PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

saye
08-11-2005, 23:15
به نام خداي من
....

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا و از که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی



انتظار خبری نيست مرا

نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری

برو آنجا که ترا منتظرند

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند



دست بردار از اين در وطن خويش غريب

قاصدک تجربه های همه تلخ ،

با دلم می گويند ،

که دروغی تو دروغ

که فريبی تو فريب



قاصدک هان ، ولی آخر ايوای

راستی آيا رفتی با باد ؟

با توام ، آيا کجا رفتی آی ،

راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی جايی ، در اجاقی ؟

طمع شعله نمی بندم

خردک شوری هست هنوز ؟



قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گريند .

................

Marichka
09-11-2005, 04:38
سلام دوست عزيز شعر بسيار قشنگي نوشته ايد. فقط فكر كردم واقعا مي خواهيد مشاعره كنيد! آخه مشاعره با يك يا حداكثر دو بيته نه يه شعر كامل. به هر حال منم اين مشاعره رو ادامه ميدم!
داني كه چيست دولت؟ ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از دوستان جاني مشكل توان بريدن

saye
09-11-2005, 04:50
مرسی عزیز خوشحالم کردی
.............
نازم به خاک راه خرابات ، کز درش
هر شب خراب آمده ، آباد رفته ام

آموختم ز شيوه چشم تو عاشقي
شاگردم و به مکتب استاد رفته ام

...

Marichka
09-11-2005, 04:53
خواهش مي كنم قابلي نداشت
++++++
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد

saye
09-11-2005, 04:55
به نام خداي من
....
دامن مكش بناز كه هجران كشيده ام
نازم بكش كه ناز رقيبان كشيده ام

شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر
پاداش ذلتي كه بزندان كشيده ام

از سل اشك شوق دو چشمم معاف دار
كز اين دو چشمه آب فروان كشيده ام

جانا سري بدوشم و دستي به دل گذار
آخر غمت بدوش دل و جان كشيده ام

تنها نه حسرتم غم هجران يار بود
از روزگار سفله دو چندان كشيده ام

بس در خيال هديه فرستاده ام بتو
بي خوان و خانه حسرت مهمان كشيده ام

Mehdi_Best
09-11-2005, 13:16
سلام
قبلا يك تاپيك در مورد مشاعره داشتيم كه چند صفحه هم ادامه داشت. بهتر بود در همان تاپيك ادامه مي داديد. اما به هر حال از شعرهاي قشنگي كه نوشته ايد، لذت بردم.

اين هم لينك تاپيك مذكور:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

************************************************** ********

saye
09-11-2005, 16:35
خوب اين مشاعره با اون فرق وكوله

شهنی
09-11-2005, 16:46
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي ز بامي كه برخاست مشكل نشيند

saye
09-11-2005, 16:52
دوش با يادت چنان بودم که در بزم طرب

شمع را در گريه آوردم ، زحال خويشتن

شهنی
09-11-2005, 17:10
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل آفرین دل مرحبا دل

saye
09-11-2005, 17:24
به نام خداي من
....

لحظه ديدار نزديك است .

باز من ديوانه ام، مستم .

باز مي لرزد، دلم، دستم .

باز گويي در جهان ديگري هستم .

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!

آبرويم را نريزي، دل !

- اي نخورده مست -

لحظه ديدار نزديك است .

...

Iranian_sports
09-11-2005, 17:39
سلام
سایه جان این با اون تاپیک چه فرقی داره؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمیباشد

همونجا ادامه بدیم بهتره

موفق باشید
فعلا

saye
09-11-2005, 18:07
به نام خداي من
...
عليك سلام
خوب فرقش اينه كه اين تاپيكو من زدم اين 1
بعدشم چون من هم دوست داشتم مشاعره كنم و گاهي اوقات هم شعر هاي كامل بنويسم...اينم 2
.............
دشت هايی چه فراخ!

کوههايی چه بلند !

در گلستانه چه بوی علفی می آمد!

من در اين آبادی ، پی چيزی می گشتم :

پی خوابی شايد ،

پی نوری ، ريگی ، لبخندی .

...

saye
09-11-2005, 20:09
به نام خداي من
...
يادگاري خط خطي بود چند تا بيت نصفه كاره
يه غزل يه قصه از من تا قيامت برگ پاره

يادگاري يه ورق بود طرح ساده يه خنده
يه نفر كه زير بارون داره چشماشو مي بنده


چند تا واژه روي كاغذ كه يه روز ترانه بودن
واسه با تو بودن من بهترين بهانه بودن

بهترين بهانه تا من حرفو تو نگات بخونم
هنوزم بعد جدايي توي خاطرت بمونم

مث شب كه با ستاره دور آسمون مي گرده
قصه ما هم يه روزي تو كتابا برميگرده

...

lahij_web
09-11-2005, 22:32
خوبه ... حس داره !

آنان كه بسته اند كمر اندر شكست ما
غير از صفا ز آيينه ما چه ديده اند ؟
آنان كه ترك دولت جاويد گفته اند
زين پنج روز دولت دنيا چه ديده اند ؟

-------
ضمن اينكه خداييش عاشق شعر تو امضامم !!!! :biggrin:
ادامه بده . جالبه

saye
09-11-2005, 22:38
به نام خدای من
...
دشتها آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد روييد
در هواي خفن آواز پرستو به چه كارت آيد ؟
فكر نان بايد كرد
و هوايي كه در آن
نفسي تازه كنيم
گل گندم خوب است
گل خوبي زيباست
اي دريغا كه همه مزرعه دلها را
علف هرزه كين پوشانده ست
هيچكس فكر نكرد
كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
كه چرا سيمان نيست
و كسي فكر نكرد
كه چرا ايمان نيست
و زماني شده است
كه به غير از انسان
هيچ چيز ارزان نيست .

lahij_web
09-11-2005, 22:44
هر كس بد ما به خلق گويد ...
ما چهره بد نميتراشيم ...
ما خوبي او به خلق گوئيم ...
تا هر دو دروغ گفته باشيم !

-----

من خيلي با اين چند بيتي هاي حكايتي و ادب آموز و كلا مفهومي حال ميكنم . اگه از اينا بگين فكر كنم تاپيك ديرتر قفل شه !

saye
09-11-2005, 22:50
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

...

شهنی
09-11-2005, 23:56
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

saye
10-11-2005, 00:09
به نام خداي من
...
دشتها نام تورا ميگويند

کوههاشعرمراميخوانند

کوه بايدشدوماند

رودبايدشدورفت

دشت بايدشدوخواند

درمن اين جلوه ی اندوه زچيست؟

درتو اين قصه ی پرهيز که چه؟

درمن اين شعله ی عصيان نياز

درتودمسردی پاييز که چه؟

حرف را بايد زد!

درد را بايد گفت!...

...

شهنی
10-11-2005, 00:27
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما

saye
10-11-2005, 11:43
به نام خداي من
...
اي جگر گوشه كيست دمسازت
با جگر حرف ميزند سازت

تار و پودم در اهتزار آرد
سيم ساز ترانه پردازت

حيف ناي فرشتگانم نيست
تا كنم ساز دل هم آوازت

...

M E H D I
10-11-2005, 11:50
سلام

تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من
هيچ كس مي نپسندم كه به جاي تو بود.

saye
10-11-2005, 11:52
درديست غير مردن کان را دوا نباشد

پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن

john_mcdollar
10-11-2005, 12:02
البته من در حدي نيستم كه چيزي بگم ولي بهتره اسم شاعران رو هم بنويسيم.
___________________________________

نه عادلانه نه زيبا بود
جهان
پيش از آنكه ما به صحنه برآييم.

به عدلِ دست نايافته، انديشيديم
و زيبايي
در وجود آمد.
احمد شاملو

saye
10-11-2005, 12:10
به نام خداي من
...
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند

به دشت پر ملال من پرنده پر نمي زند

يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي كند

كسي به كوچسار شب در سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار

دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند


...

john_mcdollar
10-11-2005, 12:25
دور زمانی است که ماه
خاموش است
و چند شبی است که خورشید نیز
و همه ستارگان،
اما،
هر شب
بلبلان
خورشید را
در آب می بینند
و بسان پروانه ای معشوقه به نور،
جذب آب می شوند
حوضچه ی خانه ی من، اکنون
میعاد عاشقان شده است
و ماه
همچنان
خاموش است

M E H D I
10-11-2005, 12:42
سلام

ترا من زهر شيرين خواهم اي عشق
كه نامي خوشتر از اينت ندانم
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم...

فريدون مشيري

saye
10-11-2005, 12:51
به نام خداي من
...
سلام دوست عزيز
...
من گمان ميكردم

دوستي

چهار فصلش همه آراستگي است

من چه ميدانستم

هيبت باد زمستاني هست

من چه ميدانستم

سبزه مي پژمرد از بي آبي

سبزه يخ ميزند از سردي دي

من چه ميدانستم

دل هر كس دل نيست

قلبها ز آهن و سنگ

قلبها بي خبر از عاطفه اند....

...

john_mcdollar
10-11-2005, 12:57
در حيرتم از باده فروشان كايشان
زين به كه فروشند چه خواهند خريد
خيام

john_mcdollar
10-11-2005, 13:00
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي
حافظ

saye
10-11-2005, 13:09
به نام خداي من
...
يك روز بي ترديد خواهم مرد
يك روز مي فهميد خواهم مرد
امروز يا فردا نمي دانم
يك روز بي ترديد خواهم مرد
در خشكسال عاطفه چون رود
دلخسته و نوميد خواهم مرد
از ذهن جنگل پاك خواهم شد
تنهاتر از يك بيد خواهم مرد
بستم مبينيد اينچنين - فردا
در اوج مي بينيد خواهم مرد
در انتظار ارجعي هستم
بي خوف و بي تهديد خواهم مرد
تا بعد مرگم شادمان باشيد
يك روز قبل از عيد خواهم مرد
دور از تويي كه دوستت دارم
در غربت و تبعيد خواهم مرد
القصه دور از چشم تو يكشب
آرام چون خورشيد خواهم مرد

...

john_mcdollar
10-11-2005, 13:34
دهانت را مي بويند
مبادا كه گفته باشي دوستت مي دارم.
دل ات را مي بويند
روزگار غريبي ست، نازنين...

... و تبسم را بر لب ها جراحي مي كنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوي خانه نهان بايد كرد

كباب قناري بر آتش سوسن و ياس
روزگار غريبي ست، نازنين

ابليس پيروزمست
سور عزاي ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوي خانه نهان بايد كرد
احمد شاملو

M E H D I
10-11-2005, 13:36
سلام
======
در خانه خود نشسته ام ناگاه
مرگ آيد و گويدم ز جا برخيز
اين جامه عاريت به دور افكن
وين باده جانگزا به كامت ريز

خواهم كه مگر ز مرگ بگريزم
مي خندد و مي كشد در آغوشم
پيمانه ز دست مرگ مي گيريم
مي لرزم و با هراس مي نوشم....

john_mcdollar
10-11-2005, 13:45
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.

SNZ
10-11-2005, 13:55
گفتی بنويس!
باشد!
کاسه ای به من ده
تا کمی از آسمان را در آن ريزم
و به غار تنهايی خويش برم
هرزگاهی که تشنه بودم
جرعه ای بنوشم
يا دستهای آلوده ام را بشويم.
دستهايم آسمانی که شوند
از آب و آبی وآيينه می نويسند
نمی خواهم برايت
از سنگ و سياه و ستم بنويسم.
تنها کاسه ای از آسمان به من ده.
چشمهايم پر آسمان که شوند
آدمها را هم آسمانی می بينم
نمی خواهم آدمها کثيف و کدر و کور باشند.
اگر خواستی کاسه ای بياوری
شب هنگام بگذار کنار غار
سپيده دم بيا
شعرت را ببر!

M E H D I
10-11-2005, 14:01
سلام
======
با گ شروع كردي؟ حالا عيبي نداره
======
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد

farhad60sg
10-11-2005, 14:01
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما زدلش کین بدر نبرد در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

HR
10-11-2005, 14:01
دو خط موازی ، هرچه قدر به یکدیگر نزدیک باشند ....به هم نمیرسند
من و تو ، حکایت این دو خطیم !!!

john_mcdollar
10-11-2005, 14:04
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم...

... مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم...

... تو مپندار كه من شعر به خود مي گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم

lahij_web
10-11-2005, 14:09
دزدان دغل پيشه گرگان دغا دارد
اي خانه خراب اينجا آماده زلت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
جائيكه همه دزدند تو دزد چپوگر باش
بزمي كه همه مستند تو مست و مخمر باش
شهري كه همه كورند تو كور شو و كر باش
ديدي كه همه لالند تو لال ز صحبت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
-----
بخشي از از اشعار اعتراض آميز و طنز نسيم شمال
شعر نصيحت

saye
10-11-2005, 17:13
به نام خداي من
...
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني
من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم
و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

...

Alireza_SA
10-11-2005, 19:49
چرا زندگي اين چنين پر غم است؟
چرا شادي زندگاني كم است؟
مگر مي شود غير غم ناشود ؟
مگر ني گهي شادي و گه غم است؟

Alireza_SA
10-11-2005, 19:57
اين رو هم براي يه يارويي گفتم. ترانه هستش بايد با ريتم تند خوندش
اسمش هم يادگاري

تو كه منو دوست نداشتي چرا پيشم موندي؟
آتيش زدي به جونم و دلمو سوزوندي!
دوروغ گفتي چرا گفتي كه منو دوست داري؟
از تو فقط غصه و غم مونده يادگاري!
برو ديگه برو ديگه نيا ديگه نيا ديگه
منه بيچاره رو بذار با غم خود تنها ديگه
برو ديگه نيا ديگه برو ديگه نيا ديگه
منه بيچاره رو بذار با غم خود تنها ديگه

saye
10-11-2005, 20:31
به نام خداي من
...
همه می پرسند:

چیست در زمزمهء مبهم آب ؟

چیست در همهمهء دلکش برگ ؟

چیست در بازی آن ابر سپید

روی این آبی آرام بلند ،

که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟

چیست در خندهء جام

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری؟!

...

Marichka
11-11-2005, 02:07
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه

saye
11-11-2005, 14:10
به نام خداي من
...
هرصبح که از خواب برمی خيزم
بر شيشه ی يخ گرفته
با سر انگشتان گرمم
نام تو را می نويسم
و از لابلای آن به بيرون می نگرم
که کی بهار می آيد؟
...

Iranian_sports
11-11-2005, 14:31
سلام
دوباره دلم پر میزند، نشانه چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی، شگفت کسی آن چنان که میدانی

کسی که نقطه آغاز هرچه پرواز است
تویی که که در سفر عشق خط پایانی

موفق باشید
فعلا

B.Spears
11-11-2005, 14:44
بابا همه يه پا شاعرن.

saye
11-11-2005, 14:52
به نام خداي من
...
يکي را دوست دارم ولي افسوس که او هرگز نمي داند /
نگاهش مي کنم شايد بخواند از نگاه من که او را دوست مي دارم /
ولي افسوس که او هرگز نگاهم را نمي خواند /
به برگ گل نوشتم من , که او را دوست مي دارم ولي برگ گل بر زلف کودکي آويخت تا او را بخنداند /
صبا را ديدم و گفتم : صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که او را دوست مي دارم ولي افسوس زابر تيره برفي هست روي ماه تابان مرا پوشاند
...

M E H D I
11-11-2005, 15:07
سلام
======
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد

saye
11-11-2005, 19:54
به نام خداي من
...
دلم کسی رو نمیخواد فقط به خاطر تو..........غرور من رفته به باد فقط به خاطر تو
یه روز میام به جست و جوت فقط به خاطر تو.........عشقو میذارم پیش روت فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو..........غرق شقایق میکنم فقط به خاطر تو
هفت شهر عشقو میگذرم تورو تا قصه میبرم..........دل رو به جاده میسپرمستاره ها رو میشمرم
فقط به خاطر تو برای عشقت جون میدم..........معنی دیونگی رو به ادما نشون میدم
یه روز میام به جست و جوت فقط به خاطر تو..........عشقو میذارم پیش روت فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو..........غرق شقایق میکنم فقط به خاطر تو
تا اخر دنیا میرم به دیدن خدا میرم..........میرم به جنگ سر نوشت برات میسازم یه بهشت
غریب و بی نشون میشم هرچی بخوای همون میشم..........میام و پیدات میکنم یه عمر تماشات میکنم

...

Farid007
11-11-2005, 20:24
خوب حالا با ميم
--------------------------------------
منم اون همسايه ديوار به ديوار
منم اون مرغك عشقت روي ديوار
--------------------------------------
حالا با "ر" بيا

saye
11-11-2005, 21:11
رفتی و نوشتی که از دوری من ملالی نیست

رفتی با یکی دیگه دوست شدی هیچ خیالی نیست

...

farhad60sg
11-11-2005, 22:12
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
گرچه آنجا جمله اعضا چشم باید یود و گوش

M E H D I
11-11-2005, 22:50
شبي از شبها تو مرا گفتي
            شب باش
من كه شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود
            شبي شب گشتم
                               به اميدي كه تو فانوس شب من باشي

saye
11-11-2005, 22:55
یادت می آد بهت گفتم اگه مرهمم نمیشی
تورو خدا زخمم نشو که بدنم تیکه پاره است

تو عین ناباوری ها تو هم شدی یه زخم نو


........

princes
11-11-2005, 23:00
واشده گل صبا
از نسيم تا دريا
ميخوام بگم اي خدا
مرحم عشقي بردار و بيا پارسا رادمنش

M E H D I
11-11-2005, 23:08
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
                                     فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
                                     ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟

saye
11-11-2005, 23:24
به نام خداي من
...
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دلم
بی ارزو عاشق شدم
با ان همه ازادگی
بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود بازم رهاند

...

M E H D I
11-11-2005, 23:41
سلام
=====
دلم از تو چون نرنجد كه به وهم در نگنجد
كه جواب تلخ گويي تو به اين شكر زباني

saye
12-11-2005, 00:23
به نام خدای من
...
علیک سلام
...
يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم
گر چه در خويش شکستيم صدايي نکنيم
يادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرپايي نکنيم

...

Marichka
12-11-2005, 01:45
مرو راهي كه پايت را ببندند
مكن كاري كه هوشياران بخندند

saye
12-11-2005, 01:56
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
بایار صاحب دل کنم

...

Marichka
12-11-2005, 02:11
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدا
چون رهی زین کشتی بی نا خدا

HR
12-11-2005, 02:19
از دل برود ....
هر آنکه از دیده رود !

saye
12-11-2005, 02:42
ديگه من از غصه پوسيدم ، بيا

لب مرگ و بي تو بوسيدم ،‌ بيا

...

HR
12-11-2005, 02:50
ای حریر بی تحمل
ای شکستنی تر از گل
ای خود قصه رفتن...
چی میشه بسازی با من....

saye
12-11-2005, 03:07
نمیدونست چیزی از عشق
تیکه ابر عشق ندیده
به کسی که عاشقش کرد
مخمل دستاشو میده

...

HR
12-11-2005, 03:13
هی بازیگر گریه نکن...
ما هممون مث همیم
صبحا که از خواب پا میشیم ...
نقاب به صورت میزنیم

saye
12-11-2005, 03:17
به نام خداي من
...
وای از این شیدا دل من
مست و بی پروا دل من
سرمایه ی سودا دل من
رسوا دل من ، شیدا دل من
ناله تنها دل من
شام بی فردا دل من
مجنون هر سحرا دل من
رسوا دل من ، شیدا دل من
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
...

M E H D I
12-11-2005, 09:09
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريزپا
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد!
××××××××××
هان اي عقاب عشق!
از اوج قله هاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
××××××××××
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
××××××××××
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
به اين كه ناله مي كشم از دل كه: آب......آب....
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد!
×××××××
پر كن پياله را....

shehni
12-11-2005, 11:25
اي آفتاب حسن برون آ دمي ز ابر
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست

M E H D I
12-11-2005, 12:25
تن رود همهمه آب
من پر از وسوسه خواب
واسه روياي رسيدن
من بي حوصله بي تاب
ميون باور و ترديد
ميون عشق و معما
با تو هر نفس غنيمت
با تو هر لحظه يه دنيا....

lahij_web
12-11-2005, 12:39
الف بيام !

اي چرخ فلك هر آنچه كردي كردي
محتاج مكن مرا به هر نامردي
موي سيه ام سفيد كردن هيچ است
روي سيه ام سفيد كردي مردي

lahij_web
12-11-2005, 12:50
يك نفر مياد كه من منتظر ديدنشم ...
يك نفر مياد كه من تشنه بوئيدنشم ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتاب ها اومده ...
تن اون شعرهاي عاشقانه گفتن بلده ...
خالي سفرمونو پر از شقايق ميكنه ...
واسه موج هاي سياه دست ها رو قايق ميكنه ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتابها اومده ...
تن اون شعرهاي عاشقانه گفتن بلده ...
هميشه غائب من زخمامو مرحم ميزاره ...
هميشه غائب من گريه هامو دوست نداره ...
نكنه يه وقت نياد صداش به دادم نرسه ...
آينه ها سياه بشه كور بشه چشم ستاره ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتاب ها اومده ...
تن اون شعر هاي عاشقانه گفتن بلده ...

HR
12-11-2005, 13:13
هزارن بار منعش کردم از عشق ..
مگر برگشت از راه خطا دل

M E H D I
12-11-2005, 13:36
لبانش چون شكر لبخند او قند
شود جانم فداي يك شكر خند
بهاي خنده ات چون جان ما شد
بهاي بوسه ات جانا بگو چند؟

lahij_web
12-11-2005, 20:21
دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است
شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است
كوه نا هموار را هموار كردن سخت نيست
حرف نا هموار را هموار كردن مشكل است
دوش . زير بار حمالان كشيدن سخت نيست
زير بار منت نامرد رفتن مشكل است

M E H D I
12-11-2005, 20:42
تن ادمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت

lahij_web
13-11-2005, 13:23
تو بزرگي مثل اون لحظه كه بارون ميزنه ...
تو همون خوني كه هر لحظه تو رگهاي منه ...
تو مث خواب گل سرخي لطيفي مثل خواب ...
من همونم كه اگه بي تو باشه جون ميكنه ...

M E H D I
13-11-2005, 14:39
هوا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله چه ريختي پيداست
كه خوش به جان هم افتده اند آتش و آب...

lahij_web
13-11-2005, 20:58
به سراغ من اگر مي اييد نرم و اهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من.

lahij_web
13-11-2005, 21:00
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

lahij_web
13-11-2005, 21:01
من از خار سر ديوار فهميدم كه ناكس كس نمي گردد بدين بالا نشستن ها
من از افتادن سوسن به روي خاك دانستم كه كس نا كس نمي گردد از اين افتان و خيزها .

------
خوب خودم جواب خودمو ميدما ! :)

M E H D I
13-11-2005, 21:15
نا اميدم مكن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه داني كه كه خوب است و كه زشت؟

Marichka
13-11-2005, 23:08
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نمي باشد

john_mcdollar
14-11-2005, 00:00
درختي پير
شكسته خشك تنها گم
نشسته در سكوت وهمناك دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده دلگير
و هنگامي كه بر مي گشت
كلاغي خسته سوي آشيان خويش
غم آور بر سر آن شاخه هاي خشك
فروغ واپسين خنده خورشيد
شد خاموش

john_mcdollar
14-11-2005, 00:17
شب فرو مي افتاد
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آويخته بود
من در اين خانه ی تنها، تنها
غم عالم به دلم ريخته بود

ناگهان حس كردم
كه كسي
آنجا
بيرون
در باغ
در پس پنجره ام مي گريد
صبحگاهان شبنم
مي چكيد از گل سيب

bithiah
14-11-2005, 00:17
زیور به خود مبند، که زیبا ببینمت------ با دیگران مباش که تنها ببینمت
در این بهار تازه که گلها شکفته اند------ لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت------ جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل------ می خواستم که بهتر از اینها ببینمت
--------------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------------
دلفریبان نباتی همه زیور بستند------ دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

john_mcdollar
14-11-2005, 00:20
تا نيارايد گيسوي كبودش را به
شقايق ها
صبح فرخنده
در آيينه نخواهد خنديد

john_mcdollar
14-11-2005, 00:37
دلم گر قصه گويد ، اينك آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش

bithiah
14-11-2005, 00:49
شوخ چشمان از تو می گیرند تعلیم نگاه-----گردن آهو بلند از انتظار چشم توست (صائب)

john_mcdollar
14-11-2005, 01:06
تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا برجاي،

با خود آوردم ز راهي دور

سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.

ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند

از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست

و ببندد راه را بر حملة غولان

كه خيالم رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست

bithiah
14-11-2005, 01:09
تا ماه رسیده آهم امشب
آه ار نرسد بماهم امشب
بی ماه رخش نخته چشمم
ای ماه توئی گواهم امشب (رفیق اصفهانی)
------------------------------
(ب) بدین لطفا

john_mcdollar
14-11-2005, 01:18
بسترم
صدف خالي يك تنهايي ست
و تو چون مرواريد
گردن آويز كسان دگري

HR
14-11-2005, 02:43
دیواریست از جنس عشق !!!
ویران میشود ... تو را که میبینم در خواب...
مادر ...
اشکهایم را پاک کن ای اشک
-------=====-------
با " ک " بیا حالا

lahij_web
14-11-2005, 12:27
كس مشكل اسرار اجل را نگشاد
كس يك قدم از دايره بيرون ننهاد
من مينگرم ز مبتدي تا استاد
عجز است بدست هر كه از مادر زاد

bithiah
14-11-2005, 13:23
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم ---------- از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم (ببخشین یادم نیست از کیه)

bithiah
14-11-2005, 15:18
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم----------شراب باتو حلال است و آب بی تو حرام
دوباره میم ;)

Meisam
14-11-2005, 15:44
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
;)

bithiah
14-11-2005, 15:55
در چمن پروانه ای آمد، ولی ننشسته رفت ------------ با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد (رهی معیری)

حالا دال لطفا :rolleye:

HR
14-11-2005, 16:02
دیوونه .. دیوونه
دیونه شو دیوونه .......دیوونه ..دیوونه ...
شوخی کردم
""""""""""""""""""""""""""""""""""
دفتر خاطراتش ، تو طاقچه جا گذاشت و رفت ...
عکسای یادگاریش ، برای ما گذاشت و رفت ...

یکی از آهنگای شادمهر بود ....
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""گ

نفر بعد با " ت " بیاد

bithiah
14-11-2005, 16:08
یعنی با ت دیگه؟
تا تو مراد من دهی، کشته مرا فراق تو-----------تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام (رهی معیری)
حالا میم

HR
14-11-2005, 16:11
مزن بر سر ناتوان دست زور ...
که روزی درفتی به پایش چو مور !!!!
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
با " ر " بیا

bithiah
14-11-2005, 16:26
رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام
(محیط قمی)
من عاشق این دو بیتم

Lucky Luck
14-11-2005, 18:19
سلام
منم از خودم شعری دروکردم که براتون وخونم :biggrin:

ما زیاران چشم یاری داشتیم ....... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

از حافظ

حالا م

bithiah
14-11-2005, 20:39
من اگر نظر حرام است، بسی گناه دارم ----------- چه کنم؟ نمی توانم که نطر نگاه دارم (سعدی شیرازی)
بازم م بدین

M E H D I
14-11-2005, 20:45
من بي دل و دستارم در خانه خمارم
يك سينه سخن دارم آن شرح دهم يا نه

bithiah
14-11-2005, 20:51
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی-----------که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
ملامت گو چه در یابد میان عاشق و معشوق-----------نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی (حافظ شیرازی)

M E H D I
14-11-2005, 21:00
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟

bithiah
14-11-2005, 22:52
دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن ---------------به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

HR
14-11-2005, 23:05
یه روز دلم ..گرفته بود ، از این روزای بارونی ...
ازون هواها ...که خودت ، حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژه ها...حالم و تعریف بکنم
تو هم من و ... شعر من و با همه حست بخونی .....
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
بازم با "ی " بیا ...

bithiah
14-11-2005, 23:17
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید------------دود آهیش در آئینه ادراک انداز
حالا ز بدین لطفا
دوستان لطفا سعی کنین شعر بذارین، نه ترانه

john_mcdollar
14-11-2005, 23:43
زرد ها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست...

john_mcdollar
14-11-2005, 23:58
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم

john_mcdollar
15-11-2005, 00:05
مست از خواب برانگيختمش
دست در زلف كج آويختمش
جام آن بوسه كه مي سوخت مرا
تا لب آوردمش و ريختمش

Marichka
15-11-2005, 00:06
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
مست بگذشت و نظر بر من مسكين انداخت
گفت كي چشم و چراغ همه شيرين سخنان

john_mcdollar
15-11-2005, 00:19
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايان است
شايد آن نقطه ي نوراني
چشم گرگان بيابان است
مي فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
مي درخشد در مي

john_mcdollar
15-11-2005, 00:31
ياران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تيره فروريختند سرد
که گفتي
ديگر
زمين
هميشه
شبي بي ستاره ماند...

Marichka
15-11-2005, 00:38
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بخود از شعشعه ي پرتو ذاتم كردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

hamidma
15-11-2005, 00:42
در خیال تو اگر عشق ندارد پایان
وقت اغاز مجو در دل خود یک پیمان

john_mcdollar
15-11-2005, 00:47
دانه در این خاک بی نم شور روییدن ندارد
ابر این صحرا مگر آهنگ باریدن ندارد
یک نفس سرمست بودن را نمی خواهم که این گل
زیر رنگ آلوده ی زهر است و بوییدن ندارد...
...چند زیر آسمان آواز تنخایی برآری
در دل گنبد صدا جز نقش پیچیدن ندارد
در جهان نقش تماشا را ز دل شستم که دیدم
پرده در این نگارستان غم دیدن ندارد
(سهراب سپهری)

john_mcdollar
15-11-2005, 01:00
دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدر کامل و هر پَگاه ديگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسان ديگر را.
رخصت زيستن را دست بسته دهان بسته گذشتم دست و دهان بسته
گذشتيم
و منظر جهان را
تنها
از رخنه ي تنگ چشمي حصار شرارت ديديم

hamidma
15-11-2005, 01:04
در ازل بود که با عشق تو پیمان دادند
شیوه عاشقی و رندی و مستی مرا

john_mcdollar
15-11-2005, 01:11
اشک می بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشت تر را دیده ای، دریای دامان را ببین
تار و پود گلشن از آهنگ من آتش گرفت
سوز بنگر ساز بنگر، پرده ی جان را ببین...
... رو صفای خویش را ایدل ز آب دیده جوی
ابر می گرید بیا صحرای خندان را ببین

Marichka
15-11-2005, 02:05
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

bithiah
15-11-2005, 08:04
می روم با خاطری از یاد تو لبریز ---------- چشمهایم غرق بارانند
دستهایم قدر دستت را ----------- از همینجا خوب می دانند
دال بدین

M E H D I
15-11-2005, 11:06
دلسوخته تر از همه سوختگانم
از جمع پراكنده رندان جهانم
عمريست كه مي بازم و يك برد ندارم
اما چه كنم عاشق اين كهنه قمارم

john_mcdollar
15-11-2005, 12:35
می دانستند دندان برای تبسم نیز هست
و تنها بردریدند
چند دریا اشک لازم است تا بر این اردو اردو مرده بگرییم
چه مایه نفرت لازم است تا بر این دوزخ دوزخ نابکاری بشوریم

M E H D I
15-11-2005, 12:47
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاسته مشكل نشيند

john_mcdollar
15-11-2005, 12:59
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش، نگاه و اعتماد تو را به دعایی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله ی دو مرگ
در تهی میان دو تنهایی
نگاه و اعتماد تو بدین گونه است

شادی تو بی رحم است و بزرگوار
نفست در دستان من ترانه و سبزی ست

من
برمی خیزم

چراغی در دست، چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم.
آینه ای برابر آینه ات می گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم

bithiah
15-11-2005, 13:05
من از دلبستگی های تو با آئینه دانستم ---------------- که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی (رهی معیری)

john_mcdollar
15-11-2005, 13:12
يادها انبوه شد
در سر پر سرگذشت
جز طنين خسته افسوس نیست
رفته ها را بازگشت

helia
15-11-2005, 13:16
در پي زمزمه عشق ....
كجا خواهم يافت؟

دست افسونگر تقدير مبادا سر جنگي دارد...

john_mcdollar
15-11-2005, 13:19
دلا ديدي كه خورشيد ازشب سرد
چو آتش سر ز خاكستر بر آورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر كرد
چه خنجر ها كه از دل ها گذر كرد
زهر خون دلي سروي قد افراشت
ز هر سروي تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آوز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است

lahij_web
15-11-2005, 13:20
در دايره اي كه آمد و رفتن ماست
او را نه بدايت نه نهايت پيداست
كس مي نزند دمي در اين معني راست
كين آمدن از كجا و رفتن به كجاست

john_mcdollar
15-11-2005, 13:23
تا دور گشتي اي گل خندان ز پيش من
ابر آمد و گريست به حال پريش من
اي گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
ديگر بيا كه جاي تو خالي ست پيش من

M E H D I
15-11-2005, 13:25
نماز بي ولاي او عبادتي ست بي وضو
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند

john_mcdollar
15-11-2005, 13:27
در گشودند به باغ گل سرخ
و من دل شده را
به سراپرده رنگين تماشا بردند
من به باغ گل سرخ
با زبان بلبل خواندم
در سماع شب سروستان دست افشاندم
در پريخانه پر نقش هزار آينه اش
خويشتن را به هزاران سيما ديدم
با لب آينه خنديدم
من به باغ گل سرخ
همره قافله رنگ و نگار
به سفر رفتم
از خاك به گل
رقص رنگين شكفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار
من به باغ گل سرخ
زير آن ساقه تر
عطر را زمزمه كردم تا صبح
من به باغ گل سرخ
درتمام شب سرد
روشنايي را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم

M E H D I
15-11-2005, 13:29
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق(حافظ)

bithiah
15-11-2005, 13:30
دل من دیرزمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است، مثل نیلوفر و یاس، ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
تن این ساقه را بیازارد (فریدون مشیری)

البته ببخشین ممکنه یه خورده آخرشو اشتباه نوشته باشم

john_mcdollar
15-11-2005, 13:31
قاصدک در باد
به هر سو، گمراه، سیراب گشت
دیده، لحظه ای به این ظلمت، همه نور، همه راه
ز هر سوی، به هر کوی
لیک، از نور رمیده، لحظه گذشت،
همه جا خاموش، همه ره گم گشت
سرگشته در این دشت
به دنبال پناه، از سوزش آفتاب تاریکی
به غار شب
قاصدک یافت راه

john_mcdollar
15-11-2005, 13:43
هجوم غربت شب بود و خون گرم شفق
هنوز مي جوشيد
هنوز پيكر گلگون آفتاب شهيد
بر آن كرانه دشت كبود مي جنبيد
هنوز بركه غمگين به ياد مي آورد
پرده رنگي روزي كه دم به دم مي كاست
تو با چراغ دل خويش آمدي بر بام
ستاره ها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو كه چشم تو گاهواره روز
سلام برتو كه دست تو آشيانه مهر
سلام بر تو كه روي تو روشنايي ماست
سلام بر تو كه از نور داشتي پيغام
تو چون شهاب گذشتي بر آن سكوت سياه
توچون شهاب نوشتي به خون روشن خويش
كه صبح تازه ز خون شهيد خاست
ز بال سرخ تو خواندم در آن غروب قفس
كه آفتاب رها گشتن قناري هاست

bithiah
15-11-2005, 14:06
تا ره غفلت سپرد پاي تو
دام بود جاي تو اي واي تو
(رهی معیری)

bithiah
15-11-2005, 20:29
واو نبود؟!
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا--------------------فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست (شهریار)

bithiah
15-11-2005, 23:55
چی شد؟ چرا هیچ کی ت نمی ده؟
باشه خودم می گم:
تن اگر بیمار شد برسر میاریدم طبیب----------------------------کار تن سهل است، فکرجان کنید

Marichka
16-11-2005, 01:00
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم

Marichka
16-11-2005, 01:05
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم

bithiah
16-11-2005, 07:58
منم عاشق، مرا غم سازگار است ------------------- تو معشوقی، ترا با غم چه کار است
حالا ت

HR
16-11-2005, 09:47
تنهایی تموم وجودمه ...من تنها بذارید
این تموم بود و نبودمه ... من تنها بذارید
دارم مث یه قصه میشم ، غمگینترین قصه هاست دردام همیشه بی صداست ....
یه مرد بی ستاره ، که دلخوشی نداره

" ه "

M E H D I
16-11-2005, 09:54
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد....

bithiah
16-11-2005, 10:00
دلا خو کن به تنهایی----------------------که از تن ها بلا خیزد
دوباره دال

M E H D I
16-11-2005, 10:26
در جان عاشق من ميل جدا شدن نيست
خو كرده قفس را ميل رها شدن نيست...

bithiah
16-11-2005, 11:02
تار و پود هستي را سوختيم و خرسنديم
رند عاقبت سوزي همچو ما كجا بيني (رهی معیری)

M E H D I
16-11-2005, 12:12
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو كه دستم بو ز دست او گرفت

توضيح: دستمبو= دستمال

hesper
16-11-2005, 14:27
یاد شما
در شب ذهن من
می درخشد
مثل مهتاب
و مثل مرغکی بیتاب
از حق می خواند
تا صبح از راه
بیاید
و کوچه ها را بیاراید!

M E H D I
16-11-2005, 16:12
دل گرمي و دم سردي ما بود كه گاهي         مرداد مه و گاه دي اش نام نهادند
======
حيفه اين شعر رو كامل ننويسم:

كاووس كياني كه كي اش نام نهادند
كي بود؟ كجا بود؟ كي اش نام نهادند؟
خاكي ست كه رنگين شده از خون ضعيفان
اين ملك كه بغداد و ري اش نام نهادند
با خاك عجين آمد و از تاك عيان شد
خون دل شاهان كه مي اش نام نهادند
صد تيغ جفا بر سر و تن ديد يكي چوب
تا شد تهي از خويش و ني اش نام نهادند
دل گرمي و دم سردي ما بود كه گاهي
مرداد مه و گاه دي اش نام نهادند
آيين، طريق از نفس پير مغان يافت
آن خضر كه فرخنده پي اش نام نهادند

حتما بخونين

M E H D I
16-11-2005, 17:41
نبود دال؟

دلا غافل ز سبحاني چه حاصل؟
مطيع نفس شيطاني چه حاصل؟
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل؟

bithiah
16-11-2005, 19:22
لذت دلتنگی باد بر آن غنچه حرام
که به امداد صبا میل شکفتن دارد

M E H D I
16-11-2005, 19:25
دلم از نام خزان مي لرزد
زان كه من زاده تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله كشد در جانم

البته من خودم فرورديني هستم :happy:

bithiah
16-11-2005, 19:28
من طاقت هجران تو مهپاره ندارم
جز اینکه بمیرم به برت چاره ندارم

حالا م

M E H D I
16-11-2005, 19:40
من از روييدن خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نمي گردد بدين بالانشيني ها

hesper
16-11-2005, 20:36
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند

M E H D I
16-11-2005, 20:42
بابا مردم از بس دال اومد:

ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد                   ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد

حالا شما دال بدين;)

bithiah
17-11-2005, 08:13
دردم از یارست و درمان نیز هم-----------------------دل فدای او شد و جان نیز هم

babi
17-11-2005, 08:47
گمگشته

من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و اميدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم

دل من كودكی سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم بجامش كرد

اگر از شهد آتشين لب من
جرعه ای نوش كرد و شد سرمست
حسرتم نيست زآنكه اين لب را
بوسه های نداده بسيار است

باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن كنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم

باز هم می توان به گيسويم
چنگی از روی عشق ومستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد

باز هم می دود به دنبالم
ديدگانی پر از اميد و نياز
باز هم با هزار خواهش گنگ
می دهندم بسوی خويش آواز

باز هم دارم آنچه را كه شبی
ريختم چون شراب در كامش
دارم آن سينه را كه او می گفت
تكيه گاهيست بهر آلامش

زانچه دادم به او مرا غم نيست
حسرت و اضطراب و ماتم نيست
غير از آن دل كه پر نشد جايش
بخدا چيز ديگرم كم نيست

كو دلم كو دلی كه برد و نداد
غارتم كرده، داد می خواهم
دل خونين مرا چكار آيد
دلی آزاد و شاد می خواهم

دگرم آرزوی عشقی نيست
بی دلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می ناليد
كه هنوزم نظر باو باشد

او كه از من بريد و تركم كرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من كه مفت بخشيدم
دل آشفته حال غافل را

babi
17-11-2005, 09:00
نمي خواهم

نمي خواهم به جز من دوستار ديگري باشي براي لحظه اي حتي به فكر ديگري باشي نمي خواهم صفاي خنده ات را ديگري بيند نمي خواهم كسي نامش به لبهاي تو بنشيند
نمي خواهم كسي نقش چهره ات درخاطرش ماند نمي خواهم نگاهي در نگاه تو در آميزد نمي خواهم به غير از من بگيرد دست تو دستي

نمي خواهم كسي يارت شود در راه مستي
نمي خواهم به جز من يار كسي باشي گل نازم ! نمي خواهم خار و خسي باشي نمي خواهم كسي با يار من سخن گويد اگر چه قاصدم باشد كه تا پيغام من گويد نمي خواهم به گورستان رود آن يار محبوبم مبادا مرده اي زنده شود با او سخن گويد
خواستم دسته گلي برايت تقديم كنم كه فكر كرم تا آنجا برسد‚پژمرده ميشود خواستم پروانه‌اي تقديمت كنم ولي پروانه گفت كه او از من زيبا تر است

خواستم برايت شمع هديه كنم ولي شمع گفت كه او از من روشن‌ تر است
خواستم برايت گلي هديه كنم ولي گل گفت كه او از من قشگ‌ تراست
به ناچار مجبور شدم قلم به دست گيرم و قطره‌اي خون از قلبم كه نام سلام دارد تقديم حضور شريفت كنم. به هر ميزان كه تو مرا دوست مي‌داري من بيش از آن به تو عشق مي ورزم

arezoo007
17-11-2005, 10:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]مي توان در بازوان چيره ي يك مرد
ماده اي زيبا و سالم بود
با تني چون سفره ي چرمين
با دو ... درشت سخت
مي توان دربستر يك مست ‚ يك ديوانه ‚ يك ولگرد
عصمت يك عشق را آلود !

مي توان يك عمر زانو زد
با سري افكنده در پاي ضريحي سرد
مي توان در گور مجهولي خدا را ديد
مي توان با سكه اي نا چيز ايمان يافت
مي توان در حجره هاي مسجدي پوسيد
چون زيارتنامه خواني پير

مي توان چون آب در گودال خود خشكيد

مي توان زيبايي يك لحظه را با شرم
مثل يك عكس سياه مضحك فوري
در ته صندوق مخفي كرد !

مي توان در قاب خالي مانده يك روز
نقش يك محكوم يا مغلوب يا مصلوب را آويخت

مي توان با هر فشار هرزه ي دستي
بي سبب فرياد كرد و گفت
آه من بسيار خوشبختم ....!

john_mcdollar
17-11-2005, 10:54
می انگاشتم که مرا
سپیده دمی بیدار خواهد کرد
کنون اما
بیداری صبح
به دستان من و توست
و سحرگاهان
تو خواهی گفت: اینت حاصل عمر
که بیگانه به هر جای از این خاک...

bithiah
17-11-2005, 11:26
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ-------------------------چون هوای چمن از یاد اسیران قفس (شهریار)
س حالا

leba
17-11-2005, 11:35
:biggrin: ساقي اي كاش قاسدكي بودم------------------تا كه ارمغاني بودمbiggrin:

M E H D I
17-11-2005, 11:37
سمن بويان غبار غم چو بنشينند، بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند
به فتراك جفا دلها چو بربندند، بر بندند
به اوج عنبرين جانها چو بگشايند، بفشانند

bithiah
17-11-2005, 11:42
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم---------------------با کمال تشنه کامی پیش دریا سوختم

M E H D I
17-11-2005, 11:51
مكن كاري كه بر پا سنگت آيو
جهان با اين فراخي تنگت آيو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو رت از نامه خواندن ننگت آيو

arezoo007
17-11-2005, 11:52
من به نوميدي خود معتادم
گوش كن
وزش ظلمت را ميشنوي ؟
پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد
و زمين دارد
باز ميماند از چرخش
پشت اين پنجره يك نا معلوم
نگران من و توست
اي سراپايت سبز
دستهايت را چون خاطره اي سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش هاي لبهاي عاشق من بسپار ...!

bithiah
17-11-2005, 11:53
وصالم هست، اما زهره بوس و کناری نیست------------------------گلم در خوابگاه و خار در پیراهن است امشب (بابافغانی)

john_mcdollar
17-11-2005, 12:06
بس که بی رنگم چو آب از هر چه می بینم رنگ می گیرم
بی صدایم همچو کوه از هر ندا آهنگ می گیرم...
... خار پر، خورشید سوزان، خستگی، شنزار بی پایان
پای اگر فراتر می نهم فرسنگ می گیرم
(سهراب سپهری)

leba
17-11-2005, 12:10
ميازار موري كه دانه كش است------------------------- كه جان دارد و جان شيرين خوش است

M E H D I
17-11-2005, 12:12
اين چي بود؟ :biggrin:

تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم

john_mcdollar
17-11-2005, 12:14
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد

bithiah
17-11-2005, 12:15
ميازار موري كه دانه كش است------------------------- كه جان دارد و جان شيرين خوش است
دوست عزیز این شعر تکراریه. شما باختین :biggrin:
مشکل عشق بفکرت نشود طی، ورنه
رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما (مشتاق)

bithiah
17-11-2005, 12:18
الف بگم یا دال؟!!
هردو:
الهی باشی و بسیار باشی--------------------------بشرط آنکه با ما یار باشی

دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز-----------------------------پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

M E H D I
17-11-2005, 12:18
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه

bithiah
17-11-2005, 12:22
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را---------------------------دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را!

john_mcdollar
17-11-2005, 12:24
آمدم از ره به رویم در چو کس نگشود رفتم
گرم پیکر آمدم، افسرده تار و پود رفتم
جای آسودن چون نبود رهروان، رنج سفر به
آمدم از ره، نشسته رو، غبار آلود رفتم...
... بی نشان از زین ره نشاید رفت، از این منزل شتابان
تا غبار کاروان در راه پیدا بود رفتم
(سهراب سپهری)

bithiah
17-11-2005, 12:26
ماه من گر پیشتر از صبح برخیزد زخواب---------------------تا به شب بیرون نیاید از خجالت آفتاب

دوست من مطمئنین این شعر از سهرابه؟ تابحال نشنیده بودم. :rolleye:

john_mcdollar
17-11-2005, 12:31
...از کتاب هنوز در سفرم (شعرها و یادداشت های منتشر نشده ار سهراب سپهری)
_________________________________
بنشينيم و بينديشيم
اين همه با همبيگانه
اين همه دوري و بيزاري
به كجا آيا خواهيم رسيد آخر ؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با اين دلهاي پراكنده؟
جنگلي بوديم
شاخه در شاخه همه آغوش
ريشه در ريشه همه پيوند
وينك انبوه درختاني تنهاييم
مهرباني به دل بسته ما مرغي ست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست...

M E H D I
17-11-2005, 12:33
به روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و تيغ و به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست

john_mcdollar
17-11-2005, 12:36
تو نيز از آن شبي: -
بيارام، رها کن خود را،
تو سپيدي و تنفسي
ضرباني، ستاره يي جدا افتاده اي
جرعه و جامي
ناني که کف هي ترازو را به سوي سپده دمان فرو مي آورد
درنگ خوني
تو
ميان اکنون و زمان بي کرانه.
(اکتاویو پاز)

M E H D I
17-11-2005, 12:37
بابا يواش بنويسين :biggrin:

همين كه مي خوام بنويسم مي بينم شما نوشتين تموم كردين. بعد پست من بيهوده ميشه :happy:
الان من با چي شروع كنم؟

M E H D I
17-11-2005, 12:39
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله

bithiah
17-11-2005, 12:40
تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش-----------------------من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد

bithiah
17-11-2005, 12:42
عجبا! این سرعت تایپ هم برای مشاعره اصلا چیز خوبی نیست!
هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد----------------وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد

M E H D I
17-11-2005, 12:44
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

john_mcdollar
17-11-2005, 12:47
در جوی زمان در آب تماشای تو می رویم.
سیمای روان با شبنم افشان تو می شویم.
پر هایم؟ پرپر شده ام. چشم نویدم. به نگاهی تر شده ام.
این سو نه، آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم، چیزی را می جویم
سنگی می شکنم رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد، نوشم باد: من زنده به اندوهم. ابری رفت،
می کوهم: می پایم. من بادم: می پویم
در باغ گل افسوسی چو بروید، می آیم می بویم

bithiah
17-11-2005, 12:47
دزدیه فکندی بمن از ناز نگاهی-------------------قربان نگاه تو شوم باز نگاهی

bithiah
17-11-2005, 12:49
دوباره دیر دال دادم، پس:
یارب چه چشمه ایست محبت------------------------که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

lahij_web
17-11-2005, 12:51
ياران موافق همه از دست شدند
در پاي اجل يكان يكان پست شدند
خورديم ز يك شراب در مجلس عمر
دوري دو سه پيشتر زما مست شدند

---------
راستي خواهشا اگه ممكنه پستهاي زياد پشت سر هم ندين ... تاپيك كش اومده ... به نظرم اگه هر دفعه حداكثر 2 بار پشت سر هم پست بدين بهتره و كافي ...

ببخشيدا ... قربون همه ... يا علي

john_mcdollar
17-11-2005, 12:58
با میم بدم یا دال؟
دال:
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر.
خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر.

بر تن ديوارها طرح شكست.
كس دگر رنگي در اين سامان نديد.
از درون دل به تصوير اميد.

تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.

تيرگي پا مي كشد از بام ها:
صبح مي خندد به راه شهر من.
دود مي خيزد هنوز از خلوتم.

میم:
من، و دلتنگ و این شیشه ی خیس
می نویسم و فضا
می نویسم و دو دیوار و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر می خواند...
... قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

bithiah
17-11-2005, 13:01
سین:
سرکشی از بسکه زین وحشی نگاهان دیده ام-----------------------------باورم ناید که آهو رام با مجنون شده!

lahij_web
17-11-2005, 13:10
هر يك چندي يكي برايد كه منم
با نعمت و با سيم و زر آيد كه منم
چون كارك او نظام گيرد روزي
ناگه اجل از كمين برآيد كه منم !

M E H D I
17-11-2005, 13:35
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد

bithiah
17-11-2005, 15:14
داری هوس که غیر برای تو جان دهد؟
آه این چه آرزوست، مگر مرده ایم ما؟!
حالا الف

bithiah
17-11-2005, 18:16
هیچ کی الف نگفت، خودم می گم پس:
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی-------------------------دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی

hesper
18-11-2005, 01:06
یک عمر اسیر پنجه شب بی تو
یک عمر غروب دلهره تب بی تو
بد جور دلم هوات را کرده عزیز
بد جور دلم گرفته امشب بی تو

Marichka
18-11-2005, 01:27
وطنم كه شعر حافظ شده وصله ي تن تو
كه شكفته شعر سعدي به بهار دامن تو

Marichka
18-11-2005, 01:28
وطنم درودي از من به تو و به عاشقانت
كه شكفته ام به شعرت به نسيم بوستانت

hesper
18-11-2005, 01:43
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

Meisam
18-11-2005, 01:48
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

ممنون ;)

hesper
18-11-2005, 03:17
تو از طلوع روشنی پری
و صبح فرصت دوباره ای
برای در نگاه تو سرودن است
من از نگاه آسمان
من از ترنم لطیف عشق تو سروده ام
من آن شکسته قایقم
که هیچگاه
اینچنین غریب
غرق در نگاه تو نبوده ام!

lahij_web
18-11-2005, 11:11
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم

M E H D I
18-11-2005, 13:50
ماري تو كه هر كه را ببيني بزني
يا بوم كه هر كجا نشيني بكني

با شما نبودما :laughing:

hesper
18-11-2005, 14:27
یاس
مرا دید و
از دل غمزده ام
هیچ سراغی نگرفت
متحیر ماندم
که چرا
گره از بقچه درد دل من باز نشد
بوی غربت آمد
دانستم که تو
از حسرت رویش یک شاخه زرد بی خبری
می دانی
چندی پیش
از خزانی که به باغ دل من سر زد
فهمیدم
هجرتم نزدیک است

bithiah
18-11-2005, 15:32
در فراقت می نویسم نامه و از دست من-------------------------خامه خون می گرید و خط، خاک بر سر می کند (سلمان ساوجی)

* یه پیشنهاد به دوستان: سعی کنین در کنار شعرتون، نام شاعر رو -هر کدوم رو که می دونین- حتما بنویسین.
ممنون

M E H D I
18-11-2005, 15:55
دل بريدم از تمام زندگي
در تو گم گشتم به نام زندگي
با تو بودن شد برايم هر نفس
معني ناب كلام زندگي(بيژن ناب دل)

pcboy
18-11-2005, 16:14
یکی درد و یکی درمون پسندد ------ یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل هجرون ------ پسندم آن چه را جانان پسندد
باباطاهر

bithiah
18-11-2005, 20:17
دامن حسن تو از دیده ما پاک تر است-----------------------گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست (صائب)

M E H D I
18-11-2005, 21:59
تا چند زنم به روي درياها خشت
بيزار شدم ز بت پرستان كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود
كه رفت به دوزخ و كه آمد ز بهشت(خيام)

bithiah
18-11-2005, 23:44
تمنای وصالم نیست، عشق من مگیر از من------------------------به دردت خو گرفتم، نیستم در بند درمانت (شهریار)

Marichka
19-11-2005, 00:53
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود

pcboy
19-11-2005, 01:11
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز

hesper
19-11-2005, 01:36
زمان با نام تو پیوند خورده است
زمین بی روی تو سرد است مرده است
بتاب ای آفتاب از مشرق زمین
خدا ما را به دست تو سپرده است


عبدالحسین رحمتی

Marichka
19-11-2005, 01:37
زاهدان كين جلوه بر محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

pcboy
19-11-2005, 01:56
دانستي اگر سوز شبانروز مرا
دامن نزدي آتش جانسوز مرا
از خنده ديروز حكايت چه كني؟
باز آي و ببين گريه امروز مرا

hesper
19-11-2005, 02:18
انتهای پائیز را که ورق میزنم
تازه دفترم
پر می شود از گلهای بابونه
خورشید روی سرم
زمستان را به آتش می کشد
و من
مثل چشمه ای زیر پایت روان می شوم
و تو
سبز تر از همیشه بهار می شوی
که تابستان نمی داند چقدر باران در آستین دارد



سمیرا نیکویی

mska
19-11-2005, 02:19
من آن گمگشته فانوسم كه قايقران طوفانها مرا درظلمت دريا تك و تنها رها كردست
من آن آتش كه سوزانم ولي آن مرد جنگلبان تنها
هيزمش بر شعله سپرد تا آتش برافروزم
من آن ساز غم انگيزم كه حتي خسته چوپاني
مرا در غربت تنهائي خود ساعتي ننواخت
من آن تب آلودم كه سوز آن
از اعماق دل درويش تنهايي نمي آيد به گوش عابري حيران
من آن قاب گران سنگم كه حتي عكس آن گلبوته ي زيبا
به قلبم جا نمي گيرد
من آن سروکهنسالم كه در اين سالهاي دور حتي جعد پيري هم
به روي شاخه ام ننشست و حتي كودك خندان و بازيگوش
نازك شاخه ام نشكست مرا بايد تو دريابی
مرا درياب اي همدرد غمهايم مرا درياب از اندوه چشمانم
مرا درياب از عمق صداي خسته و آزرده جانم
مرا درياب در لرزيدن احساس دستانم
مرا درياب پيش از آنكه رود دهر
مرا در كام آن امواج بيرحمش بيمراند

mska
19-11-2005, 02:21
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم
شب ازهجوم خیا لت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم

mska
19-11-2005, 02:23
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش میمانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:
دوستش بدار ولی منتظرش نمان!؟
:-<

mska
19-11-2005, 02:24
بهترین دوست اون دوستی که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور
میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی
ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمیدونیم و تا اونو دوباره بدست نیاریم نمیدونیم چی رو از
دست دادیم

hesper
19-11-2005, 02:44
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم


رامین یوسفی

mska
19-11-2005, 02:55
من ميخوام اشكام بفهمند وقتي از چشامم ميريزه
تنهايي گرچه كشندس واسه من خيلي عزيزه
**********************************
تو كتاب نوشته عاشق خيلي تنها خيلي خستست
جاي بارون بهاري روي چتراي شكستست
**********************************
اما من ميگيم يه عاشق همه دنيا رو داره
همه چترا رو بايد بست وقتي اسمون ميباره
**********************************
زنده بودن نميخوام زندگي قاموس منه
فقط فقط دورنگي كابوسه خواب منه
***************************
همه ي بود نبود بهترين شعرو سرود
تو عزيزي واسه ي كوير قلبم مثل رود

pcboy
19-11-2005, 03:12
اينجا جرا اينجوري شد يه دفه .؟؟

hesper
19-11-2005, 03:16
چه جوری شده؟

pcboy
19-11-2005, 03:22
یاد آن شبها که در چشمان ما خوابی نبود.
غیر تاب عشق در جانها تب و تابی نبود
دست تو در دست من گردش کنان با شو و شوق
جز فروغ چهره ات در باغ مهتابی نبود
یاد آن شبها که در میخانه عشق و امید
جز لبان بوسه خواهت بادهء نابی نبود

mska
19-11-2005, 03:24
یا رب این مرغ بهشتی ز گلستان که بود
این به رخ تازه تر از لاله ز بستان چه بود
از شمیم نفسش خانه عبیر آگین شد
یا رب این قالیه گو شمع شبستان که بود؟

تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم
شب ازهجوم خیا لت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی
رفتی بسوز این همه آتش سزای توست

به لبخند آیینه ای تشنه ام
به آغوش بی کینه ای تشنه ام
سلامی صمیمانه آیا کجاست
سر آغاز الفت خدایا کجاست
خدایا سرای محبت کجاست
من آواره ام شهر الفت کجاست
کسانی که از عشق دم میزنن
چرا بین ما را به هم میزنن

دل غمگین منو باز تو آروم میکنی
میشکنه تلسم غم آخه جادوم میکنی

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش میمانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:
دوستش بدار ولی منتظرش نمان!؟

از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم
یادگار از تو چه شبها چه سحرها دارم
با تو ای راه زن دل چه سفر ها دارم
گرچه از خود خبرم نیست خبرها دارم
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دل سودا زده ام را به رقیبم دادی
ورنه اینقدر دل من جور و جفا یاد نداشت
هیچ شیرین سر خون ریزی فرهاد نداشت

دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از مشعبه ی عشقش نه از باده ی ناب
دانست که عاشقم ولی می پرسید
او کیست؟ کجاییست ؟ چرا خورده شراب؟

صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پر کشیدن پرستو شدن

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

آنکه مهمل از بر عشاق بی دل بست و رفت
وه که بر جای جرس دلها به مهمل بست و رفت
رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
رفتی و رفت جان و دلم در قفای تو
خالی بر دو دیده ام ای دوست جای تو
شب ماه من نشست به مهمل گز شت و رفت
عمر عزیز که غافل گزشت و رفت
نشناختیم قیمت روز وصال را
این چند روز عمر به باطل گزشت و رفت
دیدم آن چشمه ی هستی که جهانش خوانند
آنقدر آب کز آن دست توان شست نداشت
جای گریه ست بر این عمر که چون غنچه ی گل
پنج روزیست بقای دهن خندانش
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
دارم به دل هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای عجل که به یاران رسانیم

هرچی میخوام برات بگم قصه دلوا پسیه
هرچی نثارت بکنم یه آسمون بی کسیه
قصه ی تو قصه ی من قصه ی عاشق بودنه
حرفای ما هر کلمش از عاشقی سرودنه
نمیدونم یادت میاد روزایی که غصه نبود
حیف که همیشه این روزا خاطره میشه خیلی زود
یادش بخیر زمانیکه شعرای من مال تو بود
دست من از تو می نوشت قلب من از تو می سرود
عزیز راه دورم بی تو چه سوت و کورم
بی تو به مفت می ارزم به دنیا زیر قرضم
قربونت برم الهی شاپرک سفیدم روزنه ی امیدم
خورشید دل طلایی قصیده ی رهایی
حالا که حرف دل و راه دلامون یکی شد
آسمون پر ستاره ی شبامون یکی شد
هر چی که دارم مال تو باقی عمرم مال تو
مال و منالی ندارم اما ستاره ها رو هر چی شمردم مال تو
تو قمار زندگی هر چی که با ختیم پای من
هر چی که بردم مال تو


ای که گفتی عشق را درمان به هجران کرده اند
کاش میگفتی که هجران را چه درمان کر ده اند

آدمها همه چیز را همینجور حاضر و آماده از مغازه ها می‌خرند اما چون مغازه‌ای نیست که دوست
معامله‌کند.آدمها مانده‌اند بی دوست.تو اگردوست می‌خواهی مرا اهلی کن.پرسید اهلی کردن یعنی چه؟
گفت:یعنی ایجاد.ایجاد علاقه کردن و این چیزیست که این روزها پاک فراموش شده.پرسید:راهش چیست؟
گفت :باید صبورباشی.خیلی صبور.

عشق اینجا عاشقست وعقل دود
عشق چون آمد گریزد عقل زود

هم توبه و پرهیزم درعشق تو باطل شد
زین بعد بر آن شرطم گز توبه بپرهیزم

مکنم عیب که در کوی وفا در بدرم
چکنم عاشق و شوریده و خو نین جگرم
تا که شد صورت زیبای تو منظور نظر
پیر و برنا همه گفتند که صاحب نظرم
تا که در نزد تو ام هیچ ندانی قدرم
قدرم آن وقت بدانی که نیابی اثرم
شهریارا به غزل با تو شدم هم آهنگ
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق پایه ی فرسودگیست
اگر چه مایه ی آسودگیست

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان اینست و دیگر گون نخواهد شد
رقیب آزار ما فرمود و جای آشتی نگزاشت
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هرآن قسمت که آنجاشدازآن افسون نخواهد شد

دمی که با تو بودم یاد از آن دم
دمی که بی تو باشم داد از آن دم

در گنجینه ی رحمت گشودند
خلایق هر چه لایق بود دادند

بهترین دوست اون دوستی که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور
میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی
ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمیدونیم و تا اونو دوباره بدست نیاریم نمیدونیم چی رو از
دست دادیم

در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد. در یک ساعت میشه کسی رو دوست داشت. در یک روز
میشه عاشق شد ولی یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کرد

اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق
متقابل را نداشته باش. فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه اینطور نشد خوشحال
باش که توی دل تو رشد کرده

دنبال نگاهها نرو چون میتونن گولت بزنن دنبال دارایی نرو چون کم کم افول میکنهدنبال کسی باش که
باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یک روز تیره رو روشن کرد. کسی رو پیدا کن که
تو رو شاد کنه

شاد ترین افراد لزوما بهترین چیز ها رو ندارن. اونا فقط از اونچه که تو راهشون هست بهترین
استفاده رو میبرن

همیشه خودتو جای دیگران بزار. اگر حس میکنی چیزی ناراحتت میکنه احتمالا دیگران رو هم آزار
میده

دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که میخوای اونو از تو رویات بیرون
بکشی و توی دنیای واقعی بغلش کنی

رویایی رو ببین که میخوای جایی برو که دوست داری چیزی باش که میخوای باشی چون فقط یک
جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری رو انجام بدی

آرزو میکنم به اندازه ی کافی ‌شادی داشته باشی تا خوشحال باشی به اندازه‌ی کافی بکوشی تا قوی
باشی به اندازه‌ی کافی‌اندوه داشته باشی تا انسان باقی بمونی.
الهی ای فلک چون ما زبون شی
دلت همچون دل ما غرق خون شی
اگر یک لحظه خاستی غم ببینی
یقین دونوم که زین غم سر نگون شی
اشک من هویدا شد دید‌ه‌ام چو دریا شد
در میان اشک من سایه ی تو پیدا شد

دوست دارم هرروز پنج بار پنجره روحم را به سوي تو باز كنم و عاشقانه با تو حرف بزنم. دوست دارم هرگاه دفتر شعرم مه آلود ميشود و تن حرفهايم درد مي‌گيرد آنها را به
ملاقات تو بفرستم. دوست دارم وقتي با تو گفتگو ميكنم هيچ كبوتري ميان حرفم نپرد و آنقدر محو زيبايي تو باشم كه اگر زمين از سقف هستي فرو بيفتد پلك بر هم نزنم.شاپركها
به من گفته‌اند كه تو دروازه مهربانيت را به روي گناهكارترين صداها نمي‌بندي. تو همه را دوست داري. مردابي كهنه مي‌گفت: اگر خدا مرا دوست ندارد پس چرا مدام نيلوفران
را به سراغ من مي‌فرستد. دوست دارم هميشه در من جاري باشي و سلولهايم در نام تو زندگي كنند. وقتي دلم از خيابانهاي زنگار گرفته و خانه‌هاي متكبر مي‌گيرد، به تنگ
بلوري كه روي برف گذاشته‌ام نگاه مي‌كنم و با خودم مي‌گويم خوشابه‌حال ماهيها كه هيچ وقت گناه نمي‌كنند. چه‌كنم با گناهاني كه مرا از تو دور مي‌كنند؟ دير ساليست كه در قفس
نفس زندانيم و هيچ پرنده‌اي جرعه‌اي پرواز به من نمي‌نوشاند.بالهايم آسمان را فراموش كرده‌اند ودردشت آرزوهايم جز گياهان هرز هيچ نمي‌رويند. ناز نگاه تو را در كدام يك از
بازارهاي جهان مي‌توان خريد؟چگونه مي‌توان تا قيامت مقيم نفس‌هاي شرقي تو شد؟دوست دارم نماز پرستوها، درختان و كوه‌ها را ببينم و در نماز جماعت رودها شركت كنم.
از آئينه‌ها بخواه غبار گناه را از چهره من برگيرند و به فرشته‌ها بگو با من آشتي كنند.وقتي دلم تنها مي‌شود، وقتي غصه‌ها مثل سنگهاي مهلك آسماني شروع به باريدن مي‌كنند،
تنها با ذورق ذكر تو به ساحل آرامش مي‌رسم.دوست دارم دستهايم را به سوي تو دراز كنم ، يقين دارم دستهاي گناهكارم را به گرمي خواهي فشرد.قناريها و شب‌بوها به من
رفته‌اند كه تو همه را دوست داري.
آري تو همه را دوست داري. من هم تو را دوست دارم.








1cv2Bt

pcboy
19-11-2005, 03:27
بابا ایول دیوان حافظ و خالی کردی اینجا.

mska
19-11-2005, 03:28
dastam be yeki gol midad mano be jorme gol chidan gereftan va mahkomam kardan....vali hich kas fekr nemikard ke shayad man goli kashte basham..."

roozi azam porsid mano bishtar doost dari ya zendegito ??,goftam zandegimo....ghahr kardo raft,nafahmid ke khodesh hameye zandegime

mska
19-11-2005, 03:30
تو که ميگفتي همه قصه عشقو فوت ابي فوت ابي فوت ابي
پس واسه چي دفترو بستي واسه چي عهدو شکستي

mska
19-11-2005, 03:31
من کسي رو مي خوام که نيست مثل تو
پشيمونم ، دوستت ندارم ، برو

M E H D I
19-11-2005, 13:11
وفا تو را نازم اي اشك غم
كه در ديده عمري تو را ديده ام
++++++++
وفا نكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم(مهرداد اوستا)

bithiah
19-11-2005, 13:29
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم-----------------تو شرم نداری که زمن شرم نداری؟!

pcboy
19-11-2005, 15:26
یار از غم من خبر ندارد گویی ------- یاخوب بمن گذر ندارد گویی
تاریک تر است هر زمانی شب من -------- یارب شب من سحر ندارد گویی

lahij_web
19-11-2005, 22:28
يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك درامديم و بر باد شديم
====================
جاي متن هاي خوشگل و دلنشين اينجا خالي بود كه بچه ها لطف كردن و نوشتن ! ادامه بدين ... گاهي يه متن قشنگ از هر بيتي دلنشين تره ...

bithiah
19-11-2005, 22:38
مرغ صیاد توام، افتاده ام در دام عشق-------------------یا بکش، یا دانه در یا از قفس آزاد کن

Marichka
19-11-2005, 23:28
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست

bithiah
20-11-2005, 00:08
تا توانی دلی بدست آور--------------------دل شکستن هنر نمی باشد

pcboy
20-11-2005, 00:51
در شعله آن شمع که افروخته بودم ------- ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
آئین وفا نیست در این جامعه یا رب -------- من درس وفا را ز که آموخته بودم

bithiah
20-11-2005, 01:01
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم------------------من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

pcboy
20-11-2005, 01:12
من در این دنیای دون از مرغ شب تنها ترم ----- شوق پروازم تبه شد چونکه بی بال و پرم
جغد نومیدیست مهمان خراب آباد دل ----------- مونسم اندوه و حسرت همدم چشم ترم