PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : هایکو



صفحه ها : [1] 2

karin
28-09-2007, 11:55
هایکو ، کوتاه ترین نوع شعری در جهان است که توسط ژاپنی ها به ادبیات جهان معرفی شده است ، امروزه اغلب مردم جهان شعر ژاپن را با هایکو می شناسند . هایکو شعری است ۱۷ هجایی که در سه سطر نوشته می شود ، سطر اول و سوم هر کدام پنج هجا و سطر دوم هفت هجا دارند . هایکو نه وزن دارد و نه قافیه و آرایه های کلامی در آن به ندرت به کار می رود . حدود دو هزار سال پیش هایکو جزوی از یک فرم شعری ۳۱ هجایی به نام تانکا بود که از دو بخش تشکیل می شد و معمولا آن را شاعران به شیوه ی پرسش و پاسخ می سرودند . بخش نخست تانکا ۱۷ هجا دارد و بخش دوم آن ۱۴ هجا . تانکا به معنی شعر کوتاه است و در مقابل آن چوکا قرار دارد که به معنی شعر بلند است . با اینکه در ژاپن به غیر از تانکا و چوکا چندین فرم شعری دیگر هم وجود دارد شعرهای کوتاه محبوبیتشان بیش از بقیه است . در قرن شانزدهم میلادی به تدریج بخش ۱۷ هجایی تانکا مستقل شد و آن را هاکایی یا هایکو نامیدند .
هایکو در ابتدا محتوایی طنز آمیز داشت و به تدریج بر اثر در آمیختن با فلسفه ی ذن اعماق و جوانب آن گسترش یافت . ایجاز و سادگی و در عین حال عمق هایکو و هنر تصویری بدیع آن علاوه بر آنکه در چهار قرن گذشته شاعران زیادی را در ژاپن به خود کشانده است در دوره ی معاصر در خارج از ژاپن هم با استقبال قشر کتابخوان و شاعران و هنرمندان مواجه شده است و علاوه بر ترجمه هایکوهای ژاپنی به اغلب زبانهای دنیا ،درسراسرجهان شاعرانی پیدا شده اندکه به سرودن شعر به شیوه ی هایکوهای ژاپنی می پردازند .
امروزه هایکو دوستان و هایکو سرایان سراسر جهان دارای انجمنهای خاص در سطح محلی و ملی و بین المللی هستند و با برگزاری همایشها و سمینارهای دوره ای و یا از طریق سایتهای اینترنتی به بحث و تبادل نظر در مورد هایکو و تاریخچه و ابعاد هنری آن می پردازند .
هایکو هم اکنون در اقصی نقاط جهان به زبانی برای زندگی تبدیل شده است به تعبیری می توان گفت هایکو شعر نیست زیبایی نیست بلکه خود زندگی ست . تجربه ی شهودی هستی است که این مادر ِ همه ی هنرهای اصیل است . هایکوی عمیق همیشه ساخته ی ذن است . اما ذن یعنی مشاهده و تفکریعنی دیدن چیزها چنان که هستند و در تجربه های عمیق شهودی تجلی میکنند نه لزوما آن ذن که یکی از فرقه های بودایی مهایانه است . یاد آوری این نکته ضروری است که هایکو شعر کوتاه نیست . خیلی از تک بیت ها یا مصرع های فارسی هست که کوتاه تر از هایکوی هفده هجایی ژاپنی است.با این همه نمیتوان آن را هایکو نامید .
هایکو دارای دو منظره توامان . چیزی فراتر از فرم ادبی است . راه و وسیله ای است برای دیدن و درک دنیای پیرامون . هر هایکو لحظه ای را در خود تسخیر می کند . لحظه ای عادی که آوازش تا به دورها شنیدنی ست . و وقتی که این لحظه ، یم دم انسان را به بودنش به باور می رساند تا با خود بگوید : « خیلی آشناست ... این را من نیز دیده ام ، شنیده ام و ... »


رولان بارت در کتاب امپراطوری نشانه ها نوشته ای با عنوان دستبرد به معنا دارد او می گوید : « هایکو دارای خاصیتی شبح وار است و آن اینکه هر کس همواره تصور می کند به سادگی اشعاری همانند آن بسراید ولی ممکن است هرگز نتواند »



چند نمونه هایکو :

باعبور مار
کمر راست کرد
نرم نرمک، علف



ایکدا سومیکو



می اندیشم
این آخرين سال من ست!
ميخورم اين خرمالو را



ماساوكا شيكي




بر خيابان اصلي
چترهاي رنگارنگ-
باران پاييزي



ماریا تیرنسا

karin
28-09-2007, 12:07
1. همیشه تعداد هجاهای هایکوی خود را بشمارید.
2. هفده هجا را در یک سطر بنویسید.
3. هفده هجا را در سه سطر بنویسید.
4. هفده هجا را در سه بند به ترتیب پنج، هفت و پنج هجایی بنویسید. (قالب استاندارد ژاپنی)
5. هفده یا کمتر از هفده هجا را در سه بند به ترتیب کوتاه، بلند و کوتاه بنویسید. (قالب رایج در زبانهای اروپایی)
6. کل هایکو را با یک نفس باید بتوان خواند.
7. از فصل واژه ها (کلماتی که به فصل خاصی از سال ارجاع می دهند استفاده کنید).
بهارواژه: شکوفهٔ گیلاس
تابستان‌واژه: کرم شب‌تاب
پاییزواژه: خرمالو
زمستان‌واژه: برف
نوروزواژه: پایان سال،

8. در پایان بند اول یا دوم (اما نه هردو) سکوت قرار دهید.
9. هرگز اجازه ندهید که سه بند هایکوی شما پشت سر هم تشکیل یک جمله کامل بدهند.
10. ترتیبی دهید که رابطه یا تقابل بندهای اول و دوم تنها پس از خواندن بند سوم مشخص شود.
11. همیشه از زمان حال استفاده کنید و در مورد اینجا و اکنون بنویسید.
12. استفاده از اسامی خاص و ضمایر شخصی را تا حد ممکن محدود کنید.
13. تا جای ممکن از وجه استمراری استفاده نکنید.
14. بد نیست اگر دو بند از سه بند شما (اول و دوم) ساختار نحوی یکسان داشته باشند.
15. در مورد ترتیب تصاویری که هر یک از بندها به دست می هند فکر کنید. مثلا ابتدا یک منظره از دور، بعد بخشی از آن منظره از نزدیک تر و در نهایت یک کلوزآپ.
16. لب مطلب را برای بند آخر نگه دارید.
17. سعی کنید بند اول تا جای ممکن جذاب و گیرا باشد.
18. همیشه فقط در مورد چیزهای معمولی، با روشی معمولی و با زبانی معمولی بنویسید.
19. به مطالعه ذن بپردازید و بگذارید هایکوی شما مصداق روش بی کلام تصویرسازی باشد.
20. ادیان و فلسفه های مختلف را مطالعه کنید و بگذارید اثر آنها در پس زمینه هایکوی شما انعکاس یابد.
21. تنها از تصاویر عینی استفاده کنید.
22. سعی کنید به سطوح چندگانه از معنا دست یابید. سطوح بیرونی شامل تصاویر عادی و در سطوح عمیق تر فلسفه حیات و جهان بینی شما.
23. از تصاویری استفاده کنید که برانگیزاننده انزوای خودخواسته و فقر داوطلبانه باشند. (سابی)
24. از تصاویری استفاده کنید که برانگیزاننده نوستالژی رمانتیک باشند. (وابی)
25. تضادها را بیابید و در هایکوی خود به تصویر بکشید.
26. از جناس و بازی با کلمات استفاده کنید.
27. در مورد چیزهای ناممکن به شکلی معمولی صحبت کنید.
28. از تصاویر تداعی گر معانی متعالی استفاده کنید (از جنگ و جنایت و مسائل جنسی صحبت نکنید)
29. تنها از تصاویر مربوط به طبیعت استفاده کنید. (از اشاره مستقیم به مسائل انسانی خودداری کنید)
30. عواطف انسانی را با اشاره به جنبه های مختلف طبیعت تداعی کنید.
31. از هرگونه اشاره مستقیم به خود در هایکو اجتناب کنید.
32. استفاده از علائم سجاوندی (نقطه، ویرگول، خط تیره و...) در هایکو مانعی ندارد.
33. گاهی برای ایجاد ایهام از آوردن علائم سجاوندی خودداری کنید.
34. قواعد نگارشی زبان خود را به طور کامل رعایت کنید.
35. از آوردن قافیه پرهیز کنید.
36. از آوردن اوزان غیرهجایی (مانند وزن های عروضی فارسی) خودداری کنید.
37. از واج آرایی (تکرار آواهای مشابه در یک بند) استفاده کنید. (مثل تکرار «چ» در مصرع «سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند...»)
38. از آواهای کلمات برای انعکاس دادن احساسات خود استفاده کنید.
39. همیشه هایکوی خود را به یک اسم ختم کنید.
40. از هر الهام و شهود آنی به عنوان نقطه آغازی برای خلق یک هایکو استفاده کنید.
41. از آوردن فعل های زیاد خودداری کنید.
42. هر جا که توانستید حروف اضافه را حذف کنید. (مانند از، در، به، با، بین، میان، روی و...)
43. قیدها را حذف کنید.
44. برای هر اسم بیش از یک معرف (توصیف کننده هایی مانند صفات و...) نیاورید.
45. با هایکوی خود مثل شعر برخورد کنید. هایکو جمله زیبای روی کارت پستال نیست.
46. هر هایکویی را که به ذهنتان رسید بنویسید. حتی بدترینشان را. زیرا می توانند الهام بخش آثاربهتر بعدی باشند

karin
28-09-2007, 13:08
به هر كتاب هايكو كه نگاه كنيد از چهار هايكوسرا به عنوان بزرگترين هايكو سرایان ژاپن نام برده شده است.
ماتسوئو باشوريا،بوسون،ايسا،شيكي


ماتسوئو باشو (1644 ـ 1694 م)



در يك خانواده سامورايي بدنيا آمد. درباره زمان قبل از هايكو سرا شدنش اطلاعات زيادي در دست نيست.


در سال 1644 بدنيا آمد. نام كودكي اش كين ساكو بود . سالهاي زيادي از عمرش در سفر بود. و از معابد و طبيعت زيبايي ژاپن ديدن ميكرد. و در مورد آنها هايكو و نثر مينوشت. او نام مستعارش را از درخت موز گرفت . باشو در زبان ژاپني به معناي درخت موز است.
بيش از ديگر شاعران ، هايكو باشو ست و باشو هايكو ست. باشو هايكو را ابداع نكرد بلكه هايكو را يك ژانر جدي و پر آوازه ساخت. قبل از باشو هايكو يك نوع بازي كم اهميتي بود كه در دربار توسط اديبان بازي ميشد. نوعي بازي با كلمات بود كه پر از جناس و كنايه بود. اما باشو هايكو را بالا برد.


مشهورترين هايكو ي باشو بركه كهن ميباشد.


بركه كهن
جهيدن غوكي
صداي آب


توجه داشته باشيد كه چگونه هر سه عنصر درين هايكو همزمان جدا و به هم پيوسته ست.
غوك ، بركه ، و صداي جهيدن غوك. اينجا عملي صورت گرفته و
حركت ناگهاني و سكوتي كه براي لحظه اي با جهيدن غوكي اتفاق ميافتد.


بعضي ها اين هايكو را نوعي روشن شدگي بودايي مي بينند.و بعضي آنرا تصويري واقعي مي بينند.


بوسون (1716 ـ 1783 م)


يو سا بوسون دومين هايكو سرای بزرگ به شمار مي آيد. شخصيت اش با باشو تفاوت زيادي دارد. اما هايكوسرای جوانتر احترام زيادي براي هايكو سرای بزرگتر قائل بود كه در هايكوها و نقاشي هايش نمايان ست. بوسون هم هايكوسرا و هم نقاش بود. به عنوان نقاش ، او يكي از بزرگترين پيروان سبك نانگا شمرده ميشود.كه از نقاشان چيني آن زمان الهام گرفته اند. هرچند كه باشو يك تجربه گر بزرگ بود و آواره اما بوسون بيشتر عمرش را صرف خواندن و نوشتن و نقاشي و ميگساري كرد. او يك مرد خانواده دار بود و خودش را وقف دخترش كرد. در مورد او هايكوهاي محبت آميزي نوشت و نامه هايي كه بيانگر نگراني او از ازدواج دخترش با مردي ست كه لياقت او را نداشته ست.
بعضي از بهترين هايكوهاي بوسون تحت تاثير باشو و شاعران چيني ست اما بايد ياد اوري شود كه در ژاپن كپي و تحت تاثير شاعران و نويسندگان بزرگتر بودن جز اصلي خلق اثر ست.
براي مثال اين هايكوي بوسون


كنار بركه كهن
پير ميشود غوك-
برگهاي ريخته


بوسون به كاربرد ايماژ و رنگ مشهور ست .
گلهاي سفيد!
از شكاف ديوار
بهار مي آيد


ميانديشد
بهار اينجاست
دريا ، دريا


ايسا (1764 ـ 1827 م)


كوباياشي ايسا در پنجمين روز از پنجمين ماه در سال 1763 به دنيا آمد. و ياتارو ناميده شد.
ايسا نام مستعاري ست كه بعدا آنرا انتخاب كرد و به معناي يك فنجان چاي ست. بيشتر سالهاي زندگي ايسا غم انگيز است. وقتي دو ساله بود مادرش مرد و وقتي سيزده ساله بود مادر بزرگش. بعدا سه فرزندش و اولين همسرش كيكو مردند . و او را تنها گذاشتند تااينكه در سه سال آخر عمرش با يك دختر سامورايي ازدواج كرد.
در هايكوهاي ايسا خبري از زندگي غم انگيزش نيست.بر خلاف ان نشان دهنده انست كه ايسا سرنوشت خود را پذيرفته ست. ايسا به انسان گرايي و همدردي با جهان ، از يك شاليكار گرفته تا يك كك مشهور ست.
وي زبان محاوره ولهجه‌هاي مختلف را در هايكوهايش به‌كار برده ست. ايسا چيزهاي كوچك و بي ارزش را دوست مي‌داشت و آنها را عميقاً درك مي‌كرد و به چيزهايي كه احترامي بر نمي‌انگيختند عشق مي‌ورزيد.


ايسا "قلب هايكو " شناخته ميشود. چون در مقابل نگاه واقع گرايانه بوسون و ذن درون گرايانه باشو او لحن انسان گرايانه اي دارد.
يكي از برجسته ترين هايكوهاي ايسا براي مرگ دخترش ساتو سروده ست.


این جهانِ ِ شبنمی
بی شک شبنمی ست
وهنوز...


در اين هايكو اندوهي كه از مرگ فرزندش به او رسيده صرفا در منظره اي مي گنجاند . كه در ابتدا ناپايداري زندگي با ايماژ شبنم نشان ميدهد و تكرار ان نشان دهنده پذيرفتن اين واقعيت ست. " و هنوز ..." نشان ميدهد كه او هنوز در ايسا يا در بهشت يا در هايكو يا با تناسخ زنده ست.


شيكي (1867 ـ 1902 م)


چهارمين هايكو سرای بزرگ ماساوكا شيكي ست . او در سال 1869 متولد شد . هايكوهايش داراي تصاوير واقعي ست و شامل اشيا و تصاوير و رنگ ها و اشكال و تقابلشان با همديگر ست.
او به عنوان هايكو سرای نو گرا شناخته شده ست. شيكي كلمه هوكو را نيز به هايكو تغيير داد.
او به جنبه روحاني و درون گرايي باشو واكنش نشان داد و برخلاف آن عمل كرد.
شيكي بيشتر عمر كوتاهش را با بيماري گذراند.


می اندیشم
این آخرين سال من ست!
ميخورم اين خرمالو را


شيكي همچنين بنيانگذار مجله هوتوتو گيسو (فاخته )در سال 1899 ست. هايكوهايش فاقد جنبه هاي انسان گرايانه ايسا و حسهاي روحاني و درون گرايانه باشو ست. هايكوهايش مانند نقاشي ست.


شبانه ماه سپید
تابستان
بر بادبان سپید



در بررسي هايكو اين چهار هايكو سرا نمايانگر چهار طرز نگاه متفاوت به جهانند: ديدن با روح ، با چشم ، با دل ، و با سر . باشو روحاني ست. بوسون هنرمند است. ايسا انسان گراست و شيكي واقع گرا.

pedram_ashena
28-09-2007, 13:13
俳句

مثل ساقه‌ی گیاهی ترد
گره‌ام بزنید به چوبی، چیزی
ترسیده‌ام
مدام باد می‌آید

========

津田清子
猟夫と鴨同じ湖上に夜明け待つ
------------
satsuo to kamo onaji kojou ni yoake matsu
Tsuda Kiyoko
------------
گرد يک درياچه
سپيده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی
------
تسودا کييوکو

pedram_ashena
28-09-2007, 13:14
中田尚子
銀漢や三つの国の銀貨持ち
--------
ginkan ya mitsu no kuni no ginka mochi
Nakada Naoko
--------
سکه های سيمين سه ديار
در سينه دارد کهکشان
-------
ناکادا نااوکو

karin
29-09-2007, 18:53
هایکوهایی از ایسا/Issa



clang once more
mountain temple bell!
spring rain

Issa


دگرباره دنگ دنگ ِ
ناقوس معبدکوهستان
باران بهاری

---------------------------------------------

welcome to my house!
First Month's very first
spring rain

Issa


به خانه ام
خوش امدی
اولین باران بهاری

--------------------------------------------

rice field crane
again, come on down!
spring rain

Issa


درنای شالیزار
دوباره فرودآی!
باران بهاری

--------------------------------------------

the pigeon too
sings to six a.m.
spring rain

Issa


کبوترنیز
می خواند صبح زود
باران بهاری

----------------------------------------------

at my dinner tray
a sparrow chirps...
spring rain

Issa


بر سینی شامم
جیک جیک گنجشکی
باران بهاری

--------------------------------------------

in spring rain
a bit bedraggled...
Tone River crane

Issa


درباران بهاری
اندکی خیس شده
درنای رودخانه تون

--------------------------------------------

deer gamboling
in the grass...
spring rain

Issa


در علف
آهویی جست وخیزکنان
باران بهاری

--------------------------------------------

in spring rain
chasing the elusive fish...
dog on the shore

Issa


درباران بهاری
به دنیال ماهی گریزان
سگی درساحل

----------------------------------------------


even the field mouse
squeaks, "What luck!"
spring rain

Issa


حتی موش مزرعه
فریادمی زند"چه شانسی"
باران بهاری

----------------------------------------------

walking along
a baking pan on her head...
spring rain

Issa


قدم زنان
ماهی تابه ای برسرش
باران بهاری

----------------------------------------------

with his sake he lounges
on a wall...
spring rain

Issa


باساکه اش
لم میدهدبه دیوار...
باران بهاری

---------------------------------------------

first thing after waking up
spring rain
in my eyes

Issa


پس ازبیدارشدنم
اولین چیزی که می بینم
باران بهاری

-----------------------------------------------


on one side
snow falling, on the other
spring rain!

Issa


ازیک سو
بارش برف ؛ ازسوی دیگر
باران بهاری !

----------------------------------------------

dawn--
in a stone's hollow
spring rain

Issa

سپیده دم

درشکاف سنگی
باران بهاری

-------------------------------------------------

not missing
the spring rain's blessing...
blades of grass

Issa


ازدست نمیدهد
برکت باران بهاری
تیغه های علف

--------------------------------------------------



spring rain
on an ancient road...
the pickle vendor

Issa


باران بهاری
برجاده قدیمی
ترشی فروش

-------------------------------------------------

the little shrine
is all azaleas...
spring rain

Issa


معبدکوچک
پراز ازالیه ها
باران بهاری

-----------------------------------------------

spring rain--
others have flowers
I, a little thicket

Issa


باران بهاری
دیگران گلهایی دارند
من ، بیشه ای کوچک

---------------------------------------------

spring rain--
gone vegetable-picking
with a little lantern

Issa


باران بهاری
رهسپار چیدن سبزی
با فانوسی کوچک

--------------------------------------------


crossing the field
with a paper lantern...
spring rain

Issa


می گذرم از مزرعه
بافانوس کاغذی
باران بهاری

--------------------------------------------

today too
looking at the same mountain...
spring rain

Issa


امروز نیز
می نگرم به همان کوه...
باران بهاری

----------------------------------------------

the daffodils
have become flowers!
spring rain

Issa


نرگسها
گل داده اند
باران بهاری

-----------------------------------------------

for everythicketeverythicket...
springrain

Issa


برای هر بیشه ای
هر بیشه ای
باران بهاری

------------------------------------------------

a day for wandering
a day for haiku...
spring rain

issa


باران بهاری
یک روزبرای پرسه زدن
یک روزبرای هایکو


منبع:haiku.blogfa.com

karin
29-09-2007, 19:02
هایکوهایی از ایسا/Issa


to one side

of my paper lantern...

spring's first dawn




Issa




در يك سوي


فانوس كاغذي ام


نخستين سپيده دم بهاري


------------------------------------------



at my hu/t

what will come of it?
spring's first dawn





Issa




در كلبه ام


بر سرش چه خواهد آمد؟


نخستين سپيده دم بهاري


------------------------------------------



"Spring's first dawn!"

the priest pretending

to sweep



Issa




نخستين سپيده دم بهاري


راهب وانمود ميكند


به جارو زدن


---------------------------------------------



in dawn frost

at the bathhouse door
knocking





Issa




ميكويد


در سرماي سحري


بر در گرمابه


----------------------------------------------



my New Year's toast

with straw sandals on...
dawn





Issa




اولين نوشيدني سال نو


با صندلهاي حصيري به پا


سپيده دم


----------------------------------------------



at dawn

I start the spring...
borrowed clothes





Issa




در سپيده دم


آغاز ميكنم بهار ...


لباسهاي عاريتي


-------------------------------------------------



dawn--

from atop the wheat
"Cuckoo!"





Issa




سپيده دم


بر فراز گندم


"كوكو!"


--------------------------------------------------



at dawn

no people in sight...
lotus blossoms





Issa




در سپيده دم


كسي به چشم نميايد...


نيلوفران آبي


------------------------------------------------



little by little

the summer night turns dawn...
people's faces





Issa




كم كم


شب تابستاني صبح ميشود...


چهره هاي مردم


----------------------------------------------



at dawn a keepsake

left on the window
red leaves





Issa




سحربرپنجره


يادگاري جا ميگذارد


برگهاي سرخ


----------------------------------------------



even at dawn

spring haze hovers...
Sumida River





Issa




حتي در سپيده دم


مه بهاري معلق در هوا


رودخانه سوميدا


-----------------------------------------------



autumn dawn--

to the pretty sky flies
a mosquito





Issa




سپيده دم بهاري


پرواز ميكند پشه اي


به آسمان زيبا


-----------------------------------------------



gobble up

my dawn dream...
cuckoo!





Issa




مي بلعد


روياي سحري ام را


كوكو!


-----------------------------------------------



at dawn

coolness is restored...
my house





Issa




در سپيده دم


دوباره سرد ميشود


خانه ام


----------------------------------------------



at dawn by the plum tree

there's one too...
beating his bowl





Issa




در سپيده دم


يكي نيزكنار درخت آلو


بركاسه اش مي كوبد


-------------------------------------------------



dawn--

with snow I make
Lord Buddha





Issa




سپيده دم


با برف ميسازم


بوداي بزرگ


------------------------------------------------



dawn--

through a hole in the wall
the cold





Issa




سپيده دم


از شكاف ديوار


سرما


-------------------------------------------------



my shadow too

fit and trim...
dawn of spring





Issa




سايه ام نيز


سپيده دم بهاري


تر و تميز


--------------------------------------------------



in the storehouse

the hoe glinting...
year's first dawn





Issa




در انبار


بيل برق ميزند


اولين سپيده دم


---------------------------------------------------



dawn--

in a stone's hollow
spring rain





Issa




سپيده دم


در شكاف سنگ


باران بهاري


----------------------------------------------------



even the snow falls

politely...
spring's first dawn





Issa




حتي برف


به آرامي مي بارد


اولين سپيده دم بهاري


-------------------------------------------------



the samurai street

perfectly silent
spring's first dawn





Issa




ساكت ساكت


خيابان سامورايي


نخستين سپيده دم بهاري


-----------------------------------------------



at dawn people

passing through...
withered fields





Issa




در سپيده دم


ميگذرند مردم از ميان...


مزارع خشك


-----------------------------------------------



dawn--

the glint of leeks
in the sink





Issa




سپيده دم


درخشش تره ها


در ظرفشويي


---------------------------------------------



dawn--

the windblown, exhausted
maiden flowers





Issa




سپيده دم


خسته از وزش باد


گلهاي ماده


----------------------------------------------



autumn dawn--

nearing the month's end
lantern in the eaves





Issa




سپيده دم پاييزي


نزديك اواخر ماه


فانوسهايي بر لبه بام



منبع:haiku.blogfa.com

karin
29-09-2007, 19:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سانتوكا تانه دا (1882-1940) يك هايكو نويس فرم شكن است كه ساختار 5-7-5 هجايي را كنار گذاشت.

نام واقعي سانتوكا ، شُو ایچی بود . جواني اش پر از رنج و اندوه هايي همچون خودكشي مادر و ورشكستگي خانواده اش بود.
زندگي سانتوكا ممكن ست غم انگيز به نظر آيد . پسر مرد عياشي بود كه تمام دارايي اش را در معامله اي از دست داد و ورشكسته شد .وقتي هشت ساله بود مادرش با انداختن خود در چاه خودكشي كرد . ترك تحصيل ؛ از دست دادن كار ، ميخوارگي ؛ ازدواج ناموفق و يك بار خودكشي ناموفق با قطار.و...از ناكامي هاي زندگي اوست.
سانتوكا را از روي ريل برداشتند و به نزديكترين معبد ذن بردند و گی یان موچیزووکی اُشُ راهب بزرگ معبد مردي مهربان بود و بي هيچ پرسش و سرزنشي او را پذيرفت و به او اجازه داد تا هر زمان كه بخواهد آنجا بماند. سانتوكا هميشه به بوديسم علاقمند بوده و بعد از يكسال تفكر ذن (مديتيشن ) و كار در معبد در سن چهل و دو سالگي او راهب ذن شد. ذني كه او تمرين كرد گرچه سنتي اما غير معمول بود. آن ذن تنها راه رفتن بود . جاده بي انتها ، خانه و رهبانگاهش شد. پس از راهب شدن عمر را به سير و سفر در سراسر ژاپن گذراند. و فقط ده ماه قبل از مرگش خانه نشين شد. كلبه كوچكي كه در ان اقامت گزيد به نام ايسسوُ و به معني علف هرزي ست كه اين كلبه در شمال دانشگاه اِ هی مِ و كتابها يش در موزه شيكي نگهداري مي شود.

گفته اند كه سانتوكا بيش از بيست و هشت هزار مايل راه رفت و هر صبح بي پول و بي غذا و حتي بي آنكه بداند به كجا مي رسد و يا كجا مي ماند به راهش ادامه ميداد. راه سختي بود اما اين راه برايش آفتاب و باران، بخشش و خصومت، غذا و گرسنگي، لبخند و اخم و سلامتي و بيماري، تشنگي و آب ، تنهايي و لحظات مصاحبت، غم و شادي داشت اما لحظه هايي كه در آن زيست به همه چيز چه خوب و چه بد روي خوش نشان داد همانطور كه گی یان مهربان او را آنگونه پذيرفته بود.

ثبت افكار و احساسات ودرك و بينش و رويارويي او با خود و كشف خود در هايكوهايش نمايان ست. سادگي مطلق ؛ درستي و عدم حضور تصنع و تزوير ويژگي هايكوهاي اوست. در جهان اينگونه ما هايكوهاي سانتوكا مانند هوايي تازه، خنك و پاك ست.

منبع:haiku.blogfa.com

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:11
من هیچم
سترگی هستی
چشمانم را كور می كند

(رضا آشفته)

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:13
سری می‌تکاند درخت
به وداع آخرین پرنده؛
شامگاه تابستانی.

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:17
سرفه می‌کند
به هنگام قلیان کشیدن
مرد قهوه چی

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:21
حلزون از کوه فوجی بالا برو ...
ولی آهسته ... آهسته.

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:23
سلاخی می گریست

به قناری کوچکی دل باخته بود.

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:26
رقص ماه در چاله كوچك
شتاب اسب
مرد تنها

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:27
زنجره ها نمرده اند
در این محله ی ساکت
آه !

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:30
فولکس واگن زرد هم
همراه پیرمرد و پیرزن
پیر شده است.

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:32
اُپرای

قورباغه های فراق
بر سنِ برکه ای
خلوت...

malakeyetanhaye
02-10-2007, 15:36
گوش می‌دهم
فریاد سر می‌دهد
توخالی ِ طبل.







گلابي
آويز نشو از درخت
افتادنت نزديك است



ناله های یک جیرجیرک
ماه را در آب
می پراکند



بی‌صدا...
هایکویی شده‌ام
در آغوشت.

magmagf
02-10-2007, 16:22
دوستان لطفا اگه متن انگلیسی شعری را قرار می دهید حتما ترجمه فارسی هم را در زیر اون ذکر کنید

ممنون

malakeyetanhaye
06-10-2007, 16:54
بچه ها شوخی شوخی سنگ می پراندند
قورباغه ها جدی جدی
می مردند.

malakeyetanhaye
06-10-2007, 16:56
a lovely spring night
suddenly vanished
while we viewed cherry blossoms
Basho


شب زیبای بهار
محو شد ناگهان
وقتی نظاره کردیم شکوفه های گیلاس را

malakeyetanhaye
06-10-2007, 16:57
my spring is just this:
a single bamboo shoot
a willow branch
Issa

بهار من تنها همین است:
تک نهال با مبو
و یک شاخه ی بید

malakeyetanhaye
06-10-2007, 16:58
since morning glories
hold my well bucket hostage
I beg for water
Chiyo-ni

شکوه صبحگاه
دلو چاهم را گرو می گیرد
آب می طلبم

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:02
pure white plum blossoms
slowly begin to turn
the color of dawn
Buson


شکوفه های آلو ، یکدست سفید
به نرمی
سپیده را رنگ می گردانند

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:04
Rain in my tea
taste of spring
budding branches
Leila Caramad



باران در چای من
طعم بهار
شاخه های نورسته

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:06
maple tree . . .
that first trickle of sap
enters the bucket
an'ya

درخت افرا...
اولین قطره ی شیرابه
می چکد به دلو

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:07
spring meadow
a child's bicycle
tied to a tree
Yu Chang, USA

مرغزار بهاری
و دوچرخه ی کودکی
بسته به درختی

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:09
spring rain...
how softly white light spills
from a street lamp
Debra Woolard Bender, USA

باران بهار...
چه نرم می تابد روشنی
از تیر چراغ برق

malakeyetanhaye
06-10-2007, 17:10
stars at dusk
a spray of willow buds
by the gate
Carol Raisfeld, USA




ستاره ها در میانه ی شب
افشانه ی غنچه های بید
بر درگاه

karin
06-10-2007, 19:54
بچه ها شوخی شوخی سنگ می پراندند
قورباغه ها جدی جدی
می مردند.

این هایکو است؟؟؟؟

karin
06-10-2007, 20:08
first snowfall-

in the bamboo evening

sleeping alone



Issa



اولین بارش برف

تنهابه خواب می رود

شبی در خیزران


----------------------------------


on my sleeping mat

the winter rain suddenly

gives off light!



Issa



برلحافم

ناگهان می درخشد

باران زمستانی


-----------------------------------


shooing flies too
today, as he sleeps
for the last time



Issa

امروز دور میکند
مگسها را هم ؛و می خوابد
برای آخرین بار




---------------------------------



to the lullaby
of mosquitoes
she sleeps



Issa



می خوابد
بالالایی مگسها
دخترک


---------------------------------


hugging her kite
soon she's sound asleep...
the child



Issa



با بادبادکی درآغوشش
انگار به خواب رفته ست
دخترک!

---------------------------------

rice-planting girl--
on her back the butterfly
sleeps



Issa



دختر شالیکار
بر پشتش پروانه ای
درخواب


---------------------------------




Fawn-

shaking off the butterfly
then back to sleep



Issa



بچه آهویی—
تکان می دهد پروانه را
وسپس می خوابد


---------------------------------


resting his hands
on the green plum...
the frog sleeps



Issa



برآلوی سبز
تکیه می دهد دستش را
قورباغه می خوابد


---------------------------------


the dragonfly
settles to sleep...
on the scarecrow



Issa



سنجاقک
می نشیند برمترسک
که بخوابد




---------------------------------




tucked in a little quilt
in vines, asleep...
scarecrow



issa



درلحاف کوچکی
درتاکستان ؛ خوابیده...
مترسکی





like me
getting plenty of sleep...
chrysanthemum



issa



چون من
چرت میزند
گل داودی

---------------------------------

peaceful sleep--
on the rice-seedling bed
the evening rain



Issa



آرام خوابیده-
برجوانه های برنج
باران شبانه



---------------------------------



closing the door
he drops off to sleep...
snail



Issa



در را می بند
و می خوابد
حلزون


---------------------------------


little snail, no different
asleep
awake



Issa



فرقی ندارد
خواب باشدیابیدار

حلزون کوچک


---------------------------------


my muddy foot
left to the butterfly
I sleep



Issa



پاهای گل الودم را
گذاشتم برای پروانه
ومی خوابم




---------------------------------




in winter wind
the pig giggles
in his sleep



Issa



در باد زمستانی
خوکی می خندد
درخواب


---------------------------------


trying to sleep
when up on the eaves...
a nightingale



Issa



می خواهم بخوابم
بر لبه بام نشسته
بلبلی

---------------------------------

does my star too
sleep alone?
Heaven's River



Issa



ستاره ام هم
تنهامیخوابد؟
کهکشان !

malakeyetanhaye
06-10-2007, 23:26
این هایکو است؟؟؟؟


سلام شاید اطلاعات شما از من بیشتر باشه اگه به نظر شما هایکو نیست ممنون میشم برام توضیح بدید چرا؟:11:

karin
09-10-2007, 21:15
سلام شاید اطلاعات شما از من بیشتر باشه اگه به نظر شما هایکو نیست ممنون میشم برام توضیح بدید چرا؟:11:

سلام
منم خیلی اطلاعات خاصی ندارم ولی فکر می کنم تعداد هجاهاش از 17 تا بیشتره

m.beh
14-10-2007, 00:14
سلام
منم خیلی اطلاعات خاصی ندارم ولی فکر می کنم تعداد هجاهاش از 17 تا بیشتره
من قبلا اطلاعاتی داشتم ولی الان یادم رفته تا اونجا که یادم می یاد قواعد خاصی داشت از جمله اینکه 4 بیتی باشه(البته فکر نکنم بیت کلمه ی مناسبی باشه) ولی اینا کوتاه تر از اون چیزی اند که من طبق قوائد قدیمی هایکو میدونم فکر کنم هایکوی نو است شایدم اشتباه می کنم (البته غیر از 4 بیتی بودن قوائد دیگری هم دارد)

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:15
سرفه هم
که می کنم
تنهایم.


種田 山頭火
تانه دا سان تو کا

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:39
بركه كهن
جهيدن غوكي
صداي آب

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:41
كنار بركه كهن
پير ميشود غوك-
برگهاي ريخته

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:43
گلهاي سفيد!
از شكاف ديوار
بهار مي آيد

يو سا بوسون


ميانديشد
بهار اينجاست
دريا ، دريا

يو سا بوسون

این جهانِ ِ شبنمی
بی شک شبنمی ست
وهنوز...


كوباياشي ايسا

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:45
می اندیشم
این آخرين سال من ست!
ميخورم اين خرمالو را


ماساوكا شيكي

شبانه
ماه سپید تابستان
بر بادبان سپید


ماساوكا شيكي

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:57
تو نیستی
و خورشید مردد است
برای آمدن



طلوع یا غروب
چه فرق میکند
وقتی نباشی


طلوع مبهم خورشید
...انتظار
شفاف آسمان

malakeyetanhaye
14-10-2007, 13:59
پروانه است
یا قلب سنگ؟
ببین آنجا را می گویم



نمی دانم
رنج است بودن
یا لذت؟



می اندیشد

به مزارع گندم
ملخ نوزاد

malakeyetanhaye
14-10-2007, 14:02
خشک می شود


همراه با شاخه انار


پاییز رفته است


**********
پوسیدن و خشکیدن


تاوان عشق
سنگین است

malakeyetanhaye
18-10-2007, 18:56
خوب می شنود

حرفهای خیس چتر را

رهگذر خیس

******

کسی زیر بارن

زیر چتر

کسی که بارانی نیست

******

چترم را بگیر

هوای بارانی دلت

مال من

malakeyetanhaye
18-10-2007, 18:59
چه دلفریب اند
پشت پلکهای کویر
سایه های سبز
******
در آغوش هم بودن
رویای
بی تعبیر ما

malakeyetanhaye
18-10-2007, 19:02
این خطوط می گویند



هرآنچه را که گفتنی ست



چیزی نگو


********



دستی بر زانو



با دست دیگر شاید



آبی می نوشد



********


چقدرروشنی



هدیه داده است



این دست سیاه

malakeyetanhaye
09-11-2007, 15:22
مثل ساقه‌ی گیاهی ترد
گره‌ام بزنید به چوبی، چیزی
ترسیده‌ام
مدام باد می‌آید



زمین می لرزد
تو نیستی
و من دور می شوم

malakeyetanhaye
09-11-2007, 15:24
津田清子

猟夫と鴨同じ湖上に夜明け待つ

------------

satsuo to kamo onaji kojou ni yoake matsu

Tsuda Kiyoko

------------

گرد يک درياچه
سپيده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی

------
تسودا کييوکو

malakeyetanhaye
09-11-2007, 15:32
中田尚子

銀漢や三つの国の銀貨持ち

--------

ginkan ya mitsu no kuni no ginka mochi

Nakada Naoko

--------

سکه های سيمين سه ديار
در سينه دارد کهکشان

-------
ناکادا نااوکو

karin
09-11-2007, 17:01
آخرین برگ



آخرین برگ درخت افتاد



در حیاط خلوت پاییز



شادی شمشاد!





آرمانی(2)



پرنده



نشسته روی زدیوار



گرفته یک قفس به منقار





آرمانی(3)



پشت میله



بر کف زندان



کپه ای زنجیر!




قیصر امین پور

malakeyetanhaye
10-11-2007, 18:06
加藤楸邨

颱風の心支ふべき灯を点ず
-------
taifuu no kokoro sasau beki hi o tenzu

Katou Shuson
--------
هنگامه توفان
به قوی داری دل
چراغی برمی افروزیم
-------
کاتو شوسن

malakeyetanhaye
10-11-2007, 18:07
高橋 悦男

海を恋ふ貝風鈴の鳴りやまず

-----------

umi o kou kai fuurin no nariyamazu

Takahashi Etsuo

-----------
زنگوله های صدفين
از صدا باز نمی ایستند
که بيقرار دريایند
.........
تاکاهاشی اتسواو

malakeyetanhaye
10-11-2007, 18:14
阪口涯子

秋が来る美しいノートなどそろえる


---------

aki ga kuru utsukushii nooto nado soroeru

Sakaguchi Gaishi

--------

پاييز خواهد آمد
بايد قشنگ ترين دفترهایم را در آورم

.....

ساکاگوچی گايشي

malakeyetanhaye
11-11-2007, 18:21
捨てられしこうもり傘や秋の風

Jack Stamm

---------
suterareshi koumori kasaya aki no kaze

Jack Stamm

-----------
به دور افکنده شده چتر سياه !

پاييز وزيدن گرفته است

malakeyetanhaye
11-11-2007, 18:26
百の滝過ぎ来し水に瓜冷やす

里川久美子
---------

hiyaku no taki sugi koshi mizu ni uri hiyasu

Saokawa Kumiko
---------

هندوانه را به خنکايش می سپاريم

به آبی که فراشد بی شمار آبشارهاست

ساتوکاوا کوميکو

malakeyetanhaye
11-11-2007, 18:28
上田

ふだん着の俳句大好き茄子の花
.............

fudan gi no haiku daisuki nasu no hana

Ueda
------------

دوست می دارم هايکوهای بی تکلف را
همچنانکه گل های بادمجان را
--------
اوادا

malakeyetanhaye
14-11-2007, 17:41
寺田京子

凧の空女は男のために死ぬ
----------
tako no sora onna wa otoko no tame ni shinu
..........
Terada kyouko
------------

ای آسمان بادبادک ها

زنان بخاطر مردان است که می ميرند

--------
تردا کيوکو

malakeyetanhaye
14-11-2007, 17:41
大峯あきら

蝶飛んで赤子に言葉ふえてゆく

---------

chou tonde akago ni kotoba fuete yuku
.........
Oomine Akira

--------

پروانه به پرواز می آيد

نوزاد کلامی نو می آموزد

..........
اومينه آکيرا

malakeyetanhaye
14-11-2007, 17:43
大野 林火

ねむりても旅の花火の胸にひらく

---------

nemurite mo tabi no hanabi no mune ni hiraku

Oono Rinka

---------

هنگام خواب
گلنارهای سفر
در دلم می گسترند

..........
اونو رينکا

karin
29-03-2008, 18:13
蚊屋を出て
また障子あり
夏の月



Kaya wo dete
Mata shouji ari
Natsu no tsuki



بیرون پشه بند
باز پشه های کاغذیست
ماه تابستان




­­شاعر: نايتو جوسو (شاگرد باشو)؛

فصل هايكو:تابستان

فصل واژه ها: پشه بند؛ ماه تابستان

کلمات دشوار:

پشه بند: Kaya
.پرده هاي كاغذي كه ديوارها و درب و پنجره هاي خانه هاي سنتي ژاپني را با آن مي ساختند:
Shouji

نشانه شناسی: پشه بند: نماد خانه و مأمنماه: نماد حقيقت كه هر سالكي در جستجوي آن است.

پیش زمینه ی لازم:

الف) در زبان ژاپني اصطلاح ترك خانه كردن و بيرون رفتن از خانه به معني راهب شدن است.يعني وقتي مي گويند كسي خانه را ترك كرده بدين معني است كه در دير اقامت گزيده و به جرگه سالكان طريق درآمده است.
ب) در ژاپن پشه بند را در داخل اتاق هاي خانه به منظور در امان ماندن از گزند حشرات برپا مي كردند

معنی هایکو:شاعر نيمه شبي تابستاني براي ديدن ماه از پشه بند خود بيرون مي آيد.اما متوجه مي شود كه هنوز در داخل اتاق محصور است و پرده هاي كاغذي اجازه ديدن ماه را به او نمي دهند و فقط طرح مبهمي از ماه از پشت پرده هاي كاغذي پيداست

منظور شاعر:بيرون آمدن از پشه بند ناخودآگاه ترك خانه كردن و راهب شدن را به ذهن خواننده ژاپني متبادر مي كند. شاعر در جستجوي حقيقت (ديدن ماه) پشه بند امن خود را ترك مي كند؛ اما متوجه مي شود كه رسيدن به حقيقت به اين سادگي ممكن نيست و هنوز پرده هايي جلوي چشم (چشم دل) او را گرفته اند.مقصود اين است كه براي راه بردن به حقيقت تنها راهب شدن و سرتراشيدن و دعا خواندن و تسبيح گرداندن و اقامت در دير و ازدواج نكردن و گوشت نخوردن و ... كافي نيست و سالك واقعي بايد به راستي در از بين بردن تمام علقه هاي اين جهاني خويش يعني هر آنچه كه ذهن او را از فكر كردن به حقيقت منحرف مي سازد بكوشد


منبع: blog.360.yahoo.com/blog-O_VWZKMwYqefaKahM_Q-?cq=1&p=14

karin
29-03-2008, 18:30
子を殴ちし 長き一瞬
天の蝉

  



Ko wo uchishi

Nagaki isshun

Ama no semi



پس از تنبيه فرزند
لحظه­ های طولانی
زنجره های آسمان


فوشی­او آکی­موتو



بيان دقيق احساسات و عواطف يکی از بنيادی ­ترين دلايل برقراری ارتباط است. اما گاهی شکل ارتباط يا ابزاری که به عنوان رسانه ارتباط به کار می ­رود (مثلا زبان برای ادبيات و رنگ و ابزار برای نقاشی) ممکن است محدوديت­هايی برای برقراری ارتباط ايجاد کنند که مانع از انتقال دقيق احساسات شوند.در قالب ادبی کوتاهی مانند هايکو مجالی برای توصيف­های طول و دراز، ترسيم تصاوير گوناگون و بيان مفصل آنچه در دل شاعر می­گذرد وجود ندارد. پس سراينده هايکو به ناچار دست به دامان اشاره و کنايه و استعاره می­شودهايکوی بالا نمونه بسيار خوبی برای اين ايجاز حاصل از به کار بستن اشاره ­ها و کنايه ­هاست. شاعر فرزند خود را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده تنبيه می­کند اما بلافاصله دچار عذاب و اندوهی سنگين می­شود و سکوت تلخی تمام روحش را در بر می­گيرد. گويی تنها چيزی که اين سکوت سنگين را می­شکند صدای بال زدن حشراتی است که از بالا به گوش می­رسدبند اول يعنی "پس از تنبيه فرزند" رخداد واقعی را به تصوير می­کشد، "لحظه ­های طولانی" طولانی به نظر رسيدن سکوت ناخوشايند پس از تنبيه فرزند را نشان می­دهد و "زنجره­ های آسمان" برگ برنده شاعر برای نشان دادن احساس خود و عمق سکوت دردناکش استدر ضمن زنجره " فصل­واژه تابستانی" يا "تابستان­واژه" است. (اصطلاح اول از عباس پاشاي و اصطلاح دوم از عباس حسين ­نژاد است)



منبع: blog.360.yahoo.com/blog-O_VWZKMwYqefaKahM_Q-?cq=1&p=74

karin
29-03-2008, 22:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



اينوما توئورو:


太陽に
叱られて立つ
向日葵か



همچنان ايستاده

جلوی سرزنش آفتاب

گل آفتابگردان




ايوا شيتا اِمی کو:



私の部屋
のぞかないでよ
向日葵



اتاق مرا

دزدکی نگاه نکن
گل آفتاب­گردان




تاته ايوا توشی ئو:



大向日葵

なぜきみひとり

項垂れて



آفتاب­گردان بزرگ

چرا فقط تو
از پا افتاده­ ای





ساتو ماساکو:



向日葵の

百の眼をもつ

一本気




به يک جا می­نگرد

گل آفتاب­گردان

با صد چشم




کوری­ياما کِی کو:



顔よりも

大き向日葵

抱く少女



در آغوش دخترک

گل آفتاب­گردانی

بزرگ­تر از صورتش




اودا نوری­ئو:



向日葵の

千の笑顔に

振り向けり



به عقب نگاه می­کنم

صورت خندان

هزار آفتاب­گردان





سومی­دا کيوکو:



向日葵の

万に見られて

ゐる不安



هزاران گل آفتاب­گردان

مرا نگاه می­کنند

دلواپسی



تاچی­با ناساکی:



向日葵の

花首疲れ

陽が沈む



خسته می­شود

گردن آفتاب­گردان

غروب خورشيد



نوماگوچی نوموگی­فو:



絵日記の

向日葵の瞳の

笑ひけり



بچه ­ها مسخره می­کنند

گل آفتاب­گردان
دفتر خاطراتم را




يازاگی سومی­کو:



向日葵の

かたちに風の

リフレイン



بر پيکر آفتاب­گردان

ترجيع ­بندِ باد

Mahdi_Shadi
30-03-2008, 22:05
آخ جو هايكو....
چرا من اين تاپيكو نديده بودم...؟!الان سرم شلوغه فقط براي اينكه ابراز تمايل بكنم:

«جيو_ني»
اي شكارچي سنجاقك
امروز او
چقدر پرواز كرده بود


« سو استنفورد»
يورش مي‌برد بر پهناي سنگ
سايه‌ي درخت افتاده


« ايسا»
راه مي‌روم،
سايه‌ام در كنارم
به تماشاي ماه


ايستاده در دشت
مشت‌هاي گره كرده
آسمان ابري بود



« آ.ن»
پايين آمدند ابرها تا حس كند آسمان را
پروانه

karin
26-04-2008, 13:25
آخ جو هايكو....
چرا من اين تاپيكو نديده بودم...؟!الان سرم شلوغه فقط براي اينكه ابراز تمايل بكنم:

«جيو_ني»
اي شكارچي سنجاقك
امروز او
چقدر پرواز كرده بود


« سو استنفورد»
يورش مي‌برد بر پهناي سنگ
سايه‌ي درخت افتاده


« ايسا»
راه مي‌روم،
سايه‌ام در كنارم
به تماشاي ماه


ايستاده در دشت
مشت‌هاي گره كرده
آسمان ابري بود



« آ.ن»
پايين آمدند ابرها تا حس كند آسمان را
پروانه

ممنون

خیلی قشنگ بودن
مخصوصا:

راه مي‌روم،
سايه‌ام در كنارم
به تماشاي ماه

karin
26-04-2008, 14:59
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برگی در باد
گربه ی ما با پایش
دمی آن را نگه می دارد

ایسا







گربه ی سیاه و سفید
در دهان پشمالویش
یک پرنده ی مرده







گربه بیرون در
با موج باد این سو و آن سو می رود
میو میوی شکوه آمیزش








در برابر نرده ی سنگی
گربه نشسته روی برگ های خیس
سرش را تکان می دهد






نفس گربه
موهای سیاه و سفید شکمش
بالا و پایین می رود

karin
26-04-2008, 15:21
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





گربه ی گرد و تپلی
خوابیده در سبد نان
به سختی خود را گلوله کرده است







گربه با خرخری بلند
خودش را به من می مالد
یله روی زمین







آهسته خر خر می کند
گربه ی سیاه و کوچکما
گاهی که کنار من می خوابد







گربه خوابش برد
پایی که می لیسید
هنوز در هوا خم است







خورشید غروبی می تابد
به موهای گربه
ذره های درخشان نور

karin
26-04-2008, 15:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



گربه ی بازیگوش
برق می زند سبیلش
در یک گل جای آفتابی





پس از دو روز بارانی
آنک دو گربه ی حسود
با هم زیر آفتاب






گربه ی دله
با خاک قند روی دماغش
خمیازه ی هراس انگیز می کشد






گرسنه ونگ می زند
دو چشم جاودان گربه ای
خیره مانده است بر من





پنجه هایش را خم کرده است
چشمانش باز
ذره ای را می کاود گربه

karin
26-04-2008, 15:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


همه چیز بسته بندی شده است
روی خاکدان خالی
گربه نشسته است و میو میو می کند





عنکبوت کوچک خالی
آویزان به تار نامرئی
بالای دماغ گربه





فارغ از همه چیز خیره مانده است
گربه در کمین پرنده
روی لبه ی بالکن





گربه ی کوچک
با تمام وجود پنجه می کشد
به روی یک پروانه





کلیه ی هایکو ها از کتاب هایکوهایی برای گربه (سارا چان، لوست ام، اوستن بروک) برداشته شده است

malakeyetanhaye
26-04-2008, 16:26
mizu nurumu
ushiri ni
hito no irugotoshi

.................
Harako Kouhei
..............
آب ملایم می شود
یکی انگار پشت سرم ایستاده

..................
هاراكو كووهِى
..................
هشتم ماه مه . اميرى
_____________________

色町にかくれ住みつつ菖蒲葺く
.............
松本 たかし


iromachi ni kakure sumitsutsu shoubu fuku.
.................
Matsumoto Takashi



پنهان ز ديده ها
در محله ى بدنامى
سوسن آذين می كنند

.........................
ماتسوموتو تاكاشى
.........................

malakeyetanhaye
26-04-2008, 16:40
磯に遊べりメーデーくずれの若者た
草間 時彦

iso ni asoberi           
meidei kuzure no
wakamono tachi.            



در ساحل درياها
شادخوارانند
جوانانِ ويرانگرِ ماه مه !


اين هايكو در واقع صداى اعتراض نسل پيشرو دهه پنجاه ژاپن خطاب به آدمهاى امروزى است . چرا كه نسل امروز با لاقيدى و سطحى نگرى همه دستاوردهاى جنبش هاى اجتماعى اسلاف خود را يكى يكى از دست ميدهد و دم فرو مى بندد. جماعتى كه حتا جربزه ى بزرگداشت آبرومندانه ى اول مه را هم از دست داده است .
__________________________________



shousetsu ni
aka to kuro ari
kingio ni mo


..........
Ayako
..........




در دنياى رمان
سرخ وسياه هست
بين ماهى قرمزها هم همينطور
.........
آياكو

malakeyetanhaye
26-04-2008, 16:40
ienuchi o
nureba no tsubame
abarekeri
........................
Natsuishi
........................




پرستوى باران خورده
درون خانه را
به آشوب كشيد
.......................
ناتسوايشى
.......................
گاه پرنده اى راه گم كرده ، غفلتا از لاى در يا پنجره ى باز وارد حريم خانه ميشود. شما ميخواهيد بدون اينكه آسيبى به وى وارد شود راهى بيرون اش كنيد ، اما پرنده ى ترسيده و پريشان، خيال ميكند كه به تله افتاده است و ......اما به قول يكى از اساتيد فلسفه ى ژاپنى ، ¨پرستويى با بالهاى خيس¨ ، نماد بانوى منزل نيز هست .

malakeyetanhaye
19-05-2008, 10:23
هایکو - ۱۰


عروج تو
دوباره آغاز می شود
از نقطه ی هیچ

هایکو - ۱۶

گیلاس سفر آب را آغاز می کند
در نگاهت
جمعه

malakeyetanhaye
19-05-2008, 11:01
هايكو - 48


كوچه باغ توت فرنگي ها
مرغ عشق
در كمين يار


هايكو - 49


باران شيشه را نوازش مي كند
گردسوز
دوات و پر


هايكو - 50


پروانه اي بر شانه ات
تلنگر باد و خاك
عطسه

malakeyetanhaye
19-05-2008, 11:06
هايكو - 42


جامه ي سبز حرير
قدم هاي آهسته
پلكان


هايكو - 43


بز كوهي
صخره هاي بلند
مرد فرزانه


هايكو - 45


بيدار مي شوي
كوه ، دشت و دريا بدانند
درك خروس


هايكو - 46


ني چوپان
گرگ و گله رودر رو
آلوي رسيده


هايكو - 47


خورشيد مانا
رويش سبز دستهايم
كوير سوزناك

malakeyetanhaye
19-05-2008, 11:11
هایکو - 34


زبان گنجشک را می فهمم

نشسته
در سکوت خانه ام

هایکو - 35


گنجشک رازی پنهان دارد

پنجره نسیم را می بلعد

هایکو -36


کو کو ترانه اش را

بر زمین تک می زند

سحرگاه

هایکو - 38


گنبد آبی آسمان

کبوترهای معلق

هایکو - 39


کوهپایه ی سبز

دختران کوزه به سر

چشمه ی دور


هایکو - 40


ردای نارنجی بودا

چه نورانی است

زیر نور ماه

هایکو - 41


کلاغ

شاه توت های رسیده

تک می زند به بخت خویش

zooey
03-07-2008, 15:17
وای مرسی از همه به خاطر مطالب خوبی که نوشتید ..من عاشق هایکو ام...از کارین عزیز هم به خاطر مطالب نابی که در دومین پست نوشته ممنونم....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به تمام کسانی که به هایکو علاقه مندند توصیه می کنم کتاب :هایکو: شعر ژاپنی از آغاز تا امروز از احمد شاملو و عسگری پاشایی از نشر چشمه رو بخونند...

zooey
03-07-2008, 15:19
چه ویژگی­هایی در هایکو هست که باعث گسترش و نفوذ آن تا بدین حد در جهان شده است؟



در پاسخ به این سؤال معمولاً سه ویژگی برای هایکو بیان می ­کنند:




نخست اینکه هایکو پایان ندارد؛چیزی به اسم نتیجه برای فهم به خواننده ارائه نمی­کند.بر خلاف تمام سبک­های شعری هایکو تنها تصویری ارائه می­کند که فهم و برداشت از آن به عهده خواننده است.خوانندگان این آزادی در برداشت را دوست دارند.

دوّم،حضور «ذِن»در هایکو است.هایکو را بیان ادبی ذن می­گویند.رشد گرایش به ذن در غرب تؤام با گسترش هایکو بوده است.

سوّم؛خاصّیت بازی با کلمات و سرگرم­کنندگی هایکو است.سادگی،ایجاز،رهایی از کاربرد صنایع ادبی و دوری از ارائه معانی پیچیده؛به هایکو خاصّیت سرگرم­کنندگی داده است.این خاصّیت سبب شده است تا افراد در زبان­های دیگر هم اشعار کوتاه سروده و آن را هایکو بنامند که نمونه­های آن را در کشور خودمان هم می­توانیم ببینیم.

ویژگی چهارمی هم برای هایکو می­توان مطرح کرد که وجود آن بی­تأثیر در گسترش هایکو نبوده است.این ویژه­گی ساده به نظر رسیدن ترجمه هایکو است.کم بودن لغات بکاررفته در هایکو،وسوسه­گر خیلی­ها برای ترجمه هایکو است.یک جستجو ساده در اینترنت از کلمه فارسی«هایکو»،ما را با هایکو­های ترجمه شده بی­شماری روبرو می­سازد که مقدار قابل توجّهی از آنها ترجمه اشعاری از شاعرانی غیرژاپنی هستند.

zooey
03-07-2008, 15:25
نخستین ­بار سهراب سپهری شاعرمعاصر چند هایکو که هایکوی مشهور«جهیدن غوک در آب»باشو؛مشهورترین هایکوسرای ژاپن هم جزء آن بود،را به فارسی ترجمه کرد.شاعر که برای آموختن هنر ژاپنی به این کشور سفر کرده بود،در آنجا با ادبیات ژاپنی آشنا شد و در زمینه الهام از طبیعت از فرهنگ این کشور بسیار تأثیر پذیرفت.بعد از آن کتاب­های زیر به فارسی چاپ شدند:

هایکو،شعر ژاپنی از آغاز تا امروز،برگردانِ احمد شاملو ع.پاشایی،نشرچشمه: این کتاب بی­شک بهترین و کاملترین کتابی است که در زمینه شناخت و فهم هایکو به فارسی چاپ شده است.تنها ضعفی که این کتاب-البته برای کسانی که بخواهند اصل هایکو را به زبان اصلی پیدا کنند.-دارد این است که نه هایکو به زبان ژاپنی و نه تلفّظ آن به حروف لاتین-Romaji- وجود ندارد.

صد هایکوی مشهور،دانیل.سی.بیوکانن،ترج مه ع.پاشایی،ناشر دنیای مادر:این کتاب دربرگیرنده صدتا از بهترین هایکوهای ژاپنی است.در این کتاب برای اوّلین­بار اصل هایکو به زبان ژاپنی و نیز تلفّظ آن به حروف لاتین-Romaji-همراه با ترجمه آن به زبان فارسی آورده شده است. ترجمه این کتاب از زبان انگلیسی به فارسی انجام شده است.

آوای جهیدن غوک در آب،شعرهای­ژاپنی،ترجمه زویا پیرزاد: این کتاب در اصل ترجمه اشعار ژاپنی به فارسی است که از دو مجموعه انگلیسی انتخاب و ترجمه شده­اند.در میان این اشعار در حدود 50 هایکو نیز آورده شده است.این مجموعه نیز اصل اشعار به ژاپنی و تلفّظ آن به حروف لاتین را ندارد،امّا در مورد شاعران توضیحات بسیار کوتاهی در آن درج شده است.

هایکو در چهار فصل،ترجمه­ی مهوش شاهق و شهلا سهیل؛این کتاب هم ترجمه همان کتاب صد هایکوی مشهور است که چهار سال قبل از آن توسط آقای پاشایی ترجمه و چاپ شده بود.

لاک پوک زنجره،ع.پاشایی و مائه­دا کیمیه،نشر یوشیج :اگر کتاب(هایکو،شعرژاپنی از آغاز تا امروز)،بهترین و کاملترین کتاب در زمینه شناخت و فهم هایکو است که به فارسی چاپ شده است این کتاب(لاک پوک زنجره)،بهترین و نزدیک­ترین ترجمه به اصل هایکوی ژاپنی است.یک دلیل آن هم همکاری خانم مائه­دا-ایشان فکر کنم دارای مدرک دکتری ادبیات فارسی هستند و اشعاری از شاعران معاصر ایران به ژاپنی ترجمه و چاپ کرده­اند-در ترجمه دوباره همان صدهایکوی مشهور،این­بار مستقیماً از زبان ژاپنی به فارسی است.این همکاری به­علاوه تجربه آقای پاشایی باعث شده است تا بهترین ترجمه هایکو به فارسی انجام بگیرد که این ترجمه می­تواندکمک بسیار مناسبی برای کسانی که می­خواهند به ترجمه هایکو بپردازندباشد.

به جز این کتاب­ها مجموعه ­های دیگری نیز به فارسی ترجمه شده­اند که دربرگیرنده هایکوهایی هستند.آخرین ترجمه­ای که از هایکو به بازار کتاب عرضه گردیده است کتاب(نور ماه بر درختان کاج است)که بوسیله نشر چشمه،اخیراً-پاییز 1385-چاپ شده است.هدف از این نوشته هم بررسی این کتاب است.


همچنین کتاب در جنگل ستاره ها که برگزیده تانکا و هایکو از کلاسیک تا مدرن می باشد. برگردان این کتاب توسط ابولقاسم اسماعیل پور است که انتشارات اسوره آن را به چاپ رسانیده ...

zooey
03-07-2008, 15:30
می توانم آیا ذخیره کنم
جیغ جیرجیرک ها را
در کوهستان


(سائیتو سانکی)


----------------------------------------

پروانه ها بالا می روند
دانه های برف می بارد
بر قاب پنجره


(جری کیل براید)

-----------------------------------------------

شادمان از زاده شدن
دختر، در آفتاب بهار
چشم می بندد.


(یاماگوچی ئی شی)

zooey
03-07-2008, 15:36
در هنگام خواند هایکو باید به این نکته دقت کنیم که هایکو برخلاف شعر فارسی مفهوم و پیام خاصی را در پشت کلمات خود پنهان ندارد بلکه هایکو زاده ی یک لحظه است و هدف آن نیز انتقال حسی ای ست که توسط شاعر در این لحظه احساس شده و ما توسط این کلمات می توانیم دقیقا احساس شاعر را در زمان سرودن هایکو احساس کنیم....

zooey
04-07-2008, 15:20
نخستین روز سال
جدا از دیگران
با بوریای کهنه ی خویش چه آسوده ام!

-------------------------

شکوفه های گیلاس در دل شب،
بر در وازه
معبد دور از راه.

----------------------------------

یک شب پاییزی._
چیزها از خود می پرسم و خود بدان همه پاسخ می گویم
ناتوان و افسرده دل.

--------------------------------

خانه تکانی تابستانی:
باد ، در میان کاجستان،
شمشیر برهنه را خنک می کند.

توضیح:کسی شمشیر را از غلاف بیرون می کشد و در این لحظه گویی باد آن را خنک می کند ؛واقعا هر دو شخص را خنک می کند.


از تایگی ...برگرفته از کتاب هایکو ارز آغاز تا امروز.

zooey
04-07-2008, 16:28
هايکو شعر نيست زيبايي نيست بل که خودزنده گي ست . تجربه شهودي هستي است که اين مادرهمه ي هنرهاي اصيل است. هايکوي عميق هميشه ساخته ذن ست. اما ذن يعني مشاهده وتفکر يعني ديدن چيزهاچنان که هستند ودر تجربه هاي عميق شهودي تجلي ميکنند نه لزوما آن ذن کهيکي از فرقه هاي بودايي مهايانه است.ياداوري اين نکته ضروري ست که هايکوشعر کوتاه نيست . خيلي ازتک بيت ها يا مصرع هاي فارسي هست که کوتاه تر ازهايکوي هفده هجايي ژاپني است. بااين همه نميتوان آن را هايکو ناميد.

(برگرفته از لاک پوک زنجره ترجمه ع.پاشايي )

اما ذن جان هایکوسرا به شکل حالاتی تجلی میکند که می توان آن ها را زیر چندعنوان خلاصه کرد.

1- بي خويشيکهبه صورت هاي گوناگوني چون ناخودپرستي جلوه ميکند ودر بيخودانه گي به کمالميرسد. شاعر دراين حالت درچيزها مينگرد به دور از فايده مندي يا زيان باريشان.

باراني مه آلود
امروز روز شادي ست
هرچند قله فوجي به ديده نمي ايد

(باشو )

دراينحالت ميتوان به همه چيز وهرچيز نگاه کرد وبا چشم آن چيز ديد وبا گوش آنشنيد وبا بال هاي آن پرواز کرد.اين بي خويشي علت بي واسطه و کافي پر خويشيست که سرشار بودن از خويش است ورخنه گي ونفوذ درهمه چيز.
جوانگ زه مي گويد:

" "تنها" آن که رسيده است"مي داند ومي فهمدکه همه چيز يکي است.

او خود را از چيزها جدا نمي شمرد بل که خود را در کنش ذاتي با آن ها يکي ميداند."

گاهي يگانه شدن با انسان ها راهي آسان تر است:

در عمق پاييز
همسايه ام
چه گونه مي گذراند نميدانم!

2-تنهايي

جلوهي ديگري از ذن درهايکو ست. در ذن خاموشي وگفتن هر دو يک چيز است. در سراسرزبان و گفتگوهاي حقيقي ذن هر واژه ي معيني به ضد منطقي خود نيز دلالتدارد. ازين رو هنگامي که از بي خويشي سخن مي گوييم اين واژه به پر خويشي يعنيسرشار بودن از خود نيز دلالت دارد. بدين سان تنهايي نيز حالتي از راهيافتن يا نفوذ در يکديگر ست. هرچيز درهمه چيز نفوذ ميکند. هايکو نوعي فقر وتنهايي را حتي در فرم ومحتواي خود نيزدارد. تنهاييوفقر هم معنايي اند. فقر تهيت ست. تنهايي هايکو تنهايي شاعر است نه خلوت زاهد يا عزلت جاهاي دور افتادهو مردم از ياد رفته هرچندکه شاعران از آن سخن بگويند.

کنار خانه يي ويران
آمرود بني شکوفه آورده
اين جا نبردگاهي بوده ست

(شيکي )

يکي شام گاه پاييزي
مي آيد وميپرسد:
"چراغ را روشن کنم؟

(ئتسوجين )

از ين راه
عابري نمي گذرد
اين شامگاه پاييزي

(باشو)

3- رضا

اين جا رضا يا تسليم و رضا قبول شاکرانه ي تمام چيزهايي ست کهدر ما يا بيرون از ماست پذيرش تمام کم وکاستي هاي خود وديگران است.

سال به آخرميرسد
من اما هنوز برتن دارم
کاسا وصندلهاي حصيري ام را.

(باشو)

4- بي کلامي يا بي سخني

اساسا حالتي ست که در آن کلمات را نه از

آن رو به کار مي برند که چيزي بيان شود بل که مقصود از ان زدودن چيزياست که به نظرمي رسد ميان ماوچيزها واقعي که در واقع از ما جدانيستند حايل است يا حجاب ميان ما وآن هاست يعني ميان ما و آن هاييکه ما آن ها را با خود آگاهي مان درک ميکنيم.

هيچ يک سخني نگفتند
نه ميهمان ونه ميزبان
ونه داوودي هاي سپيد

(ريوتا)

هايکو تا آن جا که مقدور است کلمات را ازميان خود شي وخواننده برميدارد.

5- عقل گريزي

انديشه وتعقل به شهود عمق مي بخشد اما نميتواند جايگزين آن شودازين جاست بيان ناپذيري حيات يا شعر وازين جاست عقل گريزي عرفانو ذن وهايکو. نيازي نيست که اين هايکو اين گونه باشد

ماه درخشان پاييزي
سايه هاي درخت وعلف
وسايه هاي آدميان!

(باي شيتسو)

پيدا ست که مهتاب با سايه هايي که بايکديگر تقابلي ندارند هيچ گونه بسته گي شاعرانه ندارد.

6- تناقض

ذن گاهي آشکار وگاهي در پرده تناقض را پارادوکس وار به کار ميبرد:

ببر را ماند با شاخ هاي بسيار اما
گاو را ماند بي دم است اما.

سرشت هرچيزي همين گونه است..
پارادوکس يا تناقض نمايي حيات

هايکواست زيرا در هرشعري چيزي جزئي ديده ميشود ودر همان حال بي آنکه فرديتوجداگونه گي آن تفاوت متمايز آن از چيزهاي ديگر ناديده گرفته شود به صورتهمه چيز وبه صورت يک همه چيز ديده ميشود.هايکو رابايدچنين خواند :
تمام آن چيز به وضوح پيش چشم است. در حالي که فصل يعني يکي از چهار

جلوهي جهان - کل جان را پر ميکند. از اين رو چنين است که هرچيز يا هرشيوهرموجودي في نفسه تمام هرچه هست ودرهمان حال خود است ونه چيز ديگر.

7- طنز

طنز عنصر تفکيک ناپذير هايکو ست. سبکي ، سر راستي ، فقدان احساساتي گري وپارادوکس بنيادي که جايي در هرهايکويي پنهان است

از دل آنها برمي آيد.
دسته يي
برماه
چه بادزن باشکوهي!

(سوکان)

اگر طنز را تاکيد کنيد سن ريو نوشته ايد

فروشنده ي باد زن
بادزني را درمي آورد
نشان ميدهدچه گونه بايدخود راباد زد

طنز هايکو وذن بسيار اساسي تر ونا آشکارتر ازين نمونه ست عميق تر از چيزيست که ناهشيار جان ما ناميده شده در فراسوي ان است يعني در قلمروي که چيزيآن جا هست ودر عين حال ان جا نيست وباز درهمان آن آنجا هست.

بجنب اي گور !
باد خزان
صداي گريه ي من است

(باشو)

اينهايکو در مرگ ئيشو شاعر معاصر باشوسروده شده . شايد درباره اينهايکو به اين شکل فکرکنيم :ايمان ما کوه را ازجا ميکند .عشق ما خورشيدوستارگان را از جا حرکت ميدهد. طبيعت با اندوه شديد ما مهرباناستو گور در تندباد خزان که با آه کشيدن ما يگانه است مي لرزد.شاید باد بوزدوشایدسخت بگریداما گورتکان نخواهدخورد. ایمان ما لانه ی کبوتر رانخواهدجنباند تاچه رسد به کوه را. خورشید برعادل وظالم خواهد درخشید.
همه گونه ي طنزي را در تجربه هاي ذن وهايکو ميتوان ديد

در روشناي روز
پشت گردن شب تاب
سرخ است

(باشو)

گدا
براي جامه ي تابستاني اش
آسمان وزمين را دارد

(کي کاکو)

حتي پيش عاليجناب
هم از سربرنميدارد مترسک
کلاه بافته اش را

(دان سويي)

دختر جوان
در نيلوفر شامگاهي
فين کرد


8- آزادي

آزادي ذن چه گونه آزادي است؟ آن آزادي که روزي بوسون تنها در تاريکينشسته بود وچهره ي پدر وصداي مادرش را به ياد مي آورد:

شب پاييزي
فقط به والدينم
مي انديشم.

اين آزادي رها شدن از چيزهايي ست که دوست داريم ودوست نداريم نه انکه به آنها بي اعتنا باشيم يا احساسي به آنها نداشته باشيم.آزادي پذيرفتن چيزهاست همان گونه که هستند
ازادي از انديشه و آزادي از حقيقت جستجوي خوش بختي وزيبايي و معنا.
چنان که بوسون ميگويد

يک شب خزاني
شادي نيزهست
درتنهايي

۹- اخلاقي نبودن

شايد تنها همين يک هايکوي تاي گي کافي باشد

نه يکي سنگ
که به سوي سگ اندازم
ماه زمستاني

zooey
05-07-2008, 09:39
کوکو می خواند:
دریا می غرد
در سپیده دمان.

--------------------------

تاریکی
بر شقایق پرپر سفیدی
که ماه را در آغوش می گیرد

------------------------------

زیر لانه چلچله ها
آتش افروختن._
غروبی بارانی.

zooey
05-07-2008, 14:40
روز سال نو
درست مثل یک بعدازظهر پاییزی
تنها هستم

(باشو)

-------------------------------------

زیر باران بهاری
همه چیز زیبا به نظر می‌رسد

(چیو- نی)

zooey
06-07-2008, 10:25
خوب می شنود

حرفهای خیس چتر را
رهگذر خیس


تو نیستی
و خورشید مردد است
برای آمدن


گرد يک درياچه
سپيده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی

تسودا کييوکو

karin
07-07-2008, 09:30
در هنگام خواند هایکو باید به این نکته دقت کنیم که هایکو برخلاف شعر فارسی مفهوم و پیام خاصی را در پشت کلمات خود پنهان ندارد بلکه هایکو زاده ی یک لحظه است و هدف آن نیز انتقال حسی ای ست که توسط شاعر در این لحظه احساس شده و ما توسط این کلمات می توانیم دقیقا احساس شاعر را در زمان سرودن هایکو احساس کنیم....


و دقیقا قشنگی اش همینه
همون احساس لحظه ای که با کلمات کم و کوتاه ثبت می شن

کلا هایکو گفتن/سرودن خیلی هیجان انگیزه و جالب

کلا تجربه کنید پشیمون نمی شید:46:




تو نیستی
و خورشید مردد است
برای آمدن




ممنون zooey جان بابت مطالب خوبی که گذاشتی
و هایکو های قشنگی که گذاشتی
مرسی:11:

zooey
08-07-2008, 10:20
و دقیقا قشنگی اش همینه
همون احساس لحظه ای که با کلمات کم و کوتاه ثبت می شن

کلا هایکو گفتن/سرودن خیلی هیجان انگیزه و جالب

کلا تجربه کنید پشیمون نمی شید:46:

بله و احساسی که توسط هایکو منتقل می شه واقعا ناب و قشنگه....من بعضی وقتا که یک هایکویی رو می خونم و کاملا خودم رو در اون لحظه و احساسی که شاعر داشته سهیم می بینم ذوق زده می شم.....


ممنون zooey جان بابت مطالب خوبی که گذاشتی
و هایکو های قشنگی که گذاشتی
مرسی:11:
خواهش می کنم قابل شما رو نداشت... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برای من عجیبه که این جا ظاهرا زیاد هایکو طرفدار نداره..... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

zooey
08-07-2008, 12:40
ا- وابی
احساس تنهایی مطلق در میان کثرت ها در فرهنگ مصطلحات فرهنگی ژاپن به وابی معروف است.
وابی در واقع یعنی فقر ، بینوایی ودرویشی ، یا به طور منفی " همرنگ جماعت نشدن".
درویش بودن یعنی در بند چیزهای این جهانی چون زر و زور ونام نبودن و بااینهمه حضور ارزنده ترین چیزراکه از زمان ومکان و جاه بالاتر است- در دل احساس کردن ، و ذاتوابی نیز همین است.وابی به زبان زندگی عملی روزمره یعنی خرسند بودن به کلبه ئی کوچک ، به اتاقی و بوریایی (تاتامی ) چند ، وبه کاسه ئی سبزیچیده از کرت های مجاور، وشایدهم گوش دادن به آواز بارانک خرد بهاری.
وابی نزد شاعران هایکو ، "زیبایی" فقر است ، همان "متبرک اند مسکینان " انجیل است ، اما "متبرک " به معنای زیبائی شناسی نه معنای اخلاقی آن : ریکیو شاعر هایکوسرا گفته است : او را اندک قوتی که نگهدار تن وجانش باشد و سرپناهی که آب از آن فرو نچکد بس است. اما برای باشو اندرون خالی دست کم یک چند لازمه هایکو بود. سرپناهی که آب از رخنه اش فرو می ریزد یا شاید که بریزد ، نیز ، بر طبق راه هایکو یکی ازلوازم زیست است.
ازنمونه های خوب وابی هایکوی معروف گدای شاعر روتسو است.

بر دریاچه یوگو
مرغان آبی
خفته اند؟

وابی که شناخت نامنتظر "چنینی " دقیق چیزهای معمولی است، به ویژه ان گاه که تیرگیونا معلومی آینده در یک لحظه مانع اشتیاق ما شده باشد ، شاید این حالت باشد :

دارکوب
درهمان جا که بود به کار است
روز به پایان می رسد

ملال زمستانی
گنجشکان در لاوک آب باران
راه می روند

وابیکه در حقیقت فقر پرستی است تا اعماق زندگی فرهنگی مردم ژاپن راه یافته است.به رغم هجوم تجملات مدرن غربی و آسایش های زندگانی هنوز در مردم ژاپن شوقی عمیق به فقر پرستی ( آئین وابی) هست.اینان ، حتی در زندگانی عقلی هم ، نه جویایی غنای اندیشه اند ونه در به رشته کشیدن اندیشه های خود جویای شکوه مندی یا وقار ، ونه جویایی پی افکندن دستگاهی فلسفی اند ، بل که انان را ، دست کم برخی از آنان را ، فقط آرام نشستن وبه نظاره عارفانه طبیعت خرسند بودن ، ودرخانه همدردجهان گشتن ، بسی الهام بخش تر است.

zooey
08-07-2008, 15:31
قدم هشيارتر بگذار
همه گل هاي صحرايي
تورا زير نظر دارند.

(باشو)
------------------------------------
تمام اضطراب
تمام غصه هاي سينه ي مشوش خود را
به اين بيد مجنون رها كن!

(باشو)
--------------------------------------

پرچین چوبی
در انتظار است
تا فرود یک کلاغ

zooey
09-07-2008, 15:08
2- سابی

سابی در لغت به معنای "تنهایی " است . یک عنصر هنری هست که آن را یک استاد چای چینن شاعرانه تعریف کرده است؛

شامگاه پائیزی
چون به این دهکده ماهیگیری می رسم
نه گلی شکفته می بینم
ونه برگ کمرنگ افرائی.



تنهایی ، به راستی ، طالب درون نگری و سیر درون است نه درخور نمایشی تماشا برانگیز .شاید این بسیار غم انگیز ، ناچیز وشفقت انگیز بنماید ، به ویژه آن گاه که آن را رو به روی محیط غربی یا مدرن بگذارند.راستی که تنها ماندن در نمایش پرشکوه نقش های گوناگون بی شمار ورنگ های گونه گون شونده بی پایان تماشا ندارد، چه در آن تنهایی نه اهتزاز نوارهای رنگارنگ هست ونه همهمه آتش بازی. اندیشه تنهایی از آن شرق است و هم در زادگاه خود مانده است. تنهایی نه تنها به دهکده ماهیگیری در شامگاه پائیزی بلکه به قطعه زمین سبز در آغاز بهار هم شکل می بخشد- وبسی احتمال می رود که این آغاز بهار خود بیش تر رساننده مفهوم سابی یا وابی باشد. چرا که ان زمین سبز همان گونه که دراین واکا آمده است ، نشانه انگیزه زندگانی است در آن ملال زمستانی.


چه مایه آرزومندم
تا به آنان که دعای شان شکفتن گیلاس هاست ،
بهار را نشان دهم
که از کرتی سبز
در میان روستای کوهستانی برفپوش می درخشد.

این واکا- که یک استاد چای آن را گفته است – به طور کلی بیان کننده سابی است و سابی یکی از چهار اصل آینن چای نوشی است. در اینجا زمینک سبز فقط بیان آغاز کم توان یک نیروی زندگانی است ولی هرکه به آن بنگرد می تواند به آسانی بهار را تماشاکند. که سر از حجاب برف بیرون میکشد ، شاید گفته شود که این القای محض است که جان بیننده را بر می انگیزد ؛ اما خود زندگانی ، نه اشاره ناتوان آن ، چنین است . نزد شاعران واکا سرای بعدی سابی قسمی زیبائی همراه باتنهایی بود اما برای باشو سابی کم یا بیش روبه روی زیبائی است ، همان گونه که در این شعر کیورای میخوانیم:


نگهبانان شکوفه های گیلاس
سرهای سفیدشان را به هم می آورند.


بنابر کیورای سابی موضوع شعر نیست . بل که طعم یا رنگ آن است. برای نمونه پیرمردی که زره می پوشد تا به میدان نبرد برود یا جامه ئی زربفت که به مهمانی، سابی دارد چراکه سابی در جان نگرنده است وبدین سان مناظر پرهمهمه ونیز خاموش ومتروک ممکن است برانگیزاننده سابی باشند.تنهایی تکان دهنده وآرام سابی دراین هایکو آشکار است

شامگاه خزانی
نشسته برشاخه خشک
زاغی

ولی سابی دراین هایکوها کم تر آشکار است وهم ازین رو عمیق تر است:

بانسیم شبانگاهی
آب به پاهای
مرغک ماهیخوار می خورد

سقوط دانه توتی
درجنگل تاریک
آواز آب.

اما سابی ، "تنهایی" به معنای "وارستگی " بودایی است . دیدن چیزها است آن گونه که در "خودبه خودی " شگفت آوری "به خود "رخ میدهند.با این یک احساس آرامش عمیق ونامحدود همراهست که با ریزش مداوم برف فرودمی آید وبرف در لایه های نرم خود هر صدائی را خاموش میکند.

zooey
09-07-2008, 15:13
شبی در بهار

دمی اگر همدمی باشد

حرف ها


کووبوتا مان تارو
------------------------------------


رویای بهاری می دید
پلک هایش
خیس شد


می تسو هاشی تاکاجو
----------------------------------


شب کوتاه تابستان

رو به پایان است

بوی آب


کوبوتا مان تارو

zooey
10-07-2008, 10:13
آه ای پروانه



رؤیایت چیست



وقت بال زدن






( چینو – نی)

---------------------------------------





قزل آلایی بر می جهد



ابرها در بستر رود



حرکت می کنند




(تونی تسورا)

--------------------------------------

روی ناقوس بزرگ

پروانه ای می نشیند



و می خوابد




(بوسون )

zooey
11-07-2008, 14:56
3- آواره aware


نه کاملا غم است ونه کاملا درد حسرت وغربت به معنای معمولی آن ، یعنی اشتیاق بازگشت به گذشته ی دل خواه. آواره ، بازتاب گذشته ها است وآن چه محبوب بوده است ؛ و به آن ها طنینی می دهد .آواره لحظه ی بحرانی میان دیدن نپاینده گی و ناپایداری جهان است با اندوه وافسوس و دیدن آن است به شکل تهیای بزرگ:


رود خود را پنهان می کند
در علف های
خزان وداع کننده

برگ ها فرو می ریزند
برهم می افتند
باران از پس باران می بارد.

آن لحظه ی گذر درست همان "گذشتن " است دراین هایکوی ایسا که در مرگ فرزند خردسال اش گفته است :

این جهان شبنمی –
شاید شبنمی باشد
وهنوز- وهنوز-

zooey
11-07-2008, 15:02
روز سال نو:
آنچه حس می کنم
از توان کلمات بیرون است

(دایو)
------------------------------------------

ماه درخشا پاییزی:
سایه های درخت و علف
و سایه های آدمیان!

(بای شیتسو)
------------------------------------------

هیچ یک سخنی نگفتند.
نه میهمان ، و نه میزبان
و نه داوودی هی سپید

(ریوتا)

karin
11-07-2008, 15:29
بله و احساسی که توسط هایکو منتقل می شه واقعا ناب و قشنگه....من بعضی وقتا که یک هایکویی رو می خونم و کاملا خودم رو در اون لحظه و احساسی که شاعر داشته سهیم می بینم ذوق زده می شم.....


خواهش می کنم قابل شما رو نداشت... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برای من عجیبه که این جا ظاهرا زیاد هایکو طرفدار نداره..... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اشکال نداره
مهم عشقه :31:

اما جدای از اون اگر یه کم طرفدارا بیشتر بودن می تونستیم یه مسابقه یا نه حالا یه مسابقه با رقابت و جایزه و اینا، ولی یه فوتوهایکوی هفتگی راه بندازیم
که هر هفته یه عکس بذاریم و بچه ها براش یه هایکو بگن
جالب می شد

Ar@m
11-07-2008, 16:16
اما جدای از اون اگر یه کم طرفدارا بیشتر بودن می تونستیم یه مسابقه یا نه حالا یه مسابقه با رقابت و جایزه و اینا، ولی یه فوتوهایکوی هفتگی راه بندازیم
که هر هفته یه عکس بذاریم و بچه ها براش یه هایکو بگن
جالب می شد
آره جالب مي شه!
من مي خونمش اين تاپيكو خيلي وقته كم كم دارم بهش علاقمند مي شم !
اما نه كه مرزهاي هايكو و جفنگ بافي به هم نزديكن يه ذره آدمو دودل مي كنه !!! :31:

zooey
11-07-2008, 16:39
اشکال نداره
مهم عشقه :31:

اما جدای از اون اگر یه کم طرفدارا بیشتر بودن می تونستیم یه مسابقه یا نه حالا یه مسابقه با رقابت و جایزه و اینا، ولی یه فوتوهایکوی هفتگی راه بندازیم
که هر هفته یه عکس بذاریم و بچه ها براش یه هایکو بگن
جالب می شد

بله مهم دل آدمه .....من کاملا موافقم...هرچند من به شخصه زیاد هایکو نگفتم ولی خب حالا یاد می گیریم چه اشکالی داره...؟! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


آره جالب مي شه!
من مي خونمش اين تاپيكو خيلي وقته كم كم دارم بهش علاقمند مي شم !
اما نه كه مرزهاي هايكو و جفنگ بافي به هم نزديكن يه ذره آدمو دودل مي كنه !!! :31:

به به پس اینکه من هروز می یام اینجا پست می دم یه ثمراتی هم داره .....امیدوارم کم کم کاملا به هایکو علاقمند بشید.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته نمی دونم اطلاع دارید یا نه که یه زمانی هایکو واقعا جفنگ بازیه یه عده ای بود که می خواستن بگن ما خیلی باحالیم اما فعلن که به سلامتی دست از هایکو برداشتن...خدارو شکر... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ar@m
11-07-2008, 20:04
به به پس اینکه من هروز می یام اینجا پست می دم یه ثمراتی هم داره .....امیدوارم کم کم کاملا به هایکو علاقمند بشید.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته نمی دونم اطلاع دارید یا نه که یه زمانی هایکو واقعا جفنگ بازیه یه عده ای بود که می خواستن بگن ما خیلی باحالیم اما فعلن که به سلامتی دست از هایکو برداشتن...خدارو شکر... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بله من خيلي وقته اين تاپيك رو مي خونم مرسي!

يه جفنگ هم از من بشنوين:

اوج را
احساس مي كنم
پس از هر فرود

خب حالا چي شد اين الان؟ :31:

zooey
11-07-2008, 21:20
بله من خيلي وقته اين تاپيك رو مي خونم مرسي!

يه جفنگ هم از من بشنوين:

اوج را
احساس مي كنم
پس از هر فرود

خب حالا چي شد اين الان؟ :31:

چرا جفنگ به نظر من که خیلی قشنگه .... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مفهوم خیلی جالبی داره...اما متاسفانه فکر نکنم زیاد هایکو باشه .. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .در هایکو باید تعداد هجا ها رو بشماری و طوری هجا ها رو تنظیم کنی که هجا در سه بند به ترتیب کوتاه، بلند و کوتاه نوشته شده باشند....البته من زیاد استاد این کار نیستم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .اما در هر صورت به نظر من خوب بود...راستی توصیه هایی که کارین عزیز در صفحه اول و پست دوم کردند خیلی جالب و مفید هستند....حتما یه نگاهی بهشون بندازید....

واقعا ممنونم از اینکه به این تاپیک سر می زنید واقعا مایه دلگرمی یه.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هرچی بیشتر هایکو بخونید با طرز سرودنش هم بیشتر آشنا می شید به طوری که کم کم خود بخود وقتی یه پدیده جالبی رو می بینید توی ذهنتون یک هایکو واسش می سازید....

به کارتون ادامه بدید اگه باز هم هایکو گفتید خیلی خوشحال می شم که بخونمشون....

Ar@m
11-07-2008, 21:56
چرا جفنگ به نظر من که خیلی قشنگه .... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مفهوم خیلی جالبی داره...اما متاسفانه فکر نکنم زیاد هایکو باشه .. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .در هایکو باید تعداد هجا ها رو بشماری و طوری هجا ها رو تنظیم کنی که هجا در سه بند به ترتیب کوتاه، بلند و کوتاه نوشته شده باشند....البته من زیاد استاد این کار نیستم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .اما در هر صورت به نظر من خوب بود...راستی توصیه هایی که کارین عزیز در صفحه اول و پست دوم کردند خیلی جالب و مفید هستند....حتما یه نگاهی بهشون بندازید....

واقعا ممنونم از اینکه به این تاپیک سر می زنید واقعا مایه دلگرمی یه.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هرچی بیشتر هایکو بخونید با طرز سرودنش هم بیشتر آشنا می شید به طوری که کم کم خود بخود وقتی یه پدیده جالبی رو می بینید توی ذهنتون یک هایکو واسش می سازید....

به کارتون ادامه بدید اگه باز هم هایکو گفتید خیلی خوشحال می شم که بخونمشون....
خيلي مرسي!
ولي آره شعرم هايكو نشده همون جفنگ اسم مناسبيه براش!
رفتم صفحه اول رو خوندم سرم گيج رفت!!!
سه خط شعره هفتاد خط قانون داره سرودنش!!! :31:
برم تمرين كنم!

zooey
11-07-2008, 22:43
خيلي مرسي!
ولي آره شعرم هايكو نشده همون جفنگ اسم مناسبيه براش!
رفتم صفحه اول رو خوندم سرم گيج رفت!!!
سه خط شعره هفتاد خط قانون داره سرودنش!!! :31:
برم تمرين كنم!

Ar@m جان فکر کنم تو شعر هم زیاد می خونی نه..!؟ پس زیاد به تمرین احتیاج نداری مطمئن باش.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته زیاد قانون نداره این ها بیشتر یه نکاتی اند برای بهتر شدن هایکو ...قانون های اصلی همون هجا ها و موضوع و این که بتونی احساساتت رو به خوبی در قالب هایکو بیان کنی است...البته من اونقدر ها هم وارد نیستما..... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

karin
11-07-2008, 23:17
به به
بحث و گفتمان می بینم :دی

خب اگه به حد نصاب رسید یه تاپیک فوتو هایکو می زنیم و حالشو می بریم!
هایکو های هم رو مورد نقد و بررسی قرار می دیم و نقاط ضعف و قوت اش رو می گیم
قشنگ می شه

به نظر من هم مهم ترین بخش هایکو اینه که تعداد هجا ها درست باشه
حالا بعد می شه روی مفهوم و موضوع و واژه ی کلیدی و اینا صحبت کرد

zooey
12-07-2008, 10:45
شبدر ها
چنان است که چشم انتظارند
تندباد خزان را.

(شیکی)

توضیح:شبدر ها هنوز در باغ نشکفته اند ، اگر چه هنگام شکفتن آنهاست .توفان تند باد خزانی هنوز نوزیدهاست.
------------------------------

پانهادن بر پل._
ماهیان به اعماق می گریزند:
آب های بهاری.

(شیکی)
---------------------------

نه نامه یی
نه پیامی ،
پنج کلوچه ی برنجی در برگ خیزران.

(ران ستسو)

توضیح:چیماکی یا کلوچه برنجی را در جشن پسران ، در پنجم ماه مه می خورند.یکی این هدیه را برای شاعر فرستاده، که با آن نه پیامی هست و نه کلامی.

بر گرفته از کتاب هایکو از آغاز تا امروز

zooey
13-07-2008, 11:18
4- شیوری shiori.

بنابر توضیح کیورای ، شیوری مشتق است از shioru به معنی آمیختن ،
که بیان نوعی فریبنده گی رقت انگیز است در جان نگرنده و درشکل شعر نه درموضوع آن.


5- هوسومی hosomi ،

یعنی باریکی وظرافت وبا یووگن – که شعریت شعر است – بسته گی نزدیک دارد ؛ مانند
شیوری که کمابیش با سابی بستگی دارد.

zooey
13-07-2008, 11:25
سپیده دمان
بانویی به خانه بازمی گردد
مرغان باران فریاد می کشند.

--------------------------------

ایوان
خیس است و متروک
باران پاییزی.

------------------------------

در منزل گاهی میان راه:
خوشه های پژمرده یاس
رها شده در گلدانی.

توضیح:این هایکو احساسی از یک مهمان سرای بیرون شهر را به ما می دهد که مردمش چندان ذوق و حساسیت هنری ندارند و گل آرایی شان تظاهر به زیبا پسندی است،چون هیچ کدامشان توجهی به آن ندارند.

از کتاب هایکو از آغاز تا امروز...

zooey
14-07-2008, 09:26
6- شی بومی shibumi

مزه ی گس است در برابر مزه ی شیرین . از این رو معنایی ضد احساساتی بودن و هیجانی شدن وعشق خیالی را می رساند.

ریاضت اندکی متفاوت از آن است ؛ چه شی بومی فریبنده گی خاص خود را دارد ، ریاضت به خود آزاری نیز ربط مییابد ، حال آنکه شی بومی و وابی فقط به آن می ماند.از نظر زیبایی شناسی هم ناتوانان از توانایان ، زن از مرد ، و شب از روز نیرومند تراند.

این را درهایکوی باشو میتوان دید:

خوب که نگاه کردم
نازونا را در کنار پرچین
شکفته یافتم.

zooey
14-07-2008, 14:33
هنگام شام ، در خزان،
از میان لنگه های در
خورشید شامگاهی.

-----------------------------

درباره ی سنگی
شعری می نویسم و می گذرم._
علف زار خشکیده.

----------------------------

شبی سرد. _
خروش آبشاری
که به دریا می ریزد.



( کیوکوسویی )

karin
15-07-2008, 17:11
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


صفِ ماهی‌ها

چشم‌انتظار ِ دست

شاید قطره‌ای آب

karin
15-07-2008, 17:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مورچه‌ها

برای زمستان روابط

تنهایی انبار می‌کنند

karin
15-07-2008, 17:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رو به آسمان

ایستاده بر آرمان

درخت!

karin
15-07-2008, 17:15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مرداب رابطه

آسمان محزون

صندلی‌های زنگ‌زده


***


صندلی‌ها هم

بعد از تو

زانوی غم بغل گرفته‌اند

zooey
15-07-2008, 21:52
7. شی بومی

گاهی با ئیکی ikiهمراه است ولی با آن هیچ بسته گی واقعی ندارد. ئیکی لطافت (جنسی ) است که خود داری و بازداشته شده است ؛اما نه به قصد جلوه گری وجلب توجه . شی بومی کاملا غیرجنسی است ،فرو رفته در سرشت خود، یا اگرنه ، بیش تر از خود می راند تا آن که به خود بکشد.
میان شی بومی و ئیکی مویی فاصله است.

8- اوشین ushin

هرگاه ذهنی باشد صمیمیت احساس است وهرگاه عینی یا بیرونی باشد ، زیبایی متعالی است.


(سابی و وابی برگرفته از کتاب ذن چیست ؟ از ع .پاشایی
ودیگر اصطلاحات از کتاب هایکو برگردان شاملو و ع.پاشایی)

zooey
16-07-2008, 13:27
silver dewdrops--
without fussing
become round



(Issa)





گرد می شوند



قطره های شبنم سپید



بی هیاهو



------------------------------------------------------------



facing my way
in the cold rain...
a scarecrow



(Issa)





درباران سرد



روبرو مي شوم در راهم

بامترسکی

---------------------------------------



Bright moon,



welcome to my hut ?



such as it is



(Issa)





خوش آمدی!



به کلبه محقرم

ماه تابان

zooey
17-07-2008, 14:12
بارانی مه آلود
امروز روزی شاد است
هر چند كه قله ی فوجی به ديده نمی آيد


ماتسوئو باشو ( Matsuo Basho )



صدای زنگی به نشانه ی وقت خواب
با انديشه ی او در سر
چگونه توانم خفت ؟

بانو كاسا ( Lady Kasa )




به ماه كه می نگرم
تابان بر هزاران هزار كوره راه درد
می بينم تنها من نيستم گرفتار خزان


اوئه چيساتو ( Oe Chisato )

zooey
18-07-2008, 16:21
خیره
بر آسمان گشاده ،
عطر شکوفه های آلو .


(سویین)


جویبار کوچک
پنهان می شود
در علف های خزان بدرود گوینده.


(شیرائو)


باران بهاری:
از میان درختان دیده می شود
کوره راهی به دریا.


(ئوتسوجی)

zooey
19-07-2008, 15:31
در سپيده دم
كسي به چشم نمي آيد...
نيلوفران آبي


اتاق بزرگ
ساكت ومتروك
روزي مه آلود


مي بلعد
روياي سحري ام را
كوكو

از ایسا

zooey
20-07-2008, 15:50
كشيده ‌شد
روي برگ‌هاي خيس پاييزي
بالاپوش راهب

----------------------------


در مه
گم می ­شوند
غازهای وحشی

---------------------------

افتادن ِ سیب ِ وحشی
سکوت ِ دریاچه را
می ­شکند

zooey
22-07-2008, 08:35
زبان گنجشک را می فهمم
نشسته
در سکوت خانه ام




گلهاي سفيد!
از شكاف ديوار
بهار مي آيد

چترم را بگیر
هوای بارانی دلت
مال من

zooey
24-07-2008, 00:50
کوهپایه ی سبز
دختران کوزه به سر
چشمه ی دور

-----------------------------

ابرهای گذرا
گاهی نهان می شوند
چلچله هایی که برمی گردند

-----------------------------

گل های لاله
تنها لبخندی را
منتظرم

zooey
26-07-2008, 00:15
بايد به گدايی آب بروم
نور صبح
چشمه‌ام را تسخير کردهاست
----------------------------------
در باغ جا ماند
گوشواره گیلاست
دختر کولی
--------------------------------

پوشانده


ساقه نيلوفري كاملاشكفته ،

كلبه ام را

zooey
28-07-2008, 21:42
پژواک

"هی ! " مرد تنها می دهد آواز

"هی !" کوه تنها می دهد پاسخ




(سی سن سویی)

zooey
29-07-2008, 08:55
چیزی نوشتن
و آنگاه بر ایوان ایستادن . _
رگبار می گذرد.

(سی شی )

zooey
30-07-2008, 09:48
تنهایی.
پس از پایان یافتن آتش بازی ،
عبور شهابی.

"تنهایی" یی که شیکی این جا از آن سخن می گوید یک احساس "درد جهان" است ، یک عاطفه ی جهانی که در پشت بیش تر شعر های بزرگ و آثار بزرگ ادبی هست. این تنهایی یک حالت نام ناپذیر جان است که با احساس تنها بودن ، و در همان حال کسی را برای هم کلامی خواستن فقط یک ارتباط دور و زیستی دارد. عبور شهاب که در آسمان خزان ، خاموش وار ، بی هیچ معنا و هدفی ، می درخشد و تند می گذرد احساس طبیعت را به ما می دهد که مخالف احساس انسان است.

zooey
31-07-2008, 08:31
من اینجایم ، در میان گل ها

می شنوم که مردمان خندان اند

در کوهستان بهاری.



بوئی تسو

zooey
01-08-2008, 14:01
حتی دارکوب نیز
بر نخواهد آشفت این عزلت گاه را
در میان درختان تایستانی.

این شعر در باره ی عزلت گاه بوچو ، استاد ذن باشو ،سروده شده است . باشو که از ویرانه ی کلبه ی بوچو در کنار معبد ئن گان جی دیدن می کرد از دیدن کلبه ی استادش سخت اندوهگین شد و این هایکو را بر ستون معبد نوشت.

Mist
01-08-2008, 23:34
اینا چقد قشنگه زویی جان این چه جور شعریه مثل شعر سپید خودمون میمونه

آخه خیلی کمه ....

زیبا بود راستی اینارو خودت میگی یا برا کسیه بیشترش اسم شاعر زیرش نبود برا اون میگم ؟

zooey
02-08-2008, 08:37
باریدن و ایستادن ،
وزیدن و ایستادن ،
شب آرام و خاموش.

ئوتسوجی

zooey
02-08-2008, 08:37
اینا چقد قشنگه زویی جان این چه جور شعریه مثل شعر سپید خودمون میمونه

آخه خیلی کمه ....

زیبا بود راستی اینارو خودت میگی یا برا کسیه بیشترش اسم شاعر زیرش نبود برا اون میگم ؟

این ها معروف ترین نوع شعر های ژاپنی هستند که مهمترین اصلشون همین کوتاهی شونه یعنی حتما باید کلمات شعر در سه بیت 5-7-5 هجایی مرتب بشه.....

نه این ها هیچ کدوم مال من نیستند....اون هایی هم که اسم شاعر ندارند به خاطر اینه که اسم شاعرشون رو پیدا نکردم که بذارم.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

zooey
03-08-2008, 08:43
گه گاه
ابر ها استراحتی می دهند
نظاره گان ماه را

چیزی آرام و خاموش در این شعر هست ، چیزی هم راه با شکیبایی . این شکیبایی را آنانی می توانند داشت که با دلی پاک در ماه گه گاه پوشیده از ابر نظاره کنند ، این شکیبایی را خود طبیعت هم دارد. این شکیبایی در بیشتر شعر های باشو حس می شود :

هلال خزانی._
شب را سراسر
گرد برکه سرگردان بودم.

zooey
04-08-2008, 12:19
چیزی باز نمی گوید
در آواز خویش.
چه زود خواهد مرد زنجره !

این شعر را دو گونه می توان فهمید . یکی آن که در آواز زنجره _ که نشان می دهد همیشه نخواهد خواند _ چیزی نیست. او در آوازش کیفیت اکنون ناب ، اکنون جاوید را دارد . دیگر آن که زنجره به رغم مرگ زودرس خود می خواند. بی بیم و امید خواهد خواند ، و بی هیچ دلیلی خواهد خواند ؛ می خواند چون که می خواند.

zooey
06-08-2008, 15:55
بشقاب ها و کاسه ها
رنگ پریده در فلق
در خنکای شامگاهی.


" باشو"

ظروف شام در تیرگی هوای شامگاهی می درخشند.اما این جا خنکی سهم برجسته ای دارد . هنگامی که جان و تن مان کامل در آرامش است می توانیم معنای نامتناهی بودن چیز ها و پیش آمد های جزیی و روزمره را دریابیم.

zooey
06-08-2008, 16:03
به هنگام خاموش کردن
چراغ های دکه ی عروسک فروشی،
باران بهاری.

"بوسون"


حال به این شعر از روگتسو ، که شاگرد شیکی بود ، توجه کنید:

همان گونه که چراغ را بر می افروختند
در راسته ی عروسک فروشان
هوا بارانی بود.

این جا دوگونه تنهایی حس می شود که نامیدن و توصیف شان دشوار است.
تنهایی روگتسو ، از نوع تنهایی های انسانی ، و تنهایی بوسون ، تنهایی طبیعت و بهار و شب است.....

zooey
07-08-2008, 16:57
در آفتاب سوزان،
طرح مردی
که از دور می آید.



"سی شی"

zooey
08-08-2008, 17:46
نخواهم بود آيا
يا به ياد خواهم آورد در آن جهان
آخرين ديدار مان را ؟


بانو ايزومی شيكيبو ( Lady Izumi Shikibu )

zooey
09-08-2008, 09:18
Arakida Moritake (1549_1473) : دین آور آیین شینتو بود و در خانواده ای پرورش یافت که پریستار معبد بزرگ ایسه بودند . او شاعر سراینده رنگا و مبدع هایکای (haikai) یا رنگای شاد بود.


گل فرو افتاده را می بینم
که به شاخه اش بر می گردد._
آه ! پروانه ای ست.


شب تابستانه
خورشید پهن و بیدار :
پلک هایم رو ی هم می افتد.


شکوه صبح
آشکاره است امروز
عمر کوتاه من

zooey
10-08-2008, 12:02
Yamazaki Sokan (1553_1465)1: مصنف نخستین مجموعه هایکو . او را پدر هایکو در دوره ی ادو ( edo: 1868_1603) به شمار آورده اند.


تا کرده دست هایش را .
غوک
آواز می خواند.

----------------------

اگر باران ببارد
با چتر بیا *
ای ماه نیمه شب.

* اشاره به هاله ی گرد ماه است....

zooey
11-08-2008, 22:30
هيچ نيست
جز پيچ و تاب سرخسی
اين جهان گذرا


كاواباتا بوشا ( Kawabata Bosha )

zooey
12-08-2008, 08:41
Mukai Kyorai 1704_1651 : در ناکازاکی متولد شد و در جوانی تربیت یافته سامورایی بود در 1684_5 به مکتب باشو پیوست و با بونچو مجموعه sarumino را گرد آورد و بعد ها در مکتب باشو او را صاحب پایگاهی مهم در ناحیه kansai به شمار آوردند.

به تند باد زمستانه
نه حتی سیل و باران
به زمین نمی رسد


شهر زادگاهم _
در بستر قرضی :
پرندگان مهاجر.

zooey
13-08-2008, 09:14
كودك نابينا
دست در دست مادر
می ستايد شكوفه های گيلاس را



انوموتو كيكاكو ( Enomoto Kikaku )

zooey
14-08-2008, 16:27
دنیا پر از رنج است،با این حال

درختان گیلاس شکوفه میدهند



ایسا


مثل گل نیلوفر


چه با سرعت میگذرد زندگی ام

امروز.....؟





موریتاکه

گریه نکنید حشره ها
چون حتی ستاره های عاشق
درد هجران را کشیده اند






ایسا

ای برگ ها ،

از باد بپرسید
کدامتان اولین برگی خواهید بود که فرو خواهد افتاد





سوشکی

zooey
17-08-2008, 09:37
from inside one leaf
it blows...
spring breeze




مي وزد



از درون ِ برگي...

نسيم بهار



departing clouds--
"Autumn won't return"
the cicadas sing



issa



ابرهاي گذرنده

"پاييز برنمي گردد"
زنجره ها مي خوانند

zooey
17-08-2008, 09:38
from inside one leaf
it blows...
spring breeze




مي وزد



از درون ِ برگي...

نسيم بهار



departing clouds--
"Autumn won't return"
the cicadas sing



issa



ابرهاي گذرنده

"پاييز برنمي گردد"
زنجره ها مي خوانند

zooey
20-08-2008, 09:37
1704_1662.....شاعر عضو مکتب باشو.


ته آبگیر را
دیده ام
با تماشای جوجه اردک

----------------------

پوسته انداخته
پس از مرگ،
جیرجیرک پاییز

zooey
21-08-2008, 09:09
ديدار رهروی
برپل .
ماه زمستانی


بوسون ( Buson )

zooey
22-08-2008, 09:45
1707_ 1654 : متولد ادو Edo . گفته اند که او و کیکاکو (kikaku) ئر زمره ی بهترین شاعران مکتب باشو هستند.

کاج های منقوش
بر آسمان آبی
ماه امشب


نوروز می دمد شفاف
و گنجشک ها
قصه می گویند.

zooey
22-08-2008, 09:49
1707_1661 : متولد Edo و جزو شاگردان برجسته ی مکتب باشو. پس از مرگ باشو به شعر طنز آمیز روی آورد.

خرمن ماه:
سایه های کاج
بر حصیر خیزران.


جوجه گنجشک ها:
سایه های کوتاه خیزران
بر پنجره ی کاغذی.


در سپیده ی نوروز
درنا ها چه آرام
گام بر می دارند.

zooey
23-08-2008, 09:31
پر کشیدن مرغی،
رمیدن یابویی._
خلنگ زار خشکیده !

معلوم نیست چه پرنده ای است ؛ نیازی هم نیست . همین جور بهتر است. اسب یابو بارکش است چون که پیر و لاغر است و با چشم انداز خلنگ زار خشکیده نیز جور است ؛ و رمیدن چنین موجودی بسیار چشم گیر است . نکته ی اصلی شعر خلنگ زار خشکیده است ، سکوت و بی حیاتی آن است که با این نشان نامنتظر حیات پدید آورده می شود . سوار نیز به نوبه خود از جا می پرد ملایم ترین بر گردان این تضاد را کارن رو بیان کرده است :


جوجه گان
در دوردست دانه می چینند.
در خلنگزار خشکیده.


(کان رو)

zooey
25-08-2008, 09:49
آه از اين دنيای پر مشغله !
سه روز تمام
نديده ام شكوفه ی گيلاس



اوشيما ريوتا ( Oshima Ryota )

zooey
28-08-2008, 08:51
در كه باز می شود
وه ! وه ! وه !
صبح برفی



كارای سن ريو ( Karai Senryu )

.::. RoNikA .::.
28-08-2008, 12:45
هایکو کوتاهترین گونه شعری در جهان است که مبدا ان ژاپنی ها هستند.

هایکو ار 17 هجا یعنی از سه واحد پنج تایی، هفت تایی، پنج تایی تشکیل شده اند. هایکوها علاوه بر 17 هجا باید دارای کی گ (kigo) یعنی نشانه فصلی و کیره جی (kireji) باشد. در هایکو مستقیما به فصل اشاره می شود یا به نشانه فصلی. نشانه های فصلی شامل 5 گروه بهاری، تابستانی، پاییزی، زمستانی و نوروزی است. البته نشانه های نوروزی به دلیل قرار گرفتن سال نوی مسیحی در زمستان، جز زمستان طبقه بندی می شوند.

چند مثال از نشانه های فصلی :

بهار واژه : شکوفه گیلاس (Sakure) ، کوکو یا فاخته ، گل کاملیا (tsubaki) ، قورباغه (kaeru , kawazu)

تابستان واژه : کرم شب تاب (Hotaru) ، قورباغه باران (Amagaeru)

پاییز واژه : خرمالو (Kaki) ، سرمای شب (Yosamu)

زمیتان واژه : برف (Yuki)

کتب فارسی با موضوع هایکو :

هایکو از آغاز تا امروز - برگردان احمد شاملو - نشر چشمه - 1384
صد هایکوی مشهور - دانیل سی بیوکانن - برگردان ع.پاشایی - 1369
تعدادی هایکو در کتاب آوای جهیدن غوک - برگردان زویا پیرزاد - 1371
هایکو در پهار فصل - مهوش شاهق و شهلا سهیل - 1373
زنبور بر کف دست بودای خندان - مجموعه هایکو های مدرن - ترجمه از ژاپنی قدرت ا... ذاکری - نشر مروارید - 1386
یک پنج شنبه بی تو - هایکو - رضا آشفته . نشر آوای کلار - 1386

.::. RoNikA .::.
28-08-2008, 16:16
مرداب رابطه
آسمان محزون
صندلی های زنگ زده

صندلی ها هم
بعد از تو
زانوی غم بغل گرفته اند

.::. RoNikA .::.
31-08-2008, 17:47
هر روز
تکه ای کوچک از آسمان
سهم صبح های من است.

هایکو از مایلا

zooey
04-09-2008, 15:17
متوفای 1714 : در کانازاوا متود شد و در کیوتو طبابت می کرد . در اواخر 1680 عضو مکتب باشو بود .





استخوان های خار و خاشاک






بریده و خرده شده






شاخه ها اما






هنوز شکوفا







****


باران زمسانه :






کلبه ی روستایی پر از هیزم






نور می تابد از پنجره اش

zooey
04-09-2008, 15:21
کوتاهی هجا های هایکو ( هفده هجا) ربطی به اهمیت محتوای آن ندارد . ما در لحظه ی عالی زنده گی و مرگ فقط فریاد می کشیم ، یا دست به کاری می زنیم ، ولی هرگز استدلال نمی کنیم ، هرگز لب به گفتار بلند باز نمی کنیم . احساس های ما از پژوهش در مفاهیم دوری می جویند ، و هایکو هم محصول تعقل نیست . ایجاز و معنای آن در اینجاست....




از کتاب هایکو از آغاز تا امروز..



( به نظرم توضیح خیلی خوبی از مفهوم هایکو است . برای کسانی که می خواهند هایکو بگن می تونه خیلی مفید باشه یعنی می گه مفاهیم رو پیچیده نکنید و با کلمات بازی نکنید بلکه فقط اون احساس شگفت تون رو بیان کنید ...یعنی هایکو بیان احساسات ماست نه مفاهیم )

zooey
05-09-2008, 16:13
1716_1654 : متولد اوزاکا و عضو مکتب danrin……





رایحه بهار ._



چه سپید ، مرغ ماهی خوار



در میان کاج ها.

zooey
05-09-2008, 16:21
نهر خزانی
از آن بر می دارم
سنگ سفیدی.

( سوسه کی )

زنجره های خزانی ؛
با آواز هاشان
نمی خواهند که بمیرند.

( سوسه کی )

zooey
06-09-2008, 08:45
اسب گوش های اش را

وا پس می برد._

شکوفه های گلابی.


این هایکو برای درخت بهار است نه برای اسب . شکوفه های گلابی ، به خلاف شکوفه های گیلاس و آلو ، درخشندگی و شادی ندارند ، بلکه بیشتر گونه یی تنهایی و اندوه با خود دارند . اسب در راه بازگشت به خانه در این شب سرد بهاری گوش هایش را واپس می برد ، و گوش هایش لحظه ای با شکوفه ها هم آهنگ است.

zooey
06-09-2008, 08:56
باران بهاری :

از میان درختان دیده می شود

کوره راهی به دریا.

ئوتسوجی

zooey
07-09-2008, 11:41
کشت زار ها همه پژمرده اند ،
هیچ چیز قد نمی کشد
مگر گردن درنا ها.

zooey
07-09-2008, 11:42
زن ، کاسای بوریایی خود را بر سر می گذارد

و در آیینه خیره می شود :

چیدن برگ چای.

وقت چیدن برگ های چای است . دختر جوان زیبایی در برابر آینه ایستاده است . کاسای خود را بر سر می گذارد و در آینه می نگرد . در این شعر میل به انجام پیش پا افتاده ترین کار به زیبا ترین شکل احساس می شود.

zooey
08-09-2008, 09:29
از دل ،
خسته از غبار و هیاهو
چکاوکی آواز خوان پر می کشد.

تاکه ئو.

zooey
08-09-2008, 09:33
شعر فارسی در بافت کلام است که متجلی می شود اما در هایکوی ژاپنی ، نقش تعیین کننده مستقیما بر عهده ی اشیا است و کلام در آن (تقریبا فقط) نقش واسطه را بازی می کند . این جا ، شعر ، عرضه داشت جان انسان و جهان ، در امکانات و ظرایف زبان نیست ؛ بلکه به یک تعبیر ، هایکو یک راه ، یک وجه زندگی و یک دین است ، راهی که به هرحال می توان شناخت ، وجهی که می توان فراگرفت ، دینی که می توان با آن آشنا شد.
اگر شاعرانگی حافظ تنها از طریق تراش الماس گون زبان فارسی درغزل اوست که با تحریک سوابق ذهنی ما جلوه می کند ، شاعرانگی هایکو سرای ژاپنی تنها از رو در رو قرار دادن آدمی با نفس اشیا است که شکل می گیرد . اینجا فقط افتادن دانه ی توتی درچاله ی آب باران است که بر نهاد شاعرانه ی جهان و مکاشفه شاعرانه ی هایکو سرا انگشت می گذارد این جا شاعر کنار ما ایستاده است تا صدایش از درون اشیا به گوش آید.

برگرفته شده از هایکو از آغاز تا امروز نوشته احمد شاملو.

zooey
08-09-2008, 17:15
کلبه یی هست
با چراغی روشن ،
و نهری که می گذرد

گکوشی

zooey
09-09-2008, 21:17
شب کوتاه.

گلی سرخ رنگ شکفته است

در انتهای پیچک.

ایسا صبح خیلی زود تابستان از خواب بیدار شد و به باغ رفت . این گل سرخ در خشان ، تاثر زنده یی از طبیعت به او داد ، همان نیرویی که می تواند چنین چیز شگفت آوری را در اندک زمانی از هیچ پدید آورد.

mehrdad21
09-09-2008, 21:21
یه سئوال : تفاوت هایکو با طرح چیست؟به نظر من از لحاظ فرم اینا خیلی شبیه هستند و تشخیص اینها واسم سخته.

این جزو کدام دسته است؟


صندلی‌ها هم
بعد از تو
زانوی غم بغل گرفته‌اند

zooey
09-09-2008, 22:11
یه سئوال : تفاوت هایکو با طرح چیست؟به نظر من از لحاظ فرم اینا خیلی شبیه هستند و تشخیص اینها واسم سخته.

این جزو کدام دسته است؟


صندلی‌ها هم
بعد از تو
زانوی غم بغل گرفته‌اند

اول از همه خیلی خیلی ممنون به خاطر سوالتون چون من اصلا نمی دونستم طرح چی هست اما سوالتون باعث شد دنبالش برم و به نتایج خیلی جالبی رسیدم... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مطلبی که من در باره سوالتون خوندم مقاله ای بود در روزنامه جام جم با عنوان کوتاه مثل آه ...
این هم لینک این مطلب:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیداین طوری که اینجا نوشته شده طرح اسمی یه که برای هایکو انتخاب شده ، یعنی به خاطر اینکه جدیدا هایکو خیلی مورد توجه شاعرا قرار گرفته چند تن از شاعرا به این نتیجه رسیدن که استفاده کردن از اسم هایکو درست نیست و عنوان دیگه ای به اسم طرح یا ترانک برای اون انتخاب کردند ...هرچند این طوری که این جا نوشته شده این طرح با هایکو فرق داره و درستش هم همینه به خاطر این که اصلا هایکو یه قوانین خاصی داره و درست نیست که هر شعر کوتاهی که سه خط باشه رو هایکو اسمش رو بذاریم ...

البته این نظر شخصی یه منه اما من توی چند وبلاگ و اینا شعر های کوتاهی با عنوان هایکو دیدم که به نظر من هایکو نبوده ظاهرش هایکو ه اما هایکو نیست ..من نمی دونم چه قدر مجازم که در این مورد نظر بدم اما من توی چندین پست اخیر هم سعی کردم این مطلب رو توضیح بدم که هایکو حسی رو بیان می کنه که آدم در یک لحظه از یک اتفاق کوچیک بهش دست می ده و اصلا به دنبال بازی با کلمات و زیبایی کلام نیست بلکه کاملا ساده و بی پیرایشه ...ما ایرانی ها چون اصولا شعرایی که می خونیم تماما دارای عناصر زیبایی کلام و آرایه است بنابر این وقتی می خوایم هایکو بگیم هم سعی می کنیم اصل مطلب رو بپیچونیم و در قالب مفاهیم و استعارات بیان کنیم اما این غلته ...توضیحش هم در پست 153 هست که به نقل از کتاب هایکو از شاملو نوشته شده


" ما در لحظه ی عالی زنده گی و مرگ فقط فریاد می کشیم ، یا دست به کاری می زنیم ، ولی هرگز استدلال نمی کنیم ، هرگز لب به گفتار بلند باز نمی کنیم . احساس های ما از پژوهش در مفاهیم دوری می جویند ، و هایکو هم محصول تعقل نیست . ایجاز و معنای آن در اینجاست...."
یعنی می خوام بگم که در هنگام سرودن هایکو نباید فکر کنیم تا یه چیز قشنگ به ذهنمون برسه و اون رو بنویسیم اما اکثرا ایرانی ها اگه بخوان هایکو بگن این کار رو می کنن....

+

اما در مورد این شعری که شما نوشتید اولا اینکه هایکو باید 17 هجا داشته باشه که به ترتیب در هر خط 5-7-5 هجاداره که از این لحاظ کاملا غلطه البته این نکته هم هست که حتی باشو ( از اساتید هایکو سرا) هم هایکو های 18 یا 16 هجایی داشته و اما حتی اگه از تعداد هجا ها صرف نظر کنیم و به بلندی و کوتاهی مصرع ها توجه کنیم باز هم مصرع بلند تر باید در وسط باشه که این طور نیست...

نکته دوم اینکه اگه به هایکو هایی که توسط خود هایکو سرا های معروف سروده شده توجه کنید می بینید که در مصرع اول یا آخر فضا توصیف شده و در دومصرع دیگه حس شاعر از اون لحظه البته باز هم این یه قانون کلی یه و استثنا هم داره ...

خلاصه کلام اینکه به نظر من انتخاب اسم طرح برای این نوع شعرای کوتاه کاملا مناسب و درسته و بهتره که این جور شعرا هایکو خوانده نشه .... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

zooey
10-09-2008, 15:56
پیش از باشو کار هایکو سرایان بازی با کلمات بود و همین باشو را بر آن داشت که ارزش هایکو را بالا ببرد . می توان گفت که هایکو از راه های گوناگون منش ژاپنی را منعکس می کند . نخست آن که ژاپنی ها به درازگویی خوگر نیستند ؛ استدلالی نیستند ، از انتزاعات عقلی می پرهیزند . بیشتر شهودی اند و چنین می پسندند که واقعیت ها را چنان که هست ، بی هیچ تفسیری ، خواه تفسیر عاطفی و خواه تفسیر مفهومی ، بیان کنند . اعتقادات آنان چیزی است که به کامی ناگارانو میچی معروف است ، یعنی " چیز ها را به خواست خدایان رها کردن" و با تدبیر انسانی در آن ها دخالت نکردن ، و این باور با تعالیم بودایی چینی که آن را در محاوره ی ژاپنی سونوماما یا کونوماما می خوانند ، خوب جور در می آید . سونوماما خود واقعیت نهانی است ؛ ما انسان ها هرچند خشم آلود یا نومیدانه تلاش کنیم هرگز نمی توانیم پا از این فراتربگذاریم ،و کارمان تنها این است که هایکویی بگوییم که این حقیقت را تصدیق کند ، بی پرسش از چرا یی و چونی آن ؛ شاید گفته شود که این نوعی تسلیم و رضا است ؛ ولی ژاپنی ها شکوه نمی کنند ؛ با جبین گشاده می پذیرند ، همین.

چه ستودنی است آن کو که نیندیشد :
<< زندگانی گذراست >>
به هنگام برجهیدن آذرخش.

باشو در این هایکو چیز هارا در چنینی شان می نگرد بی هیچ تفسیری ، و همین گونه نیز دراین هایکو :

علف های هرز در شالی زار،
بریده و ریخته این چنین_
کود!

zooey
12-09-2008, 08:37
آغاز زمستان
صدای تبری که خیزران می برد
در دل کوه ها.

سوسه کی

zooey
13-09-2008, 09:27
آب جاری است ، اما به سوی اقیانوس ؛
ماه فرو می نشیند ؛ اما همواره در آسمان است.

چهره ی باشو ، همان گونه که به ماه چشم دوخته گویی کمی دگر گونه می نماید ، یعنی پاک تر و شفاف تر از پیش ، و بیش تر به خود می ماند.

zooey
14-09-2008, 09:32
1732_1647 : متولد ادو بود و در همان جا شغل ماهیگیری داشت.





گیلاس و فاخته



سال چه زود نا پدید می شود !



ماه و برف.

zooey
15-09-2008, 08:55
پرنده ، به رشک
از قفس
در پرواز می نگرد

zooey
16-09-2008, 20:45
قطرات شبنم فرو می ریزد
یکی یکی ، و دوتا دوتا ، به شتاب .
جهانی نیکوست این.

zooey
21-09-2008, 14:47
نخستین برف سال

بر پلی که آنان

در کار ساختن اند.




باشو این شعر را در فوکاگاوا گفت ؛ پل نیمه کاره بود.نکته ی شاعرانه ی این شعر نهایت باریک نگری آن است .در کنار نگریستن نخستین برف سفید و نرم ، و چوب سفید تازه پل که بر آن هیچ مسافری نمی گذرد . دست نخوردگی و پیوستگی میان این دو چشم گیر است.

zooey
21-09-2008, 14:47
زن بی فرزند

چه ظریف رفتار می کند

با عروسک ها.

zooey
23-09-2008, 14:25
ماه درخشان پاییز ._
چار زانو نشستن
بودا وار.

(ایسا)

zooey
26-09-2008, 09:37
رگبار تابستانی ._

زنی تنها می نشیند

و به بیرون چشم می دوزد




زن چه اندیشه ای در سر دارد؟ این در قلمرو این شعر نیست . گویی شعر ما را به تفکر می خواند . چون باران و چون تصویر زنی که به باران چشم می دوزد.

karin
26-09-2008, 17:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دامن‌کشان از اقیانوس
جای به جای می‌درخشد
جبارالفلک زمستان

*

عاشقانه یا آغشته به نفرت
به هر روی- زمستانه
سپید می‌آیند کلمات

*

در گذر از دشت‌های خشک
مجذوب یکی روشنا
دورتر از دور

*

فقط قندیلی برایم بفرست
سرشار از ستاره
از خانه‌ام تا بالاجای شمال

*

همراهند آیا
یا دشمن-
دو تن
بر دشتی سترون



از کتاب «سالی از هایکو» (One Year of Haiku) سروده‌ی «شوگیو تاکاها» (Shugyo Takaha) به ترجمه‌ی انگلیسی «جک استم» (Jack Stamm)

karin
26-09-2008, 17:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



1-
شکوفه‌های قرمز آلو...
شاخه‌ها با شاخه‌ها به ستیزند
برای بهره‌ای از آسمان

2-
به اوج در آفتاب
ناتوانند از فرود
چکاوک‌ها و چکاوک‌ها و چکاوک‌ها

3-
هزاردستان
نغمه‌ای از آواز را گم کرد
و از خواندن ایستاد

4-
ریزش ِ کاملیاها
من بودم اگر
می‌ریختم به سیلابی

5-
نقش ِ دیوار
آن گاه نقش ِ سقف
نگاهم به بالاست
آلوبنان ِ شکوفا را

6-
برفِ کوهسار
چکهچکه می‌گدازد درخشان
از ستاره‌ها نیز...

7-
ریزش ِ ساکورا:
زبان ِ باد
بیان ِ نور


از کتاب «سالی از هایکو» (One Year of Haiku) سروده‌ی «شوگیو تاکاها» (Shugyo Takaha) به ترجمه‌ی انگلیسی «جک استم» (Jack Stamm) برگردان سید احمد نادمی

zooey
28-09-2008, 21:46
حفره یی در پل .

اسب آن را به خاط دارد

در مه شامگاهی.

malakeyetanhaye
30-09-2008, 13:41
غم ،كم نیست
كم می شود
وقتی من غمگینم


سنجاقکی پرید
غوکی جست
مرگ در برکه می رقصد



پایان تعطیلات/
شن.../
در جیبم

malakeyetanhaye
30-09-2008, 13:42
درخت می رقصد شباهنگام
یا که فانوس
یا که باد


سیبی سبز،
سیبی سرخ، سیبی زرد
کودک باد در میان شکوفه ها


عنكبوتان كنار و گوشه
نگران نباشید!
سر جاروب كردنم نیست

malakeyetanhaye
30-09-2008, 13:48
یك دنیا غم و درد
گلها می شكفند
حتی در آن هنگام


پروانه
بی پرواست
شمع ها خاموش


افتادن ِ سیب ِ وحشی
سکوت ِ دریاچه را
می­شکند

zooey
04-10-2008, 19:33
صدایی می کند

می درخشد

و خاموش می شود.



(هوکورو)

zooey
08-10-2008, 19:18
روزی مه آلود ،

اسبان

در خلنگزار با هم در سخن اند....

zooey
12-10-2008, 18:40
آنجا که مگسان هستند،

انسان ها هستند،

بوداها هستند.

دل تنگم
14-10-2008, 13:30
كتاب رنگ‌ها و سايه‌ها ‌سومين مجموعه شعر مهدي مظفري ساوجي است كه از بين سروده‌هاي سال 1381 تا 1386 انتخاب شده است.

بد نيست بدانيد مهدي مظفري ساوجي چند سالي است كه ضمن پايتخت‌نشيني با شعرهاي رنگي‌اش روزگار مي‌گذراند؛ هر چند اين شاعر بيش از آنكه به شاعري شناخته شده باشد در زمينه تحقيق و پژوهش‌هاي ادبي و نوشتن مقالات ادبي نام آشناست.

سومين مجموعه 53 شعري اين شاعر با طرح‌ها‌، هايكو گونه‌ها و حتي پاره‌اي شعرهاي بلند كه به منظومه مي‌مانند رنگ‌آميزي شده است.

مظفري در شعرهاي اين دفتر از دفترهاي پيشين ‌ فاصله گرفته است و نشان داده كه مي‌خواهد شاعر باشد ‌ چرا كه كافي‌است حركت شيء يا اتفاقي خرد در ذهنش جرقه‌اي بزند و مظفري هم همان را با شعر واگويه كند:

نه باد مي‌آيد
نه ابرها مي‌روند
پرده
باز مي‌شود
بسته مي‌شود
...

(جوجه اردك‌زشت ص36)

به‌نظر مي‌رسد كه سرايش اكثر اشعار اين مجموعه در «لحظه» اتفاق افتاده يا به تعبيري بهتر «شهودي» بوده است:

وقتي كه نيستي
يك واقعيت است
...

(وقتي پسرم متولد نشده بود ص42)

يا

اول يك كلاغ آمد
بعد يك كلاغ ديگر
...

و

فقط
جاي برگ‌ها
عوض شده است
شكل پرنده‌ها
اندازه سايه‌ها
و آسمان
لا‌به‌لاي شاخه‌ها

(پاييز ص74)

سراينده از آلودگي هواي پايتخت يا دور انداختن سبزه عيد و...حالت و انديشه‌اي پيدا مي‌كند، خاطره‌اي ناگهان در او بيدار مي‌شود و يا رابطه‌اي بين شب ، ماه و خورشيد، كشف مي‌كند؛ با ديدن ماه در روز كه حاصل آن چند كلمه ساده است كه در مجموع تصويري خيال‌انگيز پيش روي خواننده نقش مي‌زند:

از چشم شب شايد
از چشم آفتاب نمي‌افتد
ماه

(ماه ص50)

شعرهاي ساوجي از بسياري جهات به هايكو مي‌مانند و در حقيقت اشعاري هستند تصويري، شهودي و الهامي كه به ديدن و وصف ظواهر عالم پيرامون بسنده نمي‌كنند و مي‌خواهند تا ژرفاي واقعيت راه يابند و از بسياري جهات به اندازه سال‌هاي سال ايراني بودن و درست به اندازه فرهنگ و شعر غني ايران زمين از فرهنگ و اشعار چيني و ژاپني فاصله دارند.

لحظه‌هايي در شعرهاي اين مجموعه مي‌توان يافت كه مظفري مانند هايكو سرايان در پي رمز و راز زندگي است:

...اينجا
وقت زيادي براي خواب نداري
هميشه نان
در خانه نيست
...
گاهي خبرهاي بدي به تو مي‌رسد
هواپيمايي سقوط كرد
آدم‌هايي زير آوار ماندند
بمب‌هايي بر سر شهر ريخت
...
آسمان
به تكه ابرهاي پراكنده دلخوش است
...
وقتي پسرم متولد نشده بود

او باور دارد كه در هر پديده‌اي رمز و رازي وجود دارد و بايد آن را كشف كرد حتي اگر يك گل مصنوعي باشد:

...گلدان‌هاي خالي را
هر روز
آب مي‌دهم
كاج كوچك مصنوعي
قد كشيده تا سقف
...

(پشت پنجره خاليست ص27)

ادراك اين رمز و راز نيز البته از راه تأمل و نزديك شدن بي‌واسطه به پديده‌ها حاصل مي‌شود، آن چنان‌كه در بسياري از «آن‌»هاي شعري، شاعر، خويش را همان چيزي مي‌بيند كه دارد مي‌سرايد. چنان‌كه عقيده «هايكو» سرايان بر اين است كه بايد آنچنان به طبيعت و نمودهاي آن نزديك شد كه نوعي يگانگي با آنها به دست آورد.

همانطور كه گفته آمد شعرهاي مظفري «هايكو» نيستند، اما در اينكه سرشار از زندگي‌اند و چونان هايكوها پر از شهودند شكي نيست، مگر نه اينكه «تجربه‌هاي شهودي» خود هستي‌اند؟ شاعر در «رنگ‌ها و سايه‌ها» سعي در گريز از نام‌ها و مفهوم‌هاي «زبان ساخت» دارد و با نشانه‌ها شاعرانگي و يا در حقيقت نقاشي مي‌كند: «...چند قارقار مي‌گذرد...». مظفري در سطر سطر اين دفتر لحظه‌هاي زيسته با دنياي پيرامونش را نشان مي‌دهد:

از درخت‌ها
چه‌ بگويم
از آسمان
كه فرو رفته تا گلو در دود
...

چنان‌كه گفته آمد شعر ساوجي از اين‌رو هايكو نمي‌تواند باشد كه ادراك او ادراك بومي است، ايراني است و تنها شباهت او با «هايكو» سرايان، شرقي بودنشان است و بزرگترين تفاوتش با همه هايكوسراها اين است كه او مثل همه شاعران ايراني دردمند بشريت است

...
اين دردها را نمي‌شود به كسي گفت
پس
خيلي آهسته
در انزوا
در چمدان كهنه‌اش مي‌گذارد
در اتاقش را مي‌بندد
...

(در انزوا ص 21)

يا

...
ما دردهاي قديمي هستيم
بازمانده
از روزگار دقيانوس
بي‌گاه
بي‌گدار
با سكه‌هايي ناچَل در دست
...

(با چشم‌هاي مار ص 32)

يا

...
در آپارتمان‌ها
دست و پاگير زندگي مي‌كنند
و در خيابان‌هاي شلوغ مي‌ميرند

(پايتخت ص 27)

شعرهاي اين مجموعه را نمي‌توان بي‌نظير و كم‌نظير خواند چون‌كه شايد بسياري از اين شهودهايي كه در شعر مظفري است در شعر هم‌نسلان سپيدسراي او هم باشد. مثلاً ساوجي در مضموني از آبي كه تصوير آسمان در آن بيفتد چنين مي‌سرايد:

هميشه
عكس چيزهايي در آب مي‌افتد:
رنگين‌كماني
سنجاقكي
پرنده‌اي
جزيرة كوچكي
برگي رها شده
بر آب...

(سايه‌روشن‌ها ص 88)

و با همين مضمون سيروس نوذري در مجموعه ‌«آه تا ماه» چنين سروده:

بيهوده ‌است
آسمان
در آب‌هاي گل‌آلود

و گروس عبدالملكيان هم در «رنگ‌هاي رفته دنيا»:

چه فرق مي‌كند
گودال كوچك نزديك
يا
درياي بزرگ دور
زلال كه باشي
آسمان در توست

‌نكته ديگر در شعرهاي مظفري «هستي‌شناسي» اوست چنان‌كه مي‌داند چه پيش از او و چه بعد از او دنيا همان دنياست و به صراحت «خودبنيادي» بشر را كه گمان مي‌كند‌ «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند...» را رد مي‌كند. البته لحظه‌هايي هم هستند در شعرهاي اين دفتر كه شاعر لحظه‌اي دچار ترديد مي‌شود و «فن بنيادي» - ايده مسلط عصر حاضر كه مي‌پندارد همه چيز در پي برآوردن مقاصد انسان است - دامن‌گير او هم مي‌شود.

در رد فن بنيادي:

درخت‌ها
هنوز درختند
پرنده‌ها
هنوز پرنده
كرم كوچك خاكي
كرم كوچك خاكيست
...

(جاذبه‌ها، ص 47)

يا

از پشت شيشه‌هاي كوچك رنگي
كه پيدا مي‌كردم گاهي
جهان
چه رنگ‌ها كه نداشت
حالا هم
از پشت هر شيشه‌اي
كه نگاه مي‌كنم
چه رنگ‌ها كه ندارد

(رنگ‌ها، ص 46)

...
هميشه آدم‌هايي هستند
كه مي‌ميرند
مثل مورچه‌هايي كه نمي‌بيني
...

(هميشه شاعريست، ص 75)

نزديكي و الفت با دنياي پيرامون، رمز و رازگونگي شعرها و پديده‌ها، سادگي، آموختن مهر و دوستي، همه و همه پيام‌هاي شعر مظفري است هر چند كه در پاره‌اي سطرها شاعر با رويكرد عقلايي و دنبال روابط منطقي رفتن‌هاي بي‌منطق از شعر و شاعرانگي دور مي‌افتد:

...
بزرگ شدم
خنديدم
بزرگتر
آفتابگردان‌ها و آفتاب‌پرست‌ها بودند
و رنگ‌ها
حالا
هواي تنم
قطب جنوب است
سرم
سيبري‌ست
و هر رنگ كلاه مي‌گذارم باز
نيش مي‌زند برف

(برف، ص 58)

شعر مظفري چيزي را نمايش مي‌دهد كه هست، چيزي كه شاعر ديده و شنيده، هرچند برخي از اين ديده‌ها و شنيده‌ها از وضعيت تاريخي آدمي نمي‌گويند، اما دور از انصاف است اگر بگوييم رگه‌هاي اجتماعي را در اين دفتر نمي‌توان ديد. با همه اين تفاصيل هستند شعرهايي كه به‌دليل وصف ساده و صراحت نابجا سبب به گردش نيفتادن نيروي خيال شنونده و خواننده مي‌شوند و تنها توصيف صرف هستند و معناي تازه و ظريفي هم ندارند.

در كل اگر از برخي شعرها به‌خصوص شعرهاي اول دفتر (تا صفحة 26) صرف‌نظر كنيم - كه به دلايلي من شعر نمي‌دانمشان - و آنها را تام و تمام كناري بگذاريم، شاعر مي‌توانست به اين دقيقه‌ها توجه كند تا امروز دفتري پر از شگفتي پيش روي ما باشد:

1 - از دوگانگي و ناتواني‌هاي زباني كه به سبب حس و حال آميختگي شعر كلاسيك با سپيد است، بپرهيزد.

2 - سطحي‌نگري را تنها يك‌لايه از شعر ببيند.

3 - همه شعر را اتفاق بداند نه همان لحظه‌اي كه در ذهنش جرقه مي‌زند.

4 - به اين دقيقه توجه كند كه در پايان‌بندي شعر دچار تضاد نشود.

5 - از توصيف تنها برحذر باشد.

6 - در انتخاب اسم‌ها و چيدمان شعرها وسواس به خرج دهد كه چند شعر با يك اسم نباشند و يا...

zooey
19-10-2008, 15:58
خواب آلوده بر گرده ی اسب:
رویاهای بی رنگ ماه ِ بس دور
و دود برای چای صبحگاهی.

باشو سحر گاه مهمان سرا را ترک می گوید. خوب نخوابیده ، و همچنان خواب آلود پشت اسب می نشیند . در آسمان باختر ماه افول می کند و کم رنگ تر می شود ، و از این جا و آنجا دود آتش هایی که برای دم کردن چای افروخته بودند به هوا بر خاسته است . اسب ، خود باشو ، رویا های شب پیش ، رنگ باختگی ماه در دوردست ، و دود ناخواسته همه با آرامش صبح گاهی و خواب آلودگ هم آهنگ اند.

karin
22-10-2008, 09:57
شاید پروانه ای رفته است
کاین گونه غمین اند
بنفشه ها و یاس ها



چو لیلی درآید
زبان در قفایند
گل های باغ



بسیار سخن مگوی
سکوت کنی اگر
گویاتری



در روشنای روز
رنگ ها هلهله می کنند
به میدان دهکده



تو به آسفالت چسبیده ای
دندان های تیز و سپیدت،
تا انتهای همیشه زیبایند



از کتاب ِ خدای نامک

karin
22-10-2008, 09:59
چشمخانه ات تهی است
ای که ماه بر گرده ات می تابید.
ماهی دودی آویزان



در آشیانه ی خیس،
جهان را چگونه می بینند
جوجگان از دل توفان برآمده....؟



ساری کوچک !
خورشید در گلوی تو چه می کند؟
دشت روشن است از این آواز.



بر رودخانه ی یخ زده
پیرزنی و کبوتران
می گذرد ماه از آسمان



در کوچه ی تاریک
چراغ خانه ای به سامان است.
بوی تازه ی نان ....


از کتاب ِ خدای نامک

zooey
25-10-2008, 17:13
morning stillness

the street vendor

sorts vegetables

—Tony A. Thompson
آرامش سحرگاه
فروشنده كنار خيابان
سبزیها را مرتب می کند









I light it up
with the letters from you
-Magdalena Banaszkiewicz ا


اجاق سرد –
روشن اش مي كنم
با نامه هاي تو





Through the window
sparrows wage war
over breadcrumbs
-Patricia Prime


ميان پنجره
دعواي گنجشكها
سر يك تكه نان

MaaRyaaMi
31-10-2008, 12:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


اسباب کشی
جامانده از کامیون
یک صندلی

***

سكوت جاده ؛
دل بريده از انتظار
چشم اميد

MaaRyaaMi
31-10-2008, 12:53
چند سال می بايد
منتظر بمانم براي
پس دادن اين امانت؟




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MaaRyaaMi
31-10-2008, 21:46
"می رسد قطار"
خسته از انتظار اما
می داند مرد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوار ریل ها
رفته تا دور دست سفر
نگاه جامانده

MaaRyaaMi
01-11-2008, 13:40
در نور فانوس بهاری
من هستم
تو هستی

تاکاهاماکیوشی

ابرهای گذرا
گاهی نهان می شوند
چلچله هایی که برمی گردند

ای دا داکوتسو

شبی در بهار
دمی اگر همدمی باشد
حرف ها

کووبوتا مان تارو

رویای بهاری می دید
پلک هایش
خیس شد

می تسو هاشی تاکاجو

گل های لاله
تنها لبخندی را
منتظرم

هوسومی ایاکو

شب کوتاه تابستان
رو به پایان است
بوی آب

کوبوتا مان تارو

راهبی
بی که ماه را منتظر بماند
برگشت

ماسااوکا شی کی
تنها
زانو در بغل
باد پاییز باد پاییز

یاماگوچی سه شی
در کتاب کودک
زیاد می شود کانجی
پاییز گندم زار

کی نوشیتا یوجی

تربچه ها را
شلپ شلپ در آب
شستن

تاکاهاما کیوشی

کوه های زمستانی
تا کجا بالا می رود
مرد پستچی

واتانابه سوای ها

به میان برف ها آمد
پرنده زیبا
ساکت می ایستد

هاراسه کی ته

پارو کشیدن
در میان سردی دریا
رفتن

یاماگوچی سه شی

شبی ست که مرغ باران می خواند
دست های زن
یخ زده است

ناکاتسوکا ایپه کی رو

zooey
01-11-2008, 19:29
Autumn rain
a sudden urge
to cry

باران پاييزي
ميلي ناگهاني
براي گريه

دل تنگم
01-11-2008, 21:37
"هیزم می شکند
خواهر کوچکم تنها
تمام زمستان در خانه"


ماسائو کاشیکی


"سرفه هم که می کنم
تنهایم"


هوسای

MaaRyaaMi
02-11-2008, 09:16
دران میان
هیزم هایی هستند
که جوانه زده اند

مورسای سه

اب های زمستانی
تصویر یک شاخه هم
اشتباه نمی شود.

ناکامورا کوساتااو

مادر و فرزند
ورق بازی می کنند
شبی که روباه ها زوزه میکشند

هاشی متو تاکاکو

از سوراخ کلید
زمزمه برف
کودک چشم می گشاید
موزی سومی او

zooey
03-11-2008, 16:34
پشت تپه ها شکفته اند
همین ها
که نامشان را نمی دانم

mtalebian
06-11-2008, 13:38
باشو و شبنم بی نیام


( در بارهء هایکو )

پیش در آمد : اگر بپذیریم که هایکو یکی از فرم های معروف و مشهور در ادبیات ژاپن است در آنصورت ماتسوباشو را باید بعنوان یکی از معروفترین شاعران خطهء هایکو برشمرد.برای شناخت هایکوبطور کلی و شناخت هایکوهای باشو بطور اخص باید که ابتدا به زیر ساخت های زیبائی شناسی در هایکو پی ببریم.گرچه باشو هرگز خودش نظریه و تئوری بخصوصی در مورد شعر و خصوصا هایکو بصورت مکتوب نداشته است اما در میان بیش ازهزار شاگرد و مریدی که در سرتاسر ژاپن داشته دوشاگر د وفادار او بنام دوهو و کیورای صحبت های شفاهی باشو را تمام و کمال ثبت کرده اند و به آیندگان سپردند.در این رساله به مفاهیم زیبائی شناسی در هایکو پرداخته میشود که بخشی در عرصهء الهام شاعرانه و بخشی به ساختاردرونی شعر هایکو وابسته است .

درآمد :
می گویند سامورائی فقط یک راه می شناسد ، یا با مروت شمشیر می کشد ، یا تیغ غلاف می کند و ، قلم مو و مرکب برگرفته، با خطوطی مورب بر گوشهء بوم به شکار لحظه می پردازد، یا با آئین چای عارفی پیشه می کند ، یادر گلدان سفالین و خیس گل می آراید ، یا در دیر راهبان ، به ذن پناه می برد و اگر این همه میسر نشد شعر می گوید ، و اگر شعر هم دردی را دوا نکرد روی خاک زانو می زند و تیغی به جانش فرو می برد.
برایش فرقی نمی کند ، همه این عرصه ها آئین اوست ، اما در هیچ قدمگاهی عاشق نمیشود ، چرا که عشق برایش عین کوری است و زندگی برایش مفهومی جز عبادت ندارد.
آن چیست که همه این راه ها را به هم پیوند می دهد ؟ کدام حبل متین است که تیغ به مرکب ، خاکستر سفید به گلدان ، دیر راهبان را به شعر ، و شعر را به مرگ می دوزد؟
راهی نداریم جز پرسه در وادی فرهنگ، فرهنگی که بی زیبائی شناسی روزگارش به سر نمی آید .
درست است که همهء هنر تجسم واقعیت است چه بیرونی و چه درونی ، اما واقعیت صرف نمی تواند انگیزه ای برای هنر باشد.چیز دیگری باید که هنرمند را برانگیزد. واقعیت وسیله است ، آنچه هنرمند در پی اش شتابان است چیز دیگری است .
هنرمند در پی دیدن هستی با جهان بینی و زیبائی شناسی خاص خویش دست به کار خلقت می زند ، پس با شناخت معیار های زیبائی شناسی در ژاپن شروع می کنیم شاید راهی به شناخت شعر و به ویژه هایکو پیدا کنیم . چه بی شناخت این معیار ، هایکو برای مخاطب ایرانی بی معنی جلوه خواهد کرد.

جان شاعرانه : Poetic Spirit
ماتسو باشو پیامبر هایکو، معتقد بود که یک ویژگی و چیزی مشترک در ترانه های سایگایو Saigayo ، در شعر های زنجیره ای سوجی Sogi ، در نقاشی سشو Sessho و در آئین چای ریکیو Rikyo می درخشد و نفس می کشد و آن ویژگی چیزی نیست مگر حضور یک "جان شاعرانه " ، جان و روحی که مخاطب را وا دار می کندکه همنوا و همسفر با کائنات و عالم وجود شود و در نهایت انسان را با همه چیز این طبیعت مانوس می کند .
کسی که از جان شاعرانه سرشار است به هرچه می نگرد شکوفه می بیند و هرچه در خیال می پردازد به مهتاب میماند .
این جان ، جانی است که همه آثار هنری از او ناشی میشود و درنهایت خط و ربطی با قدرت خلاقانه ء هستی دارند.
کائنات بهار زیبا و ماهتاب در پائیز دل انگیز را خلق می کند و بهمین سیاق هنر هنرمند آفرینش است .
هم کائنات و هم هنر مندان ، هر دو از جمله آفریدگاران هستند و ارزش و قدر می آفرینند چرا که قدر زیبائی ها را می دانند .
باشو انسانیت انسان را در گرو قدرشناسی و ستایش زیبائی ها و در ضمن آفریدن زیبائی می داند و این ویژگی را محور و شالوده اساسی فرهنگ ها می دانست .
او معتقد بود که جان شاعرانه مورد نظرش جز رساندن بشر به " بدویت فرهنگی "و یا رجعت بشر به طبیعت وظیفه دیگری ندارد . این بدویت را نباید بدویتی اجتماعی و سیاسی پنداشت ، بلکه منظور باشو حیرت ها و انس های بدوی انسان های اولیه با طبیعت است .آنگاه که هنوز کلام اساس ارتباط انسان با انسان و انسان با طبیعت و هستی را دگرگون نساخته بود.
باشو در وصف حال هنرمند می گفت که ابتدا به اشراق و روشن شدگی در حد بالای آن نائل می شوند و سپس مثل مه آن حالت اشراق رفته رفته محو می شود و به دنیای مادی ، یعنی به همین دنیای عادی مردمان معمولی رجعت میکنند.
برای"جان شاعرانه" دو وجه قائل بود ، یکی نائل شدن به اعلی درجه روحانی که همان اشراق و روشن شدگی است و یکی دیگر زندگی در میان مردم است .
وجه اشراق در جان شاعرانه تحت تاثیر مفاهیم بودیستی کیفیتی همچون آرامش و سکوت و زهد به همراه دارد ، چیزی که دغدغه هنرمندان ژاپنی در قرون وسطی بود.
وجه خاکی جان شاعرانه نظر به زندگی خاکی و این جهانی دارد و اشاره هایش به شادی ها و خوشی ها ی زودگذر دنیائی است که با ژاپن نوین پس از قرن شانزدهم پدیدار شده است ، دنیائی که اغلب از آن بعنوان جهان شناور و بی اتکا یاد میشود.
دو دنیای متفاوت ، وادی اشراق و سکوت و آرامش و زهد ، و وادی زندگی واقعی مردمان این خاک ، به ظاهر جمع نقیض اند! تا جائی که باشو با آگاهی کامل از این تضاد ، خود را بیش و کم سرزنش می کرد که چرا نه در سلک راهبان است و نه در جمع مردمان !
باشو تا پاسخی برای دغدغه هایش نیابد دست به کار آفرینش نمیشود ، مگر نه اینکه هر خلقتی در سایه سار نظمی پیچیده است ؟
حیرت انگیز است وقتی بدانیم که باشو در سال 1644 میلادی به دنیا می آید و در سال 1694 ، اواخر قرن هفدهم در میان خلنگزاران پائیزی بدرود حیات می گوید و مولانا جلال الدین رومی در سال 1273 میلادی وفات می کند و چیزی قریب به چهار قرن پیش از باشو حل این تضاد را در دیالکتیک دیده بود .
باشو نیز جمع این اضداد را مجموعه ای دیالکتیک می پندارد که از کنش و واکنش این دو وادی در جان شاعرانه دنیای تازه تری با ویژگی های جدیدی پدید می آید که هم خاکی است و هم اشراقی است اما در عین حال هیچ یک از این وادی ها نیست .
از این پس است که باشو شعر می گوید چرا که به جان شاعرانه رسیده است و هر چه بگوید ریشه در هنر دارد .

عواملی که شاعر و هنر مند را به وادی آن تضاد ماورائی و آن اشراق معلی می برد کدام عامل است ؟
باشو این عوامل را به دو بخش مجزا تقسیم می کند :
عواملی که شاعر و هنر مند را به اشراق و روشن شدگی رهنمون می کند و عواملی که شاعر ملهم از الهام را کماکان در خاک و در دنیای عادی و همین زندگی معمولی سایه به سایهء جان شاعرانه ابقا می کند.
ابتدا به واشکافی عوامل نخست می پردازیم :

سابی Sabi

سابی شاید از معروف ترین ایده های شاعرانه باشد که خاص شاعرانگی باشو است . باشو خود به ندرت از واژه سابی یاد می کرده . او اغلب واژه " سابی شی" را بکار می برده که سابی از آن مشتق شده است .
"سابی شی" در لغت به معنی گوشه نشینی و انزوا ،بی کسی و تنهائی است .از میان همه معانی سابی شی شاید بی کسی برای این واژه برازنده تر باشد.
سابی شی حالتی از جان و روح انسان است که در آن حال مشتاق یافتن همدم و همسفری است تا بودن و وهستی خویش را تجسم بخشد اما هرگز به این اشتیاق دست نمی یابد .
باشو از این مفهوم در حوزه باریک و محدودتری در شعر استفاده می کرد ، مثل این هایکو:

تنها :
میان شکوفه ها ، قد کشیده است
سروی بلند .

چند روزی است که بهار از راه رسیده و شکوفه های گیلاس در اوج شکوفائی است .اما دراین میان چیزی یگانه و تنها حضور داردکه همآهنگ با اطرافش نیست ، سروی بلند به رنگ سبز آنجا است ، فقط و فقط بواسطه حضور این سرو تنها ، رایحه بی کسی و تنهائی از آن منظر پراکنده میشود .
در این هایکو واژهء " تنها :" به هیچ وجه احساس ناشی از کاراکتر حساس شاعر نیست بلکه در اینجا شاعر به احساسات شخصی خویش بند و قیدی نهاده و فقط حالتی را که طبیعت خلق کرده ، همانگونه که هست به بیان و تصویر می کشد . بی کسی و تنهائی سرو ، برداشت شخصی شاعر نیست بلکه چیزی است که وجود دارد و طبیعت آن را ساخته است.
اینچنین به نظر میرسد که سابی ، دلالت بر عینیت نوعی از تنهائی ، جدای از حس انسانی دارد .
کیورای Kyorai ( شاگرد مورد علاقه باشو که به همراه دوهو Doho همه مباحث باشو در مورد شعر را ثبت کردند و به آیندگان رساندند ) در هایکوی زیر بقول باشو کیفیتی از سابی را تصویر کرده است .


در سایه سار شکوفه ها :
دوباغبان پیر
سرهای سفیدشان در گوش هم !

این شعر صرفا یک هایکو در مورد منظربهاری نیست ،دوباغبان مسن و سفیدموی در قلب این چشم انداز قرار داده شده است.با این حال هایکو چیزی از احساسات درونی این دو باغبان پیر نمی گوید ، آنها بخشی از این منظر طبیعی هستند ، درست مثل آن سرو بلند در هایکوی باشو .اینجا دوباره دو باغبان باموی سفید در مقابل و در تضاد با شکوفه های رنگارنگ گیلاس قرارداده شده است که نتیجتا فضائی ایجاد می شود که بوی تنهائی و بی کسی می دهد.
از طرف دیگر شکوفه های گیلاس و باغبان های پیر چیزی به پایان عمرشان نمانده است و عنقریب فرو خواهند ریخت فقط فرصتی باید تا آن لحظه فرارسد.
در این تصویر ، دوباغبان پیر نه دغدغه فرو افتادن قریب الوقوع شکوفه ها را دارند و نه چیزی از سررسیدن پایان عمرشان می گویند ، آنها آنجا حضور دارند برای اینکه جایگاه خویش را در طبیعت واقعیت بخشند.آن دو به همراه شکوفه ها ،بخشی از این طبیعت فاقد حس را تشکیل می دهند ، طبیعتی که در مقابل هر پدیده ای
"بی طرف " است ( Impersonal )
سابی و یا تنهائی مورد نظر باشو دقیقا همین حالت از تنهائی است که نه تنها طبیعت در برابر آن فاقد حس است بلکه شاعر نیز گوئی مثل طبیعت به احساسات شخصی خویش پاسخ نمی دهد .اما مخاطب هایکو مجاز است که هرچه و هر اندازه شاعر بر احساسات شخصی اش بند می زند اما او به عکس دامنه خیال و حس را تا آنجا که ادراکش قد می دهد رها کند و شعر هایکو را آنگونه که می خواهد در ذهن به کمال برساند.
باشو اینگونه تنهائی و بی کسی را کاملا بی طرفانه و منفک از احساسات شخصی خویش درک می کرد که کاملا این مفهوم از تنهائی در تضاد و مقابل مفاهیمی همچون غم و اندوه و حزن است چرا که این مفاهیم حس منحصر به شخص است و نباید در هایکو حضور داشته باشد. هنرمندی باشو درست در همین نکته است که او هرگونه احساس تنهائی و غم و حزن را مستقیما به طبیعت بر می گرداند و برای آن مویه نمی کند همانطور که طبیعت در برابر مصائبی که بر نوع بشر می رود موضعی خنثی و منفعل دارد.
اصولا دیدگاه باشو در زندگی و هستی بر همین مبنا است ، برگرداندن و استحالهء هر نوع غم و اندوه و حزن و تنهائی به طبیعت قبل از آنکه این عوامل فرصتی داشته باشند تا در ذهن ماندگار شوند ، بعبارت دیگر طبیعت استعاره ای از تنهائی خویش جایگزین آنها می کند و بدین ترتیب جانسوزی شان را به طبیعت می سپارند و در شمایلی طبیعی به ذهن باز می گردند ، گوئی طبیعت صافی حس ها است .
از نظر او مفاهیمی همچون غم و اندوه و تنهائی واژه هائی هستند که برای توضیح کلیت و عمومیت زندگی کاربرد دارند چراکه این زندگی عالمی است شیطانی و پر از حرص و آز که نوع بشر را به گنداب های پست و پلید رهنمون می کند .
او می گفت : زندگی از آن جهت مملو از حزن و محنت است که ابنای بشر ، هر کس در پی آمال و آرزوهای خویش از اجحاف و اذیت دیگران ابائی ندارد . هیچ راه گریزی از این حزن برای بشر باقی نمانده است چه این مصیبت در ذات انسان است . اگر هم راه گریزی باشد این راه از انکار انسانیت انسان می گذرد !
تنها وقتی گریز از این مصیبت میسر است که انسان خویشتن خویش را از این انسان که اوست تهی کند و راه انکار پیشه کند .
چگونگی این انکار را هم نشان می دهد ، کندن حس شخصی در نگاه و بینش و افتادن به موضع منفعل و بی طرف در کردار و رفتار و احساس (Impersonal) . همانگونه که درخت سرو و یا سر های سفید موی در سایه سار شکوفه ها بعنوان یک واقعیت حضور دارند .
لذا مصیبت های انسان در طی فرآیند دگردیسی به مفهوم باشو از تنهائی خواهد رسید ، مفهومی که در این هایکو چه در تم و چه در موضوع نشان داده شده است.باشو این هایکو را شبی در میان کوره راه های کوهستانی در معبدی متروک نوشت ، معبدی که فقط او تنها زائر ناخوانده آنجا بود :

روح اندوهناک من :
بگذار تنها شود
تو ، کوکو .

در این هایکو شاعر در بدو نوشتن هایکو هنوز در وادی بشر سیر می کند و احساسات شخصی او مملو از درد و حزن است ، اما از طرف دیگر کوکو اندوه و غصه هایش را به مقامی متعالی ، یعنی به تنهائی و بی کسی Loneliness در طبیعت ارتقا داده است .بدین لحاظ است که شاعر آرزو می کند ای کاش صدای این مرغ روح اش را به روشن شدگی و اشراق سوق دهد و مثل آن مرغ تنها و رها شود از این بند غم که هم اکنون در چنگ آن است.
گداختن این چنینی احساسات شخصی در فضا و حالتی بی طرف و غیر شخصی محور اصلی گرایش و اندیشه باشو در برخورد با زندگی بطور اخص بود .او آنچنان مصمم و با ایمانی راسخ به این اندیشه معتقد بود که گاهی اطرافیانش او را آدمی خونسرد و سنگدل می پنداشتند که بوئی از حس انسانی نبرده است .
نمونه ای تکاندهنده در یکی از گزارشات روزانه باشو وجود دارد که در طی یکی از سفر هایش به کودکی یتیم و آواره برخورد می کند که به سختی می گریست .عکس العمل باشو کاملا خونسرد و بدون هیچ احساسی است ، به او می گوید : نکند پدرت از تو بیزار است؟ و یا مادرت غافل از تو است؟ اما من گمان نمی کنم که پدر از تو بیزار باشد گمان هم نمی برم که مادرت چنین غفلت ورزد ، این فقط تقدیر توست ، برای تقدیر ناساز خود غمین باش .
همین گرایش و برخورد باشو در اوقات اندوه در بیشتر اشعارش وجه غالب را تشکیل می دهد ، مثلا هایکوی زیر که به مناسبت مرگ زودرس یکی از شاگردانش سروده است :


در تند باد پائیزی
چه اندوهناک شکسته است :
شاخسار توت سفید .

باشو در سرودن هایکو حتی به مناسبت از دست دادن عزیزترین کسانش به هیچوجه به اندوه عمیق که شایسته نوحه سرائی و مرثیه باشد آغشته نیست . نه اینکه او بی عاطفه است ، بلکه او اندوه را با استفاده از سابی به انگاره ای غیر شخصی و بی طرف تبدیل می کند تا بر مصیبت های دست به گریبان نوع بشر فائق آید .
لذا درست است که سابی به معنی تنهائی و بی کسی است اما این تنهائی از نوع تنهائی آدمیزادگان نیست که گوئی عزیزی را از دست داده باشند بلکه تنهائی و بی کسی بارش شبانگاهی باران بر برگ های پهن بوته های کلم های کوهی است که صدای این تنهائی را منعکس می کند ، نوعی تنهائی است که از جیغ زنجره ها در میان صخره های سفید بر می خیزد و صدای رودی عظیم است که سیل افکن در فصل باران می خروشد.
با این تعبیر شاید چنین استنباط شود که باشو به فلسفهء جبریون معتقد است اما نکته ای باریک جبر را با سابی متفاوت می کند .در فلسفه جبر پذیرش بی چون وچرای پدیده ها مطرح است که انسان در چگونگی آن دخالتی ندارد و موضعی انفعالی دارد و لذا چاره ای جز چشیدن زهر جبر ندارد . اما در سابی جبر به واقعیتی طبیعی تبدیل میشود (واقع گرائی )که زهر جانسوزش در صافی طبیعت پاک میشود و در یک دگردیسی خود خواسته به زیبائی بدل میشودو پذیرشی در کار نیست .
درست است که طبیعت فاقد حس است اما زندگی و هستی دارد و از ورای این زندگی است که فضا و حالتی را خلق می کند که کاملا غیر شخصی و بی طرف است و حال و هوائی از تنهائی را بهمراه دارد .این ویژگی طبیعت یعنی تنهائی و بی حسی گوهر اصلی تشکیل دهنده مفهوم سابی است .

وابی Wabi

با این تعبیر سابی به وابی مورد نظر ریکیو Rikyu نزدیک میشود . ریکیو راهب و استاد ذن و همچنین استاد آئین چای در ژاپن بود . با "ریکیو" است که آئین چای از آئینی اشرافی برای به رخ کشیدن امکانات مالی بازرگان های متوسط به آئینی برخاسته از وابی و سابی تغییر کیفیت می دهد .
اما " سابی" از آن جهت با "وابی" متفاوت است که در سابی احساسات معمولی بشر در فضای بیطرف و غیر شخصی طبیعت گداخته و حل میشود در حالیکه در" وابی" پاپس کشیدن از عواطف و احساسات و یا ترک احساسات مطرح است .
سوزوکی محقق و پژوهشگر ژاپنی که در ذن بودیسم دستی پر مایه داشت ،نخستین پژوهشگرژاپنی بود که به زبان انگلیسی آشنائی داشت و برای اولین بار فرهنگ ژاپن را به غرب معرفی کرد. او در تعریف وابی و سابی می گوید که این مفاهیم توجه و میلی شدید از دریچهء زیبائی شناسی به فقر روحانی است .این فقر فقری عرفانی است که خاستگاهش سبک کردن سنگینی دنیای مادی از دوش زندگی است .
برای شناخت وابی باید آن را دید ، پس نشانی اش را میدهم : کلبه ای محقر را در نظر بگیرید ، یک اطاق بیش نیست.دو یا سه زیر انداز نمدین و یا حصیری کف آن پهن است ، یک بشقاب سفالی در آن وسط پر است از سبزیجات تازه که از کرت های اطراف دست چین شده است و شاید صاحبخانه گوش به صدای باران سپرده است . وابی در همین آدرس و همین نشانی حضور دارد .
در مفهوم وابی ، ساختن با حد اقل امکانات پسندیده است ، کاراکتر وابی چیزی می سازد که در کلیت خود کامل است اما این کل کامل را مثلا با هفت قطعه یا با هفت چیز جفت و جور می کند .چنانچه همین کل کامل را یک شخصیت عادی و فاقد کیفیت وابی در صدد ساختن اش برآید ممکن است به ده قطعه و یا به ده چیز نیاز داشته باشد.
عرفای ایرانی نمونه بارز کاراکتر های وابی هستند ، درست نقطه مقابل وابی واژهء ماکوتو Makoto قرار دارد که فقر در یاس و ناامیدی به شکل رقت انگیزی در شخص ظاهر میشود .این صفت بیشتر در صوفیگری و درویشی دیده میشود که کاملا با مفهوم وابی غریبه است.شاید شخصیت های داستان های دیکنز دارای کیفیت ماکوتو باشند.
کاراکتر ماکوتو در پی آن است که به او ببخشند اما کاراکتر وابی خود میسازد ، کامل هم میسازد اما آنچه ضروری است بکار میگیرد.
واژه وابی Wabi از ریشه Wa مشتق شده است که به معنی توازن ، هارمونی ،آرامش ، خاطر راحت و حالتی متعادل است .وابی در اصل به معنای غم و حزن ، متروک و تنها نیز استفاده شده است اما در زبان شعر به معنی ساده ، سادگی غیر مادی ، متواضع و فروتن و همآهنگ و هم طنین با طبیعت بکار گرفته میشود.
کسی که دربست و کامل به خویشتن خویش مهر بورزد و هیچگاه در آرزوی اینکه" ایکاش کس دیگری بود" نباشد به این شخص می گویند دارای هویت وابی است.
ضرب المثلی در رابطه با مفهوم وابی وجود دارد که می گوید " لذت یک طلبهءذن در ردای توفانزده و شرحه شرحهء اوست" .
شخصیت دارای هویت وابی ذن را صورت خارجی می بخشد و انرا در رفتار و اعتقادات خود بروز میدهد و باهر چیز حقیر و اندکی قانع است ، از حرص و آز و تن آسائی و خشم بری است و دانائی صخره ها و ملخ ها را می فهمد .
درست است که گاهی وابی نیز مثل سابی به تنهائی و متروک شدن و حزن و اندوه نظر دارد اما در وادی سابی این مفاهیم جلوه و معنیشان را از گذرشعله های زمان بر چیز ها کسب می کنند که نمود بیرونی دارند اما در وادی وابی این معانی از پی همآهنگی با طبیعت فیض می گیرند و ریشه در فروتنی و سادگی دارد و به نوعی درونی هستند .
هرکجا که وابی حضور دارد سابی هم می درخشد و بالاعکس ، بدین لحاظ است که حتی در ژاپن همیشه این دو واژه با هم ادا می شوند چراکه تفکیک ایندو در هر پدیده ای هنری کار دشواری است.
لوشن استارک Lucien Styrk شاعر و مترجم آثار کلاسیک ژاپن در مورد وابی می گوید مقام وابی روح فقر عرفانی است که با نسبیت گرائی غریبه است و به پرسش هائی مثل خوب چیست؟ بد کدام است ؟بی قدر و قیمت چیست؟ باارزش چیست ؟ هیچ پاسخ نمی گوید . فروتنی و تواضع جوهر وابی است .او می گوید که وابی حسی است که از چیزی ناشی میشود که آن چیز تا کنون و تا بحال که ملتفت اش شدیم چیزی فراموش شده بود ولی اینک بخاطر ارزشی که دارد به دیدهء ما می آید .این چیز همیشه بوده اما به دیده ما نمی آمد .حسی که در این حال به مخاطب دست می دهد این حس وابی است.
شیکی شاعر هایکو سرای قرن نوزدهم شعر زیر را در مود وابی سروده است :

چه فراموش شده بود :
گلدان و گلی که شکفته
این روز بهاری

وابی را نباید در چیز ها و اشیائی که در تنهائی به سر می برند جستجو کنیم چیزی است که به ناگهان پیدا می شود و حواس ما را به خود جلب می کند.
روزی دای بای Daibai استاد و راهب ذن چینی در حالیکه با مریدانش سرگرم ذاذن ( مراقبهء نشسته) بود ، استاد رو به مریدان نمود و گفت : هرچه بسوی شما می آید مانعش نشوید و آنچه شما را رها می کند به دنبالش نروید ، بلافاصله و در همین اثنا جیغ دلخراش راسوئی فضای محراب مراقبه را در نوردید و استاد این شعر را فی البداهه سرود :

من با او یگانه شدم ، یکی شده ایم
شما ای یاران
استوار چنگ بر او گیرید
حالا می توانم دم آخر را نفس کشم

شیوری Shiori
در حالیکه سابی معنی ضمنی تنهائی را از گرایش و اندیشه و طرز برخورد شاعر با زندگی و کل هستی به چنگ می آورد اما مفهوم شیوری این تنهائی را از ساختار و ترکیب شعر است که خلق می کند .
سابی به بینش و فلسفه شاعر مربوط است اما شیوری به اسلوب و فن شاعرانه مربوط است.هر دو این مفاهیم به خلق شعری می انجامد که رنگ و بوی تنهائی دارد ، تنهائی از نوعی که قبلا و به تفصیل شرح آن گذشت .
شیوری Shiori از فعل شیورو Shioru مشتق شده است و به معنی خمیدگی و قابلیت انعطاف است.
در اصل شیوری شرح شعری است که در حوزهء معنی منعطف است و آنچنان چند پهلو و مبهم است که تعابیر و تفاسیر گوناگونی را از شعر موجب میشود .
برحسب اتفاق در زبان ژاپنی فعل دیگری هست که درست مثل فعل شیورو تلفظ میشود اما به گونه دیگری نوشته و صرف میشود اما به معنی پژمرده شدن ، افسرده شدن ، مأیوس شدن و خمیده شدن است .البته همه این معانی در فعل دوم در ادبیات ژاپن نیز به معانی شیوری اضافه شده است.
بدین ترتیب شاعران مدرسه باشو هر گاه در این ساختار شعر می نوشتند ضمن اینکه فضای تنهائی را تصویر می کرد ضمنا لایه های متعددی از معنا را به ذهن متبادر می کردند.
مثلا تصویر گلی پژولیده و پلاسیده سوژهء" شیوری" در شعر است .
هایکوی زیر را باشو در مود شیوری نوشته است که فضای "تنهائی" را تصویر کرده است اما این فضا از ساختار شعر برمیخیزد به خلاف سابی که از اندیشه و نوع نگاه شاعر به سوژه و زندگی بر می آید .

کلوچه های ده تائی هم
کوچک و کوچکتر شده اند :
این باد پائیزی .

در روستاهای ژاپن هر ده لقمه کلوچه میوه ای را به نخی می دوزند و خصوصا سوغات روستاهای کوهستانی در مرکز ژاپن بود.اغلب مسافران و زائرانی که از آن روستا ها گذر می کردند این کلوچه ها را بعنوان سوغت می خریدند. اما حالا پائیز است و هر روز از تعداد زائران و مسافران کم میشود زیرا عبور از جاده های کوهستانی در فصل سرما دشوار است . درست به همین دلیل کار و کاسبی فروشنده های روستائی که تنها ممر در آمدشان فروش کلوچه میوه ای است خیلی کساد شده است . بدین لحاظ با فرارسیدن فصل سرما از کمیت کلوچه ها کاسته می شود تا سود بیشتری عایدشان شود .
فضای کلی حاکم بر این هایکو دلتنگی و حزن است اما این اندوه متوجهء چه چیزی میشود ؟ آیا متوجهء روستائیانی است که معیشت شان در گرو فروش کلوچه است ؟ و یا متوجهء فضای خلوت و بی رونق و پائیز روستا است؟ و شاید متوجهء شاعر است که مویه کنان همهءتابستان را در راه بوده و باید که بقیه راه را در پائیز سرد طی کند؟ شاید هم متوجهء طبیعت و انسان و زندگی است که با گذشت زمان آنها نیز دستخوش تغییر ودگرگونی می شوند؟
واژهء "هم" در پایان سطر اول این هایکو و سطر سوم که فاقد فعل است معنای شعر را مبهم و ابهام انگیز می کند.اما از میان همین ابهام حس اندوه و حزن به جامعیت و مفهومی عام تبدیل شده است . حالا این اندوه غائی و عمومیت یافته دیگر از آن دست حس های غیر قابل ملاحظهء معدود روستائیانی نیست که در اندوه کسادی بازار هستند بلکه اینجا همه چیز به یک تنهائی بی طرفانه و غیر شخصی Impersonal تبدیل شده که در بین باد پائیزی و شاعر و روستائیان به یک اندازه قسمت شده است .به عبارت دیگر اندوه و حزن در یک تنهائی غیر شخصی گداخته شده است همانگونه که سابی این چنین بر سر تنهائی می آورد.

ادامه دارد .........
مسیح طالبیان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

zooey
13-11-2008, 14:15
هنوز
خواهان رویت ِ رخساره ی خدایم
در شکوفه های نو خاسته.


این شعر در دامنه ی کوه کاتسوراگی نوشته شده. می گویند که نئو ئوتسونو ِغیب گو _متولد 634 میلادی_ هنگامی که می خواست پلی میان کاتسوراگی و یوشینو بسازد از یکی از خدایان به نام هیتوکو-نوشی خواست که او را یاری کند . باز می گویند که چهره ی این خدا چنان زشت بود که تنها شب ها به کار می پرداخت . باشو این مکان را چنان زیبا می یابد که باورش نمی شود رخساره ی آن خدا زشت بوده باشد ، و می خواهد آن را ببیند . این ستایشی است نامستقیم ، و بسیار موثر از زیبایی آن مکان و آن شخص.

MaaRyaaMi
14-11-2008, 17:23
سنجاقکی پرید
غوکی جست
مرگ در برکه می رقصد

karin
14-11-2008, 23:15
تو رفتی بخوابی
و من ماندم و خوابهایی معطّل
دلی دست دوّم
غمی دست اوّل.

این هایکوهه؟؟؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MaaRyaaMi
15-11-2008, 16:44
این هایکوهه؟؟؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من اینو توی یه وبلاگ دیدم که طرف هایکو مینوشت!:13:
راستش خودمم البته یه کم شک کردم !

zooey
16-11-2008, 13:42
من اینو توی یه وبلاگ دیدم که طرف هایکو مینوشت!:13:
راستش خودمم البته یه کم شک کردم !

البته دوست عزیز خیلی از وبلاگ ها بدون توجه به قوانین هایکو شعر های کوتاهی رو می نویسن و اسمش رو هایکو می ذارن..البته خیلی هاشون قشنگه ها اما خوب زیاد هایکو نیست....همون طور که قبلا هم یه بار بحثش شد به این جور شعرای کوتاه هایکو مانند طرح می گن.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(البته خیلی از شاعرای ایرانی هم هستن که هایکو می گن و من نمی خوام بگم صرف ایرانی بودن یه شعر کوتاه دلیل بر هایکو نبودنه....) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MaaRyaaMi
16-11-2008, 20:27
یك دنیا غم و درد
گلها می شكفند
حتی در آن هنگام


البته دوست عزیز خیلی از وبلاگ ها بدون توجه به قوانین هایکو شعر های کوتاهی رو می نویسن و اسمش رو هایکو می ذارن..البته خیلی هاشون قشنگه ها اما خوب زیاد هایکو نیست....همون طور که قبلا هم یه بار بحثش شد به این جور شعرای کوتاه هایکو مانند طرح می گن....

بله درسته عزیزم...در هر صورت معذرت میخوام که اشتباه شد
ویرایشش کردم ;)

zooey
22-11-2008, 19:29
آیا مرغا نیز
در خواب اند
بر دریاچه یوگو؟
(روتسوو)


هیچ شکل یا صدایی از مرغان بر آب دیده یا شنیده نمی شود . تنها جگن های خشکیده گاهی در باد سرد خش خش می کند . هیچ روحی نیست . تنها روتسوو ی گدا در کنار دریاچه زمستانی ایستاده است و چیزی را می بیند که برای دیدنش زاییده شده بود و آن تنهایی را حس می کند که برای احساس کردن اش زاییده شده بود.

MaaRyaaMi
27-11-2008, 13:34
برف آب می‌شود
با گرمای ناچیز ِ
دست کودک!

دشوار است
راه رفتن
کودک در برف

از برف نمی‌رهاند
دخترک را
چتر ِ برادر بزرگ

همرنگ شده‌اند
لپ‌ها و دست‌ها
تعطیلی ِ دبستان

MaaRyaaMi
28-11-2008, 18:34
شهابی می گذرد
از عرض ِ پنجره
کودک ِکنجکاو


ستاره شناس آماتور
زود به خانه می رود
شب ِ تابستانی



گرمای ماسه ها
خنکای کم رمق آب
پاهای برهنه


به خنکای میان سنگ ها
پناه می برد
مار ِ آبی

MaaRyaaMi
01-12-2008, 19:09
خانم جین – رایش هولد (Jane Reichhold) نویسنده و شاعر آمریکائی – آلمانی است.خانم رایش هولد پیش از آنکه شاعر و نویسنده باشد هنرمندی است که با سفال همه آرزوهایش را عینیت می بخشد گاهی به شکل یک گلدان گاهی هم به شکل یک عروسک .
خانم رایش هولد می گوید:
سال ها هایکو می نوشتم اما آنچه را که می دیدم هر گز تمام و کمال نتوانستم با واژه ها بیان کنم.تا روزی نوشته ای از خانم بتی درونیوک ( Betty Drevniok) رئیس انجمن هایکو نویسان کانادا به دستش رسد . اولین بار بود که در کتاب دست نوشته خانم بتی گفته بود که نوشتن هایکو و اثر بخشی آن به تکنیک هائی وابسته است که شاعر باید در سرودن هایکو از آن تکنیک ها بهره بگیرد . تکنیک ها همان کلید قفل آن پنجره ای است که نه تنها به منظری برای شاعر باز می شود بلکه این پنجره برای مخاطب نیز گشوده می شود تا به رمز و راز و سر آنچه می بیند آگاه شود.


اصل یکم : اصل تطبیق Comparison

در این تکنیک یک "چیزی " و یک " چیز دیگری " کاملا واضح و روشن به تصویر کشیده می شوند ، ضمن اینکه این دو " چیز " همدیگر را کامل می کنند ضمنا اتفاق خاصی را هم نشان می دهند . پس از آن مخاطب و کسی که شعر را می خواند مجبور می شود که از ورای این دوچیز به ظاهر متفاوت به آن گوهری که این دو را شبیه هم نشان می دهد پی ببرد ، وجوه مشترک این دوچیز به ظاهر متفاوت را ببیند و حس کند . ما آدم ها هزار و یک اتفاق را در زندگی روزمره تنها می بینیم و دیدن آن ها برایمان عادت شده است اما هیچگاه در آن ها دقیق نشده ایم . هایکو دیدن دوباره اشیا است ، دیدن دوباره چیز هائی است که هزار بار دیده ایم .
به این هایکو از خانم رایش هولد توجه کنید :

در خواب نیمروزی
گیلاس بنان پائین دست
غرق شکوفه اند

بن با ضم " ب " به معنی درخت است .
چیزی که اینجا در این هایکو ابراز شده اما از آن چیزی گفته نشده است این است که شکوفه های درختی در آن پائین دست های آن دشت بهاری می تواند با گل هائی که از آن حرفی نیامده و حالا در خواب ناز نیمروزی خواب پروانه می بینند ، می توانند با هم و در برابر هم دیده شوند ، مثل کودکستانی که بعضی نو باوگان در خواب ناز اند و بعض دارند با عروسک هایشان بازی می کنند ، و همه این ها در یک سکوت روحانی جاری است .
ممکن است که کسی بپرسد آیا چه تصویر دیگری را می توان با تصویر شکوفه های گیلاس تطبیق داد و مقایسه کرد؟ طبیعی است که لیست بالا بلندی از تصاویر بی شمار ممکن است جایگزین سطر اول این هایکو شود.
اصلا ممکن است کسی سئوال را اینگونه مطرح کند : که چه تصویر و یا چه چیز دیگری را در چشم انداز بهاری می توان با گل هائی که هم اینک در سطر اول به خواب ناز نیمروزی فرورفته اند مطابقت داد؟
و یا اصلا شما می توانید هر دو تصویر را بردارید و تصاویر دلخواه خودتان را جایگزین کنید.

به هایکوئی از " بوسون " توجه کنید ( شاعر و نقاش ژاپنی در قرن هفذهم میلادی ) :

پای رفتن ام نیست
همینجا می مانم ، با سایهء بید
باران هم که نمی بارد !

شاید کسی با تعویض یکی از تصاویر این هایکو ، شعر دیگری بسازد :

پای رفتن ام نیست
همینجا می مانم ، با سایهء بید
صدای آب !

MaaRyaaMi
04-12-2008, 18:20
2- اصل تقابل Contrast

در این اصل اینطور به نظر می رسد که کار شاعر اینجا بسیار ساده و سهل است ، کاری که باید انجام دهد فقط متقابل کردن و در برابر هم قراردادن دو تصویر است ، به این مثال توجه کنید :

تند بار بهاری –
آویزشاخه های بید افشان
جوانه های سبز

هیچگاه از پس تند باری بهاری ، برگ های نورسته بر شاخه های بیدی افشان را دیده اید ؟
شور انگیزی این اسلوب در هیجان و شوری است که از تقابل و برابر نهشت چیز ها و تصاویر بوجود می آید. در بیشتر آن لحظات الهام و یا " لحظهء هایکو " مجموعه تصاویر روشن ، یک علاقه و دلبستگی درونی در شاعر و مخاطب القا می کند . با این حال بخش اعظمی از شگفتی های زندگی و حیات نتیجه تقابل و برابر نهشتی چیز ها است و بدین لحاظ است که این اسلوب یکی از اساسی ترین تکنیک ها در سرودن هایکو محسوب میشود.
به این هایکو از بوسون BUSON توجه کنید که چگونه از تقابل دو تصویر به ظاهر نا مرتبط چه معانی دهشت آوری روح مخاطب را در چنبره خود می تکاند :

سرشاخه های پرشکوفه ء آلو
و روسپی ها که در اطاق های سرخ
لباس شب می خرند

بهار آمده است و روسپی ها در خیال لباس های شب ، که اینک ندارند ، سرگرم کارند تا بدست آورند . شاید آن ها هم در این بهار بهاری شوند !!!!
سطر اول و دوم این هایکو به دنیای طبیعی و طبیعت مرتبط است ، سطر دوم و سوم به دنیای مرد ها وابسته است که هر دو تصویر در حالیکه ظاهرا به هم نا مرتبط هستند، با هر ذهن ساده ای قابل دیدن و تشخیص است و در وحدتی غیر قابل تفکیک با هم تخیل می شوند . با این وصف این همجوشی تصاویر برای بوسون تا اندازه ای بیرونی و عینی است تا اینکه درونی و ذهنی باشد .
این دو تصویر از هر جنسی که باشند مهم نیس ، اهمیت قضیه در این است که از تقابل دو تصویر ساده همه حس مخاطب بیدار میشود تا به چرائی آن چیز های ناگفته بیندیشد .

باشو در همین حال و هوا هایکوئی دارد که برای تکمیل حس هایکوی بوسون در اینجا به آن اشاره میکنیم :

با روسپی ها
زیر یک سقف خوابیده ایم
گل های شبدر و مهتاب

باشو ، شاعر هایکو سرای ژاپنی در طی یکی از سفرهایش در بین راه در قهوه خانه ای سر راهی شب را اطراق می کند ، فصل فصل پائیز است و چند روسپی آواره هم آن شب را در همین مکان سر می کنند. به یکباره باشو نگاهی بر صورت معصوم روسپی های غرق در خواب می اندازد و مهتاب و گل های شبدر که آنجا بیرون ، در هوای سرد پائیزی در نور مهتاب جلوه ای زیبا و معصوم را به ذهن متبادر می کند نظر باشو را جلب می کند. هیچ تفاوتی بین باشو ، بین آن مهتاب و گل های شبدر و این روسپی های سرگردان نیست . زندگی همین است که می بینیم ، واقعیت همین است که همین الآن خودش را نشان می دهد .

MaaRyaaMi
06-12-2008, 13:23
3- اصل تداعی : The Technique of Association

این اسلوب به وجهی از چیز ها و تصاویری اندیشه می کند که چگونه چیز های مختلف به گونه ای به هم وابسته اند و چگونه این چیز ها یک جمع واحد را می سازند .
در مکتب ذن به این اسلوب ، سبک " وحدت " و یگانگی می گویند ، خلاصه اینکه این اسلوب نشان می دهد که چگونه هر چیزی بخش و جزئی از چیز دیگری است .
لازم نیست که به آئین بودا معتقد باشید و همچنین در مکتب ذن خبره باشید تا وحدت چیز های به ظاهر گوناگون و مختلف را ببینید ، کافی است که با چیستی آن چیز ها آشنا باشید ، آنوقت است که خود به اشراق و این تابندگی خواهید رسید :

کجا رفتند والدا ن ما ؟
آلو بن کوهی
باز غرق شکوفه است

در این هایکو ، اگر برای شما دیدن " وحدت " و یگانگی بین درگذشتگان و نیاکان ما و شکوفه های درخت آلو در بهاران مشکل است و چنانچه تداعی رفتن ها و آمدن ها به شکلی دیگر ( تناسخ بقا ) مبهم است پس بهتر است به هایکوی زیر توجه کنید :



پا به پای اسب سمند
هر دو به آفتاب می رسند
قدری سایه سار کوهستان

به ترجمهء دیگری از این هایکو توجه کنید :

می آیند میان آفتاب
اسب و سوغاتی اش با هم
تکه ای سایه سار کوهستان !

خانم رایش هولد می گوید که اگر داستان زایش این هایکو را شرح دهد ، آنوقت نه تنها به روح این هایکو نزدیک می شوید بلکه آن وحدتی که مورد بحث است نیز بطور واضح خود نمائی خواهد کرد .
خانم رایش هولد می گوید : در یک صبح بهاری داشتم به کره اسب هائی نگاه می کردم که در چمنزار پائین دست کوهسار بلندی می چریدند و هنوز سایه سار کوه بخشی از چمنزار ، آنجا که اسب ها می چریرند ، را پوشانده بود.
همانطور که کره اسب ها در سایه سار کوه می چریدند و به آفتاب نزدیک می شدند ، ناگهان من فقط به مرز سایه کوه با آفتاب ، جائی که اسبی داشت به آفتاب می رسید خیره شدم. در واقع داشتم می دیدم که تکه ای از سایه کوه از آن سایه بلند پوشیده بر علفزار لغزید و کنده شد و پا به پای کره اسب به آفتاب رسیدند و همانجا بصورت سایه اسب کماکان با اسب راهش را ادامه می داد . و خانم رایش هولد بلافاصله این هایکو را نوشت .
اما شاید مخاطبی با خواندن این هایکو چننین بپندارد که اسب از علف های علفزار کوهستان تغذیه می کند و لذا اسب از جنس کوه می شود و یا بالاعکس کوه است که اسب میشود . این پندار هم درست است ، وقتی مرز ها و دیوار هائی که چیز ها را از هم جدا می کند برداشته شود آنگاه و آن لحظهء از میان رفتن دیوار ها ، لحظه ای روحانی است که چشم باطن و درون باز می شود و تعجبی ندارد که شاعران و هایکو سرایان همنوا و هم آهنگ آن لحظه ها ی اعجاز انگیز شوند و آن شهود و آن لحظه را در شعر و یا هایکو ماندگار و همیشگی شود .
در این هایکو یگانگی و وحدت بین کوه و اسب به وحدت بین سایه سار کوه و سایه اسب می انجامد و هر آنچه شاعر می نویسد چیزی جز شرح زندگی و جریان چسز ها در حین وحدت نیست .
به چند هایکو از شاعران ژاپنی که به نوعی از این اسلوب بهره گرفته اند توجه کنید :

شاعر : سای مارو

در امتداد بلند رود
پرواز پرستو
گوئی جریان دارد

آنچنان این پرستو آرام بر فراز رود بلند و صاف پرواز می کند که گوئی دل در دل رود بسته و با رود جریان دارد بجای آنکه پر بزند و پرواز کند ، گوئی در آسمان صاف موازی آب رود جریان دارد .

شاعر : موری تاکه :

گلبرگ فرو افتاده آیا
به شاخه اش باز تواند جست ؟
نه ، پروانه ای بود آن !

چه آرام پروانه ای همرنگ شکوفه ، از شکوفه جدا می شود و رو در سایه ء درخت پرشکوفه به پائین سبکبار می لغزد ، شاعر تصویر کلبرگی از شکوفه را می بیند که از شکوفه رها شده و راه خاک زیر پا را دز پیش می گیرد ، اما به ناگهان مسیر و اراده عوض می کند و را آمده را بر می گردد به مقصد شکوفه ای که تنهایش گذاشته بود . تداعی گلبرگ شکوفه از پروانه و یا بالاعکس تداعی پروانه از گلبرگ رها شده از شکوفه داشتن .

Ghorbat22
08-12-2008, 18:48
دوباره زبان درقفا
آبی آسمانی است در باغچه ی من
دست کم این یکی دست نخورده است

Ghorbat22
09-12-2008, 06:49
امی لاول که از چهره های شناخته شده ی ایماژیسم در شعر امریکاست در سال 1874 در یکی از خانواده های ثروتمند و سرشناس شهر ماساچوست دیده به جهان گشود. او که پنجمین فرزند خانواده بود مانند فرزندان دختر ثروتمندان دیگر در خانه به تحصیل پرداخت و به دلیل همین تعصب خانوادگی از تحصیل در دانشگاه محروم ماند . این در حالی بود که هر دو برادر او تحصیلات عالی را به سهولت پشت سر گذاشتند و حتا یکی از آن ها یعنی ابوت لارنس لاول توانست به ریاست دانشگاه هاروارد برسد.
در 1896 امی جوان پیشنهاد ازدواج مردی را پذیرفت اما این مرد به فاصله ی کوتاهی از تصمیم خود منصرف شد. در همین اثنا امی که با خواندن کتاب های کتابخانه ی 7000 جلدی پدرش به نوشتن علاقه مند شده بود به نمایشنامه نویسی روی آورد.اما نوشته هایش خود او را راضی نکرد. با این حال نمایشنامه های لاول توسط هنرپیشه ای به نام النورا دیوز دو بار روی صحنه رفت . لاول در سال 1902و هنگامی که 28 سال داشت پس از تماشای هنرنمایی دیوز در نمایشی دیگر شعری برای او در اوزان آزاد نوشت و این آغاز دیرهنگام فعالیت او به عنوان یک شاعر بود.
اولین شعر امی لاول در سال 1910 در ماهنامه ی آتلانتیک به چاپ رسید او دو سال بعد در 1912 و همزمان با رابرت فراست نخستین مجموعه ی اشعار خود را منتشر کرد. او در همین سال با آدا دایر راسل ، زنی که 11 سال از او مسن تر بود، آشنا شد و تا پایان عمر با این زن در یک خانه زندگی کرد. چگونگی و کیفیت این دوستی که بر زندگی امی لاول بسیار موثر بود نزد شرح حال نویسان متاخر لاول محل مناقشه است.
او در سال 1913 شعری در مجله ی پوئتری خواند با امضای H. D. Imagiste که توجه اش را بسیار به خود جلب کرد. این گونه بود که لاول با جنبش ایماژیسم در شعر انگلیسی زبان آشنا شد و با آن احساس نزدیکی پیدا کرد. او به همین دلیل تابستان همان سال به لندن سفر کرد و از نزدیک با ازرا پاند و دیگر شاعران ایماژیست آشنا شد.شعر او نیز مورد توجه پاند قرار گرفت و او شعر لاول را به شوخی «امی ژیسم» نامید. از آن پس امی لاول به سرودن شعر به این سبک جدید همت گماشت و یک سال بعد دومین مجموعه ی اشعار خود را در قالب شعر آزاد منتشر کرد. او خود در سخنرانی هایی که در شهرهای مختلف برای معرفی اشعار و نظریاتش برپا می کرد این نوع از شعر را به عنوان «شعر بی وزن ملایم» معرفی می کرد و آن را نثر چند صدایی می نامید. لاول سخنران خوبی بود و معمولا جمعیت زیادی برای شنیدن سخنرانی اش جمع می شد. او در سال 1915 با انتشار کتاب «شش شاعر فرانسوی» که به معرفی شاعران سمبولیست اختصاص داشت به دنیای نقد ادبی رسما وارد شد و در همین سال اولین گزیده اشعار شاعران ایماژیست را نیز منتشر کرد. از این پس تا هنگام درگذشتش در سال 1925 لاول سه مجموعه شعر، یک مجموعه سخنرانی و تحقیقی جامع در آثار و احوال «جان کیتس» به چاپ رساند. آدا دایر راسل پس از مرگ لاول سه کتاب دیگر از اشعار او جمع آوری کرد و به چاپ سپرد که شعرهای حاضر گزیده ای از یکی از آن سه کتاب است. این کتاب هایکوهای مدرنی را مجموع می کند که لاول تحت تاثیر گرایش ازرا پاند به این قالب ژاپنی سروده بود. 24 شعر اول این مجموعه که اینجا منتشر می شود نخست با عنوان کلی «بیست و چهار هایکو با درونمایه ای مدرن» در سال 1921 در مجله ی پوئتری به چاپ رسید . سپس همراه با شعرهای مشابه و منتشر نشده ی لاول به صورت کتابی با عنوان «ساعت چند است؟» چند ماه پس از درگذشت شاعر منتشر شد و یک سال بعد جایزه ی پولیتزر را برای شاعری که دیگر در قید حیات نبود به ارمغان آورد. لاول در این شعرها قیود قالب هایکو، یعنی تعداد 17 تایی هجاها و تقسیم این هجاها به صورت دو سطر 5 هجایی با یک سطر 7 هجایی در میانشان، را رعایت کرده است اما در عین حال طبیعت گرایی و حرکت از جزء به کل را در پاره ای از این سروده ها نادیده گرفته تا به سهولت بتواند عواطف شخصی خود را در قالب تصاویری بدیع اجرا کند این قبیل از هایکوهای لاول را می توان اشعار ایماژیستی مینیاتوری دانست که با واج شمار هایکو سروده شده اند. در برگردان این اشعار تلاش این قلم بر این بوده است که تصاویر شعر لاول را تا حد امکان به فارسی اجرا کند و از این رو از رعایت الزام های قالب هایکو در برگردان فارسی صرف نظر شده است.
امی لاول اگرچه در زمان خود نتوانست به شهرتی که سزاوار بود دست پیدا کند اما در اوایل دهه ی 80 میلادی توسط شارحان فمینیست دوباره کشف شد و امروزه از جمله پیشگامان مدرنیسم در شعر امریکایی به شمار می رود.


آزرده ات کردم؟
با دیدگانی نگران به من خیره می شوی
اما این ها اشک های من اند

صبح و شام...
اما روزگاری پیش از این
بینمان فاصله ای نبود


حرف های زیادی می شنوم
تا ساعتی دیگر که یا دشنام گویم
یا ساکت بمانم

در گرگ و میش
کلماتی جدید می نگارم برای گوش های تو
حتا حالا هم خوابیده ای


منبع
valselit.com

Ghorbat22
10-12-2008, 10:55
دیگر صبح شده
نمی خواهید راحتم بگذارید
گل های مصنوعی؟



چشم هایم خسته شدند
از تعقیب تو در همه جا
کوتاه، چه کوتاه اند، این روزها


گل که پژمرده شود
برگ دیگر عزیز نیست
ترس هر روزه ام این است



حتا لبخند که می زنی
اندوه پشت چشمان توست
پس، بیچاره من

Ghorbat22
11-12-2008, 04:37
بخند – چیز مهمی نیست
پیش دیگران باید شاد به نظر برسی
این را با چشمانی غمگین می بینم


بگیر این رز سفید را
شاخه های رز خون نمی آورند
انگشتان ات در امان اند


چون نسیم رودخانه ای
پیچیده ابرها را به دور ماه تابان
نزد تو این گونه ام


سوسن را که نگاه می کنی
با برگ های ظریف و لطیف اش
من به چه می ارزم؟


بر رودی سرخ
در زورقی شکسته سرگردانم
دل اش را داری؟

Ghorbat22
12-12-2008, 15:28
شب کنار من دراز می کشد
سرد و سترون چون نیزه ای تیز
من و او تنها


دیشب باران بارید
حالا در سپیده دم
زاغچه ها غمگین می خوانند



پس حسرت احمقانه است
برگ های پاییزی رنگ خود را دارند...
اما پیش از فرو افتادن؟

MaaRyaaMi
14-12-2008, 20:58
بهار بر در ِخانه ام،
نخستين تبريک سال نو
از گنجشک ها

بهار می رسد
با پیام سال نو
از گنجشکها


بهار بر آستانه
اولین تبریک سال نو را
بشنو از گنجشکها

Ghorbat22
14-12-2008, 21:31
از این پس این طور می اندیشم:
هنگام طوفان سگ ها پارس می کنند
همین کافی نیست؟


عشق نوعی بازی است مگرنه؟
به نظرم نوعی غرق شدن است
در جگن های سیاه و ستارگان


وقتی گل مینا رنگ می بازد
آرام جلوه می کند به رنگ مسین
همیشه یکی دیگر؟

Ghorbat22
16-12-2008, 15:45
از کاغذ روی می گردانم
کور شده از بیگاری شبانگاهی
صدای کلاغ های بامدادی را می شنوم


توده ای از زنبق باشد
یا تو پیش روی من قدم بزنی
چه کسی می تواند درست ببیند؟


عطر گل های تر
در باغ شبانگاهی
تصویر توست ، شاید


در اتاقم ماندم
به برگ های تازه ی بهار اندیشیدم
آن روز شادمانه بود

MaaRyaaMi
26-12-2008, 11:33
یعد از یک روز طولانی
با خمیازه‌هایی کش‌دار
از هم جدا شدیم.

سوشکی



راه می‌روم
سایه‌ام در کنارم
یه تماشای ماه.

سودو

آسمان صاف است
و ماه و ابر
هر دو یک‌رنگ‌اند.

سوگتسو-نی


توده‌ای از ابر
ماه را حمل می‌کنند.

بونچو

.::. RoNikA .::.
14-01-2009, 16:01
بر بركه كهن
غوكي ناگاه فرو مي‌جهد
صداي آب.

در ژرفناي آب
گسترده بر خرسنگي
برگ هاي درخت.


از چي‌يو جو


آه، نيلوفر صحرايي!
دلو به دام افتاده است
من در پي آب بودم.

از يوسا بوسون

کنار برکه کهنه
پير مي شود غوک
برگهاي ريخته

ماه نئين.
خاک را
نخستين برف
مي نوازد




باز مي گردم تا ببينمشان
شکوفه هاي گيلاس را
که شکفته اند قبلا ً
در شب.


حتا صداي برفي را
که فرو مي بارد نيز
مي شنوم.
چقدر تاريک است.

Ghorbat22
15-01-2009, 17:04
شمعی را
به شعله‌ٔ شمعی دیگر برافروختن...
یک شامگاه بهاری


پرندگان مهاجر
آرزو می‌کنند فردا
کوه‌ها و دشت‌های تابستانی را

.::. RoNikA .::.
27-01-2009, 21:04
باران بهار
نه من خیس می شوم نه
زنبق وحشی

.::. RoNikA .::.
27-01-2009, 21:05
برکه ی کهن
به دوستی آب و ماه
غبطه می خورم

*TaBaSoM*
29-01-2009, 12:35
شبدرها چنان است که
چشم انتظارند
تند باد خزان را

*TaBaSoM*
29-01-2009, 12:36
صندلی ها هم بعد از تو
زانوی غم
بغل گرفته اند

rezaete
31-01-2009, 08:54
شاعری رفت به جنگ
رنگ خود را به منوّرها داد

rezaete
31-01-2009, 08:55
شاعري خون قي كرد
تاجري ديد و خيال مي كرد
گربه‌اي دور لبش را ليسيد
عابري راه خودش را طی كرد

rezaete
31-01-2009, 08:55
شاعری در وسط كوچه‌ی دل
عشق را گيج و هراسان می‌ديد
آن طرف‌تر امّا
تاجری -حبّه قندی در دست-
از هجوم پشه‌ها سان می‌ديد!

rezaete
31-01-2009, 08:56
شاعری رفت به ده
بركت از گندم آبادی رفت
كدخدا شاعر شد!

rezaete
31-01-2009, 08:57
شاعري در چنته هيچ نداشت
بوستان طبعش
جز كدوتنبل و كاهو و كلم پيچ نداشت!
روح بي معرفتش لق ميزد
اهل فن مي گفتند:مهره شخصيتش پيچ نداشت

rezaete
31-01-2009, 08:58
شاعری عشقش را
به زبان اصلی
مو‌به‌مو ترجمه کرد!
دل‌آرام

rezaete
31-01-2009, 08:58
شاخه ای گل برداشت،
به شقایق نگریست
شاعری در دل خود سخت گریست ..
انکراتیک‌

rezaete
31-01-2009, 08:59
شاعری مکانیک می‌خواند اما
دلش در برق بود!
نیوتن

rezaete
31-01-2009, 09:00
شاعری در صنعات ادبی
خودکفا شد دیروز!
دل‌آرام

vahide
03-02-2009, 18:05
باد پاييز برگ‌ها را رنگ مي‌زند
آيا او مي‌نشاند بر سرم
اولين موي سپيد را

*

چهار ديوار عريان
تنها يك چراغ
براي دلپذير ساختن اتاق يخ‌زده


*

ميان برگ‌هاي نيلوفر
يك انعكاس
مردمك‌هاي گربه

*

گل‌ها باريده‌اند
گلبرگ‌هاي پاره‌پاره را باد با خود برده
تا سايه

*

سايه روي علف نرم
رؤياي سگ خوابيده بالا مي‌رود
چون مه‌اي سبك

----
سوزوكي ناتسوم (۱۹۱۶ـ ۱۸۶۷)
ترجمه‌ی اصغر نوري

karin
09-10-2009, 19:27
1
نشسته زیر دانه های ریز باران
نگاه سرد
خیره به جایی نا معلوم

2
انتهای شب
شیشه ی بخار گرفته ی ماشین
و مقصدی گنگ و وهم آلود


3
به تماشای آب
رو به خط سیر قایق ها
سایه ی غمگین تو را می خواند!


سید محمد صدرالغروی

Ghorbat22
12-10-2009, 18:18
رو به آسمان
ایستاده بر آرمان
درخت


گرد می شوند
قطره های شبنم سپید
بی هیاهو


جویبار کوچک
پنهان می شود
در علف های خزان بدرود گوینده

rezaete
17-10-2009, 22:34
اشک انسان، به خاطر مرگ و جدایی
عزیزی است .
اشک دریا، برای زندگی و
در آغوش گرفتن
ماهی


قباد جلی زاده؛ شاعر معاصر عراق - برگردان به فارسی: بابك صحرانورد

Ghorbat22
18-10-2009, 21:35
گه گاه
ابر ها استراحتی می دهند
نظاره گان ماه را

شکوه صبح
آشکاره است امروز
عمر کوتاه من

amir 69
05-11-2009, 14:33
1
دنبال شب‌تاب‌ها می‌گردد
لای بوته‌ها
باد روز اول خزان

2
باد در هیاهوست
چنار ِ حیاط
در روز نخست پاییز!

3
غم برگریزان
شادی شروع مدرسه
شهر در تضاد!

4
برگ های نارنجی
جارو می شوند
رفتگر نارنجی پوش

5
سیب، خرمالو، انار
پاییز
در میوه فروشی

6
صدای خش خش برگها
گم می شود
در سرفه های پیرمرد

عباس حسین‌نژاد

amir 69
22-12-2009, 23:07
شبیه ِ هایکو.. از عباس حسين‌نژاد

1
آی می چسبد زمستان
به صرف ِ
کلمه آغوش!

2
چه ذوقی دارم
که حتا یک دقیقه بیشتر
در خواب منی!


3
از تو
شبی جا مانده در من
که صبح نخواهدشد!


4
نمی‌آیی
که این‌همه را
از پیش پای من برداری!

amir 69
25-12-2009, 11:34
مثل همان بالایی.. عباس حسين‌نژاد


5
شعری تراویده
از لبانت
روی پیشانی‌م!


6
آنک بهشت
که تو روبروی منی
با جهنم آغوشت!


7
به آرامی قویی
در دریاچه پاییزی
از خواب من گذشته‌ای!


8
دوستی با تو
جهان را با من
مهربان می‌کند!


9
شرابی می‌نوشم
شبانه و دیرسال
از شعر لبانت!


10
از همه سو هجوم می‌آورند
خاطره‌ها
کلافه‌گی در رختخواب!


11
از عشق که بگذریم
پناه‌گاه آغوشت کجاست
در این سرمای پاییز!


12
تو زیباتری
یا
این پاییز ِ رسیده؟


13
دوستت دارم؛
این تعارف نیست
زندگی ِ من است!


14
دوستت دارم؛
این تعارف نیست
زندگی ِ من است!


15
پيشاني ام
متبرك شده
به داغي بوسه اي!


16
سهمگيني ‍ِ تماشاي ِ ‍
چشم هاي كسي
در تنهايي ‍ِ يك پاييز!

amir 69
25-12-2009, 11:42
..رضا احسان پور

1
خون گریه؛
ترکیـــــــد؛
انار دلــــم …

2
قرار ما بی قراری بود؛
نه قرار.
دلم …


3
دریغ که دریغ می‌کنی؛
خودت را …

4
برای تو،
کاسه‌ی چشمم هاون است و
اشکم آب …

5
برف پاک کن،
عاشق برف است؛
تابستان‌ها دق می‌کند …

6
با دور شدن از من؛
باز به خودم می‌رسی …

7
چقدر خوب،
بد شده ای …

amir 69
12-01-2010, 17:33
رفتی
سیگارم که تمام شد
زمستان امد.

karin
27-01-2010, 10:10
سيد رضا علوي از آن جمله شاعراني است كه كمتر از او اثري در مطبوعات به چاپ رسيده. اين شاعر تلاش كرده است كه تاكنون بدون توجه به زير و بم هاي مربوط به حوزه شعر راه خود را دنبال كند. تاييد پيشكسوتان بعد از چاپ اولين كتاب او نشان دا د كه جامعه ادبي از دير باز نگاهي جدي به دنيا شعري او داشته است. علوي در كتاب آخر خود سري به جهان هايكو‌ها زده است.


شما سعي كرده‌ايد كه هايكوهايتان در طيف و فضايي ايراني باشد، اما تصويري روي جلد و تصاوير كتاب، حال‌وهواي هايكوهاي ژاپني را تداعي مي‌كند، چرا؟
از آنجا كه مبدا شعر هايكو ژاپني‌ها هستند و اين قالب شعري در اواخر قرن 19 توسط «ماسا اكاشي‌كي» نامگذاري و سرانجام توسط ماتسوئو بانشو (1694 - 1644) به شكل فعلي خود درآمده و به‌جز او كه استاد مسلم هايكوست و هايكوي (بركه كهن) او مشهورترين هايكوي جهان است، ايسا و باسون نيز در سرودن هايكو شهرت جهاني دارند. از اين منظر است كه هايكو جداي از نام ژاپني در جهان ناشناس است و هايكوها در همنشيني با اين تابلوهاي نقاشي كه وام‌گرفته از آثار گرانبهاي استاد احمد ابوطالبيان قزويني است، هر يك براي خود فصل‌واژه‌اي مستقل دارند كه مي‌توانند مفهوم واقعي هايكو را به خواننده القا و تداعي كنند اما من سعي كرده‌ام هايكوهايم را كمتر گرفتار فصل‌واژه كرده و به همان سبك و سياق شاعران مدرن‌ژاپني كه خود را ملزم به رعايت طابق‌النعل بالنعل از فصل‌واژه نمي‌كنند، آزادي بيشتري براي شناخت و شكار لحظه‌هاي پروانه پيدا كنم كه اميدوارم حد اعتدال را رعايت كرده باشم وگرنه هايكوها مي‌توانست از فصل‌واژه دورو به «هايكوعت»، شعرهاي علمي – تخيلي متمايل شده كه ديگر نه از تاك نشان مي‌ماند نه از تاك‌نشان. (هايكوعت – شعرهاي علمي- تخيلي) ابداع تام برينك در سال 1995 است كه بيشتر جنبه ميني‌ماليسم (جزءنگري) آن مورد توجه است.
بركه كهن
جهيدن غوكي
صداي آب

برکه کهن - باشو
با توجه به اينكه گونه هايكوها ريشه در شعر ژاپني دارند، اصولا نام بردن از اين قالب شعري خودبه‌خود نظرها را معطوف به كشور ژاپن مي‌كند، باور شما اين نيست كه استفاده از اين ژانر شعري جوابگوي نيازهاي شعر جوانان و مخاطبان ايراني نيست؟
هايكو در قرن 16 ميلادي به‌صورت قالبي مستقل و موثر در شعر ژاپني تولد يافت و از همان آغاز غربي‌ها به‌ويژه ايماژيست‌ها پيش از همه از اين گونه شعري استقبال كردند. از شاعران سرشناس جهان كه از هايكو الهام گرفتند مي‌توان از: ازراپاند، پل الوار، پل كلودل و پاز، شاعر مشهور مكزيكي (برنده جايزه نوبل سال 90) نام برد. همچنين در ايران بيش از نيم قرن است كه هايكو از طريق ترجمه احمد شاملو رواج يافته و شاعراني چند در اين قالب شعر سروده‌اند. درحال‌حاضر هايكو مشهورترين و كوتاه‌ترين گونه شعري جهان است كه از انحصار ژاپني‌ها خارج و مي‌تواند مخاطبان خود را در تمام دنيا منجمله ايران پيدا كرده و با آنان ارتباط برقرار كند.

از نگاه شما جايگاه و خاستگاه امروزي هايكو در جهان و كشور چگونه است؟
همانطور كه يادآور شدم پس از آنكه هايكو در قرن 16 به‌صورت ژانر مستقل در شعر ژاپني تولد يافت، همزمان در شعر غربي از آن استقبال شد و چون قالب هايكو كوتاه است مجال براي خودنمايي و ايجاد آهنگ تصنعي به شاعر نمي‌دهد و غالبا تك‌انديشه، تك‌تصوير و تك‌احساس است كه مي‌توان آن را به مينياتوري از كلمات خوش‌نقش و خوش‌تصوير تعبير كرد و در واقع بيشتر به رمانتيسم رو مي‌كند با تكيه‌اي از رويا، خيال يا فرابيني و بيشتر به اشارت تكيه دارد تا به عبارت، به شكار لحظه‌ها مي‌رود، از همين‌رو سرايندگان و مخاطبانش را به اين قالب شعري علاقه‌مند و سوق مي‌دهد. معناي نهان و بهره‌وري از زمان هم از ديگر مولفه‌هاي اين شعر است. اخيرا كه در استراليا به‌سر مي‌بردم، توانستم به اكثر منابع شعري هايكو دسترسي و قمست عمده‌اي از آنها را جهت ترجمه و ارائه به علاقه‌مندان اين گونه شعري به ايران بياورم، شاهد استقبال علاقه‌مندان به فراگيري زبان به‌منظور درك مفاهيم شعر هايكو به زبان مادري‌اش بودم.

وجه غالب هايكوهاي ژاپني طبيعتگرايي است، آيا شما در سرودن هايكوهايتان به همين شيوه عمل كرده‌ايد يا نگاه متفاوتي را آزموده‌ايد؟
هايكو از 17 هجا (سيلاب) يعني از سه واحد پنج، هفت و پنج‌تايي تشكيل شده كه علاوه‌بر 17 هجا بايد داراي نشانه فصلي و استقلال معنايي نيز باشد. نشانه‌هاي فصلي (طبيعت‌گرايي) شامل پنج گروه بهاري، تابستاني، پاييزي، زمستاني و نوروزي است.

بهار واژه: شكوفه گيلاس و گل كامليا
تابستان واژه: سنجاقك، قورباغه
پاييز واژه: خرمالو، سرماي شب
زمستان واژه: برف
نوروز واژه: پايان سال

نظر به اينكه «فصل‌واژه» يكي از اركان شعر هايكو محسوب مي‌شود، شاعران مدرن ژاپني نوعي احساس التزام و انقياد مي‌كردند كه اختيارات شاعرانه را از آنها سلب مي‌كند، همين امر موجب سرودن هايكوهايي بدون فصل‌واژه شد كه معروف‌ترين اين نوع هايكوسرايان: «هوسايي» و «سانتوكا» بودند كه به شاعران موج نوي ژاپني شهرت دارند. من هم بيشتر از اين روش و در حد متعارف از فصل‌واژه هايكوهايم را نوشته‌ام. هايكوهايي به مقتضاي شرايط اقليم، فرهنگ و مشخصه‌هايش كه علاقه‌مندان به اين نوع قالب شعري كه كوتاه‌ترين شعر نظام‌مند جهان است و به‌ويژه منتقدان بايد آنها را در بوته نقد و بررسي خود قرار دهند.

اگر قرار باشد قالب‌هايي از شعر فارسي را به هايكو تشبيه كنيم چه قالبي قرابت بيشتري به هايكو دارد؟
استناد مي‌كنم به نقد استاد بهاءالدين خرمشاهي بر دفتر «هايكوها از يك پدر و مادرند»، «در فرهنگ شعر قديم و جديد فارسي شعر كوتاه فراوان داريم، از جمله رباعي، دوبيتي و حتي غزل. رباعي و دوبيتي كه تاريخي بلندتر از يك هزاره در شعر ما دارد نمونه‌هاي اعلاي شعر كوتاه است. همچنين در شعر قديم و جديد رباعي به هم پيوسته وجود دارد. نمونه قديمي‌اش مختارنامه عطار و نمونه جديدش رباعيات به هم پيوسته منصور اوجي در دفتر «حالي ست مرا». در شعر امروز فارسي توجه به شعر كوتاه از هر عصري بيشتر است.» مي‌توان در اين زمينه اشاره كرد به «دفتر كوته‌سرايي – بررسي شعر كوتاه معاصر» از سيروس نوذري، چاپ ققنوس بهار 88 كه در زمينه شناخت و معرفي قالب‌هاي گذشته تا امروز از خسرواني، خشتي‌ها (سه لختي)، قالب‌هاي محلي، رباعي به هم پيوسته و شعرهاي كوتاه و وبلاگ كه هم هايكو و هم ملغمه ديگري است، مي‌پردازد. از نوذري سه دفتر شعر كوتاه با سامي: آه، تا ماه، برف بر داوودي‌هاي سفيد و هزار سال عاشقي منتشر شده است.

يكي از وجوه غالب دفتر هايكوها، «مرگ‌انديشي» يا انديشه مرگ است، چرا؟
اصولا نامگذاري من براي هر چيز ناشناخته‌اي مثل «مرگ» و «عشق» چيزي جز «ملودي پنهان» نيست و اين امر مي‌تواند براي هر انساني هم جذاب و هم رازناك باشد، چرا كه ژرفاي مرگ اگر بيشتر از ژرفاي زندگي نباشد، كمتر نيست، پس چرا بايد در انديشه مرگ نباشيم؟ جدا از اينها، معمولا از جنبه‌هاي نمادين است كه به مرگ مي‌رسيم و اين هم مي‌تواند راز نهفته در مرگ باشد، هم نيروي ناشناخته‌اي كه انسان را به خود مي‌خواند. در نهايت بايد قاعده مرگ را شناخت تا با آن زير يك سقف زندگي كرد!
همچنين «طنز» را مي‌توان از وجوه آشكار شعرهاي شما برشمرد، در اين زمينه هم توضيح بدهيد.
طنز يا به‌عبارتي شيطنت كلامي! يك نوع ژانر ادبي و نظريه دروني و نوعي گفتمان با مخاطب است. به‌ويژه طنزهاي فلسفي و پارادوكسي بي‌آنكه پا از چارچوب كمرنگي و نزاكت فراتر بگذارد، خود را عريان مي‌كند. گفته‌اند: «طنز كم‌رنگ بهترين طنز است» و اين ژانر بي‌آنكه تعمدي داشته باشم، در كارهايم شگرد شده است.

خيلي از منتقدان معتقدند كه شعر امروز موجودي ناقص‌الخلقه است كه حتي براي بسياري از شاعران نيز به درستي شناخته شده نيست، نظرتان در اين مورد چيست؟
جهان قديم كه مي‌كوشد تا خود را تصحيح و به شكلي نو و امروزي كند، مشخص است كه اين تعريف بيشتر براي رفع مظان از اينكه هنري غريب است و مي‌كوشد تا خود را از داوري‌هاي سختگيرانه (اما منصفانه) رهايي بخشد، مصداق پيدا مي‌كند. و امروز هر كسي براي بيان آرا، برداشت و نامگذاري در باب هنر (از هر مقوله‌اش) آزادي مشروط دارد.


رسول آباديان
تهران امروز
tehrooz.com

---

هایکوهایی از سیدرضا علوی

1
گاهی
چیزی بر آب می نویسد
قو


2
برف هم
جای پایت را
دوست دارد


3
سیزدهم دی ماه است
از نیما
چه خبر؟


4
دنیا
خفقان گرفته است
یا جیرجیرک ها نمی خوانند؟


5
شاعران
نه زمینی، نه آسمانی
برزخی اند


6
قطار زندگی
ایستگاه مرگ
مسافران ناوارد

AHMAD_inside
28-01-2010, 23:29
تیک تیک ساعت
عبور زمان
توقف انسانها
.................
چشم های زیبا
خیره ماندن
نهایت احساس زنده بودن
0000000000000000
سیگار ها
لبان مرا دوست دارند
و بی آن ،بی مفهوم
........................

amir 69
03-02-2010, 20:03
روی ناقوس
نشسته، خــواب است
پــروانه

vahidgame
03-02-2010, 20:39
سلام دوستان. من این تاپیکو الان پیدا کردم و قبلا ندیده بودم.نمی خوام بحث راه بندازم فقط چون اطالاعات نسبتا خوبی در مورد شعر دارم یه مطلب داشتم.قبل از این از karin عزیز تشکر می کنم.
دوستان می دونید شعر خیلی ارزشش بالا هست و شعر واقعی دارای رمزها و معناهای زیادی است.یه نفری هست که میگه شعر محصول شادترین لحظه شادترین افراد هست. به خاطر همین شعر ارزشش خیلی بالا هست و در زمانهای قدیمی مثلا شاعرانی مثل مولانا و حافظ و سعدی و... وقتی می خواستند یه شعری بگن به این صورت نبود که در هر شرایطی این کار رو بکنن و فقط در شرایطی که از نظر روحی و از نظر معنویت بالا بودند شعر می گفتند.شاید یک شعر مثل یه چیزی بوده که به شاعران وحی می شده و این جوری نبوده که الکی مثلا بیان یه شعری بگن و واقعا بهترین آثار ادبی شعر هستند.
نکته دیگه اینه مثلا شعر نباید به این صورت باشه:هایکو نه وزن دارد و نه قافیه و آرایه های کلامی در آن به ندرت به کار می رود !!!!دوستان یعنی واقعا جهان داره به این صورت پیش میره و مثل نمایشنامه شکسپیر که اولش سه جادوگر می گن زشت زیباست و زیبا زشت است دنیا داره میشه.
حتی هر نوع شعر نو هم نمیشه گفت شعر هست و نمیشه که هر کسی بیاد یه شعر بگه و یه سبکی درست کنه.من خودم شعر نو رو هم دوست دارم ولی هر کسی نمیتونه الکی بیاد دو تا کلمه سر هم کنه بعد بشه شعر!!! اگه این جوری باشه بنده هم شاید بتونم یه شعری بگم که هیچ معنایی نداشته باشه و فقط بازی کردن با کلمات باشه!!!
دوستان می دونم حتما می خواید به من خرده بگیرید و مثلا از این حرفی ها که کل دنیا این نوع شعر رو میگن و بعد شما میگی بده و از این صحبت ها می خواید بکنید ولی قبول کنید دنیا ما داره به سمتی میره که بی هنری شده هنر .دوستان شعر شاید بالاترین درجه را در ادبیات داره و هر چیزی مطمئنا نمیشه اسمشو شعر گذاشت.

karin
03-02-2010, 23:31
سلام دوستان. من این تاپیکو الان پیدا کردم و قبلا ندیده بودم.نمی خوام بحث راه بندازم فقط چون اطالاعات نسبتا خوبی در مورد شعر دارم یه مطلب داشتم.قبل از این از karin عزیز تشکر می کنم.
دوستان می دونید شعر خیلی ارزشش بالا هست و شعر واقعی دارای رمزها و معناهای زیادی است.یه نفری هست که میگه شعر محصول شادترین لحظه شادترین افراد هست. به خاطر همین شعر ارزشش خیلی بالا هست و در زمانهای قدیمی مثلا شاعرانی مثل مولانا و حافظ و سعدی و... وقتی می خواستند یه شعری بگن به این صورت نبود که در هر شرایطی این کار رو بکنن و فقط در شرایطی که از نظر روحی و از نظر معنویت بالا بودند شعر می گفتند.شاید یک شعر مثل یه چیزی بوده که به شاعران وحی می شده و این جوری نبوده که الکی مثلا بیان یه شعری بگن و واقعا بهترین آثار ادبی شعر هستند.
نکته دیگه اینه مثلا شعر نباید به این صورت باشه:هایکو نه وزن دارد و نه قافیه و آرایه های کلامی در آن به ندرت به کار می رود !!!!دوستان یعنی واقعا جهان داره به این صورت پیش میره و مثل نمایشنامه شکسپیر که اولش سه جادوگر می گن زشت زیباست و زیبا زشت است دنیا داره میشه.
حتی هر نوع شعر نو هم نمیشه گفت شعر هست و نمیشه که هر کسی بیاد یه شعر بگه و یه سبکی درست کنه.من خودم شعر نو رو هم دوست دارم ولی هر کسی نمیتونه الکی بیاد دو تا کلمه سر هم کنه بعد بشه شعر!!! اگه این جوری باشه بنده هم شاید بتونم یه شعری بگم که هیچ معنایی نداشته باشه و فقط بازی کردن با کلمات باشه!!!
دوستان می دونم حتما می خواید به من خرده بگیرید و مثلا از این حرفی ها که کل دنیا این نوع شعر رو میگن و بعد شما میگی بده و از این صحبت ها می خواید بکنید ولی قبول کنید دنیا ما داره به سمتی میره که بی هنری شده هنر .دوستان شعر شاید بالاترین درجه را در ادبیات داره و هر چیزی مطمئنا نمیشه اسمشو شعر گذاشت.


سلام
به نکته ی جالبی اشاره کردید اما من کاملا با نظرتون مخالفم
من برای شاعران بزرگی مثل سعدی، حافظ و مولانا ارزش زیادی قائلم و واقعا اشعارشون رو می پسندم (با اینکه مطالعه ی زیادی نداشتم) اما کاملا مخالفم که بگیم اون ها شاعرند و بقیه نه. اون شعر ها ارزشمند اند و هایکو و یا برخی از اشعار نو نه.
همون طور که هیچ کسی جای کس دیگه ای رو نمیگیره، هیچ ژانر و گونه ی ادبی ای هم جای اون یکی رو نمی گیره. به نظر من این خودش یک هنر هست که در چند کلمه و عبارت کوتاه یک حس زیبا یا یک لحظه ی ناب رو توصیف و اون رو به خواننده انتقال بده.
نمی تونیم بگیم داستان مینیمال بده و فقط باید رمان 1000 صفحه ای باشه با کلی توصیف و توضیح. گاهی وقتا یه جمله ی یه مینیمال نویس چندین برابر اون رمان چند صد صفحه ای تاثیر داره
تو نقاشی یه عده ای این نظر رو دارن که هنر نو اصولا هنر نیست خط خطیه. چهار تا قوطی رنگ رو میپاشن رو بوم اسمش رو میذارن نقاشی! من به کرات این حرف رو از خیلیا شنیدم که عالی ترین نوع نقاشی رو در سبک رئال می بینن در صورتی که عده ی زیادی واقعا به هنر آبستره و نقاشی هایی از این دست علاقه دارن. کافیه یه کم دستی بر آتش داشته باشن تا ببینین همچین هم بی هنری نیست
نمیگم هنر دست چندم نداریم. نمیگم همه ی شعرهای جدید خوبن. اما بی انصافیه که بگیم هایکو و هایکو سرایی یک هنر نیست. بی انصافیه که بگیم بی هنری شده هنر.
هر هنری در جای خودش ارزشمنده.
اینکه سایقه ی ما کدوم رو می پسنده دلیل بر انکار بقیه نیست : )

amir 69
03-02-2010, 23:46
سلام دوستان. من این تاپیکو الان پیدا کردم و قبلا ندیده بودم.نمی خوام بحث راه بندازم فقط چون اطالاعات نسبتا خوبی در مورد شعر دارم یه مطلب داشتم.قبل از این از karin عزیز تشکر می کنم.
دوستان می دونید شعر خیلی ارزشش بالا هست و شعر واقعی دارای رمزها و معناهای زیادی است.یه نفری هست که میگه شعر محصول شادترین لحظه شادترین افراد هست. به خاطر همین شعر ارزشش خیلی بالا هست و در زمانهای قدیمی مثلا شاعرانی مثل مولانا و حافظ و سعدی و... وقتی می خواستند یه شعری بگن به این صورت نبود که در هر شرایطی این کار رو بکنن و فقط در شرایطی که از نظر روحی و از نظر معنویت بالا بودند شعر می گفتند.شاید یک شعر مثل یه چیزی بوده که به شاعران وحی می شده و این جوری نبوده که الکی مثلا بیان یه شعری بگن و واقعا بهترین آثار ادبی شعر هستند.
نکته دیگه اینه مثلا شعر نباید به این صورت باشه:هایکو نه وزن دارد و نه قافیه و آرایه های کلامی در آن به ندرت به کار می رود !!!!دوستان یعنی واقعا جهان داره به این صورت پیش میره و مثل نمایشنامه شکسپیر که اولش سه جادوگر می گن زشت زیباست و زیبا زشت است دنیا داره میشه.
حتی هر نوع شعر نو هم نمیشه گفت شعر هست و نمیشه که هر کسی بیاد یه شعر بگه و یه سبکی درست کنه.من خودم شعر نو رو هم دوست دارم ولی هر کسی نمیتونه الکی بیاد دو تا کلمه سر هم کنه بعد بشه شعر!!! اگه این جوری باشه بنده هم شاید بتونم یه شعری بگم که هیچ معنایی نداشته باشه و فقط بازی کردن با کلمات باشه!!!
دوستان می دونم حتما می خواید به من خرده بگیرید و مثلا از این حرفی ها که کل دنیا این نوع شعر رو میگن و بعد شما میگی بده و از این صحبت ها می خواید بکنید ولی قبول کنید دنیا ما داره به سمتی میره که بی هنری شده هنر .دوستان شعر شاید بالاترین درجه را در ادبیات داره و هر چیزی مطمئنا نمیشه اسمشو شعر گذاشت.
سلام
با اینکه اینجا جای بحث نیست؛ اما..
اول اینکه شعر محصول ِ شادترین لحظه ی شادترین افراد نیست. به نظر من بیشترش بر می گرده به لحظات غم انگیز افراد.
جای حافظ و سعدی و مولوی بالای سر ِ ماست. شاید باید گفت دیگه مثل انها پیدا نمی شه. اما شما بفرمایید کدام شعر نویی رو خوندی که معنی نداشت؟!!؟ برو سهراب، شاملو، اخوان،.. برو اینها رو بخون! بعضی حرف ها هم در وزن جا نمیشود. به قول معروف حافظی باید برای وزندار کردنش: دی
و در مورد هایکو.. هایکو یعنی ظرافت. هایکو ها گاهی بیشتر از یک شعر بلند حرف دارند.
هایکو هم قواعد خودش رو داره. هایکو هایی که تو این تاپیک اومده، حداقل هایکو هایی که من گذاشتم از هایکوِر( هایکو نویس!) معتبری نبوده. اولشون هم نوشتم شبیه هایکو.

و آخر اینکه، نه فقط شعر، هر هنری.. داستان، نقاشی،.. خوبی و بدیش بر می گرده به خوانندش.
حداقل من از خوندنشون لذت می برم.. همینم کافیه!

# وحی فقط به پیامبر می شد. به امام ها هم نمی شد حتی. تو کتاب دینی که اینطور خوندیم;-)

+ نظرات کارین: دی