PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 [5] 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

دل تنگم
21-04-2008, 17:39
من پُر از شب،من من پُر از راز نهفته
قلب من بازيچه ي يک عمر حرفاي نگفته

من اسير خاطرات تلخ و پوچم
قلب من زندانيه يک شب نخفته

من به تو يک خنده از روي تلنگر
خنده اي پُر درد،کوچک،بي تمسخر

مي دهم هديه،تا تو؛بارِ ديگر
رهايم سازي از بند تنفّر

من و تو خسته ي اين مسير دوريم
من و تو عاشق خود،خودخواه کوريم

قلب ما اسير حرف هر کلاغي
من و تو قرباني ِ جنگِ تلافي

من و تو پايه ي برج عاشقاييم
من و تو سنگ صبور قصّه هاييم

قلب ما،قلب قناري هاي ساکت
من و تو تازه نفس،اوّل راهيم

Like Honey
21-04-2008, 18:06
گوش کن،جاده صدا میزند،از دور قدم های تو را .....
چشم تو زینت تاریکی نیست....
پلک هارا بتکان ، کفش به پا کن و بیا.....
بیا تا جایی که، پر ماه به انگشت تو هشدار دهد...
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو ...
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه ی آوار به خود جذب کنند....
پارسایی ست در ان جا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز، رسیدن به نگاهیست، که از حادثه ی عشق تر است...


سهراب سپهری

دل تنگم
21-04-2008, 18:26
تو از تبار بهاری، چگونه بی تو بمانم
شمیم عاطفه داری، چگونه بی تو بمانم؟

تو از سلاله نوری، تو آفتاب حضوری
به رخش صبح سواری، چگونه بی تو بمانم؟

تویی که باده نابی، وگرنه بی تو چه سخت است
تمام عمر خماری، چگونه بی تو بمانم؟

ببار ابر بهاری، هنوز شهره شهر است
کرامتی که تو داری، چگونه بی تو بمانم؟

بیا به خانه دل ها، که در فراق تو دل را
نمانده است قراری، چگونه بی تو بمانم؟

دل تنگم
21-04-2008, 18:27
سوز عشق تو چون گرم التهاب شوم
چو شمع شعله کشم آنقدر که آب شوم

هزار چشمه نور از تو در دلم جاريست
به کهکشان روم و رشک آفتاب شوم

تو ای سلاله خورشيد ذره پرور باش
مباد آنکه چو زلفت به پيچ و تاب شوم

مشام من ز گل روی خود معطر کن
که با نسيم سبک سير همرکاب شوم

به شوق چشمه وصل تو آمدم ، مپسند
که درکويرغمت خسته از سیراب شوم

کنون که دامنم زاشک شوق لبريزست
بیا که من ز وصال تو کامياب شوم

هزار شکوه ناگفته در دلم باقیست
ولی چو لب به سخن آوری مجاب شوم

من و غلامی درگاه مهدی موعود
که با شنيدن نامش در انقلاب شوم

در ن حریم که نامحرم است مهر منیر
کیم که ذره ناچيز آن جناب شوم

به گرد شعله چو پروانه سوختم ای دوست
بدین امید که از عاشقان حساب شوم

دل تنگم
22-04-2008, 02:27
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سروديم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطي ، نه خالي! نه خواب و خيالي!
من اي حس مبهم تو را دوست دارم!

سلامي صميمي تر از غم نديدم
به اندازه ي غم تو را دوست دارم

بيا تا صدا از دل سنگ خيزد
بگوييم با هم : تو را دوست دارم

جهان يك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، ‌تو را دوست دارم

دل تنگم
22-04-2008, 02:29
من عشـــــــق را درتو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
و تپیدن را به خاطر تو دوســــــــــت دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش
و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

دل تنگم
22-04-2008, 02:48
كاش مـي شـد در كنـارت
عاشـق و ديوانـه بـودن
بـا دل مســت و خرابـت
همدل وهـم خانـه بـودن

كاش مـي شـد در خيالـم
خـواب ورويـاي توديـدن
در دل شـب مسـت بــودن
چشـم زيبـاي تـو ديـدن

كاش مـي شـد از نگاهـت
پل بـه دنيـاي دلـت زد
مست چشمـان تـو بـودُ
بوسـه نـاغافلــت زد

دل تنگم
23-04-2008, 07:22
سردی نگاهُ بشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بمون واسه همیشه
این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
می میرم بی تو
خوندن من یه بهانه ست
یه سرود عاشقانست
من برات ترانه می گم
تا بدونی که باهاتم
تو خودت دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمیشه
می میرم بی تو
مـن عشـقت رو
بـه هـمـه دنـیـا نـمـیـدم
حتی یادت رو
به کوه و دریا نمیدم
با تو می مونم
واسه همیشه
اگه دنـیـا بخـواد
مـن و تـو تـنـها بمـونیم
واست می میرم
جواب دنیا رو میدم
با تو می مونم
واسه همیشه

خاطرات تو رو
چه خوب، چه بد، حک می کنم
توی تنهاییام
فقط به تو فِک می کنم
با تو می مونم
واسه همیشه
اگه دنـیـا بخـواد
مـن و تـو تـنـها بمـونیم
واست می میرم
جواب دنیا رو میدم
با تو می مونم واسه همیشه
...

دل تنگم
23-04-2008, 07:26
همه ي ما وارثيم، وارث عذابِ عشق

سهم آن کس بيشتر، که شود خرابِ عشق

سوختـــــن و دَم نزدن، اين است رمـــز و راز عشق

وقت در خود مُردن است، لحظه ي آغاز عشق

دل تنگم
24-04-2008, 01:50
هنوز گردش چشمی نبرده از هوشت
که یاد خویش هم از دل شود فراموشت

تو از سیاهی شب های ما چه غم داری
که آفتاب دمیده است از بناگوشت

مگر به دامن گل سر نهاده ای شب دوش
که آید از نفس غنچه بوی آغوشت

رهی اگرچه لب از گفتگو فروبستی
هزار شکوه سراید نگاه خاموشت!!

دل تنگم
24-04-2008, 14:18
به راستي كه دلم عاشق و ديوانه ي توست
هر صبح و سحر نيز، به در خانه ي توست
اين قلب من است، سنگ نيست اي دلنواز
عاشقم من، اين دستها هستند دستان نياز
دلم را با نگاه اولت بردي، نمي دانم چرا؟
دلم را با نگاه اولت بردي، نمي دانم كجا؟
شبي نيست كه به ياد تو چشمم نباشد گريان
روزي نيست كه با چشمت نباشم خندان
اي زيباترين زيبا، ناز كم كن
به دل عاشق من، يك كم رحم كن

دل تنگم
24-04-2008, 14:20
ای دوست مدد، خادم دربار تو باشم
با دست تهی در صف انصار تو باشم
یک برکت جانانه به عمر و نفسم ده
تا بانفسم مجری افکار تو باشم
آخر چه شده روزی من اینهمه کم شد
محروم ز یک لحظه ی دیدار تو باشم
ترسم بود این بار به منزل نرسانم
در وقت سفر در صف اغیار تو باشم
از آمدن و رفتن خود حاجتم این است
حتی به میان کفنم یار تو باشم
شاید که دگر میکده را درک نکردم
ساقی بده جامی که گرفتار تو باشم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
24-04-2008, 14:34
هر چي آرزوي خوبه مال تو
هر چي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بيقراري مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
توئي و بدون من رها شدن
آخر غربت دنياس مگه نه؟
اول دوراهي آشنا شدن
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشين بود
دلتو شكسته بودن
همه ي قصه همين بود
مي تونستم با تو باشم
مثل سايه مثل رؤيا
اما بيدارم و بي تو
مثل تو تنهاي تنها
هر چي آرزوي خوبه مال تو
هر چي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بيقراري مال من

دل تنگم
24-04-2008, 14:44
من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابان ها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
*
تو از میان نارون ها گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
*
تو با چراغ هایت می امدی به کوچه ما
تو با چراغهایت می امدی
وقتی که بچه ها می رفتند
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
و من در اینه تنها می ماندم
تو با چراغ هایت می امدی
*
تو دستهایت را می بخشیدی
تو چشمهایت را می بخشیدی
تو مهربانیت را می بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را می بخشیدی
تو مثل نور سخی بودی
*
تو لاله ها را می چیدی
و گیسوانم را می پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
تو لاله ها را می چیدی

فروغ فرخزاد

دل تنگم
24-04-2008, 15:14
من فکر می کنم

هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ.
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید
در دل ام
می جوشد از یقین.
احساس می کنم
در هر کنارو گوشه ی این شوره زار یاءس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.

دل تنگم
24-04-2008, 15:15
عاشقم عاشق به رویت گر نمی دانی بدان.

سوختم در آرزویت گر نمی دانی بدان.

با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب
خواهم آمد من به کویت گر نمی دانی بدان.

مشنو از بدگو سخن من سست پیمان نیستم
هستم اندر جستجویت گر نمی دانی بدان.

اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت
بسته ان را تار مویت گر نمی دانی بدان.

گر رقیب از غم بمیرد یا حسد کورش کند
بوسه خواهم زد به رویت گر نمی دانی بدان.

هیچ می دانی که این لاهوتی آواره کیست؟
بنده ی روی نکویت گر نمی دانی بدان.

دل تنگم
24-04-2008, 15:24
پنج دقيقه مهلت برای عاشق شدن
پنج دقيقه مهلت برای تصميم گرفتن
پنج دقيقه مهلت که می تواند طعم زندگی تو را دگر گون کند
پنج دقيقه مهلت برای اينکه بگويی آری يا نه ...
پنج دقيقه بيشتر نيست زود باش
دنيا را معطل نکن !
چيزی بگو !...
تا جهان دوباره از نو به دنيا بيايد !

دل تنگم
24-04-2008, 15:47
مرا چشميست خون افشان ز دست آن كمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ماهم كه در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش روي است و مشكين سايبان ابرو
هلالي شد تنم زين غم كه طغراي ابرويش
كه باشد مه كه بنمايد ز طاق آسمان ابرو
رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم
هزاران گونه پيغام است وحاجب در ميان ابرو
روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست
كه بر طرف سمن زارش همي گردد کمان ابرو
دگر حور و پري را كس نگويد با چنين حسني
كه اين را آنچنان چشم است و آن را آنچنان ابرو
تو كافردل نميبندي نقاب زلف و ميترسم
كه محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زيرك بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش كرد چشم آن كمان ابرو

دل تنگم
24-04-2008, 15:50
يه عاشق بي قايق تو درياها
چشماشو مي بنده تو روياها
من عاشق بي قايق تو درياها مي ميرم
چشمامو مي بندم بي روياها مي ميرم
ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق
ميرم و مي ميرم
جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم
يه زيبا نگاهش به موجا
يه عاشق بي ساحل تو دريا
پرياي دريا من امشب مي ميرم
از عشق يه زيبا من امشب مي ميرم
ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق
ميرم و مي ميرم
جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم
من عاشق بي قايق تو دريا
چشمامو مي بندم بي رويا
يه زيبا نگاشو چه آروم به موجا مي دوزه
يه عاشق بي ساحل چه تنها تو دريا مي سوزه
ميرم و مي ميرم آسوده ميشم از عشق
ميرم و مي ميرم
جشن تولد مرگمو براي تو زير آب ميگيرم

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:45
چه شبی بود و چه فرخنده شبی

آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید

کودک قلب من این قصه ی شاد

از لبان تو شنید :

زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

می توان

بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:52
اگر شبي فانوس ِ نفسهاي من خاموش شد،
اگر به حجله آشنايي،
در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي
و عده اي به تو گفتند،
كبوترت در حسرت پر كشيدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نكن!
تمام اين سالها كنار ِ من بودي!
كنار دلتنگي ِ دفاترم!
در گلدان چيني ِ اتاقم!
در دلم...
تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران و بسه را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!
تازه همين عكس ِ طاقچه نشين ِ تو،
همصحبت ِ تمام ِ دقايق تنهايي ِ من بود!
فرقي نداشت كه فاصله دستهامان
چند فانوس ِ ستاره باشد،
پس دلواپس ِ‌انزواي اين روزهاي من نشو،
اگر به حجله اي خيس
در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:53
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت

sarina_sh
24-04-2008, 22:03
نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم
دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من
اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم
گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم
شايد تو با خود گفته اي دارم اطاعت ميكنم
رفتم كنار پنجره ديدم تو را بگذريم
چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري
دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم
تو التماسيم مي كني جوري فراموشت كنم
با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم
گفتي محبت كن برو باشد خداحافظ ولي
رفتم كه تو باور كني دارم محبت ميكنم

دل تنگم
29-04-2008, 00:08
اين بار حصار کلمات را مي شکنم
و دلم را به قاصدک هاي آواره مي سپارم
براي از تو گفتن نيازي به کلام نيست
از تو که بگويم
اشکي به بهانه
از آسمان چشم هايم مي بارد
واژه ها در رگ سخنم مي جوشد و
جملات در نوک قلم به رقص در مي آيند
و مي نگارد
مي نويسد از غم
و از دل تنگي ها
و این که هنوز دوستت دارم

دل تنگم
29-04-2008, 01:05
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که می دانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
پس چرا،پس چرا عاشق نباشم
من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که می دانم اجل ناخوانده و بی دادگر
سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا،پس چرا عاشق نباشم

ghazal_ak
29-04-2008, 12:24
ای که طوفان در دلم انگیختی
تو مرا از نو به عشق آمیختی
ای دو چشمت رنگ دشت سوخته
آتشی در جان من افروخته
رخت عشقی بر تن عریان من
بوسه هایت نم نم باران من
در حریم بستر سوزان تن
می طپد چون قلب تو بر قلب من
می شکافد پوست من از شور عشق
می طراود از نگاهم نور عشق
می دود خون در رگ من با شتاب
از تب داغ تنم در التهاب ...
می فشارد قلبمان را اسم تو
جسم مان جاری شده در جسم تو
ای نفسهایت نسیم سبز زار
سقف خانه پر شد از عطر بهار
گاهی از من عاشقانه یاد کن
تو به یادم بوسه ای بر باد کن

ghazal_ak
29-04-2008, 12:51
به او بگوييد دوستش دارم با صداي آهسته ..

آهسته تر از صداي بال پروانه ها....

به او بگوييد دوستش دارم باصداي بلند...

بلند تر از صداي پرواز کبوتران عاشق.....

به او بگوييد دوستش دارم نياز به صداي بلند يا آهسته نيست ....

فريا د دوستت دارم را مي توان با تپش يک قلب به تمام جهانيان رساند...

پس بگذار بدون هيچ شرمي بگويم دوستت دارم...

دل تنگم
29-04-2008, 15:42
بر جاده هاي عبور تو جاي صميميت بهار مانده
و عشق هميشه با نام تو به يادم مي آيد....
من از شکوه هزاران خاطره تو را بيشتر مي شناسم .
وقتي سفره احساسم را پهن مي کنم ،
حريص مي شوم بر ديدار تو
و تو را از ميان هزاران دقيقه فرياد مي زنم .
تو را جستجو مي کنم در نامه هاي عاشقانه
و مي سازمت آن طور که مي خواهم .
تو را به آشيانه پاييز مي برم،
در عمق جنگل وحشي احساسم
در کلبه محقر چوبي
که چراغش هميشه با دوستي روشن است .
من واژه هاي مهر نثارت مي کنم
و تو ، باز هم با جادوي لبخند به من اميد مي بخشي
تا باز هم بتوانم بنويسم.....

"دوستـــــــــــــــــت دارم"

دل تنگم
29-04-2008, 15:43
از در درآمدي و من از خود به درشدم،
گويي كزين جهان به جهان دگر شدم؛
گوشم به راه تا كه خبر مي‌دهد ز دوست،
صاحب خبر بيامد و من بي‌خبر شدم؛
چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب،
مهرم به جان رسيد و به عيوق برشدم؛
گفتم ببينمش مگرم درد اشتياق،
ساكن شود بديدم و مشتاق تر شدم؛
دستم نداد قوت رفتن به پيش يار،
چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم؛
تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم،
از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم ؛
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت،
كاول نظر به ديدن او ديده ور شدم ؛
او را خود التفات نبودش به صيد من،
من خويشتن اسير كمند نظر شدم ؛
گويند روي سرخ تو سعدي چه زرد كرد،
اكسير عشق بر مسم افتاد و زر شدم .

دل تنگم
29-04-2008, 16:00
گفتم که شيرين مني.
گفتي تو فرهادي مگر؟


گفتم خرابت ميشوم.
گفتي تو آبادي مگر؟

گفتم ندادي دل به من.
گفتي تو جان دادي مگر؟


گفتم زکويت ميروم.
گفتي تو آزادي مگر؟


گفتم فراموشم نکن.
گفتي تو در يادي مگر؟


گفتم خموشم سالها.
گفتي تو فريادي مگر؟


گفتم که بر بادم مده.
گفتي نه بر بادي مگر؟

دل تنگم
29-04-2008, 16:13
چشمانت را براي زندگي مي خواهم
اسمت را براي دلخوشي مي خوانم
دلت را براي عاشقي مي خواهم
صدايت را براي شادابي مي شنوم
دستت را براي نوازش
و پايت را براي همراهي مي خواهم
عطرت را براي مستي مي بويم
خيالت را براي پرواز مي خواهم
و
خودت را نيز براي پرستش....

دل تنگم
29-04-2008, 16:15
مانند یک بهار....
مانند یک عبور....
از راه می رسی و مرا تازه می کنی.

همراه تو هزار عشق از راه می رسد
همراه تو بهار...
بردشت خشک سینه من سبز می شود.

وقتی تو می رسی....
در کوچه های خلوت و تاریک قلب من ...
مهتاب می دمد...

وقتی تو می رسی...
ای آرزوی گم شده بغض های من...
من نیز با تو به عشق می رسم...

دل تنگم
29-04-2008, 16:18
نمي دانم بذر عشق تو را،

دستان کدام باغبان در کوير قلبم پاشيد
که شميم آن، همه ي فاخته ها و لادن ها را مست کرد.
نمي دانم طراوت کدامين اقاقي را
پيشکش روياهاي آبي ام کردي
که کلبه ي ويران شده ي دلم،
بهشت همه ي پروانه ها شد.
بگذار در آرامش دريا گونه ات غرق شوم
و در احساس نقره اي ستاره ات تکثير يابم
تا شايد از زندگي،
تبسمي سبز هم نصيب من شود...

دل تنگم
30-04-2008, 02:17
شب عاشقان بی​دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد


عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد


ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد


سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد


چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی​گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می​گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد


دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد


قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

ghazal_ak
30-04-2008, 13:35
تو را من با زبان بی زبانی دوست می دارم
و شاید مثل یک دلدار جانی دوست می دارم
نگاهم کن نگاهت را که در من خانه دارد
برای لحظه های همزبانی دوست می دارم
وجودت را وجود بی وجودم سخت محتاج است
و همسان خدایی آسمانی دوست می دارم
تو را در خلوتی پنهان تر از آواز باران
به دور از چشم نااهلان نهانی دوست می دارم
تو را من با زبان بی زبانی دوست می دارم
و شاید مثل یک دلدار جانی دوست می دارم
نگاهم کن نگاهت را که در من خانه دارد
برای لحظه های همزبانی دوست می دارم
وجودت را وجود بی وجودم سخت محتاج است
و همسان خدایی آسمانی دوست می دارم
تو را در خلوتی پنهان تر از آواز باران
به دور از چشم نااهلان نهانی دوست می دارم
تو را ای یوسف پنهان ز سالی سخت طولانی
برای انتظاری جاودانی دوست می دارم

آرتمیس
30-04-2008, 17:21
در تو راه می افتم

و به اندازه ی تمام خیابانها , خیس خواهم شد ,

از بارانی که قرارمان بود ...

برای روزهایم , نقشه ای ندارم که بر باد رود ...

بر باد , همین لحظه هاییست که بی تو

خاطره خواهد شد .

* * *

چند معبد ؟

چند کتاب مقدس ؟

چه تعداد پیامبر ؟ برای خدا شدن لازم است؟

گاهی یک نگاه ساده کافیست , تا کسی الهه تو شود .

آرتمیس
30-04-2008, 17:21
از اتفاق هم افتادني تري
بي آن كه بيايي
حواسم را پرت مي كني ميان چشمهات
ولي
دستي به فاصله ام اضافه نمي كني .
خوابهايم را مي دزدي مي روي روي نيمكتي خالي مي نشيني
و من برايت
با تو رفتم بي تو باز آمدم مي خوانم
بايد از تو دلگير باشم اما نيستم .
هنوز هم وقتي مي خندي
جاده ها تا مي خورند و پنجره ام وا مي شود به سويت
گاهي براي عروسكهايت بخند خب؟ !!!

آرتمیس
30-04-2008, 17:22
ستاره ها را از آسمان كيش كرده ام
اسبت را بتازان بيا حالا بيا كه ماه مات است.
شرط مي بندم جايي روي حرفهايت قدم مي زني
شك نكن
بيچاره آن سينه اي كه زده اي هنوز دل ندارد...
حرفي كه به گردنم انداختي هر كجا باشم گناهكارم مي كند.
مطمئنن خودت بودي مرض كه ندارم.
متأسفانه بايد بگويم
براي پاييزي هم كه آورده اي برگی ندارم...
چقدر آسمان بغل كنم بر مي گردي ؟!...
هنوز هم يك مشت نگاهت مرا كه هيچ ، خورشيد را هم از پا مي اندازد.
ديگر مثل هميشه ها روده ام دراز نمي شود كه ببندم به خاطره ها
چشم هايم ، اين روز ها را تف مي كند
كجايي كه گونه هايم را امضا مي كني ؟!...
تكليف مرا در آسمانها روشن كن ...

دل تنگم
30-04-2008, 23:37
مرا ببخش
ای یار!


با صورتکی که
حتی آیینه بازش نمی شناسد
چگونه به میعادگاه بیایم.

مرا ببخش

ای یار!

دیگر توان آمدنم نیست!
با چشمانی که ندارم چگونه تو را دیدار توانم!
با دهانی که نیست چگونه بوسیدنت میسر است!
برای دوباره دیدنت هیچ ندارم.

مرا ببخش
ای صاحب همه چیز!
ای همه کس!
ای عزیز!

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم،
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

دل تنگم
01-05-2008, 00:13
نفس مي زند موج ...
***
نفس مي زند موج، ساحل نمي گيردش دست،
پس مي زند موج .
فغاني به فريادرس مي زند موج !
من آن رانده مانده بي شكيبم،
كه راهم به فريادرس بسته،
دست فغانم شكسته،
زمين زير پايم تهي مي كند جاي،
زمان در كنارم عبث مي زند موج !
نه درمن غزل مي زند بال،
نه در دل هوس مي زند موج !
***
رها كن، رها كن، كه اين شعله خرد، چندان نپايد،
يكي برق سوزنده بايد،
كزين تنگنا ره گشايد؛
كران تا كران خار و خس مي زند موج !
***
گر اين نغمه، اين دانه اشك،
درين خاك روئيد و باليد و بشكفت،
پس از مرگ ببل، ببينيد
چه خوش بوي گل در قفس مي زند موج

دل تنگم
01-05-2008, 00:18
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگری
چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا
گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق
پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا
گر امید وصل تو در پی نباشد رهبرم
تا ابد ره درکشد وادی هجران مرا
چون تو می‌دانی که درمان من سرگشته چیست
دردم از حد شد چه می‌سازی تو درمان مرا
جان عطار از پریشانی است همچون زلف تو
جمع کن بر روی خود جان پریشان مرا

دل تنگم
01-05-2008, 00:21
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت

malakeyetanhaye
01-05-2008, 12:27
تو چون لبخندی هستی
که بر هر دیواری نقش بسته
یا چون کلامی هستی
که ناآمدگان
خواهند گفت.

malakeyetanhaye
01-05-2008, 12:27
حرف سرخی است رفتن

که با ماندن سبز

با بوسه آبی

و با تــــــو رنگین کمان می شود ....

حرف سرخی است رفتن

حرفش را نزن ...

malakeyetanhaye
01-05-2008, 12:30
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو؟
- این مباد
- که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو ٬
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست.

malakeyetanhaye
03-05-2008, 10:17
تاریخ تمدن عشق از گوشه ی چشم تو آغاز شد
که در میان کوه های حسادت
چه فرهادهایی
تیشه را بر ریشه زدند ...
و خنده چه ساده
نقابی شد برای خسرو
تا نبیند نقش جاودانگی را بر قلب شیرین ...

malakeyetanhaye
03-05-2008, 10:18
دم ِ خورشید و نم ِ ابری و با قوس قزح - شهسواری و به رنگینه کمانی، گل من * گَه همه آشتی و گه همه جنگی شهِ من - گه به خونم خط و گه خط امانی، گل من

malakeyetanhaye
03-05-2008, 10:30
من تورا می فهمم
تو صدای ِ تـپش نـبض زمین
در جـاذبه ی قـلب منی
چشم تو شیشه ی تنهایی را
با نگـاهی چه آسان می شکند . . .


من تورا می فهمم
تو همه درک من از بازی رقـاصانی
که به رقـاصی خود شک دارند،
و من از تاریکی این رقـاصی
به دل ِ فاصله ها می پـیـچم!
تو نمی دانی،
شمع مـژگان تو روشنگر این تنهائیست . . . .

من تو را در شَـکم!!!
که در این روشنی و رقاصی
تو به روشنی من نزدیکی یا به رقاصی عشق؟!


من تو را می فهمم و تو را در شکم ...

دل تنگم
04-05-2008, 11:41
گل من گوهر من، کاش اینجا بودی
جان من جوهر من، کاش اینجا بودی

اگر اینجا بودی، خانه خاموش نبود
آینه حوصله داشت، گل فراموش نبود

وزن قلبم سنگین،غربت آهنگ نبود
ساعت دیواری،خسته از زنگ نبود

با تو بودن ای کاش، تا ابد ممکن بود
لحظه های دیدار، تا ابد ساکن بود

اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت
غزل ناگفته، به قلم رغبت داشت

گم ترین پیدایی، دوری و اینجایی
من که با توهستم، تو چرا تنهایی!

با همه دوری ما، این همه فاصله ها
همه جا سرشار است، از هوایت اینجا

کاش اینجا بودی...

دل تنگم
04-05-2008, 11:52
خوشا دردى كه درمانش توباشى


خوشا راهى كه پايانش تو باشى



خوشا چشمى كه رخسار توبيند


خوشا جانى كه جانانش تو باشى



چه خوش باشد دل اميدوارى


كه اميد و دل جانش تو باشى



خوشى و خرمى و كامرانى


كسى دارد كه خواهانش تو باشى


چه باك آيد ز كس آنكس كه او را


نگه دار و نگهبانش تو باشى



مشو پنهان از آن بيچاره كورا


همه پيدا و پنهانش تو باشى



مپرس از كفر ايمان "عراقى"


كه هم كفر و هم ايمانش تو باشى



براى آن تبرك خود مگويد


دل بيچاره تا جانش تو باشى

ghazal_ak
04-05-2008, 14:04
حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام

آدم ترین آدم منم از سمت تو روییده ام
ای اتفاق خوب من ! لیلا ترین مجنون عشق !
وامق ترین عذرا منم عطر تو را بوییده ام
فرهاد شیرینت منم در بیستون حادثه
ای خسرو آیینه ها ! من با تو خود را دیده ام
ارزانی آهوی تو این دشت بی پروای من
بارانی چشم توام با تو فقط باریده ام
یک لحظه یک آن یک نفس بر من بریز آیینه را
از آسمان بکر تو صدها ترا نه چیده ام
خاتون تنهای دلم ! آغاز ناب هر غزل !
حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام

ghazal_ak
04-05-2008, 14:13
تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی...

تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا
بر قایق رویا نشاندی

با یک لطف و یک لبخند ساده مرا
به سرزمین عشق خواندی

تو دیوار میان قلبها را
به رسم آشناییها شکستی ...

توچون حس غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی

تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی

تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی

تا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی

ghazal_ak
04-05-2008, 14:14
زخمـــــــــــــــــــــی تر از همیشه ............
از درد....................... دل سپردن .................
سر خورده بودم از عشق ....................
...................................در انتظار مردن ..............
با قامتـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــی شکسته..............
از کوله بار غربـــــــــــــــــــــت ................
.........................................در جستجوی مرهم ............................
راهی شدم زیارت ....................
رفتـــــــــــــــــــم برای گریه ..............
رفتم برای.................. فریاد ...............................
مرهم مراد من بود ...................
کعـــــــــــــــــــــــ ــــبه تو رو به من داد .......................

....................................ای از خدا رسیده .............
ای که تمام عشقی ...........................
در جسم خالی من ................
.................................روح کلام عشقی ............................
ای که همه شفایی....................
در عین........................ بی ریایی........
پیش تو........... مثل کاهم .....................
.................................................. ......تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را ................
با حوصله............... زدی بند ..........
این ........................................چینی شکسته
.................................................. .......از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه................ گریه ................
ای هم صدای......................... فریاد .................
ای اسم تازه ی من..........................
................................کعبه تو رو به من داد .................

من......................... زورقی شکسته م
اما............................................ ..... هنوز طلایی
توفان........... حریف من نیست ........
وقتی تو...................................... ناخدایی
.................................................. ........والاتر از شفایی............................
از هر چه بد................. رهایی......................
ای شکل تازه ی....................... عشق [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو ................................................. دیه ی خدایی
با تو......................... نفس کشیدن
یعنی...................................... غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه .....................
...................................بی بال و پر پریدن..........................

ghazal_ak
04-05-2008, 16:18
عشق يعني آفتاب بي غروب
عشق يعني آسمان ، يعني فروغ
عشق يعني آرزو ، يعني اميد
عشق يعني روشني ، يعني سپيد
عشق يعني غوطه خوردن بين موج
عشق يعني رد شدن از مرز اوج
عشق يعني از سپيده تا سحر
عشق يعني پا نهادن در خطر
عشق يعني نغمه هاي هايده
عشق يعني رقص آب و آينه
عشق يعني عقل شد مدهوش تو
عشق يعني عاقبت آغوش تو
عشق يعني اشک ، عاطفه
عشق يعني يادگاري ، خاطره
عشق يعني لايق مريم شدن
عشق يعني با خدا همدم شدن
عشق يعني جام لبريز از شراب
عشق يعني تشنگي ، يعني سراب
عشق يعني خواستن ، له له زدن
عشق يعني سوختن ، پر پر زدن
عشق يعني با "خدايا" ساختن
عشق يعني چون هميشه باختن
عشق يعني مستي وديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجدها با چشم تر
عشق يعني سر به دارآويختن
عشق يعني اشك حسرت ريختن
عشق يعني سوختن با ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هرچه بيني عكس يار
عشق يعني سوزني آه شبان
عشق يعني معني رنگين كمان
عشق يعني شاعري دلسوخته
عشق يعني آتشي افروخته
عشق يعني با گلي گفتن سخن
عشق يعني خون لاله بر چمن
عشق يعني شعله بر خرمن زدن
عشق يعني آب بر آذر زدن
عشق يعني يك تيمم يك نماز
عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق يعني چون محمد پا به راه
عشق يعني همچو يوسف قعر چاه
عشق يعني يك شقايق غرق خون
عشق يعني درد و محنت در درون
عشق يعني قطره دريا شدن
عشق يعني همچومن شيدا شدن
عشق يعني قطعه شعر ناتمام
عشق يعني بهترين حسن ختام

یاس و دلتنگی
04-05-2008, 17:13
دلم ز هر چه به غیر از تو بود خای ماند / در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

یاس و دلتنگی
04-05-2008, 17:16
چرا مرا نمي كشد خداي چشم هاي تو ميان اب و اتشم براي چشم هاي تو قسم به ساحت غزل دقيقه اي هزار بار دلم عجيب مي كند هواي چشم هاي تو
posted 8 hours ago

دل تنگم
05-05-2008, 23:47
عاشقت خواهم ماند

بي آنكه بداني
دوستت خواهم داشت

بي آن كه بر لب آرم
در دل خواهم گفت

بي هيچ سخني
گوش خواهم داد

بي هيچ اندوهي
در آغوشت خواهم گريست

بي آن كه حس كني
در تو آب خواهم شد

بي هيچ گرمايي
كنار آشيانه ي تو آشيانه مي كنم
و فضاي آشيانه را پر از ترانه مي كنم

مي پرسند: به خاطره چه زنده اي؟
و من برای زندگی تو را بهانه می کنم. . . .

دل تنگم
06-05-2008, 00:12
بغض گلو رُ می شکنه، بی تو ترانه های من
نباشی رنگِ تو می شه، رنگِ بهانه های من

بیا به باورِ نگات، غُربتُ از چشام بخون
بیا به خواهش دلم، توی ترانه هام بمون

بیا که با اومدنت، آهنگ به آوازم می دی
تو آسمونِ لحظه ها، تویی که پروازم می دی

می خوام تو گلدونِ دلم، گل های عشقُ بکارَم
حرفِ دلِ عاشقمُ، رو بالِ ابرا بذارم

توی ترانه هام می گم، راز دلِ دیوونه رو
می خوام که باور بُکنی، حرفای بی بهونه رو

رو بومِ هر بیتِ غزل، چهره ی عشقُ می کِشم
اگه تو دریا بشی من، همیشه ساحِلِت می شَم

ساحِلِ عشق من هنو، منتظرِ نگاهِتِ
این دل دیوونه ی من، همیشه چش به راهِتِ

بیا که با اومدنت، آهنگ به آوازم می دی
تو آسمون لحظه ها، تویی که پروازم می دی

دل تنگم
06-05-2008, 00:29
الهی که شفا پیدا کنی تو
واسه دردات دعوا پیدا کنی تو
تو این دنیا که بی وفای رسمه
رفیق با وفا پیدا کنی تو
عمرم تموم دنیارو بگردی
مثل من عاشقی پیدا کنی تو
برام افسانه ی من نا تمونه
بدون اگه بری کارم تمومه
بهت گفتم بیا دنیای من باش
کنارت حتی مردن ارزومه
شنیدم تو دلت انگار میگفتی
که عاشقی کجاست وفا کدومه
میخوام به پوچی هر دو بخندم
میخوام داد بزنم تنهای تنهام
میخوام وقتی تنهام بخندم
من تو شهر غم زندونیه تو
غم غصه دل ارزونی تو
نگو دوست دارم به یه غریبه
میشه اون مثل من زندونیه تو
رسیده اون شبی که تو میخواستی
چه بعد اخره مهمونی تو

دل تنگم
06-05-2008, 00:40
خدا نشونشُ از کی بگیرم
دارم دق می کنم بزار بمیرم
اخه هنوز دلش از جنس سنگه
هنوز دلم واسه دلتنگی تنگه
چطور دلش اومد از پا بیفتم
بهش نازک تر از گل هم نگفتم
باور ندارم من تنها بزاره
دلم واسش یه ذره شد اما دیگه نیست
لعنت به تو ای دست سرد روزگار
حالا فقط من موندم با چشم خیس
هر چی بگی واسط همون میشم
فقط یه بار دیگه بیا دستم بگیر
بین اسمون بی کس من
اون نمی یاد پیشت دیگه بهونه نگیر
حالا من موندم همین دو تا چشم گریون
موندم تو این کوچه ها اس پاس حیرون
حالا من موندم تو با این شب بی ستاره
من تو خاطرات اشک دوباره
خدا ازت می خوام یادش نیفتم
چه حرفایی که از عشقم شنفتم
خدا اگه نمی شنوه صدامو
بهش بگو دلیل گریه هامو
اونی که گفته بود عاشق ترینم
حتی خیالاتش به دل می شینه

دل تنگم
06-05-2008, 00:42
سر کوچه عشق منتظرم باش
وای که چقدر تنگ دلم برای گرم بوسه هات
بهم بگو که خالیه جای لبام روی لبات
وای چقدر سرد تنم بدون گرم نفسات
سوت کور لحظه هام بدون مخمل صدات
من بی قرار.من بی قرار تو این کویر انتظار
به هر طرف رو می کنم دیوانه وار دیوانه وار
تشنه به دنبال توم، تشنه به دنبال سراب
در عطش دیدنتم، در عطش یه قطره اب
سر کوچه عشق منتظرم باش
یادت نره قرارمون نه تنها امشب هر شب
بیا ز دیدنت برام هر لحظه روز شبه
چند تا زمستون بهار گذشتن از پیش چشمات
شاهد چند تا فصل سرد بدون تو مونده نگاهم
از بی تو بودم عاجزم در انتظار معجزم
به خاطر تو مونده ام به خاطر تو زنده ام
سر کوچه عشق منتظرم باش

دل تنگم
06-05-2008, 03:19
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا

هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا

دل تنگم
06-05-2008, 19:39
ای خاك رهت سرمه چشمان خمارم
وی زلف تو آشفته تر از هر دو نگاهم

عمری است گرفتار تو با اين رخ زردم
لايق نبود عشق تو را روی سياهم

نجوای تو در گوشم و آوای سه تارم
شد مونس شبهای من و سوز سه گاهم

فرياد رس من به فدای قدم تو
لطفی بنما ميگذرد عمر تباهم

بر ديده نهم منت ديدار تو را من
پروا نكنم از نگه و تير گناهم

بگذشت جدائی و در آغوش من آئی
در بستر من بوی تو در صبح و پگاهم

اين مستی منصور نشان از قدح توست
جز باده و قند لب تو هيچ نخواهم

دل تنگم
06-05-2008, 19:42
من سخنی گوی به قربان زبانت
اي زندگی من به فدای تن و جانت
يك روز بيا عقده دل باز گشاييم
من نيستم اين دل شده هر دم نگرانت
از روي خوشت ماه خجل شمس منيری
هر اختر زيبا ببرد نام و نشانت
آمد به تماشای تو آن گل ز گلستان
مدهوش شد از سرخی آن لعل لبانت
گفتی كه به ديدار من آيی خطري هست
بر جان بخرم من خطر و سود و زيانت
شيرينتر از آن لعل لبانت نچشيديم
سر مست كند جان مرا آب دهانت
ديريست گرفتار فراق و نگرانيم
دل تنگ جمال تو و ابروی كمانت
گر فتنه كنی چشم ز ديدار بپوشی
با مردن دل تيره شود هر دو جهانت
دلتنگم و آيی تو به خواب و به خيالم
محتاج توام دل بكشد بار گرانت
من درد دلم گفتم و تو باز بگفتی
منصور چه شد شعر تو وطبع روانت

دل تنگم
06-05-2008, 19:44
سحر گاه
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نيست
در گيتی و افلاك به جز تو قمرم نيست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت ديدار تو شب را سحرم نيست
بوسم لب لعلت كنم اصرار به صد بار
جز سرخی لبهای تو لعل و گهرم نيست
بر زلف تو آويخته احساس و غرورم
جز وصف سر و زلف تو كار دگرم نيست
من بوسه زنم بر رخ زيبا و به پايت
جز خاك رهت سرمه چشمان ترم نيست
باز آ كه دل در به درم در پی وصل است
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نيست

دل تنگم
06-05-2008, 19:46
دام بلا


درد من هجر تو و داغ پريشانی نيست


دل سرگشته من شاهد طوفانی نيست
گذرم سوی تو افتاد و نگاهم نكنی
گر چه در آن نگهت داغ پريشانی نيست
من گرفتار توءام دام بلا شد نگهت
گذر از اين دو قفس در يد زندانی نيست
برق چشم دو نگاهت چو فريبم دادند
مطمئن باش كه جز سفره تو خوانی نيست
اي فنا كرده حسرت تو بيا دستم گير
ماه من نور رخت پرتو پنهانی نيست
قلم افسرد و مركب ننوشت و خشكيد
چشم خشكيده دل را ره درمانی نيست
گر چه از عشق تو گويم همه شب در همه حال
همچو منصور گرفتار تو حيرانی نيست

دل تنگم
06-05-2008, 19:50
سپیده دم

بیا در انتظار تو من عاشق سپیده ام
در این جهان بیکسی چه رنجها کشیده ام

به یاد تو چه روز و شب به گریه و بهانه شد
چه تارها به نام تو به خواهشم طنیده ام

در این خزان بیکسی امید بی مثال من
به خلوت شبانه ام به وصل تو رسیده ام

جوانیم به نام تو شده تباه و خسته ام
به پای خسته ام نگر که در پی ات دویده ام

دو چشم پر زاشگ من فدای چشم مست تو
چه طعنه ها من از برای دیدنت شنیده ام


فدای چشم نرگست نظر به حال من نما


کمان قد من نگر که در غمت خمیده ام

magmagf
07-05-2008, 04:42
يك نفر هست كه از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرامي‌خواند
گرمي لهجه باراني او
تا ابد توي دلم مي‌ماند

يك نفر هست كه درپرده شب
طرح لبخند سپيدش پيداست‌
مثل لحظات خوش كودكي‌ام‌
پر ز عطر نفسشب‌بوهاست‌

يك نفر هست كه چون چلچله‌ها
روز و شب شيفته پرواز است
تويچشمش چمني از احساس
توي دستش سبد آواز است

يك نفر هست كه يادش هر روز
چون گلي توي دلم مي‌رويد
آسمان، باد، كبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمين مي‌گويد

دل تنگم
07-05-2008, 06:30
نمیشه یه شب به خاطر نبودنت گریه نکنم


نمیشه یه شب به یاد خنده هات خسته و افسرده نشم

می شه هرشب برای شنیدن صدات یه وجب ازت دوربشم
می شه هرشب که تو هرشب کنارمی لحظه ها رو دنبال کنم
می شه یاد هر شب و هرشب تا صحر خدا رو صدا کنم
نمی شه با هم کنار هم یه شب و تا صحر بدون اخم گذر کنم
می خوام از سکوت بی وقفه تو تو غبار لحظه هام بشینم و حرف بزنم
می خوام از روی جنازه های دل سوخته آدمای شهر کوچ کنم
می خوام از کنار تو عشقم و یه یه جوری با نگات طاق بزنم
می خوام از روی گونه های خیسم برات از اشکام دریا بسازم
می خوام از بلند ترین قله دنیا داد بزنم

عزیز ترین دوستت دارم

دل تنگم
07-05-2008, 22:35
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را
گر چه پاییز نشد همدمو همسایه ی من


به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
به که گویم که تو باران زمستان منی


همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند
به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما
به که گویم که تو عمری مه تابان منی

دل تنگم
07-05-2008, 22:37
بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم
اگر چه می دانی که در غریبی زیستم
مثل رودی بستر این خاک طی کرده ام
تا بفهمم عاقبت در جستجوی کیستم
روبروی آینه شب تا سحر غم می خورم
تا بفهمم عاقبت سایه ی گم گشته ی کیستم
اگر چون کبک می خوانم اگر چون کوه خاموشم
صدای توست در فکرم خیال توست در ذهنم

دل تنگم
07-05-2008, 22:44
اگه مغرورم اگه زخمی و خسته ام تو ببخش

اگه دورم اگه زندونی و بسته ام تو ببخش

تو ببخش که این همه فاصله ها از من تنهاست
این همه فاصله ها مثل یه گریه تو شب بلند یلداست

تو ببخش که بی خبر از تو گذشنم واسه رفتن
نمیدونی که چه سخته حرف دل با تو نگفتن

تو ببخش ترانه هام بدون تو دارن می پوسن
نمیدونی بعد تو شعرای من چقدر عبوسن

تو ببخش عزیزترینم این منو این تن مغرور
این منی که با غرورش شده از تو به خودش دور

دل تنگم
08-05-2008, 00:11
تموم این ستاره ها، نذر تو و نگاه تو





تموم گریه های من، بدرقه ی یه آه تو





رنگ تو، رنگ آرزوست! بانی التهاب من





بیا و هر لحظه بیا، تولحظه های خواب من





خالق سادگی تویی! معجزه ی همیشگی





دست منو محکم بگیر، تو این شبای خستگی





بلور خوش رنگ شبی، وقتی که شب نشین، منم





با تو به دیوار جنون، رنگ ترانه میزنم





فاتح قلب آسمون! تکیه بزن به شونه هام





واسه یه بارم که شده بگو هنوز ترو میخوام





تکرار این احساس خوب، کار همیشگی ماست





ترانه، آغاز تو نیست! ترانه، تکرار شماست





دوباره باز از سر نو، عاشق تو میشم وبس





عشق تو شور بودنه مثل نیازم به نفس





همزاده ی ستاره ها میلاد تو آغاز ماست





همیشه بی ستارگی، تعبیر خواب عاشقاست

دل تنگم
08-05-2008, 00:13
بهترین روز دیدن تو بهترین حرف گفتن از تو


زندگی هستی و بودن یعنی خواستن خواستن تو





بهترین خاطره از تو یادگار عمر من تو


دورترین راه واسه من کمترین فاصله از تو





پرسیدی از عشق اول فقط از رو بچگی بود


چی بگم از عشق دوم اون هم از رو سادگی بود





دلم عادت غریبی به هوای عاشقی داشت


عشق سوم اومد از راه رو هوا زد دلم رو برد





عشق بعد از سر لج بود چند صباحی بو د و بس بود


وقتی از سرم بدر شد دفع صد بلا و شر شد





اما تو، تو آخرینی عزیزم عزیزترینی


همه دنیا یه طرف تو یه طرف که بهترینی





خواستنی ترین وجودی زندگی بود و نبودی


میمیرم اگه یه روزی بگی عاشقم نبودی

دل تنگم
08-05-2008, 00:22
دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشيده
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده

از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکيده


لفظی فصيح شيرين قدی بلند چابک
رويی لطيف زيبا چشمی خوش کشيده


ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده


آن لعل دلکشش بين وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده


آن آهوی سيه چشم از دام ما برون شد
ياران چه چاره سازم با اين دل رميده


زنهار تا توانی اهل نظر ميازار
دنيا وفا ندارد ای نور هر دو ديده


تا کی کشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزی کرشمه‌ای کن ای يار برگزيده


گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ
بازآ که توبه کرديم از گفته و شنيده


بس شکر بازگويم در بندگی خواجه
گر اوفتد به دستم آن ميوه رسيده

دل تنگم
08-05-2008, 00:27
تو این شب غریب کسی به فکر ما نبود
تو این دیار بی کسی هیچ کس دل سوزمون نبود
حالا تو هم تنهام نذار
نذار که تنها بمونم
تو این شهر شلوغ چه کار کنم
نمی دونم
ولی این و یادت باشه هر جا باشی
دوست دارم
حتی اگر هم یادی از من نکنی بازم می گم
دوست دارم
خدانگهدار عزیز خوشت باشه که هستی
چون دوست من تو هستی
برات دعا می کنم
برات دعا می کنم
یک چیزی تو دلم هست میگه بازم می ایی
خدا کنه درست باشه دل میگه می ایی
گر چه نزدیکم بهت ولی دلم تنگه برات
نمی دونم چه کار کنم
دوسِت دارم
دوسِت دارم...

دل تنگم
08-05-2008, 01:00
حاشا مکن عشقتُ از چشم تو پیداست


چشمانِ تو لبریز ِاز عشق و تمناست


این لحظه ها شاید دگر هرگز نیاید


عمر ِمن دیوانه تا فردا نپاید


آیینه ی چشمانِ تو می گوید از عشق


رویِ لبِ شیرین تو امّا و شاید


من تک درختِ صحرایِ دورم


خورشیدِ من محتاج ِنورم


تو می توانی تا مثل ِباران


بر من بباری عشق ِمن، تا من بمانم


همچون پرستو، تو ای مسافر


در سایه یِ عشقم بمان، من سایبانم


تن خسته ای لبریز ِخواهش


در حسرتِ دست نوازش


یا زندگی بر من ببخشا


یا ریشه ام سوزان به آتش


من عاشقم عاشق ترینم


عاشق ترین مَرد زمینم


در چشم من خود را ببین


حرفی بزن ای نازنین،


ای اولین ای آخرینم

دل تنگم
08-05-2008, 02:55
آمدم تا مست و مدهوشت كنم اما نشد

عاشقانه تكيه بر دوشت كنم اما نشد

آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی

گريه تلخی در آغوشت كنم اما نشد

آرزو كردم كه يك شب در سراب زندگی

چون شراب كهنه ای نوشت كنم اما نشد

نازنينم، نازنينم يا تو هرگز نرفت از خاطرم

آمدم تا اين سخن آويزه گوشت كنم اما نشد

شعله شد تا به دل خاكستر احساس تو

لحظه ای رفتم كه خاموشت كنم اما نشد

بعد از آن نامهربانيهای بی حد و فزون

سعی كردم تا فراموشت كنم اما نشد

دل تنگم
08-05-2008, 03:06
هر کاری کردم که تو را گم کنم از خاطره هام

به در بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظه هام

خاطراته ی با تو بودنُ چه جوری فراموشش کنم

دلی که تو آتیشش زدیُ چه جوری خاموشش کنم

جای نگاهتُ پر نکرد هیچ کَسی با هرچی که بود

انگاری تو خون منی، تو پوست و گوشت و تار و پود

دروغ نمی گم، بعدِ تو خیلی ها رفتن، آمدن

امّا توی نگاه من هیچ کدومش، تو نشدن

ُُُُُُفکر نکنی ازت می خوام بیایُ بامن بمانی

این ها را گفتم که فقط صداقتم را بدانی

من عاشقت می مانم من عاشقت می مانم

دل تنگم
08-05-2008, 03:07
آسمان ابريست
و دلم باراني
و نگاهم بي تاب
چو شبي طوفاني
من دلم مي خواهد
لب ايوان تو امشب
بنشينم تا صبح
دفتر خاطراتم را
بنويسم با شعر
جامعه اي جنس بلور
بكشم بر تن عريان نسيم
من دلم مي خواهد
خوابهايم پر پرواز كبوتر باشد

اشكهايم
پر بي رنگي آب
من دلم مي خواهد
تا دبستان بدوم ، مثل قديم
دفترم پر شود از مشق وحساب
دوست دارم

بنشينم لب چينه
و دو دستم برسد
تا گل سرخ ته باغ!
و دلم مي خواهد
به گلابي هاي باغچه ی همسايه
دستبردي بزنم!
و چه اندازه دلم
بادكنكي مي خواهد
تا مرا
تا در دروازه دنياي خيال
روي بالش ببرد

و در اين صبح قشنگ
دل ديوانه من
حجر الاسود چشمان تو را ميطلبد
من دلم مي خواهد
لب ايوان تو امشب بنشينم تا صبح
ياس پرپر كنم ...

دل تنگم
11-05-2008, 06:04
به خانه می رفت.
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود.
چیزی دزدیدی؟
مادرش پرسید.
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت.
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد.
به دنبال آن چیز٬
که در دل پنهان کرده بود.
تنها مادربزرگش دید٬
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش٬
و خندیده بود.

"شادروان حسین پناهی"

دل تنگم
11-05-2008, 07:18
ای عشق جوانه کن بهار است
هر شاخ کهن جوانه دار است

شد غرق شکوفه سیب و دل نیز
حوای همیشه بیقرار است

سر سبزی نیم لحظه من
سبزینه هفت سبزه زار است

ای عشق شکفتنم بیاموز
دل غنچه باغ انتظار است

بیهوده مگوی کیست معشوق
او چشم و چراغ روزگار است

شهر تن و شهر جان ما را
بسپار به او که شهریار است

تا دیده بر او فتاد کاین کیست
دل گفت که یار یار یار است

ای عشق بدین مجال کوتاه
زین بیش مرا چه اعتبار است

برخیز و کمند خود رها کن
دریاب که آخرین شکار است

ای عشق بسوز هستیم را
با یک نگهش که شعله وار است

خاکستر من به راه او ریز
بر گوی که بر منش گذار است

بر گو که به دولت قدمهات
از منت هر چه هست وارست.

دل تنگم
11-05-2008, 07:20
دوستت میدارم و بیهوده پنهان میکنم
خلق میدانند و من انکار ایشان میکنم

عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم

دست عشقت بند زرین زد به پایم این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان میکنم

سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن آتش فروزان میکنم

دیده بر هم مینهم تا بسته ماند سر عشق
این حباب ساده را سرپوش طوفان میکنم

این من و این دامن و این مستی آغوش تو
تا چه مستوری من آلوده دامان میکنم

دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای
نعمت وصل تو را اینگونه کفران میکنم

ای شگرف ای ژرف ای پر شور ای دریای عشق
در وجودت خویش را چون قطره ویران میکنم

تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم

زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هر چه میخواهی بگو آن میکنم آن میکنم

دل تنگم
11-05-2008, 07:23
گریه های شبانه من
ارزانی نگاه های عاشقانه تو باد
از امروز تا فردا و فرداها
باز هم من هر روز
روی جاده های مه گرفته انتظار
به انتظار تو خواهم نشست
می دانم که روزی تو باز می آیی
تا آن روز
ای سبز ترین خاطره من
چشمانم را به احترامت نخواهم بست

malakeyetanhaye
11-05-2008, 20:13
می‌دانی
تنها دلیل این‌همه دیوانگی‌هایم
این‌ست که نمی‌خواهم
مدیون و گناه‌کار
روزی کشیده شوم
به دادگاه آرزوهایم‌!

malakeyetanhaye
11-05-2008, 20:14
سال‌هاست که گم شده‌ام
و نیست تک ستاره‌ای!
نشانه‌ای ندارم
تو اگر همانی که باید،
مرا پیدا کن!

malakeyetanhaye
11-05-2008, 20:15
نشسته در تاریکی غم
و ساعت‌هاست عاشقانه
خیره شده به ماه.
انگار تمرین می‌کند
دوست داشتن را
بدون حس زیبای تعلّق!

دل تنگم
12-05-2008, 03:13
بودی و نبودم


بودم و نبودم

بودم و برایت بد بودم

بودم و هیچ بودم

بودم و غم بودم

بودم و اشک بودم

بودم و کاش هرگز با تو نبودم

هستم و کاش هرگز بی تو نباشم

دل تنگم
12-05-2008, 06:54
رودها در جاري شدن
و علفها در سبز شدن معني پيدا ميكنند...
كوه ها با قله ها
و درياها با موج ها زندگي پيدا ميكنند...
و انسان ها
و همه انسان ها...
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدايا، برمن رحم كن
بر من كه ميدانم ناتوانم رحم كن!
باشد كه خانه اي نداشته باشم!
باشد كه لباس فاخري بر تن نداشته باشم!
باشد كه حتي دست و پايي نداشته باشم!
اما نباشد،
هرگز نباشد،
كه در قلبم عشق نباشد...
هرگز نباشد

malakeyetanhaye
12-05-2008, 11:44
ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم
نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم
پیش ز ما جان ما خورد شراب الست
ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم
خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت
ما همه زان جرعه‌ی دوست به دست آمدیم
ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت
ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم
شست درافکند یار بر سر دریای عشق
تا ز پی چل صباح جمله به شست آمدیم
خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک
ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم
دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت
گفت شکست آورید ما به شکست آمدیم
گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق
گرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم
عطار

malakeyetanhaye
12-05-2008, 11:48
مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی وز جام باده کام دل بیقرار جوی اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست با دوستان نشین و می خوشگوار جوی گر وصل یار سرو قدت دست می‌دهد چون سرو خوش برآی و لب جوبیار جوی فصل بهار باده گلبوی لاله گون در پای گل ز دست بتی گلعذار جوی از باغ پرس قصه بتخانه‌ی بهار و انفاس عیسوی ز نسیم بهار جوی ای دل مجوی نافه‌ی مشک ختا ولیک در ناف شب دو سلسله‌ی مشکبار جوی خود را ز نیستی چو کمر در میان مبین یا از میان موی میانان کنار جوی خواهی که در جهان بزنی کوس خسروی در باز ملک کسری و مهر نگار جوی بعد از هزار سال که خاکم شود غبار بوی وفا ز خاک من خاکسار جوی هر دم که بی تو بر لب سرچشمه بگذرم گردد روان ز چشمه‌ی چشمم هزار جوی خواجو اگر چنانکه در این ره شود هلاک خونش ز چشم جادوی خونخوار یار جوی

malakeyetanhaye
12-05-2008, 11:49
در ره عشاق نام و ننگ نیست
عاشقان را آشتی و جنگ نیست
عاشقی تردامنی گر تا ابد
دامن معشوقت اندر چنگ نیست
ننگ بادت هر دو عالم جاودان
گر دو عالم بر تو بی‌او تنگ نیست
پیک راه عاشقان دوست را
در زمین و آسمان فرسنگ نیست
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیست
کار ما بگذشت از فرهنگ و سنگ
بیدلان عشق را فرهنگ نیست
راست ناید نام و ننگ و عاشقی
درد در ده جای نام و ننگ نیست
نیست منصور حقیقی چون حسین
هر که او از دار عشق آونگ نیست
شد چنان عطار فارغ از جهان
کسمان با همتش هم سنگ نیست
عطار

دل تنگم
12-05-2008, 21:34
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه

خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه

خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره

خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن

خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه

خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون

خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
چقدر قشنگه اما واسهی کسی شکستن

خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت

خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه

خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی

خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم
انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم

دل تنگم
13-05-2008, 15:56
اي چشم هاي تو ديواني از غزل
تقديم چشم تو داماني از غزل

با هر نگاه تو در خانه ي دلم
ناخوانده مي رسد مهماني از غزل

لبريز مي شوم از عاشقانه ها
وقتي كه بي زبان مي خواني از غزل

ديوانه مي كند شعر نگاه تو
زيباي من چه ها مي داني از غزل؟

در شوره زارغم مي مرد شعر من
چشم تو آمد و باراني از غزل

دل تنگم
13-05-2008, 16:01
مدّ چشمت بی شتابم می کند
موج این دریا حبابم می کند

جذبه ی چشمان مخمور شما
حالتی دارد که آبم می کند

باز لبخند تو می گوید بیا
باز می آیم، جوابم می کند

قحط بارانم، کویری تشنه ام
این عطش روزی سرابم می کند

آی آدم! من که آهن نیستم
نی مزن، نایت کبابم می کند

ناله کم کن، ناله کم کن ای غریب
حال محزون تو خوابم می کند

سخت سختم کوه فولادم اگر
آتش عشقت مذابم می کند

مانده ام سر گشته در یک انتظار
تا غمت کی انتخابم می کند

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:14
کوه‌های شبیه نقاشی
سو سوی لامپ خانه‌ای دور از جاده
از پشت شیشه‌ی اتوبوس
به قرص ماه خیره می‌شوم
آیا این‌ها شعری عاشقانه می‌شوند
برای هدیه‌ی فردا به تو؟

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:15
آنگاه در لباس گل از جو در آمدی
شب بود پس به هیات شب‌بو در آمدی
می‌خواستی بپیچی گل کافیت نبود
با باد صبحدم به تکاپو در آمدی
آهویی آمد آب بنوشد تو را گرفت
با عطر خویش در تن آهو در آمدی
پس دشت دشت دشت گذشتی و ظهر با،
آب از رگان مرده‌ی آهو در آمدی
من سنگ بودم آب که آمد مرا گرفت
با جان من به شکل پرستو در آمدی
در آسمان - گرفت کسی مان شکار کرد
ابری دهان گشود و تو آن تو در آمدی
من بر زمین چکیدم و تو سال‌ها گذشت
تا با هجوم مه به هیاهو در آمدی
عصری مهت نشاند دوباره به کتف من
با دست رشد کردی با مو در آمدی
وقت غروب باز من و تو جدا شدیم
با جنگل مبارک گردو در آمدی
با شاخ و برگ درد شدی درد سر شدی
با میوه‌ات به شیشه‌ی دارو در آمدی
شب شد، درخت ماندی نه مه شدی نه ماه
نه در لباس یک گل شب‌بو در آمدی
سیدرضا محمدی

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:16
یک ‎ربع دیگر، پشت پرچین، لحظه‎‌ی‎ دیدار
کفش سفید راحتی، پیراهن گل‎دار
شاید بیاید از همین‎ ور، با همان لبخند
شاید که من دستی بلرزانم بر این گیتار
من یاس‌ها را می‎‌شناسم، هیچ یاسی نیست
کاین گونه عطرش را بپاشد بر تن دیوار
با گیسوانش، خواب خیس ابرها در دشت
یا نه، غباری زرد در آغوش گندم‎زار
او با صدای کفش‌هایش پشت آلاچیق
می‌آید و پر می‎کشند آن دسته‎های سار
من با همین گیتار، مثل کولیان دشت
بسیار نام عطریش را خوانده‎ام، بسیار
شب‌های موج یاس‌ها در غرفه‎های خواب
شب‌های چشم باغ‌ها در خواب و من بیدار
دلتنگ، پشت شاخه‎های بید، چون مجنون
سرمست، در پس‎ کوچه‎های عشق، چون عطّار
چون قطره اشکی تا شوم بر گردنش آویز
چون لکه ابری تا شوم بر شانه‌اش آوار
یک‎ ربع دیگر، در میان جاده، سرخ و سبز
رقص گل پیراهنش در لحظه‎‌ی دیدار
شهرام محمدی (آذرخش)

دل تنگم
15-05-2008, 03:21
من تو باشم .. تو .. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .. بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکو بم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

دل تنگم
15-05-2008, 03:23
من که هنوز چیزی نگفتم
که تو طاقتت تموم شد

باقی شو بگم می بینی
گریه هات کلی حروم شد

حال من خیلی عجیبه
دوست دارم پیشم بشینی

من نگاهت بکنم تو٬
تو چشام عشقُ ببینی...

اولش گفتم یه حسه
یا یه احترام ساده

اما بعد دیدم که عشقه
اخه اندازش زیاده

تو بازم طاقت اوردی
مثل پونه ها تو پاییز

سر نوشت تو سپیده
ماجرای من غم انگیز

دل تنگم
16-05-2008, 02:17
بي تو از آخر قصه ها مي ترسم
باور کن هنوز هم
مي شود به پاکيِ قصه هايِ تو هجرت کرد

تو بخواهي هنوز هم مي شود
به کوچه ي پاکِ پروانه برگشت
باران که ببارد همان کوچه ی کوتاهِ بي کبوتر
کفافِ تکامل ِ تمام ِ ترانه هامان را می دهد
بيـــــا، بيا،
و لحظه اي کنار فانوس نفس هاي من آرام بگير
بيا
و امشب را بي واسته ي سکسکه هاي گريه کنارم باش
مگر چي ميشود يک بار، فقط يک بار
بي پوشش پرده ي باران تماشایت کنم
چه مي شود....

"دوست دارم"

دل تنگم
16-05-2008, 02:28
طرح چشمان قشنگت
در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت
در قفس ، غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم
بی تو در دریای مستی
ساحلم شو،
غرق گشتم بی تو در دریای مستی
خیال کردم بروی
میروی از یادم
تو رفتی و نرفت چیزی از یادم
تو رفتی تازه عاشق تر شدم من
از اونی هم که بود بدتر شدم من
صبح تا شب این شده کارم
که واسه ی چشات بیدارم
تو خدای عاشقایی؛
تو تموم کس و کارم
تو به داد من رسیدی
وقتی تنهاییمُ دیدی
تو نذاشتی برم از دست
اگه چیزیم هنوز هست
نازنینم امید شیرینم من به جز تو کسی نمی بینم
از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
به جز دستای گرمت، من آغوشی ندیدم
زندگیمُ به پای تو دادم
اون روزها رو نمیره از یادم
نازنینم برس به فریادم

magmagf
16-05-2008, 08:39
من از تمام تیر چراغ برقهای شهر ....

من از تمام شبهای بارانی ...

و از تمام ((توی)) نا تمام خود...

کمی کینه دارم....

ولی تو خوب می دانی ٬ کینه ام عاشقانه است!!!

magmagf
16-05-2008, 08:42
_ آ
_ غوش
دو بخش است
شبيه دست هاي گشوده ي من

magmagf
16-05-2008, 08:43
من بیدم و تو باد

چقدر با ترانه ی چشمانت برقصم

تا باور کنی عاشقم

magmagf
16-05-2008, 08:49
یکی یکی

پله ها را بالا می آیم

اولی

دوستت دارم

دومی

دوستت دارم

سومی

دوستت دارم

در را که باز می کنم ...اما

حالا سال هاست

دسته گلی در گلویم

گیر کرده است

magmagf
16-05-2008, 08:49
خوش به حال زمین

هنوز عاشق است !

دانه می گیرد

جوانه هدیه می دهد

آغوش به برف می گشاید و

لبخند سبزه ارزانی می کند

با این همه سیم خاردار

که تکه تکه اش کرده است ...

دل تنگم
16-05-2008, 20:57
نذار بهت عادت کنم ....جدایی سخته گل من
یه روز تو از این جا می ری ...می شکنه تنها دل من
نذار بهت عادت کنم ...دچار یعنی موندگار
تو که نمی مونی پیشم ...داغتو رو دلم نذار
نذار بهت عادت کنم ...تا که جدایی سخت نشه
نهال عشقو بسوزون ...تا که یه روز درخت نشه
ما که بهم نمی رسیم ..حتی توی خواب و خیال
قسمت ما یکی نشد ...حتی توی فنجون فال
نمی شه این پله ها رو دوتا یکی کرد و رسید
دیواره سنگه بینمون نمی شه دیوا رو ندید ...
نذار بهت عادت کنم .......
جدایی سخته گل من .....!!!!

دل تنگم
16-05-2008, 21:11
هیچ چبز نگفتم
تا در انزوای شبگریه ها گُمت کنم ...
اما تو در من پیدایی
و من تازه خود را پیدا کرده ام ...
گویی فراموش کردنت
محالیست نا ممکن
پس باید که خود را عادت دهم
به هجوم گا ه و بی گاه خیالت ....!!!
هنوز هم دوستت دارم
و منکر نمی شوم
که درون من از تو غوغاست
اما ... بهانه ی ترانه هایم ....
من دیگر با تو بودن را نمی خواهم ...!!!!
اما آخر...
با چه زبان می توان از تو گسست..
از تو گریخت..
به چه باید دل بست..
به که باید پیوست
تا توانی باشد
تا شود از تو گسست

دل تنگم
16-05-2008, 22:58
به مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیـائی بـه حـــی

مگــر در سرت شـور لیــلی نماند؟
خیالت دگـــر گـشت و میلی نمـاند؟

چو بشـنید، بیـچـاره بـگـریست زار
کـه ای خواجـه دستـم ز دامــن بـدار

مـرا خــود دلـی دردمند اسـت ریـش
تو نیزم نـمـک بر جـراحت مــریـش

نه دوری دلیـل صبــوری بـــود
که بسـیـار دوری ضــروری بـــود

بـگفت ای وفـــادار فـــــرخـــنده روی
پیامــی کـه داری بـه لیـلـی بـگوی

بگفتا مبــر نـام من پـیـش دوســت
که حیفسـت نـام مــن آنـجـا که اوست

دل تنگم
16-05-2008, 23:04
تحمل کــن عزیز دل شکسته

تحمل کن به پای شمع خاموش

تحمل کن کنار گریـــــه مــــن

به یاد دلخـوشی های فـرامــوش

جــهـان کوچک من از تو زیباست

هنوز از عـطـر لبـخـند تو سرمست

واسه تکــــرار اسم سـاده توست

صدایی از من عاشق اگـر هسـت....

دل تنگم
16-05-2008, 23:37
دامـن کشـان ز دیده مـن می روی به ناز
اما بـه دوسـتی قسم، از دل نـمـی روی
با ســرگـرانی از بر مـن مـی روی، ولـی
دانـم ز یار غمـزده، غــافـل نـمی روی

_______________________________

رفتی ؟ برو که اشک منت توشه راه باد
خـرّم بــمــان! به دستِ دعــا می سـپارمت
هر جا کـه می رسی ز مــن خسته یاد کن
هر جا که می روی به خــدا می ســپارمت

دل تنگم
17-05-2008, 00:00
تو را خواهم، اگر چه خود پرستی
به زیر بالِ پروانه نشستی
به هر لحظه که این را با تو گفتم
پریشان دیدمت، از جای جستی

برای خود پری از نور ساختم
سراسیمه به راهی دور تاختم
چنان پرواز کردم تا رهی دور
تو را دیدم ولی هیهات کور یافتم

به هنگام وصالم آهنگ نواختی
تو را دیدم برایم شعر ساختی
به من گفتی برو اینک ز یادم
بگفتم دیر است مرا در دام انداختی

دل تنگم
17-05-2008, 00:27
یک جام ِ پُر از شراب دستت باشد

تا حالِ من ِ خراب دستت باشد

این چند هزارمین شبِ بی خوابی ست

ای عشق، فقط حساب دستت باشد

magmagf
17-05-2008, 05:11
سلام

یک بار دیگه تذکر می دهم دوستان

در فاصله زمانی کوتاه بیشتر از 5 پست پشت سر هم ندهید .
مثلا 5 تا شعر هم الان ندهید یک ساعت بعد دوباره 5 تا شعر دیگه !!!!!!


ممنون

magmagf
17-05-2008, 05:20
امشب
شعري نخواهم نوشت

بيست و سومين شمع را
براي تولدت روشن ميكنم
و پرهايم را طواف ميدهم
بر گرد آتشي كه تــــو در جانم روشن كرده يي

بيست و سه تكه خاكستر كوچك كافي است
تا پر سوخته حرمت پيدا كند.

جشن تولد توست
و من
بيست و سه بار به دنيا مي آيم و خاكستر مي شوم
تا راز حضور تو را بدانم.

ققنوسم من امشب!

magmagf
17-05-2008, 05:22
من در این کلبه ی چوبی که همه

جای جایش آغشته به عطر تن توست

و در این لحظه که آمیخته است

عشق با هر نگه ساده تو

قلبی از عاطفه را، چشم پر خاطره را

به تو خواهم بخشید

تو که در این صبح سپید

چشم دوخته ای بر رخ من

و مرا می خوانی با صدایی که آمیخته است

به گل و سبزه و نور

...من تو را تا به ابد

تا زمانی که این قلب میل به تپیدن دارد

نازنینم

دوستت خواهم داشت!...

دل تنگم
18-05-2008, 02:51
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

بیمار خنده های توام بیشتر بخند!

خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب
_________________


چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چو موج خون فشان دارد

دل تنگم
18-05-2008, 02:53
آوازعاشــقانه ی ما درگــلو شکــــست
حق با ســکوت بود،صـدادرگلوشکست

دیـــگر دلم هــوای ســـرودن نمی کند
تنـــها بهـــــانه ی دل ما درگلوشــکست

سربسته ماند بغــض گره خورده دردلم
آن گریه های عقده گشادر گلو شکست

ای داد، کــــس به داغ دل باغ دل نــداد
ای وای ،های های غرا درگلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ،خواب بود
خوابم پرید و خاطره هـا درگلو شکست


بادا مبــاد گــشت و مبـــادا به باد رفت
آیا زیــاد رفت و چـــرا درگــلو شکـست

فرصت گذشت و حرف دلـم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعــــا درگلو شکست

تا آمــــدم که با تو خـــداحا فــــظی کنـم
بغضــم امان نداد و خدا درگــلوشـکست

دل تنگم
18-05-2008, 02:54
در کنج غم، نصـیبِ من از عشـق ِ رویِ او


جز درد و رنج و گریه ی بی اختــــــیار نیست




دردا که بـا خبـــــر ز دلِ بی قـــــــرار ِ من


آن مایـــه یِ قـــــرار ِ دلِ بیــــــقرار نیست




عمــــریست کز فــــراق، سراپا در آتشـــم


بیمـــار و رنج دیده و تب دار و تشـنه کام




گفتــــم که عقــل نان نیـــــالایدم به ننگ


اکــنون اســیر ِ عشـــقم و ننگ آیــدم زنان




بیچاره دل، که تا رسد آن نازنــین به من


از شوق می تپــد که به پایــــش در اوفــتد




گویم دلا که پای در آتــش چه می نــهی؟


دل جهــد می کــند که مگــر با سر اوفــتد




ازعشق ِ من به کوچه و بازار قصه هاست


امــــروز شــــهر پرشــده ازگفـتگویِ من



ازبس که شب زدست غمش ناله می کنم


همسـایه شِکوه می کند از های و هویِ من




بی او نه دیده پنــد پـــذیرد، نه دل قــرار


با او نه تابِ شوق و نه یارایِ دیدن است

دل تنگم
18-05-2008, 02:59
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش

چنان خرســـند بنشـــیند که پنــــــدارند آزادش



نمی گویم فراموشــش مکن گاهی به یاد آور

اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش



دلم درآتش است ازعشق و من آسوده ام ازغم

که می دانم محبت می رسد روزی به فریادش!

magmagf
18-05-2008, 22:36
قرارمان

در پس التهاب لحظه ها
در انتهای راه ها

در همه جا

وهیچ جا





در چمن روشن کوه

در آواز کبک عاشق

در ریشه گل و گیاه





مهربانم

قرارمان یادت نره

منتظرم

magmagf
18-05-2008, 22:38
در سبز چشمت

لانۀ عشقم

جاودان باد

خورشید من

افتخار میدهی

این دور رقص را

بر بازوان پر حسرتم؟

magmagf
18-05-2008, 22:45
باران دلیل ِ خنده های تو بود
وقتی که شانه به شانه ی دلم قدم می زدی
و من اشکهای شوقم را پنهانی پاک می کردم
آری تو نمی دانستی
چه لذتی دارد تنهایی ِغمنامه ی این دل را با خنده های ناز تو شکستن

دل تنگم
19-05-2008, 00:14
یارا دلم کسی به غیر رخت را نظر نکرد

غم ها بدیدم و غم زدگان ر ا خبر نکرد


گفتم به رسم دلبری امشب مرا تو مهمان باش
افسوس دمی به کلبه فقیرانه قلبم گذر نکرد



هر دم خیال روی چو ماهت به جان افتاد
صبر از کفم ربود و ز جانم حذر نکرد


دلدار من شدی و به خوابم نیامدی
گویی شب وصال دلم را سحر نکرد

دل تنگم
19-05-2008, 00:42
اي يار من، دلدار من، اي مونس و غمخوار من


تا كــي تمنايت كنم، اي غايت افكــار من



از هر كه پرسيدم نشان، دادم نشاني بي نشان


رحمـي نما بر حال من اي دلبـر و دلدار من



ترسـم نيائي سوي من آشفتـه گردد روي من


اي خسرو دور از نظر اين حال و اين احوال من



هر جمعـه مي آئي ز در بر من نما يك دم نظر


آشفتــه روي توام فالي بزن در كــار من



شايد نبيــنم روي تو، ره مي برم بر كوي تو


فرمان بده جانم ستان اي سرور و سالار مـن



ديدم كه مي آيي زدر، كردي دمي بر من نظر


در خواب چون اين ديده ام اي بهترين ابرار من



دور از خيالم نيستــي، جانم فداي جـان تو
اي صاحـب تيغ دو سر اي مخزن اسـرار من

دل تنگم
19-05-2008, 00:49
گل عشق را در دست ميگيرم

و هي زير لب زمزمه ميکنم

دوسم داره .... دوسم نداره...

با ترس تک تک گلبرگهارا يواش يواش ميکنم

و همچنان زمزمه ميکنم ...

براي ادامه دادن مردد هستم ، ولي نه

ميترسم!! چشمهايم را بسته نيت ميکنم "دوسم داره"

و همه ي گلبرگ ها رو يهو ميکنم

دل تنگم
19-05-2008, 01:40
مي خوام خراب تو بشم
منو خرابم نكني
قصه خواب تو بشم
با غصه خوابم نكني
مي خوام كه مال من بشي
منو جوابم نكني
شهر خيال من بشي
قصد عذابم نكني
لبريزي از نا باوري
آينه باورت مي شم
اگه بخواي پر بكشي
خودم بال و پرت مي شم
روياي آفتابيمو
از من نگير اي نازنين
تولد دوبارمو
از قوت عشقت ببين
تو دل تنگت هر چيه
بريز رو زخم دل من
از تو به خود رسيدنه
مي خوام بشه حاصل من

malakeyetanhaye
19-05-2008, 10:11
در سیاهی شهرها به شتاب گام بر می دارم
شهرهایی از آن دیگران
چه مردمانی که آرزو هایی پنهان به خانه می برند
و خانه هایی که پشت کرده اند به هم خیابان ها
چه پاهایی که سبک گام برداشته اند و
سنگین برگشته اند
تا چه بنویسم بر خواب یا بیداری
در چشم های که زندگی اش را همه جا حاشا می کند
ستاره ی مرموزی که به آن چشم می دوزم تا گم نشوم
چقدر صدف های خالی
چقدر دریا به آسمان مانده است
این روزها کمی گرفته ام
از عطر تو وهراس گنجشک ها که در صدایم نیست
چه بگویم وقتی به شعر بر می گردم و تو را با من نمی بینند
جزیره ای که کشتی طوفان زده ی مرا از آن گریزی نیست
خاکی ام که از باران نمی گریزم
آهویی شعله ورم اگر تو نباشی
ماهی ای بیرون افتاده از آبم و
تو ـ ماه من ـ
پولک
پولک
از اندامم لیز می خوری می افتی پایین∙
سر سطری که شب هست و
ماه هست و
جهان
جهان کولی واژه هاست
هردم به رنگی می نشیند
در عشق من اما چیزی از گرمای جهان است
رها و شلنگ انداز
پا بر زمین می کوبد
می چرخد
می رقصد مثل گردبادهای جنوب
در چشمانت که دریاست حلقه می زنم
وبه تو بر می گردم
چون ماهیانی که هنگام تخم ریزی به ساحل بر می گردند
پرسه بر اندام تو می زنم
چونان که قاره ای است
در تو چنان سفر می کنم که بر جهان
راهی در کوهستان
جنگلی از ستون های افسون شده
بارویی از رنگ
و سرزمینی از نمک
چهره ات دریاچه ای نرم
که تصویر شکسته ی مرا تکرار می کند
نامت را چگونه جاری سازم که زیباتر شود این شعر
آن سان که ماه در آسمان زیبا می نشیند و
آفتاب بر نوک کوه ها
کجا بوده ام؟ کیستم؟ نامم چیست؟
بگذار تا نامم را عریان کنم
نام من می خرامد و
در پای تو بر زمین می نشیند
عشقی که با بهار نام تو آغاز می شود خزانی ندارد

malakeyetanhaye
19-05-2008, 10:19
یك نفر هیچ نبود آمد و لنگر انداخت
دل من رود نبود آمد و با دریا ساخت
یك نفر مختصر و ساده كه انگار (1)است
هیبت هیچ هزار این یك تك را نشكست
یك نفر بود ولی جای همه تنها بود
نم نمی‌ داشت كه عصیانگری دریا بود
یك اشاره به دل ثانیه شد مختصری
باز كرد از دل هر ثانیه یك لب شكری
پای این قصه از امروز به یك ماه كشید
ماه لرزید در اشگ من و یك راه كشید
راه با جاذبه همدست شد و عاطل ماند
یك نفر نه ،من شاعر (كه فقط عاقل ماند !!!)
الغرض كم كم از این پیله پریدن می‌خواست
دور باطل همگی زخم دریدن می‌خواست
یك نفرگفت چنان گفت كه دل باور كرد
پیله سوراخ نكرده هوس شهپر كرد
یك نفر هیچ نبود آمد و لنگر انداخت
آمد و رود بهم ریخت تب دریا ساخت

یك نفر هیچ نبود آمدو كم كم شد محو
عقل نحوی گرهی خورد از این گیجی نحو
- آب دریا شتكی زد . نه كه در خوابم ؟نه.
صورتش را به چكی زد . نه كه در خوابم ؟نه.
- چشم بردار از این قافله‌ی غوغایی
دست بردار از این فاصله‌ی رویایی

یك نفراز نفسش "بوی كسی می‌آمد "
كه بهشت از هوسش ملتمسی می‌آمد
بیخودی موج به هم می‌زد و دریا دریا
غزل انگار مرا می‌طلـبید از هر جــا
عاشقی امر به : تسخیردلم - صادر كرد
بر ملا می‌شدم از سـیـطـره‌ی مـولانا
گوئیا حضرت داود (ع)غزلخوانی داشت
که زمین چرخ زنان داد كلاهش به هوا
آن همه "ما"و "من "و "تو"به دل شعر و غزل
كرك و پر ریخت در این محشر دنیایی ما
یك نفربا دل خود قفل زمان وا می‌كرد
آسمان سجده بر این قامت معنا می‌كرد

یك نفرهیچ نبود و همه‌ی تنها بود
نم نمی داشت كه عصیانگری دریا بود
الغرض قصه نه یك روز و نه یك ماه كشید
ماه لرزید در اشگ من و یك راه كشید
راه دیدم كه همان یك نفر مذكور است
ناخدائی به خدائی خودش مستور است...

malakeyetanhaye
19-05-2008, 10:42
امروز ٬ زمان بر ضربان ِ دل ِ من تنظیم است ...
چون تورا می بینم
دیروز ٬ جهان بر سر ِ احساس ِ دلم درگیر است ...
چون تورا نشنیدم
فردا ٬ آسمان به بودنمان خوش بین است ...
چون تورا
از باغ جهان می چینم.

malakeyetanhaye
19-05-2008, 10:46
نبينم كسوف باشي


آبشاري باش از رحمت صدات

نجواي راز آميز بامداد

سكوت را كنار زن

و بشنو آواز چكاوك را

زمين را عاشق كرده

و ببين

رودي سبز و نا پيدا را

كه از زير درختان مي گذرد

در چمنزار خيس و تنبل

سحر سپيد گريسته

و كوه ها فقط

جادوي بيگانة تو را مي خواهند

براي تولد غروب

دل تنگم
20-05-2008, 00:44
به تو گفتم منُ عاشقت نكن، ديوونه مي شم


منُ از خونه آواره نكن، بي خونه مي شم


خطر كردي، نترسيدي، منُ دلداده كردي


تو كردي، هرچه با اين ساكتِ اُفتاده كردي

winter+girl
20-05-2008, 13:38
اگه بعضیا تکراری ان باید ببخشید من سرچ کردم نبوووده اما اگه مشکلی داشت بهم بگید شعر دیگه ای جاش بذارم

به دیدارم بیا ای یار كه من در بند پائیزم
مرا همخانه كن با خویش كه با عشق تو لبریزم
از این شبهای تكراری ببر من را به بیداری
رفیق فصل دلتنگی تو از دردرم خبر داری
همیشه وقت تنهایی تو یارو یاورم هستی
تو حرف اولم بودی تو حرف آخرم هستی
به دیدارم بیا ای یارم مرا لبریز خواستن كن
اگر میل سفر داری تو با من عزم رفتن كن
منو پر كن پر از خوابی كه با تو دیدنی باشه
نگاهم را تو فهمیدی .سكوتم را تو میشنیدی
ولی افسوس و صد افسوس كه حالم را نپرسیدی
تو از حال من عاشق پریشانی و ترسانی
نگاهم را تو فهمیدی. سكوتم را تو میشنیدی
ولی افسوس و صد افسوس كه حالم را نپرسیدی
ولی این را بدان هرگز تو عشقم را نفهمیدی

winter+girl
20-05-2008, 13:40
وقتی تو بودی
ســــکـوت آنــچنان زیبـــا بــود ، که می شد خــوشه های محبت را از خیال نام تو چیـد!
وقتی تــــو بــــودی ،
بــاور بــا تـــو بودن ،
تنها به خوابی می ماند که با نسیم صبحگاهی از آسمان خیالم به فراموشی سپرده می شد!
ولی وقتی بــروی !
شاید باور بــی تـــو بودن ،
نگاه سرد مرا به مهربانی یک دوســت بیشتر آشـــنا کــند

winter+girl
20-05-2008, 13:44
اینجا اسیر دستهای عشق ، هر لحظه بی تو رو به پایانم
هر لحظه دردی تازه ،دردی سرخ ، شاید به جرم اینکه انسانم
این زخمهای نا صبور اینجا ،چشم انتظار مرهمی از تو
با آنکه هرگز پر نخواهد کرد ، دستان تو خالی دستانم
من هستم و یاد تو این گوشه ، در گور تاریک اتاق خود
همدرد من ، هم گریه خوبم ، جاریست یادت توی چشمانم
انگشتهای مهربان تو ، آرام می رقصند و یک لحظه
می پیچد آهنگ سه تار تو ، در سرزمین تشنه جانم
با آنکه هرگز پر نخواهد کرد ، دستان تو خالی دستانم
این یک نفس را با تمام خود ، من عاشق چشم تو می مانم

آرسـام
20-05-2008, 13:49
و مي ترسيدم که تو باشي پشت قاب هاي تاريک نگاهم ! پشت آن غبار مه آلود جاده بي انتها ، و شايد سکوت کلاغ هاي سياه وحشتم را مي افزود و يا پرستويي خشکيده از سرما ، و يا آذوقه يخ زده يک سنجاب ، اينجا گرفتار وحشت و اضطرابم ، پايم ليز مي خورد روي يخ هاي سنگدل و قدم هايم لرزان و شکننده...

واي چه احساس غريبي ، سرما و سرما ، اما تبي داغ بدنم را آتش زده ، باز در اين سرما چاره سازم دستمال سرديست که نزد توست و بهاي آن شايد جان من است ، و تو تنها مي روي محبوب..........

بي رحمانه کار مرا ساختند همان چکاوک هاي غزل خوان ، همان هدهد خوش خبر و همان لبخند آفتاب...بيا و گوش کن سکوت اين بيابان سرمازده را، بيا و گوش کن سکوت يخ هاي تشنه را ، سکوت بادهاي کم حوصله را ، سکوت فرياد هاي مرده را ، سکوت مرا..........سکوت مرا......

آنقدر گفتم و گفتم که ناچارم نام غم را يدک بکشم و هر جا توقفي کردم مجال استراحي نباشد ، بار غم بر دوش مانده و ايستاده و خسته و بي يار.....

اما به اميد موج هاي خروشان مي رفتم ، به اميد صداي غزل هاي هزاران ، به اميد تن نازي گلهاي شقايق ، به اميد سرمستي چمن هاي جوان ، به اميد غرور رنگين کمان ، به اميد.....وه ! خنده ام گرفت ! دارم از اميد مي گويم ! تو چقدر ساده اي بي يار........چقدر ساده اي......

آرسـام
20-05-2008, 13:51
آمديم و سوختيم و از ما نفرتي بر جاي ماند...........

ديگر بس است.........

خاكمان كنيد........

winter+girl
20-05-2008, 13:55
دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بودو من ازچشمانت میخواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذرخواهی کرد
و نخواهی فهمیدکه بی تو این باغ پر از پاییز است

winter+girl
20-05-2008, 14:30
شب هم وقت مناسبیست برای با هم بودن
وقتی که دیگر خورشید برق نگاهت را نمیدزدد
تاریکی هم زیباست برای بوسیدنت وقتی که سکوت است و اشک های من
سایه بهترین خلوتگاه عاشقی ست وقتی از ترس در آغوشم آرامی
اما چه بد که شب و تاریکی و سایه نمیگذارند من و تو مال هم باشیم

دل تنگم
21-05-2008, 00:37
در عبــور از كوچه هاي بي قرار
چشمه اي سازد به چشمم ياد يار

در مسـير لحظه هـاي اضطراب
مي شــود مـوج نگاهم رهسـپار

چشــم شـمع منتـظر مانـد به در
تا به سـر آيـد دگر شـبهاي تـار

هـر چـه از عمـر دقـايـق بگـذرد
حس شـود در عمق جانم انتـظار


بـوي بـاران خورده خاك رهش
آيـد از كنـج غـروبي پـر غبــار

فصل هجرانش به پايان مي رسد
از افـق آيـد همـي بـوي بهــار


غربت تلخ «رهــا» آخر شــود
در حضــــور جلـــوه روي نگار

دل تنگم
21-05-2008, 01:37
بيا اى جان بيا اى جان بيا فرياد رس ما را
چو ما را يک نفس باشد نباشى يک نفس ما را

ز عشقت گرچه با درديم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را

کم از يک دم زدن ما را اگر در ديده خواب آيد
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را

لبت چون چشمه ى نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت يک روز باشد دسترس ما را

به آب چشمه ى حيوان حياتى انورى را ده
که اندر آتش عشقت بکشتى زين هوس ما را

دل تنگم
21-05-2008, 01:38
جانا به جان رسيد ز عشق تو کار ما
دردا که نيستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمى شدم
اى چون زمانه بد، نظرى کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبى
فرياد و نالهاى دل زار زار ما

دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند
با ما به يادگارى از آن روزگار ما

بوديم بر کنار ز تيمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما

آن شد که غمگسار غم ما تو بوده اى
امروز نيست جز غم تو غمگسار ما

آرى به اختيار دل انورى نبود
دست قضا ببست در اختيار ما

دل تنگم
22-05-2008, 01:22
يك شب بيا ستاره بريزم به پاي تو

اي آفتاب من همه چيزم فداي تو

جز همين دو قطره اشكي كه مانده بود

چيزي نداشتم كه بيارم براي تو

نيامـدی و بـرايت چـه نـذرها کردم

هميشـه بر سر سفره، تـو را دعا کردم

چـه قدر آخـر هـفـته، دم در خـانـه

برای آمدنت هـی خـدا خـدا کـرد

دل تنگم
22-05-2008, 01:31
چه خوش است در هوايت به دمي نفس کشيدن

چه خوش است بي نهايت شدن و ز دل پريدن

گل باغ آسماني، دل من هواي تو کرده

دم آخرم بيا تو چو دلم نواي تو کرده

دل تنگم
22-05-2008, 01:50
ماهى هميشه تشنه ام

در زلال لطف بيكران تو

مى برد مرا بهر كجا كه ميل اوست

موج ديدگان مهربان تو

زير بال مرغكان خنده هات

زير آفتاب داغ بوسه هات


- اى زلال پاك - !

جرعه جرعه جرعه ميكشم ترا بكام خويش

تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو!

اى هميشه خوب!

اى هميشه آشنا!


هر طرف كه ميكنم نگاه

تا همه كرانه هاى دور

عطر و خنده و ترانه ميكند شنا

در ميان بازوان تو!

ماهى هميشه تشنه ام

اى زلال تابناك!


يك نفس اگر مرا بحال خود رها كنى

ماهى تو جان سپرده روى خاك!

دل تنگم
22-05-2008, 01:57
تو را درزیر باران دوست دارم
تو را اندازه جان دوست دارم
تو را درخلـوت شب هـای انـدوه
تو را ای ماه تابان دوست دارم


بیـا امـروز حتـی وقـت دیـر است
به بند موی تو، این دل اسیر است
بیا امروز فردایی ندارد
بیا! دیر است، دیر است، باز دیر است


تویی، تو، خاطراتِ خوب و زیبا
تویی، تو، پـرنیانِ خواب و رویا
مـرا از تنگنایِ شب بـرون آر
بیا! ای وسعت چشم ِ تو دریا!

دل تنگم
25-05-2008, 03:38
فرداي مني اي همه ديروز من از تو
اي آن كه دو چندان شده تقديس زن از تو

روزي كه خدا باز مرا زنده بخواهد
بايد بدمد در دهنم يك دهن از تو

در جسم تو جاري شده از روح خدايان
يا وام گرفتند، خدايان بدن از تو

والاتر از آني كه در اين شعر بگنجي
كوچكتر ازآنم كه بگويم سخن از تو

سر سبزترين فصل در اين زردي پاييز
بگذار بپوشد غزلم پيرهن از تو

ما را چه به كار غزل مولوي و شمس
افتاد در اين شعر ت تن ت تن از تو

دل تنگم
25-05-2008, 23:54
نامه می نویسم برای تو

برای شروع می نویسم سلام
این حرف ابتدای من است

گلکم،می میرم برای تو
به کوچکترین اشاره تو

این آرزوی دیرینه من است
به نگاه آرام چشمانت احتیاج دارم

این تمام نیاز من است
قلبم را به نامه الصاق می کنم

این تمام دارایی من است
نامه تازه به دنیا امده را کنار

تمام نامه های پیر می گذارم

این عادت قدیمی من است

دل تنگم
26-05-2008, 00:02
گفت با من عشق را معنا نما
گفتمش بهتر تو می دانی ز ما

عشق یعنی در غم هم سوختن
رخت شادی بهر دل ها دوختن

عشق تفریق تمام کینه هاست
حاصل جمع صفای سینه هاست

عشق مجزور محبت های ماست
حاصل ضرب صداقت های ماست

عشق آزادگی و گاه بندگی ست
گاه شادی و گهی افسردگی ست

عشق در دشت کویر سینه هاست
می شکوفاند گل مهر و وفا

عشق صادق همچو یک آیینه است
اختری در شام تار سینه هاست

گر بیاید عشق شادی ها کند
در ره منزل دل ، در را وا کند

دل تنگم
28-05-2008, 21:24
هنوز یاد تو از یادم نمی ره!
چرا عشق از دل آدم نمی ره؟

بنای خلقت آدم از عشقه!
نمیره هر چی از یادم ازعشقه

من و درد جدایی وای بر من
از این عشق خدایی وای بر من!

کمک کن باز بشکن دونه دونه
بریز آی اشک نرم و عاشقونه!

محبت کن در این آشفته حالی
نمونه مکتبم از عشق خالی!

نصیبم کن که عاشق پیشه باشم
به این آشفتگی همیشه باشم!

من و درد جدایی وای بر من
از این عشق خدایی وای بر من!...

دل تنگم
28-05-2008, 21:44
من باهارم ،
تو زمین ،
من زمینم ،
تو درخت ،
من درختم تو باهار...

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه ،

میون جنگلا طاقم میکنه .
تو بزرگی مث شب ،
اگه مهتاب باشه یا نه ،
تو بزرگی مث شب

خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو

تازه وقتی بره مهتاب و هنوز ، شب تنها باید ،
راه دوری بری تا دم دروازه ی روز
مث شب رود بزرگی مث شب ،

تازه روزم که بیاد ،

تو نمیری ،
مث شبنم ،
مث صبح ،
تو مث مخمل ابری ، مث آن ململ نازک.
مث اون ململ مه ، که روی عطر علفا.
مثل "بلاتکلیفی" !
هاج و واج مونده مردد ، میون موندن و رفتن،
میون مرگ و حیات.
مث برفایی تو،

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه ،

مث اون قله ی مغرور بلندی
، که به ابر ای سیاهی و به باد ای بدی ،
می خندی !

آرسـام
28-05-2008, 21:57
این شعری هست که به همراه خواهرم ترانه اش رو هم اجرا کردیم

آخرای فصل پاییز ، یه درخت پیر و تنها
تنها برگی روی شاخه ش، مونده بود میون برگها
یه شبی درخت به برگ گفت: کاش می موندی در کنارم
آخه من میون برگها فقط تنها تو رو دارم
وقتی برگ درخت رو می دید، داره از غصه میمیره
با خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره
با دلی خرد و شکسته ، تو نذار از اون جدا شم
ای خدا کاری بکن که تا بهار همینجا باشم
باد اومد با خنده ای گفت آخه این حرفا کدومه
با هجوم من رو شاخه، عمر هردوتون تمومه

دل تنگم
28-05-2008, 22:41
مي بيني جاده چه نازي مي كنه؟!

ميدو تا ته دشت

پشت كوهها خودش رو گم مي كنه؟!

مي بيني ستاره رو تو آسمون؟!

مي بيني چشمك و سوسو مي كنه؟!

همشون فكر مي كنن ماتشونم

اونها ليلي

سينه چاك مستشونم.

ولي من عاشق اون نگاهتم

دوتا گونه ات اگه كوه صورتت

پل لبخند لبات ، محوشونم

چشام آسمون رو وصله زد به خاك

مژه بر هم نزدم ،نگذره ناز اون چشات

منتظر غرق زمين و آسمون

چه كنم جدايي رسم اين زمون !

دل تنگم
28-05-2008, 22:43
شب از آغوش گل بالين و بستر مي كند شبنم
سحر گاهان سفر با ديده ي تر مي كند شبنم


نگاه گرم جانان بال پرواز است عاشق را
به سوي آسمان پرواز بي پر مي كند شبنم


اگر چون قطره اشكي شب ز چشم آسمان افتد
سحر از چشمه خورشيد سر بر مي كند شبنم


مرا از اين دل ناكام شرم آيد چو مي بينم
شبي تا صبح در آغوش گل سر مي كند شبنم


جدايي سخت باشد آشنايان را ز يكديگر
وداع بوستان با ديده ي تر مي كند شبنم


نمي كاهد اگر از عمر عاشق وصل گل رويان
چرا از خنده ي گل ، عمر كمتر مي كند شبنم؟!

دل تنگم
30-05-2008, 02:08
عشق يک سيب بهشتي است که بي پرهيز است
وبه اندازه ي چشم تو خيال انگيز است

مملو از از خون دل است اين همه,اما دل نيست
کاسه صبر من است اين که چنين لبريز است

دل اگر خانه تکاني بکند مي خواهم
بروم در پي کاري که جنون آميز است

دلم امروز به پيشامد عشقي هنگفت
مثل منصور اناالحق زده حاق آويز است

حتم دارم که شهيدان تو برمي خيزند
کمترين معجزه چشم تو رستا خيز است

حيف از اين صرف نظرهاست, خدا مي داند
که دل منصزف از عشق, دلي ناچيز است

دل تنگم
30-05-2008, 02:13
زنم چو کوبه در را,خدا کند بپذیری
جوان دیده تر را,خدا کند بپذیری
شود جهانی به کامم,اگر کنی تو نگاهم
امید من که اگررا خدا کند بپذیری
شنیده ام که پناهی,امید دیده به راهی
من غریب و نفر را خدا کند بپذیری
تو می بری دل و جانم,یقین تو دانی چنانم
در این میانه ضرر را,خدا کند بپذیری
زجهل مردم خامم که دل شکسته و بالم
تو صبر و خون جگر را خدا کند بپذیری
به جرم بت شکنی من در آتش دون فتادم
نشسته باغ شرر را خدا کند بپذیری
زکوی دیو و ددانی گذاشته ام به جوانی
از این گذر,توگذر راخدا کند بپذیری
شبی به چشم ندارم زدرد عشق تو خوابی
دعا و اشک سحر راخدا کند بپذیری
زغیر تو که بریدم به گرد تو که پریدم
طواف و رمی جمر راخدا کند بپذیری
برای روز قیامت(روز ظهور تو)دعا کنم که به نامت
جوان خاک خزر را خدا کند بپذیری

دل تنگم
30-05-2008, 02:14
حافظ کنار عكس تو من باز نيت مي كنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت مي كنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا
دارم به اين بد قوليت ديريست عادت مي كنم

چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست
تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي کنم

در اشتباهي نازنين تو فكر کردي اين چنين
من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي کنم

نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت
هر جاي دنيا که روم احساس غربت مي کنم

بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت مي كنم

يك شادي کوچك اگر از روي بام دل گذشت
هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت مي كنم

خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش
دل تنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت مي كنم

دل تنگم
30-05-2008, 02:15
زندگي پر از سواله مي دونم
رسيدن به تو خياله مي دونم

تو مي گي يه روزي مال من مي شي
اما موندت محاله مي دونم

تو مي گي شبا دعامون مي کني
چشمه چات زلاله مي دونم

توي آسمون سرنوشت ما
ماه کاملم هلاله مي دونم

تو مي گي پرنده شيم بريم هوا
غصه ما دو تا باله مي دونم

چشم من پر از غم نبودنت
دل تو پر از ملاله مي دونم

طاقتم ديگه داره تموم ميشه
صبر تو رو به زواله مي دونم

آره مي ري و نمي پرسي که اين
دل عاشق در چه حاله مي دونم

دل تنگم
30-05-2008, 02:31
دل عاشق به جان آمد زهجرانت کمان ابرو
بیا بنشین که جان سازم به قربانت کمان ابرو

اگر یکدم به هوش آیی از این سیلی زدن ها
سپارم جان عاشق را به فرمانت کمان ابرو


مرا بیمار می داری زهجران آفرین بر تو
سلامت خواهم اما من زیزدانت کمان ابرو

ز روی مهر اگر چشمی بسوی من بگردانی
دگر حاشا که برگردم زبستانت کمان ابرو

هزاران عهد می بندی به یک پیمان نمی پایی
ولیکن پایبندم من به پیمانت کمان ابرو







شبی بازآ محبت کن به این دیوانه یکدم


چو شمعی پر گهر سازم شبستانت کمان ابرو


بیا در مکتب عشاق و درس دلبری برخوان
که گردم دانش آموز دبستانت کمان ابرو


وفاداری و زیبایی چه نیکو لذتی دارد
درآمیز این دو را باهم به وجدانت کمان ابرو


شبان را دیده از راه گذارت بر نمی گیرم
که شاید لحظه ای بینم در ایوانت کمان ابرو


سحرگاهی که خورشید منور سر برون آرد
بیاد آرم رخ ماه و درخشانت کمان ابرو


خدا را لیلی دوران مرا مهمان مهرت کن
که طی کرد توسن مجنون بیابانت کمان ابرو

دل تنگم
30-05-2008, 14:06
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله انداخت

نخستین کلامی که می کرد دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپردو به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی پر از مهر بودم
پر از شوق بودی پر از شوق بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیمو رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را
به شرمو خموشی نگفتیمو گفتیم
در آوای تنهایی سر گشته بودیم
رها در گذرهای هستی
به سوی هم از دورها پرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد باهم شکفتیم

MILIN3M
30-05-2008, 23:46
من خودم عاشق شعرهای حافظ.........پیژن جلالی............مشیری هستم...
چند خط از حافظ مینویسم و من هم میام بینتون


دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد............چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
اه ازان نرگس جادو که چه بازی انگیخت............... اه ازان مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار............طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
.
.
فکر عشق اتش غم در دل حافظ زدوسوخت............یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

آرسـام
01-06-2008, 15:37
اگه دستم به جدايي برسه اونو از خاطره ها خط مي زنم
از دل تنگ تموم آدما از شب و روز خدا خط مي زنم
اگه دستم برسه به آسمون با ستاره ها قيامت مي کنم
نمي زارم کسي عاشق نباشه ماهو بين همه قسمت مي کنم
وقتي گاهي من و دل تنها ميشيم حرفاي نگفتني رو ميشه ديد
ميشه تو سکوت بين ما دوتا خيلي از نديدني ها رو شنيد
قصه جدايي ما آدما قصه دوريه ماست از خودمون
دوري من و تو از لحظه عشق قصه ساده گيه گمشدمون

افشین یداللهی

آرسـام
01-06-2008, 15:39
اگه دستم برسه به آسمون!!!
اگه دستم برسه به آسمون
خورشيد و با همه قسمت مي کنم
ماه و از پشت غبارا مي گيرم
واسه چشمون تو رخصت مي کنم
******
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها رفاقت مي کنم
واسهء گلدون قلب پاک تو
با اونا تو شهر قيامت مي کنم
******
اگه دستم برسه به آسمون
ابرها رو يک گوشه زندون مي کنم
جلوي کوير شب رو مي گيرم
توي آسمون چراغون مي کنم
******
اگه دستم برسه به آسمون
دامن ابر بهار رو ميگيرم
اونقدر رو بال ابرها ميشينم
تا که وسعت صبا رو ببينم
******
اگه دستم برسه به آسمون
روي ماه يک گوشه لونه مي کنم
اون بالا از پشت زندون دلم
شبهات و ستاره بارون مي کنم
******
اگه دستم برسه به آسمون
دنبال راه بهشت رو ميگيرم
توي کهکشون آبي خدا
دوباره سراغ عشق و مي گيرم

Snow_Girl
01-06-2008, 16:05
گل بي رخ يار خوش نباشد...
بي باره بهار خوش نباشد...
طرف چمن و طواف بستان...
بي لاله عذار خوش نباشد...
يا رب اين نو گل خندان كه سپردي به منش...
مي سپارمش به تو از چشم خمارش...
گر چه از كوي وفا گشت به صد مرحله دور...
دور بار آفت دور فلك از جان و تنش...

Snow_Girl
01-06-2008, 16:36
بوي خوش تو هر كه ز باد صبا شنيد
از يار آشنا سخن آشنا شنيد
اي پادشاه حسن چشم به حال گدا فكن
كاين گوش بس حكايت شاه و گدا شنيد
خش آمد گل زان خوشتر نباشد
كه در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوش دلي درياب و درياب
كه دائم در صدف گوهر نباشد

MILIN3M
01-06-2008, 17:03
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست ..................انجا جز ان که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود................. در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

Enter_The_Love
02-06-2008, 12:44
با یه مشت خاطره های خوب و بد،

مگه میشه تا ابد زندگی کرد؟!

همه جا اشکم سرازیره و دل از زندگی سیره و انگار این روزا،

دل داره میمیره و میره پی کارش

صدات مونده، نمیره از تو گوشم

نگات مونده، که برده عقل و هوشم

خودت نیستی ولی یادت باهامه

شریک گریه ها و غصه هام

همه جا اشکم سرازیره و دل از زندگی سیره و انگار این روزا،

دل داره میمیره و میره پی کارش...

Enter_The_Love
02-06-2008, 12:49
آسمان را که مینگرم عطر خیالت مجالم نمیدهد...

دوباره از نو بازمیگردم به سر سطر ...آنجا که نام زیبای تو نگاشته شده است...

آنجا که نام من آغاز میشود...آن لحظه که عشق می روید و من در هوایش

نفس میکشم...فانوس ستاره ها را خاموش میکنم و چهره ی مهتاب را در پشت ابرها

پنهان میکنم ...تا دستانم در دست های گرم تو جای دارد چشم هایم را بر روی

هر آنچه دیدنیست میبندم...تصنیف عشق را برایت زمزمه میکنم...

تا غروب ستاره ها کنارم بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
02-06-2008, 13:53
دورم از تو
بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا
احساس می شوی ...
چون سایه ی خمیده بر دیوار
می رقصی بر بی تابی من
و چه نزدیک است خاطراتت ،
چسپیده به ذهنم
نقش بی همتای رخسار تو ...
دلتنگی ام را می پوشانم
با بستری از کلمات
اما باز
کسی در دلم
تو را صدا می زند
ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم ...

magmagf
02-06-2008, 13:54
آرامش دهنده شب های بی قراری من ،
سایه رقص تو ، در سو سوی نور شمع های نیمه سوخته است
و کرشمه های عابد فریب تو ،
که بس زیبا و مُحرک است ، برای احساس خفته من
خنده های مکرر تو ،
دِرو می کند ، ایمانم را
اذان است ، همه در حال دعا و فقط من ،
منتظر غرق شدن در هیاهوی نفس های تو ....
تلالو سیم اندام لخت تو ، چشم را می نوازد
و دل را بشارت می دهد به تجربه ای از جنس رویا ...
هجوم نفس های تو ، بر باد می دهد تمام بود و نبود من را
و من را در آغوش تو به رقص در می آورد
ای آرامش دهنده شب های بی قراری ،
ما در آرامشیم و فقط نگاه
گوینده و شنونده بین من و توست
زمان فراموش می شود
شمع ها طاقت این همه گرما را ندارند ، ذوب می شوند
اتاق در تاریکی مطلق فرو می رود
و همچنان ما در آغوش همیم

این شب تا ابد می ماند

magmagf
02-06-2008, 13:55
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...

وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید ...

magmagf
02-06-2008, 13:56
از پشت پنجره ی بخار گرفته ،
رقص مستانه ی تو را دید می زنم
باران بازیچهء سر انگشتانت
می چرخد به اشاره تو ...
و مردمک چشمانم
خسته از این همه فاصله
در پس هر پلک ،
تو را در آغوش می کشد ...
لبات ، پذیرای بوسه های مکرر باران است
و چشمانت خیره به سمت بی قراری من
بی صدا ، بی صدای ات را هم آواز می شوم
از پشت پنجره ی بخار گرفته ،
به سمت چشمانت به پرواز در می آیم
شاید باران جایش را با من عوض کند
من برقصم ، تو برقصانی و باران فقط ببارد ...

دل تنگم
02-06-2008, 17:07
نمي گم...!


نمی گم که رو زمین عاشقترینم



نمی گم برای تو من بهترینم



نمی گم که ثروت دنیا رو دارم



نمی گم که قدرت خدا رو دارم



نمی گم که خورشید وماه برات می ارم



نمی گم ستاره تو شبات می ارم



نمی گم قصری از طلا می سازم



نمی گم پلی ازلاله ها می سازم



نمی گم با بودنم غم دیگه مُرده



نمی گم خدا تو رو به من سپرده




من مي گم...!



من می گم معنی عشق من تو هستی



من می گمتنها امید من تو هستی



من می گم یک قلب پاک و ساده دارم



نمی گم برای تو هر چی که دارم



من می گم مهرو وفا برات می آرم



من می گم تا جون دارم برات می سازم



من می گم با جون ودل برات می سازم



من می گم غم اگه داری با تو هستم



من می گم تنها با عشقت زنده هستم



من مي گم كه خيلي دوستت دارم عزیزم

دل تنگم
02-06-2008, 17:09
تو شیرین ترین خاطره ای هستی که تا ابد بر صفحه ی دلم

نقش بستی و مهربان ترین هدیه خداوند به من
چرا که چشمان عاشقت لحظه به لحظه
این حقیقت زیبا را ابراز می کند
زیباترین گل های دنیا را در یک دسته
مناسب ترین واژه های مهربانی را در یک کتاب و
قشنگ ترین ماهی های جهان را در یک آکواریوم بزرگ
تنها نثار مهربانی چون تو می کنم
عزیزم یک دنیا عشق و محبت خالصانه مرا بپذیر

دل تنگم
02-06-2008, 17:11
همراز لحظه های دل تنگیم

خنده های گرم و دلنشین تو را بر لبانت می خواهم
تقدیم به تو که یادت در فکرم و عطر تو
در میان لحظه های زندگیم ماندگار است
از خدا می خواهم ذره ذره وجودم را فدای وجودت کند
بهترین صدای زندگی من تپش قلب توست

دل تنگم
02-06-2008, 17:13
مرا با لباس عشق در خاک گذارید


تا بفهمد


تا اخرین لحظه ی زندگی رنگ عشق او به تن داشتم


چشمان مرا باز گذارید


تا در یابد


چشم به راه نگاه زیبای او بودم


تا لحظه مرگ


دستان مرا باز گذارید


تا ببیند


تا آخرین نفس


تشنه آغوش گرم او بودم

دل تنگم
02-06-2008, 17:19
به شما نمی رسم من که شما خود بهشتی
چی بگم واژه نمونده، همه رو شما نوشتی
من خاکی تو زمینم، شما اوج آسمونی
بباری تو قصه می گن، شما خیلی مهربونی
گلای سرخ تو باغچه، گلای آبی گلدون
همیشه کنارتونن، بهارا می شن یه مهمون
دریاها اشک نگاتون، باغا عطر گیسواتون
به کویر می گم چی داری، می گه گرمای صداتون
غمتون زرده مث برگ که پاییز رفتُ رهاش کرد
مث عاشقی که یارش، دس به دامن خودش کرد
چشاتون مث ستاره، همونی که بی قراره
مث اون شهاب پر نور که یه دم آروم نداره
همه مهتاب، همه بارون، همه عطرای گلابدون
همه زیبایی دنیا، کمه پیش ابروهاتون
دو تا اطلسی، یه گلدون، پیش هم می شن دو مهمون
بعد چند روز دو تا عاشق، دو تا آشنا و دو هم خون
اینم از معجزه هاتون، سبز، مث رنگ چشاتون
ساده مثل خودِ بارون، پرغرور مث صداتون
ببینید بازم کم آوردم، واژه قشنگ شمائید
من خاکی چی بخونم، وقتی که شما خدائید

MILIN3M
02-06-2008, 18:26
گفته بودی چرا محو تماشای منی
انچنان که مژه برهم نزنی
مژه بر هم نزنم تازدستم نرود
ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی

Enter_The_Love
02-06-2008, 19:27
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منی

تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی

دستای تو خورشید و نشون می دن
چشمای بسته مو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشه

عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه

تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی

...

Enter_The_Love
02-06-2008, 19:30
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد


شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد


در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد


گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کردآنجا بمیرد


شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد


من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد


چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد


تو دریای من بودی آغوش واکن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

دل تنگم
02-06-2008, 20:00
اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟

رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن

اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن

اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم

پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم

اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات

روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات

اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی

دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی

اجازه دارم به همه بگم که تو مال منی

ستارها اینو میگه که تو اقبال منی

اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم

دل تنگم
02-06-2008, 20:06
می نویسم روی عکست می ذارم تو قــاب لحظه

چشمـــای تــو دستای تو به یه دنیایــی می ارزه

تو که نیستی کم می یارم با تو مـن گــل بهــارم

مهربــــونم مهربـــــونم تا ابــــد تو هستی یــــارم

تو چه باشی چه نباشی چشم من بارون می بـاره

اونقـدر دوستت دارم مـــن ، به خـــدا قد ستــــــاره!!

نفســــهــات بــوی بهشته!ای تو پاک وآسمونـــی

عطر گندمزارو داری به فرشتــــــه ها می مونــــی

تو چشای من نگاه کـن من که از تو سیر نمی شه

قول بده پیشم می مونی من که با تو پیر نمی شم

دل تنگم
02-06-2008, 20:57
حسن عـروس عشـق به زیـور نمی کـنـم
جـز از جگـــر بخـون حـنـا تـر نمی کـنـم
قـصر طلای ذوق که نقـش گـرانـبهاست
بـا تـــار مــوي دوست مـيســر نمي کـنـم
سلطان قـلـب من بتو عهـدی که بسته ام
گـر مـرگ من رسد بـد ر از سر نمي کنـم
انـــدرفـضـاي دل چـوشهـاب ،استـاده ام
مـی سـوزم و نـظــر پــی اخـگــر نمی کنـم
الـمـاس عشـق من وشهـنشـاه ملـک دل
صـد کــوه نـور بـا تـو بـرابـر نمـیکنـم
راه سفـرکه منزل عشقـم بسوی تـوست
طــی مـی کــنـم تـجـارت زیـور نمـی کنـم

دل تنگم
02-06-2008, 21:00
ور چشمانم تويي بي تو به چشمم نور نيست

دل به سيـنـه مـيـتـپـد امـا دمـي مسرور نيست

هـرقـدر دوري زمـن اي دوست يـادت مـيـکـنـم

هـرزمان انـدربـري بـل خا طـراتـت دور نيست

MILIN3M
03-06-2008, 01:31
میمیرم برات...نمی دونستی ناز من...
میمیرم واسه ان دو تا چشم سیاهت...
میمیرم واسه ان زنگ صدات...
میمیرم واسه ان ناز نگاهت...
تو شدی همه زندگیم...
تو شدی همه دلبستگیم...
تو شدی بهار و امید ودلدادگیم...
تو شدی تمام عمر من...
تو شدی کبوتر عشق من ... اومدی نشستی اخر رو بوم من...
تو بیا بشین کنار من...
سر بزار تو رو شونه ی من...
می خوام برات قصه بگم...
قصه عشق...
قصه دلدادگی من...
قصه مستی چشم تو...
قصه عاشقی من و تو ای گل من...
ای تو قبله وجود من...
ای تو حریر قلب من...
می خوام بگم عاشقتم ای گل من...
ای تو اتشکده قلب من...
ای همه عشق تو وجود من...
تو شدی خدای من...خدای من...
بودن تو ارزوم حتی واسه ی یه لحظه میمیرم بی تو...
اگه با من تو نباشی شب من سحر نمی شه...
شب میمونه با من تا همیشه...تا همیشه...
میمیرم بی تو ...
میمیرم بی تو ...

MILIN3M
03-06-2008, 01:37
عشق يعنی سرخی دنيا کجاست؟!

يك نفس جانا بگو دريا كجاست؟

آبي دريا درون جان ماست

آسمان آبيم جانان ماست

عشق يعني تا سحر خوشحال و شاد

می کنيم از برد آبی ها چه ياد

ما سلحشوران كوي غيرتيم

همچو نم‌نم‌هاي باران رحمتيم

عشق يعني همچو نيلوفر به دست

بر در ميخانه‌ها باشيم مست

اين دلم شيداي عشق آبي است

با وجود او شبم مهتابي است

بر لبم نامت هميشه جاودان

سر بلند و با شكوه با من بمان

دل تنگم
04-06-2008, 03:43
سپيده صبح من غروب و شبم
تو به صافي اب من پر پيچ و خم

تو شراب كهن من صبور كه شكست
تو اميد مني واسه عمري كه رفت

تو بزرگ و قشنگ مثل قله كوه
من مثل يه سايه و تويي مثل طلوع

تويي اولين من تو عشق اخرين من
تويي تنها خاطره از روزاي شيرين من

تويي تنها كلام توي دفتر من
تويي اوج غرور واسه باور من

تو شراب كهن من صبور كه شكست
تو اميد مني واسه عمري كه رفت

بيا برگرد دوباره دلم طاقت نداره
اسمون بي ستاره ديگه بي تو نميباره

دل تنگم
04-06-2008, 03:49
عشق تو منو ميكشه يادت تو منو مي كشه
فكر تو منو ميكشه ناز تو منو مي كشه

بي تو اسيرم بي تو مي ميرم بي تو دلگيرم بي تو مي ميرم
تن عاشق شب بيدار شوق بوسه دل تبدار
بي تو تنها توي دنيا چه اميدي واسه فردا

بي تو اسيرم بي تو مي ميرم بي تو دلگيرم بي تو مي ميرم
پيچك عشق دوتا دستات بوي بارون عطر موهات
ناز چشمات عشق پنهون من اين دل توي زندون

بي تو اسيرم بي تو مي ميرم بي تو دلگيرم بي تو مي ميرم

دل تنگم
04-06-2008, 03:52
واسه يه لحظه داشتنت جونم رو قربون مي كنم
قانون عشق رو ميشكنم دنيا رو داغون مي كنم

مي كشمش هر كي بخواد بد جوري بهت نگاه كنه

واي به حال اون كسي كه تو رو ازم جدا كنه

قانون عشق رو ميشكنم به خاط تو عشق من

بزار همه به من بگند قانون شكن قانون شكن

به نام نامي خدا ممنوع رو ممنوش مي كنم
ماه رو به اتيش مي كشم خورشيد رو خاموش مي كنم

واسه رسيدن به تو از همه دنيا مي گذرم
براي تو ميميرم و عشقت رو با جون مي خرم

تو با مني نفس نفس تو اسمون توي قفس
نه راه پيش دارم نه پس دوستت دارم همين رو بس

Enter_The_Love
04-06-2008, 10:44
به جهان هستی
به خدایی که می پرستی
به تمام كهكشان ها
به امیدی که تو هستی
که تو را از جان پرستم
به خدای جسم و روحم
به خدای آسمانها
به ستاره های روشن
به کناره های دریا
به نگاه پر شکوهت
به تمام آرزوها
قسم:

که تو را از جان و دل می پرستم

Enter_The_Love
04-06-2008, 10:48
عشق یعنی تنها باشی و یک تکیه گاه
او که چشمش آسمان باشد و چشمانت زمین
آسمانی بودنت باشد همین
چون کویری تشنه باشی بی قرار
که گویی هردم آسمان بر من ببار
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویرانه دل
عشق یعنی اینکه همچون سرنهی بر پای یک دل داده ای
اینکه موج گردی بی امان بهر دریای غم و اندوه و آه
عشق یعنی سایه ای در یک خیال
آرزویی سرکش و گاهی محال
عشق یعنی کوچه ای دور و دراز
با هزاران سختی و شیب و فراز
عشق یعنی عطر گل های بهشت
عشق یعنی زندگی و سر نوشت

Enter_The_Love
04-06-2008, 10:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ((زندگی یه بازیه)) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]زندگـــــــــــــــ ـــی یه بازیه کی از عـــمرش راضـــیه؟![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابر گـــریونه دلـــم چشمـــه خونه دلم
نـــمیتونم دلمـــو راضـــی کنم
ایـــن دل دیوونه رو راضـــی به این بازی کـــنم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]یه بــــــــــــــــــــــــ هونه برای بـــودن و مـــوندن ندارم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو گلوم بغـــض غمـــه هوای خـــوندن ندارم!
همه جـــا سرد و ســـیاه رو لـــبام ناله و آه
سر من بی ســـایبون نـــگه ام مــــــــــــــــــــونده به راه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دســـت من غـــمگین وسرد تو دلـــم یه گوله درد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه بـــهاری نه گـــلی پائیزه پائیـــزه زرد...
دلـــی که دلـــدار نداره با زندگـــی کار نداره!
غریـــــــب این دیـــارم یه آشـــــــــــــــــــــــ ـنا نــدارم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سرم بی ســـایبونه دلـــم یه پارچه خـــونه![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غم تو دلم نشـــسته بال و پرم شـــکســـته
غریـــب این دیـــارم یه آشـــنا ندارم
ســـرم بی سایـــبونه دلم یه پــــــــــــــــــــــار چه خـــونه!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]همه جا ســـرد و سیـــاه رو لـــبام ناله و آه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سر من بــــی سایـــبون نگه ام مونـــده به راه
دست من غـــمگین وســـرد تو دلم یه گـــوله درد
نه بــــــــــــــــــــــــ ـــهاری نه گـــلی پائـــیزه پائـــــــیزه زرد...

Snow_Girl
04-06-2008, 12:41
گفتم اي سلطان خوبان رحم كن بر اين غريب
گفت در دنبال دل ره گم كند مسكين غريب
گفتمش مگذر زماني گفت معذورم بدار
خانه پروري چه تاب آرد غم چندين غريب
گفتم اي شاه غريبان طره ي شيرنگ تو
در سحر گاهان خدر كن چون بنالد اين غريب
گفت حافظ آشنايان در مقام حيرتند
دور نبود گر نشينند خسته و مسكين غريب

Snow_Girl
04-06-2008, 12:43
اي نسيم سحر آرامگاه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش
آتش طور كجا موعد ديدار كجاست
هر كه آمد به جهان نقش خرابي دارد
در خرابات بگوئيد كه هوشيار كجاست

Snow_Girl
04-06-2008, 12:44
عقل ديوانه شد آن سلسله مشكين كو
دل ز ما گوشه گرفت ابروي دلدار كجاست
ساقي و مطرب و مي جمله مهياست ولي
عيش بي يار مهيا نشود يار كجاست

Snow_Girl
04-06-2008, 12:44
دل و دينم شد دلبر به ملامت بر خاست
گفت با ما نشين كز تو سلامت بر خاست
مست گذشتي از خلوتيان ملكوت
به تماشاي تو آشوب قيامت بر خاست

Snow_Girl
04-06-2008, 12:45
خيال روي تو در هر طريق همراه ماست
نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست كوته ماست

MILIN3M
04-06-2008, 14:52
به به چه Enter_The_Love عاشقی . تقریبا مثل منه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تقریبا چیه.. داره جاتو میگیره..مراقب باش.:31:
.
.
تا به كي بايد رفت / از دياري به دياري ديگر
نتوانم نتوانم جستن / هر زمان عشقي و ياري ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر مي كرديم
از بهاري به بهاري ديگر
سهراب سپهری

Enter_The_Love
04-06-2008, 20:13
به به چه Enter_The_Love عاشقی . تقریبا مثل منه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خب بايدم مثل تو باشم :27:

ناسلامتي داداشمي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



تقریبا چیه.. داره جاتو میگیره..مراقب باش.:31:



تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد، به خصوص داداش بزرگتر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

__________________________________________________ ___________________

در برهوت "نداشتن"،سرشار از "خواستن"،

همانگونه که همیشه ترجیح می دادی،

ایستاده ام...

چگونه دوام خواهم آورد این همه"خواستن"

و این همه "نداشتن"را؟!!

و در تنگنای "داشتن"های ناخواسته،


هر روز اسیرتر بودن را...

Enter_The_Love
04-06-2008, 20:19
دلم برای کسی تنگ است...

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید

و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد،رفت و پایان داد

کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

...

Enter_The_Love
04-06-2008, 20:27
احتیاط باید کرد!

همه چیز کهنه می شود...

و اگر کمی کوتاهی کنیم


عشق نیز...


بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند...

magmagf
04-06-2008, 22:10
ای ساکن شهرخیال من !

بیا...

بیا تا ازگرمای نفسهایت

هیکل سرد تنهاییم

آب شود ....!

magmagf
04-06-2008, 22:11
پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...

من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم

زیر یک سقف!

magmagf
04-06-2008, 22:14
پوست مي تركانم
ميان بازوانت
- شهزادگان جوان تسلا-
مست مي شوم
آرام آرام
زير انبوه بوسه هات...

چه بي تاب مي گذرانم
لحظه هاي بي تويي را
به هروله گفتن و نگفتن

اي كاش واژه اي بود
در خور
كه بازت گويم :
پايان بي دلي من!

magmagf
04-06-2008, 22:18
سیبی که در نگاه تو می چرخد

آدم را وسوسه می کند

بیا از این جهنم فرار کنیم

اندازه ی همین یکی دو سطر فرصت داریم

از تیر رس نگاه این فرشته ها که دور شویم

بهشت که نه / نیمکتی را نشان تو خواهم داد

که مثل یک گناه تازه وسوسه انگیز است

Snow_Girl
04-06-2008, 22:50
اگه شدم عاشق تو نذار كه بي تاب بمونم
لالائي شبهام تو ئي نذار كه بي خواب بمونم
دارم برات شعر ميخونم شايد به يادم بموني
فقط يه چيز ازت ميخوام هميشه عاشق بموني

MILIN3M
04-06-2008, 23:15
من از خدا خواستم،
نغمه هاي عشق مرا به گوشت
برساند تا لبخند مرا
هرگز فراموش نكني و
ببيني كه سايه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداري تنهايي.
ولي اكنون تو رفته اي ،
من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من اين
است كه من شاهد رفتن تو هستم

MILIN3M
04-06-2008, 23:43
این شعرو از یه وبلاگ برداشتم خیلی قشنگ بود..خیلی... شرح حاله خودمم هست و شاید دیگران ..دوست دارم بخونینش..



به من بگو چرا سر بسرم میزاری
چرا راحت دیگه بهم نمیگی دوستم نداری
بگو ازم چی دیدی
چرا تنهام میزاری
بگو ظالم
مگه نگفته بودم به پایه تو می مونم
چرا باور نداشتی تو من و قال گذاشتی
من که کاری نکردم من که چیزی نگفتم
چرا ظالم
عشق من و فروختی به یه عشق دیگه
ارزوهامو به باد دادی با یه اشاره
شوق عشق مو بی بهونه ازم گرفتی
چرا ظالم
شبهایی که تنهام همدمی ندارم
یاری ندارم , نایی ندارم
یادمه تنهام گذاشتی
من و نخواستی , چرا نخواستی
عکسهاتو دارم می بینم
دستام می لرزه وقتی می بینم
از رفتن تو چند سال داره میگذره
هنوزم به یادتم هنوزم چشم براهتم
انقدر منتظر می مونم تا بیای دباره پیشم
دباره پیشم
بیا عشقم بیا عشقم
بیا ببین دیگه شکستم
من شکستم قریب و خستم
چرا رفتی پیشم نموندی
مگه چه کردم مگه چه کردم
سرتو بزار رو شونم
اروم بگیرم اروم بگیرم
----------------
اگه بخوای بدونی من کی هستم
یک عاشق و قریب و خستم

.
.
.
.
.
.
.
.
. اینهم خیلی قشنگه

رفتی و تنهام گذاشتی
توی قلبم پا گذاشتی
تو که گفتی من می مونم
چرا رفتی و نموندی
حالا که تنهای تنهام
واسه دله خودم می نویسم
می نویسم تو کجایی
کی میایی کی میایی
تو که رفتی من اینجا تنهام
دیگه طاقتی ندارم
دیگه سخته بی تو موندن
بی تو هیچ معنای نداره
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MILIN3M
05-06-2008, 00:43
گفتمش : دل می خری ؟
پرسید چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند !
خنده کرده و دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود ...

obituary
05-06-2008, 00:47
بيا كه در غم عشقت مشوشم بي تو
بيا ببين كه در اين غم چه ناخوشم بي تو

شب از فراق تو مي نالم اي پري رخسار
چو روز گردد، گوئي در آتشم بي تو

دمي تو شربت وصلم نداده اي جانا
هميشه زهر فراقت همي چشم بي تو

اگر تو با من مسكين چنين كني جانا
دوپايم از دو جهان نيز در كشم بي تو

پيام دادم و گفتم بيا خوشم بيدار
جواب دادي و گفتي كه من خوشم بي تو

obituary
05-06-2008, 00:55
وقتی درها بستس، همه چیز بی صداس



وقتی که خنجر باد رو گلوی لاله هاس



یاد من باش،



یاد بی تابی من باش



یاد لحظه های تنهایی من باش



یاد من باش، یاد من باش



وقتی دیدی همراه صدای خسته باد



صدای آوازهای مرد غمگینی می آد



یاد من باش،



یاد بی تابی من باش



یاد لحظه های تنهایی من باش



یاد من باش، یاد من باش



وقتی خسته میشی از، طپش ثانیه ها



وقتی که دلت گرفت از همه آیینه ها



وقتی که دلت گرفت، خواستی گریه سر کنی



اگه خواستی شباتو، با گریه هات سحر کنی



گریه کن به یاد من، به یاد گذشته ها



به یاد روزهایی که می گذشت میون ما



یاد من باش،



یاد بی تابی من باش



یاد لحظه های تنهایی من باش



یاد من باش، یاد من باش

obituary
05-06-2008, 00:56
چشمهایت،



آن دو چشمان دلربایت



اما امشب رنگی دگر داشتند،



با من شوریده آهنگی دگر داشتند



دل اگر تنها اسیر خاطرت بود



مرا حرفی نبود آخر



دل است این، دل



که زیر پات می باشد.




لبهایت،



آن دو قند سرخ نشانت،



با من امشب حرفی دگر داشتند



من شیدا را به زیر سم اسبان سیاه شب



دلم را آهنگی دگر داشتند.



مرا حرفی نبود آخر



دل است این، دل



که زیر پات می باشد.




دستانت،



آن دو ساق بلورین مرمر نشانت،



چه سردوچه بی روح بودند امشب



مرا یاری نمی کرد آنچه با تو بود امشب



راست است این که دل ار از خون نبود گــِــل بود



دل خونین من خونین تر شد امشب،



مرا حرفی نبود آخر



دل است این، دل



که زیر پات می باشد.




مرا سـِـرّ درون می کاهد و عشق توام در ســَــر



چه خونین و چه افسرده، تو را در ســَــر



هوای عشق دیگری باشد



مرا حرفی نبود آخر



دل است این، دل



که زیر پات می باشد.

obituary
05-06-2008, 01:03
نمی دانی که من در هر ستاره




که مه را تا سحر یار و ندیم است




و یا در چـهـره سرخ شـقـایـق




که خـود بازیـچه دست نسـیـم است






نشانی از تو می بینم




سراغی از تو می گیرم






نمی دانی که در هر قطره اشک




که روزی مظهر خشم تو بوده




و یا در شــط خــونــیــن افــقــها




که روزی منظرِ چشم تو بوده






نشانی از تو می بینم




سراغی از تو می گیرم






در انــــــدوه غریــبـــان




در آه بــی نسـیــبان




در آن شبنم ، در آن گل




در عشـق پاک بلبل




در ایـــــام بـــهــاران




در آبِ چشمه ساران




در آن ســـرگـشـتـگـیـهـا




در این گمگشتگیها






نشانی از تو می بینم




سراغی از تو می گیرم






من اینک در رواق کهکشانها




در آوای حزین کاروانها




در آن رنگین کمان پیر و خسته




در آن اشکی که بر مژگان نشسته




در آن جامی که خالی مانده از می




در آوایی که بر میخیزد از نی




نشانی از تو می بینم




سراغی از تو می گیرم

دل تنگم
05-06-2008, 01:06
قفل سلول دلم را وا کنید

این دل مجنون من رسوا کنید

تا که آزاد او شود از بند دل

رحم بر این عاشق شیدا کنید

MILIN3M
05-06-2008, 01:08
از نوشته های خلیل جبران :
من لبان خویش را با آتشی مقدس تطهیر کردم
تا از عشق سخن بگویم
اما وقتی دهان گشودم
زبانم بند آمده بود.
پیش از آن که عشق را بشناسم عادت داشتم نغمه های عاشقانه سر دهم
اما شناختن را که آموختم
کلمات در دهانم ماسید.
و نوا های سینه ام در سکوتی ژرف فرو افتادند

دل تنگم
05-06-2008, 01:12
افسون هزار ساله ای دل

چشمان به خون هاله ای دل

رسوای زمانه از بر ِ عشق

در کنج قفس تو لاله ای دل

دل تنگم
05-06-2008, 03:23
بهت نگفتم تا حالا
اين که چقد دوست دارم

اما حالا بهت مي گم
بي تو دارم کم مي يارم

بهت نگفتم تا حالا
که بدجوري عاشقتم

بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت مي گم

MILIN3M
05-06-2008, 10:38
در مشرق عشق دشت خورشید تویی
در باغ نگاه یاس امید تویی
در بین هزار پونه آنکس که مرا
چون روح نسیم زود فهمید تویی

Snow_Girl
05-06-2008, 16:50
به خاك پاي تو و به نور ديده ي حافظ سوگند
كه بدون رخ تو از چراغ ديده نور و روشنائي نديدم...

Genjo
05-06-2008, 18:28
عهد کردم اگر بوسه داد توبه کنم. بوسه ای داد چو برداشت لب از روی لبم، توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم...

MILIN3M
05-06-2008, 20:22
خوابم يا بيدارم
تو با منی با من
همراه و همسايه
نزديک تر از پيرهن ...
خوابم يا بيدارم
لمس تنت خواب نیست
این روشنی از توست
بگو از آفتاب نیست
بگو که بیدارم
بگو که رویا نیست
بگو که بعد از این
جدایی با ما نیست ..

MILIN3M
05-06-2008, 20:31
در ناله ي اين دوشنبه ي غمگين.

صدايي ميشنوم كه تويي !

صدايي ميشونم كه منم...

ما براي هم آمديم و ندانستيم .

ما در يكديگر گريسته بوديم .

من مجنون گونه لحظه ي بي اعتبار دوستت دارم را

هزاران بار زيستم .

ما مجنون گونه زيسته بوديم...

و او بود كه كنار پله هاي نا تمام....

پشت دري خسته ؛ كه با نيم رخي باز مي شود...

.

.

.
صدايي مي شنوم كه تويي .

- جعبه ايي باران آورده ام !

ديدم كه در وزيدن دستانش....

- دستانت -

بغض آلود ؛

واي......

اشك امانم را بريد ...

اشك كلامم را دريد .

saman007spy
05-06-2008, 20:56
من وتو با هميم اما دلامون خيلي دوره

هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره

نداريم هيچ کدوم حرفي که بازم تازه باشه

چراغ خنده هامون خيلي وقته سوت و کوره

من وتو،من وتو ،من وتو

هم صداي بي صداييم با هم و از هم جداييم

خسته از اين قصه ها ييم هم صداي بي صداييم

نشستيم خيلي شب ها قصه گفتيم از قديما

يه عمره وعده ها رو داديم و حرف ها رو گفتيم

ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما

گلاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه

ديگه افتاده از پا ساعت پير رو طاقچه

گلاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن

اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من



من وتو ،من و تو ،من وتو هم صداي بي صداييم با هم و از هم جداييم خسته از اين قصه هاييم هم صداي بي صداييم

saman007spy
05-06-2008, 20:57
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

saman007spy
05-06-2008, 20:58
عشق یعنی...!

عشق یعنی ,سوز نی , آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم,یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

saman007spy
05-06-2008, 22:11
سر انجام با دیدن نگاه تو آرام می شوم

چو آهوی گریخته ای رام می شوم

باور نمی کنی ؟ ای همه هستیم

که من دارم به جرم عشق تو بدنام می شوم

من بی تو پای چوبه ی دار غریبی ام

روزی هزار مرتبه اعدام می شوم

با چشم های خویش مرا آرام می کنی

باور نمی کنم که چنین خام می شوم

گفتی که تو هرگز عاشق خوبی نمی شوی

گفتم : قسم به عشق ! سر انجام می شوم

obituary
06-06-2008, 11:01
کاش مي شد غصه را زنجير کرد

ذره هاي عشق را تکثير کرد

کاش مي شد زخم را مرحم شويم

يار و غمخوار و انيس هم شويم

کاش مي شد بر خلاف سرنوشت

قسمت و تقدير را از سر نوشت

کاش مي شد چشم و دل را باز کرد

نغمه ها ي دوستي را ساز کرد

کاش مي شد عشق را آغاز کرد

بي خيال از هر غمي پرواز کرد

obituary
06-06-2008, 11:12
گفتا به پيشم بيا
گفتا کنارم بمان
گفتا به رويم بخند
گفتا برايم بمير
آمدم
ماندم
خنديدم
مردم

دل تنگم
06-06-2008, 15:31
رويِ دامانِ تو مستانه سَر ِما زيباست
خوابِ پروانه به دوش ِ گل ِ زيبا زيباست

بسته ی دام ِ محبّت ز بلا نگريزد
در قفس، مردنِ مرغانِ شكيبا زيباست

بي خبر خلق از اين سوختن ِ ما، بهتر
شعله یِ شمع به تاريكي ِ شب ها زيباست

در گذزگاهِ تو اين گريه یِ من زيبا نيست
حالتِ چشم ِ تو هنگام ِ تماشا زيباست...

MILIN3M
06-06-2008, 19:52
در آستان خورشید کسی منتظرم است
کسی از جنس نور
و حتی بالا تر از آن
کسی که خورشید در پیش برق چشمانش
سو سوی نوری کم فروغ بیش نیست
کسی که وجودش پلی است محکم
برای عبور من
عبور از خودم و رسیدن به او
عبور از فنا و رسیدن به ابدیت
خداوندا مبهوتم از این طالع
و در تحیر که چرا مستوجب این غمم
این روزگار با هزاران خدعه و مزورانه
مرا از او دور انداخت
خداوندا چگونه بخوانمت ؟
چگونه صدایت کنم ؟
چگونه بخواهم مرا به محبوبم نزدیک کنی ؟

MILIN3M
07-06-2008, 01:03
من ساليان سال در بدر به دنبال عشق گشته ام
من تمام سرزمينهاي دور را
در جستجوي عشق زير پا گذاشته ام
من در پس کوچه هاي عاشقي
دلم را ، رد تک تک خانه ها يش جا گذاشته ام
من در تاريکي شبهاي تنهايي
از همه اين کوچه ها گذشته ام
من چه غزلهاي عاشقانه براي عشق سروده ام
من آتش عشق را ، در دل همه عشاق افروخته ام
من خوشه عشق را به گيسوي دختران زيبا آويخته ام
من جرعه جرعه شراب عشق را ، با تو نوشيده ام
من چه شبها به ياد عشق تو تا به سحر گريسته ام
من در زندان تنهايي بدون عشق افسرده ام

دل تنگم
07-06-2008, 04:11
می خوام تو حريم نگاهت قدم بزارم
هر چي قشنگيه همراه خودم بيارم

مي خوام اول حرفام اسمتو بيارم
شايد اين جا هم خوش شانسي بيارم

واسه بودنت مي خوام جشني بگيرم
از فرشته ها كادو تو بگيرم

مي خوام تولدت آسمون ابري باشه
بهار مهمونه کلبه ها ی عاشقا باشه

مي خوام به قاصدك ها مژده بدم
تا اومدنت برا عاشقا قصه بگم

تا وقتي مي آي همه بشناسنت
نگن کی بود از کی نوشت....

دل تنگم
07-06-2008, 04:13
عاشقی اوج خطرهاست خودت می دانی
قصه ماهی و دریاست خودت می دانی


ما خطــر کرده عشــقیم ملامت نکنید
شور بی عشق مهیاست خودت می دانی


زندگی ســوختن وساختن ودربدریــست
عشق خود حل معماست خودت می دانی


هر که عاشق شد وباعـقل نسنـجید مـراد
عمری در حسرت فرداست خودت می دانی


من که به روزم و ثابت قـدمم در ره عشق
انتخــابت ره فـرداست خــودت مـی دانـی

دل تنگم
07-06-2008, 04:16
دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رُخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آن چه از غم هجران تو بر جان من است

دل تنگم
07-06-2008, 04:21
خطی بکش به باورم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]تا اخر جاده بشو همسفرم
عمری قلب من شکسته[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]روش گرد و خاک نشسته
چرا بینمون فاصله باشه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شب یلدا پر از خاطر باشه
عشقمون مال کودکی باشه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ردّ پات رو قلب من موندنی باشه
دفتر گذشته ها رو وا بکن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بدی ها رو ازش جدا بکن
بیاغصه ها رو جا بزاریم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شادیا رو واسه فردا بزاریم

دل تنگم
07-06-2008, 04:24
اي قشنگ ترين بهانه زندگيم
به من بگو مهرو محبت را
از كدامين چشمه زيبايي گرفتي
كه خارها را گل كردي
و دل ها را عاشق خود
و انوار كدامين ستاره اي
كه روشنايي چشمانت را
از آن گرفته اي
كه با نگاهت شعله عشق را
در جانم افروختي.
صدايت را از كدام
مرغ خوش آوا گرفته اي
كه طنين آن مرهم همه زخم هاي من است.

خوابم مياد اما
مي ترسم كه چشم بر هم نهم
و باز کنم ...

و تو نباشی...

آرسـام
07-06-2008, 12:15
بگو که دوستم داري دوستم داري دوستم داري دوستم داري دوستم داري

عشق من، بدون تو، دنيا برام جهنمه
عشق من، فرصت ما، تو زندگي خيلي کمه
بگو که دوستم داري، تا يه غزل جون بگيرم
بگو که دوستم داري، اگه نميخواي بميرم

بگو که دوستم داري، دوستم داري، دوستم داري
نکنه يه وقت بري، عاشقتو جا بذاري
بگو که دوستم داري، دوستم داري، خيلي زياد
بگو که دوستم داري، دلت فقط منو ميخواد

عشق من، بدون تو، هيچي قشنگي نداره
دل من، بدون تو، روياي رنگي نداره
عشق من، با تو، فقط منظره ها ديدني اند
گلها از رو گونه قشنگ تو چيدني اند

بگو که دوستم داري، دوستم داري، دوستم داري
نکنه يه وقت بري، عاشقتو جا بذاري
بگو که دوستم داري، دوستم داري، خيلي زياد
بگو که دوستم داري، دلت فقط منو ميخواد

عشق من، از دل من، بگو خبر داري، بگو
بگو که عاشقمي، تنهام نميذاري، بگو
بگو من چي کار کنم، بازم براي ديدنت
نميدونم چي ميشه، لحظه رسيدنت

بگو که دوستم داري، دوستم داري، دوستم داري
نکنه يه وقت بري، عاشقتو جا بذاري
بگو که دوستم داري، دوستم داري، خيلي زياد
بگو که دوستم داري، دلت فقط منو ميخواد

Snow_Girl
07-06-2008, 12:15
ميگم که دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارم
عشق من، با تو، من انگار تو بهشتم
عشق من، رو قلبم، اسم قشنگت رو نوشتم
ميگم که دوست دارم، تا يه غزل جون بگيري
ميگم که دوست دارم، تا بموني تو سرنوشتم
ميگم که دوست دارم، ديوونتم، عاشقتم
من و تو، هر جا بريم با هم ميريم
ميگم که دوست دارم، دوست دارم، خيلي زياد
ميگم که دوست دارم، دلم فقط تو رو ميخواد
عشق من، با تو، همه چيز قشنگ شده
رويا چيه؟ تو خودت يک حقيقتي
عشق من، با تو، فقط منظره ها ديدني اند
عشق من، با تو، فقط منظره ها ديدني اند
گلها از رو گونه قشنگ تو چيدني اند
من و تو، هر جا بريم با هم ميريم
ميگم که دوست دارم، دوست دارم، خيلي زياد
ميگم که دوست دارم، دلم فقط تو رو ميخواد
عشق من، دل تو، در گرو دل منه، خبر دارم
ميگم که عاشقتم، هميشه با تو ميمونم
ميگم که به کنارم نباش، اما به يادم باش
لحظه رسيدنت، يک سبد گل عشق فرش زير پات
ميگم که دوست دارم، ديوونتم، عاشقتم
من و تو، هر جا بريم با هم ميريم
ميگم که دوست دارم، دوست دارم، خيلي زياد
ميگم که دوست دارم، دلم فقط تو رو ميخواد

دل تنگم
07-06-2008, 20:07
نام من عشق است آیا می شناسیدم؟
زخمی ام زخمی سراپا می شناسیدم؟


با شما طی کردم راه درازی را
خسته هستم خسته آیا می شناسیدم؟

راه شش صدساله ای از دفترحافظ
تا غزل های شما آیا می شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابرتیره پوشیده ست
من همان خورشیدم اما می شناسیدم؟

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پارا میشناسیدم؟

می شناسد چشماهیم چهره ها تان را
همچنانی که شماها می شناسیدم...

این چنین بیگانه از من رو نگردانید
در مبندیدم به حاشا می شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای روح دریا می شناسیدم!

اصل من بودم بهانه/ بودفرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می شناسیدم؟

در کفه فرهاد تیغه من نهادم من
من بریدم بیستون را میشناسیدم؟

مسخ کرده چهره ام را گرچه این ایام
باهمین دیدار حتی می شناسیدم

من همانم آشنای سالهای دور
رفته ام از یاد تان؟ یا می شناسیدم!

دل تنگم
07-06-2008, 20:13
ای گل سوسن و صحرائی من
همدم غربت و تنهایی من

من چو زورق، تو چو دریای منی
آشنای دل تنهایی منی

من کـویـرم تـو نـــم بارانی
مژده ی رحمت بی پایانی

عــطرآغـوش گــلی رویـایــی
چون سرآغاز غزل زیبائی

نغمه ی چلچه ای شیرنی
مژده ی رویش فروردینی

خلوت تنگ دلم خانه ی توست
محرمش باش که ویرانه ی توست

بتو این غمزده عادت کرده ست
تا که روی تو زیارت کرده ست

من و تو گوهر یک دریائیم
جوشش یک و خم و یک مینائیم

آفـتــاب دلـمان خـنــده ی هــم
سینه مان بحر خروشنده ی هــم

مرده ام با تو روان می گیرد
با نفس های تو جان می گــیرد

winter+girl
07-06-2008, 21:26
نگاه به ساعتم میکنم و دوباره امتحان میکنم
من بیدارم؟؟؟؟؟
نه ساعت ها قفل میشوند و نه چشمم اشتباه میبیند
دوباره آمده ای وشبهی از کنارم رد میشود
هنوز ساعتی نگذشته دوباره میبینم
تمام ساعتها را دوباره امتحان میکنم
خدای من
من خواب میبینم
رویای شفاف
آرزو میکنم دوباره تو را ببینم

winter+girl
07-06-2008, 21:27
گاهی فکر میکنم دلیل زندگیم فقط تویی
گاهی هم بر عکس
اما چقدر شیرین است اگر بفهمم تنها دلیل زندگی تو هم منم
البته نه گاهی بر عکس

winter+girl
07-06-2008, 21:29
چشمان تو
آخرین باری که به چشمانت فکر کرم درست یادم نیس
فقط میدانم چشمان تو بووود
ظرفی عسل که شیرین تر از نگاه من بووود
چشمانت را که دیدم معصومیت را هم خواندم در تو اما نه
کدام معصومیت شاید پاکیت از سادگیت بووود
اولین باری که چشمانت را کشیدم یادم نیس
اما آخرین بار یادم مانده
فکر کنم دیشب بوووود
فقط غم و غم و غم و....
و چشمان من از شادی میدرخشید
که غمت از من است
همان دیشب که گفتی برای همیشه ترکم میکنی
فهمیدم
دیشب فهمیدم که راز نگاه زیبایت چه بووود
حدس من درست بووود تو هرگز عشق را ندیده بووودی
دیشب خیلی چیز های دیگر هم فهمیدم
اما
چه کنم سرنوشتم همین است
همیشه میفهمم اما عشق ماهیتی جز این ندارد
همه چیز را میفهمی
چشم شناس میشوی
اما
همیشه خودت را میزنی به نفهمیدن
که یعنی نفهمیدم چند روز قبل از رفتن نگاهت را به کی بخشیدی

winter+girl
07-06-2008, 21:32
چه تاپیک خشکیه اینجا هیچ کس از هیچ کس تشکر نمیکنه در باره ی شعر ها هم نظر نمیده
بیخیال
دل تنگم عزیزم از شعرایی که میذاری ممنون
راستی این شعرای آخری که گذاشتم هم تو این تاپیک هم تو اون یکی که درباره ی تنهایی و مرگه از خودمه اگه مشکل یا ایرادی داره بنده کاملا انتقاد پذیرم هر چند همیشه فکر میکنم کسی شعرای این تاپیک ها رو نمیخونه به هر حال انتقادی بیش نبووود

ماتاتا
08-06-2008, 00:30
چه تاپیک خشکیه اینجا هیچ کس از هیچ کس تشکر نمیکنه در باره ی شعر ها هم نظر نمیده
بیخیال
دل تنگم عزیزم از شعرایی که میذاری ممنون
راستی این شعرای آخری که گذاشتم هم تو این تاپیک هم تو اون یکی که درباره ی تنهایی و مرگه از خودمه اگه مشکل یا ایرادی داره بنده کاملا انتقاد پذیرم هر چند همیشه فکر میکنم کسی شعرای این تاپیک ها رو نمیخونه به هر حال انتقادی بیش نبووود

این طور که فکر می کنی نیست، خود من از مشتری های پر و پا قرص این تاپیکم و از شعر های زیبایی که شما و سایر دوستان می ذارید استقاده می کنم، اما اگر می بینید نظری نمی دوم به خاطر اینه که تاپیک از سیر اصلی خودش خارج نشه...

شعر هایی که می ذارید اغلب بسیار زیبا و شنیدنی اند دست گل همتون درد نکنه.... :11:

MILIN3M
08-06-2008, 16:18
پشت چراغ قرمز

بیقرار

نگاههای مکرر به عقربه های ساعت

منتظر رفتن

غافل از اینکه

طولانی شدن چراغ
نهایت آرزوی پسرک گل فروش بود...

Snow_Girl
08-06-2008, 19:30
نميدونم تو كجائي
دل تو مال كيه
اون دوتا چشماي نازت حالا تو فال كيه
نميدونم خاليه دستاتو كي پر ميكنه
بگو بگو بگو كي ميتونه؟
جاي عكس من تو چشمات حالا چشماي كيه؟
نميدونم ميدوني ديوونتم مثه قديم
مثه اون لحظه كه گفتي ديگه عشقو بلدي
نميدونم ميدوني هنوز چقدر دوستت دارم
هنوزم اسمت مياد به ياد چشمات بيدارم
نميدونم تو كجائي
دل تو مال كيه
اون دوتا چشماي نازت حالا تو فال كيه
ناز گلم يادش بخير خاطره هامون يادته؟
اون همه ديوونگي ها و سادگي ها يادته؟
يادته توي بارون چه قدر عاشق ميشديم؟
همه دنيات ميشد دوستت دارم هات يادته؟

Snow_Girl
08-06-2008, 19:30
اي واي خوابم يا كه بيدار
اي واي آره انگار اينجاست نازنينم
چشمام از توست
قلبم شده شيدا
باور ندارم عشق باز هم شده پيدا
تب تو توي قلب منه و داره باز تند تند ميزنه
و پريشون شده دوباره اين دل
كيه اون ؟اوني كه اين وسط نميخواست چيزي به جز يه نگاه واسه شكار اين دل
همه چيز ديگه به كامشه ديگه دل اسير دامشه
همه جا سوار و يكه تازه
توي اون نگاهش تو كمون دوباره دلو كرد نشون واسه من هميشه دل نوازه

magmagf
08-06-2008, 19:37
چه تاپیک خشکیه اینجا هیچ کس از هیچ کس تشکر نمیکنه در باره ی شعر ها هم نظر نمیده
بیخیال
دل تنگم عزیزم از شعرایی که میذاری ممنون
راستی این شعرای آخری که گذاشتم هم تو این تاپیک هم تو اون یکی که درباره ی تنهایی و مرگه از خودمه اگه مشکل یا ایرادی داره بنده کاملا انتقاد پذیرم هر چند همیشه فکر میکنم کسی شعرای این تاپیک ها رو نمیخونه به هر حال انتقادی بیش نبووود



سلام

اگه کسی تشکر نمی کنه به دلیل بی توجهی دوستان نیست به دلیل اینکه پست تشکر تنها در انجمن علمی مجاز نیست و حذف می شه


ممنون از فعالیتتون دوست عزیز:11: