PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 [8] 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

.::. RoNikA .::.
01-09-2008, 20:54
-تو كجايي؟
در گسترهْ بي‌مرز اين جهان
تو كجايي؟
-من در دوردست‌ترين جاي جهان ايستاده‌ام:
كنار تو.
-تو كجايي؟
در گسترهْ ناپاك اين جهان
تو كجايي؟
–من در ناپاك‌ترين مقام جهان ايستاده‌ام:
بر سبزه شور اين رود بزرگ كه مي‌سرايد
براي تو.

احمد شاملو

Mist
01-09-2008, 23:00
عشـــــــــــــــــــــــ ــق

در عين ناباوری و در کوچه پس کوچه های نااميدی

در شبی تاريک و بی مهتاب تنهای تنها ميرفتم

نه نوری نه اميدی

بی پناه و بدون تکيه گاه

خداوندا امشب حتی مهتاب هم از من روی گردانده

و نمی خواهد من را ببيند ,شايد او بتواند چراغ راهم شود

خدايا من از تنهايی ميترسم ............من هيچگاه تنها نبوده ام

حالا چرا اين چنين مرا در تاريکی رها کرده ای .....من در انتهای تنهايي هايم

ياد او را همرا داشتم

(....)

عشق هرگز قادر به تملک نيست

عشق آزادی بخشيدن به ديگري ست

عشق هديه ای نامشروط است

عشق معامله نيست

عشق يعنی خطر کردن

عشق يعنی تنهايی

يعنی رهايی از وجود انسانيت يعنی غم وغصه

عشق تجارت نيست

اگر عاشقی، رسم عاشق کِشی را ياد بگير

گدايی عشق، رسم تازه کاران است اما تو تازه کار نيستی

تو در اين کار, کار کشته شدی

اگر کسی در اين جهان وجود دارد که از ديدنش رنگ رخساره ات

تغيیر ميکند

و صدای قلبت ابرويت را به تاراج ميبرد

مهم اين نيست که مال تو باشد

مهم اين است که فقط باشد

زندگی کند

لذت ببرد

نفس بکشد

و دل تو از نوشيدنش سيراب شود

ونگاهت بدرقه ی راهش باشد

اما باز تو تنها نيستی

همه با توييم . ياد و خاطره او........... نيز با توست

و بدان . وصل مرگ عشق است



ترا می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

توئی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس،مرغی اسیرم

***

ز پشت میله های سرد و تیره

نگاه حسرتم حیران به رویت

در این فکرم که دستی پیش آید

و من نا گه گشایم پر به سویت

***

در این فکرم که در یک لحظه غفلت

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

***

در این فکرم من و دانم که هرگز

مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نیست

***

ز پشت میله ها،هر صبح روشن

نگاه کودکی خندد به رویم

چو من سر می کنم آواز شادی

لبش با بوسه می آید به سویم

***

اگر ای آسمان خواهم که یک روز

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم کودک گریان چه گویم

ز من بگذر که من مرغی اسیرم

***

من آن شمعم که با سوز دل خویش

فروزان می کنم ویرانه ای را

اگر خواهم که خاموشی گزینم

پریشان می کنم کاشانه ای را


عشــــــــق شروع زندگیست

عشـــق رفتن به بیابان تنهایی هاست … عشق آمدن از دریای مهربانی

عشـــــــــق خوردن امواج به ساحل دلتنگی هاست

عشــق خوردن متقاطع ها بهم است … عشق نخوردن موازی ها به یکدیگر

عشــــــــق پرواز عقابی بر بلندی هاست… عشق فریاد نهنگی در عمق دریایی

عشــق درد و دل زنبوری در گوش گلهاست…عشق رقصیدن ماهی بین مرجانی

عشــــــــق نفس گرم مادر است …عشق دستان پینه بسته ی پدری

عشــق دیدن یه قناری از پشت میله های قفس است

عشــــــــق دمیدن روح در کالبد بی جان پرنده ای

عشــق اوج خواستن است


تا شقایق هست زندگی باید کرد!!!

eshghe eskate
02-09-2008, 00:16
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
آراسته کن تو مجلس ما
تا کی کمر و کلاه و موزه
تا کی سفر و نشاط صحرا
امروز زمانه خوش گذاریم
بدرود کنیم دی و فردا
من طاقت هجر تو ندارم
با تو چکنم به جز مدارا

eshghe eskate
02-09-2008, 00:25
بنده‌ی یک دل منم بند قبای ترا
چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا
خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار
من ننشانم ز جان باد هوای ترا
کاش رخ من بدی خاک کف پای تو
بوسه مگر دادمی من کف پای ترا
گر بود ای شوخ چشم رای تو بر خون من
بر سر و دیده نهم رایت رای ترا
تیر جفای تو هست دلکش جان دوز من
جعبه ز سینه کنم تیر جفای ترا
بار نیامد دلم در شکن زلف تو
گر نه به گردن کشم بار بلای ترا
بنده سنایی ترا بندگی از جان کند
گوی کلاه ترا بند قبای ترا

eshghe eskate
02-09-2008, 00:28
من کیم کاندیشه‌ی تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایسته‌ی غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایه‌ی من شد چرا هر گه که من
روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا
هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم
جمله‌ی عالم طفیل آن نفس باشد مرا
هز رمان ز امید وصل تو دل خود خوش کنم
باز گویم نه چه جای این هوس باشد مرا
چون خیال خاکپایت می‌نبیند چشم من
بر وصال تو چگونه دست رس باشد مرا

eshghe eskate
02-09-2008, 00:32
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
همچو خون دل نهاده ای پسر صد جام را
دام کن بر طرف بام از حلقه‌های زلف خویش
چون که جان در جام کردی تنگ در کش جام را
کاش کیکاووس پر کن زان سهیل شامیان
زیر خط حکم درکش ملک زال و سام را
چرخ بی آرام را اندر جهان آرام نیست
بند کن در می پرستی چرخ بی آرام را

eshghe eskate
02-09-2008, 00:33
جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را
با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب
جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را
جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را
گر شب وصلت نماید مر شب معراج را
نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل می‌باید دمادم مست بیگه خیز را
آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا
در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را

magmagf
02-09-2008, 04:52
به دور می رفتم

به جستجوی راز جهان

که دودکش خانه‌ات را دیدم

نزدیک که شدم

دریافتم آنچه به دنبالش بودم تویی

magmagf
02-09-2008, 05:03
به میوه فروشی رفتم

گیلاس ها

در گوش هم پچ پچ می کردند

در (میشخاص)

دو زرد آلو

عاشق همدیگر شده اند.



جلیل صفربیگی

magmagf
02-09-2008, 05:03
وقتی که می بینمت

پرنده ای در گلویم آواز می خواند

اسبی در سرم شیهه می کشد

و باران

و باران

و باران

magmagf
02-09-2008, 05:13
بیا با تنت بوی باران بگیرم

دو تا سیب سرخ از درختان بگیرم

بدزدم نفس هات را از دهانت

قدم هات را از خیابان بگیرم!

تو ترکیب اکسیژن و ماه باشی

من از دم زدن های تو جان بگیرم

زلیخا شوم با نفس های خونی

بیایم دلت را به دندان بگیرم!

می ارزد بغل کردنت زیر باران

به سیبی که از دست شیطان بگیرم!

Mehran
02-09-2008, 11:06
عاشق چشمان پر مهر توام رویای من
خسته از این همه عاشق شدنم دنیای من
راه بی آغاز عشقت را به پایان برده ام
من ندانستم که پایانی ندارد عشق بی پروای من
من نمی خواهم شوم فرهاد و شیرینم شوی
عشقشان پایان شیرینی ندارد عشق بی همتای من
در میان قلب من راهی ندارد دیگری
یا تو می آیی یا خاموش می گردد دل تنهای من

با تشکر مهران ...

Mehran
02-09-2008, 11:11
دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند يک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ي تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت يک پرده تور
که تو هرروز آن را
به کناري بزني
دل من ساکن ديوارو دري
که تو هرروز از آن مي گذري
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه يک باغچه بود
که تو هرروز به آن مي نگري
دل من راديدي؟
ساکن کفش تو بود
يادت هست؟
با تشکر مهران ...

MaaRyaaMi
02-09-2008, 12:43
همین دقیقه همین ساعت...آفتاب,درست
کنار حوض,کمی سایه داشت روز نخست
تو کنج باغچه گل های سرخ می چیدی...
پس از گذشتن یک سال یادم است درست
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست
چه قدر نامه نوشتم...دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای ساده سست
دوباره نامه ی من...شهر بی وفا شده است
چه خلوت است در این روزها اداره ی پست!

MaaRyaaMi
02-09-2008, 20:30
در کوچه های این خیابان
هر روز
زندگی
عشق هم
گاه گاهی
خودنمایی
می کند
***
در خاطرات کودکی
در دوستی
که زیبا وشاد
قانون
انسان بودن است
عاشق میشوم
***
تو اما!
آن سوی خاطره
صدایم می کنی
و پاکدامنانه
لبخند می زنی...

eshghe eskate
03-09-2008, 01:01
به عالم هر دلی کاو هوشمند است
به زنجیر جنون عشق، بند است
به جای سدر و کافورم پس از مرگ
غبار خاک کوی او، پسند است
به کف دارند خلقی نقد جانها
سرت گردم، مگر بوسی به چند است؟
حدیث علم رسمی، در خرابات
برای دفع چشم بد، سپند است
پس از مردن، غباری زان سر کوی
به جای سدر و کافورم، پسند است
طمع در میوه‌ی وصلش، بهائی
مکن، کان میوه بر شاخ بلند است
بهائی گرچه می‌آید ز کعبه
همان دردی کش زناربند است

eshghe eskate
03-09-2008, 01:09
مژده‌ی وصل توام ساخته بیتاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب
گریه بس کرده‌ام ای جغد نشین فارغ بال
که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب
دورم از خاک در یار و ، به مردن نزدیک
چون کنم چاره‌ی من چیست در این باب امشب
بسکه در مجلس ما رفت سخن ز آتش شوق
نفسی گرم نشد دیده‌ی احباب امشب
شمع سان پرگهر اشک کناری دارم
وحشی از دوری آن گوهر سیراب امشب

magmagf
03-09-2008, 07:10
من از افسانه ها پریده ام بیرون

تمام راه را لی لی آمده ام

قدمی یک بار زمین خورده ام

و از سر انگشتانم ترانه می چکد

من دختر ققنوسم

از خاکسترم عشق شما جان می گیرد

magmagf
03-09-2008, 07:14
نگران نباش

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

نهایتش این است که

دفتر چه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود

magmagf
03-09-2008, 07:24
يک نفر پشت تابستان

با صدای کافوری اش شعر میگويد

و با چشمانی که ندارد

سراپايم را می دود

يک نفر هر چند دور ، ولی نزديک

با عطر سکوت

بوی گريه

طعم خواب

برای به بار ننشستن آرزوهای دخترکی با پيراهن من

لالايی تسکين می خواند

magmagf
03-09-2008, 07:24
من نمی دانم کی یا کجا

اما به هر حال خودم را پهن کرده ام کف زمین

من روی خودم راه می روم

بالا می پرم پایین می آیم

روی خودم لی لی می کنم ، اما سوت نمی زنم

روی خودم از خودم می برم ، جایزه می گیرم

من حتی روی خودم خیلی چیزها می دانم

مثلا اینکه همه نوشته هایم بد است

اما تو مجبوری همه شان را بخوانی

و باور کنی

دیوانه ای دوستت دارد

Mehran
03-09-2008, 11:23
دیگر بخار چای تلخ نمی رقصد
دیگر سایه های پشت در نمی لرزند
اینجا انتظار خشکیده است
و زمان سرعت را خواب می بیند
خوشبختی ست یا سیاه بختی
چشم به در ماندن و
انتظار دیدن تاریکی یک سایه منسجم
قلمی ست و دفتری کهنه
که تن پوش جامه های دریده یک فکرند
دویدن هزاران خاطره
در پایکوبی باران چشمان
اینجا نفس ها کوتاه می خوانند
و دل مستانه و مسرانه
بر حجم تکیده سینه می کوبانند
جای تو خالیست.....
جای تو نه در سر نه در سینه...
نه در خواب نه در سراب....
در حجم این دنیای پر هیاهو خالیست.....

با تشکر مهران ...

iranzerozone
03-09-2008, 14:42
هر چه دارم از تو دارم

ای همه دار و ندارم

با تو آرومم و بی تو بیقرار بیقرارم

گفتی باشم حالا هستم چشم به راه یه نگاهت

میدونم منو می بینی که نشستم سر راهت

با تو کوچه های بن بست میرسن به کهکشونا

با تو بیراهه یه راهه یه نشون بی نشونا

اونا که از تو نشونی روی پیشونی ندارن

داغشون رو دلشونه خم به ابرو نمیارن

رسم من فرشتگی نیست ،من که درگیر زمینم

تو خودت اینو می خواستی

من یه آدمم همینم

اونی که رو دوش خسته اش یه امانت از تو داره

گاهی کم میاره اما، این امانت رو میاره

Snow_Girl
03-09-2008, 23:24
چرا اميد بر(عشق) عبث است؟
چرا در بستر آغوش او خفت؟
چرا راز دل ديوانه اش را
به گوش عاشق بي گانه خو گفت؟

magmagf
04-09-2008, 06:41
مگر آرزوی یک دل کوچک

از این سرزمین چند وجبی

چند متر است؟

قلب سفر برای دیدن توست

که می تپد

magmagf
04-09-2008, 06:55
این جادوی عشق هست و دیگر هیچ

بر من نخند

که دلم برای حرفهای ناگفته

نگاه نگران

نفس های نرم

و سینه پر تپش ات

تنگ می شود . . .

. . . . . . . . . . . . . .

جادوی عشق را باور کن

magmagf
04-09-2008, 06:56
در خیابان

به چشمهایی

که چیزی جز تو نمی پرسند

چه بگویم؟

magmagf
04-09-2008, 06:59
بی شک از اسمان می اید

که با دیدار هر ماه نو بالا می گیرد

جنون نشسته در نگاه بریشانم را می گویم!

وگر نه خوب می دانم

که گرمای خورشید عشق تو را

هرگز گناهی نبوده است.

magmagf
04-09-2008, 07:02
دلم به بوی تو آغشته است

کجای جهان رفته ای

نشان قدم هایت …چون دان پرندگان…

همه سویی ریخته است

Mehran
04-09-2008, 09:15
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را
گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را
گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را
رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را
از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را
طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را
صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را
جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی را
با تشکر مهران ...

Mehran
04-09-2008, 09:25
پيكر تراش پيرم و با تيشه خيال
يك شب تو را ز مرمر شعر آفريده ام
تا در دو چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سيه را خريده ام
با تشکر مهران ...

دل تنگم
05-09-2008, 00:33
سوسو بزن آیینه مجنون تو خواهد شد
خورشید پنهان گشته ی خون تو خواهد شد

دریا که از یاحل به ساحل می رود آبی
شرمنده ی یک جرعه جیحون تو خواهد شد

در باغ اگر باران چشمانت فرو ریزد
گل پیرهن وا کرده گلگون تو خواهد شد

می بینم ای شرقی ترین لبخند بغض آلود
شب را که حیران از شبیخون تو خواهد شد

می سازد از دستان آتش رد پایت را
خاکستر خاکی که در خون تو خواهد شد

دل تنگم
05-09-2008, 00:35
چشم بستي و ماه پنهان كردي
آن چهره ی بي گناه پنهان كردي
اي عشق چو آب زير ِكاهي بودي
آتش در زير كاه پنهان كردي

گفتند فقط مترسك و چوبي بود
چوبي كه فقط حكايت خوبي بود
باد آمد و دكمه ی مترسك وا شد
بر سينه ی او مسيح مصلوبي بود

بر شانه ی من نشستي و دستانت ـ
بستند و به گردنت طنابي، جانت ـ
با ماندن من بود مرا تير زدند
ما كشته شديم و تن آويزانت...

مي خواهي از اين کلبه تارم بروي
اين گونه غريب از کنارم بروي
يک لقمه نان هست که با هم بخوريم
امشب به خدا نمي گذارم بروي

magmagf
05-09-2008, 06:34
چه با کجاوه

چه با هواپیما

فاصله دورت نمی کنه

شعرم که بخواهد . . . اینجایی

magmagf
05-09-2008, 06:35
در این سیاره تاریک

نور معنی نجات است

و تو نور بودی

برای تو

دعا خواهم کرد

magmagf
05-09-2008, 06:36
دست های من پر از تو بود

رو به هر که بنشینم

رو به روی توام…….

magmagf
05-09-2008, 06:39
وقتی که برف

شاخه گل سرخی را خم کرد

مردی گریست

او

عاشق شده بود

MaaRyaaMi
05-09-2008, 12:18
از کنار روزهایی که سخت می گذرند
دست بر هر چه می کشم بوی تو را می گیرد
از کنار ثانیه های سکوت
و لب هایم که با نام تو باز می شوند
اینجا هوا هوای از تو سرون است
روزها را از لب لحظه ها پس می گیرم
تنها تو تسلای منی
با این همه دوری
نزدیک رویاهایم بیدار می شوی
در شکوه روزی که برای توست
جای دستانت در آیینه خالیست
سالروز تولدت مبارک
ای آشنـــای سالهای دور...

MaaRyaaMi
05-09-2008, 12:39
برایت بلیط یک کنسرت را در مه و باران گرفته بودم
نیامدی اعتبار بلیط تمام شد
مثل من که روزی تمام شدم
مثل تو که روزی تمام خواهی شد...

MaaRyaaMi
05-09-2008, 12:45
کنار پنجره ی پاییز
دلم بهار را بهانه ی باران می گرفت
خطوط تند خیابان
خنده را بر لبانم خط زدند!
اقرار می کنم
اینجا هنوز بوی اقاقیا نمی آید!

MaaRyaaMi
05-09-2008, 12:52
چرخش تند لاستیک های ماشین
تو را به جلو می راند
گام های سست راه
من را به عقب.
جاده از همان جایی تمام شد
که ستاره آغازش را نشان کرده بود.
شبهایی که دست به ماه
لب به تب
واژه به هذیان کشیده بودند
طلوع می کنند
سپیده که سر بزند
من آغاز می شوم
تو به پایان می رسی

MaaRyaaMi
05-09-2008, 13:22
گل های مریم را در آب انداخته ام
کنار عکست عود روشن کرده ام
ته سیگار های سوخته را دور ریخته ام
پرنیان دیدار پوشیده ام و منتظر...
گویی صدای پای کسی پشت دیوارها
مرا نوید رسیدنت می دهد.
بیا دارم سازم را کوک می کنم
می خواهم ترانه ی قدم هایت را امشب بنوازم.

Snow_Girl
05-09-2008, 17:07
پائيز

از چه ره ي طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم را
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را


پائيز،اي مسافر خاك آلود

در دامن تچه چيز نهان داري
جز برگ هاي مرده و خشكيده
ديگر چه ثروتي به جهان داري

جز غم چه ميدهد به دل شاعر
سنگين،غروب تيره و خاموشت؟
جز سردي و ملال چه چه ميبخشد
بر جان درد مند آغوشت؟

در دامن سكوت غم افزايت
اندوه خفته ميدهد آزارم
آن آرزوي گمشده مي رقصد
در پرده هاي مبهم پندارم

پائيز،اي سرود خيال انگيز
پائيز،اي ترانه ي محنت بار
پائيز،اي تبسم افسرده
بر چه رهي طبيعت افسونكار


فروغ فرخ زاد

MaaRyaaMi
05-09-2008, 17:56
از بی حوصلگی هایی که تا من است
و غرور سنگینی که من!
به سجود جاده های نا بهنگامی
وشعرهایی که شب و روزم
شب و روزم..

این راه را آمده یا نیامده به انتها رسیده ام
کنار شب کلاه مرد خسته ای که نای سفر نداشت
و دهان گناه آلودی که در رویاهای من خمیازه می کشید
شاید این تقدیر دور
به برودت تنهایی جاده می رسد
بی من از تو
یا بی تو از من
هرجای این زمین یائسه
ایمان دارم به باران که نهال فردا را کف دستهایم خواهد کاشت.

چه این قصه را دوباره بخوانی
چه از دل من بروی
آخر شعر من به جنگل های شمال می رسد...

MaaRyaaMi
05-09-2008, 18:14
خراش می زنند این خط های خط خطی
لبخند دخترکی را که باد برد
باغی که سهم خود را از پاییز گرفت
و سردی نفس ها
یعنی همیشه زمستان!
اگر باد از جانب موافق وزید
شعر دیگرم را به تو تقدیم خواهم کرد...
و امروز تمام بادهای جهان موافق قدم های ما می وزند
تمام شعرهایم برای تو
از امروز تا همیشه

MaaRyaaMi
05-09-2008, 18:18
گوشی را بردار
دارد دلم زنگ می‌زند
از آهن نیست اما
در هوای تو
خیس از بارانی که می‌دانی از آسمان ِ کجا باریده ‌است
دارد زنگ می‌زند
گوش کن
چگونه از همیشه بلندتر
مانند طنینِ یک فریاد
صدای زنگ پیچیده در اتاقت
دلم دارد زنگ می‌زند
گوشی را بردار...

MaaRyaaMi
05-09-2008, 18:36
اگر سكوت ِ اين گستره ي بي ستاره مجالي دهد،
مي خواهم بگويم : سلام!
اگر دلواپسي ِ آن همه ترانه ي بي تعبير مهلتي دهد،
مي خواهم از بي پناهي ِ پروانه ها برايت بگويم!
از كوچه هاي بي چراغ!
از اين حصار ِ هر ور ِ ديوار!
از اين ترانه ي تار...
مدتي بود كه دست و دلم به تدارك ِ ترانه نمي رفت!
كم كم اين حكايت ِ ديده و دل،
كه ورد ِ زبان ِ كوچه نشينان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
كه ديگر صداي تو را در سكوت ِ تنهايي نخواهم شنيد!
راستي در اين هفته هاي بي ترانه كجا بودي؟
كجا بودي كه صداي من و اين دفتر ِ سفيد،
به گوشت نمي رسيد؟
تمام دامنه ي دريا را گشتم تا پيدايت كردم!
آخر اين رسم و روال ِ رفاقت است،
كه دي نيمه راه ِ رؤيا رهايم كني؟
مي دانم!
تمام اهالي اين حوالي گهگاه عاشق مي شوند!
اما شمار ِ آنهايي كه عاشق مي مانند،
از انگشتان ِ دستم بيشتر نيست!
يكيشان همان شاعري كه گمان مي كرد،
در دوردست ِ دريا اميدي نيست!
مي ترسيدم - خداي نكرده ! -
آنقدر در غربت ِ گريه هايم بماني،
تا از سكوي سرودن ِ تصويرت سقوط كنم!

دل تنگم
06-09-2008, 23:33
يك شب نشان خانه ي ما را به ياد آر
شيرين ترين ترانه ي ما را به ياد آر

محنت كش زمانه شدم آشناي عشق
فرياد عاشقانه ي ما را به ياد آر

در كوچه هاي شهر طنين صداي ماست
گلبانگ صادقانه ي ما را به ياد آر

هر دم به ياد تو دل ما را بهانه اي ست
گلواژه ي بهانه ي ما را به ياد آر

يك لحضه اين زمانه به كامم نبوده است
كج بودن زمانه ي ما را به ياد آر

در آسمان بختِ من يك ستاره نيست
يك شب نشان خانه ي ما را به ياد آر

دل تنگم
07-09-2008, 04:44
بفرست به هر جا که دلت خواست - نشانی- هستم

تا لمس کند خط به خطِ متن ِ شما را دستم

از آلبوم ِ ماه دو تا تمبر بزن، پُستش کُن

تا آدرس ِ گوشه ی مَتنت بشود پیوستم

magmagf
07-09-2008, 05:25
در ميانه‌ي اين متن

هر غروب

رهگذراني تشنه بي اجازه‌ي پاسبانها

به فردا مي انديشند

در ميانه‌ي اين متن

عطر ليمو و الوند جاريست

و چشماني که زندگي در آن روييده‌است و

تو سبز شده‌اي !

حالا اين متن تابلو ندارد و

مانتو نمي پوشد و

چوپي به دست

ساده‌تر از نگاه گنجشک هاي سيم زمستان

در کنار باران و ليمو و الوند

جاري ات مي کند

{ اين متن را هيچ معلمي نمره نمي دهد }

در کنار زندگي کمي الوند لازم است !

eshghe eskate
07-09-2008, 19:28
عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید

این عشق به اختیار نبود

دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرید نام عاشق

تا دفتر عشق بر نخوانید

آب رخ عاشقان مریزید

تا آب ز چشم خود نرانید

معشوقه وفا به کس نجوید

هر چند ز دیده خون چکانید

اینست رضای او که اکنون

بر روی زمین یکی نمانید

اینست سخن که گفته آمد

گر نیست درست بر مخوانید

بسیار جفا کشید آخر

او را به مراد او رسانید

اینست نصیحت سنایی

عاشق مشوید اگر توانید

دل تنگم
07-09-2008, 21:05
موى من گشت سپيد از غم چشم سيهى
نه عجب كز پى شب جلوه كند صبحگهى

چشم مست تو سلامت چه غم ار در ره عشق
خرمن دلشده اى سوخت ز برق نگهى

اشك من نرم نسازد دل سنگين ترا
آب هر چند گشايد ز دل سنگ، رهى

آسمان دلم از مهر مهى روشن شد
خرم آن دل كه شود جلوه گه مهر مهى

از دو عالم به دو چيز است «پزشكى» مايل
يار خورشيد رخى، ماه شب چاردهى

دل تنگم
07-09-2008, 21:06
از آن شبي كه به دل راز عشق حك كردي
مرا دچار همين درد مشترك كردي.

و با نگاه صميمي خويش اي زيبا؛‌
بلور خاطر من را پر از تر ك كردي.

به يك اشاره خود گوش خسته دل را،
دوباره تشنه آواز ني لبك كردي.

چه سرنوشت عجيبي كه بعد از اين همه وقت،
به ساده بودن قلبم دوباره شك كردي.

غروب بود كه ناگه جدا شدي از من،
و زخمهاي دلم را پر از نمك كردي.

دوباره شعر قشنگي شده است ميدانم:
تو در سرودن شعرم به من كمك كردي...

magmagf
08-09-2008, 05:18
تعريف عشق، مثل نگاه تو مشكل است
شايد كه عشق، سيب قشنگ مقابل است

تعريف عشق از لب سرخت شنيدني است
تعريف عشق از لب سرخ تو كامل است

شايد كه عشق منطقه‌اي از جمال توست
شايد كه عشق هم به جمال تو مايل است

حوا ... عجب جمال شگفتي خداي من!
باور نمي‌كنم كه خمير تو از گل است

زيبا شدي اگر تو، گناهي نكرده‌اي
اظهار زهد، پيش جمال تو مشكل است

كردم هبوط من اگر از لمس سيب تو
جرم تو نيست، جرم بزرگ من و دل است

حوا، بيا براي دلم يك غزل بخند
بي‌خنده تو زندگي‌ام دور باطل است

بوي بهشت مي‌شنوم از جمال تو
هر جا تويي، بهشت خدا در مقابل است

حوا، دلم هواي تو را مي‌كند هنوز
حوا، دلم به بوي وصال تو مايل است

من سيب سرخ عشق تو را چيده‌ام، بلي
اين سيب سرخ، تا به ابد سهم اين دل است

magmagf
08-09-2008, 05:20
با هر چه عشق
نام تو را می‌توان نوشت

با هر چه رود

راه تو را می‌توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دست‌های روشن تو می‌توان گشود

magmagf
08-09-2008, 05:33
یکی از این روزها

از خاکستر خود بر می خیزم

تو آمده ای

و جهان کنار تو

علف زاری مه آلود

یا تیرک شکسته تلفن نیست

شور است و امید

رستگاری ابدی

دیگر به مرگ نمی اندیشم

زیبایی تو

مرا نجات داده است

magmagf
08-09-2008, 05:36
دیر رسیدم

رد نگاه تو را

بر در

بر پله ها و پنجره ها

می گیرم و

می گریم

zooey
08-09-2008, 09:52
دلهره ی نبودنت

در خرمن احساسم

چون پرنده ای گستاخ

هجوم می آورد

و این در حالیست که من

در این مجادله ی یک طرفه

مترسکی بیش نیستم

ghazal_ak
08-09-2008, 12:58
تو معصومی مثل تنهایی من
شریک غصه های شبنم و نور
تو تنهایی مثل معصومی من
رفیق قله های پاک و مغرور
ببین ، من آخرین برگ درختم
درخت زخمی از تیغ زمستون
منو راحت کن از تنهایی من
منو پاکیزه کن با غسل بارون
تو تنها حادثه ، تنها امیدی
برای قلب من ، این قلب مسموم
ردای روشن آمرزشی تو
برای این تن محکوم محکوم

ghazal_ak
08-09-2008, 13:11
دوستت خواهم داشت

به همین واژه ی تبدار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین قلب گرفتار قسم

دوستت خواهم داشت

به دل خسته وُ بیمار قسم

دوستت خواهم داشت

به تو و لحظه ی دیدار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین حسرت بسیار قسم

دوستت خواهم داشت

به عیار تو به معیار قسم

دوستت خواهم داشت

به گُلِ سایه ی دیوار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین لحظه ی اقرار قسم

دوستت خواهم داشت

MaaRyaaMi
08-09-2008, 20:26
بهار نارنج ها نگاه تو را دارند
کاش دروغ نمي گفتم
که دلم براي هيچ ستاره اي تنگ نمي شود
بعد رفتن تو اولين ستاره اي که افتاد پيرم کرد
رنج قشنگي نبود
چشم هايت را باختن در حجم کوچک اتاق
و گريه کردن در اندوه قرن تکيده ي سلام
بوي باغچه...دست هاي مادرم
هميشه زخم طعنه هاي ناگفته
در رديف واژه هاي شاعرند
تو که يک دنيا فاصله بودي
براي لبخند دوباره ام
و يک پنجره طعم باران
که در رقص شيشه هاي خاک گرفته مي شکست
يک دنيا دوستت داشتم برايت کافي نبود؟
يک شب در بطن چشم هايت
دوباره زايش تازه را آغاز کردم
کافي نبود؟
شايد گناه از من نباشد
شايد قافيه ها مقصرند
که هي در چارچوب ذهنم تکرار مي شوند
اينجا حس عجيب و بيهوده اي جاري است
اینجا رویای دل سپردن به قطعه ای نا موزون
در کلام خسته شب های خمیازه و دروغ راه می رود
و خودش را در ثانیه ای گم می کند
کاش تو را هیچ وقت دروغ نمی گفتم...

t.s.m.t
09-09-2008, 07:23
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بد بیاران پرس
گدای فقر را همت نداند تاخت تا شیراز
به تبریز آی و از نزدیک حال شهریاران پرس

Mehran
09-09-2008, 11:22
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
با تشکر مهران ...

Mehran
09-09-2008, 11:27
من همان عاشق ديرينم
و عصر هاي ديدار همانگونه دلپذير و خاكسترين
اگر هواي دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پاي كن
كه در گذرگه متروك
تمشك هاي وحشي گسترانيده اند
از بانگ سگ ها آشفته مشو
ديريست كه بوي تو را مي جويند
اين وفاداران
حضور دوست را بر من مژده مي دهند
با تشکر مهران ...

Mehran
09-09-2008, 11:29
اندكي شبيه دريا شده ام
همين دريايي كه در حوض خانه ي همسايه است
دهانم طعم آبي گرفته
پاهايم جلبك بسته
و در دلم هزار ماهي بي نام و نشان آشيانه كرده
باز هم نيستي
غروب چهارشنبه
و كسي ناشناس واژه هاي علاقه را سر مي برد
و كنج آواز مردگان مي اندازد
نمي دانم
شايد آخر دنياست
كه عقربه ها به بن بست رسيده اند
كاش بيايي
سر بر شانه ات بگذارم
و عريان ترين حرف هايم را
شبيه هق هق پرنده هاي پر شكسته
يادت بياورم
هيچ لازم نيست دلهره ي آيينه
از روييدن باد را به رخم بكشي
من آن قدر طعم گس آيينه را چشيده ام
كه محرم ترين آشناي باران شده ام
آه ، عزيزم ، رايحه ات پيچيده
بگو كجاي سه شنبه اي
هنوز اما خيلي صبورم
كه مي نشينم و از ته آيينه برايت انار مي چينم
تا كي بگويم برگرد
و تو بادبادكي را كه ته دريا به جلبك ها گير كرده
بهانه بياوري براي نيامدنت
اصلا بگذار طعم خاكستري شب رابچشم
بگذار آن قدر شبيه دريا شوم
كه تو ديگر به چشم نيايي
بگذار بميرم ...
با تشکر مهران ...

amir 69
09-09-2008, 15:21
يك صبحدم ، نثار تو ،

گلهاي ياس را

از شاخه چيده ام

اينك ، هميشه

ياد تو را مي پراكند

ياس سپيده دم !

amir 69
09-09-2008, 15:22
مگر نه اینکه

خدا تو را قسمت من کرد؟

میخواهم برای تو خودم را قسمت کنم

تکه تکه

ذره ذره

تا بیشتر نگاهت کنم

و بیشتر نگاهم کنی

و بیشتر که دلت تنگ شد

سهم خودت را ببری

میخواهم آنقدر

خودم را قسمت کنم

تا همه بگویند

خدا مرا قسمت تو کرد

دل تنگم
09-09-2008, 21:14
گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي

گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي

كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي

داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي

اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي

هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي

يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي

دارد هواي من به سرت مي زند ولي

دل تنگم
09-09-2008, 21:26
مرا ببخش که عشق تو مرا به كوچه ها زده
مرا ببخش که اين علاقه سر به نا كجا زده

مرا ببخش اگر كه ماه هر شب سياهمي
اگر كه هر شبم سياه به عشق ماه مرا ببخش

به فرصت خيال تو دل از هر آنچه ميكشم
هر آنچه ميكشم از عشق تو به جان ما زده

كه بي اجازه مرهم تو روي زخم دل زدم
اگر به اسم كوچكت صدا زدم مرا ببخش

ببخش اگر بهانه تمام نا تماممي
به محض بوي تو دلم به كوچه شما زده

اگر اقامت تو در ضمير سينه دائم است
اگر كه بي اراده مي سرايمت مرا ببخش

تو بگذر از جسارت مركب نياز من
شبانه ها كه در تن ترانه دست و پا زده

در اين دقيقه هاي آخرين غزل كه زنده ام
اگر فقط براي توست كه مي روم مرا ببخش

gmuosavi
10-09-2008, 00:07
روزی که نگاهمان در هم اميخت ،

می خواستم بگويم که…..

........................... اما سکوت کردم

......................حس کردم ، ازنگاهم ، رازم را خوانده باشی

..........................دوست ندارم بگويم ، دوستت دارم

..................................دوست دارم ، درک کنی ، که دوستت دارم



تو اي محبوب من
.......................... بدان که سکوت من پر از راز ناگفته بود

magmagf
10-09-2008, 05:25
عشق

آدم را به جاهای ناشناخته می برد

مثلاً به ایستگاه های متروک

به خلوت زنگ زده واگن ها

به شهری که

فقط آن را در خواب دیده

وقتی عاشق شدی

ادامه این شعر را

تو خواهی نوشت

magmagf
10-09-2008, 05:29
من هم

مثل تو

مثل تمامی انسان هایم

تنم را زمین چرخ خواهد کرد

چشمان اسطوره ای ام حتی

خواهند پژمرد همچون اندوه هایم

استخوان هایم حتی خاک خواهند شد

شعرهایم حتی فراموش خواهند شد

اما هزار سال

هزاران سال بعد حتی

گورم را اگر بشکافند

قلبم را خواهند یافت

همچنان سر زنده و خشمگین

به اندازه مشت گره کرده ی من

که اگر به زمزمه هایش گوش بسپارند

اگر بگشایندش

نام تو را خواهند داشت

magmagf
10-09-2008, 05:29
حالا که آمده ای

خدا هم خوشحال است

دیگر وقتش را نمی گیرم

magmagf
10-09-2008, 05:32
می خوانمت

دهانم تلخ می شود

از دل چگونه برانمت ؟

خاری و . . .

ریشه در خونم داری

b@ran
10-09-2008, 13:17
آموزگار نیستم
تا تو را بیاموزم چگونه دوست بداری
ماهیان به آموزنده ای نیاز مند نمی شوند
تا بیاموزند چگونه شنا کنند
و گنجشکان به آموزنده ای نیازمند نمی شوند
تا بیاموزند چگونه پرواز کنند .
به تنهایی شنا و به تنهایی پرواز کن
که عشق را کتابی نیست
و بزرگترین عشاق تاریخ ، خواندن نمی دانستند.

نزار قبانی

amir 69
10-09-2008, 14:08
تو را دوست ندارم



اما نميدانم چرا آنچه ميکني درنظرم بي همتا جلوه مي کند



و بارها در تنهايي از خود پرسيده ام



چرا آنهائيکه که دوستشان دارم بيشتر شبيه تو نيستند



تو را دوست ندارم





اما هنگامي که نيستي از هر صدايي بيزارم



حتي اگرصداي آناني باشد که دوستشان دارم



زيرا صداي آنها طنين آهنگين صدايت را در گوشم مي شکند


آهمي دانم که دوستت ندارم


اماافسوس که ديگران دل ساده ام را کمتر باور مي کنند



و چه بسا به هنگام گذر مي بينم به من ميخندند



زيرا آشکارا مي نگرند نگاهم به دنبال توست

amir 69
10-09-2008, 14:11
هنوز هم


چشمانم، نگاهت را؛


نگاهم، لبانت را؛


و لبانم، لبانت را نشانه ميرود


در طلب يک بوسه ...


هنوز هم زيباست انتظار آغوشت را کشيدن


حتّی زيباتر از گذشته

دل تنگم
10-09-2008, 14:16
هميشه گرم و صميمی هميشه لبريزی
ومثل موی خودت روی شانه می ريزی

نشان بودن تو در تمام من پيداست
دگر برای چه از بودنم بپرهيزی

عميق غصه ی من با غزل ميسر نيست
مخواه تا که توسل کنم به هر چيزی

در ازدحام قلمهای لال بهتر که
به رشته های دل عاشقی بياويزی

که دام رنگی سجاده های پهن شده
فريب می دهدت مثل باد پاييزی

هزار مرتبه خورشيد جاريت گردد
اگر که صبحدمی را خمار برخيزی

دل تنگم
10-09-2008, 14:17
به ريتم سركش و سليس يك ترانه مي­ماني
به لذت تماسهاي لمس گونه آنی

و نمي شود كه بيش از پلك تو را نوشيد
چشمهاي تو گيراست زل مي­زني، خودت كه مي­داني

لكنتي كه ريشه مي­زند در تمام آرزوهايم
با يك سلام حرف من تمام مي­شود، به آساني

ناگهان لبخند مي­زني.....و بوي تلخي بادام
انصاف نيست اين حكم براي جرم اين ساني

جواب "سلام" .. و من بچگانه فرار مي­كنم
به غزلهايم و قافيه مي­شود به وزن "حيراني"

...ولي هنوز هم مي­بينمت آمده­اي پشت پنجره­ام
وزنده مي­شود خاطرات آن شب عجيب باراني

amir 69
10-09-2008, 14:22
درست یک روز است

که یکدیگر را ترک کرده ایم.

ولی بی تو لحظه ها آن قدر دیر می گذرند

که می خواهم فردا ...

سالگرد جدایی مان را جشن بگیرم!!!

amir 69
10-09-2008, 14:34
تو اينجايي . . . . . .
و من با تمام سدها و ديوار ها
باز ، دستانت را در دستانم حس ميکنم ...

با تــــو بودن....
با تو بــــودن...
هميشه با تو بودن ...
ضربان قلب هايمان
بر سنگفرش کوچه هاي خيس ...
چتر مشتـــرک
زير بــــــــاران ...
بــــاراني که مي بارد
اما
خيس نمي کند .........

امشب باز حضورت ، تن پوش عرياني غليظ لحظه هاي من است
روي پوست تنهايي ام مي نشيني
دلم آرام مي گيرد ....

amir 69
10-09-2008, 14:43
اگر هنوز نگاه را جست و جویی ست

اگر اشک را فرازی و فرودی
اگر آه سینه را دودی
اگر جسم را گرمایی و حرارتی
اگر دل را صبری و سوزی
همه از حضور توست

اگر جاده را نهایتی ست
اگر جان را ماوایی
اگر دل را اشتیاقی
اگر زخم را مرهمی
اگر روح را آرامی
همه با توست

اگر لحظات بی تو بودن
سخت تر است از جان کندن
اگر تکه ای از زندگی ست

لایق مدفون کردن
اگر تلخ .. اگر سرد
اگر ساکت و بی روح
اگر پریشان و نا آرام
همه به خاطر نبود توست

amir 69
10-09-2008, 14:44
در انتظارت ای ترانه ی نا مفهوم



کفش های غیرتم را در آوردم



در کویر غرورت پا برهنه راه میروم



تا تاول های قلبم را باور کنی
.
.
.

Mist
10-09-2008, 23:43
تو را صدا می كنم ،
با تمام آرزوها و حقیقت روحم
آیا من كاملا گرفتار نشده ام ؟
من به تو محتاجم
اعتمادی كه در ایمان من به توست
اشك های من و راه هایی كه من در آنها غرق می شوم
من نمی توانم همیشه ایمانم را به تو نشان بدهم
اما شك نكن عشق من

تو را صدا می كنم،
با تمام زمان و تمام جنگ های درونم
در تلاش برای یافتن حقیقت
و تلاش برای رسیدن به تو

بهای عرق های مرا ببین
خانه ام و تخت خوابم
و مرا كه در خواب گم شده ام
من در اینكه چه كسی هستم اشتباه نمی كنم
تا وقتی كه نفس می كشم

اوه،‌نه، نه
من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای همه كـ‌ـَسم،‌ای تنها كــَسم

من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای تمام نیاز من در زندگی

تو را صدا می كنم،
در تمام خوشی ها و تمام عشقم كه به خوبی احساس می شود
چون به خاطر توست

زمان را در زندگی من ببین
روزها و شب هایم را
پس بدان به خوبی می گذرد
چون در پایان روز
من هنوز از خودم و داشته هایم به اندازه ی كافی دارم

تو را صدا می زنم،
وقتی تمام كلید انداختن هایم
و زنگ در را زدن هایم
به آرامی می گذرد
در حالیكه به تو فكر می كنم
تمام نیمه های نا تمام مرا در زندگی ببین
صبر مرا، همسر من
بیشتر از آنچه كه مستحق آن هستم از من نگیر
من هنوز نیاز دارم بیاموزم

من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای همه كـ‌ـَسم،‌ای تنها كــَسم

من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای تمام نیاز من در زندگی

رابطه ی ما خیلی پیچیده است
تو را در حالی پیدا كردم كه داشتم دنبال راهی مستقیم به سمت جهنم می گشتم
تو با هیچ كس قابل مقایسه نیستی
چون من وقتی به خودم دروغ می گویم از تو پوشیده نیست
من فكر می كنم كه سپاسگزارم
كلمه ای كه مرا در خیابان تغییر داد "تو" بودی
و تمام رفتارهای من این را نشان می دهد
گذشته، حال ،‌آینده
همه را دور بریز
من صدایم را در خانه ی تو پیدا كردم
و به همه ی دنیا اجازه دادم كه بفهمند عشق درباره ی چیست

من تو را دوست دارم،‌و دلم برایت تنگ شده است،‌اما تو را فراموش می كنم
حتی با اینكه تو هرگز به من اجازه ندادی شكست بخورم
و همیشه در كنارم بودی
برای تمام لحظه هایی كه كم آوردم و تو را عمیقا اذیت كردم
حالا بگویم بهتر است تا هیچ وقت نگویم ،‌كه هزاران بار از تو معذرت می خواهم

من بی صدا فریاد می زنم،‌و تو را صدا می كنم، به تو گوش فرا می دهم،‌من تلاش می كنم
و تو به من نیرو می دهی

وقتی كه هوایی كه نفس می كشم خشن و یاغی است
تو را فراموش می كنم،‌ اما تو را صدا می كنم و آنوقت تو را احساس می كنم...


من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای همه كـ‌ـَسم،‌ای تنها كــَسم

من به هیچ كس نیاز ندارم
و از هیچ كس نمی ترسم
جز تو هیچ كس را صدا نمی زنم
تو ای تمام نیاز من در زندگی

vahide
11-09-2008, 00:22
خواب‌هايم ...

جدايی تاريک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذيرم
تو چرا گريه می‌کنی؟

دستم را در دست خود بگير
و بگو که در يادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هايم بزنی

من و تو چون دو کوه دور از هم
جدا از هم
نه توان حرکتی
نه اميد ديداری

آرزويم اما اين است
که عشق خود را
با ستاره‌های نيمه‌های شب
به سويم بفرستی


" آنا آخماتووا "

magmagf
11-09-2008, 10:47
در این هوا که تپش های دل دو چندان است

در این سکوت که مرگ پرنده آسان است

صدای قلب تو می آید از جدار جهان

دلم برای دلم می تپد

در این تباهی و ویرانی

صدای من به تو هرگز نمی رسد

اما…

صدای قلب تو می آید از جدار جهان

magmagf
11-09-2008, 10:54
امضای تو

پای صفحه ای سپید…

سکوتی که می توان

همیشه از آن

سرودی تازه شنید

magmagf
11-09-2008, 11:05
به جرم عشق،"گناهی که مرتکب شده ایم"

ببین!جدایی ما،حبس تا ابد،….. شده است

نمانده جای گلایه،که خوب می دانم

تو بد نبودی، زمانه بد شده است…

Rainy eye
11-09-2008, 13:31
تبسم لب من زبعد رفتن تو به گریه می ماند
چقدر لحظه ها بی تو غمگین است
غم جدایی تو چقدر سنگین است
حدیث ماندن را برایم خواندی و با دلی آرام زپیش من رفتی
صدای گرم تو شفای دلم بود
کلام چو گوهرت امید جانم بود

gmuosavi
11-09-2008, 21:36
عشق ،‌تصوير جاوداني ماست

يادگار تب جواني ماست

با همين سادگي و بي رنگي

عشق ،‌نقاش ماست ، ماني ماست :

در زمين اين « سيا قلم » هايش

طرح دنياي آسماني ماست

عشق ، اين واژه ي به ظاهر گنگ

به وضوح غم نهاني ماست

خبر از جاي ما چه مي گيري ؟

عشق ،‌تمثيل لا مكاني ماست

سمت خوبي ،‌دو كوچه مانده به دوست

اين خودش ،‌بهترين نشاني ماست

عشق ، چيزي است مثل يك لبخند

كه نمودار مهرباني ما ست

عمر بي عشق ما ، مصادف با :

مرگ جانسوز و ناگهاني ما ست

بايد از او مواظبت بكنيم

عشق ، ميراث باستاني ماست

gmuosavi
11-09-2008, 21:46
ساده مي گويم عزيزم دل بريدن ساده نيست
چشمهاي مهربانت را نديدن ساده نيست


از زمان رفتنت خورشيد را گم کرده ‏ام
ناله هاي ابرراهرشب شنيدن ساده نيست


قلب تو پر بود از ماه وهزاران پنجره
ماه راازپشت يک ديوارديدن ساده ‏نيست


بوسه هايت دلنشين و خنده هايت دلفريب
طعم تلخ اين جدايي راچشيدن ساده نيست


باز هم آمد بهار اما هوا افسرده ‏است
آه ازدست زمستان هم رهيدن ساده نيست


قلب من آتش گرفت ازدوريت باران من
ازدل اين آتش سوزان پريدن ‏ساده نيست

gmuosavi
11-09-2008, 21:48
ای آیه ی مکرر آرامش

می خواهمت هنوز

آری هنوز هم

دریای آرزو

در این دل شکسته ی من موج می زند

راهی به دل بجو

دل تنگم
12-09-2008, 00:37
یک شعر با ردیفِ تو، تنها برای تو
تنها برای پاکی ِ بی ادعایِ تو

حالا درست مصرع ِ سوم تویی و من
با یک سبد ترانه، پُر از خنده های تو

آن سو کنار پنجره گل می دهد هنوز
گلدانِ شمعدانی ِ من در هوای تو

وقتی عبور می کنی از آسمانِ شب
گویی ستاره می چکد از ردِّ پای تو

باید حروف شاعری ام را رفو کنم
شاید شبیهِ شعر شَوَم با صدای تو

باید که هفت بار طوافت کنم و باز
ایمان بیاورم به خودم و خدای تو

magmagf
12-09-2008, 06:58
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود


تو آسمون آرزوت هزارتا بادبادک بود


تنگ بلوری ِ دلت درست مثِ دل ِ من


کلی لبش پریده بود هَمَش پر ترک بود


وقتی که عاشقم بودی چیزی ازم نخواستی


توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود


چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم


که رو گُلِ کدوممون قایقِ شاپرک بود ؟


تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید


راستش دلم خونۀ تردید و هراس و شک بود


یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و


اشکای سرخِ آسمون آروم و نم نمک بود


تو در جوابِ پرسشم فقط همینو گفتی


عاشقیمون یه بازی شاید ، یه الک دولک بود


نه باورم نمیشه که تو اینو گفته باشی


کسی که عاشقم بود و ... ولی همش کلک بود


قصۀ با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت


کسی که رو زخمای قلبِ من مثِ نمک بود

magmagf
12-09-2008, 06:59
در تفتیش پوستم، حتی …

نخواهندت یافت

درون سینه ام

پناهگاه توست

magmagf
12-09-2008, 07:00
خسته ام از این شهر غریب ، جاده منو صدا بزن
غربت ام گم کن تو خودت ، یه حرف آشنا بزن

ذله ام از این همه سکوت، از این رکود بی تنش
چیزی بگو که پشت شب ، بلرزه ازشنیدنش

صدا بزن " من " منو ، بزار تو رو جاری بشم
بذار رو قامت سکوت، یه ضربه ی کاری بشم

یه رود خونه ام من و می خوام ، برم به دریا برسم
موندن من مرگ منه ، باید برم تا برسم

پا بده که بدون تو ، رفتن حقیقت نداره
بدون تو گذشتن ام ، از من حقیقت نداره

من تو رو آغاز می کنم، اما نهایت نداره
شاید به این مسافر شکسته عادت نداره

بذار ستاره شبت ، راه رو به من نشون بده
می خوام که رد شم از سکوت ، جاده به پاهان جون بده

magmagf
12-09-2008, 07:02
تن باراني تو
ابتداي اميد من است
و انتهاي اندوه من
كه چون آب
مرا تشنه مي كند
وچون خاك
مرا مي پوشاند.

magmagf
12-09-2008, 07:03
کشتی او

نخستین رویای من است

که هیچ دریایی را نمی شناسد

بادبانش

دستمال کودکی من است

که هیچ توفانی را نمی شناسد

او از آخرین جدل به سکوت می رود

تا با سوزن ها و ستاره هایش جهاز مرا ببافد

و اگر دختریم از صدف برآید

از نورهای باغچه اش گهواره ای بسازد.

من عروس لالایی اویم

او که با نهال گردویش بزرگ می شود

مرا نگاه می کند و می پرسد

با دنباله دامنت می خواهی چه کنی؟



( ندا ابکاری)

jokvsms
12-09-2008, 09:42
شاپرک منم مرغ عشق تو


زیر این طاق کبود



مرغ عشقی خسته بود



که دلش شکسته بود



اون اسیر یه قفس



شب و روزش بی نفس



همه آرزوهاش، پر کشیدن بود و بس



تایه روز یه شاپرک، نگاشو گوشه ای دوخت



چشش افتاد به قفس، دل اون بدجوری سوخت



زود پرید روی درخت



تو قفس سرک کشید



تو چش مرغ اسیر همه ی تنگی را دید



دیگه طاقت نیاورد



رفت روی قفس نشست



تا که از حرفهای مرغ، شاپرک دلش شکست



شاپرک گفت که بیا، تا با هم پر بکشیم



بریم تا اون بالاها، سوار ابرها بشیم



یدفه مرغ اسیر، نگاهش بهاری شد



بارون از برق چشاش، توی لونش جاری شد



شاپرک دلش گرفت، وقتی اشک اونو دید



با خودش یه عهدی بست، نفس سردی کشید



دیگه بعد ازاون قفس، رنگ تنهایی نداشت



توی دوستی شاپرک، ذره ای کم نمی ذاشت



تا یه روز یه باد سرد، میون قفس وزید



آسمون سرخ آبی شد،سوز برف از راه رسید



شاپرک یخ زدو یخ، مرد وموندگار نشد



چشاشو رو هم گذاشت، دیگه اون بیدار نشد



مرغ عشق شاپرکو، به دست خدا سپرد



نگاهش به آسمون، تا که دق کردش و مرد

gmuosavi
12-09-2008, 14:15
نك ناز ز من نیاز از عشق
قبله منم و نماز از عشق
از لاله نماز صبح خیزد
وز چشم شقایق اشك ریزد
بوی تو تراود از زبانم
ریزد گل یاس از دهانم
بندد در زندگی برویم
بندد در غم به گفتگویم
ریزد سحر عطر عشق برباد
شیرین كند آرزوی فرهاد
آهسته ترك كه یار خفته است
ای مرغ مخوان بهار خفته است
ای روز تو را به جان خورشید
ای شام تو را به جان ناهید
ای تشنه تو را به آب سوگند
ای عشق تو را به خواب سوگند
جز عشق دگر سخن مگويید
غیر از گل عاشقی مبويید
آن خسته‌ی مانده در كویر است
آهوی نگاه (نگار؟) اگر اسیر است
زان پیش كه سر بریدش از تن
آبی بدهیدش از دل من
آبی كه ز چشم عشق جوشید
آهوی دل منش بنوشید
نوشید صدای عشق را جان
پرواز گرفت سوی جانان
جانان من آفتاب فرداست
عشقم نفس صدای دریاست
من آب ز چشم باغ نوشم
تن را به شب آفتاب پوشم

دل تنگم
12-09-2008, 16:15
مرا ببر به رسيدن ،بکش مرا به صليب
تو ای تمامی بودن،مسيح روز غريب

مرا بران زبهشت و دوباره حوّا کُن
فقط به خاطر چشمت، فقط به خاطر سيب

مرا ببر به زمين و دوباره جانی کُن
تو ای بهانه ی چيدن، جنونِ عشق و فريب

مرا بمير به جُرم دوباره زنده شدن
از التهاب لبانی که بوسه های مهيب

ببين دوباره دو چشمم به درد آلودست
بخوان دوباره برايم دعای اَمَّن يُجيب

بيا و قصه ی مارا دوباره حادثه کن
مرا بران ز بهشت و مرا بکِش به صليب

دل تنگم
12-09-2008, 16:28
دلم غوغایِ یاری دارد امشب
هوایِ شهسواری دارد امشب

چو چنگی عاشقانه می نوازد
طنین ِ غمگساری دارد امشب

دلم با عشق ِ مولایش درآمیخت
چو شوق ِ لاله زاری دارد امشب

ز هجر ِ قاصدک های خیالش
دمادم بی قراری دارد امشب

به توصیفش همین یک جمله کافی ست
که شیدا انتظاری دارد امشب

amir 69
12-09-2008, 16:37
صدایت ترانه است و
ترانه ات زیباست
چشمانت را به یاد دارم
وقتی نگاه شرمناکت را به پایین می دوختی
و چه زیبا بود لرزیدن دستانت...

amir 69
12-09-2008, 16:38
سالهاست در کلیسای خاطرم
آهنگ نگاهت
ناقوس جدایی است !
مرا باور دار
که من
مسیحای مصلوب توام
در بیکران بی کسی و
صداقت روح .

amir 69
12-09-2008, 16:42
نامه‌های‌ من‌ به‌ تو ،
بَرتَر از خودِ مایند !
چرا که‌ نور
بَرتَر از فانوس‌ است‌ ،
شعر ،
بَرتَر از کتاب‌
وَ بوسه‌ بَرتَر از لَب‌هاست‌ !

نامه‌های‌ من‌ به‌ تو ،
بَرتَر از خودِ مایند
این‌ نامه‌ها
اَسنادی‌ هستند که‌ دیگران‌
زیبایی‌ِ تو وُ عشق‌ِ مَرا
در آن‌ها خواهند یافت‌ !

amir 69
12-09-2008, 16:44
برای تو می نویسم
میروم و پشت خواهم کرد به تمامی تپشهای این دقایق
دل خواهم کند
بی تو خواهم زیست
گوش خواهم سپرد
فریاد خواهم شد
مهربان نخواهم بود
دل نخواهم سپرد
آرام تر که شدم
بــــــــــــــی تـــــــــــــــــــــو خواهـــــــــــــــــم مــــــــــــــــــرد

amir 69
12-09-2008, 16:49
امشب دلم ميخواهد

به كسي بگويم"" دوستت دارم.""

تو نهراس و آنكس باش.

بگذار با هر آنچه در توان دارم

همين امشب به تو ثابت كنم كه دوستت دارم.

بگذار برايت نقش آن دلباخته اي را بازي كنم كه

لحظه اي دور از محبوب خويش زندگي را نميتواند.

بگذار همچون معشوقي كه براي وصال معشوقش

جان ميدهد برايت جان دهم.

بگذار همين امشب پيش پايت زانو بزنم

و تو را ستايش كنم.

بگذار در تاريكي به تو لبخند بزنم.

نگذار زمان از دستم برود

و تو را درنيابم.

ميخواهم بينديشي كه همين امشب

غير از من كسي ديوانه تو نيست

هرچند كه جاهلانه فكري باشد.

كمي بيشتر با من

و همين امشب بگذار خيال كنم

كه جز تو كسي نيست.

همين يك امشب را بگذار نقش بازي كنم.

نقش حقيقت را.

همان كه دور از تو بارها روبه روي آينه تمرين كرده ام.

اي آخرين !

دل تنگم
13-09-2008, 01:25
یه کاری کن که می تونی
یه خونه شو تو ویرونی
از این بیشتر نپرس از عشق
نمی دونم، نمی دونی

تو این طنین دلمرده
کسی اشکاشو نشمرده
کجا دیدی که تنهایی
غماشو با خودش برده

یه کاری کن از این بیشتر
نیفتم تو غم آخر
نذار شمع حضور من
یه شعله شه تو خاکستر

نگو دوره، نگو دیره
نگو این قصه دلگیره
یه عمری رفته از دستم
نیایی عشق تو می میره...

.::. RoNikA .::.
13-09-2008, 08:27
ميز گرد خانه ام
به تمام رفيقان جهان مي ارزد
دوستان!
چرا كه زن و بچه هايم
گرد آن نشسته اند.

پل الوار

.::. RoNikA .::.
13-09-2008, 08:30
«و يك لبخند»
شب هميشه به تمامي شب نيست
چرا كه من ميگويم
چرا كه من مي دانم
كه هميشه
در اوج غم يك پنجره باز است
پنجره اي روشن
و هميشه هست،
روياهايي كه پاسباني مي دهند
آرزويي كه جان مي گيرد
گرسنگي كه از ياد مي رود
و قلبي سخاوتمند
و دستي بخشنده
دستي گشوده
و چشم هايي كه مي پايند
و زندگي
يك زندگي براي با هم بودن
هميشه هست

پل الوار

zooey
13-09-2008, 09:24
تو هیچ ناتوانی نداشتی
من داشتم:
من عاشق بودم.


برتولت برشت

MaaRyaaMi
13-09-2008, 13:53
من ساده‌ام
و معصوم
و الفبای عشق‌ام
محدود به چند حرف ساده است
تا با آن‌ها
بتوانم بگویم
«دوست‌ات دارم»
همین!

amir 69
13-09-2008, 13:54
هيچگاه نمي توانم

تو را از زندگي ام پاک کنم

تو پاک هستي

تنها مي توانم تو را خط خطي کنم

که آن وقت در زندان خط هايم

براي هميشه ماندگار ميشوي

و وقتي که نيستي

بي رنگي روزهايم را

با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

MaaRyaaMi
13-09-2008, 14:04
آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم؟
حوا خودش بهشت است

MaaRyaaMi
13-09-2008, 14:07
هرگاه که می‌آیی

خانه‌ام ویران می‌شود

صدای قدم‌هایت

تنها طوفان‌ها را بیدار می‌کند

دیگر نیا

دوستت نمی‌دارم

ماه، پشت درختان کاج می‌رود

و تو

با همین شعر تمام می‌شوی.

امشب تمام قماربازان می‌بازند

MaaRyaaMi
13-09-2008, 14:09
آسوده باش حالم خوب است
فقط در حیرتم
که از چه هوای رفتن به جایی دور
هی دل بی قرارم را پی آن پرنده می خواند
به خدا من کاری نکرده ام
فقط لای نامه هایی به ریرا
گلبرگ تازه ای کنار می بوسمت جا نهاده و بسیار گریسته ام

MaaRyaaMi
13-09-2008, 14:10
سکه‌ای را که در دست است
شاید
نگاه داشت باید
لیکن
سکه‌ای را که در دل است
اگرش ندهی
از کف می‌رود...

amir 69
13-09-2008, 14:17
و آن زمان كه خداتورا آفريد

به فكر نا اميدي دل من بود
كه با ديدنتو

توان زندگي پيدا كرد

دوباره رنگ گرفت

دوباره نفس كشيد

دوباره خنديد

و امروز به ياد آن لحظه دوباره گريه خواهد كرد...

amir 69
13-09-2008, 14:36
دلم

از مهر او

تار عشق می بافد

از شوق دیدارش

شعر

خواهم آویخت

مهربانترین نگاهش را

بر دیوار دل

گرمترین کلامش را

بر گوش جان

تا در زمستان فاصله

کور نماند اجاق خاطره

iranzerozone
13-09-2008, 15:40
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم

به آغوش تو از بستر گریزم.

گشایم در به رویت شادمانه

رخت بوسم، به پایت گل بریزم.

iranzerozone
13-09-2008, 15:42
برون نمی رود از خاطرم خیال وصالت

اگرچه نیست وصالی، ولی خوشم به خیالت.

iranzerozone
13-09-2008, 15:46
میدونی رسم زندگی چیه؟

تو چشم می ذاری، من قایم میشم!
تو میری یکی دیگه رو پیدا میکنی، اما من هنوز منتظرم که پیدام کنی!

iranzerozone
13-09-2008, 15:50
سالها بین هزاران "گل میخک" زندگی می کنی و بهت میگن:

اینا "ارکیده" هستن!

اما یک روز،تو یک شهر دیگه،بین هزاران میخک،

یک "ارکیده" می بینی.

جذاب،با شکوه،بی نظیر و منحصر به فرد........

و عاشقش میشی!!

iranzerozone
13-09-2008, 15:53
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی نه غمگساری

نه در انتظار یاری، نه ز یار انتظاری.

غم اگر به کوه گویم، بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری.

به غروب این بیابان، بنشین غمگین و تنها

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری!

iranzerozone
13-09-2008, 15:57
دانی از زندگی چه خواهم؟

من تو باشم، تو، پای تا سر، تو!

زندگی گر هزار باره بود،

بار دیگر تو،بار دیگر تو!

iranzerozone
13-09-2008, 16:00
شناختنت،

بیگناه ترین گناهم بود.

یافتنت،

بهانه ی دلم.

و خواستنت،

نیازم.

و با تو بودن،

تنها آرزویم!!

iranzerozone
13-09-2008, 16:03
بدون تو تحمل بهشت ممکن نیست،

و با تو دوزخ دیگر مکانی جهنمی نیست!

Ghorbat22
13-09-2008, 17:11
تکيه بر ديوار کردم خاک بر پشتم نشست
دوستي با هر که کردم عاقبت قلبم شکست

آن قدر رنجي که دنيا بر دل ما مي کند
بر دل هر کس کند او ترک دنيا مي کند

Ghorbat22
13-09-2008, 17:13
بارون و دوست دارم هنوز ... چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیشه منی ... وقتی که بارون می باره ....
دریاب! بازم تنهام

Ghorbat22
13-09-2008, 17:14
آسمان رنگ خدا گشت بيا پر بزنيم
باغ خورشيد پراز چلچله ها گشت بيا سر بزنيم
فصل مهمان شدن پنجره ها يادت هست
پشت در جاي غريبيست بيا در بزنيم
يک نفر باز مرا در خود من مي خواند
پر پرواز نداريم که پرپر بزنيم
باز از مزرعه من بوي علف مي شنوم
جاي پروانه چه خاليست بيا پر بزنيم

MaaRyaaMi
13-09-2008, 20:47
بناگاه ترا می‌نامم
و با تو سخن می‌گویم
و به دست‌های خود می‌نگرم
که پر از توست
و در سرتا پای خود
تن ترا حس می‌کنم
نام تو در سرم می‌پیچد
که رساتر از های و هوی دنیاست
ولی تو را به فراموشی می‌سپارم
چون باغبانی که
گل‌ها را به سکوت باغ می‌سپارد
زیرا باز به سوی تو خواهم آمد
زیرا به ناگاه ترا خواهم نامید
و با تو سخن خواهم گفت

تا انتهای جهان

جهان از پایان من
شروع می شود
و آنجا که انتهای من است
کوه های بلند سر کشیده اند
و رودهای خروشان جاری هستند
و من از پایان جهان شروع می شوم
و آن جا که کوه ها هموار گشته اند
و رودها از رفتن باز ایستاده اند
آن جاست که قلب من در تهی خود
چون آتشفشانی می تپد

amir 69
13-09-2008, 20:54
دستانت رابسويم آوردي

برق هميشگي درچشمانت بود

به راست وچپ مي غلتيد

رقص برگهاي پاييزراتداعي مي کرد

وآغوش زمين همواره گرم است

چه بگويم

آخراين دستانم نبودکه بي تاب شده بود

لبانم دلتنگي مي کرد

دلواپس بود

وسايبان چشمانت راطلب مي کرد

وتوتنها به دستانم اميدواربودي

دستانم خشکيده بود

چندگام مانده بود

وحال يک گام

گفتي

هيچگاه دستانم را برايت مهيانخواهم کرد

وبي هيچ درنگي رفتي

لبهايم خشکيد..!

Snow_Girl
14-09-2008, 00:16
سخت است هنگام وداع ....
آنگاه كه درمي يابي چشماني در حال عبور است...
پاره اي از وجو تو را نيز همراه با خود ميبرد...!!!

Snow_Girl
14-09-2008, 00:18
ديگر براي اينکه گريه نکنم
هيچ بهانه اي ندارم
گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين نمي بستيم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم وراه را بدون آن ادامه بدهيم
زندگي بدون عشق اينقدرخاليست که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند
وتو اي کاش مرا مي فهميدي
اماحالا که مي روي قرارميان ماهيچ ؛ ولي بگو به چه بهانه مي روي

Snow_Girl
14-09-2008, 00:19
به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم

چشم عاشق تو رو که گریه کرد می کشم

تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم

Snow_Girl
14-09-2008, 00:20
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم... بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد... خسته شدم بس كه تنها دويدم... اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن... مي خواهم با تو گريه كنم ... خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم... مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...خسته شدم بس كه تنها ايستادم

magmagf
14-09-2008, 05:00
هر جا که می رسم

تو به پیشوازم می آیی

حال آنکه

همیشه ترا

پشت سر می گذارم و …

راه می افتم

ماجرا از چه قرار است؟…نمی دانم

یا تو معجزه می کنی

و یا من

تو را و جهان را خواب می بینم

magmagf
14-09-2008, 05:01
به دیدارم بشتاب

این شکوفه ها

به همان سرعتی که باز می شوند

فرو می ریزند

هستی این جهان

بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ

magmagf
14-09-2008, 05:03
با بی کران پاییز در پستو

درها را می بندم

پنجره ها را می بندم

و در این عصر بارانی

برایت چای دم میکنم

با طعم گلهایی که از بهار سالها پیش چیده بودیم

تو را به خدا

بیا

خوشبخت باشیم .

magmagf
14-09-2008, 05:04
این شعر را فقط کسی میفهمد

که در پایان یک روز خسته کننده ی بلند

تنهاءیش را با تاکسی پیر لکنته ای به خانه می برد

تاکسی پشت چراغ قرمز می ایستد

و عطر تند زنانه ای از ماشین بغل دستی

آرام می خزد و کنار پیر مرد

روی صندلی کهنه و کثیف می نشیند

و مرد

(پیر مرد)

یاد آن چشمهای آبی می افتد

که روزی در آینه ی همین ماشین

عاشقشان شده بود .

شاید .

magmagf
14-09-2008, 05:09
کاش

خدا یک لحظه پلک بر هم بگذارد

تا

تو لب هایت را بر لب هایم!

MaaRyaaMi
14-09-2008, 15:24
از ازدحام این همه آدم دلم گرفت
دلبسته ام نبودی و کم کم دلم گرفت
از رو اول خلقت به یک نگاه
دیوانه تو گشتم و از غم دلم گرفت
پروانه شدی پر و بالم به باد رفت
در حسرت نگاه تو در برزخ خودم
یک سیب هم نچیدم و ماندم دلم گرفت
من خودم مقصر این ماجرا نبودم
از این همه لجاجت تو دلم گرفت

MaaRyaaMi
14-09-2008, 15:25
به کدامین کتاب مقدس دنیا
سوگند بخورم؟
که از یاد عاشقان واقعی ات نخواهی رفت
حتی اگر تو را...
به آخرین صفخات تاریخ تبعید کرده باشند!

gmuosavi
14-09-2008, 16:50
کاش میشد قلبها آباد بود کینه وغمها به دست باد بود،
کاش میشد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت،
کاش میشد گم شونداین کاشهای زندگی پشت نقاب بندگی،
کاش میشد کاشها مهمان شوند درمیان غصه ها پنهان شوند،
کاش میشد آسمان رنگین نبود ردپای قهروکین رنگین نبود،
کاش میشد روی خط زندگی! باتو باشم تا نهایت سادگی!

gmuosavi
14-09-2008, 16:51
کاش وقتي زندگي فرصت دهد
گاهي از پروانه ها يادي کنيم
کاش بخشي از زمان خويش را
وقت قسمت کردن شادي کنيم
کاش وقتي آسمان باراني است
از زلال چشمهايش تر شويم
وقت پائيز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پرپر شويم

gmuosavi
14-09-2008, 16:54
آيد آنروز گره زلف تو را باز کنيم

از سر شب تا سحر قصه لب ساز کنيم

اشک چينيم و به باغ ملکوتی برويم

واندران باغ برقصيم و دلی باز کنيم

چشمه٬چشمه٬می بنوشيم و بخنديم و بساتی فکنيم

آنگه از روی طرب٬بهر عدو ناز کنيم

بهر خوشبختی عشاق دعايی بکنيم

خرقه زهد ز تن کنده صفايی بکنيم

آسمان را بتراشيم و جلايی بدهيم

ميوه عشق بچينيم٬سخن٬باز کنيم

از زمستان قديمی دگر حرفی نزنيم

چشم بر مهر بدوزيم و دل هوايی بکنيم

سوره عشق بخوانيم

کوکب مهر بخواهيم

صحبت از ليلی و مجنون بکنيم

جان گرفته٬سوز ديده٬با نياز

مهر را بر دار تن پهن کنيم

گوهر دل بپسنديم

چشم روشن بينيم

ساقی از ميکده گيريم٬نيازی بکنيم

آری آيد آنروز

آری آيد آنروز

که بهارش همه رنگی باشد

و من وتو ز هوايش مستی بکنيم............

gmuosavi
14-09-2008, 16:58
دختري خوابيده در مهــتاب

چون گُــل نــيلوفــري بـر آب

خواب مي بيــند كه بيمار است دلــدارش



وين سيه رويا، مي شود بيدار او

مي نشيند خسته بر دامن مهتاب

مي كند انديـشه با خود،ازچه كوشيدم به آزارش



ازپشيماني سرشكي گرم

مي درخشد در نگاه چشم بيدارش

روز ديگر باز چون دلداده ،مي ماند به راه او



روي مي تابد ز ديدارش، مي گريزد ازنگاهش

باز مي كوشد به آزارش...

دل تنگم
14-09-2008, 17:12
تويي خورشيد و بي تو سردِ سردم

بهاري، بي نفسهاي تو زردم

به دنبالت تمام آسمان را

ستاره در ستاره مي نوردم

دل تنگم
14-09-2008, 17:14
زبانم را نمی فهمی٬ نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی

سخن ها خفته در چشمم٬ نگاهم صد زبان دارد
سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی؟

سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی؟

پریشانم٬ دل مرگ آشیانم را نمی جویی
پشیمانم٬ نگاه عذر خواهم را نمی بینی

گناهم چیست جز عشق تو؟ روی از من چه می پوشی؟
مگر ای ماه! چشم بی گناهم را نمی بینی؟

amir 69
14-09-2008, 19:07
چشمانم در نگاهش مدتها خیره ماند


حرفی برای هم نداشتیم


زیرا قلب هایمان در حال نجوا بودن


نمی خواستم خلوتشان را بر هم زنم


سکوت را ترجیح دادم


تا قلبهایمان درد دل کنن


چشمهایش عمق عشق را فریاد میزد


هوس بوسیدن لبهایش آزارم میداد


عشق مقدسمان را با هوسی زود گذر آلوده نکردم...

amir 69
14-09-2008, 19:08
سکوت من علامت آرامش نیست

که دیریست در کوچه های خاطره گم شده ام

و خود را نمی یابم

چرا فکر میکنی که به یادت نیستم

و در ژرفای چشمانت طلسم نمیشوم!

ای عزیز :

بدان که در اقیانوس پر تلاطم قلبم

تنها تویی

که موج می آفرینی

MaaRyaaMi
14-09-2008, 20:19
اون روزا که دِل بود
دِل پر حوصله بود
انتظار دیدنت
پشت هر پنجره بود
اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود
اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود

دستمالای گره بسته
پرِ نعنا ؛ دسته دسته
توی خاکِ باغچه هامون
بوی ریحون ریشه بسته
گرامافونای بوقی
شعر عشقی و فروغی
گوله گوله اشک می ریختیم
پشت خنده دروغی
یادته؟
یادته گفتی صدام کن
توی خلوت تو شلوغی
اون روزا که دله بود
دل پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود

Ghorbat22
14-09-2008, 20:29
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم

MaaRyaaMi
14-09-2008, 20:30
میانِ این خطوطِ‌ پريشان در هم
به دنبالِ‌ تو می
گردند...
پیدایت نمی
کنند،

هیچ
کجا!

هرگز!
هیچ کس نمی داند
که تو آرام ِ‌ بی انتهای سفیدی های کاغذی وُ
بس
شعر که تمام می شود
تو شروع می شوی

MaaRyaaMi
14-09-2008, 20:34
تا من نگاهی به کوچه می اندازم
تو پشت یک ابر پنهان شو
و باز من در سرتا سر کوچه
می دوم
و بر حسب قاعده می پندارم
تو را در انتهای پیچ همین کوچه
پنهان کردم .
من می شمارم
تا یک
تا ده
صد ، هزار ...
در انتهای کدام پیچ تو را پنهان کرده بودم ؟

amir 69
14-09-2008, 20:38
شکوفه‏هاى جوان خوب مى‏دانند

که بهار از کدام سمت مى‏آيد


اشک‏هاى حنايى من نيز


نسيم را به خوبى مى‏شناسند


من تمامِ لبخندهايم را در آسمان منتشر کردم


با توّلدِ تو


هر چه را به هر که داده‏ام پس مى‏گيرم


اشک‏هايم را از زمين


لبخندهايم را از آسمان




اکنون دار و ندارم براى توست

eshghe eskate
14-09-2008, 20:55
نمی دانم چرا؟ اما ترا هر جا که می بینم
کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم
تن یخ کرده اتش را که می بیند چه می خواهد؟

همانی را که می خواهم ترا وقتی که می بینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی

و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم که میترسم

به جانت چشم زخم آید چو گویند تحسینم
زبانم لال! اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟

چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟

eshghe eskate
14-09-2008, 20:57
ای شب از رؤیای تو رنگین شده

سینه از عطر تو ام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم ز آلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من





آتشی در سایه ی مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرّین شاخه ها پر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها



با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست

این دل تنگ من و این بار نور ؟

های و هوی زندگی در قعر گور ؟




ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هر کسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکیست درد خواستن




رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها




سینه آلودن به چرک کینه ها




در نوازش ، نیش ماران یافتن






زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرّارها




گم شدن در پهنه ی بازارها




آه ، ای با جان من آمیخته

ای مرا از گور من انگیخته




چون ستاره با دو بال زرنشان

آمده از دور دست آسمان

از تو تنهائیم خاموشی گرفت

پیکرم بوی همآغوشی گرفت




جوی خشک سینه ام را آب تو

بستر رگهام را سیلاب تو

در جهانی اینچنین سرد و سیاه

با قدم هایت قدم هایم براه




ای به زیر پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته

گونه هام از هرم خواهش سوخته




آه ، ای بیگانه با پیراهنم

آشنای سبزه زاران تنم

آه ، ای روشن طلوع بی غروب

آفتاب سرزمین های جنوب

آه ، آه ای از سحر شاداب تر

از ، بهاران تازه تر سیراب تر

عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست

چلچراغی در سکوت تیرگیست




عشق چون در سینه ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم ، من نیستم

حیف از آن عمری که با من زیستم



ای لبانم بوسه گاه بوسه ات

خیره چشمانم به راه بوسه ات

ای تشنج های لذت در تنم




ای خطوط پیکرت پیراهنم

آه می خواهم که بشکافم ز هم

شادیم یکدم بیالاید به غم

آه ، می خواهم که برخیزم ز جای

همچو ابری اشک ریزم های های



این دل تنگ من و این دود عود ؟

در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟

این فضای خالی و پروازها ؟

این شب خاموش و این آوازها ؟



ای نگاهت لای لائی سِحربار

گاهوار کودکان بیقرار

ای نفسهایت نسیم نیم خواب

شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیاهای من



ای مرا با شور شعر آمیخته

این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی

eshghe eskate
14-09-2008, 21:10
تو یعنی گونه های غنچه ای را
به رسم مهربانی ناز کردن
تو یعنی کوچه باغ آرزو را
به روی گام یاسی باز کردن
تو یعنی وسعت معصوم دل را
به معنای شکفتن هدیه دادن
تو یعنی بوته ای از رازقی را
میان حجم گلدانی نهادن
تو یعنی جستجوی آبی عشق
تو یعنی فصل پک پونه بودن
تو یعنی قصه شوق کبوتر
تو یعنی لذت سبز شکفتن
تو یعنی با تواضع راز دل را
به یک نیلوفر بی کینه گفتن
تو یعنی وسعتی تا بی نهایت
تو یعنی نغمه موزون باران
تو یعنی تا ابد ایینه بودن
برای خاطر دلهای یاران
تو یعنی در حضور نیلی صبح
گلی را به بهار دل سپردن
تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد
هزاران دست تنها را فشردن
تو یعنی مثل شبنم عاشقانه
گلوی یاس ها را تازه کردن
تو یعنی حجم رویای گلی را
میان کهکشان اندازه کردن
تو یعنی پونه را زیر باران
میان کهکشان اندازه کردن
تو یعنی بی ریا چون یاس بودن
و یا به شهر شبنم ها رسیدن
تو یعنی انتظار غنچه ها را
میان شهر رویا خواب کردن
تو یعنی غصه های زرد دل را
به رنگ نقره مهتاب کردن
تو یعنی در سحرگاهی طلایی
به یک احساس تشنه آب دادن
تو یعنی نسترن های وفا را
به رسم مهربانی تاب دادن
تو یعنی غربت یک اطلسی را
ز شوق آرزو سرشار کردن
تو یعنی با طلوع آبی مهر
صبور و شوق آرزو سرشار کردن
تو را آن قدر در دل می سرایم
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن

Ghorbat22
14-09-2008, 21:19
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

Ghorbat22
14-09-2008, 21:32
شاهزده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
یه وقت مثه ماها نشی
خسته ،کلافه ،نیمه جون
تو حسرت یه تیکه ابر
دیدن یه رنگین کمون
اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست
کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم
با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم
کی گفته اینجا بمونی؟
پاشو برو به آسمون
همون جا پیش گل سرخ
تو خونه خودت بمون
شاهزده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

magmagf
15-09-2008, 05:27
پروانه

رنگ بال هایش را از یاد برده است

پرنده

آوازش را به یاد نمی آورد

دعا کنید

سطرهای عاشقانه

از یادمان نرود!…

amir 69
15-09-2008, 10:34
در رویاهایم همیشه تو را می بینم

در کوچه پس کوچه های پایــیز

سر شار از عطر دل انگیز بهاران

اما من ، بی هیچ رویـــا

در اوج خزانی ترین پاییزم ...

MaaRyaaMi
15-09-2008, 11:33
شعرهايم را
به زبان رسمي سرزمين تو مي گويم
علامت سوال بزرگي مي شوي
بر نقشة جغرافياي جهان ،

كوپه كوپه سراغت را مي گيرم
از زنان مسافري كه شايد اين روزها
ميخكوب ديوار اتاقشان باشي
از پستچي هايي كه گمان مي كنند
زني عاشقشان شده است
و از رهگذراني كه از سر راهت كنار نمي روند

فردا
هيچ وقت با چمداني از قطار صبح پياده نخواهد شد
و امشب هنوز سهم كوچكي است
كه از شانه هاي پيرهنت دارم .

Ghorbat22
15-09-2008, 11:48
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است....

MaaRyaaMi
15-09-2008, 11:51
من صد و چهل بار مردم
و هر بار
با بوسه هاي تو
زنده شدم.
و اينك
كه لبان تو نيست
جرأت مردن ندارم.

Ghorbat22
15-09-2008, 11:51
عشق یعنی پاکی و صدق و صفا خود شناسی حق شناسی از وفا

عشق یعنی دور بودن از خطا بنده بودن خلوت دل با خدا

عشق یعنی نفس را گردن زدن پاک و طاهر گشتن روح و بدن

عشق یعنی صیقل زنگار دل دیدن اسرار غیب در جام دل

amir 69
15-09-2008, 12:22
سكوت بلندی در

امتداد اين جاده ناامن نشسته است و ياد تو

همچون هراسی سرد

وجودم را

در بر گرفته

حال

من هستم و شكوه نگاه تو

نگاهت بر نگاه خسته ام

چه قدر زيبا و دل انگيز است

نگاهت را از من نگير!

iranzerozone
15-09-2008, 13:04
ما نقد عافیت به می ناب داده ایم




خار و خس وجود به سیلاب داده ایم




رخسار یار گونه آتش از آن گرفت




کاین لاله را ز خون جگر آب داده ایم




آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز




گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم




در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت




جان در هوای گوهر نایاب داده ایم




کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی


از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم

(رهی معیری)

iranzerozone
15-09-2008, 13:08
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لبست
آری افطار رطب در رمضان مستحبست




روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را بگمانش که شبست




زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
این عجب نقطه خال تو به بالای لب است




یارب این نقطه لب را که به بالا بنهاد
نقطه هر جا غلط افتاد مکیدن ادب است




شحنه اندر عقبست و من از آن میترسم
که لب لعل تو آلوده به ماء العنب است




پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است




منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است




گفتمش ای بت من بوسه بده جان بستان
گفت رو که این سخن تو نه شرط ادب است




زاهد از بهر خدا منعم از عشق مکن
هر کسی منع من از عشق کند زن جلب است




عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است




(شاطر عباس قمی)

eshghe eskate
15-09-2008, 13:47
بر‌آنم كه تمام خورشیدها را

چون شكوفه‌های نارنج

بر طر‌ّّه‌ مویت بنشانم.

اما تو

به دورها چشم دوخته‌ای :

از كهكشانی دیگر

و سیاره‌ای دیگر

شكوفه‌ای یخین را انتظار می‌كشی

كه برای چیدنش

می‌باید

سفری طولانی بیاغازم

و در راه بازگشت

تشنه

بمیرم.

Ghorbat22
15-09-2008, 18:02
در بازی دل نگاه من مست تو بود ، هر برگ دلم شکسته پا بسته تو بود . من شاه دلم را
به زمین انداختم ، اما چه کنم که تک دل دست تو بود .

gmuosavi
15-09-2008, 21:30
من در اين دهکده عشق تو را مي خوانم*
*وز پس آيينه ها نام تو را مي بينم*
*در دلم عشق تو را مي کارم*
*در سرم بوي تو را مي فهمم*
*در نگاهم خم ابروي تو را مي نگرم*
*در گلويم بغض تو را مي شکنم*
*من در اين دهکده عشق تو را مي خوانم ...* من گنه کردم تو بخشايش بکن


من گرفتارم تو آزادم بکن

سر به سوداي تو دارم

من خرابم تو آرامم بکن

gmuosavi
15-09-2008, 21:33
نگاهم مي کني!

و در گوشم چيزي زمزمه مي شود.

صدايم مي کني!

و در قلبم چيزي زمزمه مي شود.

دستانت به روشني آفتاب

و

دستانم تنها و خسته

چشمانم به گام هاي توست، که دور مي شوند!

و دو پايم اميدوارانه قدم بر مي دارند!

صداي گامهايت

چيزي را در هوا

زمزمه مي کنند

و اين چنين است که زمزمه ي

"دوستت مي دارم!"

در گوش و

قلب و

جانم

مي پيچيد

magmagf
16-09-2008, 05:17
می پندارم دست کم در خواب

دیدارت میسر خواهد شد

اما امشب بالشم را

بی تابانه جا به جا می کنم

ولی . . .

خواب از من گریخته است

دل تنگم
16-09-2008, 11:24
تو را از قاب عکست صدا می زنم
می نشانم روی صندلی
چای می ریزم
لبخند می زنی
حالا فرصت زیادی هست
که هورت نکشی چای داغت را
که فنجان را نیمه پر و
عاشقانه هایمان را نیمه کاره
رها نکنی
مثل مراسم چای ژاپنی
با ظرافت مقابلت می نشینم
سر صبر
به لبت نزدیک می کنم
به لب داغ فنجان
لبخند می زنی
" ریخت روی لباست!
دست از این لبخند بردار "
بر نمی داری
برت می دارم
دوباره روی تاقچه بگذارم
به حماقتم
لبخند می زنی...

دل تنگم
16-09-2008, 11:30
برای دیدنت ای کاش آسمان بودم
و یا ستاره ی کم سوی بی نشان بودم

چه خوب می شد اگر با تمام احساسم
برای خستگی ات مثل سایه بان بودم

بهار و شعر و شکوفه همیشه سهم تو بود
و من به جای دلت زخمی خزان بودم

شبیه دست تو، پیغمبر سخاوت و عشق
وسیع و ساده چو دریای بی کران بودم

چه خوب می شد اگر من به جای بغض دلت
رسول بارش غم های جاودان بودم

تمام هستی من! ای شکوه ساده ی عشق!
برای درک تو ای کاش مهربان بودم

gmuosavi
16-09-2008, 22:10
هزار باره گذشتم ز دشت رسوايي

کسي صدا نکردم که مست رسوايي

کسي نگفت حرام است خوردن مشروب

يکي نگفت چرا بي سبب تو رسوايي

يک از ميان برون شد بسنگ جهل بزد

به صورت من مجنون که خوانده رسوايي

ولي سئوال نکرد از مني که مي دانست

تمام عمر نهاده به راه رسوايي

چرا تو رسوه عامي ولي خواص مدام

بپرسند از تو که چون است خوان رسوايي

جنون او ما ميکشد به کوي دلدارم

وگرنه من کجا و دل مست و دشت رسوايي

هزار بار اگر سنگ جهل بر سرم کوبند

عدول من نکنم از خطوط رسوايي

خراب حالي من خود گواه مستي دل

دل غريب کشد ميل خود به رسوايي

عجب غريب است اين زمانه و خلقش

که هر کسي به صلاحي زند به رسوايي

بيا جمال نما من که مست و رسوايم

به شوق ديدن تو خود کنم چو رسوايي

magmagf
17-09-2008, 05:11
شبیه ملوانی سرگردانم

با سکانی لرزان در دست

به هنگام عبور از تنگه ای تاریک

چند و چون مسیر پر خم و پیچ عشق را

نمی شناسم

magmagf
17-09-2008, 05:23
پیانویی مه آلود

در ایوان چوبی خانه

صندوق آهنگ های قدیمی عشق

روزگاری دوستت می داشتم

vahide
17-09-2008, 06:49
من چه نویسم که در دلت بنشیند
من چه سرایم که در تو همهمه ریزد
برگ دریغی ز شاخ فکر تو افتد
چشمۀ مهری ز سنگ چشم تو خیزد
آن همه کم بود ، شعرو شور و کنایه ؟
با رگ سرد تو این ترانه چه گوید ؟
شخم زند خاک سینه را تپش دل
جز گل یادت در این عقیم نروید
از من هر کوره راه وسوسه بگسست
جانب شهر تواش روانه نمودم
هر روز از خویشتن بریدم پیوند
هر شب در کوچه های یاد تو بودم
خانه ام از خندۀ غریبه خموش است
خاطرم آزرده از نوازش یاران
نام تو غلطد درون خونم کافیست
از پس این در چه ضرب پنچه چه باران
با همه مهتاب هایی که پای تو را شست
با همه خورشید ها که چشم مرا سوخت
چون گل تصویر سر به راه تو ماندم
هر تپشم حسرت پیام تو اندوخت
گفتم شاید شبی تو ، چون همه شب من
چشمت پرپر زند به صبح و نخوابد
پنجره بر باد سرد بگشایی
ماه به رخسار وهمناک تو باد
گفتم شاید شبی ز خشمی زیبا
پاره کنی پردۀ شمایل پرهیز
گیسو افشان کنی به صفحۀ دفتر
کاغذ بی جان کنی به نامه گل انگیز
شاید تنها منم به یاد تو خرسند
شعرم شاید نه غم دهد نه ملالت
نامم چون میوه ای فراموش از چشم
خشک شده لای شاخسار خیالت
شاید اما گمان بد نکنم هیچ
آن همه افسانه های مهر هوا نیست
چشم تو سوگندش ار دروغ آید
یک سخن راست در زمین خدا نیست

"منوچهر آتشی"

jokvsms
17-09-2008, 07:18
یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد!
یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی را با گرمای عشق او میگذرانم!
کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم دستانش را بفشارم!
یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!

یکی را دوست میدارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک
دنیاست!
یکی را برای همیشه دوست میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا !
کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم!

یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم !

کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است !

یکی را دوست میدارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد!
نمی داند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !

یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست میدارم!

کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!

یکی را بیشتر از همه کس دوست میدارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمیدارد!

یکی را دوست میدارم ...با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما..........من دیوانه تنها او را دوست میدارم !
مهدی لقمانی

Eshghe_door
17-09-2008, 11:29
گل من قلبت را به خداوند بسپار...


آن همه تلخی و غم این همه شادی و ایمانت را...

گاهی از عشق گذر کن و دلت را بسپار

به خداوندی که

خوب می داند گل من

سهم تو از دل چیست...!

Eshghe_door
17-09-2008, 11:31
رهایم کن
تنهایی خوش تر است
میخواهم در خاموشی خانه ام
با خیالت خوش کنم
تو هم به کوچه میندیش
پشت آن پنجره خبری نیست
فردامان فریب خورده ی فانوسی است بی فرجام
و دم به دم به تاریکی میرویم
حیرت مکن
غرور بزرگت شکستنی است
و کم کم شکوه چشمت از تماشا می افتد
نه ! دروغ است
رویایت ریشه گرفته !
نه ... این همه دوری
که تکرار هزار حادثه هم کمرنگ نمیکند
اشتباه گفتم
خاموشی خوب نیست
همصدایم باش ...

Eshghe_door
17-09-2008, 11:39
جاده سیراب از باران
من خیس گریه
تورا منتظر میمانم
تشنه ی دیداری دوباره
صبر میکنی برای نگاهم ؟
خسته تر از آنم که چشمهایم
بیهوده ببارد
اندکی صبر می آیم ... !

Eshghe_door
17-09-2008, 11:41
شبی مرا به خانه قلبت روانه کن
مرا آشنای آن نگاه شاعرانه کن
رها مکن مرا در اوج ناباوری بیا
مرا میهمان جمله های عاشقانه کن
تبسمی نکردی و رفتی تو بی وداع
مرا اسیر تبسمی خالصانه کن
سالهاست منتظر لحظه با تو بودنم
شبی مرا به خانه قلبت روانه کن

Eshghe_door
17-09-2008, 11:47
تو را به دادگاه خواهند کشید ...
شاید به حبس ابد محکوم شوی ...
جزئیات جنایت معلوم نیست...
فقط اثر انگشتت را روی قلب شکسته ام یافته اند ...

vahide
17-09-2008, 12:56
تو را برمي گزينم براي همراهي
و گم مي كنم خود را در آغوشت.
اما مرا در دستانت همچون تندبادي سركش و بي رحم شكل ده
ويرانگر و دگرگون كننده طبيعت
نه براي نفرت ورزيدن از تو
كه فقط و فقط براي هميشه دوست داشتنت

Rainy eye
17-09-2008, 13:13
چگونه اینقدر عاشقانه
در آسمان بلند خورشید
ستاره می شوی ؟!
که شانه های سبز باد را
با نگاهی شاعرانه
با چند قطره شبنم قسمت میکنی
تو آنقدر پرنده میشوی
که نمی دانی چگونه در انحصار کودکانه جاده ها
قدم برداری
وگاهی آنقدر دیوانه
که شانه هایت را بی محابا به دوش میکشی
وجهان
با یک چشم بر هم زدن
پشت پلک های خسته ات دفن میشوند!

Rainy eye
17-09-2008, 13:17
نیامدی که بمانی حضور یادم رفت
وقصه دل وسنگ صبور یادم رفت
میان حجم شب وازدحام تاریکی
چنان به گریه نشستم که نور یادم رفت
چنان به جذبه چشمت دلم هوایی بود!
که سوز سرکش آن زخم شور یادم رفت
خزان غم زده بودم ملامتم نکنید
اگر حکایت باغ بلور یادم رفت
من آخرین نفر از آخرین قبیله عشق
میان ماندن ورفتن عبور یادم رفت

Rainy eye
17-09-2008, 13:23
غمی به سینه من میچکد شبانه ترین
بخوان ترانه ای ای دوست عاشقانه ترین
مرا به نام صدا کن که عزم توسن جان
سفر به سوی دیاریست بی نشانه ترین
تو ای شکفته درآفاق شعر وشیدایی
نهال باغچه ام باش بی جوانه ترین
سری به سینه من نه مگر که گوش کنی
صدای عشق که مانده است غمگنانه ترین
چو شعر و ماه ولاله دوستت دارم
مرا کلام دل اینست صادقانه ترین
نثار مقدم مسعود با شکوه تو باد
تمام هستی ام ای عشق ای یگانه ترین

srk_rani
17-09-2008, 19:22
ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

srk_rani
17-09-2008, 19:23
دلت شاد و لبت خندان بماند
برايت عمر جاويدان بماند
خدا را مي دهم سوگند بر عشق
هر آن خواهي آن برايت بماند
تمام فصل سالت عيد باشد

eshghe eskate
17-09-2008, 19:39
فكر بلبل‌ همه‌ آنست‌ كه‌ گل‌ شد يارش**************‌ گل‌ در انديشه‌ كه‌ ‌ چون‌ عشوه‌ كند دركارش‌

دلربايي‌ همه‌ آن‌ نيست‌ كه‌ عاشق‌ بكشند********** خواجه‌ آنست‌ كه‌ باشد غم‌ خدمتكارش‌

جاي‌ آنست‌ كه‌ خون‌ موج‌ زند در دل‌ لعل*************‌ زين‌ تغابن‌ كه‌ خزف‌ مي‌شكند بازارش‌

بلبل‌ از فيض‌ گل‌ آموخت‌ سخن‌ ورنه‌ نبود************ اين‌ همه‌ قول‌ و غزل‌ تعبيه‌ در منقارش‌

اي‌ كه‌ در كوچه‌ معشوقه‌ ما ميگذري‌**************** برحذر باش‌ كه‌ سر مي‌شكند ديوارش‌

آن‌ سفر كرده‌ كه‌ صد قافله‌ دل‌ همره‌ اوست******** هر كجا هست‌ خدايا بسلامت‌ دارش

صحبت‌ عافيتت‌ گرچه‌ خوش‌ افتاد اي دل*************‌ جانب‌ عشق‌ عزيز است‌ فرو مگذارش‌

صوفي‌ سرخوش‌ از اين‌ دست‌ كه‌ كج‌ كرد كلاه‌******** به‌ دو جام‌ دگر آشفته‌ شود دستارش‌


دل‌ حافظ كه‌ بديدار تو خو گر شده‌ بود
ناز پرورد وصالست‌ مجو آزارش

gmuosavi
17-09-2008, 20:07
با آنکه همچون اشک غم بر خاک ره افتاده ام من
با آنکه هر شب ناله ها چون مرغ شب سر داده ام من
در سر ندارم هوسي، چشمي ندارم به کسي، آزاده ام من

با آنکه از بي حاصلي سر در گريبانم چو گل
شادم که از روشن دلي پاکيزه دامانم چو گل
خندان لب و خونين جگر مانند جام باده ام آزاده ام من

يا رب چو من افتاده اي کو؟
افتاده آزاده اي کو
تا رفته از جانم برون سوداي هستي
آسوده ام آسوده از غوغاي هستي

گلبانگ مستي آفرين همچون رهي سر داده ام من
مرغ شباهنگم ولي در دام غم افتاده ام من
خندان لب و خونين جگر مانند جام باده ام آزاده ام من

دل تنگم
18-09-2008, 03:50
دوستم داشته باش،
بادها، دلتنگند
دست ها، بيهوده،
چشم ها، بي رنگند
دوستم داشته باش،
شهرها مي لرزند
برگ ها مي سوزند،
يادها مي گَندَند
باز شو تا پرواز،
سبز باش از آواز
آشتي كن با رنگ،
عشق بازي با ساز
دوستم داشته باش،
عطرها در راهند
دوستت دارم ها،
آه! چه كوتاهند
دوستت خواهم داشت،
بيشتر از باران
گرم تر از لبخند،
داغ، چون تابستان
دوستت خواهم داشت،
شادتر خواهم شد
ناب تر، روشن تر،
بارور خواهم شد
دوستم داشته باش،
برگ را باور كن
آفتابي تر شو،
باغ را از بَر كن
خواب ديدم در خواب،
آب، آبي تر بود
روز، پر سوز نبود،
زخم، شرم آور بود
خواب ديدم در تو،
رود از تب مي سوخت
نور گيسو مي بافت،
باغچه گل مي دوخت
دوستم داشته باش...

شهریار قنبری

دل تنگم
18-09-2008, 03:53
آمد که من و تو را به ما قاب شود
قندی به دل تنگ غزل آب شود

آبستن ِ عشق! زندگی نه ماهه است
سیبی که تولدش به مهتاب شود

باریده خدا گلوی باران خیس است
روئیده زمین که زندگی ناب شود

می سازمش ای صنم به قلبم طاقی
ابروی کمانی که چو محراب شود

نیت شده ام، به نیتِ نایَت نی
فالی که گشوده ام در این باب شود

می ترسم از اینکه اشک در قابِ دو چشم
تا صبح غزل گوید و بی تاب شود....

gmuosavi
18-09-2008, 14:47
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت

بيچاره از اين عشق فقط سوختن آموخت

Ghorbat22
18-09-2008, 20:32
دلم تنگه برای اون همیشه

خدای من بگو فردا چی می شه؟
خودت دل دادی و دلدار دادی
خودت عشقو به ما بسیار دادی
خودت ما رو دو عاشق آفریدی
دلی جنس شقایق آفریدی
خودت ما رو خراب یار کردی
به درد ناب عشق بسیار کردی
خودت گفتی فقط عاشق بمونید
فقط حرف دلاتونو بخونید
خدای من اجابت کن دعامو
خدای خوب من بشنو صدامو
دلم نذر نگاه نازنینم
قسم بر تو که من عاشق ترینم
فدای ناز لبخندش وجودم
چشای عاشق بود و نبودم
الهی قلبمون آروم بگیره
الهی عشق ما هرگز نمیره

Ghorbat22
18-09-2008, 20:34
كاش مي شد تو روزگارت
تو بهار موندگارت
ميون اين همه يارت
من باشم دار و ندارت

magmagf
18-09-2008, 21:01
لابراتوار

فیلم ها را بر گرداند

همه عکس ها سوخته بود

نباید

با او

جلوی دوربین بایستم

magmagf
18-09-2008, 21:06
یادم بماند

آن ها که دوستشان دارم

می توانند

دوستم نداشته باشند

magmagf
18-09-2008, 21:07
تويه شوره زار حسم
مث آب هدر شدي تو
بگو با اين من غافل
چرا همسفر شدي تو

ººº
چرا سوزندي خودت رو
تو به پاي خستگي هام
من كه لايقت نبودم
چرا گفتي تو رو مي خوام

ººº
سهم من يه شاخه گل بود
نه يه باغ سرخ و روشن
حق مهربوني هاتو

چه جوري ادا كنم من

ººº

خونه من يه قفس بود
بال پروازتو بستم
من خودم رو نمي بخشم
دل پاكتو شكستم

gmuosavi
18-09-2008, 22:29
من در اين دهکده عشق تو را مي خوانم*
*وز پس آيينه ها نام تو را مي بينم*
*در دلم عشق تو را مي کارم*
*در سرم بوي تو را مي فهمم*
*در نگاهم خم ابروي تو را مي نگرم*
*در گلويم بغض تو را مي شکنم*
*من در اين دهکده عشق تو را مي خوانم ...* من گنه کردم تو بخشايش بکن


من گرفتارم تو آزادم بکن

سر به سوداي تو دارم

من خرابم تو آرامم بکن

gmuosavi
18-09-2008, 22:36
الا يا ايها الساقى! برون بر حسرت دلها
كه جامت حل نمايد يكسره اسرار مشــكلها

به مى بر بند راه عقل را از خانقاه دل
كه اين دارالجنون هرگز نباشد جــاى عاقلها

اگر دل بسته‏اى بر عشق جانان، جاى خالى كن
كه اين ميخانه هرگز نيست جز ماواى بيدلها

تو گر از نشئه مى كمتر از آنى به خود آيى
برون شـو بيد رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها

چه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم ديدى
جدا گشتى ز بــاغ دوست درياها و ساحلها

تو راه جنت و فردوس را در پيش خود ديدى
جدا گشتى ز راه حـق و پيوستى به باطلها

اگر دل داده‏اى بر عالم هستى و بالاتر
به خود بستى ز تار عنكبوتى بس سلاسلها

gmuosavi
18-09-2008, 22:42
چو بی گه آمدی باری درآ مردانه ای ساقی
بپیما پنج پیمانه به یک پیمانه ای ساقی
ز جام باده عرشی حصار فرش ویران کن
پس آنگه گنج باقی بین در این ویرانه ای ساقی
اگر من بشکنم جامی و یا مجلس بشورانم
مگیر از من منم بی دل تویی فرزانه ای ساقی
چو باشد شیشه روحانی ببین باده چه سان باشد
بگویم از کی می ترسم تویی در خانه ای ساقی
در آب و گل بنه پایی که جان آب است و تن چون گل
جدا کن آب را از گل چو کاه از دانه ای ساقی
ز آب و گل بود این جا عمارت های کاشانه
خلل از آب و گل باشد در این کاشانه ای ساقی
زهی شمشیر پرگوهر که نامش باده و ساغر
تویی حیدر ببر زوتر سر بیگانه ای ساقی
یکی سر نیست عاشق را که ببریدی و آسودی
ببر هر دم سر این شمع فراشانه ای ساقی
نمی تانم سخن گفتن به هشیاری خرابم کن
از آن جام سخن بخش لطیف افسانه ای ساقی
سقاهم ربهم گاهی کند دیوانه را عاقل
گهی باشد که عاقل را کند دیوانه ای ساقی

MJNeghabi
20-09-2008, 15:31
چه لطیف است قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت!


در دلــم هیچ نیاید مگر اندیشه ی وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت


نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت!!


در اندیشــه ببستم، قلـم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم وصـف و بیانت


ســــرو را قامتِ خــــوب است و قمـــر را رخ زیبـــا
تو نه آنی و نه اینی که هم این است و هم آنت!


"سعدیا" چاره ثبات است و مدارا و تحمل
من که محتــــاج تو باشم ببرم بار گرانت!

MaaRyaaMi
20-09-2008, 17:13
تمام ماهی ها فرار میکنند
تنها ، منم که می مانم
و دلم را به قلابت بَند میکنم
سال هاست ....
... و تو ، فراموش کرده ای ، مرا بالا بکشی ...!!!

Rainy eye
20-09-2008, 17:16
از لابه لای پرده هرچه می بینم
باریک تر از ان است که تو باشی
و دوری ات را با هر تقویمی که تخمین میزنم
باران موسمی آغاز میشود
پناه میدهخم از دست باد
ابرهای فراری را
به اتاقی که حتی
کفاف تنهاییم را نمی دهد
ودستمال خیسم را به جا نمی آورد...

MaaRyaaMi
20-09-2008, 17:17
كدام گوشه قلبم را به تو بدهم ؟
تا دلت را خط نياندازد
كه تمام دلم ، خط خطي ست !

Rainy eye
20-09-2008, 17:19
آه ... ای شقایق دلتنگ
تصویر تکه تکه آینه شکسته زسنگ
با من بگو چگونه نگریم ؟!
وقتی که باد گیسوان پریشانت
شب را
این گونه بر سرم آوار میکند...
با من بگو چگونه نخوانم ؟
وقتی که بیستون
پیوسته نام تو را تکرار می کند

Rainy eye
20-09-2008, 17:23
مرا بر پیکر کدامین شعر مینشانی
که اینگونه نفسهایم با قافیه حضورت
هماهنگ می شوند
ودستان مسیحایی ات را کی
بر چشمان بی فروغم می کشی
تا از کرانه وجودت
ابدیتی بسازم؟

سالهاست در کلیسای خاطرم
آهنگ نگاهت
ناقوس جدایی است
مرا باور دار
که من
مسیحای مصلوب تو ام
در بیکران پاکی وصداقت روح

jokvsms
20-09-2008, 17:28
در اين غربت سرا تنهايم اي دوست
به عشق روي تو شيدايم اي دوست

بجز عشق تو ، عشقي در دلم نيست

در اين دنياي خاكي منزلم نيست

ببين اي دل كه اين دنيا چه ها كرد

هزران فتنه بر عشق شما كرد

بيا با كوله اي از غم بكوچيم

از اين ماتم سرا با هم بكوچيم

هزاران آه در اين سينه دارم

از اين دنيا هزاران كينه دارم

MaaRyaaMi
20-09-2008, 17:31
خواستم بگویم:
کنارت هستم ،
ازپشت هر چه فاصله
از کنار هر چه مرز
که بی پیراهن سفید هم می شود دوست بود
راضی و بی سوال !

گفتی : نگو ...

نگفتم

اما
دلم ، پیش " نگو ی" تو ماند .

MaaRyaaMi
20-09-2008, 17:35
حواسم هست
که دلتنگی را
گاهی نباید گفت...
ببخش
برای دوستت دارم
راه دیگری بلد نیستم ...!!

MJNeghabi
20-09-2008, 19:10
خــرٌم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم


گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب
من به بوی سر آن زلـف پریشان بروم!


چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت
به هواداری آن ســرو خرامـــان بروم


در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم


نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم


به هواداری او ذرٌه صــــفت، رقــــص کنان
تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم


تازیان را غـــــم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم


انتظار – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
21-09-2008, 05:14
من همه چیز را فدای تو کرده ام

ولی تو را

فدای هیچ چیز

نمی توانم کرد

آنچه را که می نویسم

چون یادگاری

از تو

در جهان خواهد

ماند

magmagf
21-09-2008, 05:15
تو در منی

مثل عکس ماه در برکه

در منی و

دور از دسترس من

سهم من از تو

فقط همین شعر های عاشقانه است

و دیگر هیچ

ثروتمندی فقیرم

مثل بانکداری بی پول

من فقط آینه ی تو هستم

MJNeghabi
21-09-2008, 09:27
سلسله ی موی دوست
حلقه ی دام بلا ست!
هر که در این حلقه نیست
فارق از این ماجرا ست!

گر بزنندم به تیغ
در نظرش بی دریغ
دیدن او یک نظر
صد چو منش خونبها ست!

گر برود جان ما
در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست
دوست تر از جان ما ست!

دعوی عشاق را
شرع نخواهد بیان
گونه ی زردش دلیل
ناله ی زارش گوا ست!

دلشده ی پای بند
گردن جان در کمند
زَهره ی گفتار نِه
کاین چه سبب وان چرا ست!

تیغ بر آر از نیام
زهر بر افکن به جام
کز قِبَل ما قبول
وز طرف ما رضا ست!

گر بنوازی به لطف
ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من رواست
زجر تو بر من قبا ست!

هر که به جور رقیب
یا به جفای حبیب
عهد فرامُش کند
مدعی بی وفا ست!

"سعدی" از اخلاق دوست
هر چه بر آید نکو ست
گو همه دشنام گو
کز لب شیرین دعا ست!

یاد ایٌام – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

iranzerozone
21-09-2008, 09:59
لاله رویی بر گل سرخی نگاشت

کز سیه چشمان نگیرم دلبری

از لب من کس نیابد بوسه ای

وز کف من کس ننوشد ساغری

تا نیفتد پایش اندر بند ها

یاد کرد آن تازه گل سوگند ها

ناگهان باد صبا دامن کشان

سوی سرو و لاله شمشاد رفت

فارغ از پیمان نگشته نازنین

کز نسیمی برگ گل بر باد رفت

خنده زد گل بر رخ دلبند او

کآن چنان بر باد شد سوگند او



(رهی معیری)

iranzerozone
21-09-2008, 10:17
تو ای بی بها شاخک شمعدانی


که بر زلف معشوق من جا گرفتی.


عجب دارم از کوکب طالع تو٬


که بر فرق خورشید ماوا گرفتی.


قدم از بساط گلستان کشیدی٬


مکان بر فراز ثریا گرفتی.


مگر طایر بوستان بهشتی؟


که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی.


مگر پنجه مشک سای نسیمی؟


که گیسوی آن سرو بالا گرفتی.


مگر دست اندیشه مایی ای گل؟


که زلفش به عجز و تمنا گرفتی.


مگر فتنه بر آتشین روی یاری؟


که آتش چو ما در سراپا گرفتی.


گرت نیست دل از غم عشق خونین٬


چرا رنگ خون دل ما گرفتی؟


بود موی او جای دلهای مسکین.


تو مَسکن در آن حلقه بیجا گرفتی.


از آن طره ی پر شکن٬ هان به یک سو٬


که بر دیده٬ راه تماشا گرفتی.


نه تنها در آن حلقه بویی نداری٬

که با روی او آبرویی نداری!

(رهی معیری)

MJNeghabi
21-09-2008, 11:59
آنکه هلاک من همی...
خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش!


باغ تفرٌج است و بس
میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش!


کاش که در قیامتش
بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بُود
من بکشم غرامتش!


هر که هوا گرفت و رفت
از پی آرزوی دل
گوش مدار "سعدیا"
بر خبر سلامتش!


بیداد – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

ghazal_ak
21-09-2008, 14:15
به دنبال تو همچون کودکی هستم و

معصومانه می جویم پناه شانه هایت را

که شاید اندکی آرام گیرد دل

دلم تنگ است

و تنهایی به لب می آورد جانم

بیا تا با تو گویم ازهیاهوی غریب دل که بی پروا

تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی

به دنبال تو می گردم

به سویت پیش می آیم

چه شیرین است

پر از احساس یک خوشبختی نابم

پر از امید سبز خوب دیدارم

و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم

ونجوایی کنم در دل

و گویم تا ابد من

دوستت دارم...

MJNeghabi
21-09-2008, 18:38
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
هم راز عشــق و هم نفس جـــام باده ایم


بر ما بسی کمان ملامـت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم!


چون لاله مِی مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم


کار از تو می رود مددی ای دلیــــل راه
که انصاف می دهیم و ز ره اوفتاده ایم


ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای!؟
ما آن شـــــــقایق ایم که با داغ زاده ایم!!


گفتی که "حافظ" این همه رنگ و خیال چیست
نقـــــش غلط مبین که همان لـــــــوح ساده‌ایم!

چشمه نوش/انتظار – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

Snow_Girl
21-09-2008, 21:56
آخرين نامه

دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني
ديگه نه عاشقي نه مهربوني
منم ديگه تصميمم رو گرفتم
اصلا نمي خوام که پيشم بموني
ديشب که داشتم فکرام و مي کردم
ديدم با تو تلف شده جووني
يه جا يه جمله ي قشنگي ديدم
عاشقو بايد از خودت بروني
چه شعرايي من واسه تو نوشتم
تو همه چيز بودي جز آسموني
يادت مياد منتم رو کشيدي ؟
تا که فقط بهت بدم نشوني ؟
يادت مي اد روي درخت نوشتي
تا عمر داري براي من مي خوني ؟
يادت مياد حتي سلام من رو
گفتي به هيچ کس نمي رسوني
حالا بيار عکسامو تا تموم شه
اگر که وقت داري اگه مي توني
نگو خجالت مي کشي مي دونم
تو خيلي وقته ديگه مال اوني
خوش باشي هر جا که مي ري الهي
واست تلافي نکنه زموني

Snow_Girl
21-09-2008, 21:57
جادوي نگاهت

چه مي شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمي کرد
و اي کاش از نخست آن چشمهايت
مرا آواره غربت نمي کرد
چه زيبا بود اگر مرغ نگاهت
ميان راز چشمان تو مي ماند
تو مي ماندي و او هم مثل يک کوچ
ز باغ ديده ات هجرت نمي کرد
تمام سايه روشن هاي احساس
پر از آرامش مهتابيت بود
و ليکن شاعر اينه ها هم
به خوبي رک اين وسعت نمي کرد
زماني که تو رفتي پکي ياس
خلوص سبز گلدان را رها کرد
چه زيبا بود اگر از اولين گام نگاهم با دلت صحبت نمي کرد
تو پيش از آنکه در دل پاگذاري
تمام فال هايم رنگ غم داشت
ولي تو آمدي و بعد از آن دل
بدون چشم تو نيت نمي کرد
هجوم لحظه هاي بي قراري
مرا تا عمق يک پرواز مي برد
و جز با آسمان ديدگانت
دلم با هيچ کس خلوت نمي کرد
نگاهم مثل يک مرغ مهاجر
به دنبال حضورت کوچ مي کرد
به غير از انتظارت قلب من را
اين گونه بي طاقت نمي کرد
تو مي ماندي کنار لحظه هايم
ولي اين شادماني زود مي رفت
و تا مي خواست دل چيزي بگويد
تو مي رفتي و او فرصت نمي کرد
دلم از پشت يک تنهايي زرد
نگاهش را به چشمان تو مي دوخت
ولي قلب تو قدر يک گل سرخ
مرا به کلبه اش دعوت نمي کرد
و حالا انتهاي کوچه شعر
منم با انتظاري مبهم و زرد
ولي ايکاش جادوي نگاهت
غزل هاي مرا غارت نمي کرد

Snow_Girl
21-09-2008, 21:57
غصه نخور

غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم
فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني که شعرام همه شدن غم انگيز
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست
غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فداي برق ناز اون چشماي قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من که خودم مي دونم که تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي اي به زودي
ما رو بگو چه کرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ کس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس
غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي که بياي و بموني

Snow_Girl
21-09-2008, 21:58
جدائي


به چشم من نگاه نکن ، دوباره گریت می گیره



ساده بگم که عشق من ، باید تو قلبت بمیره



فاصله بین من و تو ،‌ از اینجا تا آ سموناست



خیلی عزیزی واسه من ، ولی زمونه بی وفاست



قسم نخور که روزگار ، به کام ما دو تا نبود



به هر کی عاشقه بگو ، غم که یکی دو تا نبود



بگو تا وقتی زنده‌ام ، نگاه تو سهم منه



هر جای دنیا که باشی ،‌دلم واست پر میزنه



برای این در به دری ، تو بهترین گواهمی



دروغ نگو ، که می دونم همیشه چشم به راهمی

Snow_Girl
21-09-2008, 21:59
سکوت سنگی

ای دل چرا به روی من در وا نمی کنی
رحمی بر این مســـافر تنها نمی کنی

با آن که در گــــــلوی من فریادها شکست
در گوشه ای نشسته ای لب وا نمی کنی

در شعله های سرکش عشقم نشسته ای
وز آه سـینه سوز مــــــن پــــــروا نمی کنی

هفت آسمان مصیبت است آوار بر سرم
در حــــیرتم که از چه رو غوغا نمی کنی

از بس فضای سینه ام تاریک گشته است
راهــــی به سوی روشنی پیدا نمی کنی

با این هـــــــمه بهانه با من بـگو چرا
امشب بساط گریه را بر پا نمی کنی

ای همزبان زخمها ای اشک من توهم
درد نــــهفته مرا افشــــــــا نمی کنی

دستی به روی گونه زدم نمی کشی
باغ خزان کشیده را احــــیا نمی کنی

دستی به روی گونه زردم نمی کشی
باغ خزان کشیده را احــــیا نمی کنی

در این سکوت سنگی ام جاری نمی شوی
این ســـــــنگ را روانه دریــــــــا نمی کنی

MJNeghabi
21-09-2008, 22:18
ســرو چمان من چرا میل چمن نمی کند!؟
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند!؟

دل به امید وصل تو همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی تو خدمت تن نمی کند

با همه عطـــــر دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک خُتن نمی کند!

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف تو
زان سـفر دراز خود عزم وطن نمی کند!

ساقی سیم ساق(سین سال) من گر همه دُرد می دهد
کیست که تن چو جـــــام مـــــــی جمله دهن نمی کند!؟

سرو چمان – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
22-09-2008, 08:24
مثل مرگ

که دست از سر کسی، بردار نیست

هرجا که باشی. . .

بالاخره پیدات می کنم

magmagf
22-09-2008, 08:26
قلک بغض هایم را که بشکنم

باز…

ناز ترا

خواهم خرید

و یک بسته مداد رنگی

و با هر رنگش

باز…

ناز ترا

خواهم کشید

magmagf
22-09-2008, 08:29
خون

تپش

زندگی…یعنی تو

آن چه را که باید می فهمیدم

فهمیدم

ماه

زیبا تر از همیشه می تابد

دیگر دنبالت نخواهم گشت

رد پای تو به قلبم می رسد

magmagf
22-09-2008, 08:32
بیش از این

خسته ات نمی کنم

پیر می شوی

بیش از این

نگاهت نمی کنم

خسته می شوی

MJNeghabi
22-09-2008, 09:00
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
ور آشـــــــــــتی طلبم با سر عتاب رود!


چو مـــــــاه نو ره نظٌارگان بیچــــاره
زند به گوشه ی ابرو و در نقاب رود!


شب شـــــراب خرابم کند به بیداری
وگر به روز حکایت کنم به خواب رود!


طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه با شــــــــــتاب رود!


گدایی در جـانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه ی این در به آفتاب رود


حباب را چو فُتد باد نخوت اندر سر
کلاه داریش اندر سر شــــراب رود!


دلا چو پیر شدی حُسن و نازکی مفروش
که این معامله در عالم شــــــــــباب رود!!


حجاب راه تویی "حافظ" از میان برخــــــیز
خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود


ساقی (اجرای پاریس) – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

amir 69
22-09-2008, 18:41
امشب که شعله می زندم ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مردم برای تو
من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند
حالا سکوت و سایه پر است از صدای تو

MaaRyaaMi
22-09-2008, 19:37
شراب را که سر می کشی
گلویم جیغ می کشد
تو مست می شوی و من بنفش ، از این همه جیغ !
چشمــــــــانت که خمــــــار می شوند ،بهارهــــــای نارنـــــــج را بــــو می کنــــــم
تا کمی چشمان من هم به خماری چشمان تو عادت کنند ...!
عشق بازی دیر زمانی ست تکراری شده !
حالا دیـــــــــــــــــــــــ ـــر وقت است ماه من !
چین دامنم را باز می کنم ...
تو آسوده بخواب ...
تا شاید کمی به ابدیت بپیوندی ... !!!

MaaRyaaMi
22-09-2008, 19:40
دروغ نگویم
دلم برایت تنگ شده
گاهی وقت ها
یواشکی
حالت را
از آبِ چشم هایم
می پرسم
در این خشک سالی
خدا را چه دیده ای
شاید آسمان هم
به هوای کسی
سر بر سینه ی ابری سوخته بگذارد و
گریه کند.

MJNeghabi
22-09-2008, 22:23
هر که دلارام دید
از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص
هر که در این دام رفت!


یاد تو می رفت و ما
عاشق و بی دل بُدیم
پرده بر انداختی
کار به اتمام رفت!!


گر به همه عمر خویش
با تو بر آرم دمی
حاصل عمر آن دم است
باقی ایام رفت!


ما قدم از سر کنیم
در طلب دوستان
راه به جایی نبُرد
هر که به اَقدام رفت!


همت "سعدی" به عشق
میل نکردی ولی
می چو فروشُد به کام
عقل به ناکام رفت!

دل تنگم
22-09-2008, 22:58
عشق، محراب تو را در دل من ساخته است
چلّه در چلّه رگ صومعه را تاخته است

اين چليپا كه به اسليمی چشمت آويخت،
طرح دردي است كه از پيكر من ساخته است

طرح دردي است كه من نيستم و معبد توست
هرچه من بود «تو» از چشم من انداخته است

هرچه من بود بدل شد به معاني به بديع
صنعت چشم تو را آه كه نشناخته است!

اين غزل وقف تو شد شعر ولي نه! كه غزل
پيش شيوايي تو قافيه را باخته است

اسم آن شعر شود، شعر نباشد چه غمي است؟
دلنشين است همين كه به تو پرداخته است!

دل تنگم
22-09-2008, 23:02
صیدِ گمنامی که نامت را پریشان کرده است
مانده در دامی که خوابت را پریشان کرده است

عاشقانه تا کنار ِ خوابگاهت آمده ست
نازک اندامی که خوابت را پریشان کرده است

بیقرار ِ لحضه های خوبِ دیدار ِ شماست
چشم بادامی که خوابت را پریشان کرده است

می شود بر کوچه ی نیمایی اش آبی شوی
نشکنی گامی که خوابت را پریشان کرده است

دست هایش کودک افسونگر ویرانی اند
دختر ِ خامی که خوابت را پریشان کرده است

خود، پریشانِ هراس ِ آسمانِ چشم ِ توست
تا سرانجامی که خوابت را پریشان کرده است

می شود حکم قصاصش را شبی صادر کنی
مثل هنگامی که خوابت را پریشان کرده است

بعدها با خویش خواهی گفت: یاد او بخیر!
یاد ایامی که خوابم را پریشان کرده است!

magmagf
23-09-2008, 05:59
زخم زندگی ات منم

همه به زخمهایشان دستمال می بندند

تو

اما

به زخمت

دل بسته ای

magmagf
23-09-2008, 06:02
یک لحظه چشم های تو را دیدم

عجب تماشایی

وسر شاخه های دلم

سبزشد

جوانه زد

قلم برداشتم که . . .



نه

من این سیب سرخ را

با هیچ کس قسمت نخواهم کرد

magmagf
23-09-2008, 06:03
جنگجو شده ای

حالا می خواهی انتقام بگیری

تمام دنیا با توست

من

یاری ندارم

سربازانت می رسند

نیزه ای قلب مرا می شکافد

دوستت دارم ها بر ملا می شود

magmagf
23-09-2008, 06:05
قلب مهربانت مثلثی را می ماند

در دریای عشق

مرا در خود کشیده ای

برمودای من!!

magmagf
23-09-2008, 06:06
کنارم نشسته ای

چشم در چشم من

در ساعت شنی آب می ریزم

شاید این احساس جاودانه شود

MJNeghabi
23-09-2008, 10:09
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش!؟
نگـــــــران تو چه اندیشـــه و بیـــــــم از دگرانش!؟

آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصـل تو دارد که ندارد غم جانش!

هر که از یــــار تحمــــــــل نکند یــــار مگویش
هر که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

به جفائی و غفائی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیـر و سنانش!

گفتم از ورطه ی عشقت به صبوری به در آیم
باز می بینم و دریا نه پدید است کرانـــــــش!!

عهـــــد ما با تو نه عهدی که تغییر بپذیرد
بوستانی ست که هرگز نزند باد خزانش!

گر فلاطون به طبیبی مرض عشق بپوشد
عاقبت پـــــــــرده بر افتد ز سر راز نهانش!

نرسد ناله ی "سعدی" به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردی ست فغانـــش!

فریاد – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

gmuosavi
23-09-2008, 16:59
و دگر بار دلم مي شكند

و دگر بار تويي بار‍ِ گراني كه مرا

برد زدست

ماه آلوده ي من

من براي تو نمي خوانم شعر

من براي دلِ خود مي خوانم

كه چرا

دل به جگر گوشه ي مردم دادم

من دگر عشق نخواهم ورزيد

به دلاويزيِ عطرِ بدنت

گرمي لعل لبانِ‌ تو به من مي گويد

دل به لبهاي زيادي دادي

عشق رسوايي من

تو به بادم دادي

پس چرا باد به غبغب داري

اين همه مستيِ من بهر تو بود

تو چرا مست شدي

دل به رقيبم دادي

ghasemfm
23-09-2008, 19:12
سلام به دستان
شاید اینجا جای مناسبی برای درخواسته من نباشه !!
اگه امکان داره چند بیت شعر زیبا در مورد (سلام ) برای من بگذارید اگه عاشقانه هم باشه خیلی بهتر میشه .ممنون

MaaRyaaMi
23-09-2008, 21:36
فرصتی نیست بگویم غم پنهانم را

می گذارم ببرد چشم تو ایمانم را

می گذارم ببرد باد اگر قدرت داشت

سمت گرمای تو این فصل زمستانم را

تا کجا شرح دهم عشق چه بر من آورد

تا کجا شرح دهم شوق فراوانم را

آه!اگر جذبه خورشید،تو را عاشق کرد

شعله ای از تو مرا بس که دهم جانم را

بی تو در خواب زمستانی دستان همه

با چه آرام کنم لرزش دستانم را؟!

وقت آن است تا بگردم همه جا را،شاید

در تو پیدا بکنم نیمه پنهانم را