PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 [28] 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Puneh.A
20-04-2011, 21:14
منو از عشق جدایم نکنی
در دل وادی بی عشقی ها
چشم و دل بسته رهایم نکنی
من در این دشت پر از خوف وخطر
جز به الطاف توام نیست نظر
من در این کوچه بی عابر تنگ
که در آن نیست به جز شیشه و سنگ
به کجا روی کنم؟؟
جز گل روی تو را چه گلی بوی کنم؟؟

Elahe Goddess
20-04-2011, 22:32
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعر های ناب!
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
((بهترین بهترین من)) خطاب می کنم
بهترین بهترین من!

ŞHÍЯÍŃ
20-04-2011, 22:45
پیوسته دلم پر به هوای تو زند
جان در تن من ، نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگی بوی وفای تو زند:40:

iCe m@n
21-04-2011, 08:50
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،
سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت،
دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،
چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،
من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،
تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

water_lily_2012
21-04-2011, 08:56
خوشا شب نشستن به پهلوی تو

تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو

خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن

وســـجده به محـــراب ابـــروی تو

خوشا در نگاه تو چون می خـــراب

خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو

دو چـــشم پـــر از کهربای خموش

که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو

خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر

که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو


...


بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود

ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو

raha bash
21-04-2011, 08:57
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن

دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت

جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را

از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم

بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد

گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا

بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آب …
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم

مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

iCe m@n
21-04-2011, 09:00
شبیه چشمهای تو پر از گناه می شوم** میان ظلمت شب قبیله ماه می شوم

به آتش سکوت خود تو را مذاب می کنم** و شعله شعله ی تن تو را پناه می شوم

خدا,زمین,گناه,عشق,من وتو,ببین چطور**به خاطر غرور تو زیاده خواه می شوم

هوا نمی رسد به خلوت زمین بدون تو**نفس,نفس تو را کشیده ام که آه می شوم

هزارو یک شب گناه من تویی و باز من**که شهرزاد قصه های شام گاه می شوم

در این قماربازی سیاه و روشن جهان**فقط به خاطر رخ تو باز شاه می شوم

همیشه اقتدا به حضرت جنون نموده ام**خیال کرده ای که با تو سر به راه می شوم!

amour1
21-04-2011, 09:28
شدم موضوع نقاشی
که شاید یاد من باشی
شوی شاگرد نقاشی
و....
به روی بوم عمر من
زدی نقشی
ز بی نقشی
گهی بر غم کشیدی
من شدم خوشحال
که شاید تو درختی
تا فرود آیم به دستانت
ولی دیدم که خورشیدی
ز گرمایت شدم بی حال و بعد از مدتی اندک
شدم بی تاب
مرا دریاب
ورق را پاره کردم دور ریختم
...........
بروی صفحه ای دیگر
شدی کوهی
شدم کاهی
که من اندر تو ناپیدا و شاید هیچ
شدم غمگین
کمی پر رنگترم کردی
شدم چوبی
تو هم کوهی
چنانچه پیش از آن بودی
شدم خوشحال
مرا برد ناگهان سیلی
شدم مجنون بی لیلی
و شاید هم شدم فرهاد
زدم فریاد
زدم فریاد و همراهش زدم تیشه
به روی بوم نقاشی
ورق را پاره کردم دور ریختم
..............
به روی صفحه ای دیگر
شدم قلبی
تو هم تیری
میان سینه ام رفتی
مرا کردی دو تکه
ز عشقت خرد کردی
ورق را پاره کردم دور ریختم
............
.به روی صفحه آخر
شدم شبنم
که من آهسته و نم نم
چکیدم من ز برگ تو
که لایقتر ز این جمله
برایت نیست تصویری

iCe m@n
21-04-2011, 09:28
تو از هر ترانه ترانه تری / وزیبا ترین شعر هر دفتری

میان غزلهای با رانی ام / تویی واژه ی خورده باران تری

قسم بر دو چشم پریشانی ات / به یمن قدمهای بارانی ات

شکفته گل آرزو ای عزیز / به خط چین زیبای پیشانی ات

صفای دلت مثل آیینه هاست / دلت چون حریم خدا با صفاست

به هنگام گریه دو چشمان تو / قشنگ است و زیبا به رنگ خداست

همان خسته بالی شکسته پری / گمانم پریزاده ای یا پری

صمیمی چو باران قدیمی چو درد / معطر چو عود و گل و عنبری

تو تاب وتب زندگی در منی / که سرشار اندیشه ی بودنی

تو در من نه زیبا ولی با منی / تو جاری تو رگهای خشک منی

من از جنس خاکم کویرم پری / تو از نسل ابری و باران تری

تو پیچیده ای دور غم های من / تو آن ساقه ی سبز نیلو فری

تو از هر ترانه ترانه تری / تو از هر ترانه ترانه تری . . .

raha bash
21-04-2011, 09:32
دیگران
به قلب بی‌ریای من
دشوار
تکیه می‌کنند
و من
هرگاه که به آنان لبخند می‌زنم
از کنارم می‌گذرند
چراکه مرا می‌بینند
که چشم می‌دوزم
به هرکجا که تو باشی.

amour1
21-04-2011, 09:33
حرفهای نگفته‌ام را


می گویم


روزی


شبی


زمانی


شاید


........



می شنوم


موسیقی ات را .


سکوت می کنم .


زمزمه میکنم


دلنوشته‌هایم را .


لبخند می زنم .


دلم گرم می شود


گر می گیرد


............


یادت هست گفتم می ترسم؟


هنوز هم می ترسم


می ترسم برنجی بترسی بگریزی نمانی


.....................


چگونه بگویم


که دستم گرم شود


که صورتم خنک شود


که دلم آرام گیرد


و تو از دستم نروی


...........................


بسیارند


حرفهای نگفته‌ام


میگویمت روزی


شبی


زمانی


جایی


شاید

raha bash
21-04-2011, 09:39
گریه کن
در من گریه کن
بی مانند ترین!
اینجا دیگر آزادی
آزادی که اشک بریزی
آزادی که فریاد بزنی
آزادی که عاشق باشی
بر عشقی این چنین دردناک
تو در من زندگی می کنی
در آرامش و صلح
می دانم که دیگر نمی توانی
از حرکت بازایستی
درست مثل دریا!
بی مانندترین!
هر روز که می گذرد
یادت در وجودم بیشتر ریشه می دواند
و پیوند اراده ات با اراده ام
چون زنجیری
ناگسستنی تر می شود
گریه کن
در من گریه کن
بی مانندترینم!
اینجا دیگر آزادی

amour1
21-04-2011, 09:40
در سكوت می توان نگاه را معنا كرد
و آن را با عشق به دل پیوند زد
می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد
و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت
می خواهم سكوت كنم و تنها به حرف نگاهت گوش كنم.

raha bash
21-04-2011, 09:56
هيچ گاه
عشاق
به هم نمي رسند
جز با حرف " و "
بر جلد کهنه ي کتاب ها
که آن دو را
به هم مي رساند.....
لیلی و مجنون

iCe m@n
21-04-2011, 10:00
چندیست که عشق تحقیر شده است

و هی با کلمات نامربوط تعبیر شده است

گناه ، هوس ، بازیچه
چون قفل به گردنش زنجیر شده است . . .

amour1
21-04-2011, 10:02
کاش می شد امروز بگذرد
برود بشود جزئی از گذشته
بشود خاطره
...
انوقت شاید این قدر احساسم آزارم ندهد
شاید دلم تنگ شود برای امروز..
....
آنقدرها هم عجیب نیست...
نشده گاه دلت برای خاطره ای خاکستری تنگ شود...!

raha bash
21-04-2011, 10:03
آواز مي خواني

در يادهايم

از آبي دريا و آسمان ،
از عطر سيب و بوسه

ديگر
بي صداي تو

بلبل

نمي خواند!

دستم را بگير
دستم را

تا...................

amour1
21-04-2011, 10:06
به دیدارت نمی آیم

که هر دیدار

بهانه ای می شود برای دلتنگی

وقتی من آن قدر عاشقم

که در تلاقی با چشم های تو

تمام سلول هایم به حرف می آیند

وتو آن قدر خسته ای از شنیدن

که من از چشم های پر ستاره ات احساس شرم می کنم

مگر حرارت کوره انتظار

چند هزار درجه است ؟

که من وقتی به دست های تو می رسم

بریان بریانم

وتو همیشه فکر می کنی

شاعری با دل تب زده

هذیان می گوید...

amour1
21-04-2011, 10:08
گم شدن را دوست دارم
کاش

زودتر پیدایت کرده بودم

raha bash
21-04-2011, 10:13
رهایت می کنم .
زنجیر نیست
همصدای فریاد ،
بگریز از بند واژه ها !
بگذرنسیم وار
از دلواپسی های درنگ و تمنا
از شب نومیدی
-که نشسته در نگاهم-
تادوستت دارم ها
که می چکد از لبانت ...
رها شو
بگو
از آذرخش
اینجا
پنجره و باران و دلتنگی ست
ای شعر!
دست
مرا

بگیر...

iCe m@n
21-04-2011, 10:16
چرا تو رهایم میکنی
محبت و صفا،صمیمیت،عهد و وفا
سعادت و یکدلی و روی به بالا بردن
همه شب پر زدن از کوی فراق
و در آغوش کشیدن وصال
و انتظار
و لذت و شادی و زیبایی هم
با تو ای خوبترین خوبیها
با تو معنی دارد...

amour1
21-04-2011, 10:20
تو بُرده بودی
قلبی را که من باخته بودم...
مغلوبِ کوچکی نبوده‌ام من،
تو هم فاتح بزرگی

raha bash
21-04-2011, 10:34
بـی آرایـش هـم خـریـدار داشتی،
حـالا بـا این خـط چـشم و سایـه
چـه کـرده ای را
نـمی دانی!


بـا عـرضه ی هر سهم از لبـخـندت،
ارزش ِ کـل سهام بـورس داف را تــکان داده ای
قـصد فـروش هـم نـداری
نـیازی بـه فــروش نیـست،
تـا وقــتی مــرا داری ....

amour1
21-04-2011, 10:37
من با چشمانی نمور
زندگی را
به سلیقه چشمانت چیده ام
تو اما هنوز
بوی دلتنگی میدهی...

amour1
21-04-2011, 10:40
مي گويي براي قلبت دامي پهن كرده ام






تا دوباره عاشقت كنم






"عزيزكم كسي اين گونه تا به حال






....




كلاغ هم نگرفته!!

raha bash
21-04-2011, 10:50
ابــرها را کـنار زده ام
منــتظرت
بـر پـشت بـام دلـم دراز کـشیـده ام
تـا لبـخـندت را
در آغـوش گـیـرم.
بیـا کـه آسمـان ِ سیـاهـم ستـاره زیـاد دیـده
مـاه کـم دارد
تـا بـدرخشد چـشمـانـم.

raha bash
21-04-2011, 10:59
بـرف پـاک کـن ِ مـاشیـنـت
صنـدوق صـدقـات ِ شمـاره است؛
اگـر تـماس بـگیـری
هـفـتاد نـوع بَـلایـت را بـه جـان می خـرنـد !
آب هـویـج مـی طلـبد دیـدنــت
امـــا
شـاخ نـشو کـه خـودمـان ایـن افـاده هـا را بـلدیـم ...

iCe m@n
21-04-2011, 11:06
اي دو چشمانت چمنزاران من
باغ چشمت خورده بر چشمان من
بيش از اينت گر که در خود داشتم
هر کسي را تو نمي انگاشتم
اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر توام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شاديم بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني که شويد جسم خاک
هستيم ز آلودگيها کرده پاک
اي طپشهاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من

amour1
21-04-2011, 11:10
به دلدادگی که میرسم
دلم را می گیرم و کنارخیالت می نشینم!
شاید تنهایی اش را باور کنی ...
شاید تا آخر این شعر با من باشی...
شاید کنار این باور پوچ تورا بیابم...

Elahe Goddess
21-04-2011, 12:38
کاش مي دانستي من سکوتم حرف است .
حرف هايم حرف است .
خنده هايم حرف است

کاش مي دانستي مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم

کاش مي دانستي

کاش مي فهميدي

کاش و صد کاش نمي ترسيدي . که مبادا دل من پيش دلت گير کند....

يا نگاهم پلي از عشق به دستان تو زنجير کند

من کمي زودتر از خيلي دير . مثل نور ، از شب چشم تو سفر خواهم کرد

تو نترس ... سايه ها بوي مرا سوي مشام تو نخواهند آورد

کاش مي دانستي . چه غريبانه به دنبال دلم خواهي گشت

در زماني که براي غربتت سينه دلسوزي نيست

تازه خواهي فهميد

مثل من عاشق مغرور شب افروزي نيست....

ŞHÍЯÍŃ
21-04-2011, 12:41
یا تو زیـباتر شــدی ! ....

یا چشـام بارونــیه ! ..

این قــفس بازه ولــی....

قـلبــ ِ من زندونــیه..:40:

Maryam j0on
21-04-2011, 12:45
از مهتابی خانه من

تا آفتابی خانه تو

یک دست فاصله است .

دستت را

دراز کن

تا

مهتابی

آفتابی شود ......




" شهریار قنبری "

ELHAM3000
21-04-2011, 14:34
غزل رویایی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

امشب از قصه دل با تو، سخن ها دارم

حرف ها با تو ازین عاشق تنها دارم

قصه ها دارم از آن فرصت بی سامانی

از همان وقت که گفتی به دلم می مانی

مانده در خاطرت ان شعر در آن روز نخست ؟

(نشود فاش کسی آنچه میان من و توست ؟))

یاد داری که شدم خاطره در هر محفل ؟

(نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل؟)

کاش میشد تو هم از خاطره حرفی بزنی

وقت تنگ است << به قد مژه بر هم زدنی>>

امشب ای رمز نگاهت ،غزل رویایی

ای تمنای دل شب زده سودایی

باز می خوانم از آن غم که به جان من و توست

<< پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست >>

Ala 1389
21-04-2011, 15:55
ای غذای جان مستم نام تو
چشم و عقلم روشن از ایام تو

شش جهت از روی من شد همچو زر
تا بدیدم سیم هفت اندام تو

گفته بودی زتوم بگرفت دل
من نخواهم در جهان جز کام تو

منتظر بنشسته ام تا در رسد
از پی جان خواستن پیغام تو

ŞHÍЯÍŃ
21-04-2011, 16:50
خُمس عشقم یک بغل شوریدگی است
واژه اش امـّا به نـــام زنـــدگی است
از زمـین هــم تا خـــدا پرواز کـــرد
تا که نام عــشق پاکــم بندگـــی است

F l o w e r
21-04-2011, 18:03
اگـــَـــــر تمـــــام دَردهای دُنیــــ ـــ ـا را نردبان کنـــــی
دستَتــــ به سَقفـــــ ـــ ــِ دلــتنگی مَـن نمیــــرسَد..

Consul 141
21-04-2011, 18:04
گیسووهات را که می‌تکانی در باد


منْ جایِ خود،


پرنده‌ها را هم می‌گیرند


به جُرمِ بَدمستی!

Unique 2626
21-04-2011, 18:49
نام " تو " را خال کنم در بدنم

تا محفوظ ماند یاد " تو " در کفنم . . .

Hamid Hamid
21-04-2011, 19:22
سكوتت چه قشنگه ... نگاهت چه عزيزه

نداري اگه حرفي ... پس بگو تو آري

راز موندنم هستي ... مهربون من باش

همسايه ي ديرينم ... همخونه ي من باش

اي همدل و همرازم... دلداده ي من باش

عاشق اگه ديواره ... قاب خاتمم باش

عاشق اگه بيماره ... مرهم دلم باش

حالا منتظرم من ... نداري اگه حرفي ... پس بگو تو آري ... آري ... آري

Pessimist
21-04-2011, 19:28
غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا آمد.

خار خنديد و به گل گفت : سلام و جوابي نشنيد

خار رنجيد ولي هيچ نگفت...

ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود،

دست بي رحمي آمد نزديک،

گل سراسيمه ز وحشت افسرد...

ليک آن خار در آن دست خزيد

و گل از مرگ رهيد ...

صبح فردا که رسيد

خار با شبنمي از خواب پريد

گل صميمانه به او گفت : سلام

ŞHÍЯÍŃ
22-04-2011, 00:23
امروز عاشق تر از همیشه
به تو فکر کردم
و دلباخته تر از هر روز
در انتظارت بودم
تا حرفهای نگفته ام را
با احساس تر از همیشه
به تو بگویم
امروز مشتاق تر از همیشه
ماندم تا بیایی
عجیب دلتنگ شدم
وقتی نیامدی ...

Pessimist
22-04-2011, 05:29
دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روح*های ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار می*کنند،
چشم*هایت.

F l o w e r
22-04-2011, 10:18
تــــــو چه می‌فهمی

قُدرتِ اسمَتـــــ ـــ ـ را ؟!

لَبــــــ ــــ ـ هایِ مَـــن ..

با یادَتـــــــ به خَنـــــده باز می‌شوند

هَمیشه ...

و دیگران

دائـِــم می‌گوینــــد

چه خوش خنـــــده‌ای تــــو !

4MaRyAm
22-04-2011, 10:21
طعم انگور لبات
چه خرابم میکنه
تابِ نرم نفس هات
داره خوابم میکنه

من همیشه یک نفس
تو پر از هوای جون
نفسِ عمیق من
تورو میکشه درون...

Lamanta
22-04-2011, 12:00
انسان ها هر از چند گاهی ، از جایی می افتند
از لبه پرتگاه
از پــــــا
از نفــس
ازاین ور بــتوم
از دمـــاغ فیل
از چــاله به چــاه
از عــرش به فـــرش
از چــــشــــمــــ
ازچــــــــشـــــــــمـــ ـــــ
از چــــــــــــشـــــــــــ ـمــــــــــــ

Hamid Hamid
22-04-2011, 14:47
بلندي موي سياهت ... شب يلداست / اشك هاي تو به پاكي آب چشمه هاست

سپيدي سينه ي تو برف زمستون / چشم هاي آبي تو مثل يه درياست

من از شروع شب در انتظار تو / تو يار غير و من هميشه يار تو

بيرون داره مياد شب از تو خونه ها / تو خورشيد مني ... تو هم بيرون بيا !!

Lamanta
22-04-2011, 15:52
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



باران که آمد، لب‌هایم باریدند چشمانم و دستهایم.
باران که آمد، کوچه باغ‌ من و تو تب کرد کلاغ‌ها خواندند گنجشک‌ها زیر چتر هم بال گشادند
باران که آمد، من ماندم و یک جفت پا در میانه‌ی کوچه‌ای بی‌عابر...

Pessimist
22-04-2011, 19:38
پیچک نگاهم
دزدانه تا پشت پنجره ی
اتاق تو
بالا آمده
به کجا خیره شده ای!
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود

ŞHÍЯÍŃ
22-04-2011, 20:57
شهر رویا
من از دلدادگّّّّّــــان عصر عشقم
خراب شعر موزون نثر عشقم
درون شهری از جنس خیالات
برِ لیلا مقیمِِ قصــــــــــر عشقم ...:40:

Mehrnaz1368
23-04-2011, 00:02
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق , می سوزد بسی

Pessimist
23-04-2011, 05:19
زمستان آمده است.
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.

Lady parisa
23-04-2011, 09:26
عصری است غریب و آسمان دلگیر است/افسوس برای دل سپردن دیر است/هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت/عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است

Pessimist
23-04-2011, 12:09
گفتم : کبوتر ِ بوسه!
گفتی : پَر!
گفتم *: گنجشک ِ آن همه آسودگی!
گفتی : پَر!
گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!
گفتی : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،بیتابیِ ترانه،بیداری ِ بی حساب!
نگاهم کردی!
نه انگشتت از زمین ِ زندگی امبلند شد،نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!
سکوت کردی که چشمه یشبنم،از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ اینهمه گریه!
و آخرین نگاه تو،هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!
حالا - بدون ِ تو!-
رو به روی اینه می ایستم!
می گویم: زنبور ِ گزنده یاین همه انتظار،کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!
و کسی در جواب ِ گفته های من«پر!» نمی گوید!
تکرار ِ آن بازی،بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!
پسبه پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،باز هم می نویسم:
برگرد!?

Hamid Hamid
23-04-2011, 13:09
شب هاي ما با هم چه عاشقانس ... تا شب چشمات ادامه دارن !!

شب هاي ما با هم مثل بهشتن ... مثل يه رويا تاثير پذيرن.

با تو شب من پر ميشه از عشق ... زيباست دنيا هميشه از عشق

خوابيدي اما ميتابه چشمات ... بيدار خورشيد تو خوابه چشمات

اين قلب من مال توست ... هرچي كه دارم مال توست

اين روح من مال توست ... هرچي كه دارم مال توست

پ.ن: اين شعر تقديم به يكي از عزيزانم :40:

Lady parisa
23-04-2011, 13:17
همچو شمعم به شبستان حرم یاد کنید/ یا چو مرغم به گلستان ارم یاد کنید/
روز شادی همه کس یاد کنند از یاران/ یاری آن است که ما را شب غم یاد کنید

Unique 2626
23-04-2011, 13:31
تپش های قلبم شده مثل تبلیغات پفیلا !

یکی واسه تو . . . !

یکی واسه من . . . !

Unique 2626
23-04-2011, 13:57
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام

با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد . . .

iranzerozone
23-04-2011, 14:44
خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو
هر چه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو
صد دوبیتی صد غزل دارم و حتی یک بغل
شعرهای خوب نیمایی تمامش مال تو
ضرب آهنگ غزل هایم صدای پای توست
این صدای پای رویایی تمامش مال تو
بــی کران سبز اقیانــــــوس آرام دلـــــم
ای پـری خوب دریایی تمامش مال تو
باز هم بیت بـــد پـایـان شعـــرم مـال مـن
بیت های خوب بـالایی تمامش مال تو

water_lily_2012
23-04-2011, 14:46
غیر از این داغ که در سینه سوزان دارم
چه گل از گلشن عشق تو به دامان دارم ؟
این همه خاطر آشفته و مجموعه ی رنج
یادگاری ست کزان زلف پریشان دارم
به هواداریت ای پک نسیم سحری
شور و آشفتگی گرد بیابان دارم
مگذر ای خاطره ی او ز کنارم مگذر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موج بی ساحل اشکم سر طوفان دارم
خار خشکم مزن ای برق به جانم آتش
که هنوز آرزوی بوسه ی باران دارم
غنچه آسا نشوم خیره به خورشید سحر
من که با عطر غمت سر به گریبان دارم
شمع سوزانم و روشن بود از آغازم
که من سوخته سامان چه به پایان دارم

Maryam j0on
23-04-2011, 16:39
لبخندت را

برای داوینچی

و رازهای عاشقانه‌ات را

برای ون گوگ بفرست! ...

برای من

تنها به اندازه‌ی گنجاندن یک نام

در قلبت

جا بگذار ...

Hadi King
23-04-2011, 17:15
قسم خوردم ..


که می بوسم و می گذارمت کنار !..


اما دلـــــم ..


سمج تر از همیشه فریادت می زند !..

...

Pessimist
23-04-2011, 18:44
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر نداد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد

4MaRyAm
23-04-2011, 19:19
رفاقت کن!بمون پیشم
همین دو روزِ دنیا رو
تلافی میکنم واسه ت
میسازم قصر روياتو
می گیرم روي دوشم
کوله بار خستگي هاتو
تحمل می کنم بازم
غم دلبستگی هاتو
می سازیم عاشقونه
کلبه ی قشنگ فردا رو
می یاریم توی خونه
وسعت بزرگ دریا رو
بمونی تو...
فراموش میکنم دیوونگی هاتو
به جونم می خرم
دردُ غمِ ویرونگی هاتو
بمون پیشم!عزیز دل بمون
تا پاک کنم غبار غم هاتو

ŞHÍЯÍŃ
23-04-2011, 21:00
بوسه یعنی ساعتی بی عقربه
رفتن از روی زمین بی بدرقه
بوسه یعنی ژاک گشتن در خدا
بوسه یعنی بی صدا کردن دعا
بوسه یعنی اینکه من بازنده ام
تا به آخر از خودم شرمنده ام
بوسه یعنی دست گل در رود آب
بوسه یعنی عشقبازی بی عذاب
بوسه را در جای خود دین سزاست
بوسه یک احساس از سوی خداست
مادرم بوسیدنت اعجاز داشت
در دلم شوری ز عشقی می نگاشت
بوسه تنها مال تو مخصوص توست
اروز یم بوسه ای ناب و درست
.... ...
:40:

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 02:03
باغ من ِبهار منِِِ ِ
بی توِ ِ
سایه مرگم ِ
جسم بی روحم ِ
باغ بی برگم ِ
درین خزان بی کسی
ترک آغوشم نکن
مرا به نیستی نبر
نه ِفراموشم نکن. ...:40:

Pessimist
24-04-2011, 05:24
کلمه هاي سنگين را کنار بزن.


يا بال و پري به آن ها بده؛


بگذار با رويايت پرواز کنند
چرا نمي بينمشان؟!
تو که هميشه از سادگي ات دم مي زني،
بگذار حس کنم که مانند باران ساده اي!
ساده اي به سادگي پيچک سبز تنها
ساده اي به صداقت نگاهت
بگذار کلماتت


سادگي ات را نشانم دهند
سبک پرواز کنند.


مرا هم پرواز دهند
باز هم از من مي شنوي که خسته*ام
هزاران بار ديگر هم!
پس بگذار سادگي ات مرا آرام کند
بگذار کلماتت خستگي هزار باره ام را دور بياندازد
بگذار باورت کنم تمام تو را و تمام سادگي ات را

Lady parisa
24-04-2011, 07:55
آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..


نــــور را می جســـتند ...!


و اتاقم ..


سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

water_lily_2012
24-04-2011, 09:18
آه ای مردی که لبهای مرا
******از شرار بوسه ها سوزانده ای
************هیچ در عمق دو چشم خامشم
******************راز این دیوانگی را خوانده ای

هیچ می دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم

هیچ می دانی کز ای عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم


گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد

آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد


هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام

خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لبهای جام

************فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
******************ساغری از باده ی هستی دهم

بستری می خواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب ترا مستی دهم

آه ای مردی که لبهای مرا
از شراربوسه ها سوزانده ای

این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای

Maryam j0on
24-04-2011, 12:07
عاشق شدم ،
شیرین شدم . . .

فرهــاد کجایــی ؟!

عاشــق نمیشـوی ؟!

غرق ِ اَشکم ،

شور ِ شور شدم . . .



he3-moobham.blogfa.com

Pessimist
24-04-2011, 12:51
ای یار
كه در گریبانت
دوكبوتر توآمان بی تابند
و قلب پاك تو
با لرزش خوش كبوتران
به تنظیم ایقاع و آهنگ جهان برخاسته است
لبانت به طعم خوش صداقت آغشته است
و گرمای مهربان دستت
مرد را مرد می كند
ومن
ایستاده ام
و به نیمه ی كهكشان می نگرم
كه درآنسویش
تو
عشق تقدیر می كنی
و من
كامل می شوم
ای زن زن !

water_lily_2012
24-04-2011, 16:49
با من بمان اي همصدا ، تا آخره اسم سفر
از جاده هاي پر خطر ، اين خسته را با خود ببر
با من بخوان اي همنوا ، شعر سپيد عاشقي
اين واژه را با هر زبان ، تنها توئي که لايقي
من صد بيابان عاشقم ، درياي عشقم را ببين
از آسمان قلب من ، گلهاي حسرت را بچين
در کوچه هاي عاشقي ، من عابري دلخسته ام
از من گذشتم با دلم ، چون بر دلت دل بسته ام
در فصل سرد عاشقي ، من گرم پندار توام
در وصف عشقت مانده ام ، حالا پي شعري نوام
در شهر بي سامان شب، با ياد تو من شاعرم
از قصه هاي شهر شب ، تنها توئي در خاطرم ....

melina_007
24-04-2011, 17:18
میشود گاهی عاشق شد به حرفهایت !
میشود بزرگـــَت داشت برای حضورت !
میشود حتی دوستت داشت برای فراموش کاریت !
میشود پرستشت کرد برای حرفهای بی سر و ته ات !
میشود بی دلیل - تنها به هوای نفس هایت - نفس کشید !

تنها کاری که نمیشود کرد فراموش کردنت است ! :(

melina_007
24-04-2011, 17:30
نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه..

هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه..

اینکه به خوابم میای..

عاشق خنده هات میشم..

اینکه تو لحظه ها جون میگیرم و فدات میشم..

هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه..

Pessimist
24-04-2011, 18:57
این کیست که از درون من فریاد می کشد ؟
شعله های سرکشش
گرد قلب و روح من دیوار می کشد؟

این کیست که با زبان من گفتگو گر است؟
با دو چشم من جستجو گر است؟

این کیست؟

قلب او درون سینه ی من است؟
یا که این دل من است که در وجود او می تپد؟

این کلام اوست در دهان من؟
یا صدای من در گلوی اوست؟

این کیست؟
گرمی دو دست من از درون اوست؟
یا که دست اوست پر نوازش از وجود من؟

اصل من کجاست؟
هر که هست!
هر چه هست!
روح اوست جان من
یا که جسم من قالبی برای او

عشق فضای بین ماست

او عاشق وجود من
عشق من حضور اوست...!

Pessimist
24-04-2011, 19:19
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نقسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 19:45
دیده با شوق تو طـــوفانی کنم
شام تارم با تـــــو نورانی کنم
با ز هم این دشت پر خار دلم
با گلی از تو گلســــــتانی کنم:40:

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 21:47
عاشقانه تر از این نیست
که در میان حادثه و تشویش
در جهنم نبود تو
دستان مضطربم
گل سرخی بکارد
عاشقانه تر از این نیست
که در واپسین لحظات باورم
از بودن تو
باور نکنم
که رفته ای...... ...:40:

narges.
24-04-2011, 23:00
شب نيست كه با خيال قدت
دستي به كمر نكرده باشم.

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 01:46
دوستت دارم ای کلام عاشقونه
دوستت دارم از من نگیر بهونه
دوستت دارم قد تمام آسمون
دوستت دارم منو تنها نزار ای مهربون
دوستت دارم مثل همون ساز قدیمی کنج خونه
دوستت دارم مثل کبوتر که می سازه آشیونه
دوستت دارم ای که سزاوار محبتی
دوستت دارم در سخاوت از دریا بزرگتری
دوستت دارم قد دریا که آرامه گاهی طوفانی
دوستت دارم واژه پنهانی،دل اومده مهمانی
دوستت دارم مثل چکیدن شمع،سوختن پروانه
دوستت دارم تو قلبمی ای رویای غریبانه:40:

Pessimist
25-04-2011, 11:12
می گفت گرفته حلقه در بر *** کامروز منم چو حلقه بر در
در حلقه عشق جان فروشم *** بی حلقه او مباد گوشم
گویند ز عشق کمن جدایی *** کاینست طریق آشنایی
من قوت ز عشق می پذیرم *** گر میرد عشق من بمیرم
پرورده عشق شد سرشتم *** جز عشق مباد سرنوشتم
آن دل که بود ز عشق خالی *** سیلاب غمش بر او حالی
یارب به خدایی خداییت *** وانگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم *** کو ماند اگرچه من نمانم
از چشمه عشق ده مرا نوز *** وین سرمه مکن ز چشم من دور
گرچه ز شراب عشق مستم *** عاشق تر ازین کنم که هستم
گویند که خو زعشق واکن *** لیلی طلبی ز دل رها کن
یا رب تو مرا به روی لیلی *** هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست برجای *** بستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شده ام چو مویش از غم *** یک موی نخواهم از سرش کم
گرچه زغمش چو شمع سوزم *** هم بی غم او مباد روزم

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 13:22
به هر قطره باران که می بارید گفتم

دوستت ميدارم

بر آن نسیمی که هر لحظه گذر می کرد گفتم

دوستت ميدارم

بر شقایقی که رفت و دگر باز نیامدگفتم

دوستت ميدارم ...:40:

water_lily_2012
25-04-2011, 14:27
بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم
تا بلرزد زير بازوان سيمينت تنم

چهره زيبای خود را از رخ من وا مگير

جز به اغوش چمن يا دامن من جا مگير

راز عشق خويش را اهسته خوان در گوش من

جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من

Pessimist
25-04-2011, 17:04
به صدای آرام پرواز قاصدک گوش ده
که او دورترین پرواز ها را از میان دیدگان در نوردیده است
و تنها قوت لایزالش در کعبه هستیش
طواف عشق است
که هراز چند گاهی به قدرت نسیم محبت جان می گیرد
محبت به بودنی در قلبی
به بودنی در یک و تنها یک نگاهی
و نگاه قاصدک این پرنده ایمان
همهمه ی اشتیاق وصالیست که از آن جان سبزی می گیرد
وزمین ،
پرنده ایمان را با نگاهی عاشقانه و اشتیاقی به وسعت آسمان خدا برای وصالی به رنگ خدا که در ذره ذره وجود خود سرود کن فیکن را باعشق و محبت می خواند به آغوش می گیرد
... بجوش ای آّب روان بجوش
که همدم زمینت خدا را می خواند تا پاک ترین زمزمه عشق ریشه در جانش کند و پرده نمایش زیبای خلقت را رخ نماید و آهنگ قدرت لایزال معبود را بر ناقوس دل های زمینیان خفته بیفکند
اینگونه است که خدا را می بینی
او در جوارت به قدرت قاصدک تو را می خواند
برخیز وبوسه بر جبین عشق بگذارکه پرواز قاصدک پایانی ندارد.

Pessimist
25-04-2011, 17:17
در باغ رویا ها سفر کردم
گلهای جور واجور دیدم
هر یک بویی هریک رنگی
تک در ختی زیبا نظرم را گرفت
از میان این همه رنگ
هیچ رنگی را به خود نگرفته بود
پای اون ایستادم شاخه هایش کشیده تا آغوش آسمان
برگ هایش پهن تر از پهنای نگاه
ساقه اش سترگ
سایه ای داشت به سبک بالی ابر
داستانی داشت پر از دغدغه ای نا جوانمردانه از این باغ خیال
لحظه ای تسلیم شکوهش شدم اما بی اختیار
صدایش کردم
نمیدانم چرا در باغ رویاهایم این تک درخت
جایی که نمی پنداشتمش جایی گرفت
باغبان از کنارم گذشت رو به من کرد و گفت
میدانی چرا این تک درخت وسط باغ رویایت
قامتی انداخته
بی رنگ و خاموش و اما سترگ جای پا انداخته
هیچ نمی دانستم چرا
گفت گلی بود
همرنگ گلای باغ لیک زیباترین گل
از غرور رویید و شد تنها درخت
رنگهایش را باخت
گلهایش ریخت
لیک می پنداشت باز زیباست
باغبان رفت و خیالی از خود گذاشت
ناگهان ابر سیاهی جهید
آمد و سایه اش شد طاق کبود
برسر این تک رخت بی رنگ وبو
شد فروزان چهره اش از خشم وکین
ابرغران سیه در این کمین
ناگه از خود اتشی جهید
شد فروزان بر سر این درخت ناامید
هر چه بر خود تافته بود بر باد داد
هر چه برخود ریانده بود در جا داد
دامن وهم وغرورش دودشد
هر چه بود دیگر نبود اون تک درخت
عاقبت از بس به خود می بالید
رخت بر بست وبرفت از باغ پر زرق و برق

Unique 2626
25-04-2011, 19:21
با الماس چشمان تو مرا به درخشش ستاره ها نیاز نیست . . .

به آسمان بگو . . .

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 19:39
تک یاور عشقم تویی
مستانه میخانه عشقم تویی
هم چو پروانه به گرد شمعت گردم
خواهم سوخت اما نیاید آهی
چون تک شمع فروزان من تویی ...:40:

Pessimist
26-04-2011, 05:23
در پهن دشت حیات زندگی وعشق ،زندگی وتنفر همه یک رنگند
و در خرابستان عدم بی رنگند
و تو خود خواهی دانست که بی رنگی ، جلوه زیبای رنگینی است
وزندگی زیباست اگر یک رنگ است
عشق و تنفر زشتیست اگر بی رنگ است
وزشت وزیبا همه بی رنگند
و در خرابستان عدم یک رنگند
که چشم در پی دیدن رنگ است
در زیبایی هر رنگی همان یک رنگ
ودر زشتی هر یک رنگ چندین رنگ.

ELHAM3000
26-04-2011, 08:31
تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن

با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن

اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش

بیا و با یه چشمکت اتاقمو بهم بزن

سخته برات تنهاییاتو کوک کنی

با عشق من چشای نازتو ببند ٬ برای من یه کم بزن

می خواستم از نگات بگم ٬ دوباره لغزید قلمم

قصه نویس رویاها بیا واسم قلم بزن

بگو دوسم داری یا نه ؟ یه جور بهم نشون بده

بقیه زندگیمو با این جواب رقم بزن

Lady parisa
26-04-2011, 08:44
من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .

Unique 2626
26-04-2011, 08:49
روز و شب میسوزم . . . آتش میگیرم . . . و خاکسترم به جا می ماند . . . !

نمی فهمی . . . نمی فهمی . . .

که

جه " ا " نم بی تو " الف " ندارد . . . !!

water_lily_2012
26-04-2011, 08:52
باور کن!
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ...
به من نگاه کن
من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم...
و....
و ....
شايد كمي بيشتر از آن
به زمين بنگر
..................آسمان مكان فرداهاست
..........ااكنون به زمين بنگر اي آسمانيه من

Unique 2626
26-04-2011, 08:57
عمريست لبخندهای لاغر خود را ذخيره می کنم

و می گويم برای روز مبادا . . .

هر روز " بی تو " برايم روز مباداست . . .

Unique 2626
26-04-2011, 09:14
سهم من

خانه‌ای اجاره‌ای در قلب توست . . . !

و هر روز . . .

ترس از ريختن وسايلم در كوچه‌ها . . . !

ELHAM3000
26-04-2011, 09:26
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز

بنشینم و از عشق سرودی بسرایم

آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال

پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

خورشید از آن دور از آن قله پر برف

آغوش کند باز همه مهر همه ناز

سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من

از لانه برون آمده دارد سر پرواز

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست

پرواز به آنجا که سرود است و سرور است

آنجا که سراپای تو در روشنی صبح

رویای شرابی است که در جام بلور است

آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب

از بوسه خورشید چون برگ گل ناز است

آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد

چشمم به تماشا و تمنای تو باز است

Ala 1389
26-04-2011, 09:36
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخیِ "نه" گفتنمان را که شنیدیم

وقت است بنوشیم از این پس "بله" ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یکبار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشقِ من، از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

ایران بانو
26-04-2011, 11:41
سلام : خوشه ی تاک به هم فشرده ی من
شراب کهنه ی مهر حرام خورده ی من

مرا به یاد بیاور من آن سپیدارم
که سروها همه بودند کشته مرده ی من

همان درخت تناور همان که مورچه ها
شب و سحر رژه رفتند روی گرده ی من

تبر به دوش کزو زخم مشترک داریم
چه کرد با رفقای سیاه چرده ی من ....

ببین به ریش من دل شکسته می خندند
مترسکان سیه روز دل سپرده ی من

اگر چه پیر و زمینگیری ای رفیق ! بیا
به دستگیری جالیز آب برده ی من

به پای بوسی آتش تو نیز خواهی رفت
غمت مباد رفیق تبر نخورده ی من !

Pessimist
26-04-2011, 12:50
نظرم تا به سر زلف تو دلدا ر افتد گذر این دل سودا زده بر دار افتد
چو گل از پرده به بازار شدی می ترسم راز سر بستهء ما بر سر بازار افتد
طرّه را پاس حریم حرم روی تو نیست نگذاری که به فردوس برین مار افتد
تو به محراب دو ابرو گذر و سبحهء زلف تا که از طاق کلیسا زر و زنّار افتاد
در سر زلف نگونسار تو حال دل من داند آنکس که چو من بخت نگونسار افتد
صحبت شمع به پروانه خوش افتد که مباد گذر یار پریچهر به اغیار افتد
گر فتادم به کوی تو آزرده مشو رسم این است که در دامن گل خار افتد

Lady parisa
26-04-2011, 13:37
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.

دلــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــم




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hadi King
26-04-2011, 16:18
دلواپست هستم...

دلواپس دلی که پس کشیده ای...

...

این سطر حرف ندارد .

مثل تمام جمله هایی که

بی هیچ حرف اضافه ای

دوستشان می داشتی

دلواپست هستم........!

...

ŞHÍЯÍŃ
26-04-2011, 19:02
‍پنجره ای كافیست برای من، برای تو، برای دیدن خورشید
روشنی به درون خواهد رسید
از نردبان اعتماد
من پرده ها را كنار زده ام تو پنجره را بگشا
می خواهم عاشـــقـــانــه زندگیم را بسرایم
تو آهنگش باش ......:40:

Pessimist
26-04-2011, 19:13
ای غنچهء خندان چرا خون در دل ما می کنی خاری به خود می بندی و مارا ز سروا می کنی
از تیر کجتابی تو آخر کما ن شد قامتم کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی
آتش پرید از تیشه ات امشب مگر ای کوهکن از دست شیرین درد دل با سنگ خارا می کنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می کنی
امروز ما بیچارگان امید فردا پیش نیست این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی
دیدم به آتش بازیت شوق تماشایی به سر آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا می کنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا می کنی

ŞHÍЯÍŃ
26-04-2011, 21:44
درود به لحظه ای که نگاهم در اولین نگاه عاشقانه ات گره خواهد خورد آنگاه تمام دنیا لبخند خواهند
زد و پر از شکوفه هایی خواهد شد که روی دوستیمان پاشیده اند وما قدم بر زمینی خواهیم گذاشــــت:40:

Hadi King
26-04-2011, 23:13
گـل یا پــوچ؟

دستت را باز نکن ، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانت

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

...

Pessimist
27-04-2011, 06:14
می خوانمت

با هفت زبان

در اوج عشق و عاطفه ایستاده ای

سرشار از تکلم درخت و آفتاب

سرشار از تنفس آینه و عود

سرشار از بلوغ آسمان

و من هر چه می آیم

به انتهای خطوط دستان تو نمی رسم

می خواهم در بیرنگی گم شوم

Lady parisa
27-04-2011, 07:42
در جستجوی تـــــ ــــــــــــــــــو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلــــــــــــــ ـــــــــــــــــ ــــت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام ...





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

H.Operator
27-04-2011, 11:30
هر شب بیا سری بزن به سجده گاهه این دلم
ببين چه خلوتی به پاست در این سرای عاشقم

هرشب بیا نظاره کن چشم مرا به آسمان
ببين که تا سحر کند یاد گل شقایقم

هرشب بیا به یاد عشق ، بر در آشنای من
ببين که بر گل غمت همیشه شمع محفلم

هرشب بیا مرا ببر به آن سراب بی نشان
ببين کویر جان چه سان شود مزار لاله ام

هرشب بیا شب مرا پر از مه وستاره کن
ببين که غیر تو کسی نشد مه و ستاره ام

هرشب بیا و تازه کن عهد و قرار کهنه را
ببين که پاره میشود بند دل شکسته ام

Unique 2626
27-04-2011, 12:25
هــــوا آفتـــــابی سـت . . .

مرا زير چتــر خود ببر . . .

فقط زير چتـــر تـو باران می بارد . . . !

Pessimist
27-04-2011, 12:34
بیا که دوست دارمت !!

بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.

بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...

شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نچندان به کام ماست...

بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.

شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.

آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.

شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.

بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.

بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.

آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.

دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.

گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.

بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.

بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.

چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.

لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.

« بیا دوباره دوست دارمت »

شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.

شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است.

Unique 2626
27-04-2011, 12:51
ميخواستم تصوير با تو بودن را نقاشی كنم . . .

ديدم فاصله بينمان در ورق جا نمی شود . . .

كمی نزديكتر بيا . . .

می خواهم با تو بودن را حس كنم . . .

Unique 2626
27-04-2011, 13:05
من از بازی هفت سنگ بدم مياد . . .

ميترسم اينقدر سنگ رو سنگ بذاريم که بينمون ديوار بشه . . . !

بيا لی لی بازی کنيم که تو هرجا رفتی دوباره برگردی پيشم . . .

Pessimist
27-04-2011, 13:19
زماني فرا مي رسد كه به عشق رسيده اي و زماني فرا مي رسد كه به وراي عشق ميرسي.

زماني فرا مي رسد كه پيوند مي يابي و از اين پيوند لذت مي بري

و زماني خواهد رسيد كه تنهايي و از زيبايي تنها بودن لذت مي بري .

آري هر چيز و هر زماني زيباست.

تلاش براي موفقيت، بدون سخت كوشي مثل محصول چيني در زميني است كه در آن كشت نكرده ايم.

از پاي در آمدن بهتر از پوسيده شدن است.

از شكست مي ترسيدم اما سر انجام دريافتم تنها زماني شكستني هستم كه از تلاش دست بر مي دارم.:40:

Unique 2626
27-04-2011, 13:26
کاش آخر اسمت " نقطه " داشت . . . !

تا دیگر شروع نشوی . . . !!

ŞHÍЯÍŃ
27-04-2011, 16:00
مغرور ودلسپرده راهی به راه عشقم درگیر با تو بودن در گیر ودار عشقم
غمگین ز سوز دوری سنگین ز بارحسرت در غربت فراقت شمع مزار عشقم
درسوگ دوریت باز یکدر میان خرابم با یاد تو همیشه من سوگوار عشقم

Pessimist
27-04-2011, 18:33
کودکي هايم اتاقي ساده بود
قصه اي ، دور ِ اجاقي ساده بود


شب که مي شد نقشها جان مي گرفت

روي سقف ما که طاقي ساده بود


مي شدم پروانه ، خوابم مي پريد
خوابهايم اتفاقي ساده بود


زندگي دستي پر از پوچي نبود
بازي ما جفت و طاقي ساده بود


قهر مي کردم به شوق آشتي
عشق هايم اشتياقي ساده بود

ŞHÍЯÍŃ
27-04-2011, 19:00
شوق من پرواز بی پروای توست

عشق من آن خندهء زیبای توست

اشک شوقم ریشه در هجران توست

لیک خوشحالم چو این آغاز توست ...:40:

ŞHÍЯÍŃ
28-04-2011, 00:32
من شکسته بال عشــقــم
برگ هایم را گسستی
من خزان سرد عشــقــم
شمع را از من گرفتی
گمشده در راه عشــقــم
گر تو خونم را بریزی
غرقه ی دریای عشــقــم.....

amour1
28-04-2011, 07:13
به تو که می رسد...همه فعل ها می شود بعید...
خیلی خیلی بعید...
همچو آمدنت... دیدنت... جواب دادنت ...

Pessimist
28-04-2011, 12:44
خاطرم نيست كه از باراني

يا كه از نسل نسيم ؟!

هرچه هستي گذرا نيست هوايت

بويت

فقط آهسته بگو

با دلم مي ماني

Unique 2626
28-04-2011, 13:27
مگر قلب من " بت " بود که . . .

" خدا "

" تو " را برای شکستنش فرستاد . . . ؟

Snow_Girl
28-04-2011, 13:34
لالايي بي لالايي


ديگه براش نمي خونم ، لالايي بي لالايي
انگار راحت تر مي خوابه با نغمه ي جدايي

ــــــــــــــــ
ــــــ


آي پونه ها ، اقاقيا ، شقايقاي خسته

كبوترا ،قناريا ، جغداي دل شكسته
قصه ي كهنه ي شما آخر اونو نخوابوند
ترس از لولو مرده ديگه پشت دراي بسته

ــــــــــــــــ
ــــــ

باروناي ريز و درشت و عاشق بهاري
ماه لطيف و نقره اي ، عكساي يادگاري
آسمون خم شده از غصه ي دور دريا
شباي يلداي پر از هق هق و بي قراري

ــــــــــــــــ
ــــــ

روز و شباي رد شده ، چه قدر ازش شنيديد
چه لحظه هايي كه اونو تو پيچ كوچه ديديد
وقتي كه چشماشو مي بست ترنه ته مي كشيد
چه قدر براي خواب اون بي موقع ته كشيديد
ــــــــــــــــ
ــــــ

آدمکاي آرزو ، ماهياي خاطره
ديگه صدايي نمي ياد از شيشه ي پنجره
ديگه كسي نيس كه باش هزار و يك شب بگم
رفت اوني كه از اولم همش قرار بود بره
ــــــــــــــــ
ــــــ

برف سفيد پشت بوم بي چراغ خونه
دو بيتياي بي پناه خيلي عاشقونه
ديديد با چه يقيني دائم زير لب مي گفتم
محاله اون تا آخرش كنار من بمونه

ــــــــــــــــ
ــــــ

پروانه ها بسوزيد و دور چراغ بگرديد
شما ديگه رو حرفتون باشيد و برنگرديد
يه كار كنيد تو قصه هاي بچه هاي فردا
نگن شما با آبروي شمعا بازي كرديد
ــــــــــــــــ
ــــــ

تمام شبها شاهدم ، چيزي براش كم نبود
قصه هاي تكراري تو هيچ جاي حرفم نبود
ستاره ها خوب مي دونستن كه براش مي ميرم
اندازه ي من كسي عاشقش تو عالم نبود

ــــــــــــــــ
ــــــ


از بس نوشتم آخرش آروم و بي خبر ، رفت
نمي دونم همين جاهاس يا عاقبت سفر رفت
يه چيزي رو خوب مي دونم اينكه تمام شعرام
پاي چشاي روشنش بي بدرقه ، هدر رفت

ــــــــــــــــ
ــــــ


لالایي يا مال اوناس كه عاشقن ، دل دارن
شب و مي خوان ، با روز و، با شلوغي مشكل دارن
كسايي كه هر چي كه قلبشون بگه گوش مي دن
واسه شراب خاطره ، كوزه اي از گل دارن

ــــــــــــــــ
ــــــ

ته دلم همش مي گم اگه بياد محشره
دلم با عشقش همه ي ناز اونو مي خره
من نگران چشماي روشنشم يه عالم
يعني شباًًٍ، بي لالايي راحت خوابش مي بره؟

ــــــــــــــــ
ــــــ

من حرفمو پس مي گيرم باز مي گم لالايي
اگه بياد و نزنه ، باز ساز بي وفايي
انقدر مي خونم تا واسه هميشه يادش بره
رها شدن ، كنار من نبودن و جدايي

ــــــــــــــــ
ــــــ

لالايي شباي ساكت و پر ستاره
كاش كسي پيدا شه ازش برام خبر بياره
آرزومه يه شب بياد و با نگاهش بگه

كسي رو جز من توي اين دنياي بد، نداره

Pessimist
28-04-2011, 13:41
آی آدما٬ آی غنچه ها٬ آی کوچه ها٬ تو رو خدا بگین نره

پیاده ها ٬سواره ها ٬مسافرای جاده ها٬ تو رو خدا بگین نره

تو رو خدا بگین نره٬ اگه بره٬ من حرفامو به کی بگم؟

آخه من هم عاشق شدم٬ داره میره ٬من چی بگم؟

آهای شبا ٬ستاره ها٬ ترانه ها٬ اگه بره٬ قشنگی ها رو میبره

آی آدما٬ مسافرا ٬پنجره های کوچه ها٬ تو رو خدا بگین نره

عاشق شدم ٬اون می دونه٬ واسه همین داره میره

اگه بره٬ کی تو شبام٬ شعرام رو از من می گیره؟

نرو ٬بمون٬ اگه کمم ٬عاشق شدم خیلی زیاد

یادش به خیر٬ چه زود گذشت ٬اون اولا یادت میاد؟

مترسکی غریب بودم ٬تنها بودم٬ ساکت و بی صدا بودم

قشنگ بودی٬ بچه بودم٬ از آدما جدا بودم

یه حرفی موند٬ توی دلم ٬بهت بگم ٬از روزی که گفتی میرم

خواستم بگم ٬دوستت دارم ٬دوستت دارم ٬دوستت دارم

نه خنده ها٬ نه گریه ها٬ نه اونهمه ترانه و گلایه ها

هیچی به یادت نمیاد٬ نه بوسه و نه کوچه و نه سایه ها

داره میره ٬تا دوباره٬ ساکن اون شبها بشم

تو باغ سرد لحظه هام٬ مترسکی تنها بشم

عمر منم با رفتنت ٬انگاری رو به آخره

منم می خوام عاشق بشم٬ تو رو خدا بگین نره

می خواد بره ٬تنها بره٬ تو فکر راه سفره

آی آدما ٬ستاره ها ٬مسافرا٬ تو رو خدا بگین نره

ŞHÍЯÍŃ
28-04-2011, 14:51
وضو گرفته دل دگر، به آبروی عاشــ ـــ قــ ـــ ـي
اذان بگو که ایستد دلم به سوی عاشــ ـــ قــ ـــ ـي
بگو که از حضور دل ، تمام سینه پر شود
دلم به جست وجوی حق ، رود به کوی عاشــ ـــ قــ ـــ ـي...........:40:

Unique 2626
28-04-2011, 18:15
شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود . . .

از لحظه های بی تو دلم خسته می شود . . .

باور نمی کند دل مغرور و ساکتم . . .

هر لحظه بيشتر به تو وابسته می شود . . .

Pessimist
28-04-2011, 18:29
مادربزرگ
گم کرده ام در هياهوي شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکي بسته بودي به بازوي من
در اولين حمله ناگهاني تاتار عشق
خمره دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پاي راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانيم

Pessimist
28-04-2011, 21:17
شعر عاشقانه پرواز

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو

خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن
وســـجده به محـــراب ابـــروی تو

خوشا در نگاه تو چون می خـــراب
خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو

دو چـــشم پـــر از کهربای خموش
که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو

خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر
که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو

...

بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود
ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو

Pessimist
28-04-2011, 21:22
من هنوز...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

من هنوزم عاشقم باید تورا پیدا کنم
این دل ماتم زده را ناگهان شیدا کنم

در زمان نیستی شاید بدانم قدر تو
تا زمان بودنت عشقم به تو حاشا کنم

ای که دستت مرحم تسکین یک درد عظیم
ای که بویت بر مشامم بویش عطر نسیم

کاش می شد نقمه ی صوت تورا انشا کنم
کاش بودی اسم تو بر دست خود املا کنم

من ندانم اسم تو شاید هنوزم دیر نیست
ممکن است امروز نامت ناگهان پیدا کنم

ŞHÍЯÍŃ
29-04-2011, 10:14
یاد تو را نخواهم جام تهی دوا نیست مستانه در سکوت و آهی نثار عشــقــ ـ ــم
گویند حال مستی درمان درد عشق است لبریز از شراب آتش بیار عشــقــ ـ ــم
در بند عطر مستی پروانه ای صبورم ترسی زکس ندارم تا در حصار عشــقــ ـ ــم:40:

Pessimist
29-04-2011, 12:18
کنارم سایه ی یاری درون قلب من پایش
چنان آزرده از یارم که دیگر برده ام یادش

چنان ازده این خاطر که دیگر بوی این گل هم مرا از عشق ترساند
چرا این گونهای بامن مگر من آن نوبدم که
تورا با قهر بارانم چنین قامت به تو دادم
بدان در آخرو پایان همی دستم به تو افتد

که چون آن قامت خوبت پس ار عمری سمنازی به روی دست من خاک است
بدان امروز آن روزست که رفتی از دلم بیرون
به سوی یار شد رویت که او بیند تورا اما نداند نام آن بویت
اگر خواهی مرا بینی به زیر انداز چشمانت
ببینی هم چنان یارت، کنارت با تو غم خوار است
بیبنی خاک بر پایت هنوزهم با تو همراه است

ŞHÍЯÍŃ
29-04-2011, 13:37
دوستت می دارم دوستت می دارم
من و تو چون دو عاشق دو معشوق
می رویم با هم به سوی خوشبختی به سوی او
به جایی که نمی دانیم و می خواهیم
عاشقانه دوستت می دارم عاشقانه دوستت می دارم ...:40:

Lamanta
29-04-2011, 14:31
برقص سادهٔ من ..

ساده‌ترین حادثه لبخندت، همین تصور رقص توست

جهان بی‌ وقفه می‌رقصد ، تو از جهانت کم تری ؟

زمزمه کن آواز را که تو را به حرکت می‌خواند ،

بدهکاره هیچکس نیستیم ، لعنت به آن ناصحی که صلاح روح مرا بیش از من .

که با آن زنده‌ام میداند؟

برقص عزیز ،

اگر شادیت می‌خواهد که همه چیز بهترین باشد ..

و اگر غمهایت نگاهت را به خرابیها بی‌ تفاوت می‌کند

پس برقص ...

سازش با من ، آوازش با آسمان ، طراوتش با عشق ..

حتی اگر باورت هم نداشتند ، حتی اگر زخم پاهایت به میان آمد .

من هستم ساده صبور من ،تو فقط برقص،

همین . . .

F l o w e r
29-04-2011, 14:37
دَریــــــــــــا نیستَـــم ...

امـــــــا

دل که می زنــــــــی بــِ مَــن

بیکـــــــــــرانه میشـَــوم .. !

dourtarin
29-04-2011, 15:24
درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دل شکفته مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن!

ŞHÍЯÍŃ
29-04-2011, 15:42
کاش قلـــ ـــبــ ـ ـــم چون
آن برگ پائیزی خود را به اغوش نسیم مسپرد و خود را بر دامن تو مینشاند......:40:

Maryam j0on
29-04-2011, 16:45
انگشتـــــــانم ..

برای شـمـردن تعداد دوست داشتنت کافی نیست !..

انگشتــــــــــان ظریفت را لحظه ای قرض می دهی؟

نه ...

انگــــــــــار باز هم کافی نیست !

باید بروم ســـراغ تــار مـوهــــــــــایـت ..

نه ... باز هم کافــــــــــی نیست .. !!

Lamanta
29-04-2011, 18:09
هیّ..

صدای غروب دلت نیست که بی‌ نجوا میمیرد ؟

من دوستت دارم ای‌‌ سادهٔ صبور، ای‌‌ من بی‌ رویا ...

ببین ؟ هنوز هم طعم چای تلخ عصر را می‌توان با قند یادی از عاشقانها صبوری کرد

من با توام تو در معنی‌ ... همین خوب است

همین ........ هیّ


<<رضا صادقی>>

Unique 2626
30-04-2011, 18:31
به ابتدام رسيدی . . . تو را خدا بنويس !
مرا شبيه غم خود در ابتدا بنويس
مرا که ابرِ کويرم ، سياه و بی باران
ببار ، آه ، بباران ، به ابرها بنويس
مرا که ساخته ی جبر روزگار توام
مرا که جبری جبرم - مرا - مرا بنويس
شروع کن به همان شيوه ای که مرسوم است
برای حذف من از متن ماجرا بنويس
گره بزن به کلافی که بافتی از من
وَ تار و پود مرا هم جدا جدا بنويس
تو نفی مطلق ترديدهای روحِ منی
به نفی خويش رسيدم ، تو هم بيا بنويس
غزل بخوان ، بنوش ، مست کن شرابت را
بدون فلسفه شو ، از خودِ خدا بنويس
حکيم باش ، حکيمی که عاشقم بکنی
طبيب باش وَ بر مرگ من دوا بنويس !
مرا که جن زده ی رو به مُوت می دانند
برای ماندن ، درويش من ! دعا بنويس
تويی که شعر منی ، شاعر منی ، پس از اين . . .
به جای شعر ، خودم را در انتها بنويس . . .

Pessimist
30-04-2011, 19:33
ای عشق من ای زیبا نیلوفر من
در خواب نازی شبها نیلوفر من
در بستر خود تنها خفته ای تو
ترک من و دل ای مه گفته ای تو
ای دختر صحرا نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر
در خلوتم باز آ نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر

تویی نامهربان یا من
نکن جور و جفا با من
روم در کوه و صحرا
بلکه بین سبزه ها
ای نوگل دیر آشنا
یابم تو را یابم تو را
تویی نامهربان یا من
نکن جور و جفا با من
روم در کوه و صحرا
بلکه بین سبزه ها
ای نوگل دیر آشنا
یابم تو را یابم تو را

آسمانی دلبر من
عشق من نیلوفر من
ای عشق من ای زیبا نیلوفر من
در خواب نازی شبها نیلوفر من
در بستر خود تنها خفته ای تو
ترک من و دل ای مه گفته ای تو
ای دختر صحرا نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر
در خلوتم باز آ نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر

ای عشق من ای زیبا نیلوفر من
در خواب نازی شبها نیلوفر من
در بستر خود تنها خفته ای تو
ترک من و دل ای مه گفته ای تو
ای دختر صحرا نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر
در خلوتم باز آ نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر

تویی نامهربان یا من
نکن جور و جفا با من
روم در کوه و صحرا
بلکه بین سبزه ها
ای نوگل دیر آشنا
یابم تو را یابم تو را
تویی نامهربان یا من
نکن جور و جفا با من
روم در کوه و صحرا
بلکه بین سبزه ها
ای نوگل دیر آشنا
یابم تو را یابم تو را
آسمانی دلبر من
عشق من نیلوفر من
ای عشق من ای زیبا نیلوفر من
در خواب نازی شبها نیلوفر من
در بستر خود تنها خفته ای تو
ترک من و دل ای مه گفته ای تو
ای دختر صحرا نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر
در خلوتم باز آ نیلوفر آه نیلوفر آه نیلوفر

Unique 2626
30-04-2011, 19:34
نيم نگاهت را به تمامی دنيا نخواهم فروخت . . .

بی آنکه ذره ای به يادم باشی . . . !

Pessimist
30-04-2011, 19:37
ز ته جاده اومدم ، پای پیاده اومدم !

برای دزدیدن تو ، ساده ی ساده اومدم !

عاشقت و آواره کن !فقط بهم اشاره کن !

غم دل دیوونه ی اسیر ما رو چاره کن !

بیا تا شهر دل من ، فقط خودم ، فقط خودت!

بگو : غریبه ها برن ، فقط خودت ، فقط خودم!

کسی سراغمون نیاد ، فقط خودم ، فقط خودت!

هیشکی جدایی رو نخواد ، فقط خودم ، فقط خودت !

یه سر به خواب من بزن ! فقط تویی به فکر من !

بگو برام ! بگو برام ، چه رنگیه عاشق شدن ؟

بگو : ستاره نباشه ، که برق چشمات و دارم !

برای سر رسیدنت ، ثانیه ها رو می شمارم !

بیا بریم یه جای دور ، فقط خودم ، فقط خودت !

یه جای پرت و سوت و کور، فقط خودم ، فقط خودت !

روی زمین و آسمون ، فقط خودم ، فقط خودت !

هیشکی نباشه بینمون ، فقط خودم فقط خودت !

Pessimist
30-04-2011, 19:53
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی

همه شب نهادهام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی

مژهها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی

به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی

در دیر میزدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

Unique 2626
30-04-2011, 20:00
چشم چشم دو ابرو . . . . . . نگاه من به هر سو



پس چرا نيستی پيشم ؟ . . . . . نگاه خيس تو کو ؟



گوش گوش دوتا گوش . . . . . يه دست باز يه آغوش



بيا بگير قلبمو . . . . . يادم تورا فراموش



چوب چوب يه گردن . . . . . جايی نری تو بی من !



دق می کنم ميميرم . . . . . اگه دور بشی از من



دست دست دوتا پا . . . . . ياد تو مونده اينجا



يادت مياد که گفتی . . . . . بی تو نميرم هيچ جا



من ؟ من ؟ يه عاشق . . . . . همون مجنون سابق

. . . همون مجنون سابق . . .

ŞHÍЯÍŃ
30-04-2011, 22:39
نوازد دست تو هر دم به زخمی ساز قلبم را
رمد از دست تو قلبم چو بیند مست دستت را
گهی آرام بر قلبم تو چنگی زن که قلب من
سر از سینه برون آرد چو بیند مست دستت را ...:40:

Pessimist
01-05-2011, 05:11
پشت اين پنجره ها دل مي گيره
غم و غصه دلو تو ميدوني
وقتي از بخت خودم حرف ميزنم
چشام اشک بارون ميشه تو ميدوني

عمريه غم تو دلم زندونيه
دل من زندون داره تو ميدوني
هر چي بهش ميکم تو آزادي ديگه
ميگه من دوست دارم تو ميدوني


مي خوام امشب با خدام شکوه کنم
شکوه هاي دلمو تو ميدوني
بگم اي خدا چرا بختم سياس
چرا بخت من سياس تو ميدوني

پنجره بسته ميشه شب ميرسه
چشام آروم نداره تو ميدوني
اگه امشب بکذره فردا ميشه
مگه فردا چي ميشه تو ميدوني

عمريه غم تو دلم زندونيه
دل من زندون داره تو ميدوني
هر چي بهش ميکم تو آزادي ديگه
ميگه من دوست دارم تو ميدوني

Lady parisa
01-05-2011, 10:04
مهم نیست
از کجا آمده‌ای
یا به کجا می‌روی؛
من تو را
به هر ‌جهت
دوستت دارم!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Unique 2626
01-05-2011, 11:11
گلم نگاه کن چگونه درپايت

نشسته ام وچشم بر لبت دارم

بگوکه مرا دوست داری آری

که از جواب ترس و ياس بيزارم

چگونه بگذرم از شا نه های بی دردت

منی که درد را به شا نه ام دارم

منی که هرچه بخواهی به کوله بارم هست

ولی تورا به کوله بار خود کم دارم . . .

Pessimist
01-05-2011, 12:50
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

دوش بر من ز سر هر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

Lady parisa
01-05-2011, 15:41
به اندازه چای داغ شب های امتحان دوستــــــــــــت دارم،

امـــــــــــــ ــــــــــــــا.....

اضـــــطراب نمی گذارد ،

نه گــــــــ ــــــرمایت را حس كنم ،

نه آرامـــــــــشت را






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

4MaRyAm
01-05-2011, 19:02
برای شروع عشق نباید به پایان فكر كرد

بگذار همانگونه كه ناغاقل تو را در بر میگیرد

تا هر وقت كه می تواند بماند و با زیبایی بگذرد

پایان به وقتش خواهد آمد

هرچند معتقدم

در عشق حقیقی پایان معنا ندارد ....

Maryam j0on
01-05-2011, 20:06
نمی دانــــــــــم چــرا هــنوز هــــــــم

بــــرای آمدنـــــــــــت

فــــــــال می گـــــیرم

ŞHÍЯÍŃ
01-05-2011, 20:18
امواج عاشقی بی رقیبست... بی رقیب
حس عجیبی است
حس دلدادگی
حس آرزوهای فردا......:40:

ŞHÍЯÍŃ
02-05-2011, 11:02
آهای عشق صدایم را می شنوی؟
می شنوی که بی صدا فریاد می زنم
بی هوا قلب قلب عاشق می شوم
اگر به جای قلبم باز هم مغز داشتم
تو دوباره
هردو مغزم را
اغفال می کردی..........

Lady parisa
02-05-2011, 11:07
اين حرف آخر نيست

به ارتفاع ابديت

دوستــــــــ ـــــــــت دارم


حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه
از لذت گفتنش امتناع كنم ...




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
02-05-2011, 11:13
داشتنیـهایــــم همین استــــــ ــــ ــ !
تکــــرار تپش هایی
که با موسیقـــی تپشهای تــــو
تکــــ ــــ ـرار می شود ..

Puneh.A
02-05-2011, 11:15
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر آنجا گذرت می افتاد
به سراپای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
می گذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان تو را می دیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد الود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ولوله بر پا می کرد
.
.
.

Pessimist
02-05-2011, 12:52
روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم

نمیدونی که شبا چی میگذره
چشمای دنیایی رو خواب میبره
غم تو شب تو دلم جون میگیره
خوابو از چشمای پر اب میبره
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم

چشمه ی چشمای تو دریای اب
چشمای خسته من دنبال خواب
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم

روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم

ŞHÍЯÍŃ
02-05-2011, 13:53
در قلبم
مرزهای ناگشودنی احساس
دستی
فراروی دستم
چشمی
در برابر چشمم
ذهن قفس ام را
آزاد کن!
تو! ........

F l o w e r
02-05-2011, 20:38
خوشحالـــــ ـــ ـم دلتنگی ندارد رنگـــی

وگـــــرنه ..

دنیایـــم یک رنگــــــ ــــ ــ میشــد ..

ŞHÍЯÍŃ
03-05-2011, 01:13
از روی کوه نجابتت
سقوط می کنم
یک وجب
بوسه
فاصله بود
تا اوج
حق با شماست
غفلت از من بود...
قلبم لغزید
ریسمان
نگاهت که پاره شد
افتادم !!:40:

Puneh.A
03-05-2011, 12:10
ناتوان گذشته ام زکوچه ها
نیمه جان رسیده ام به نیمه راه
چون کلاغ خسته ای در این غروب
می برم به آشیان خود پناه


در گریز این زمان بی گذشت
در فغان از این ملال بی زوال
رانده از بهشت عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خیال


سر نهاده چون اسیر خسته جان
در کند روزگار بد سرشت
رو نهفته چون ستارگان کور
در غبار کهکشان سرنوشت


می روم زدیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
یا مرا جدایی تو می کشد
یا تو را دوباره مهربان کنم


این زمان نشسته بی تو با خدا
انکه با تو بود و با خدا نبود
می کند هوای گریه های تلخ
آنکه خنده از لبش جدا نبود


بی تو من کجا روم ؟کجا روم ؟
هستی من از تو مانده یادگار
من به پای خود به دامت آمدم
من مگر زدست خود کنم فرار


تا لبم دگر نفس نمی رسد
ناله ام به گوش کس نمی رسد
می رسی به کام دل که بشنوی
ناله ای از ین قفس نمی رسد...!

فریدون مشیری

ŞHÍЯÍŃ
03-05-2011, 17:04
قلبم را زیر سایه ات پنهان کردم
تا همیشه جاودانه بتپد
اما تو یکروز
بی خبر از اینجا رفتی
و قلب من
به نشان تو
در این پهناور زمین
گمشده است ...:40:

Maryam j0on
03-05-2011, 18:29
خونــــــم را به هیــــــچ بیمــــــــــاری هدیــــــــه نمی کنــــم


نــــه !!!


غیرتـــــم قبـــــول نمی کنــــــد


در رگ هــــــــــای دیگـــــری باشــــــی .../.!

Snow_Girl
03-05-2011, 18:35
تو هم یک ذره دلت تنگ من بود کاشکی
تو یی که ادعا میکردی منو دوست داشتی
تو که میگفتی قلبت بی من میشه پاره
تو که میمردی واسه من بی اشاره
حالا خیلی سخته که تو روم بگی طاقته
دیدنمو نداری بی من زندگیت راحته
میدونم اینقده سرت شلوغه بعد من
که اگه الان بهت زنگ بزنم جای بله بگی شما
یعنی این یارو اینقده به درد بخوره
که باعث شده حال تو ازم بهم بخوره
از منی که همه جوره با تو بودم
منی که بدون حاشیه با تو بودم
کاشکی هیچوقت تو زندگیم این مسیر رو نداشتم
منه بد بخت که جز تو هیچکی رو نداشتم
توگذاشتی رفتی و دل من غمگینه کاشکی
واسه ادامه دوستیمون انگیزه داشتی

hamid_diablo
03-05-2011, 18:49
زندگی یعنی امید عشق من
زیستن مشغله ایست جدی
درست مثل
.
.
دوست داشتن تو

F l o w e r
03-05-2011, 20:34
حآلآ کـ ِ هستے
کــآم مے گیـرمـ
اَز عُمق ِ " بودنت "
دود مے کنمـ
همـ ِ ے ِ فـآصلـ ِ ـهآ رآ بــآ
یکــ پُکــ ِ عمیق اَز "داشتنـ َتـــــــ ـــ ـ"

F l o w e r
03-05-2011, 20:51
قاصـدکــــــ ــــ ــ هـا هم بویے از تـو نـدارنــد !
کجــاے ِ قصــه ـهـا بـه خواب رفتــه ایے
کـ دیگــر یادت نیستـــــــ ــــ ــ
اینجــا کســے هست کـِ
بــه هواے ِ تــو ، نفس مے کشـــــ ـــــ ــد !

F l o w e r
03-05-2011, 21:16
فصل ِ امتحآن
من
جــز مــرور ِ
رنگــ ِ چشمآنت
و
خط کشیدن زیــر ِ دلتنگے هآیمـ
هیچ درسے نــدآرمـ

Lady parisa
04-05-2011, 08:11
چشمان من منتظر طلوع چشمانت است

بیدار شو تا این چشمانم برای ذوقی که سالها منتظر بود جشن شادی بر پا کند

و بگوید: دوستـــــت دارد

F l o w e r
04-05-2011, 09:54
دیوانگۓ کـ شاخ و دُم نمۓ خوا ـهـــــ ـــ ـد

یکــ روز چشم بـاز مۓ کنۓ و مۓ بینۓ

زده بـ ِ سرتــ ــــ ـ ..

« او » زده بـ سرتـــــ ـــ ـ

و تــُ تـــا آخـــر عمر

دیـوانهـ اش مـی شـوۓ ..

Unique 2626
04-05-2011, 15:32
از شوکران مرگ پر کن استکانم را
با دست های خود بنوشان شوکرانم را
قطره به قطره هی بنوش و هی بنوشانم
بوسه به بوسه هی بچش طعم لبانم را
جرعه به جرعه مستی ام را پس بگیر از من
مزٌه به مزٌه پر کن از شهدت دهانم را
آتش بیار از گونه هایت گُر بگیرانم
با آه گرم خود بسوزان استخوانم را
با واژه هایت شاعری کن در وجود من
بنویس روزی فصل فصل داستانم را
ای ماه ! تو دیوانگی های مرا دیدی
تسخیر کن این بار هم روح و روانم را
روزی هزاران مرتبه آشوب کن در من
تا آن زمان که پس ندادم امتحانم را
من وحشی ام وحشی تر از آنچه . . . ، تصوٌر کن . . .
وقتی کسی جز تو نمی فهمد زبانم را . . .

amd>intel
04-05-2011, 15:39
آن روز که شد زندگی ما آغاز
آغاز شداین صحبت پرسوز و گداز
دادند به ما دلی و گفتند نسوز
دیدند که سوختیم ،گفتند بساز

amd>intel
04-05-2011, 16:16
حدیث عشق و عاشقی حدیث دیرینه ماست
یک گذر از سینه ما بیان اندیشه ماست
در این گذار بی نصیب چه غم که عمر ما برفت؟
نه بیش از این لیاقتی نصیب این سینه ماست

---------- Post added at 04:16 PM ---------- Previous post was at 04:13 PM ----------

گوش کن !
این صدای قلبست.
نه یک قلب ساده!
قلب ساده با خون می تپد.
قلب عاشق در خون می تپد.
این صدای قلبی عاشقست.

Help118
04-05-2011, 16:35
باید که جمله جان شوی
تا لایق جـــــــانان شوی
----
برای هر کار مقدماتی لازم است و اسباب عشق جمله جان شدن است: از مراحل کمال عشق میتونم به حقیقت، جان و روح اشاره کنم که میگه باید همه ی وجودت ائم از روح و حقیقت و جان و کالبدت باید طفل راه عشق شود...

Lady parisa
04-05-2011, 17:05
تو را دوست دارم مثل عبادتم

تو را دوست دارم مثل سعادتم

تو را دوست دارم تا آخرین نفس . .

F l o w e r
04-05-2011, 21:57
در این سوی خطـــ ــ ــ ــ ـ

دلـــی مشغــولِ یادَتـــ است ..

آن ســـ و

تــو

خاموشی..

F l o w e r
05-05-2011, 09:40
میــ بینی؟

هـَوای دِلــ تنگی امــ ..

نِسبتی عَجیبـــ دارد با زاویه ی نگاهَــم ..

در دَسترس چِشمانَــم که باشی هوا خوبـــــ ـــ ـ استـــ ..

دور از دسترس نَــشو که باران می گیـــرد ..

miss_ava7
05-05-2011, 11:38
نمیگوید بیا
نمیگوید باش
نمیگوید به من حتی برو راحتم بگذار

می آید ...
حرفهای عاشقانه میشنود
لبخند میزند
و می رود ...

هرشب هرشب هرشب ...

Elahe Goddess
05-05-2011, 13:03
دستهايم را که ميگيري...

حجم نوازش لبريز ميشود!

گويي تمام رزهاي زرد باغها

با دستهاي بي دريغ تو

براي من

چيده ميشوند

و قلب من

پرنده اي ميشود

به پاکي بيکران نگاهت

پر ميکشد...

و در آن وسعت بي انتها

در خاکستري اندوه ابرها

گم ميشود

دستهايم را که ميگيري...

نگاهم

اين قاصدک هاي بي تاب هزاران شور

در آبي فضا رها ميشوند

و بغض گريه ها

از شنيدن نفس زدنهاي روح

زير هجوم آوار سرنوشت

بي صدا شکسته ميشود...

دستهايم را که ميگيري...

عبور تلخ زمان را

ديگر

نميخواهم که باور کنم.....!

Elahe Goddess
05-05-2011, 13:08
نگاه های زیرکانه ات...

حرفهای بودارت ...

لبخند های گاهی پر محبتت...گاهی پررمز ...

وآن راز ...

آن راز نگاهت...راز دلت...

مدت هاست....

کنجکاوم... !سردگمم کرده است...

Elahe Goddess
05-05-2011, 13:49
تو را به وسعتی که شقایق در ان زندانی است....
تو را به قدرتی که اسمان در ان طوفانی است...
تو را به باور لحظه ای که عشق بارانی است....
تو را به ارزش جانم که مجانی است.....
دوست دارم...دوست دارم...
ای عشق من...ای امید فردای من...
ای تموم هستی دل خستم...
باتوهستم باتوهستم......
تورو من چه عاشقانه می پرستم....
می پرستم....
پس همیشه توی قلبم تو رو دارم....
ارزوی دل من بود که بگم عاشقت هستم....

ŞHÍЯÍŃ
05-05-2011, 15:38
می خندی...
اوج باران
در قلبم
ترانه ی دلبستگی
می خواند. ...:40:

Unique 2626
05-05-2011, 16:22
دیروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم . . .

امروز هر چه می گردم خودم را پیدا نمی کنم . . .

Elahe Goddess
05-05-2011, 22:55
فکر تو، عایق سرمای من است...

فکر کردم به صمیمیت تو،

گرم شدم

خنده کن!

خنده!!که با خنده ی تو،

آفتاب از ته دل می خندد...

شرم در چهره ی من داشت شقایق می کاشت

سفره انداخته بودیم و کنارش،

با هم دوستی می خوردیم

حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت

...

باز هم حرف بزن!

Elahe Goddess
05-05-2011, 23:17
می خواهم شعری بگویم برای تو

شعری که تاکنون نشنیده باشی

شعری با قافیه اشک ها و ردیف نفس هایم

شعری با وزن نگاهم

و آهنگ تسلی بخش دستهایم...

New Ray
06-05-2011, 08:02
دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو


قمري جان صفتي در ره دل پيدا شد

در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو


گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد

گفت مي‌باش چنين زير و زبر هيچ مگو



گفتم اين روي فرشته است عجب يا بشر است

گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگو


گفتم اي جان پدري كن نه كه اين وصف خداست

گفت اين هست ولي جان پدر هيچ مگو

man nabodam
06-05-2011, 09:44
مثه خوابی...مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه روی طاقچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.

man nabodam
06-05-2011, 10:01
را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته


آسمان پر باران چشم هایم


بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه


بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد


وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

Eshghe_door
06-05-2011, 12:01
حالا میفهمم





تو یه قصه بودی تو شبای تاریک دلم





یکی بودی یکی نبودی...






"خودم"

ŞHÍЯÍŃ
06-05-2011, 12:38
قلبم را زیر سایه ات پنهان کردم
تا همیشه جاودانه بتپد
اما تو یکروز
بی خبر از اینجا رفتی
و قلب من
به نشان تو
در این پهناور زمین
گمشده است ...:40:

Elahe Goddess
06-05-2011, 12:57
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد
فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن

Elahe Goddess
06-05-2011, 13:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دنیا هر چقدر هم کش بیاید...

قد آغــــوش تو و

خـلـسه میان بــازوانــت
...
نـــمیشـــود...

Elahe Goddess
06-05-2011, 13:49
آنگاه كه دوستت دارم
زباني جديد متولد مي شود
شهرهايي جديد
كشورهايي نو يافته !
ساعتها مثل آلاله ها نفس مي كشند
گندم لا به لاي صفحات كتاب مي رويد
پرندگان از چشمانم پر مي كشند
با بشارت عسل !
كاروانها از سينه هايت به حركت در مي آيند
با بار ادويه هندي !
انبه ها مي افتند
جنگلها طعمه حريق مي شوند
و حبشي
خواب شكست را مي بيند !

آنگاه كه دوستت دارم
سينه هايت شرم را به دور مي افكنند
رعد و برق مي آغازد
شمشير !
طوفان شن !

آنگاه كه دوستت دارم
شهرهاي عرب از جا مي جهند
و در برابر سكوت قد علم مي كنند .
اعصار انتقام
در برابر قوانين طائفه مي ايستند !
چنانكه من
آنگاه دوستت دارم
در برابر زشتي مي ايستم !
در برابر پادشاهي نمك !
در برابر برقراري بيابان !
و بر عشقت پاي مي فشارم
تا رستاخيز فرا رسد
تا رستاخيز فرارسد ،
تا رستاخيز فرا رسد !

Elahe Goddess
06-05-2011, 13:55
عشق يعني:

چون خورشيد، تابيدن بر شب هاي دوست؛

و چون برف، ذوب شدن بر غم هاي دوست.

كاش مي دانستم چيست،

آنچه از چشم تو،

تا عمق وجودم جاريست!

Help118
06-05-2011, 14:32
این شعر زیبا از درون داغون میکنه شاید اولش زیاد محسوس نباشه:

برای مرگ این پندار
تو... تنها آشیان لحظه های من
برای آخرین لحظه
برای آخرین دیدار
نگاهم کن

تو ای یارا
عزیز من...
صدایم کن
صدایم کن

Ghorbat22
06-05-2011, 19:50
لعنتـــــــــ به تمام کسانی که تو نيستـــند

ولی عطـــــــر تو را می زننــــــد...


پ.ن
اگه یکم بعضی دوستان رعایت کنند در ارسال پستا کار بنده هم خیلی راحتتر میشه!
فک کنم لازم باشه قوانین تاپیک رو دوباره یادآوری کنم
مرسی از همکاری[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

قوانیـــــن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Unique 2626
06-05-2011, 21:11
با باد آمده ای

و با باد خواهی رفت

نام تو آرزو نيست . . . ؟ ؟ ؟

Mehrnaz1368
06-05-2011, 22:28
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه‌ی عشق مجاز است

در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

ŞHÍЯÍŃ
06-05-2011, 23:02
چنان از عشق تو مستم
که گر روزی
به قصد بگرفتن جانم
دو دست بر گردن اندازی
نفسهای آخرینم را
خوشم با گرمی دستت
نگاه کوته و سردت
فراموشم شود دردم
گوارا میشود مرگم .....:40:

hamid_diablo
07-05-2011, 09:26
زندگی یعنی امید عشق من
زیستن مشغله ایست جدی
درست مثل
.
.
دوست داشتن تو

4MaRyAm
07-05-2011, 09:51
می چرخی در رگهایمـــ....

تندتر نفس میکشمـــ

تازه تر از تازه...

رهایی زیباستــــ در هواي تو ...

Elahe Goddess
07-05-2011, 13:39
یک بوته ی عقیق:

سخن از لبهای توست

دو موج سرد کوچک

دو پرنده معصوم

دو آرامش شیر گونه

دو بادبان دور

دو پناهگاه ابدی:

دست های تو

آرامترین باران

نرم ترین فواره

ساکت ترین ابهام

کبود ترین گرداب مفقود

رباینده ترین وزش مرموز

طوفان مرگ:

نگاه تو

من ترا سرود کرده ام

من ابدیتی را سرود کرده ام

من از ابدیتی ابدیتی پرداخته ام

فرشتگانی سپید پوش

در طواف جاودانه ی شبی مدور:

چشم ترا میگویم

---------- Post added at 02:39 PM ---------- Previous post was at 02:34 PM ----------


و آن گاه که خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم
و مرا صدفی که مرواریدم تویی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم تویی
و خود را معبدی که راهبش منم
و مرا قلبی که عشقش تویی
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا شمعی که پروانه اش تویی
و خود را انتظاری که موعودش منم
و مرا تنهایی که انیسش تویی

Help118
07-05-2011, 13:41
تو از من دور می گردی
و من از خاطرات خسته ی این شهر
خیال بی تو بودن را
گرامی چون تو خواهم داشت
و من تندیس غمهای بهارم را
به یاد خاطرات تلخ و شیرینت
به آهی ذبح خواهم کرد...

Unique 2626
07-05-2011, 13:58
گاهى آنقدر غرق در آرزویی که

از ياد می بری خود آروزى ديگری هستی . . .

Elahe Goddess
07-05-2011, 14:05
تو زيبايي يا چشم هاي من شاعر

نميدانم

ولي اين را خوب ميدانم

كه اگر تو نباشي چشم هاي من هر چند هم كه شاعر

نمي توانند شعري به زيبايي تو

بسرايند . . .



************************************************** ***

من را همچون تک تک آدم های دور و بر خودت...
نگاه کن...
همه ی دل نگرانی هایم...
مثل تمامی زن هایی است...
که تو می شناسی...
شاید کمتر . شاید بیشتر !...
دل نگرانی هایی که...
گاهی مرا تا سر حد بی خود شدن می برد...
و گاهی هم باز نمی گرداند...
از نبودنت می ترسم...
از بودنت دلهره دارم...
و باز هم می مانم میان بودن و نبودن تو...
ای کاش می شد لیلی ات باشم....

Unique 2626
07-05-2011, 14:06
شهر من رو به زوال است تو بايد باشی . . .

دل من زير سوال است تو بايد باشی . . .

فال حافظ زدم آن رند غزل خوان ميگفت . . .

" زندگی بی تو محال است تو بايد باشی " . . .

Lamanta
07-05-2011, 14:07
امروز ، سمت همین حوالی...

صدای نفس نفس آشنای را شنیدم .گفتمش خوبی ؟

گفت: جان ندارم

گفتم:غریبی ؟

گفت؟ تازه دانستم

گفتم: سیگار ؟

گفت :آماده بودم نفس تازه کنم

یاد نجابت خستگی پدرانمان افتادم

داشت میرفت .پرسیدم شما ؟

گفت : تا دیروز عشق اما امروز ......

همین


<<رضا صادقی>>

Elahe Goddess
07-05-2011, 14:17
عشق يعنی...
بی پروا؛بی غرور؛بی ترس از حسابگری ها
سوختن؛باختن و دوباره يافتن...
اول بايد همه ی هستی ات را به نيستی بکشی تا دوباره هست شوی...

***********************************

نمی دانم...
هر چه بود پاک بود و زيبا
وقتی در چشمانم نگاه می کرد
در نگاهش غرقه ميشدم
درست مانند روزهای کودکی
حسی داشتم از نگاهش
انگار که در چشم هايش
کشيده می شدم
ويا گويی که در يک دريا
غرقه می شدم
نگاهش غرق می کرد
اما مهر بانانه
اما آرام....

sayebouni
07-05-2011, 14:44
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی

ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی

آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛
چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی

من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی

دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است
می توانی عذرا باشی، لیلا بشوی

می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی

بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد
فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی

Ghorbat22
07-05-2011, 18:56
قــــــــــایقتــــــــ می شــــــوم

بـــــــادبــــــانم بـــــــاش!

بگــــــــذار هر چـــــــه حرف پشتـــــــــ سرمان می زنند مردمــــــــ

بـــــــاد هـــــــوا شود,

دورترمــــــــان کنــــــــــد ...

Ghorbat22
07-05-2011, 19:16
با تمــــام فعل هايی که با نون نشدن صرفــــــ ميشوند

ميتوان کنــــار آمد

اما فعــــــل نديدن خنده هايتــــــــ را

نمی توان صرفــــــــ کــــرد....

Unique 2626
07-05-2011, 19:19
. . . عشق يعنی . . .

. . ."~ ترس از دست دادن تو ~". . .

. . . فقط همین . . .

Ghorbat22
07-05-2011, 19:23
تو فکر می کــــنی من خوابيده ام

و پتـــــــو را آرام رويم می کشـــــی ؛

من خودم را به خوابــــــ زده ام

و قنــــد در دلـــــم آبـــــــ می شــــود ...

Unique 2626
07-05-2011, 19:39
میگن عاشقا عشقشون رو زیبا می بینن . . .

این دفعه که دیدمت خیلی زیبا شده بودی . . .

نمی دونم تو هر دفعه داری زیباتر میشی یا من عاشقتر . . . ؟!

Help118
08-05-2011, 00:58
عاشق اینگونه در این شهر که باور می کرد/ من چنین عاشق و او قهر که باور می کرد

شوکران می چکد از صحبت دل آزارش/ لب چنین قند و سخن زهر که باور می کرد

مثل من منتظری خسته ولی چشم به راه/ نه کنون در همه دهر که باور می کرد

سیل آمد ز فراوانی اشکم امروز/ چشم خشکیده چنین نهر که باور می کرد

water_lily_2012
08-05-2011, 10:34
بر هر چه بود و هست

در پیش روی تو

محکم و استوار اقرار می کنم

این اعتراف من

باواژه های مهر

جمله های شوق

در موجی از غرور

این اعتراف من:

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...

LINDA_SADER
08-05-2011, 14:33
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است

عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است

عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست

ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم

بعد از امشب شاید ،

نقش اعجاز تو را طرح زنم


Lady parisa
08-05-2011, 15:08
حسی دارم ، اگر بدانی بد نیست

شعری گفتم تو هم بخوانی بد نیست

الان خیلی دلم برایت تنگ است

در هر صورت خبر رسانی بد نیست

Unique 2626
08-05-2011, 18:14
ما بدهکاریم . . .

به یکدیگر . . . و به تمام دوستت دارم های نا گفته ای که

پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آنها را بلعیدیم تا . . .

نشان دهیم منطقی هستیم . . .

aref16
08-05-2011, 18:19
تقصیر از گوشهای من نیست،
لبهای او
دروغهایش
را باورپذیر میکند.

Mehran-King
08-05-2011, 18:27
تقدیم با عشق به دوست خوبم ( خودش میدونه کیه ) البته بعید میدونم ببینه :(:37::45:

لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت

اشک چشمم جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی مروارید

عزیزم منو ببخش اگه یه وقتی آزردمت

گفتی به من غصه نخور می رم و بر میگردم

همسفر پرستو ها می شم و بر می گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم به هم بزنی می رم و برمی گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی؟

چشمونم مونده به در کی بر می گردی!

رفتی و رفت از چشم نور دو دیده

ز حالم بی خبر کی بر می گردی ؟

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم ...

پنجره امیدمو هنوز به روت نبستم !!!

پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن!

اما چرا عزیز دل هرگز تو را ندیدم ؟!

بهناز...
08-05-2011, 19:37
می تپد دل زفراقت ز برم دور مرو
بنگر اشکم و از چشم ترم دور مرو
اگر اکنون ننشینی به کنارم نفسی
ترسم ای مه که نبینی دگرم زود مرو
نکنم شکوه که دیر آمده ای بر سر من
جان من دیر چو آیی به سرم زود مرو
می رود جان ز تنم جان من آخر بنشین
نظرت سیر ندید از نظرم زود مرو
نفس از سینه تنگم به صعوبت خیزد
زود باشد که نبینی اثرم زود مرو

Hadi King
08-05-2011, 23:36
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

...

ŞHÍЯÍŃ
09-05-2011, 00:13
در قلبم
مرزهای ناگشودنی احساس
دستی
فراروی دستم
چشمی
در برابر چشمم
ذهن قفس ام را
آزاد کن!
تو! ........:40:

Hadi King
09-05-2011, 00:55
من اگه خدا بودم ...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
...

Hamid Hamid
09-05-2011, 08:41
اون كسي كه خواستن اون ... حرف تكراري نباشه

هرچي كه از اون بخونم ... شعر تكراري نباشه

كسي كه براي خوندن نشسته تو سينه ي من ... نفس هاش هواي عشق ... سكوتش صداي عشقه

water_lily_2012
09-05-2011, 08:46
دیروز در کنار تو احساس عشق بود
دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
................دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
................این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
فکری بکن به حال من از دست می روم
................قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
................بگذار بشکند عوضش مرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
................این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
................یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
................بین خودم و آینه دیوار می کشم
................هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
................بانوی دشت های قشنگی که سوختی
................عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
................................شاید کسی که بین غزل های من گم است
................................در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
................................................ح الا ببین علیه خودم غرق می شوم
................................................د ر منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند

iranzerozone
09-05-2011, 09:58
مهربان من!
آهنگ حضورت آنچنان لطيف و شاعرانه است که من را مدهوش مي کند ،
تو تنها چيزي هستي که براي من ارزش فکر کردن را داري !
نمي دانم چقدر از شهر من دوري اما همه جا حست مي کنم ، مي شنومت .
تو تکرار هميشگي عشقي!
و من فقط انعکاس بي ارزش نور تو هستم و ديگر هيچ!

ŞHÍЯÍŃ
09-05-2011, 13:05
قــ ـ ـ ـلـ ـ ـ ــ ـبم کجاست ای دوست

قــ ـ ـ ـلـ ـ ـبـ ـ ـ ـی که پر ز عشق بود

قــ ـ ـ ـلـ ـ ـبـ ـ ـ ـی که در نگاهت

دروازه بهشت بود...:40:

grisly1
09-05-2011, 17:27
می سوزد اینک در دلم

سوزی دگر سازی دگر

در مستی و ویرانگی

عشق است و آغازی دگر

آهسته گو در گوش من

شعرت شده آغوش من

پر می شود نجوای من

رمزی دگر رازی دگر

بنشین کنارم جان من

عشق من و جانان من

آشفته مي بيني مرا

در غمزه و نازي دگر

بنشان به باده ساغرم

بنما رخت در باورم

مستانه كن روح و روان

بالي و پروازي دگر

مريم

Help118
09-05-2011, 21:49
من حاصل عمر خود ندارم جز غم/ در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد/ یک مونس نامزد ندارم جز غم

سکوت شب
09-05-2011, 22:06
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

Mehrnaz1368
09-05-2011, 22:59
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیری است دلم چشم براهت دارد
ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی.

Lady parisa
10-05-2011, 08:58
مـــرا یک شــب تحمل کن که تا باور کنـی ای دوست ،


چگونـه با جنون خود مـدارا می‌کنم هـر شــب!

hamid_diablo
10-05-2011, 11:22
نمي بخشمت....

بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي....

بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .....

نمي بخشمت .....

بخاطر دلي كه برايم شكستي

F l o w e r
10-05-2011, 15:03
تـَمـــــ ــــ ـامـِ

دلــتنگی هایـَم را جَمع کـَرده ام ..

زیر ِ بَغَــل زده ام

و مُـنتظـِـــــ ـــــ ــرَم ..

تــــو بیــــآیی..

Help118
10-05-2011, 17:09
در آن نفس که بمیــــرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

hamid_diablo
10-05-2011, 20:14
رنگ مهتاب نیود

رنگ شب بود و سکوت.......

که گره های ترک خورده عشق

که روی تابوت زمان نقش بستند

من نتوانستم گره ها را باز کنم.......

Unique 2626
11-05-2011, 12:13
همیشه میگفت " تو " نیمه گمشده منی . . .

وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گمشده اش خودش را گم کرده است . . . !

aref16
11-05-2011, 12:22
با گفتن یک

" عزیزم جایت خالیست ! "

نه جای من پر می شود

و نه از عمق شادی هایت کمتر !

فقط ...

دل خوش می شوم که هنوز ،

بود و نبودم برایت مهم است

F l o w e r
11-05-2011, 15:26
دوستَـــتْ دارَم به اضافهــــ ی ِ سه نُقطـــه!

تا بــِـ ــ ـدانی

مـَن و دوستتْ دارم هایـَم ٬

اِمـتــداد داریــــ م در تـــو تا همیشــــه

مثل ِ همین سـِ نقطه . . .

Help118
11-05-2011, 17:04
داستان من و معشوق مرا پایان نیست

هرچه آغــــاز نــــدارد نـــــپذیرد انــجام

حافظ

vahid_ba
11-05-2011, 17:43
روياهايم را دور نريخته ام
نگران نباش !
برگ پاييزي هر درخت
زير سايه ي تابستاني همان درخت ، مي ريزد ...

Lamanta
11-05-2011, 18:19
اگر دل کندن آسان بود،فرهاد به جای بیستون،دل می کند..
تو را چه به فرهاد...!
یک فرهاد است و یک بیستون و...
تو همین یک وجب دیواره فاصله رو بردار،من باورت میکنم...

F l o w e r
11-05-2011, 20:21
پیراهن ِ تــو دل ِ مــAـن استــــ ــ

کــــEــــ تــAــنگــــ میشَـود ..

بَرای ِ تـــو ..

Pessimist
11-05-2011, 21:07
گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابي، خواب و سرابي
گفتي كه منم با تو وليكن تو نقابي، اما تو نقابي
فرياد كشيدم تو كجايي، تو كجايي
گفتي كه طلب كن تو مرا تا كه بيابي

فرياد كشيدم تو كجايي، تو كجايي
گفتي كه طلب كن تو مرا تا كه بيابي

چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فكر خطر باش، فكر خطر باش

هر منزل اين راه بيابان هلاك است
هر چشمه سرابي است كه بر سينه خاك است
در سايه هر سنگ اگر گل به زمين است
نقش تن ماري است كه در خوابِ كمين است
در هر قدمت خاك هر شاخه سر دار
در هر نفس آزاد هر ثانيه صد بار

چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فكر خطر باش فكر خطر باش

گفتم كه عطش ميكشدم در تب صحرا
گفتي كه مجوي آب و عطش باش سراپا
گفتم كه نشانم بده گر چشمهاي آنجاست
گفتي چو شدي تشنهترين قلب تو درياست
گفتم كه در اين راه كو نقطه آغاز
گفتي كه تويي تو خود پاسخ اين راز

چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فكر خطر باش، فكر خطر باش

چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فكر خطر باش، فكر خطر باش




داریوش

Help118
11-05-2011, 23:36
اگر دل قابلت بود
كه در پيش دلت بود
تو گفتي هيچ فرقم با كسي نيست
همان گشتم اگر اين مشكلت بود
مگر تيري كه مژگانت به دل زد
كمت مي بود و آزار دل من
به هر كاري هميشه حاصلت بود
غرورت آن چنان بر اوج بنشست
كه ديدي دل هميشه سائلت بود
به هر مجلس كه از حسني سخن رفت
تو و حسنت در آنجا بودي و
دل حاملت بود
هميشه پا به روي دل گذاري
ندانستي همان دل از تو و خاك و گلت بود
چنان بي رحم بشكستي دلم را
ندانستم مگر دل قاتلت بود
ندانستم مگر دل قاتلت بود

zqsxsw
12-05-2011, 03:22
نگاهم یاد باران کرده امشب
مرا سر در گریبان کرده امشب
غم و فریاد من از این وان نیست
دلم یاد رفیقان کرده امشب ….

zqsxsw
12-05-2011, 03:30
گفتم آخر عشق را معنا کنيم



بلکه جاي خويش را پيدا کنيم



آمدم ديدم که جاي لاف نيست



عشق غير از عين وشين وقاف نيست



آمدم گفتم به آواي جلي



عين يعني عدل مولايم علي



شين يعني شور الله الصمد



قاف يعني قل هوالله احد

Hamid Hamid
12-05-2011, 10:41
من ميدونستم كه حرفات دروغه ... فريبه

اون نگاه قشنگت ... فريبه ... دروغه

تو ميگفتي كه با من ميموني ... كه با من ميخوني

قصه ي عشق و رويا تمومش دروغه ... فريبه ... دروغه

اما تو امروز دستات تو دست يار غريبس ... فردا ميدونم چشمات اسير دلدار ديگس

حرفات ميدونم ... همش فريـــــــــبه ... همش دروغـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــه


پ.ن: اينم شعر عاشقانه براي دنيايي كه عشقي بجز عشق مادر به فرزندش درش وجود نداره !!!

Pessimist
12-05-2011, 12:53
یا با من مدارا کن که من مجـــنونم و مســـتم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بســتم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
اگر از همدلی پرسی بدان نازکدلی خستم
بیا از درد حکایت کن که من محتاج این هستـم
اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم بران بستم

مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم

برو راه وفـــا آمـــوز که من بار ســفر بستـــــم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستـــم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستـــم

مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
مجنونــم و دستم به دامان تو بستــــم
هــشیار شدم آخر از دام تو جستـــم

مجــنون ، مجنــونـــــــــم و مستـــــــــــم
عاشــــــــــــق ، عاشقـــــــم و خستــــــــم

Help118
12-05-2011, 14:55
مر عاشقان را پند به کس، هرگز نباشد سودمند

نی آنچنان سیــلی است این، کو ناتوانی کرد بند