PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 [29] 30 31 32 33 34 35 36 37 38

ersch
12-05-2011, 15:47
*باز در چهره ی خاموش خیال*
*خنده زد چشم گنه آموزت*

*باز من ماندم و در غربت دل*
*حسرت بوسه ی هستی سوزت*

*بازمن ماندم و یک مشت هوس*
*بازمن ماندم و یک مشت امید*

*یاد آن پرتوی سوزنده ی عشق*
*كه زچشمت به دل من تابید*

*باز در خلوت من دست خیال*
*صورت شاد تورانقش نمود*

*بر لبانت هوس مستی ریخت*
*در نگاهت عطش طوفان بود*

*یادآن شب که تورادیدم و گفت*
*دل من با دلت افسانه ی عشق*

*چشم من دید در آن چشم سیاه*
*نگهی تشنه و دیوانه ی عشق*

*یادآن بوسه که هنگام وداع*
*بر لبم شعله ی حسرت افروخت*

*یاد آن خنده بیرنگ و خموش*
*که سراپای وجودم را سوخت*

*رفتی و در دل من ماند به جای*
*عشق آلوده به نومیدی ودرد*

*نگهی گمشده در پرده ی اشک*
*حسرتی یخ زده در خنده ی سرد*

*آه اگر باز به سویم آیی*
*دیگراز کف ندهم آسانت*

*ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق*
*آخر آتش فکند بر جانت*

4MaRyAm
12-05-2011, 16:00
از من سوال و از تو همیشه سکوت ...
این قصه همیشگی نگاه من و تو بود
منتظر گذشت زمان بودیم ....شاید
این همان اولین اشتباه من و تو بود ! ...

water_lily_2012
12-05-2011, 16:28
دل من می شکند همچو حبابی
مجنون !

زسرائیدن تو،
و نگاهت که در او
نیست بر خاک نظر.

سخنم گوش، ای گوهر من،
افق خیره ی چشمان تو چیست؟

من در آغاز ره عشقم!

دست من گیر و بدالان وجودت ببرم
پای به پا،

من درآغاز ره عشقم!

تو رها می نکنم زار و ملول،
بر بستر این خاک سیاه.

تو رها می نکنم ای مجنون!

دست من گیرو بدالان وجودت ببرم
بی پروا!

باشد از عشق، شناسم قدمی،
یا چو رندی،
ز ایثار،
از دفتر عشق،
بربایم ورقی،

مجنون
باشد، درسی!

تو رها می نکنم
ای مجنون!

pocke
12-05-2011, 20:59
عاشقم عاشق ستاره ی صبح
عاشق ابر های سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن

pocke
12-05-2011, 21:59
این نامه ز من که از تو دورم
خاموش چو راه بی عبور

بی توست مرا جهان فراموش
در سینه ی من فغان خاموش

خواهم همه با تو راز گفتن
درد دل خسته باز گفتن

Maryam j0on
12-05-2011, 22:09
او :

سوم شخـــص مفرد نیســــــــت .....

همــــه ی دنیــــــــــــای مــــــــــن اســـــــــت .....

pocke
12-05-2011, 22:16
ای چراغ دل تاریک از این خانه مرو
آشنای تو منم بر در بیگانه مرو

شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من
جانفشان تو منم در بر پروانه مرو

Unique 2626
12-05-2011, 22:49
روی نوار قلبم پيوسته نام تو بود . . .

و پزشک نيز برای آخرين نسخه ام تو را تجويز کرد . . . !!

بیا . . . بیا تا ببینمت . . . بيا تا دير نشده . . .

pocke
12-05-2011, 22:54
یانگوم رو دوس می داشتی
...............................................

تو از من بی خبر من از تو دلتنگ
جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ
دلم از شیشه است اما ندانم
چه کس بر شیشه ی من می زند سنگ؟

F l o w e r
13-05-2011, 08:27
سوهــــان می کشــ Aــم

قصــEـه دلتنگــIــی هایم را

تا همـــوار سازم جــــاده های آمدنـAـتــــ ــ را..

Pessimist
13-05-2011, 13:30
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود-اما-

طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

شود مرهم

برای دلبرش آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه

به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را رو به بالاها

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز دوایی نیست

و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست اوبودم

و حالامن تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت

اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد

"بمان ای گل"

که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی

"بمان ای گل"

ومن ماندم

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی





و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد

Ghorbat22
13-05-2011, 20:00
بیــا ...

کمـی زودتـر لطفـا ...

حواس ِ فاصلـــــــه هـا را پرت کرده ام !!

Pessimist
13-05-2011, 20:29
با این دل تنگم

تو این سکوت چیکار کنم

تو این کویر بی کسی ،با این دل شکسته ام چیکار کنم

تو این باد وزون چیکار کنم

بیا به کمکم که خیلی داغونم


اشکام مث قطره های بارون می چیکه

بیا به کمکم که خیلی داغونم

تو این دنیای تکراری دیگه نمیدونم با خودم چیکار کنم

دنیای ما دنیای دورنگی هاست

دنیا دزد و کلک و همش کلنگی هاست

بیا بسازیم ایران رو دوباره

تا که دشمن نکنه فکر کلنگ دوباره

F l o w e r
13-05-2011, 20:39
نقطــEــه می گذاری انتهای خطـــــ ــ .

و من باز می رسم سـAــر سطر !

تــــو دوباره با نقطه ای تمـــامم می کنی . . .

و من سمج تر از هــــ ــEـ ـزار سطر به پایان رسیده . . .

باز شـــOــروع می کنم ..

نقطــ .. ـــه سَــر خطـِ عشق !

Help118
13-05-2011, 20:53
من از فریاد دلگیرم

من از لبخند سیرم

پر از عشقم ولی...

آخر بدون تو می میرم!

F l o w e r
13-05-2011, 21:04
دستـــAــم نمی رسد به این آسمــــان


امـــا دستِ تو را که می گـــIـیرم
انگـــــ ــار ..
چــــنـد ستاره در مشتـــAــم پنهان کــAــرده ام..

F l o w e r
13-05-2011, 21:15
اگر دستـــEـــ مــAـن بود

"ی" را اینقدر میکشیـــــ ـــ ـدم تا صافــــ ــ بشه !

بشه " ا "

اون وقتــــ ــ هیچ چیز "بی تو" نبـــود !

همه چیز "با تـــو" می شــOــد ..

Hamid Hamid
13-05-2011, 21:23
اي تو هم بغض هنوز از من و ما عاشق تر ... اي تو از خاصيت عاطفه پيغام آور

هم دم دور به من مثل تن من نزديك ... صاحب ميلاد و هنوز و آخر

رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار منو ميفهمه

با چه ترسي بي تو دور از چشم تو ميزيستم !! ... من حريف جذبه ي چشم تو هرگز نيستم

رحم كن تا شب بي جنبش بي حوصلگي ... پشت اين پنجره ي خالي قابم نكنه

دارم از فكر رسيدن به تو آباد ميشم ... تو بيا كه باد ولگرد خرابم نكنه

رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار منو ميفهمه

اي مراقب چراغ نفس من در باد ... نفست به شعر من جرات عرياني داد

بال پرواز من در به در عاشق باش ... چون كه در من كسي در اوج پريدن افتاد ...

رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار من رو ميفهمه


پ.ن:عاشق اين ترجيع بندم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بولد شده!

pocke
13-05-2011, 23:02
نه صبریست در من نه یارای زیست
به جان کندنم تهمت زندگیست

از این شام غربیت رها کن مرا
تو ای یار تنها صدا کن مرا

Help118
13-05-2011, 23:08
قلم و کاغذ آرید
و خدا را به من خسته رسانید
که کنون از دل تنگم
شکوه ها باید کرد
قصه ها باید گفت
عشق ما هیچ نپائید و
به فرهاد بگوئید و
به مجنون برسانید
عشق ما بود و نبودش
چون حبابی و لب آبی
لحظه ای بود و سپس هیچ
لحظه ای بود و سپس هیچ

pocke
13-05-2011, 23:11
مطرب عشق عجب ساز نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

Help118
13-05-2011, 23:12
اهل هرجا باشی
اهل هیچستان یا
اهل دردستان هم
من هم اهل آنجام
تو بیا قسمت را
با من بی قسمت
قسمتی دیگر کن
تلخ و شیرین چه فرقی دارد
من به آن شادابم
نصفه ای از تو شوم
نصفه ای از تو شوم

pocke
13-05-2011, 23:18
اين حال من بی توست
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید
زیر سم اسب شب
این حال من بی توست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد
پیدا شو که می ترسم
از بستر بی قصه
پیدا شو نفس مرده
می ترسه ازت غصه
بی وقفه ترین عاشق
موندم که تو پیدا شی
بی تو همه چی تلخه
باید که تو هم باشی

Pessimist
14-05-2011, 05:00
پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم
از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزرش دهد

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من
ترسم صدای شهپرت خوابست و بیدارش کند

ای گربه خوش خط وخال امشب نیا بالین یار
ترسم صدای پای توخوابست وبیدارش کند

باد صبامحض خدا امشب نیا در باغ ما
ترسم صدای شاخه ها خوابست وبیدارش کند.

Lady parisa
14-05-2011, 08:59
اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم

چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم

کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست

شب بی تابش ماه روی تو برده امانم

F l o w e r
14-05-2011, 09:24
به وقتِ محلی ِ دلمـــ ــ ـ



ساعتـــ ــ ، همیشه

ساعتِ " دلتنگی" ستــــ ـ ..

narrin
14-05-2011, 09:56
درد دارد


وقتی همه چیز را میدانی

و

فکر میکنند نمیدانی

و

...غصه میخوری که میدانی

و

میخندند که نمیدانی

hamid_diablo
14-05-2011, 18:37
عشق یعنی :

چون خورشید تابیدن بر شب های دوست و چون برف ، ذوب شدن بر غم های دوست . . .

Pessimist
14-05-2011, 19:15
قاصدك! هان... ، چه خبر آوردي ؟
از كجا... وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي،
اما، اما...
گرد بام و در من...
بي ثمر ميگردي.

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري

برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار از ين در وطن خويش غريب

قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم ميگويد
كه دروغي تو، دروغ
كه فريبي تو، فريب

قاصدك... هان،
ولي... آخر...
اي واي...
راستي آيا رفتي با باد؟
با تو ام،
آي!
كجا رفتي؟
آي!

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نميبندم...
خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم ميگريند

F l o w e r
14-05-2011, 20:04
تشنـــــه اتـــــ ــــ که می شوم ..

سر می کشــــــم دلتنگی ات را ..

بغض بالا می آورمــــ ـــ ..

Unique 2626
14-05-2011, 20:29
در يک آشنايی دوستانه ما با هم دست داديم . . . !!

تو فقط دست دادی . . .

و من . . .

تمام هستی خود . . . از دست . . .

Hamid Hamid
14-05-2011, 20:56
من از صداي گريه ي تو ... به غربت بارون رسيدم... تو چشات باغ بارون زده ديدم

چشم تو همــــرنگ يه باغه تو غربت غروبه پاييز ... مثل من از يه درد كهنه لبريز

با تو بوي كاگل و خاك ... عطر كوچه باغ نمناك زنده ميشه

با تو بوي خاك و بارون ... عطر ترمه و گلابدون زنده ميشه

تو مثل شهر كوچيك من هنوز برام خاطره سازي / هنوزم قبله ي معصوم نمازي

تو مثل ياد بازي من تو كوچه هاي پير و خاكي / هنوز براي براي من عزيز و پاكي

.
.
.
من از صداي گريه ي تو به غربت بارون رسيدم ... تو چشمات باغ بارون زده :40:ديدم...

Help118
15-05-2011, 00:46
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
می چکد بر بام خانه
شعر استاد عاشقانه
وه چه شعری جاودانه
گر چه شیرین است و زیبا
یادم آرد خاطرات کودکی را
تلخ و مبهم روز باران
اینچنین است باز گویم
باز باران با سرودی غمگنانه
می چکد از بام خانه
وندرون خانه نمناک است و تاریک
خیس گشته جامه هایم
پاره گشته مشق هایم
اندرون خانه هرجا
چیده بینی ظرفها را
می نوازد قطره ها بر ظرفها آواز تلخی
همچو شخصی ناشیانه
چون نوازد موسیقی را
یادم افتاد روز فردا
در کلاس درس آقا
خواهد آقا مشق ها را
هان پسر کو مشق هایت
دفتر مشقت کجا هست
گو نوشتی جمله هایت
من بگویم لیک آقا...
لیک آقا...
من نوشتم مشق ها را
بارش باران دیروز
اندرون خانه ی ما
خیس کرده جامه ها را
پاره کرده مشق ها را
از کلامم خنده آمد بچه ها را
همچو تندر خنده ها پیچید در هم
خنده های همکلاسان
خشم آقا را برانگیخت
گفت بیرون
گفت گم شو
آری آری
بهر من در خردسالی
اینچنین بود خاطرات روز باران
باز باران با ترانه...

دریا_دل
15-05-2011, 11:26
انتظار آمدنت را

صدایت را

برق چشمانت را

هر آنچه از تو در من است باز می گردانم ...

اما محبوب من!

من را به من باز گردان ...

F l o w e r
15-05-2011, 14:27
من ـ بـــی تو

فـقط یک ضمیـــر ساده و تنهاستـــــ ـــ

كه دستـــــــ ـــ و دلش به هیـــچ كاری نمی رود ..

Help118
15-05-2011, 14:33
لحظه هام پر شده از دوست داشتن تو



واسه من قشنگه عشق و خواستن تو



میشه با تو هم نفس ستاره باشم



با تو همسفر تا مرز قصه ها شم



بی تو این گلایه ها چه بیشماره



شب و روز برای من فرقی نداره



زندگی رو با تو عشق تو میخوام



تو نباشی بی تو من همیشه تنهام



تمام قصه هامو از تو دارم



بهترین خاطره هامو از تو دارم



تو این شبای خالی از ستاره



آخرین ترانه هامو از تو دارم



سایه شد رو سر این همیشه عاشق



بی تو خالیه تمام این دقایق



من بجز خاطره هام چیزی ندارم



بی تو هر لحظه همیشه بیقرارم



بی تو این گلایه ها چه بیشماره



شب و روز برای من فرفی نداره



زندگی رو باتو عشق تو میخوام



تو نباشی بی تو من همیشه تنهام



تمام قصه هامو از تو دارم



بهترین خاطره هامو از تو دارم



تو این شبای خالی از ستاره

آخرین ترانه هامو از تو دارم

aref16
15-05-2011, 16:52
هـرچـنـد نـمـی دانــم
خواب هـایـت را بـا کــه شـریـک می شـــــوی
امـا هـنـــــوز
شـریـک تمـام بـی خـوابـی هـای مــــــن تـویـی

Hadi King
15-05-2011, 22:26
درخت‌ ام

از من کتابخانه نسازید

تابوتم کنید

برای معشوقه‌ام

...

vorojak_au
16-05-2011, 06:26
تورو دوست دارم من زیر بارون
تورو دوست دارم من توی آسمون
تورو دوست دارم من واسه پرسه تو خیابون
چرا رفتی پس چرا نموندی چرا قلبمو ساده سوزوندی
چرا واسه نموندن با من دلمو زیر پاهات شکوندی

4MaRyAm
16-05-2011, 11:30
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس
بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است

من به پرواز نمی اندیشم
به تـــــــــــــو می اندیشم
که زیباتر از اندیشه یک پرواز است...

Lady parisa
16-05-2011, 11:36
حکایت من و تو حکایت آسمان و زمین است

فقط چیزی شبیه رعدوبرق مارا به هم می رساند

hamid_diablo
16-05-2011, 11:42
زندگی بی عشق مرگ است

مرگ بر این زندگی

زنده باد عاشق پرستی

زنده باد این زندگی

Lady parisa
16-05-2011, 11:49
خداوند همه چيز راجفت آفريد:جز بینی ودهان وقلب،مى دونى چرا؟
چون بايدبراى خودت
يک هم نفس يک هم زبان ويک هم دل پيداکنى

Pessimist
16-05-2011, 12:49
رروزي كه فلك نشانه ي تيرم كرد
پيوسته به زلف يار زنجيرم كرد
پيوسته به زلف يار پيچيده شدم
غم هاي زمانه عاقبت پيرم كرد
همي دردم دوايي داره يا ني
همي رنجم شفايي داره يا ني
شما در كشتن عاشق رضاييد
همي عاشق خدايي داره يا ني؟؟؟

Snow_Girl
16-05-2011, 17:52
دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم
اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم
حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را خودت میدانی
تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ، خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی
در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم
وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام
وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم
تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام
که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ، عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را
دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی
عشق تو در دلم غوغا کرده تا بگویم تا ابد مال منی
ناز نگاه تو ، هنوز برق نگاه زیبایت نرفته از روبروی چشمهایم
هنوز گرمی دستهایت ،گرم نگه داشته دستهایم را
هنوز احساس میکنم در کنارمی با اینکه تو آنجا مثل من به انتظار آمدن دوباره منی!
نفسهایم آمده تا بگوید به عشق تو است که زنده ام
احساسم آمده تا بگوید به عشق تو است که این شعر عاشقانه را برایت نوشته ام…

tnt20
16-05-2011, 21:44
امشب قاصدکـــــ خیالـــــم را فوتــــــ کرده ام

دیدمــــش,

بــــ سوی آسمــــان رفتـــــ

ماه را پشتــــــ سر می گذارد و کهکشـــان ها را رد خواهـــــد کرد,

چشم انتظار باش!

نشــــانی تو را به او داده ام

به او خوب گوش کن

به تو خواهد گفت که چه اندازه دوستت دارم ..

fary jun
17-05-2011, 11:56
کوه نیستی اما صدایت که می زنم شعر و شور و عشق به من باز می گردد

Help118
17-05-2011, 12:28
از من ای هستی من دور مشو
می من مستــی من دور مشو
رشته ی عمر منی جـــان منی
عشق من دیـن من ایـمان منی
-----
مصرع آخر واقعا دیوانه کنندست البته برای عارفان...
آنجاست که می گوید:


عمریست که کفرم به ترقیست ز عشقشق

تا حال عجب نیست که ایمان شده باشد....

Lady parisa
17-05-2011, 12:41
همواره عشق بی خبر از راه می رسد

دائم بدون دعوت و ناگاه می رسد


این بار هم کلاغ به خانه ی خوبش نمی رسد

زیرا که عشق، همواره سرزده از راه می رسد

fary jun
17-05-2011, 12:54
حجم خالی تـــــــــرا ،حجم پُر هیچکــــس، پر نمی کند!! ....حالا هی بگو
" دوستـــــان به جای ما! " ...

Mehrnaz1368
17-05-2011, 14:49
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

hamid_diablo
17-05-2011, 17:06
روزی ما دوباره کبوترهایمان
را پیدا خواهیم کرد و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسانی برای هر انسانی
برادری است

ghazaleh366
17-05-2011, 17:54
بازي قشنگي بود اما

ما قشنگ بازي نكرديم

قبول كن كه هر دو باختيم
............
من

كه خودم را به تو فروختم

و تو

كه مرا به هيچ

Help118
17-05-2011, 18:26
رشته ی مهر تو شد زنجیرم

گر جدا از تو شوم می میرم

پس مــرا یـــکه و تنها مگذار

مست و افتاده و از پا مـگذار

Pessimist
17-05-2011, 19:52
عاشقی جرم قشنگی ست

اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
چند وقت است که هر شب به تو مي انديشم



به تو آري ، به تو يعني به همان منظر دور
به همان سبز صميمي ، به همبن باغ بلور


به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري
که سراغش ز غزلهاي خودم مي گيري


به همان زل زدن از فاصله دور به هم
يعني آن شيوه فهماندن منظور به هم


به تبسم ، به تکلم ، به دلارايي تو
به خموشي ، به تماشا ، به شکيبايي تو


به نفس هاي تو در سايه سنگين سکوت
به سخنهاي تو با لهجه شيرين سکوت


شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است


در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است


یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش


آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده


در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است


یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش


رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است


آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟


اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟


حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش


آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود


اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است


آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

guzga
17-05-2011, 23:48
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....

Help118
18-05-2011, 00:19
ای ناز تو بهترین سر آغاز

چشمی به نیاز ما بینداز

(استقبال از شعر ای نام تو بهترین سر آغاز...)

Help118
18-05-2011, 00:24
من بیمایه که باشم که خریدار تــــو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

maryam & m
18-05-2011, 08:21
گفت: فاصله تو با خوشبختی چقدره؟!

گفتم: به اندازه یک باور!

گفت: چه باوری؟

گفتم: باور خوشبختی!

(صدر)

maryam & m
18-05-2011, 09:38
لبخند بزن...
این دومین کار زیبایی است که میتوانی با لبانت انجام دهی

Pessimist
18-05-2011, 13:06
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

Help118
18-05-2011, 18:39
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم

با مـــــا مـنشیـن وگرنه بــــــدنام شوی

Pessimist
19-05-2011, 12:32
باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد
باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها
خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله
ديده ام مى بارد اما نم نم و بى حوصله

باز قلب پنجره بر روى من وا مى شود
باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

باز هم لاى كتابم مىنهم يك شاخه ياس
مى كنم بهر پيامى قاصدك را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير میشوم
باز هم با ياد تو سر شار رويا میشوم


تکراری تکراری تکراری:angry::angry::angry:

ببخشید:41:

Help118
19-05-2011, 13:28
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوســـــــــــت

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

ŞHÍЯÍŃ
19-05-2011, 15:41
باران که می بارد تو در راهی --------- از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز --------- با ابر و آب و آسمان جاری:40:

Help118
19-05-2011, 16:50
گر بگذردم ز پیش خیـــــــلی
هر یک به صفا به از سهیلی
جز تو نکنم به غیر میـــــــلی
مجنون نیم ار بهای لــــــیلی
ملک عرب و عجم ســــــتانم

Help118
19-05-2011, 17:02
شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
....
تطاولی که تو کردی به دوستی با من
من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم
...
اگرچه مهر بریدی و عهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم
...

گلچین کردم ابیاتی رو نوشتم که فقط جفای یار رو به شدت و حدت تمام نشون می ده

Help118
19-05-2011, 17:07
شاعر اگر سعدی شیرازی است

بافــــته های من و تو بازی است....

والسّلام

4MaRyAm
19-05-2011, 17:32
ای شادی های ِ ضعیف که در بازوان ِ فراق ،
تقلای اشک دارید
و
ای صاحبان ِانگیزه ی بودن
که در گستره ی حقیقت ِعشق ،
تنهایید .

میدانم،
نیز شما هم ؛
تلخی واژه هایم را ، شِکر پاره ی دفترم کرده ام
تا اینهمه حروف ِ افسرده
به جان دادن ِ واژه ها ننگرند !

و
نمیدانید
آه نمیدانید ،
چه انتظار ِ سردي ست
وقتی ، حرارت ِ عشقی را ،
به یخبندان ِ هجران بسپارند
و اتفاق ِ سردش را
به دفتری بنویسند
که ورق هایش از هُرم ِ عشق
سوخـــــــــــــته انـــــــــــــــــد !

Help118
19-05-2011, 18:42
هر شب منم و ستاره
چشمی که در انتظاره
چشمام خیره به جادست
از ره برسی دوباره
باز بیای تا که من پر بگیرم
زنده باشم زندگی از سر بگیرم

باز به جونم حس کنم عطر تنت رو
تن من باشی و من پیراهن تو

-----------

متاسفانه چون ابیات فوق موقوف المعانی بودند مجبور شدم این همه رو بنویسم فقط به خاطر بیت آخری (رنگ قرمز)
معتقدم که اینجا نباید ابیات رو کش داد چون شاید خیلی ها سرسری رد می شند و نمی خوننش ولی وقتی بخش نغزش نوشته میشه بهتر عمل می کنه

Pessimist
19-05-2011, 19:42
بی تو، مهتاب شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،
آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،
باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم : حذر از عشق !؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ...

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !!!!

hamid_diablo
19-05-2011, 21:02
من مسئله ی ساده ای هستم!
حل می شوم روزی
.
.
.
در آغوشت.

F l o w e r
19-05-2011, 21:57
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

Help118
19-05-2011, 22:21
واقعا خودم حظ کردم از این قطعه


طی شده شام انتظار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نغمه بخــوان در ایــــن بهار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


شـــکوه مــــکن از روزگـــار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





***



ای دل بــبین آمـــده مــــهــمـان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ســرود شــادانـــه بــخـــــــوان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


بــــــا نــغـمـه ی بـــــاران [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





***



از ره آمـــــــــــــد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


یــــار دیـــــــــــرین [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



تــــــنها منشین... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





(ان شاء الله قسمت همه عاشق و معشوقان حقیقی بشه)

Pessimist
20-05-2011, 12:24
کاش بودی و دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود
کاش بودی تا لبان سرد من
قصه گوی غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا نگاه خسته ام
بی خبر از موج و از دریا نبود
کاش بودی تا دو دست عاشقم
غافل از لمس گل مینا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
اینچنین پر سوز و پر معنا نبود

Ala 1389
20-05-2011, 12:34
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی

خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی!!

hamid_diablo
20-05-2011, 15:15
هست آن نيست که هر لحظه کنارت باشد

هست آن است که هر لحظه به يادت باشد

maryam & m
20-05-2011, 15:48
یعقوب نیستم ...

اما بوی پیراهن تو

قلبم را بینا می کند !

Help118
20-05-2011, 16:40
مجال من همین باشد که پنهان عشــــق او ورزم

کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

حضرت حافظ

Help118
20-05-2011, 17:29
به فکر فرو می روم؛ چرا چشمانم بسته است؟
چرا جهانم شکل خوابه؟ عذابه؟ اضطرابه؟
من دارم کجا می رم؟ به کدام سمت تنهایی؟
درحالی که مه مانع از دیدن دیواری از سنگ می شود؟
و تو که نیستی
و تو که همیشه در انتظار آمدنت بودم
و وقتی نبودی همه جا شب بود
و شب بود
و شب ...

Help118
20-05-2011, 17:35
قیافه های غم زده
آدمک های پر زده
چشماشون از عشق کور شده
نمیدونن چه ها شده

بازم شکسته قلباشون
از دست یك بی معرفت
کسی که ذره ای نداره
توو وجودش درک و فهم

نمی فهمه که من واسش می خونم
نمی فهمه که من به پاش می مونم
نمی فهمه که من عاشق شدم

نمی فهمه که قلبم واسه اونه
نمی تونه تنها بمونه
نمیشه از عشق بی تو بخونه

کاش میشد دوباره چشماشو ببینم
چشماشو ببینم
کاش میشد دوباره دستاشو بگیرم
کاش می فهمید که بدون اون میمیرم


نمی فهمه که من واسش می خونم
نمی فهمه که من به پاش می مونم
نمی فهمه که من عاشق شدم

نمی فهمه که قلبم واسه اونه
نمی تونه تنها بمونه
نمیشه از عشق بی تو بخونه

Pessimist
20-05-2011, 19:51
عشق، هر جا رو كند آنجا خوش است.
گر به دریا افكند دریا خوش است.

گر بسوزاند در آتش، دلكش است.
ای خوشا آن دل، كه در این آتش است.

تا ببینی عشق را آیینه*وار
آتشی از جان خاموشت برآر!

هر چه می*خواهی، به دنیا در نگر
دشمنی از خود نداری سخت*تر!

عشق پیروزت كند بر خویشتن
عشق آتش می*زند در ما و من.

عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو، خورشیدوار.

عشق هستی*زا و روح*افزا بود
هر چه فرمان می*دهد زیبا بود.

Help118
20-05-2011, 23:58
از فکر و خیال دلبرکم

خواب در چشم ترم می شکند...

Pessimist
21-05-2011, 12:22
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان

این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان

بی خیال همه با فلسفه شان خوش باشند
خودمان آیینه هستیم برای خودمان

ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان

احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان

درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان

دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

Help118
21-05-2011, 16:38
آنکه سوگند من و توبه ام بشکست
کجاست!؟.....
....
..
.

Pessimist
21-05-2011, 19:19
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشانکرده بیدِ وحشیِ باران

یا نه! دریاییست گویی، واژگونه بر فراز شهر
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش

ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب های وحشت را
تواند شُست آیا از دل یاران؟

چشمها و چشمه ها خشکند
روشنی ها محو در تاریکیِ دلتنگ
هم چنان که نام ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد

آهْ باران! ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟

Lady parisa
22-05-2011, 11:54
دارم حست می کنم لحظه لحظه با منی

تو تموم لحظه هام تو هوام پر میزنی

این چه احساسیه که واسه من مقدسی

تا دلم تورو میخواد تو به دادم می رسی

M3HRD@D
22-05-2011, 16:24
حاصل عشق مترسک به کلاغ ، مرگ یک مزرعه است....

Help118
22-05-2011, 17:16
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حـــــالم

حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم

Mehran-King
22-05-2011, 17:45
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظي
سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظي
دست هایت را موقع رفتنم خوب نگاه کن
ببین چقدر پاک و روشن هستند برای خداحافظي!
سایه های شور سایه افکندند و باعث جداییم میشنود...
تا یک ماه خدانگهدار...
General Mehran - P30 World
90/3/1

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9

Pessimist
22-05-2011, 18:18
سالها پیش از این در بهاری زیبا در غروبی غمگین در سکوتی سنگین ما به هم بر خوردیم

تو برای دل من آن غروب غمگین آن سکوت سنگین

من برای دل تو آن بهار زیبا

تو هزاران فتنه در نگاهت خفته من به دنبال نگاهت به بلا افتاده

روزها از پی هم , تو جدا از غم و فارغ از غم من و غم دست به هم از گذرگاه زمان می گذریم

تو سراپا شادی غرق در نغمه این آزادی فارغ از سلسله بند نگاهت بودی

دل بیچاره من , در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین

بی خبر گشت اسیر

من در اندیشه ان فصل بهار در زمستانی سرد , با دلی رفته ز دست زیر لب می گویم

کاش می شد به تو گفت : تو تنها نفس شعر من , تو تنها امید دل نا امید من

کاش می شد به تو گفت : تو بمان , دور مشو از بر من , تو بمان تا نمیرد دل من

حیف می دانم من تو همانگونه که بود آمدنت

در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین

دل مجنون مرا زیر پا می نهی و می گذری

hamijoon
22-05-2011, 19:31
♪♪♪♫ღ قــدرت عـشـق بـنـازــ ـم کــه بـه یـک تـیـر نـگـاهــ ــ



جـان شـیـریـــن بـفــــروشـنــد دو بـیـگـانـهـــ ــه بـهـم ღ ♫♪♪♪

F l o w e r
22-05-2011, 20:00
با من اے دوستــــــ ــــ ـ ،


اگر خوب اگر بد باشـے ،
تپش ِ حــس ِ من این استــ ـ

کــ ِ باید باشـــ ـــ ــے

hamid_diablo
22-05-2011, 20:57
چي بگم ؟
از كجا بگم ؟
دردمو با كيا بگم ؟
بهتره كه دم نزنم
حرفي از عشقم نزنم
از عشقي كه گم شد و رفت...
عاشق مردم شد ورفت.....

hamijoon
22-05-2011, 21:32
ღღ گـل در بـر و مـــے در کـف و معـشـوق بـهـ ـ کـام اسـت ღღ
ღღ سـلـطـانــ ِـ جهانـــ ــم به چنیــن روز غـلـام اســـت ღღ

javady
22-05-2011, 22:11
در املاء دوستی برای محبت تشدید بذار ، تا از دوستیمون نیم نمره هم کم نشه ...

ŞHÍЯÍŃ
22-05-2011, 22:27
تکراری ترین واژه ها را
عشق می نامم
عشـــ ـقــ ـي ژرف
عشـــ ـقــ ـي ترد و تازه
عشـــ ـقــ ـي خواب و خراب
عشـــ ـقــ ـي مست و بی تاب
عشـــ ـقــ ـي بی غم،بی نام
عشـــ ـقــ ـي خسته و نالان
عشـــ ـقــ ـي داغ دیده و دردکشان
عشـــ ـقــ ـي بی باور و یادواره ای
و عشـــ ـقــ ـی سست تراز خاک نمناک ...........

Unique 2626
22-05-2011, 22:43
وقتی تنهام گذاشتی ، گفتی ما به درد هم نمیخوریم . . .

اما نفهمیدی که من هیچ وقت تورو واسه دردام نخواستم . . .

شاهزاده خانوم
22-05-2011, 22:50
آنقدر مرا سرد کرد
از خودش
از عشق
...
حالا
.....................بجای دلبسته...‌ یخ بسته ام!....
آهای!
روی احساسم پا نگذارید
لیز می‌‌خورید......

Pessimist
23-05-2011, 13:03
منتظر موندم به راهت تا همیشه
چشم به راهت مونده بودم پشت شیشه
انتظارت تلخه مثل مردن دل
مثل عشقی خام و باطل مثل عشقی خام
وای... اگه فردا بیاد باز تو نیایی
وای... می خوام داد بزنم از این جدایی
وای... دیگه مردم...دیگه مردم...چقدر تو بی وفایی
مگه من با تو بد کردم خدایی...مگه من با تو بد کردم خدایی
هر چی میخوای بگی بگو اما نگو دوست ندارم
هر کار میخوای بکن ولی بگو نمیری از کنارم
هر چی میخوای بگی بگو اما نگو دوست ندارم
هر کار میخوای بکن ولی بگو نمیری از کنارم
تو رو خدا مثل غریبه ها دلم رو هی نرنجون
تو رو خدا دشمنامو (!!!) به روی من اینقدر نخندون
تو رو خدا مثل غریبه ها دلم رو هی نرنجون
تو رو خدا دشمنامو (!!!) به روی من اینقدر نخندون
به خدا من می میرم از این جدایی
به خدا من میمیرم اگه نیایی
به خدا من می میرم از این جدایی
به خدا من میمیرم اگه نیایی
اگه فردا بیاد و باز تو نیایی
اگه فردا بیاد و باز تو نیایی

F l o w e r
23-05-2011, 15:21
چند وقتـے است عقب مـے افتد

مثل ِ ساعت ـ کنار ِ اتاق

یک اتفاق،

رد شدن تو از کوچه دلتنگـے بنفشه ـها..

مـــَـــن ـهمـ دلمـ تنگـــــ ـــ ِ توست

آخر این کوچه ـها

دیر زمانیست

رنگ ـ باران ندیده ..

F l o w e r
23-05-2011, 15:51
ماتـــــ ــ می مانم

در متن چشمت

وقتی

با هیچ نظریــه ای

تفسیر پذیر نیستــــــ ــ ..

Pessimist
23-05-2011, 18:08
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من

چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟

یا نگاه تو که پر عصمت و ناز

بر من افتد، چه عذابی و ستمی ست؟

دردم این نیست ولی....

دردم اینست که من بی تو دگر

از همه دورم و بی خویشتنم

تا جنون فاصله ای نیست، ازینجا که منم

مگرم سوی تو راهی باشد

چون فروغ نگهت

ورنه دیگر به چه کار آیم من

بی تو؟

hamid_diablo
23-05-2011, 19:59
سرگردان

میان پاییز...

- همراه برگ ها کاش

مرا هم جایی می برد

باد

siya22
23-05-2011, 23:18
بیستون هیچ،دماوند اگر سد بشود
چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست
هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

بی گلایل به در خانه تان آمده ام
نکند در نظر اهل محل بد بشود؟

تف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد
ناگهان آمد تا اسم تو ابجد بشود

ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد
- او فقط آمده بود از دل ما رد بشود-

تیشه برداشته ام ریشه خود را بزنم
شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود

باز هم تیغ و رگ و... مرگ برم داشته است
خون من ضامن دیدار تو شاید بشود...

از : حامد بهاروند

Help118
24-05-2011, 05:00
گمان بردی که من مست می ام!؟

دوســـــت داند که من محو وی ام

Help118
24-05-2011, 12:41
گر عشـــــــــــــق نباشد به چه کار آید دل؟!.....

Pessimist
24-05-2011, 12:55
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها ... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی ، ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

nab nab
24-05-2011, 14:32
دوباره باز فكرم به سوی تو پریده است

دوباره باز عشقت به كنج دل خزیده است

به سویت، روی خود كردم كه یارب

چرا عشقم به این زودی زیاد او رمیده است

F l o w e r
24-05-2011, 15:16
تسبیح نیستـــــــم
امـــــــا ..
نفسم را بـــِ شماره انداخته استــــــ ـــ ـ
شوق دیدار تـــــو ..

F l o w e r
24-05-2011, 15:41
خاطِراتتـــــ ـــ ـ را خالکوبی می کنَم بر ذهنــَـم ..

تا از رویای با تو بودَن اَبدیتی بســـازَم جاودانهــــ ـــ ـ ..

fary jun
24-05-2011, 15:52
تو این "من ها " را از خودت "منها" کن....
من میمیرم برای باقی مانده ات..........

Mehran-King
24-05-2011, 16:01
یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...



گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......



اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه

همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه


تجربه و خاطره و گذر عمر




وقتی به گذر عمرم نگاه میکنم می بینم که ..... کاش هنوز 15 سالم بود تا اشتباهاتم رو تکرار نمی کردم ولی اینم می دونم 5-6 ساله دیگه هم به میگم کاش 25 سالم بود تا اشتبا......
سالهاس که سنگینی گذر ثانیه ها روی دوشم حس میکنم




وقتی به خودم فکر میکنم می بینم این ترانه ابی چقدر باهام صادقه



مثله پروانه ای در مشت
چه آسون میشه ما رو کشت





اما خیلی وقته تصمیم گرفتم که به راحتی کشته نشم .

به خاطره همین دیگه بوم خاطراتم رو روبروی نقاش نمی ذارم
تا به آرامی آغاز به مردنم کنم .:40:

Mehran-King
24-05-2011, 16:08
دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی

---------- Post added at 05:08 PM ---------- Previous post was at 05:06 PM ----------

باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است

باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است

در سکوت چشم دوختن به جاده های دور

باز انتظار عادت کسی که عاشق است

دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟

دستهای با محبّت کسی که عاشق است

باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست

از زبان تو حکایت کسی که عاشق است

من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش

مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است

بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست

خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است

شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند

عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است

منتظر نایستید٬نوبت شما که نیست

نوبت من است٬نوبت کسی که عاشق است

"زیبا طاهریان"

F l o w e r
24-05-2011, 16:09
جذابـــــ ـــ ـ ترین کتاب دنیـــا ..






خود آمــوز جامع چشمـــان توستــــ ـــ ـ ..

Mehran-King
24-05-2011, 16:12
اخر زنگ دنیا کی میخورد

خدا می داند،ولی........................
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه
می شود تقلب کرد ونه می شود سرکسی
را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش
از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.

آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال
سختی بود ،سوالی که بیش از یک بار
نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد،
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها
بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد وزنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات
یادمان رفته باشد.

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم
وبدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.

Help118
24-05-2011, 18:01
خیلی حرفاست که بگم ولی همزبونی نیست
تشنه ی محبتم دست مهربونی نیست
غیر غم توی دلم چیزی پیدا نمیشه
بی تو این دنیا برام دیگه دنیا نمیشه
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

چشمای تو خورشید دنیای تاریکمه
اگه از درد دلم هر چی بگم بازم کمه
کاش که می شد از تو سینه دلمو دربیارم
جای این دل تو سینه یه سنگ خارا بزارم
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

جنگل سبز چشات همه دنیای منه
نمیخوام گریه کنم گرچه وقت رفتنه
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

Pessimist
24-05-2011, 19:36
این بار

مینویسمت…

” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ

گیر خواهم انداخت

شاید اینگونه بشود تو را

” تجربه ” کرد…!!!

برای تویی که قلبت پـاک است…

برای تو می نویسم……..

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است….

برای تویی که قلبت پـاک است…

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….

دوستت دارم تا ……..!

نه…!

دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد

بی حد و مرز دوستت دارم

Mehran-King
24-05-2011, 20:26
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده

hamid_diablo
24-05-2011, 20:42
تو،

برایِ من

من،

برایِ تو

ومعادلهتکمیل است ...

Atefeh.N
24-05-2011, 20:45
هوا روشن ، فضا شاد است
من اما خاطرم غمگین و جان تاریک
امشب دلم آرزوی تو دارد
نجوا کنان و بی آرام
خویش با خدایش مینالد و گفتگوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پرده های خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
خواهند و نامش ندانند .
امشب دلم آرزوی تو دارد ...

Pessimist
25-05-2011, 12:54
بوسه ی عشق به لبهای ترت خواهم زد
تیر ی از جنس وفا بر جگرت خواهم زد
ترک این مست مکن تا نشوم پست زمان
گر نخواهی تو مرا باز درت خواهم زد

Mehran-King
25-05-2011, 14:49
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

ŞHÍЯÍŃ
25-05-2011, 15:11
دیدم که تو دریا شدی و من رود شدم
در وسعت چشمان تو محدود شدم
آن روز که در آتش عشق افتادم
سرسبزتر از آتش نمرود شدم...:40:

Mehran-King
25-05-2011, 15:14
یک اتاق ،اندکی نور،سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم،هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ...کبودی،درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی،دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم

Atefeh.N
25-05-2011, 22:03
برگرد ، ای پرنده رنجیده بازگرد
بازا که خلوت دل من آشیان توست
در راه ، در گذر ،
در خانه ، در اطاق
هر سو نشان توست
با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
پنداشتی که نور تو خاموش می شود ؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟
وآن عشق پایدار فراموش می شود ؟
نه ، ای امید من
دیوانه ی توام
افسونگر منی
هر جا به هر زمان
در خاطر منی . . .
" مهدی اخوان ثالث "

ŞHÍЯÍŃ
25-05-2011, 23:45
می چرخی در رگهایم
تندتر نفس میکشم
تازه تر از تازه..
رهایی زیباست در هوای تو...:40:

F l o w e r
26-05-2011, 09:29
سُـرنگــــ ـــ ـ را پـُر میكنـم از تـو ..!

تـزریقـَت میكنـَ م !..

جـاری میشــَــوی در رگهـایـــَ ــ ـ م !

F l o w e r
26-05-2011, 09:55
درمغازه قلبـــ ــ ـم ..

یاد تــو تنهـــا چیزیه کــِ روش نوشتـــم

” سوال نکنیـــد” فروشی نیستـــ ــ ..

mf.designing
26-05-2011, 10:05
معنای زنده بودن من
با تو بودن است.
نزدیک،دور،
سیر،گرسنه
رها ،اسیر
دلتنگ،شاد
آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد

Elahe Goddess
26-05-2011, 13:35
نی من منم نی تو توئی....
نی تو منی هم من منم.....
هم تو توئی هم تو منی.....
من با تو چنانم ای نگار ختنی.....
که اندر غلطم که من توام یا تو منی......

Elahe Goddess
26-05-2011, 13:51
وزن کلمات
وشانه های من هنوز


شب را به دوش میکشند

چقدر سنگین بود!

تحمل وزن کلمات

وقتی که گفتی:

بـــــــ.....ر.....و

می روم

وجایی دور از این جا

بارم را

زمین می گذارم

تا روز
هدیه به تو شود...

Mehran-King
26-05-2011, 14:31
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

shalineh
26-05-2011, 17:14
من از چشمان سبزش در شگفتم که حتی در زمستان هم بهاریست
عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر
هر چه از این درد پا پس می کشم بی فایده است

Mehran-King
26-05-2011, 17:18
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد

برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد

صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون

پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون

آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین

بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین

پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد

میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد

ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه

بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه

M3HRD@D
26-05-2011, 17:25
عاشق تر از همه ما موش کوریست که زیبایی جفتش را چشم بسته باور می کند .....

Mehran-King
26-05-2011, 18:28
دنیاعوض شده است
قانون عشق ورزی دلها عوض شده است
یوسف عوض شده زلیخا عوض شده است
سر همچنان به سجده فروبرده ام ولی
درعشق سالهاست که فتوا عوض شده است
از من کشیده دست طبیبم گمان کنم
فهمیده دردراکه مداوا عوض شده است
خوکن به قایقت که به ساحل نمیرسی
خوکن که جای ساحل ودریاعوض شده است
آن بی وفاکبوترجلدی که پرکشید
اکنون به خانه آمده اماعوض شده است
حق داشتی مرانشناسی به هرطریق
من همچنان همانم ولی دنیا عوض شده است

Maryam j0on
26-05-2011, 20:48
از ماجــــرای عشقـــــــت

رو سفیــــــــد بیرون آمدنــــــــد

موهایـــــــــــم

Mehran-King
26-05-2011, 20:51
سرنوشتم را
به ستاره های چشمان تو
چسباندم
یادت هست ؟
آن عصر پاییزی را
که روی آینه
عکسی از لبخند من و تو به یادگار ماند...
به دیوانگی هایم نخند
اگر از دوست داشتن
برایت نگویم
قلبم جریحه دار میشود....

Mehran-King
27-05-2011, 07:18
ای دوست! من خزان را به خاطر رنگش
و بهار را به خاطر شکوفه هایش
و خدایی که دل را برای تپش
وتپش را در پاسخ
پاسخ را در چشمان قشنگ تو
برای عصیان زندگی آفرید ،
دوست دارم

F l o w e r
27-05-2011, 09:54
دلتنگـے من تمامــ نمـے‌شود

همین کــ ِ فکر کنمــ

من و تو

دو نفریمــ ..

دلتنگ‌تر مـے‌شومــ براے تو


عباس معروفـے

Mehran-King
27-05-2011, 10:15
پس از توفان

پس از تندر

پس از باران،

گل آرامش آوازی به رنگ چشمان روشنت دارد

نسیمی کز فراز باغ می آید،

چه خوش بوی تنت دارد

من اینک در خیال خویش،

خواب خوب می بینم

...

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم!

hamid_diablo
27-05-2011, 11:08
میان خورشیدهای همیشه

زیبایی تو

لنگری ست-

خورشیدی که

از سپیده دم همه ستارگان

بی نیازم می کند.

siya22
27-05-2011, 14:18
این بار تو بگو که
دوستت دارم
نترس..........
من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید

Elahe Goddess
27-05-2011, 14:26
در فراسوي زمان به دنبال تو گشتم
اما تو را نيافتم
تو رفته بودي
بي انكه بگويي
تو تنها رفتي
و من تنها ماندم
در تنهايي ام
سكوت را ميهمان كرده
اما
تو را نيافتم
در جنگل عشق
درختان سر به فلك كشيده را ديده
اما تو را نيافتم
در كنار امواج دريا نشستم
اب زلال و پاك بود
اما تو نبودي
در جاده ي بي كسي
به دور دستها خيره شده
تا شايد گم شده ام را بيابم
اما باز هم تو را نيافتم
به اسمان نگريستم
ستاره تو را نيافتم
تو رفته بودي
و مرا تنها
در بيهوته اي رها كرده بودي
من تنها شده بودم
بي هيچ واژه اي
بي هيچ رازي

Mehran-King
27-05-2011, 14:34
پر می کشــــد دل در هوایش

وقتیکه دلتنگــــــــــم بــرایش

درخاطراتم چون نسیمی است

رقص دل انگیـــــــز صدایش

بر جـــاده های باد باقی است

چـــون قاصدکهــــــا ردّ پایش

می بینمش آه این خود اوست

siya22
27-05-2011, 14:53
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی ...
اشک ....
فاصله ....
بی وفایی....
تعریفش فقط دو حرف است "تـــو"

siya22
27-05-2011, 15:02
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮﻡ... ﺍﻓﺴﻮﺱ... يادم رفته بود كه از نبودنت به خواب پناه برده بودم

Elahe Goddess
27-05-2011, 15:05
چه نا برابر است ، جنگ ِ من و تو
قبول ندارم
به جنگ آمده ای و تیغ عشق آوردی
حساب نکردی که من
به جز تو
هیچ ندارم ؟

Mehran-King
27-05-2011, 15:08
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در اين وصف زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه بهر شيوه تو را مي جويم
تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم
در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
اين كه پيوست به هر رود كه دريا باشد
از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
من نه آنم كه به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستي كه سزاوار تو باز اينها نيست

siya22
27-05-2011, 15:25
من خود،به تو پرِ پرواز دادم،
اما...
به همه گفتم درب قفسش باز بود و...
پرید...

siya22
27-05-2011, 15:46
بیا جاهامون رو عوض کنیم
دلم لک زده برای اینکه کسی عاشقم باشه !

Mehran-King
27-05-2011, 15:53
شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
دوست دارم.....

Atefeh.N
27-05-2011, 15:58
" تو عطر تازه یاسی ، رها به خانه ی من
تو دست نرم بهاری در آشیانه ی من
کهن شد آن همه فسانه ، قصه قصه ی توست
بیا بیا که حدیث تو شد فسانه ی من "

siya22
27-05-2011, 16:00
سیــاهی زیـر چشم هایـم را دوست دارم ..
جـای پای رفتن" تـــو"ست!

Mehran-King
27-05-2011, 16:05
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

siya22
27-05-2011, 16:10
آیینه ی اتاقت را با آیینه ی اتاقم عوض می کنی؟!...این که فقط من را نشان می دهد!!

Atefeh.N
27-05-2011, 16:12
چشمان من به دیده او خیره مانده بود
جوشید یاد عشق کهن در نگاه ما
آه از آن صفای خدایی زبان دل
اشکی از آن نگاه نخستین گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهی کشید از حسرت که این منم
باز ، آن لهیب شوق و همان شور التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود ؟
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
من دیگر آن نبودم و او دیگر آن نبود !
فریدون مشیری

Mehran-King
27-05-2011, 16:14
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی یارم نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوت تلخ می گریم

خداحافظ...

siya22
27-05-2011, 16:16
وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن...

s@lome
28-05-2011, 07:34
من، پيش از تو"دل" نداشتم!
حال كه آن را به من هديه داده اي...
مي تواني هر چقدر كه مي خواهي بشكني و دوباره از نو بسازي!!

شوخی بود ها نشکنی!

Lady parisa
28-05-2011, 09:38
چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم

چو بامداد خوش دوستت دارم

به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار

چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم

Lady parisa
28-05-2011, 09:56
ترا در طبیعت بکر چون یاس

و در افکارم از احساس

در انزوای تنهایی بی حد

ترا در شبانه ی لبخند

تا صبح دور

و به اندازه ی یک جرعه خدا

دوستت می دارم

Mehran-King
28-05-2011, 12:12
هرگز از دوری این راه مگو!

و از این فاصله ها که میان من و توست

...و هرگاه که دلت تنگ من است،

بهترین شعر مرا قاب کن

و پشت نگاهت بگذار!

تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!

و بداند که دل من با توست

و همین نزدیکی ست

Pessimist
28-05-2011, 12:35
تو که در دیده ی صیاد به دام افتادی

چه بخواهی …

چه نخواهی …

تو بدان !!

بال و پری نیست که پرواز کنی !!!

غم من خواهش پرواز تو بود …

کتاب عاشقی را آرام باز می کنم
و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،
داستان خسرو و شیرین ..
افسانه ی لیلی و مجنون
روایت ویس و رامین ،
قصه ی فرهاد و منیژه ،
وامق و عذرا ، …
..
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر …

تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص…
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران..
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید …

Mehran-King
28-05-2011, 12:41
من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا

Pessimist
28-05-2011, 12:43
آسمان های عرش خدا

در قطره ی اشک من غوطه می خورند…

چه آسمان هایی!

به پهنای عدم

به جلال خدا

به گرمای عشق

به روشنایی امید

به بلندی شرف

به زلالی خلوص

به شکستگی صمیمیت

آشنایی اش

به پاکی شکوه زیبا و مهربان

** دوست داشتن **!…

Mehran-King
28-05-2011, 13:26
سحرگاهیست و من با قلبی اکنده از درد
و غروری که برای عشق تو شکسته
این چنین خودم را تفسیر می کنم
من از چشمان شبنم زده مهتاب امده ام
از کنار جوانه های عشق
وطنین قلب شکسته ام و چشمان باران خورده ام، آمده ام
تا دوباره در اغوشت بگیرم
و برایت از تنهایی شبهای غربت بگویم
از احساس باران هنگام لمس زمین
از ارامش موجهای دریا
واین را می گویم
من بی تو مثل شاخه ای خشک می مانم
به تک درختی بی بار در کویر تشنه بی تو به ترانه ای می مانم
که بر لب هیچ کس نمی نشیند
پس مرا پذیرا باش ای هستی من

Puneh.A
28-05-2011, 16:49
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را زمنع عقل مترسان و می ببار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

Mehran-King
28-05-2011, 16:55
گنجشکی زخمی بودم ..........
خسته از لحظه های تب آلود بی کسی ..........
دستخوش دغدغه های جور واجور ...............
نگاهم به پنجره ی رو به خدا دوخته شده ...........
توچرا صبورانه بر بالهای من .....................
............مرهم گذاشتی؟؟؟

F l o w e r
28-05-2011, 18:56
"منی" کــِ
کنــارش "تــــو" نباشـَـد،
بزرگــــــ ــــ ــتریـن پارادوکـــس دنیاستـــــ ــــ ــ ..

hamid_diablo
28-05-2011, 19:07
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم

Pessimist
28-05-2011, 19:16
ای تو همه هستی من

نفس چرا نمی رسد

چرا هوای عشق باز

به قلب ما نمی رسد

چرا صدا نمی رسد

چرا دعا نمی رسد

چرا زمان جنگ ما

صلح خدا نمی رسد

چرا خدا نمی رسد

مگر خدا نباشد و

من و تو باشیم و بس

من وتو هستیم و هست

بدون ما خدای ما

ز ما جدا خدای ما

Mehran-King
28-05-2011, 19:16
مریدی به ره مانده با سوز و آه
به پیری دل آگاه شد دادخواه

که این عشق و افسانه عشق چیست
کدام است ره ؟ رهرو عشق کیست ؟

سخن بی شمار است و پر رمز و راز
ولی نیست روشنگر و چاره ساز

نکرده کسی فاش اسرار عشق
هوس را چه نقشی است در کار عشق

حدیث دل و عشق را فاش کن
هوس را بپرداز و کنکاش کن

Puneh.A
28-05-2011, 19:30
اینجا چه خبره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی میاد میگه روزی یه پست بدید
ولی بقیه ده تا ده تا پست ارسال می کنن
اگه اینجوریه ما هم بیایم خوب

ŞHÍЯÍŃ
28-05-2011, 19:38
آسمانم امشبم بدون ستاره
آسمان امشبم بدون ماه
من یک" ماه " می خواهم

ویک "ستاره" درخشان برای شبهای تاریکم
مهربانم، "مهربان"ی می خواهم

از جنس مهربانی لطیف خودت..........

nab nab
28-05-2011, 19:43
یك سبد پر ز ستاره با ماست
روی یك سفره احساس
كه بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشكی است
كه از گوشه چشمت پیداست
روح تو یك گل سرخ تنهاست
حس من
چون یك موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
كه در برگ درختان پیداست.

Puneh.A
28-05-2011, 19:47
جامه ای بافته بودم از عشق
خواستم تا به تواش هدیه کنم
لیک دیدم که در ان گوشه باغ
لاله ای پنهانی با نسیمی می گفت
جامه عشق برازنده هر قامت نیست

Mehran-King
28-05-2011, 19:55
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک مي‌گستَرَد
آن که نهال ِ نازک ِ دستان‌اش
از عشق
خداست
و پيش ِ عصيان‌اش
بالای جهنم
پست است.
آن‌کو به يکي «آری» مي‌ميرد
نه به زخم ِ صد خنجر،
و مرگ‌اش در نمي‌رسد
مگر آن که از تب ِ وهن
دق کند.
قلعه‌يي عظيم
که طلسم ِ دروازه‌اش
کلام ِ کوچک ِ دوستي‌ست.

nab nab
28-05-2011, 19:59
دوست دارم
سر به روی شانه های مهربانت می گذارم
عقده دل می گشایم گریه بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
…خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن
من تو را والا تر از من برتر از من دوست دارم
عشق صدها چهره دارد عشق تو آینه دار عشق
عشق را در چهره آینه دیدن دوست دارم
در خموشی چشم ما را غصه ها و گفتگو ها ست
من تو را در جذب محراب دیدم دوست دارم
در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم
بغض سر گردان ابرم قله آرامشم من

Mehran-King
28-05-2011, 20:06
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد

گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش

آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:

در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش

nab nab
28-05-2011, 20:07
خدای عشق
تکرار خاطرات تو شعر مجسم است/ من هر چه می نویسم و می خوانمت کم است/ تو کیستی پیامبری یا خدای عشق/ هر آیه از کلام تو چون وحی ملزم است/ تردید در برابر چشمان تو خطاست / حکم نگاههای قشنگت مسلم است/ من می رسم به تو شاید، هنوز، نه/ آینده ام به لطف تو اینگونه مبهم است

Mehran-King
28-05-2011, 20:13
اگه دستام خالي باشه
وقتي باشم عاشق تو
غير دل چيزي ندارم
كه بدونم لايق تو

دلمو از مال دنيا
به تو هديه داده بودم
با تموم بي پناهي
به تو تكيه داده بودم

هر بلايي سرم اومد
همه زجري كه كشيدم
همه رو به جون خريدم
ولي از تو نبريدم

هر جا بودم با تو بودم
هر جا رفتم تو رو ديدم
تو سبك شدن،تو رويا
همه جا به تو رسيدم

اگه احساسمو كشتي
اگه از ياد منو بردي
اگه رفتي بي تفاوت
به غريبه دل سپردي

بدون اينو كه دل من
شده جادوي طلسمت
يكي هست اين ور دنيا
كه تو يادش مونده اسمت

nab nab
28-05-2011, 20:19
این اشک‌های شور
از کجا می‌آید مادر؟
-آب دریاها را
من گریه می‌کنم آقا.
– دل من و این تلخی بی‌نهایت،
…سرچشمه‌اش کجاست؟
– آب دریاها
سخت تلخ است آقا؟
دریا خندید در دوردست،
دنداهایش کف و
لبهایش آسمان

Mehran-King
28-05-2011, 20:23
چشم های من و تو آینه ی درد همند
شانه های من و تو شانه که نه!کوه غمند

چشم های تو عظیمند و پر از درد عمیق
از همین روی برای دل من محترمند

هر چه چشمان تو آواز صلابت بشوند
باز می خوانمشان باز عزیز دلمند

خنده ها را همه ققنوس شررساز بکن
تا به خاکستر من روح دوباره بدمند

تو هم از درد بگویی به کجا تکیه کنم؟
با ستون های خرابی که از اندوه خمند

چشم در چشم هم از راه بگوییم و امید
چشم های من و تو آینه تالار همند

nab nab
28-05-2011, 20:28
وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………
نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..
وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………
وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………
مگر میشود غریب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..
دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………
بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….
می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………
صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….

Mehran-King
28-05-2011, 20:30
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم

nab nab
28-05-2011, 20:32
شب بود باران نمی بارید……….شکوفه لبخند نمی زد…………
اولین شب بود و پی اش هزار شب و پیشش هیچ شب…………..از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی………
فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود………نه یک پرده…….تنها نیم پرده………..دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت……………

nab nab
28-05-2011, 20:58
من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت



گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

Mehran-King
28-05-2011, 21:10
مثل یک معجزه یک خواب

مثل آبی بودن و آرامی آب

مثل لذت مثل عزت مثل آواز

مثل خورشید مثل امید مثل پرواز

مثل یک معجزه،یک خواب آمدی

آمدی در لحظه های سرد و بیتاب آمدی

F l o w e r
28-05-2011, 21:34
زلزله نگاهتـــــ ـــ ـ

چنــد ریشتــــر بود؟!

کـِ این چنین تکانــَــ م داد

تا یادم باشَد هنــوز هم دوستتـــــ ــ ـ دارم ..

Pessimist
28-05-2011, 21:45
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، خیس اشک هایم نشود

ŞHÍЯÍŃ
28-05-2011, 23:33
نگاهي كردومن را دربه در كرد

يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد

شكستي خورد آمد تا بماند

ولي من رفته بودم او ضرر كرد...

Lady parisa
29-05-2011, 12:48
من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم

فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم

تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام

ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

Mehran-King
29-05-2011, 12:54
تو همان عابری هستی

که خزان دلم را

با گام هايت

بهار عشق کردی

تو تکرار بارانی

و نگاهت تابلوی قشنگ شبی زيباست

که مرا می خواند

fary jun
29-05-2011, 13:00
تــو میگذری ..

زمان ..

میــگـــــذرد !..
......
چه كنم با دلــــی ..

كه از تو ..

توان گذشتنش ..

نیست !!ادامه ...

fary jun
29-05-2011, 13:46
دست هایم را دایره وار دور دلت حلقه می کنم عزیزکم! مبادا فکر کنی "داستان ِ اسارت" است. این حکایت را به "مراقبت" تعبیرش کن ......

Puneh.A
29-05-2011, 14:18
دل من دیر زمانیست که می پندارد
"دوستی" نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه
جان این ساقه نازک را
- دانسته -
بیازارد

Mehran-King
29-05-2011, 14:22
میان دیوارهای روشن سکوت
خانه ای شیشه ای ساخته ام .

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .
خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، کینه ها، سکوت ها.
خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی
و احساسی به رنگ آسمان .

خانه ای که درهایش از جنس نور است و
پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

خانه ای پر از هوای " تو"
و نفسی از تبار " عشق " .

در هنگامه آمدنت
سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی
زندگی را فریاد می زنند .

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

Pessimist
29-05-2011, 14:56
نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت

هزار و یک رنگی بدون دروغ و نیرنگی بدون
واسه دل عاشق من بد نامی و ننگی بدون

راهمو کج کردی عزیز عشقمو رد کردی عزیز
خودت ندونستی چی کردی با ما بد کردی عزیز

یادت میاد گفتم بهت اگه نمیشی مرهمم
تو رو خدا زخمم نشو که تیکه پاره است بدنم

تو عین ناباوریها تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمیخوام مثل تو شم از جلوی چشام برو………………….

Lady parisa
29-05-2011, 14:59
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

سهراب سپهری

ŞHÍЯÍŃ
29-05-2011, 19:39
کــــــاش

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد


کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد


یا نمی داد به تو این همه زیبایی را


یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد........

Pessimist
29-05-2011, 19:48
بغلم كن عشق خوبم بذار حس كنم تن تو
از حرارتت بميرم بگيرم عطر تن تو

واسه من آغوش گرمت تنها جاى امن دنياست
ساز آشناى قلبت خوشترين آهنگ دنياست

منوكه بغل بگيرى گم ميشم تو شهر رويا
بند مياد نفس تو سينم مثل مجنون پيش ليلا
مثل مجنون پيش ليلا

به تو شفافُ برهنه دل سپردم بى مهابا
بغلم كن تا نميرم بى تو ، تو دستاى سرما

مثل دامن فرشته شب ما قديس ُ پاكه
حتى ماه به حرمت ماعاشقونه تر مى تابه

بغلم كن عشق خوبم بذار آرامش بگيرم
سر بذارم روى شونه ات با نفسهات خو بگيرم

جز سر انگشتاى گرمت تن من عشقى نديده
دست بكش رو گونه ى من ، منو خواب كن تا سپيده

Mehrnaz1368
29-05-2011, 21:52
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

amir_r1386
30-05-2011, 07:41
تو همان عابری هستی
که خزان دلم را
با گام هايت
بهار عشق کردی
تو تکرار بارانی
و نگاهت تابلوی قشنگ شبی زيباست
که مرا می خواند

amir_r1386
30-05-2011, 07:47
پاییز رنگی نداشت ، اگر درختی نبود

بهار هم ….

من هم، اگر تو ….

amir_r1386
30-05-2011, 07:53
به خدای لبخند ..

به خدای شادی ..

به خدای همه آنچه که از خوبی هاست ..

به خدای همه آنچه که از زیبایی هاست ..

دل من غمگین نیست ..

دل من گمشده , شاید ؛ اما ..

دل من غمگین نیست ..

و شبی از شبها ..

در میان طپش عطر و نیاز خواهش ..

با حضور و نفس عطر دل انگیز خدا ..

آن دل گمشده را خواهم یافت .. .

maryam & m
30-05-2011, 08:06
قوانین فیزیک را به چالش کشیده ای
جایت خالیست
ولی غمت
در دلم
وزن سنگینی دارد

ŞHÍЯÍŃ
30-05-2011, 10:29
با تو شوری در جـــ ـ ـان*********بی توجـــ ـ ـانی ویـــران
از این زخــ ـ ـم پنهان مـــیــمــ ـ ـیـرم
نـــامــتـــ در من باران************یادتـــــ در دل طـــوفــ ـ ـان
با تو امـــشــ ـ ـبـــ پایان میـــگیــ ـ ـرم

Mehran-King
30-05-2011, 10:53
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید

و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام

Pessimist
30-05-2011, 11:38
شروع مي كنم به از تو نوشتن كاغذ مست مي گردد قلم به رقص در مي
آيد نمي دانم چرا هر وقت مي خواهم چيزي از تو بر روي كاغذ بياورم واز تو
بنويسم وجودم،قلمم،كاغذم همه و همه به وجد مي آييم.
عزيزم!تمام شب در خيالت گريستم هنوز پاييز چشمانت را روي شاخه هاي
سرد انتظار جستجو مي كنم نمي داني چقدر محتاج توام.
هنوز كاغذهايم به شوق نگاهت رنگ كاهي را پس مي زند وتمام شب وتمام
ثانيه ها، يكي يكي مي گذرند.وبه دريا ها اشك هايم روان مي شوند.
انگار تاب ديدن پاييز چشمانت را ندارد كاش برگردي زود،كوچه بي تو دل تنگي
دارد كاش برگردي زود ومي ديدي كه دلم بي تو چه حالي دارد.
ببيني كه هنوز حلقه زرد خورشيد داغ تنهايي من را دارد.
كاش زودبرميگشتي تا قاب عكس روي ديوار تهي ازچهره تو نباشد .
وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه تو پر شود كاش زود بر ميگشتي.
تو اگر برگردي من تمام شاخه هاي گل ياس را با تمام احساس تقديمت مي كنم.

fasen
30-05-2011, 16:14
چـه قدر تلخ شده ای

این روزهـا ...

قندهایت را

در دل ِ چه کسی آب می کنی ؟!

---------- Post added at 05:13 PM ---------- Previous post was at 05:11 PM ----------

بدم می آید

از نالـه های شاعـرانه !

یا زودتر بیـا ...

یا بـرو بمـیر !!

---------- Post added at 05:14 PM ---------- Previous post was at 05:13 PM ----------

صدا ...

دوربین ...

حرکـت ...

باز هم برایم نقش بازی کن !

نقش یک عاشـق ِ دلـداده !!

Pessimist
30-05-2011, 16:46
زخمـــــــــــــــــــــی تر از همیشه ............
از درد....................... دل سپردن .................
سر خورده بودم از عشق ....................
...................................در انتظار مردن ..............
با قامتـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــی شکسته..............
از کوله بار غربـــــــــــــــــــــت ................
.........................................در جستجوی مرهم ............................
راهی شدم زیارت ....................
رفتـــــــــــــــــــم برای گریه ..............
رفتم برای.................. فریاد ...............................
مرهم مراد من بود ...................
کعـــــــــــــــــــــــ ــــبه تو رو به من داد .......................

....................................ای از خدا رسیده .............
ای که تمام عشقی ...........................
در جسم خالی من ................
.................................روح کلام عشقی ............................
ای که همه شفایی....................
در عین........................ بی ریایی........
پیش تو........... مثل کاهم .....................
.................................................. ......تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را ................
با حوصله............... زدی بند ..........
این ........................................چینی شکسته
.................................................. .......از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه................ گریه ................
ای هم صدای......................... فریاد .................
ای اسم تازه ی من..........................
................................کعبه تو رو به من داد .................

من......................... زورقی شکسته م
اما............................................ ..... هنوز طلایی
توفان........... حریف من نیست ........
وقتی تو...................................... ناخدایی
.................................................. ........والاتر از شفایی............................
از هر چه بد................. رهایی......................
ای شکل تازه ی....................... عشق
تو ................................................. �� �دیه ی خدایی
با تو......................... نفس کشیدن
یعنی...................................... غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه .....................
...................................بی بال و پر پریدن..........................

Mehran-King
30-05-2011, 21:32
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد

Puneh.A
30-05-2011, 22:01
خانه‌ام آتش گرفته‌ است، آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را ، تارشان با پود
من به هر سو می‌دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده‌های‌ام تلخ
و خروش گریه‌ام ناشاد
از درون خسته‌ی سوزان
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
هم‌چنان می‌سوزد این آتش
نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی‌ساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدان‌ها
روزهای سخت بیماری
از فراز بام‌هاشان ، شاد
دشمنان‌ام موذیانه خنده‌های فتح‌شان بر لب
بر منِ آتش به جان ناظر
در پناه این مُشَبّک شب
من به هر سو می‌دوم گریان ازین بیداد
می‌کنم فریاد‌، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش
آن‌چه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آن‌چه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می‌کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود
خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می‌کُنند از خواب؟
مهربان همسایگان‌ام از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

Mehran-King
31-05-2011, 08:31
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

Puneh.A
31-05-2011, 11:10
اگر دروغ رنگ داشت ؛


هر روز شاید ؛


ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست


و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود


اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛


عاشقان سکوت شب را ویران میکردند


اگر براستی خواستن توانستن بود ؛


محال نبود وصال !


و عاشقان که همیشه خواهانند؛


همیشه میتوانستند تنها نباشند


..........


اگر گناه وزن داشت ؛


هیچ کس را توان ان نبود که قدمی بردارد ؛


تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...


و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم


اگر غرور نبود ؛


چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛


و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان


جستجو نمیکردیم


اگر دیوار نبود ؛ نزدیک تر بودیم ؛


با اولین خمیازه به خواب میرفتیم


و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم


اگر خواب حقیقت داشت ؛


همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید


بدون رنج بودند


اگر همه ثروت داشتند ؛


دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند


و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛


تا دیگران از سر جوانمردی ؛


بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند


اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....


اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود ؛


همه کافر بودند ؛


و زندگی بی ارزشترین کالا یود


ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید


اگر عشق نبود ؛


به کدامین بهانه میگریستیم و میخندیدیم؟


کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟


و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟


اری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ....


اگر عشق نبود


اگر کینه نبود؛


قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق


میگذاشتند




اگر خداوند ؛


یک روز آرزوی انسان را براورده میکرد


من بی گمان


دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز


هرگز ندیدن مرا


انگاه نمیدانم


براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت



دکتر شریعتی

Mehran-King
31-05-2011, 12:19
عشق و گرفته تفرقه
سفر میری بی بدرقه
تكليف روياهام چي شد
دست تو بود بي دغدغه
عاشقي اما نداره
جنون كه حاشا نداره
از همشون عاشق ترم
اين ديگه دعوا نداره
ساده نميشه تو رو داشت
بايد پيشت ستاره كاشت
ماه و بايد از آسمون
رو طاق چشم تو گذاشت
من از تو دل نميكنم
عاشق ترينشون منم
ساز مخالفو بزن
من ولي دم نمي زنم

fary jun
31-05-2011, 12:20
یادت هست..
حوالی همین خاطره ی ابری بود
که قول داده بودی می آیی
زیر پایِ انتظارهای همیشگیم دلتنگیت سبز شده... دلهره دارم..
......نمیدانم وقتی بیایی
...این بار کنارم می مانی..
یا فقط می آیی که خاکِ دلتنگی ها را حاصلخیزتر کنی

Pessimist
31-05-2011, 12:27
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم



تو روزگار بي کسي يه عمر که دربدرم



حتي صداي نفسم ميگه که توي قفسم



من واسه آتيش زدن يه کوله بار شب بسم



دلم گرفته آسمون يکم منو حوصله کن



نگو که از اين روزگار يه خورده کمتر گله کن



منو به بازي ميگيره عقربه هاي ساعتم



برگه تقويم ميکنه لحظه به لحظه لعنتم



آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن



نچرخ تا آروم بگيره يه آدم شکسته تن

Mehran-King
31-05-2011, 13:05
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
کسری من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگارنیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

Lady parisa
31-05-2011, 13:38
تمام ِ گناه شرعی من این است:
دنباله ی نگاهم را
کمی قوس دهم
تا تو . . .
برای طعم صورتی رُژ ام
شرع را زیر پا بگذاری


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Unique 2626
31-05-2011, 13:50
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی

آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ دلان دیر رسیدی

چون دوستی سنگ دلان زود برفتی
.
.
.

iranzerozone
31-05-2011, 15:10
عشق بازی به همین آسانی است .
که گلی با چشمی، بلبلی با گوشی، رنگ زیبای خزان با روحی ٬
نیش زنبور عسل با نوشی، کار هماره باران با دشت ٬
برف با قله کوه، رود با ریشه بید، باد با شاخه برگ، ابر عابر با ماه، چشمه ای با آهو ٬
برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف !
دو کبوتر با هم!
وشب و روز و طبیعت با ما.
عشقبازی به همین آسانی است . . . .

Puneh.A
31-05-2011, 17:47
ببار بارون که اینجا شکل زندونه
ببار بارون دل بی طاقتم خونه
ببار بارون یکی عشقش رو گم کرده
ببار بارون قراره گریه برگرده
ببار بارون که اینجا گیج و داغونم
نمی دونم چرا بد شد چرا از خوبیا رد شد........
ببار بارون
ببار بارون

Pessimist
31-05-2011, 19:54
کسی هوای رسیدن نداشت در دل خود

امید لاله دمیدن نداشت در دل خود

دلم شکست و نگفتم به یار سرخوش خویش

به او که شوق شنیدن نداشت در دل خود

گذشت عمر و دلم کنج این قفس پوسید

ز بس امید رهیدن نداشت در دل خود

قفس شکست ولی مرغ دل همانجا ماند

توان باز پریدن نداشت در دل خود

مسیر عاشقی آنقدر سبز بود و لطیف

که دل خیال رسیدن نداشت در دل خود

Mehrnaz1368
31-05-2011, 23:52
یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است

Pessimist
01-06-2011, 05:08
شب بود و گریه می‌کرد یک ابر نوبهاری

می‌ریخت اشک چشمش هر گوشه و کناری



دریا ز غم خروشید، از چشمه اشک جوشید

سر داد مرغ عاشق فریاد بیقراری



پوشیده بود تیره، ابری که گریه می‌کرد

تا صبح ابر بیدل در گریه بود و زاری



هر دو شکسته بودند اندوهگین و غمناک

دل در میان سینه، کنج قفس قناری



هی گریه کرد تا سوخت، شمعی که دل به غم دوخت

اشکی ز دیده غلتید، بر گونه گشت جاری



گفتند رفته‌ای تو تا آسمان هفتم

بادا نصیبت آنجا خوبی و رستگاری

amour1
01-06-2011, 07:31
بیا

برو

بمان

بگریز

ولی….

گاهی

با من باش…

maryam & m
01-06-2011, 07:50
برای رسیدن به سرزمین عشق ،

پلی لازم بود و عبوری ؛

پل شدن سهم من بود

و عبور سهم او ...!!

hamid_diablo
01-06-2011, 11:21
بعضی در جستجوی عشـق
بعضی در حال گریز از عشـق
و بعضی را عشـق در میان است ...

من اما ...
من ...
فقط تـو را می خواهم


دغدغه ی عشـق هم باشد ، مال همان بعضی ها

Mehran-King
01-06-2011, 11:24
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند

Lady parisa
01-06-2011, 12:14
در سیــــنــه ی من خیمه ی آشوب نزن

بر کوزه ی من تهمت مشروب نزن

بی شیله ترم از آنچه در خاطر توست

در هر گذری زاغ مرا چوب نزن


عباس زرگوش

sarina1994
01-06-2011, 12:20
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه درحسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلندو نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود... دور اما چه قشنگ
تا روم تا در دروازه نور
تا شوم چیده به شفافی صبح ...

Unique 2626
01-06-2011, 12:37
" آری " ، آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست . . .

Pessimist
01-06-2011, 12:57
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد -------------------------------- چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت --------------------------------- آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار --------------------------------- طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر --------------------------------- ده که با خرمن مجنون دلفکار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده ء غیب ------------------------------------ نیست معلوم که در پرده ء اسرار چه کرد

آنکه پر نقش زد این دایره ء مینائی --------------------------------------- کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد



فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه مبینید که با یار چه کرد

Puneh.A
01-06-2011, 18:14
عاقبت خواهم مرد....
نفسم مي گويد وقت رفتن دير است.....
زودتر بايد رفت.....رازها را چه كنم؟
اين همه بوي اقاقي كه مشامم دارد
چشم هايم پرسه زنان كوچه ها را ديدند
خلوت و ساكت و سرد
يك به يك طي شده اند......
اي واي كوچه آخر من بن بست است
شوق دل دادن يك ياس به يك كاج بلند
شوق پرواز كبوتر بر سر ابر سفيد
پاكي دست پر از مهر و صفاي مادر
لذت بوسه يار زير نور مهتاب....
اين همه دوستي را چه كنم؟.....
عاقبت خواهم رفت عاقبت خواهم مرد...
همرهم چيست در اين راه سفر؟؟؟
يك بغل تنهايي چند خطي حرف ناگفته دل حسرت شنيدن كلام نو
عاقبت خواهم مرد....
مي دانم روز هجرت روز كوچ باورم نزديك است....
دير و زودش كه مهم نيست بايد بروم...
راحت جان كه گران نيست بايد طلبم....
بعد از من...
دانه ها را تو بريز پشت شيشه چشمها منتظرند
تو بپاش گرمي عاطفه ات را دستها منتظرند
من كه بايد بروم
اما تو بدان قدر خودت قدر پروانه زيبايت را
قدر يك ياس كبود و زخمي
قدر يك قلب و دل بشكسته
قدر يك جاده پيوسته
خوب مي دانم مردنم نزديك است حس پرواز تنم....
حس پرپر شدن ترانه هاي آرزوم...
تو بگو من چه كنم؟؟؟
با اميدي كه به من بسته شده
با قراري كه به دل بغض شده
با نگاهي كه به من مست شده
تو بگو من چه كنم....من كه بايد بروم
من كه سردم شده است با تماس دست سردت اي مرگ....
من كه بي جان شده ام بس گوش سپردم به صداي پر ز اوهام تو ...مرگ!
اما دوستت دارم
پر پروازم ده تو بيا همسفرم باش بيا يارم باش
آسمان منتظر است روح من عاشق آبي آرام بلند است
تو بيا تا برسم من به اين آبي خوشرنگ خيال
تا نيايي اي مرگ تو بگو من چه كنم....
وقت تنگ است دگر كوله بارم اصرار سفر دارند
من كه خود مي دانم مردنم نزديك است....

hamid_diablo
01-06-2011, 18:37
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طول سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستان من دستان تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورا
عشق یعنی می برم تا اوج تورا
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباض و انبساط
عشق یعنی درد من درد کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشق من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

Pessimist
01-06-2011, 18:47
پشت پرده گیسو
خانه می سازم
ته قلب نخلهای تشنه نگاه تو
اندوه را می خندم درد را می رقصم
رها می کنم گردباد گیسویم را
بر جاده های زنگاری اسمان
سینه ابرها خالی از صدای صبح
و جزرومدهای نگاه تو
میان دو پلک خورشید
خاموشی دریا را می شکند
باد نفس می کشد و عطر تو
می بو سد گردباد گیسو یم
دیوانه وار از کلبه خویش می گریزم
به اعماق دره ها سرازیر می شوم
رود خانه ای از درون جسمم عبور می کند
و لبهای تشنه احساسم سیراب می شود
ومن فریاد می زنم
ای خوب من
بر گرد باد گیسویم
گیسو پریشان کن

Elahe Goddess
01-06-2011, 19:14
جای تو خالی

زود زودی ! دیر دیرم
من یه آواز اسیرم
تو مثه ماه هلالی ! نازنین ! جای تو خالی !
زیر ضربه های رگبار
تشنه ام ! تشنه ی دیدار
من رو به خاطره نسپار
نگو رویای محالی ! نازنین ! جای تو خالی !
خسیم از حضور بارون
من رو از سرما نترسون
توی چله ی زمستون
لحظه ی تحویل سالی ! نازنین ! جای تو خالی !
بی تو گریون با تو شادم
ای علاقه ی دمادم
سیب جادویی آدم
مجرمی اما زلالی ! نازنین ! جای تو خالی !
وقتی بودی زنده بودم
دل از اینجا کنده بودم
مثل یه پرنده بودم
حالا تو شکسته بالی ‚ نازنین ! جای تو خالی !
مثه رقص برگ زردی
به شهاب شب نوردی
خواب دیدم که برمی گردی
توی کنج خوش خیالی ‚ نازنین ! جای تو خالی !

*atishparew*
01-06-2011, 21:03
سرنوشتم را
به ستاره های چشمان تو
چسباندم
یادت هست ؟
آن عصر پاییزی را
که روی آینه
عکسی از لبخند من و تو به یادگار ماند...
به دیوانگی هایم نخند
اگر از دوست داشتن
برایت نگویم
قلبم جریحه دار میشود....

amd>intel
01-06-2011, 21:44
به فرض این که

این شعر آخرم باشد

تو با یک فنجان قهوه ی صبح گاهی

می توانی برای ابد

بیدارم نگه داری

چیز خیلی عجیبی نیست

اگر عشق را از اول صبح

با تو

مزه مزه می کنم

به فرض این که

فنجان قهوه ی اول

یا شعر آخر من باشد

Help118
02-06-2011, 00:43
وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو
دلمو از مال دنیا
به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهی
به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسمو کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبه سر سپردی
بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

F l o w e r
02-06-2011, 08:46
قلبـَــم را موميايـي خواهـَــم كرد ؛

تا از عِشـق ابديتـي بـِسازَم

کــِ در تاريـخ ، ماندگـار شـَوي..

Help118
02-06-2011, 12:48
خیلی ممنون اینقدر آسون منو داغون کردی
واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی
تو که هیچ حسی واسه این قصه نداشتی واسه چی؟!
منو به محبت دو روزه مهمون کردی
همه عالم می دونستن که بری می میرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچوقت ازت نمیگذرم


من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا
با همین سر به هواییت منو ویروون کردی
من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم
مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی
همه عالم می دونستن که بری می میرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچوقت ازت نمیگذرم

خیلی ممنون
خیلی ممنون
خیلی ممنون...

Pessimist
02-06-2011, 13:27
در من جاری ست
ترانه عشق
و اغاز می شود با اهنگ باران
و چه زیباست دستهای تو
وقتی که تقدیر مرا ورق می زنی
لبریزم از تو خیسم از باران
با تو تکرار می شوم
و چون پرستوی بی قرار اشیانه می کنم بر شانه های تو
در عبای تنهای خود می پیچم
و پروانه های نیمه جانم را در اغوش می کشم
و چه زیباست دستهای تو
وقتی که پلی می سازی تا خود ماه
برای به اغوش کشیدن پروانه های نیمه جان
لبر یزم از تو خیسم از باران
با تو تکرار می شوم
در عشق با اهنگ باران

Elahe Goddess
02-06-2011, 13:47
این بار تو بگو که "دوستت دارم" نترس.......... من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید

R A H A
02-06-2011, 13:52
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزاییکه حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری

---------- Post added at 02:52 PM ---------- Previous post was at 02:48 PM ----------

می توان آیینه بود و صدق را

تفهیم کرد

می توان خود را به یک لبخند هم

تسلیم کرد

می توان بر روی دشت بی کران قلب تو

نقشه ی جغرافیای عشق را

ترسیم کرد

می توان با یک سبد گلهای لبخند سفید

ائتلاف زرد غم یا درد را

تحریم کرد

کی توان در زیر سقفی از تفاهم دوستی

سهم اندوه دلت را با دلم

تقسیم کرد

می توان از اشک من طعم محبت را

چشید

عشق را در ذهن سخت سنگ هم

تفهیم کرد

می توان در امتداد جاده ی سبز وفا

در مسیر دل تمام خویش را

تقدیم کرد

Elahe Goddess
02-06-2011, 14:10
این روزها قلب هر کسی را ﻧﺸﺎﻧﻪ بگیرید تیرتان ﺑﻪ ﺳﻨﮓ میﺧﻮﺭﺩ...!!!

من خود،به تو پرِ پرواز دادم، اما... به همه گفتم درب قفسش باز بود و... پرید
واحد اندازه گیریِ فاصله " مــتــر " نیست ؛ " اشـــــــــــتـــیــــاق " است ..
مشتاقش که باشی ، حتی یک قـدم هم فاصله ای دور است

در نبود ِ توآن قدر شکستن را عمیق تجربه کردم که این روزها که هستی تمام بنای دلم را از عشق هزار بارفرو می پاشانم ودوباره از نو می سازم ... به عشق نفس هایت

مصنــوعی لبخنــد زدنت را می گــذارم به حساب هر چیزی .. الا اینکــه دلت را زده باشــم

کهن ترین احساس من به تو هر چند چروکیده و سالخورده شده اما خیال مرگ ندارد ...

در یک آشنایی دوستانه ما با هم دست دادیم ... تو فقط دست دادی و من ، همه چیزم را از دست دادم

اشک های نیامدنت روی گونه هایم ماسیده.نبوس! نمک گیر میشوی...

shalineh
02-06-2011, 14:36
تویی نازنینم
صمیمی ترینم
الهی بمیرم
غمتو نبینم

سرآغاز نام تو پایان نداره
تویی اولینم تویی آخرینم
تو میراث عشقی
پیام آوری تو
تو معصوم مایی چه نام آوری تو
تو رود زلالی
پر از شور و حالی

تویی نازنینم
صمیمی ترینم
الهی بمیرم
غمتو نبینم

تو آیینه داری در آن چشم روشن
چه در سینه داری بگو با دل من
تو آیینه داره مسیحا ، تو پاکی
پری زاده ای تو، نه از جنس خاکی

تویی نازنینم
صمیمی ترینم
الهی بمیرم
غمتو نبینم

تقدیم به همسرم