PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : چطور می تونی زندگی ات را تباه کنی؟!



karin
05-08-2007, 14:10
مجموعه مطالبی با عنوان چطور می تونی زندگی ات را تباه کنی؟! در مجله ی موفقیت چاپ می شه و مطالب جالبیه. تصمیم گرفتم اونا رو تو این تاپیک قرار بدم.

karin
05-08-2007, 14:11
برای خودت بیکار و بی عار بچرخ. دور مطالعه رو خط بکش. به خودت زحمت کسب آگاهی از تاریخ و زبان و ریاضیات نده و هیچ گونه مهارت پیشرفته ای در زمینه های حقوقی، معماری، پزشکی و فناوری های الکترونیکی کسب نکن. وقتی کسی از خیر تفریح و سرگرمی می گذرد تا مطالعه کند و سر کلاس درس حاضر شود، صرفا به او بخند و تو در رختخواب بمان و فیلم های قدیمی تماشا کن، که در واقع روشی بی نقص برای دست انداختن هر گونه تلاش اصیل و معتبر خودت و دیگران در راه اصلی زندگی است. در حالی که دیگران در حال درمان بیماران، شمع سازی، آرایشگری یا فهرست برداری کالاهای انبار هستند تو اصلا به خودت زحمت نده تا در زمینه ای بخصوص مهارت پیدا کنی.


بله! حقیقت دارد که تجارب و اطلاعات زیادی به ما می گوید تحصیل و کسب مهارت بلیت ورود به جاده امنیت و سعادت است اما هیچ یک از این ها برای تو کاربرد ندارد. عده ای می گویند بعضی ها زندگی مرفه دارند بی آنکه تحصیلات یا مهارتی داشته باشند. دوباره می گویم هیچ یک از این ها برای تو مفهومی ندارد. به هر حال تو تمام چیزهای بزرگ را در زندگی ات داری. تو ویژه و منحصر به فرد هستی. همین طوری با لطافت طبع و قیافه ی خوبی که داری به زندگی ادامه بده.


مگر رت بالتر و الویس پریسلی تحصیل کرده بودند. من که آن ها را در دانشگاه ندیدم. فقط نگاه کن و ببین این ها چه پیشرفتی داشته اند.حواست باشد سر مشق تو چطور می تونی زندگی ات را تباه کنی؟! است که از هر یک میلیلرد آدم فاقد مهارت، فقط یک نفر موفق شده است، نه الگویی که می گوید از هر صد نفری که مهارتی دارند، نود و نه نفرشان موفق می شوند.

تو با این آگاهی به دنیا آمده ای که به چه چیزهایی نیاز داری. این را فراموش نکن. از هر نوع تحصیلی در زمینه ی عادات دنیوی بپرهیز. تو که آدمی معمولی نیستی. تو یگانه و منحصر به فردی. و انقدر این را می گویم تا ملکه ی ذهنت شود. مهم است که بدانی منحصر به فرد بودن توست که تو را از هر بحرانی نجات می دهد. آموزش برای بقیه ی مردم است نه تو که آدمی سطح بالا هستی. اصولا سرنوشت تو این گونه رقم خورده که پولدار و مشهور باشی و لازم نیست برای رسیدن به این آرمان اقدامی کنی، به جز کارهایی که از قبل می کردی.صرفا با خیال راحت بنشین و همان آدم منحصر به فرد بزرگ و مهربان باش.

karin
09-08-2007, 19:29
قبل از هر چیز بگذار چند مثال برایت بزنم

رانندگی: هی، دوست من، تو در جاده هستی و داری رانندگی می کنی، فقط آدم های عجیب و غریب هستندکه سرعت مجاز را رعایت می کنند. اما تو که عجله داری. از این گذشته، تو اصلا راننده ی رالی به دنیا آمده ای. سرعت مجاز فقط برای پیرزن هاست. تو در هر جایی می توانی با سرعت 200 کیلومتر در ساعت برانی و شرط می بندم که گاهی هم این کار را می کنی و هرگز هم مشکلی نداشته ای. کمترین کاری که راننده ای مثل تو می تواند انجام دهد، رانندگی با هر سرعتی است که دلش بخواهد.
راستی، کمربند ایمنی ات را می بندی؟ نکند تصادف کنی؟ هی، بند آن سر شانه ات را اذیت می کند، نه؟ غیر از این، در جایی خوانده ای که بهتر است از کمربند ایمنی استفاده نشود چون اگر موقعیت اضطراری پیش بیاید و آدم مجبور شود از اتومبیل بیرون بپرد، آن جا گیر می افتد؛ منظورم مواقعی اضطراری مثل خرید سیگار و یا این جور چیز هاست.
راستی، وقتی می خواهی خط عوض کنی، چراغ راهنما می زنی؟ برای چه؟ درست است، این مشکل دیگران است نه تو. خوب حالا موتور اتومبیلت را تنظیم کرده ای؟ ترمز ها را چطور؟ اگر وقت داشتی که این کار را می کردی. کو فرصت؟ تو که گرفتاری. بگذار راننده های دیگر نگران تو باشند. تو که وقت نداری نگران آن ها باشی. تو هیچ وقت تصادف نمی کنی. منظورم این است تا به حال قبض جریمه نگرفته ای، درست است؟

سیگار کشیدن: هی، تو که بچه نیستی. هر کار دلت بخواهد می توانی بکنی. حالا به تو چه که هزاران هشدار وجود دارد که سیگار تو را می کشد یا باعث ابتلا به سرطان کبد و ریه می شود. راستی فیلمی را دیدی که جان وین در آن بازی می کرد و همه ی آدم های توی فیلم سیگار می کشیدند؟ البته که سیگاری بودند. تازه، همه ی آدم های فیلم های گانگستری هم سیگار می کشند. اصلا تا به حال با آدمی برخورد کرده ای که بگوید عمویش تمام عر سیگار می کشیده و هشتاد و هشت سال هم عمر کرده. سیگار به تو حال می دهد. فقط با یک پک به آن نیکوتین دوست داشتنی راهی ریه ها و خون تو می شود و سلامتت می کند. یک پک عمیق بزن و ببین که یک سوم سیگار خاکستر می شود و نیکوتینش وارد ریه ها و سیستم گردش خونت می شود، کیفش را بکن.

برنامه ریزی برای آینده: اصلا ابدا. تو خوش اقبالی و شادی. تو عزیزی. تو نیاز به لذت لحظه ای داری. خیلی قدرت ذهنی می خواهد که آدم فراسوی این لحظه را در نظر بگیرد. نکن بابا جان. این کارها پیشانی آدم را چروک می اندازد. حالا که چه، برادر من؟ یک سری برنامه و آمار و ارقام بنویسی و با آن ها زندگی کنی که چه بشود؟ اوه، من که هیچ اعتقادی به این ندارم. من معتقدم واژه ی " بی عرضه" برازنده ی تو نیست. آیا تا به حال دیده ای که جیمز دین در فیلم هایش بنشیند و حساب و کتاب هزینه ها و مخارجش را روی کاغذ بیاورد؟ یا مثلا کلینت ایستوود، تام کروز ، جولیا رابرتز یا الیزابت تیلور؟ پس تو چا باید این کار را بکنی؟ تو خودت اختیار آینده را در دست داری، پس چرا باید نگران آن باشی؟ آینده ی تو همان است که دلت می خواهد.

صاحب خانه شدن: خانه بخری که بقیه ی عمرت اجاره خانه ندهی؟ این که همه اش دردسر است. کلی کار دارد. پر کردن فرم، وام گرفتن از بانک، اسباب کشی. صبر کن. به هر حال این ها همه اش مربوط به آینده است که است که اصلا نباید عین خیالت باشد. آینده، خودش حواسش به تو هست و تو اصلا نباید کاری را که دلت نمی خواهد بکنی.
قابل اعتماد بودن: چیزهایی را که قرض گرفته ای، برگردانی؟ ای بابا! چرا؟ این ها حالا دیگر مال توست و تازه، کی اهمیت می دهد. همیشه یک نفر پیدا می شود که وسایل مورد نیازت را به تو قرض بدهد. پولی را که قرض گرفته ای، پس بدهی؟ گمان نمی کنم. منظورم این است قرض گرفتنی که مجبور باشی آن را برگردانی، یعنی چه؟ این جور قرض ها به چه درد می خورد؟ اصلا مفهوم قرض برای تو چیز دیگری است، معنی اش گرفتن است، و باز تاکید می کنم، وقتی مجبوریم پس بدهیم، اصلا چرا قرض کنیم؟ نه، حتا یک لحظه هم فکرش را نکن.

بهداشت: اوه! یک مثال خوب: اصلا به خودت زحمت نده خودت را تر و تمیز کنی. درست است که تو نمی توانی بوی گند عرق و بوی بد سیگار مانده را از تن و دهان دیگران تحمل کنی، منزجر کننده است، اما وقتی این بو ها از تو پخش می شود، انگار بهترین عطر فرانسوی است. تو حق داری از دیگران انتظار داشته باشی بوی خوب بدهند، اما دیگران در قبال تو چنین حقی ندارند. اصلا این ها در شان تو نیست و مردم باید خوشحال باشند که دور و برت باشند و بوی گندت را تحمل کنند.
آره، در هر یک از این موارد، تو هر کاری دلت خواست می توانی بکنی، اما می توانی به هر دلیلی از دیگران انتقاد کنی، چون تو گل سر سبد بشریت هستی!

karin
12-08-2007, 16:20
به همه کس حسادت کن و غصه ی همه چیز را بخور. به عنوان مثال، چمن همسایه بهتر از مال توست؟ این احتمال را فراموش کن که آن ها بیشتر کار کردند و به آن رسیدند و آبیاری اش کردند و کود دادند. اصلا نباید منطق در مرام تو باشد. صرفا این حقیقت که چمن همسایه عالی و زمردین است، به حد کافی جای غصه خوردن دارد.

باز هم غصه بخور که همسایه ات اتومبیل آخرین مدل دارد ولی مال تو قدیمی است. اصلا به این مورد توجه نکن که او سال های بیشتری کار کرده و زحمت کشیده و تازه، به دانشگاه هم رفته و مدرک گرفته و به همین دلیل شغلش بهتر از شغل توست. همین که او اتومبیلی بهتر از اتومبیل تو دارد، جای حسادت دارد.

راستی، مردی که در رستوران سر میز بغل دستی نشسته چطور؟ یک زن جوان و زیبا همراه اوست و تو ناظری که زنت اصلا به خودش نمی رسد. مهم نیست که زنت صادق ترین موجود در دنیاست. مهم نیست که مهربانی و وفاداری او در طول ده ها سال تو را به کجا رسانده. اصلا این چیزها را فراموش کن. در واقع هر چیز خوبی را در زندگی ات فراموش کن. فکر و ذکرت فقط معطوف به چیزهایی باشد که دیگران دارند و تو نداری.

راستی، بچه ی آن خانم وارد دانشگاه هاروارد شده چون مادرش ساعاتی طولانی صرف درس و مشق او یا فعالیت های خارج از مدرسه اش کرده در حالی که تو آن موقع خر و پفت هوا بوده؟ آن بچه حالا به هاروارد می رود در حالی که بچه ی تو تازه دارد با فلاکت دبیرستان را تمام می کند؟ دلایل زیادی برای حسادت وجود دارد، مخصوصا حالا که خودمان می دانیم کسی که مثل تو نباشد، به طور کلی بازنده است.

دیگر این که زن دوستت خوش هیکل تر از زن توست. البته او به علت رژیم مداوم بدخلق است و همیشه بدزبانی می کند، اما به هر حال هیکلش خوب است و این هم یک دلیل دیگر برای حسادت کردن. شغل شوهر آن زن پولساز تر از شغل شوهر توست. هی، فکر کن وقتی می خواهی از جایی شروع کنی، تقریبا همیشه چیزی برای حسادت کردن وجود دارد و اصلا هیچ چیز نیست که بتواند تو را خوشحال کند. فقط سرت را در لاک خودت فرو کن و غصه بخور و اصلا هم از این کار دست برندار. آن قدر حسادت کن تا خسته شوی.

حسادت کردن سمی بی نظیر است و اگر هر روز به طور مرتب مصرف شود، می تواند هر چیز خوب و شرافتمندانه ای را در زندگی ات تباه کند. بنابراین ... فراموش نکن که دقیقه به دقیقه از آن مصرف کنی! حسادت می تواند روزی آفتابی را به روزی ابری تبدیل کند و احساس آرامش را به خشم و عصبانیت، و آخرین راه را برای اطمینان خاطر از این که تو و تمام اطرافیانت در هر ثانیه به میله ی الکترونیکی اضطراب متصل هستید و گمان می کنم بد نیست به تو بگویم این راهی قطعی است و تو وظیفه داری از هر راهی شده حسادت کنی چرا که وقتی به حد کافی مورد برای حسادت کردن داشته باشی ، به سم دیگران نیازی نداری.

karin
18-08-2007, 15:54
حواست باشد همیشه منتقدی با لحن نیشدار باشی. توجه داشته باش که گله و شکایت کافی در این دنیا وجود ندارد و بیشتر خوشی های دنیا لهو و لعب الکی است. خیلی ها هستند که بی خودی می خندند و اوضاع را آسان می گیرند. تو با آن ها هم نوا نشو. اگر دقیق شوی می بینی که هر کسی و هر چیزی ایرادی دارد و وظیفه ی اصلی تو این است که در وهله ی اول ایراد را پیدا کنی و بعد حتی الامکان با صدای بلند از آن شکایت و انتقاد کنی.


چند مثال ساده می زنم. همسرت در اولین روزی که می خواهد سر کار برود، موهایش را خیلی قشنگ درست کرده. اما تو باید دقت کنی که آیا تک تک تارهای مویش درست سر جای خودش قرار دارد یا نه. به هر حال یک تار مو پیدا کن و همین را مستمسک قرار بده که اصلا هم قشنگ نشده. نگذار او با دل خوش از خانه بیرون برود. شاید او کمی اضافه وزن پیدا کرده باشد. به او بگو که متوجه این چند کیلو اضافه وزن شده ای. مطمئن شو که درست و حسابی حالی اش کرده ای. از این گذشته تو می خواهی سازنده باشی مگر غیر از این است؟


شوهرت تمام روز تعطیل آخر هفته اش را به چمن زدن گذرانده؟ این خیلی خوب است، اما چطور است یک خروار گل هم به او بدهی تا آن ها را هم بکارد و حیاط خانه ات خوشگلتر بشود؟ اصلا چرا باید به او فرصت بدهی روز تعطیل استراحت کند؟ بگذار او در حیاط جان بکند و تو جلوی تلویزیون لم بده و فیلم تماشا کن.


پسرت در آخرین بازی فوتبال درخشید؟ بسیار خوب اما دو تا گل را هم خراب کرد که زدن آن ها از نظر تو آسان بود؟ پس چرا باید این را ندیده بگیری؟


دخترت در ژیمناستیک غوغا می کند؟ خوب است اما اگر او غوغا می کند چرا در آخرین مسابقه مدال طلا نگرفت؟ به هر حال باید به نوعی تحقیر شود و تو سری بخورد. بگذار بفهمد که تو خیلی به او توجه داری و آنقدر از او انتقاد کن تا مستاصل شود و اشکش در بیاید. این باعث می شود از این به بعد کارش را بهتر انجام دهد.


اصلا هدف از بودن تو به عنوان ناظر الهی و منتقد چیست، اگر قرار باشد تمام استعداد های ویژه ی تو هدر برود و اجازه بدهی مردم از کنارت بروند؟ از انتقاد دست نکش و همه را همسر، فرزند، کارمند، دوست و یا هر چیزی را به باد انتقاد بگیر. همه این ها باید بدانند سراپا نقص هستند و نمی شود به امید خدا رهایشان کرد تا خیال کنند معرکه هستند. آنان نیاز به کمک دارند ولی مطمئنا تو اصلا نیازمند کمک نیستی. تو هستی که مهمی، بی عیب و نقصی، و مردم باید به حرف های تو توجه کنند. به هر حال دنیا مکانی چرند و مزخرف است، نه؟ سر دادن ندای انتقاد در هر شرایطی ضمانت می کند که تو مسئولی و همه چیز به تو مربوط است، و همه خیلی شانس آورده اند که تو دارای چنین مقامی هستی.

karin
29-08-2007, 19:00
بعد از من تکرار کن: اصلا به پس انداز احتیاج ندارم. در واقع پس انداز کار آدم های ترسو و بی عرضه است. تو همیشه شغلی عالی خواهی داشت یا در بازار سهام سودی کلان نصیبت می شود و یا دوستانی داری که می توانی به آن ها تکیه کنی. پول مثل میوه سر درخت است که دور و برت ریخته. اصلا حتا یک روز تنگدستی هم در طالع تو نیست. از هر گوشه و کناری برای تو پول می رسد. علاوه بر این بر فرض محال هم که جاری شدن پول به سوی تو کند شود، تو حالتی انعطاف پذیر داری که فرد دیگری ندارد. تو با کم و زیاد می توانی بسازی. بیشتر مردم نمی توانند خودشان را با بی پولی وفق دهند و خرج و دخلشان را با هم جور کنند، اما تو می توانی با یک میلیون دلار در سال همان طور زندگی کنی که با یک پول سیاه. پس اصلا مهم نیست اندوخته ای داشته باشی. تو مبارز هستیو از پا در نمی آیی.

علاوه بر این، باز هم در این مورد فکر کن. پس انداز کار افرادی است که نمی دانند چطور از زمان حال لذت ببرند اما تو که خودت خوب می دانی چطور قدر زندگی را بدانی. تو زمانی دوست داری پول خرج کنی که احساست خوب باشه و وقتی احساس بدی داری، دقیقا می دانی چه طور از پول نقدت استفاده کنی. اگر چیزی را بخواهی اصلا نمی توانی جلوی خودت را بگیری. آدم هایی که با خرج نکردن سر خودشان کلاه می گذارند، پس کی می خواهند از زندگی شان لذت ببرند؟ بازنده ها!. چیزی که تو نخواهی بود. تو قهرمان هستی و اگر دیگران مثل تو نیستند مشکل خودشان است.

منظورم این است که تو هرگز پیر نمی شوی، بازنشسته نمی شوی، و برای گذران زندگی به پول احتیاج نداری. تو اصلا کارت را از دست نمی دهی و مجبور نیستی بابت پرداخت قسط خانه ات بی خواب شوی. برای ودیعه خانه هم محتاج نمی شوی. اصلا هیچ روز بد و ناخوشی در طالعت نیست. پول از در و دیوار برایت می بارد. رکود اقتصادی و اخراج از کار فقط حرف است و تو همیشه می توانی بازنده ها را که پول پس انداز می کنند، به وحشت بیندازی.

خیال می کنی خدای بزرگ چرا پس انداز کننده ها و بدبخت هایی که پول کنار می گذارند را خلق کرده؟ برای این که باشند و به تو پول قرض بدهند. شاید شنیده باشی که می گیند قرض دهنده باش، نه قرض کننده. ولی این جمله برای تو نیست. در حقیقت امتیازی ست برای کسی که به آدمی به عظمت و بزرگی تو قرض می دهد. عده ی زیادی از مردم دنبال پول پس انداز کردن می روند. چه فایده ای برایشان دارد؟ تنها فایده اش این است که به نازنین موجودی مثل تو نزدیک تر شوند. بنابر این در حقشان لطفی کن: پول پس انداز نکن و به آن ها فرصتی بده تا به تو قرض بدهند.

می پرسی اگر پولی را که نیاز داری به تو قرض ندهند چه؟ عزیز دلم چنین چیزی امکان ندارد. پس پول پس انداز نکن تا از اتفاقی که می افتد مات و مبهوت شوی و وقتی یک دفعه به پول احتیاج کنی، یکی از همسایه های خوش مشرب و یا پسر عمویی که مدت هاست از او بی خبری، به سراغت می آید تا کمکت کند. تازه بعدش مساله ی کارت اعتباری، قسط اتومبیل و بیمه هم هست که قدر مسلم همگی رضایتمندانه موعد پرداخت های تو را به تاخیر می اندازند، فقط اگر یک لبخند به رویشان بزنی. نه، البته که نه. آن ها این کار را برای دیگران نمی کنند. فقط برای تو. زندگی بدون پول باد است. دوستانت، وام دهندگان و اساسا هر کسی در زندگی ات آرزویی مرموز دارد که وقتی کم می آوری، به تو کمک مالی شود. فقط خرج کن و خرج کن تا پول هایت تمام شود، و به گونه ای خوشایند غافلگیر می شوی که زندگی بدون پول چقدر راحت تر است.

karin
08-09-2007, 22:29
به بازی سرزنش مشغول شو. همیشه تقصیر کسی دیگر است، یا صرفا بدبیاری بوده. در درس ریاضی رد شده ای؟ معلوم است که معلمت به درد نخور بوده است. بچه های دیگر قبول شدند؟ آن ها سوگلی معلم بودند. پلیس به جرم بی احتیاطی در رانندگی جریمه ات کرد؟ هی، تو کلی مشغله ی فکری داشتی و شب قبل هم دیر خوابیده بودی. از کار اخراج شدی صرفا چون یک هفته سر کار نرفته بودی؟ آخر کدام آدم عاقلی در چنین ساعاتی از روز کار می کند؟


حالا هر چه شده به تو چه که یک جای کار اشتباه از آب در آمده؟ این جور گرفتاری ها مال این است که تو از زبان کسی دیگر بشنوی، نه این که سر خودت بیاید. مگر فراعنه به گله و شکایات این و آن گوش می دادند؟ خدا چطور؟ پس چرا تو؟ اساسا تو هیچ مسئولیتی نداری که کارها را درست انجام دهی و اگر کاری درست انجام نشود، مشکل کسی دیگر است، نه تو. مادرت تو را بزرگ نکرده که کسی سرت داد بزند. قانونی ساده در این دنیا وجود دارد: اگر موردی بد پیش بیاید، بخت و اقبال نامیمون کسی دیگر باعث شده این طور شود و هیچ لزومی ندارد تو در این مورد چیزی بشنوی.


تا حالا دیگر دنیا باید فهمید باشد که اصولا انتقاد هیچ جنبه ی خوبی ندارد و مهم تر اینکه هیچ درست نیست از تو انتقاد شود. تو آزادی، در واقع تو می توانی توهین کنی و دیگران را سرزنش کنی، چرا که تو نماینده ی تام الاختیار خدای بزرگ در زمین هستی و گل سرسبد همه، درست می گویم، نه؟ بسیار خوب، به حد کافی گفته شد. لازم نیست کسی تو را سرزنش کند. اوه، راستی، همیشه هر کاری را که به خوبی انجام می شود به پای خودت بنویس و هر کار بدی را انکار کن. خودت این را از قبل می دانستی، نه؟

magmagf
11-09-2007, 18:08
سلام به همه دوستان عزیز
لطفا از به هم ریختن تاپیک و دادن پست های بی ربط خودداری کنید
تا پاک کردن پست های اضافه به طور موقت تاپیک را قفل می کنم
ممنون

Marichka
13-09-2007, 23:24
سلام به همه دوستان عزیز
لطفا از به هم ریختن تاپیک و دادن پست های بی ربط خودداری کنید
تا پاک کردن پست های اضافه به طور موقت تاپیک را قفل می کنم
ممنون


سلام

تاپيك ويرايش و بازگشايي شد...

پايدار و پيروز باشيد :20: