مشاهده نسخه کامل
: با مجریان تلویزیون
Asalbanoo
21-12-2007, 08:56
سلام
دیدم جای همچین تاپیکی خالی هست؛تاپیکی که مطلب/مطالبی درباره مجریان برنامه های گوناکونirib ارسال بشه.
امیدوارم همه دوستان مشارکت کرده و مطالب مفید واقع بشوند.
Asalbanoo
21-12-2007, 09:01
«اگه 2تا دروازه هم روي هم ميگذاشتيم، اين توپ گل نميشد... يه ضربه اس و قسدار ميزنه... 30 دقيقه و 1 ثانيه، 2 ثانيه، 3 ثانيه....» گزارشهاي بهرام شفيع با همه اصطلاحات عجيب و غريبش و لحن اجراي آنها براي ما خاطرهانگيز است.
بيشتر از اينكه بخواهيم به او بند کنيم، با شنيدن صدايش ياد يکشنبهشبهايي ميافتيم که بيدار ميمانديم تا در «ورزش و مردم» تکه پارههاي بازي ال کلاسيکو- رئال و بارسلونا- را با گزارش او ببينيم. در ايامي که تلويزيون 2 کانال نصفه ونيمه داشت، «ورزش و مردم» با آن مجري ريش پروفسوري و موهاي هميشه حالتدارش، تنها جايي بود که ورزش دوستها ميتوانستند دقايقي خوشحال باشند.
شفيع با اينکه مدتي بعد به ورزش ومردم اضافه شده اما با اين برنامه پيوند خورده است.اين روزها شايد به خاطر شبکه 3 و برنامههاي ورزشي متنوع و البته اسباب کشي از يکشنبه به صبح جمعه، ورزش و مردم آن ديدهشدن قديمي را نداشته باشد ولي خب، بازهم براي خودش وزنهاي است و شفيع هم با اعتماد به نفس خاصي بر اين نکته صحه ميگذارد.
شفيع با تنومندي خاصي به مجله آمد. 30 سال سابقه اجرا باعث شده بود تا هنگام مصاحبه هم مثل برنامهاش طوري حرف بزند که نه سيخ بسوزد، نه کباب. آخرهاي مصاحبه هم کار به پندهاي اخلاقي رسيد که چون ما راياد پدرمان ميانداخت، زياد گوش نداديم! به هر حال براي شفيع که چند سالي است 50 را رد کرده، ما جاي بچهاش – امير اقبال – هستيم.
برنامه «ورزش و مردم» بعد از 30 سال همچنان پابرجاست. فكر نميكنيد دليل اين تداوم اين است كه برنامهتان زيادي بيآزار است و چندان اهل انتقاد نيست؟
باید ببینید انتقاد چیست، نوع انتقاد چیست و هدف چیست. ضربالمثلی هست که میگوید «اومد لب بوم قالی رو تکون داد، قالی خاک نداشت خودش رو نشون داد» (اشاره به کسانی که خودنمایی میکنند). ما باید ببینیم هدفمان چیست؛ تکان دادن قالی یا خودنمایی؟ ورزش و مردم اگر 30 سال باقی مانده، حتما دلایلی داشته.
چه دلایلی به غیر از روابط حسنه با همه؟!
کسانی که میگویند انتقاد وجود ندارد، از نسل جوانهای امروز هستند. آنها فکر میکنند رودررویی به حال ماجرا کمک میکند. اما برخی اوقات، مشکلات با نرمی راحتتر حل میشود بعضی وقتها هم به جدیت نیاز دارد.
ورزش و مردم در ورزش کشور مؤثر بوده.این را میهمانهای برنامه میگویند که حرفهایشان در برنامه به سرانجامی میرسد. خیلی از نهادهای تصمیمگیر ورزش، این برنامه را میبینند و بعضا عمل میکنند.
ولي شما هنوز جواب سؤال را ندادهايد، چرا برنامهتان به اندازه كافي چالشي نيست؟
در برنامهای که در مورد استقلال داشتیم یا برنامهای که برای انتخاب مربیها بود، انتقاد لازم وجود داشت اما الان مسئلهای باب شده که برنامهها مثلا چالشی باشند و میهمانها همدیگر را بزنند (منظور کلامی است)، توهین بکنند و همدیگر را گوشمالی بدهند. ما هم در برنامهمان بعضیوقتها دعوا و مرافعه اساسی داریم. ولی هدف این است که نتیجهای داشته باشیم. شما در پوشش ورزش آموزش و پرورش، نمیتوانید با وزیر درگیر شوید. این مسئله به آرامش بیشتری نیاز دارد.
اينقدري توجيه نيست؟ مگر هر انتقادي به درگيري ختم ميشود؟
ما اتفاقا در برنامهمان چند وقتی است بحثهای انتقادی را پیگیری میکنیم. واقعا اینطور نبوده که به کسی کاری نداشته باشیم. بعضی اوقات، مشکلاتی برای برنامه بهوجود آمده که به خاطر انتقادهای تند بوده. ما هدفمان حل مسئله است. اگر جدی باشد، جدی برخورد میکنیم وگرنه با ملایمت بیشتر.
ضمن اینکه شبکه یک، شبکه رسمی صدا و سیماست؛ آنتن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین مسائلی که میشود بازتر و راحتتر در شبکههای دیگر به آن پرداخت - حالا با قید و بند کمتر - در شبکه یک، باید جدیتر باشد. شما خودتان محدودیتهایی در مجله دارید که روزنامههای با تیراژ پایین ندارند.
شما میگویید که انتقاد نباید به توهین ختم شود اما در برنامه 2هفته پیش شما انتقاد داریوش مصطفوی از محسن صفایی فراهانی تا حد توهین پیش رفت. ولی هیچ بحثی نشد که شاید در مسئله بهوجود آمده برای فوتبال، سازمان تربیت بدنی هم تقصیری داشته باشد.
من هم قبول دارم که توهینهای انجامشده درست نبود. من اتفاقا بعد از برنامه هم مطلبی را به آقای مصطفوی عرض کردم. چون بعضیوقتها ایشان حتی لفظ آقا را در مورد آقای صفایی فراهانی به کار نبرد. اما ما در مورد یک چهارچوب صحبت میکنیم. شما اگر کار کردن در یک بخش را بپذیرید، باید شرایط مدیر را هم بپذیرید و این هم جزء اصول اداری است. بسیاری از مسئولان ورزش مرتبا نامههایی به مسئولان صدا و سیما - از جمله ورزش و مردم - مینویسند. خود من در این زمینهها توبیخ جدی شدم.
چه برنامهای؟
من نمیتوانم داد بزنم آهای مردم به خاطر فلان برنامه من، آقای X از سازمان ورزش از من ناراحت شده است. اینها گفتنی نیست. الان شما چون جوان هستید، یک تصور در انديشه ایرانی پیدا شده است که در کشورهای پیشرفتهتر وجود ندارد.
من اکثر جهان را دیدهام؛ جوان انگلیسی آن قیود و ضوابط دینی ما را ندارد اما قوانین را رعایت میکند. اما باب شده که جوان ما با قوانین ستیزگری کند. اگر این کار را نکند، لابد پیر است. این اندیشه خطرناکی است که نتیجه میگیرد جوانی و پرانرژی بودن، دلیل قانونگریزی است.
رسانه، وظیفه اطلاعرسانی عادلانه دارد و اگر نمیتواند به بحثی وارد شود، عدالت میگوید بهصورت کامل وارد نشود؛ نه اینکه یکطرفه به موضوع وارد شود و حقیقت زیر سؤال برود. مثلا در برنامه 2هفته پیش، طوری بیان شد که انگار فراهانی در همه اتفاقات اخیر فوتبال مقصر است؟
ببینید، موضوع برنامه ما اصلا کمیته انتقالی نبود، بحث هشتم آذر بود و پیروزی بر استرالیا. من نوار را بیاورم؛ خدا شاهد است ما اصلا وارد موضوع نشدیم. شما راست میگویید آدم باید وارد داستانی بشود که منطقی به همه اصولش بپردازد.
یکطرفه پرداختن به موضوع، کار جاهلانهای است. اما موضوع این بود که گفتم به چه دلیل شما را از فدراسیون فوتبال برداشتند. بدشانسی ما این است که آدمی که مصطفوی را برداشته، امروز رئیس کمیته انتقالي است.
چطور میگویید وارد موضوع نشدید و همکارتان از آقای مصطفوی در مورد تعلیق فوتبال ایران پرسید؟ مگر غیر از این است که کمیته انتقالی کلمهای است دقیقا بعد از تعلیق؟
بله، درست است. من مخالف بیادبی هستم و نامردی میدانم آدم یکطرفه به قاضی برود؛ حتی یکبار هم آقایان در مورد سازمان انتقاد کردند. کجا برنامهاي از این چالشیتر سراغ داريد که آقای کاشانی در مورد پول ندادن سازمان تربیت بدنی به پرسپولیس صحبت کند. الان این ذهنیت بهوجود آمده که من چون رئیس فدراسیون هستم، باید در مقابل سازمان تربیت بدنی ملاحظاتی داشته باشم.
میگویند که شفیع در این 30سال اینقدر به همه لطف کرده و کاری به كار كسي نداشته که امروز هر امکاناتی بخواهد به او میدهند؟ مثلا اگر به آقای قدیمی بگوید که سالن به من بده، راحت این کار را انجام میدهد؟
من از دکتر قدیمی سالن گرفتم؟ هر چی میگویند بگذارید بگویند. هر کسی حرفی دارد بنویسد و جواب بگیرد. دکتر قدیمی به من سالن بدهد؟ او خودش محتاج من است. چندی پیش جايي نوشته بودند که علی فتحاللهزاده، اسپانسر برنامه ورزش و مردم است. در صورتی که اگر بین من و آقای فتحاللهزاده کسی بخواهد اسپانسر باشد، من هستم.
از قول شما نوشته بودند که کسانی که مرا نقد میکنند، هیولا و تمساح هستند؟
نه، ببینید همهشان همینطور هستند. میدانید چرا، چون نظارت قضائی قوی بر نوشتههای روزنامههای ورزشی وجود ندارد. اگر اینجا انگلستان بود، من سریع شکایت میکردم و میگفتم که این چیزی که گفتم کجاست؟ بحث این بود که من گفتم: «اینها خفاشان کورچشمی هستند که در غارهای تاریک زندگی میکنند و نور برنامه ورزش و مردم آزارشان میدهد».
دیگر خفاش وافعی در کار نبود. البته آن خبرگزاری که این را نوشته بود، مطلب را حذف کرد و تکذیبيهاش را چاپ کرد اما دوستان در روزنامه لطف کردند و تکذیبیهاش را چاپ نکردند. من این حرف را به کل جراید و منتقدان نزدم.
چرا برنامهتان تعطیل شد و بعد از یکشنبهها به جمعه منتقل شد؟
علت این بود که شبکه یک به دستور آقای ضرغامی، قرار شد برنامه جنگگونه داشته باشد. همه برنامههای پخش زنده حذف شد؛ حتی برنامه آقای ارجمند هم حذف شد. ورزش و مردم، مخاطب زیاد دارد. مردم هم به آقای ضرغامی و نظارت و سنجش و روابط عمومی خیلی فشار آوردند. تا اینکه طرحی آمد و برنامه دیدار در وقت اضافه قراردادش تمام شد و ما جایگزین شدیم.
آن اوايل به ظاهرتان ايراد نميگرفتند؟ با ریش پروفسوری شما مشکلی نداشتند؟
نه، مشکلی نبود. من این ریش را داشتم و خیلی هم خوشتیپ بودم (خنده).
اما تا سال75 و 76 هم روی مدل ریش پروفسوری حساسیت وجود داشت و شما از سال58 با موهای سشوار کشیده و لباس خوب و این ریش...
به خدا من هیچوقت سشوار نمیکشم؛ مگر وقتی که آرایشگاه میروم و آرایشگر سشوار ميكشد. من حتی روز ازدواجم سشوار نزدم. من از سشوار متنفرم. خدا یک مو به ما داده البته یک مو و رو. (خنده بلند)
مشکل خاصي آن اوايل توي كار نداشتيد؟
نه، مثلا یک روزنامه نوشته بود که چرا وقتي حرف ميزنيد، لبخند ژوکوند بر لب دارید. من گفتم که گریه کنم و با مردم حرف بزنم؟
یک سؤال عمده وجود دارد که چطور آقای قدیمی، در بیشتر برنامههای شما هست؟
آخرین بار شما او را چه زمانی دیدید؟
خاطرم نیست اما به هر حال همیشه هست.
دکتر قدیمی به 2 دلیل در برنامه حضور پیدا میکند؛ اولا ایشان کارشناس جامعهشناسی ورزش هستند و دوم اينكه ايشان مسئول ورزش دانشگاه آزاد هستندکه از ظرفیت بالایی برخوردار است.
البته این مصاحبه، نقد آقای قدیمی نیست اما به هرحال ایشان بیشتر به تحصیلات ورزشکاران کمک میکند تا به ورزش دانشجویان و البته فکر میکنم وظیفهاش در مورد دوم، سنگینتر است؟
اما حقیقتا از کمکهای ایشان نمیشود گذشت.
حالا بحث این نیست. شما میتوانید با انتقاد به ورزش کمک کنید اما...
شما مثل اینکه گزینشی نگاه میکنید. چرا از برنامهای که حمید سوریان بود، حرف نمیزنید. در آن برنامه، او هر چه لازم بود گفت و حتی ما اجازه ندادیم آقای آخوندی - روابط عمومیشان - جواب او را بدهد.
اینها خوب است اما کافی نیست.
خب، اگر زیادتر باشد، باید قید برنامه را بزنیم. وقتی در یک برنامه، مدیریت پشتیبانی کند، همه چیز ممکن است اما من نمیتوانم به مدیرم و اهداف سازمان خیانت کنم. من بر اساس عقیدهای که دارم، انتقادات را میگذارم تا حدی که به ماندگاری برنامه ضربه نزند. برنامههای ما را در مورد کشتی ببینید. ما همه نوع انتقادی به یزدانیخرم کردهایم، شاید منظور شما این است که رئیس فدراسیون را فلک کنیم.
ببینید، خود شما به ماندگاری برنامه اشاره کردید که حفظش کردهاید و این سؤال بزرگی است که چرا ورزش و مردم این همه سال باقی مانده است.
چون خوب است. چون بیننده و مخاطب دارد.
با این همه تغییرات در مدیریت سازمان صدا و سیما؟
آن چیزی که ثابت است، اول لطف خدا و بعد هم مردم است.
شاید هم به این دلیل بوده که هر کاری از شما خواستهاند، انجام دادهاید؟
من اگر به این صورت بودم، تا به حال پیشرفت بیشتری میکردم.
بههر حال تغییر رئیس، برخي تغییرات را هم با خود دارد که تغییر روز برنامه شما هم شاید در همین راستا بود.
چون ما با هیچ باندی نبودیم و مستقل کار کردیم، وقتی که توکل شما به خدا باشد، همیشه ماندگار هستید. اگر اینجا به آقای ايكس وابسته نباشید، مگر نفر جدید مجنون باشد که بتواند شما را برکنار کند. اگر شما به رئیس خود نزدیکی داشته باشید و برایش نوشابه باز کنید، بعد از تعویض، بلافاصله اولین مستخدم میگوید که فلانی جاسوس است.
البته 2 حالت دارد؛ یا شما برای هیچکس نوشابه باز نکردهاید یا برای همه این کار را کردهاید؟
آخر من نیازی به این کار ندارم. من از یک خانواده بزرگ و متمول هستم که 50سال دیگر هم کاری نکنم، میتوانم در خانه استراحت کنم و وضعم خوب باشد (خنده بلند).
دلتان برای گزارش کردن تنگ نشده؟
اصلا؛ دیگر از سن من گذشته است.
از گزارشهای شما یک سؤال بزرگ همیشه در ذهن من جامانده که «اس وقسدار» یعنی چه؟
ما یک کفاش داشتیم در پامنار. البته یکی از دلایل ماندگاری من هم این است که بچه پامنار هستم. خلاصه او کفشها را که میدوخت، میگفت «كفشهایی برات دوختم که اس وقس داره»؛ یعنی محکمه.
ریشه این کلمه چیست؟
یعنی استوار و قرص. یک اصطلاح قدیمی است.یکی دو تا هم نبود؛ مثلا همین «داشته باشیم» را میدانید اولین بار چه کسی گفته است. اصلا به این فکر کردهاید؟
الگوی شما چه کسی بود؟
کسی نبود. ما خودمان مصدر بودیم
منبع:همشهری
Asalbanoo
21-12-2007, 09:05
خانهاي با طرحنو با اجراي متفاوت رامبد جوان و اشكان خطيبي يكي از بهترين برنامههاي زنده تابستان امسال بود.
«خانهاي با طرح نو»، با كمترين شك، بهترين برنامه روتين شبانه تلويزيون در تابستان امسال بود؛ برنامهاي كه با كشف زوج رامبد جوان و اشكان خطيبي اوج گرفت و همان بالا ماند.با اين 2 مجري جوان، درباره نوآوري در فرم برنامههاي روتين تلويزيوني گفتوگو كرديم؛ روزي كه آنها اميد سهرابي – نويسنده برنامهشان – را هم با خودشان آوردند تا بحث جديتر شود.
الان 10 سالي ميشود كه برنامههاي روتين شبانه در تلويزيون جاي ثابتي دارند، منتها تا قبل از اينكه سروكله «خانهاي با طرح نو» پيدا شود، همهشان با يك ساختار ثابت و كليشهاي پخش ميشدند. ولي انگار برنامه شما، بالاخره يك كم چهارچوب اين تيپ برنامهها را تغيير داد. شما از اول تصميم گرفته بوديد متفاوت باشيد؟
رامبد جوان: ايده اوليه اين بود؛ يك برنامه تلويزيوني شبانه و به قول تو روتين كه قرار است هر شب نيم ساعت با تماشاچي ارتباط برقرار كند، آن هم با اين فرمولها و تركيببنديهايي كه وجود دارد؛ يعني اولش 2 نفر با هم گپ و گفتي داشته باشند.
ميخواهم بگويم فكر نمايش از اول وجود نداشت ولي به هر حال به فضاي طنز و شوخي فكر كرده بوديم، بعدش هم مهمان به برنامه اضافه شود، يك مسابقهاي هم وجود داشته باشد براي درگير كردن بيشتر مخاطب؛ به علاوه اينكه قرار بود 90 تا فيلم خيلي خوب و جديد انتخاب شود و براي اولين بار بعد از برنامه از تلويزيون پخش شود و ما بايد راجع به فيلم حرف ميزديم و اطلاعات ميداديم.
اما وقتي شروع كرديد، اين فرم تغيير كرد.
رامبد: آره خب. اولش مهدي مظلومي جريان را به من گفت. بعد دنبال يار ميگشتيم. بعد به اشكان رسيديم و همهمان كلي ذوق كرديم كه اشكان آمد و خيلي خوب جواب داد. بعد با ورود اشكان، اميد سهرابي هم به مجموعهمان اضافه شد و بعد كمكم بخش اول را به سمت نمايش برديم. اوايل اين نمايش فقط در حد يك گفتوگوي موضوعدار بود ولي الان ديگر رسما داريم گونههاي مختلف نمايشي را تجربه ميكنيم.
و قبول داري كه برگ برنده برنامهتان همين نمايش اولش است.
رامبد: آره، ببين، اصلا خيلي واقعي بهات بگويم؛ اول معلوم نبود ميخواهيم چه كار كنيم، فقط ميدانستيم كه ميشود يك كاري كرد. با توجه به اينكه اينجا هيچ وقت كسي به فكر پيشتوليد و تحقيق جدي نيست، فقط در طول پروسه اجرا و توليد است كه ايدهپردازيها شكل ميگيرد. در گروه ما هم همين جوري شد.
اشكان آمد، اميد آمد، بعد بخش نمايش اهميت پيدا كرد و بعد به اينجا رسيد كه هر شب حتما يك موضوع داشته باشيم و در نهايت اينقدر مهم شد كه الان بعضي موضوعات اجتماعي كه مطرح كردناش براي سازمان هم اهميت دارد، وارد متنها ميشود و ما دربارهاش حرف ميزنيم.
اشكان : آن اوايل، نمايشهاي ما در حد Standa up Comedy بود؛ مثل كمدينهايي كه در عين اينكه دارند برنامهشان را اجرا ميكنند، تعدادي از نكتههاي مهمي كه از قبل برايشان نوشته شده را هم ميگويند. اما كمكم ديديم، هم رامبد توانايي اين را دارد كه شوخيهاي بيشتري را پوشش بدهد و هم من با جنس كار او آشنا هستم. بعد از يك مدتي هم كه همديگر را پيدا كرديم، توانستيم بهتر اين شوخيها را عمل بياوريم.
رامبد: يعني همديگر را گم كرده بوديم!؟
اشكان: بله! آگهي داديم توي روزنامه و مادرش آمد جلوي خانه ما، گريه و زاري كه بچه من را چهكار كردي و... (هر دو ميخندند)
آره، خلاصه، بعد از مدتي، هم سر رامبد كمي خلوتتر شد، هم سر من و توانستيم وقت بيشتري بگذاريم و 2 ساعت قبل از برنامه با هم تمرين كنيم و حالا عين يك آهنربايي كه ذرات را جمع ميكند، مجموعه شدهايم. آن وقت سر و شكلي كه اول داشتيم
- يعني «اجرا» - تبديل شد به يك «بازي فاصلهگذارانه». الان در طول برنامه، من و رامبد همچنان داريم بازي ميكنيم. اين طوري شد كه «خانهاي با طرح نو» اين ساختار را پيدا كرد. ما آن اول فقط فكر ميكرديم كه چهكارهايي بلديم و چه كارهايي را ميتوانيم بهتر انجام بدهيم.
اميد : وقتي اشكان به آقاي مظلومي پيشنهاد داد كه من به عنوان نويسنده بيايم توي كار، توي ذهنم بود كه ميخواهم فضا را به سمت نمايش ببرم. ولي اگر از همان اول 10 صفحه متن ميدادم دست بازيگر، قطعا پس ميزد چون استرس اجراي يك نمايش زنده وجود داشت، براي همين با نمايشهاي طنز كلامي شروع كرديم.
من 2تا كار را خيلي دوست داشتم بكنم؛ يكي اينكه از انواع شيوههاي نمايشي – بهخصوص نمايشهاي ايراني ـ استفاده كنم و ديگر اينكه كاري كنم كه تماشاگر حضور نويسنده را احساس نكند؛ يعني خيلي وقتها شما احساس ميكنيد كارهايي كه رامبد و اشكان ميكنند يا حرفهايي كه ميزنند همه بداهه است.
در بقيه برنامهها روال چه جوري است؟ آنها هم متن دارند يا همه چيز بر عهده مجري است؟
اميد: آنها فقط خط كلي را به مجري ميدهند.
اصلا چرا اينقدر روي متن تأكيد ميكنيد؟ خيلي از نويسندهها ترجيح ميدهند بيشتر كار را بگذارند به عهده بازيگري مثل رامبد.
رامبد: ببخشيد يك چيزي! اين اتفاقي كه در برنامه ما افتاده، كاملا طبيعي است. وقتي دو تا بازيگر انتخاب ميشوند كه ميتوانند كمدين باشند، بعد، يك نويسندهاي كه كمدينويس است هم وارد مجموعه ميشود، اين انتظار پيش ميآيد كه او بنويسد و كمدينها اجرا كنند.
نه، من ميگويم خود بازيگرها آنقدر طبع طنز دارند كه ميتوانند بدون متن هم برنامه را جلو ببرند.
رامبد: نه، نميشود.
اشكان: چرا ميشود. اگر ما يك ساعت وقت داشتيم ميتوانستيم يك موضوع انتخاب كنيم و بداهه برويم ولي ما كلا نيم ساعت وقت داريم و برنامهمان 4 تا قسمت دارد. اگر قرار باشد ما اين وسط ندانيم كه ميخواهيم از كجا به كجا برسيم و همه چيز را به بداههپردازي بسپاريم، مطمئن باش برنامه هدر ميرود.
اميد: ببين، نمايش با شوخي فرق ميكند. شوخي، موقعيت است و براي همين، امكان بداههگويي دارد ولي نمايشي كه بايد اول و وسط و آخر داشته باشد – آن هم در اين زمان كم – خيلي سخت است كه بداهه داشته باشد.
90 شب نمايش نوشتن سخت نيست؟
اميد: باوركنيد خيلي از آدم انرژي ميبرد.
پس شايد به همين خاطر باشد كه بقيه برنامههاي روتين شبانه سراغ اين كارها نميروند.
رامبد: من نميخواهم از خودمان تعريف كنم ولي اين حرفم خيلي واقعي است. ببين، كم پيش ميآيد يك بازيگر حرفهاي يكدفعه بيايد يك برنامه اين تيپي را اجرا كند. نميكند، اگر هم بكند، آن بازيگر كمدين نيست.
اما الان اين 2 تا بازيگر آمدهاند و اين كار را كردهاند؛ اين با خودش يك باري ميآورد؛ يعني ما يكدفعه تبديل نميشويم به 2 تا آدمي كه ممكن است خيلي جلف شوند يا شوخيهاشان احمقانه به نظر بيايد يا توهينآميز رفتار كنند.
به هر حال ما هم براي خودمان معيارهايي داريم. بعد تازه يك نويسندهاي اضافه ميشود كه آنقدر خوب است كه شبيهاش كم است. اگر هم شبيهي داشته باشد، آنقدر سرش شلوغ است كه هزار تا كار را با هم ميكند. بماند كه اين هم هر شب با 3 تا سناريوي مختلف زير بغل ميآيد سر برنامه. (با خنده) ولي واقعيت اين است كه گير انداختن چنين آدمي براي اين پروژه، غنيمت است؛ همان طوري كه گير انداختن ماها براي چنين پروژهاي غنيمت است.
اشكان: به نظرم قضيه خيلي كارتوني است. ما 4 نفريم كه هر كداممان يكسري قابليت داريم و با اين قابليتها اطمينان همديگر را جلب ميكنيم. واقعا روز اول رامبد باعث شد كه من بيايم سر اين كار، قبلش من خيلي دو به شك بودم. ولي رامبد گفت بابا، همه چيز دست خودمان است؛ ميتوانيم ارتباط خوبي با مردم برقرار كنيم و سربلند بيرون بياييم، ميتوانيم هم برويم و گند بزنيم! وقتي هم من اميد را براي نويسندگي برنامه پيشنهاد كردم، قصدم اين بود كه يك كار عجيب و غريب بكنيم.
اميد: ببين، مثلا من متني كه براي همين امشب نوشتهام خيلي متن سختي است؛ يعني هر كسي نميتواند اجرايش كند. ولي مطمئنم كه اين 2 تا ميتوانند. اينكه اشكان ميگويد كارتوني، واقعا درست است. خيلي وقتها آن چيزي را كه من فكر ميكنم، بچهها دقيقا همان را اجرا ميكنند.
رامبد يك چيزي گفت راجع به اينكه بازيگرها نميآيند توي تلويزيون برنامه اجرا كنند اما دليلش را نگفت.
رامبد: شايد تا الان فكر ميكردهاند كه كار اجرا بد است؛ يعني ممكن است آدم به جاهاي بدي كشيده شود ولي احتمال ميدهم از اين به بعد بيايند.
اميد: حدس من اين است كه از اين به بعد در بقيه برنامههاي شبانه همين الگوي ما را كپي كنند؛ با اين تفاوت كه قسمت نمايشاش را از قبل ضبط كنند چون خيلي از بازيگرها ريسك نمايش زنده را نميپذيرند.
رامبد: تو فكر كن مهران مديري تصميم بگيرد همچين برنامهاي را راه بيندازد. اينكاره است، شك نكن كه اينكاره است؛ هم تلويزيون را به دقت ميشناسد، هم محبوبيت كافي براي جذب تماشاچي دارد، طنازياش را هم كه دارد. حالا چرا تا الان نيامده؟ يا اينجور كارها برايش جذاب نيست يا اينكه نتوانستهاند بياورندش. ميخواهم بگويم قطعا گروههايي وجود دارند كه از اين كارها بكنند. توي اين مملكت كه فقط ماها نيستيم!
اشكان، به نظر تو چرا كمدينهاي ما حاضر نميشوند از اين كارها بكنند؟
اشكان: به نظرم انگيزه خيلي مهم است. دومين چيز هم استاندارد بالاست؛ يعني در كاري كه داري ميكني، برايت مهم باشد كه يك استانداردي را رعايت كني. رامبد هميشه اين را داشته. خودم هم بهشدت دارم و به نظرم حفظ اين استاندارد يكي از دلايل موفقيت برنامه بوده؛ يعني فارغ از اينكه برنامه چي هست، چقدر بيننده دارد يا هر چيز ديگري، به اين فكر كني كه كار خوب تحويل بدهي. خيلي وقتها انرژياي كه ما براي اين كار ميگذاريم، بقيه براي يك سريال هم نميگذارند.
رامبد: ببين اشكان، تا به حال ما در چنين فضايي 2 تا بازيگر نداشتيم؛ يعني كسي نتوانسته به نوعي بازيگرها را جذب كند وگرنه بازيگر كه زياد است، از ما اين كارهترهايش هم وجود دارند. اينكه تا حالا كسي نيامده، به اين دليل نيست كه نتوانسته، دلايل ديگري دارد كه بايد بررسيشان كرد.
اشكان: من خودم خيلي اهل تلويزيون نيستم. حتي برنامههاي خودم را هم ضبط شده ميبينم. يكي دو تا تجربه تلويزيوني داشتم كه به نظرم تجربههاي موفقي نبود. هيچ وقت دوست نداشتم دنبال بازي توي تلويزيون بروم.
فكر ميكردم كمدي تلويزيون، كمدي نابي نيست؛ يعني احساس ميكردم لودگي است، هجو است، اصلا هر چيزي هست الا كمدي. حالا اينكه ما چقدر موفق شدهايم به كمدي ناب برسيم، نميدانم ولي واقعا سعي كردهايم كه اين اتفاق بيفتد؛ يعني كارمان لوث نشود. اين لوث شدن را شما به كرات در تلويزيون ميبينيد؛ يعني از يك برنامه 45 دقيقهاي، فقط 10 دقيقهاش آدم را ميخنداند، بقيهاش فقط همين جوري است!
رامبد: آخر دليل دارد. تو نگاه كن، هيچكدام اين برنامهها، نظارتي كه الان ما داريم روي كار خودمان ميكنيم را ندارند. بابا، من رفتم به يكي از اين كارها سر بزنم، ديدم متن لحظه به لحظه و كاغذ به كاغذ دارد ميآيد و به دست بازيگر ميرسد. خب، وقتي بازيگر نميداند چه مراحلي را بايد در اين قسمت طي كند، نميتواند كمدياش را طراحي كند.
اشكان: اين هم هست ولي به نظرم نصف بيشترش برميگردد به طنز مكتوب. من فكر ميكنم نويسندگي طنز بايد يك تكاني بخورد. خيلي كار سختي است ولي تكان لازم دارد. خيلي داريم گرفتار تكرار ميشويم.
ولي شما توانستهايد مرز بين طنز و لودگي را حفظ كنيد. اين حد را اصلا چطور تشخيص ميدهيد؟
اشكان: هوش، هوش رامبد.
رامبد: نه، يك كار گروهي است. ببين، ما روي همه چيز با هم نظر ميدهيم.
اشكان: آره ولي در اجرايش، هوش تو كه سابقه طولاني در كمدي داري و نوشته اميد، باعث ميشود كه اين اتفاق نيفتد. من حد و مرزهاي كمدي را خيلي درست نميشناسم ولي هوش اين 2 تا آدم باعث ميشود از يك حدي آن طرفتر نرويم.
رامبد: من اين تعريف بسيار خوبت را ازت ميپذيرم. (باخنده)
ولي ميخواهم دوباره تأكيد كنم فرق برنامه ما با برنامههاي مشابهش اين است كه آنها بازيگر نداشتند، نويسنده نداشتند، كارگردان جدي نداشتند و فقط 2 تا آدمي كه قابليت بانمك بودن را داشتند، ميآوردند جلوي دوربين. خب، ببين، حسيني و احمدزاده بازيگر كه نيستند، ادعايش را هم نداشتند.
فرق از همين جا ايجاد ميشود. عين اين است كه تو 2 تا فوتباليست حرفهاي بياوري در يك تيم كه با چند تا فوتباليست محلي بازي كنند، خب فرق دارد ديگر؛ نوع پاسكاريشان، استيلشان و...
اشكان: ما در اصل استيل آذينيم توي دسته يك.
با اين حساب از اين به بعد همه بايد بروند دنبال يك زوج بازيگر.
رامبد: آره. الان يك استانداردي به وجود آمده. مثال ميزنم؛ الان بگويند مثلا حميد جبلي و ايرج طهماسب هم ميتوانند چنين برنامهاي را راه بيندازند. ببين، اصلا يك سطح بالايي پيدا ميكند ديگر.
حتي اينطور به نظر ميرسد كه هركسي بخواهد يك برنامه جديد راه بيندازد، به زوج رامبد جوان ـ اشكان خطيبي براي اجراي كار فكر كند.
رامبد: خودمان هم داريم فكر ميكنيم. ما كه فقط بازيگر نيستيم كه صدايمان كنند و بياييم؛ ما كارگردان هم هستيم، نويسنده هم هستيم. بعد هم اين اعتبار را داريم كه برويم تلويزيون بگوييم ميخواهيم اين پروژه را كار كنيم؛ يعني بهراحتي ميتوانيم يك كاري را خودمان طراحي كنيم.
نگاهي به ويژه برنامههاي تابستاني تلويزيون
اوايل امسال، تلويزيون وعده داده بود که میخواهد در تابستان بترکاند و كلي فيلم سينمايي و برنامههاي جورواجور براي اول و وسط و آخر شب پخش كند كه علاوه بر پركردن بخشي از اوقات فراغت مردم، سرگرمكننده و آموزنده هم باشد. اگر بخش آموزنده(!) كار را به عهده شبكه آموزش بگذاريم و بیخیال شبكه خبر هم بشویم - که در اين زمينه مستمع آزاد است - میماند 5 تا شبكه معروف که باید ببینیم برای پر کردن اوقات فراغت مردم چی کار کردند.
آنچه شما نخواستهايد!
«قربونتون برم!» اين تكهكلام معروف هنرمند گل و بلبلي است كه او را با بازي در تئاترها و سريالهاي تلويزيوني، نوازندگي، ارائه آلبوم براي ايام محرم، اجراي برنامههاي مختلف جنگمانند سيما و... ميشناسيم. گردانندگان «سيب سفيد شب» با محور قرار دادن رسول نجفيان و اجراهاي زنده موسيقي توسط او، سعي داشتند با كمترين برنامهريزي و پيشتوليد، بهراحتي جنگي شبانه را ردیف کنند.
حضور چند بازيگر، خواننده، ورزشكار و تكرار آنچه تا به حال بسيار ديدهايم، برنامه را به يك شبنشيني ساده همراه با شوخي و بيان خاطرات تبديل كرد. حالا توجه داشته باشيد كه نزديك به 2 ماه پيش، بينندههاي شبكه تهران، گفتوگوهاي چالشي رضا رشيدپور با ستارگان سينما و ورزش را در برنامه «شب شيشهاي» ميديدند كه در نوع خودش بكر و جذاب بود.
با اين حساب، شبكه يك (و البته سايرين) با خودشان چه فكري ميكنند كه هرازگاهي دوباره همچين برنامههاي آبكي را به خورد ملت ميدهند. نخنماشدهترين جزء چنين جنگهايي هم اجراي پسزمينه (پلي بك) يكي از آثار خوانندگان و لبخواني او جلوي دوربين است.
شمارش مخاطب
بعضي آدمها هستند كه يك يا چند تا از 3 شيء زير را قورت دادهاند: نردبان، بلندگو، عصا. سؤال مسابقه: مجري سينما گلخانه چه چیزی قورت داده است؟
رضا حسينيان عزيز از جمله مجريان شكرخندي است كه در اجرايش شاهد احترامات و تعارفات بسيار هستيم؛ بهطوري كه وقتي در خانه راحت پاي تلويزيون نشستهاي، با ديدن ايشان ناخودآگاه توي رودربايستي ميافتي و سر جايت درست و مؤدب قرار ميگيري.
امسال که دیگر اوضاع خیلی ردیف بود و هر روز حسينيان مهمان خانههایمان بود و مدام هم ميگفت: «امروز 100هزار تا به پيامهاي ديروز اضافه شد و تعداد آن به 2ميليون رسيد.
واقعا ما از اين همه لطفي كه به برنامه خودتان داريد، از شما ممنونيم!». نكته روي اعصاب حرفهاي حسينيان اين بود كه ميگفت: «ما ميدانيم كه شما هرگز به طمع دريافت جايزه با ما تماس نميگيريد!». خب، برادر من! معلوم است كه اكثر پيامكها براي شركت در مسابقه و دريافت جايزه دوربين عكاسي ديجيتال فرستاده میشود، نه لطف به برنامهای با اسم زیبای «سینما گلخانه»!
حالا همه اينها به كنار، اصلا چه ارتباطي بين سؤالهاي مسابقه با فيلمها وجود داشت؟ مثلا چه ارتباطي بين فيلمهاي رزمي جنوب شرق آسيا و جفتكپرانيهاي بروسلي و جكي چان با سؤال مسابقه كه در حوزه معارف اسلامي بود، ميتوان برقرار كرد؟
معلق در بلاتكليفي
آقا رضا صفدری كه خیلیها به خاطر برنامههاي قديمیاش دوستش دارند، به خاطر دوري 12ساله از تلويزيون و تمركز بر راديو، در «يه شب مهتاب» اجرايش كاملا راديويي بود و مدام سرش پايين و به طرف ميكروفون خم ميشد.
ضعف رضا صفدري در گرداندن يك برنامه تلويزيوني و مصاحبههاي كاملا غيرتخصصي او با مهمانها، برنامه را خيلي روي خط اعصاب راه ميبرد. اصلا هدف از تولید اين برنامه معلوم نبود كه بالاخره خودشان تا بيشتر از اين آبروريزي نشده، بي سر و صدا و بدون اطلاع قبلي، برنامه را جمع كردند. چنين برنامهاي اصلا چرا شروع شد كه به اين بيريختي جمع شود؟
ادامه نو آوريهاي چند سال اخير
چه موهاي بههم ريخته زيبايي! چه كلمات بيوزن دلنشيني! به گيرندههاي خود دست نزنيد. داريم از كسي حرف ميزنيم كه با داشتن اين تضادها، توانسته شما را لحظهشمار ديدنش در تلويزيون و شنيدن صدايش در راديو پيام كند. شبكه4 به شكلي كاملا نافرم افتاده است روي دور خوب ساختن. از بس گفتهاند كه اين شبكه براي فرهيختگان است، كمكم داريم پي ميبريم كه همه ملت ما فرهيختهاند.
نه همه چيز سر جاي خودش است. كسي كه براي شبكه4 برنامه ميسازد، دارد يك برنامه تلويزيوني با كيفيت نسبتا خوب تولید میکند كه كار محيرالعقولي هم نميكنند و بقيه شبكهها هم سرشان در لاك خودشان است و مشغول پر كردن آنتن هستند؛ آن هم به هر ضرب و زوري كه شده. هيچ خبر تازهاي نيست و همه چيز سر جاي خودش است. شهر امن و امان است، آسوده بخوابيد.
طرز پخت شلهقلمكار با نمك فراوان
مواد لازم: يك مجري قديمي با يك صداي خفن تو مايههاي قرطاس زندگي به شرط خنده؛ يك دوبلور همهفن حريف تو مايههاي صداپيشه شرك يك؛ مجري پرانرژياي كه توان اجراي يك مسابقه زنده رايانهاي را داشته باشد (ميتوانيد از شبكههاي ديگر هم قرض كنيد)؛ يك طوطي صامت كه لام تا كام جيك نزند؛ استوديوي غيرطراحي شده به ميزان لازم (هر چقدر كه دلتان بخواهد).
خب، شبكه تهران رفته و يكي از گويندههاي قديمي را آورده و خواسته مثل «مردم ايران، سلام» قدر پيشكسوتان را بداند. بعد يك طوطي هم گذاشته توي قفس بالاسر مجري كه مثلا با هم نمايش حاجي فيروزگونه داشته باشند؛ اين بخش كه معمولا در حضور مهمان اجرا ميشد، اين قدر روي اعصاب بيننده راهپيمايي ميكند كه نميدانيم به 162 بگوييم يا 110.
از آن طرف هم برداشتهاند مسابقه «رد پا» را كه سال پيش يحيوي به خوبی آن را اجرا میکرد و گرافيك ابتكاري سه بعدي داشت، دادند به بهمن هاشمي كه اصولا هيچ چيزي را جدي نميگيرد به غير از دوبله و آنونس گفتن.
دنده معكوس
شما در صدا و سیما آشنایی ندارید؟ جان من، اگر یکی از فک و فامیلهايتان در تلویزیون کارهای است، دست ما را هم بگیرید تا برنامهساز شویم. تجربه نداریم؟ ایده نداریم؟ مگر تجربه و ایده هم لازم دارد؟ بیخیال، اذیت نکنید؛ یعنی واقعا فکر میکنید که تولید برنامه در تلویزیون تجربه و تخصص لازم دارد؟
به ایده و نوآوری نیازی دارد؟ برنامههای ویژه تابستانی تلویزیون را نگاه کردهاید و این حرف را میزنید؟ مثلا جُنگ ساختن واقعا کاری دارد؟ خدا پدر سازندگان «شب به خیر تهران» را بیامرزد که فرمول جادویی ساخت جُنگ هر شبی را از خودشان به ارث گذاشتند؛ چند مجری میآوری در فضای باز یا داخل استودیو و میگذاری هر چقدر دلشان میخواهد صحبت کنند و چند تا بازیگر و خواننده و گزارش هم قاتی حرفهایشان میکنی و هر شب تحویل مخاطب میدهی. کار از این راحتتر سراغ دارید؟
کی حال دارد مثل سازندگان «شب شیشهای» و «باز هم زندگی» فسفر بسوزاند و از برنامههای مشابه خارجی تقلید کرده و سعی کند سطح این برنامههای مهمانمحور را بالاتر ببرد؟ تقلید کردن هم زحمت دارد، «سیب سفید شب» و «شب جالب»ات را بساز و حالش را ببر.
کی حال دارد مثل شهیدیفر برای ساخت یک برنامه روزانه فکر کند و ایده بریزد و سطح برنامههای دارای چند مجری را بالا ببرد و تبدیل کند به «مردم ایران، سلام». کی حال این همه انرژی گذاشتن دارد. بهجای این کارها، نمونههای موفق گذشته را باید گذاشت جلو و از روی آنها کپی کرد. اگر برنامه ساختارشکنی مثل «نیمرخ» گرفت، میتوان هزار تا برنامه مثل آن تولید کرد.
اگر اساماس در برنامهای مثل «کولهپشتی» جواب داد، میتوان شورش را درآورد و در هر برنامهای اساماس گذاشت و گدایی اساماس کرد که آهای مسئولان! آهای مردم! برنامه ما اینقدر بیننده دارد. وقتی برای این برنامههای کپی، تلویزیون پول میدهد و بدون هیچ نوآوری اساسی، میشود برنامه ساخت و هر شب فرستاد روی آنتن، ديگر نیازی به فکر کردن و استفاده از قالبهای جدید نيست.
اوضاع اینقدر خوب است که رامبد جوان و اشکان خطیبی، با کمی (و فقط کمی) بالا بردن سطح اجرای 2نفره - که محمد حسینی خدابیامرز(!) به همراه احمدزاده و حسین رفیعی در برنامههای مختلفی مثل «مهتاب» پایهگذار آن بودند - این همه دیده میشوند.
اوضاع برنامهسازی در تلویزیون اینقدر خوب است که تعداد برنامههای فکرشده خوب، انگشتشمار است! اوضاع اینقدر بد است که هنوز بهترین گزینه تلویزیون برای سرگرم کردن مردم در تابستان و مناسبتهایی مثل مبعث و نیمهشعبان، پخش فیلمهای هالیوودی پرفروشی مثل «اسپایدرمن3» و «ساعت شلوغی3» و «اولتیماتوم بورن» است.
پس بجنبید. سریع یک آشنا جور کنید و دست ما را هم بگیرید. زودتر خبر بدهید، چون تا برنامههای ویژه ماه رمضان و دهه فجر و عید، زیاد وقت نداریم.
Asalbanoo
21-12-2007, 09:11
1) سالهاست به دیدن چهرهاش در زمان پخش اخبار از تلویزیون عادت کردهایم. لیسانس علوم سیاسی دارد و تازه وارد دهه پنجم زندگیاش شده.
۲) به خاطر سبک خبرگویی و چهرهای که تا به حال از او دیدهایم، در نظر اول امکان دارد که هر کسی فکر بکند با یک آدم کاملاً جدی و خشک روبهروست، اما وقتی روبه رویم مینشیند با یک آدم کاملتر از آن چیزی که انتظار دارم روبه رو میشوم. آدمی مهربان، بذلهگو، خندان و به دور از افه های خیلی از همکاران همطرازش.
۳) میگوید به خاطر عشقی که به هنر و مخصوصاً سینما داشته وارد این رشته شده و بعدش به این طرف کشیده شده. عاشق فیلمهای قدیمی و کلاسیک سینماست و اعتقاد دارد هنوز بعد از سالیان دراز فیلمی مثل «خوشه های خشم» تولید نشده که بتواند در حد و اندازههای آن باشد. سینمای امروز دنیا را زیاد نمیپسندد و معتقد است عاری از جنبه های هنری و انسانی است.
۴) کارش را با گویندگی رادیو شروع کرده و حتی در نمایشنامه های رادیویی هم حرف زده. میگوید جوانهای نسل خودشان با حوصله تر بودهاند و به همین خاطر هم پیشرفت کردهاند، اما امروزیها خیلی عجولند و زود جا میزنند.
۵) هنوز هم که هنوز است بخش خبری ۲۱ و محمدرضا حیاتی پرطرفدارترین خبر و خبرگوی تلویزیون در بین مردم جامعه هستند به سراغ او رفتیم.
▪ از اول گوینده خبر بودید؟
ـ نه، من ابتدا گوینده یک برنامه رادیویی بودم، اما بعدها به خاطر جوی که در حوزه خبر و آن حال و هوایش دیدم، با شخصیت خودم بیشتر سازگاری داشت.
▪ آن موقع امتحان و گزینش خاصی هم برای ورود به این عرصه وجود داشت؟
ـ بله، طبق معمول آزمونی میگرفتند، البته خب چون آن موقع گویندگان قبل از انقلاب رفته بودند و در واقع صدا و سیما خالی مانده بود و عملاً کسی نبود، سختگیریها کمتر بود. آزمونی گرفتند و ما هم جذب شدیم.
▪ اما باز هم فکر کنم جذب گوینده بهتر از الان بود؟
ـ بله، شاید بشود گفت ما کمی راحتتر آمدیم چون نیاز بود، اما من همیشه گفتهام آنهایی که اول انقلاب آمدند شاید دیگر بعدها کسی مثل آنها نیامد. نسل ما در سال ۶۰-۵۹ وارد صدا و سیما شدیم، بعد از آن خیلیها آمدند و رفتند. خیلیها. مخصوصاً از دهه ۷۰ به این طرف، ولی نتوانستند در این جایگاه ماندگار شوند. نیروهایی که اول انقلاب آمدند واقعاً عاشق این کار بودند و فقط عشق به صدا و تصویر و این جور چیزها نبود. اصلاً در این وادی نبودیم که فقط معروف و مشهور بشویم، زیاد این چیزها هم نبود که مصاحبه مطبوعاتی و عکس روی جلد و از این جور حرفها باشد.
▪ به هر حال کار شما شهرتی را هم به همراه دارد. یعنی شما اصلاً از این شهرت خوشتان نمیآید؟ اذیتتان میکند؟
ـ ببینید این دو جنبه دارد. نمیشود گفت کاملاً اذیت میکند. به هر حال انسان یک موجود علاقهمند به جلب توجه کردن و شناخته شدن است و طبعاً این جنبه مثبتش است، ولی از طرف دیگر شاید بشود گفت ۶۰ درصدش دست و پاگیر است، به ضرر آدم میشود و تو را از لحاظ اجتماعی محدود میکند. خیلی چیزها را باید رعایت کنی که یک آدم معمولی که چهرهتلویزیونی و معروفی نیست لزومی به رعایت کردنش ندارد؛ خیلی چیزهایی که شرعی و قانونی است. این مخصوصاً برای کسی که گوینده خبر هست و از این نظر فراتر از یک چهره معمولی تلویزیونی به حساب میآید، بیشتر صدق میکند.
▪ الان سوای دسته بندی خبر به دو شیوه کلاسیک و مدرن، خیلیها در خبرگویی، شما را از سه چهره شاخص یاد میکنند: سبک شما، آقای بابان و آقای افشار. نظر شما چیست؟
ـ سبک گویندگی خبر به صورت آن چیزی که در دنیا شاخص و مرسوم است، فکر میکنم همین سبکی است که همه دارند گویندگی میکنند که به سبک خبری کلاسیک معروف است.
یک مدل دیگر هم هست که چند سالی است در ایران باب شده، بحث مجله خبری است. حالا این سبک خبری که شاید به اسم ما تمام شده، فکر میکنم ارتباطی با من یا آقای افشار ندارد. هر گوینده دیگری هم که حالا دارد مجله یا شوی خبری را اجرا میکند، اگر بیاید در این بخش خبری ما بنشیند، لاجرم باید مثل ما اجرا بکند و نمیتواند طور دیگری این کار را انجام بدهد و اگر ما هم برویم آنجا طبیعتاً ما باید آن طور اجرا بکنیم. چون اصلاً آن فرمت خبری با فرمت خبری ساعت ۲۱ فرق میکند. مثلاً بخش خبری ۳۰/۲۰ شبکه دو هم نوع نگارشش فرق میکند، هم مخاطبش فرق میکند و هم خبرهایی که ارائه میدهد اصلاً فرق میکند. یعنی خبرهای رسمی کلاسیک سیاسی نیست اینجا. خبرهایی که خیلی از آنها ممکن است شایعه باشد یا مسائل پشت پرده هست که نوع نگارششان هم فرق میکند. محاورهای نوشته میشود و از کلمات معمول مردم در آن استفاده میشود که در گفتار مصطلح تلویزیونی رایج نیست. گاهی اوقات خود من واقعاً از این حصار و چهارچوب خسته میشوم، اما هیچ چارهای ندارم، چون میبینم اگر بخواهم آن را بشکنم خیلی چیزهای دیگر هم باید شکسته شود و این کار گوینده تنها نیست. ساختار خبر ۲۱ اصلاً این طور تعریف شده و شاید مسئولان و مردم هم دوست دارند این خبر همینطوری اجرا بشود.
در دنیا معمولاً سبک خبری که به صورت خاص ما در خبر ۲۱ داریم، بیشتر قابل استناد است، یعنی مردم بیشتر به این خبرها استناد میکنند.
▪ تا همین چند سال پیش در اخبار تلویزیون زیاد به دکور توجه نمیکردند، اما الان باب شده که دکورهای متفاوتی برای اخبار داریم. به نظر شما تأثیر اینها روی اقبال خبر چگونه است؟
ـ کار تلویزیونی از بخشهای مختلفی شکل میگیرد که یکی از آنها دکور است. شاید بشود گفت ما همیشه یک مقدار از این لحاظ از دنیا عقب بودهایم. یعنی الان که ما داریم زیاد به دکور اهمیت میدهیم دیگر در تلویزیونهای مهم دنیا دکور باب نیست و بیشتر کارهای مجازی انجام میدهند. بالاخره دنیا دنیای رایانه و از این جور چیزهاست. این طور است که الان در دنیا دیگر برای دکور زیاد هزینه نمیشود ولی خب ما الان پس از سالها تازه به این رسیدهایم و داریم هزینههای آنچنانی برای آن صرف میکنیم.
▪ بهترین و بدترین خبری را که در طول این سالها گفته اید یادتان میآید؟ چیزی که دل خودتان را هم تکان داده باشد.
ـ در این ۲۸-۲۷ سال این قدر خبر خواندهام که زیاد چیزی در ذهنم نمانده. خیلی از خبرها بوده که من به عنوان گویندهاش از ته دل شاد شدهام. من در این سالیان ۹۰ درصد خبرهای مهم بعد از انقلاب را چه داخلی و چه خارجی، برای اولین بار گوینده شان بودهام. خب انتخاب بین اینها برایم کار سختی است. اما تلخترین و دشوارترین خبری که خواندهام خبر رحلت امام بود که واقعاً اجرا و گویندگی این خبر و پیامی که برایش ارائه شده بود برایم سنگین و دشوار بود.
▪ تا حالا وسوسه نشدهاید که کار مجله خبری بکنید و از این فرم کلاسیک دور بشوید؟
شاید مردم ما را در این قالب شناختهاند و بیشتر دوست داشته باشند خبرهای مهم و حساس را در این سبک از زبان ما بشنوند، ولی برای من فرقی نمیکند. من میتوانم قالب خودم را بشکنم و در آن سبک هم اجرا بکنم. کمااینکه در این سالیان برنامههای مختلفی اجرا کردهام که قالب خبری هم نداشته؛ شعر خواندهام، برنامهرادیویی داشتهام و حتی نمایشنامه بازی کردهام. توانایی این کار را دارم.
▪ علاوه بر کار گویندگی خبر کار دیگری هم میکنید؟
ـ الان که بیشتر کار گویندگی خبر را انجام میدهم. سالیان دراز هم هست که کار تبلیغاتی هم در کنارش انجام میدهم.
▪ درآمد یک گوینده خبر چقدر است؟
ـ یک گوینده که استخدام رسمی سازمان است طبعاً بر اساس یک اشل حقوقی که بر پایه نظام هماهنگ پرداخت است حقوق خودش را دریافت میکند و آن هم مشخص است. مثلاً یک لیسانسیهای که ۲۰ سال هم کار کرده در مملکت ما چقدر حقوق میگیرد. این درآمد و این حقوق اکتفای زندگی این فرد را نمیدهد، ولی خب کار ما طوری است که میتوانیم برنامههای اضافه بگیریم و آنها به ما کمک میکند.
▪ یعنی مبلغش مشخص نیست؟ اینکه مثلاً برای هر اجرا فلان تومان بگیرید؟
ـ چرا، به همین صورت است. ما که الان گوینده رسمی سازمان هستیم یک فیش حقوقی داریم که ۵۰۰ تا ۶۰۰ تومان میشود. و اضافه بر آن را به صورت برنامهای حساب میکنند.
▪ در کار تبلیغاتی که میکنید خودتان چه بخشی از ماجرا را بر عهده دارید؟
ـ نویسندگی را بیشتر در فیلمهای صنعتی بر عهده دارم. گاهی هم نریشنها را خودم میخوانم. بیشتر این کارها مربوط به شرکتهای خودروسازی و تولیدی بود.
▪ آدم شوخطبعی هستید؟ چقدر روحیه طنز دارید؟
ـ یک زمانی اهل شوخی بودم، اما به قول یکی از دوستان که میگفت شغل آدم روحیهاش را تغییر میدهد، من هم عوض شدم. شاید اگر من وارد یک کار طنز شده بودم الان برای خودم طنزپرداز بزرگی بودم، اما خب وارد یک کار جدی و سیاسی شدم و این طور شد که روحیهام یک مقدار تغییر کرد و کاراکتر شوخم جدیتر شد.
▪ تا حالا شده تپقی زده باشید یا همکاری تپقی زده باشد که روی آنتن خندهتان بگیرد؟
ـ خیلی سال پیش فکر میکنم دهه ۶۰ بود در رادیو، خبر ساعت ۱۴ رادیو که خیلی هم خبر مهمی بود. یک خبر به من دادند که در آن اسم یک مسئول خارجی که به کشور ما آمده بودند وجود داشت که خیلی اسم عجیب و غریبی بود. اسمی که برای ما خیلی خنده دار بود. مثلاً فکر کنید وزیر خارجهای اسمش چغندر باشد. یکهو این خبر را به من دادند و شروع کردم به خواندن، وقتی رسیدم به اسم آقای چغندر یکهو زدم زیر خنده و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
همکار خانمی هم که در استودیو کنار من بود خندهاش گرفت و از استودیو رفت بیرون. خندهام گرفته بود و روی آنتن هم نمیشد کاری کرد. فقط صدابردار یک لحظه صدا را گرفت تا من بتوانم به خودم بیایم، اما اثرش تا پنج شش دقیقه در وجودم بود.
▪ با همکاران شوخی هم میکنید؟ مثلاً اینکه خبری را دستکاری کنید و...
ـ این خیلی کار خطرناکی است. گاهی اوقات پیش آمده، البته در خبرهای ورزشی که حساسیت کمتری دارد، بچه ها با هم شوخی میکنند. مثلاً یکی از دوستان استقلالی است برای اینکه اذیتش کنند خبری به او دادند که استقلال چند تا گل خورد، اما خب در ویرایش خبر هم این چیزها حل میشود و چیزی روی آنتن معمولاً نمیرود.
▪ آخرش هم میخواهم نظرتان را درباره این جوانهایی که کارشان را تازه شروع کردهاند بدانم.
ـ الان سر کلاسهایی که برای گویندگان جدید گذاشته میشود مثلاً به طرف میگوییم شما سه ماه باید در تحریریه بنشینی و کار یاد بگیری. ماه اول که تمام میشود، ماه دوم خسته میشوند و میگویند آقا من تا کی باید اینجا بنشینم! این طوری است.
من یادم هست موقعی که کارم را شروع کردم، سه ماه فقط میرفتم در یک اتاق کوچک مینشستم و کارکنان قدیمی آن موقع رادیو هم اصلاً به ما محل نمیگذاشتند و حتی جواب سلام ما را هم نمیدادند و اگر موقعی سری برایمان تکان میدادند خوشحال میشدیم و میگفتیم فلانی جواب سلام ما را داد. تازه بعد از اینها بود که یک چیز کوچک در یک نمایشنامه رادیویی به من دادند که بگویم؛ چیزی در حدود پنج شش کلمه. همین که کنار کسانی مثل آقای اسماعیلی و منوچهر آذری باشم برایم خیلی جذابیت داشت. اما الان جوانها کم طاقت شده اند و اینطوری هم به هیچ نتیجهای نمیرسند.
نویسنده : سهیل سلیمانی
چلچراغ
حالا که حرف از شفیع و برنامش اومد یه چیزی بگم.
قبلا جمعه صبحها برنامه ورزشی "ورزش در وقت اضافه " پخش میشد با اجرای آقای منصوریان.در بین تمام برنامه هایی که همه رشته های ورزشی رو پوشش میدن،به نظر من بهترین بود.حتی بخاطر دیدنش من از خواب جمعم میگذشتم.
اما برنامه به اون خوبی رو تعطیل کردن و این برنامه مردم و ورزش اومد جاش.
البته شاید یکی از دلایلی که به قول خودشون قرارداد برنامه تمدید نشد این بود که خیلی چالشی بود و حاشیه همه ورزشها رو ،رو میکرد. بحث و جدلها و حاشیه هایی که تو این برنامه مطرح میشد از برنامه "نود" هم فراتر بود.
حالا که حرف از شفیع و برنامش اومد یه چیزی بگم.
قبلا جمعه صبحها برنامه ورزشی "ورزش در وقت اضافه " پخش میشد با اجرای آقای منصوریان.در بین تمام برنامه هایی که همه رشته های ورزشی رو پوشش میدن،به نظر من بهترین بود.حتی بخاطر دیدنش من از خواب جمعم میگذشتم.
اما برنامه به اون خوبی رو تعطیل کردن و این برنامه مردم و ورزش اومد جاش.
البته شاید یکی از دلایلی که به قول خودشون قرارداد برنامه تمدید نشد این بود که خیلی چالشی بود و حاشیه همه ورزشها رو ،رو میکرد. بحث و جدلها و حاشیه هایی که تو این برنامه مطرح میشد از برنامه "نود" هم فراتر بود.
موافقم
یه دختره هست که شب عیر قربان هم تو شبکه 3 مجری بود و همش حرفای شاعرانه میزنه .. مثلا مهمان برنامه می اومد تو می گفت کجا من بشینم ..می گفت این که کجا بشینید مهم نیست مهم اینه که هم دیگرو دوست داشته باشیم .وای دوست داشتن چه خوبه .محبت چه خوبه .. مردم بیان با هم از عشق سرودی بخونیم و خلاصه از این حرفا .. اینقدر از این مجریه من بدم میاد ..صداشم خیلی تابلو ئه از 100 فرسنگی که میشنوم حالم بد میشه .. چنان حرف میزنه که انگار اینجا برنامه کودکه... اسمش یادم نیست یه مدتم صبح ها برنامه توشبکه سه اجرا می کرد...فکر کنم امشبم باید منتظر دیدار روی ماه ایشون باشیم.
redribbon
21-12-2007, 14:26
موافقم
یه دختره هست که شب عیر قربان هم تو شبکه 3 مجری بود و همش حرفای شاعرانه میزنه .. مثلا مهمان برنامه می اومد تو می گفت کجا من بشینم ..می گفت این که کجا بشینید مهم نیست مهم اینه که هم دیگرو دوست داشته باشیم .وای دوست داشتن چه خوبه .محبت چه خوبه .. مردم بیان با هم از عشق سرودی بخونیم و خلاصه از این حرفا .. اینقدر از این مجریه من بدم میاد ..صداشم خیلی تابلو ئه از 100 فرسنگی که میشنوم حالم بد میشه .. چنان حرف میزنه که انگار اینجا برنامه کودکه... اسمش یادم نیست یه مدتم صبح ها برنامه توشبکه سه اجرا می کرد...فکر کنم امشبم باید منتظر دیدار روی ماه ایشون باشیم.
فکر کنم ژاله صادقيان رو مي گي . منم موافقم تا مي بينمش چندشم ميشه:2:. اصلا اين مجري ها (نه گزارشگراي محترم) ساخته شدن براي ور ور حرف زدن و وقت مردم و هدر دادن. يه بنده خدايي مي گفت مجري بودن اصلا احتياج به مدرک و سطح آگاهي و دانش نداره فقط بايد يکي برات جا پا بگيره که از ديوار صدا و سيما بپري اونور بعد باقي مسائل حل ميشه . من هميشه اون فيلمه يادم مياد که يارو يه اسلحه ساخته بود که از پشت تلويزيونش مجري ها رو مي کشت. (فکر کنم زياده روي کردم :21: ). به نظر من مجري فقط بايد براي برنامه هاي تخصصي باشه. اگه نگاه کنين مي بينين که مجري هاي خيلي خوبي تو اين زمينه هستن که از سطح سواد بالايي برخوردارن مثل اکبر عالمي ، دکتر عبد الرشيدي ( اکثر مجري هاي شبکه 4) و ... .
فکر کنم ژاله صادقيان رو مي گي . منم موافقم تا مي بينمش چندشم ميشه:2:. اصلا اين مجري ها (نه گزارشگراي محترم) ساخته شدن براي ور ور حرف زدن و وقت مردم و هدر دادن. يه بنده خدايي مي گفت مجري بودن اصلا احتياج به مدرک و سطح آگاهي و دانش نداره فقط بايد يکي برات جا پا بگيره که از ديوار صدا و سيما بپري اونور بعد باقي مسائل حل ميشه . من هميشه اون فيلمه يادم مياد که يارو يه اسلحه ساخته بود که از پشت تلويزيونش مجري ها رو مي کشت. (فکر کنم زياده روي کردم :21: ). به نظر من مجري فقط بايد براي برنامه هاي تخصصي باشه. اگه نگاه کنين مي بينين که مجري هاي خيلي خوبي تو اين زمينه هستن که از سطح سواد بالايي برخوردارن مثل اکبر عالمي ، دکتر عبد الرشيدي ( اکثر مجري هاي شبکه 4) و ... .
برنامه مردم ایران سلام هم مجری های خوبی داره همه متخصصن تو کار خودشون .... پس اسمش صادقیانه :13:....نمی دونم چرا اینقدر از این بدم میاد ..یادمه یه عید دیگه بود( نمی دونم چی بود) یه برنامه با احمد زاده اجرا می کرد ...دیگه داشت حالم از این دیالوگاش بهم می خورد ..نمی دونم حالا خودش داشت می گفت یا براش نوشته بودن ...اخه ریا کاری هم حدی داره .. چرا حرف دل مردمو نمی زنن ..نشستن یه چیزایی به هم می بافن که نه به سواد و دانش کسی اندوخته میشه نه حداقل یه چیز بامزه ای نمی گن که باعث خنده مردم بشه..البته بهتره چیز خنده داری نگن چون بیشتر لوس بازی میشه تا خنده..... این همه مجری با سوادو تحصیل کرده داریم که وقتی یه کلمه حرف میزنن ادم صد تا مطلب دستگیرش میشه .. بعد میرن نمی دونم از کجا این مجری ها رو پیدا میکنن.. همین اقای نجفیان هم بازیگره هم خانندس هم شاعره هم نوازندس ... من هر وقت مجری میشه میبیننم یه سری حرفای تکراری دفه قبلو هی تکرار میکنه . انگار تو این کشور با کسایی مثل شو من ها مخالفند. و نمی خان کسی بیش از حد تو دل مردم جا باز کنه......
برنامه مردم ایران سلام هم مجری های خوبی داره همه متخصصن تو کار خودشون
کاملا موافقم.مجری اول برنامه آقای شهیدی فر که البته تهیه کننده این برنامه هم هست کارش درسته.
Asalbanoo
13-01-2008, 11:45
خیلی از خانوادههای ایرانی حدود 2 سال است که صبحشان را با سلام او شروع میکنند؛ «مردم ایران سلام!»؛ جمله سادهای که خیلی زود با مردم ایران ارتباط برقرار کرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][100].jpg
محمدرضا شهیدیفرد، مجری، کارگردان و تهیهکننده این برنامه است که این روزها بیشتر دغدغهاش این برنامه است.
محمدرضا شهیدیفرد اهل مشهد است. در یکی از قسمتهای همین برنامه بود که ماجرای وارد شدنش به رادیو و تلویزیون را گفت: «صدا و سیمای مشهد برای گویندگی تست میگرفت، من و چند نفر از دوستانام هم رفتیم تست دادیم و قبول شدیم. آقای آتشافروز از ما تست گرفت».
شهیدیفرد متولد 1348 است. او سالهای نوجوانی و اوایل جوانیاش را در مشهد زندگی کرد، بعد به دنبال آرزوهایش - به دنبال حرفهای که فکر میکرد در آن موفق میشود - به تهران آمد و در رشته سینما درس خواند و بعد، او که رسانه تلویزیون را میشناخت، جذب این رسانه شد.
برنامه «اینجا فرداست» یادتان هست؟ شهیدیفرد اجرا، تهيه و كارگرداني آن برنامه را هم بهعهده داشت. حالا وقتی میخواهد از دلتنگیهایش بگوید، بدون معطلی از پدر و مادرش میگوید و چشمهای مادرش که زمان برگشت از مسافرتهای یکروزهاش به مشهد خیس است.
وقتی به زندگی خودتان فکر می کنید یاد چه چیزی میافتید؟
خدا بیش از لیاقتم بهام نعمت داده و محبت کرده و من نتوانستم از نعمتهاي او استفاده کنم.
برنامه مردم ایران سلام هم از همین موقعیتهاست؟
بله. این برنامه یک امکان وسیع است؛ اینکه هر روز بتوانی با گروه بزرگی از مردم ارتباط داشته باشی و مطمئن باشي که از عهده کاری که بر عهدهات گذاشته شده، برآمدهاي؛ اینکه میخواهی کاری که دوست داری انجام دهی را شروع کنی و ادامه دهی، یک موقعیت است.
همه سعیات را میکنی تا از فرصتی که برایت بهوجود آمده، استفاده کنی. اگر نتوانستی کاری را که میخواهی انجام دهی یا کم تلاش کردهای یا دانش لازم را نداری.
این برنامه - با تأثیرهایی که میتوانی بگذاری - یکی از همان نعمتهاست که خدا در اختیار ما گذاشته است. گاهی زمانی که ساخت برنامه تمام میشود، با خودم میگویم کاش برنامه را یکجور دیگر میساختيم.
گاهی بعد از چند ماه به این نتیجه میرسم که در ساخت یک برنامه اشتباه کردهام و درمورد همه چیزهایی که حسرتشان را دارم؛ مثل دوری از خانوادهام.
پدر و مادرتان مردم ایران سلام را میبینند؟
مادرم هر روز برنامه را میبیند. معلوم است که علت اصلی دیدن برنامه هم پسرشان است، شاید بعضی قسمتهای برنامه را دوست داشته باشد. شاید اگر من مشهد زندگی میکردم و برنامه پخش ميشد، همه برنامههایم را نمیدید.
دوری از شهر و خانواده خیلی اذیتتان میکند؟
در مورد خانوادهام و بهویژه پدر و مادرم دوری از آنها خیلی اذیتم میکند. فکر میکنم درباره پدر و مادرم وظايفي دارم که نتوانستهام به آنها عمل کنم. من همیشه از بچگی درگیر کارهای مختلف بودهام، به خاطر همین کمتر کنار خانواده بودهام.
پدر و مادرم درجه یک و بینظیر بودهاند. من حتي در حد یک فرزند عادی هم نتوانستم برای آنها کاری انجام دهم. نه اينكه بگویم آنها انتظار کار خیلی خاصی از من دارند یا انتظار لطف خاصی را داشتهاند، اما من حتي نتوانستم زمان زیادی کنار آنها باشم.
چرا میگویید پدر و مادرتان بینظیر هستند؟
چون هر کاری که میتوانستند برای من انجام دادند؛ کارهایی که من دیدهام خیلی پدر و مادرها انجام نميدهند. هیچوقت هم توقعی از من نداشتند. هیچوقت به زبان نیاوردند که به خاطر من این کار را انجام بده یا نده یا برو یا نرو.
به دنبال چه چیزی به تهران آمدید؟
شرایطی از کار فقط در تهران وجود دارد؛ به خاطر همین هم تهران هستم. آنها مشهد هستند، من تهرانم. همیشه دوست داشتم پیششان باشم.
پدر و مادر هیچ توقعی از فرزندش ندارد؛ همین که فرزند را ببیند، برایش کافی است. من سالهاست تهران زندگی میکنم و آنها هیچوقت حتي لذت دیدن فرزندشان را نبردهاند.
وقتی مشهد میروید، چه کار میکنید؟
بیشتر وقتم را با آنها ميگذرانم و هر جایی آنها بخواهند، میروم و هر جایی که آنها باشند من هم دنبالشان هستم. خودم را کاملا با شرایط آنها سازگار میکنم. دربست در اختیار آنها بوده و با آنها هستم.
عادت خاصی در رابطهتان دارید؟
خیلی عادت خاصی نداریم ولی همیشه با آنها هستم.
غیر از دیدن خانواده در مشهد چه میکنید؟
وقتی به مشهد میروم یکی از مهمترین مسائل، دیدن پدر و مادرم است و مهمتر از همه حسهای خانوادگی، زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است.
دوست دارید چه ساعتهایی به حرم بروید؟
بیشتر دوست دارم حوالی شب بروم؛ حوالی صبح هم ميروم.
چرا شبها؟
شبها هم حرم خلوتتر است، هم اینکه روزها با خانواده هستم و شب که آنها میخوابند، میروم حرم. یکی از علتهایش هم خاصیت شب است و ویژگیهایی که شب دارد.
وقتی دارید از مشهد برمیگردید، چه کار میکنند؟
بديهي است همیشه دوست دارند من بمانم اما نمیگویند. من هر چند هفته یک بار پنجشنبه میروم و جمعه هم برمیگردم.
وقتی داری برمیگردی، چشمهای مادرت را میبینی که خیس شده است یا برادر و خواهرت بهات میگویند که مادرت هر جایی میرفته، میگفته اگر محمدرضا بود چقدر خوب بود یا هر جایی که میرود چیزهایی را برای تو نگه میدارد؛ این چیزی که میگویم، ممکن است حتي یک شکلات باشد ولی مادرم هیچوقت به من نگفتهاند که محمدرضا چون من دلم برايت تنگ ميشود، نرو.
اینکه آنها چون ميخواهند تو به آرزویت برسی، از همه چیزشان گذشتهاند و مانع تو نشدهاند و به تو اجازه دادهاند که هر طور مایلی، زندگی کنی؛ اینکه حس کنی آنها همیشه این امکان را برای تو فراهم کردهاند که خودت انتخاب کنی و هیچوقت نگفتهاند محمدرضا بمان یا چرا کم میآیی.
وقتی تهران میآیم، چند روز و شب ازشان بیخبر هستم. اتفاقهاي اینجوری خیلی پيش ميآيد،اينها سادهترين و معموليترينها هستند.
نگاهتان به زندگی چگونه است؟
بهاش نگاه نمیکنم؛ زندگی میکنم. به جای اینکه بهاش فکر کنم، تلاش میکنم.
چگونه؟
به دنیا میآیی و یک فهمی از جهان پیدا میکنی؛ همه قرار است در این جهانی که وجود دارد، بالغ شوند. آمدهای تا کامل شوی و به تکامل برسی.
خود زندگی پیچیده و عجیب و غریب نیست؛ این ما هستیم که مفاهیم را پیچیده میکنیم. دوست داریم ذهنمان حرکت کند و معما میسازیم.
و در این زندگی چه مفهومی برایتان مهم است؟
بندگی کردن.
این بندگی کردن را چطور تفسیر میکنید؟
هر كسي هرجور که میفهمد، آن را تفسیر میکند. به هر درکی که از قضا و قدر داشته باشی، تن میدهی. هر چقدر مفهوم تسلیم را بیشتر درک کنی، بیشتر رشد میکنی.
و لحظههایی که نمیتوانید تسلیم باشید؟
سعیام اين است که این لحظهها نباشند. ما به هر حال در دنیایی زندگی میکنیم که گوناگوني آدمها در آن زیاد است و تو با آدمها در یک وضعیت برابر هستی؛ در یک همزیستی که همه از آن لذت میبرند. در هستی با آدمها مشترک هستی.
به هر اندازهای که اطاعت و بندگی را بلد باشی، احساس رضایت بیشتری میكني؛ اگر قائل به نظام احسن خلقت باشی، با همه تعریفی که از این نظام شده است؛ با وجود خدا و شیطان. از این نگاه است که همه چیز به نظرت خیر است و با این نگاه است که از همه چیز استقبال میکنی.
و آشفتگیها را چطور میبینید؟
هر چی هست، مشیت الهی است؛ بنا به مشیت الهی به هر چیزی که نگاه کنی، خیر است. اگر بیماری باشد خیر است، اگر آشفتگی است خیر است و اگر تفکر است خیر است.
باید همه اینها را بپذیری و در برابرشان تسلیم باشی و به مثابه نردباني براي رشد و بالارفتن از آنها استفاده كني.
وقتی نمیتوانید تسلیم باشید، چه حسی دارید؟
اگر جایی هم مشکلی بهوجود میآید، ناشی از ضعف اراده است. درخت جهان پر از میوههای خوشطعم است، اگر تو تلاش نکردهای، نپریدهای که میوههای آن درخت را بکنی، ضعف از توست. اگر حوصله پریدن نداری، این مشکل توست.
این ضعف اراده با شما چه میکند؟
آشفتگی تو را خشمگین میکند. خب، این یک ایراد است، ربطی هم به نظم جهان ندارد. چیزهای زیادی وجود دارد که میتواند عصبانیات کند؛ بیرحمی و بینظمیهایی که وجود دارد، میتواند عصبانیات کند.
بیشترین چیزی که شما را به هم ميريزد، چیست؟
شاید مهمترین مسئله از دست دادن یک آدم باشد.
با از دست دادن یک آدم چطور کنار میآیید؟
اجازه نمیدهم برای مدت زیادی آن سکوت و غم بر من غلبه کند.
غیر از مرگ، چه چیزی نظم ذهنیتان را بههم میریزد، مثلا از دست رفتن یک رابطه؟
هیچچیز دیگری به سختی مرگ نیست؛ ضمن اینکه خیلی کم شده ارتباطم با کسی قطع شود. وقتی از مشهد آمدم، آرام آرام بعضی رابطههایم کمرنگ شد اما اینجوری نشد که به دلیل شکراب شدن رابطهام با کسی، او را از دست بدهم.
حستان در رابطه کم بوده؟
نه، دوست داشتن هست اما تعلقخاطر آدم کم میشود. غم، خشم و عصبانيت در مورد هیچکدام از دوستانم اتفاق نیفتاده.
خیلی موارد کمی بوده است که با دوستان و همکارانام رابطهام قطع شده باشد. اگر هم نتوانستهام همکاریام را ادامه دهم، رابطهام را با آن فرد حفظ کردهام. وقتی دیدهام دیگر نمیتوانم همکاریام را با فرد ادامه دهم، خود رابطهام را از دست ندادهام.
یک روزتان را تعریف کنید؟
الان در این دو سالی که برنامه مردم ایران سلام را کار میکنم، غیر از روزهای تعطیل - حوالی ساعت 5 از خواب بیدار میشوم، نماز میخوانم، لباس میپوشم و میروم شبکه به استودیوی پخش.
بعد 2ساعت و نیم درگیر ضبط برنامه هستم. بعد هم میروم محل کارم؛ دفتر برنامه. در دفتر برنامه هستم، گاهی جلسههایی هست که بیرون يا در دفتر است درباره مونتاژ، نوشتن کنداكتور برنامه، طراحی و گفتوگوها با عوامل برنامه و مهمانها برای اینکه بدانیم که در برنامه راجع به چه چیزهایی صحبت كنيم.
هیچ فعالیت خاص دیگری نمیکنم. دوتا برنامه هم در رادیو «گفتوگو» دارم؛ یکی از برنامهها زنده است، یکی هم گفتوگو با نخبگان و چهرههای برجسته كشور است.
در بقیه ساعتهای روز وقتی دغدغه مردم ایران سلام را ندارید، چه میکنید؟
همه زندگي اين روزهايم برنامه مردم ايران سلام است.
عادتهای خاص روزانه ندارید؟
خودم نمیدانم، هیچوقت به خودم اینجوری فکر نکردهام.
از مردم ایران سلام چه انتظاری دارید؟
اینکه دقایق خوب و مفیدیساخته شود و مردم از برنامهها لذت ببرند.
اگرهای روحتان چه چیزی است؟
خیلی کم به اگرهایم نگاه میکنم. اگر دارم؛ اگرهایم در حد عبور از چیزی است.
خب چه چیزی بوده؟
اگر من در کار تلویزیون و رادیو نبودم، چه اتفاقی میافتاد.
خب چه میکردید؟
فکر کردن به این ماجرا هیچ ثمری نداشت.
چرا؟
وقتی از کاری که دارم، لذت میبرم و رضایت دارم و وقتی آسودگی خاطر دارم، چرا باید ناراحت شوم؟
اینکه مخاطبان لذت میبرند، برایم مهم است. اینکه با جمع کثیری از مردم رابطه داشته باشی، اینکه امکان آشنایی با نخبهها را پیدا میکنم. وقتی فکر کردن به اگرها دردم را دوا نمیکند، چرا باید فکر کنم.
وقتی ناراحتید به کجا پناه میبرید؟
بیش از هر جای دیگر به حرم امام رضا(ع)پناه میبرم.
با ناامیدی چه میکنید؟
ناامیدی؟ نه!
اهل غذای آماده یا فست فود هستيد؟
اصلاً به فست فود خوردن عادت ندارم و اصلا میانهای با ساندویچ هم ندارم؛ مگر اینکه خیلی مجبور باشم ولی ابدا سراغش نمیروم. در روزهای نوجوانی شاید چند بار خورده باشم ولی حالا دیگر سراغش نمیروم.
اهل آشپزی هم هستید؟
بیشتر وقتها بیرونم، ولی اگر خانه باشم خودم میپزم.
ویژگی اخلاقیتان چیست؟
مدارا.
در این مدارا چيزي از دست نمیدهید؟
نه. من ارادهام در بهدست آوردن است.
چه حسرتی دارید؟
حسرت سفرهایی را دارم که نرفتهام؛ حسرت همه جاهایی که نرفتهام؛ برنامههایی که نتوانستهام، بسازم و حسرت لحظههایی که پیش پدر و مادرم نبودهام.
کتاب هم زیاد میخوانید؟
قبلاً زیاد میخواندم.
چه کتابی؟
گلستان سعدی و كتابهايي در حوزه دين، هنر و ارتباطات. بعضی کارهای آقای سیدمهدی شجاعی، علی معلم یا مرحوم قیصر امینپور.
اهل موسیقی هم هستید؟
الان مدت زیادی است که اینقدر سرم شلوغ است که نتوانستهام موسیقی گوش دهم ولی موسیقی مقامی یا سنتی را دوست دارم.
فیلم میبینید؟
مدت زیادی است فیلم ندیدهام ولي فیلمهای زیادی بوده که دوست داشتهام.
سرگرمیتان چیست؟
سفر؛ هر جایی که باشد.
اگر یک در جلویتان باشد، دوست دارید چه چیزی پشت آن در باشد؟
بهشت.
چرا؟
هر آدمی - هر زمانی که به دنیا آمده است - بر اساس میل فطریاش دوست دارد به بهشت برود. جدا از یک توصیف مکانی که از بهشت وجود دارد، یک توصیف معنایی هم از بهشت هست؛ اینکه بهشت جایی است که تو در نتیجه بندگیات به آن میرسی.
من دلم میخواهد در بهشت باشم. نتیجه بودن در بهشت، تجربه معنای زندگی است.
ياد چهچيزي ميافتيد؟
--------------------------------------------------------------------------------
سفر؟
یاد مرگ میافتم.
دوري؟
پدر و مادرم.
کوچه؟
بعضی خانههای کودکیام. ما بچه که بودیم اجارهنشین بودیم و یکی دو سال یک بار، خانه را عوض میکردیم.
عطر؟
یاد همه حرمها میافتم.
شهرت؟
دردسر دارد. اگر میشد دردسر نداشت، خیلی خوب بود. خب، هر چیزی هم مضراتي دارد و هم محاسني؛ همین است دیگر.
خانه؟
پدر و مادرم.
شعر؟
حافظ و مولوی
رنگ؟
همه رنگها را دوست دارم، وجود خود رنگ برایم لذتبخش است.
غم؟
نمیشود نباشد ولی تسلیم نمیشوم.
تنهایی؟
تنهایی ندارم.
Mohammad Hosseyn
13-01-2008, 12:15
Asalbanoo ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) جان ممنون بابت تاپیک خوبی که گذاشتی ...
این شهیدفرد هم واقعا گل کشته ... به نظر من بهترین برنامهی صبح همین برنامست ... خیلی عالی و پر محتواست ...
موفق باشید .
Asalbanoo
06-02-2008, 22:55
ابتدا تلویزیون را در دوران کودکی و نوجوانیاش جستوجو کردیم و بعد از علاقهشان به کار اجرا در همان سالهایی که سعی میکرد این استعداد را در خانه و مدرسه بروز دهد، پرسیدیم.
در دوره جوانی این استعداد بالقوه را با تمام توان به فعلیت رساند، این موفقیت مصادف بود با روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و جو ناآرام جامعه. شروع کارش در تلویزیون از آغاز دهه ۶۰ رقم خورد، ذوق و شوق کار اجرا او را با کار شبانهروزی در تلویزیون ترغیب میکرد، خارج از ساعت کاری او همچنان فعال بود و میآموخت از پیشکسوتان این حرفه. «محمود شهریاری» که نزدیک به ۳ دهه است در تلویزیون حضور دارد، امروز هم همچنان پرانرژی مثل همان روزهای اولیه به کار اجرا علاقه نشان میدهد، آنقدر که به گفته خودش باعث تعجب نسل جوانی میشود که تازه وارد کار اجرا شدهاند.
▪ از اولین روزهایی برایمان بگویید که چشمتان به جمال تلویزیون روشن شد. خاطرتان هست کجا، چطور و کی این اتفاق افتاد؟
ـ اولین آشناییام با تلویزیون برمیگردد به دوران نوجوانیام، با تلویزیونهای سیاه و سفید کمدی که معمولاً دو تا در کلیدی داشت اگر خاطرتان باشد در این تلویزیونها به شکل تاشو بود و حتی قفل هم میشد، چون قفل داشت پدر و مادرها خیلی خوب میتوانستند تلویزیون دیدن بچههایشان را کنترل کنند. اینطوری والدین هر وقت صلاح میدانستند اجازه میدادند تا بچهها به پای برنامههای تلویزیون بنشینند. (میخندد)
▪ قطعاً این قانون در منزل شما هم حاکم بوده است؟
ـ همینطور بود. در دوره نوجوانی که در میدان ولیعصر، بلوارکشاورز، خیابان شقایق ساکن بودیم، پدرم یک روز با یک تلویزیون کمدی دردار به خانه آمد و... ذوق و شوق تماشای تلویزیون از یک طرف و دغدغه نوشتن مشق شب هم یک طرف ولی پدرم هر وقت که میدید درسهایمان را خواندهایم کلید تلویزیون را میداد و میگفت بروید پای تلویزیون بنشینید از این کلید دو تا داشتیم یکی دست پدرم بود و آن یکی هم دست مادرم یادم هست، گهگداری که هنوز تکالیفمان را انجام نداده بودیم از شوق تماشای تلویزیون به مادرم میگفتم که درسهایم تمام شده است و او هم یواشکی و پنهان از چشم پدرم کلید تلویزیون را به من میداد و اجازه میداد یک ساعتی پای تلویزیون بنشینیم.
▪ آن زمان قطعاً خیلی از خانوادهها هنوز صاحب تلویزیون نشده بودند، همسایههای شما با این مقوله چطور کنار آمدند؟
ـ خاطرم هست که این پدیده نوظهور آنقدر جذابیت داشت که پای همسایهها را هم به خانه ما باز کرده بود و بهطور دستهجمعی در کنار همسایهها برنامههای تلویزیونی را نگاه میکردیم، چقدر هم که برایمان لطف داشت. یادش بخیر.
▪ آن زمان که در عالم نوجوانی مخاطب برنامههای تلویزیونی میشدید آیا خودتان را در جایگاهی که امروز دارید یعنی کار اجرا تصور میکردید؟
ـ اگر بگویم بله. دروغ نگفتم.جداً! شاید باورتان نشود ولی همان سالها هم خودم را در چنین حرفهای میدیدم.
▪ خب، بفرمایید کدامیک از مجریان آن زمان را الگوی خودتان کرده بودید؟
ـ خانم فیروزه امیرمعز، آقای میرفخرایی، ثابتایمانی و علیرضا میبدی اینها کسانی بودند که الگوهای من در عرصه مجریگری شدند، هر وقت برنامه آنها را میدیدم، بیاختیار از خودم میپرسیدم که این مجریان چقدر باید باسواد باشند که اینقدر زیبا و فصیح صحبت میکنند، یادم است که از همان زمان من هم تمرین میکردم و به شدت خودم را مقید میدانستم که روزی به این حرفه که واقعاً مورد علاقهام بود برسم.
▪اکثریت گویندگان بزرگ تلویزیون قطعاً در دوران کودکی این استعداد را در خودشان دیدهاند، اما مهم بعد از آن است اینکه این استعداد و توانایی چگونه شکوفا شود، برای رسیدن به آرزوهایتان چه مراحلی را طی کردید؟
ـ علاوه بر تمرینهایی که در خلوت خودم داشتم در دوران مدرسه نیز این شغل را بهطور جدیتری تمرین میکردم.
▪ چطوری؟
ـ اغلب در برنامه مجری برنامههای صبحگاهی مدرسه بودم، در بیشتر مراسمهای مدرسه، سخنرانی میکردم در اردوها و جاهای مختلف فن بیان را با خودم میبردم و از آن استفاده میکردم و... این قضیه واقعاً برایم احساس شعف و شادمانی به همراه داشت.
▪ چطور وارد تلویزیون شدید؟
ـ باورتان نمیشود در دوران انقلاب، خانم فیروزه امیرمعز یعنی همان کسی که الگوی من شده بود و حالا به مرتبه پیشکسوتی رسیده بودند بعد از انقلاب از من تست گرفتند و خلاصه به من گفتند که قبول شدهای، بعد از آنکه دوران سربازی را گذراندم یعنی سال ۱۳۶۱ بالاخره موفق شدم که برای اولینبار جلوی دوربین ظاهر شوم.
ایستادن جلوی دوربین تلویزیون آن هم برای اولینبار چه احساسی برای شما به ارمغان آورد؟ طبیعی است که خیلی خوشحال بودم.
▪ استرس هم داشتید؟
ـ نه، اصلاً استرس و فشار عصبی در خودم احساس نمیکردم، دلیلش هم این بود که قبل از آن آنقدر تمرین کرده بودم که دیگر همه چیز برایم راحت بود.
▪ اگر موافق باشید در ادامه از زمستان سال ۵۷ بگوییم، خاطرتان هست که در فاصله ۲۶ دی که شاه از ایران فرار کرد تا ۲۲ بهمن که پیروزی انقلاب رقم خورد تلویزیون چه برنامههایی را پخش میکرد؟
ـ در این دوران همهجا جو التهاب و وحشت حاکم بود،همه چیز به یکباره در حال عوض شدن بود، مجریان برنامههای تلویزیونی که دیگر میدانستند حرفهای حکومت خریدار ندارد و مردم تلویزیون را از خودشان نمیدانند استعفا دادند و مردم دیگر شاهد آن چهرهها و صدای گرم مجریان قدیمی نبودند، وقتی تلویزیون در دست نظامیان افتاد، بیشتر در تلویزیون آن زمان اخبار و اطلاعات پیگیری به اطلاع مردم رسانده میشد، منتهی واکنش مردم نسبت به پیگیری برنامههای خبری تلویزیون اینگونه بود که چون اکثریت جامعه میدانستند که اخبار و اطلاعات تلویزیونی هنوز رنگ و بوی حکومتی دارد، به رادیو Bbc گوش میکردند و اخبار را از آن طریق پیگیری میکردند. توجه داشته باشید پیگیری اخبار از رادیوهای بیگانه در حالی بود که مردم خوب میدانستند که این رسانهها هم اخبارشان ضدونقیض است ولی چون عملا در جریان وقایع انقلاب بودند، بهراحتی میتوانستند به صحت و سقم آن پی ببرند.
▪ در زمان حکومت نظامی برنامههای تلویزیونی چطور بود؟
ـ آن زمان ما صبح که از خواب بیدار میشدیم، معمولا در تظاهرات بودیم و آخر شب هم که خسته و کوفته به خانه میآمدیم، دیگر رمقی برای ما باقی نمیماند که بخواهیم برنامههای تلویزیونی را تماشا کنیم.
▪ چه خاطراتی از این دوران در ذهنتان باقی مانده است؟
ـ (قدری تامل میکند) در تمام این سالها یک خاطره شیرین در ذهنم به شکل پررنگی مانده است. هنوزم که هنوز است، وقتی به ذهنم رجوع میکنم، یادآوری آن برایم خیلی جالب است، همانطور که از برنامههای مستند آن زمان هم دیدهاید، روزهای آخر، مردم در اسلحههای سربازان و نظامیان گل میگذاشتند، به چشم خودم شاهد جمعشدن اشک یک سرباز نظامی بودم که وقتی مردم در لوله تفنگش گل گذاشتند، تفنگش را بهدست مردم انداخت، مردم هم دور او حلقه زدند و برای اینکه این سرباز شناسایی نشود، لباس او را درآوردند و لباس خودشان را به تن این سرباز کردند و... یادش بخیر.
▪ خب، از روزهای اول کار اجرا در تلویزیون برایمان بگویید.
یعنی سال ۶۱ که هنوز مردم از التهاب انقلاب جدا نشده بودند با مساله جنگ روبهرو شدند و... بله، زمانی که وارد تلویزیون شدم، تلویزیون دوران بسیار سختی را داشت. اول انقلاب و بعد از آن هم جنگ تحمیلی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، من به خدمت سربازی رفتم و بعد از اتمام این دوره بود که دوران سخت کاریام در تلویزیون شروع شد. شاید باورتان نشود ولی در سالهای اولیه، من اصلا برای پول کار نمیکردم چراکه آنقدر به کارم اشتیاق و علاقه داشتم که اصلا هوش و حواس پول از سرم رفته بود.
▪ روزی چند ساعت کار میکردید؟
ـ یادم هست که کارم از ۸ صبح شروع میشد و تا ساعت ۱۱ شب هم ادامه داشت.
▪ یعنی اضافهکاری میکردید؟
ـ اتفاقا آن زمان اصلا به کسی اضافهکاری نمیدادند ولی من میماندم و در گفتوگو با پیشکسوتان این حوزه سعی میکردم هر روز بیشتر از پیش یاد بگیرم.
▪ پس چطور این خستگی را از تن بهدر میکردید؟
ـ به هیچ وجه برایم رنجآور نبود چراکه وارد محیطی شده بودم که از دوران نوجوانی آرزویش را میکردم.
▪ تا این حد به کارتان علاقه داشتید؟
ـ علاقهمندیام غیرقابل توصیف بود. خاطرم هست که مدیر تولید رادیو که در یک برنامه رادیویی شرکت کرده بود، خطاب به مجری برنامه گفت: «ما کارمندانی در صداوسیما داریم که برای اضافهکاریشان حتی قرانی هم دریافت نکردهاند، از جمله محمود شهریاری که ۳ برابر یک کارمند طی روز در صداوسیما مشغول است و هیچ پولی نگرفته است و...
▪ امروز چقدر این اشتیاق را همچنان در خودتان میبینید؟
ـ باور کنید هنوزم که هنوز است، وقتی وارد کار اجرا میشوم، همان احساسی را دارم که برای اولین بار نسبت به این حرفه داشتم. بهنظرم اگر یک مجری نسبت به کارهایش بیتفاوت باشد و احساس خوشایندی نسبت به مسوولیتش نداشته باشد، آن روز، روز افول مجری است. یک مجری باید با دیده تعهد به کارش نگاه کند، البته در خصوص بحث موارد مالی و دریافت مزد ناگفته نماند که سایر دوستانی هم که برای تلویزیون کار میکردند، همین وضعیت را داشتند.
اگر به برنامههای گذشته خصوصا دهه ۶۰ نگاه کنیم، میبینیم که مجموعههای بسیار پرطرفدار و پرمحتوا با بودجههای خیلی محدودی ساخته شده است، مثل سریال «سلطان و شبان» داریوش فرهنگ و یا سریال تاریخی «امام علی(ع)» ساخته داود میرباقری ولی زمانی که از بازیگران و عوامل میپرسیدیم که چرا این کار را ادامه دادهاند، میگفتند که فقط عشق و علاقه به کار ما را به ادامه همکاری وا میدارد. این جریان برای من هم دقیقا چنین حال و هوایی داشت.
▪ امروز رابطهتان با نسل جوان این حرفه چگونه است؟
ـ خیلی خوب است. این نسل جوان که در برنامههای زنده و اجراهای تلویزیون من را همراهی میکنند، میبینند که من ۷، ۸ ساعت بیوقفه کار میکنم، حوصلهشان سر میرود (میخندد). برای این کار فقط باید علاقه به خرج داد و هیچوقت خسته نشد.
▪ بعد از سالها کار اجرا، چه تعریفی از این حرفه دارید؟
ـ بهنظرم حرفه مجریگری مانند حرفه خلبانی است، همانطور که خلبان نمیداند مسافرانش چه کسانی هستند؟ چه زمانی پرواز میکند و... اما بعد از اینکه هواپیما پرواز میکند، تمامی اختیارات هواپیما در دست اوست.
برای مجری هم همینطور است؛ مجری تلویزیون همکارانش را انتخاب نمیکند، مخاطب را انتخاب نمیکند ولی بعد از اینکه دکمه ضبط دوربین فشار داده شد، دیگر او خلبان برنامه است. باید دانش کار را داشته باشد، مهمان برنامه را بهخوبی بشناسد و باتوجه به شرایط و سنجش، برنامه را به بهترین نحو به سرمنزل مقصود برساند. مجری، فرمانده برنامه است.
هادی شیرازی
روزنامه تهران امروز
asalbanoo جان ممنونم بابت وقتی که برای سایت میذاری.واقعا اطلاعاتت در حد خیلی بالاییه
Asalbanoo
20-03-2008, 22:52
یکی دو سال پیش، شاید باور این مساله که «رضا رشیدپور» به این زودی ها به یکی از چهره های رسانه یی سال تبدیل شود، ممکن و مقدور نبود و تصور این نکته که این مجری خنده رو و خوش سیما، در مسیری چنین کوتاه راه شهرت و موفقیت را پیموده و در مقطعی حتی به تک چهره مجری گری سیما تبدیل شود، از آن تصورات محال به نظر می رسید که حتی در باور خوش بین ترین و امیدوارترین هواداران رشیدپور هم نمی گنجید. هر چه باشد، بالا رفتن از نردبان ترقی در صدا و سیما و تلویزیون دولتی ایران نیاز به ملزوماتی دارد و به نظر نمی رسید رضا رشیدپور این نکات لازم را برای پیمودن یک شبه یک مسیر صدساله دارا باشد.
او نه آن شلوغ بازی ها، منم منم کردن ها و تظاهرات بیرونی چهره یی چون فرزاد حسنی را داشت- که همین ها هم در نهایت به ضررش تمام شد و به حاشیه اش راند- و نه می شد او را در قالب جریان رسمی مجری گری سیما، با آن مجریان همیشه مثبت و اتوکشیده یی تجسم کرد که فقط تعارف های لوس و تکراری بلدند و بیش از یک چهره تلویزیونی، شبیه به- مثلاً- نمایندگان مجلس هستند. برخلاف مخالفت هایی که در زمان پخش برنامه «شب شیشه یی» به عمل آمد- که این حکایتی دیگر است و عوامل و دلایلی دارد که جای آن در این مطلب نیست- «رشیدپور» نه تنها راه خودش را با این برنامه باز کرد، بلکه تاثیرگذاری برنامه اش، راه و جریانی جدید را در تلویزیون ایران باز کرد که نتیجه اش را در حضور چهره یی چون مسعود کیمیایی در برنامه دو قدم مانده به صبح صالح علاء شاهد بودیم.
مخالفت ها با برنامه «شب شیشه یی» (به جز مورد احمدرضا درویش) بیشتر بر این مضمون استوار بود که می گفتند رشیدپور نان محبوبیت میهمانان برنامه اش را می خورد- که خودش هم هیچ گاه این مساله را تکذیب نکرد- اما مخالفان این را نگفتند. همین که یک مجری تلویزیونی دولتی و محافظه کار می تواند چهره هایی چون محمدرضا گلزار، بهرام رادان، گلشیفته فراهانی، مهران مدیری، رضا عطاران، علی دایی، فریبرز عرب نیا، تهمینه میلانی، ابراهیم حاتمی کیا، رضا کیانیان و ده ها تن دیگر را به برنامه اش دعوت کند کاری کرده است کارستان. رشیدپور به عنوان یک چهره تلویزیونی- که با ژورنالیسم پهلو به پهلو است- حتی اگر در برنامه اش یک کلام هم نمی گفت و فقط کارش را محدود به دعوت کردن از چهره های مطرح می کرد، باز هم کارش را کرده و نقش خودش را در تکوین یک جریان تلویزیونی به بهترین وجهی ایفا کرده بود و بی انصافی است اگر در مطالعه پیشرفت های تلویزیون در سال های اخیر، سرفصلی به این اقدام جالب و جسورانه او اختصاص نیابد.البته نباید فراموش کنیم جسارت و نوآوری در عرصه فعالیت های فرهنگی و هنری در ایران همواره یک امتیاز مثبت و با ارزش محسوب نمی شود و در مواردی نیز به قربانی شدن افراد می انجامد. (مثل مورد مصاحبه جنجالی فرزاد حسنی با سردار رادان که به محو شدن این مجری از صفحه تلویزیون انجامید.) قدرناشناسی مسوولان صدا و سیمای دولتی در مواجهه با رضا رشیدپور اما به شکلی دیگر و در پخش برنامه مثلث نمایان شد.
آنها خیلی زود فراموش کردند که این مجری در مدت زمان کوتاهی توانسته بود آمار مخاطبان شبکه تهران را به بالاترین حد ممکن برساند و از این رو همه اعتراض هایشان از برنامه شب شیشه یی را بر سر برنامه مثلث خالی کردند و پخش این برنامه را بعد از دو قسمت ابتدا به طور موقت و سپس برای همیشه متوقف کردند و جایش را با برنامه خنثی و سفارشی ۱۴۰۴ پر کردند و موفقیت های قبلی «رشیدپور» را تا حد زیادی زیر سوال بردند.نمی توان انکار کرد که رشیدپور هم ایراداتی داشت. جاهایی کم آورد، جاهایی احترامی بیش از حد برای کسانی که لایقش نبودند قائل شد، گاه در جاهایی علیه عده یی دیگر، با پیشداوری گارد گرفت و عامدانه خواست حضورش را به رخ بکشد و جاهایی خودش نبود، اما اینها در اهمیت کاری که «رشیدپور» انجام داده بود، کوچک ترین خللی وارد نمی کند. او به عنوان یک آغازگر، نقش خود را ایفا کرد و تاثیر خودش را گذاشت.شکست برنامه یی چون ۱۴۰۴، شاید این فرضیه را که «رشیدپور» موفقیت برنامه اش را بر پایه حضور میهمانانش بنا می کند و خودش قادر به جذابیت بخشیدن به برنامه یی نیست، یک بار دیگر مطرح می کند .بازی در فیلم «سوپراستار» به کارگردانی تهمینه میلانی و سردبیری دوهفته نامه «رویش» تجربه های جدید «رضا رشیدپور» در عرصه های سینما و ژورنالیسم هستند.
نگار باباخانی
روزنامه اعتماد
Asalbanoo
20-03-2008, 22:58
مثل معروفی هست که می گوید انسان ها از همان جایی ضربه می خورند که فکر می کنند نقطه قوت شان است. فرزاد حسنی نمونه بارز این مثل است. تا پیش از برنامه فرزاد حسنی با سردار رادان (فرمانده پلیس پایتخت) او به هر شکلی که می خواست بر میهمانان خود می تاخت، آنها را به سخره می گرفت و اگر پا می داد تحقیر می کرد. هر چقدر هم که دیگران به این شیوه اجرایی او انتقاد می کردند به همان نسبت شاهد تشدید این حرکات و رفتار او در برنامه هایش بودند. حمایت های آشکار و پنهان مدیران شبکه سه سیما هم از او مزید بر علت شده بود، به گونه یی که تصور روئین تن بودن نزد او هر لحظه پررنگ تر می شد غافل از اینکه پاشنه آشیل یا چشم اسفندیاری هم وجود دارد. اگر چند سال قبل این فرزاد حسنی بود که برای مدیران شبکه ناز می کرد و نازش هم خریدار داشت اما اکنون وضعیت به گونه یی دیگر است.
این بار بحث ناز و نیاز نبود بلکه ظاهراً قرار بود این فرزند عزیزدردانه و خاطی تنبیه شود، اما گویا تنبیهش تناسبی با خطایش نداشت تا حدی که به مرور و به شکلی کاملاً حساب شده، کانال های ارتباطی او کم و کمتر می شود. حسنی کارش را از کلاس های بازیگری امین تارخ شروع کرد، به رادیو رفت و اولین حضورش در تلویزیون در یکی از برنامه های نوجوان تلویزیون بود که در ادامه برنامه پرطرفدار نیمرخ ساخته و پخش می شد. او در چند سریال تلویزیونی از جمله مسافری از هند بازی کرد ولی عموماً فرزاد را با کوله پشتی شناختند و در این برنامه بود که دیده شد.
این نکته را هم اضافه کنم که فرزاد حسنی به همان نسبتی که مخالف و منتقد دارد، به همان نسبت هم موافق و طرفدار برای خودش دست و پا کرده است. کافی است سری به وبلاگ هواداران او بزنید تا این نکته دستگیرتان شود. در سال هایی که حسنی به کار اجرا مشغول بود موقعیت های کم نظیری نصیبش شد که کمتر نصیب یک مجری می شود. او سال ۸۵ در ویژه برنامه جشن های پیروزی انقلاب مجری برنامه یی بود با نام فوق العاده که با شخصیت های طراز اول کشور و مبارزان سیاسی پیش از انقلاب گفت وگو می کرد و انصافاً هم برنامه یی جذاب و دیدنی بود. در ادامه همین برنامه بود که میزان اعتماد به نفس او بیشتر و بیشتر شد و رسید به گفت وگو با سردار رادان. هرچند این گفت وگو باعث شد بسیاری از منتقدانش نظر خود را درباره او تعدیل کنند اما کار از کار گذشته بود چون تا این لحظه او امکان حضور در برنامه یی دیگر را نیافته است. حسنی برنامه یی هم در رادیو جوان داشت با عنوان هفت شنبه که روزهای جمعه صبح پخش می شد. او در این برنامه علاوه بر بازیگری، کارگردانی آن را هم برعهده داشت و برنامه بسیار پرشنونده یی هم بود ولی این برنامه هم در ادامه فشارهای بیش از حد به شبکه جوان و عملکرد مدیریتی آن چند هفته یی است تعطیل شده است. اکنون فرزاد حسنی مانده است و یک برنامه در شبکه جوان با عنوان «سïندïس» که در ادامه ویژه برنامه های جشن تسنیم شبکه جوان تولید می شود و اجرای یک برنامه در شبکه جهانی صدای آشنا با عنوان بهترین شکل ممکن که روزهای دوشنبه از ساعت ۹ شب به وقت تهران پخش می شود و چند برنامه کوتاه دیگر. حواشی فرزاد حسنی همچنان ادامه دارد.
شنیده می شود قرار بوده اجرای مراسم اهدای جوایز جشن تسنیم را او برعهده داشته باشد ولی به دلیل حضور مسوولان دولتی در مراسم و حساسیت های موجود از این کار صرف نظر شده است. همچنین قرار بود او در سریالی بازی کند و خبرش هم در مطبوعات درج شد ولی ظاهراً آن هم منتفی شده است. گویا تنبیه این فرزند خاطی رسانه هنوز ادامه دارد. و نکته آخر؛ فرزاد حسنی مجری توانایی است و سخت ترین منتقدانش هم به این مساله اذعان دارند.
ایراد از او نیست که فرجام کارش چنین می شود بلکه ایراد از سیستمی است که به گونه یی با نیروهای خود برخورد می کند که فکر می کنند هر کاری بکنند و هر حرفی بزنند درست است. مسوولان رسانه تا وقتی که حرف ها و رفتار فرزاد حسنی به نفع شان بود یا به مجموعه مورد علاقه آنها برنمی خورد، حامی رفتار او بودند ولی در جایی که او سرکشی کرد، تنبیهی این گونه را شاهدش بود. اکنون دیگر فرزاد حسنی به خوبی می داند که همه چیز نسبی است.
مهدی پورعلیرضا
روزنامه اعتماد
سلام مژگان خانوم بابت رضا رشیدپور ممنون:11:
راستی میدونستین اولین کار ایشون چی بوده؟
یه مسابقه نشون میداد چند سال پیش با اون مجری شبکه 2 که اسمش یادم نیست (همون یارو جلفه که تو خ ولی عصر هم فروشگاه مانتو داره) با هم مجری بودند اونم چی مسابقه الو تلفنی , که انقدر اجراشون بد بود که 1 ماه که نشون داد برنامه رو جمع کردند.
اینو گفتم بدونید این آقای رشیدپور که ته ادعاست با برنامه شیشه حالا واسه خودش کسی شده , وگرنه تا حالا کسی آدمش حساب نمیکرد , فقط تو شبکه جام جم راش میدادند.
Asalbanoo
12-05-2008, 15:15
ژیلا صادقی، مجری ای است که برای ارتباط برقرار کردن با خانوادههای ایرانی در کار اجرا حرفهایی برای گفتن دارد. او توانسته با سبکی جدید قالب خشک و رسمی همیشگی مجریان تلویزیونی را بشکند و نوع ارتباط با مخاطب برنامههای خانوادگی را تغییر دهد.
صادقی با بنیان گذاشتن سبک عامیانه اجرا، مخاطبانی را که تا آن روز با برنامههای اینچنینی ارتباط برقرار نکرده بودند، به سمت جعبه جادویی کشاند. او که سال گذشته رتبه اول مجریان برتر شبکههای سیما را از آن خود کرد، این روزها از برخی همکاران و اطرافیانش در به قول خودش خانه رسانه دلگیر و گلهمند است. صادقی در پایان مصاحبه ما را امین خود دانست. از آرزوهای ناکام و شکست تلخ زندگیاش گفت و از شایعهسازی، تهمت و کنجکاویهای آزاردهنده اطرافیان در خانه رسانه ابراز دلتنگی کرد. «ای کاش انقلابی برای همه ما در خانه رسانه رخ دهد تا هر کس خودش باشد. از کنجکاویهای نابجا دست برداریم چون در نهایت آسیب مهلک آن به خودمان میرسد. برای همدیگر دعا کنیم و در این وادی به یکدیگر کمک کنیم و حداقل اگر دست یکدیگر را نمیگیریم، جلوی پای هم سنگ نیندازیم». برنامه خانه من خانه تو که هر روز صبح از شبکه سوم سیما پخش میگردد، بهانه گفتوگوی پیش روی شما شد.
▪ ژیلا صادقی از نگاه خودش کیست؟
ـ با این سوال یاد جملهای از فرزاد حسنی افتادم که میگوید: یک زمانهایی میرسد که انسان لازم است به اطرافین
ش بگوید که واقعاً کیست، اما از یک سوی از دوران کودکی همیشه شنیدهایم که باید فروتن و متواضع باشید.
بنابراین خیلی چیزها را نباید به زبان آورد تا حمل بر خودستایی و خودشیفتگی نشود. همیشه این سوال را از خود پرسیدهام که تو که هستی و از ندای درونم پاسخ شنیدهام، هیچکس جز خودت. آری او سعی میکند که خودش باشد و حرفهایش از جنس دل، نگاهش از عمق دل و احساساتش لبریز از دل باشد. بسیار زیاد کنجکاوم و نمیتوانم از کسی کینه به دل گیرم. بخصوص زمانی که به چشمهایش نگاه میکنم، دیگر همه چیز را فراموش میکنم. برخی مواقع از این خصوصیت بهشدت خسته میشوم اما در نهایت فکر میکنم درستتر است که همینگونه بمانم. به قول پدرم که همیشه میگوید، به همه سلام بده و اصلاً منتظر جواب سلام نباش. با ورود به سال جدید پا به ۳۵ سالگی گذاشتم. ۳۰ سال آن را در نظر نمیگیرم چرا که دوست دارم همیشه سادگی، صداقت و روراستی یک بچه ۵ ساله را داشته باشم.
▪ این کنجکاوی که به آن اشاره کردید، چقدر در ترغیب شما به اجرا موثر بود؟
ـ خیلی زیاد. هر آدمی در هر شرایط کاری قرار میگیرد، اگر حداقل راجعبه جایگاه خودش کنجکاو نباشد، نمیتواند برای دانستن احساس نیاز کند. در سالهای اخیر برنامه خانه مهر بهترین تجربه من در اجرا بود. اولین پلهای که حس کردم بسیار بزرگ است چرا که وقتی پا روی آن گذاشتم به اندازه ۱۰ قدم به سمت بالا صعود کردم. این موضوع کنجکاویام را بیشتر تحریک کرد. کنجکاو که نباشی، چیزی مال تو نمیشود. احساس نیاز نمیکنی و منتظر آمدن فردا نیستی.
▪ شما جزو مجریهای پرانرژی و فعال هستید و بیان خاص خودتان را دارید. چقدر از این لحن خودمانی متعلق به خودتان است و چقدر به قلم نویسندهها وابسته است؟
ـ زمانی که تصمیم گرفتم با سبکی جدید در این حرفه فعالیت کنم، برنامه «بیدار شو، آفتاب شده» استارت کارم شد. حس کردم تا خودم نباشم. نمیتوانم آن سبک را به خوبی اجرا کنم. سعی کردم در همه جا خودم باشم. بنابراین از ابتدا تکلیفم را با خودم روشن کردم. «اگر میتوانی ادا درنیاوری، خودت باشی و با همین سبک و سیاق جلو روی، این کار را آغاز کن». ضمن اینکه همواره نسبت به نویسندههایمان آقای مهدی فرشچی، سعید فروتن، خانم چوپانی، زهرا سیاقی و خانم طاهری احساس دین میکنم.
آنقدر این عزیزان در نوشتههایشان دایره واژهها و کلماتشان گسترده بود و آنقدر در ترسیم یک آدم واقعی، بیشیله پیله، روراست و صادق همراهیام کردند که اگر حتی یک گره کوچک هم در افکار من وجود داشت، راهنماییهایشان و بداههگوییها در نوع نوشتههایشان راهنمای من بوده و تکلیفم را روشن کرد. گویی که این آدمها من را میشناختند و وجود آنها در زندگی کاریام یک اتفاق بینظیر بود. زمان شروع اجرا در برنامه خانه مهر دیدم چنین برنامههای خانوادگی بارها در یک قالب تکرار شده است. با کسب اجازه از خانم ژیلا امیرشاهی، خانم صفویزاده و ... به خودم گفتم تو داری با افرادی همراه میشوی که برای خودشان اسم و رسمی دارند، یا با همان سبک کارت را انجام میدهی که مطمئناً زمین میخوری یا اینکه باید طرحی نو در اندازی. به این نتیجه رسیدم که چرا نباید زنان ما شاد باشند در عین نجابت و متانت هم میشود شور و هیجان داشت.
در خانه مهر پس از آشنایی با خانم چوپانی و خانم طاهری از آنها خواستم که مرا اسیر واژهها نکنید. در این برنامه بود که فهمیدم چقدر نگه داشتن آنتن زنده سخت است هر روز نمیتوانستم سلام برنامه را در یک قالب بگویم باید این سلام را در هر برنامه متفاوت ادا میکردم و در کنار آن هر روز با ۵ شخصیت و ۵ ژانر متفاوت روبهرو بودم. مثلاً در بخش پزشکی باید فضای پزشکی را میشکستم و زن خانه میشدم و... الان هم در برنامه خانه من خانه تو، اینگونه نیست که متن را بگیرم و حفظ کنم نه من این کار را میکنم و نه نویسنده چنین توقعی دارد. تنها به من نگاهی میاندازد و از آن الهام میگیرم، گاهی متن فقط یک صفحه است اما من به اندازه ۱۰ صفحه در مورد آن صحبت میکنم.
▪ تاکنون از طرف سازمان یا تهیهکننده بهخاطر این بیان تذکری نداشتهاید؟
ـ از طرف سازمان هرگز چنین چیزی پیش نیامده است چون کاملاً با سبک و سیاق من آشنا شدهاند یادم میآید در برنامه بیدار شو آفتاب شد اولینبار چنین سبکی را اجرا کردم اما متاسفانه آدمهای مقلد بسیارند و کسی حاضر نیست در خلوت خودش فکر کرده و راه جدیدی پیدا کند همه میخواهند راهی را که شما رفتهاید بروند و بعد ادعا هم داشته باشند. در آن زمان هم شنیدم که خانمی ادعا کرده بود این سبک را که صادقی اجرا میکند در فکر من نیز بود. بعدها کسانی هم آمدند که شبیه اجرای من را تقلید کنند که از طرف کارشناسان این امر مورد انتقاد قرار گرفتهاند و در پاسخ اعتراض آنها گفته شد صورت، بیان و... صادقی برای این نوع سبک جواب میدهد و رفتارش سبک نیست و روشاش همینگونه است و ادا در نمیآورد. چون ادا زمانی از دست آدم در میرود و جلف میشود ادا هیچ وقت به دل بیننده نمینشیند اما در مورد تذکر تهیهکننده در خانه مهر به دلیل اینکه نمایشها را بداهه اجرا میکردم، در قسمتهایی که میخواستم معضلات زندگی ایرانیان را ارائه دهم که واقعاً میدانستم درد زندگی کسی هست و این فرصت را دارم که آن را در برنامه عنوان کنم، گاهی کمی تند میرفتم که تهیهکننده با خنده میگفت خیلی عصبانی شدی، کمی آرامتر مساله را بیان کن. هدایتهای اینچنینی داشتم، اما هیچ وقت محدود نشدم آنها متوجه شدهاند که کسی آمده تا کار متفاوتی ارائه دهد و کفه ترازو را به نفع خانمها سنگین کند کسی که توانسته خانمها را از پشت میز بیرون بکشد. حتی اگر دقت کنید لحن خیلی از مجریان باسابقه هم طی این مدت کمی عوض شده است.
▪ یعنی معتقدید که مجریان دیگر تحتتاثیر شما قرار گرفتهاند؟
ـ بله، به خوبی متوجه این جریان شدهام به عنوان مثال در برنامه خانه مهر با کارشناسان خانم دست میدادم و برخی اوقات به آنها میگفتم اجازه دهید دستاتون را ببوسم، یا اینکه قربون دستان شما برم و... در واقع از همان جمله و ادبیات ایرانی استفاده کردم بعد دیدم که در برنامههای دیگر مثلاً مجری خانمی جلو میرود و با مهمانش دست میدهد و... به اعتقاد من اگر قرار است کاری انجام شود باید توافقی باشد ژست و ادا نباشد همه ما در رسانه مثل یک زنجیر به یکدیگر وصل هستیم اگر رفتار دیگران واقعی باشد رفتهرفته محدودیتها پیش میآید خط قرمزها تعیین میشود، هشدارها داده میشود و... همه اینها من را هم محدود میکند. همیشه به همکارانی که یک پله از من پایینتر ایستادهاند میگویم ما همه به یکدیگر وصل هستیم و آبروی تو، آبروی من هم هست.
هر زمان که موفقیت آنها را میبینم خوشحال میشوم و حسادت نمیکنم و نمیگویم که این سبک، سبک من است همه حواسم به آن ظرفیتهایی است که خدا به من داده است تا همه را با کیفیت مال خودم کنم پس خانم فلانی یا آقای فلانی که به سبک من اجرا میکنند مایه فخر و مباهاتم است که اساتیدی پذیرفتهاند کار ژیلا صادقی درست است. با این عمل خود ثابت کردهاند که اگر صادقی پیشبند میبندد و پابهپای کارشناس آشپزی، غذا میپزد، کارش درست است. خیلیها در خیابان به من انتقاد میکنند که خانم صادقی چرا اجازه دادید فلان مجری در جایگاه شما بایستد و ادای شما را درآورد، ولی من اینگونه به قضیه نگاه نکرده و نمیکنم. همیشه گفتهام که خانم ... یکی از مجریان موفق مازندران است. این خانم سبک کارش با سبک کار من یکی نیست و چهرهاش میطلبد که یک اجرای متین داشته باشد. این خانم برای اینکه در نبودم جای مرا پر کند تا بیننده اذیت نشود، مجبور شده علیرغم میل باطنیاش به سبک من اجرا کند. ایشان از دوستان خوب من هستند و شخصا برای حضورشان در تهران خیلی تلاش کردم. از همکاران دیگر هم میخواهم سبکی را که با هم باب کردیم، پیش ببریم و نگوییم که فلانی هم تقلید میکند اما اگر قرار است کاری تقلید شود، با یک تعریف درست این کار انجام شود.
▪ این همراهی که با کارشناسان دارید، مثلا پیشبند میبندید و آشپزی میکنید، چقدر اجرایتان را تقویت میکند؟
ـ برای مخاطبی که وقت میگذارد و برنامه را میبیند، ارزش قائلم و باید بدون آنکه نقش بازی کنم، به او بفهمانم که من هم از جنس تو هستم. برای اینکه مخاطب بپذیرد که آن فضا، فضای خودش است و هر آنچه در برنامه گفته میشود، صحیح است و باعث پیشرفت او میشود، باید تبلیغ کنم. خیلی از دوستان صاحبنام به من میگویند صادقی تو مجری هستی و نباید این کارها را انجام دهی، نباید پیاز سرخ کنی، نباید... اما من به خودم میگویم من اگر این کارها را نکنم، پس چگونه به آن خانمی که مثلا دکتر است و برنامه را میبیند، بگویم خانم شما دکتری، مقام داری، اهمیت این را فراموش نکن که زن خانه هستی. در برنامه شب عید دیدید که خانهتکانی کردم، حلاج آوردم، پنبهزن آوردم، ملافه شستم، فرش شستم، دیوار شستم و در تمام مدتی که خانمهای خانه در حال خانهتکانی بودند، من هم یک دستم دستکش بود و دست دیگرم سطل و تاید.
▪ تابهحال پیش آمده که هنگام پخش برنامه بهعلت نقصفنی یا بدقولی مهمان مجبور به پرگویی شوید ولی در آن لحظه مطلبی به ذهنتان نرسد؟
ـ تنها یک بار در طول برنامه زنده خانه مهر، با هیجان به سمت دوربین رفتم تا جملهای را بگویم ولی یک لحظه آن را فراموش کردم، بعد بلافاصله باتوجه به اینکه سبک، سبک راحتی است و ساختارها و قالبها را شکسته است، کمی دستم را به شقیقهام زدم و گفتم: چیمیخواستم بگویم؟ آهان یادم آمد، الان نمیگویم، فردا میگویم. در آن لحظه بیننده فکر میکرد که من بازی میکنم، در حالی که حرفم را فراموش کرده بودم.
▪ فکر میکنید «خانه من، خانه تو»، چقدر از موفقیت خانه مهر بهره برده است؟
ـ زمانی که میخواستم این برنامه را شروع کنم، خیلیها گفتند که اگر از برنامه زنده به برنامه تولیدی بروی، به خودت ضربه زدهای و برنامه زنده، ویژگیهای زیادی دارد. ارتباط مستقیم است و شاید در برنامه زنده بتوانی آن هیجان و انرژی را داشته باشی اما در برنامه تولیدی این هیجان گرفته میشود اما من چون دیدم در اجرا هم خودم هستم، برایم فرق نمیکرد یا خیلیها میگفتند تو حرف کم نمیاری؟ من گفتم مگر قرار است صادقی در زندگیاش حرف کم بیاورد، کمااینکه در شروع خانه مهر هم همین افراد میگفتند یواشتر جلو برو، روز آخر کم میآوری، بعد همان آدمها اعتراف کردند که تو در روز آخر با همان انرژی برنامه خانه مهر را تمام کردی که از روز اول شروع کرده بودی! در برنامه تولیدی آن دوستان نبودند که ببینند اما خودم بودم و دیدم که فشار بیشتر شد ولی انرژی من همان انرژی بود. ضمن اینکه در فضای بسیار زیبایی برنامه ضبط میشود. ۱۸ لوکیشن داریم و دستمان بسیار باز است. کارگردانی برنامه خانم مریم مصفا، یک ژیلا صادقی در یک لباس دیگر است. پا به پای من میدود. پا به پای من تصویر، میزانسن، دکوپاژ و ... را سینک میکند و...
▪ از نگاه مخاطب چه انتظاری از برنامه خانه من خانه تو دارید؟
ـ انتظار دارم وقتی به من میگویید به برنامه بیا، واقعا بیایم. به عنوان مجری دوست دارم که یک روز مهمان به خانه من بیاید و با هم بگوییم، بخندیم و برنامه را اجرا کنیم. برنامه داریم، بهزودی در فرهنگسراها با مردم قرار بگذاریم و همدیگر را ببینیم و یا به شهرستانها برویم و با لباسهای همان منطقه برنامه را اجرا کنیم.
▪ و انتظارتان از مجری؟
ـ چون خیلی کنجکاوم از مردم درباره برنامه و خودم سوال میکنم. از آنها میخواهم که خواستههایشان را عنوان کنند. تمام تلاشم را میکنم قبل از اینکه مردم از من چیزی بخواهند من از آنها سوال کنم و برای پیشرفت، همفکری بطلبم.
▪ فکر میکنید چقدر دیگر برای این پیشرفت جا دارید؟
ـ در عین اینکه میگویم دریای هنر بیکران است، با مرور زندگی پیشکسوتان این قانون را پذیرفتهام که یک روز هستم و روز دیگر نیستم. باور کردهام روزی کسی خواهد آمد که سبکی دیگر ارائه دهد و رسانه در آن زمان به او احتیاج دارد. از همین حالا باید خود را آماده کنم که روزی پرچم سفید را به عنوان تسلیم بالا بگیرم و راه جدیدی در زندگیام باز کنم و این عرصه را برای افراد دیگر خالی کنم.
▪ برنامه خانه من خانه تو از آن دست برنامههایی است که بیشتر مخاطبان آن خانمهای خانهدار هستند، چقدر در این برنامه به زنان شاغل و انتظاراتشان فکر کردهاید؟
ـ در وهله اول قصد داریم انتظار یک زن را برآورده کنیم. زن با هر تعریف و جایگاهی که باشد مثل مادر خانوادهای که برای همه افراد خانواده غذا تهیه میکند حال باید دید که تک تک اعضای خانواده چقدر گرسنه هستند. امروزه اطلاعرسانی زیاد شده و مردم به همدیگر خبر میدهند که فلان برنامه در حال پخش است، حالا آن کسی که این خبر را میشنود باید ببیند چقدر احساس گرسنگی میکند.
▪ اما باید پذیرفت زنان شاغل با مشغلههایی که دارند دیگر فرصت دنبال کردن چنین برنامهها و آموزشهایی را علیرغم نیازشان ندارند.
ـ من هم چنین انتظاری را ندارم. بین ۷۰ میلیون جمعیت ایرانی، حتی اگر یک نفر هم تکان بخورد برای من کافی است. حمل بر خودستایی نشود، اما آنقدر نامه و تلفن در روابط عمومی داشتهام که در آن از تاثیر این برنامه در زندگیشان نوشتهاند. همین برای من کافی است. البته بسیار تلاش کردهام جای خالی برای پخش مجدد برنامه در بعدازظهرها مهیا شود.
▪ معیار انتخاب کارشناسان در برنامه چیست؟
ـ شعاری را در «خانه من خانه تو» باب کردیم مبنی بر اینکه میخواهیم یک خانواده سالم داشته باشیم. یک خانواده سالم در همه زمینهها به اطلاعرسانی نیاز دارد.
▪ خانوادهها دغدغههای دیگری به غیر از آشپزی، کارهای هنری و کارشناسان روانشناسی و ... هم دارند.
ـ علم تغذیه هم ثابت کرده است که تغذیه سالم بر روح و روان یک فرد و جایگاهش در اجتماع موثر است. شما نباید آشپزی را تنها از نگاه ماهیتابه و پیاز داغ ببینید.
▪ این برنامه بیشتر متناسب مادران و خانمهای خانهدار است. دختران ۱۹ـ۱۸ ساله کمتر مخاطب این برنامهاند چون راهحل دغدغههایشان را پیدا نمیکنند. مثلا یکی از دغدغه دختران جوان بخصوص آنهایی که در حال ازدواج هستند، این است که به کدام آرایشگاه بروند و ... آیا فکر کردید با این اوضاع نابسامان آرایشگاهها، مثلا از رئیس این صنف در برنامه دعوت کنید؟
ـ این مسائل جزو خط قرمزهای سازمان است و برنامهها در قالبی که در حال حاضر پخش میشود، تعریف شده است. اگر سازمان اجازه مطرح کردن چنین موضوعاتی را بدهد، خیلی از مسائل و مشکلات حل میشود.
▪ از برنامه «خانه من، خانه تو» کمی فاصله بگیریم، بعد از این همه اجرای زنده، اگر باز هم بخواهید جلوی دوربین برنامه زنده قرار بگیرید، دچار استرس میشوید یا برایتان عادی شده است؟
ـ یک زن خانهدار هزار بار در طول زندگیاش مهمان دعوت میکند ولی هر دفعه باز دچار استرس میشود یا شما میخواهید به یک عروسی بروید، اعضایی که در آن مجلس هستند، همه فامیل و خانواده شما هستند اما باز هم یک مقدار استرس دارید. اگر این استرس نباشد، زندگی دیگر هیجانی ندارد. اما یک موضوع دیگری هم در این استرس دخالت دارد و آن مسوولیتی است که بر دوش ماست، احساس اینکه مبادا با یک حرکت نادرست تمام اندوختههایت زیر سوال برود، به هر حال انسان جایز الخطاست.
▪ به جز انتقاد به پرحرفی، معمولا چه انتقادهای دیگری به شما میشود؟
ـ شکر خدا تنها انتقاد در ۳ـ۲ سال اخیر همین پرحرفی بوده است. یادم میآید در ایام نوروز که به آستارا میرفتم، در صومعهسرا از پلیسی که پشتش به من بود سوال کردم: جناب سروان سلام سال نو مبارک، ببخشید من میخواهم به سمت جاده تالش بروم از کدام مسیر باید بروم و... آن آقای پلیس هم قبل از اینکه جواب من را دهد برگشت و گفت تو چقدر حرف میزنی. (با خنده) پلیس هم برای پرحرفی به من اخطار داد.
اما پرحرفی من در برنامه به چند علت است: اول اینکه آن هیجان، پرگویی و تندتند حرف زدن سبک کار من است. دوم اینکه یک ساعت و نیم آنتن زنده را پر کردن کار بسیار سختی است. قسمتهایی در برنامه هست که مثلا هنرمندی دارد کارش را ارائه میدهد و نمیتواند حرف بزند و من باید جای او صحبت کنم یا زمانی است که کارشناس جهتش را اشتباه میرود و من مجبورم به او جهت دهم و او را به سمت آن موضوعاتی که مدنظرمان است سوق دهم. خیلی وقتها مردم به من میگویند چرا سکوت میکنی؟ تو جای ما آنجا نشستهای و باید از کارشناس سوال کنی.
▪ خودتان چه انتقادی به خودتان دارید؟
ـ خیلی کمطاقت شدهای،تو پذیرفتهای کاری را شروع کنی که تنش، اضطراب،استرس و حرف و حدیث فراوانی به همراه دارد و باید خودت را با ۷۰ میلیون سلیقه وفق دهی. تو باید تغییر کنی چون نمیتوانی ۷۰ میلیون را تغییر دهی.
▪ در اولین برنامهای که به عنوان مجری حضور داشتید چه حسی پیدا کردید؟
ـ اولین اجرا در سال ۷۷ برنامه کاپیتولاسیون بود برنامهای از شبکه چهار به کارگردانی و تهیهکنندگی آقای پیامی، در کنار بهروز صفوی حالا تو خود حدیث مفصل بخوان. دو آدم صاحبنام و آدمی مثل من که دوربین را میشناخت بازی کرده بود. گویندگی کرده بود اما هنوز مجری نبود.
صادقانه بگویم آن لحظه فکر کردم من اینکاره نیستم و به نوعی از اجرا زده شدم حس کردم دارم لقمهای را برمیدارم که اصلا استحقاقش را ندارم اما از دوران کودکی به کار اجرا و گویندگی علاقهمند بودم. خواهر و برادرهایم همیشه از دست من عاصی بودند، مدام آنها را مینشاندم و برایشان صحبت میکردم. در مدرسه هم مراسم صبحگاهی همیشه با من و دو تا از دوستانم بود که الان نمیدانم کجا هستند و چه کار میکنند و فکر میکنم تا به حال مادر شدهاند.
▪ مجریها هم مانند سایر مشاغل دیگر صنف و سندیکا دارند؟
ـ متاسفانه نه. آقای فرزاد جمشیدی برای ساماندهی مجریان تلویزیون تلاش کردند اما نمیدانم چقدر موفق شدهاند.
▪ پربیننده بودن و کممخاطب بودن یک برنامه روی دستمزد مجریان تاثیر دارد؟
ـ بعد از برنامه بیدار شو آفتاب شد همان تهیهکننده و کارگردان برای اجرای برنامه «موج نو» از من دعوت کردند. آن زمان فکر میکردند چون برنامه قبلی من خیلی سر و صدا کرده است حتما در «موج نو» دستمزدم نجومی شده است اما من قبل از آنکه دستمزدم را نجومی کنم دوست داشتم کیفیت کارم را بالا ببرم تا خودم نجومی شوم. البته شایعات زیادی شنیدم که در حال حاضر ژیلا صادقی گرانترین مجری است در صورتی که سختترین مرحله زندگیام بستن قرارداد و طلب کردن حقالزحمه است. یک اعتقادی از پدرم دارم که میگوید نانی را بردار که نوش جان و گوارای وجودت شود.
▪ تلخترین و شیرینترین خاطرهای که از اجرا دارید چیست؟
ـ تلخترین خاطرهام در برنامه «خانه من خانه تو» بود. متاسف شدم که چرا نمیتوانم چشمم را روی این همه نابرابری ببندم. متاسف شدم برای کسی که از جنس خودم بود و متوجه نبود که کجا دارد پا میگذارد. متاسفانه حسادت در بین مجریان آنقدر باب شده است که شاید ذهن این جوان ما را هم بسته بود و من نمیتوانستم در بغل بگیرمش و به او بگویم که عزیزم این روندی که ادامه میدهی جز شکست چیزی عایدت نمیشود اما این اتفاق افتاد و دیدن این تصویر برای من خیلی سخت بود. سال گذشته زمانی که بین مجریان بالاترین امتیاز آوردم از من راجع به ایشان سوال کردند گفتم مستعد ولی اول راه،دوست داشتم بر آن اعتقاد باشم و ناراحت شدم که این باورم به هم ریخت.
▪ و شیرینترین؟
ـ دوستان و آشنایان و فامیل زیادی پیدا کردم. ما یک روستای بسیار باصفا داریم که در آنجا همه خودشان را دخترخالههای من میدانند در حالی که من خانواده خودم را میشناسم. (با خنده) و شیرینی این موضوع اینجاست که وقتی در خیابان راه میروم احساس میکنم همه مردم خانواده من هستند و با همه آنها سلام و احوالپرسی میکنم.
▪ زمانی که به عنوان مجری برتر شناخته شدید چه احساسی داشتید؟
ـ احساس مسوولیت دوبرابر، نگرانیها چند برابر، شایعات بیشتر از همیشه که عمدتا از سوی همکاران رسانه است.
▪ چقدر توانستید از موفقیتی که به دست آوردید استفاده کنید؟
ـ یک کار تبلیغاتی برای لوازم خانگی کنوود (Kenwood) پیشنهاد شد اما این کسب درآمد با ذائقه من سازگار نیست و احساس کردم به نوعی به اعضای خانوادهام در رسانه خیانت میکنم. شاید خیلیها بگویند تو چهره شدی برای همین چیزها ولی میگویم رسانه بود که من را چهره کرد. اصلا دوست ندارم که احساس و باور مخاطبم را در این رودربایستی که اگر تو من را پذیرفتی و با من ارتباط برقرار کردی این دستگاه گران را بخر، بیندازم.
ساناز ساسانینیا
روزنامه تهران امروز
مجری اگه میخواین فقط و فقط زنده یاد منوچهر نوذری
مسابقه هفتش یه کشور بیننده داشت.
مسابقش تو کل منطقه تک بود.
تکیه کلامش هم : از کی بپرسم؟
saeid inventor
23-07-2008, 22:47
سلام
توی این مجری ها کار آقای فرزاد حسنی بهترین بود چون عاقل بود ،مرد بود،وجود داشت
جاش خالی نباشه هیچ وقت
آقا از امیر حسین مدرس بگید
عبد الرحمان
12-09-2008, 08:29
خسروی ............ روز از نو
مجید قناد ........... فیتیله
فرزاد حسنی ....... کوله پشتی
فردوسی پور ....... نود
دکتر نظری ......... به خانه برمیگردیم
احمد نجفی ........ صندلی داغ
حسین رفیعی ...... مسابقه تلفنی
نجم الدین شریعتی .... زلال احکام
شهیدی فرد ......... مردم ایران سلام
احسان علیخانی .... ماه عسل
به نظر من این ها بهترین در برنامه های نامبرده شده اند.
bahareh655
12-09-2008, 16:47
خسروی ............ روز از نو
مجید قناد ........... فیتیله
فرزاد حسنی ....... کوله پشتی
فردوسی پور ....... نود
دکتر نظری ......... به خانه برمیگردیم
احمد نجفی ........ صندلی داغ
حسین رفیعی ...... مسابقه تلفنی
نجم الدین شریعتی .... زلال احکام
شهیدی فرد ......... مردم ایران سلام
احسان علیخانی .... ماه عسل
به نظر من این ها بهترین در برنامه های نامبرده شده اند.
به جز احسان علیخانی و احمد نجفی باهات موافقم!
به نظرم محمود شهریاری و ژیلا امیرشاهی
و هم چنین رضا رشید پور برای اجرای "شیشه ایها" و مجری برنامه پرتو(شبکه 4) رو هم باید بهشون اضافه کرد!
InDepEndEnCe
13-09-2008, 01:11
مجري فقط و فقط و فقط فرزاد حسني!
mahsa1469
13-09-2008, 15:07
مجري فقط و فقط و فقط فرزاد حسني!
کاملا موافقم اجراش عالیه و جاش خالی
مثل اینکه مجری برنامه ماه محبوب عوض شده و احسان علیخانی خواهد بود.
mahsa1469
13-09-2008, 16:39
تا دیروز که محسن بود؟
MaaRyaaMi
13-09-2008, 18:48
تا دیروز که محسن بود؟
بابا محسن که خوبه
نمی دونم چرا این احسانو اوردن:angry:
bahareh655
14-09-2008, 15:39
مثل اینکه مجری برنامه ماه محبوب عوض شده و احسان علیخانی خواهد بود.
:2::2::2::2::2:
عبد الرحمان
14-09-2008, 21:15
خسروی ............ روز از نو
مجید قناد ........... فیتیله
فرزاد حسنی ....... کوله پشتی
فردوسی پور ....... نود
دکتر نظری ......... به خانه برمیگردیم
احمد نجفی ........ صندلی داغ
حسین رفیعی ...... مسابقه تلفنی
نجم الدین شریعتی .... زلال احکام
شهیدی فرد ......... مردم ایران سلام
احسان علیخانی .... ماه عسل
به نظر من این ها بهترین در برنامه های نامبرده شده اند.
+
فرزاد جمشیدی ............ ماه خدا (ویژه سحر)
InDepEndEnCe
15-09-2008, 00:28
مثل اینکه مجری برنامه ماه محبوب عوض شده و احسان علیخانی خواهد بود.
من از اين عليخاني زياد خوشم نمياد ولي حداقل از اين پسره بهتره!
bahareh655
15-09-2008, 18:12
من از اين عليخاني زياد خوشم نمياد ولي حداقل از اين پسره بهتره!
راستش به نظر من هیج کدومشون نه استعداد مجری گری دارن و نه آموزششو دیدن!
اینا فکر می کن هر کی بیاد تُن صداشو تغییر بده و هی الکی و بی دلیل بخنده و ادا و اطوار در بیاره،مجری
خوبیه:2:
InDepEndEnCe
15-09-2008, 23:22
راستش به نظر من هیج کدومشون نه استعداد مجری گری دارن و نه آموزششو دیدن!
اینا فکر می کن هر کی بیاد تُن صداشو تغییر بده و هی الکی و بی دلیل بخنده و ادا و اطوار در بیاره،مجری
خوبیه:2:
مشكل فقط اين حرفها نيست! مجري گري تو ايران يعني محدوديت. موقعي كه همه عمل ها تعيين شده هستش و يه مجري كه تازه داره كارهاي تازه اي رو مي كنه" :40:فرزاد حسني:40: " رو باباش رو جلو چشاش ظاهر مي كنن پيشرفتي نداريم!
bahareh655
16-09-2008, 19:50
[quote=InDepEndEnCe;2956861]:40:فرزاد حسني:40: " رو باباش رو جلو چشاش ظاهر مي كنن quote]
البته من خودم از اجرای فرزاد حسنی تو کوله پشتی خیلی خوشم می اومد،واقعاً عالی اجرا می کرد،ولی شنیدم اون برنامه اش با رادان همه اش سیابازی بوده،یعنی برنامه ریزی شده بوده!
InDepEndEnCe
17-09-2008, 00:29
البته من خودم از اجرای فرزاد حسنی تو کوله پشتی خیلی خوشم می اومد،واقعاً عالی اجرا می کرد،ولی شنیدم اون برنامه اش با رادان همه اش سیابازی بوده،یعنی برنامه ریزی شده بوده!
منم شنيدم. ولي آدم بايد ديوونه باشه خودشو با هماهنگي ممنوع التصوير كنه. تازه داشت خودي نشون مي داد!
آيييييييييي انقدر دلم برا كوله پشتي تنگ شدهههههههههههههه!
elham_007
17-09-2008, 22:58
فرزاد حسنی
شهیدی فر
کاردان
امیر حسین مدرس
mahdi7610
17-09-2008, 23:16
مجری های تلویزیون همشون مزخرف هستند .
اصلا ادم از حرف زدنشون حالش بهم می خوره .
اینقدر به خودشون فشار میارن تا بتونند دو تا کلمه پیدا کنند و صحبت کنن
یکیشون همین محمد سلوکی هست که اصلا صحبت کردن عادی را بلد نیست چه برسه به مجری شدن
توی عبور شیشه ای یه بار به جای رشیدپور اومد دو کلمه نتونست حرف بزنه همش ساکت بود
همشون 2 دستی این تلویزیون را چسبیدن . تلویزیون نباشه همشون از گشنگی می میرن .
Rainy eye
17-09-2008, 23:43
همشون 2 دستی این تلویزیون را چسبیدن . تلویزیون نباشه همشون از گشنگی می میرن .
دقیقا همینطوره! چون بعضیاشون واقعا کار دیگه ای بلد نیستن ! اونوقت خداتومن پول بی زبونو میریزن تو جیبشون!
bahareh655
18-09-2008, 03:22
یکیشون همین محمد سلوکی هست که اصلا صحبت کردن عادی را بلد نیست چه برسه به مجری شدن
توی عبور شیشه ای یه بار به جای رشیدپور اومد دو کلمه نتونست حرف بزنه همش ساکت بود
آی گفتی:10:
مخصوصاً اون اداهایی که درمیاره،طرز حرف زدنش که معلومه مال خودش نیست:2:
bahareh655
18-09-2008, 21:47
راستی این فرزاد جمشیدی یه جوری صحبت میکنه،آدم فکر می کنه با خونواده اش هم همین جوری کتابی و شاعرانه صحبت میکنه:31:
(البته سوء تعبیر نشه،من خیلی ازش خوشم میاد،واقعاً جذاب صحبت می کنه و آدمو به وَجد میاره!)
InDepEndEnCe
18-09-2008, 23:39
آی گفتی:10:
مخصوصاً اون اداهایی که درمیاره،طرز حرف زدنش که معلومه مال خودش نیست:2:
من شنيدم سلوكي خيلي طرفدار داره. ولي اصلا نمي تونم قبول كنم ! يك از طرفداراش بگه از چي سلوكي خوشش مياد!؟ :13:
عبد الرحمان
19-09-2008, 04:30
(البته سوء تعبیر نشه،من خیلی ازش خوشم میاد،واقعاً جذاب صحبت می کنه و آدمو به وَجد میاره!)
واقعا مجری جالبیه. حرف های زائد نمیزنه. همینطوری پشت سر هم صحبت میکنه اونم بدون سوتی و توپوق! خیلی به کارش مسلطه. مثل اینکه نویسنده ی همین برنامه ی سحر هم خودشه.
عبد الرحمان
21-09-2008, 05:46
خسروی ............ روز از نو
مجید قناد ........... فیتیله
فرزاد حسنی ....... کوله پشتی
فردوسی پور ....... نود
دکتر نظری ......... به خانه برمیگردیم
احمد نجفی ........ صندلی داغ
حسین رفیعی ...... مسابقه تلفنی
نجم الدین شریعتی .... زلال احکام
شهیدی فرد ......... مردم ایران سلام
احسان علیخانی .... ماه عسل
به نظر من این ها بهترین در برنامه های نامبرده شده اند.
+
محمد صالح علاء ............. دو قدم مانده به صبح
:46:
Turok-71
30-09-2008, 15:44
مجری: اقای احسان علیخانی
NET DOCTOR
07-04-2012, 19:03
اگرچه مال تلویزیون نیست اما به هر حال این شبکه تاپیک نداره ظاهرا
رضارشیدپور-قهر؟
مدتی است که رضا رشیدپور در شبکه ایرانیان ظاهر نمی شود . نزدیک به سه ماه است که برنامه های مجری سابق تلویزیون از این شبکه تلویزیونی ماهواره ای که گفته می شود از وزارت ارشاد مجوز دارد، پخش نمی شود.پیش از این عدم حضور وی در «ایرانیان» را به دلیل مشکلات شخصی رشیدپور می دانستند، اما حضور غیرمنتظره رشیدپور در ویژه برنامه نوروزی شبکه ماهواره ای 20، باعث قطعیت قهر رشیدپور از شبکه ماهواره ای ایرانیان شده است.ظاهراً شبکه 20 نیز دارای مجوز رسمی از وزارت ارشاد است.در حال حاضر برنامه های شبکه ایرانیان به شدت افت کرده و دیگر خبری از اجرای برنامه با مهمانان در زمینه های مختلف و پانل های گفت وگو نیست.آنچه باقی مانده مستندهای حیات وحش، پخش موسیقی و پخش چندباره فیلم های قدیمی و نمایش های تکراری است.
مرتضی حیدری مجری مشهور الآن خیلی وقته نیستش. کجا غیبش زده؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
+ رضا رشید پور رو ببین چه پکی میزنه به سیگار:31:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرتضی حیدری مجری مشهور الآن خیلی وقته نیستش. کجا غیبش زده؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امروز دیدمش! شبها حدود ساعت 9 تو شبکه 2 مجریه!
نمی دونم بالاخره ازدواج کرد یا هنوز مجرده؟
در مورد مجریان بخش خبر سیاسی یه نکته ای وجود داره و اون اینه که لحن خوندن یه خبر براشون خیلی مهمه.مثلا اکثر اخباری که می خوان تاثیر گذار باشه رو میدن حیاتی بخونه.چون صدای رسا و گیرایی داره.جالب ترین قسمتش اینه که به تایید خود مجریان بخش خبر سیاسی،گویندگان برای لحن خوندن و میزان تاثیرگذاری اخبار مهم مورد تشویق و تنبیه "نقدی" قرار می گیرند.اینطوریه که یکی مثل حیاتی تونسته ازرا بخره :31: ... :44:
Raـــــ Hـــــ Za
20-06-2013, 14:03
فرزاد جمشیدی، از مجریان صداوسیما با انتشار نامهای از این سازمان و از صندلی اجرای تلویزیونی خداحافظی کرد!
به گزارش ایسنا، فرزاد جمشیدی، مجری تلویزیون پس از 20 سال همکاری با صداوسیما، دیروز - 29 خرداد ماه - با انتشار نامهای از صدا و سیما خداحافظی کرد!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
او که در این سالها بالاخص با اجرای برنامه سحرگاهی «ماه خدا» در شبکه یک سیما به مجری شناختهشدهای بدل شده بود، در این نامهی خداحافظی، با قصه و لطیفه و شعر و ضربالمثل، کنایاتی را راجع به شایعات پیرامون خود، ارایه کرده و در نهایت از اجرای تلویزیونی خداحافظی کرده است.
در بخشی از نامه طولانی جمشیدی که به همین شکل به ایسنا ارسال شده، آمده است:
«هو الحلیم الخبیر
سر سفره چاشت صبحگاهی، مادرم چایی شیرین قصههایش را به دستمان میداد. از همان جا بود که قصههای قرآن در جانام آشیان کرد و حرارت حقیقت این کلامِ کبریایی، یخبندانِ دروغِ اهلِ دنیا را در خاطرم ذوب کرد تا باور کنم تنها رسولان حقاند که ویترین واقعیتشان از متاع محبت، پُر است و از قرار روزگار، هماناناند که شیشهی مغازهی معنویشان، پیوسته با سنگ مزاحمتِ بدخواهان میشکند و هر که با تابلوی «یاد خدا» دکان دوستی بنا کرد، بساط سخناش را میچینند و معرکهاش را بر هم میزنند!
هنوز از تلخی روزگار، دو قاشق از آن چای خوش عطر و طعم قصههای قرآنی مادرم، در خاطرم هست که گلوی گرفتهی بغض را باز کند و سلام خوبی برای این نامهی خداحافظی باشد.
مادرم میگفت: موسای کلیم الله (ع) از خدا خواست حکمی فرما تا از حرف مردم، در امان باشم! پروردگار فرمود: کاری که برای خود نکردهام! چگونه برای تو انجام دهم؟!
هنوز در کوهستان گذر عمر، پژواک صدای مادر، باقی است که میگفت: نمرود خواست با خدا مبارزه کند؛ دستور داد ارابهای آماده کنند. آنگاه ارابه را به پای مرغی بزرگ بست و تکه گوشتی جلوتر از دهان مرغ گذاشت تا به هوس آن به آسمان پر بکشد! سپس نمرود رو به آسمان چند تیری انداخت به این پندار که سمت پروردگار، تیر پیکار افکنده!
آن وقت مادرم از همسایگی دو خاطره، نتیجه میگرفت:
اولین ملامتی عالم، خودِ خداست که انسان را هم که خلق کرد، فرشتهها از روی عبادت (و نه از روی لجاجت) ملامتاش کردند. حال آنکه نمیدانستند آدمی غیر از خون ریختن، فرشته خصال هم خواهد شد و به عطر اخلاق محمدی(ص)اش، دنیا را تسخیر خواهد کرد. پس پسرجان! اگر میخواهی در این عالم بمانی، یا از نیل مشکلات، عبور کن که دست فرعون بددلی به تو نرسد و یا آنقدر بالا برو که تیر عداوت نمرود، به تو اثر نکند!
من - این حیرت زدهی دیار دنیا - که نه عصای استقامت موسی (ع) دارم و نه آبروی صبر ابراهیم خلیلالله(ع)، بیریا با همان لهجهی سحرگاهی ماه خدا، این نامه را به نشانی مردم سرزمینام پست میکنم. آنها مرا خوب میشناسند. مردم میهنام مرا از اینترنت پیدا نکردهاند که حالا با دو خط خبر، مرا در شوره زار اینترنت، تنها رها کنند.
هموطنان جغرافیای ایران! همسایههای تاریخ دین و ایمان! همکلاسیهای درس سخت وجدان! سلام سالها به دعای شما دانش اندوختم تا سکهی سخنام را در بازار انتخاب خود، بخرید و متاع محبت و حرف حسابام را به خانهی خاطر پسندی خود ببرید. ترسِ مقدسِ سخن گفتن در قاب تلویزیون که معیار جهانیاش به من آموخته: «یک دقیقه حرف زدن در تلویزیون، یک ساعت مطالعه میخواهد» اسب استعداد مرا نهیب زد که باید یک نفس در دشت دانش بدوی و اگر میخواهی خوشهی علم برای مخاطبینِ تلویزیون بدوی باید صدبرابر آنچه میگویی، بشنوی!
حاصل این نخوردنها و نخفتنها و دویدنها آن شد که «کتابخانهام بزرگتر از خانهام شد» و اعتبار اعتنای مردم خوب میهنام، مثل سنجاقکی روی سینهام نشست تا بدان حد که بعنوان «مرغ سحر» بالاتر از نام فرزاد جمشیدی، مسئولیت امانتی به اندازهی واجب نماز و روزه بر دوشام وانهاد.
هفت سال این بار امانت را با درستکاری و روزهداری بر دوش کشیدم و هر چه به خانهی محمد و آل محمد (ص) نزدیکتر شدم، لهیب آتش کینهی ابوالهبها بیشتر شد؛ اینک یکسال از اجرای آخرین برنامهی سحرگاهی «ماه خدا» بر من و ما میگذرد. در این یک سال، ابر سوء تفاهم میان من و مخاطبام سایه انداخت ولی چون نمیتوان چهرهی خورشید حقیقت را با مشتی گل دروغ پوشاند، عاقبت، آفتاب بر پهندشت وجدانِ اهل حق تابید و کشتی شکستهی دروغ، به گل رسوایی نشست. در چهار ضلعی «من، رسانه، شاکی و قوهی قضاییه»، انصافاً هر یک نقش خود را خوب ایفا کردند ولی ناضعلی نادانهای اینترنت، پیش از رسیدگی قضایی، نظم اخلاق را بر هم زد و عقرب قلم دروغ چند میرزا بنویس که اصولا خبرنگار نیستند، عقربهی سرعت خوانندگان را بالا برد تا از شیطان، سبقت بگیرند و در سراشیبی غیبت، سقوط کنند!
شلاق، زندان اوین، حکم جلب، دستبند، نامعروف، نامشروع.... و دیگر صفات اشیاء ناپسند را حتی بیاطلاع شاکی پرونده و بیاستدلال و استفاده عقل و قضا، در کنار اسم من قرار دادند تا با شیطان همغذا شوند؛ غیبت مرا بکنند و در حمام تهمت، گِل گناه مرا بشوند.
اکنون سبکبار مینویسم:
در این یک سال که بر من به اندازهی یک عمر گذشت، تیر گمانهزنی مردمی که اسیر امواج ملتهب فضاهای مجازی قرار گرفته بودند، بسیار به سویم پرتاب شد. در فرودست آن مرتبهی اوج و عرفان سحرگاهان رمضان، مثل دامنههای کوهسار زندگیام، آشغال دروغ، بسیار ریختند. محیط زیست پاک رمضانی من و مردم را آلودند و میزان آلایندههای مورد رضایت شیطان و دشمنان را به حداکثر خود رساندند. پس بنا به تدبیر مادرم و راه کار موسوی و ابراهیمی که قبلاً آموخته بودم سعی کردم بالاتر بروم تا خدنگ خدعه و بدی در دلام ننشیند و ننشست.
زندگی در دیار پُر از حسادت دنیا به من آموخته: در جایی که هنوز برای خاتم پیامبران (ص) به هزینهی شیطان، فیلم میسازند! من فقط میتوانم به شهید فهمیده، اقدا کنم؛ یک نارنجک، به خود ببیندم و لااقل یک تانک تهمت را منهدم کنم!!
این خداحافظی، نتیجهی رسیدن به یک جادهی جدید در زندگی من است:
آنچه در حق فرزاد جمشیدی گفتند و نوشتند و پراکندند، نزد خدا، گم نمیشود. با این خداحافظی نیز چیزی بیشتر از آنچه رخ داده، از آبروی فرزاد جمشیدی، کم نمیشود! فقط میماند یک تسویه حساب ساده که موعدش روز جزا و قضاوتاش به عهده علی بن موسیالرضا (ع) است. بالا بلند نجیبی که از روز اول کارم در سازمان صدا و سیما، آبروی خودم را با آبروی رضای آل مرتضا (ع) گره زدهام. آن تسویه حساب، این است:
- اگر آنچه دربارهی فرزاد جمشیدی گفتهاند، حقیقت دارد، چه وقیحام من که باز هم رو به روی چشم سیاه دوربین بنشینم و از بخت سپید سحرگاهی رمضان، با مردم و روزهداران سخن بگویم!
اما اگر آنچه نوشیدند و نوشتند و نشر دادند، حقیقت نداشته باشد چه کم توانام من که بخواهم تمامی ذهنهای مخدوش را ترمیم کنم و چه کمتوانتر و نحیفترند آنهایی که باید رو به روی همین یک آینه از آیههای قرآن بایستند و خدای خویش را پاسخ گویند. کدام آیه؟
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد، تحقیق کنید. مباد که از روی نادانی، به مردمی آسیب برسانید. آنگاه از کاری که کردهاید، پشیمان شوید. (سورهی مبارکه حجرات - آیه نورانی ششم)
پس بگذار میان من و دروغ پردازان و مُمَهدین و باعثین این خدعه خصمانه، قرآن و امامان معصوم (ع) قرار گیرد. اینک که خود دروغ میسازند و سپس آبروی ایمانی و قرآنی و انقلابی صدا و سیما و همه کارکنانش را با همان متر و مقیاس دروغ، اندازه میگیرند، من بروم بهتر است تا دامان این همه مجری، گوینده، تهیه کننده، کارگردان و هنرمندان شریف و تحصیل کردهی صدا و سیما، آلوده شود.
البته خلاف آنچه که دیگران فکر میکنند شاید این قلم و صاحباش گلهمند و منکسر و اندوهگین و از کار افتاده باشند اما به جای گلهگذاری چند تشکر است که به چندین نفر بدهکارم!
از سید عزت الله ضرغامی (رییس رسانه ملی) که در تندباد حواشی که مثل ابر مرثیه از سَرَم عبور میکرد، به منآموخت: عزت را خدا و ماه خدا به تو دادهاند نه رسانهها و نه فقط صدا و سیما، سپاسگزارم.
از سید رمضان موسوی مقدم (قائم مقام صدا و سیما) از علی دارابی (معاون سیما) و از مهدی فرجی(مدیر شبکه یک) به عنوان کوهوارههای ادب و اخلاق که در بارش بیدریغ تیغهای تهمت و دروغ علیه من، سایبان مهرشان را از سَرَم دریغ نفرمودند، سپاسگزارم.
از سایتهای اینترنتی که بخاطر چند کلیک بیشتر، آبروی مرا به آتش کشیدند ولی حلقهی جهنم را برای خود کوبیدند و هیزم این آتش را بر دوش خویش، حمل کردند و به من یاد دادند معنی حقیقی این ضربالمثل را که: «آتش هر چقدر هم تند و تیز باشد فقط خودش را میسوزاند» و یا این ضربالمثل که چاه کن همیشه تهِ چاه است، سپاسگزارم.
از همه رسانههایی که با انتشار اخبار غیرواقع و شلیک ترکشهای تهمت به من، درصد جانبازیام را نزد خدای دانای راز، بالا بردند، سپاسگزارم.
از آنها که جسم بیجان و متعفن شهرت دنیایی مرا روی دوش دروغ، تشییع و در گورستان گمنامی، دفن کردند، سپاسگزارم.
از تعدادی از کارکنان بخش ویژهای از سازمان صدا و سیما مثل آقایان: (م- ا)، (م- خ)، (س)، (ک) که با هدایت آقای (ر) به جای حراست از آبرو و تقدس خدادادی، مجری برنامههای رمضان، زخم اهل کوفه را بر دلام نشاندند، سپاسگزارم.
از همه آنها که آلبوم دیانت و شیعه بودن مرا با چند تکه از ذغالِ دلِ سوختهی امیرالمؤنین علی (علیه السلام) سوزاندند تا من هم فردای قیامت، احساس کنم هم تیمی ولایت علوی (ع) هستم، سپاسگزارم.
از همه بی معرفتهایی که دو تا تکه سنگ (از همان جنس که ابوجهل به سمت پیامبر (ص) می افکند)، یک لقمه از خشم فرو خوردهی امام کاظم (ع) و یک کف دست از دشت مظلومیت امام حسن مجتبی (ع) را به موزهی تجربهی من بخشیدند تا آموزهی عمرم شود، ممنونام.
از همه آنها که با غیبت از من، سر کلاس رضایت خدای کریم، غیبت کردند و با انجام این گناه، اولآً زبالهی معصیت مرا به پذیرایی اعمال خیر خود بردند و در ثانی، اعمال نیک و ثواب خود را به من هدیه کردند، سپاسگزارم.
از همه مسؤولان برگزاری برنامهها، همایشها و مراسمها در بخشهای دولتی و خصوصی، که مومنانه به حاشیهها و شایعات درباره این بندهی حقیر خدا، توجهی نکردند و ذرهای از اعتمادشان نسبت به فرزاد جمشیدی، کاسته نشد، سپاسگزارم.
از آنها که به فتوای فضای مَجاز، گناه کردن را برای خود مجاز کردند و با سنگ دروغ، قامتِ غرور دروغین مرا شکستند، تشکر میکنم. از آنها که چهرهی زرد ترس مرا در «تابهی تهمت» و «روغن معصیت» خودشان، سرخ کردند تا مزه شیرین شهامت را احساس کنم و برای ماندن در عرصهی شهرت، به هر ناکسی، التماس نکنم، تشکر میکنم.
از برادران هم خانوادهی رسانهایام که مثل برادران غیور یوسف (ع) با درج خبرهایی سراسر دروغ، مرا به چاه امتحان خدا انداختند و از بعضی دیگر از خبرگزاریها مثل «جهان نیوز، الف، مهر، تابناک، تبیان» و همانندشان که با بیاعتنایی کامل به این قبیل شایعات، ریسمان نجات خویش و من شدند، سپاسگزارم.
در پایان و در آستانه رسیدن به نیمه راه شعبان و طلوع تولد حضرت صاحبالعصر و الزمان (عج) برای همه شما مردمان، مؤمنان، روزه داران و سفره داران سحرگاهان ماه رمضان، بهار قرآنی خوبی آرزو میکنم. من هفت سال به جای سحری، کلمه و واژه نوش جان کردم و همچو آرش، جان در پیکان نهادم تا تیر توفیقام از مرز خستگی بگذرد و جغرافیای جان روزه داران را وسعت دهد. برای اجرای چنین برنامهای باید سربازی کرد نه سلطانی و برای استحقاق نشستن سر سفرهی سحرگاهی رمضانی، باید خدمتگزاری کرد، نه میزبانی!
برای این بهار رمضانی هم الان در حق خودم، تأفلی به حافظ شیرین بیان زدم، چه مناسب آمد:
ارغنون ساز فلک، رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
گل به جوش آمد و از می نزدیماش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس میجوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل، خاموشیم
از همه سپاسگزارم؛ چه آنها که ترکام کردند و چه آنها که درکام کردند.
خدا نگهدارتان امیدوارم در کلاس حضور قلب خدا، با دلی خالی از دنیا پیوسته حاضر و پابرجا بمانید.
اوایل گل سرخ و انتهای بهار - فرزاد جمشیدی»
Slim_shady
28-06-2013, 17:34
بهترين مجري حيدريه
دكتراي اقتصاد داره
تو انتخاباتم كلي راي اورد
Raـــــ Hـــــ Za
29-06-2013, 11:15
عقد دو مجری مشهور توسط سیدحسن خمینی
فرزاد حسنی و آزاده نامداری دو مجری سرشناس تلویزیون، با قرائت خطبه عقد از سوی سید حسن خمینی، پیوند زناشویی بستند.
به گزارش ایسنا، تصاویر این مراسم که کافه سینما آن را منتشر کرده، در پی میآید:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
منبع کد:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.