با یکدیگر، هوش کلّی فرد را به وجود می‌آورند.

هوش سیّال چیست؟
کاتل هوش سیّال را چنین تعریف می‌کند: «توانایی درک روابط، مستقل از تجربه یا دستورالعمل قبلی در رابطه با آن.» هوش سیّال، قابلیت تفکر و استدلال انتزاعی و حل مسائل است. این قابلیت مستقل از یادگیری، تجربه و آموزش در نظر گرفته می‌شود. نمونه‌هایی از به کارگیری هوش سیّال عبارت است از حل معماها و دستیابی به راهبردهای حل مساله.

هوش متبلور چیست؟
هوش متبلور، یادگیری از تجربیات و آموزه‌های پیشین است. وضعیت‌هایی که به هوش متبلور نیاز دارند شامل امتحان خواندن و درک مطلب و امتحان واژگان است. این نوع از هوش بر پایه واقعیت‌ها قرار دارد و ریشه در تجربیات قبلی دارد. این نوع از هوش با بالا رفتن سن و اندوختن دانش و درک جدید، قوی‌تر می‌شود.

هوش سیّال در مقابل هوش متبلور
به گفته ناکس (1977): «... آن‌ها تشکیل دهندة ظرفیت کلّی یادگیری،استدلال و حل مساله هستند که اغلب مردم از آن به عنوان هوش یاد می‌کنند. هوش سیّال و هوش متبلور مکّمل یکدیگرند و یادگیری انسان عمدتاً از طریق آن‌ها کنترل می‌گردد.»

هوش سیّال و متبلور در طول زندگی

* این هر دو نوع هوش در دوران کودکی و نوجوانی افزایش می‌یابند.
* هوش سیّال در نوجوانی به نقطه اوج خود می‌رسد و از 30 تا 40 سالگی تدریجاً شروع به کاهش می‌کند.
* افزایش هوش متبلور در دوران بزرگسالی ادامه می‌یابد.

winter+girl
02-07-2008, 14:33
حتي اگر نابغه نباشيد، مي‌توانيد از استراتژي‌هاي كساني مثل ارسطو و انيشتين، براي تقويت قدرت خلاقيت و اداره بهتر زندگي‌تان استفاده كنيد.

استراتژي مهم، شما را تشويق مي‌كند تا به جاي پروراندن فكرها و تصورات بيهوده، كارآمد و مفيد فكر كنيد تا راه‌حل مشكلاتتان را خودتان به دست آوريد. «اين استراتژي‌ها، تكنيك‌هاي رايج بين نابغه‌هاي عرصه علم، هنر و صنعت در طي تاريخ بوده است.»

1ـ به مشكلات از جوانب مختلف نگاه كنيد

ديدگاه‌هاي جديدي را انتخاب كنيد كه كسان ديگري از آن استفاده نمي‌كنند. لئوناردو داوينچي عقيده داشت كه براي به دست آوردن علم در مورد يك مشكل، بايد ياد بگيريد كه چطور آن مشكل را به راه‌هاي مختلف بازسازي كنيد.

2ـ تجسم كنيد!

انيشتين وقتي به حل يك مشكل فكر مي‌كرد، سعي مي‌كرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهاي مختلف به چند طريق ممكن فرموله كند. او راه‌حل‌ها را تجسم مي‌كرد. عقيده داشت كه كلمات و اعداد به آن شكل نقش مهمي در فكر كردن در مورد راه‌حل يك مشكل ندارند.

3ـ ايجاد كنيد!

يكي از ويژگي‌هاي متمايز نابغه‌ها، استعداد توليدي و زايايي آنهاست. توماس اديسون 1093 حق ثبت اختراع داشت. او با ارائه فكر و تدبير، سودمندي وسايل اختراعي خود را تضمين مي‌كرد. بزرگ‌ترين دانشمندان نه‌تنها آثار فوق‌العاده‌اي مي‌ساختند، بلكه آثار بد و به درد نخوري هم در كارنامه خود داشته‌اند. آنها از شكست نمي‌ترسيدند و آن‌قدر تلاش كردند تا به موفقيت دست يافتند.

4ـ تركيبات جديد بسازيد.

افكار، ايده‌ها، تصاوير و انديشه‌هايتان را تركيب كنيد و دوباره تركيب كنيد و آنها را به‌صورت تركيبات مختلف درآوريد، هرچند كه طبيعي و مناسب نباشند. قانون‌هاي توارث كه علم جديد ژنتيك بر پايه آن قرار داده شده توسط راهب استراليايي گريگو مندل مطرح شده كه رياضيات و بيولوژي را براي ايجاد يك علم جديد با هم تركيب كرد.

5 ـ رابطه‌سازي كنيد

بين موضوعات نا‌‌مشابه ارتباط ايجاد كنيد. داوينچي قادر بود بين صداي زنگ و آب ارتباط ايجاد كند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ايستگاه‌هاي حمل‌و‌نقلي توسط اسب، ايستگاه‌هاي تقويت‌كننده‌اي براي سيگنال‌هاي تلگراف اختراع كند.

6 ـ متضاد فكر كنيد

فيزيكدان معروف نيلز بوهر عقيده داشت كه اگر متضادها را كنار هم بياوريد، خواهيد ديد كه افكار و انديشه‌تان به مرحله‌اي جديد منتقل مي‌شود. افكار معلق و مسكوت مي‌تواند به شما براي خلق يك شكل جديد كمك كند

7ـ استعاري فكر كنيد

ارسطو استعاره را يكي از علامت‌هاي نوابغ مي‌دانست و عقيده داشت كه هر فردي كه ظرفيت درك شباهت‌هاي بين دو قلمرو كاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، يك نابغه است.

8ـ خود را براي شانس آماده كنيد

هرچه براي انجام كاري تلاش كنيم و شكست بخوريم، مشغول كاري ديگر خواهيم شد. اين اولين اصل تصادف خلاقانه است. شكست زماني مي‌تواند سودمند باشد كه ما به آن به‌عنوان يك نتيجه بي‌حاصل فكر نكنيم. به‌جاي اين، روند كار، مولفه‌هاي آن و طريقه تغيير آنها را تحليل كنيم تا به نتيجه برسيم. نپرسيد: «چرا من شكست خوردم؟!» بپرسيد: «چه كرده‌ام؟

karin
23-08-2008, 20:30
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان می شود، اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است، افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با بکارگیری اصولی که در این قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم، این امر سبب می شود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم. ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید. عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.


۱- زیاد مطالعه کنید
ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن، سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.


۲- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید
شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمی شود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دور دست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.


۳- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید
هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت ۲ نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستنند.


۴- از افکار دیگران بهره بجوئید
بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.


۵- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید
گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این می توانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد.


منبع: برنانیوز

elham_007
08-09-2008, 23:47
خصوصیات افراد دارای هوش اجتماعی

هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد، صاحب هوش بین فردی است:

سازماندهی گروه

داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیت‌های عده‌ای از افراد. این استعدادها را می‌توان در کارگردانان تئاتر ، افسران ارتش و مدیران شرکت‌ها و سازمان‌های مختلف مشاهده کرد. در کودکی ، این گونه افراد در زمین بازی ، کاپیتان تیم هستند و درباره‌ نحو‌ه بازی تصمیم‌گیری می‌کنند.

مذاکره برای حل مسائل

استعداد میانجی‌گری ، جلوگیری از بروز اختلاف ، حل و فصل دادن به مشکلات. افرادی که از این خصوصیت برخوردارند برای داوری کردن در مشاجرات مناسب هستند و نقش میانجی را خیلی خوب بازی می‌کنند. برای مشاغل سیاسی و حقوقی عالی هستند. در کودکی همان کسانی هستند که بحث و جدل در زمین بازی را فرو می‌نشانند.

روابط شخصی

استعداد همدردی و دلجویی از دیگران. کسی که دارای این ویژگی باشد، خیلی راحت با دیگران روبرو می‌شود و در قبال احساسات دیگران احساس مسئولیت می‌کند. هنر ایجاد رابطه. این گونه افراد می‌توانند همسران قابل اعتماد ، رفقای صمیمی ، شرکای تجاری مناسب و بازیکنان تیمی خوبی باشند. در دنیای تجارت می‌توانند مامور فروش یا مدیران شایسته‌ای باشند. برای شغل معلمی عالی هستند. بچه‌هایی مثل شهلا با همه افراد دورو بر خود خیلی خوب کنار می‌آیند و به راحتی داخل بازی می‌شوند و همواره شادند. این گونه بچه‌ها احساسات دیگران را از روی چهره شان به خوبی می‌خوانند و در بین همشاگردی‌های خود خیلی محبوب هستند.

تجزیه و تحلیل اجتماعی

شناخت و بصیرت درونی راجع به عواطف. انگیزه‌ها و علایق دیگران. این گونه افراد به راحتی می‌توانند با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنند. آن‌ها با این توانایی خود می‌توانند مشاور یا روان‌درمانگر خوبی باشند و اگر کمی بر طبع ادبی خود نیز بیفزایند، رمان نویسان خوبی از آب درمی‌آیند.

مهره مار

مهارت‌های فوق ، عوامل ضروری بر جذبه جادویی و موفقیت‌های اجتماعی هستند. افرادی که از هوش اجتماعی خوبی برخوردارند، به راحتی با دیگران رابطه برقرار می‌کنند، احساسات و واکنش‌های مردم را به خوبی پیش‌بینی کرده و به آن جهت می‌دهند و مشاجرات را حل و فصل می‌کنند. آن‌ها از آن دسته افراد هستند که همه دوست دارند با آن‌ها باشند. چون رفتارشان دلگرم کننده و روحیه بخش است و خلاصه مهره مار دارند.

آیا همه خوش‌برخوردها قابل اعتمادند؟

اما اگر این مهارت‌های اجتماعی به کمک درک هوشمندانه‌ای از احساسات و نیازهای حقیقی شخص متعادل نشوند، آن گاه ممکن است به موفقیت‌های اجتماعی توخالی و بی‌ثباتی منجر گردند. این اظهار نظر مربوط به مارک اسنایدر روان‌شناس دانشگاه مینه‌سوتا است که در مورد افرادی تحقیق کرده است که مهارت‌های اجتماعی‌شان آن‌ها را به بوقلمون صفتان اجتماعی تبدیل کرده است. بوقلمون صفتان اجتماعی کسانی هستند که هر کاری را برای مورد توجه واقع شدن انجام می‌دهند. اسنایدر می‌گوید :نشانه‌ کسی که به بوقلمون صفتی دچار شده این است که وی از نظر اجتماعی خیلی محبوب و دوست داشتنی است، ولی روابط خصوصی پایدار و ارضا کننده‌ای ندارد. به هرحال روش صحیح آن است که مهارت‌های اجتماعی را با صداقت کامل مورد استفاده قرار دهیم.

بوقلمون صفتان اجتماعی اگر لازم باشد برای پسند مردم یک چیز می‌گویند، اما چیز دیگری را انجام می‌دهند. آن‌ها به راحتی با این تضاد که میان چهره‌ اجتماعی و چهره‌ فردی و خصوصی‌شان وجود دارد، کنار آمده و زندگی می‌کنند. چنین افرادی به جای آن که به سادگی احساس واقعی خود را بروز دهند همواره در جستجوی نشانه‌ای هستند تا بفهمند دیگران چه انتظاری از آن‌ها دارند. آن‌ها از قابلیت‌های اجتماعی خود استفاده کرده و اعمال خود را با موقعیتهای متمایز اجتماعی تنظیم می‌کنند و در هر جمعی به رنگ خاصی در می‌آیند تا مورد توجه و پسند دیگران قرار بگیرند.

چگونه می‌توان شناخت؟

نوع دیگری از خویشتن نگری وجود دارد که بوقلمون صفتان اجتماعی را از کسانی که مهارت‌های اجتماعی خود را با خلوص نیت بکار می‌برند متمایز می‌کند و این همانا صادق بودن با خویشتن است. زیرا باعث می‌شود اعمال و رفتار شخص ، بدون در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی ، با عمیق‌ترین احساسات و عواطف وی هماهنگ گردد. این صداقت عاطفی بطور آگاهانه راه را بر هر نوع فریب و نیرنگ می‌بندد، اقدام شجاعانه‌ای که بوقلمون صفتان اجتماعی هرگز جرات انجام آن را ندارند.

magmagf
10-09-2008, 07:52
فهرست


تعريف هوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چگونه مطالعه كنيم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روش صحيح مطالعه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
همه باهوش هستند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هوش هيجاني ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
12 روش براي ايجاد خلاقيت و ايده هاي بزرگ در ذهن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حافظه چيست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
انواع حافظه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ا)
ايا هيپنوتيزم مي تواند نابغه بسازد؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
يادگيري و شعار زدگي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
راهكارهاي افزايش هوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یادگیری های شبانه تنها منجر به یادآوری نوک زبانی می شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
افزايش فعاليت ذهني با داشتن روحيه شاد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خلاقیت ژن ندارد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رابطه سمیت سرب و مهارت خواندن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روند يادگيري شب هنگام بهتر مي‌شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
روان شناسي هوش انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])مطالعه مناسب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تست هاي هوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هوش هيجاني ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هوش بهر یا هوش هیجانی کدامیک عامل موفقیت هستند؟؟؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هوش سیال در مقابل هوش متبلور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
8استراتژي براي اينكه همانند يك نابغه فكر كنيد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ چه فکری دارید؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آيا شما هوش اجتماعي داري ؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])