PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 [6] 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

دل تنگم
08-06-2008, 20:23
دل تنگم عزیزم از شعرایی که میذاری ممنون
راستی این شعرای آخری که گذاشتم هم تو این تاپیک هم تو اون یکی که درباره ی تنهایی و مرگه از خودمه اگه مشکل یا ایرادی داره بنده کاملا انتقاد پذیرم هر چند همیشه فکر میکنم کسی شعرای این تاپیک ها رو نمیخونه به هر حال انتقادی بیش نبووود


دوست گرامی سلام...

از توجهت و اینکه خوشت آمده سپاسگزارم...
اما شعرهایی را که از خودت بوده را چرا در تاپیک شعر گمنام نمی گذاری...
اشعارت زیبا هستند....

موفق و برقرار باشید

_____________________________________________


یارا افـزون تـر از جـانـم تـرا من دوست می دارم
قسـم بر دین و ایمـانم ترا من دوسـت می دارم

بــه شــام هـجــر بــودی آرزوی ایـن دل ویـران
امـیـد شـام هـجـرانـم تـرا مـن دوست می دارم

درخـت زنـدگانـی زرد و زار اسـت بـی وجود تو
بیـا ای سـرو بستـانم تـرا مـن دوست می دارم

مـن بـیـمار عشـق را کـس عـلاج درد نتــوانـد
بیـا ای درد و درمانـم تـرا مـن دوسـت می دارم

دو چشمم تار میگردد اگر باشی تو از من دور
فـروغ هر دو چشـمانم ترا من دوست می دارم

بــده لـب را تـکـانـی و مـرا در انتــظـار نـــگـذار
فقط یکـبار بگـو جـانم تـرا مـن دوست میـ دارم

لبانت ساغر عشق و لبالب از می سرخ است
بکـن لطفـی بده جامـم تـرا مـن دوست می دارم

دل تنگم
08-06-2008, 20:25
با تو بر زمین و زمان خنده می کنم
بر رنج و درد خلق جهان خنده می کنم

بر ناز تو که بردهء خویشت بدانیم
با صد غرور قهقه زنان خنده می کنم

در انتظار وصل تو ای ماه بی زوال
با دف و چنگ و مغبچگان خنده می کنم

در انتظار دیدن روی تو سال ها
با یک امید گریه کنان خنده می کنم

از روزنه عشق بدان وادی وصال
با یک نگاه سرد نهان خنده می کنم

در انتظار مقدمت ای نو بهار عشق
بر برگ و بار زرد خزان خنده می کنم

دل تنگم
08-06-2008, 20:26
به چشم پر شرار تو که دل دادم به دست تو
به قلب بی غبار تو که جان دادم برای تو

به من ایراد میبندی که دل را بر بتی دادم
خدای من خدای من خدای تو خدای تو

تو روحم را ربودی و غریب خانه ات کردی
بیا تا جان خود را نیز بسازم فرش پای تو

در عشق تو وفا کردم تو در عوض جفا کردی
ندانستی چه شیرین است برای من جفای تو

سرو و جانم اسیر توست دلم اند قدم هایت
ندارم توشه دیگر که تا سازم فدای تو

بکن غمزه بکن نازی که من بیمار یک نازم
بکش شمشیر بزن گردن چو نیست غلتان برای تو

دل تنگم
08-06-2008, 20:34
آمدی معجزه کردی


آمدی با رخ زیبا


آمدی با قد رعنا


آمدی شاد و فریبا





تو مرا از قفس تنگ زمان


تو مرا از تپش سرد خزان


تو مرا از شب هجران





به فراسوی قیامت


به بهشت پر ز رحمت


به شرابی بی ندامت


رهنمودی





آمدی در دم آخر


تو مرا روح دمیدی


آمدی با سبد گل


تو مرا تازه نمودی





من همانم


ولی امروز جهان را


با دوچشم پر زامید


نگریستم





من جهان پر زعشق و عاشقی را


از نگاه تو بدیدم





من از امروز غلامت


من اسیر هر کلامت


من شکار هر خرامت


به تو امید ببستم





با تو پیمان نمودم


که دیگر تا دم آخر





دل من خانه، توست


روح من بسته، توست


عشق من همره توست


چشم من در پی توست

khore mobile
08-06-2008, 20:35
این طور که فکر می کنی نیست، خود من از مشتری های پر و پا قرص این تاپیکم و از شعر های زیبایی که شما و سایر دوستان می ذارید استقاده می کنم، اما اگر می بینید نظری نمی دوم به خاطر اینه که تاپیک از سیر اصلی خودش خارج نشه...

شعر هایی که می ذارید اغلب بسیار زیبا و شنیدنی اند دست گل همتون درد نکنه.... :11:


بنده هم با شما موافقم و روزانه این تایپیک رو چک میکنم.
اما اگر امکانی فراهم بشه که با یک کلیک ساده بشه از نویسنده پست مورد نظرمون تشکر کنیم خیلی عالیه.
این امکان الان در خیلی از فرومها رایج شده و تعجب میکنم اینجا امکانش نیست.

Snow_Girl
09-06-2008, 20:02
ميخوام بگم دوستت دارم حتي اگه با هم باشيم
اين همه فاصله كمه اگه از هم جدا باشيم

آرسـام
09-06-2008, 20:02
رنگ زرد
-------- رنگ غمه
----------------- رنگ تلخ ماتمه
-------------------------------- مثل خاکستریه غروبای عالمه
رنگ سبز
-------- بهاریه
----------------- رنگ عشق و یاریه
اما مشکی
-------- واسه من
----------------- رنگ گریه زاریه

آخه مهشید
-------- رنگ موهاش
----------------- مشکی کلاغی بود
-------------------------------- مخمل سیاهی بود رنگ آشنایی بود
اما رفت و قسمت من
-------- شب بی چراغی شد
----------------- چاره جدایی شد
-------------------------------- مشکی رنگ زاری شد

جنس پیراهن دشت
-------- گلای خوش بر و نقش
----------------- رنگ گل شمدونیا
-------------------------------- سفید و سرخ و بنفش
آبی آسمونی
-------- رنگی از مهربونی
----------------- اما مشکی واسه من
-------------------------------- رنگ بی همزبونی

Snow_Girl
09-06-2008, 20:07
تو مرا مي فهمي


من تو را مي خواهم آرسام من
وهمين ساده ترين قصه يک انسان است
ساده ترين قصه اي كه مرا به تو ميرساند
ساده و سهل ترين ماجراي زندگي من دوست داشتن توست آرسام من
پس دوست دارم باش تا تو را پرستش كنم
پس من هم دوست دارت ميشوم تا از من جانم را بگيري

magmagf
09-06-2008, 21:23
جهان از آن من است

من عاشقم و

هیچ کس نمی تواند مرا بکشد

حتی مرگ



رسول يونان

magmagf
09-06-2008, 21:23
تـــــو ٬
خوشبختی منی...

با تمام غصه ها
با تمام رنج های دوری ات ٬
همه چیز را
تحمـــل می کنم!

به خاطر رسیدن به تو
همه چیز را
تحمــــل می کنم!

به خاطر روزی که
همه ی اینها را
فراموش خواهــــم کرد...

magmagf
09-06-2008, 21:27
دوباره واژه به واژه ترانه می بافم

برای بودن با تو بهانه می بافم

و تارهای نگاه تو را که بی همتاست

به پود خاطره ای عاشقانه می بافم





درون خانه ای از التماس دستانم

تمام شعر تو را عارفانه می بافم

به این امید که فردا دوباره می آیی

دعای وصل تو را من شبانه می بافم



دوباره قصه مرداب را نگو بانو...

تو فرصتی بده خود را روانه می بافم

شبیه رود بزرگی که در پی دریاست

نگاه بحر تو را بی کرانه می بافم





درخت زندگیم ریشه کن شده اما

امید زندگی من: جوانه می بافم

اگر اراده کنی می رسم به آغوشت

و توی قلب تو من آشیانه می بافم.

magmagf
09-06-2008, 21:27
اگر هم اکنون ، فرشته ای

ندایم دهد که :

خدایت ، یک سهم آرزو، عطایت کرده است ،

بی درنگ

ساعتی از دیدار ِ تو را

خواهم خواست و دیگر ، هیـچ ...

دلتنگت هستم ، بی شُمار

ای ماندنی ترین ماندگار !

magmagf
09-06-2008, 21:27
سهم ِ تـو از من

هرچه بود ؛

سـپـردی اش بـه بـاد .

سهم ِ من از تــو

هر چـه بـود ؛

هـســت .

عـزیـز می دارمـش

تا آخرین نـبـض ِ بـودن

تا لحـظـه ی سـپــردن بـه خــاک ...

Snow_Girl
09-06-2008, 22:00
دوباره نميخوام چشماي خيسمو كسي ببينه
يه عمر حال و روز من همينه كسي به پاي گريه هام نميشينه
بازم دلم گرفت و گريه كردم بازم به گريه هام ميخندم
بازم صداي گريمو شنيدند همه به گريه هام ميخندند
دوباره يه گوشه ميشينمو واسه دلم ميخونم
هنوز تو حسرت يه هم زبونم
ولي نميشه گفت اينو ميدونم
اما تو اومدي و همه غمها گريختند
غمها ديگه به سراغم نمياند چون از شادي هاي من غبطه ميخورن

دل تنگم
10-06-2008, 00:29
امشب
که مهتاب در پشت ابر ، سخت پنهان است،
بغض و اندوه و ناامیدی
و هراس و ترس از جدائی
دیریست چو مرغ وحشی
ناخن بر گلو نشسته
ناگه با صدایی تلخ فرو ریخت
آه ! تو دیگر نیستی !

باورم کنم که نیستی و رفتی !

ومن گريستم و گريستم
وچه سخت گريستم
نه آرام و خاموش
با بلند ترين صدا گريستم
و چهره ام تیره شد
با اشکِ باور تنهائی
و رنج زردِ جدایی
اي نامهربان !

چه ميشد اگر
راز دل را
با لب خاموشت
ميگشودي ؟

- نه در چرک پاره های بی صاحب
نه بر ماسه زار نرم ساحل ،
پیچیده و مظلوم بنالی
و سخن از عشقت بگویی -
چه میشد اگر
يک بار فقط
فقط يک بار...
چشم در چشم
ساده ميگفتي بمن
" دوستت دارم "

همه عمر به انتظار این بیت نشستم
همه شب
به اين نیاز بخواب رفتم
همه روز
با اين عطش به شب کشاندم
اگر گرمی اشکم ميگذاشت
يا ناله مجالم ميداد
ميگفتم
ميگفتم ...
در اين يک سال و اند چه کشيدم
تا تو بماني برايم .
بگو آخر
این همه غرور خام چگونه در تو انباشته شد؟

ديگر نمي توانم....
نه ديگر نمي توانم

دل تنگم
10-06-2008, 00:51
ماه من غصه نخور زندگي جذر و مد داره


دنيامون يه عالمه ، آدم خوب و بد داره





ماه من غصه نخور همه كه دشمن نمي شن


همه كه پر ترك مث تو و من نمي شن





ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه


خيلي كم پيدا ميشه كسي رو حرفش بمونه





ماه من غصه نخور ، گريه پناه آدماس


تر و تازه موندن گل ، مال اشك شبنماس





ماه من غصه نخور ، زندگي خوب داره و زشت


خدا رو چي ديدي شايد فردامون باشه بهشت





ماه من غصه نخور ، پنجره مون بازه هنوز


باغچه مون غرق گلاي عاشق نازه هنوز





ماه من غصه نخور ، باز داره فصل سيب مي شه


مي دونم گاهي آدم ، تو وطنش غريب مي شه





ماه من غصه نخور ، ماها كه تب نمي كنن


ماه ها كه از آدما كمك طلب نمي كنن





ماه من غصه نخور، شمدونيا صورتي ان


دلايي كه بشكنن چون عاشقن قيمتي ان





ماه من غصه نخور ، سبك مي شي بارون بياد


توي عاشقي بايد نترسيد از كم و زياد





ماه من غصه نخور ، خاطره هامون كودكن


توي اين قصه دلا يه وقتايي عروسكن





ماه من غصه نخور ، بازي زمين خوردن داره


كار دنيا همينه ، تولد و مردن داره





ماه من غصه نخور ، تاب بازي افتادن داره


زندگي شكستن و دوباره دل دادن داره





ماه من غصه نخور ، گلا ميان عيادتت


به نتيجه مي رسه آخر يه روز عبادتت





ماه من غصه نخور ، خيليا تنهان مث تو


خيليا با زخماي عاشقي آشنان ، مث تو





ماه من غصه نخور ، زندگي بي غم نمي شه


اوني كه غصه نداشته باشه ، آدم نمي شه





ماه من غصه نخور ، حافظ واست وا مي كنم


شعراشو مي خونم و تو رو مداوا مي كنم





ماه من غصه نخور ، دنيا رو بسپار به خدا


هر دو مون دعا كنيم ، تو هم جدا ، منم جدا

دل تنگم
10-06-2008, 00:54
توبخوای می شم یه ماهی
می پرم تو حوض چشمات


یا می شم مثه یه لبخند
می شینم گوشه لب هات

تو بخوای می شم لالایی
واسه خستگی چشمات

یا می شم نور ستاره
نور تاریکی شب هات

واسه دل خوشی قلبت
تو بگی حتی می میرم

می رم اون بالا تا ابرا
تو رو از خدا می گیرم

دل تنگم
10-06-2008, 00:56
عاشقی کار تو نبود
من عاشقت بودم و بس

همه احساس منو
کشتی گلم بای هوس

اما هنوز دوست دارم
به جون اون که دوست داریش

وقتی که اسم تو می اد
زنده می شم نفس نفس

دل تنگم
10-06-2008, 00:57
خاطرم نیست.

تو از بارانی یا که از نسل نسیم.


هر چه هستی

گذرا نیست هوایت.

فقط آهسته بگو .........

با دلم میمانی؟

MILIN3M
10-06-2008, 01:03
کبوتر شد و رفت
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
دختری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت

MILIN3M
10-06-2008, 02:33
من و آوای گرمت را شنودن ... بدین آوا غم دل را زدودن

از اول کار من دلدادگی بود ... ولیکن شیوه ی تو دل ربودن

گرفت از من مجال دیده بستن ... همه شب بر خیالت در گشودن

قرار عمر من بر کاستن بود ... تو را بر لطف و زیبایی فزودن

غم شیرین دوری بر من آموخت ... سخن گفتن غزل خواندن سرودن

من و شب های غرببت تا سحرگاه ... چو شمعی گریه کردن نا غنودن

چه خوش باشد غم دل با تو گفتن ... وزان خوشتر امید با تو بودن
__________________

MILIN3M
10-06-2008, 02:45
عشق يعني دستهايم ماله توست

چشمهاي خسته ام دنبال توست

عشق يعني ما گرفتار هميم

دوستدار هم طرفدار هميم

هرچه ميخواهد دلش آن مي كند

ميكشد مارا و كتمان ميكند

عشق غير از تاولي پر درد نيست

هركس اين تاول ندارد مرد نيست

آمدم تا عشق را معنا كنم

بلكه جاي خويش را پيدا كنم

آمدم ديدم كه جاي لاف نيست

عشق غير از عين و شين و قاف نيست

MILIN3M
10-06-2008, 02:55
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...

لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
كه از قلبم بر قلم و كاغذ مي چكد

لمس کن گونه هایم را که خيس اشك است و پُر شیار ...

لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که نمی داني من كه هستم٬

لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن

MILIN3M
10-06-2008, 02:57
قلبم،
طپيدن قلبم،
نواي قلبم براي توست
و هميشه در قلبم جاي خواهي داشت.

محبوبم،
غم نهانخانه ي دلم،
اشكهاي سوزان چشمانم،
نواي غمگيني مه از لبانم مي شنيدي برايت اين سر را فاش نكرد
كه ترا دوست دارم و قلبم آشبانه توست.

من نمي توانم جز تو ...زيبا،
تو...قشنگ،
تو...دوست داشتني
تو... مهربان در اين كاخ پر هيجان ديگري را جاي دهم.

اين خانه تعلق به تو دارد. نه به ديگري.
خرابه دلم جاي توست....

MILIN3M
10-06-2008, 02:58
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟ ... گفت آغازش سراسر بندگيست

گفتمش پايان آن را هم بگو ... گفت پايانش همه شرمندگيست

گفتمش درمان دردم را بگو ... گفت درماني ندارد، بي دواست

گفتمش يك اندكي تسكين آن ... گفت تسكينش همه سوز و فناست

دل تنگم
10-06-2008, 03:08
وقتی میبوسه تورو یاده من میفتی هیچ وقت

وقتی نازت می کنه یاده من میفتی هیچ وقت

وقتی گل می ده بهت یاده میخک هام میفتی

وقتی زل زدی بهش یاده شکلک هام میفتی

یاده من میفتی هیچ وقت یا که نه

یاده من میفتی هیچ وقت یا که نه

وقتی گریه می کنی سرتو بغل می گیره

وقتی می خندی بهش برای خندهات می میره

وقتی باهم دیگه این کنار هم این ور و اون ور

وقتی چشم غره میری واسه چشم هات می زنه پرپر

تورو دوست داره مثل من یا که نه

تورو رو چشم هاش می زاره یا که نه

وقتی اهنگی که باهم می شنیدیم و گوش میدی یادم میفتی

جایی که باهم رفتیمو میری یادم میفتی

وقتی دوستای قدیمو میبینی

از من میپرسی

هنوز عکسامو نگه داشتی یا نه

تا حالا شده یاده من بیوفتی هیچ وقت؟

MILIN3M
11-06-2008, 02:24
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس ، او هرگز نمی داند .
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که
او را دوست می دارم ،
ولی افسوس
او هرگز نگاهم را نمی خواند .
به برگ گل نوشتم من که
او را دوست می دارم ،
ولی افسوس
او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند .
به مهتاب گفتم : ای مهتاب
سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که
او را دوست می دارم ،
ولی افسوس
یکی ابر سیه آمد ، ز ره روی ماه تابان را بپوشانید .
صبا را دیدم و گفتم : صبا دستم به دامانت ،
بگو از من به دلدارم که
او را دوست می دارم ،
ولی افسوس
ز ابر تیره ، برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید .
کنون وامانده از هرجا دگر با خود کنم نجوا ،
یکی را دوست می دارم ،
ولی افسوس
او هرگز نمی داند

MILIN3M
11-06-2008, 02:25
که بخواهم بگویم




دوستت دارم




خیلی سخت است




تب می کنم




عرق می کنم




می لرزم




جان می دهم




هزار بار




می میرم وزنده می شوم




دوباره پیش




چشمهای تو




تا بگو یم




دوستت دارم




اولین بار که بخواهم بگویم




دوستت دارم خیلی سخت است




اما اخرین باراز همیشه سخت است




و امروز می خواهم برای اخرین بار




بگویم دوستت دارم




و بعد راهم را بگیرم و بروم




چون تازه فهمیدم توهرگز




دوستم نداشتی

Snow_Girl
11-06-2008, 12:15
از نگات ترانه ي من آب ميشه
نباشي نقاشيهام خراب ميشه
اگه نباشي قصه هام خراب ميشه
پس بمون تا دوباره دست من به نقاشي باز بشه
با اون نگات منو آب كن باز
ناز لبخند صدات هارمونيه
پس بخند و منو ديوونه كن
نفست هزار و يك سنفونيه
نفس بكش و به من هوا بده تا زنده بمونم
تو اهل آسموني و
اگه بري من تنها ميشم
ببار و سيرابم كن
بمون و ليلي ترم كن

با تو آروم ميشم پس آرومم كن
با صدات منو آروم كن
با نفس گرمت داغم كن
منو لبريز از عشق كن
نه مني هست نه توئي
من و تو ما هستيم
از طنين صدامون همه دنيا پر شده
پس بيا فرياد بزنيم و به همه بگيم
كه هم رو دوست داريم
I love u

Snow_Girl
11-06-2008, 12:15
سخته برام گذشتن از تو سخته مثه گذشتن از كوه
براي من كه دارم يه كوله بار اندوه
منو ببين غريبم هيچكي دوستم نداره
انگار تا آخر عمرم شبم ادامه داره
ميميرم اگه تو رو نداشته باشم ميميرم
ميشد با من بموني ..بموني تا هميشه
اين قصه ي غم انگيز از ما جدا نميشه
برام گذشتن از تو مثله پرواز تا خاك
مونده تو سينه عشق من آوازي تلخ و غمناك
ميميرم اگه تو رو نداشته باشم ميميرم
براي من كه خسته ام تو مثله خواب نازي
كاش بدوني عزيزم براي من نيازي
ميخواي بري باشه برو خداحافظ عزيزم
وقتشه كه تو تنهائيم به ياد تو بسوزم
ميميرم اگه تو رو نداشته باشم ميميرم
دارم ميميرم

Snow_Girl
11-06-2008, 12:16
از عذاب رفتن تو ميسوزم تو اوج غربت
واسه ي بودن با تو ندارم يه لحظه فرصت
اينجا اشك تو چشامو به كسي نشون ندادم
اگه بشكنه غرورم خم به ابروم نميارم
وقتي نيستي هر چي غصه ست تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشك تو چشامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از غصه ي رفتنت ميسوزم
كاشكي بودي و ميديدي كه چي آوردي به روزم
حالا عكست تنها يادگارمه از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجودم
كاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم

Snow_Girl
11-06-2008, 12:17
چقدر آروم ميرن اما لحظه هائي كه تو رو دارم
ساعت انگار حتي نداره چشم تو رو كنارم
تا ميام با تو جون بگيرم
تا مي خوام باز آروم بگيرم
ميرسه وقت تلخ رفتن و ميبري قلبم و جونمو مي ميرم
مستيم از عشق هر جا هر دم
حتي وقتي دوريم از هم
آخه نفسي كه عطرتو داره
آخه اون دلي كه برات بيقراره
آخه چشمي كه چشم انتظاره
مگه ميشه كه بي تو نگيره بهونه
وقتي با مني گرچه ميدونم
نميشه هميشه با تو بمونم
همه وجودم و نفسم و جونم پر ميشه از تو و شعرهاي عاشقونه
چقدر آروم ميرن اما لحظه هائي كه از تو دورم
وقتي يادت توي ذهنم ميشه ديگه تنها سنگ صبورم
واسه اينه كه تو بهاري پر شادابي و قشنگي
تا كه ميري از پيش من اما ميميره قلبم از پائيزه دلتنگي

hoosein
11-06-2008, 16:59
سلام
مدت زيادي هست كه از شعرهاتون استفاده ميكنم و واقعا لذت ميبرم
اين تاپيك جزو علاقه منديهاي من و خيلي افراد ديگه هست
ميخاستم از همه ي كساني كه شعر ميزارن اينجا تشكر كنم :11::11:

آرسـام
11-06-2008, 17:21
بردي از يادم
دادي بر بادم
با يادت شادم

دل به تو دادم
در دام افتادم
از غم آزادم

دل به تو دادم فتادم به بند
اي گل بر اشک خونينم مخند
روزم از روز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز

چه شد آن پيمان
که از آن لب خندان
که شنيدم و هرگز
خبري نشد ار آن

کي آيي به برم
اي شمع سحرم
نشسته در دل غبار غم
آن که در ديار غم

اميد اهل وفا تويي
آفت جان ما تويي
رفته راه خطا تويي

بردي از يادم
دادي بر بادم
با يادت شادم

دل به تو دادم
در دام افتادم
از غم آزادم

Snow_Girl
11-06-2008, 17:29
عشق در دستان گشوده ی تو می بالد،
نه در دستان بسته ی تو.
به محض آنکه دستان خود را می بندی،
انها را از عشق تهی می کنی.
وقتی دستان خود را می گشایی،
همه ی هستی در آنها جای می گیرد.

magmagf
11-06-2008, 20:13
صبر كن عشق زمین گیر شود - بعد برو

یا دل از دیدن تو سیر شود – بعد برو



ای پرنده به كجا؟!قدر دگرصبر بكن

آسمان پای پرت پیر شود – بعد برو


باش با دست خود آیینه را پاك بكن

نكند آیینه دلگیر شود – بعد برو



یك نفر حسرت لبخند تو را می بارد

خنده كن عشق نمك گیر شود – بعد برو



خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد

باش خواب تو تعبیر شود – بعد برو


صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یاکه دل از دیدن توسیرشود بعد برو

ای پرنده به کجا قدر دگر صبر بکن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

باش با دست خود آیینه را پاک کن
نکند آیینه دلگیر شود بعد برو

تو اگر گریه گریه کنی بغض منم می شکند
گریه کن عشق نمک گیر شود بعد برو

یک نفر حسرت لبخند تو را می بارد
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

خواب دیدم شبی از راه سوارت آمد
صبر کن خواب تو تعبیر شود بعد برو


:40::40::40:





صبرکن عشق زمینگیر شود بعد برو
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو


ای پرنده به کجا؟ قدر دگر صبر بکن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو


هستیم حسرت لبخند تو را می بارد
صبر کن عشق نمک گیر شود بعد برو


تو اگر کوچ کنی بغض گلو می شکند
صبرکن گریه زمینگیر شود بعد برو


به کجا می روی
به کجا می روی٬صبر کن
صبر کن ٬عشق زمینگیر شود بعد برو
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو
ای کبوتر به کجا می روی
قدر دگر صبر کن
آسمان پای پرت پیر شود٬بعد برو
تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند
خنده کن
عشق نمک گیر شود بعد برو
یک نفر حسرت لبخند تو را می بارد
صبر کن٬ گریه به زنجیر شود بعد برو
خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد
باش
باش ٬باش ای نازنین
باش ای مهربان
خواب تو تعبیر شود بعد برو



سلام دوستان لطفا قبل از قرار دادن اشعار سرچ انجام بدهید که اشعار تکراری نباشه حالا باز بعضی شعر ها 2 بار تکرار شده اما شعری مثل این چند بار ......
و یک شعر را هم لطفا فقط یک بار ارسال کنید نه بیشتر !!!!!!!!!


ممنون از توجهتون

و زحماتتون

Enter_The_Love
11-06-2008, 20:35
كجاست جاي تو در جملة‌ي زمان؟ كه هنوز...
كه پيش از اين؟ كه هم‌اكنون؟ كه بعد از آن؟ كه هنوز؟

و با چه قيد بگويم كه «دوستت دارم»؟
كه تا ابد؟ كه هميشه؟ كه جاودان؟ كه هنوز؟

سؤال مي‌كنم از تو: هنوز منتظري؟
تو غنچه مي‌كني اين بار هم دهان، كه: هنوز!

*

چقدر دلخورم از اين جهان بي‌موعود
از اين زمين كه پياپي... از آسمان كه هنوز...

جهان سه‌نقطة‌ي پوچي‌است خالي از نامت
پر از «هميشه همين‌طور»، از «همان كه هنوز»

ولي تو «حتما‌ً»‌ي و اتفاق مي‌افتي!
ولي تو «بايد»ي، اي حس‌ّ ناگهان! كه هنوز...

*

در آستان جهان ايستاده چون خورشيد
همان كه مي‌دهد از ابرها نشان كه هنوز...

شكسته ساعت و تقويم پاره پاره شده
به جست‌وجوي كسي آن‌سوي زمان، كه هنوز...

Enter_The_Love
11-06-2008, 20:39
یکبار خواب دیدن تو،به تمام عمر می ارزد


پس نگو!
نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست


قبول ندارم!
گرچه به ظاهر جسم خسته است،

ولی دل دریایی است...

تاب و توانش بیش از اینهاست

دوستت دارم

و تاوان آن هر چه باشد،باشد

دوستت خواهم داشت، بیش از دیروز

باکی ندارم از هیچ کس و هر کس


که تو را دارم عزیز!!

Snow_Girl
11-06-2008, 21:24
چيه دلم بازم آروم نداري
چيه بازم دنبالش ميگردي
آخه چقدر منتظرش بموني
اگه اون تو رو بخوادت مياد به زودي
ديگه چرا همش گريه ميكني
عيبي نداره دنيا اين طور نميمونه
ميدونم ديوونشيولي اون ديگه نمياد
دلت رو خوش نكن بهش
چرا اون ديگه منو نميخواد؟
چرا جوابمو نميده؟
انگار پيشمه دارم ميبوسمش
ولي اون خبري نداره كه به من چي ميگذره
حتي جوابمو نميده
چرا بايد تقاص كاري ر پس داد كه نكردم
چرا درك نميكنه
چرا ؟
بار خدايا!به درد دل من عاشق ديوونه برس
خدايا ميدوني چي دارم ميكشم
مراقبش باش به تو ميسپارمش
اگه ببينم چيزيش شده ازت گلايه ميكنم
گلايه اي كه تا عمرم از تو خواهم داشت
خدايا!چرا دل رو عاشق آفريدي؟
چرا به بندگانت عشق رو ياد دادي در حالي كه كسي دركت نميكنه
كه داري چي ميكشي
بار خدايا!كمكم كن تا دوباره تازه شم... تازه شم از نو...
كم_______كم ك_______________ن

MILIN3M
12-06-2008, 01:22
ترا در موج درياهاي آبي جستجو كردم ... به يادت با هزاران قطره باران گفتگو كردم

تو حتي از نگاه من نخواندي « دوستت دارم» ... و با فرياد و غوغا، عشق خود را با تو رو كردم

نشستم در كوير دور دست آرزوهايم ... در آن صحراي بي سرسبز با اشكم وضو كردم

سفر آمد جدايي خيمه زد در سرنوشت ما ... و من بي تو سفر با حسرت و بغض گلو كردم

شدم همسايه دريا، اسير عشق و يكرنگي ... ترا در موج درياهاي آبي جستجو كردم

MILIN3M
12-06-2008, 02:11
رو اون لحظه که دیدم ، به بهانه هام رسیدم

از تو تصویر کشیدم ، که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم ، قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم ، با تو یک خاطره ساختم

MILIN3M
12-06-2008, 02:13
قسم به عشقمون قسم ، همش برات دل واپسم
قرار نبود اینجوری شه یه هو بشی همه کسم
راستی چی شد چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم ؟
شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم
راستی چی شد چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم ؟
شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم

Snow_Girl
12-06-2008, 17:40
اگه خاليه دستام و ميبيني هيچي ندارم
عوضش براي تو يه قلب ديوونه دارم
اگه تو رو گرفتن اگه جدا ميري
عوضش توي خيالم با تو پروازي دارم

magmagf
13-06-2008, 10:00
تو مرا میترسانی

بی آنکه بدانی

خیال من اینگونه از تو نمیگذرد

نمیتواند بگذرد!

این جذر و مد به ناگاه

دیوانه ام می کند..

magmagf
13-06-2008, 10:00
به من بسپار نگاهت را

تا ناگهان

جهانم

زيبا شود

magmagf
13-06-2008, 10:01
چشمان تو دریاست ،

ومن ماهی مانده در ساحلم

دریای من!

مرا لبریز کن از دریای نگاهت

که پرنده ی مرگ

مرا در چشمان خود دیده است.

magmagf
13-06-2008, 10:01
نازنین من!

زندگی آن نیست که تو میپنداریش

زندگی آن لحظه ایست

که دل من ابری میشود

وچشمان من

به شفق می نشینند

زندگی آن لحظه ایست

که تو

مرا نگاه میکنی

ومن معنا میشوم

سکوت میکنم

ولبریز از صدای تو میشوم

زندگی آن لحظه ایست

که تو

می خندی

من تهی از دلیل میشوم

وهمه تو می شوم

magmagf
13-06-2008, 10:01
هرچه بیشتر می گریزم

به تو نزدیکتر می شوم

هر چه رو برمی گردانم

تو را بیشتر می بینم

جزیره ای هستم

در آب های شیدایی

از همه سو

به تو محدودم.

هزار و یک آینه

تصویرت را می چرخانند

از تو آغاز می شوم

در تو پایان می گیرم

Snow_Girl
13-06-2008, 18:38
دوستم داري ميدونم ولي نميخواي بمونم
رد دل يكي ديگرو از تو چشات ميخونم
ميون صدتا حادثه شدي يه زخم نو
با هر كي باشي عشق من
تو چشاش ميبيني منو
با هركي باشي عشق من
عشق مني عشق مني
هرجاي دنيا كه بري
تموم دنياي مني
به عشق هر كي تن بدي
به پاي هركي بشكني
تو تكيه گاه مني
تموم دنياي مني

Snow_Girl
13-06-2008, 18:40
تا گذاشتم چشم رو چشمام يك هو ديدم بد جور خاطرخوام
آره جوونمو آرزو دارم من از اين دنيا تو رو ميخوام
با زبون بي زبوني با يك دنيا مهربوني
يك چيز ميگم بمونه پيشت تو واسه من عزيز جوني
عاشقم باش آره عاشقم باش
آره دنياي من توئي مال من باش
حالا با دلم باش آره با دلم باش
من واسه تو تو هم مال من باش

Enter_The_Love
14-06-2008, 20:27
عشق یک جوشش کور است
و پیوندی از سر نابینایی،
دوست داشتن پیوندی خودآگاه
واز روی بصیرت روشن و زلال.


عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
دوست داشتن از روح طلوع می کند و
تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.


عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،
و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.


عشق طوفانی ومتلاطم است،
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.


عشق جنون است
و جنون چیزی جز خرابی
و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،
دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود
و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند
و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.


عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را
در دوست می بیند و می یابد.


عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،
بی انتها و مطلق.


عشق در دریا غرق شدن است،
دوست داشتن در دریا شنا کردن.


عشق بینایی را میگیرد،
دوست داشتن بینایی میدهد.


عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.


عشق همواره با شک آلوده است،
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.


ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،
از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.


عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،
که دوست را به دوست می برد.


عشق تملک معشوق است،
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.


عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد
ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست
در خود دارد ،داشته باشند.


در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:
“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
که حسد شاخصه ی عشق است
عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و
معشوق نیز منفور میگردد


دوست داشتن ایمان است و
ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است
از جنس این عالم نیست.”


دکتر شریعتی (هبوط در کویر)

cityslicker
15-06-2008, 00:59
عشق یعنی دو کبوتر پرواز عشق یعنی دو قناری آواز عشق یعنی دو نگه یک برخورد عالمی حرف ولی در ایجاز عشق یعنی سخن دل گفتن به اشارت به کنایت به مجاز عشق یعنی تو مرا میرانی من به صد حوصله می آیم باز بی تو من کهنگی یک پایان با تو من تازگی صد آغاز

winter+girl
15-06-2008, 12:38
فهمید دارم حسرتی، داغی، غمــی فهـمید

از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید



می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است

فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید



این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد

وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید



اوداشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم

مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید



امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد

امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید:



مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا

فهــمـید دارم اضـطرابی ، ماتـمـی فهــمید



دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم

بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید



بخـتت بلـنده... ها گلو! چشمون دشمن کور

راز تــونـه گـفــتـم پریـنــو آدمــی فـهـمید



هی گـفت از هـر در سخـن، از آب و آیینه

از مهـره مار و طلسم و هر چه می فهمید



بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد

هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید



مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا

یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید

winter+girl
15-06-2008, 12:40
همرنگ دریا شدم

تا نگاهی آبی تر کنم

به دنیایت

ستاره شدم

تا برقی باشم در چشمانت

پروانه شدم

تا در اوج بی کسی

همدرد و غمخوارت باشم

اما تو با خونسردی!!!

خوب جوابم را دادی

چه غریبه آشنایی

winter+girl
15-06-2008, 12:48
می ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود
این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود

گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم
این گرد باد سر به هوا عاشقت بشود

پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند
نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود

بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار
پروانه های خانه ما عاشقت بشود

حالا تو گوش کن به غمم شهربانو تا
در قصه هام شاه و گدا عاشقت بشود

بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست
می تراينم آن بلند بلا عاشقت بشود

مال منی تو،چنان مال من که می ترسم
حتی خدا نکرده خدا عاشقت بشود

خورشید قصه ی مادر بزرگ یادت هست؟
خورشیدمی تو ،ماه چرا عاشقت بشود

وقتی نشسته اینهمه خاکی به پای غمت
باز این گدای بی سر و پا عاشقت بشود؟

عمری است گوش به زنگم، چرا؟...که نگذارم
حتی درنگ ثانیه ها عاشقت بشود

winter+girl
15-06-2008, 12:51
پشت پنجره ، به تو نگاه می کنم
چه بی معنی و تلخ :
گاهی که دست تکان می دهی ،
باران خیست می کند
قد گاهی که در آغوشم تاب می خوری
من صبورانه لبخند می زنم
شاید هنوز باشی اما . . .

Snow_Girl
15-06-2008, 19:06
درد عشقي كشيدم كه مپرس
زهر هجري چشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار
دلبري بر گزيده ام كه مپرس
آن چنان در هواي خاك درش
ميرود آب ديده ام كه مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيده ام كه مپرس
سوي من لب چه ميگزي كه مگوي
لب لهلي گزيده ام كه مپرس
بي تو در كلبه گدائي خويش
رنج هائي كشيده ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيده ام كه مپرس

Snow_Girl
15-06-2008, 19:15
نام شعر:
(حكايتي كه با نكته دان كنند)

گفتم كي ام دهان و لبت كامران كنند
گفتا به چشم هر چه تو گوئي چنان كنند
گفتم خراج مصر طلب ميكند لبت
گفتا در اين معامله كمتر زيان كنند
گفتم به نقطه ي دهنت خود كه برد راه
گفت اين حكايتي ست كه با نكته دان كنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به كوي عشق هم اين و هم آن كنند
گفتم هواي ميكده غم ميبرد ز دل
گفتا خوش آن كساني كه دلي را شادمان كنند
گفتم شراب و خرقه نه آئين مذهب است
گفت اين عمل به مذهب پير مغان كنند
گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود
گفتا به بوسه ي شكرينش جوان كنند
گفتم كه خواجه كي به سر حجله ميرود
گفت آن زمان كه مشتري و مه قران كنند
گفتم دعاي دولت تو ورد حافظ است
گفت اين دعا ملايك هفت آسمان كنند
شعر از حافظ

magmagf
16-06-2008, 05:09
تمامی ثروت من

باد است

اسب ِ خواب ها و خیال ها .

که مهربان

جهان را می نوازد

به آوای خوش

چنان من

که نام تو را

magmagf
16-06-2008, 05:09
تو هم شبیه دیگران هستی

شیفته پرواز

اما هیچ کس شبیه تو نیست

آن ها هیچ کدام

بال ندارند ...

malakeyetanhaye
16-06-2008, 10:57
...لحظه ای درنگ کن!
بگذار نقاط روشن چشمانت را قاب کنم
و در خواب آيينه ها پروار شوم
و به نرمی نسيمی سترون
بهشت را احساس کنم!
اگر مهری هست
اگر عشقی هست
ماه مهربانتر است
و خورشيد عاشق تر
و من
زاده اين توارث!

malakeyetanhaye
16-06-2008, 11:29
جوراب هایت را بپوش با هم به مدرسه برویم!
نترس!

اتوبوس بزرگ است و کسی ما را کنار هم نمی بیند!

karin
20-06-2008, 11:03
ما
من و تو
دو برگ سوزنی کاجیم
که خشک می شویم و فرو می افتیم
اما از هم جدا نمی شویم هرگز

Snow_Girl
20-06-2008, 11:11
عكس تو تو قاب خاتم در حصار خالي از غم حتي در مرگ تب من نميگيره رنگ ماتم
عكس من بر عكس تو عاشق ترينه چون هنوزم عاشق تو نازنينه
الهي هر كه من و بي تو ببينه مثل من به خاك دلتنگي بشينه
قلب من عاشق ترينه و فرق من با تو همينه
تو در اوج بي خيالي فارق از هر نو رنج و ملالي نميدوني داره چه حالي
نميده ناز نگاهت به منه خسته مجالي تا بشينم در كنارت حتي در يك قاب خيالي

Snow_Girl
20-06-2008, 11:20
نمياد اوني كه دلم ميخواد
نمياد اوني كه رفته به باد
نمياد اوني كه عمر منه
نمياد اوني كه دل ميكنه
دوباره دلم ميخواد ببينمش
دوباره سرمو روي شونش بذارم
از چشمام قطره ي اشكي نمياد نكنه ديگه دوسش ندارم
شعر من زمزمه ي يه خواهشه آرزوم ديدن روي ماهشه
ميونه اين غربت فاصله ها قلب من منتظر اومدنشه

t.s.m.t
21-06-2008, 20:58
دل از عاشق پری رویان دل من بر نمی گیرد
مده پند من ای ناصح که با من در نمی گیرد
حدیث توبه و تقوی مکن پیش من ای حافظ
که با من هر چه می گویی بجز ساغر نمی گیرد
عماد الدین نسیمی

t.s.m.t
21-06-2008, 21:02
مست جام حسن یارم وز دو چشمش پر خمار
ساقیا این مست را پیمانه ی دُردی بیار
گر کشد عشقت به پای دار،ای عاشق دمی
پای دار آنجا چو مردان کاین نماند پایدار
نسیمی

آرسـام
22-06-2008, 15:09
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ای
همراه
مـــــــــن
تنــــــها با تو
تا اوج عشـــــــق
هـم پـــــــــــــروازم
با قلب تو دلدار من هم آوازم
تو همپـــــــــای من، تنـــها با من
هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی
با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی
تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی
ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب
دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــ ــــم
ما، دل میبازیم دریا دریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم
تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــرب ان
چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب
تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــ اب
مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان
بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب
ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی
عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدا ئیم
ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران
عاشقـــــــای بی پــــروائیـــــــــم
ای تورؤیـای شبهای مـــــــن
عشقو ببین تو چشمای من


دستاتو تو دســت من بگذار در لحظه های دیـدار


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
25-06-2008, 00:43
شعرهايی که از عشق می سرايم
بافته ی سرانگشتان توست.
و مينياتورهای زنانگی ات.
اينست که هرگاه مردم شعری تازه از من خواندند
ترا سپاس گفتند...

ـ۲ـ
همه ی گل هايم
ثمره ی باغ های توست.
و هر می که بنوشم من
از عطای تاکستان توست.
و همه ی انگشتری هايم
از معادن طلای توست...
و همه ی آثار شعريم
امضای ترا پشت جلد دارد!

ـ۳ـ
ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها
و فضای چشمانت...
گسترده تر از فضای آزادی...
تو زيباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام
از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می انديشم...
و از اشعاری که آمده اند...
و اشعاری که خواهند آمد...

ـ۴ـ
نمی توانم زيست بی تنفس هوايی که تو تنفس می کنی.
و خواندن کتاب هايی که تو می خوانی...
و سفارش قهوه ای که تو سفارش می دهی...
و شنيدن آهنگی که تو دوست داری...
و دوست داشتن گل هايی که تو می خری...

ـ۵ـ
نمی توانم... از سرگرمی های تو هرگز جدا شوم
هرچه هم ساده باشند
هرچه هم کودکانه... و ناممکن باشند
عشق يعنی همه چيز را با تو قسمت کنم
از سنجاق مو...
تا کلينکس!

ـ۶ـ
عشق يعنی مرا جغرافيا درکار نباشد
يعنی ترا تاريخ درکار نباشد...
يعنی تو با صدای من سخن گويی...
با چشمان من ببينی...
و جهان را با انگشتان من کشف کنی...

ـ۷ـ
پيش از تو
زنی استثنائی را می جستم
که مرا به عصر روشنگری ببرد.
و آنگاه که ترا شناختم... آئينم به تمامت خويش رسيد
و دانشم به کمال دست يافت!

ـ۸ـ
مرا يارای آن نيست که بی طرف بمانم
نه دربرابر زنی که شيفته ام می کند
نه در برابر شعری که حيرتزده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند...
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بين پرنده... و دانه ی گندم!

ـ۹ـ
نمی توانم با تو بيش از پنج دقيقه بنشينم...
و ترکيب خونم دگرگون نشود...
و کتاب ها
و تابلوها
و گلدان ها
و ملافه های تختخواب از جای خويش پرنکشند...
و توازن کره ی زمين به اختلال نيفتد...

ـ۱۰ـ
شعر را با تو قسمت می کنم.
همان سان که روزنامه ی بامدادی را.
و فنجان قهوه را
و قطعه ی کرواسان را.
کلام را با تو دو نيم می کنم...
بوسه را دو نيم می کنم...
و عمر را دو نيم می کنم...
و در شب های شعرم احساس می کنم
که آوايم از ميان لبان تو بيرون می آيد...

ـ۱۱ـ
پس از آنکه دوستت داشتم... تازه دريافتم
که اندام زن چقدر با اندام شعر همانند است...
و چگونه زير و بم های کمر و ميان... (۱)
با زير و بم های شعر جور در می آيند
و چگونه آنچه با زبان درپيوند است... و آنچه با زن... با هم يکی می شوند
و چگونه سياهی مرکب... در سياهی چشم سرازير می شود.

ـ۱۲ـ
ما به گونه ای حيرتزا به هم ماننده ايم...
و تا سرحد محو شدن در يکديگر فرو می رويم...
انديشه ها مان و بيانمان
سليقه هامان و دانسته هامان
و امور جزئی مان در يکديگر فرو می روند
تا آنجا که من نمی دانم کی ام؟...
و تو نمی دانی که هستی؟...

ـ۱۳ـ
تويی که روی برگه ی سفيد دراز می کشی...
و روی کتاب هايم می خوابی...
و يادداشت هايم و دفترهايم را مرتب می کنی
و حروفم را پهلوی هم می چينی
و خطاهايم را درست می کنی...
پس چطور به مردم بگويم که من شاعرم...
حال آنکه تويی که می نويسی؟

ـ۱۴ـ
عشق يعنی اينکه مردم مرا با تو عوضی بگيرند
وقتی به تو تلفن می زنند... من پاسخ دهم...
و آنگاه که دوستان مرا به شام دعوت کنند... تو بروی...
و آنگاه که شعر عاشقانه ی جديدی از من بخوانند...
ترا سپاس گويند!

magmagf
25-06-2008, 00:44
با گريه گفتی :
"مرگ
برايمان چشم گذاشته ست
مبادا دوباره گم شويم "

مرگ
چشمان بي زوال اسفنديار هم كه باشد
رويين نخواهد ماند
پيش جادوي جاودانگي
كه لبخنده اي ست
فرو جهيده
از كمان بسته ي لب هامان ...

magmagf
25-06-2008, 00:57
از دلم می پرسم:

آیا همچنان در عشق ناچاری؟

من تپش های دلم را می شناسم

پاسخش آری ست

magmagf
25-06-2008, 00:59
روز ِ بدون ِ تو، شب ِ بی ماه و ململ است

خورشید، سر نمی زند و ابر، تنبل است



یک دختر قشنگ ، بدون خیال تو

خوابش پر از سیاهی و روحش معطل است



بی تو، جهان ، دری وری و صبح، بیخودی است

بی تو درخت ، روی زمین، حرف مهمل است



خوابی که بی تو دیده شود خواب خوب نیست

کابوس گریه های بلند و مفصل است!



معشوق تو هنوز به دنیا نیامده!

آدمفرشته ای که لباسش مبدل است



معشوق تو که مردی از ایثار و خواهشی

ترکیب بی رقیب ِ زن و روز و مخمل است



من عاشق ِ دهن کجی ِ نازکانه ام

انگار عشق من به تو یک جور کل کل است!

P30 Love
25-06-2008, 03:52
من از پروانه بودن ها
من از دیوانه بودن ها
من از بازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم

من از هیچ بودن ها
از عشق نداشتن ها
از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم

راستی چی شد ، چه جوری شد
اینجوری عاشقت شدم
شاید میگم تقصیر توست
تا کم شه از جرم خودم

P30 Love
25-06-2008, 03:54
گفتم آخر عشق را معنا کنیم
بلکه جای خویش را پیدا کنیم
آمدم دیدم که جای لاف نیست
عشق غیر از عین و شین و قاف نیست
آمدم گفتم به آوای جلی
عین یعنی عدل مولایم علی
شین یعنی شور الله و الصمد
قاف یعنی قل هو و الله و احد

P30 Love
25-06-2008, 03:55
دیدن از یارای گفتنها جداست
گفتن از حق بهر گیتی هم خطاست
گفت ما را از سر منطق چه هاست
گفتمش یارای این دیدن رهاست
گفت لیلی گفتن و مجنون رواست؟
گفتمش مجنون یکی لیلی خداست
گفت لیلی ها در این معبد رهاست
گفتمش دیدن در آن معبد خطاست
گفت آن نامی که گفتی در بر منطق نماست
گفتمش یارا این منطق صباست
گفت از عاقل در این ده هم نماست
گفتمش عاقل در این ره بی بهاست
گفت پس پایان این ره ناکجاست
گفتمش عاقل نداد ره کجاست
گفت پایان ره دیوانگان را این سزاست
گفتمش دیوانگان را مقصد عاقل خطاست
گفت گویی مقصد دیوانگان ره کجاست؟
گفتمش دیوانه شو بینی که مقصدها رهاست

P30 Love
25-06-2008, 03:55
عشق معنی لبخند ماست
معنی لبخند ما، پیوند ماست
عشق یعنی اینکه باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست

P30 Love
25-06-2008, 03:57
عشق باشد خویش هیچ انگاشتن
چون خودی را چون خدا پنداشتن
عشق باشد مستی از جامی که نیش
اندر آن بهتر بود از نوش خویش
عشق باشد نقص جستن در کمال
زشت دیدن خویش را با صد جمال
پاره ای خون است و آب این دل اگر
در نیابد مهر آن رشک قمر
هر که او درویش تر دلریش تر
هر که او عاشق تر او بی خویش تر
مستی این راه هشیاری بود
خواب در این کوی بیداری بود
هر طلسمی را که نتوانی شکست
بشکند این پهلوان چیره دست

Snow_Girl
26-06-2008, 12:22
تو رو به خدا با من بمون امروز من باش و فرداي من
سرتو بذار رو سينه ام غم هاتو بسپار به من
هرچي تو از اين دنيا بخواي پيشكش چشماي گيراي تو
اگه تو بخواي فنا ميشم به پاي عشق بي همتاي تو
حالا كه ميدوني همه عمر مني نكنه به دلم پشت پا بزني بگي خسته شدي قلبمو بشكني تو رو به خدا!!!!!
تو رو به خدا هرگز نرو اي ماه شبهاي مهتاب من
انگارخدا ساخته تو رو براي چشماي بي تاب من
دستت رو بذار رو قلب من
قلبي كه جون ميده در راه عشق
با بوسه هات منو ببر تا خود دروازه هاي بهشت
حالا كه ميدوني همه عمر مني نكنه به دلم پشت پا بزني بگي خسته شدي قلبمو بشكني تو رو به خدا!!!!!

cityslicker
26-06-2008, 16:28
باران باشد
تو باشی
و كوچه ای بی انتها
دنيا را ميخواهم چه كار؟
دنيا نباشد!
كوچه باغی باشد و باران
و تو
كه زلال تر از بارانی.

magmagf
27-06-2008, 06:46
گاهی وقـتا با یه قصه میشه از عــــــــاشقی دم زد

میشه گریه ها رُ نشمرد، ریشه ی ِ بغض رُ قلم زد



بعضی وقـتــا یه ترانه بیشتر از قصه می تونه

همه ی ِ نگفته هــــــام ُ به حضورت برسونه



حتا می تونه یه واژه ، بیشتر از صدتا ترانه

عشق ُ معنــــــا کنه مثل ِ غزلای ِ عاشقانه



کفــتری که بی بهونه پر کشید از آشیونه

با یه سوت - ساده - می فهمه وقثشه برگرده خونه



اینارُ گفتم بدونی که دلــــــــــــم هواتُ کرده

به خدا ، با یک اشــاره - یه اشاره - برمی گرده



جز خودت هیچی نمی خوام، تو تموم خواسته هامی

اگـــــه واژه هــــــــام بهشته تو گل ِ ترانه هامی



کاری کن که غم تمــــــــوم شه ، واسه شادی دوباره

از چشات هیچی نمی خوام؛ جز یه چشمک،یه اشاره

magmagf
27-06-2008, 06:57
می گفت دو روز است



مرگ و تولد



روز دیدنش تولدم شد



شکر شقایقها



زنده ام هنوز



و فرود کلاغی



بر چینه ی نفسم نیست تا غار غار غربتش



روحم بیازارد



نمیدانم



شاید نگاهش اکسیر داشت



اکسیر حیات



آفتابی این هوا دوست داشتنی ست



من هوس زندگی کرده ام



بگویید:

برایم یک روز بود



دیدار



دیدار



دیدار....

cityslicker
27-06-2008, 17:31
قلب من و تو را
پيوند جاودانه مهری ست در نهان
پيوند جاودانه ما ناگسسته باد
تا آخرين دم از نفس واپسين من
اين عهد بسته باد

pegah_f
29-06-2008, 06:37
از مرز خواب می گذشتم

سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود




کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر روئید
ساقه اش از ته خواب شقا هم سر کشید
سیلاب بیداری رسید




چشمانم را در ویرانه خواب گشودم

نیلوفر له همه زندگی ام پیچیده بود


در رگ هایش من بودم که می دویدم
هستی اش در من ریشه داشت
و همه من بودم




کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

pegah_f
29-06-2008, 06:39
بي تو اما عشق بي معناست،مي داني؟
دست هايم تاابد تنهاست،مي داني؟
اسمانت را مگيراز من كه بعد از تو
زيستن،يك لحظه هم بي جاست،مي داني؟
"دوستت دارم"همين،اين راز پنهاني
از نگاه ساكتم پيداست،مي داني؟
عشق من!بي هيچ ترديدي بمان با من
عشق يك مفهوم بي"اما"ست،مي داني؟

دل تنگم
30-06-2008, 01:07
هرچه دارم در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد

آب حیوان چون به تاریکی در است
جام جم در جنب جان خواهم نهاد

زین همت در ره سودای عشق
بر براق لامکان خواهم نهاد

گر بجنبد کاروان عاشقان
پای پیش کاروان خواهم نهاد

جان چو صبحی بر جهان خواهم فشاند
سر چو شمعی در میان خواهم نهاد

سود ممکن نیست در بازار عشق
پس اساسی بر زیان خواهم نهاد

گر قدم از خویش برخواهم گرفت
از زمین بر آسمان خواهم نهاد

مرغ عرشم سیر گشتم
از قفس روی سوی آشیان خواهم نهاد

تا نیاید سر جانم بر زبان
مهر مطلق بر زبان خواهم نهاد

زهر خواهد شد ز عیش تلخ من
صد شکر گر در دهان خواهم نهاد

آستین پر خون به امید وصال
سر بسی بر آستان خواهم نهاد

دست چون می نرسدم در زلف دوست
سر به زیر پای از آن خواهم نهاد

در زبان گوهرافشان فرید
طرفه گنجی جاودان خواهم نهاد

دل تنگم
30-06-2008, 01:11
دلم در عشق تو جان برنتابد
که دل جز عشق جانان برنتابد

چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که یک دل بیش یک جان برنتابد

دلم در درد تو درمان نجوید
که درد عشق درمان برنتابد

مرا در عشق تو چندان حساب است
که روز حشر دیوان برنتابد

ز عشقت قصه‌ی گفتار ما را
یقین دانم که دو جهان برنتابد

اگر با من نمی‌سازی مسوزم
که یک شبنم دو طوفان برنتابد

چو پروانه دلم در وصل خود سوز
که این دل دود هجران برنتابد

دل عطار بر بوی وصالت
ز هجرت یک سخن زان برنتابد

دل تنگم
30-06-2008, 01:15
در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد
با داو ششدر تو هر کم زنی چه سنجد

چون پنجه‌های شیران عشق تو خرد بشکست
در پیش زور عشقت تر دامنی چه سنجد

جایی که کوهها را یک ذره وزن نبود
هیهات می‌ندانم تا ارزنی چه سنجد

جایی که صد هزاران سلطان به سر درآیند
اندر چنان مقامی چوبک‌زنی چه سنجد

جان‌های پاک‌بازان خون شد درین بیابان
یک مشت ارزن آخر در خرمنی چه سنجد

چون پردلان عالم پیشت سپر فکندند
با زخم ناوک تو هر جوشنی چه سنجد

جان و دلم ز عشقت مستغرقند دایم
در عشق چون تو شاهی جان و تنی چه سنجد

دل تنگم
30-06-2008, 01:17
مرا با عشق تو جان درنگنجد
چه از جان به بود آن درنگنجد

نه کفرم ماند در عشقت نه ایمان
که اینجا کفر و ایمان درنگنجد

چنان عشق تو در دل معتکف شد
که گر مویی شود جان درنگنجد

چه می‌گویم که طوفانی است عشقت
به چشم مور طوفان درنگنجد

اگر یک ذره عشقت رخ نماید
به صحن صد بیابان درنگنجد

اگر یوسف برون آید ز پرده
به قعر چاه و زندان درنگنجد

چون دردت هست منوازم به درمان
که با درد تو درمان درنگنجد

دلا آنجا که جانان است ره نیست
که آنجا غیر جانان درنگنجد

دل تنگم
30-06-2008, 01:21
درآمد دوش ترکم مست و هشیار
ز سر تا پای او اقرار و انکار

ز هشیاری نه دیوانه نه عاقل
ز سرمستی نه در خواب و نه بیدار

به یک دم از هزاران سوی می‌گشت
فلک از گشت او می‌گشت دوار

به هر سوئی که می‌گشت او همی ریخت
ز هر جزویش صورت‌های بسیار

چو باران از سر هر موی زلفش
ز بهر عاشقان می‌ریخت پندار

زمانی کفر می‌افشاند بر دین
زمانی تخت می‌انداخت بردار

زمانی شهد می‌پوشید در زهر
زمانی گل نهان می‌کرد در خار

زمانی صاف می‌آمیخت با درد
زمانی نور می‌انگیخت از نار

چو بوقلمون به هر دم رنگ دیگر
ولیکن آن همه رنگش به یکبار

همه اضدادش اندر یک مکان جمع
همه الوانش اندر یک زمان یار

زمانش دایما عین مکانش
ولی نه این و نه آنش پدیدار

دو ضدش در زمانی و مکانی
به هم بودند و از هم دور هموار

تو مینوش این که از طامات حرفی است
وگر این می‌نیوشی عقل بگذار

که گر با عقل گرد این بگردی
به بتخانه میان بندی به زنار

چو دیدم روی او گفتم چه چیزی
که من هرگز ندیدم چون تو دلدار

جوابم داد کز دریای قدرت
منم مرغی، دو عالم زیر منقار

علی‌الجمله در او گم گشت جانم
دگر کفر است چون گویم زهی کار

اگر گویم به صد عمر آنچه دیدم
سر مویی نیاید زان به گفتار

چه بودی گر زبان من نبودی
که گنگان راست نیکو شرح اسرار

زبان موسی از آتش از آن سوخت
که تا پاس زبان دارد به هنجار

magmagf
30-06-2008, 20:04
جز به جاذبه ی چشمهات

- این بیشه ی باران خورده -

دلم

-آن سیب سرخ -

نمی افتاد

زیر پات

magmagf
30-06-2008, 20:07
وسعت ِ كدامين دريا
در قلب ِ
پر طنين ِ تو نشست
كه اين سان
آبي ِ آوازهايت
زلالي رودبارها را
به زمرمه درمي آورد
و نگاهت
فواره ي اشك هايم را
تا وسعت بي كرانه ي آسمان
پرواز مي آموزد.
آه ،
هنگامي كه درياي بي كرانه ي سينه ات
فرياد خفته ي
صدف ِ بسته ي دلم را
به غوغا وا مي دارد
آسمان چشمهايم دلتنگي هايش را
چه سرخ
مي بارد...


باور کن
هنوز با اشاره ي توست
كه درون سينه ام
توفان رخصت مي يابد
تا درياي خاموش ِ
درونم را به خروش درآورد.

magmagf
30-06-2008, 20:12
برای هر پایان شاید هزاران بهانه باشد

اما برای آغاز یک بهانه کافی است…

یک بهانه…اگر چه پر باشد از دلتنگی های عاشقانه…

و امروز روز دیگری است برای آغاز…

آغازی از جنس دلتنگی

آغازی با رنگ برگ های خزانی

آغازی با عطر سکوت

آغازی با طعم کال سیب

آغازی به وسعت تمام حرف هایم …

برای پایان دادن تو…

و به ابدیت پیوستن با عشق تو…

mehrzad3344
30-06-2008, 23:31
افسانه ای خموش در آغوش صد فریب
گرد فریب خورده ای از عشوهء نسیم خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای
رازی نهفته در دل شب های جنگلی

من چیستم؟
فریادهای خشم به زنجیر بسته ای...
بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون
زهری چکیده از بن دندان صد امید
دشنام پست قحبهء بدکار روزگار

من چیستم؟
بر جا ز کاروان سبک بار آرزو
خاکستری به راه
گم کرده مرغ در به دری راه آشیان
اندر شب سیاه

من چیستم؟
یک لکه ای ز ننگ به دامان زندگی
وز ننگ زندگانی, آلوده دامنی
یک ضجهء شکسته به حلقوم بی کسی
راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

من چیستم؟
...............
...................
.........................
................................

من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب
در جست و جوی شب...
یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات
گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ....!!!

mehrzad3344
30-06-2008, 23:43
ای اوج آرزوی دل درد پرورم

یك شب بیا به خلوت چشم ز خون ترم





ای آسمان جود تو بی انتهاترین

بیچاره ام گدای قدیمی این درم





بر خاك پای تو سوگند میخورم

زخم محبت تو به مرحم نمیدهم





با جان و دل به مهر تو پیوند خورده ام

از جان خود گذشته محال از تو بگذرم





ای آبروی عالم و آدم نگاه كن

من از همه به پیش تو بی آبرو ترم





تا كی به سوز و آه نشینم به راه تو

عالم فدای گوشهء چشم سیاه تو





بنشسته ام به راه تو ای معدن كرم

تا كی فتد به روی سیاهم، نگاه تو...

mehrzad3344
01-07-2008, 00:03
نه، تو تنها نیستی ، ماهی و زورق و پارو پس چیه؟
نه، تو تنها نیستی ، این همه ستاره پس مال کیه؟

نه،تو تنها نیستی ، خلوت ِ دل کده ی ِ نقاشیه
نه ، تو تنها نیستی ، فکر ِ آزادی خود زندگیه

نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم

ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز

نه، تو تنها نیستی، نا تمام ِ من تمام ِ تو میشه
نه، تو تنها نیستی، دست ِ من سفره ی شام ِ تو میشه

حتا تبت قد ِ بام ِ تو میشه
ماه نقره ای به نام ِ تو میشه

نه، تو تنها نیستی
نه، تو تنها نیستی

نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم

ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز

درد بی دردی و دردی دل پیچ
درد بی عشقی ما یعنی هیچ

مثل یک آینه ی بی جیوه
خاک بی عشق جهان بی میوه

نه، تو تنها نیستی
نه، تو تنها نیستی

نگو ما دو تا کمیم
من و تو این همه ایم

ای عزیز گل ریز
عشق یعنی همه چیز

mehrzad3344
01-07-2008, 00:07
ما هم شكست خاطر و ديوانه بوده ايم
ما هم اسيره طره جانانه بوده ايم
ما هم به روزگار جواني ز شور عشق
روزي نديم بلبل و پروانه بوده ايم
بر كام خشك ما به حقارت نظر مكن
ما هم رفيق ساقر و پيمانه بوده ايم
اونا كه تو زند يگشون قصه هاي خوب چه د يد ند
تو قمار زند گاني همه جور بازي رو د يد ن
اونا كه تو خلوت شب شعراي حافظ و خوند ن
همه راه و رفتن اما بر سر دو راهي موند ن
بهشون بگين كه اين جا يه نفر هميشه مسته
يه نفر هميشه تنها سر اين كوچه نشسته
بهشون بگين كه قصه اش مثل شاهنامه درازه
كي بود و كجا رسيده چه جوري بايد بسازه
حالا قصه ها شو مستا توي مي خونه ها مي گن
اما اون هميشه مستو توي اون جا راه نمي د ن
بهشون بگين كه اين جا يه نفر هميشه مسته
يه نفر هميشه تنها سر اين كوچه نشسته

bewitch
01-07-2008, 01:52
" نخستين اشتباه "


و من عاشق شدم آري ، ببين تنها گناهم را
كسي آيا نميبخشد ، نخستين اشتباهم را

به جرم دوستي با تو ، گذشتند از تمام من
كسي ديگر نميخواهد ، دل غرق گناهم را

كه تنها اين دل تنگم ، به چشمان تو خوش بوده
چگونه از تو بردارم ، نگاه گاه گاهم را

نگاه عاشقت هر دم ، نشسته پيش چشمانم
چگونه از تو بگريزم ، گرفته باز راهم را

تو تا دستان گرمت را ز دستانم جدا كردي
گرفتي از نگاه من دگر پشت و پناهم را

قسم بر عهد تو اي گل ، كه تا آخر وفادارم
ببين اكنون كه آوردم خدا تنها گواهم را

------------------
( طاهره نيازمند )

bewitch
01-07-2008, 02:01
سنگي مگر !

نوگلم چنديست تنها بي خبر
رفته اي بي چشم هاي من سفر
بي تو من در خلوت خود بارها
ميشمارم لحظه ها را تا سحر
ياد آن دوران گرم و روح بخش
ني دهد روخ مرا حالي دگر
روزگاري شاد دارد اي دريغ
آنكه ميگيرد ز چشمانت ثمر
تازنين ، من خسته ام ديگر مده
وعده بر اما ، ولي ، شايد ، اگر
ميروم حرفي بزن ، كاري بكن
تازنينا با توام ، سنگي مگر !؟
منكه بيمار غمم پس از چه رو ؟
ميزني اين خسته را زخمي دگر
جست و جويم ميكني در بين جمع ؟‌
زير پا افتاده ام ، اينجا نگر !
يا به قلب خسته من بازگرد
يا بيا قلب مرا با خود ببر

-------------------
( طاهره نبازمند )

bewitch
01-07-2008, 02:09
دو بيتي از طاهره نيازمند :


سينه ام يك دفتر تا خورده است
واژه هايش ، خيس و سرد و مرده است
من نميگويم ولي انصاف نيست
بي خبر شخصي دلم را برده است

---------------------------------------------

چو رويايي به چشمم نقش بستي
ز جانم رشته غم را گسستي
شبي در پيش پاي چشم هايت
تمام هستي من را شكستي

----------------------------------------

مانده اي بي خبر از اين دل زنجير شده
بي خبر رفته اي و آمدنت دير شده
و منم بي تو گرفتار غم و تنهايي
و نگاهت كه دگر از دل من سير شده

----------------------------------------

mehrzad3344
01-07-2008, 08:09
الماس سختم من
که با چکش نمی شکنم
و نه با قلم تراشیده می شوم

بزن بزن بزن مرا
که من از آن نخواهم مرد

همچون ققنسم من
که از مرگ خود زندگی باز می یابد
و از خاکستر خود می زاید

بکش بکش بکش مرا
که من از آن نخواهم مرد

mehrzad3344
01-07-2008, 08:12
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی!!!
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من
هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟

mehrzad3344
01-07-2008, 08:15
حالا بر خواسته ام!
چه ها می بینم؟
چه دنیایی است!چه زمینی چه آسمانی....!
دیگر زمینی نیست و همه آسمان است !
هستی سردری است آبی رنگ ! ملکوت فرود آمده است ! ماورا پرده بر انداخته است! آسمان بهشت بر چشمهای مجذوب من به لبخند بوسه می زند. آسمان های عرش خدا در قطره گرم اشک من غوطه می خورد ....
چه آسمانهایی !
به پهنای عدم ! به جلال خدا! به گرمای عشق! به روشنایی امید ! به بلندی شرف! به زلالی خلوص! به آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن...!
چه می گویم؟
کلمات تنبل و عاجز و آلوده را کجا می برم؟ خاموش شوید ای کلمات ! از چه سخن می گو یید؟
و من اکنون در آستانه دنیایی ایستاده ام که در برابرم آنچه از آن دنیای خورشید و خاک و زندگی به چشمم می آ ید سکوت است و بس....

mehrzad3344
01-07-2008, 08:16
فاش می​گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/ که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض/ به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت/ یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق/ هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست/ که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک/ ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

mehrzad3344
01-07-2008, 08:19
به دنبال تو میگردم تا معنی ات كنم. تو بوی اصالت می دهی،بوی محبت.
تو همیشه روشنی و پاك
تو زلالی مانند لطافت گل یاس
تو عطر سیب را می فهمی ، پاكی چشمه را درك می كنی و
می دانی پرواز چه لذتی دارد. تو زبان گنجشك را می فهمی.
می دانی احساس چه رنگی ست ،
تو بوی خاك نم خورده را دوست داری. و
باران را با تمام عظمتش حس می كنی.
طعم كودكی را می فهمی و لذت بوییدن زندگی.
تو مانند یك كتاب قدیمی،عمیقی و مانند آسمان شگرف.
تو می تونی عشق رو ببینی .
می تونی محبت رو با چشمهات درك كنی.
می تونی حتی قلبت رو ببینی كه به خاطر عشق و احساس می تپه.
تو می تونی راحت با یه پرش كوتاه خوشه پروین رو تو مشتت بگیری .
تو می تونی رها باشی.
تو می تونی مانند نسیم آزاد باشی.
تو می تونی اگه بخوای.

zooey
01-07-2008, 09:21
وقتی تو نيستی
نه هستهای ما چونان که بايدند
نه بايدهای ما

مثل هميشه ،
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم

عمريست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخيره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقويم
روزی به نام روز مبادا نيست

آن روز هر چه باشد
روزی شبيه ديروز
روزی شبيه فردا
روزی شبيه همين روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شايد امروز نيز
روز مبادا باشد

وقتی تو نيستی
نه هستهای ما چونان که بايدند
نه بايدهای ما

هر روز بی تو
روز مباداست !

از مرحوم قیصر امین پور

zooey
01-07-2008, 09:22
تو خوبي به همان شكل كه من مي خواهم
شايد اين قدر كه من مي گويم نيستي خوب و قشنگ
ليك سخن مجنون است
كه به ليلي بايد ز نگاه تر مجنون نگريست
هر شبانگاه كه من چشم مي بندم و
خود را با تو سر آن قله كوه همسفر مي بينم ،
باز آن صخره سرد قد علم كرده و
ماه خنده به لب
ديدگان بگشوده در آيينه شفاف سپهر
مي شمارم همه شب من رقم اخترها را
عدد من همه شب از رقم اختران يك عدد بيشتر است
و تو آن يك بيشي

من نفسهاي ترا
بهر آرامش اين قلب تب آلوده خواهانم . . .

magmagf
02-07-2008, 22:33
اكنون تو از آن مني
با رويا هايت در روياي من بيارام!
عشق و رنج و كار
يكسره در خواب رفته اند
شب بر ارابه ناپيدايش مي راند
و تو در كنارم چونان كهربا آرمبده اي!

كسي ديگر ، عشق من ! در روياهايم نخواهد آرميد
تو خواهي آمد !
و ما دستادست بر فراز سيلاب زمان خواهيم گذشت.
كسي ديگر در گذر از سايه ها همسفرم نخواهد بود
تنها تو ، هميشه سبز!
هميشه خورشيد!
هميشه ماه!

دستانت آماده گشودن مشتهاي ظريفشانند
تا آيات حادثه اي لطيف از آنان بچكد.
چونان دو بال خاكستري
چشمانت بسته اند
و من بال مي گشايم!

در ميانه امواجي كه تو بر آورده اي
من ربوده مي شوم!
شب ، جهان ، باد ، در دايره تقديرشان مي چزخند.
بي تو
من
تنها خيال واره تو هستم
و اين خود همه چيز است!

magmagf
02-07-2008, 22:34
حضور بانويم
رزها را سرخ مي كند
از شرم لبهايش !
گلبرگهاي سوسن
از حسادت دستان سپيدش
رنگ مي بازند!
آفتاب گردان
ميان او و خورشيد
دلدل مي كند !
ارغوان
در خوني كه او از قلبم مي ريزد
بيرنگ مي شود!

خلاصه بگويم:
زيبايي گلها از اوست
چنان كه عطرشان
از تنفس شيرينش !
گرماي حيات
از پرتو چشمانش در زمين مي جوشد
تا رويش دانه ها شتاب گيرد .
با باراني كه از چشمم مي باراند
آبشان مي دهد
وآنگاه
در ميانه رگبار
ناپديد مي شود …!

magmagf
02-07-2008, 22:35
آنگاه كه دوستت دارم
زباني جديد متولد مي شود
شهرهايي جديد
كشورهايي نو يافته !
ساعتها مثل آلاله ها نفس مي كشند
گندم لا به لاي صفحات كتاب مي رويد
پرندگان از چشمانم پر مي كشند
با بشارت عسل !
كاروانها از سينه هايت به حركت در مي آيند
با بار ادويه هندي !
انبه ها مي افتند
جنگلها طعمه حريق مي شوند
و حبشي
خواب شكست را مي بيند !

آنگاه كه دوستت دارم
سينه هايت شرم را به دور مي افكنند
رعد و برق مي آغازد
شمشير !
طوفان شن !

آنگاه كه دوستت دارم
شهرهاي عرب از جا مي جهند
و در برابر سكوت قد علم مي كنند .
اعصار انتقام
در برابر قوانين طائفه مي ايستند !
چنانكه من
آنگاه دوستت دارم
در برابر زشتي مي ايستم !
در برابر پادشاهي نمك !
در برابر برقراري بيابان !
و بر عشقت پاي مي فشارم
تا رستاخيز فرا رسد
تا رستاخيز فرارسد ،
تا رستاخيز فرا رسد !

دل تنگم
02-07-2008, 23:32
در دل نــــــــوایــــی جـــانانه دارم
امشـــب صدایــی مستـــانه دارم

با محبـــوبم امشـــب تا ســحرگاه
جـایـی بهتـــــر از میــخانــــه دارم

یا رب تو می دانی سر خوشم من
شـــکرت که یــــاری دُردانـه دارم

تا اوست کنارم مرا غمی نیـــست
انـــــگار بهـــار در کاشـــانـــه دارم

دُردانه ای شــیرین تر ز شــــیرین


غم را به دور دســت از خــانه دارم


پیمــان به جان باشــد و یــاد از او
احسنت که عشــــــقی فرزانه دارم

دل تنگم
02-07-2008, 23:35
لــــــب بگــــــذار بــــر لبـــــانم ، ای آرام جـــانــم
شــــــوق دیــــدار تــو بـــرده هــــوش از روانم

خــوش بـــاد صبحی که خورشــــــید عالـــم تاب
بتـــــابد از دیـــــــدگان تـــــــــو در آســــــمانم

مـــــاه شــــب چهـــــارده دگـــر هیـــچ خـموش
چون مـه رخســار اوســــت مــــاه شـــــبانم

بــــهار شـــتاب کن غفلــت پشیمــــانیســــــت
گلــــی دارم پــــــاک و زیبــــا در آشــــــــیانم

ستارگان در شبِ پیمان دوچندان سوسو کنید
زین ماهتان زیباترســــت امیـــدم هم زبـــانم

دل تنگم
03-07-2008, 00:13
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مُرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مُرد

تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مُرد

شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مُرد...

دل تنگم
03-07-2008, 00:16
ای عشق فصل آخــــــر عشقت همیشه مانده

فرهـــــــــــاد تو نگاهش بر زنگِ تیشه مانده

من بیستون شکستم ، دیگر شکستنی نیست؟

تقـــــــــــدیم تو ، برایم یک قلب شیشه مانده

دل تنگم
03-07-2008, 04:16
گر ز دست رلف مشکینت خطائی رفت، رفت
ور ز هندوی شما برما جفائی رفت، رفت

برق عشق از خرمن پشمینه پوشی سوخت،سوخت
جور شاه کامران گر بر گدائی رفت، رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفائی رفت،رفت

عشق بازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطائی رفت،رفت

گر دلی از غمزه ی دلدار باری بُرد، بُرد
ور میان جان و جانان ماجرائی رفت ،رفت

از سخن چینان ملالت ها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزائی رفت، رفت

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی، گر به جائی رفت رفت

دل تنگم
04-07-2008, 00:50
چشم چشم، دو ابرو؛ نگاه من به هر سو


پس چرا نيستي پيشم؟ نگاه خيس تو کو؟

گوش گوش دوتا گوش؛ دو دست باز يه اغوش

بيا بگير قلبمو؛ يادم تو را فراموش...؟

چوب چوب يه گردن؛ جایي نري تو بي من

دق مي کنم مي ميرم؛ اگه دور بشي از من

دست دست دو تا پا، يادِ تو مونده اينجا

يادت مي ياد که گفتي: بي تو نمي رم هيچ جا....؟

من؟ من؟ يه عاشق، همون مجنونِ سابق...

دل تنگم
04-07-2008, 00:52
تو همه ی ترانه هام اسم تورو جا می ذارم

واسه ی آشناییمون رو غربتم پا می ذارم

حسرتو یادم میاره تلخیه دوریه تو وای

طاقتم سر رسیده، کاشکی کنار من بیای

قسم به تو، قسم به غم، قسم به گریه های شب

غرورمو می شکنم و بهت می گم دوست دارم

دوست دارم، دوست دارم، به وسعت یه آسمون

قدر تموم رویاها، قدر خدای مهربون

دل تنگم
04-07-2008, 00:54
زهی خجسته زمانی که یار باز آید

به کام غمزدگان، غمگسار باز آید



به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم

بدان امید که آن شهسوار باز آید



اگر نه در خم چوگان او رود سر من

ز سر نگویم و سر خود چه کار باز آید



مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد

بدان هوس که بدین رهگذار باز آید



دلی که با سر زلفین او قراری دارد

گمان مبر که بدان دل قرار باز آید



چه جورها که کشیدند بلبلان ازدی

ببوی آنکه دگر نو بهار باز آید



ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ

که همچو سرو به دستم نگار باز آید

دل تنگم
04-07-2008, 12:30
من این جوانه‌ی خلنگ را چیدم

پاییز فرو مُرد به یاد آر

که دیگر بر روی زمین نخواهیم دید

رایحه‌ی زمان و جوانه‌ی خلنگ را

و به یاد آر که چشم انتظار توام

دل تنگم
05-07-2008, 01:43
شب هایی که تنهام همدمی ندارم
یاری ندارم , نایی ندارم
یادمه تنهام گذاشتی
منو نخواستی , چرا نخواستی
عکس هاتو دارم می بینم
دستام می لرزه وقتی می بینم
از رفتن تو چند سال داره میگذره
هنوزم به یادتم هنوزم چشم براهتم
انقدر منتظر می مونم تا بیای دوباره پیشم
دوباره پیشم
بیا عشقم بیا عشقم
بیا ببین دیگه شکستم
من شکستم غریب و خستم
چرا رفتی پیشم نموندی
مگه چه کردم مگه چه کردم
سرتو بزار رو شونم
اروم بگیرم اروم بگیرم

دل تنگم
05-07-2008, 02:21
ای دیده در انتظار دیدار
از چهره نقاب غصه بردار

با اشک صفا ببخش جان را
جان بخش ز عشق بر سر دار

برگرد جمال شمع پر شو
در دایره وفا چو پرگار

خورشید صفت بتاب از عشق
مهر است طبیب چشم بیمار

با عشق توان شدن چو مجنون
لیلا نشناخت چشم اغیار

دل باز به کوی او شب و روز
دیدار رخش وعده شد از یار

طی شد شب هجر شادمان باش
وصل است دوای چشم بیمار

دل تنگم
05-07-2008, 02:22
دیشب از درد فراغت اشک و خون بر دیده بود
بیوفا دست زمان گل های شادی چیده بود

دیده ساغرکشم مست می رخسار تو
زان صبایی که دو چشمم چشم پاکت دیده بود

هر طپش نام تو شد در لحظه های زندگی
گرچه گاهی هجر تو شوق و صفا دزدیده بود

خاطر غم بود و آن دریای مواج وفا
کز سرود تلخ هجرت بر دلم سائیده بود

بشکند دست جفا گر بی تو می خواهد مرا
زنده بادا صبح عشق چون دل وفا بوئیده بود

شهر شعرم ناتوان در وصف تو ای نازنین
بی تو دل نشکفته بود و دیده ام خوابیده بود

جویبار مهر گشتی بر دل و جان حبیب
از زمانی که وفا بر جان من تابیده بود

دل تنگم
05-07-2008, 02:23
سکوت می پرستم خم بی شراب پیدا
به شب سیاه هجران دل بی شباب پیدا

به در شکسته دل چو بکوفت یار بی غم
بر دیدگان خشکم توببین سراب پیدا

من بینوای عاشق که سپرده ام دلم را
شده حاصلم دو چشم همه شب پر آب پیدا

به وفای بی دوامش که نشسته بر وجودم
ز خروش عشق و مستی تو بگو حباب پیدا

شده غنچه وجودم ز جفا و جور پرپر
زپس وفای چندان شده اشک ناب پیدا

بگریز از کمندش که نداشت هیج پیمان
شود از گریز دامش عمل صواب پیدا

تو حبیب قصه هایی که به دل جفا ندارد
ز سرور خوش شمیمت صنم شباب پیدا

دل تنگم
05-07-2008, 02:24
شرابی خواهم ای یاران که نفس افکن بود جامش
هوای غیر عشق او هراسان گردد از نامش

به مسجد یا به میخانه شود رویش زحق دیدن
همان شربی که آدم شد اسیر حلقه دامش

چو چشم دل گشودم من جدا از عشق دیدم دل
رحیما کن نصیب دل می میخانه نابش

به زنجیر غرور خود سپردم عقل و دینم را
تو ای روشنگر دلها به نور خویش کن رامش

خدایا مدعی ما را ز تو بیگانه می خواند
به لطف خود کرم فرما ز عشقت شاد کن کامش

به دیده حرمت دیدن ببخشا تا تو را بیند
هدایت بخش جانم را که آلوده است در شامش

حبیب از شرم روی تو دل درمانده ای دارد
در میخانه ات بگشا که دریایی شود جانش

kiarash123
05-07-2008, 10:13
از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاك سحری ؟

- نه؟

از آن پاكتری .

تو بهاری ؟

- نه،

- بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .



هوس باغ و بهارانم نیست

ای عزیز باغ و بهارانم تو !

kiarash123
05-07-2008, 10:13
ز درد بیکسی دارم یواش یواش ذار میزنم

واسه تمومه قصه هام اسمتو فریاد میزنم

میخوام بگم دوست دارم عاشقتم تا اخرش

رسمش نبود که بیوفا منو کاشتی از اولش

هیچی نخواستمغیر تو و دوست داشتمت همینو بس

قکر نمیکردم که میری من میمونم تو این قفس

رفتی و من با خاطره عطرتن تو زنده ام

رفتی ولی بدون عزیز حقم نبود که بی توام

تو این غمار بیکسی تنها منم بازیگرش

بازیچه ی دست تو و بازیچه دست همه

kiarash123
05-07-2008, 10:14
دنیا شبیه توست مثل دلبری هات
چیزی شبیه رنگ رنگ روسری هات

مثل شکوه بادبادک بازی باد
وقتی که می رقصاندش بازیگری هات

چیزی شبیه دل به لبخند تو دادن
مثل گل تردید در نا باوری هات

افسوس اما شهر ارزان می فروشد
در پارکهای شوخ، شرم دختری هات

ای شهرزاد قصه های سالها پیش
افسانه ام کن با تب افسونگری هات

گم کرده ام آه ای هزار و یک درد
خورشید را قصه ی دیو و پری هات

شاهی؟ گدایی؟ مرشدی؟ پیری؟ چه هستی؟
دل بسته ام عمری است بر پیغمبری هات

امشب عمو زنجیر باف قصه ام را
آورده ام در حلقه ی پا منبری هات

نذر مرا با کاسه ای گندم ادا کن
تا پر بگیرم در حریم پاپری هات

امروز یادم کن که فردا دیگر از من
گردی نخواهد خاست با یادآوری هات

دنیا شبیه توست..... وقتی ماه باشی ،
حتی خدا دل می دهد بر دلبری هات

kiarash123
05-07-2008, 10:15
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم


به فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم


اونجورا که تو فکرمی حس میکـنم کنارتم


اونجورا که تو فکرمی حس میکـنم کنارتم

انور دنیا که باشی خودم میام میارمت


غصهء تنهائی نخور


تنها مگه میذارمت تنها مگه میذارمت

kiarash123
05-07-2008, 10:16
بیا عاشقی را رعایت كنیم
ز یاران عاشق حكایت كنیم
از آن ها كه خونین سفر كرده اند
سفر بر مدار خطر كرده اند
از آن ها كه خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای كهنسال را عید كرد
شب تیره را غرق خورشید كرد
حكایت كنیم از تباری شگفت
كه كوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها كه پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
كه از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی كه بی پا و سر می كنند
چنین نغمه عشق سر می كنند:
«هلا منكر جان و جانان ما
بزن زخم انكار بر جان ما
اگر دشنه آذین كنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
كه بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش كینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
كه پروانه برد با دو بال حریق»
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم كنیم
به رسم شهیدان تكلم كنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی كه در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می كشند
تن از خاك تا لامكان می كشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سكوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت كنیم
كه آلاله ها را حمایت كنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است

t.s.m.t
06-07-2008, 20:09
مشهورترین ترجیع بند عاشقانه صرّاف تبریزی

منی چرخی فلک آواره قیلدی خانیمانیمدان(مرا آواره کرد این چرخ دهر از خانمانم)
کنار ائتدی کناری خسروی شیرین زبانیمدان(به دورم کرد ز نزد خسروی شیرین زبانم)
الیم چیخدی گولومدن،گولشنیمدن،گولسیتا نیمدان(ز دستم رفت،گلم،گلشنم،گلستانم)
طریقی عشقیده من چئکمیشم ال باش و جانیمدان(ز راه عشق ،کشیدم دست از این جانم)
اولان مجنون کیمی زنجیری عشقه بسته جانیم وای(بر این جان بسته درزنجیرِ {همچو مجنون}،وای)
وطن آواره سی غوربت اسیری،خسته جانیم وای(شدم آواره ی وطن،اسیر غربت، خسته جانم ،وای)

خوشا جانان ایلن هم راز اولدوگوم گونلر(خوش آن روزها که با جانان بُدم هم راز)
سر کویین ده ایت لرلن هم آواز اولدوگوم گونلر(سر کویش شدم با سگ ها هم آواز)
الیمده تار زولفی قیصّه پرداز اولدوگوم گونلر(هم آن روزها که زلفش ز دستم بود قصه پرداز)
کؤنولده ناری عشقی سوزیلن،ساز اولدوگوم گونلر(هم این قلبم ز عشقش کرد سوز و ساز)
اولان مجنون کیمی زنجیری عشقه بسته جانیم وای
وطن آواره سی غوربت اسیری،خسته جانیم وای...


ادامه در پست های بعدی...(بهتر ازاین ترجمه نمیشه شرمنده!)

P30 Love
07-07-2008, 01:42
يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
شعري براي بختك ، شعري براي آوار
تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
اين شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط
روحي شبيه چيزي ، چيزي شبيه مردار
چيزي شبيه لعنت ، چيزي شبيه نفرين
چيزي شبيه نكبت ، چيزي شبيه ادبار
در بين خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
گمراهه هاي باطل ،بن بست هاي انكار
تا مرز بي نهايت ، تصوير خستگي را
تكرار مي كنند اين ، آيينه هاي بيمار
عشقت هواي تازه است ، در اين قفس كه دارد
هر دفعه بوي تعليق ، هر لحظه رنگ تكرار
از عشق اگر نگيرم ، جان دوباره ،من نيز
حل مي شوم در اينان اين جرم هاي بيزار
بوي تو دارد اين باد ،وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من ، همچون نسيم عيار

P30 Love
07-07-2008, 01:43
ای همه مردم در این جهان به چه کارید؟

عمر گرانمایه را چگونه گزارید؟

هر چه به عالم بود اگر به کف آرید

هیچ ندارید اگر که عشق ندارید

و ای شما دل به عشق اگر نسپارید

گر به ثریا رسید هیچ نیرزید

عشق بورزید دوست بدارید...

sina285
08-07-2008, 10:44
اينم لينك دانلود اشعار همين تايپيك از شماره ي 1 تا 100
راستي اين لينك ها مخصوص نصب بر روي موبايل

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

sina285
08-07-2008, 10:49
اينم لينك دانلود اشغار همين تايپيك از شماره ي 101 تا 200
راستي اين لينك ها مخصوص نصب بر روي موبايل

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Enter_The_Love
08-07-2008, 11:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلمان خوش است که مي نويسيم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و ديگران مي خوانند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و عده اي مي گويند , [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آه چه زيبا و بعضي اشک مي ريزند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و بعضي مي خندند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلمان خوش است[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]به لذت هاي کوتاه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]به دروغ هايي که از راست[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بودن قشنگ ترند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]به اينکه کسي برايمان دل بسوزاند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]يا کسي عاشقمان شود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]با شاخه گلي دل مي بنديم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و با جمله اي دل مي کنيم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلمان خوش مي شود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]به برآوردن خواهشي و چشيدن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]لذتي و وقتي چيزي مطابق[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ميل ما نبود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]چقدر راحت لگد مي زنيم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و چه ساده مي شکنيم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]همه چيز را . . . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Enter_The_Love
08-07-2008, 11:39
نمیتوانم عهد کنم که تغییر نخواهم کرد
نمیتوانم عهد کنم که خلقیات متفاوت نخواهم داشت
نمیتوانم عهد کنم گاهی احساسات تو را جریحه دار نخواهم کرد
نمی توانم عهد کنم که آشفته نخواهم شد
نمی توانم عهد کنم که همواره قوی خواهم بود
نمی توانم عهد کنم که قصوری نخواهم کرد
اما....
می توانم عهد کنم که همواره پشتیبان تو خواهم بود
می توانم عهد کنم که افکار و احساستم را با تو سهیم خواهم شد
می توانم عهد کنم که تو را آزاد خواهم گذارد تا خودت باشی
می توانم عهد کنم که هر کاری بکنی درکت خواهم کرد
می توانم عهد کنم که با تو کاملا صادق خواهم بود
می توانم عهد کنم که با تو خواهم گریست و خواهم خندید
می توانم عهد کنم که کمکت خواهم کرد به هدفهایت برسی
اما....
بیش از همه میتوانم عهد کنم که دوستت خواهم داشت

pegah_f
09-07-2008, 06:39
ديشب براي خودم چه عاشقانه گريستم
دلتنگ مثل هميشه در سكوت خانه گريستم
تنديس بغض دلم شكست
ذره ذره شدم خدا از بس كه مبهم و بي نشان در اين كرانه گريستم
در چارچوب دل زخمیم به ياد تو آهسته آهسته بي بهانه گريستم
آري زبان دلم بريده شد از غم بي وفايي ها
وقتي در سكوت خانه دلم شكست آه ...
ای خدا تنها تو در کنارم بودی
وقتي كـه من بـاخته باشم ،
وقتي كه از ياد رفته باشم
وقتي كه سوخته باشم ...

pegah_f
09-07-2008, 06:40
بر روي برگهاي پاييزي قدم مي زديم ،


تو برايم از باران مي گفتي ،


از زندگي ،


عشق ،


دوست داشتن ...


ومن صداي برگها را


در زير گامهامان مي شنيدم .


خش خش برگهاي پاييزي ،


آخرين تمناي بودنشان بود ؛


چگونه لذت مي بردم؟!


مي گفتي درختان را ببين ؛


لباس طلايي به تن كرده اند تا


به جشن باران روند .


اما من درختاني را مي ديدم


كه برگهاشان پس از تلاشي بي حاصل ،


زرد وبي رمق سقوط مي كردند و مي مردند .


دنياي من وتو متضاد بود ؛


من نمي توانستم تو را به پاييزرنگارنگي كه برايم نقاشي مي كردي دعوت كنم ؛


من تورا از پاييز،


به فصل مرگ زمستان مي بردم .


باوركن ؛


چون دوستت داشتم وعاشقت بودم ،


گفتم«نه».

pegah_f
09-07-2008, 06:43
کودکی مان را


شب ها و روزهایی را که گم شده بودند

دل هایی که پرپر می زد
برایفریاد گنجشکک ها
یادت هست؟
دو بادبادکی که در هم پیچیدند
...و من فکر میکردم که دعوایشان شده
و تو گفتی:
"آن ها عاشقند. باید با هم باشند"
و بعد رقصیدن برگ ها را دیدیم
"زرد ، قرمز ،نارنجی"
که باهمعشقبازی می کردند
درخت هایی که خوابیدند
گنجشک هایی که پریدند
و سپس...
هیچ کس نبود
زمستان که شد
نه تو بودی نه من
من گمشده شب بودم
تو روز را گم کرده بودی
من پریشان تو بودم
تو دل را بازیچه می خواستی
دلی که یخ می زد
در دست سردت



....

یادت هست؟
برایت آشفتم
غریبانه گفتم:
"همیشه با من باش"!!
چه زود
روزها رفت
حالا....
برایت می نویسم
از آن چه دیدم و ندیدی
از هر چه داشتم و نخواستی
ازآن که بودم و تو نبودی
حالا...
که رنگ نگاهت ، از یادم رفت
حالا...
که پژمردم...
از دست دادم...
از دست رفتم....
حالا...
برایت میگویم از دردی که می آزاردم
می نویسم برایت از دستی که با من بود و دلی که بی من
و نگاهی که غریبه شد با احساسم
حالا فقط یک خاطره دارم
که هر شب تازهمی کنمش:
"كودكي"
....
اگر چه دلم برایت تنگ شد



و برای معصومیتیکه از دست رفت

اما هنوز جای خالی تو هست
و هنوز هست دلی که بی تابیکند...
برای نگاهت
ماه من!
برایت می نویسم که بدانی
اگرچه دوستتندارم!!! اما...

sina285
09-07-2008, 06:58
اينم اينك سوم اشعار از شماره ي 201 تا 300
بازم ميگم اينا فقط براي نصب رو موبايله بعدا" وردشم ميزارم دانلود كنيد

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

sina285
09-07-2008, 10:26
قاصدكم بيا پايين كنار من


سرتو بذار رو شونه هام


تا بكشم دست رو موهات


گريه كنم رو گونه هات


دلمو بدم به خنده هات


بوسه بدم به اون لبات


عشقو بدم به گريه هات


بهت بگم با اين نگام


تو غربت داغ لبات شدم اسير اون نگات


ديونگي حق منه عاشقي دنياي منه


بدون هيچ دلواپسي شدم اسير اون صدات


تو همنواي من بودي اسيرو حيرونم بودي


من بودم عاشق تو عاشق اون نگاه تو


تو گلدون ياس دلت مثل قناري ميمونم


عشقتو از بر ميكنم


مثل گل تو گلدونا عطرمو هديه ميكنم


حالا بگو دوسم داري تا آخر عشق با مني؟


پروانه سوخت تا كه بياموزد عاشقي


من از نگاه ساكت پروانه سوختم


بينايي ام بگير كه جبران شود گناه


من در خيال چشم به چشم تو دوختم


با سلامي چو تبسم سبزي سبزه گي ها بر تو تقديم ميكنم


با نگاهي چو تواضع راز دل بر تو احيا ميكنم


با تو در جستجوي آبي عشق گلها شكوفا ميكنم


بي تو اما چون گل خشكيده ياس در كنجي ناله ميكنم

sina285
09-07-2008, 10:28
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شومدوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارتبنشینم سر رو شانه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتنتو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوشبگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تماموجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارموعاشقانه تو را می ستایم

sina285
09-07-2008, 10:30
وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یه
بار نگاش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چیز خط
بکشی حتی رو برگ زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که
عشقته عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیا رو به خاطر اون میزنی خیلی چیزارا
میشکنی تا دل اونو نشکنی حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم اما
صداش و بشنوی شب از صدای دوتا سیم حاضری قلبتو باشه پیش چشهای اون
گرو فقط خدای نکرده یه وقت نگه برو حاضری هر چی که دوست نداشت به
خاطرش رها کنی حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی حاضری حرف قانون و
ساده بزاری زیر پات به حرف اون گوش کنیو به حرف قلب با وفات وقتی بشینه به
دلت از همه دنیا میگذری تولد دوبارته اسمشو وقتی میبری حاضری جونتو بدی
یه خار توی دستاش نره حتی یه زره گرد وخاک تو معبد چشاش نره حاضری
مسخرت کنن تموم ادم های شهر اما نبینی ان باهات کرده واسه یه لحظه
قهرحاضری هر جا که بری به خاطرش گریه کنی بگی که محتاجشیو به شونه هاش
تکیه کنی حاضری که به خاطر خواستن اون دیونه شی رو دست مجنون
بزنیوباغصه ها همخونه شی حاضری مردم همشون تو رو با دست نشون بدن
دیونه های دوره گرد واسه تو دست تکون بدنن حاضری اعتبارتو به خاطرش
خراب کنن کارتو به کسی بدن جات اونو انتخاب کنن حاضری بگذری از شهرت
واسم و آبروت.مهم نباشه که کسی نخواد بشینه روبروت وقتی کسی تو قلبته یه
چیز قیمتی داری دیگه به چشمت نمیاد اگه که ثروتی داری حاضری هر چی بشنوی
حتی اگه سرزنشه به خاطر ان کسی که خیلی برات با ارزشه حاضری هر روز سر
اون با ادما دعوا کنی غرورتو بشکنیوباز خودتورسواکنی. حاضری که به خاطرش
پاشی بری میدون جنگ عاشق باشی اما بازم بگیری دستت یه تفنگ حاضری هر
چی گل داری دونه به دونه بشماری بسوزی از طب نگاش اسمشو وقتی میاری
حاضری هر کسی جز اونو ساده فراموش بکنی پشت سرت هر چی میگنن چیزی
نگی گوش بکنی حاضری هر چی که داری بیانو از تو بگیرن پرنده های شهرتو
دونه به دونه بمیرن حاضری که بگذری از مقرارات دین و درس وقتی کسی رو
دوست داری معنی نمیده دیگه ترس وقتی کسی رو دوست داری صاحب کلی ثروتی
نزارکه از دست بره این گنج خیلی قیمتی دوستت دارم

sina285
09-07-2008, 10:31
میذاری من بسوزم تو هم تماشا کنی؟
اگر دیدی لایقم, فکری واسه ما کنی

میذاری بارون بیاد از این چشای خسته؟
میدونی مهرت عجیب به دل من نشسته

میذاری من ببافم با رویاهام یه قالی ؟
روش بشینیمو بریم جزیره ی خیالی

میذاری بیام تو قلبت؟ منو تو دلت راه میدی؟
دیگه غریبه نیستم, به دیوونت جا میدی؟

میذاری بگم زلالی مثل خود فرشته؟
اینا رو , رو پیشونیت خود خدا نوشته

میذاری هر جا باشی منم باشم کنارت؟
خواب تو رو ببینم , بیام تو روزگارت

میذاری من خیالم از همه راحت باشه ؟
با دیگران بودنت قد یه صحبت باشه

میذاری حسودی کنم حتی به فیلم و تصویر؟
به کسی که دوستت داشت تو هم نداشتی تقصیر

میذاری تو رو بدزدم بریم یه جای خلوت؟
فقط من و تو باشیم , یه ساحل و یه نیمکت

میذاری بگم نگاهت , رنگین کمونو مات کرد؟
قسمت چه جوری منو دیوونه ی چشات کرد

میذاری برم رو ابرا با بال عاشق باد؟
بگم چه خوب شد خدا تو رو برام فرستاد

میذاری بگم که چشمات یعنی خود معجزه ؟
اومدنت نعمته, یه هدیه, یه جایزه

میذاری این بار دیگه به ادما راست بگم ؟
از تو و جادوی تو هرچی دلم خواست بگم

میذاری برات بیارم باغ گل بنفشه
شهرامونو پیش هم بذارمش تو نقشه

میذاری بیشتر از من کسی برات نمیره ؟
قول میدی که تو قلبت کسی جامو نگیره ؟

میذاری پرپر بشم واسه یه بار دیدنت ؟
غنچه ها رو وا کنم برای خندیدنت

میذاری بگم که کم کم تموم میشه طاقتم ؟
می خوام بیام کنارت, منتظر فرصتم

میذاری بیام فدات شم؟ میذاری بگم دیوونم؟
اگه لایق تو باشم , میذاری پیشت بمونم ؟

میذاری غصه هاتو با مژه هام پاک کنم ؟
حریر رویاهاتو, با بوسه نمناک کنم

میذاری برات بمیرم؟ میذاری به پات بسوزم؟
میذاری با عشق تو سفید شه رنگ روزم؟

میذاری مثل عروسک با یه نگاه معصوم
کنج اتاقت باشم بی سر و صدا و اروم ؟

میذاری با یاس و مریم برات کلبه بسازم ؟
من تو رو داشته باشم , از همه بی نیازم

میذاری کنار چشمه, تو رو اب ببینم ؟
میذاری تا دنیا دنیاس من تورو خواب ببینم ؟

میذاری افسانمون تو همه جا بپیچه؟
دنیا باید بدونن , زندگی بی تو هیچه

میذاری بگم که برفا به هوای تو سفیدن ؟
نباشی پروانه ها به شمعها دل نمیدن

میذاری چراغونی شه دفتر خاطراتم؟
میذاری بگم همیشه , هر جا بری باهاتم؟

بذار با داشتن تو به عشق تو زنده شم
پیش چشای نازت اب شم و شرمنده شم

بذار که ثابت کنم از من دیوونه تر نیست
هیچکسی از عشق من تو دنیا بی خبر نیست

shape
09-07-2008, 21:35
سلام

شعر زیر مقدمه کتاب خسرو و شیرینه .بخونید و حال کنید:

*****************************سخنی چند در عشق****************************

مرا کز عشق به ناید شعاری************مبادا تا زیم جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد***********جهان بی خاک عشق ابی ندارد

غلام عشق شو کاندیشه این است*******همه صاحبدلان را پیشه این است


جهان عشق است و باقی زرق سازی*********همه بازیست الا عشقبازی

اگر بی عشق بودی جان ادم**************که بودی زنده در دوران عالم؟

کسی کز عشق خالی شد فسردست****گرش صد جان بود بی عشق مردست

اگر خود عشق هیچ افسون نداند*********نه از سودای خویشت وارهاند

مشو چون خر به خورد و خواب خرسند****اگر خود گربه باشد دل در و بند

به عشق گربه گر خود چیره باشی********از ان بهتر که با خود شیر باشی

نروید تخم کس بی دانه عشق*******کس ایمن نیست جز در خانه عشق

ز سوز عشق بهتر در جهان چیست*****که بی او گل نخندید ابر نگریست

شنیدم عاشقی را بود مستی**********وز انجا خاست اول بت پرستی

همان گبران که بر اتش نشستند***********ز عشق افتاب اتش پرستند

مبین در دل که او سلطان جانست********قدم در عشق نه کو جان جانست

هم از قبله سخن گوید هم از لات*********همش کعبه خزینه هم خرابات

اگر عشق اوفتد در سینه سنگ********به معشوقی زند در گوهری چنگ

که مغناطیس اگر عاشق نبودی********بدان شوق اهنی را چون ربودی

و گر عشقی نبودی بر گذرگاه*************نبودی کهربا جوینده کاه

بسی سنگ و بسی گوهر بجایند**********نه اهن را نه که را می ربایند

هر ان جوهر که هستند از عدد بیش********همه دارند میل مرکز خویش

گر اتش در زمین منفذ نیابد***************زمین بشکافد و بالا شتابد

و گر ابی بماند در هوا دیر*************به میل طبع هم راجع شود زیر

طبایع جز کشش کاری ندارند*********حکیمان این کشش را عشق خوانند

گر اندیشه کنی از راه بینش*************به عشق است ایستاده افرینش

گر از عشق اسمان ازاد بودی*************کجا هرگز زمین اباد بودی

چو من بی عشق خود را جان ندیدم***********دلی بفروختم جانی خریدم

ز عشق افاق را پردود کردم*************خرد را دیده خواب الود کردم

کمر بستم به عشق این داستان را*********صلای عشق در دادم جهان را

مبادا بهره مند از وی خسیسی*********به جز خوشخوانی و زیبا نویسی

ز من نیک امد این ار بد نویسند*********به مزد من گناه خود نویسند

zooey
10-07-2008, 15:51
آفتاب را دوست دارم

بخاطر پیراهنت روی طناب رخت

باران را

اگر که می بارد

برچترآبی تو

وچون تو نماز خوانده ای

من خداپرست شده ام


بیژن نجدی

sina285
10-07-2008, 18:43
یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...



گفتمش : دل می خری ؟
برسید چند؟
گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !
خنده کرد و دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای بایش روی دل جا مانده بود ......

sina285
10-07-2008, 18:44
اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه
همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه


تجربه و خاطره و گذر عمر

sina285
10-07-2008, 18:45
یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما...

از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم

پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه

اما فکر کردم کنارم...

شونه های یک رفیقه

داشتم اشتباه میکردم.

تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم...

تو از اولم نبودی

داشتم اشتباه می کردم...

که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم

حالا اینجا تک و تننها... برگ خشک بی درختی، غرق بادم

نوش جونت اگه بردی

نوش جونت هرچی خوردی

تورو هیچ وقت نشناختم...

نوش جونم اگه باختم.

تو منو ساده گرفتی.

زدی رفتی مفتی مفتی

اما اون روز رو می بینم که به زانوهات می افتی...

تو به زانوهات می افتی...!

sina285
10-07-2008, 18:50
گفتم: «بمان!» و نماندي!

رفتي،

بالاي بام آرزوهاي من نشستي و پايين نيامدي!

گفتم:

نردبان ترانه تنها سه پله دارد:

سكوت و


صعودُ

سقوط!

تو صداي مرا نشنيدي
و من

هي بالا رفتم، هي افتادم!

هي بالا رفتم، هي افتادم...

تو مي دانستي كه من از تنهايي و تاريكي مي ترسم،

ولي فتيله فانون نگاهت را پايين كشيدي!

من بي چراغ دنبال دفترم گشتم،
بي چراغ قلمي پيدا كردم

و بي چراغ از تو نوشتم!

نوشتم، نوشتم...

حالا همسايه ها با صداي آواز هاي من گريه مي كنند!

دوستانم نام خود را در دفاترم پيدا مي كنند


و مي خندند!

عده اي سر بر كتابم مي گذارند و رؤيا مي بينند!

اما چه فايده؟

هيچكس از من نمي پرسد،

بعد از اين همه ترانه بي چراغ

چشمهايت به تاريكي عادت كرده اند؟

همه آمدند، خواندند، سر تكان دادند و رفتند!

حالا،

دوباره اين من و ُ


اين تاريكي و ُ


اين از پي كاغذ و قلم گشتن!

گفتم : « - بمان!» و نماندي!

اما به راستي،

ستاره نياز و نوازش!

اگر خورشيد خيال تو

اينجا و در كنار اين دل بي درمان نمي ماند،

اين ترانه ها

در تنگناي تنهايي ام زاده مي شدند؟?

Snow_Girl
11-07-2008, 18:25
بازم دلم گرفته
چند روزيه كه رفتي
ميگي به خاطر من گذشتي
اما ميخوام بدونم اگر چه برام سخته
بگو دوستم نداشتي حالا نه خيلي وقته
آره منم دوباره باز اينجا
يه خسته ي قديمي تنها
اگه تمام قلب تو سنگه
دلم برات هميشه دل تنگه

sina285
12-07-2008, 06:45
ای نگاهت رونق فردای من در تومعنی می شود دنیای من ای کلامت بهترین اثبات عشق باتوماندن آرزو من

sina285
12-07-2008, 06:51
دل من و حرفای بچه گونه

تو باز می گی برو بابا دیوونه

شب و غم و یه آسمون ستاره

من و تو و حرفای نیمه کاره

دلم میگه که گردش زمونه اس

نگاه تو دنبال یه بهونه اس

یادم باشه بندازمت توی آب

شاید بشی ماهی من توی خواب

قلاب عشقو می ندازم توی آب

شاید به چنگت بیارم توی خواب

بیا بگرد دور دلم حسابی

منم شدم ماهیگیر قلابی

بهونه اونجاست سر اون قلابه

قلاب همون جاست سر اون مردابه

بدو زرنگ باش توی این زمونه

نگو دلم روی زمین می مونه

یه وقت نگی من بی وفایی کردم

یا که خودم دلمو هوایی کردم

تو دنبال بهونه بودی منم

فقط برات بهونه پیدا کردم

sina285
12-07-2008, 06:58
از من دلشده ديوانه ترى نيست كه نيست
بايد اين بار، به حالِ دلِ ديوانه گريست
ياد باد آنهمه پندار كه در سر مى رفت
كاين دل فارغ من تا ابد از عشق بريست
عهد كردم نشوم عاشق و مجنون كسى
...

لا مردانه كه گويد سخن مرد يكيست
ز زنيّت شده ام مسخره لاف زنان
حرف بيهوده زدم، دامنم از عُذر تُهيست
امشب اين قصه عشقم بنويسيد به زر
هركه دانست، بداند حذرى ديگر نيست

sina285
12-07-2008, 07:04
تو که بودی دلم لبريز عشق بود

تو که بودی همه جا عطر و بوی مهربانی داشت

تو که بودی آسمان چشمهايم پر ستاره بود

تو که بودی تمام چشمهايم عاشق هم بودند

تو که بودی همه چيز فرق می کرد

آری...اما حالا ديگر چشمهايم هم غريبی می کنند

گوشهايم تاب شنيدن صدايی جز به دنبال رد پای تو را ندارند

و حالا بايد در انتظار دستهای شفا بخش تو باشم

و هميشه چشم به راه آمدنت هستم.

عشـــــــــــــــــــــــ ــــق من عاشــــــــــــــــــــــ ـــــــقم باش

sina285
12-07-2008, 07:10
چو در آينه نگه كردم ديدم افسوس
جلوه روي مرا هجر تو كاهش بخشيد
دست بر دامن خورشيد زدم تا بر من
عطش و روشني و سوزش و تابش بخشيد

***
حاليا... اين منم اين آتش جانسوز منم
اي اميد دل ديوانه اندوه نواز
بازوان را بگشا تا كه عيا نت سازم
چه رهآورد سفر دارم از اين راه دراز

Snow_Girl
12-07-2008, 22:24
شبهاي سرد و برفي
خونه ي بي تو خاموش
در اين غروب دلگير يادم تو رو فراموش
در اين غروب دلگير يادت مرا فراموش
نبودي و نديدي كه چي اومد به روزم
گر چه گذشت جوونيم عاشقتم هنوزم
روزها به يادت گذشت شبها به يادت گذشت
نبودي و نديدي عمرم به يادت گذشت
حالا ديگه هجرت تو سرمايه ي غم منه
تقدير مثله يه جغد شوم رو بوم من داد ميزنه
نبودي و نديدي كه چي اومد به روزم گرچه گذشت جوونيم عاشقتم هنوزم
يه اتاق و يه جاده
نقش هر دو رو شيشيه
موندم ميون برزخ كه بعد تو چي ميشه
نبودي و نديدي كه چي اومد به روزم .....

Snow_Girl
12-07-2008, 22:25
آخه گلي شكسته تو دست تو اسيرم
اگه نياي تو پيشم يه وقت ديدي ميميرم
محتاج يك نگاهتم تا جون دارم فداتم
محتاج يك نگاه و لب باز كني ميميرم
دست و پامو گم ميكنم وقتي نگام ميكني تو
نفس نفس هول ميكنم وقتي صدام ميكني تو
تو دفتر خاطره هام تو ذهن تو آرزوهام
اسم تو حك شده برام
ميخواستي ببيني ميسوزم آره داره ميسوزم
خداي من
اشك چشمامو ديدي بگو به چي رسيدي
بسمه بي قراري
مردم از چشم انتظاري
محتاج يك نگاهتم تا جون دارم فداتم
محتاج يك نگاه و لب باز كني ميميرم
دست و پامو گم ميكنم وقتي نگام ميكني تو
نفس نفس هول ميكنم وقتي صدام ميكني تو
ميدوني كه دوستت دارم واسه اينه كه دل ميسوزوني تو
گفتم بهت دوستت دارم خب حالا من پشيمونم

Snow_Girl
12-07-2008, 22:27
بهت نگفتم تا حالا
اينكه چقدر دوستت دارم
اما حالا بهت ميگم
بي تو دارم كم ميارم
بهت نگفتم تا حالا
كه بد جوري عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت ميگم
داري كجاها ميكشي
باز اين دل دربه دررو
قشنگ مهربون من
اين جوري از پيشم نرو
بهت نگفتم تا حالا
اينكه چقدردوستت دارم
اينكه چقدر آرزومه
پيش چشات كم نيارم
دلم ميخواد باور كني
از ته دل ميخوام تو رو
وقتي ميگم بمون ... بمون
وقتي ميگم نرو... نرو
بري هزار سالم بشه
چشم انتظارت ميمونم
بازم براي دل تو
ترانه هامو ميخونم
خودت ميدوني كه تو رو
از دل و از جون ميخوامت
مجنون عشق من شدي
من مثله ليلي ميخوامت
بهت نگفتم تا حالا اينكه
چقدر دوستت دارم
اما حالا بهت ميگم
بي تو دارم كم ميار
بهت نگفتم تا حالا
كه بد جوري عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت ميگم:
دوستت دارم اي ماه من**

Snow_Girl
12-07-2008, 22:32
دل تنگه دل تنگم
بيتاب بيتابم
بيدار بيدارم
امشب نميخوابم
از تو چه پنهون است
خواب تو رو ديدم
از ترس بيداري با گريه خنديدم
از تو چه پنهونه ست پروانه دلگيره
امروز راهي شو فردا ديگه ديره
دل تنگه دل تنگم
بيتاب بيتابم
بيدار بيدارم
امشب نميخوابم
بارون نميباره تو اين كوير درد
معشوق شبنم كوش به خونمون برگرد
به خونمون برگرد
معشوق بيداري
تو كه گل خوشي رو دامنت داري
خورشيد رو ميبردم تو گريه ميكردي
تعبير خوابم شد اينكه تو برگردي
دل تنگ دلتنگم
بيتاب بي تابم
بيدار بيدارم
امشب نميخوابم

Snow_Girl
12-07-2008, 22:38
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
توي خط شب من و يك نگاه
خط نا تموم توي نيمه راه
توي فكر تو من و جاده ها
پر قصه ها ياد بوسه ها
اگه عشق تو باشه يك گناه
دوستت دارم
دوستت دارم باز
دوستت دارم
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
توي چتر عشق آرزوم توئي
پشت سر توئي
روبه روم توئي
حرف اولي مثله يك سلام
بغض آخري تو غم صدام
اگه عشق تو باشه يك گناه
دوستت دارم
دوستت دارم باز
دوستت دارم
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد

sina285
13-07-2008, 08:31
تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی
آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن

sina285
13-07-2008, 08:36
آتش عشق تو شد باده و درجام افتاد
هر که نوشید از آن در نظر عام افتاد
قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق
نوش کردیم،چه نوشی،چه سرانجام افتاد

sina285
13-07-2008, 08:38
زمان عاشق شدن نيست
هواى عاشق شدن هست
فغان كه اين شورِ مستى
نمى كشد از سرم دست
جهان پر از ديدنى هاست
فغان كه چشم حريصم
زِهَرچه زيبا كه بيند
به خاطرم خواهشى هست
شب و نسيم بهارى
گل و مِى و شادخوارى
بِدان معاشر كه دارى
مگر توانى نپيوست؟
خوشا زمانِ جوانى
كه بازوان ظريفم
سرشته از مهربانى
به شانه اى حلقه مى بست.

هنوز اين دل جوان است
هنوز جان مهربان است
هنوز تن شوخ و شيدا
هنوز من عاشق و مست:
شبى به دل وعده دادم
كه يارى از در درآيد
عروس شد در خيالم
سپيد پوشيد و بنشت
به خويش گفتم كه: عالى!
نظر در آيينه كردم
زشرمِ آن خوش خيالى
زدستم افتاد و بشكست...

sina285
13-07-2008, 08:41
آدمك آخر دنياست بخند
آدمك مرگ همين جاست بخند
آن دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذي ماست بخند
آدمك خر نشويي گريه كني
كل دنيا سراي ست بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست بخند .....

Enter_The_Love
13-07-2008, 12:53
سعی کردم که عاشقش شوم
اما عشق، قدرتی است
که دلهای ما را می سازد
دلهای ما اما
نمی تواند آن را بسازد
در سکوت
دعا کردم
و از خدا خواستم
که قدرتی را در اعماق قلبم بیافریند
که مرا به او نزدیک کند
همچون زنی بودم
که از تنها فرزندش جدا شده باشد
و روحم از تشنگی و گرسنگی در رنج بود
اما او را یافتم
و دلم آفریده شد...

جبران خلیل جبران

Enter_The_Love
13-07-2008, 12:59
خاک عاشقی می داند
گریه می کند
رنج می کشد
و صبر می کند
سر به آستان مرگ می گذارد
بر شانه هایش می گرید
اما نمی میرد
خاک عاشقی صبور است
بر برگ های پاییز بوسه می زند
تقدیر جهان را عوض می کند
جوانه ها را بیدار
و درختها را خواب می کند
اما خود، هرگز نمی خوابد
خاک
عاشقی صبور است
که سال ها و سال ها
برای آسمان صبر می کند
و من، همانم
که از خاک آمده ام
چون خاک عاشقم
و چون خاک، روزی،
صبوری را هم خواهم آموخت

جبران خلیل جبران

sina285
14-07-2008, 17:33
گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

sina285
14-07-2008, 17:34
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا می شکند

sina285
14-07-2008, 17:37
سلام بهانه من برای زندگی ....
دلت تنگ است ..... می دانم !!
قلبت شکسته است ..... می دانم !!
دوری برایت سخت است ...... می دانم !
اما برای چند لحظه ای ارام بگیر ..... تا برایت بگویم...
بگویم از دنیایی که به هیچ کس وفا نمی کند....
و مردمی که به جز خودشان هیچ کس را نمی بینند..!
بگویم از انچه که در این مدت بر من گذشت.....
اما گریه نکن ....که حال و هوای تو مرا بارانی تر می کند...
گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد...
بیا و درد دلت را به من بگو...
و مطمئن باش که قول می دهم ارامت کنم...!
با گریه خودت را ارام نکن....
گریه نکن که اشکهایت مرا نا ارامتر می کند..
گریه تو مرا به دلتنگی های دیرینه ام می کشاند....
گریه نکن چون منهم مانند تو اشفته می شوم..
می دانی که دوست ندارم ان چشمهای زیبایت رو خیس اشک ببینم ..
ای عزیزم ...
ای زندگی ام ....
ای عشقم .....
اینها تمام حرفهایی بود که در اوج دلتنگی با دل نا ارام خود ارام ارام گریستم...
برای دلی که هنوز در نبود تو ....
و ارام ... ارام می میرد...!
باور کن بغض راه گلویم را بسته است....
اما گریه نمی کنم...
می خواهم برایت فقط بنویسم...
اما تو بگو بهانه ام ...
می خواهم به یاد گذشته .... اما اینبار با دستانی سرد اشکهای گونه هایت را پاک کنم ( به یاد روزهای از دست رفته )
بهانه ام :
بیا و دستهایت را در دستهایی بی روجم بگذار....
و به یاد روزهای اول اشنایی مان دوباره ...ببار ...
این بار می خواهم جور دیگری اشکهایت را پاک کنم..!
سرت را بر روی شانه هایم بگذار ...و ارام در گوشم زمزمه کن ...
باور کن به درد دلهایت گوش خواهم کرد...
می دانی اگر هنوز هم دلی برایت مانده باشد
وقتی دست نوشته هایم را می خوانی ....
اشک از چشمان سرازیر می شود....
پس برای اخرین بار هم گریه کن....
چون این درد دلی بود که در اوج بی کسی .....
من نیز با چشمانی خیس برایت نوشتم.....

sina285
14-07-2008, 17:39
دوستت دارم چون تنها ترين فکر تنهايي مني.
دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني.
دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني.
دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني.
دوستت دارم چون به يک نگاه،عشق مني

magmagf
14-07-2008, 20:49
پروانه

رنگ بال هایش را از یاد برده است

پرنده

آوازش را به یاد نمی آورد

دعا کنید

سطرهای عاشقانه

از یادمان نرود!...


حافظ موسوي

magmagf
14-07-2008, 20:50
همه چیز در نبودنت ناخواناست

عشق هرگز رخ نداده !

هوایم را داشته باشی اگر

در متن دلتنگی هام

همچنان به دنبال سطری می گردم

که بر آن نگاشته شده باشی

خوش خط و خوانا !

magmagf
14-07-2008, 20:52
تو زيبايي يا چشم هاي من شاعر

نميدانم

ولي اين را خوب ميدانم

كه اگر تو نباشي چشم هاي من هر چند هم كه شاعر

نمي توانند شعري به زيبايي تو

بسرايند . . .

magmagf
14-07-2008, 20:53
علامتِ خانه‌بودنِ من
همين پنجره‌ی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.

magmagf
14-07-2008, 20:54
اول دریا آرام بود

و شب ها راه نمی رفت

تا تو هوای شهر به سرت زد

حالا هزار سال است

دریا، گیج...

هی می رود

هی بر می گردد



( الياس علوي )

sina285
15-07-2008, 07:32
در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه كردم
در بي كسيم براي تو كه همه كسم بودي گريه كردم
در حال خنديدن بودم كه به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه كردم
در حين دويدن در كوچه هاي زندگي بودم كه ناگاه به ياد لحظه هايي كه بودي و اكنون نيستي ايستادم و آرام گريه كردم
ولي اكنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي كه به خاطرت اشك هايم را قرباني كردم

sina285
15-07-2008, 07:34
نوازشم کن وبگو که عشق اخرم تویی
بگو که بی تو هیچم و تموم باورم تویی
بگو که غربت چشات منو به رویا می بره
کهنه فروش شهر ما قلب شکسته می خره
نگو که دوست ندارم که بد دلم رو می شکنه
بگو که قلب عاشقم فقط واسه تو می زنه
نوازشم کن و بگو حس خوندنم تویی
بگو که بی تو هیچم و دلیل بودنم تویی

sina285
15-07-2008, 07:38
عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل


عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر


عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان

magmagf
15-07-2008, 08:00
اصلا نمی شد که بگویم

دوستت دارم

اما گفتم .

گفتم :



- دسته کلیدت یادت نرود .

- پله ها لیزند .

- باید مراقب باشی .

- صبر کن تا چراغ قرمز

سبز شود ...


سيما ياري

magmagf
15-07-2008, 08:02
پشت پنجره كه می ايستی

خيابان خيس می شود

و عابران ليز می خورند

پشت پنجره كه می ايستی

زيبا می شوي/از كوچه

تو را می بينم

و پرده ی حرير

كه اخم می كند

و كنار نمی رود

پشت پنجره می نشينی

كتاب می خوانی

و نور اتاق قدری كم است...

......

پنجره را كه پشت می كنی

می روم و شعر تعطيل می شود

magmagf
15-07-2008, 08:04
باور کن به دیدار ِ اینه هم که می روم،
خیال ِ تو از انتهای سیاهی ِ چشمهایم سوسو می زند!
موضوع دوری ِ دستها و دیدارها مطرح نیست!
همنشین ِ نفسهای من شده ای!

Enter_The_Love
15-07-2008, 14:14
رنگ ها را از طبیعت به امانت می گیرم
زیبایی آسمان و دریا را می ربایم
آرامش کوه را شبانه شکار می کنم
تا تو را در کنج یک رویا پیدا کنم
و همه چیز را
به تو ببخشم
تماشایت کنم
و بعد بگذارم بروی...

P30 Love
16-07-2008, 20:54
وقتی که عشق در دل ما ریشه می‌کند
فرهاد زندگی هوس تیشه می‌کند


در بیستون حادثه‌ها تا که می‌روی
شیرین فقط، به گام تو اندیشه می‌کند


این سبزه‌زار وحشی احساس مال تو
تا بنگری پلنگ، چه با بیشه می‌کند


هر روز وقت آمدنت پشت پنجره
یک باغ گل، نگاه به آن شیشه می‌کند


یک گل، نگاه دزدکی خود برید و گفت
این عاشقی چه بود که دل پیشه می‌کند؟


یک لحظه بیشتر به تماشا نمانده است
وقتی که عشق، در دل ما ریشه می‌کند

t.s.m.t
16-07-2008, 22:51
سر چه باشد که نثار قدم یار کنند
یا دل و دین به چه ارزد که در این کار کنند
قبله ی جان نبود جز رخ جانان زانرو
عاشقان قبله ی خود ابروی دلدار کنند
عماد الدین نسیمی

t.s.m.t
16-07-2008, 22:56
تا پرده زرخسارچو ماه تو بر افتاد
از پرده بسی راز نهانی به در افتاد
پروانه ی مشتاق تو،ای شمع دل افروز
از شوق به جان آمد و از بال و پر افتاد
عماد الدین نسیمی

t.s.m.t
16-07-2008, 23:06
می برد ناله ی زارم به فلک زاری دل
بین چه ها می کشم از دست گرفتاری دل
عاقبت خون شود از دیده برآید بیرون
کز نیابد غم عشق تو به خون خواری دل
دوش دل از خم چوگان تو خوش بربودم
غمزه ات آمده اینک به طلبکاری دل
گله از نرگس بیمار تو دارم نه ز تو
تا کنون هیچ نپرسیده ز بیماری دل
تیر دلدوز تو نازم که بدان سخت دلی
مانده در سینه تنگ از پی دلداری دل
زخم هر تیر که در سینه دهان بگشاید
زیر لب خنده نماید به گرفتاری دل
همه دلها زتو رنجیده به غیر از دل من
آفرین بر دل و رحمت به وفاداری دل
اهل عالم همگی مست زهم صحبت مست
شده سرمستی صرّاف زهشیاری دل
صرّاف تبریزی

t.s.m.t
17-07-2008, 09:13
یار بی رحم و فلک در سر کین،من بی کس
چاره آنست که سر داد در این ره،باری
حکیم سید ابوالقاسم نباتی

t.s.m.t
17-07-2008, 14:02
هیچران دئمیش اول دم، قلم اود دوتدو، آلیشدی***آهیم شرریندن
بیر خنجری خونریز گئتیر، باغریمی بیر یار***بیر گؤر کی نئلر وار!

نباتی

t.s.m.t
17-07-2008, 14:16
شور دریای سخن از دل پر جوش من است
قفل گنجینه ی معنی لب خاموش من است
خشت از مستی من چون خم می می جوشد
در و دیوار درین میکده بیهوش من است
معنی بکر که در پرده ی غیب است نهان
بی تکلّف همه شب تنگ در آغوش من است
هر خیالی که به آن اهل سخن فخر کنند
در شبستان سخن،خواب فراموش من است
حلقه ی بندگی عشق بود در گوشم
چشم بد دور ازین حلقه که در گوش من است
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
صائب تبریزی

sina285
17-07-2008, 15:53
دلم می خواست همچون کبوتری بودمو بر قلب کوچکت آشيانه می کردمو هميشه مهمان تو بودم.دلم می خواست تا رگی از بدنت بودمتا اين زمانه نتواند ما را از هم جدا کند.من غم را در سکوت و سکوت را درشب و شب را در بستر و بستر رابرای فکر کردن به تو دوست دارم.من تو را به خاطر عشقت وعشق پاکت را به خاطر دلم ودلم را برای عشق به تو دوست دارم

sina285
17-07-2008, 15:54
بر باد داد...

ای بهار رویا آرزویت میکنم
یک بغل شعر و غزل ها را فدای گفتگویت میکنم
سبز در رویایم امشب گر شوی
ای صبح جان
با دل رنجیده خود روبرویت میکنم
لایقت شاید نباشد
لیک یک شب عاقبت
آبرویم را فدای آبرویت میکنم...

sina285
17-07-2008, 15:54
هنوز در به در کوچه های خاطره ام
هنوز اسم تو جا مانده کنج حنجره ام
هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو
در انحصار غم عشق در محاصره ام
به عشق اینکه ببینم دوباره میآیی
هنوز روی سکوی کنار پنجره ام
شب از بکارت روحم عبور کرد ولی
قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام
تو را به آینه سوگند میدهم ....؟
مرا به پنجره فولاد شب نزن گره ام
به چشم من غم عشق تو مثل دایره ایست
که من چو عقرب عاشق درون دایره ام
چقدر غم زده در سینه میتپد قلبم
همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام
تو مثل طعم غزل های من خوش آهنگی
و من شبیه تو یک واژه در محاوره ام
و لمس برف تنت حسرتی است در روحم
به خشکسالی محض کویر پیکره ام

sina285
17-07-2008, 15:55
آنگاه کز شراب دوچشمت فنا شدم
با عشق بار و خالق او آشنا شدم
با دوستی عجین وز غم دور شد دلم
آنگاه کز ندای دمت پر صدا شدم
سیراب گشتم از می ساقی وتشنه کام
از جام پر شراب رخت با خدا شدم
گفتی که عشق من به توپاک و مقدس است
بشنیدم و ز عشق تو پر مدعا شدم
از نور روی ماه تو تا اوج رفته ام
آنشب که پاک وارد این ماجرا شدم
دور هستم از تو لیک کنارت نشسته ام
با یاد یار همره باد صبا شدم
دردی است درد عشق که نبود در او شفا
من نیز اینچنین به غمت مبتلا شدم
مریم تو افتخار منی فاش گفته ام
من با وجود ناز تو ........؟

sina285
17-07-2008, 15:56
شبانه باز سری در قدمگه تو زدم
برای عرض ارادت به ساحتت ...؟
گلی بچیدم و با عشق پرپرش کردم
برای ریختن زیر قامتت....؟
همیشه گفته ام و باز هم که میگویم
شدم غلام تو واین نجابتت مریم
بود که در دو جهان یاور محمد باشی
در آن جهان طلبم من شفاعتت ....؟

t.s.m.t
17-07-2008, 23:45
مست شراب عشقش بی باده مست باشد
بی باده مست یعنی مست الست باشد
نسیمی

t.s.m.t
17-07-2008, 23:47
ساقی برو و مده شرابم امشب
کز مستی چشم او خرابم امشب
افتاده ز چشم مردمانم چون اشک
زان همنفس آتش و آبم امشب
نسیمی

t.s.m.t
17-07-2008, 23:56
عشقیمیش سیمرغ، عاشق کوه قاف
عشقه سیغماز لاف و عشق اولماز گزاف
هر کیم ایستر کعبعه یی قیلماق طواف
هم ایچی صافی گئرک هم تاشی صاف
نسیمی

t.s.m.t
18-07-2008, 10:31
عاشق دلشده هر چند که آواز دهد
کوه تمکین تو مشکل که صدا باز دهد
عاشق از کاوش آن غمزه نمی اندیشد
کبک ما سینه ی خود طرح به شهباز دهد
SAİB TƏBRİZİ

t.s.m.t
18-07-2008, 10:39
تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود
جگر سوخته ام خال لب کوثر بود
کاوش عشق به مقصود رسانید مرا
بحر شد قطره ی آبی که درین گوهر بود
صائب تبریزی

t.s.m.t
18-07-2008, 10:52
عاشیقین گؤز یاشینا رحم ایلمئمز اول آفتاب
ییغلیماق ایله آپارماز اود الیندن جان کباب
باش وئرنده خنجرِ سیرابینا یئتمز منه
گئرچه سانیر ئوزونو باشدان گئچنلردن،حباب
ایچدی قانلار اول سیتمگر تا کباب ائتدی منی
چئکدی اوتدان اینتیقامین دؤنه دؤنه بو کباب
خاک اولدوم اول کمان ابرو اوخون صید ائتمگه
بیلمدیم گول یاییدان دوشمز یئره تیری شهاب
گر دوتوشسا آتشِ رخساریدن یئرینده دیر
ایلسین عاشیق لر ایله نئجه یوزسیزلیک نقاب
فاریقم سنگی ملامت ایچره جوری چرخیدن
نیلسون گوهرده اولان سویا موجی انقلاب
عقل عشق ائتمک سؤز ایلن سهل ،آسان گؤرونور
باش آغاردی نافه تک،تا قانینی ائتدی میشکیناب
سانمییا هر کیم فنا دونیادا موجود ئوزونو
داخیلی جنّت اولار محشرده صائب،بی حساب
صائب تبریزی

t.s.m.t
18-07-2008, 16:15
جان به لب تا نرسید از تو به کامی نرسید
تا نشد دل ز جفا خون،به مقامی نرسید
آن که از دست غمت خون جگر نوش نکرد
از کف ساقی مقصود به جامی نرسید
عماد الدین نسیمی

juliette
22-07-2008, 11:44
دلم گرفته از این روزها ، دلم تنگ است

میانِ ما و رسیدن ، هزار فرسنگ است

مرا گشایشِ چندین دریچه کافی نیست

هزار عرصه برای پریدنم تنگ است

اسیرِ خاکم و پرواز سرنوشتم بود

فروپریدن و در خاک بودنم ننگ است


چگونه سرکند اینجا ترانه ی خود را ؟

دلی که با تپشِ عشقِ او هماهنگ است

هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید

چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن

در این هزاره فقط عشق ، پاک و بی رنگ است

سلمان هراتي

rahgozare tanha
22-07-2008, 18:51
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه ی نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم

فریدون مشیری

magmagf
23-07-2008, 05:05
آسمان

وهرچه آبی ِ دیگر

اگر چشمان تو نیست

رنگ ِ هدر رفته است.

بر بوم روزهای حرام شده

چه رنگها هدر رفته اند

وتو نشدند.




عباس صفاری

magmagf
23-07-2008, 05:08
پيراهنت را به هر سمتي که خواستي بينداز

خورشيد

از همان طرف طلوع مي­کند

magmagf
23-07-2008, 05:10
قافیه را رها می کنم

و واژه را به دست باد می سپارم

کلام، خود از نام تو وزن می گیرد

چیزی نمی گوی چه مثنوی شگرفی ست

سکوتی که نام تو در آن جاری باشد ...

magmagf
23-07-2008, 05:11
آنچه دنیای من و تو را به هم پیوند می زند

همان ابدیت وعده داده شده ی نامعلومست

اما این من و توییم

که با پیمانی روشن تر از آفتاب دم صبح

هنوز پای همه چیز ایستاده ایم

هرچند خمیده !

magmagf
23-07-2008, 05:11
(( به قلم سوگند ))

در گودال نون بودم

پيش از تولد نقطه

هنگام كه عشق به سطر نمي آمد .

malakeyetanhaye
23-07-2008, 12:15
تا بهار عمر خـــــــــــــود را صرف گلها میکنم

اَرزوی خــــــــــــــو یش را از گل تمنا میکنم

با پرستو عهد خــــــــــود بستی و با نا باوری

کوله بار هجــــــــــــــــرت خود را مهیا میکنم

زیر شــــــــــــــرح اشتیاق لحظه های انتظار

امتداد سطر بـــــــــــــــــاران را تماشا میکنم

اَبی چشمان تو روزی کــــــــــه طوفانی شود

خویشتن راغـــــــــــــرق در امواج دریا میکنم

اَشیانم را کـــــــــــــه در کام نگه کردی خراب

بر فـــــــــــــــــراز شاخه های باد بر پا میکنم

یک سبد از سایه هــــــــــــای گیسوان بید را

فصل گــــــــــــــرم مهربانی در تو پیدا میکنم

روی لبخند تــــــــــــو با لب مینو یسم زندگی

پای پیمان نامه را با بوســـــــه امضا می کنم

" رهرو " ی هستم که در هر منزلی از کاروان

خاطــــــــــــــــرات کودکی را با تو زیبا میکنم

majid_king69
23-07-2008, 12:41
قاب عکس ات را برام بیار !

.

.

.



می خوام به جای ساعت دیواری اتاقم

.

.

.



بزارم به دیوار تا از این به بعد

.

.

.



تو بشی تمام لحظه های من .

majid_king69
23-07-2008, 12:43
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسيد
من به او خنديدم
کمي آزرده و حيرت زده گفت
روي ديوار و درختان ديدم
باز هم خنديدم
گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد
بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم
بعدها وقتي غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بي گمان مي فهمي
- پنج وارونه چه معنا دارد

majid_king69
23-07-2008, 12:43
سکوت یعنی:
یه حرف که تو دلمه
یه اسم که رو لبمه
یه شرم که تو چشامه
یه آرزو که تو سینمه
سکوت یعنی:دوست دارم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

majid_king69
23-07-2008, 12:46
همدمی یار"


ما دراین میکده با همدمی یارخوشیم


دایم ازدیدن آن مه رخ عیارخوشیم


گاه چنگی زده برزلفش و چنگی بزنیم


گاه تارش بنوازیمو ازاین کار خوشیم


کام ما در گرو این تله جعد رواست


تا که هستیم دراین حلقه گرفتارخوشیم


هوشیاران همه زین پرده برونند که ما


مست ازباده و دیوانه وخمارخوشیم


زاهد خانقه از لذت می بی خبراست


او نداند که می آلوده چه بسیارخوشیم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ghazal_ak
23-07-2008, 16:08
بخواب اي نازنينم



مهربانم



دلنشينم



منم من عاشقت



آرام باش اي بهترينم



من اينجا مست مستم



مست و بي پروا



شبانگاهان منم گرماي عشقت را درون بسترم خواهان



همان شبها كه من مست حضور تو



نياز تو



دو چشم دلنواز تو



خيابان را چو مستان نعره زن طي مي كنم شايد تو را در حاله اي از نور من ديدم



ولي اي كاش مي بودي و من نعره زن، از مستي عشق تو اينجا






باز در كنج قفس رويا نمي چيدم






من امشب وحشي ام ساقي



ز مي ، از عشق، از بازي نامردان اين دنيا



ز بدگويان كه مي گويند در دل من هوسبازم



تازه نميدانند



من مستم



من اما غرق جرمم



پي از شب بر سر دارم




آري من مستم هوسبازم عطش دارم



عطش عشق تو امشب در دل مي در شراب بي حضور تو وجودم را كمين كرده



كاش امشب ساقي لبهاي تو يا گرمي دستان تو






در دل اين مجرم عاشق كمي غوغا به پا مي كرد



من اينجا كنج زندان پر عطش، پر عشق، يا ديوانه ام اين را نمي دانم



فقط ميدانم اي تنها حضور بي حضور



اي كه آغشته به تو دستان افكارم



در اين دنياي پر رنگ و رياي بي نفس بي عشق بي پرواز



با دل با نفس با عشق با پرواز



تو را من دوست مي دارم

ghazal_ak
23-07-2008, 16:20
در تاريكی چشمانت را جستم
در تاريكی چشمهايت را يافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا كردم
در تاريكترين شب ها
دلم صدايت كرد
و تو با طنين صدايم به سوی من آمدی
با دست هايت برای دست هايم آواز خواندی
با تنت برای تنم لالا گفتی
چشم‌های تو با من بود
و من چشم‌هايم را بستم
چرا كه دست‌های تو اطمينان بخش بود
صدايت می‌زنم گوش بده
قلبم صدايت می‌زند

شب، گرداگردم حصار كشيده است




و من به تو نگاه می‌كنم


از پنجره‌های دلم


به ستاره‌هايت نگاه می‌كنم




چرا كه هر ستاره آفتابی است




من آفتاب را باور دارم




من دريا را باور دارم




و چشم‌های تو سرچشمه ‌درياهاست


انسان سرچشمه دریاهاست



« احمد شاملو »

t.s.m.t
24-07-2008, 18:28
عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست
عشق سروی است که سرسبزی عالم با اوست
با غم عشق غم عالم فانی هیچ است
غم عالم نخورد هر که همین غم با اوست

صائب تبریزی

t.s.m.t
24-07-2008, 18:34
قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد
یا هوایی کز نسیم طرّه ی یار آورد
با لب و چشم نگارم وقت آن آمد که رند
اهل تقوی را به دوش از کوی خمّار آورد

عمادالدین نسیمی

Enter_The_Love
24-07-2008, 21:19
استاد از پس شیشه ی عینک
سرزنش واربه من می نگرد
باز بر چهره ی من می خواند
که چه ها بر دل من می گذرد
می کند مطلب خود را دنبال
بچّه ها عشق گناهست گناه
وای اگربردل نو خواسته ای
لشکر عشق بتازد نا گاه
می نشینم سر به زیرو خاموش
در دلبا خویشتنم غوغا ست
می کنم گرچه به ظاهر گوش امّا
نمی دانند که حواسم به کجاست
مبصر امروز چو اسمم را خواند
بی سبب دادکشیدم غایب
رفیقا همه خندیدند که
مجنون گشته طفلک غایب
لیک آنها نمی دانستند که
من آنجا و دلم جای دگر
دل آنها ست پی درسو کتاب
و دل من پی سودای دگر

P30 Love
25-07-2008, 15:07
از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم.
دادرس نيست كه در هجر رخش داد كشم.
داد و بي داد كه در محفل ما رندي نيست.
كه برش شكوه برم. داد ز بيداد كشم.
عاشقم. عاشق روي تو نه چيز ديگري.
بار هجران و وصال به دل شاد كشم.
در غمت اي گل شاداب من. اي خسرو من.
جور مجنون ببرم. تيشه فرهاد كشم.

t.s.m.t
25-07-2008, 15:07
گه منم و دشت و در،گه منم و کوهسار
قصّه ی مجنون مراست،غصّه ی فرهاد هم

کاتبی

P30 Love
25-07-2008, 15:10
هر كه‌ دلارام‌ ديد از دلش‌ آرام‌ رفت‌
چشم‌ ندارد خلاص‌ هر كه‌ در اين‌ دام‌ رفت

ياد تو مي‌رفت‌ و ما عاشق‌ و بي‌دل‌ بديم‌
پرده‌ برانداختي‌ كار به‌ اتمام‌ رفت

ماه‌ نتابد به‌ روز چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت‌
سرو نرويد به‌ بام‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت

مشعله‌اي‌ بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق‌
خرمن‌ خاصان‌ بسوخت‌ خانه‌گه‌ عام‌ رفت

عارف‌ مجموع‌ را در پس‌ ديوار صبر
طاقت‌ صبرش‌ نبود ننگ‌ شد و نام‌ رفت

گر به‌ همه‌ عمر خويش‌ با تو برآرم‌ دمي‌
حاصل‌ عمر آن‌ دم‌ است‌ باقي‌ ايام‌ رفت

هر كه‌ هوايي‌ نپخت‌ يا به‌ فراقي‌ نسوخت‌
آخر عمر از جهان‌ چو برود خام‌ رفت

ما قدم‌ از سر كنيم‌ در طلب‌ دوستان‌
راه‌ به‌ جايي‌ نبرد هر كه‌ به‌ اقدام‌ رفت

همت‌ حميد‌ به‌ عشق‌ ميل‌ نكردي‌ ولي‌
مي‌ چو فرو شد به‌ كام‌ عقل‌ به‌ ناكام‌ رفت‌

t.s.m.t
25-07-2008, 15:19
قِد انارَ العشقُ لِلعُشّاقِ مِنهاجَ الهُدا
سالِک راه حقیقت عشقه ائیلر اقتدا
عشق دیر اول نئشه ی کامل کیم آندان دیر مدام
مئیده تنویر حرارت،نئیده تأثیر صدا

مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی
(آتش عشق عشّاق را نمی سوزاند راهنمایی میکند،عارق به راه عشق اقتدا می کند،عشق نئشه ی کامل است که مِی، حرارت گرفته از آن و نی صدا)

saman007spy
25-07-2008, 20:29
توي يك نامه نوشتم : همه زندگيم شدي تو
تو جوابم دادي اما : زندگي هست ، اما بي تو

من نوشتم كه : يه روزي دل را باختم توي چشمات
تو به من مي گي كه : اون روز هوسي بوده تو چشمات

من نوشتم كه : هوس هم ،‌مي تونه يه عشق پاك شه
تو نوشتي : زندگي هم ، مي تونه بي تو بنا شه

من نوشتم كه :‌شدم آب ، همچو شمعي رو به دريا
تو نوشتي : خسته ام من ، رفته اي ديگه ز يادا

من نوشتم : اما اينجا ، همه ياد تورو كردن
تو نوشتي : اينه دنيا ، دل به ديگري سپردن

من نوشتم : چه كنم من ، كه بشي تو يار خونم
تو نوشتي : زندگيتو ، يه كتاب كن تا بخونم

من نوشتم كه : كتابه ، زندگيم همش تو هستي
تو نوشتي : كه دروغه ، حالا حتماً ديگه مستي

من نوشتم :‌آره مستم ، مستِ اون چشماي نازت
تو نوشتي : تو دروغي ، بسه ديگه نمي خوامت

من نوشتم كه : مي ميرم اگه گفتي « نمي خوامت »
تو نوشتي : نمي خوامت ، نمي خوامت ، نمي خوامت

من نوشتم با تمنا : ديگه بس كن كه شدم اب
تو نوشتي : اين سرابه ، زندگيتو نده بر آب

من نوشتم كه : سرابم واسة من يه اميده
تو نوشتي كه :‌ديوونه ، اين اميده نا اميده

من نوشتم : نگو اينو ،‌من اميدم به جوابت
تو نوشتي : اين جوابت ، من كه گفتم ..... نمي خوامت

من نوشتم : اشكاي من ، شده بدرقة راهت
تو نوشتي : عاشقي كن ، بگذر از من با نگاهت

من نوشتم : عاشقم من ، عاشق يه لحظه با تو
تو نوشتي : خسته ام من ، خسته از حكايت تو

من نوشتم كه : مي خونم من لالايي واسه خوابت
تو نوشتي كه جدايي ، بهترين داروي خوابت

من نوشتم كه : جدايي ، مي شكنه قلبمو جانا
تو نوشتي : چه كنم من ، اين يه رسمه توي دنيا

من نوشتم : حالا كه تو ، داري مي ري بهترينم
منم از غصه مي ميرم ، تا كه دوريتو نبينم

saman007spy
25-07-2008, 20:30
محبوب من بيا،
تا اشتياق بانگ تو در جان خسته ام،
شور و نشاط عشق برانگيزد .
من غرق مستي ام
از تابش وجود تو در جام جان چنين، سرشار هستي ام .
من بازتاب صولت زيبايي توام
آيينه شكوه دلارايي توام

saman007spy
25-07-2008, 20:31
بي وفا

سنگدل من هم به ياد تو قراري داشتم

با خيال وصل عشقت روزگاري داشتم

هر شب و هر صبح مهرت را به دل افروختم

با گُل رويت نگارين گلعذاري داشتم

از وفاداري كه بودي مهربان و با وفا

پيش ياران و رقيبان افتخاري داشتم

راست قامت، باطراوت همچو سروٍ بوستان

در كنارت اي صنم نقش و نگاري داشتم

من زعشق تو به هر بزمي چو شمعي سوختم

با اميد تو به جا يادگاري داشتم

پس چه شد آن وعدة عشق و وفا اي بيوفا

من مگر از عشقٍ خود بد انتظاري داشتم

دلبرا رسم جفا كردن به عاشق اين نبود

تو خزان كردي زمانيكه بهاري داشتم

بعدٍ تو شاديٍ اين دنيا نمي‌ارزد به هيچ

خرم آنروزي كه چون تو غمگساري داشتم

هر كسي من را ببيند بس ملامت مي‌كند

خوشدلم زان رو كه روزي روزگاري داشتم

مانده‌ام در حسرت بالا بلايت روز و شب

ياد باد وقتي ز تو ليل و نهاري داشتم

اي خدا وصلش تمناي شب و روز من است

اين تن رنجور را سرگرم كاري داشتم

راستي آيا شود ليلي ز صحرا بگذرد

با صبا گويم صبا ديدي چه ياري داشتم

اشك و آه و بيقراري «خالدا» آخر چه سود

ياد باد آندم كه با دلبر قراري داشت

saman007spy
25-07-2008, 20:32
اميد روز آخرم


هر روز که از ما ميگذره عشقم به تو بيشتر ميشه
باور کن که ديوونتم ديوونه عين هميشه
فقط تو پاره تنی به حرمت اشکم قسم
بی تو ميون عالمی غريبم و يه بی کسم
سکوت خستمو ببين ببين بی تو چه کم شدم
همسايه ی سکوتم و تنها رفيق غم شدم
صحبت راه دور نيست بحث دريای خستمه
شاکی غصه نيستم نقل دل شکستمه
لُب کلام ای با وفا بی چک و چونه چاکريم
واسه فدای تو شدن من که هميشه حاضرم
دوست داشتنت مقدسه واسه همين دوستت دارم
شيرين ترين عبادتی اميد روز آخرم

saman007spy
25-07-2008, 20:32
باور كن دوستت دارم


با تو هستم ای مسافر ای به جاده تن سپرده

ای که دلتنگی غربت منو از یاد تو برده

هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره

گل به گل گوشه به گوشه تو رو یاد من میاره

با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی

بی وداع و بی تفاوت سرد و بی صدا شکستی

به گذشته بر می گردم به سراغ خاطراتم

تازه می شود دو باره از تو داغ خاطراتم

به تو می رسم همیشه در نهایت رسیدن

هر کجا باشی و باشم به تو برمی گردم از من

این تویی همیشه ی، من توی آئینه تقدیر

با همه گذشتم از تو، نیستم از دست تو دلگیر

eshghe eskate
25-07-2008, 20:33
شعر زیبا واسطوره ای "یاورهمیشه مومن"با ترانه سرایی ایرج جنتی



عطایی وباآهنگسازی فرید زولاند توسط حضرت اجرا شده است.



یکی از قشنگترین وسالارترین آهنگهای حضرت که چنین



داستانی هم داره:





یک دختر وپسری خیلی عاشق هم بودند ومی خواستند با هم ازدواج



کنندکه مشکلی برای خانواده دختره پیش میاد ومی خواستندازآن شهر با



قطار بروند.روز رفتن فرا میرسه وپسره برای دیدن دختربه ایستگاه قطار میره



ویک نامه به دختره میده وقطاربوقی میکشه وحرکت میکند، بعدازچنددقیقه



قطار ترمزی میکنه ومی ایستدوبعد همه میبینن



که پسره خودشو جلوی قطار انداخته وبه خاطر دختره خودکشی کرده.



پس از مدتی دختره این نامه رو برای داریوش میبره وقضیه رو تعریف میکنه



وبعد سلطان بزرک این شعر رو برای این دو جوان خواند،





درآخر این شعر صدای بوق قطار هم میاد.









ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن


ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من


ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید


تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید


اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی


برای من که غریبم تو رفیقی جون‌پناهی



یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوریت برای من شده عادت


ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته


رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم


قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم


قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

وقتی شب، شب سفر بود توی کوچه‌های وحشت


وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت


وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود


وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود


تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی


برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوری برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من


به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من


مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی


اون ور مرز شقایق پشت لحظه‌ها که باشی


خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود


تنها دست تو رفیق دست بی‌ریای من بود

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت


غم من نخور که دوری برای من شده عادت

t.s.m.t
26-07-2008, 11:01
آه!
کاش می شد گاه،
با خدا در آفرینش همعنانی کرد
ناب نوشین لحظه ها را جاودانی کرد.

اخوان ثالث

t.s.m.t
26-07-2008, 11:18
وسپس در حالِ روشن کردنِ سیگار،
با صدایی شاد و خوش می گفت:
((آشنایی!آشنایی!آه،
چه خوشم می آید از این،من یقین دارم
آشنایی های ما کارِ خدا بود))
بعد می خندید و پک می زد به سیگارش.
و همین اغلب کلیدِ آشنایی بود.

اخوان

magmagf
26-07-2008, 16:56
می خواهم

چشمهایت را

لبانت را

دریغ اشان نکن از من

چشمانت جز من چاره ای ندارند

چاره ای ندارند

iranzerozone
27-07-2008, 16:05
عشق یعنی جام لبریز از شراب


عشق یعنی تشنگی یعنی سراب


عشق یعنی خواستن و له له زدن


عشق یعنی سوختن و پر پر زدن


عشق یعنی سال های عمر سخت


عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ


عشق یعنی با " خدا یا " ساختن


عشق یعنی چون همیشه باختن


عشق یعنی حسرت شب های گرم


عشق یعنی یاد یک رویای نرم


عشق یعنی یک بیابان خاطره


عشق یعنی چار دیوار بی پنجره


عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت


عشق یعنی آخر خط بهشت


عشق یعنی گم شدن در لحظه ها


عشق یعنی آبیه بی انتها


عشق یعنی یک سوال بی جواب


عشق یعنی راه رفتن توی خواب

iranzerozone
27-07-2008, 16:23
تو کیستی ،که من اینگونه، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته، روی گردابم!


تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟


من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!


کدام نشئه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند!


چه آ رزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:


به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر!


تو را به هر چه تو گویی ،به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته است.
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است.


همه ی وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است.
(فریدون مشیری)

iranzerozone
27-07-2008, 16:24
باور نکن تنهاییت را،من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیکتر تو، از تو به تو نزدیکتر من
باور نکن تنهاییت را،ما یک دل و یک درد داریم
ما در عبور از کوچه ی عشق، بر دوش هم سر میگذاریم
دل تاب تنهایی ندارد، باور نکن تنهاییت را
هر جای این دنیا که باشی، من با توام تنهای تنها
من با توام هر جا که هستی، حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز، با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر، با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را، من با تو ام منزل به منزل

magmagf
27-07-2008, 19:28
نگاه می کنم به چشمانت...

و میبینم که در امتداد آن کوچه باران خورده...

در کنج تاریک تنهاییت ...

شمع روشن کرده ای...

باران می بارد...

و چشمانت خیس می شوند...

نگاه می کنم به چشمان باران خورده ات...

نگاهت به شمعیست که زیر باران ...

خاموش می شود !!!

Enter_The_Love
28-07-2008, 13:43
...اما
اعجاز ما همين است :
ما عشق را به مدرسه برديم
در امتداد راهرويي کوتاه
در آن کتابخانهء کوچک
تا باز اين کتاب قديمي را
که از کتابخانه امانت گرفته ايم
- يعني همين کتاب اشارات را -
با هم يکي دو لحظه بخوانيم

ما بي صدا مطالعه مي کرديم
اما کتاب را ورق مي زديم
تنها
گاهي به هم نگاهي ...
ناگاه
انگشتهاي (( هيس ! ))
مارا
از هر طرف نشانه گرفتند

انگار
غوغاي چشمهاي من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعايت نکرده بود ! ...

قيصر امين پور

Enter_The_Love
28-07-2008, 13:52
در اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.
و به ارامي از من فاصله
گرفتي بي هيچ كلامي.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
اسمان بهاري يعني ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهاني
و اين جمله ،جمله اي
بود بدتر از هر خواهش
براي ماندن و تمنايي
بود براي با او بودن.

iranzerozone
29-07-2008, 12:01
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشــــق ،
که نامی خوشتر از اینت ندانم .
وگر،هر لحظه، رنگی تازه گیری ،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم .
تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،
تو شیرینی ، که شور هستی از تست.
شراب جام خورشیدی ، که جان را
نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از تست .
به آسانی ، مرا از من ربودی
درون کورۀ غم آزمودی
دلت آخر به سر گردانیم سوخت
نگاهم را به زیبائی گشودی
بسی گفتند : دل از عشق بر گیر !
که : نیرنگ است و افسون است وجادوست !
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است ، اما نوش داروست !
چه غم دارم که این زهر تب آلود ،
تنم را در جدائی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد ،
غمی شیرین دلم را می نوازد .
اگر مرگم به نامردی نگیرد :
مرا مهر تو در دل جاودانی است .
وگر عمرم به ناکامی سر آید ؛
ترا دارم که ، مرگم زندگانی است!

(فریدون مشیری)

iranzerozone
29-07-2008, 12:03
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی



شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی


نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن


دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی


تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود


که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی


مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم


تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی


خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش


تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی


خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها


گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی

iranzerozone
29-07-2008, 13:27
در صبح آشنایی شیرینمان، ترا



گفتم که مرد عشق نئی، باورت نبود



در این غروب تلخ جدایی، هنوز هم



می خواهمت چو روز نخستین، ولی چه سود!







می خواستی به خاطر سوگندهای خویش



در بزم عشق بر سر من جام نشکنی



می خواستی به پاس صفای سرشک من



این گونه دل شکسته به خاکم نیفکنی!







پنداشتی که کوره ی سوزان عشق من



دور از نگاه گرم تو خاموش می شود؟



پنداشتی که یاد تو، این یاد دلنواز



در تنگنای سینه فراموش می شود؟







تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی



من مانده ام که بی تو، شب ها سحر کنم



تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی



من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم!







روزی که پیک مرگ مرا می برد به گور



من شب چراغ عشق تو را نیز می برم!



عشق تو، نور عشق تو، عشق بزرگ توست.



خورشید جاودانی دنیای دیگرم!

magmagf
29-07-2008, 16:32
آره

تو يه كپي

از همه شكلاتايي هستي

كه تا حالا خورده ام

t.s.m.t
30-07-2008, 01:02
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویان رخ یار از اغیار نترسد
من عاشق شمع رخ یارم،چه غم از نار
پروانه ی دلسوخته از نار نترسد

عماد الدین نسیمی

t.s.m.t
30-07-2008, 01:05
تا از لب و چشم تو به عالم خبر افتاد
صد صومعه ویران شد و صد خانه بر افتاد
بر طور دل افتاد شبی پرتو رویت
جان مست تجلّی شد و از پای در افتاد

نسیمی

vahide
30-07-2008, 02:25
بوی رفتن میدهی.

در را باز میگذارم

وقتی برو

که گنجشک ها و ستاره ها

خوابند ...

t.s.m.t
31-07-2008, 17:14
از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم.
دادرس نيست كه در هجر رخش داد كشم.
داد و بي داد كه در محفل ما رندي نيست.
كه برش شكوه برم. داد ز بيداد كشم.
عاشقم. عاشق روي تو نه چيز ديگري.
بار هجران و وصال به دل شاد كشم.
در غمت اي گل شاداب من. اي خسرو من.
جور مجنون ببرم. تيشه فرهاد كشم.

تا چند خون شود دلم اندر هوای دوست
خوش آندمی که سر بگذارم به پای دوست
عمریست چشم دل به رهِ یار مانده است
تا نقد جان نثار کند از برای دوست

پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
31-07-2008, 17:18
با بوی ماه روی تو جنّت مرا خوش است
جنّت نصیب زاهد و صحبت مرا خوش است
زاهد مکن به ترک می و عشق دعوتم
با جام باده گوشه ی خلوت مرا خوش است

پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
31-07-2008, 17:21
بی مهر ماه من اثری از وفا نداشت
بیگانه آشنا،خبر از آشنا نداشت
نازم به دل که در شرر عشق چون کباب
شب تا سحر بسوخت و لیکن صدا نداشت

پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
31-07-2008, 17:27
ما درد کشان ، درد به درمان نفروشیم
کفر سر زلف تو به ایمان نفروشیم
عشق تو گران گوهر گنجینه ی جان است
بر جان تو ای دوست که ارزان نفروشیم

پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
01-08-2008, 01:03
دردی که زعشق زاد درمان من است
اشکی که ز چشم خاست طوفان من است
نقدینه ی جان که باد ارزانی دوست
گنجی است که شایسته ی جانان من است

پدیده تبریزی

karin
01-08-2008, 07:53
جزییات ِ چشم‌هایت
کلیات ِ زنده‌گی ِ من است