PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 [26] 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Ala 1389
05-03-2011, 06:46
اي غذاي جان مستم نام تو
چشم وعقلم روشن از ايام تو
شش جهت از روي من شد همچو زر
تا بديدم سيم هفت اندام تو
گفته بودي كه زتوم بگرفت دل
من نخواهم در جهان جز كام تو
منتظر بنشسته ام تا در رسد
از پي جان خواستن پيغام تو

MusicManiac
05-03-2011, 18:56
در هر جغرافیایی که باشم
جهت ها
...تفاوتی ندارند
تمام دامنه های دلم ، رو به سمت "خنـده های " تـوست

actros 1843
05-03-2011, 20:53
ای در میان جانم و جان از تو بی‌خبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر

جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر

Hadi King
06-03-2011, 00:55
در چشم های من

تو منتظـــــری..

چــــــراغ را بالا می گیـــــری

تا شایــــد ..

یكی میان این همـــــه سیاهی

آشناتـــر باشد..

آب در چشم های تو حلقــــه بسته است

من فـــرو می ریزم

actros 1843
06-03-2011, 14:42
هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر

با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر

بر التهاب سرخ تنت نقش می زند

هر روز طرح پیرهنی عاشقانه تر

از عادت حضور تو سرشار می شوم

756
06-03-2011, 15:32
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...

756
06-03-2011, 16:17
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ........ به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود ......... زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد ........ فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن ....... که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم ......... چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد ......... صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم .......... سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش ......... هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم ........ نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود ......... که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان ........ مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

756
06-03-2011, 16:23
پيش از آن که در اشک غرقه‌شوم چيزي بگوي،

هرچه باشد

خامُش منشين

خدا را

پيش از آن که در اشک غرقه‌شوم

از عشق

چيزي بگوي

756
06-03-2011, 16:41
مثل زهری تلخ در شیرینی قندی کثیف
بر لبانت نقش بست آن‌روز لبخندی کثیف


خوب یادم هست آن لبخند زهرآلود را
برج آزادی ، ساعت پنج، عصر اسفندی کثیف


پنج ماه از بیستم اسفند تا تیر رفت
ما جدا اما رقم می‌خورد پیوندی کثیف


رفتی و در نکبت تنهایی‌اش جان کند دل
مثل یک زندانی مسلول در بندی کثیف


بی‌تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده‌ای؟
آسمانی تیره، برجی کج، دماوندی کثیف

756
06-03-2011, 16:47
پس چه شد آن مستی؟
همه که می گفتید تو اگر مست شوی
دردهایت
ناله هایت
یک به یک ، از پی هم
خواهند رفت
و نخ سیگارت، بعد مستی
همچو بالیست برای پرواز
آه . این مستی هم
گرهی از گرهم باز نکرد
بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد

SHIRIN 1843
06-03-2011, 18:25
تو
زیباترین نغمه عشقي
تو
رویایی ترین حضورعشقي
تو
ناب ترین سرود عشقي
تو
پاک ترین فرزندعشقي
وتو
خودخود عشقي ...

Traceur
06-03-2011, 19:39
مهم نیـــــ ــــست ولنتاین یا سپندار مذگان

هر دو بـــ ــــهانه اند برای اینکه به تو بگویم

.

.

.

.

بی بــــ ــــهانه دوستت دارم

F l o w e r
06-03-2011, 22:10
گاهـــی ..
میان وسعــــــــت دستان خالیـــم
حس می کنــم ..
تمــــــــام دار و ندارم نگـاه توســـت ..!

MusicManiac
06-03-2011, 22:20
گاهـی می تـوان

هـمه زندگـی را در آغـوش گـرفت

کافـیست ... یـک نفـر تمـام زندگیـت باشـد !

actros 1843
06-03-2011, 22:39
عاشقانه دوستت می دارم
عاشقانه تو رو در قلب خود دارم
عاشقانه تو رو چون جان خود دارم
عاشقانه تو رو اندازه دنیا دوست می دارم
دوستت می دارم دوستت می دارم
من و تو چون دو عاشق دو معشوق
می رویم با هم به سوی خوشبختی به سوی او
به جایی که نمی دانیم و می خواهیم
عاشقانه دوستت می دارم عاشقانه دوستت می دارم ...

dorsa33
07-03-2011, 00:40
درميان من وتو فاصله هاست

گاه مي انديشم

مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري

تو توانايي بخشش را داري

دست هاي تو توانايي آن را دارد

که مرا

زندگاني بخشد

چشمهاي تو به من مي بخشد

شورعشق ومستي

و تو چون مصرع شعري زيبا ،

سطر برجسته اي از زندگي من هستي

Consul 141
07-03-2011, 01:09
با این شراب‌ها


مست نمی‌شوم دیگر.


باید دوباره سُراغِ چشم‌های تو بیایم!

Ala 1389
07-03-2011, 06:58
روشني خانه تويي ، خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شكّر ما را تو نگهدار و مرو
عشوه دهد دشمن من، عشوهء او را مشنو
جان و دلم را بغم و غصه بمسپار و مرو
دشمن ما را و تو را بهر خدا شاد مكن
حيله دشمن مشنو، دوست ميازار و مرو
هيچ حسود از پي كس نيك نگويد صنما
آنج سزد از كرم دوست بپيش آر و مرو
همچو خسان هر نفسي خويش به هر باد مده
وسوسها را بزن آتش تو بيكبار و مرو

Ala 1389
07-03-2011, 07:04
تردید نکن دنیا تکرار یه لبخنده
معنی شو نفهمی تو آغوششو می بنده

تصمیم جهان اینه...هر قدر که میتونی
از عشق نترسی تا دنیامو بلرزونی
پسوند من تنها تصویرتو در باده
دستامو که میشناسی کارش به تو افتاده

چشمای تو چشمامو درگیر چراغی کرد
هر نقطه این قصه با عشق تلاقی کرد

قلبم رو تلاوت کن من آیه ی خاموشم
من با تو یه رویا رو بی دغدغه می نوشم…

756
07-03-2011, 11:40
سحرگاهیست و من با قلبی اکنده از درد
و غروری که برای عشق تو شکسته
این چنین خودم را تفسیر می کنم
من از چشمان شبنم زده مهتاب امده ام
از کنار جوانه های عشق
وطنین قلب شکسته ام و چشمان باران خورده ام، آمده ام
تا دوباره در اغوشت بگیرم
و برایت از تنهایی شبهای غربت بگویم
از احساس باران هنگام لمس زمین
از ارامش موجهای دریا
واین را می گویم
من بی تو مثل شاخه ای خشک می مانم
به تک درختی بی بار در کویر تشنه بی تو به ترانه ای می مانم
که بر لب هیچ کس نمی نشیند
پس مرا پذیرا باش ای هستی من

756
07-03-2011, 11:46
تو این شبای خط خطی ستاره های پا پتی///گم شدن و نیست توی راه فانوسک رفاقتی
دنیا چه آلوده شده به سم بی صداقتی///////پاهای عشق و عاشقی تاول زده بگی نگی
انگار تموم زندگی گرفته بوی کهنگی/////////////باید با دنیا کاری کرد بیشتر از اینا نشه بد
به پای عشق و عاشقی مرحم دلدادگی زد//////////باید دوباره تازه شد توی هوای رابطه

756
07-03-2011, 11:51
من و تو
دو دانه
از یک سنبله گندم بودیم .
که برخاک نشستیم .
تو
فرو رفتی
ماندی و سبز شدی
و من
با استقبال از
نوک ضربه گرسنگی بی تاب
پرنده ای
چرخه حیات را
چرخیدم .
تو رستی
من رستم ..

756
07-03-2011, 12:04
نشنید لحن عاشق من را ، نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود

گفتم کمی بمان ، به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست ، ولیکن مجال بود

Lady parisa
07-03-2011, 15:41
بوسیدن قول ماندن نیست شروع با هم بودنه

درک و هم را فهمیدن و حس به هم رسیدنه . . .

Lady parisa
07-03-2011, 16:03
بهترینم اگر دل سپردن به تو یک خطاست ،
به تکرار باران خطا می کنم .

EHSANRF
07-03-2011, 18:23
parisa_s204 گرامی؛ لطفا رعایت کنید...
جای اس ام است جدا هست...

ELHAM3000
07-03-2011, 19:58
آسمان ابری

آسمان ابری شد...
نم باران بارید....
بوی یاس از سر دیوار گذشت
چلچله بوسه به گل داد و پرید

گل نیلوفر خندید ...
و جهان خرم شد ............

Only For You
07-03-2011, 22:08
عشق تنها يک قصه است

در سطر اول آن، تو از راه مي‌رسي و خاک بوي باران مي‌گيرد

در سطر دوم، آفتاب مي‌شود و تو از درخت سبز سيب سرخ مي‌چيني

در سطر سوم، زمين مي‌چرخد و مهتاب با رگبار هزار ستاره مي‌بارد

در سطر چهارم، تو دست‌‌هايت را به سوي مغرب دراز مي‌کني

در سطر پنجم، همه چيز از ياد مي‌رود و من به نقطه‌ي پايان قصه خيره ‌مي‌مانم




و عشق آغاز مي شود...

Hadi King
07-03-2011, 22:59
پاییز

یعنی

لبخند تو

اگر چه هنوز نرسیده

من به استقبالش تمام برگهای درخت را کندم !

پاییز

یعنی

تو می آیی ...

Dreamland
07-03-2011, 23:32
وقتي كسي رو دوست داري حاضري جون فداش كني
حاضري دنيا رو بدي فقط يك بار نگاهش كني

به خاطرش داد بزني به خاطرش دروغ بگي
رو همه چيز خط بكشي حتي رو برگه زندگي

وقتي كسي تو قلبته حاضري دنيا بد باشه
فقط اوني كه عشقته عاشقي رو بلد باشه

قيده تمومه دنيا رو به خاطره اون ميزني
خيلي چيزا رو ميشكني تا دله اونو نشكني

حاضري بگذري از دوستايه امروز و قديم
اما صداشو بشنوي شب از ميون دو تا سيم

حاضري قلبه تو باشه پيشه چشايه اون گرو
فقط خدا نكرده اون يك وقت بهت نگه برو

rambo_1386
07-03-2011, 23:32
حاضري حرفه قانون رو ساده بزاري زير پات
به حرفه اون گوش بديو به حرفه قلبه با وفات

وقتي بشينه به دلت از همه دنيا ميگذري
تولد دوبارته اسمشو وقتي ميبري

حاضري جونت رو بدي ، يه خار تويه دستشم نره
حتي يه ذره گردو خاك مبادا تو چشاش بره

وقتي كسي تو قلبته يك چيزه قيمتي داري
ديگه به چشمات نمياد اگر كه ثروتي داري
نزار كه از دستت بره اين گنجه خيلي قيمتي

F l o w e r
07-03-2011, 23:44
هنـــــــــوز هـــم دوســـتت دارم ..
مثل طعــــم زیتون
که تلخـــــش را هـــــــم ..

actros 1843
08-03-2011, 00:24
خواستم که بگویم شادم
نیستم
خواستم که بدانی هستم
نیستم
خواستم بسرایم مستم
نیستم
گو به يادت هميشه
هستم ...

amour1
08-03-2011, 09:08
این بار
مینویسمت...
" تو " را میان اصطحكاك مداد و كاغذ
گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تو را
" تجربه " كرد...!

amour1
08-03-2011, 09:10
وقتی که حیران کوچه ها را گز میکنی ...

وقتی که نی نی هر نگاهت شعری ناسروده است ...

وقتی که مسحوریک نگاه می شوی و با آن تا ته دنیا سفر می کنی !

آن لحظه است که عاشقت میخوانند ...!

و تو سکوت می کنی ...

سر به زیر می اندازی ...

ودر لحظات گم می شوی !

و می فهمی که در نگاهی رمز آلود جامانده ای !

Consul 141
08-03-2011, 15:02
پروازِ هیچ پرنده‌ای را


حسرت نمی‌برم


وقتی قفس


چشم‌های تو باشد

actros 1843
08-03-2011, 18:20
عشقم قطره ی گنگ گرداب
عشقم عاشق کویر و سراب
عشقم خاک تشنه ی بی آب
عشقم ناله ی مستی ز شراب ...

Mehrnaz1368
08-03-2011, 19:38
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی ان استان بوسد که جان در استین دارد

actros 1843
08-03-2011, 22:00
من زاده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
دلداده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد

در بستر مرگم خبر از مرگ نیارید
جان داده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد

756
09-03-2011, 15:48
سكوت صداي گامهايم را باز پس ميدهد
با شب خلوت به خانه مي روم
گله‌اي كوچك از سگها بر لاشه‌ي سياه خيابان مي‌دوند
خلوت شب آنها را دنبال مي كند
و سكوت نجواي گامهاشان را مي‌شويد

من او را به جاي همه بر مي‌گزينم
و او مي داند كه من راست مي‌گويم
او همه را به جاي من بر مي‌گزيند
و من ميدانم كه همه دروغ مي‌گويند
چه مي‌ترسد از راستي و دوست داشته شدن، سنگدل

بر گزيننده‌ي دروغها
صداي گامهاي سكوت را مي‌شنوم
خلوتها از با همي سگها به دروغ و درندگي بهترند
سكوت گريه كرد ديشب
سكوت به خانه ام آمد
سكوت سرزنشم داد
و سكوت ساكت ماند سرانجام
چشمانم را اشك پر كرده است

actros 1843
09-03-2011, 22:08
گویم تک لیلی عشقم تو هستی
یار روز تنهاییم تو هستی
گویم تو هستی که با دلم عهد بستی
ساحل دریایم تو هستی
بادبان کشتی عشقم تو هستی
گویم آن کس که عاشقی آموخت مرا تو هستی
وقتی من هستم تو نیستی
وقتی تو هستی من نیستم
وقتی تو نیستی همه هستیم نیست
خواهان عشقت من هستم
خواهان درد عشقت من هستم
چون تک یاور عشقم تو هستی
هر چه خواهی آن دهم جز
جان دادن بر تو حرام است مرا
چون جان من را ارزش ندارد تو را
پروانه منم شمع فروزانم تو هستی
من نترسم رود ز دستم ...

Traceur
10-03-2011, 05:18
دستــــهایم را تا ابـــرهـــا بالا برده ایـــــــ ...

و ابـــــرها را تا چشمـــانم پاییــــــن !

نمـــــیدانم ؛ ...

عشـــق را درکجــــای دلم پنهان کرده ای !

کـــــه ؛

هیــــچ دستی به آنــــ نمیرسد !!

Only For You
10-03-2011, 05:49
یه نفر رو بوم تقدیر دو تا رهگذر کشیده
منو شب کشیده دستی که تو رو سحر کشیده!

می‌دونی همون خدایی به تو پر داده عزیزم
که منو اسیر چشمات، منو پشت در کشیده!

تو مث دریا بزرگی ولی من یه رود خشکم
تو رو با شرح و تماشا، منو مختصر کشیده!

این پرنده غریبی که پی چشات می‌گرده
واسه این‌که با تو باشه خیلی دردسر کشیده!

اگه تو یه صخره باشی من بینوا نسیمم
تو رو سر بلند و مغرور ، منو دربه‌در کشیده!

مث آینه رو به رومی که چشات به من می‌خنده
ولی این‌طرف تو آینه دو تا چشم تر کشیده!

تو چشات عسل فروشه ولی می‌شنوی یه روزی
یه نفر به یاد چشمات شوکرانو سر کشیده!

يه پرنده کنج باغچه روی خاک افتاده اون روز
هيشکی باورش نميشه اون پرنده پر کشيده...

Only For You
10-03-2011, 05:51
مرا به صلیب خواهند کشید

صلیب سوال

و بر فراز سرم کرکس ها به پرواز درخواهند آمد

کرکس های ترس

و من خواهم مرد

به حقیقت

اگر هم آغوش شبهای تنهاییم

تو نباشی.

Only For You
10-03-2011, 05:53
کوچه را باد با خود بُرد

به انتهای بن‏بستِ

حس اندوهناکی من.

"تو" که همیشه می‏گردی

در لابلای ورق‏های حواسم،

اگر رسیدی به جایی که دیدی

دیگر راهی نیست

از کوچه بپرس که:

"چقدر دلم برای تو تنگ است."

Sahar Girl
10-03-2011, 06:58
جای مرا

همین گوشه کنار های قلبت

پهن کن

به بودن

حتی در دم دستی ترین جای ِممکن

راضیم

بگذار فقط

به خانه ی تو همچنان

مهمان باشم

amour1
10-03-2011, 10:09
گفته بودي فردا ،
پشت اين پنجره ها ،
غنچه اي مي رويد ،
و کسي مي آيد ،
روشني مي آرد ،
ديرگاهيست که من ،
پشت اين پنجره ها منتظرم ،
ولي اينجا حتي ،
رد پايي هم نيست...

amour1
10-03-2011, 10:14
گاهی
به آسمان نگاه کن ...
شاید
دوستی
بر زمین افتاد !

F l o w e r
10-03-2011, 10:52
این روزهـــا هیچ چیز ســـرجایش نیســـت ..

جـــــز تـــو..

کـــــه عجیبــــــ جا گرفته ای کنج دلــــم ..

Puneh.A
10-03-2011, 11:39
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد زمن نشانه من
روح سوزان و آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من ...
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم تو تا پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی است
کی توان نهفتنش باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها

actros 1843
10-03-2011, 15:16
ای که در عشقت شتابان نيستي
این تن دلخسته را جان نيستي
بخت این بیچاره در هم ریختی
بر سر شوریده سامان نيستي
من به آن دیوانگی آویختم
این نبودی و کنون آن نيستي
صید صیادی ولیکن صد عجب
بیشه را دیگر خرامان نيستي
ماه تابان بودی اما حسرتا !
شام غربت را چراغان نيستي
شاه بیت عاشق شیدای دل
در غزلخوانی پریشان نيستي
زخم جان ((لاله))را با عشق خود
مرهم ودارو و درمان نيستي

MusicManiac
10-03-2011, 20:47
مثل ان است که شاهرگ احساسم را زده باشی
بند نمی اید
" دوست داشتنت"

Mehrnaz1368
10-03-2011, 22:38
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

actros 1843
10-03-2011, 23:38
تکراری ترین واژه ها را
عشق می نامم
عشقي ژرف
عشقي ترد و تازه
عشقي خواب و خراب
عشقي مست و بی تاب
عشقي بی غم،بی نام
عشقي خسته و نالان
عشقي داغ دیده و دردکشان
عشقي بی باور و یادواره ای
و عشقي بی تراز سست خاک نمناک ...

actros 1843
11-03-2011, 12:32
با پای دل قدم زدن آن هم كنار تو------- باشد كه خستگی بشود شرمسار

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود-------- ین لحظه ها، عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ كس نرسد تا ابد به من--------می خواستم كه گم بشوم در حسار تو

احساس می كنم كه جدایم نموده اند--------همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن كوپه ی تهی منم آری كه مانده ام--------خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می رود--------تنهاترين مسافر تو از ديار تو

هرچند مثل آینه هر لحظه فاش تر--------هشدار مي دهد به خزانم بهار تو

اما در اين زمانه عسرت مس مرا--------ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

mcymc
11-03-2011, 13:13
به خيال خود زندگي مي كردم..

غافل از آنكه

زندگي ام فقط در با تو بودن گذشت

و باقي همه هيچ بود ...

F l o w e r
11-03-2011, 18:42
ســــرم با دیگران گـــرم اســـت ، دلـــم با تــــو

actros 1843
11-03-2011, 19:46
آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را اگر می بارد برچتر آبی تو
و
چون تو نماز خوانده ای،
خداپرست شده ام .

actros 1843
11-03-2011, 23:34
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

rosenegarin13
11-03-2011, 23:51
خیلی دلم گیـــــره ...
خیلی گرفتــــارم ...
دوس داشتنت خــــوبه ...
خیلی دوســــِت دارم ...

پ.ن. خیلی عاشقانه ی صافُ ساده ایست ...

Only For You
12-03-2011, 08:24
پنجره ای گشوده ام
از خویش به تو

پا گرفتی و بهانه ام شدی
پیله ای می تنم،
از آوازهایم،
...گرد دستهایی که مرا پناه نمی شوند.

لبخند قربانیت می کنم،
_ بی حضور مزاحم گریه_
واژه برایت می پیچم،
در هاله جادویی شعر

آه !
آفتابگردانی را مانم
که به هر ساز تو میرقصد..

Only For You
12-03-2011, 08:26
باز هم خواب تو را دیدم با تنگ هزاران ماهی مرده ات
خالی
و اندوه چسبناک من ،
لا به لای خورده شیشه های شکسته تنگ
و وحشت غیر قابل توصیف ام
از بوی منجمد ماهی های خاکستری مرده
هنوز نمیدانم چطور پشت ان همه در بسته نفس میکشیدئ
که بین تو و همه حس های داشته و نداشته ات حتا ،
در سنگین آهنینی بود که باز نمیشد
و قفل نداشت
و کلید نداشت
و سرد بود
من پشت تک تک این در ها دراز کشیدم
جیغ زدم
گریستم
پاسخم اما
تکه های خاکستری منجمد مفلوک....
***
صدا که میزدی : آویشن ، عسلم
گرم میشدم ولی ، گرم گرم
باز هم خواب تو را دیدم
بی ماهی های منجمد غمگین
بی تنگ شکسته بی آب ........
"در آب راه میرفتی "

Sahar Girl
12-03-2011, 08:49
آينه در جواب من باز سكوت مي كند

اين شفق است يا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به كجا رسيده ام ؟ جان دقايقم بگو
آيينه در جواب من باز سكوت مي كند
باز مرا چه مي شود ؟ اي تو حقايقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ي ناشنيده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پاك كن از حافظه ات شور غزلهاي مرا
شاعر مرده ام بخووان گور علايقم بگو
با من كور و كر ولي واژه به تصوير مكش
منظره هاي عقل را با من سابقم بگو
من كه هر آنچه داشتيم اول ره گذاشتم
حال براي چون تويي اگر كه لايقم بگو
يا به زوال مي روم يا به كمال مي رسم
يكسره كن كار مرا بگو كه عاشقم بگو

M3HRD@D
12-03-2011, 13:29
عشق آبي است
كه از سر مي‌گذرد
و من
با طناب عشق
به چاه مي‌روم...!

actros 1843
12-03-2011, 20:55
بوسه یعنی ساعتی بی عقربه
رفتن از روی زمین بی بدرقه
بوسه یعنی ژاک گشتن در خدا
بوسه یعنی بی صدا کردن دعا
بوسه یعنی اینکه من بازنده ام
تا به آخر از خودم شرمنده ام
بوسه یعنی دست گل در رود آب
بوسه یعنی عشقبازی بی عذاب
بوسه را در جای خود دین سزاست
بوسه یک احساس از سوی خداست
بوسه تنها مال تو مخصوص توست
اروز یم بوسه ای ناب و درست

Sahar Girl
13-03-2011, 09:06
بازی بیهوده‌ای بود عشق
که کودکانه
از بالای سرسره‌ها
پرتاب شد
و تاب خورد و خورد
تا افتاد
به روی خاک‌های پر از درد
و انگورهای درشت باغ بالا
سرکه‌های بد طمعی شدند
نه شراب‌هایی کهنه و ناب
و من و تو پیرشدیم
درست در روز تولد
درست در شب آغاز
سی و پنج – نه حتی بیست و پنج سال پیمودن
راه زیادی است
اگر همیشه سینه خیز رفته باشی
در هوایی گرم و کویری
بدون امید بارش باران

F l o w e r
13-03-2011, 10:33
وقتی با تـــو حرفــــــــ می زنـــم ..

کلماتــــــ در دهانــــم دو دل می شونــد

حالا بگـــو با این همـــه دلــــــــ در دهانــــم ..

چگونه حرفــــــ دلـــم را نزنـــــم ؟؟!

Consul 141
13-03-2011, 10:35
هفت سیــن ِ امســال را چیــده ام :
1. سالــی که بــی تـــو گذشت
2. سنگدلی هایت
3. سردرگمـــی هایم
4. سقلمــه هایی که به مغزم زدم تا نبـــودنت را بپذیرد
5. سوسوی ِ چراغ ِ شبهــــای ِ بی تو
6. سالـــی که قرار است بی تـــو بگذرانم
7....
جای سگـــرمه هایت خالی مانده !

nelly joon
13-03-2011, 11:32
به من حق بده

میل به خوردن نداشته باشم !

این بغض هایی كه تو به خورد ِ من می دهی ...

سیر ِ سیرم می كند نازنین ...!!؟

amour1
13-03-2011, 16:21
مهربان باش
که در ایین این پنجره ی سبز قشنگ
مهربان است کسی با من و تو
چه قشنگ است نگاهی که به مهر
بگشایی به همه
به طبیعت
به زمین
به ستاره به قناری قفس
به هر آن چیز و هر آن کس
که خدا ساخت
مهربان باش
مهربان باش با کویر دل من

aref16
13-03-2011, 16:43
شنيدم که پروانه با شمع گفت
شبي ياد دارم که چشمم نخفت


تو را گريه و سوز باري چراست؟
که من عاشقم گر بسوزم رواست


برفت انگبين يار شيرين من
بگفت اي هوادار مسکين من


چو فرهادم آتش به سر مي‌رود
چو شيريني از من بدر مي‌رود


فرو مي‌دويدش به رخسار زرد
همي گفت و هر لحظه سيلاب درد


که نه صبر داري نه ياراي ايست
که اي مدعي عشق کار تو نيست


من استاده‌ام تا بسوزم تمام
تو بگريزي از پيش يک شعله خام


مرا بين که از پاي تا سر بسوخت
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت


به ديدار او وقت اصحاب، جمع
همه شب در اين گفت و گو بود شمع


که ناگه بکشتش پري چهره‌اي
نرفته ز شب همچنان بهره‌اي


همين بود پايان عشق، اي پسر
همي گفت و مي‌رفت دودش به سر


به کشتن فرج يابي از سوختن
ره اين است اگر خواهي آموختن


قل الحمدلله که مقبول اوست
مکن گريه بر گور مقتول دوست


چو سعدي فرو شوي دست از غرض
اگر عاشقي سر مشوي از مرض


وگر بر سرش تير بارند و سنگ
فدائي ندارد ز مقصود چنگ


وگر مي‌روي تن به طوفان سپار
به دريا مرو گفتمت زينهار

raha bash
13-03-2011, 16:47
.... مرا ببخش! اگر گاهی طاقتم تمام میشود و با دهانی بسته , به لهجه اشکها صدایت میکنم.

raha bash
13-03-2011, 16:50
در تمام لحظات مبهم و سرد و در اوج ویرانی دلم

و در زیر خروارها خروار خاک یاس و نا امیدی

به تو پناه آوردم

و تو ویرانه قلبم را دوباره آباد ساختی و لحظات مبهم و سرد را پر از شور و نشاط کردی

و مرا که به مرز نابودی رسیده بودم حیات دوباره بخشیدی

دوستت دارم بیشتر از هر کسی

raha bash
13-03-2011, 16:54
هر روز طلوع را می نگرم


اما طلوع خورشید بی تو چه دلگیر است و برایم لحظات غروب را تداعی میکند


دلم میخواهد هر روز در کنارت باشم


و نگاهم را به نگاهت بدوزم

ولی تو مثل من نیستی

amour1
13-03-2011, 17:13
میشود ای دل کمی بهتر شوی؟

از همین امروز هنگام نماز با خدا قدری صمیمی تر شوی؟

actros 1843
13-03-2011, 20:46
با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...

Traceur
14-03-2011, 03:30
خـوبـــــ مـن!

سیـب را چیــدم تـا ببـینـی ...

تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را .....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sara111369
14-03-2011, 06:22
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند
مستان سلامت می کنند

غوعای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می کنند

ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او
مستان سلامت می کنند

آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
آن یار و همدم را بگو
مستان سلامت می کنند

ای ابر خوش باران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا
مستان سلامت می کنند

رندان مست - شعر از مولانا

sara111369
14-03-2011, 06:28
پشت ميز قمار دلهره عجيبي داشتم........
برگي حكم داشتم.............
و ديگر هر چه بود ضعيف بود و پايين.........
بازي شروع شد.................
حاكم او بود و من محكوم.............
همه برگهايم رفتند و سه برگ بيش نماند.........
برگي از جنس وفا رو كرد من بالاتر آمدم.....
بازي در دست من افتاد...........
عشق آمدم با حكم عشوه و ناز بريد..........
و حكم آمد از جنس چشم سياهش.....
زندگي حكم پايين من بود و باختم................

sara111369
14-03-2011, 06:52
تمام هستی ام را برگی کن.
بر درختی بیاویز.
خودت باد شو.
بر من بوز.
به زمینم بینداز.
خدا که شدی، از من گذر کردی، خیالم راحت می شود.
جای پاهای تو، مرا و همه ی هستی مرا مقدس می کند...!!:40:

actros 1843
14-03-2011, 07:19
تا عشق و امیدی هست ..................چه باک از بوسه ی دیوانه سازان

Alireza_SA
14-03-2011, 09:43
آخ که چقدر خوبه
قدم زدن با تو

چه خوب و آفتابیه،
هوای من با تو

تو کافه های شلوغ،
گوش دادن به صدات
چه لذتی داره...

تو خلوت کوچه،
گرفتن دستات،
چه لذتی داره...


بازم اجازه بده
بهت سلام کنم،
نگو باهام قهری،

با اینکه میدونم ؛
تو بی اجازه ترین ،
عاشق این شهری!

تو غربت خونه،
جز منه دیوونه
کی غصه ی تو رو خورد؟

شبای تنهایی،
بدون لالایی،
چه جوری خوابت برد؟!



اخ که چه دلگیره
هوای من بی تو،

چقدر نفسگیره،
قدم زدن بی تو

تو خلوت کوچه
گرفتن دستات،
همش دروغه دروغ!

چقدر ادامه بدم ،
به گم شدن تو این
خیابونای شلوغ!؟


جز منه دیوونه ،
کی وقتی حس میکنه،
که داره میمیره..

حتی واسه مردن،
از توی دیوونه،
اجازه میگیره!

جز منه دیوونه ،
کی وقتی حس میکنه،
که داره میمیره..

حتی واسه مردن،
از توی دیوونه،
اجازه میگیره!

چراغای رنگی،
ادمای سنگی.
سرفه و دلتنگی...

تو کافه ی خالی،
یه استکان چایی
کنار تنهایی...

اون طرف میزم،
جات خالیه !

EHSANRF
14-03-2011, 13:24
وقتی شنیدم

نماز میخوانی

خلاف عقیده ام

یاد میگیرم و

اذان میخوانم

کافر و مسلمان ندارد

فرقی نمیکند

دل دل است...

و اینک

مسلمانت میشوم...

لطفا

نمازهایت را

اول وقت بخوان!

"احسان رشیدی فرد"

actros 1843
14-03-2011, 18:34
دور نرو

بیا کنار دلم

من غیر از این‏ها که می‏نویسم

نوازش هم بلدم

hasti rs
14-03-2011, 23:34
تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هرزمان عشق و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر میکردیم ,,,, از بهاری به بهاری دیگر...
فروغ فرخزاد

mcymc
14-03-2011, 23:51
از تمام ِ اين آسمان

تنها يك تكه ابرش سهم من است..

گفته ام براي تو ببارد

تا تمام شوم ...

Sahar Girl
15-03-2011, 00:35
چشات شبیه فانوس
بیا ماه رو کنیم بوس
نگات مثل یه پیچک
گره خورده به میخک
یه کم واسه من بخند
چشات رو بازم ببند
بگو من رو میبینی
تویی عشق زمینی
ماه رو بگیر در آغوش
من رو نکن فراموش

Traceur
15-03-2011, 00:42
نیمــه ی گـمشــده ام نیستـی ...

که بـا نیمـه ی دیگــر به جستجویت بر خیزم ...

تـــو ...

تمـام گمشـده ی منــی ! تمــام گـمـشــده ی من ... !

Hadi King
15-03-2011, 02:15
به نام خدایی که غفور است و رحیم
زندگی بی تو عذابی است وخیم
:20:

pranaa
15-03-2011, 06:48
چه بگویم که تو را،
آزرده نسازد،
چه بگویم که مرا،
آسوده بسازد،
سکوت را تو اگر دانی،
من دیگر حرفی نخواهم داشت.
میدانی؟

actros 1843
15-03-2011, 07:08
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمی دانستیم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم

aref16
15-03-2011, 08:52
ای ســــاربان آهستـــــه ران کارام جانـــم می رود



وان دل کـــه با خود داشتـــم با دلستـــانم می رود



گفتـــم به نیرنـــگ و فســـون پنهان کنــم راز درون



پنهان نمی مانـــد که خـون بـــر آستــــانم می رود



محمـــــل بــــدار ای ســـاربان تندی مکن با کاروان



کز عشــــــــق این سرو روان گویی روانـم می رود



بــــاز آی و بــر چشمم نشیـــن ای دلــفریب نازنین



کـــــآشوب و فریــاد از زمیــن بـر آسمانــم می رود



در رفتـــن جـــان از بـــدن گوینــد هــر نـوعی سخن



من خود به چشم خویشتن دیدم کـه جانم می رود

Lady parisa
15-03-2011, 11:37
ديشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسي آبدار با پنجره داشت

تا صبح به گوش پنجره زمزمه كرد

چك چك . چك چك.

چه كار با پنجره داشت؟

Lady parisa
15-03-2011, 11:51
خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

rosenegarin13
15-03-2011, 12:49
بـــا تو آنقـــــدر آرامـــــــم ...
که گاهــــی حتــــی ...
یادم میــــرود نفــــــس بکشـــــم ...

actros 1843
15-03-2011, 15:49
عاشق عشقم ولی
عشقم نمی آید به پیش
ز کشته کشته ام بسی خالی
در زمین بایرم هیچم کسی
تخمی نمی پاشد به رو
عاشق عشقم ولی
عشق در نهاد من خشکیده است
من باخبر زعشقم ولی
نمی دانم
اوچرا
او نیز عاشق عشقست
نمی آید
تا بیابد عشق من ...

EHSANRF
16-03-2011, 00:27
سوخت
و پر گرفت
تنهایی
از میان آتشی که
ما از آن
با دو دست گره خورده
پریدیم

H.Operator
16-03-2011, 00:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] g
مادرم از سبزی و پیاز و گوجه میگوید
و من هنوز عاشقم
پدرم خسته از کار می آید
و من هنوز عاشقم
برادر کوچکترم در فکر بازیهای بچه گانه اش
و من هنوز عاشقم
خواهر بزرگترم.... که دلم به حالش میسوزد....
.
.
.
اکنون سالها میگذرد
فراز و نشیب ها سپری شدند
یادها فراموش
و عشق ها خاموش
اما عشق من جاودانه خواهد ماند
و من هنوز عاشقم.....

شاعر : مرتضی محمدی

H.Operator
16-03-2011, 01:34
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] g
گر تو آزاری دلم را
آری،آن مجروح عشقم
گر تو بر کندی گلم را
من همان بیمار عشقم
شاخه هایم را شکستی
من شکسته بال عشقم
برگ هایم را گسستی
من خزان سرد عشقم
شمع را از من گرفتی
گمشده در راه عشقم
گر تو خونم را بریزی
غرقه ی دریای عشقم ...

شاعر : مونا(ساغر)

Lady parisa
16-03-2011, 08:49
کيستي که من


اين گونه

با اعتماد

نام خود را با تو ميگويم

کليد خانه ام را

در دستت ميگذارم

نان شادي هايم را

با تو قسمت ميکنم

به کنارت مي نشينم و

بر زانوي تو

اين چنين آرام

به خواب مي روم ؟


کيستي که من


اينگونه به جد

در ديار رويا هاي خويش

با تو درنگ ميکنم ؟

هی

...

."تو"

با توام

...

"تو"

خود خود "تو"

تو که تمام ضمیرهای "-ِت"را به انحصار خودَت کشانده ای و عشق این و آن را به جان میخری

و عــــــــــــــــشـــــــ ق میکنی

...


میشوی بهانه ی شعر های این و بهانه ی اشک های آن

...


غزل غزل پیش میروی و تمام زیبایی های عالم را بنام خود مهر میزنی

...


یک شب رقیب ماه شب چهاردهی و یک شب لطافت گل هارا مصادره میکنی

...

.

یک دم نسیم بهار میشوی و یک دم ترنم باران


...

یک نفس نجابت تاجیکی و یک نگاه الهه ی زیبایی
...

.

یکی از تو جام می میطلبد و یکی لعل لب

...

.یکی به خاطر تو بیستون میکند و یکی جان میدهد
...


کیستی که هرشب معشوقه ی یک شاعر میشوی و استعاره ،استعاره،بیت هایش را شاه بیت میکنی

...

.

کیستی که سیاهی چشم و شب موهایت شعر نازک خیالان را روشن میکند

...


آنچنان که از تلخی هایت هم شیرین میسرایند؟!

با "تو"ام

...

."تو"یی که "نیما" هنوز "من چشم در راهم "را برایت زمزمه میکند
...


"تو"یی که حافظ با آن همه وقارش هنوز برایت میخواند:


...

ای پسته ی "تو"خنده زده بر حدیث قند/محتاجم از برای خدا یک شکر بخند
...


با "تو"ام

...

.ای مخاطب زمینی تمام غزل های خیس
...


یک بیت ایهام میشوی و عاشق بیچاره را در ابهام کلمات غرق میکنی

...



...

یک مصرع تلمیح میشوی و تمام عاشقانت را به رخ شاعر میکشی
...

.

یک آرایه کنایه میشوی و به دل زخم خورده اش نمک می

پا

شی
...



...

یک واژه تضاد میشوی و شاعر را به اشکی غرق لبخند مینشانی
...


"تو"ای که تمام غزل سرایان عاشقانه برایت غزل میسرایند

...

.

غزل های من "تو" ندارد

...

.

میگویند غزل های بی "تو"غزل نیست

...

.

اگر زحمت نیست

...

گاه گاهی به دل من هم سری بزن
...

.

گاهی ایهام و تلمیح و استعاره های مرا هم هرس کن

...

.

دستی به روی واژه های بی "تو"ام بکش

...

.

کمی "تو"کنار "من"هایم بگذار

...


"تو" بگذار

شاید "من" هم عاشق شدم

...

..

اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد ،

اگر به حجله آشنايي ،

برخوردي و عده اي به تو گفتند ،

کبوترت در حسرت پرکشيدن پر پر زد !

تو حرفشان را باور نکن !

تمام اين سالها کنارمن بودي !

کنار دلتنگي دفاترم !

درگلدان چيني

...


تو کجایی سهراب؟


آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند
...

وای سهراب کجایی آخر؟
...

زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند !


تو کجایی سهراب؟


که همین نزدیکی عشق را دار زدند,

همه جا سایه ی دیوار زدن !

وای سهراب دلم را کشتند

اين حال من بی توست

بغض غزلی بی لب

افتاده ترین خورشید

زیر سم اسب شب

این حال من بی توست

دلداده تر از فرهاد

شوریده تر از مجنون

حسرت به دلی در باد

بی وقفه ترین عاشق

موندم که تو پیدا شی

بی تو همه چی تلخه

باید که تو هم باشی

از تو که حرف می زنم، همه فعلهایم ماضی اند،

ماضی خیلی خیلی بعید

کمی نزدیکتر بنشین

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است!

کلاف زندگی ام که گم شد

در جایی نامعلوم کسی پیدایش کرد

و به جایی دور برد

نمی دانم چگونه می بافدش

که مرا این جا بی سرنوشت می نامند ..

رفتي،

بالاي بام آرزوهاي من نشستي و

پا

يين نيامدي!

گفتم:

نردبان ترانه تنها سه پله دارد:

سكوت و

صعودُ

سقوط!

اما

تو صداي مرا نشنيدي

و من

هي بالا رفتم، هي افتادم!

هي بالا رفتم، هي افتادم
...

پا


می رفت



می رفت



می رفت



غافل از دلی که جا مانده بود!

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

من که می ترسم از هجرت دوست

کاش میدانستم روزگاری که به هم نزدیکیم

چه بهایی دارد

...

!!!
تا تو رفتی همه گفتند

که از دل برود هر آنکه از دیده رود

و به نا باوری و غصه ی من خندیدند
...


کاش می دانستی


که در این عرصه ی دنیای بزرگ ،چه غم آلوده جدایی هاییست..


کاش می دانستی


که از دل نرود هر آنکه از دیده رود
...

!



مي نويسم تا بداني :




باران ابرها زود گذرند

و باران چشم عاشق ماندگار تر !




مي نويسم تا بداني :




رد
پا

فاني و رد عشق سوزنده تر از هر آتش !



مي نويسم تا بداني :




اسم ها تکراري ولي يادشان همواره قشنگ !




مي نويسم تا بداني :




دوستت دارم و تمام نوشته هايم بهانه ست

براي گفتن " دوستت دارم "هاي دلم

تمام جاده های جهان را به جستوجوی نگاه تو آمده ام، پیاده ،

حالا بگو در این تراکم تنهایی، میهمان

بی چراغ نمی خواهی ؟

در امتداد نگاه تو لحظه های انتظار شکسته می شود
...

..
.و بغض تنهایی من مغلوب وجود تو می شود.


من از تو میگویم،

ای همه گلواژهی مهربانی.

بر اوج قله شعرم،لانه کردهای،

و بر دشت دلم،بر شاخسار سپیدار محبت،جا گرفتهای.

من از تو میگویم،

ای نهایت خواهش.نیازم رقصیدن

، دست در دستت،به گرد شمع یکدلی

.پرتو عشقت را،بر من بتاب.


تنها برای تو می نویسم

برای تو که برق چشمانم را زنده می کنی

برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کند

برای لبانت که جز ترنم محبت را نمی بوسند

برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارد

با توست که روز و شبم معنا دارد

تنها برای تو می نویسم

برای تو که
...

!!!!
به او بگویید دوستش دارم

به او که قلبش به وسعت دریاییست

که قایق کوچک دل من در آن غرق شده .

به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد .

و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد . . .

javady
16-03-2011, 10:54
نمیدانم چرا چنین شده سرنوشتم
که به هر چی میخواهم نمیرسم
**
مگر چه گناهی مرتکب شده ام که..
چنین در زندگی تنهای تنها شده ام
**
با اینکه دوستت دارم، با اینکه در قلبم هستی
اما چرا ، چرا چنین احساس تنهایی میکنم..
**
هیچ احساسی بدتر از احساس تنهایی نیست.. خدایا تو فرمودی با بندهات هستی..
همه جا،
پــــس
.
کــــــــــــجایی؟؟؟

F l o w e r
16-03-2011, 11:06
می گویی مثل نفـــس کشیدن برایتـــــ تکــــراری است
وقتی مخاطبت قرار می دهند کـــــه:
«دوستتــــــ دارم»
حالا برای اینکه حسابــــــ مرا از دیگران جدا کنی
یک نفــــس عمیق بکـــش..

raha bash
16-03-2011, 15:11
کاش میشد که در این قرن عجیب همه بودند به خوش بویی سیب
سیب یعنی که تو زیبا هستی تو رباینده دلها هستی
سیب یعنی اثر بوسه ای ناز روی لبهای ترک دار نیاز
سیب یک واژه تو خالی نیست پر عطر است گل قالی نیست

raha bash
16-03-2011, 15:17
و تو هر لحظه كه از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم

در كتاب احساس واژه فاصله یك فاجعه معنا شده است

تو توانایی آنرا داری كه به این فاجعه پایان بخشی

raha bash
16-03-2011, 15:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


تو می تونی کنار من بمونی٬ تو می تونی منو از نو بسازی

raha bash
16-03-2011, 15:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

pranaa
16-03-2011, 16:06
چگونه بگویم در فراقت به یادت نیستم
در حالی که دوریت را مجالیست
تا با شبان قصه هایت به روایت نشینم.
در نبودت
خاطراتت
تارهای تنیده در پود وجودمند...

raha bash
16-03-2011, 16:15
خاكم نكنيد هنوز عشقم رو نديدم
اين همه آماده شدم يه كفن دورم كشيدن

تابوت منو بذاريد اونم بگيره
حس كنم عاشقمه وقتي گريش ميگيره
اشكاي اونو كي به جاي من كنه پاك
خدا حافظ عشقم كه منو بردن زير خاك

raha bash
16-03-2011, 16:22
مدتها ...
کمي آنطرف تر
حوالي جاده هاي انتظار
چشم به راهت بودم
... نميدانم
راهت طولاني بود
يا صبرم اندک
که کم آوردم

Hadi King
16-03-2011, 16:28
سفر باید کرد
دو قدم مانده تا قاف....




ع ، ش !!

:40:

rosenegarin13
16-03-2011, 17:06
این روزهـــا که بیـــداری، کابوس نبـــودن توست ...
مــــــدام مـــــی خــــــوابـــــم ...
شاید باز هــــم ...
رویای با هــــــــم بودن را دیـدم ...

Lady parisa
16-03-2011, 17:09
دلم را شبی در حضورم شکستی نه آینه، حتی غرورم شکستی
ندادی به خلوتگاه عشق راهم پلی بود اگر در عبورم شکستی

actros 1843
17-03-2011, 00:12
دوستت دارم
قسم به چشمانی که از دوری تو سرخ است و نمناک
دوستت دارم
قسم به صدایی که درونش لرزش بغض نهفته است
دوستت دارم
قسم به دستانی که تا به صبح تو را به پروردگار خواهش می کند
دوستت دارم
قسم به پا هایی که جز تو در پی هیچ قدم نمی
گذارند
دوستت دارم
قسم به دلی که از عشقت همواره در تلاطم است
دوستت دارم
قسم به ذهنی که خاطره ات را به قیمت تمام دنیا نمی فروشد
دوستت دارم
و قسم به درختان و گل ها
به عطر دم صبح یاس
به رنگارنگه بال شاپرک ها

actros 1843
17-03-2011, 03:55
چله نشین تو شدم
نبض زمین تو شدم
مردهء بی دین همه
زنده به دین تو شدم
به ساعت مرگ غزل
تلخ آبه ای جای عسل
بر حلقهء نفرین شده
تنها نگین تو شدم
بی بال و بی پر در سفر
از هر چه سایه خسته تر
هر خط آخر پشت سر
تا اولین تو شدم

SHIRIN 1843
17-03-2011, 03:56
من بهترین تو شدم
ای حس از بر شدنی
ای خط به خط نوشتنی
در زنگ از خود رد شدن
صد آفرین تو شدم
به جرم بی ستارگی
شب همه شب به سادگی
کشته شدم زنده شدم
ستاره چین تو شدم
ای تو همیشه سفری
از همه ام بی خبری
من که به کوچه می زدم
خانه نشین تو شدم

H.Operator
17-03-2011, 03:56
عشق

من زاده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد
دلداده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد

در بستر مرگم خبر از مرگ نیارید
جان داده ی عشقم سخن از مرگ نگویئد

شاعر : معصومه عرفانی

SHIRIN 1843
17-03-2011, 04:06
باید بروم در خــلوت ســــرخ

تا بتوانـــم ترانه ی آگاهی بخوانـــم

و خدا است تنــها پناهـــم

خلوتــــ، تولـــد حقیقتم خواهــــد شـــد

raha bash
17-03-2011, 10:38
رهایی چشم هایم...

از نفس هایت...
گرچه تاریخی از سفسطه ی ناب ِ شعرهایم را داشت...
اما؛ زیبایی ِ حسش
چون دار زدن ِ مترسک از
حریق ِ مزرعه بود...



---------- Post added at 11:33 AM ---------- Previous post was at 11:31 AM ----------

آری؛ این روزها رهایم....رهایم از تو.... و چه شیرین است از تو رها شدن...
خدایم! سپاس ....چه زیباست از برای خود شدن...
صدای فریادهای عظیم ِ این روزها انرژی بهارمان را صد چندان خواهد کرد...
فریادِ آزادی از برای آزادی....
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


---------- Post added at 11:38 AM ---------- Previous post was at 11:33 AM ----------

دل ِ من که از پیراهن ِ مترسک کمتر نیست.... وقتی آنقدر تنگش شده که خودش را در دست ِ باد رها می کند .....
چطور؟ دل ِ من می تواند تنگت نباشد؟؟؟...

raha bash
17-03-2011, 10:59
در عجبم از او...

از او و اوهای دیگری که مثل اویند؛

همه ی طول و عرض زندگی اش را

با تمامیت در پُک ِ سیگارش

می رَهانَد...

...

آنگاه؛

...

به زخم های عزیز صورتم که

همه ی تجربه های عمیقم را

و نگاه همیشگی ام را از

این زخم های ابدی ام دارم...

می خندد...

raha bash
17-03-2011, 11:06
نمی گویم چرا این چنین اند... خوب این چنین اند...؛دیگر...
خوشحالم، جای آنکه غرق شوم، پرواز می کنم...
بعد از او هیچ اوی دیگری سهیم این همه احساس ِ نابم نخواهد شد...
دیگر نمی شنوی ام...شاید؛ حتی؛ دیگر؛...من نیز...نمی شونمت...
آن قدر آرامم و قدردان که چون همیشه دلم می خواهد فریادت کنم...خدایم...

Bahar-via
17-03-2011, 12:13
من به آمار زمين مشكوكم تو چـــــطور؟
اگه اين سطح پر از آدمهاست

پس چرا اينهمه دلها تنهـــــــــاست
بيخودي ميگويند هيچكس تنها نيست

چه كسي تنـــــــها نيست؟
همـــــه از هـــــــم دورند

همه در جمــــع ولي تنهـــــــايند
من كه در ترديدم تو چطــــــــور؟

نكند هيچكسي اينجــــا نيست؟!.......

aref16
17-03-2011, 13:35
شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه به شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟


بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیرین من


چو شیرینی از من بدر می رود
چو فرهادم آتش به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد


فرو می دویدش به رخسار زرد


که ای مدعی عشق کار تو نیست

که نه صبر داری نه یارای ایست


تو بگریزی از پیش یک شعله خام

من استاده‌ام تا بسوزم تمام


تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بین که از پای تا سر بسوخت


همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار اووقت اصحاب، جمع


نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

که ناگه بکشتش پری چهره‌ای


همی گفت و می‌رفت دودش به سر

همین بود پایان عشق، ای پسر


ره این است اگر خواهی آموختن

به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سرمشوی از مرض


چو سعدی فروشوی دست از غرض


فدائی ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تیر بارند و سنگ



به دریا مرو گفتمت زینهار

وگر می‌روی تن به طوفان سپار

aref16
17-03-2011, 19:29
بهار را باور کن
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخ کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سرو سینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست..؟
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم جمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را باور کن
بهار پشت پنجره هاست..

actros 1843
17-03-2011, 21:09
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی
دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم
درد دل خواهم کرد بی هیچ کلامی...
در آغوشت قرار خواهم گرفت بی هیچ کلامی
در آغوشت خواهم ماند بی هیچ کلامی
شاید احساسم اینگونه نمیرد

aref16
17-03-2011, 21:17
انگشتهای “هیس”
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمان من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود
(قیصر امین پور)

iCe m@n
17-03-2011, 21:47
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار و یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم:46:

F l o w e r
17-03-2011, 22:37
__ارزش بودنـتـــــ را از اندیشــه ی یکـــــ لحظه نبودنتـــــــ میتوان فهمیـــــد__

actros 1843
17-03-2011, 23:16
عاشقــــی ؛ بارش احساس به روی ذهن است

عاشقـــی ؛ لمس خدا با چشم است

عاشقـــی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست

ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم

بعد از امشب شاید ،

نقش اعجاز تو را طرح زنم

ELHAM3000
17-03-2011, 23:45
هیاهو
خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تماشای پرواز گیسوی تو
خوشا با تو سر گرم صحبت شدن
و سد به محراب ابروی تو
نگاهت پر از کهربای خموش
مرا می کشد هر زمان ، سوی تو
بیا پر شوم از تو،تا پر شود
سکوت زمین از هیاهوی تو

F l o w e r
18-03-2011, 00:37
دوستت دارم

و نقطه ای در پایان سطر نمی گــــــــــــذارم

amour1
18-03-2011, 12:37
دست دست نکن
. . . ببار!
بگذار باران این فاصله را
خجل کند

amour1
18-03-2011, 12:49
نه از مرگ می ترسم
نه از تاریکی
نه از تنهایی .

از باران می ترسم
و دلی که پرده پوشی نمی داند .

ELHAM3000
18-03-2011, 17:08
نه مثل من



او،دلشکسته می شود اما،نه مثل من


از هجر خسته می شود اما، نه مثل من


چون سرو در نهایت سرسبزی و سکوت


او پای بسته می شود اما نه مثل من


روحش شکست خورده زبیداد اتنتظار


از تن گسسته می شود ،اما نه مثل من


با چینشی به غربت چشمان خیس او


غم دسته دسته می شود ،اما نه مثل من


ابر بهار می شود و گریه می کند


بغضش شکسته می شود /


اما نه مثل من...........

Hadi King
18-03-2011, 17:49
چشمایم را شستم
زیر باران رفتم
ولی ندیدمت
فقط باران بود و چشمهایم
بعدها
وقتی کویر دلم ، تشنه باران شد
فهمیدم که تو
همان بارانی ...
:40:

actros 1843
18-03-2011, 23:18
ساعت الآن دقیقا خواب است

- و من و پهنه کاغذ بیدار

روی تو در نظرم نقش نخست ،

و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش

و خود او می داند ؛

که دلم آنقدر آغشته به توست ؛

که اگر از صف فردوس برین ،

طیفی اندازه صد نور میسر سازد

من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت

amour1
19-03-2011, 08:23
فرقی نمی کند که شعرهایم را روی کاغذ بنویسم
یا روی ماسه های دریا
یا حتی روی شیشه های بخار گرفته پنجره !
نام توست که به دل نوشته هایم
اعتبار می بخشد !

Lady parisa
19-03-2011, 09:53
تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

Lady parisa
19-03-2011, 10:18
هر چه بر من گذشت حقم بود من از اين بيشتر سزاوارم تو گناهي نداري اي زيبا مرگ بر من كه دوستت دارم

Lady parisa
19-03-2011, 10:33
آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند

Hadi King
19-03-2011, 13:22
این چه رازیست که در میکده عشاق به آن می خندند.
نکند راز من و تو باشد.
نکند عهد شکستی و...
یادمان باشد:
آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیم
ابرها در سفرند
آسمان اما هست.

actros 1843
19-03-2011, 17:52
وقتي كه سال عشق تحويل مي شود

در من هر آنچه غير غير تو تعطيل مي شود

يكباره با نگاه تو شيطان بد سرشت

تغيير چهره داد و جبريل مي شود

با هر جوانه اي كه دل عشق مي زند

يك سوره از نگاه تو ترتيل مي شود

از شهر دل بريده و برنو به دست مرد

از نو سوار غيرتي ايل مي شود

ساعت حدود بغض و سكوت است انتظار

با گريه سال عشق تو تحويل مي شود

Pessimist
19-03-2011, 18:25
پاییز که می آید
خانه دلم می لرزد ،
دوباره عاشق می شوم !
یاد روزهای بارانی
از گذر لحظه هایم عبور می کند
حس عشق در نگاهم می نشیند ،
دوستت دارم ساده می شود !
خاطرات تلخم فرو می افتد
مانند برگهای زردی که از درختان می ریزد
ریشه وجودم سبز می ماند !
تو را در کنار خویش حس می کنم
و خودم را در آغوش تو ،
در میان بازوان برگهای پاییزی
و اینگونه مجذوب نگاه تو می شوم !
واژه آشنای انتظار برایم غریبه شده ،
تماشای غروب به همراه بودنت
برایم دلنشین می شود !
وقتی پاییز می آید...
هیچ چیز را با یاد تو عوض نمی کنم
وقتی باران می بارد ...
دلم بیشتر برایت تنگ می شود ،
دیوانگی را می شناسی ...؟!
دلم عجیب به هوای دیدنت دیوانه می شود !

Pessimist
19-03-2011, 19:28
نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من

ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک
به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من

نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی
که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من

ســــــتاره هــــا نهـــــــفتم در آسمـــــان ابــــری
دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من

نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهــــا، رهـــا من

Elahe Goddess
19-03-2011, 20:37
اشنای غم تنهایی من
داغ دستان مرا باور کن
که برای تو چنین می سوزد
روح لغزنده شبهای مرا باور کن
که به یاد تو چنین می شورد
طپش قلب مرا باور کن
که به نام تو چنین می کوبد
نازنین باور تنهایی من
شعله قلب مرا باور کن
رقص آتش شدن و بودن را
تو بیا قاصدک بوته آرام خیال
در میان غم وغوغای وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
قصه عاشق صادق شدن ساحل را
ای که فقدان تو عصیان من است
غم تنهایی تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنین عمر مرا باور کن.....

amour1
19-03-2011, 21:12
و سکوت می کنیم
هم من ، هم تو ! اصلا بیا
یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم
دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند
اما این دلیل نمی شود همدیگر را دوست نداشته باشند ...

ELHAM3000
19-03-2011, 21:30
مثل دیروز

این پنجره ها

همیشه غروب را

مثل دیروز به تصویر می کشند

اما تا کنون حتی یک برگ را

در چهار فصل نقاشی نکرده اند

نه... این نگاه تست

که غروب را همیشه

مثل دیروز ،به تصویر می کشد ...

پنجره ها بی گناهند...

mf.designing
19-03-2011, 21:44
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هام رو میگیرم
میگم وای چقدر سرده ، میام دستاتو میگیرم

یه وقت تنها نری جائی که از تنهائی میمیرم
از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم ، تو فکر بودن با هم
محال پیش من باشی برم سرگرم کاریشم

میدونم که یه وقتهایی دلت میگیره از کارم
روزائی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگیا داری
تو هم از بس منو میخوای یجورائی خودآزاری

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این غم...

Ghorbat22
19-03-2011, 21:59
از بهــــار چه بنویسم

بهــــار در چشمان توستـــــــــ

وقتـــی غــــرق رویـــایــی

peyman.2ps
20-03-2011, 00:01
کجاست اهل دلی تا که شرح قصه دهم
که دل چه می کشداز روزگار هجرانش

baren
20-03-2011, 01:00
نه بوی مهر می شنویم از تو ، ای عجب
نه روی آنکه مهر دگر کس بپروریم

actros 1843
20-03-2011, 02:02
آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛

مگر از شوق زياد

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛

وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي

عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد

و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛

كه دلت مي خواهد

iCe m@n
20-03-2011, 02:04
درميان من وتو فاصله هاست


گاه مي انديشم


مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري


تو توانايي بخشش را داري


دست هاي تو توانايي آن را دارد


که مرا


زندگاني بخشد


چشمهاي تو به من مي بخشد


شورعشق ومستي


و تو چون مصرع شعري زيبا ،

سطر برجسته اي از زندگي من هستي

H.Operator
20-03-2011, 02:08
قاصدک رفت
مرا با خود برد
به دیاری که در آن
نغمه ی عشاق بمرد
روزهایش همه تاریک و
شبش تیره تر از تاریکی
دل آدما سیاه
مثل یک تکه ذغالی
که پس از سوختن عاطفه ها
رنگ نفرت بگرفت
توی این وادی بیرحم نفاق
عاشقان بر سر دار
ماهیان مرده در آب
جرمشان
عشق
محبت
امید
که نیاز دلهاست
قاصدک
قاصدکم
اشک بریز
که غم عشاق است
ناله کن زاری کن
که حقیقت مات است ...

Pessimist
20-03-2011, 12:53
اي هميشه جاودانه در ميان لحظه هايم .
.غصه معنايي ندارد تا تو مي خندي برايم
.پيش تو از ياد بردم روزهاي سختي ام را
.عشق مديون تو هستم لحظه خوشبختي ام را

iCe m@n
20-03-2011, 14:21
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده

actros 1843
20-03-2011, 17:17
گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود
اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود
زندگی،عشق،اسارت،قهر،آشتی، همه بی معنا بود

iCe m@n
20-03-2011, 17:46
وقتی کسی رو دوست داري. حاضری جون فداش کنی حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی.




به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.



وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.



قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.



حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.



حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.



حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.



حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.



وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .



حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.



حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.



حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است

بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند

رشته موی توست ولی ریشه عمر من است

Lamanta
20-03-2011, 19:54
به ساعتــــــــ من تو تمـــام قـــــرارها را نیامده ایــــــــــــ


كــــــــــدام نصف النهار را از قلـــم انداختهــــــ امــــــــ ؟


قرار روزهــــــای بی قــــــراری امـــــــــ


كجـــــای اسمـــــان ببینمتــــــــ ؟

.
.

من از جستجـــــوی زمین خستـــــه امــــــ . .

Pessimist
20-03-2011, 20:21
سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو
کاش فریاد زند معنی آه من و تو
مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند
که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو
لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا
چشم هایی نگرانند به راه من و تو
در تماشای تو اندیشه من مغلوب است
بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو
آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود
نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو
هنر عاشقی امروز پسند همه نیست
که محبت شده اینگونه گناه من و تو

actros 1843
21-03-2011, 03:19
سرسـبـز تریــن بــهار تقدیــم تو بــاد

آواز خــوش هزار تقدیــم تو بــاد

گویــند كه لحظــه ای استـــــ رویـیدن عــشق

آن لحظــه هـزار بـار تقدیــم تو بــاد

actros 1843
21-03-2011, 13:20
حرفــــ هـای عاشــقــانه

سنگــین ترین سـکــوتـــ های شــبانه ام را

در اولــیــن شبـــ پایــیزی خواهــم شکــســتـــ

تا عاشــقـانه تر نـجـوا کنـــم:

دوســــتــــــتــــــــــ دارم

iCe m@n
21-03-2011, 13:41
كاش مي شد نغمه ياران شنيد
كاش مي شد شور و مستي را چشيد
كاش مي شد بانگاهش تر شويم
كاش مي شد ناز او را هي كشيد
كاش مي شد عشوه معشوق ديد
كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
كاش مي شد همچو باران در كوير
با دل و جانش تمنا را كشيد
كاش مي شد با لبانش يار بود
كاش مي شد نوش دارو را چشيد
كاش مي شد همراه حرف دلش
كاش مي شد با دل او زار گريست
كاش مي شد غرق خواهش مي شديم
كاش مي شد هق هق عاشق نشيد
كاش مي شد با صدايش مست شد
كاش مي شد با حضورش سبز شد
كاش مي شد در دلش غوغا بريخت
كاش مي شد با لب حسرت گريست
كاش مي شد همچون سياوش بود زار
كاش مي شد نغمه هايش را شنيد

Pessimist
21-03-2011, 14:50
همیشه خسته از روزای برفی

عشق پریشون شده ی دو حرفی

گفته بوذدم اگه دلت گرفته ست

کنج دلم جا واسه دلت هست

شاید دلت خواست و پاهات نیومد

یا شایدم دلت باهات نیومد

هر چی که بود بزار که گفته باشم

هرجا که هست دلت منم باهاشم

...

عشق گذشته از پل

دشت پر از گلایل

گم شده ی دو حرفی

خسته ی روز برفی

...

گفته باشم هنوزم

اگه دلت گرفته ست

بیا که کنج قلبم جا واسه ی دلت هست

حالا که تقویم من زمستوناش زیاده

تو کوچه های سردش همیشه برف و باده

باید بیای ببینم

بهار خنده هاتو

بیا بزار تمومو شه

روزای برفی با تو روزای برفی با تو

actros 1843
21-03-2011, 16:06
براي چشــم خامـوشــتــ بيميــرم

كنار جشمــه ي نوشــتـــ بميــرم

نمي خواهــم در آغوش تو باشــم

كه مي خواهــم در آغوش تو بميــرم

Pessimist
21-03-2011, 16:09
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

amour1
21-03-2011, 16:20
ترا می‌انديشم ...

همچو خواب خستگی‌هايم

کز رويای رسيدن باز مانده
درست نيست...

من اينجا و تو

آنسوی خطوط آرزوهائی

کز هرم احساس بدورند

همين روزها و روزهائی بی تو

که آفتاب از پس کوه‌های کسالت بدمد

طلوع خواهم کرد

و به امتداد تو خواهم پيوست

Mehrnaz1368
21-03-2011, 22:10
به اختیارت اگر هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
به وصل دوست گرت دست می دهد یک دم
برو که هر چه مراد است در جهان داری

H.Operator
22-03-2011, 01:11
آتش پرست خواهم شد
تا شعله های آتشی را
که از دو چشم خمارت زبانه می کشد
عبادت کنم
و کافر می شوم
به هرآنکه
عشق تورا انکار کند...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

iCe m@n
22-03-2011, 01:40
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم

دوستـت دارم

iCe m@n
22-03-2011, 01:40
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم

دوستـت دارم

Puneh.A
22-03-2011, 11:03
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد آن جا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای منی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

Pessimist
22-03-2011, 11:04
می بوسم و می گذارم کنار ...

تمام چیزهایی که ندارم را !

دست هايت را ...

عاشقی ات را ...

همه را !

عادت احمقانه ای ست

چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان

Puneh.A
22-03-2011, 11:18
اگر عشق نمی بود........

........ و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود
و دوست داشتن آن کلمه نخستین بود
و عشق روشنی کائنات بود و هنوز
چراغهای کواکب تمام پایین بود
خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود
و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کزین دو ،حادثه ی اولین کدامین بود
اگر نبود به جز پیش پا نمی دیدیم
عشق همیشه همان دیده ی جهان بین بود
اگر که عشق نمی بود داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟
و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم
که راز زندگی آدمی ، این بود
(که راز زندگی آدمی این بود)
========
زنده یاد حسین منزوی

actros 1843
22-03-2011, 13:32
ســـ ــینه از آتش دل در غــم جانانــه بــسوختـــــ

آتشــی بود در این خانه که کاشــانه بـــسوختـــــ

تــنم از واســطه دوری دلــبر بگداخــتــــ

جانم از آتش مهر رخ جانانه بـــسوختـــــ

Pessimist
22-03-2011, 15:39
بعد از ماهها گریه
فردا قرار است بخندم...
نمی دانی این مدت چه بر من گذشت!
گاهی به سرم می زد هر چیز و هرکس را با تو اشتباه بگیرم...
گاهی آنقدر به خاطراتمان تلنگر می زدم...
که از یاد می بردم نبودنت را...
گاهی از زبان تو برای خودم دردل می کردم...
گاهی هم آنقدر می خندیدم که گریه ام بگیرد...
گاهی به سرم می زد تمام شعرهایم را فراموش کنم...
اصلاً میخواستم عشق را جلوی در بگذارم،
شاید ساعت نُه که شد...!!!
گاهی به عکسهایت خیره می شدم...
به این اُمید که شاید بهانه ای برای غرورت پیدا کنم...
گاهی با خودم قرار میگذاشتم که از خواب بپرم...
تا بگویم همۀ اینها خواب بود...؟؟!
گاهی بی صدا روی تخت خوابم می نشستم،
و به فریاد های نکشیده ام گوش می دادم........
خلاصه اش را اگر بخواهی،
با همین گاهی ها دوریت را باور نکردم...
نکند فردا نیایی...که ممکن است گاهی به مرگ فکر کنم...

Pessimist
22-03-2011, 16:46
عشقبازی به همین آسانی ست
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی ست…

actros 1843
22-03-2011, 17:43
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطرخجلت...شور

عشق گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی"بی توهرگز"...پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هرچه داری نیم کن

Pessimist
22-03-2011, 17:59
تنها عاشقم!
نه محتاج نگاهی هستم که بلغزد بر من
و نه آشفته حالی که در خویش گمشده باشد
تنها عاشقم !
عاشقی بی پروا
که تمام هستی اش را فدای عشق کرده
و عشق را با همه دردهایش با جان و دل خریده است
عاشقی که وقتی دروازه قلبش را به روی هستی گشود
عشق بی محابا به او پناه اورد و تا ابد همان جا ماند
تنها عاشقم !
عاشقی که اگر لحظه ای یاد عشق نکند
می شکند
لحظه ای از دل ننویسد
می پوسد
و اگر عشق را از قلب پاکش بگیرند
می میرد
تنها عاشقم !
عاشقی که تمام لحظه هایش یاد توست
و بودن و نفس کشیدنش به خاطر وجود توست
حال که خود عشق به سراغ قلبم امده
دیگر به دنبالش نمی گردم
حال که امید و آرزوهایم را در بر گرفته
دیگر نا امید نمی شوم
شراب عشق را می نوشم
مست می شوم
مرا ،
دلم را ،
هر چه بادا باد ...
چون گناهی ندارم ،
تنها عاشقم ...

actros 1843
23-03-2011, 01:27
زندگی عشق است عشق افسانه نیست آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی

Elahe Goddess
23-03-2011, 01:34
دوستت دارم


( د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .

( و ) : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .

( س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی . ..

( ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .

( ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .

( د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .

( ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .

( ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .

( م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی

iCe m@n
23-03-2011, 01:39
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.من همه، محو تماشای نگاهت.آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:از این عشق حذر کن!لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.نگسستم، نرمیدم.رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

actros 1843
23-03-2011, 13:55
تو مرا فـریاد کن ای هم نــفس

این منــم آواره فریاد تو

این فـضا با بوی تو آغشـتـه است

آسـمـانم پرشـده از یاد تو

iCe m@n
23-03-2011, 14:55
درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست نخورده بجا می مانند...

SHIRIN ENTEHARI
23-03-2011, 22:15
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست

SHIRIN ENTEHARI
23-03-2011, 22:16
عاشقی چیست که من معنایش کنم

در کلامی زیبا , بیانش کنم

عاشق آن است , در اولین نگاه مرا گرفتارش کند

عاشق آن است , عشق مرا سالها در قلبش نگهداری کند .

Puneh.A
24-03-2011, 09:43
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر وسامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله ی،سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند بود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش ، من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::4 0::40::40:
.......... ادامه دارد :11:

dourtarin
24-03-2011, 11:29
به آتش نگاهش اعتماد نکن !

لمس نکن !

به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند !

به سرزمینی بی رنگ ،

بی بو ، ساکت !

آری !

بگریز و پشت ِ ابدیت ِ مرگ پنهان شو ،

اگر خواستار جاودانگی ِ عشقی !

از : حسین پناهی

iCe m@n
24-03-2011, 13:04
اسمتو واسه دلخوشی می خوام...دلتو واسه عاشقی می خوام...صداتو واسه آرامش
می خوام...دستت رو واسه نوازش می خوام...پاهاتو واسه همراهی می خوام...
عطرت رو واسه مستیش می خوام...خیالت رو واسه پرواز می خوام...خودت رو واسه
پرستش می خوام...

:40:ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند:40:

actros 1843
24-03-2011, 15:14
کاش می شد عشــق را تفسـیر کرد
خواب چشــمان تو را تعبـــیر کرد
کاش می شد همچــو گلها ساده بود
سادگــی را با تو عالم گـــیر کرد

iCe m@n
24-03-2011, 16:17
آنچه نامش را عشق گذاشتم

هوسی است زود گذر

شهوتی است بی پایان

آنکه او را معشوق خواندم

صیادی است بی رحم

شکارچی است بی رحم

من در این قصای خانه جهان محکومم

تا پروانه ای باشم در حسرت نور شمع



من در این زندان تنهایی اسیرم

تا عاشقی باشم در پی معشوقی مرده

Mehrnaz1368
24-03-2011, 20:43
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

Pessimist
24-03-2011, 21:38
گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
«بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه
***
سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
يکي مسافر و يکي اين وره دنيا مي مونه
***
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون
بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه
ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه
***
بمون واسه خونه‌اي که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره اي که عاشق ديدن توست!

actros 1843
24-03-2011, 21:44
عشق یعنی قطره قطره آب شدن… در وفــور اشـک یـار گـــریان شـــدن عشق یعنی بر دلی چیره شدن… دست از جان شستن و مـجنون شـــدن عشق یعنی در حضور باران طوفان شدن… در کنار قاصدک رقصیدن و پرپر شدن عشق یعنی در عمیق قلب یار ساکن شدن… بر دامان وی افتادن و بی جان شدن عشق یعنی در پی باد رفتن و راهی شدن… از فراز کوه ها بگذشتن و پیدا شدن

iCe m@n
24-03-2011, 21:51
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

Pessimist
24-03-2011, 21:55
باز دیشب ماه دلتنگ تو بود
ماه و حتی راه دلتنگ تو بود

باز دیشب این دل ویرانه از
دردو رنج و آه دلتنگ تو بود

باز دیشب بال پروازم شکست
گرد غم بر قاب چشمانم نشست

خواستم تا اینکه بگریزم ولی
پای دل را درد هجران تو بست

iCe m@n
24-03-2011, 22:00
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

Pessimist
25-03-2011, 11:46
آه ! سرشارم از مصدر آسودن
دمادم دوبیتی فهمیدن و سرودن
شاید سرمشق بعدی من اینست
هیچ نخواستن و تنها درپی تو بودن

Pessimist
25-03-2011, 17:15
حالا دیگر حضورت را در غیابت نیز احساس میکنم

عشق واقعا حضور است

جایی که عشق هست

زمان و مکان محو می شوند

و جایی که عشق نیست

حتی آنچه که به لحاظ زمانی و مکانی نزدیک است

تو را به شدت دور نگه میدارد

غیبت عشق است که جدایی می آورد

و تنها نزدیکی دنیا عشق است

کسانی که به عشقی تمام عیار دست می یابند

همه چیز را در درون خود کشف میکنند

آنگاه همه عالم در درونشان خواهد بود ، نه در بیرونشان

و ماه و خورشید در آسمان درون آنها چرخ خواهند زد

در کمال عشق نفس ناپدید می شود

Lamanta
25-03-2011, 17:48
تــــــــو نیسـتــــی
امــامــن برایـــــت چــای مـی ریزمـــــ
دیروز همـــــــــــــ
نبودی که بـرایـــت بلیـــط ســـینما گرفتم....

دوســت داری بخنـــــد
دوست داری گریــــه کنــــــ
و یا دوســـــــت داری
مثل آیـــنه مبهـــوت بــاشــــ
مبهـــوت من و دنیای کوچکمــــــــ
دیگر چـــــه فرق می کند
باشــــــــی یا نباشی
من با تو زندگی می کنمــــــــــ

Pessimist
25-03-2011, 21:33
هر روز غريبه اي مرامي پايد
عاشق شده بر دوچشم مستم شايد امروز دلم حقيقتي را فهميد
ديوانه ز ديوانه خوشش نمي آيد

baren
25-03-2011, 23:49
وقتي غصم ميگيره دلم مي خواد بميرم


يا اين كه توي دستام دستاتو باز بگيرم


زندگي بود چه نامرد تورو ازم جدا كرد


فهميد كه عاشقم من ديگه منو رها كرد


وقتي بردش آسمون ديگه اميد نداشتم


تو قاب عكس قلبم عكسشو جا گذاشتم


ديگه توي اين روزا بدجوري كم آوردم


جاي نگاه و حرفاش غصه و غم آوردم


براي چي بمونم يا واسه كي بخونم؟


بهتره زودتر برم ديگه تنها نمونم

ميلاد جانمحمدي

منبع:milad-web.blogfa.com

Lady parisa
26-03-2011, 07:54
در شبی غمگین تر از احساس من

زیر ابری پر پر از احساس من



در زمستانی که می سازد هنوز

قطعه سنگی مرمر از احساس من . . .



یاد آن وقتم که جسم ات می گرفت

شعله های آذر از احساس من



تکیه می کردی به دستانم که بود

جان پناهی دیگر از احساس من



تا خراب گریه هایت می شدم

می گرفتی ساغر از احساس من . . .



بی تو ابیات غزل هایم شدند

قصه ای رنج آور از احساس من



آنقدر چشمان من گویا شدند

تا در آوردی سر از احساس من



این وداع آخر است و این غزل

قطره های آخر از احساس من



دوستت دارم همیشه ، تا ابد

عشق من ، ای بهتر از احساس من . . .

Lady parisa
26-03-2011, 08:05
هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساست می کنم

و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری

دوری ، فاصله و فضا بین ماست

و تو این را نشان دادی و ثابت کردی

نزدیک ، دور ، هر جایی که هستی

و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد

یک بار دیگر در را باز کن

و دوباره در قلب من باش

و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد

ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

و این عشق می تواند برای همیشه باشد

و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم

دوران صداقت ، و من تو را داشتم

در زندگی من ، ما همیشه خواهیم تپید

نزدیک ، دور ، هرجایی که هستی

من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

یک بار دیگر در را باز کن

و تو در قلب من هستی

و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

تو اینجا هستی ، و من هیچ ترسی ندارم

می دانم قلبم برای این خواهد تپید

ما برای همیشه باهم خواهیم بود

تو در قلب من در پناه خواهی بود

و قلب من برای تو خواهد تپید

و خواهد تپید . . .




مارگوت بیگل

Hamid Hamid
26-03-2011, 10:54
تا تو عاشقانه بودي ... شب من سحر نمي خواست !!

به ستاره دل نمي بست ... از تو بيشتر نمي خواست !!

تا تو عاشقانه بودي شاعرانه بود بودن / قهر بود غصه با تو و دور بود گريه از من !!

تا تو عاشقانه بودي واژه باغي از ترانه / قصه قصه ي يه رنگي ... شعر شعر عاشقانه

من به دنبال تو بودم ... تو به فكر همزبوني / من تموم بي قراري ... تو تموم مهربوني

تو به اشك اجازه دادي توي چشم من بشينه / تا غرورم رو شكستم گفتي عاشقي همينه

گفتي اما دل ندادي ... گفتي اما دل نبستي ... گفتي عاشقت نبودم ... ساده بودي كه شكستي

ساده بودم مثل آينه تا تو عاشقانه بودي ... فقط از تو مينوشتم تا تو شاعرانه بودي !!!

Puneh.A
26-03-2011, 11:24
.......... ادامه
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت زغوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به جز این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلارای دگر :41:
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
به کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رأی من اینست و چنین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هر د و یکی است
حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی است
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکی است
نغمه بلبل و غوغای زغن هردو یکی است
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40:

ادامه دارد ................

Pessimist
26-03-2011, 20:34
میکنم هر چه نگاه
من بر این غم زده راه
دگر از گمشده ام هیچ نبینم اثری
رفته و در دل دیوانه من مانده
از ماتم هجرش شرری
آنقدر چشم براهش ماندم
که همه عمر عزیزم طی شد،
همه پاییز و بهارم بگذشت
مهر و آبان و خزانم طی شد
منتظر مانده نگاهم تا که روزی برسد از راه دور
یار شیرین سخن خوب همان یار صبور
دست در دست تمنای وصالش بنهم اندکی
در بر او بنشینم چشم خود را به تماشای جمالش بدهم
من به زیر قدمش فرش کنم همه دارایی خود
همه پیدا همه پنهان زمین آه عزیزان،
همه شب با غم او ،
همه شب حسرت او،
چشم در چشم فلک میدوزم
وانگه ازسوزش دل تا سحر از غم او میسوزم

Puneh.A
26-03-2011, 21:27
............ادامه
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آنکه بر جانم از او دم به دم آزاری هست
می توان یافت که از دل به منش باری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدم بس است

راه صد بادیه درد بریدم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدم بس است
اول و آخر این مرحله دیدم بس است
بعد از این ما و سرکوی دلارای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به سر افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود؛چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم؟
سرخوش و مست زجام دگرانت بینم

:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::4 0:

ادامه دارد.......

Pessimist
26-03-2011, 21:35
هر کسی هم نفسم شد
دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم
که همه کار و کسم شد

اونکه عاشقانه خندید
خنده های منو دزدید
پشت پلک مهربونی
خواب یک توطئه میدید

baren
26-03-2011, 21:36
دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.
ادعای خدا پرستیمان دنیا راسیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.
غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق

منبع:aliyuosofi.blogfa.com

Puneh.A
26-03-2011, 21:51
........ادامه
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه خانه برانداز مباش

از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
شیوه شهر به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول نسازی به این شغل خود را
این نه کاری است مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پردرد زتو سینه گدازان هستند
داغ پرسینه زتو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگه قفایی نخوری

واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر "وحشی" هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش الله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

:40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::40::4 0:

پایان

Lady parisa
27-03-2011, 08:31
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار و یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

Lady parisa
27-03-2011, 08:52
پیوسته دلم پر به هوای تو زند
جان در تن من ، نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگی بوی وفای تو زند

Lady parisa
27-03-2011, 09:01
شاعر از كوچه ي مهتاب گذشت ليك شعري نسرود نه كه معشوقه نداشت نه كه سرگشته نبود سالها بود دگر كوچه ي مهتاب خيابان شده بود!!

Lady parisa
27-03-2011, 09:12
عشق یعنی پاک ماندن در فساد
آب ماندن در دمای انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی

amour1
27-03-2011, 09:16
سیراب شدم

از پاکی نگاهت

تطهیر یافتم

در معبد چشمانت

در ورای فکرها

تورا چگونه بسرایم ؟

که شب

در نگاه ژرف تو

آرام

نشسته

amour1
27-03-2011, 09:25
پـ ـلک هایـ ـت را ببند

و هـ ـاشور بزن

اَطراف هـ ـر چه این طرف هاسـ ـت

میـ ـدانی...

تو

آخـــــــرین طرح از سیاه قلم چشـــــمهایمی

Mehrnaz1368
27-03-2011, 15:46
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد

iCe m@n
27-03-2011, 18:12
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم

دوستـت دارم

Miss Artemis
27-03-2011, 23:31
__ دختـرک رفت ولی زیر لب این را می گفت: ___________________

_______________________________ " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " ___________________

_____________ پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: _______________________________

_____________________ مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ___________

_________________________________________ عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ــــــــــــــــــــــ




.

Pessimist
28-03-2011, 06:15
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی
جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته اشنایان عندیبان
باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار میترسد
غنچه های تشنه از گلزار میترسد
عاشق از اوازه ی دلدار میترسد
پنجه ی خمیازه را از کار میترسد
شه سوار جاده هموار میترسد
این طبیب از دیدن بیمار میترسد

amour1
28-03-2011, 08:06
سوار بر بال باد ، همرا با پرستوهای عاشق

فاصله ها را در نوردیدم و به دیار عشق پرواز کردم

از باد سفر را آموختم و از ابر باریدن را

از شمع ایثار را فراگرفتم و از پروانه سوختن را
درخت همه فروتنی بود و خاک همه بخشش
مرغ عاشق همه بیقراری و گل ناز کردن
چشمه جوشش عشق بود و کوه ایستادن
دریا همه نعمت و طاق آسمان پناه
پرنده نغمه خوانی بود و رود نواختن
خورشید خنده بود و شب سکوت
بهار روییدن و پاییز نقاشی کردن
و من در این رویش دوباره در وهم و خیال
نالان از این همه بیخبری و شیدایی
دور خود می چرخم و از خود می پرسم
پس درد کشیدن چه؟
چه کسی درد عشق را یادم داد ؟
بافتن پرنیان صبر را از که آموختم ؟
درس مردن و دوباره زاده شدن در عشق
را کدام استاد به من آموخت؟

amour1
28-03-2011, 15:09
هوای تو بارانی است..
و من کویرترین بیابان تف داده زمینم!
به دادم برس...به داد ترکهای قلبم
ببار بر من و بی تابم کن در خویش!
که من افسون شده احساس تو گشتم...

4MaRyAm
28-03-2011, 19:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
28-03-2011, 19:17
اندوه پرست
کاش چون پائیز بودم...کاش چون پائیزبودم
کاش چون پائیز خاموش وملال انگیزبودم
برگهای آرزوهایم یکا یک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پردرد می شد

نا گهان طوفان اندوهی بجانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد


وه...چه زیبا بوداگرپائیزبودم
وحشی وپرشور ورنگ آمیز بودم
شاعری درچشم من می خواند...شعری آسمانی
درکنارم قلب عاشق شعله می زد

درشرارآتش دردی نهانی
نغمه ی من ...
همچوآوای نسیم پرشکسته
عطرغم میریخت بردلها ی خسته

پیش رویم:
چهره ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر؛
منزلگه اندوه ودرد وبدگمانی
کاش چون پائیز بودم...کاش چون پائیزبودم.

barani700
29-03-2011, 00:54
موعد برسد، ساعت کوکی دارم
عاشق شده ام کلّه ی پوکی دارم
تنها آدرس برای منکافی نيست
از خانه ی معشوق کروکی دارم

Hadi King
29-03-2011, 08:18
غروبِ بی کسی هایم

در این خلوت نشینی ها

طلوعِ ، اقتدارِ

صبح ِ فردا می شود

با تو ...

Ghorbat22
29-03-2011, 11:37
داغـــی ِ لب هایـــم ،

سردی ِ بی نظیـــر لب هایت را می خواهــــد !

عمریستـــــــ منتظــــر حرفـــی ام از جنــس بوســــ.ـــه !

Pessimist
29-03-2011, 12:39
می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم

نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجَم

یا در اندیشه خوب و بَدَش باشم.

نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه.

می خواهم بروم با آنکه دوستش می دارم.

Tina One
30-03-2011, 00:26
تو از اول هم با من یار نبودی

عاشق لحظه ی دیدار نبودی

پس چرا رو زندگیم تو پا گذشتی

امدی اما تو زود تنهام گذاشتی

تو دین عاشقت را ادا نکرد

تو به عا شقت دیگه وفا نکردی

خیلی زود عهدی که بستیم و شکستی

خیلی زود رشته عشقمون و گسستی

حالا من موندم و یه قلب ویرون

نمی خوام ببینیم زار و پریشون

تو رفتی و ندانستی که من اشفته حالم
برای با تو بودن بیقرارم

barani700
30-03-2011, 02:29
خاموش چون رفتار برکه است
- در غروب
که خورشيد را به بازتاب نشسته است
- چشمان ام
گاه که آیینه دار چشمان توست
پلک مبندی – بانو

----------

Lamanta
30-03-2011, 12:59
بر لحــظه هـــای مــن که می باریــــــــ













مـــن و آسمــــــانــــــ













ســاعــــــت هــــا














بـا رنــــــگــیــنکــمــان خیــــــــال تو














عشقبـازی می کنیمـــــــــــღــــ

Hadi King
30-03-2011, 19:08
شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
به شب تیره خاموشم ؟
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم

barani700
31-03-2011, 00:08
هم به غروب رسيدیم

- من و خورشيد
کنار موج های بازيگوش دريا
لطفا قايق را
- به سمت ساحل بياوريد
آسمان می خواهد
- پياده شود

mcymc
31-03-2011, 00:12
تو بخند.. لبخند بزن..

من هم فراموش خواهم كرد

كه براي داشتن تو

دلي را به دريا زده ام، كه از آب واهمه داشت ...

barani700
31-03-2011, 00:35
حکایت عجیبی ست
دنیا شاعر شده
شاعران سرشار از
میل شنیدن.

amour1
31-03-2011, 07:15
دلتنگی هایم
با صدای تپش های
قلب تو
پایان می یابند
من
خودم را
لحظاتم را
با صدای تو
کوک کرده ام
بیا
کوکم دارد تمام میشود

Mehrnaz1368
31-03-2011, 10:28
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
.....

4MaRyAm
31-03-2011, 12:00
نــاز کـــــــن تا روز و شب غرق تمنایتـــــــ شوم

تا قيامتــــ شاعر چشمان زيبايتـــــ شوم


از ازل زیباترین تصویر دنیا بوده ای

کاش می شد تا ابــــــــــــــــــد محو تماشایتــــ شوم


ای تمام آرزو و جملگی امید من

آرزو دارم یکی از آرزو هایت شوم


ای تمام هستی من ای همه دنیای من

کاش من هم گوشه ای از کل دنیایت شوم


در تمام لحظه ها امید فردایم تویی

دوست دارم لحظه ای امید فردایت شوم


شعرهایم را اگر قابل بدانی بعد از این

قصد دارم شاعر چشمان زیبایت شوم...

barani700
31-03-2011, 23:38
تقدير
خواب مرا چه خوب معني كرد
رفتن
نيامدن
شايد شبي دگر
در خواب چشمها
واندرغم نهايت هجر دستها...

arashlolos
01-04-2011, 11:59
تو را برای دوست داشتن ،دوست می دارم
خیلی قشنگه

Hadi King
01-04-2011, 15:38
نيــومـد وقتي هـم اومــد انگار كه نيومـد
آخــه دست تو دســت ديگري داشت ميومـــد
با ديــدن چشــماش نفسـم بالا نيـومـد
...

barani700
01-04-2011, 23:34
يك روز باراني
تو از راه‌ پله صاعقه
در گوشه افق
به آسمان‌ها گريختي
حالا هر وقت هوا ابري مي‌شود
باد مي‌ وزد
باران مي‌آيد
پشت پنجره‌ مي‌ايستم

barani700
02-04-2011, 23:38
تا ارتفاع پرنده
- چند پرواز؟
می پرسم
و تو به آب نگاه می کنی
مشتی آب بر می دارم
و پرنده ای که در دست هایم لانه کرده است
آسمان را می نوشد

Amir..H
03-04-2011, 04:09
[/COLOR]آرزوهایت بلند بود

دستهای من کوتاه

تو نردبان خواسته بودی

من صندلی بودم


با این همه

فراموشم مکن

وقتی که بر صندلی فرسوده ات نشسته ای

وبه ماه فکر می کنی


حافظ موسوی

Lady parisa
03-04-2011, 10:10
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا....
فردا شد و باز هم تو گفتی فردا...
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
یک هیچ به نفع دل تو تا فردا....

Ghorbat22
03-04-2011, 10:56
ردیف لبـــــــ هایــتـــــ

را مـ ـی نَوازم

شـــــــــاید

فــــــاصله هــــــای بینمان

به رقــــــــص در آینــــد

Ghorbat22
03-04-2011, 11:09
هـ ـیچ جَزر و مــــــدی

نمی تَواند آشُفته امــــــــ کُند

وَقتی سَــــرم رویِ سینه تـــــــــــو

بـالا و پایـــــین مــــی رود!

raha bash
03-04-2011, 12:01
عشقم را نه از روی جملات نامه هایم
بلکه از چشمانم بخون!
کلمات عشق با شکوه مرا
حقیر و کوچک می کنند...
برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال
کتاب ها نرو...
جوابش را در قلبت خواهی یافت!

raha bash
03-04-2011, 12:08
همچون خورشیدی
در آسمان بی کران
مانند شبی خسته
مثل همه ی سیاهی
بی درنگ فریاد زدم
تا از بین برود
ولی او..............
خودش را جا کرده بود
در دل تنهای من!

Lady parisa
03-04-2011, 12:48
تو می خندی
، حواست نیست ، من آروم می میرم
تو می رقصی و من، عاشق شدن رو یاد می گیرم
چه جذابی ... چه گیرایی
چه بی منطق به چشمات می شه عادت کرد
توی دستای تو باید به سیگارم حسادت کردمنو پوک می زنی آروم
خرابم می کنی از سر
رژ لب روی ته سیگار
تن من زیر خاکسترتنم می لرزه و میری ... حواست نیست
هوامو کام می گیری ... حواست نیست
حواسم هست و می میرم ... حواست نیست
کنارت اوج می گیرم ... حواست نیست تو می خندی،
حواست نیست...