PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شب دهم ،تراژدی هجران و وصل



Asalbanoo
19-01-2008, 00:41
جموعه تلویزیونی شب دهم به نحوی مبین دغدغه هایی بود که من چند سال قبل از ساخت این سریال در سریال دیگری تحت عنوان «پهلوانان نمی میرند» در تلاش واگویی بخشی از آنها بودم. منکر نمی شوم که نسبت به ایران روزگار قدیم به صورت اعم و تهران روزگار قدیم به طور اخص نوستالژی خاصی دارم. گو اینکه سعی می کنم این نگاه به گذشته چیزی موضعی و نبش قبری و یک جور بیرون کشیدن استخوان مرده ها از زیر خاک از کار درنیاید. بنابراین از میان نشانه ها و عناصر اجتماعی و فرهنگی متعلق به گذشته تنها به آن دسته از عناصر توجه می کنم که به نظرم می آید شاید به درد روزگار ما هم بخورد با این امید که در همجواری عمیق تر با این دست از عناصر تاریخی رنج ها و تنهایی های زندگی امروزمان را کمی بیشتر تاب بیاوریم. بی تعارف می گویم من نه سیاستمدار هستم، نه مصلح اجتماعی و نه مبلغ یک ایده و عقیده خاص. هنرمند ساده و متوسطی هستم که سعی می کنم به مدد هنر نمایش از مفاهیم و مضامینی که برایم جذاب و دوست داشتنی است با مخاطبان آثارم صحبت کنم.


با این امید که شاید آن چیزی که مرا به وجد می آورد احتمالاً آنها را هم به وجد بیاورد. فکر می کنم همه بد و خوب پیشینه تاریخی ما، همه هراس ها و اضطراب ها و امیدها و نومیدی های گذشتگان ما در ناخودآگاه جمعی همه ما ایرانی ها تجمع یافته است و همین تجربه زیسته مشترک تاریخی است که همه ما ایرانی ها را به یکدیگر پیوند می دهد. همانطور که هیچ فردی نمی تواند از گذشته خودش فرار کند، هیچ آدمی هم نمی تواند از پیشینه تاریخی اش بگریزد. صدالبته این حق طبیعی و قانونی هر انسانی است که در زندگی به همان راهی برود که با مطالبات قلبی و عقلی او سازگاری بیشتری دارد. در عین حال یک اصل فراگیر و عمومی را نیز نباید فراموش کنیم و آن اینکه هر نوع رویکرد اجتماعی ما در جامعه امروز بدون کالبدشکافی نقادانه دیروزمان رویکردی ابتر و دم بریده است.


به نظر می رسد گذشته تاریخی ما حکم یک سکه دورو را دارد. یک روی آن شامل همه رنج ها و مصائب و مظالمی است که بر سر نیاکان ما آمده است و پیامدهای روانشناختی و حتی ژنتیک آن را در منش و شخصیت یکایک ایرانی ها می توان ردیابی کرد. فی المثل حس اضطراب و تشویش و دلشوره یی که اغلب ما ایرانی ها در اغلب لحظات زندگی خود داریم. چنین احساسی بی شک ریشه در ناخودآگاه جمعی ما دارد و از اجدادی به ما رسیده که پیوسته در حال تحمل رنج ها و دشواری های بسیاری بوده اند. اما یک سوی دیگر سکه این است که این ملت به رغم زندگی در ورطه یی از رنج ها و سختی های بی شمار میراث فرهنگی و ادبی و هنری کم نظیری نیز از خود به یادگار گذاشته است که بازتاب روحیه مودت و عشق و محبتی است که نیاکان ما نسبت به همه بشریت داشته اند.


در خلال نویسندگی و کارگردانی مجموعه «شب دهم» این فرصت برای من حاصل شد تا در یک مجموعه به چند مضمون جذاب تاریخی اشاراتی داشته باشم؛ مضمون اول جایگاه عشق و عاشقی در ادبیات غنی و عارفانه ماست. در این رهگذر من تحت تاثیر منظومه شیخ صنعان عطار نیشابوری بودم. در آن مضمون عاشقانه و لطیف پیوند عشق زمینی و آسمانی و جایگاه رفیعی که عشق زمینی جهت وصول به معنویتی متعالی دارد به خوبی تصویر شده است. نگاهی چنین پاکیزه و آسمانی و در عین حال زمینی و ملموس برای کسی مانند من که در روزگاری زندگی می کند که عمر اغلب روابط عاشقی و عاطفی گاه از یکی، دو ماه بیشتر تجاوز نمی کند بسیار مجذوب کننده بود. مضمون دیگر جاری در قصه شب دهم حماسه شورانگیز عاشوراست. حماسه بزرگی که به گمان من نه تنها متعلق به جهان اسلام، نه تنها متعلق به فرهنگ ایرانی- شیعی بلکه متعلق به فرهنگ بشری و در واقع یکی از وقایع شکوهمند تاریخ انسانی است که در آن عشق آدمی به حق و حقیقت از مهلکه آزمونی دشوار و جانگداز با سربلندی بیرون می آید.

در قصه شب دهم سعی کردم به مضمون های مندرج در حماسه کربلا در قالب داستانی امروزی تر و ملموس تر و از خلال شخصیت هایی که به ویژه مخاطب نسل جوان بتواند با آنها همذات پنداری بیشتری کند، بپردازم. البته بهره گیری از این مضمون عاشورایی بی ارتباط با بهره گیری ام از مضمون عشق در ادبیات عرفانی و کلاسیک ما نبود. در حماسه کربلا هم ما با یک عاشق اسطوره یی بزرگ به نام حسین ابن علی مواجه هستیم.


صدای این عاشق غریب در دشت نینوا آنقدر رساست که همه عاشقان عالم از هر آیین و مرام و مسلکی این صدا را به خوبی می شنوند و زبان استدلال او را در برابر ظلم اشقیا به خوبی می فهمند. این نسبت به ما یادآور می شود که به دنیا و آدم ها عاشقانه نگاه کنیم، نسبت به محیط اجتماعی خود حساسیت داشته باشیم. نسبت به بدها و بدی ها واکنش منفی و نسبت به خوب ها و خوبی ها احساس همدلی داشته باشیم. در کنار دو مضمون فوق الذکر مضمون سومی نیز در «شب دهم» مورد توجه قرار گرفت و آن بهره گیری من از نمایش بومی تعزیه و بازی های قهوه خانه یی چون ترنابازی، نقالی و آیین سخنوری بود. پرداختن به این مضمون به نوعی برای من حکم ادای دینی را داشت که هر هنرمند عرصه نمایش در خصوص میراث نمایشی سرزمین خود بر ذمه دارد. مضمون چهارم مورد نظر من در شب دهم تامل در گویش اجداد ما در تهران روزگار قدیم بود. بعد از پخش مجموعه بسیاری از کسانی که با من مواجه می شدند سوال می کردند که فلانی، این کلمات و اصطلاحات را از کجا پیدا کرده یی؟ و وقتی برای سوال کننده توضیح می دادم که این کلمات و اصطلاحات مربوط به فرهنگ عامیانه و شهروند خانه و کوچه و بازار تهران قدیم است با تعجب و ناباوری سری تکان می دادند.


واقع امر این است که این شیوه سخن گفتن سرشار از تشبیهات و تفصیل های زیبا و شاعرانه متعلق به مردمی است که چیزی کمتر از صد سال پیش در همین تهران خودمان زندگی می کردند و هیچ کدام کف دستشان را بو نکرده بودند که ممکن است چند دهه بعد در دوره نوه و ندیده های آنها آن زبان زیبا و ظریف و دلنشین و شاعرانه تبدیل شود به زبانی بی ریشه و قواره که قدر مسلم یکی از نشانه های شاخص بحران هویتی است که نسل امروز گرفتار آن است. تلاش من برای رسیدن به یک زبان دلنشین و دیالوگ های زیبا در سریال «شب دهم» حاصل حدود ۱۰ سال مطالعه، جمع آوری مîتل ها و تمثیل ها و فیش برداری از ظرایف و قابلیت های گویش مردمان تهران قدیم است.

فقط کافی است به عنوان مثال عرض کنم بسیاری از معانی و مفاهیمی که امروزه برای توضیح و بیان آنها ناگزیر به کلی تفسیر و توضیح هستیم در چارچوب زبان و روزگار تهران قدیم ما (و حتی زبان های محلی و فولکلورهای ایرانی) در قالب فشرده ترین و موجزترین عبارت ها و اشاره ها بیان می شد. اگر نظر نوام چامسکی زبان شناس مشهور غربی را بپذیریم که سخن گفتن را «اندیشه ناطق» و به تعبیری دیگر «اندیشیدن با صدای بلند» قلمداد می کند، آن وقت بهتر می فهمیم در نحوه سخن گفتن چه بلایی سر نسل امروزمان آمده و زبان برگرفته از فرهنگ حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی و خاقانی امروزه روز سر از چه زبان بی ریشه و الکن و پا در هوایی درآورده است. به یاد دارم بعد از پخش سریال شب دهم برخی به من خرده می گرفتند که پایان سریال شما بسیار تلخ است و من در جواب تنها به این بسنده می کردم که این سخن شما مثل این می ماند که ما تصور کنیم واقعه عاشورا پایان تلخی دارد.


در حالی که این گونه نیست و به همین دلیل است که ما نام حماسه را برای واقعه عاشورا برگزیده ایم و حماسه همواره نسبت غیرقابل گسستی با اسطوره های زندگی بشری دارد و در میان همه چیزهایی که در جهان دیروز و امروز ما را به ورطه ناامیدی و یأس و افسردگی می کشاند حماسه و منجمله حماسه عاشورا در زمره مفاهیم و مضامینی قرار می گیرند که زندگی و امید به یک زندگی درخور کرامت انسانی را تبلیغ می کنند. در یک منظر حماسه عاشورا (همچنان که سریال شب دهم) داستان یک تراژدی است، اما تراژدی تبلیغ مرگ نیست، تراژدی تبلیغ زندگی است.


در تراژدی هرچند از غربت و جدایی سخن گفته می شود اما همین سخن دردناک به ما انسان ها می آموزد که چگونه قدرشناس وصل و دوستی ها باشیم. بزرگ ترین درد جهان امروز ما شاید در یک کلام این باشد که جهانی فاقد اسطوره است که به دنیایی فاقد اسطوره مبدل شده است و جهان فاقد اسطوره جهان تلخ و غم انگیزی است و به همین خاطر است که اعتقاد دارم اسطوره های بزرگ بشری به خصوص اسطوره حسین ابن علی حماسه ساز بزرگ عاشورا برای جامعه امروز و برای نسل جوان امروز ما می تواند الهام بخش یک زندگی مبتنی بر عدالت و عرفان و آزادی باشد یعنی جامعه یی که معلم بزرگ انقلاب مرحوم دکتر شریعتی آرزوی تحقق آن را داشت. حضرت حافظ در جایی می گوید؛

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
این اشاره پیام عاشورا برای همه اعصار و نسل هاست.


حسن فتحی


روزنامه اعتماد

Mahdi Hero
20-01-2008, 00:26
ممنون جالب بود تو اين ايام خوندنه اين مطلب چسبيد