PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ضرب المثل های عربی



Asalbanoo
19-09-2007, 20:37
● مقدمه
گستردگی دامنه لغات و اصطلاحات در هر زبان به حدی است که گردآوری همه آنها در یک مجموعه امری بس دشوار است . این کار با تمام مشکلاتش ، نقش بسزایی در فراگیری زبان خارجی ، به خصوص تکلم به آن زبان ، ایفا نمی کند ، بلکه امر مهمی در فراگیری هر زبان ، شناخت ساختار جملات و عبارات و ضرب المثل ها و ممارست در استعمال صحیح آنها است .
در این مجموعه سعی ما بر آن است تا ضمن آموختن چگونگی ساختن جملات و عبارات در زبان عربی ، دانش آموز و دانشجو با لغات و اصطلاحات روزمره مورد نیاز ، آشنا گردد .
دراین تحقیق سعی شده تا با ارائه ضرب المثل های زبان عربی راهی را برای آشنایی بهتر با فرهنگ غنی عرب بر روی علاقه مندان بازکنیم .
● الامثال السائِرهٔ
ضرب المثل های معروف عربی
آفَهُٔ الجُودِ الاِسرافُ: افت جود و بخشش اسراف و زیاده روی است.
آفَهُٔ الحَدِیْثِ الکَذِبُ: آفت سخن گفتن دروغگویی است.
آفَهُٔ العِلْمِ النِسْیانُ: آفت وبلای علم ودانش فراموشی است.
آفَهُٔ المُرؤَهِٔ خُلْفُ الْوَعْدِ: آفت جوانمردی خلف وعده است.
آکَلُ مِنَ الرَّحَی: خورنده تر از آسیاب.
آکَلُ مِنَ السُوْسِ: خورنده تر از بید یا موریانه.
آکَلُ مِنْ حُوْت: پر خورتر از نهنگ.
اَبْخَرُمِنْ اَسَد: گنده دهان تر از شیر.
اَبرَدُمِنْ عَضْرَس: سرد تر از تگرگ و برف.
اَبصَرُمِن عُقاب: تیزبین تر از عقاب.
اَبصَرُمِنْ نَسْر: تیز بین تر از کرکس.
اَبْعَدُمِنْ مُناطِ العَیُّق: دورتر از ستاره عیوق.
اَبْقَی مِنَ حَجَرِ: ماندگار تر از سنگ.
اَبْکَرُمِنَ غُراب: سحرخیزتر از کلاغ.
اَبْهَی مِنَ القَمَرَیْنِ: درخشان تر از ماه و خورشید.
اُتْرُکِ الشَرَّ یَتْرُکْکَ: بدی را رها کن بدی تو را رها میکند.
اَثْبَت مِنَ الوَشْمِ: پایدارتر از خال در بدن.
اَثْقَلُ مِنْ رضْوَی: سنگین تر از کوه رضوی.
اَجبَنُ مِن نَعامَهٍٔ: ترسوتر ازشتر مرغ.
اَجْدَی مِنَ الغَیْثِ فِی اَوایهِ: نافع ترازباران در فصل بارندگی.
اَجْفَی مِنَ الدَهْرِ: خشن تر وجفا کار تر از روزگار.
اَجمَعُ مِنْ نمْلهٔ: ذخیره کننده تر از مورچه.
اَجوَدُمِن حاتِم: سخاوتمند تر از حاتم.
اَحْرَسُ مِنْ کَلْب: نگهبان تر از سگ.
اَحرَصُ مِن نَملَهِٔ: حریص تر از مورچه.
الاِحسانُ یَقْطَعُ اللِسانَ: احسان ونیکی کردن زبان راقطع می کند.
اَحقَد مِنْ جَمَل: کینه توز تر از شتر.
اَحقَرُ مِنَ التُّرابِ: بی ارزش تر از خاک.
اَحکَمُ مِن لُقْمانَ: حکیم تر ازلقمان.
اَحْکَی مِنْ قِرْد: تقلید کننده تر از میمون.
اَحَلُّ مِنْ لَبَنِ الأُمَّ: از شیر مادر حلال تر.
اَحْلَی مِنَ العَسَلِ: شیرین تر از عسل.
اَخْتَلُ مِن الذِّئبِ: نیرنگ باز تر از گرگ.
اَخَفُّ مِنَ النَّسِِیْم: سبکتر از نسیم.
اَخَفُّ مِنْ رِیشَهٔ: سبکتر از پر.
اَخْیَلُ مِنْ دِیْکَ: متکبر تر از خروس.
اَخْیَلُ مِنْ غُراب: متکبر تر از کلاغ.
اَدَقُّ مِنَ الکُحْلِ: نرم تر از سرمه.
اَدَقُّ مِنَ الهَباءِ: نرم تر از گرد و غبار.
اَدَقُّ مِنْ حَدَّ السَیْفِ: نازکتر از لبه شمشیر.
اَدْنَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیْدِ: نزدیک تر از رگ گردن .
اَرْخَصُ مِنَ التُّراب: از خاک ارزان تر.
اِرقَ عَلَی ظَلْعِکَ: پایت را از گلیم خودت دراز تر نکن.
اَسْرَعْ مِنَ الْبَرْقِ: تند تر از برق.
اَسْرَعُ مِنَ اللَمْحِ: سریع تر از چشم به هم زدن.
اِسْمَعْ و لا تُصَدِّقْ: بشنو و باور مکن.
اَشْجَعُ مِنْ أُسامَهٔ: شجاع تر از شیر.
اَشْکَرُ مِنْ کَلْب: سپاسگزار تر از سگ.
اَصْفَی مِنَ الدَّمْعَهِٔ: صاف تر از اشک چشم.
اَظْلَمُ مِنْ لَیْل: تاریک تر از شب.
اَعْدَلُ مِنْ مِیزان:عادل تر از ترازو.
اَغَرُّ مِنْ سَراب: فریب دهنده تر از سراب.
اَسْهَرُ مِنَ النَّجْمِ: شب زنده دار تر از ستاره.
اَرْوَغُ مِنْ ثُعالَهٔ: نیرنگ باز تر از روباه.
اَفرَطَ فَأسْقَطَ: زیاده روی کرد پس سقوط کرد و افتاد.
اَقْسَی مِنْ صَخْر: سخت تر از سنگ.
اِقْلَعْ شَوْ کَکَ بِیَدِکَ: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
اَکْثَرُ الظُنُونِ مُیُون: بیشتر گمانها دروغ است.
اَکْذَبُ مِنْ یَلْمَع: دروغگو تر از سراب.
اَکْرَمُ مِنْ حاتِمِ طَیّ: سخاوتمند تر از حاتم طایی.
اِمّا هُلْکٌ و اِمّا مُلْکٌ: یا نابودی یا پیروزی.
اَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ: تلخ تر از حنظل.
اَمْضَی مِنَ الرِّیْحِ: رونده تر ازباد.
اَمْنَعُ مِنْ عُقابِ الْجَوِّ: دور از دسترس تر از عقاب هوا.
اِنَّ البَلاءَ مُوَکَّلٌ بِالمَنْطِقِ: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.
اِنَّ الطُّیُورَ عَلَی أشْکالِها تَقَعُ: کبوتر با کبوتر باز با باز،کند همجنس با همجنس پرواز.
اِنَّه نَسِِیْجُ وَحْدِهِ: او تافته جدا بافته است.
اَوَّلُ الغَیثِ قَطْرٌ: آغاز باران قطره است.
اَوْهَنُ مِنْ بَیتِ الْعَنْکَبُوتِ: سست تر از خانه عنکبوت.
بِاکِرْ تَسْعَدْ: سحر خیز باش تا رستگار شوی.
العِلْمُ فِی الصُّدُورِلا فِی السُّطُورِ: علم در سینه هاست نه در سطر های کتاب.
الاِنْسانِ عَبْدُ الاِحْسانِ: انسان بنده احسان و نیکی است.
الاَنامُ فَرائِسُ الأیّامِ: مردمان طعمه های روزگارند.
البِطْنَهُٔ تَأفِنُ الفِطْنَهَٔ: پر خوری و امتلاء،عقل و هوشیاری را فاسد می کند.
بَلَغَ السِّکِیْنُ العَظْمَ: کارد به استخوان رسید.
بَیْضَهُٔ الیَوْمِ خَیْرٌ مِنْ دَجاجَهِٔ الغَدِ: سیلی نقد به از حلوای نسیه است.
التائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ: توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده است.
تاجُ المُرُوَهِٔ التَواضُعُ: تاج جوانمردی تواضع و فروتنی است.
التَّدْبِیرُ نِصْفُ المَعِیشَهِٔ: اداره درست زندگی نصف معیشت است.
تَرْکُ الجَوابِ عَلَی الجاهِلِ جَوابٌ: جواب جاهل خاموشی است.
الجَزاءُ مِنْ جِنْسِ العَمَلِ: از مکافات عمل غافل مشو.گندم از گندم بروید جو ز جو.
الجَهْلُ شَرُّ الْأصْحابِ: نادانی بدترین همنشین ها است.
الحَرِیْصُ مَحْرُوْمٌ: کسی که حرس می ورزد محروم می ماند.
خالِصِ الْمُؤمِنَ و خالِقِ الْکُفّارَ: با دوستان مروّت بادشمنان مدارا.
خالِفْ تُذْکَر: مخالفت کن تامعروف ومشهور شوی.
الخَلَّهُٔ تَدعُوإلَی السَّلَّهِٔ: فقر باعث دزدی می شود.
خَیْرُ الْأمُورِ أوْساطُها: اندازه نگهدار که اندازه نکوست.
خَیْرُالْخِلالِ حِفْظُ الّلِسانِ: بهترین دوستی ورفاقت حقظ زبان است.
خَیْرُ الغِنَی القُنُوعُ: قناعت توانگر کند مردرا.
خَیْرُ الفِقْهِ ماحاضَرْتَ بِهِ: بهترین دانش ها آن است که در وقت نیاز به یاد تو باشد.
خَیْرُ الْکَلامِ ما قَلَّ ودَلَّ: بهترین سخنها سخنی است که مختصر ومفید باشد.
خَیْرُ الْمالِ ما نَفَعَ: بهترین دارائیها آن است که مفیدو مورد استفاده باشد.
خَیْرُ سِلاحِ الْمَرْءِما وَقاهُ: بهترین اسلحه ی انسان آن است که او را از خطر حفظ کند.
خَیْرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ: بهترین مال تو مالی است که به تو نفع دهد.
دواءُ الدَّهْرِ الصَّبْرُ عَلَیْهِ: داروی روزگار صبر بر آن است.
ذَلَّ مَنْ لا سَیْفَ لَهُ: کسی که شمشیر ندارد خوار و ذلیل است.
ذَهَبَ أمْسِ بِما فِیْهِ: دیروز با هر چه در آن بود گذشت.
رُبُّ أخٍ لَمْ تَلِدْهُ والِدَهٌٔ: چه بسا برادری که مادر انسان او را نزاییده است.
رُبَّ أمْنِیَّهٍٔ جَلَبَتْ مَنِیَّهًٔ: چه بسا آرزو و تمنایی که مرگی در پی بیاورد.
رُبَّ سُکُوتٍ أبْلَغُ مِنْ کَلامٍ:چه بسا سکوتی که رسا تر از سخن گفتن است.
رُبَّ طَرْفٍ اَفْصَحْ مِنْ لِسانٍ: چه بسا نگاهی که از زبان گویاتر است.
رُبَّ عَیْنٍ أنَمُّ مِنْ لِسانٍ: چه بسا چشمی که سخن چین تر از زبان است.
رُبَّ کَلِمَهٍٔ سَلَبَتْ نِعْمَهًٔ: چه بسا سخنی که باعث نابودی نعمتی می شود.
رُبَّ مَلُومٍ لاعُذْرَ لَهُ: چه بسا ملامت شده ای که عذری ندارد.
رَمَی الْکَلامَ عَلَی عَواهِنِهِ: بدون توجه و نسنجیده سخن گفت.
ساقِیَهُٔ لاتُعَکِّرُ بَحْراً: یک جوی آب دریایی را گل آلود نمی کند.
السُّکُوتُ أخُو الرِّضا: سکوت علامت رضایت است.
السِرّ أمانَهٔ: راز و سری که به تو می گویند امانت است.
شَرٌ مِنَ الشَّرِ‌فاعِلُهُ: بد تر از کار بد انجام دهنده آن است.
الصَبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَجِ: صبر و استواری کلید فرج و گشایش است.
صُدُورُ الْأحْرارِ قُبُورِ الْأسْرارِ: سینه های آزادگان مخزن اسرار است.
ظُلْمُ الْمَرْءِ یَصْرَعُهُ: ظلم باعث نابودی می شود.
ظَنُّ العاقِلِ خَیْرٌ مِنْ یَقِیْنِ الجاهِلِ: گمانِ آدمِ عاقل بهتر است از یقین آدمِ جاهل.
عَثْرَهُٔ الْقَدَمِ أسْلَمُ مِنْ عَثْرَهِٔ اللِّسانِ: لغزش پا سلامتیش بیشتر است ازلغزش زبان.
العَجْزُرَیْبَهٌٔ: عجز و ناتوانی عدم اعتماد به نفس است.
العُذْرُ عِنْدَ کِرامِ الناسِ مَقْبُولٌ: عذر خواهی نزد مردمان بزرگوار مورد قبول واقع می شود.
عِشْ تَرَما لَمْ تَرَ: زنده بمان می بینی آنچه را که ندیدی.
عِشْ قَیْعاً تَکُنْ مَلِکاً: قناعت توانگر کند مرد را.
عِنْدَ الرِهانِ تُعْرَفُ السَوابَقُ: به هنگام مسابقه پیشتازان معلوم می شوند.
عِنْدَ الشَّدائِدِ تَذْهَبُ الأَحْقادُ: هنگام سختی ها و گرفتاری ها کینه ها از بین می رود.
عِنْدَ الغا یَهِٔ یَعْرَفُ السَبْقُ: در پایان مسابقه پیروزی معلوم می شود.
العِیانُ لایَحْتاجُ إلَی الْبَیانِ: آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است.
الغِیْبَهُٔ جُهْدُ العاجِزِ: غیبت و بدگویی تلاش آدم عاجز است.
غَیْصٌ مِنْ فَیْضٍ: اندکی از بسیار.
فَضْلُ الْقَوْلِ عَلَی الفِعْلِ دَناءَهٌٔ: بیشتر از کردار،گفتار داشتن پستی و فرومایگی است.
قَلَبَ لَهُ ظَهْرَ المِجَنِّ: سپر را برای او وارونه کرد.کنایه از این که به او خیانت کرد.
کَالراقِمِ عَلَی الْماءِ: مثل کسی که روی آب می نویسد.
کَصَفِیْحَهِٔ الْمِسَنِّ تَشْحَذُ ولاتَقْطَعُ: مانندسنگ سمباده است که تیزمیکنداماچیزی رانمیبرد.
کُلِّ آتٍ قَریْبٌ: هر آیینه ای نزدیک است.
کُلُّ جِدَّهٍٔ سَتُبْلِیْها عِدَّهٌٔ: هر چیز نووجدیدی را شب و روز (روزگار)کهنه می کند.
کُلُّ شاهٍٔ تُناطُ بِرِ جْلَیْها: هر گوسفندی با پاهای خودش آویزان می شود.
کُلُّ کَلْبٍ بِبابِه نَبّاحٌ: هر سگی بر در خانه (صاحبش)پارس می کند.
کُلُّ مَبْذُولٍ مَملُولٌ: هر چیزی که زیاد شد بی ارزش می شود.
کُلُّ هَمٍّ إلَی فَرَجٍ: پایان شب سیه سفید است.
کَما تَدِیْنُ تُدانُ: همچنانکه قرض بدهی به تو قرض داده می شود.
کَما تَزْرَعُ تَحْصُدُ: همانطور که می کاری می دروی.
لا اَصْلَ لَهُ و لافَصْلَ: نه اصل و حسب دارد و نه زبان گویا و برنده.
لا تَبِعْ نَقْداً بِدَیْنٍ: نقد را به نسیه نفروش.
لا تَقْتَنِ مِنْ کَلْبِ سُوْءٍ جَرْواً: از سگ بد،توله نگهمدار.
لا قُرْبَهَٔ کَحُسْنِ الخُلْق: هیچ پیوند و قرابتی مثل خودش اخلاقی نیست.
لا یَبِضُّ حَجَرُهُ: نم پس نمی دهد.کنایه از بخیل است.
لایُثْمِرُ الشَّوکُ العِنَبَ: درخت خار انگور نمی دهد.
لایُجْمَعُ سَیْفانِ فِیْ غِمْدٍ: دو شمشیر در یک نیام جای نمی گرد.
لا یَعْرِفُ الحَیَّ مِنَ الّلَیِّ: حق را از باطل تمیز نمی دهد.
لا یَعْرِفُ الهِرَّ مِنَ الْبِرِّ: گربه را از موش تمیز نمی دهد.
لِکِلِّ ثَوْبٍ لابِسٌ: برای هر لباسی پوشنده ای است.
لِکُلِّ خَطابٍ جَوابٌ: هرخطابی پاسخی دارد.
لِکُلِّ عالِمٍ هَفْوَهٌٔ: برای هر دانشمند لغزشی است.
لِکُلِّ غَدٍ طَعامٌ: برای هر فردایی غذایی است.
لِکُلِّ کَلامٍ جَوابٌ: برای هر سخن جوابی است.
لِکُلِّ مَقامٍ مَقالٌ: هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد.
لَیْسَ الخَبَرُ کَالْمُعایَنَهِٔ: شنیدن کی بود مانند دیدن.
لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ: (ارزش) اسب به پالانش نیست.
لَیْسَ المُخاطِرُ مَحْمُوداً وَلَو سَلِما: آدم متهور ستوده نیست هر چند ازخطر برهد.
ما أقْصَرَ اللَیْلَ عَلَی الراقِدِ: شب چه کوتاه است بر آدم خوابیده.
ما حَکَ جِلْدَکَ مِثْلُ ظِفْرِکَ: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
ما کُلُّ فَرْصَهٍٔ تُنالُ: هر فرصتی به دست نمی آید.
ما لَهُ ثاغِیَهٌٔ ولا راغِیَهٌٔ: او نه میشی دارد ونه شتری.
مِثْلُ النَعامَهِٔ لا طَیْرٌ ولاجَمَلٌ: مثل شتر مرغ که نه مرغ است ونه شتر.
المَرْءُ مِرْآهُٔ أَخِیْهِ: انسان آیینه ی برادرش است.
المَعاذِیْرُ قَدْ یَشُوْبُها الکَذِبُ: عذرها وبهانه ها گاهی با دروغ آمیخته می شود.
مَنِ اسْتَرْعَی الذِئْبَ ظَلَمَ: کسی که گرگ را شبان کند ظلم کرده است.
مِنَ الشَّوْ کَهِٔ تَخرُجَ الْوَرْدَهُٔ: گل از خار بیرون می آید.
مِنَ القَلبِ إلَی القَلْبِ: از دل که برخیزد بر دل نشیند،دل به دل راه دارد.
المَنایا وَلا الدَّنایا: تن به مرگ ها دادن آری اما تن به پستی ها دادن هرگز.
مَفْتَلُ الرَجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ: آدمی میان دو فلک است.(زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.)
مَنْ أجْمَلَ قِیْلاً سَمِعَ جَمَیْلاً: کسی که سخن نیکو بگوید سخن خوب می شنود.
مَنْ تارَکَ الشَّهواتِ عاشَ حُرَاً: کسی که از شهوات دست کشید آزاد زندگی میکند.
مَنْ نَأ نَّی أدْرَکَ ما تَمَنَّی: جوینده یابنده است.
مَنْ جالَ نالَ: جوینده یابنده است.
مَن جَدَّ وَجَدَ: کوشنده یابنده است.
مَنْ حَفَرَ حُفْرَهًٔ وَقَعَ فِیْها: کسی که گودال می کند در آن فرو می افتد.
مَنْ خانَ هانَ: هر کس خیانت کند خوار می شود.
مَنْ سابَقَ الدَهْرَ عَثَرَ: کسی که با روزگار مسابقه دهد می لغزد.
مَنْ سَعَی رَعَی: کسیکه کوشیدبرخورداروبهره مند شد.
مَنْ صارَعَ الْحَقَ صَرَعَهُ: کسی که با حق ستیزه کند،حق او را به زمین می زند.
مَنْ صارَ نَعْجَهًٔ أکَلَهُ الذِّئْبُ: کسی که میش شد گرگ او را می خورد.
مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ: کسی که صبر کندپیروز می شود.
مَنْ عَزَّ بزَّ: کسی که غلبه یافت و پیروز شد غارت می کند.
مَنْ لَمْ یُرِدْکَ فَلا تُرِدْهُ: برای کسی بمیر که برایت تب کند.
مَنْ هابَ خابَ: کسی که بترسد زیان می بیند.
المِنَّهُٔ تَهْدِمُ الصَّنِیْعَهَٔ: منت گذاشتن احسان و نیکویی را از بین می برد.
المَنِیَّهٔ و لاالدَّنِیَّهُٔ: مرگ آری اما تن به پستی و خواری دادن هرگز.
المُؤْمِنُ مِرآهُٔ المُؤْمِن: مؤمن آیینه مؤمن است.
الناسُ عَبِیدُالإحْسانِ: مردم بندگان احسان و نیکی هستند.
الناسُ مَجْزِیُّونَ بِأعْمالِهِمْ: مردم به کرده خویش پاداش داده می شوند.
نِعْمَ المُؤَدِّبُ الدَّهْرُ: بهترین ادب کننده روزگار است.
وکُلُّ إناءٍبالَّذِیُ فِیْهِ یَرْشَحُ: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
وَمَنْ طَلَبَ العُلا مِنْ غَیْرِ‌کَدًّ سَیُرِکُهاإذاشابَ الغُرابُ: نابرده رنج گنج میسر نمی شود.
وهَلْ یُخْفَی عَلَی النّاسِ القَمَرُ: آیا ماه از دید مردم پنهان می ماند.
هَذا یَصِیْدُ وهَذا یَأکُلُ السَّمَکَهَٔ: این صید می کند آن دیگری ماهی را می خورد.
الهَوَی مِنَ النَّوَی: دوری ودوستی.
یَأکُلُ التَّمْرَ واَرجَمُ بُالنَّوَی: خرما را می خورد و هسته اش را به سوی من پرتاب می کند.
یأکُلْنِی سَبُعٌ و لا یأکُلِنی کَلْبٌ: حیوان درنده مرا بخورد اما سگ نخورد.
یَأکُلُهُ بَضِرْسٍ و یَطِأهُ بِظِلْفٍ: آن را با دندان می خورد و با پا لگدکوب می کند.
یَبْنِی قَصْراًویَهْدِم مِصْراً: کاخی را می سازد و شهری را ویران می کند.
یَحْمِلُ التَّمْرَ إلَی البَصْرَهِٔ: خرما به بصره می برد.
یَدُکَ مِنْکَ و إنْ کانَتْ شَلاّء: دست تو از تو است اگر چه چاق باشد.
یَرَی الشّاهِدُملا یَرَی الغائِبُ: شنیدن کی بود مانند دیدن.
یُقَدِّمُ رِجْلاً ویُؤخِّرُ اُخْرَی: یک پاپیش می نهد و یک پابه عقب بر می گردد.(آدم دو دل).
یَوْمُ السُّرُوْرِ قَصِیْرٌ: روز شادی کوتاه است.
● متداولترین ضرب المثل های عربی
۱) إمامٌ فَعّالٌ خیرِ مِن إمام قَوَّالٍ
ترجمه: « رهبر فعال ( کاری ) بهتر از رهبر سخنور است. »
۲) اِبدَءَ بِنَفسِکَ
ترجمه: « از خود آغاز کن»
مترادف فارسی : « اول خویش سپس درویش»
۳)أبصَرَ مِن زَرَقاء الیَمامَۀ
ترجمه: « دوربین‌تر از زرقاء»
تمثیل: « ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد// از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود» ) قطران )
شرح: زرقاء نام زنی از عرب است که از مسافتی بعید می‌دیده ‌است. امثال و حکم – ( دهخدا )
۴) أبصَرَ مِن غُرابِ
ترجمه: « دوربین‌تر از کلاغ»
۵) اَبقَضَ الاَشیا عِندی‌الطُلّاقِ
تمثیل : « تو برای وصل کردن آمدی// نی برای فصل کردن آمدی» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
مشابه: « بود سوزن به‌از تیغ برنده// که این دوزنده آمد آن درنده»
۶) اَتِقَ شَرِ مِن اَحسَنتُ اِلیهِ
ترجمه: از زیان و آسیب آن‌که بدو نیکویی کرده‌ای پرهیز کن. امثال و حکم – ( دهخدا )
تمثیل: « گفت حق است این ولی ای سیبویه// اتق شر من احسنت الیه» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
مشابه: « سزای نیکی بدی است. »
مشابه: « با هرکه دوستی خود اظهار می‌کنم// خوابیده‌دشمنی است که بیدار می‌کنم»
۷) اِتَّقوا فِراسَهٌٔ ‌المؤمِنَ
ترجمه: « بپرهیزید از تیزمغزی مؤمنان» امثال و حکم – ( دهخدا )
تمثیل: « تو اگر مؤمنی فراست کو// ور شدی مؤتمن حراست کو// فال مؤمن فراست نظر است// وین زتقویم و زیج ما بدر است// مؤمن از رنگ چهره برخواند// هرچه دانا زدفترش داند// دل مؤمن بسان آینه است// همه نقشی در آن معاینه است» ( اوحدی )
۸) اِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیمِ
ترجمه: « از خشم بردباران پرهیز کنید»
مترادف فارسی : « از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر بتو دارد»
تمثیل: « بگاه صلح سبک‌روح‌تر زحلم شجاع// به‌روز حرب گرانمایه‌تر زخشم حلیم» ( رونی )
۹) اِتَّقوا مِن مَواضِعِ التهمِ
ترجمه: « از بهتان‌گاه‌ها اجتناب ورزید» امثال و حکم – ( دهخدا )
مترادف فارسی : « جایی منشین که چون نهی پای// تهمت‌زده خیزی از چنان جای// صوفی که رود به‌مجلس می// وقتی بچکد پیاله بر وی// چون شهره شود عروس معصوم// پاکی و پلیدیش چه‌معلوم» امیرخسرو
مترادف فارسی : « چو من خلوت‌نشین باشم تو مخمور// زتهمت، رأی مردم که شود دور» ( نظامی )
۱۰) اِجَع کَلبَکَ یتعبکَ
ترجمه: « سگ خویش گرسنه دار تا از دنبال تو آید» امثال و حکم – ( دهخدا )
مشابه: « اسب فربه شود، شود سرکش» ( سنائی )
تمثل: « آلت اِشکار جز سگ را مدان// کمترک انداز سگ را استخوان// زان‌که سگ چون سیر شد سرکش شود// کی سوی صید و شکاری خوش رود» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
۱۱) اِحذَر مُباسِطَهٔ‌الملوکَ
ترجمه: « از بساط پادشاهان دوری کن»
مترادف فارسی: « از صحبت پادشه بپرهیز// چون پنبهٔ نرم زآتش تیز» ( نظامی )
۱۲) أحذر مِن غُرابِ
ترجمه: « ترسنده‌تر از کلاغ» امثال و حکم – ( دهخدا )
تمثیل: « بودم حذور همچو غرابی برای آنک// همچون غراب جای گرفتم در این خراب» ( مسعود سعد )
۱۳) اَحسَنَ‌ الشِعرُ ، یا اِعذَب‌ الشِعرُ اَکذَبَه
ترجمه: « شعر هرچه به‌دروغ نزدیک‌تر زیباتر»
تمثیل: « در شعر مپیچ و در فن او// چون اکذب اوست احسن او» ( نظامی )
۱۴) اُحْسِن اٍلی مِن اساء
ترجمه: « با آن‌که بدی کرده نکویی میکن» امثال و حکم – ( دهخدا )
مشابه: « بَدان ‌را نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیک‌روزند» ( سعدی )
تمثیل: « بدی را بدی سهل باشد جزا// اگر مردی احسن الی من اسا» ( سعدی )
۱۵) اَحمَق مِن هَبَنقه
ترجمه: « احمق‌تر از هبنقه»
شرح: هبنقه از حمقای مشهور عرب است که وقتی گردن‌بندی به‌خود آویخت. پرسیدند: این تورا به‌چه‌کار است؟ گفت: تا با دیگران عوض نشوم.»
۱۶) أخوکَ مَن صَدَقَکَ النَّصیحَهَٔ
ترجمه: « برادر تو آن‌کس باشد که تورا پند دهد»
مترادف فارسی : « برادر تو آن‌کس باشد که عیب تو از تو نپوشد» امثال و حکم – ( دهخدا )
۱۷) اَدَبِ ‌النَّفسُ خَیرِ مِن اَدَبِ ‌الدَّرسُ
ترجمه: « ادبی که در نهاد مرد باشد نیکوتر از ادبی است که از راه درس‌خواندن کسب شود.»
مشابه: « بربسته دگر باشد و بررسته دگر»
تمثیل: « ملک بربسته چنان باشد ضعیف// ملک بررسته چنان باشد شریف» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
معنی: فطری و طبیعی از مصنوعی بهتر است.
۱۸) اُدخُلوا البُیوتَ مِن اَبوابُها
ترجمه: « از در خانه‌ها وارد منازل شوید»
مشابه: « کار را از راه درست انجام دهید»
تمثیل: « گر همی جویید دُر بی‌بها// ادخلوالابیات من ابوابها» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
معنی: هرکاری را باید از راه و طریق مخصوص به‌خود آغاز نمود.
۱۹) إذازَلِ العالِمُ زُلَّ بِزِلَّتُهُ العالَمُ
ترجمه: « پای‌لغز دانشمندان پای‌لغز جهان است» امثال و حکم – ( دهخدا )
مشابه: « هرچه بگندد نمکش می زنند// وای به‌وقتی که بگندد نمک»
۲۰) إذا ساءَ فَعَلَ المَرء ساءَت ظُنونهِ
ترجمه: « تبه‌کاران بدگمان باشند» امثال و حکم – ( دهخدا )
۲۱) أرسَلَ حَکیما ولا توصهِ
مترادف: « حکیم را به‌وصیت‌کردن حاجت نیست» ( قرهٔ‌العین )
۲۲) أشأمُ مِن طُوِیسٍ
ترجمه: « بدشگون‌تر از طویس»
تمثیل: «بلی شوم‌تر از طویسی که فعلت// همی رخنه در حکم فرقان نماید» ( ادیب پیشاوری )
شرح: طویس نام مخنثی از عرب است که به‌شومی و نافرخندگی مشهور بوده‌و او خود می‌گفته‌است، ای مردمان مدینه تا من زنده باشم خروج دجال و دابه را چشم دارید و چون بمیرم دل آسوده کنید... ساعتی که مادر مرا بزاد پیامبر خدای از جهان بشد و گاهی که از شیر بازگرفت ابی‌بکر فرمان یافت. و بدان روز که به‌حد مردان رسیدم عمر را بکشتند. و در شب کدخدایی من عثمان به‌قتل رسید. امثال و حکم – ( دهخدا )
۲۳) أضیقَ‌ الأمرُ أدناهَ اِلی‌الفَرجِ
ترجمه: « هرچند کار تنگ‌تر به‌‌گشایش نزدیک‌تر»
مترادف فارسی: « تا پریشان نشود کار به‌سامان نشود»
مشابه: « کی شود بستان و کشت و برگ و بر// تا نگردد نظم آن زیر و زبر» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
مشابه: « نروید هیچ تخمی تا نگندد// نه‌کاری برگشاید تا نبندد» ( نظامی )
۲۴)اُطلُبوا العِلمِ مِنَ المَهدِ إلَی‌اللَّحدِ
مترادف فارسی: « زگهواره تا گور دانش بجوی»
۲۵) اُطلُبوا العِلمِ ولَوء بِالصینِ
ترجمه: « دانش را اگرچند در چین باشد بجویید»
اقتباس: « در پی علم دین بباید رفت// اگرت تا به‌چین بباید رفت» ( اوحدی )
تمثیل: « هست آن پر در نگارستان چین// اطلبوا العلم ولو بالصین ببین» ( عطار )
۲۶) إعطَ القَوسِ باریها
ترجمه: « کمان را به‌کمانگر ده»
مشابه: « نان را بده نانوا یک نان هم بالاش»
۲۷) اَعقُلُها وتَوَکَّلَ
ترجمه: « به‌هوش باش و توکل کن»
اقتباس: « گفت پیغمبر به‌آواز بلند// با توکل زانوی اشتر ببند» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
۲۸) أعلَمَهُ الرَّمایهُٔ کُلُّ یوم// فَلَمّا أستَدَ ساعِدُهُ رَّمانی
مشابه: « کس نیاموخت علم تیر از من// که مرا عاقبت نشانه نکرد» ( سعدی )
۲۹) اِقتِلوا الموذیَ قَبلِ أن یوذی
ترجمه: « جانوران موذی را پیش از این‌که آسیب رسانند نابود سازید»
۳۰) إنَّ الحَیاهُٔ عقیدهُٔ وجَهادُ
ترجمه: « زندگی یعنی عقیده و کوشش در راه آن»
۳۱) إنَّ الشَبابُ والفِراغُ والْجِدَهُٔ// مُفسِدهُٔ للمرءُ أی مُفسِدهٔ «ابوالعَتاهیه»
ترجمه: « جوانی و بیکاری و توانگری باعث انحراف و مایه تباهی است»
۳۲) أوَّلُ الحَزمُ المشورهُٔ
ترجمه: « پایه دوراندیشی بر مشورت است»
مشابه: « اوفتد بر گردن او کاندیشهٔ تنها کند»
مشابه: « اول استشاره پس استخاره»
۳۳) ألغَضبُ أوَّلهُ جُنونَ وآخرهُ نَدم
مترادف فارسی: « خشم، اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی.»
۳۴) أولی الناسُ بِالعَفوِ أقدَرَهُم عَلی العُقوبَهِٔ
ترجمه: « آن‌کس که به‌کیفر و بادافراه تواناتر باشد گذشت و بخشایش از او پسندیده‌تر و سزاوارتر است» امثال و حکم – ( دهخدا )
۳۵) إیاکَ عَنّی واِسمِعی یا جارَهًٔ
مترادف فارسی: « در به‌تو می‌گویم، دیوار تو بشنو»
مترادف فارسی: « دختر به‌تو می‌گویم، عروس تو گوش‌کن»
۳۶) بُعدُالدٌار کَبُعدِالنَسَب
ترجمه: « دوری خانه مانند دوری نسب است.»
۳۷) التَأ نّی مِن الرَحمنِ والعَجَلَهُٔ مِن الشَیطانِ
ترجمه: « آهستگی از خدا و شتاب از اهریمن است.»
مترادف فارسی: « شتاب است دیو و فرشته درنگ (خوی کبک صلح و خوی باز جنگ...)» ( ادیب پیشاوری)
مترادف فارسی: « شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است» ( فردوسی )
۳۸) التَّجرُبَهُٔ العِلمُ الکَبیرُ
ترجمه: « تجربه بزرگترین دانش است.»
۳۹) تُعاشِروا کَالإخوانَ وتُعامِلوا کَالأغرابَ
ترجمه: « با هم مثل برادر باشید ولی مثل غریبه کار کنید.»
۴۰) ثمرهُٔ‌العجبِ‌المقتُ
مترادف فارسی: « ثمره خودپسندی مبغوض عامه شدن است.»
۴۱) ثوُلوُلُ جَسَدِه لایُنزَع
ترجمه: « خال میخکی (گوک) بدنش کنده نمی‌شود.»
مترادف فارسی: « اصلاح‌پذیر نیست.»
مترادف فارسی: « درخت کج را نمی‌توان راست کرد.»
۴۲) الجارُ قَبلِ الدارُ
ترجمه: « همسایه قبل از خانه.»
مترادف فارسی: « همسایه را بپرس، خانه را بخر.»
مترادف فارسی: «تا ندانی که کیست همسایه// به‌عمارت تلف مکن مایه// مردمی آزموده باید و راد// که بنزدیکشان نهی بنیاد» ( اوحدی )
تمثیل: « پس تو هم الجار ثم‌الدار گوی// گر دلی داری برو دلدلر جوی» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
۴۳) جَزاءُ سنمارُ
توضیح: « نام مهندس و معمار رومی که به‌امر نعمان قصر خورنق را در نزدیکی کوفه برای بهرام کور ساخت. پس از اتمام بنای کاخ، او را به‌فرمان نعمان از بالای همان قصر سرنگون و هلاک کردند تا نظیرش را برای دیگری نسازد. جزای سنمار در زبان عربی مثل است.»
۴۴) الجِنَّهُٔ تَحتِ أقدامَ الأمهاتِ
مترادف فارسی: « بهشت زیر پای مادران است.»
۴۵) جَندَلَتانِ اصطَکٌتا
ترجمه: « دوسنگ به‌هم خورند.»
معنی: « کنایه از دونفر هم‌شأن و هم‌زور است که به‌هم درآویزند و یا با هم ضدیت کنند.»
۴۶) الجوع الکافِرُ
مترادف فارسی: « آدم گرسنه ایمان ندارد.»
۴۷) الحُبُّ أعمی
مترادف فارسی: « عشق کور است.»
۴۸) حُب الوطنُ مِن الإیمانِ
ترجمه: « میهن‌پرستی از ایمان است.»
۴۹) حِبرُ عَلی وَرَقِ
ترجمه: « جوهر روی کاغذ.»
مترادف فارسی: « دلیل مستند.»
توضیح: « برای بیان اعتبار و وضوح چیزی گویند، مانند: نقش سیاه روی کاغذ سفید.»
۵۰) حَبلُ الکذبُ قصیرٌ
ترجمه: « ریسمان دروغگو کوتاه است.»
مترادف فارسی: « دروغگو تا در خانه‌اش.»
۵۱) الحَرِکَهُٔ بَرِکَهٌٔ
مترادف فارسی: « برکت در حرکت است.»
۵۲) الحُسودُ لا یَسُودُ
مترادف فارسی: « حسود هرگز نیاسود.»
۵۳) الحُمْقُ داءُ وَلا دواءَ لَهُ
ترجمه: « حماقت را دارویی نیست .»
۵۴) خَیرُ الأشیاءُ جَدیدُها
ترجمه: « بهترین چیزها جدیدترین‌هاست.»
مشابه: «نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار.»
۵۵) خَیرُ الأصدقاءُ مَن تَرَکَ المِزاحُ
ترجمه: « بهترین دوست کسی است که شوخی را ترک کند .»
۵۶) خَیرُ الکَلامُ ما قَلَّ ودَلَّ وَ لاتَمَلَ
مترادف فارسی: « سخن هرچه کوته بود خوش‌تر است (بگویم گرت هوش اندر سر است...)» ( ادیب پیشاوری )
۵۷) دَواءُ الدَهرُ اَلصَّبرَ عَلَیهِ
ترجمه: « دوای روزگار صبر بر آن است. »
۵۸) اَلدُّ نیاءُ سَجُنَ المُؤمِنُ وَجَنَهٌٔ الکافِرُ
ترجمه: « جهان، زندان مردم با ایمان و بهشت کافران است.»
تمثیل: « کافران چون جنس سجین آمدند// سجن دنیا را خوش‌آیین آمدند» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
۵۹) رَجَعَ بِخَفی حَنینَ
ترجمه: « بازگشت با کفش حنین .»
مشابه: « دست از پا درازتر برگشتن.»
منشأ: « یکی از مردمان بادیه در بلده حیره به‌دکان حنین نام کفشگری رفته جفتی موزه (کفش) بگزید و پس از تشویش و مماکسه (چانه زدن) فراوان بنهاد و برفت. کفشگر کین او در دل گرفت و موزه‌ها را برداشت و به‌صحرا شد و یکتای آن در رهگذر اعرابی افکند و لنگهٔ دیگر نیز در جایی دورتر، هم در معبر او بینداخت و خود در مَکمَنی (کمین‌گاه) بنشست. اعرابی چون بر تای نخستیـن گذر کرد از شباهت آن به‌موزه دکان «حنین» در شگفتی مانده و گفت افسوس طاق است وگرنه برگرفتمی. و پس از طی مسافتی تای دیگر را دیده، برگرفت و راحله(شتر) آن‌جا بگذاشت و به‌طلب لنگهٔ اولین شتافت و چون از راحله دور شد «حنین» از کمین‌گاه در آمد و راحله او با زاد ببرد. وقتی مرد بازگشت راحله را ندید و ناچار با همان جفت موزه به‌قبیله باز آمد. امثال و حکم – ( دهخدا )، جلد دوم، ص. ۸۶۴
۶۰) اَلسُّکوتُ عَلامهٌٔ الرِّضا
ترجمه: « سکوت علامت رضا است.»
مترادف فارسی: « خاموشی، هم‌داستانی است.»
مترادف فارسی: « خاموشی نشان رضا است.»
۶۱)اَلسَّماءُ لا تَمطَرُ ذَهَباً وَلا فِضَّهٌٔ
ترجمه: « از آسمان طلا و نقره نمی‌بارد.»
۶۲) اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَجُ
مترادف فارسی: « صبر کلید کارها است.»
تمثیل: « صبر کن، کالصبر مفتاح الفرج (ما نمی‌گفتیم کم نال از فرج...)» ( جلال‌الدین محمد بلخی )
۶۳) ظَنٌُ‌العاقِلِ خَیر مِن یَقینِ‌الجاهِلِ
ترجمه: « گمان دانا از یقین نادان بهتر است.»
۶۴) اَلعاقِلُ لا یَبطِلُ حَقّا ولا یَحِقُّ باطِلاً
ترجمه: « عاقل حق را باطل نمی کند و نه باطل را حق می کند. »
۶۵) اَلعَدلُ أساسٌ الْمُلْکُ
ترجمه: « عدالت ، پایه فرمانروایی است. »
۶۶)اَلعَقلُ أشرَفَ الأحبابُ
ترجمه: « عقل بزرگترین دوستان است. »
۶۷) اَلعَفوُ عِندَ المُقَدَّرَهُٔ
ترجمه: « بخشش در نزد قدرتمندان است. »
۶۸) عَبدُ غَیرِکَ حُرٌ مِثلکَ
ترجمه: « بنده دیگران نسبت به تو مانند تو آزاد است.»
۶۹) عِصفورُ فی الیَد خَیرُ مِن عَشَرَهُٔ عَلی الشَجَرَهِٔ
ترجمه: « یک گنجشک در دست بهتر از ده گنجشک روی درخت است.»
مترادف فارسی: « سرکه نقد به‌از حلوای نسیه.»
مترادف فارسی: « سیلی نقد به‌از عطای نسیه.»
مترادف فارسی: « نقد موجود به که نسیه موعود.»
مترادف فارسی: « جگرک امروز بهتر از دنبه فردا.»
مترادف فارسی: « گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»
تمثیل: « ما درخورصید تو نباشیم ولیکن// گنجشک به‌دست است به‌از باز پریده» ( سعدی )
تمثیل: « بدسـت آوریده خردمند سنگ// به‌نایافته‌دُر به‌ندهد زچنگ» ( اسدی )
تمثیل: « به‌نسیه مده نقد اگــر چند نیز// به‌خرما بود وعده و نقد خار» ( ناصرخسرو )
۷۰) عِلمٌ بِلا عَمَلٍ کَشَجَرَ بِلا ثَمَرٍ
ترجمه: « علم بی‌عمل درخت بی‌ثمر است.»
مترادف فارسی: « علم بی‌عمل زنبور بی‌عسل است.» ( سعدی )
تمثیل: « بار درخت علم نباشد مگر عمل// با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری» ( سعدی )
تمثیل: « علم چندان‌که بیشتر خوانی// چون عمل در تو نیست نادانی» ( سعدی )
تمثیل: « علم داری عمل نه، دان که خری// بار گوهر بری و کاه خوری» ( سنایی )
تمثیل: « علم کز اعمال نشانیش نیست// کالبدی دارد و جانیش نیست» ( امیرخسرو )
۷۱) اَلعُلَماءُ وَرَثَهٌٔ الأنبیاءُ
ترجمه: « دانشمندان وارث پیامبرانند.»
۷۲) عَمّی العِینُ وَلا عَمّی القَلبُ
ترجمه: « از چشم کور باش، نه از قلب.»
۷۳) اَلعِینُ بِالعِینُ وَالسِنُّ بِالسِنُّ
ترجمه: « چشم به‌ازای چشم، دندان به‌ازای دندان .»
تمثیل: « محتسب خم شکست و من سر او // سن بالسن والجروح قصاص » (حافظ )
۷۴) اَلکِتابُ یَقرَأ مِن عُنوانِه
ترجمه: « کتاب را از عنوانش می خواند. »
۷۵) کَلامٌ اللَّیلُ یَمحوهُ النهارُ
ترجمه: « سخن شب، تا ظهر از بین میرود .»
تمثیل: « هیچ دانی که باد هست امروز// رأی عالیت را کلام‌اللیل» ( انوری )
تمثیل: « گفتم ای‌جان وعده دوشین خود را کن وفا// گفت نشنیدی کلام‌اللیل یمحوه‌النهار؟» (خواجه نظام‌الملک )
۷۶)لَیسَ لِلحاسَدُ إلّا ما حَسَدَ
ترجمه: « برای حسود چیزی نیست جز آنچه به آن حسادت می کند. »
۷۷) لا یَشکِرُ النّاسُ مَن لا یَشکِرُ اللهُ
ترجمه: « مردم از کسی که خدا را شکر نمی کند ، تشکر نمی کنند. »
۷۸) لا نارَ بِدونِ دُخّانِ
مترادف فارسی: « هیچ آتشی بدون دود نیست.»
۷۹) لا تُؤَجِّلُ عَمَلَ الیَومَ إلی الغَدِّ
مترادف فارسی: « کار امروز را به‌فردا میفکن .»
۸۰) لا راحَهٌٔ لِحَسودٌ
مترادف فارسی: « حسود هرگز نیاسود.»
۸۱) مُعَظَّمٌ النّارُ مِن مُستَصغَرُ الشَرَّرِ
ترجمه: « بزرگی آتش جهنم از کوچک شمردن بدیهاست . »
۸۲) المالُ یَجلُبُ المالُ
ترجمه: « سرمایه ، سرمایه جلب می کند. »
مترادف فارسی : « پول ، پول می آورد . »
۸۳) مِن صَبرٌ ظَفَرٌ
مترادف فارسی: « گر صبر کنی زغوره حلوا سازی .»
۸۴) النّاسُ أتباعُ مِن غَلبْ
ترجمه: « مردمان، پیروان چیره‌شدگان و پیروزی‌یافتگانند .»
۸۵) النّاسُ أعداءُ ما جَهَلوا
ترجمه: « مردمان، هرآنچه را ندانند دشمن گیرند .» منسوب به ( علی ابن ابیطالب )
۸۶) النّاسُ عَلی دینٍ مُلوکِهُم
ترجمه: « مردمان، به‌آیین پادشاهان خود گروند.»
۸۷) نَعمٌ حاجِبٌ الشَّهَواتُ غَضَّ البَصَر
ترجمه: « با حجاب (پرهیزکار ) چشم هایش را بر بدیها شهوات می بندد. »
۸۸) النَدمُ عَلَی السُّکوتِ خَیرَ مِن النَدمُ عَلَی القولِ
ترجمه: « پشیمانی برای سکوت بهتر از پشیمانی برای صحبت است. »
۸۹) النِّظافَهُٔ مِن الإیمانِ
ترجمه: « نظافت از ایمان است.»
مترادف فارسی: « تمیزی نشانهٔ ایمان است .»
۹۰) نومَهٌٔ أهلٌ الکَهَفُ
ترجمه: « خواب اصحاب کهف.»
۹۱) وَما خَیرَ لَّیلُ لَیسَ فیهِ نُّجومٍ
ترجمه: « شبی که آسمانش ستاره ندارد ، برکت ندارد . »
۹۲) وَأفضَلَ أخلاقٌ الرِّجالُ التَّصَبُّرُ
ترجمه: « و بهترین اخلاق مردان صبر کردن است. »
۹۳) وَخَیرُ جَلیسَ فی الزَّمانِ کِتابٍ
ترجمه: « بهترین همنشین اوقات کتاب است.»
مترادف فارسی: « بهتر زکتابخانه جایی نبود.»
۹۴) الوَّقتُ مِن ذَهَبَ
مترادف فارسی: « وقت طلاست .»
۹۵)هُوَ مِن أهلُ الجَنَهُٔ
ترجمه: ـ« او از اهالی بهشت است. »
مترادف فارسی: « او حلال زاده است. »
۹۶) یَصطادُ فِی الماءِ العَکرِ
مترادف فارسی: « از آب گل‌آلود ماهی گرفتن .»
۹۷) یا طالِبُ الرِّزقُ إنَّ الرُّزقُ فی طَلَبُکَ
ترجمه :« ای که طلب روزی می کنی ، همانا روزی، در طلب توست .»
۹۸) یُساعِدُ اللهُ اَلَّذینَ یُساعِدونَ أنفُسِهِم
ترجمه : « خداوند کمک می کند کسانی را که کمک می کنند نفسهایشان را . »
۹۹) عَن المَرءُ لا تَسألُ وَسِلَّ عَن قَرینَهُ
ترجمه: « از خود انسان سوال نکن بلکه از چشمانش سوال کن. »
مترادف فارسی: « عقل مردم به چشمانشان است. »
۱۰۰) غَضَبَ الجاهِلُ فی قَولَهِ وغَضَبَ العاقِلُ فی فِعلَهِ
ترجمه: « نادان ، خشمش را در حرفش نشان می دهد و عاقل در عملش. »
اُطْلُبِ الْعلمَ ولاتَکسَلْ فما أبْعَدَ الْخیرَ علی أهلِ الْکَسَلْ!
علم را طلب کن وتنبلی نکن وخوبی چه دور است از انسانهای تنبل.


مجتبی بایگانی
منابع و مآخذ :
۱- مکالمه روزمرّه عربی اَلعَربیّهُٔ فی السفَرِ (عربی در سفر )
( ترجمه وتألیف : حسن اشرف الکتّابی انتشارات استاندارد )
۲- المُحادَثهُٔ العَربیَّهُٔ اُسلوبٌ حدیثٌ فی تعلیمِ المحادثَهِٔ بِاللُّغهِٔ العَربیهِٔ
( تالیف: الاُستاذ ناصِر علی عبدالله )گفتگو و روش نوینی در آموزش مکالمه عربی تالیف ناصر علی عبدالله (استاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی) چاپ دوم ۱۳۷۱
۳-
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
۴- کتاب تطبیق متداولترین ضرب المثل های عربی، فارسی، انگلیسی
( نویسنده : فرزانه واعظی چاپ اول تاریخ نشر: ۳۰/۰۲/۱۳۸۲ شابک: ۲-۸۵-۶۱۰۱-۹۶۴ISBN )
۵- امثال و حکم و فرهنگ ( دهخدا )
۶- نهج البلاغه ( ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی چاپ دوازدهم ۱۳۷۷)


مقالات ارسالی به آفتاب