PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 [7] 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

t.s.m.t
01-08-2008, 08:36
دلم هوای تو ای ماهرو به سر دارد

ز هجر وصل تو عمریست چشم تر دارد

ز ما نهفته به بیگانه آشنا گشتی

که آشنا زدل آشنا خبر دارد



پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
01-08-2008, 08:37
پای دلم من به زلف پرتاب افتاد

چشمم ز غم فراق از خواب افتاد

هر چند که آب چشمم از سر بگذشت

ماهیّ دلم برون ولی ز آب افتاد



پدیده ی تبریزی

Enter_The_Love
01-08-2008, 11:31
به کودکی گفتند عشق چیست؟
گفت : بازی

به نوجوانی گفتند عشق چیست؟
گفت : رفیق بازی

به جوانی گفتند عشق چیست؟
گفت : پول و ثروت

به پیرمردی گفتند عشق چیست؟
گفت : عمر

به عاشقی گفتند عشق چیست؟
هیچ نگفت. آهی کشید و سخت گریست

t.s.m.t
02-08-2008, 20:39
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو،
به روی هرچه درین خانه است،
غبار سربی اندوه بال گسترده است

مشیری

t.s.m.t
02-08-2008, 20:44
سو سو زنان ستاره ی کوری ز بام عشق
در آسمان بخت سیاهش دمید ومرد
وین خسته را به ظلمتِ آن راه ناشناس
تنها به دست تیرگی جاودان سپرد!

مشیری

magmagf
02-08-2008, 22:27
از دوست داشتنت دست نمی کشم
به رغم ِ این همه باد
به رغم ِ این همه باران!

mahn90
03-08-2008, 13:52
تو مي دوني كه ستاره توي شب چه جايي داره !

تو شباي اين دل من تو هموني ، اون ستاره،[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هر دلي يه ياري داره ، نازنين نگاري داره

اما اسم تو رو بردن واسه من يه يادگاره

mahn90
03-08-2008, 13:52
شاید اون جوری که باید قدرت رو من ندونستم

حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
من به تو هرگزنگفتم باتو بودن آرزومه
نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومه

a-r-i-y-a-n-a
03-08-2008, 21:45
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت
فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا
کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...
...
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...
نجمه زارع

t.s.m.t
03-08-2008, 22:02
اشکی از شاخه فرو ریخت!
مرغِ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!

مشیری

Snow_Girl
04-08-2008, 18:14
پسرك رؤياي شبهاي من :
يك طرف تنش بلور
سوي ديگر از شبنم
جاي دو چشمانش ستاره
و خنده هايش بغل بغل شكوفه
دلش را اما نپرس ..........!
شايد اشتباهي شده
آن كه او را ساخته
وقتي به دلش رسيده
بد جوري بي حوصله بوده !
دلش تمام از سنگ است
سنگ مرمر مرغوب
براي روي قبر من
و براي همه ي شما كه دوستش داريد
دلش
سنگ قبر است ........

Snow_Girl
04-08-2008, 18:17
اولين اعتراف عاشقانه:
اولين بار كه بگويم دوستت دارم خيلي سخت است
تب ميكنم _عرق ميكنم _ميلرزم _ جان ميدهم و هزار بار
ميميرم و زنده ميشوم دوباره پيش چشمهاي تو
تا بگويم دوستت دارم
اولين بار كه بخواهم بگويم دوستت دارم خيلي سخت است
اما آخرين بار آن از هميشه سخت تر است
و امروز ميخواهم براي آخرين بار بگويم دوستت دارم
و بعد راهم را بگيرم و بروم
چون تازه فهميدم كه ماه من تو هرگز مرا دوست نداشتي

Snow_Girl
04-08-2008, 18:20
نه... حالا ديدي تنهام
گذاشت رفت
تو ميدوني كه
بي تو نميتونم
پس نگو بايد تنها بمونم
نه به خدا ديگه نميتونم
ديدي اونم دلمو شكست
به روم در رو بست
به غريبه داد دستاش
اون ميخواست كه
من بيفتم به زانوش
گفتم بهش دوستت دارم
تو خواب و مرگ و بيداري
فداي يه تار موهات
كه تو منو دوست نداري
اون نديد اشكاي منو
يه بار بهم نگفت نرو
به قلبي كه داره ترك
ميگفت برو خوب به درك
گفتم گلم بمون نرو
نرو به روم نبند در رو
اما نه اون غرور سرش ميشد
نه اعتماد نه التماس
حيف عاشق كسي شدم
كه عاشق غريبه هاست
اون ميخواست كه
من بيفتم به زانوش
برو نفرين نميكنم من
خاطر خواهيت دروغ بود حتما
تو خلوتم با گريه هام
چه قدر سرت شلوغ بود تا من
عشقمو بهت نشون دادم
طبق يه قانون از چشمات
مثل يه قطره افتادم
يادته گفتي سهممون
از زندگي جدا جداست
حرف تو رو چشم منه
اما اونم دست خداست
ولي بدون پشت سرت
هنوزم دستام به دعاست

Snow_Girl
04-08-2008, 18:22
دارم ميميرم چرا نميبيني
از پا افتادم مگه نميبيني
به خاطر تو بود اگه شكستم
حالا چرا دست منو نميگيري
ميگي ميخوام از عشق تو رها شم
ميگم مگه قلبم برات قفس بود
ميگي موندن ديگه فايده نداره
وجود تو براي من نفس بود
چه طور دلت اومد بگي ميخواي بري و نياي
چه طور دلت اومد منو تو غم جا بذاري باز
چه فكرائي كرده بودم
چه آرزوهائي بود
افسوس ديگه تموم شدند
يكي بود و يكي نبود

a-r-i-y-a-n-a
04-08-2008, 20:35
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود
می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود
تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود
باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود
گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

t.s.m.t
04-08-2008, 22:52
غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست
این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست

نسیمی

a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 09:30
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد
روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

magmagf
05-08-2008, 14:40
درازدحام کوچه های بی گفت وگو

گم شده ام

بی فانوس راه

آسمان پرستاره

بی تبسم نگاه

**

اگربرایم دعاکنی

به رویم لبخندبزنی

وبامن

حرف

حرف

حرف...

اگربامن حرف بزنی

پیدامی شوم!


فكر كنم رضا كاظمي

magmagf
05-08-2008, 14:41
همه چیزروبه راه است

باران

روی شیروانی ضرب گرفته

ماه

سرجای خودش

قرار

من هم که

پشت پرده ی کاج ها

ایستاده ام به انتظار.



حالا دیگر باید بیایی

- نه؟!

a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 14:57
سلام!” ، “حال شما؟”… طبق عادتي دو سه سال است
كه ارتباط من و تو، همين سلام و سؤال است
سلام! حال شما؟ راستي چه صبح سياهي!
همان كه شايعه مي‌گفت؛ فصل، فصل زوال است
سلام‌هاي دم صبح، بدترين لحظاتند
كه بدترين لحظاتم، جهان به سبك رئال است
دوباره پنجره‌اي رو به التهاب خيابان؛
و فوج رهگذران، سال‌هاست طبق روال است
چه ابرهاي عقيمي! چه شاخه‌هاي صبوري!
هزار بار نگفتم بهار بي‌تو محال است؟
خبر رسيد كه امسال، هيچ دلهره‌اي نيست
ولي به‌گفته‌ي تقويم، سال، سال شغال است

magmagf
05-08-2008, 15:44
درست وقتی که فکر
می کنم
تو
من را
خسته کرده ای
چیز دردناکی در جانم
ترکانده می شود
و آغاز می شوم
دوباره من
از نو

a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 17:54
بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز...
با صد بهانه‌ی متفاوت تمام روز...
هی فکر می‌کنم به تو و خیره می‌شود
چشمم به چند نقطه‌ی ثابت تمام روز
زردند گونه‌های من و خاک می‌خورد
آیینه روی میز توالت تمام روز
در این اتاق، بعدِ تو تکرار می‌شود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز
گهگاه می‌زند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالیِ کاست تمام روز
«من» بی «تو» مرده‌ای متحرّک تمام شب...
«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز...

a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 20:42
شب است و باز چراغِ اتاق می‌سوزد
دلم در آتش آن اتّفاق می‌سوزد
در این یکی دو شبه حال من عوض شده است
و طرز زندگی‌ام کاملاً عوض شده است
صدای کوچه و بازار را نمی‌شنوم
و مدتی‌ست که اخبار را نمی‌شنوم
اتاق پر شده از بوی لاله‌عباسی
من و دومرتبه تصمیم‌های احساسی
اتاق، محفظه‌ی کوچک قرنطینه
کنار پنجره... بیمار... صبحِ آدینه
کنار پنجره بودم که آسمان لرزید
دو قلب کوچک همزاد همزمان لرزید
نگاه‌های شما یک نگاه عادی نیست
و گفته‌اید که عاشق‌شدن ارادی نیست
چه ناگهانی و ناباورانه آن شب سرد
تب تکلّف تقدیر زیر و رویم کرد
تو حُسنِ مطلع رنجیدن و بزرگ شدن
و خط قرمز دنیای کودکانه‌ی من
من و دوراهی و بیراهه‌ها و زوزه‌ی باد
و مانده‌ام که جواب تو را چه باید داد
شب است و باز چراغ اتاق می‌سوزد
به ماه یک نفر انگار چشم می‌دوزد
چگونه می‌گذرند این مراحل تازه؟؟...
هزار پرسش و خمیازه پشت خمیازه
هوای ابری و اندوهِ باید و شاید
هنوز پنجره باز است و باد می‌آید
چه‌قدر خسته‌ام از فکرهای دیرینه
به خواب می‌روم این‌جا کنار شومینه
چراغ خانه‌ی ما نیمه‌روشن است انگار
و خواب‌های تو درباره‌ی من است انگار
چراغ خانه، چراغ اتاق روشن نیست
هنوز آخر این این اتفاق روشن نیست

magmagf
06-08-2008, 04:54
آدم ها می گذرند

آدم ها از چشم هایم می گذرند

و سایه ی یکایکشان

بر اعماق قلبم می افتد

مگر می شود

از این همه آدم

یکی تو نباشی

لابد من نمی شناسمت

وگرنه بعضی از این چشم ها

این گونه که می درخشند

می توانند چشم های تو باشند

magmagf
06-08-2008, 04:56
احساس خوبی دارم

همه چیز درست می شود

تو خواهی آمد

و دهان تاریک باد را خواهی دوخت

آمدن تو

یعنی پایان رنج ها و تیره روزی ها

آمدن تو

یعنی آغاز روزی نو

بلافاصله پس از غروب

از وقتی که نوشته ای می آیی

هواپیماها

در قلب من فرود می آیند

magmagf
06-08-2008, 05:00
بی عشق هرگز نشتاخته ام بودن را.

هر چند که شعله شعله های دقايق اين روزگار را

بر تمامی جانم جای داده ام.

ار کدام افريده ای سخن بگويم که بی زيارت عشق برقرار بوده باشد؟

از کدام افريده ای ؟

magmagf
06-08-2008, 05:01
همه جا تاريک است و من در اين لحظه برايت می نويسم که دوستت دارم
می نويسم که بگويم دوستت دارم
اين داستانی ساده است.داستان عشقی ساده است.
عشق من حيات از عشق تو ميگيرد
من تشنه تو هستم .می خواهم سرکشم انچه را که در توست .
ما عشقمان را خواهيم کاشت .از عشق ما روزی دو عاشق چون ما خواهند روييد.انها دست به عشق ما خواهند کشيد و اين عشق تنها نام تو را فرياد خواهد زد.
"باد تنها نام تو را زمزمه ميکند تمام گلها نام تو را دارند

مرا تنها تو می شناسی
تنها تو می دانی که من که هستم
هيچ کس مرا چون تو نمی شناسد
چون هيچ کس هيچ کس نمی داند که قلب من چگونه می سوزد
تنها تو
تنها چشمان تو
تنها قلب عاشق تو
هر کجا که باشم زير باران يا زير آتش
عشق من ازان توست

من هرگز نغمه ای سر نخواهم داد مگر زمانی تو آوازی بخوانی
اگر به تو بگويند او دوستت ندارد به ياد بياور مرا هنگامی که زير باران
آوای تو را سر می دهم
عشق من :
اگر بگويند من تو را فراموش کرده ام ،حتی اگر خود اين را بگويم ،باور مکن
تو را چه کسی می تواند از قلب من جدا کند؟
ما عاشق خواهيم ماند ،هميشه

مرا امشب در ميان بازوان خود پنهان کن
مرا پنهان کن
پيشانی ات را بر پيشانی ام
لبانت را بر لبانم بگذار
بگذار آتش اين عشق دل هامان را مشتعل کند
بگذار اين عشق مرا با تو بسوزاند

من هميشه در کنار باران
در کنار تو
با عشق تو خواهم بود
دوستم بدار...!

MJNeghabi
06-08-2008, 06:00
من چرا آمده ام روی زمین !؟


در یکی روز عجیب، مثل هر روز دگر، خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش.
منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان، چند روزی است مسافر هستند، توی یک شهر غریب.
فرصتی عالی بود، بهر یک شکوه تاریخی پر درد از او...
پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من:
با شما هستم من!
خالق هستی این عالم و آن بالاها...!
من چرا آمده ام روی زمین؟
شده ام بازیچه؟
که شما حوصله تان سر نرود!؟
بتوانید خدایی بکنید؟
و شما ساخته اید این عالم، با همه وسعت و ابعاد خودش، تا به ما بنمایید، قدرت و هیبت و نیروی عظیم خودتان!؟
هیبتا! ما همگی ترسیدیم!
به خداوندیتان، تنمان می لرزد!
چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخ سختی دارید، آتشی سوزنده و عذابی ابدی!
و شنیدیم اگر ما شب و روز، ز گناهان و ز سرپیچی خود توبه کنیم، چشممان خون بارد و بساییم به خاک درتان پیشانی و به ما رحم کنید و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال، حور و پردیس و پری هم دارید...!
تازه غلمان هم هست...! چون تنوع طلبی آزاد است!
من خودم می دانم که شما از سر عدل، بخت و اقبال مرا قرعه زدید!
همه چیز از بخت است! شده ام من آدم، اشرف مخلوقات! (راستی! حیوانات هر چه کردند ندارد کیفر!؟)
داشتم خدمتتان می گفتم، قسمتم این بوده، جنس من مرد شده! آمدم من دنیا، مرز سال دو هزار، قرعه ام این کشور و همین شهر و دیار!
پدرم این بوده، که به من گفت: پسر! مذهبت این باشد! راه و رسم و روشت این باشد!
سرنوشتم این بود، جنگ و تحریم و از این دست نعم...!
هر چه شد، قرعه من این آمد!
راستی باز سوالی دارم (بنده را عفو کنید...): توی آن قرعه کشی، ناظری حاضر بود!؟
من جسارت کردم!
آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست، ولی می گویم:(من شنیدم که کسی این می گفت:"چشم تنها ز خودش بی خبر است، چشم را آینه ای می باید، تا خودش را در یابد، تا بفهمد که چه رنگی دارد، تا تواند ز خودش لذت کافی ببرد...!")
عجبا! فهمیدم! شده ام آینه ای بهر تماشای شما!
به شما برنخورد...! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز!؟
ظلم و جور ستم آینه را می بینید!؟
شاید این آینه معیوب و کج است!
خط خطی گشته و پر گرد و غبار!
یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید!
ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نا زیبایی!!!؟
...کمی از عشق بگویم با تو!
عرفا می گویند، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده!
عجبا! عشق ما یک طرفه ست!؟
به چه کس گویم این؛
می شود دست ز من برداری!؟
بی خیالم بشوی!؟
زورکی نیست که عاشق شدن ما برهم!!!
من اگر عشق نخواهم چه کنم!؟
بنده را آوردی، که شوم عاشق تو!؟
که برایت بشوم واله و حیران و خراب!؟
مرحمت فرموده، همه عشق و می و ساغر خود را تو ز ما بیرون کش!
عذر من را بپذیر! این امانت بده مخلوق دگر! ...


می روم تا کپه ام بگذارم، صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمه ی نان!
به گمانم فردا، جلوه عشق تو را می بینم، در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده...!
خوش به حالت که غمی نیست تو را، نه رئیسی داری، نه خدایی عاشق، نه کسی بالا دست!
تو و یک آینه بی انصاف! کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.
وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی!؟


خواب سنگین به سراغم آمد، کم کمک خواب مرا پوشانید...
نیمه شب شد و صدایی آمد، از دل خلوت شب، از درون خود من.
من خدایت هستم!
هر چه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم!
تو خودت خواسته ای تا باشی!
به همان خنده شیرین تو سوگند که تو، هر چه را می بینی، ذهن خلاق خودت خلق نمود.
هر چه را خواسته ای آمده است، من فقط ناظر بازی تو ام! منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!
تو فقط یک لحظه، ز ته دل، ز درون، خواهش نا محسوس (نه به فریاد بلند، بلکه از عمق وجود) ز برای عدم خود بنما؛ تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگی آمدنت!
خواهش بودن تو، علت خلق همه عالم شد!
تو به اعماق وجودت بنگر، ز چه رو آمده ای روی زمین؟
پی حس کردن و این تجربه ها!
حس این لحظه تو، علت بودن توست!
تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست، هر چه را خواهی، چه وجود و چه عدم، بهر تو خواهد بود، در همان لحظه آن خواستنت...


و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی!؟
دلبرم حرف قشنگت این بود:
"شرط زائیده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.
پدرم آن آقا، خلق و خویش، روشش، میراثش، همه اش راه مرا می سازد.
بنده می خواهم از این راه به منزل برسم."
همه را با وسواس، تو خودت آوردی، همه را خلق نمودی همه را!
تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی، من شدم عاشق تو!
دست من نیست، تو را می خواهم، به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای؛
شر و بی حوصله و بازیگوش!
مثل یک بچه پر جوش و خروش، ناسزا گفتن تو، باز مرا می خواند، که شوم عاشق تر!
هر چه معشوق به عاشق بزند حرف درشت، رشته عشق شود محکمتر...!
دیر بازی ست که به من سر نزدی!
نگرانت بودم، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!
و به آواز بلند، رمز شب را گفتی: "من چرا آمده ام روی زمین!؟"
باز هم یادم باش، مبر از یاد مرا!
همه شب منتظر گرمی آغوش تو ام، عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد...!


خواب من خواب نبود!
پاسخی بود به بی مهری من؛ پاسخ یک عاشق...
به خداوند قسم، من از آن شب، دل خود باخته ام بهر رسیدن به ...
عزیزم! به خدا!

iranzerozone
07-08-2008, 12:09
رفتی و گفتی که تنها می شوی

گفتمت هر لحظه یادت با من است

گفتی از خاطر ببر،یادم مکن

گفتمت آیین من دل بستن است

گفتی از دل بربکن سودای من

گفتمت دل بی تو با من دشمن است

شادمان گفتی خداحافظ تو را

گفتمت این لحظه جان کندن است

رفتی اما بی تو تنها نیستم

آفرین بر غم که هر دم با من است

iranzerozone
07-08-2008, 12:11
دلبری٬ با دلبری دل از کفم دزدید و رفت.
هرچه کردم ناله از دل٬ سنگدل نشنید و رفت.
گفتمش: ای دلربا دلبر٬ ز دل بردن چه سود؟
از ته دل٬ بر من دیوانه دل خندید و رفت.
(شوریده)

a-r-i-y-a-n-a
07-08-2008, 21:45
امشب‌ كه‌ شعله‌ مي‌زندم‌ ماجراي‌ تو


بر اين‌ سرم‌ كه‌ سر بگذارم‌ به‌ پاي‌ تو


بي‌تاب‌ و بيقرارم‌ و بي‌واهمه ولي‌؛


جز حرف‌ عاشقانه‌ ندارم‌ براي‌ تو


امشب‌ هزار مرتبه‌ بي‌ تو دلم‌ شكست‌


يعني‌ هزار مرتبه‌ مردم‌ براي‌ تو


من‌ راضي‌ام‌ به‌ اين‌ همه‌ دوري‌ ، ولي‌ عزيز!


راضي‌ترم‌ به‌ اينكه‌ ببينم‌ رضاي‌ تو


حالا درخت‌ و جاده‌ به‌ راهت‌ نشسته‌اند


حالا سكوت‌ و سايه‌ پر است‌ از صداي‌ تو

a-r-i-y-a-n-a
07-08-2008, 21:47
نزديك صبح بود : خدا بر زمين چكيد
و فصل سرخ رويش انسان فرا رسيد


دروازه هاي روز به تدريج وا شدند
وقطره قطره روي زمين زندگي چكيد


هر قطره آدمي شد و لغزيد روي خاك
هر قطره بنده اي شد و به گوشه اي خزيد


هر كس به گونه اي به وجود آمد از خودش
رنگ يكي سياه و رنگ يكي سفيد



***

من ايستاده بودم و چشمان خيس من
هر لحظه انتظار تو را داشت مي كشيد


كه تو نيامدی و مرا رنگ شب گرفت
كه تو نيامدي و مرا مرگ مي وزيد


من آرزو شدم كه بيايد كسي كه نيست
افسوس و درد گمشده من نمي رسيد


باران گرفت ... و اتوبان خيس مرگ شد
بارن گرفت و بغض زمين را كسي نديد


اين زندگي چقدر حقيره ست و بي فروغ!
وقتی تو نيستی ...تو ... تو...ای آيه اميد

دلگيرم از وجود خودم بي حضور تو
دلگيرم از كسي كه مرا بي تو آفريد

t.s.m.t
07-08-2008, 23:33
در دل تاریک ِ این شب های سرد،
ای امید ِ نا امیدی های من!
برق چشمان تو،همچون آفتاب،
می درخشد بر رخ ِ فردای من!

مشیری

MJNeghabi
08-08-2008, 01:27
گذشت آنکه دلم در شکنج موی تو بود!
گذشت آنکه جهان پر ز گفتگوی تو بود!

گذشت آنکه سراپای من ز جذبه شوق
بسان آینه مجذوب مـــوی و روی تو بود!

خبر نداشتی ای آب زندگانــــــــــی من
که مرگ تشنه لبی بر کنار جوی تو بود!

بسان صورت دیوار، چشم حســـــــــــــــرت من
به هر طرف که روان می شدی به سوی تو بود

خدای عشــــــــق من و آرزوی من بودی
چه سود ک آرزوی من نه آرزوی تو بود!!!

magmagf
08-08-2008, 07:05
نمی خواهی کنارت باشم و اينبار ناچارم
بخواهم تا نخواهی بعد از اين تنهات بگذارم

نمي دانم دو ابرويت چرا در هم گره خورده است
ولی می دانم از اين رو گره افتاده در کارم

تو خشمت گرچه چون خورشيد ظهر تير سوزان است
من از لبخند يک ارديبهشت خيس سرشارم

دلت از سنگ هم باشد من آن را نرم خواهم کرد
ميان صحره سنگی گياه عشق می کارم

تو هم بيهوده می کوشی مرا از خود برنجانی
نيايد روزگاری که من از تو مهر بردارم

کويری و کويری تر از اين حتی اگر باشی
من آن سيلاب احساسم که بر داغ تو می بارم

گمانم مستحب باشد کمی هم مهربان باشی
کراهت دارد اما این که می کوشی به آزارم

نمی دانم مرا می خواهی آخر یا نمی خواهی
بخواهی یا نخواهی من همیشه دوستت دارم

magmagf
08-08-2008, 07:09
ای سردار بزرگ

هر چه زمان می گذرد

قدرت ایمان و پیشروی تو در

سرزمین قلبم بیشتر برایم

محقق می گردد

پس

پیش رو

تا تو را به

سردار فاتح قلبم

ملقب نمایم!

magmagf
08-08-2008, 07:12
چه روز های زلالی بود!
همیشه یکی از ما چشم می گذاشت
تا بی نهایت بوسه میشمرد
و دیگری
در حول و حوش شهامت سایه ها پنهان می شد
ساده ساده پیدایم می کردی پونه ی پنهان نشین من
پس چرا در سکوت این مهتاب پیدایم نمی کنی؟
بیا و سر زده بگرد!
بگو سک سک! مسافر ساده ی سرودنها...

magmagf
08-08-2008, 07:14
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ایی بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند ، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد !



فاضل نظری

دل تنگم
09-08-2008, 01:11
عشق ِ من انگار بویِ باران می دهد
در بهار ِ سبز هم بوی پاییز و زمستان می دهد

نایِ نی فریادی از سوز ِ دل است
سوز ِ حُزن همراه با اندوهِ باران می دهد

در کلامم نقشی از یک عشق جا مانده است
که دوچشمم بهر آن با اشک تاوان می دهد

نور ِ عشق از عمق جانم خاسته
که وجودش مُرده را جان می دهد

iranzerozone
09-08-2008, 12:31
گفتم: تو چرا دورتر از خواب و سرابی؟

خواب و سرابی!

گفتی: که منم با تو ولیکن

تو نقابی٬ اما تو نقابی!

فریاد کشیدم: تو کجایی٬ تو کجایی؟

گفتی: که طلب کن تو مرا٬ تا که بیابی!



چون همسفر عشق شدی٬

مرد سفر باش٬ مرد سفر باش!

هم منتظر حادثه٬ هم فکر

خطر باش٬ فکر خطر باش!



هر منزل این راه٬ بیابان هلاک است٬

هر چشمه٬ سرابی است که بر سینه ی خاک است.

در سایه ی هر سنگ٬ اگر گل به زمین است٬

نقش تن ماری است٬ که در خواب کمین است.

در هر قدمت خار٬ هر شاخه سر دار!

در هر نفس آزار٬ هر ثانیه صد بار!




چون همسفر عشق شدی٬

مرد سفر باش٬ مرد سفر باش!

هم منتظر حادثه٬ هم فکر

خطر باش٬ فکر خطر باش!




گفتم: که عطش میکُشدم در تب صحرا.

گفتی: که مجوی آّب و عطش باش سراپا!

گفتم: که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست.

گفتی: چو شدی تشنه ترین٬ قلب تو دریا است!

گفتم: که در این راه٬ کو نقطه ی آغاز؟

گفتی: که تویی تو٬ خود پاسخ این راز!




چون همسفر عشق شدی٬

مرد سفر باش٬ مرد سفر باش!

هم منتظر حادثه٬ هم فکر

خطر باش٬ فکر خطر باش!

iranzerozone
09-08-2008, 15:17
خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن.



ببين هم گريه هام از عشق، چه زندوني برام ساختن.



خداحافظ گل پونه، گل تنهاي بي خونه.



لالايي ها ديگه خوابي، به چشمونم نمي شونه.



يكي با چشماي نازش، دل كوچيكمو لرزوند.



يكي با دست ناپاكش، گلاي باغچمو سوزوند.



تو اين شب هاي تو در تو، خداحافظ گل شب بو.



هنوز آوار تنهايي، داره مي باره از هر سو.



خداحافظ گل مريم، گل مظلوم پر دردم.



نشد با اين تن زخمي، به آغوش تو برگردم.



نشد تا بغض چشماتو، به خواب قصه بسپارم،



از اين فصل سكوت و شب، غم بارونو بردارم.



نمي دوني چه دلتنگم، از اين خواب زمستوني،



تو كه بيدار بيداري، بگو از شب چي مي دوني ؟



تو اين روياي سر در گم، خداحافظ گل گندم.



تو هم بازيچه اي بودي، تو دست سرد اين مردم.



خداحافظ گل پونه، كه باروني نمي تونه،



...طلسم بغضو برداره، از اين پاييز ديوونه



خداحافظ .....!




خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام.



خداحافظ به شرطی که، بفهمی تر شده چشمام.



خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد



به ياد آسمونی که، منو از چشم تو ميديد.



اگه گفتم خداحافظ، نه اينکه رفتنت ساده اس.



نه اينکه ميشه باور کرد، دوباره آخر جاده اس.



خداحافظ ، واسه اينکه، نبندی دل به رؤيا ها.



بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا.




خداحافظ ،خداحافظ ،



.............................همين حالا



...........................................خدا افظ !

magmagf
09-08-2008, 16:42
جاي خاليت را




نفس عميق مي کشم ..




عطرت از تو باوفا تر است !

magmagf
09-08-2008, 16:44
صبح يعني تو،



وقتي لبخند مي زني



لبخندت به خير !

a-r-i-y-a-n-a
09-08-2008, 20:22
از امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می اید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید

a-r-i-y-a-n-a
09-08-2008, 20:23
از بس که آسمان دلم ابریست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمی دانم چرا؟
دریا را هم که دیدم
به یاد تو افتادم
روی ماسه های ساحل نوشتم
اگر طاقت شنیدن داری
من شهامت گفتن دارم
دوباره به دریا نگاه کردم
باز برگشتم
این بار روی ماسه ها نوشتم
دوست دارم...

a-r-i-y-a-n-a
09-08-2008, 20:30
یه دل دارم خدا داره
زمین داره ، هوا داره
میون دریای غمش
کشتی و نا خدا داره
یه دل دارم ترزک داره
ترس و یقین و شکداره
رو بام برفیش ، همیشه
یه دنیا بادبادک داره
یه دل دارم وفا داره
یه طاقی از طلا داره
تو بهترین جاش یه دونه
قصرو یه پادشا داره
یه دل دارم نگین داره
هوا داره ، زمین داره
تو دریای پر از غمش
قایق و سرنشین داره
یه دل دارم غصه داره
قفلای سربسته داره
از اونا که میان می رن
یه عالمه قصه داره
یه دل دارم ، خیال داره
عین پرنده ، بال داره
زخمیه اما زخماشم
تماشا داره ، فال داره
یه دل دارم درد داره
زمستون سرد داره
رنگ بهار و ندیده
خزونای زرد داره
یه دل دارم شیشه داره
تبر داره ، تیشه داره
آرزوهایی که شاید
یه روزی وا می شه داره
یه دل دارم دعا داره
خوبی داره ، خطا داره
خودش می گه تو این زمون
این دل کجا بها داره
یه دل دارم صدا داره
شادی ه نه ، بلا داره
یه جاش کویری یه جاش ابر
هر کدومو جدا داره
یه دل دارم جنن داره
سرخی رنگ خون داره
عاشقه و خودش می گه
هر چی داره از اون داره
یه دل دارم دونه داره
لاله داره پونه داره
طفلکی فهمدیه که یه
صاحب دیوونه داره
یه دل دارم دیدن داره
دیوونگیش چیدن داره
جوریه حالش که فقط
یه دنیا پرسیدن داره
یه دل دارم دریا داره
کویر داره ، صحرا داره
دنیای ما ، هیچه پیشش
واسه خودش دنیا داره
یه دل دارم ، بارون داره
لیلی اره ، مجنون داره
ناخونده توش زیاد میاد
اون همیشه مهمون داره
یه دل دارم سفر داره
خنده براش ضرر داره
گوش ندادن به تپشش
خیلی جاها خطر داره
یه دل دارم ، اگر داره
رو همه چی اثر داره
خودم تعجب می کنم
از همه چی خبر داره
یه دل دارم حباب داره
تشنه که می شم ، آب داره
گاهی یه چیزایی می گه
می گه بکن ، ثواب داره
یه دل دارم پری داره
ونوس و مشتری داره
زیر پاهای اسم اون
فراشای مرمری داره
یه دل دارم اسیر داره
کارش یه جایی گیر داره
برای خاطرات من
صندوقی از حریر داره
یه دل دارم ماه داره
بیراهه و راه داره
اندازه ی ابرای سرد
دردسر و آه داره
یه دل دارم آتیش داره
تو ابرا قوم و خویش داره
نه راه پس مونده براش
نه طفلی راه پیش داره
یه دل دارم رقیب داره
فراز داره ، نشیب داره
با اینکه آدم نشده
کلی درخت سیب داره
یه دل دارم که غم داره
یه عمره اونو کمداره
وقتی که رفته ، وقتی نیست
بی خود چرا بگم داره
یه دل دارم فقط دله
قایق عشقش تو گله
غروبا بیشتر می گیره
اما همیشه غافله
یه دل دارم اما می گه
غلط نوشتی ، ننویس
تو خیلی وقته که دادیش
اونن که حالا پیش تو نیس
راس می گه ، عاشقم دیگه
عاشق و کلی بی حواس
اصن یادم نبود که دل
پیش خودم نیست و کجاس
خلاصه که اون لغتی
که یکیه با دو تا حرف
چیزیه که نداشتنش
بیشتر واست می کنه صرف
از ته دل ، نه ، نمی گم
ولی اگر که دل نبود
دروغ چرا ، تو دنیامون
انقدر غم و مشکل نبود
پیش روی دلم می گم
توهین نباشه به دلا
خوش به حال بی خیالا
خوشا به حال عاقلا

samar60
10-08-2008, 09:16
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهای
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
او غنچه شکفته مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
کاو را بخوابگاه گنه خواند
باید که عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبای
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه زیبایی
ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهده می خندی
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و نکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ‚ دمساز:31:

samar60
10-08-2008, 09:30
هر شب
وقتی که آخرین عابر هم
از کوچه پس کوچه های شهر
به خانه می خزد
و آخرین چراغ هم خاموش می شود
یاد تو
زیر پوست تنم
جوانه می زند
و خاطرت مرا
سر سبز می کند
چنان بی تاب می شوم
که دلم
برای لحظه ای دیدار
بی صبر و بی قرار
گوش کن
تیک تاک ساعت
آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد
چه بی درنگ می ایند
و چه پر شتاب می روند
می ایند
تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند
و می روند
تا ذره ذره
گرمی این آتش افتاده به جانم را
با خود ببرند
چه خیال باطلی
چه سعی بیهوده ای
از این همه کوشش بی حاصل
چرا خسته نمی شوند؟

a-r-i-y-a-n-a
10-08-2008, 12:33
گر چه نادانم
هنوز اَندرخم ِ یک کوچه ام!
باز من ننشسته ام
از راه ِ جان فرسای تو.
راه در پیش است و من
نالان و گریان در رهم
آب ِ دیده
شبنم ِ گُلهایِ سرخ ِ راه ِ تو.
دیده گانم در ره ِ عشقت
اگر بی سو شود
چشم ِ دل می دوزم آخر
بر رخ ِ تابانِ تو.
می نشانم مُهرِ داغ ِ عشق را
من بر دلم
چون شقایق، تا شوم لایق
برای باغ ِ تو.
جسم ِ من از خاک و روحم از اَبَد
این هر دو را
می کنم من پیشکش
اندر خرید ِ ناز تو!
عقل را همچون پیاله
من تلنگُر می زنم
شاید آخر بشکند
ظرف ِ شراب ِ ناب ِ تو.
در نهایت
لحظه ای گر بازماندم از سفر
قلب ِ من همچون کبوتر
در کمند ِ دام تو!

امیر آروین

mahn90
10-08-2008, 12:42
مرا صدباز از خود برانی دوستت دارم:40:
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم:40:
چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردم
مرا لایق بدانی و ندانی دوستت دارممممم:40:

a-r-i-y-a-n-a
10-08-2008, 14:59
هی فکر میکنم که چرا فکر میکنم
شب با تمام خاطره هامان به سر شده؟
من ماندم و تو ماندی و افسوس ما شدن
حرفی که در تمام غزل هام تر شده
تو میروی و من از گوش خیره اشک
میریزم از دم چشمان کر شده
اول رسیدی و دوست داشتی و دریغ
آخر همیشه عشق کمی فتنه گر شده
آنقدر مانده ای به درازای این سفر
که پای تو- راه فراق را - بر شده

magmagf
10-08-2008, 20:37
آه…

بار دگر چمدانم را باید…

باید…

ببندم

سوی کجا؟

چه می دانم

شاید دلم برای کجا تنگ است…

شاید…

چه می دانم من…

من چه می دانم…

شاید…

شاید دلم برای خدا تنگ است

شاید دلم برای شما

magmagf
10-08-2008, 20:47
فاصله


یک ایدئولوژی


از مکتب گیسویت


این را

که آموختم

تو را ایمان می آورم

magmagf
10-08-2008, 20:48
بگذار دنيا
در هوس های تند نفرت و کام
بميرد
من با نفس های تو
بيدار می شوم ...
از صدف درآمدی ديروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل می کنی!
گفتم؟
پيش از تو
هيچ مرواريدی پروانه نشد ...


عباس معروفی

samar60
11-08-2008, 12:29
شبی زیر باران



با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست


من ایستاده ام

مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم اما
من ایستاده ام

.
.

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من

هنگام شعله ور شدن توست

ها .... چشم ها را می بندم

ها....گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم


اینک


وقت عبور عطر تن توست

:40::11::40::11::40:

samar60
11-08-2008, 12:32
چنان سرمست و شيدايم كه پا از سر نميدانم
دل از دلبر نميابم مي از ساغر نميدانم
برو اي عقل سرگردان زجان من چه مي جويي
كه من سرمست و حيرانم بجز دلبر نميدانم
شدم از ساحل صورت به سوي بحر معني باز
چه جاي بحر و بر باشد بجز گوهر نميدانم
دلم چون مجمر و عشقش چو آتش جان من چون عود
همي سوزد روان عودم ولي مجمر نميدانم
من آن داناي نادانم كه مي بينم نمي بينم
از آن مي گويم از حيرت كه سيم از زر نمي دانم
چو ديده سو به سو گشتم نظر كردم به هر سويي
بجزنور دو چشم خود درين منظر نمي دانم
ز هر بابي كه مي خواهي بخوان از لوح محفوظم
كه هستم حافظ قرآن ولي دفتر نمي انم
بر آمد نور سبحاني چه كفر و چه مسلماني
طريق مومنان دارم ره ديگر نميدانم
بجز يا هو و يا من هو نمي گويم به روز و شب
چه گويم چونكه در عالم كس ديگر نميدانم
هم او صورت هم او معني هم او مجنون هم او ليلي
به غير از سيد و ياران شه و چاكر نميدانم

.::. RoNikA .::.
11-08-2008, 12:56
راستى را كه به دورانى سخت ظلمانى عمر مى‏گذاريم‏
كلمات بى‏گناه‏
نابخردانه مى‏نمايد

پيشانى صاف‏
نشان بيعارى‏ست‏

آن‏كه مى‏خندد
هنوز خبر هولناك را
نشنيده است‏

چه دورانى!
كه سخن از درختان گفتن‏
كم و بيش‏
جنايتى‏ست. -
چرا كه از اين‏گونه سخن پرداختن‏
در برابر وحشت‏هاى بى‏شمار
خموشى گزيدن است!
...

.::. RoNikA .::.
11-08-2008, 13:04
باد پائیزی ابرهای سپید را در آسمان می پراکند
سبزه ها زرد می شوند
برگ ها فرو می افتند
غازهای وحشی به سوی جنوب پرواز می کنند


آخرین گل ها می شکوفند
ارکیده ها و داوودی ها با عطر تلخ شان
من در رویای آن روی زیبایم
که هرگز نمی توانم از یاد ببرم.


به رود خانه می روم برای سفری بر آب
کرجی بر آب می راند
و با موج های سرسفید غوطه می خورد
نی و طبل می نوازند و پاروزنان آواز می خوانند


برای لحظه ای سر خوش می شوم
و آنگاه اندوه کهن باز می گردد
من فقط زمان کوتاهی جوان بودم
و اکنون دوباره پیر می شوم

iranzerozone
11-08-2008, 15:27
تنها نرو٬ اين راه رفتن نيست٬



دنياي تو چيزي به جز من نيست.



تو از خودت چيزي نمي دوني٬



تنها نرو! تنها نمي توني.



ميري كه با فكر تو تنها شم٬



ميري كه همدرد خودم باشم.



تو آخر راهو نمي دوني٬



تنها نرو تنها نمي توني!



من حال اين روزاتو مي دونم٬



چيزي نگو چشماتو مي خونم.



اين جاده تا وقتي نفس داره٬



چشماشو از تو بر نمي داره.



من از هواي جاده دلگيرم٬



از فكرشم دلشوره مي گيرم.



اين آينه تو فكر شكستن نيست٬



باور نكن اين صورت من نيست.



دستاموبا احساس تو بستم٬



من بینهایت با تو همدستم!

iranzerozone
11-08-2008, 15:31
تو را من به اندازه ی آسمان دوست دارم.



تو را به اندازه ی بيکران دوست دارم.



تو خود آسمانی، تو خود بيکرانی، عظيمی،



تو را من به قدر خودت در جهان دوست دارم.



تو را مثل آن دختر شاه پريان، که قصرش،



بنا گشته در عمق يک داستان دوست دارم.



تو جاری شدی در رگم، در تمام وجودم،



تو آبی، تو را چون نهالی جوان دوست دارم.



تو روح منی، بی تو من مرده ام، هيچ هيچم،



تو جانی، ولی من تو را بيش از آن دوست دارم.



تو را با اميدی که مرغابی بی پناهی،



پرد سوی درياچه ای بی نشان دوست دارم.



تو سرشار عطری، تو شور آفرينی، تو سبزی،


تو را چون گذرگاه پروانگان دوست دارم.

iranzerozone
11-08-2008, 15:32
بیدارم و می بینمت رویا به رویا

از پیش چشمم میروی دنیا به دنیا



با تو میان آب و آ تش آشتی بود

در آ تش است از رفتنت دریا به دریا



یکبار دیگر عشق را با خون نوشتند

تعبیر لبخند تو را گلگون نوشتند



تا دست عشق از پیکر عاشق جدا شد

با دست لیلا قصه مجنون نوشتند



این کوچه ها بی تو همیشه بیقرارند

حس غریبی بین پا ییز و بهارند



رفتی ولی فکری به حال کوچه ها کن

بوی تو دارند و تو را، اما ندارند!

reyhane1357
11-08-2008, 22:14
و سکوت........
زیباترین آواز در سمفونی تنهایی
دراوج فرو رفتن در خویش
در اعماق قله ی رهایی
به هنگامی که نمیبینی آشنایی که ببیند تورا
که برهاندتورا از قفس بغض
که بپرسد:
به کدامین جرم به دیار تنهایان تبعید گشته ای؟
کاش گوشی .سکوت مرا میشنید!!!!


__________________

magmagf
12-08-2008, 11:17
تو که از راه می رسی
می رود
هر چه دل که ذره ذره اندوخته ام
یکجا بر باد

magmagf
12-08-2008, 11:20
تو قهوه می ریزی

تلخ

بخار پنجره را نقش می کشی

نقش قلب

جای نگاهت

روی تنم می ماند

تو سفیر کدام دنیایی؟

دنیای ما مرد ندارد

magmagf
12-08-2008, 11:23
چه کسی را

از تو بهتر داشتم

تا چنین

درس تلخی را به من بیاموزد

فقط در سایه عشق بزرگ ما بود

که چنین درسی آموختنی بود


يك شعر فوق العاده از رسول يونان

magmagf
12-08-2008, 11:27
برای مُردن هنوز کوچکم

بمان!

کافی است دوستم داشته باشی

بی آن که زبانت بگیرد

a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 12:11
در من غم بيهودگيها مي زند موج
در تو غروري از توان من فزونتر
در من نيازي مي کشد پيوسته فرياد
در تو گريزي مي گشايد هر زمان پر
اي کاش در خاطر گل مهرت نمي رست
اي کاش در من آرزويت جان نمي يافت
اي کاش دست روز و شب با تار و پودش
از هر فريبي رشته ي عمرم نمي بافت
انديشه ي روز و شبم پيوسته اين است
من بر تو بستم دل؟ دريغ از دل که بستم
افسوس بر من,گوهر خود را فشاندم
در پاي بتهايي که بايد مي شکستم
اي خاطرات روزهاي گرم و شيرين
ديگر مرا با خويشتن تنها گذاريد
در اين غروب سرد دردانگيز پاييز
با محنتي گنگ و غريبم واگذاريد
اينک دريغا آرزوي نقش بر آب
اينک نهالِ عاشقي بي برگ و بي بر
در من ,غم بيهودگيها مي زند موج
در تو,غروري از توان من فزونتر

a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 12:14
تقصیر استعاره هاست
پی نبردم چرا؟...
در بادبزن هم ممکن است
طوفان نهفته باشد
لعنت به استعاره!
حال بی استعاره می گویم
عاشق شدم!

cityslicker
12-08-2008, 13:12
عشق را بی سبب عنوان مکن

خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن

sise
12-08-2008, 14:55
در اين هستي غم انگيز
وقتي حتي روشن كردن يك چراغ ساده ي " دوستت دارم"
كام زندگي را تلخ مي كند
وقتي شنيدن دقيقه اي صداي بهشتي ات
زندگي را
تا مرزهاي دوزخ
مي لغزاند
ديگر – نازنين من –
چه جاي اندوه
چه جاي اگر...
چه جاي كاش...
و من
– اين حرف آخر نيست –
به ارتفاع ابديت دوستت دارم
حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه
از لذت گفتنش امتناع كنم ...

مصطفي مستور

sise
12-08-2008, 14:56
مِي و ميخانه مست و مِي کشان مست
زمين مست و زمان مست آسمان مست
نسيم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم يک جرعه مي از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشي ز دستت
شد زمين مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
تو زمزمه ي چنگ و عود مني
نغمه خفته در تار و پود مني
تو باده ي جام و سبوي مني
مايه هستي و هاي و هوي مني
گرچه مست مستم ، نه مي پرستم
به هر دو جهان مست عشق تو هستم
تا من چشم مست تو ديدم
ز ساغر عشقت دو جرعه چشيدم
شد زمين مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست ...

بيژن ترقي

a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 17:12
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر ونسیم
من به سرگشتگی ‌آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می اید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهار دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی می گذرد
و تو در خوابی
و پرستوها خوابند
و تو می اندیشی
به بهار دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد

a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 21:03
اگه یکم دوسم داشتی
تو آسمون می رفتم
ماه رو زمین می ذاشتم
عکستو جاش می ذاشتم


اگه یکم دوسم داشتی
هیچ آرزویی نداشتم
آرزوهامو انگار
از تو چشات می دیدم


اگه یکم دوسم داشتی
سر روی شونم می ذاشتی
هرجا باهات میومدم
هرجا که پا می ذاشتی


اگه یکم دوسم داشتی
یه ذره عاشقم بودی
ستاره ها رو می چیدم
به پای تو می ریختم


اگه یکم دوسم داشتی
همه چیز برام قشنگ می شد
زندگی رنگارنگ می شد
دنیا برام قشنگ می شد


اگه یکم دوسم داشتی
گلا هم دوسم می داشتند
تو آرزوهای گل سرخ
گلای رنگی می کاشتم


اگه یکم دوسم داشتی
تو قصه ها می رفتم
می دیدی که آخر قصه
باز به تو می رسیدم


اگه یکم دوسم داشتی
سر به بیابون می زدم
هر چی کویر خشک رو
با چشمه ها می شستم

اگه یکم دوسم داشتی
بهار می شد زمستون
برفای سخت غرور
آب می شد تو زمستون


اگه یکم دوسم داشتی
کلی دوسِت می داشتم
کلی از سرم زیاد بود
وقتی صدام می کردی


اگه یکم دوسم داشتی
گم می شدم تو نگاهت
وقتی پیدام می کردی
جونمو به پات می ریختم


اگه یکم دوسم داشتی
کاش که دوسم می داشتی
تو قلب مهربونت
واسم یه جایی داشتی

magmagf
13-08-2008, 08:35
جهانم

با تو

آغاز می شود

بیا

آغازم کن

من دلتنگ آغازم

magmagf
13-08-2008, 08:56
فقط دعا می کنم زمین گرد باشد

اینجور که ما از هم دور می شویم

جایی دوباره به هم باز…

می رسیم

eshghe eskate
13-08-2008, 09:05
ساغر پر زشرابم خودت میدانی
گهی آتش گهی آبم خودت میدانی
عطش ا ت ا ز لبم ا فزوده شود
شکل مرموز سرابم خودت میدانی
حذ ر ا ز آختن خنجر مژ گا نم کن
ترک خونریز وخرابم خودت میدانی
در شبان طرب و شعر صفا
نمک قلب کبابم خودت میدانی
سخت شر میده زچشمم نرگس
گل بهتر ز گلا بم خو د ت میدانی
با غبا ن د ست بد ا ر ا ز چیدن
سو سنم ز ینت آبم خو د ت میدانی
ما هتا ب شب و شعر شاعر
عکس اتش روی آبم خودت میدانی
با ز د ر فکر و صا لت شد ه ا م
غرق در رنج و عذابم خودت میدانی
نیست جز زهر غمت قسمت من
از غمت خانه خرابم خودت میدانی

eshghe eskate
13-08-2008, 09:07
چه می شد در میان چشمهایم خانه میکردی
و یا در سایه ء گیسوی من کاشا نه میکردی
اگر تنهایی ام را باور و احساس میکردی
تو پر بر میگشودی، درکنارم لانه میکردی
اگر در وقت رفتن گریه میکردم برا ی تو
تو اشکم میستردی هق هق طفلانه میکردی
چه میشد وقت رفتن آب میریختی به راه من
به مژگانت ، دو زلف کافرم را شانه میکردی
چو من حال پریشان ترا با باد میگفتم

چه میشد دلبر من جا ی در ویرانه میکردی

بر ا ی کو د ک قلبم که با یاد تو میگرید

اگرمی شد تو شوق گفتن افسانه میکردی

دمی که قامت من شمع بزم محفلت میشد

تو خود در چشم من پرواز چون پروانه میکردی

همیشه در کنارم می نشستی از سر یاری

دلم را با نگاهی گرم خود دیوانه میکردی

دو دستم می نهادم لای دستان تو با نرمی
مرا از خو د ربو ده از خودم بیگانه میکردی

eshghe eskate
13-08-2008, 09:08
این شعر را بدست خودم پاره میکنم
نامت زشهر شعر خود آواره میکنم
خط میزنم بر و ی تمام نوشته ها
اشعار خود چو دفتر بیکاره میکنم
سنگین دل و ستمگروبیگانه میشوم
دل را درون سینه یی خود خاره میکنم
دیگر درون کوچه یی تو پا نمی نهم
رفتن زطرف کوی تو یکباره میکنم
هر شب حدیث جور تو تکرار میکنم
در پیش خلق پیرهنم پاره میکنم
مغروی تو ، غر ور ترا در برابرم
آخر بدست خویش خودم چاره میکنم

sina285
13-08-2008, 10:12
هنوزم در انتظارت پشت پنجره مي شينم
تا که شايد سايه تو روزي در خم کوچه ببينم
چشم من اسير قاب سرد اين پنجره ها شد
دنبال اوني که رفت و تو غبار جاده گم شد
آسمون داره مي باره
رو سياهه پشت شيشه
در کمين نشسته خورشيد
چادر ابر وا نمي شه
کاش مي شد صداي پاهات توي کو چه ها بپيچه
بگي اومدي که باشي
بموني واسه هميشه
چشم من اسير قاب سرد اين پنجره ها شد
دنبال اوني که رفت و تو غبار جاده گم شد
هنوزم در انتظارت پشت پنجره مي شينم
تا که شايد سايه تو روزي در خم کو چه ببينم

sina285
13-08-2008, 10:45
در این هجوم بی کسی ,
پروانه بودن اشتباس,
عاشقی اشتباس ,
عشق دروغ است,
ولی زندگی هنوز زیبایت !!!

samar60
13-08-2008, 10:46
يک هميشه تنها يک است
و
شايد در تمام عمرش نتواند چيزي بيش از يک عدد باشد
اما
بعضي وقت ها مي تواند
دنيايي باشد
يک نگاه ،
يک نوشته،
يک دوست
:10:

samar60
13-08-2008, 10:55
یک روز زیر باران تمام دلتنگی هایم را به خاک سپردم به امید دیدار تو.

انروز مست عشق بودم.نفهمیدم که تو خود کوه دلتنگی هستی...


امروز با خود میگویم کاش میتوانستم درد تو را تسکین دهم. کاش غم را فراموش کنی


این را بدان که نوشته هایت رنگ نا امیدی دارد.با آبرنگ عشق رنگ دیگری از جنس

باران به نوشته هایت بده وگرنه مرا خواهی کشت....




تازه تر از صبح بهار برای تو باریدم....

چترها دشمن بارانند....

sina285
13-08-2008, 11:04
" دلم پر می زند عشق است شاید
به تو سر می زند عشق است شاید
شکست آخر سکوت خانه ی ما
کسی در می زند عشق است شاید
پس از یک عمر آمدی عشق
در این ایام دلگیر آمدی عشق
دلم یک غنچه بود و زود پژمرده
چرا دیر آمدی ، دیر آمدی عشق
در کنج دلم کسی خانه ندارد
کس جایی در این خانه ی ویرانه ندارد
به عالم هر کجا دردو غمی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند

.::. RoNikA .::.
13-08-2008, 11:18
روی دیوار دل تو
من یه یادگاری بودم
نه یه پیچک که بتونه
جون بگیره توی سینه ات
قسمتم نبود که با تو
تا آخر قصه بمونم
شایدم قصه همین بود
که من از تو جا بمونم
رفتی و مونده هنوزم
رد دشنه هات روپشتم
کاشکی می شد که یه روز
تو رو جایی گیر بیارم
روبروت خیره بمونم
ته چشماتو بخونم
که خودت بگی ببینم
که می گی دوستت ندارم

شهرزاد مغروری

samar60
13-08-2008, 11:25
چشمهای بی نور مرا تاب دیدن هیچ چهره پرآهی نیست...
نازنینم بگذار وامدار لبخند بی دریغت بمانم .. .
تو راشاید مادر امید و عشق باشی نه کینه و دلواپسی...
نکند به دل گرفته باشی از من آن لبخند ساده ای که به کودک همسایه بخشیدم...؟:46:

.::. RoNikA .::.
13-08-2008, 11:30
چه آسان می روم از یاد
چه می پوسم در این اذهان
کج پندار
کژدم های جرّار و خیانتکار
و می ماسم
نهایت بر ردای بور و چرک آلوده وجدان سربردار
چه آسان می روم از یاد
مثال لاش منفور و جزام آلود
و همچون جیفه ای بی گور و بی تابوت
که حتی روبهان کور
از خائیدن چشمان مغمومم گریزانند
چه آسان می روم از یاد
مثال"دوستت دارم"
کم رنگ و بی آهنگ
به جرز آبریز گاهی تنگ
پس میخانه ای دلتنگ
چه آسان می روم از یاد
و شرمم باد و شرمم باد

شهرزاد مغروری

samar60
13-08-2008, 11:48
مپرس ز گریه های من
ترسم از آبروی تو
***************
مرا نماز کی بود؟
بدون رنگ و بوی تو
بهشت من تو بوده ای
چو بنگرم به روی تو
***
من که همیشه بوده ام
فقط به آرزوی تو
چگونه بگذرم کنون؟
به راحتی ز کوی تو
***
خون درون هر رگم
چو باده در سبوی تو
در شب وصل وای من
تنم گرفته بوی تو
***
مپرس ز گریه های من
ترسم از آبروی تو

a-r-i-y-a-n-a
13-08-2008, 11:57
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...

a-r-i-y-a-n-a
13-08-2008, 11:59
دل من دنبال تو اما دلت میلِ به دیگری داره
خودمونیم مث این که تو چشات اَجِنه و پری داری
چطوری دلت اومد گفتی برو پیشم نمون
می دونم اسیر شدی اسیر از ما بهترون
تو که تو شهر چشات یه عالمه عسل داری
تو دلت قَد یه دنیا قصه و غزل داری
تو که زنبور نگات بد جوری نیشم می زنه
تو که لحن خنده هات تیشه به ریشهَ‌م می زنه
تو بگو چرا آخه هیشگی مث تو نمی شه؟
چرا تو ذهن منی؟ چرا می مونی همیشه؟
چرا فکر خنده هات نمی شه از دلم جدا؟
واس چی جِنِ نگات نمی ره با اسم خدا؟
ماهِ هر شبم! خودت منو رها نمی کنی
بالای سری ولی سایتو وا نمی کنی
آتیشِ عشق منی چطوری خاموشت کنم؟
چی می شه بِهِم نگی برم فراموشت کنم؟

a-r-i-y-a-n-a
13-08-2008, 12:07
حس میکنم برات شدم زیادی
حس میکنم ، میخوایی تنهام بذاری
حس میکنم تو جاده های غربت
میخوایی بری تو ، منو جا بذاری

حس میکنم که عشقمون تمومه
چیزی واسه باهم بودن نمونده
حس میکنم ، غریب شدم واسه تو
جایی واسه من تو دلت نمونده

حس میکنم حتی واسه یه لحظه
دیگه نمیخوایی پیش من بمونی
حس میكنم كه خیلی وقته رفتی
تویی كه ادعات می شد میمونی

cityslicker
13-08-2008, 17:10
ای کاش زبان نگاهم را می دانستی
و با این همه سکوت
مرا به خاموشی متهم نمی کردی
کاش می دانستی من همیشه
با زبان چشمانم با تو سخن می گویم
چشمانی که از ندیدنت
سیل ها دارند برای جاری ساختن
سخن ها دارند برای گفتن
غزل ها دارند برای از تو سرودن و
عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن
کاش می دانستی که من تو را
دوست دارم
کاش می دانستی....

magmagf
14-08-2008, 07:48
در عشق دستهاي مرا

تا كه تو از پشت بسته اي

از من مخواه عشق

از من مخواه عشق

در دستهاي بسته

سخاوت

نيست



کیومرث منشی زاده

magmagf
14-08-2008, 07:56
چه کلام عاشقانه ای دارد

پرنده ای که از گلوی بهار می خواند

به ضیافت سوگ ننشسته ام

و از هزیمت این قبیله نمی گویم

ماتم …مات…

از این پرنده

که بی بهار هم…

کلام عاشقانه ای دارد

magmagf
14-08-2008, 07:58
به خدا عشق،به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم

کوشش رود،به دریا شدنش می ارزد

eshghe eskate
14-08-2008, 08:10
امشب هوای ساحل روحم چه بی ریاست
رویای او غم از دل من پک کرده است
اندوه دوری از تپش یک نگاه ناز
دل را به رسم عاطفه نمنک کرده است
یادش به خیر دسته گلی از صداقتش
در لابلای شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز می فشرد
دستش اگر چه از غم یک عمر خسته بود
او رفت و کوچه های غریبانه زمان
در یک سکوت خسته و معصوم مانده اند
گل های سرخ عاطفه هم بی حضور او
در گردباد حادثه مظلوم مانده اند
از پشت آرزوی تمام بنفشه ها
ناگاه یک فرشته به فریاد دل رسید
دستان آسمانی خود را به رسم عشق
بر گونه غریب گل اطلسی کشید
احساس جز شکفته شدن آرزو نداشت
یک بار دیگر از تپش عشق خیره ماند
باران گرفت و نغمه موزون لطف او
یک صفحه از کتاب صفا را دوباره خواند
از آن زمان بهار دلم جور دیگریست
یک جای آن حضور شکوفای انتظار
جای دگر بلور شکیبای شبنم ست
اما اگر بنفشه زیبای من نبود
ایا کسی به کوچه احساس می رسید
ایا صدای غربت این روح خسته را
نیلوفری نجیب و صمیمانه می شنید
باران لطیف و پر تپش و مهربان ببار
زیبایی ات تداعی تصویر ماه اوست
تنها عبور آبی تو در دل زمان
گویای عشق پک و دل بی گناه اوست
ای آسمان آبی قلب بهاریت
تا بیکران شهر صداقت پناه دل
ای چتر غنچه های شکسته ز درد عشق
ای چشم تو امید گل بی گناه دل
رویای عاشقانه پیوند با دلت
زیباترین تجسم پایان خستگی ست
نبض لطیف عاطفه ات تا ابد رساست
این اوج روشنایی دنیای زندگی ست
باران مهربانی از دوردست عشق
بر روح پک یاس امیدم چکیده است
فریاد انتظار مرا از گلوی عشق
حتی افق به رسم تواضع شنیده است
عطر عبور آبی ات از ک.چه باغ عشق
گلبوته های یاد مرا ناز می کند
نیلوفر غریب نگاهت از آسمان
چشمان انتظار مرا باز میکند
نقاشی نگاه صمیمانه ات هنوز
مانده میان یاسمن آرزوی من
چشمان تو خلاصه اوج پرنده هاست
و قصه ایست از عطش جستجوی من
تو رفتی و نگاه تو از شهر دل گذشت
من در حریم عاطقه پروانه ام هنوز
در باور حقیقت بی انتهای عشق
مجنون ثفت به یاد تو دیوانهام هنوز

eshghe eskate
14-08-2008, 08:14
امـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا

بی وفـا حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا



نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی

سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا



عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا



نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم

دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا



وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا



شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود

ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا



ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت

این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا



آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا



در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین

خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا



شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر

این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا

eshghe eskate
14-08-2008, 09:00
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم چه قدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من می گم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابت رو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من می گم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبم رو دوختم
من میگم چشمات و وا کن
تو میگی من و رها کن
من میگم خیلی دیوونم
تو میگی آره می دونم
من میگم دلم شکسته ست
تو میگی خوب میشه خسته ست
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوستت ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفر کن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم واست می میرم
تو میگی نمی پذیرم
من میگم شدم فراموش؟
تو میگی نه ، رفتم از هوش
من میگم که رفتم از یاد ؟
تو میگی نه مرده فرهاد
من میگم باز شدی حیروون ؟
تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی ؟
تو می پرسی نا امیدی ؟
من میگم واسم عزیزی
تو میگی زبون میریزی؟
من میگم تو خیلی نازی
تو میگی غرق نیازی
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم کردم تعجب
تو میگی دیگه بگو خب
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم دل تو رفته
تو میگی هفت روزه هفته
من میگم راه تو دوره
تو میگی چاره عبوره
من میگم می خوام بشم گم
تو میگی حرفای مردم ؟
من میگم نگذری ساده ؟
تو میگی آدم زیاده
من میگم دل به تو بستن ؟
تو میگی اینقده هستن
من میگم تنهام میذاری ؟
تو میگی طاقت نداری ؟
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی
تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی
تو میگی چه اشتباهی
من میگم که غرق دردم
تو میگی می خوام بگردم
من میگم چیزی می خواستی ؟
تو میگی تشنمه راستی
من میگم از غم آبه
تو میگی دلم کبابه
من می گم برو کنارش
تو میگی رفت پیش یارش
من میگم با تو چیکار کرد ؟
تو میگی کشت و فرار کرد
من میگم چیزی گذاشته ؟
تو میگی دو خط نوشته
من میگم بختش سیاهه
تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته که حالا
تو می گی مونده خیالا
من میگم می آد یه روزی
تو میگی داری می سوزی
من میگم رنگت چه زرده
تو می پرسی بر میگرده ؟
من میگم بیاد الهی
تو میگی که خیلی ماهی
من میگم ماهت سفر کرد
تو میگی تو رو خبر کرد ؟
من میگم هر کی با ماهش
تو میگی بار گناهش؟
من میگم تو بی وفایی
تو میگی بریم یه جایی
من میگم دلم اسیره
تو میگی نه خیلی دیره
من میگم خدا بزرگه
تو میگی زندگی گرگه
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
من میگم به روزها شک کن
تو میگی بهم کمک کن
من میگم خدانگهدار
تو میگی تا چی بخواد یار
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
پشت تو آب نمی ریزم
که نروندت عزیزم

iranzerozone
14-08-2008, 12:09
چشم من بيا منو ياری بکن



گونه هام خشکيده شد کاری بکن



غيره گريه مگه کاری ميشه کرد



کاری از ما نمياد زاری بکن



اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد



تا قيامت دل من گريه ميخواد



هرچی دريا رو زمين داره خدا



با تمومه ابرای آسمونا



کاشکی ميداد همه رو به چشم من



تا چشام به حال من گريه کنن



اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد



تا قيامت دل من گريه ميخواد



قصه ی گذشته های خوب من



خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن



حالا بايد سر رو زانوم بذارم



تاقيامت اشک حسرت ببارم



دل هيچ کس مثل من غم نداره



مثل من غربت و ماتم نداره



حالا که گريه دوای دردمه



چرا چشمام اشکشو کم مياره



خورشیده روشن ما رو دزديدن



زیره اون ابرای سنگين کشيدن



همه جا رنگه سياهه ماتمه



فرصت موندنمون خيلی کمه



اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد



تا قيامت دل من گريه ميخواد



سرنوشت، چشاش کوره نمیبینه



زخم خنجرش ميمونه تو سينه



لب بسته، سينه ی غرق به خون



قصه ی موندن آدم همينه



اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد



تا قيامت دل من گريه ميخواد

MJNeghabi
14-08-2008, 23:54
بوی باران! بوی سبزه! بوی خاک!
شاخه های شسته، باران خورده، پاک!

آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد!
نغمه شوق پرستوهای شاد!
خلوت گرم کبوترهای مست!
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه ها و دشت ها!
خوش به حال دانه ها و سبزه ها!
خوش به حال غنچه های نیمه باز!
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز!
خوش به حال جام لبریز از شراب!
خوش به حال آفتاب!

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار!

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!

بوی باران – شعر از فریدون مشیری – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

.::. RoNikA .::.
15-08-2008, 00:34
برف، برف، برف و دیگر هیچ...
آنچه سپید است دل عاشقان است و دفترهای کهنه ی خاطرات،
وگرنه دیگر همه سرماست اینجا.
می دانم،
تا صبح جز یخ نخواهد ماند بر زمین،
جز یخ نخواهد ماند بر دل عاشقان.

magmagf
15-08-2008, 06:52
بانوي شعرهاي تو خواهد شد، اين زن كه از هواي تو لبريز است

اين زن كه يخ زده است ولي قلبش ، از هرم دست هاي تو لبريز است



اين زن كه شاعر است ولي انگار، غير از تو هيچ...هيچ نمي داند

حرفش، ترانه اش، غزلش، يكسر، از نام آشناي تو لبريز است



اين زن كه جز تو هيج حضوري را در بطن سرد خانه نمي خواهد

حتي سكوت ممتد دلگيرش، يكريز از صداي تو لبريز است



اين زن كه بي نهايتي از عشق است، در لحظه هاي روشن رويايي

وقتي نگاه مي كني و چشمش از چشم بي رياي تو تو لبريز است



وقتي نگاه مي كني و هرجا، رد شعاع چشم تو مي ماند

گلدان پشت پنجره مي خندد، آيينه از صفاي تو لبريز است

...

از راه مي رسي و به پاي تو پروانه هاي غمزده مي رقصند

ابليس از حضور تو مي سوزد، سجاده از خداي تو لبريز است...



بانوي شعرهاي تو خواهد شد، با تو سفر به آينه خواهد كرد

اين زن كه دست هاي پر از نورش، عمري است از دعاي تو لبريز است

magmagf
15-08-2008, 07:38
شعری ست ناسروده

جای خالی ات…

اندوهی که در واژه ها

نمی گنجد…

M.K_Soft
15-08-2008, 09:28
من اين دو بيت رو خالصانه ترين بيان عشق ميدانم :

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گـفـتا تو بـندگی کن کو بنده پرور آید
.
.
.
گفـتـم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفـتا خنـک نسیمی کز کوی دلبر آید

MJNeghabi
15-08-2008, 14:09
پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود
مــــــــــــهرورزی تو با ما شهــــــــــــره آفاق بود!


یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سرٌ عشق و ذکر حلقه ی عشاق بود!


از دم صبـــــــــــح ازل تا آخر شـــــــــــام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود


سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد!؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود!!!


حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطـــــــــــف طبع و خوبی اخلاق بود!


رشته تسبیح اگر بگسســــــت معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود!


شعر "حافظ" در زمان آدم اندر باغ خُلد
دفتر نســـرین و گل را زینت اوراق بود!

گلبانگ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
16-08-2008, 05:09
ننفسهايت را

پُک می زنم ؛

ريه هايم

غرق بوسه می شوند...



نغمه افشار

magmagf
16-08-2008, 05:13
بی‌تاب که می‌شوی

گمان می‌کنم

جایی میان ِ بغض

دستان‌ات را آشنا یافتم

گمان می‌کنم سایه‌ات هست تا همیشه بر سرم

و رویاهایت بر رویاهایم

ودل‌ات بی نگاه

بر لبخندم.

بی‌تاب که می‌شوی

گمان می‌کنم

شمعدانی‌ها بوسه می‌زنند به آب ِ حوض

و ماهی‌ها می‌چرخند

می‌رقصند

و می‌دانند دلی بی‌تاب است

magmagf
16-08-2008, 05:14
با احترام

به تمام خط هایی که به هم می رسند

- متقاطع -

دل تنگ خط هاییم که

در ابدیت به هم می رسند

- موازی -

تقاطع تمام عشق هایم

موازی خط چشم های تو بود

دور دایره ی درد هایم

شفای دست های تو بود

magmagf
16-08-2008, 05:16
هر نتی که از عشق بگوید...

زیباست

حالا

سمفونی پنجم بتهوون باشد

یا زنگ تلفنی که...

در انتظار صدای توست

MJNeghabi
16-08-2008, 11:54
تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم!

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید!

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان رده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت!؟

samar60
16-08-2008, 12:59
از دلبر ما نشان كي دارد
در خانه مهي نهان كي دارد
بي ديده جمال او كي بيند
بيرون ز جهان جهان كي دارد
آ ن تير كه جان شكار آنست
بنماي كه آن كمان كي دارد
در هر طرفي يكي نگاريست
صوفي تو نگر كه آن كي دارد
اين صورت خلق جمله نقش اند
هم جان داند كه جان كي دارد
قلاب شدند جمله عالم
آخر خبري ز كان كي دارد
.

samar60
16-08-2008, 13:02
دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود : ایست!
باد را فرمود : باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

eshghe eskate
16-08-2008, 16:27
او شراب بوسه مي خواهد ز من
من چه گويم قلب پر اميد را
او به فكر لذت و غافل كه من
طالبم آن لذت جاويد را
من صفاي عشق مي خواهم از او
تا فدا سازم وجود خويش را
او تني مي خواهد از من آتشين
تا بسوزاند در او تشويش را

eshghe eskate
16-08-2008, 16:28
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه اي ديدار
دنبال تو در بدر نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم

eshghe eskate
16-08-2008, 16:33
نگاهي كردومن را دربه در كرد

يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد

شكستي خورد آمد تا بماند

ولي من رفته بودم او ضرر كرد

MJNeghabi
16-08-2008, 19:58
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
مـــــــــــاه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم!


دیدی آن ترک ختا دشمن جــــان بود هنوز!؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم!


منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریــــــه نمودم که خرابش کردم!


شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم!


غرق خون بود و نمی مرد ز حسـرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم!


دل که خونابه غم بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جــــــــــور تو کبابش کردم!


زندگی کردن من مردن تدریجـــــی بود!
آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم!


افسانه شیرین – شعر از فرخی یزدی – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
17-08-2008, 10:04
تو زیبایی یا چشم های من شاعر

نمیدانم

ولی این را خوب میدانم

که اگر تو نباشی چشم های من هر چند هم که شاعر

نمی توانند شعری به زیبایی تو

بسرایند

magmagf
17-08-2008, 10:12
کافی نیست :

آواز پرنده

رنگ طلوع خورشید

شکل دانه ی برف

صدای نفس های تند باران و برگ .....

حرف بزن حرف .....

magmagf
17-08-2008, 10:13
كجاىزندگی ام را برایت تقربر کنم


دلهره های دوریت یا آشوب دل بعد از رفتنت....


کجای زندگی ام را برایت تقربر کنم


وقتی که بین من و تو دریایی از آتش بود........


وباز کجای زندگی ام را....


که هنوز بین دو هیچ ایستاده ام


وبه تو فکر میکنم که آیا باز می بینمت


حتی در خواب

magmagf
17-08-2008, 10:14
هرچيز را هم


که تقصير من بيندازی


عاشق شدن من


تقصير توست.



( عباس معروفی )

magmagf
17-08-2008, 10:17
این بار هم که



تاول پاهایم خشک شود



دوباره عاشقت می شوم



دوباره راه می افتم



دوباره



گم می شوم.

a-r-i-y-a-n-a
17-08-2008, 22:13
نگاهم کن نگاهم کن
ببین این منم
که مثل سایه ای بی جان بدنبال تو می آیم
نگاهم کن نگاهم کن
بجز چشمان زیبایت نگاه مهربانی من نمی خواهم
نگاهم کن نگاهم کن
مرا چون زورقی خسته در این گرداب تنهایی
کسی جز تو نمی خواند
مرا کس این چنین رنجور و دل خسته نمی خواهد
برای شادی روح شکسته
همان روحی که با عشقت گسسته
به آن عهدی که با قلب تو بسته....
ولی قلبت ....ولی قلبت
نه قلبت نه... آن دل سنگت
رهایم کن نمی خواهم نه قلبت را نه چشمانت

a-r-i-y-a-n-a
17-08-2008, 22:15
گوشه گوشه های تهرون هر کجا که پا ميذارم
می بينم از تو و تهرون هزار تا خاطره دارم

روی اون نيمکت آبی گوشه پارک که میشينم
تو رو مثل اون قديما کنار خودم می بينم

تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

با يه بارونی کهنه توی مه ميرم و ميرم
از همه مردم تهرون سراغ تو رو می گيرم

همه کوچه های شهرو به هوای تو ميگردم
تا شايد بازم بگيرم دستتو تو دست سردم

تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

وقتی پاييز ميشه تهرون ياد رفتن ميوفتم
صدای گريه برگ و زير پاهات می شنو فتم

آسمونم گريه می کرد وقت رفتنت عزيزم
رفتی با غروب از اين شهر ديگه هيچ تورو نديدم

تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

MJNeghabi
18-08-2008, 03:27
بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری!
خـاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری!

من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم
تو چنان فتنه خویشی که ز ما بی‌خبری!!

به چه ماننده کنم در همه آفــــــاق تو را؟
کان چه در وهم من آید تو از آن خوبتری!

دیده ‌ای را که به دیـدار تو دل می‌نرود
هیچ علت نتوان گفت بجز بی بصری!

گفتم از دست غمت سر به جهان دربنهم
نتوانم! که به هر جا بروم در نظــــــــــــری!

به فلک می‌رود آه سحــــــر از سینه ما
تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری!

خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمــــت پیش نیاید غم مردم نخوری!

هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست
عیبت آنست که هر روز به طبعی دگـــری!!

گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمــایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری!

عذر "سعدی" ننهد هر که تو را نشناسد
حـــــال دیوانه نداند که ندیده ست پری!!

a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 13:01
غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوستِ دارم
حالا نشستم يه گوشه دارم ستاره ها رو مي شمارم
تنهايي عين يه تبر شکسته برگ و ريشه مو
غرور سوزونده آفتِ از حالا تا هميشه مو
اگر بهت گفته بودم حالا تو مالِ من بودي
من تو خيالِ تو بودم تو توخيالِ من بودي
کاشکي ميون ِ من و تو تو اون روزا حصار نبود
هيچي ميونمون به جز دلاي بي قرار نبود
انگار که تقدير نمي خواست تو در کنار من باشي
منم بهار ِ تو باشم توام بهارِ من باشي
يه خلوت ساکت و سرد انگار اسيرمون شده
نميشه فکر ديگه کرد ما خيلي ديرمون شده
تو رفتي و حالا ديگه اونور دنيا خونته
انگار نه انگار که کسي اينور آب ديوونته
تقصير هر دومون بوده ما عشقو خوب نشناخته بوديم
فقط يه قصر کاغذي تو رويامون ساخته بوديم
جداييِ دستاي ما يه اتفاق ساده نيست
سواره هرگز با خبر از غصه پياده نيست
توي مسيرِ عاشقي بايد هواي دلو داشت
حرفِ دلو عينِ قسم روي طاقِ چشما گذاشت
حالا که من تنها شدم قدرِ چشماتو مي دونم
ولي نميشه کاري کرد هميشه تنها مي مونم
کاش توي دنيا غرور کسي قربوني نشه
راه دو تا پرنده کاش هيچ روزي از هم دور نشه

a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 17:06
می نویسم،
گذر ثانیه ها را،
از تو.
مینویسم،
سفر کودکیت را،
به خزان.
مینویسم،
سراین کوچۀ دور،
ایستادست کسی چشم به راه.
مینویسم،
روشنایی همه جا هست ولی،
روز من بی تو شب است.
مینویسم،
دل من تنگ شده،
باز آی از طرف جادۀ دور
تا سرازیر شود دست من از حاشیه در
به هم آغوشی تو.
مینویسم،
تو فراموش بکن،
بدیم را
و به یاد آر که من،
خوب هم بوده ام انگار
ولی،
بی بها بوده و کم.
مینویسم اما،
تو کجا میدانی؟!
مینویسم اما،
نامه هایم را تو،
از کجا میخوانی؟!

a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 17:07
میسپارد
نام بیرنگ تو را،
بر کاغذ.
دست من حس تو را مینوشد
آنچنان محو فروریختنی،
که تن واژه به من می خندد.
که سپید کاغذ،
پر از خط خطی حس من است.
اندکی تاب بیار،
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم.....

a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 17:14
تو چشمات دونه اشكه عزیـزم
لبات میلرزه از یه بغض خامـوش
میترسم وقتی رفتم از كنـارت
بگی كردم دیگه تو روفرامـوش
واسم یه خاطره ٬ یه قصه بودی
كه واژه گل میكرد تو باغ ذهنم
همیشه آخر قصه هـمین بود :
گل گریه میزد رو گونه هات نم
دلیل بودنم اینجا تـو بــودی
منو با حسی از من تـازه كردی
تو دنیای فراموشی تو ای عشق
منو از نـو تـو پـر آوازه كردی
تو لبخندی زدی و تازه گشتم
جـوونـه زد هـمه شعرای خفته
همه حرفا كه تو سینه نشسـته
همـه شـعر و غـزلـهای نگفته

Gasedak_08
19-08-2008, 01:06
" صدا کن مرا ، صدای تو خوب است ، صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجینی است که در انتهای صمیمیت حزن روئیده است
بیا تا برایت بگویم : چه اندازه تنهائی من بزرگ است و تنهائی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد و اینست خاصیت عشق "[

cityslicker
19-08-2008, 10:17
می خوانمت
با هفت زبان
در اوج عشق و عاطفه ایستاده ای
سرشار از تکلم درخت و آفتاب
سرشار از تنفس آینه و عود
سرشار از بلوغ آسمان
و من هر چه می آیم
به انتهای خطوط دستان تو نمی رسم
می خواهم در بیرنگی گم شوم

magmagf
19-08-2008, 14:27
از عشق که می نویسم ،

به یاد می یاورم هنوز تمام نشده ای

پس در التهاب سطوح و اضطراب رنگ ها

نقاشی ات می کنم

پیش از آنکه نقشی جز تو

بر بوم هیچ نقاشی ، نقش بندد !

magmagf
19-08-2008, 14:29
تمام کوچه هایی که

هیچ وقت سر راهمان نبودند

ماتم زده اند

که چرا بهترین رد پاهای ممکن

هیچ کجای تنشان نیست

malakeyetanhaye
19-08-2008, 16:13
برای من نوشتی :
می روم!
برای تو می نویسم:
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش

malakeyetanhaye
19-08-2008, 16:13
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم!
چرا صدام کردی؟
چرا!
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و...
نیامدی!
نشان به آن نشان
که دو هزار سال ا میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
وفلسفه بود
و ساندویج دل وجگر!

malakeyetanhaye
19-08-2008, 16:15
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد

iranzerozone
19-08-2008, 16:55
هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد


وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواست تلافی بکنه

پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد

پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد



وقتی رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود

اگه شب میرفتم و خورشید نبود

آسمون خوب میدونم مهتابی بود


دم رفتن کسی گفت سفر بخیر

که واسم غریب و نا شناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه آرزوهاشو باخته بود


چهره هیچ کسی پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسائیکه واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن


دم رفتن کسی گفت سفر به خیر

که واسم غریب و نا شناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه آرزوهاشو باخته بود

MJNeghabi
19-08-2008, 17:21
اگر تو فارغی از حال دوســتان یارا!
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را!


تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را!


بیا که وقت بهار ست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحــــــــــــرا را!


به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار ســــــــــــــرو بالا را!؟


که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبــــــا را!


نگفتمت که به یغما رود دلت "سعدی"
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را!

گلبانگ + ؟ (اجرای دیگش که یادم نیست کجا و با چه اسمی بوده باحالتر از گلبانگه!) – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

eshghe eskate
19-08-2008, 22:32
من گذشتم زخود وبی خود وتنها گشتم
درسراپرده ی شب محو تماشا گشتم
آدم ساده دلی بودم و حالم خوش بود
ناگهان دیدمت و عاشق لیلا گشتم
آتش عشق تو در خرمن جانم افتاد
همچو شمع سوختم وهمدم گرما گشتم
بعدازآن مثل اسیری شده ام درقفست
از غم دوری تو یکه و تنها گشتم
روزها درنظرم بود سیاه و تاریک
مهربان چشم تورا دیدم وبینا گشتم
باده ی عشق تو را از دو لبت نوشیدم

cityslicker
19-08-2008, 22:52
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم
به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم
و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم
گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم
اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

a-r-i-y-a-n-a
20-08-2008, 17:13
دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ـ ببند پنجره‌ها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بی‌خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره‌ی تو... لحظه‌ای که لال گذشت
ـ چه ساعتی‌ست ببخشید؟... ساده بود اما
چه‌ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر می‌کنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت

MJNeghabi
20-08-2008, 22:25
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته!
بزن تار و بزن تار!
بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار!
بزن تار و بزن تار!


برای کوچه غمگینم، برای خونه غمگینم
برای تو! برای من!
برای هر کی مثل ما داره میخونه غمگینم
بزن تار ای همیشه با من و از من قدیمی تر
واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم!


به راه عاشقی مردن، به خنجر دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست!
برای جاودان بودن، واسه عاشق دیگه راهی
بجز دل کندن از جون نیست!


بزن تا بخونم!
همینو میتونم...!
...


بزن تار – شعر از منصور تهرانی – با صدای هایده بشنوید!

a-r-i-y-a-n-a
21-08-2008, 10:19
ممنوع نيستي كه بچينمت
اين ‎جا هم كه بهشت نيست
تا گناه مادر را
تكرار كنم
… رنگ صلح چشم‎هايت
دهان تنهايي‎ام را
آب مي‎اندازد
به شاخه‎ات نرسيده ، مي‎لغزم
هميشه لغزيدن
بهانه‎ي خوبي است
براي فشردن دستي كه دوستش داري !
وسوسه‎ي چيدن
رها نكرد ؛
رهايت نمي‎كند …
بچين !
ممنوع منم كه بچيني‎ام !

iranzerozone
21-08-2008, 11:06
چیزی گم است در من٬ از آرزو فراتر
مانند جان شیرین٬ زان نیز پر بهاتر
در جستجوی اویم٬ یا در سراغ اکسیر؟
من هر چه خسته پا تر٬ او نیز کیمیا تر
گاهی در نگاهی٬ می یابمش شگفتا
من سنگ میشوم او٬ از لحظه ها رها تر
حس میکنم همینک٬ گم گشته من اینجاست
اینسان که گشته ام باز٬ از لال بی صدا تر
حال مرا ببینید٬ باور کنید این اوست
جز او که می کشاند٬ من را به نا کجا تر؟
گم گشته من ای کاش٬ می شد تو باشی، ای عشق!
بر خود نمی پسندم٬ درد از تو بی دوا تر
معیار عاشقی چیست؟ آیا هنوز باید
با درد و داغ این راز٬ گردیم آشنا تر؟
گفتی که: بگذر از من ! از خویش هم گذشتم٬
شاید سراغ داری از من خوش آزما تر!

iranzerozone
21-08-2008, 11:07
ترا قسم به حقیقت ترا قسم به وفا

ترا قسم به محبت ترا قسم به صفا

ترا به میکده ها و ترا به مستی می

ترا به زمزمه ی جویبارو ناله ی نی

ترا به چشم سیاهی که مستی آموزد

ترا به آتش آهی که خانمان سوزد

ترا قسم به دل و آرزو به رسوائی

ترا به شعله ی عشق و ترا به شیدائی

ترا قسم به حریم مقدس مستی

ترا به شور جوانی ترا به این هستی

ترا به گردش چشمی که گفتگودارد

ترا به سینه ی تنگی که آرزو دارد

ترا به قصه ی لیلا و غصه ی مجنون

ترا به لاله ی صحرا نشسته اندر خون

ترا به مریم خاموش و سوسن غمگین

ترا به حسرت فرهاد ها و ناله ی شیرین

ترا به شمع شب افروز جمع سر مستان

ترا به قطره ی اشک چکیده در هجران

ترا قسم به غم عشق و آشنائیها

دل چو شیشه ی من مشکن از جدائیها

iranzerozone
21-08-2008, 11:11
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمومه آدم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت میکنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم

وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدم ها
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون

اگه دستم به جدایی برسه
اون از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمون آدم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت می کنم

-----------------------------------------
اگه دستم به جدایی برسه
نمی ذارم دیگه دو تا عاشقو از هم دور کنه

MJNeghabi
21-08-2008, 14:49
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی!


دلم از تو چون نرنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی!


نفسی بیا و بنشین! سخنی بگو و بشنو!
که به تشـــــــنگی بمردم بر ِِ آبِ زندگانی!!


غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم!
تو به صورتـــــم نگه کن که سرایرم بدانی!


عجبت نیاید از من سخنان ســـــــــــــــوزناکم؛
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی!؟


دل عارفـــــــــــان ببردند و قـــــــــــــــرار پارسایان
همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی!!


نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم؛
همه بر سر زبانند و تو در میان جانـــــــی!


اگرت به هر که دنیا بدهند، حیف باشد!
وگرت به هر چه عقبی بخرند، رایگانـی!


تو نظیر مــــــــن ببینی و بدیل من بگیری!؟
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی!


مده ای رفیق پندم که نظــــر بر او فکندم!
تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی!!


مزن ای عدو به تیرم که بدین قَـــــدَر نمیرم!
خبرش بگو که جانت(م) بدهم به مژدگانی!


دل دردمند "سعدی" ز محبت تو خــــــــون شد!
نه به وصل می رسانی نه به قتل می رهانی!!


سرو چمان – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

سباستین
21-08-2008, 19:36
گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل --- گل از خارم بر آوردی و خار از پای و پا از گل :42:
ایا باده سحرگاهی گر این شب روز می خواهی--- از آن خورشید خرگاهی بر افگن دامن محمل
گر او سر پنجه بگشای که عاشق می کشم شاید --- هزاران صید پیش آید به خون خویش مستعجل:42:
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من --- گرفته آستین من که دست از دامنش بگسل
ملامت گوی غافل را چه گوید مردمه دانا--- که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید--- نه قتلم خوش همی آید که دست و پنجه قاتل:42:
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند--- شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
ز عقل اندیشه ها آید که مردم را بفرساید --- گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
مرا تا پای می پوید طریق وصل می جوید --- بهل تا عقل می گوید زهی سودای بی حاصل
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی--- اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
در این معنی سخن باید که جز سعدی(:42:) نیاراید--- که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم در دل

MJNeghabi
22-08-2008, 01:19
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود!
ور آشـــــتی طلبم با سر عتـــــــاب رود!


شب شراب خرابم کند به بیــــــــــداری!
وگر به روز شکایت کنم به خــــواب رود!!


ساقی – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 10:45
من بوسه های خیس تو را قاب کرده ام
دل را شبانه راهی مهتاب کرده ام
چشمی که تا سحر سر راهت نشسته بود
آرام، کنج خلوت دل خواب کرده ام
افسوس !بی تو می گذرد لحظه ها... ولی
با حس بوسه ات ،یخ دل آب کرده ام
رقصنده گیسوان من از دست های تو
تاب ترانه از تو چه بی تاب کرده ام
من...باغ بازوان تو ... نیلوفر خیال
دور از تو غرق در شب مرداب کرده ام
گفتی که بار آخر و یک بوسه از شما!!
صد بوسه از تو در سفر خواب کرده ام
من رو به رو ی عکس تو هر روز ساکتم
نقشی ز(( بوس آخر ))تو قاب کرده ام!!

MJNeghabi
22-08-2008, 12:32
عشـــق در دل ماند و یار از دست رفت!
دوستان، دستی! که کار از دست رفت!


ای عجب گر من رسم بر کـــــــــام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت!؟


بخــــت و رای و زور و زر بودم دریِِِـــــــغ
کاندر این غم هر جهان از دست رفت!


عشق و سودا و هوس در سر بماند
صــــبر و آرام و قـــــرار از دست رفت!


گر مـن از پای اندر آیم، گو در آی!!
بهتر از من صدهزار از دست رفت!


مرکب سودا جهانیدن چه سود!
چون زمام اختیار از دست رفت!


"سعدیا" با یار عشـــــــــق آسان بُود!؟
عشق باز اکنون که یار از دست رفت!!


قاصدک – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 19:00
باز، با دلِ گرفته در هوای تو
شعر تازه‌ای سروده‌ام برای تو
باز هم به یاد خنده‌های ساده‌ات
باز هم به یاد اشک بی‌ریای تو،
روبه روی آسمان نشسته‌ام، تهی‌ست
بی‌نوازش صدای آشنای تو
مثل لحظه‌ای که رفته‌ای و بعد از آن
مانده روی برفِ کوچه، جای پای تو
من دلم هنوز بوی عشق می‌دهد
عطر ساده و صمیمی صدای تو
گرچه قلبم از هجوم غصه‌ها پُر است
گرچه نیستند هیچ‌یک، سزای تو،
غصه‌های تو تمامشان از آن من
شعرهای من، تمامشان برای تو

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 20:50
رد پايت روي برف‌ها جا مانده
نفس‌هاي گرمت در سينه‌ي من
از گرماي تيرماه تنت
تا سرماي دي‌ماه خداحافظي
اين شب‌ها بر مدار دلتنگي تو مهتابي‌ست.

خط سياهي بر چشمانم مي‌کشم
خط سفيدي بر لب‌هاي تو!
ديگر قدم‌هايم از حوصله‌ي راه خارج است.
بوي قهوه‌ي آخر در گلويم مي‌پيچد
پاريس با تمام کوچه‌هايش در من گم مي‌شود
تمام کافه‌ها بوي قهوه‌ي فرانسه مي‌دهد
تمام شهر بوي ادکلن Dior
اين شب‌ها بر مدار دلتنگي تو مهتابي‌ست
شعري که با بوي قهوه‌ي فرانسه بياميزد
پاياني بهتر از اين نخواهد داشت.

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 20:51
گوشی تلفن را برمی‌دارم
عطر بوسه‌هايت در اتاق می‌پيچد
قلبم کنار نفس‌هايت خيال تپيدن می‌گيرد
چند لحظه صبر می‌کنم...
گوشم شنيدن بوق ممتد را طاقت ندارد
دستم تو را با چند رقم جستجو می‌کند
صدايم را در مشت می‌گيرم
مبادا بلرزد
مرد خسته‌ای پاسخ می‌دهد:
عزيزم اشتباه گرفته‌ای...
بوی بهارنارنج کجا و باغ خزان‌زده‌ی من کجا؟!

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 20:54
زودتر بيا
من زير باران ايستاده‌ام
و انتظار تو را می‌کشم.
چتری روی سرم نيست
می‌خواهم قدم‌هايت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران می‌رسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان می‌رسد؟
مرا که ملالی نيست
حتا اگر صدسال هم زير باران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس باران‌خورده خسته می‌شوم
نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.
هروقت چلچله برايت نغمه‌ی دلتنگی خواند
و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصل باران منتظرت می‌مانم.

MJNeghabi
22-08-2008, 21:37
تا به تو افتدم نظر
چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته، مو به مو!


ساقی باقی از وفا
باده بده سبو صبوح!
مطرب خوش نوای های!
تازه به تازه گو بگو


از پی دیدن رخت
همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه، در به در
کوچه به کوچه، کو به کو


دور دهان تنگ تو
عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل
لاله به لاله، بو به بو


مهر تو را دل حزین
بافته با قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ
تار به تار، پو به پو


می رود از فراغ تو
خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله، یم به یم
چشمه به چشمه، جو به جو


در دل خویش "طاهره"
گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا
پرده به پرده، تو به تو


چهره به چهره – شعر از طاهره قزوینی! – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

iranzerozone
23-08-2008, 09:51
نه میشه باورت کنم



نه میشه از تو رد بشم



نه میشه خوبِ من بشی



نه میشه با تو بد بشم



نه دل دارم که بشکنی



نه جون دارم فدات کنم



نه پایِ موندنِ منی



نه میتونم رهات کنم



نه میتونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو



نه میتونم بگم بمون٬نه میتونم بگم برو



کجا برم که عطرِ تو نپیچه تو یه لحظه هام



قصمو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام



چه جوری از تو بگذرم تویی که معنیِ منی



تویی که از منی اگر تیشه به ریشه میزنی



نه ساده ای نه خط خطی



نه دشمنی نه همنفس



نه با تو جای موندنه



نه مونده راهِ پیش و پس



نمیشه با تو باشمو اسیره دستِ غم نشم



فقط میخوام با خواستنت٬ تا هستم از تو کم نشم!



(اهورا ایمان)

iranzerozone
23-08-2008, 10:00
باران که می بارد تو می آیی

بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر

باران ِمهر و ماه و آئینه

بارانِ شعر و شبنم و شبدر



باران که می بارد تو در راهی

از دشتِ شب تا باغِ ِ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز

با ابروآب و آسمان جاری



غم می گریزد ، غصه می سوزد

شب می گدازد ،سایه می میرد

تا عطرِ آهنگِ تو می رقصد

تا شعر باران تو می گیرد



از لحظه های تشنه ی بیدار

تا روزهای بی تو بارانی

غم می کُشد ما را و می بینی

دل می کِشد ما را تو می دانی



باران که می بارد تو می آیی

بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر

باران ِمهر و ماه و آئینه

بارانِ شعر و شبنم و شبدر

MJNeghabi
23-08-2008, 10:08
از کفم رها شد قـــــــــرار دل
نیست دست من اختیار دل!


دل به هر کجا رفت، برنگشت!
دیده شد سپید ز انتــــظار دل


خون دل بریخت از دو چشـم من!
خوشدلم از این انتحـــــــــــار دل!


بعد از این ضرر ابلهـم اگر
خم کنم کمر زیر بار دل!!


انتظار دل – شعر از عارف قزوینی – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
23-08-2008, 12:11
آرزویت که می کنم

لحظه ی آمدنت انگار

دوباره پرستو ها نیامده کوچ می کنند

و من چنین نا منتظر

تو را و بهار را

از نو آرزو می کنم

تو ببین چه می کنی

که من پر از فلوت و دریا شده ام !

magmagf
23-08-2008, 12:11
يک نفر آينه می بندد

ديوارهای سست خانه ی دلم را سرتاسر

تا مجال در گشايی اش بخشد

در کوفتن های عشقی که

تو را خبر آورده است !

تويی که حالا زيباتر از هميشه

می توانی در اين همه آينه بندا ن

هزار هزار بار ،

در من تکرار شوی ...

magmagf
23-08-2008, 12:12
خوب است چشم ببندم تا




تو را ندیده دريابم



چشم ببندم تا




مرا بی نشان بکشانی تا هر کجا




و باز , از تو راهی شوم ...




تکلیف تو با بیداری ام که نا معلوم است



خوب است تا چشم ببندم !

magmagf
23-08-2008, 12:13
حالا که قرار است از دست برویم

دل به هم دادنمان را

بیا قصه ای کنیم

پر از جراحت های کاری عاشقانه .

یا آبی که از سرمان می گذرد را

قایق نسازیم و

دلی را که دارد از راه به در می شود

مرشد نباشیم !

بیا

بی هیچ شرط و تدبیری


تنها تا می توانیم عاشق شویم

MJNeghabi
23-08-2008, 13:36
یك نظر مستانه كردی عاقبت
عقل را دیــوانه كردی عاقبت!


با غـــــم خود آشنا كردی مرا
از خودم بیگانه كردی عاقبت!


در دل من گنج خود كردی نهان
جای در ویـــــرانه كردی عاقبت!


سوختی در شمع رویت جان من
چــــــــــــــاره پروانه كردی عاقبت!


قطره اشــــك مرا كردی قبول
قطره را دُردانه كردی عاقبت!


كردی اندر كل موجودات ســـیر
جان من كاشانه كردی عاقبت!


زلف را كردی پریشان، خلق را
خانمــــان ویرانه كردی عاقبت!


مو به مو را جای دلها ساختی
مو به دلها شانه كردی عاقبت!


در دهان خلق افكندی مـــــــــرا
"فیض" را افسانه كردی عاقبت!

همایون مثنوی – شعر از فیض کاشانی – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

iranzerozone
23-08-2008, 16:14
باز ای باران ببار ،



بر تمام لحظه های زندگیم



بر طلوع اولین دلدادگیم



بر تمام خاطرات تلخ زندگیم



باز ای باران ببار



غصه های صبح فردایم را



تشنگیها ، خستگیها را بشوی


باز ای باران ببار

Sharim
23-08-2008, 17:27
ترانه بس

ترانه بس ..

حرفای عاشقانه بس

شک و شکایت و گله

گریه بی بهانه بس

خسته بی قراری ام

از من و تن فراری ام

تو فکر دوره کردنه

عکسای یادگاری ام

رهایی کو

رهایی کو

نوبت آشنایی کو

پریِ قصه ها کجاس

بی بی مو طلایی کو

گلايه کم گلايه کم

درد دلو به کي بگم

سوخته حرير واژه ها

شکسته حرمت قلم

غریبه تو

غریبه من

غبار کینه روی تن

نه همزبون

نه همنفس

دلم گرفته از قفس

مقصد ما کجا ؟ چرا؟

گریه بی صدا چرا؟

چرا یه خط فاصله

جدايي بين ما چرا ؟

چرا ؟

Sharim
23-08-2008, 17:29
دوباره چشمهای من که انتظار می کشد

و نقشی از خیال تو به آبشار می کشد

دوباره جسم بی رمق مرا غذاب میدهد

دوباره کارزار من به شوره زار می کشد

دوباره میبینمت که واژه های بی کسی

به صد هزار یا که نه به بیشمار می کشد

از انتظار من نگو که لحظه لحظه ماندنم

برای عاشقی چو من به صد بهار می کشد

ندیدمت ولی توئی که با قطار میروی

و دست غرق خواهشی به این قطار می کشد

دوباره خواهش از خدا که لحظه ای ببینمت

برای با تو بودنم خدا کنار می کشد

دوباره چشمهای تو کشید و می برد مرا

به پاییز عاشقی به این قمار می کشد

Sharim
23-08-2008, 17:54
دیدم در آن كوير درختي غريب را
محروم از نوازش يك سنگ رهگذر
تنها نشسته اي
بي برگ و بار زير نفسهاي آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران
در آرزوي آب
ابري رسيد
چهر درخت از شعف شكفت
دلشاد گشت و گفت
اي ابر اي بشارت باران
آيا دل سياه تو از آه من بسوخت؟
غريد تيره ابر
برقي جهيد و چوب درخت كهن بسوخت
چون آن درخت سوخته ام در كوير عمر
اي كاش
خاكستر وجود مرا با خويش
مي برد باد
باد بيابانگرد
اي داد
ديدم كه گرد باد
حتي
خاكستر وجود مرا با خود نمي برد

MJNeghabi
23-08-2008, 22:20
در نظـــــــــــربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند!

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولـــــــــی(!)
عشق داند که در این دایره سرگردانند!

جلوه گاه رخ او دیـــده من تنها نیست؛
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند!

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنــــــــده و این قوم خداوندانند!

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گـــرو نستانند!

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ!!
عشــــــقبازان چنین مستحق هجرانند!

مگرم چشــــــــــم ســـــــــیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند!

عشق داند – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

iranzerozone
24-08-2008, 12:35
میخوام یه قصری بسازم ، پنجره هاش آبی باشه




من باشم و تو باشی و یک شبِ مهتابی باشه.



میخوام یه کاری بکنم ، شاید بگی دوسم داری



میخوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری.



امشب میخوام تا خودِ صبح٬ فقط برات دعا کنم



برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم!



میخوام برات از آسمون٬ یاسهای خوشبو بچینم



میخوام شبا عکس تورو٬ تو خواب گلها ببینم.



امشب میخوام برای تو٬ یه فال ِحافظ بگیرم



اگر که خوب در نیومد٬ به احترامت بمیرم.



امشب میخوام رو آسمون٬ عکس چشاتو بکشم



اگر نگاهم نکنی٬ نازِ نگاتو بکشم.





میخوام تورو قسم بدم٬ به جون هر چی عاشقه٬



به جون هر چی قلب ِ صاف٬ رنگه گل شقایقه٬



یه موقعی فکر نکنی٬ دلم واست تنگ نمیشه



فکر نکنی اگه بری٬ زندگی کمرنگ نمیشه.



امشب میخوام تا خودِ صبح٬ فقط برات دعا کنم



برای خوشبخت شدنت٬ خدا خدا خدا کنم.

MJNeghabi
24-08-2008, 13:29
خواهم که بر زلفت هر دم زنم شانه!

ترسم پریشان کند بسی، حال هر کسی، چشم نرگست، مستانه مستانه!

خواهم بر ابرویت هر دم کشم وسمه!
ترسم که مجنون کند بسی، مثل من کسی، چشم نرگست، دیوانه دیوانه!

خواهم که بر چشمت هر دم کشم سرمه!
ترسم پریشان کند بسی، حال هر کسی، چشم نرگست، مستانه مستانه!

خواهم که بر رویت هر دم زنم بوسه!
ترسم که نالان کند بسی، مثل من کسی، چشم نرگست، جانانه جانانه!

یک شب بیا منزل ما!
حل کن دو صد مشکل ما!
ای دلبر خوشگل ما!
دردت به جان ما شد!
روح و روان ما شد!

خزان - با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MJNeghabi
24-08-2008, 22:14
یک امشبی که در آغوش شاهدِ شِکرم
گرم چو عود بر آتش نهند، غــــم نخورم!

ببند یک نفس ای آسمان دریچه ی صــبح
بر آفتاب، که امشب خوش است با قمرم!

ندانم این شب قدر است یا ستاره ی صبح
تویـــــــــی برابر من یا خیــــــــال در نظرم!؟

چو می ندیدمت از شــوق بی خبر بودم
کنون که با تو نشستم ز ذوق بی خبرم!

سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شــمع و همین ساعتش زبان ببُرم!!

میان مــا بجز این پیرهن نخواهد بود
وگر حجاب شود تا به دامنش بدَرم!!

مگوی "سعدی" از این درد، جان نخواهد برد
بگو کجــــا برم آن جــــــان که از غمت نبرم!؟

P30 Love
24-08-2008, 22:32
بیا دستت را به من بسپار
این دل زیر این چترها خواهد مرد
بس است شیطنت ها و زیر چترها قایم شدن
دل من دل تو دل ما برای باران پر میزند
در این روزهای بارانی خودت را به باران برسان
دیر نرسی
باران گرفت
:40:
....

MJNeghabi
24-08-2008, 22:59
مرا عمـــری به دنبالت کشاندی!
سرانجامم به خاکستر نشاندی!


ربودی دفتر دل را و افســــــــــــــوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی!


گرفتم عاقبت دل بر منت ســــــوخت!
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی؛


گذشت از من ولــــی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی!؟


نسیم وصل – شعر از فریدون مشیری – با صدای همایون شجریان بشنوید!

eshghe eskate
25-08-2008, 13:24
او به من میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من باو می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ‚ من ترا بیگانه ام

آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند

MJNeghabi
25-08-2008, 13:31
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد!
بســـــیار شد بلای تو، این نیز بگذرد!

عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش! کز جفای تو، این نیز بگذرد!

آیی و بگــــذری به من و باز ننگری!؟
ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد!

بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
دیگر شده ست رای تو، این نیــز بگذرد!

عراقی

MJNeghabi
25-08-2008, 21:00
شکست عهد مودٌت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم


به خاکپای عزیزان که از محبت دوست
دل از محبت دنیــــــا و آخــــــرت کندم


تطاولی که تو کردی به دوســــــــــتی با من
من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم!


اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم!


به خاکپای تو سوگند و جان زنده دلان
که من به پای تــــو در مردن آرزومندم!


بیا بیا صنما کز سر پریشـــــــانی
نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم!


به خنده گفت که "سعدی" از این خطر بگریز
کجا روم!؟ که به زندان عشـــــــــق دربندم!!


گلهای تازه شماره 147 – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MJNeghabi
25-08-2008, 23:12
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتــــــــــی بنما تا سعادتی ببری!


بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیــــب بی‌هنری!


مِی صـــبوح و شکرخواب صبحدم تا چند!؟
به عذر نیم شبی کوش و ناله ی سحری!


تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایــــــــب از نظری!؟


هزار جان گرامی بسوخت زین غیـــــــرت
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری!


دعـــــــــــــــای گوشه نشینان بلا بگرداند؛
چرا به گوشه چشمی به ما نمی نگری!؟


بیا که وضــــــع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی مِی خوری و غم نخوری!!


پرواز(گوشه نشین) – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MJNeghabi
25-08-2008, 23:25
صبح است ساقیا! قدحی پر شراب کن!
دور فلک درنگ ندارد، شــــــــــــتاب کن!


زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خــــراب کن!!


خورشید می ز مشرق ســـاغر طلوع کرد
گر برگ عشق می طلبی ترک خواب کن!


روزی که چــرخ از گِل ما کوزه ها کند
زنهار! کاسه ی سر ما پر شراب کن!


کار صواب باده پرستی ست "حافظا"
برخـــیز و عــزم جـــزم کار صواب کن!


دستان – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MJNeghabi
25-08-2008, 23:45
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فـــراغ نخفتیم لاجرم ز خیال


دگر به گوش فراموش عهــــد سنگیندل
پیام ما که رساند مگر نســـــیم شمال


غــــــزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال!


جماعتی که نظــــر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال!!!


تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قـــــــدر آب زلال


به خاکپای تو داند که تا ســـرم نرود
ز سر به در نرود همچنان امید وصال


حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری!؟
به آب دیده ی خونین نوشته صورت حال!!


به نالـه کار میسر نمی شود "سعدی"!
ولیک نالـه بیچارگان خوش است، بنال!

قاصدک – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
26-08-2008, 05:11
شبي ساكت ترين همچون دل من

كه دل نيست منم

با ابرها كه جمع آمده در من

به اميد پايان ولگردي نفس مي كشم

كسي را نفس مي كشم كه اگر نيايد

چنان خواهم گريست كه بگويند

بعدها بگويند

اين باران نيست

صداي ريزش مردي است

روي بام شهر

كه همه را مي گريد .

magmagf
26-08-2008, 05:13
اول اين شعر كه رسيدم

كسي نگفت

قرار بر اين شده دستهام

بپوسند از فرط نداشتنت

دريا توي چشم هاي كسي به گل نشست

كه تمام شعرهاي مرا بي ردپايي ورق زده بود

مردي كه از تمام روزهاي هفته

شنبه چشمهاي ترا ميخواست

اين شانه هاي سوخته كسي را

به آسمان نميبرد . . .

a-r-i-y-a-n-a
26-08-2008, 12:14
من دلم تنگ می شود
برای تو
برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان
دلــم کــه تنـــگ می شــود
پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگرغیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟
باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای این توهم تنگ می شود

MJNeghabi
26-08-2008, 12:36
چهــــره را صیقلی از آتش مِی ساخته ای
خبــر از خویش نداری که چــه پرداخته ای!


در سر کـــــــــوی تو چندان که نظر کار کند
دل و دیـن است که بر یکدگر انداخته ای!!!


چون ز حـــــــــــال دل صاحبنظرانی غافل!؟
چون که در آینه با خویش نظـــر باخته ای!


نیست یک سـرو در این باغ به رعنائی تو!
بس که گردن به تماشای خود افراخته ای!


آتشـــــــی را که از آن طـــــــور به زنهار آید
در دل "صائب" خونین جگــــــر انداخته ای!


نی شکسته – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

eshghe eskate
26-08-2008, 14:58
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایه‌ی قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعله‌ی جمال تو
قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را
وعده‌ی جلوه چون دهی قدوه‌ی اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
وحشیم و جریده رو کعبه‌ی عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافله‌ی نیاز را

MJNeghabi
26-08-2008, 15:24
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم!؟
تا به کی در غــم تو ناله شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود!
مگرش هم ز سر زلــــف تو زنجیر کنم!

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات!
در یکی نامه محال است که تحریر کنم!

با سر زلـــف تو مجموع پریشـــانی دل
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم!

گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیـر کنم!!

+

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم!
بیا کز چشــــم بیمارت هزاران درد برچینم!

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم!

جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد!
که کرد افســـــون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

جهان باقی و فانی فــــــدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم!

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوســت بگزینم!!

صــــباح الخیز زد بلبل کجایی ســـاقیا!؟ برخیز!
که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم!

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم!

حدیث آرزومنــــدی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی غلط باشد که "حافظ" داد تلقینم!

+

نیست در شهر نگــاری که دل ما ببرد!
بختـم ار یار شود رختم از این جا ببرد!

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشـــق ســــوخته دل نام تمنـــــــا ببرد!؟

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم؛
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد!

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امــــروز نبرده‌ست که فـــــــردا ببرد!

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظـــــری نام تماشــــــا ببرد!

جام مینایی می، سد ره تنگدلی ست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد!

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانســــته رود، صـــرفه ز اعدا ببرد!

"حافظ" ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیـــــــــــــر بپرداز و بده تا ببرد!

= اجرای خصوصی – شعر اول هم از حافظ! – اگه گیرش آوردین با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

karin
26-08-2008, 17:21
از نخستین روزی که
تو پا به زمین گذاشتی
گرم شدنش آغاز شد!
و هنوز هیچ دانشمندی نفهمیده است
چرا یخ های قطب جنوب
آب می شوند!!!


میلاد تهرانی

MJNeghabi
26-08-2008, 19:04
بس که جفا ز خار و گل
دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن
پای برون کشیده ام!


شمع طرب ز بخت ما
آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من
عشق به جان خریده ام!


حاصل دور زندگی
صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریده ای
من ز جهان بریده ام!


تا به کنار من بُدی
بود بجا قرار دل
رفتی و رفت راحت از
خاطر آرمیده ام!


چون به بهار سر کند
لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن
از دل داغدیده ام!


تا تو مراد من دهی
کشته مرا فراق تو!
تا تو به داد من رسی
من به خدا رسیده ام!!


نسیم وصل – شعر از رهی معیری – با صدای همایون شجریان بشنوید!

a-r-i-y-a-n-a
26-08-2008, 19:39
وقتی همه چیز غریب می شود
از دستهای ماه بالا می روی
دور می شوی از آدم هایی که
نقش عشق را فقط برای انهدام عشق بازی میکنند
حتی واژه هایی
که روی کاغذ ردیف می شوند
تازه یادشان می آید
چقدر بدهکار چشمان تو هستند ...!
*
تازه به عرض خیابان رسیده ای
همه ی واژه ها را ردیف می کنی
واژه هایی پلاسیده
که از چشمان تو رنگ ولعاب می گیرند
اما باز هم مثل همیشه
شعری نا تمام برایت باقی می ماند
*
دیروز من
رحمت ساکت ,صومعه سرا
کجای دلواپسی ام
که بیت بیت من
خیس چشمان آتش گرفته است؟!
بگذار نی لبکم
مرا بشکند
تا لحظه ها از من بگذرند
دیروز من در آیینه ای نیست
حالا خودم را از یاد برده ام
کاش می توانستم روزهایم را عوض کنم!

MJNeghabi
26-08-2008, 20:29
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست!؟
ساقی کجاست!؟ گو سبب انتـــــظار چیست!؟


هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست!


پیوند عمـر بسته به مویی ست، هوش دار!
غمخوار خویش باش، غـــم روزگار چیست!؟


معنی آب زندگــــــــــی و روضـــــــــــــه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست!؟


مسـتور و مســـت هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم، اختیار چیست!؟


راز درون پرده چه داند فلک، خمــــوش!
ای مدعـی نزاع تو با پرده دار چیست!؟


زاهد شراب کوثر و "حافظ" پیاله خواست
تا در میانه خواســـــــته کردگار چیست!؟


!؟ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

magmagf
27-08-2008, 04:59
بايد ببينمت

چراكه روي نوارقلبي ام

پيوسته نام تو بود

و پزشك نيز بر آخرين نسخه ام ـ ـ ـ

تو را تجويز كرده است !!!

بيا ، تا دير نشده .

magmagf
27-08-2008, 05:05
از عشق بياموز آ‍زادي را

كه چگونه پايبند هيچ چيز نيست،

و با نگاه آرامش بخشش

نان اميد را ميان تو و ديگران

تقسيم مي كند!

magmagf
27-08-2008, 05:05
گاهي دلم آنقدر برايت تنگ مي شود

كه پيراهن تازه اتو كشيده ام

بر تنم چروك مي نمايد!!

magmagf
27-08-2008, 05:10
اين كيف و كتابها را نبين توي دستم

و آرام نشستنم را توي اين كافه نبين

انگشتهاي جوهري ام را نبين و چند شعر چاپ شده ام را

خيلي هم كوچك نيستم

پاش بيفتد بطري هم مي شكنم

شيشه مغازه و ماشين را هم همينطور

تازه ميتوانم با يك دوريالي زنگ بزنم به خانه شما

اين ضامن دار را هم گذاشته ام به وقتش

( نامردي ، نامردي ميآورد )

در ضمن يك كار ديگر هم بلدم

حواست باشد

ميتوانم گريه كنم

magmagf
27-08-2008, 05:13
تو را از سر راه كه نه جسته ام

يا از دم آب كه نه گرفته ام

كه هم ساده از دستت بدهم

من از پسِ سالها به كوري رفتن

ترا با سوي دل ام يافته ام

MJNeghabi
27-08-2008, 08:52
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی!
خرقه جایی گـــــــرو باده و دفتر جایــــــی!!


دل که آیینه صافی ست غبــــاری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی!


شرح این قصّه مگر شمع بر آرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخـــــــن پروایی!


کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوســـت
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی


زین دایره ی مینا خونین جگـرم، مِی ده!
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی!


آستان جانان – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

eshghe eskate
27-08-2008, 14:44
ای دلت شاه سراپرده‌ی عشق
جان تو زخم بلاخورده‌ی عشق
عشق پروانه‌ی شمع ازل است
داغ پروانگی‌اش لم یزل است
بیقراری سپهر از عشق است
گرم رفتاری مهر از عشق است
خاک یک جرعه از آن جام گرفت
که درین دایره آرام گرفت
دل بی‌عشق، تن بی‌جان است
جان از او زنده‌ی جاویدان است
گوهر زندگی از عشق طلب!
گنج پایندگی از عشق طلب!
عشق هر جا بود اکسیر گرست
مس ز خاصیت اکسیر، زرست
عشق نه کار جهان ساختن است
بلکه نقد دو جهان باختن است
عشق نه دلق بقا دوختن است
بلکه با داغ فنا سوختن است
عاشق آن دان که ز خود بازرهد!
نغمه‌ی ترک خودی سازدهد
نه ره دولت دنیا سپرد
نه سوی نعمت عقبا نگرد
قبله‌ی همت او دوست بود
هر چه جز دوست همه پوست بود
آنچه با دوست دهد پیوندش
شود از فرط محبت بندش
ترک خشنودی اغیار کند
به رضای دل او کار کند
هر دم‌اش حیرت دیگر زاید
هر نفس شوق دگر افزاید

.::. RoNikA .::.
27-08-2008, 21:17
نه امپراتورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام
و به جای او راه می روم
غذا می خورم
می خوابم و ...
چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی!

رسول یونان

.::. RoNikA .::.
27-08-2008, 21:20
خواب، طعم عسل داشت
در بعدازظهرهایی که
آسمان کمی بالاتر از درخت کاج بود.
با این همه
ما به ایستگاه ها رفتیم
تا دورشدن را
از قطارها یاد بگیریم...
سرانجام از من و تو
تنها خرگوشی سفید
میان کومه های یونجه به خواب رفت.

رسول یونان

eshghe eskate
28-08-2008, 00:28
چشمان‌ات راز آتش است.


و عشق‌ات پيروزي‌ي آدمي‌ست
هنگامي که به جنگ تقدير مي‌شتابد.


و آغوش‌ات
اندک جائي براي زيستن
اندک جائي براي مردن


و گريز از شهر



که با هزار انگشت



به‌وقاحت



پاکي‌ي آسمان را متهم مي‌کند.


کوه با نخستين سنگ‌ها آغاز مي‌شود
و انسان با نخستين درد.


در من زنداني‌ي ستم‌گري بود
که به آواز زنجيرش خو نمي‌کرد ــ
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم

eshghe eskate
28-08-2008, 00:34
من از روز ازل، ديوانه بودم
ديوانه روي تو، سرگشته کوي تو
سرخوش از باده ي، مستانه بودم
در عشق و مستي، افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موي تو، تار و پود من
بي باده مدهوشم ~ ساغر نوشم ~ ز چشمه نوش تو
مستي دهد ما را ~ گل رخسارا! ~ بهار آغوش تو
چو به ما نگري ~ غم دل ببري ~ کز باده نوشين تري
سوزم همچون گل، از سوداي دل
دل، رسواي تو، من رسواي دل
گرچه به خاک و خون ~ کشيدي مرا ~ روزي که ديدي مرا
باز آ که در شام غمم ~ صبح اميدي مرا ~ صبح اميدي مرا

eshghe eskate
28-08-2008, 00:55
دل ربودي قصد جانم مي کني *** اندک اندک بي نشانم مي کني

اي بهار خاطرات سبز من *** با جفاي خود خزانم مي کني

در پس ابر سياه قهر خود *** عاقبت چون مه نهانم مي کني

من چو مومي در کف بي مهر تو *** هر چه مي خواهي همانم مي کني

تير غم را با نگاهي اتشين *** جانب روح وروانم مي کني

بي وفايي تا به چند اي تند خو *** مهر خود را کي عيانم مي کني

پير شد دل در عزاي هجر تو *** کي به يک عشوه جوانم مي کني

داستان عشق ما افسانه شد *** اي که رسواي جهانم مي کني

بعد از اين ماييم و داغ دوريت *** اي که دائم قصد جانم مي کني

iranzerozone
28-08-2008, 11:54
من آهنگ غریب روزگارم



غمی در انتهای سینه دارم



تمام هستی ام یک قلب پاک است



که آنرا زیر پایت می گذارم



شبی غمگین شبی باران و سرد



مرا در غربت فردا رها کرد



دلم در حسرت دیدار او ماند



مرا چشم انتظار کوچه ها کرد



به من می گفت تنهایی غریب است



ببین با غربتش با من چه ها کرد



تمام هستیم بود و ندانست



که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

iranzerozone
28-08-2008, 12:01
یه روز اومدی ، مثه موج دریا



بوی پیرهنت ، مثه خواب و رویا



سایه های ما ، رو شنای ساحل



پابه پا، بیصدا ،غرقِ تمنا



یه روز اومدی، تو سکوتِ سردم



سر براه شدی، دلِ دوره گردم



حالا چی شده ،که میخوای جدا شی



چی شده، تو بگو ،من چه کردم



حالا باز منو نسیم و موج دریا



میمونیم بدونِ تو ،غریب و تنها



به خدا بی تو یه صدفِ شکستم به خدا



دوباره تو باد، موهاتو رها کن



منو راهیِ، شبه قصه ها کن



میمیرم واسه، تبِ تندِ لبهات



دوباره ، زیر لب ، اسممو صدا کن



اشکمو پاک کن ، از گونه ی من



سر بذار بازم ، روی شونه ی من



منو سیاه کن، با دروغِ تازه



بگو که، میگیری ، بهونه ی من



حالا باز منو نسیم و موجِ دریا



میمو نیم بدونِ تو ،غریب و تنها



به خدا بی تو یه صدفِ شکستم به خدا

iranzerozone
28-08-2008, 12:09
سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن



خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه



خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته



تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا



به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد



خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه





اهورا ایمان

a-r-i-y-a-n-a
28-08-2008, 12:11
شعر هم مثلِ من
وقتی گرسنگی های گرمِ پروانه را
بوسه می ریزد
تبسم های دختر ایینه را
پاره می بیند
آتش می گیرد .
چه همزادی به تقدیرِ خویش
شانس برده ام
در این روزهای بغض آلودِ برفی
که هیچ دهانی به سلامی
ستاره نمی ریزد.
شعر هم مثلِ «تو»
فرداهایی‌ست
که مثل همیشه
دوستش می دارم

iranzerozone
28-08-2008, 12:22
با من بگو از عشق٬ ای آخرین معشوق٬



که برای رسوایی٬ دنبال بهونم.



با بوسه‌ای آروم٬



خوابم رو دزدیدی٬ تو شدی تعبیر رو یای شبونم!



من تو نگاه تو٬ دنیامو می بینم٬



فردای شیرینم٬ نازنین من!







چشمای تو٬ افسانه نیست٬



که تموم خواب و خیا لم بود.



تقدیر من٬ عشق تو شد٬



که همیشه فکر محالم بود!







شب های تنهایی٬ همرنگ گیسوته!



آغوشتو باز کن٬



بانوی مهتابی!!



دلواپسی ها مو٬ با خنده ای کم کن.



که تو یی پایان تردید و بی تابی.



من تو نگاه تو٬ دنیا مو می بینم٬



فردای شیرینم٬ نازنین من!







چشمای تو٬ افسانه نیست ٬



که تموم خواب و خیا لم بود.



تقدیر من٬ عشق تو شد٬



که همیشه فکر محالم بود!

دل تنگم
28-08-2008, 12:28
اي چشم تو از هر چه غزل گيراتر
لبخند تو از خنده ی گل زيباتر

در برکه ی آرام تو حتي مهتاب
صد بار ز خورشيد شده والاتر

تو پنجره ی وا شده بر هر جنگل
تو قطره ی از شوق شده درياتر

خوبان جهان آنچه تو داري دارند
در عشق تو از يک يکشان بالاتر

a-r-i-y-a-n-a
28-08-2008, 12:29
نمی گم خطا نکردم من که ادعا نکردم
همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم
عازم سفر شدی تو من دلم می خواست بمونی
واسه موندن تو اما بخدا دعا نکردم
واسه تو کلی نوشتم که یه جوری مبتلا شی
تقصیر منه که آخر تو رو مبتلا نکردم
توی کوچه ی رفاقت یه سلام جواب ندادم
تو دلم تویی اون و با کسی آشنا نکردم
می دونم دوسم نداری حتی قد یه قناری
اما عاشقم هنوزم بودن اشتباه نکردم
ما جایی قرار نذاشتیم جز تو کوچه های رویا
این دفعه تو اومدی من به قرار وفا نکردم
زیر دین ناز چشمات یه عمریه دارم می سوزم
تا خکستری نشه دل دینمو ادا نکردم
اومدن واسه نصیحت به بهانه ی یه صحبت
عمرشون کلی تلف شد چون تو رو رها نکردم
راه آسمون که بسته س گرچه قلبامون شکسته س
تا بحال انقد خدا رو اینجوری صدا نکردم
تو من و گذشاتی رفتی خواستی من دیوونه تر شم
باورت نمی شه شاید آخه جون فدا نکردم
نامه های عاشقونه با نشونه بی نشونه
اما از کسای دیگه س پس اونا رو وا نکردم
یادته عکست و دادی بذارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز دیگه هرگز به کسی نگا نکردم
تو از اون روزی که رفتی نه تو رفتی که ببینی
تا قیامت هم تو رو من از خودم جدا نکردم

magmagf
28-08-2008, 16:24
من از جهنم گریخته ام



از خودم



و به تو پناه آورده ام زیبای من !



بگذار



با قلب تو زندگی کنم



که قلب تو بی کینه می تپد



ای آخرین امید! پناهم بده



گریز سختی داشته ام

magmagf
28-08-2008, 16:31
تو مشق امشب مني …


آنقدر مينويسم ….


كه طلوع كني …

magmagf
28-08-2008, 16:35
ما دو عكس تنها بوديم


كه دنيا ميخواست از آلبوم بيرونمان كند…كرد..


امشب كه بر عكس ديگري خوابيده ايم…. سري به آن البوم بزنيد


سايه من است اين درخت كه خستگي تبرت را ميگيرد


عميق تر بزن من ترا سطحي نمي خواستم ……….

magmagf
28-08-2008, 16:40
من هوایی تازه

عشقی تازه میخوام

من تمام تازه ها رو

با تو بی اندازه میخوام

در هوای تازه باید

زندگی رو جست و جو کرد


جامه دلتتگ دل رو


با نگاهی پشت و رو کرد


باید از شاید گذشت و


با دل عاشق درآمیخت


پشت به دنیای گذشته


کرد و حفظ آبرو کرد !


باید حفظ آبرو کرد ........!

magmagf
29-08-2008, 08:55
راستي هم
چه دردي است
درد عشق
علفها که سبز مي شوند زير پا
در پايين پنجره ي يار
نامه ها
بر برگ برگشان نشسته
برودت ِ بستني وار
لرزه ي اعصاب...

magmagf
29-08-2008, 08:55
اين هديه ام را
سارق قلبم
هذيانم
شکنجه جانم
عزيزم
عشقم
بپذير
شايد
ديگر
هيچگاه
هيچ چيز
نسرودم

magmagf
29-08-2008, 08:59
دلم كه مي گيرد

پي رنگي ميگردم كه چشمهايت را برساند

ترس كه به دلم مي ريزد

در نگاه تو

به آرامش بركه اي ميرسم

كه از بوي پلنگ نشكسته است

پي رنگ و حالي مي گردم

كه فقط در چشم تو پيدا مي شود . . .

اما . . .

اما انگار دل امروزم صاف نيست . . .

magmagf
29-08-2008, 09:01
مي بوسمت



بدون سانسور



و مي گذارمت تيتر درشت روزنامه



آن جا كه حروفش را



بي پروا چيده اند



خبر هايش را محافظه كارانه



و من هميشه



زندگي را آسان گرفته ام



عشق را سخت.

magmagf
29-08-2008, 09:02
عاشق شدن هم حوصله می خواهد:
حوصله می خواهد
عاشق شدن
آنهم از نوع زنانه اش
که گیج کننده است و حساس.
و آزادی به میزان دلخواه
مثل فلفل و نمک در هر غذا
و آب می خواهد برای آبیاری
و رنگ می خواهد
یک قوطی آن هم آبی
غوطه ور در آسمان فکر
و خوشبینی می خواهد
بسیار بسیار بسیار

دل تنگم
29-08-2008, 11:28
نوبر است اين چشم ها حيف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب جوابش می کنی

آن قدر سيب گناه از چشم هايت می کند
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی


کاش می شد کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هايت دچار اضطرابش می کنی


باشد از جنس خدايی پس خدايی کن بگو
کی دعايی را که کردم مستجابش می کنی


خانه ای می سازم از عشق تو در رويای محض
با وجود اين که می دانم خرابش می کنی

دل تنگم
29-08-2008, 11:30
از خودم خط کشیده ام تا تو
قطره: من، رود: راه، دریا: تو.

دست هایم دو جاده از خاکند
از زمین با دعا به بالا، تو

از تو دورم که اندکم،اما
با تو بسیار می شوم، با تو

مانده با یک کلاف سر در گم، من
پاسخ این همه معما، تو

رو به هر سو که می کنم هستی
بین هر ازدحام، تنها تو

هر چه بیراهه رفته، برگشتم
از "همیشه خودم" به "حالا تو"

نام تو بر دل و لبم جاری
ذکر من "لا اله الا " تو

a-r-i-y-a-n-a
29-08-2008, 13:57
شاید اینبار سلام آغازدوستی نبود
راستی یادت می اید
چه ساده شروع شد
به سادگی یک سیب شاید
یادت می اید
گفتم "دوست جون "
گفتی" جون "
به دلم نشست
چقدر هم!
به دل تو نیز پیشتر نشسته بود
گفتم
گفتی
وشاید به همین سادگی
من شدم دوست تو
تو شدی دوست من
دو دوست کاملا نو
کاملا متفاوت
اززندگی گفتم
از زندگی گفتی
و زندگی کردیم
خندیدی
خنداندیم
و زندگی به مرور
با لبخند های شیرین من و تو
جریان گرفت
سکوت کردم
سکوتم را شکستی
و من
با تو از سبزی ها گفتم
و تو
با من از تمام رنگ ها
و من
امروز
درست زیر این همه برف
که از آسمان
آرام آرام بر من می بارد
خودم را مرور می کنم
و حرفهای سبز تورا
صدای تق تق حضورت می اید
آدمکت روشن می شود
و من سلام می کنم
می نویسم
:می بینی دوست جون
برف می بارد
تو می گویی
دستهایت سردند
هوا سرد است
آنقدر که افکار ادم هم
از پشت پنجره یخ می زنند
و تو می خندی
و من نیز...

a-r-i-y-a-n-a
29-08-2008, 14:16
عزیزم سلام یه چیزی بیا بی وفا بشیم
دوست دارم که ما یه جور از همدیگه جدا بشیم
فکرشو کردم و گفتم واسه چی دیوونه شیم
بهتره ما هم مث تموم عاقلا بشیم
هدف من و تو از حرفهای زیبامون چیه
کاشکی تصمیم بگیریم با یکی آشنا بشیم
می دونی دیدم نمی شه من و تو با هم باشیم
هر کدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم
ما دو تا اسیر همدیگه شدیم یه جور بد
کاش فراموش کنیم و از دست هم رها بشیم
دور شدیم از حرفهای روزای آشنایی مون
سخته اما بیا باز مث غریبه ها بشیم
ستاره خواستم بچینیم دیگه دستم نرسید
ما باید نزدیکتر از این ستاره ها بشیم
یه چیزی مث یه شک من و رها نمی کنه
بیا امشب و من و تو غرق دعا بشیم
فکرش و کردی دیگه خدا ما رو دوست نداره
بیا باز بنده های عزیز واسه خدا بشیم
خواستم امتحان کنم تو رو ببینم چی می گی
بیا به هر چی که بود تو شعر بی اعتنا بشیم

Snow_Girl
29-08-2008, 15:02
پرستوها همه رفتن
كبوتر ها همه رفتن
همه همشهريان بار سفر بستند
درون كوچه هاي شهر ما پائيز طولاني ست
نميدانم بهاري هست؟نميدانم صدائي هست؟
عجب صبري خدا دارد؟!عجب صبري دارد خدا؟!
همه همسايه ها رفتند
همه عاشق دلان رفتند
همه از خونه و كاشونه دل كندند
درون خانه بيگانگان جائي پيدا نيست
نميدانم بهاري هست؟نميدانم صدائي هست؟
عجب صبري دارد خدا؟!عجب صبري دارد خدا؟!
هواي باغ پائيزم-هواي باغ پائيزم
شكفتن رفته از حالم
زدم-زدم سر بس كه بر ديوار
زدم سر بس كه بر ديوار
تكيده بر قفس حالم
چنان بي يار و يارم
چنان بي يار و يارم
چنان بيگانه ي خويشم
كه حتي سايه ام ديگر نمي آيد به دنبالم
عزيزم اي دوست
رستو ها همه رفتند
پرستوها همه رفتن
كبوتر ها همه رفتن
همه همشهريان بار سفر بستند
درون كوچه هاي شهر ما پائيز طولاني ست
نميدانم بهاري هست؟نميدانم صدائي هست؟
عجب صبري خدا دارد؟!عجب صبري دارد خدا؟!

Snow_Girl
29-08-2008, 15:04
شتر ها زنگوله دار
بارشون گندم و جو
توي جاده ها ساربون جلو جلو
گل گندم-گل ياس به موهاي دخترون
تو خلوص لحظه ها نمياد اسم خزون
نم نم بارون و بوي يونجه زار
بره ها توي علف هاي بي قرار
عاشقاي مهربونه دهكده
گل و گلدون ميبرن خونه ييار
عاشقاي مهربونه دهكده
گل و گلدون ميبرن خونه ييار
چه غروبها چه غروبها
كه تو يونجه زار خيس
هوس عاشقي و مستي و مي كرده دلم
چه شبها تو مهتاب ها تو گندم ها تو سبزه ها
از غمت دلي دلي دلي دلي كرده دلم
شتر ها زنگوله دار
بارشون گندم و جو
توي جاده ها ساربون جلو جلو
گل گندم-گل ياس به موهاي دخترون
تو خلوص لحظه ها نمياد اسم خزون
هنوزم زنگوله ها زنگوله ها
توي جاده هاتون صدا ميدن
هنوز اون سقفهاي گرم و كاگلي
بوي مهربوني و وفا ميدن
هنوز اون سقفهاي گرم و كاگلي
بوي مهربوني و وفا ميدن
چه غروبها چه غروبها
هوس عاشقي و مستي و مي كرده دلم
چه شبها تو مهتاب ها تو گندم ها تو سبزه ها
از غمت دلي دلي دلي دلي كرده دلم

eshghe eskate
29-08-2008, 19:44
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات

eshghe eskate
29-08-2008, 19:47
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

eshghe eskate
29-08-2008, 19:48
چشم تو که سحر بابل است استادش
یا رب که فسونها برواد از یادش آن گوش
که حلقه کرد در گوش جمال
آویزه‌ی در ز نظم حافظ بادش

eshghe eskate
29-08-2008, 19:50
گر همچو من افتاده‌ی این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی

eshghe eskate
29-08-2008, 19:58
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
ماننده‌ی سنگ خاره در آب زلال

magmagf
30-08-2008, 08:10
حالا که قرار است از دست برویم

دل به هم دادنمان را

بیا قصه ای کنیم

پر از جراحت های کاری عاشقانه .

یا آبی که از سرمان می گذرد را

قایق نسازیم و

دلی را که دارد از راه به در می شود

مرشد نباشیم !

بیا

بی هیچ شرط و تدبیری


تنها تا می توانیم عاشق شویم

magmagf
30-08-2008, 08:13
تقصير خودم نيست ،

تو را که مي بينم

هز چه از بر کرده بودم ، از برم می رود

تو را که می بینم

همه ی واژه ها نا گفته می مانند

تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم !

همه ی اینها تقصیر حرارت جضور توست

سنگینی حرم حضور تو را

پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم

تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم

چیزی برای گفتن ندارم

magmagf
30-08-2008, 08:15
رياضی وار هم که نگاهت کنم

تو نه در مثلث عشق جا می شوی

نه در دايره ی تاريخ

نه در چهار ضلعی هيچ پنجره ای

تو روز به روز بزرگ تر از هر هندسه ای می شوی

بر عکس من که به حسابم نمی آوری ، خودت اصلا حساب نمی شوی

تو بيشتر از انگشتان دست منی

magmagf
30-08-2008, 08:20
اين باران نيست که می بارد

وقتی باران عاشق است

عشق می بارد

و ما

تنها تصور می کنيم

که اين همان باران است

که بر سر و رويمان می بارد

magmagf
30-08-2008, 08:21
رد پای خاطرات مرا

ببر با خود تا اولین دوستت دارم

کمک کن بی تو نمانم

من در تک تک غروب ها

من در

تک تک باران ها

من در

غرور درد

بارها تو را تجربه کرده ام

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم

Rainy eye
30-08-2008, 15:48
با من بگو تا کیستی مهری ؟ بگو ماهی؟ بگو
خوابی؟خیالی؟چیستی؟اشکی بگو آهی بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم نزن
دیگر بگو از جان من جانا چه میخواهی بگو؟
گیرم نمیگیری دگر زآشفته عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو
غمخوار دل ایمه نئی از درد من آگه نئی
والله نئی بالله نئی از دردم آگاهی؟بگو
در خلوت من سر زده از من چه کوتاهی؟ بگو
من عاشق تنهاییم سر گشته شیداییم
دیوانه رسواییم تو هرچه میخواهی بگو

MaaRyaaMi
31-08-2008, 08:37
حقیقت همیشه تلخه
یه روزی میری از اینجا
من می مونم و یه فریاد
زیر بارون تک و تنها
خوب می دونم که دل تو
بی قرار دل ما نیس
واسه این دلِ شکسته
تو دلت یه ذره جا نیس
دیگه دلواپس ُگلها
نمی شینی تا بهار شه
دیگه تو دلت نمی خواد
دل من یه بی قرار شه
منو جای زاری هر شب
توی قاب خیس گریه
بی تو این عاشق خسته
نداره حتی یه سایه
خوب می دونم دیگه نیستم
واسه تو مثل قدیما
دارم از غمت می سوزم
توی این غربت و سرما
حقیقت همیشه تلخه
تو دیگه منو نمی خوای
یه روزی میری از اینجا
دیگه پیش من نمی یای

MaaRyaaMi
31-08-2008, 09:08
شب نیست از اندوه چشمانت،پلکی به روی پلک بگذارم
ترسم فراموشت کنم ناگه، تا از خیالت چشم بردارم

من بودم وماه وشب وشعرم؛ ـ شعری که سهم چشمهایت شد!
حرفِ دلت با ماه می گفتی؛ ـ ماهی که هر شب داده آزارم ـ

اینگونه با من دشمنی تا کی؛ ـ دیگر به خواب من نمی ایی ـ
در کوچه باغ خواب رویاها ایا نخواهی کرد تکرارم

این چندمین بار است بی خوابی سهم من از چشمان ناز توست
هرگاه قرص ماه کاملتر، من نیز تا خورشید بیدارم

زیبا شبی بر چشم من بُگذر تا در وجودِ خویش دریابی؛
من شاعری آواره با عشقم ازشعر چشمان تو سرشارم

یک روز باران خوب یادم هست؛آهسته گفتی دوستم داری
با واژه های ساده اما سخت،گفتم که من هم دوستت دارم

حالا هزاران سال بعد از تو یاد سکوت خویش می افتم
یک شوق دیرین می دود در من، می‌خواهد از من خواب انگارم

فردا مرا از یاد خواهی برد، فردا؛ - همین فردا که می‌‌اید -
زان پس درونِ خود به آسانی روزی تو خواهی کرد انکارم.

MaaRyaaMi
31-08-2008, 11:25
گفتم بی عطر وجودت، شبو از گریه پرم من
یعنی از من تو گذشتی، نمیشه این باور من
اینجا دل بی کس و تنهاست زیر آوار نگاهت
نگو برگشتن محال، من که موندم چشم به راهت !؟
دیگه آماج بلا شد، تک تک روزای عمرم
از همون روزی که رفتی تا حالا صد دفعه مردم
من ساده تو خیالم با تو ساختم زندگیمو
نگو که من می سرودم، غزل دل مردگیمو
حس نکردی عشق من رو، من که بی وقفه شکستم
انقدر گمشدم اینجا، که نمی دونم کی هستم

.::. RoNikA .::.
31-08-2008, 14:32
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
...
سوزن گرامافون


روی نام تو گیر کرده است.

jinn's king
31-08-2008, 16:06
خواب ناز بودم شبي.... ديديم كسي در ميزند.... در را گشودم روي او ...ديدم غم است در مي زند... اي دوستان بي وفا...از غم بياموزيد وفا..غم با آن همه بيگانگي..... هر شب به من سر مي زند
تو باراني من باران پرستم تودريايي من امواج تو هستم اگرروزي بپرسي باز گويم: تو من هستي و من نقش تو هستم
وقتي برگ هاي پاييز رو زير پات له مي كني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي كردن
چه مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان كرديم
اجازه هست خيال كنم تاآخرش مال مني؟ خيال كنم دل منو با رفتنت نمي شكني اجازه هست خيال كنم بازم مياي مي بينمت بااون چشماي مهربون دوباره چشمك ميزني طپش طپش باچشمكت غزل بگم براي تو بااتكا به عشق تو تو زندگي برم جلو
گفتمش: دل مي‏خري؟! پرسيد چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده كرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي خاك افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود

jinn's king
31-08-2008, 16:08
توي كوچه هاي خلوت
راهي عشق تو بودم
راهي ترانه هايي كه براي تو سرودم
زير لب مي خوندم اروم
تك تك ترانه هاتو
به اميدي كه دوباره
مي شنوم بازم صدا تو
ولي هر چي انتظار كشيدم نيومدي
هر چقدر تو كوچه ها قدم زدم نيومدي
همه ي ترانه هام توي گريه گم شدن
زير پام خيس شد از اشكام تو بازم نيومدي
به خودم مي گفتم هر جا
كه باشي ميايي سراغم
اخه گفتي بودي جز تو
هيچ كسي رو دوست ندارم
باورم نميشد ببري واسه هميشه
اخه گفتي بودي عشقت توي جونم كرده ريشه
گفتم اخه مگه ميشه
تو بياد من نباشي
مگه ميشه بخواي تو بري و ازم جدا شي
ولي هر چي انتظار كشيدم نيومدي
هر چقدر تو كوچه ها قدم زدم نيومدي
همه ي ترانه هام توي گريه گم شدن
زير پام خيس شد از اشكام تو بازم نيومدي

jinn's king
31-08-2008, 16:10
زخم



من اگه كسي رو داشتم
ديگه در به در نبودم
با غم و غربت و اندوه ديگه همسفر نبودم
اگه زخم نخورده بودم
تو رو باور نمي كردم
توي اين حصار پر درد
با غمت سر نمي كردم
كلي شبزده بودم
پشت گريه صدات كردم
از پس آينه ي اشك
تا هميشه نگات كردم
بعد عشق معناي مرگه
مسلخ پائيز و برگه
قصه ي عشق و حقيقت
قصه ي گل و تگرگه
اخه دردم درد تو بود
درد دور از من و ما بود
شكل تنهايي و غربت
سرنوشت آدما بود
با چشات دنيا رو ديدم
حتي من فردا رو ديدم
توي قلب قطره بودم
با تو من دريا رو ديدم

jinn's king
31-08-2008, 16:11
خيال

بذار خيال كنم هنوز
ترانه هامو مي شنوي
هنوز هوامو داري و

هنوز صدام و مي شنوي
بذار خيال كنم هنوز يه لحظه از نيازتم
اگه تموم قصمون
هنوز ترانه سازتم
بذار خيال كنم هنوز
پر از تب تاب مني
روزا بفكر ديدنم
شبا پر از خواب مني
بذار خيال كنم تو دلتنگيات
غروب كه ميشه ياد من ميفتي
تويي كه قصه ي طلوع عشق و
گفتي و دوستت دارم و نگفتي
گفتي و دوستت دارم و نگفتي
بذار خيالا كنم منم
اون كه دلت تنگ براش
اوني كه وقتي
تنهايي پر مي شي از خاطره هاش
اون كه هنوز دوستش داري
اون كه هنوز همنفسه
بذار خيال كنم من
اوني كه بودنش بسه
دوباره فال و حافظ
دوباره توي فالمي
بذار خيال کنم بذار
اگرچه بي خيالمي

MaaRyaaMi
31-08-2008, 17:29
اشک هایم را ببین سرد است و بی جان نازنین
باختم خود را به چشمان تو آسان نازنین

باز جریان تمام لحظه هایم با تو است
تا ته این کوچه گردی های حیران نازنین

کاش بودی تا ببینی در هجوم بی کسی
باز می خوانم تو را با چشم گریان نازنین

بی تو بودن مرگ من در وحشت تاریکی است
همچو برگی در میان خشم طوفان نازنین

پشت حسرت های سوزان دلی پر تاب و تب
کلبه ای اینجاست دور افتاده ، ویران نازنین

با دو دست شوق ، قلبم کاش میشد می نوشت
پشت پلکت قصه ای از عشق پنهان نازنین

ساده و بی پرده گفتم پر ز احساس وجود
دوستت دارم ، نمی گردم پشیمان نازنین

با تو لبریز از غزل هایی همه پر رمز و راز
بی تو اما واژه هایم رو به پایان نازنین

حرف بسیاران برایم هیچ اما خود بگو
چیست من را پکی این عشق تاوان نازنین ؟

دست بی منت بکش بر بال تنهایی من
می تپد قلبش ولی زخمی و بی جان نازنین

گرچه در فکرت اسیرم ، عاشقانه می رهم
خود شکستی بر دل من قفل زندان نازنین

کاش با نور تو مهتابی ترین مستی من
آسمان تیرگی می شد درخشان نازنین

کاش می گفتی کنون با من که هستم پیش تو
ختم می کردی تو این شعر پریشان نازنین

MaaRyaaMi
31-08-2008, 17:31
پشت پلکت
قصه ای از عشق پنهان
با دو دست شوق قلبم کاش می شد می نوشت
اما یکی آمد
و یک احساس از یاس تو پرپر شد
دلم انگار می فهمید در انبوه غریبی ها
رفاقت ها چو خنجر شد
و قصه در سکوت بی جوابی مرد
اینجا بود وقتیکه زمین آغاز حسرت شد
زمان پردازش بی وقفه ی تکرار غم ها بود
صدا راه فراری بود خود تاریک و بی روزن
و عشق
آواره ای بی سرزمین در راه نفرت شد
تمام سهم رویا از ترانه
تلخی یک حادثه از لحظه ی برخورد سنگ و شیشه ی ما بود
میان ماندن و مردن
نمی دانم ولی ایا ندامت را ندیمی بود ؟
یا در پشت دیدار دو بیگانه
کسی از آشنایی ساز می زد ؟
صدایی آشنا می گفت :
دراین بیراهه راهی هست
ولی حتی در اینجا هم نمی مانم
سخن های حکیمانه
خیالی خام بیش من را نیست
که من حتی خودم را هم نمیدانم...

hoosein
31-08-2008, 17:42
دگر دل کندم از یاران دگر در خود فرو رفتم

مپرس از اعتبار من دگر از رنگ و رو رفتم

دریغا از رفیقانم مرا بیگانه می خوانند

مرا چون شمع کشتند و چون پروانه می رانند

کسی که از صدا می گفت به لب مهر سکوتم زد

مرا بالای بالا برد ولی سنگ سقوطم زد

به هر یاری که رو کردم یه دشنه بر دلم می کاشت

هراس هر نفس مردن یه دم مرا رها نگذاشت

به جبران کدام نیرنگ به من رنگ ریا خورده؟

به تاوان کدامین جنگ به تن سنگ ریا خورده

سکوتم حرفها دارد ولی چشم و دهان بستم

ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم

پل پرواز دیروز و نبردبان امروزم

بلند پروازی از یاران منم فردا که می سوزم

به نام نارفاقت ها چه زجر از ناکسان بردم

مرا بر خود سپر کردند ولی خود پشت پا خوردند

چه ها گفتند و نشنیدم بدی کردند و بخشیدم

ز تیغ گریه اشکم ریخت ولی من باز خندیدم

تماشا کن در این بازی همان باران بی تابم

هنوزم مثل خورشید در اوج قله می تابم

Mist
31-08-2008, 23:10
گفتند : ستاره را نمی‌توان چيد

و آنانکه باور کردند

برای چيدن ستاره

حتی

دستی دراز نکردند.

اما باور کن

که من به سوی زيباترين و دورترين ستاره

دست درازکردم

و هرچند دستانم تهی ماند

اما چشمانم لبريز ستاره شد!

ستاره‌های درونت را

در شب چشمانت رها ساز

و باور کن

عشق را هدفی نيست

آنچنان که به دست آيد

در آغوش جای گيرد

و يا در آيينه چشمانت به تصوير نشيند

باور کن که

عشق

خود همه چيز است........

Mist
31-08-2008, 23:31
بسم الله الرحمن الرحیم



دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد



يا بخت من طريق مروت فروگذاشت



يا او به شاهراه طريقت گذر نکرد



گفتم مگر به گريه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد



شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من



سودای دام عاشقی از سر به درنکرد



هر کس که ديد روی تو بوسيد چشم من کاری که کرد ديده من بی نظر نکرد



من ايستاده تا کنمش جان فدا چو شمع



او خود گذر به ما چو نسيم سحر نکرد



حافظ

iranzerozone
01-09-2008, 11:49
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا



به وصل خود دوایی کن دل دیوانه‌ی ما را



علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد



مگر لیلی کند درمان، غم مجنون شیدا را



چنان مشتاقم ای دلبر، به دیدارت که از دوری



برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را

iranzerozone
01-09-2008, 11:58
زندگی چیدن سیب است باید چید و رفت!



زندگی تکرار ثانیه است باید دید و رفت!



زندگی رودی است جاری.



هرکس آمد کوزه ای شادمان،





پر کرد، از آن جرعه ای نوشید و رفت!



سالها مادر بزرگ از شهر شادی قصه گفت،



خود ولی ازغصه های روزگار نالید و رفت!



قاصدک! این کولی خونه به دوش،



کوچه گردی های خود را زندگی نامید و رفت!

Mehran
01-09-2008, 13:32
شيشه ای می شکند...
يک نفر می پرسد...چرا شيشه شکست؟
مادر می گويد...شايد اين رفع بلاست.
يک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل يک کودک شيطان آمد.
شيشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب ديدم...
هيچ کس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد...
از خودم می پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا ؟

با تشکر مهران ...

Mehran
01-09-2008, 13:53
گفته بودم که اگر بوسه دهم توبه کنم
که دگربار از این گونه خطاها نکنم
بوسه را داد چو برداشت لبش ازلب من
توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم

با تشکر مهران ...