مشاهده نسخه کامل
: دکتر حسین الهی قمشه ای
حسين محي الدين الهي قمشه اي فرزند چهارم استاد فقيد مهدي الهي قمشه اي و خانم طيبه تربتي در دي ماه 1318 (ژانويه 1940) در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي، متوسطه و دانشگاهي را به ترتيب در دبستان دانش، دبيرستان مروي و دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران تا درجه دکتري (Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology) به پايان برد و نيز تحصيلات حوزوي و سنتي را نزد پدر، و استادان ديگر دنبال کرد. پدر ايشان فيلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته اي بودند و اولين و معتبر ترين ترجمه فارسي قرآن از کارهاي ايشان ميباشد. دکتر قمشه اي پس از پايان تحصيلات دانشگاهي به کار تدريس در دانشگاه تهران و ساير مراکز آموزش عالي در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تاليف و ترجمه در زمينه عرفان و ادبيات و زيبائي شناسي مشغول شد.
ايشان داراي همسر و دو فرزند، يک پسر و يک دختر بنامهاي شاهد و شادي مي باشند. وی همه آموزش هاي او در ايران صورت گرفته و زبان انگليسي، عربي، فرانسه و غيره را نيز در ايران آموخته است. استاد قمشه اي، با خستگي ناپذيري تحسين بر انگيزش همواره پيک آشنايي ايراني و غير ايراني با فلسفه و ادبيات غني عرفاني ايران بوده و در اين راستا در دانشگاههاو مراکز علمي فرهنگي بيشماري در ايران و خارج از ايران تدريس و سخنراني داشته که از آن ميان ميتوان تدريس فلسفه، عرفان، ادبيات، و هنر در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي ايران و همچنين دانشگاههاي لندن، آکسفورد، هاروارد، پرينستن، و برکلي کاليفرنيا را نام برد.
دکتر قمشه اي همچنين با هنر هايي چون نقاشي و موسيقي و خوشنويسي از نزديک آشنايي دارد و گاهگاهي در زمينه خوش نويسي آثاري از او به نمايش گذاشته شده است. ايشان به موسيقي ارادت خاص دارد و آنرا بيش از ساير هنر ها در سخنرانيهاي خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشويق نموده است. به قول يکي از موسيقيدانان هيچيک از سخنرانيهاي دکتر قمشه اي نيست که در آن نکته اي در باره موسيقي نباشد.
دکتر قمشه اي از حافظه درخشاني برخوردار است و به نظر مي رسد که قرآن را تقزيبا از حفظ دارد و با مثنوي و حافظ و نظامي و فردوسي چنان است که گويي ديوان آنها در پيش روي او گشاده است و بخصوص گلشن راز شيخ محمود شبستري تماما در خاطر اوست. وي همچنين در ادبيات انگليس و عرب نيز مي تواند ساعتها از حفظ ، اشعار و قطعاتي را بازگو کند.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:10
جاودانگی
اوست مقدس که فناییش نیست
عمر ِ ما هفتاد سال و هشتاد سال که نیست. ما بودیم و هستیم و خواهیم بود. گریزی از این نیست. ما چه بخوایم و چه نخوایم نمی تونیم بمیریم. مرگ نداریم. اون مرگی هم که میگن یه چیز ظاهریه برای اینکه بقیه که مردن ِ ما رو می بینن به فکر فرو بیفتن و دست بردارن از تکرار کارهای بیهوده.
در مقابل عمر نامتناهیی که داریم این عمر ِ ما صفره. فکر نکن که هفتاد سالته. همه مون تا نود سالگی بچه شیرخوره ایم.
یه حکیم انگلیسی در کتابی بنام Nursling of Eternity میگه تازه موقع مرگ ما رو از شیر میگیرن و بهمون شکر میدن!
حالا با این عمر ِ جاودانه چه بکنیم؟ بیاین توی این عمر نامتناهی شغلمون رو بیابیم. شغل اصلی ما عاشقیه. عاشق ٍ پروردگار بودنه. عاشق خدا بودن هم یه چیز ِ خیالی نیست که بریم توی یه معبدی خودمون رو حبس کنیم و با دنیا تماس نداشته باشیم. خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. عاشق ِ خدا بودن یعنی عاشق ِ زیبایی بودن، عاشق ِ دانایی بودن و ....
ما اول توی بهشت بودیم.
گفتند: میوه ی هستی نخور، چون هستی قید ایجاد میکنه و ما خوردیم و مقید شدیم. یعنی اول به قید ِ نیستی، آزاده بودیم. آزاد و راحت. اما خواستیم از نیستی با پیدا کردن ِیک صورت ِ اختصاصی "هست" بشیم. پس از شر ٍ نیستی راحت شدیم. شدیم موجود.
بعد گفتند به میوه ی ترکیب نزدیک نشو. چون مرکب شدن ناراحتی داره. عناصر که ترکیب می شن، بعدا می خوان از هم جدا بشن و پوست از سرمون میکنن. درواقع گندم یا سیب رمزی از همون میوه ی درخت ٍ ترکیبه. حالا که اون میوه رو خوردی و اومدی توی عالم ِ ترکیب. فکر نکن که دیگه تموم شد. ما هنوز هم داریم میوه می خوریم!
اون موقعی که بچه بودیم، توی بهشت ِ کودکی ِ خودمون بودیم. اما آرزوی بزرگ شدن داشتیم. میوه ی عقل رو خوردیم و شدیم مکلف.
البته درسته که به توصیه ی نخور گوش نکردیم اما این نخورنخورها رو برای این گفتند که ما رو تشویق به خوردن بکنن! اگه نمی گفتن نخور ممکن بود صد سال که بگذره هم از کنار ِ این میوه رد نشیم، اما چون اشاره کردن بهش و گفتن نخور، ما تحریک به خوردن شدیم. مثل موقعی که مثلا میگن لواشک نخور و بمحض گفتن ِ این حرف ما بزاقمون تحریک میشه برای خوردن. ما این میوه ها رو خوردیم و خوب کاری هم کردیم، چون در مشکلاتش تجربه ها کسب می کنیم و به حکمتهایی میرسیم.
بعد از مکلف شدن گفتند میوه ی درخت علم رو نخور. چون نهایتا اگه اشتباهی کنی میگن جاهله و نمی دونه و مسؤول نیست. اما اگه عالم بشی دیگه مسؤول میشی. ما گوش نکردیم و خوردیم!
بعد از علمِ گفتند لااقل میوه ی درخت ِ عشق رو نخور چون عشق چیز ساده ای نیست و حریفش نیستی. حتا کوه هم از پذریفتن ِ این بار خودداری کرد. "که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها". اما ما عاشق شدیم و میوه ی عشق رو هم خوردیم.
"
تنها شغل عالم عاشقیست.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
زشت ترین چیزهای دنیا از نبودن سرچشمه میگیره و زیباترین چیزها از بودن ناشی میشه. وقتی به یکی بگن تو هیچوقت نمی میری، اصلا نمی تونی بمیری، ببینین چقدر شاد میشه. پس "بودن" و "شادی" از یه جنسه.
به قول مولانا:
همچو خفتن گشت این مردن مرا ز اعتماد َ بحث کردن ای خدا
شما شبها که می خوابین آیا می ترسین برین توی رختخواب؟ چرا نمی ترسین؟ چون می دونین قراره فردا صبح بیدار بشین. از این اعتماد انسان جوان میشه.
مرحوم ِ پدر اشعار ِ پیریشون از اشعار جوانیشون جوانتر بود. این شعر رو پدر در هفتاد سالگی گفتن:
پرسند الهی کیستیِ؟ من عاشقی بی حوصله آواره ای بی خانمان، دیوانه ای بی سلسله (حکیم الهی قمشه ای) پروانه ای پر سوخته، شمع ِ وفا افروخته، زهر ِ صفا آموخته، عشق و جنون و ولوله خندیم ما دیوانگان، بر قصر و کاخ ِ خاکیان آن سان که می خندد فلک بر آشیان ِ چلچله (حکیم الهی قمشه ای)
تمام ساختمانهای این دنیا در برابر ِ مقام ِ تو کوتاهه. اشکال ِ کار ِ ما اینه که نشستیم. اگه همت کنیم و روی پای خودمون بلند شیم، قد ِ ما از سقف ِ آسمان بلندتره که گفت: "لقد کرمنا بنی آدم". این بلندای ما بخاطر َ مقام ِ شخصی ِ ما نیست. ما بواسطه ی بلندی مقام ِ خداست که این مقام رو می تونیم پیدا کنیم. الله الصمد. یعنی خدا بی نیازه. مثل دریا که به کف و موج وابستگی نداره اما کف و موج به دریا وابسته اند و بی دریا، اونا هم وجود ندارن.
برای بلند شدن باید دعا کرد. دعا رو دست کم نگیرین. کسی که دعا می کنه رو هم دست کم نگیرین. دعا یعنی استجابت. همون موقع که دعا می کنی مستجاب میشه. تمام نیروهای درونت بسیج میشن. نیروهایی که در خواب بودن بیدار میشن و هم هدف میشن. آخه خیلی چیزها در وجود ِ ما خوابیده و دعا یعنی بسیج ِ نیروهای درون.
خداوندی که چو نامش بخوانی نیابی تو در جوابش افترانی (نظامی)
خدا کیه؟
خدا کسیه که هیچوقت، از قبل از ازل تا بعد از ابد، به خواب نمیره. ما چکار کنیم که به خواب نریم و نیروهای به خواب رفته مون بیدار شن؟
اهل ِ معرفت خوابشون هم عین بیداریشونه. خیلی از جوابها رو در عالم ِ خواب پیدا می کردن. اگه خواب به معنی بی خبری باشه، این خواب که دیگه خواب نیست. به نیایشهای فردوسی نگاه کنین:
بنام خداوند ِ جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد خداوند ِ نام و خداوند ِ جای خداوند ِ روزی ده ِ رهنمای ز نام و نشان و گمان برتر است نگارنده ی برشده گوهر است (برشده گوهر = عقل) خرد گر سخن برگزیند همی همانرا گزیند که بیند همی خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشه ی سنجی، کِی گنجد او؟
یعنی عقل ِ تو در ترازوی احدیت است. ما با این عقل نمی تونیم به او برسیم چون راهی به شناخت ِ او نداره.
" کسی که دعا می کند را دست کم نگیرید. " دکتر حسین الهی قمشه ای
همه ی عقلها وقتی به او رسیدن، عقلشون رو انکار کردن و گذاشتنش کنار و یه نظر اون جمال رو دیدن. خود ِ کانت هم از راه ِ عشق و محبت فهمید خدا هست.
کانت نوکری داشت که پیرمرد ِ مسنی بود. خود ِ کانت هم خیلی فقیر بود طوریکه یکدونه پیرهن داشت که وقتی میشستش، اونقدر بیرون نمی رفت تا اون خشک بشه. یه لا قبا بود. حالا حساب بکنین که چنین آدمی چقدر می تونه به نوکرش پول بده. این پیرمرد هم زن و بچه داشت و خیلی هم محتاج بود، اما هر ماه نصف حقوقش رو به یه زن بسیار فقیری می داد که چندتا بچه ی قد و نیم قد داشت. کانت که از این موضوع مطلع شد از خودش سؤال کرد:
1- چرا این کار رو می کنه؟ 2- چرا همه ی آدمها این کار رو خوب میدونن؟ عقل که میگه این کار خوب نیس. پس خوب بودن ِ این کار از کجا میاد؟
اگه خوب فکر کنین همین دو سؤال معاد رو اثبات میکنه. هر کس می شنوه فلانی گذشت کرده از حقش میگن: چه جوانمردی! هرکس رفتار پوریای ولی رو می بینه، با این وجود که او زمین خورد میگه چه بزرگی و مقامی.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نظامی یکجایی اعجاز کرده. اومده ده جلد کتاب فلسفه ی نوشته شده توسط هگل رو یک بیت کرده. مفهوم این بیت شعر اینه که میگه:
من در صحرای اندیشه داشتم سیر می کردم یک کم دیدم، یک بسیار یک قطره دیدم، یم دریا اسم قطره خوبی بود اسم دریا بدی بود بعد دیدم که اون قطره بدون ِ هراس و خیلی گستاخ و جسورانه داره به طرف ابدیت پیش میره.
به این تصویری که نظامی براتون طراحی کرده خوب نگاه کنین. آدم دچار حیرت میشه از عظمت ِ این شکوه و جسارت.
والت پیتمان بعد از خوندن ده جلد اثار هگل هم میگه:
" اون دریا مضطربه و خودش رو می خواد یه جایی پنهان کنه، و خوبی، حتا یک قطرش هم به اون دریا غلبه می کنه."
نظامی در مخزن الاسرار میگه:
چراغی به چلیپایی نهادم دُری بر گُرده ی دریایی نهادم روشنی ٍ دیده ی تاریک ٍ عقل مهره کش ٍ رشته ی باریک ٍ عقل
عقل وقتی باریک میشه می تونه به جواهرات دسترسی ÷یدا کنه. کسی دیدین تا حالا جواهر رو به طناب ِ رخت آویزون کنه؟ انشتین هم همینو میگه. میگه من عقلم رو باریک می کنم تا بتونه ایده ها رو بگیره و ایده ها از جانب خدا به من می رسند. Ideas come from God.
"
تنها با خوبی می توان
به خوبی ِ محض رسید.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
بحث دیالکتیک چی میگه؟ میگه عالم همیشه در جنگه و همه جا کشمکشه. اینها تفسیرهای جدیدی از نظریات کهنه. نظامی هم این رو می دونسته و بهش جواب داده. گفته:
کشمکش ِ دهر، در او زندگیست پیش ِ خداوندی ِ او بندگیست
این بحث میگه: در هر جنگی یک چیز ثالثی خلق میشه که از هردوتای قبلی کاملتره. این یه جور تکامله. اینها اونقدر تکامل پیدا میکنن تا به کاملترین که خدا باشه میرسن.
نظامی هم این بحث رو گفته اما همه رو با هم صلح و آشتی داده و گفته که نمی بینین که همه دارن خدا رو ستایش می کنن. بله اگه خدایی نبود اونوقت همه چیز با هم در جنگ بودن اما حضور دائمی ِ خدا در همه چیز نقطه ی پایانی به همه ی جنگها و کشمکشهاست.
ای درون پرور ِ برون آرای ای خرد بخش ِ بیخرد بخشای (سنایی) ذره ای دردم ده ای درمان ِ من زانکه بی دردت، بمیرد جان ِ من (عطار)
یاد ده ما را سخنهای رقیق کان به رحم آرد ترا ای خوش رحیم، ای مبدل کرده خاکی را به زر خاک ِ دیگر را نموده بوالبشر، ای که خاک ِ تیره را تو نان کنی ای که نان ِ مرده را تو جان کنی، ای که جان ِ خیره را رهبر کنی ای که بی ره را تو پیغمبر کنی. (مولانا)
این ابیات نشون میده که تمام بزرگان ایران مثل نظامی به این مرحله به مرحله تمامل صلح آمیز اعتقاد داشتند. پس این نظریات جدید هیاهوهای جدیدی برای نظریات ِ کهنیست.
جهان متفق بر الهیتش فرومانده در کنه ِ ماهیتش (سعدی)
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست (سعدی) ای شاهد ِ جان باز آ در غیب ِ جهان کم زن
نقش ِ رخ ِ زیبا را در پرده ی عالم زن
در نظم ِ جهان دستی، بر طره ی پر خم زن
مانند ِ خلیل، ای جان، آتشکده گلشن کن
بازار ِ بتان بشکن، راه ِ بت ِ اعظم زن
لاهوت ِ مسیحا را، محو ِ رخ ِ زیبا کن
ناقوس ِ کلیسا را زین زمزمه بر هم زن
(حکیم الهی قمشه ای)
انشالله که سالک ِ راه ِ حق بشیم...
بازنشست نشیم...
"
بدن ما نسبت به
برنامه ریزی در راه عشق
پاسخ مثبت نشان میدهد و عمر
انسان طولانی تر می شود.
"
دکتر حسین الهی قمشه ای
برنامه بریزین برای هر ساعت ِ زندگیتون. برنامه ریزی خودش عمر ِ آدم رو طولانی میکنه.
بدن ِ ما به برنامه ریزی در راه ِ عشق پاسخ مثبت میده. در هفتاد سالگی بگو من میخوام یه کلاس جدید برم و چیز جدیدتز یاد بگیرم. تک تک ِ روزهایی که خدا بهتون میده یه معجزه ی بزرگه.
زندگی واقعا رقصیست به سوی خدا.
سخنرانی دکتر الهی قمشه ای
از شبکه ی چهارم سیما پنجشنبه ها ساعت 23
سایت شفا
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:19
با موضوع مولانا
سخنرانی دکتر الهی قمشه ای پنج شنبه 17/06/1384 ساعت 13:30 قصد دارم امشب بگویم مولانا جامع همه اطوار هستی است چون سبک مولانا سبک عشق است . چون اطوار دارد یعنی عاشقی و اگر کسی عاشق شد هم به کمال و هم به تمام می رسد. اگر عاشق نشود در یکی از دایره ها می ماند. عشق نامتناهی است . اگرخیلی عاقل و زیاده خواه باشیم باید عاشق شویم و در عین حال همه چیز را داریم و هیچ چیز را از دست نمی دهیم . سبک کلی همه شاعران عارف ما سبک عشق است . عشق در حقیقت بندگی است و گاهی عاشق تاج عشق را بر سر دارد و در عین حال بیرون از این دو است . هر گاه همه عناصر هستی در وجود شما پیوند خورد و یک چیز شد ، آن عشق است . عشق وحدت بخشیدن به همه عناصر هستی هر چه در جای خود است . پروفسور آراسته درباره مولانا می گوید : در این مرد انسانیت به مرحله کمال رسیده است . اگر ارزش شئ هنری به هنر آن باشد نه به ماده اش ، آن اثر هنری تر است . برنارد شاو یکی از طنز نویسان اوایل قرن بیستم که از جامعه اشرافی انگلیس انتقاد دارد می گوید : " کمتر انگلیسی است که مرکز خانه او آشپزخانه و اصطبل نباشد ، با اینکه این آدم بسیار خوب و شرافتمندی است . مثنوی به طور کل با اینکه همه چیز را مطرح می کند از موضوع اصلی هیچگاه خارج نمی شود . مولانا نیز با اینکه رمانتیک است همه عناصر کلاسیک را در خود جمع کرده است .قرآن با وحدت و کثرت سروکار دارد. کثرت در حقیقت از عناصر شیطان است و شیطان انسانها را متکثر و متفرق می کند. این تکثر و تفرقه باعث جنگها در طول تاریخ شده است . عالم پر از نعمت است که می توانیم از این نعمتها برخوردار شویم اما خودمان میله هایی در اطراف کشیده ایم و از گرسنگی در حال مرگ هستیم . در کتب آسمانی پیام اصلی قرآن این است که یک خدا بیشتر نیست در نتیجه این همه تکثرا ت تجلیات همان یک خدا است . که او ، اول ، آخر ، ظاهر و باطن است . اوست که تمام عالم را یکی می کند. آسمان ، زمین ، ابرها همگی آیاتی از آیات خداوند است جهت ایمان بیشتر تمامی انسانها . راجع به اینتی گریشن درونی و اینتی گریشن بیرونی تمام سخن مولانا در این است که چه کنی گه دنیا را یکی ببینی و تمام پریشانی را چگونه به هم وصل کنی .این درصورت وجود وحدت است که پیام اصلی قرآن نیز می باشد. اگر قدرت ، مقام یا اسم هر چیز دیگری را در لحظه اضطراب و پریشانی ببرید آرام نمی شوید .اما اگر اسم خدا را ببرید آرام می شوید ، چرا که او نامتناهی است . مولانا می گوید: " همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد دوهزار در خون بها گشودم دو هزار خو چشیدم چو شراب سر خوش تو به سرو لبم نیامد " در حقیقت برای تشریح سبک مولانا باید تک تک شعرهای او خوانده شود. مولانا می گوید :" مثنوی ما دکان وحدت است ، مثنوی دکان عشق است ای پسر. عشق از یک نظر دکان است چون جنس دارد ، از یک نظر دکان نیست چون نمی فروشد بلکه عشق عطا می کند .در جای دیگر می گوید : " شکر که روی تو را هر طرفی مشتری است " یعنی عطای ما مشتری دارد و جنس باید خودش حرف خود را بزند و احتیاج به تبلیغ نداشته باشد . دو حس درونی و بیرونی باعث بروز عشق می شود . قبل از عاشقی انسان شخصیتهای متفاوتی دارد . مولانا می گوید در وجود ما گاو و گوسفند و همه حیوانات خواب هستند . چنین انسانی هم به خود ، هم به دیگران آسیب می رساند . علم انسان باید ذاتی باشد نه اینکه عارفی باشد. انسان باید از درون ساخته شود . چرا بسم الله الرحمن الرحیم را انتخاب کردیم ؟ گفت : همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد . در حقیقت سر زلف او همه جا هست .
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:29
موضوع برنامه: گفتند يك كسي نمازش را كه ميخواند دو متر ميپريد .......
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 22/10/84 از ساعت : 19 : 23 الي 54 : 23 به مدت : 35 دقيقه به نام خدا گفتند يك كسي نمازش را كه ميخواند دو متر ميپريد آن طرف گفتند چرا همچين ميكني گفت اين نماز ما وقتي ميرود بالا ميگويند اين را بزنيد تو سر صاحبش من ميپرم اين طرف كه به من نخورد . اين چه نمازي است كه سبحان ربي اعلي و بحمده و سبحان ربي العظيم و بحمده اصلا نمي داند چه داريم ميگوييم غير المغضوب عليهم در روز چند تا كار ميكني كه مردم از دستت عصباني ميشوند از دشت تو آن وقت ميگويي غير المغضوب عليهم يعني چه سبحان ربي اعلي يعني پروردگار اعلي من تويي برترين نقطه عشق من توي من به خاطر تو است كه كار ميكنم به خاطر هيچ كس ديگر نيست كه كار ميكنم آن وقت اين معني تقويت ميشود صبح چقدر خوب است كه آدم آن شعر انگليسي ميگويد كه صبح ها دم درگاه هستي بنشين و يك نگاهي به پروردگارت بكن بعد برو سركار همان نماز است . و بنابر اين ميفهمد كه چرا بايد بخواند و چقدر به دردش ميخورد و نيرومند ميشود در اين راه طولاني آپوليون ديو است ميخواهد آدم دستش را بكند در جيبش بدهد به يك نفر ديو گرفته ميگويد دست نكني جيبت ها يك دانه ميزنم تو گوشت زنت را در تنگي قرار بده. گفتند يك كسي اين قدر خسيس بود كه وقتي ميرفت مسافرت مواقعي كه نمي رفت مسافرت پنير را ميكرد تو شيشه ميگفت نانتان را بماليد به شيشه بخوريد و يك مدت كه رفته بود مسافرت اين شيشه را گذاشته بود تو گنجه در گنجه را هم قفل كرده بود وقتي آمد گفت شما اين مدت چه كار ميكرديد ميگفتند ما نانمان را ميماليديم به گنجه ميخورديم گفت ميمرديد 4 روز نان خالي ميخورديد اين يك ديوي است اين آقا را گرفته نمي گذارد اين شكوه بخشش و سخاوت را حس كند اين سخا شاخي است از سرو بهشت واي آن كو كس چنين شاخي بهشت ترك لذت ها و شهوت سخا است يكي ممكن است بگويد من چيزي ندارم كه سخي باشم تر ك لذت اينها را من نميخواهم اين مال تو اين لذت را من نمي برم تو ببر ترك لذت ها و شهوت سخا است هر كه در شهوت فرو شد بر نخواست بنابراين اين ها را هم كه اين سخن را نقل كردند از حضرت زرتشت كه در هنگام مرگ ميفهمي كه چقدر ثروت داري و چي داري با خودت ميبري و چقدر خوب است كه آدم آن موقع ثروت مند شود نگاه كه ميكند به خودش حظ كند چون كه روم در لحد زان قدحم كن جهيز جهيزيه من آن عشقي است كه به پروردگارم داشتم پياله بر كفنم بند تا سحر گه حشر به ميز دل ببرم هول روز رستاخيز حالا برسيم چند كلمه از قرآن نازنين صحبت كنيم مصطفي را وعده داد الطاف حق اين كتاب ها را همه را بخوانيد انجيل حضرت عيسي را بخوانيد داستان هاي زيبايي است كتاب هايي در اين زمينه ها است درباره اينها نوشته شده چرا براي اينكه اينها متصل است به سخنان آسماني همان ها است يعني نهاذ الله في صحف الاولي در قرآن است كه آدم خوي كيست آدم خوب آدمي است كه يكي از مشخصاتش والتبع ابراهيم حنيفا تبعيت ميكند ما تبعيت ميكنيم از عيسي موسي از همه اينها تبعيت ميكنيم آن كه چون صد آمد نود هم پيش ما است همه را شامل ميشود مصطفي را وعده داد الطاف حق گر بميري تو نميرد اين سبق من كتاب و معجزت را حافظم بيش و كم كن را ز قرآن رافضم تو مترس از نسخ دين اي مصطفي تا قيامت باقي اش داريم ما هست قرآن مر تو را همچون عصا كفرها را بر درد چون اژدها اگر قبول نميكني كه موسي عصا را انداخت اين تفسير دارد ببين اين عصا را بياندازد هزار تا دروغ كه آدم ها بگويند يك حقيقت بيايد همه را ميبلعد براي چرا باور نميكنيد كه ميتواند همه را ببلعد فاذا جاء موسي فالقا العصا فاذن يلخف ما يعفكون تمام آن دروغ ها را بلعيد آن عصا اين عصا چيست عصاي حقيقت وقتي يك حقيقتي فاش ميشود بيان ميشود تمام آن دروغ ها و تبليغات و چيزهايي كه يك عمر گفته بودند همه را ميبلعد توبه عصاي موسي است هز ار تا كار بد آدم كرده باشد تو به را مياندازد جلو همه را ميبلعد يك مرتبه اينها همه عصاي موسي است مولانا گفته است كه چوب جسم خشك خود را كه مانند عصا است در كف موساي عشقش معجز صعبان كني ما ميتوانيم اين چوب خشك را اين وجود خشك خودم را كانه خشب بالسنده كه در مورد منافقين گفته شده اين را ما ميتوانيم چوب جسم خشك خود را كه مانند عصا است در كف موساي عشقش معجز صعبان كني مي توانيم بياندازيم تمام اين ديوها را بخورد هست قرآن مر تو را همچون عصا كفرها را بر درد چون اژدها تو مترس از نسخ دين اي مصطفي تا قيامت باقي اش داريم ما حرف قرآن را مدان كه ظاهر است زير ظاهر باطني هم قاهر است زير آن باطن يكي بطن دگر خيره گردد اندر آن وهم و نظر زير آن باطن يكي بطن سوم كه در او گردد خرد ها جمله گم بطن چهارم از نوي خود كس نديد جز خداي بي نظير بي نظير قرآن بيش از ساير كتب آسماني بر ادبيات جهان تاثير گذاشته چون ادبيات جهان همه متاثر از كتب آسماني است حتي گفته اند كه اساطير ميتولوژي يونان و كشورهاي گوناگون كه قديمي ترين و پر مغز ترين داستان ها است داستان هاي خيلي پر مغزي است در اساطير يونان آنها را هم من توصيه ميكنم بخوانيد به خصوص كتاب ميتولوژي خانم هاميلتون كه خيلي به زبان ساده اي نوشته شده داستان تايتانيك و زحل و داستان اينكه چه طور يك مرتبه الهه عشق الهه خرد در اساطير يونان زن است ناگهان همه متولد ميشود از مادر اين مغز زئوس پريد بيرون يك مرتبه مسلح با تمام قدرت خرد چشم جان است چون بنگري تو بي چشم شادان جهان نسپري كسي كو خرد را ندارد به پيش دلشگردد ازكردهخويشريش خرد زنده جاوداني شناس فردوسي خيلي راجع به خرد بحث كرده اگر كه نگاه كنيم ميبينيم كه اساطير برميگردد به كتب آسماني ميبينيم كه خيلي تاثير گذاشته مثلا جمشيد همان داستان سليمان است پدرش تهمورث ديو بند بود ما هم بايد دي و بند باشيم س شاهنامه براي چي ميخوانيم شاهنامه براي اين ميخوانيم كه ديو را اسير كنيم ما اگر قرار باشد هر روز ديو ها لگدمان بزنند . پس ما فرزند شاهنامه نيستيم فرزند خلف فردوسي نيستيم فردوسي آمده نشان داده كه چه طور ديو ها را در بند كرد مثل تهمورث ديو بند از هوشنگ شروع ميشود سيامك شكست ميخورد براي اينكه نميداند چه طور با ديو مبارزه كند بعد هوشنگ موفق ميشود و تهمورث و جمشيد كاملا مسلط ميشود بر همه ديوها، ولي خودش ديو ميشود يك لحظه آدم غافل باشد تمام ديو ها را اسير ميكند خودش ديو ميشود غرور ميگيرد پاكي و تقوي را پيدا كرده و عباداتش را به جا آورده همه كارهاي خوب را كرده و حالا مبتلا شده بنده در آنجا اين كار را كردم و مردم توفيق پيدا نمي كنند ين آدم ديو ميشود ، فكر ميكند كه من كار خوب كردم ، ديو است اصلا ، آدم بايد فكر كند كه من توفيق پيدا كردم چه سعادتي بوده كه به من نصيب كردند كه به ما اين توفيق و اجازه را دادند كه تو كار خوب بكني همه اين توفيق را پيدا نمي كنند ، وقتي آدم كار خوب ميكند بدهكار ميشود ،چرا ؟ براي اينكه بايد شكر كند كه خدايا من كجا و يك همچين گوهري كجا رحمت تو كه به مردم رسيده از طرف من من چه شكرانه اي بكنم اولش اين است كه حاضق باشي و اين را به خودت منصوب نكني يك عبارتي است در قرآن كه خيلي زيبا است در مورد بدي و هم در مورد خوبي ما ميگوييم كار خوب كردن فعلش كردن است كار بد هم فعلش كردن است كار بد كرد كار خوب كرد اما در قرآن ميگويد الذين احسنوا الحسني كساني كه حسني را انجام دادند ، منتها به نيكوترين وجه انجام دادند منتها آدم بايد خوبي را خوب انجام بدهد . بهترين راه انجام دادن خوبي اين است كه تو نبيني آن خوبي را و به خودت منصوب نكني بگويي كه هر نيكي ام از تو است هر زشتي از ذات من است و شعار من آن زشتي ها مال من است و بدي ها هر چه است مال من است و خوبي ها مال تو است بنابراين در مورد بدي هم همين طور بدي را هم آدم ميتواند خيلي بد انجام بدهد و هم خيلي خوب انجام بده چه موقع بدي را بد انجام ميدهد موقعي كه وقتي بدي را انجام ميدهد بد نمي داند . الذين كذبو باياتنا ثم كان عاقبت الذين عصا سوا ان كذبوا بايات الله كساني كه كار بد را بد انجام ميدهند كار بد را خيلي بد انجام ميدهند و بدياش چيست اين است كه كار بد را ميكند و بد هم فكر ميكند كه خيلي كار خوبي كرده وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا خيال ميكنند كار خوب هم كردند اين خيلي بد است كه آدم كار بد بكند و اگر توبه كند مثل آدم توبه كند و برميگردد و پذيرش پيدا ميكند در پيش پروردگارش پس الذين احسن الحسني و آنجا عرض شود كه عصا السواي يعني بدي را بد انجام ميدهند اين تاثيري كه ادبيات جهان پذيرفته از كتب آسماني روشن است يعني شما بهترين اوج ادب هند در ادبيات هند اوپانيشاد هست كه من امروز ديدم كه خوشبختانه در كتابخانه اينجا داريد اوپانيشاد را دار الشكوه نوشته دار الشكوه پسر شاه جهان است و شاه جهان هم همان كسي كه تاج محل را ساخته و تاج محل هم تبلور عشق يعني دوستت دارم را با مرمر نوشتند آنجا و به قدري اين شكوه عشق را زيبا نشان داده و معمارانش ايراني هستند و شيرازي و ترك و اينها بودند و ايرانيان بودند و اين بنا كه اولا معني عشق در زندگي شاه جهان پادشاه حالا خوب يك زنش مرده كه مرده آن هم بعد از اينكه حالا قبل از ازدواج بعضي عشق ها خيلي داغ است بيشتر عشق هايي كه داغ است اصلا به ازدواج نكشيده و هميشه گفتند كه اول آشنايي مان حرف ها چه شاعرانه بود آخرش اين طوري ميشود ، ولي شاه جهان ازدواج كرده با يك دختر ايراني هم بوده به نام ممتاز محل عاشق اين دختر بوده 14 تا فرزند داشته از او حالا بنا به روايات مختلفي كه گفتند فرزندان متعدد داشته و بعد از اين همه مدت وقتي كه ناگهان اين زن بر اثر يك بيماري فوت ميكند ميرود تو يك اتاقي و ميگويد من ديگر غذا نميخورم تا بميرم و پادشاه عالم هم است و عشقش اين قدر قوي بوده بعد از 20 سال 30 سال زندگي كردن بعد به او ميگويند شما به جاي اينكه اين كار را بكني بيا يك بنايي بساز به ياد اين عشق و اين تاج محل ساخته شده و پسر اين آدم بايد يك همچين عاشقي باشد كه اين كار را بكند هر پادشاهي پسرش توفيق پيدا نمي كند كه يك همچين كاري بكند اين دارالشكوه ميآيد و كتاب اوپانيشاد را ترجمه كرده در همان دوران صفوي بوده در ايران ترجمه ميكند از سانسكريت به زبان فارسي و بعد هم اخيرا چاپ شده دكتر چاراچند رويش كار كرند اينها را من توصيه ميكنم اوپانيشاد ، مهابهارات ، رامايانه اينها را بخوانيد ، ولي نقطه اوج ادبيات هند كه نمايش نامه شاخونتالا است ، اين باز متاثر است از همين كتاب گيتا گيتا را حتما بخوانيد . گيتا يك كتاب كوچكي است حدود 150 صفحه بيشتر نيست ،ولي مهمترين مطالب عرفاني هند در آن كتاب است و خيلي كتاب با ارزشي است كتاب گيتا همه كتب آسماني اين طور اثر گذاشتند دايبر كتاب مقدس روي شكسپير اثر گذاشته و اساس كتاب بهشت گمشده ميلتون ولي اين مقداري كه قرآن روي ادبيات پيروان اين ديانت اثر گذاشته هيچ جا نمي بينيم كه يك كتاب اين قدر اثر گذاشته باشد بر ادبيات كه قدم به قدم شما حضور ادبيات را در قرآن حس ميكنيد حالا من چون فرصت زيادي نيست اول يك غزلي از مولانا بخوانم كه مولانا همين طور دارد با قرآن شعر ميگويد بانگ آيد هر زمان زين نه رواق نيلگون آيت انا بنيناها و انا موسعون مي گويد هر روز اگر به آسمان گوش بدهي اين آيه را دارند ميخوانند كه ما اين را خلق كرديم و ما داريم وسعت ميدهيم و انا موسعون حالا بعضي ها ميگويند اين اشاره به تئوري است كه من زياد به اين مسائل نميپردازم براي اينكه قرآن سراسر معجزه است و نيازي نيست كه تئوري هاي زمان را معلوم هم نيست درست باشد آنها را در خودش جا داده باشد بانگ آيد هر زمان زين نه رواق نيلگون آيت انا بنيناها و انا موسعون چشم بود اين بانگ را بي گوش ظاهر دم به دم عابدون الحامدون الساعهون السابعون باز اين هم آيه قرآن است نردبان حاصل كنيد از ذي المعارج برويد در خانه خدا در بزنيد بگوييد يك نردبان بده ما ميخواهيم عروج كنيم ميدهد به شما نردبان دارد به شما ميدهد نردباني كه بايد برود آسمان با چوب نمي توانيد شما بسازيد كه نردبان حاصل كنيد از ذي المعارج كي تراشد نردبان عرش نجار خيال ساخت معراجش معراج هم به معني نردبان است ساخت معراجش دم انااليه الراجعون از آن انااليه الراجعون بايد بگيري نردبان حاصل كنيد از ذي المعارج بر رويد تعرج الروح اليه و الملائك اجمعون همان طور تا آخر كه ميگويد بنگر آن باغ سيه گشته ز تافت طائف باغ ايشان سوخته و هم نائنون در آن داستان آن دو تا برادر اينها آن هايي است كه آشكار است و آنهايي كه آشكار نيست كه ظاهر آيه در آن نيست ولي مطلب آيه در آن است نگفتمت مرا آنجا كه در بلاد نهند نگفتمت مرا آنجا كه منتهات منم نگفتم كه سرمايه حيات منم الم اعهد اليكم يا بني آدم لا تعبد الشيطان من به تو نگفتم شيطان را عبادت نكنيد من را عبادت كنيد مكن به تو گفته بودم اينها را هر چه ميخوانيم از اول مثنوي از همان بشنو از ني يعني بشنو از آن كسي كه ميگويد ما ينطق عن الهوي ني يعني ما ينطق عن الهوي يعني از هواي خودش صحبت نميكند ني كاره اي نيست هر چه دميدن آن ا ميزند ني آن دم نايي است ني نواز يكي ديگر است عاشقان مانند ناي و عشق همچون ناي زن تا چه ها در ميدمد هر دم در اين سرناي تن ظهور قرآن در ادبيات حالا از فردوسي گرفته كه حالا كمتر به نظر ميآيد چون همش فارسي گفته مطالب قرآني كه آن جوهر اصلي قرآن است آن جا ديده ميشود يعني مبارزه دائمي بين انسان و ديو و مبارزه با شيطان و اين كه ان تنفتحضوا عدوا اين دشمنتان است شما هم به عنوان دشمن با آن رفتار كنيد با آن دوستي نكنيد آن عدو را دوست خودتان قرار ندهيد فردوسي زيبا ترين تعبير را كرده است كه ما در كجا هستيم من گفتم ما در بيابان هستيم ممكن است كسي بگويد در دريا هستيم اين هم درست است شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها خردمند گيتي چو در يا نهاد برانگيخت چون موج از او تند باد چو هفتاد كشتي در او ساخته هفتاد يعني اديان گوناگون مكاتب گوناگون چو هفتاد كشتي در او ساخته همه بادبان ها بر افراخته مرحوم پدر گفته اند در كشتي دين نشين كز اين دريا رفتن به اميد بحر پيما نيست بيا تو كشتي نوح يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را حافظ از دست منه دولت اين كشتي نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنيانت بيا تو كشتي ميگويد كه نه من ميروم بالاي كوه من يك ميليون دلار به دست ميآورم خودم را نجات ميدهم نميتواني نجات بدهي لا عاصم اليوم پسر نوح گفت من ميروم بالاي كوه گفت اين آب ميآيد همه را ميگيرد تو نمي تواني جايي فرار كني بيا تو كشتي هيچ راه ديگري نيست بيا تو كشتي من ركب نجاه هر كس سوار اين كشتي شد نجات پيدا كرد و من تخلف غرق و هر كس كه مخالفت كرد غرق ميشود چو هفتاد كشتي در او ساخته همه بادبان ها بر افراخته ميانه يكي خوب كشي عروس اين ها همه كشتي هستند و بادبان دارند ولي يكي از اينها نمونه است عروس تشبيهي است كه از قرآن ميكنند مولانا قرآن را به عروس تشبيه كرده و سنايي قبل از او ميگويد عروس حضرت قرآن نقاب آن گه بر اندازد كه دار الملك معنا را مجرد بيند از غوغا ما بايد اول عيال الله را كه خلق خدا هستند به اينها برسيم و يواش يواش به تدريج ممكن است گوشه چشمي به ما بكند و جمالش را چيزي نشان نميدهد عروس حضرت قرآن نقاب آن گه بر اندازد كه دار الملك معنا را مجرد بيند از غوغا نميآيد جلوي همه نقابش را بردارد كه بنابراين اين عروس نازنين را كه يكي از تعبيرات زيادي است كه از قرآن كردند در آن ميانه يكي خوب كشي عروس فردوسي گفت يك كشتي خوبي است كه عروس است ميانه يكي خوب كشي عروس بر آراسته همچو چشم خروس چشم خروس هم خيلي هم زيباست اگر دقت كنيد يك شكوه و زيبايي خاصي دارد ميانه يكي خوب كشي عروس بر آراسته همچو چشم خروس پيامبر بدو اندرون با علي در آن كشتي هم پيغمبر و علي است مولانا هم همين حرف را آنجا كه حكايت كرده كه من به معراج رفتم و جبريل آمد جبريل رسيد طوق در دست كز بهر تو آسمان نظر بست مولانا هم اين را گفته همان معراجي كه پيامبر گفته ما هم ميتوانيم اين را بگوييم ما بايد كه به معراج برويم ميگويد صبحدم گشتم چنان از باده انوار مست كافتاب آسا فتادم بر در و ديوار مست جبريل آمد براق آورد گفتا بر نشين جام در دست اند بهرت منتشر بسيار مست بر نشستم برد بر چرخم براق بد سير ديدم آن جا قطب را با كوكب سيار مست در گشادند آسمان را و به پيشم آمدند ابشرو گويان ..... ملائك ميآيند ميگويند ابشرو بالجته اللتي كنتم توعدون بشارت داد بر شما اگر كه الذين قالوا ربنا الله ثم الستقاموا تتنزل عليهم الملائكه فرشته نازل ميشود بر شما فرشته در آسمان است و زمين و گفت كه در آسمان را باز ميكنند آسمان در ندارد ولي دارد و فتحت السما آن روزي كه ابواب آسمان را باز ميكنند آدم ميفهمد الان ميگويد در ندارد كه باز ميشود يك روزي در هايش باز ميشود و ما علم مهر و اب ريزنده اي كه حيات بخش است آن در يك روزي باز ميشود در گشادند آسمان را و به پيشم آمدند ابشرو گويان ملائك جمله از ديدار مست بعد ميگويد همين طور من رفتم آن جا و در پي درياي اعظم كشتي ديدم در او احمد مرسل به حال و حيدر كرار مست دست من بگرفت حيدر اندر آن كشتي نشاند بگذرانيدم از آن درياي گوهر بار مست تا يك جايي آمدم و از يك جايي با حضرت عيسي آمده و ميگويد از سپهر چهارمين روح الله آمد پيش من بعد با هم دست هم را گرفتيم و بحر ظلمت ماند از پس بحر نور آمد به پيش تازه حجاب هاي ظلمت را كه گذاشتيم كنار حجاب هاي نوراني آمد بحر ظلمت ماند از پس بحر نور آمد به پيش عقل گفتا بگذر از وي تا رسي در يار مست اين حجاب را هم ولش كن و چشمت سورمه ما ذاق البصر بايد داشته باشد ما ذاق البصر پيغمبر آن شب چشمش خيره نشد به آن نورها كه الان به چشم ما هم افتاده به آن نورها خيره نشد كه نتواند آن معشوق را ببيند بلكه يك جهت به آن معشوق نگاه كرد ما ذاق البصر زلف ان شق القمر عجاز آن روي چو ماه كهل ما ذاق البصر در ديده بيناي اوست بنابراين آن شب در آن شب معراج كه مولانا هم اشاره كرده و فردوسي هم همين را ميگويد كه حيدر يعني مقام ولايت حالا شما نگوييد كه گوته چه طوري گوته كه نميشناخته چرا ميشناخته حضرت مولا را همه ميشناسندش آدم همه اسم ها را بلد است آدم آن است كه همه اسم ها را بلد است آدم محدود نميشود به يك چيزي گفت و قلنا يا آدم انبوه باسمائهم اسم هاي اينها را بهشان ياد بده آدم است كه تدريس اسماء ميكند اسماء الله ، يعني چي اسماءالله نه اينكه بگويد يا حزيم يا ودود اينها نيست يعني بايد مرحله به مرحله تمام مراتب هستي را طي كنيم مقام ودود و دوستي و عشق را بفهميم مقام مهيمن كه آدم سايه اش را بياندازد بالاي سر كسي و زير بال و پر خودش كسي را بگيرد ، معني مهيمن و غفور و ستار العيوب را بفهميم و گرنه چه چيزي دارد كه آدم فقط اسم ها را بفهمد و برود آدم ضمنا از خصوصياتش اين است كه منشا همه اسماء است آدم نبايد برود و محدود شود و بگويند كه ما را ميگذارند در يك قوطي و آخرش ايسم اضافه ميكند آدم بايد آزاد باشد هر جا كه است عاشق نيكويي باشيد هر جا كه است به هر زبان كه گويند خوش است به همه زبان ها آن حيدر را گفت كه اي كه گفتي فمن يمت يرني جان فداي كلام دلجويت تو گفتي كه هر كسي بميرد اول من را ميبيند چرا كه هر كسي كه پايش را از اين دنيا ميگذارد بيرون اول ميفهمد كه كجاست كل الداخرون كه در قرآن گفته بعضي ها گفتند كه همه در مقابل آن انسان كامل يك چيزي كسر دارند و آ» را ميبينند و گوته هم عاشق آن است و فكر نكنيد كه مقام ولايت مقام ولايت عشق است چه به اسم حيدر باشد و چه به اسم كرار چه به اسم مولا علي ابن ابي طالب باشد هزار تا اسم ديگر هم دارد آن عشق فكر نكنيد كه فقط بايد اين به گوشش خورده باشد . به هر حال اگر ما بررسي كنيم كه تمام ادبيات فارسي پر شده از توحيد و قرآن از قيامت و معاد و مرگي كه لذت بخش است و اصلا هيچ هراسي ندارد مومن از مرگ خلاص شدن از زندان يا آن شاعر ديگر انگليسي گفته كه مرگ چيزي نيست كه كسي را آزار بدهد مرگ يك در كهنه است كه به يك باغ بزرگي باز ميشود در كه مهم نيست ، شما ديديد كاشان و شيراز و اينها آدم يك وقتي ميبيند كه يك در كهنه قديمي است باز ميكند ميبيند باغ و سبزه و جويبار و همه چيز است در آ» باغ اين فقط يك در قديمي است اين مرگ يك در كهنه قديمي است كه آدم يك چيزي نيست كه كسي را برنجاند و آزار بدهد مرگ فقط يك در قديمي است كه به يك باغ بزرگي باز ميشود اين قدر تعبيرات زيبا از مرگ شده در قرآن كه زيبا ترينش اين است كه ثم تردون الي عالم الغيب دارند ميبرندت پيش عالم غيب ميروي پيش پروردگارت و من كان يرجوا لقاء ربه آدرس هم داده گفته كه تشريف بياوريد منزل ما و اگر كسي آرزو دارد كه من را ببيند رجا و اميد دارد كه من را ببيند فليعمل عمل صالحا بايد كار خوب بكند ، فقط نمي تواند حرف بزند فليعمل عمل صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا و هيچ كس را با عبادت پروردگار شريك نكند ميبينيم كه معاني قرآن كه هم اخلاق قرآني سعدي و مولانا پر از اخلاق قرآني كه اين چهار جو كه ميگويد جوي خمر و و خلد و جوي آب و جوي شير نيست جز خلق لطيف دلپذير اگر تو خلقت دلپذير شد يكي نهري از عسل جاري ميشود از وجودت و مردم حظ ميكند از آن شيريني و نهري از زبان تو جاري ميشود كه اين گوشت پاره كه زبان آمد از او ميرود سيلاب حكمت همچو جو خداوند از زبان عسل جاري ميكند اگر ما دلمان صاف شد و يكي ميگفت راه خوب سخن گفتن چيست گفتم در قرآن آمده و من احسن قولا چه كسي خوش گفتار تر است از آن كسي كه من يدعوا الي الله كسي كه مردم را به خدا دعوت ميكند كسي كه بگويد مردم برويد پيش خدا منتها نه يك خداي توهمي واقعا عاشق باشد و مردم را به خدا دعوت كند بنابراين من توصيه ميكنم همه عزيزان را حالا ميخواستم صد تا داستان بخوانم اين داستان هر كدامش يك آيه است حالا من يك دانه را ختم مي:نم به اين داستان يوسف كه آمد از آفاق ياري مهربان يوسف صديق را شهر ميهمان يك دوست قديمي داشت يوسف آمد آشنا بودند وقتي كودكي بر ساده آشنايي متكي ياد دادش جور اخوان و حسد گفت برادرانت با تو چه كار كردند گفت هيچي با من كاري نكردند با خودشان كاري كردند هر كسي بدي كند به خودش كرده با ديگري ميتواند كسي كار بدي كند آمد از آفاق ياري مهربان يوسف صديق را شهر ميهمان آشنا بودند وقتي كودكي بر وساده آشنايي متكي ياد دادش جور اخوان و حسد گفت او زنجير بود و ما اسد عار نايد شير را از سلسله ما نداريم از رضاي حق گله شير را بر گردن ار زنجير بود بر همه زنجير سازان مير بود بعد قصه گفتنش گفت اي فلان گفت چون بودي تو اندر قعر چاه گفت همچون در مهاق و كاست ماه گفت ماه وقتي كه هلال ميشود غصه نمي خورد كه 4 روز ديگر بدر ميشود در مهاق ار ماه نو گردد دو تا ني در آخر بدر گردد در سما بعد قصه گفتنش گفت اي فلان گفت چه آوردي تو را ما ارمغان گفت سوغاتي چه آوردي دست خالي كه آدم نمي رود پيش مهمان بايد حتما يك چيزي ببري برايش در بر ياران تهي دست آمدن هست بي گندم سوي طاعون شدن آدم برود آسيا ولي گندم با خودش نبرده باشد تو آمدي اينجا چه كار كني بايد گندم بياوري اينجا آرد كني در بر ياران تهي دست آمدن هست بي گندم سوي طاعون شدن گفت من بس ارمغان جستم تو را گفت من فكر كردم راي تو چه بياورم واقعا بعضي ها را آدم ميماند هديه برايش چه بخرد خدا چه هديه اي ببرد گفت من بس ارمغان جستم تو را ارمغاني در نظر نامد مرا زيره را من سوي كرمان آورم گر به پيش تو دل و جان آورم نيست تخمي كندر اين انبار نيست غير حسن تو كه آن را يار نيست گفت ديدم چيزي در عالم زيبا تر از جمال يوسف نيست بنابراين گفتم يك آينه بياورم برايت آينه آوردمت اي روشني تا ببيني روي خود يادم كني آينه هستي اش چو باشد نيستي نيستي بگزين گر ابله نيستي اگر همه اين گرد و غبار را پاك كني آينه ميشوي و الا آن روزي كه هيچ فايده اي ندارد نه برادري سودي دارد ، نه پدري سود دارد . گفتند يكي از ائمه معصومين گريه ميكرد گفتند تو چرا گريه ميكني ، پدرت علي ابن ابي طالب مادرت حضرت فاطمه زهرا ، گفت تو اصلا وضعت سكه است ،گفت اينها را اصلا توجه نميكنند آنجا فقط عمل من را نگاه ميكنند ،گفت يوم ينفخ في الصور روزي كه در صور ميدمند ما ميگوييم ، ما مثلا سيديم اينها را همه را حذف ميكنند يوم ينفخ في الصور فيومئذ لا انسا و بينكم هيچ نسبتي بين شما نيست نه كسي پدر كسي است نه كسي مادر كسي است هيچ ارتباطي بين ماها نيست . بنابراين در آن روز كه لا ينفع مال و لا بنون هيچ نه مال و فرزند و نه هيچي به درد نمي خورد الا من عطي الله بقلب سليم مگر كسي يك دانه قلب سالم و پاك مثل آينه بياورد آنجا كه در آن آينه همين به درد ميخورد انشاءالله اين توفيق را همه مان پيدا كنيم كه اين ادبيات آكنده از لطائف قرآني را قدر بدانيم و انس بگيريم با آن و انشاءالله از اين تعاليم به آن معشوق برسيم والسلام . ***********************************
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:33
موضوع برنامه: بسم الله
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 1/10/84 از ساعت : 18 : 23 الي 46 : 23 به مدت : 28 دقيقه بسم الله الرحمن الرحيم اجازه ميخواهم قبل از اينكه يك گوشه ابرويي از جمال بسم الله را بحث كنيم و ول و جانمان را تازه كنيم به اين نام بلند سلامي كنيم به همه عاشقان جمال و زيبايي كه با اشتياق آمدند اينجا كه درباره زيبايي يك سخني بشنوند به خصوص سلام كنيم در اين كردستان زيبا به برادران عزيز كرد ، زبان كرد نژادمان كه در طول زمان از جمله جوانمردي و شجاعت و مروت و شرافت به اين اوصاف معروف بودند هميشه يكي از نشانه هاي شجاعتشان اين است كه حتي با خدا هم شكوه و شكايتي ميكنند نظامي كه خودش از طرف مادر كرد زبان بوده و نژادش به كرد ميرسد و در حقيقت ميشود گفت كه ادبيات و هنر و عرفان و دين را از مادرش بيشتر به ارث برده و ميگويد كه گر مادر من رئيسه كرد مادر صفتانه پيش من مرد چون مادرها هميشه ميگويند كه پيش مرگت بشوم و ميگويد كه مادر صفتانه مادرم پيش من مرد . او در همين مخزن الاسرار ببخشيد در ليلي و مجنون ميگويد كه كردي خركي به كعبه گم كرد در كعبه دويد و اشتلم كرد خرش گم شده بود آمد در كعبه سر و صدا راه انداخت كه كين باديه را رهي دراز است گم گشتن خر زمن چه راز است حكمتش را بگويي براي چه خر من گم شده گر اشتلمي نميزد آن كرد هم خر ميرفت و بال ميبرد نظامي اشاره ميكند كه جايي بايد باشد كه خار آيد ديوانگي به كار آيد. گاهي اوقات آدم بايد كه با خدا هم شجاعانه حرفش را بزند ، اما با محبت و اخلاص و صفا . نميخواهم از تاريخچه واقعا سربلند و افتخار آميز جامعه كرد صحبت كنم و اشعارشان را گاه و بي گاه خواندم زين آمدن و رفتن و نازي كه تو داري جز كشتن من نيست نيازي كه تو داري فقط ميخواهم كه يكي داستان پورياي ولي را كه همه شنيديد اشاره كنم و يك هم يك داستان جوانمردي ديگري كه يكي از كردان كرمانشاه در همين اواخر دوره قاجار از او نقل شده . داستان پورياي ولي كه ميدانيد آن جوانمرد و پهلوان حقيقي ، اين پهلوان هاي ظاهري اگر آن پهلواني نباشد شاني ندارد . گفتند يك پهلواني به قول سعدي عصباني شده بود و كف به دهان آورده بود و گفتند چه شده گفت يك ناسزا به او گفتند تحمل ندارد گفت اين بيچاره صد من سنگ را بر ميدارد ولي تاب يك كلمه را ندارد . انسان بايد واقعا شجاع باشد و پهلوان باشد . پورياي ولي مادرش بهش گفت عزيز من اين فردا كه ميخواهي كشتي بگيري اولا من ديدم كه مادرش آمده در امامزاده گريه ميكرد كه خدايا اين پسر من را برنده كن در اين مسابقه و تو بيا و دعاي او را برآورده كن و زمين بخور به خاطر آن . گفت مادر اين كار خيلي سختي است گفت اگر خيلي پهلواني كار سخت بكن و قبول كرد . اين پهلواني به اضافه جوانمردي است كه در فرهنگ ما چراغ راه بوده و رستم بوده كه هم جوانمرد بوده و هم پهلوان بوده . هم كينه هيچ كس در دلش نبوده كه حتي وقتي بيژن را از چاه ميآورد بيرون وسط چاه نگهش ميدارد و به گرگين ميگويد ، تا كينه اين را از دلت بيرون نكني من نميآورمت بالا ، گفت آخه اين خيلي به من بدي كرده گفت شرطش همين است . در واقع فردوسي به زبان رمز ميخواهد بگويد كه تا انسان كينه را از دلش بيرون نكند از چاه بيرون نميآيد ، از چاه اين عالم بيرون نميآيد به همين جهت هم قبل از اين كه جان را وارد بهشت كند ميفرمايد و ؟؟؟؟؟؟ يعني با قلاب كشيديم ؟؟؟؟؟؟؟ هر غل و غشي و كدورتي بود به زور از دلشان كشيديم بيرون تا پاك شود . يك همچين جوانمرداني بودند كه در كرمانشاه رفته خواستگاري دختري ثروتمند هم بوده آن دختر را به او دادند و خيلي هم افتخار كردند و گفتند كه ايشان حاج حسن آقا به او دادند بعد روز بعد آمده برود حمام و فرا عروسي است و آمده حمام دم حمام ديد كه يك جواني دارد گريه ميكند آمد جلو گفت جوان چه شده ما ميتوانيم درد تو را دوا كنيم ،گفت درد من درمان ندارد گفت بگو شايد ما بتوانيم كاري برايت بكنيم ، گفت من عاشق يك دختري هستم يك مرد پولداري پيدا شده و من و او همديگر را دوست داريم و آن دختر ميخواهد كه با من پيوند داشته باشد ، اما يك مرد پولداري پيدا شده و پدر دختر هم دارد او را ميدهد به او و من هم ميدانم كه هيچ چارهاي نيست جز فراغ او گفت تو نگران نباش بيا برويم حمام يك سر و رويي صفا بده ، بعد با هم برويم ببينيم چه ميشود اين را برد حمام و و لباس هايي كه براي خودش تهيه كرده بود آنها را داد به جوان و پوشيد و گفت من اينها را يك دست اضافه آوردم تو بپوش لباس ها را داد به او و بعد برد به آن مجلس و بعد كه همه آمدند و كف زدند و پدر و مادر عروس آمدند و خويشان قوم اعلام كرد و گفت من حقيقت اين است كه اين دختر را براي اين جوان خواستگاري كرده بودم و به شما نگفتم و تمام ثروتي هم كه ميخواستم كابين اين دختر بكنم، ميدهم به اين جوان . اين اسمش جوانمردي و مروت است و ما نه تنها كرد نژادانمان ، بلكه همه ملتمان بايد اين چراغ هدايت را هميشه داشته باشيم كه جوانمرد و پهلوان باشيم . اما نظرياتي هم در مورد ادبيات و موسيقي كرد دارم كه انشاءالله مفصلتر در يك جايي خدمت عزيزان خواهم گفت كه به چه ترتيب ميشود اين موسيقي را اعتلاي تازهاي بخشيد ، البته من خودم موسيقي دان نيستم ، ولي يك نكاتي ممكن است كاهي آن كساني كه متخصص نيستند در آن رشته از يك ديدگاهي يك نظري بدهند كه سودمند باشد . بنابراين برگرديم به بسم الله كه فيلمان ياد هندوستان كرده و ما فيل هستيم و ياد هندوستان ميكنيم ، ما يك وقتي پيش كسي بوديم و پيش آن الله بوديم انالله هم پيش او بوديم و هم براي او بوديم . بنابراين حالا كه جدا شديم گاهي خواب ميبينيم و گاهي يادمان ميآيد ياد آن افسانه كردي عاقبت . ديديد چه خواندم و چه غزلي است هر بيتش جواهر است گفت : من تو را مشغول ميكردم دلا روزگار ما را مشغول ميكند و من حواسم را جمع كردم كه اينجا تجارت كن و اين را به دست بياور سرگرمت كرده بودم به آب و گل ، ولي ناگهان يادت آمد ياد آن افسانه كردي عاقبت يادت آمد كه ما مال اينجا نيستيم ما از اينجا و از آنجا نيستيم ما ز بي جاييم و بي جا ميرويم يادت افتاد فيل بايد تا بخسبد اوستان خواب بيند خطه هندوستان خر نبيند هيچ هندستان به خواب چون ز هندستان نكرده است افتراق فيل ياد هندوستان ميكند و اين ياد هندوستان جان زيبايي است . چون ما چشممان افتاده بوده به آن جهان مطلق به آن كسي كه از جمال هم بالاتر است . حالا ما ميگوييم جمال ولي از جمال هم بالاتر است ، يكي از اوصافي كه متنزل ميشود در يك اوضاع پايين تري آن جا تازه ميشود جمال . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قصيده معروف 700 بيتي ابن فارض مصري با اين بيت شروع ميشود كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ساقي من كه بود همين كف دستم بود ، كف دست خودم نه كف دست چشمم و چشمان من دستش را دراز كرد و شراب عشق نوشيد و ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و جام من چه بود ؟ چهراي بود كه بالا تر است مقامش از حسن . ما خاطره آن حسن هنوز در يادمان است ، بنابراين به دلايلي گوناگون و به انگيزه هايي گوناگون ياد آن ميكنيم . اينقدر از زيبايي حرف خوب زدند و اينقدر ميشود راجع به زيبايي صحبت كرد كه تا قيامت گر بگويم نعت او هيچ او را غايت و مقطع مجو اصلا تمام مسائل جهان را از رياضيات و فيزيك و شيمي و تئاتر و ادبيات و موسيقي و نقاشي و روابط اجتماعي و اقتصادي همه اينها را اگر بياوريم در زيبايي بيرون نرفتيم از موضوع از موضوع خارج نشديم ، چرا ؟ براي اينكه زيبايي نفس وجود است و مطابق وجود است معناي زيبايي و وجود يكي است اين را اولين بار افلاطون گفت كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زيبايي حقيقت است و حقيقت هم زيبايي است و جان كيتس انگليسي اضافه كرد كه اين حرف را ميزند و ميگويد اين تمام چيزي است كه ميبينيم كه حقيقت زيبايي است و زيبايي حقيقت است و چيزي بيش از اين هم احتياج نداريم بدانيم . همين قدر كه بفهميم زيبايي حقيقت است و حقيقت زيبايي است چيزي ديگري نياز نداريم ، بقيه شرح همين يك موضوع است. آن ميكل آنژ ايتاليايي كه شهره آفاق است و از بزرگان هنر نقاشي و مجسمه در جهان است و شاعر هم بوده ميگويد ميگويد كه زيبايي يك رشته اي است كه خداوند فرستاده از همان فرشته هاي كه شب قدر ميايند پايين كه تنزل الملائكه والروح يكي هم همين هنرهاست كه ميآيد پايين در دل يك آدمي و ز آنجا بال و پرش را نشان ميدهد به شما ، براي چه ميآيد ؟ ميآيد كه شما را بردارد ببرد همان جايي كه بوديد . يعني زيبايي آمده است رسولي است از جانب معشوق ما كه بيايد دست ما را بگيرد و ببرد آنجا . باز همين جان كيتس انگليسي من اول از اروپا ميگويم كه بعد برگرديم به فرهنگ خودمان كه چقدر غني و چقدر گوياست . ميگويد كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟يك چيز زيبا و يك شادي ابدي است ، زيبايي ابدي آن است كه هيچ وقت از چشم نمي افتد ، آن كه شما ميدانيد امروز زيباست و فردا زياد نيست ، آن زيبايي نيست ،زيباي جوهري اولا تبديل ميشود به شادي اولا نشانه اش اين است كه شاد ميشود و شاد بودن تبديل ميشود به چيز ديگر هيچ وقت تبديل به هيچ نميشود و هيچ وقت تبديل به عدم نميشود و نابود نميشود ، بلكه همين طور سلسله در سلسله تبديل ميشود به چيزهاي ديگري كه تبديل بشود به حق يعني از پيش خدا آمده يك سلسله كه همين طور بر ميگردد و همين طور خوبي در خوبي است تبديل به شادي و اميد و خلاقيت ميشود و تبديل به محبت بين انسان ها و معماري و نقاشي ميشود تمام اينها تجليات آن شادي است كه ما از آن زيبايي به دست ميآوريم و دريغا كه چشممان را بر اين شادي بستيم و اين قدر مشغول شديم كه يادي از اين افسانه نكرديم . بايد يك طوري باشد كه ما ياد افسانه كنيم . حالا من يك گوشهاي از معماري برايتان بگويم . معماري اگر براي آدميزاد داريم درست ميكنيم ،يك وقت است بنايي داريم ميكنيم يعني يك لانه اي درست ميكنيم كه آدميزاد هم مثل بقيه حيوانات شب كه ميشود برود يك جايي بخوابد اين ميشود بنايي ، اين معماري نيست .معماري آن است كه ضمن اين كه به شما رفاه ميدهد ياد شما مياندازد كه تو آدميزادي و يك معشوقي داري ، تو از توازن و زيبايي و هارموني و تقارن و قرينه سازي خوشت ميآيد ، تو يك ارتباطي داري با عالم برتر . اگر اينها را حذف كنيم از معماري آن وقت روح ما افسرده ميشود نميفهميم چرا ، ولي باطنا يك چيزي ما را ميخورد كه اينجا كجاست و من در چه لانهاي گير كردم اينجا و بناهاي قديم با توجه به اين نكته ساخته ميشده بناهاي زيبايي كه معماران صاحب ذوق ميساختند ، ضمنا حواسش بوده كه اينجا اتاق پذيرايي است اين يك طوري باشد كه آدم به سقف نگاه ميكند، به پشتش نكاه ميكند و به در نگاه ميكند ، يك چيزي ببيند كه ياد آن افسانه بكند و دو مرتبه به خاطرش بيايد . بنابراين ما به علت اينكه اشتغال بيش از حد به عالم ماده پيدا كرديم ، چون زيبايي صورت است و اين بحث را هم برايتان بگويم كه يك صورت و معني داريم در ادبيات كه صورت ظاهر است و معني باطن تو اين صورت خود چنين ميپرستي كه تا زنده اي ره به معنا نداري صورت پرستي خوب نيست ، انسان بايد به معنا توجه كند اما يك معناي ديگري دارد صورت در مقابل ماده صورت و هيولا ، كه آن جا صورت زيبايي و جان و معناست و ماده آ ن جسم و ظلمت است روح ما عين صورت است و صورت حقيقي است مكه جهت وحدت ماست و آن صورت مطلق كه ؟؟؟؟؟؟؟؟ تعبير ميكنند اروپايي ها يا ؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟ يعني صورت مطلق آن صورت و جمال الهي است و به آن معنا ما علي الدوام موجودات را از ماده به صورت هدايت ميكنيم يعني سنگ و گل و خست را بر ميداريم كه آن صورت را حك ميكنيم روي اين رنگ را برميداريم و صورت را حك ميكنيم و آن ماده را بر ميداريم صورت به آن ميدهيم صورت بخشيدن كار انسان است واحد الصور كار خداست و ما هم به نيابت از او واحد الصور هستيم . بنابراين اگر يادمان برود آن عالم قصه دار ميشويم ومن اعرض عن ذكري ذكري كه ميگويم اينم نيست كه ما يك تسبيح دست بگيريم ، بگوييم من ياد خدا هستم يا الله يا رحمان يا رحيم اسم ببريم ، ذكر اينها نيست ذكر اين است كه او حضور داشته باشد در زندگي ما . اگر يك اسمش جميل است جمال او ، در معماري بايد باشد ، در رفتار ما و لباس و باطن و ظاهر ما بايد باشد . در صحبت كردن ما بايد باشد ، جميل كو ؟ تو ميگويي من ذاكرم هر كسي كه ذاكر باشد به اسما الله زندگي اش تنگ ميشود معيشتش تنگ ميشود ، يعني حضور ندارد جميل در رفتارهاي اجتماعي ما. شما يك جعبه ميوه را باز ميكنيد ميبينيد قسمت بالايش بهتر است قسمت پايي بدتر است اين حضور ندارد اين جا در روابط اقتصادي و اجتماعي و توليداتي كه ما ميكنيم در همه چيز بايد اين اسم را ذاكر بشويم ما و اين ذكر عملي و علمي بايد بيايد به جريان پيدا كند در زندگي ما و من صحبت كردم كه زيبايي اين طور نيست كه فقط يك چيزي باشد و عالم همه زيباي است و خودش را هم پخش كرده در كل عالم و هر چه نظر كني جمال او را ميبيني به شرطي كه در او نظر كني در هواهاي خودت نظر نكني . اين كه گفتند زيبايي بخشي از وجود است ، به خاطر اين است كه تو به وجود او نگاه كن ، تو به واقعيتش نگاه ميكني تو نكاه ميكني به هر آدمي و بدترين نگاه اين است كه به هر آدمي نگاه كند ميگويد اين به چه درد من ميخورد ، اين بدترين نگاه است . چه چيزي ميتوانم از اين به دست بياورم چگونه ميتوانيم نيازهاي خودمان را از اين آدم به دست بياوريم و به چه درد من ميخورد اين نگاه خوبي نيست و زيبايي نمي بيني و وقتي زيبايي ميبيني كه به او داري نگاه ميكني كه اين يك تجلي است و از اين همه تجلي كه خدا دارد اين هم يكي است و چقدر خوب است و فكر ميكني دربارهاش و از او يك عالمه چيز ميآموزد انسان . اگر كه به ماهيت نظر نكند و به وجود نظر كند و بنابراين ما اولا از طبيعت دور ميافتيم به علت اشتغال ميخواهم بگويم غفلت كه اين دنيا اصلش غفلت است غفلت ، اصل كفر هم است . جامي ميگويد كه اگر ميخواهي بداني كفر يعني چه هر وقت از خدا غافلي آن كفر است دلي كو غافل از حق يك زمان است در آن دم كافر است اما نهان است اگر هم غافلي پيوسته بودي در اسلام بر او بسته بودي آن وقت اين غفلت ميآيد اول در طبيعت ما اول از طبيعت و زيبايي طبيعت غافل ميشويم محيط زيست را زشت ميكنيم ،ف به گونه هاي مختلف . وقتي در خيابان رد ميشوي ، دائما چيزهايي را دود ميكند و فضا را آلوده كنند آشفته باشد و در هم و نابسامان باشد . آراستگي يكي از شرايط مهم سلامت روح است . وقتي آدم در شهر راه ميرود بايد شهر آراسته باشد . در كارخانه بسياري از كارخانه واردش ميشويد ميبينيد يك چيزهايي ريختند آن طرف ، يك صندلي آن جاست و يك مقدار سيم اين طرف است ، كارخانه آراسته و مرتب و منظم نيست ، شهر مرتب و آراسته نيست . بنابراين وقتي كه نيست ما دچار غفلت از او ميشويم مبتلا به زشتي ميشويم و مبتلا به زشتي كه شديم ، زشتي جنس هاي خودش را توليد ميكند ، زشتي كج خلقي و مطامع نفساني توليد ميكند ، انواع چيزهاي زشتي توليد ميكند و كارخانه زشتي است و زشتي از اين چيزها توليد ميكند پس اول توجه كنيم به طبيعت و اولا به دامن طبيعت زياد برويم . ماه و خورشيد را ببينيم به قول آن شاعر انگليسي من اشعارش را ترجمه كردم ميگويد بيا تا قدر زيبايي بدانيم به زيبايي غم از دلها برانيم كه بيهوده است دور زندگاني نبيني گر جمال جاوداني نداني قدر سرو سايه بيد اينقدر گرفتاريم كه فرصت نداريم برويم زير درخت بنشينيم ، آبي بيايد رد بشود و صفايي بكنيم ، نيست اين كه بيهوده است دور زندگاني نبيني گر جمال جاوداني نداني قدر سرو سايه بيد گلي كندر چمن مستانه خنديد نداري سوي جنگل ها گذاري نه پاييزي نه فصل نو بهاري به زيبايي دلت مفتوح نگردد ز عشق گلعذاري خون نگردد ز رقص ماه رويان در چمن ها ز دست افشاني سرو ثمن ها از آن لبخند شيريني كه دلدار ز چشم آورد بر لبهاي گلنار چون آدم اول چشمش ميخندد ، بعد ميآايد روي لب از آن لبخند شيريني كه دلدار ز چشم آورد بر لبهاي گلنار ز غم ها ديده ات اندر حجاب است وگر نه روي جانان بي نقاب است چه بيهوده است دور زندگاني نبيني گر جمال جاوداني پس اول برويم ظاهر را و همين طبيعت را طبيعت خودمان و طبيعتي بيرون را جسم ما هم بايد مناسب باشد خداوند ما را احسن تقويم آفريده و بهترين تناسبات را گذاشته در وجود ما . بنابراين اگر كه ما اشتغال پيدا كنيم به زيبايي در طبيعت ذوق و خلاقيتمان بيشتر ميشود روابط اجتماعي و انساني مان بهتر ميشود . بعد از طبيعت ميآييم هنر زيبايي در هنر ، عبارت است از طبيعت به اضافه دل انسان طبيعت روي آيينه است يك آينه روي تو و يك آينه عالم در پيش رخ يار دريغا كه بصري است خداوند در دو چهره خودش را نشان داده، يكي در دل ما و يك هم عالم دو تا كتاب دارد كتاب دل و كتاب آفرينش . اگر اين دل از روي آن كتاب آفرينش كپي كند ، اما دل خودش را هم به آن اضافه كند ، ميشود هنر. اگر عينا كپي كند و هيچ چيز اضافه نكند و دريافت خودش را اضافه نكند ، ميشود عكاسي و هنرهاي تزييني و چيز سادهاي ميشود ، هنر نمي شود ، نقاشي كلاسيك قديم و رامبراند يا نقاشان خودمان . اينها ضمن اين مه دارد طبيعت را نشان ميدهد يك جان و يك روحي در طبيعت است و يك روحي است و يك سريان عشقي در طبيعت است و يك شكوهي در طبيعت است كه شكوه الهي است در طبيعت و آن را نشان ميدهد. يعني اگر يك صبحي را دارد نشان ميدهد ضمنا نشان ميدهد كه چقدر اين جمال الهي در اين طبيعت آشكار است نقاش وجود اين همه صورت كه بپرداخت تا نقش ببيني و مصور بپرستي در حقيقت هنر يك درجه از طبيعت پيش ميگيرد ، يعني طبيعت را ، البته به يك معنايي پيشي نميگيرد ، ولي از عامه مردم پيشي ميگيرد براي طبعت براي اينكه طبيعت را تفسير ميكند ، براي مردم متاسفانه امروز يكي از تعريف هايي كه از هنر ميكنند كه عين گمراهي است ، اين است كه هنر آن است كه شبيه كارهاي گذشتگان نباشد . همين فكر ميكنند اگر توازن و تقارن بوده اينجا نباشد و اگر هماهنگي بوده و اگر مستطيل بوده حالا ذوزنقه بشود ، يك چيزي كه قديم بوده الان نباشد ،اين هنر ميشود ؟ هنر اين است كه آن تناسباتي كه قبلي ها كشف نكرده بودند تو كشف كن ؛ آن ريتم هايي كه آنها كشف نكرده بودند آن هماهنگي ها و تناسبات و پيوندهايي كه آنها كشف نكرده بودند و آن حرفهايي كه آنها نزده بوند و آن جا پاي هايي كه آنها نگذاشته بودند ، تو بگذار . هنر اين است كه انسان در بيابان عالم برود و يك رد پا از خودش بگذارد و يك رد پاي تازه بگذارد كه اگر بيچاره اي در اين بيابان گم شد بگو تو از اين طرف بيا . بنابراين اين هنر معاصر و مدرنيسم كه بلاي جان هنر معاصر شده، معماري ما را از بين برده . من به همين ديوارها كه نگاه ميكنم ساختمانهايي كه اخيرا ميروم ميبينم در شهرهاي مختلف من جمله همين جا نگاه ميكنم ميبينم كه مثل اينكه اين معمار هيچ توجهي نداشته كه اين چشم من ميخواهد از اين زيبايي لذت ببرد . تناسبات را به هم زدند ، فضاها را تنگ كردند و بدون هيچ تناسبي شكل هاي تازه آفريدند كه آن شكل ها آن دريافت هاي دروني ما را پاسخ نمي دهد و راضي نمي كند اشتياقات ما را .
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:35
موضوع برنامه: زيبايي در هنر
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 8/10/84 از ساعت : 23:11 تا23:40 به مدت : 29 دقيقه بسم الله الرحمن الرحيم زيبايي را ما در هنر هم ميتوانيم دنبال كنيم و موسيقي و خوشنويسي و اينها را من از يك جنس حساب ميكنم، منتها يكي كميات غار الذات است به قول علما و يكي اش هم غير غار الذات است ، خط غار الذات است ، يعني اجزايش كميتهايي است كه قرار دارد در موسيقي اينها غير غار الذات است . يعني بايد يك جزئش برود تا جزء ديگر بيايد ، اينقدر ملودي هاي زيبا در موسيقي كردي است ؛ منتها بعضي ها فكر ميكنند بايد اين ملودي ها را تكرار كنند . مثلا متاسفانه در موسيقي هاي محلي تكرار زياد است اين ملودي ها را براي اين آفريدند مه شما بتوانيد تركيب كنيد و حرف هاي تازه بزنيد كلمات را براي اين نيافريدند كه شما تكرار كنيد . مثلا شما در مدرسه يك چيزي ياد ميگيريد تا آخر عمر همان جملات را ميگوييد ؟ يا اينكه آن جملات را ياد ميگيريد كه حرفهاي خودتان را بزنيد ؟ اين گوشه ها و اين الحان و اين ملودي ها كه يك مجموعهاي از نت كه رد پاي احساسي است و اينها معمولا الهامات الهي است و حتي به مردم عادي خداوند الهام ميكند حالا ما ميترسيم بگوييم وحي ولي خداوند ميفرمايد كه به زنبور عسل هم ما وحي ميكنيم وحي عام است مولانا ميگويد اندر بهار وحي خدا درس عام گفت بنوشته باغ و مرغ به تكرار ميرود بيشتر اين موسيقي ها الهام است يعني مستقيما از پيش خداوند ميآيد و به انسان الهام ميكند كه اين الحان را با هم تركيب كن و ناگهان گچ بر دارد گچ كاري ميكند و يك زمزمه اي ميكند و اين زمزمه آن افسانه است كه ياد آن افسانه كردي عاقبت يادش ميآيد كه من كجا هستم دارم گچ كاري ميكنم و ما كجا بوديم و اينجا چه عالمي است و يادش ميآيد و اين ملودي ها ساخته ميشود ملودي ها ياد آوري خاطرات ازلي ماست و آن وقت افرادي كه روحشان شفافيت پيدا ميكند و صاف ميشود ممكن است سبزي فروش باشد ممكن است يك آدم معمولي بشد اينها اين الحان را خلق ميكنند بعد يك آهنگسازان بزرگي ميآيند و اين الحان را تكه تكه الان هم بايد همين كار را بكنند و اين ملودي ها را ثبت كنند و بگويند كه اينها واحد هاي الهامي است و ما ميـوانيم با اينها حرف بزنيم و قصه بگوييم و غزل . قصيده بگوييم داستان تعريف كنيم اين ملودي ها را كه رد پاي خاطرات ما از عالم زيبايي است اينها را من ميبينم كه در موسيقي كردي از يك صفاي خاصي برخوردار است همين قطعه اي كه ايشان خواندند حداقل 10 تا ملودي متفاوت در آن بود كه اينها اگر شفاف شود و پخته شود و تركيب شود با هم در تركيب الحان و هارموني ها يك وقتي گفتيم هارموني ها يعني اينكه اينها با هم تناسب پيدا كنند اصل همه چيزها است ، اگر شما اخلاق ميخواهيد به هارموني ها را عمل كنيد اگر موسيقي ميخواهيد هارمونيها را تركيب كنيد و اگر علم ميخواهيد هارموني ها را بشناسيد هارموني ها و تناسبات را اگر بشناسيد ميشود علم برويد بشناسيد علم ها را كه اين عالم چه تناسباتي دارد اين با آن چه رابطه دارد آن با اين چه رابطه اي دارد اين نصف است و اين سيم را تكان ميدهند يك فركانسي پيدا ميكند و ميروي ميشمري ميبيني 16 تا است بعد سيم را نصف ميكني و دوباره سيم ميزني ميبيني اين شد 432 تا درست دو برابر شد و نصف كه ميكني فركانسش دو برابر ميشود و بعد متوجه ميشوي كه وقتي كه سيم را نصف ميكنند ، چون دو برابر همان فركانس را دارد ، همان احساس را در من ايجاد ميكند . من فكر ميكنم همان است و به همين جهت كسي كه صدايش يك پرده پايين تر است با آنكه بالاتر است يا زن و مرد كه ميخوانند ميبينيم اينها با هم همخواني دارد و يا دو تا سيم را يكي را بم تر ميكنند و ميبينيد كه همان آهنگ است و عينا همان نت ها و همان صدا ها را به شما ميدهد ، ولي يك پرده بالاتر است يا يك پرده پايين تر است وقتي اينها را ميفهميم ميفهميم كه قلب چه طوري كار ميكند و دكتر نگاه ميكند ميگويد شما قلبتان يك اشكالي دارد چرا براي اينكه ميداند اين چه طوري بايد بزند تركيباتش را ميشناسد . بنابراين اگر ما تلاش كنيم براي شناختن تناسبات و روابط حركات بين هم و قوانين علي و معلولي در عالم اي شناخت اين تناسبات ميشود علم و اجراي اين تناسبات ميشود هنر و در عمل آوردن و در زندگي آوردن آن تناسبات ميشود اخلاق كه من بفهمم كه در روابط انساني با شما چه چيزي مناسب است و چه چيزي مناسب نيست و چه چيزي هماهنگ است و نيست ريتم و تناسبش را حفظ كنم بنابراين موسيقي و خوشنويسي يكي از مذكران است ، انما انت مذكر ميتوان به موسيقي گفت كه تو مذكري به نقاشي و خوشنويسي گفت كه تو مذكري به شرطي كه خوشنويس و نقاش از آن شان برخوردار باشد ، اگر شروع كند ، خودنمايي كردن و بگويد من يك چيزي درست ميكنم كه هوش از سرت بپرد و خودنمايي بكند خطش خراب ميشود و گم ميشود و من آن حقيقت را نمي بينم يك مقداري چشم ها را مشغول خودش ميكند ، در صورتي كه خط بايد شما را فارغ كند ، حتي از آن خط خط را وقتي آدم ميبيند بايد برود در يك عوالم ديگر نبايد به آن خط فكر كند ، خط را شما ميبينيد يك چيزهايي يادتان ميآيد يك احساساتي در شما ايجاد ميشود ، فكر ميكند من كجا هستم ، اين چه عالمي است چرا من اين طوري كردم و ناگهان يادتان ميآيد كه امروز صبح با يك نفر دعوا كرديد خوب نبوده ، همين خطر ا كه ميبيند ها يادتان ميآيد مكه عجب ما داد زديم و عرب ده كشيديم هيچ خوب نبود اين خط را ببين چقدر قشنگ است آمده پايين رفته بالا و هيچ دعوا ندارند با هم ديگر و از اين آدم ميرود در يك عالم ديگر و بنابراين خطاط موقعي به آن شان و مقام ميرسد كه اين در مقالات هم چاپ شده توضيح داديم كه اگر همه اصول خط را داشته باشد و شروع كند به خودنمايي موسيقي دان هم همين طور آوازه خوان هم اگر شروع كند آواز خواندنش را به رخ من بكشد ، نفسش را به رخ من كشيده نفس هم زشت است زشت روي تو است ني رخسار مرگ ، وقتي انسان از اين نفس خودش خلاص ميشود ، ديگر هيچ زشتي در عالم نيست همه چيز زيبا ميشود مرگ هم زيبا است مرگ به قول يك شاعر انگليسي كه ميگويد اين خواب كه برادر مرگ است چقدر لذت بخش است حالا ببين مرگ چقدر لذت بخش است و آدم وقتي خسته ميشود چقدر لذت ميبرد وقتي ميخوابد اين خوب كه ميگويند برادر كوچك مرگ است خودش چقدر لذت بخش است. بنابراين آنها زيبا هستند تنها زشتي از نفس ما سرچشمه ميگيرد . اگر من بخواهم خودم را نشان بدهم آنجاست كه زشتي توليد ميشود اگر چه كه اصول خط را هم رعايت كنم بنابراين حالا ديگر به تئاتر و هنرهاي ديگر نميپردازم فقط يك اشاره اي به ادبيات ميكنم كه زيبايي بيشترينش در ادبيات ظاهر ميشود و من ميخواستم توصيه كنم كه همه جوانان عزيز جوانان كه ميگويم همه را ميگويم از 9 تا 99 سال براي اينكه آدميزاد كه پير نميشود و اين نفس ماست كه نگاه ميكند به خودش وگرنه ما ازلي و ابدي هستيم ما پيري و جواني نداريم ، شما اصلا يك لحظه به خودتان نگاه كنيد ميبينيد كه شما اصلا سن نداريد من سن دارد من كه احساسش ميكني تو ميفهمد كه من بدن دارم كه جسم داشته باشم بيشتر اوقات آدم از بدنش غافل است وقتي تو نشستي داري فكر ميكني ميگويي كه خوب من آرزوهايي دارم و ياد اين بدن نيستي و سني نداري يعني اصلا قابل اندازه گيري نيست . اين براي جسم است و عالم جسماني هم عاريتي است كه به ما دادند و از ما ميگيرند و يك لباس نو تر به ما ميدهند ناصر خسرو ميگويند به مرگ خطاب ميكند نرم كردستي ام و زرد چو زرد آلو قصد كردي كه بخواهيم همي خوردن اين كه شد زرد و كهن پيرهن جان است پيش تو بفكنم اين داشته پيراهن اين پيراهن كهنه براي شما بنابراين وقتي نكاه انسان برميگردد از نفس به عشق و به حق همه چيزها برميگردد به زيبايي و ادبيات ما يك چنين درسي را به ما ميدهد درس زيبايي حالا من ميخواهم فقط يك نمونه بگويم يك ذره ز حسن ليلي ات بنمايم عاقل باشم اگر تو مجنون نشوي يك گوشه اي از رودكي سمرقندي كه گفت روي به محراب نهادن چه سود دل به تمناي بتان حجاز رويت را به اين طرف كردي ، ولي دلت به آن طرف است . اين را ميخواهي كار خدا حساب كني ؟ دلبر ما ، يعني معشوق ازلي دلبر ما وسوسه عاشق از تو پذيرد نپذيرد نماز ، ظاهر نماز را ميخواني ، ولي آني كه از تو قبول ميكنند آن وسوسه عاشقي است ، من تو را دوست دارم ، اين را خوشش ميآيد ، خداوند اگر نمازت اين معني را ميدهد خوب است و اگر اين معني را نمي دهد كه من دارم انجام تكليف ميكنم ، خوب نيست ، خوب است واجب است ، ولي اگر معني اش اين باشد كه چون گفتي ما با كسالت و يك مقداري هم شكوه و شكايت كه صبح اول صبح ما را بيدار كردي كه نماز بخوان ، يعني چه ؟ اگر به اين صورت است اين هم نماز نيست ، البته واجب است . به قول آن كه به نماز ايستاد و گفت بسم الله الرحيم ك نعبند ك نستعين الله اكبر ، گفت كه اين چه نمازي است ؟گفت اين نماز ما كه نماز نيست اين قدر كه با خدا ياغي نيستيم ، همين قدر ميخوانيم ، آن را البته بايد خواند اينقدر كه با خدا ياغي نباشيم ، ولي كافي نيست ،وسوسه عاشقي بايد باشد نماز . يا آن فردوسي طوسي كه واقعا حكيم بزرگوار و آن كسي كه براي اولين بار لغت فارسي اش را حكيم را فردوسي گفته حالا ميگويم برايتان ميگويد يكي را برآري و شاهي دهيد به دريا به ماهي دهي يكي را برآري به تخت بلند يكي را نشاني به خاك نژنگ نه با آنت مهر و پارتي بازي فكر نكني اين را بيشتر از تو دوست دارد تو را بيشتر از نه با آنت مهر و نه با اين كين با اين هم كينه اي ندارد ، نه با آنت مهر و نه با اين كين كه به دان تويي اي جهان آفرين آن به دان است ميداند كار بهتر چيست ما چه ميدانيم اين بهتر است ، يا آن به دان فقط اوست چنين گفت مر جغد را نره شير كه فرزند ما گر نباشد دلير بريم از او مهر و پيوند پاك پدرش آب دريا و مادرش خاك همان است كه مولانا ميگويد توبه پيغمبر چه شير را بچه همي ماند بدو تو به پيغمبر چه ميماني بگو من امت پيغمبر ، ولي هيچ شباهتي به پيغمبر نبايد داشته باشم به آن رسول گرامي نبايد داشته باشم گفت كه پدرش آب دريا و مادرش خاك يا گفت كه در توحيد فردوسي ميگويد بر آن آفرين كافرين آفرين مكان و زمان و زمين آفرين چرا براي اين كه آفرين بالاترين چيز است و هر چيزي زيبايي كه ميآفرينند يكي نفر بايد ببيند بگويد آفرين و آن آفرين بالاتر از آن چيز چرا براي آنكه من همان چيز را درك مي:نم و در وجود من شگفتي و احتزاز و وجد و حالي پيدا شده از آن زيبايي بنابراين اين آفريني كه در ما آفريده اين بالاتر از هر زيبايي است كه آفريده خداوند تا برسيم به نظامي كه اصلا ميگويد كه زيبايي را لقمه كرده كه در هر بيتي كه درج كردي علمي به كمال خرج كردي من چند بيت درباره رسول اكرم ميخوانم كه ياد آن بزرگوار شد ميگويد كه تخته اول كه الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست حالا ببينيد اين چقدر تناسب دارد تمام تناسبات را رعايت كرده تخته در محجوبه آن چيزي كه نمي گذارد در برود تو يا از بيرون باز شود از تو باز ميشود اين ضمنا احمد اولش يك الف دارد بر در محجوبه احمد نشست ضمنا حضرت خيلي هم محجوب بوده تخته اول كه الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست حلقه ها را كه الف اقليم داد طوق ز دال و كمر از ميم داد لاجرم او يافت از آن ميم و دال كه مدح محمد باشد لاجرم او يافت از آن ميم و دال دايره دولت و خط كمال گوش جهان حلقه كش ميم اوست خود دو جهان حلقه تسليم اوست هم چو الف راست به صدق و صفا اول و آخر شده بر انبيا انبيا اولش الف است و آخرش هم الف ضمنا اول و آخر انبيا هم اوست هم چو الف راست به صدق و صفا اول و آخر شده بر انبيا امي و حالا امي را معني ميكند امي با الف است ديگر امي و گويا به زبان فصيح از الف آدم و ميم مسيح نيم شبي كان ملك نيم روز سلطان والضحي نيم شبي كان ملك نيم روز كرد عيان مشعل گيتي فروز نه فلك از ديده اماريش كرد زهره و مه مشعله داريش كرد كرد رها در ملك كائنات چهار حد و پنج حد و شش جهاد گوهر شب را به شب عنبرين گاو فلك برد ز گاو زمين يك گوهري بود كه گاو آسمان گفت اين را بدهيد به ما لازم نيست روي زمين باشد او ستده پيش كش آن سفر حالا ضمنا حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و ميزان و عقرب و جدي و حوت را پشت سر هم آورده كه ميگويد كه او ستده پيش كش آن سفر از سرطان تاج و ز جوزا كمر خوشه كز او سنبله تر ساخته سنبله را بر اسد انداخته تا شب او را چقدر قدر است زهره شب سنج ترازو به دست زهره كه در فلك ترازو است زهره ترازو را دستش گرفته مه ببينند ميتوانند بسنجند مقامات و كمالات او را اين شيخ رضاي طالباني يك داستان خيلي قشنگي نقل ميكند در يكي از كتابهايش كه يك مسلماني رفته بود پيش يكي از دوستان مسيحي اش بعد آن دوست مسيحي گفت كه تو چه ميگويي كه پيغمبر ما بالاتر از پيغمبر شماست پيغمبر شما رفت زير خاك در صورتي كه پيغمبر ما رفت آسمان برو در قرآن بخوان ، گفت راست ميگوييد در قرآن است و خيلي ناراحت و افسرده آمد پيش شيخشان ، گفت جواب اين را بدهيد ، دل ما خون شد از اين ماجرا گفت يك همچين چيزي گفته آيا در قرآن است گفت بله ، در قرآن است و درست هم است گفت چطور ، گفت اين ها را فضايلشان را گذاشتند در يك ترازو بكشند اين رفت آسمان و اين آمد زمين تا شب او را چقدر قدر است زهره شب سنج ترازو به دست همين طور ميرود تا آخر چقدر اطوارهاي زيبا دارد اين نظامي اين نظامي آدم را عاشق خدا ميكند عاشق اين رسول گرامي ميكند هيچ كس اين قدر عاشق رسول خدا نبود كه اين همه نعت پشت سر هم اي مدني برقع و مكي نقاب سايه نشين چند بود آشكار اصلا دلش نميآيد رها كند و نعت پشت نعت و هر دفعه اي هم معراج را گفته و هر دفعه هم يك داستان ديگر است و هيچ تكرار نكرده در اين معراج هايش هر كدامش وزن و قافيه و مطلعش همه متفاوت است چقدر عاشق بوده كه ميگويد فتنه فرو كشتن از او دلپذير فتنه شدن نيز بر او ناگزير دو بيت هم از خيام برايتان بخوانم چون خيلي بي لطفي شد به خيام بيچاره البته خيام بيچاره نيست ما بيچاره اي م كه از بركات او خودمان را محروم كنيم خيامي كه حجت الاسلام بوده و شيخ الرئيس بوده در زمان خودش و القاب مذهبي گوناگون داشته توسط بزرگان زمان خودش سنايي به عنوان پيشرو حكيمان الهي از او ياد كرده يك عده اي ميگويند يك لاابالي بوده در ميخانه هاي براي اين كه معني شراب را نمي دانستند چه بوده فكر ميكردند كه شراب همين است كه خودشان ميخوردند من يك رباعي اش را برايتان ميخوانم مي خور ز دل قلت و كثرت برد اينقدر فكر كم و زياد نباشد آن شرابي كه خوردي خلاص ميشوي از اين كه فكر كني يك ذره بيشتر سود ما ميشود يا يك ذره كمتر اين چنين شد اين قدر رفت بالا اين قدر آمد پايين دائما روحت در نوسان باشد كه چه رفت بالا و چه آمد پايين مي خور ز دل قلت و كثرت برد آدم شراب كه خورد از خودش خلاص ميشود و بعدا فكر ميكند كه من بايد چه كار كنم كارش را ميكند چه كار دارد كه پول زياد ميدهند يا كم ميدهند به ما چه كه چه گران شد و چه ارزان البته بايد از نظر اقتصادي آدم تلاش كند كه وضع اقتصاد كشورش بهتر شود و نگراني ندارد از اين كه و ترس داشته باشد از اينكه ارز بالا رفته يا پايين مي خور ز دل قلت و كثرت برد انديشه هفتاد و دو ملت ببرد مولانا ميگويد كه يك رگ اگر در اين تن من هوشيار است با او حساب دفتر هفتاد و اند كن يعني اگر من را هوشيار گير آوردي آن وقت اين بحث ها را بكن پرهيز مكن ز كيميايي كه از او يك جرعه خوري هزار علت ببرد اين يك شرابي است كه يك جرعه كه بخوري همه بيماريهايت خوب ميشود حرص خوب ميشود چون اين حرص نفست است كه مال من باشد ولي وقتي من نبود خلاص ميشود از حرص و غرور چيست غرور اين است كه من بالاتر از تو هستم آن هم از بين ميرود اوج و خودبيني و خصت اينها از بين ميرود هر صفتي كه است براي اين است مه من اين هوشياري و اين محاسبات نفس خودم را دارم پس يك جرعه خوري هزار علت ببرد حسد از بين ميرود حسد داري كه چرا صداي آن بهتر از من است خوب الحمدلله آن ميخواند و ما لذت ميبريم و چه اشكالي دارد كه همه يك صفتي داشته باشند و ما بهره مند شويم مال تو نيست كه مال من است و اگر كسي كه صدايش خوب است مال او نيست كه براي ما ميخواند . پس خداوند هديه داده اين را و اصلا هر چه خداوند از استعدادها به ما ميدهد اينها را بايد هديه بدهيم اينها را دادند به ما كه هديه بدهيم خوشنويسي دادند و آواز دادند و علم دادند و هر چه به ما دادند اين را دادند كه پخش كنيم ندادند كه سود و سودا با آن راه بياندازيم ، البته باز هم مقصود اين نيست كه در عالم و بازار سود و سودا نبايد هنر قيمتي داشته باشد ولي آن هنرمند به فكر آن سود و سودا ها نيست در درجه اول به فكر هنر است حالا يك بيت هم از بابا طاهر بخوانيم دلي دارم خريدار محبت چقدر اين شعر قشنگ است ساده اما زيبا دلي دارم خريدار محبت كز او گرم است بازار محبت چون آدم وقتي خريدار است بازار را گرم ميكند ميگويند مشتري آمده در بازار بازار را گرم ميكند چه بهتر كه آدم بازار محبت را گرم كند چه خوب است وقتي عاشق پيدا ميشود مردم بگويند كه يك نفر آمده مشتري محبت است بنابراين بازار محبت گرم ميشود و ما اگر بخواهيم جامعه خودمان و هم جامعه بشري اصلاح شود . هر فرد انساني ميتوانم بگويم سه تا تعهد دارد ، يعني من به عنوان يك انسان يك تعهد دارم ، به عنوان يك انسان تعهدم اين است كه كاري كنم كه انسانها دلشان گرم شود كه هر كس من را ديد بگويد كه آدميت چقدر خوب است آدميزاد چيز خوبي است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شكسپير ميگويد آدميزاد چقدر چيز خوبي است چقدر شريف و والا است ، اين را درباره ما بگويند. من استعداد ندارم نقاش شوم ، ولي هر آدمي تعهد دارد كه آدميزاد شود كه هر كس من را ديد بگويد آدم راست گو هنوز نمرده در دنيا ، بگويد اين آقا راست ميگويد آن آقا با محبت است و اين شرافت نفس هنوز در دنيا است هنوز جوانمردي و بزرگواري است و هنوز بخشش است و هنوز مردم مهماني ميدهند و هنوز همديگر را دعوت ميكنند و به هم عشق ميورزند اين هنوز از بين نرفته بعد به عنوان قوميت خودش من ايراني هستم . هر ايراني بايد يك كاري كند كه بگويند چقدر ايراني ها خوب هستند به به از ايراني هر چه ايراني ديدم خوب بوده هنرمند بوده و با ذوق بوده . در آن سخنراني لندن اگر دوستان ديده باشند آنجا اشاره كردند كه وقتي با آن قاليباف قمشهاي صحبت كرديم كه تو براي چي اين را بافتي و انگيزه ات چه بود گفت دلم ميخواست سرم را بلند كنم بگويم من ايراني هستم ، اين هم هنرم است. همه ما اين كار را بكنيم هر ايراني وظيفه اش اين است كه ايراني را سربلند كند يعني من به اندازه وجود خودم بگويم كه ايراني سر بلند است ، يك ايراني به اين خوبي . بعد هم بياييم در قوم خودمان ؛ كرد هستم به نظر من هر كردي موظف است كه كرد بودن را سربلند كند ، ما نبايد افتخاراتمان فقط گذشته مان باشد من يك نفري اگر انسان خوبي باشم و اگر هنرمند باشم و عالم باشم چه بهتر و اگر همت كنم و به جاهاي بلند برسم چه بهتر ، اما اگر هيچ كاري هم نتوانم بكنم آدم خوبي شوم تا اينكه مايه سربلندي قوم خودم شوم پس اگر كه انسان خريدار محبت شود دلي دارم خريدار محبت كز او گرم است بازار محبت لباسي بافتم بر قامت دل ز پود منت و تار محبت چند بيتي هم از مولانا و وقتمان هم گذشته و من امشب يك كمي كه گفت كه پريشانم پريشان آفريدند پريشان گويي كردم نمي دانم چه گفتم ميخواستم كه از همه شعراي بزرگ ايران يك گوشه ابرويي نشان بدهم ولي حالا نميرسيم فقط از مولانا يك مكالمه اي است كه خيلي زيباست و همه مثنوي زيباست و بعضي وقت ها بي لطفي ميكنند درباره مولانا و ميگويند مولانا بيشتر فكر و انديشه است و زيبايي كلام شاعرانه و كلامش خيلي شاعرانه نيست ، اين طوري نيست ، خيلي هم زيباست و شعر نمي دانند چيست ، اين قدر لطايف شعري در مثنوي است همه ابياتش خوب است به خاطر اين كه بعضي وقت ها كلماتي را به كار ميبرد كه خوش آهنگ نيست و آن كلمات براي آن جا خوب است وقتي ميگويند لنگ و لوك و چفته شكل و بي ادب سوي او ميغيژ و او را ميطلب چقدر قشنگ است يعني با هر جان كندني است بمير و بدم و طالب او باش نشسته بر خواسته يذكر الله قياما و قعدا وجنوبهم نشسته و خوابيده و به پهلو لنگ و لوك و چفته شكل و بي ادب سوي او ميغيژ و او را ميطلب بد است اين شعر اين طلب در تو مبارك جنبشي است اين طلب در راه حق آتش كشي است اين طلب هم چون خروسي در سياه ميزند نعره كه ميآيد صباح معدن دنبه نباشد دام گرگ حالا گرگ و دنبه و اينها ممكن است كلمات شاعرانه نباشد ولي اين شعر چقدر شاعرانه است ميگويد كه يك روباهي آمده بود چشمش افتاد به يك دنبه اي و گفت ه چه دنبه اي ولي بعد زيرك بود گفت اين دنبه را اينجا بيخود نگذاشتند نكند ميخواهند ما را شكار كنند اين حرص ما است كه ما را مياندازد در اين دام يك گرگ حريصي را گير آورد گفت من چون ارادت خاصي به شما داشتم گفتم كه جنابعالي اين دنبه را ميل بفرماييد در شان من نيست دنبه به اين تازگي و خوبي گرگ را آورد اينجا و گرگ پريد در دام گرفتار شد و دنبه هم پريد اين طرف كه روباه خورد . حالا ببينيد مولانا چه ميگويد معدن دنبه نباشد دام گرگ تو اگر ميخواهي به اصل لذت و شادي رسي اين يك ذره كه گذاشتند اين جا اين دام است اين را ول كن معدن دنبه نباشد دام گرگ كي شناسد معدن آن گرگ سترگ بنابراين تمام ابيات مولانا حالا گاهي اوقات قصد ثمين دارد ولي پر از زيبايي است و آن قطعه اي كه ميفرمايد كه اين زمان جان دامنم بر تافته است بوي پيراهن يوسف يافته است صحبت شمس را ميكند و بعد فيلش ياد هندوستان ميكند و ميگويد كه جانم آمده ميگويد كه كز براي حق صحبت سالها باز گو رمزي از آن خوشحال ها تا زمين و آسمتان خندان شوند روح و عقل و ديده صد چندان شود گفتم اي دور افتاده از حبيب همچو بيماري كه دو افتاده است از طبيب لا تكلفني فاني في الفنا تكليفمان نكن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ گفت قال اطعمني ، به من طعام بدهيد من گرسنه ام ، فاني جاع ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو مگر خود مرد صوفي نيستي مرد را از نسيه خيزد نيستي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتمش پوشيده خوش تر سر يار خود تو در ضمن حكايت گوش دار خوش تر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران گفت پنهان و عريان و برهنه بي عدول باز گو رنجم مده اي بو الفضول گفت اگر عريان شود او در ميان ني تو ماني ني كنارت در ميان انشاءالله برويم در آن بهشتي كه در اين عالم ميتوانيم درستش كنيم و در آن بهشتي كه السموات و الارض هست و آنجا فراخناي باشد و بتوانيم حرف دلمان را با هم ديگر مبادله كنيم و هم دل و هم زبان شويم كه هم زباني خويشي و پيوندي است . والسلام
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:41
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 15/10/84 از ساعت : 17 : 23 الي 53 : 23 به مدت : 36 دقيقه به نام خدا اول سلام كنيم به حضرت حوا و آرزو كنيم كه انشاءالله همه ما آدم باشيم و در كنار حوا به سكون و آرامش برسيم . حوا اگر آن گوهر وجودش را حفظ كند و آن عالمي كه در وجود او خداوند نهاده كه يك عالمي است كه نظير عالم سكون و آرمش خودش است چون ساكي غير از خدا نيست در عالم لا ساكن سو الله ولي گفته در كنار اين ميتوانيد ساكن شويد ، يعني اين ساكن من است بنابراين اگر سلام كنيم به حضرت حوا و آن آيت الهي و آن سوره مباركه كوثر كه انا اعطيناك الكوثر يعني ما به تو كوثر عطا كرديم . پس بنابراين بايد شكر گذاري كنيم نماز پرستش است و پرستش هم يعني پرستاري پرستش يعني دورش بگردي پرستار چه كار ميكند ميآيد بالاي سر شما دعا ميخواند آب ميآورد، دوا ميآورد امكانات رفاه تان را فراهم ميكند و معاينه ميكند و تسكين ميدهد ، اين را ميگويند پرستش . وقتي ما ميگوييم خدا را پرستش كنيم يعني بايد دنبالش بگرديم ، هر جا كه است . از جمله اينجا خداوند نماينده دارد ، يعني گفته كه بندگان من دور آنها بگرديم به اين قرض بدهيد به آن كمك كنيد گفته من ذي الذي يقرض الله قرضا حسنا كيست كه به من قرض بدهد، خدا خودش را زده به اين مه به من قرض بدهيد خدا چه قرضي ميخواهد غني عن العالمين است ، ولي منظورش اين است كه بياييم به همديگر كمك بدهيم و همين حرف را در گوش حضرت حوا هم زد خداوند كه بدان من كمكت هستم و آن مرد نازنيني كه عاشق تو است آن دارد حضور من را اعلام ميكنم آن تجلي رحمت من است و تو هم يك تجلي ديگر از رحمت من هستي دو تايتان با هم مكمل و متمم هم ديگر هستيد ، چرا ما نيرويمان را صرف كشمكش و تعارض و مايي و تويي كنيم ، ميتوانيم دو تامان با هم هم جهت و هم قدم شويم و موقعي به نهايت نيرو ميرسيم كه از يك طرف برويم . اگر يكي برود شرق و يكي برود غرب نه اين طرف ميرود و نه آن طرف و يك جاي ديگر ميروند دو تايشان كشيده ميشوند ، به يك راه ديگر مهم ترين سوالي كه در يك ازدواجي كه ميشود كرد اين است كه عزيزم تو كجا ميخواهي بروي كه آمدي خواستگاري من ميگويد كه من ميخواهم بروم پيش خدا من عاشق خدا هستم ميخواهم برگردم بروم پيش خدا ميگويد تو كجا ميروي، ميگويد من هم اتفاقا همين جا ميخواهم بروم آن وقت اينها با هم ميتوانند يك عمر با خوبي و خوشي و حرمت و عزت با هم زندگي كنند پدرم ميفرمودند كه پدر مابا مادر ما 50 سال يا حالا من يادم نيست كه چند سال بوده ميگفتند تمام طول مدتي كه آنها با هم زندگي كرده بودند گزارش كردند زياد عمري نكرده بودند گفتند كه يك بار نشده كه با هم جز با تعارف حتي كه ميل نفرموديد ، بفرماييد. يعني با حرمت و عشق با هم حرف ميزدند و هيچ وقت با هم نزاع و كشمكش نداشتند ، چرا ؟ براي اينكه هر دويشان دارند يك جا ميروند ، اگر من دارم ميروم پيش زيبايي دگر نمي توانم كار زشت كنم ، اگردارم ميروم پيش آن خوبي مطلق نميتوانم ديگر كار بد كنم كه فقط بايد كار خوب بكنم . بنابراين تو هم كه همان جا ميخواهي بروي بنابراين دوتايمان با هم يك نيرو ميشويم و چقدر قدرت پيدا ميكنيم ميتوانيم هزار نفر را دنبال خودمان بكشانيم كه ما داريم ميرويم تو هم اگر دوست داري با ما بيا . چه بهتر كه انسان هادي راه بشود ، با اعمالش با عشقش با نوع زندگي اش ، بدون حرف كونوا دعاتا بغير السنتكم ، شما داعي الي الله باشيد مردم را به خدا دعوت كنيد بدون زبان مردم نا بينا كه نيستند . به قول نظامي ميگويد كه اين ز انصاف بود زور نيست گر تو نبيني دگري كو نيست ميبينند مردم بالاخره اگر كه آمدند حض كردند از زندگي شما آن وقت ميگويند كه شما ببخشيد دينتان چيست ؟ مذهبتان چيست ؟ عقايد و ايدئولوژي تان چيست ؟ ما هم ياد بگيريم ، ما مرديم از اين زندگي افسرده دلمرده شما چرا اين طور شاد و خوش و خرم هستيد در كنار هم چه كار كرديد ، اينها را برايشان توضيح دهيد كه ما مسافريم ، ما سالكيم ، ما عشقمان به همديگر معني اش اين است كه ما دو نفرمان داريم به يك نفر نگاه ميكنيم، عشق در هم نگاه كردن نيست ، با هم نگاه كردن است ، وقتي كه دو نفر با هم دارند به يك نفر نگاه ميكنند، اين عشق رخ ميدهد. چون ما فقط يك نفر است كه بايد به او نگاه كنيم ، لعلكم بلقا ربكم توقنون ، اينها را ميگويد من همه را برايتان ميگويم كه ايمان بياوريد كه شما بالاخره قرار است ، بياييد پيش من و ثم تردون الي عالم الغيب ميآييد ، پيش عالم غيب . بنابراين امشب ميخواهيم صحبت كنيم از كتب آسماني كه اين معاني را آوردند ، انبيا و بعد دنبالشان اولين و شاعران آسماني اين دعوت را آوردند كه تو درست است كه من فرستادمت آنجا . ولي حالا ميخواهيم با هم آشتي كنيم و چقدر آشتي بعد از قهر لذت بخش است و گاهي اين قدر لذت بخش است كه افراد حاضر هستند يك دعوايي بكنند كه بعد به آن لذت برسند . لذت آشتي بعد از قهر البته خوب نيست كه اين كار را بكند آدم ، ولي خوب گاهي پيش ميآيد ما اگر به هر بهانه اي بتوانيم يك تجديد ديدار بكنيم و بلقا او برسيم و من كانوا يرجوا لقا ربه هر كس كه اميد وارد برود پروردگارش را ببيند آنهايي كه اميد ندارند بروند اميدشان را پيدا كنند، به بهار نگاه كنند در قرآن است اين كه ميبيني كه من اين زمين مرده را تصير سحابا و سقناه الي بلد الميت هدايتش ميكنم اين ابر را بر ميانگيزم و بعد اين ها را هدايت ميكنم ، به يك زمين مردهاي بعد آن وقت وقتي كه فلما انزلنا علينا الماء وقتي كه آب را بر زمين نازل ميكنيم ، احترزت وربت و انبتت من كل زوج بهيج آن وقت است كه پر از شادي ميشود و درختان بهيج ميشود و پر از بهجت و شادي هستند و گل و سبزه كه ميآيد بيرون ، ميگويد اينها را من براي چي كردم براي اينكه لعلكم بلقا ربكم توقنون براي اينكه بداني كه بهاري است و اين را خاك را ديدي كه چه طور مرده بود زنده شد و تو هم ميآيي بيرون سرت را ميكني از اين عالم بيرون و ما را ميبيني . بنابراين اين دعوت عشق كه موضوع اصلي كتب آسماني اين است من توصيه كردم به همه عزيزان و خودم هم تا جايي كه ميتوانستم اين توصيه را عمل كردم كه همه كتب آسماني كه منصوب است ، حالا 100 در صد 90 درصد بالاخره يك انتساب الهي دارد از سخنان كونفوسيوس گرفته ، از سخنان بودا به خصوص آن شعر معروف كرگدن بودا كه خيلي معروف است ميگويد شاخت را بگذار روي سرت و وارد جنگل عالم شو و ا هيچ كس نترس چون شير به خود سپه شكن باش فرزند خصال خويشتن باش و ميگويد كه دل از جهان بردار تا به همه آرزوهايت برسي عجيب است ميگويد اگر همه آرزوهايت آرزو را به سينه خواهم كشت تا نخيزد به خودنماييها اگر اين آرزو ها و اميال و خواست ها را زير پا گذاشتي به همه آرزوهايت ميرسي حافظ در يك بيت اين را خلاصه كرده حافظ علت اين كه اين قدر عزيز است و اين قدر محبوب واقع شده براي اينكه جوهر و خلاصه همه كتب آسماني پيشين را جمع كرده ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد حافظ هم از آن مطربان است ريال چون حافظان كه قرآن را جمع ميكنند اين حافظ كه اينجا ميگويد منظور بر آن مقام كه حافظ برآورد آواز غزل سرايي ناهيد صرفه اي نبرد در آن مقام كه حافظ برآورد آواز آن مقصود آن حافظ است ، حافظ يعني خنياگر و مطرب عشق كه ساز و نوايي دارد آن وقت اين گفته كه ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد مواعظ حكمي با نصوص قرآني هر جا حكمتي بوده از حكمت سليماني كه حافظ ميگويد از حكمت سليمان هركسكه شك نمايد بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهي اين حكمت سليماني را دارد بودايي را دارد كه طريق كام بخشي چيست چه طوري ميشود آدم به كام دلش برسد طريق كام بخشي چيست ترك خام خود گفتن يك روزي آدم بايد آتش بزند به همه آرزوهايش بگويد من اصلا نميخواهم خوشبخت شوم من ميخواهم خوشبخت كنم و ميخواهم يك كسي از من شاد بشود و خوشحال شود و آن وقت جنين آدمي از من خوشحال ميشود ، آدمي خوشبخت ميشود كه هيچ دنبال خوشبخت شدن خودش نباشد و اين كه من چه كار كنم كه خوشبخت شوم ، سوالش اين سوالش اين است كه من چه كار در عالم بكنم كه مرضي آن پروردگارم باشد و حالا كه ما با هم دعوا كرديم و سعدي ميگويد كه تو فارغي از حال دوستان يارا فراغت از تو ميسر نميشود ما را تو ميتواني بدون ما سر كني ولي ما نميتوانيم بدون تو سر كنيم تو نظير من ببيني و بديل من بگيري عوض تو من نيابم كه به حسن بي نظيري من كجا بروم يك نفر ديگر پيدا كنم و يك رب العالمين ديگر از كجا پيدا كنم تو صد هزاران هزار مثل من گفت اي عاشقان روي تو از ذره بيشتر از ذره بيشتر نه كه از ذره كمتري اگر تو فارغي از حال دوستان يارا فراغت از تو ميسر نميشود ما را ديگر من هر چه كه تو بگويي من تحمل ميكنم و عمل ميكنم دگر به هر چه تو گويي مخالفت نكنم كه عيش بي تو ميسر نميشود ما را دليلش را هم خيلي قشنگ گفته كه تو هر چه بگويي من مخالفت نميكنم ، چرا ، براي اين كه بدون تو ما نميتوانيم عيش كنيم با كي عيش كنيم عيش بي يار مهنا نبود يار كجاست بنابراين حالا كه قرار است ما برگرديم و اين عروج مجددي كه بعد از آن هبوط داشتيم اين را با دعوت كتب آسماني ميتوانيم شروع كنيم و كمك بگيريم از همه آنها بودا را بخوانيد ،كتاب اوستا را بخوانيد ، حالا بالاخره يك مروري كنيم سرودهايي است در گات ها نيايش هاي خيلي قشنگي است ، اينها را بخوانيد آدم دلش باز ميشود ، يعني هر چي چيز خوب است اشكال ندارد كه شما بخوانيد هيچ منافاتي ندارد ، با دينتان دين ما همه كتب را قبول ميكند هر چه كتاب خوب است فبشر عبادي الذين يستمعون القول و يكتبون احسنه ، بشارت باد آن بندگاني كه اين كار را ميكنند . مكاتب زندوريستي و داستان هاي خيلي قشنگ و بديعي دارند اينها را بخوانيد . گفتند در يك سرهنگي خيلي با غرور آمده بود پيش يك مرشد ظن ميخواست نشان بدهد كه ما آمديم يك چيزي ياد بگيريم ولي غرورش نميخواست زير پا بگذارد سعدي ميگويد بپرس هر چه نداني كه ظل پرسيدن پرسيدن ظل ميخواهد ، بگويد كه آقا ببخشيد من اين را نمي دانم ظل ميخواهد پرسيدن ، نميشود كه با گردن كلفتي بيايد يك آقايي بود هر دفعه ميآمد از ما سوال ميكرد من خودم يك جايي كار ميكردم مترجم بود و بلدم هم نبود و ميآيد سوال ميكرد و ظل پرسيدن را حاضر نبود و ميگفت به نظر شما اينجا اين چه معني ميدهد ، من با شما مشورت كنم ، من ميگفتم كه نه فكر نميكنم اين معني باشد بعد ميرفت همان را مينوشت ، اين خوب نيست آدم بايد ظل پرسيدن را قبول كند كه من شاگردم آمدم بپرسم بپرس هر چه نداني كه ظل پرسيدن دليل عز تو گردد به وقت دانايي يك وقت هم تو عزت پيدا ميكني وقتي كه دانا شدي آن وقت عزيز ميشوي ديگران در مقابل تو تواضع ميكنند ، ميگويد كه سرهنگ آمد و گفت كه من آمدهام يك سوال بكنم بفرماييد كه بهشت چيست و جهنم چيست ، آن مرشد هم گفت كه اين فضولي ها به تو نيامده برو بنشين آنجا . اين هم سرهنگ است و خيلي سرهنگ تمام با قپه و اينها آمده حرف ناصواب نشنيده، گفت قربان من با ادب و سوال كردم ، شما جواب ندايد گفت گفتم كه اين فضولي ها به تو نيامده سوال بيخودي نكن برو بنشين آن جا ، دو سه بار كه اين تكرار شد آن عصباني شد و چماقش را كشيد كه بيايد و بزند و گفت كه با علالا بر سر مطرب رسيد، كه بزند گفت كه بزنم مغزش را داغون كنم ، وقتي كه رسيد آن جا آن پير گفت كه اين جهنم است ، اين كاري كه تو داري ميكني گفت جهنم، يعني اين يك مرتبه هوشيار شد كه اين چه خوب به او گفته كه اين حال را بهش ميگويند جهنم، بعد گفت ببخشيد من متوجه شيوه تعليم شما نبودم و من خيلي خوشبخت شدم ،گفت اين هم بهشت است ، براي اين كه خيالت راحت شود اين طوري تعليم ميدادند خيلي تعليمات لطيفي است در مكتب ظن و اين در فرهنگ ما هم از اين شوخيهاي عبرت آموز . به بهلول نسبت دادند كه آمده بود 2 بعد از ظهر در خانه هارون الرشيد را ميزد و هارون الرشيد با يك عدهاي رفته بود صحرا كه دعا كنند باران بيايد ، بعد اين آمد در زد و باغبان از ته باغ آمد و گفت براي چه در ميزني ، گفت هيچي ميخواستم بگويم بلند شو گلها را آب بده ، گفت اين فضولي ها به تو نيامده من اين جا خودم باغبانم ميدانم كي بايد آب بدهم ، پس بيا برو به اين هارون الرشيد هم بگو كه اين جا باغبان دارد خودش ميداند كي آبياري كند ، تو نميخواهد بروي مداخله كني گفت تو اين قدر نمي فهمي كه داري به من جواب ميدهي، اين را هم برو به هارونالرشيد هم بگو . يا در جاي ديگري معروف است كه ناگهان بهلول آمد نشست روي تخت هارون قبل از اينكه هارون بيايد تا آمدند بلندش كنند دو دقيقهاي نشست آنجا و بعد با چوب زدند آمد پايين از آنجا و هارون الرشيد رسيد گفت چه شده گفتند هيچي قربان نشسته بود رو تخت شما ، گفت چرا روي تخت من نشستي گفت من قصدي نداشتم ميخواستم نشان بدهم كه من كه دو دقيقه نشستم اين جا چه بلايي سرم آمده ، چه چوبي خوردم ، شما كه 20 سال است نشستي اينجا ببين چه چوبي ميخوري . براي اينكه من هم چون نبايد اينجا مينشستم ، چوب خوردم . بنابراين از آثار زرتشتيان باستان كه فرهنگ بسيار غني داشتند و عيد نوروز شايد در دنيا هيچ قومي عيد به اين پر مغزي و پر معنايي نداشتند داستان هاي قشنگ درباره اين عيد است . سنت هاي بسيار قشنگ است ، ياد خدا است لحظه به لحظه و آن عمو نوروز كه ميگويند بايد بيايد ، ميگويند اين يك پير زني بوده كه هر سال ميآمده ، شنيده بوده كه اگر كسي اول سال بيدار باشد عموم نوروز بيايد رد شود از آنجا اين جوان ميشود و اين هم آرزوي جواني داشته و خوب هر كسي دلش ميخواهد جوان شود گر چه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم گير تا سحر گه ز كنار تو جوان برخيزم آن هم دلش ميخواست جوان بشود و بعد هر سال خوبش ميبرد مثل ما كه خوابمان ميبرد و آن دم الهي و نفخه الهي كه نوروز است و ميتواند ما را روز نو ايجاد كند آن را خوابيم ؛ حالا اين پير زن هم هر سال نوروز كه ميشد ميخواست جوان شود خوابش ميبرد ؛ امسال به خودش ميگويد كه نه من مينشينم و چشمهايم را باز نگه ميدارم و نزديك ها سحر هم بوده ؛آغاز سال دم سحر بوده و اين هي ميخوابيده بيدار ميشده و ميگويد كه امسال بايد بيدار بمانم و بيدار ميماند ، يك مرتبه يك نسيم خوشي به آن ميخورد و بعد خوابش ميبرد و به كلي يادش ميرود كه من منتظر عمو نوروز بودم و در صورتي عمو نوروز را ديده بوده بعد خوابش ميبرد و بلند ميشود و ميبيند كه زمان گذشته و سال تحويل شده و اين هم بيدار نبوده ، خيلي قصه ميخورد و ميآيد يك گوشه اي مينشيند و گريه ميكند اينقدر گريه ميكند كه آب چشمش همه جا را ميگيرد ، بعد نگاه ميكند يك دختر جوان زيبايي در آب چشم خودش و با چه زيبايي و شهلايي و چشمان زيبا و چهره جوان نگاه ميكند ، ميگويد اين منم يعني بعد به دستش نگاه ميكند ميگويد بله و متوجه ميشود كه عمو نوروز آمده كار خودش را كرده و رفته . اگر ما حافظ ميگويد ز كوي يار ميآيد نسيم باد نوروزي از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل بر افروزي آن بادي كه اگر به آدم بخورد باد عشق باد ايمان و اين كه ما ميخواهيم پيش تو برگرديم اين زنده ميكند آدم را و اين همان است كه پيغمبر فرمودند علي و في ايام دهركم نفحات آگاه باشيد كه يك نفخه هاي نوروزي ميآيد خودتان را در معرض اين قرار بدهيد در معرض اين مركزش يعني برويد يك جايي كه يك صاحب نفسي صاحب دلي حرف خوب دارد ميزند ، كتاب خوب بخوانيد، موسيقي خوب گوش بدهيد ، اينها نفخه ها است هم چو اسرافيل كا اوازش به فن مردگان را جان درآرد در بدن موسيقي خوب زنده ميكند اين آن نفس قدسي مردان خداست آن شعر و آن كلام آن آيت الهي كه ناگهان به گوش آدم ميخورد كه فهل انتم منتهون و يك مرتبه به خودش ميگويد كه بس ميكني ميگويد آره بس ميكنم ديگر، كار بد نمي كنم . بنابراين اينها را و اين سنت ها را اگر مطالعه كنيد درباره اش ، به خصوص يك كتابي است مورابيليا كه به انگليسي هم ترجمه شده و به فارسي هم كتاب سيرت كوروش كبير شما ببينيد كه كوروش كبير چه انساني بوده ، اينها رهم بخوانيد . سه تا خردمند بودند كه آمدند براي حضرت مسيح هديه بدند و اين رسم هديه بردن را مغان باب كردند و بعد مسيحي ها هم از مغان ياد گرفتند و مسيحي ها كه الان هديه ميدهند، از مغان يادگرفتند . به همين جهت هم هديه هاي كامل را در زبان انگليسي ميگويند هديه مغان ، وقتي هر چه داري در طبق اخلاص ميگذاري ، اين را ميگويند هديه مغان وقتي تمام زندگي ات را در طبق اخلاص ميگذاري و هديه ميكني به يك نفر اين را ميگويند هديه مغان داستان اوهنري را بخوانيد هديه مغان كه متاسفانه در فارسي ترجمه كردند هديه كريسمس . براي اينكه آن نميفهميده هديه مغان يعني چه ؟ چون در شب كريسمس بوده ، يك هديه اي و داستان شب كريسمس است و اين را ترجمه كردند و به صورت فيلم در آوردند به نام آن مجوسه سوم . همين يك داستان ميتواند متحول كند آدم را زير و زبر را بفهمد و معني دين را بفهمد كه من حالا چون داستان را قبلا در جاهاي ديگري تعريف كردم الان متعرض آن داستان نميشوم و همين طور كتاب مقدس مسيحيان را كتاب از صفر تكوين تا امثال حضرت سليمان و غزليات حضرت سليمان تا مضامين حضرت داوود تا سخنان آموس نبي ، حضرت آموس ، مطلبي من ترجمه كردم از حضرت آموس نبي كه فكر ميكنم الان اگر يك جايي چاپ كنند ، فكر ميكنند اين ديشب براي وضع بشر امروز نوشته شده ، و يك آدمي همين ديشب اين را براي اوضاع و احوال امروز در جهان اين شعر را نوشته . خيلي لطايف در آن است اينها را بخوانيد و اگر انگليسي آلماني ميدانيد ، به آلماني به ترجمه مارتين لوتر از اين كتاب استاندارد است ترجمه خوب از اين كتاب است . در زبان انگليسي ترجمه اوترايز ورژن ترجمه خوب اين كتاب است و باز توصيه ميكنم كتاب پيل گرينس پراگرنس را كه من اخيرا داستانش را تعريف كردم انشاءالله نوارش به شما خواهد رسيد ، داستان پيل گرينس پراگرنس آن هم سيري است به سوي بازگشت به خدا و يك نفري حركت ميكند كه برگردد برود پيش خدا و سر راه با چه مشكلاتي رو به رو ميشود و با ديو رو به رو ميشود . شما اين شاهنامه را كه ميبينيد اين همه داستان ديو آدم است ، يعني چه ؟ يعني اينكه ما دائما گرفتار ديو هستيم . يك كسي ميگفت كه اين جوانها متاسفانه دوره هاي اخير بعضي ها تارك الطلاه شدند يا كاهل نماز شدند ، نماز نميخوانند گفتم خوب براي چه بخوانند براي اينكه دليلي پيدا نميكنند و بايد يك نفر به آنها توضيح بدهد كه تو براي چه بايد بخواني ؟ براي چه آدم صبح خواب آلود بلند شود و بخواند و وضو بگيرد و نماز بخواند براي كي ، اما وقتي بفهمد ديگر احتياجي نيست كه شما توصيه كنيد اگر بفهمد كه كجاست ، مهم اين است كه ما بفهميم كجا هستيم . ما خيال ميكنيم كه در يك مهماني هستيم كه در مهماني شيريني ميآورند ميوه ميآورند ، اما اگر شما در مهماني يك كسي سيني بياورد جلوي شما يك دانه خنجر يك دانه نيزه و يك دانه تير و كمان و سنان و سپر و كلاه خود براي شما بياورد ، شما ميگوييد عجب ابلهي وسط مهماني و شيريني و باقلوايي چيزي بياوريد اينجا ، اما اگر شما در بيابان باشيد كه ما هستيم ما در مهماني نيستيم ، خيال نكنيد ما اينجا در مهماني هستيم ، گفت تا مبيني آن در و در گه مخسب حين مخسب اي جبري بي اعتبار جز به زير آن درخت سايه دار بگذار به يك جاي امن برسي مقام امن و ميبي غش و رفيق شفيق ، بگذار به يك جاي امني برسي ، بعد بخواب. الان ما نميتوانيم بخوابيم الان حرص ايستاده مثل ديو ميآيد سر آدم را ميبرد ديو بخل و حسد ايستاده ما هم در بياباني كه راه گريز نداريم كجا برويم و از كدام طرف فرار كنيم و اگر آنجا يك نفر بيايد يك سيني بگذارد جلوي شما و بگويد بيا اين شمشير براي تو حظ ميكنيم . اگر ما بفهميم كجا هستيم ميفهميم نماز يعني چه استعينوا بالصبر و الصلاه كمك بگيريم از چي كمك بگيريم اين را بردار بزن در سر آن ديو به قول فردوسي كنون اي خردمند روشن روان به جز نام يزدان مگردان زبان كه او هست بر نيك و بد رهنماي اين است كه اسم يزدان را كه بردي راهنمايي ات ميكند يعني بايد دنبالش بروي كه او هست بر نيك و بد رهنماي از او هست گردون و گردان به جاي بنابراين اگر تو بفهمي كه در كجا هستي ما در بيابان هستيم ما در يك كويري هستيم كه جلويمان سري دارد ميآيد شيري است كه نشسته بر در گاه خواهم كه به شير گم كند راه اين كتابها را كه بخوانيد اينها شما را آگاه ميكنند كه ما در كجا هستيم . اين داستان ها كه در ادبيات يك پادشاهي بود اين طوري بود و اينها تمام داستاني است كه ما بايد برويم با مادر فولاد زره مبارزه كنيم ، نه كه با مادر فولاد زره ازدواج كنيم . مادر فولاد زره همين دنياست كه زشت و بد قيافه هم است ، براي اينكه دم مرگ آدم ميفهمد ، الان نمي فهمد از سخنان زرتشت يكي اش هم همين است كه ثروت هر آدمي دم مرگ معلوم ميشود ، آن جا كه آدم خوابيده والتفت الساق و بالساق كلا اذا بلقت الطراقي و قيل من راق والتفت الساق و بالساق ، آنجا كه جان به استخوان ترقوه ميرسد و آدم ميپرسد كه من راق ، يعني كيست كه يك وردي بخواند و دعا بخوانيد راقي كيست و ميگويند هيچ راقي وجود ندارد ، هيچ رقيهاي وجود ندارد ، اذي المنيت انشيت اسفارها الفيت كل تميت لا تنفعوا ميبينيد كه هيچ رقيهاي و راقي يعني كسي كه رقيه ميخواند رقيه يعني ورد و جادو و جمبل و هزار تلاشي كه آدم ها ميكنند بلكه زنده بمانند و وقتي كه ميفهميد آنجا معلوم ميشود كه آدم چقدر ثروت دارد و حسب بانكي اش معلوم ميشود كه من هيچي ندارم فقير دارم ميروم از اينجا ، براي اينكه هر چه نگاه ميكند به نامه اعمالش كه چند تا دل از من شاد شده هيچي چقدر آدم ها را رنجاندي خيلي كار خوبت چه بوده نكردم كار كه بد كه همش به فكر خودم بودن و خودم هم دارم از بين ميروم يعني انسان واقعا فقير ميشود . گاهي اوقات با اصحاب كه مينشستند پيغمبر آنها را سوال ميكردند ازشان براي اينكه چيزي ياد بدهند آن لغت هاي مشكل عربي را از شان ميپرسيدند گفتند كه كيس يعني چه گفتند كيس كسي است كه خيلي زياد هوشمند باشد و بتواند در تجارت هاي مراقب اوضاع بازار باشد و بتواند اين كار را بكند حضرت فرمودند الكيس من عمل لما بعده كيس كسي است كه براي بعد از اين دارد كار ميكند ، اين را ميگويند كيس ، براي اينكه براي اين دنياي فاني آدم عاقل همچين كاري نميكند مرغ زيرك نشود بر چمنش نغمه سراي هر بهاري كه به دنبال خزاني دارد مرغ نميآيد بيخودي براي يك بهار دو روزه نغمه سرايي كند و شعر بگويد براي آن شعر ميگويند ؟ . بنابراين آنجا ميفهمد كه استعينوا بالصبر و الطلاه و ميفهمد كه اين روزه به دردت ميخورد اين را وقتي آن بخل و حرص آمد ميزند در سرش ، كه من روزه ميگيرد كه هرمان هسه اين را هم توصيه ميكنم در اين ولايت به خصوص آلماني است از بهترين داستان نويسان دوره اخير بوده ، هم داستان هاي كوتاه قشنگي نوشته و هم داستان هاي بلند داستان دميان و داستان سيزارتا به خصوص فيلمش هم است يك داستاني هم راجع به شاعر نوشته كه واقعا معني شاعر را آنجا شما ميفهميد كه شاعر يعني كي ؟ خيلي لطيف است داستان شاعرش اينها را به آلماني يا انگليسي و به فارسي هم متاسفانه ترجمه نشده ، بعضي از اينها ترجمه شده من پريروزها يك كتابي ديدم كه اين قدر خوب است گفتم من كه آلماني نمي دانم و ميروم ياد ميگيرم ، نميدانم ميروم ياد ميگيرم آنقدر اين كتاب خوب بود كه من نتوانستم اين كتاب را نخرم ، گفتم كه كتاب را ميخرم ميروم آلماني ياد ميگيريم ميخوانمش ميشود ياد گرفت ، شما فكر نكنيد آدم وقتي همت كند چندين زبان ميتواند ياد بگيرد در يك سال دو تا زبان ميتواند ياد بگيرد به خصوص اگر يك زبان را خوب ياد گرفته باشد زبان هاي ديگر برايش آسان ميشود زبان ياد بگيريد گوته را حيف است كه آدم به آلماني نخواند حيف است كه همين هرمان هسه را نخواند . آنجا يك دختر بسيار زيبايي است كه هر مردي را كه تست كنند رفوزه است يعني هر كاري كه بگويند كه به خاطر من حاضري دروغ بگويي بله حاضرم و هر كاري بگويي برايت ميكنم . اين عاشق خدا نيست عاشق اين دو روزه است ، براي اين كه عاقبت آن ماه رويان كاه رويان ميشوند ، آن وقت اين جوان ولي از آن جنس نيست و آن دختر ميآيد هر چه عشوه در چنته داشته استفاده ميكند ، قوس ابرو، تير غمزه دام كيل ، اينها را همه را پهن ميكند و بعد اثر نميكند بعد ميگويد تو چه كار ميكني و همچين قدرتي از كجا آوردي سه تا مطلع را ميگويد ، يكي اينكه ميتوانم فكر كنم ميتوانم روزه بگيرم ، بگويم نمي خواهم نمي خورم حلال را چه برسد به حرام ، نميخورم و اين نان را گذاشتند ، اينجا گرسنه ام هستم ولي نميخورم ، من اين قدرت را دارم ميتوانم صبر كنم اگر بتواند انسان صبر كند صبر تلخ آمد وليكن عاقبت ميوه شيرين دهد پر منفعت صبر كن گر تو اشكالي به كلي و حرج صبر كن و الله مفتاح الفرج صبر كن كز صبر مفتاح الفرج صبر مفتاح گشايش كارها است . بنابراين ما اگر بفهميم كه كجا هستيم نمازمان را ميخوانيم و روزه مان را هم ميگيريم ميفهميم كه اينها به درد ميخورد اينها را بيخودي كه نگذاشتند ، گفته اين كارها را كه بكني به تو كمك ميكند صبح بلند ميشوي شستشويي ميكني و گفتگويي ميكني اياك نعبد و اياك نستعين ، نه از اين نمازهايي كه ما ميخوانيم كه به ريشمان ميخندند فرشتهها، فرشتهها ميخندند گفتند يك كسي نمازش را كه ميخواند دو متر ميپريد آن طرف گفتند ، چرا همچين ميكني گفت اين نماز ما وقتي ميرود بالا ميگويند اين را بزنيد تو سر صاحبش ، من ميپرم اين طرف كه به من نخورد . اين چه نمازي است كه سبحان ربي اعلي و بحمده و سبحان ربي العظيم و بحمده اصلا نمي داند چه داريم ميگوييم غير المغضوب عليهم در روز چند تا كار ميكني كه مردم از دستت عصباني ميشوند ، از دشت تو آن وقت ميگويي غير المغضوب عليهم ، يعني چه سبحان ربي اعلي يعني پروردگار اعلي من تويي برترين نقطه عشق من توي من به خاطر تو است كه كار ميكنم به خاطر هيچ كس ديگر نيست كه كار ميكنم آن وقت اين معني تقويت ميشود ، صبح چقدر خوب است كه آدم ، آن شعر انگليسي ميگويد كه صبح ها دم درگاه هستي بنشين و يك نگاهي به پروردگارت بكن بعد برو سركار همان نماز است .
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:44
موضوع برنامه: شكسپير و سعدي
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 10/9/84 از ساعت : 16 : 23 تا 50 : 23 به مدت : 34 دقيقه به نام خدا دكتر حسين الهي قمشه اي : حالا من يك چند تا موضوع را انتخاب ميكنم از سخنان شكسپير و سعدي و داشتم اين را ميگفتم كه اينها به عنوان لسان الغيب شناخته شدند . سعدي را مرحوم ملك الشعراي بهار گفته كه راستي دفتر سعدي به گلستان ماند طيباتش به گل و سبزه و ريحان ماند اوست پيغمبر و اين نمامه به فرقان ماند هر كه او را كند انكار به شيطان ماند عشق سعدي نه حديثي است كه پنهان ماند داستاني است كه بر سر هر بازاري هست شيخ بهايي در مورد مولانا هم ميگويد كه: من نميگويم كه آن عالي جناب هست پيغمبر ولي دارد كتاب در مورد شكسپير هم گفتند كه شكسپير از خودش پرسيدند كه تو كي اينها را مينويسي و به چه سرعتي و اين همه حرف هاي خوب را از كجا ميآوري مينويسي ؟ گفت وقتي كه آن الهه شعر و آن سروش غيبي به من ميگويد . مگر كسي ميتواند به همين سادگي بنشيند قلم بگذارد روي كاغذمكبث بنويسد ، مويد بعند الله بوده ، متصل بوده به يك عالمي كه آنجا زيبايي و مطلب ميآمده و چقدر نصايح خوبي در اين نمايش نامه مكبث است و چقدر در اين هملت است كه تمامش كوتيشن است و هر چه ميروي جلو كلمه اي است كه آدم بايد نقل كند. من خودم يك كوتيشني ديدم از نوشته هاي خودم ، كه الهام گرفته از جبران خليل بود، ديدم اين كوتيشن است و يك مطلبي است كه ميشود جايي نقل كرد و اين كه داد و دهش نمايشگاه ثروت بي كران عشق است . اگر بگويند آقا سخاوت چيست ؟ داد و دهش و سخاوت ، ما خيال نكند كه تو سخاوت مندي ، سخاوت نمايشگاه ثروت بي پايان عشق است كه دست به دست ميرود و هر دو دست را سعادت ميبخشد. هم آنكه ميدهد به سعادت ميرسد و هم آنكه ميبيند اين را ميگويند كوتيشن . سعدي ميگويد كه خداوند قارون را نصيحت كرد كه احسن كما احسن الله اليك . كار نيك كن آنچنان كه خداوند به تو نيكويي كرده ، تو هم كار نيك كن به مردم . نشنيد و عاقبتش شنيد . ابلهي را ديدم ثمين ، حالا يك مرتبه يك قشر مدعي بي سواد ظاهر فريب را ميآورد معرفي ميكند و ميآورد روي سن . ابلهي را ديدم ثمين خلعتي ثمين در بر و قصبي مصري بر سر و يكي گفت سعدي چگونه ميبيني اين ديوان معلم بر اين حيوان لا يعلم ، گفتم خطي زشت است كه به آب زر نوشته است . شعري عربي دارد كه عجل جسد له خوار ، آيه قرآن آورده كه گوسالهاي است كه جسد مرده است ، منتها يك صداي عجيب و غريب هم از خودش در ميآورد ، همان كه گوساله سامري بود . حالا يكي از اين موضوعاتي كه سعدي و شكسپير در آن مشتركند ، توجه دادن به اين كه اين عالم به سرعت برق در گذر است و شكسپير شما را ميآورد در اين سن عالم و ميگويد دو ساعت بيشتر اينجا نيستي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تمام عالم يك تماشاخانه است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همه هم بازيگر اند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از يك در صحنه وارد ميشوند و از يك طرف خارج ميشوند و بعد ميگويد كه اين هفت مرحله دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اول يك بچه است ، ؟؟؟؟؟؟؟در آغوش دايه تكيه ميكند . بعد يك پسر بچه اي است چهره مثل آفتاب بامدادي درخشان ؟؟؟؟؟؟؟ كيفش را گذاشته پشتش و با بي ميلي دارد ميرود مدرسه ، مجسمش كنيد چقدر قشنگ چهره اش را نشان ميدهد . با بي ميلي قديم مدرسه سخت بود و با ميل كم تر ميرفتند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد يك عاشقي پيدا ميشود كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مثل يك كوره شعله ور است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و يك قصيده اي در مدح يك دلبندي ، ابرواني ميخواند و بعد يك سربازي را ميبينيم ، سربازي كه ناسزاهاي عجيب بر زبان ميآورد و ؟؟؟؟؟؟؟يك ريش بلندي دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و شهرت و افتخار را كه چيزي جز حباب روي آب نيست و يك لحظه ديگر ميپرد اين را در دهان توپ جستجو ميكند . بعد يك قاضي را ميبينيم ؟؟؟؟؟؟؟ قاضي ميبيني كه يك شكم مدوري دارد كه از خروس هاي اهدايي آستر شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ يك آستري دارد از خروس هايي كه ميآورند معمولا سعدي هم دارد همه كس را دندان به ترشي كند گردد ، مگر قاضي را كه به شيريني . مردم دندان هايشان با ترشي كند ميشود مگر قاضي كه با شيريني و شما را گاز نگيرد و بعد يك قاضي ميبيني وهمين طور درجه به درجه ميرويد جلو كه آخرين صحنه را نشان ميدهد كه يك آدم كه هيچي ندارد و دندان ندارد و عقل ندارد ، ميارن دستش را ميگيرند از اين طرف صحنه ميآورند و از آن طرف صحنه ميبرند بيرون حالا سعدي چه ميگويد اي كه وقتي نطفه بودي در شكم وقت ديگر طفل بودي شير خوار همچنين بالا گرفتي تا بلوغ سرو بالايي شدي سيمين عذار همچنان تا مرد نام آورشدي فارس ميدان و مرد كارزار آنچه ديدي بر قرار خود نماند آنچه بيني هم نماند برقرار دير و زود اين شكل و شخص نازنين خاك خواهدگشتن و خاكش غبار نام نيكو گر بماند ز آدمي به كز او ماند سراي زر نگار اين توجه دادن به اين كه عالم به سرعت برق در حال گذر است و ما يك بازيگري هستيم اينجا داريم بازي مان را ميكنيم وبايد نقش خودمان را خوب بازي كنيم . آن قطعه معروف تو بي اور نات تو بي دت ايز د كويزشن كه ترجمه بسيار زيبايي هم از آن شده توسط مرحوم مينوي كه من آن را برايتان ميخوانم ، كه ببينيد چقدر شكسپير در اين قطعه ، كويستشن چيست ؟ وات ايز د كويستشن بعضيها ميگويند، سوال چيست ؟ سوال اين است كه چرا ما از مرگ ميترسيم براي اين كه بيشتر مردم دارند شكايت ميكنند كه اين چه زندگي است ، پس چرا از مرگ ميترسي . تو بي اور نات تو بي دت ايز د كويزشن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به بودن يا نبودن بحث از اين است ، آيا عقل را شايسته تر آنكه مدام از منجنيق و تير دوران جفا پيشه ستم بردن و يا بر روي يك دريا مصائب تيغ آهيختن و يا از راه خلاف آنها را سر آوردن . به مردن خواب رفتن ، بس و بتوانيم اگر گفتن كه با بك خفتن تنها ، هزاران لطمه و زجر طبيعي را كه جسم ما دچارش است پايان ميتوان دادن ، چنين انجام را بايد به اخلاص آرزو كردن . تو بي ويش ما بايد آرزو كنيم به مردن خواب رفتن ، يحمتل هم خواب ديدن . ها همين اشكال كار ماست همين بايد تامل را برانگيزد همين پروا بلايا را طويل العمر ميسازد ، مشكلش اين است كه ما زيرا بعد از اين مرگ و بعد از اين كه از اين چنبر دار بي وفا خارج شويم آنگه چه روياها پديد آيد . ما نميدانيم كه ميترسيم همين طور كه بچه ها از تاريكي ميترسند آدم ها از مرگ ميترسند چون نمي دانند بعدش چه خبر ميشود اگر بدانند كه بعدش چه خبر ميشود ، هيچ نگراني پيدا نميكنند اگر بدانند مرگ اين است كه ما را از چاه در ميآورند و يك فضاي بزرگي هم است ته چاه ، حالا ممكن است كه بگويند ته چاه نيست اينجا ، و لي ته چاه است چون نه گذشته را ميداني، نه آينده را ميداني ، ته چاه است چون ما هيچي نمي دانيم در وسط تاريكي از اين جا آدم را در ميآورند ميبرند به يك عالم نور و پيش پروردگارت، بد است اين . بعد ميگويد و گر نه كيست كو تن در دهد به طعن و طنز دهر و آزار ستمگر حالا اينجا تمام بدي هاي زندگي را شكسپير خلاصه كرده ، كيست كو تن در دهد به طعن و طنز دهر و آزار ستمگر ، وهن اهل كبر و رنج خفت از معشوق و سرگرداندن قانون و تجريهاي ديواني و خواري ها كه دائم مستعدان صبور از هر فرومايه همي بينند ، اينها جمله در حالي كه هر آني به نوك دشنه اي عريان حساب خويش را صافي توان كردن . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتي ما ميتوانيم با يك خنجر برهنه اي خودمان را بكشيم چرا نميكنيم به خاطر ترس از همين ماجراهاست. حالا دنباله اش را من ديگر برايتان نميخوانم چون من ميخواهم ختم كنم به عشق . اما قبل از عشق راجع به موسيقي هم صحبتي بكنم ، چون هم شكسپر حرفهاي خيلي خوبي راجع به موسيقي زده و هم سعدي . عاشق موسيقي بودند هر دو اصلا موسيقي را آسماني ميدانستند و ميدانستند كه جهان پر از موسيقي است جهان پر سماع است و مستي و شور وليكن چه بيند در آيينه كور شكر لب جواني ني آموختي كه دلها در آتش چو ني سوختي پدر بارها بانگ بر وي زدي به تندي و آتش در آن ني زدي پدر ميگرفت نيش را آتش ميزد شبي بر اداي پسر گوش كرد سماعش پريشان و مدهوشكرد همي گفت و بر چهره افكنده خي كه آتش بر من زد اين بار ني هميشه من ني را آتش ميزدم اين بار ني من را آتش زد نداني كه شوريده حالان مست چرا برفشانند در رقص دست گشايد در از غيب بر واردات فشاند سر دست بر كائنات رقصيدن يعني چه يعني ؟ دست افشاني كردن دست از هر دو جهان بيفشان و پاي بكوب بر سر اين عالم و به زير پاي بكوبيد هر چه غير از وي است . اين را ميگويند پايكوبي و دست افشاني هم با دوست ، دست افشان به عالم پاي كوبان و باز اشاره ميكند كه شكسپير ميگويد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر ستاره اي كه دارد در مدار خودش حركت ميكند يك فرشته است و دارد آواز ميخواند ، اگر شما نميشنويد ، گوشتان كر است . به خاطر اين است كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خاطر اين جامه گلين و خاكي كه ما پوشيديم ، كه مولانا ميگويد كه ديگ چون ، چرا به يا د نميآوريم به خاطر اينكه گر چه بر ما ريخت آب و گل شكي يادمان آيد از آنها اندكي يك كمي يادمان ميآيد و اين باعث ميشود كه ما يادمان نيايد و الا عالم پر از موسيقي است حلال رقصي كه بر ياد اوست كه هر آستينيش جاني در اوست درباره عشق ، من ختم ميكنم به موضوع عشق . البته اين فقط يك جرعه اي است از شراب شكسپير كه هر جا هر نكتهاي گفته ، نقطه اوج آن مطلب است سعدي مثلا گفته كه شراب از پي سرخ رويي خورند ولي عاقبت زرد روي كشند ميخواهند بخورند و صورتشان سرخ نميشود كه سرخ ميشود ولي بعدا دو مرتبه زرد ميشود . يك شرابي بخور كه واقعا رنگت سرخ شود و پر از شادي و نشاط شوي ، آن را سعدي ميگويد و الا آنچه عقلت ميبرد شر است و آب ، آنچه كه عقلت را ميبرد شر است به اضافه آب . ولي شكسپير چه ميگويد شكسپير اين قدر تفسيرش زيباست كه آدم حيرت ميكند ميگويد عجبا از آدم هايي اين در اتللو است . عجبا از مردمي كه خودشان با دست خودشان يك دزدي را ميفرستند در خانه شان قلاب ميگيرند و از پنجره دهان ميفرستند تو و به او آدرس ميدهند كه برو طبقه بالا ، طبقه بالا را كه ميگويند اجاره داده براي اين است كه عقل ما آنجاست ديگر ، كه برو طبقه بالا ما يك گوهري داريم اسمش عقل است اين را بردار و برو، اين يعني شراب خوردن . از اين قشنگ تر ميشود گفت كه آدم با دست خودش همچين كاري بكند . اما در مورد عشق سعدي كه پيغمبر عشق است و هر چه گفته از عشق گفته و دينش هم عشق است مپندار سعدي كه راه وفا نتوان رفت جز در پي مصطفي سعدي اگر عاشقي كني و جواني عشق محمد بس است و آل محمد براي اينكه عاشق آن چشم و ابرو بوده . اين چشم و ابرو ها هم مقامش هميشه محفوظ است . ولي اين جمالي كه چهار روز است حسابي نميتواني بكني رويش شما الان چشم و ابرو است و پس فردا چيز ديگري ميشود . ميبرند خانه سالمندان بايد يك نفر را كلي به آن حقوق بدهند كه برو يك سري به او بزن . همه اينها كه در خانه سالمندان بودند، پريروز داشتند دلبري ميكردند در خيابان ها. پس آن زيبايي مال ما نيست ، زيبايي اين است كه در تمام سنين عمر انسان ميتواند آن را حفظ كند ، انگليس ها ميگويند اگر يك زني در سن 90 سالگي زيبا باشد آن زيبايي براي خودش است ، زيبايي آن است و حقيقت زيبايي آن است آن زيبايي خداوند يك چيزي داده و بعدا هم ميگيرد و براي شما نيست اصلا . زيبايي ما آن است كه ما به دست آورديم و هنر است آنم زيبايي كه آدم بتواند در سن 80 سالگي هيچ خطي از زشتي در چهره اش نباشد . چون هر كار بدي كه آدم ميكند يك گوشه يك ذره جا مياندازد ، يك كينه آدم داشته باشد اينجا جا مياندازد، يك خرده حسابگر باشد آدم هاي حسابگر چشم هايشان يواش يواش آدم هايي كه مثلا سودا گرند ، همه اش حرف ميزنند، قيافه هايشان فرق ميكند به قول سعدي كه : بازرگاني را شنيدم كه 150 شتر بار داشت و 40 بنده خدمتكار شبي در جزيره كيش مرا به حجره خويش آورد . سر سعدي را خورده آورده آنجا و همه شب نيارميد از سخن هاي پريشان گفتن كه فلان ملكم به فلان جا زمين است. فلان بضاعت به هندوستان گاه گفتي كه خاطر اسكندريه دارم كه هواي خوش است و گاه گفتي نه كه دريا مشوش است و اينجا مشكلات دارد فلان چكم اينجاست و فلان سفته آنجاست ، در بانك سوئيس اين را باز كردم و در بانك كجا اين را باز كردم سعدي سفري ديگر دارم كه اگر آن كرده آيد بقيت عمر به كنجي بنشينم گفتم آن كدام سفر است ؟ گفت گوگرد پارسي خواهم بردن به چين كه شنيدهام قيمتي عظيمي دارد و ديباي چيني به روم، در آن زمان چه فاصله اي بوده و چي رومي به حلب و آبگينه حلبي به مصر و چي مصري به كجا و يك سفر طولاني و آرزوهاي دراز . بعد آخر هم به سعدي گفته تو هم يك چيزي بگو گفت آن شنيدستي كه در صحراي غور بار سالاري در افتاد از ستور گفت چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور در دوبيت جوابش را داده . حالا آدمي كه اصلا نگاهش اين است قيافه اش هم تغيير ميكند و قيافه سوداگر پيدا ميكند آدم . هيچي بهتر از اين نيست كه آدم قيافه خوب پيدا كند و قيافه مهربان داشته باشد ، در هر سني فرق نميكند آدم ها دوست داشتني هستند . در هر سني اگر دلشان پاك باشد در هر سني دوست داشتني هستند . بنابراين من يك شعر از شكسپير برايتان بخوانم و يك غزل هم از سعدي. سعدي هر چه گفته راجع به عشق است ، شكسپير هم همين طور . يك غزلي راجع به عشق دارد كه گفته اگر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ يعني بيا كه هيچ مانعي ايجاد نكنيم بر سر راه دو روح كه همديگر را ميفهمند ، در سر راه دو عاشق كه همديگر را ميفهمند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عشق آن نيست كه وقتي يك چيزهايي تغيير ميكند اين هم تغيير ميكند. خانم براونينگ ميگويد كه مرا دوست بدار ، نه به خاطر چشم و ابرو و نه به خاطر خلق و خو ، نه بخاطر اين ، نه بخاطر اون ، به خاطر اين كه من را دوست بدار و مپرس چرا ميگويند ، خانم ها اين طوري دوست دارند ، من را دوست بدار و مدان كه چرا ، به خاطر خودم مرا دوست بدار به خاطر اينكه منم، به اين خاطر دوست بدار اين عشق هميشه ميماند و گرنه آن عشقي كه به خاطر به خصوصي است آن از بين ميرود و اخيرا ميگويند كه اضافه كردند در كليسا كه ميروند كه عهد كنند ميگويند كه ما در ثروت و فقر و در بيماري و سلامت به هم وفادار ميمانيم و يك چيزهايي را اسم ميبرند، در شهرت و گمنامي اخيرا اضافه كردند در چاقي و لاغري كه آن هم اضافه شود كه ما وفا دار ميمانيم به هم ، چرا براي اينكه هر كدام از اينها عامل جدايي ميشود. گفت آن شاعر انگليسي كه اي محبوب من بنگر در وفاي من كه اكنون سه روز تمام است كه تو را دوست دارم و اگر هوا مساعد باشد تا سه روز ديگر هم تو را دوست خواهم داشت . يعني اگر يك چشم و ابروي ديگر پيدا نشود و مشكلات ديگر پيش نيايد اين عشق هاي 6 روزه يا سه روزه است اينها را ميگويد عشق حساب نكن ، لاو ايز نات لاو . عشقي كه كم ميشود عشق نيست ، شهوت است. شكسپير ميگوي عشق تا ابديت ادامه پيدا ميكند ، دستخوش زمان و مكان نيست عشق آن ستاره اي است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟كه هزاران كشتي سرگردان را حمايت ميكند.و يك فانوس بلند دريايي است كه از آنجا راهنمايي ميكند به امواج دريا و هيچ اضطرابي در آن حاصل نميشود . وقتي امواج دريا متلاطم ميشوند مگر آن برج دريايي تكان ميخورد اينقدر ثابت و لا يتغير است عشق بعد آخرش ميگويد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر اين حرف خطا باشد و به من ثابت كنند كه اين خطاست نه من هرگز چيزي مينوشتم و نه هرگز كسي سخن از عشق ميگفت گر عشق نبودي و غم عشق نبودي چندين سخن عشق كه گفتي كه شنودي من ختم ميكنم به يك غزلي از سعدي هر غزلي بخوانيم واقعا فوق العاده است ندانمت به حقيقت كه در جهان به چه ماني جهان و هر چه در او است صورت اند و تو جاني گرم باز آمدي محبوب نيك اندام سنگين دل گل از خارم بر آوردي و خار از پاي و پاي از گل مرا تا پاي ميپويد طريق عشق ميجويد بحل تا عقل ميگويد زهي سوداي بي حاصل هر آن عاقل بود داند كه مجنون صبر نتواند شتر جايي بخواباند كه ليلا را بود محمل يا اين غزلي كه ما گاهي در عروسي ها ميشنيديم امشب آن نيست كه در خواب رود چشم نديم خواب در روضه رضوان نكنند اهل نعيم خاك را زنده كند تربيت باد بهار سنگ باشد كه دلش زنده نگردد به نسيم اگر انسان به يك نسيم عشق دلش زنده نميشود ، معلوم ميشود كه سنگ است ، والا خاك ميشود ، خاك هم كنايه از تواضع است اگر انسان غروري در سرش نباشد و تواضع داشته باشد ، نسيم عشق دارد ميوزد و انسان را زنده ميكند خاك را زنده كند تربيت باد بهار سنگ باشد كه دلش زنده نگردد به نسيم بوي پيراهن گم گشته خود ميشنوم ضمنا اگر اين ابيات را نگاه كنيد ، هر كدامش يك آيه قرآن است ، هر كدام يك طوري يكي از آيات قرآني در آن است بوي پيراهن گم گشته خود ميشنوم ور بگويم همه گويند ضلالي است قديم توبه گويند از انديشه معشوق بكن ميگويند بيا از عشق توبه كن ، اين حرفها چيست ؟ اين كه اين همه اينها با توبه مخالف اند ميگويد بيا از اين راه توبه كن ، از گناه نمي گويد كه سعدي ميگويد آوازه درست است كه ما توبه شكستيم ، ما توبه را ميشكنيم اساس توبه كه در محكمي چو سنگ نمود ببين كه جام زجاجي است طرفه اش بشكست به قوت گل شدم از توبه شراب خجل كه كس مباد ز كردار نا صواب خجل اين توبه است كه بايد بشكنند ، ميگويد : هرگز اين توبه نباشد كه گناهي است عظيم . سعديا عشق نياميزد و شهوت با هم پيش تسبيح ملائك نرود ديو رجيم انشاءالله كه ما از بركات فرهنگ جهاني كه پر از عشق است و پر از خداست اين شكسپير ممكن است از كتاب مقدس دو هزار تا نقل كرده ، ولي اشاره اي نكرده كه اين كلمات را مثل سعدي و سعدي نشان ميدهد كه شاگرد مكتب قرآن است و قرآن مثل خون در شريان سعدي جريان دارد . هر كجا كه شما ميرويد اين است و حضور دارد . به نام خداوند جان آفرين ،اين قرآن است ، حكيم سخن در زبان آفرين علمه البيان عزيزي كه هر كه از درش سر بتافت به هر در كه شد هيچ عزت نيافت تمام اينها آيات قرآن است ، ولي شكسپير هم پر است از خدا و سه تا چيز است كه خيلي مهم است . يكي خدا كه پر است كتابشان از خدا و خدا آگاهي دارند دوم مقام انسان كه چقدر مقام دارد تن آدمي شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت حالا يك كسي شعر را اين طور ميخواند تن آدمي شريف است به جان آدميت؟ نه ، همين لباس زيباست نشان آدميت گاهي شعرهاي را يك تغييري در آن ميدهند و يك كسي ميخواست در حضور و در يك مجلسي كه بزرگان بودند يك شعري يادش آمد كه براي كومپيليمان به يكي از آن حضرات بخواند گفت كه تا سايه هماي تو افتاد بر سرم دولت مساعد آمد و اقبال چاكرم يك مرتبه ديد كه آقاي دكتر اقبال آن جا نشسته ، شعر را مصرع اول را هم خوانده تا سايه هماي تو افتاد بر سرم دولت مساعد آمد و اقبال ، چاكرم اين طوري گفت حالا ما اگر كه به مسئله انسان نگاه كنيم كه ميبينيم كه سعدي ميگويد مگر آدمي نبودي كه اسير ديو ماندي تو آدميزاد نبودي و الا اسير ديو نميماندي مگس دچار تار عنكبوت ميشود و شيطان ضعيف است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در قرآن است كه خيلي ضعيف است اگر فوتش كني ميرود ، پس تو مگس بودي كه در دام او افتادي اگر كبوتر بودي كه گير نميكردي كه مگر آدمي نبودي كه اسير دو ماندي كه فرشته ره ندارد به مكان آدميت شكسپير ميگويد كه ؟؟؟؟؟؟ اين آدمي زاد چه تكهاي است؟؟؟؟؟؟؟؟ چقدر عقلش شريف است و خداوند به سبب عقل چه شرافتي به ما داده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توانايي هاي انسان چقدر نا متنهاي است و اصلا تمامي ندارد آدميزاد ؟؟؟؟؟؟؟ در عمل مثل فرشته و ؟؟؟؟؟؟؟؟ مثل خدايان دارد فكر ميكند ؟؟؟؟؟؟؟؟ پادشاه حيوانات است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و شكوه آفرينش است . اين هم همان غزل است . اين دو تا ، سوم اين كه در عالم حساب و كتاب است و خوب و بد اگر تو خوب رفتار كردي به تو خوب رفتار ميكنند اين يك ارتباطي دارد ، كه اين را هم شكسپير خوب نشان داده كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر الف رخداد بدان كه ب هم رخ ميدهد . فكر نكن كه اينجا قاطي ميشود و اين را بازيگران ميگويند كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پاكي پليدي است و پليدي پاكي است . نور و ظلمت در قرآن مساوي نيستند كه تو چه طور ميگويي نور و ظلمت مساوي هستند . عالم و جاهل مساوي اند و كور و بينا مساوي اند، نيستند اينها . بنابراين اين را شكسپير خيلي رويش تاكيد ميكند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زيبايي زيبايي است و خوبي خوبي است و بدي هم بدي . اگر خوبي انجام دادي خوبي ميبيني و اگر بدي انجام دادي بدي انجام دادي و من يعمل مثقال ذره خير يره و من يعمل مثقال ذره شر يره . اين سه تا حرف اساسي يكي ايمان به خدا و يكي ايمان به عظمت و جاودانگي انسان كه به عوالم ديگر ميرود و سوم اينكه كار خوب بايد بكني و اگر ميخواهي كه به زيبايي و لذت و بهشت برسي، بايد كار خوب بكني و هيچ راه ديگري وجود ندارد در 32 تا نمايش نامه نشان داده كه هيچ راه ديگري وجود ندارد فقط و فقط بايد خوب باشي و چاره اي ديگر نداري . اگر بخواهي شاد باشي محبت كردن انجام وظيفه كردن خدمت به خلق كردن وجود ندارد . اگر بخواهي شاد از اين دنيا بروي آن لحظه اي كه آدم را دراز ميكنند و ساق ها را به هم ديگر ميچسبانند بهم ديگه و آن موقع آدم نگاه ميكند به زندگي اش و حظ ميكند كه ما كار بد نكرديم .كسي از من نرنجيده و هزاران دل خون از من دستش به آسمان نيست . اين بالاترين لذت زندگي و بالاترين سعادت در عالم كه گاهي ميپرسند خوشبختي در چيست ؟ خوشبختي در انجام وظيفه است وظيفه انساني. اگر تو آدميزاد باشي و وظيفه انساني را انجام بدهي ، ديگه بدان كه خوشبختي و هر سختي هم كه پيش آمد و پيش ميآيد ، البته من و شما ندارد اين آزمون است ميآيد و ميرود . بالا سر آدميزاد خوب نميآيد ، بلا سر آدميزاد بد ميآيد . مثلا امام حسين چه بلايي سرش آمد و شمر بود كه بلا سرش آمد و عمر سعد بود كه بلا سرش آمد عرض شود كه يزيد بود كه بلا به سرش آمد ، چه بلايي بدتر از اينكه آدم سياه كند روزگار خودش را با بدترين عمل و عقل را بگذارد و آن شريح قاضي بود كه حضرت به او ميگفتند كه تو مواظب باش نميري ، نمي فهميد يعني چه ، من مواظبم ، ولي وقتي كه داستان پيش آمد كه بنويس اينجا قد خرج الحسين عن دين جده ، يك پول زيادي بهت ميدهيم و يك خانه وپارك و بنز را بهت ميديم و متناسب با آن زمان اين را امضا كن يادش آمد از اون مسئله و گفت با قرآن مشورت كنم ، با قرآن مشورت كرد آيه آمد ان الله يحب التوابين خداوند توبه كنندگان را دوست دارد ، گفت اين را امضا ميكنم و بعدش توبه ميكنم وقتي كه امضا كرد بالاخره گفت كه من مردم و راست گفت . مرگ حقيقي انسان اين است كه حق را انسان ترور كند و گوهر حقيقي انسان را ترور كند و هيچ تروري بدتر از اين نيست كه آدم خودش را ترور كند . ديگري را كه انسان نميتواند ترور كند . يك مرگي دارد حالا به دست تو رخ ميدهد وگرنه هيچ كسي را نميتوان ترور بكنه ،مگر اينكه خودش را با دست خودش گوهر نازنين وجود خودش را آسيب بزند . انشاءالله كه ما خوب شويم و جامعه ما خوب شود خدا در جامعه ما جريان پيدا كند و قرآن در رگ و پوست ما و در رگ و پي ما جريان پيدا كند و اين طور نباشد كه به قول سعدي ميگويد : وقت دعا بر خدا وقت كرم در بغل آقا موقعي كه ميخواهد پول بدهد اين طوري است دست هايش موقعي كه مشكلي پيش ميآيد ميرود بالا . دست تضرع چه سود كه وقت دعا بر خدا ، وقت كرم در بغل . انشاءالله كه در جامعه ما آن معنويت و روحانيت كه حضور خداست در جامعه و اين نميشود مگر اين كه انس بگيريم بلا انسان هايي كه واقعا عاشق خدا بودند و روح الهي در سخنشان جريان دارد ، انشاءالله . والسلام
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:46
سخنراني دكتر الهي قمشه اي تاريخ : 19/8/84 از ساعت : 23 :16 الي به مدت : به نام خدا دكتر حسين الهي قمشه اي : اول سلام ناقابل خودم را خدمت عزيزان تقديم كنم بعد سلام سعدي را هديه آوردم كه گفته است : من بعد از اين اگر به دياري سفر كنم هيچ ارمغاني نبرم جز سلام دوست سلام الله ما كرب اليالي و جابره المثاني و المصابي سعدي سلام دوست و معشوق را براي شما هديه آورده و من حالا كه اين سلام را براي ما هديه آورده ، از طرف همه ميخواهم به سعدي جواب بدهم كه زهي سعادت من كه تو آمدي به سلام و خوش آمدي و عليك السلام و الاكرام . معروف است كه گفتند وقتي كسي سلام ميكند به شما يك خرده جواب بدهيد ، تحيت فيها سلام ، سلام هم جزء تحيات بهشتيهاست . يكي از نغمههايي كه در بهشت شنيده ميشود همين سلام است ، منتها نه اين سين و لام و الف و ميمي كه ما ميگوييم اينجا ، چون عرصه زبان است آنجا عالمي است كه واقعا سلام به معناي امنيت خاطر و آرامش و لذت و معنويت، و بهشت در حقيقت معاني ديگر سلام همه در آنجا معروف است حالا گفتند اگر كسي به شما سلام كرد بگوييد سلام عليك ،اگر گفت سلام عليك بگوييد سلام عليكم و رحمه الله ، اگر گفت سلام عليكم و رحمه الله بگوييد سلام عليكم و رحمه الله و بركاته . ولي معروف است كه يك كسي اينها را بهش گفته بودند برخورد كرد به يكي كسي آن شخص بلافاصله همه را گفت سلام عليكم و رحمه الله و بركاته اين نميدانسته كه چه كار بكند و از حولش گفته سبحان ربي العظيم و بحمده ، فكر كرده كه بعدش چه بايد بگويد . چقدر خوب است كه ما هر چه كه دريافت كرديم يك خرده بيشتر پس بدهيم نه فقط سلام باشد كه لفظ است هر چه كه به شما دادند سعي كنيد كه يك مقداري بيشتر و لا تنسي الفضل آن اضافي را فراموش نكنيد . قديم فروشندگان ميگفتند كيلويي اينقدر است ولي يك خرده چرب تر اين را بهش ميگويند فضل ، يك اضافه اي ميدادند ، يك هديه . اينجا هم رسم است بعضي مغازه ها كه خريد ميكنيد يك چيزي اضافه به شما ميدهند اين خيلي لذت بخش است و بين مردم الفت ايجاد ميكند . اگر يك كسي گفت 1000 تومان به من قرض بدهيد 1500 تومان بهش قرض بدهيد ، هر چه خواستند فضل را فراموش نكنيد ولي اگر كسي حقش 1000 تومان بود بگوييد درست است حقت 1000 تومان است ، ولي من 1100 تومان بهت ميدهم و در قرآن سفارش شده و لا تنسي الفضل بينكم يادتان نرود كه يخرده هم آدم بايد يك چيزي را بيشتر عرضه كند . به عنوان محبت ، چون حق يك مقدار خشك است وقتي كه بيشتر ميشود آدم احساس مي كند كه در تنگنا نبوده و زور اين را نكرده كه اين را بيا بردار و برو اين يك لطفي در آن است كه بوي عشق ميدهد . بسم الله الرحمن الرحيم ما امشب مثل سلاممان كه انشاءالله سلام فيه حتي مطلع الفجر باشد .اين شبها شبهايي است كه فرشته در آن نازل ميشود . البته من مكرر گفتم كه شما دنبال يك شبهاي خاصي نباشيد و هر شب را غنيمت بشماريد و آن شب قدري كه گويند اهل خلقت امشب است ، و مثل سعدي بگوييد : هر شب شب قدر است اگر قدر بدانيم . منتظر شب به خصوصي نباشيد ولي خوب مناسبت هم دارد كه ما شب هاي به خصوصي را احيا مي كنيم . احيا كردن ، بقيه شب ها ميميرند و آدم شب را مي خوابد و كوتاه ميكند . حديث است از پيغمبر اكرم كه اليل طبيب و لا تقصره بمنامك ، شب خيلي دراز است كوتاهش نكن با خوابيدن چون آدم وقتي كه ميخوابد كوتاه ميشود . شبها ر ابايد احيا كرد، احيا كردن به اين است كه آدم يك حيات معنوي پيدا كند يك فرهنگ و عشق و شور و يك معرفتي پيدا كند و احيا بكند اين را . بنابراين بسم الله هم يكي از نشانه هاي رحمت و فضل الهي است رحمت غير از عدالت است و بالاتر از عدالت است . شكسپير آن قطعه معروفش را شنيديد كه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آن يهودي ميگه كه واجب است بر من كه حتما رحم كنم ميگويند نه رحم اجباري نيست . لطفش در اين است كه اجباري نباشد . خودم رحمت ميكنم ، مهرباني مي كنم ،اينها خوب است كه خودش رخ بدهد كسي نميتواند بگويد تو حتما بايد مهربان باشي با اين مهرباني جنسش جنس اجبار و اكراه نيست . ولي عدالت چرا ميگويند تو بايد عدالت كني بنابراين گفت كه ؟؟؟؟؟؟؟ يعني رحم و محبت و شفقت چيزي نيست كه اجباري باشد بلكه مثل باراني است كه دراپس لابت اجنتل گريشن درين مثل يك باران پر بركتي است كه ؟؟؟؟؟؟؟؟ ميآيد بر آن زمين پايين تر ميبارد و ؟؟؟؟؟؟؟لطفش در اين است كه سعادت ميبخشد آن را كه ميدهد و آن كه ميگيرد . يعني فكر نكنيد فقط كسي كه به آن محبت ميشود سعادت را دريافت ميكند . آن كسي كه محبت را ميكند بيشتر بنابر اين ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر چه آدم قدرتش بيشتر باشد مهرباني بيشتر جلوه ميكند . ميگويند با اين قدرت نگاه كن ببين چه مهرباني دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ يعني آن كه از همه قوي تر است آنجا رحم آنجا بيشتر گل ميكند .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و بر آن پادشاهي كه تاج بر سرش است رحم زيبنده تر از تاجشه ، اگر تاجش را بردارد رحم بگذاره اونجا خيلي بهتر است ، زيبنده از تاج اوست . امشب ميخواهيم كه از اطوار عشق صحبت كنيم و جلوههاي گوناگون عشق الهي ، عشق آسماني ، عشق زميني ، عشق به فرزند ، عشق به همسر ، عشق به زيبايي و موسيقي و دانايي همه اينها را اطوار گوناگونش را مي خواهيم بگوييم . شايد اطوار دارد . اطوار باعث ميشود كه آدم ملول نشود ديديد اين نوازنده ها وقتي مينوازند ميروند بالا و پايين ديگر ملا نصر الدين كه دستش را گذاشته بود در يك نقطه اي و ميزد و اطواري نبود ، گفتند كه آقا اينجا بايد بالا و پايين برود دستت گفت آنهايي كه بالا و پايين ميروند پيدا نكردند ، من پيدا كردم . فكر ميكرد دنبال يك چيزي دارند ميگردند اين طوري كه ميروند بالا و پايين گفت من پيدا كردم ، هيچ وقت يك نتي را پيدا نكنيد كه مرتب بزنيد ، همان نت را چون هم سر خودتان را ميخوريد ، هم سر ما خورد و حلق خود بدريد ، هم ديگران ملول ميشود . به خاطر اينكه خداوند خودش هزاران هزار جلوه دارد و اصلا تكرار هم نميكند . صد هزار جور آدم خلق ميكند ، دفعه ديگر يكي ديگر است . دو تا چشم و ابرو و بيني و دهان دو تا هم گوش گذاشته آنجا ، آنتن گذاشته . اين چند جور داره اطواري ميچيند . شما ميان صد ميليون آدم ميگوييد زري خانم ،پيدا كردم . فقط همين يك دونه است ،هيچ كس ديگر مثل آن نيست در قرن هاي گذشته نبوده و در آينده هم نخواهد بود نه هيچ چيزش آن نيست ، تو قرنهاي گذشتش هم نبوده ،خداوند اصلا دون شانش است كه يك چيزي را تكرار كند معني اش اين است كه ما كارخانه مان تمام شد يك طرح را زديم و اين را همين تكرار ميكنم و كل يوم هو في شان، هر روز يك شان تازه اي دارد به همين جهت همه چيز بايد اطواري باشد ، نمازتان بايد اطواري باشد . يعني فردا مثل ديروز نباشد و پس فردا مثل ديروز نباشد ، اطوار تازه اي بايد از اين كلمات آسماني و قدسي آدم بايد كه معاني تازهاي در بياورد و بيانديشد و ارتباط اين كلمات را با زندگياش ببيند كه اياك نعبد چقدر وارد زندگي من شده ، غير المغضوب عليهم چقدر وارد زندگي من شده ، چند نفرند كه الان از دست من عصباني اند . اهدنا الصراط المستقيم آيا من دارم صراط مستقيم را ميروم يا نه ، اگر هر روز آدم اين سوال ها را بكند هي معراج مي كند . معراج آدم تكرار نميكنه كه ، هر وروزيك پله ميره بالاتر نمازتان تكرار نيست . اينها كه ميگويند چرا تكرار كنيم ، تكرار نيست . شما تكرارش ميكنيد اگر عادت شد ، مي شود تكرار . ولي اگر شما هر روز يك اطوار تازه اي بريزيد مسلماني هم يك اطواري دارد ، شما هر روز مسلمان بشويد هر روز آدم بايستي كه تكليف خودش را با مسلماني معلوم كند اين يك جور مسلماني در معني وسيع است كه همه انبيا و اوليه و زمين و ماه و آسمان غنك و بقر، همه مسلمان هستند يعني همه تسليم آن قانون و قاموس الهي هستند كه بر عالم گذاشته . درخت بادام و گردو هيچ قصوري نميكند ، معصوم است و دقيقا دستوري كه به او دادند اجرا ميكند شما نميبيند وسط يك گردو خرده شيشه تا حالا ديديد كه رفته باشد . آنجا درست تصفيه ميكند آن گردو را بايد به شما بدهد ، مواد سمي اضافه نميكند،؛ زهر توليد نميكند هماني كه بايد به شما بدهد ميدهد و همين طور همه كائنات مسلمان هستند و دنيا دنياي اسلام است و كشمكش هر چه در او زندگي است پيش خداوندي او بندگي است يعني تمام كائنات و هر چه كشش ميكنند ، دارند پيش پروردگارشان دارند خودشان را تسليم پروردگار ميكنند ، كه اين كه اعراب ديديد كه از دور به هم ميرسند ميگويند اهلا و سهلا مرحبا لك ، يعني چي اهلا ؟ يعني تو اهل ما هستيم اهلي اينجا ، غريبه نيستي خانه دختر خاله ات است پسرخاله ات است هر كار خواستي بكني . هيچي بهتر از اين نيست كه به آدم بگويند اهلا سلام عليكم پسر دايي ، سهلا يعني اينجا زمين هموار است و تپه و سنگ ندارد كه تو پايت به سنگ بخورد ،آدم بايد سهل بشود به قول نظامي گفت كه : سهل شوي بر قدم انبيا يعني انبيا ميخواهند راه بروند بر اين مشيت الهي ميخواهد از تو عبور كند ، بگذار يك زمين همواري باشد و مقاومت نكن در مقابلش و اگر حق را ميخواهي بگويي بگو هي فكر نكن كه حالا اين چقدر ميدهد ، اينجا چقدر در آمد دارد ، حق را بايد بيان كني . و بايد اين عبور كند سهل يعني زمين هموار و عبد هم كه ميگويند ما عابد هستيم و عبادت ميكنيم ، عبادت هم يعني هموار كردن راه براي عبور مشيت الهي كه حالا كه قرار است فرمان او بيايد اينجا من در مقابلش مثل تيشه به قول مولانا ميگويد وقتي كه تيشه ميزند ، اين اگر گره داشته باشد مقاومت ميكند و باز دوباره و سه باره بايد بزنند و ميزنند تا بالاخره تسليم ميشود ، بنگر آن تيشه كه به دست كيست ، الان آن تيشه مشيتش غالب است اگر اين كار را نكردي جاي ديگر با تو ميكنند ، بنگرآن تيشه كه به دست كيست خوش تسليم شو چون گره مستيز با تيشه كه نحن الغالبون فرعون داشت ستيزه ميكرد با حضرت موسي ، اگر آن يه وقتي كه حضرت موسي ميآمد ميگفت چشم حالا كه توميگي، ستيزه كرد و بنابراين گفت نحن الغالبون ما غالب ميشويم كه نشد ،كه لاغلبن المرسلين خدا هم گفت من و رسولانم غالب ميشويم شما غالب نميشويم و الله غالبا علي لامره يكي از تم هاي اصلي سوره يوسف كه خيلي عجيب است كه اين سوره معمولا داستان يك تم دارد يعني يك موضوع اصلي دارد ، كه مثلا ميگويند اتللو راجع به چيست ؟ حسادت. رمئو و ژوليت راجع به چيست ؟ راجع به عشق است . حالا نمايش نامه فلان كتاب راجع به چيست ؟ مثلا فرض كنيد راجع به غرور و تعصب است . اثر خانم جين آستين كه فيلمش را هم مجددا آوردند ، توصيه ميكنند كه حتما ببينيد و ورژن جديدش را هم ببينيد . موضوعش يك چيز است . ولي عجيب است كه سوره يوسف اگر بگويند كه اين و الله غالب علي امره آدم نگاه ميكند بله از اول داستان ميخواهد اين را نشان بدهد كه خداوند غلبه ميكند به تمام نقشه ها كه گفتند ان اخونا اين برادر ما و يوسف و اخيه احب علي ابينا منا ، اينها محبوب ترند ما يك نقشه اي بكشيم ، نقشه ، كسي ميآيد در مقابل خدا نقشه بچيند ؟ بايد تسليم بشوي ولي تسليم نشدند و آخر سر هم همان كه خدا عزيز مصر به رغم برادران غيور زقعر چاه برآمد به اوج جاه رسيد پس اين موضوع داستان يوسف لاغلبن همين است كه والله غالب علي امره اما اگر بگويند موضوعش عشق است ؟ بله عشق است . محور اصلي اين داستان تاثير زيبايي است ، ميبينيم بله ، در نقطه اوج سوره يوسف گفته اند كه لولا برهان ربه اگر بگويند اخلاق و عفت و پاكدامني است ، بله پاكدامني است .خيلي داستان عجيبي است كه اين همه تم هاي مختلف هر كدامش ميتواند موضوع اصلي قرار بگيرد .مثلا راجع به خواب مثل اينكه اين داستان خواب است ، چهار تا خواب را بيان كرده در 10 صفحه چهار خواب با تعبيرش و شيوه تعبيرش بيان شده داستان فراق است شنيدهام سخني خوش كه پير كنعان گفت فراق يار نه آن ميكند كه بتوان گفت مي بينيم كه همه اينها درست است . بنابراين ما اگر معني اسلام را بفهميم كه يعني تسليم شو . اگر كه مواجه شدي با حق و باطل ، بگو كه من تسليم حق ميشوم اين را ميگويند مسلماني ، به معني وسيعش اين است كه گوته گفته كه اگر مسلماني اينه است من مسلمانم . هر كس حتي مسلماني يك عملي نيست ، يك حالت قلبي است در درون ما ، يك كاري نيست كه اسمش مسلماني است، و يك حالي است كه اسمش مسلماني است . آن حال چيست ؟ آن است كه من در هر احوالي در كل حال آماده هستم كه اگر گفتند كه آقاي قمشه اي اين حرفت غلط است و من ميبينم كه است ميگويم چشم باشد . آقا اين چك را شما امضا كردي بله ، اين بدهي را شما داري ؟ بله . من آماده هستم بحث ميكنيم . سعدي ميگويد كه يك شبي ما در يك قافله اي ميرفتيم بحث در گرفت و ميگويم انصاف و ما اينقدر جدال و وثاق كرديم قيل و قال و مطلب اين طوري كه شما ميگوييد نيست ، اين طور است كه من ميگويم . بعد ميگويد كه شنيدم كه دو خانم كه هم كجاوه بودند ، يكي اين طرف نشسته بود يكي آن طرف ، يك چيز هاي كوچكي ميگذاشتند اين طرف و آن طرف شتر يك چيزهايي بود كه مثل هودج نبود ، ولي مينشستند آنجا هم كجاوه ، كه ميتوانستند ضمنا با هم صحبت هم بكنند . يكي به آن يكي گفت كه اين پياده عاج، پياده عاج درست ميكردند براي شطرنج . ميگويد كه اين پياده عاج وقتي كه اين صحنه شطرنج را طي ميكند به مقام وزارت ميرسد و برتر مي شود از آنكه قبلا بود . بيرق رود فرزين شود باشد ز بازي هاي خوش بيرق رود فرزين شود در سايه فرخ رخي بيرق برفت و شاه شد بيرق يعني پياده ،ميگويد اين پياده عاج وقتي ميرسد به آخر اين و اين بيابان را در مينوردد اين بيابان را بهتر ميشه ، وزير ميشود ، ولي اين پياده حاج اينها تمام بيابان را در نورديدند ، بهتر نشدند بدتر شدند . بنابراين اگر آدم جدال نكند و آمادگي داشته باشد در هر زماني، بعضي ها هستند اصلا از پيش جواب ها را آماده دارند ، مثل اينكه احتمال نميدهد كس ديگري حرف درستي بزند . ميگويد بگو تا جوابت را بدهم . تو هر چه كه بگويي فرقي نميكند بگو تا جوابت را بدهم . من خودم در يك مجلسي بودم كه منكر ماترياليست بودند گفت بگو تا جوابت را بدهم ، بنابراين اين طوري آدم نبايد باشد اين مسلمان نيست ، اين آدمي است كه هواهاي نفساني خودش را دنبال ميكند . ما دو تا دين بيشتر نداريم يكي دين اسلام و يكي هم هواهاي نفساني . يتخذ الهه هوا دو تا دين داريم ، يكي دين است يكي كفر است . كفر يعني چه يعني تسليم شدن به هواهاي نفساني من قبول دارم كه اين طوري است ، ولي اين يك ميليون دلار براي ما سود دارد ، ولي من يك دكاني دارم كه اينجا تعطيل ميشود . اين ولي ها يعني مسلمان نيست ديگر فرق نميكند سني باشد ، شيعه باشد .وقتي آدم تسليم حق نشد كافر است ديگر ، فرقي نميكند ميخواهد سني باشد يا شيعه ، مسيحي يا كاتوليك باشد و هر چه كه باشد و اين آدمي كه حق را زير پا گذاشت شمر ميشود ، شمر هم حق را زير پا گذاشت سر را بريد ، ما هم اگر حق را زير پا گذاشتيم و سرش را بريدم ، اين جنس جنس خوبي نيست بگو اين عيب ها را دارد . اين خانه را كه آمدند ازت بخرند هزار تا تئاتر بازي نكن كه اين خانه يا اين ماشين ميگفت كه اين بولدزر براي يك خانم دكتري بوده ميرفته در مطب و برميگشته . اين را اين طوري نگو ، بلكه راست بگو و چقدر لذت دارد كه آدم راست بگويد و مسلماني يعني اين . حالا اطوار عشق كه ميخواهيم صحبت كنيم اين اطوار مسلماني هم اين است كه هر روز صبح اول تكليف خودتان را با مسلماني مشخص كنيد كه تو مسلكمان هستي يا نيستي ؟ اگر مسلمان هستي بايد تسليم خدا بشوي تسليم خوبي بشوي ، قوموا مع الصادقين با راستگويان باشي ،با دروغگويان نباشي، با متكبران نباشي با متواضعان باشي ، اينها را قبول داري يا نداري ؟ هر روز صبح مسلمان شو مسلمان شو مسلمان . در يك مجلسي بوديم گفتند يك خارجي ميخواهد مسلمان بشود و گفتند چه بايد بكنيم ؟ گفتند بايد بگويي اشهد ان لا اله الا الله اذكار را گفت و مسلمان شد و دست زدند و بعد من رفتم پشت ميكروفون گفتم حالا كه اين آقا مسلمان شده چه خوب است همه ما هم اشهدمان را بگوييم مسلمان شويم ، چون ما ها هم يك مسلمان ارثي هستيم ، يعني از پدر مادرمان به ارث برديم مسلماني را . آدم بايد بيايد براي هميشه اعلام بكنه كه من قبول دارم و تمام ذرات وجود من گواهي ميدهد كه يك خدا در عالم است ، يك قدرت موثر در عالم است و يك نفر است كه روزي ميدهد . بنابراين من نبايد تدبيري كنم كه چه خاكي به سرم كنم كه يك نفر است كه روزي ميدهد پس تو فكر ميكني كه ده نفراند كه روزي ميدهد يا دلار كاره اي است يا بازار بورس كاره اي است . اغلب ميروند در بازار بورس يكي افسرده و ملول است چي شده بورس آمده پايين ،آن يكي چه شده بورس رفته بالا ،آدم چرا بايد در اضطراب باشد مومن مضطرب نيست و هيچ اضطرابي ندارد سلام يعني مومن سلام مومن مهيمن سلام بغل مومن است ، مومن نگراني ندارد ، هر چه رفت بالا و آمد پايين ضرر هم جزء معامله است . نبايد آدم فكركند كه دائما به هر دري بزند و دروغي بگويد كه ضرر نكند بايد قبول كند كه اينجا اشتباه كرديم و ضرر كرديم ، دفعه بعد بهتر كار ميكنيم . اما اطوار عشق كه تمام ادبيات جهان را گرفته . يعني اگر بپرسند كه ادبيات جهان يعني چه ؟ يعني اطوار عشق . هزار طور دارد و جالب است كه هر كدامشان هم از عشق دارند صحبت ميكنند و تكراري هم نيست . شما ببينيد موسيقي بالاخره چند تا نت است دو ر مي فا سو لا سي . چقدر اطوار از اين در ميآيد خدا ميداند. موزارت ميآيد ، بتهون ميآيد ، آن يكي علي اكبر خان هندي ميآيد ، علي اكبر خان شهنازي ميآيد ، هزار نفر ميآيند ، با همين چهار تا دانه نت كه بالا ميرود و پايين ميآيد ، يا با همين چند تا حرف الف ب جيم دال ببينيد سعدي چه كار ميكند ؟ ميگذارد كنار هم و چقدر اطوار گوناگون ريخته همين شكسپير كه پريشب درباره اش صحبت ميكرديم ، آدم تعجب ميكند كه اين همه حرف خوب را چطور ريخته در كلمات .يا از همه اطوارهاي عجيب و عجيب ترين اطوارها كه در حد اعجاز است قرآن . اين كه ميگويند الف لام ميم و بعضي ها ميگويند الف و لام و ميم است بفرما اينها را طوري تعريف كن الف و لام و ميم و عين و سين و قاف كه حروف است بعضي ها اين طور تفسيركردند ، شما بفرماييد اين حروف و اين هم اسب و اين هم ميدان ببينم چه درستي ميكني ؟ اگر توانستي بگويي كه والعصر ان الانسان لفي خسر يك دانه سوره دو سطري يك مرتبه تكليف تمام بيزينس منهاي دنيا را مشخص ميكند كه والعصر قسم هم ميخورد و با چه قدرتي دارد صحبت ميكند ، قسم ميخورد به عصر و زمان كه چيز مهمي است ، مهمترين ثروت ما زمانه ، چون همه چيزي است كه ما داريم و به ما بگويند بيا اين ميليون دلار و اين هم قصر و بارگاه در هاوايي و اين هم سند و قباله و منهاي زمان يعني عزرائيل ايستاده اينجا ، آقا بفرما ، اين چه فايده دارد و ثروت ما ما خيلي ثروت منديم . من هميشه گفتم جوانها حق ندارند غصهدار باشه ،چرا چونكه زمان جلوشه ، هر جواني ميلياردر است بياييد شما آزمايش كنيد ، هر آدم مسني كه الان 80 سالش است حاضره تمام ثروتش را بدهد به شما ، آن 20 سالگي را بگيرد ،20 سالگي را ميلياردها ميخرند ، نميدهيد . بنا براين معلوم ميشه كه ثروته ، هر يك روزي كه آدم دارد ثروت است ، شما ثروتتون را بر باد دارين ميدين ، آدم بايد دائما مراقب باشد كه اين يك دقيقه دو دقيقه شد من هيچ چيز كسب نكردم .چه كار داري ميكني ؟ چه كردي ؟ اين خورد و خوراك براي اين چيز به قول سعدي ميگويد همي ميرد عيسي از لاغري تو عيسي را بهش نان نميدهي بخوري يعني معنويت و تقوي و عشق و اينها را بهش هيچ غذا نميدهي بخورد . آن وقت تو در بند آني كه خر پروري .در حالي كه خر عيسي گرش به مكه برند چو بيايد هنوز خر باشد به خاطر اينكه به جايي نميرسد عيسي است كه ميخواهد به آسمان برود و روح ما حضرت عيسي است ، روح الله است نفخه من روحي روح ما هم روح الله است همه ما روح اللهيم . روح الله در تو نشاني است . بخشي از روح الله متجلي در شما بنابراين ما بايستي كه اين عمرمان را عادلانه تقسيم كنيم ، يك بخش جزئي است بگيم آقا يه معدهاي هم هست كه : اين شكم بي هنر پيچ پيچ صبر ندارد كه بسازد به هيچ بالاخره يك چيزي بايد به آن بدهند ، اين را به اندازه اي كه سلامت باشد و زياد پرخوري هم نكند ، الان ماه رمضان هم است ، بگويم كه در ادبيات و فرهنگ مغرب ، گناهان هفتگانه مهلك ، سون دكلي سينز ميگن كه ميكشه آدم را، يكياش اين كه اشتغال به خورد و خواب خيلي ها را كشته يكي تنبلي و كاهلي يكي از گناهان كبيره است . كه آدم تنبل وقتش را به باطل بگذارند بايد بنويسد كه من حسين محي الدين قمشه اي در روز دوشنبه بايد يك چنين كاري را انجام بدهم آن وقت وقتي آدم بنويسد هر چيزي را نمينويسد رو كاغذ مثلا ساعت 5 تا 6 غيبت زري خانم نمينويسد كه ، ساعت 8 نقشه چيدن براي گول زدن فلاني نمينويسد ، كه چيزهاي خوبي مينويسد من توصيه ميكنم كه همه بنويسند . اولا دفترچه خاطرات داشته باشند من ميخواهم خاطراتم را بنويسم يك پاراگراف بنويسم كه من اين كارها را كردم آن وقت آدم حواسش جمع ميشود كه يك كارهايي نكنه كه نتواني بنويسي ،خيلي كارها را آدم نمينويسد گفتند كاري نكنيد كه نتوانيد بنويسيد . بنابراين اگر اين زمان را شما مراقبت كنيد والعصر ان الانسان لفي خسر همه در زيان هستند . قسم به زمانت و قسم به عصر الا الذين ، چون همه را گفته مگر يك افرادي ، الا الذين آمنوا ، مگر يك كسانيكه ايمان آوردند به خوبي آمن بالحسني و صدق بالحسني قبول كند زيبايي را تو بايد قبول كني ، خوبي و شرافت و مردانگي را بهتر از بي هويتي و ظلم و جور است ، بايد قبول كنيم ، چرا بايد يك شكسپيري پيدا شود كه بگويد آنستي درآمدش بيشتر از ديس آنستي است ، يعني اگر تو جوانمرد باشي درآمد بيشتري از هستي پيدا مي كني . مجموعه درآمد تو از هستي بيشتر ميشود . اگر كه خوب باشي . خوبي بهتر ابدي است . اين را به هزار زبان در ادبيات گفتند كه خوبي بهتر از بدي است و بنابراين تواضع بهتر از غرور است و بدان كه آدم محبت داشته باشد بهتر از حسد است . يك كسي يك صفتي دارد تو چرا ميخواهي كه او نداشته باشد ، تو هم ميتواني يك چيز ديگر كسب كني . تازه بر فرض نتوانستي زهي سعادت كه اين آقا اين صفت را دارد به ما ميرسد . اصلا آدم ميـتواند از كمالات مردم بهره مند شود و ما همه كمالاتي كه به ما رسيده از كمالات مردم است ما از خودمان توليد نكرديم كه ، پس اصلا حسادت معني ندارد . اولا عشق را به صفات متضاد ميشناسند ، عشق تمام هستي است و عشق تمام نيستي است . يعني آدم ها هم گيج شدند اين چه مدل حرف زدن است كه تو ميگويي ، همين شكسپير ميگويد لاو ايز اول پيشنز عشق تمام بي صبري است و عشق تمام اختيار است ، عشق تمام بي اختيار است عشق تمام اشارت است عشق تمام آزادي است عشق تمام وجود است ، عشق عدم است اصلا عشق اين است كه تو نباشي تو مباش اصلا هولي اين بود هر چه اين نبود فزوني اين بود اين چه معني دارد معني اش اين است كه وجود دو معني دارد يكي وجود فلسفي است كه ما ميگوييم عالم وجود ، يك وجود داريم و من اين را مكرر گفتم كه من در حيرتم كه چرا يك عده اي با وحدت وجود مخالفت ميكنند وحدت وجود اصلا جزء بديهيات است مگر چند تا وجود داريم ؟ شما به چند تا وجود اعتقاد داريم كثرت وجود يعني چه ؟ يعني 10 تا 20 تا 30 تا وجود داريم وجود يك دانه است هر چه كه وجود دارد يك معني است وجود 10 تا معني كه ندارد وجود . بنابراين آن وجودي كه عالم را پر كرده بهش ميگويند عشق اسم ديگرش عشق است العشق ظهره الوجود بعضي هم ميگويند عشق خودش وجود است يعني اين عشقي كه عالم را پر كرده شما برويد يك جايي كه وجود نباشد .
Boye_Gan2m
04-10-2007, 23:51
سخنراني الهي قمشه اي تاريخ :7/7/84 از ساعت 23:21 الي 23:43 مدت :22 دقيقه موضوع: اخلاق اسلامي( دين ودنيا) بيـــا تا بــرآريـــم دستي ز دل كه نتوان بر آورد فردا ز گل به فصل خزان گر نبيني درخت كه بي برگ ماند ز سرماي سخت بر آرد تهي دست هاي نياز ز رحمت نگردد تهي دست باز همه طاعت آرند و مسكين نياز بيا تا به درگاه مسيكن نواز چو شاخ برهنه برآريم دست كه بي برگ از اين بيش نتوان نشست ما چقدر فقير باشيم تا كي خون جگر بخوريم، تا كي غم و غصه و غصه روزگار چهره ما را خط بياندازد و به سبب اين غصه ها با هم ترد باشيم ،كي بايد خوب باشيم بالاخره؟ كي بايد خوب باشيم؟ چه طور ميشود خوب شد؟ چه طور ميشودكه آدم دلش پر از شادي حقيقي بشود؟ پر از نور از نور معرفت بشود؟ پر از هنر و زيبائي بشود؟ چه كار بكنيم؟ كار عمليش چيست ؟ حالا برخي ميگويند كه مسائل كلي، خُب خوبه ،آدم تعليمات كلي فرا ميگيرد، ولي عملاً اولين قدم چيست؟ ما بايد چه كار بكنيم كه برويم به عالم خوبي؟ مگر همه شما عاشق خوبي نيستيد ؟ هستيد ديگه، يك آدم خوب كه ديديم همه ذوق ميكنند، پس خوبه است ديگه آدم خوب، چرا ما خوب نباشيم؟ چرا ما همان آدمينباشيم كه آرزو ميكنيم كه ديگران باشند؟ چرا آرزوهايمان را جلوي چشممان نگذاريم و بر اثر همان آرزوها بريم برسيم به آرزوهاي ديگر؟ اين همه انبياء عظام كه آمده اند اوليا آمدند اصفيا آمدند، شاعران آسماني آمدند، اينها همه دعوت كردند ما را كه شاد باشيم، خوش باشيم و راهش را هم نشان داده اند، چرا ما اينقدر بي خبر نبوديم چرا كنار گنج از گدائي بيايد بميريم ما ؟ براي اينكه همه چيز داريم هم راهنماي خوب داريم هم كتاب خوب داريم هم استادان خوب داريم، هم زمانداريم، وقت داريم، امكانات داريم، چرا همت نكنيم به يك جاي خوب برسيم؟ امشب من ميخواهم يك چند كلمه اي درباره اخلاق كه پايان همه تلاشهاي انبياء اخلاق است "اني بعثت لمكارم الاخلاق" من برا ي مكارم اخلاق آمدم، مبعوث شدم براي اينكه شما ها به مكارم اخلاق برسيد. پس ايستگاه نهايي همه تعليمات ديني اخلاق است. من نديدم در جهان جستجوي هيچ اهليت به از خلق نكو هيچي بهتر از خلق خوب نيست و هيچ نشاني براي ايمان بهتر از خلق خوب نيست مثلا ميخواهيم ببينم چه كسي با ايمان تر است، حديث داريم كه افضل مردم با ايمان آني است كه اخلاقش بهتر است .همين امشب اگر بعضي از دوستان حضور داشتند گفتيم كه ازحضرت مولا پرسيدند كه مرگ چيست؟ نگفتند كه مرگ مردن است اجل است آن كه حادثه مهمي نيست، مرگ بالاخره ما سالك الي الله هستيم بايد يك جائي هم تجربه كنيم يه جسيم به ما دادهاند اين را ميگيرند يك چيز ديگر به ما ميدهند. مشكلي نداردمن نميدانم چرا اين شيطان است مشكل ايجاد كرده در دل ما ترسو هراس، ترسو هراس مرگ را شيطان ايجاد كرده، مرگ به معناي نيستي از مخترعات شيطان است ،شيطان نه آنكه خيلي حسود است هيچ نميخواهد به شما خوش بگذرد و دلتان شاد باشد به همين جهت اولين خبري بدي كه برايتان ميآورد، ميگويدكه تو فكر نكن هر كاري هم بخواهي انجام بدهي انجام بده، ميميري بعداً ، بعداً هم چي ميشود، ديگر هيچي گفتش كه" من يوحي العظام وهي الرميم" كيست كه اين استخوانهاي پوسيده را زنده كنده، هيچ كس ،بنابر اين هر حس و آزي كه داري هركاري كه ميخواهي بكني بكن، وقتي كه اين خبر بد را ميدهد در واقع اين خبر سرچشمه همه بديها ميشه وقتي كه آدم دستش كوتاه ميود از ابديت فكر ميكند كه پس ما اينجا ملعبه دست روزگار هسيتم، سه چهار روزي آمده ايم فعلاً كه سه چها روز آمدهايم بعداً ميرويم ، با كسي هم حساب و كتابي نداريم، بعدش آن وقت اين خبر من تعجب ميكنم كه چه طور ممكناست آدم با اين خبر بتواند لذت ببرد از هيچي هرس و آز هم بزني بعدش كه بايد بميري، آدم ديگر چه لذتي ميتواند ببرد، شمس تبريز ميگويد: من عجبم ميآيد ازمردم كه بدون آن بشارت چگونه خوش هستند، مگر اينكه آدم روي جهالت و بيخبري خوش باشد آدميكه خبر بزرگ زندگيش اين است كه تو ميميري حالا يا فردا يا پس فردا يا ده سال ديگر يا سي سال ديگر يا پنجاه سال ديگر فرق نميكنه اگر صد سال ماني ور يكيروز ببايد رفت از اين كاخ دل افروز عدد كه مهم نيست ،چند ميليارد بار اين زمين دور خورشيد گشته بنابر اين چند ميليارد هم ميگذرد ديگر پنجاه كه زودتر ميگذرد صد سال ميگذرد، ما پنجاه سال پيش ده سالم بود، با مرحوم پدر اين طرف و اون طرف ميرفتيم شبهاي جمعه، چاي ميداديم به خلق الله و شبهاي جمعه ايشون جلسه داشتند، اداره ميكرديم، من مأمور چايي بودم اونجا، يك نگاه بكنيد پنجاه سال ميگذرد، حالا فرض كن پنجاه سال ديگر هم خدا به آدم عمر بدهد كه حالا ندهد، همش خون جگر و سختي و مشكلات است، چه فايده ميكند اگر اون خبر نخورده به گوش شما، اگر اون خبر بزرگ كه انبياء آورده اند، اين خبر را آودره اندكه دلت خوش بشود كه خون جگر نخوري هم حالت خوب بشود و هم دلت خوش بشود نباء بزرگ كه اين همه خبر ميآوردند چرا بهشان نميگويند نبي ، اين همه خبر گذاري است در دنيا اين همه خبر ميآوردند، اين آمد اين رفت اينجا چنين شد، آنجا چنان شد اينها هيچ خبر مهمينيست يك نفر به اينها نميگويد نبي، اما يك نفر آمده و ميگويد خدا هست قيامت است اين خبر مهم اين معلوم ميشود اين خبر مهم است، اگر اين خبر را تو تصديق نكني اگر اين خبر را تصديق نكني بقيه خبرها ديگر چه ارزشي دارند چه اهميت دارد بقيه خبرها همه بي فايده است، دل آدم باز نميشود كه، مثل اينكه زنداني اعداميدو روز بعد معلوم نيست دو روز بعد سه روز بعد يك چك يك ميليون دلاري بهش ميهند و بگويند اگر شما چيزي بكنيد داشته باشيد براي خودتان خوبه، چه كار بكنم اين را، واقعيت اين است ديگر، ما آن داستاني كه در كليله و دمنه خوانديم كه يك مردي از پيش شتر مست، شتر خشمگين فرار كرد، شتر وقتي عصباني ميشود خيلي خطرناك ميشود، راهي جز فرار نداريم، اين فرار كرد شتر باني به ضرورت خودش را آويزان كرد توي چاه دستش را كرد در چاه و از ريسمان محكميآويزان شد بعد همين طور كه آويزان بود آنجا دست و پا ميزد ديد جلويش يك سوراخي است و يك كندوي عسل يك مقدار زنبوها ميآيند و ميروند و اينها يك كميشيريني اين عسلها را خورد و يك چند تائي هم نيش و نوش بغل هم بعد چشمش كه عادت كرد به تاريكي پايين را نگاه كرد ديد يك اژدهايي دهانش را باز كرده و منتظر است كه اين بيفتد، نه مرگ مرگ اونجا منتظر ما است كه بيفتيم پايين، بعد حالا فكر كرد كه اين ريسمان محكم است و بعد حالا ما اينجا، بعد نگاه كرد يك موش سياه و سفيد دو تا موش يكي سياه و يكي سفيد شب و روز اينها هم دارند اين ريسمان را يواش يواش ميخورند، حالا بالاخره كي تمام بشود امروز فردا پس فردا تمام ميشود، اين حال زندگي را در يك تمثيلي مجسم كرده كه حال ما اين است و اگر حال ما اين است پس بايد خون جگر بخوريم اينجا كه ديگه نيش و نوش بعد چي ميشود، بعدش هم ميافتي قعر چي قعر چاه دهان اژدها، انبيا براي اينكه دلتان خوش بشود" ليذهب انكم الاحزن" آمده آمده كه تو حزن يعني غصه وغم ناراحتي و اينها نداشته، باشي دلت شاد بشود نبي خبر مهم آورده ايهالاناس خبر خبر خبر بزرگ هنوز، نخورده به گوش ما اون خبري كه بخوره به گوش آدم يك شادي توليد ميكند كه همه غصه هاي عالم از چشمش محو ميشود، گفتش كه : جمله غمهاي جهان هيج اثرمينكند در من از بس كه به ديدار عزيزت شادم اگر بگويم كه قرآن حالا به تعبيري، تعبيري كه ديشب گفتيم كه يك نامه است اون هم خبره در واقع تو اون نامه. كه شما اولاً كه من هستم، من هستم، من آفريدگار شما هستم، من رب العالمين هستم، ثانياً شما را هم دعوت كردم، خبر هم به شما دادم كه شما از پيش من آمدهايد و به پيش من هم خواهيد آمد بعداً، فكر مرگ را هم نكيند، مرگي در كار نيست به معني اينكه فكر بكنيد كه نيست ميشويد، همان موقعي كه ميگويد "والتفه الساق بالساق" يعني اين ساقها را ميچسبانند به همديگر، درازميكنند رو به قبله، همان موقع بعدش چي ميشود؟ نميگويد كه تو" الي القبر يومئذ المساء" ميگويد كه" الا ربك يومئذ المساء" امروز داري ميري پيش پروردگارت. فكرنكن كه داري ميري تو قبر. بيشتر مردم از قبر ميترسند. از اون تنگي قبر تنگي قبر همين الان در قبر هسيتمف وقتي كه مرگ آمد خلاص ميشويم از اين قبر ما الان در قبر مرده ايم. جامه هاي مرده اندر گور تنگ چون رهند از تنگ رهند از صد نهنگ در فضاي عشق حق رقصان شوند همچو قرص مـــــاه بي نقصـان شوند شبي من خواب ديدم، ديدم كه در قعر يك چاهي هستيم همه خانواده و مردم و افراد گوناگون. آن وقت هر كسي كه قرار است بميرد ميآيد زير چاه زير چاه يك جاي وسيعي را درست كرده بودند اما زيردهانه چاه هر كسي كه قرار بود بميرد ميآمد آن زير، بعد يواش يواش از اونجا ميرفت بالا، بعد وسطهاي چاه كه ميشد ميرفت بالا، يك چرخي ميخورد و ميرفت بالا، بعد اونجا تبديل ميشد، يه جوان نو رسته اي ميشد. من ديدم كه يك پير زني، ناگهان رفت وسط چاه و آن وسط يك چرخي خورد و رفت آن طرف يك دختر جواني يا يك مرد هر كس ميرفت جواني ميشود و ميآمد آن طرف. مرگ اين است اين خبر مهم را آوردهاند انبياء. اين است كه دل آدم شاد ميشود وگرنه اين كه اين خيالات كه ميترسانند كه بله در قبر ميآيند فشار قبر، فشار اعمال شماست. وقتي كه آدم دروغ گفت و ظلم كرد يك وقت چشمش را باز ميكند دم مرگ، يكي از سخناني كه از زرتشت نقل كردهاند كه سخني است كه واقعاً ميشود با طلا نوشت البته در فرهنگ اسلاميبه نحو اتم و اكمل آمده ولي من از او نقل ميكنم. ما مرد بايد كه گيرد اندر گوش ور نوشته است پند بر ديوار كه گفته است كه هيچ سعادتي بالاتر از اين نيست كه آدم آن لحظه كه دارد ميميرد و در رختخواب دراز كشيده نگاه كند به خودش و راضي باشد كه من كسي را آزار نكردم، كسي از دست من نرنجيده. نظاميميگويد من وقتي كه داستان يك ظالمي را نقل ميكندكه: چو بر من به سر آمد حيات در مينگريدم به همه كائنات نگاه كردم، در دل كس شفقتي از من نبود، نگاه كردم چون ميگويند كه وقتي انسان از اين عالم ميرود همه را ميبيند احاطه پيدا ميكند به كل كائنات، آن وقت نگاه كردم هيچ كس دلش با من خوب نيست، چه بدبختي بالاتر از اين است كه هيچ كس محبت من در دلش نيست. اينه كه اگر فشار قبر گفتند و اون ملك كه ميآيد اونجا كه نميآيد ملك تو اون سوراخ يك قبر كه. ميآيد در اون صندوق انسان. والقبر صندوق العمل. قبر صندوق اعمال ماست يا روضه من رياض الجنه ميشود يا حفره اي از حفرههاي جهنم ميشود. گفتند كه نصرالدين وصيت كرده بود كه من را در يك گور قديمي دفن بكنيد. گور قديمي مثلاً از گورهاي خراب شده از گورستان ها. گفتند كه آخر چه خاصيتي دارد؟ گفت كه آن فرشته ها بيايند ميگويم كه چند مرتبه به اينجا ميآئيد؟ غافل از اين بوده جواب دادن از ترس اينكه مبادا بخواهد جواب بدهد اين نگراني را توليد كردند كه فكر كردند كه در اين سوراخه ميآيد و در آن سوراخه نميآيد بعداً هم" من ربك "اين طور نيست كه بيايد بگويد" من ربك" شما به زبان عربي ربي مثلا فرض كنيم الله و يا آن يكي بگويد، اين گونه نيست، ميآيد در قيافه ات نگاه ميكند و ميگويد كه اگر تو پرودگارت خدا نباشد دلار باشد، ميآيد درشت روي پيشاني تو نوشته كه پرودگار من دلار است، چرا؟ كه نگاه ميكنند ميبينند كه تمام كارهايش را به خاطر اين انجام داده، پرودگار آدميكسي است كه به خاطر او كار بكند، ميگويند كه تو همه كارهايت را به خاطر اين كردي به خاطر ما كاري كه نكردي به اين سادگي نيست كه، قضيه به اين سادگي نيست، آن فرشته اي كه ميآيد اونجا ساده لوح كه نيست، يك آدم حسابي راميفرستند آنجا، ميداند كه ما چه كاري كرده ايم چه كاري نكردهايم، همين طور بگيم پروردگار من خداست، واون هم بگويد بله، خيلي خوب پس قبول ميكنم ؛آن فرشته كه ميآيد به الفاظ و عبارت كار ندارد كه، نگاه ميكنه به عمق وجود آدم، اين اسمها را برميدارند، اسم يكي حسن، يا اسم يكي غضنفره، اسم اون يكي نميدانم اقلمشه،هركي اسميداره، هركسي ،آن اسم ها را هم بر ميدارند پدر و مادر و اينها را هم بر ميدارند، نسبت ها را همه را برميدارند، پسر كي دختركي، اينها را همه را برميدارند، لا انسا بينكم اذا يومئذن بما فلك في السوء فيومئذن لا انسا بينكم، هيچ نسبتي هيچ كس با هيچ كس نداره، تمام كائنات نسبتشان مستقلاً "لقد جعتمون فرادا" منفرداً ميآيند پيش من، هر كسي، آن وقت در آن لحظه اسم ميگذارند روي آدم ،خدا نكنه بگن حيوون بلند شو، اسممون ما آدميزاد هستيم چه قيافه اي اونجا درست كردهايم ، چون بدريد پوستين يوسفان گرگ برخيزي از اين خواب گران اون وقت ميگويند آقا گرگ است ،خوك است، بنابر اين آن خبر بزرگ را كه آوردند اگر كه ما قرآن چه كتابي است قرآن كتابي است كه يك خبر بزرگ در آن است داني كه خبر بزرگ عالم چيست مرگ است و خدا و قصه محشر اين خب مهم است حتي اين خبر را نشنيدي بقيه خبرها اهميتي ندارد برايت، اول اين كه خدائي است اول اين كه خدائي است، اين عالم طراح دارد، حساب دارد ،كتاب دارد، اين را كه اول قبول كرديم دوم، اينكه اين خداي حكيم به بازيچه كه خلق نكرده شما را، اين همه حكمت و اين كوزهگر دهر چنين جام لطيف ميسازد و باز بر زمين ميزندش ؟ سؤالي بخوانيم، نميكند همچين كاري، هر كسي بالاخره كمترين حكمتي كتاب را نمينويسند براي اونكه بندازند دور كه، كتاب رامينويسند كه بخوانند، اين همه حكمت كه در وجود شما آفريده فكر داده انديشه داده چشم داده عقل و هوش داده؛ و جعلناكم صميعا بصيرا ، يك مقصودي لازم داره ،براي اينكه خاك بشيم كه نيا فريده كه ، پس معلوم ميشود كه قرار است كه ادامه بدهد هستي ما را؛ اين دوتا، اين دوتا كه نشون ميدهد عمل، سه تا خبر كه مهم است يكي اينكه خدائي است، دوم اينكه قيامتي است و حساب و كتابي است و اگر شما رفتاري بكنيد اين عالم جواب ميدهد به رفتار شما ، اگر آدم قيافه اش زشت باشد جلوي آينه كه بايستد زيبا نميشود كه، هماني كه هست همان را نشان ميدهد اين عالم بازتاب صداي شماست، اگر آدم بانگ حمار بكند صداي حمار ميشنود؛ سنايي ميگويدكه: بانگ خوشدار چون به كوه آيي كوه را بانگ خر چه فرمائي توي كوه كه آدم نبايد عرعركنه ، صدا را بايد بشنوي پس اين عالم مثل كوه است: اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا اين خيلي مهمه، اين يكي از مهمترين مسايلي است كه آدم بايد بفهمد، اگر فهميدي فقيه ميشوي ؛كسي آمد پيش پيغمبر اكرم گفت: يا رسول الله ومن يعمل مثقال ذرة خيراً يره، سؤال كرد ،حضرت فرمودند: بله ؛گفت: يا رسول الله ومنيعمل مثقال ذرة شراً يره، فرمودند: بله پا شد رفت؛ اصحاب گفتندكه اين عجب آدم بي توفيقي است ميخواستي بشيني اينجا از بركات وجود پيغمبر استفاده بكني ،حضرت فرمودند اين فقيه شد ديگر؛ به راستي اگر ما اين را بفهميم فقيه ميشويم دانا ميشويم به همه كارها كه اگر تو فهميدي كه يك ذره يك ذره مثقال وذره ايكه به اندازه يك خردلي، يك دانه كنجدي كار بد بكني ميبيني ،كار خوب بكني ميبيني و من ميخواهم ببينم كه چي ميخواهي بگوئي كي اگر حس بكند فقط اين را "ومن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره" ميبندد و صفا ميبرد، گفتند در اين تأمل بكنيد تعمق بكنيد، من فكر ميكنم كه مشكلات جامعه امروز ما را حل بكنه، كه ما اين را بفهميم قبول بكنيم ،كه حساب و كتابي هست و دليل است دليل علميآن را من بگويم، دليل علميآن اين طوري است اين است كه بديهي است كه علت، وقتي كه يك معلولي ميآفريند معلول از جنس خود علت است ديگر. وقتي از يك كوزه اي يه چيزي تراوش ميكند اگر در اون كوزه سركه باشد سركه تراوش ميكند ديگر اگر عسل باشد همان عسل اسست از كوزه همان برون تراود كه در اوست. علت نميشود كه خوب باشد و معلولش بد باشد. اگر شما يك دروغي گفتيد ميشود بعداً يك خوبي هائي به شما برسد؟ از دروغ چه چيزي به شما ميرسد؟ اصل بد با تو چون شود معطي تو نخواندي كه اصل لايخطي علما ميگويندكه اصل لايخطي. اصل خطا نميكند. تو كه اينو خوندي كه الاصل لايخطي. بنابراين دروغ كه بد است ديگه مسلماً. اگر از دروغ يك پولي به دستت آمد، آن پول خوب ميشود؟ حتماً خوب نميشود ديگه. چيز بد ميشود، غم ميشود، غصه ميشود، عذاب ميشود، چيز خوبي به دستت نميآيد، كه اين بديهي است. آدميكه راست ميگويد با آدميكه دروغ ميگويد هل يستوون ؟ اينها مساوي ميشن با همديگه؟ هل يستوي الاعمي والبصير؟ كور و بينا باهم مساويند؟ راست و دروغ با هم مساوي هستند؟ خير و شر با هم مساوي هستند؟ يك آدم بد عنق كج خلق با آدم خوش خلق با هاشون يك جور برخورد ميكند روزگار؟ نميكند اين بديهي است. اگر شما خلقتان خوش شد متناسب با همان با شما رفتار ميكنند.
diana_1989
08-10-2007, 01:05
به راستی که الهی قمشه ای ها در ایران کم اند
چندین سال طول میکشه تا چون او خلق شه .
mhentezari
14-10-2007, 15:01
سلام
چجوری میشه ایشون رو پیدا کرد؟
ما می خواستیم برای یک برنامه توی دانشگاه ازش دعوت کنیم
ممنون میشم
سلام
چجوری میشه ایشون رو پیدا کرد؟
ما می خواستیم برای یک برنامه توی دانشگاه ازش دعوت کنیم
ممنون میشم
خونه اش توی جردن خیابان گلستانه بغل یک آژانس تاکسی از هرکی بپرسی نشونت میده فکر کنم پنت هاوس مال اونه
mhentezari
14-10-2007, 19:54
ایول
ولی آخه ضایع است برای دعوت کردنش بریم در خونش!
یک شماره تلفنی، محل کاری .... اینجوری بهتره.
ممنون
***Spring***
25-01-2008, 17:09
رابطه عرفان با تکنولوژی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... سخنرانی دکتر حسين محی الدين الهی قمشه ای ...
قسمت اول ، زمان : 28 دقیقه
... هر دو Part باید دانلود شوند ...
حجم : 3 مگابایت
***Spring***
25-01-2008, 17:11
رابطه عرفان با تکنولوژی
... سخنرانی دکتر حسين الهی قمشه ای ...
قسمت دوم ، زمان : 30 دقیقه
... هر دو Part باید دانلود شوند ...
حجم : 3.1 مگابایت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عنوان اثر : متن 52 سخنرانی از دکترالهی قشه ای
موضوع : فلسفه و منطق
نويسنده : آرمان کیوان نیا
توضیحات : 225 صفحه و با حجم 3.1 مگابایت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
...موفق و پیروز باشید ...
سلام دوستان! من دنبال متن یا فایل صوتی سخنرانی دکتر به زبان انگلیسی، و ترجیحا شامل مطالبی درباره حافظ هستم. کسی هست که کمک یا راهنمایی بکنه؟
***Spring***
25-11-2008, 01:44
عرفان و انسان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... سخنرانی دکتر حسين محی الدين الهی قمشه ای ...
زمان : 57 دقیقه
... هر سه Part باید دانلود شوند ...
حجم : 6 مگابایت
Ghorbat22
02-12-2008, 20:39
شما رهبر ارکستر سمفونیک افكار و احساسات خويشيد. نبايد گامهاي خود را با صداي طبل و شيپور ديگران هماهنگ كنيد. گوش به نواي درون خود بسپاريد. نواهايي كه از درونتان بر ميخيزد را هدايت كنيد.
چه چيزي در اين دنيا هم ارزش ِ زمان كوتاه زندگي توست؟ برنامه هاي بي سر و ته ِ تلويزيون؟ مكالمات بي ثمر تلفني؟ يادمان باشد كه مدت محدودي بما فرصت دادند كه از امكانات نامحدود ِ اين دنيا بهره ببري. امروز بگو : مي خواهم منشاء يك كشف تازه براي مردم باشم. وقتي همه ي امكانات هست و خالقت قسم خورده كه هر چيزي را كه بخواهي راهش را به تو نشان خواهد داد، ديگر چه جاي درنگ است؟
وقتی دعا مي كني، دعاي تو از اين جهان خارج مي شود و به جايي مي رود كه هيچ زماني نيست. دعايت به قبل از پيدايش عالم مي رود. دعايت به آنجا كه دارند تقديرت را مي نويسند مي رود و تقدير نويس ِ مهربان ِ عالم، تقديرت را با توجه به دعايت مي نويسد.
انسانهایی كه هدف دارند حتا راه رفتنشان هم با ديگران فرق دارد. حتا حركات چشمشان هم بي هدف نيست. از دور مي توان تشخيص داد كه كدام انسان دارد وقت تلف مي كند و كدام آمده تا كار بزرگي انجام بدهد. در خيابان دقت كنيد و ببينيد چقدر انسانها سوار بر پاهايشان مي شوند و بي هدف راه مي روند. در عين حال به وقار راه رفتن بزرگان دقت كنيد.
اي به زمين بر، به فلك نازنين
نازكش ات هم فلك و هم زمين
ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم.
تنها مانع موجود بر سر شادماني و نشاط، اعتقاد شما به وجود مانع بر اين راه است. به همين دليل راه را اشتباه مي رويد و گرفتار مشكل مي شويد.
چه فروشگاهی بهتر از فروشگاه این عالم هست!؟
وقتی یک دانه ی گیاه میکاری، هزاران هزار دانه میشود، همه اش برای تو.وقتی یک گل به کسی میدهی، هزاران هزار گل از دیگران میگیری؟ می دانی عزیز ، تو روی گنج داری زندگی میکنی و امیدوارم این را بدانی.
سليمان باش و دستور بده. به خشمت بگو : برو اونطرف وايسا. برو و بر سر تكبرم خالي شو. به قهرت بگو: شما بفرماييد و بين من و جناب دروغ قهر برقرار كنيد. به ديو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام ِ تو نيستم. تو غلام مني. مانند سليمان مُـلك وجودت را فرمانروايي كن.
انسانها معمولا ما را تشویق می کنند که به بهای از دست دادن کنجکاوی، احتیاط را بر گزینیم و به قیمت از دست دادن ماجراجویی ، به امنیت متوسل شویم، از مجهولات بپرهیزیم و پا به وادی ناشناخته ها نگذاریم. ولی به این حقیقت توجه کنیم که زندگی که در آن لذت کشف کردن نباشد، حتما طعمی امتحان شده دارد و تکراریست...بروید و عالمهای ناشناخته را در وادی علم، هنر و موسیقی کشف کنید و لذت ببرید.
اگر می گویند ذکر کنید ، منظور این نیست که یک تسبیح دستمون بگیریم و بگوییم: یا الله ، یا رحمان ، یا رحیم و ... ،اسم ببریم! اینها ذکر نیست. ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشه. اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان باشد، توی رفتارهایمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون باید باشد، تو صحبت کردنمون باید باشد. کو جمیل!؟ که تو می گویی من ذاکرم! هر کس ذاکر نباشد به اسماء الله زندگیش سخت می شود، معیشتش تنگ می شود.
متن کامل ۵۲ سخنرانی از دانشمند بزرگ دکتر الهی قمشه ای
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
PDF | 225 Pages | FA | 3.1 MB
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
***Spring***
13-01-2009, 23:47
سلام ... یکی دیگه از سخنرانیهای دکتر قمشهای ، خدمت همه دوستان عزیز :
موسيقی در آيينهی ادبيات ( صوتی ) - سخنرانی دکتر الهی قمشهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
.
armanleila
06-02-2009, 03:06
دانلود فایل های صوتی مجموعه یکصدوده 110 ساعت سخنرانی دکتر الهی قمشه ای در موضوعات مختلف
این بزرگترین آرشیو 700 مگابایتی از سخنرانی ها ی دکتر الهی قمشه ای در اینترنت است که نظیر آن را هیچ کجا پیدا نخواهید کرد و من آن ها را از هر جای ممکن جمع کرده ام و در آیندهم جمع خواهم کردو این مجموعه اضافه می کنم...
می خواهم یک هدیه ارزشمند به شما تقدیم کنم ،
مجموعه تعدادی از بهترین و ارزشمندترین سخنرانیهای دانشمند بزرگ دکتر الهی قمشه ای که اگر فقط به یکی از گفته های ایشون عمل کنید در هر دودنیا در نهایت لذت و آرامش خواهید بود و خیلی با چیزهایی که تا الان شنیده اید فرق خواهید کرد...
جواب هر نوع سوالی که در زندگی برایتان پیش بیاید در این گفتارها و سخنرانیهای آقای دکتر الهی قمشه ای وجود دارد. من بارها و بارها این فایلها را گوش کرده ام و هربار دریچه ای جدید از نور و علم به رویم گشوده شده است و هر بار به نکته ای تازه دست پیدا کرده ام. حتما سعی کنید آنها را گوش کنید و واقعا تاثیر آن را در رفتار و روح و فکر خود خواهید دید...
عنوان های بحث ها گوناگون است اما بدون توجه عنوان ، آنها را دانلود کنید و گوش کنید چون هر کدام سرشار از تمام همه چیز است.
روی این لینک کلیک کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید و وارد پوشه کل فایلها می شوید سپس هر کدام از فایلها را که خواستید با زدن برروی دکمه دانلود دریافت کنید.فایل ها در یک پوشه زیر هم مرتب شده اند فقط کافیست روی علامت دانلود در مقابل آنها کلیک کنید.
توجه: تعداد این این فایلها به تدریج افزایش خواهد یافت.( تا این لحظه 700 مگابایت فایل برابر با 110 ساعت سخنرانی)
(بالاخره موفق شدم حدود 700 مگابیت فایل mp3 که شامل 110 ساعت از سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای است را آپلود کنم که با این وضع سرعت پایین اینترنت در ایران کاربسیار مشکلی هم بود، دانلود کنید ولذت ببرید و به دوستان خود هم بگوئید و بدهید)
قابل توجه دوستانی که به اینترنت سریع دسترسی دارند
بعضی از دوستان که به اینترنت سریع دسترسی دارند گفته بودند دانلود تک تک فایل ها برایشان وقت گیر است و خواسته بودند تا من کل سخنرانی های آقای دکتر را در یک فایل زیپ شده یکجا قرار دهم خوب،
من دراین پوشه بجای اینکه فایل ها رو تک تک برای دانلود قرار بدم ، این 700 مگابایت رو به 9 قسمت تقریبا 80 مگابایتی تقسیم کردم تا کسانی که می خواهند تمام سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای را داشته باشند بتوانند بدون تلف شدن وقت ، کل فایل ها را در 9 قسمت یکباره دانلود کنند. چون دانلود تک تک این فایل ها برای دوستانی که از نظر سرعت اینترنت مشکلی ندارند وقت گیر است.
همه می توانند از طریق اینترنت دانشگاه خودشون یا شرکت و اداره و یا کافی نت هر دفعه یکی از این هشت قسمت رو دانلود کنند تا به مرور تمام فایل ها را داشته باشند. این مجموعه خیلی ارزشمند است و حتما تمام آن ها را دانلود کنید. مثلا هر قسمت را یکی از دوستان شما دانلود کند و بعد همه را یکجا کنید!
خوب پس دو راه دارید:
یا دانلود فایل ها بصورت تک تک از این پوشه
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا دانلود کل فایل ها بصورت یکجا در هشت قسمت از این پوشه
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
احمد ترابی
06-05-2009, 17:34
سلام
من دانلودش کردم اما کیفیتش مزخرفه
عالي بود
خيلي متنتون جالب بود
babelirani
12-08-2009, 16:35
کتاب : 52 سخنرانی از دکتر حسین الهی قمشه ای
نویسنده : دکتر حسین الهی قمشه ای
تعداد صفحات : 225
حجم : 3.3 مگابایت
» دانلود «
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
sepehr_x50
08-02-2010, 13:06
دوستان از ایشون کدوم سخنرانی های تصویری موجوده؟!
hassantajdari
08-02-2010, 13:14
سلام دوستان! من دنبال متن یا فایل صوتی سخنرانی دکتر به زبان انگلیسی، و ترجیحا شامل مطالبی درباره حافظ هستم. کسی هست که کمک یا راهنمایی بکنه؟
من دارم ولي فكر نكنم با اين اينترنت بتونم آپلودش كنم
راستي بچه ها دكتر 10 مليون گرفت اومد دانشگاه ما (كرمان)فكر نكنم رايگان دعوت قبول كنه آخه همه خرج دارن:5:
***Spring***
19-02-2010, 10:01
سلام ...
موسيقی در آيينهی ادبيات ( صوتی ) - سخنرانی دکتر الهی قمشهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عرفان و انسان ( صوتی ) - سخنرانی دکتر الهی قمشهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رابطه عرفان با تکنولوژی ( صوتی ) - سخنرانی دکتر الهی قمشهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
متن 52 سخنرانی از دکترالهی قمشهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
=============================================
دانلود فایل های صوتی مجموعه یکصدوده 110 ساعت سخنرانی دکتر الهی قمشه ای در موضوعات مختلف :
دانلود فایل ها بصورت تک تک از این پوشه:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
دانلود کل فایل ها بصورت یکجا در 16 قسمت از این پوشه:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
.
armanleila
06-03-2010, 02:55
دوستان عزیز توجه کنید
فایل سخنرانی ها آپدیت شد و به بیش از 150 ساعت و حجم 1200 مگابایت رسید
ویدئوی سخنرانی ها اضافه شد
آلبوم عکس دکتر الهی قمشه ای اضافه شد.
برای دریافت تمام اینها به آدرس وبلاگ مراجعه کنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعلت اینکه تعداد لینک ها خیلی زیاد بود و یک چیز مهم دیگه :whistle:
بود که گفتم به وبلاگ بروید
اگر در مورد سرور فروشیر مشکل دارید قسمت دانلود سخنرانی ها بروید در وبلاگ اونجا میفهمید که باید چکار کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
armanleila
01-05-2010, 16:36
دانلود مجموعه صدها ساعت سخنرانی دکتر الهی قمشه ای در موضوعات مختلف بصورت MP3
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می خواهم یک هدیه ارزشمند و ماندگار به شما عزیزان تقدیم کنم ، به همه دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنید!
مجموعه صدها ساعت از بهترین و ارزشمندترین سخنرانیهای دانشمند، فیلسوف، عارف، بزرگ دکتر حسین الهی قمشه ای را به شما تقدیم می کنم که اگر فقط به یکی از گفته های ایشون عمل کنید در هر دودنیا در نهایت لذت و آرامش خواهید بود صحبتهای ایشون خیلی با چیزهایی که تا الان شنیده اید فرق دارد، به شما سراسر شادی ، زیبایی، و عشق هدیه می کند...
جواب هر نوع سوالی که در زندگی در هر موردی برایتان پیش بیاید در این گفتارها و سخنرانیهای آقای دکتر الهی قمشه ای وجود دارد. من بارها و بارها این فایلها را گوش کرده ام و هربار دریچه ای جدید از نور و علم به رویم گشوده شده است و هر بار به نکته ای تازه دست پیدا کرده ام. تفکر و نگرش شما به زندگی عوض خواهد شد ، جواب صدها سوالی که در ذهن خود از زندگی و خدا و هر چیزی را که فکر کنید با روشن ترین و عالی ترین بیان دریافت خواهید کرد ، حتما سعی کنید آنها را گوش کنید و واقعا تاثیر آن را در رفتار و روح و فکر خود خواهید دید.
این بزرگترین آرشیو چند گیگابایتی از سخنرانی ها ی دکتر الهی قمشه ای در اینترنت است که نظیر آن را هیچ کجا پیدا نخواهید کرد و من آن ها را از هر جای ممکن مانند کلاسهای درس ، سخنرانی های عمومی در مکان ها مختلف و صدا و سیما و ... جمع کرده ام و در آیندهم جمع خواهم کردو این مجموعه اضافه می کنم...
عنوان بحث ها و سخنرانی ها گوناگون است اما بدون توجه عنوان ، آنها را دانلود کنید و گوش کنید چون هر کدام سرشار از تمام همه چیز است. بعد از دانلود فایل ها را روی دستگاه ام پی تری پلیر خود یا روی کارت مموری گوشی موبایل خود منتقل کنید تا همیشه همراهتان باشد و بتوانید آنها را همه جا و در همه حال گوش کنید و لذت ببرید. سعی کنید این فایل ها را به دوستان خود و کسانی که دوستشان دارید هم بدهید.
اگر سرعت اینترنت شما کم است حتما می توانند از طریق اینترنت دانشگاه خودتون یا شرکت یا اداره و یا کافی نت هر دفعه یکی از این قسمتها را دانلود کنید تا به مرور تمام فایل ها را داشته باشند. این مجموعه خیلی ارزشمند است و حتما تمام آن ها را دانلود کنید. یا حداقل هر قسمت را یکی از دوستان شما دانلود کند و بعد همه را یکجا کنید و همه به راحتی کل فایل ها را خواهید داشت.
دانلود:
فایل صوتی سخنرانی ها بصورت MP3 روی چندین سرور قوی و مطمئن بصورت تکه های 45 مگابایتی آپلود شده اند تا شما عزیزان برای دانلود هیچ مشکلی نداشته باشید و از هر سروری که راحتتر بودید آن ها را دانلود کنید . در ضمن تمام لینک ها روی سرورهای مختلف یکسان و با یکدیگر قابل تعویض هستند.تعداد کل فایل ها چند صدتا است که بصورت زیپ شده درآمده است و فقط در سرور 4Shared من فایل ها را بصورت تک تک هم قرار داده ام و برای دانلود تکی فایل ها به 4Shared مراجعه کنید ، اما در سرورهای دیگر فقط بصورت زیپ شده قابل دانلود هستند.اگر فایل ها مشکلی داشتند حتما به من اطلاع دهید تا اصلاح کنم.
(لطفا برای دانلود تکی فایل های هر سخنرانی از 4Shared و دیدن نام سخنرانی ها به این پوشه مراجعه کنید)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
****(دانلود کل سخنرانی ها در قسمتهای 45 مگابایتی زیپ شده)****
توجه داشته باشید : که من فایل سخنرانی ها را اول در سرور 4Shared آپلود می کنم و اولویت دانلود خود را به این سرور بدهید و از بقیه بعنوان پشتیبان و mirror استفاده کنید چون ممکن است در طولانی مدت بعضی فایل ها از روی سرورهای دیگر (غیر از 4Shared) بعلت های مختلف پاک شوند اما همیشه سرور 4Shared تمام فایل ها را بطور کامل و مطمئن خواهد داشت.
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from 4Shared
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from Rapidshare
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from Hotfile
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from Filefactory
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from Uploading
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
یا
DOWNLOAD Dr.Elahi Ghomshei Zipped MP3 from Easy-Share
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
-------------------------------------------------------------
لینک های مرتبط: (
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید)
** عضویت در لیست ئیمیل وبلاگ برای آگاهی از جدیدترین فایل های آپلود شده سخنرانی های دکترحسین الهی قمشه ای
** دانلود صدها ساعت سخنرانی دکتر حسین الهی قمشه ای در موضوعات مختلف بصورت MP3
** فهرستي از صد 100 کتاب بزرگ جهان به توصیه دکترحسین الهی قمشه ای
** روش دانلود فایل سخنرانی ها را با قابلیت Resume و با دانلود منجیرها
** جملاتی ارزشمند از سخنرانی های دکتر حسین الهی قمشه ای
** مراکز پخش و روش تهیه آثار دکتر حسین الهی قمشه ای
** دانلود ویدئوی سخنرانی های دکتر حسین الهی قمشه ای
** طرفداران دکتر حسین الهی قمشه ای در فیسبوک
** مطالعه بیوگرافی دکتر حسین الهی قمشه ای
** آلبوم عکس از دکتر حسین الهی قمشه ای
**سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای
armanleila
23-08-2010, 22:50
بسم الله الرحمن الرحیم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام بر دوستان عزیزم خیلی وقت شما را نمی گیرم فقط خواستم اطلاع بدم که فایل صوتی سخنرانی ها بصورت ام پی تری و تصویری آنها بصورت دبلیو ام وی روی یک هاست قوی که توسط یکی از عاشقان با محبت و با صفای دکتر الهی قمشه ای خریده شده است، قرار گرفته اند و شما به راحتی با لینک مستقیم می توانید دانلود کنید
اگر تا کنون بدلایل مختلف نمی توانستید فایل ها بطور کامل دانلود کنید اکنون با این سرور و هاست مستقل به آسانی فایل های دکتر را می توانید دانلود بفرمائید
لطفا به دوستان خود هم اطلاع دهید
در ضمن سخنرانی ها به 200 ساعت و ویدئوها به 14 ساعت رسیده است
لازم می دانم از این دوست عزیز که لطف کردند و زحمت خرید این هاست قدرتمند را کشیدند از ته دل تشکر کنم و برای ایشون آرزوی خوشبختی دارم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از این آدرس فایل های صوتی و تصویری دکتر الهی را دانلود بفرمائید
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.