PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : بيوگرافي بازيکنان فوتبال ايران



MoJtaBa.R
15-03-2008, 11:56
فرهاد مجیدی
از کشاورز تا بازگشت به استقلال!


سوم ژوِئن سال 1977 و یا بهتر بگوییم 13 خرداد 1355 در تهران به دنیا آمد. در یک خانواده اصیل با وضعیت مالی و اجتماعی خوب رشد کرد. کم کم به فوتبال علاقه مند شد. او در کنار دو خواهر و یک برادر بزرگ شد. برادر کوچک تر فرهاد را هم خوب می شناسید. فرزاد مجیدی که درست بسان فرهاد از بهمن به استقلال تهران پیوست. فرهاد از کودکی عاشق فوتبال بود. از تیم های پایه کار خود را آغاز کرد. گرچه مادرش به طور کلی مخالف حضور او در میادین فوتبال بود اما پدرش از همه نظر یار و پشتیبان او بود. فرهاد مجیدی این روزها دوباره پیراهن استقلال تهران را بر تن کرده است. پیراهنی که با آن به فرهاد مجیدی تبدیل شد و شاید با آن از دنیای فوتبال خداحافظی کند.

آغاز یک راه طولانی
اولین تیم رسمی و تقریباً مطرح او جوانان کشاورز بود. تیمی که با کمبود امکانات مواجه بود اما با این حال این مساله باعث نشد تا فرهاد مجیدی فوتبال را کنار بگذارد. پس از حضوری تقریبا کوتاه در جوانان کشاورز در همان رده سنی به تیم بهمن پیوست. وضعیت در تیم جوانان بهمن بهتر از کشاورز بود. روزی 3 بار تمرین می کرد. تمرین های سنگین و نفس گیر. برای حضور در مسابقات استانی به تیم صنایع پارچین پیوست و مدت کوتاهی به صورت بازیکن قرضی در این تیم توپ زد. درخشش او در تیم صنایع باعث شد تا مربیان تیم امید بهمن برای جذب دوباره او تلاش کنند. پس از هشت ماه بازی در صنایع پارچین وارد تیم امید بهمن بود. او می دانست که اگر در رده سنی امید موفق ظاهر شود می تواند به تیم بزرگسالان و مطرح بهمن راه پیدا کند. پس وقت تلاش بود! تلاشی برای رسیدن به یک آرزوی دیرینه! او پس از یک دوره کوتاه به آرزویش رسید و پیراهن تیم بزرگسالان بهمن را بر تن کرد. آن روزها بهمن در شرایط خوب و آرمانی قرار داشت. او حالا آرزوهای بزرگتری در سر داشت...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حضور در استقلال!
پس از درخشش در تیم بزرگسالان بهمن به استقلال تهران پیوست. تیمی که همیشه آرزوی پوشیدن پیراهنش را در سر داشت. فرهاد مجیدی می دانست که راه سختی در پیش دارد. راهی که به قله های افتخار ختم می شد. او در استقلال به یک شاه مهره تبدیل شد! شم بالای گلزنی و هوش فوق العاده او باعث شد که به یکی از موفق ترین و محبوب ترین بازیکنان آن زمان استقلال تبدیل شود. به واقع می توان از فرهاد مجیدی به عنوان یکی از ستاره های اواخر دهه هفتاد نام برد. گل که می زد یک دستش را روی سینه می گذاشت و دست دیگر را باز می کرد! حرکت او بعد از هر گل تکرار می شد. مجیدی سالها برای استقلال بازی کرد و در واقع همین مساله باعث شد که حتی امروز محبوبیت خاصی بین هواداران استقلال داشته باشد.
اروپا، مقصد بعدی فرهاد!
درخشش او در بازیهای لیگ ایران و حتی در سطح آسیا با پیراهن استقلال باعث شد تا سران باشگاه راپید وین اتریش که با استقلال روابط حسنه ای داشتند سخت به دنبال جذب فرهاد باشند. فرهاد مجیدی تصمیم خود را گرفت و در زمان حضور فتح الله زاده به اتریش ترانسفر شد. گرچه حضور او در اتریش چندان رویایی و همراه با موفقیت نبود اما فرهاد همیشه از آن به عنوان یک تجربه طلایی یاد می کند. اختلاف در مبلغ قرارداد و همین طور یکی دو مصدومیت سنگین باعث شد تا فرهاد مجیدی فکر ادامه فوتبال در اروپا را از سر خود بیرون کند. رضایت نامه او بعد از یک فصل نا موفق در اتریش صادر شد...
امارات، نقطه آغاز...
شاید فکرش را نمی کرد که در امارات به آن همه موفقیت برسد. اولین تیم او در امارت الوصل بود. پس از مدت کوتاهی با شرایط فوتبال امارات آشنا شد. کم کم به یک ستاره محبوب در بین شیوخ اماراتی تبدیل شد و پوسترهای او در سرتاسر امارات به چشم می خورد. سبک بازی او با دیگر بازیکنان آنقدر متفاوت بود که بازیهای او خیلی زود به چشم آمد. فرهاد مجیدی از نظر مالی نیز آنقدر تامین بود که جایی را جز امارات ترجیح نمی داد. پس از الوصل به الاهلی امارات پیوست. در آنجا نیز بازیهای خوبی به نمایش گذاشت. اما در سال 2003 به عنوان بازیکن قرضی به تیم العین امارات پیوست تا در جام باشگاههای امارات به میدان برود. او آن سال در بازی نیمه نهایی جام باشگاه های آسیا و در برابر دالیان درخشید و به یک قهرمان تبدیل شد. گل رویایی او در آن بازی العین را به فینال جام باشگاهای آسیا برد و در آخر او با العین قهرمانی در آسیا را تجربه کرد. او دوباره به الاهلی پیوست. در طول مدت حضور در الاهلی حدود 130 گل برای این تیم به ثمر رساند و در سال 2006 با این تیم قهرمان لیگ امارات شد.
حضور کم فروغ در رده ملی!
او در سال 1375 برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد. محمد مایلی کهن مربی وقت تیم ملی به توانایی های فرهاد اعتقاد داشت. فرهاد مجیدی اولین بازی ملی خود را در برابر کویت و در سال 1375 انجام داد. گرچه او همراه تیم ملی به جام جهانی 1998 فرانسه هم رفت اما از او به عنوان یک بازیکن کم فروغ در رده ملی یاد می شود. او در حالی که در اوج بود و در امارات می درخشید خیلی کم به تیم ملی دعوت می شد و زمانی هم که به اردو ها ملحق می شد به دلیل دوری طولانی از تیم ملی نمی توانست به هماهنگی لازم برسد. او در طول دوران بازیگری خود 41 بازی ملی انجام داده است و تنها موفق به ثمر رساندن 10 گل شده است.
بازگشت به استقلال...
مشکلات داخلی او با مدیران النصر امارات و فسخ قراردادش باعث شد تا در بدو ورود دوباره ناصر حجازی به استقلال، صحبت از بازگشت فرهاد مجیدی به میان آید. فرهاد مجیدی پس از کش و قوس های فراوان به استقلال پیوست تا به قولی که در زمان جدایی اش از استقلال داده بود عمل کند. او در حالی به استقلال پیوست که مدیران پرسپولیس نیز به دنبال جذب او بودند. فرهاد مجیدی پس از رفت و آمدهای فراوان بلاخره کارت آی تی سی خود را دریافت کرد تا این روزها به عنوان شاه مهره آبی ها از او یاد شود.
فرهاد مجیدی این روزها در تهران به همراه همسر و دخترش تیام زندگی می کند و می خواهد با درخشش در تیم محبوب و اسبق خود بار دیگر به یک ستاره تبدیل شود. فرهاد مجیدی از این هفته اجازه حضور در ترکیب استقلال را دارد. او آمده است تا خودی نشان دهد. بار دیگر با پیراهن استقلال گلزنی کند و آن حرکات معروف خود پس از گلزنی را اینبار در استادیوم آزادی انجام دهد.ش

Meisam Khan
15-03-2008, 13:00
دستت طلا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MoJtaBa.R
15-03-2008, 15:54
دني اولروم: پدرم استاد دانشگاه بود

يكي از پديده‌هاي پارسال ليگ برتر، بازيكن سيه‌چرده 24 ساله از اهالي نيجريه است كه در حال حاضر در صدر گلزنان ليگ برتر است. نام او كه بازيكن تيم ابومسلم مشهد است، <دني اولروم> مي‌باشد. دني در سال )1362( 1982 در لاگوس، مركز نيجريه به دنيا آمد، آن هم در يك خانواده پرجمعيت كه شامل چهار خواهر به نام‌هاي استهر، ليندا، نفه و فلوكس و دو برادر به نام‌هاي جف و آيك. او مي‌گويد:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]د: برعكس خيلي از آفريقايي‌ها ما فقير نبوديم، پدرم استاد دانشگاه بود، اما ده سال پيش فوت كرد. او در ايران ازدواج كرده و يك زن ايراني دارد و مي‌گويد: <من همسرم را خيلي دوست دارم، در سفارت نيجريه با او آشنا شدم و حالا در كنار يكديگر، يك زندگي شيرين داريم. زنان ايراني بسيار پاك و مهربان هستند.> او مي‌گويد: <از ميان شهرهاي ايران، تهران را خيلي دوست دارم، چون شهري بسيار بزرگ و زيبا است و سرگرمي‌هاي زيادي دارد.> و در ادامه مي‌گويد: <به حرم امام رضا(ع) زياد مي‌روم، چون در آن‌جا احساس آرامش مي‌كنم.> دني اولروم غذاهاي ايراني را خيلي دوست دارد، به خصوص باقالي‌پلو با ماهيچه را... مي‌گويد: <ايراني‌ها خيلي برنج مي‌خورند، اما در آفريقا تنها هفته‌اي يك‌بار برنج مي‌خورند، در كل غذاهاي ايراني خوشمزه‌تر است.>
وي مي‌گويد: <مردم ايران بسيار خوب و مهمان‌نواز هستند، به همين خاطر تمام روزهاي بودنم در ايران، برايم خاطره‌انگيز است

Spaniuly
16-03-2008, 16:28
سلام من روستر(ليست اسامي) بازيكنان فوتبال اين پنج تيم ليگ برتري رو ميخوام لطفا راهنمايي كنيد:
1- فجر سپاسي شيراز
2 - ذوب آهن اصفهان
3 - ملوان بندر انزلي
4 - راه آهن
5 - استقلال اهواز

Spaniuly
16-03-2008, 16:28
سلام من روستر(ليست اسامي) بازيكنان فوتبال اين پنج تيم ليگ برتري رو ميخوام لطفا راهنمايي كنيد:
1- فجر سپاسي شيراز
2 - ذوب آهن اصفهان
3 - ملوان بندر انزلي
4 - راه آهن
5 - استقلال اهواز

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:00
سرمربی: غلام پیروانی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %3D%3D[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] J2aWNlL2ltYWdlcy8yMDA3LzA1LzIwMDcwNTA0MTczNDMwZmFq cjIwMy5qcGc%3D

در سال ۱۳۶۷ تیم فوتبال بهزاد توسط شماری از شیرازی ها تشکیل شد و به بازی در لیگ دسته دو پرداخت. هنگامی که مجید سپاسی، یکی از این افراد، در جنگ ایران و عراق کشته شد، بقیه به احترام وی نام تیم را به شهید سپاسی تغییر دادند. در سال ۱۳۷۰ (1991 میلادی) این باشگاه توسط سپاه پاسداران ایران خریداری شد و پنج سال بعد به لیگ آزادگان راه یافت.
لباس این تیم پیراهن زرد با شورت و جوراب مشکی است.
ورزشگاه اختصاصی: ورزشگاه حافظیه با گنجایش ۲۰۰۰۰ نفر



. محمدرضا امین صنایعی
۲. سجاد منش بیرانوند
۳. سوشا مکانی
۴. محمدصادق کرمی
۵. بابک پورغلامی
۶. محسن نیسانی
۷. مصطفی صبری
۸. یوسف مرادی عجم
۹. میثم امیری
۱۰. سیامک کوهنورد
۱۱. علی پیروانی
۱۲. احتشام ساسانی
۱۳. غلامرضا رضایی
۱۴. سیدمحمد موسوی
۱۵. بهمن دهقانی
۱۶. امیدرضا روانخواه
۱۷. حامد شیری
۱۸. مرتضی خانزاده
۱۹. فرهاد طباطبایی
۲۰. نعیم زارعی
۲۱. مجتبی زارع
۲۲. یونس گراییلی
۲۳. رضا خالقی فر
۲۴. مهرداد علمداری
۲۵. حسن فرجی مقدم
۲۶. سیدرضا میرسالاری
۲۷. مهدی شجاعی
۲۸. بهمن طهماسبی

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:01
krauser عزیز البته جاش اگه یه جای دیگه بود بهتر بود

مال فصول گذشته برا همشون هست به کارت میاد؟

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:17
به گزارش خبرنگار مهر، فصل نقل و انتقالات روز چهارشنبه هفدهم مردادماه به اتمام رسید. شش تیم تهرانی همچون دیگرتیم های لیگ برترفصلی پرکار را در زمان نقل و انتقالات پشت سرگذاشتند که حاصل آن ثبت و تمدید 130 قرارداد درهیئت فوتبال استان تهران بود. دراین بین استقلال با جذب 13 بازیکن پرکارترین تیم بود. پس از این تیم پرسپولیس و سایپا با جذب 10بازیکن درفصل نقل و انتقالات چهره ای جدید به خود گرفته اند.
درمیان تیم های تهرانی صباباتری و سایپا توجه ویژه ای به بازیکنان امید داشته اند اما ازسویی دیگرراه آهن بدون بازیکن رده امید پای درلیگ هفتم می گذارد.
دوتیم سایپا وصباباتری هرکدام سه بازیکن خارجی دارند. درفهرست استقلال و پرسپولیس نیزنام یک بازیکن خارجی دیده می شود. پیکان و راه آهن نیزبدون مهره های خارجی خود را آماده حضور در لیگ هفتم می کنند.
اسامی بازیکنان تیم فوتبال استقلال به شرح زیر است: 1- محسن بیاتی نیا (پیکان - قرارداد قطعی)، اصغر نادعلی (نساجی قائمشهر- قرارداد قطعی)، 3- میثم منیعی (پاس تهران - قرارداد قطعی)، 4- پیروز قربانی، 5- اشکان نامداری (صنایع اراک - قرارداد قطعی)، 6- پژمان منتظری ( فولاد خوزستان - قرارداد قطعی) ، 7- آرش برهانی (پاس تهران - قرارداد قطعی)، 8- مهدی امیرآبادی، 9- علی منصوریان، 10- محمد نوازی، 11- حسین کوشکی (مقاومت بسیج فارس - قرارداد قطعی)، 12- سعید لطفی، 13- محسن یوسفی، 14- علی علیزاده، 15- مهیارحسن نژاد، 16- وحید طالب لو، 17- امیرحسین صادقی، 18- مجتبی جباری، 19- حمید شفیعی ( سپاهان - قرارداد قطعی) ، 20- سان جان اورسوویچ ( مقدونیه - قرارداد قطعی)، 21- امید روانخواه( فجرسپاسی - قرارداد قطعی) ، 22 - احمد خذیراوی ( پاس تهران - قرارداد قطعی) ، 23- سعید بیات مطلق ( امید استقلال - قرارداد قطعی)، 24- حسین قنبری و 25- مهرداد پولادی ( پیکان تهران - قرارداد قطعی)
درفهرست تیم فوتبال استقلال تهران اسامی حسین قنبری و مهرداد پولادی درجمع بازیکنان امید به ثبت رسیده است. 13 بازیکن جدید به تیم فوتبال استقلال پیوسته اند و قرارداد پنج بازیکن این تیم نیزتمدید شده است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فهرست تیم فوتبال استقلال در فصل 87-86 لیگ برتر
اسامی بازیکنان تیم فوتبال پرسپولیس به شرح زیر است: 1- میثم سلیمانی(فولاد سپاهان اصفهان - قرارداد قطعی) 2- سپهر حیدری (ذوب آهن اصفهان - قرارداد قطعی)، 3- بهادرعبدی (سرخپوشان تهران - قرارداد قطعی)، 4- محسن خلیلی(سایپای تهران - قرارداد قطعی)، 5- شیث رضایی، 6- محمد رضا مامانی، 7- پژمان نوری، 8- محمد نصرتی (پاس تهران - قرارداد قطعی)، 9- فرهاد خیرخواه (سرخپوشان تهران - قرارداد قطعی)، 10- عباس آقایی ( پاس تهران - قرارداد قطعی)، 11- نبی الله باقری (تراکتور سازی تبریز- قرارداد قطعی)، 12- حسن رودباریان ( پاس تهران - قرارداد قطعی)، 13-علیرضا واحدی نیکبخت، 14- حسین بادامکی، 15- مسعود زارعی، 16-غلامعباس آشوبی، 17- کریم باقری، 18- فرشید کریمی، 19- فراز فاطمی، 20- مهدی واعظی، 21- احسان خرسندی، 22- ضیا الدین نیک نفس ( امید پرسپولیس - قرارداد قطعی)، 23- ژاکوئین آزلین آلونگ آلونگ، 24- کامیار قنبری ( پاس تهران - قرارداد قطعی)، حمیدرضا علی عسگری ( فجرسپاه تهران - قرارداد قطعی)
درفهرست تیم فوتبال پرسپولیس اسامی کامیار قنبری و حمیدرضا علی عسگری درجمع بازیکنان امید به ثبت رسیده است. 10 بازیکن جدید به تیم فوتبال پرسپولیس پیوسته اند و قرارداد دو بازیکن این تیم نیزتمدید شده است.
دردفترثبت قراردادهای هیئت فوتبال استان تهران نام هیچ یک ازمربیان تیم فوتبال پرسپولیس دیده نمی شود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فهرست تیم فوتبال پرسپولیس در فصل 87-86 لیگ برتر
اسامی بازیکنان تیم فوتبال پیکان تهران به شرح زیر است:1- علی باقری، 2- فرهاد خانگلی، 3- مجتبی سرآسیابی، 4- علی قربانی (مس کرمان - قرارداد قطعی)، 5- حسین آشنا، 6- ایمان حیدری، 7- حسین معمار، 8- حسن مرادی، 9- محمد رضا طهماسبی، 10- مهدی محمدی، 11- میثم خسروی، 12- مهدی تاجیک، 13- میثم رضاپور، 14- روبرت مارکوسی (برق شیراز- قرارداد قطعی)، 15- داریوش یزدانی (سایپا تهران - قرارداد قطعی)، 16- مصطفی مهدی زاده (صباباتری - قرارداد قطعی)، 17- محمد اتحاد، 18- مرتضی عزیز محمدی، 19- علی سلمانی نیکبخت
درفهرست تیم فوتبال پیکان اسامی محمد اتحاد، مرتضی عزیزمحمدی و علی سلمانی نیکبخت درجمع بازیکنان امید به ثبت رسیده است. چهاربازیکن جدید به تیم فوتبال پیکان پیوسته اند . پیکان این امکان را دارد که ازجمع بازیکنان فصل گذشته خود نام چهار بازیکن دیگر را به فهرست فوق اضافه کند.
اسامی بازیکنان تیم فوتبال راه آهن تهران به شرح زیر است:1- علیرضا رضایی ( استقلال اهواز- قرارداد قطعی)، 2- مجتبی قربانی ( ملوان بندرانزلی - قرارداد قطعی)، 3- مهدی ثابتی، 4- امیر اظهری، 5- احمد تقوی، 6- امین ترکاشوند، 7- علیرضا محمد، 8- مهدی تارتار، 9- احمد جمشیدیان، 10- هادی اصغری، 11- محرم حبیبی، 12- علیرضا نورمحمدی ( راه آهن - قرارداد قطعی)، 13- ابوذر رحیمی ( فولاد - قرارداد قطعی)، 14- شهرام مهربان، 15- سهراب انتظاری، 16- رضا آقامحمدی (هما تهران - قرارداد قطعی)، 17- حسین پاشایی ( پاس تهران - قرارداد قطعی)، 18- فرزاد حاتمی ( فجرسپاه تهران - قرارداد قطعی)، 19- مجید نورمحمدی ( ابومسلم مشهد - قرارداد قطعی)، 20- هاملت میختاریان ( پیونیک ارمنستان - قرارداد قطعی)، 21- ابراهیم کریمی
در فصل نقل و انتقالات 9 بازیکن جدید به تیم فوتبال راه آهن تهران پیوسته اند.
اسامی بازیکنان تیم فوتبال سایپا تهران به شرح زیر است:1- آدریانو آلوز(مس کرمان - قرارداد قطعی)، 2- امیر وزیری، 3- ابراهیم شکوری، 4- حبیب هوشیار( پگاه گیلان - قرارداد قطعی)، 5- مجید ایوبی، 6- محمد جواد آشتیانی، 7- میثاق معمارزاده، 8- امید شریفی نسب، 9- رحمان احمدی، 10- مجید غلامزاده، 11- سید جلال حسینی، 12- حمیدرضا فرزانه، 13- کاظم برجلو، 14- ابراهیم صادقی، 15- محمد علی عشوری زاد، 16- علی ترائوره ( سرخپوشان دلوار افزار- قرارداد قطعی)، 17- اواندرو سیلوا رسنده ( هیوبرانکو برزیل - قرارداد قطعی)،18- حبیب دهقانی ( شهرداری کرمان - قرارداد قطعی)، 19- متین بیگدلی ( شیرین فراز کرمانشاه - قرارداد قطعی)، 20- کیانوش رحمتی ( پاس تهران - قرارداد قطعی)، 21- محسن ارزانی، 22- میثم آرمیان، 23- امین منوچهری، 24- سیعد شادمانی ( استقلال اهواز- قرارداد قطعی)، 25- روزبه شاه علی دوست ( فجرسپاه تهران - قرارداد قطعی)، 26- میلاد زیندپور( فولادخوزستان - قرارداد قطعی)
درفهرست بازیکنان تیم فوتبال سایپا تهران نام 10 بازیکن جدید به چشم می خورد. دراین تیم اسامی بازیکنانی چون میثم آرمیان، میثاق معمارزاده، امین منوچهری، سعید شادمانی، روزبه شاه علی دوست و میلاد زیندپور درجمع بازیکنان امید گنجانده شده است.
نکته جالب توجه درفهرست تیم فوتبال سایپا نبودن نام علی دایی درجمع مربیان این تیم است. براساس آنچه دردفترهیئت فوتبال استان تهران به ثبت رسیده است هدایت سایپا را درفصل آتی غلامرضا فروزانی، منصور رشیدی و نادرقربانی عید به عهده خواهند داشت. با توجه به اینکه دایی مدرک A مربیگری ندارد به احتمال زیاد نام وی به عنوان سرپرست درفهرست تیم به ثبت خواهد رسید.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اسامی بازیکنان تیم فوتبال صباباتری تهران به شرح زیر است: 1- فریدون فضلی ( استقلال اهواز- قرارداد قطعی)، 2- بابک حاتمی ( مس کرمان - قرارداد قطعی)، 3- ابوالفضل حاجی زاده ( پرسپولیس - قرارداد قطعی)، 4- عدال کلاه کج ( فولاد خوزستان - قرارداد قطعی)، 5- یحیی گل محمدی، 6- علیرضا قدیری ( هما تهران - قرارداد قطعی)، 7- محمد نوری ( سپاهان اصفهان - قرارداد قطعی)، 8- محمد رضا حاج اسبویی (برق شیراز - قرارداد قرضی)، 9- علی یحیی نژاد ( راه آهن تهران - قرارداد قرضی)، 10- المیر تولیا، 11- مارکو مایکیچ، 12- مرتضی اسدی، 13- مرتضی کاشی، 14- امجد شکوه مقام، 15- سعید بیگی، 16- آلن آدویچ، 17- علیرضا عباسفرد، 18- غلامرضا رضایی ( فجرسپاسی شیراز- قرارداد قطعی)، 19- حامد حاجتی، 20- محسن بیات، 21- وحید افرا، 22- محمد حسین نجار
آبی پوشان صباشهر درفصل نقل و انتقالات نه بازیکن جدید را جذب کرده اند. صبا باتری این امکان را دارد که ازجمع بازیکنان فصل گذشته خود نام سه بازیکن دیگر را به فهرست فوق اضافه کند.
درفهرست بازیکنان صباباتری اسامی علیرضا رضایی، حامد حاجتی، محسن بیات، وحید افرا ومحمد حسین نجار درجمع بازیکنان امید به چشم می خورد.
با پایان یافتن زمان نقل و انتقالات لیگ برتر هر تیم می تواند تا پیش ازتعطیلات نیم فصل یک بازیکن آزاد که تحت قرارداد با تیم های لیگ برتری نیست را به خدمت درآورد. این تعداد درنیم فصل به سه بازیکن افزایش می یابد. هرتیم می تواند تا سقف پنج بازیکن آزاد را به صورت قرضی جذب کند

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:28
بیوگرافی ابراهیم میرزاپور
محل تولد خرم اباد
تاریخ تولد 1357
قد 193
وزن 83
وي از سن هفده سالگي با تيم بهزيستي مـــهمولان فوتبال خود راشروع كرد پس از يكسال به تيم فجر خرم آباد پيوست و در مسابقات ليگ دسته دوم كشور با اين تيم درخشيد در سال هفتادوهفت به درخواست مربيان تيم فولاد به اين تيم پيوست ولي اولين حضور خود در دروازه تيم فولاد پس از يكسال يعني در سال هفتادوهشت به وقوع پيوست وي توسط بگوويچ به مرد شماره يك فولاد تبديل شد و اولين بازي خود را در مقابل پرسپوليس انجام داد كه بســـيار خــــوش درخشيد براي اولين بار توسط جلال طالبي به تيم ملي دعوت شد ولي در مرحله دوم از اردو تـــيم ملي خط خورد تااينكه توسط بلازويچ براي مسابقات مقدماتي جام جهاني دوهزارودو به تيم ملي ايــــران دعوت شدواز آن تاريخ به بعد به دروازبان شماره يك تيم ملي تبديل شد وي
بیش از پنجاه و پنج بار از دروازه تيم ملي حفاظت نموده است
در زمان برانکو فیکس تیم ملی بود ولی با رفتن او : ابراهیم هم به مصدومیت دچار شد
در حال حاظر در استیل آذین مشغول است

فكر نمى كنم حتى گاف هاى تابلويش يادتان مانده باشد. هم او كه لااقل به خاطر انتقادهاى تند و تيز، تيتر يك رسانه ها مى شد و در اين سال ها به يكى از پرحاشيه ترين بازيكنان ما بدل گشته بود. حالا ديگر او را در مستطيل سبز نمى بينيم و براى همين هم عمراً اگر بتوانيد عكسى يا خبرى از او در روزنامه هاى ورزشى ببينيد. در اين جامعه فوتبالى بى رحم ما كه فقط كافى است يك ماه از ميادين دور باشى تا همه افتخارات و گذشته و حتى اشتباه هايت فراموش شود. اكنون گلر فيكس سال هاى اخير تيم ملى ما در زير غبار پرلايه اى از فراموشى روزگار مى گذراند.

آخرين تصويرى كه از ابراهيم ميرزاپور يادمان مانده چيست؟ خيلى نمى خواهد به ذهنتان فشار بياوريد كه حتماً آن لحظه اى كه او مستأصل و با اضطراب به ساق هاى هافبك مكزيكى چشم دوخته بود و مى شد عرق سرد را روى پيشانى اش تشخيص داد را فراموش نكرده ايد. همان جايى كه ابراهيم قصه ما، آن «سر» معروف را خورد و تا مدت ها همه توقع داشتند از تيم ملى اسكيت با او تماس بگيرند! ديگر نمى خواهيم يادآورى كنيم كه چقدر SMS از او خوانديم و چه لطيفه ها كه برايش نساختيم. بله، او مقصر اصلى شكست ما مقابل زاپاتاها بود، اما ما عادت داريم كه وقتى تيشه به دست مى شويم تا ريشه طرف را درست و حسابى از جا درنياوريم ول كن نيستيم! براى همين چند هنرنمايى ميرزاپور مقابل پرتغال و آنگولا را هيچ وقت در ذهن نگه نداشتيم تا آخرين تصويرى كه از او در ياد داريم برفكى باشد.
بگذاريد ببريمتان به خيلى سال پيش. آنجا كه پرويز برومند مثلاً فيكس تيم ملى بود و هادى طباطبايى چند وقتى بود كناره گيرى كرده بود. همان روزهايى كه در جست وجوى يك احمدرضاى ديگر له له مى زديم و پسرك خوش سيما و بداخلاق استقلال را نمى توانستيم شماره يك تيم ملى تصور كنيم. بلاژويچ اما برگ برنده ديگرى قرار بود رو كند. او و فخرالدين بگوويچ كه قرار بود مربى گلرها باشد اما ما هيچ سابقه اى از دروازه بانى او سراغ نداريم. گلر سوم و بى اميد تيم را كه به خاطر درخشش در فولاد هرازگاهى توى اردوهاى تيم ملى، نخودى ظاهر مى شد، به عنوان شماره يك تيم ملى انتخاب كردند. همان زمان بود كه خيلى ها گفتند استيل اين پسرك خيلى به عابدزاده مى ماند و انصافاً عملكرد او خيلى هم بد نبود. بگوويچ على رغم ميل باطنى بلاژ (كه عاشق برومند بود) همه را مجاب كرد تا ابراهيم را بفرستد توى دروازه.
او هم انصافاً بد عمل نكرد تا اينكه آن اتفاق افتاد. حتماً يادتان مى آيد همان بازى معروف با عراق و آن پاس خوشگل ميرزاپور به عماد رضا كه به آن گل مشهور ختم شد. قبل ترهايش هم خيلى روى بازى با پاى ابراهيم انتقاد داشتند اما اوج هنرنمايى گلر تيم ملى باعث شد تا او به شدت زير سؤال برود و گلى كه او خورده بود تا مدت ها شد سوژه يك محافل ورزشى و غير ورزشى.

هيچ كس تصور نمى كرد نام پسركى كه استاد شكستن شيشه و زدو خورد از در و همسايه بود حتى بتواند از شهر كوچك «معمولان» هم فراتر برود.
ابراهيم كه به معناى واقعى »شر« و «شيطان» بود (او را با جوان خجالتى اين روزها كه توى حرف زدن و چسباندن جملات به هم مشكل دارد مقايسه نكنيد!) در دوران دبيرستان عضو تيم شهر معمولان (در نزديكى خرم آباد) شد و خب طبيعى است تا اينكه بازى اش به چشم بيايد چند وقتى طول بكشد. ۲۰ سالش كه شد ورق برگشت و خدمت سربازى برايش شگون داشت.
او در تيم فجر خرم آباد به بازى گرفته شد و درخشش در ليگ دسته دوم كشور باعث شد جوان گمنام اهل لرستان حتى به تيم ملى اميد هم دعوت شود. از آن به بعد بود كه او را جنوبى ها و شمالى ها خواستند و ابراهيم به سينه شمالى ها دست رد زد (ملوان) تا به جنوب برود (فولاد) البته به عنوان دروازه بان دوم. اما باز هم اقبال به او رو كرد و در روزهايى كه ۲ گلر اول خوزستانى ها مصدوم شدند او را بالاجبار درون دروازه گذاشتند و همان هم شد كه ميرزاپور فيكس فولاد شد. بعدش را هم كه خودتان خوب مى دانيد.
اگر مثل اين فيلم هاى سينمايى دايم فلاش بك و فلاش فوروارد مى زنيم، خودتان ببخشيد كه زندگى ميرزاپور آنقدر سينمايى است كه ما را هم مجبور كرد سكانس ها را به هم بريزيم، كات.

فكر نمى كنم حتى گاف هاى تابلويش يادتان مانده باشد. هم او كه لااقل به خاطر انتقادهاى تند و تيز، تيتر يك رسانه ها مى شد و در اين سال ها به يكى از پرحاشيه ترين بازيكنان ما بدل گشته بود. حالا ديگر او را در مستطيل سبز نمى بينيم و براى همين هم عمراً اگر بتوانيد عكسى يا خبرى از او در روزنامه هاى ورزشى ببينيد. در اين جامعه فوتبالى بى رحم ما كه فقط كافى است يك ماه از ميادين دور باشى تا همه افتخارات و گذشته و حتى اشتباه هايت فراموش شود. اكنون گلر فيكس سال هاى اخير تيم ملى ما در زير غبار پرلايه اى از فراموشى روزگار مى گذراند.

آخرين تصويرى كه از ابراهيم ميرزاپور يادمان مانده چيست؟ خيلى نمى خواهد به ذهنتان فشار بياوريد كه حتماً آن لحظه اى كه او مستأصل و با اضطراب به ساق هاى هافبك مكزيكى چشم دوخته بود و مى شد عرق سرد را روى پيشانى اش تشخيص داد را فراموش نكرده ايد. همان جايى كه ابراهيم قصه ما، آن «سر» معروف را خورد و تا مدت ها همه توقع داشتند از تيم ملى اسكيت با او تماس بگيرند! ديگر نمى خواهيم يادآورى كنيم كه چقدر SMS از او خوانديم و چه لطيفه ها كه برايش نساختيم. بله، او مقصر اصلى شكست ما مقابل زاپاتاها بود، اما ما عادت داريم كه وقتى تيشه به دست مى شويم تا ريشه طرف را درست و حسابى از جا درنياوريم ول كن نيستيم! براى همين چند هنرنمايى ميرزاپور مقابل پرتغال و آنگولا را هيچ وقت در ذهن نگه نداشتيم تا آخرين تصويرى كه از او در ياد داريم برفكى باشد.
بگذاريد ببريمتان به خيلى سال پيش. آنجا كه پرويز برومند مثلاً فيكس تيم ملى بود و هادى طباطبايى چند وقتى بود كناره گيرى كرده بود. همان روزهايى كه در جست وجوى يك احمدرضاى ديگر له له مى زديم و پسرك خوش سيما و بداخلاق استقلال را نمى توانستيم شماره يك تيم ملى تصور كنيم. بلاژويچ اما برگ برنده ديگرى قرار بود رو كند. او و فخرالدين بگوويچ كه قرار بود مربى گلرها باشد اما ما هيچ سابقه اى از دروازه بانى او سراغ نداريم. گلر سوم و بى اميد تيم را كه به خاطر درخشش در فولاد هرازگاهى توى اردوهاى تيم ملى، نخودى ظاهر مى شد، به عنوان شماره يك تيم ملى انتخاب كردند. همان زمان بود كه خيلى ها گفتند استيل اين پسرك خيلى به عابدزاده مى ماند و انصافاً عملكرد او خيلى هم بد نبود. بگوويچ على رغم ميل باطنى بلاژ (كه عاشق برومند بود) همه را مجاب كرد تا ابراهيم را بفرستد توى دروازه.
او هم انصافاً بد عمل نكرد تا اينكه آن اتفاق افتاد. حتماً يادتان مى آيد همان بازى معروف با عراق و آن پاس خوشگل ميرزاپور به عماد رضا كه به آن گل مشهور ختم شد. قبل ترهايش هم خيلى روى بازى با پاى ابراهيم انتقاد داشتند اما اوج هنرنمايى گلر تيم ملى باعث شد تا او به شدت زير سؤال برود و گلى كه او خورده بود تا مدت ها شد سوژه يك محافل ورزشى و غير ورزشى.

هيچ كس تصور نمى كرد نام پسركى كه استاد شكستن شيشه و زدو خورد از در و همسايه بود حتى بتواند از شهر كوچك «معمولان» هم فراتر برود.
ابراهيم كه به معناى واقعى »شر« و «شيطان» بود (او را با جوان خجالتى اين روزها كه توى حرف زدن و چسباندن جملات به هم مشكل دارد مقايسه نكنيد!) در دوران دبيرستان عضو تيم شهر معمولان (در نزديكى خرم آباد) شد و خب طبيعى است تا اينكه بازى اش به چشم بيايد چند وقتى طول بكشد. ۲۰ سالش كه شد ورق برگشت و خدمت سربازى برايش شگون داشت.
او در تيم فجر خرم آباد به بازى گرفته شد و درخشش در ليگ دسته دوم كشور باعث شد جوان گمنام اهل لرستان حتى به تيم ملى اميد هم دعوت شود. از آن به بعد بود كه او را جنوبى ها و شمالى ها خواستند و ابراهيم به سينه شمالى ها دست رد زد (ملوان) تا به جنوب برود (فولاد) البته به عنوان دروازه بان دوم. اما باز هم اقبال به او رو كرد و در روزهايى كه ۲ گلر اول خوزستانى ها مصدوم شدند او را بالاجبار درون دروازه گذاشتند و همان هم شد كه ميرزاپور فيكس فولاد شد. بعدش را هم كه خودتان خوب مى دانيد.
اگر مثل اين فيلم هاى سينمايى دايم فلاش بك و فلاش فوروارد مى زنيم، خودتان ببخشيد كه زندگى ميرزاپور آنقدر سينمايى است كه ما را هم مجبور كرد سكانس ها را به هم بريزيم، كات.
رفتن بلاژ و آمدن برانكو. ديگر همه مطمئن بودند برانكو (كه آن زمان پروفسور بود و خيلى باحال!) روى اولين نامى كه خط بكشد ابراهيم است كه او داد خيلى ها را درآورده بود اما در كمال تعجب باز هم او گلر فيكس تيم ملى بود. در شرايطى كه در يك بازى مثل بوفون مى درخشيد و در چند بازى بعدى از دروازه بان هاى محلات هم ضعيف تر بود. ۵ سال او با همين عذاب دادن هايش! و البته بعضى هنرنمايى هايش دروازه تيم ملى را قرق كرد تا رسيد به جام جهانى. حتماً نمايش ضعيف او در فصل پيش با فولاد و ۵ تا ۵ تا خوردن هايش را يادتان مانده!
براى همين هم بود كه وقتى باز برانكو نام او را به عنوان گلر فيكس تيم ملى اعلام كرد همه نسخه تيم ملى را پيچيده ديدند. اما خب! به نظر شما چه كسى بهتر از او بود و نرفت؟
داستان ابراهيم ميرزاپور البته كه خيلى چيزهاى بيشترى دارد.
از درگيرى اش با آن خبرنگار، از دسته اى كه با على دايى و گل محمدى توى تيم ملى درست كرده بودند، حتى از مصدوميت اخيرش كه او را به فراموشى برد. مصدوميتى كه آن هم كلى جنجال آفريد و از شفيعى زاده و فيروز كريمى و خيلى هاى ديگر را به تب و تاب وا داشت.
اصلاً همين پيوستنش از فولاد به استقلال اهواز هم بى حاشيه نبود و او كه فولاد را خانه خودش مى دانست به يكباره به تيم رقيب رفت. البته ما مطمئنيم هنوز هم از ميرزاپور زياد خواهيم شنيد.
او بازمى گردد. احتمالاً به تيم ملى هم مى آيد. باز تابلو گل مى خورد و... اصلاً همان طورى كه احمدرضا عابدزاده يك جورهايى در ذهن ها ماند، ابراهيم ميرزاپور هم البته از نوعى ديگر در يادها مى ماند


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:35
جواد کاظمیان متولد3/2/1360 در مشکان کاشان.
دو خواهر دارد و یک براد که فوت کرد.فرزند دوم
خانواده است . مجرد .خانواده خیلی فشار مياورند
که ازدواج کند.اما هنوز فرد دلخواهش روبرای انجام
این کار پیدا نکرده.دیپلمه ی ادبیات است.قصد داشت
در رشته ی تربیت بدنی ادامه تحصیل بدهد که امکانش
تا به حال ميسر نشده
.قد 173 و وزن 77 کیلو گرم است.به غیر از رده ی
سنی بزرگسالان پیراهن تیمهای ملی جوانان و امید
رو هم پوشیده.23 بازی ودو گل ملی که اونها رو
مقابل کامرون و قطر به ثمر رسوند.در کارنامه اش
به چشم میخورد.فوتبال را در سال 77 و با بازی در

بانک ملی شروع کرد.ان موقع فوروارد بود.سال اول
مسابقات جوانان تهران با 26 گل اقای گل شد




و یک سال بعد این عنوان را با 22 گل تکرار ک




میان خارجی ها در پست خودش بازی فیگو و بکهام را

قبول دارد .در ایران هم فقط مهدوی کیا. از بچگی طرفدار

شماره های 7.9 و 17 بودهيك برادر بنام مهدي داشت

كه در اسفند سال 81 و در سن 20 سالگي در استخر

خانه يشان غرق شد و در گذشت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

************************************************** *********

.داراي دو خواهر است كه يكي از انها ازاو کوچکتر و

دیگری بزرگتر است خواهر بزرگ او ازدواج كرده و

يك پسر بنام امير حسين دارد كه 6 ساله است

پدرش دارای عارضه ی قلبی است



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:40
نام:مهرزاد

نام خانوادگی:معدنچی اردکانی

تاریخ تولد:۱۹/۱۰/۸۱(میلادی)

محل تولد:شیراز

وزن:۷۵

قد:۱۸۱

باشگاه ها به ترتیب:مرصاد شیراز - فجر شهید سپاسی - پیروزی تهران

پست:پیستون چپ (پست اصلی)- مهاجم

توضیحات تکمیلی:

دارای ۵ خواهر و سه برادر است.مهرزاد کوچکترین پسر خانواده و هم اکنون ساکن جردن تهران می باشد.او به تازگی با خانم...نامزد کرده که این خانم کمابیش برای همه اشناست.اما چون مهرزاد گفته اسم نیاریم به همین مقدار اطلاعات در مورد وضعیت تاهل اواکتفا می کنیم.مادر او همراه یکی از برادرانش در شیراز زندگی می کند.غذای مورد علاقه ی مهرزاد ماکارونی است و یکی از ارزوهای بزرگش بازی در لالیگاست(اسپانیا).همچنین باشگاه مورد علاقه ی وی بارسلونا می باشد.

مهرزاد از کودکی به فوتبال علاقه زیادی داشت.پسر خاله ی من یکی از دوستان دوران کودکی و صمیمی مهرزاد هست و تعریف می کنه که دوره ی راهنمایی همیشه مهرزاد یک ساعت جلوتر مدرسه بود و همیشه یک توپ زیر پاشو فوتبال بازی می کرد و جالب اینکه همیشه هم اخر بازی به جنگ کشیده می شد.در دوره ی دبیرستان فوتبال را نیمه حرفه ای شروع کرد و در تیم نوجوانان مرصاد شروع به بازی کرد و سیر ترقی را پشت سر هم طی کرد و الان در یکی از تیم های لیگ امارات بازیه مورد علاقه اش ادامه می دهد.

امید به روزی که مهرزاد معدنچی را همانند جواد نکونام در لالیگا ببینیم.



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:44
بيوگرافي امير حسين صادقي

متولد ۱۵آذر۱۳۶۰هستم .اهل تهران ومتاهلم.۲برادر و۲ خواهر دارم وفرزند سوم خانواده هستم.هر دو برادرم هم فوتبالیست بودند که یکی از آنها الان خیاطی کار میکند ودیگری هم فروشگاه ورزشی دارد.من از کودکی عاشق فوتبال بودم پدرم هم یک تیم فوتبال داشت که در آن تمرین میکردم البته آن زمان فقط دور زمین می دویدم ومن را به داخل زمین راه نمی دادند ولی بعد از چند سال یک تیم دسته دومی ازمن دعوت کردواز آن تیم بود که فوتبال باشگاهی من شروع شد.حدود سه سال در آن باشگاه توپ زدم.در دوران سربازیم هم در تیم پیام مقاومت توپ زدم ویک روز که در تپه های داودیه می دویدم تیم امید استقلال در آنجا تمرین میکرد که مربی تیم من را دید ودعوتم کرد تا به تیم امید استقلال بروم واز تیم امید هم به بزرگسالان استقلال اومدم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:46
مجتبی جباری
متولد 26/3/1363 در رباط کریم به دنیا آمد . به دلیل شغل پدرش فوتبال را از تیم راه آهن شروع کرد . در تیم نوجوانان راه اهن به مدت 2 سال بازی کرد و سال بعد به جوانان اتکا پیوست . وی سپس مجدد به امید راه آهن برگشت و دراین تیم مشعول به بازی شد .با دعوت احدی مربی وقت امید استقلال تهران جباری به این تیم پیوست و سپس به طور قرضی به مدت یکسال در تیم بزرگسالان ابومسلم توپ زد و با درخشش در این تیم توجه همگان را به خود جلب نمود . وی با تیم ابومسلم خراسان به مربیگری اکبر میثاقیان به مقام نایب قهرمانی جام حذفی رسید و درخشش وی در این فصل موجب بازگشت مجدد وی به تیم استقلال شد .برگشت مجدد او به استقلال بسیاردلنشین و توام با موفقیت بود . دعوت شدن او به تیم ملی و راه یابی به جام جهانی همراه این تیم قهرمانی در لیگ پنجم در روزی به یاد ماندنی که در حضور 120 هزار تماشاگر استقلال به دست آمد وهمچنین انتخاب وی به عنوان 10ورزشکار برتر سال84 مهمترین اتفاقات زندگی ورزشی او در این سال بود .در پایان لیگ پنجم مجتبی جباری از سوی کارشناسان به عنوان پدیده لیگ انتخاب شد و همچنین از طرف مردم به عنوان بهترین بازیکن استقلال وبهترین بازیکن لیگ اتخاب شد.پست تخصصی محتبی جباری هافبک نفوذی است

MoJtaBa.R
16-03-2008, 17:50
عليرضا واحدي نيكبخت[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تاريخ تولد: 5 صبح جمعه 9 تير 1359(27 سال)
محل تولد: بيمارستان امام رضا مشهد
محل زندگي: خيابان كوه سنگي و ابوطالب مشهد
خانواده:
پدرش خياط بود و توليدي پوشاک داشت و مادر، خانه دار و البته هنر آرايشگري داشت ، او فرزند اول خانواده بود و بعد از او، يک برادر و 3 خواهر ديگر هم به اين جمع اضافه شدند.
محل تحصيل:
ابتدايي:رافت كوهسنگي مشهد
راهنمايي:اسرار سازمان آب مشهد
دبيرستان:شريعتي مشهد در رشته فني و حرفه اي
نكاتي از زندگي او:
*او خانواده و فاميلي پرجمعيت داشت. يک برادر،3 خواهر،3 عمو،4 عمه،4 خاله و3 دايي فاميل بزرگي بود و پر از رفت و آمد. او هم مثل همه ايراني ها و شهرستاني ها با دلبستگي هاي عاطفي شديد به اعضاي خانواده و فاميل، به خصوص به کوچکترين دايي اش صمد که فقط 5 سال با او اختلاف سني داشت، بزرگ شد.
*در دوران کودکي آرزو داشت دکتر شود. از دوره نوجواني ورزش را با واليبال شناخت و از ابتداي جواني بود که گمشده و آينده اش را در فوتبال حرفه اي پيدا کرد.
*بازي هاي خوب و فيزيک مناسب، موجب درخشش او در مسابقات آموزشگاهي شد. سر از تيم باشگاهي راوند درآورد و بعد از 2 ماه تمرين، در اولين مسابقه باشگاهي در سطح جوانان مقابل ابومسلم، معتبرترين تيم فوتبال خراسان، به ميدان رفت. پيروزي 3-1 آن مسابقه براي عليرضا شيريني ديگري سواي اولين موفقيت در مهمترين گام داشت، او هر 3 گل اين بازي را براي تيمش زد اما از آن هم مهمتر، ديده شدن و دعوت به پوشيدن پيراهن راه راه مشکي و قرمز ابومسلم بود.
*در ابومسلم هم همين حکايت تکرار شد، در همان اولين مسابقه در ليگ سال 1377، آنقدر درخشيد که به تيم ملي جوانان دعوت شد. بعد از اتمام مسابقات جوانان، به تيم ملي اميد دعوت شد و حضور همزمان در تيم اميد و ابومسلم در ليگ، راه او را براي پيشرفت باز کرد. يک بازي درخشان در ورزشگاه آزادي تهران مقابل استقلال تهران، تيرخلاصي بود بر ترقي عليرضا. اميرقلعه نوعي که مربي تيم اميد در کنار حميد درخشان بود، او را به استقلال دعوت کرده بود اما درست دقايقي بعد از سوت پايان آن مسابقه بود که خبر رسيد، عليرضاي 18 ساله به تيم ملي بزرگسالان دعوت شده است.
*منصور پورحيدري او را به بازيهاي آسيايي بانکوك نبرد اما در بازگشت به استقلال، پذيرايي از اين تازه وارد مشهدي را به عهده گرفت. عليرضا در سال 1378 قراردادي 5 ساله با استقلال بست،.
* بهار و تابستان 78 عليرضا هر شب بعد از تمرين در خوابگاهي واقع در خيابان لارستان تهران که باشگاه براي شهرستاني ها در نظر گرفته بود، خوابهاي طلايي مي ديد. سرنوشت براي او راه موفقيت در نظر گرفته بود و اين چنين عليرضا از همان نخستين بازي و نخستين فصل حضورش در استقلال، مهره ثابت تيم شد. درست مثل راوند و ابومسلم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]*ميروسلاوبلاژويچ پيرمرد کروات در سال 1379 با يک نظر، عليرضا را به خاطر سپرد. او تيم ملي را براي حضور در معتبرترين ميدان ورزش جهان آماده مي کرد.عليرضا در تمام روزهاي سخت اردو، سرحال و شاداب بود و در برابر تيم ملي اسلواکي با گل بي نظيري که زد، جاي خود را در ترکيب فرشتگان چيرو با شماره 11 تثبيت کرد.ايران به جام جهاني نرسيد اما ديگر ستاره متولد شده بود.
* عليرضا بعد از حذف تيم ملي زيرخاکستر اين شکست محو نشد، او در بازگشت به دنياي فوتبال و مسابقات، در واپسين ثانيه هاي مسابقه استقلال الاتحاد عربستان در جام باشگاههاي آسيا جفت پا به هوا برخواست و در ارتفاع 210 سانتيمتري( يک وجب بالاتر از ديرک افقي دروازه) با سر، شوتي محکم به توپ زد که تور دروازه و ورزشگاه لبريز از مردم و تيم الاتحاد را به يکباره فرو ريخت.
*نيکبخت با همه بازيکنان فرق داشت. استيل منحصر بفرد با حرکات خاص او از وي چهره اي به يادماندني ساخته بود. او که همه ويژگيهاي يک ستاره را از بعد فني داشت، با ساده ترين و سالم ترين روش ها به مقام ستاره اي رسيد. مثلاً او براي شادي بعد از گل کارهاي خاص مي کرد. هنوز تصوير آن شماره گرفتن او با استوک هاي کفش فوتبالي اش در ذهن هاست. يا دوئل انگشتي اش با احمد مومن زاده.
* نيکبخت در خارج از زمين هم رفتارهاي يک ستاره را پيش گرفت. لباس هاي خاص که همگي در يک صفت، آمدن به او، مشترک بودند. وقتي در کنار عينک هاي مدرن، موهاي آراسته، اتومبيل هاي مد روز، عطرهاي خاص و زينت آلات مردانه عجيب قرار گرفت از علي نيکي ستاره ساخت.
*علي نيکي از تابستان 80 به جلد نشريات چسبيد! عکس ها و ژست هاي مختلف، تيترهاي گاه عجيب، روابط او با مهره هاي مشهور سينما و تلويزيون، چهره فتوژنيک و رفتار ستاره وار او، همگي مطلوب نشريات بود.
*آنچه به دوام ستاره بودن عليرضا کمک کرد، رفتار کنترل شده و فارغ از هر گونه غروري بود که پاي عليرضا را به کارهاي خيريه باز مي کرد. هرگز گرد مجالس و شب نشيني هاي آنچناني نچرخيد و هيچ وقت اجازه نداد شايعات خانمانسوز پيرامونش به وجود بيايد. عليرضا خيلي مواظب اطرافيانش بود و تا کسي را کاملاً نمي شناخت، خارج از دايره ادب و معاشرت معمولي با او گرم نمي گرفت. به اين ترتيب او جمع دوستانش را در حقيقت به شکل هوشمندانه اي گلچين کرد و هرگز نه خود کاري کرد که ناپسند عرف باشد و نه اجازه داد اطرافيان با چنين اشتباهاتي به شهرت او لطمه بزنند.
*نيکبخت در همه اجزاي زندگي، ستاره اي متعادل است. او به همان اندازه که به لباس اسپرت اهميت مي دهد، اهل رسمي پوشيدن هم هست. موهايش را بلند مي کند و گاه تا 200 گرم ژل مي زند اما يک باره هم در همين ناباوري موها را بدون هيچ مقاومتي کوتاه مي کند و عين محصل ها، شانه کرده مي گردد! او تميزي را دوست دارد، عاشق لباس هاي نو است اما به همان اندازه که خرج مد روز مي کند، از بخشيدن به ديگران هم غافل نيست. همين مسئله باعث شده هرگز کسي به شيک پوشي و خوش پوشي او خرده نگيرد.
*اهل ميهماني رفتن نيست. البته حساب جمع هاي دوستانه و فاميلي جداست اما در اين نوع ميهماني ها، او براي حاضران فقط" عليرضا" است نه نيکبخت ستاره. هرگز جايي نمي رود که از او به خاطر نيکبخت بودن، دعوت کرده باشند. در عوض، بدون دعوت و سرزده مرتب در پرورشگاه ها، آسايشگاه هاي سالمندان، خيابان ها، پارک ها، فروشگاه ها و مجالس خيريه مخصوص جمع آوري کمک و اعانه براي مستمندان حضور يافته و طوري رفتار مي کند که همه معمولي بودن او را باورکنند اين هم يکي از دلايل ماندگاري ستاره بخت اوست که هيچ وقت نيرويي را عليه خود تحريک نمي کند.
* اهل مطالعه نيست ولي عاشق سينماست. سيستم صوتي، تصويري اش هر کجا که باشد، کامل است و معمولاً هفته اي 2 يا 3 فيلم مي بيند. بيشتر فيلم هاي خارجي را دوست دارد و با اکثر هنرمندان ايراني، به خصوص کمدين هايي مثل مصطفي راد، جواد رضويان، مهران غفوريان و مجيد صالحي رابطه دوستانه و رفت و آمد دارد.
*از بچگي چون در منزل خواهر و برادران کوچک را نگهداري مي کرد، عاشق بچه داري بود و هنوز هم عروسک ها و اسباب بازيهاي آن روزگار، بخش عمده اي از فضا و دکور منزل او را پر کرده است.
*غذاي مورد علاقه او قرمه سبزي است و موز، ميوه محبوب اوست. روزي 2، 3 فنجان چاي مي خورد، البته در منزل و خيلي وقت است دور کافي شاپ را به دليل مشکلات ستاره اي، خط کشيده است. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
*از قدم زدن خوشش مي آيد و حالا مجبور است در منزل به اين کار بپردازد. موسيقي را دوست دارد ولي نه در مجامع عمومي مثل کنسرت ها! پاي سريال هاي محبوبش مي نشيند .
* گل رز را دوست دارد و عکس هاي زيادي را جمع آوري کرده است. محيط زندگي ساکت و آرام را مي پسندد چون تا ساعت 12 ظهر مي خوابد و شب ها هم دوست ندارد دوروبرش شلوغ و پرسر و صدا باشد. عاشق سرعت است و ماشين هاي سريع مثل" بي ام و" و" پورشه" و" آئودي" را مي پسندد. بر عکس از موتور و هواپيما به شدت مي ترسد و حتي المقدور از نقل و انتقال با اين دو وسيله خودداري مي کند.
*مارک محبوب لباس او زارا و ديزل است. آدامس اربيت مي جود و ادکلن اولترا ويلت 212 مي زند. کلاً به طبيعت علاقه زيادي دارد و عاشق درخت هاي بلند و فضاي سرسبز است.
*نيکبخت زمان زيادي در هر شبانه روز را صرف فکر کردن به مرگ مي کند و گاه و بيگاه سرزده به قبرستان مي رود و در ميان قبرهاي ناشناس مي گردد.
*نيکبخت برخلاف بسياري از ستاره ها و درست نقطه مقابل شمايل ظاهري و چهره هميشه پر از لبخندش، بسيار با معنويت سروکار دارد. همانطور که در خلوت، اوقات زيادي را صرف تفکر به مرگ و سفر به جهان باقي مي کند، در بسياري از مواقع در محافل جمعي هم مشغول بحث در مورد نيروهاي ماوراء الطبيعی مي شود. خرافاتي نيست اما مثل همه ايراني ها به چيزهايي که از کودکي از پدر و مادر شنيده، اعتقاد دارد. در مدرسه هميشه نمرات بينش اسلامي و انشاء اش 20 بود و او هنوز هم علوم طبيعي را به رياضي ترجيح مي دهد.
*ماه محرم براي او ماهي عزيز است. در اقوام و خويشاوندانش، مداح و قاري قرآن زياد يافت مي شود و مرتب در دهه اول محرم در تعزيه هاي فاميلي شرکت مي کند. ماه رمضان را هم دوست دارد و هميشه از هر فرصتي استفاده مي کند تا خاطرات سفر به مکه و مدينه در ماه رمضان را تعريف کند.
*شايد به خاطر همين معنويات قوي زندگي اوست که اصلاً کينه اي نيست. محال است بعد از گذشت 10 دقيقه، بدي کسي به خاطرش بماند. بدترين و سخت ترين خطاها و اشتباهات را به راحتي مي بخشد و خودش هم درست همينطور است، بلافاصله بعد از اشتباه يا خطايي، عذرخواهي مي کند و آنقدر صميمانه اين کار را انجام مي دهد که حتماً پذيرفته مي شود. اهل غرور و اين حرف ها نيست، با آدم ها خيري راحت روبرو مي شود و اهل دستگيري و کمک به خصوص به دوستان است.
*عليرضا خارج را فقط براي سفر دوست دارد و از زندگي در غربت بيزار است.
*شهر محبوب او تهران است و نيويورک و لس آنجلس را فقط براي سفر مي پسنددد.
*شايد نكته اي را كه درباره او نتوان باور كرد انتقال جنجالي اش به پرسپوليس است .اما او برخلاف تمام انتقالهاي مشابه در پرسپوليس هم درخشيد و خيلي زود هم استقلاليها و هم پرسپوليسيها فراموش كردند او يك استقلالي بوده است.اين نكته باور اين اعتقاد را ممكن مي كند كه هركاري او انجام دهد درست است و با موفقيت همراه مي شود.
*عليرضا قطعاً روزي دوباره به مشهد برمي گردد.او مي خواهد بعد از پايان فوتبالش و درحالي که دغدغه مالي براي آينده ندارد، به شهر زادگاهش برگردد و دوباره مثل دوران نوجواني در کوچه و پس کوچه هاي عشق و خاطره، دنبال توپ بدود، با همان رفقاي هميشگي

MoJtaBa.R
16-03-2008, 18:03
نام:علي پروين
لقب:سلطان فوتبال
متولد:سوم مهر 1325درتهران
تعدادبازي ملي:70
پست:هافبك پوششي
اولين بازي ملي:در تاريخ15شهريور1349
بازيكن باشگاههاي:البرز.پيكان.پرسپ ليس
مربيگري باشگاه:پرسپوليس

شروع....
او روز سوم مهرماه1325دركوچه غريبان بدنيا آمد.پدرش احمد پروين(متوفي سال1350)ومادرش نصرت خانم (متوفي سال1378)بود.
علي صاحب برادر بزرگتري به اسم محمود است كه مي گويند امروز در ساليان بالاتر از60سالگي كارمندبنياد جانبازان است.
گويي علي در دوران خردسالي آتش زير خاكستر بود كه بلافاصله بعد از گذشتن از بيماري نوزادي به يك پارچه آتش و ولوله كوچه غريبان تبديل شد.
دهه 30براي سلطان در محله هاي مركز شهر و بازار با كمكهاي بي مظايقه حاج احمد كله پز مانند برق و باد گذشت.

آغازافتخارآفريني....
علي پروين آنقدر با توپ آشنا شده بود كه درسال1340با هم محلي هاي خود به مشهد رفت و درآنجا از خدا خواست كه به تيم ملي دعوت شود.
اوپس از بازگشت از مشهد به تيم كيان دعوت شد پس از تست وي او براي تيم دوم كيان يعني همان البرز انتخاب شد.او درسال41شاگردعلي الهي در تيم البرز شد.
يكسال بعد علي پروين آنقدر درخشيد كه او را به تيم ستاره ي يك كيان آوردند و تحت هدايت و مربيگري آصفي همبازي جانملكي قرار گرفت.درسال46پروين به تيم نوظهور پيكان پيوست.مبلغ قرار داد او با اين باشگاه10هزار تومان بود.

تولد ستاره ي ناب ايران زمين....
اوج گيري و زيبايي او در حركات با توپ باعث دعوت شدن يا به عبارتي درست تر باعث تحميل كردن خود به آن شد.در روز15شهريور49پروين اولين بازي ملي خود را انجام دادو12روز بعد براي اولين بار عضو پرسپوليس شد.
آن موقع همايون بهزادي تك ستاره پرسپوليس بود.باچهره ي فتوژنيك.قامت بلندوكفش طلايي مسابقات فوتبال دل همه را مي برد.اما سال54وقتي بهزادي سرمربي تيم بود اختلاف با علي عبده مدير وقت پرسپوليس دوران شيرين او را به پايان برد.
پروين درسال اول حضور در پرسپوليس تا مرز تبديل شدن به يك ستاره ي جهاني و حرفه اي هم پيش رفت.
پس از 4سال بازي پروين با پيراهن سرخ رنگ پرسپوليس او ديگر جاي بهزادي را گرفته بود با آنكه به او نمي رسيد اما در غيبت او ستاره ي پرسپوليس شد.تبحر پروين در ضربات كاشته محبوبيت او را دوچندان كرده بود طوري كه هرگاه خطايي به نفع پرسپوليس مي شد فرياد تماشاگران براي پروين بالا مي رفت.
پيراهني كه روز15شهريور49برتن او رفت تا 22اسفند58همچنان برتن او ماند.
درتمام اين مدت او يكي از بزرگان تيم ملي بود و 2بار قهرمان جام ملتهاي آسيا شد.او دراين مدت يك صعود به المپيك را تجربه كرد.درجام جهاني1978كه درآرژانتين برگزار شد علي پروين به عنوان كاپيتان تيم ملي بود.او در33سالگي از تيم ملي خداحافظي كرد و چند سال بعد او دوباره توسط ناصر ابراهيمي به تيم ملي دعوت شد اما از حضور در تيم ملي انصراف داد تا در اوج بازيگري از اين حرفه كنار رود.

دوران مربيگري...
پروين فوتبال را تا تيرماه سال66ادامه داد.او وقتي 41ساله شد فوتبال را رها كرد و تنها به مربيگري ادامه داد.پس از كناره گيري شاهرخي از مربيگري پرسپوليس او به عنوان مربي پرسپوليس انتخاب شد.
در اولين سال مربيگري تيم قهرمان فوتبال باشگاه های دسته اول تهران شد.در همان سال قهرمان جام حذفي كشور شد.در سال بعدقهرمان باشگاه های دسته اول تهران شد.
با حمايت بنياد از پرسپوليس و اختلافي كه پروين با آنها داشت او پس از ساليان دراز با اين تيم از آن كنار رفت.تيم پس از آن در جام باشگاهها بازي اول خودرا5بر0بردند ولي در مقابل محمدان بنگلادش كه به مربيگري ناصر حجازي بود 2بر1شكست خوردند.كه با توجيه عوام فريبانه بازيكنان به دليل نبود علي پروين در تيم همراه بود.
پس از آن بود كه دوباره پروين به پرسپوليس بازگشت.
روز بازي پاس با پرسپوليس در استاديوم آزادي هريك از تماشاگران يك شاخه گل سرخ در دست داشتند.60هزار گل سرخ كنار زمين در اولين بازي پس از بازگشت پروين. پرسپوليس 3بر1پاس را برد وهمه آنرا مديون يك نفر بودند:علي پروين.
او در سال68براي مربيگري تيم ملي به خاطر تجارب زيادي كه داشت دعوت شدو تا سال72مربي تيم ملي ايران بود.
در مسابقات مقدماتي94تيم ملي بين4تيم آسياچهارم شد.اين شكست در كنار عزم راسخ صفي زاده رييس فدراسيون فوتبال براي حذف پروين ازمربي گري ايران كافي بود.پروين هم از كار كنار رفت.دومين حذف او از فوتبال در سال72بود.اين بار او مدت زمان بيشتري را كنار گود بود.
اما در مهر77امير عابديني مدير وقت پرسپوليس او را برگرداند.پس از اينكه تيم از حمايت صنايع معادن و فلزات خارج شد عابديني پروين را به تيم اضافه كرد تا با استفاده از او بتواند تيم داري كند.
او توانست درسالهاي 77و78پرسپوليس را قهرمان كشور كند.درسال79دوم شود.ودر سال80قهرمان.در سال81هم پس از سوم شدن استعفا دادو مدير فني پرسپوليس شد.در فصل85-84او دوباره سرمربي پرسپوليس شد اما نتايج ضعيف تيم قرمزهاي پايتخت همه را متاثر كرده بود تا آنكه پروين در اواخر فصل به طور كمل با توجه به سخن خودش از فوتبال كناره گيري كرد.وحتي با اصرارهاي مدير جديد پرسپوليس انصاري فرد هم از تصميم خود بازنگشت.وآري هان به عنوان سرمربي پرسپوليس انتخاب گرديد.

او با تمامي انتقادات و طرفداري هاي مصبت و منفي اي كه تحمل كرد براي آنكه بماند يا نماند بالاخره از تيم هميشگي اش خداحافظي كرد.
در نهايت او با اين همه سلطان بي چون و چراي فوتبال ماست او خيلي زحمت براي آن كشيده پس بر همه است كه احترامش را نگه دارند.
1.او از سال 60تا66به طور همزمان هم مربي تيم بود وهم بازيكن آن.
2.در همان سالها او كه درعمرش در پست مهاجم بازي نكرده بود در نوك حمله پرسپوليس بود و در 17بازي اي كه انجام داد15گل زد تا در حضور عليدوستي .محمد خاني آقاي گل مسابقات شود.
3.دختر بزرگ تر پروين، همسر آرش فرزين است كه در آلمان زندگي مي كرد و مدتي است كه با ازدواج با دختر پروين، در ايران ماندگار شده. حسام، داماد ديگر پروين است. هر دو دامادش از خانواده هاي پولدار هستند و اين سليقة پروين را در انتخاب داماد نشان مي دهد. نازگل، دختر آرش و رضا پسر حسام، دو نوة پروين هستند. يك ويلا در رامسر دارد كه سالي يكي دو بار براي سر زدن به آن جا، تيم را به اردوي رامسر مي برد. اهل مسافرت خارج از كشور هم هست. بيشتر با رفقايش به تركيه مي رود.
رابطة چندان جالبي با پسرش ندارد. شب ها در خانه به او بند مي كند و تا صبح، به شيوة بغل پا زدن و مدل موهاي محمد گير مي دهد. برخلاف پسرش، هر دو دامادش را دوست دارد
منبع:استفاده از سايت رسمي پرسپوليس.سايت علي پروين

MoJtaBa.R
16-03-2008, 18:15
متولد 1361
محل تولد ایذه
قد 173
پست هافبک
از ده سـالــگي در حـالـي که سن کمي داشت به تنها زمين فوتبال ايذه مي رفــت و بــه تــنهايي به تمرين شوت و ضربات ايستگاهي مي پرداخت و براي اولين باردرمسابقات دانش آموزي چهره شــد،در سال هفتاد و دو به عنوان قهرمان مــهــارت هاي فــردي ايران دست يافت و در همان سـال به عـــضـــويـــت تــيــم آموزشگاهاي خوزســتـــان در آمـد وي سپس درسن شانزده سالگي با پرسپوليس ايذه فوتبال را بصورت جدي دنبال نمود و در سال هفتادوهــفــت به استقلال اهواز آمد و با اين تيم قهرمان کشور شد، در ســـال هفتادوهشت توسط بگوويچ به تيم بزرگسالان فولاد دعوت شد او در تيم فولاد بازي مي کرد که تــوسط مناجاتي به تيم ملي جوانان دعوت شد و در ســال هفتاد و نه توسط برادو مربي برزيلي تيم مـلــي بزرگسالان نيزبه تيم ملي بزرگسالان دعوت شد او همزمان در هر سه رده ملي شروع به بازي نمودو با تيم ملي اميد قهرمان بازيهاي آسيايي پوسان شد وي تاکنون سی و دو بازي ملي انجام داده است
ایمان مبعلی مدتی بهترین بازیکن تیم ملی بود و مدتی شایعه بود که علی دایی مانع اومدنش به تیم ملی شده
خودم یه مصاحبه ی زنده از علی دایی دیدم
وقتی مجری ازش سوال کرد که این موضوع حقیقت داره یا نه
اون به سوال مجری جواب بی ربط داد ولی اصلا این حرف رو تکذیب نکرد
چرا که خود علی دایی هم می خواست به مردم بگه این موضوع حقیقت داره
جدایی او از فولا با شایعه حظور در پرسپولیس همراه بود ولی سرانجام در تيم فوتبال الشباب امارات در حال بازی کردن است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ایمان مبعلی از روزی كه 23 ساله شد فروشگاه ورزشی خود را كه یكی دو سالی است دراهواز راه اندازی كرده به اسم ت. ت. 23 تغییر داد تا بلكه با این اسم مشتری جمع كند . ایمان از زمانیكه به امارات رفت كار را به برادرش سپرد تا بعد از خودش همه كاره این بوتیك كوچك اما زیبا شو . البته ایمان و برادرش ندارد چون به قول خودش هر چه دارد برای برادرش است و مغازه نامبرده را برادرش اداره می كند .

MoJtaBa.R
16-03-2008, 18:19
نام کامل : کریم باقری


تاریخ تولد : ۱/۱۲/۱۳۵۲ ( تبریز )

باشگاههای سابق : تراکتور سازی ـ کشاورز ـ آرمینیا بیله فلد آلمان ـ النصر امارات ـ چارتون ـ السد قطر
حضور در پرسپولیس: (بار اول)۱۳۷۵ (بار دوم) ۱۳۸۱
اولین بازی: ۸/۴/۱۳۷۵ــ بهمن کرج (۱ــ۲)

سوابق ملی : اولین بازی ملی : ۱۶/۳/۱۳۷۲ـــ پاکستان (۵ ــ۰) جام اکو بازی ملی:۸۰ گل ملی:۴۷

تیمهای ملی پایه: تیم ملی جوانان ـــ۲۷ دوره قهرمانی جوانان آسیا تیم ملی امید مقدماتی المپیک ۱۹۹۶ آتالانتا
افتخارات ملی: مدال طلای سیزدهمین دوره بازیهای آسیایی(۱۹۹۸ بانکوک)قهرمان جام اکو(۱۹۹۲ تهران)حضور در جام جهانی (۹۸ ــ فرانسه) مقام سومی جام ملتهای آسیا (۱۹۹۶ ــ امارات)

باشگاهی:قهرمانی با پرسپولیس (لیگ ۱۳۷۵) قهرمانی بوندسلیگا همراه با بیله فلد (۹۸ ــ ۹۹) قهرمان جام باشگاههای عرب (۲۰۰۱) با السد و مقام سومی جام باشگاههای آسیا (۱۹۹۶) با پرسپولیس

شخصی: بازیکن ماه آسیا <دو بار> (جولای ۱۹۹۷و دسامبر ۲۰۰۱) زننده بهترین گل ماه آسیا <۲بار> (اکتبر ۲۰۰۰و ۲۰۰۱)برترین بازیکن جام باشگاههای عرب(۲۰۰۱) عضو تیم منتخب جام ملتهای آسیا <۲ بار>(۹۶ ــ امارات و ۲۰۰۰لبنان) عضو تیم ستارگان آسیا در دیدار با ستارگان فیفا (۱۹۹۷

MoJtaBa.R
16-03-2008, 18:23
محسن خليلي
متولد 25 بهمن ماه سال 1359 در شهر تهران و منطقه نازي آباد است . محسن يك خواهر و يك برادر دارد كه خودش فرزند وسط خانواده است . محسن در دوران طفوليت نيز عاشق فوتبال بوده وفوتبال خودرا در زمين هاي خاكي نازي آباد آغاز كرد. سطح تحصيلاتش ديپلم است و مجرد است و به زودي قصد ازدواج نيز دارد .
محسن آدم پول دوستي نيست اما معتقد است پول تا جايي كه باعث زندگي خوش و بدون دغدغه باشد خوب است .
محسن خليلي در يك خانواده تماما استقلالي متولد شده است و به گفته ي خودش تنها او بوده كه از دوران بچگي علاقه زيادي به پرسپوليس داشته و تمامي بازي هاي اين تيم بزرگ را نگاه مي كرده و حتي براي بازي هاي حساس اين تيم نيز به استاديوم مي رفته .
تمام كساني كه محسن را ازنزديك ديده اند معتقدند خيلي آدم خوش اخلاق و شوخ طبعي است و معمولا خودش را براي كسي نمي گيرد و معتقد است از همين مردم است كه به اين محبوبيت رسيده است . محسن سقف آرزوهايش بازي در تيم هاي رئال مادريد و بارسلونا است .
از بين مهاجمان زمان خود از فرشاد پيوس الگو برداري مي كند و خيلي ها نيز معتقدند محسن فرشاد جديد پرسپوليس است . استيل اين بازيكن سبك بازي اش تكنيكش و حتي نوع زدن ضربات آخرش و از همه مهمتر شم گلزني بالايش باعث شده خيلي ها اورا آقاي گل تازه پرسپوليس بماند . حتي اگر بخواهيم خرافاتي نگاه كنيم اين دو بازيكن در يك منطقه زندگي مي كردند و از همان جا نيز فوتباليست شدند و به احتمال زياد بايد منتظر پوشيدن پيراهن شماره 17 از سوي اين بازيكن به ياد فرشاد آقاي گل باشيم .
محسن خليلي سابقه ي آقاي گلي را نيز دارد . چند سال پيش او به همراه جواد كاظميان در يك تيم بازي مي كرد و آنجا آقاي گل مسابقات شد .
شباهت بزرگ ديگر محسن خليلي با فرشاد پيوس گلزني به تيم استقلال است . فرشاد پيوس نيز معمولا در دربي ها و با پيراهن پرسپوليس به استقلال گل ميزد . همچنين در تيم هاي ديگر و حتي تيم هاي عربي نيز سابقه باز كردن دروازه استقلال را دارد .
هيچ كس فصل پيش را فراموش نمي كند كه محسن با زدن سه گل به استقلال قهرماني را از اردوي آبي ها به خانه ي سايپا برد و تقديم علي دايي كرد . دردربي شصت و سوم نيز هنگامي كه آبي ها خود را برنده ي بازي فرض مي كردند محسن با يك ضربه ي سر دقيق تور دروازه ي آنها را به لرزه در آورد تا ثابت شود اويك پرسپوليسي واقعي است و گربه سياه هميشگي آبي ها است

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:39
يك آپارتمان 200 متري در محله پوين بوتل هامبورگ، محل سكونت مهدي مهدوي كيا است.

در خانه او، يك دوچرخه ثابت مي بيني، كه مهدوي كيا البته طبق برنامه گاهي از آن استفاده مي كند. اين تنها وسيله ورزشي در آپارتمان كياست. او معمولاً 8 صبح از خواب بيدار مي شود و سعي مي كند خيلي سريع آماده شود، تا دخترش را كه 5 ساله شده است، به مهد كودك ببرد. بعد مهدي را مي تواني سرتمرين ببيني. او تا ساعت 15در باشگاه هامبورگ حضور دارد و سپس دوباره جنب درمهد كودك دخترش حاضر مي شود. براي بچه هاي آن مهد كودك جالب است كه هر روز، ستاره فوتبال شهرشان را مي بينند. او همراه دخترش به خانه بر مي گردد. همسايه هاي آپارتمان كيا اغلب آدمهاي مسن هستند و اگر چه چندان با يك جوان ارتباط برقرار نمي كنند، اما كيا را دوست دارند. در آلمان حتي پيرمردها و پيرزن ها به فوتبال عشق مي ورزند.
مهدوي كيا عصرها به همراه همسر و دختر كوچكش. يك پاساژ بزرگ جاي بدي براي تفريح نيست، همان پاساژ كه هواداران هامبورگ به آنجا سر مي زنند، تا روي كارتهايشان امضاي كيا ثبت شود، كيا با آنها مودبانه برخورد مي كند.



براي كيا، بهترين تفريح سفري به ايران، براي ديدن اعضاي خانواده خود و همسرش است. مهدوي كيا در آپارتمان خود اغلب سعي مي كند مقابل رايانه بنشيند؛ روزي 2 يا 3 ساعت، مرور روزنامه هاي ايراني از روي سايت هايشان و البته خواندن نوشته هايي درباره مهدوي كيا تيم ملي و گاهي هم تيم پيروزي.
خواندن نشريات آلماني هم جالب است. اين روزها زياد در باره كيا مي نويسند. تماشاي تلويزيون ايران هم يكي از علايق مهدي است، دنبال كردن سريال ها و برنامه ها، احتمالا همان موقع كه شما تحت تاثير يك سريال نوستالژيك متاثر مي شويد، مهدي هم با شما اخم درهم مي كند و همان لحظه كه با كمدي هاي مديري مي خنديد، او هم قهقهه سر مي دهد. البته به فيلم هم علاقه مند است، اما علاقه مند حرفه اي سينما نيست.
معمولا در اتوبوس، هنگام سفر با تيم فيلم تماشا مي كند، هر فيلمي كه باشد. چندان دنبال كارگردان يا سبك و موضوع خاصي نيست.
او به حرفه خودش بسيار حرفه اي مي پردازد.
بهترين بازيهاي دنيا را بدقت تماشا مي كند، حتي گاهي روي بازيكنان هم پست خودش در تيمهاي ديگر زوم مي كند وبه بررسي بازي آنها مي پردازد. او هرگز به هيچ مسابقه فوتبالي بي توجه نيست. هميشه وقتي فوتبال پخش مي شود، كيا هم به تلويزيون خيره مي شود.
درباره كيا يك نكته ديگر هم وجود دارد، نكته اي او مي خواهد پنهان بماند. كيا در ايران به چند خانواده كمك مالي مي كند. او دوست دارد ارزش كارهايش فقط پيش خدايش اندازه گيري شود.


تمرينات هامبورگ چه مشكلي است؟

مهدوي كيا نماي كلي تمرينات هامبورگ را اين گونه شرح مي دهد:
شنبه روز بازيكن است.
يكشنبه بازيكناني كه بازي كرده اند، تمام تمريناتشان دويدن سبك است. البته بقيه يك تمرين عادي را پشت سر مي گذارند.



دوشنبه تعطيل است.
سه شنبه ها اغلب 2 جلسه تمرين مي كنيم. البته فعلا مربيان تصميم گرفته اند فقط يك جلسه تمرين سه شنبه ها برگزار شود. تمرين روز سه شنبه حفظ توپ است. تمرين بدون دروازه بان و فقط حفظ توپ.
چهارشنبه ها، سانتر از جناحين و گل زدن تمرين مي شود. تمرين شوت هم بيشتر در اين روز مد نظراست.
پنجشنبه ها ضربات كاشته و ايستگاهي تمرين مي شود.
به هر حال بيشتر گلهاي ما با ضربات كاشته و ايستگاهي به ثمر مي رسد. جمعه ها سبك تمرين مي كنيم البته تمرين در فضاي كوچك.


مهدي مديون كيست؟

مهدي مهدوي كيا چند وقتي بود فوتبال خود را در سطح باشگاهي زير نظر احمد شفيعي، مربي تيم نوجوانان بانك ملي آغاز كرده بود. در يكي از روزهايي كه علي دوستي تماشاگر تمرينات تيم نوجوانان بود، مهدي آنقدر فوق العاده بازي كرد كه دوستي يك لحظه هم براي انتخاب او درنگ نكرد:
مهدي عين بقيه در خانواده متوسطي زندگي مي كرد. او در همان دوره كودكي و نوجواني از شخصيت بالايي برخوردار بود. من معتقدم همين شخصيت بالا به پيشرفت او خيلي كمك كرد. صبح و بعد از ظهر تمرين مي كرد و ازهمان دوره هم مشخص بود كه يكي از پديده ها و استثناهاي فوتبال ايران است. مهدي فقط يك بازيكن فوتبال نبود. هنديال و دووميداني هم ورزشهايي بودند كه مهدوي كيا توانسته بود در اين رشته ها نيز در سطح آموزشگاه ها صاحب مقام شود. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد او قهرمان دوي 100 متر نوجوانان تهران در زمان خودش است. دوستي درباره پست بازي او مي گويد: مهدي فوروارد بود. در آن سالها چند بار هم آقاي گل شد. به لحاظ فيزيك بدني، هر چقدر كه بالا مي آمد، بازي دراين پست براي او مشكل مي شد. بنابراين تصميم گرفتم، به دليل سرعت زيادي كه داشت، فضاي بيشتري را در اختيار او قرار دهيم. به همين دليل، با توجه به هوش و ذكاوتي كه داشت، او را به بال راست آورديم، تا شانس خود را امتحان كند.
علي دوستي كه هنوز هم مي تواند ستاره هايي مانند جواد كاظميان را به فوتبال ايران معرفي كند، معتقد است مهدوي كيا هيچ فرقي با ده دوازده سال پيش خود نكرده است:
كوچكترين تغييري در رفتار او ديده نمي شود. خيلي ها اگر جاي مهدي بودند، حداقل من را فراموش مي كردند، اما ما دست كم هفته اي 2 مرتبه با هم تماس
مي گيريم و در باره همه چيز صحبت مي كنيم .
دوره اي هم بود كه فقط خاطرات تلخ همراه داشته باشد. روزهايي كه مهدوي كيا به دليل مصدوميت شديد دربهار سال 81 موقتا فراموش شد: مهدي به من تلفن زد و از درد شديد كمرش گفت: چند لحظه بعد گريه كرد. گفت آقا از روي تخت بيمارستان با شما صحبت مي كنم.



مربي با وجود اين كه پسرش بهترين پاسور يكي از معتبرترين ليگهاي دنياست، هنوز هم براي آن روز هاي تلخ اشك مي ريزد. كاشف ستاره را به اين راحتي فراموش نكنيد.
... و آن شب رويايي
مربي، احساس عجيبي داشت، اينجا درايران صداي ضربان قلبها را به گوش مي رسيد. مهدوي كيا در چند قدمي بزرگترين افتخار زندگي اش قرار داشت. علي دوستي، كاشف مهدي چشمهانش را بسته بود: تحمل نداشتم. او در موقعيت تك به تك قرار داشت. احساس كردم از خانه خود در تهران خارج شدم و پشت سر مهدي در ---- درحال دويدن هستم. بزن پسر، بزن پسر... گزارشگران آن بازي ( جواد خياباني) مثل هميشه فريادهاي پر احساسش را به نشان گل سر مي دهد.
مهدي با چهره اي رنگ پريده از فرط خوشحالي فقط مي دويد. مربي چشمهايش را مي گشايد. بازي تمام شد. 60 ميليون ايراني درنيمه شب 31 خرداد 1377 با هر لباسي كه بر تن داشتند، به خيابان ها آمدند. مربي نمي تواند از جاي خود بلند شود. نزديك به 2 ساعت است كه دوستان و همسايه ها به سراغ مربي مي آيند. آنها فقط مي خواهند به مربي مهدي تبريك بگويند. دقايقي پيش رهبر انقلاب هم درمقابل دوربين هاي تلويزيوني اين پيروزي بزرگ را به تمام ايرانيان تبريك گفت. مربي حال خوبي ندارد. تلفن زنگ مي زند آن طرف خط يك نفر با صداي بغض كرده سلام مي كند: مهدي هستم، مهدي مهدوي كيا. علي آقا اي كاش اينجا بوديد. اين شيرين ترين خاطره زندگي علي دوستي است: باورم نمي شد در آن شرايط مهدي ياد من باشد. آن شب ما فقط گريه كرديم. حرف زدن در آن لحظات سخت ترين كار بود.



]

مروري بر زندگينامه ورزشي مهدي مهدوي كيا

اولين بازي ملي خود را در رده جوانان با تساوي 0-0 برابر هند در مسابقات مقدماتي جوانان آسيا در منامه انجام داد.

7 تير 1373
مهدي 17 ساله براي اولين بار در بازي دوستانه برابر گرجستان (2-2) براي تيم اميد ايران به ميدان رفت. مربي آن زمان تيم اميد حاجي انوربوسنيايي بود.

10آبان 1373
در تورنمنت چهار جانبه دوبي به همراه تيم اميد با مربيگري يورگن گده درهر سه بازي تيم ملي به بازي رفت و قهرمان آن مسابقات شد.

27اسفند 1373
پس از پيوستن به پرسپوليس، براي اولين بار در بازي دوستانه برابر او سترز سوئد در جام فيليپس سنگاپور براي اين تيم به ميدان رفت.

29ارديبهشت 1374
در اولين بازي فصل 74 براي پرسپوليس به ميدان رفت و با 17 سال و 26 روز عنوان جوانترين بازيكن تاريخ پرسپوليس را به نام خود ثبت كرد. او ركورد فريبرز مرادي را شكست.

12خرداد 1374
در شكست 1-2 پرسپوليس از پلي اكريل تك گل پيروزي را به ثمر رساند و بدين ترتيب با 17 سال و 23 روز جوانترين گلزن تاريخ شد. او ركورد دكتر محمد زاد مهر را شكست.

13مهر1374
در بازي برگشت مقابل تركمنستان در چار چوب مسابقات مقدماتي المپيك آتلانتا يكي از4 گل ايران را زد، تا اولين گل ملي خود را در رده اميد جشن بگيرد.

29ديماه 1374
به همراه پيروزي قهرمان ليگ كشور شد. مهدي در فصل 74 ده بار براي پيروزي به ميدان رفت و يك گل زد.

15آذر 1375
اولين بازي ملي خود را برابر عراق در جام ملتهاي آسيا انجام داد كه اين بازي را عراق 1-2 برد.

1 ديماه 1375
همراه تيم ملي ايران در جام ملتهاي آسيا 96 امارت به مقام سوم رسيد. اين مسابقات نقطه آغاز درخشش مهدي درتيم ملي بود.

19آذر 1375
در بازي رده بندي جام باشگاه هاي آسيا اولين گل آسيايي خود را وارد دروازه الزورا عراق كرد.

11ارديبهشت 1376
در بازي دوستانه ايران و كنيا0-3 براي ايران در تبريز اولين گل ملي خود را به ثمر رساند.

25تير 1376
پيراهن شماره 17 پيروزي را فرشاد پيوس به مهدوي كيا هديه كرد. مهدي در بازي خداحافظي پيوس درمصاف با استقلال، يك گل زيبا به ثمر رساند.

31تير 1376
مهدوي كيا20 ساله در مسابقات ارتشهاي جهان براي ايران به ميدان رفت و با تك گل او ايران بلژيك را مغلوب كرد.

22شهريور 1376
در اولين بازي ايران در مقدماتي جام جهاني 98 فرانسه در حالي كه ايران 1-2 از چين در شهر داليان عقب بود، با 2 گل زيبا پايه گذار پيروزي 2-4 ايران شد. گل اول او بعدها به عنوان گل سان آسيا برگزيده شد.

1آذر 1376
با پاس گلي كه به خداداد عزيزي در بازي رفت، برابر استراليا داد، باعث شد تا اميدها براي صعود به جام جهاني همچنان زنده بماند.

8آذر 1376
درديدار برگشت برابر استراليا يكي از ستارگان ميدان بود و سرانجام همراه ايران به جام جهاني 98 صعود كرد.

3اسفند 1376
درجام ملتهاي آسيا برابر الهلال عربستان زننده تك گل پيروزي بود. مهدي در آن بازي به عنوان ستاره زمين جايزه ويژه اي دريافت كرد.

5 اسفند 1376
تك گل پيروزي برابرالانصار لبنان را از روي نقطه پنالتي به ثمر رساند، تا صعود پيروزي به جمع 4 تيم برتر آسيا قطعي شود.

23ارديبهشت 1377
كنفدراسيون فوتبال آسيا، مهدي مهدوي كيا ستاره ايراني را به عنوان بهترين بازيكن جوان سال 97 آسيا انتخاب كرد. مهدي تنها بازيكن ايراني بود كه در هر 17 بازي مرحله مقدماتي جام جهاني براي ايران حضور ثابتي داشت. گل او به چين نيز به عنوان گل برتر سال آسيا انتخاب شد.

22خرداد 1377
پس از پشت سرگذاشتن مصدوميت، در بازي ايران مقابل اينتر ميلان بازي كرد و يك گل به ثمر رساند.

31 خرداد 1377
بهترين بازي خود را به نمايش گذاشت، تا ايران در جام جهاني 98 فرانسه با گل او برابر امريكا پيروز شود، تا اولين پيروزي ايران درجام جهاني به دست آيد.

18مهر 1377
در حالي كه پيروزي بازي حساسي مقابل سپاهان پيش رو داشت، تيم پاس را به عنوان بازيكن كمكي در ديدار برابر الطلبه عراق درجام برندگان جام آسيا همراهي كرد.

28 آذر 1377
در فينال بازي هاي آسيايي تايلند در برابر كويت0-2 ( ايران) براي اولين و آخرين بار با دريافت كارت قرمز از داور بازي دردقيقه 79 از بازي اخراج شد.

12ديماه 1377
در پيروزي 0-4 برابر پاس، آخرين بازي خود براي پيروزي را انجام داد، تا وداع شيريني با پيروزي داشته باشد. پس از آن، براي هميشه راهي ديار ژرمنها شد.

15بهمن 1377
با عقد قرار داد قرضي به تيم بوخوم آلمان پيوست.

19بهمن 1377
در بازي دوستانه بوخوم با تيم ملي اسلواكي، اولين بازي خود براي بوخوم را انجام داد.

18 اسفند 1377
اولين بازي خود در بوندس ليگا را با يك نيمه بازي در برابر ورد بر من براي تيم تاپ مولر تجربه كرد.

25 اسفند 1377
اولين گل خود را براي تيم بوخوم درمقابل تيم آينده اش يعني هامبورگ به ثمر رساند.

15خرداد 1378
پس از سقوط بوخوم به دسته دوم، مهدي نيز با يك قرار داد دوساله راهي هامبورگ شد.

21خرداد 1378
روياي حضور در المپيك با شكست مقابل بحرين نقش بر آب شد.

27تير 1378
اولين بازي خود براي هامبورگ را در شكست0-1 برابر بازي سوئيس در جام اينتر توتو انجام داد.
اين اولين حضور مهدوي كيا در رقابت هاي اروپايي بود.

13مرداد 1378
در پيروزي 2-4 هامبورگ برابر ترابوزان اسپور تركيه 2 گل به ثمر رساند، تا اولين بازيكن گلزن ايراني در رقابت هاي اروپا لقب گيرد.

26ديماه 1378
يك گل زيباي ديگر در تساوي 1-1 ايران با امريكا در شهر لوس آنجلس به ثمر رساند.

18مرداد 1379
در مرحله مقدماتي جام باشگاه هاي اروپا يك گل وارد دروازه بروندبي دانمارك كرد. همچنين كيا پاس گل دوم را به باربارز داد.

22شهريور 1379
در تساوي 4-4 هامبورگ برابر يوونتوس در چارچوب ليگ قهرمانان اروپا يك گل زد، يك پاس گل داد و يك پنالتي گرفت.

15مهر 1379
در ديدار دوستانه تيم ملي ايران هامبورگ، براي دومين بار دروازه هامبورگ را گشود.

3آبان 1379
يك روز پس از حذف از جام ملتهاي آسيا در بازي برابر يوونتوس در شهر تورين درخشان ظاهر شد و يك پاس گل داد تا هامبورگ 1-3 پيروز ميدان باشد.

22فروردين 1380
قرار داد انتقال دايمي او به هامبورگ با مبلغ 5 ميليون مارك در دوبي به امضا رسيد.

20مهر 1380
دهمين گل ملي خود را در بازي ايران، عراق در چارجوب مقدماتي جام جهاني به ثمر رساند.

26آبان 1380
سازنده گل تلخ ترين پيروزي تاريخ فوتبال ايران برابر ايرلند بود. ضربه كرنرارسالي او را گلي محمدي تبديل به گل كرد.

8خرداد 1381
در بيمارستان دانشگاه بن تحت عمل جراحي ديسك كمر قرار گرفت.

6مهر 1381
پس از پشت سرگذاشتن يك مصدوميت سخت در بازي با اشتوتگارت2-3 به بوندس ليگا بازگشت.

14اسفند 1381
كنفدراسيون فوتبال آسيا، وي را به عنوان بازيكن ماه فوريه انتخاب كرد.

16فروردين 1382
يكصدمين بازي خود در دربوندس ليگا را انجام داد.

3خرداد 1382
با 14پاس گل عنوان برترين پاسوربو ندس ليگا را كسب كرد. همچنين به عنوان بازيكن فصل هامبورگ انتخاب شد.

20مهر 1382
پس از حدود 2سال در بازي جام بين قاره اي برابر نيوزيلند به تيم ملي بازگشت و سازنده هر سه گل ايران شد.

19آذر 1382
از طرف كنفدراسيون فوتبال آسيا به عنوان مرد سال فوتبال 2003 آسيا انتخاب شد.



آمار بازي هاي ملي:


بزرگسالان 72: بازي و 10گل

اميد 6: بازي و يك گل

جوانان 2: بازي

ارتش 3: بازي و 1گل


آمار بازي هاي باشگاهي

پيروزي 69: بازي و 22گل

بوندس ليگا 122: و 16 گل 40( پاس گل)

رقابت هاي اروپايي 17: بازي و 5 گل


افتخارات ملي و باشگاهي:

حضور در جام جهاني 98 فرانسه

قهرمان در بازيهاي آسيايي 98 بانكوك

قهرمان جام بين قاره اي 2003

سومي جام ملتهاي آسيا 96 امارت

دوبار قهرمان ليگ ايران با پيروزي در سالها 74و75

قهرمان جام اتحاديه آلمان 2003

عناوين و افتخارات شخصي:

بازيكن سال 2003 آسيا

جوان سال 97 آسيا

بهترين بازيكن فصل 2003-2002 هامبورگ

بهترين پاسوربوندس ليگا 2003-2002

زننده بهترين گل سال 97 آسيا

بازيكن ماه فوريه 2003 آسيا

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:41
سید مهدی واعظی

متولد ۲۹ دی ماه سال ۱۳۵۳ در تهران، دروازه‌بان حال حاضر باشگاه پرسپولیس تهران است.

باشگاه‌ها
او شروع فوتبال حرفه‌ای خود را در سطح اول فوتبال ایران با باشگاه پیکان تهران آغاز کرد. او در سال ۱۳۸۵ با عقد قراردادی دو ساله به باشگاه پرسپولیس تهران پیوست.

رقابت در پرسپولیس
پس از ۱ سال از حضور مهدی واعظی در پرسپولیس، باشگاه پرسپولیس اقدام به جذب حسن رودباریان دروازه‌بان اول تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۷ نمود و بدین طریق رقابت بر سر دروازه‌بانی در پرسپولیس به اوج خود رسید. او پیوستن رودباریان به پرسپولیس را برای خود مثبت قلمداد نمود.

دوران بین‌المللی
واعظی نخستین بازی ملی خود را در اوت سال ۲۰۰۰ برابر گرجستان انجام داد. پس از آن وی چندان به تیم ملی دعوت نشد تا این که بار دیگر در سال ۲۰۰۸ برای بازی مقابل قطر فراخوانده شد.

مصدومیت‌ها
او در زمان عضویت در پرسپولیس، با مصدومیت‌های زیادی مواجه شد و او حتی به خاطر مصدومیت به تیم ملی فوتبال ایران با سرمربیگری علی دائی برای بازی‌های مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ نیز دعوت نشد.او بعد از بازی سنتی پرسپولیس-استقلال در دور رفت لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ که با تساوی ۱ بر ۱ دو تیم به پایان رسید به خاطر اشتباه فاحش حسن رودباریان دروازه‌بان تیم پرسپولیس در ان دیدار در به ثمر رسیدن گل تیم استقلال توسط امید روانخواه به عنوان دروازه‌بان اول تیم پرسپولیس در بازی‌ها به میدان رفت و با بازی‌های خوب خود توانست حسن رودباریان دروازه‌بان اصلی تیم ملی فوتبال ایران در جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۷ را نیمکت نشین کند. او در بعضی از بازی‌ها تک ستاره تیم خودش بود.اما مصدومیت‌های او باعث شد در تیم پرسپولیس نیز جای خود را به رودباریان دهد.

دروازه‌بانی
عده‌ای معتقدند مهدی واعظی چابکی و رفلکس‌های ناگهانی و انفجاری فوق‌العاده‌ای در حد یک دروازه‌بان بین المللی دارد، اما همیشه باید درصدی از احتمال را برای رها شدن توپهای فوق آسان از دستان او قائل شد.

دوپینگ
در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۸۵ زمانی که مهدی واعظی در عضویت تیم پیکان و هم چنین تیم ملی فوتبال ایران بود، در تمرینات تیم ملی فوتبال ایران که قبل از جام جهانی آلمان برگزار می‌شد از او نمونه گیری برای دوپینگ به عمل آمد و با اعلام مثبت بودن نتیجه آزمایش دوپینگ او، وجود ماده ممنوع متابولیت یا نشانه‌های آن در نمونه بیولوژیک او مشاهده شد و با استناد به ماده ۱۳ (بند ۲ و بخش الف) آیین نامه ستاد مبارزه با دوپینگ، واعظی به مدت ۶ ماه از حضور در تمامی مسابقات و در تمام سطوح محروم شد.
این حکم محرومیت با حضور خود واعظی، نماینده کادر پزشکی پیکان و نمایندگان باشگاه پیکان و در حضور سایر افراد حاضر در جلسه به آنها ابلاغ شد. مدت محرومیت واعظی ۶ ماه تعیین شد و این محرومیت از تاریخ نمونه گیری یعنی ۹/۲/۸۵ به مدت ۶ ماه اعمال شد.
بعد از این اتفاق، مهدی واعظی با تنظیم شکواییه‌ای و ارایه آن به کیومرث هاشمی سرپرست وقت فدراسیون فوتبال خواستار لغو حکم محرومیت خود شد. وی که رونوشت این نامه را به سازمان تربیت بدنی نیز ارسال کرد، اعلام کرد: بدون آگاهی و در اردوی تیم ملی از داروی غیر مجاز استفاده کرده و مستحق چنین حکمی نیست.

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:42
اسم:مجتبی شیری

وزن تولد: 7/8/1386

محل تولد: شیراز

قد:؟

پست: دفاع


تیم های قبلی:پرسپولیس، استقلال اهواز



آبان سال 1358 مجتبی شیری در شیراز به دنیا آمد.
او تنها یک سال در پرسپولیس حضور داشت. لیگ سوم حرفه‌ای در سال 1382، در همین سال بود که او بدل به یار ثابت سرخپوشان شد.
شیری در سال 1383 خیلی راحت از کف پرسپولیس رفت و دو – سه سال در استقلال اهواز بازی کرد و یکی از بهترین یاران تیم فوتبال استقلال اهواز به شمار می‌رفت.
او هم اکنون با پرسپولیس قرارداد امضا کرده است.
برادر بزرگ تر شیری، مهدی، در تیم برق شیراز بازی میکند

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:43
میثاق معمارزاده

متولد ۱۹ دی ماه ۱۳۶۱ است.عده‌ای معتقدند میثاق معمارزاده اندامی دارد که انگار برای دروازه‌بانی تراشیده شده‌است، آن‌ها می‌گویند اگر او بیشتر میدان ببیند، می‌تواند امیدواریهای جدید و جدی تری را برای عابدزاده شدن وجود بیاورد.

باشگاه‌ها
او در فصل ۸۷-۸۸ از تیم سایپا کرج به پرسپولیس تهران انتقال یافت.

محرومیت
پس از اتمام بازی دو تیم پرسپولیس و سایپا از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در دور رفت فصل ۸۶-۸۷ که با نتیجه ۱ بر ۰ به نفع تیم پرسپولیس و با گل دقیقه ۹۵ محسن خلیلی بازیکن سابق تیم سایپا به پایان رسید، میثاق معمارزاده به سمت مسعود مرادی داور مسابقه حمله ور شد و الفاظ ناشایستی را خطاب به وی به کار برد که حرکات او با کارت قرمز داور مواجه شد، وی همچنین با لگد به تابلوهای تبلیغاتی ضربه زد و به موضع گیری علیه هواداران پرسپولیس پرداخت.
مسعود مرادی گزارش داد که وی پس از شنیدن سوت پایان مسابقه با به کاربردن الفاظ ناشایست به سمت او حمله ور شده‌است. کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال تا اطلاع ثانوی دروازه‌بان سایپا را از همراهی این تیم محروم کرد.

جنجال بازوبند قرمز

او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

جنجال بازوبند قرمز

او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

جنجال بازوبند قرمز
او در بازی برگت از سری مسابقات لیگ برتر فوتبال ایران در فصل ۸۶-۸۷ و در مقابل تیم استقلال تهران از بازوبند قرمز بر روی دست خود استفاده کرد که همین موضوع باعث ایجاد جنجالی بین او و تماشاگران استقلال شد. این بازی در نهایت با تساوی بدون گل به پایان رسید.

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:45
علیرضا حقیقی


اسم:علیرضا حقیقی

روز تولد:؟

محل تولد:ایران

قد:؟

پست:دروازبان


تیم های قبلی:زیر23 سال پرسپولیس

علیرضا حقیقی در سن 17 سالگی به تیم بزرگسالان پرسپولیس پیوست.
او اولین بازی خود را در سال 85 مقابل سایپا انجام داد و در این بازی یک پنالتی حساس را نیز گرفت.
زننده این پنالتی علی دایی بود. او در حال حاضر زیر نظر احمدرضا عابدزاده تمرین می کند.

حقیقی در تمام مقاطع تیم ملی بجز بزرگسالان بازی کرده است.
(زیر 14، زیر 17، زیر 20، زیر 23)

MoJtaBa.R
04-10-2008, 16:46
بیوگرافی علی کریمی


علی کریمی 17 آبان1357 فوتبالیست ایرانی است که در باشگاه السیلیه کشور قطر توپ می‌زند.علی کریمی با قراردادی یکساله به باشگاه السیلیه قطر پیوست تا دومین فصل خود را در لیگ این کشور آغاز کند.
به گزارش خبرگزاری مهر، پایگاه خبری فوتبال آسیا در خبری با اشاره به انتقال علی کریمی به باشگاه السیلیه آورده است: این هافبک 30 ساله ایرانی سال گذشته و پس از مسابقات فوتبال جام ملت های آسیا با قراردادی دوساله به باشگاه القطر پیوست. القطر که در پایان فصل در جدول 10 تیمی لیگ قطردر جای چهارم قرار گرفت به همکاری با همه بازیکنان خارجی خود پایان داده که علی کریمی یکی از آنهاست. القطر بدنبال گرفتن بازیکن جدید خارجی است که دو برزیلی از آن جمله اند".
در ادامه این خبر آمده است: "کریمی از آنجا که قراردادی دوساله با کمیته بازیکنان حرفه ای قطر دارد امسال برای بازی در دومین فصل خود و پس از مذاکرات با باشگاه السیلیه به این تیم آمد. السیلیه که در این فصل با تغییراتی اساسی و گرفتن دو بازیکن برزیلی و یک مهاجم قدرتمند از بورکینافاسو یکی از مدعیان جدی قهرمانی لیگ قطر خواهد بود علی کریمی را به تیم خود فراخوانده است".
کریمی بازیکن سال 2004 آسیا پیش از این در باشگاه های فتح تهران، پرسپولیس، الاهلی امارات و بایرن مونیخ نیز بازی کرده است. او اولین بار در سال 1998 در بازی مقابل کویت در بازیهای آسیایی بانکوک با پیراهن تیم ملی به زمین آمد. کریمی در بازیهای دور سوم انتخابی جام جهانی 2008 نیز کاپیتان ایران بود که بعد از تیم ملی کنار ماند.بنابر اعلام ابوالفضل جلالی مدیر برنامه های علی کریمی مبلغ قرارداد این بازیکن در طول دو سال بازی در قطر 4 میلیون و 700 هزار یورو است. . کریمی عضو تیم ملی فوتبال ایران است و در تیم‌های بزرگی نظیر بایرن مونیخآلمان بازی کرده است. وی همیشه پیراهن شماره ۸ را به تن می‌کند.[۱] او در سال 2004بازیکن سال آسیا شد.
•تاریخ تولد: هفدهم آبانماه 1357 •مکان تولد: کرج •قد: یک متر و هفتاد و هشت •پست تخصصی: خط میانی - بازی ساز •فعالیت مورد علاقه: والیبال ساحلی •وضعیت خانوادگی: متاهل، دارای دو فرزند پسر به نام های هاوش و هیرسا •باشگاه فعلی:السیلیه-قطر


شناسنامه


نام کامل: محمدعلی کریمی پاشاکی
زادگاه: کرج، استان تهران، ایران
ملیت: ایرانی
قد: 178 سانتیمتر
وزن: 73 کیلوگرم
وضعیت تأهل: متأهل، دارای دو فرزند پسر
حرفه: فوتبالیست حرفه ای
القاب: جادوگر تهران، مارادونایآسیا
سرگرمی: والیبال ساحلی

باشگاه‌ها

به ترتیب :

نوجوانان نفت تهران – ایران.
نوجوانان سایپا تهران – ایران.
جوانان سایپا تهران – ایران.
فتح تهران – ایران.
پرسپولیس تهران – ایران.
الاهلی دوبی – امارات.
بایرن مونیخ – آلمان.
القطر _ قطر
السیلیه قطر
پرسپولیس تهران

افتخارات


نایب قهرمانی نوجوانان تهران با نوجوانان نفت.
قهرمانی امیدهای تهران با امیدهای فتح.
قهرمانی لیگ و جام حذفی ایران با پرسپولیس.
قهرمانی جام حذفی امارات با الاهلی امارات.
قهرمانی بازیهای آسیایی بانکوک با تیم ملی ایران.
قهرمانی غرب آسیا با تیم ملی.
قهرمانی جام بین قاره‌ای آسیا – اقیانوسیه با تیم ملی ایران.
بازیکن سال 2004 آسیا

انتقال به بایرن مونیخ

علی کریمی روز ۳ می سال ۲۰۰۵ بنا به گزارش وب‌گاه رسمی باشگاه بایرن مونیخ به این تیم آلمانی پیوست. او پس از علی دایی و وحید هاشمیان سومین بازیکنی بود که در این باشگاه معتبر مشهور به هالیوود بازی می‌کرد. در ابتدا بسیاری معتقد بودند که انتقال کریمی برای این باشگاه تنها جنبه اقتصادی دارد، اما بازیهای خوب این بازیکن مانع این انتقادات شد. علی کریمی خیلی زود توانست در جمع نامداران این باشگاه نظیر میشاییل بالاک، سباستین دایسلر، مارتین دمیکلیس، مهمت شول و زی روبرتو برای خود جایگاهی ثابت دست و پا کند، به طوری که برخی از این بازیکنان نیمکت نشین شدند. طبق یکی از بندهای قرارداد کریمی و بایرن مونیخ، پس از ۲۵ بازی این قرارداد به طور خودکار تمدید می‌شد. در بازی با هامبورگ این اتفاق افتاد، اما در همین بازی وی متأسفانه مصدوم شد، به طوری که نتوانست در بازیهای جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان در اندازه‌های واقعی خود ظاهر شود. کریمی همچنین از جمله بازیکنان ایرانی محسوب می‌شود که در لیگ قهرمانان اروپا بازی کرده‌است و در مقابل سالزبورگ اتریش یک گل به ثمر رساند.

MoJtaBa.R
04-10-2008, 17:16
بدون شك او سلطان فوتسال آسياست، وحيد شمسايي، بازيكني است كه تمام افتخارات يك فوتساليست را دارد. همان طور كه علي دايي آقاي گل ملي فوتبال جهان است، وحيد هم، آقاي گل فوتسال دنياست با 316 گل در حالي كه كه رقيب جدي‌اش 6 گل كمتر از او زده است. ضمن اين‌كه نزديك به 320 پاس گل هم داده است و اين پاسخي به منتقدين اوست كه مي‌گويند« وحيد مشكل فني دارد»، مگر بازيكني كه مشكل فني داشته باشد، بهترين فوتساليست آسيا مي‌شود؟31 ساله است و خيلي اتفاقي به فوتسال آمد، اولين بازيكن ايراني است كه در ليگ ايتاليا و در باشگاه لاتزيو در شهر رم توپ زد... اتفاقي از اين جهت كه در جواني بسيار چاق بود و تحرك كمي داشت، برادرش او را به زمين فوتسال مي‌برد و همين امر باعث شد كه عاشق اين ورزش شود و آن را آنقدر ادامه دهد تا آقاي گل فوتسال دنيا شود... اجازه دهيد ادامه گفتگو از زبان خودش باشد.
در سي‌ام شهريورماه سال 1355 در خيابان گرگان تهران به دنيا آمدم، يك برادر و يك خواهر دارم، من فرزند آخر خانواده هستم، خانواده‌ام كاملا ورزشي بودند به همين دليل موفقيت‌هايم را مديون برادر بزرگم كه در حال حاضر مربي تيم «ارم كيش» است، هستم. امير شمسايي براي فوتسال اين كشور بسيار زحمت كشيده است.
در سال 76 ازدواج كردم ، ثمره اين ازدواج سه دختر به نام‌هاي نگار، كيميا و كيانا است، كه دو تاي آخري دوقلو هستند.
از سال 78، فوتسال را به شكل حرفه‌اي ادامه دادم و در تيم‌هاي پيمان، استقلال، لاتزيو، ارم كيش و تام ايران خودرو توپ زدم و همين چند روز پيش با تام ،قهرمان فوتسال ايران شديم .همچنين چهار دوره به عنوان فني‌ترين بازيكن آسيا انتخاب شدم (2000، 2004، 2005 و 2007) و به جز امسال، هفت دوره آقاي گل بازي‌هاي آسيايي شدم

MoJtaBa.R
04-10-2008, 17:20
کسي اگه از قايقران مطلب داره بزاره

MoJtaBa.R
05-10-2008, 11:55
بيوگرافي کامل:
? جواد زرينچه هستم متولد 1345 تهران، محله خزانه قلعه مرغي
چند فرزند داريد؟
? سه فرزند محمدرضا، کوروش و افسون
تيم‌هاي متوالي تاکنون؟
? لکوموتيو، بوتان، ژاندرمري، کشاورز، استقلال، صباباتري و اينک به عنوان مربي در خدمت صنعت نفت آبادان هستم.
از بازيکناني هستيد که توسط مرحوم پرويز دهداري در فوتبال کشور کشف شديد. نظر خودتان در اين زمينه چه مي‌باشد؟
? خدا رحمت کند مرحوم دهداري. درست است که در تيم بزرگسالان، دهداري مرا به تيم ملي دعوت کرد ولي قبل از دعوت به عنوان بازيکن فيکس در تيم منتخب جوانان تهران در سال 62 بازي مي‌کردم . آن سا‌ل‌ها رضا وطن‌خواه مربي ما بود و در تيم ملي هم دستيار دهداري بودند که از من پيش دهداري تعريف کردند و اين‌گونه بود که به تيم ملي دعوت شدم.
ظاهراً موقعي که قصد پيوستن به ژاندارمري را داشتيد چند تيم مطرح همانند پرسپوليس و استقلال خواهانت بودند؟
? بله، درست مي‌گوييد قبل از اين‌که به ژاندارمري بروم بوتان بودم، آن‌جا استقلالي‌ها خواهانم بودند و چندين مرحله هم مذاکره کردند ولي چون مي‌خواستم به خدمت سربازي بروم و ژاندرمري در مسابقات باشگاهي تهران حضور داشت يک فصل در اين تيم بازي کردم ولي به علت منحل شدن اين باشگاه دعوت استقلالي‌ها را پذيرفتم.
از فوتبال بوشهر چه خاطره‌اي داريد و چند بازيکن بوشهري را به ياد مي‌آوريد؟
? فوتبال‌بوشهر درسطح‌کشور با تيم منتخب و سه باشگاه شاهين، پاس و ايرانجوان مي‌شناسند، خاطره‌که زياد دارم، ولي شکست استقلال مقابل ايرانجوان و حذف استقلال مقابل شاهين را فراموش نمي‌کنم. بازيکنان بوشهري که واقعاً مي‌توان به عنوان بهترين‌هاي فوتبال خطه‌ي جنوب از آن‌ها ياد کرد آقايان علي‌اصغر کامياب، وليد صفري، عبدالرضا ملاح‌زاده و مرحوم ماشاءا... ماهيني که مرحوم ماهيني بهترين بازيکن و دريبل‌زن دوران ليگ قدس و در ضمن بازي‌خوان خوبي هم بودند. يادش گرامي باد.
چرا با اين همه زحمت که براي استقلال کشيديد از اين تيم کنار گذاشته شديد؟
? هر چه در زندگي عقب ماندم مقصر خودم بودم وقتي تيم دارايي تهران 100 هزار تومان به من داد پول را نگرفتم ولي با 25هزار تومان پيراهن استقلال را پوشيدم، حتي پرسپوليس آن موقع خواهان من بود. با مهندس اميرعابديني ارتباط خوبي داشتم و هنوز هم دارم. من با عشق و علاقه پيراهن استقلال را انتخاب کردم ولي در حق من کم‌لطفي کردند و زحمات مرا به باد دادند سال 74 هم قصد پيوستن به ذوب‌آهن اصفهان را داشتم ولي به خاطر پورحيدري از حق خانواده‌ي خود گذشتم و 10 ميليون ذوب‌آهن را با يک ميليون استقلال عوض کردم واقعاً گناه کردم. اين‌قدر گذشت را چه کسي حاضر است در حق خود و خانواده‌‌اش بکند. من چنين کاري را کردم ولي آن‌ها اين‌گونه از خانه‌ي خودم بيرونم کردند. دوست داشتم براي هميشه با پيراهن آبي خداحافظي کنم و بعد در کنار کادر مربي‌گري تجربياتم را به جوانان اين باشگاه انتقال دهم ولي اين‌گونه نشد تا حالا فرسنگ‌ها با باشگاه خود فاصله داشته باشم.
يک در ميان با زرينچه
مرحوم دهداري: معلم اخلاق
استقلال: محبوب قلب‌ها
پايتخت: دود و آلودگي
جام جهاني: شکست آمريکا
بهترين آرزوي ورزشي: حضور در جام جهاني
آبادان: برزيل ايران
صنعت نفت: نام و نشان فوتبال آبادان

MoJtaBa.R
05-10-2008, 12:06
بیوگرافی مرحوم قایقران

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سال شمار زندگی : سیروس قایقران - فرزند زکریا (پرویز) - متولد 1/11/1340 در بندر انزلی و محله کلویر - فوت در 18/1/1377 بر اثر تصادف در جاده رشت به تهران ( امامزاده هاشم )محل تحصیلات : بندر انزلی - شغل پدر : کارمند تربیت بدنی - شغل مادر : خانه دار - دارای 4 برادر به اسامی آقایان عبدا… ، ناصر ، نادر و حسین و دارای 2 خواهر - فرزند وی راستین قایقران متولد 6/1/1369 ، در حادثه رانندگی ذکر شده فوت نمود. همسر وی خانم افسانه اسدان می باشند.عضو باشگاههای : ملوان و استقلال انزلی ، الاتحاد قطر و کشاورز تهرانمربیان وی در گیلان : بهمن صالح نیا ، احمد صومی ، غفور جهانی ، مجید جهانپور ، نصرت ایراندوستمربیان وی در تیم ملی : مرحوم پرویز دهداری ، مهدی مناجاتی ، علی پروین ، ناصر ابراهیمی ، بهمن صالح نیا ، رضا وطنخواهسابقه ملی : وی در 100 مسابقه شرکت داشت که 43 بازی ، رسمی بوده است. در 21 بازی کاپیتان تیم ملی بوده و 14 گل برای تیم ملی به ثمر رسانده است که بهترین آنها به تیم کره جنوبی در نیمه نهایی بازیهای آسیایی 1990 پکن بود. اولین بازی ملی را در 30 دی ماه 1363 برابر یوگسلاوی و آخرین بازی ملی را در 26 فروردین 1372 برابر بوسنی انجام داد. اولین کاپیتانی تیم ملی را در 11 آذر 1367 برابر قطر به عهده گرفت.سابقه مربیگری : کشاورز تهران ( با این تیم به مقام سوم لیگ کشور رسید) - مسعود هرمزگانافتخارات : قهرمان جام حذفی کشور و گروه مقدماتی آسیا با ملوان - نایب قهرمانی لیگ استانی قدس با منتخب گیلان - مقام سومی در جام ملتهای آسیا 1998 - قهرمان بازیهای آسیایی پکن 1999زندگینامه : زنده یاد سیروس قایقران در اول بهمن ماه 1340 در محله کلویر بندر انزلی پا به عرصه هستی نهاد. سیروس از همان ابتدای کودکی به فوتبال در زمینهای خاکی کلویر روی آورد و با استعداد درخشانش به عضویت تیم فوتبال منتخب آموزشگاهها در آمد. وی در سن 16 سالگی در سال 1356 موفق شد به عنوان یکی از مهرهای اصلی در تیمهای نوجوانان و جوانان ملوان استعدادهای خود را به نمایش بگذارد و با مهارتهای منحصر به فردش ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رساند. وی در سالهای 57 تا 63 افتخارات زیادی را برای ملوان و گیلان به ارمغان آورد مانند دو گلی که وارد دروازه پرسپولیس کرد و یا گل زیبایی که وارد دروازه تیم منتخب مازندران نمود.در این دوران وی به عنوان یک بازیکن استثنایی با ویژگیهای اخلاقی عالی و منش پهلوانی در میان عموم مردم محبوب گردید. وی آنقدر متواضع و افتاده بود که همه افراد به او علاقمند بودند . لبخندهای صمیمی اش هیچگاه از لبان او دور نمی شد و قلبش مانند دریا پاک و بی آلایش بود.سیروس در سال 1363 به تیم ملی دعوت شد و در سال 66 تنها فوتبالیست شهرستانی بود که شادروان دهداری بازوبند پرافتخار کاپیتانی تیم ملی ایران را به بازوان او بست. در سال 67 در جام ملتهای آسیا در قطر ، تیم ملی ایران با رهبری سیروس به مقام سومی دست یافت و در سال 69 تیم ایران را با گلهای زیبایش پس از 20 سال به قهرمانی در بازیهای آسیایی پکن رساند. سیروس در آن دوران نه تنها در ایران بلکه در آسیا و اروپا هم به عنوان یک بازیکن استثنایی مطرح گردید و با وجود داشتن پیشنهاد از تیمهای آلمانی به الاتحاد قطر پیوست. سیروس در اوج شهرت هرگز مغرور نشد و اصالت خود را فراموش نکرد و بعد از مدتی بازی در قطر ، مجددا به تیم اول خود ملوان پیوست و این تیم را قهرمان جام حذفی و راهی مسابقات آسیایی کرد.سیروس در سال 72 به عنوان بازیکن و سپس مربی به تیم کشاورز تهران پیوست و نتایج قابل توجهی بدست آورد. وی سپس به تیم دسته دومی مسعود هرمزگان پیوست و مدتی در آنجا مشغول به مربیگری شد .در سالهای 76 و 77 سیروس بارها تمایل خود را برای بازگشت به ملوان به عنوان بازیکن یا مربی اعلام کرد. اما در اوایل سال 77 که وی برای تعطیلات نوروز همراه خانواده اش به انزلی آمده بود در بازگشت و در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش در اتومبیل رنوی خود عازم تهران بود در حوالی امامزاده هاشم با کامیون خاور تصادف نمود که منجر به فوت وی و فرزندش گردید. روحشان شاد و قرین رحمت باد.قایقران چرا محبوب شد : وی الگوی جوانمردی و کمک به نیازمندان بود. تنها کاپیتانی که در شرایط آن زمان که همگان شهرستانیها را مورد تمسخر و آزار و اذیت قرار می دادند با خلاقیتها و مهارتهای خود به کاپیتانی تیم ملی رسید. مردی که در عین بزرگی همچنان افتاده و متین بود و درد مردم بینوا را می فهمید. مردی که بسیار پنهانی صدقه می داد و در کارهای خیر شرکت می کرد. وی شبها در تاریکی محض سراغ بینوایان را می گرفت و نانی در سفره شان می گذاشت تا در شبهای بندر هیچ کس گرسنه نخوابد. مردی که چهره سیه چرده اش همیشه با گلخنده ای همراه بود. مردی که به اروپا نرفت تا ثابت کند به عشق صیادانی که هر غروب با پاهای ورم کرده از دریا برمی گشتند انزلی را با دنیا عوض نمی کند. سیروی هیچگاه غرور جلوی چشمانش را نگرفت و خاکی ماند.سیروس عشق خاصی به انزلی و ملوان داشت. خودش می گفت : بهترین مطلبی که درباره من در مطبوعات نوشته شده این است ” عجب قایقرانی دارد این ملوان ” . سیروس سالها به عشق قوی سپید با یک پیراهن خیس در باتلاق انزلی دوید و اصلا به این فکر نکرد که جز سفید رنگهای دیگری هم در این دنیا هست. او در سالهای 1357 تا 1363 یک چمدان افتخار برای ملوان کسب کرد و مهره مار انزلی چیها در میدانهای دوزخی لقب گرفت.سیروس در 23 سالگی به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازوی خود بست تا به مرد مورد اعتماد دهداری در مستطیل سبز بدل شود. او در مسابقات جام ملتهای آسیا با تیم ملی روی سکوی سوم آسیا ایستاد و 2 سال بعد هم در پکن با گل زیبایش پرنده خوشبختی را روی شانه های تیم ملی نشاند تا ایران قهرمان آسیا شود.سیروس با غرور بیگانه بود و پس از بازگشت از چین پیشنهادات چرب و نرم ژرمنها را جدی نگرفت و به آن سوب آبها رفت تا مدتی دشداشه پوشهای قطری را با آرپیجی های خود به هوا کند. قایقران فوتبال ایران پس از بازگشت از قطر دوباره پیراهن سفید عزیز را به تن کرد تا با دیگر ملوانان ، قهرمان جام حذفی ایران شود و اینگونه خزر را عاشقتر کند.و حالا چندین سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازه های شهر و یادش در قلب تمام آدمهای نجیب شمال ماندگار شده است.خاطرات آنان که با سیروس بودند :پرویز قایقران ( پدر ) : آیا ورزشکار تا زمانی که زنده است عزیز است ؟ هیچکس از تهران و مرکز استان نیامده که حالی از ما بپرسد یا کمکی به ما بکند. او اولین فرزندم بود. غروب موقع اذان به دنیا آمد. اولین سالی که به تیم ملی دعوت شد با محمود فکری به تهران رفت و دو روز بعد با گرمکن و بی پول برگشت. چیزی به ما نگفت اما چند روز بعد فهمیدیم که لباسهای آنها را در اردو زدند تا آنها دیگر در تمرینات حاضر نشوند. اخلاقش عالی بود. او از نظر مالی کمکی به من نکرد ولی بعدها متوجه شدم که پولها را به مردم نیازمند می داد. دوستان دورو نگذاشتند که در دوران بازیگری و مربیگری ، آب خوش از گلویش پایین برود. خدا او را بیامرزد.محمد احمدزاده : اغلب دوران ورزشی ام را در کنار سیروس بودم. از نوجوانان ملوان گرفته تا اردوی تیم ملی. ضمن آنکه با هم از ملوان جدا شدیم و به تهران رفتیم.سیروس بچه خونگرمی بود و هیچوقت لبخند از لبانش دور نمی شد. سیروس برای بزرگتر همه چیز داشت اما خودش یک مقدار سهل انگاری می کرد. متاسفانه نسبت به همه چیز بی تفاوت بود. او بچه خاکی و با صداقتی بود و فکر می کرد همه مثل خودش صاف و ساده اند. آخرین بار 20 روز قبل از فوتش او را دیدم. برایم خیلی عجیب بود که متحول شده ، حسرت جوانی اش را می خورد و تازه متوجه دوستیهای خود با این و آن و اطرافش شده بود. می خواست متحول شود و به فوتبال بازگردد. خدا بیامرز پاسهای دقیق و شوتهای سنگینی داشت. او با کاپیتان شدنش حق من و همه شهرستانیها را گرفت. ظاهر و باطنش یکی بود. انزلی را با هیچ شهری عوض نمی کرد. یکسال به تیم ملی دعوت شدم و در اردو خیلی عذاب کشیدم. رقابت سنگین بود و شهرستانیها پشتیبانی نداشتند، تازه فهمیدم که غفور و سیروس چه کشیده اند. اگر آقای گل لیگ نمی شدم مرا دعوت نمیکردند. آنها ما را به زحمت تحمل می کردند. سیروس همیشه با خونسردی و جوانمردی با همه رفتار می کرد. یادش بخیر و روحش شاد.بهمن صالح نیا : من همیشه به نام ملوان افتخار می کنم چرا که نام ملوان عامل شناسایی بندر انزلی در سطح کشور شده است و این امر با زحمات و تلاش بازیکنان بزرگی چون سیروس محقق شده است. از افتخارات دیگر انزلی راهیابی چند بازیکن از این خطه به تیم ملی بوده است که با توجه به اوضاع آن زمان برای شهرستانی ها بسیار ارزشمند بود. من همیشه قایقران را مثل فرزندم دوست داشتم. او با آن چهره خندان و سیه چرده خود به ما پیوست بچه بسیار محجوب و خجالتی بود.او افتخار زیادی برای ما آفرید اما متاسفانه هرگز از تمام توان خود استفاده نکرد. به او گفتم تهران نرو. آنجا آدم ها همدیگر را نمی شناسند و رقابت ناجوانمردانه زیاد است. پیشنهاد کردم به لیگ ترکیه برود.من نمی بخشم آنهایی را که با راه انداختن تیمهای کذایی و بی هویتی چوان کشاورز و بانک تجارت و… باعث از هم پاشیدگی تیمهای اصیل شدند. آرزو دارم جوانان امروز از سوابق و افتخارات سیروس الگو بگیرند . او وقتی تمرین شوت انجام می دادیم توپهایمان را با شوتهایش پاره می کرد. مرحوم دهداری ( معلم اخلاق ) همیشه می گفت اگر سیروس کمی منظم تر باشد می تواند یکی از بهترینهای فوتبال ما باشد. دهداری توجه خاصی به نظم و اخلاق داشت. بحث من و دهداری با بقیه همیشه این بود که ورزشکار باید از هرجهت الگو باشد راه رفتن، صحبت کردن و… . حتی یکبار مرحوم دهداری قصد نداشت مرحوم قایقران را به اردو ببرد که من مانع شدم. او می گفت این جوان خیلی بی تفاوت است. من سیروس را به اتاقم بردم و ساعتها با او صحبت کردم. سیروس هم در نظم و انضباط همانی شد که می خواستیم و بازوبند کاپیتانی را بدست آورد.سیروس در زمان پروین به دلایل غیر فنی از تیم ملی خط خورد. او را جلوی مغازه مرحوم طلاکار دیدم. گفتم سیروس تو به ما کمک کن ، نه من به تو. تازه از قطر آمده بود گفتم بیا ملوان برای تو برنامه تنظیم می کنم. دوست دارم دوباره تو را در تیم ملی ببینم. سیروس به من قول داد . هرروز صبح خودم به او در کنار دریا تمرین میدادم و شبها به خانه اش سر می زدم. او خیلی در این ایام به ملوان کمک کرد. بهترین خاطره ام 2 گل زیبایی است که در این دوران به پرسپولیس در انزلی زد . او دوباره به تیم ملی دعوت شد و آن گل زیبا را به کره زد.بعدها در بندر عباس او را دیدم. مدتی بعد پیغام داد که میخواهم به ملوان بیایم و با شما کار کنم که موافقت کردم اما من سال بعد به چوکا پیوستم و …. خدا رحمتش کند و به خانواده اش صبر بدهد.گزیده ای از بیانیه جمعی از هواداران ملوان : سیروس جان ، ظهر روز خاکسپاریت در استادیوم انزلی همه داد زدند ” سیروس بیا اینجا ” ؛ ولی اینبار تو درون جعبه چوبی و روی دست مردم به پیش آنها رفتی. وقتی احمدرضا عابدزاده خودش را به تو رساند و بغلت کرد و اشک ریخت همه داد زدند ” قایقران،قایقران ” . سیروس جان ، هنوز هم هواداران با شعار ” قایقران ، روحت شاد ” پشت تمام حریفان را می لرزانند. سیروس جان، آسوده بخواب. ملوان تو هنوز سرپاست.تمامی مطالب بر گرفته شده از کتاب طلوع و غروب یک قهرمان می باشد


۱۸ فروردين ماه هفتمين سالگرد درگذشت مرحوم سيروس قايقران كاپيتان ارزشمند تيم ملى ايران است.
مردى كه هميشه اسوه اخلاق و جوانمردى در فوتبال ايران بود اما با گذشت ۷ سال از سالگرد درگذشت او و پسرش هنوز اطلاعات دقيقى درباره جزييات سانحه تصادف منتشر نشده است. همسر قايقران كه در آن سفر همراه او بود هرگز حاضر به گفت وگو درباره جزييات اين اتفاق با هيچ يك از نشريات كشور نشد اما بالاخره بعد از سالها مى توان جزييات آن حادثه دلخراش و ناراحت كننده را از زبان افسانه اسدان همسر كاپيتان اسبق تيم ملى ايران شنيد.
« ساعت ۵/۲ بعدازظهر از بندرانزلى به طرف تهران حركت كرديم. برادرم ايمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى كرديم. سال هاى گذشته كه تهران بوديم هر سال عيد مى آمديم انزلى. ولى آن سال عيد انزلى بوديم، نتوانستيم راستين را براى گردش جايى ببريم.
سيروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستين هم پشت سيروس نشسته بود. سيروس جلوى دكه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستين نوشابه بخرد. من گفتم: سيروس، راستين فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برويم امامزاده هاشم آب بخوريم و صدقه هم بيندازيم. راستين كه هيچ موقع قانع نمى شد، گفت: آره بابا، آنجا آب مى خورم. سيروس هم گاز داد و رفت.
وقتى به امامزاده هاشم رسيديم، سيروس دست كرد توى جيبش، پول درآورد و به راستين داد و گفت: پسرم، آب كه خوردى اين پول را هم توى آن صندوق بينداز. سيروس اول نمى خواست پياده شود. من هم خيلى كسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنيا توى دلم بود، ولى بعد همگى پياده شديم و دست و رويمان را شستيم، آنجا يك شير آب بود. وقتى سوار ماشين شديم، راستين گفت: بابا چقدر خنك شدم. قبل از اينكه من بيهوش بشوم، دقيقاً يادم نمى آيد. فقط يادم هست كه يك خاور از روبرو در حال حركت بود. من خيلى خوابم مى آمد. يك بار تصادف كرده بوديم ،هميشه از جاده مى ترسيدم و هميشه در طول راه بيدار بودم.
تا چشم باز كردم آن صحنه را ديدم. از جايى كه آب خورديم تا محل تصادف خيلى فاصله نداشتيم. جيغ كشيدم، ولى مرا كشيدند و بردند. هى مى گفتم كه شوهر و بچه ام را نجات دهيد. برادرم را كه ديدم، گفتم: واى جواب پدرم را چه بدهم؟ اصلاً نمى خواستم قبول كنم كه بر سر آنها بلايى مى آيد. دوباره بيهوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند.
چند ضربه به صورتم زدند كه از درد به هوش آمدم و پرسيدم كه چه اتفاقى افتاده و شوهر و بچه ام كجا هستند؟ نجاتشان داديد؟ گفتند: بله شما نگران نباشيد، حالشان خوب است. با سر اشاره مى كردم كه يعنى من سالم هستم و شما برويد به آنها برسيد. من مى خواهم خودم بروم آنها را نجات بدهم. آدرس و شماره تلفن ما را پرسيدند. نمى گذاشتند بروم، تا بلند مى شدم، دوباره مرا به زور نگه مى داشتند. آنها مى گفتند: ما به خانواده شما اطلاع داده ايم.
آمبولانس هم نبود. خدا خير بدهد دو تا آقا را كه پيكان داشتند و مى خواستند مرا به بيمارستان برسانند. گفتم: من نمى آيم. مى خواهم پيش شوهر و پسرم بروم. يكى از آن دو مرد گفت: خواهر، سيروس مثل نور چشم ما است، ما او را نجات مى دهيم. به زور مرا سوار پيكان كردند. من مردم را مى ديدم كه مى رفتند و مى آمدند و به داخل پيكان نگاه مى كردند و سر تكان مى دادند و مى گفتند: بيچاره! ولى من نمى فهميدم، يعنى نمى خواستم قبول كنم.
در بيمارستان پورسيناى رشت، مرا بسترى كردند.
پس از اينكه از بيمارستان پورسينا مرخص شدم، در ماشين دلشوره داشتم. يك لحظه دلم ريخت و شك كردم، دايم به خودم دلدارى مى دادم و مى گفتم مگر امكان دارد كه سيروس و راستين من بميرند؟ اگر براى سيروس اتفاقى افتاده باشد، رشتى ها خيلى سيروس را دوست دارند و حتماً برايش پرده و حجله مى زنند. هر چه گشتم پرده مشكى و حجله عزادارى نديدم. اميدوار شدم و با خودم گفتم: حتماً اتفاقى نيفتاده و آنها زنده اند و در بيمارستان بسترى هستند. خدا شاهد است كه توان سؤال كردن از همراهانم را نداشتم.
همينكه وارد خيابان واحدى شديم، يك حجله ديدم. سريع نگاه كردم و اعلاميه را ديدم. اما تار ديدم و عكس يك آدم بزرگ و يك بچه را تشخيص دادم. نفهميدم كه اعلاميه و عكس ها متعلق به چه كسانى هستند؟ ماشين هم سريع گاز داد و رفت و اجازه نداد كه من متوجه شوم. هر ماشينى كه از كنار ما مى گذشت، يك اعلاميه پشت شيشه آن نصب شده بود.
به پل واحدى كه يكطرفه است رسيديم. ما مانديم تا ماشين هاى آن طرف بيايند و رد بشوند. اولين ماشين كه رد شد، پشت شيشه آن يك اعلاميه بود. ناگهان از جا كنده شدم و پشت سرم را نگاه كردم.
خوب كه نگاه كردم و به چشم هايم فشار آوردم، ديدم نوشته شده: «سيروس قايقران» ... محكم بر سر و صورتم زدم ... ديگر هيچ چيز نفهميدم و تا رسيدن به منزل، همه اش بر سرم مى كوبيدم. وقتى هم كه سر كوچه خودمان رسيديم، ديدم همه جا اعلاميه زده شده و حتى جلوى در خانه ما اعلاميه زده بودند. ولى من باز هم نمى خواستم باور كنم كه سيروس عزيز من مرده است.
سيروس هميشه مهربان و با محبت بود. ولى در اين روزهاى آخر، خيلى مهربان تر و با محبت تر شده بود و هيچ وقت به من يا راستين در اين مدت نه نگفت و هرگز بى احترامى و بى وفايى از سيروس نديدم، به جز در اين سفر آخرى كه بى وفايى كرد و مرا با خود نبرد.
يك شب در اوايل عيد همان سال سيروس روى تختخواب دراز كشيده بود و راستين هم پيش او بود. وقتى داخل اتاق رفتم ديدم كه سيروس دارد درد دل مى كند. او به پسرش مى گفت: راستين جان، من يك ماه بيشتر مهمان شما نيستم ...»