PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نگاهی به پشت صحنه برنامه <دو قدم مانده به صبح>



Asalbanoo
29-05-2008, 10:56
وقتی دربرنامه <یه چکه ماه> رادیو تهران، محمد صالح‌علا را می‌دیدم، دهانش بوی برگ می‌داد و این یعنی به زودی، شعرش فواره می‌زد. چندی بعد، وقتی از کشیدن دستمال نمدار روی ماه خلا‌ص شد، نشریه <نشانی> را راه انداخت تا در تمام صفحاتش دست به سینه، روبه‌روی یکان یکان مخاطبان جان بنشیند و با آنها زلف گره زند. در شبی که داشت، پشت بام آفتاب را با شبنم آب‌پاشی می‌کرد، در دفتر باران‌فیلم تولد <نشانی> را جشن گرفت. ‌این بار اما برای دیدار با او و برنامه‌ای که اجرا می‌کند، باید از<لا‌بیرنت> ساختمان ۱۳ طبقه سیما که به ساختمان تولید معروف است، بگذرم.

درسالن انتظار، جایی که نگهبان دم در این اسم را برایش انتخاب کرده، منتظررسیدن عوامل برنامه هستیم؛ من و عکاس روزنامه. شادمهر راستین زودتر از بقیه می‌رسد و یک تک پا می‌رود اتاق گریم. پشت سرش البته سعید بشیری می‌آید؛ همان تهیه‌کننده‌ای که می‌شود برای توصیف ظاهرش از هنرپیشه سرشناس‌هالیوود، <یول براینر> یاد کرد.


در استودیو را باز می‌کند و وارد می‌شوم تا برای لحظاتی آنجا را بیحضور دیگران ببینم. فواره کوچک وسط صحنه که بی‌شباهت به فواره شعر صالح‌اعلا نیست، پیش از هر چیزی توجهم را به خود جلب می‌کند. از سقف لوازمی ‌آویزان است که آدم را یاد پشت صحنه <ارباب حلقه‌ها> می‌اندازد. بیرون، پشت در، اتاق فرمان قرار دارد؛ جایی که مانند یک کتابخانه، قفسه‌بندی‌شده اما به ازای هرکتاب، یک تلویزیون قرار دارد. بالا‌ی یکی از آنها ساعتی است شبیه همان ساعت‌هایی که روی بمب‌ها در فیلم‌های‌هالیوودی هستند؛ پیام‌آور دلهره‌اند. صالحعلا چند دقیقه بعد وارد می‌شود. سرگرم مرور پلا‌توهایش است که می‌‌گوید: <چه خبر؟ کجایی بابا جان؟> و این <باباجان> گفتن، مثل خیلی از تکه‌کلا‌م‌ها مخصوص خودش است. ‌سعید بشیری چند لحظه بعد می‌آید تا مانند رهبر یک ارکستر، برنامه را هماهنگ کند. برنامه زنده مشکلا‌ت خاص خود را دارد، یکی از دستیاران یادش رفته نواری را حاضر کند و از این دست مسائل، اما بشیری باید هرطور شده برنامه را جمع‌وجورکند. تا زمان شروع، چند قدم بیشتر نمانده است. شادمهر راستین هم بالا‌خره از اتاق گریم می‌آید.

او را بیشتربا فیلمنامه‌هایش می‌شناسند اما خب، اینجا باید دربخش معماری، کارشناس برنامه باشد: <بالا‌خره این هم یک نوع برنامه است. برایم فرقی نمی‌کند مهندس راستین باشم یا همان که شما می‌گویی. توی خانه که مرا به عنوان یک بچه خوب می‌شناسند اما در هر حال ما همیشه در حال بازی کردنیم.> با راستین نمی‌شود بیش از این کلنجار رفت؛ یا ما رگ خوابش را نمی‌شناسیم یا در این شب به‌خصوص، حوصله خبرنگار جماعت را ندارد، حتی اگر همکار همسرش باشد! برنامه شروع می‌شود. دوربین وقتی تصویربسته صالحعلا را نشان می‌دهد، دست به سینه که نه، دو دستش را رو هم گذاشته و نشسته جلو مردم. یک راست می‌رود سراغ همان پلا‌تویی که آماده کرده؛ غلظت نمک اشک انسان فحوای پلا‌توی فلسفه‌گونه اوست که فرصت نکردم تمام و کمال یادداشتش کنم. در پایان این بخش هم بشارت به باز شدن دکان‌ها می‌دهد و اینکه سلا‌مش را تبلیغ می‌کند به بینندگانی که از معبر امواج شبکه محترم چهارم سیما، برنامه را می‌بینند.

● به جیرانی بگویید با من تماس بگیرد

شادمهر راستین به قول صالح‌علا در مرغزار گفت‌وگو با میهمانش دکتراسکندر مختاری وارد استودیویی می‌شود که هنوز آماده نیست اما زمان برنامه، این حرف‌ها سرش نمی‌شود. باید آستین‌ها را بالا‌زد؛ از خود بشیری گرفته تا تصویربرداران. کمی ‌آن طرف‌تر، کنار همان فواره کوچکه وسط صحنه، صالح‌اعلا با <ماگ> دردستش، کم کم چای می‌نوشد تا صحنه مهیا شود. بشیری یک نفر را می‌فرستد که دستمال نمدار بیاورد، البته برای تمیز کردن شیشه میز نه برای کشیدن روی ماه شعر صالح‌علا.


چند دقیقه از چکه کردن دو قدم مانده به صبح روی باور بینندگان گذشته که صالح‌علا می‌رود سراغ خواندن پیام‌های تلفنی برنامه. طبق روال عادی برنامه، روزهای چهارشنبه، در قدم دوم، فریدون جیرانی با میهمانش گپ می‌زند اما ما که پشت دوربین هستیم می‌دانیم امشب در برنامه حضور ندارد. در یکی از پیام‌های تلفنی آمده: <به آقای جیرانی بگویید با من تماس بگیرد. کارش دارم.> یاد جنگ جهانی دوم می‌افتی که مردم و حتی گروه‌های درگیر جنگ از طریق رادیو که یگانه رسانه زمانه بود برای یکدیگر، پیام رمزآلود می‌گذاشتند.

‌تصویربرداران که سه نفر هستند مانند بیلیاردبازی که مترصد به دست آوردن یک موقعیت خوب برای ضربه زدن به توپ است، مدام در پی شکار زاویه مناسب برای تصویربرداری‌اند؛ بشیری می‌گوید اینها هم با برنامه ارتباط دلی برقرار کرده‌اند: <این خیلی خوب است که تصویربرداران در این برنامه سر ذوق آمده‌اند. این برنامه مثل برنامه‌های دیگر نیست که سر یک ساعت بیایی و بعد هم بروی. باید با تمام انرژی حاضر شوی چون این، خواست من است. درغیر این صورت آنچه روی آنتن می‌رود شباهتی به ساختار ترسیم شده برای این برنامه ندارد.> ‌تصویربرداران البته از مطلب چاپ شده در یکی از روزنامه‌ها کمی‌گله دارند: <یکی از روزنامه‌ها نوشته بود، تصویربرداران این برنامه وقتی کاری ندارند پشت دوربین می‌خوابند>! البته ما که چنین چیزی ندیدیم؛ نه من، نه عکاس. تصویربردارها وقتی نظر خود را درباره کارشناسان برنامه می‌گویند مخرج مشترک حرفشان می‌شود بهرام عظیمی. می‌گویند او خیلی راحت برنامه اجرا می‌کند و به قول صالح‌اعلا استاد زلف گره زدن با مخاطب است.

در بزنگاهی که می‌شود سراغ عوامل رفت، سراغی از صالحعلا می‌گیرم. از او می‌خواهم در مورد حال و هوای برنامه بگوید و اینکه چرا تعبیر مردم چنین است که همه چیز این برنامه با سلیقه او انگار چیده شده: <من همیشه باید بابت کاری که می‌کنم احساس خوبی داشته باشم؛ در مورد این برنامه حس خوبی دارم. اما در مورد بخش دوم پرسش شما باید بگویم این برنامه اصلا‌ کار من نیست. خودت که تهیه‌کننده را دیدی و می‌شناسی. فقط حس تفاهم میان ما به اینجا رسیده که از این بابت خرسندم. یک جورهایی نگاهمان به هم شباهت دارد و هم‌افق شده. این را هم بگویم که این افق، قرابت خاصی با اندیشه‌های شبکه چهار سیما دارد.> مدیر صحنه اعلا‌م می‌کند که برویم پشت دوربین؛ وقت تنگ است. هر بار که زمان پخش نماهنگ می‌رسد، فکرم می‌رود پیش آبی‌واناری‌پوشان بارسلونا که امشب به مسلخ سانتاگوبرنابئو می‌روند. نتیجه را هنوز نمی‌دانم. در شبی که هوای تهران شرجی و گرم است، پوشیدن کاپشن بهاری در این استودیوی سرد لذتبخش است. دوباره، گاه آن می‌رسد که بروم سراغ صالح‌علا:

<درباره نام برنامه پرسیدی و اینکه شاید پیشنهاد من بوده است در حالی که این نام را رامین حیدری فاروغی برای این برنامه تعیین کرده است. این خیلی طبیعی است که نام برنامه با سلیقه‌ام جور است چون اگر چنین نبود، الا‌ن اینجا نبودم.> ‌شادمهر راستین از معماری ایرانی و روند مدرن شدن این هنر در ایران می‌گوید. صالح‌اعلا هم ساکت و به قول خودش دست به سینه نشسته، سراپا گوش است. قدم نخست به پایان می‌رسد.

● از نبود جیرانی تا بحث‌های دوست‌داشتنی


قدم دوم برنامه با گزارشی از شب جشن خانه‌سینما برداشته می‌شود. تصاویری که پخش می‌شوند، صالحعلا و راستین، بازیگران و گردانندگان پرده نقره فام را به اسم صدا می‌کنند و گاه هم آه حسرت باری می‌کشند که چرا فرصتی دست نداد در این مراسم حضور داشته باشند، خاصه صالح‌علا که با دیدن تصاویر رفیق گرمابه و گلستانش، مسعود کیمیایی، چند جمله کوتاه به شادمهر می‌گوید: <فیلم جدید مسعود را دیدی؟ من چند شب پیش دیدم. خوب بود.> ‌بعد نوبت به شادمهر می‌رسد که با دیدن تصاویر رضا‌ بگوید: <چند وقت دیگر می‌توانیم برویم کاشان سرهمان پروژه؛ همان که گفتم اگر دست بدهد، با رضا رویش کار می‌کنیم.> سوژه جالبی است اما ترجیح می‌دهیم در موردش ننویسیم تا احیانا با لو رفتنش، شهدی را به شرنگ تبدیل نکنیم. تصویر سیف‌الله داد که پخش می‌شود شادمهر می‌گوید: <خوشحالم که یکی از اساتیدم را سرحال می‌بینم.> ‌نبود جیرانی، که ظاهرا در سفر است، سبب می‌شود قدم بعدی برنامه را شادمهر و صالح‌اعلا باهم بردارند. از این می‌گویند که با دیدن آن تصاویر به یاد <خانواده> افتاده‌اند و اینکه چقدر بودن در کنار هم ارزشمند است. بحث‌شان با خاطراتی از صالحعلا توام می‌شود که مثل دنیای بچه‌ها، یکرنگی خاصی دارد. آقای صالح‌اعلا یادتان هست همیشه از این می‌گفتید که دوست دارید برای صدای گنجشک‌ها <در> بگذارید و بلیت‌فروشی کنید تا کسی مجانی صدای آنها را نشنود؟ برنامه تمام شده و حالا‌ می‌شود با خیال راحت، دقایقی را به گپ زدن نشست.

● همه چیز این برنامه، حسن تصادف است

بشیری را در همان به اصطلا‌ح سالن انتظار گیر می‌اندازم. از دو قدم مانده به صبح می‌گوید: <تصادف خوبی بود. همه چیز به خوبی پیش رفت. تمام عوامل دست به دست هم دادند تا برنامه سر و شکل امروزی‌اش را پیدا کند.> برنامه‌اش با تمام بدعت‌هایی که داشته، خوب جا افتاده. یادم هست در ایام عاشورا در ابتکاری جالب، برنامه به صورت سیاه و سفید پخش شد که این هم در نوع خود جالب بود. از او درباره صالح‌علا می‌پرسم: <من هم چند جا خواندم که این برنامه را به نام ایشان می‌شناسند. اگر چنین باشد اتفاق خوبی است. صالح‌اعلا، خوب دیده می‌شود؛ لحن و کلا‌مش مثل حضورش محترمانه است و شفاف. این شفافیت رفتار، در هر دو سوی دوربین برایم ارزشمند است.>

● چطور شد طرح این برنامه را نوشتید؟

<شبکه از من طرحی خواست که شب‌ها برای مردم پخش شود و مطابق <مانیفست> شبکه چهارم سیما، تا حدودی نخبه‌گرا باشد. دنبال فضایی بودم مثل یک قهوه‌خانه مدرن. در مورد قالب برنامه با آقایان سیفی آزاد و دکتر پورحسین هم مشورت کردم تا اینکه به فرم نهایی رسیدم. البته در این راه، مهرداد رایانی مخصوص هم ما را از نظراتش بهره‌مند کرد تا رسیدیم به مراحل اجرا. مثلا‌ دکور این برنامه که امروز با اقبال مواجه شده که کاری است هنرمندانه از شاهرخ جعفری، ولی در نهایت مهم نیست برنامه به نام چه کسی در ذهن مردم جا می‌افتد؛ مهم این است که دیده شویم. در مورد صالحعلا باید بگویم او ویترین برنامه است، نخ تسبیح برنامه است یا هر تعبیری از این دست. اعتباری است برای این برنامه. مثلا‌ امکان داشت وقتی به بهاء‌الدین خرمشاهی زنگ بزنم و بگویم بشیری هستم، بگوید خب، باش اما وقتی صالحعلا تماس بگیرد، فرق دارد.> ‌بشیری این‌طور ادامه می‌دهد که برنامه‌اش تا اواسط آبان ادامه دارد و بعد توضیح می‌دهد که چطور، شادمهربه بخش معماری رسید: <در قسمت‌های نخستین، راستین، میهمان بود. دکتر ایمانی که از برنامه رفت، پیشنهاد دادم او برای اجرا بیاید، او هم آمد.>

● روح فیض‌القدس ار باز مدد فرماید...

‌خوبی بشیری در این است که می‌شود هر سوالی ازش پرسید؛ نه طفره می‌رود نه دو پهلو جواب می‌دهد. درباره برنامه‌اش می‌گویند، تعریف جدیدی از<خطوط قرمز> ارائه شده. حضور کیمیایی و شمس لنگرودی و احمدرضا احمدی بهترین دلیل برای چنین استنباطی است. او می‌گوید: <چنین حرفی را قبول ندارم. در صداوسیما هیچ برنامه‌ای ساخته نمی‌شود مگر اینکه مدیر گروه از آن مطلع باشد. مدیرگروه هم مشورت را از مدیر شبکه می‌گیرد؛ در یک کلا‌م، این برنامه خواست شبکه است.> ‌بشیری می‌رود تا به صالح‌علا‌ و راستین برسد. بارسلونا هم باخت تا هوادارانش چون من، ناراحت باشند و به قول صالح‌اعلا، حالا‌ دیگر بدرود.








علی‌رضا کیوانی‌نژاد


روزنامه اعتماد ملی