PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 [27] 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Lady parisa
03-04-2011, 12:54
فکر من در این است

که پر از شوق تو باشم هر دم

که دلم سرشار از عشق تو باشد یکدم

قلب من می خواهد

که فقط از تو نشان داشته باشد در خود

و دو چشمم پر از وسوسه ی لذت دیدار تو باشن در خود

و بدان معبودم

که تو هستی قلبم

که تو هستی روحم

که تو هستی فکرم

و همه هستی ام


دلتنگ توام


تا شادمانه

مرا ببینند

شاخه ها

به شکل نام تو سبز می شوند،

پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چیست

حروف نام تو را

بر کتابم می ریزد،

آفتاب

به شکل پروا

نه

ای از مس

گرد صدایم

بال می زند،

و می دانم سکوت

فقط به خاطر من سکوت است،


اما

من


دلتنگ توام

شعر می نویسم

و واژه هایم را کنار می زنم

که تو را ببینم ...

دارم فکر می کنم

چقدر خوب می شد

نزدیک صورتم نفس می کشیدی

می دانی ؟

من رک تر از آنم

که نبوسمت . . .

لحظه های شیرینی که به تو دل بستم

از تو پرسیدم من

تو منی یا من تو؟؟!

و تو گفتی : هر دو

من به تو پیوستم

گفتم ای کاش پناهم باشی

همه جا و همه وقت دست تو در دستم

تکیه گاهم باشی

......

و تو گفتی هستم

تاآخرین نفس درکنارت هستم ...

آري عاشقم

يک عاشق چشم به راه...

عاشقي که مدتهاست در غم انتظار نشسته است

درآتش فاصله ها سوخته است

در گلدان طاغچه ت

نه

ايي ها شکسته است

و هماني که تمام درهاي دلتنگي ها بر روي او بسته است

آري... من همانم که به او مي گويند ديوا

نه


به او مي گويند آواره

من همانم که لحظه هايم را به ياد عشق مي گذرانم

با ياد او اشک مي ريزم و در کوچه دلتنگي ها نام مقدس او را فرياد مي زنم

فرياد مي زنم تا تمام پنجره هاي خاموش با فرياد من روشن

گاهي سرما زمستان

روابط را تيره مي كند

به گرماي اين شعله كوچك، ايمان بياور

عشق.....

نجاتمان خواهد داد !!!

باور کن

"عین"، "شین" و "قاف"

جدا از هم که باشند

هیچ خاصیتی ندارند!


اما

در کنار هم ، معجزه می آفرینند.

درست مثل من و تو !!!

انگشتـــــــانم ..

برای شـمـردن تعداد دوست داشتنت کافی نیست !..

انگشتان ظریفت را لحظه ای قرض می دهی؟

نه

انگار باز هم کافی نیست !

باید بروم ســـراغ تــار مـوهـایـت ..

نه

باز هم کافی نیست..
آتشی روشن کرده ام ،

و عهد بسته ام تا خاموش شدنش،

برایت دعا بخوانم .

تمام کارهایت رو به راه خواهند شد

چرا که من...

هیزمی دیگر در شومی
نه

انداخته ام!!!
کاش که در کوچه ها باران ببارد

یک درنگ، اندوه ها را وا گذارد

کسی نگوید، خانه

ها بی چراغ است
کسی نگوید سفره ها نان ندارد

دست ه
اما

ن، بذر آیی
نه

بپاشدچشمه
اما

ن دا
نه

حیرت بکارد
در حضور باغبان بی رخصتی سبز

باد، برگی از درختی بر ندارد

مشقه

اما

ن صرف این افعال باشد:

دوست دارم، دوست داری، دوست دارد

رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم

نديدنت را با ت
نه

ايي هايم در هم آميختم و به غربت رسيدم ...
طعم شيرين خنده هايت را در رويا مي چشيدم ...


اما

...رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته اي ؟

من چگو
نه

ميتوانم به چشمان رويا آلودم صداقت ديدنت را ابراز کنم؟
قلبم ،عمرم و چشمانم به ديدن تو در رويا عادت کرده اند ...

ای تمام روياي من ....

صدایم کن ، که صدایت آرامش وجود من است!

نگاهم کن ، که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق و محبت است!

دعایم کن ، که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است !

نوازشم کن ، که دستان پر مهرت گرمی گو
نه

های سرد و خیسم است !
باورم کن ، که با باور تو من عاشقترینم!

اشکهایم را پاک کن ، حالا نگاهم کن ، کمی با من درد دل کن ، مرا آرام کن !

بگذار سرم را بر روی شا
نه

هایت بگذارم ، بگذار دستانت را بفشارم ، بگذارم بگویم چقدردوستت دارم ، مرا
باور کن

!با آن چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من ، نگاه تو مرا دیوا
نه

تر میکند!
نگاه زیبایت را باور دارم ، زیرا درون آن یک دنیا محبت میبینم !

نگاهت را باور دارم زیرا در نگاهت معنای واقعی عشق را می بینم و کلمه دوستت دارم

را میخوانم و با تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری !

با نگاه عاشقا
نه

ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که ت
نه

ا مرا داری !با نگاه عاشقا
نه

ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم
نگاهم کن که نگاهت مرا به این باور می رساند که ما هر دو یک عاشق واقعی هستیم!

با نگاه درون چشمهای زیبایت راز دلت را میخوانم و این را میدانم که تو بهترینی! تو

همانی هستی که لایق منی !

نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن !

نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم! خيالت
آفتاب

ي نبود
كه سايه، بي تو

به آسايش روز غبطه مي خورد

نگاه كه مي كنم

مي خندي

رنگ چشم هايت را هنوز به خاطر مي آورم

صداي بال شاپركي

مرا به تو نزديك مي كند

مي گفتي شمع را به خاطر بسپار

گل را هرگز

و من تازه مي فهمم

كه خانه

تو را كم داشت!
گرچه از باد نمانده اثر انگشتی

روی دیوار و در پنجره

اما

تلفن می زنم امشب به پلیس

و به او می گویم:

یک نفر شاخه ی احساس مرا

از لب باغچه ام دزدیده

4MaRyAm
03-04-2011, 15:45
چشمانم شب ترين است

دلم دریاترين

رویایم ستاره ترين
و
عشقم کوه ترين!
.
.
کجاست آن فرهادترين ؟! ...

Elahe Goddess
03-04-2011, 16:44
تقسيم كردن دلتنگي هايم با تو ، چه زيبا خواهد بود
اگر تو را هم دلتنگي هايي باشد از نوع من
دلم مي خواهد احساسم ، مهر سكوت لبانم را
همان قدر احساس كني كه گويي احساس توست
درد ريشه دوانده در وجود توست .
مهر خورده شده بر لبان توست
دلم مي خواست " تويي " نبودي
تو ، من و من ، تو بوديم
شايد آنوقت اين روح سركش آرام مي گرفت
و جاي دلتنگي هايم را رهايي پر مي كرد
رهايي از همه چيز
حتي از انديشيدن ، انديشيدن به خوبي ها و عشق ها
چرا كه قلب من و تو حادثه اي خواهد آفريد
در فــراســوي عشــق

Elahe Goddess
03-04-2011, 16:58
در آينه


گاهی به چشمهای سياهت


نگاه کن



شايد به آن دريچه که يک عمر


در پشت آن


چشمان من


در انتظار توست



مهتاب خنده هايت


دوباره بتابد



...

Elahe Goddess
03-04-2011, 17:10
میدونی ؟ . . .

تو یه لحظه نگاهت میوفته تو نگاه یه آدمی . . .

می بینی که داره ته چشماتو می بینه توی دایره ی چشمای خودت . . .

می بینی این یکیه که بلده تو رو از توی چشمات بخونه . . .

قلبت مچاله میشه و می ریزه پایین . . .

نگاهتو از نگاهش می کشی بیرون و یه جای دیگه را نگاه می کنی . . .

ممکنه صدای قدماشو بشنوی که داره میاد طرفت که بگه خوندمت . . .

کاش میشد اصلا این اتفاق نیوفته . . .

میدونی ؟ . . .

اسیر چشمای یه غریبه شدن . . .

خالی شدن از تمام چیزهای پر . . .

لرزش ابدی قلبت به جای تپش . ..

Elahe Goddess
03-04-2011, 19:49
در توالی سکوت تو ٬



در تداوم نبودنت ٬



رد پای آشنایی از صدای تو ٬



در میان حجم خاطرم هنوز زنده است ٬



هنوز می تپد و باورش نمیشود که نیستی



که رفته ای ٬



کجا نوشته اند؟



عشق



این چنین میان مرز سایه هاست؟



این چنین پر از هجوم فاصله

!

در تقابل میان آب و تشنگی ٬



تقابل میان درد و زندگی



کجا نوشته اند؟ ...

ŞHÍЯÍŃ
03-04-2011, 21:53
گر بخندم گویند عاشق است

گر بگریم گویند دیوانه است

پس بذار هم بخندم هم بگریم

تا گویند عاشق دیوانه است

Elahe Goddess
03-04-2011, 22:45
میان ناله ی جیرجیرک
میان شکست سکوتم
ترا دوباره می خوانم
ای همیشگی
ای سبز
صدایت را از دورها می شنوم
اشنایی
مثل روز بر پوست آفتاب سوخته ام
تو نزدیکتر از آنی که می گویند
میان تب تند مهربانی
که دوسه روزیست سینه پهلو کرده
ترا می شنوم
اغوش خاطره ز داغی دستانت
هنوز گر گرفته است
اشک در التماس لحظه
مانده است
و فریاد در کوجه پس کوچه های
فراموشی
خاطره ات را می بوسم
خاطره ات را

barani700
03-04-2011, 23:25
روزهايم را
چشمهاي تو
به بازي گرفته اند
پياده ميشوم
از سرنوشتي كه با تو
رقم خواهد خورد
.
.
.
عرض خيابان
رسيدن به آغوشت
چقدر طولانيست

raha bash
04-04-2011, 07:59
رها در گذرگاه هستی
من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم!
من و تو به سوی افق های نا آشنا پرگشودیم
دریغا!دریغا!ندیدیم
که دستی در این آسمانها
چه بر لوح پیشانی ما نوشته ست!
دریغا در آن قصه ها وغزل ها نخواندیم
که آب و گل عشق با غم سرشته ست!

raha bash
04-04-2011, 08:21
در سرم حس مبهمی مثل هی به داد دلم برس دارم
هم بدون تو مردنم قطعیست هم کنار تو استرس دارم
از همینجاکه باد می آیدبرو از عشق بی خیالم کن
دلم از عشق و عاشقت بودن کارهای مهم تری دارد

---------- Post added at 09:21 AM ---------- Previous post was at 09:18 AM ----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]به گمانم قاصدکی برایت پیامی آورده است......

دوستت دارم

Lady parisa
04-04-2011, 08:47
و من نیز



روزی می روم و باورهای خیسم را با خود می برم



باورهای نم کشیده در حصار تنهایی ام را



پشیمان نیستم از دنیایم



از دنیای تنهایی



حس خوب نشستن روی تختی در اتاقی خاموش



هم صحبت با تاریکی



و من



می روم که تنهایی هایم را با خود ببرم



که دیگر تنها نباشی..

raha bash
04-04-2011, 09:28
در باز شد ..........................................

نگاهم ............................................

مشتاق ِ دیدن توست !

در بسته شد ...................................

کسی نیست .................................. !

این خانه روح دارد !

raha bash
04-04-2011, 09:37
نه بازی گوشیِ امواج ، نه باد و پیچ و تاب ِکاج

به چشم تو ، شکست من ...

تماشائی تر از این هاس !

raha bash
04-04-2011, 10:40
تقویم قرن شمار زنده گی ام دارد روزهای آخرش را ورق می خورد
بیا ؛
تا دیر نشده . . .

---------- Post added at 11:36 AM ---------- Previous post was at 11:33 AM ----------


وسط مزرعه ی زندگی ام ،
تنها من ِ مترسک مانده ام و
قار قار هزار کلاغِ مرده!!

---------- Post added at 11:40 AM ---------- Previous post was at 11:36 AM ----------



من
به تو
محتاج تر میشوم
روزاروز . . .

تو
به من
مشتاق هم نمیشوی
حتی!! !

ŞHÍЯÍŃ
04-04-2011, 12:05
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...

لمس کن لحظه هایم را ...

تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم،

لمس کن این با تو نبودنها را

ŞHÍЯÍŃ
04-04-2011, 13:40
در كجا رســـم بر این اسـتـــــــ كه عاشــــق نشــوى/ باغــــبان باشـــى و دلتــنــگـــــــــ شـــقایق نشــــوى

ŞHÍЯÍŃ
04-04-2011, 17:46
فانوس روشن آویزان به دیوار.
زیر فانوس تاریکی محض.
و من در این تاریکی
دلم برای ابعاد روشن زندگی تنگ میشد.
ای معشوق!
ای زیباترین معشوق!
ای تنها ترین معشوق!
بیا روشنترین قسمت تنهایی ام را سایه بزن!

M . Sayid
04-04-2011, 19:05
من به تکرار تو می اندیشم...
و به غمبارترین لحظه ی خویش....
که شکستی در من
و شکستم در خویش

pedmah
04-04-2011, 21:50
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

barani700
04-04-2011, 23:38
عطر گل های تر
در باغ شبانگاهی
تصویر توست ، شاید

nab nab
04-04-2011, 23:51
عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقان نمانید

این عشق به اختیار کس نیست
دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرد نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانید

آب رخ عاشقان مریزید
تا آب زچشم خود مرانید

معشوقه وفای کس نجوید
هر چند زدیده خون چکانید

این است نصیحت پیرو
عاشق مشوید اگر توانید

M . Sayid
05-04-2011, 08:36
هنوز از تو در این میدان ، صمیمی تر نمی بینم
ازین تنها درخت شب ، کسی را سر نمی بینم
هنوز این من ، هنوز این تو ، قدیمی تر ، ولی از نو .
به جز چشم سیاه تو ، شبی دیگر نمی بینم
غم چشمان آهو را تو می فهمی
عبور از نور جادو را تو می فهمی .
غریق و موج و پارو را تو می فهمی .
سکوت هر غزل گو را تو می فهمی .
پر از سوزم ، پر از روزم ، چه رنگینم ، چه هشیارم ،
ببین با تو ... چه بیدارم ، چه بسیارم ، چه سرشارم .

Lady parisa
05-04-2011, 10:24
گفتی ” دوستت دارم ” حسودی ام شد !
حتی زیبا ترین دروغ سیزده را هم تو گفتی !

Lady parisa
05-04-2011, 11:03
کی باشد و کی که ما نشینیم به هم / دستی بزنیم و پا بکوبیم به غم
قدر دل یکدگر بدانیم و سپس / موی تو کنم شانه تو ریزیش به هم !

barani700
06-04-2011, 00:46
عشق را بگو خسته تر از خستگی ام
چندی است بهار
شهر دلم را دور می زند
و من دلتنگ پرندگان ترنم ام
لعنت به این جاده های کمر بندی

kambizm
06-04-2011, 06:27
روزي كه كم ترين سرود
بوسه است
و هر انسان
برايِ هر انسان
برادري ست.
روزي كه ديگر درهايِ خانه شان را نمي بندند
قفل
افسانه يي ست
و قلب
براي زنده گي بس است.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطرِ آخرين حرف دنبالِ سخن نگردي.
روزي كه آهنگِ هر حرف، زنده گي ست
تا من به خاطرِ آخرين شعر رنجِ جُست و جويِ قافيه نبرم.
روزي كه هر لب ترانه يي ست
تا كم ترين سرود، بوسه باشد.
روزي كه تو بيايي، برايِ هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود.
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايٍ مان دانه بريزيم...
***
و من آن روز را انتظار مي كشم
حتي روزي
که ديگر
نباشم.

Elahe Goddess
06-04-2011, 22:22
ایمان بیداد
به عهدی داد
روح فریب ام ، بی تو ... بی تو
قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
بی تو ... بی تو
بی ایمنی ، شوریدگی ، در قعر خوابم
ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
بی تو ... بی تو
طیف غباری خفته بر دریای شن زار
خون شب ام
هذیان تب آلود دردم ، بی تو
بی تو
رمز سکوت ام
راز بهت ام
رنگ یادم
بی تو ... بی تو
ی تو ، بی تو
از زندگی بیزار
تا مرگ راهی نیست ، بی تو
ای بی من و در من
بی من تو هم آنی و اینی
ای بی تو من گرداب و یرانی
قانون بی رحم پریشانی
چنینی ؟
بدرود ، بدرود
این اشک و هق هق گریه ... پشیمان نیست
مردان نسل ما
با گریه می خندند ، بی تو
ای بی تو من ، بی من
ایا تو هم اینگونه می خندی ؟
با گریه خندیدن نه آسان است
بی تو

Elahe Goddess
06-04-2011, 22:33
نگاهم که میکنی،دیوانه ام میکنی...

نگاهت که میکنم،دیوانه ای را در چشمانت میبینم

یک مالیخولیایی سرد!

نگاهم که میکنی،قطره قطره آب میشوم...

نگاهت که میکنم،مثل دریا میشوم

یک آبی گرم!

خروشان و بی انتها...

Hadi King
06-04-2011, 22:52
کسی هست

که هر روز به تماشای خورشید می آید

او چشمانش را برای دیدن تو

در لحظه قرار جا گذاشته است ...

:40:

M . Sayid
06-04-2011, 22:52
امروز یافتم گمگشته ای که در طلبش عمر من گذشت ...
اما اکنون نشسته مرا رو به رو تویی
دیگر شبان تیره نپویم در آسمان
تو آن ستاره ای که نشستی به دامنم

Hadi King
06-04-2011, 22:54
همه دردم این است

یک نفر در زندگی ِ من هست

که نیست ....!

M . Sayid
06-04-2011, 23:04
اکنون تو اینجایی ، گسترده چون عطر اقاقی ها ، در کوچه های صبح ، بر سینه ام سنگین ، در دستهایم داغ ، در گیسوانم رفته از خود ، سوخته ، مدهوش ، اکنون تو اینجایی ...




--------------------------------------------------


منم این خسته دل درمانده ،
به تو بیگانه پناه آورده ،
منم آن از همه دنیا رانده ،
در رهت هستی خود گم کرده ...

Elahe Goddess
06-04-2011, 23:24
حس که پيدا شد عشق باريدن گرفت، هيچ ميداني رمز عاشق بودن هرکس فقط اين است: ساده بودن، ساده ديدن، و ساده پذيرفتن...پس ساده ميگويم، ساده...دوستت دارم.

M . Sayid
07-04-2011, 08:03
هستیم به وصال یار دلشاد امشب
وز غصه هجر آزاد امشب
با یار بچرخم و دل می گوید
که کلید صبح گم باد امشب

amour1
07-04-2011, 09:51
دلهره نبودنت
در خرمن احساسم
چون پرنده ای گستاخ
هجوم می اورد
واین درحالی است که من
دراین مجادله یکطرفه
مترسکی بیش نیستم

Elahe Goddess
07-04-2011, 13:27
عشق را فلسفه ایست

که نداند سقراط !!

و نبرده ست به ماهیِّت آن هرگز پی..

چون که در عقل نگنجد وصفش

و نیاید به زبان شرح وجودش آسان

عشق یک ساده ی سخت است

که انسان تا حال
به رموزش نتوانسته کند ره پیدا..

من ولی می دانم

عشق در خانه دل جا دارد

عشق را می باید

جستجو کرد به بازار قلوب

باید از رود محبت رد شد

و به بیداری شب عادت کرد

باید از چشمه احساس وضویی طلبید

و به سجاده سبز غربت

به جماعت با گل

رو به شبنم

به نمازی بنشست!!

Elahe Goddess
07-04-2011, 13:41
هنوز سخن شیرینت

که با تمام وجود با لرزش لب به من گفتی

دوستت دارم

تمام وجودم را میلرزاند


و من جز کلمه زیبای دوستت دارم پاسخی برای تو نمیبینم ای عشق

ŞHÍЯÍŃ
07-04-2011, 13:42
چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست

که مرا به سوی تو می کشاند !

هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند،

یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من

امید می دهد،امید به زندگی.

مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم.

water_lily_2012
07-04-2011, 14:32
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب

سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب


گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟

گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب

yashgin128
07-04-2011, 15:44
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او و تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن حالا که دیگر نیستم....

Pessimist
07-04-2011, 15:58
هر انسان در دنیا یک بار محبت می کنه .. با این درد زندگی می کنه و با این درد می میره ..

وقتی عاشق شدی پس ترس واسه چی .. ؟

عاشق شدی .. دزدی که نکردی .. چرا در تنهایی آه می کشی ..

وقتی عاشق شدی پس ترس واسه چی .. ؟

امروز می گم راز دلم رو .. حتی اگه روزگار بگیره زندگی مو

مرگ همونه که دنیا ببینه .. با خودخوری چه مرگی ..

تمنای اون در دلم هست .. پروانه در این محفل باقی می مونه ..

با عشق زندگی با عشق مرگ .. دیگه من چی می خوام ..

وقتی عاشق شدی پس ترس واسه چی .. ؟

عشق من نابود نمی شه .. چون هر چهار طرف هست نظاره اون ..

وقتی عشقم از خدا قائم نیست .. از بنده هاش چرا پنهان کاری ..

chistaa71
07-04-2011, 17:25
دیروز هر چه بود گذشت
امروز شادم
بیا با من
شاد ُ سرخوش
مست ُ غزل خوان
تا آن کلبه که از دودکشش
همیشه دود بلند است
"امیر آرام"

Pessimist
07-04-2011, 18:56
رنگ هيچ گلي تو دنيا


رنگ چشمهاتو نداره






گم ميشن شباي غربت


پر ميشه شب از ستاره







مه خوشبتي من باش


مه بي نام ونشونم






من ميگم عاشقت هستم


فكر نكن كه من ديوونه ام






دستتو بذار تو دستام


تا بشي هم نفس من






من بشم ناجي قلبت


تو بشي همه كس من






عشق نازو مهربونم


من به تو دل سپردم






تو بخون تا من بخونم


از سكوت عشق مُردم






عشق پاک و مهربونم


همهء دردت به جونم






نگو نه با من غريبي


من غريبم، خوب ميدونم






تو كه عاشقي ميدوني


دل عاشق يه ديوونه ست






من شكستم، تو شكستي


آره اين رسم زمونه ست

pedmah
07-04-2011, 21:15
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد

مجنون تر از لیلی، شيرين تر از فرهاد



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Puneh.A
08-04-2011, 10:00
همه می پرسند :
"_ چیست در زمزمه مبهم آب؟
_چیست در همهمه دلکش برگ؟
_چیست در بازی آن ابر سفید؟
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت مات و مبهوت
به آن می نگری؟ "

............ادامه دارد

Pessimist
08-04-2011, 12:29
زیر بارون راه نرفتی تا بفهمی من چی میگم

تو ندیدی اون نگاه رو تا بفهمی از کی میگیم

چشمای اون زیر بارون سر پناه امن من بود

سایه بونه دنجه پلکاش جای گم شدن بود

توپرنده بودی من سرو ریشه هام توی زمین بود

اگه اونو دیده بودی با من این شعرو می خوندی

نیمه شب داد میکشیدی نازنین چرا نموندی

Elahe Goddess
08-04-2011, 13:23
انعكاس ما
مي خواهم عشق بماند و
اشك بماند و
لبخندي كه هديه ي لبهاي توست
مي خواهم تو باشي و
من باشم و
زندگي
و سيارگان سرشاري
از انعكاس ما

Elahe Goddess
08-04-2011, 13:29
سر بر روي شانه هاي مهربانت مي گذارم
عقده ي دل مي گشايد گريه ي بي اختيارم
از غم نامردمي ها بغض ها در سينه دارم
شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
دوست دارم
شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
بي تو بودن را براي تو بودن دوست دارم
دوست دارم
خالي از خودخواهي من ،‌ برتر از آلايش تن
من تو را والاتر از تن ،‌ برتر از من دوست دارم
شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
بي تو بودن را براي با تو بودن دوست دارم
دوست دارم
عشق صدها چهره دارد ،‌ دست تو آيينه دارش
عشق را در چهره ي آيينه ديدن دوست دارم
در خموشي چشم ما را قصه ها گفتگوهاست
من تو را در جذبه ي محراب ديدن دوست دارم
شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
بي تو بودن را براي با تو بودن دوست دارم
در هواي ديدنت يك عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شكستن ، دوست دارم
بغض سرگردان ابرم ، قله ي آرامشم تو
شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
دوست دارم
عمق چشمان تو اين درياي شفاف غزل را
بي نياز از اين زبان لال گفتن دوست دارم

Elahe Goddess
08-04-2011, 14:06
مي خواهم. . .
در باختن. . .
در بردن. . .
در "زيستن" و در "مردن". . .
شانه به "شانه ات" بيايم. . .
در فصلهاي سرد. . .
پايم را بر گودي "جا پايت". . .
بر مخمل برفها بگذارم. . .
و با حضور بهار. . .
از مزرعه سبز "دستانت" برويم. . .
مي خواهم مينياتور شريف "خنده هايت". . .
بالغ "گفته هايت". . .
در هجوم ثانيه شمار روزهاي "با تو بودن". . .باشد. . .
و برگ برگ اين تقويم . . .
..::با "تو" به آخر برسد::..

iCe m@n
08-04-2011, 16:01
درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست نخورده بجا می مانند...

Hadi King
08-04-2011, 16:38
نمیدانم

نفس کم آورده ام

یا تو را ؟!

:40:

water_lily_2012
09-04-2011, 07:18
كعبه را بنه، اي دل دير را زيارت كن ******* ملك هستي خود را در رهش تو غارت كن
گر هلاك من خواهي اي صنم اشارت كن *** خانه دل ما را از كرم عمارت كن
--------------------- پيش از اين كه اين خانه رو كند به ويراني
اي نگار مه سيما بشنو از وفا پندم ******** من به دام عشق تو چون اسير در بندم
تا تو را بتا ديدم دل ز غير بر كندم ********* گر تو بر سر جنگي من سپر بيفكندم
--------------------- مي كشي مرا آخر، ميكشي پشيماني

Lady parisa
09-04-2011, 09:46
ندونم طالعم را کی نوشته / شدم از آتش عشقت برشته
فقط در قلب من جای تو باشد / کمی هم جای ناهید و فرشته !

Lady parisa
09-04-2011, 09:54
میان این شلوغی های عید
بین این همه فکرِ خرید و سفر و فراغت
وقت خوبیست برای فکر کردن به تو
کسی حواسش به من نیست . . .

water_lily_2012
09-04-2011, 10:11
مهربان

سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛
بیستون کم دارم ،
تیشه عاقبتم را بدهید
آنقدر ساده سخن میگویم ؛
که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،
دل و دلداده روی هم بیند

water_lily_2012
09-04-2011, 10:21
مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم

raha bash
09-04-2011, 11:44
دیدمت وای چه دیداری وای
این چه دیدار دلازاری بود
بی گمان برده ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود
دیدمت وای چه دیداری وای
نه نگاهی نه لب پر نوشی
نه شرار نفس پر هوسی
نه فشار بدن و آغوشی
این چه عشقی است که دردل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

raha bash
09-04-2011, 11:49
یاد آر آن زن ‚ آن زن دیوانه را که خفت
یک شب به روی سینه تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق تورا گفت با نگاه
پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
هر قصه ای که ز عشق خواندی
به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ‚ شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آنکه رفته یی و مرا برده یی ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

raha bash
09-04-2011, 12:14
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟

raha bash
09-04-2011, 12:30
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
وتنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
وخاصیت عشق این است

raha bash
09-04-2011, 14:39
آه سارها
حیاطی ندارم
تا نگاهش کنید
بنشینید بر شاخسار مژگانم
چشمان من تماشایی ست .

One Mania
09-04-2011, 14:54
مثل فرشته ها شده ای احتیاط کن
زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن
درهای بی قراری پروانه بسته نیست
ای غنچه ای که واشده ای احتیاط کن
دیدم کسی که رد تو در باد می گرفت
در باد اگر رها شده ای احتیاط کن
از حالت نگاه تو احساس می شود
با عشق آشنا شده ای احتیاط کن
می ترسم از چشم بد این حسود ها
تفسیر رنگ ها شده ای احتیاط کن
وقتی طلوع می کنی از پشت پنجره
قابی پر از بلا شده ای احتیاط کن
چندیست من عاشق این زندگی شدم
حالا که جان ما شده ای احتیاط کن

Pessimist
09-04-2011, 19:02
حق من

گرچه نمي شه به تو رسيد يا حتي

براي لحظه اي مالك قلب تو شد اما براي

دوست داشتن تو

وسعت تمام دنيارا در اختيار دارم

و ميتوانم تورا آن قدر

دوست بدارم كه همه باور كنند

حق من در زندگي با تو بودن بود

كه به ناحق از من روبودند

ŞHÍЯÍŃ
09-04-2011, 19:03
یک بار خواب دیدن تو… به
تمام عمر می‌ارزد پس نگو… نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست… قبول
ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست… تاب و توانش بیش از
اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

F l o w e r
09-04-2011, 21:02
دلتنگــــــ ـــــ ـم از این قاب‌های مضحکـــــ ـــ ــ بی روح ..

لبخنــــدهای خشک

احوال‌پرسی‌های معمـــ ــ ـولی ..

چشمـــ ــ ـان من

تصویری از جنس تـــ ـــ ـو می‌خواهــد ..

ŞHÍЯÍŃ
10-04-2011, 01:16
به عشق اینکه گاهگاهی با تووبه یاد تو در زیر باران قدم میزنم. عاشق بارانم

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران دوستت دارم

حالا که تو را دارم هیچ غمی جز دلتنگیت در دل ندارم.

به اندازه ی تمام لحظات بیقراری و دلتنگی دوستت دارم...

من که عاشق چشم هایت هستم

به عشق آن چشم های زیبا دوستت دارم...

iCe m@n
10-04-2011, 01:23
درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست نخورده بجا می مانند...

Lady parisa
10-04-2011, 13:16
دل جزره عشق تو نپوید هرگز / جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد / تا مهر کسی در آن نروید هرگز

Puneh.A
10-04-2011, 14:35
..........ادامه
-نه به ابر
-نه به آب
-نه به برگ
-نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را باباد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می شنوم می بینم
من به این جمله نمی اندیشم!

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو
به جای همه گلها تو بخند

اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر تو ببند
تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان

تو بمان با من تنها تو بمان
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

water_lily_2012
10-04-2011, 16:40
اخم می کنم تا ببینی جدی شدم.
چرا اینگونه سراغم می آیی؟
من به تمنای گریه ات نیست،
که تا سال ها،
تا قرن ها،
تا پایان تلخی،
زیر این خاک سرد،
قصد خفتن کرده ام.
معرفتی مانده اگر
یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،
برای من،
لبخند بزن ،لبخند !!

F l o w e r
10-04-2011, 18:19
درهـر جغرافیایی کـه باشــــــ ـــــ ــم ..
" جهتـــــ ـــ ــ ها " تفـاوتی ندارند ..
تمــام دامنه های دلــــــ ــــ ـم
رو به سمـت " خنـده های " توستـــــــ ــــ ــ ..

Puneh.A
10-04-2011, 18:40
تو سزاوارترین
سبز ترین
و پر احساس ترین
حرف منی ؛ بوی چشمان تو را می دهد شبنم شوخ
می زنی پلک بر آهنگ سکوت
و تبسم در لب می زند بانگ به گوش
من تو را می فهمم ، من تو را می خوانم
..............................................
من تو را می فهمم ؛ من تو را می فهمم

Pessimist
10-04-2011, 18:55
عاشقي گـــوهــر پاكيست كـــه در هــر كس نيست

اوج پـــــــرواز عـــقـــاب پـــهنه ي كــــركــــس نيست

نـــاكــســـان شــكـــل كــســـانند ولي پـــشـت نقاب

مــظـــهـــر پــاكــي قـــلـــب جـــامه ي اطلس نيست

گــرچـــه عــاشــق بــه زبـــان هيچ نگويد جــز عشق

لـــيـــك در وادي عــشــق خوش زباني بس نيست

عـــشـــق طــوفـــان و در آن مـــرد عــمــل بايـد بود

مدعي گـــرچــه خــــوش آواز ولي جـز خس نيست

دلــــك ســاده ي من پــنـــد مــــرا گــــوش بـــگـــيـر

هر كه از عشق سخن گفت كه آنكس كس نيست

Puneh.A
10-04-2011, 21:06
غروبی بود و صحرایی غم آلود
برخسار افق دردی نهانی
به کوه و دشت خورشید جهانتاب همی پاشید گردی زعفرانی
نصیب ابر می شد رنگ زردی
در آغوش سپهر لاجوردی
درون سینه دریای آرام
نمایان بود نقش روی خورشید
بسان خرمن زر چهره مهر میان آب دریا می درخشید
کلاغی روی دریا بال می زد
جوانی نی در آن احوال می زد
زمین در ماتم هجران خورشید
چو مصروعی دمادم جان بسر بود
تو گویی جان او بر لب رسیده
که همچون درد مندی محتضر بود
زبر و بحر و دشت و جنگل وکوه
همه بودند غرق اندوه
زمین گویی به گوش شمس می گفت
که: "دور از روی تو خاموش و سردم
مرو ای گرمی جان من از تو
بمان تا روز و شب دورت بگردم
مکن عزم سفر آرام من باش
تو بخت روشنی بر بام من باش"
ولی مهر درخشان نرم نرمک
زپیش دیده مغرب فرو رفت
تو گویی نوعروس نامرادی
بزیر خاک باصد آرزو رفت
زمین هم در عزای روی خورشید
به تن از شب لباس س سوگ پوشید

پس از چندی زپشت کوه خاور
جمال نقره فام ماه سرزد
فلک با دست ماه عالم افروز
در و دیوار را رنگی دگر زد
ربود از دیده بینندگان خواب
که دارد عالمی دامان مهتاب
در آندم بر فراز تخته سنگی
که بر پیشانی ساحل عیان بود
سر مهپاره خورشید رویی
به دامان جوانی خسته جان بود
نگاه آندو با هم راز می گفت
نگاه عاشقانرا صدزبان است
بود پوشیده از چشم من و تو
هر آنرازی که در سنه عاشق عیان است
تو مو می بینی و او پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
جوانک زلف دختر را به نرمی
بانگشت نوازش تاب می داد
پریرو گریه می کرد از سر شوق
به نرگس های چشمش اب می داد

...........ادامه دارد

F l o w e r
10-04-2011, 21:19
گیرم که فرسنگـــــ ـــ ـ ها دور شدمــــــ ــــ ــ ..
دلتنگــــ ـــ ــی ها که دور نمی شونــد ..

Pessimist
10-04-2011, 22:56
در چشمهایم وسعت می دهم
ببین که من چگونه خانه های پوسیده ی تکرار را
پشت سر می گذارم
و به اصلی ، واصل می شوم
که در انتهای صمیمیت ِ پرواز قرار دارد....

--> فریدون فرخزاد به یاد فروغ فرخزاد

Lady parisa
11-04-2011, 07:42
خیلی وقته چشمهایم از فکر تو بارانیست
سال هاست دریای دلم از عشق تو طوفانیست
دیگر کاسه صبرم شده لبریز از درد بی تو بودن
خدایا انتظار دیدن یار چقدر طولانیست . . .

F l o w e r
11-04-2011, 09:17
دلتنگــــ ـــ ـی مهربان شدهــــ ـــ ـ ست با ما ..
بی بهانهــــ ـــ ـ سر می زند به دلـــــ ـــ ـ ..

raha bash
11-04-2011, 12:38
ساده ولی زیبا در اغوشت میکیرم
اغوشی که گرم ترین پناهگاه شبهای سردم است
ساده ولی بی ریا .ساده ولی با تمام احساس
امشب میگویم: دوستت دارم

ŞHÍЯÍŃ
11-04-2011, 12:49
دوســتتـــ دارم کمتـــر از خدا و بیشتـــر از خودم چون به خدا ایــمــان دارم و به تو احـتـیـاج!!

raha bash
11-04-2011, 12:55
خداوندا ، از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار
نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای… برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم….

Puneh.A
11-04-2011, 13:23
..........ادامه
میان گریه گاهی خنده می کرد
لبش کار مه تابنده می کرد
جوان در زیر لب با خویش می گفت :
"مه من دلربا شیرین دهانست
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
قمر این زلف عطرآگینندارد
قد موزون لب شیرین ندارد"

پریرو تا برد دل را زعاشق
بهنگام نیازش ناز می کرد
خمار آلوده نرگس را به صدناز
گهی می بست و گاهی باز می کرد
دلارامی که رمز عشق داند
گهی جان می دهد گه می ستاند

جوان آهی کشید و گفت:"ای گل
چه خوش باشد که بعد از انتظاری...."
کلامش را برید و گفت آن ماه:
"به امیدی رسد امیدواری"
جوان گفتا که من امیدوارم
پری گفت :امشب امیدت را برآرم

هزاران راز دل گفتند با هم
که گوش باد هم نشنید آن را
بلی راز دل آشفته دلها
نخواهد بار منت از زبانرا
بچشم یکدگر تا خیره بودند
هزاران گفته از هم می شنودند
جوان با چشم گریان گاهگاهی
بچین موج دریا خیره میشد
غم و شوق و امید وناامیدی
بجان دردمندش چیره میشد
زمانی از ته دل ناله ها داشت
حکایت ها نهانی با خدا داشت
گهی عاشق زسوز سینه خویش
به روی یار گرد آه می ریخت
گهی با قطره های روشن اشک
ستاره بر رخ آن ماه می ریخت
زاشک و آه طوفانی به پا بود
خدای عشق آنجا ناخدا بود

......ادامه دارد

Pessimist
11-04-2011, 13:26
می شکنم در نگاهت آهسته تر از آنکه کسی بشنود صدایش را

می شکنم در سکوتت بی تاب تر از آنکه یاد کند دلی

می روم از جاده ها، روبروی چشمانت بی آنکه از غبار رفتنم چشمی به درد آید

می توانم یک برگ ،یک زندگی،یک سکوت کوتاه باشم

می توانم خاطره ای در گوشه چارقد مادر بزرگ باشم

اما بادبادکی رنگی به دست کودکی بازیگوش

همچون آرزوهایم بر بادم

آهسته می بازم هستی نداشته ام را

هستی بر باد رفته ام را

iCe m@n
11-04-2011, 14:26
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی
اهل هرجا که باشی
قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه
ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر
نه خدایا شبنمی
قد آغوش منی
نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر
من حریص رفتنم
عاشق فتح افق
دشمن برگشتنم
منو با خودت ببر
ای بوی تو گرفته تنپوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن ، رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
همقدم جاده ها ، تن به سفر سپردن
چی می شد شعر سفر بیت آخرین نداشت
عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت
آخر شعر سفر ، آخر عمر منه
لحظه ی مردن من ، لحظه ی رسیدنه
منو با خودت ببر

raha bash
11-04-2011, 15:00
چون کودک بی اراده راه افتادم
با پای نگاه در گناه افتادم
از گونه به سمت چونه ات لغزیدم
از چاله درآمدم و به چاه افتادم


---------- Post added at 04:00 PM ---------- Previous post was at 03:55 PM ----------

این قدر ؛ خیال های بیهوده نباف
ماییم و دو خط رباعی و یک دل صاف
در آیینه دلم به جز عکس تو نیست
شک داری اگر ؛ بیا دلم را بشکاف

raha bash
11-04-2011, 15:42
من باز هم حسادت میکنم
به تمام طبیعت اطراف تو
که از تو نفس میکشند
هر وقت تو را میبینند

ŞHÍЯÍŃ
11-04-2011, 15:53
با نگاه معصومت




در من شعله ی عشق افکندی و رفتی




دریغ!




من نفت هستم ...

king_of_men
11-04-2011, 16:02
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت تنهاییست
:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::4 0:
به آسمون سپردم چشم از تو برنداره
مواظب تو باشه سرت بلا نیاره
تا تو نخوای نباره دلت گرفت بباره
همیشه باتو باشه تورو تنها نذاره
:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40:
تو نبودی دل به دل راهی نداشت
از خیال عشق آگاهی نداشت
تو نباشی تا قیامت بیکسم
در تمام زندگیم دلواپسم

javady
11-04-2011, 16:45
ترکم مکن ای عشق ، من بی همزبانم ** تنها تویی ای نازنین آرام جانم... اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد *** دل را سپردن تا ابد معنا ندارد ...
:41:

---------- Post added at 04:45 PM ---------- Previous post was at 04:43 PM ----------

يكسال انتظار برگشتنش رو كشيدم ولي نيامد
ولي حالا تنها خواسته ام خوشبختي اون هست
خدايا اونقدر خوشبختش كن كه حتي يادي از من نكند

M0RTEZA_R
11-04-2011, 17:53
گفت و گو

من ميگم بهم نگاه آن
تو ميگي آه جون فدا آن
من ميگم چشات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم چه قدر تو ماهي
تو ميگي اول راهي
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نميشه
من مي گم خيلي غريبم
تو ميگي نده فريبم
من ميگم خوابت رو ديدم
تو ميگي ديگه بريدم
من مي گم هدف وصاله
تو ولي ميگي محاله
من ميگم يه عمره سوختم
تو ميگي قلبم رو دوختم
من ميگم چشمات و وا آن
تو ميگي من و رها آن
من ميگم خيلي ديوونم
تو ميگي آره مي دونم
من ميگم دلم شكسته ست
تو ميگي خوب ميشه خسته ست
من ميگم بشين آنارم
تو ميگي دوستت ندارم
من ميگم بهم نظر آن
تو ولي ميگي سفر آن
من ميگم واسم دعا آن
تو ميگي نذر رضا آن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم واست مي ميرم
تو ميگي نمي پذيرم
من ميگم شدم فراموش؟
تو ميگي نه ، رفتم از هوش
من ميگم آه رفتم از ياد ؟
تو ميگي نه مرده فرهاد
من ميگم باز شدي حيروون ؟
تو ميگي بيچاره مجنون
من ميگم ازم بريدي ؟
تو مي پرسي نا اميدي ؟
من ميگم واسم عزيزي
تو ميگي زبون ميريزي؟
من ميگم تو خيلي نازي
تو ميگي غرق نيازي
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم آردم تعجب
تو ميگي ديگه بگو خب
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم دل تو رفته
تو ميگي هفت روزه هفته
من ميگم راه تو دوره
تو ميگي چاره عبوره
من ميگم مي خوام بشم گم
تو ميگي حرفاي مردم ؟
من ميگم نگذري ساده ؟
تو ميگي آدم زياده
من ميگم دل به تو بستن ؟
تو ميگي اينقده هستن
من ميگم تنهام ميذاري ؟
تو ميگي طاقت نداري ؟
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم اهل بهشتي
تو ميگي چه سرنوشتي
من ميگم تو بي گناهي
تو ميگي چه اشتباهي
من ميگم آه غرق دردم
تو ميگي مي خوام بگردم
من ميگم چيزي مي خواستي ؟
تو ميگي تشنمه راستي
من ميگم از غم آبه
تو ميگي دلم آبابه
من مي گم برو آنارش
تو ميگي رفت پيش يارش
من ميگم با تو چيكار آرد ؟
تو ميگي آشت و فرار آرد
من ميگم چيزي گذاشته ؟
تو ميگي دو خط نوشته
من ميگم بختش سياهه
تو ميگي اون بي گناهه
من ميگم رفته آه حالا
تو مي گي مونده خيالا
من ميگم مي آد يه روزي
تو ميگي داري مي سوزي
من ميگم رنگت چه زرده
تو مي پرسي بر ميگرده ؟
من ميگم بياد الهي
تو ميگي آه خيلي ماهي
من ميگم ماهت سفر آرد
تو ميگي تو رو خبر آرد ؟
من ميگم هر آي با ماهش
تو ميگي بار گناهش؟
من ميگم تو بي وفايي
تو ميگي بريم يه جايي
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي نه خيلي ديره
من ميگم خدا بزرگه
تو ميگي زندگي گرگه
من ميگم عاشق پرنده ست
تو ميگي معشوق برنده ست
من ميگم به روزها شك آن
تو ميگي بهم آمك آن
من ميگم خدانگهدار
تو ميگي تا چي بخواد يار
من ميگم آه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
پشت تو آب نمي ريزم
آه نروندت عزيزم

Pessimist
11-04-2011, 18:49
آنگاه که انگشتان نقره فام تو

بر ماوس احساسم تماس می گیرد

هنگامیکه آیکون های پراکنده ای مرا

درگ و دراپ می کنی

اگر از قضا ماوس نباشد عزیز

میدانم شیفت و اف ده می زنی

تو به مینوی کانتور سیتم عامل قلبم دست می یابی!

و آنگاه با کلید های جهت نمای هوش خود

روی گزینه های من قرار می گیری

اینجاست که که برحسب نام و تاریخ و اندازه و نوع

اشتیاق های پراکنده مرا مرتب می کنی

اگر نخواهی مرا اذیت کنی

آرینج آیکون انتخاب کن

برای تازه شدن عشق من عزیز

رفرش بزن

Puneh.A
11-04-2011, 19:25
......ادامه
پریرو موی عطر افشان خود را
پریشان در مسیر باد می کرد
زهم پاشید بنیاد جوان را
که در عاشق کشی بیداد می کرد
ورق می زد کتاب دلبری را
که تا خواند فصول آخری را
جوان آهسته و آرام آرام
سرش بر سینه معشوق خم شد
فروغ از دیده او رخت بربست
صدای ناله اش یکباره کم شد

زشوق خود پای یار جان داد
به جانان بهتر ازجان کی توان داد؟
در آن حالت به روی عاشق زار
نسیمی نرم نرمک باد می زد
زمرگ عاشقی هجران کشیده
خروشان موج دریا داد می زد
پریرو با نگاهی حیرت آمیز
پریشان بود با حالی غم انگیز
در آندم ناله صحرا نوردی
به کوه و دشت پیچید از ره دور
که او با سوز دل این شعر می خواند
بآهنگ نوا اما به صدشور:

خوش آن دلداده ای کاین بخت دارد
که پیش روی جانان جان سپارد

خوش آن دلداده ای کاین بخت دارد
که پیش روی جانان جان سپارد

پایان(شاعر:مهدی سهیلی)

iCe m@n
11-04-2011, 19:48
:40:دوستت دارم دررفاقت باصداقت بیخیانت تاقیامت.:40:

F l o w e r
11-04-2011, 19:52
دستانتـــــ ـــ ـ که مال مــن باشــد ..
هیچ کس مــرا دستــــــ ـــ ـ کم نمیگیرد ..

iCe m@n
11-04-2011, 19:57
دل بر سر سایه گل بستن عشق است
در رخ غم عشق دیدن عشق است
دست در دست باد تا ناکجاآباد
در گذرگاه درد در بوی گل ,شکفتن ,عشق است:40:

raha bash
12-04-2011, 08:59
هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می میرند!

raha bash
12-04-2011, 09:08
لبهايش لرزش لبهايم را نوشيد و دستانش ترس تنم را چيد و نفسهايش برگهاي رنگين خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد .

raha bash
12-04-2011, 09:48
گل نـــازم حلالـــم کن اگه چشمات خیانـــــت کرد
اگه از دست من دستات به دست دیگه عادت کرد
حلالــــم کن گل نازم اگه راز از تو پوشــونـــــدم
اگه هرگز نمیخواستــــم بفهمـــــی عاشقــــت بودم
حلالـــــــم کن گل نازم اگه گفتــــم ازت سیــــــرم
اگه هرگز نمی خواستم بفهمی بی تو می میــــــرم
حلالم کن ...

raha bash
12-04-2011, 10:17
گریــــه شـــاید زبـــان ضـــعـف بـاشــ ــد





شــاید خیلــی کـودکانـــ ــه



شــاید بـی غـرور...



امــا هــر وقـت گونه هایـم خیــس می شود









مـی فـــهـمـــــم ؛





نــه ضعیفـم !!!




نــه یـک کودکـم !!!




بلکه پر از احساســــــم....

iranzerozone
12-04-2011, 10:45
چند روزيست كه مهتاب دگرگون شده است،
سرخ و گلگون شده است،
جور ديگر به زمين مي تابد،
پرتو انوارش به زمين تابيده ،
گرمي عمق وجودش ز نگاهش پيداست،
از خودم پرسيدم: اين همان مهتاب است؟ !
اين همان ماه پر از سوز و گداز است هنوز؟!
شرري از ترديد در دلم شعله كشيد،
آتشي از پي آن كه به جانم افتاد،
نكند ماه مرا، محرم آن همه اسرار مرا دزديدند؟!
به خودم مي آيم، به حقيقت نزديك،
صبحگاهان شده است،
عطر و بوي مهتاب٬ مي تراود ز دل شبنم و نور،
و چه زيباست هنوز،
پس از آن شام سياه... بنشيني به تماشاي خداوند كنون !!
يك بغل از گل رز،
ببري تا بر عشق،
ببري تا معشوق!
ببری تا "مهتاب"!!!

Pessimist
12-04-2011, 12:52
نوروز عاشقان

فصلِ وصلِ محبت عشق هستي و عنايت
خوش آمدي بهارم با شَهدِ خنده هايت
اي هُدهُد سليمان مژده بده به ياران
نوروز عاشقان را در پرتو صفايت
تبسم خدايي به وعده ات مي آيي
احياي عاشقان كن كه مُردند از برايت
برپايه ي شكفتن فروردينت بر افراشت
در خاوران دلها تو اي و آن خدايت
بر تقويم دل ما عهد هميشه داري
تاريخ شدي به اذهان بارنگ لاله هايت
تو مثل من ز هجرت ساخته شدي و ماندي
فخر دوگيتي آن روز هجري نمود صدايت
غرق طواف هستي بدور خورشيد هر سال
چابك سوار بيايد تا برسيم به پايت
خوشا كه تو بهاري تعصبي نداري
زمينت سبز و خرم معطر است هوايت
به ذهن من تو وصلي چون كه عروس فصلي
جواني ام برايت شعر ترم فدايت
مارا زمانه ي دون محتاج ناكسان كرد
از جور مدعيان هزار هزار شكايت
اي كاش چو تو صفاداشت انسان بي بضاعت
در هر زمان جفا كرد با مدرك و روايت
درباغ آرزويم خزان فرا رسيده
بهار جان كجايي بنگر برين گدايت
ز بي مهري بشير نيست تنها درين ممالك
بسي ستم كشيدند با صد هزار حكايت

Pessimist
12-04-2011, 13:06
شبي آرام بود و من
چون هميشه غرق رويايت
دو چشم عاشقم را دوخته بر آسمان
من امشب انتظار بودنت را مي كشم
كاش من عطر قدومت را ميان اين نسيم مملو از گريه
ميان ابر هاي مملو از فرياد رعد و برق يا باران
كاش من عطر قدومت را دوباره مي چشيدم
خدايا
چه سرد است
من اما همه دردم
بي حضورت بي صدايت اي سراپا همه خوبي همه عشق
همه باران همه ياس
اي حضور تو حضور باغها
اي كه عطر بدنت همچو صد جرعه شراب
مست گرداند من
من عاشق من ديوانه تو، من بي مي مست
كاش امشب بودي
من برايت حرف دارم سالها
من تو را مي خواهم
من تو را مي خوانم
من فقط با غم تو غمگينم
من فقط گهگاهي نيمه شب مي خوابم
ورنه هر شب تنها بي تو خوابم هيچ است
كاش يك شب و فقط يك شب زود
باز هم گرم حضورت


سرد چشمانم را غرق رويا مي كرد
بخواب اي نازنينم
مهربانم
دلنشينم
منم من عاشقت
آرام باش اي بهترينم
من اينجا مست مستم
مست و بي پروا
شبانگاهان منم گرماي عشقت را درون قلبم خواهان
همان شبها كه من مست حضور تو
نياز تو
دو چشم دلنواز تو
خيابان را چو مستان نعره زن طي مي كنم شايد تو را در حاله اي از نور من ديدم
ولي اي كاش مي بودي و من نعره زن از مستي عشق تو اينجا باز در كنج قفس رويا نمي چيدم
من اينجا كنج زندان پر عطش پر عشق يا ديوانه ام اين را نمي دانم
فقط ميدانم اي تنها حضور بي حضور
اي كه آغشته به تو دستان افكارم
در اين دنياي پر رنگ و رياي بي نفس بي عشق بي پرواز
با دل با نفس با عشق با پرواز

تو را من دوست ميدارم......

raha bash
12-04-2011, 13:22
وقتی قلبت شکست خورد خورده هاشو یه گوشه نگه دار
درسته که هیچ وقت مثل اولش نمی شه
اما شاید
بتونی تکه های گم شده ی یه قلب دیگه باشی . . .

4MaRyAm
12-04-2011, 15:22
چه حس خوبي داره
شمارش نفسهاتــــــــــــــ
وقتی که زیر بارون
دست میزارم تو دستاتــــــــــــ

چه حس خوبي داره
هم نفس تو باشم
کنار تو بخوابم
از آغوش تو پاشم

چه حس خوبي داره
دیدن ناز چشماتــــــــــــ
یه حس فوق العادستـــ
مثل یه راز چشماتــــــــــ
شروع شعرای من
شنیدن صداته
چه حس خوبي دارم
وقتی دلـــــــم باهاتــــــــــــه

water_lily_2012
12-04-2011, 16:26
....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.

Tiger 2011
12-04-2011, 17:42
نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو

بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان

که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي

Hadi King
12-04-2011, 21:37
آخرین چیزی ست که از تو مانده

یک عکس دو نفره

از وسط پاره اش میکنم

"تو" می افتی ته ِ سطل زباله

"من" می ماند کف دستم

آخ خ خ خ

دستت جا مانده

روی شانه ام ...

...

raha bash
13-04-2011, 09:19
پاچه هایم سگی تر از آن است که بگیری مرا به دندانت
مزه مزه کنی شبم را با رژ لب های جیغ خندانت
بعد حاشا کنم دهانت را تف کنی تکه پاره هایم را
گم کنم هر چه بوده ام را باز وسط میله های زندانت
زیر پس لرزه های لبهایت له شود نقطه چین لبخندم
اشتباهی ادامه ام بدهد خط چشم همیشه حیرانت
یوسف ناگزیر بازی هات نطفه ی ناخلف تری باشم
که به جرم حرام زادگی ام گم شوم در حدود زهدانت
سایه ام زوزه می کشد پشتم شرفم گیر کرده در مشتم
هی صدا می زند مرا برگرد زیر لب بوسه های پنهانت
سگ خور روزهای هاریدن دارم از پرت می روم بالا
دامنت گریه می کند انگار وسط خاطرات عریانت
خستگی های یک زن مفرط حس سگ دو زدن ته رفتن
وقت از دست رفتن پاهام گم شدن در خطوط پایانت
درد تعریف می کند هر شب خواب چشمان گریه دارت را
من ولی بی پدر تر از آنم که بیایم به سمت کنعانت
خسته ام مثل التماس دعا دست هایم به آسمان گیر است
می روم دور سایه ام اما مانده در کوی راه بندانت
بوق سگ می رسد ته شب هام آخر خط لات بازی هام
هاری انتظار معجزه از هرزه گی های چشم شیطانت
من فقط فکر می کنم روزی که به دندان گرفتی ام شب بود
و ندیدی چقدر بی برگشت شده بود این غریبه مهمانت

raha bash
13-04-2011, 09:29
آوار یک زن واره ی مزمن که می ریزد
می چید هر شب تکه هایش را کنار تخت
- حرفی بزن با وارث دردت همین کافیست
افتاده مرد خاطراتش روی بند رخت
باید قدم زد زیر خط زندگی تا مرد
با «برنگشتی» با «دلم تنگ است» با «ای کاش»
با خاطرات فوری مردی که له کرده
ته مانده های زندگی را زیر پوتین هاش

raha bash
13-04-2011, 09:59
فریاد زدم بهانه ی شعرم را


پر کرده ام از تو خانه ی شعرم را


من با تو خوشم به کل دنیا بفرست


آوازه ی عاشقانه ی شعرم را

F l o w e r
13-04-2011, 10:03
هَوایتــــــ ـــ ـ که به سـَـــــرم می‌زنــد ..
دیگـَــر در هیـــــــچ هَوایی،
نمی‌توانــَـــم نفس بِــِکشمـــــــ ـــــ ــ !
عَجبــــــ ــــ ـ نـَـفس‌گیــــر است
هـَوایِ بـــی تــویی ..

raha bash
13-04-2011, 10:06
زندگی جذاب ترازصورت یک زن نیست
وقتی روبرویت می نشیند
وبا لباس خانه با تو حرف می زند!

ŞHÍЯÍŃ
13-04-2011, 11:48
عشق من با من بمون هميشه

بدون كه دل از تو جدا نميشه

نه كسي مياد جاي تو را بدزده

نه دل ميره واسه كسي بميره

اگر من بميرم تنها مي مانم تنها

raha bash
13-04-2011, 11:52
حالا هی پیراهن گلداربپوش
و هی مژه هایت را رنگین کن
ولی من
هیچ گاه نمی توانم بگویم که« دوستت دارم !»

ŞHÍЯÍŃ
13-04-2011, 14:45
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام / عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهای رو به دوست / عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد / عشق یعنی دل سپردن تا ابد

Elahe Goddess
13-04-2011, 16:34
از وزشهای سیاه شب وحشت
نقش یک خاطره ی تلخ گذر کرد :
فروریخت ناگاه در نگاه تیره اش
آن مهر دامن گیر
زانکه بنیانش جز وهن نبود !
فرو افتاد از دستان سرد و خسته اش
ناگاه
آن طاقت دیرین
زانکه ریشه اش جز خون نبود !
به زمین افتاد
عشق
هوس
و تزویر !
تکه تکه شد
گسیخت !
و تنها صدای مهیب سکوت ماند

---------- Post added at 05:34 PM ---------- Previous post was at 05:31 PM ----------


به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی!
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم
به تو می اندیشم
تو بدان این را ، تنها تو بدان!
تو بیا!
تو بمان با من
تنها تو بمان....

Ala 1389
13-04-2011, 16:36
بگذر شبی شبیه نسیم از جهان من

بگذار تا ورق بخورد داستان من

من با غم تو روح بهاریم حلول کن

در شاخه های خشک خزان در خزان من

من ذره ام بچرخ و مرا آفتاب کن

ای باد نرم تنت نردبان من

آنقدر سعدیم که تو شیراز من شوی

زاینده رود هستم اگر اصفهان من

باغ ستاره های تراشیده از بلور

مستی بریز در سبد آسمان من

یک لحظه با تو بودن من قدر سالهاست

ای بی غروب خاطره جاودان من

Elahe Goddess
13-04-2011, 18:08
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشتم
دیدم که هنوز عاشقم، آه !

Unique 2626
13-04-2011, 18:32
شنيدی که دلم گفت بمان ، ايست ، نرو
به خدا وقت خدا حافظی ات نيست ، نرو
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نيست
گوش کن نبض دلم زمزمه اش چيست ، نرو . . .

4MaRyAm
13-04-2011, 18:36
تو آن سوی دیوار

من این سوی دیوار

اگر صدای خواستنـــــــــت را میشنیدم

بی گمان نردبانـــــــــــــــــت میشدم

حالا مانده ام به گوش های خود شک کنم

یا به بلنـــــــــــدی عشق تو

Elahe Goddess
13-04-2011, 19:23
تو ظـریفی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مثـل گلدوزی یک دختر عاشق


- که دل انگـیزترین گلها را


روی روبالشیِ عـاشق خود می دوزد .


با تو بودن خـوبست


تو چـراغی ، من شب[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


که به نور تو کتابِ دلِ تو


و کتابِ دلِ خود را که خطوط تن تست


خوش خوشک می خوانم


تو درختی ، من آب[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


من کنار تو آواز بهاران را ، می خندم و می خوانم

می گریم و می خوانم .


با تو بودن خـوبست


تو قـشنگی


مثل تو ، مثل خـودت[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مثل وقتی که سخـن می گوئی


مثل هر وقت که برمی گردی از کوچـه به خـانه


مثل تصویر درخـتی در آب


روی کاشانه ، در چشمان منتظـرم می روئی .

Unique 2626
13-04-2011, 19:38
کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست

از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می‌شوم در این تنهایی

لطفاً کمی آغوش برایم بفرست . . .

Unique 2626
13-04-2011, 19:46
من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن ! بغلم کن دریا !
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم . . .

Elahe Goddess
13-04-2011, 19:51
عطر خیال تو
پل می زند به دلم
تمام رویا را !
نگاه کن ...
از تو تا نفسم
صد باغ گل چراغانی است !

Elahe Goddess
13-04-2011, 19:58
لبامو به احترام چشمای پراز حرفت بستم...!

تاکه شاید تو این سکوت و نگاه سرد رو بشکنی!!!

اما هر لحظه که می گذره, مهر بی صدایی محکمتر

کوبیده میشه روی صفحه کلام بین من و تو!؟!

iCe m@n
14-04-2011, 00:16
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده

raha bash
14-04-2011, 10:12
تمام روز را در آئینه گریه می کردم

بهار پنجره ام را

به وهم سبز درختان سپرده بود

تنم به پیله ی تنهائی ام نمی گنجید

و بوی تاج کاغذیم

فضای آن قلمرو بی آفتاب را

آلوده کرده بود

نمی توانستم ، دیگر نمی توانستم

raha bash
14-04-2011, 10:30
رازعشق شقایق

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من

هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل

و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

raha bash
14-04-2011, 11:13
لحظه‌هایی هست
که غافلگیرم می‌کند شعر
بی‌مقدّمه از راه می‌رسد
هزار هزار انفجار
در وجودِ دقیقه‌هاست
و نوشتن راهی‌ست به رهایی

raha bash
14-04-2011, 11:23
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...

raha bash
14-04-2011, 11:32
وقتي که شکست بغض تنهايي من


وابستگي ام را به تو باور کردم

Puneh.A
14-04-2011, 11:49
آخر اگر پرستش او شد گناه من
عذر گناه من همه چشمان مست اوست
تنها نه عشق و زندگی وآرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست

او هستی من است که آینده دست اوست

iCe m@n
14-04-2011, 12:46
تقدیم برای پری قصه ها


باشد که همدلی و همدردی مرا پذیرا باشد:

ایکاش آشنایی ها نبود


دلبستگی ها نبود


تاریکی شب ،همیشه مهمان خانه ای نبود


آمدنی درکار نبود


ایکاش و هزاران ایکاش


گرهی بسته میان نگاه منو تو نبود


دستی به تمنای نوازش محتاج نبود


کلیدی برای گشودن قفل دل ها نبود


مهری بین شمع و پروانه نبود


ایکاش و هزاران کاش

Elahe Goddess
14-04-2011, 13:26
تو همه عمر من هستی ...
تو همه وجودم هستی ...
تو تنها دلیل بودن من هستی ...
تو تنها مونس من هستی ...
تو مهربان ترینم هستی ...

وقتی تو را دارم گویا همه دنیا و زمانه مال من است !
همین که تو را دارم مرا بس ؛ دیگر غمی نیست !
وقتی تو با من هستی از هیچ چیز نمی ترسم !
وقتی تو با من هستی از خدا می خواهم دیرتر مرا پیش خود ببرد !
وقتی تو با من هستی نگاهم فقط به دنبال توست !
وقتی تو با من هستی ...

تو تنها عشق من هستی ؛ آنقدر دوستت دارم که حتی خدا هم متعجب است !
آری ؛ تو تنها "عشق " من هستی !

Elahe Goddess
14-04-2011, 13:38
قلبم را تقديمت ميکنم تا بداني بي رياترينم
اشکي براي اندوهت ميريزم تا بداني پر احساس ترينم
شوق وصال حس غريبي است که برايت ترسيم ميکنم
حس خوشبختي را تا بداني خوشبخت ترينم
موجي از عشق را بر ساحل وجودت ميفرستم
تا بداني عاشق ترينم و شعرم را تقديمت ميکنم
تا بداني که من ساده ترينم

Elahe Goddess
14-04-2011, 14:12
با دلي بي تاب مي خوانم تو را
مثل شعري ناب مي خوانم تو را
در كنار جويباري از غرل
با سرود آب مي خوانم تو را
شب به قصد كوچه بيرون مي روي
در شب مهتاب مي خوانم تو را
خستگي را مي تكانم از تنت
با زبان خواب مي خوانم تو را
با لباني كه عطش بو سيده است
با صداي آب مي خوانم تو را
عكس خاموشم كه تا پايان عمر
با دلي بي تاب مي خوانم تو را......

Rvaniye1400
14-04-2011, 18:51
بانو تو را به عشق، به دریا، به آسمان
امشب فقط - به خاطر من ،عاشقم بمان

باز این سکوت کهنه مرا دوره کرده است
امشب کمی دوباره برایم غزل بخوان

بشکن دوباره بغض خودت را کنار من
شاید دوباره زنده شود خاطراتمان

یا نه ! کمی بخند و برایم کمی برقص
تا جان بگیرد این دل تنهای نیمه جان

امشب تو را به حرمت این چشم های خیس
مهمان خلوتم شو به صرف یک استکان –

قهوه ،درست مثل همان روزهای خوب
آن روزهای رفته ی بی خاطر و نشان

امشب دوباره چشم تو باید خدا شود
رحمی کند به غربت این بغض بی زبان

فردا که دوری از من و چشمان بی کسم
-امشب فقط - به خاطر من عاشقم بمان

iCe m@n
14-04-2011, 19:50
درميان من وتو فاصله هاست




گاه مي انديشم




مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري




تو توانايي بخشش را داري




دست هاي تو توانايي آن را دارد




که مرا




زندگاني بخشد




چشمهاي تو به من مي بخشد




شورعشق ومستي




و تو چون مصرع شعري زيبا ،


سطر برجسته اي از زندگي من هستي

rosenegarin13
14-04-2011, 22:52
همه ی خودم را مال تو کرده ام
چقدر دنیای تو بزرگ است
هنوز از تنهایی سخن میگویی
چقدر کم هستم!!!

fa110135
15-04-2011, 09:52
خال به کنج لب يکي، طره مشک فام دو

واي به حال مرغ دل، دانه يکي و دام دو

محتسب است و شيخ و من، صحبت عشق در ميان

از چه کنم مجابشان، پخته يکي و خام دو

از رخ و زلفت اي صنم، روز من است همچو شب

واي به روزگار من، روز يکي و شام دو

ساقي ماهروي من، از چه نشسته غافلي

باده بيار مي بده، نقد يکي و وام دو

مست دو چشم دلربا، همچو قرابه پر ز مي

در کف ترک مست بين، باده يکي و جام دو

کشته تيغ ابرويت، گشته هزار همچو من

بسته چشم جادويت، ميم يکي و لام دو

وعده وصل مي دهي، ليک وفا نمي کني

من به جهان نديده ام، مرد يکي کلام دو

fa110135
15-04-2011, 09:58
گفتم که کنم قصه سودای تو کوتاه
چون قصه عشق تو دراز است چه تدبیر
گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن
عشق تو حقیقت نَه مجاز است چه تدبیر

fa110135
15-04-2011, 10:18
با همه‌ي بي‌سر و ساماني‌ام
باز به‌دنبال پريشاني‌ام
طاقت فرسودگي‌ام هيچ نيست
...در پي ويران شدني آني‌ام
آمده‌ام بلکه نگاهم کني
عاشق آن لحظه‌ي توفاني‌ام
دل‌خوش گرماي کسي نيستم
آماده‌ام تا تو بسوزاني‌ام
آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمي عشق بنوشاني‌ام
ماهي برگشته ز دريا شدم
تا که بگيري و بميراني‌ام
خوب‌ترين حادثه مي‌دانم‌ات
خوب‌ترين حادثه مي داني‌ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
ديرزماني است که باراني‌ام
حرف بزن حرف بزن سال‌هاست
تشنه‌ي يک صحبت طولاني‌ام
ها... به‌کجا مي‌کشي‌ام خوبِ من؟
ها... نکشاني به پشيماني‌ام

Unique 2626
15-04-2011, 11:14
وقتی که خاطر غمگین " تو " هنوز تو خونه ی منه . . .
یعنی که بار غم بی " تو " شبانه روز رو شونه ی منه . . .
غمبار عشق " تو " رو دوش میکشم ، پا پس نمیکشم . . .
با این " خیال پوچ " که چشم های " تو " دیوونه ی منه . . .

Elahe Goddess
15-04-2011, 11:33
چه ساده يگانه شديم.

چه ساده دل و دينم به دست تو دادم .

بی آنكه ديده باشمت يا حتی ... شنيدنی در كار باشد .

بی انكه حتی ...

- نمی دانم ! -

ماندم اين همه دوری و اين همه احساس

ماندم از كجای اين بی سو آمدی ...

ديگر هيچ نمی دانم!

جز اينكه

هر چه از دلم می خروشد و از نگاهم می تراود ... عشق است و عاطفه !!

آنچه آرام و بی صدا بذرش در دلم پاشيدی ...

می دانم .... می دانم .... می دانم كه می خندی به عاشقانه های من ...

اما بخند !

بگذار سهم ساده من هم همين خنده های تو باشد ... !

Elahe Goddess
15-04-2011, 11:41
دلم تنگ است

نمي دانم ز تنهايي پناه آرم كدامين سوي

پريشان حالم و بي تاب مي گريم

و قلبم بي امان محتاج مهر توست

نمي داني چه غمگين رهسپار لحظه هاي بي قرارم من

به دنبال تو هم چون كودكي هستم و معصومانه مي جويم پناه شانه هايت را

كه شايد اندكي آرام گيرد دل

كه بي پروا تلنگر مي زند بر من و مي گويد:

به من نزديك نزديكي

به دنبال تو مي گردم به سويت پيش مي آيم

چه شيرين است

پر از احساس يك خوشبختي نابم

پر از اميد سبز خوب ديدارم

و مي خواهم كه نامت را به لوح سينه بنگارم

و نجوايي كنم در دل و گويم تا ابد

من دوستت دارم

Elahe Goddess
15-04-2011, 12:11
باز باران

می چکد بر دفترم


تا بشوید هرچه دارم در سرم

باز باران

بی بهانه

میزند بر جان خسته

تا بشوید گونه ها را

از غبار سفله بسته

باز باران

بی ترانه

میزند بر دشت لاله

تا بشوید زخم و درد عاشقی را

از درون قلب های زخم دیده

باز باران

بی نشانه

می زند بر صاحبان این زمانه

تا بشوید رنگ تزویر و ریا را

از لباس مردم در خواب مانده

حال باران

در درون ابر پنهان می شود

رنگ و بویش از دیده میگردد نهان

می گریزد او از این درد عیان

باز باران

دور می گردد زمن

تا نبیند سیل اشک و آه من

Unique 2626
15-04-2011, 12:44
روزگاریست که من طالب دیدار توام
فکر من باش در این شهر گرفتار توام
گفته بودی که طبیب دل بیمار ، منم
پس طبیب دل من باش که بیمار توام . . .

Unique 2626
15-04-2011, 12:52
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من !
ای حسرت روزهای شیرین در من !
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من . . .

ŞHÍЯÍŃ
15-04-2011, 12:56
دل بر سر سایه گل بستن عشق است
در رخ غم عشق دیدن عشق است
دست در دست باد تا ناکجاآباد
در گذرگاه درد در بوی گل ,شکفتن ,عشق است

Unique 2626
15-04-2011, 12:57
چقدر خوب و روشن است نمای چشم های تو

نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو

به ماه خيره می شوم فقط و گريه می کنم

دلم که تنگ می شود برای چشم های تو

و هی مرور ميکنم نگاه اول تو را

اگر نمی رسد به من صدای چشم های تو

تو تا که پلک می زنی به سجده ميرود دلم

به پيشگاه اعظم خدای چشم های تو

شبی خراب می شود حصارهای فاصله

و آب می شود دلم به پای چشم های تو . . .

amour1
15-04-2011, 16:09
بر لب خاطره ها خاطره میلغزد
تپش قلب من است
ثانیه میرخصد
من زمان دل خود را به تنظیم وجود
میکشانم به لب حوض خیال

rosenegarin13
15-04-2011, 17:33
خودکــــار توی فنجـــان
قاشــــق به روی کاغذ
زیبایی ات حواس مرا پرت می کند!


عمران صلاحی

raha bash
16-04-2011, 09:49
اين مرد عاشق است اگر چه براي او
سخت است اعتراف به يك زن كه عاشقم

raha bash
16-04-2011, 10:10
تازه فهميده ام،


كه چقدر انتظار آن زن سرخپوش زيبا بود!


تازه فهميده ام كه سيد خندان هم،


بارها در خفا گريه كرده بود!


تازه غربت صداي فروغ را حس كرده ام!


تازه دوزاري ِ كج و كوله آرزوهايم را


به خورد تلفن ترانه داده ام!

raha bash
16-04-2011, 11:17
نام عشق را که مي بري آفتاب احترام مي کند
نبض آب تند مي زند
موج ها قيام مي کنند
نام عشق را که مي بري سنگ هم بي قرار مي شود
کوه سر به خاک مي نهد
آسمان سجود مي کند
شب سپيد مي شود
سرو خود پرست سر به زير مي شود
نام عشق را که مي بري
گريه ناگزير مي شود
عاقبت دل به عاشقي صادقانه اعتراف مي کند...

raha bash
16-04-2011, 11:59
خيره بر سايه هاي وحشي بيد
مي خزم در سكوت بستر خويش
باز دنبال نغمه اي دلخواه
مي نهم سر به روي دفتر خويش

تن صدها ترانه مي رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتي ناشناس و رؤيا رنگ
مي دود همچو خون به رگ هايم

آه... ز دخمه ي دل من
روح شبگرد مه گُذر كرده
يا نسيمي در اين ره متروك
دامن از عطر ياس تر كرده

بر لبم شعله هاي بوسه ي تو
مي شكوفد چو لاله: گرم نياز
در خيالم ستاره اي پرنور
مي درخشد ميان هاله ي راز

ناشناسي درون سينه ي من
پنجه بر چنگ و رود مي سايد
همره نغمه هاي موزونش
گوييا بوي عود مي آيد

آه... باور نمي كنم كه مرا
با تو پيوستني چنين باشد
نگه آن دو چشم شورافكن
سوي من گرم و دلنشين باشد

بي گمان ز آن جهان رؤيايي
زهره بر من فكنده ديده ي عشق
مي نويسم به روي دفتر خويش
«جاوداني باشي اي سپيده ي عشق»

Consul 141
16-04-2011, 12:18
کمی رحم کن لامسَّب!


این طور که راه می روی به ناز،


شهر بی‌چاره می شود!

raha bash
16-04-2011, 12:30
من از آفت يك عشق بزرگ، نارنجي شده ام
پرتقالي ام نبين
من به رنج كهنه ي ديواري پوشالي نزديكترم

Lady parisa
16-04-2011, 12:34
ّاز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هوا
هر کجا هستی باش
آسمانت آبی
و تمام دلت
ار غصه های دنیا خالی

raha bash
16-04-2011, 14:13
بگو که لجبازم

بگو که مغرورم

مرا بی بندو بار بخوان

آری من غیر قابل اطمینانم

اما این حقیقتی است انکار نا پذیر

که من بی بندو بار عاشق تو ام

raha bash
16-04-2011, 14:27
در وراي اين كلمات مي خواستم بگويم كه:



""دلتنگت شده ام به همين سادگي""

Unique 2626
16-04-2011, 16:16
بیتابی

من که خوابم نمی برد ، خواب و راحتم را گرفته بیتابی

عشق من ! نیمه های شب شده و تو در آغوش همسرت خوابی

از توعمری گذشته اما من با خودم فکر میکنم که هنوز

تو همان دختر جوان هستی با همان گونه های سرخابی !



فرض کن این اتاق پیش من است وهمین تخت با من خوشبخت

فرض کن این لباس خواب سفید فرض کن این ملافه ی آبی

پرده را میزنم کنار ، امشب از شب پیش هم سیاهتر است

فرض کن اتفاقا امشب هم نیستی و به من نمیتابی



پس کجا رفته آن دو چشم قشنگ؟ آن دو تا چشم کوچک دلتنگ

کو دل تنگ کوچکت؟ کو آن صورت مهربان مهتابی؟

در کنارت کسیکه میخوابد گونه ات را چگونه می بوسد؟

آه ... او را چگونه میبوسی ؟! در کنارش چگونه می خوابی ؟!



باز هم قرص دیگری خوردم بلکه مُردم، دل از تو هم کندم

و خودم را به سختی آکندم به همین خوابهای مردابی

نتوانستم از تو دل بکنم شب فردا به یادت افتادم

ساعتم را که کوک می کردم فکر کردم کنار من خوابی . . . !!


اثر : حسین صفا ( ترانه سرای برخی از کارهای محسن چاوشی )

Unique 2626
16-04-2011, 16:36
قصه ی با تو بودن و می شه فقط يه جور گفت
کسی که رو زخمای دلم مثل نمک بود . . .

Unique 2626
16-04-2011, 16:54
تو گران مايه ترين " تصويری " ، من اگر " قاب " تو باشم کافيست . . .

Unique 2626
16-04-2011, 17:32
جا برای من گنجشك زياد است ولی

من به درختان خيابان تو عادت دارم . . .

Unique 2626
16-04-2011, 20:02
از خود خانه و کاشانه ای ندارم ،
اما در عمق آرزوی من این است
که در دل تو خانه ای داشته باشم ،
به مساحت یک قلب . . .

Hadi King
17-04-2011, 00:56
سفر که می روی ،

یاد مرا ...

در کوله بارت بریز .

قول می دهم سنگینی نکنم !

...

Lady parisa
17-04-2011, 09:10
تو را بر کوه خواندم آب می شد

به دریا گفتمت بی تاب می شد

چو بر شب نام پاکت را سرودم

ز خورشید رخت سیراب می شد . . .

raha bash
17-04-2011, 09:16
زمستان "
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

Lady parisa
17-04-2011, 09:20
در بستر بی رحمی و خون زاده شدم / از اول عمر با جنون زاده شدم
خاکستریم ، دست خودم نیست عزیز / ققنوسم از آتش درون زاده شدم . . .

Puneh.A
17-04-2011, 13:46
گفت استاد ره عشق پر از درد و بلاست
گفت این ره زهر فلسفه و گفته جداست
گفت اگر لب به دهن باز کنی کفر و خطاست
گر خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم

که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم

Puneh.A
17-04-2011, 14:17
دل از بند نگاه تو رها نیست
کسی مثل تو با من آشنا نیست
یگانه ناجی بی ادعایی
تو که با غصه من هم صدایی
غزلها می شود از تو سرودن
تویی تنها دلیل زنده بودن
بیا از بی کسی هایم رها کن
دلم را با محبت آشنا کن
بیا آواز کن شعری دوباره
بمان با من بمان ای هم ستاره

Puneh.A
17-04-2011, 14:33
بلور اشک به چشمم نشست وقت وداع
که اولین غم من آخرین نگاه تو بود

raha bash
17-04-2011, 14:43
قولـــــ داده اﮮ همینــــ روزــــها
نگاهت را به دیدارِ ِ نگاهمـــــــ بفرستـے ؛
امیدوارﮮ جنسِ غریبـے * دارد
براﮮ من که عادت کرده امــــ به نبودنت
به نداشتنت
و گهگاهـے از دور داشتنت...
امید این روزها هـے سرکــــــ مـے کشد توﮮ خانه دلمــــــ
باورش سخت است
اما من هنوز همــــــ
به وعده هاﮮ رنگ پریده ات دلخوشمـــــ...

raha bash
17-04-2011, 14:50
پشـــتـــم را میــلـــرزاند ..!!!!
این خنده هایِ غریـــب و بیــررنگت...

raha bash
17-04-2011, 15:00
اگرمی توانستم تو را در آغوش بگیرم

اگرمی توانستم تنها لحظه ای تو را داشته باشم

از همه ی دنیا بی نیاز می شدم

به رویا می بینم تورا اگر می توانستی تنها صدای قلب مرا بشنوی .

اگر بروی تا لحظه ی دیدارت دستهای سرد مرگ مرا نوازش می دهد .

............

و اما تو رفتی .

از وقتی که رفتی من با دلم به سوی تو پرواز می کنم .

عشق ورزی بی تو چه مفهومی دارد ؟

بی عشق تو من به کجا می روم ؟

آخر با زندگی بدون عشق به کدامین راه باید رفت ؟

من همیشه به تو وفادار می مانم پس مرا در رویایت جا بده

تا زمانی ... که دوباره در کنارت باشم .

هر کجا که تو باشی عشق نیز هست پس مرا در قلبت جا بده

Lady parisa
17-04-2011, 15:02
دلم برای تو گاهی عجیب میسوزد
شبیه شمع که خیلی نجیب میسوزد
دلم برای تو گاهی عجیب میسوزد
دلم برای دل ساده ام که خواهد خورد
دوباره مثل همیشه فریب میسوزد
نشسته ای به امید که؟ گـُر بگیر ای عشق
همیشه آتش تو بی لهیب میسوزد
تو اشتباه نکردی گناه آدم بود
اگر هنوز بشر پای سیب میسوزد
من آشنای تو بودم ولی ندانستم
غریبه ها دلشان هم مثل خود غریب میسوزد
برای من فقط این دل ز عشق جا مانده است
که با نگاه شما عن قریب میسوزد

Lady parisa
17-04-2011, 15:13
من تو را چون عشق در سر کرده ام
من تو را چون شعر از بر کرده ام
من گل یاد تو را همچون خزان
در خیال خویش پر پر کرده ام
بی وفایی کردی و عاقل شدی !
من به عشق شومت عادت کرده ام
عشق ورزیدن به تو درد است درد!
من ز درد خویش هجرت کرده ام

raha bash
17-04-2011, 15:16
انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

raha bash
17-04-2011, 15:26
نمیدانم گناه توست
يا عيب چشمهای من؟!
اينکه بعد از تو
تمام عالم از چشمم افتاده اند
...

raha bash
17-04-2011, 15:40
او غریبانه نگاهم می کرد

عمق چشمهایش مرا به یاد روزی انداخت

که در زیر چتر او پناه گرفتم

در حالی که می رفت رو به من کرد و گفت:


منتظرم نباش!

تمام چشمهایم را بستم

تا نشنوم صدایش را

چیزی را که آرزو می کردم نشنوم

این بار با تمام اُبهت خود بر سر من کوبیده می شد
بار دیگر چشمهایم را بستم

صادقانه بگویم نشناختمش

iCe m@n
17-04-2011, 15:41
یکی در مرگِ شقایق

یکی در فصل ِخزان

و هر بار تو به من زندگانی بخشیدی!

تو مهربانانه به من عاطفه بخشیدی!

تو به من گفتی بمان

و من ماندم!

مـــــاندم!



من ماندم که با تو بروم به سر قله احساس

که قدم بزنیم در کوچه بن بستِ شکوه

خالی از شک

خالی از ترس

خالی ازبیم



و من اکنون تنها به ابدیت خواهم رفت

به تنهایی با بید سخن خواهم گفت

و به آن دنیای دگر خواهم رفت....

آرام خواهم رفت!

Pessimist
17-04-2011, 16:33
خدا رو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام

خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام

خدا رو دوست دارم نه واسه ئ جهنم و بهشت

خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ئ زیبا و زشت

خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم

خدا رو میخوام نه واسه روزای تلخ آخرم

خدا رو میخوام نه واسه سکه و صد کوی و مقام

خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام

خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره

خدا رو دوست دارم چون عاشقو تنها نمی ذاره

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش به منه

خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من و تو باهمیم

خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشقه همیم

arashlolos
17-04-2011, 17:18
به كوه گفتم عشق چيست؟! لرزيد



به ابر گفتم عشق چيست؟! باريد



به بادگفتم عشق چيست؟! وزيد



به پروانه گفتم عشق چيست؟! ناليد



به گل گفتم عشق چيست؟!پرپر شد



به انسان گفتم عشق چيست؟!



اشك از ديدگانش جاري شد و گفت: ديوانگيست!!!
ای کاش میشد زندگی رو معنی کرد زندگی یعنی.....



به نقل از امضای یکی از دوستان:

هی!فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
ان هم از دست عزیزی که تو
دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد.

Lady parisa
18-04-2011, 07:21
من به این مهر سکوت ؛

من به این تاریکی ؛

من به ما ؛

من به فرسودگی ذهن خودم معترضم

که چرا شوق آغاز مرا

و منی چون من را ز خودم دزدیدند

به کجا بر گردم ؟

حق برگشتن را زتنم دزدیدند

Puneh.A
18-04-2011, 10:40
به گلبرگ هر باغ دیدم تو بودی
در آواز مرغان شنیدم تو بودی
به هر سو که رفتم نشان از تو دیدم
شگفتا به هر جا رسیدم تو بودی
به هر باغ رفتم به یاد تو رفتم
به هر برگ نسرین که چیدم تو بودی
مرا روزها خستگی بود در تن
به شبها اگر آرمیدم تو بودی
چراغ شبان سیاهم تو هستی
شعاع طلوع سپیدم تو بودی
به غیر از تو بر کس امیدی ندارم
پناهم تو هستی امیدم تو بودی
..............................................
مهدی سهیلی

raha bash
18-04-2011, 11:18
آیا پرنده ای
که آسمان عصر را جدی گرفته بود
پیراهن گلدار تو را بر بند می فهمد ؟
که نفس های بنفشه ات
پوست حریص شب را
تب دار کرده است .

Lady parisa
18-04-2011, 11:37
عصری است غریب و آسمان دلگیر است
افسوس برای دل سپردن دیر است
هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت
عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است

Lady parisa
18-04-2011, 11:44
آخرین ذکری که شب در خاطرم ماند ز دوست، اولین یادی که صبح از خاطرم خیزد تویی

Pessimist
18-04-2011, 11:54
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد
عشق ها میمیرند...رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا میمانند...
اینو نوشتم واسه کسی که عاشقانه دوستش داشتم و دارم و خواهم داشت.کسی که برای اولین بار عشق رو باهاش تجربه کردم.هر چند سرنوشت چیز دیگه ای خواست ولی ...
شاید این تقدیر من بود

:11:

raha bash
18-04-2011, 12:05
بعضي ها گله دارند كه چرا؟ گل سرخ خار دارد... در اين فكرم كه چرا نمي گويند:عجب... اين بوته خار٫ گل سرخ دارد!!...

Lady parisa
18-04-2011, 12:15
شبی به دست من از شوق سیب دادی تو/نگو که چشم و دلم را فریب دادی تو/تو آشنای دل خسته ام نبودی حیف/
و درد را به دل این غریب دادی تو.

raha bash
18-04-2011, 12:24
روزها میگذرند
که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت
گرکسی آمدوبرروی دلم , طرحی ازخنده گذاشت
گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت
صدزبان بازکنم
قصه هاسازکنم
گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم
من به خود میگویم
اگرآمدآن شخص !!!!!!
من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست
من به او خواهم گفت , تاابددردل من مهمانیست



ولی افسوس و دریغ
آمدی نقشی زخود در سر من افکندی
دل ربودی و به زیر قدمت افکندی
دیده دریا کردی
عقل شیدا کردی
طرح جاوید سکوت , توبه جای لبخند , برلبم افکندی
دل به امید دوا آمده بود
به جفا درد برآن زخم کهن افکندی

Lady parisa
18-04-2011, 12:31
جانم ز فراق ، رنج بسیار کشید / با رفتن تو همیشه آزار کشید
ما همسفر راه درازی بودیم / بین من و تو زمانه دیوار کشید . . .

raha bash
18-04-2011, 12:36
به كه بايد دل بست؟
به كه شايد دل بست؟
سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است .
هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را
گرم، پاسخ گويد
نيست يك تن كه در اين راه غم آلوده عمر
قدمي، راه محبت پويد

Pessimist
18-04-2011, 12:39
عشق را در تو یافتم
آسمان پاييزی است...
دل ما غنچه نشکفته...
خود ما يکسره پژمرده...
همه انسانيم ...
روح ما آهن نيست...
راستی مهربانی چيست؟
عشق يعنی چه؟
معنای پرستو را که می داند ؟
اما تو ...
تو از تبار پاييز رنگارنگی...
اين را خوب ميدانم...
اين را هم می فهمم...
ای غريب آشنا...
سخاوت در دستت بود که آمدی...
و بوی صداقتت...
فضای قلبم را آکنده از مهر کرد...
و بگذار آهسته بگويم...
عشق را در تو يافتم...

Pessimist
18-04-2011, 12:44
عاشقی این نیست
عاشقی لج کردن و لج دراوردن معشوق نیست
عاشقی حرص معشوق در اوردن نیست
عاشقی یک قدم من یک قدم تو نیست

عاشقی به خدا این نیست
عاشقی همپای معشوق بودن نیست
عاشقی یکی من یکی تو نیست

عاشقی یک قدم پیش تر از معشوق بودنه
عاشقی چیزی فراتر از در کنارش بودنه
عاشقی چیزی فراتر از معشوق بودنه

raha bash
18-04-2011, 12:46
میدانم هنوز هم وقتی از کوچه ما میگذری
میگویی:ای کاش چراغ این خانه خاموش شود و امیدشان ناامید.
خوب من این جان و امید هم برای تو....
بی تو اینها به چه کار من می آیند...؟؟

iCe m@n
18-04-2011, 14:02
ترا رها نکردم
ترا تا انتهای شعر پرواز کبوترها
ترا تا فصل لبخند شقایق ها
ترا تا لاله زار سرخ رنگ دشت دلهای بلا دیده
و تا آغوش دشت نرگسان زرد رنگ و مست
ترا من دوست می دارم....:40:

water_lily_2012
18-04-2011, 14:39
اي خاطره انگيزتر از عطر و تبسم
چون وسوسه مي آيي از كوچه گندم
آن روز كه عطر نفست دست نسيم است
كي باز كند غنچه دهان را به تكلم
در باد كه گيسوي تو طوفاني موج است
انگار كه درياست به هنگام تلاطم
هم مي گذري بي خبر از آه دل من
هم در پيت آواره نگاه همه مردم
هم چشم به راه تو و هم گوش به زنگت
مي آيي و مي پيچي در كوچه چندم.

iCe m@n
18-04-2011, 15:34
تو رو دوست دارم مثل اون کسی که دوست می داره جسم و جونشوه مثل آسمون که ستاره شو یا ستاره ای که آسمون شو

اگه تاریکم اگه روشنم اگر پاییزم اگه بهارم تو رو دوست دارم تو رو دوست دارم .... تو رو دوست دارم تو رو دوست دارم:40:

iCe m@n
18-04-2011, 15:54
تورابه قدرهمان نردبان زیبایی که اوج درنفس اسمان گرفته وقدرصداقت اسمان دوست دارم:40:

iCe m@n
18-04-2011, 16:04
یک خط کم است... بیا تا کتابی بنویسم..برایت ... برایم ... برایمان ...:40:

ŞHÍЯÍŃ
18-04-2011, 23:05
به هر جا که نگاه میکنم تو را میبینم. تصویر تو تنها
چیزیست که چشمهایم باور میکند. دستان لرزانم را

دراز میکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم اما به

یکباره محو میشود و من به یاد میاورم که تو در کنار

من نیستی. چشمهایم را آرام می بندم، صدایت در

گوشم میپیچد، طنین خنده هایت همه جا را پر میکند،:40:

Lady parisa
19-04-2011, 07:59
برایت آسمانی خواهم کشید/پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها/ من غرق آنهمه مهربانی

raha bash
19-04-2011, 08:02
فلک کور است، دلم شوریده در شور است
صدای خنده و آواز می آید . زکوی دلبرم امشب صدای ساز می آید
دلم بی وقفه می لرزد. نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد؟
قدم لرزان به سوی کوچه می آیم
دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم
خدایا ترس من از چیست؟
عروس جشن امشب کیست؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش…


صدای شیخ می آید :
عروس خانم وکیلم من؟
جوابم ده وکیلم من؟
صدای آشنایی بله می گوید و مردم یکصدا با هم مبارک باد می گویند
خدای من صدای اوست!!!
صدای آشنا از اوست!!!
دلم در سینه می افتد برای مدتی ساکت برای مدتی خاموش…………………
صدای نعره ام در کوچه می پیچید
خدای من مبارک نیست.مبارک نیست
بگوئیدم دروغ است آنچه بشنیدم
بگوییدم دروغ است آنچه فهمیدم
نگار من عروس جشن امشب نیست
ولی ناگه صدای نعره ام در ساز می میرد و
داماد شاد و خندان از نگارم بوسه میگیرد
فلک کور است زمین و آسمان کور است
خدای من! خدای مهربان من؟
چه کس گوید این سان، ساکت و آرام بنشینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر مردم نمی دانند، تو که نادیده می دانی
همین دختر که امشب بله می گوید
عروسی را که امشب عاشقانه ره به سوی حجله می پوید
قسم می خورد عروس ماست
عروس حجله گاه ماست
کجا رفت عهد و پیمانش؟؟؟
کجا رفت آن قسم هایش؟؟
یعنی عهد و پیمان هیچ؟؟
وفا و عشق و ایمان هیچ؟
قسم ها اشکها، سوگندها، حتی خدا هم هیچ…؟؟؟
عجب دارم چرا یارب تو خاموشی؟
چرا بر خاطر این دل نمی جوشی؟
وگرنه کی خدا این صحنه را بیند و خاموش بنشیند؟
آهای مردم!
شما هرگز نمی دانید
عروسی را به سوی حجله می رانید
که تا دیروز نگارم بود، همین دیشب کنارم بود
جهانم بود،تمام کشت و کارم بود
در آغوشش قرارم بود بهارم بود
نمی دانم چرا جغدان به روی بام من امشب نمی خوانند
مگر شومی تر از امشب چه می خواهند؟
پس چرا این آسمان امشب نمی بارد؟
پس چه می خواهد؟!؟
دلم رنجور و ویران است
نگارم شاد و خندان است
در و دیوارشان امشب چراغان است
درون حجله گاهش بوسه باران است
خدایا دگر جز مرگ هیچ نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم……
من امشب از خودم از عشق از این دنیا که هیچش اعتباری نیست بیزارم
من امشب سخت بیمارم
رفیقان باده بازآرید مرا تنهای تنها با غم و اندوه بگذارید

raha bash
19-04-2011, 08:24
کاش پرده میدانست فقط تا زمانی که پنجره باز است ، فرصت پرواز دارد . . .

Pessimist
19-04-2011, 12:24
دلم را جز تو کس دلبر نبا شد
بجز شور تو ام در سر نباشد
دل فایز تو عمدا میکنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد

Pessimist
19-04-2011, 12:39
با بوسه ی لب های تو آغاز کنم

روی تو حساب تازه ای باز کنم

تا بوسه ی من هدر نرفته باید

در قلک لب هات پس انداز کنم


.

من مطمئنم که ما جوان می میریم

ما بین زمین و آسمان می میریم

لب های من و تو لاله و لادن شد

از هم که جدا کنندمان می میریم

raha bash
19-04-2011, 12:43
درد یعنی نبودنت وقتی، دو قدم آنطرف ترم باشی
مرگ یعنی سکوت، وقتی حرف ، نشود جا به حجم خلوتمان

raha bash
19-04-2011, 13:12
وقت خریدن لباسهای پاییزی دقت کنید،

لباسهایی بخرید با جیب های بزرگ
به اندازه ی دو دست،
شاید همین پاییز عاشق شدید... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

iCe m@n
19-04-2011, 13:17
قویی که شنا میکرد در برکه چشمانت / موجی که رها میشد در بستر چشمانت
بویی که نفس میزد در دام گریبانت / من بودم و خواهم بود همواره پریشانت . . .

raha bash
19-04-2011, 13:21
می خواستم...می باختم....حتی خودم را هم
به دست های داغ او، مثل زنانی که...!

raha bash
19-04-2011, 13:33
پشت چراغ قرمز های ساعت 4 صبح.....
چه کسی می داند که چه بر من گذشت....؟!
از بوی صبح،بی تو.... تصویر غمگینی در ذهنم نقش می بندد که تجسم ضعیفی ست
از رنج زندگی بی حضور تو.

iCe m@n
19-04-2011, 13:35
من یک نامه عاشقانه ام ، بازم کن / محتاج کمی نوازشم ، یارم باش

هر قدر که سکه ای سیاهم ای دوست / در قلک سیـنـه ات پس اندازم کن . . .

Puneh.A
19-04-2011, 13:37
خاطره ها زخم هایم را می سرایند
و تو
با زخم زبانت ترجمه ام می کنی به زبان ناکامی
هرصبح کنار حوضچه خاطرات می نشینم و درد های کویری ام را آه می کشم

iCe m@n
19-04-2011, 15:31
یک روز رسد خوشی به اندازه کوه ٬ یک روز رسد غمی به اندازه دشت ٬
افسانه زندگی چنین است گلم ٬ در سایه کوه باید از دشت گذشت

iCe m@n
19-04-2011, 16:09
نمیدونم كجایی؟ چی كار میكنی؟ ولی امیدوارم خوش باشی
نه نه گریه نمیكنم برات بقض گلوم مثل یه تیر شده برام
بدون تو خنده شده برا حرام
اما بیادت زنده ام
اما به عشق دل خوشم
هنور توفكر خنده های شیرینیت كنج اتاق نشسته ام.
مخوام بگم دوست دارم
عاشقتم ای گلم
میخوام كه یك بار دیگه بهم بگی دوسم داری
میخوام كه یك باره دیگه ببینمت
ببوسمت فدات بشم
قربون اون چشات بشم

اما چه سود نیستی تو دیگه پیشه من
دیونه شد این دل من ویرونه شد خونه آینده من

امیدوارم هرجا كه هستی سلامت و خوشحال باشی و خوشبخت بشی ایشاالله
همیشه دوست دارم و خواهم داشت

Maryam j0on
19-04-2011, 16:57
شاید اصلا نمی دانستی
که بال زدن پروانه ای در آفریقا
می تواند طوفانی را در نوادا به راه بیندازد
اما
این را حتما می دانستی
که لبخندی از تو
در آن شهر دور دست
می تواند در زندگیم
این سوی جهان
چه آشوبی به پا کند


مجتبی اکرمی

narges.
19-04-2011, 23:20
به هيچ حيله در اغوش در نميايي
مگر تورا إز نسيم بهار ساخته اند!!!!

raha bash
20-04-2011, 10:41
مرا دگر رها مکُن
کنون که آمدیم تا به اوج‌ها
مرا بشوی با شراب موج‌ها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکُن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکُن

raha bash
20-04-2011, 10:46
امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است!
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است!
این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است
قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است!
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است!
هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند
نامرد روزگار، به او هم کلک زده است-
دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!

raha bash
20-04-2011, 10:52
در مهربانی ِ نگاهت
ذوب می شود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روزمرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است

water_lily_2012
20-04-2011, 10:59
مرا اینگونه باور کن


که عاشق تر ز نیلوفر

تنم را با تن مرداب آمیزم

که چون آن پیچک تابان و پیچنده

به دامان درخت تاک آویزم

مرا اینگونه باور کن

چو پروانه به گرد شمع می گردم

تنم بر آتش اندازم

من آتش را بر اندازم

که خود سوزنده چون خورشید

به دور خویش می چرخم

مرا اینگونه باور کن

چو برگی در میان دستهای باد می رقصم

به دام باد افتادم اگرچه

در آغوش نسیم، تا اوج خواهم رفت

میان خاک افتادن نمی خواهم

من آن برگم که از تحقیر پای خلق می ترسم

مرا اینگونه باور کن

نه افسونگر نه دیوانه

نه جامم من ، نه پیمانه

خودم مبهوتم و تنها

می ِ نابم ، چه مستانه

مرا اینگونه باور کن

به آغوشت بیاویزم

بپیچم دور گیسویت

شدم خاکستر عشقت

خودم رقصنده در کویت . . .

raha bash
20-04-2011, 11:09
بازگشتن آرامم نمی کند



حتا به شعر



راه رفتن آرامم نمی‏کند



که نخواست همگامم باشد آن دیگری



اما چه بگویم



وقتی زخم‏ها در شعرم متولد می‏شوند




و اندامم در کلمات آرامش می‏یابند



تار است کلماتی که به آن دلبسته‏ایم



سرد‏ است روزهایی که در آن زندگی می‏کنیم



و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم

raha bash
20-04-2011, 11:55
کاش می شد که من
پروانهء باغ رو یا های تو باشم
اگر نمی خواستی بچسبانی ام
به کلکسیون آرزوهای ِ دست یافته ات !!!!!!!!

iCe m@n
20-04-2011, 11:58
من عطا خواهم کرد به زمستان تو گل
و به تابستانت سردی صبح بهار
و به بالای تو خواهم افشاند پاکی شبنم را
تا فراموش کنی غم تنهایی خود را در باغ

fa110135
20-04-2011, 11:59
خال به کنج لب يکي، طره مشک فام دو

واي به حال مرغ دل، دانه يکي و دام دو

محتسب است و شيخ و من، صحبت عشق در ميان

از چه کنم مجابشان، پخته يکي و خام دو

از رخ و زلفت اي صنم، روز من است همچو شب

واي به روزگار من، روز يکي و شام دو

ساقي ماهروي من، از چه نشسته غافلي

باده بيار مي بده، نقد يکي و وام دو

مست دو چشم دلربا، همچو قرابه پر ز مي

در کف ترک مست بين، باده يکي و جام دو

کشته تيغ ابرويت، گشته هزار همچو من

بسته چشم جادويت، ميم يکي و لام دو

وعده وصل مي دهي، ليک وفا نمي کني

من به جهان نديده ام، مرد يکي کلام دو

iCe m@n
20-04-2011, 12:04
لحظه ها را با تو بودن ، درنگاه تو شكفتن

حس عشقو در تو ديدن

مثل روياي تو خواب

با تو رفتن ، با تو موندن ، مثل قصه تو رو خوندن

تا هميشه تو رو خواستن ، مثل تشنگي آب

اگه چشمات منو مي خواست تو نگاه تو ميمردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات مي سپردم

اگه اسممو مي خوندي ديگه از ياد نمي بردم

اگه با من تو مي موندي ، همه دنيا رومي بردم .

بي تو اما سر سپردن ، بي تو و عشق تو بودن، تو غبار جاده موندن

بي تو خوب من محال .

بي تو حتي زنده بودن ، بي هدف نفس كشيدن

تا ابد تورو نديدن ، واسه من رنج و عذاب .

اگه چشمات منو مي خواست تو نگاه تو ميمردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات مي سپردم

اگه اسممو مي خوندي ، ديگه از ياد نمي بردم

اگه بامن تو مي موندي ، همه دنيا رو مي بردم .

fa110135
20-04-2011, 12:08
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

iCe m@n
20-04-2011, 12:12
قصه اينجوري شروع شد من وچشمات و ترانه
تو رو خواستن تا هميشه گريه و اشک شبانه
تو مي دوني تا هميشه من به ياد تو مي مونم
هرچي که ترانه دارم واسه ي چشات مي خونم
واسه داشتن دستات لحظه هام پر از بهونه اس
ديدن صورت ماهت يه خيال عاشقانه اس
بي تو من هيچي ندارم پيش چشمات کم مي يارم
اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم
لحظه ها مو با حضورت عاشق وترانه خون کن
با نگاه پاک و معصوم دل سردمونشون کن
تو مثه اب و نفس باش واسه اين عاشق مجنون
رو تن اين خاک تشنه تو ببار هميشه بارون

Lady parisa
20-04-2011, 12:13
این شعر رو تقدیم می کنم به همه بچه های گل پی سی ورد.خصوصا دوستای گلم که همیشه به هم لطف داشتند


می شود روزی که بی هم می شویم
یک به یک از جمع هم کم می شویم

می رسد روزی که ما در خاطرات
موجب خندین و غم می شویم

گاه گاهی یادمان کن ای رفیق
می رسد روزی که بی هم می شویم

fa110135
20-04-2011, 12:14
آرام آرام،
دانه دانه،
سنگ‌ریزه
می‌اندازی
میان ِ برکه‌ی کوچک تنهایی‌هایم.
...
چه ساده
پریشان‌م می‌کنی،
چه ساده
می‌خندی ..

iCe m@n
20-04-2011, 12:27
باز امشب قلب من٬ دیوانگی از سر گرفت
شعله های خفته من آتش دیگر گرفت
روح من آزاده بود در کهکشان بیکران
لیک جسم خاکی یکدم مرا در بر گرفت
ما و دل در انتظار لحظه ی دیدار ها
میتپیم و یادی او این خانه را در بر گرفت
سرنوشت وهستی من دفتر فریاد هاست
ای دریغا نعره در سینه ام آخر گرفت
خنده بر لب٬داغ بر دل همچو لاله٬ در بهار
آتش تنهای اخر شعله در پیکر گرفت
زنده گی مجموعه ی اوراق گوناگون بود
ای خوشا آن کس کین اوراق را کمتر گرفت
شمع مرد و شب گذشت و راز دل نا گفته ماند
عشق تو عقده بردل شکوه ی دیگر گرفت

Elahe Goddess
20-04-2011, 12:38
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست

iCe m@n
20-04-2011, 12:47
باز هم ، آمدی تـــــو بر سر راهم آی عشق ، می کنی دوباره گمراهم
دردا، من جوانــی را به سر کردم تنها ، از دیار خود سفــــــــر کردم
دیریست،قلب من از عاشقی سیر است خسته از صدای زنجیر است خسته از صدای زنجیر است
دریــــــا، اولیـن عشق مرا بردی دنیــــــــــا، دم به دم مرا تو آزردی
دریــــــا، سرنوشتــم را بیــاد آور دنیــــــــــا، سرگذشتم را مکن باور
من غریبــــی قصـــــه پــــــردازم چـــون غریقــــــی غـرق در رازم
گم شــدم در غربـــــت دریــــــــــا بی نشـــــــان و بـــــــی هم آوازم
مـی روم شب هــا بــه ساحـل هــا تـــــا کــه یابـــــم خلـــــوت دل را
روی موج خستـــــــــــه دریــــــا می نویســـم اوج غم هــــــــــا را

گرافيكار
20-04-2011, 13:18
يك از غزل از مجموعه « يك پيله را براي دو پروانه ساختيم» در انتظار چاپ


خشكيده ايم مثل دو تنديس پيش هم
اين روزها كه از لج ابليس پيش هم...

موهات روي صورتمان ابر میشوند
مائيم زير بارشي از گيس پيش هم

اشك تو روي گونه من ميچكد چقدر
زيباست گونه هاي كمي خيس پيش هم

جشن من و تو توي اتاقي كه ميپريد
عقد دو سيب باكره در ديس پيش هم

شب را ببوس تا كه بخوابد وضو بگير
فرصت كم است رقص دو قديس پيش هم

پيش هميم پنجره باور نميكند
بر شيشه هاي مه زده بنويس پيش هم

نوعي سكون كه عقربه دركش نميكند
خشكيده ايم مثل دو تنديس پيش هم

Lady parisa
20-04-2011, 13:43
برایت آسمانی خواهم کشید/پر از ستاره های همیشه نورانی/تو در کنار من روی ابرها/
من غرق آنهمه مهربانی

iCe m@n
20-04-2011, 14:27
در دفتر طبيب خرد باب عشق نيست
اي دل به درد خو كن و نام دوا مپرس
ما قصه ي سكندر و دارا نخوانده ايم
از ما به جز حكايت مهر و وفا مپرس

water_lily_2012
20-04-2011, 14:34
رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌
آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌
افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:
ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،
امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار
آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟
امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌
سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌
کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌
با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌
چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار
همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌
امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

Sky Blazer
20-04-2011, 15:35
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتـا شیخــا هرآنچه گویی هستــم
آیا تو چنانکـه مینمایی هستی؟

iCe m@n
20-04-2011, 15:35
در اوج تو رفتن زيباست
با بال تو پرواز زيباست
تكرار قدمها با تو زيباست
تنها شدن را براي بودنت مي خواهم
زيباست اگر خنده ات را هم
در نگاهم بريزي

iCe m@n
20-04-2011, 15:59
اگر باغ نگاهت پر ز خار است------------------دلت را بد مكن يارت نگار است

گلت اي جان اگر تاراج دهر است--------خودش اين رسم و راه روزگار است

قسم خوردي به چشمان عزيزت---------كه يادش بر تو عشق پايدار است

Unique 2626
20-04-2011, 16:32
خاطره هایمان دسته دسته نشسته اند
در حیاط خلوت ذهنم ،
پرت میکنم بغضی سنگی را به
سمت خاطره هایت ،
نمی پرند از دیوار ذهنم ،
می بینی ؟
می بینی خاطره هایت مرا
بیشتر دوست دارند تا خودت . . .

F l o w e r
20-04-2011, 16:38
به آرامی دوستتــــــ ـــ ـ خواهم داشتـــــ ـــ ـ
انگار که در رویاهاتــــ به یک پیک نیکـــــ رفتــــه باشی ..

H.Operator
20-04-2011, 16:47
بیا با هم در پاییزی عاشقانه
با هم قدم برداریم
با هم
فقط یک خانه مانده
یک ثانیه
یک نفس
یک عشق برای همیشه
بیا
بیا با من باش
در کنار من
تا من وتو ما بشود
خودم را که دردستانم جاریست بگير
دستانم را بگير
و قدرت حرکتم را
راستی یه چیزی
خیلی تغییر کرده ای
با وفا و نجیب شده ای
اما می دانم
نمی شود تو را به دست آوردن
افسوس[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ŞHÍЯÍŃ
20-04-2011, 17:14
عشق یعنی با تو من معنا شدن
عشق یعنی با تو من بی کس شدن
عشق یعنی با تو من مجنون شدن
عشق یعنی با تو من مهجور شدن:40:

Unique 2626
20-04-2011, 17:17
نمی خواهم بر گردی . . .

این را به همه گفته ام !

حتی به تو ! به خودم !!

اما نمی دانم چرا

هنوز برای آمدنت فال می گیرم . . . !

ŞHÍЯÍŃ
20-04-2011, 18:13
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم :40: