PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 [23] 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Dreamland
10-10-2010, 02:44
درختی خشک را مانم به صحرا

که عمری سر کند تنهای تنها

نه بارانی که آرد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستیش را

Dreamland
10-10-2010, 02:55
سحر با من درآمیزد که برخیز

نسیمم گل به سر ریزد که برخیز

زرافشان دختر زیبای خورشید

سرودی خوش برانگیزد که برخیز

سبو چشمک زنان از گوشه طاق

به دامانم در آویزد که برخیز

زمان گوید که هان گر برنخیزی

غریو مرگ برخیزد که برخیز

Dreamland
10-10-2010, 03:04
ای دل لبریز از شوق و امید

کاش میدیدی که فردا نیستیم

کاش میدیدی که چون پنهان شدیم

در همه آفاق پیدا نیستیم

گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست

کاندر این هنگامه تنها نیستیم

بدتر از مرگ است ان دردی که باز

زندگی میخندد و ما نیستیم

Miss Artemis
10-10-2010, 12:27
به نگاه مهربانت
قسم ای شکوفه ی مهر
من و این دل کویری
تشنه ی قطره نگاهیم

تو بیا مرهم زخم دل پاره پاره ی من،
نفس دقایقم باش

Miss Artemis
10-10-2010, 12:40
من در این نقطه دور
در بلا تکلیفی
در کش و قوسی خیالی جانکاه
به افق چشم بدوزم تا کی؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
می روم در پی تو
سالها آمد و رفت
بارها من دیدم
کوچ مرغان غزل خوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو ز دل کوچ نکرد

Miss Artemis
10-10-2010, 12:46
لبهاي من آرام ، يك لحظه حركت مي كند
اشكهاي من صبور ، يك لحظه مي ريزد
چشمان من خاموش ، يك لحظه مي بارد
يك لحظه .... بسيار است
رفتن بدون تو
مردن بدون تو

Dreamland
10-10-2010, 13:29
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود

من جاودانیم که پرستوی بوسه ات

بر روی من دردی ز بهشت خدا گشود

اما چه میکنی

دل را که در بهشت خدا هم غریب بود

Miss Artemis
10-10-2010, 13:35
امروز که محتاج توام جاي تو خاليست
فردا که مي آيي به سراغم نفسي نيست
بر من نفسي نيست ، نفسي نيست
در خانه کسي نيست
نکن امروز را فردا
بيا با ما که فردايي نمي ماند
که از تقدير و فال ما
در اين دنيا کسي چيزي نمي داند
تا آينه رفتم که بگيرم خبر از خود
ديدم که در آن آينه هم جز تو کسي نيست
من در پي خويشم به تو بر مي خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسي نيست

F l o w e r
10-10-2010, 14:53
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی........
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی.......
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین.....
........ ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم........
........چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند.....
........به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل.....
........درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن......
.......چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

Dreamland
10-10-2010, 15:50
چون خنده جام است درخشیدن خورشید

جامی به من آرید که خورشید درخشید

جامی نهد بند به خمیازه آفاق

که رسد روح به دروازه خورشید

با خنده نوروز همی باید خندید

با خنده خورشید همی باید نوشید

خوش با قدم موکب نوروز نهد گام

ماه رمضان باده پرستان بخروشید

ای ساقی گلچهره در این صبح دل انگیز

لبریز بده جام مرا شادی جمشید

هر جا گلی خندد با دوست بخندید

هر گه که بهار اید با عشق بجوشید

F l o w e r
10-10-2010, 17:25
بازگشتی در کار نیست

یک بار که بروی،

برای همه ی عمر

رفته ای !

حتی اگر برگردی..

F l o w e r
10-10-2010, 17:27
مطمئن باش برو

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی

به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود

وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود

تو برو

برو تا راحت تر تکه های دل خود را

آرام سر هم بند زنم

Miss Artemis
10-10-2010, 17:50
معنای زنده بودن من با تو بودن است



نزدیک ـ دور



سیر ـ گرسنه
رها ـ اسیر



دلتنگ ـ شاد



آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد!



مفهوم مرگ من



در راه سرفرازی تو در کنار تو



مفهوم زندگی ست .



معنای عشق نیز



در سرنوشت من

با تو همیشه با تو
برای تو زیستن...

فريدون مشيری

F l o w e r
10-10-2010, 17:51
حیرت آهنگم كه می فهمد زبان راز من ؟

گوش بر آیینه نه تا بشنــــــــوی آواز من

ناله ها در سینه از ضبط نفس خون كرده ام

آشیــــــــان لبریز نومیدی است از پرواز من

شمع را در بزم بهــــــر سوختن آورده اند

فكر انجامم مكن گر دیده ای آغـــــاز من

چشـــم تا بر هم زنم زین دامگه آزاده ام

در خــم مژگـــــــان وطن دارد پر پرواز من

اینقدر بیدل به دام حیرت دل می تپــــــــم

ره ز من بیرون ندارد فكــــر گردون تاز من

F l o w e r
10-10-2010, 18:14
زان لحظه كه ديده بر رخت وا كردم

دل دادم و شعر عشق امضا كردم

ني ني،‌ غلطم!

كجا سرودم شعري؟

تو شعر سرودي و من امضا كردم...

F l o w e r
10-10-2010, 18:35
خوابم یا بیدارم تو با منی با من

همراه و همسایه نزدیک تر از پیرهن

باور کنم یا نه حرم نفسهاتو ایثار تن سوزه نجیب دستاتو

خوابم یا بیدارم لمس تنت خواب نیست

این روشنی از توست بگو از آفتاب نیست

ای مثل من عاشق همتای من مجنون

بمون بمون با من ای بهترین ای خوب

اگه این فقط یه خوابه تا ابد بذار بخوابم

بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم

بذار اون پرنده باشم که با تن زخمی اسیره

عاشق مرگ که شاید توی دست تو بمیره

خوابم یا بیدارم لمس تنت خواب نیست

این روشنی از توست بگو از آفتاب نیست

بگو که بیدارم بگو که رویا نیست

بگو که بعد از این جدایی با ما نیست

Miss Artemis
10-10-2010, 19:00
ابان در تنهايي خود غرق است
و نگاه منتظرش بر رهگذريست
كه ناداني به او جرأت داده است
تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد
خانه در تنهايي خود غرق است
و حضور ره نوردي را مي نگرد
كه گامهايش لحظه اي
سكوت سنگين خانه را شكسته است
آسمان در تنهايي خود غرق است
و گذار پرنده اي را مي خواهد
كه بال افشان آغوش فروبسته او را بگشايد
و من در تنهايي خودم غرقم و به روزي مي انديشم
كه ديگر نباشم

شاعر پيمان آزاد

narmine
10-10-2010, 19:49
- چشمان ِ تو -

در بیشه یی اندوه اگر گم شوم
به دریای توفانی اگر کشتی ام
گرفتار گرداب شود
ملالی نیست ...
تا که چشمان ِ توام قطب نماست
تا که چشمان توام
نزدیک ترین بندرگاه است
ملالی نیست.
مردمان
با هواشناسی
آب و هوا را پیش بینی می کنند
من اما شامگاهان
با دیدن ِ دیده ی تو درمی یابم:
باد
از چه سمتی می وزد ...
دما
از کجا تا کجا می رود ...
باران
کدام کشتزار را آب می دهد ...
کدام باغ و کدام کوه را می شوید !

F l o w e r
10-10-2010, 22:37
مي نويسم چنان زيبايي

كه صخره ها سر راهت آب مي شوند

تا با تو راهي دريا شوند

كرجي ها به صخره پناه مي برند تا پيشت بمانند و به بستر دريا نيفتند

مي نويسم چنان زيبايي

كه تمامي آب ها دهانه ي دريا جمع مي شوند تا ورود تو را ببينند

اي رود!

انگشتت را به من ده

به ساحل شعرهاي من قدم نه

نمي توانم از تو چنان بگويم كه دفتر اشعارم تر شود

انگشتت را به من ده

بر پله هاي دفتر من قدم نه

مي خواهم گل هايي در شعرم برويد

كه كرك ملتهبش را

زير سرانگشتانم حس كنم


محمد شمس لنگرودي

F l o w e r
10-10-2010, 23:14
هركجا هستي باش

عشق تو مال من است

خاطر ياد تو در ياد من است

چه اهميت دارد كه تو از من دوري؟

كه من اينجا تنهام؟

اين مهم است كه تو در ياد مني!

اين مهم است كه تو مي آيي!

M3HRD@D
10-10-2010, 23:15
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
خداحافظ ، تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان بردی که می مانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که می مانی!!!!

F l o w e r
10-10-2010, 23:16
زندگي قافيه ي شعر من است
شعر من وصف دلارايي توست
در ازل شايد اين سرنوشت من بود
مي سرايم به اميدي كه تو خواني، ورنه
آخرين مصرع من قافيه اش "مردن" بود
حميد مصدق

F l o w e r
10-10-2010, 23:19
در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مي انديشم
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو توانايي بخشش داري
دستان تو توانايي آن را دارد
كه مرا زندگاني بخشد
چشم هاي تو به من مي بخشد
شور عشق ومستي
و تو چون مصرع شعري زيبا
سطر برجسته اي از زندگاني من هستي
حميد مصدق

F l o w e r
10-10-2010, 23:20
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

M3HRD@D
10-10-2010, 23:22
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...

وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید

F l o w e r
10-10-2010, 23:23
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي کسي تنگ است

که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

- دگر کافي ست.

F l o w e r
10-10-2010, 23:24
ما دوتن مغرور
هردو از هم دور
واي!
درمن تاب دوري نيست
اي خيالت خاطر من را نوازشبار!
بيش ازين در من صبوري نيست
بي تو من بي تابه بي تابم
من به ديدار تو مي آيم

M3HRD@D
10-10-2010, 23:25
"دلِ تنگ "
سر خود را مزن اینگونه به سنگ،
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!!

منشین در پس این بهت گران
مَدَران جامه‌ی جان را، مَدَران!!
مكن ای خسته در این بغض درنگ..
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!

پیش این سنگدلان،
قدر دل و سنگ یكی‌ست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یكی‌ست..
دیدی آنرا كه تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
آنكه می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین..
چه دلازارترین شد
چه دلازارترین...
ناله از درد مكن،
آتشی را كه در آن زیسته‌ای
سرد مكن

با غمش باز بمان
سرخ‌رو باش از این عشق و سرافراز بمان

راه عشق است كه همواره شود از خون، رنگ
دلِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!

F l o w e r
10-10-2010, 23:25
ای روشنی دیدگانم

مهمان چشمانم میشوی؟

همین دیشب

برای امدنت چشمانم را

اب و جارو کردم!!

F l o w e r
10-10-2010, 23:25
من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی

تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها

از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایی

ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟

یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم

بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار

بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

Miss Artemis
10-10-2010, 23:26
که صدایش را به ازای یک جفت پای زمینی فروخت!
نمی دانی چقدر می خواهم بگویم دلم تنگت است!
آوازم را فروخته ام افسوس....

این روزها من همان فرشته ی آسمانی هستم٬

F l o w e r
10-10-2010, 23:29
مي روم ...
مي بازم ...
من خودم مي دانم ...
ماندنم باختن است
رفتنم باختن است
همه ي زندگيم
- ترسِ از باختن است!!!
من و اين لحظه ي بي فرجامي،
من و اين قصه ي بي فردايي،
رفتن آيا سهل است؟
- ماندنم بهر چه است؟
لحظه ها مي گذرند
قصه ي تلخ مرا
- ز خيالت ببرند!
بوي آغوشم را
- از مشامت ببرند!
تويي و قصه ي چشمي ديگر
منم و حسرت ِ اين لحظه به بَر :
- كه تو تنها باشي!
- من و دل در برِ تو
و تو تنها باشي!
تو به سر شوق رهايي داري،
من به دل ماتم دنيا دارم.
تو ز من دل كندي!
- وه! چه مي گويم من؟
تو كه دل نسپردي!
تو فقط كاويدي،
همه ي قصه ي تنهايي ِ من
- با دلت كاويدي!
آخرش را ديدي؟
پس از اين كاوش و اين رابطه ي سرد و غريب
آخرش را ديدي؟
آخر ِ قصه ي تنهايي ِ من،
آخرين حسرت من را ديدي؟
تو نمي داني اين لحظه ي سرد
- لحظه ي رفتن و آواره شدن،
به چه اندازه مهيب است و دلم
طاقتي در سر نيست!
دل من خالي بود،
خالي از اين همه احساس ِ قشنگ!
دل ِ من،
زيرِ آوار مصيبت ها بود!
آمدي جان دادي!
تو به اين دلمرده
حس و باور دادي!
مرده اي در دلِ خاك
زيرِ آوار مصيبت بودم!
آمدي خيمه زدي
روي آوارِ دلم.
آمدي جان دادي!
مرده از جا برخاست!
شعله اش را افروخت!
همه جا روشن شد!
آه ، اما اينبار
- آتشش، من را سوخت!
تو زِ من دور شدي!
- نه ! تو بيزار شدي!
تو به سر ميل رهايي داري!
تو به سر شوق جدايي داري!
اما، دلِ من ...
خسته و بي خبر و بي فردا
ته ِ اين جمله ي تو
جان داده!
: - عشق را معنا نيست!
عشق را فردا نيست!
قصه ات تكراري است!
قصه ات مثل هزاران قصه
- غصه ات تكراري است!
تو به عشقت منگر
تو به اين لحظه نگر!
لحظه ها تكراري است!
قصه ات آخر شد،
تو به پايان بنگر!
رفتنت را بنگر!

Miss Artemis
10-10-2010, 23:29
ته مانده خیالت
یا تفاله حرف هایت
کدامم؛
فقط حرف ربط داده به انتظارم
آنقدر انتظار کشیدم
تا ،معتاد شدم؛
ترکم مکن!
ترکم بده....

F l o w e r
10-10-2010, 23:32
قلب من و تورا
پيوند جاودانه ي مهريست در نهان
پيوند جاودانه ي ما ناگسسته باد!
تا آخرين دم از نفس واپسين من
اين عهد بسته باد

"خواب و بيدار"
گرچه با يادش همه شب تا سحر گاهان نيلي فام بيدارم
گاه گاهي نيز
وقتي چشم بر هم مي گذارم خواب هاي روشني دارم
-عين هوشياري-
آنچنان روشن كه من در خواب
دم به دم با خويش مي گويم:
بيداري است،‌بيداري است،‌بيداري!
اينك اما،‌در سحر گاهي چنين از روشني سرشار
پيش چشم اين همه بيدار
آيا خواب مي بينم؟
اين منم همراه او بازو به بازو؟
مست مست از عشق،‌از اميد
روي راهي تار و پودش نور
از اين سوي دريا رفته تا دروازه ي خورشيد
اي زمان
اي آسمان
اي كوه
اي دريا
خواب يا بيدار
جاوداني باد اين روياي رنگينم...

ilta
11-10-2010, 00:00
...


فرض كن پاك كني برداشتم
و نام تو را
از سر نويس ِ تمام نامه ها
و از تارك ِ تمام ترانه ها پاك كردم
فرض كن با قلمم جناق شكستم
به پرسش و پروانه پشت كردم
و چشمهايم را به روي رويش ِ رؤيا و روشني بستم
فرض كن ديگر آوازي از آسمان ِ بي ستاره نخواندم
حجره ي حنجره ام از تكلم ترانه تهي شد
و ديگر شبگرد ِ كوچه ي شما
صداي آواز هاي مرا نشنيد
بگو آنوقت
با عطر ِ آشناي اين همه آرزو چه كنم؟
با التماس اين دل ِ در به در
با بي قراري ٍ ابرهاي باراني
باور كن به ديدار ِ اينه هم كه مي روم
خيال ِ تو از انتهاي سياهي ِ چشمهايم سوسو مي زند
موضوع دوري ِ دستها و ديدارها مطرح نيست
همنشين ِ نفسهاي من شده اي! خاتون
با دلتنگي ِ ديدگانم يكي شده اي

یغما گلرویی

F l o w e r
11-10-2010, 00:11
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
که گیسوانت را یک به یک
شعری باید و ستایشی

0511
11-10-2010, 00:26
دگر حس شقایق را نداری
هوای قلب عاشق را نداری
و از چشمان خونسرد تو پیداست
که شور عشق سابق را نداری


---------- Post added at 12:25 AM ---------- Previous post was at 12:22 AM ----------

گر دلی دارم بدان در دست توست
گر تنی دارم بدان سر مست توست
گر دلم را بشکنی باز هم چه سود
کین دل ساده من پیوست توست

---------- Post added at 12:26 AM ---------- Previous post was at 12:25 AM ----------

تو را می خواستم تا در جوانی
نمیرم از غم بی همزبانی
غم بی همزبانی سوزاند جانم!
چه می خواهم دگر زین زندگانی؟

Miss Artemis
11-10-2010, 00:50
تو را به لطافت گلبرگ های چشمانت ، به بلندای نگاهت قسمت دادم ،
که دلیل تپش های قلبم باشی !
و تو چه ساده شکستی قلبم را ...
و چه آسان بریدی نفسهایم را ...
و چه زود رفتی !
اما بدان ، من هرگز نخواهم گذاشت که امواج رد پاهایت را ببوسند !

mmiladd
11-10-2010, 01:02
دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پرپر دستای خار و خسی نیست
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست
بارون از ابر سبک تر می پره
هر کسی سر به سوی خودش داره
مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم
دیگه هیچ کس دلمو نمیبره
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست
ماهی از پا شوره بیرون افتاده
شاپرک ها پراشون زخمی شده
نکنه تو گله ی بره هامون
گذر گرگ بیابون افتاده
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست ....

Dreamland
11-10-2010, 02:26
گفتم چشمم ، گفت ،به راهش می دار

گفتم جگرم ، گفت ، پر آهش می دار

گفتم که دلم ، گفت چه داری در دل ؟

گفتم غم تو ، گفت ، نگاهش می دار

Dreamland
11-10-2010, 02:33
گفتي ستاره ماندنيست ، ديدي ستاره هم شكست!؟

عهدي ميان ما نبود ، عهدِ نبسته هم گسست!!

اين خوابِ سبز از ابتدا ، يك اشتباه ساده بود

يك اشتباه ساده كه ، آخر مرا در هم شكست

گفتي: « تو را تقصير نيست ، نتوانمت در دل نشاند»

اين آخرين حرف تو بود ، حرفي كه بنيانم گسست

آري! بلور عاطفه ، با سنگِ بي مهري شكست

اين دل شكسته بود ، باز ، يكبار ديگر هم شكست

F l o w e r
11-10-2010, 10:35
در خوابهای کودکی ام

هر شب طنین سوت قطاری

از ایستگاه می گذرد

دنباله ی قطار

انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد

انگار

بیش از هزار پنجره دارد

و در تمام پنجره هایش

تنها تویی که دست تکان می دهی

آنگاه

در چارچوب پنجره ها

شب شعله می کشد

با دود گیسوان تو در باد

در امتداد راه مه آلود

F l o w e r
11-10-2010, 11:05
برگ پاييز شدي ريختن را ديدم

روي دستان ملائك بدنت را ديدم

تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي

آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم

مثل چوپان غريب وطن مادريم

پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم

بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند

من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم

ميروي و به خدا مي سپري شعرم را

بارش درد ز چشمان ترت را ديدم

رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت

تا كه اعلاميه ي پر زدنت را ديدم

بوي پيراهن تو قافله سالارم شد

مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم

به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد

تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم

از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم

با سماع غزلم سوختنت را ديدم...

F l o w e r
11-10-2010, 13:50
تو دور می شوی

من در همین دور می مانم !

پشیمان که شدی

برنگرد !

لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !

hanieh63
11-10-2010, 14:34
خیلی غریبی واسه من، از چه شبی جدا شدی ؟
از چه زمین خاک ِ تو ، لونه ی سایه ها شدی
کدوم غروب نشونی داد ، شب از کدوم جاده بیای ؟
از عاشقای رهگذر ، نشونی ِ من بخوای
...

hossein-p30-f
11-10-2010, 15:05
سلام دوستان

من اولین باره که میام این تاپیک و نمیدونم چه شعرهایی رو اخیرا گذاشتین خلاصه اگه تکراریه ببخشین



اي عشق اي ترنم نامت ترانه ها
معشوق آشناي همه عاشقانه ها
اي معني جمال به هر صورتي كه هست
مضمون و محتواي تمام ترانه ها
با هر نسيم دست تكان مي دهد گلي
هر نامه اي ز نام تو دارد نشانه ها
هر كس زبان حال خودش را ترانه گفت
گل با شكوفه خوشه ي گندم به دانه ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دريا به موج وموج به ريگ كرانه ها
باران قصيده اي است تر و تازه و روان
آتش ترانه اي به زبان زبانه ها
اما مرا زبان غزلخواني تو نيست
شبنم چگونه دم زند از بي كرانه ها
كوچه به كوچه سر زده ام كوبه كوي تو
چون حلقه دربه در زده ام سر به خانه ها
يك لحظه از نگاه تو كافي است تا دلم
سو دا كند دمي به همه جا ودانه ها

قيصر امين پور


.

*ALONE*
11-10-2010, 17:30
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون اشک دل است
دل را دوست دارم چون تو را دوست دارم
تو را دوست دارم بی انکه دلیلش را بدانم...

ilta
11-10-2010, 18:02
برای من نوشته گذشته ها گذشته.تمام قصه ها هوس بود
برای او نوشتم برای تو هوس بود. ولی برای من نفس بود
کاشکی خبر نداشی دیوونه نگاتم
یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم
کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم
نوشته هرچه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای زیادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد
کاشکی نبسته بودم زندگیمو به چشمات
کاشکی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات
لعنت به من که آسون به یک نگات شکستم
به این دل دیوونه راه گریز و ساده بستم
تا وقت جون دادن باهاتم


پیشنهاد میکنم این ترانه رو با صدای معین گوش کنید.

F l o w e r
11-10-2010, 18:23
تو دور می شوی

من در همین دور می مانم !

پشیمان که شدی

برنگرد !

لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !

ilta
11-10-2010, 18:31
درانتهای هر سفر
در ایینه
دارو ندار خویش را مرور میکنم
این خاک تیره - این زمین
پايوش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به حز دو بيكرانه كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام
كجا
نديده اي مرا ؟

ilta
11-10-2010, 18:36
بي تو
نه بوي خاك نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسكينم
چرا صدايم كردي
چرا ؟
سراسيمه و مشتاق
سي سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي
نشان به آن نشان
كه دو هزار سال از ميلاد مسيح مي گذشت
و عصر
عصر واليوم بود

hossein-p30-f
11-10-2010, 18:59
دلتنگي :

لب دريا ميشينم
يه قلم تودستمه
يه كاغذ ميگيرم
وقلبمم تو مشتمه
مي نويسم كه سلام
مينويسم كه منم
من همونم كه ميمردي واسه من تويه نگاه
من همونم كه تو اول شدي عاشق چشاش
من همونم كه ميگفتي ميمونم هميشه باش
چرا باور ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا يادم نمياد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا حرفات توي ذهنم نمياد؟؟
اومدم بپرسم وبعدش برم!
اومدم بگم چرا؟؟؟ چرا يادم نمياد؟؟؟
ولي انگار قلب من ميدونه چرا!!!!!
چون كه عاشق نبودي
چون كه عشقت هوسه
تو مي خواستي يكي همراهت باشه وهمش بگه به عشقت ميرسه!
روزي كه بهم بگي دوست دارم/باور بكن/برگرد كنارم
من ديگه باور ندارم
حتي اينو كه يه روزي تو بودي همه كس و كارم
آخرش خدا نگهدار! ميبينم تو را يه روزي و برو به اميد ديدار!


( فريدون مشيري)




.

Miss Artemis
11-10-2010, 19:35
شبي غروب مي كنم كنار چشمهاي تو
وبي گناه مي روم به دار چشمهاي تو
من از تمام عاشقي به اين بسنده مي كنم
كه يك دقيقه سر كنم كنار چشمهاي تو

ilta
11-10-2010, 19:38
دیر زمانیست نخوابیده ام
با دل بیدار تو را دیده ام

حال مرا نوبت پرواز شد
هر نفسم نقطه آغاز شد

باور دنیایی دل بسته شد
این دل دلسوخته وارسته شد

ساقی من جام شبم بر گرفت
قصه مستی من از سر گرفت

شب شد و وقت سحر و باده شد
ساقی من آمد و آماده شد

ساز سحر دست نوازش گرفت
یاد تو با من سر سازش گرفت

شبنم اشک است که نم می زند
از تو و از یاد تو دم می زند

این چه سکوتی است مرا می برد
این چه مطاعی است مرا می خرد

این شب و این باور و این بال چیست
این دم و این ناله و رفتار چیست

کیست چنین می بردم سوی دوست
می کشدم هر طرفی بوی دوست

وای که این عطر حضور تو بود
عطر تو شاید ز عبور تو بود

دیر زمانیست نخوابیده ام
با دل بیدار تو را دیده ام

F l o w e r
11-10-2010, 20:48
با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من

از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من

رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟

چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من

چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟

پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من

دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب

خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من

از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا

چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من

hossein-p30-f
11-10-2010, 20:53
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...

هر روز بی تو
روز مبادا است


.

Miss Artemis
11-10-2010, 20:54
به نام سرفصل همه نامه‌ها
چه آنهايي كه نوشته شدند
و چه آنهائي كه سپيد ماندند
تا كاغذها سياه نشوند.
يك سلام پر رنگ و چند نقطه چين …
به علامت جوابهايي كه هرگز ندادي
و يك دقيقه سكوت!
به احترام تمام لحظه هايي كه در انتظار پاسخ تو مردند.
فرض كه دلت نخواست!
به فرض كه حوصله ات نيامد!
به فرض كه لايقش نبودم!
فرض كه دوستم نداري!
نه خودم نه نامه هايم را!!!
اين خودش قانع كننده ترين دليل دنياست.
بي دليلي هم خودش كلي دليل ست.
لااقل مي گفتي:
«اين هم كه جوابي ننويسند جوابي ست»
دريغ از همين حرف
چه مي شود كرد
توئي و عزيز كرده اين دل رسواي سرگردان خودم،
چه كارش كنم
جواب هم ندهي بهانه ات را مي گيرد
بگذريم …
حوالي همين روزهاي پژمرده نيامدنت
انگار كسي از آسمان به من گفت
شايد اين عزيز كرده دلت شعر به دل مخملي اش نمي نشيند!
حق بعد از تو با اوست
اين بار ديگر شعر نمي نويسم
نامه هايي را برايت مي نويسم
كه در تنهايي پاييزي ام براي خودم نوشتم
و براي تو پاره كردم.
حقيقتش فكر مي كردم
اگر مي خواست
از اين زبان خوشت بيايد
حرفهاي عادي خودم را بيشتر دوست داشتی
كه نداري
حالا چاره اي نيست،
اين را هم امتحان مي كنم.
راستي به دل نگير
بين نامه هايي كه پاره كردم
اسم تو هميشه با چند كلام قبل و بعدش سالم و دست نخوره ماند و
حالا هم از روي همان اسم خودت
نامه هاي تكه تكه شده را كنار هم چيدم
و برايت نوشتم
اين بار هم اگر به دلت ننشت
فكر ديگري مي كنم
شايد هم دفعه بعد
به سبك آدم هاي آن طرف تاريخ حرفهايم را برايت نقاشي كردم.
خدا را چه ديدي
شايد پسنديدي
خوب ديگر وقت چشمهاي روشن نازت را زياد گرفتم
بگو به روشني خودشان كدري لهجه اين ليلی آواره را ببخشند.
ممنون كه هميشه ناخواسته كمكم مي كنی
چه خودت،
چه اسم قشنگت،
چه سفرت،
چه نيامدنت
و اين بار هم بي جوابيت
كه كانون از هم پاشيده نامه هاي پاره پاره ام را به هم پيوند زد،
تاريخ نمي زنم
هر وقت كه تو ممكن است حوصله مهربانيت بيشتر باشد.
حرف آخر اينكه زيبا،
بي تقصير پروانه ات مي مانم
و براي تو مي نويسم
تو عزيزي،
چه بهاري باشي،
چه تابستاني،
چه پاييزي
دلت نسوزد،
نگو چه لحن غم انگيزی
راست مي گويم
كه عزيزي،
حتي اگر اينها را هم مثل بقيه فراموش كنی
و دور بريزي
كسي كه هم بي تو مي ميرد
و هم براي تو.

F l o w e r
11-10-2010, 20:55
من، میز قهوه‌خانه و چایی که مدتی‌ست...
َ
هی فکر می‌کنم به شمایی که مدتی‌ست...

«یک لنگه کفش» مانده به جا از من و تویی

در جستجوی «سیندرلایی» که مدتی‌ست...

با هر صدای قلب، تو تکرار می‌شود

ها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی است...

هر روز سرفه می‌کنم اندوه شعر را

آلوده است بی‌تو هوایی که مدتی‌ست...

...

دیگر کلافه می‌شوم و دست می‌کشم

از این ردیف و قافیه‌هایی که مدتی‌ست...

کاغذ مچاله می‌شود و داد می‌زنم:

آقا! چه شد سفارش چایی که مدتی‌ست...

Miss Artemis
11-10-2010, 21:00
به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي
ديگر به خلوت لحظه هايم عاشقانه قدم نمي گذاري
ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است كه نمي بينمت
سنگيني نگاهت را مدتهاست كه حس نكردم
من مبهوت مانده ام كه چگونه اين همه زمان را صبورانه گذرانده اي
من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر كرده ام كه شايد...

ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است
و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم ميزنند
و در اين سايه سار خيال با زيباترين رنگها چشمهايت را به تصوير ميكشم
نگاهت را جادويي ميكنم كه شايد با ديدن تصوير چشمانت جادو شوي

تا به حال نوشته بودم؟
به گمانم نه
پس اين بار مينويسم كه :
دست نوشته هايت سر خوشي را به قلبم هديه مي كنند

مي خواهمت هنوز؟
گاه چنان آشفته و گنگ ميشوم كه ترديد در باورهايم ريشه مي دواند
اما باز هم در آخرين لحظه ها تكرار ميكنم كه حتي اگر چشمانت بيگانه بنگرند
مي خوانمت هنوز حتي اگر دستانت مرا جستجو نكنند

هيچ باراني قادر نخواهد بود تو را از كوچه انديشه هايم بشويد
و اينها براي يك عمر سرخوش بودن و شيدايي كردن كافيست

به گمانم در وراي اين كلمات مي خواستم بگويم كه:


""دلتنگت شده ام به همين سادگي""

F l o w e r
11-10-2010, 21:01
تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم .....

Ghorbat22
11-10-2010, 21:04
تصویرِ قشنگِ بودنِ من با تو
یک بوسه فقط فاصله ی من تا تو
من غرق تماشای تو هی می پرسم:
تندیسِ خدا نشسته پیشم یا تو؟!

F l o w e r
11-10-2010, 21:06
دلبري، با دلبري دل از کفم دزديد و رفت.

هر چه کردم ناله از دل، سنگ دل نشنيد و رفت.

گفتمش اي دلربا دلبر! ز دل بردن چه سود؟

از ته دل، بر من ديوانه دل خنديد و رفت.

Miss Artemis
11-10-2010, 21:06
درمنی و این همه زمن جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر

غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار

سایۀ توام به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بگزینمش به جای تو

شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو...در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر زخویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم...دریغ و درد
رشتۀ وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم زخویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟

دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه...مگر بخواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه ها بچینمت

شعله کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند...بلکه ره برم به شوق
در سراچۀ غم نهان تو

فروغ

F l o w e r
11-10-2010, 21:13
عشق را چگونه می شود نوشت ؟
در گذر ِ این لحظات ِ پـُـر شتاب ِ شبانه
که به غفلت آن سوال ِ بی جواب گذشت ،
دیگر حتی فرصت ِ دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش می دادم ،
که در آن دلی می خواند :
من تو را ،
او را ،
کسی را دوست می دارم !

F l o w e r
11-10-2010, 21:17
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!

شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش

مرا شبیه خودم در میان آتش و دود

شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش

و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب

بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش

و زخم های دلم را ببین و بعد از آن

لباس بر تن این قلب بی قواره بکش

بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من

بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش

برای بودن من عشق را نشانه بگیر

و خط رد به تن هرچه استخاره بکش

ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من

مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش

Miss Artemis
11-10-2010, 21:20
برای تو مینویسم...
می خواهم دمی به خواب روم،
دمی ، دقیقه ای ، قرنی.
اما همگان
باید بدانند که نمرده ام،
بدانند که حجمی از طلا میان لبهای من است ،
بدانند که یار کوچک باد غربی ام
و سایه بی کران اشکهای خویش .

مرا به حجابی از پگاه بپوشان ،
که بر من مشتی مورچه خواهد افشاند ،
و کفشهای مرا در آب سخت خواهد خیساند
تا بسرد گاز کژدمش.

چرا که می خواهم به خواب روم به خواب سیبها
تا گریه ای بیاموزم که پاک داردم از خاک.
چرا که می خواهم باکودک تاریکی سر کنم که خواست
تا دل از آبهای آزاد برکند.

F l o w e r
11-10-2010, 21:26
گر چه من تجربه ای از نرسیدن ها یم

کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد

با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم

به همان لحظۀ برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد

نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها ... گر چه در پیله بمانَد غزلم

صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد

Miss Artemis
11-10-2010, 21:29
عشق عشق مي افريند عشق زندگي مي بخشد

زندگي رنج به همراه دارد رنج دلشوره مي افريند

دلشوره جرات مي بخشد جرات اعتماد به همراه دارد

اعتماد اميد مي افريند اميد زندگي مي بخشد

زندگي عشق مي افريند عشق عشق مي افريند

Dreamland
11-10-2010, 21:36
گفتي كه به احترام دل باران باش

باران شدم و به روي گل باريدم

گفتي كه ببوس روي نيلوفر را

از عشق تو گونه هاي او بوسيدم

گفتي كه براي باغ دل پيچك باش

بر ياسمن نگاه تو پيچيدم

گفتي كه براي لحظه اي دريا شو

دريا شدم و تو را به ساحل ديدم

گفتي كه بيا و لحظه اي مجنون باش

مجنون شدم و ز دوريت ناليدم

گفتي كه بيا و از وفايت بگذر

از لهجه ي بي وفاييت رنجيدم

گفتم كه بهانه ات برايم كافيست

معناي لطيف عشق را فهميدم

ilta
11-10-2010, 21:57
"سراب"

من در میان حسرت باران شکفته ام
یک اشک در میان چو خدامان شکفته ام

آری غلنج غربت من تیر می کشد
در سوت و کور خانه ی شیطان شکفته ام

گرمای استوایی یک نا نوشته را
در زمهریر برزخی جان شکفته ام

انگار کوچه ها به تو گاهی نمی رسند
در شهر منتهی به بیابان شکفته ام

شب سایه زد و نور خیابان سیاه شد
در راه گم شدن سر میدان شکفته ام

چشمان پولکی تو گویا مرا شناخت
من در سراب چشم تو پنهان شکفته ام ...

ilta
11-10-2010, 22:10
از من رمیده یی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
یاد آر آن زن ‚ آن زن دیوانه را که خفت
یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق ترا گفت با نگاه
پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
هر قصه ایی که ز عشق خواندی
به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ‚ شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آنکه رفته یی و مرا برده یی ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود می فشارمت ...

فروغ

0511
11-10-2010, 22:14
گفتی که دگر در توچنان حوصله ای نیست
گفتم که مرا دوست نداری گله ‌ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله‌ ای نیست

F l o w e r
11-10-2010, 23:39
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت

hossein-p30-f
11-10-2010, 23:53
مپنداري كه دل هر دم فغان از سر نمي گيرد ... وليكن با تو سنگين دل ، فغاني در نمي گيرد

سري چون آسمان بر آستان مي خواهمت ليكن ... بلند است آرزو دانم كه هرگز سر نمي گيرد

بدان صف در صف از مژگان نيارد دل بدست از ما ... عجب سلطان لشگر كش كه يك كشور نمي گيرد

سر زلفش چرا در بر نگيرد روي ماهش را !؟ ... مگر ابر سيه ،خورشيد را در بر نمي گيرد !؟

دلي دارم كه سر از پاي جانان بر نمي دارد ... سري دارم كه جز سوداي آن دلبر نمي گيرد

بدين فرّ و بروغ آن مه ، چرا بي پرده چون خورشيد ... زمين و آسمان را در زر و زيور نمي گيرد !؟

تو بر لب جام جم داري و با عاشق نه پيمائي ... دريغ از چون توئي ساقي ، كه يك ساغر نمي گيرد

كمند كفر زلفش را ، نشوزد با اسيران دل ... كه آه مستمندان در دل كافر نمي گيرد

حصار چشم مستش را ، بنازم آن صف مژگان ... كه لشگر راه شير نر ، از اين خوشتر نمي گيرد

به آهي خرمن زلفش به هم ربزد دل عاشق ... كسي داد دل از دلبر از اين بهتر نمي گيرد

چو ياقوت لب جانان ، تجلي مي كند در جام ... چرا ساقي بهاي مي ، در و گوهر نمي گيرد

به تخت دل نيارم پادشاهي جز تو بنشاندن ... بلي ، جاي مه و خورشيد را اختر نمي گيرد

جهان زندان تاريكي شد از جور جهانداران ... مگر داد دل مردم جهان داور نمي گيرد

چرا دود مظالم چشم خوبان هم نگرياند ... مگر آتش چو بالا زد ، به خشك و تر نمي گيرد

جهانگير است شعر شهريار اما چه سري بود ... كه قانع شد بايران و جهان يكسر نمي گيرد

استاد شهريار


شب خوش دوستان :11:

F l o w e r
11-10-2010, 23:55
من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

Last Night
12-10-2010, 00:34
عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن

عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعرچاه

عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست

عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه

عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی مستی ودیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی سوزنی آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود///

Dreamland
12-10-2010, 00:39
خدایا داد از این دل داد از این دل

نگشتم یک زمان من شاد از این دل

چو فردا داد خواهان داد خواهند

بر آرم من دو صد فریاد از این دل

Last Night
12-10-2010, 00:42
گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت می روم
گفتا تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم نکن
گفتا تو در یادی مگر؟

0511
12-10-2010, 09:10
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت
به گریه گفتمش آری و چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت !!!

hossein-p30-f
12-10-2010, 09:22
گذار سر به سينه من تا كه بشنوي ***** آهنگ اشتياق دلي دردمند را

شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق ***** آزار اين رميده سر در كمند را

بگذار سر به سينه من تا بگويمت ***** اندوه چيست، عشق كدام است، غم كجاست

بگذار تا بگويمت اين مرغ خست هجان ***** عمري است در هواي تو از آشيان جداست

دلتنگم آنچنان كه اگر بينمت به كام ***** خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت

شايد كه جاودانه بماني كنار من ***** اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت

تو آسمان آبي آرام و روشني ***** من چون كبوتري كه پرم بر هواي تو

يك شب ستاره هاي تو را دان هچين كنم ***** با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو

بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح بگذار ***** تا بنوشمت اي چشمه شراب

بيمار خنده هاي تو ام بيشتر بخند ***** خورشيد آرزوي مني گر متر بتاب


فریدون مشیری


.

4MaRyAm
12-10-2010, 12:12
تو یعنی لحظه ی باران گرفتن
تو یعنی در دل پژمردگی ها
بیاد یک فرشته جان گرفتن

در آن آغاز بی پایان رویش
که از باغ افق گل چیده بودی
از آن لحظه که احساس دلم را
به امواج نگاهت دیده بودی
چه زیبا شبنمی از آرزو را
بروی لادن روحم نشاندی
دلت مرزعبور از آسمان بود
و من را به دل بی مرز خواندی

و اینک من کنار دیدگانت
وفا را مثل گل ها می شناسم
اگر چشمان قلبم را ببندند
تو را تنهای تنها می شناسم

Miss Artemis
12-10-2010, 15:27
گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

hossein-p30-f
12-10-2010, 15:45
حافظ براي اولين بار اين شعر را سرود که:

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا

صائب تبريزي در جواب حافظ اين را گفته که:

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر ودست و تن و پا را

هر آن کس چيز مي بخشد از آن خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا

شهريار هم حسن خطامي بر اين شعر صائب مي سرايد:


اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تما م روح و اجزا را
هر آن کس چيز مي بخشد، مثال مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر ودست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را ، به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که شور انداخت در دلها


اخيرا حوابيه هاي زيادي هم در جواب شهريار سروده شده است که من از اين جوابيه که شخصي به نام "خانم ياري" سروده است:

اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خورشيد و فلک سايم از اين عزت کف پا را
روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است
من مفلس کيم چيزي ببخشم خال زيبا را
اگر استاد ما محو جمال يار مي بودي
از آن خود نمي خواندي تمام روح و اجزا را



.

Last Night
12-10-2010, 16:40
من که گفتم اين بهار افسردني است
من که گفتم اين پرستو مردني است

من که گفتم اي دل بي بند و بار
عشق يعني رنج ، يعني انتظار

آه عجب کاري به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل///

---------- Post added at 06:40 PM ---------- Previous post was at 06:39 PM ----------


ساقي بده پيمانه اي ز آن مي كه بي خويشم كند

بر حسن شور انگيز تو عاشق تر از پيشم كند

زان مي كه در شبهاي غم بارد فروغ صبحدم

غافل كند از بيش و كم فارغ ز تشويشم كند

نور سحرگاهي دهد فيضي كه مي خواهي دهد

با مسكنت شاهي دهد سلطان درويشم كند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا

وز من رها سازد مرا بيگانه از خويشم كند

بستاند اي سرو سهي سوداي هستي از رهي

يغما كند انديشه را دور از بد انديشم كند

رهی معیری

hossein-p30-f
12-10-2010, 17:32
همسفر خسته ام از اين همه راه
خسته از ناي و ني و اين همه اه
راه ، تکرار زمان است چرا
همسفر فاش بگو راز چرا
اري از ايينه ها نيست نشان
ان نشان هاي نهان نيست عيان
اندر اين نبض ِ زمان ، گيج منم
مات و مبهوت ِ دل ِ ريش منم
هوشيارم ز دل ِ خويش چرا
ان که مستم بکند ، نيست چرا
همسفر گرچه رهايم کردي
راست گو ، ره به کجا اوردي
نکند باز به من مي خندي
زين که پروانه شدم مي خندي
خنده کن تا که منم سوز شوم
بنواز تا که منم کوک شوم
ره به تنهايي من مي گريد
همسفر ، باش ، دلم مي گريد
خُنک ان روز که اندر پيش است
دل ِ زهر خورده ي من در نيش است
باش تا سايه اي بر من باشي
وين دل زخم ، تو ، مرهم باشي



.

F l o w e r
12-10-2010, 18:55
قاصدکی
روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست ، یک فـوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!
قصه ی این همه تنهایی را
قاصدک به کجا خواهد برد ؟! ....

Last Night
12-10-2010, 19:12
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم///

F l o w e r
12-10-2010, 19:16
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب و‌آینه پیوستیم
و نترسیدیم

hossein-p30-f
12-10-2010, 19:40
تو را به جاي همه زناني که نشناختم دوست دارم
تو را به جاي همه روزگاراني که نمي زيستم دوست دارم
براي خاطر عطر نان گرم
و برفي که آب مي‌شود
و براي نخستين گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جاي همه کساني که دوست نمي‌دارم دوست مي‌دارم .
بي تو جز گستره‌ يي بي‌کرانه نمي‌بينم
ميان گذشته و امروز.
از جدار آيينه‌ي خويش گذشتن نتوانستم
مي‌بايست تا زندگي را لغت به لغت فرا گيرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از يادش مي‌برند
تو را دوست مي‌دارم براي خاطر فرزانه‌گي‌ات که از آن من نيست
به رغم همه آن چيزها که جز وهمي نيست دوست دارم
براي خاطر اين قلب جاوداني که بازش نمي‌دارم
مي‌انديشي که ترديدي اما تو تنها دليلي
تو خورشيد رخشاني که بر من مي‌تابي هنگامي که به خويش مغرورم
سپيده که سر بزند
در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلي برويد
شبيه آنچه در بهار بوئيديم .
پس به نام زندگي
هرگز نگو هرگز


پل الوار


.

Ghorbat22
12-10-2010, 20:43
دوستان لطف کنن شعرهای تکراری رو قرار ندن در تاپیک و قبل از دادن پست سرچی کنن ببین این شعر موجود هست یا خیر !
بیشتر از 5 پست ندن در هر روز

و شعر شاعران سرشناس و دیگر افرادی که تاپیکشون در انجمن هست رو اونجا بزارن

خواهشا رعایت کنید

مرسی :11:

Ultra_Black
12-10-2010, 21:09
همه گویند که : تو عاشق اویی
گر چه دانم همه کس عاشق اویند
لیک می ترسم ، یارب
نکند راست بگویند ؟

(مهدی اخوان ثالث)

F l o w e r
12-10-2010, 21:27
غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی رفتار شاعر می شود

می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود

تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود

تا زمانی با توام ، انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود

باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟
تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود

گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود

Amir..H
12-10-2010, 23:39
بی عشق،هیچ فلسفه‌ای در جهان نبود
احساس در "الهه‌‌ی ناز بنان" نبود!

بی‌شک اگر که خلق نمی‌شد "گناه‌ِ عشق"
دیگر خدا به فـکر "شبِ امتحان" نبود!



بنشین رفیـق تا که کمی درددل کنیم
اندازه‌ی تو هـیچ کسی مـهربان نبود

اینجا تـمام حنـجره‌ها لاف می‌زنند!
هرگز کسی هرآنچه که می‌گفت، آن نبود!

"لیلا" فقط به خاطر "مجنون" ستاره شد
زیرا شنیده‌ایم چنین و چنان نبود!

یعنی پرنده از بغلِ ما نمی‌گذشت
اغراق شاعرانه اگر بارِمان نبود!

گشتم، نبود، نیست...تو هم بیشتر نگرد
غیر از خودت که با غزلم همزبان نبود

دیشب دوباره-از تو چه پنهان- دلم گرفت
با این که پای هیچ زنی در میان نبود!

---------- Post added at 01:39 AM ---------- Previous post was at 01:36 AM ----------


عشق، تصمیم قشنگی ست، بیا عاشق شو
نه اگر قلب تو سنگی ست، بیا عاشق شو
آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
شوق پرواز تو رنگی ست، بیا عاشق شو
ناگهان حادثه ی عشق، خطر كن، بشتاب
خوب من، این چه درنگی ست، بیا عاشق شو
با دل موش، محال است كه عاشق گردی
عشق، تصمیم پلنگی ست، بیا عاشق شو
تیز هوشان جهان، برسر كار عشقند
عشق، رندی است، زرنگی ست،بیا عاشق شو
كاش در محضر دل بودی و میدیدی تو
بر سر عشق، چه جنگی ست! بیا عاشق شو
« مصلحت نیست كه از پرده برون افتد راز»
صورت آینه زنگی ست، بیا عاشق شو
می رسی با قدم عشق به منزل، آری...
عشق، رهوار خدنگی ست، بیا عاشق شو
باز گفتی تو كه فردا!!! به خدا فردا نیست
زندگی، فرصت تنگی ست، بیا عاشق شو
كار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!
عشق، تصمیم قشنگی ست، بیا عاشق شو

mohsen_gh1991
13-10-2010, 00:14
دوتا دستام مرکبی
تموم شعرام خط خطی
پیش شما شازده خانوم
منم فقیر پاپتی
غرورو بردارو ببر
دلم میگه دلم میگه
غلامی رو به جون بخر
دلم میگه دلم میگه

ilta
13-10-2010, 00:28
می شد که من
پروانهء باغ رو یا های تو باشم
اگر نمی خواستی بچسبانی ام
به کلکسیون آرزوهای ِ دست یافته ات،
می شد که تو
شهسوار رویاهای من باشی
اگر نمی خواستم محبوست کنم،
در کاخ توقعات ِ بر نیامده ام
می شد که ما
تصویر زیبای عشقی بی تمام باشیم بر دیوار ناممکن ها
اگر یاد گرفته بودیم
عاشقی را ...

فریبا عرب نیا

اقلیما.
13-10-2010, 12:28
ا ی عـقــل اگر ديوانه ای، زنجـــيـــر گـيسـويش نگر
ای عشــق اگر شـــوريــده ای، در چـشـم جادويش نگر

افـســـانه گر خواهی بيــا، افـسـون چشمش را ببين
ور کــيـــــمــــيا جويی بـُــــرو، خاک ســـــرکــويـــش نگر

ای غـــم اگـــر ســـرگـشــته ای، در ســينه تنگم ببين
وی غُـنچــه گر خونـــين دلی، لعـــــل سخــنگويش نگر

شـور شــــراب ناب را، در نـرگس مـسـتــش بخوان
افـســـــــــــــانه مهـــــــــتاب را، در پـَـــــرتو رويــــش نگر

ای ســـرو آزاد اينچــنــين، برخود مبال از ســرکشی
از بوســـــــتان گــَـردن بکـش، بــالای دلــــجويـــش نگر

از لـعـــــل ميگـونـش بود، هــر پاره ای را رنگ و بو
من سـرخوش از اين باده ام، رنگش ببـين بويش نگر

طوفـــــان جادوی ســـيه، در گـردش چـشمــش ببــين
شـــــــبهـــــای بی تــاب مـــــرا، درتاب گــــيسویــش نگر

برخـويـش می پـيچـــــم چُـو مو، در شـــــام تار زندگی
شــرح پريـشـــــــان روزی ام، در پيــچـش مـويش نگر

اقلیما.
13-10-2010, 12:34
لبــــت (نه)گوید و پــیداســت می گوید دلت (آری)
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

دلــت می آید آیا ؟ از زبانی این هـــمه شـــــیرین
توتنها حرف تلخی را همیـــــشه برزبـان رانی

نمی رنــــجم اگربــــــــاور نداری عشــــق نابم را
که عاشق از عـــیارافتاده دراین عصـرعیاری

توراچون آرزوهایت همیشه دوست خواهم داشت
بشـــرطی که مرا در آرزوی خویــش نگذاری

چه زیــــــــبا میـــشود دنــیا بــرای من اگر روزی
تو از آنی که هســتی ای معـمّا ! پرده برداری


(محمدعلی بهمنی)

*ALONE*
13-10-2010, 13:53
مرگ را از رفتن خود بی خبر خواهم گذاشت
عشق را با مردم بی درد سر خواهم گذاشت
سر در آغوش گناهی تازه تر خواهم گذاشت
بی پر و بال از ستبر اسمان خواهم گذشت
در کبود لانه مشتی بال و پر خواهم گذاشت
در به در دنبال یک جو تشنگی خواهم دوید
چشمه را با تشنگان در به در خواهم گذاشت
تا نگویند این جوان بی رد پایی کوچ کرد
دفتری شعر و مزاری شعله ور خواهم گذاشت
بی صدا در کلبه متروک جان خواهم سپرد
مرگ را از رفتن خود بی خبر خواهم گذاشت

*ALONE*
13-10-2010, 14:01
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را / اینگونه به خاک ره میفکن ما را


ما در تو به چشم دوستی می بینیم / ای دوست مبین به چشم دشمن ما را . . .

Hate Of Love
13-10-2010, 21:12
نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو

بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان

که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي

siya22
14-10-2010, 01:14
کنارت
آب
خوردن
مستم می کند
بی تو اما
تمام ِ
"بار" های جهان
فقط
بر دوشم است!

siya22
14-10-2010, 01:22
این‌روزها سخاوتِ باد صبا کم است
یعنی خبر ز سویِ تو، این‌روزها کم است

اینجا کنار پنجره، تنها نشسته‌ام
در کوچه‌ای که عابر دردآشنا کم است

من دفتری پر از غزل‌ام نابِ نابِ ناب
چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است

بازآ ببین که بی‌تو در این شهر پُرمَلال
احساس، عشق، عاطفه، یا نیست یا کم است

اقرار می‌کنم که در اینجا بدون تو
حتّا برای آه‌کشیدن هوا کم است

دل در جوابِ زمزمه‌های «بمانِ» من
می‌گفت می‌روم که در این سینه جا کم است

غیر از خدا که‌را بپرستم؟ تورا، تورا
حس می‌کنم برای دل‌ام یک خدا کم است

siya22
14-10-2010, 02:05
آهاي تو که يه «جونم»ت ، هزار تا جون بها داره
بکُش منو با لبي که بوسه شو خون بها داره

بذار حسودي بکُشه ، رقيبو وقتي مي کُشه
سرش توو کار خودشه ، چي کار به کار ما داره ؟

سرت سلامت اگه باز ميخونه ها بسته شدن
با چشم مست تو آخه ، به مـِـي کي اعتنا داره ؟

اين همه مهربوني رو از تو چطور باور کنم ؟
توو اين قحط وفا که عشق ، صورت کيميا داره

حرف «من» و «تو» رو نزن ، اي من و تو يه جون ، دو تن
بدون که از تو عاشقت ، فقط سري سوا داره

خوشگلا ، خشگلن ولي باز تو نمي شن ، کي ميگه
خوشگل ِ خالي ربطي با خوشگل ِ خوشگلا داره ؟

کي گفته ماه و زهره رو که شکل چشماي توان ؟
چه دخلي خورشيداي تو به اون ستاره ها داره ؟!

توو بودن و نبودنت ، يه بغض ِ سنگين باهامه
آسمونم بارونيه تا دلم اين هوا داره

من خودمم نمي دونم که از کِي عاشقت شدم
چيزي که انتها نداشت ، چه طوري ابتدا داره ؟

نترس از اينکه عشق من با تو يه روز تموم بشه
چيزي که ابتدا نداشت ، چه طوري انتها داره ؟!

Ultra_Black
14-10-2010, 11:45
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می خواندم از لایتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی هرچه تو گویی و تو خواهی


(فریدون مشیری)

hossein-p30-f
14-10-2010, 13:16
بی تو به سامان نرسم ... ای سر و سامان همه تو ...
ای به تو زنده همه من... ای به تنم جان همه تو ...
ای همه دستان زتو و مستی مستان زتو ...
رمز نیستان همه تو...
راز نیستان همه تو ...
مستی مستان همه تو

بی تو به سامان نرسم ای سرو سامان همه تو ...
ای به تو زنده همه من ... ای به تنم جان همه تو ...

من که به دریا زدم ... تا چه کنی با دل من ؟
... تخته و ورطه همه تو... ساحل و طوفان همه تو...


همتی ای دوست که این دانه زخود سر بکشد ...
ای همه خورشید تو و خاک تو باران همه تو

تا به کجایم بری، ای جذبه ی تو ذوق جنون ...
سلسله بر جان همه من ...
سلسله جنبان همه تو شور تو آواز تویی ...

بلخ تو شیراز تویی
لازمه ی شعر تو و گوهر عرفان همه تو

بی تو به سامان نرسم ای سرو سامان همه تو ....
ای به تو زنده همه من ...
ای به تنم جان همه تو ...
بی تو به سامان نرسم ...!


"حسين منزوي"


.

Hate Of Love
14-10-2010, 14:43
عمر رفته، راه بسته، غنچه اي زرد و شكسته

سایه شب، برکه شور، من و این پاهای خسته

تو و تنهایی و وحشت، من و درد و غم و محنت

یه بغل دلواپسی ها، میون دلم نشسته

قصه غم، غربت تو، ترس از این بی کسی ها

روزگار بی وفایی، یه هوا عهد شکسته

این تموم قصه هامه، همه دار و ندارم

می دونم، تو هم می دونی، که جونم به جونت بسته

پس بیا غم و رها کن، موندنی ها رو صدا کن

بيا تا با هم بچینیم، گل سرخ دسته به دسته

نا امیدی خود مرگه، روز خوشبختی رسیده

آخر خوب و ببینیم، شب دلتنگی گذشته


---------- Post added at 03:43 PM ---------- Previous post was at 03:39 PM ----------



تو براي من عزيزي، نفس مسيح داري

تو خزون مهربوني،گلي از جنس بهاري

اگه قلب من شكسته، كشتيم به گل نشسته

توي فصل نااميدي، تو اميد انتظاري

تو خود خود بهشتي، همه عمر و سرنوشتي

توي تاريكي قلبم، تك چراغ روزگاري

حرف رفتن و رها كن، كه دلم بي تو ميميره

بعد رفتنت ميدوني؟! ديگه عاشقي نداري

توبمون منم میمونم، شعر خوشبختي میخونم

شايدم يه روزگاري، توي چشمام پا بذاري

Hate Of Love
14-10-2010, 18:09
من بی دل به چه جرات اومدم از تو بگم توی عصر دود و سرعت من بی دل به چه علت هی میخوام از تو بخونم از محبت
توی این دنیای سنگی آدمها واسه چی عاشق شدم من ای خدا
عاشقی کار من بی دل نیست عاشقی تو این روزها کار یک عاقل نیست
آره من دیوونتم اعتراف از روزی که دیدمت افتاده تو قلبم شکاف
عاشقی کار من بی پول نیست این روزها عشق هم کلی پولکیست
من بی پول من بی دل از تو هی میگم تو این دنیای از عشق باطل
تو ولی بهم بگو توی این دنیای سنگی مثل من می آیی یه کم دیوونه شی؟؟؟؟
پا به پام بیای تو دریای جنون مثل قدیمیها با هم بسازیم خونمون

Amir..H
14-10-2010, 18:29
مرا پیاده میکنی کنار وعده گاهمان
کنار اولین قرار و آخرین گناهمان

دوباره سرد و بی رمق به من نگاه میکنی
به هم گره نمیخورد ولی دگر نگاهمان




من اعتراف میکنم : ز یاد من نمیروی
تو اعتراف میکنی : به عشق اشتباهمان

توفکر می کنی که من به رفتن توراضی ام
تو فکر میکنی فقط به نیمه سیاهمان

مرا پیاده میکنی درست هشت و نیم شب
کنار خاطرات و لحظه های بی پناهمان

***
گذشته کارم از جدل، به دست ساکی از غزل
هنوز ایستاده ام کنار وعده گاهمان

F l o w e r
14-10-2010, 19:09
می آیی و آب می شود تب هایم
مهتاب تمام می شود شب هایم

لب بر لب گذاشـ.... بیدار شدم
طعم گس بوسه می دهد لب هایم

M3HRD@D
14-10-2010, 19:11
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده

M3HRD@D
14-10-2010, 19:14
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

F l o w e r
14-10-2010, 19:15
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

M3HRD@D
14-10-2010, 19:16
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

M3HRD@D
14-10-2010, 19:17
یک اتاق ،اندکی نور،سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم،هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ...کبودی،درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی،دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم

F l o w e r
14-10-2010, 19:18
پنجره های مه گرفته
یادآور نبودن تو هستند
آن روز که در تنهائی ام تو را صدا کردم
آن روز که همه ی لحظات عشق را در تو یافتم
آن روز که خویشی نداشتم جز غربت خودم
آن روز که آخرین همسفرم تو بودی و بس
آن روز که گریه ام هیچ بود و خنده ام هیچ
آن روز که فریادهایم در سکوت سرد تو خفه شد
آن روز که من درشعاع آفتاب پائیزی تو را گم کردم
ولی
دل می داند
جان می داند
با همه ی نبودنهایت تو را
تنها تو را دوست دارم

M3HRD@D
14-10-2010, 19:19
دوباره شب.......

دوباره خواب.........

دوباره رویا..........

بازم شب شد همه جا تاریک تاریک هیچ صدایی شنیده نمی شه جز......

جز صدای قلبم....قلبی که همه ی تپش هاش با هر تپش کوچک قلب تو اغاز می شه....

همه خوابن....همه توی خواب رویا می بینن.......من اما بیدارم...توی بیداری رویا می بینم...

رنگی ترین رویا قشنگ ترین رویا همه چیز دنیا چشمهای توء...

همه ی چیز های قشنگ دنیا ....توی یه قطره اشک توء

من حتی تو رو توی خوابم نمی بینم...سخته واسه من...خیلی سخته ....

می ترسم بخوابم...این رویارو هم از دست بدم....

بیدار می مونم تا خود صبح....نه...اونقدر بیدار می مونم تا تو بیای ...

تا بیا ی ...رویاهام واقعی بشن...

رنگی ترین رویا........

واقعی ترین رویا.......

من و تو.......!!!

M3HRD@D
14-10-2010, 19:20
دست ها بالا بود
هر کس سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود
نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود
سهم من چیست مگر
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند

M3HRD@D
14-10-2010, 19:23
شبها, عشق گم شده منو دوباره به من بازگردوند
بعد از اینکه ازمن دور شد, دوباره به سوی من برگشت
مرا صدا زد و به زندگیم شادی بخشید
کجا بودی ای کسیکه تمام فکر منو به خود مشغول کردی؟
کجا بودی ای کسیکه قلب من همراه توست؟
شبها شبها شبها
عزيزم عشق تو تمام زندگی من را تغیر داد
و به شوق دیدن تو به خواب میروم و بیدار می شوم
به قلب من آموختی که تو را بپرستد
و همراه با عشق زيباي تو بتپد
حتی یک لحظه دوری از تو باعث دلتنگی من می شود
و تمام ساعتها تو را صدا می زنم
هستی من , زندگی من با تو قشنگ می شود
و تمام زندگی از دست رفته من همراه با تو دوباره به من بازمی گردد[COLOR="Silver"]

Last Night
14-10-2010, 19:25
هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
بهر یک گل منت صد خار می باید کشید
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید///

M3HRD@D
14-10-2010, 19:26
مسابقه گذاشتین با هم دیگه

بابا وایسین من هم بیام حالا چه عجله ایه
رفيق از اين پستا نده ميخواستي تو پروفايلمون بنويس
تونستي ويرايش كن

ای کسیکه من را مجذوب خود کرده ای , برای چه من را رها کرده ای
به من فکر می کنی یا نه
به من بگو و حرف دلت را بزن عزیزم
و من را از این بی قراری نجات بده
آ ه از من دور شده ای و من را به حال خود رها کرده ای
آه اسم تو را صدا می زنم ولیکن پیش من نمی آیی
کی دوباره به من زندگی می بخشی
و باعث فراموشی همه چیز می شوی
و من را آزار نمی دهی
هیچ چیز نتوانست مانع عشقم به تو شود

ای وجود و هستی من
به تو نیاز دارم
ای زندگی و روح من بیا
و فقط چیزی بگو
یا کاری بکن
دراعماق قلب من
عشقی نسبت به تو وجود دارد که حتی در خواب هم نمی توانی ببینی
لااقل صد سال طول می کشد
تا من بتوانم دست ازعشق تو بکشم
فراموش کردن تو کار ساده ای نیست
دیدن تو باعث می شود تا درعشقت دیوانه شوم
آه حتی یک ثانیه هم نمی توانم فراموشت کنم
آه عشقت با همه چیز فرق دارد
آه که چه قدر من از دوریت رنج می کشم
آه کجایی كه دلم خیلی برایت تنگ شده است
آه بیا و من را به کنار خودت ببر
کی به من رحم خواهی کرد

M3HRD@D
14-10-2010, 19:28
من از اینجا ماندن خسته شده ام
در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی
آرزو میکنم همین حالا بروی
برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی است
چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد

...
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم

M3HRD@D
14-10-2010, 19:29
الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
فتادم در شب ظلمت ، به قعر خک ، پوسیدم
ز بسکه با لب مخنت ،‌زمین فقر بوسیدم
کنون کز خک فم پر گشته این صد پاره دامانم
چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
که خون دیده ، آبم کرد و خک مرده ها ، نانم
همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

Last Night
14-10-2010, 19:30
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست///

M3HRD@D
14-10-2010, 19:34
يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
شعري براي بختك ، شعري براي آوار
تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
اين شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط
روحي شبيه چيزي ، چيزي شبيه مردار
چيزي شبيه لعنت ، چيزي شبيه نفرين
چيزي شبيه نكبت ، چيزي شبيه ادبار
در بين خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
گمراهه هاي باطل ،بن بست هاي انكار
تا مرز بي نهايت ، تصوير خستگي را
تكرار مي كنند اين ، آيينه هاي بيمار
عشقت هواي تازه است ، در اين قفس كه دارد
هر دفعه بوي تعليق ، هر لحظه رنگ تكرار
از عشق اگر نگيرم ، جان دوباره ،من نيز
حل مي شوم در اينان اين جرم هاي بيزار
بوي تو دارد اين باد ،وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من ، همچون نسيم عيار

M3HRD@D
14-10-2010, 19:38
تو را با دیگری دیدم گرم گرفته بودی
با او آهسته می رفتی سراپا محو او بودی
صدایت کردم به من چو بیگانه نگاه کردی
شکستی عهد دیرینه گناه کردی
چه شبها که من تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری که بیهوده با تو هدر کردم
تو عمرم را تباه کردی گناه کردی
گناه کردی
گناه کردی
گناه کردی

M3HRD@D
14-10-2010, 19:39
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونان که بايدند
نه بايد ها...

مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !

وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها...

هر روز بي تو
روز مبادا است

M3HRD@D
14-10-2010, 19:39
میان دیوارهای روشن سکوت
خانه ای شیشه ای ساخته ام .

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .
خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، کینه ها، سکوت ها.
خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی
و احساسی به رنگ آسمان .

خانه ای که درهایش از جنس نور است و
پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

خانه ای پر از هوای " تو"
و نفسی از تبار " عشق " .

در هنگامه آمدنت
سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی
زندگی را فریاد می زنند .

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

F l o w e r
14-10-2010, 19:41
به خاطر آور ، كه آن شب به برم ،
گفتی كه : بی تو ، ز دنیا بگذرم .
كنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شكسته بین ما .
گریه می كنم
با خیال تو
به نیمه شب ها ،
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها .
بی تو خسته ام
دل شكسته ام
اسیر دردم ،
از كنار من
می روی ولی
بگو چه كردم
رفته ای و من ، آرزوی كس
به سر ندارم .
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم .......

M3HRD@D
14-10-2010, 19:41
ای همه مردم در این جهان به چه کارید؟

عمر گرانمایه را چگونه گزارید؟

هر چه به عالم بود اگر به کف آرید

هیچ ندارید اگر که عشق ندارید

و ای شما دل به عشق اگر نسپارید

گر به ثریا رسید هیچ نیرزید

عشق بورزید دوست بدارید...

M3HRD@D
14-10-2010, 19:43
من نمی دانم
و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان
این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش
چیزی از معجزه آن سوتر
ره نبردست به اعجاز محبت
چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد
که هنوز
مهربانی را نشناخته است
و نمی داند در یک لبخند
چه شگفتی هایی پنهان است

من بر آنم که در این دنیا
خوب بودن به خدا سهل ترین کار است

و نمی دانم
که چرا انسان
تا این حد
با خوبی
بیگانست

و همین درد مرا می آزارد...

M3HRD@D
14-10-2010, 19:44
گفتی بیا باران را به بی قراری دل ها تعارف کنیم
چتر به دست گرفتیم و
راه افتادیم
گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم
حالا خوب می دانم
این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است
که گاهی
از هیاهوی ابرها خسته می شوند
می آیند روی زمین تا کمی ستاره ها را تماشا کنند
و اگر هم دستشان رسید
از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند
آن وقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شکایت کند
گفتی باران را دوست دارم
حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید ...

Last Night
14-10-2010, 19:50
دستم بگیر که از غم ایام خسته ام
نازم بکش که عاشقم و دلشکسته ام
از خود مران مرا که قسم می خورم هنوز
جز با دو چشم مست تو عهدی نبسته ام
رفتی برو،برو که دلم پر ز داغ توست
من سرخ لاله ام که ز داغ تو رسته ام///

Ghorbat22
14-10-2010, 20:07
دوستان گویا قصد رعایت قوانین رو ندارن :13:

به زودی فکری برای تاپیک های شعری خواهد شد !

اگه همینطور پیش بره که این تاپیک ها پر میشه از شعرهای تکراری و زیاد !

Amir..H
14-10-2010, 20:41
وقتی مرا نمیخواهی
وقتی از عشق تهی هستی
چرا بی رحمانه بر قلب من میتازی


---------- Post added at 10:41 PM ---------- Previous post was at 10:38 PM ----------


چون باران بر سر و رویم ببار
قول میدهم به پیشواز ایم
بی چتر و بهانه

ilta
14-10-2010, 20:43
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم . ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب ٬ بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت میدارم ...

Amir..H
14-10-2010, 20:52
چه نشسته ای
مرا به بازی دعوت کن
اینک که حاضرم
قمار کنم همه هستی ام را

hossein-p30-f
14-10-2010, 21:07
سلام ای کهنه عشق من ... که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو ... عزیز دل سلام از ماست
تو یه رویای کوتاهی ... دعای هر سحـــر گاهی
شدم خواب عشقت چون ... مرا اینگونه می خواهی
شدم خواب عشقت چون ... مرا اینگونه می خواهی


من آن خاموش خاموشم ... که با شادی نمی جوشم
ندارم هیچ گناهی جز ... که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی ... شکـــوه اوج پــــروازی
نداری هیچ گناهی جز ... که بر من دل نمی بازی
نداری هیچ گناهی جز ... که بر من دل نمی بازی


مرا دیووانه می خواهی ... زخود بیگانه می خواهی
مرا دلباخته چون مجنون ... زمن افسانه می خواهی
شدم بیگانه با هستی ... زخود بی خود تر از مستی
نگاهم کن ، نگاهم کن ... شدم هر آنچه می خواستی
سلام ای کهنه عشق من ... که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو ... عزیز دل سلام از ماست


بکش دل را شهامت کن ... مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق ... مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور ... نیابی از من عاشق تر
نمی ترسم من از اقرار ... گذشت آب از سرم دیگر


سلام ای کهنه عشق من ... که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو ... عزیز دل سلام از ماست
سلام ای کهنه عشق من ... که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو ... عزیز دل سلام از ماست




پیشنهاد می کنم که این شعر رو با صدای ستار گوش کنید :27: (البته اگه تا حالا گوش نکردین :31: که بعیده گوش نکرده باشین )

لینک دانلود (10.572 بار دانلود :18: )


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

باکیفیت خوبش هم اگه خواستین براتون آپ کنم :46:


.

Last Night
14-10-2010, 22:32
شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق دیوانه فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی///

M3HRD@D
14-10-2010, 23:20
من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا

Amir..H
15-10-2010, 01:00
کوچه

از کو چه ی زیبای تو امروز گذشتم

دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم

یک لحظه به یاد تو در آن کوچه نشستم

دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم

هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم

آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد

ای راحت جان و دل من خانه ات آباد

با یاد رخت این دل افسرده شود شاد

هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش

کی آتش عشق تو شود یک سره خاموش

هر جا که نشستم سخن از عشق تو گفتم

با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم

خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم

دل می تپد از شوق که امروز کجایی

شاید که دگر باره از این کوچه بیایی

دکتر مشایخی -در استقبال از شعر به یاد ماندنی « کوچه »

narmine
15-10-2010, 01:09
نان تازه بگیر
به خانه‌ام بیا
دریانورد خسته
می‌خواهم لباس‌های خیست را
از تنت در بیاورم
شیر گرم کنم برایت
بگویی
شانه‌هایم
سکان زندگی توست
و من
پنجره‌های این شهر طوفان‌زده را محکم ببندم



سارا محمدی

zhoovaan
15-10-2010, 01:21
از این زندگی خالی، منُ ببر به اون سالی
که تو اسممُ پرسیدی، به روزی که منُ دیدی
به پِله‌های خاموشی، که با من روبرو میشی
یه جور زُل بزن انگاری، نمیشه چشم برداری
منُ ببر به دنیامُ، به اون دستا که میخوامُ
به اون شبا که خندونم، که تقدیرُ نمیدونم
از این اشکی که میلرزه، منُ ببر به اون لحضه
به اون ترانه‌ی شادی، که تو یاد من افتادی
به احساسی که درگیره، به حرفی که نفس‌گیره
از این دنیا که بی‌ذوقه، منُ ببر به اون موقع
از این دوری طولانی، منُ ببر به دورانی
که هر لحضه تو اونجایی، زیر بارون تنهایی
منُ ببر به اون حالت، همون حرفا همون ساعت
به اندوه غروبی که، به دلشوره‌ی خوبی که
تو چشمام خیره می‌مونی، به من چیزی بفهمونی …

narmine
15-10-2010, 01:35
زندگی
همیشه که اینجور پیچ و تاب نخواهد داشت
بد نیست گاهی هم دستی به موهایت بکشی
بایستی
کنار پنجره
و با درخت و باغچه
صحبت کنی

پنهان نمی‌کنم
که پیش از این سطرها
دوستت دارم را می‌خواسته‌ام بنویسم …

حالا کمی صبر کن
بهار که آمد
فکری برای تو
و سطرهای پنهان خودم خواهم کرد !

حافظ موسوی

Amir..H
15-10-2010, 01:39
زیبا ! چرا ادامه ندادی سخن بگو

این چیست در نگاه عجیبت به من بگو

زیبا! تمام آنچه که زیباست مال تو

حتی به جای سهم من از خویشتن بگو

زیبا! تمام پنجره ها روبروی توست

اما تو رو به که ای؟ جان من بگو

این حرفها گدازه روح مذاب ماست

این لهجه من است تو با سوختن بگو

با جویبار گمشده در شوره زار عمر

باری یکی دو چشمه ز دریا شدن بگو

آه ای زبان بی ضربان با زبان برگ

شعری اگر چه زرد!برای چمن بگو

عاشق شدی غریب مسافر دلت کجاست!؟

دلتنگ کوچه های که ای!بی وطن بگو

زیبا ! چرا ادامه ندادی درخت را؟

من خواهش پرنده ام از نارون بگو.

narmine
15-10-2010, 01:53
آنســــوتر از تمــــــامی قـول و قـرار ها
پاییـز را قــــدم زده ام بـی تو بــــــــارها
پاییز کوچه با دو سه تـا تــاک ریخـــــته
هــی برگ برگ می تکد از شاخسـارها
امروز جمــــعه، چنــــدم آذر، خیـــال کن
داری قـــــرار بــا من دل بیقــــرار...هـا
یک تخت، تخت ساده چوب، من و تو و
گنجشــــک هـــای جاده چالوس، سارها
یک باغ در تصــرف شـــــــــوم کلاغ ها
یک کـــــاج در محـاصـــره قــارقــارها
قلیــان و چـای، طعـــم غزل بر لبـان من
چشــم تو، شـــاه بیت همه شـاهکــارها
من جنـگلم، به مخمل یک ســــبز متهـم
سر می کشـــــند از در و دیوار، دار ها
من زنـــده ام هنوز ولـی گوش کن، ببین
سر می رســند از همـه جا لاشخــوارها
یلدا ترین شب از شب گیـســـوی باغ را
می زخمم از چکـــــاچک خـون انــارها
بگذار عاشـــقـانه بمیـــــــــرم به پـای تو
گردن بگیر مرگ مرا گـرچه دار ها....
ای گردباد خسته ی بی تکسـوار! های!
گــم کـــرده ایم رد تو را در غبـــــــارها
یک شـب بیا تو با چمــدانی پر از سلام
در ازدحــــــــــــام مـبـهـم سوت قطـارها
بـاز آن نگــــــاه مخمــــــلی نخ نمــای را
چون گل بدوز بر تـن ما وصــــله دارها
ما خسـته ها، فنا شده ها، ور شکسته ها
ما بد قواره هــــا، یله هـــا، بـد بیـــار ها
***
امروز جمعه، چنـــــــــدم آذر، خیال کن
هـــــی چکه چکه می چکم از انتظــارها
تو می رسـی و هلهله برپاست خوب من
دســـــتی تکـــــــان بده به سرور چنارها
این کوچه باغ با دو سه تـا تـــاک ریخـته
هی برگ برگ می تکد از شــــــاخسارها
این بیت ســـــطر آخــر یک انتظار خیس
این کوچه را قــــــــدم زده ام بی تو بارها

محمدحسین بهرامیان

شاهزاده خانوم
15-10-2010, 05:59
تو نيستي
اين باران بيهوده مي‌بارد

ما خيس نخواهيم شد ...
حسرت يك خيس شدن حسابي
زير باران ،

براي هميشه ماند ...





جاده ها كه امتداد مي‌يابند

بيهوده خود را خسته مي‌كنند

ما با هم در آن‌ها راه نخواهيم رفت ...

در هر جاده اي كه مي‌رفتم ،

فكر مي‌كردم

حتما يك روز هم ...



دل‌تنگي ها ، غريبي‌ها هم بيهوده است يعني حتي مهم هم نيست ..

ما از هم خيلي فاصله داريم كه مي‌شد نداشته باشيم ..

نخواهيم گريست ... شايد ....!

.

بيهوده تو را دوست دارم ... وقتي كه فقط زمان و مكان تولد ......

بيهوده زندگي مي‌كنم

اين زندگي را قسمت نخواهيم كرد ... اگر چيزي برايم ( برايمان؟؟ ) باقي بماند ....

شاهزاده خانوم
15-10-2010, 06:17
به نیوتن بگویید


هر عملی را عکس العملی نیست!

اگر بود

اینهمه عاشقانه های من
بی جواب نمیماند!!




---------- Post added at 06:17 AM ---------- Previous post was at 06:13 AM ----------




تــو با من بازی میكنی !..
من با تو عاشقی ...


دیگران را نگاه كن كه چگونه ..

محو تماشای این بازی عاشقانه اند ..!!

Last Night
15-10-2010, 08:27
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه،باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبی است ولی حیف
تو رفتی و دگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم وآن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست///

ilta
15-10-2010, 11:17
شاید وقتی تو می رسی نباشم ، که دستاتو توی دستام بگیرم
نمی دونی چه حالی ام از این که همون روزی تو می رسی که می رم

به قدری چشم براهت بودم که می شد تموم جاده ها رو تو نگام دید
همه دل شوره ی دریا رو می شد تو مرداب زمین گیر چشام دید

همیشه اشتیاق مبهمی هست واسه اون که باید بی تو باشه
غروب ها که دلم می گیره می گم شاید امشب شب مهتاب باشه
شاید امشب شب مهتاب باشه...

...
این ترانه رو احسان خواجه امیری زیبا اجرا کرده ...

Last Night
15-10-2010, 12:55
من عطر یاس خوشبو ندارم
در باغ رویا شب بو ندارم
قایق زیادست اما
برای به تو رسیدن پارو ندارم///

0511
15-10-2010, 14:11
اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی مفهوم و معنایش

تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن
تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن

تو یعنی یک کبوتر را ز تنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن

تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن
و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن

اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی
کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می آیی

اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم
اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم

ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست
میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست

نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی
افق ها منتظر ماندن که از این راه برگردی

اگر یک آسمان دل را به قسط عشق بردارم
میان عشق و زیبایی تو را من دوست می دارم :40:

Last Night
15-10-2010, 16:47
آن یار عزیزی که قرارش بودم
آسایش روز و روزگارش بودم
امروز ببین چه میکند با دل من
بیچاره منم که بیقرارش بودم///

narmine
15-10-2010, 19:38
تو سبز را به من آموختی
حالا از هر درختی، سر بلندتَرم
دیروز رکعت آخر باران دستم را بوسیدی
و من عجیب دلم می‌خواست عشقم را واژه واژه لمس کنی
نمی‌دانی چه قدر دلواپس پنجره‌ام
وقتی خورشید از پیله‌ی آسمان در می‌آید
پنجره‌ام باید یاد بگیرد
با چه کسانی به لهجه‌ی دیوار حرف بزند
و چه وقت خورشید عقیم را سرزنش کند
نمی‌دانم به کدام پرنده معتقدی
ولی تو را به جان هر چه چکاوک
پر آواز پروانه را نبند
هیچ کس آواز سبز پروانه‌ها را نمی‌فهمد
تو دیگر چرا؟
تو که از سلاله‌ی تابستانی
و با تمام رنگین کمان‌ها نسبت داری
آسمان بالغ می‌شود
هیچ کس نمی‌پرسد باران اهل شمال است
یا سیگار و ستاره !
وقتی که قبل از آمدن اجازه می‌گیرد
سلام می‌کند
وای، باران، دلم برای لکنتت می سوزد
نگاهم می‌کند باران
نگاهی تَر ، عاشق و مبهوت
خوابت نبرد، صبر کن
هنوز هم خیلی از مردم
باران روی شانه‌ی چترشان، جان می‌دهد
تو را به جان سیب، مخاطب
بیا برویم کمی از باران دلجویی کنیم
بیا برویم از روی شانه‌ی یک شنبه چتر را برداریم
سکوتی زلال زیر پیراهنم می‌وزد
سکوتی از اردیبهشت کودکی‌ها
که حوصله‌ی زمستان را سر برده
خوابت برد ؟
ببین دیوان پنجره را باز می‌کنم تا تفألی بر باد بزنم
چرا نگرانی ؟
نگران برهنگی پنجره‌ای یا آواز پروانه‌ها ؟
شاید هم دل واپس عبور زمانی ؟
نه ، ستاره‌ی سبز من آسوده باش
این دختر ساده تمام سال‌هایی را که گذشت
به حساب همان سیب کال می‌نویسد
وقتی که دیدمت، کمی از بوی سازت را برایم کنار بگذار
یک شنبه ما را گم نمی‌کند
شاید ما او را…ـ
خوابیدی گلم ؟
شب به خیر …

مریم اسدی

M3HRD@D
15-10-2010, 20:20
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
امشب دلم باز بی صدا شکست
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!

ilta
15-10-2010, 20:57
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد


مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی ..... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی


چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی


دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ، از عشق هم خسته


غنچه ی شوق تو هم خشکید
شعر ، ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد ، بیدار


بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خوابی بود


ای خدا .... بر روی من بگشا
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را ؟


دیدم ای بس آفتابی را
کاو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دریغا ، در جنوب ! افسرد


بعد از او دیگر چه می جویم ؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیفشانم
گور سردی تا بیاسایم


پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد ...

narmine
15-10-2010, 21:09
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند .
تورا دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
ترا دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود .
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد .


رضا بروسان

Miss Artemis
15-10-2010, 23:23
هميشه يكي از ما چشم مي گذاشت،

تا بي نهايت بوسه مي شمرد

و ديگري

در حول و حوش شهامت سايه ها پنهان مي شد!

ساده ٬ساده پيدايم مي كردي! پونه پنهان نشين من!

پس چرا در سكوت اين خانه پيدايم نمي كني؟

بيا و سرزده برگرد!

بگو: «-سك سك! مسافر ساده سرودنها!»

من هم قوطي ِ قرصهايم را در جوي روبروي خانه مي اندازم!

قلمم را،

چركنويس هاي تمام ترانه هاي تنهايي را!

بعد شانه شعر را مي بوسم!

مي گويم: «-خداحافظ! واژگان نمناك كوچه و باران!

آخر فرشته فراموشكار من برگشت!»

پياده راه مي افتيم!

از دره گرگها،

تا كوچه دومين پرنده تنها

راه دوري نيست!

كنج دنج كوچه مي نشينيم!

من برايت از تراكم تنهايي اين سالها مي گويم

و تو برايم از حضورِ دوباره بوسه!

ديگر «كبوتر باز برده» صدايت نمي زنم!

بر ديوار ِ بلند كوچه مي نويسم,

»كبوتر با كبوتر، باز با باز«

باور ميكنم كه عاقبت علاقه به خير است!

كف دست راستم را نشان فالگير پير پُل مي دهم،

تا ببيند كه خط عمرم قد كشيده است

و ديگر مرا از نزديكي نزول نفسهايم نترساند!

آنوقت، ما مي مانيم و تعبيرِ اين همه رؤيا!

ما مي مانيم و برآوردِ اين همه آرزو!

ما مي مانيم و آغوش ِ امن علاقه...

M3HRD@D
15-10-2010, 23:25
نور را پیمودیم ، دشت طلا را درنوشیتم .
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم .
کنار شن زار ، آفتابی سایه بار ، مارا نواخت . درنگی کردیم .
بر لب رود پهناور رمز ، رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم .
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم .
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در نیایش فرو دید .
لرزان ، گریستیم ، خندان ، گریستیم .
رگباری فرو کوفت ، از در همدلی بودیم .
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان سودیم ، درخور آسمان ها شدیم .
سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما بهم پیوست . و ما ((ما)) شدیم .
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید .
آفتاب از چهره ی ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم .
نهفتیم و سوختیم .
هرچه بهم تر ، تنها تر .
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک آمدم ، و بنده شدم
تو بالا رفتی ، و خدا شدی

سهراب

Miss Artemis
15-10-2010, 23:26
يادم نرفته است!
گفتي : از هراس باز نگشتن،
پشت سرم خاكاب نكن!
گفتي : پيش از غروب ِ بادبادكها برخواهم گشت!
گفتي: طلسم تنهاي تو را،
با وِردي از اُراد آسمان خواهم شكست!
ولي باز نگشتي
و ابرِ بي باران اين بغضهاي پياپي با من ماند!
تكرارِ تلخ ترانه ها با من ماند!
بي مرزي اين همه انتظار با من ماند!
بي تو،
من ماندم و الهه ي شعري كه مي گويند
شعر تمام شاعران را انشاء مي كند!
هر شب مي آيد
چشمان منتظرم را خيس گريه مي كند
و مي رود!
امشب، اما
درِ اتاق را بسته ام!
تمام پنجره ها را بسته ام!
حتي گوشهايم را به پنبه پوشانده ام،
تا صداي هيچ ساحره اي را نشنوم!
بگذار الهه ي شعر،
به سروقت شاعران ديگرِ اين دشت برود!
مي خواهم خودم برايت بنويسم!
مي بيني؟ ديگر كارم به جوانب جنون رسيده است!
مي ترسم وقتي كه - گوش شيطان كر!!!
از اين هجرت بي حدود برگردي،
ديگر نه شعري مانده باشد،
نه شاعري!
كم كم ياد گرفته ام به جاي تو فكر كنم،
به جاي تو دلواپس شوم،
حتي به جاي تو بترسم!
چون هميشه كنار مني!
كنارمي، اما...صد داد از اين:
«اماچه روزهاي زلالي بود»

Miss Artemis
15-10-2010, 23:37
میتوان راحت از این دنیای فانی دل گسست


میتوان چشم را بر این دنیای بی مقدار بست

میتوان در آن جهان در انتظار تو نشست

آری ای زیبای من ای حسرت فردای من

میتوان با عشق تو از جاده های شب گذشت

میتوان جای غمت با یاد تو همخانه گشت

میتوان مانند مجنون سر نهاد بر کوه و دشت

میتوان ای جان من ای نیمه پنهان من

M3HRD@D
15-10-2010, 23:49
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن
ابتداي يك پريشاني است حرفش را نزن

گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهايم بي تو باراني است حرفش را نزن

آرزو داري كه ديگر برنگردم پيش تو
راهمان با اينكه طولاني است حرفش را نزن

دوست داري بشكني قلب پريشان مرا
دل شكستن كار آسانيست حرفش را نزن

عهد كردي با نگاه خسته‌اي محرم شوي
گر نگاه خستة ما نيست حرفش را نزن

خورده‌اي سوگند روزي عهد ما را بشكني
اين شكستن نامسلمانيست حرفش را نزن

حرف رفتن مي‌زني وقتي كه محتاج توأم
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن

Miss Artemis
16-10-2010, 00:09
آن روز كه در غروب دلتنگي ام بي صدا

سفر كردي من كاسه اي از اشك چشمانم

را بدرقه ي راهت كردم

آن روز كه ساك سفرت را برداشتي من

پنهاني در جيب كوچكش گل سرخي را

گذاشتم تا اگر چشمت به آن افتاد به

رسم طبيعت در بهار برگردي...

من هنوز منتظرم... منتظر

0511
16-10-2010, 01:10
باز هم ثانیه ها اسم تو را جار زدند
دقایق همه امشب به تو تکرار زدند
سکوتی که در این عقربه ها می چرخید
نکند در دل تو اسم مرا دار زدند :37:

iranzerozone
16-10-2010, 14:32
بگــــذار کـــه از سوز غمت زار بمیــــرم
صد بار شـــوم زنده و صد بــار بمیـــــرم

بگذار که در حسرت دیــدار تـو تـــا صبح

از خـــواب شــوم خسته و بیـــدار بمیـــرم

بگـذار که هـر یک قصه ی جـــور تـو را من

بـا گریـــه بـه مــه گفته شب تـــار بمیـــرم

بگــذار کـه بـــر تن بکشـــم کفن خیـــالت

بـرکـوی تــو در سایــــه دیــــوار بمیـــرم

بگـــذار که از فـــرقت تــو حلقــــه بســازم

بنــــدم بــه گلــو چــون رســن دار بمیـــرم

بگذار ز هر زخمی که مژگان تو داده ست

در پـای گـل روی تـــو چون خــار بمیـــرم

بگذار که فریـــاد و فغان سر دهـــم از غــم

در بستــــر تنهــــایـی دل افگــــار بمیــــرم

تا بزم رقیبــان شـــده روشن ز حضـــورت

بگــــذار که از طعنـــــه ی اغیـــــار بمیـــرم

هـر بـــار مــرا می کُشی از وعـــده ی وصلت

یکبـــار بیـــا تــا کــه بـــه یکبــار بمیـــرم

« واهب » تو مشو ناصحم انـدر ره عشقش

بگذارفــدایش شــــده ســـر شــــار بمیــــرم!

"صالحه وهاب واصل"

Hate Of Love
16-10-2010, 15:53
از افق های رفته ی تاریک
کودکی زاده می شود این دم
قلبم از شادمانی و اندوه
می شود پاره، می دَرَد از هم

در دل گاهواره اش آرام
کودک، آن جان زنده، خوابیده
مگر عشق و محبت و ایثار
بگشاید به روی او دیده

در نفس های تازه و زنده
شیشه ی عمر او پدید شود
او نبوده ست و آه ... اکنون هست
تا زمانی که ناپدید شود

پدری پیر رفته از دنیا
کودکی نو غنوده بر جایش
ای پدر آخرین سخن این است:
شادی ام را به من ببخش ... ببخش

Ghorbat22
16-10-2010, 18:54
کاربران و دوستداران انجمن ادبیات :40:

به علت رعایت نشدن برخی از قوانین تاپیک های شعری و دادن پست های تکراریه زیاد این تاپیک به مدتی نامعلوم بسته خواهد شد !

سعی ما بر این است که هر چه زودتر رسیدگی شده و خیلی زود بازش کنیم :20:

امیدوارم که بعد از باز شدن مثل سابق نباشه و شاهد پست های تکراری نباشیم .

خیلی ممنون از صبر و همکاریتون :11:

Ghorbat22
29-10-2010, 10:23
تـــاپیک باز میشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

>از همه ی شما دوستان گرامی خواهشمندم قوانین مربوطه را رعایت فرمایید<

-از دادن پست های تکراری خودداری کرده و قبل از آن در قسمت جستجو سرچ کنید .

-روزانه بیشتر از 5 شعر رو قرار ندهید .

-تنها اشعاری با مضمون عشق در این تاپیک داده شود.

- از قرار دادن متن ترانه هاي معاصر يا قديم در اين تاپيك خودداري بفرماييد؛

-شعرهای مرتبط با شاعرانی که تاپیک هاشون در انجمن موجود هست رو این قسمت ارسال نکنید .

-اگر شعری از خودتون هست یا شاعر آن تاپیک جداگانه نداره در این بخش شعر گمنام بزارید. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 5)


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از تمامیه ی کاربران گرامی نهایت سپـــاس رو دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

4MaRyAm
29-10-2010, 18:00
يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم

از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري

از رشک آزارش دهم ، وز غصه بيمارش کنم

بندي به پايش افکنم ، گويم خداوندش منم

چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم

گويد ميفزا قهر خود ، گويم بخواهم مهر خود

گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم

هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي

رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم

چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من

منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم



---------- Post added at 06:00 PM ---------- Previous post was at 05:58 PM ----------


جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني

يارت شوم ، يارت شوم ، هر چند آزارم کني

نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کني

بر من پسندي گر منم ، دل را نسازم غرق غم

باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بيمارم کني

گر رانيم از کوي خود ، ور باز خواني سوي خود

با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بيمارم کني

من طاير پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام

من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کني

من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام

يار من دلداده شو ، تا با بلا يارم کني

ما را چو کردي امتحان ، ناچار گردي مهربان

رحم آخر اي آرام جان ، بر اين دل زارم کني

گر حال دشنامم دهي ، روز دگر جانم دهي

کامم دهي ، کامم دهي ، الطاف بسيارم کني

kumarbaz
29-10-2010, 22:17
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

Last Night
31-10-2010, 11:02
همه شب تا سحر فال تو گیرم
ز حافظ شرح احوال تو گیرم
کجا رفتی که من همچون کبوتر
گشایم بال و دنبال تو گیرم///

Maryam j0on
31-10-2010, 15:08
جـاذبه ...









دقیقا یعـنـی :









همـان نیرویـی کـه سـیـب را ..









به آغوش زمین کشاند ..!!









و مرا به آغوش تـو ..!

Last Night
31-10-2010, 18:39
در مذهب عاشقان قراری دگر است
وین باده ی ناب را خماری دگر است
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگر است و عشق کاری دگر است///

dead Black roz
01-11-2010, 10:31
مینویسم برای کسی که خواست بنوسم
کسی که نمیدانم در چه لحظه ی زیبا وارد قلبم شد
کسی که با آمدنش شد تمام فکر و خیال ام
کسی که نمیتوانم بگویم دوستش دارم
کسی که نمیداند دوستش دارم

شاید قسمت من این بود ...
این بود که عشق را در خود مچاله کنم
آری . بی شک همین بود

اما میگویم که ...
دوستت دارم

Lamanta
01-11-2010, 13:26
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دارم از تو دور میشم
داره تنها میشه قلبم
میدونم نبودن تو
جونمو میگیره کم کم
چیزی از تنم نمونده
بعد دل شکستن تو
یه اتاق ساکت و سرد
منو فکر رفتن تو


دوست دارم
دوست دارم هنوز عشق منی
می دونم منو از یاد میبری
بهونه ی نفس کشیدنم تویی
دوست دارم تو قلب من فقط تویی


دارم از یاد تو میرم
بی تو هر لحظه میمیرم
ته زندگیم همینجاست
بدون اینو که میمیرم
می گم عاشق تو هستم
بی تو آروم نمی گیرم


دوست دارم
دوست دارم هنوز عشق منی
میدونم منو از یاد میبری
بهونه ی نفس کشیدنم تویی
دوست دارم تو قلب من فقط تویی...

Shenel Ghermez
01-11-2010, 21:50
چنان تنها و خاموشم که کس من را نمیبیند
که کس حتی ز نام من سراغی هم نمیگیرد
در این گوشه که تاریک است
درون خود میمیرم
دگر حتی خود من هم سراغ از من نمیگیرد

Shenel Ghermez
01-11-2010, 21:50
درست خاطرم نيست كه چه روزي بود
روزي كه ما ، "ما" شديم
از چه روزي شناختمت
گاه كه به عمق چشمانت خيره مي شوم
تا لحظه آشناييمان را جويم
به هيچ مي رسم ، تو گويي آشنايي ما
از ازل است

Amir..H
01-11-2010, 23:36
سهم من از عشق

دردي است

كه با مرهم "فاصله" تيمارش کرده ام !

اگر اين واژه نبود

بی چارگی هايم ،

وقتی تو در آغوش نگاهم بودی

ديدنی می شد !

mohsen_gh1991
01-11-2010, 23:36
به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه

به چشمای تو سوگند که عشقت مث اتیشه تو قلبم مث خونه

اگه یار تو باشم با این دستای خستم واسه تو لونه میسازم تو همین قلب شکستم

به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند

همونقد پر عشقم همونقد پر دردم که عاشقای دنیا نمیرسن به گردم

آخ دیگه خواب تو چشام نیست امیدی تو نگام نیست پر از دردمو ای وای یه درمون سر رام نیست یه درمون سر رام نیست

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه

که عشقت مث اتیشه تو قلبم مث خونه

به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند

تو که نیستی خیال کن که دیگه هیچکی باهام نیست

دیگه هیچی تو این زندگی اونجور که میخوام نیست

من از غم مینویسیم مینویسیم که بخونی من از دل مینویسم که غم عشقو بدونی

تو از حاله عاشق اخه هیچی نمیدونی نمیدونی نمیدونی

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه

که عشقت مث اتیشه تو قلبم مث خونه

به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند

همونقد پر عشقم همونقد پر دردم که عاشقای دنیا نمیرسن به گردم

آخ دیگه خواب تو چشام نیست امیدی تو نگام نیست پر از دردمو ای وای یه درمون سر رام نیست یه درمون سر رام نیست

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه

که عشقت مث اتیشه تو قلبم مث خونه

به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند

تو که نیستی خیال کن که دیگه هیچکی باهام نیست

دیگه هیچی تو این زندگی اونجور که میخوام نیست

من از غم مینویسم مینویسم که بخونی من از دل مینویسم که غم عشقو بدونی

تو از حاله عاشق اخه هیچی نمیدونی نمیدونی نمیدونی

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه

که عشقت مث اتیشه تو قلبم مث خونه

به چشمای تو سوگند به چشمای تو سوگند

Maryam j0on
03-11-2010, 17:39
تنها ...



برنامه ای که تکرارش ... !!



آرزوی هر روز من است ،



پخش زنده ی



نگاه توست !!

Maryam j0on
03-11-2010, 17:57
همین که هستی کافیست !!!

.............دور از من!

بدون من................

چه فرقی می کند ..

گل که می خری خوب است .

برای من نیست ..

نباشد...

همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک می شود کافیست!

دلخوشم به این حماقت شیرین ...!

MaRiPoSa
03-11-2010, 23:54
آن سو ...
ریسمانی تو را می کشد , که به پایت بسته شده ,
این سو ...
ریسمانی , که به قلبت.....
پایت اگر جدا شود , زنده خواهی ماند ,
قلبت اما.....
خودت می دانی....

دکتر افشین یدالهی

Shenel Ghermez
04-11-2010, 13:28
چه خوبه بين برفا / من و تو مي زنيم قيد سرما ... دلامونو ...

چه خوبه عين پروانه / دور هميمو وقت پروازه

وقتي ميگيري دستم و مي زني لبخند واسه باهم بودن نميشه صبر كرد

مثل يه گل شبنم جدا نميشم از هم مهتاب واسه ي ما مي تابه هر شب

نه من ندارم طاقت از دستت بدم راحت از دوريت بيزارم يارم .... نمي تونم

دل بي تو ميميره ميشينه ميگيره بهونه ميبينه يارش نيست ميگه نمي تونم

Shenel Ghermez
04-11-2010, 13:36
نمیدونم

نمی دونم چرا این روزا
نوشتن انقدر سخت شده برام
گفتنی زیاد دارم اما بی صدام
شاید این حرفا که مونده رو دلم
دیگه جاش تو گنجه است
شاید این جدیدترین قانون دنیاست
نباید قفل نگفته های عاشق رو شکست!
همیشه عادتمه
به نگام که می رسی جات می ذارم
تو سکوت مبهمی ...
تو سکوت مبهمی پا روی قلبم می ذارم
نمی خوام عاشق بودنت بشم
تنهایی رو دوست دارم!
نمی خوام تنهاییم رو تنها بذارم ... !

@mehdi@
05-11-2010, 17:06
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه روبرو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد:
من عاشق او بودم و او عاشق او ...



ایرج زبردست

@mehdi@
05-11-2010, 17:12
با دیدن تو دست و دلم می لرزد
زیبایی تو چقدر وحشتناک است
انگار که چاره ای ندارم دیگر
دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟

جلیل صفربیگی

neko_24
05-11-2010, 18:21
كنارم بخوابو
به دورم بتابو
از اين لب بنوشو
چو تشنه كه آبو

گل آتشي تو
حرارت منم من
كه ديوانه ي
بي قرارت منم من

خدا دوست دارد لبي كه ببوسد
نه آن لب كه از ترس دوزخ بپوسد
خدا دوست دارد من و تو بخنديم
نه در جاهليت بپوسيم بگنديم

بخواب آرام پيش من
لبت را بر لبم بگذار
مرا لمسم كن و دل را
به اين عاشق ترين بسپار

بخواب آرام پيش من
مني كه بي تو مي ميرم
لبت را بر لبم بگذار
كه جان تازه مي گيرم

F l o w e r
05-11-2010, 20:16
در جواني غصه خوردم هيچ کس يادم نکرد

در قفس ماندم ولي صياد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگي سيرم کرد

آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد

F l o w e r
05-11-2010, 20:34
دل بی تو درون سینه ام می گندد

غم از همه سو ، راه مرا ... می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پائیز

تقویم به گور پدرش می خندد

Miss Artemis
06-11-2010, 14:53
عمري به سر دويدم در جست وجوي يار
جز دسترس به وصل ويم آرزو نبود
دادم در اين هوس دل ديوانه را به باد
اين جست و جو نبود
هر سو شتافتم پي آن يار ناشناس
گاهي ز شوق خنده زدم گه گريستم
بي آنكه خود بدانم ازين گونه بي قرار
مشتاق كيستم
رويي شكست چون گل رويا و ديده گفت
اين است آن پري كه ز من مي نهفت رو
خوش يافتم كه خوش تر ازين چهره اي نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا كشيد پي خويش دربدر
اين خوشپسند ديده زيباپرست من
شد رهنماي اين دل مشتاق بي قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوي گم شده بي نام و بي نشان
در دورگاه ديده من جلوه مي نمود
در وادي خيال مرا مست مي دواند
وز خويش مي ربود
از دور مي فريفت دل تشنه مرا
چون بحر موج مي زد و لرزان چو آب بود
وانگه كه پيش رفتم با شور و التهاب
ديدم سراب بود
بيچاره من كه از پس اين جست و جو هنوز
مي نالد از من اين دل شيدا كه يار كو ؟
كو آن كه جاودانه مرا مي دهد فريب ؟
بنما كجاست او

ه.ا.سایه

paniz68
06-11-2010, 15:15
سبزی نمی‌خواهم
از تکان‌های مداوم دست‌های باد
خسته‌ام

پاييز می‌خواهم و سقوط

يک ته کفش
خرد شدن
خش

paniz68
06-11-2010, 15:16
نه تو آمدي

نه من از ياد بردم .

يلداي انتظار قصه نيست

شب هم نيست

اگر نه به سر مي آمد

...

mohammad borvayeh
07-11-2010, 17:12
عشقبازیّ و جوانیّ و شراب لعل‌فام / مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام


ساقی شکّر دهان و مطرب شیرین‌سخن / همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک‌نام


شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی / دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام


بزمگاهی دلنشین چون قصر فردوس برین / گلشنی پیرامنش چون روضة دار السلام


صف‌نشینان نیکخواه و پیشکاران با‌ادب / دوستداران صاحب‌اسرار و حریفان دوستکام


باده‏ی گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک / نُقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام


نکته‌دانی بذله‌گو چون حافظِ شیرین سخن / بخشش‌آموزی جهان افروز چون حاجی قوام


هرکه این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه / وآنکه این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام!

F l o w e r
07-11-2010, 22:52
خورشید نشسته بر در چشمانت

زانو زده در برابر چشمانت

با بار ستار ماه لنگر زده است

در ساحل سبز بندر چشمانت

Miss Artemis
08-11-2010, 02:01
یک چشم من از روز جدایی بگریست


چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست


چون روز وصال شد فرازش کردم


گفتم نگریستی نباید نگریست

F l o w e r
08-11-2010, 10:02
می آیی و آب می شود تب هایم

مهتاب تمام می شود شب هایم

لب بر لب تو گذاش...بیدار شدم

طعم گس بوسه می دهد لب هایم

paniz68
08-11-2010, 15:44
روزهاست

به انتظار

ايستاده ام

شايد باران

بتواند

خاطره ي تو را بشويد . . .

paniz68
08-11-2010, 22:52
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!


کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

raha bash
09-11-2010, 14:50
!!هیچ کس نیست!!
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه می خواهی ؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران ، خبر گمشده ای می جویی !
راستی گمشده ات کیست ؟ کجاست ؟
صدفی در دریاست ؟
نوری از روزنه فرداهاست ؟
یا خداییست که از روز ازل پنهان است ؟

دوستت دارم..........................................

reza100000
09-11-2010, 18:37
با حوصله کیف و چمدانم را بست

-انگار که دست و پای جانم را بست-

گفتم که بگویم چقدر دوس...ولی
با بوسه ی محکمی دهانم را بست

---------- Post added at 07:37 PM ---------- Previous post was at 07:36 PM ----------

عهدکردم اگه بوسه داد توبه کنم.....بوسه ای

داد چو برداشت لب ازروی لبم توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم

F l o w e r
09-11-2010, 20:45
پاییز

یعنی

لبخند تو

اگرچه هنوز نرسیده

من به استقبالش تمام برگهای درخت را کندم!

پاییز

یعنی

تو می آیی......

Ghorbat22
09-11-2010, 21:34
دلتنگ که می‌شوی
چشم‌هایت را ببند.
مثلِ یک عکسِ فوری؛
فوری ظاهر می شوم.

ALIBOZORG
13-11-2010, 01:29
ز چشمت اگر چه دورم هنوز….پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
اگر غصه بارید از ماه و سال….به یاد گذشته صبورم هنوز
شکستند اگر قاب یاد مرا…..دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره دردهایم نشد….. پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نیست…. گرشتم ولی غرق نورم هنوز
پر از خاطرات قشنگ توام…..پر از یاد و شوق و مرورم هنوز
ترا گم نکردم خودت گم شدی……من شیفته با تو جورم هنوز
اگر جنگ با زندگی ساده نیست…..در این عرصه مردی جسورم هنوز
اگر کوک ماهور با ما نساخت…..پر از نغمه پک و شورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است…..ولی با توام پس صبورم هنوز

hayla
13-11-2010, 20:49
خودم کوتاه

شعر هام کوتاه تر

و کوتاه تر ازهمه

لحظه های با هم بودنمان

hayla
14-11-2010, 19:13
هر شعر

گریز از یک گناه بود

هر فریاد

گریز از یک درد

و هر عشق

گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو

هیچ گریزگاهی نداشتی...!

Mahtab-14
16-11-2010, 17:49
نَبُوَد هیچ مرا صبر و قراری، ای دل

تا که در بندِ سر زلف و کمانت باشم

میزنی گر تو به مژگان سیَه تیر به صید

شَوَد آیا که من آن صیدِ نشانت باشم ؟

violi
16-11-2010, 20:08
ظهر كه از دیوار بالا رفت
ساعت كه پا روی پا انداخت
با خودم گفتم
مرگ می تواند منتظر باشد
تا حرف های ناگفته تمام شود
ما این همه منتظر فردا شدیم
تا شب از موهای مان پرید
حالا برف می بارد
و مرگ باید منتظر شود

violi
16-11-2010, 20:12
حالا عصراست و از بتونه كردن روزها به خانه می آیم
و بودنت بوته ای است
كه به زندگی سنجاقك اضافه می شود
تا مرگ روی زندگی ناچیز شب پره نیفتاده
بیا
تا كنار این همه گیاه وزمین و آدم
تنها نمانم
این جا
اگرچه انتظار را با آهی كه پشت پنجره هاست
می كشیم و تمام می شویم
بیا
مثل آسمانی كه یك عمر روی بام ایستاده
آخرین حرفم
نشستن كنار توست.

mohammad borvayeh
17-11-2010, 21:55
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

mohammad borvayeh
18-11-2010, 14:09
من واین داغ در تکرار مانده /من واین عشق دربیدار مانده/ مپرس از من چرا دلتنگ هستم/ دلم بین در ودیوار مانده!

F l o w e r
18-11-2010, 15:46
تا به حال نوشته بودم ؟

به گمانم نـــــــه ...

پس اینبار برایــــــــت می نویسم که

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایـــــــم ریشه می دواند

اما باز هم در آخرین لحظه تــــــکرار می کنم که حتی اگر چشمانت بیگانه بنگرند

میخوانمت هنوز ، حتـــــــی اگر دستانت مرا جستجو نکنند

هیچ بارانـــی قادر نخواهد بود تو را از کوچه اندیشههایم بشوید

و اینها برای یک عمر سرخوش بودن و شـــــیدایی کردن کافی است

به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که

دلــــــتنگت شده ام به همیـــــن سادگی

شاهزاده خانوم
18-11-2010, 22:52
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

شاهزاده خانوم
19-11-2010, 15:32
سکوت می کنند تا بگویند:
برو



و تو چه معصومانه خوش می نشینی به انتظار...

mohammad borvayeh
19-11-2010, 20:29
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده ست
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست
چیزی ز ماه بودن تو کم نمیشود
گیرم که برکه ا ی،نفسی عاشقت شده ست
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست
پر میکشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده ست
آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست

mohammad borvayeh
19-11-2010, 20:30
با توام ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام ای نور!ای منشور! ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی! ای بنفشابی!
با توام ای شور! ای دلشوره ی شیرین!
با توام ای شادی غمگین!
با توام ای غم! غم مبهم!
ای نمیدانم!
هرچه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست،
هرچه هستی باش!
اما باش!

F l o w e r
19-11-2010, 22:43
این همه واژه

و من از سکوت لبریزم

انگار کابوس این روزهای خاکستری

سایه انداخته به خیال من...

حوالی این ساعت های بارانی

جای زیادی برای رفتن ندارم

غیر از

آغوش تو

یا

کوچه پس کوچه های این شهر غریب....

مازیار مجد

mrgenereux
20-11-2010, 07:40
please delete this post

mrgenereux
20-11-2010, 07:44
please delete this post

Blue.Love
20-11-2010, 11:59
دراین دنیا
در این عالم
میون این همه آدم
ببین من دل به کی دادم
به اون که نمیخوادم!!!
دلم شیشه،دلش سنگه
واسه سنگه ،دلم تنگه

F l o w e r
22-11-2010, 10:51
یک صندلی خالـــــی

کنار رویاهایــــم از آن توست..

بنشـــــینی

یا بروی

دوســـــــتت دارم...

mosahoosein
22-11-2010, 14:05
نشد تا تو هستی من عاشق بشم . نشد قلب ما عشقو باور کنه …
,
به امشب به تقدیر من عشق تو
,
به حالی که بی من، تو داری قسم
,
به عنوان روزی که بردی منو
,
به حسی که گفتی میایی قسم
,
به دل خواهی اولین دلهره
,
به گاهی که با من نبودی قسم
,
جدا می‌شی و می‌رود خاطره
,
ولی شک نکن من به تو می‌رسم
,
نشد تا تو هستی من عاشق بشم
,
نشد قلب ما عشقو باور کنه
,
شب رفتنت آرزو می‌کنم
,
خدا وقت دوریتو کمتر کنه
,
به چشمای تو قبل هر گریه‌ای
,
قسم می‌خورم یاد تو با منه
,
قسم می‌خورم بغض این انتظار
یه روزی تو آغوشمون بشکنه

mosahoosein
22-11-2010, 14:24
از پا تا سرت
سراسرت
نوری و نیرویی
وجود مقدست را در بر گرفته است
جنس تو ، جنس نان
نانی که آتش او را می پرستد
عشقم خاکستری زیر خاک بود
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات . پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را

پابلو نرودا

mosahoosein
22-11-2010, 14:29
رسد گوش کسي ناله و فرياد مرا


مي رود در همه عالم همه شب داد مرا


هرگز از ياد من اي يار نرفتي ، هرگز


اي دريغ از تو که هرگز نکني ياد مرا


در جهان خوب وبد و شادي و غم در گذر است


از غمت گشت فنا پايه و بنياد مرا


بي کس و خسته و تنها و پريشان حالم


مي برد نيمه شبي سوي خدا،باد مرا


برو اي ياد کهن يار و مرا تنها کن


ياد ياران قديمي نکند شاد مرا


روزگاري است که در بند غمت در بندم


مرگ مي آيد و روزي کند آزاد مرا


من و پايان جدايي ز غمت نيست اميد


عشق کوهي دگر از درد فرستاد مرا

mosahoosein
22-11-2010, 14:29
ي دهد باد شمالي نفس و بوي وصال


زودتر ، زودتر از پيش بوز باد شمال


آمد ايٌام بهاران و گل و سبزه دميد


دارم اميد به ديدار تو و روز وصال


در جهاني که اساسش همه سست است و خراب


وصل آن دلبر طناز و نکو نيست محال


فصل وصل است و مرا درد فراق است هنوز


بوده تنها دل ديوانه ي من در همه حال


شهر خاموش دلم شاهد شور است و نشاط


شوق دارد که گريزد ز غم و درد وخيال


من نبودم که تو بودي به جهان يار مرا


در همه خلق منم بهر وفا بر تو مثال


آسمان صاف و جهان نغمه ي ديدن خواند


مده از دست چنين فرصت ديدار زلال

mosahoosein
22-11-2010, 14:30
من شريکم با دلم در قتل شب


دستم آلوده به خون شد بي سبب

نيمه شب کشتيم شب را از هوس

رفت از جان ، دانش و علم و ادب

طفل شب گريان شد از مرگ پدر

فحش دادم طفل شب را زير لب

کس نفهميد اين جنايت جز عسس

داد لو ما را به حاکم ، بي نسب

شاکي از دستم شده خورشيد و ماه

آسمان هم جان ز من خواهد طلب

سوختم در بند و زندان ، اي دريغ

حاصل قتلم شده کابوس و تب

حکم ما اعدام شد در زير نور

ظهر روز اول از ماه رجب

خسته از تکرار تاريکي شديم

از براي روشني کشتيم شب

mosahoosein
22-11-2010, 14:30
امشب از درد جدايي به لب آمد جانم


غزل مرگ در آغوش اجل مي خوانم


سينه ام تنگ و گلو بغض غريبي دارد


يا رب از کار دل و دهر و فلک حيرانم


شب پايان من است امشب و ايام فراق


به جهنم روم از آتش عشقش ، دانم


من اسير لب و لعل و خط و خالش گشتم


نرود ياد من از ياد که جاويدانم


فتنه ي عشق گريبان من خسته گرفت


مست چشم و نگهش سست نمود ايمانم


سخن تلخ مکن از تلخي هجران باشد


منم امروز که از دست دلم ويرانم


دوستانم همه رفتند و منم خواهم رفت


که مرا چند صباحي به جهان مهمانم


هاديا ، پند رفيقان همه از خوبي نيست


چه بسا دوست که شاد است از اين پايانم

mosahoosein
22-11-2010, 14:31
دست خودشان نیست
وقتی از فرط معصومیت
با تابشی از جنس عشق
روح*های ولگرد بعدازظهر را
بر نیمکتی سنگی
کشتار می*کنند،
چشم*هایت.

mosahoosein
22-11-2010, 14:31
مستان آمده است.
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.

mosahoosein
22-11-2010, 14:32
گفتم : کبوتر ِ بوسه!
گفتی : پَر!
گفتم *: گنجشک ِ آن همه آسودگی!
گفتی : پَر!
گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!
گفتی : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،بیتابیِ ترانه،بیداری ِ بی حساب!
نگاهم کردی!
نه انگشتت از زمین ِ زندگی امبلند شد،نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!
سکوت کردی که چشمه یشبنم،از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ اینهمه گریه!
و آخرین نگاه تو،هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!
حالا - بدون ِ تو!-
رو به روی اینه می ایستم!
می گویم: زنبور ِ گزنده یاین همه انتظار،کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!
و کسی در جواب ِ گفته های من«پر!» نمی گوید!
تکرار ِ آن بازی،بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!
پسبه پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،باز هم می نویسم:
برگرد!?

mosahoosein
22-11-2010, 14:33
چشمک زدی ودورشدی

ومن به دنبال تو راه افتادم

کاش به خانه ات می رفتی

که ميان قصه بود و رويا

ويابه موزه

ويا به تياتر

اماراه به کتابخانه ها بردی

لعنت برتو!

من حالا

سالهاست کتابهاراورق می زنم

وتو را نمی يابم

violi
23-11-2010, 20:15
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
این عابران که می‌گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی!

red white
23-11-2010, 22:28
همین امروز به بازار می روم

تمام جیبهایم را پر از سفر می کنم

و به خانه باز نمی گردم

تا تو سفر نکنی

تمام شهر را به سفر خواهم فرستاد

و خود مسافر چشمهایت خواهم شد .

F l o w e r
23-11-2010, 23:43
عادتــــــم داده خیــــــــال تو

که تــــــــنها نشوم...

یاد من هم نکنی

باز

به یادت هســــــــتم...

mrgenereux
24-11-2010, 03:56
please delete this post

4MaRyAm
24-11-2010, 11:15
گاهی تو باور کن

تنها ترين درد هم که باشی
من در آغوشت هزار رویا را می بینم

تو قِید جمله هاي عاشقانه را بزن

که این جا
عاشقانه ها هم به ما نمی رسند

من نازک ترين پیرهنم را می پوشم
تو در جسارتت تعجیل کن
مرا فتح کن
دستت به سرسبزترين جزیزه ام که رسید
هَک کن اسمت را
بگذار همیشه این جا بماند

نامت
در قلبم
گاهی تو بَلد ترين احساس من باش
نابلد

4MaRyAm
24-11-2010, 11:20
تو عاشقانه ترين نام
و جاودانه ترين یادی

تو از تبار بهاری تو باز می گردی

تو آن یگانه ترين رازی ای یگانه ترين

تو جاودانه ترينی
برای آنکه نمی داند
برای آنکه نمی خواهد
برای آنکه نمی داند و نمی خواهد

تو بی نشانه ترين باش
ای یگانه ترين ...

M3HRD@D
24-11-2010, 19:25
هامون:

نه اشتباه نکن این یه شعر عاشقونه نیس تصور کن یه مرد و با چشمای خیس

نمیخوام نباید تو شعرم به تو جسارت کنم نباید حس عشقو تعبیر به اسارت کنم

شکسته میرم امشب بانو خدانگه دارت اگر چه میشکنه اون دل سبز و سپیدارت

واسه من که پنجره یه آرزوی مبهم بود ولی تو پنجره باشه تموم دیوارت

ببخش منو اگه بوی زخم چرکینمو زجه های کبودم میشه موجب آزارت

دیگه صدای گریه ی بی وقتم نمیشکنه سکوت سرد و پر از انبساط افکارت

خیلی انتظار کشیدم که شاید بیای باز برای بدرقم با اون لباس گلدارت

ودل خوشم کنی با یه دروغ مصلحتی که میشه شاید بازم بیام برای دیدارت

ولی چه فایده که خوابت عجیب سنگین بود صدای خاطره هامون که نکرد بیدارت

میگن روزه گرفتی و دیگه غزل نمینوشی بمونه این آخرین غزلم واسه افطارت

شکسته میرم و خاطرات سبز تو رو به یادگار میبرم امشب خدانگهدارت

(بی سر و سامون رفیق بغض جاده بی همه چیز شد به جز این عشق ساده)

هر چی لب تو دنیاس مجیز تورو میگن تو که بی لب زاده شده بودی ستمگر

هر چی دست تو حسرت دامن تو تو آخرین جوابی واسه یه خواست بی ثمر

تعبیر یه خوابی که تو ذهنی خستس اون آخرین در نجاتی که همیشه بستس

تو یه تکرار خسته ای که فقط یکبار وحدت اون دردایی هستی که بیشمار

من تو اسم تو تجزیه شدم بانو تجربه کن منو تو یه مرگی دوباره

شعری که خون تو حسرتت لخته میشه آخرین وارث نسل عشق اخته میشه

منو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن تموم واژه ها رو تو ذهنت دغدغه کن

بزار تکثیر نگاه تو بشم بانو اسم حقیرم و رو زبونت لقلقه کن

واسه کسی که خراب عمری زیر آوارت آخرین جمله همینه خدا نگه دارت

Traceur
25-11-2010, 08:42
گاهی دلم می خواست ماهی شوم در یک تنگ خالی ....
بر روی امواج نامرئی ....
امواجی که حس وجود مرا ز خویش کرده بود خالی ...
تا درک میکردم وجود آب ها را .
گاهی دلم می خواست یک گنجشک بودم ...
لای قفس در جنگلی سرسبز ...
چسبیده بر شاخه ای ...
در اوج درخت سرو ...
تا خوب می فهمیدم آزادی چرا زیباست .
گاهی دلم میخواست ....
اما ...
من در میان این شهر پاییزی ....
در گوشه هر چهار راه زرد ...
خوب فهمیدم چه تنهایم در این دنیا
خوب فهمیدم چه تنها می شود یک مرد .

D,Freeman
25-11-2010, 13:30
من فقط عاشق اينم حرف قلبتو بدونم
الكي بگم جدا شيم تو بگي كه نميتونم
من فقط عاشق اينم بگي از همه بيزاري
دو سه روز پيدام نشه و ببينم چه حالي داري
من فقط عاشق اينم عمري از خدا بگيرم
اينقدر زنده بمونم تا بجاي تو بميرم
من فقط عاشق اينم روزايي كه با تو تنهام
كار و بار زندگيمو بزارم براي فردا
من فقط عاشق اينم وقتي از همه از كلافم
بشينم يه گوشه دنج موهاي تو رو ببافم
عاشق اون لحظه ام كه پشت پنجره بشينم
حواست به من نباشه دزدكي تو رو ببينم
من فقط عاشق اينم عمري از خدا بگيرم
اينقدر زنده بمونم تا بجاي تو بميرم

F l o w e r
25-11-2010, 13:32
دوباره غربت وآن ماجـــــــرای دلتنگي
ومن که گم شده ام لابلای دلتنــــگي

هزاروسیــــصدوچندسال.....با د من
تورابه شانه برم پابه پای دلتنگي

ازاین هوای مه آلودشــــــهردلگیرم
وجارمی زنمت باصدای دلتــــنگي

شکسته شاخه ی صـــبرم بیاتماشا کن
نشسته کنج دلــــــم آشنای دلـــتنگي

D,Freeman
25-11-2010, 14:12
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی

و چه سرنوشت تلخ و غریبی

که هر بار ستاره های زندگی ات را با دستهای

خود راهی آسمان پر ستاره امید کنی

وخود در تنهایی وسکوت با چشمهایی خیس از غرور

پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی و

خموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

وباز هم تو بمانی وتنهایی و دوری

و باز هم تو بمانی و یک عمر صبوری .......!

rahgozare tanha
26-11-2010, 12:13
گفتی مسافری


و من آنقدر ساده ام

که سالهاست

نماز دلم را

شکسته می خوانم...!

D,Freeman
26-11-2010, 13:02
معنای عشق
....................
جملگي در حكم سه پروانه ايم
در جهان عاشقان، افسانه ايم
اولي خود را به شمع نزديك كرد
گفت: آري من يافتم معناي عشق
دومي نزديك شعله بال زد
گفت: حال، من سوختم در سوز عشق
سومي خود داخل آتش فكند
آري آري اين بود معناي عشق ...

violi
26-11-2010, 15:02
صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست
گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد
ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست
هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند
بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

belove
26-11-2010, 22:12
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست
اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

Amoo Maykel
27-11-2010, 12:16
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او ‏دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به ‏سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا ‏که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و ‏امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام ‏انتظار آمدنت را می کشند؟
:40:

D,Freeman
27-11-2010, 13:03
خیال
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست و این صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود

SamirH
27-11-2010, 19:04
هی پاییز من
در رقص ِ قطره های عاشقی
در اوجگاه افسون گری ها
غم های شرقی ام را برهنه وار فریاد می کنم ،
تا چشمانم آینه ی ازلی حضور باشند !
هی پاییزکم !
رُجعت دردناک دردها
چه دهلیز با صفایی ست ، برای عبور !
و من سرکش از تمام غربت ها ،
در خماری ابرهای آسمانت ،
مست ِ مست
آرزوی پریدن را سر می کشم !
این وقار ِ زیبای بی مرزت
مرا عاشق تر می کند ! پاییزکم !
اگر که عاشق بنامی َ م
و ذوب می شود ، بطالت ابدی رفتن هایم !
بگذار که زیر باران مهربانی َ ت
سرم به سقف آسمان گیر کند ،
و خاک تن َم استحاله دهد ، زبونی ِ هذیان ها را !
بگذار که عاشقی کنم
اگر عاشق بنامی َم
اگر
عاشق
بخوانی َ م !

D,Freeman
27-11-2010, 21:18
محبت
نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم
چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماسیم می کنی جوری فراموشت کتم
با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم

Arezo 110
28-11-2010, 12:05
وقتی اشکانم بر روی زمین ریخت تو هرگز نیدی که چگونه میگریم!

تو دلم را با بی کسی تنها گذاشتی و چشمانم را به انتظار نگاهت

گریان گذاشتی!!

Miss Artemis
28-11-2010, 17:17
اي عشق همه بهانه از توست
من خامش‌ام اين ترانه از توست

آن بانگِ بلندِ صبح‌گاهي
وين زمزمه‌ي شبانه از توست

من اندهِ خويش را ندانم
اين گريه‌ي بي بهانه از توست

اي آتشِ جانِ پاک‌بازان
در خرمن من زبانه از توست

افسون شده‌ي تو را زبان نيست
ور هست همه فسانه از توست

کشتيِّ مرا چه بيم دريا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست

گر باده دهي وگرنه، غم نيست
مست از تو، شراب‌خانه از توست

مي را چه اثر به پيش چشم‌ات؟
کاين مستي شادمانه از توست

من مي‌گذرم خموش و گم‌نام
آوازه‌ي جاودانه از توست

چون سايه مرا به خاک برگير
کاين‌جا سر و آستانه از توست


ه.ا.سایه