PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 [30] 31 32 33 34 35 36 37 38

Elahe Goddess
02-06-2011, 16:05
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...

از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم

کـ دامادش تــویـــی

خوشحال کننــده است نــه ؟

اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!

نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت

بمیـــرم ؟!!!

تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟

بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده

بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن

فقط بیـــا

بودنتـــ را می خواهم ... "

Help118
02-06-2011, 17:41
فرشته اومدی از دور
چطوره حال و احوالت؟
یکم تن خسته ی راهی
غباره رو پر و بالت
فرشته اومدی از دور
ببین از شوق تابیدم
می دونستم میای حالا
تو رو من خواب میدیم
چه خوبه اومدی پیشم
تو هستی؛ این یه تسکینه
چقدر آرامشت خوبه
چقدر حرفات شیرینه...


فرشته آسمون انگار
خلاصه ست تو دوتا بالت
تو میگی آخرش یک شب
میان از ماه، دنبالت
میان میری؛ نمی مونی
تو مال آسونایی
زمین جای قشنگی نیست
برای تو که زیبایی
تو می ری، آره می دونم
نمی گم که بمون پیشم
ولی تا لحظه ی رفتن
یه عالم عاشقــــــــــــــت می شم...

Mehran-King
02-06-2011, 17:46
و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم
به عشقِ پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم
به دین این‌همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین
نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ‌کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانه‌ی این شعرِ خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم






=========================

دوستان لطفا به تاپیک زیر هم سر بزنین ، با تشکر


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Help118
02-06-2011, 18:03
تــــــــــــــــــــــــ ـــــو را من چشم در راهم

شباهنگام...

Pessimist
02-06-2011, 18:23
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم

چرا بيهوده می گوئی، دل چون آهنی دارم

نمی دانی، نمی دانی، كه من جز چشم افسونگر

در اين جام لبانم، باده مرد افكنی دارم





چرا بيهوده می كوشی كه بگريزی ز آغوشم

از اين سوزنده تر هرگز نخواهی يافت آغوشی

نمی ترسی، نمی ترسی، كه بنويسند نامت را

به سنگ تيره گوری، شب غمناك خاموشی





بيا دنيا نمی ارزد باين پرهيز و اين دوری

فدای لحظه ای شادی كن اين رؤيای هستی را

لبت را بر لبم بگذار كز اين ساغر پر می

چنان مستت كنم تا خود بدانی قدر مستی را





ترا افسون چشمانم ز ره برده است و می دانم

كه سرتاپا بسوز خواهشی بيمار می سوزی

دروغ است اين اگر، پس آن دو چشم رازگويت را

چرا هر لحظه بر چشم من ديوانه می دوزی

shabe.saket
02-06-2011, 19:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hamid_diablo
02-06-2011, 21:39
وقتی دست‌هایت لرزید
و دلت لیز خورد
در رودخانه‌ای
كه ماهی‌های قزل
تسلیم نمی‌شوند
.
.
.
تازه می‌فهمی
عاشق شده‌ای

Elahe Goddess
02-06-2011, 22:43
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه شاید بی غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…

Elahe Goddess
02-06-2011, 23:12
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم ...
دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد .
و و و و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو....

Pessimist
03-06-2011, 11:04
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

Help118
03-06-2011, 11:07
چو نیلوفر عاشقــانه چنان میپیچم به پای تو

که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو

LINDA_SADER
03-06-2011, 12:22
عشق اين است که تو با صداي من سخن بگويي و با چشمان من ببيني و هستي را با انگشتان من کشف کني

Pessimist
03-06-2011, 19:54
خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم!!

Help118
03-06-2011, 22:03
زندگی را، دوست می دارم.
عشق می ورزم به آنانی که چون من عشق می ورزند.
دوست می دارم کسانی را که
چون من
دیگران را، دوست می دارند.

Elahe Goddess
03-06-2011, 22:34
گاهی تو ....
گاهی یاد تو .....
گاهی هم غم تو......
آخر این "تو" کار مرا تمام می کند!

*atishparew*
03-06-2011, 22:41
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوستت دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی

تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند

در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .

پس به نام زندگی

هرگز نگو نه هرگز

Elahe Goddess
04-06-2011, 10:28
زندگی ..... صبح شب ..... شب صبح ...... صبح شب ........ شب صبح ....... صبح شب ...... و دیگر هیچ !!!

Elahe Goddess
04-06-2011, 11:09
شوري اشكهايم زخم صورتم را ميسوزاند
اين زخم زندگيست كه مدتها ست مرا همراهي ميكند

در بسته است و كسي نمي آيد ،نگاهم به در خيره مانده است
همه چيز سرد است اما من سردم نيست
گرما همه بدنم را ميسوزاند كسي نيست خاموشم كند
بازهم اشكهايم جاري است
اينبار ديگر صورتم نميسوزد
دلم از اين همه تنهايي آتش
ميگيرد و ميسوزد

Elahe Goddess
04-06-2011, 11:27
به جنونم می کشانی



وقتی که



در تکرار



کوتاه یک دیدار



به رفتن



می اندیشی...

hamid_diablo
04-06-2011, 11:36
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

Pessimist
04-06-2011, 11:39
میان تاریکی، تو را صدا کردم، سکوت بود و نسیم، که پرده را می برد،
در آسمان ملول، ستاره ای می سوخت، ستاره ای می رفت، ستاره ای می مرد،
تو را صدا کردم،
تمام هستی من، چو یک پیاله شیر، میان دستم بود، نگاه ابی ماه، به شیشه ها می خورد،
ترانه ای غمناک چو دود بر می خواست، ز شهر زنجره ها ، چون دود می لغزید، به روی پنجره ها
تمام شب انجا، میان سینه من، کسی ز نومیدی نفس نفس می زد، کسی به پا می خواست، کسی تو را می خواست، دو دست سرد
او را، دوباره پس می زد.
تمام شب انجا، ز شاخه های سیاه، غمی فرو می ریخت، کسی ز خود می ماند، کسی تو را می خواند، هوا چو آواری، به روی او می ریخت.
درخت کوچک من، به باد عاشق بود، به باد بی سامان، کجاست خانه باد؟ کجاست؟

Elahe Goddess
04-06-2011, 13:21
چه حکایت جالبیست !.. کلمه ی زندگی با "زن" آغاز میشود !.. و .. کلمه مردن با "مرد"

Help118
04-06-2011, 13:44
دلتنگـے من تمامــ نمـے‌شود

همین کــ ِ فکر کنمــ

من و تو

دو نفریمــ ..

دلتنگ‌تر مـے‌شومــ براے تو

Elahe Goddess
04-06-2011, 13:52
بگذار دکتر بگوید
آلرژی فصلی ست
ولــی من میدانم
که از دوری توســـــت
که نفس هـــایم
به ش.م.ا.ر.ه افتــــاده ..

Help118
04-06-2011, 14:48
این نجیب...

از شاه بیت هر غزلِ عاشقانه است
آن چشم ها، به جان عزیزان؛ قشنگ تر.

از پای خیمهٔ چه کسی او فرار کرد؟
آیا کدام مرد
آیا کدام طایفه در جست و جوی اوست؟

مسحور خویش کرد
اکنون مرا
این باد پایِ سرکش، این خوب، این نجیب!
مبهوت مانده ام!
در بازوان من
گویی توان این که کمندی بیفکنم
دیگر نمانده است.

آن چشم ها، به جان عزیزان؛ قشنگ تر
از شاه بیت هر غزل عاشقانه است.

Help118
04-06-2011, 18:34
اگر با من نبودش هیچ میـــلی

چرا ظرف مرا بشکست لــــیلیـ؟!

roya...
04-06-2011, 19:31
غم که می‌آید در و دیوار ، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود
می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار ، شاعر می‌شود
تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی ؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود
باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت ؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود !
گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

roya...
04-06-2011, 19:43
غم که می‌آید در و دیوار ، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود
می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار ، شاعر می‌شود
تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی ؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود
باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت ؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود !
گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

Pessimist
04-06-2011, 19:53
من نه عاشق بودم

و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من

من خودم بودم و یك حس غریب

كه به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی كه صداقت می كاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

Help118
04-06-2011, 21:17
گفتیم: عشق، عشق بورزید.
گفتیم: دوست، دوست بدارید.

گفتیم:
باید
مانند سنگواره نگردید.
گفتیم:
نان و گرسنگی
باید به نسبتی متساوی میان خلق
قسمت شود.
مانند ما، اگر که شما فکر می کنید
از ماهتاب در شب پاییز، بهترید.
از آفتاب هم به زمین، مهربان ترید.
در یادتان همیشه بماناد!
گفتیم: عشق، عشق بورزید.
گفتیم: دوست، دوست بدارید.

Elahe Goddess
04-06-2011, 21:56
صدایم که می کنی " خانم " ، " بانو " با مصوت ِ بلند " او " تمام ِ سلول های تنم که این همه مدت طولانی متحدشان کرده بودم در برابر تو ، سینه سپر می کنند رو به رویم ... فقط برای همین دو کلمه ! ...

Help118
04-06-2011, 22:56
جــز نــقــش تــو در نــظــر نــیــامــد مـا را

جــز کــوی تــو رهــگــذر نــیــامــد مـا را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حــقــا کــه بــه چــشــم در نــیـامـد مـا را

fary jun
05-06-2011, 09:46
حرفت قبول، لایق خوبی نبوده ام
وقتی بدم، موافق خوبی نبوده ام


عذرای پاک دامن اشعار آبی ام
من را ببخش، وامق خوبی نبوده ام


فهمیدی این که خنده تلخم تصنعی است؟
الحق که من منافق خوبی نبوده ام!


هر چه نگاه می کنم این روزها به خویش
جز شانه های هق هق خوبی نبوده ام


این بادها به کهنگی ام طعنه می زنند
من بادبان قایق خوبی نبوده ام


من هیچ وقت شاعر خوبی نمی شوم!
من هیچ وقت خالق خوبی نبوده ام!


فهمیدم این که فلسفه من شکستن است
هرگز دچار منطق خوبی نبوده ام


حرفت قبول، هرچه که گفتی قبول، آه
اما نگو که عاشق خوبی نبوده ام!

roya...
05-06-2011, 10:40
...باید عاشق شد و ماند
باید این پنجره را بست و نشست
پشت دیوار کسی
می گذرد
می خواند
باید عاشق شد و رفت
باد ها در گذرند...

م.آزاد

shalineh
05-06-2011, 10:44
تو نگات یه حسیه ، دلم غم میگیره
تو چشام نگاه میکنی و دل میمیره
عشق تو نفسه، مثله یه عادته
دل من برای عشق تو بی طاقته
جز عشق تو ، تو قلب من هیچی دیگه جا نداره
وقتی تو دنیامی دلم ، کاری با دنیا نداره
:40:
حتی فکر داشتنت واسه من آرامشه
شوق دیدنت عزیزم، منو هر جا میکشه
من تو رو تا ته دنیا عاشقانه دوست دارم
تو رو انگار خدایی، بی بهونه دوست دارم

Pessimist
05-06-2011, 11:30
ای الهه عشق
آه... ای الهه عشق
مادر زمین
خالق هستی
بنگر چه رفت بر تو
چگونه قلب تو و طپش های گرم آن
پامال قدر و حرص داشتن شد.
چگونه گنجینه های لطیف عشق تو
اسیر حرص مالکیت مرد شد.
اکنون چو برده ای صبور
بر حال زار خود بگری
و با اشک هایت
دریایی از خشم را
بر غاصبان شوکت گذشته ات
روانه کن
من در انتظار دوباره امدنت هستم.

hamid_diablo
05-06-2011, 12:11
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازندۀ خوب مردانه باختم

همۀ ثروت من تحفۀ درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم

*atishparew*
05-06-2011, 12:24
هر بامدادگاه
با یاد روی تو
گلهای یاس را
پرواز می دهم
به شهر فرشتگان
تو یک فرشته ای
که تنها میان جمع
افتاده ای به بند
تنهایی ترا
دیشب کبوتری
از پشت شیشه های اتاق محقرم
فریاد کرد و رفت
ای دستهای تو سرشار از خدا
ای چشمهای تو لبریز رنجها
برخیز و بال خویش
بگشای سوی عشق
که در آن دیار
یک خسته ی دگر در انتظار توست

roya...
05-06-2011, 16:39
وقتی حوصله ام را با خود می بری
صبرم از کاسه خیالت لبریز می شود
و بی هوا...
تو را ارزان
به دست فروش دوره گرد
به قیمت یک نگاه مهربان
می فروشم!

Pessimist
05-06-2011, 20:01
از هرچه بودن و دیدن ؛ بریده ام

از هر چه میل رسیدن ؛ بریده ام

پوسیده بال من و به کنجی ؛ نشسته ام

از هرچه میل پریدن ؛ بریده ام

دیگر نفس نمانده برایم در این غروب

از هرچه میل دویدن ؛ بریده ام

تن خسته از بد تکرار عشق و قهر

از هرچه میل بریدن ؛ بریده ام

در بین کشمکش دین و عقل و عشق

از هرچه میل کشیدن ؛ بریده ام

Help118
05-06-2011, 22:21
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسویـــــ تو بود

تا دل شب سخن از سلسله ی مـویـــــ تو بود

topoly1000
05-06-2011, 22:25
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!



عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! نشد ... نشد ... نشد ...

Help118
05-06-2011, 22:41
در نمازم خم ابــــروی تو یاد آمد

حالتی رفت که مـحراب به فریاد آمد

ŞHÍЯÍŃ
06-06-2011, 06:42
قلــ ـ ـبــ من از صـــدای تو چه عاشــ ـقانه کوک شد---تمام پرســـ ـه های من کنار تو سلـــ ـ ـوک شد
عذاب میکــــشم ولی عذاب من گــ ــناه نیـــست---------وقتی شکنـــجه گر تویی شکنـــ ــجه اشتــــباه نیست

sara_girl
06-06-2011, 09:04
نفسم میگیرد در هوایی که نفس های

تو نیست

Pessimist
06-06-2011, 12:34
عشق شاعر شدن و شهره شدن کشته مرا !

غـم هـورا و کـف و سـوت زدن کشـتـه مرا !

به دروغ از تـو سـرودم همـه ي عمـر ولـي

راست اين ست که عشق خود من کشته مرا

حرف از اصلاح و عدالت زدم و ، واي به من

که غم نان شب و بچـه و زن کشتـه مرا

پي بيگانـه دويديـم ، و ليـکـن گفتيـم :

« درد محروميت و حب وطن کشته مرا »

چپ نرو ! راست نگو ! پلک نزن ! سرفه نکن !

اين همه مرز و حصار و قدغن کشته مرا

جرأتي نيست مرا تا که بگويم : « دنيا !

عشق تو ، عشق به اين آب لجن کشته مرا »

Lady parisa
06-06-2011, 13:05
به امید نگاهت ایستادن

به روی شانه هایت سر نهادن

مرا خوشتر از این آرزویی نیست

دهان کوچکت را بوسه دادن

sara_girl
06-06-2011, 14:49
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

Lady parisa
06-06-2011, 15:29
کهن ترین احساس مــ ــ ـ ـــ ـ ــ ن به تــــــــ ـ ـ ـ ـ ـو

هر چند چروکیده و سالخورده شده

امــ ـ ـ ـ ـ ا

خیال مــ ـ ـ ـ ـ ــ رگ ندارد

Help118
06-06-2011, 17:06
طرف کرم ز کس نبست این دلــــ پر امید من

وه که صبا همی برد قـــصه ی من به هر طرف

Help118
06-06-2011, 17:53
بهم میگن ساده نباش دوستت نداره
میگن دست تو دست غریبه ها میزاره
بهم میگن که تو منو بازیچه کردی
میگن یه روزی میری و بر نمیگردی
نمیدونن عشق منی غرورمو نمیشکنی
آسمونم زمین بیاد بدون فقط مال منی
بگو تو هم دوستم داری بگو مرحم رو زخمام میذاری
نزار از دوریت بمیرم بگو نگو که تنهام میزاری
بگو که سردی باهمه بگو دوستم داری یه عالمه
نزار بگم بازیچتم بذار بگم دوستم داری
نزار که عشق من و تو رنگ جدایی بگیره
نمیذارم یه بی وفا عشقمو از من بگیره
بزار اینو بگم به تو دوستت دارم نرو
نگو برو تو رو نمیخوام به روم خط بکش
عزیزم دستمو تنها نذار گلم
بزار که فریاد بزنم میخوام بگم دوستت دارم
حرفام تموم شد دیگه چیزی ندارم بگم
اگه منو نمیخوای باشه از پیشت میرم
اما بدون باز میام سراغتو میگیرم
تنهام گذاشتی ولی بازم برات میمیرم
کاش بدونی بی کسی چی به روز من آورد
این همه بی مهریات تو رو از یادم نبرد
میرم ولی خوب بدون واست همیشه دلم
با چشم گریون میگم خدانگهدار گلم

ŞHÍЯÍŃ
06-06-2011, 18:06
دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو--- پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هق مو

گریه نمیکنم نرو آه نمیکشم بشین --- حرف نمیزنم بمون بغض نمیکنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو--- نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

نزار که عشق منو تو اینجا به آخر برسه --- بری توو مرگ من از رفتن تو سر برسه........

Help118
06-06-2011, 18:11
عاشقانهـــــــ خوش درین دریا نشین

خـوش بـر آ بـا مـا دمی با ما نشین

Alireza_SA
06-06-2011, 18:59
فریادهایم از سر نفرت نیست... :37:

عاشق بودن را دوست دارم ... :37:

عاشقترم کن ... :37:

Pessimist
06-06-2011, 19:20
ای کاش آشنایی ها نبود

دلبستگی ها نبود

تاریکی شب ،همیشه مهمان خانه ای نبود

آمدنی درکار نبود

ای کاش و هزاران ایکاش

گرهی بسته میان نگاه منو تو نبود

دستی به تمنای نوازش محتاج نبود

کلیدی برای گشودن قفل دل ها نبود

مهری بین شمع و پروانه نبود

ای کاش و هزاران کاش

hamid_diablo
06-06-2011, 19:57
چانه نزن خدا

من از تو تنهاترم...!

F l o w e r
06-06-2011, 22:19
فـَـصــل ِ امــتـِـحــــان

مَـــن

جــُـز مــُـرور ...

رنگــ ِ چشــــمــ ـــانت ..

و

خـَـط کشـــیــدن زیــر ِ دلتنگـــــــی هــایَمـ ..

هــیــچ دَرســـی نـَـدارمـــــ ..

Puneh.A
07-06-2011, 08:49
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

همه می دانند
همه می دانند

که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و ازآن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم

همه می ترسند

همه می ترسند،اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
ونترسیدیم
.
.
.

Lady parisa
07-06-2011, 09:31
پس از تـــ ـ ــ ـ ــ ـو،خط قرمز می گذارم

پس از هر بی تـ ـ ــ ـ ـــ ـو، هرگز می گذارم،

مبادا واژه ها دستـ ـ ــــت بگیرند!

(تـــــــ ــ ـ ــ ـ ـ ـو) را در یک پرانتز می گذارم!

hamid_diablo
07-06-2011, 11:11
عاشقم من عاشقی بی‌قرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزویی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مِهـر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم

Lady parisa
07-06-2011, 11:21
سـکـــــــه ی زنـدگـیم

شـیـــــــر نـدارد

امــــــــا

هـمـیـن خـطـی

کـه مـــــــرا بـه تــــــو

وصـــــــــــــــــل

نـگـه مـی دارد را

بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..

roya...
07-06-2011, 12:08
....عاشق اون لحظه ام که
پشت پنجره بشینم
حواست به من نباشه
دزدکی تورو ببینم...

Pessimist
07-06-2011, 12:19
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم



وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم



تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت



من مست چنانم که شکفتن نتوانم



شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه



گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم



با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار



گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم



دور از تو من سوخته در دامن شب ها



چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم



فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ



چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم



ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم



دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

maryam & m
07-06-2011, 13:03
دیدگانت را
نبند ...!
نگاهت را
ندزد ...!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود...

F l o w e r
07-06-2011, 13:18
لحظـــهـــ هــایَم مـــال تــو ..
بـه قیمتـــِ صـِـفر " تومــَن"
هَمین کــِ
"تـــو" کِنـــار "مــَـن" باشی
ثروتمــندترین انسانـَم ..

خـــودم ..

Lady parisa
07-06-2011, 13:19
در عالم عشق حقه بازی ممنوع

در محضر دل زبان درازی ممنوع

هر گونه سخن به جای عاشق جرم است

از روی هوس شبیه سازی ممنوع

11307
07-06-2011, 14:12
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

Puneh.A
07-06-2011, 16:27
تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام می رانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی

در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداری ها
شبها که می چرخد نسیمی گیج
در آسمان کوته دلتنگ
شب ها که می پیچد مهی خونین
در کوچه های آبی رگها
شب ها که تنهاییم
با رعشه های روحمان تنها
در ضربه های نبض می جوشد
احساس هستی ، هستی بیمار
"در انتظار دره ها رازیست"
این را به روی قله های کوه
بر سنگهای سهمگین کندند
آنها که در خط سقوط خویش
یک شب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند

Pessimist
07-06-2011, 16:53
دلم ز دوری رویت قرار و تاب ندارد
میان ما و رخت جز گنه حجاب ندارد

به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت
مگر که نامه بیچاره گان جواب ندارد؟

نسیم صبح سلامم به دلبرم برسان
بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد؟

به آسمان جمالت ستاره نازیباست
که تاب دیدن روی تو آفتاب ندارد

نشسته دیده نازت میان صف زده مژگان
شکوه صف زده مژگان تو شهاب ندارد

تو شمس عالمیانی ز روی پرده بیفگن
که آفتاب به رخسار خود نقاب ندارد

هر آنکسی که به دل عشق روی ماه تو دارد
به شام اول قبرش یقین عذاب ندارد

چو سر زخاک برآرد به عرصه گاه قیامت
به زیر سایه لطف دگر عقاب ندارد

محاسبات الهی اگر چه سخت و دقیق است
محب یوسف زهرا غم حساب ندارد

اگر چه آتش دوزخ هزار شعله فروزد
یقین اثر به دل و سینه کباب ندارد

به ناله دل سوزان هاشمی نظری کن
اگر چه تاب نگاهت دل خراب ندارد

amour1
07-06-2011, 19:32
موسم كوچ چشمانت كه مي رسد
قلبم بهانه مي گيرد
بي گمان
در غيبت نگاهت
لحظه هايم سخت مي گذرند...

hamid_diablo
07-06-2011, 20:06
رنگین کمان متولد نمیشد
اگر
باران و آفتاب
متحد نمیشدند
.
.
.
من و تو
پر تضاد تر از آن دو نیستیم!

Majid-6120
07-06-2011, 20:19
درســتـــ لحــظهــ ایــ که ازتـــ مـی برم . . . / . . . تحــملـ نــدارمــ ؛ شــکستــ میــ خـــورم







.

Pessimist
07-06-2011, 20:31
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

حنّانه
07-06-2011, 22:58
دل گــمـراه مـن چـه خـواهــــــد کـرد

بــا بــهــاری کــه مــی رســـد از راه ؟

بــا نــیــازی کــه رنــگ مــی گـــــیـرد

درتـن شــاخه های خشک و سیاه ؟

دل گـمـراه مـــن چـه خــــواهـد کرد ؟

بــا نــســیـمـی کـه مــی تـراود از آن

بـــوی عــشــق کــبــوتـــر وحــشــی

نــفــس عــطــرهــای ســـــرگــردان؟

لـــب مـــن از تـــرانـــه مــی ســوزد

ســیــنـه ام عـاشـقـانـهــــــــــــــ ــــــــ مـی سـوزد

پـوسـتـم مـی شـکـافـد از هـیــجان

پــیــکــرم از جــوانــه مـی ســــــوزد

Lady parisa
08-06-2011, 08:10
دستهایت؛

تنها بـ ـ ـ ـــــ ــالشی است که وقتی سر بر او دارم

کـ ـ ـ ــــــابوس نمی بینم . . .

.

.
.

Atefeh.N
08-06-2011, 08:32
هنوز هم دلم تنگ ميشود

براي محض حرف زدنت

و براي تكيه كلامهايت

كه نمي دانستي

فقط كلام تو نبود

من هم به آنها تكيه داده بودم...

Lady parisa
08-06-2011, 08:45
میدانم از خود خواهی است که تو را برای خود می خواهم

و تو هم انقدر رئوفی که خود را متعلق به همه میدانی . . . !

amour1
08-06-2011, 09:31
تلاش نکن که زندگی را بفهمی
زندگی را زندگی کن ..!
تلاش نکن که عشق را بفهمی
عاشق شو ..!
و چنین است که خواهی دانست
این دانستن حاصل تجربه تو است
این دانستن هرگز ویرانگر آن راز نیست
هرچه بیشتر بدانی

در می‌یابی که هنوز چیزهای بیشتر و بیشتر باقی است تا بدانی

sara_girl
08-06-2011, 09:39
مي ترسم از نبودنت...

و از بودنت بيشتر!!!

نداشتن تو ويرانم ميكند...

و داشتنت متوقفم!!!

وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.

و وقتي هستي" تو را" می خواهم.

رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!

بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....

بي تو خسته ام و با تو در فرار...

در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت.......

---------- Post added at 11:39 AM ---------- Previous post was at 11:35 AM ----------

کاش می شد تو جنگلا،یه کلبه داشتیم من و تو

زمین و شخم می زدیم ،دونه می کاشتیم من تو

خودمون خونه می ساختیم ،دستامون گلی می شد

آهن و بتن نبود،دیوارا،کاگلی میشد

وقتی هیزم می آوردم تو میشستی رو به روم

می چکید نم نم بارون رو درختا روی بوم

آتیش کلبه به را بود ،دیگه سردت نمی شد

غم نون زانو می زد،حریف مردت نمی شد

کاش رو کول آدما خورجینی از غصه نبود

عشق آدما به هم فقط توی قصه نبود

کاشکی رو سر گلا منت باغبون نبود

واسه امنیت شهر ،گزمه و پاسبون نبود

iranzerozone
08-06-2011, 10:48
این آدم‌ها بی‌خودی خودشان را خسته می‌کنند،
کوتاه‌ترین داستان دنیا را من نوشته‌ام، نقطه‌ی ته خط‌ش را هم گذاشته‌ام:
نیستی.
اینطوری نگاهش نکن، یک عمر طول کشیده نوشتنش.

Pessimist
08-06-2011, 13:15
هر شب

وقتی که از پشت التهاب پنجره

رو به معصومیت مهتاب

قطره های باران را

یک به یک می شمارم ،

در انتظار به لحظه ای جاری ام

که نرگس چشمانت

از بلندای فلق ِدیداربشگفد

و بهمراه گرمای نگاهت

سر زند صبح امید.

و تا آن زمان ای خورشید من

لحظات انتظار کماکان می بارد.

و من نیز جاری ام

هر شب ....

hamid_diablo
08-06-2011, 14:51
یك نفر گفت به من

خانه دوست كجاست

من نگاهش كردم

گفتمش چشم شماست؟

خنده ای كرد و گذشت

آنطرف تر ایستاد

بر تن باد نوشت

خانه اش قلب شماست

roya...
08-06-2011, 17:07
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است
دوباره “دیده امت” زّل بزن به چشمانی
که از حرارت ” من دیده ام ترا ” گرم است
بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،
هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است

حنّانه
08-06-2011, 18:56
فـضـای خـانه که از خنده های ما گرم است

چه عاشقانهــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ نفس می کشم! هوا گرم است

دوبـاره "دیـده امـت"، زُل بـزن بـه چـشمانی

که از حرارت "من دیده ام ترا" گرم است

بـگـو دو مـرتبه این را که: "دوستت دارم"

دلـم هـنـوز بـه ایـن جـمـله ی شما گرم است

بـیـا گـنـاه کـنـیـم عـشـق را ... نـتـرس خـدا

هـزار مـشـغـلـه دارد، سـر خـدا گـرم است

مـن و تـو اهـل بـهـشـتـیـم اگرچه می گویند

جـهـنـم از هـیـجـانـات مـا دو تـا گـرم است

بــه مـن نـگـاه کـنـی، شـعـر تـازه مـی گـویـم

کـه در نـگـاه تـو بـازار شـعـرهـا گـرم اسـت

Mehrnaz1368
08-06-2011, 19:27
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب الوده

sara_girl
08-06-2011, 21:30
یک نفر مرا در ایستگاه شب

جا گذاشته است

درست مثل چمدانی که

تو جا گذاشتی اش پیش من

برای من نه

برای چمدان ات برگرد !

sara_girl
08-06-2011, 21:38
داشتم از این شهر می رفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی که رفت و غرق شد

البته این می تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم

و تو صدایم کنی

فقط می توانم بگویم :

تونجاتم دادی
تا اسیرم کنی …

” رسول یونان

---------- Post added at 11:38 PM ---------- Previous post was at 11:37 PM ----------

در هیچ خیابانی
قدم نگذاشتم
جز اینکه فکر کردم
شاید
از کنار ِ تو در آن گذشته‌ام
در روزگاری که
محبوبم نبوده‌ای

و بر هیچ نیمکتی
ننشستم
جز اینکه فکر کردم
شاید
کنار ِ من بر آن نشسته‌ای
در روزگاری که محبوبت نبوده‌ام..

حنّانه
08-06-2011, 22:19
عشقــــــ در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست

بـحـر نـتـوانـد گـشــــودن عـقـــدهٔ گرداب را

Pessimist
09-06-2011, 11:40
من فردا فهمیدم که فردا را امیدی نیست....
و همین آغاز زیباست
و پایان ها را هیچ گاه امیدی نیست.
که تو به سر آغاز پاک و خالص بودن میرسی
و من به جاده ی عشق ورزیدن به تو.
من هرگز از تو نمیخواهم که با من به انتهای جاده برسی،
تنها،
آرزویم این است که در این جاده عشق را لمس کنی و محبت پاک و ناب را.
پس بیا آغاز کنیم راهی را که پایانی ندارد،
بیا به امروز بیاندیشیم فردا را امیدی نیست....

fary jun
09-06-2011, 13:18
قبل از آنکه جنازه ام را به خاک بسپارند

وصیت میکنم روی سنگ قبرم بنویسند:

" چقدر گفتم من بی تو میمیرم " ..........

fary jun
09-06-2011, 13:39
بیرون بكش از فکرت

تَوهم افتادن تو را

از چشـــــــــمم...!

---------- Post added at 03:39 PM ---------- Previous post was at 03:37 PM ----------

قــــــــــایقتــــــــ می شــــــوم

بـــــــادبــــــانم بـــــــاش!

بگــــــــذار هر چـــــــه حرف پشتـــــــــ سرمان می زنند مردمــــــــ
...
بـــــــاد هـــــــوا شود ...

fary jun
09-06-2011, 13:48
باختم...

دوباره
این بغض لعنتی پیروز شد!
...
خودت هم خوب میدانی

این بازی عادلانه نیست

بغض ،تو را دارد

و من

هیچ ...

************************************


وقتی که بود، میگفتم دیگر هیچ چیز نمی خواهم

حالا که نیست

باز هم میگویم دیگر هیچ چیز نمی خواهم
...
اما آن نخواستن کجا و این کجا…! ...

sara_girl
09-06-2011, 14:13
دل تو اولین روز بهار
دل من آخرین جمعه ی سال
و چه دورند و چه نزدیک به هم.......

sara_girl
09-06-2011, 14:20
پاکترین هوای دنیا متعلق به لحظه ایست که دلمان هوای هم را میکند....

sara_girl
09-06-2011, 14:26
تو مهر می ورزی

شادی

زنده ای

یاغمگین...



ومن

در همه اینها سهمی دارم...

چون تو را دوست دارم

هرکجا که باشم

ای شاهزاده سرزمین عشق...

میهمان توام

واما تو...

مهر می ورزی

ومن...

هرکجا که باشم

تورادوست دارم...

(آنتوان دوسنت اگزوپری)

fary jun
09-06-2011, 14:33
نقشه ام را خواندی؛؛
مرزبندی کردی مرا؛؛
و عاقبت فهمیدی ...
به هر جهت دوستت دارم ...

fary jun
09-06-2011, 14:40
آمده ام ...


خداحافظی کٍـــــ...


خداحافظیکه کنم


بگویی بمان...

Dr.FANOOS
09-06-2011, 15:44
مثـــــل آن مســجـــــد بین راهی تـــنهایمــــ ...
هــر کــسی هم کــه می آید مسـافر استــــ ...
می شـــکند ...
هم نمـــازش را هم دلـــم را...
و مـــی رود!!!

Puneh.A
09-06-2011, 19:00
عشقبازی به همین آسانی است...



که گلی با چشمی



بلبلی با گوشی



رنگ زیبای خزان با روحی



نیش زنبور عسل با نوشی



کارهمواره باران با دشت



برف با قله کوه



رود با ریشه بید



باد با شاخه و برگ



ابر عابر با ماه



چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب



و نسیمی با زلف



دو کبوتر با هم



وشب و روز و طبیعت با ما




عشقبازی به همین آسانی است...



شاعری با کلماتی شیرین



دست آرام و نوازش بخش بر روی سری



پرسشی از اشکی



وچراغ شب یلدای کسی با شمعی



و دل آرام و تسلا



و مسیحای کسی یا جمعی






عشقبازی به همین آسانی است...



که دلی را بخری



بفروشی مهری



شادمانی را حراج کنی



رنج ها را تخفیف دهی



مهربانی را ارزانی عالم بکنی



وبپیچی همه را لای حریر احساس



گره عشق به آنها بزنی



مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند





عشقبازی به همین آسانی است...



هر که با پیش سلامی در اول صبح



هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری



هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی



نمک خنده بر چهره در لحظه کار



عرضه سالم کالای ارزان به همه



لقمه ی نان گوارایی از راه حلال



و خداحافظی شادی در آخر روز



و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا



و رکوعی و سجودی با نیت شکر



عشقبازی به همین آسانی است...

hamid_diablo
09-06-2011, 20:09
من از صدای عبور باد

از لابلای موهایت می‌ترسم

من از تعبیر دوگانه‌ی مفهوم عشق

می‌ترسم

من از خواب دیدن پشیمانم

از تمام تعبیرهای خوابت

می‌ترسم
____________________
در دوردست‌ها

فال‌فروشی منتظر ماست


باشد .... دیگر به تو نمی‌اندیشم

ولی بگذار در آن دوردست‌ها

با هم فالی بگیریم

شاید .....

ghazaleh366
10-06-2011, 11:18
بگذار شیطنت عشق چشمان ترا به برهنگی خویش بگشاید.
هرچند آنجا جز رنج وپریشانی نباشد؛


اما،کوری را بخاطر آرامش تحمل نکن!

sara_girl
10-06-2011, 11:35
دوباره می نویسمت بدون اینکه بشمرم

بدون اینکه عطرتو به ذهن خونه بسپرم

به ناخودآگاه خودم سری دوباره می زنی

بدون اینکه حس کنم هزار صفحه بامنی

چه ساده می رسم به تو همیشه زودباورم

که خواب با تو بودنو بدون گریه می پرم

ترانه ساز من شدی پر از امید و آرزو

چرا سکوت می کنی به جای من خودت بگو

چه ساده می بری منو به انتهای دفترم

میون این ترانه ها من از خودم جلوترم

صدای بی صدای من همیشه خوب نازنین

بیا و بین کاغذ حضور دستاتو ببین

sara_girl
10-06-2011, 13:06
اینجا هنوز برف

اینجا هنوز مِه

قدری کبوتر از تن داغت به من بده.

sara_girl
10-06-2011, 13:20
هر شب
به آسمان،
از راه كوچكي
بالا ميروم
كم نور ترين ستاره ام
و سال هاست منتظر
شايد تو
مالكم باشي

---------- Post added at 03:20 PM ---------- Previous post was at 03:16 PM ----------

اگر روزی دلم تنگ شد و برای دست های مهر بانت دلم گرفت ...
تو که در خلوت خیابان های بی عبور گم شده ای ¸یادم نمی رود رفته ای برای تاریکی های دنیای من یک آسمان خورشید بیاوری.
همین دلخوشی کوچک برای زندگی کردن من کافی است.

roya...
10-06-2011, 15:46
تو که چشمات خیلی قشنگه
رنگ چشمات خیلی عجیه
تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه
میدونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید
میدونستی یا نه
میدونستی که توی چشمای تو رنگین کمونو میشه دید
میدونستی یا نه
میدونستی که نموندی دلم رو خیلی سوزوندی
چشات رو ازم گرفتی
منو تا گریه رسوندی
میدونستی که چشامی
همه ارزوهامی
میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی
میدونستی همه ارزو هامو واسه چشم قشنگ تو سوزوندم رفتش
میدونستی یا نه
میدونستی که جوونیم رو واسه چشم عجیبت تو سوزوندم رفتش
میدونستی یا نه
میدونستی که نموندی
دلم رو خیلی سوزوندی
چشات رو ازم گرفتی
منو تا گریه رسوندی
میدونستی که چشامی
همه ارزوهامی
میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی

Puneh.A
10-06-2011, 16:34
بلبل نغمه سرا


شعري از شاكر شاهدي


بلبل نغمه سراي عشق من
سخنت مبهم برايم اين زمن
يادت آن روزي كه ياور بوده اي
از ديار آن جفاكار پيامبر بوده اي
تو وصالم بوده اي
تو مثالم بوده اي
تو سخنگويي برايم بوده اي
از محبتها و شاديها
خبرگويي برايم بوده اي
ليكن افسوس كه آن دور و زمان رخت ببست
آن هوسهاي جواني
برايم ننشست
چه كنم اي شاهد رنج و مشقتهاي من
شب به صبح كردن
وفكر كردن
با غمهاي من
تو همانند مني در عشق و در آلام آن
در اميد و نا اميدي در جفا به حال من
بلبل نغمه سراي عشق من
نغمه زن ليكن ز آه و درد من
نغمه زن فرياد زن بر روزگار
كه چه سخت است
عاشقي در انتظار

roya...
10-06-2011, 17:23
به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را



که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را



بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم



فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را



به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!



تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را



دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!



چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را



بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم



که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را



غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر



برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

Dr.FANOOS
10-06-2011, 20:10
محـبـوبـــــ کــسی نــبودن فــقـط یـکــــ بــدشــانـســی اسـتــــ،درحــالـی که عــاشـــق نـبـودن،یــک بــدبخـــتی اســتــــــ
>>آلــبرکــامــو<<

new life
10-06-2011, 20:48
مگر بین منو تو چقدر فاصله است که هر چقدر سکوت میکنم ... نمیشنوی ؟..

Pessimist
10-06-2011, 22:20
میثاقهای عشق...

برای امروز و فردا

عهد میبندم

نهایت شادی را به تو هدیه کنم.

عهد میبندم

نه در صداقت تو شک کنم و نه بیاعتماد،

بلکه حیات تو را با رشد و ژرفای بیشتری غنا بخشم.

عهد میبندم

هرگز تلاش نکنم تا تو را تغییر دهم

بلکه تغییراتی را که خود میپذیری

بپذیرم

و محبت تو را میپذیرم بیآنکه دغدغه فردا داشته باشم،

چون میدانم

فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت.

sara_girl
10-06-2011, 22:27
هرشب ستاره ای است که از تو دورم....آسمان چه پر ستاره ست....

ŞHÍЯÍŃ
11-06-2011, 07:59
نگاهي كردومن را دربه در كرد

يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد

شكستي خورد آمد تا بماند

ولي من رفته بودم او ضرر كرد........

ŞHÍЯÍŃ
11-06-2011, 08:06
صدای قــلــــب نیست ...

صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!!

كافیست كمی خسته شوی .....

كافیست كمی بایستی ....!

sara_girl
11-06-2011, 09:19
دوباره شب.......

دوباره خواب.........

دوباره رویا..........

بازم شب شد همه جا تاریک تاریک هیچ صدایی شنیده نمی شه جز......

جز صدای قلبم....قلبی که همه ی تپش هاش با هر تپش کوچک قلب تو اغاز می شه....

همه خوابن....همه توی خواب رویا می بینن.......من اما بیدارم...توی بیداری رویا می بینم...

رنگی ترین رویا قشنگ ترین رویا همه چیز دنیا چشمهای توء...

همه ی چیز های قشنگ دنیا ....توی یه قطره اشک توء

من حتی تو رو توی خوابم نمی بینم...سخته واسه من...خیلی سخته ....

می ترسم بخوابم...این رویارو هم از دست بدم....

بیدار می مونم تا خود صبح....نه...اونقدر بیدار می مونم تا تو بیای ...

تا بیا ی ...رویاهام واقعی بشن...

رنگی ترین رویا........

واقعی ترین رویا.......

من و تو.......!!!

---------- Post added at 11:19 AM ---------- Previous post was at 11:15 AM ----------

تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!

" پلالوار"

sara_girl
11-06-2011, 09:29
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.
برای همه وقت هایی که به من جراْت و شهامت دادی.
برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که گفتی دوستت دارم.
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی...
متشکرم . . .

sara_girl
11-06-2011, 10:31
بی تو دلم با من نمی سازه.....

sara_girl
11-06-2011, 10:40
شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که می‌خواهی

Hadi King
11-06-2011, 10:54
من بودم

تو

و یک عالمه حرف ...

و ترازویی که سهم تو را

از شعرهایم نشان می داد!!!

کاش بودی و

می فهمیدی

وقت دلتنگی

یک آه

چقدر وزن دارد ...

sara_girl
11-06-2011, 11:10
تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن

با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن

اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش

بیا و با یه چشمکت اتاقمو بهم بزن

Hadi King
11-06-2011, 11:13
تمام شده ام دیگر !

بس که بلعیده ام انبوه نبودنت را ...

هنوز اما ، همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنکه هزار شب ، بی خوابی ، طلب دارم از تو ...

...

sara_girl
11-06-2011, 11:15
یه نفر بازم کنار پنجره س

یه نفر عجیب دلش شور میزنه

یکی ام با تیرای داغ نگاه

دو تا چشم و داره از دور می زنه

یه نفر داغ دلش تازه شده

دلخوشیش یه عکس یادگاریه

یکی با غم می نویسه رو دلش

ای خدا عجب چه روزگاریه

Pessimist
11-06-2011, 13:13
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد

يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد كشيد
و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست
ماه من غصه چرا
تو مرا داري و من
هر شب و روز
آرزويم همه خوشبختي توست
ماه من دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
كار آن هايي نيست كه خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات از لب پنجره ي عشق، زمين خورد و شكست
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن
و بگو با دل خود كه خدا هست خدا هست
او هماني است كه در تارترين لحظه ي شب
راه نوراني اميد نشانم مي داد
او هماني است كه دلش مي خواهد
همه زندگي ام غرق شادي باشد
ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد
معني خوشبختي، بودن اندوه هست
اين همه غصه و غم اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه، ميوه ي يك باغ اند
همه را با هم و با عشق بچين
ولي از ياد مبر پشت هر كوه بلند
سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز كسي مي خواند
كه خدا هست خدا هست و چرا غصه؟
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا !
و در آن باز کسی می خواند ، که خدا هست ، خدا هست
چرا غصه ؟! چرا؟
خدا هست...

Puneh.A
11-06-2011, 14:55
سرمه ي انتظار به چشمانم مي كشم

امشب دوباره تو را گم كرده ام

ميان آشفته بازار افكار مبهمم

توي كوچه هاي بي عبور پاييزي


دستان گرمت را
نگاه مهربانت را

شانه هاي بي انتهايت را

منتظر نشسته ام

Puneh.A
11-06-2011, 16:20
کاش می فهمیدی ، در خزانی که از این دشت گذشت،
سبزه ها باز چرا زرد شدند.
خیل خاکستری لک لکها ، در افقهای مسی رنگ غروب،
تا کجاهای کجا کوچیده است.

کاش می فهمیدی ، زندگی محبس بی دیواریست
و تو محکوم به حبس ابدی
و عدالت ستم معتدلیست ، که درون رگ قانون جاریست

کاش می فهمیدی ، زندگی آش دهن سوزی نیست
عشق ، بازار متاع جنس است
آرزو ، گور جوانمردانست
مرده از زنده ، همیشه هر آن ، در جهان بیشتر است

کاش می فهمیدی ، چیزهائیست که باید تو بفهمی ، اما...
بهتر آنست ، کمی گریه کنم ...!!!
بهتر آنست ، کمی گریه کنم.... کمی ... ...!!!
کیومرث منشی زاده

hamid_diablo
11-06-2011, 20:05
در عشق تو کوشيدم تا از نفس افتادم

ان قدر حيا کردي تا از هوس افتادم


___________________

هست آن نيست که هر لحظه کنارت باشد

هست آن است که هر لحظه به يادت باشد

Pessimist
11-06-2011, 21:04
چه ساده اين همه غم را به هيچ ميگيري
تويي که مرگ دلم را به هيچ ميگيري

اگر چه بودن با هم غنيمت است امروز
تو اين غنيمت کم را به هيچ ميگيري

چقدر اشک بريزم؟...حساب دستت نيست
که چشم هاي ترم را به هيچ ميگيري

ميان آتش عشقت مرا نميبيني
و جسم شعله ورم را به هيچ ميگيري

به ياد تو همه ي دفترم پر از غزل است
و حرمت غزلم را به هيچ ميگيري

sara_girl
11-06-2011, 21:45
رفتی و مانده خاطره هایت برای من
یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
با رفتنت شکست دل اشک های من

---------- Post added at 11:45 PM ---------- Previous post was at 11:41 PM ----------



حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم

sara_girl
11-06-2011, 22:23
کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم
خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم

2khtarbache
11-06-2011, 22:59
مثل بچگی ها
که ویترین مغازه ای

خیالم را می آشفت

تا زمانی بعد

و ویترین مغازه ای دیگر...

دلم

پشت پنجره ای گیر کرده است

با این تفاوت

که هیچ پنجره ای

دیگر

فریبم نمی دهد

من

با اندوه های کوچکم

بزرگ شده ام

دیگر هیچ اسباب بازی قشنگی

جایت را نمی گیرد...

حنّانه
11-06-2011, 23:21
بـگـذر از خوف و رجا با ما نــــشین

عاشقانه خوش درین دریا نــــشین

قـصـهٔ مـاضـی و مـسـتـقـبـل مـگو

حـالـیـا بـا مـا بـه حـال مـا نـشـیـن

Dr.FANOOS
12-06-2011, 00:18
مـن عاشق کبوترها بودمـــ....
آســـمان مســکنم بود....
چی کار کردی که دلم برای هیچ کبوتری ، دیگر پر نمی کشد....:((

Dr.FANOOS
12-06-2011, 00:38
جديدا با ديوار حرف ميزنم!
ميدوني...از شخصيتش خوشم اومده يه جورايي!
محكمه...ثابته...آرومه..غلط نكنم از منم خوشش اومده

Lady parisa
12-06-2011, 08:48
دل مــ ـ ـ ــ ن پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت

کِی شود پیش قدمهای تـ ـ ـ ـــو اسفند شوم . . .




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hamid_diablo
12-06-2011, 11:39
به دست می آورم " تو "را


وقتی٬
همه ی ضمیرهای "من"
"ما" می شود
و " تو"
در من قد می کشی
و "من"
فعل ها را دوره می کنم
__________________
به سکوتم
به قویترین سلاحم احترام بگذار
طنینش را میشنوی؟
وقتی حرف نمیزنم
از زیبایی ان چه میگویم لذت میبری?

maryam & m
12-06-2011, 12:01
خـــط ِ فـقـر

جـایـی میـان ِ بـود و نبـود ِ تـوسـت ...

جـایـی میـان ِ دار و نـــدار ِ مـن

sara_girl
12-06-2011, 13:12
یه وقت اگه تنها شدی با عشق و ساز و زمزمه

به خاطر من یه بارم ٬ من به تو می رسم بزن

Pessimist
12-06-2011, 13:25
شب تا صبح بیدارم ، از عشقت میبارم
بی خبر از حالم موندی ، مهربون یارم
دیگه بدجور دلگیرم ، دیگه از جونم سیرم
تو سکوتم ، توی بغزم، بی تو دارم میمیرم
آره میدونم و میدونی ، بدجور دیوونم
به امیدی به نویدی دارم از تو میخونم
دیگه بسته ، دله خسته داره از غم میپوسه
جای خورشید توی چشمام دیگه ،سوسوی فانوسه

تو که نیستی آوارم از دنیا بیزارم
که که نیستی بی ماهم تک و تنها توی راهم
تو که نیستی بی برگم ، بی روحم یک سنگم
تو که نیستی ،نه هوا هست ،نه نفس هست ،نه ترانه
تو که نیستی ،واسه بودن ،نمیمونه یه بهانه
...

roya...
12-06-2011, 15:09
خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من
می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
تکرار می‌کنند تو را در صدای من
آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

حنّانه
12-06-2011, 15:33
من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غضه ی توست

Pessimist
12-06-2011, 17:41
وقتی تو مثل همیشه
سایه ی نگاهِ آرامت را
از نوجوانه های عطشم دریغ می کنی
نمی فهمی... و نمی دانی
که شراره های شوقم را
چگونه با اشک های نجیب
در بی کرانه ی مرداب چشم ها
- بی بغض و بی صدا –
در نطفه خاموش می کنم...

2khtarbache
12-06-2011, 19:29
مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که این جا

بین ادمهایی٬که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها٬به تو می اندیشد

و کمی٬

دلش از دوری تو دلگیر است...

2khtarbache
12-06-2011, 20:18
یک نفر
مشت مشت
بر دل تنگی ام...
دلشوره می پاشد...!

materlink
12-06-2011, 20:52
:40:گفتی به نبرد تن به تن می ارزد روحت که جدا شد از بدن می ارزد
حالا تو بگو خدا وکیلی این عشق به این همه دست و پا زدن می ارزد؟

2khtarbache
13-06-2011, 01:13
کتونی‌های پاره، شیشه عطر خالی، ساعت خوابیده ...

با چه تنگدستی‌ای‌

یاد تو را زنده می‌کنم

hamid_diablo
13-06-2011, 09:09
می بوسم و می گذارم کنار ...

تمام چیزهایی که ندارم را !

دست هايت را ...

عاشقی ات را ...

همه را !

عادت احمقانه ای ست

چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان


__________________

آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشم خمارت زبانه می کشد
عبادت کنم
و کافر می شوم
به هرآنکه
عشق تورا انکار کند...

Pessimist
13-06-2011, 13:52
امشب ز نور ماه پر از درد می شوم
غمگین و دلشکسته و رخ زرد می شوم

امشب ز بغض و ناله ی این ماه نیمه جان
با اشک نا چکیده هم آورد می شوم

ای آسمان بر آتش جانم ببار باز
گویا فقط ز اشک تو من سرد می شوم

با این چنین سرودنم امشب ز حال ماه
از جمع صاحبان خرد طرد می شوم

امشب ز ابر های پر از اشک آسمان
آواز خوان چو عاشق شب گرد می شوم

sara_girl
13-06-2011, 13:57
رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
در جای جای شهر وجودم سروده شد
رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
در کوچه های آبی چشمم گشوده شد

maryam & m
13-06-2011, 14:12
ده
عدد کوچکی ست
اما
چقدر بزرگ می شود وقتی
ده سال بعد به هم می رسیم
...که دیگر نه تو آرزوی منی
و نه من
رویای تو.

s@lome
13-06-2011, 16:39
بنویس
خاطرات اینده را
و مقدر کن احتمال دیدارمان را
در قیامتی نزدیک
طوری که هیچ یادم نیامده باشد
طوری که هیچ یادت نیامده باشد بنویس
نام کوچکم را بزرگ
درست کنار نام خودت
و در خاطرات اینده
مصور کن
آفتاب بمانی

amour1
13-06-2011, 16:40
گاه یك سنجاقك

به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر

می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچك نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا كه از قطره آب كف دستت بخورد

گاه یك سنجاقك

همه معنی یك زندگی است.

roya...
13-06-2011, 17:54
باتوام ای که نگاهت
منو با عشق آشنا کرد


تو دلم حرم نفس هات
فصل سرما رو فنا کرد

تویی اون که تو وجودت

نیمی از خودم رو دیدم


با حضور عاشقونه ات
به خود خودم رسیدم


با تو شادم با تو مستم
دستتو بذار تو دستم


بی تو جون میدم به ظلمت
با تو عشقو می پرستم

Puneh.A
13-06-2011, 17:59
از جنس كدام نور بودي ستاره من؟

كه جسارت با تو بودن در من جنبيد؟

و من چه عاشقانه به رويت لبخند زدم

...و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتي

و اين شد

"عاشقانه ي آرام "من و تو

Atefeh.N
13-06-2011, 21:43
با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده بدود
به پرستو، به گل ، به سبزه درود ، به شکوفه ،
به صبحدم ، به نسیم
به بهاری که میرسد از راه ، چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دل هامان زمستان است
ما که خورشیدمان نمی خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشم مان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار ، گریه سر می دهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود

vahidhgh
14-06-2011, 02:10
امشب چو قصه به من گوش میکنی
فردا همچون قصه مرا فراموش میکنی

roya...
14-06-2011, 09:59
مرسي که هستي
و هستي را رنگ مي‌‌آميزي
هيچ چيز از تو نمي‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه....
راه نرو
مي‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشي

Puneh.A
14-06-2011, 10:34
مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد،


هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری

Pessimist
14-06-2011, 11:41
اگه دست خود من بود
پا تو دنیا نمی ذاشتم
گل عشق و آرزو رو
توی قلبم نمی کاشتم
اگه چشمامو می خوندی
همیشه پیشم می موندی
رفتی اما ندونستی
منو از ریشه سوزوندی
اگه دست خود من بود
راه رفتنو می بستم
واسه خاطرت عزیزم
هر دلی رو می شکستم
هر کسی قسمتی داره
توی آلبوم زمونه
یکی دل میکنه میره
یکی تا ابد می مونه
حالا قسمت من این شد
تو گذشته جا بمونم
تو که پر کشیدی رفتی
من دیگه از کی بخونم

sara_girl
14-06-2011, 14:13
بگذاشتی ام ...غم تو نگذاشت مرا.....حقا که غمت از تو وفادارتر است.......

maryam & m
14-06-2011, 14:29
می‌دانی...؟

می‌دانی ... از وقتی دلبسته‌ ات شده ‌ام

همه جا

بوی پرتقال و بهشت می ‌دهد !!؟

vahidhgh
14-06-2011, 14:53
من از آن روز که در بند توام آزادم .......

roya...
14-06-2011, 16:29
می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفت‌وگو گفت...م:
تو نديديش...!؟ -

و چيزی، صدايي...
صدايی شبيهِ صدای آدمی آمد،
گفت:نامش را بگو تا
جست‌وجو کنيم

نفهميدم چه شد که باز
يکهو و بی‌هوا، هوای تو کردم
ديدم دارد ترانه‌ای به يادم می‌آيد
گفتم: شوخی کردم به خدا
می‌خواستم صورتم از لمسِ لذيذِ باران
فقط خيسِ گريه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت‌وگو ...!؟
من هرگز هيچ ميلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بی‌رويا نداشته‌ام

سید علی صالحی

hamid_diablo
14-06-2011, 18:06
من از آن مي ترسم که دوست داشتن را مثل مسواک زدن بچه به من و تو تذکر بدهند

so0san
14-06-2011, 18:36
بیا وقتی برای عشق حورا میکشد احساس

به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیاندازیم

بیا با خود بیاندیشیم اگر یکروز تمام جاده های عشق را بستند

اگر یکسال چندین فصل برف بی کسی آمد

اگر یکروز نرگس در کنار چشمه غیبش زد

اگریک شب شقایق مرد تکلیف دل ما چیست

و من احساس سرخی میکنم چندیست

و من از چند شب نم پیشتر خواب نزول عشق را دیدم

چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمیلرزد

چرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد

چرا بعضی تمام فکرشان ذکر است

و در ان ذکر هم یاد خدا خالیست

و گویی میوه ی اخلاصشان کالست

چرا شغل شریف و رایج این عصر رجالیست

چرا در اقتصاد راکد احساس این مکاره بازاران صداقت نیز دلّالیست

کاش میشد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد

کاش میشد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل میگرفت و میشکست عشق میامد کنارش می نشست

کاش با هر دل دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخند ها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب و نان نداشت

کاش میشد ناز را دزدید و برد

بوسه را با غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه میشد آنطرفتر را سرود

کاش من یک قناری میشدم در تب آواز جاری میشدم

آی مردم من غریبستانیم امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من انسو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل میدهد

هر که میاید به او گل میدهد

دشتهای سبز وسعت های ناب

نسترن نسرین شقایق آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت
میروم آن سو تو را پیدا کنم در دل آینه جایی پیدا کنم

2khtarbache
14-06-2011, 20:04
مهربانم٬ای خوب!

یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که چشمش٬

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش اینست؛

زیر این سقف بلند٬هر کجایی هستی٬به سلامت باشی

و دلت همواره٬محو شادی و تبسم باشد...

vahidhgh
14-06-2011, 21:26
مهربانم٬ای خوب!

یاد قلبت باشد؛یک نفر هست که چشمش٬

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش اینست؛

زیر این سقف بلند٬هر کجایی هستی٬به سلامت باشی

و دلت همواره٬محو شادی و تبسم باشد...

چه گویم ؟ ای جدا افتاده از من
منم بی تاب و سست و بی قرارم
برای لحظه ای پیش تو بودن
تمام لحظه ها را می شمارم

فکر کنم ج پست بالا ساخته شده باشه

roya...
15-06-2011, 00:16
چه گویم ؟ ای جدا افتاده از من
منم بی تاب و سست و بی قرارم
برای لحظه ای پیش تو بودن
تمام لحظه ها را می شمارم

فکر کنم ج پست بالا ساخته شده باشه




گفتی به من غصه نخور میرم و برمی گردم
همسفر پرستوها میشم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

maryam & m
15-06-2011, 00:34
این روزها چشم هایم را که می بندم
فکرت دیوانه ام می کند...

چشم هایم را باز می کنم
سراب نگاهت دیوانه ترم می کند...

vahidhgh
15-06-2011, 01:10
گفتی به من غصه نخور میرم و برمی گردم
همسفر پرستوها میشم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

در بودنت به نبودنت ، در نبودنت به بودنت می اندیشم ، ای بود و نبود من

zqsxsw
15-06-2011, 03:32
یدی فرهاد را بردن / به آنجا که عاشقان مردند

دیدی شیرین را بردن / به آنجا که معشوق را کشتند

ای کاش بس رویا نبود / عاشق فدای معشوق شده بود

فریاد فرهاد دله عاشقان را شکست / اشک فرهاد قلب دنیارا شکست

فرهاد کوه کان دگر شکست / فرهاد حال خود شکسته است

معشوق عاشق را گذاشت رفت / شیرین فرهاد را بی‌ شیرین گذاشت

فرهاد هنوزم با شیرینش هست / فرهاد هنوزم عاشق شیرینش هست

ای کاش شیرینه فرهاد خاطره نبود /‌ای کاش شیرینه فرهاد بس یک رویا نبود

فرهاد زندست با شیرینش / فرهاد زندست با پری ذهنش

sara_girl
15-06-2011, 09:29
هی میگم جای تو خالی
تو شبای پر ستاره
دل من هواتو داره
یاد من می مونه نیستی
بودنت خواب و خیاله

Pessimist
15-06-2011, 11:05
تنهایی ام را به جشن می نشینم

بغض زمینی ام می شکند

برای تمام دقیقه های غریب

ساعت های مات

و سال های بیهوده.

امروز مانند هر روز دیگری تو نیستی

و من شعرهایم بوی باران می گیرد

خوب می دانم که هنوز وقت گریستن نیست...

hamid_diablo
15-06-2011, 12:03
بيا و کودکي ام شو

و دغدغه ام را ببر

به باغ مدادرنگي ها!

Atefeh.N
15-06-2011, 12:17
خیلی از کارهای دنیا هنوز مردونست ...


مثل نامردی !


(نمیدونم چیش عاشقانه بود :biggrin:)

ŞHÍЯÍŃ
15-06-2011, 12:50
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت !
تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت...:40:

Lady parisa
15-06-2011, 14:03
وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم

Ghorbat22
15-06-2011, 17:09
نگــــــــاهی به مــ ـــن کن

حــــــتی اگر شیرین نباشــــــــد

فرهــــــــــــــاد می شـــــــــــوم

"علی چاروســائی "

roya...
15-06-2011, 18:12
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود

vahidhgh
15-06-2011, 18:21
من به جرم بی وفایی این چنین تنها شدم
چون ندارم محرمی بازیچه دلها شدم:40:

lord_artmis
15-06-2011, 18:39
باد که می آید / خاک نشسته بر صندلی بلند می شود / میچرخد در اتاق / دراز می کشد کنار زن/ فکر می کند/ به روز هایی که لب داشت...

vahidhgh
16-06-2011, 00:00
غصه نخور مسافر هميشه كه اينجوري نيست
هميشه كه عزيزم راهت به اين دوري نيست

خوش می تراود از تو عطر هوای مستی
من عاشق تو هستم تو عاشق که هستی ؟

maryam & m
16-06-2011, 00:27
صبح ها تو می تابی

عصرها من می بارم

بهار است دیگر،

چه می شود کرد...!

Puneh.A
16-06-2011, 09:53
دنبال من می گردی و حاصل ندارد

موجی كه عاشق می شود ساحل ندارد

باید ببندم كوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من خام بودم ، داغ دوری پخته ام كرد

یك عمر پایت سوختم ، قابل ندارد

من عاشقی كردم تو اما سرد گفتی

از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم كن با خودم تنها بمانم

دیوانه با دیوانه ها مشكل ندارد

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد

موجی كه عاشق می شود ساحل ندارد

Pessimist
16-06-2011, 10:25
چـه خـوب بـود
اگـر بیـن مـن و تـو
نـه رودی بـود و نـه کـوهی
و نـه سایـه هیـچ نا امیـدی
و نـه هیـچ آفـتاب تـند سوزانی
بیـن مـا فـقط راهی بـود
همـوار
و صـاف
و روشن
که قـلبهای ما را بـهم می پیـوست
که تـن های ما را بـهم می پیـوست
ولی دیگر مرا امیـد رفـتنی به چنیـن راهی نیـست ...
گامهایـم از رفـتنـی در تاریکی
به ستـوه آمده اند
تنـم آرزوی فـرامـوشی را دارد
ولی هنـوز قلبـم چـون شمـعی
می سوزد
و من بـریـن کـوره راههای نا همـوار
به امیـد دیـدار تـو
روان هستـم.

hamid_diablo
16-06-2011, 11:03
مردم همه
تو را به خدا
سوگند مي‌دهند
اما براي من
تو آن هميشه‌اي
که خدا را به تو
سوگند مي‌دهم

Unique 2626
16-06-2011, 11:48
سالهاست که " تو " رفته ای . . .

و تنها " سیگارم " با من مانده است . . . !

او " تنها رفیقی " است که از " ته دل " به پای " تنهاییم " می سوزد . . . !!

roya...
16-06-2011, 14:30
وقتی دیگر نبود
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
دکتر علی شریعتی

maryam & m
16-06-2011, 15:26
خواستند
از عشق
آغوش و بوسه را
حذف کنند
عشق
از آغوش و بوسه
حذف شد...

افشین یداللهی

حنّانه
16-06-2011, 16:38
سـکـــــــه ی زنـدگـیم

شـیـــــــر نـدارد

امــــــــا

هـمـیـن خـطـی

کـه مـــــــرا بـه تــــــو

وصـــــــــــــــــل

نـگـه مـی دارد را

بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..

vahidhgh
16-06-2011, 17:02
بهشت جاودان ز تو
سلطنت جهان ز تو
کران و بی کران ز تو
زمین و آسمان ز تو
من و عشقت برایم کافیست

Hadi King
16-06-2011, 17:13
ما سه نفر بوديم

دستهامان بی سايه

سايه هامان بر ديوار

و چشم هامان رو به رد پای پرندگانی

که در اوقات روياها رفته بودند

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای خواندن يک ترانه ی معمولی تنگ شده بود

اما صدای شکستنِ چيزی شبيه صدای آدمی آمد

سالها بعد ، از مادران مويه نشين شنيديم

هيچ بهاری آن همه رگبار نا به هنگام نباريده بود

می گويند سال ... سال کبوتر بود


ما دو نفر بوديم

يادهامان در خانه

خواب هامان از دريا

و لب هامان تشنه

تنها به نام يکی پياله از انعکاسِ نوشانوش

بعد هم اندکی باران آمد

ما دلمان برای ديدن يک رخسار آشنا تنگ شده بود

اما صدای شکستن چيزی شبيه صدای آدمی آمد

سالها بعد ، از مادران مويه نشين شنيديم

هيچ بهاری آن همه رگبار نا به هنگام نباريده بود

میگويند سال ... سال چاقو بود


ما يک نفر بوديم

بعد هم اندکی باران آمد ...

Ghorbat22
16-06-2011, 19:22
از نِوشـــته هایمـ ، هواپــ ــیمای کاغذی می ســ ازم

پرتابــــ می کُنم در جهتی که حس کــُنمـ آنجایی

اُمــ ـید کودکانه ام رسیدنشــ ـان به دستـــــــ ِ توســـتــــــ

اگــ ـر جـ ـاذبه ُ بـ ـادهای مـــــخـــالفــ بـُـگذارند


" P e Y m a N"

پ.ن
فک کنم قرار بود روزانه هر کس یک پستـــ ارسال کنهـ در هر تاپیک طبق ِ قوانین جدید ![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
16-06-2011, 19:27
به من نگو دل تنگ نباشم
وقتی از دروازه های خوشی سَرَک می کشم آن سو تر
و تمام خنده ها از هجمه ی غبار و دلهره می سوزد


به من نگو دل تنگ نباشم
که عادت نکرده ام به تحمل
مرا سروده اند تا عاشقی کنم
مرا سروده اند تا پنج حرف آزادی را
از لابلای طغیان و آشفتگی و سرزنش و دل تنگی بیرون بکشم
من به تمامی کلمات نقب زدم
-با انگشتهام با سوزش مکرر ناتمامش-
مرحم را کدام خاطره بر من پاشید؟


به من نگو دل تنگ نباشم
و بگذار تا کلماتم همینگونه گیج و سربسته بماند
و بگذار تا پستوی تاریک تصوراتم
در آغوش گشوده ی هیچ صبحی نفس نگیرد

و مرا بگذار
با شاعری که مرا سرود و نمی دانست
کلمات شورانگیز من
در حافظه ی این دفتر نمی گنجد

Mohammad
16-06-2011, 19:57
الان 8 پست خلاف قانون روزی یه پست رو پاک کردم !!
یادآوری : دوستان قرار بود روزی یه پست ارسال کنن !

این آخرین باری هست که تذکر می دم ! در غیر اینصورت مجبور به قفل کردن تاپیک خواهم شد ...
+
ممنون از دوستانی که رعایت می کنن .

masoud71
16-06-2011, 20:03
مدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

سعدی

حنّانه
16-06-2011, 23:31
الان 8 پست خلاف قانون روزی یه پست رو پاک کردم !!
یادآوری : دوستان قرار بود روزی یه پست ارسال کنن !

این آخرین باری هست که تذکر می دم ! در غیر اینصورت مجبور به قفل کردن تاپیک خواهم شد ...
+
ممنون از دوستانی که رعایت می کنن .

من اولین باریه که این موضوع رو شفتم. تا به حال تو این تاپیک همچین چیزی رسم نبوده آخه!!!
چشم حتما! احترام به قوانین موجبات نظم و سازماندهی انجمن خواهد بود
ولی این همه خشونت واسه چی؟ ناسلامتی اینجا تاپیک ادبیاته و شرکت کنندگان اکثرا رمانتیک و عاطفی و احساسات لطیفی دارند!!!
-----------
امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم

یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم

تـُهفه بیاورۓ

اصلا این بـار کـ بیایۓ

دیگـر یک لحظه ـهم

دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم

این بار مۓ برمت جایۓ

کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد

آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند

بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...

فقط من و « تــ ُ »

فقط بگذار یک بــار دیگر رویاۓ

بــا تـُ بودنم را حس کنـم

فقط یک بــار . . .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mohammad
16-06-2011, 23:44
من اولین باریه که این موضوع رو شفتم. تا به حال تو این تاپیک همچین چیزی رسم نبوده آخه!!!
چشم حتما! احترام به قوانین موجبات نظم و سازماندهی انجمن خواهد بود
ولی این همه خشونت واسه چی؟ ناسلامتی اینجا تاپیک ادبیاته و شرکت کنندگان اکثرا رمانتیک و عاطفی و احساسات لطیفی دارند!!!
ممنون.
شاید نشه اسمش رو خشونت گذاشت . خدمت سایر دوستان هم عرض کردم ، قوانینی که الان وضع شده برای اینکه ما فرصت کنیم به وضعیت انجمن ادبیات رسیدگی کنیم . متاسفانه تا قبل از این قوانین پست های بسیار زیادی بصورت اسپم وار ارسال میشد که دیگه وقتی برای رسیدگی به سایر قسمت ها نمی ذاشت . این قوانین موقتا وضع شده تا به مرور زمان بتونیم انجمن ادبیات رو از این جو خارج کنیم و به محیطی بهتر و تخصصی تر تبدیل کنیم . بنابراین هر چه کاربران بیشتر و بهتر همکاری کنن سریعتر می تونیم به امور انجمن رسیدگی کنیم .

hamid_diablo
17-06-2011, 10:15
گرماي بدنم،
وقتي ياد تو مي افتم
به شدت پايين مي اید!?
انگار يادتم سرده...!!

__________________

تابستان که ميشود دلم شور ميزند
نکند طعم گيلاس هاي بازار مرا از خاطرت ببرد!

Pessimist
17-06-2011, 10:52
سلامت را نخواهم گفت پاسخ

و

آرام از کنارت رخت خواهم بست

چه نا آرام و بی آوا ست این مغرب

کجائی تو کجائی تو که من بسیار دل تنگم

maryam & m
17-06-2011, 13:37
اکنون کجاست...؟

چه می‌‌کند...؟

کسی‌ که فراموشش کرده ام...!!

عباس كيارستمی

ŞHÍЯÍŃ
17-06-2011, 14:12
آهای همیشگی ترینم
تمام فعلهای ماضیم را ببر
چه در گذر باشی چه نباشی
برای من
استمراری خواهی بود
….من هر لحظه تو را صرف میکنم.......:40:

ŞHÍЯÍŃ
18-06-2011, 09:42
ای معنی انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
برگرد نگاهم کن و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟:40:

Pessimist
18-06-2011, 10:29
دل تنگ از کنار پنجره گذشتم
دیشب من چنان فیلمی در دور تند از ذهن خسته ام عبور کرد

بیهوده برایت میگویم:

«دیشب هوای بیرون بوی تو را داشت
ماه از تو سخن میگفت و ستاره از تو می نوشت
دیشب باد آواز تو را میخواند و درختان سر مست رقص تو را تکرار میکردند
راستی بگویمت دیشب فاخته هم خواند و دخترک کوچک همسایه گریه نکرد
من غرق خیال تو دوره کردم شبها و روزهای گذشته را که چگونه آواز تو را تکرار کنم
چه بگویم که غرور کلمه های پیشین تو پنجره را بست و چراغ را کشت
وآخر در زیر ملحفه ای گرفتار سرود خواندم که باید گذاشت و گذشت....»
دلتنگ از کنار پنجره می گذرم
با یاد گذشته ای نه چندان دور که پنجره تکرارش کرد
امشب پرده را هم می کِشم.......

hamid_diablo
18-06-2011, 15:24
همه را می شنوم ، می بینم ، نمی اندیشم

به تو می اندیشم

من به این جمله

ای سرا پا همه خوبی

همه وقت ، همه جا

من به هر حال که باشم

به تو می اندیشم

Lady parisa
18-06-2011, 15:38
انتــــــــــــــــ ـ ـ ــظار

آخرین مشتری حجره ماست

F l o w e r
18-06-2011, 18:50
خیالَمـــــ ــ ..
گِره خورده استــــ ــ !
چقـَــدر ..
ـهــول مـے زنند
رؤیاـهــــــا !
انگار بـــ ِ عُمـــــرشان
تـو را نَدیده انــــد .. !

sara_girl
18-06-2011, 21:36
نانوا هم جوش شیرین میزند ......بیچاره فرهاد......

payam
18-06-2011, 23:49
به دنبال واژه مباش که عاشقت شوم...

وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود ، فاتحه کلمات را باید خواند..!

R Д M ß Ô
19-06-2011, 00:23
خودم را
در گور می خوابانم
و فکر می کنم
باید سنگ قبری سفارش دهم
تا رهگذران را
_حتی لحظه ای_
بایستاند
تا بدانند
زیر این سنگ
مردی خفته است
که هنوز به رویاهایش فکر می کند ...

sara_girl
19-06-2011, 01:05
رفیق روزهای خوب
رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من
همیشه در هنوزها
صدا بزن مرا شبی
به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را
بدون من شناختی

maryam & m
19-06-2011, 07:36
دنبال بهانه ای برای گریه می گردم ...

اخم های تو کجاست !!؟

Lady parisa
19-06-2011, 07:56
مي آيي عاشق مي كني
محو مي شوي
تا فراموشت مي كنم

دوباره مي آيي
تازه مي كني خاطرات را
محو مي شوي

به راستي كه سراب از تو با ثبات تر است!!!

میلاد تهرانی

amour1
19-06-2011, 09:38
من

به پایان دلتنگی می‌اندیشم


آن نهایتی

که همیشه تو را

خواهم داشت

Behradj
19-06-2011, 11:02
شب ها که بغض می کنی
دنیا سکوت می کنه
زمان به صفر می رسه
زمین سقوط می کنه
شب ها که بغض می کنی
به مرز مرگ می رسم
به گریه کوچ می کنم
ببین چقدر بی کسم
دریایی از آرامشی
من طرحی از خروش رود
زیباترین شعر جهان
چشمای غمگین تو بود
پشت کدوم ساعت شب
درگیر این سفر شدیم؟
چه دیر به هم رسیدیم و
بی وقفه شکل هم شدیم
تو که به غنچه کردن گلای باغچه دلخوشی
از عمق خاکستر شب چگونه شعله می کشی
فرصت بده گریه کنم که بی نهایت عاشقم ...
فکر گریز از شب و توفان این دقایقم
بگو کجای زندگیم
گم شده بودی عشق من
که خاطرات من همه
در تو خلاصه می شدن
شب ها که بغض می کنی ...
دنیا سکوت می کنه
زمان به صفر می رسه ...
زمین سقوط می کنه
شب ها که بغض می کنی
غصه به اوج می رسه ...
دوباره شعله ی غروب
به قلب موج می رسه ...

maryam & m
19-06-2011, 23:57
اگر صبح زودتر از من بيدار شدی،

بوسم کن!

اما اگر من زودتر بيدار شدم،

بر سينه‌ ات منتظر همان بوسه می ‌ميرم !!


عباس معروفی

F l o w e r
20-06-2011, 10:24
ـهــдـوس دلـخوشی کــرده ام ..

کوکــــــــ ـــ بزن بودنتــــ را بــِ تــдـنهایی ام ..

خـودم

Mehran-King
20-06-2011, 10:38
مــ ـــن عـــــ ــاشــــ ــقـ ـــت شــ ـــ ــدم!


تو لحن خنده هات احساس غم نبود من عاشقت شدم دست خودم نبود!
اين خونه روشنه اما چراغي نيست دنيام عوض شده اين اتفاقي نيست!
احساس من به تو مابين حرفام نيست هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست!احساس من به تو مابين حرفام نيست هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست!
ما مثل هم هستيم من عاشقو ديوونم منم شبـــيه تو پابند اين خونم!
اين خونه روشنه اما چراغي نيست من عاشقت شدم اين اتفاقي نيست! احساس من به تو مابين حرفام نيست هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست!
احساس من به تو مابين حرفام نيست هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست!

Unique 2626
20-06-2011, 12:12
عشق " قند متا فيزيکی " است که در دل ما آب می شود . . .

payam
20-06-2011, 12:49
آرام تر سکوت کن..

صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد..!

maryam & m
20-06-2011, 14:16
سرم را روی شانه ات میگذاری

و من گلهای پیراهنت را ،

آب می دهم ...!

Lady parisa
20-06-2011, 14:54
عشق " قند متا فيزيکی " است که در دل ما آب می شود . . .



چقدر تــ ـــــلخ شده ای ،

این روزها

قـــــ ـ ــ ـندهایت را

در دل چه کسی آب میکنی؟

payam
20-06-2011, 15:00
قـــلــبم را عــــــصب کـــــــــشــــــــی کرده ام !

دیگـر نه از ســـــــــردی نگـــــــــاهی می لرزد . . .

و نـه از گرمــــــــی آغوشــــــــی مــــــــی تپد !

maryam & m
21-06-2011, 00:24
به من دست نزن!
نمی‌بینی؟
شکسته‌ام...
فرو میریزم

Lady parisa
21-06-2011, 08:32
هیچ رقیبی ندارم
جزء آیینه
که هر روز تو را نگاه میکند
او را هم شکست خواهم داد



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2981691n.jpg

Hadi King
21-06-2011, 14:19
حرفی برای گفتن نيست !

هستم ، بی آنكه بخواهم.

همين !!!

...

R Д M ß Ô
21-06-2011, 16:55
سيب ها از چشم درخت اُفتاده اند.....
درخت از چشم باغ مي اُفتد...
باغ از چشم باغبان...
وَ باغبان از چشم دنيا...
پس جاي نگراني نيست،اين يک امر عاديست،
اگر من هم از چشم تو افتاده ام...!

hamid_diablo
21-06-2011, 17:50
یادت باشد
بر پیله های تنت
با اشک بنویس
دنیا جای پروانه شدن نیست..

Snow_Girl
21-06-2011, 17:52
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو در راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من

Alireza_SA
21-06-2011, 22:28
چشم كه گذاشتي
با پنجره
تباني كردم،‌‍
رفت؛‌‍
ديوارها
چشم پوشيدند،
مي دانستند
هر دو قفس را
دوست داريم
...
قفس را
هم نَفَس
ساختيم
...
من
" پيش چشم ديوارها "
تو را
از تو ،
فقط
براي خودم
دزديدم
...
قابِ ديوارها را برداشتم
ديوارها را كورمال كردم
تا
صورت ات
قابِ ديوارها
و
نگاهت
چشمِ ديوارها
شود
...
من بمانم
و
تو بماني
و
ما
...

maryam & m
22-06-2011, 09:08
نـامـت
خـاطـراتت
بـوسه هایت
و لمس حس بـودنت را
هـمه و همه را ، بــه دست سرد بـاد سپـردم
یــاد تـو فـــرامـوش

Unique 2626
22-06-2011, 11:02
به نسيمی همه ی راه به هم می ريزد

کی دل تنگ تو را آه به هم می ريزد؟

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همين سنگ زدن ماه به هم می ريزد !

آنچه را عقل به يک عمر بدست آوردست

دل به يک لحظه ی کوتاه به هم می ريزد

عاقبت يک روز همين آه تو را می گيرد

گاه يک کوه به يک کاه به هم می ريزد
.
.
.

Atefeh.N
22-06-2011, 14:43
دستم پر از دل است و حاکم توئی



حکمی که میکنی به ورق ها نمیخورد



در دور بعد خودم دست میدهم



این برگهای شوم بر ما نمیخورد

part gah
22-06-2011, 17:08
پنهان که پشت صورتک پير سالي ام
آيينه نيز
فهم نياورد چه حاليم
گل کرد باز شيطنتم
بعد سال ها
بايد بيايي و بدهي گوشماليم
آنقدر پرسه مي زنم اين کوچه را که
ـ تا ـ
باور کني که گمشده اين حواليم
من که به رستخيز زبان وا نمي کنم
فرياد مي شوم که:
بدون تو خاليم
حالا تو خيره اي به من و شرم جاريم
مي آورد به ياد تو
{شايد}
زلالي ام
در اين محله باز به دنبال چيستي
در اين محله؟
د ربه در خوش خياليم
باز آمدم که از تو بگيرم سراغ خويش
دارم که لال مي شوم از بي سواليم
با خويش خويش گفت چگونه اي؟
رنگ پريده چگونه اي؟
با خويش خويش گفت
عالي ام اي خويش عالي ام
خاکم که:
موزه هاي جهان
غبطه مي خورند
بر شوکت هميشه روح سفالي ام


---------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن:...........

دریا_دل
22-06-2011, 19:06
من با تو خودم را یافتم
بودن را... شکفتن را...
لذت بردن را... نگاه کردن را...

برای خاطر تو می مانم تا با هم بگذریم
من... فقط و فقط... می خواهم برای تو باشم...
چون بی تو خودم را گم می کنم...

گم کردن وجود خودت آسان است
اما پیدا کردنش... راهی دشوار است

ابد می دانی کجاست؟؟؟
پیش سوی ابد...

تا ابد ... تا بی نهایت

Pessimist
23-06-2011, 09:22
حنجره ام
سیاه پوشیده است
و لحن تلخ عزا
سپیده های کلام را
در شبانه ای مأیوس
به خاک می ریزد...

با رفتنت
-ای قامت رسای عاطفه ها!-
دیگر،اعتماد بودن و ماندن را
هیچ اعتبار نیست
چندان
که حتی
دوام دم زدن خویش را مشکوکم

تنها صداست که می ماند!
-گفتی-
ای صدای سبز رهایی
آیا تو مانده ای!؟
دردا
تنها نماندن است که می ماند
و در نهایت روز
تنها شب است که می خواند...

اکنون که شب
تفکر طولانی من است
و ماه:
سالکی از زخم
بر چهره ی تفکر خونینم
ای بادهای بیماری!
ای ضجه های ویرانی!
بگویید

Gam3r
23-06-2011, 09:31
مـــنـــ مـــنـــتـــظـــرتـــ شـــدمـــ ولـــيـــ در نـــزديـــــــــ ...

بـــر زخـــمـــ دلـــمـــ گـــلـــ مـــعـــطـــر نـــزديـــــــــ ...

گـــفـــتـــيـــ كـــهـــ اگـــر شـــود مـــي آيـــمـــ اما ...

مـــرد ايـــنـــ دلـــ و آخـــرشـــ بـــهـــ او ســـر نـــزديـــــــــ ...

part gah
23-06-2011, 11:56
مردونه تمومش کن من طاقتشو دارم / هر بار ترحم بود اینبار نمیذارم

با عشق برو وقتی با عشق نمیمونی / مردونه تمومش کن وقتی که نمیتونی

تو میری میمونی این معنی رفتن نیست / اینبار تمومش کن تا وسوسه با من نیست

باید یه نفر از ما از خاطره ها رد شه / من یا تو نمیدونم باید یه نفر بد شه


من پیش تو آرومم تو پیش من آشوبی / انقدر به من بد کن باور نکنم خوبی

Alireza_SA
23-06-2011, 14:55
هر جا صدایی خسته بود
هر جا دلی شکسته بود
هر جا لب جاده کسی
به انتظار نشسته بود
هر جا کسی نفس نداشت
مهلت پیش و پس نداشت
هر جا دیدی پرنده ای
لونه به جز قفس نداشت

به یاد من ...
به یاد من ...

به یاد من باش...

Ghorbat22
23-06-2011, 16:47
نَوازش دستانـتـــ بَر کلاویه های پیانــــ ــو

از روی نــُـ ـتــ هَمـ نباشــ ـد

هــ ــمــچـنان دل نــ ــوازُ زیـــــــباســ ـتـ

هر جا باشــ ـــمُ رَوم

آهنگــِ نَواختنـ ــتـــ موازی تپش های قلبِ من استــــ

نبودش یــ ـکـ دَم ، مرگــِ من اســتـــ...



" P e Y m a N"

F l o w e r
23-06-2011, 17:34
از تــو می آیـــد آنـچـــه کــِ منـــــــم ..

وقتی کــِ تمـــــــام ِ من می آید از آنچــــه تمــــام ِ تــوستـــــــ ..

مـــن می رومــــ از آنچـــه منــــم ..

و آنگاه چیـــزی ستـــــ بــِ من دوان دوان می آیــــد ..

Atefeh.N
23-06-2011, 21:25
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تودید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما سیب نداشت

پاسخ فروغ فرخزاد :

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
پاسخ هادی احمدی (سروش)
تو به من خنديدي
من به چشمان بزک کرده تو
يادمان هست در آن موسوم گرماي هوس
سيبي از باغچه اي دزديدم
باغبان از پي اين حادثه رفت
من و تو از پس هم
مي نهاديم قدم بر تن اين خاک اسير
سيب دندان نزده از دست من افتاد به خاك
باغبان سيب زمين خورده به دست تو بداد
نگه شوخ تو در ديده آن باغبان!!
فارغ از ترس دل از وحشت از آن باغچه بان!؟
من ازين حادثه دل کندم و رفتم که هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيله و کار تو تكرار كنان ميدهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
سبب رنجش اين دوري ما
علتش دزدي آن سيب نبود
باغبان يار تو بود ...

Mehran-King
24-06-2011, 08:34
کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .

------------------------------


نمي بخشمت....

بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .....

نمي بخشمت .....

بخاطر دلي كه برايم شكستي .....بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي.....

نمي بخشمت .....بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي.....بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي....

و مي بخشمت

بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي:45:

part gah
24-06-2011, 09:38
آنها که دو ها را یک می‌کنند

شاید

ستمگرترینِ جهانیان‌اند...
...
و برای مجازات‌شان همین بس

که با یکِ دیگری

هـــــرگـــــز دو نمــــــی‌شــــونــــــد ......
--------------------------------------------------
پ.ن: خـــــــــــــدایا شُــــــــــــکرت

hamid_diablo
24-06-2011, 11:34
لای ابرها
تکه ای از رنگین کمان را
پنهان کرده ام
تا فردا
روزگارمان را سیاه وسفید نگذرانیم..

R Д M ß Ô
24-06-2011, 12:06
به من عشق تعارف نکنید

قبلا صرف شده ،

به دستانم فندکی، کبریتی، سنگ آتش زنه ای برسانید

تا برای هضم عشقم

سیگاری آتش بزنم

Unique 2626
24-06-2011, 12:18
عشق لک لکی است که روی درخت خاطرات ما لا نه کرده است . . .

Pessimist
24-06-2011, 13:06
هنوز نمی دانم
چگونه از این لحظه ها گذشتی
و زمین را پیمودی
و به قلبم بخشیدی
بهار را...

هنوز نمی دانم
چگونه آرام عبور کردی از من
و ردّ پای روحت بر جسمم باقی ماند
و تو راه را...


انگار هوس چیدن سیبی
تو را کشاند
به خراشیدن قلبم
که سال ها
در انتهای انبار چوبی ذهن
حتّی نداشت هوا را...


یا جستجوی لیوانی نور
تو را کشاند به تاریکی درون من
تا روشن سازی
اتاقک آبی قلبم را
صدا کن مرا...

Puneh.A
24-06-2011, 16:06
زرد ونیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام
سالهای سال
صبح های زود
در کنار چشمه سحر
سرنهاده روی شانه های یکدگر
گیسوان خیسشان بدست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می تراود از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشه ها
می برد مرا سبکتر از نسیم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو
- که رسته در کنار هم -
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آب و کبود
با همان سکوت شرمگین
با همان ترانه ها و عطرها
بهترین هرچه بود و هست
بهترین هرچه هست و بود
در بنفشه زار چشم تو
من زبهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام

mostafa 1981
24-06-2011, 16:48
بر آنم آنقدر براندازت کنم
که بر اندازه قطر مردمکت مشرف شوم
و مراعات بی نظیر لبانت
به وقت لبخند خالصت
به نرمی چینه دان گنجشکی است کنار جفتش
و در میان کویری کسل هم هکر باشیم
رطوبت بین موهایت
به اشتیاقی خنک می انجامد
دوستت دارم
بلند مرتبه
خاتون
با هر چه وقار ملایم که داری
و در پیشگاه انسانی ات
پذیرای کسی باش
که سالهاست
قطره ای شبنم
در مشت خویش نگه داشته

Hadi King
24-06-2011, 17:24
خنده های تو

کودکی ام را به من می بخشد

و آغوش تو آرامش هستی

و دست های تو اعتمادی که به انسان دارم

چقدر از نداشتنت می ترسم

ای مهربان ترین.....!

ŞHÍЯÍŃ
24-06-2011, 19:45
امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود . . .:40: