PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 [4] 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

winter+girl
11-03-2008, 12:53
تو در من قد می کشی

به منتهی الیه ِ آسمان می رسی

و من در وجود ِ خویش ، می شناسمت

winter+girl
11-03-2008, 12:55
بخواب ای عشق جاویدان
در این رویای دیرینه
صدای هیچ مجنونی
نمی آید
بخواب آرام
پس آسوده خاطر باش
که در فکرم دگر چیزی
نمی آید
بخواب ای حس بی پایان
نوای لرزش دستان سردم باش
بخواب و در میان
خواب های وهم و آشفته
به دنبال نگاهم باش
می خواهم بخوابم باز
در رویا کنارم باش

دل تنگم
11-03-2008, 14:22
حسرت دیدار تو در خاطرم جا مانده است
آن نگاه گاه گاهت وه چه زیبا مانده است

روزهای انتظارم را تو پایانی بیا
باز هم احساس من تنهای تنها مانده است

ای دو دست آشنا بر شانه های خسته ام
نغمه لالایی ات در اوج معنا مانده است

می روی از خاطرات سبز من اما کجا
طعم طبع واژه ات در بغض من جا مانده است

رفتی و چشمان من در رد پایت گم شدند
بی حضورت پیکرم بی خشم اینجا مانده است

منتظر می مانم اینجا تا بیایی خوب من
گرچه از عمرم همین امروز و فردا مانده است

دل تنگم
11-03-2008, 14:23
از خود چو بیرون می شوم یارم بغل وا می کند
چون خویش را گم می کنم خود را هویدا می کند

در گیر و دار مستی دیشب ربود از من دلی
چشمش گواهی می دهد ابروش حاشا می کند

چون پنجه آشفته مو از زلف بیرون می کشد
یک شهر دل در پیچ و تاب طره اش جا می کند

در سینه های صیقلی هر لحظه گردد منجلی
کاری که با موسی دمی در طور سینا می کند

آیینه ای دق کرده ام در حسرت دیدار تو
یک انعکاس سبز تو صد عقده را وا می کند

دل تنگم
11-03-2008, 14:24
روي ابر پاره پاره
رو تن ماه و ستاره
رو دل آبي دريا
بنويس مياد دوباره
گل پونه دونه دونه
توي باغچه زد جوونه
بس که غرق اشتياقه
نمي خواد خونه بمونه
شوق لحظه رسيدن
شاخه ي نگاتو چيدن
بعد اينهمه جدايي
يه دل سير تورو ديدن
يه دل سير تو رو ديدن

دل تنگم
11-03-2008, 14:34
افتاده است آتش چشمت به جان من

بانی تویی که دود شده دودمان من



تو آن بت قدیمی از یاد رفته ای

موروثی است عشق تو در خاندان من!!



آه ای خلیل بت شکن قصه جای او

طوری بزن که خرد شود استخوان من



مثل کتیبه ای که تو هرگز نخوانده ای

مدفون درون سینه ات ای دیلمان من!



این روزها عجیب پریشان شدم ببین

یکسان شده ست حال من و گیسوان من!



من متهم به چیدنم اما درست نیست

وقتی نمی رسید به تو نردبان من



خالی شده ست بیشه چشمان خسته ام

دیگر رمیده اند همه آهوان من!



می سوزم و زبان به گله وا نمی کنم



شاید فرو نشانده شد آتش فشان من



دیگر مسیح سرخ لبت چاره ساز نیست



بی فایده ست هی بدمی در دهان من!!

god_girl
12-03-2008, 06:56
امشب هم شبی است از شبهای خداست
و من آرامتر از شبهای دیگر
و سرمست از عطر گلهای بهار نارنج حیاط از تو می نویسم
باز هم مثل همیشه
برای نوشتن تو را بهانه میکنم
چه لذت بخش است از تو نوشتن
و چه زیباست برای تو نوشتن
و من این زیبایی را با تمام دنیا عوض نمی کنم
لحظه های بی تو بودن را با خیال تو سر می کنم
و معتقدم دوری مانع از رسیدن نیست
من هر شب به تو میرسم
هر ساعت
هر دقیقه
هرثانیه
وهر لحظه ای که به تو می اندیشم تو را در کنار خویش
و در وجودم احساس می کنم
و این برای من خود رسیدن است
این فاصله ها فقط بهانه ای است برای نوشتن نا نوشته هایی که
مجالی می خواهند برای نوشته شدن

god_girl
12-03-2008, 06:56
دست بر نمی دارد
نمی رود یک امشب بگذارد
سر سنگین به خواب تو
از فراموشی گریه بمیرم
کر می کنم همین چند خط کهنه
خودش یک شعر کامل است
اما ادامه می دهم
شب همه شب این سال و ماه بلند
کارم از شمارش شد آمد دریا گذشته است
دیگر از تقسیم خستگی با خویش نیز خوابم نمی برد
چقدر امشب من
باز شبیه شب پیش از این شب است
باز براده های نور آمده
دارند از درز دریچه
هی لای همین ملحفه ی بی خواب می خزند
عیبی ندارد
نور طعم تنفس اولاد مریم است
نشانه ی صبح است
اشیاء مرده باز
به حیرانی اسامی خویش باز می گردند
این سیاهه ی روشن چراغ است روی میز
آن قاب عکسی کهنه از سالی دور
تمام اتاق پیدا نیست
ثانیه شمار ساعت دیواری پیدا نیست
خطوط دست نوشته ی پدر پیدانیست
پس چه مرگ است پسر
بگیر بخواب
عجیب است
روزی که رفت
شبیه پاره ای از همین شب مرده بود
و این شب مرده نیز
شبیه نه معلوم فردای دیگری ست
خدایا باز صبح شد
کجا بروم
از کوچه ی پرازدحام این همه کلمه چطور بگذرم؟
من که خیلی گشته ام
نام او در هیچ دفتری از شمارش شب بو ها نبوده است
دقیقه ها به من دروغ گفته اند
نگاه کن
صبح کامل است
نور آمده کنار کتابخانه
دارد شب را با سرانگشت خیس واژه های من
ورق می زند
حالا تمام دریچه ها پیداست
خانه پیداست خواب خدا پیداست
بوی چای دم کشیده می اید
آب عروس علف است
نم دارد تنفس هوا
و من ... مست بیداری لاعلاج همینم که هست
هی شب زنده دار اسامی مردگان ماه

سید علی صالحی
__________________

god_girl
12-03-2008, 06:57
صدای زنگ در با ضربان قلبم همراه می شد

تاریکی چه وفادارانه پله های فاصله را در اغوش می گرفت

تو می امدی تکیه گاه غریب تنهایی ام

اشنای غربت دستانم

و من رها در تعارض شادی و ترس

خود را به اقیانوس اتشین اغوشت می سپردم

god_girl
12-03-2008, 06:59
از خانه بيرون ميزنم اما کجا امشب
شايد تو ميخواهي مرا در کوچه ها امشب!
پشت ستون سايه ها روي درخت شب
مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب؟
ميدانم ، آري نيستي اما نمي دانم
بيهوده مي گردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب ترا بي جستجو مي يافتم اما
نگذاشت بي خوابي به دست آرم ترا امشب
ها...سايه اي ديدم! شبيه ات نيست اما حيف!
اي کاش مي ديدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صداي پاي تو مي آمد از هر چيز
حتا ز برگي هم نمي آيد صدا امشب
امشب ز پشته ي ابرها بيرون نيامد ماه
بشکن قرق را ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام کوچه ها را يک نفس هم نيست
شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نمي آرم تو که مي داني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم بي تو تا امشب
اي ماجراي شعر و شب هاي جنون من
آخر چگونه سر کنم بي ماجرا امشب؟
__________________

دل تنگم
12-03-2008, 11:50
نسیم عشق ز کوی هوس نمیاید
چرا که بوی گل از خار و خس نمیاید

ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمیاید

به رهگذارطلب آبروی خویشتن مریز
که همچو اشک روان باز پس نمیاید

ز آِشنایی مردم رمیده ام رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمیاید

دل تنگم
12-03-2008, 11:51
ستاره شعله ای از جان دردمند من است
سپهر آیتی از همت بلند من است

به چشم اهل نظر صبح روشنم ز آنروی
که تازه رویی عالم ز نوشخند من است

چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟
که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است

در آتش از دل آزاده ام ولی غم نیست
پسند خاطر آزادگان پسند من است

رهی به مشت غباری چه التفات کنم؟
که آفتاب جهانتاب در کمند من است

دل تنگم
12-03-2008, 11:53
هر شب فزاید تاب وتب من
وای از شب من وای از شب من

یا من رسانم لب بر لب او
یا او رساند جان بر لب من

استاد عشقم بنشین و برخوان
درس محبت در مکتب من

رسم دورنگی ایین ما نیست
یکرنگ باشد روز و شب من

گفتم رهی را کامشب چه خواهی؟
گفت آنچه خواهد نوشین لب من

دل تنگم
12-03-2008, 11:57
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی

ghazal_ak
12-03-2008, 12:06
در اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.
و به ارامي از من فاصله
گرفتي بي هيچ كلامي.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
اسمان بهاري يعني ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهاني
و اين جمله ،جمله اي
بود بدتر از هر خواهش
براي ماندن و تمنايي
بود براي با او بودن.

magmagf
13-03-2008, 07:46
وقتی که ماه تو میگیرد

من اینجا تاریک میشوم و

تاریکی هایم شب تر میشوند !

وقتی که خورشید تو میگیرد

من زرد میشوم

هوای دلت که می گیرد

برای من نفس کشیدن سخت میشود

و من چقدر هی باید دعا کنم که

ماه تو ( ماه من !)

خورشید تو ( خورشید من !)

هوای دل تو ( هوای دل من !)

نگیرند!!

magmagf
13-03-2008, 07:47
در تلاقی نگاه و آینه چیزی را گم کرده ام

در تلاقی نگاه و آینه خطوط موازی نگاهت را می جویم

بانوی شیشه ای یکبار درون چشمانم بشین

گم کرده را پیدا می کنم...

magmagf
13-03-2008, 07:50
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش

مائیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم

هر پسین

این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست

نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین

مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟

ای راز

ای رمز

ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین

...

دل تنگم
13-03-2008, 19:09
اين گل سرخ من است !
دامني پر كن ازين گل كه دهي هديه به خلق،
كه بري خانه دشمن !
كه فشاني بر دوست !
راز خوشبختي هر كس به پراكندن اوست !

در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشيد،
روح خواهد بخشيد .

تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !
اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،
نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
« دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !

دل تنگم
13-03-2008, 19:23
من پر از خاطره هاتم
خاطره های موندنی
هنوز برام زمزمه قشنگ دل سپردنی
تو بهترین بهانه و ترانه رسیدنی
حتی برای گریه هام بغضی تو احساس منی


عشق منی عشق منی تو ارزوی این دل دیوونمی

جای دستای صمیمیت خالی تو دستم ای یار
فاصله یار قدیمی شده جادو طلسم دوریه ما
تو رویاهای رنگیم عکس چشماتو میبینم
تا که میفهمم تو نیستی با نبودنت میمیرم

میمیرم

عشق منی عشق منی تو آرزوی این دل دیوونمی

دل تنگم
13-03-2008, 19:24
دست سرنوشت زمونه
ما رو باهم اشنا کرد
خوشبختی توی دنیا
دیگه رو به ما کرد
موندم میون راهی که
واسم آرزو بود
دیدن چشمای تو
دیدن خواب بود
دیدن خواب بود

حالا که تو هستی کنارم
غصه ای ندارم
لحظه به لحظه عمرمو
هدیه از تو دارم

دل تنگم
13-03-2008, 19:25
به تو از تو می نويسم
به تو ای هميشه در ياد
ای هميشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت
سايه سار قفسم بود
زير رگبار مصيبت
بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاييز
برگ و باغم گريه می کرد
قاصد چشم تو آمد
مژده ی روييدن آورد

به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست

ای هميشگی ترين عشق
در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا
تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نويسم
نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسيدم
قلمم به گريه افتاد

ای تو يارم روزگارم
گفتنی ها با تو دارم
ای تو يارم
از گذشته يادگارم

به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست

در گريز ناگزيرم
گريه شد معنای لبخند
ما گذشتيم و شکستيم
پشت سر پلهای پيوند

در عبور از مسلخ تن
عشق ما از ما فنا بود
بايد از هم می گذشتيم
برتر از ما عشق ما بود

دل تنگم
13-03-2008, 19:33
خوش گرفتي از من بيدل سراغ
ياد من كن تا سوزد اين چراغ
خائفي جان بر تو هم از من درود
داروي غمهاي من شعر تو بود
اي ز جام شعر تو شيراز مست
پيش
حافظ بينمت جامي به دست
طبع تو آنجا كه پر گيرد به اوج
مي زند دريا در آغوش تو موج
پيش اين آزرده جان بسته به لب
شكوه از شيراز كردي اي عجب

magmagf
14-03-2008, 12:49
که می داند ... ؟


شاید شبی تمام آرامش قلبم را به عمق چشمهایت ببارم !!!


محال نیست عزیزم


سخن گفتن من با دستهایت هر ثانیه تکرار می شود .

magmagf
14-03-2008, 12:56
نگفتمت مگر !

هزار شب

شعر نوشتم و شاعر نشدم

اما نشان ردِ پاي ِ سبزت

در كوچه باغ ِ بلوغ ِ رؤيا


هزار شب شاعرم كرد !

نگفتمت ؟...

magmagf
14-03-2008, 13:17
نخست

دير زماني در او نگريستم

چندان که ، چون نظر از وي بازگرفتم

در پيرامون من

همه چيزي

به هيات او درآمده بود.

آنگاه دانستم که مرا ديگر

از او

گريز نيست!!

magmagf
14-03-2008, 13:25
با هم که هستیم

سه نفریم

من و

تو و

بوسه

جدا که می شویم ،

چهار نفر . . .

تو و تنهایی

من و عذاب

magmagf
14-03-2008, 13:27
ازپله هايی طولانی بالامی روم

تادراتاقی شلوغ

درپی يك ميز خالی

به بهانه يك قهوه ای داغ

توراببينم

دل تنگم
15-03-2008, 01:06
زندگی عشق است عشق افسانه نیست
آن که عشق را آفرید دیوانه نیست

عشق آن نیست که کنارش باشی
عشق آن است که بیادش باشی

دل تنگم
15-03-2008, 01:12
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد

کمند شوق کشانم بصح بازآرد

زدرد عشق تودوشم امید صبح نبود
اسیر هجر چه تاب شب دراز آرد

ولی عجب نبودگربسوخت زآتش عشق
چه جای موم که فولاد در گداز آرد

دل تنگم
15-03-2008, 01:19
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من هنوز در چشمانت گم شده هستم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
15-03-2008, 01:23
متشكرم

براي همه وقت هايي كه مرا به خنده واداشتي.

براي همه وقت هايي كه به حرف هايم گوش دادي.

براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي.

براي همه وقت هايي كه مرا در آغوش گرفتي.

براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي.

براي همه وقت هايي كه با من به گردش آمدي.

براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي.

براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي.

براي همه وقت هايي كه مرا تحسين كردي.

براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي.

براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم"

براي همه وقت هايي كه در فكر من بودي.

براي همه وقت هايي كه برايم شادي آوردي.

براي همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي.

براي همه وقت هايي كه دلتنگم بودي.

براي همه وقت هايي كه به من دلداري دادي.

براي همه وقت هايي كه در چشمانم نگريستي و صداي قلبم را شنيدي.

دل تنگم
15-03-2008, 01:24
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار،پر از برگ،پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چینیم
خار و عطر و گلبرگ، هر سه همسایه دیوار به دیوار هم اند
زندگی چشمۀ آبی است و ما رهگذریم
بنشین بر لب آب، عطش تشنگی ات را بنشان
صفایی بده سیمایت را
و اگر فرصت بود
کفش ها را بکن و آب بزن پایت را
غیر از این چیزی نیست
زندگی...
آینه ای شفاف است
تو اگر زشت و یا زیبایی
تو اگر شاد اگر غمگینی
هر چه هستی تو در آینه همان می بینی
شادیت را در یاب
چون گل عشق بتاب
تا در آینه هستی، گل هستی باشی
دوستت دارم عزیزم

magmagf
16-03-2008, 00:49
... و خداوند

تو را آفرید

که معنا شود

عاشقی

در شعله ناک بال های پروانه



و کبوتران ناامن

بنوشند

پرواز را

در آبی آسمانی ات .





نخست دخیل بست نگاهت

پولاد پنجره بود

نرم شد

در دستان عشق .

که

مهربانی ؛

سنگ را

سیراب می کند .



دیرگاهی است

آهوان نگاه

ضامن می خواهند .

magmagf
16-03-2008, 00:50
کلماتم را
در جوی سحر می شويم
لحظه هايم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرايم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنانم را
در حضور باد
-اين سالک دشت وهامون-
با تو بی پرده بگويم
که تو را
دوست ميدارم تا مرز جنون۰

magmagf
16-03-2008, 00:51
دعوتم کن به یه بوسه گوشه ی دنج یه رویا

من میخوام با تو بمونم از الان تا ته دنیا

دعوتم کن به یه لبخند عاشق و ساده صمیمی

دوباره قرار دیدار تو همون خواب قدیمی

من میخوام تو حس چشمات تو همین رویا بمیرم

من میخوام بمیرم اما دستا تو تو دست بگیرم

واسه ی به تو رسیدن اینهمه شب و دویدم

خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو دیدم

دست به دست من و تو با هم توی کوچه های رویا

تو رو دارم تورو دارم بی خیال همه دنیا

من میخوام تو حس چشمات تو همین رویا بمیرم

من میخوام بمیرم اما دستا تو تو دست بگیرم

magmagf
16-03-2008, 00:52
حالا که نیستی

پس کوچه های چشمم را ،ابرهای غمگین لندن شرجی کرده .

و چشم های تو ، ونیز آب گرفته را از تنهایی به در آورده .

*

طوری مینویسم که انگار عمری مهاجر بوده ام .

طوری می خوانی که انگار نیستی .

به ما نیامده بانو !

از باغ های لواسان تا کاج های چیتگر

از سبزی کاری های ری تا آبشارهای دربند

دوستت دارم .

magmagf
16-03-2008, 00:53
به شعر می‌مانی تو.






هر بار که می‌خوانمت

دوباره سروده می‌شوی...

magmagf
16-03-2008, 10:54
از شبانه های تو

به شانه های ابر می رسم

حوصله ام از هر چه و هر که پر می شود

به رویاهای قلم تو پناه می آورم

آویزان آونگ خاطره های ناب تو می شوم

سبزینه هر چه جنگل و طراوت !

نادیده به دیدگانم بند می شوی و

بند بند تنم عاشقت می شود

بی خود هی دنبال کلمه می گردم

تا حرفی از تو زده باشم

بی نتیجه ای برای این جستجو

به این نتیجه می رسم:

فراتر از هر حرف و حدیث

مثل سادگی سیال جنوبی ها

دوستت دارم .

magmagf
16-03-2008, 10:55
تونيستي

اما نيلوفر صدايت

پشت پنجره ام قد كشيده است

پنجره را مي گشايم

تورا به درون دعوت مي كنم

و خانه ام پر مي شود

از آينه هاي نگاهت

كه چقدر نيلوفر

در ان تكثير مي شوند

تو نيستي

اما لبخند مي زني

و دشت هاي گرم و سرخ

از ذهنم بالا مي روند

و چلچله هاي نور و صدا

از تاريكي شبم

پنجره را مي بندم

تو به تمامي

در خانه ام

آشيانه كرده اي

magmagf
16-03-2008, 10:55
نه!

نمی گذارد تو را ببينم

نسيمی که می وزد

آنسوی حوصله ی تنگ دريچه ی دلواپسی

و به هم می ريزد

رنگها را در باغ



در کدام گل نهفته ای

که با يادت

پر می شوم

از عطر بهار نارنج

و طراوت پس از باران؟

magmagf
16-03-2008, 11:03
من سر ریز سکوت شمایی ام که

نه حرفی برای زدن دارید

نه دلی برای عاشق شدن



تفسیر سکوتتان کار راحتی نیست

من شکست خورده ی تفسیر سکوت شمایم

دل تنگم
18-03-2008, 01:17
زنده بودن، سرودن بهانه
هرچه جز با تو بودن بهانه

ذکر نام تو یعنی تنفس
عاشقانه سرودن بهانه

خوب یعنی تو را خوب دیدن
پلک بستن- گشودن، بهانه

گریه هم مثل باران ضروری است
غصه از دل زدودن بهانه

دم به دم فال حافظ گرفتن
بخت را آزمودن بهانه

شعر دعوی، سرودن دروغین
زندگی عذر، بودن بهانه

دل تنگم
18-03-2008, 01:19
سوره ی چشم خرابت حکم تحریم شراب
سِفر تکوین نگاهت مژده ی اهل کتاب

روز و شب در چشم تو تصویر موعود من است
گرگ و میش از چشمه ی چشم تو می نوشند آب

شهر شب با داغیاد تو پریشان شد ولی
حالیا در سوگ چشمت حال آبادی خراب

صبح خون می ریخت از پرهای بالش چون که شب
آخرین تصویر پرواز تو را دیدم به خواب

در نگاهت نقطه ی ابهام گنگی بود خاک
ذره بین کوچکی در دست هایت آفتاب

پرسشی دارم زتو: آن سوی این دیوار چیست؟
ای سوال روشن ما را نگاه تو جواب!

دل تنگم
18-03-2008, 01:20
در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده ام

در عبور ازین مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آن چنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هرچه می دوم
با گمان ردِ گام های تو،
گم نمی شوم

راستی،
در میان این همه اگر،
تو چقدر بایدی!

دل تنگم
18-03-2008, 01:23
باز، با دلِ گرفته در هوای تو
شعر تازه‌ای سروده‌ام برای تو

باز هم به یاد خنده‌های ساده‌ات
باز هم به یاد اشک بی‌ریای تو،

رو به روی آسمان نشسته‌ام، تهی‌ست
بی‌نوازش صدای آشنای تو

مثل لحظه‌ای که رفته‌ای و بعد از آن
مانده روی برفِ کوچه، جای پای تو

من دلم هنوز بوی عشق می‌دهد
عطر ساده و صمیمی صدای تو

گرچه قلبم از هجوم غصه‌ها پُر است
گرچه نیستند هیچ‌یک، سزای تو،

غصه‌های تو تمامشان از آن من
شعرهای من، تمامشان برای تو

god_girl
18-03-2008, 07:19
در زمانی که وفا
قصه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی است
و در آیینه ی چشمان شقایق ها نیز
عابر ظالم و بی عاطفه ی غم جاریست
به چه کس باید گفت
با تو خوشبخت ترین انسانم...

god_girl
18-03-2008, 07:19
دل بيتاب من ‌، با ديدنت آرام مي گيـرد
اگـر دوري ز آغوشـم ، نگاهم كا م مي گيـرد
مرا گر مست مي خواهي ، نگاهت را مگيـر از من
كه دل از سـاقي چشمـان مستت جام مي گيـرد
تو نوشين لب ميـان جمع ، خاموشي ، ولي چشمـم
ز هـر موج نگاه دلكشت پيغـام مي گيـرد

god_girl
18-03-2008, 07:20
كجا مي روي؟
با تو هستم
اي رانده حتي از آينه
اي خسته حتي از خودت
كجاي اين همه رفتن
راهي به آرزوهاي آدمي يافتي؟
كجاي اين همه نشستن
جايي براي ماندن ديدي؟
سر به راه
رو به نمي داني تا كجا
چرا اتاقت را با خود مي بري؟
چرا عكس هاي چند سالگي را به ماه نشان مي دهي؟
خلوت كوچه ها را چرا به باد مي دهي؟
يك لحظه در اين تا كجاي رفتن بمان
شايد آن كاغذ مچاله كه در باد مي دود
حرفي براي تو دارد
سطري نشاني راهي
خيالت من از اين همه فريب
كه در كتابخانه هاي دنيا به حرف مي آيند
و در روزنامه هاي تا غروب مي ميرند
چيزي نفهميده ام؟
خيالت من از پنجره هاي باز خانه سالمندان
كه رو به صبح توپ بازي
تا باي باي تيله ها و گلسرهاي رنگي حسرت مي كشند
چيزي نفهميده ام؟
هنوز راهي از چشم هاي خيسم
رو به خاك بازي در باغ و
پله هاي شكسته ي روز دبستان
مي رود
هنوز بغضي ساده
رو به دفتري از امضاي بزرگ و يك بيست
كه جهان را به دل خالي ام ميبخشيد
مي شكند
حالا در اين بي كجايي پر شتاب
با اين كه اينقدر بلند حرف ميزني؟
تمام چشم هاي شهري شده نگاهت مي كنند
كسي نيست,با خودم حرف مي زنم

god_girl
18-03-2008, 07:20
وقتی که ماه تو میگیرد
من اینجا تاریک میشوم و
تاریکی هایم شب تر میشوند !
وقتی که خورشید تو میگیرد
من زرد میشوم
هوای دلت که می گیرد
برای من نفس کشیدن سخت میشود
و من چقدر هی باید دعا کنم که
ماه تو ( ماه من !)
خورشید تو ( خورشید من !)
هوای دل تو ( هوای دل من !)
نگیرند!!

god_girl
18-03-2008, 07:21
براي او که معناي خدا را خوب مي فهميد
همان عاشق ترين زيبا که ما را خوب مي فهميد
سلامي که تمام غصه ها را با خودش مي برد
و لبخندي که عشق آشنا را خوب مي فهميد
کنار ساحلي بي انتها در ابتداي خويش
به استقبال چشمي که خدا را خوب مي فهميد
شبي آهسته مي خواندم براي روح تنهايم
سرودي که غم بي انتها را خوب مي فهميد
تمام سرنوشتم اشک هايي شد که آن شب ها
صداي گريه هاي بي صدا را خوب مي فهميد

دل تنگم
19-03-2008, 03:13
تن تو مطلع تابان روشنایی هاست
اگر روان تو زیباست از تن زیباست
شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع
که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست
نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن
که از زلال تنت جان روشنت پیداست
که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟
که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست
ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد
که آب و رنگ بهارت روانه در رگ هاست
مگر ز جان غزل آفریده اند تنت
که طبع تازه پرستم چنین بر او شیداست
نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست
نگاه من ز میانت فرو نمی اید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
حریف وسعت عشق تو سینه ی سایه ست
چو آفتاب که ایینه دار او دریاست

دل تنگم
19-03-2008, 03:14
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خک بلکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آنخطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

دل تنگم
19-03-2008, 03:16
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم

دل تنگم
19-03-2008, 03:18
ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق
جز محنت و غم نیستی ، اما خوشی ای عشق
این شوری و شیرینی من خود ز لب توست
صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق
چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز
تا باز تو دستی به سر من می کشی ای عشق
دین و دل و حسن و هنر و دولت و دانش
چندان که نگه می کنمت هر ششی ای عشق
رخساره ی مردان نگر آراسته ی خون
هنگامه ی حسن است چرا خامشی ای عشق
آواز خوشت بوی دل سوخته دارد
پیداست که مرغ چمن آتش ای عشق
بگذار که چون سایه هنوزت بگدازند
از بوته ی ایام چه غم ؟ بی غشی ای عشق

دل تنگم
19-03-2008, 03:21
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق
که سوز سینه یخورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون فشان من است
نمی رود ز سرم این خیال خون آلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است
بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت
هنوز این همه آغاز داستان من است
بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون
بمان که تیر امان تو در کمان من است
اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است
زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است
به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است

magmagf
20-03-2008, 03:13
مرا نگاه کن و مرا بشنو
چرا که من تنها به همین منظور
اینجای‌ام

من ماه تو و مهتاب توی‌ام
من گل تو و باغ تو و آب توی‌ام
تمام این راه را در اشتیاق تو آمده‌ام
بدون اینکه کفشی داشته باشم یا حتی شالی

می‌خواهم تو بخندی
می‌خواهم تمام نگرانی‌های‌ات را از میان بردارم،
دوستت داشته‌باشم،
خوراک‌ات باشم

آه! تلخی ِ شیرین
تسکین‌ات می‌دهم و شفای‌ات می‌دهم
گل‌های سرخ برایت خواهم آورد
من نیز خود، پر از خارم

magmagf
20-03-2008, 03:14
خون می گریست

خار گلی

که دست تو را خلیده بود...

magmagf
20-03-2008, 03:15
بخند ليلي ِ مجنون، بخند و آه بکش


و عشق را به تلاقي ِ اين دو راه بکش




براي عشق نيازي به قيس نيست، دلي


براي سينه ي ليلاي بي پناه بکش





سپس ورق بزن، آنجا که چشم آهوهاست


دو چشم ميشي ِ نم دار ِ دل سياه بکش





ورق بزن، برس آنجا که کاسه مي شکنند


به جاي کاسه دلي تنگ و خيرخواه بکش




ورق بزن، برس آنجا که ماه در برکه ست


به جاي برکه در آيينه روي ماه بکش




براي خاطره ها هم جنازه لازم نيست


به روي يک گل خشکيده بارگاه بکش




همين.. تمام ! فقط روي جلد دفتر خود


به جاي ليلي و مجنون " پناهگاه " بکش

magmagf
20-03-2008, 03:25
مي خواهمت

نه بدانگونه كه ترا خواستند ديگران

كه تهي بودند از زمين و آسمان

مي خواهمت

آنگونه كه بيايي و

آن بيتِ گمشده شعرم باشي

تا آخرين ترانه بسرايم و

ميان دو مصرع آخر

بميرم ...

magmagf
20-03-2008, 03:26
تاری از طلای مویت را

در دست من بگذار

می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم

آن را به موهای بلندِ خورشید گره بزنم

تا هر کس خورشید را نگاه کند

خطوط پاک چهره ی تو را ببیند

آن وقت همه خواهند دانست

بانوی بهاری من که بوده است

همین را می خواهم و

دیگر هیچ ...

دل تنگم
20-03-2008, 05:02
ای کاش آهنگ محبت بودم
و برایت آهنگ عشق را می سرودم

ای کاش قطره اشک بودم
از چشمهایت جاری می گشتم
و در لبانت جان می گرفتم

و در آخر گونه هایت جان می دادم
ولی افسوس که نه آهنگ هستم و نه اشک....

چشمهای پر مهرت,
ولی هر چه هستم حقیرتم
و تا آخرین قطره خون دوستت دارم

دل تنگم
20-03-2008, 05:09
صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره دلم به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره افتابی است
من افتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
چشم های تو سر چشمه دریاهاست

دل تنگم
20-03-2008, 05:13
زندگي زيباست ، نه در رويا.
بوسه زيباست
نه براي هوس
پرنده زيباست
نه براي قفس


دوست داشتن زيباست


نه براي لمس كردن


براي حس كردن


آري دوست داشتن زيباست


نه براي لمس كردن


كاش واژه ی حقيقت


آن قدر با لبها صميمي بود


كه براي گفتنش


نيازي به شهامت نبود

magmagf
20-03-2008, 21:06
شعر
با باران مى آيد هميشه
و صورتِ زيبايت
با باران مى آيد هميشه
و دل باختن شروع نمى شود
مگر وقتى كه موسيقيِ باران شروع مى شود.

وقتى كه سپتامبر از راه مى رسد، دلبركم
از هر ابرى سراغ چشم هايت را مى گيرم
انگار كه دل باختنم به تو
بستگى دارد به وقتِ باران.

ديدنى هايِ پاييز از جا مى كَنَدَم
رنگ پريدگيِ زيبايَت مى ترسانَدَم
و لبِ كبودِ شوق برانگيزت فريبَم مى دهد
حلقه ى نقره اى در گوش ها دلَم را از جا مى كَنَد
ژاكتِ كشميرى
و چترِ زرد و سبز بر من چيره مى شوند
روزنامه ى صبح
مثلِ زنى پُرگو فريبَم مى دهد
بويِ قهوه رويِ ورقى خشك
دلَم را مى بَرَد
چه بايد بكنم
بين آتشِ برق در انگشتانم
و گفته هايِ مسيح موعود؟

در ابتدايِ پاييز
حسِ غريبِ امنيت و خطر، سايه مى اندازد بر من
مى ترسم كه نزديكَم شوى
مى ترسم كه از من دور شوى
بر فرهنگِ مَرمَر از ناخن هايم مى ترسم
بر مينياتورهايِ صدفيِ شام از حواسَم مى ترسم
مى ترسم موجِ قضا و قَدَر مرا با خودش ببَرَد

آيا ماه سپتامبر است كه مى نويسَدَم؟
يا باران است
كه مرا مى نويسد؟
جنونِ كمياب زمستان تويى
بانوى من، كاش مى فهميدم
بينِ جنون و باران چه رابطه اى هست.

آى اى زنى كه دل به تو سپرده ام
پا بر هر سنگى كه بگذارى، شعر منفجر مى شود
آى اى زنى كه در رنگ پريدگى ات
همه يِ غمِ درخت ها را دارى
تبعيدگاه چقدر زيبا است وقتى با هم باشيم
آى اى زنى كه تاريخَم را خلاصه مى كنى
و تاريخِ باران را.



نِزار قَبّانى

magmagf
20-03-2008, 21:07
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت
آتشی یک لحظه آ»د در دلم دامن گرفت

آن قدر بی اختیار این اتفاق افتاد که
این گناه تازه من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست ؟
این که در اندام من امروز باریدن گرفت

من که هستم ؟ او که نامش را نمی دانست و بعد
رفت زیر سایه یک " مرد " و نام " زن " گرفت

روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت

زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست
مرگ می داند : فقط باید تو را از من گرفت .

magmagf
20-03-2008, 21:09
نه گوشه نامه را بسوزان
نه صفحه صفحه
از عشق ات حکایت کن.

فقط
پاکت را که می بندی
بگذار
لبهایت را
بیشتر لمس کند....

magmagf
20-03-2008, 21:10
به عاشقان ديگرت شبيه نيستم بانو

اگر كسي به تو ابر بدهد

من به تو باران خواهم داد

اگر فانوس دريايي بدهد

من به تو ماه خواهم داد

اگر شاخه‌اي بدهد

من به تو درختان را خواهم داد

و اگر كسي به تو كشتي بدهد

من به تو سفر خواهم داد.




نزار قباني

magmagf
20-03-2008, 21:11
بوسه‌اي بر سرت درماندگي‌ها را از ميان مي‌برد


بر سرت بوسه مي‌زنم



بوسه‌اي بر چشم‌هايت بي‌خوابي را دور مي‌كند


بر چشمانت بوسه مي‌زنم



بوسه‌اي بر لبانت ژرف‌ترين عطش‌ها را فرو مي‌نشاند


بر لبانت بوسه مي‌زنم



بوسه‌اي بر سرت خاطر را پاك مي‌كند


بر سرت بوسه مي‌زنم





مارينا تسوه‌توا

دل تنگم
21-03-2008, 01:22
خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو
و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود
تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم
سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود
که از درد من و راز درون من خبر گردی

تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی
وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن
چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد
و بعد در آغوش رقیبی مست و بی پروا
تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت مارا
خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی
که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم

ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست
بگوید کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم
و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک
و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک
خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار
و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را
و خواهی دید با محو کلام دوستت دارم

تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را
وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد
به درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد

دل تنگم
21-03-2008, 01:33
دشنه‌ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سنگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد، داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد ازاین با بی‌کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست

دل تنگم
21-03-2008, 01:37
آه بیاد دارم هنوز
اولین روزی که چشمانم به چشمان تو افتاد

دلم ترسید
دلم ناگاه به خود لرزید
تهی گشتم به ناگاه از درون خالی شدم من
و تو آرام به ضرب خنده ای در من نشستی
وزان پس تارو پودم را
به حکم عشق خود از هم گسستی
آه بیاد دارم هنوز
که چگونه اولین خندهء مستانهء تو
هوش را از سر من سخت ربود
و تو گشتی در من همهء بود و نبود

دل تنگم
21-03-2008, 01:52
تو را براي تو دوست دارم
و زندگي را براي نفس هاي تو
اي کاش مي توانستم باران باشم
تا تمام غمهاي دلت را بشويم
اي کاش مي توانستم ابر باشم
تا سايه باني از محبت برويت مي گسترانيدم
اي کاش مي توانستم اشک باشم
تا هر گاه که آسمان چشمش ابري مي شد باريدن مي گرفت
اي کاش مي توانستم خنده باشم
تا روي لبانت بنشينم و غنچه بسته لبانت را بگشايم
اي کاش مي توانستم يک پرنده باشم
و پر مي گشودم و تا دور دست ها در کنار تو پرواز مي کردم
و اي کاش سايه بودم
تا نزديک ترين کس به تو مي شدم...
آري اي کاش سايه بودم
تا هميشه و همه جا هم راه و هم قدم با تو بودم

winter+girl
21-03-2008, 22:57
بعد از اولین نگاهت ...

من در شهر چشمانت گم شدم ...

کوچه های شهر بوی آسمان می داد ...

روی بام خانه ها لانه کرده بود ،،، فریاد ....

بعد از اولین نگاهت ...

خاطره هایم جان تازه ای گرفتند ...
و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم ...

بعد از اولین نگاهت ...

دیوانگان مرا به سخره گرفتند ...

و هیچکس نمیدانست عطر نگاه تو آوارگی دارد ...

میدانم دستان کوچکم

نمی توانند آغوش گرمی برای دلتنگیهات باشند ...

اما بدان در جنگ با گريه ها ....

طلایه دار سپاه تو منم ...

بدون نگاهت عشق را نمیفهمم ...

و نفس کشیدن اجباریست ...

بعد از اولین نگاهت ...

احساسم بال در آورد ....

و به سوی شهر چشمانت پر کشید ...

winter+girl
21-03-2008, 22:58
از كوچه زيباي تو امروز گذشتم

ديدم كه همان عاشق و معشوقه پرستم

يك لحظه به ياد تو از آن كوچه گذشتم

ديدم كه زسر تا به قدم شوق و اميدم

هر چند گل از خرمن عشق تو نچيدم

آن شور جواني نرود از ياد

اي راحت و آرام دل من خانه ات آباد

با ياد رخت اين دل افسرده شود شاد

هرگز نشود مهر تو اي شوخ فراموش

كي آتش عشق تو شود يكسره خاموش

هرجا كه نشستم سخن از عشق تو گفتم

با اشك جگر سوز دل سخت توسفتم

خاك ره اين كوچه به خار مژه رفتم

دل مي تپد از شوق كه امروز كجايي?

شايد كه دگر باره از اين كوچه بيايي

دل تنگم
23-03-2008, 03:09
تو را نگاه می کنم که خفته ای کنار من
پس از تمام اضطراب عذاب و انتظار من
تو را نگاه می کنم که دیدنی ترین تویی
و از تو حرف می زنم که گفتنی ترین تویی
من از تو حرف میزنم شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم همین ترانه می شود
کاش به شهر خوب تو مرا همیشه راه بود
راه به تو رسیدنم همین پل نگاه بود
مرا ببر به خواب خود که خسته ام از همه کس
که خواب و بیداری من هر دو شکنجه بود و بس

دل تنگم
23-03-2008, 03:14
دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم
دلبرکم جیزی بگو به من که گرم هق هق ام
به من که آخرینه ی اواره های عاشقم
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن ترانه هام نه هق هق دلواپسی
نزار که از سکوت تو پر پر بشن ترانه هام
دوباره من بمونم و خاکستر پروانه هام
چیزی بگو اما تگو از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره
چیزی بگو اما نگو قصه ی ما بسر رسید
نگو که خورشیدک من چادر شب بسر کشید
دقیقه ها غزل میگن وقتی سکوت و میشکنی
قناری ها عاشق میشن وقتی تو حرف میزنی
دلبرکم چیزی بگو به من که خاموش توام
به من که هم بستر تو اما فراموش توام
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن ترانه هام نه هق هق دلواپسی
نزار که از سکوت تو پر پر بشن ترانه هام
دوباره من بمونم و خاکستر پروانه هام
چیزی بگو اما تگو از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره
چیزی بگو اما نگو قصه ی ما بسر رسید
نگو که خورشیدک من چادر شب بسر کشید

دل تنگم
23-03-2008, 03:18
یک نفس یاد خدا
یک سبد خاطره اسوده و شاد
یک بغل شبنم آرامش صبح
یک هزار آینه از جنس بلور
همه تقدیم تو باد

دل تنگم
23-03-2008, 03:21
ای کاش که کاشانه ی من زیر پرت بود
ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود

من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز
ای کاش که از حال دل من خبرت بود.

magmagf
24-03-2008, 00:08
در نيمه هاي شب برف است

كه رو سفيد تكرار مي كند

خاطره هاي تو را

خاطره ي رها شدن

و من دور ميزنم

تا صبح به حرمت چشمانت

magmagf
24-03-2008, 00:09
معلم نيستم ،

تا عشق را به تو بياموزم!

ماهيان براي شنا کردن ،‌

نيازي به آموزش ندارند!


پرندگان نيز ،
براي پرواز ..



به تنهايي شنا کن!

به تنهايي بال بگشا!

عشق کتابي ندارد!

عاشقان بزرگ جهان ،

خواندن نمي‌دانستند.!..

magmagf
24-03-2008, 00:12
نخوابيده دريا و من هم
زمان را نگه دار
در اينجا كه دريا و شعر و تو هستي
در اين خواب و بيدار
در اين جا كه روياي ديرين مجسم
در اين بزم سبزي كه از جمع ياران فراهم
مبادا زمان سر بيايد
زمان را نگه دار

magmagf
24-03-2008, 00:13
روزي كه تو را ديدم
همه نقشه هايم را
همه ي پيشگويي هايم را
پاره كردم.
چون اسبي عربي
باران وجودت را حس كردم
پيش از آنكه خيس شوم.
تپش صدايت را شنيدم
پيش از آنكه سخن بگويي .
تارهاي درخت را با اتگشتانم باز كردم
پيش از آنكه ببافي اش.
نه من ني توانم كاري بكنم ؛ نه تو
زخم ؛ با خنجري كه رو به اوست
چه كند؟!

دل تنگم
24-03-2008, 02:20
بهار را دوست دارم
نه برای سفره ی هفت سین
نه برای گل های رنگارنگ
نه برای گل اقاقیا
برای با تو بودن دوست دارم

تابستان را دوست دارم
نه برای لبخند آفتاب
نه برای بازی بچه ها
نه برای پرواز پرنده ها
برای با تو بودن دوست دارم

پاییز را دوست دارم
نه برای باران
نه برای برگ های رنگارنگ
نه برای کوچ پرنده ها
برای با تو بودن دوست دارم

زمستان را دوست دارم
نه برای برف
نه برای سرما
نه برای آدم برفی
برای با تو بودن دوست دارم

دل تنگم
24-03-2008, 02:30
دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم
خطوط در هم پیراهنت را دوست دارم
نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم
غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم

دوست دارم

تن سوزان مثل آتشت را دوست دارم
بهاری و من آن عطر خوشت را دوست دارم
به هر لحظه کنارم بودنت را دوست دارم
تماشائی تو هستی دیدنت را دوست دارم


دوست دارم

دل تنگم
24-03-2008, 02:48
اگه از من تو بپرسی رنگ عاشـقــی چه رنگه
من میگم رنگش سیـــاهه اما باز واسم قشنگه
تو همونی که میگفتی همیــشه پیشم می مونی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چرا قلبــمو شکستی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چرا از من گریــزونی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باور نداره قلبم وقت وداع رسیده
انگار که غم آتشی بر پیکرم کشیده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دونه دونه روی ناودون
قطره های ســرد بارون
بــی تـو اما یه کویرم
تــو نباشی من می میرم
قطره قطره چکه چکه اشک آسمون می باره
گله دارم از خــداونـد اگه باز تو رو نیاره
گله دارم از خــداونـد اگه باز تو رو نیاره

دل تنگم
24-03-2008, 02:52
کسی زیباتر از تو در جهان نه
تو باش آرام جانم دیگران نه

غرور عاشقی دیوانه ام کرد
که دل خواهد تورا اما زبان نه

دل می رود و من اسیر دست غم ها می شوم
باز تنها باز تنها باز تنهای تنها می شوم

دل تنگم
24-03-2008, 03:25
هواتو کردم دوباره،
بازم دلم تنگه برات
اگر چه دوری از دلم،
هنوز میمیرم من برت

امید من، سنگ صبور،
باشه برو پیشم نیا
بذار که تنها بسوزم،
تو غربت دل تنگی هام

نه اینکه عاشق نباشم،
نه این که دوستت ندارم
می خوام تو اوج بی کسی،
سر روی شونت بذارم

زخم زبون و صبر من،
باور بکن حدی داره
یه قلب خالی از امید،
آخه سوزوندن نداره

منی که حتی گریه هام،
واسه تو تکراری شده!

نگاه سردت هنوزم،
با خنده باز زجرم می ده!
خدا خودت منو به این،
در به دری عادت بده!

باور نداری هنوزم،
عشق تو داغونم کنه
بخند با گریه های من،
شاید که آرومم کنه

بهش بگین دق می کنم،
دستاش تو دستم نباشه
تمومه خاطراتمون
نمک به زخمم می پاشه!

بهش بگین خاطره هاش،
آتیش به جونم می زنه
آسمونم زمین بیاد،
بگین فقط مال منه

تو لحظه های بی کسی،
سهم من از تو دوریه
اگه صدام در نمی آد،
دلتنگی و صبوریه...

هر روز غروب دلتنگتم،
دوباره تنها می شینم
هر وقت که بارون می باره،
تو رو کنارم می بینم

هر روز و هر شب از خدا،
بدون فقط تو رو می خوام
نگو واست غریبه ام،
نگو تو خوابت نمی آم

بگو تو هم دوسم داری،
بگو که دلتنگم می شی
من از خدا فقط می خوام،
دوباره مهربون بشی

sarina_sh
24-03-2008, 23:41
بگذار تا مقابل روي تو بگذريم ......... دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
شوق است در جدايي و جور است در نظر.......... هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم
روي ار به روي ما نكني حكم از آن توست ......... باز آ كه روي در قدمانت بگستريم
ما را سري است با تو كه گر خلق روزگار......... دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم
گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من.......... از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم
نه بوي مهر مي شنويم از تو اي عجب.......... نه روي آنكه مهر دگر كس بپروريم
ما خود نمي رويم روان از قفاي كس ....... آن ميبرد كه ما به كمند وي اندريم
سعدي تو كيستي كه در اين حلقه كمند ........ چندان فتاده اند كه ما صيد لاغريم

دل تنگم
25-03-2008, 00:31
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
بالای خود در آینه چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا کنم ترا
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مومن و ترسا کنم ترا
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه ، ماه کلیسا کنم ترا
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم ترا
رسوای عالم شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم ترا

دل تنگم
25-03-2008, 00:33
اگر چه دوری از اینجا تو
یعنی در اوج زیبایی کنارم هستی
و هر شب به خوابم باز می آیی
اگر چه هرگز نمی خوابند
دو چشم سرخ و نمناکم
اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست
میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی
افق ها منتظر ماندند که از این راه برگردی.

دل تنگم
25-03-2008, 00:34
به يادش باده مينوشم که با دردش هم اغوشم

به يک جرعه به صد جرعه نشد دردش فراموشم
بگو اي مهربون ساقي به اون نامهربون يارم
به حق حرمت مستي بياد امشب به ديدارم
بيا اي سوته دل ساقي به مستي بي ملالم کن
خدايا امشب اين مي رو حلام کن حلالم کن

دل تنگم
25-03-2008, 00:38
اونقدر از تو میگم که میون اسم تو
توی آسمون عشق رنگین کمون پیدا بشه

اونقدر عاشق میشم که تو سرزمین عشق
بعد مجنون یه نفر صاحب نشون پیدا بشه

تو مگه قلب منی که صدای نفسات هر جا هستم با منه ؟
تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه ؟
فقط تو رو ، داره فریاد میزنه

تو هوای تازه زندگی هستی
که تو قصر آرزو هایم نشستی

تو همون معجزه و لطف خدایی
که طلسم نا امیدی رو شکستی

تو مگه قلب منی که صدای نفسات هر جا هستم با منه ؟
تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه ؟
فقط تو رو ، داره فریاد میزنه

میون گلها نرو ، سخته پیدا کردنت
آخه تو خودت گلی ، چه قشنگه دیدنت

میون گلها نرو ، سخته پیدا کردنت
گل خجالت میکشه از تو و خندیدنت

تو مگه قلب منی که صدای نفسات هر جا هستم با منه ؟
تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه ؟
فقط تو رو ، داره فریاد میزنه

تو هوای تازه زندگی هستی
که تو قصر آرزو هایم نشستی

تو همون معجزه و لطف خدایی
که طلسم نا امیدی رو شکستی

تو مگه قلب منی که صدای نفسات هر جا هستم با منه ؟
تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه ؟
فقط تو رو ، داره فریاد میزنه

دل تنگم
25-03-2008, 00:42
اندازه تموم ستاره ها
یکم کمتر از خدا
از بالا تا کف دریاها
شبح عشق تا روح مسیحا
از پاکی یوسف تا کرخ زلیخا
از جنون مجنون تا قلب لیلا
از عشق درگا تا گیتار لورکا
قسم به یوسف زهرا
خیلی دوست دارم به خدا

god_girl
25-03-2008, 12:39
من بيتابيام را به كسي نميگويم
من هرگز انتظارم را با كسي جز پرندگان سبك بال تقسيم نميكنم
من صبوريام را فقط از سنگ خارا مي آموزم
من داشتن دل دريايي را از چشمه ميآموزم
من لطافت احساسم را فقط از شبنم صبحگاه ميآموزم
من استقامتم را فقط از كوههاي سر به فلك كشيده مي آموزم
من همه چيز را از نهايت آن مي آموزم
زيرا او به من آموخته كه نهايت چيزي را بياموزم
و من اورا نهايت همه چيز ميدانم
فقط او ...
شايد تو به نوشتهاي من بخندي
ولي من به خندههاي تو فكر ميكنم
و باز مينويسم ، مثل هميشه ...

god_girl
25-03-2008, 12:41
کاش می شد گل چشمان تو را می چیدم
و می آویختمش بر دیوار
در اتاقم که پر از سایه ی توست
آن زمان عطر نگاهت را زندانی خود می دیدم
و به خود می گفتم
تو نوازشگر احساس غم آلوده ی من می مانی
ولی افسوس تو آن نیستی
آن کوچک پاک
که من از پاکی اندیشه خود پروردم
و بزرگش کردم
من نمی دانستم که تو با ضجه ی هر رهگذر
می خوانی
هیچ دل بر تو نمی باید بست
مهربان با دل سنگ تو نمی باید بود
سنگ دل نیستم اما ...
دل می خواهد که تو را باز
با خشم به خاک اندازد
و چو رگبار خزان
قلب گلگون تو را خسته و پرپر سازد
کاش می شد گل چشمان تو را می چیدم
و می آویختمش بر دیوار
تا دو چشم تو
در ظلمت این تنهایی
شاهد پاکی و آشفتگی من باشد
کاش می شد
__________________

god_girl
25-03-2008, 12:42
رویش عشق ، سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد

god_girl
25-03-2008, 12:45
ما سفر داریم تا سفر
می شود بار و بندیل بست و
سوت زنان رفت
می شود بی چمدان
لب دوخته
حتی بی اشک و بی در آغوش کشیدن کسی رفت و
برنگشت!

god_girl
25-03-2008, 12:45
عاقبت خانه ای می‌سازم توی خوابی شیرین
خوابی از این شب ها
شبی از آرامش یک شب بی فردا
سفری خواهم کرد خالی از فکر و خیال
مرکبم رام و خموش در سکوتی مرموز
دور خواهم شد دور
دور از اندیشه و وهم
عابری خسته ز راه آخر کوچه روز
خانه ام رویاییست پشت یک بیشه ز خواب
آسمانش نیلی روزگارش شیرین با شبی از مهتاب
کینه ها می مانند غصه ها می مانند آه ها رفته به باد
خنده را خواهم برد خاطری از یک دوست
کوله بارم این هاست می روم باداباد
خانه ام در خوابیست
که مرا سوی خود خواهد کشید
بعد یک روز بلند که پرم از بودن
خسته از رفتن ها خسته از دیدن ها
خواب یک دشت بزرگ خواب شیرین خیال
خانه ای خواهم دید خواب می بینم باز
خانه ای خواهم ساخت
گرم و آرام و خموش
آه کو آن شب ناب
هر شب از این شب ها می روم خواب و هنوز
کوله بارم بر دوش...

__________________

دل تنگم
25-03-2008, 14:43
يك روز عشقت را دزديدم
و براي اينكه جاي مطمئني داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم .
غافل از اينكه روزي براي پس گرفتن آن
قلبم را خواهي شكست.

دل تنگم
25-03-2008, 14:45
دریا تو شاهد آمدن و رفتنهای بسیار بودی در زمان
بدیدی تو بسیار شاهکارهای آشکار و نهان
بگزار بماند نهفته در میان قلبت
که شاید باز آید آن شاهکارهای نهان

دل تنگم
25-03-2008, 14:51
بازم میام تو کوچتون
باز رد میشم از جلوی در خونتون
بازم میگم از دلتون
از اون دل بی مهرتون
بازم مبام به پیشتون
دلم شده عاشقتون

دل تنگم
25-03-2008, 14:58
در اين خلوت سرا من هم به تنهايی لقب دارم
پريشانی و شيدايی در اينجا هم شده کارم
تو دنيای منی و من غزلهايم بنام تو
ميان عمق رويايم شدم محبوب و رام تو
صدايت می کنم هر شب ميان خواب و رويايم
نمی دانی که هستم من ولی ديريست شيدايم
ميان ظلمت شب ها غمم را با تو می گويم
تو که تنها کسی هستی که جان را در تو می جويم
نمی دانم چه خواهد شد اسيرم در دو راهی ها
غرورم يکطرف ماند و دل ديوانه ام اينجا
چه می شد بشکنم روزی غرور جنس سنگی را
بگويم عاشقت هستم بمان با من تو ای زيبا

دل تنگم
25-03-2008, 15:02
اگر دوستت دارم
قيام عليه بندهاي ميان من و توست
اگر دوستت دارم
نمايشگر عشق خدايي میان من و توست
اگر كلمه دوستت دارم
تسكين دهنده قلب های من و توست
اگر دوستت دارم
پايان جدايي ها
اگر دوستت دارم
اشتياق راستين من و توست
اگر دوستت دارم
كليد زندان من و توست

پس با تمام وجود فرياد ميزنم
دوستت دارم

god_girl
26-03-2008, 12:25
منم و خلوت شبهای بیقرار
آرامشی دهد به دلم نغمه های تار
تازنده ام بدان که نیازم به خواب نیست
چون بعد از مردنم همه خواب است و انتظار....
__________________

god_girl
26-03-2008, 12:26
از اين همه احساس

يک عالمه حسرت به من دادی

و خود

در بی نگاهی يک آينه

پنهان شدی


می دانی چرا

قاصدک را دوست دارم؟

چون نه از تو

بلکه از اميد آمدنت

خبر می آورد

god_girl
26-03-2008, 12:27
دفترهایم را ورق می زنم
کتاب می خوانم
می روم و می آیم نام تو را می نویسم و می خوانم،
تکرار می کنم، از بر می شوم
راستی روزها را می شمرم تا دیدار...
هر چند کوتاه
من بر این راه می مانم شاید تنها اراده الهی بتواند مرا ازادامه راه بازدارد
به هر حال تا آن روز من می مانم...

god_girl
26-03-2008, 12:29
منظره ای دیدنیست
بازگشتی به خویش باران را
و چشمه را از خود پر شدنی
که چشمه آغوش گشوده
باران قطره قطره در آن می گریست

هم بدانسان که چشمه بی باران
من خود را باخته بود پیش از آن
و تو مرا نمی شناخت
که اینچنین تا خود مرا
من تو را به خوش باخت

magmagf
26-03-2008, 21:05
من اگر تنهاي تنها

باز مي گردم به خانه

سايه هم حتي اگر بازم بخواند

صد هزاران صد بهانه

من ولي اميد دارم عشق برگردد به خانه

عشق اگر باشد

تو هستي باز مي گردي به خانه

دل اگر صادق بماند

عشق خواند صد ترانه

پس تو راهر لحظه نجوا مي كنم

عشق شبانه ......

magmagf
26-03-2008, 21:16
باران برایت مجلس ترحیم می گیرد

حال و هوای سینه ام را بیم می گیرد



اینجا غروبی خسته و غمگین سراغت را

از برگهای آخر تقویم می گیرد



یک نیمه سیب سرخ گاهی در خیال خویش

کام خودش را از لب آن نیم می گیرد





عشق خداوند و تو در قلبم نمی گنجد

روزی تعادل را از این اقلیم می گیرد



تو آن بت سرخی که در این داستان آخر

چشمت تبر از دست ابراهیم می گیرد


روزی از این زندان خودم را می رهانم. حیف

کبریٍِِ شعر من فقط تصمیم می گیرد

magmagf
26-03-2008, 21:21
شمردن بلد نيستم.
دوست داشتن بلدم.
و گاهی شده.
يکی را دو بار دوست داشته باشم.
دو نفر را يک جا.
چه کار می شود کرد؟
دوست داشتن بلدم.
شمردن بلد نيستم.....

دل تنگم
26-03-2008, 23:36
عشق آخر کند بنیانِ مرا
آتشی افکنده در جانِ مرا
عشق اگر این است که او دم میزند
می دهد بر باد ایمانِ مرا

دل تنگم
27-03-2008, 00:03
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره! بازم منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات. چه میکنی با سرنوشت؟
دلم واست تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
فدایه تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم
نمی دونی چقد دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا داره دوستت می میره
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه؟
غم غریبی عزیزم سردو شکستت نکنه؟
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون
من تو رو سپردمت دست خدای مهربون
تو از خودت برام بگو. بدونه من خوش می گذره؟
دلت می خواد می یومدم یا تنها موندی بهتره؟
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی می آرم
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرغه ی پاکی خنده هات کنن
یه شب تو بهار که غمت سر به سر دل می ذاره
من! همون کسی که بیشتر از همه دوست داره

دل تنگم
27-03-2008, 01:16
دارم میمیرم از غمت
یه روز بیا ببینمت
یه روز بیا که سینم پر بشه از عطر تنت
یه روز بیا ببینمت
به جون هر چی عاشقه یه روز بیا که بوت کنم
تو رو با چشم عاشقم دوباره روبه روت کنم
یه روز بیا ببینمت
مي دوني زيباترين خط منحني دنيا چيه ؟

لبخندي که بي اراده رو لبهاي يک عاشق نقش مي بنده
تا در نهايت سکوت فرياد بزنه :
دوستت دارم

دل تنگم
27-03-2008, 23:50
چند تا دوسم داري ؟
هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد
چند تا دوستم داري
يه عدد بزرگ مي گفتم
ولي وقتي تو ازم پرسيدي
چند تا دوستم داري گفتم:
يکي!!!
ميدوني چرا ؟
چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که ميشناسم
دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه يکين؟
ماه يکيه
خورشيد يکيه
زمين يکيه
خدا يکيه
مادر يکيه
پدر يکيه
تو هم يکي هستي
وسعت عشق من به تو هم يکيه
پس اينو بدون
از الان و تا هميشه:
یکي دوستت دارم

دل تنگم
28-03-2008, 00:01
عاشقانه همراه من گام بردار
به من از آن بگو


كه توان گفتنتش را به ديگري نداري
بامن بخند


حتي آن گاه كه احساس حماقت مي كني


بامن گريه كن


آن گاه كه در اوج پريشاني هستي


تمام زيبايي هاي زندگي را


با من شريك باش


در كنار من


با تمام زشتي هاي زندگي ستيز كن


با من روياهايي را بيافرين تا به دنبال آن رويم


در شادي شريكم باش


براي رسيدن به آرزوهامان ياريم كن


با آهنگ عشقمان با من برقص


بيا درسراسر زندگي در كنار هم و با هم گام برداريم

دل تنگم
28-03-2008, 00:34
به چشمانم نگاه کن--خواهی دید
که چه معنایی برای من داری
قلبت را جستجو کن و روحت را
و انگاه که مرا انجا یافتی دیگر نخواهی گشت
به من نگو که این عشق ارزش تلاش را ندارد
نمی توانی بگویی که این عشق ارزش مردن ندارد
می دانی که این حقیقت است که
هر چه انجام می دهم برای توست
به ژرفای قلبت نگاه کن--خواهی دانست که
انجا دیگر چیزی برای پنهان کردن نیست
مرا هر چه که هستم قبول کن و جانم بستان
هر انچه دارم و این جان را نیز قربانیت می کنم
به من نگو که این احساس سزاوار نزاع برایش نیست
نمی توانم در برابرش مقاومت کنم--چیزی را به این اندازه نمی خواهم
میدانی که این حقیقت است که
من هر چه انجام دهم برای توست...

دل تنگم
28-03-2008, 00:38
من به غير از تو نخواهم، چه بدانی، چه ندانی

دل من ميل تو دارد، چه بجوئی، چه نجوئی
ديده ام جـای تو باشد، چه بـمانی، چه نـمانی
مـن کـه بيمار تو هستم، چه بپرسی، چه نپرسی
جان به راه تو سپارم، چه بدانی، چه ندانی
مي توانی به همه عـمر، دلم را بفريبی
ور بکوشی ز دل من بگريزی، نتوانی
دل من سوی تو آيد، بپذیری، نبپذيری
جانی از بهر تو دارم، چه بخواهی، چه نخواهی
شعرم آهنگ تو دارد، چه بخوانی، چه نخوانی

magmagf
28-03-2008, 08:55
تو كسي كه خنده اش طعم زمستان ميدهد
من ، همان كه ابتدايش بوي پايان ميدهد

خوب ميدانم كه يك شب ، يك شب بي انتها
عشق روي دستهاي بي كسم جان ميدهد

با تمام اين قضايا ، اين خزان مرده را
چشمهاي تو ، فقط رنگ بهاران ميدهد

قلب من هم با تمام عشق خود تا انتها
تكيه بر اين كلبه متروك و ويران ميدهد

روزهاي بعد ما ، همواره با اين عشق تلخ
بوي باران ، بوي باران ، بوي باران ميدهد ..

magmagf
28-03-2008, 08:56
تو اگر این روز ها

درست همین روزها

بیایی و عاشق شوی

میشود دور دنیا را در ثانیه ای گشت

می شود شاعر مرد

می شود

آنقدر بی خدا شد که

بمانی تو را از که بخواهی !؟


ــ جهنمی می شوم آخرش ــ

magmagf
28-03-2008, 08:59
می خوام بگم : دوست دارم! به پنجره به آسمون!

به این شب آینه دزد! به تک درخت کوچه مون!

می خوام بگم : دوست دارم! به تو ! به اسم نقطه چین!

به گریه های بی هوا! به کولی کوچه نشین!

می خوام بگم : دوست دارم! به هر رفیق و نارفیق!

به شاعران بی غزل! به جنگلهای بی حریق!

می خوام بگم : دوست دارم! به قاتلم ! به روزگار!

به اون کسی که میندازه به گردنم طناب دار!


دنیای ما عوض می شه ، تنها با این جمله ناب:

دوست دارم ، دوست دارم ، دوست دارم تو این عذاب!


می خوام بگم : دوست دارم! به بادبادک به مدرسه!

به ترکه ی خیس انار ، کنار درس هندسه!

می خوام بگم : دوست دارم! به مرغ عشق بی قفس!

به جغد پیر بد صدا! به نی زنای بی نفس!

می خوام بگم : دوست دارم! به هر چی خوبه ، هر چی بد!

به خونه های کاگلی ! به سیبای توی سبد!

می خوام بگم : دوست دارم! به بغض تلخ انتظار !

به بدترین فصل سفر! به اخرین سوت قطار!


دنیای ما عوض می شه ، تنها با این جمله ناب:

دوست دارم ، دوست دارم ، دوست دارم تو این عذاب!

magmagf
28-03-2008, 09:04
سیاه سوخته از آفتاب داغ تنت می آیم

بگذار برو تا

آب یخی روی سرم بریزند انگار و

همینجوری هاج و واج بمانم

گرمایی ام

تاب عشق ندارم

بگذار برو تا

همینجوری باران بیاید و

همیشه سرد سرد باشد دنیام

دل تنگم
28-03-2008, 14:25
خطوط را رها خواهم کرد


و همچنین شمارش اعداد را رها خواهمکرد


و از میان شکلهای هندسی محدود


به پهنه های حسی وسعت پناه خواهم برد


من عریانم عریانم عریانم


مثل سکوت های میان کلام های محبت عریانم


و زخمهای من همه از عشق است


از عشق عشق عشق


من این جزیره سرگردان را


ازانقلاب اقیانوس


و انفجار کوه گذر داده ام


و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدیبود


که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد


...


وقتی كه اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود


و در تمام شهر


قلب چراغهای مرا تكه تكه می كردند


وقتی كه چشم های كودكانه عشق مرا


با دستمال تیرهقانون می بستند


و از شقیقه های مضطرب آرزوی من


فواره های خون به بیرون میپاشید


وقتی كه زندگی من دیگر


چیزی نبود هیچ چیز بجز تیك تاك ساعتدیواری


دریافتم باید باید باید


دیوانه وار دوست بدارم

دل تنگم
28-03-2008, 14:41
تو دفتر سیاه سرنوشتم


هر چی باید از تو بگم نوشتم


برات نوشتم عاشقم بخونی


روم نمیشه بهت بگم میدونی


چه مهربونی ماه آسمونی


برام عزیز تر از جون میمونی





چه جوری بگم دوستت دارم عزیزم


دلت بسوزه یار من بمونی


چه جوری بگم دوستت دارم عزیزم


دلت بسوزه یار من بمونی





تو زندگیم خیلی گلا رو چیدم


شاپریای قصه ها رو دیدم


هیچ کی با من مثل تو یار نبودش


تا تو رو دیدم از همه بریدم


چه مهربونی ماه آسمونی


برام عزیزتر از جون میمونی





چه جوری بگم دوستت دارم عزیزم


دلت بسوزه یار من بمونی


چه جوری بگم دوستت دارم عزیزم


دلت بسوزه یار من بمونی

دل تنگم
28-03-2008, 14:44
لب دريا رو به موج ها
روي نيمکت تک وتنها
توي رويا با خيالت
زندگي رو زنده هستم
لب دريا عين موج ها
باز به يادت مي خروشم
تا بفهمي خيلي وقته
اينجا منتظر نشستم
لب دريا انتظارت چه قشنگه
همه عمر انتظارت چه قشنگه
دريا بازم منو فرياد مي زنه
مي گه خشکي جاي موندن ديگه نيست
بيا دريايیشو تا ماهي باشيم
آخه ماهي توي آب زندوني نيست

لب دريا انتظارت چه قشنگه
همه عمر انتظارت چه قشنگه

دل تنگم
28-03-2008, 15:06
عشق بازی به همین آسانیست


که گلی با چشمی ، بلبلی با گوشی


رنگ زیبای خزان با روحی


چشمه ای با آهو ، برکه ای با مهتاب


و نسیمی با زلف


دو کبوتر با هم


و شب و روز و طبیعت با ما


عشق بازی به همین آسانیست


شاعری با کلماتی شیرین


دست آرام و نوازش بخش بر روی سری


پرسشی از اشکی


و دل آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی


عشق بازی به همین آسانیست


که دلی را بخری


بفروشی مهری


شادمانی را حراج کنی


رنج ها را تخفیف دهی


مهربانی را ارزانی عالم بکنی


و بپیچی همه را لای حریر احساس


گره عشق به آن ها بزنی


عشق بازی به همین آسانیست ...

دل تنگم
28-03-2008, 15:36
در دور دست غوغایی است
و در چشمان تو چه می گذرد؟
اندوه را فراموش کن .
عشق در همین حوالی نشسته است.
باور کن قلبت را
که آکنده از عشق و پاکی است.
و بشکن!
افسون سیاهی را بشکن
و در شب طلوع کن...
بی پایان!

دل تنگم
28-03-2008, 15:51
کاش میشد سرزمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش میشد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش میشد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش میشد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش میشد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش میشد با خزان قلبها
مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش میشد در سکوت دشت شب
ناله ی غمگین باران را شنید
بعد،دست قطره هایش را گرفت
تا بهار آرزوها پر کشید
کاش میشد مثل یک حس لطیف
لا به لای آسمان پر نور شد
کاش میشد چادر شب را کشید
از نقاب شوم ظلمت دور شد
کاش میشد از میان ژاله ها
جرعه ای از مهربانی را چشید د
در جواب خوب ها جان هدیه داد
سختی و نا مهربانی را ندید
کاش میشد با محبت خانه ساخت
یک اتاقش را به مروارید داد
کاش میشد آسمان مهر را
خانه کرد و به گل خورشید داد
کاش میشد بر تمام مردمان
پیشوند نام انسان را گذاشت
کاش میشد که دلی را شاد کرد
بر لب خوشکیده ای یک غنچه کاشت
کاش میشد در ستاره غرق شد
در نگاهش عاشقانه تاب خورد
کاش میشد مثل قوهای سپید
از لب دریای مهرش آب خورد
کاش میشد جای اشعار بلند
بیتها را ساده و زیبا کنم
کاش میشد برگ برگ بیت را
سرختر از واژهی رویا کنم
کاش میشد با کلامی سرخ و سبز
یک دل غم دیده را تسکین دهم
کاش میشد در طلوع یاسها
به صنوبر یک سبد نسرین دهم
کاش میشد با تمام حرفها
یک دریچه به صفا را وا کنم
کاش میشد در نهایت راه عشق
آن گل گمگشته را پیدا کنم

bidastar
28-03-2008, 20:44
عشق شيرينش مرا فرهاد كرد

او بيامد مرغ دل را از قفس آزاد كرد

او بشد ليلا و ما مجنون روي ماه او

قلب ويران مرا آباد كرد

نام شيرينش تمام تلخي عمرم زدود

قبل از او دنيا برايم اين چنين زيبا نبود

بعد از او هم زندگي هست

وليكن تلخ تلخ

بعد از او اين زندگي ديگر چه سود

bidastar
28-03-2008, 20:44
--------------------------------------------------------------------------------

I want to touch the sky مي خواهم آسمان را لمس كنم
with a escalade of love با نردباني از عشق
I also want to fly مي خواهم پرواز كنم
to fly and go above پرواز كنم و بالا بروم
I want to pick one star مي خواهم ستاره اي بچينم
to make my heart light تا قلبم را روشن كند
I want to kiss a moon too مي خواهم بر صورت ماه بوسه بزنم
kiss it at a black night و آنرا درشبي سياه ببوسم
But I cant do everwork اما من نمي توانم هر كاري انجام بدهم
but it doesnt make me sad ولي اين مرا ناراحت نمي كند
im only a human من فقط يك انسان معمولي هستم
but it is not very bad اما اين هم خيلي بد نيست:
lightst stars and moon روشن ترين ستاره ها و ماه ها
and the bluest sky و آبي ترين آسمان ها
They are always near me هميشه نزديك من هستند
because god is nearby... زيرا خداوند هميشه كنار و نزديك من است...


-----------------------

bidastar
28-03-2008, 20:45
سر انجام با دیدن نگاه تو آرام می شوم

چو آهوی گریخته ای رام می شوم

باور نمی کنی ؟ ای همه هستیم

که من دارم به جرم عشق تو بدنام می شوم

من بی تو پای چوبه ی دار غریبی ام

روزی هزار مرتبه اعدام می شوم

با چشم های خویش مرا آرام می کنی

باور نمی کنم که چنین خام می شوم

گفتی که تو هرگز عاشق خوبی نمی شوی

گفتم : قسم به عشق ! سر انجام می شوم
______________________________

bidastar
28-03-2008, 20:46
گُم می شوم در ناکجای باران خورده ی هر شب
در کوچه های باصفای چشم هایت
در جاده های خیس باران خورده ی هر شب
در جستجوی ردپای چشم هایت!
_______________

bidastar
28-03-2008, 20:46
زندگي شطرنج دنيا و دل است قصه ي پررنج صدهامشکل است

شاه دل کيش هوسها مي شود پاي اسب آرزوها در گل است

فيل بخت ما عجب کج مي رود در سر ما بس خيالي باطل است

ما نسنجيده پي فرزين او غافل از اينکه حريفي قابل است

مهره هاي عمر من نيمش برفت مهره هاي او تمامش کامل است

با دل صديق ما او حيله ها دارد و از بازيش دل غافل است


______________________

bidastar
28-03-2008, 20:47
نديدي چشمهايم زير پايت جان سپرد

آخر گلويم از صداي هاي پايت جان سپرد

آخر نفهميدي صدايم بغض سنگيني به دوشش بود

به دوشش بود اما از جفايت جان سپرد

آخر نترسيدي بگويد عاشقي نفرين به آيينت

كه از چشمان جادويت خدايت جان سپرد

آخر نمي داني و مي دانم كه مي دانم نمي داني

كه دل در خواهش آن انزوايت جان سپرد

آخر چقدر عزلت نشيني از براي يار دلگير است

بخوان شعرم كاین شعرم در هوايت جان سپرد آخر (فرياد)
___________________

bidastar
28-03-2008, 20:47
واژه واژه سطر سطر ...می نگارمت تورا
صفحه صفحه فصل فصل می سرایمت تورا
رشته رشته ...بند بند می کشانیم مرا
قطره قطره ...شمع شمع می گدازیم مرا
تو را دوست دارم ... به جای او که هیچگاه

ندیدمش...تو را بخاطر دوست داشتن
دوست دارم ...تو را بخاطر تو
دوست دارم ...تورا دوست دارم برای
بودنت ...برای دیدنت بر ای نگاهت
برای آن چشمان فریبایت ... تو را دوست
دارم بخاطر دل مهربانت ...تو را
دوست دارم برای خودم ....برای خودم ... تو
را می جویم نازنینم سالهاست که در
انتظارت چشم بر راه دارم و می خواهمت
با تمامی جان.... تو همان آفتاب یقینی ...بر
من بتاب تا سرمای این
دل فسرده ام را با گرمای وجودت حیاتی دوباره بخشی

bidastar
28-03-2008, 20:48
ای شما !

ای تمام عاشقان هر کجا !

از شما سوال میکنم:

نام یک نفر غریبه را

در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟



یک نفر که تاکنون

رد پای خویش را

لحن مبهم صدای خویش را

شاعر سروده های خویش را نمی شناخت

گر چه بارها و بارها

نام این هزار نام را

از زبان این و آن شنیده بود



یک نفر که تا همین دو روز پیش

منکر نیاز گنگ سنگ بود

گریه ی گیاه را نمی سرود

آه را نمی سرود

شعر شانه های بی پناه را

حرمت نگاه بی گناه را

و سکوت یک سلام

در میان راه را نمی سرود



نیمه های شب

نبض ماه را نمی گرفت




ای شما!

ای تمام نامهای هر کجا !

زیر سایبان دستهای خویش

جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟



این دل نجیب را

این لجوج دیر باور عجیب را

در میان خویش

راه می دهید؟

bidastar
28-03-2008, 20:49
دل از سنگ باید که از درد عشق

ننالد ، خدایا ، دلم سنگ نیست .

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت

که جز غم در این چنگ آهنگ نیست



به لب جز سرود امیدم نبود

مرا بانگ این چنگ خاموش کرد

چنان دل به آهنگ او خو گرفت

که آهنگ خود را فراموش کرد !



نمی دانم این چنگی سرنوشت ،

چه می خواهد از جان فرسوده ام ؟

کجا می کشانندم این نغمه ها ؟

که یک دم نخواهند آسوده ام



دل از این جهان برگرفتم ، دریغ

هنوزم به جان آتش عشق اوست

در این واپسین لحظه ی زندگی

هنوزم در این سینه یک آرزوست :



مگر وا رهم از غم عشق او

مگر نشوم بانگ این چنگ را

همه زندگی نغمه ی ماتم است

نمی خواهم این ، ناخوش آهنگ را

god_girl
29-03-2008, 17:54
به سراغ تو شبی می آیم..
با دوصد بوسه ناز..
با دو صد راز و نیاز. . ..
به سراغ تو شبی می آیم...
با دلی خسته ز درد، با غم با غصه زیاد
مثل شبنم كه نشیند بر گل
چو حبابی كه نشیند بر آب
مثل بارون روی گلبرگ درخت
همچو دیدار تو با من در خواب
به سراغ تو شبی می آیم
من به دیدار تو باز می آیم...
با نسیمی آرام پر از عطر بهار
من به دیدار تو باز می آیم...
با دلی خسته ز درد، دور از نیرنگ و ریا
می دهم دل به دل قصه تو
قصه غصه تنهایی تو
می كشم بار غم تو بر دوش
خسته از دوری و تنهایی تو
به سراغ تو شبی می آیم

__________________

god_girl
29-03-2008, 17:55
صدای نفس هایت
تمام امواجم را
برای
شنیدن ِ درونت
به سکوت می کشاند

god_girl
29-03-2008, 17:56
به هنگام فراقت زبان کام ببستم،
زبان دل را چه کنم
کین به فرمان عقل است و
کان به ساز خود رقاص
شکرا در خواب و خیالم همه نقشی است از نگارم
ورنه تا شب اشک ریزان به دنبال جرعه ای شرابم
یک بوسه از لبانت، سرمست باد و هوشیار

god_girl
29-03-2008, 17:57
نمی گویم فراموشم مکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش

دل تنگم
30-03-2008, 12:10
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو

نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو

به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي کنم

دلم که تنگ مي شود براي چشم هاي تو

و هي مرور مي کنم نگاه اول تو را

اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو

تو تاکه پلک مي زني به سجده ميرود دلم

به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو

شبي خراب مي شود حصارهاي فاصله

و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو

دل تنگم
30-03-2008, 18:01
راست گفتی عشق خوبان آتش است
سخت می سوزاند اما دلکش است
من کجا پرهیز از این آتش کجا
شاد مانم گرچه در این آتشم
روز و شب می سوزم اما دلخوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد .... پر از خونش کند

دل تنگم
30-03-2008, 18:03
سر سبزترین بهار تقدیم تو باد


آوای خوشِ هَزار تقدیم تو باد


گویند که لحظه ایست روییدن عشق


آن لحظه هزاران بار تقدیم تو باد

دل تنگم
30-03-2008, 18:10
یادته با فال حافظ چه شبای که نشستیم
واسه تک تک شعراش ما با هم چه شرطا بستیم
یادته روزه گرفتیم تا خدا مارو ببینه
گفتی تنها راه موندن سر عاشقی همینه
یه روزی رفتیمو کندیم رو درخت اسممونو
همون روز قرار گذاشتیم بشکنیم طلسممونو
چه غروبا لب دریا با روشنا غزل نوشتیم
که خدایا ما میدونیم هر دومون از یه سرشتیم
واسه ما جشن تولد یه بهونه بود همیشه
که رو هدیه بنویسیم دلم از تو دور نمیشه
من میگفتم که قشنگه بوسه معشوق وماهش
گفتی دست بردار عزیزم من میترسم از گناهش
یادمه مریض شدی تو حالت بدتر میشد هر شب
یادمه داشتی می سوختی عزیزم تو اتیش تب
کار من گریه وگریه، کار تو سوختن وساختن
یه سره دعا میکردم واسه هستیو نباختن
اولاش طاقت اوردی ولی حیف صبر وقرارت
چی بگم چه زود تموم شد گل یاس عمر بهارت
حالا هر روز سر خاکت نمیشه که اشک نریزم
کاشکی که خدا میاورد منو پیش تو عزیزم

دل تنگم
30-03-2008, 18:21
اینجا نیستی؟
تو اینجا نیستی ! تنهای تنها ، با سکوتی سخت درگیرم
و می دانم ، اگر دیگر نیایی ،
در غروبی سرد و غمبار و پر از تردید می میرم !
امید بازگشت تو ، مرا زنده نگه می دارد و آری
تو می آیی !
تو می آیی بهانه من ،
و می دانم دوباره شاخه های خشک احساسم ،
جوانه می زند ،
لبریز از عشق و شکوه زندگی می گردد و با تو ،
تمام لحظه های تلخ پاییز و زمستان را ،
تمام لحظه های بی تو بودن را ، تمام خاطرات سرد و بی روح نبودت را ،
شبیه قاصدک ، در دست های باد می اندازد و دیگر ،
به آن فصل پر از دلتنگی و سرما نیندیشد !
تو می آیی بهانه من ،تو می آیی ،
و شوق دیدنت ، این شاخه های خشک را زنده نگه می دارد و
تنها به شوق تو ،
سکوت ژرف و سرد مرگ را بدرود می گوید .

دل تنگم
30-03-2008, 20:12
عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جمله جهانم کرد
گر سبک دل شدم عجیب نبود
که می عشق سرگردانم کرد
این پایینی فرق می کنه
چون هویدا ...
چون هویدا شد آفتاب رخت
راست چون سایه ای نهانم کرد
چون نشان جویم از تو در ره تو؟
که غم عشق بی نشانم کرد

دل تنگم
30-03-2008, 20:27
ترانه یادم نمیاد ‚ تنها بدون دوست دارم
بدون که با نبودنت ‚ قدم به قدم بد میارم
طلسم خوشبختی من چشمای عاشق تو بود
وقتی که بودی میشد از روزای آفتابی سرود
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما هنوز کنارتم
تو یار من نيستی و من تا ته دنیا یارتم
می شد با دست عاشقت یه سقف پر ستاره ساخت
پیش حضور روشنت قافیه ساخت قافیه باخت
با تو می شد به ما رسید
می شد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما چشات به یادمه
خاطره ها رو رج زدن بودن من همین دمه
ستاره نیس که بشمارم ‚ خودت باید بیای و بس
با تو می شه ترانه خوند ‚ تا اوج آخرین نفس
با تو می شد به ما رسید
می شد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید

ghazal_ak
31-03-2008, 08:19
خواستم كه شيدايت كنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوايت كنم پاي بند پيمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
ديدم دل ميبري ، دين ميبري ، مومن به ايمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خويش سازش كنم با اخم خويش
بيهوده بود تجويز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان كنم اين راز را اين سوز و اين گداز را
غافل كه من انگشت نماي شهر و سامانت شدم

sarina_sh
31-03-2008, 09:15
براي خواب معصومانهء عشق
كمك كن بستري از گل بسازيم
براي كوچ شب هنگام وحشت
كمك كن با تن هم پل بسازيم


كمك كن سايه بوني از ترانه
براي خواب ابريشم بسازيم
كمك كن با كلام عاشقانه
براي زخم شب مرهم بسازيم


بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من
بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن


تورو ميشناسم اي شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنايي
از اندوه و تو و چشم تو پيداست
كه از ايل و تبار عاشقايي
تورو ميشناسم اي سر در گريبون


غريبگي نكن با هق هق من
تن شكستت و بسپار به دست
نوازشهاي دست عاشق من
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من


بذار بين من و تو دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
به دنبال كدوم حرف و كلامي
سكوتت گفتنه تمام حرفاست


تورو از طپش قلبت شناختم
تو قلبت قلب عاشقهاي دنياست
تو با تن پوشي از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و آينه بردي


چرا از سايه هاي شب بترسم
تو خورشيد و به دست من سپردي
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من


بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
كمك كن جاده هاي مه گرفته
منه مسافر و از تو نگيرن


كمك كن تا كبوترهاي خسته
به يخ بستگي شاخه نميرن
كمك كن از مسافرهاي عاشق
سراغ مهربوني رو بگيريم


كمك كن تا براي هم بمونيم
كمك كن تا براي هم بميريم
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من


بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن


:40::40::40:

magmagf
03-04-2008, 08:45
می پرستمت ، می دانی ؟

به اندازه ی تمامی سر سبزی همين درخت رو به رو

دلگير می شوی

گريه می کنی

حواسم نبود ، زمستان است !

magmagf
03-04-2008, 08:48
قصه‌ي عشق من و تو قصه‌ي ماه و پلنگه

بذا قصه‌مو بخونم آخر قصه قشنگه



ماه‌بانو، بين ابرا، رو حرير شب نشسته

اما اين پلنگ عاشق بدجوري دلش شكسته



روي قله، زير مهتاب، چشم به آسمون مي‌دوزه

ماه براش يه شب‌چراغه كه تو آسمون مي‌سوزه



ماه بانو، بين ابرا، عشوه مي‌ريزه، مي‌خنده

اما آسمون بي‌رحم راه عاشق رو مي‌بنده



بين اين پلنگ و اون ماه فاصله يه آسمونه

اما اين پلنگ عاشق، نمي‌دونه، نمي‌دونه



عاقبت پلنگ عاشق مي‌پّره ماهو بگيره

از بالاي كوه مي‌افته دست خالي و مي‌ميره



توي دره استخوناي پلنگاي شهيده

هر كدوم يه شب مهتاب سمت آسمون پريده



ماه‌بانو تو دل شب مث يه گولّه آتيشه

با خودش مي‌گه خدايا تو بگو آخه چي مي‌شه



منو يه پلنگ عاشق دستاي همو بگيريم

رو حرير شب بخوابيم صُب كه شد با هم بميريم

magmagf
03-04-2008, 08:50
نگاهی روی دست هايم جا مانده بود

و من

به دنبال صاحبش

به هر کوچه سر زدم

سال ها بعد

من بودم و نگاهی

که روی دستم مانده بود ...

sarina_sh
03-04-2008, 09:12
:40:
:40::40::40:
:40::40::40::40:

عمری بود

هر طلوع و هر غروب

هم آغوشی خورشید و دریا را

در افق، نظاره می کردم

...........................................عمر بود

...........................................هرط وع و هر غروب

...........................................رد پای هزاران عاشق و معشوق را

...........................................به روی ماسه های سینه ام

...........................................احس س می کردم

عمری بود

هر طلوع و هر غروب

عشق بازی های امواج وحشی

با صخره های سنگی را

در سکوت خود

با حسرت، تماشا می کردم

...........................................عمر بود

...........................................که من تنها

...........................................درو غربت خویش

...........................................به انبوه و وسعت شن ها و ماسه های این تن خسته

...........................................اعت اض می کردم


:40::40::40::40::40:
:40::40::40:
:40:

دل تنگم
03-04-2008, 19:32
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت گم شدن از نرمی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق
رفتن و آخر رسیدن بر در وادی عشق
میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دل داده بودن
پر غرور چون آبساران بودن اما ساده بودن

دل تنگم
03-04-2008, 19:47
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین ادم هایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها به تو میاندیشد و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر درمانده
و شب و روز دعایش اینست
زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی
و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد
یک نفر هست که دنیایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
و دعا میکند این بار که تو با دلی سبز و پر از ارامش
راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید به
شب معجزه و ابی فردا برسی

دل تنگم
03-04-2008, 19:58
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب
زیر این سقف کبود
که به زیبایی پرواز کبوتر باشد
چارچوبش از عشق
سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش گل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هر صبح اقاقی ها را
از تو سرشار کنم
همه ی دلخوشی ام بودن توست
وچراغ شب تنهایی من
نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم
شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
توبه من نزدیکی وخودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم
در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبید...!!!

دل تنگم
03-04-2008, 20:08
من از طرز نگاه تو اميد مبهمى دارم
نگاهت را نگير از من كه با آن عالمی دارم
اگر دورم ز ديدارت دليلش بى وفايى نيست
وفا آن است كه یادت را همیشه زنده می دارم

دل تنگم
03-04-2008, 20:11
بیا امشب دمی با من کنار بسترم بنشین
من از عشق تو میسوزم تو با خاکسترم بنشین
به اشک چشم و خون دل تو را من آرزو دارم
بیا همچون غبار غم به چشمان ترم بنشین
مرا گفتی که می آیم تو را باور نمی کردم
در این غم خانه هستی به باغ باورم بنشین
به حاتم خانه چشمم اگر دیدی غمی پنهان
قدم بردار از آن چشم و به چشم دیگرم بنشین
به جانم آتش عشقت ببین امشب چه می سازد
مرا دیدی اگر بی جان کنار پیکرم بنشین
زه آه آتش افروزم پیاپی شعله می بارد
بیا آب محبت شو به روی افکرم بنشین
مرا رسوا چو مجنون بیابان گرد می خواهی
مکن ای نازنین دیگر از این رسوا ترم بنشین

magmagf
04-04-2008, 00:42
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
نه دلتنگیش مثال آدمیزاد می ماند
نه شادیش ...
تنها شریکِ خاطراتِ ماندگارش
دلِ نداشته اییست
که سالهایِ سال
بارِ جسمِ خاکیش را به دوش می کشد ...
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
پاییز را از همه فصل ها دوست تر دارد ...
و نگاهش به همه فصلها
پاییزیست ...
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
نه ستارگان را ستاره می بیند
نه زمین را زمین ...
کودکانه شاد است
کودکانه ساده ...
هیچَش به هیچ کس شبیه ...

magmagf
04-04-2008, 00:47
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای ؟


و شاه بیت غزل های لال من شده ای !


چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض


جواب حسرت این چند سال من شده ای ؟


چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد ؟


تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای


چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم ؟


خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای ؟؟؟!!!


هنوز نذر شب جمعه های من این ست :


" که اتفاق بیفتد حلال من شده ای "


که اتفاق بیفتد کنارتان هستم


برای فرصت پرواز بال من شده ای !


میان بغض و ستاره ، میان وحشت و عشق


تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای


مرا به دوزخ بیداری ات نیازی نیست


" عجیب خواب قشنگی ست ، مال من شده ای ! "

magmagf
04-04-2008, 00:51
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟

magmagf
04-04-2008, 00:52
به دور مي رفتم

به جستجوي راز جهان

که دودکش خانه ات را ديدم

نزديک که شدم

دريافتم آنچه به دنبالش بودم

تويي،

زني با گيسواني بافته و

آوازهايي که خواب خرس را

پر از کندوهاي عسل مي کرد

اينجا فرود آمدم

و براي بخاري ات هيزم جمع کردم.

magmagf
04-04-2008, 00:53
آماده ام تا به تردید

نفس بکشی

و من

بی بهانه به تنت

عشق ببافم.

میايستم کنار دريا

و طلوع تو را

انتظار میکشم

با موج بلند میخيزم

بيايی ابر میشوم

در آغوش تو

نيايی میريزم

دل تنگم
04-04-2008, 02:26
کلمه هاي سنگين را کنار بزن.


يا بال و پري به آن ها بده؛


بگذار با رويايت پرواز کنند
چرا نمي بينمشان؟!
تو که هميشه از سادگي ات دم مي زني،
بگذار حس کنم که مانند باران ساده اي!
ساده اي به سادگي پيچک سبز تنها
ساده اي به صداقت نگاهت
بگذار کلماتت


سادگي ات را نشانم دهند
سبک پرواز کنند.


مرا هم پرواز دهند
باز هم از من مي شنوي که خسته‌ام
هزاران بار ديگر هم!
پس بگذار سادگي ات مرا آرام کند
بگذار کلماتت خستگي هزار باره ام را دور بياندازد
بگذار باورت کنم تمام تو را و تمام سادگي ات را

دل تنگم
04-04-2008, 02:27
انکار نمی کنم
شعرهایی که نوشتم
بر بالهای پروانه ای که روزی نشست
بر گلهای پیراهنم
این بار
بماند یادت
دم رفتن که دست میکشی به موهایت
تصویرت را در آینه جا بگذاری
که باور کنم دنیا
جهنم زیبایی است
حالا...
که دستهای تو سنگین ترین گوشواره های جهان را
به گوشهای من آویخته اند، بگذار
لب بزنند تمام مردم شهر
ملامت مان را
امروز...
چشم آینه در انتظار توست

دل تنگم
04-04-2008, 02:41
زيباترين تصويري كه در زندگي ديدم

نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود
زيباترين سخني كه شنيدم
سكوت دوست داشتني تو بود
زيباترين احساساتم
گفتن دوست داشتن تو بود

زيباترين انتظار زندگيم
حسرت ديدار توبود
زيباترين لحظه زندگيم
لحظه با تو بودن بود
زيباترين هديه عمرم
محبت تو بود

زيباترين تنهاييم
گريه براي تو بود

زيباترين اعترافم
عشق تو بود

دل تنگم
04-04-2008, 02:46
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه مهرباني چشمانش را
به سان زلال جويباران
و صفاي دلش را
به سان قرص نان
ميان همه قسمت ميكرد.
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه دلي
براي شنيدن نجواهاي شبانه من
و لحني آرام براي نوازش موهايم داشت.
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه خالي وجودم را
از خود پر مي كرد
و پري دلم را با وجودش خالي.
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه اشك هايم بر روي دستانش ميريخت
و او آب آرامش را بر روي گيسوانم.
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه طراوت و شميم بهاران را
با ترنم باران پائيزان،
به طور اعجاب انگيزي درهم مي آميخت.
دلم براي كسي تنگ است؛
كسي كه با او در جمع تنها بودم
و در تنهائيمان دنيائي را مالك بوديم.
دلم براي كسي بسيار تنگ است؛
كسي كه تا شمالترين شمال با من مي آمد
و در جنوب ترين جنوب با من بود.
كسي كه زندگاني من است.
كسي كه دوستش دارم:
عاشقانــــــه
هميشـــــــه
تا ابــــــــد

magmagf
04-04-2008, 08:16
نيازمند چيزي بودم که باورش کنم

نگاهت بر من افتاد و باور کردم

خواهان کسي بودم که باورش کنم

خود و روياهايت را با من تقسيم کردي

و باورت کردم

اما آنچه که براستي نيازمندش بودم

باور کردن خود بود

مرا به دنياي درونت بردي و با اکسير عشق ياريم کردي

و به برکت توست

که امروز زنده ام , لمس ميکنم و باور دارم

کسي , چيزي يا خود را

آري , تنها بخاطر وجود توست

magmagf
04-04-2008, 08:18
کوچه را باد با خود برد


به انتهای بن‏بستِ


حس اندوهناکی من.


"تو" که همیشه می‏گردی


در لابلای ورق‏های حواسم،


اگر رسیدی به جایی که دیدی


دیگر راهی نیست


از کوچه بپرس که:


"چقدر دلم برای تو تنگ است."

magmagf
04-04-2008, 08:27
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر نداد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد

magmagf
04-04-2008, 08:28
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صدندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم

دل تنگم
04-04-2008, 21:34
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود عزيز توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب مهربان و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجود بی ارزشم را محو وجود مهربان خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه است...
برای تویی که قلبت پاک است...
برای تویی که در عشق، قلبت چه بی باک است...
برای تویی که عشقت معنای بودنم هست...
برای تویی که غم هایت معنای سوختنم هست...

دل تنگم
04-04-2008, 21:57
حال که رسوا شده ام می روی



واله و شیدا شده ام می روی



حال که غیراز توندارم کسی



زین همه تنهاشده ام می روی



حال که چون پیکرسوزان شمع



شعله سراپاشده ام می روی



حال که همراه خراباتیان



همدم صبحها شده ام می روی



حال که در واده عشق وجنون



واقع عذرا شده ام می روی



حال که در بهر تماشای تو



غرق تمنا شده ام میروی

دل تنگم
04-04-2008, 22:17
ما در ره عشق تو اسيران بلاييم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که درین شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه، چه قومیم و کجاییم؟
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را بتو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفخر تبریز
رحم آر که ما سوخته‌ی داغ خداییم

دل تنگم
04-04-2008, 22:26
گنجشک من ! پری بزن درزمستانم لانه کن
با جیک جیک مستانه ات خانه را پر ترانه کن
چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر
از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن
با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان
با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن
اول این برف سنگین را از سرم پاک کن سپس
موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن
حتی اگر نمی ترسی از تاریکی و تنهایی
تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن
با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من
هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن
چنان شو که هم پیرهن هم تن برخیزد از میان
بیش از اینها بیش از اینها خود را با من یگانه کن
زنده کن در غزل هایم حال و هوای پیشین را
شوری در من برانگیز و شعرم را عاشقانه کن

gold07
05-04-2008, 22:28
عشق شکسته...

عشق شکسته
عشق ما مثل یه جاده ..ما دوتا مثل مسافر
روی این جاده می رفتیم ..منو تو مثل دوعابر
روی این جاده می رفتیم ..همه جا شونه به شونه
که مبادا یکی از ما ..خسته تو جاده بمونه
من می گفتم که مبادا..گم بشیم دنیا بزرگه
هر جا یه شعله ببینیم ..شعله ی چشمهای گرگه
خنده هامون همه با هم..گریه هامون همه با هم
تو می گفتی که تمومه..قصه حسرت و ماتم
اما از آخر قصه ..کاشکی اول خبرم بود
حالا تو جاده غرت..یکیمون تنها نشسته
می نویسه روی جاده..آه از این عشق شکسته
تو به آخرش رسیدی..واسه من اول راهه
واسه تو جدایی آسون..واسه من مثل یه چاهه
آخر قصه همینه..قصه عشق شکسته
یکیشون رفته رسیده..یکی رو جاده نشست

دل تنگم
06-04-2008, 00:43
تو از پی کدوم شب پر از ستاره اومدی
تو از کجای این شروع بی بهانه اومدی
تو از کدوم حادثه ی نیومده باخبری
تو از کجای لحظه های بی اراده اومدی
تو از کدوم غروب سرزمین سرد بی کسی
تو از کجای این طلوع بی دوباره اومدی
تو از کجای گریه ها و ضجه های بی صدا
تو از کجای ناله های بی گلایه اومدی
تو از کدوم ترنم لب های خشک و یخ زده
تو از کجای واژه های این ترانه اومدی
تو از کدوم دو راهی نشسته در کمین عشق
تو از کجای جاده های بی کرانه اومدی
تو از کدوم نگاه بارون زده ی خیره به راه
تو از کجای انتظار جاودانه اومدی
تو از پی نشونی کدوم هوای آشنا
تو از کجای نقشه های بی نشانه اومدی
تو از کجای خاطرات اون دل های بی قرار
تو از کجای قصه های عاشقانه اومدی

دل تنگم
06-04-2008, 01:12
ببخش اگه صدای من به گوش تو نمی رسه
ببخش اگه دلم برات عمریه که دلواپسه

ببخش که از نگاه تو نگاه من بی خبره
ببخش که سرنوشت تو با عشق من همسفره

دل تنگم
06-04-2008, 01:14
فکر می کردم توی خوابم فکر می کردم این یه رویاست
فکر می کردم بی تو قلبم زیر آوار تمناست

فکر می کردم با تو هستم همسفر همیشه هر جا
فکر می کردم با تو میرم یه نفس تا ته دنیا

فکر می کردم تو همونی که دلش میون ابراست
فکر می کردم تو همونی که چشاش به رنگه دریاست

فکر می کردم دست تقدیر ما رو پیش هم نشونده
فکر می کردم که ستاره دلمو به تو رسونده

فکر می کردم با تو میشه تا ابد عاشق بمونم
فکر می کردم میشه از تو این ترانه رو بخونم

فکر می کردم منو می دید اون نگاه مهربونت
فکر می کردم منو می خواست دل پاک و هم زبونت

فکر می کردم، آره انگار این فقط خیال و خوابه
عمریه که توی رویام شایدم فقط سرابه


میشه تنها تو رو فکر کرد توی نبض این دقایق
میشه با تو آشنا شد با یه قطره اشک و هق هق

دل تنگم
06-04-2008, 01:16
بذار باور کنم با من می مونی تموم لحظه های زندگیتو
بذار مثل یه سایه با تو باشم، بذار باور کنم دلبستگیتو

بذار تا قصه ی عشقم بمونه هنوزم توی ذهن این زمونه
نذار باور کنم چیزی نمونده از اون رویای شیرین شبونه


بذار تا دلخوشی های گذشته هنوزم در کنار من بمونه
بذار باور کنم با بودن تو غم تنهاییام، تنها می مونه


بذار دنیا اگه همراه من نیست تو اما پا به پای من بمونی
بذار فردا اگه من رو نمی خواد تو از من شعر فردا رو بخونی

بذار با تو ترانه جون بگیره، تموم واژه هام رنگه تو باشه
بذار باور کنم میتونه این شعر ازین مرداب بی وزنی رهاشه

بذار با بودنت آروم بگیره همه دردای قلب خسته ی من
بذار دستای گرمت مرهمی شه واسه زخم عمیق دل سپردن


بذار تا آخر این جاده باشم همیشه همسفر با خاطراتت
نذار باور کنم لایق نبودم که باشم من مرید اون نگاهت

بذار تا در خیال تو بمونم اگه حتی فقط این یک خیاله
بذار باور کنم با من می مونی اگه حتی خیالش هم محاله

دل تنگم
06-04-2008, 02:24
گم‌ترین پیدایی، دوری و اینجایی
من که با تو هستم، تو چرا تنهایی
با همه دوری ما، این‌همه فاصله‌ها
همه‌جا سرشار است، از هوایت اینجا
گل من، گوهر من، کاش اینجا بودی
جان من، جوهر من، کاش اینجا بودی

"اردلان سرفراز"

M A R S H A L L
06-04-2008, 12:36
به سنگى سرد
چشم بخشيدند

در تو
خيره شد و
گداخت و
تابيدن گرفت

امروز اما
همه از ياد برده اند
كه خورشيد
يعنى عاشق

دل تنگم
06-04-2008, 17:06
زندگي زيباست حتي اگر کور باشي
خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي
مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي
اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي...
عشق حيات عاشق را تشکيل مي دهد وگرنه معشوق بهانه است

دل تنگم
06-04-2008, 17:12
اگر باران بودم ،آنقدر مي باريدم تا غبار غم از دلت بردارم


اگر اشك بودم ، مثل باران بهاري به پايت مي گريستم


اگر گل بودم شاخه ايي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميكردم


اگر عشق بودم ،آهنگ دوست داشتن را برايت مي نواختم


ولي افسوس كه نه بارانم ،نه اشك ،نه گل و نه عشق


اما هر چه هستم دوستت دارم

دل تنگم
06-04-2008, 17:18
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.


براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.


براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .


براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .


براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .


براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .


براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .


براي عشق خودت باش ولي خوب باش

دل تنگم
06-04-2008, 17:39
امشب اي زيبا ترين روياي من


گل کن از سر شاخه لالاي من


در سراب خواب من سبزينه نيست


خسته شد تصويرم و آيينه نيست


بسکه تنها سوخت در تب شعر من


سکته خواهد کرد امشب شعر من


آخر اي شب من شبيه بيشه ام


رحم کن نيلوفري بي ريشه ام


گوشوار حسرتم گوشم بده


آه سر گردانم آغوشم بده


زادگاه من درخت بيد بود


سال ها همسايه ام خورشيد بود


شاپرک بودم مرا پرواز برد


هر پرم را يک نسيم ناز برد


مثل همسالان شبنم زاد خود


پر کشيدم من هم از مياد خود


ناگهان در نور عزلت واشدم


سايه ام ترسيد و من تنها شدم


چشم واکردم زمانم رفته بود


قايق رنگين کمانم رفته بود


پوپک من از نيستانها گذشت


کهکشانم از بيابانها گذشت


اينک اي شب من گياه خسته ام


در تب آيينه آه خسته ام


با گياهان همزباني مي کنم


سور ها را مهرباني مي کنم


غربت قشلاق دارد راه من


حسرت ييلاق دارد آه من


آخر اي شب سايه من ساز نيست


سينه سرخم لانه ام نيزار نيست


دفن کن در خاک خود درد مرا


سايه اي ده ابر ولگرد مرا


سال ها انديشه ام خيزش نکرد


کوهسار روح من ريزش نکرد


ني لبک ها مرد در مرداب من


سر نزد نيلوفري از خواب من


اينک اي شب در تو لب وا مي کنم


با تو شبنم را تما شا مي کنم


اي شب آوار نگاه من تويي


دورگرد شهر آه من توي


باز کن از دانه روحم سبوس


منتشر کن در نگاهم آبنوس


نردباني شو براي ناز من


آستاني باش بر آواز من


ياس باراني کن تن خواب مرا


شبنم افشان سطح مهتاب مرا


در خيال من گل سوري بکش


روي نازک بالي ام توري بکش


من غبار ره نشين تربتم


دوره گرد کوچه هاي غربتم


چکه هايي از چکاوک با من است


لهجه اي از لهن پوپک با من است


روح مي رويد زخاک رويشم


گل تنين مي افکند در گويشم


اي شب آتش زن به جان کوه من


شعله شو در بيشه اندوه من


اي به عرفان عبادت آشنا


وي برسم استعارت آشنا


با تو هستم اي گل همزاد من


اي گياه رسته در ميلاد من


با تو اي جسمي که روحت دور نيست


با تو اي جاني که چشمت دور نيست


اي که نيلوفر نشين تن تويي


اي که روح عارف سوسن تويي


اي که مي ايي ز بالاهاي من


اي داري بوي فرداهاي من


من تو را در باغي از آهنگ ها


ميبرم تا برکه اي از رنگها


ميدمم آيينه در اندام تو


مي گذارم خله اي در نام تو


من تو را مهمان عادت مي کنم


روي آوازت عبادت مي کنم


نيست بالي از کبوتر پاکتر


نيست زخمي از شقايق چاکتر


من به پژواک تو پاسخ مي دهم


من به تصويرت تناسخ مي دهم


آغلي مي سازم از آغوش تو


آبشاري مي شوم بر دوش تو


لاله پر چين مي کنم بر دامنت


پونه خواهم کاشت در پيراهنت


صد سبد توت از لبت خواهم چشيد


در نگاهت فصلها خواهم وزيد


در من اي بانوي تالار سفال


آتشي افروز از عود خيال


در بروي حيرت من باز کن


روبروي خاطراتم ناز کن


من به آوازي در آبي ها خوشم


من به رقص با شرابي ها خوشم


زادگاهم خاک پندارمنست


زيستن در خواب ها کار من است


وهم هم در دور دست باد هاست


وهم من بالا تر از شمشاد هاست


من بميرم مي چکد الهام تو


قبر من چک مي شود با نام تو


مي دهد خورشيد از شلاق تو


شيهه نور است در اشراق تو


معرفت مي بارد از چشمت مدام


مي درخشد اندرونت از طعام


من تو را در فصل شبنم ديده ام


از چکاوک ها تو را پرسيده ام


چشم تو در مرتعي از ناز بود


ديدگانت بر شقايق باز بود


من هراس خويش را پر داده ام


عشق را در جان خود سر داده ام


تا تنم همرنگ چشمانت شود


تا وجودم عين عرفانت شود


من تو را مي خواهم اي مسخ قشنگ


من تو را مي جويم اي آنسوي رنگ


شعر من در چشم تو جاري شده


ديدگانم با تو گلکاري شده


کاشفم شو کاشفم شو زير خاک


ناجي ام شو از زمين اي دست پاک


خم شو و اشک عقيمم را ببوس


کودکي هاي يتيمم را ببوس


من نمي گريم مگر نازم کني


ساکتم من تا تو آوازم کني


امشب اندوه مرا آغوش کن


ارتعاش بودنم را گوش کن


تا چکاوک ها دلم را سر کشند


تا قناري ها هوشم را پر کشند


من از اين خر خاکيان بيگانه ام


دوستار پاکي و پروانه ام


جسم من تعميري دست خم است


استخوان روح من از گندم است


من ز استغناي بودن آمدم


از نيستان سرودن آمدم


بر لب من خوشه ها تابيده اند


حوريان در چشم من خوابيده اند


بوسه پاک مرا حاشا مکن


بکربکرم از لبم پروا مکن


بي تو لحن گل نمي داند دلم


خط شبنم را نمي خواند دلم


من ز زيبايي تورا خم کرده ام


نيمه ام را در زمين گم کرده ام


اي تن زيبا روانم کن به خويش


اي مجسم نيمه جانم کن به خويش


اي طنين مرمرين ب ا من بيا


تا سرود آخرين با من بيا


اي صبور پاک اي نور لطيف


اي گل پروانه اي بال ظريف


اي هراس پاک اي ترس نجيب


اي بلوغ من در اين عشق عجيب


اي تمام عشق جاري در تنت


وي بهار مهرباني دامنت


اي گل مرطوب آهم را ببخش


خيرگي هاي نگاهم را ببخش


اي ميان ناگهان ها ناپذير


در کجاي شب تو را بايد چشيد


اي گل خالص به قعر خون مرو


اي تلاوت از تنم بيرون مرو


اي گل آتش شقايق سوز باش


اي تب ديروز من امروز باش


اي ظهور آخرين آغاز شو


اي گل موعود نرگس باز شو


بي تو آتش اضطرابم مي دهد


بي تو تنهايي عذابم مي دهد


بي تو من آلاله اي آواره ام


خسته اي در سنگلاخ خاره ام


بي تو لحن زنده ماندن مبهم است


بي تو رفتار سرودن مبهم است


بوسه اي شو بر لبان خوني ام


من همان خونياگر مقدوني ام


بوسه راه خانه تو تا من است


بوسه رقص روح در جشن تن است


بوسه استنساخ گل در نام ماست


بوسه تنها غنچه ی اندام ماست


ظهر خوابيدم دلم بي کينه بود


بوسه اي شفاف در آيينه بود


تو نبودي اي بهار پونه ام


اشک آمد بوسه زد بر گونه ام


بي تو ما يک نسل زنبق خواره ايم


بي تو ما لولي وشان آواره ايم


اي لب شبنم تنم را تر مکن


من گلي بکرم مرا پرپر مکن


من تنم بوي زيارت مي دهد


روح در چشمم بشارت مي دهد


دوست دارم سايه باشم زير بيد


تا بريزم روي گلهاي سپيد


دوست دارم اسب باشم در غبار


زير پاي عارفان سر بدار


سر گذارم روي دامان گلي


خون بريزم در فغان بلبلي


دوست دارم سرگل آواز را


غنچه بازي هاي فصل ناز را


دوست دارم منقرض گردد تنم


روح باشد دکمه پيراهنم


گوش کن قلب مرا اي همنفس


من نمي بويم گل سرخ هوس


من تو را با غنچه ها آراستم


من بهار بوسه ام را خواستم


لب شدم يا مي شدم يا خم شدم


من تو را صد بار در خود گم شدم


روح تو لغزيد هر شب بر تنم


من تو شد صد بار در پيراهنم


بي تو بودن پوچي و بيهودگيست


سايه دامان تو آسودگيست


کاش مي مردم شبي مدهوش تو


در ميان اندکي آغوش تو


من نه مشعل من نه آتش خوانده ام


من دو دفتر عشق سرکش خوانده ام


اي گل گيلاس ها در گوش تو


اي تمام عشق در آغوش تو


زندگي يعني طلوع روي تو


زندگي يعني گل گيسوي تو


بي تو در من خواهش ديدن کجاست


بي تو احساس پرستيدن کجاست


ما به يکديگر شدن سر مي زنيم


ما به اوج روح هم سر مي زنيم


عشق تو از عصر آتش با من است


تا ابد اين اسب سر کش با من است


پس لبالب از تو بايد بود و بس


زير چتر زلف تو آسود و بس


دوست دارم باز باشد راه راز


تا نماند نيمه ما در نماز


تب کنم در داغ عشق لاله اي


بوته مريم شوم در هاله اي

M A R S H A L L
06-04-2008, 18:33
شيرواني سرخ عشق را كه نساختيم
بادگير احساست نيز قد علم نكرد
لااقل بيا
براي دوپرنده اي كه در روياهايمان جدا افتاده اند
آشيانه اي نقاشي كنيم
قول ميدهم برايشان شعر تازه اي بگويم
قاب گرفته در روياي مشتركمان
و نصب شده بر طرح آشيانه اي كه بايد سهم ما مي شد .
بي انصافي تو بود كه پرنده ها جدا ماندند
بي انصافي تو بود كه نخواستي
براي شب هاي باراني و بي چتر دنبال سقفي باشي
و لجبازي من كه نخواستم هيچ كس جز تو
بناي خانه عشقم باشد
حالا كه دست هايت چتر نمي شوند
حالا كه نگاهت ستاره نمي بارد
حالا كه خانه اي براي ما شدن نداريم
از كاغذ شعرهايم اتاقي مي سازم
تا آوار تنهايي بر سرت نريزد
و آرامش خيالت ،‌خيس اشك هايم نشود

M A R S H A L L
06-04-2008, 18:35
سخن از عشق می گویم
چو خوشتر کلمه ای یا رب که خلا قش تو باشی
ولی یارب تو می دانی که انسان های بی وجدان
چو گرگی صورت انان
برای خون مظلومان
چه در ظاهر چه در پنهان
زهر کاری دریغ وکوتهی
هر گز نمی دارند
پس این عشق و صداقت را بگو من با چه کس گویم ؟
مگر در سنگ خارا اه اثر دارد ؟
مگر یک فرد نابینا طبیعت را نظر دارد؟
مگر در بین ما عصیانگری هم تیشه ای برنده تر دارد ؟
اگر دارد نباید ریشه ها را از سر اندازد
بلی انجا که طفلی بهر نانی چشم تر دارد
واو پیراهن کهنهء مال پدر دارد
نباید عشق را تفسیر بنماییم
زنم مهر خموشی بر لب و از عشق بگریزم
خوشا بر حال وی سوزم که ان خود عشق می باشد .

M A R S H A L L
06-04-2008, 18:42
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بودو بس
حصرت و رنج فراوان بودو بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در سرش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
از غمش با دودو دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ، ذره آب گشتم ! کم شدم
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
آخر این یکبار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل نبند
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر که هست
باش با او ، یاد تو ما را بس است...!

دل تنگم
06-04-2008, 23:50
فداي چشمات
اگه چشمام بارونيه
فداي چشمات
اگه گريم پنهونيه
فداي چشمات
اگه هنوز پريشونم
به خاطر تو
فداي چشمات
تلخي لحظه هاي من
فداي چشمات
لرزيدن صداي من
فداي چشمات
اگه خراب و داغونم
به خاطر تو
بي تو تموم ميشه كارم
خيلي دوست دارم
بي تو تموم ميشه رويام
ويرون ميشه دنيام چرا نمياي

دل تنگم
07-04-2008, 02:43
"دوست داشتن "
همیشه گفتن نیست!
گاه سکوت است و گاه نگاه ...
غریبه!
این درد مشترک ماست
که گاهی
نمی توانیم در چشم های یکدیگر " نگاه " کنیم...

دل تنگم
07-04-2008, 02:44
تو را نمی دانم...
ولی ... اولین نگاه من به تو
نه از سر مهر بود... و نه در زیر مهتاب
اما روزگار بارها و بارها نگاه ما را در هم آمیخت
تا به تو بیندیشم
و این بار از سر اندیشه و عشق تو را نگریستم...
اما هنوز نمی دانم؟
که ابتدا اندیشیدم و سپس عاشق شدم
یا در پی عشق به فکر فرو رفتم ...

M A R S H A L L
07-04-2008, 17:06
کاش قلبم درد تنهايي نداشت
سينه ام هرگز پريشاني نداشت
کاش برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از يک روز باراني نداشت
کاش ميشد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت

M A R S H A L L
07-04-2008, 17:16
ستاره ای خواهم شد
و در میان آسمان ها درخشیدن آغاز خواهم کرد
تو می توانی با سلام ماه مرا پیدا کنی

ترانه ای خواهم شد
و در میان قلب ها سرودن آغاز خواهم کرد
تو می توانی با شروع اشک مرا پیدا کنی

غباری خواهم شد
و با رقص باد در صحرا نمایش آغاز خواهم کرد
تو می توانی با لمس شن های داغ مرا پیدا کنی

من در همه جا خواهم بود
هرگاه دلتنگ شدی
اشکت را لمس کن، قلبت را دریاب
مرا خواهی یافت...

M A R S H A L L
07-04-2008, 17:22
بزن بر سنگ ، جامم را

مرا بشكن ، مرا بشكن

تو سر تا پا وفا بودي

ولي اي مهربان من ،

بگو آخر ، كه از اول كجا بودي

كنون كز من بجا ، مشت پري در آشيان مانده

آهي زير سقف آسمان مانده

بيا آتش بزن اين آشيان ، اين بال و پرها را ،

رها كن اين دل غمگين و تنها را

تورا راندم

كه دست ديگري بنيان كند روزي بناي عشق و اميــــدت

شود امـــيد جاويدت

M A R S H A L L
07-04-2008, 17:26
انسان معجونی است از خوبی و بدی ....یک انسان در آن واحد ممکن است برای کسی فرشته باشد و برای کسی دیگر حکم دیو را داشته باشد.
یک روز به کسی نسبت دروغ و دریغ می دهی .... و روز دیگر همین نقش را برای دیگری بازی می کنی ; و شاید یک روز خود ما , مخاطب دریغ های دیگران باشیم.

دوست داشتن کار هرکسی نیست. برای دوست داشتن عمری صبر و سکوت لازم است.دشمنی کاری سهل است .... کاری که از هر بی ریشه ای نیز بر می آید .

با قلم میگویم ای همزاد , ای همراه, ای هم سرنوشت ;

هردومان حیران بازیهای دورانهای زشت!

شعرهایم را نوشتی , دست خوش ;

اشکهایم را کجا خواهی نوشت ؟

دل تنگم
07-04-2008, 18:05
كاش مـي شــــــــــــــــد در كنـارت
عاشـق و ديوانــــــــــــــــــــ ه بـودن

بـا دل مســـــــــــــــــت و خرابـت

همدل وهــــــــم خانـه بـودن

كاش مـي شــــــــــــــــد در خيالـم

خـواب ورويـــــــــــــــــاي توديـدن

در دل شـب مســــــــــــــــت بــودن چشـم زيبــــــــاي تـو ديـدن

كاش مـي شـد از نگاهـتپل بـه دنيـاي دلـت زد

مست چشمـــــــــان تـو بـود و

بوسـه نـا غافلــــــــــت زد

دل تنگم
07-04-2008, 18:06
بوي برگ هاي لوح عشق ات

مرا تا خنكاي باغ هميشه بهار برد و

سرمست و مغرور

به خط خط واژه هاي مملو از صداقت سپرد

زيباترين بهار عمرم

قلبت را با خود مي كشم

آن را در درون قلبم جاي داده ام

بدان هيچ گاه بي آن نيستم

هر كجا روم هستي

و هر چه كنم مي بيني

بيش از هر كسي بر اين كره خاكي بر تو عاشقم

و بيش از هر چيزي در پهنه آبي آسمان

تو را دوست دارم

دل تنگم
07-04-2008, 18:08
هوا ترست است به رنگ چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک وتنگ است دنیا
قبول کن بریزم به پای چشمانت

Lovelyman
13-04-2008, 16:23
کاش می شد وقتی عاشق شدی...

همه ی وجودت مال معشوقت باشه.

کاش می شد همه ی خواسته های معشوقه تو...

توی وجود تو باشه.

کاش می شد وقتی معشوقت میخنده...

خندش فقط واسه روی تو باشه.

کاش می شد هر جا که میری...

معشوق هم به یاد تو باشه.:11:



شعر از خودم ...!:40:

دل تنگم
16-04-2008, 01:51
به گوش خویش بشنویم این اواز
که عاشقان قدیمی دوباره می خوانند

مرا به نام
ترا به نام
که نام
نام منوتوست
عشق اواز است
مرابه نام بخوان
_این سکوت را بشکن
چرا ؟
_که زمزمه

_از ایه های اعجاز است .....

دل تنگم
16-04-2008, 01:55
کسی با سکوتش
مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد
کسی با نگاهش
مرا تا درندشت دریای خون برد

دل تنگم
16-04-2008, 02:01
چگونه دوستت دارم؟
بگذار بشمرم
تو را به عمق و عرض و طول دوست دارم
با احساسات نامرئي
به اندازه ي پايانِ هستي
من تو را مثل هر روز دوست دارم
مثل نياز انسان به آفتاب و شمع
تو را آزادانه دوست دارم
مثل تلاش انسان براي رسيدن به حق
تو را خالصانه دوست دارم
مثل احساس بعد از دعا
تو را با اندوه قديمي
و ايمان کودکي ام دوست دارم
با عشقي که سال ها گم کرده ام
با نفسم و با معصوميت از دست رفته ام
با اشک ها لبخند ها و تمام هستي ام
و اگر خدا بخواهد
تو را بيش از اين ها دوست خواهم داشت...

دل تنگم
16-04-2008, 02:36
به صبح سپيد خوشبختي،
به لحظه ناب ابديت،
كه تو را احساس خواهم كرد در اعماق وجود خويش،
شعر هايم تكرار لحظه هاي با تو بودن است،
تكرار لحظه هاي بكر و معصومانه تبسم،
آري مي خواهم در تو گم شوم،
مي خواهم با چشمان تو ببينم،
و با قلب تو زيبايي ها را حس كنم،
مي خواهم با تو خوشبخت شوم،
خوشبخت و مغرور،
من در پناه عشق تو سر به آسمان مي سايم،
پس بگذار ديوانه وار بگويم،

"دوستت دارم"

دل تنگم
16-04-2008, 03:10
از تمام راز و رمز های عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی...
راستی
دلم
که می شود!

"مرحوم قیصر امین پور"

دل تنگم
16-04-2008, 05:15
هواي عاشقي تارا هواي ديگري دارد
سكوت چشم هاي تو صداي ديگري دارد
چرا يك شب فقط يك شب نمي آيي به خواب من
خيالت شايد اين شب ها سراي ديگري دارد
دل من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم من اي ظالم سزاي ديگري دارد
تو گفتي دوستت دارم ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد
خدايا گر چه كفر است اين ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد.

دل تنگم
16-04-2008, 05:16
مي آيم اما نيستي امشب صداي تو
من را كشانده زير باران در هواي تو
من دستهايم لحظه لحظه سرد خواهد شد
مي خواهم امشب دستها انگشتهاي تو...
با چتر يادت با قدمهايي كه از من نيست
امشب تماما شعر مي خوانم براي تو
مي گيرم از هر كه سراغت را نمي داند
مي آمدي امشب اگر هم پيش پاي تو
نقش دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش من من هم به جاي تو
(تا مي دويدم تو به دنبال من اما من
گم مي شدم در كوچه هاي چشمهاي تو)
مردن چه فرقي مي كند با بي تو سر كردن
اين را نمي داند خداي من خداي تو؟
مي آيم اما چادرت در باد مي رقصد
مانده است بر سطح خيابان رد پاي تو...

دل تنگم
16-04-2008, 05:17
نوبر است اين چشم ها حيف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب جوابش می کنی
آن قدر سيب گناه از چشم هايت می کند
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی
کاش می شد کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هايت دچار اضطرابش می کنی
باشد از جنس خدايی پس خدايی کن بگو
کی دعايی را که کردم مستجابش می کنی
خانه ای می سازم از عشق تو در رويای محض
با وجود اين که می دانم خرابش می کنی

دل تنگم
17-04-2008, 12:50
شکــوه عشق را در سینــه داری
لبی شیرین، دلی بی کینــه داری
تو آهـوی غـــزل ساز جنــونی
دو چشم پاک، چون آئینه داری

دل تنگم
17-04-2008, 12:53
بی تو هر شب عاشقی بارانیم

لاله ای پژمرده و زندانیم
بی تو در کنج همه دلواپسی ها
بی تو من آغاز یک ویرانیم،با تو در حجم همه میلادها
بی تو در بند دلی طوفانیم
یاد تو آرامش روح و روان بعد تو من شاعر حیرانیم
ای نگاهت جایگاه خستگی بی نگاه مبهمت بارانیم

دل تنگم
17-04-2008, 12:56
هرجا باشی
هرجا باشم
یا حتی اگر نباشم
همیشه دوست دارم
و نگرانتم
همیشه بمون
همیشه دوست دارم
دوستم بدار
لذت لحظات با تو بودن محاله از یاد ببرم
حتی اگر بخواهم نمی توانم
کاش مال من باشی

دل تنگم
17-04-2008, 13:25
انتي بعدك حلوة وصرتي احلى

تو هنوز به زیبایی گذشته و حتی زیباتر از قبل هستی


شو هالصدفة مافى احلى

آن لحظه ای که در آن تو را دیدم باشکوه ترین لحظه ی زندگیم بود


و قلبي يشوفك يا ما استحلى

و قلبم دیگر نمی تواند این عشق را تحمل کند


قوليلى كيفك انتي

به من بگو حالت چطور است


انت بعدك انت وما بتتغير

تو هنوز همان هستی و تغییر پیدا نکرده ای


محيرلى قلبى ومحير

قلب و روحم را پریشان ساختی و خود نیز سرگردان شده ای


و بعدو قلبك طفل صغير

و هنوز قلبت همچون کودکی معصوم می باشد


طمننى كيفك انت

به من اطمینان بده که حالت چطور است


مشي نتذكر عا دروب

دوباره در حال قدم زدن در همان راه هایی هستم که در گذشته از آنها عبور می کردیم


و يمرجحنا الغرام

و عشق همچون تابی ما را به آسمان می برد


ليش بعدنا وكيف قدرنا

چرا از یکدیگر دور شدیم و چگونه توانستیم


ننسى هاك الاحلام

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم


ياليل البعدو ناطرنا

هنوز شب در انتظار ماست


عا مفارق هالايام

و دیگر هیچ روزی را از یکدیگر دور نخواهیم بود


ياربى تدوم ايامنا سوى

خدایا کاری کن که تا ابد در کنار یکدیگر باقی بمانیم


و يبقى عا طول جامعنا الهوى

و همیشه عشق ما را در کنار یکدیگر نگه دارد


ياربى تدوم ياربى تدوم

خدایا این احساس را تا ابد آتشین نگه دار


يارب نعيد هالحب اللى كان

خدایا کاری کن که تمام آن عشقی را که در گذشته نسبت به یکدیگر داشتیم دوباره تکرار کنیم


و احلى بكتير من الماضى كمان

و حتی زیباتر و باشکوه تر از گذشته این عشق آتشین را احساس کنیم


يا ربى نعيد يا ربى نعيد

خدایا باعث تکرار تمام گذشته ی زیبا بشو


بحبك بحب عيونك لما بتحكي

دوستت دارم و چشم های تو را زمانی که با من حرف می زنند دوست دارم


و كيف بترسم هيك الضحكة

و چگونه این لبخند زیبا را به تصویر می کشند


خلي راسك فوقي يبكي

و اگر زمانی اشکی از گونه ات چکید سرت رو بر روی شانه هایم قرار می دهم


و املك هالدنيي كلها

و اینگونه خود را صاحب تمام جهان احساس می کنم


بحبك مبارح انت اليوم وبكرة

دوستت دارم تو دیروز امروز و فردای من هستی


اشتقتلك ماعندك فكرة

نمی دانی که چقدر دلم برایت تنگ شده بود


و صعب بعمري تصبح ذكرى

و برایم غیر ممکن است که تو را تنها همچون خاطره ای در فکرم نگه دارم


ياللي من الدنيي اغلى

ای کسیکه از تمام دنیا برایم با ارزش تر می باشی

دل تنگم
17-04-2008, 13:29
اهواك
عاشقتم
و اتمنى لو انساك
وآرزو دارم که اگر حتي يک لحظهتو را فراموش کردم
انسى روحي وياك
خودم را نيز با تو فراموش کنم
و ان ضاعتيبقى فداك
و اگر فنا شد فدای تو
لوتنساني
اگر من را فراموش کني

و انساك
فراموشت کنم؟
و تريني بانسىجفاك
وآیا عذابي که با تو کشيدم از ياد من مي رود
و اشتاق لعذابي معاك
مندلم براي تمام دردهایی که با تو کشیدم تنگ است
و القى دموعي فاكراك
و میبینم که حتی اشکهایم تو را به یاد دارد
ارجع تاني
بازمیگردم( بازمیگردم و میبینم اشکهایم تو را بیاد دارد.)
في لقاك الدنيا تجيني معاك
هنگاميکه تو را مي بينم انگار دنيا را من ميبخشند
و رضاها يبقى رضاك
و خوشی دنیا بسته به خوشی توست
وساعتها يهون في هواك
و انگاه است که بر من اسان میشود
طولحرماني
تمام سختي هايي که در راه عشق تو مي کشم
وألاقيك مشغول و شاغلني بيك
و تو را مي بينم که به من فکر مي کني و من بهتو فکر مي کنم
و عيني تيجي في عينيك
و چشمان ما با هم تلاقي پيدا ميکنند
و كلامهم يبقى عليك
و آنها درباره تو صحبت مي کنند
و انت تداري
وتو سعي مي کني که عشقت را پنهان کني
و اراعيك
و من ملاحظه تو را مي کنم
و اصحى من الليل اناديك
وشبانه از خواب بيدار مي شوم و اسم تو را صدا مي زنم
و ابعت روحي تصحيك
و روحمرا پيش تو مي فرستم تا تو را از خواب بيدار کند
قوم ياللي شاغلني بيك
برخيزاي کسيکه تمام فکرم را مشغول کرده اي
جرب ناري
برخيز و عشقم را تجربهکن

magmagf
17-04-2008, 14:41
تمام شد تمام شد تمام شد تمام ... نه نمی شود

به سادگی تمام عشق ناب من حرام ... نه نمی شود

تمام زندگانی ام تويی تويی هزار دفعه گفته ام

نگو به من تمام زندگانيت تمام ... نه نمی شود

ـ تمام من ـقسم به روی ماه آسمان نشين پاک تو

پلنگ دلسپرده بر شمايل تو رام ... نه نمی شود

هزار و چند نامه از بهشت هم اگر به دست من رسد

دلم به وعده های آبدارشان که خام ... نه نمی شود

رهای آسمان صاف چشم های آسمانی شماست

نگاه من دگر اسير رنگ و بوی دام نه نمی شود

نوشته ام برای من يکی دو خط نگاه تازه پست کن

نوشته ای و پست کرده ای به من سلام نه نمی شود

دخيل بسته ام دلی شکسته بر ضريح گيسوان تو

رها کنم بدون استجابت دعام ؟؟نه نمی شود

در انتهای شام گيسوان تو رخت چو صبح می دمد

نمی شود هميشه شب بياورد دوام نه نمی شود

کشيدن رخ تو آرزوی شاعران عاشق است ليک

چنين که می وزد سموم وحشی جذام نه نمی شود



عليرضا موسوی

magmagf
17-04-2008, 14:45
روزهاست كه مي‌خوانم
هر روز مي‌خوانم
تكرار مي‌كنم ، مرور مي‌كنم
و باز مي‌خوانم
اما هنوز اول خطم
درست مثل كسي كه تا به حال منطق نخوانده است

اين چه سري است؟!
نمي‌دانم!
كه چه طور منطق ندانسته
فلسفه‌ي عميق چشمان تو را
از حفظم؟!

magmagf
17-04-2008, 14:47
هر جا که سفر کردم ، تو هم‌سفرم بودی ،
وز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی!

با هر که سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنفتم ،
بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی!

هر شب که قمر تابید ، هر صبح که سر زد شمع ،
در گردش روز و شب ، شمع و قمرم بودی!

در صبح‌دم عشرت ، هم‌دوش تو می‌رفتم ،
در شامگه غربت ، بالین سرم بودی!

در خنده‌ي من چون ناز ، در کنج لبم خفتی ،
در گریه‌ي من چون اشک ، در چشم ترم بودی!

چون طرح غزل کردم ، بیت الغزلم گشتی ،
چون عرض هنر کردم ، زیب هنرم بودی!

آواز چو می خواندم ، سوز تو بسازم بود ،
پرواز چو می‌کردم تو بال و پرم بودی!

هرگز دل من جز تو ، یار دگری نگزید ،
ورخواست که بگزیند ، یار دگرم بودی!

سرمد به دیار خود از ره نرسیده گفت ،
هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی!

magmagf
17-04-2008, 14:50
من نشانی از تو ندارم...
من نشانی از تو ندارم...

اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام...

در ِ کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر غمش را کنار بزن!
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره ی انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشسته ام .......

magmagf
17-04-2008, 22:59
آفتاب نگاهت

روشنای کهکشان تنهایی من است

شک ،

در من پایان می گیرد

آنگاه که لبخند می زنی به رویم

امید،

در من جان می دمد

آنگاه که

گوشی صبورمی شوی

برای گفته ها و ناگفته هایم

همپای دردها و

دریغ هایم می شوی

تا مباد از خود واپس بمانم

همتای من اگر تو

تا ابد

چله نشین شادی های

بی پایان خواهم بود

با تو

به هر چه آفتاب اقتدا می کنم

این همه نجابت

دریغ است که

در حصار حسادت من اسیر بماند

تابنده باش

آنچنانکه که بوده و هستی

نه برای من

برای همه کسانی که

برای رسیدن به امیدهاشان

به آفتابی چون تو نیاز دارند ؛

صادق و صمیمی و پاک

magmagf
17-04-2008, 23:01
خیال کردی
دگر ندارمت؟
آنجاست!
یاد تو
ته آغوش پر ستاره ی شب
هر بار که بنگرم
به گمان چشم تو
به چشم شان همچشم میشوم
انگار رفته ای؟
اینجاست!
عطرتو
پشت شانه ستبر
یاءس ها
از خم کوچه که بگذرم
سرمست میشوم

magmagf
17-04-2008, 23:06
باز کن آسمان را به رویم،چشمهایت نهایت ندارد

چند خورشید باید بسوزم؟ خنده های تو قیمت ندارد

سرنوشت مرا کولیان هم پیش بینی نکردند و گفتند

سرنوشت عجیبی است اما...عشق کاری به قسمت ندارد

خواستی تا نگویم که این زخم قدمتی دارد اندازه عشق

خواستی تا بگویم :عزیزم دردهایم حقیقت ندارد!

زخمهای مرا زیر و رو کن ،نام تو حک شده در وجودم

گونه های تورا پاک کردند دستهایم که قوت ندارد

قلب آیینه ها را نلرزان،رود لبخندها را نخشکان

خنده هایی که هرگز به سیل گریه های تو عادت ندارد

می رسد مرگ آرام آرام،پشت پرچین این خواب رنگی

کی؟کجا؟ من نمی دانم آخر ناگهان است و ساعت ندارد

خنده تو برایم عزیز است،چشمهای تو قرمز نباشد

گرچه سخت است دور از توبودن،این زمستان مروت ندارد!

¤

می روم تا بهاری دوباره،دستهای مرا پس بگیری

مهربانم ببخش این غزل را،وقت تنگ است و فرصت ندارد


نغمه مستشار نظامی

magmagf
17-04-2008, 23:10
حالا بیا کنار سهمی از دل تنگی من بنشین
می خواهم رنگ چشم هایت سکوت کنم
می خواهم تا آخر دنیا
تا آخر ایینه ببوسمت

دل تنگم
18-04-2008, 03:13
دل از من برد و روی از نهان کرد


خدا را با که بازی توان کرد



شب تنها ییم در قصد جان بود


خیالش لطف های بیکران کرد



چرا چون لاله خونین دل نباشم


که با ما نرگس او سر گردان کرد



که را گویم که با این درد جانسوز


طبییبم قصد جان ناتوان کرد



بدا نسان سوخت چون شمع که بر من


صراحی گریه بر بط فغان کرد



صبا گر چاره داری وقت وقت است


که درد اشتیاقم قصد جان کرد



میان مهربانان کی توان گفت


که یار ما چنین گفت و چنان کرد

دل تنگم
18-04-2008, 03:17
دلبر جان ربای عشق آمد


سر برد سرنمای عشق آمد


عشق با سر بریده گوید راز


زان که داند که سر بود غماز


خیزو بنمای عشق را قامت


که موذن بگفت قدقامت


آب آتش فروز،عشق آمد


آتش آب سوز، عشق آمد


عشق بی چارمیخ تن باشد


مرغ دانا قفس شکن باشد


جان که دور از یگانگی باشد


دان که چون مرغ خانگی باشد


کش سوی علو خود سفر نبود


پر بود لیک اوج پر نبود


همتش آن بود که دانه خورد


قوتش آن که گرد خانه پرد


بنده ی عشق باش تابرهی


از بلاها و زشتی و تبهی

دل تنگم
18-04-2008, 03:18
نیست در عشق خط خود موجود
عاشقان را چه کار با مقصود


عشق و مقصود کافری باشد


عاشق از کام خود بری باشد


کردگار و لطیف و خالق بارء


هست خود پاک و پاک خواهد کار


خطه ی خاک لهو و بازی راست


عالم پاک پاک بازی راست


عاشقان سر نهند در شب تار


تو بر آنی که چون بری دستار


عاشقی را یکی فرده بدید


که همی مرد و خوش همی خندید


گفت که آخر به وقت جان دادن


خنده از چیست وین خوش استادن


گفت خوبان چو پرده برگیرند


عاشقان پیششان چنین میرند


عشق را رهنمای وره نبود


در طریقت سر و کله نبود


عشق و معشوق اختیاری نیست


عشق زان سان که تو شماری نیست

دل تنگم
18-04-2008, 11:57
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان از ان محرومند
عشق تو فرو خواند به گوش دل ما

دل تنگم
18-04-2008, 13:01
گر از عشق ميشه قصه نوشت
ميشه از عشق تو گفت...
ميشه از عشق تو مُردُ
ديگه از دست همه راحت شد..

Lovelyman
18-04-2008, 17:02
او دیگر نیست ...
خیلی وقته که دیگر نیست ... شاید از من فراریست

شاید واقعا دوستم ندارد ... شاید دوستی من کافی نیست

برای او میخوانم ... او که حتی به دیدنم راضی نیست

شاید من عاشقش نیستم ... عشقی که بی او نیست!

برایش شعر میگویم ... اما او دیگر در کنارم نیست





شعر از خودم ...

دل تنگم
20-04-2008, 00:08
آسمان وقف نگاهت گل من
مانده ام چشم به راهت گل من
هر کجا هستی و باشی گویم
که خدا پشت و پناهت گل من

دل تنگم
20-04-2008, 00:10
شادم که در شراره تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
شادم که بعدوصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون زتو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره دیگر نیست

شبها چو در کناره نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید
فریادهای حسرت من گویی
از موجهای خسته به گوش می آید

شب لحظه ای به ساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه ی خود بنگر
تا روح بیقرار مرا بینی

من با لبان سرد نسیم صبح
سر میکنم ترانه برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم
هر شب در آسمان سرای تو

غم نیست گر کشیده حصاری سخت
بین من و تو پیکر صحرا ها
من آن کبوترم که به تنهایی
پر میکشم به پهنه ی دریا ها

شادم که همچو شاخه خشکی باز
در شعله های قهر تو می سوزم
گویی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو می سوزم

در دل چگونه یاد می میرد
یاد عشق تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیز است
کو را هزار جلوه رنگین است

اما من آن شکوفه اندوهم
کز شاخه های یاد تو می رویم
شبها تو را به گوشه تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم

دل تنگم
20-04-2008, 00:35
باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد
باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها
خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله
ديده ام مى بارد اما نم نم و بى‌حوصله

باز قلب پنجره بر روى‌من وا مى شود
باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

باز هم لاى‌كتابم مى‌نهم يك شاخه ياس
مى‌كنم بهر پيامى قاصدك را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مى‌شوم
باز هم با ياد تو سر شار رويا مى‌شوم

دل تنگم
20-04-2008, 00:52
سكوتم: برای تو
هوایم: هوای تو
دلتنگیم: برای تو
تنهائیم: به یاد تو
زندگیم: فدای تو

دل تنگم
20-04-2008, 03:12
تا تو بودي عشق چيزي كم نداشت

خانه روشن بود و بوي غم نداشت
در بهشتِ عشق تو ، گل مي شكفت
لاله دل حسرت شبنم نداشت
سيب سرخ خنده بر لب تازه بود
باغ سبز ، دل خوشي را كم نداشت
آفتابي بود و صبحي مهربان
سايه شب جلوه بر عالم نداشت
هم صداقت بود ، هم مهر و صفا
خلوت دل احساس نامحرم نداشت
تا تو بودي همره مجنون دل
عشق آسان بود ، پيچ و خم نداشت

دل تنگم
20-04-2008, 03:19
و آن گاه خود را کلمه اي مي يابي که معنايت منم

و مرا صدفي که مرواريدم تويي
و خود را اندامي که روحت منم
و مرا سينه اي که دلم تويي
و خود را معبدي که راهبش منم
و مرا قلبي که عشقش تويي
و خود را شبي که مهتابش منم
و مرا قندي که شيريني اش تويي
و خود را طفلي که پدرش منم
و مرا شمعي که پروانه اش تويي
و خود را انتظاري که موعدش منم
و مرا التهابي که آغوشش تويي
و خود را هراسي که پناهش منم
و مرا تنهايي که انيسش تويي
و ناگهان
سرت را تکان مي دهي و مي گويي:
نه، هيچ كدام.
هيچ كدام اينها نيست، چيز ديگري است.
يك حادثه ديگري و خلقت ديگري
و داستان ديگري است
و خدا آن را تازه آفريده است

ghazal_ak
20-04-2008, 10:55
مرغ عشقی در جانم آشیانه گرفتی
هزار گلشن دل را به یک ترانه گرفتی
مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم
در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی
من آن کبوتر پروازی ام که دام نبودم
مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی
چگونه نام وفا می بری که از ره یاری
به یاد ما ننشستی سراغ ما نگرفتی
هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد
میان آزم بال مرا چرا نشانه گرفتی

ghazal_ak
20-04-2008, 12:29
ای از عشق پاکمان همیشه مست .........من تورا آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من ........زیر بارانهای اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود ..... راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام آسمان ...... بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی ........ زیر سنگینی بار غم شکست
من تو را آسان نیاوردم به دست
در بدست آوردنت .. بردباریها شده .. بیقراریها شده .. شب زنده داریها شده
در بدست اوردنت پایداریها شده ... با ظلم و جور روزگار .. نا سازگاریها شده
ای از عشق پاکمان همیشه مست ......... من تورا آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من زیر بارانهای اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
من تو را آسان نیاوردم به دست

malakeyetanhaye
20-04-2008, 12:37
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

malakeyetanhaye
20-04-2008, 12:43
شكل دريا شده اي ، معني دريا كه تويي
بندرعباس غزل مي شود آنجا كه تويي
اصفهان غزلت ، آخر خاتم كاري ست
به خود مشرق آيات تماشا كه تويي
پشت آن جاري امواج غزل غير تو كيست ؟
از خودت هيچ نپرسيده اي آيا كه تويي؟!
در نگاهم تو به رقص آمده اي يا كه منم؟
من در آيينه به حرف آمده ام يا كه تويي؟
ما چو گنجشك ، گرفتار در اين حجم غريب
بگريزيم از اين پنجره وا كه تويي

malakeyetanhaye
20-04-2008, 12:47
يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا

به تماشاي تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد كه اين گونه تواني است مرا


نه زخون گريه آن زخم ، گزيري ست تو را
نه از اين گريه يكريز ، اماني است مرا


باورم نيست ، نگاه تو و اين خاموشي؟
باز برگردش چشم تو گماني است مرا


چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلي هيچ نشاني است مرا


گو بسوزد تنه خشك مرا غم ، كه به كف
برگ و باري نبود دير زماني است مرا


عرق شرم دلم بود كه از چشمم ريخت!
ورنه بركشته تو گريه روا نيست مرا

bagher_mo68
20-04-2008, 16:28
بازم از تو مینویسم روی نامه های خیسم
مییزه اشکای مُردم از رو گونه های خیسم

مینویسم که بدونی واسه من هنوز همونی
مینویسم که دوباره بیای و پیشم بمونی

مینویسم باز دوباره , توی نامه هام , ستاره
برای رهاییه من عشق تو بر من بباره

تو بهاری ولی من یک کویرم
کاش میشد از تو و عشقت بمیرم

تو یه نوری توی تاریکی قلبم
ای نازنین تو چشم تو عشقمو دیدم

بازم از تو مینویسم روی گلبرگ شقایق
بازم از تو مینویسم از تو و این دل عاشق
از گذشت این دقایق

قفس تلخ جدایی منو چشم به راه نشونده
غم لحضه های بی تو جون و به لبم رسونده
دیگه تاقتی نمونده , این دل و بدجور شیکونده

bagher_mo68
20-04-2008, 16:46
تو نباشی چشام برات گریونه
دنیا برام بدونه تو زندونه

دستات لگه دستامو تنها بزاره
شب و روزم لحظه ای آروم نداره

تو که بارونه تو چشام و میبینی
لحظه لحظه هارو کنارم میشینی

تو که مثل بارون آرومم میکنی
تو نباشی دله منو خون میکنی

جز تو هیچکسی درد عاشقی و غصه های منو خنده های منو
لحظه های منو گریه های منو ندیده و نشنیده و

وقتی تو نیستی من میشم بین این آدما مثل یک غریبه و
تو هم همه ها گم میشم , دنباله تو , دنباله تو

bagher_mo68
20-04-2008, 17:01
وقت لالایی گفتنه , تا خوب بخوابی عشق من
عشق و به پاهات میریزم , شبت بخیر عزیزم

من میرم از کناره تو , اما تو خوب بخواب خانوم
ای گل سرخ پاییزم , شبت بخیر عزیزم

من برگِ کرم خورده ام و تو غنچه سرخی هنوز
حیِفِ حروم من بشی , حیفِ به پایه من نسوز

اینجوری راحت تری و منم فقط اشک میریزم
خوب بخوابی عروسکم , شبت بخیر عزیزم

برای آخرین دفعه بخواب بهونه ای نگیر
این آخرین بوسَرو یادگاری از من بپذیر

بوسه به پاهات میریزم
شبت بخیر عزیزم

میرم تا راحتت کنم , تا غم هم آغوشت نشه
به گریه هام نگاه نکن , عشقم فراموشت نشه

عشق و به پاهات میریزم
شبت بخیر عزیزم

bagher_mo68
20-04-2008, 17:08
من با خنده های تو دیوونه بازی میکنم
تو بگو دوست دارم من تورو رازی میکنم

من میخوام قد یه دنیا منو دوس داشته باشی
چون میمیرم اگه تو یه روز ازم جدا بشی

من موتونم موهاتو شونه کنم با گریه هام
تو فقط بگو دوسم داری همین بسه برم

من میتونم لالایی بگم برات از راهه دور
بشمرم ستاره هاتو از یکی تا صد کرور

تا بگی دوست دارم دیوونه بازی میکنم
بگو آره عسلم من تورو رازی میکنم

شاید این خیلی زیاده که دوسم داشته باشی
میتونی بزاری گریم بگیره رها بشی

من میخوام با اسب بالداره قشنگه قصه ها
دو تایی با هم بریم از سرزمین آدما

پی بگو دوسم داری تا من بیام از راه دور
دور بشیم از آدما , هزار هزار کرور کرور

تا بگی دوست دارم دیوونه بازی میکنم
بگو آره عسلم من تورو رازی میکنم

دل تنگم
20-04-2008, 23:55
من نباشم
کی تو رویا موهاتُ ناز می کنه
کی با بال های شکسته،
با تو پرواز می کنه
راست بگو،
من که نباشم

اخم های پیشونیتُ
کی می آد،
دونه، دونه، با حوصله باز می کنه
من نباشم
کی می آد ناز نگاتُ می خره

کی می آد دنبالِ تو،
تو رو تا خورشید ببره
کی می گه
حق ها همیشه با توئه،
واسه ی خاطر تو،
جون می ده پشتِ پنجره
من اگه نباشم
کی واسه همیشه
تو رو میپرسته

کی برات میمیره
کی نمی شه خسته
کی تو رو می ذاره
روی دو تا چشماش

کی اگه نباشی
می گیره نفس هاش
من نباشم
کی تحمل می کنه کار تو رو
با رقیب رفتناتُ اذیت و آزار تو رو
تو خودت، داور ِ میدون شو، بگو،
کیه که جواب نده، تلخی ِ رفتار تو رو

من نباشم
کی برات قصه می گه تا بخوابی
کی می آد سراغ رویات
تو شبای مهتابی
کی بیداره تا تو خوابت ببره
کی قایم می شه تو ابرا
که تو راحت بتابی

دل تنگم
21-04-2008, 01:20
باید عاشق شد و خواند:


(باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست

پشت دیوار کسی می گذرد

می خواند :

(باید عاشق شد و رفت

چه بیابان هایی در پیش است!)





رهگذر خسته به شب می نگرد

می گوید:

چه بیابان هایی! باید رفت

باید از کوچه گریخت

پشت این پنجره ها مردانی می میرند

و زنانی دیگر

به حکایت ها دل می سپرند

پشت دیوار کسی دریاواری بیدار

به زنان می نگریست :

(چه زنانی که در آرامش رود،

باد را می نوشند!

وبرای تو - برای تو و باد –

آبهبیی دیگر در گذر است.)



باید این ساعت اندیشه کنان می گویم

رفت و از ساعت دیواری، پرسید و شنید

و شب و ساعت دیواری وماه

به تو اندیشه کنان می گویند:

(باید عاشق شد و ماند

باید این پنجره را بست و نشست!)



پشت دیوار کسی می گذرد،

می خواند :

( باید عاشق شد و رفت

بادها در گذرند.)

sarina_sh
21-04-2008, 07:40
رفتی اما
چه بگویم
هیهات تو ندانی
که من آنروز غروب
زیر آن دره آرام وعبوس
به چه حالی بودم

malakeyetanhaye
21-04-2008, 16:59
ساده بیا/دست منو بگیرو/ ساده نگیر این همه سادگی رو / ساده نگیر اگه هنوز می تونی پای همه ساده گیات بمونی / خسته نشو اگه تموم راهها پیش تو و ساده گیات بسته شن/ طاقت بیار اگه همه آدما از اینکه پا به پات بیان خسته شن/ آخر خط جاده های خسته بگو چقدر راه نرفته مونده / پشت دلت وقتی به خون نشسته چند تا ترانه است که کسی نخونده / دووم بیار خسته نشو از سفر تنهایت هم بذار رو دوشت ببر/ ترانه باش اون ور آخر خط / به نقطه می رسی بیا سر خط.

دل تنگم
21-04-2008, 17:29
عشق معنی لبخند ماست
معنی لبخند ما، پیوند ماست
عشق یعنی اینکه باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست

دل تنگم
21-04-2008, 17:35
یک روز از عشق تو مستم
یک روز از زندگی خسته
یک روز دستات تویِ دستم
یک روز بار ِ سفر بسته
یک روز با تو
یک روز تنها
یک روز بیگانه ایم با هم
تو این دنیایِ وانفسا
آخه دیوانه ایم ما هم

دل تنگم
21-04-2008, 17:37
به تو گفتم منُ عاشق نكن، ديوونه مي شم
منُ از خونه آواره نكن، بي خونه مي شم

خطر كردي، نترسيدي، منُ دلداده كردي
تو كردي، هرچه با اين ساكتِ اُفتاده كردي