مشاهده نسخه کامل
: اشعار لالایی
هر چی لالایی دیدید بذارید اینجا یه چند تا بلد باشیم بلاخره یه روز لازم می شه :40:
شب بخیر ای آخرین امید من
نذار تاریکی تو قلبت بشینه
چشاتو به روی شب آروم ببند
تا چشای کوچیکت خواب ببینه
می دونم خواب ستاره می بینی
خنده هات برای من غریبه نیست
با مداد نقره ای رو تن من
همه آرزوهاتو بنویس
تو سرزمین خواب تو بوی تنهایی و غربت نمی آد
توی کوچه های سبز اون صدای پای محبت نمی آد
فرصت موندن تو شهر خواب کمه
چشتو به آسمون گره بزن
چشتو بذار تو جاده های شب نشین
شب بخیر ای آخرین امید من .
برات قصه میگم تا که بخوابی
دیگه اشکی نریز نکن بیتابی
میگم حکایت بره و گرگه
برات میگم که دنیا چه بزرگه
بخواب ای کودک من گریه بسه
از اشکای تو این قلبم شکسته
نذار مروارید چشمات حروم شه
لا لایی میخونم تا شب تموم شه
لا لایی کن لالایی کن لالایی
تویی که پاکترین خلق خدایی
لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مستو ملنگم
لالایی کن بخواب بابا بیداره
گل بوسه روی دستات میکاره
لالایی کن بخواب ای نور چشما
با تورنگ خوشی میگیره دنیا
تا خواب ببینه شاهزاده قصه
به روی اسب بالداری نشسته
تو را میبره رو ابرای ابی
تا رو ابرا به ارومی بخوابی
لا لایی کن لالایی کن لالایی
تویی که پاکترین خلق خدایی
لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مست و ملنگم .
لالایی
یعنی تو این دوره زمونه کسی لالایی میگه هنوز؟
.................................................. ..................................
لا لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خواب حالا
لا لالایی گل نی نی خوابهای خوب ببینی روی ابرها بشینی
لالالالالالای به به لالا کن دیگه چشاتو ببند
مامان خوبت پیشت میمو نه قصه می خونه دونه به دونه
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
پیش پیش لا لا چشاتو ببنید فکر کن که رو ابرها نشستی بخواب دیگه موقع خواب
ّلا لا لا لا نخواب سودی نداره
همون بهتر که بشماری ستاره
همون بهتر که چشمات وا بمونه
که ماه غصه اش نشه تنها بيداره
لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت
نميدونم به کارون يا خزر رفت
فقط دردم اينه مثل هميشه بدون اطلاع و بی خبر رفت
لا لا لا لا نخواب ميدونه جنگه
دست هر کی ميبينی يه تفنگه
يه عمره دور چشماش گشتم اما نفهميدم که اون چشما چه رنگه
لا لا لا لا نخواب زندونه دنيا سر ناسازگاری داره با ما
بشين باز هم دعا کن واسه اون که ما رو اينجا گذاشت تنهای تنها
لا لا لا لا نخواب اون راه دوره خدا ميدونه که حالش چه جوره
توی خلوت ميگم اينجا کسی نيست خداييش که دلم خيلی صبوره
لا لا لا لا نخواب تيره است چراغم مثل اتشقشان ميمونه داغم
به جون گلدونا کم غصه ای نيست
هزار شب شد هزار شب شد نيومد باز سراغم
لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نيست
دل ديوونه داشتن که خطا نيست
ميگن دست از سرش بردار نميشه اخه عاشق شدن که دست ما نيست
لا لا لا لا نخواب تنها ميمونم کاش اون قدر چشماتو بدونم
چرا چشمات پر خشم عزيزم مگه من مثل اون نامهربونم
لا لا لا لا نخواب ماه رو نگاه کن
من اسفند رو ميارم تو دعا کن
بگو برگرده پيش ما بمونه کتاب حافظ رو بردار و وا کن
لا لا لا لا نخواب سرما تو راهه هميشه عمر خوشبختی کوتاهه
ميگن با يه فرشته اونو ديدن دروغه جون دريا اشتباهه
لا لا لا لا نخواب تلخ جدايی کمر خم ميشه زير بی وفايی
تو بيدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالايی
لا لا لا لا نخواب تنهايی زرده اگه طولانی شه مثل يه درده اگه چشم انتظار باشی که
هيچی دروغ ميگی به دل که بر ميگرده
لا لا لا لا نخواب اشکت زلاله مثل بارون پای نخل وصاله
من و تو هم شب و هم قلب و کشتيم ولی اون چی ؟ چقدر اون بی خياله
لا لا لا لا نخواب دنيا خسيسه واسه کم ادمی خوب مينويسه
يکی لبهاش تو خوابم غرق خنده است يکی پلکاش تو خوابم خيسه خيسه
لا لا لا لا نخواب عاشق يه سيبه هميشه سرخ و تب دار و غريبه
تا اون بالاست رسيده است اما تنهاست پايين هم که بيوفته بی نصيبه
لا لا لا لا نخواب اينجا سياهی پر اما تو تنگه قصه ماهی
اونی که ما ها رو بيدار نگه داشت الهی خواب باشه حالا الهی
لا لا لا لا نخواب تا اون بخوابه بشين انقدر تا که خورشيد بتابه
زمونی که يقين کردم بيدار شد بخواب با ياد عکسی که تو يه قابه
لا لا لا لا بخواب بيدار حالا ديگه بايد بخوابی پس لالالا بخواب
ديگه تو ميتونی بخوابی
ببين خورشيد اومد بالای بالا
لا لا لا لا اين هم بود سرنوشتم
اين از امروزم و اين از گذشتم
نميخوابم تا تو برگردی يک روز
منم خواب رو واسه اون روز گذاشتم
نميخوابم تا تو برگردی يک روز
منم خواب رو واسه اون روز گذاشت
پشت کلکینچه شیشته ماتو، لالایی!
ده چشم بچه میایه خو ، لالایی!
لالایی! لالایی!
شازادی رویایی
سر اسب نقرابی
ده یک باغ واوایی
لالایی!لالایی!لالایی!
ناژ ناژم(ناز نازم) مشل(مثل) ماتو خو کده
ده شل(سر) بالشت افتو خو کده
مشل(مثل) ماتو ناژنین(نازنین) و نقره یی
ده بین گهواله(گهواره) شو خو کده
خوابکش طلایی
لالایی لالایی!
پشت پلک قهرمان ریزه گگ
قصه ها بیدار میشن یک به یک
قصه رنگین کمان و آبشار
قصه گل های سرخ و شاپرک
سل (سر) تا پا ژیبایی (زیبایی)
لالایی!لالایی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نغمه های زنانه، نخستین و ساده ترین نمونه ی ادبیات شفاهی است که با گذشت زمان و دگرگونی شکل زندگی و فعالیت های زیستی و دلایل دیگر به نغمه پرداخته شده اند و درونمایه ی اصلی همهء این نغمه ها، پاکی، محبت، ایمان، عشق و صداقت است.
لالایی ها اولین نغمه های زنانه هستند. با نگاهی دیگر مادران با خواندن لالایی در نقش های خواننده، آهنگساز و ترانه سرا ایفای نقش می کنند. سابقه ی پیدایش لالایی تا بدانجا دور است که هرگز نمی توان تاریخی برای آن معین کرد. شاید بتوان گفت که لالایی نخستین گونهء پیوند موسیقی و شعر است. نوای لالایی ها در همه جا، ساده، کوتاه، یکنواخت ( و در ایران اغلب در مایه ی آواز دشتی) است. اما محتوای سخن آنها یکسان نیست. بیشتر این ترانه ها بیان کنندهء جور زمانه، بیداد شوهر، تنگی معیشت، کار طاقت فرسا، مرگ بستگان، مرگ شوهر، آرزوهای مادر برای فرزند خود و ده ها موضوع دیگر در همین زمینه هاست. چنانکه از مضامین لالایی ها پیداست، شعر این ترانه ها تنها برای کودکان نبوده بلکه کودکان حکم سنگ صبور را داشته و گفتار لالایی ها حدیث نفس مادرها و دایه ها بوده است.
لالایی، موسیقی مشترک تمامی زنان است. تمامی مادران ایران با زبان و لهجه های خود در لالایی ها منعکس کننده ی فرهنگ قوم خویش هستند.
ترکمن ها به لالایی، " هودی" می گویند. در تعریف هودی آمده است: " هودی ها سخنان نغز، شیرین، کوتاه و موزونی هستند که برای آرام کردن و خواباندن کودک توسط مادر یا خواهر ، در کنار گهواره، خوانده می شوند. هودی ها آیینه ی تمام نمای آرزوها و آرمانهای زنان ترکمن است. با آین آوازهای غمین و شورهای حزین به آرزوهای درونی آنان می توان پی برد. هودی، طنین آرام و دلنشین دارد اما گاه غمین و گاه شادی بخش است. آنجا که غمین است نشان از آمال و آرزوهایی دارد که بدان نرسیده اند و یادآور سوزهای درونی اند. اما آنجا که شادی بخش است معمولا وعده و وعیدهایی به کودک می دهند.برایش کاخی مجلل و شکوهمند می سازند و کجاوهء عروسی راه می اندازند و گاه با شرط و شروطی کودک را می خوابانند. هودی ها معمولا در ابتدا با صدایی بلند خوانده می شوند تا به کودک بفهمانند که مادر با او و در کنار اوست، اما زمانی که کودک آرام به خواب می رود مادر نیز صدایش را آرام تر می کند."
درباره ی دیگر نقاط ایران می توان گفت بخش قابل توجهی از موسیقی قوم قشقایی را لالایی ها تشکیل می دهند. در این منطقه بسیاری از ملودی های این لالایی ها به وسیلهء نی و سازهای دیگر نواخته می شود که بسیار محزون است. در کلیهء مناطق گیلان انواع مختلفی از گهواره سری ها و نوازش های ویژهء کودکان وجود دارد که به دلیل شتاب در ملودی از نوع گهواری سری های آوازی متمایزند. این گروه ترانه ها را زنان گیلانی می خوانند. در لرستان نیز گونه های مختلف لالایی دیده می شود.از لالایی های نزدیک به لهجهء تهرانی می توان این نمونه ها را برشمرد:
لالالالا گل زیره
دوپستانم پر شیره
بابات رفته زنی گیره
ننت از غصه می میره
لالالالا در درگوش
ببر بازار مرا بفروش
به یک من نون و سه سیر گوش
بیا بنشین بخور خاموش
نمونه ی زیر در سوگ شوهر است:
گلی از دست رفت و خار مانده ست
به من جور و جفا بسیار مانده ست
به دستم مانده طفل شیر خواری
مرا این یادگار از یار مانده ست
سخن با معشوق مضمون این لالایی است:
لالالالا گل راجانهء من
بکش کفش و بیا در خانهء من
اگر حرف بری از من شنیری
بکش خنجر، بزن بر سینهء من
به جز لالایی ها در هر منطقه موسیقی های ویژهء زنان وجود دارد. شعر و آهنگ این ترانه ها از سالهای بسیار دور توسط دختران و زنان آن مناطق ساخته شده و طی نسلها تکرار شده است.این شعر ها و ترانه ها محملی برای زنان بوده تا آرزوها، آمال، خشمها و شادی های خود را منتقل کرده و با زبان موسیقی آن را به نسل بعد انتقال دهند. این ترانه ها در ساکنان لرستان، خراسان، گیلان و تالش، ایل قشقایی، بلوچستان و ترکمن بیشتر رواج داشته است.
در میان ترکمنان چز لالایی شش نوع نغمه ی زنانه ی دیگر نیز وجود دارد از جمله لاله ها.
لاله ها ترانه های غمناک سوزناکی هستند که دختران و نوعروسان ترکمن در شب های مهتابی گرد هم آمده، می خوانند. لاله ها حکایت از فغان های جانسوز دخترانی دارد که با وجود کم سن و سالی، قربانی تصمیم های نابجای خانواده ی خود شدند و تن به سرنوشتی شوم داده اند و عمری دراز در درد و رنجی جانکاه به سر بردند. خالقان و آفرینندگان واقعی این شعرهای سوزناک همان دختران و نوعروسان گمنامی هستند که نتواستند فریاد بکشند و در برابر کج خلقی ها و نابرابری های زمانه و ایل ناسازگار طغیان کنند.
طبق روایات مردمی، لاله نام دختری است که بنا به تعصب قومی- طایفه ای، به اجبار پدر و مادر در عشق دلداده و یار خود ناکام مانده و طبق رسم ناخوشایند آن عصر به عقد فردی دیگر در می آید.لاله در دوری از یار و دیار خود و در جدایی از دلدادهء خود و یه یاد خاطرات کودکی، شعرهای سوزناکی را زمزمه می کند و با آن مویه سر می دهد و با گذشت زمان، ناله های سوزناک او به لاله تبدیل شده و الگویی برای دختران و نوعروسان بعد از خود می شود: " از روزنه و شکاف در مرا منگر و به من چشم ندوز. مرا به تو نمی دهند.... پس دلم را آتش نزن!"
این ترجمه ی یک نمونه از اشعار غنایی ترکمن است:
" به خاطر سیب و به خاطر انار گریستم و همین طور برای یاری مناسب. اگر از آنِ خود یاری مناسب نیابم، بسیار می گریم و از خدا می خواهم جان مرا بگیرد. ساعت طلایی در مچ سفید می درخشد. وقتی باد می وزد، موهایت می درخشد. هربار که تو را می بینم با تمام وجود به تلواسه می افتم. پاشنهء کفش تو به صدا در می آید و کوچه ای که تو از آن گذشتی چون گل می شکفد."." به گوشهء بال روسری بریده شده ام قندی بسته ام. به ابتدای جاده بیا که سخنم از قند هم شیرین تر است."....
(زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امروز _ توکا ملکی)
لالا، لالا، گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم بدش اومد، خودش رفت و سگش اومد
لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی
لالا، لالا، گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لالا، لالا، گل فندق، ننه ات اومد سر صندوق
لالا، لالا، گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لالا، لالا، گل زیره، چرا خوابت نمی گیره؟
که مادر قربونت میره
از یه لالایی که برای خیلی ها نستالوژیکه و هر شب ساعت ۹ از رادیو سراسری پخش می شد ، نمی شه گذشت:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گنجشک لالا، سنجاب لالا
آمد دوباره مهتاب بالا
لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی...
لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی...
گلدون خوابید مثل همیشه
قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
گلدون خوابید مثل همیشه
قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
لالا لایی لا لالایی لا لا لالایی...
لالا لالالایی لا لالایی لا لا لالایی...
جنگل لا لا لا لا
برکه لا لا لا لا
شب بر همه خوش، تا صبح فردا
شب بر همه خوش، تا صبح فردا
لالا لالالایی لا لالایی لا
لینک دانلود آهنگ: 1.6 Mb
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
لالایی ،این آوازهاي ماندگار كه سينه به سينه نقل شده و از مادران ديروز به مادران امروز رسيده است ، شاید به این دلیل به این نام خوانده می شه كه از ديرباز اين آوازها را غلامان و دايگان ترك (للهها) براي كودكان ميخوانده اند.
مادر با خواندن لالايی در حقيقت با کودک گهواره ای خود گفتگو می کند و اگر چه می داند که او سخنش را نمی فهمد اما همين قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برايش کافی است. شعر های لالايی اگر چه بسيار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافيه خارج می شود، اما از نظر درون مايه ی احساسی بسيار غنی و همو اره حامل آرزوهای دور و نزديک مادر است . بطور کلی لالايی ها در مضمون های مختلف به کار رفته اند:
-لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند
-لالايی هايی که مادر آرزو می کند کودکش بزرگ شود ، به ثمر برسد و روزی همسر بگيرد و او عروسی اش راببیند
-لالايی هايی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اينکه چرا نمی خوابد گلايه می کند . اين لالايی ها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آميز داردو...بسياری از لالايی های کردی ، بلوچی ، آذری و ديگر نقاط ايران به سبب گويش محلی خود نگهدارنده ی زبان سر زمين خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آنها به کار رفته، قابل توجه است
در بيشتر لالايی ها یی که کماکان برای ماآشناست ، مادر ضمن نوازش کودک به همه ی گل ها حتی گل قالی اشاره دارد:
لالالالا گل خشخاش / بابات رفته خدا همراش ، لالالا لا گل گردو / بابات رفته توی اردو ،لالالالا گل نعنا / بابات رفته شدم تنها ،لالالالا گل پسته / بابات بار سفر بسته، لالالالا گل پسته / بابات رفته کمر بسته ،لالالالا گل زيره / بابات رفته زنی گيره ،لالالالا گل قالی / بابات رفته که جاش خالی ،لالالا گل سوسن / بابات اومدچشام روشن
******
لالا، لالا، گل پونه / گدا آمد در خونه،نونش دادیم بدش اومد/ خودش رفت و سگش اومد، لالا، لالا، گلم باشی/ تو درمون دلم باشی ،بمونی مونسم باشی / بخوابی از سرم واشی ، لالا، لالا، گل خشخاش / بابات رفته خدا همراش ،لالا، لالا، گل فندق / ننه ات آمد سر صندوق، لالا، لالا، گل پسته / بابات رفته کمر بسه ،لالا، لالا، ،گل زیره / چرا خوابت نمی گیره ، که مادر قربونت میره
لالاييها در تاثير عوامل فرهنگ، اسطوره، دين و زيباييشناسي، آرمانها، اجتماع و سياست و بازرگاني هستند.
در سالهاي پس از دوره مشروطه، لالايي در مقاصد سیاسی و بيان دردها و مشكلات اجتماعي به كارمی رفت، كه آغازگر آن نسيم شمال بود با سرودن:«بخواب اي دختر زيبا / بالام لاي لاي لالاي لاي لاي _ ميان مخمل زيبا / ... / بخواب اي طفل نوخيزم / نهال فصل پاييزم / ز چشمم خون همي ريزم ...»
واما لالایی معروف احمد شاملو:«لالالاي لاي گل پونه / لالاي لاي / بابات رفته دلم خونه / لالاي لاي / بابات امشب نميآيد / لالاي لاي / گرفتن بردنش شايد / لالاي لاي / بخواب آروم چراغ من / لالاي لاي / گل شببوي باغ من / لالاي لاي / بابات شب رفته از خونه / لالاي لاي / كه خورشيد و بجنبونه / لالاي لاي.»
واما آثاری که می تونید رد پایی از لالایی ها را دراون پیدا کنید:
صادق هدايت - مجموعه اوسانه
حسين كوهي كرماني - مجموعه هفتصد ترانه
ابراهيم شكورزاده - پانصد و چهار ترانه روستايي خراسان
كتاب لالا، لالا، گل لاله كه به كوشش شهلا شجاع دوست ، سهیلا تذهیبی
كتاب لالا، لالا، گل شب بو - سروده شكوه قاسمنيا، افسانه شعباننژاد، مصطفي رحماندوست، جعفر ابراهيمي، اسدالله شعباني و ناصر كشاورز
لولی یا لالایی بلوچی
مقدمه:
لالایی های بلوچی به صورت های گوناگون و در مناطق مختلف بلوچستان سروده می شوند نوای آهنگین این کلمات بر حسب سلیقه ،سن وسال،و منطقه ای که زن بلوچ در آن می زیسته به صورت شعر و آواز ساده ای در آمده است .وزن این آهنگها متغیر است پاره ای آرامش بخش و پاره ای یگر پر تب و تاب و مملو از شور و حال اند و به نظر نمی رسد که به سهولت کودک را به خواب فرو برند از آنجا که لالایی ها در حین اشتغال به کار خوانده شده اند جای تعجبی نیست که بسیاری از آنها از رویاهای روزانه و یا آرزوهای دور از دسترس مادران بلوچ در مورد آنچه کودک در آینده برای او انجام خواهد داد تشکیل می شد ند .حتی گاهی مادران به خواندن لالایی هایی پرداخته اند که کمترین ارتباطی با کودک و یا رابطه مادر و فرزند نداشته است .این آوازها احتمالاً آوازهای باب روز و یا آوازهای سنتی بوده که در مورد زنی و دلداده اش سروده شده است (لیکو)متن لالایی ها گاه بر حسب جنسیت فرزند مثلاً دختر یا پسر متفاوت بوده و مزیت وجود هر کدام در شعر یا لالایی حس می شود .
لولی:بلوچی زبان ءِشعری بهرءِِ تهءَ انچوش سِپَت ،سوت،نازینک لیکو گوں اے زبانءِ ادبءَ همگرنچ انت همے پیم چه شاعری بهرءِ ته یکے لولی انت ، انچوش که ماں پارسی ءَ لالایی گۉشگ بیت ماں اردوءُ هندی، لوری گوشگ بیت .لولی، چوش که نازینک ءَ انت که گونڈیں زهگ بزاں ننکانی واپینگءَ گوشگ بیت ، انچوش ماس وتی زهگءَ ماں گوانزگ یا زانانی سرءَ چنڈین انت همی لولی ءَ گوں وش تواری ماں زهگءِ وابینگءَ گون زیمریچیں توارءَ درشان کن اَنت ، لولی لول منی بچیگءَ ......،بچیگ منءَ هدایا داتگ ...........شاهین کادرءَ بکشانگ ، (وپسءُ واب ترا رودین ایت ......بے وابی ترا رنجین ایت )
لولی ءِ شعر ی بهرءِ تهءَ گیشتر ماتے مهرءِ رنگ په وتی زهگءَ چوش مات که هما واهگی دل ءَ داشتگءُ ماں وتی مرادءَ رس اتگ سر بوتگ آییءِ مراد آئی زهگ اِنت پروریں وشیں ءُ پاکیں لبز، مڑاداریں دلیرءُ بهادریں لبزانی کتاراں گوں زیمر ات همگرنچ کنت په وتی بچ توسیپءُ ستاءَ کارمرز کنت ، اے دمانءَ آئی ترانگانی بانزل مات دورسریں دیارءِ سیمسراں رهن بیان بنت ها جاهے که وتی بچءِ ورنایی ءُ مزن مردی ءَ مات دیوگاں ندارگ کنت .مات وتی زهگ ءَ هما پم که وتی هیالی لبزانی گالانی تهءَ توار هر جنت انچوش وتی زندماں ءَ آئیءَ گندگ لوٹیت ، که په آئیءِ آیوکین زندءَ وت ءَ آسودگ کنت وتی بهرءَ په زهگءِ امرءَ بکشایگ چکءُ پدنبیت همے مهرآوریں گالانی کتارءَ که چو نازینک ءِ پیم ز ایررچ انت آئی ءَ لولی ما گۉشیں.
لالا لالا گل پونه
دیگه این جور نمی مونه
لالا لالا گل کاشی
مث غنچه تو باغ ، وا شی
لالا لالا گل مریم
همش دور تو می گردم
لالا لالا گل تازه
خدا کارا رو می سازه
لالا لالا گل گندم
نمونه غم توی مردم
لالا لالا گل انجیر
دو پام افتاده تو زنجیر
لالا لالا گل نسرین
به حق سوره ی یاسین
میاد آفتاب رو بوم ما
نکن گریه ! گل زیبا
اینبار چند لالایی به زبان انگلیسی!
لالایی هایی که از لحاظ مضمون با لالایی های ایرانی بسیار متفاوت است. از غم و اندوه و جور در آنها خبری نیست و تنها کودک را به آرامش و صلح دعوت می کند بی آنکه از دردها وغصه های زنان چیزی در آنها منعکس باشد....
The midnight train to dreamland
Puffs through valleys bright and green
And around the highest mountain ledges
That you've ever seen!
When you have put your toys up
At the end of every day,
Take The Midnight Train To Dreamland
And dream the night away.
The passengers are elves and sprites;
And one car holds a unicorn
And little gnomes with pointed hats
With polish for his silver horn.
When you have put your toys up
At the end of every day,
Take The Midnight Train To Dreamland
And dream the night away.
And in one car are circusfolk
In costumes colored bright
With baby lions and tigers
To play with you at night.
When you have put your toys up
At the end of every day,
Take The Midnight Train To Dreamland
And dream the night away.
Another car has animals
That you can see and ride
A horse, giraffe, rhinocerous,
And elephant are inside.
When you have put your toys up
At the end of every day,
Take The Midnight Train To Dreamland
And dream the night away.
The midnight train to dreamland
Puffs through valleys bright and green
And around the highest mountain ledges
That you've ever seen!
When you have put your toys up
At the end of every day,
Take The Midnight Train To Dreamland
And dream the night away.
قطار نیمه شب به مقصد سرزمین رویاها
زوزه کشون از بین دره های درخشان و سبز
و از حوالی بلندترین قله های کوهی که تا حالا دیدی
عبور می کنه
وقتی تو آخر هر روز اسباب بازی هاتو می ذاری کنار،
قطار نیمه شب به مقصد سرزمین رویاها رو بگیر
و فرض کن شب تموم شده
همهء مسافرا جن و پری هستن
و یه ماشین
یه موجود تکشاخ ٌ
کوتوله های کوچک با کلاههای نوک تیز
و واکسهایی برای برق انداختن شیپورهاشون رو
حمل می کنه
وقتی تو در آخر هر روز اسباب بازی هاتو می ذاری کنار،
قطار نیمه شب به مقصد سرزمین رویاها رو بگیر
و فرض کن شب تموم شده
توی یه ماشین، یه عده سیرک باز هستن
با لباسهایی که برق برق می زنن
و یا چند تا بچه شیر و بچه ببر
برای اینکه وقتی شب شد با تو بازی کنن
ماشین بعدی حیوونهایی داره
که تو می تونی اونها رو ببینی و سوارشون بشی:
اسب و زرافه و کرگدن و فیل
وقتی تو آخر هر روز اسباب بازی هاتو می ذاری کنار،
قطار نیمه شب به مقصد سرزمین رویاها رو بگیر
و فرض کن شب تموم شده
When the curtain of night
Falls so gently to rest,
And hides the bright sun
On its great journey west;
Your sweet eyes will close,
And your dreams will begin,
And you'll travel to places
Where you've never been.
When the bright shining moon
And the stars are all gone,
And the sun on the clouds
Lights a rose-colored dawn;
When the night-time has passed,
And your dreaming is done,
You'll wake with a smile
That's as bright as the sun.
You'll dream of great oceans
That sparkle with light,
And millions of stars
That all twinkle at night;
And clouds piling up
In the heavens so high,
And great crystal mountains
That reach to the sky.
When the bright shining moon
And the stars are all gone,
And the sun on the clouds
Lights a rose-colored dawn;
When the night-time has passed,
And your dreaming is done,
You'll wake with a smile
That's as bright as the sun.
وقتی که پردهء شب
خیلی آروم برای خوابیدن پایین میاد،
و خورشید درخشانو
در سفر طولانی خودش به غرب
مخفی می کنه،
چشمهای شیرین تو بسته می شه
و رویاهات شروع می شه
تو سفر می کنی به جاهایی
که هیچ وقت تا حالا نرفتی
وقتی ماه روشن و درخشان
و ستاره های نفره ای و نورافشان
همگی رهسپار رفتن می شن،
و خورشید پشت ابرها
سپیدهء گلی رنگ را روشن می کنه،
وقتی شب دیگه به آخر می رسه
و خواب دیدن تو تموم می شه،
تو با یه لبخند بیدار می شی
که به درخشندگی خورشیده،
تو خواب اقیانوس های بزرگ رو می بینی
که توی نور برق می زنن،
خواب میلیون ها ستاره
که همه شون تو شب چشمک می زنن،
ابرها که روی هم انباشته می شن
در آسمونهای خیلی بلند
و کوههای بلوری بزرگ
که سر به فلک می کشن
وقتی ماه روشن و درخشان
و ستاره های نقره ای و نورافشان
همگی رهسپار رفتن می شن،
و خورشید پشت ابرها
سپیدهء گلی رنگ را روشن می کنه،
وقتی شب دیگه به آخر می رسه
و خواب دیدن تو تموم می شه،
تو با یه لبخند بیدار می شی
که به درخشندگی خورشیده...
The sunset fades to crimson in the west,
And lilac shadows steal across the land.
The moon has come to put the sun to sleep,
And sleep has come to take you by the hand.
Under a fat old moon, way up high,
With a lopsided grin in a calico sky;
In a lonely sweetgum tree, by a creek that murmurs sleepily,
The nightbird sings a twilight lullaby.
The little birds have settled in their nests,
'Til morning's sunlight beckons them awake;
A breeze has stirred the rushes swaying by
The twinkling stars reflecting in the lake.
Under a fat old moon, way up high,
With a lopsided grin in a calico sky;
In a lonely sweetgum tree, by a creek that murmurs sleepily,
The nightbird sings a twilight lullaby.
The moon so big up in the eastern sky,
Bright golden as it floats above the hill,
Has sent a little gift to warm your night,
Of moonbeams dancing on your windowsill.
Under a fat old moon, way up high,
With a lopsided grin in a calico sky;
In a lonely sweetgum tree, by a creek that murmurs sleepily,
The nightbird sings a twilight lullaby.
غروب آفتاب در شفق شنگرفی غرب
کم کم ناپدبد می شود
و سایهء یاس های کبود
از روی زمین ربوده می شوند.
ماه آمده است که خورشید را به خواب بفرستد
و خواب آمده تا تو را دربربگیرد
در زیر نور ماه ِ فربه و سالخورده
که با کجخندی در آسمان چلواری
روشنی می افروزد،
بر یک درخت ِ بنهء تنها،
کنار نهری که آرام زمزمه می کند،
مرغ شب لالایی گرگ و میش می خواند
پرندگان کوچک در لانه هایشان جاگرفته اند
تا نور سپیده دم با یک اشاره
بیدارشان کند
نسیم ملایمی نیزار را
به جنبش در می آورد
ستاره های چشمک زن در برکه منعکس می شوند،
ماه در شرقی ترین سمت آسمان
رو به وسعت است.
چنان طلایی می درخشد
که گویی بر فراز تپه شناور است
هدیهء کوچکی برایت
از سوی پرتوهای ماه رقصان بر آستانهء پنجره ات
فرستاده شده است
که شبت را گرم و صمیمانه کند
در زیر نور ماه ِ فربه و سالخورده
که با کجخندی در آسمان چلواری
روشنی می افروزد،
بر یک درخت ِ بنهء تنها،
کنار نهری که آرام زمزمه می کند،
مرغ شب لالایی گرگ و میش می خوان
گنجشک خوابید مثل همیشه
قورباغه خوابیده توی بیشه
لا لا لا لا لا لا لالا
گل زود خوابید
مثل شما ها
تا زود پاشه بره سر کار با با یی بخواب بابا یی بخواب تا زود پاشی بری سر کار
لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا لا ...........
اینو بچه ها موقع خواب بابا شون می خونن تا زود تر لا لا کنه.
لالایی آی لالایی آی لالایی
عزیز نازنین من لالایی
بخواب این آخرین خواب تو شیرین
پس از این قهرمان قصه هایی
تو ای سرباز و ای فرزند بهتر
جدا از بستر و آغوش مــادر
به غسلت می برم با دیدة تر
به تو پوشم کفن از یاس پرپر
لالایی لالایی لالایی
عزیز نازنین من لالایی
بخواب این آخرین خواب تو شیرین
پس از این قهرمان قصه هایی
به اون گوری که شد گهوارة تو
برای پیکر صد پاره ی تو
میخونم من اگه بسته ز بیداد
گلوی مادر بیچاره ی تو
شد از خون تو خاک جــبــهــه رنگین
در اون ظلمت سرای سرد و غمگین
بخواب ایـــران ز تو بر جا می مونه
عزیزم آخرین خواب تو شیرین
لالایی لالایی آی لالایی
عزیز نازنین من لالایی
بخواب این آخرین خواب تو شیرین
پس از این قهرمان قصه هایی
هما میر افشار
جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران
از تزلزل بیش محكم می شود بنیاد ما
از دیرباز مادران برای خوابانیدن و خواب كردن فرزندان و نوباوگان خود تداركات و تمهیداتی فراهم می كردند تا در سایه ی آن مقدّسات، فرزندان دلبند و دلارام خود را به خواب ناز و عمیقی فرو برند، خوابی كه جان تازه می كند و حیات می بخشد. «گویند بوی زلف تو جان تازه می كند سلمان قبول كن كه من از جان شنیده ام» جنبش یكنواخت و منظم گهواره، تأمین وسایل خواب نوزادان و نونهالان، رعایت برنامه غذایی خود و دقّت در اجرای درست دستورالعمل تغذیه آنان از جمله اقداماتی بود كه مادران را در راه رسیدن به این هدف یعنی خوابانیدن دلبندان خود، یاری و مساعدت می كردند. آنجا كه اِعمال این تداركات و شگردهای جنبش گهواره، كارساز و كارگر نمی افتاد به حربه ی بُرّان و سُكرآور لالایی متوسل می شدند تا شاید «دمی بیاسایند زین شراب روحانی» شاید بتوان گفت تاریخچه ی لالایی قدمتی به در ازای تاریخ زندگی بشر بر رویِ این كره ی خاكی دارد. از دیرزمان مادران كشف كرده بودند كه از نوای دل انگیز و سحرآمیز لالایی می توان به عنوان یك داروی خواب آور و مسكن قوی استفاده كرد. آنگاه كه نوای دل انگیز لالایی با صوت ملكوتی مادر در دل نیمه شب طنین انداز می شود براستی تماشایی و گوشنواز است «جهان در خواب تنها من در این محراب» چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رخت نظاره كردن سخن خدا شنیدن لالایی، اوج تجلیّاتِ عواطف مادرانه و عاشقانه و راز و نیازهایی عارفانه است كه هم مادر و هم فرزند دلبند او هر یك از سرچشمه زلال عشق سیراب می شوند و در پرتو انوار عرفانی و اهورایی، آن عاشق و معشوق به وجد می آیند و سر از پای نمی شناسند و در دریای بی كران عشق و عواطف مادرانه و كودكانه عنان اختیار از كف می دهند و پروانه وار گرد شمع وجود یكدیگر خود را با شراره عشق به آتش می كشند تا در سایه خاكستر عشق هر دو به آرامش رسند. سرانجام مادر جگرگوشه ی خود را به خواب ناز و شیرین فرو می برد و خود نیز از لذت و نشئت لالایی به اوج لذت می رسد. منظره ای كه هیچ نقاش چیره دستی قادر نیست اوج عظمت، صفا، مهر و وفا دوستی و از خودگذشتگی مادر را به تصویر كشد زیرا فقط این مادر است كه كانون مهر و صفا و عشق و وفاست. كسی كه از بضاعت عشق و مهر مادری كمترین بهره ای ندارد چگونه تواند این احساسات پاك و بی شائبه را مجسم سازد باید مجنون بود تا زیبایی های خیره كننده ی لیلی را دید باید مادر بود تا بتوان این رشته اهورایی و ملكوتی را درك كرد.
ا لا لا لا گل باغ بهشتم
ا لا لا لا تو بودی سرنوشتم
بخواب ای مونس روح روونم
بخواب ای بلبل شیرین زبونم
بخواب ای عندلیب بوستانم
بخواب ای راحت آرام جونم
بخواب ای جان شیرین راحت دل
چو بلبل نغمه زن در ساحت دل
بخواب ای غنچه ی بشكفته ی من
بخواب ای گوهر ناسفته من
بخواب ای نورچشم روشن من
بخواب ای روی ماهت گلشن من
بخواب ای جون دل نوباوه من
به شیرینی انار ساوه ی من
شیوه و سبك و سیاق لالایی معمولاً از شهری به شهر و از استانی به استان دیگر فرق می كند و هر ناحیه ای برای خود قاعده، سبك و شیوه ی آوایی و اشعار خاصی دارد. اما لالایی در منطقه برازجان و دشتستان بزرگ تحت شرایط اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی قرار می گیرد و به همان راه و روشی می رود یا در همان جاده ای گام بر می دارد كه «شروه» یا نوای دشتستانی پرسه می زند به عبارت دیگر خمیر مایه ی لالایی را، می توان در تار و پود آهنگین آهنگ دشتستانی یا شروه جستجو كرد همان طوری كه شروه فریاد دل و عصیان، زبان عشق و جانان، قصه درد و درمان، داستان وصل و هجران، حدیث امید و حرمان، بهار عمر و خزان روایت گل و هزار دستان، شرح پیچ و تاب زلف شكن در شكن و ناز سینه چشمان وفای به عهد است و بیوفایی خوبان و بالاخره وصف ناپایداری روزگاران است و بینش و نوش دوران. لالایی نیز در قاموس فرهنگ عامیانه از این عناصر متشكّله بهره می گیرد و با بكارگیری دو بیتی های محلّی و پر نغز پا جای پای شروه می گذارد. كمند زلف گرد چهره یار تو گویی خفته برگنجی سیه مار حذر كن فایز از این زلف و گردن كه هر تاری از آن ماری است خونخوار به هجران شاد ز امید وصالم به وصل از بیم هجران در ملالم بسان مه ز قرب و بُعد خورشید گهی بَدرَستم و گاهی هلالم زنده یاد جلال آل احمد نیز در كتاب «جزیره خارگ دُر یتیم خلیج فارس» اشارتی دارد به این مضمون «به عنوان لالایی اشعار فایز دشتستانی را می خوانند همچنانكه در لار و دشتستان» به عبارت دیگر لالایی متأثر از شروه، رنگ و لعاب آن را بخود می گیرد تو گویی شروه همان لالایی است و بالعكس، با این تفاوت كه شروه را معمولاً مردان و لالایی را مادران سرشار از احساسات مادری هماهنگ با جنبش گهواره زمزمه می كنند. لالایی كوله باری از عواطف و احساسات عاشقانه و شاعرانه است كه كاروان سالاری چون «مادر»، با سری پر شور و حلقه ارادت در گوش، در گوش جان دُردانه ی خود زمزمه می كند. نوای افسونگر و روح پرور لالایی وقتی با نسیم نوازشگر شبانگاهی در دل شب های تنهایی در هم می آمیزد و چون سفیری جادویی صفیر عشق را در فضای لایتناهی شبانه به همراه عطرِ شب بوهای بهاری در پهنه دشت طبیعت صلا می زند براستی دل انگیز، جان پرور و تماشایی است. نسیمی كز بُن آن كاكل آیو مرا خوشتر كه بوی سنبل آیو چو شُو گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو گاهی غم و اندوه زمانه چنان سراسر وجود مادر را احاطه و مالامال می كند كه رهایی از آن مشكل می شود، در این هنگامه است كه مادر با یك تیر دو نشان را هدف قرار می دهد. از یك سو فرزند دلبند خود را با نوای لالایی می خواباند و از دیگر سو لالایی را بهانه قرار داده و با سر دادن زمزمه هایی سوزناك و جانگداز عقده های درونی و دردهای طاقت شكن و توانسوز خود را به همراه قطرات اشكی، بیرون می ریزد و بدین ترتیب به آسایش و آرامش درونی نایل می گردد. هفته ها گفته ام ای ماه كه چون سال شود نو عید را كرده بهانه رخ زیبات ببوسم متأسفانه با ورود انسان به عصر ماشین و زندگی ماشینی نه تنها هنرِ لالایی كه بسیاری از آداب و سنن و مظاهر زندگی سنتی و اصیل انسان دستخوش دگرگونی یا فنا و نابودی گردیده و استفاده از گهواره به شكل سنتی كهنه گردیده و در نتیجه هنر لالایی نیز از جیزّ انتفاع خارج گردیده و جز نام و نشانی از آن باقی نمانده است و به احتمال بسیار قوی درصد بالایی از مادران عصر ماشینی، با لالایی بیگانه و كمترین اطّلاعی از الفبای لالایی ندارند.
اَلالالا گل مایی
بیومد خانمون دایی
الا لالا گل قندم
عزیزه رود دلبندم
مكن گریه مكن ناله
به قنداغت نمی بندم
الا لا لا گلم باشی
تسلای دلم باشی
بخوبی همدمم باشی
گل تاج سرم باشی
الا لا لا گل نعنا
بابات رفته به كوه تنها
از این صحرابان و صحرا
مرا بردند سویِ صحرا
لایی لایی لایی لای
رودم لایی رودم لای، لای
گل مينا بخواب آروم عزيزم
که تو خواب شبت شبنم بريزم
گل مينا بخواب آروم که ديره
ديگه بد جور داره گريه ام ميگيره
بخواب آروم که بيداره ستاره
دل مريم حراسون دوباره
شايد هيچ وقت ديگه بارون نباره
بخواب آروم که شب طاقت بياره
اگه دل رو به روياي تو بستم
اگه از بغض پاييزت شکستم
نمي دوني تواين شب گريه تلخ
هنوز مديون چشماي تو هستم
تو معصومي مثل اندوه بارون
مثل تنهايي يک معبد دور
نشد قسمت کنيم تنهاييمون و
تو اين فصل حريق آينه و نور
تو اين دنياي دلگير و مه آلود
کسي جز تو به فکر بغض من نيست
من از چشمهاي غمگين تو خوندم
که شب اينجا شب عاشق شدن نيست
گل مينا بخواب که دیگه شب شد
دل من از شکستن جون به لب شد
گل مينا بخواب آروم که ديره
ديگه بد جور داره گريه ام ميگيره
*لالالالا گل نازم
* تويي سرو سرافرازم
* تويي سرو و تويي كاجم
* تويي افسر، تويي تاجم
* لالالالا گل نرگس
* نباشم دور، ِز تو هرگز
* هميشه در برم باشي
* چو تاجي بر سرم باشي
*لالالالا گل مريم
* چه گويم از غم و دردم
*غم من در دلم پنهان
* بيا اينجا بشو مهمان
* لالالالا گل مينا
* بخواب آروم ،گل بابا
* بابا رفته ، سفر كرده
* الهي زودي برگرده
* لالالالا گل شب بو
* نگاهت مي كند جادو
* ببينم چشم شهلايت
* به زير آن كمان ابرو
* لالالالا گل پونه
*انار كردم واسَت دونه
* انار سرخ ِ ياقوتي
* بخوراي گل، نگير بونه
*لالالالا گل صدپر
* نشه هرگز گلم پرپر
* بمون با من گل خندان
* نبينم چشم ِ تو گريان
* لالالالا گل لاله
* ميريم فردا خونه خاله
* نديدم خاله جانت را
* الان چندين و چن ساله
* لالالالا گلم خوابيد
* به رويش نورِ مَه تابيد
* لالالالا گلم زيباست
* براي من ، همه دنياست .
واقعیت این است که کودک از زهدان مادر با ریتم و موسیقی مونس میشود و شادیهای مادر را درک میکند؛ به ویژه میتوان اذعان کرد که با شنیدن ریتم دلنشین ضربان قلبِ مادر، موسیقی را قبل از تولد میآموزد. این است که مادران در همه دنیا برای بچههای خود از همان بدو تولد لالایی میخوانند و بعضاً ترانه ملی و محلی سرزمین خود را زیر لب زمزمه میکنند؛ با وجود این که بچهها از معانی این لالاییها سردرنمیآورند ولی از موسیقی و شکل شاعرانه آن لذت میبرند.
● مضمون لالاییها
شاید بتوان گفت که مضمون بیشتر لالاییهای دنیا از هر زبان و فرهنگی که باشند این است که <بچه جان! بخواب، مادرت در کنارت است؛ همه چیز روبراه است>! در بسیاری از لالاییها نمایشی از در اَمان بودن کودک اجرا میشود مثل لالاییهای خودمان؛ مثل <امام هشتم پشت پناهت شاه چراغ پشت پناهت> و یا در لالاییهای دیگران مسیح و مریم مقدس را پناه میگیرند.
دستهای دیگر از لالاییها بر بنیاد ستایش مادر از کودک خویش است. در لالاییهای انگلیسی مادر به بچه وعده میدهد و در لالایی یونانی وعده شهر اسکندریه به بچه داده میشود. پارهای از لالاییها حالتی داستان گونه دارد و مضامین بسیاری از لالاییها، ناراحتیها و اندوههای مادر است که معمولاً حزن انگیز است و اندوهی که در دل مادر است در لابهلای لالایی به گوش کودک میرسد بعضاً دیده شد کودک با واکنشهایی مانع خواندن لالایی مادر میشود.
در روند بررسی لالاییها به گوناگونی لالایی برمیخوریم. لالاییهای سیاسی: مثل سرودوارههایی در وصف میرزا کوچک خان که هنوز هم در منطقه گیلانزمین بر زبان مادران جاریست.لالاییهای مذهبی: که جنبه نوحه سرایی دارد در حقیقت نوحههایی برای نوادههای امامان و معصومین بود که تمامی فرزندان خانوادههای ایرانی آن را شنیدهاند. بحث لالایی و به تعریفی دیگر ادبیات زنانه که در کنار گاهوارهها شکل گرفته بسیار شیرین است، خلاصه آن که ارتباط با کودکان از همان لحظات آغازین حیات شکل میگیرد. نتیجه این که وجه تسمیه آوازهای گاهواره به لالایی برای بیان حالت موسیقایی آن بوده، یعنی اشعاری که با لحن و آواز همراه است.
● عادات خوشایند
مادران با موسیقی(لالایی) کودک خود را یاری میدهند که واقعیتها را واضحتر درک کند و به سوی نیکسیرتی، خیرخواهی و مهربانی رو آورد. بچههایی که در چنین فضاها و با چنین عادتهای خوشایند رشد مییابند از همان کودکی مهرورزی را میآموزند و آرامشی که با شنیدن نوای دلنشین مادر به کودک دست میدهد لذت بخشترین و شیرینترین آرامشهاست که در گستره دیگر عمر به آن لذت دست نمییابد و ارتباط عمیق عاطفی که از لالایی شنیدن و خواندن حاصل میشود از جمله عمیقترین ارتباطهای طول عمر انسان محسوب میشود.
● غنی کردن ارتباط با بچهها
از دیرباز ملت ایران برای هر چه غنیتر کردن ارتباط خود با بچهها از زبان عامیانه بهره جسته و بیتردید آن را کار ساز نیز یافته که همچنان ادامه داده است. زیرا خواندن فارسی محاورهای از فارسی کتابی به مراتب آسانتر بوده و قصهها و شعرهایی که به زبان محاورهای نوشته شدهاند در ادبیات کودکان جایگاه ویژهای دارند مثل شعر <علی کوچیکه> فروغ فرخزاد و <دخترای نه نه دریا> و <پریا>ی احمد شاملو که کودکان به راحتی آنها را میخوانند و لذت میبرند.
در روزگار پیشین هر خانواده به سبک و سیاق مخصوص خود با بچهها ارتباط برقرار میکرد و آثار ادبیِ بیشماری به زبان محاوره در حافظه بزرگسالان وجود داشت که به بچهها منتقل میکردند:
اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره؟
..
در این شعر جاودانه که نسلهای متمادی را محضوظ کرده است فقط عناصر شکلی: وزن، قافیه، آهنگ، شبیه، استعاره، مجاز و... آن سرشار از جذابیت است که به حکم قدیمتر بودن همچنان بر روان بچهها تأثیر میگذارد.
● شکل شاعرانه زبان آموزی و تاثیر آن بر روی بچهها
زبان خوانداری(خواندن) و نوشتاری(نوشتن) بچهها معمولاً از هفت سالگی شروع میشود مگر در کودکان استثنایی که از پنج سالگی و زبانی که وسیله ارتباط با بچهها ست همان زبان مادری است. شایسته است برای تقویت زبان مادری کودکان شعر و قصه با استفاده از زبان شنیداری و گفتاری، سروده و گفته شود تا موجب غنیتر شدن زبان مادری کودک باشد.
به خاطر داشته باشیم که در زبانآموزی هم به طور طبیعی از شکل شاعرانه بهره گرفته میشود، همچنانکه اولین کلماتی که بچهها فرا میگیرند از دو هجای همانند تشکیل مییابد. بابا، ماما، لولو، جوجو و ... پر واضح است که هریک از این واژهها در حقیقت کوتاهترین صورت بیتی از شعر را دارند، بیتی که مصراع آن یک هجا بیشتر نیست و در بسیاری مواقع نیز کودکان به حکم غریزه هجای معنیدار میگویند.
طفل بیتجربهای که به بخاری داغ دست میزند و میسوزد، به حکم غریزه دو هجای معنیدار اوفاوف را بیان میکند. به تعریف هجای معنیدار را غریزه به او میآموزد.
● شعر و کودک
دکتر سرامی دکترای ادبیات میگوید: حقیقت شعر برکندگی آدمی از واقعیت بیرون و گرفتار آمدن او در چنبره اندرون است و اگر کسی بتواند سرگذشت این اسارت شیرین و شورانگیز را با ابزار زبان به میانجی واژهها و ترکیبات گونهگون آنها، بازگوید این حقیقت را رَخت مجاز پوشانده است و در نگاه و باور معتاد زمانه شاعری کرده است.
این روند در دوران کودکی استمرار مییابد و دم بهدم در جستجوی بهانهای برای به نمایش در آوردن خویش است. دکتر سرامی شعر را تنفس روان کودک و نفس کشیدن ناخودآگاه کودک معرفی میکند و معتقد است که کودک در همه اکنونهای خود به آن زنده است.
الکساندر پوشکین نیز گفته بوده شعر گناه کودکی است، یعنی روحیه هنری، گوهری است و اگر قرار باشد کسی شاعر از کار دربیاید در همان کودکی شاعر بودن او آشکار است.
در بررسیهای عمیق دوران کودکی از آغاز تولد درمییابیم که همه شاعر به دنیا میآیند ولی اندکاندک عایقهای زندگانی واقعی، انبوهی از آنان را مجبور به وداع با سرشت آفرینشگر خود میکند؛ اما بعضاً شماری از آنها دست از سرشت شاعرانه خود بر نمیدارند و همچنان شاعر میمانند. این گروه در خانوادهای پرورش مییابند که والدین درک عمیقی از عالم کودکی دارند و پیوسته با کودکان خود کودکی میکنند و شادی و نشاط درخانه ایجاد میکنند و با خواندن شعرها و مت-لها و لالاییها و ... لذت کودکان را از شعر دو چندان میکنند.
مولانا که سرتاسر زندگانی را به ادبیات مانند کرده است کودکی را شعر و بزرگسالی را نثر این ادبیات خوانده است.
● بچهها و دستور زبان
بچهها بیآنکه دستور زبان آموخته باشند زبان مادریشان را به درستی به کار میبرند و این مبین آن است که نوع برخورد بچهها با زبان با برخورد بزرگسالان با زبان متفاوت است، همین طور بهرهگیری آنان از ادبیات نه از دیدگاه معانی بلکه از عناصر شکلی جاذبه دارد و قبل از این که با معانی شعر آشنایی پیدا کنند با عناصر شکلی شعر خو میگیرند، همین طور متلها و بازی آواها و ... اصولاً کودکان با زبان برخوردی کاربردی دارند.
ذهن زلال کودکان را مجموعهای از معانی بیآنکه منسجم باشند به خود مشغول میکند اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره؟ و ... که برای حذف تدریجی یاران بازی و یاآنی، مانی، گفتانی، کی، یای، برفتان و ... مجموعهای از واژهها است که در عین بیمعنایی از نوعی معنای مبهم برخوردار است.
با این که صدها بار آن مجموعه واژگان را به کار بردهایم همچنان در درک معانی آن عاجزیم، همچنان که سریال عروسکی زیزیگولو آسیپاسی... که توجه بچهها را جلب کرد بیشک ضرب آهنگین واژهها آن را برای بچهها جذاب کرده بود. قافیهپردازیهای کودکانه معمولاً با واژگان غیرمؤدبانه به لحاظ ضرب آهنگشان برای بچهها- حتی بزرگسالان - دلنشین میآید.
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده. خبرداری؟ بیخبری؟ پس تو ... والدین باید آگاه باشند که ادبیات فولکوریک فارسی که به زبان گفتاری است کمک شایانی به زبانی نوشتاری کودکان میکند و شایسته است که والدین در جهت کمک به آموزش زبان نوشتاری کودکان از ادبیات فولکوریک استفاده کنند. بگو <طشت>، بشین برو رشت! بگو <آفتابه>، ماشین دودی راه افتاده! بگو <دوچرخه>، سیل بابات میچرخه... ! و برای کودکان لالاییها، متلها، بازی آواها و شعرهای دلنشین بخوانید تا دارای ذهن روشن و زلال شده و استعدادهای نهفته آنان شکوفا شود.
● تأثیرگذاری وزن شعر به کودک
از آنجایی که در روزگار جنینی ضربان قلب مادر، دفنواز سماع خلوت کودک است و در ماههای پایانی، لحظات بیداری جنین با شنیدن طنین این ضرب دهگانه نظام میپذیرد و تکرار این طنین در ماههای پیاپی تأثیر ماندگاری بر روان کودک مینهد و این چنین است که کودک بدون هیچ بیاعتمادی نسبت به واقعیت بیرونی چشم بر جهان هستی میگشاید و هرگز اجزای ظواهر امور او را مشغول نمیکند بلکه مهمترین عنصر شکلی که بر روان کودک اثر میگذارد وزن شعر است. حال که درمییابیم کودک با ریتم پرتوان قلب مادر مأنوس است و به ظواهر امر نظر ندارد و به دنبال حلیتها نیست شایسته است طوری رفتار شود که گوش او با آهنگ زبان مادر و قلب او لبریز از این احساس ظرافت و زیبایی گردد و اشعاری مانند ضرایب آهنگ نخستین بر احساس او نفوذ کند تا الهامبخش او شود.
● تأثیرگذاری قافیه بر کودک
بیشک والدین ابتداییترین نشاط را در کودکان به خاطر میآورند و به جرا‡ت میتوان گفت در همه دنیا چند دقیقه دالی گفتن، پنهان و آشکار شدن و ایجاد تناوب در یک جریان، شادیآورترین و لذت بخشترین لحظات زندگی کودک است. خردسالان از تکرار هجا لذت میبرند.
ایجاد یک صدای مشخص علیالخصوص اگر با تناوب سنجیدهای نیز همراه باشد روان طفل را از نشاط سرشار میکند. <مادر بزرگ علی با فرو بردن انگشت در دهانش صدایی در میآورد که خنده دلنشین علی تمام فضای خانه را پر میکرد.> ناگفته نماند که بزرگترین نیاز کودک القاء مستمر موزونیت به لحظات زندگانی اوست.
کودک نیازمند شنیدن موسیقی، شعر، ترانه، مت-ل، بازی آوا و معما و ... است و برای این که بتوان از عناصر برشمرده شده در جهت مثبت بهرهگیری کرد باید به اثرات مطلوب آنها بها داد. اگر والدین به دوران کودکی خود بیندیشند درخواهند یافت که قبل از دبستان و حتی بعد از دبستان برای تمامی لحظات زندگی خود از شکل شاعرانه استفاده کردهاند حتی برای قهر و آشتیهایشان نیز شعر و ترانه داشتهاند و تمامی بازیهایشان دارای قواعد خاصی بود که نوعی آموزش قانون محسوب میشده است.
هرگز بدون لالایی مادرانشان به خواب نمیرفتند. پاهای پرتوان مادران گهواره آرام بخش آنان بود و از آنجایی که در بسیاری از خانوادهها اختصاص اتاقی برای کودک مقدور نبود و حتی بسیاری از کودکان از تشریفات سیسمونی و غیره ... نیز بیبهره بودهاند، مادران به زمین مینشسته و دو پای خود را روی زمین دراز میکردند و گهوارهای برای ایجاد آرامش قبل از خواب کودک درست میکردند.
● سخن آخر
حال که به عصر دشوار کنونی رسیدهایم و در هزاره سوم و عصر انفورماتیک به سر میبریم مبادا که برآوردن نیاز درونی کودکان(شعر) به فراموشی سپرده شود.
باید قبل از این که آموختن زبان در دبستان فرا گرفته شود زبان مادری یعنی زبان واقعی کودک به او آموزش داده شود. نتایج درخشان نوشتن و سرودن به زبان کودک، پدید آمدن پیوندی صمیمانهتر میان کودکان و ادبیات به ویژه آنان و آفرینندگان این ادبیات خواهد بود. بگذاریم آنان راه آینده را با درخشش چشمانشان برای ما روشن کنند و بدانیم بیش از آن که ما میتوانیم به آنان بیاموزیم آنان میتوانند به ما بیاموزند.
از پشت کوه، خورشید
فردا دمد دوباره
بازی کنیم امشب
با تیله ستاره.
به نقل از روزنامه اطلاعات
وزارت آموزش و پرورش ایران
ببار ای نم نم باران
ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
بخواب بخواب ای دختر نازم
به روی سینه بازم
که همچون سینه سازم
همش سنگه همش سنگه
که همچون سینه سازم
همش سنگه همش سنگه
لالایی کن مرغک من
دنیا فسانه است
لالایی کن مرغک من
دنیا فسانه است
هر لاله شب گیر این گیتار محزون
اشک هزاران مرغک بی آشیانم
هر لاله شب گیر این گیتار محزون
اشک هزاران مرغک بی آشیانم
ببار ای نم نم باران
ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه دلم تنگه
لالایی
لا لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خواب حالا
لا لالایی گل نی نی خوابهای خوب ببینی روی ابرها بشینی
لالالالالالای به به لالا کن دیگه چشاتو ببند
مامان خوبت پیشت میمو نه قصه می خونه دونه به دونه
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
لای لای لاریلا لالای لاریلا لالای
پیش پیش لا لا چشاتو ببنید
فکر کن که رو ابرها نشستی
بخواب دیگه موقع خواب
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مثل بچگیام لالاییاتو دوست دارم
سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه ی دلت آینه و شمعدون میشدم
تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم
کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
لالایی لالایی لالالا
بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمرم
لالایی لالایی لالالا
پیشم بمون که تا ابد دنیارو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد
با تو برام دیدنیه
باغ گلای اطلسی با تو برام چیدنیه
مادر...
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
لالایی هاتو دوست دارم بغض صداتو دوست دارم
مادر...
لالایی لالایی...
تمامی مادران در سراسر این دنیا برای بچه های خود از همان بدو تولد لالایی می خوانند و بعضاً ترانه ملی و محلی سرزمین خود را زیر لب زمزمه می کنند؛ با جود این که بچه ها از معانی این لالایی ها سر در نمی آورند ولی از موسیقی و شکل شاعرانه آن لذت می برند.
تقریبا مضمون بیشتر لالایی های دنیا از هر زبان و فرهنگی که باشند این است که "بچه جان! بخواب، مادرت در کنارت است ؛ همه چیز روبراه است!"
در بسیاری از لالایی ها نمایشی از در اَمان بودن کودک اجرا می شود مثل "امام هشتم پشت پناهت شاه چراغ پشت پناهت" و یا در لالایی های دیگران مسیح و مریم مقدس را پناه می گیرند.
برخی از لالایی ها بر بنیاد ستایش مادر از کودک خویش است.
در لالایی های انگلیسی مادر به بچه وعده می دهد و در لالایی یونانی وعده شهر اسکندریه به بچه داده می شود.
پاره ای از لالایی ها حالتی داستان گونه دارد و مضامین بسیاری از لالایی ها، ناراحتی ها و اندوه های مادر است که معمولاً حزن انگیز است و اندوهی که در دل مادر است در لابه لای لالایی به گوش کودک می رسد بعضاً دیده شد کودک با واکنش هایی مانع خواندن لالایی مادر می شود.
قطعه ای که گذاشته ام منو همیشه یاد لالایی میندازه!
البته اینبار نه شعری هست و نه کلامی. بلکه موسیقی هست و اوای ادمی که مرتبا کلمه "لا لا" را تکرار میکند.
ولی بیشتر به نظر میرسه که سوگوارانه باشه.
اثر کوتاه زیر قسمتی از آلبوم "نسیم صبحدم" هست به آهنگسازی "مجید درخشانی"
توجه: پسورد فايل زيپ،
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید مي باشد.
لالائي
02:51
1,309
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
چراغها خاموش شدهاند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه میروند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوشهای کوچک یک جگرگوشه، زمزمه میکند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چراغها خاموش شدهاند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه میروند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوشهای کوچک یک جگرگوشه، زمزمه میکند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا»
لبخند روی لبهای شما هم نشست؟! بدتان نمیآید کسی باشد که بوی شیر بدهد تا شما برایش لالایی بخوانید یا شاید هم هوس کردهاید بخوابید روی پاهای مادر؟! بعد انگشتهای پیری که مثل آن روزها دیگر جوان نیست بلغزد لای موهایتان و بخواند «لالا، لالا، گل پونه...»بله، لالایی این موسیقی مشترک مادرها، حتی آدم بزرگها را هم آرام میکند، چه برسد به این طفلکیهای کوچک که تازه چند روزی است از ضرباهنگ گوشنواز قلب مادر جدا شدهاند، مگر میشود ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت با ریتم موزون یک قلب مهربان زندگی کرد بعد از آنجا کنده شد و یک باره چسبید به هیاهوی این دنیا که پر از صدای آهن و فولاد است؟
دکتر رضا دولتیارباستانی (روانشناس و استاد دانشگاه) معتقد است لالایی میتواند ضرباهنگ متقارن و متوالی شبیه قلب مادر ایجاد کند و این لحن و صدا میتواند تمام شرایط و فضای یک خواب ایدهآل را برای بچهها فراهم کند.هرچند که بچهها هیچ شناختی از مفهوم این لالاییها ندارند.
● بچهها لالایی را نمیفهمند!
فکر میکنید بچهها معنای لالایی را میفهمند؟ آنها آمدن گدا را میشناسند، وقتی مادر برایش نجوا میکند «لالا، لالا، گل پونه، گدا آمد در خونه، نونش دادیم بدش اومد، خودش رفت و سگش اومد» این کوچولوی چند ماهه ما هنوز هیچ تصویر روشنی از نان، گدا و سگ ندارد اما چرا زل میزند توی چشمهای مادر، لبخند میزند و آرام آرام چشمهایش خمار خواب میشود، همان وقت که مادر خمیازه میکشد و با یک صدای کشدار میخواند«لالا، لالا، نخواب تنها میمونم...»
دکتر دولتیار باستانی معتقد است بچهها تنها کلیت ماجرا را درک میکنند، آنها تصویر روشنی از مفاهیم لالایی ندارند، همانطور که خیلی از ما آدم بزرگها زبان کرد، ترک و حتی اروپایی و... را نمیفهمیم و سر در نمیآوریم اما از لحن و ریتم آن لذت میبریم، بچهها هم از کلیت ماجرا یعنی همان آغوش گرم مادرانه، نجوا و لحن مهربان و آن حرکات موزون گاهواره، آغوش و یا هر چیزدیگری لذت میبرند و به یک فضای امن میرسند برای خوابیدن.
● محتوا و ابعاد لالایی
محتوای لالاییها متناسب با ساختار قومیتها، نژادها و فرهنگها متغیر است.محتوای لالایی گاهی آرزوهای شیرین مادر برای بچه است و گاهی مادر از جور زمانه، بیداد شوهر، تنگی معیشت، کار طاقت فرسا یا حتی مرگ بابای بچه درد دل میکند اما گاهی لالاییها فراتر از همه اینها رنگ سیاست زدگی، عوامل فرهنگی، اسطوره، دین و زیباییشناسی حتی اجتماع و بازرگانی به خود میگیرد. مثل خیلی از بچههای دوره مشروطیت که لالاییهای سیاسی شنیدن و با غم گرانی نان خوابشان برد.
اما مادرها بچهها را توی آغوش تاب میدهند و میخوانند
« لالایی کن گل ناز قشنگم، لالایی کن بخواب بابا بیداره، گل بوسه روی دستات میکاره» مادرها اینها را زمزمه میکنند بدون آنکه بدانند با آن تابدادنها و این محتوا و آن لحن دارند بچهها را درگیر سه بعد شاعرانگی، موسیقی و حرکت میکنند که این سه بعد میتواند همنوایی ریتم ایجاد کند و در نهایت یک حالت عاطفی خوشایند در کودک ایجاد شود.هر چند دکتر دولتیار باستانی معتقد است همیشه تاثیر لحن بیشتر از مفهوم بوده است و بچهها درسن چند ماهگی موسیقی و لحن را درک میکنند و این لحن همیشه در فضاهای عاطفی قشنگ برای او لذتبخش خواهد بود.البته نه تنها برای بچهها که حتی برای ما آدم بزرگها هم هماهنگی یک فضا با ریتم بدنی میتواند حس قشنگی داشته باشد، حالا اینکه بچه باشیم، مادر با حرکات موزون پا ودستهایی که نرم نرمک میخورد پشت
شانه مان خوابمان کند چیز دیگری است، تمام این سه بعد لالایی میتواند هم نوایی ریتم ایجاد کند و کودک بعد از گذشت چند ثانیه بدنش را با بازی لالایی هماهنگ کند و به حس عاطفی سرشاری برسد که حتی تا بزرگسالی هم در او پایدار بماند.
● لالایی آدم بزرگها
دکتر دولتیار باستانی تاثیر آرامبخش لحن و موسیقی را از آن چیزهای میداند که براساس تئوریهای فروید و یونگ میتواند تا بزرگسالی در فرد باقی بماند، هرچند که فرد در بزرگسالی هیچ خاطره یا واژهای از آن لالاییها را به یاد ندارد.
اما این حس خوشایند عاطفی در بزرگسالی جلوه خاص خودش را پیدا میکند. چنانچه دکتر دولتیار باستانی در بسیاری از بیماریهای عاطفی و روانی بارها دیده است، آدمهای بزرگی هم قد ما هوس شنیدن لالایی کردهاند و رفتهاند و روی پاهای مادرخوابیدهاند تا لالایی بشنوند، آرام بگیرند و یک خواب سیر بکنند.وقتی آن قدر فضاهای عاطفی خالی در کودکی داشته باشی که در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی کنی دیگرچندان اهمیت نمیدهی که قدت میتواند بلندتر از مادر شده باشد ویا اینکه رفته باشی سر خانه و زندگیات. تنها دلت هوس شنیدن لالایی میکند.
هر چند دکترباستانی معتقد است نمیتوان برای همه یک نسخه پیچید با اغراق گفت آنها که لالایی نشنیدهاند در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی میکنند و به مشکلات و بیماریهای عاطفی دچار میشوند اما این طور میتوان گفت که میشود از لالایی به عنوان یک شیوه درمان در بزرگسالی استفاده کرد و آن آرامش دوران کودکی را برای فرد تداعی کرد.
● بهانههای لالایی
لالایی نغمههای زنانهای هستند که نمیتوان به هیچ دورهای ازتاریخ نسبت داد، نمیشود گفت که اولین بار کدام مادر از اهالی کدام سرزمین بود که لالایی را اختراع کرد، اصلاً به گمانمان لالایی از آن چیزهای کشف شدنی یا اختراع کردنی نیست. اصلاً از همان روزی که حوا مادر شد، اولین لالاییها روایت شد و حوا توی گوشهای هابیل و قابیل درد فراغ عالم بالا و پرت افتادن و غریبی را زمزمه کرد.
● میپرسید چرا حوا این همه تلخ لالایی گفت؟
باورتان نمیشود مادرها لالایی را بهانه میکنند برای درد دل کردن! مادری که توی گوشهای کوچک یک نوزاد زمزمه میکند «لالالالا گل زیره، بابات رفته زنی گیره، ننت از غصه میمیره» فکر میکنید واقعاً آمده است تا بچه را بخواباند؟ خب البته شاید این هم باشد اما مهمتر از خوابیدن بچه، روایت دردها و تنهاییهای مادر است که باید یک بار برای همیشه جار زده شود تا زن را خلاص کند و چه کسی محرمتر از بچه خود آدم!دکتر دولتیار باستانی تمام این ماجرا را راهی برای تخلیه هیجانی مادر میداند، وقتی مادری میخواند« لالالالا گل نعناع، بابات رفته شدم تنها، لالالالا گل پسته، بابات بار سفر بسته»در واقع نا خواسته دارد تخلیه هیجانی میشود و این تخلیه هیجانی همیشه نتایج مطلوبی برای روح و روان ما آدمها داشته است، در واقع این نوزادها حکم همان سنگ صبور را برای مادر دارند که میتوان کنار آن نشست و از زندگی نالید، حالا وقتی جای سنگ صبور را بدهیم به دو گوش شنوا نتیجه بهتری میگیریم و هر قدر این گوشهای شنوا به آدم نزدیکتر باشند باز هم نتیجه مطلوبتر خواهد بود، راستی چه کسی میتواند عزیزتر و نزدیک تراز فرزند به مادر باشد؟
اما مادرها با این لالاییها یک جور تلقین به نفس هم میکنند در واقع همان وقت که زمزمه میکنند« لالالا گل قالی / بابات رفته که جاش خالی، لالالا گل سوسن / بابات اومدچشام روشن»
همان وقت دارند به خودشان دلگرمی میدهند که روزی همه سختیها تمام میشود. اما در نگاهی دیگر مادران با خواندن لالایی نقشهای خوانندگی، آهنگسازی وحتی ترانه سرایی را تمرین میکنند.پس تمام این لالاییها میتواند بیشتر از بچه برای مادر مفید باشد، اصلاً ما مادرها لالایی میخوانیم تا آرام گیریم، باورتان میشود خوابیدن بچهها را بهانه میکنیم برای اینکه یک سنگ صبور داشته باشیم تا درد دلی کرده باشیم.
● چرا لالایی نمیخوانیم؟
شاید خیلی از شما چراغهایی را دیده باشید که بدون آنکه سایه لرزان مادر و نوزادی را روی دیوار بیندازند خاموش شده باشند، بعد فکر کنید چرا این روزها کمتر نجوای لالایی مادرانه را میشنویم، یعنی مادرهای امروز احتیاجی به یک سنگ صبور محرم ندارند؟
یا اینکه این طفلکیهای معصوم قید لذت همنوایی ریتم لالایی را زدهاند و ترجیح میدهند با صدای بلند زنگ اخبار بخوابند، بعد بدون آنکه مفهوم را بفهمند، یا طنین صدایی بلند و لرزان را بشنوند باز هم یک عملیات انتحاری دیگر، یا بیاحتیاطی یک راننده حادثه آفرید.
اما گمان ما این است که بچهها قید شنیدن لالایی را نزدهاند اما مادرها حالا میتوانند تلفن را دست بگیرند و مادری، خواهری یا یک دوست قدیمی را بنشانند پای درد دل، دیگر مثل مادربزرگها شاید آن قدر دور و پرت از خانواده و دوستان نیفتادهاند، شاید هم دلواپس این هستند که چرا باید میان اشعار لالایی بار مشکلات دنیا را ریخت روی شانههای کم جان یک نوزاد.
بیخود دلنگران هستید، اگر خاطرتان باشد گفتیم بچهها محتوای این لالاییها را نمیفهمند، پس پی بهانه نباشید، اگرهم بلد نیستید لالایی بخوانید میتوانید سراغ این چند جلد کتاب بروید و چند تا لالایی زیبا یاد بگیرید برای دردانهتان.
از مجموعه لالاییهای کمی قدیمیتر میتوان سراغ حسین کوهی کرمانی با مجموعه هفتصد ترانه رفت، البته ابراهیم شکورزاده هم مجموعهای ازپانصد و چهار ترانه اهالی خراسان را جمع کرده است اما کتاب لالا، لالا، گل لاله شهلا شجاع دوست، سهیلا تذهیبی وکتاب لالا، لالا، گل شب بو - سروده شکوه قاسمنیا، افسانه شعباننژاد، مصطفی رحماندوست، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی و ناصر کشاورز هم هست. دیگربهانهای نیست؟حالامی توان چراغها را خاموش کرد، نرم نرمک زد روی شانههای کوچک یک نوزاد و زمزمه کرد « لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی»
مرضیه سبزعلیان
محسن عزیزی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
سالیان دراز است كه مادران هنگام خواباندن نوباوگان خود، آوازی را با نوای آهنگین و صمیمی زمزمه میكنند تا كودك آرام بگیرد. این آوازهای ماندگار كه سینه به سینه نقل شده و از مادران دیروز به مادران امروز رسیده است، لالایی نام دارد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
«لالا، لالا باباش مییاد / صدای كفش پاش مییاد ...»
سالیان دراز است كه مادران هنگام خواباندن نوباوگان خود، آوازی را با نوای آهنگین و صمیمی زمزمه میكنند تا كودك آرام بگیرد. این آوازهای ماندگار كه سینه به سینه نقل شده و از مادران دیروز به مادران امروز رسیده است، لالایی نام دارد. احتمالا دلیل این نامگذاری آن است كه از دیرباز این آوازها را غلامان و دایگان ترك (للهها) برای كودكان میخواندهاند. واژه انگلیسی Lullaby به معنای لالایی و فعل انگلیسی Lull به معنای لالایی گفتن، از اسمها و فعلهایی هستند كه از اصوات مشترك در اقوام مختلف برای بیان مقاصد یكسان ساخته شدهاند. لالاییهای فارسی معمولا با واژه لالا آغاز میشود. خودمانیترین عاطفهها و ذوقیات زندگی با مضمون ساده و بیپیرایه، آمیخته با عشق و احساس و آرزو در آهنگ صدای مادر با خواندن لالایی جلوهگر است. آموختههای شنیداری كودك، در رشد روانی و جهتگیری اندیشه و نگرش او به جهان بیتاثیر نیست. ای بسا، عناصر تخیل و واقعگرایی در لالایی، شكوفنده استعدادهای نهفته كودك و شالوده آفرینشهای ادبی او در آینده باشد. دیرینگی لالایی به پیش از دوران خط و كتابت میرسد. این آوازها همگام با پیشرفت بشر و تبدیل زندگی شكار و چوپانی، نخست به كشاورزی و سپس به شهرنشینی، با فرهنگ توده و اعتقادات مردم آمیخته و غنیتر شدهاند. لالاییها در تاثیر عوامل فرهنگ، اسطوره، دین و زیباییشناسی، آرمانها، اجتماع و سیاست و بازرگانی هستند. برای مثال لالایی كرمانی: «اَلالالا ملوس ململ / كه گهوارت چوب صندل / لحافت چیت هندستون / كه بالشتت پر سیستون / ایا ای باد تابستون / نظر كن سوی هندستون / بگو بابا عزیز من / برای رودم كتون بستون ...» به روابط بازرگانی كرمان و هندوستان اشاره میكند. ابتداییترین مرحله شعر و موسیقی و نخستین تراوشهای روحی انسان، لالایی است كه به سبب ساختمان سادهاش، تنها برای آوازهای یكصدایی به كار میرود. تنوع وزن در لالاییها، كاربرد آنها را در زمینههای گوناگون ممكن میسازد. برخی از لالاییها برای رقص ساخته شدهاند، برخی یكنواخت و حتی غمناك هستند. برخی از ترانهها را براساس لالاییها ساخته و خواندهاند. اوزان بحر هزج برای لالاییها مطبوع و مناسب است. مثلا لالایی: «لالالالا كه لالات میكنم من / نگا بر قد و بالات میكنم من / لالالالا كه لالات بی بلا بود / نگهدار شب و روزت خدا بود، بر این بحر است. مضمون و محتوای لالاییای كه برای فرزند دختر خوانده میشود، بر حسب توقعات و آرزوهای مادر و پدر، با آنچه برای پسر میخوانند، متفاوت است. مثلا، لالاییهایی كه مادران دامغانی برای دختران و پسرانشان میخوانند، چنین است: «این دخترم چه ناز داره / چه زلفای دراز داره / نامزد داره هزار هزار / از نیشابور تا سبزوار / همه نشستن قطار قطار / به كس كسانش نمیدم / به ناكسانش نمیدم / به مرد پیرش نمیدم / ... / میدمش به تاجری / تا بزنه تخت زری / اشتر به قطار بیاره / حنا به جوال بیاره / ...» و برای پسر میخوانند: «پسرپسر لاری پسر / دكون عطاری پسر / نقل و نبات داری پسر / میش برهدار داری پسر / اشتر با قطار داری پسر / نازم پسر، جانم پسر.»
وزن در لالایی سه ویژگی دارد: ۱ _ امتداد مصوتها ثابت نیست، مثل صامت ن در لالایی «كه این بچه پدر داره / دو قرآن زیر سر داره» بر خلاف عروض شعر كلاسیك، پس از مصوتهای بلند و مثل دیگر صامتها به حساب میآید و خوانده میشود. ۲ _ اجزای مصرعها طبق قواعد قلب و تبدیل و اضافه و حذف تغییر میكند. مثلا وزن لالایی «لالالالا گل خشخاش / بابات رفته خدا همراش» مطابق تقطیع عروضی: مفعولاتن مفاعیلان مستفعلاتن مفاعیلان است كه مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن خوانده میشود. ۳ _ در بعضی لالایی طول مصرعها هنگام خواندن كوتاه و بلند میشود. مثلا در لالایی «به صد نازی بزرگم كرد / به صد عشقی عروسم كرد / پسر دارم ملك جمشید / دختر دارم ملك خورشید» هجای بلند در واژه دختر، كوتاه خوانده میشود، پس شكل گفتاری لالایی را باید تقطیع كرد. قافیه در لالایی، مانند شعر رسمی رعایت نمیشود، ولی به وسیله آن هماوایی ایجاد میشود. حتی در برخی، هماوایی در اصوات، پس از حروف روی است. مثل: «نونش دادم بدش اومد / خودش رفت و سگش اومد.»
در سالهای پس از دوره مشروطه، لالایی در مقاصد سیاسی و در جهت خدمت به محرومان و بیان دردها و مشكلات اجتماعی به كار رفت و لالایی سیاسی پدید آمد، كه آغازگر آن نسیم شمال بود با سرودن: «بخواب ای دختر زیبا / بالام لای لای لالای لای لای _ میان محمل زیبا / ... / بخواب ای طفل نوخیزم / نهال فصل پاییزم / ز چشمم خون همی ریزم ...» پس از آن نیز دهخدا در لالایی «خاك به سرم بچه به هوش اومده / بخواب ننه یه سر و دو گوش اومده» به انتقاد زیركانه از حكومت و اختناق حاكم پرداخت. احمد شاملو نیز لالایی معروفی سروده است كه در مجله امید ایران (شماره ۱۲، ۱۳۳۰ ش) به چاپ رسید، بند نخست آن چنین است: «لالالای لای گل پونه / لالای لای / بابات رفته دلم خونه / لالای لای / بابات امشت نمیآید / لالای لای / گرفتن بردنش شاید / لالای لای / بخواب آروم چراغ من / لالای لای / گل شببوی باغ من / لالای لای / بابات شب رفته از خونه / لالای لای / كه خورشید و بجنبونه / لالای لای.»
گونه دیگر لالایی، لالایی مذهبی است كه معمولا در مراسم عزاداری، شبیهخوانی و سینهزنی و برای برانگیختن احساسات مذهبی مردم خوانده میشود. مثلا در نوحهای كه برای علیاصغر شیرخوار از زبان رباب مادرش گفتهاند: «لالایی لایی از سفر برگشته رودم _ شیر از پستان مادر خورده رودم ...»
صادق هدایت در مجموعه اوسانه لالاییهای بچهها، دایهها و مادران را گردآورده است. حسین كوهی كرمانی در مجموعه هفتصد ترانه و محمد قهرمان و دكتر محمد مكری، سیدابوالقاسم انجوی شیرازی و امیرقلی امینی در آثاری كه در زمینه فرهنگ مردم دارند، لالاییهایی از مردم استانهای مختلف مردم ایران آوردهاند.
ابراهیم شكورزاده پانصد و چهار ترانه روستایی خراسان را جمعآوری كرده و با بهكار بردن نوعی الفبای صوتی / لاتینی و تهیه فهرست واژههای محلی همراه با معنی، به ارزش اثر خود افزوده است. مجله پیام نوین نیز در زمان انتشارش گاهی ترانهها و لالاییهای محلی را چاپ میكرد. افزون بر این، در سالهای اخیر كتابها و مجموعههای خوبی در این زمینه منتشر شده است، مانند كتاب لالا، لالا، گل لاله كه به كوشش شهلا شجاعدوست و سهیلا تذهیبی چاپ شده و كتاب لالا، لالا، گل شببو كه لالاییهای آن سروده شكوه قاسمنیا، افسانه شعباننژاد، مصطفی رحماندوست، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی و ناصر كشاورز است و هر دو كتاب را كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان منتشر ساخته است. پژوهش درباره ویژگیها و مفاهیم درونی لالاییها، به عنوان شاخهای از ادبیات زنانه و برای شناخت زندگی درونی زنان در گذشته و خصلتهای فطری آنان و آرزوها و آرمانهایشان، بسیار مفید و ارزشمند است.
منابع:
_ ادب و ادبیات، ۴۴۶، ۴۴۷، ۴۵۰، دكتر حسینقلی كاتبی
_ از نیما تا روزگار ما، ۳۶۶ _ ۳۶۸، یحیی آرینپور
_ انواع شعر فارسی، ۱۲۴، ۱۳۱، ۱۳۳، منصور رستگار فسایی
_ بررسی وزن شعر عامیانه ۶۴، تقی وحیدیان كامیار
_ تاریخچهای بر ادبیات آهنگین ایران ۱۶۳، نادره بدیعی
_ ترانههای ملی ایران ۱۸، ۱۴۱ _ ۱۴۷، محمد احمد پناهی سمنانی
_ زمینه فرهنگ مردم، ۶۱۸ _ ۶۱۹
_ فرهنگ اصطلاحات ادبی داد
_ فرهنگنامه ادبیات كودك و نوجوان، جلد ۲
_ فرهنگ فارسی مصاحب
_ فرهنگ معاصر انگلیسی _ فارسی
_ فرامرز سلیمانی «مقدمهای بر شعر و ادبیات كودك و نوجوان» كلك ش ۱۳
_ كودكان و ادبیات رسمی ایران، صدیقه هاشمینسب
_ گذری و نظری در فرهنگ مردم، سیدابوالقاسم انجوی شیرازی
_ لغتنامه زیر لالایی
_ ادیب طوسی، «ترانههای محلی»، مجله دانشكده تبریز، دوره ۵، شماره ۱
_ مهدی اخوان ثالث «نوعی وزن در شعر امروز فارسی»، پیام نو، شماره ۵
_ مصطفی رحماندوست، «خواب خوش»، رشد معلم، سال ۵، شماره ۶، ۷،و ۸
_ قدمعلی سرامی، «جستاری درباره لالاییها»، پویش، بهار ۶۸، سال یكم، شماره یكم
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.