مشاهده نسخه کامل
: سریال پریدخت
لیلا حاتمی و علی مصفا در مجموعه جدید سامان مقدم بازی میکنند که "پریدخت" نام دارد.
بازيگراني چون ليلا حاتمي، علي مصفا، داريوش ارجمند، كامبيز ديرباز و مهرداد ضيائي در «پريدخت»، در نقشهايي متفاوت به ايفاي نقش ميپردازند.
رامین عباسی زاده تهیه کننده مجموعه "پریدخت" است و طرح اولیه فیلمنامه را خودش نوشته است. احمد رفیعزاده نگارش نهایی متن را انجام داده است. داستان "پریدخت" در سالهای کشف حجاب در حکومت رضاشاه میگذرد.
داستان «پريدخت» درباره دختري به همين نام است كه فرزند حاج ميرزا از سرشناسان يك شهر كوچك است و در اين مجموعه داستان زندگي او در سه مقطع تاريخي در سالهاي 1314، 1320 و 1334 به تصوير كشيده ميشود.
رحمان سیفیآزاد گفت: این مجموعه قصد ندارد به طور مستقیم به مفاهیم عاشورایی بپردازد، بلكه در لایههای زیرین به این مفاهیم توجه دارد و نگاه ظریف و نقادانهای را به برخی ظاهربینیها تصویر میكند.
ناظر كیفی مجموعه تلویزیونی «پریدخت» گفت:مجموعه تلویزیونی «پریدخت» به مفاهیم و محتوای عاشورایی نگاه مستقیم ندارد و غیر مستقیم به این مقولات میپردازد.
وی افزود: داستان این مجموعه درباره برههای از تاریخ رژیم ظالم پهلوی است و بیشترین توجه را به واقعه مسجد گوهرشاد دارد بهطوری كه همزمان آدمها در شهر كوچكی با مسائل مربوط به آن درگیر میشوند و این بهانهای میشود تا ما مفاهیم محتوایی عاشورا و آنچه را كه در زندگی مردم رخ میدهد، پررنگ كرده و به تصویر بكشیم.
وی ادامه داد: این طور نیست كه داستان مجموعه بهطور مستقیم، به نمادهای عاشورا بپردازد بلكه از ورای قصه «پریدخت»، نقدی ظریف به برخی از ظاهربینیهایی كه در حال حاضر نیز در جامعه وجود دارد، صورت میگیرد.
سیفیآزاد به فارس گفت: واقعه عاشورا پیامهای مختلفی دارد كه اصلیترین آن بحث آزادگی و در مقابل ظلم ایستادن است و ظاهر ظلم نیز در هر برهه از زمان متفاوت است.
وی تصریح كرد: زمانی بود كه با المانهای مستقیم مذهبی در ساخت آثار دینی مواجه بودیم ولی امروز به مرحلهای از ارتباط با مخاطب رسیدهایم كه در لایههای زیرین با اهداف مبتنی بر اخلاق فرهنگی كه منشعب از تعالیم دینیمان است، به سراغ مفاهیم دینی میرویم و تلاش سازندگان مجموعه «پریدخت» نیز در همین راستا بوده است.
از دیگر عوامل عبارتند از: مدیر تصویربرداری: مرتضی غفوری، طراح صحنه و لباس: فرامرز بادرامپور، طراح گریم: شیرازی، صدابردار: رضا کشاورز، مدیر تولید: پیمان جعفری و دستیار اول کارگردان: سیدمحسن اورنگ.شاعر: اهورا ایمان، آهنگساز:آریا عظیمی نژاد، خواننده:سالار عقیلی
لیلا حاتمی و علی مصفا در مجموعه جدید سامان مقدم بازی میکنند که "پریدخت" نام دارد.
بازيگراني چون ليلا حاتمي، علي مصفا، داريوش ارجمند، كامبيز ديرباز و مهرداد ضيائي در «پريدخت»، در نقشهايي متفاوت به ايفاي نقش ميپردازند.
رامین عباسی زاده تهیه کننده مجموعه "پریدخت" است و طرح اولیه فیلمنامه را خودش نوشته است. احمد رفیعزاده نگارش نهایی متن را انجام داده است. داستان "پریدخت" در سالهای کشف حجاب در حکومت رضاشاه میگذرد.
داستان «پريدخت» درباره دختري به همين نام است كه فرزند حاج ميرزا از سرشناسان يك شهر كوچك است و در اين مجموعه داستان زندگي او در سه مقطع تاريخي در سالهاي 1314، 1320 و 1334 به تصوير كشيده ميشود.
رحمان سیفیآزاد گفت: این مجموعه قصد ندارد به طور مستقیم به مفاهیم عاشورایی بپردازد، بلكه در لایههای زیرین به این مفاهیم توجه دارد و نگاه ظریف و نقادانهای را به برخی ظاهربینیها تصویر میكند.
ناظر كیفی مجموعه تلویزیونی «پریدخت» گفت:مجموعه تلویزیونی «پریدخت» به مفاهیم و محتوای عاشورایی نگاه مستقیم ندارد و غیر مستقیم به این مقولات میپردازد.
وی افزود: داستان این مجموعه درباره برههای از تاریخ رژیم ظالم پهلوی است و بیشترین توجه را به واقعه مسجد گوهرشاد دارد بهطوری كه همزمان آدمها در شهر كوچكی با مسائل مربوط به آن درگیر میشوند و این بهانهای میشود تا ما مفاهیم محتوایی عاشورا و آنچه را كه در زندگی مردم رخ میدهد، پررنگ كرده و به تصویر بكشیم.
وی ادامه داد: این طور نیست كه داستان مجموعه بهطور مستقیم، به نمادهای عاشورا بپردازد بلكه از ورای قصه «پریدخت»، نقدی ظریف به برخی از ظاهربینیهایی كه در حال حاضر نیز در جامعه وجود دارد، صورت میگیرد.
سیفیآزاد به فارس گفت: واقعه عاشورا پیامهای مختلفی دارد كه اصلیترین آن بحث آزادگی و در مقابل ظلم ایستادن است و ظاهر ظلم نیز در هر برهه از زمان متفاوت است.
وی تصریح كرد: زمانی بود كه با المانهای مستقیم مذهبی در ساخت آثار دینی مواجه بودیم ولی امروز به مرحلهای از ارتباط با مخاطب رسیدهایم كه در لایههای زیرین با اهداف مبتنی بر اخلاق فرهنگی كه منشعب از تعالیم دینیمان است، به سراغ مفاهیم دینی میرویم و تلاش سازندگان مجموعه «پریدخت» نیز در همین راستا بوده است.
از دیگر عوامل عبارتند از: مدیر تصویربرداری: مرتضی غفوری، طراح صحنه و لباس: فرامرز بادرامپور، طراح گریم: شیرازی، صدابردار: رضا کشاورز، مدیر تولید: پیمان جعفری و دستیار اول کارگردان: سیدمحسن اورنگ.شاعر: اهورا ایمان، آهنگساز:آریا عظیمی نژاد، خواننده:سالار عقیلی
جالب بود
ممنون
و سلامی...
خیلی دلم می خواست بدانم دوستان چه نظری درباره ی این سریال دارند...
یکی از سریال های محبوب من است...
اگرچه باز هم دست سانسور بیکار ننشسته..!
در پناه حق:11:
نميدونم چرا ولي ناخودآگاه خوشم از اين فيلم مياد!
ناخوانده
24-01-2008, 17:35
سلام
يه سري نكات در مورد طراحي صحنه و اين چيزا توش رعايت نشده، مثلا اون دستگاه فشارخوني كه نشون داد تو سال 1314 يه خرده مدرن تر از اين حرفها بود. يا سنگهاي كف پوش تكيه و مسجدش خيلي امروزي بودن.
تو تدوينش هم قسمتهاي اول انگار يه مشكلاتي داشت، اما الان خوب شده.
چهره پردازيهاش هم خيلي طبيعي نيست! كل آدمها فقط موهاشون سفيد شده اما نه قيافشون عوض شده، نه چاق شدن نه لاغر. ليلا حاتمي هم كه هيچ تفاوتي نكرده. يه جورايي ياد پير كردن آل پاچينو تو پدرخوانده افتادم كه اصلا قابل قياس با الانش كه واقعا پير شده نيست.
بازيهاشون متوسطه، بويژه تو قسمتهاي اول به نظر مي اومد كارگردان مبهوت ليلا حاتمي شده!
قصه اش هم سر راسته. نه قصه فرعي داره و نه هيچ معماي حل نشده اي. از همون قصه هاست كه شما همه چيز رو مي دونين و همين طور منتظرين كه قهرمان قصه هم بفهمه! شايد اگه قصه از 20 سال بعد شروع مي شد و بعد فلاش بك مي زد به گذشته جذابيتش خيلي بيشتر مي شد. فقط تنها نكته غافلگير كننده اش همون برگشت نصرت بود.
موسيقيش واقعا عاليه. به ويژه اونجاهايي كه روي آهنگ صداي واي دل من ... مي آد. خيلي تاثير گذاره. شعر و خوانندگيش هم همينطور.
روي هم رفته جذابه و ارزش دنبال كردن رو داره! اميدوارم خوب تمومش كنه!
والسلام
ناخوانده
25-01-2008, 22:26
سلام
اگه كسي از آخر سريال سر در آورد ما رو هم خبر كنه! :23:
واقعا اين قسمت آخرش بود؟؟؟؟ :question:
والسلام
چرا اينطوري تموم شد؟؟
پسرش اصلا نفهميد که اون باباشه. معلوم نشد پريدخت زن نصرت شد نشد. اصلا جالب تموم نشد اصلا!!
و سلامی...
البته بی سر و ته تمام شدن ...داره می شه یکی از مشخصه های سریال های ایرانی...چرایش را بجویید...توجیه زیاد داردو جواب اندک...
به نظر من هم می توانست خیلی زیبا و جذاب تمام شود...با حفظ همون شئونات مورد نظر...
خیلی حیف تمام شد...خیلی حیف...
در پناه حق:11:
shamim24
26-01-2008, 10:15
بنظر من فقط موسیقیش و بازیگراش بودن که سریالو قابل دیدن می کرد....فیلمنامش واقعا سر هم بندی بود و تا حدی تکراری....
Asalbanoo
26-01-2008, 15:20
وجه بارز و غالب مجموعه تلویزیونی "پریدخت" به کارگردانی سامان مقدم را میتوان در پرداخت ضعیف و شتابزده آن دانست که سایه سنگیناش را تا پایان بر سر مجموعه مناسبتی شبکه دو در ماه محرم حفظ کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، هر چند نگاه به ترکیب بازیگران و تیم حرفهای سازندگان این مجموعه هر مخاطب کنجکاو را به تماشای آن ترغیب میکرد، اما شب گذشته با پایان این مجموعه کنجکاوی و علاقه بینندگان تبدیل به حسرتی عمیق شد. تناقض اصلی "پریدخت" درست در جایی شکل گرفت که عنوان این فیلم آغاز میشود.
پریدخت که با تاکید فراوان به عنوان شناسنامه این اثر مطرح میشود عملا کمترین نقش و سهم را در پیشبرد داستان به صورت فاعل داشته و آنچه بیش از همه کنشهای متقابل شخصیتها را شکل میدهد، تنها پریدختی ساکن، بیتاثیر و آرام است. هر چند قصه به دنبال روایت مقاطعی از زندگی زنی زجرکشیده در تاریخ معاصر ایران است، اما نتیجه نه قصه تنهایی و زجرهای او که شرح حال اطرافیان و از همه بیشتر بازی سرنوشت و تقدیر است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوربین سامان مقدم تنها علاقمند به ثبت چهره ساکن، معصوم و مظلوم پریدختی دارد که همچون برگی جدامانده از درخت در دست پرتوان باد حالتی معلق پیدا کرده است. سریال پر از صحنههای تکراری چهره پریدخت در حالت های گوناگون غم و اندوه و تنهایی است، بیآنکه تلاش کنجکاوانه و موشکافانه در شخصیت درونی او داشته باشد. از این رو نمایی که از پریدخت در ذهن مخاطب نقش میبندد به شدت کلی و گنگ است.
او حتی حس همذاتپنداری را نیز در بیننده برنمیانگیزد و حتی در برخی سکانسها نتیجه و تاثیری معکوس بر جا میگذارد. سکوت و انفعال پریدخت و رها کردن سرنوشت در میان بازوان تقدیر برای زن امروز پذیرفته نیست. پریدخت هر چند قرار است نقطه اصلی شکلگیری درام باشد، اما نوع واکنشها و شخصیتپردازیاش همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. او شخصیتی کمحرف، ساکت، منفعل ، آرام و درونگراست.
این سکوت البته بیش از آنکه نشانگر شخصیت پررمز و راز او باشد، حاصل شخصیتپردازی بسیار ضعیف است. پریدخت خود در جایی میگوید: "این رخت سیاه همیشه با من باقی خواهد ماند" که حکایت از شخصیت زنی دارد که خود سرنوشت سیاه و محتومش را پذیرفته و بدون کوچکترین اعتراض به آن تن داده است. اینگونه است که شخصیت پریدخت در طول مجموعه نه تنها کوچکترین تغییری نمیکند که با گذشت زمان و عبور سالها این ویژگی تسلیم و پذیرش محض در او تقویت میشود.
تا جایی که تنها تصویری که مخاطب از پریدخت فعال و تاثیرگذار به خاطر میسپرد، فرمان او به فرزندش برای صرف نظر کردن از کشتن نصرت (کامبیز دیرباز) در پایان مجموعه "پریدخت" است. شاید آنچه بیش از هر چیز به این مجموعه لطمه زد فیلمنامه فاقد کشش و جذابیتهای ویژه و پرداختی ضعیف و شتابزده باشد. در واقع پریدخت قربانی سرنوشت محتوم خود نشد، بلکه اسیر شتابزدگی شد که از آغاز تا پایان همراه آن بود.
شتابزدگی که نمیتوان آن را حتی به بهانه جرح و تعدیلهای اعمال شده توجیه کرد. این تعجیل و شتاب که در تار و پود اثر میتوان نشانههای فراوانی از آن یافت، به خوبی در قسمت پایانی مجموعه و به خصوص سکانس آخر آن که میتوانست جذابترین و تاثیرگذارترین صحنه هم باشد قابل مشاهده است. سکانسی بسیار ضعیف و بیمحتوا که مخاطب را با بهت و حسرتی بیپایان تنها میگذارد.
به درستی مشخص نیست که هدف از روایت تاریخی این داستان چیست و چرا سازندگان اثر دنبال روایت قصه بر محمل و بستر تاریخی بودهاند. این در حالی است که "پریدخت" حتی در بازسازی فضاهای ایران قدیم نیز چندان موفق عمل نکرده و گویی تنها میراث آن از گذشته، پوشش ظاهری مردم بوده است. دیالوگها کاملا با گفتمان شفاهی ایران امروز مطابقت دارد و حتی برای لحظهای کوتاه نیز مخاطب را دچار حس نوستالژیک نمیکند و این بزرگترین شکست برای یک اثر تاریخی است.
واقعه عاشورا نیز درست همین نقش را در جریان قصه و مجموعه بازی میکند. مجموعهای که قرار است نقش مناسبتی را در ایام محرم بازی کند بر بستری روایت میشود که واقعه عاشورا و محرم در آن تنها نقشی حاشیهای و سطحی دارد و حضورش تنها در قسمت پایانی اثر خلاصه شده است. هر چند نویسنده تاکید دارد که پریدخت خاطراتی تلخ از این دوران داشته، اما این گریز و تاکید بسیار سطحی و عقیم مانده است.
"پریدخت" قصد دارد همانند نمونه بسیار موفق مشابه ـ "شب دهم" حسن فتحی ـ قیام عاشورا و آگاهی مردم را به محمل اصلی شورش حق علیه ظلم و ستم حاکمان وقت در قسمت آخر تبدیل کند که البته در این گرتهبرداری بسیار ناموفق است و حاصل چیزی جز پایانبندی ضعیف و بیمحتوا نیست. بیتردید بخش اعظم این ناکامی در ساختار قصه و روایتی نهفته است که احمد رفیعزاده به نگارش درآورده است.
قصهای بدون نقاط اوج و فرود و کششهای دراماتیک که لازمه یک ملودرام تاریخی است. هر چند ساختار ملودرام در سادهترین شکل باید به گونهای باشد که با شرح مقدمه (معرفی شخصیتها) و سپس ایجاد گره داستانی آغاز و سرانجام به گرهگشایی در ایستگاه پایانی منجر شود، اما نوع روایت "پریدخت" در تمام این سه بخش اصلی دچار ضعف و کاستی است. این گونه است که قصه بدون کوچکترین اثر و نشانه از عنصر تعلیق پیش رفته و کششی خاص را در مخاطب برای پیگیری ادامه آن برنمیانگیزد.
در طول روایت مخاطب با گره داستانی خاص مواجه نمیشود که در ذهن خود دنبال باز کردن آن باشد. به نوعی این مخاطب است که دست نویسنده برایش رو شده و جلوتر از او حوادث داستان را پیشبینی میکند. حتی بازگشت نصرت و نجات او نیز برای بیننده (که میتوانست یک شوک باشد) کوچکترین جذابیتی ندارد و تبدیل به یک اتفاق پیشپاافتاده میشود.
دیالوگهای امروزی و در بسیاری موارد ضعیف شخصیتها نیز حس زیادی به کل اثر نبخشیده و فقدان کشش و جذابیت در داستان را پررنگتر جلوه میدهد. نویسنده ترجیح میدهد در سکانسهای حساس و مهم به سکوت شخصیتهایش اکتفا یا در بهترین حالت به دیالوگی تککلمهای و کوتاه بسنده کند. اینچنین است که سکانس پایانی که میتوانست بسیار اثرگذار باشد اینگونه با سکوت سه شخصیت مهم و محوری به هدر میرود و تماشاگر را با بهت و حسرت به حال خود رها میکند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با همه این اوصاف باید ملودی بسیار زیبا آریا عظیمینژاد را که به خوبی با کلیت اثر هماهنگ شده، ستود. ملودی با حالتها و فضاهای مختلف غم، تنهایی و در بعضی صحنهها شادی به خوبی حس از دست رفته صحنهها و شخصیت ها را به تماشاگر منتقل میکند و جور سکانسهای بصری مجموعه را میکشد. اینگونه است که در پایان مجموعه این پریدخت و نام و شخصیت او نیست که در ذهن مخاطب نقش میبندد، بلکه موسیقی و آوازی پراحساس است که سالار عقیلی و عظیمینژاد خلق کردهاند.
تیتراژ پایانی مجموعه "پریدخت" نیز حاصل خوشفکری و طراحی بدیع و تازه است. چهره پریدخت که ابتدا با لبخندی بر لب و چشمانی خندان در تصویر میآید، با آهنگ سوزناک و آواز عقیلی محو و هالهای از غم و اندوه در چهره او پدیدار میشود. غم و اندوهی که سرانجام با قطرهای اشک حکایت و سرنوشت محتوم پریدخت را به نمایش میگذارد.
مجموعه تلویزیونی "پریدخت" به کارگردانی سامان مقدم که شب گذشته به نقطه پایانی رسید، با وجود بهرهگیری از بازیگران حرفهای و شاخصی چون علی مصفا، داریوش ارجمند، کامبیز دیرباز و البته لیلا حاتمی کلیتی قابل دفاع در کارنامه سازندهاش باقی نگذاشت تا همچنان "شب دهم" شاخصترین سریال مناسبتی محرم در این سالها باشد.
ولی من شخصیت نادرو خیلی دوست داشتم
فکر می کنم غیر از موسیقی و تیتراژ پایانی نقطه قوتش همون بازی علی مصفا باشه
به نظرم تو فیلم نامه هم خیلی بیشتر لز اونکه به پریدخت بپردازند به نادر خان پرداختند
بهتر بود اسم سریالو می ذاشتند نادرخان
البته نادر یه آدم خاکستری بود به نظرم بدتر از آدم های دیگه ی توی فیلم نبود
این بابای پریدخت که آدم خشکه مذهبی بود باعث تمام مشکلات ایت آدما می شد
خلاصه به نظرم سوژه ی فیلم سوژه ی خوبی بود منتها نباید اینقدر شتابزده عمل می کردند باید فیلم نامه ی قوی تری را می نوشتند که به همه ی شخصیت ها از نظر اجتماعی و روانشناسی پرداخته شود و زیاد کلیشه ای از آبدر نیاد مثلا همین دکتر معلوم نشد اصلا حضورش چه معنایی داشت
هرچند که فکر میکنم ایده ی کشته شدن پدر پریدخت به دست نادر بعد از دیدن زیر تیغ به وجود آمده باشد ولی اگر به شخصیت نادر نگاه کنیم میبینیم که ایده ی اصلی داستان خود نادر است شخصیتی که نه از طرف مردم قبولش دارند به خاطر خانواده اش و نه او و خانوااده اش با هم کنار می آیند به خاطر عقایدش و اگر به تمتام صحنه هایی که نادر در آن است نگاه کنیم معمولا او را تنها و بی همدم می یابیم و معمولا فضا به شدت سرد است
نادر در اول تنها به خاطر ناراحتی اش از دست مردمان حمایتش را از پهلوان بر می دارد که این کار فاجعه ی مرگ پهلوان را ببار می آورد
در آن زمان است که اعصابش به هم میریزد از طرفی عذلب وجدان (که البته غیر منطقیست زیرا او وظیفه ای در قبال حمایت از پهلوان نداشته است) و از طرفی در موقعیت خان که تازه وارد شده است و هنوز تصمیم نگرفته که چگونه برخورد کند
دومین خطا کاملا اتفاقی و با پدر پریدخت می افتد که به نظر من آدم کاملا خشکه مذهبیست
واز این به بعد است که نادر حس می کند از قدرتش باید برای نجات خود و رسیدن به آرزوهایش استفاده کند (کاری که هر کدام از ما به احتمال زیاد در آن موقعیت انجام می دادیم)
نادر در اول آدمی پاک بود که تنها در موقعیت ظلم به جامعه قرار گرفته بود ولی با نامردی ای که در حق نصرت انجام داد شاید بزرگ کردن فرزند او نوعی جبران باشد
و حرف های آخر داستان که نصرت به نادر درباره ی پسرش زد نشان از این داشت که نصرت هنوز هم نادر را قبول داشته است
در آخر من فکر میکنم واقعا شخصیت نادر قابل تامل و تفکر بود چه ازنظر اجتماعی چه روانشناسی و کاشکی این سوژه اینقدر راحت به حدر نمی رفت حتی خودکشی نادر نیز از نظر من به نوعی به فطرت پاکش برمی گشت
درواقع نشان دهنده ی این بود که افراد به صرف اینکه از یک خاندانند دارای شخصیت های مشابه نیستند واینکه مناسبات اجتماعی و اتفاقات در طول زندگی چه تاثیراتی دارند
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.