PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 [19] 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

iranzerozone
04-05-2010, 15:07
تو.....

به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن٬

سایه‌ها رویا با، بوی گل‌ها!

که بوی گل، ناله ی مرغ شب٬ تشنگی‌ها بر لب٬

پنجه‌ها در گیسو، عطر شب‌بو!

بزن غلطی٬ اطلسی‌ها را٬ برگ افرا در٬ باغ رویاها٬

بلبلی می‌خواند٬ سایه‌ای می‌ماند، مست و تنها ...



نگاه تو، شکوه‌ی آه تو، هُرم دستان تو٬

گرمی جان تو، با نفس‌ها!

به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن٬

ابر باران‌زا شب، بوی دریا!

به ساحل‌ها، موج بی‌تابی را٬

در قدم‌های پا، در وصال رویا٬

گردش ماهی‌ها، بوسه ی ماه٬

بوسه ی ماه...

iranzerozone
04-05-2010, 15:14
تا شب چشم تو در بیشه ی رویا رویید



صبحِ تصویر تو در قاب تماشا رویید




طرح چشمان تو در باغ خیالم گل کرد

یک بغل آینه در ذهن معما رویید






اشکها٬ قصه تنهایی من را خواندند

واژه در واژه اش اندیشه ی دریا رویید






باز بر شانه ی تردید نگاهت دیدم

کوهی از شاید و اما و اگرها رویید






شور شیرین لبت در سر من افتاده است

تا که بر نخل لبت بوسه ی خرما رویید






بوی پیراهن تو مصر دلم روشن کرد

داغ خورشید تو بر قلب زلیخا رویید






تا مسیحا نفست جان به نسیمی بخشید

مریم روح تو هر گوشه ی صحرا رویید






اشکِ پای غزلم گریه ی خوشحالی بود

تا به لبهای تو گلخنده ی امضا رویید

iranzerozone
04-05-2010, 15:59
سکوت کرده‌ام

که فراموشت کنم

اما مدام

مثل زنبوری سرگردان

رانده از کندویش

دورِ گلم می‌گردم..

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:26
نغمه درد

در من و اين همه زمن جدا

با مني وديده ات بسوي غير

بهر نمانده راه گفت وگو

تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم به سينه مي تپد

با تو بيقرار وبي تو بي قرار

واي ازآن دمي كه بي خبر زمن

بر كشي تو رخت خويش از اين ديار

سايه ي توام بهر كجا روي

سر نهادم به زير پاي تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا كه بر گزينمش بجاي تو

شادي وغم مني به حيرتم

خواهم از تو...در تو آورم پناه

موج وحشم كه بي خبر زخويش

گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم...دريغ و درد

رشته ي وفا مگر گسستني است؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهدعاشقان مگر شكستني است؟

ديدمت شبي،بخواب و سر خوشم

وه...مگر به خواب ها ببينمت

غنچه نيستي كه مست اشتياق

خيزم و ز شاخه ها بچينمت

شعله مي كشد به ظلمت شبم

آتش كبود ديدگان تو

ره مبند... بلكه ره برم بشوق.

در سراچه غم نهان تو

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:27
ديروز به ياد تو وآن عشق دل انگيز

بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم

در آينه بر صورت خود خيره شدم باز

بند از سر گيسويم آهسته گشودم

عطر آوردم بر سر سينه فشاندم

چشمانم را ناز كنان سورمه كشاندم

افشان كردم زلفم را بر سرشانه

در كنج لبم خاي آهسته نشاندم

گفتم به خود آن گاه صد افسوس كه او نيست

تا مات شود زين همهافسون گري ناز

چو پيرهن سبز ببيند تن من

با خنده بگويد كه چه زيبا شدي

او نيست در مردمك چشم سياهم

تا خ۰يره شود عكس رخ خويش ببيند

اين گيسوي افشان به چه كار آيد امشب

كو پنجه او تاكه در آن خانه گزيند

من خيره به آينه و او گوش به من داشت

گفتم كه چه سان حل كني اين مشكل ما را

بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش
اي زن،چه بگويم،كه شكستي دل ما را

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:29
بيا با ما تا ابد عاشق بمانيم

سرود عشق ياد عاشقان است

صداي بلبلي در آسمان است

سرود عشق فرياد رهايي است

يكي از نغمه هاي آشنايي است

سرود عشق يعني با تو بودن

محبت را از آدم ها ربودن

قناري جان بمان عاشق هميشه

كه عشق هرگز ز دل ها گم نميشه

بيا ما تا ابد عاشق بمانيم

سرود عشق را با هم بخوانيم

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:29
امشب دوباره زمزمه ي عشقي

از كوچه هاي خاطره مي آيد

امشب دوباره ياد گريزاني

بر گشته از ديار فراموشي

در كوي ذهن دلشده

مي خواند

پژواك راه رفتن او در شب

آهنگ دلنواز جواني را

تكرار مي كند

چشم به سوي خاطره مي چرخد

انيد

شوق

ترس

تركيب صادقانه ي احساس

در لحظه هاي ملتهب ديدار

**

در باز مي شود

من در ميان زمزمه ها

خاموش

تكرار صحنه هاي زمان را

به تمشا نشسته ام

*ALONE*
04-05-2010, 20:32
به لبخندی مرا از غم رها کن / مرا از بی کسی هایم جدا کن


اگر مردن سزای عاشقان است / برای مردنم هر شب دعا کن

*ALONE*
04-05-2010, 20:38
از غمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم / آتش قلب خود را با چه خاموش کنم

مطمئن باش که مهرت نرود از دل من / مگر آن روز که در خاک شود منزل من . . .

*ALONE*
04-05-2010, 20:53
تو مثل اون گل سرخی كه گذاشتم لای دفتر
مثل اون حرفی كه ناگفته می مونه دم آخر
تو مثل بارون عشقی روی تنهايی شاعر
تو همون آبی كه رسمه،بريزن پشت مسافر
مثل دو تا چشمی ،توی يه قاب شكسته
مثل پرواز واسه قلبی كه يكی بالاشو بسته

*ALONE*
04-05-2010, 20:59
تو كه می گفتی منو دوسم داری يه دنيا تو كه می گفتی منو می رسونی به ابرا
تو كه می گفتی دلت واسم ميميره هر دم تو كه می گفتی صدات جون ميگيره با خندم
من ساده ،حرفاتو با گوش دل شنيدم من ساده ،دلتو از اون چشات ميديدم
من ساده،عكستو هميشه همراه داشتم من ساده،بذر عشقتو تو دلم می كاشتم
فكر می كردم عاشقی يه عشق پاك ساده است فكر می كردم شاعری يه شاعر دلدادست
فكر می كردم می تونم دل به دلت بسپارم فكر می كردم با تو من هميشه عشقو دارم
اما ای كاش ،دلتو زودتر از اين می ديدم اما ای كاش ،خرفاتو بهتر از اين می شنيدم
اما ای كاش ،دل من واست اسير نميشد اما ای كاش ،دل من اينجوری پير نميشد
ديگه من قيد تو رو واسه هميشه زدم ديگه من فكرتو از تو سرم پروندم
ديگه من اسم تو رو نميارم تا ابد ديگه من واست نمی گم حرفهای خوب و بد

MEHR IMAN
05-05-2010, 08:16
یه کاری کن که می تونی
یه خونه شو تو ویرونی
از این بیشتر نپرس از عشق
نمی دونم، نمی دونی...................

iranzerozone
05-05-2010, 10:57
دلم عمريه مي گيره بهونه

مي خواد دل بكنه از اين زمونه

تويي فانوس روشن تو شب تار

واسه اين دل سرگشته ی بي يار

ديگه وقتشه كه بارون بباره

بريزه رو سر شبا ستاره

شباي انتظار شباي دلتنگ

كه مي زنه به شيشه ی دلم سنگ

اي تو هستيِ اين دلِ شكسته ي من

ناي نفسهاي خسته ي من

چشماي در خون نشسته ي من

اي جـــــــــــــان

من كه مستِ يه جرعه ي ناز نگاتم

پنجره ي رو به خنده هاتم

ديوونه ي اسم آشناتم

اي جـــــــــــــان

يه روز گل مي كنه غنچه ي رؤيام

اگه پا بذاري رو فرش چشمام

مي شينه رو سرم سايه ي دستات

مي پيچه تو دلم عطرِ نفسهات

خدا، كي ميرسه لحظه ي ديدار

دل از خواب قفس كي مي شه بيدار

هنوز منتظرم خسته و بي تاب

كه شب گم بشه تو، خنده ي مهتاب

اي تو هستيِ اين دلِ شكسته ي من

ناي نفسهاي خسته ي من

چشماي در خون نشسته ي من

اي جـــــــــــــان

من كه مستِ يه جرعه ي ناز نگاتم

پنجره ي رو به خنده هاتم

ديوونه ي اسم آشناتم

اي جـــــــــــــان

*ALONE*
05-05-2010, 10:57
وقتی دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت من در انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست من را دوست بدارد من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد من شروع کردم

وقتی او تمام شد من آغاز شدم

وچه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن

mmiladd
05-05-2010, 11:13
زندگی
بدون تو
سالهاست
بر وفق مراد
...
می گذرد

نغمه دانش....

*ALONE*
05-05-2010, 11:14
لحظه به لحظه ميشكنم , سايه به سايه هر نفس
زندونيـــم تو دسـت تـو , تو اين زميـن تو اين قفـس
لحظه به لحظه گم شدم , ترديد من شكي نداشت
نفس نمونده واسه من , اين گم شدن نفس نذاشت
از اين قفــس از اين زميــن , ميخوام برم پر بكشـم
براي ايـن همه ديـوار , يه گوشه اي در بكشم . . .

neko_24
05-05-2010, 14:33
اين آخرين باريه كه مي خوام واست گريه كنم
بعدش ميرم تا قلبمو به كس ديگه هديه كنم

اين آخرين باريه كه اشكامو پات هدر ميدم
بعدش يه كار تازه تر به دل دربدر ميدم

اين آخرين نامه من اين آخرين واژه هامه
اين آخرين روزيه كه ياد و خيالت باهامه

دلتنگي هامو واسه تو ميذارم و بعدش ميرم
اين آخرين لحظه ست كه بازم بهونه مي گيرم

به خاطر نبودنت دلتنگي هاي بي ثمر
ثانيه هاي بي دووم اين روزگار درگذر

اين آخرين بار منه يادت باشه يادت باشه
يكي ديگه پيدا ميشه رو عشق تو خاك بپاشه

اين آخرين باريه كه نگامو باروني ديدي
اين آخرين باريه كه دوست دارم رو شنيدي

***Spring***
05-05-2010, 17:33
سلام ...




تو ای عشق !




جواب سوالم تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر




که من پاسخی چون تو می‌خواستم
مباد آرزویم از این بیشتر




نشستم به بامی که بامیش نیست
شگفتا ! دلم می‌زند باز پر




نفس‌گیر گردیده آرامشم
خوشا بار دیگر هوای خطر




بر آن است شب تا به خوابم کشد
بزن باز بر زخم من نیشتر




دلم جرات‌اش قطره‌ای بیش نیست
تو ای عشق ! او را به دریا ببر




( آقای محمد علی بهمنی )











.

*ALONE*
05-05-2010, 23:01
مرغ عشقی توی چشام، همیشه اواز می خونه
اخه همراز چشاته ، راز عشقمو می دونه

تو مثل یه سایه بونی، تو مثه یه جون پناهی
تو همون بغضض نجیبی، که تو باور نگاهی

روی پلک من کشیدی، کهکشونی از ترانه
اومدی از اون ور عشق، با یه دنیا عاشقانه

با تو رو دیوار قلبم، اثر شکستگی نیست
توی تنهایی شب هام، دیگه بغض خستگی نیست

می دونی دلم به جز تو، دل به هیچ کسی نداده
سر راه تو نشسته، این دلم عاشق ساده

می دونی که من پس از تو، دلم به هیچ کسی نبستم
هنوزم منتظر توست، این دل تنگ شکسته ام

من می دونم که تو قلبت، جایی نیست واسه محبت
دیگه میرم از هوات، دل می سپرم به غربت

siya22
05-05-2010, 23:58
دو جای پای نرفته دو سایه یک دیوار
مرا به دغدغه های شبانه ام بسپار
به تارهای ظریفی که عشق می بافد
به زخم های عمیقی که خورده ام بسیار
به ناتمامی این روزهای بارانی
به این گلایه که هرروز می شوم تکرار
رسیده ایم به مرز ستاره ها امشب
رسیده ایم ولی روز می شود هربار
ومن برای خودم ازتو شعر می خوانم
ومن به جای خودم از تو می شوم سرشار
دو جای پای نرفته به سمت یکدیگر
یکی به نیت عشق و یکی به قصد فرار
یکی برای خودش شعر تازه می خواند
و تند و تند نفس های ممتد و
- سیگار؟
: نمی کشم…
و دو سایه به راه خود رفتند
وگم شدند در انبوه کوچه و بازار…
…….
…….
دگر چگونه بگویم که دوستت دارم؟
مرا به هرچه شبیه نگاه خود بسپار

MEHR IMAN
06-05-2010, 07:54
من ندانم که کی ام
من ندانم که چی ام
من فقط می دانم
که تویی شاه بیت غزل زندگیم

---------- Post added at 08:54 AM ---------- Previous post was at 08:52 AM ----------

ای آسمان مگر دل دیوانه منی؟
کاینگونه شعله می کشی و نعره می زنی؟
نالان و اشکبار مگر عاشقی و مست
با خویشتن چو ما مگر ای دوست دشمنی؟

MEHR IMAN
06-05-2010, 08:02
زندگی هنگامه فریاد هاست
سرگذشت درگذشت یادهاست..............

neko_24
06-05-2010, 13:42
شاعر از كوچه مهتاب گذشت
ليك شعري نسرود
نه كه معشوقه نداشت
نه كه سرگشته نبود
سالها بود دگر كوچه مهتاب خيابان شده بود.

siya22
07-05-2010, 00:52
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن


به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن


بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق


تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟


سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت


بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت


تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس


تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس


عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم


وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم


رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن


به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن


هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمیدم


یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم


همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم


قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

siya22
07-05-2010, 01:26
باران عاشقم می کند
و من هوس جرعه ای از آفتاب را می کنم
خیس شدن از باران در یک روز آفتابی تماشایی است
و من این دو را در چشمان تو یافتم
چشمانت را ببند
بگذار تا خورشید غروب کند
و باران در زیباترین غروب جهان از گوشه ی چشمانت سرازیر شود
تا من همیشه عاشق بمانم

siya22
07-05-2010, 11:40
به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را
بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را
دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را
بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

---------- Post added at 11:40 AM ---------- Previous post was at 11:36 AM ----------


کدخدا می‌گوید از این‌جا نرو ـ یک ناشناس،
با بهار و گل می‌آید سال نو یک ناشناس
با خودم می‌گویم ای شاعر! تو تنها نیستی
توی دنیا هست حتماً مثل تو یک ناشناس
با صدای ساعتِ قلبم از این پس مایلم
بشمرم این لحظه‌ها را تا سه! دو! یک!... ناشناس،
می‌رسد می‌پرسم ای خوبِ جنوبی کیستی؟
خیره می‌ماند و می‌گوید که: مُو؟ یک ناشناس
آه می‌دانم که روزی روزگاری می‌رسد
می‌رویم آن سوتر از غم‌ها من و یک ناشناس

***Spring***
07-05-2010, 22:02
سلام ...




عشق است




گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
یا نه ، ویرانه کنی ساخته‌ی دنیا را




گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز
که به تشویش سپردی شب عاشق‌ها را




چه شد آن زمزمه‌ی هر شبه‌ی ما ای دوست
چه شد آن صحبت هر روزه‌ی یاران یارا




چشمه‌ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی
همتی تا که رهایی بدهی دریا را




حیف از امروز که بی‌عشق شب آمد ای عشق
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را




( آقای محمد علی بهمنی )











.

siya22
07-05-2010, 23:40
صدای پچ‌پچِ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ‌پچِ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دلِ بی‌تاب من به هم خورده است
تو قابِ عکس مرا دیده‌ای، نمی‌دانی
نشاطِ چهره‌ی در قابِ من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می‌دیدی
که وزن، در غزلِ ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزن‌ها نمی‌فهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است

siya22
07-05-2010, 23:47
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطره‌ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
ـ بیا و پاره کن این نامه را نمی‌بینی؟
دو سال می‌شود او نامه‌ای نیاورده است...؟
همیشه گفته‌ام اما نمی‌شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام می‌شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که «لیلی زن است یا مرد است

siya22
07-05-2010, 23:56
و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم
به عشقِ پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم

به دین این‌همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین
نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ‌کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانه‌ی این شعرِ خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم

MEHR IMAN
08-05-2010, 08:41
من از مجاورت یک درخت می آیم
که روی پوست آن دست های ساده غربت
اثر گذاشته بود:
" به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی ".

mmiladd
08-05-2010, 10:22
عشق عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی

vahid_ba
08-05-2010, 11:14
مثل هميشه

آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم:
باشد براي روز مبادا
اما
در صفحه‌هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي‌داند؟
شايد
امروز روز مبادا باشد!


وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها

هر روز بي تو
روز مبادا است...

neko_24
08-05-2010, 13:19
بيدار هستم و به دلم خار مي كشمتا صبح مي نشينم و سيگار مي كشمبعد از چهار سال كه البته كم نبودامروز ديده بودمت و... خواب هم نبودتصوير هاي گنگ كه مانده برايم ازبعد از چهار سال تو را مي سرايم ازاز... روزهاي گرمتر از گرمي تنتاز... روزهاي شعر"مشيري" نوشتنتترديد در سپردن كاغذ به دست توتا اضطراب گفتن جانم... الو... الو...در گوش من صداي تو كه حرف مي زنيبحث شبيه بودن اين عشق... و بستني...در كوچه ها نوشتن اسم تو روي برفشب ها دروغ و راست ولي حرف حرف حرفحسي غريب و سرد كه در جانمان نشستو پرسش هميشگي "بار اول است؟؟"از ترس و لرز آمدن توي خانه تاوسواس تا سرودن يك عاشقانه تاتا...اتفاق ماندن تو آنچه رخ ندادتا...اين چار سال كه مانند برق و بادوقتي به سادگي "به خدا مي سپارمت"وقتي سكوت...پاسخ "من دوست دارمت"وقتي غروب بيشتر از چند ساعت استاين چند سال... فاصله عشق و عادت استهر روز بي تفاوت از فكر تو فرارهر شب ولي شمردن تا چند صد هزاريك آسمان ابري لبريز در من است"دلتنگي ام بزرگتر از گريه كردن است"تقدير...سرنوشت... و يا حالت محالاما خودت بگو كه چرا بعد چار سالبايد نشسته باشم در اول بهارتهران ونك درست سر ساعت چهارمن بودم و شلوغي و اين شهر و...آه و كاشوقتي كه جاي بستني ات روي گونه هاش...مهدي معارف

mmiladd
08-05-2010, 22:27
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني اشك حسرت ريختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني سروراي آويختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني عطر گلهاي سفيد

siya22
09-05-2010, 21:36
در مهربانی ِ نگاهت
ذوب می شود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روزمرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است !

***Spring***
10-05-2010, 00:07
سلام ...




نامهربانی




در دیگران می‌جویی‌ام اما بدان ای دوست
اینسان نمی‌یابی ز من حتا نشان ای دوست




من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می‌زن
تا پاسخم را بشنوی پژواک‌سان ای دوست




در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست




گفتی بخوان [ خواندم ] اگرچه گوش نسپردی
حالا که لال‌ام خواستی پس خود بخوان ای دوست




من قانعم آن بخت جاویدان نمی‌خواهم
گر می‌توانی یک نفس با من بمان ای دوست




یا نه ! تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من . من این بر شانه‌ها بارگران ای دوست




نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست




آن سان که می‌خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست




( آقای محمد علی بهمنی )










.

peyman.2ps
10-05-2010, 00:24
وقتی که پونه ترنم رود را زمزمه می کرد....
مژگانم اشک هایم را مزمزه.

تو...
در ناباورانه ترین گمان،
.
.
.
.
...............مرطوب ِاندام ِعرق کرده ی علف های هرز می شدی...

***Spring***
10-05-2010, 01:35
سلام ...




کوه‌و ميذارم رو دوشم
رخت هر جنگ‌و می‌پوشم

موج‌و از دريا می گيرم
شيره‌ی سنگ‌و می‌دوشم

ميارم ماه‌و تو خونه
می‌گيرم با دو نشونه

همه‌ی خاک زمين‌و
می‌شمارم دونه به دونه

اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره




دنيا رو کولم می‌گيرم
روزی صد دفعه می‌ميرم

می‌کنم ستاره‌ها رو
جلوی چشات می‌گيرم

چشات حرمت زمينه
يه قشنگ نازنينه

تو اگه می‌خوای نذارم
هيچ کسی تو رو ببينه

اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره




چشم ماه‌و در ميارم
يه نبردبون ميارم

عکس چشمت‌و می‌گيرم
جای چشم اون ميزارم

آفتاب‌و ورش می‌دارم
واسه چشمات در ميذارم

از چشام آينه می‌سازم
با خودم برات ميارم

اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره




( آقای ايرج جنتی عطایی )










.

snow-boy
10-05-2010, 08:30
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:24 AM ---------- Previous post was at 09:21 AM ----------

در زمانه ای که آسان است
آسمانی از ستاره داشتن ؛
پس از ده هـــا ســال
تنها یـکـبـار ، ستاره ی هـالــی ، می آیــد؛
تقدیـر ِ غـریـبـی است نـازنـیـن !
چـه دیـر هنگام ، درخشیـده ای
در آسمــان ِ تیره ی دلـم
همچون سـتــاره ی هــالــی .



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:26 AM ---------- Previous post was at 09:24 AM ----------

عشق ، صاعـقـه است ،
سفیری است که
از همسایـگـی ِ خدا می آید ؛
ناگـهـــان می جهد ،
و بر کویرستان ِ دل ، فـرو می نشیند .
عشق ، صاعقه ای است که سائقه می شود ...
و لطافت ِ باران :
ثمره ی صاعـقـه است .



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:30 AM ---------- Previous post was at 09:26 AM ----------

خداوند
آسمانها و زمین را
در شش روز ، آفرید
شگفت نیست اگر
تولد ِ عشق ِ تو
تنها با نگاهی باشد .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow-boy
10-05-2010, 08:38
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم....


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:38 AM ---------- Previous post was at 09:36 AM ----------

می توانی تو به من ،
زندگانی بخشی ؛
یا بگیری از من ،
آنچه را می بخشی...




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

neko_24
10-05-2010, 16:57
من
عاقبت از اينجا خواهم رفت
پروانه اي كه با شب مي رفت
اين فال را براي دلم ديد
فزراد كمانگير

siya22
10-05-2010, 19:51
دلی که می‌کشی از آن عذاب ، بی‌رحم است
قبول می‌کنم او بی‌حساب بی‌رحم است
خودت از آن دمِ اوّل سؤال کردی: هست
دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی‌رحم است
تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی‌دانی
که شاهزاده‌ی زیبای آب بی‌رحم است؟
وَ گونه‌های تو سرخند و سوخته گفتی
که در ولایتتان آفتاب بی‌رحم است
تو کنجِ خانه نشستی که اعتراض کنی
به دختری که در این اعتصاب بی‌رحم است
من این خدای تو را دیده‌ام؛ دعایت را
از او نخواه کند مستجاب، بی‌رحم است

mmiladd
11-05-2010, 09:22
پس چه شد آن مستی؟
همه که می گفتید تو اگر مست شوی
دردهایت
ناله هایت
یک به یک ، از پی هم
خواهند رفت
و نخ سیگارت، بعد مستی
همچو بالیست برای پرواز
آه . این مستی هم
گرهی از گرهم باز نکرد
بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد

snow-boy
11-05-2010, 10:18
سیلِ سیالِ نگاهِ سبزت،
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم؛
و در این راه تباه،
عاقبت هستی خود را دادم....





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

iranzerozone
11-05-2010, 10:50
زندگی قافیه باران است ،


من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند ،

تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی!!!
------------------------------
پی نوشت: هورررااااااا!!!!! با این پست 2 ستاره شدم!
حالا اگر نباشم کسی هست که متوجه بشه! چون جام خالی می مونه!!!
از همه ی دوستانی که مطالب منو می خوانند ممنونم!

mmiladd
11-05-2010, 19:39
سرمای سرد زمستان بود
می رود از پیش چشمانم چه زود
یاد دارم ، آن روز باران بود ...
راه ها نزدیک ، آرزوها دور
آدمی بی چتر ، یک نفر در فکر او












ساده نیست فراموشی و خاموشی
من كه هیچكس جز تو را نمی خواهم
یا به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم
روی از من اينگونه بر مگردان
ای آرزوی دیرینه ام

siya22
11-05-2010, 23:40
عکس ِ چندین فرشته را دیدم در دو چشم ِ نفیس بارانی ات
همه را رام کرده ای آهو ، با زبان سلیس ِ بارانی ات

دست من را بگیر و گرمم کن ، آتشم کن میان ِ آغوشت
تا برقصیم مثل ِ پروانه ، روی لب های خیس ِ بارانی ات

روح ِ یک خنده زار می ماند ، آبشار ِ بلند ِ پر پیچ ات
خواب دیدم که چنگ خواهم زد به بلندای گیس ِ بارانی ات

تو زبانزد شدی به ابریشم ، به طروات ، به پاکی ِ باران
شاعرانه تو را طلب کردم ، از خدای خسیس بارانی ات

حرف ِ دل را نوشت با احساس ، شاعر ِ لحظه های دلتنگی
صحبت از عشق کرد و دل بازی ، مرد ِ غمگین نویس ِ بارانی

siya22
12-05-2010, 20:11
دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
-ببند پنجره‌ها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بی‌خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره‌ی تو... لحظه‌ای که لال گذشت
- چه ساعتی‌ست ببخشید؟... ساده بود اما
چه‌ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر می‌کنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت

Nassim999
12-05-2010, 22:21
تو تنها دعای قشنگ منی خدا می شود مستجابت کند
مبادا یکی از خدا بی خبر برای خودش انتخابت کند

Nassim999
12-05-2010, 22:33
اگر می دونستی چقدر تنهام، برام اشک می زیختی،
اگر می دونستی چقدر برات اشک می ریزم این همه تنهام نمی ذاشتی

***Spring***
12-05-2010, 23:02
سلام ...




تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما . عشق من عاشقم باش

عشق من عاشقم باش . که تن به شب نبازم
با غربت من بساز . تا با خودم بسازم

عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش

تو خواب عاشقارو تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشق‌و تفسیر تازه کردی




گفتی که از تو گفتن یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من یعنی به تو رسیدن

قلبم‌و عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن . از عشق جون سپردن

وقتی که هق هق عشق . ضجه‌ی احتیاجه
سر جنون سلامت که بهترین علاجه

عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش

برای با تو بودن اگر چه فرصتی نیست
عشق من عاشقم باش . نذار بیفتم از پا

بمون با من که بی تو نمی‌رسم به فردا
عشق من عاشقم باش . عشق من عاشقم باش




( آقای ايرج جنتی عطایی )










.

Nassim999
12-05-2010, 23:57
سر گذشت شب هجران تو با شمع گفتم،
آنقدر سوخت که از گفته خود پشیمان شدم

Nassim999
13-05-2010, 00:08
چه کنم
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم
مهرت به سرای من اگر بتابد چه کنم
یک دم به سوال من جوابی بده دوست
روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم...

Nassim999
13-05-2010, 00:14
زندگی نقطه سر خط
بی وفاییت شده عادت
تو نوشته بودی دیدار... به قیامت
زندگی نقطه سر خط
تلگرافی شده نامت
قلبمو مچاله کردی با یه نقطه چینه نامت
عزیزم نقطه ته خط
برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه
عوض جواب نامت
...

sepideh_bisetare
13-05-2010, 01:45
در تمام لحظه هایم هیچ کس غربت تنهائیم را حس نکرد
آسمانم غم گرفت
هیچ کس برکه طوفانیم را حس نکرد
آنکه سامان غزلهایم از اوست
بی سر و سامانیم را حس نکرد

mmiladd
13-05-2010, 10:14
رو تن زخمی جاده کی غم رفتنو ساخته
کی تو غربت جدایی خواب خورشیدو شکسته
کی تو شهر عشقو رویا شعر نفرینو نوشته
کی برای من تنها همه غم رو جا گذاشته
کی تو اوج قصه هاش منو بی صدا گذاشت
میون پرنده ها تو اتاقم پا گذاشت

neko_24
13-05-2010, 15:03
چقدر خواب ببينم كه مال من شده اي
و شاه بيت غزل هاي لال من شده اي

چقدر خواب ببينم كه بعد آن همه بغض
جواب حسرت اين چند سال من شده اي

چقدر حافظ يلدا نشين ورق بخورد؟
تو ناسروده ترين بيت فال من شده اي

چقدر لكنت شب گريه را مجاب كنم
خدا نكرده مگر بي خيال من شده اي

هنوز نذر شب جمعه هاي من اينست
كه اتفاق بيفتد حلال من شده اي

كه اتفاق بيفتد كنارتان هستم
براي وسعت پرواز بال من شده اي

ميان بغض و تبسم ميان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترين احتمال من شده اي

مرا به دوزخ بيداريم نيازي نيست
عجيب خواب قشنگي ست مال من شده اي

m1366
14-05-2010, 07:15
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

---------- Post added at 08:15 AM ---------- Previous post was at 08:10 AM ----------



خبر به دورترين نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بي گمان برسد

شکنجه بيشتر از اين که پيش چشم خودت

«کسي که سهم تو باشد به ديگران برسد »

چه مي کني که اگر او را خواستي يک عمر

به راحتي کسي از راه ناگهان برسد

رها کند برود از دلت جدا باشد

به آنکه دوست تراش داشته!!! به آن برسد

رها کني بروند تا دو پرنده شوند

خبر به دورترين نقطه جهان برسد

گلايه اي نکني و بغض خويش را بخوري

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که نه ...!! نفرين نمي کنم که مبادا

به او که عاشق او بودم زيان برسد

خدا کند که فقط اين عشق از سرم برود

خدا کند که فقط آن زمان برسد

sepideh200989
14-05-2010, 14:41
كوه با نخستين سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستين درد
در من زندانی ستمگری بود
كه به آواز زنجيرش خو نمی كرد
و من با نخستين نگاه تو آغاز شدم...

sepideh200989
14-05-2010, 23:19
آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

siya22
15-05-2010, 00:06
تو را برای ابد ترک می کنم ، مریم
چه حُسن ِ مطلع تلخی برای غم ، مریم

پُکی عمیق به سیگار می زنم اما
تو نیستی که ببینی چه می کشم ، مریم

برای آنکه تو را از تو بیشتر می خواست
چه سرنوشت ِ بدی را زدی رقم ، مریم

مرا به حال خودم واگذاشتند همه
همه همه همه امّا ، تو هم ؟ تو هم ؟ مریم ؟!

siya22
15-05-2010, 00:11
خوابیم و با خطاب تو بیدار می شویم
مستیم و با عتاب تو هشیار می شویم

حلاج پیشه ایم و گمانم که عاقبت
با حلقه های موی تو بر دار می شویم

فرجام تلخ ِ قصه ی ابلیس است سهم ِ ما
وقتی به دام سجده گرفتار می شویم

چشم تو بود میوه ی ممنوع ِ عشق و ما
روزی از این دسیسه خبردار می شویم

همواره قصه های من و تو شنیدنی است
ما آن حکایتیم که تکرار می شویم ...

siya22
15-05-2010, 00:17
اینجا همه آدم به آدم می شناسندم
یک مرد با اخلاق در هم ، می شناسندم

از هر کسی نام و نشانم را که پرسیدی
دیدی که بی اغراق اگر کم ، می شناسندم

هرگز نگفتم که خدا هستم ، ولی مردم
کافر شدند و خالق ِ غم می شناسندم

هر چند بی نام و نشان اما کبوتر ها
از بس برایت نامه دادم ، می شناسندم

آنقدر دنبال تو گشتم شهر را هر روز
دیگر تمام کوچه ها هم می شناسندم

MEHR IMAN
15-05-2010, 00:26
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته ار آب و آتشم
خلقم به روی زرد بخندند باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

snow-boy
15-05-2010, 08:04
اگر از جنس بهار بودن گناه است، - مرا ببخش!
من آنقدر بهاری ام که جوانة دوست داشتنت، دوباره در قلبم شکفته است...
از من نخواه که از طوفان بترسم، مرا که می شناسی، من از جنس شبنمم نه خاک. ا
ز آغوش گلبرگ هم که فرو بریزم، دست بدامان آفتابم...
با این همه، به جان تمام شعرهایم قسم،
پر از تمنای توام....




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mmiladd
15-05-2010, 11:02
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی...
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

snow-boy
16-05-2010, 07:43
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] KUa8&pid=1.2.5&fid=Inbox&inline=1

mmiladd
16-05-2010, 09:29
نرو....

من از تاریکی می ترسم...!

neko_24
16-05-2010, 16:43
اين روزها كه مي گذرد جور ديگرم
ديگر خيال و فكر تو افتاده از سرم

ديگر دلم براي تو پرپر نمي زند
ديگر كلاغ رفته به جلد كبوترم

ديگر خودم براي خودم شام مي پزم
ديگر خودم براي خودم هديه مي خرم

ديگر بلد شدم كه خداحافظي كنم
ديگر بلد شدم كه بهانه نياورم

اسمت چه بود؟ آه از اين پرتي حواس
اين روزها من اسم كسي را نمي برم

من شعر مي نويسم و سيگار مي كشم
تو دود مي شوي و من از خواب مي پرم

sepideh200989
16-05-2010, 20:44
راز این گفته فقط باد صبا میداند
دارمت دوست به قدری که خدا می داند

neko_24
17-05-2010, 14:16
خوب من! بي بهانه باور كن بي تو اينجا بهار خوبي نيست من بمانم تو رفتني باشي؟ اين كه اصلا قرار خوبي نيست! عيد امسال تنگ مي چسبم به تن مهربان تنهايي بي تو تكرار مي كنم با خود: دل سياستمدار خوبي نيست! تو بخند و بخند و باز بخند جاي اين اشك ها كه مي ريزم خوب شد كه تو زود فهميدي گريه راه فرار خوبي نيست قبر اين مردگان خاك آلود التماسي ست از سر اجبار كه خدا هفت بار فرمودند: مرگ گشت و گذار خوبي نيست! دست كم روزهاي آخر را اندكي عاشقانه تر طي كن تا تواني دلي به دست آور دل شكستن كه كار خوبي نيست!

neko_24
17-05-2010, 14:26
بگذار زمين روي زمين بند نباشد
حافظ پي اعطاي سمرقند نباشد

بگذار كه ابليس در اين معركه يكبار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد

بگذار گناه هوس آدم و حوا
بر گردن آن سيب كه چيدند نباشد

مجنون به بيابان زد و... ليلا ولي اي كاش
اين قصه همان قصه كه گفتند نباشد

اي كاش عذاب نرسيدن به نگاهت
آن وعده ي ناديده كه دادند نباشد

يك بار تو در قصه ي پر پيچ و خم ما
آن كس كه مسافر شد و دل كند نباشد


آشوب همان حس غريبي ست كه دارم
وقتي كه به لب هاي تو لبخند نباشد

در تك تك رگ هاي تنم عشق تو جاريست
در تك تك رگ هاي تو هر چند نباشد

من مي روم و هيچ مهم نيست كه يك عمر...
زنجير نگاه تو كه پابند نباشد...

وقتي كه قرار است كنار تو نباشم
بگذار زمين روي زمين بند نباشد...

sepideh200989
17-05-2010, 16:55
مهم نیست که کی باشیم
کجا باشیم چرا باشیم
مهم این است که با هم باشیم
به یاد هم باشیم و برای هم باشیم

Alireza_SA
17-05-2010, 17:21
رنگ چشمش را چه می پرسی ز من؟
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد؟
آتشی کز دیدگانش سر کشید
این دل دیوانه را در بند کرد
فروغ فرخزاد:40:

a@s
17-05-2010, 22:32
آبی دریاقدغن
شوق تماشاقدغن
عشق دوماهی قدغن

باهم وتنها قدغن

برای عشق تازه
اجازه بی اجازه


پچ وپچ ونجوا قدغن
رقص سایه ها قدغن
کشف بوسه ی بی هوا
به وقت رویاقدغن

برای خواب تازه
اجازه بی اجازه

دراین غربت خانگی
بگوهرچی بایدبگی
غزل بگوبه سادگی
بگوزنده بادزندگی

برای شعرتازه
اجازه بی اجازه

ازتونوشتن قدغن
گلایه کردن قدغن
عطرخوش زن،قدغن
توقدغن،من قدغن

برای روزتازه
اجازه بی اجازه

mmiladd
18-05-2010, 09:46
هیچ حرف دگری نیست که با تو بزنم
تو نمی فهمی اندوه مرا
چه بگویم به تو ای رفته ز دست
شدم از مستی چشمان تو مست
شده ام سنگ پرست
مرگ بر انكه کس كه دلش را به تو بست
تو نمی فهمی اندوه مرا

snow-boy
18-05-2010, 12:04
اگر زندگی
کتاب ِ قصـــه ای بــود کـه
ویـرایـش ِ دو باره ای داشت
آنـــگــــاه
به جـای ِ همــه ی نام هــای خط خطی
تـنـهــا ، نــام ِ تـــــو بود :
ای ویـرایـش ِ آخرین !

*ALONE*
18-05-2010, 19:27
من که هیشکیو به جز تو توی زندگیم ندارم
چه جوری دلت میاد که بذاری تو انتظارم

خیلی وقته که واسه تو لحظه ها رو میشمارم
کی میشه بیایی و من رخت مشکی مو درارم

کاش میشد که راز عشقو از توی چشام بخونی
کاش میشد که تا همیشه نازنین پیشم بمونی

توی این دقایق خیس توی این سکوته خسته
توی اسمون چشام عطر یاد تو نشسته

کاش میش بشی فراموش کاش میشد که بری از یاد
کاش مییشد که ذهن شیرین خالی شه از غم فرهاد

دیگه مرغ عشق با تو هم ترانه نمیدونه
دیگه راز عاشقی رو توی چشمات نمی خونه

اما هیچ جوری نمیشه بشی از دلم فراموش
تو تموم خاطراتی ذهن من برات یه اغوش

اخ که تو شهر دل من بد جوری اتیش می باره
غم داره تو این هیاهو تو دلم فتنه میکاره

حالا جاریه تو چشام حسرت یه لحظه دیدن
دل منو دیوونه کرده واسه به تو رسیدن

من که هیشکیو به جز تو توی زندگی ندارم
چه جوری دلت میاد که بذاری تو انتظارم

Alireza_SA
18-05-2010, 22:03
آری آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

فروغ فرخزاد:40:

neko_24
19-05-2010, 12:14
تماشايي ترين تصوير دنيا مي شوي گاهي
دلم مي پاشد از هم بس كه زيبا مي شوي گاهي

حضور گاه گاهت بازي خورشيد با ابر است
كه پنهان مي شوي گاهي و پيدا مي شوي گاهي

به ما تا مي رسي كج مي كني يكباره راهت را
ز ناچاريست گر همصحبت ما مي شوي گاهي

دلت پاك است اما با تمام سادگيهايت
به قصد عاشق آزاري معما مي شوي گاهي

تو را از سرخي سيب غزل هايم گريزي نيست
تو هم مانند ادم زود اغوا مي شوي گاهي

sara_girl
19-05-2010, 14:08
خوابیدی بدون لالایی و قصه

بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی

توی خواب گلای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهره ات رونمی سوزونه

جای سیلیای باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمیشی بانگرونی

یا با تردید که بری یا که بمونی

رفتی و آدمکا رو جاگذاشتی

قانون جنگلو زیر پاگذاشتی

اینجا قهرن سینه ها بامهربونی

تو تو جنگل نمی تونستی بمونی

دلتو بردی با خود به جای دیگه

اونجا که خدا برات لالایی میگه

Boushvek
19-05-2010, 16:28
دست هایت را کم دارم...
هر لحظه
انتظار را
به آستان بلندت
پیش کش می کنم!
هر دم
به یاد بوسه ای
بر خاکپای تو
از شور لبریز می شوم
هرآن
با تلالو انوار مقدست
در زمره ستارگان دوار می شوم!

Alireza_SA
19-05-2010, 18:12
لحظه ها همیشه خواستن
که تو رو بگیرن از من
چه غریب و ناشناسه
جاده ی به تو رسیدن
همیشه یه چیزی بوده
شوقتو از دلم ربوده
ولی یک تپش دل من
از غمت جدا نبوده

بیا ...

*ALONE*
19-05-2010, 18:52
بغض خسته ی نگاهم داره بی تو جون میگیره
مرغ عاشق دل من داره تو قفس میمیره

بی تو قلب عاشق من تو هجوم انتظاره
کاش بدونی که دل من این روزا چه بی قراره

حالا من با تن خسته توی بی کسی اسیرم
میدونم اگه نیایی بی تو جون میدم میمیرم

حالا مثله چشم نرگس منتظر تو میمونم
با یه لحن عاشقونه شعر غربتو میخونم

کی میگه که دیدن تو یه تصور محاله
تو که خورشید حضورت روشنایی خیاله

شوق دیدن نگاهت بغضیه که تو گلومه
حسرت زلال گریه مثه ایینه رو به رو مه

بغض خسته ی نگاهم داره بی تو جون میگیره
مرغ عاشق دل من داره تو قفس میمیره

*ALONE*
19-05-2010, 19:00
نفسم داره میگیره با عبور تو از این جا
رو دل من پا گذاشتی این دل همیشه تنها

نفسم داره میگیره توی این هوای بسته
یکی انگاری دوباره زده قلبمو شکسته

میری اما ته جاده سر میزاری به سیاهی
تو هجوم بی کسی ها بی امید و جون پناهی

چشم به راه تو میمونم میدونم که بر میگردی
میایی تا توی قلبم نباشه سایه دردی

میری اما رد پایی روی جاده جا میمونه
میدونم که رد پاها منو به تو میرسونه

رد پات واسم چراغه توی این شبای تیره
رد پات تو این سیاهی دستای منو میگیره

تو هنوزم واسه من حس رویش بهاری
توی این فاصله ی دور تو دلم فانوس میکاری

میری اما ته جاده سر میزاری به سیاهی
تو هجوم بی کسی ها بی امید و جون پناهی

*ALONE*
19-05-2010, 20:33
خیال دیدن تو نشسته باز تو چشمام
هوای خواستنت باز جاری شده تو رگهام

هنوز نگاه گرمت معنی عشق نابه
بی تو برام زندگی تلخی یک سرابه

شیشه ی قلب من رو با رفتنت شکستی
اخ که چه زود یادت رفت اون عهدیو که بستی

هنوز غم گذشته نشسته تو چشمام
جای دیگس حواست گوش نمیدی به حرفام

تو این هجوم تردید از خونه میگریزی
غمو شبیه اوار رو شونه هام میریزی

خیال دیدن تو نشسته باز تو چشمام
هوای خواستن تو جاری شده تو رگهام

*ALONE*
19-05-2010, 20:40
توی قنوت دستام بارون غم می باره
توی سراب چشمام یاد تو گل میکاره

تا خواب تو چشم خیسم یه دفعه پا نذاره
فرشته ها نشستن با یه بغل ستاره

اون منو برده از یاد اون منو دوس نداره
اما هنوز دل من واسش یه بی قراره

وقت گریز عشقه از تو دل وسوسه
من میدونم که چشمات به داد من میرسه

بوی دعا گرفته پیچک سبز دستام
دوباره دیدن تو این چیزیه که میخوام

پیچیده توی لحظه عطر بنفشه و یاس
چشام دارن میبارن بارون سرخ الماس

کبوترای اشکم دوباره پر کشیدن
بارونی شد دوباره چشای عاشق من

توی قنوت دستام بارون عشق میباره
توی سراب چشمام یاد تو گل میکاره

*ALONE*
19-05-2010, 20:46
بيا با ما تا ابد عاشق بمانيم



سرود عشق ياد عاشقان است
صداي بلبلی در آسمان است
سرود عشق فرياد رهايی است
يكي از نغمه های آشنايی است
سرود عشق يعني با تو بودن
محبت را از آدم ها ربودن
قناری جان بمان عاشق هميشه
كه عشق هرگز ز دل ها گم نميشه
بيا ما تا ابد عاشق بمانيم
سرود عشق را با هم بخوانيم

*ALONE*
19-05-2010, 21:10
مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه ای از امروزها ، دیروزها ......

mmiladd
19-05-2010, 22:26
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

snow-boy
20-05-2010, 07:33
چشم من ، چشمه زاینده اشک ،
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
درنگاه تو رها می شدم از بود و نبود...




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t2download
20-05-2010, 07:42
:8::8::8:این شعر خودمه نظر بدین 5 سال پیش گفتم
ولی همه میگن بد هست:41:

عاشقی
توی اون شب های تاریک
توی این روزهای روشن
توی جاده های غربت
من و تو تنهایی با هم
دستت رو دادی به دستم
گفتی که عاشقت هستم
واسه ی به تو رسیدن
باید از دریا گذر کرد
یا با یک سینه پر از غم
همه دنیا رو سفر کرد
من واسه به تو رسیدن
از همه دنیا گذشتم
که بگم ای عشق خوبم
آره من عاشقت هستم

Boushvek
20-05-2010, 12:03
تو را از دور می‌بینم که می‌آیی
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی و می‌آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم شست
برایت شعر خواهم خواند
تبسم های شیرین تو را، با بوسه خواهم چید
من امشب تا به سحر خوابم نخواهد برد

فریدون مشیری

Alireza_SA
20-05-2010, 12:16
بسپار با نگــــــــاه غریبت مـــرا به عشق

پر ده مرا به اوج مه آلـــــود ـ تا به عشق ـ

حیف است حرفی از تو و آیینه هــــــا نزد

امشب که گشته ایم همــــــــه مبتلابه عشق

یاد دلـــــم به خیــــــر که آن روزهای سبز

سوگندیا به چشم تـــو می خورد یا به عشق

چیز زیادی از تــــــو نمی خواهم ای عزیز

جز یک نگاه سبز ودلی آشنــــــــا به عشق

با چشم تو مجـــــــال نیایش نمانــــده است

باید شبی دوبـاره کنـم اقتـــــــــــدا به عشق

با تو تمام شعـــــــر وســــــــرود وترانه ام

حتی تمـــــــــــــام قافیه هایم خـراب عشق

حرف دل تو را ز نگـــــــــــاه تو خوانده ام

دیریست تاشناخته ام عشـــق را به عشــــق

روحـــــــم تمـــام غربت خـود را ترانه کرد

آنشب که ختم شدهمه ی جـــــاده هابه عشق...


سعید سلیمان پور ارومی

Alireza_SA
20-05-2010, 12:22
در خلسه های سبز رهـا می کنی مـرا
وقتیکه عاشقــانه صــــدا می کنی مرا

با جلوه ای به رنگ گـل و شبنم و بهار
عاشق ترین آینـــــــــه ها می کنی مرا

با غیبت معطّر خـود ای شهود محض!
آکنده از حضـــور خـــدا می کنی مرا

رخ درمحاق می کشی ودرهجوم اشک
شبگرد کوچه های دعــا می کنی مرا

در روشنای خلـــــوت چشمان شرقیت
از ظلمت وجــــود رهــا می کنی مرا

می بینمت هنوز که با دستهای مهــــــر
در یک قنوت سبــــزدعا می کنی مرا

سعید سلیمان پور ارومی

sepideh_bisetare
20-05-2010, 14:06
توي خاک باغ خونه
يه روزي دست زمونه
مارو کاشت با مهربوني
پيش هم مثل دو دونه
ما تو باغ مأوا گرفتيم
بارون اومد پا گرفتيم
دوتايي تو خاک باغچه
ريشه کرديم جا گرفتيم
غافل از رنگ گلامون
غم فرداي دلامون
توي خاک زير يه بارون
توي باغ روي زمين
گل اون شد گل سرخ
گل من زرد و غمين
گل اون گلهاي شادي
گل من گلهاي درد
اون تو گلخونه ي گرمِ
من اسير باد سرد

miss leila
20-05-2010, 20:10
سرگشته ی یک نگاه باید بودن

بهر دگری تباه باید بودن

هر چند که عشق اشتباه است ولی

پیوسته در اشتباه باید بودن

neko_24
20-05-2010, 21:23
هر روز عمرم از ديروز بدتره
عمري كه هر نفس بي غم نمي گذره

دلگير و خسته ام بي روح ساكتم
نبضم نمي زنه پلكم نمي پره

مي دونم امشبم از خواب مي پرم
از گريه تا سحر خوابم نمي بره

اين زنده موندنه بازنده موندنه
بي دوست زندگي مرگ از تو بهتره

اون روبرو داره پرواز مي كنه
مي بينمش هنوز از پشت پنجره

هي دست تكون ميدم هي داد مي زنم
اون سنگدل ولي هم كوره هم كره

حتي اگه من از اين عشق بگذرم
قلب شكستم از عشقش نمي گذره

دوران گيجي و سرگيجگيت گذشت
محكم بشين دلم اين دور آخره

Alireza_SA
21-05-2010, 10:38
پر می کشــــد دل در هوایش

وقتیکه دلتنگــــــــــم بــرایش

درخاطراتم چون نسیمی است

رقص دل انگیـــــــز صدایش

بر جـــاده های باد باقی است

چـــون قاصدکهــــــا ردّ پایش

می بینمش آه این خود اوست

با خنــــــده های آشنـــــــایش

در کوچـــــه ها گل می فشاند

عطـــــری که آیــد پا به پایش

اوبار دیگـــــــــراز کنـــــــــارم...

من بار دیگـــــــر مبتـلایش...

من کودکی مشتاق و آنگــاه:

شهــر فرنگ چشمهـــایش !

مانـنــــد مــــــوج آرزو هاست

دربــــــاد گیســـوی رهــایش ....


سعید سلیمان پور

mmiladd
21-05-2010, 14:54
نمی دانم چرا آسمان این شهر با مردمش چند وقتی است که قهر کرده..
نمی دانم چرا هر بار با سیاهی اش منت بارش را بر سر می گذارد ولی آن را نثار نمی کند .
نمی دانم چرا نمی خواهد از آمدنش شاد شویم و همانند کودکان به زیرش برویم و دستان خالی خویش را در برابر وسعت بی کران آن باز کنیم و بگوییم ببار ...ببار...ببار...
اما می دانم که تو وقتی می باری با تمام وجودت خواهی بارید و آمدنت همراه با بارشی کوبنده است....
دلم تنگ شده است ... از پنجره ی اتاقم به انتظار بارشت خواهم ماند .

*ALONE*
21-05-2010, 21:01
روی سنگ قبرم بنویس:
یه دل شکسته
اونی که قلب تنهاش به غریبه دل نبسته
همه ارزوهاش زیر این مزار سرده
رفته دنبال نیازش، رفته و بر نمیگرده
به همه دنیا بگو من از بی کسی مردم
ارزوهام و به خاک سپردم

mmiladd
23-05-2010, 11:24
سرمای سرد زمستان بود
می رود از پیش چشمانم چه زود
یاد دارم ، آن روز باران بود ...
راه ها نزدیک ، آرزوها دور
آدمی بی چتر ، یک نفر در فکر او

neko_24
23-05-2010, 20:28
خنده رو از لب اين دل ناشاد بگير
يه كم عاشق شدنو از دلم ياد بگير

اگه حتي تو بخواي عهدمون شكسته شه
نمي ذارم يه نفس دلم از تو خسته شه

دل من از غم دوريت مرده
تو خيال مي كني خوابش مرده

يه دفعه از من بيچاره چرا
نمي پرسي زنده ام يا مرده

نمي پرسي و نمي دوني غمت
چه بلايي به سرم آورده

بذار عمرم به اميدت سر شه
تا يه ذره خستگي هام در شه

عطش خواستن تو ازم نگير
تا دلم بسوزه خاكستر شه

آخه حتي فكرشم نمي كنم
روزگار من از اين بهتر شه

snow-boy
24-05-2010, 09:15
کفش هایم کو ،
چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ .
مادرم در خوای است .
و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر .
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد .
بوی هجرت می آید :
بالش من پر از آواز پر چلچله هاست .
صبح خواهد شد
و به این کاسه ی آب
آسمان هجرت خواهد کرد .
باید امشب بروم .
من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم .
هیچ چشمی ، عاشقانه به زمین خیره نبود .
کسی از دیدن باغچه مجذوب نشد .
هیچکس زاغچه ای را یر یک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری
ـ دختر بالغ همسایه ـ
پای کمیاب ترین نارون روی زمین
فقه می خواند .
چیز هایی هم هست ، لحظه هایی پر اوج
( مثلا شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت .
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور ، چند ساعت راه است ؟)
باید امشب بروم .
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد ، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند .
یک نفر باز صدا زد : سهراب
کفش هایم کو ؟


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

miss leila
24-05-2010, 12:31
نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم / گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم



دستت به دست دیگری از این گذشته کار من / اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم



گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم / شابد تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم



من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری / دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم



گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی / رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم

Alireza_SA
24-05-2010, 18:59
آن زمانی
که برای تو
تمامیت تن های جهان
در یک تن
و تمامیت زنهای جهان
در یک زن
و تمامیت عشق
و تمامیت شعر
در نگاهش
متجلی گردد،
و تو مجبور به دوریّ و صبوری باشی...


آه،
آن روز
تو محروم ترین مرد زمین خواهی بود!

دکتر محمدرضا ترکی
وبلاگ فصل فاصله

mmiladd
24-05-2010, 21:10
بریز باده که ساقی لبالب از دردم

میان آتش قهرت شبانه میگردم
من از شب و غم هجران نمی کنم شکوه
خمار باشم اگر وصله تو ام هر دم
هزار لعنت و نفرین بر آسمان و زمین
سبو چرا شکنید هان ؟ مگر گنه کردم ؟
مرا بهشت و جهنم نشاید آزادم
هزار جرعه بنوشم ولی چنین سردم
بریز باده که ساقی به این سیه بازار
منم شکسته ام و عالمی غم آوردم

ايناس
25-05-2010, 06:13
با چشمانی چراغانی
و خوابهایی که شکل تو را آوردند
عصا را آویزان می کنم
تا چتر به دست
دنبال باران بگردم
و خیس شوم
آنقدر که از پیراهنم بیرون بزنم
ماه را به گردنم بیاویز
تا دستهایم
راهشان را گم نکنند
بی شک
امشب ستاره ها به تنم می چسبند
و تمام خوابها سپید می پوشند

.
.
.

AaVaA
25-05-2010, 11:25
دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟
مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود ايست!
باد را فرمود بايد ايستاد؟
آن كه دستور زبان عشق را
بي گزاره در نهاد ما نهاد
خوب مي دانست تيغ تيز را
در كف مستي نمي بايست داد

---------- Post added at 11:25 AM ---------- Previous post was at 11:25 AM ----------

با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من

از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من

رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟

چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من

چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟

پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من

دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب

خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من

از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا

چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من

mstf666
25-05-2010, 11:28
شبی بهانه ی من شو برای بیداری
نگو! دوباره برایم بهانه ای داری

تمام فکر منی و نیامدی حتی
به شب نشینی این خوابهای افکاری

خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است
هنوز با همه ی روز های تکراری

مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد
کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری!

چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو
شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری!

نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟!
چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟

و حرف آخر من این که تا ابد ممنون.
برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری



دوست دارم یه هدیه به مناسبت عید فطر بدم بهت و قبول کنی و فکر جبران هم به ته اعماق مغزت خطور نکنه .فقط قبول کن و تمام.
پلیز ....
به تاریخ ویرایش این پست دقت کن .از الان تو فکرشم .
دلت میاد بزنی تو ذوقم ؟ :(

miss leila
25-05-2010, 12:45
نگاهي کردي و از خود نگرانم کردي

نگران ، پيش نگاه دگرانم کردي

من نظر باز نبودم ، تو به يک چشم زدن

در چراگاه نظر ، چشم چرانم کردي

siya22
26-05-2010, 12:32
شانه خالی نکنی بار فرو می ریزد
سقف بی پایه به ناچار فرو میریزد

چین ِ محکم نکنی در هنر ِ ساختنت
با تکانی تن ِ دیوار فرو میریزد

من تمام نفسم بسته به جا ماندن توست
بی تو هر لحظه دل انگار فرو میریزد

باد اگر پنجه زند در سبد گیسویت
پرده های شب اسرار فرو می ریزد

مرد را درد نباشد نفسش خاموش است
مثل خاکستر سیگار فرو میریزد

لحظه ای صبر کنی تا عطشم بنشیند
غصه های سَــر تب دار فرو می ریزد

نگذاری بروی بی خبر از کوچه ی دل
به خدا شهر ِ دل این بار فرو می ریزد

sepideh_bisetare
26-05-2010, 12:53
تو با دلتنگی های من ، تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری ، تظاهر میکنم هستی

iranzerozone
27-05-2010, 12:07
دلم از گريه گرفته است بيا خنده كنيم



خنده اي گرم و دلاويز و فريبنده كنيم



حرفي از رفته و آينده و بيجا نزنيم



سينه ها را همه از قهقهه آكنده كنيم



آنچه در خلوت دل هست به كنجي بنهيم



همه را يكسره با عاطفه شرمنده كنيم



عشق را حرمت ديرينه و شايسته دهيم



خنده گر روزنه اي هست فزاينده كنيم



بد بگوييم و بجز ميكده جايي نرويم



حركاتي همه خوب و همه زيبنده كنيم



مهربان باش كه بي مهري سر آغاز غم است



بهتر آنست كه اين كار برازنده كنيم



آسمان دل اگر ابر و اگر صاف چه باك



ابرها را همه از سينه پراكنده كنيم

iranzerozone
27-05-2010, 12:12
هنوز هر از گاهی
احساس تنگ نفسهایش
مرا در آغوش می گیرد
می خواهد آدمم کند
اما...
حوای من خدای من است
آدم شدن برای چه؟

siya22
27-05-2010, 23:53
تو تنها اتفاقی تازه بودی
که در پای دلم افتاده بودی
مد غربی پرستيژی کلاسيک
جلوی راه من ايستاده بودی
وکافی شاپ و هر شب ساعت ۹
سر ميز ششم اماده بودی
وبعد از ان قرار يک ملاقات
برای پچ پچستان داده بودی
وفردا دست مردی توی د ستت
مسافر در غروب جاده بودی
پری قصه های خوب اين مرد
به مرد ديگری دل داده بودی

siya22
27-05-2010, 23:58
گاهي هواي من به سرت مي زند ولي
پس مي رود بدون درنگ و معطلي
گاهي براي با تو نشستن ذخيره است
جايي كنار جاي خودت روي صندلي
كف مي زني به حسّ غزل هاي دائمم
حتي چرند هاي پر از نقد اولي
داري براي او عددي مي شوي تو هم
حظ كن! چه لحضه هاي خوش و خوش مبدّلي
اما هنوز چيز زيادي نرفته كه
هرچيز مي رسد به همان جاي اولي
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
دارد هواي من به سرت مي زند ولي

siya22
28-05-2010, 00:07
نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من
ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من
براي ديدن زيباترين منظره ها
هميشه نوبت همسايه بود ، حالا من
چه چشمهاي قشنگي ! خدا به خير کند
دچار اين همه زيبايي تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نيازمند همين حيله هاي حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهي رفت
تو مي روي و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخي مطمئن ترباش
جواب مساله ي عشق و نان و گل با من

siya22
28-05-2010, 00:19
شیرین ِ تلخ ، یا نه ، کمی تلخ ِ بی نمک
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک
من دارد از تمام خودم خسته می شود
گمُ می شوم درون خودم یا بدون شک
پایم به راه ِ چشم ِ کسی بسته می شود
چشمم به پای چوبی ِ این قصه، آدمک
حوّا ، قرار ، کافه ی سیب سه شنبه شب
من با شما شبیه دو گنجشک بی کلک
دو مرغ عشق ، قمری ِ عاشق ، دو مرغ ناز
یک باغ وحش کهنه ی عشقی ، پر از کپک
دنیای غرق می شوم انگار توی آن
امروز های گمشده در فوج قاصدک
هی داد می زنم غزلم را شبیه شعر
وقتی بریده می شوم از تو ، خودم فلک
دارد مرا به برزخ تو هدیه می دهد
جایی شبیه دوزخ من بدتر از درک
جایی به تنگی ِ همه ی چشم های زخم
جایی به ناشناسی ابعاد ِ مردمک
من دارد از تمام فضا خسته می شود
مردم کمک کنید اگر می شود ، کمک

mmiladd
28-05-2010, 15:30
از كلاغ بام خانه ات سراغم را نگير
اوبراي تصاحب تكه صابوني سيصد سال است که دروغ مي گويد

sepideh_bisetare
29-05-2010, 12:26
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلهاست
شرط ان داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار خانه ما اینجاست

snow-boy
29-05-2010, 12:27
نترسون باغو از گل، نترسون سنگو از برف
نترسون ماهو از ابر، نترسون کوهو از حرف

نترسون بیدو از باد، نترسون خاکو از برگ
نترسون عشقو از رنج، نترسون ما رو از مرگ

نه تیر و دشنه، نه دار و زندون
ستاره‌ها رو، از شب نترسون!

چه ترسی داره بوسه بر لب خونین آزادی؟
چرا وحشت کنم از عشق چرا برگردم از شادی!

از این خاموش تا خورشید، چه ترسی داره پل بستن؟
از این سرچشمه تا دریا، خوشا شکفتن و رستن!

نترسون عاشقا رو از این کولاک تاراج
به خاک افتادن از عشق، پرو بال به معراج

نه تیر و دشنه، نه دار و زندون
ستاره‌ها رو، از شب نترسون!

کجا پروانه ترسید از، حریر شعله پوشیدن؟
کجا شبنم هراسید از، شراب نور نوشیدن؟

از این شب کوشی خاموش، از این تکرار بی رویا
سلام ای صبح آزادی! سلام ای روشن فردا!






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

♥ NiloofaR ♥
29-05-2010, 18:48
اگر سكوت اين گستره ي بي ستاره مجالي دهد،
مي خواهم بگويم : سلام!
اگر دلواپسي آن همه ترانه ي بي تعبير مهلتي دهد،
مي خواهم از بي پناهي پروانه ها برايت بگويم!
از كوچه هاي بي چراغ!
از اين حصار هر ور ديوار!
از اين ترانه ي تار...
مدتي بود كه دست و دلم به تدارك ترانه نمي رفت!
كم كم اين حكايت ديده و دل،
كه ورد زبان كوچه نشينان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
كه ديگر صداي تو را در سكوت تنهايي نخواهم شنيد!
راستي در اين هفته هاي بي ترانه كجا بودي؟
كجا بودي كه صداي من و اين دفتر سفيد،
به گوشت نمي رسيد؟
تمام دامنه ي دريا را گشتم تا پيدايت كردم!
آخر اين رسم و روال رفاقت است،
كه دي نيمه راه رؤيا رهايم كني؟
مي دانم!
تمام اهالي اين حوالي گهگاه عاشق مي شوند!
اما شمار آنهايي كه عاشق مي مانند،
از انگشتان دستم بيشتر نيست!
يكيشان همان شاعري كه گمان مي كرد،
در دوردست دريا اميدي نيست!
مي ترسيدم خداي نكرده !
آنقدر در غربت گريه هايم بماني،
تا از سكوي سرودن تصويرت سقوط كنم!

Alireza_SA
30-05-2010, 13:49
باتو،

دلواپس بهار نبودیم...

گل میهمان خانه ی ما بود...

نبض حیاط کوچک ما گویی،

در گامهای سبز تو می زد.

گویی بهشت خانه ی ما بودی...

گاه نماز تو،

قبله،

هوهوکنان به دور تو می چرخید...

روی درخت گیلاس،

هر شاخه دست سبز دعا بود

و باران...

انگار اشک شوق ملائک

باتو،

رمز شکفتن ،

در لحظه لحظه ی دل ما جاری

اردیبهشت خانه ی ما بودی...

***

یکشب

وقتی نسیم نام تو را برد

دیدم که روح برگ تکان خورد

گوش شکوفه پرشد از عطر نام تو

نیلوفرانه یاد نگاهت،

بر ساقه های سبز غزل پیچید

چشمم شکوفه زار....

شعرم بهار شد...



سعید سلیمانپور

Consul 141
30-05-2010, 15:46
هیچ قهوه ای نمی تواند چشمان مرا باز نگه دارند
خواب که هیچ٫٫٫
می خواهم بمیرم وقتی نباشی!

iranzerozone
30-05-2010, 18:15
گاه گاهی به سرم می زند خیال نگار!



خیال زلف سیاه و رخ شکفته چو نار!



هوای آن لب طناز و مرمرینه بدن٬



نشسته بر دل بیچاره ی عاشق بیمار!



گاه گاهی ز لبش جرعه ای هوس دارم.



که لحظه ای برم از سر توان و هوش و قرار.



گاهی که می نگرم بر ادا و رفتارش٬



به قد سرو بلند و دو چشم مست و خمار٬



نهفته می نگرم بر خدا و می پرسم:



چه قدرتی؟ تو بگو ای کریم و ای ستار!

iranzerozone
30-05-2010, 18:32
چشم قشنگت به جانم شرر زد.

یاد لبان تو٬ خاکم به سر زد.

ای آرزوی دل زار من!

ای روشنی شب تار من!

تا تو را دیده ام٬ نقش تو در دلم.

کی خیال تو گردد جدا از برم.

تو گل عشق من٬ تو امید دلم!

من به وصل تو سوزم٬ عزیز دلم!

چشم قشنگت به جانم شرر زد.
یاد لبان تو٬ خاکم به سر زد.

یوسف قاسمی

mmiladd
30-05-2010, 23:03
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که داغ سینه ی من را درخت کاج نداشت

***ELI***
31-05-2010, 12:37
امروز دوباره دلم البوم خاطراتتو ورق می زد
همش به یاد اون روزا خودش رو سرزنش می كرد
امروز دوباره كوه غم اومد تو خونه ی دلم
بازم دوباره یاد تو اومد توی رویای من
امروز دوباره گل های باغچه رو چیدم برا تو
تویی كه عمرت بودمو رفتی شدی دشمن جون
حسرت دیدن چشمات داره دیوونم می كنه
حسرت اون روزای خوب داره اوارم می كنه

***ELI***
31-05-2010, 12:38
صدای خنده های تو مدام همش تو گوشمه
حرفای عاشقونتم امید تنهایی منه
چه زودتموم شدوگذشت اون لحظه های عاشقی
اون روزهای قشنگ و خوب اون شبهای مهتابی
چند روه بیچاره دلم بهونه كرده واسه تو
تویی كه یادت نمی یاد یه روزی بودم عشق تو
بی وفایی حدی داره دل تو رحمی نداره
قلبت دیگه از سنگ شده چشمات محبت نداره
كاشكی می شد می فهمیدم كی توی قلبت اومده
كی اومده به جای من یه ارزو برات شده

neko_24
01-06-2010, 16:34
چرا پس عاشقم كردی تویی كه رفتنی بودینگو حرفاتو یادت نیس چرا میری به این زودی نگو با من نمیمونی خدا قلبم پر دردههمیشه دور قلب تو مثه پروانه میگرده نگو روزا رو یادت نیس دلم خوش بود به اون روزاكه دنبال تو میگشتم تو لحظه های بی همتا چرا رفتی با اینكه من همیشه عاشقت بودمز بس كه گریه ها كردم دیگه همسایه ی رودم نمیگیری سراغم را چی شد افتادم از چشمتمنم فانوس لبخندت غرورت گریه ات خشمت منی كه غصه ها خوردم چرا تقدیر من اینهمنم بی تابه تو عشقم بیا عشق تو غمگینه وفا كردم به عشق تو زدی عهدو شكستی بازچی شد اون آرزوهامون، چی شد اون كوله بار راز شكستی شیشه ی عمرم ولی میخوام تو خوش باشیتو بودی مرهم زخمم نشد كه مال من باشی تو رفتی باورش سخته نشستی با رقیب منشدی سهم غریبه ها ولی غمها نصیب من میخوام باور كنم اینو دیگه با من نمیجوشیبرام سخته عزیز من چطور با اون هم آغوشی ببین دستای من خشك شد هنوز چشم انتظار موندههوا سرده ولی قلبت منو از خونه ام رونده ندارم همدمی بی تو بشه دلخوشیه قلبمدارم آروم تموم میشه توی تنهاییه شبم اگرچه دل پر از درده امید دارم كه برگردیبا اینكه با رقیب من تو تنهایتو پر كردی

mmiladd
02-06-2010, 11:31
کارد، نان مان را
به دو بخش مساوی تقسیم می کند.
از جایی بر لبه لیوان که تو آب خورده ای
دومین جرعه را سر می کشم.
بیا توی کفشهای من!
زمستان که می آید
پالتوی تو مرا گرم می کند.
ما با یک چشم گریه می کنیم
شب که به تنهایی خویش پناه می بریم
در خواب
رویاهایم با رویاهایت یکی می شوند.

narges.
02-06-2010, 16:11
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم
خواب ما به بود از عالم بیداری ما........

iranzerozone
02-06-2010, 17:13
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم
خواب ما به بود از عالم بیداری ما........

دوست خوبم! حیفم آمد تمام شعر زیبای"فروغی بسطامی" را اینجا ننویسم:

چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما

به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما

تا ز بندت شدم آزاد، گرفتار شدم

سخت آزادی ما بند گرفتاری ما


سر ما باد فدای قدم عشق ، که داد

با تو آمیزش ما از همه بیزاری ما


بس که تن خسته و دل زار شد از بار غمت

ترسم آخر که به گوشت نرسد زاری ما


صبح ما شام شد از تیرگی بخت سیاه

آه اگر شب رو زلفت نکند یاری ما


دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم

خواب ما به بود از عالم بیداری ما


بی کسی بین که نکرده‌ست به شبهای فراق

هیچکس غیر غم روی تو غم‌خواری ما


دل و دین تاب و توان رفت و برفتم از دست

بر سر کوی وفا کیست به پاداری ما


گفتم از دست که شد زار دل اهل نظر

زیر لب گفت که از دست دل آزاری ما


هوشم افزود فروغی کرم باده فروش

مستی ما چه بود مایهٔ هشیاری ما

Rainy eye
03-06-2010, 12:35
دلم ضعف میکند
از لبخند هایت
که طعم ترش شاتوت می دهند...!!!

siya22
03-06-2010, 14:03
دستخط مداد کم رنگت
روی این اسکناس ها می ماند
دختری “دوستت ندارم” را
با صدایی گرفته تر می خواند

برو!از خاطرات من برگرد
از همین کوچه های بی پایان
آخر این مسیر چیزی نیست
جز صدای شنیدن باران….

topoly1000
04-06-2010, 18:27
من ندانم که کیم ؟

فقط می دانم که تویی , شاه بیت غزل زندگیم

topoly1000
04-06-2010, 18:36
لاله دیدم , روی زیبای توام , امد به یاد



شعله دیدم , سرکشی های , توام آمد به یاد

Consul 141
05-06-2010, 05:03
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می داشتی
وحالا
ماه هرشب
تو را به یاد من می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی شود


" لیلا ادیب فر "

---------- Post added at 06:03 AM ---------- Previous post was at 06:01 AM ----------

کم رنگ که هیچ،
داری بی رنگ می شوی،
حواست هست؟!
بی رنگ،
مثل ابری که پُراست، اما
نمی خواهد ببارد!

miss_ava7
05-06-2010, 15:11
مراد ازگفتن نامت
تسلای خاطربود و بس
ورنه خود دانم که این لاف عقل است
حرف ِ پیوند ، خیالی باطل است.

من کجا باشم ، تو کجا؟!
تو نباشی در خور رنگِ سیاه!
من همه رنگِ تباهی ــ تو فرشته!
تو خودت صبح سپیدی!
تو خودت عشق
تو خودت مهر ِ فزونی!

من گاه با خود می گویم
که چرا بین من وتو
اینهمه فاصله است
اینهمه دوری راه...
اینهمه سختی هجر
که جدائیم چرا؟!

---------- Post added at 04:09 PM ---------- Previous post was at 04:09 PM ----------

عمد نبود
دلم شکستن دلی را بلد نبود.
نه عاشق بودم نه رسمش را میدانستم.
من فقط تورا دیده بودم تورا میخواستم.
شعرهایم قبل تو نور نداشت شورنداشت.
ردیف های شعرمن لیاقت این همه نور نداشت.
منت گذاشتی شبی مرا به قلب پاک خویش راه دادی.
همان شب درونم نهیب زد مبادا روزی ترا بخواهم زیادی.
دل ساده من خبرنداشت نمیتوانی مال من شوی.
برایم آرزویی بود که روزی چو شمع در خانه ام روشن شوی.
تو را شناخته نشناخته باورت کردم در قلبم تو را خانه دادم.
آن نهیب درونیم آن همه حرف و قول رفت از یادم.......



---------- Post added at 04:10 PM ---------- Previous post was at 04:09 PM ----------

لحظه دیدار نزدیک است.
باز من دیوانه ام، مستم؛
باز می لرزد دلم ، دستم.
باز گویی در جهان دیگری هستم...!!!

آه ، ازین خیال واهی
آه ، ازین همه تباهی....


---------- Post added at 04:11 PM ---------- Previous post was at 04:10 PM ----------

نذار بهت عادت کنم ، جدایی سخته گل من

یه روز تواز اینجا می ری ، میشکنه تنها دل من

نذار بهت عادت کنم دچار یعنی موندگار

تو که نمی مونی پیشم داغتو رو دلم نذار

کنار عطر روسریت نذار بهارو گم کنم

نذار که تو شب چشات راه فرار و گم کنم

نذار بهت عادت کنم تا که جدایی سخت نشه

نهال عشق و بسوزون تا یه روزی درخت نشه

ما که به هم نمی رسیم حتی توی خواب و خیال

قسمت ما یکی نشد حتی توی فنجون فال

نمی شه این پله هارو دو تا یکی کرد و رسید

دیوار سنگه بینمون نمیشه دیوارو ندید

Consul 141
05-06-2010, 15:13
سایه ات از سر من کم شده است!!!

یادت اما،

هرگز...

miss leila
05-06-2010, 15:41
شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ
اگر حقیقت است بیا من شکسته ام بی سنگ
مرا تو ساده بکش با تمام سادگی ام
و تلخ و تلخ و تکیده ولی کمی پر رنگ
مرا به رنگ روشن صد التماس تیره بکش
کنار کوچه بن بست و خالی از آهنگ
اگر تو معنی پرپر زدن ندانستی
پرنده ای بکش و یک قفس ولی دل تنگ
قرار هر دوی ما بر مدار ماندن بود
ببین که بی قرار توام هنوز بی نیرنگ
مرا تو خسته بکش، پاره کن شکسته بکش
شکسته از دل سنگی و خسته از دل تنگ

mmiladd
05-06-2010, 15:41
ابرهاي خبر اين بار چه باراني بود / سخت سردم شده اين سوز زمستاني بود

Alireza_SA
05-06-2010, 16:10
دردا ندارم از تــــو یارای ســـــرودن

دردی است عاشق بودن وشاعر نبودن

تا بغضهایم اشکهایی ناســــروده است

فرقی ندارد گریه کردن با ســــرودن

تقطیع هق هق های من مستفعلن نیست

اشک مرا در بحــــــر نتوان آزمودن

یــاد تو مانــــد آنسوی پرچین خیالـــم

من ماندم وعمری امید پر گشـــــودن


سعید سلیمانپور

siya22
05-06-2010, 21:51
با تو نگاه خسته ی من حرف می زند
آری لبان بسته ی من حرف می زند

قدری بمان، سکوت مرا گوش کن برو
دارد دل شکسته ی من حرف می زند

من عاشقم هنوز، نگاه معذبت
از عهد ناگسسته ی من حرف می زند

تو فال سرنوشت منی،فال من هنوز
از طالع خجسته ی من حرف می زند

هر شب کنار پنجره ای باز،آسمان
با بالهای بسته ی من حرف می زند

هر شب کنار پنجره ای رو به انتظار
با تو نگاه خسته ی من حرف می زند

Tak Navaz
05-06-2010, 22:11
باز آي تا به خود نيازم بيني
بيداري شب هاي درازم بيني
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بيرحم تو بيزار تر است
بگذاشتي ام، غم تو نگذاشت مرا

Tak Navaz
05-06-2010, 22:13
باز آي تا به خود نيازم بيني
بيداري شب هاي درازم بيني
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بيرحم تو بيزار تر است
بگذاشتي ام، غم تو نگذاشت مرا
حقا كه غمت از تو وفادار تر است

khoda2006
06-06-2010, 01:13
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد

چه میکنی اگر او را که خواسته ای یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد

رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که ...! نه نفرین نمی کنم که مباد
به آنکه عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد .

miss leila
06-06-2010, 21:58
من عشق را در تو

تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم………..
من بهار را به خاطر شکوفه هایش




زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم



من دنیا را به خاطر خدایش



خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم ………..

mmiladd
07-06-2010, 08:53
مرا ببر به خواب خود
که خسته ام از همه کس
که خواب و بیداری من
هر دو شکنجه بود و بس


من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه میدهم
همین ترانه می شوم...

miss leila
07-06-2010, 14:22
به غم کسي اسيرم که ز من خبر ندارد

عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هرکه گويد دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

snow-boy
08-06-2010, 10:17
ای که تو آن من دیگرمی
ای تو که آن توی دیگرتم
زاد سفر برگیر و قدم در راه نِه
که من در پایان راه
بی صبرانه منتظر رسیدن توام



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 11:17 AM ---------- Previous post was at 11:14 AM ----------

ای که هوای من شده ای
دم زدن د تو حیات من است...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow-boy
08-06-2010, 10:37
باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.
عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک مرا جاری کرد....




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bushido
08-06-2010, 11:27
نمیکنی تو ستمگر خودی به ما نزدیک


که نیست خاطر خودخواه با خدا نزدیک


جمال کعبه به توفیق داده ان در نه


تفاوتی نکند راه دور یا نزدیک


طبیبم از سر بیمار دل بگو برخیز


که درد عشق نکردند با دوا نزدیک


دلی به نزد شما داشتم زدور ای کاش


که این دوباره نبودی با شما نزدیک


شکسته اند دل مارو خیر دل شکنان


که ساختند دلی خسته با خدا نزدیک


تو شهریار به دل پو راه منزل عشق


که کاروان به رهو کاروانسرا نزدیک



اسم شاعرش تو شعر هست ترک نیستم ولی عاشق
این شاعر خطه آذربایجانم نمیدونم چرا

Eshghe_door
08-06-2010, 17:15
دوست عزيز نميدونم چرا نداره كه

شاعر بسيار ارزشمندي بودند ايشون

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می‌بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه‌ی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه‌ی بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می‌شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه‌کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه‌ی طوفان‌زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام‌آور فروردینی
شهریارا گر آئین محبت باشد
جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

narges.
08-06-2010, 18:43
ای صبا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا
من که در عهدت سر موئی نورزیدم خلاف
مو به مو ناحق بگیسویت قسم دادی مرا
تا نهادم گام در کویت روا شد کام من
منتهای کام در اول قدم دادی مرا
چون میسر نیست دیدار تو دیدن جز به خواب
پس چرا بیداری از خواب عدم دادی مرا
تافکندی حلقه های زلف را در پیچ و خم
برسر هر حلقه ای صد پیچ و خم دادی مرا

mmiladd
09-06-2010, 11:01
شعرهای دفتر من هیچ می دانی چه شد ؟ ... شعله و خاکستر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتنت بر عهد و پیمان خط بطلانی کشید ... اعتقاد و باور من هیچ می دانی چه شد ؟

بعد تو دیگر کسی یادی از این تنها نکرد ... چشم مانده بر در من هیچ می دانی چه شد ؟

لحظه تکرار تو در هر عبور از حادثه ... زخم های پیکر من هیچ می دانی چه شد ؟

مستی من از تو و از همت چشمان توست ... جام درد و ساغر من هیچ می دانی چه شد ؟

کاش می دیدی شکستم لحظه انکار تو ... در وداع آخر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتی و آن حلقه را با خود نبردی یادگار ... حرمت انگشتر من هیچ می دانی چه شد ؟

نیستی تا وقت گریه یار چشمانم شوی ... گونه خیس و تر من هیچ می دانی چه شد ؟

رفتی و من ماندم و یک دفتر و صدها غزل ... شعرهای دفتر من هیچ می دانی چه شد ؟

Tak Navaz
09-06-2010, 13:50
بعد او بر هرچه رو كردم
ديدم افسون سرابي بود
آنچه مي گشتم به دنبالش
واي بر من، نقش خوابي بود
بعد از اون ديگر چه مي جويم؟
بعد از اون ديگر چه ميابم؟
اشك سردي تا بيفشانم
گور سردي تا بياسايم

Alireza_SA
09-06-2010, 20:08
گاه گاه
یک نگاه
در دل شب سیاه
آفتاب می کند تو را ...
باورت نمی شود
آه ای دل به اصطلاح پاک!
خاک بر سرت
که عاشقی سرت نمی شود!

topoly1000
11-06-2010, 12:04
تمومه قصه هامو از تو دارم

بهترین خاطره هامو از تو دارم

4MaRyAm
12-06-2010, 18:04
صدای تو
بیداری ریشه ، آواز سبز برگه

صدای تو
پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه
صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
تصویری از آواز صریح
قندیل و نور و برفه

هیشکی مثل تو نبود
هیشکی مثل تو منو باور نکرد
هیشکی با من مثل تو
توی نقب شب من سفر نکرد

هشکی مثل تو نبود
ساده مثل بوی پاک اطلسی
یا بلوغ یه صدا
میون دغدغه ی دلواپسی

تو غرورت مثل کوه
مهربونیت مثل بارون ، مثل آب
مثل یه جزیره ، دور
مثل یه دریا ، پر از وخشت خواب

هیشکی مثل تو نرفت
هیشکی مال تو نموند
شعرهای تنهاییمو
هیشکی مثل تو نخوند



همه حرفام مال تو
همه شعرهام مال تو
دنیای من شعرمه
همه دنیام مال تو


ایرج جنتی

siya22
14-06-2010, 00:08
آهای تو که یه «جونم»ت ، هزار تا جون بها داره
بکُش منو با لبی که بوسه شو خون بها داره

بذار حسودی بکُشه ، رقیبو وقتی می کُشه
سرش توو کار خودشه ، چی کار به کار ما داره ؟

سرت سلامت اگه باز میخونه ها بسته شدن
با چشم مست تو آخه ، به مـِـی کی اعتنا داره ؟

این همه مهربونی رو از تو چطور باور کنم ؟
توو این قحط وفا که عشق ، صورت کیمیا داره

حرف «من» و «تو» رو نزن ، ای من و تو یه جون ، دو تن
بدون که از تو عاشقت ، فقط سری سوا داره

خوشگلا ، خشگلن ولی باز تو نمی شن ، کی میگه
خوشگل ِ خالی ربطی با خوشگل ِ خوشگلا داره ؟

کی گفته ماه و زهره رو که شکل چشمای توان ؟
چه دخلی خورشیدای تو به اون ستاره ها داره ؟!

توو بودن و نبودنت ، یه بغض ِ سنگین باهامه
آسمونم بارونیه تا دلم این هوا داره

من خودمم نمی دونم که از کِی عاشقت شدم
چیزی که انتها نداشت ، چه طوری ابتدا داره ؟

نترس از اینکه عشق من با تو یه روز تموم بشه
چیزی که ابتدا نداشت ، چه طوری انتها داره ؟!

---------- Post added at 12:08 AM ---------- Previous post was at 12:07 AM ----------

شماره عوضی نبود
صدا عوضی نبود
چیزی اما عوض شده بود

جمله ها کوتاه تر شده بودند

*ALONE*
14-06-2010, 10:05
چقدر سخته تو چشای کسی که عشقتو ازت دزدید و بجاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داد زل بزنیو بجای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوسش داری ...
چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوار غرورش همه وجودت له شده...
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش صحبت کنی ولی وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی...
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته گل اروزهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت اروم زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک...

1231234
14-06-2010, 13:01
جا براي گنجشك زياد است ولي / به درختان خيابان تو عادت دارم ...:46:

mmiladd
14-06-2010, 13:34
در زماني که وفا قصه برف به تابستان است و صداقت گل نايابي است و در آئينه چشمان شقايق ها نيز، عابر ظالم و بي عاطفه ي غم جاريست، به چه کس بايد گفت: با تو خوشبخت ترين انسانم؟؟!!

MEHR IMAN
14-06-2010, 23:15
دلم گرفته آسمون
یه کم منو حوصله کن.....................

MEHR IMAN
14-06-2010, 23:20
من در این بارش غم
من در این یورش درد
محتاج تپش های دل سنگ توام
چتری برایم بگشا
که آسمان دلم عجیب بارانی است.........

Consul 141
15-06-2010, 00:35
رفته ایی
و من هر روز
به موریانه هایی فکر می کنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیالم را می جوند.
تا بی " خیال " نشده ام
برگرد !

iranzerozone
15-06-2010, 09:22
يك شب تو را به خلوت خود ميهمان كنم.
وز طعم دلرباي لبت٬ نوش جان كنم.

يك شب كه در هيجان تن مني٬
بر آبشار دست تو٬ خود را روان كنم.

وقتي حصار سينه ي من شد دو دست تو٬
من هم تو را به سينه فشارم، همان كنم.

لبهاي من چو به پيشانيت نشست٬
گيسوي خويش را به سرت سايبان كنم.

كم كمك كه رسيدم به گونه هات٬
با داغ سينه ام آن را نشان كنم!

چشم تو را كه آيه ي عشق است و التماس٬
با چشمهاي عاشق خود مهربان كنم!

عشق من! اي اميد من! اي التيام من!
اين گونه مي شود كه تو را٬ جاودان كنم!

miss leila
15-06-2010, 16:47
خداحافظ همين حالا، همين حالا كه من تنهام
خداحافظ به شرطي كه بفهمي تر شده چشمام
خداحافظ كمي غمگين، به ياد اون همه ترديد
به ياد آسموني كه منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اينكه رفتنت ساده اس
نه اينكه ميشه باور كرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اينكه نبندي دل به رؤيا ها
بدوني بي تو و با تو، همينه رسم اين دنيا
خداحافظ خداحافظ
همين حالا
خداحافظ

nafasam ramin
16-06-2010, 07:29
پیامبر شب های دلتنگی ام باش .

که من

بی اعجاز

تو را مومنم !

siya22
16-06-2010, 11:54
هی زل نزن به قاشق و لیوان و بستنی
من را نگــاه کــن دو دقــیقــه که با مـنی
من با تو حـرف مـی زنـم امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
هی پایه های صندلی ات را عقب نکش
با ساعـتـت نگــو که فقـط فکر رفتـنـی
این سایه ی مچاله که اینجا نشسته است
یک مرد عاشق است نه یک آدم آهنی!
آخـر کـدام گوشه ی دنـیا شنـیـده ای
مردی چنین کشاله شود در پی زنی؟
::
کافه شلوغ شد...چه بگویم؟..بلند شو...
...

siya22
16-06-2010, 12:16
من هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم
آدم شدي ولي چه كنم من نمي شوم
من يك چراغ الكلي مست بي رمق
جز با جرقه هاي تو روشن نمي شوم
من هيچ وقت عكس خودم را نمي كشم
چون من شبيه آن "من" قبلا نمي شوم
از حرفهاي مفت و اراجيف خسته ام
شاعر كه نه ...نمي شوم ...اصلا نمي شوم
حتي خدا به شيشه من سنگ مي زند
چون هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم

nafasam ramin
16-06-2010, 16:25
از پرچین امیدهایت چتری برایم بفرست.....

خیس دلتنگی شده ام!!!!!


*****
وقتی تو رفتی

انگار تمام دنیا رفت

تا به حال کوچی به این عظمت ندیده بودم


*****


نقطه ، سرخط !

تکرار می شوی ؛

در هر جزر و مدّ چشم هایم .

به راستی ،

تو ،

تنها داستان تکراری تاریخ خیالم خواهی شد !!!

r*a*m*i*n
16-06-2010, 20:49
اگر
این روزها دست و دلم به ترانه نمی رود!
اگر
این بغض را به دخیل چشمانت گره می زنم!
اگر
برای سرودن چشمانت
تمام ترانه های عاشقانه را دوره می کنم
تمام کلمات بکر دست نخورده را!
اگر
بهانه می آورم که واژه ها لایق تو نیستند
...
نه اینکه سوار دیگری از صحرای ترانه ام گذشته باشد
نه!
باور کن در این آشفتگی مدام
کمی
فقط کمی دلم برای چشمانت تنگ شده!
تو می دانی
بخواهم یا نه در هر ترانه ای ردپای تو هست!
فقط
گاهی عشق سکوت می کند!


*****:45::45::45::45::45::45::45::40:
غصه ها مولود چشم های تواند!

وقتی

از لابه لای این شب غبار گرفته نگاهم می کنی

چیزی در من آغاز می شود....

چیزی شبیه غصه های نبودن تو!

پشت این سکوت و سیاهی

کنار گهواره ی آرزوی محال آمدنت می نشینم

و برای غصه ات

لالایی می خوانم!

به سکوت این قاب عکس خیس دل خوش کرده ام

مهم نیست که نباشی!

همین گریه های بی امان

این یادگارت

برایم کافیست!

همیشه غصه ات را که بغل می کنم

آغوشم بوی تو می گیرد

ببین

چقدر شبیه توست

دریاییست!

گاه آرام و گاه طوفان!

هزار سال هم که بگذرد همین غصه ی نوزاد

برای دلبستگی های این دل

کافیست!

دیگر مهم نیست اگر نباشی.......

r*a*m*i*n
17-06-2010, 07:19
شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
ددوستت دارم......

mmiladd
17-06-2010, 08:30
آسمان هست
من هستم
مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب
اما نه برای تو و نه برای هيچکس
در کنار اين مردم
شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند
شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد
اما من وجود دارم
برای تنهايی ديوارهای اتاق
برای انتظار قلبهای بدون عکس
برای ترک خوردگی روح باغچه
من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها
همانطور که آسمان هست

snow-boy
17-06-2010, 09:02
چگونه ماهي خود را به آب مي سپرد !
به دست موج خيالت سپرده ام جان را .
فضاي ياد تو، در ذهن من، چو دريائي است؛
بر آن شكفته هزاران هزار نيلوفر .
درين بهشت برين، چون نسيم مي گذرم،
چه ارمغان برم آن خنده گل افشان را ؟

---------- Post added at 10:02 AM ---------- Previous post was at 09:59 AM ----------





اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را

snow-boy
17-06-2010, 09:09
لب دريا، جدال تور و ماهي،
ز وحشت مي رود چشمم سياهي،
تپيدن هاي جان ها بود بر خاك،
كنار هم، گناه و بيگناهي !

---------- Post added at 10:09 AM ---------- Previous post was at 10:08 AM ----------


لب دريا رسيدم تشنه، بي تاب،
ز من بي تاب تر، جان و دل آب،
مرا گفت : از تلاطم ها مياساي !
كه بد دردي است جان دادن به مرداب !

sepideh200989
18-06-2010, 13:30
نگاهی آشنا به یاس کردم
تورو در برگ گل احساس کردم
خلاصه در کلاس ناز چشمت
دو واحد عاشقی را پاس کردم

---------- Post added at 02:28 PM ---------- Previous post was at 02:25 PM ----------



نه امپراطورم




و نه ستاره ای در مُشت دارم...




اما خودم را




با کسی که خیلی خوشبخت است




اشتباه گرفته ام...




و به جای او نفس می کشم...




راه می روم...




غذا می خورم...




می خوابم و ...




چه اشتباه قشنگ و دل انگیزی!!!...

---------- Post added at 02:30 PM ---------- Previous post was at 02:28 PM ----------


کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم...

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود...

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند...

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم...

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود...

کاش قلبها در چهره بود...

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد...

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم...

سکوت پُر، بهتر از فریادِ تو خالیست...

سکوتی را که یک نفر بفهمد،

بهتر از هزار فریادی است که هیچکس نفهمد...

سکوتی که سرشار از ناگفته هاست...

ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد...

دنیا را ببین...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد،

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن،

بزرگ شدیم هیچکی نمی بینه...

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم،

بزرگ شدیم تو خلوت...

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست،

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه...

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم،

بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی...

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم...

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن،

بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه...

کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم...

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد از یادمون میرفت،

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم...

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم،

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه...

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون، داشتن کوچکترین چیز بود،

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون، داشتن بزرگترین چیزه...

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود،

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم...

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترهارو درمی آوردیم،

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمی گردیم به بچگی...

بچه بودیم درددل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند،

بزرگ شده ایم درددل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچکس نمی فهمد...

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت،

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره...

بچه که بودیم بچه بودیم،

بزرگ که شدیم، بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم...

ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم و همیشه بچه بودیم.

siya22
18-06-2010, 18:05
چه شغل عجيبي !
شروع هفته تو را مي بينم
باقي هفته
به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم .

r*a*m*i*n
18-06-2010, 20:56
در میانه راه ایستاده ام ،

کوله بار خاطراتت سنگینی می کند ، نفسم را بریده .

پای رفتنم نیست ، نای رفتنم نیز .

اگر برگردم، باید خاطراتت را در همین میانه راه به مرده شوی گورستان بی نام و نشانی بسپارم که خاطرات گندیده در پستوهای ذهن این و آن را نشخوار می کند .

اگر بروم ...

بیا ،

مردانگی کن ،

دستی برسان ،

بار دلتنگی ات ، شانه های نحیفم را نشانه گرفته است .

*****

حقیقت تلخی است اما این تلخی حقیقت دارد.....

او دوستم ندارد.....:18::sad:

siya22
19-06-2010, 00:28
تا تو آمدی
روزنامه ھا نوشتند :
باز ھم برده داری باب شد
و من که مواجب بگیر چشمانِ تو بودم
دست به دستم که نه
دست به سرم کردی
و شمشیرت
سر به سرم که
سر به گردنم گذاشت
تا تو رفتی ،
روزنامه ھا نوشتند :
مردی که ھم دل و ھم سر نداشت ،
شاعر شد ...

miss leila
19-06-2010, 15:54
نمي خواهم بجز من دوست دار ديگري باشي
نمي خواهم براي لحظه اي حتي به فکر ديگري باشي
نمي خواهم صفاي خنده ات را ديگري بيند
نمي خواهم کسي نامش به لبهاي تو بنشيند
نمي خواهم به غيرازمن بگيرد دست تودستي
نمي خواهم کسي يارت شود در راه اين هستی

r*a*m*i*n
19-06-2010, 18:09
نامه ام را به من باز ده ، وای! ...
آنچه در او نوشتم، فریب است

کی مرا عشقی و آتشی هست؟
کی مرا از محبت نصیب است؟

نامه ام را به من بازده ، وای! ...
آن چه خواندی به نسیان سپارش

گفتمت:«دوست دارم»؟ ، ندارم!
این دروغ است ... باور مدارش!

در دل این شبانگاه ِ خاموش
گِرد من کودکان خفته هستند

این نفس های سنگین و آرام
گوییا بر من آشفته هستند

آتشی می فروزد به جانم
سرزنش های پنهانی من

در فضا خامشی می پذیرد
ناله های پشیمانی من

من که صدبار با خویش گفتم:
درد بی عشقیم جاودانی ست

پیکر سرد بی آرزویم
گور تاریک عشق و جوانی ست

من که نقش امید هوا را
از نهانخانه ی دل ستردم

پس برای چه پیمان شکستم؟
پس چرا توبه از یاد بردم؟

گوش کن: این نفس های سنگین
صد زبان با همه بی زبانی ست

آه، بشنو که اینها نفس نیست
ناله و شکوه و سرگرانی ست

من ندانسته بودم- دریغا
تا چه اندازه خودکام و پستم!

وای بر من، ببخشای، یارب
کاین همه خودسر و خودپرستم!

نامه ام را به من بازده، وای!...
آن چه خواندی به نسیان سپارش

گفتمت دوست دارم؟ ندارم!
این دروغ است... باور مدارش

***Spring***
20-06-2010, 00:09
سلام ...




عشق به شكل پرواز پرندست
عشق خواب يك آهوی رمندست

من زائری تشنه زير باران
عشق چشمه آبی اما كشندست

من میمیرم از اين آب مسموم
اما اونكه مرده از عشق تا قيامت هر لحظه زندست

من ميميرم از اين آب مسموم
مرگ عاشق عين بودن اوج پرواز پرندست

تو كه معنای عشقی به من معنا بده ای يار
دروغ اين صدا را به گور قصه‏ها بسپار
صدا كن اسممو از عمق شب از نقب ديوار




برای زنده بودن دليل آخرينم باش
منم من بذر فرياد خاك خوب سرزمينم باش
طلوع صادق عصيان من بيداريم باش

عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده

من راهی شدم نگو كه زوده
اون كسی كه سرسپرده مثل ما عاشق نبوده

من راهی شدم نگو كه زوده
اما اونكه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده










.

neko_24
20-06-2010, 12:24
يادمه اولين روز گونه هامو تر كردين
وقتي ديدين ديوونم حرفامو باور كردين

خيالتون راحت شد كه بي شما مي ميرم
محبتو از اون وقت كمتر و كمتر كردين

گفته بودين با منيد حتي اگه نباشم
كلاغ خبر مي آورد شبو با كي سر كردين

شما دوسم نداشتين از چشاتون مي باريد
نمي دونم شعرامو واسه چي از بر كردين

از هر كجا مي گذشتيد گل به پاتون مي ريختم
شما به جاش تو قلبم هزار تا خنجر كردين

عزيز بوديد فراوون زجرم داديد چه آسون
وجودتونو با زجر واسم عزيزتر كردين

به يادتون نمونده تو اون غروب پاييز
پيش هزار تا شاهد دستم انگشتر كردين

چه روزايي كه شونم پناه اشكاتون بود
رو زانوهاي خستم خستگي رو در كردين

انگار خوشي نمي خواست من مزه شو بفهمم
يه روز كه گل مي دادم نداده پرپر كردين

چيزي نبود تا اون روز آروم بوديم و خوشبخت
تمام اين كارارو اون روز آخر كردين

پس نذرامون چي ميشه حتما به يادتون نيست
واسه ضريح آقا نذر كبوتر كردين

حق با شماس من كجا شما كجا... و تقدير
ميوه ي خوشبختي رو هميشه نوبر كردين

من كه چيزي نگفتم كه دلتون گرفته
اين اولين باره كه شما باهام قهر كردين

همون كلاغه مي گفت يه جا شما رو ديده
انگشترو تو دست يه كس بهتر كردين

من كه پسش ندادم دادم به همسايتون
گفتم ديگه درس نيست شما مارو پر كردين

يه چيزي مي نويسم خدا منو ببخشه
اگه يه وقت به هم خورد منتظرم برگرديد

aloosha
20-06-2010, 12:49
هیچ می دانی که چشمانت زبان دلتند؟
نگو نگو که از تو بی زارم
که دلت می گوید:دوستت دارم!

r*a*m*i*n
20-06-2010, 14:41
تو بهترین دوست خواهی بود.....

حتی اگر سختی راه چشمانت را از من دور کند.....:mellow:

mmiladd
20-06-2010, 22:35
دلتنگ توام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


روزها فکر توام

شبهايم

به خيال تو و دلتنگي تو

مي گذرد.

شاپرک

از غم تنهايي من

سير است

ابر از باريدن

و پرنده از هوا دلگير است.

r*a*m*i*n
20-06-2010, 23:52
من تو را آجر به آجر خواهم ساخت

دوباره

به اميد روزي که پنجره اي

رو به عشق ،

ميان ديوار قلبت باز کنم !!!

r*a*m*i*n
20-06-2010, 23:53
نمي دانم چرا ، اما

از روزي که تو را ديده ام

عاشق ديوارها شده ام !

سکوت آن ها آرامم مي کند .

آرام تر از هر چيزي که ...

فکرش را بکني !!!

r*a*m*i*n
20-06-2010, 23:55
سال‌ها رفتم و آمدم

تا تمامِ خانه‌های

کلنگیِ کوچه‌تان را هم

کوبیدند و ساختند...

کاش می‌دانستم

این روزها را چه کنم

با ویرانه‌‌های «من»ی که

تو کوبیدی و دیگر...

.
.
.

نساختی!!

snow-boy
21-06-2010, 09:51
من فقط عاشق اينم حرف قلبتو بدونم
الكي بگم جدا شيم تو بگي كه نميتونم
من فقط عاشق اينم بگي از همه بيزاري
دو سه روز پيدام نشه و ببينم چه حالي داري
من فقط عاشق اينم عمري از خدا بگيرم
اينقدر زنده بمونم تا بجاي تو بميرم
من فقط عاشق اينم روزايي كه با تو تنهام
كار و بار زندگيمو بزارم براي فردا
من فقط عاشق اينم وقتي از همه از كلافم
بشينم يه گوشه دنج موهاي تو رو ببافم
عاشق اون لحظه ام كه پشت پنجره بشينم
حواست به من نباشه دزدكي تو رو ببينم
من فقط عاشق اينم عمري از خدا بگيرم
اينقدر زنده بمونم تا بجاي تو بميرم...

m1366
21-06-2010, 20:16
تو واین خونه را با هم میخوام
تو نباشی دل من میگیره
اینو از چشمای تو میخونم
بی من این خونه برات دلگیره
من با داشتن تو ارم میشم
زیر سقف خونه وقتی هستی
با تو خوشبختی من تکمیله
تو ی این حال خوشم همدسیتی
شب این خوه پر از احساسه
دل من به داشتنت مینازه
اگه تو باشی کنارم دستام
دست خالی خونه را میسازه
تا ته قصه بمون با من
بذار این دلخوشی عادت شه
بیا همخونه من تا عشق
با تو همرنگ عبادت

---------- Post added at 09:15 PM ---------- Previous post was at 09:14 PM ----------


مینویسم (د ی د ا ر) تو اگر با من و دلتنگ منی ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... یک به یک فاصله ها را بردار

---------- Post added at 09:16 PM ---------- Previous post was at 09:15 PM ----------

پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست

حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی

r*a*m*i*n
22-06-2010, 06:52
به دشت جنونت تاخته ام .

سوار بر مرکب انتظار !

به راستی

کدامین فاتح جنگ های کهن ،

بر اهریمن حسرتت

پیروز خواهد شد !؟

***************

روزهایم

خمیازه می کشند

تا شب

که بمیرند .

**************
می‌دانم

چشمان تو

برق نگاه‌هایی را

در دوردست

جواب می‌دهند

که قلب تو را از من ربوده‌است

باشد.

آزادی !

فقط بگذار تا چشمانم به خواب روند،

بعد

برو!

siya22
23-06-2010, 12:56
فکر می­کردم در آغوشش بگیرم بهتر است
بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است

گرم آغوشش شدم... دست و دلش لرزید و گفت:
شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است

از قفس، هرکس رهایت می­کند، عاشق­تر است
این­که من با آن ­که آزادم، اسیرم، بهتر است

عشق من ! این­روزها آزادگان زندانی­اند
زندگی، بی­عشق ، زندان است... گیرم بهتر است !!

عشق من ! ای­کاش بودی... عشق من ای­کاش بود...
زندگی،
این­طور اگر باشد،
بمیرم بهتر است...

snow-boy
24-06-2010, 07:52
باز امشب غزلي كنج دلم زنداني ست
آسمان شب بي حوصله ام طوفاني ست
هيچ كس تلخي لبخند مرا درك نكرد
هاي هاي دل ديوانه من پنهاني ست

snow-boy
24-06-2010, 08:11
گفتم:
پیامبرم!
نامه‌ها را به صندوق‌های پستی شما می‌رسانم
گفت: پس معجزه کن
معجزه کردم
روبه‌رویم نشسته بود!






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:11 AM ---------- Previous post was at 09:08 AM ----------

دل من باز گريست
قلب من باز ترك خورد و شكست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت مي خواندم
كه به آساني از اين شهر سفر خواهي كرد
و از اين عشق گذر خواهي كرد
و نخواهي فهميد ...
بي تو اين باغ پر از پاييز است! ...




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

siya22
24-06-2010, 17:18
نگاه می کنم از پشت مات شیشه تو را
نخواستم که بفهمی گل ام همیشه تو را -

چقدر دوست ... نه ! اما نمی شود اصلن
چطور با کلماتی چنین کلیشه تو را ...

مرا جوانه زدی ، ریشه کرده ای ، وقتی
تمام من شده ای : برگ ، ساقه ، ریشه ... تو را -

چطور می شود از هم جدا کنم آخر ؟
چطور خاطره های روان پریش تو را ...

تو را تلاش کنم تا رها کنم از ذهن ؟
خدای من ! چه کنم ؟ نه ! ببین ، نمیشه تو رو

ببین نمیشه تو رو ریخت توی این کلمات
چطور میشه ؟ بگو که چطور میشه تو رو -

اسیر این کلمات اطو کشیده کنم ؟!
چطور با کلماتی چنین کلیشه تو را ... .

siya22
24-06-2010, 17:24
من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد
بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد

گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت
عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد

مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی
روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد

آنقدر روی شاخه های درخت ، منتظر می شوم که برگردی
سوز و سرمای این زمستان را ، با سماجت بهار خواهم کرد

آسمان را خیال خواهم بافت ، توی ذهن پرنده های جهان
تا کمی در هوات پر بزنند ، همه را بی قرار خواهم کرد

تا برای سرودن از تن تو ، بیت نابی به ذهن من برسد
همه ی شعر های حافظ را ، توی ذهنم قطار خواهم کرد

قصد پیکار دارم و این بار ، با تمام سپاه آمده ام
برد یا باخت ... هر چه باداباد ، زندگی را قمار خواهم کرد

نَفَسَش کور هر که میگوید ،که دو عاشق نمی رسند به هم
من از این حرف های تکراری ، از حقیقت فرار خواهم کرد

با تمام وجود می خواهم ، که به دستت بیاورم ، یعنی
همه ی شهر با خبر بشوند ، که چه آشی به بار خواهم کرد .

siya22
24-06-2010, 17:31
یک شاخه گل ، یک شعر ، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم
حالا شدم یک مرد مالیخولیایی
بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد
رنگ روپوش بچه های ابتدایی
یک روز من را می کشی با چشمهایت
دنیا پر است از این رمان های جنایی
ای کاش می شد آخرش مال تو بودم
مثل تمام فیلمهای سینمایی
امسال هم تجدید چشمان تو هستم
می بینمت در امتحانات نهایی
می بینمت؟...اما نه! مدتهاست مانده است
یک شاخه گل ... یک شعر... یک لیوان چایی .

---------- Post added at 05:31 PM ---------- Previous post was at 05:31 PM ----------


هر چند که دور از عشق بازی هستیم
اما به رضای عشق راضی هستیم
بر فرض که این مساله هم حل بشود
ثابت شده ما دو خط موازی هستیم .

***Spring***
24-06-2010, 23:04
سلام ...




معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است
رو هم نفسی جو ، که جهان یک نفس است
با هم نفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن یک نفس است




( عراقی )





اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است و با بلا ساختن است
اول این است و آخرش دانی چیست؟
خود را ز خودی خود بپرداختن است





( عراقی )









.

mmiladd
25-06-2010, 16:34
نگاهت
پیچید
بر اندام ِ من
پیچکی پیچید
دور ِ عَلَم ِ چوبی
من
سبز شدم
با دهانِ شیریِ گل هایی که
بازِ باز
از خورشید لبریزند
سنگلاخی نیست
خاری نیست
و بیابان هایی که میان ما بودند
محو شدند
سرزمین موعود
آرزوی پرستوهای بی بهار مهاجر هستی
بهشا ِ سیّاری روی ِ زمین
که تمامِ برگ ها و آب هایش را
موج به موج
ساخته ای
غوطه ورم
عریان
در چشمه ی جادویی
که مرا
رویین تن کرده است
بی انداختن برگی بر روی پلک یا
پاشنه های پایم
نگاهت
بی خار
بر اندام ِ من می پیچد :
تیرهای تاریکی
اکنون
و همیشه
روی تن من می لغزند
و فرو می افتند
روی خاک
همچون
پاره های سرگردان یک سیاره
که از جو زمین
می سوزند ، می ریزند زیرِپا

r*a*m*i*n
25-06-2010, 23:08
من اينجا ،
دلم سخت
معجزه می خواهد و
تو انگار،
معـجزه‌هايت را
گذاشتـ‌ه‌اي براي روز مـبادا

---------- Post added at 12:05 AM ---------- Previous post was at 12:04 AM ----------

و تو انگار کن

که هرگز نبوده ای

و من هرگز به نبودن تو

بودن را

چنین حقیر نینگاشته ام...

---------- Post added at 12:08 AM ---------- Previous post was at 12:05 AM ----------

آشناي غم تنهايي من



داغ دستان مرا باور کن



که براي تو چنين مي سوزد



روح لغزنده شبهاي مرا باور کن



که به ياد تو چنين مي شورد



طپش قلب مرا باور کن



که به نام تو چنين مي کوبد



نازنين باور تنهايي من



شعله قلب مرا باور کن



رقص آتش شدن و بودن را



تو بيا قاصدک بوته آرام خيال



در ميان غم وغوغاي وصال



مرگ مرداب مرا باور کن



قصه عاشق صادق شدن ساحل را



اي که فقدان تو عصيان من است



غم تنهايي تو مرگ من است



حاصل عمر تو بر جان من است



نازنين عمر مرا باور کن

r*a*m*i*n
26-06-2010, 12:46
اگه فاصله افتاده.....اگه من با خودم سردم

تو کاری با دلم کردی.....که فکرشم نمیکردم

چه آسون دل بریدی از.....دلی که پای تو گیره

که از این بدترم باشی.....واسه تو نفسش میره

نمی ترسم اگه گاهی دعاهامون بی اثر میشه

همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه

تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره

که حتی از تو چشماشو یه لحظه برنمیداره

---------- Post added at 01:46 PM ---------- Previous post was at 01:42 PM ----------

تو فرشته ای.....

بگذار دیگران به اشتباه ، به جرم انسان بودن بیازارنت.....

بهای دل شکسته ی فرشته....."بهشت" است!

"یادنوشتی از خودم"

r*a*m*i*n
26-06-2010, 13:12
اكنون كه مال مني
رويايت را تنگاتنگ رويايم بخوابان
و به عشق و رنج و كار بگو
كه اكنون
همه بايد بخوابند
به عشق بگو ديگر هيچ كسي جز تو
نمي‌تواند در رويايم بگنجد
ما بر فراز رودخانه‌هاي زمان پرواز مي‌كنيم
و هيچ كسي جز تو از ميان تاريكي‌ها با من سفر نخواهد كرد
هيچ كسي جز تو
كه هميشه سبزي، هميشه خورشيدي، هميشه ماهي
حالا كه دستانت مشت خود را باز كرده‌اند
بگذار معني لطيفشان به زمين چكد
و من، به دنبال اشكي كه از تو فرو مي‌چكد
سفر مي‌كنم
اشكي كه مرا
تمام مرا به يغما برد

پابلو نرودا

r*a*m*i*n
26-06-2010, 13:26
حکایتم کن

برای دستهایی که مرا جستند

و برای چشمانی که مرا قطره قطره...

برای لبهایی که ترانه ام کردند

و بعد شاید مرثیه ای

حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!

گرافيكار
26-06-2010, 14:17
همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي

Alireza_SA
27-06-2010, 11:07
خیال انگیز و روح افزا چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی

h00sein
27-06-2010, 14:27
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...

h00sein
27-06-2010, 14:28
این منم در آینه یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک ای خود فراترم!
در من این غریبه کیست؟؟؟
باورم نمی شود
خوب می شناسمت در خودم که بنگرم
این تویی خود تویی در پس نقاب من...
ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم!
نقطه نقطه خط به خط صفحه صفحه
برگ برگ
خط رد پای توست سطرسطر دفترم
قوم و خویش من
همه از قبیله ی غم اند
عشق خواهر من است درد هم برادرم
سالها دویده ام از پی خودم ولی
تا به خود رسیده ام دیده ام که دیگرم
در به در به هر طرف
بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم
از هزار آینه تو به تو گذشته ام
می روم که خویش را با خودم بیاورم
با خودم چه کرده ام؟؟؟
من چگونه گم شدم؟؟؟
باز می رسم به خود از خودم
که بگذرم.....
دیگران اگر که خوب یا خدا نکرده بد
خوب من چه کرده ام؟؟؟
شاعرم که شاعرم!
راستی چه کرده ام؟؟؟
شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است
من به فکر دیگرم!!!

h00sein
27-06-2010, 14:28
تقویم را ورق زده ام ...تا به تو رسید
در فصل های گرم تماشا به تو رسید
می خواستم بدون تو از خویش بگذرم
پایان این قدم زدن... اما به تو رسید
بحث دوباره بین من و. بین شعر ها
با حرف های رو به درازا به تو رسید
حق دخیل بودن در شعر های من
با کسب اکثریت آرا به تو رسید
از تو سکوت تلخ... همیشه نصیب من
از من همیشه صبر و مدارا به تو رسید
این شعر هم مطابق طبع همیشگیم
مانند چند مصرع بالا به تو رسید
شعرم تمام می شود...این بار هم غزل
مثل همیشه موقع امضا به تو رسید

h00sein
27-06-2010, 14:29
من هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم
آدم شدي ولي چه كنم من نمي شوم
من يك چراغ الكلي مست بي رمق
جز با جرقه هاي تو روشن نمي شوم
من هيچ وقت عكس خودم را نمي كشم
چون من شبيه آن "من" قبلا نمي شوم
از حرفهاي مفت و اراجيف خسته ام
شاعر كه نه ...نمي شوم ...اصلا نمي شوم
حتي خدا به شيشه من سنگ مي زند
چون هيچ وقت مثل تو يك زن نمي شوم

h00sein
27-06-2010, 14:30
دوباره مقصدراهی.................
پرواز سهم بالم نيبست بی تو
اين جاده مسافر می خواهد
هم بال می شوی پروازم را؟

h00sein
27-06-2010, 14:30
نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من
ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من
براي ديدن زيباترين منظره ها
هميشه نوبت همسايه بود ، حالا من
چه چشمهاي قشنگي ! خدا به خير کند
دچار اين همه زيبايي تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نيازمند همين حيله هاي حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهي رفت
تو مي روي و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخي مطمئن ترباش
جواب مساله ي عشق و نان و گل با من

h00sein
27-06-2010, 14:31
با ياد چشم هاي تو خوب است خواب من
از ابـرهـا كنــــــاره بگــــير آفتـــــــاب من
رو بر كدام قبله به چشم تو مي رســـم؟
چيــزي بگـو پيــــــــامـبـر بـــي كتاب من
چشم تو را كجاي جهان جستجو كنــــم؟
پايان بده به تاب و تب بي حســـــاب من
دور از شمايل تو چنـــــانم كه روز و شب
خنـــديده اند خلــق به حال خــــراب من
از تشنگـي هــــــلاك شـدم، ساقيـا بيا
چيزي نمــــــانده از قدح پر شــــراب من

h00sein
27-06-2010, 14:33
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش!

h00sein
27-06-2010, 14:33
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟



تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟



مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟



مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟



خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟



شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

h00sein
27-06-2010, 14:34
بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها

هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها

می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها

h00sein
27-06-2010, 14:43
چه حقیر است این عشق،
گر بماند به میان من و تو،
خود بمیرد در خود،
گر ببندد در خود،
و بماند به میان من و تو .
عشق در بسته ،
ناسزایی ست به عشق همگان .
او که سیبی را دوست می دارد،
به همه مهر می ورزد.
که همه از گوهریکتایند.
من به خوبی می دانم،
که ورای من و تو ،
هستی هست ،
عشق ما می میرد،مگر آزادشود..
رفتنت رنج من است ،
رنج من عشق من است ،
پس رهایت خواهم کرد ،
که تو را آزاد دوست می دارم ...

پائولو کوئلیو

h00sein
27-06-2010, 14:44
همین امروز به بازار می روم

تمام جیبهایم را پر از سفر می کنم

و به خانه باز نمی گردم

تا تو سفر نکنی

تمام شهر را به سفر خواهم فرستاد

و خود مسافر چشمهایت خواهم شد .

h00sein
27-06-2010, 14:45
خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد
به ياد آسمونی که منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اينکه رفتنت ساده اس
نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اينکه نبندی دل به رؤيا ها
بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا
خداحافظ خداحافظ
همين حالا
خداحافظ

h00sein
27-06-2010, 14:46
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

h00sein
27-06-2010, 14:47
دستهایم را که میگیری...

حجم نوازش لبریز میشود!

گویی تمام رزهای زرد باغها

با دستهای بی دریغ تو

برای من

چیده میشوند

و قلب من

پرنده ای میشود

به پاکی بیکران نگاهت

پر میکشد...

و در آن وسعت بی انتها

در خاکستری اندوه ابرها

گم میشود

دستهایم را که میگیری...

نگاهم

این قاصدک های بی تاب هزاران شور

در آبی فضا رها میشوند

و بغض گریه ها

از شنیدن نفس زدنهای روح

زیر هجوم آوار سرنوشت

بی صدا شکسته میشود...

دستهایم را که میگیری...

عبور تلخ زمان را

دیگر

نمیخواهم که باور کنم.....!

h00sein
27-06-2010, 14:47
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...

وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید

h00sein
27-06-2010, 14:53
من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی
تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها
از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

h00sein
27-06-2010, 14:54
در خفا بود که
ناگه رخ او در نظرم پیدا شد
لحظه ای سخت نگاهش به نگاهم افتاد
شبنمی بر رخ زیبایش بود
گفتمش
راست بگو
نام قشنگ تو چه شد؟
گفت :
رویا
بعدها دریافتم آن محبت که به آن دلباختم
لحظه ای رویا بود

snow-boy
27-06-2010, 15:39
در خیابان ها
با متانت راه می رویم
بارعایت آداب
نشان می دهیم که خوشبختیم
اما این طور نیست
و این رژه
رژه ای است شبیه فرار
یعنی ما
آرام و منظم
از حقیقت خود می گریزیم. ..





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow-boy
27-06-2010, 15:53
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم









[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 04:53 PM ---------- Previous post was at 04:51 PM ----------

هرشب خواب می بینم
سقوط می کنم از یک آسمانخراش
و تو از لبه آن
خم می شوی و
دستم را می گیری
سقوط می کنم هرشب
از بام شب
و اگر تو نباشی
که دستم را بگیری
بدون شک
صبحگاه
جنازه ام را
در اعماق دره ها پیدا می کنند...









[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow-boy
27-06-2010, 16:02
معشوق من!
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند

معشوق من!
کاش می دانستم
پشت آن جلد کهنه چه چیزی را پنهان می داری
که همواره
خواب مرا
بر می آشوبد
شاید آخر قصه را...






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 05:02 PM ---------- Previous post was at 05:01 PM ----------


نمی خواهم تمام دنیای تو باشم،
می روم برایت تدارک ببینم،
بهشت را...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

reza100000
27-06-2010, 18:14
قتی که من تب داشتم دیشب کجا بودی؟ برمن مگو درگیر طوفان بلا بودی

تب داشتم من باز هم شاید خطا دیدم
انگار تو در سایه آئینه ها بودی

دیدم به چشم خود که تاریکی تورا برده
من خواب دیدم یا که یارم بی وفا بودی؟

صد آینه, هفتاد گل, گنجینه قلبم
سی سال هم عمرم فدایت شد کجا بودی؟

یک روز خنده, روز دیگر اشک و دیگر روز
غم همنشینم بود و تو در فکر ما بودی؟


صد پل زدم تا طاق ابرویت شکستی تو
با دست تقدیرم مگر تو آشنا بودی؟

ای عشق عصیانگر مرا بلعیده طوفانت
طوفان اگر بودی چرا از من جدا بودی

دریا منم ساحل توئی , موجم ولی ای عشق
شاید به موج دیگری تو مبتلا بودی

reza100000
28-06-2010, 18:58
غرض این بود که تکرار کنم غم ها را

با غزل فاش کنم بیشترین کم ها را

با غزل اشک بریزم بنویسم شادم

و به تصویر کشم چهره آدم ها را

غرض این بود که با گریه غزل وار شوم

در خودم دم به دم از آینه تکرار شوم

یا گدایی بکنم بر در هر خانه و یا

تکه نانی بر سر سفره افطار شوم

غرض این بود غزل باشد و صد خاطره

تا بگویم غم عشق تو چه ها با من کرد

ولی افسوس که این شعر به هم ریخته ام

نه غزل شد نه رباعی نه دو بیتی و نه فرد

mmiladd
29-06-2010, 08:59
ایینه را نگاه مکن
من رشک می برم بر تو
وقتی در ایینه خود را تماشا میکنی
بیهوده است اینکه برای نبودن من
پرونده های سبز بشر دوستانه باز میکنی
جایی که افتاب هست سایه نیست
جایی که افتاب نیست سایه نیست
این جمله ها بدون تجمل و تشریفات خواندنی است
این جمله ها را
هر بچه ای که دفتر شطرنجیش را
با احتیاط طفل نو اموز
هر روز باز میکند
تصدیق میکند
اگر انها را
معقول ارام بافاصله

iranzerozone
29-06-2010, 09:52
بیـــا ای بــــاد٬ عطر شبـــنم آور.



ســـلامِ نــــازکِ آن همـــــدم آور!



ز لای حلقــــه ی گیســــو بلنـــد ش٬



طــراوت هـــای مشکین کم کم آور!



از آ ن آیینـــه ی رخشـــان چشــمش٬



خمــــار میــــگساری هــــردم آور!



نگـــاهش آیت نــــاز و نـــــزاکت٬



خدا را کشت مــا را٬ زمزم آور!



برای آنــکه ریـــــزم زیــــر پایش٬

برایـــــم گلشنی از مریــــم آور!



مَکش یارا ز جانم تیر عشقش٬



مرمت کن به این دل٬ مرهــــــم آور!

iranzerozone
29-06-2010, 09:59
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای؟



شاه بیت غزل های لال من شده ای.



چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای.



کاش ببینم که بعد آن همه بغض٬

جواب حسرت این چند سال من شده ای!



چقدر لکنتِ شبِ گریه را مجاب کنم؟



خدای نکرده مگر بی خیال من شده ای؟



هنوز نذر شب جمعه های من این است:

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای!!!



که اتفاق بیفتد کنار تو هستم.



برای وسعت پرواز٬ بال من شده ای.



میان بغض وتبسم٬ میان وحشت وعشق٬



تو شاعرانه ترین٬ احتمال من شده ای!



مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست.



عجیب خواب قشنگی ست، مال من شده ای!!!

snow-boy
29-06-2010, 10:18
نسیم كه بودی
علفزار شدم
عجولانه نامت را بوییدم
پاییز كه خواست به شاخه ات بپیچد
بهار شدم
كنارت ماندم
حالا كه برای همیشه سفر شدی
رفتی
شعر می شوم
تمام راز تورا
با كلمات
با كتاب ها
قسمت می كنم ....

snow-boy
29-06-2010, 10:40
هزار بار قسم خورده ام که نام تو را
بر لب نیاورم اما قسم به جان تو بود...

---------- Post added at 11:40 AM ---------- Previous post was at 11:39 AM ----------

تلخ است...
نه نمی فهمم
شاید هم شیرین باشد.
دنیا...خانه ی اجاره ای منست.
یادم باشد دل را خیلی خرجش نکنم!

r*a*m*i*n
29-06-2010, 14:45
او رفته است

او رفته است

می دانم

روزهاست قصه رفتنش را باور کرده ام

شب های سردی را بی تو سپری کرده ام

روزهای یکنواختی را بی دلهره نگاه جاذبش گذراند ه ام

خود را نیز نمی دانم کجای این دلتنگی باخته بودم

روزهایی که به امید دوباره دیدنش

کوچه های خاطرات را مرور کردم

اشک هایی که بی حضور من بارید

و نفس هایی که در سینه حبس شد

او رفته است

می دانم

وقتی به خود باز می گردم

هنوز جای خالی لحظه های با او بودن را لمس می کنم

و هیچ نمی گویم

شاید به امید

بهاری دگر

و یا نمی دانم

بهانه ای دگر

من هر شب تصویر خیال مسافری را می بینم

که یکی از همین شب ها از راه می رسد

و مرا به معراج یک شب بهاری می برد

من تو را در خود می جویم

و حزن صدایت را می شنوم

و با خود ترانه های ماندن را زمزمه می کنم

شاید ماندی

و قرار بی قراری های چون منی شدی

که بودن را رنگ عشق می زند .

---------- Post added at 03:45 PM ---------- Previous post was at 03:43 PM ----------

بی تو

لحظه ها می گذرند

و من اما بی تو

در همان روز وداع

مانده ام بی حرکت

ساعت سخت عذاب

اضطرابی که مرا

می برد تا مردن

من فرو رفته در اندیشه تو

تو می آیی از راه

چه غریب است نگاهت با من

به خودم می لرزم

در دلم می گویم

که خدایا چه شده

پرم از دلشوره

حاضرم که بمیرم اما

هر چه اندوه و غم است

دور باشد از تو

حاضرم هر چه غم است

در دل من باشد

تا تو دلشاد شوی

حاضرم...

ناگهان می گویی

آخرین دیدار است

زیر لب می گویم

آخرین دیدار است

پر تردیدو سوال

بی رمق می گویم

شوخی تلخی بود

پاکتی را که همراه خودت آوردی

می دهی دستم و

بی هیچ کلامی دیگر

می روی از پیشم

پر تردید و سوال

مانده ام بر جایم

و تو را می نگرم

که ز من می گذری

پاکتی را که به دستم دادی

می گشایم شاید

به جوابی برسم

همه خاطره ها را

تو به من پس دادی

باورش ممکن نیست

تو که همراه دل من بودی

پس چه شد آن همه حرف

پس چه شد آن همه مهر

پس چه شد آن همه رویای قشنگ

لحظه ها می گذرند

و من اما بی تو

مانده ام بی حرکت

سالها رفته و من

بی تو با یاد تو ام

در همان روز وداع

در همان ساعت سخت

در همان شوخی تلخ

مانده ام بی حرکت

r*a*m*i*n
29-06-2010, 14:53
خاطرات غبارگرفته ام را می شکافم ، شاید در ته مانده های ذهنم ردپایی از دلتنگیهای تو بیابم .


چشمهایم را باز می کنم . آنقدر باز که وقتی خورشید در سرزمین طلائی ام به غروب می نشیند ، می توانم طلوعش را در آن سوی آبها نظاره گر باشم .

روزهای هفته را می شمارم ، دوبار ، سه بار ... ، هزاران بار !

کلاغ قصه های دوران کودکیم حتی ، به خانه اش رسیده است .

تو ،

چقدر دوره بوده ای که به افسانه ها می مانی ؟

برگرد !

سالهاست که از دوریت گذشته ، اما !

من نمی خواهم امید آمدنت را در میان پرونده های راکد خاک خورده در پستوی خیالم بایگانی کنم .

برگرد !

حکم این پرونده ، تا ابد مهلت اعتراض خواهد داشت !!!

---------- Post added at 03:52 PM ---------- Previous post was at 03:51 PM ----------

پیر می شوم ؛



ولی ،



به پایت ، نه !



این بار ،



به پای عشقت !

---------- Post added at 03:52 PM ---------- Previous post was at 03:52 PM ----------

بسته ای بار سفر
کوله بارت بر دوش
چمدانت در دست
نگهت خیره به راه.... قصد رفتن داری
چه بگویم به تو من؟؟
می توانم به تو گویم که: " نرو"...این خوشایند نیست
:"هر چه می خواهی بکن" .. خالی از احساس است
می توانم بزنم نعره:" بمان"...چه تحکم امیز!!!
:" می توانی بروی"... بی تفاوت حرفی ست.
می توانم به تو گویم:" گر روی، چون گل تاخته به روی توفان، از غمت خواهم مرد.. بی تو خواهم پژمرد" ...اما، تو که باور ننمایی سخنم
خود بگو!!!...خود بگو با تو چه گویم؟
به چه حالت به زمانی که مرا ترک کنی، از غمت یاد کنم..وز تو فریاد کنم؟
خود بگو...
با تو چه گویم که خوشایند تو باشد.. نه تحکم امیز، خالی از احساسات، بی تفاوت نیز هم....
خود بگو با تو چه گویم؟

---------- Post added at 03:53 PM ---------- Previous post was at 03:52 PM ----------

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگررفت

من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم.

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم.

و چه سخت است.

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است,

مثل تنها مردن

reza100000
30-06-2010, 08:25
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه ي عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست
اين همه قصه ي فردوس و تمناي بهشت
گفت و گويي و خيالي ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به ديباچه ي عقل
هر كجا نامه ي عشق است نشان من و توست
سايه ز آتشكده ي ماست فروغ مه و مهر
وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست ..

leyla_love2003
30-06-2010, 17:35
دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه می خواهی چه کار؟


تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار؟


مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار؟



مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار؟


خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟



شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

moh3n_gh1991
30-06-2010, 18:30
از پنجره نگاه بکن آره اون میاد درسته بی وفاست ولی باید بیاد



میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده



غم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده



آخه من چکار کنم با این دل بهونه گیر ای خدا کمک بکن برو ای دل بمیر



تو چرا سنگ نشدی میونه این همه سنگ میدونم دوسش داری مثل یه احصاصه قشنگ



آخه دوست داشتنیه مثل لیلا میمونه دل من شیدادییه مثل مجنون میمونه



فدای نازش بشم این نازش کشته مارو حالا که عاشق شدم می خواد بگه از پیشم برو



خدایا این احصاصمو از دلم نگیر ولی خصلت بدو از دل یارم بگیر



آخه گناهم نداره همش تقصیره منه زود دل می بندم زود عاشق میشم اینم میشه گفت یه جوری گناهه

siya22
30-06-2010, 23:34
ساعت پنج ُ دو دقیقه ی بامداد است !
از سر ُ صدای گربه ها در آن سوی پنجره
احساس ِ آرامش می کنم !
نفس ِ سرد ِ مرگ را بر گردنم احساس می کنم !
گاه به سرم می زند که خانه را به آتش بکشانم ،
تا او را بسوزانم ...
ولی خودکشی
بدترین ُ تابلوترین جلوه ی خودخواهی ُ غرور است !


از : حسین پناهی

---------- Post added at 11:34 PM ---------- Previous post was at 11:33 PM ----------


چشم تو که انتظار می ریزد از آن
دریا دریا وقار می ریزد از آن
در باد کمی پیرهنت را بتکان!
من مطمئنم بهار می ریزد از آن!

از : هادی محمدزاده

siya22
30-06-2010, 23:49
به این خوشم که شما گرفتارِ من نیستید
به این خوشم که من گرفتارِ شما نیستم
به سختیِ این کره­‌ی خاکی
که هرگز زیر پاهای ما را خالی نمی‌کند
به این خوشم که می‌توان مسخره بود
گستاخی کرد و کلام را به بازی نگرفت
و سرخ نشد از موجِ کُشنده
هنگامی که آستین‌­هامان آهسته به هم ساییده می‌­شوند

و به این خوشم که شما در حضور من
به‌­راحتی دیگری را در آغوش می­‌کشید
و از این که شما را نمی‌­بوسم
آتشِ سوزان جهنم برایم آرزو نمی‌­کنید
خوشم که نام لطیف مرا، ای نازنین من
شبانه‌­روز به­‌بیهودگی یاد نمی‌­کنید
خوشم که در سکوت سرد کلیسا، ای آوازه‌­خوانان
برای ما سرود ستایش سر نمی­‌دهید

سپاس قلبی من از آن شما باد
شما که خود نمی‌­دانید
چه عاشقانه مرا دوست می­‌دارید
و سپاس برای آرامشِ شب­‌هایم
برای کم­‌یابیِ ملاقات‌­های تنگِ غروب
برای فقدانِ گردش­‌هامان زیرِ نورِ ماه
برای بی‌­حضوریِ خورشیدِ بالای سرمان
برای این‌که، افسوس! شما گرفتارِ من نیستید
برای این‌که، افسوس! من گرفتار شما نیستم.



از : مارینا تسوتایوا
ترجمه از : پریسا شهریاری

siya22
30-06-2010, 23:55
چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند

از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگار یأس :
آیینه ای میان غبار آفریده اند


از : سعید بیابانکی

reza100000
01-07-2010, 02:37
سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم
اگر دل دليل است، آورده ايم
اگر داغ شرط است، ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان، گردنيم!
اگر خنجر دوستان، گرده ايم؟!
گواهي بخواهيد، اينك گواه:
همين زخمهايي كه نشمرده ايم!
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست، عمري به سر برده ایم!

r*a*m*i*n
01-07-2010, 15:27
بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي

آهنگ اشتياق دلي دردمند را

شايد كه بيش از اين نپسندي

آزار اين رميده سر در كمند را

بگذار سر به سينه من تا بگويمت

اندوه چيست عشق كدام است غم كجاست؟

بگذار تا بگويمت:اين مرغ خسته جان

عمري ست در هواي تو از آشيان جداست

دلتنگم آنچنان كه اگر ببينمت به كام

خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت

شايد كه جاودانه بماني كنار من

اي نازنين_كه هيچ وفا با منت نيست_

تو آسمان آبي آرام و روشني

من چون كبوتري كه پرم در هواي تو

يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم!

با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو

بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب

بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند!

خورشيد آرزوي مني گرم تر بتاب!

hoosein62
01-07-2010, 17:40
گفتم از عشقت جدا شوم
و دل دیوانه ام را از بند عشق آزاد کنم
دل من محبوس است
در زندانی که
میله هایش حرف های عاشقانه ی تو
و زندانبانش چشمان دلربای توست
ای کاش نامه های عاشقانه ام رابه همراه کبوتران سپید
برایت با اشک های شبانه ام راهی می کردم
نه نه !
نمی توانم هرگز زندان دلت را رها کنم
من این اسارت را از آزادی اما بی تو بیشتر می خواهم
واگر حتی روزی
وقت آزادی ام فرا رسد
به کبوتران سپید خواهم گفت
که خاکستر تن بی جانم را برایت آورند