PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 [21] 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

pourya_bo2pmc
27-08-2010, 10:15
siya22 ممنون از شعرای قشنگت 


  من مرتب به این تاپیک فقط و فقط واسه ی خوندن پستهای شما سر میزنم


موفق باشید

hooseinsadegh2
27-08-2010, 10:55
رفتی اما دل من باور این داغ نداشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


برگ پاييز شدي ريختن را ديدم
روي دستان ملائك بدنت را ديدم
تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي
آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم
مثل چوپان غريب وطن مادريم
پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم
بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند
من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم
ميروي و به خدا مي سپري شعرم را
بارش درد ز چشمان ترت را ديدم
رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت
تا كه اعلاميه ي پر زدنت را ديدم
بوي پيراهن تو قافله سالارم شد
مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم
به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد
تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم
از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم
با سماع غزلم سوختنت را ديدم...

hooseinsadegh2
27-08-2010, 10:55
من "من" نمی شوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


من هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم
آدم شدي ولي چه كنم من نمي شوم
من يك چراغ الكلي مست بي رمق
جز با جرقه هاي تو روشن نمي شوم
من هيچ وقت عكس خودم را نمي كشم
چون من شبيه آن "من" قبلا نمي شوم
از حرفهاي مفت و اراجيف خسته ام
شاعر كه نه ...نمي شوم ...اصلا نمي شوم
حتي خدا به شيشه من سنگ مي زند
چون هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم

hooseinsadegh2
27-08-2010, 11:00
که مرده شور مرام زمانه را برده است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده ست
هميشه روزنه هايش برايم افسرده ست
عفونت دهن آسمان و گند زمين
تمام پنجره ها را يكي يكي خورده ست
همه شب از دمل ماه چرك مي تابد
و دست هاي خيابان شهر پژمرده ست
فرار مي كنم از هر چه بود و هر چه هست
كه مرده شور مرام زمانه را برده ست
به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟
كه بوي گند مشام تو را هم آزرده ست
بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم
ببين چه زشت ورق هاي عمرخط خورده ست؟
...وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده
براي عقربه اي كه از ابتدا مرده ست

hooseinsadegh2
27-08-2010, 11:03
دوباره مقصدراهی.................
پرواز سهم بالم نيبست بی تو
اين جاده مسافر می خواهد
هم بال می شوی پروازم را؟

hooseinsadegh2
27-08-2010, 11:04
گاهی هوای من به سرت می زند ولی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي
گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي
كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي
داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي
اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
دارد هواي من به سرت مي زند ولي

naserali620620
27-08-2010, 11:25
نقاش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش! شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش!

naserali620620
27-08-2010, 11:25
اي غزل ترين من در کتاب زندگي !

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي !

بي تو لحظه هايم از طعم تيرگي پُرند!

با تو کرده ام عزيز ! انتخاب زندگي

زندگي لبالب از شعر ناب چشم توست

تو هميشه با مني اي شراب زندگي !

روزهاي عمر من بي تو پر کسالتند

تشنه ي شب توام اي تو آب زندگي !

آسمان من فقط سهم بال ناز توست

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي !

naserali620620
27-08-2010, 11:26
یک عمر به دنبال جوابی دیگر
هر روز کشیده ام عذابی دیگر

هر شب به هوای دیدنت از خوابی
آسیمه دویده ام به خوابی دیگر

naserali620620
27-08-2010, 11:28
هزار بار نوشتم و پاره کردم باز
نيامدي و دلم را ستاره کردم باز

چقدر شعر شدم شعرهاي آبي رنگ
رديف و قافيه و استعاره کردم باز

چقدر سوره شدم آيه آيه دلتنگي
چقدر محض شما استخاره کردم باز

گره به قلب من افتاده صد هزار گره
به اسم اعظمتان راه چاره کردم باز

دلم گرفت از اين شهرهاي بي موعود
تمام پنجره ها را دوباره کردم باز

دخيل بسته دلم،روضه اي بخوان آقا
هواي کودک بي گاهواره کردم باز

naserali620620
27-08-2010, 11:28
شبها به ماه دیده تو را یاد می کنم
با مه فسانه گفته و فریاد می کنم
شاید تو هم به ماه کنی ماه من نگاه
با این خیال خاطر خود شاد می کنم

rahgozare tanha
27-08-2010, 14:46
خدایا اگر تو درد عاشقی را می چشیدی
تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
چون عاشق به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی از اینکه عشق را آفریدی ....

---------- Post added at 05:04 AM ---------- Previous post was at 05:01 AM ----------

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
خدا گريه ي مسافرو نديد
دل نبست به هيچ كس و دل نبريد
آدمو براي دوري ازديار
جاده رو براي غربت آفريد

بنفشه ناز
27-08-2010, 22:04
خوب مرا نگاه کن، تو ای تمام دیدنم
خوبم اگر یاکه بدم
دروغ نیستم منم
مرا که پشت پا زدم به راه و رسم روزگار
اگر که عاشقی و یار
مرا به خاطر بسپار
مرا به خاطر بسپار لحظه به لحظه خط به خط
درستی مرا ببین درین زمانه ی غلط
اگر که دل سوخته ای با تو غریبه نیستم
که با تو بغض عشق را غزل غزل گریستم
مرا به خاطر بسپار لحظه به لحظه خط به خط
حقیقت مرا ببین درین زمانه ی غلط
در آستان این سفر، پشت نگاه بدرقه
گریه نکن نگاه کن
مرا به خاطر بسپار
سر همان کوچه ی سبز
که می رسد به انتظار
من ایستاده ام هنوز
مرا به خاطر بسپار.....
(اميد)

شاهزاده خانوم
27-08-2010, 23:47
آه ! ای کاش ،
روزی از خوی خرگوشی رها شوی و بدانی
که من صیاد تو نیستم،
عاشق توام...

-

siya22
28-08-2010, 00:31
siya22 ممنون از شعرای قشنگت


من مرتب به این تاپیک فقط و فقط واسه ی خوندن پستهای شما سر میزنم


موفق باشید

ممنونم دوست عزیز شما خیلی لطف دارین:10:
خوشحالم که از شعرهای من خوشت میاد :11:
همیشه خوش باشی :46: بازم ازت ممنونم :40:

-----------------------------------------------------------------

شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن
دلشکسته‌ام اگر نمی‌پرم قبول کن
این که دور دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی‌شود به حجم باورم، قبول کن
گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن
در اتاق رازهای تو سرک نمی‌کشم
بیش از آ‌نچه خواستی نمی‌پرم،‌ قبول کن
قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی‌خورد
گاه نامه می‌برم می‌آورم،‌ قبول کن
گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بی‌تو من نه عاشقم، نه شاعرم،‌ قبول کن
آب …
وقتی آب این قدر گذشته از سرم
من نمی‌توانم از تو بگذرم،‌ قبول کن

از : مهدی فرجی

شاهزاده خانوم
28-08-2010, 05:16
دهانت را می بویم ،
مبادا گفته باشی دوستت دارم
و من نشنیده باشم!

شاهزاده خانوم
28-08-2010, 05:27
روزی ما دوباره کبوترهایمان
را پیدا خواهیم کرد و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسانی برای هر انسانی
برادری است.

روزی که مردم دیگر در خانه‌هایشان
را نمی‌بندند.
قفل افسانه‌ای است و قلب
برای زندگی بس است...

روزی که معنای هر سخن
دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف
به دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف
زندگی است
تا من بخاطر آخرین شعر
رنج جستجوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه‌ای است
تا کمترین سرود بوسه باشد.

روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما برای کبوترهایمان
دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتي اگر روزی
که دیگر
نباشم...


.

Consul 141
28-08-2010, 16:42
تقصیر من نیست
راه خانه ات
از حافظه کفشهایم پاک نمی شود....

شاهزاده خانوم
28-08-2010, 21:27
آخرش يه شب ماه مياد
بيرون از سر اون كوه
بالاي دره
روي اين ميدون
رد مي شه خندون

يه شب ماه مياد
يه شب ماه مياد...

شاهزاده خانوم
28-08-2010, 21:54
او را به رویای بخار آلود و گنگ شامگاهی دور گویا دیده بودم من...

در هذیان شیرینش زدردی گنگ می زد گوئیا لبخند..

هر ذره چشمی شد وجودم تا نگاهش کردم،

از اعماق نومیدی صدایش کردم:

(ای پیدای دور از چشم!

دیری ست تا من میچشم رنجاب تلخ انتظارت را

رویای عشقت را در این گودال تاریک, آفتاب واقعیت کن!)

siya22
29-08-2010, 03:29
از بهار
تقویم می ماند
از من
استخوانهایی که تو را
دوست داشتند ...

MaFia_King
29-08-2010, 16:44
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
امشب دلم باز بی صدا شکست
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست

Ghorbat22
29-08-2010, 16:52
نه هر وقت می‌خواهمت
هر وقت دلت می‌خواهد می‌آیی
برنامه‌ی منظم روزانه‌ام را
با یک نگاه به‌هم می‌ریزی
تصمیم‌های قطعی تازه‌ام را
با یک لبخند دود می‌کنی می‌فرستی هوا
رویاهایی از آن گونه که دوست می‌دارم
برایم نقش می‌زنی
سرم که گرم شد
پاهام کهسستشد
نفست را که کم کم باور کردم
باز مرا
پشت دری که طعم بوسه می‌دهد
جا می‌گذاری...
باز مرا جا می‌گذاری...

Ghorbat22
29-08-2010, 17:02
بغض نكن گريه نكن اگر چه غم كشيده اي
براي من فقط بگو خواب بدي كه ديده اي

اگر كه اعتماد تو به دست اين و ان كم است
تكيه به شانه ام بده كه مثل صخره محكم است

به پاي صحبتم بشين فقط ترانه گوش كن
جام به جام من بزن جان مرا تو نوش كن

ترا به شعر مي كشم چو واژه پيش مي روي
مرگ فرا نمي رسد تو تازه خلق مي شوي

تو در شب تولدت به شعله فوت مي كني
به چشم من كه مي رسي فقط سكوت مي كني

اگر كسي در دل توست بگو كنار مي روم
گناه كن به جاي تو بر سر دار مي روم

شاهزاده خانوم
29-08-2010, 21:31
زندگی یعنی امید عشق من
زیستن مشغله ایست جدی
درست مثل
.
.
دوست داشتن تو

شاهزاده خانوم
30-08-2010, 01:03
تـن تـو آهـنگی است

و تـن من کلمه ای است

که در آن می نـشیند


تا نـغمه ای در وجود آیـد

سروده ی که تـداوم را می تـپد

siya22
30-08-2010, 04:14
خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من


من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند


خوش باش هم به جای خودت هم به جای من


تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز


تکرار می‌کنند تو را در صدای من


آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس


در شهر نیست باخبر از ماجرای من


شاید که ای غریبه تو همزاد با منی

من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

a@s
30-08-2010, 09:02
تو، تنهاتو
عشق راميفهمي
بدين سان كه من تورا يافته ام:
«خوب وپاك وصميمي»
آنچنان كه گويي همه ي عمر
 باتو بوده ام.

rahgozare tanha
30-08-2010, 14:19
مي دونم يه روز مي فهمي
روزي كه دنيا رو گشتي
من چه جوري تو رو خواستم ......
تو چه جور ازم گذشتي ..........

---------- Post added at 03:19 PM ---------- Previous post was at 03:16 PM ----------

پشيمان مي شوم شايد ......!
از اينكه ماندم و رفتي ......
پشيمان مي شوي روزي ....
از اينكه رفتم و ماندي .....!

شاهزاده خانوم
30-08-2010, 19:33
رازي با من نيست …

قلبم كتابي گشوده است !

خواندنش براي تو مشكل نيست، عشق من !

زندگي‌ام

از روزي آغاز شد

كه دل به تو دادم!

بنفشه ناز
30-08-2010, 22:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



فقط همین......

شاهزاده خانوم
01-09-2010, 05:16
زیبا فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری

صدها گلستان دیده ام اما تو چیز دیگری


خورشید تابان دیده ام صد رهزن جان دیده ام

بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری


واعظ شهر شادیم در نزد تو بیگانه ام

بیگانه ام بیگانه ام اما تو چیز دیگری


در خانه فرزانه ام در پای تو افسانه ام

شیدای صدها لاله ام اما تو چیز دیگری


پروانه ام در گرد شمعها سوخته ام

جان داده ام وا داده ام اما تو چیز دیگری


نه تنها از دلبری در شهر زیبایی سری

از خویش هم زیباتری آری تو چیز دیگری


آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام

خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری


آلاله ام آلاله ام آلاله صدها دلم

شب تا سحر من سوخته ام اما تو چیز دیگری

شاهزاده خانوم
01-09-2010, 05:57
من عاشقم گواه من اين قلب چاك چاك /دردست من جزاين سندپاره پاره نيست


عشقي همداني


رسواي عالمي شدم از شوق عاشقي/ ترسم خدا نخواسته رسوا كنم ترا


فروغي بسطامي


آنكه منعم مي‌كندازعشق گر بيند جمالش/ ديده بگشايدبه حسرت لب به بنددگفتگورا


مدرك شيرازي


استاد كاينات كه اين كار خانه ساخت /مقصود عشق بود جهان را بهانه ساخت


مسلمي شيرازي


گريه با نــــــــاله بدل كردم و آشفته ترم/ عشق در آتشم افكند كه آبم نبرد


نادم لاهيجي


عاشقان هر چند مشتاق جمال دلبرند/ دلبران برعاشقان ازعاشقان عاشق ترند


هلالي جغتائي


هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد /به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما


حافظ


رسم عاشق نيست بايك دل دودلبرداشتن /يا ز جانان يا ز جان بايست دل برداشتن


قاآْني


غير از گهر عشق كه پاينده و باقي است / باقي همه چون موج زد ريا گذرانند


صائب تبریزی


عاشقيدانيچه باشد؟/بي دل وجانزيستن جان و دل برباختن، بر روي جانان زيستن


عراقي


جماعتي كه دل و جان به عشق بسپارند /به حيرتم چه تمتّع ز زندگي دارند


محيط قمي


از سوز محبّت چه خبر اهل هوس را/ اين آتش عشق است نسوزد همه كس را


فصيحي تبريزي


پروانه وش از عشق تو در آتشم /امشب مي سوزم وبااينهمه سوزش خوشم امشب


شهريار


ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است /هرگز نشنيديم ز پـــــــــروانه صدائي


لاهيجي


اظهار عشق را به زبان احتياج نيست / چندان كه شد نگه به نگه آشنا بس است


صائب تبريزي

شاهزاده خانوم
01-09-2010, 06:07
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب و‌آینه پیوستیم
و نترسیدیم

سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوخته بوسه تو
و صمیمیت تن هامان ، درطراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازی ست
که سحرگاهان فواره کوچک می خواند

ما درآن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد

همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که زکشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
برفراز شب ها ساخته اند

به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را

پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی برج سپید خود
به زمین می نگرند

a@s
01-09-2010, 08:28
:40:وقتي كه مرايافتي
تورازودشناختم وخوب فهميدم
هرروزآموختم ومروركردم.
وقتي كه بي پروا تورا خواستم،
درمحشر آغوشت
چيزديگري يافتم.

Ghorbat22
01-09-2010, 20:26
به دست می آورم " تو "را

وقتی٬
همه ی ضمیرهای "من"
"ما" می شود
و " تو"
در من قد می کشی
و "من"
فعل ها را دوره می کنم

شاهزاده خانوم
01-09-2010, 22:41
باران می بارد و من بی اختیار یاد درس لطیف هفت سالگی افتادم:
آن مرد آمد. آن مرد در باران آمد
اما او نیامد!
دیوانگی است؟
ببخش تو نیامدی!
اصلا قرار نبود که بیایی
و چه زیبا می شود کسی وقتی بیاید که قرار نیست...

شاهزاده خانوم
02-09-2010, 00:24
به سکوتم
به قویترین سلاحم احترام بگذار
طنینش را میشنوی؟
وقتی حرف نمیزنم
از زیبایی ان چه میگویم لذت میبری?

rahgozare tanha
02-09-2010, 12:19
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی

گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی

شرمسار توام ای دیده، ازین گریه خونین

که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی


ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد

وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی


وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان

که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی


مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل

که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی


عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت

برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی


خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور

الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی


چه غروریست در این سلطنت ای یوسف مصری

که دگر پرسش حال پدر پیر نکردی


شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

شاهزاده خانوم
02-09-2010, 16:51
من مسئله ی ساده ای هستم!
حل می شوم روزی
.
.
.
در آغوشت.

reza100000
02-09-2010, 18:51
خفته ایم که شب بگذرد ٬ سحر بزند که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند
نخفته ایم که تا صبح شاعرانه ی ما
ز ره رسیده و همراه عشق ٬ در بزند
نسیم ٬ بوی تو را می برد به همره خود
که با غرور ٬ به گل های باغ سر بزند
شب از تب تو و من سوخت ٬ وصل مان آبی
مگر بر آتش تن های شعله ور بزند
تمام روز که دور از توام چه خواهم کرد ؟
هوای بستر و بالینم ار به سر بزند
چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست
دو دیده ام مژه بر هم ٬ دمی اگر بزند
بپوش پنجره را ٬ ای برهنه می ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
02-09-2010, 20:19
یاد باد آن که جز به روی منش دیده وانبود

وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود


امروز در میانه کدورت نهاده پای

آن روز در میان من و دوست جانبود


کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست

اول حبیب من به خدا بی وفا نبود


دل با امید وصل به جان خواست درد عشق

آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود


تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت

غم با دل رمیده ما آشنا نبود


از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی

با چون منی بغیر محبت روا نبود....

rahgozare tanha
02-09-2010, 20:33
به دريا شكوه بردم از شب دشت،

وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت،

به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛

سري ميزد به سنگ و باز مي گشت !

شاهزاده خانوم
02-09-2010, 21:50
پيدايمان نمي‌کنند،

در آغوش هم

اگر باشيم...

topoly1000
02-09-2010, 22:02
به تو می اندیشم ...

به تو که در پی افکار غلط از دلم دور شدی

پی تو آمدم اما , باد سر کردن چادر , به زخمم داد نسیم

تو نسیمی دادی و خزان در دل من پای گرفت

زیر پایت ریختی برگ پاییز مرا و چقدر خورد شدم

بعد از آن زیر رگبار لگد مال همه مردمکان

تن من درد گرفت

و نسیمی که تکانم داد و نفس های توهم در دل آن جاری بود

knight 07
02-09-2010, 22:02
در بندگی عشقت از دست رفت کارم


یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی

در بندگی عشقت از دست رفت کارم
ای خواجه ی زبر دست رحمی به زیر دستی

بر باد می توان داد خاک وجود ما را
تا کار ما به کویت بالا رود ز پستی

با مدعی ز مینا می در قدح نکردی
تا خون من نخوردی تا جان من نخستی

گفتی دهم شرابت از شیشه ی محبت
پیمانه ام ندادی، پیمان من شکستی

صید ضعیف عشقم، با پنجه ی توانا
بیمار چشم یارم، در عین ناتوانی

با صد هزار نیرو، دیدی فروغی آخر
از دست او نرستی وز بند او نجستی

"فروغی بسطامی

شاهزاده خانوم
02-09-2010, 22:05
باور من بر این است که
شگفت انگیزترین چیزهادر زندگی
کشف انسانی دیگر است

که با او
روح انسان
در گذر زمان
ژرفای پر شکوه یافته و زیبا میشود

topoly1000
02-09-2010, 23:36
غنچه های پژمرده , همگی خم شده از سرد خزان

و شمیم گل خوشرنگ گذشت بوی نفرت می داد

این همان پاییز است , پادشاه همه فصل

قصه غصه عشق برایم می گفت

پاییز با همه دلگیری گاه چه شیرین است

و چه خوش باشد اگر فصل خزان عمری داشت

من همیشه تنها به تو می اندیشم ...

شاهزاده خانوم
03-09-2010, 01:29
آن قدر دل کندن از تو سخت است.

که در آخرین کوپه از آخرين واگن قطار نشسته ام!

تا هر چه قدر می شود...

ديرتر ترکت کنم!!!

mahdi7610
03-09-2010, 09:30
مَن : مَن مَن ... ! او : تو تو ... !
مَن : کشیدم ... ! او : کی رو ... ؟
مَن : خدا رو ... ! او : آقا قبول نیست ... " شما " خیلی قوی می شید ... !

baaran
03-09-2010, 10:02
در عشق تو کوشيدم تا از نفس افتادم
ان قدر حيا کردي تا از هوس افتادم
...
شاعرش يکي از دوستان هست.

شاهزاده خانوم
03-09-2010, 11:21
با لب ميگون او من مي‌ پرستي مي‌كنم / با نگاه مست او بي باده مستي مي‌كنم
شميم شيرازي

خاموشي لبم نه ز بيداري و رضا است / از چشم من ببين كه چه غوغا است در دلم
سايه

برلب من نه لب نوشين كه جان بخشم زشوق / ساغر مي‌قدر اين نعمت نمي داند كه چيست
رهي معيّري

لب جان پــــــــــــــرور خود را به لبم نه ز وفا / كه ترا جان به لب‌اي‌جان و مراجان به لب است
شهياد بختياري

صد بـــــــــــار لب گشودم و بيرون نريختم / خون ها كه موج مي‌زند از سينه تا لبم
عرفي شيرازي

دهان غنچه‌خوش‌باشدسحرگه‌چون شودخندان/ ولي ذوقي دگر دارد لبت هنگام خنديدن
همام تبريزي

خود چه شود اگر دمي بر لب من نهي لبي / تا به لب تو بسپرم جان به لب رسيده را
طاهر

خوشا دمي كه لبم را به لب چو جام نهي / لبت ببوسم و قالب كنم زشوق تهي
محيط قمي

جان من بسته به بوس لب جان پرور تواست / بر لبم نه لب و رحم آر كه جانم به لب است
وصال شيرازي

لب بر لبم گذار كه جان آيدم به لب / عمري است بر لب آمدن جانم آرزوست
مهرارفع جهانباني

زير لب وقت نوشتن همه كس نقطه نهند / اين عجب نقطه خال تو به بالاي لب است
صبوحي

نام هر كس مي‌برم جانب هر كس نگرم / بر لبم نام تو و در نظرم صورت تست
مشربي

لب هاي تو ، خضر اگر بديـــــــــــــــدي / گفتي لب چشمه حيات است
سعدي

سعدي شيرين سخن در راه عشـــــق / از لبش بوسي گدائي مي‌كند
سعدي

به من دشنام زيرلب دهي هر دم نمي‌داني / كه منهم هر نفس «قربان شوم‌ها» زير لب دارم
نجات
/
تبسمي ز لب دلفريب او ديــــــــــــــدم / كه هرچه با دل من كرد آن تبسّم كرد
وحشي بافقي

زيار لطف نهان خواستن فزون طلبي است / كه دل زياده برد خنده‌اي كه زير لبي است
صائب تبريزي

---------- Post added at 11:21 AM ---------- Previous post was at 11:20 AM ----------

با لب ميگون او من مي‌ پرستي مي‌كنم / با نگاه مست او بي باده مستي مي‌كنم
شميم شيرازي

خاموشي لبم نه ز بيداري و رضا است / از چشم من ببين كه چه غوغا است در دلم
سايه

برلب من نه لب نوشين كه جان بخشم زشوق / ساغر مي‌قدر اين نعمت نمي داند كه چيست
رهي معيّري

لب جان پــــــــــــــرور خود را به لبم نه ز وفا / كه ترا جان به لب‌اي‌جان و مراجان به لب است
شهياد بختياري

صد بـــــــــــار لب گشودم و بيرون نريختم / خون ها كه موج مي‌زند از سينه تا لبم
عرفي شيرازي

دهان غنچه‌خوش‌باشدسحرگه‌چون شودخندان/ ولي ذوقي دگر دارد لبت هنگام خنديدن
همام تبريزي

خود چه شود اگر دمي بر لب من نهي لبي / تا به لب تو بسپرم جان به لب رسيده را
طاهر

خوشا دمي كه لبم را به لب چو جام نهي / لبت ببوسم و قالب كنم زشوق تهي
محيط قمي

جان من بسته به بوس لب جان پرور تواست / بر لبم نه لب و رحم آر كه جانم به لب است
وصال شيرازي

لب بر لبم گذار كه جان آيدم به لب / عمري است بر لب آمدن جانم آرزوست
مهرارفع جهانباني

زير لب وقت نوشتن همه كس نقطه نهند / اين عجب نقطه خال تو به بالاي لب است
صبوحي

نام هر كس مي‌برم جانب هر كس نگرم / بر لبم نام تو و در نظرم صورت تست
مشربي

لب هاي تو ، خضر اگر بديـــــــــــــــدي / گفتي لب چشمه حيات است
سعدي

سعدي شيرين سخن در راه عشـــــق / از لبش بوسي گدائي مي‌كند
سعدي

به من دشنام زيرلب دهي هر دم نمي‌داني / كه منهم هر نفس «قربان شوم‌ها» زير لب دارم
نجات

تبسمي ز لب دلفريب او ديــــــــــــــدم / كه هرچه با دل من كرد آن تبسّم كرد
وحشي بافقي

زيار لطف نهان خواستن فزون طلبي است / كه دل زياده برد خنده‌اي كه زير لبي است
صائب تبريزي

شاهزاده خانوم
03-09-2010, 13:41
هست آن نيست که هر لحظه کنارت باشد

هست آن است که هر لحظه به يادت باشد

reza100000
03-09-2010, 15:33
غروبم مرگه رو دوشم طلوعم كن تو میتونی

تمومم سایه می پوشم شروعم كن تو میتونی

شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا

منو با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا

دلم با هر تپش با هر شكستن داره می فهمه

كه هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه

چه راهایی كه رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست

خلاصم كن از عشقایی كه گاهی هست و گاهی نیست

تو خوب سوختن و میشناسی سكوت و از اونم بهتر

من آتیشم یه كاری كن نمونم زیر خاكستر

می خوام مثل همون روزا كه بارون بود و ابریشم

دوباره تو حریر تو مثل چشمات ابری شم

rahgozare tanha
03-09-2010, 18:51
خیلی تلخه گریه کردن، پای فواره ی مرده
دیدن شب پره ای که، جون به شعله ها سپرده
خیلی تلخه قصه گفتن، واسه قوم گوش بریده
بین این عصا سفیدا، خوندن از رنگ سپیده
خیلی تلخه که بفهمی، پای رخش قصه لنگه
توی چنگ شیشه و سنگ، شیشه بازنده ی جنگه!

زیر ِ این گنبد نامرد، زندگی ما ر و لگد کرد
فصل عاشقانه کم بود، توی تقویمای پر درد

تو بگو! تویی که چشمات، از ترانه بی نیازه
کی به جر تو واسه باغچه، چتر آفتابی می سازه؟
کی به جز تو نبض نور وجا می ذاره توی فانوس؟
این تویی که توی چشمات، نگاه هزار تا آهوس
اگه تو اینجا نباشی، تقویما کهنه می مونن
همه ی ترانه خونا، تا ابد نوحه می خونن

زیر ِ این گنبد نامرد، زندگی ما ر و لگد کرد!
فصل عاشقانه کم بود، توی تقویمای پر درد!

rahgozare tanha
03-09-2010, 19:03
تبسم نقش نیرنگه! من از شب شاکی ام، ای یار

طلوعم رو تماشا کن، منو دست غزل بسپار

منو پاكیزه کن از خواب، از این لکنت، از این تکرار

رها کن آرزوها رو از این زندان بی دیوار

چه ناباور، چه دردآور، سکوتم بی نهایت شد

چه غمگینانه عشق ما، دچار رنگ عادت شد

امشب به تو رو کردم، این قبله نما مرده

تو صبح دل آرایی، من شام دل آزرده

امشب به تو رو کردم، ای خاطره ی جاری

تو هق هق دریاوار، من شبنم بیداری

من از بند نفس جستم، حسابم با خودم پاکه

میون گود فریادم، سکوتم گـُرده بر خاکه

یه زخم تازه کم دارم، برای باور پاییز

خرابم کن که دلگیرم، از این آبادی پرهیز

منو تا گریه یاری کن! حریص امن آغوشم

منو بشناس، که از یاد همه دنیا فراموشم

امشب به تو رو کردم، این قبله نما مرده

تو صبح دل آرایی، من شام دل آزرده

امشب به تو رو کردم، ای خاطره ی جاری

تو هق هق دریاوار، من شبنم بیداری....

rahgozare tanha
03-09-2010, 19:12
آخرین رهگذر شهر شبم
یه نفس بريده ی جون به لبم
براي ديدن فانوس چشمات
خیلی وقته که تو تاب و تبم

صد تا سایه پابه پامن،
نفسام مال خودم نیست!
توی شهر قصه ،هیچکس
پی رد قدمم نیست!

خسته نفس، بسته گلو، آینه ی شکسته ام
ای روزگار! از تو و از لحظه شمردن خسته ام

منو ببر به پشت سر ،منو ببر ! منوببر !
تا يه هواي تازه تر ! منو ببر ! منو ببر!
تا فصل آغاز سفر! منوببر !منوببر !
تا خنده های بی خبر، منو ببر!منوببر!
منو ببر تا خود من، تا آخر تازه شدن
به باغ سبز لحظه هام ،رنگ شکوفایی بزن
خسته نفس، بسته گلو،آيينه ی شکسته ام
ای روزگار! از تو و از لحظه شمردن خسته ام...

بنفشه ناز
03-09-2010, 20:28
اگه دلت خواست ، خورشیدم باش




اگه دلت خواست ، مهتابم شو
شبا که خوابی آروم آروم
اگه دلت خواست ، بی تابم شو

---------- Post added at 09:28 PM ---------- Previous post was at 09:27 PM ----------

هی سوأل و هی سوأل
هی دلم لبریز تفسیر محال
هی خیالم رنگ رنگ از یاد تو
هی دلم در انتظار لحظۀ دیدار تو
هی بهانه از نبودنهای تو
هی هراسانم فراموشم کنی
چون چراغی،
با طلوع صبح خاموشم کنی
هی تنم میلرزد اینجا نیستی
سردم است و
فکر سرما نیستی
هی تو میخندی به رویاهای من
کی تو باور میکنی شکل محبتهای من
هی تو عشقی،
من تمنایی خموش
می بری از یاد من هی عقل و هوش
هی به قلبم هی نزن آرام من
باش تا باشم کنارت
عشق بی پروای من

شاهزاده خانوم
04-09-2010, 00:47
تو حرف های قشنگی.تو روزهای خوشی گرفته رنگ تو را لحظه های خندانم
تو نام دیگر "بسیار دوستت دارم"
و نام هر چه قشنگ است و من نمی دانم
به من نگاه کن و شعرهای تازه بگو
که من نگاه تو را بیت به بیت می خوانم.

narrin
04-09-2010, 16:57
تو که چشمات خیلی قشنگه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
باسه چشمام گرم و نجیبه
می دونستی که چشات شکل یک نقاشیه که تو بچه گی می شه کشید می دونستی یا نه
می دونستی که توی چشمای تو رنگین کمونو می شه دید می دونستی یا نه
می دونستی که نموندی دلمو خیلی سوزوندی چشاتو ازم گرفتی منو تا گریه رسوندی
می دو نستی که چشامی همه ی آرزوهامی می دونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی
تو که چشمات خیلی قشنگه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت
باسه چشمام گرم و نجیبه
می دو نستی همه ی آرزوهامو باسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش می دونستی یا نه
می دونستی که جوونیمو باسه چشم عجیبه تو سوزوندم رفتش می دونستی یا نه
می دونستی که نموندی دلمو خیلی سوزوندی چشاتو ازم گرفتی منو تا گریه رسوندی
می دونستی که چشامی همه ی آرزوهامی می دونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی

بنفشه ناز
04-09-2010, 22:41
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلب است که به او عشق ورزد
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی نداشت
و خدا آفریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند
زمین را گسترد
و آسمان ها را بر کشید
کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت و باران ها و بارانها و بارانها
گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای خرم سر برداشتند، حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند و ماهیانخرد سینه دریاها را پر کردند
و قرن ها گذشت و می گذشت و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
<< در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود>>!
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با نبودن چگونه تونستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
اینان در جستجوی مخاطب خویشند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن نتوانستن بود ، با بودن نتوان بودن
و خدا تنها بود،
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.

شاهزاده خانوم
05-09-2010, 06:10
وقـتـی تـو نـیسـتی



خـدا را صـدا می زنـم



وقـتـی خـدا نـیست



تـو را .....

.

.

.

.

.

.

تـو شبـیه خـدا شـده ای

یا خـدا شبـیه تـوست ؟!

Ghorbat22
05-09-2010, 11:49
ترنم ِ کلمات آرام آرام بر تن ِ کاغذ می نشیند
و تو همان راز غریب ِ قلب ِ من هستی
بودن یا نبودن ِ جسمت ارزشی ندارد
وقتی روح ِ هر دویمان
به زندان ِ با هم بودن ، خانه کرده است
و چه شیرین است حبس ِ ابد
در کنار ِ تو

Ghorbat22
05-09-2010, 12:00
اما

همه ی راه ها که با پــــا پیموده نمی شوند

دستت را به من بده ...

**pishi**
05-09-2010, 15:22
دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذارید
گریه ام را به حســاب سفرم نگـــذارید

دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمان گفته که پا روی پرم نگـــذارید

این قدر آینه ها را به رخ من نکشیــد
این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید

چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور وبرم نگذارید

آخرین حرف من این است،زمینی نشوید
فقط از حال زمین..... بی خبرم نگــذارید

atms87
05-09-2010, 15:24
سلام دوستان.
با اجازتون میخوام چند بیتی از استاد بزرگ شهریار(محمد حسین بهجت تبریزی) براتون بنویسم.البته بفکر فارسی زبانها هم هستم و ترجمه شدش هم جلوش نوشتم
.
.
حیدر بابا دنیا یالان دونیادی .......... دنیا همه دروغ و فسون و فسانه شد

سلیماننان نوحدان قالان دونیادی .......... کشتی عمر نوح و سلیمان روانه شد

اوغول دوغان درده سالان دونیادی .......... ناکام ماند هرکه دراین آشیانه شد

هرکیم سیه هر نه وئریب آلیبدی .......... بر هر که هرچه داده از او ستانده است

افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی .......... نامی تهی برای فلاطون بمانده است
.
.
.
حیدر بابا یولوم سندن کج اولدی ........... حیدر بابا ز راه تو کج گشت راه من

عمروم گئچدی گلممه دیم گئج اولدی ............ عمرم گذشت و ماند سویت نگاه من

هئچ بیلمه دیم گوزللرون نئج اولدی ............ دیگر خبر نشد که چه شد زادگاه من

بیلمزیدیم دونگه لر وار دونوم وار ............ هیچم نظر براین راه پرپیچ و خم نبود

ایتگین لیگ وار آیریلیق وار اولوم وار ............ هیچم خبر ز مرگ و ز هجران و ز غم نبود
.
.
.
حیدربابا سنون گویلون شاد اولسون ............ حیدربابا دل تو چون باغ تو شاد باد

دونیا وارکن آغزون دولی داد اولسون ............ شهد و شکر به کام تو و عمرت زیاد باد


سندن گئچن تانیش اولسون یاد اولسون ............ وین قصه از حدیث من و تو به یاد باد


دینه منیم شاعر اوغلوم شهریار ............. گو شاعر سخنور من شهریار من

بیر عمرودور غم اوستونه غم قالار ............ عمری است مانده در غم و دور از دیار من

Rainy eye
05-09-2010, 23:10
ساعت نمی دانم چند است؟!؟
عقربه های ساعت
مانند خنده های شیرینت با من قهر کرده اند!!
صدای پای سکوت تمام جاده را فرا گرفته است
ابر ها قهقهه می زنند
قطره های باران اشک هایم را قلقلک میدهند
و اشک ها بی خبر از حالم روی گونه ام می رقصند
هر قدم که بر میدارم دورتر میشوی
و فاصله میان ما فریاد میزند
ناگهان حسی کهنه در من می جوشد
باز هم جاذبه ی تو دست هایم را صدا می زنند...

علی قوی فرد

a@s
06-09-2010, 09:51
توبامن کاری نداری غریبه
چراتنهام نمیذاری غریبه؟
جای حسرت جای غم نشدبرام
یه دفعه شادی بیاری غریبه


چشمم ازچشم توخونده

بین ماحرفی نمونده
میرم اون دورها که پیدام نکنی
میرم اون جایی که رسوام نکنی
میرم اون شهری که عشقت نباشه
که دیگه بی کس وتنهام نکنی


چشمم ازچشم توخونده

بین ماحرفی نمونده
چشام ازغصه می باره غریبه
دل تنهام بی قراره غریبه
مث من یه روز میای گریه کنون
که دیگه فایده نداره غریبه


چشمم ازچشم توخونده

بین ماحرفی نمونده
شبم ازغم پره، بی فرداشده
خورشیدازکارتوبی صداشده
دل نمونده که توگولش بزنی
غریبه مشت توپیشم واشده


چشمم ازچشم توخونده

بین ماحرفی نمونده
دریادرمن
شهیارقنبری

narrin
06-09-2010, 10:43
کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پروازکبوترباشد

چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد.

narrin
06-09-2010, 10:47
اي مهربانتر از من
با من
در دستهاي تو
آيا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دريغ کردي
تنها تويي
مثل پرنده هاي بهاري در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسيم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهرباني تو با من
در کوچه باغهاي محبت
مثل شکوفه هاي سپيد سيب
ايثار سادگي است
افسوس آيا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مايوس مي کند؟

ABEL
06-09-2010, 16:52
بيا و در همين ديار عشق و در همين قلب خسته بمان
من تحمل اين دوري و فاصله را ندارم
نمي توانم حتي براي يک لحظه دوريت را باور کنم
و نمي خواهم باور کنم.
نمي توانم وجودي را که بودنش برايم ارامش داشت از ياد ببرم..
و نمي خواهم از ياد ببرم.
تو که ميداني من بي تو نيستم.
اشکم به روي گونه هايم جاريست.
....دلتنگي عجيبي تمام وجودم را گرفته است
...چشمهايم را مي بندم
و خاطراتت را هر چند تلخ مرور مي کنم
.....زياد دلتنگ شده ام

ABEL
06-09-2010, 17:28
نترس
از اينكه عاشق شوي
با دل و جان
عشق خشنود كننده ترين
و زيبا ترين احساس دنياست
نترس از دل آزرده شدن
يا اينكه طرف مقابل
به تو عشق نورزد
در هر كاري
خطري هست
و هيچ كاري
پاداشي هم چون پاداش عشق
در بر نخواهد داشت
پس خود را به عشق بسپار
صادقانه و با تمام وجود
و شاد باش
كه انچه پيش مي ايد
شايد تنها سر چشمه ي حقيقي شادي باشد!!!


!!! Don’t be afraid to love


Don’t be afraid
To love someone
Totally and completely
Love is the most fulfilling
And beautiful feeling in the world
Don’t be afraid that you will get hurt
Or that the other person
Won t love you
There is a risk in
Every thing you do
And the rewards
Are never so great
As what love can bring
So let your self get involved
Completely and honestly
And enjoy the possibility
That what happen



Might be the only real source of happiness!!!

narrin
07-09-2010, 10:53
شاعر از کوچه مهتاب گذشت

لیک شعری نسرود

نه که معشوقه نداشت

نه که سرگشته نبود

سال ها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود

narrin
07-09-2010, 10:58
نام تو
شعله نه
تکه‌ای از تابستان است
که گوشه‌ی دلم می‌سوزد
و سوی چشمانم است
وقتی برای یافتنت - کورمال کورمال -
دنیا را لمس می‌کنم

یک آن آفتابی می‌شوی
و تمام معنی زندگی در همان لحظه می‌چکد - غلیظِ غلیظ -

نام تو
مرگ را به تاخیر می‌اندازد.

narrin
07-09-2010, 11:08
یادت هست سیب را به من بخشیدی.........لبخند را..............عشق را


گفتی با تو بمونم

گفتی ما که باشیم درختمون شکوفه می کنه.....شکوفه ها سیب میدن

یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهار اومد شکوفه اومد سیب اومد.....تو نبودی

من نبودم که تنها به انتظار تو پای درخت سیب موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بودم مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من اومدم بهارم اومد......موندم ولی تو!!!!!!!!!!!!!!!! بهار دوباره میاد

تو باشی یا نباشی

و من با درخت سیب دوباره آغاز می کنم

شکفتن را..........دمیدن را.......


.عشق را

narrin
07-09-2010, 12:04
امان از دلتنگیهای بی شعر و بی دیوانگیِ تو
بی سبب نیست لب به حرف که می گشایی
دلتنگ شعر می شوم
چشمانت همان موسیقی زیبای قدیمی را می نوازد هربار
لبت اما خاموش ِترانه است
با من بگو!
مهربان من!
عسل ِکندوی ِقلب ِبزرگ تورا
کدام مهِ کدام جنگل ِ کدامین سرزمین، به تراوش می کشاند؟
خستگی ات را کدام پل ِکدام رودِ کدام شهر جنوبی
از تنت بیرون می کند؟
با من بگو!
کدام پیچ ِکدام ِجاده بر بلندای کدامین رشته کوه
تو را به نفرینِ ِبرآمدن خورشید از مشرق می نشاند؟
کدام جاده ؟!...
وسیمهای کدام گیتارو کلیدهای کدام ساز
کوک می کند شعرهای تو را؟
خوب ِ من!
خوب ِ خستۀ من!
خوب ِ خستۀ خالی ِمن!
آن اندازه در تو آمیخته ام ؛
که لب فرو ببندم و نیایم و نباشم ،
اگر لبریز شدنت از آرامش
طلب کند خاموشی و نیامدن و نبودنم را.
یادم هست
چه بی شمار بیراهه ها که به لطف ِروزنۀ سرانگشتان تو
بر من راه شد؛
یادت هست
که می گذرم از خویش اگر که این گذر
راه ِ پایان ِآشفتگی های تو باشد.
وسعت تمام گذشتن ها!
با من بگو!
تنها با من بگو!
کدام مسیر، کدام راه
تورا به شوروعشق وشاعرانگی باز می رساند؟
و کدام باران، زیرکدام چتر، درکدامین کوچه
تورا به عصیان ِعشق وامیدارد؟
با من بگو!
خالقِ ِهزارقصۀ هزاربوتۀ هزارجنگل ِمه آلود!
بگو! تا ریشه کن کنم بوته های توت فرنگی وحشی را
اگر که با همۀ سرخی ِدلدادگی
می خراشند دستانت را هنگام ِعبور.
با من حرف بزن!
تا بیافرینم بهترین کدام را
برای تو.
که در من
معجزۀ آفریدن را
تو خلق کرده ای.

شاهزاده خانوم
07-09-2010, 22:16
تو،

برایِ من

من،

برایِ تو

ومعادله تکمیل است ...

Amir..H
08-09-2010, 01:56
<H1 dir=rtl style="MARGIN: auto 3.75pt auto 0in; TEXT-ALIGN: center" align=center>آرزو

</H1>

کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا میکرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ، ولوله برپا میکرد
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوه زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشه زهد تو و حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت
کاش از شاخه سر سبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا میدیدی

Amir..H
08-09-2010, 02:31
كودكی ،دختركی موقع خواب



سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید



زندگی چیست؟



پدرش از سر بی صبری گفت:



زندگی یعنی عشق



دخترك با سر پر شوری گفت:



عشق را معنی كن



پدرش داد جواب: بوسه گرم تو بر گونه من



دخترك خنده بر آورد زشوق



گونه های پدرش را بوسید



زان سپس گفت:



پدر... عشق اگر بوسه بود،بوسه هایم همه تقدیم تو باد

ahmad_babol
08-09-2010, 03:59
گاهی که مرده ام
دلم هوای تمشک میکند
بربوته ای کجا؟ جایی که هیچ جا نیست
من مرده ام و نمیدانم
با نرمه های خاک روی کرک های نازک زرد
و سرخ_صورتی ای شفاف
که نرمی انگشت را بر نتابد
و شهوت دندان نه زبان
گردش آرام و خیس زبان
وآهی از سر لذت
و غلتی وسایشی به سق دهان
وآب شدن تا آب شدن
ورنگ که میپرد در تاریکی تا تاریکی با نفس و نفس با هوا
که غلت میخورد روی رطوبت سرخ
و می چرخد
و کرک ها وپوست رگ رگ
و دیواره ها و دندان ها
و طعم گس و شور وترش که میتر کد شیرین شیرین شیرین
وبعد فرو رفتن رفتن رفتن خیس
خسته و مد هوش و خیس تا انحنای گلو
و تاریکی تاریکی تاریکی
و بعد سکون مرگ
گاهی هنوز میمیرم...

sara_girl
08-09-2010, 07:10
من می آیم..
آرام...بی صدا...
قدم بر میدارم درون كوچه های دلتنگی ات.
تو در خوابی...
عمیق فرو رفته ایی در رویای مهتابی ات.
از این من تا تو...
یك ترانه؛ یك رویا؛یك مهتاب فاصله است!
من می گذرم....
شب را می برم.....
تو بر می خیزی...
نگاه می كنی...
جای پایی برایت آشناست


---------- Post added at 09:06 AM ---------- Previous post was at 09:04 AM ----------



مقابل دریا که می رسم....
فقط برای چشمهایت دعا می کنم
اما تو هرگز مستجاب نمی شوی
ببـــــــــار.....
ببـــار که باز باورت کنم
ببـــار درهمین کوچه پس کوچه های بارانی
ببـــار در همین کوچه مهتاب
راستی قرارمان
همان ساعت " نمی دانم"
ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای
روی شانه هایش به خواب نمی رود
یادت نرود
تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر....
تا می آیم زمزمه ات کنم
زود تمام می شوی
میدانم سالهاست
ساعت قرارمان
یک دقیقه به هیچ است
و من همیشه فقط یک دقیقه
دیر می رسم...



---------- Post added at 09:07 AM ---------- Previous post was at 09:06 AM ----------



مقابل دریا که می رسم....
فقط برای چشمهایت دعا می کنم
اما تو هرگز مستجاب نمی شوی
ببـــــــــار.....
ببـــار که باز باورت کنم
ببـــار درهمین کوچه پس کوچه های بارانی
ببـــار در همین کوچه مهتاب
راستی قرارمان
همان ساعت " نمی دانم"
ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای
روی شانه هایش به خواب نمی رود
یادت نرود
تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر....
تا می آیم زمزمه ات کنم
زود تمام می شوی
میدانم سالهاست
ساعت قرارمان
یک دقیقه به هیچ است
و من همیشه فقط یک دقیقه
دیر می رسم...



---------- Post added at 09:10 AM ---------- Previous post was at 09:07 AM ----------


وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود

narrin
08-09-2010, 08:16
چه سازم به این دل که دیوانه سامان ندارد
ز دروان چه حاصل که این خسته درمان ندارد
بی نصیبی ای دل ز وصل خوبان فتاده در دام بلا
خوش فتاده ای ای دل پریشان در آتش عشق و وفا
ای که ز سوز دلم خبر داری و دانی ندارد گناهی
خسته دلم من از این دل خسته نالان چه خواهی
من به نیازم تو جانا همه نازی
با دل تنگم چه سازم که نسازی
از دل زارم تو اگه بودی
آگه از این دل تو ای معبودی
آه که دیگر نباشد نشانی
از وفای تو و عشق و جوانی
بس که از جفایت دگر مستی و جوانی رفته ز یادم
بس که فتنه هایت دگر چون گل خزانی داده به بادم
چرا این مصرع ها کوتاه بلند شد
چرا چون که حال شاعر ما رو گرفتن

narrin
08-09-2010, 08:20
جواني شمع ره كردم كه جويم زندگاني را
نجستم زندگاني را و گم كردم جواني را
كنون با بارپيري ارزومندم كه برگردم
به دنبال جواني كوره راه زندگاني را
به ياد يار ديرين كاروان گم كرده را مانم
كه شب درخواب بيند همرهان كارواني را

بهاري بودوماراهم شبابي وشكرخوابي چه غفلت داشتيم اي گل شبيخون جواني را

چه بيداري تلخي بودازخواب خوش مستي كه دركامم به زهرآلودشهدشادماني را

سخن بامن نميگويي الان اي همزبان دل خدايا باكه گويم شكوه بي همزباني را

نسيم زلف جانان كو؟كه چون برگ خزان ديده
به پاي سروخوددارم هواي جان فشاني را

به چشم آسماني گردشي داري بلاي جان
خدايابرمگردان اين بلاي آسماني را

نميري شهريارازشعرشيرين روان گفتن
كه ازآب بقاجويندعمرجاوداني را

rahgozare tanha
08-09-2010, 11:41
گرچه در دورترين شهر جهان محبوسم
از همين دور ولي روي تو را مي بوسم
گرچه در سبزترين باغ ولي خاموشم
گرچه در بازترين دشت ولي محبوسم
خلوت ساكت يك جوي حقيرم بي تو
با تو گستردگي پهنه ي اقيانوسم
اي به راهت لب هر پنجره يك جفت نگاه
من چرا اينقدر از آمدنت مايوسم؟:41:

Traceur
09-09-2010, 00:40
آنکه سوزاند دلم را ، عشق سوزان است مرا
هر چه این دل را بسوزاند ، فروزان است مرا
راضیم هر آن بسوز آید ، دلم را عشق او
سوختن با عشق او ، ای دل چو آسان است مرا
خرمن جان را چو آتش زد ، به عشقش شعله کرد
شعله ی عشقش چو دانم ، راه رضوان است مرا
گر ندیدم من نگاهش ، مست رخسارش شدم
دل گویدم چو عشقش ، می کشد ز رخسارش مرا
طاقت دل گرفت از من ، چو بی تابم نمود
عشق او را جان خریدم ، بین چو جانان است مرا
انتظار وصلتش را ، شاعری بر جان خرید
دل به درد آمد از عشقش ، زین که درمان است مرا
...

Amir..H
09-09-2010, 02:45
خدایا بگو هرگز سفر کردی ، سفر با چشم تر کردی
خدایا اگه تو درد عاشقی رو میکشیدی ، تو هم زجر جدایی به تلخی می کشیدی
اگه چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی از اینکه عشق رو آفریدی.

sara_girl
09-09-2010, 07:01
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................

ABEL
09-09-2010, 12:40
كاش ميان زندگي و مرگ حكم تعويض داشتيم



از براي بودن و نبودن خود حكم تصميم داشتيم



كاش براي داشتن عشق،حكم تحقيري نبود



از براي ماندن او،اشك و ماتم و حسرت هم نبود





حیف از آن صداقتی که بود و نیست ............ آن همه نجابتی که بود و نیست



این شکوه سبز تو برای من ........... سایه حمایتی که بود و نیست



یک صدای خسته در گلوی نی ............ ناله شکایتی که بود و نیست



آن همه دو بیتی آن همه غزل ............ شرح بی نهایتی که بود و نیست



عشق اگر چه گاه جلوه می کند ............ عاشقی حکایتی که بود و نیست


دستهایت تکیه گاهم بود و نیست ............ عشق تو پشت و پناهم بود و نیست




حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم ............ چیز سبزی در نگاهم بود و نیست



عشق این سرمایه بازار دل ............ آب این روی سیاهم بود و نیست



یاد آن ایام مشتاقی بخیر ............ عاشقی تنها گناهم بود و نیست.

شاهزاده خانوم
09-09-2010, 20:48
صبح شده

موهایت انگور داده اند

خورشید از لای خوشه ها سر می زند

شکر خدا

امروز هم زنده ام

که بگویم

دوستت دارم

SIR MAMAD
10-09-2010, 00:14
آنکس که درد عشق بداند

اشکی بر این سخن بفشاند:



این سان که ذره های دل بی قرار من

سر در کمند عشق تو ، جان در هوای توست



شاید محال نیست بعد از هزار سال

روزی غبار ما را ، آشفته پوی بادی

در دور دست دشتی از چشم ها نهان



بر برگی ارغوانی

پیچیده با خزان




یا پای جویباری ، چون اشک ما روان




پهلوی یکدیگر بنشاند

ما را به هم برساند




فریدون مشیری

Amir..H
10-09-2010, 03:17
خواستم تا بری دلدارم



نامه ای عاشقانه بنگارم



بنویسم که عاشقت هستم



بنویسم که دوستت دارم



بنویسم مکن فراموشم



بنویسم بیا به دیدارم



بنویسم که زندگی زیباست



تا من ای مهربان تو را دارم



کم کم از شوق دست من لرزید



خون چکید از نگاه غم بارم



لب خود را به گریه آغشتم



تا بر آن نامه بوسه بگذارم...

Mo5tafa
10-09-2010, 05:30
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی، به تو جسارت بکنم

M O B I N
11-09-2010, 15:06
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی

شاهزاده خانوم
11-09-2010, 23:23
می نویسم " تـــــــو "

واین "تو" ، یعنی همه چیز

تمام من

تمام ناتمامِ من

همه ی من

می نویسم از " تو "

ناگاه تمام واژه هایم خیس می شوند

ناگاه اشک هایم پر میشوند از عطر وجودت

و می بارم

برای " تو "

می نویسم " تو "

نگاهت مرا به ستوه می آورد

" تو " تکرار نشدنی هستی

کدام واژه بعد از تو برایم معنا خواهد داشت

می نویسم " تو "

و " تو " را پنهان میکنم در پستوی سینه ام

در تمام لحظات خیالم

خودم را آنگونه خواهم ساخت که تو دوست می داری

تا به روزگار بودن با تو، بهترین باشم برای تو .

چشمان عاشقم همچنان تورا می نگرند تا بدرون تو ره یابند

و موجی از دوست داشتن و عشق را به درون تو جاری سازند

من با تو خواهم ماند ، تا ابد ، چنان كه عهد كرده بودم ..

و تو را برای تو خواهم خواست،

و خودم را برای تو

اگر خسته شدی به من تکیه بده

من عاشق شانه های تو هستم

چرا که در چشمان خسته تو خودم را می یابم و شوق فداکاری را ..

من همواره امیدوار خواهم ماند

كه روزی از روزگاران با تو باشم و برای تو و بهترین برای تو

Lady Negar
12-09-2010, 04:41
هرگز نمیپرسم/

هر روز می پرسی که: آیا دوستم داری؟
من، جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم
تو در نگاه من، چه می خوانی، نمی دانم
اما به جای من، تو پاسخ می دهی:آری!
ما هر دو می دانیم
چشم و زبان، پنهان و پیدا، رازگویانند
وآنها که دل به یکدیگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند،
ننوشته می خوانند
من« دوست دارم» را
پیوسته، در چشم تو می خوانم
نا گفته، می دانم
من، آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که: آیا دوستم داری
قلب من و چشم تو می گوید به من: آری

فریدون مشیری_دریچه ماه.1384

alidata2010
12-09-2010, 06:07
در لبانت فرشته می‌خندد؛ در نگاهت ولی دو تا شیطان...

گونه‌های تو میوه‌های بهشت، که حرامند بر منِ انسان


باغِ آغوش: چشمه‌ی کوثر؛ امر و نهی تو آیه‌های عذاب

چشم دارند از عسل نخورد کافری در میان باغ جنان


اخمِ ابروت:‌شیخِ ازرق پوش؛

بر لبت خنده پیر گلرنگ است

ما نداریم در طریقت تو اعتقادی به غیر پیر مغان


من تو اَم؛ تو منی که حلاّجم. جرممان روشن است پیش جُنید

اهل صورت هنوز هم دارند قصد آزار عاشقان جهان


کاش می‌شد زبان شکسته شود، واژه‌ی نفی از میان برود.

فکر کن جان من چه می‌شد اگر تا ابد «نه» نیاوری به زبان!


زاده‌ی ماهِ ماهیم، باشد...

دختر برجِ عقربی، چه کنم...؟

این ز خود بی‌خودی که من دیدم نیش و نوش تو را خریده به جان


کاش بی نقش شوم پیراهن در غزل‌چین دامنت باشم...

ای پری‌های آسمان مبهوت در تو از فرط پاکی دامان

امید نقوی/ آبان88

ABEL
12-09-2010, 12:26
داشتم توي خيابان عشق قدم مي زدم
گذرم افتاد به قبرستان عشق
خيلي تعجب كردم تا چشم كار مي كرد قبر بود

پيش خودم گفتم
اين قدر قلب شكسته وجود داره ؟؟؟
همين طور كه مي رفتم متوجه يك دل شدم
مثل اينكه تازه خاك شده بود
جلو رفتم و ديدم روي سنگ قبر چند تا برگ افتاده
كنار قبر نشستم و براش دعا كردم
وقتي برگها را كنار زدم
ديدم......
اون دل همون كسي بود
كه باعث شده بود دل من خيلي پيش ها بمیرد!!!

Consul 141
12-09-2010, 18:16
من داغ بودم
تو داغ بودی .. .
حالا فرصت داریم به کارهایمان فکر کنیم
به رفتارهایمان ... .
به عوض شدن هایمان ... .
حالا فرصت داریــم
به هــم فكر كنيم .

سیا.شیفته
12-09-2010, 19:40
طاري که مرا به سوي تو مي آورد

پر از صداي دلهره است

و چرخ هايش روي ريل هاي شک مي لغزد

قطاري که مرا به سوي تو مي آورد

هميشه در ساعتي که ميخواهم به مقصد نميرسد

و من دلم را به اين خوش ميکنم

که از پنجره اين قطار

ميتوان باز به زندگي

نگاهي دوباره کرد
-------
هوا تر است به رنگ هواي چشمانت
دوباره فال گرفتم براي چشمانت

اگر چه کوچک و تنگ است حجم اين دنيا
قبول کن که بريزم به پاي چشمانت

بگو چه وقت دلم را ز ياد خواهي برد
اگر چه خوانده ام از جاي جاي چشمانت

دلم مسافر تنهاي شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه هاي چشمانت

تمام آينه ها نذر ياس لبخندت
جنون آبي در يا فداي چشمانت

چه مي شود تو صدايم کني به لهجه ي موج
به لحن نقره اي و بي صداي چشمانت

تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي
در انتظار چه خاليست جاي چشمانت

به انتهاي جنونم رسيده ام کنون
به انتهاي خود و ابتداي چشمانت

من و غروب و سکوت و شکستن و پاييز
تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت

خدا کند که بداني چه قدر محتاج است
نگاه خسته من به دعاي چشمانت

شاهزاده خانوم
13-09-2010, 05:54
حکایت ِ من و تو، حکایت ِ کبریت و آتش است.


کنارت که باشم،

شعله میکشم...

میسوزم...

و تماماً در تو نیست میشوم.



و من چنین سوختن را دوست میدارم، جان ِ دل!

شاهزاده خانوم
13-09-2010, 06:06
آنقدر باورت دارم که وقتی می گویی
باران ...
.
.
خیس می شوم

شاهزاده خانوم
13-09-2010, 07:17
مداد به دست میگیرم ...

صفحه ی سفید كاغذ ..

می خواهم از تو نقشی بكشم !...

چشم چشم دو ابرو ...

تا همین جا كافی ست !...

می نشینم سیر..

نگاهـت میكنم !..

شاهزاده خانوم
13-09-2010, 09:02
شب را دوست دارم ...!




چرا که در تاریکی ..

چهره ها مشخص نیست !!

و هر لحظه ..

این امید ..

در درونم ریشه می زند ...




که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

water_lily_2012
13-09-2010, 11:35
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

narrin
13-09-2010, 14:26
دوستتـــــــ دارم


بی نهایتـــــ تر از هویتــــِ آشنــای عشق


در عمق اشکــ هایتـــــ و ضربان خنده هایتـــــــــ


نشانی استــــــــ از تغییر نمناکــــ اشتیاق در برهوتـــــــــــ خشکـــِ انتظـــــــار


اعتمــادی به گرمای ناممــکن سکوتـــــ نیستــــــــ


تپش صادقــانه نگاهــم را باور کن

mmiladd
13-09-2010, 14:34
گیسوانت جنگلی‌ تاریکو من ترساناز گرگ عشق

alidata2010
13-09-2010, 14:46
ندارم فرصتی تا لحظه ی مرگ


بود بر شاخه هایم آخرین برگ

تو پنداری که شب چشمم به خواب است

ندانی این جزیره غرق آبست

به حال گریه می خوانم خدا را

به حال دوست می جویم شما را

زبس دل سوی مردم کرده ام من

در این دنیا تو را گم کرده ام من

مرا در عاشقی بی تاب کردی

کجا هستی دلم را آب کردی

نه اکنون بلکه عمری، روزگاریست

که پیش روی ما غمگین حصاریست

بود روز تو برای ما شب تار

صدایت می رسد از پشت دیوار

کلام نازنینت مهر جوش است

صدایت در لطافت چون سروش است

بدا ، روز و شب ما هم یکی نیست

شب ما بهر تو همگام روز است

به وقت صبح تو ما را شب آید

در آن هنگامه جانم بر لب آید

کویرم من، تو گلشن باش ای یار

به تاریکی تو روشن بــاش ای یار

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 00:13
بگذار ..

توي همين يک شعر ..

دوباره ..

عاشق هم باشيم !

من نامت را صدا مي کنم !...

تو بگو جانم ...!


---------- Post added at 12:13 AM ---------- Previous post was at 12:11 AM ----------



در خواب هم راحتم نمي گذاري !!

بي خبر مي آيي ..!

صدايم مي کني..!

تا چشم باز ميکنم ....

باز نيستي!!

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 00:50
قصه ای بــــگو ...





که وقتی به آخر رسید ..





کلاغ هم به خانه اش برسد !!





خسته ام از انتظار کلاغ نشسته در آشیان !...

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 01:26
برای یک بار ...


فقط برای یک بار !


مرا در افسون مبهم یک دروغ ...


شناور کن !


سر به گوش من بگذار ..!


و آرام بگو :

دوستت دارم ....!

M O B I N
14-09-2010, 09:54
داحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن

narrin
14-09-2010, 11:32
شاید این فاصله ها هرگز به رسیدن نرسد

شاید این کالترین قصه به چیدن نرسد

بال پروازی اگرهست به سوغات بیار

مگذار از قفس این تن به پریدن نرسد

از تن خسته من بی تو دراین غربت وادی

سایه ای مانده که شاید به تپیدن نرسد

رفته ای زود بیایی ، تو اگر بر دل من

خنجری هست که شاید به بریدن نرسد

narrin
14-09-2010, 11:38
در سکوتم نشسته ام و به اطرافم نگاه میکنم
و به روز هایی که گذشت فکر میکنم

روزهایی که به سرعت رفت به خاطره تبدیل شد
دیگه دلخوشی جز دفتر تنهایی ندارم

دفتری که یکی یکی برگ هاش با خاطره ها پر شده

به خودم می گم چطور ِ که دفتر طاقت غصه هام رو در بیارم

یکی یکی برگهاشو ورق می زنم هر چی بیشتر به آخرش نزدیک
می شم تنهاییم بیشتر بیشتر می شه ...

نمی دونم چرا توی این سکوت منتظرم

حس انتظاری که برای خودم هم تازگی داره

شاید باز دلتنگ شدم

دلتنگ مهربانی که هفت روز هفته به حرف هام گوش می ده
و در جواب فقط سکوت رو بدرقه راهم می کنه

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 11:52
اينروزها هيچ چيز سرجايش نيست ...!

جز تو...

که عجيب جا گرفته اي کنج دلم.....!!!



---------- Post added at 11:52 AM ---------- Previous post was at 11:48 AM ----------





علفهاي زير پايم ..

خشكيدند !!

اما من ...

همچنان منتظرم !.....

alidata2010
14-09-2010, 13:28
آخرین نامه


دلم می خواد یه چیزی رو بدونی
دیگه نه عاشقی نه مهربونی
منم دیگه تصمیمم رو گرفتم
اصلا نمی خوام که پیشم بمونی
دیشب که داشتم فکرام و می کردم
دیدم با تو تلف شده جوونی
یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم
عاشقو باید از خودت برونی
چه شعرایی من واسه تو نوشتم
تو همه چیز بودی جز آسمونی
یادت میاد منتم رو کشیدی ؟
تا که فقط بهت بدم نشونی ؟
یادت می اد روی درخت نوشتی
تا عمر داری برای من می خونی ؟
یادت میاد حتی سلام من رو
گفتی به هیچ کس نمی رسونی
حالا بیار عکسامو تا تموم شه
اگر که وقت داری اگه می تونی
نگو خجالت می کشی می دونم
تو خیلی وقته دیگه مال اونی
خوش باشی هر جا که می ری الهی
واست تلافی نکنه زمونی

rahgozare tanha
14-09-2010, 15:19
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قريب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به این یک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

بنفشه ناز
14-09-2010, 21:09
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قريب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به این یک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم



زندگی شوق رسیدن به همان فردایست
که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف امروز پر از بودن توست
زندگی را دریاب

---------- Post added at 10:09 PM ---------- Previous post was at 10:07 PM ----------

و من هر روز كه سر مي زند

-هنوز-

در قعر يلداي چشمان تو

فال حافظ مي گيرم !!!!

بي تو

روزهايم همه شب شده اند

و شب هايم

------همه يلدا------

و من هر شب

به ياد چشمان هميشه باراني تو

فال حافظ مي گيرم !!!!!

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 23:46
روزی که جهان خواست بایستد
بگو به گونه‌ای از چرخش بماند
که من

در نزدیک‌ترین فاصله
ازتو مرده باشم ...!

narrin
15-09-2010, 11:19
روزگاری است که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید واین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک وزینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت وتحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
یا رب آن کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زآن که منزلگه سلطان دل مسکین من است

---------- Post added at 11:19 AM ---------- Previous post was at 11:17 AM ----------


هر وقت
دلم واست تنگ میشه
ابرها رو صدا میزنم بیان پایین
بعد سوارشون میشم
و میرم اون بالا بالاها میشینم
و زار زار گریه میکنم
پس بدون هر وقت بارون میاد
دلم برات
تنگ شده
گل من
میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی
گل من تو راز؛ما به کدام دیو گفتی
که بریده ریشه ی مهر شکسته شیشه دل
منم این گیاه تنها
به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته
به امیدها نشستیم
و به بادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم

water_lily_2012
15-09-2010, 16:25
من ديوونه رو باش آه نفهميدم تو بي رحمي
تمام مشكلم اينه آه حرفامو نمي فهمي
منو باش آه نفهميدم تو بي ذوقي بي احساسي
دروغ بود اينكه مي گفتي تو هم محو گل ياسي
من ديوونه رو باش آه شكستم با شكست تو
تو چه مردابي افتادم يه عمره با دو دست تو
من ديوونه رو باش واسه تو گريه مي آردم
تو رو باش آه نفهميدي تو شعرم گم شده دردم
من ديوونه رو باش آه به پاي چشم تو سوختم
ولي بعد يه آم بازي تو با من بد شدي آم آم
من ديوونه رو باش آه واسه عهدت قسم خوردم
باهات موندم ، باهات ساختم ، واست سوختم ، واست مردم
من ديوونه رو باش آه بهاخماي تو خنديدم
همش يك گل تو باغچم بود اونم آخر واست چيدم
من ديوونه رو باش آه به خوبيم عادتت دادم
شكستي قلبمو اما نديدي رنگ فريادم
من ديوونه رو باش آه واست روزامو سوزوندم
خوشي رو تو خودم آشتم ، ولي با چشم تو موندم
من ديوونه رو باش آه آشيدم ناز چشماتو
چه قد تلخه بدون تو ، چه قدر سخته برام با تو
من ديوونه رو باش آه خيال آردم تو مجنوني
تو حتي اسم مجنونم ، نه آوردي ، نه مي دوني
من ديوونه رو باش آه قد دنيا دوست دارم
نه اما من دوست داشتم حالا آه از تو بيزارم
من ديوونه رو باش آه واست خوندم چه قد ساده
تو حرف عاشقونم رو شنيدي ، حاضر آماده
من ديوونه رو باش آه نشستم منتظر ، رسوا
زدي تو زير قولاتو ، گذاشتي باز منو تنها
منو باش آه نفهميدم منو ديگه نمي خواستي
چه قدر ديوونه اي راستي ، چه قد ديوونه ام راستي
منو باش آه با يه آهنگ مي خواستم مهربونتر شم
زدي تير و توي ذوقم نداشتي حوصله بازم
من ديوونه رو باش آه تو رو عاشق حساب آردم
چه قدر ديوونه تر چون باز ، تو رو اينجا خطاب آردم
من ديوونه رو باش آه ، درسته خيلي ديوونم
جهنم مي رم اما نه ، آنار تو نمي مونم
اينم يه نامه ي ابري ، به امضاي يه ديوونه
فقط بيچاره اون آس آه ، يه عمر با تو مي مونه

شاهزاده خانوم
15-09-2010, 17:32
اعتبار فعليه شما : 170ريال

دلت گرفته ؟

هيــ ــ ــــــس ...


نگو !!

شايد ...

براي چيدن 160 حروف قشنگتر کنار هم

لازم بشه ..

اين 170ريال !!

rahgozare tanha
15-09-2010, 21:26
عصر یک جمعه دلگیر،


دلم گفت: بگویم، بنویسم


كه چرا عشق به انسان نرسید؟


چرا آب به گلدان نرسید؟


و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسید؟


بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،


بنویسد که هنوزم که هنوز است،


چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسید؟


كه چرا کلبه احزان به گلستان نرسید؟

شاهزاده خانوم
15-09-2010, 22:00
تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر .
به تو فکر می کنم


در چشم های بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می کنم


و هر روز
به تعداد تمام دندان هایم سیگار می کشم .
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می کنیم .

شاهزاده خانوم
15-09-2010, 22:07
نبض این شعر
که می توانست در دست های تو باشد
در خیابان های کثیف این شهر
له می شود

شاهزاده خانوم
16-09-2010, 02:15
نه از فلسفه كلامی میدانم ...


و نه منطق ..


میگنجد در كلام من !..


بی استدلال دوستت دارم !..


وه كه دوست داشتن ..!!


چه كلام كاملـــی ست !


و من چقدر ..


دلم ..


تنگِ دوست داشتن توست !!

شاهزاده خانوم
16-09-2010, 02:26
حلزون كندتر میرود یا لاك پشت ؟!!!


میخواهم ..!


وقت با هم بودنمان ...


همان باشیم !..

water_lily_2012
16-09-2010, 06:19
من تورا آسان نیاوردم بدست

ای از عشق پاک من همیشه مست
من تورا آسان نیاوردم بدست
بار ها این کودک احساس من
زیر بارانهای اشک من نشست
من تورا آسان نیاوردم بدست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد بالای بام آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
بارها این دل به جرم عاشقی
زیر سنگینی بار غم شکست
من تورا آسان نیاوردم به دست
در بدست آوردنت برد باریها شده
بی قراریهاشده شب زنده داریها شده
در بدست آوردنت پایداریها شده
با ظلم و جر روزگار سازگاری ها شده.

narrin
16-09-2010, 08:49
پا که میگذاری به لحظه هایم چه حالی پیدا می کند دلم !

آسمانی می شود وقتی که لحظه هایم مال تو می شوند !

نازنین غریبم ،

چقدر دلتنگم برای لحظه های با تو سر کردن !

لحظه ها تو را طلب می کنند !

چشم انتظارم ! بیش از این انتظار ؟؟؟

نازنین غریبم ،

یک دم با من باش!به اندازه آه کشیدن آه یک مظلوم!

---------- Post added at 09:43 AM ---------- Previous post was at 09:40 AM ----------

ازخویشتن شرمنده ام چراکه درباران گریستم
وتنهایی ام را وغرورشکسته ام را
به ابرهای سرمست نشان دادم
غافل ازاین که باران نشانه ای برای وصال بود
غافل ازاین که خدابه من دستان پرمهرش رانشان می داد
غافل ازاین که من بایدجوانه ای می کاشتم
غافل ازاین که درآغوش خدابودم
خدایادانه ام رامی کارم

---------- Post added at 09:47 AM ---------- Previous post was at 09:43 AM ----------

پلی خواهم زد از کویر خشک همیشه سوزان من تا وجود غنی و سیرابی چون تو.
پروردگارا پذیرای من باش.
عطش وجودم را سیراب کن با جرعه ای از شراب ناب نهانم.
خداوندا دستم بگیر ... نه برای رسیدن خود به اوج .... دستم بگیر تا هر آنکس که پای در من نهاد به هیچ نرسد ..... به تو برسد ای خدا.

---------- Post added at 09:49 AM ---------- Previous post was at 09:47 AM ----------

تو میروی...
و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن..

که چرا گریه نمیکنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است و شایدهمین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم..

narrin
16-09-2010, 09:07
عزیز من!

خوشبختی،

نامه یی نیست که یکروز،

نامه رسانی،

زنگ در خانه ات را بزند

و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.

خوشبختی ،

ساختن عروسک کوچکی ست

از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...

به همین سادگی،

به خدا به همین سادگی؛

اما یادت باشد که جنس آن خمیر

باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر...

خوشبختی،

همین عطر محو و مختصر تفاهم است

که در سرای تو پیچیده است...


"چهل نامه ی کوتاه به همسرم؛ اثری از نادر ابراهیمی"

mmiladd
16-09-2010, 13:36
چه مهربان بودي ؛ وقتي دروغ مي گفتي..

MaFia_King
16-09-2010, 21:34
دل من ! باز مثل سابق باش


با همان شور و حال عاشق باش


مهر می ورز و دم غنیمت دان


عشق می باز و با دقایق باش


بشکند تا که کاسه ات را عشق


از میان همه تو لایق باش


خواستی عقل هم اگر باشی


عقل سرخ گل شقایق باش


شور گرداب و کشتی سنگین ؟


نه اگر تخته پاره قایق باش


بار پارو و لنگر و سکان بفکن


و دور از این علایق باش


هیچ باد مخالف اینجا نیست


با همه بادها موافق باش




(حسین منزوی)

rahgozare tanha
17-09-2010, 16:42
دیریست سر بر آشیان سرد تنهایی فرو برده
و پرهایش از خاشاک تیغ آلود قضاوت سوزناک است
طنین جغد تردید در هزار سوی تاریک وسوسه
مو بر قامتش راستیده
اهلی نمای وحشی خوی روزهای خروش
وحشت سیاهی به دل دارد
آرام گیر
آرام گیر دل رنجورم
بی تابیت را آغوشی باز نیست
زمانه بر تباهیت مشتاق تر است!

alidata2010
17-09-2010, 16:53
خواهم که شبی محو جمال تو شوم
نظارگی بزم وصال تو شوم
وانگاه به یاد شمع رویت همه عمر
بنشینم و فانوس خیال تو شوم

rahgozare tanha
17-09-2010, 16:54
برو دیگر که آغوشت نخواهم
که دیگر مستی هوشت نخواهم
دلم را پر ز خونابه نمودی
دگر لبخند رویت را نخواهم
تو و عاشق کشی رسمی است دیرین
من این دنیای خون خو را نخواهم
نخواهم زین جهان و زآن جهان دل
که دلداری بدین شیوه نخواهم
چو دلداری ما عهدیست با او
همان خوشتر که جانم را نخواهم

rahgozare tanha
17-09-2010, 17:01
باد می وزد
لا به لای برگهای سبز بید
با غرور
با شکوه
این همان ترانه ی قدیمی است
این همان صدای خنده های تو
این همان صدای آشنا، صمیمی است
قلب برگ های قلب من
می تپد، از صدای هوی باد
یاد تو، زنده می شود درون سینه ام
نه!
این صدای عشق نیست
این تپش، صدای وحشت من است
این تپش صدای خاطرات کهنه ی تپیدن است
بید من به جای برگ
سنگ می دهد
پرغرور باد، رفته ای ز یاد....

شاهزاده خانوم
17-09-2010, 23:43
وقتی که از تو حرف میزنم همه فعل هایم ماضی هستند

ماضی بعید ... ماضی خیلی خیلی بعید...

کمی نزدیک تر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ است

---------- Post added at 11:43 PM ---------- Previous post was at 11:38 PM ----------



ف ی ل ت ر کرده است !!


دل را ...


درد !!


ببین ..


باز نمی شود !..

شاهزاده خانوم
18-09-2010, 01:17
تــو ميگذري ..

زمان ..

ميــگـــــذرد !..

چه كنم با دلــــي ..

كه از تو ..

توان گذشتنش ..

نيست !!

شاهزاده خانوم
18-09-2010, 01:27
مي خواستم بپرسم..

آيا عاشق شدن مسري است؟

انگار ((من)) به ((تو)) مبتلا شده ...

درمانش را مي داني؟

Amir..H
18-09-2010, 15:21
((حسرت عشق))
درکنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
ان شمع که می سوزد و پروانه ندارد
گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا:چه کنم دام شما دانه ندارد!
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه ی اسکندر و داراب
ده روزه ی عمر این همه افسانه ندارد

Amir..H
18-09-2010, 15:35
به نام خدایی که عشق را به زیبایی آفرید



گفتم:

نمی دانم که در قید که هستی؟

طرفدار خدا یا بت پرستی؟

نمی دانم در این دنیای محشر

به چه عشقی چنین ساکت نشستی



گفت :

طرفدار خدای عشقم ای یار

از این عاشق کشی ها دست بردار

که کار بت پرسته ، بی وفایی

نه من که غصه مه درد جدایی



گفتم:

خدا را با تو هرگز نیست کاری

که تو خود ، ناخدای روزگاری

به روی زورقی درهم شکسته



مثل ماهی که رو ابرا نشسته

گفت:

اگر من ناخدایم ، با خدایم

نکن تو از خدای خود جدایم

به تو محتاجم ای یار موافق

به تو محتاجم ای همراه عاشق



گفتم:

خدای عشق تو ، داره خدایی

که تو دینش ، گناهه بی وفایی

بگو رندانه می گویی ، صد افسوس

تو نور مایی و من نور فانوس

تو هشیارانه گفتی یا ز مستی؟

نفهمیدم که در قید که هستی؟



گفت:

من غرق سکوتم تو بخوان

قصه پرداز تویی

من هیچم و پوچم تو بمان

سینه و راز تویی

به تو محتاجم ای یار موافق

به تو محتاجم ای همراه عاشق



گفتم نه ........

من غرق سکوتم تو بخوان

قصه پرداز تویی

من هیچم و پوچم تو بمان

سینه و راز تویی

من روبه زوالم ، دم آغاز تویی



به تو محتاجم ای یار موافق

به تو محتاجم ای همراه عاشق

< A L I >
18-09-2010, 21:00
باور کن و ببین

بوی تو میدهد

همه ی درد های من

water_lily_2012
19-09-2010, 11:40
ای تقدیر من!

آتشی افتاده امشب در دل دلگیر من

گرم می ریزد به رویم اشک بی تاثیر من

ای دل آزاده! ای زنجیره ی سودای عشق!

شعله بودم آب گشتم تا شدی درگیر من

عشق می جوشد به رگهای تنم با سرکشی

آب می سازد دل ِ سرحلقۀ زنجیر من

هرقدر آتش به کف داری بزن بر سینه ام

ای محبت! ای رسول عشق! ای تقدیر من!

شکوه بیجا میکند طبع سخن ناسنج دل
تا ابد باید بسوزد قامت تصویر من...

narrin
19-09-2010, 11:48
وقتی دلت خسته شــد ،

ديگر خنده معنايی ندارد ...

فـقـط می خندی تا ديگران ، غم آشيانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...

فـقـط گريه می کنی چون به گريه کردن عادت کرده ای !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر هيچ چيز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن ...!

---------- Post added at 11:48 AM ---------- Previous post was at 11:44 AM ----------

شــــــــبگردي مي‌کنــــم.

اما صداي نفــــــــــــس‌هايـــت را از پشــــــــت

هيچ پنــــــــــــــجره و ديواري نمي‌شـــــــــنوم.

آســوده بخواب نازنيــــــــــــنم،

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت ...

تنها خانه‌ي من اســت که در آتــــش مي‌ســـــــــــــــــوزد.

siya22
19-09-2010, 15:36
برگشتنت
همان قدر محال است
که خیال می کردم
رفتنت . . .

siya22
19-09-2010, 15:48
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
ساده نگذشتم از این عشق، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی
آی…مثل خوره این فکر عذابم می داد
چوب من را بخوری ورد زبانها بشوی
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی
در جهانی که پر از «وامق» و «مجنون» شده است
می توانی «عذرا» باشی، «لیلا» بشوی
می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند
در دل سنگترین آدمها جا بشوی
بعد از این ، مرگ ، نفسهای مرا می شمرد
فقط از این نگرانم ، که تو تنها بشوی

---------- Post added at 03:48 PM ---------- Previous post was at 03:48 PM ----------

موجود بی آزاری هستم
کار می کنم
قصه می خوانم
شعر می نویسم
و گاهی
دلم که برایت تنگ می شود
تمام خیابانها را
با یادت پیاده می روم!

mmiladd
19-09-2010, 16:58
تو صبح دلپذیری
و من عصر دلگیر
فاصله را می بینی؟

rahgozare tanha
19-09-2010, 17:19
ديروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ريختم
امروز هر چه مي گردم خودم را پيدا نمي كنم ....

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 11:15
بی صدا مطالعه می كردیم !


اما كتاب را كه ورق می زدیم ...


تنها ..


گاهی به هم نگاهی ..


ناگاه ..


انگشتهای هیس !..


ما را ..


از هر طرف نشانه گرفتند !...



انگار غوغای چشمهای من و تو ...


سكوت را ..


در آن كتابخانه رعایت نكرده بود !...



---------- Post added at 11:15 AM ---------- Previous post was at 11:12 AM ----------




اگر ..

یکبار بگویی..

دوستت دارم !!

برای همیشه ..

مرا ..

خواهی دزدید !...

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 11:32
چه می خواهم ؟..
از تو ..
جز اینکه ..بگویی: ...

دوستت دارم !...

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 11:43
حسادت می کنم به ماه ..


که هر شب ..


عاشقانه و بی قرار ..


در جستجویش هستی !...

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 11:54
دلـت و رها کن ..


بی قیددوست داشته باش ..!


بی بهونه ..


نترس ..


یادت رفته ؟!!


" آری آغاز، دوست داشتن است ..


گر چه پایان راه ناپیداست ..... "

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 21:24
گفت: توبه کن ..!

گفتم: تو...

" به " بماند برای بعد ..!!

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 21:44
از تو که مینویسم

هم وزن را رعایت می‌کنم، هم قافیه...

اگر خودت هم پیشم میبودی

که دیگر همه چیز

ردیف ردیف میشد

شاهزاده خانوم
20-09-2010, 23:32
عشق،عشق مي آفريند.

عشق زندگي مي آفريند.

زندگي رنج به همراه دارد.

رنج دلشوره مي آفريند.

دلشوره جرات مي بخشد.

جرات اعتماد به همراه دارد
.
اعتماد اميد مي آفريند.

اميد زندگي مي بخشد.

زندگي عشق مي آفريند.

عشق عشق مي آفريند. (احمدشاملو)

شاهزاده خانوم
21-09-2010, 00:00
كاش يادت نرود

بين بي باوري آدم ها

روي اين نقطه پر رنگ بزرگ

يك نفر مي خواهد

با تو تنها باشد

نكند بين هياهو بروم از يادت...

mmiladd
21-09-2010, 11:44
تابستان تر
از آغوش تو
نیست!

rahgozare tanha
21-09-2010, 12:38
رفتی امّا یک نفر در انتظارت مانده است
چشمی از جنسِ بهاران داغدارت مانده است
آشنا دیگر نگاهت را دریغ از ما مدار
چشم هائی مثلِ دریا بی قرارت مانده است
بی گناهی ،خوب می دانم گناهت عاشقی است
بی وفا در یاد ما تنها غبارت مانده است
من برایِ چشم هایت قصّه می گویم عزیز:
قصه آواره ای که سر بدارت مانده است
آشنای دست های ساده و رؤیائی ام
رفتی اما یک نفر در انتظارت مانده است

rahgozare tanha
21-09-2010, 12:45
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو :

« من خوب می شناختمش »

نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود .

حتی زمان مرگ

آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب

آن بیقرار عشق

«چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود . »

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

« شب در میان تاریکی در نور ماهتاب»

هر روز در درخشش خورشید تابناک

هر لحظه در برابر آیینه ی زمان

آن دختر سکوت ؛

«در انتظار دیدن رویت نشسته بود .»

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

« جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد »

هرگز خیانتی به دستان تو نکرد

هرگز نگاه پاک و زلال تو را ؛

با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد

تا آخرین نفس ؛

«در انتظار دیدن رویت نشسته بود . »

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش !

«کمی زودتر می آمدی . »

اما بگو :

« من خوب می دانم »

حتی در آن جهان

آن خفته ی خموش ؛

«در انتظار دیدن رویت نشسته است .»

روز ی اگر .......

اما ؛ نه ؛

او هیچوقت دیگر نمی آید .

کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم!

شاهزاده خانوم
21-09-2010, 16:08
روزي که خورشيد

از غرب طلوع کند

گل رز

بوي شقايق دهد

و زمين

از تسلط خدا خارج شود!


از تو دل خواهم کند . . .

ABEL
21-09-2010, 16:10
آن کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییزی راه می رفت.

صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید:
دوستت دارم

شاهزاده خانوم
21-09-2010, 18:43
از پس نبردی سخت باز میگردم

با چشمانی خسته....كه دنیا را دیده است....بی هیچ دگرگونی ،

اما خنده ات را كه رها میشود

و پرواز كنان در آسمان مرا میجوید....

تمامی درهای زندگی را.....به رویم میگشاید

عشق من ، خنده تو

در تاریك ترین لحظه ها میشكفد.....و اگر دیدی ، به ناگاه

خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست ،

بخند ، زیرا خنده تو

برای دستان من.... شمشیری است آخته

شاهزاده خانوم
21-09-2010, 19:44
آمیزش ترس و احساس

تولد کودکی به نام

" عشق"

هیچ می دانی

داستان ما هرگز تکرار نخواهد شد.....


---------- Post added at 07:44 PM ---------- Previous post was at 07:44 PM ----------



آمیزش ترس و احساس

تولد کودکی به نام

" عشق"

هیچ می دانی

داستان ما هرگز تکرار نخواهد شد.....

*ALONE*
21-09-2010, 21:01
وقتی توی لحظه هام عشق تو رو کم میارم به دلم هزا رو یک غم میارم
توی چشمات خودمو گم میکنم اسمون دلمو نم میکنم
پر بارون میشم از دیدین تو پر ارزو واسه چیدن تو
گر چه داشتنت برام خیالیه بی تو اما زندگیم چه خالیه

*ALONE*
21-09-2010, 21:11
برایت اسمانی خواهم کشید از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها من غرق ان همه مهربانی

< A L I >
21-09-2010, 21:26
‎‫گرمای بدنم،

وقتی یاد تو می افتم

به شدت پایین می اد!

انگار یادتم سرده...!!
 ‬

Alireza.M67
21-09-2010, 21:44
این یه شعر خیلی قشنگ از سعدیه :

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی* عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم * باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه * ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان * که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند * تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان * این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت* همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا * در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم * چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن* تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد * که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده * نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
'سعدی'

----------------------------------------------
اینم یه شعر از شهریار که توش از همین شعر سعدی استفاده کرده :


ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مهِ من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی
«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی»

مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر عشق تو زادم
نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم
«دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم
باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»

تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه
پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه
« ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»

تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت
عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت
«عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی»

درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان
کس درین شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان
«حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم سر کویت بگدایی»

گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان
چون نگارین خطِ تذهیب بدیباچه قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نفطه ایمان
«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی»

هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی بفغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»

چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن
دامنِ وصل تو نتوان برقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن
«شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانهء مایی»

سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
بشب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانهء مایی»

نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند
دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید بخلوت ننشیند
«پرده بردار که بیگانه خود آن روی نه بیند
تو بزرگی و در آئینهء کوچک ننمایی»

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد
«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»

siya22
22-09-2010, 00:44
اگر
به یادت نمی‌آیم،
دلیل ِ فراموشی تو نیست؛
من،
ترس از ارتفاع دارم

---------- Post added at 12:41 AM ---------- Previous post was at 12:40 AM ----------

آمدن را
از باد و باران بیاموز
رفتن را
از دل ِ من.

---------- Post added at 12:41 AM ---------- Previous post was at 12:41 AM ----------

آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم
حوا خودش بهشت است

---------- Post added at 12:41 AM ---------- Previous post was at 12:41 AM ----------

نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری
اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟

---------- Post added at 12:42 AM ---------- Previous post was at 12:41 AM ----------

تابستان که میشود دلم شور میزند
……
نکند طعم گیلاس های بازار مرا از خاطرت ببرد!

---------- Post added at 12:42 AM ---------- Previous post was at 12:42 AM ----------

سردم است…
و دیگر “دوستت دارم” تو هم گرمم نمی کند…

---------- Post added at 12:42 AM ---------- Previous post was at 12:42 AM ----------

نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!
از کجا باید می‌فهمیدم مسافری؟

---------- Post added at 12:42 AM ---------- Previous post was at 12:42 AM ----------

دوستت داشتم
چنان که کودکان ِ دبستانی
زنگ ورزش را

---------- Post added at 12:43 AM ---------- Previous post was at 12:42 AM ----------

من از آن می ترسم که دوست داشتن را مثل مسواک زدن بچه به من و تو تذکر بدهند . . .

---------- Post added at 12:44 AM ---------- Previous post was at 12:43 AM ----------

اگه عشقت کورم کنه مهم نیست، حس بودنت قشنگتر از دیدن دنیاست . . .

---------- Post added at 12:44 AM ---------- Previous post was at 12:44 AM ----------

شنیدم بوسه پلی است میان قهر و آشتی
طالب شدم هی قهر کنیم هی آشتی!

mmiladd
22-09-2010, 01:03
رفيق بودم
رفيق نبودي
روزگار ِ رفته!

شاهزاده خانوم
22-09-2010, 18:06
مردم همه
تو را به خدا
سوگند می‌دهند

اما برای من
تو آن همیشه‌ای
که خدا را به تو
سوگند می‌دهم

شاهزاده خانوم
22-09-2010, 18:30
گاهی ...


صدایـم کن !..


همین !

mohsen_gh1991
22-09-2010, 18:37
موی سفیدو توی اینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم اغاز
عقل پیم زد که خودت رو نباز
عشق باید پادرمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه

اقلیما.
22-09-2010, 21:07
من با عشق اشنا شدم
وچه كسي اين چنين اشنا شده است؟...
هنگامي دستم را دراز كردم كه دستي نبود.
هنگامي لب به زمزمه گشودم
كه مخاطبي نداشتم.
وهنگامي تشنه اتش شدم
كه در برابرم دريا بودودريا ودريا...!

اقلیما.
22-09-2010, 21:08
دلي كه عشق نداردو به عشق نياز ندارد.
ادمي را همواره در پي گم شده اش.
ملتهبانه به هر سو مي كشاند
خدا .ازادي .هنر.دوست.
در بيابان طلب بر سر راهش منتظرند
تا وي كوزه خالي خويش را
از اب كدامين چشمه پر خواهد كرد؟

Ghorbat22
22-09-2010, 22:04
تا تو رفتی همه گفتند
که از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
و در آن لحظه ی نا باوری و غصه ی من خندیدند
و تو ای کاش میدانستی که در این تنگ بلور شفاف
ماهی سرخ تو زندست هنوز
و در این کلبه ی سرد
یادگار تو بجاست
و تو ای کاش که می آمدی و میدیدی
که از دل نرود هر انکه از دیده برفت...

mohsen_gh1991
23-09-2010, 00:19
نمیدونی کنار تو چه حالی داره بیداری..
بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری.

vahide
23-09-2010, 10:32
من را نگاه كن كه دلم شعله‌ور شود
بگذار در من اين هيجان بيشتر شود

قلبم هنوز زير غزل لرزه‌هاي توست
بگذار تا بلرزد و زير و زبر شود

من سعدي‌ام اگر تو گلستان من شوي
من مولوي سماع تو برپا اگر شود

من حافظم اگر تو نگاهم كني اگر
شيراز چشم‌هاي تو پر شور و شر شود

"ترسم كه اشك در غم ما پرده‌در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود"

آنقدر واضح است غم بي تو بودنم
اصلا بعيد نيست كه دنيا خبر شود

ديگر سپرده‌ام به تو خود را كه زندگي
هر گونه كه تو خواستي آنگونه سر شود


زنده ياد نجمه زارع

mmiladd
23-09-2010, 11:40
بیا و کودکی ام شو
و دغدغه ام را ببر
به باغ مدادرنگی ها!

rahgozare tanha
23-09-2010, 15:50
من اگر ساعتی عشق می خریدم

اگر اون تنها چیزی بود که به من میدادن
یک ساعت عشق دراین دنیا
آن وقت من این یک ساعت را میدادم
تا تورا بیشتر ببینم

rahgozare tanha
23-09-2010, 16:03
حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی...

rahgozare tanha
23-09-2010, 16:41
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نيست
بين من و عشق تو فاصله ای نيست
گفتم که صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه بايد بروم حوصله ای نيست
پرواز عجب عادت خوبيست ولی حيف
تو رفتی و ديگر اثر از چلچله ای نيست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جزء عشق تو در خاطر من مشغله ای نيست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نيست

dante1354
23-09-2010, 18:30
از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد
وان را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد

Alireza.M67
23-09-2010, 23:50
با من بمان این روز ها با من که تنها مانده ام

تقدیر خود را خط به خط در چشم هایت خوانده ام

این روزها با من بمان این روزها عاشقترم

این روزها یاد تو را با خود به رویا می برم

با من فراسوی زمان در خاطره دیدار کن

در ناگهان این کسوف خورشید را تکرار کن

تا فرصت دیدار تو هر روز را سوزانده ام

در کوچ ناهنگام عشق در کوچه ها جا مانده ام

من با تو روشن کرده ام فانوس راه رفته را

بر چوب خط عمر خود رج می زنم هر هفته را

ای عشق ای رویای من ای اتفاق ناگهان

فردا که شاید نیستم امروز را با من بمان

"آهنگ با من بمان از علی لهراسبی"

mohsen_gh1991
24-09-2010, 00:00
من فقط عاشق اینم
حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم
تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم
بگی از همه بیزاری
دوسه روزی پیدام نشه و
ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم
عمری از خدا بگیرم
اونقدر زنده بمونم
که به جای تو بمیرم

شاهزاده خانوم
24-09-2010, 03:43
مهربانم ، اي خوب ! ياد قلبت باشد ؛

يک نفر هست که دنيايش را ،

همه هستي و رؤيايش را ، به شکوفايي احساس تو، پيوند زده

و دلش مي خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد ...




---------- Post added at 03:40 AM ---------- Previous post was at 03:36 AM ----------

مهربانم ، اي خوب

يک نفر هست که با تو
تک و تنها ، با تو

پر انديشه و شعر است و شعور
پر احساس و خيال است و سرور


---------- Post added at 03:43 AM ---------- Previous post was at 03:40 AM ----------



امشب خوابم نمی بره

به تو فکر می کنم
به تویی که....

می خوام احساست کنم

از نزدیک
برای خودم
برای حس تنهاییم

داره بارون میاد
برم زیر بارون
و دعا کنم که بیایی

< A L I >
24-09-2010, 20:09
‎‫قرار بود او ضمیر غایب باشد... پس چرا مدام در من پرسه می زند ؟

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 08:38
تو اگر این روزها ..
درست همین روزها ..

بیایی و عاشـــــق شوی ..!


میشود دور دنیا را در ثانیه ای گشت ..
میشود شاعر مُرد !..

میشود ...
آنقدر بی خدا شد !..
كه بمانم تو را از كه بخواهم !!!؟


- جهنمی می شوم آخرش -

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 08:48
دوباره به مهر رسیدیم ...


شاید ..
این مهر بود كه یكبار دیگر ..
تصمیم گرفت خودش را به ما برساند !..


هیچكس نمیداند ..
كدامیك درست است .


ولی یك چیز مشخص است !..
و آن ..
بازگشت ماه زیبای مهربانی ها به سوی ماست !..

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 08:59
خورشيد را مي دزدم

فقط براي تو!

ميگذارم توي جيبم

تا فردا بزنم به موهايت

فردا به تو مي گويم چقدر دوستت دارم!

فردا تو مي فهمي

فردا تو هم مرا دوست خواهي داشت . مي دانم!

آخ ... فردا!

راستي چرا فردا نمي شود؟

اين شب چقدر طول كشيده...

چرا آفتاب نمي شود؟

يكي نيست بگويد خورشيد كدام گوري رفته؟

شل سیلور استاین

niki2934
25-09-2010, 09:06
گفتی شتاب رفتنم برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 09:24
ياد مي گيرم تو چه هستي،
تو يک درياي طوفاني هستي!

تو هم ياد بگير من چه هستم
من يک مرغ دريايي هستم…

مي بيني!
خيلي از هم، دور نيستيم…


شل سیلور استاین

mmiladd
25-09-2010, 10:43
چونان گرسنه‌ای
در آفریقا
به تو گرسنه‌ام!

narrin
25-09-2010, 11:48
آن شبانگاهان كه بي توسوختم

ناله ي هجران ودرد آموختم

هرگزازكويت نيامد نامي

ازديارت درنگشت پيغامي

حال توبيچاره ومن دراوجم

تويك ساحل ومن دريايي ازموجم

به خاطرآورم هردم كه بي توگرچه تنهايم

ولي........

---------- Post added at 11:47 AM ---------- Previous post was at 11:45 AM ----------

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تو را
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم. مگو. مگو . که چرا رفت؟ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت . چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یک باره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان ریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر

---------- Post added at 11:48 AM ---------- Previous post was at 11:47 AM ----------

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

narrin
25-09-2010, 12:06
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد..
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و حالا سالهاست یواشکی دوست دارم ...

mohsen_gh1991
25-09-2010, 15:34
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آهتنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 18:19
آسمان را مرخص مي کنم
ديگر...
به هوا هم نيازي ندارم
تو خودت را
مثل آسمان...
مثل هوا...
'مثل نور...

پهن کرده اي روي همه ي لحظه هاي من....

شاهزاده خانوم
25-09-2010, 18:28
چقدر دلم
تنگ..

داشتن توست

Amir..H
26-09-2010, 00:15
به مجنون گفت روزی ساربانی
چرا بیهوده در صحرا دوانی

اگر با لیلی ات بودی سر و کار
من او را دیدمش با دیگری یار

سر زلفش به دست دیگران است
تو را بیهوده در صحرا دوان است

ز حرف ساربان مجنون فغان کرد
جوابش این رباعی را بیان کرد

در عقد بی ثمر هر کس نشاند
دوای درد مجنون را بداند

میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند

به مجنون گفت کاخر ای بد اختر
گناهی از محبت نیست بد تر

تو را ایزد به توبه امر فرمود
برو از عشق لیلا توبه کن زود

چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
به زاری سر بسوی آسمان کرد

بگفتا توبه کردم توبه اما
ز هر چیزی به غیر از عشق لیلا

0511
26-09-2010, 10:39
عشق یعنی راه رفتن زیر باران

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طول سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستان من دستان تو

عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورا

عشق یعنی می برم تا اوج تورا

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباض و انبساط

عشق یعنی درد من درد کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشق من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

شاهزاده خانوم
26-09-2010, 14:46
بعضی در جستجوی عشـق
بعضی در حال گریز از عشـق
و بعضی را عشـق در میان است ...

من اما ...
من ...
فقط تـو را می خواهم


دغدغه ی عشـق هم باشد ، مال همان بعضی ها

mmiladd
26-09-2010, 14:55
به قربون ِ
دو چشمون ِ سیاه ِ
پشت ِ قابت!

شاهزاده خانوم
26-09-2010, 15:02
خیلیا نمیدونن که
حرف زدن با تو
مث
رقصیدن زیر بارون تو اوج مستی

.
.

چقدر لذت بخشه

Amir..H
26-09-2010, 15:17
دست مریزاد به عشق!

گرچه توفان شد و بی‌واهمه پركند مرا
و در این غربت دور از همه افكند مرا

آفرین بر نفسش! دست مریزاد به عشق!
كه چنین كرد به چشمان تو پا‌بند مرا

بی‌خبر آمد و كرد از همه جا بی‌خبرم
از تو و نام تو و یاد تو آكند مرا

تن سرمازده‌ام باغ شد و فروردین
تا به لبخند تو پیوند زد اسفند مرا

جاده‌ها در شب تاریك به راه افتادند
تا به روزی كه تو باشی برسانند مرا

تا به روزی كه... شب و جاده و آواز چه‌قدر؟
می‌كشد عشق به دنبال تو تا چند مرا؟

rahgozare tanha
26-09-2010, 23:05
سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم
فراموشت نمی کردم چرا کردی فراموشم؟
ز سردی های خاک تیره آغوشت چه می جوید
چه بد دیدی ؟چه بد دیدی؟ ز گرمیهای آغوشم
نه چشم بسته بگشایی نه راه رفته باز آیی
به مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشم
به جز در دیده ام کی می پسندیدی سیاهی را؟
نمی بینی مگر اکنون که سر تا پا سیه پوشم؟
تو آگه کردی از لفظم، تو ساغر دادی از شعرم
به دلخواه تو می گویم،به فرمان تو می نوشم
نه باهوشم،نه بیهوشم،نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم،همین دانم که می جوشم
پریشانم،پریشانم،چه می گویم؟نمی دانم
ز سودای تو حیرانم،چرا کردی فراموشم؟

ABEL
27-09-2010, 14:57
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی

فردا چو قصه مرا فراموش می کنی

شاهزاده خانوم
27-09-2010, 22:50
در کتابی
که حافظه‌ی من است...

در صفحه‌ی نخست
فصلی‌ که اولین بار
تو را دیدم

کلمه‌ای ظاهر می‌شود...
این‌جا زندگی تازه‌ای آغاز می‌شود

mohsen_gh1991
27-09-2010, 22:52
گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش

Amir..H
27-09-2010, 23:26
در آرزوی توام

ای آرزوی من
تویی شیرین ترین كلام زندگیم
تویی زیبا ترین اتفاق زندگیم
در آرزوی توام
در آرزوی داشتنت
ای زیباترین آرزوی من
برده در آرزوی آزادی ست
من آزاد در آرزوی بردگی تو
قناری در آرزوی آزادی از قفس
من گنجشك در آرزوی قفس تو

NiKtA20
27-09-2010, 23:42
اي عاشقان عهد كهن
نفرينتان به جان من
او را رها كنيد!
نفرين اگر به دامن او گيرد
ترسم خداي ناكرده بميرد
از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد
او را رها كنيد!
حميد مصدق

---------- Post added at 11:42 PM ---------- Previous post was at 11:41 PM ----------

غرور من كه به ملك سخن گدايي كرد
دريغ!
در طلب آشنايي با تو
وفا و عشق تورا - چون گدا-
گدايي كرد!

NiKtA20
27-09-2010, 23:52
تمنا
كاش آن آيينه اي بودم من
كه به هر صبح تو را مي ديدم
مي كشيدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو را
با آنهمه پيچ،‌ آنهمه تاب
آنگه از باغ تنت مي چيدم
گل صد بوسه ي ناب


---------- Post added at 11:52 PM ---------- Previous post was at 11:50 PM ----------

"مرغ آتش"
من مرغ آتشم
مي سوزم از شراره ي عشق سر كشم
چون سوخت پيكرم
چون شعله هاي سركش جانم فرو نشست
آن گاه
باز از دل خاكستر
بار دگر تولد من آغاز مي شود
و من دوباره زندگيم را آغاز مي كنم...
پرواز مي كنم...
پرواز مي كنم...

gatozo
28-09-2010, 01:21
این آخره آهنگه واسه عاشقا
خدایان عاشقم کرده کنار من نمیمونه
داره دل میکنه میره داره میگه پشیمونه

خدایا عاشقم کرد و از بودنم سیره
دل بیرحم اون یه جای دیگه گیره

خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه
انداخته گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه

چه سال نحسیه امسال چه طالع بدی دارم
آهای تقویم پر پاییز ازت بیزار بیزارم

تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس بی پایان
چقدر دل میبری ساده چقدر دل میکنی آسون

کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده
نگاهت رو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده

خودش با من نمیمونه میگه قسمت ما اینه
میندازه گردن تقدیر گناهش رو نمیبینه

شاهزاده خانوم
28-09-2010, 13:11
" آسمون به ماه میگه : عشق یعنی چى ؟
ماه میگه : یعنی بودن در آغوش تو !

ماه میگه : تو بگو یعنی چى ؟
آسمون میگه : يعني انتظار دیدن تو ! "

0511
29-09-2010, 00:26
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم!
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد!
با این دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

siya22
29-09-2010, 04:01
تـا شب زلـف تـو سرفـصل غـزل خوانی‌هـاست

زنـدگـینـامه ی مـن شـرح پـریـشانی‌هـــــاست


بــــا تــــو مــن پـنـجـــره‌ای روبــه طـراوت دارم

كــه بـهـار نـفـسش گـرم گـل افـشانـی‌هـاست


طـعـم تـصنـیـف تــو در بـــــاور بـلـبـل پـیـچـیـد

كـه سـحر تـا بـه سـحر محو غزل خوانی‌هاست


از تــو روزی خــبـــــری داد نــسیـمی و هــنــوز

كـــوچــه نــورانـی انــبــوه چـراغــانی‌هـــــاست


زورق شـعر مـن از چـشم تــو بــیـرون نــــــــرود

رام دریــا نــشدن مـنــطق طــوفــانــی‌هــاست


مـن بـه كــفـری كــه تـو پــیغـمـبر آنـی شـادم

گـرچـه دنــیا پـر انــواع مـسلـمانــیهـــــــــاست


آی مــجــنون خــیــابـــان ســلامــت بـــــــرگرد

عشق حسی است كه مخصوص بیابانی‌هاست


مــن در آغــوش سلامت گــل بـاغـی نــشدم

ایــن غـزل‌هــا هــمه پــرورده ی ویـرانی‌هاست

a@s
29-09-2010, 08:55
* مثل هميشه *

سرور ِ شعر من سلام چگونه ايد خوش مي گذره ؟
ببخشيدا بازم شبا ميريد كنار پنجره ؟

ستاره ها كه در ميان شما ميريد نگا كنيد ؟
اون ستاره پرنوره رو بازم ميريد صدا كنيد ؟

كتاب حافظ مي ذاريد پائين ِ تخت كنارتون ؟
فال ميگيريد هنوز واسه مهر و وفاي يارتون ؟

از من بيچاره چي ، شب يه وقتايي ياد مي كنيد ؟
بازم سر ديوونگي هام داد و فرياد مي كنيد ؟

حتماً خوبيد وگرنه به ، خيال ِ من سر مي زديد
يه سر به اين خرابه ي بي در و پيكر مي زديد

به سنت ِ قديميا واسه شما زدم به چوب
الهي كه همين جوري هميشه باشيد خوب ِ خوب

من چي بگم واسه شما فرقي نداره خبرم
همون جور عاشق شمام همون جوري در به درم

به آب و آتيش مي زنم تا شبا خوابم ببره
اما نميشه فكرتون از اين چيزا قوي تره

اين افتخاره واسه من بيدار باشم واسه شما
فقط يه مشكلي كه هست شما كجا و من كجا

عكستونو با اجازه دادم يه نقاش بكشه
اون كه ازش برنمياد اما نه ، اي كاش بكشه

اگه كشيد قاب مي كنم مي ذارمش بالا سرم
عكس ِ شما رو مي ذارم لاي گلاي ِ دفترم

راستش مي ترسم عكستون بيرون بمونه سوز بياد
نقاشي اما بهتره سرما نمي خوره زياد

حتماً الان مي خنديد و مي گيد عجب ديوونه اي
هر جوري كه شما بخواييد بدون هيچ بهونه اي

عاقل بودم فايده نداشت گفتم شايد ديوونه شم
شايد واسه يه بار شده قبول كنيد بياييد پيشم

جسارته شما كه نه ، خيالتونم كافيه !
اين علامت تعجبه پاك نمي شد اضافيه

پريشبا سوز مي اومد پنجره رو بسته بودم
از دست ِ هر چي آدمم تو دنيا هست خسته بودم

درد ِ دلم شروع شد و عكستون اومد روبروم
داشتيد بهم گوش مي داديد اين يعني اوج آرزوم

عجب شبي ، ابري زد و يه كم گذشت بارون گرفت
ابر چشام اين فرصتو ديد و دوباره جون گرفت

من بودم و عكس ِ شما و يه عالمه روياي خيس
انگار يكي بهم مي گفت هر چي مي بيني بنويس

دستاي من نمي تونست حتي مداد نگه داره
فقط يادم مياد نوشت شمارو خيلي دوست داره

اين جور نگاهم نكنيد مگه شما دل نداريد
خودتونو واسه يه بار ، شده جاي من بذاريد

شما نمي ذاريد اگه ، بذاريدم نمي تونيد
عاشقي كه اين جوري نيست يه طعميه نمي دونيد

يه وقتي توهين نباشه اينو نگفته من ردم
اصلاً به قول خودتون يه جوري ام ، اصلاً بدم

حق با شماس خب بگذريم سرده هوا زمستونه
كاش كسي باشه روتونو شبا تا صبح بپوشونه

مراقب چشماي ناز و روي ماهتون باشيد
ببخشيدا مراقب طرز نگاهتون باشيد

اگه ميشه ديگه شبا نريد كنار ِ پنجره
لطفاً بذاريد واسه بعد تا كه زمستون بگذره

توقع جوابي نيس هر جور باشيد كه راحتيد
فكرشو اصلاً نكنيد كه اين روزا تو غربتيد

من قول ميدم اگه بيايد شما رو اذيت نكنم
حتي ديگه تو نامه هام با شما صحبت نكنم

اما حالا دور بوديد و بايد يه نامه مي دادم
قبول ، نبايد انقدر اونو ادامه مي دادم

فداي اون لحظه اي كه نامه رو بازش مي كنيد
خوش به حالش اونو داريد ناخواسته نازش مي كنيد

زمستون يه سال سرد ، شبي كه غم داره هوا
هيچكي نمي دونه چقد مي خوامتون ، بجز خدا

مریم حیدرزاده

a@s
29-09-2010, 09:07
باران
چه باران زیبایی بود...
آن شب همه چیز مثل آسمان آبی بود
شاید هم سرخابی بود
راستی آسمان آن شب رنگ خون بود مثل جنون
یا رنگ سکوت مثل سکون؟
آسمان شبیه چشمان شوخت برق می زد آن شب
زمین به زیر رویای با تو بودن فقط
چرخ می زد آن شب ...
ابرها که به هم می رسند رعدو برق می شود
ولی ما که به هم می رسیم...
چشم ها پر از شرم می شود
هوا گرم می شود
سرد می شود
نمی دانم چه می شود
به یاد گذشته ها
دل پر ز درد می شود
پر ز درد می شود
...
ابرها که به هم می رسند رعدو برق می شود
ولی ما که به هم می رسیم...
چشم ها پر از شرم می شود
(سپیده ترابی فر)

a@s
29-09-2010, 10:02
نامه ات آمدو بوسيدم و از بر کردم
خواندم و خواندم و هر بار مکرر کردم
مست از نامه پر مهر نشستم تا صبح
جان خود را ز گل نامه،معطر کردم
بوسه بر ((نامه)) زدم،بوسه اي از پرده دل
از پس بوسه،يکي بوسه ي ديگر کردم
حلقه زد اشک به چشم من و در آينه اش_
قد و بالاي تو را جان مصور کردم
نقش زيباي تو در ديده ام آمد با اشک
گل روي تو در اين(( برکه)) شناور کردم
روي دلجوي توو بوي دلاويز تو را
با گل و آينه و عطر برابر کردم
چهره ات در نظرم آمد و مهتاب دميد
شب خود را به چراغ تو منور کردم
من که از عشق کسانم دل بي باور بود
نامه مهر تو ديدم و باور کردم
از تو پنهان چه کنم؟همچو همايي ز قفس
بهر پرواز به سويت هوس پر کردم.

mahdi7610
29-09-2010, 16:02
من اگر دفتر نفرین شده ی اندوهم
اگر از نسل گلی هرزه به روی کوهم
اگر از کل جهان وارث یک احساسم
تو همان آدمک چوبی پیمان شکنی که فقط لایق آتش زدنی

4MaRyAm
29-09-2010, 16:03
تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه هایت
تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو
سلامی
چگونه می توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه هایت
تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی
چگونه می توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه ات
بهانه ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده ای
به سرنوشت رضایت دادم

NiKtA20
29-09-2010, 18:59
بدين افسونگري، وحشي نگاهي
مزن بر چهره رنگ بي گناهي!
شرابي تو!
شراب زندگي بخش!
شبي مي نوشمت، خواهي نخواهي...

0511
29-09-2010, 21:18
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

شاهزاده خانوم
30-09-2010, 12:27
نام تو مرا همیشه مست می کند

بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب

< A L I >
30-09-2010, 13:39
‎‫مینویسم

د ی د ا ر ...

تو اگر بی من و دلتنگ منی

یک به یک فاصله ها را بردار...
 ‬

hasti rs
30-09-2010, 17:05
تا كي بايد رفت
از دياري به ديار ديگر
نتوانم ؛ نتوانم جستن
هر زمان عشق و ياري ديگر
كاش ما آن دو پرستو بوديم
كه همه عمر سفر ميكرديم
از بهاري به بهار ديگر ...

فروغ / ( از كتاب تولدي ديگر )

a@s
30-09-2010, 18:14
من به تو محتاجم

باز با من سخن از عشق بگو

ای سراپا خوبی

به خدا محتاجم

من چو ماهی كه ز دریا دور است

و شن گرم كنار ساحل

پیكرش را گور است

موج امید و وفا می خواهم

من ترا می خواهم
به تو چون سرو بلند

كه بر آن ساقة نیلوفر نازك پیچد

همچو آن پیچك لرزندة خرد
تارهایی ز وفا می پیچم

تا جدا هیچ نگردی از من

با تو می مانم در باغ وجود

با تو می مانم ای بود و نبود

0511
30-09-2010, 23:07
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود :41:
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود :20:
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر :46:
مهربانی حاکم کل مناطق می شود:40:

0511
30-09-2010, 23:17
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

0511
30-09-2010, 23:23
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

شاهزاده خانوم
01-10-2010, 00:27
جای دندانهات بر بازویم مانده

شرمم می آید (از زن همسایه!)

اما پنهانش نمی کنم

دیشب بزاق گرمت را حس کردم

و بعد درد را

در روزهای آینده

این خونها که زیر پوستم نفوذ کرده اند

سیاه...سبز...زرد..و ناپدید می شوند

و تو تمام این مدت قربان صدقه ام می روی...

siya22
01-10-2010, 00:28
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .

Last Night
01-10-2010, 01:02
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.

a@s
01-10-2010, 07:19
فراموششکن



گفتمش ساده دل, ساده فراموشش كن

تا به كی چشم به این جاده فراموشش كن

دست بردار از او خاطره بازی كافیست

فكركن گل نفرستاده فراموشش كن

مردمان نگهش قله نشینند هنوز

دل كه در دره نیافتاده فراموشش كن

گفتم این تكه غزل بفرستم نزدش

دل ولی گفت نشوساده فراموشش كن

به شما بر نخورد پای غزل بود و شكست

اتفاقی است كه افتاده فراموشش كن

miss leila
01-10-2010, 14:53
اگرچه جای دل، دریای خون در سینه دارم

ولی در عشق تو، دریایی از دل، کم میارم

اگرچه روبرویی، مثل آیینه با من

ولی چشمام بسم نیست، برای سیر دیدن

نه یک دل، نه هزار دل، همه دل‌های عالم، همه دل‌ها رو میخوام، که عاشق تو باشم

تویی عاشق‌تر از عشق، تویی شعر مجسم

تو باغ قصه از تو، سحر گل کرده شبنم

تو چشمام خواب مخمل، شراب ناب شیراز

هزار میخونه آواز، هزار و یک شب راز

می‌خوام تورو ببینم، نه یک بار، نه صد بار، به تعداد نفس‌هام

برای دیدن تو، نه یک چشم، نه صد چشم، همه چشم‌ها رو می‌خوام

تورو باید مثل گل، نوازش کرد و بویید

با هرچی چشم توی دنیاست، فقط باید تورو دید

تورو باید مثل ماه، روی قله‌ها نگاه کرد

با هرچی لب توی دنیاست، تورو باید صدا کرد

شاهزاده خانوم
01-10-2010, 14:58
تو را دوست دارم، به تو نیازمندم،

به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست،

بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛

یک موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ،

منی بی تو
یعنی هیچ! ...

---------- Post added at 02:58 PM ---------- Previous post was at 02:56 PM ----------







میبینی

بزرگترین آرزوی من

چه کم حرف است!

" تـــو "

شاهزاده خانوم
01-10-2010, 15:04
اقیانوس هم که باشم ...


بی تو ...
آرام نیستم !..




باور کن ..!!

4MaRyAm
01-10-2010, 18:10
آن چنان به محبت تو نیازمندم...

کز محبت دگران بی نیاز شده ام!

شاهزاده خانوم
02-10-2010, 01:03
چه بیتابانه میخواهمت...

ای که دوریت
آزمون سخت زنده بگوری...

bad bakhti
02-10-2010, 14:34
سلام ممنون از شعراتون میخواسم منم شرکت کنم اما همش میگه نه میشه لطفان کمکم کنید




خدایا مگر من کوره اهنگرانم که دائم میزنی اتش به جانم:40:

Amir..H
02-10-2010, 19:23
یك بوسه زلبهای تو در خواب گرفتم
گویی كه گل از چشمه مهتاب گرفتم
در بركه اشكم همه دم نقش تو دیدم
این هدیه خوبی است كه از آب گرفتم
هرگز نتوانی كه زمن دور بمانی

چون در دل خود عكس تو را قاب گرفتم

شاهزاده خانوم
02-10-2010, 20:21
در غوغای زندگی تا سکوت مرگ

دوستت دارم تاوان آن هرچه باشد باشد

شاهزاده خانوم
02-10-2010, 20:28
دوستت دارم

این تعارف نیست
.
.
.
.
.


زندگی من است...

شاهزاده خانوم
02-10-2010, 20:35
جـاذبه ...




دقیقا یعـنـی :



همـان نیرویـی کـه سـیـب را ..




به آغوش زمین کشاند ..!!




و مرا به آغوش تـو ..!

شاهزاده خانوم
02-10-2010, 20:51
مدتی است که دیگر تقویمم را ورق نمی زنم،

حتی حوصله کنار زدن پرده را ندارم،

چه برسد به باز کردن پنجره !!!



حال عجیـبی دارم؛



همه چیز از نبودنت حکایت می کند،

به جز دلم که مانند دانه ای در دل خاک،

در انتظار آمدن بهار اسـت ...




می دانم که می آیی: خیلی زود !!!

eMer@lD
02-10-2010, 22:12
جـاذبه ...




دقیقا یعـنـی :



همـان نیرویـی کـه سـیـب را ..




به آغوش زمین کشاند ..!!




و مرا به آغوش تـو ..!







ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است







با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است




چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است




ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است




پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است




آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است




فاضل نظری

siya22
03-10-2010, 02:43
سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟

من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد ِ خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور ، ولی دست به دامان ِ رقیبان
سوا شدم و طعنه شنیدم ، تو چه کردی ؟

«تنهایی و رسوایی » ، « بی مهری و آزار »
ای عشق ، ببین من چه کشیدم تو چه کردی !

siya22
03-10-2010, 02:54
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...

0511
03-10-2010, 08:50
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد/ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
--------------------------------------------------------------------------------------
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من؟الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان/ابر را بوسید ام تا که بوسه بارانت کند

mmiladd
03-10-2010, 08:54
تو

دلتنگي

بلدي؟

Emotional
03-10-2010, 09:10
تو

دلتنگي

بلدي؟

ببخشید شما برای اینکه بخواهید پستهاتون رو زیاد کنید راه های دیگری هم دارید/لطفا این کار رو تو انجمن ادبیات نکنید:10:در مورد شعرتون(البته اگه شعر حسابش کنیم) بگم که خیلی خیلی مزخرفه و در یک جمله بگم که انجمن ادبیات جای این مسخره بازی ها نیست:41:

شاهزاده خانوم
03-10-2010, 19:17
ببخشید شما برای اینکه بخواهید پستهاتون رو زیاد کنید راه های دیگری هم دارید/لطفا این کار رو تو انجمن ادبیات نکنید:10:در مورد شعرتون(البته اگه شعر حسابش کنیم) بگم که خیلی خیلی مزخرفه و در یک جمله بگم که انجمن ادبیات جای این مسخره بازی ها نیست:41:

بهتره یاد بگیریم به هم احترام بزاریم

---------- Post added at 07:15 PM ---------- Previous post was at 07:15 PM ----------


ببخشید شما برای اینکه بخواهید پستهاتون رو زیاد کنید راه های دیگری هم دارید/لطفا این کار رو تو انجمن ادبیات نکنید:10:در مورد شعرتون(البته اگه شعر حسابش کنیم) بگم که خیلی خیلی مزخرفه و در یک جمله بگم که انجمن ادبیات جای این مسخره بازی ها نیست:41:

بهتره یاد بگیریم به هم احترام بزاریم :11:

---------- Post added at 07:17 PM ---------- Previous post was at 07:15 PM ----------








ببخش ..







اگر شعرهایم هیچ آهنگــــی ندارد ...





آخر ؛ تویــی را در خود جای داده !..






که به هــزار قافیه و ردیـف و آهنگ می ارزد ..!

شاهزاده خانوم
03-10-2010, 19:27
می شود تا ابد در انتظارت بود ،

اگر فقط بگویی كه

.
.
.

عاقبت می آیی ...



---------- Post added at 07:27 PM ---------- Previous post was at 07:22 PM ----------





بالشـــی از پَر ِ خیالت ..

زیر سرم گذاشتی ..!



حالا دیگر تمام ِ شب ها را ..

در آغوشت به صبح می رسانم ..!