PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 [12] 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Rainy eye
23-11-2008, 22:07
می روی تا ساحل رویا خدا همراه تو
می روی آن سوتر از دریا خدا همراه تو
با خودت جز یاد چشمانم نبردی یادگار
میرود این خاطراتم تا خدا همراه تو
میروی وموج رد کفشهایت می برد
باز هم من میشوم تنها خدا همراه تو
موج در موج است وطوفان در کمین لحظه ها
ای دریغا کاش بودم ناخدا همراه تو
در هجوم خیس باران میروی تنها شبی
غم مخور اما تو ای زیبا خدا همراه تو
انتهای کوچه ویک سایه ممکن نیست آه
جز تو دیدم یک نفر آیا؟ خدا همراه تو
میروی باشد برو ام فقط یادی بکن
گریه های واپسینم را خدا همراه تو

Rainy eye
23-11-2008, 22:11
هنوز مانده بر دلم حسرت وآرزوی تو
شکست قلب عاشقم در انتظار روی تو
غنچه قلبم اگر پژمرد بین لحظه ها
بلورهای حس من روان شده به سوی تو
هنوز باورم نیست جدایی تو نازنین
ربوده خنده از لبم حسرت گفتگوی تو
بهار مهربانیت شده خزان ببین کنون
تو فارغ از خیال من منم به جست وجوی تو

Ghorbat22
24-11-2008, 04:12
از عشق میگویم از جدای مگو
از محبت میگویم از بی وفای مگو
دل بی تو چه بی تاب است
عشق بی تو چه بد نام است
قسم به خدای که تو را افرید
زتقسیم قسمت تو را برایم برید
زعشقت بستم در دلم را
جز تو ندیدم هیچ کس را
ز نوری گشتم در دلت را
هیچ نیافتم جز خودت را
اگر دوستتم نداری
چرا روز را به فردا می سپاری
به تو اموختم رسم وفا را
خنجر زدی ترک گفتی
زمزدم هیچ ندادی
جز بی وفایی

Ghorbat22
24-11-2008, 04:15
يکي بود تو قصمون وفا نکرد
رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

يکي بود زندگيشو هوس سوزوند
آبروش رفت و ديگه اينجا نموند

يکي بود يکي نبود و يک پري
يه بغل عاشقي هاي سرسري

کي بود اون که طاقت گريه نداشت
عاشق هوس شد و تنهام گذاشت

کي بود کي بود اون تو بودي
کاشکي از اول نبودي

magmagf
24-11-2008, 06:07
من بی تکیه گاهم

یک عالمه هم عشق منجمد دارم!

با تو اما

نه من گریه می کنم

نه تو کمی شانه می شوی برایم




هیچ می دانی

من به آغوش بی چشمداشت تو

به چشم افسانه می نگرم؟!!

magmagf
24-11-2008, 09:36
اين روزها حال و هواي ديگري دارم
از زندگي برداشتهاي بهتري دارم

در اين كه بهتر مي شوم شكي نكن…هر چند
يك مرد غير عادي ام : جن و پري دارم !

من دكترم يا شاعرم …چيز مهمي نيست
تو فرض كن در كوچه تان آهنگري دارم !

صد سال پيش از اين تو در اين كوچه رقصيدي
امروز من آهنگ رقص بندري دارم

دار و ندارم اين دو خط شعر است… مي بيني ؟!
اما به نرخ روز چشمت را خريدارم !

ديروز دزديدم سرم را … جراتم كم بود !
امروز اما جراتِ كلّه خَري دارم !

من با خدا مشكل ندارم… اينكه مي سوزم -
- مجرم تويي ! … توي جهنم دلبري دارم !

ديگر دم از تلخي نزن ، شيرين زباني كن !
گفتم كه من برنامه هاي بهتري دارم !

magmagf
24-11-2008, 09:38
او با همه رفته بود … تنها آمد
يك لحظه فرار كرد …اما آمد !

باران به پرش نشست ، در آب افتاد
ماهي شد و تا كنار دريا آمد !

محكوم به مرگ شد به ساحل كه رسيد …
پروانه شد و سراغ گلها آمد

تبعيد شد و به حوض نقاشي رفت
گنجشك شد و دوباره او تا آمد -

- پرواز كند ، درون چشمت افتاد !…
پلكي زدي و دوباره دنيا آمد !

اين بار خدا به سيب تبديلش كرد
خورشيد شد و به چشم حوا آمد

حوا شد و يكبار دگر خورد زمين …
اين بار به شهر آدمكها آمد !

اين مرد ، همين مرد كه تركش كردي ،
او اين همه راه توي گرما آمد -

- حالا غزلي شده ست … يا گوشش كن
يا كه غزلي بگو تو هم با «آمد» !

در وصف هميشه عاشقت ، مردي كه
يك لحظه فرار كرد …اما آمد !…

magmagf
24-11-2008, 09:39
من اسب هایم شکسته او فیل هایش برنده است
چیزی برایم نمانده این مهره ها محض خنده است

این چشم ها غیرعادی است او صاحب ده پیاده است
او با همین مردمک ها شاه مرا پوست کنده است

ای کاش پر می زد این اسب اما نه فرقی ندارد
وقتی که اوجی نباشد سیمرغ هم یک پرنده است

وقتی تو باید ببازی وقتی تو باید بمیری
وقتی که آنسوی صفحه عشق تو شرکت کننده است

دیگر چه سودی بتازی با مهره ها یا ببازی
یا اینکه بیرون بمانی از هر نظر او برنده است

همواره او رو سفید است همواره تو روسیاهی
حالم به هم خورده دیگر شطرنج خیلی چرند است

magmagf
24-11-2008, 09:40
نه بانو ! نگو عشق ، شر مي شوند
همين مردم خوب ، خر مي شوند !!

همين ها كه از عشق دم مي زنند
براي شما دردسر مي شوند !

نه محصول عشقند اين مردمان
هوس مي كنند و پدر مي شوند !

هنوزم براي شما وقت هست
نجنبيد از اين پست تر مي شوند

كجا سيب روييده ؟! اين دانه ها
پس از كاشت فورا تبر مي شوند !

نگوئيد حوا گناهي نداشت !
بگوئيد ، آدم مگر مي شوند ؟!

هواي بدي مي شود ، نپّريد !
ملائك در اين باد ، پر مي شوند !



نه بانو! نگو عشق ! شر مي شوند !
نه بانو ! نگو ! دردسر مي شوند …!!

amir 69
24-11-2008, 14:47
فقط مي خوام تو چشم تو نگاه کنم

دلم مي خواد فقط تو را صــدا کنم

رفتي سفر يه وقت فراموشـــم نکن

من بي کسم تو ترک آغوشـــم نکن

چرا مي خواي اشک منو در بياري

عزيز مـــن مگه تو دوستـــم نداري

اگه بري چشماي من گريـــون ميشه

دلت به قلبم هميشه مديــــــون ميشه

دوست نــدارم تو بري و مــن بمونم

هرجا باشي به ياد چشمات مي مونم

مي سپارمت دست خداي مهربــون

خيلي ميــشم از رفتنت دل نگرون

رفتي سفر يه وقت فراموشـــم نکن

من بي کسم تو ترک آغوشـــم نکن

Rainy eye
24-11-2008, 15:38
من آمدنت را
دیدنت را
در شب های تنهایی خود انتظار کشم
گل عشق را در خود بشکنم
وتنها باران اشک چشمان تو
آن را به ثمر خواهد رساند
وتنها
قطره ای از چشمان تو
ای یار مهربان
فاصله ها را از بین خواهد برد
و اکنون فاصله من وتو
تنها
به اندازه یک تار موی تو
به اندازه یک قطره اشک
از چشمان توست

Rainy eye
24-11-2008, 15:59
در شب سرد خزان رویا
پیش از آغاز بهاری دیگر
ته بن بست خیال فردا
سمت احساس غزل های غریب
دور از خاطره عشق
پشت تنهایی آوار سکوت
بارها خوانده ام ومی خوانم
نیست یک روزنه حتی روشن
من هم حس تو را میخوانم
رغبتی نیست که باشی با من

Eshghe_door
24-11-2008, 21:12
وقتی که تو نیستی
با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟
انگار با نبودنت
نام رنگ می بازد
دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ...

MaaRyaaMi
24-11-2008, 21:52
با خودم حرف می زنم
با تکه های خودم حرف می زنم
با تکه تکه های خودم حرف می زنم
رابطه مجهول و
دستم دور بازوی تو حلقه
این رقص اما ، به انتهای خود نمی رسد
من ، کم رنگ
تو ، نامرئی
رابطه مجهول و
نفسهات روی نفسهایم بُر که می خورد
دردی قلقلکم می دهد .
تکه ها را تکرار می کنم
تکه تکه ها را تکرار می کنم
غربت ، نه عطر تند ادویه داشت
نه طعم به هم فشرده خرما ، در بسته های غیر طبیعی
غربت ، فقط مرا به شب
شب ، وارد معرکه رگ می زند
و رد خون
پاک نمی شود از این همه آسمان و تیرگی .
تکه حرف می زنم
تکه تکه حرف می زنم
خوابِ این همه کارتن
گوشه ی خیابان های سرد تهران ، پاره که شد
ماه افتاد توی دامنم و
آب از سرم گذشت

شاعر: روجا چمنکار

MaaRyaaMi
24-11-2008, 21:53
با تمام آنقدر منتظر مرده ام
تو ، کابوی تمام قصه های من بودی .
من ، معجونی از خواب های آشفته ی تو
دورترین ستاره آسمان
که دستت به دردش نمی رسید .
این شهر ، پشت رفتن تو
توی چشم من ضد نور می شود .
کنار تمام قصه ها
آنقدر منتظر مُرده ام
تا دوباره هفت تیرت را توی شصت بچرخانی
دوئل کنی
و من ، چشم بر ندارم از این همه زیبایی ات

شاعر:روجا چمنکار

MaaRyaaMi
24-11-2008, 22:03
با یک گل
بهار نمی‌شود
اما برای من
بی‌گل روی تو
بهار
هیچ رنگ و بویی ندارد

magmagf
25-11-2008, 06:08
عشق تو

پرنده‌اي بود

كه جاي يكي از آجرهاي ديوار

لانه كرد



ديواري است

عشق تو

كه جاي تك‌تك آجرهايش

پرنده لانه كرده

magmagf
25-11-2008, 06:09
برف هم که نباشم

آب مي‌شوم

زير تابشت

magmagf
25-11-2008, 06:12
دوستت دارم


مثل طعم زیتون

که تلخش را هم

magmagf
25-11-2008, 06:12
ببين با آمدنت چه باراني زده!


با آمدنت

ديگر فعل «رفتن» را صرف نمي‌كنم

magmagf
25-11-2008, 07:26
حتي اكر هزار هزار بار دگر بد بياورد
هرگز كسي به جز تو دلش را نمي برد

ديوانه ! زير قيمت تو قلب خويش را
حتي اكر كسي بفروشد ، نمي خرد !

«شاعر شنيدني ست …» نه خانم ! پريدني ست !!
اما به روي شانه هر كس نمي پرد !!

اين گرگ با نژادترين گرگ گله است
آهوي هم قبيله خود را نمي درد

او پيش از اين كه گرگ شود ، بره بوده است
اصلا بعيد بوده كه دندان در آورد !

با مهره هاي اسب اگر كيش مي شود
او مات چشم توست … و بي تو نمي برد

ديگر پياده شو … و رخت را نشان بده !
بانو ! مخواه فيل تو از شاه بگذرد !!

bahar5358
25-11-2008, 08:11
سلام دوستان نميدونم اجازه دارم درخواست يك شعر بكنم اينجا يا نه اين شعر رو وقتي دانشجو بودم استادمون سر كلاس خوند البته من كاملش رو ميخوام اگه ممكنه:
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم .........
خيلي ممنون

tohidkh
25-11-2008, 08:57
سلام دوستان نميدونم اجازه دارم درخواست يك شعر بكنم اينجا يا نه اين شعر رو وقتي دانشجو بودم استادمون سر كلاس خوند البته من كاملش رو ميخوام اگه ممكنه:
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم .........
خيلي ممنون
سلام.
شعر از کمال الدین بافقی متخلص به وحشی بافقی:

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم
بسته‌ی سلسله‌ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست
نغمه‌ی بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه‌ی گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
می‌توان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه سد بادیه‌ی درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

MaaRyaaMi
25-11-2008, 10:59
نه هر وقت می‌خواهمت
هر وقت دلت می‌خواهد می‌آیی
برنامه‌ی منظم روزانه‌ام را
با یک نگاه به‌هم می‌ریزی
تصمیم‌های قطعی تازه‌ام را
با یک لبخند دود می‌کنی می‌فرستی هوا
رویاهایی از آن گونه که دوست می‌دارم
برایم نقش می‌زنی
سرم که گرم شد
پاهام که سست شد
نفست را که کم کم باور کردم
باز مرا
پشت دری که طعم بوسه می‌دهد
جا می‌گذاری...

باز مرا جا می‌گذاری...

Ghorbat22
25-11-2008, 21:56
آنقدر رسم وفا مرده
که می ترسم روزی اگر لیلی
زنده گردد
یادی ز مجنون نکند .

Ghorbat22
26-11-2008, 04:40
با تمام بی کسی هایم کسی دارم هنوز
چشم مشتاق و دل دلواپسی دارم هنوز
خنده را از من گرفتند دل قرارم را ربود
با تمام این حرفها دوستت دارم هنوز

Ghorbat22
26-11-2008, 04:42
میخوام امشب بگم از تو تو که ناز مهربونی
ولی با این دل تنگم همش از غصه میخونی
چرا امشب من مهتاب تو دل قصه اسیریم؟؟
نمیخوام صبح بشه اینجا تا که اسوده بگیریم
میخوام امشب تو خیالم پیش چشمای تو باشم
تا سحر تا خوده افتاب تو شب چشمات رهاشم

magmagf
26-11-2008, 06:07
آرزو دارم دلبندم بتوانم دنیا را

یک روز…تنها یک روز

در دست داشته باشم

تا شاید بتوانم بنیان گذارم

جمهوری احساس را…

magmagf
26-11-2008, 08:17
چشمت

خراج سلطنت شب را

از شاعران شرق طلب مي كند

ليلي !

من آبروي عشقم

هشدار!

تا به خاك نريزي !

magmagf
26-11-2008, 08:18
گيسوانت در باد

سرچشمه تمام رودهاي زميننند

و سبزي چشمهات

سيماي جنگلي ست

كه بازوان زمستان را

شرمنده مي كند …

magmagf
26-11-2008, 08:18
همه

لرزش دست و دلم

از آن بود

که عشق

پناهی گردد

پروازی نه

گریزگاهی گردد

آی عشق آی عشق

چهره ی آبیت پیدا نیست

magmagf
26-11-2008, 08:19
نگاهت

شکست ستمگری ست

پس شکست شب است...

rahgozare tanha
26-11-2008, 11:11
می شد با من بمونی بمونی تا همیشه
اما یه سایه آنی از ما جدا نمی شه
این سایه سرنوشته که راهمونو بسته
نگاه تلخه مارو به انتظار نشسته
برام گذشتن از تو پروازه برگه تا خاک
مرثیه ی عشقه این آواز تلخ غمناک
برام گذشتن ازتو سخته ولی گذشتم
همیشه تنها موندن همینه سرنوشتم

rahgozare tanha
26-11-2008, 11:24
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه مهتاب را

این زمان دور از ملامت های ماه
چشم می بندم که جویم خواب را!

روزگاری یک تبسم یک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود

این زمان بر هر که دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود

روزگاری هستیم را می نواخت
آفتاب عشق شور انگیز من

این زمان خاموش و خالی مانده است
سینه از آرزو لبریز من

عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود

زندگی در لای رگهایم فسرد
ای همه گلهای از سرما کبود ...!

MJNeghabi
26-11-2008, 15:15
خوشـا دلی که مدام از پی نظر نرود!
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود!


سواد دیده ی غمدیده ام به اشک بشوی!
که نقش خــــــــــال تو ام هرگز از نظر نرود!


ز من چو باد صبا، بوی خود دریـغ مدار
چرا که بی سر زلف تو ام به سر نرود!


دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیــچ کار ز پیشت بدین هنر نرود!


مکن به چشم حقارت نگاه در من مست!
که آبـــــــــــــــروی شریعت بدین قَدََر نرود!!


تو کز مکارم اخـــــلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود!


بیار باده و اول به دست "حافـــــــــــظ" ده
به شرط آنکه ز مجلس سخن به در نرود!


? – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

sara_girl
26-11-2008, 15:26
روز اول پيش خود گفتم
دگرش هرگز نخواهم ديد
روز دوم باز مي گفتم
ليك با اندوه و با ترديد
روز سوم هم گذشت اما
برسر پيمان خود بودم
ظلمت زندان مرا مي كشت
باز زندانبان خود بودم ....
------------------------
باز هم قلبي به پايم اوفتاد
باز هم چشمي به رويم خيره شد
باز هم در گير و دار يك نبرد
عشق من بر قلب سردي چيره شد
باز هم از چشمه لبهاي من
تشنه يي سيراب شد ‚ سيراب شد
----------------------
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه اي ديدار
دنبال تو در بدر نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
-----------------------------
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
هر كجا مينگرم باز هم اوست
كه به چشمان ترم خيره شده
درد عشقست كه با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چيره شده
گفتم از ديده چو دورش سازم
بي گمان زودتر از دل برود
مرگ بايد كه مرا دريابد
ورنه درديست كه مشكل برود
تا لبي بر لب من مي لغزد
مي كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا مي بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
مي كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم كه ز دل بر دارم
بار سنگين غم عشقش را
شعر خود جلوه اي از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را
مادر اين شانه ز مويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چكار آيدم اين زيبايي
بشكن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست ز خودآرايي
در ببنديد و بگوييد كه من
جز از او همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست
فاش گوييد كه عاشق هستم
قاصدي آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست بگوييد آن زن
دير گاهيست در اين منزل نيست

----------------------------
باز من ماندم و خلوتي سرد
خاطراتي ز بگذشته اي دور
ياد عشقي كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روي ويرانه هاي اميدم
دست افسونگري شمعي افروخت
مرده يي چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله كردم كه اي واي اين اوست
در دلم از نگاهش هراسي
خنده اي بر لبانش گذر كرد
كاي هوسران مرا ميشناسي
قلبم از فرط اندوه لرزيد
واي بر من كه ديوانه بودم
واي بر من كه من كشتم او را
وه كه با او چه بيگانه بودم
او به من دل سپرد و به جز رنج
كي شد از عشق من حاصل او
با غروري كه چشم مرا بست
پا نهادم بروي دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من خدايا خدايا
من به آغوش گورش كشاندم
در سكوت لبم ناله پيچيد
شعله شمع مستانه لرزيد
چشم من از دل تيرگيها
قطره اشكي در آن چشمها ديد
همچو طفلي پشيمان دويدم
تا كه در پايش افتم به خواري
تا بگويم كه ديوانه بودم
مي تواني به من رحمت آري
دامنم شمع را سرنگون كرد
چشم ها در سياهي فرو رفت
ناله كردم مرو ‚ صبر كن ‚ صبر
ليكن او رفت بي گفتگو رفت
واي برمن كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
واي بر من كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم
----------------------
مي روم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه خويش
به خدا مي برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
مي برم تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ نگاه
شستشويش دهم از لكه عشق
زين همه خواهش بيجا و تباه
------------------------------
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و ميدانم
چرا بيهوده مي گويي دل چون آهني دارم
نميداني نميداني كه من جز چشم افسونگر
در اين جام لبانم باده مرد افكني دارم
چرا بيهوده ميكوشي كه بگريزي ز آغوشم
از اين سوزنده تر هرگز نخواهي يافت آغوشي

MaaRyaaMi
26-11-2008, 19:00
چشم های درخشان پر خواهش ات را می بویم
و دست هایت را
- پرنده های پریده رنگ در پائیز -
تو نیز می دانی
می دانی هراسی در عاشقانه هاست
زیرا همیشه چیزی هست که بر وفق مراد نیست!

(سیروس شاملو)

MaaRyaaMi
26-11-2008, 20:04
یادت میاد نوشتی رو بخار شیشه
دلت اگه با من باشه، گم نمیشی تا همیشه
به رسم دل سپرده‌ها نوشتم و تو خوندی
با خوندنت تو رو به من رسوندی، شبُ سوزوندی
گفتی تو این عبور اگه غریب و خسته بودی
ترانه‌ای بخون بخون آخه فقط تو موندی
تو این غروب سوت و کور یاد تو باورم شد
تموم قصه‌های تو نخونده باورم شد
یادم میاد نوشتی رو بخار شیشه
دلم اگه با تو باشه، با تو اگه باشه دلم ،گم نمیشم همیشه...

(فرزاد حسنی)

amir 69
27-11-2008, 00:25
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
گو همه شهر به جنگم به در آیند و خلاف
منکه درخلوت خاصم خبراز عامم نیست
به خدا و به سرا پای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی گر نکنی
به دوچشم توکه چشم از تو به انعامم نیست

magmagf
27-11-2008, 07:19
گاهی باید از خانه گریخت

به کوچه

خیابان

پارک

و در خود فرو رفت



گاهی باید از خود گریخت

به جاده‌های مه‌آلود

خانه‌های موهوم

خیال او

که تو را از خود کرده‌است

که تو را بی خود کرده‌است



گاهی باید از او گریخت


به کجا

magmagf
27-11-2008, 07:24
دلم برایت تنگ می شود

حتا وقتی روبرویم نشسته ای

و نگاه تو دور می شود از مماس نگاهم

تا فنجان چای

قول بده

قول بده

تنها دست های من زیر سیگاری ات باشد

tohidkh
27-11-2008, 07:25
بوسه ز لب هاي تو در خواب گرفتم
گويي که گل از چشمه ي مهتاب گرفتم

در برکه ي اشکم همه دم نقش تو ديدم
اين هديه ي خوبيست که از آب گرفتم

هرگز نتواني که ز من دور بماني
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

magmagf
27-11-2008, 07:38
تنهایی ها عمیق اند

عمیق

مثل صورت مردگان.



حلزون ها چقدر تنهایند

به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند.



تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!

و تو در خاموشی هایم می درخشی

در آتش و روشنی می درخشی

و من آن قدر دوستت دارم

که فراموش می کنم

زندگی

با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد.

rahgozare tanha
27-11-2008, 16:21
تو که عشقو تو ویرونی ندیدی
شب سردرگریبونی ندیدی
نمی دونی چه دردی داره دوری
تو که رنگ پریشونی ندیدی

Ssarshar
27-11-2008, 20:50
خاطراهاشو از وجود تو کشید
دفترشو قلم به نام تو کشید
اما تو کردی بی وفایی بی صفت
شدش جلوت بلای جونش بی سپر
سپر نداشت و دلش از سنگ نبود
زلال و از قطره برف بیش نبود

متاسفم برات ....

roohi_rsh
27-11-2008, 23:04
نه اسمی ازش
نه حتی فامیلی ای ازش
عکس،نه هیچی ،هیچی
خنده داره نه!
فقط یک نگاه
نه یک بار نه سه صحنه در ذهن
همین،عاشقی خیلی عجیبه
این نجیب بودنش هست این بید مجنون منه
این تصویری از آخرین دیدنشه
آره،فقط یک ماسک روصورت داشت
حالا این شده شعر تنهاییه من......

roohi_rsh
27-11-2008, 23:25
آره نگاه زاده علاقه ست
اما حتی یک بار هم ،فیس تو فیس نشدیم ، چرا؟

حالا تو خیالم چی دارم ،هیچی
فقط یک ابرو با رنگ قهوه ای سوخته ،همین
حالا چی دارم دوریشو تا کی ؟!
همینم زیباست
دوستت دارم وتابان آن هرچه باشد
باشد

roohi_rsh
27-11-2008, 23:55
میخواهم بیدار بمانم نه در خواب در خیالم تو را بینم لحظه ای
دیدم تو را در کوی ما بودی ز خانه ای آمدی گفتی تو که بودی
من لحظه ای خوف کردم در کنار تو ذوق کردم

تو بی نشانه کجا بودی در این حوضهء حجر ز در آمدی

یعنی که پیدایی اما آنقدر نهانی که که هر کجا بینم تو آنجایی
نیستی، اما آن رنگ ابرویت هست

amir 69
28-11-2008, 00:27
بالا بلند شوخ چشم آن نازنين دلدار من
بر زير لب ميخندد از زيبايي گفتار من
من غرق چشمانش شوم،مومن به ايمانش شوم
نامش فتاده تا ابد در قلب بيمقدار من

eshghe eskate
28-11-2008, 00:37
.چه قدر فاصله اينجاست بين آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بين آدمها
کسي به حال شقايق دلش نمي سوزه
و او هنوز شکوفاست بين آدمها
کسي به خاطر پروانه ها نمي ميرد
تب غرور چه بالاست بين آدمها
و از صداي شکستن کسي نمي شکند
چه قدر سردي و غوغاست بين آدمها
ميدان کوچه دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرماست بين آدمها
ز مهرباني دل ها دگر سراغي نيست
چه قدر قحطي روياست بين آدمها
کسي به نيست دل ها دعا نمي خواند
غروب زمزمه پيداست بين آدمها
و حال اينه را هيچ کسي نمي پرسد
هميشه غرق مداراست بين آدمها
غريب گشتن احساس درد سنگيني ست
و زندگي چه غم افزاست بين آدمها
مگر که کلبه دل ها چه قدر جا دارد
چه قدر راز و معماست بين آدمها
چه ماجراي عجيبي ست اين تپيدن دل
و اهل عشق چه رسواست بين آدمها
چه مي شود همه از جنس آسمان باشيم
طلوع عشق چه زيباست بين آدمها
ميان اين همه گلهاي سکن اينجا
چه قدر پونه شکيباست بين آدمها
تمام پنجره ها بي قرار بارانند
چه قدر خشکي و صحراست بين آدمها
و کاش صبح ببينم که باز مثل قديم
نياز و مهر و تمناست بين آدمها
بهار کردن دل ها چه کار دشواريست
و عمر شوق چه کوتاست بين آدمها
ميان تک تک لبخندها غمي سرخ ست
و غم به وسعت يلداست بين آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت درياست بين آدمها

Ghorbat22
28-11-2008, 06:19
كسي در باد مي خواند تو را تا اوج مي خواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را هرگز نمي رانم
:40:

magmagf
28-11-2008, 11:01
قلب گره گره ام را

گذاشته ام توی جیب جلیقه ام و قدم زنان می روم

تا چارراه شلوغ

درست مقابل ساعت

( بی هیچ پرسشی از گروهی که
در حال تخمه شکستن اند )

گاهی فقط / پا سست می کنم

و از کیوسک های مطبوعاتی می پرسم

عکس تمام قد عشق را

روزنامه ها کی چاپ می کنند ؟

magmagf
28-11-2008, 11:02
همیشه ی خدا

خواب حمام های قدیم می بینم

با خزینه هایی که در بیداری من نبودند

و دستی که یک جام آب گرم

روی سرمای خستگی ام می ریزد

و همیشه ی خدا

خیال می کنم که آن دست مال توست


همیشه ی خدا در خواب

بخار حمام های قدیمی

مثل پیله دور عریانی ام می پیچد

و من مثل یک پروانه ی نوزاد

از بخار و حمام و پیله و خواب

می پرم تا تو

که در بیداری ام هیچ وقت نبوده ای

magmagf
28-11-2008, 11:03
این رویا

دست از سر من بر نمی دارد

تو

راهت در خیابانی گم می شود

که تمام درختان آن با من رفت و آمد دارند

و من این بار ...

عذابم یک گاری وجدان می کشد

از کتابی که تو بودی

نباید تنها عکس هایش را نگاه می کردم

مردم از بس امتحان دادم و باز

تجدید این خاطره شدم



بیست نمی خواهم

به من

ده هم که بدهی

فردا تمام روزنامه ها

عکسم را چاپ خواهند کرد !

magmagf
28-11-2008, 11:03
دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود

دزد می شدم

می آمدم پاورچین پاورچین

کفش هایت را تمیز می کردم

اتاقت را رفت و روب

لباس هایت را جا به جا

صبحانه ات را آماده ...



بعد

دست هایت را غرق بوسه می کردم و

به جای همه ی دزد های مجنون

نشانی ام را می گذاشتم و

می رفتم




من اگر دزد بودم

آه

دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود

rahgozare tanha
28-11-2008, 16:02
آن زمان که دلم پیش دلت بود گرو
دست من سخت فشردی که نرو
حالاکه دلت به دیگری شد مایل
کفش کج من راست نمودی که برو !

rahgozare tanha
28-11-2008, 16:08
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

sara_girl
28-11-2008, 20:37
ببین عزیزم تو قصه ی زندگی من و تو دو تا اسم نوشته شده ولی نه اسم منه نه اسم تو
احسان غیبی
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن
رد پای خیستو با یه غریبه دیدم
چطور شد از دلم گذاشتی ، من نفهمیدم
وقتی گفتی دارم میرم از پیشت من خندیدم
انگار رنگ جداییمونو تو چشات ندیدم
یادت میاد به من تو می گفتی از پیشم نمیری
دروغ میگی ، داری میری ،آخه باورش چه سخته
ولی میدونی اینو که مهر تو توی این دل نشسته
توی لحظه های جدایی بغضم یه وقتی نشکنه
وقتی تو نیستی انگار یه چیزی، یه چیزی کمه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن
بی باک
همه دخترا پستن
همشون دورو هستن
من خستم
بس من بازنده بودم و شکستم
احسان گوش کن این حرفای واقعی رو
باش یه کم تو واقع بین و توبه کن
بی خیال عاشقی شو
از این مشکلات واسه همه پیش میاد
اما بدون که اصلا دختر مهم نیست زیاد
پس بیا پس بزن پس بیا
دروغ میگی ، داری میری ،آخه باورش چه سخته
ولی میدونی اینو که مهر تو توی این دل نشسته
توی لحظه های جدایی بغضم یه وقتی نشکنه
وقتی تو نیستی انگار یه چیزی، یه چیزی کمه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
هزار دفعه گفتم خودتو واسش بگیر
نه اینکه واسش بمیر
بیاد بگیر بشین ببین من چی میگم از این قصه
غصه بسه
خستست دل من
نکن دست دست بده من
اون قاب قاب عکس رو
آره اون عکس رو باید پاره کنی
اون یه روز کرد قصد و
آوردش به دست و
ولی ول کرد یهو دست رو
چرا نمیگیری درس تو
پس تو
چرا نمیفهمی تنها نیستی
خدا با تو هست و منو داری
دنیا تموم نشده
فرض کن رویات حروم نشده
قرض کن یه دل دست نخورده از خدا
و بس کن اشک و
درک کن حرف و
ترک کن درد و
رابطتو با اون کم کن
قطع کن
حذف کن غم رو
من رو ببین و زندگیمو عبرتی واسه درس کن
بدون نمیشه آخه دیگه نمیتونم
بدون نمیشه بدونم نمیتونم
یه جوری گفتم زردی برگ خونه
بدون خاطراتش یادم می مونه
قاب عکس خالیتو بده به من یه روز
تو برو به جاده ی خالی چشم بدوز
نگو یه روز بر میگرده یه روز میاد
اشک چشمات دلیل خوبیه میگه نسوز
تو فرشته ی خیالی شبای من
از خاطرات تلخت یه کم دل بکن
تو دلیل اشکامی دلیل خنده هامی
به دل غریب و بی کسم سری بزن....

r4pbr4p
28-11-2008, 22:52
نمي‌‌توانم
و نخواهم توانست
نه، نمی‌توانم که تو را کمتر دوست بدارم
همان‌گونه که پروانه گل را
و آن‌گونه که جامه،شاخه گل زینتی را


او عشق‌ام را چون غباری می‌انگارد
آرزوهایم از‌دست‌رفته
و باورهایم آشفته: به‌مانند یهودیانِ سرگردانم

کیست که این مسیر را رقم می‌زند- و چرا؟
اکنون بال‌هایم را برهم‌می‌زنم
-بی هیچ هدفی
هنوز چالاکند و سریع...........

magmagf
29-11-2008, 08:26
آن سوی ستاره من انسانی را می خواهم

انسانی که مرا بگزیند

انسانی که من او را بگزینم

انسانی که به دست های من نگاه کند

انسانی که به دست هایش نگاه کنم

انسانی در کنار من

تا به دست های انسان ها نگاه کنیم

انسانی در کنارم ، آیینه ای در کنارم

تا در او بخندم، تا در او بگریم ...

magmagf
29-11-2008, 08:39
دستانت آشتی ست

و دوستانی که یاری می دهند

تا دشمنی

از یاد برده شود

آن دست ها

بیش از آن که گیرنده باشد

بخشنده است ...

magmagf
29-11-2008, 08:40
چقدر دست تو با دست من محبت کرد
و انحنای لبت بوسه را رعایت کرد

من از تو با شب و باران و بیشه ها گفتم
و هر که از تو شنید از بهار صحبت کرد

کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان ، خانم !
که تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد

سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است
و آیه آیه تو را می شود تلاوت کرد :

اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟
تنت ارم شد ومن را به باغ دعوت کرد

وَ تن ، تنت ، که وطن شد غزل مطنطن شد !
وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنانه حرکت کرد –

- به سمت عطر تو تا قبله ها عوض بشوند
و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کرد :

منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !
و نیت غزلی در 4 رکعت کرد !

رکوع کرد ... وَ تسبیح هاش پاره شدند !
و مُهر را به سجودی هزار قسمت کرد !

قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!
که آتشم به تمام جهان سرایت کرد –

- و بی عذاب ترین عشق ، آتشی شد که
فرشتگان تو را نیز غرق لذت کرد

تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !
و اَشهَدُ که لبانم به جام عادت کرد !

سلام بر تو که باران به زیر چتر تو بود
سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد

...

غزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد

....

وَ تو بلند شدی تا انار بشکوفد
دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد

غزل به روی لبت شادمانه می رقصید
و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد ...

magmagf
29-11-2008, 08:42
دل می شود از تو قرص با یک بوسه
احوال مرا بپرس با یک بوسه

لبهای تو نسخه مرا پیچیدند
صبح و شب و ظهر ، قرص با یک بوسه

magmagf
29-11-2008, 08:43
با چهره های درهمشان زیر چترها
گم می شوند رهگذران زیر چترها

حتی بدون مکث فراموش می شود
اینجا عبور تند زمان زیر چترها

بی ردی از بهار ورق می خورد هنوز
تقویم برگ برگ خزان زیر چترها

تا عصر با هم اید و دل از هم نمی کنید
تنگ غروب گریه کنان زیر چترها

باران تمام می شود و خسته می شوید
از عشقهای کوچکتان زیر چترها

magmagf
29-11-2008, 08:43
چشمان تو

حروف را بی استفاده می کند

کافی ست نگاه کنی

و فارسی ساکت شود

sara_girl
29-11-2008, 13:22
*****************************************
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم
کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم
حالا عکست تنها يادگار از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود
کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم
*****************************************

.::. RoNikA .::.
29-11-2008, 16:51
صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه و گریه
شنیدم
حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس
کدام شاعر غزل پوش
شبانه عشق را
در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت
اما
تو که نشانی شاه راه ستاره را نمی دانی
همیشه
از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم
می گفتی
هزار
پروانه هم که بر برگ های دفترت بچسبانی
پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد
باور نکردی ! گل من
هیچ وقت خدا

یغما گلروئی

roohi_rsh
29-11-2008, 21:54
به سر شد جوانی
دریغا از تو هر گز ندیدم مهربانی
گل من در فراغت تبه شد زندگانی

چه شبها که تنها به یادت گریه کردم چو ابر نو بهاری
چه کنم بی قرارم فغان از بی قراری

که هستم چه هستم اسیری دلشکسته
ز هستی گریزان غریبی زار و خسته

ربودی به یغما دلم را تو ای رنگ هستی
گناهی نکردم که از من تو پیمان گسستی

دل عاشق غمی داره
با غمش عالمی داره
چه کند بی قراره

ای سرو روان ای آرام جان نگارم دلستان
دمی با من بمان
میفزا غمم را فغان از غم فغان

آه ای نازنین ای زیباترین
میفزا آه از این ز هجرت این چنین
مرنجان دلم را سرشکم را ببین

غم هجرت روز و شب بر جان زند تازیانه
آتش عشقت کشد از تار و پودم زبانه

من بی تو ای نگارم
چون شمع شام تارم

دل عاشق غمی داره
با غمش عالمی داره
چه کند بی قراره

rahgozare tanha
29-11-2008, 22:18
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد

نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد

تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد

نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد

مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله‌ی دل دو سه بخیه کار دارد

دل چون شکسته سازم ز گذشته‌های شیرین
چه ترانه‌های محزون که به یادگار دارد

غم روزگار گو رو، پی کار خود که ما را
غم یار بی‌خیال غم روزگار دارد

گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد

دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
نه همه تنور سوز دل شهریار دارد

استاد شهریار

MaFia_King
30-11-2008, 00:21
اون چقدر ساده ازم برید ورفت
وانمود كرد كه من و ندید ورفت

همه گفتن اون ازت بی خبره
به خدا گریه هام وشنید ورفت

MaFia_King
30-11-2008, 00:22
اي آسمان به سوز دل من گواه باش
كز دست غم به كوه و بیابان گریختم‎ ‎داري خبر كه شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و اشك ریختم؟

magmagf
30-11-2008, 09:19
بانوی قصه های شبانه ! ترانه پوش !
بنشین کنار من ، غزلی تازه دم بنوش !

بنشین کنار من ، نفسی تازه کن ، بخواب
در من بپیچ دختر زیبای دیرجوش !

با من بجوش ! قُل قُل صد بوسه ! غلغله !
غوغایی از تو می شود این شب ، شب خموش

در من شبیه کولی شبگرد کوچ کن
بگذار کوله بار دلت را به روی دوش

چوپان واژه واژه من باش در شبی
که می رسد صدای شغالان از آن به گوش

بردار باز نی لبک باد را ؛ بزن
از میش ِماه ، شیر ِجنون و عطش بدوش !

رو کن به آسمان ، به زمین اقتدا نکن
در کار گِل نباش ، برای دلت بکوش

مردم به فکر قصر شنی روی ساحل اند
عاشق به فکر وسعت دریای روبه روش

پارو بزن ! نه... منتظر بادها نباش !
یک قایق است و کثرت امواج پر خروش !

هی غصه می خوری که چه؟!...عشق از سرم گذشت !
ما نیستیم مشتری شهر غم فروش

پالان غم کج است ، تو بر رخش عاشقی
بگذار زین و بگذر از این قاطر چموش !

عشق است شوکران و بمیریم اگر : شهید !
غم ، سم خودکشی حقیرانه : مرگ موش !!

magmagf
30-11-2008, 09:20
نامه آخر تو را خواندم ، گفته بودي : « تمام ! » ، محبوبم !
گفته بودي كه «…»… باز يادم رفت ، آخ ! اول سلام محبوبم !

گفته بودي كه « عاشقي سخت است، خيري از عاشقي نديدم من
چقدر پز غم اند ، تاريك اند ، روزها ، لحظه هام » …محبوبم !

گاهي از اين سوال مي كردي ، گاهي از آن … فداي معرفتت !
حال از ما ولي نپرسيدي ، از من و شعرهام ، محبوبم !

هي ! بدك نيست حال ما چونكه با غم اين زمانه مي رقصيم
با غم اين زمانه اينجوري : دي دي دام دام دادام محبوبم !

من به اندازه خدا ، به خدا ، آي ليـ… لا اله الا الله !
دوستت دارم و نمي داني ، بيست سال تمام ! محبوبم !!

××

ناگهان مرد نامه شد ، تا شد ، بعد كبريت بود و بنزين و
زيرلب هي خدا خدا مي كرد … و دلش : بوم – بام - مح - بو – بم !

مرد فرياد مي زد و مي سوخت ، نامه ناتمام بودم كه
تكه تكه تمام مي شد و گفت : «حالا تمام ، محبوبم ! » ….

rahgozare tanha
30-11-2008, 14:24
تقدير من اين است سفر تا نرسيدن
تا مرز جنون رفتن و اما نرسيدن
چون باد مسافر همه سر پای کشيدن
بر سيه صحرا و به دريا نرسيدن
سر تا سر عمر من سرگشته همين است
دل کندن از اينجا و به آنجا نرسيدن
از روز ازل در پی تو بوده ام ای دوست
اما چه کنم من چه کنم با نرسيدن
ای دوست تو اميد رسيدن مددی کن
خنجر زده بد جای دلم را نرسيدن
خنجر زده بد جای دلم را نرسيدن ..........

amir 69
01-12-2008, 10:32
و من ،‌ شب را
به خیال تو می آرایم
با همه زیبایی که
در گلبرگهای یاس نهفته است
بگذار دستت را در دست من

amir 69
01-12-2008, 18:30
شبی از شبها ٬ بهم گفتی که شب باش !
من که شب بودم و
شب هستم و
شب خواهم بود
به امیدی که تو فانوس شب من باشی !!

magmagf
01-12-2008, 21:27
زیر باران های سنگی

بنده همان گنجشک خیس می باشم

که همه ی دلتنگی هایم را

برای تو به نگارش در می آورم!

با قدم های بهاری تو

هوایی تازه استشمام می نمایم

و تمام شکوفه هایم را

بار دیگر

از زمستان اخذ خواهم نمود...!

magmagf
01-12-2008, 21:39
قندم ، که نشسته ام به پای چایت

لیمو بچکان به لحظه های چایت

فنجان مرا ببر به خواب لب هات

تا دم بکشم من از هوای چایت

تا توی تن سپید تو داغ شوم

مز مزه بکن مرا به جای چایت...

magmagf
01-12-2008, 21:40
اما تو ای بهترین، اي گرامي

اي نازنين تر مخاطب

اما تو بي شك عجيبي

مريم تر از مريم،آن زن كه زاييد طفل خدا را

پاكي تو، پاك و بزرگ و نجيبي

تو روح روييدني،سحر سبز جوانه

تو در خزان غم آلود زندان

چون صد سبو سبزنا،مژده ي صد بهاري

گم كرده هاي دلم را ـ چه تاريك ـ

آينه ي روشن بي غباري

rahgozare tanha
02-12-2008, 13:16
اشکی دگر ندارم خندیدنم به زور است
نفرین به هر چه قسمت چشمِ دلم چه کور است
بر دل گفته بودم دل به کسی نبندد
گوشی که بشنود کو؟ این دل چه بی شعور است
مُردم گریه کردم تا حد جان سپردن.... گویی دوا ندارد
از عشق نا امیدم تا کی دلم بسوزد؟
گویی غم تو با من همزاد و جفتُ جور است
در آسمان قلبم دیگر ستاره ای نیست
تنها دعای این دل یک مرگ سوت و کور است

rahgozare tanha
02-12-2008, 13:43
طبيبا بس کن اين درمان ، من بيمارم
مرا ديگر به حال خويشتن بگذار، مي ميرم

دمادم مي شوم کاهيده تر، زين عشق جانفرسا
زمن شوييد دست اي دوستان، کاين بار، مي ميرم

ندارم تاب ديدارت ، که با آن شعله مي سوزم
نمي خواهم ترا بينم،کز آن ديدار مي ميرم

من ديوانه را بگذار تا با خود سخن گويم
به شهر غم غريبم ، روي بر ديوار مي ميرم

گل خودروي اين دشتم، نه گلکاري نه گلچيني
به خواري عاقبت در گوشه اي ، چون خار مي ميرم

شکفتم بي هوس ، بر شاخه ي لرزان عمر اما
چنان نازک دلم ، کاخر به يک رگبار مي ميرم

هزران قصه گفتم، شاهکار شعر من
داني چه باشد؟ آن که من لب بسته از گفتار مي ميرم

سخن هايم گرامي تر ز دُرّ باشد و ليکن خود
چه بي قدر آمدم دنيا ، چه بي مقدار مي ميرم

زدست حاسدان و دوستان سود جو اکنون
چنان عزلت گشتم، که بي غمخوار مي ميرم

ز خود زين رنج بيزارم که با اين خلق مأنوسم
به خود زين درد مي پيچم که دور از يار مي ميرم

amir 69
02-12-2008, 15:37
نفست را به باد بسپار
تا عطر خوشه لبانت را
در هوايه ابريه عشقم
به ساحله دلم
برساند
تا باز دوباره مزه ي عشقي سوزان را
در كنار اين ساحله بي پايان
و دريايه خروشان
بر خاطرم داغ زند

tohidkh
02-12-2008, 16:44
نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم
را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را
كه می گوید بدون مهربانیهای بی حدت
...
بدون عشق تو، هیچم...

amir 69
02-12-2008, 21:36
يك جرعه از چشمان تو از من دلم را مي خرد
يك خنده بر لبهاي تو هوش از سر من مي برد
متن تمام شعر من با عشق معنا مي شود
بي تو وجود خسته ام تنهاي تنها مي شود
وقتي دلم را ياد تو طوفاني و تر مي كند
حال مرا مهتاب هم همواره بدتر مي كند
امشب كجا خوابيده اي آيا كدامين گوشه اي
در خلوت شبهاي من تو در كدامين كوچه اي

MaFia_King
02-12-2008, 22:21
باز آسمون دلش شکسته

بارون اشکاش زمین نشسته

اون پایین همه جا سوت و کوره

جاده تنگ و بی عبوره

زمین شده سرد و بی جون

نگاهش رو به آسمون

شادی جاشو به غم سپرده

همه چیزارو غصه برده

آتیش غم همه جارو سوزونده

تموم شادی هارو رونده

دنیا دلش از سنگ شده

زمین دلش واسه بهار تنگ شده...

MaFia_King
02-12-2008, 22:23
قلم را بردست می گيرم تا حرف های نا گفته ام را بر دل کاغذ بريزم

حرف هايی که مانند بغض گلويم را می فشارند!

اما نمی دانم چه بنويسم و چگونه؟

واژه ها در دلم گم شده اند

چگونه بايد واژه های گم شده را از ته دلم بيرون آورم و بر دل کاغذ بريزم؟

واژه هايی که بی روح و بی جانند

واژه هایی که به محض پایین آمدن از قلم جان می گیرند و بر دل کاغذ نقش می بندند...

MaFia_King
02-12-2008, 22:24
خيلی وقته غم و غصه ها تو دلم خونه کردن
شادی ها پر کشيدن غصه ها جاشونو گرفتن



حسرت يه لحظه شادی بد جوری به دلم مونده
تنهايی و غم و غصه دلمو فقط سوزونده

اين روزا آسمون دلم سياه و تاره
حتی يه قطره اشک از چشام نمی باره

غصه خوردن شده برام یه عادت
دیگه چیزی برام نمونده جز یه دنیا حسرت

elham_007
02-12-2008, 23:46
تو دنياي بزرگ ما هركي يه سازي ميزنه

فرهاد يه كوه ميكنه شيرين دلش رو ميشكنه

مجنون تموم عمرشو اسير ليلي ميمونه

ليلي همش از رفتن و جدايي آواز ميخونه

زمونه مون زمونه مجنوناي قلابيه

به چشم ليلياي شهر لنزاي سبز و آبيه

فرهاد كوه كن ديگه نيست شيرين به تلخي ميزنه

عاشقي از مد افتاده عهدا يه روزه ميشكنه


يكي ليلي يكي مجنون ، يكي خوشحال يكي داغون

يكي فرهاد يكي شيرين ، يكي شاد يكي غمگين


هركي يه سازي ميزنه كي ميدونه چاره چيه

قلبا همه سنگي شدن كي ميدونه كي به كيه

وقتي يكي واسه دلش تو بارون آواز بخونه

همه بهش ميخندن و ميگن ديوونه س ديوونه

هركي واسه يه دلخوشي از صبح تا شب جون ميكنه

يه كسي عاشق ميشه و يكي دلارو ميشكنه

يكي ميگه كه عاشقي فقط يه قصه س تو كتاب

اون يكي چشم مي بنده و عشقشو ميبينه تو خواب

amir 69
03-12-2008, 10:53
كاش چشم هات بودم .

كاش دلت بودم .

نه كاش ريه هات بودم
تا نفس هات را در من فرو ببري
و از من بيرون بياوري،

كاش من تو بودم
كاش تو من بودي
كاش ما يكي بوديم ...

amir 69
03-12-2008, 11:36
کاش گلی بودم
-سرخ-
تا پرپر شدنم با دست های تو
می رقصید در باد

4MaRyAm
03-12-2008, 11:45
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم

کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای طوفانی، دل ما رفته مهمانی
چه دوره ساحلش، از دور پیدا نیست
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد، باید دل رو به دریا داد
خودش میبرتت هر جا دلش خاست
هر جا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شبهاشو بی ستاره
دل ما رفته مهانی، به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد، باید دل رو به دریا داد
خودش میبرتت هر جا دلش خاست
هر جا برد بدون ساحل همونجاست

rahgozare tanha
04-12-2008, 14:51
من ديگه غزل نمی گم واسه تو

اشـکـامـو هــدر نــمی دم واسـه تــو
تو دقيقه های تلخ انتظار
چه می دونی چی کشيدم واسه تو

من می خوام ديگه فراموشت کنم
تــــــو بـمـون بـــا اون غــــرور لعنتی
قبل رفتنم ولی بزار بگم
خيلی سـنـگـی خيلی بـی محبتی

بعد از اين کاری به من نداشته باش
اين روزا روزای تـرديد منه
نـمی خوام مـثل هـميشه رد بـشم
وقـت امـتـحـان دل بريدنه

من می خوام تموم خاطراتمو
دسـتهـای حادثـه پرپر بکنه
بزار اين جــدايــی هميشگی
ديگه اين قصه رو آخر بکنه

kar1591
04-12-2008, 16:54
دنیا مثل زندونه
غصه هاش فراوونه
برا هر که عریونه
تا ابد زمستونه
با سپید سیاه دو رنگه
با سیاه سپید، به جنگه
دل هر که مهربون شد
سر راش همیشه سنگه
یه دلی می خوام چو آهن
بدونه هزار و یک فن
که در این دو روز دنیا
بزنه به دوست و دشمن

دومنم ز غصه چاکه چه کن
دل من چو چشمه پاکه چه کنم
به سرم اگر که مونده هوسی
دل من به زیر خاکه چه کنم

پر و بال کفترا
که میرن تو آسمون
شده باز که باز بیان
به سراغ لونشون
همه کس اسیر رنگه
همه جا غروب تنگه
افقش چرا سیاهه
اگه آسمون قشنگـــــــه
توی هر دل شکسته

آرزو جوونه بسته
بوم نا امیدی
امـــــــــا
روی بوم ما نشسته

دومنم ز غصه چاکه چه کنم
دل من چو چشمه پاکه چه کنم
به سرم اگر که مونده هوسی
دل من به زیر خاکه چه کنم

همه کس اسیر رنگه
همه جا غروب تنگه
افقش چرا سیاهه
اگه آسمون قشنگـــــــه
توی هر دل شکسته


آرزو جوونه بسته
بوم نا امیدی
امــــــــا
روی بوم ما نشسته

دومنم ز غصه چاکه چه کنم
دل من چو چشمه پاکه چه کنم
به زمونه گر نشونی ز صفاست
دل من براش هلاکه چه کنم

Ghorbat22
04-12-2008, 20:53
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل
که فردا بر سر خاکم نشینی

Ghorbat22
05-12-2008, 11:48
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنم
این دل تشنه رو از چشمه ی عشقت سیر کنم
بزنم به موج دریای خیال عشق تو
باقی عمرم و عاشقونه با تو پیر کنم
:40:

Ghorbat22
05-12-2008, 11:49
دیروز در دادگاه دلم
مغز من قاضی بود
متهم قلبم بود
جرم من عشقم بود
عشق من یاد تو بود
حق من اعدام بود

rahgozare tanha
05-12-2008, 18:16
چو بستي در به روي من به كوي صبر رو كردم
چو درمانم نبخشيدي به درد خويش خو كردم

چرا رو در تو آرم من كه خود را گم كنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو كردم

خيالت ساده‌تر بود و با ما از تو يك روتر
من اينها هردو با آيينه دل رو به رو كردم

فرودآ اي عزيز دل كه من از نقش غير تو
سراي ديده با اشك ندامت شست و شو كردم

صفايي بود ديشب با خيالت خلوت ما را
ولي من باز پنهاني ترا هم آرزو كردم

تو با اغيار پيش چشم من مي در سبو كردي
من از بيم شماتت گريه پنهان در گلو كردم

ازين پس شهريارا ما و از مردم رميدنها
كه من پيوند خاطر با غزالي مشك مو كردم

rahgozare tanha
05-12-2008, 18:22
حال و هواي گريه هست وقتي براي گريه نيست
کارم گذشت از گريه فرصت براي خنده نيست
ناخن به سينه مي کشم از روي ناچاري ولي
گويي در اين ماتمکده احساس دردي زنده نيست
من و تو همدرد يک حادثه ايم پر از حکايت
هردو بارون زده ی ابر شکايت
تو درون آتشي سوزنده مونده
من يه خاکستر نشين تا بينهايت
کدامين آشنايي را به دعوت خوانم امشب
که از نيش به زهر آلوده اش بيدارم هر شب
چگونه قصه اي را با رفيقم گوييم امشب
که از دردم به خوشحالي نيارد خنده بر لب
حال و هواي گريه هست وقتي براي گريه نيست
کارم گذشت از گريه و فرصت براي خنده نيست

rahgozare tanha
05-12-2008, 18:32
من که عمرم را به پایت ریختم
زندگی ها را به پایت ریختم
ای تو دیروز من و امروز من
من که فردا را به پایت ریختم
دیگر چه خواهی دیگر چه خواهی
من که با خوب و بد تو ساختم
آبرویم را به خاک انداختم
در سفر تا هفت شهر عشق تو
من که مرزی تا جنون نشناختم
دیگر چه خواهی دیگر چه خواهی
من که همچون بت پرستیدم تورا
هر کجا رفتم فقط دیدم تورا
با تمام گریه ها از دست تو
می شکستم بغض و خندیدم تو را
پس چرا آزردنم را دوست داری
حسرت و غم خوردنم را دوست داری
مثل من هرگز کسی عاشق نبوده
سوخته از عشق و لایق نبوده
از تو ام بر آتش و خاموشم از تو
تا نگویی در وفا صادق نبوده
هر چه می سوزم تو می گویی کم است
قصه ام ورد تمام عالم است
پس چرا آزردنم را دوست داری
حسرت و غم خوردنم را دوست داری
هر چه را می خواستی از من به دست آورده ای
مرگ غرورم بس نبود که قصد جانم کرده ای
من که دنیا را به پایت ریختم
زندگی ها را به پایت ریختم
من که با خوب و بد تو ساختم
آبرویم را به خاک انداختم
دیگر چه خواهی دیگر چه خواهی ؟

iranzerozone
06-12-2008, 16:01
ماه از مهر پرسید: عشق یعنی چی؟



مهر گفت: یعنی اومدن دوباره تو!



حالا تو بگو. عشق یعنی چی؟



ماه گفت: یعنی انتظار دیدن تو...

tohidkh
06-12-2008, 21:07
روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم

شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم

با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم

آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم

rahgozare tanha
06-12-2008, 21:26
وقتی رفتی برف می بارید
هنوز هم برف می بارد
و باز هم برف خواهد بارید
رد پاهایت را چه کنم ؟!

rahgozare tanha
06-12-2008, 21:48
مطمئن باش و برو ...
ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ...
و چه زشت به من و سادگيم خنديدي
به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ...
و به اين قلب يتيم
كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم
مطمئن باش و برو ...

rahgozare tanha
06-12-2008, 22:13
واسه عشقی که تمومه
گریه کردن خنده داره
من می خوام بخندم اما
دل تنگم نمی ذاره !

bidastar
06-12-2008, 22:21
به نابودی کشوندیم تا بدونم
همه بود و نبودِ من تو بودی
بدونم هر چی باشم بی تو هیچم
بدونم فرصت بودن تو بودی
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
پریشونِ چه چیزا که نبودم
دیگه می خوام پریشون تو باشم
تویی که زندگیم و آبرومی
باید هر لحظه مدیون تو باشم
تو می تونی فقط کاری کنی که
دلم از این همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم تنهای تنهام
اگه دستم توی دستت نباشه
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
تو همیشه هستی اما
این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات
مث ماه سوت و کورم
نمی خوام وقتی تو هستی
آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی؟
می خوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم به جز تو
حرف هیشکی خوندنی نیست
آدما میان و میرن
هیشکی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن
تا دوباره جون بگیرم
خسته م از این عقل خسته
من میخوام جنون بگیرم
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه

magmagf
06-12-2008, 23:00
آب از سر چند سه شنبه گذشته بود

وما در ايستگاه پنج شنبه

نگران جمعه سيگار مي كشيديم .

آي جمعه !

خاطره ي لبخند نيمه كاره

در عصر كش آمده ي غربت !

bidastar
06-12-2008, 23:40
امشب صفای گریه ی من
سیلاب ابرهای بهاران است
این گریه نیست
ریزش باران است
آواز میدهم:
آیا کسی مرا
از ساحل سپیده ی شبها صدا زد ؟

شاهزاده خانوم
07-12-2008, 03:44
آن کسی که تو میجویی

کی خیال تو به سر دارد

بس کن این ناله و زاری ر ا

بس کن او یار دگر دارد

شاهزاده خانوم
07-12-2008, 03:50
نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان به بیکران به جاودان

کنون که امدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

شاهزاده خانوم
07-12-2008, 03:59
دیدم که قلب او
با ان طنین ساحر سرگردان
پیچیده در تمامی قلب من

شاهزاده خانوم
07-12-2008, 04:07
گفتی از تو بگسلم دریغ و درد

رشته وفا مگر گسستنیست؟

بگسلم زخویش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شکستنیست؟

magmagf
07-12-2008, 06:09
به کاج و چلچله گفتم

که چشم­تان روشن

دوباره می­تپد این دل

شنیده

بوی بهار.

rahgozare tanha
07-12-2008, 15:36
به من نگاه کن!
به من که سبز بوده ام
به من که زرد می شوم.
به من که گرم بوده ام
به من که سرد می شوم.
به من نگاه کن، به من
به من که از فشار غم
شکسته ام، خمیده ام.
به من که اشک می رود
ز ناودان دیده ام.
به من نگاه کن، به من
به من که تار بوده ام
به من که پود می شوم
به من که بود بوده ام
به من که دود می شوم
به من نگاه کن، به من
به من که با تو بوده ام
به من که بی تو مانده ام
به من که بی تو مانده ام
بی تو مانده ام
بی تو...

rahgozare tanha
07-12-2008, 15:48
دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم "با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دویدخونِ درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه‌های اشک کاشت

bidastar
07-12-2008, 20:01
نمی دانم

شابد به نسیمی که صبح گاه

در سایه روشن حسرت و لبخند

از کنار دستهایت عبور کرد

می اندیشی

و من به آن بادبادکی فکر می کنم

که در سپیده دم ستاره و اسپند

در نگاه زلال تو تخم گذاشت

و تو نم نم

در تنهایی و ماه

ناپدید شدی

و تنها رد پایت

در امتداد مسیرهای خیس بی پایان

جا ماند

bidastar
07-12-2008, 20:01
پنجره را می بندم

خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود

و آفتابگردان نگاه تو

در آسمان هشتم

ناتمام ادامه دارد

و من

به یاد آن پرنده ای می افتم

که صبح

در متن بلوغ و آفتاب

ناپیدا گم شد

ناپیدا گم شد.

Eshghe_door
07-12-2008, 21:31
بگو این فصلهای سرد را باور کنم یا نه؟

بگو آیا دلم را دشت نیلوفر کنم یا نه؟

از این بیگانه ها کوچیده ام سوی نگاه تو

از آن چشم سیاهت هجرتی دیگر کنم یا نه؟

هوای چشمهایت مثل بغض آسمان ابریست

بگو پاییز چشمان تو را باور کنم یا نه؟

تمام فصل ها را خسته پا دنبال تو گشتم

بگو آیا دلم را باز عاشق تر کنم یا نه؟

چنان پیچ و خم گیسوی تو آشفته ام کرده

که حیران مانده ام با عشق پاکت سر کنم یا نه؟

bidastar
07-12-2008, 23:31
حسدم میشود از نامه که بوسد دستت

یـا کـنـد سـیـر نـگـه بـر رخ و چـشـم مـسـتـت

نامه را تند نوشتم که تو در خواندن آن

اخـم در هـم بـکـنـی کـو نـشـود دل بـســتـت

magmagf
08-12-2008, 06:18
نمی دانم کجایی

چشمانت چه رنگیست

نامت چیست

چگونه لباس می پوشی

اما میدانم

چه می لرزاندت

چه می خنداندت

چه می گریاندت

تو جواب معما

تو تعبیر خوابهای من



نمی دانی کجایم

چشمانم چه رنگی ست

نامم چیست

چگونه لباس می پوشم

اما می دانی

چه می لرزاندم

چه می خنداندم

چه می گر یاندم

من جواب معما

تعبیر خوابهای تو ام

داستان همیشگی عشق

magmagf
08-12-2008, 08:32
زیر این سقف بلند

زیر این چرخ کبود

فارغ از بود و نبود

فارغ از همهمه وحشی شهر

من و تو دیده بهم دوخته بودیم آنروز

دل من گرم محبت

دل تو گرم امید

تن من مرتع عطشان

تن تو رود سپید

چشم من چشم تمنا

رخ تو مخمل شرم

لحظه ها ساکت و گرم

من و تو دیده بهم دوخته بودیم آنروز

من در آن روز تب آلوده تابستانی

به صمیمیت چشم تو پناه آوردم

و تو ای خوبترین خاطره ها

به من از روی سخا بخشیدی

جنگل شب زده چشمت را

و من آنجا گفتم:

«در نظر بازی ما بیخبران حیرانند»

و تو خندیدی و گفتی: آری،

«عشق داند که در آینه سرگردانند»

اینک ای رهسپر وادی کوچ

سالها رفته از آن روز بزرگ

سالها رفته که دوریم ز هم

سالها رفته ولی ....

من از آن روز تب آلوده تابستانی

خاطراتی به نهانخانه خاطر دارم

که شکوفایی اشعار مرا الهامی است

و مرا با همه ناآرامی

یاد آن خاطره ها آرامی است

magmagf
08-12-2008, 08:33
بغض نكن گريه نكن اگر چه غم كشيده اي
براي من فقط بگو خواب بدي كه ديده اي

اگر كه اعتماد تو به دست اين و ان كم است
تكيه به شانه ام بده كه مثل صخره محكم است

به پاي صحبتم بشين فقط ترانه گوش كن
جام به جام من بزن جان مرا تو نوش كن

ترا به شعر مي كشم چو واژه پيش مي روي
مرگ فرا نمي رسد تو تازه خلق مي شوي

تو در شب تولدت به شعله فوت مي كني
به چشم من كه مي رسي فقط سكوت مي كني

اگر كسي در دل توست بگو كنار مي روم
گناه كن به جاي تو بر سر دار مي روم

rahgozare tanha
08-12-2008, 11:55
آه بس است! تا به کی مرا با غرورت عذاب خواهی داد ؟

محبوب مغرورم ! دنیا فانی است زیبایی ها چون بهار خواهند گذشت .از روزی که

عشقم را نسبت به تو ابراز کردم در نگاههایت بارقه ای از تکبر و خودخواهی

درخشیدن گرفت .

می پنداشتم مرور زمان این بارقه را محوخواهد کرد اما برخلاف آرزوهایم بیشتر شد .

آیا دیده ایی باد خزان غنچه های زیبا را چطور به یغما می برد ؟ و هیچ توجه داشته

ایی که سیاهی شب بر روشنایی روز چیره می شود ؟

در آرزوی روزی باش که غرورت گل عشقمان را پژمرده سازد و جز گلبرگهای

خشکیده چیزی باقی نماند .

از آه های دلخراش و سوزانم بترس که مبادا فرشته ی عشق ترحم کرده و آه من

تخت غرورت را ویران سازد .

تو که چنین آرزو داشتی چرا عاشقم کردی ؟ و مغرورانه دستم را از دامنت رها

کردی !

برو محبوب مغرورم .............

rahgozare tanha
08-12-2008, 12:05
عمري در اين عالم با غصه خو کردم
يک روزِ بي غم را من آرزو کردم
شايد که تقديرم با غم گره خورده
حالا که بنشستم تنها وافسرده
اي کاش مرا از نُو ، يک باغبان مي کاشت
تا ريشه و برگم نقشي ز شادي داشت
اما دگر دير است ، من خوب مي دانم
تا رويشي ديگر ، هرگز نمي مانم ...

rahgozare tanha
08-12-2008, 12:09
ديدم از كوچه ي ما با دگران مي گذري
با دلم گفت نگاهت : نگران مي گذري
خبرت هست كه دل از تو بريدم زين روي
ديده مي بندي و چو بي خبران مي گذري
گاه بشكفته چو گلهاي چمن مي آيي
روزي آشفته چو شوريده سران مي گذري
ما نظر از تو گرفتيم چه رفته است تو را
كه به ناز از بر صاحبنظران مي گذري
بگذر از من كه ندارم سر ديدار تو را
چه غمي دارم اگر با دگران مي گذري
اي بسا ماهرخان را كه در آغوش گرفت
خاك راهي كه عروسانه بر آن ميگذري
ناز مفروش و از اين كوچه خرامان مگذر
كه به خواري ز جهان گذران مي گذري
تو هم اي يار چو آن قوم كه در خاك شدند
روزي از كارگه كوزه گران مي گذري

amir 69
08-12-2008, 12:55
من ساده‌ام
ومعصوم
و الفبای عشق‌ام
محدود به چند حرف ساده است
تا باآن‌ها
بتوانم بگویم
"دوستت دارم"
همین!

BAZY MARG
08-12-2008, 17:21
توی جاده، تک و تنها
یه مسافر توی شب ها

کوله بار غم رو دوشش
صد هزار قصه تو گوشش

نمی دونم که کجا بود
نمی دونم که کجا رفت

رو تنش گرد مصیبت
توی مرداب حقیقت

طعم تلخ یه جدایی
اونو با غم داده عادت

نمی دونم که کجا بود
نمی دونم که کجا رفت

فقط اینجا رو نمی خواست
بی صدای بی صدا رفت

دستای سرد و سیاهش
چشمای مونده به راهش

یه کسی بوده که رفته
زندگی شده تباهش

نمی دونم که کجا بود
نمی دونم که کجا رفت

فقط اینجا رو نمی خواست
بی صدای بی صدا رفت

Nassim999
08-12-2008, 22:00
خاطرات گرمم همه

در روزهایی سرد رقم خوردند
سلام های گرم .. دست های گرم .. آغوشهای گرم
اما عشق های سوزانم
تابستان و زمستان نمی شناختند
سوزاندند هرچه در دلم سوختنی بود
و من برای تو
مرز میان داغی و گرمی را یافته بودم
برای تمام فصول ..
امــــا
سردی تو
همه چیز را ..
همه چیز را منجمد کرد
حتی فرصتها را ...!!!

Nassim999
08-12-2008, 22:05
تمام ذهنم !!!

تمام ذهنم را مچاله میکنم

پاک نمیشوی

تو هیچ گاه پاک نمیشوی

دلم برای آن روزها تنگ می شود

برای آن روزها که لبخند میزدی

و من لبخندت را میچیدم...

Nassim999
08-12-2008, 22:06
تنها که می مانم
می شکنم ...
در وهمی بی انتها
و انتظاری بی پایان ....

چشمان خیسم را چه کنم ؟
به قلبم چه بگویم ؟

وجودی مرا در بر خواهد گرفت
و با خود خواهد برد
و تمامم خواهد كرد

زهر در جام وجودم
نگاهي غريب در چشمانم
و اشكهايم ٬ اشكهايم نا تــمام ...

Nassim999
08-12-2008, 22:17
وقتی عشق تو مرا درگیر کرد ناچار به اعتراف شدم
تو باور نکردی ونگاههای تحقیر آمیزت رت نثارم کردی غرورم شکست
بودن خود را زار زدم بی صدا سوختم وخاکستر شدم
به هرسو زدم دریغ از یک روزن دریغ از یک امید حتی یک امید پوشالی
خسته تر می ایستم یک جنون همیشگی مرا به سوی تو می کشاند بی صدا
آرام مثال یک سایه همیشه با توام نازنین من
نگاههای سردت را از من نگیر حق با توست
نگاه من به درد تو نمیخورد
ولی بگذار همچنان سایه ات باشم

bidastar
08-12-2008, 23:17
آراســــــته آمـــــد و چــــه آراستـــــنی

پیــــــراســـــته زلف خـــــود چه پیراستنی

بنشـــست به می خوردن و برخاست به رقص

به به چــــه نشــــستنی چــــــه بر خاســــتنی

magmagf
09-12-2008, 00:43
سایه ی تو را می خوانم

و در آن شنا می کنم

و به ژرفا می روم

برای یافتن مرواریدی که

گم کرده ام

magmagf
09-12-2008, 00:44
هزار سال پيرتر شده ام

نميدانم بوسه تو مرا

هزار ساله كرد

يا زمين هزاربار بيشتر

به دور خورشيد گشته است

magmagf
09-12-2008, 00:44
آن روز که من، که تو، که غم . . . یادت هست؟

آن روز که ما، دلت، دلم . . . یادت هست؟

آن روز که استجابت از ما گم بود

آن روز که بر شانه‌ی هم . . . یادت هست؟

magmagf
09-12-2008, 00:44
روز از نو و باز هم رباعی از نو

آن مصراع اول؛ این یکی، مصراع دو

تو مصـراع آخـر ربـاعی منی

تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو

ZIBAYEKHOFTE
09-12-2008, 01:36
تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو،شب ها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو تاج سر کنم

ZIBAYEKHOFTE
09-12-2008, 01:41
تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو،شب ها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو تاج سر کنم
---------------------------------------------------------------


دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند

شاهزاده خانوم
09-12-2008, 02:53
یک سوال
میشه یکی به من بگه بر چه اساسی پست های من پاک کردند؟ به اندازه موهای سرم برام پیام خصوصی اومده که پست هاتون تو زیباترین شعر های عاشقونه پاک شده؟

یکی به من بگه
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

چه ایرادی از لحاظ شرعی دینی اخلاقی عرفی داره که پاکش کردند؟؟///؟؟؟؟؟؟//

پیشنهاد میکنم اسم تاپیک رو عوض کنید

Ghorbat22
09-12-2008, 11:23
یک سوال
میشه یکی به من بگه بر چه اساسی پست های من پاک کردند؟ به اندازه موهای سرم برام پیام خصوصی اومده که پست هاتون تو زیباترین شعر های عاشقونه پاک شده؟

یکی به من بگه
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

چه ایرادی از لحاظ شرعی دینی اخلاقی عرفی داره که پاکش کردند؟؟///؟؟؟؟؟؟//

پیشنهاد میکنم اسم تاپیک رو عوض کنید


با سلام به شما دوست عزیز..
علت پاک شدن پست های شما می تونه به دلیل تکراری بودن باشه...یا اگه بیشتر از 5 پست در هر روز تو این تاپیک بدید پاک خواهد شد .

از لحاظ دینی و اخلاقی که پست رو پاک نمی کنند . این شعر قبلا قرار داده شده بوده .
موفق باشید .
با تشکر :11:

Ghorbat22
09-12-2008, 11:38
کنار پنجره می آیم

نسیم تبسم تو جاریست

قاصدکها آمده اند

در رقص باد و یاد

سبز

سپید

سرخ...

و این آخرین قاصدک

چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!

Ghorbat22
09-12-2008, 12:32
گلم ...
دِلم ...
اين روزها که هر کسي
به دنبال شاخه گل سرخي
براي گرفتن جواز ورود به دلي است ...

من به دنبال کور چراغي هستم
تا در اين شب هاي پوچ و کدر
تکه تکه بال هاي شکسته ام را
پيدا کنم ...

گلم ...
دِلم ...
هياهوي دنيايِ سياه
سبب نَشُد
تا گل بوسه هاي گرم تو را فراموش کنم ...
گُل بوسه هايي از جنس آب
از جنس آفتاب ...

گل بوسه هايي که گاه
تا سال ها
تَعلُقِ خاطري فراتر از يک بوسه
به من داد ...

گلم ...
دلم ...
اين روزها
به گل هايِ سرخِ معصومي مي انديشم
که در عيدهاي سَمبُليک عشق
فداي خواسته هاي نا برابر
فداي تکرارها
فداي عادت ها
و فداي نامَردي ها و نامردمي ها مي شوند ! ...

در اين ميان
من جانباخته تک شاخه گلي هستم
که در دَستان تو
جان گرفت ...

گلم ...
دِلم ...

Ghorbat22
09-12-2008, 14:36
ارزوي فرشته ها اين است : ميهمان نگاه تو باشند
مثل تو كه نمي شود بشوند مثل لبخند ماه تو باشند
ارزوي فرشته ها اين است : گاه روي زمين قدم بزنند
تا مگر بخت يارشان بشود تا مگر در مسير تو باشند
گاه شاگرد مدرسه بشوند تو دبير فرشتگي باشيد
در كلاس تو درس گوش كنند پاي تخته سياه تو باشند
ارزوي فرشته ها اين است : كه بدانند قلب تو از چيست
تا مگر مثل تو لطيف شوند! تا مگر دلبخواه تو باشند
من خدا را چگونه شكر كنم ؟ كه تو را دارم اي فرشته ترين
كه هزاران فرشته مي خواهند بعد از او در پناه تو باشند
:40:

BAZY MARG
09-12-2008, 17:10
مرغ شیدا

در سکوتی ماتم افزا من کناری و مرغ شیدا
با من دل خسته گوید از بنشسته اتی تو تنها
عشق یاری در دل دارم
می دهد هر دم آزارم
شکوه ها تا بر دل دارم
می گریزم از رسوایی
می ستیزم با تنهایی
جام نوشین بر لب دارم
.
.
.
ای شادی ای آزادی روزی که تو باز آیی
با این دل غم پرور من با تو چه خواهم کرد
دلهامان خونین است
غم هامان سنگین است
.
.
در سکوتی ماتم افزا من کناری و مرغ شیدا
با من دل خسته گوید از بنشسته اتی تو تنها
عشق یاری در دل دارم
می دهد هر دم آزارم
شکوه ها تا بر دل دارم
می گریزم از رسوایی
می ستیزم با تنهایی
جام نوشین بر لب دارم
.
.
مرغ شیدا بیا بیا
ساکن ناله حزینم شو
با نوایی به روزو شب
هم نوای دل حزینم شو
ای صبا گر شنیده ای
راز قلب شکسته ام امشب
با پیامی به او رسان
غم نوای دل غمینم شو
لحظه ای آسمان تو بنگر
ناله ارغوانی ام
با غم عشق او عیا ن شد
روزگار جوانی ام

لحظه ای آسمان تو بنگر
ناله ارغوانی ام
با غم عشق او عیا ن شد
روزگار جوانی ام
روزگار جوانی ام

BAZY MARG
09-12-2008, 17:20
رفيق من سنگ صبور غمهام

به ديدنم بيا كه خيلي تنهام

هيشكي نمي فهمه چه حالي دارم

چه دنياي رو به زوالي دارم

BAZY MARG
09-12-2008, 17:26
سوختم باران بزن شاید توخاموشم کنی

شایدامشب سوزش این زخم هاراکم کنی

اه باران من سراپای وجودم اتش است

پس بزن باران

بزن شایدتوخاموشم کنی...

BAZY MARG
09-12-2008, 17:27
مرگ من روزی فراخواهدرسید

دربهاری روشن ازامواج نور

درزمستانی غبارالودودور

باخزانی خالی ازفریادوشور

bidastar
09-12-2008, 20:03
.................
.........
.........

صدای آبیم همپای رویاست
بهاری را همآغوش تماشاست.
به چشم انتظار من نگاهی
تورا گر میل همسوی دریاست

magmagf
09-12-2008, 20:04
یک سوال
میشه یکی به من بگه بر چه اساسی پست های من پاک کردند؟ به اندازه موهای سرم برام پیام خصوصی اومده که پست هاتون تو زیباترین شعر های عاشقونه پاک شده؟

یکی به من بگه
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

چه ایرادی از لحاظ شرعی دینی اخلاقی عرفی داره که پاکش کردند؟؟///؟؟؟؟؟؟//

پیشنهاد میکنم اسم تاپیک رو عوض کنید


برای هزارمین و اخرین بار می گم
تاپیک شعر تنها مخصوص شعر هست هر کس هر اعتراضی داره طرز استفاده از پیغام خصوصی را بره یاد بگیره و پیشنهاداتش را هم همونجا بیان کنه اگه ارزشمند بود ترتیب اثر داده می شه


شعرتون پاک شد چون تکراری هست


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


قبل از گذاشتن شعر سرچ بکنید


اشعار تکراری پاک می شه و کسایی هم که پستشون پاک شد دفعه بعد به همین راحتی باهاشون برخورد نمی شه چون بار 1000مشون هست به جای دادن پست تکراری و زدن حرفهای بی محتوا و بی ارزش و اغتشاش برن سرچ کردن یاد بگیرن تا بفهمن می شه


دیگه پستی غیر از شعر نبینم:13:

magmagf
10-12-2008, 08:18
شتاب مکن

که ابر بر خانه ات ببارد

و عشق

در تکه ای نان گم شود

هرگز نتوان

آدمی را به خانه آورد

آدمی در سقوط کلمات

سقوط می کند

و هنگام که از زمین برخیزد

کلمات نارس را

به عابران تعارف می کند

آدمی را توانایی

عشق نیست

در عشق می شکند و می میرد

magmagf
10-12-2008, 08:19
آرامم !

هم جنس ِ نگاهت ٬

هم رنگ ِ دستهایت !

گاه سرخ و گاه گاهی سبز ...

مهم نیست که شانه هایت پوشالی ست و آغوشت خیال ...

دستهایت اینجاست !

نگاهت ٬ صدایت خنده ات !

دیگر چه میخواهم ؟

هیچ !!

دستهایت را در دستهایم جا گذاشته ای !

نگاهت را در نگاهم

٬ و خیالت را در خیالم ...

و من ٬ آرامم !

آرامتر از همیشه

magmagf
10-12-2008, 08:19
نمی دانم باران چیست
اندوه آب های سیاه را ندیده ام که به دریا می ریزند
عطر شبانه ی ماه را نشنیده ام
که یانیس ریتسوس
در آتش شعر هایش می بویید
و زخم شانه ی بایرون
که شعله کشان
از کرانه ی استانبول می گذشت .
نمی دانم سیبری تا کجاست
سوراخ تلخ سر انگشت فرانکو را ندیده ام
که در قطرات خون لورکا می سوخت
بره ی عیسا را اما دیده ام
که از دهان تو شیر می نوشید
برق ستاره ی ترس خورده را که از تب و تابت فرو می پاشید
لبخندت را دیده ام
که مرا متولد می کند
بر کرانه ی باد ها از من
مجسمه ای از شن می سازد
و به آب ها فرمان پراکندن می دهد .

ای شکوفه ی خاموش
در برف آخر اسفند
در پیراهن نازکت گرمم کن .

magmagf
10-12-2008, 08:20
کفشهایت چه خوشبختند

در

پا به پای تو

مثل چشمهایم

هستی و ُ

نمی بینم ات

تو می چسبی

مثل بوی پیپ

برای دیگران

به اجبار زندگی ست

دوستت دارم ها

حالا تو هی بگو

” تویی زندگی م “

از تو نه شعری می خواهم وُ

نه نگاهی

گاهی فقط

یک لبخند / یک لبخند

برایم بخند

roohi_rsh
10-12-2008, 10:39
همیشه در کنارم بودی و من صدایت را میشنیدم
اما دریق که در این چند هفته که نبودی چی میکشیدم
دیروز صدایت را شنیدم با همان لهن دلنشین
واین صدا کاری کرد که هیچ کسی وبا هیچ آهنگی دلم را آرام نکرد
دوستت دارم مادر

rahgozare tanha
11-12-2008, 13:23
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی … ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته
غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیدار
بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خواب بود
ای خدا … بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد

rahgozare tanha
11-12-2008, 13:35
آن دیده که با مهر به سویم نگران بود
دیدم که نهانی نظرش با دگران بود
آن اختر تابنده که پنداشتمش عشق
تا سوی من آمد چو شهابی گذران بود
بشکست مرا پشت ز سردی که به من کرد
من شاخه ی گل بودم و او برف گران بود
با آب روان، برگ گل ریخته می رفت
خوش، آن که چنین در سفرش هم سفران بود
نرگس ز چه با غنچه در آمیخت؟ که مشکل
با کور دلان صحبت صاحب نظران بود
رقصید و به همراه صبا طره برافشاند
گفتی که چو ما ، بید زآشفته سران بود
در کوه نشستیم که با لاله نشینیم
با داغ دلان الفت خونین جگران بود

شاهزاده خانوم
12-12-2008, 06:32
مرگ من روزی فراخواهدرسید

دربهاری روشن ازامواج نور

درزمستانی غبارالودودور

باخزانی خالی ازفریادوشور


مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزی
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها و دیروزها

Eshghe_door
12-12-2008, 11:26
دیروز از عشق نارو خوردی

و امروز از سایه پشت پا

فردا چه خواهد شد؟

P30 Love
12-12-2008, 17:23
در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان می‌خواستند
جان و دل را می‌سپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشایی به قندت روزه‌ام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عیدوارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز بعد
روز و شب را می‌شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب

P30 Love
12-12-2008, 17:25
من کیستم؟؟؟
به پای تو از دست رفته ایی
تابی نمانده در تنم
افسونگری مکن
من چیستم؟؟؟
به راه تو از جان گذشته ایی
صبری نمانده در دل من
دلبری مکن.........

MaaRyaaMi
12-12-2008, 22:27
عکست را که از دیوار برداشتم،سقف کوتاه شد
آسمان چسبید به پنجره های روبرو
حالا
روی هر قابی دست می کشم
تو ظاهر می شوی
پشت هر چراغی می رسم تو سبز...
سرگذشت من
آبی که از سر گذشت بود
خواب هایی دو نفره که تعبیرش تو نبودی...

رضا حیرانی

magmagf
13-12-2008, 06:05
یک حادثه یک درنگ اندک در هم

جاری شدن دو رود کوچک در هم

جز عشق مگر چه می تواند باشد

پیچیدن ساقه ی دو پیچک در هم

MaaRyaaMi
13-12-2008, 21:11
جهان در چشم های تو بود
وقتی که عشق از دریچه ی چشمانت
به زیر نی افتاد
و سرخ ترین گل سرخ باغ
با طنین صدای تو می شکفت
تو می آمدی
و شهر خفته با آوازهای روستایی تو
بیدار می شد
تو، من بودی
و من، تو
و پیام دست های ما
دوستت دارم بود
دوستت دارم تا انتهای جهان
بیا بر قایق های کاغذین
کلام عشق را بنویسیم
و به دریا رها کنیم
بر روی گل های اقاقی
کلام عشق را بنویسیم
بر روی دیوارهای شهر
با احتیاط و آهسته
کلام عشق را بنویسیم،
چرا که دیرگاهی است
مکتوب ها از حرف عشق خالی است
بیا بنویسیم عشق
زیباترین واژه ها
در میان واژگان جهان است.

magmagf
14-12-2008, 06:19
بستگي دارد
كه اين شعر راه خانه تو را بيابد
يا سنگي كه بر دري بسته مي ماند

گفتم كه عاشقي بلد نيستم
راز حرف هاي نگفته را نمي دانم
اما چشم هايت زيرلب
گاهي نشاني كسي را مي پرسند
كه شبيه هيچكس نيست
و من كه براي خودم ناشناسم
گفتم شايد آن شبيه هيچكس
كسي شبيه من ست

نمي دانم اين سنگ
چند در بسته را وا نكرد
و اين كه روي سر من ريخت
از آسمان كدام فاصله باريد

كاش معناي دل سنگي
همين بود كه تابه حال ديدم

مي ترسم روزي
نشاني خودم را هم
بي نشاني از تو
گم كرده باشم.

magmagf
14-12-2008, 07:33
بگذار یک بار دیگر

بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم

بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم

و پا برهنه در آسمان راه برم

بیا ...

بیا و این هوای دم کرده را کنار بزن!

بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور!

دستی به صدای خسته ام بکش!

و بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم

بگذار کلمات مرده ام در صدفهای صورتی جای دهم

و آنقدر نگاهت کنم

که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند

و بگذار قبل از انکه آخرین سیب به زمین بیفتد

نام تو را یاد بگیرم

یادت باشد...

بی تو بیدار نخواهم شد

و صورتم را در رودخانه های عاشق نخواهم شست

بی تو گیتارها گنگ خواهند ماند

و بوته های نعناع خشک شد

magmagf
14-12-2008, 07:33
لطافت خنده ها و چشمان باراني ات را ديدم

هرگز به محبتت پشت نكرده ام كه دوباره

بازگردم…

حالا تنها صداي سكوت را مي شنوم و با دهاني بسته فرياد مي كشم

و بي اشك مي گريم

در شبهاي بي ستاره ، هق هق گريه هايم را نشنيدي؟!…

من كنار توهستم

در قطره هاي باران

در تمام ژاله هاي سحر گاهي بر برگ گل

بر پيشاني شرمگين از گناهي نكرده

من همين جا هستم .

تو فقط چشمهاي خواب آلودت را بگشا

من

همه پنجره ها را خواهم گشود .

magmagf
14-12-2008, 07:36
می دانم

تو که باشی

یک ریز شعر می گویم

من از چشمهای تو

شعرهایم را کش می روم . . .

magmagf
14-12-2008, 07:37
بیا تمام پاییز را قدم بزنیم

خدا

توی پاییز تو را

از شاخه قلبش

به زمین خیس دل من

بخشید .

tohidkh
14-12-2008, 12:23
اجازه هست به عشق تو، توی کوچه ها داد بزنم؟

روی پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؛

اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم؟

ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؛

اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه؟

بهت بگم عاشقتم، دوست دارم یه عالمه؛

اجاز هست بهت بگم عشق تو توی سینمه؟

جونمو هم به پات بدم بازم برای تو کمه؛

به من بگو، بگو به من، بگو منو دوسنم داری؟

بگو که واسه هوست پا روی دلم نمی ذاری



اجاز هست نگاهتو توی خاطرم قاب بکنم؟

چشمی که بدخواهمونه به خاطرت خواب بکنم؛

اجازه فریاد بزنم توی قلبمی تا به ابد؟

بدون اگه رسوا بشم بخاطرت خوبه نبرد؛

اجازه هست کنار تو به اوج ابرهام برسم؟

دست توی دستمو برم به فردا برسم؛

اجازه هست دریا بشم، کویرو پیومنه کنم؟

تو صدف دلم بشی، من توی دلت خونه کنم؛

اجازه هست یه لحظه باز توی چشات نگاه کنم؟

با یک نگاه بی ریا روی غمو سیاه کنم؛

اجازه هست ... ؟

:40:

bidastar
14-12-2008, 12:45
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که تو ام آینه بخت غبار آگینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد؟

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آیین محبت باشد

چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی!

iranzerozone
14-12-2008, 13:52
باز این دل سرگشته من

یاد آن قصه شیرین افتاد:







بیستون بود وتمنای دو دوست

آزمون بود وتماشای دو عشق





در زمانی که چو کبک،

خنده می زد «شیرین»؛

تیشه می زد«فرهاد»!





نتوان گفت به جانبازی فرهاد؛ افسوس،

نتوان گفت ز بیدردی«شیرین» فریاد





کار «شیرین» به جهان شور بر انگیختن است!

عشق در جان کسی ریختن است!





کار فرهاد بر آوردن میل دل دوست

خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن





خواه با کوه در آویختن است

رمز شیرینی این قصه کجاست؟





که نه تنها شیرین،

بی نهایت زیباست؛

آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست:





جان، چراغان کنی از عشق کسی

به امیدش ببری رنج، بسی،





تب تابی بودت هر نفسی،

به وصالی برسی یا نرسی!

سینه بی عشق مباد!!!!!!!

MaaRyaaMi
14-12-2008, 13:55
عروسک را که کنار بگذاری

بزرگ نشده ای

وگرنه در کوچه های قلبم گم نمی شدی

برای نوشتن زندگی مداد بیار

دفتر از من

چشم بسته تمام قلبت را می نویسم

بادبادکم را ندیدی ؟

MaaRyaaMi
14-12-2008, 13:57
انگشتهایم را بافته ام

برای زمستان ِ بی شال ات

دست از فلسفه بافتن بردار

عشق ساده اتفاق می افتد

حتا در پیچیدگی استدلال هایت

شال ات را به گردن بیانداز

من چند سالی است که سرما نخورده ام

MaaRyaaMi
14-12-2008, 13:57
با چنگ و دندان من که نه

با نگاه تو باز می شود

گره ای که دلم را به چشمانت بست

iranzerozone
14-12-2008, 14:12
به کنار پنجره ی دل می روم

ودوباره به یاد تو می نویسم



کاش دوباره روزی می آمد

وتو بر دل من می نوشتی



تو را دوست دارم....



دل گرفته واشک چشمانم

فریاد تورا دارد اما چه سود؟



چه سود؟ چه سود ؟

که آغوش گرمت نیست!

iranzerozone
14-12-2008, 14:21
بی تو هرگز چه در دل تاریک شب،چه در مهتاب، و حتی در دل روشن روز



که خورشید را در آسمان خواهم داشت،گذر از آن کوچه محال است!



همه تن چشم نخواهم شد،خیره نخواهم گشت!



حتی اگر تمام تن چشم شوم،به چشم اعتمادی نیست!



چشم زیبا پسندست و رسوا گر.



چشم زیبا را عزیز می داند ولی دل آن چه برایش عزیز است، زیباست!



دل من آهنگ قدمهای تو را می داند.



پس با وجود دل،چشم را رخصت کاری نیست.



با روی ماه تو شب من مهتاب است،کوچه بن بست نیست،عشق آزاد است.



و من و تو با هم از آن کوچه گذر خواهیم کرد!

fanoose_shab
14-12-2008, 16:14
گل من ستاره ی من تو صفای ماهتابی
نفسی حیات بخشی،تو شعاع آفتابی

به نگاه پر شکوهت که از آن ستاره ریزد
به دو چشم تو که اعجاز در آفتاب دارد

ز فرتق خانه سوزت غم سینه سوز دارم
گل من قسم به عشقت که نه شب نه روز دارم

به دهان عطر خیزت که به خنده جان فزاید
به گل لطیف رویت که به نو بهار ماند

به تو ای فرشته ی من گل من ترانه ی من
که جدایی از تو باشد غم جاودانه ی من

به نگاه انتظاری که به چشم من نشسته
به ستاره های اشکی که به روی من چکیده

به غمت،غم عزیزت،غم مهربان و گرمت
که به کوچه کوچه رگهای دلم چو خون دویده

چو تو در برم نباشی غم بی شمار دارم
تو بدان که با غم تو، غم روزگار دارم

اگرم بهانه ای هست برای زندگانی
گل من قسم به رویت تویی آن بهانه ی من

به گل بهشت یعنی نفس بهاری تو
به غم فراق یعنی غم بیکرانه ی من

به نگاه دلپذیرت به لبان بی نظیرت
که صفا گرفته از آن غزل و ترانه ی من

به دو گونه ی لطیفت ،به دو چشم اشکریزم
به دل غم آشیانم که از آن ملال خیزد

به کلام دلربایت که از آن کمال خیزد
به چراغ گونه هایت که از آن جمال خیزد



گل من، تو را نه اکنون همه عمر می پرستم

fanoose_shab
14-12-2008, 16:20
ای مانده در یاد
در هر شفق،در هر غروب تلخ و دلتنگ
کز گردش چرخ
خورشید غمگین چون سری آلوده در خون
بدرود گویان
می لغزد و در چاه مغرب می نشیند
آن" تلخ بدرود " تو می آید به یادم
چشم غم آلود تو می آید به یادم
در هر" سحر "در هر" فلق" ،در هر "سپیده"
کز بوسه ی گرم نسیم مهربانی
لبهای گل وا می شود به هر تبسم
هر شب که دست نقره افشان شهابی
خط می کشد از نور پیش چشم مردم
در شامهای سیمگون ماهتابی
کز ماه گرد نقره ریزد بر گل یاس
هر شب که می خندد و از آسمانها
تک تک ستاره می دهد همرنگ الماس
الماس دندان تو می آید به یادم
لبهای خندان تو می آید به یادم
در هر زمستان
کز تابش خورشید،برف از شاخه ی گل
چون دانه اشکی قطره بم
می لغزد و بر برگ گلها می نشیند
یا در شبی سرد
آنگه که تک تک می خورد بر پشت شیشه
انگشت باران
اشک چو باران تو می آید به یادم
حال پریشان تو می آید به یادم
و آندم که مرغی می سراید نغمه ی عشق
آن گرم آهنگ تو می آید به یادم
هر جا سخن از عشقهای مانده بر جاست
هر جا سخن از وعده ی دیدار فرداست
هر جا لبانی با حرارت روی لبهاست
هر جا در ایوانی زنی تنهای تنهاست
هیچ آشنا در یاد من نیست
اما..."تو" می آیی به یادم
تنها..."تو" می آیی به یادم

gmuosavi
14-12-2008, 19:56
چيزي از خود هر قدم زير قدم گم مي کنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلم گم مي کنم
بي نصيب معني ام کز لفظ مي جويم مُراد
دل اگر پيدا شود ،دير و حرم گم مي کنم
تا غبار وادي مجنون به يادم مي رسد
آسمان بر سر ، زمين زير قدم گم مي کنم
دل ، نمي ماند به دستم ، طاقت ديدار کو ؟
تا تو مي آيي به پيش ، آيينه هم گم مي کنم
قاصد مُلک فراموشي کسي چون من مباد
نامه اي دارم که هر جا مي برم گم مي کنم
بر رفيقان از مقصد چه سان آرم خبر ؟
من که خود را نيز تا آنجا رسم گم مي کنم

amir 69
14-12-2008, 21:20
تمام این سال‌ها همیشه کسی از من سراغ‌ِ تو را می‌گرفت
تو نشانی‌ِ من بودی و من نشانی‌ِ تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ دریاهای جنوب را گریسته‌ام
….


حوصله کن
خواهیم رفت،
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که می روی
همیشه این منم که می‌مانم…

bidastar
14-12-2008, 21:31
با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم
تک و تنها بودم اما تو رو تنها نمی ذاشتم

چه سفرها با تو کردم .چه سفرها تو رو بردم
دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمردم

دارم از تو می نویسم که نگی دوستت ندارم
از تو که با یک نگاه زیر و رو شد روزگارم

موقع نوشتن و وقت اسم گذاشتن
کسی رو جز تو نداشتم.اسمی جز تو نمی ذاشتم

من تمومه قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غصه ی توست

هی می خواستم که بگم که بدونی حالمو
اما ترس و دلهره خط میزد خیالمو

توی گفتن و نگفتن از چه روزایی گذشتم
اونقده رفتم و رفتم که هنوزم بر نگشتم

هر چی شعر عاشقونس من برای تو نوشتم
تو جهنم سوختم اما می نوشتم تو بهشتم

اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعث شه
اگه مردم تو بدون چه کسی وارث شه

fanoose_shab
15-12-2008, 01:09
زندگی
مثنوی ملتهب خاطره هاست
زندگی مصرع تهایی من زیرباران صمیمیت توست
ووتوازذورترین قایق این ابادی
به من وساحل واین عاطفه نزدیک تری
زندگی درتپش قلب توگم خواهدشد
حافظ وشعروغزلهای مراخواهدبردبه فراسوی غریبانه عشق
لقب زندگی ام درهیجان غم تووشاخه احساس است
زندگی عطرگلستان شقایقهایی ست
که نسیمش همه شب بووی تورامی ارد
بوستان دل من
مثنوی معنوی عشق تواست
که چنین پرباراست
وخدامیداندکه دراین حیرانی
سهم مارا چه کسی خواهدداد
چه کسی خواهد برد

fanoose_shab
15-12-2008, 01:24
امشب دراین گیرووداراندیشه هامن غریبم
درخلسه های شبانه مبهوت حسی عجیبم

بایدبیایی ببینی وقتی که تنهاسکت است
درانتظارحضورت هرلحظه ای بی شکیبم

انگاردیری نبوده روزی که ماغنچه بودیم
روزی که درکچه باغ احساس گشتی نصیبم

تندیس عشق من وتوفرهادوشیرین نبوده
یک عشق ازجنس باران انگارگشته طبیبم

درفکرتوهرشب وروزاین زندگی میشودسر
فهمیده ام این خیال هرروزه داده فریبم

امشب فقط مانده ام من لبریزاز حس رویش
درباغ سرخ حضورت محتاج یک دانه سیبم

درفکر خودمینویسم زیباترین قصه هارا
اماقلم روی کاغذهربارمیزدنهیبم

magmagf
15-12-2008, 07:27
من از اول

تو را می شناختم .

یادت نمی آید؟

من و تو بودیم که سیب را چیدیم

چرا حواست نیست حوای من ؟

magmagf
15-12-2008, 07:27
مادرت را لبخند می زنم

و د ستهای پدرت را می بوسم

و خدا را اشک می کنم

که تو برای من زاده شدی . . .

magmagf
15-12-2008, 07:27
می دانم

هر چه باشم

به پای تو که نمی رسم

تو فرشته ای و من

هیچم بی فرشته

magmagf
15-12-2008, 07:28
خدا

تو را

پا برهنه آفرید . . .

تا روی دلم قدم بزنی

و من

لبخند بزنم . . .

amir 69
15-12-2008, 10:20
این جا که منم جهنم

آن جا که تویی بهشت

من به تو رسیدنم…

چه قیامتی می شود…

amir 69
15-12-2008, 10:27
از بهشت بر ميگردم
خبري نبود...
همخوابگي با مهوشان پاداش بندگيم بود
...وه كه بوي تنت را هيچ حوري اي نميداد
رغبت بوسه هيچيك را نداشتم
فقط رفتم كه خدا بدهكارم نباشد...
.
..

ياوه گفتم، از بهشت بر نمي گردم
مرا راندند به جرم تكفير
گفتم كه تو بهشت منی

amir 69
15-12-2008, 10:31
بي تو از خويش
به که پیغام دهم؟
به شبانگاهی که شب مانده به راه..
یا به انبوه کلاغان سیاه
به که پیغام دهم؟
به پرستو که سفری کند از سردی فصل
یا به مرغان نکوچیده ی مرداب گناه
به که پیغام دهم؟
دست من دست تو را می طلبد
چشم من روی تو را می جوید
لب من نام تو را می خواند
پای من راه تو را می پوید
بی تو از خویش گریزانم من!!!!
به که پیغام دهم؟
...

amir 69
15-12-2008, 11:04
تو را مرور میکنم

در سرخی غروب

یادم رفت بگویم

سرخی غروب را دوست دارم

bidastar
15-12-2008, 15:53
خواهم ورقی ، نوشتن ازعشق

کآسان نتوان گذشتن ازعشق

عشق ست، طریق آشنائی

دل یافت زعشق ،روشنائی

دل بردرعشق ،پرده داراست

جان دربرعشق امیدوار است

مرغی ست زآشیان لاهوت

جزدانه ی دل ،نباشدش قوت

مصباح زجاجه ی وجوداست

مفتاح خزینه ها ی جود است

هم مطلع آفتا ب ذاتست

هم مشرق انجم صفاتست

عشاق ،خلاصه الستند

از جام بلا ،مدام مستند

پروانه صفت ،اگر بسوزند

زین سوز ،چوشمع برفروزند

جا ن بخش بود، کلام ایشان

محمود بود،مقام ایشان

بی عشق مبا ش ،تا توانی

اینست سخن ،دگر تودانی !

Ghorbat22
15-12-2008, 16:17
خداي من تو را قسم ، به حرمت شکوه و غم
مگيرش از من
نياور آن زمان که او ، به عشق تازه رو کند
نياور اي خدا که او ، به خون من وضو کند
مگيرش از من
کنون که بسته عمر من ، به گرمي وجود او
تب وفا شرر زند ، ز تار من به پود او
مگيرش از من
مرا از او جدا مکن ، به بحر غم رها مکن
دل پر از محبتش ، به رنج من رضا مکن
در اين قفس خدايا ، تو کرده اي اسيرم
رها مکن ز بندم ، که دور از او بميرم
مگيرش از من
:40:

morteza(lilac)
15-12-2008, 16:24
نيستم
من اوني نيستم كه بايد باشم
خيس تب گناهم
خواهش يك بوس, عريانيه نگاهم
وجود ندارم
وجودم پر لحظه هاي با تو بودنه
تنم آرومه تنت
چاره ي من فقط غمه
واسه وقت رفتنت
:41:
"lilac"

Nassim999
15-12-2008, 18:25
خواستم برایت شعری بگویم
واژه ها را کنار هم چیدم
گفتند:
عاشقت هستم...

Nassim999
15-12-2008, 18:26
شاید شعر همین است
که من عاشق تو باشم
وتو...
با هرکه میخواهی!!!!

Nassim999
15-12-2008, 18:29
وقتی دستانت لرزید
در رودخانه ای که
ماهی ها تسلیم نمیشوند
تازه می فهمی عاشق شده ای...

Nassim999
15-12-2008, 18:31
کنار آشیانه تو آشیانه میکنم
فضای آشیانه را پر از ترانه میکند
کسی سوال می کند: به خاطر چه زنده ای؟!
ومن برای زندگی تو را بهانه میکنم...

P30 Love
15-12-2008, 22:23
به یقین، فلسفه خلقت دنیا عشق است
آنچه نقش است در این گنبد مینا، عشق است
اهرمن، سیب، هوس، وسوسه، غفلت... بس کن!
علت معجزه آدم و حوا، عشق است
بیدلی گفت به من حضرت دل آیینه ست
آنچه نقش است در این آینه، تنها عشق است
در شب قدر که برتر ز هزاران ماه است
حاجت آینه از حضرت یکتا، عشق است
آنچه لبخند نشانده است به لبها، مهر است
آنچه امید نهاده ست به دلها، عشق است
شکل یک راز قشنگ است، تماشا دارد
گل صد جلوه صحرای معما، عشق است
« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
بهترین زمزمه در گوش دل ما، عشق است
هر چه حسن است، تعلق به جمالش دارد
آنچه دل می برد از عقل، به مولا عشق است
قصه «مولوی» و «شمس» اگر شیرین است
علت آنست که معشوقه آنها، عشق است
راز شوریدگی «فائز» و «باباطاهر»
علت بیدلی «حافظ» و «نیما»، عشق است
نفس عشق، شفا بخش دل «مجنون» است
تسلیت گوی دل خسته «لیلا»، عشق است
روح «فرهاد»، گرفتار تب «شیرین» است
علت سوختن «وامق» و «عذرا»، عشق است
به گل سرخ قسم، «یوسف» دل معصوم است
ای ندامت نفسان، درد «زلیخا» عشق است
باز هم حادثه سیب که می افتد سرخ
جای شک نیست که تقدیر دل ما، عشق است

fanoose_shab
16-12-2008, 00:59
باشاپرکها
ازلذت جوانه زدن میشودشکفت
باشورنسترن
باعشق رازقی
برقلب هرتنفس گنجشکهای باغ
اوازعاشقانه بودن شنیده ام

roohi_rsh
16-12-2008, 12:47
اى ارزوى روى تو صبح بهار دل
ياد قدت نهال لب جويبار دل

هر دل كه داغ عشق جكر سوز تو نداشت
در بيش عاشقان نبود در شمار دل

فارغ شدم به فكر تو از فكر روزكار
غير از غم تو نيست كســى غم كسار دل

هر كه كه ياد جنبش تيغ تو كرده ام
از خود فشاندن به تبيدن غبار دل

عاشق جنين نحيف و غمت اين جنين كران
جون قامتش خميده نكردد زبار دل

amir 69
16-12-2008, 14:58
بگذار

باران بيايد
و تو بيايي و بماني
تا تمام خاطره را
زير باران
تا يك نگاه عميق
تا يك تبسم عاشقانه
تا لبخند
تا بوسه
تا يك آغوش گرم
و تا يك نفسي دوباره

پيش ببريم

amir 69
16-12-2008, 15:23
بازی جالبی ست زندگی
به کسی نگو
خورشیدی منفجر شد
و زمین چرخید ، چرخید ، چرخید
و تو را
به خانه ی من رسانید
تو راز این تقدس کور را به کسی مگو
و بیا با هم گم شویم
در ابر شادمانه ی کورانی
که به یکدیگر
شلیک می کنند .


شمس لنگرودی

amir 69
16-12-2008, 16:14
دارم از تو میشم اغاز تویی بهترین سراغاز

خط به خط این ترانه منو کرده عاشقت باز

تویی عشق و شور و مستی ، تو دلم چه خوش نشستی

شدی رویای خیالم وقتی که عهدو می بستی

MaaRyaaMi
16-12-2008, 18:45
بساطم امشب از همیشه تهی‌تر بود؛
به جز بهانه و دلتنگی،
_که واﮊه‌های کهنه‌ی من بودند_
نه گریه مانده‌بود نه اندوه تلخ تنهایی.
شبیه بوسه‌ای که نمی‌داند
کجای دست‌های تو جا دارد؛
میان فکرهای تو گم بودم
و واﮊه‌ای شبیه نمی‌دانم
به چشم‌های آینه می‌تابید
و پلک‌های روزنه را می‌بست.
بساطم امشب از همیشه تهی‌تر بود.
شب از حضور تو می‌ترسید
و من
کنار فکرهای تو خوابیدم؛
و باز وقتی صبح
به دست‌های پنجره می‌تابد؛
تو را
میان خواب و خاطره
می‌یابد.

magmagf
17-12-2008, 00:36
چگونه تو را بسرايم

که حماسه ي بزرگ تو

در باورِ زمين نمي گنجد

زمين کوچک نيست

تو بزرگي

جانبدارِ هميشه ي عشق و آيينه

در من توان سرودنت نيست

دريا تو را مي سرايد

bidastar
17-12-2008, 01:08
واسه پر کشیدن من
خواستی آسمون نباشی
حالا پرپر می‌زنم تا
همیشه آسوده باشی

دیگه نه غروب پاییز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره‌های بارون
واسه من فرقی نداره
وقتی آخرش همینه
وقتی دل تنگی این خاک توی لحظه‌هام می‌شینه

تو می‌ری شاید که فردا
رنگ بهتری بیاره
ابر دل‌گیر گذشته آخرش یه روز بباره
ولی من می‌مونم اینجا
با دلی که دیگه تنگه
می‌دونم هرجا که باشم
آسمون همین یه رنگه

amir 69
17-12-2008, 03:32
رخصت بده که بشکنم غرورم و به پاي تو
فرصت بده که جون بدم به حرمت صداي تو

مهلت بده تو شهر تو دوباره دربدر بشم
از اشتعال بوسه هات يه تل خاکستر بشم

amir 69
17-12-2008, 03:39
هر ثانیه که می‌گذرد
چیزی از تو را با خود می‌برد
زمان غارتگر غریبی است
همه چیز را بی اجازه می‌برد
و تنها یک چیز را همیشه فراموش می‌کند...
حس "دوست داشتنِ" تو را...

amir 69
17-12-2008, 03:47
در شعرهایم ،
به دنبال شانه هایت می گردم


تا سرشانه هایت را خیس گریه کنم.
در شعرهایم ،
به دنبال دستانت می گردم
که آتش می گیرند تا این شعررا بخوانند،
و به دنبال چشمانت که
از شهر عشق می نگرند مرا


و میان دلتنگی و باران بی قرارند،
باران بهانه است ! دلم بی قرار توست

bidastar
17-12-2008, 12:46
سيـــــاه چشمــــان نظــــر داري بمــــن تــــــــــو

گــــل خـــوشبــــــو اثــــر داري بمــن تـــــــــــو

دلــــــــــم ميشـــه ببينـــــــــم روي مـــــــــاهـت

چـــــه نــــــاز و چــــه نگــر داري بمن تـــــــو

MaaRyaaMi
17-12-2008, 13:16
حوض دو ماهي رديفي از نقاشي
چقدر سعي نمودم كه عاشقم باشي!
برو به خانه عزيزم كه بر نخواهم گشت
كه آب پشت سر مرده مي پاشي
چقدر سعي نمودي ز من فرار كني
دوباره در قفسي كه! پرنده ناشي
خدا كند كه بميرم به ديدن خورشيد
دلم گرفته از اين زندگي خفاشي
كنار ميز دو بچه شبيه مرد و زن
كنار حوض دو ماهي رديفي از نقاشي
و زير بارش رگبار تند تابستان
يكي شدند به آهستگي دو نقاشي!
......................................
و ايستاده مثل مردي ايستاده
مثل شبي كه گريه كردي ايستاده
له مي كند در زير پا خود را...مهم نيست
مي خواهدت مي خواهدت اما مهم نيست
حس ميكند هرگز تو را...حتما نديده
در مي رود مانند مرغي سر بريده
با هرچه دارم- از تو دارم – مي ستيزم
ديگر نمي خواهم ترا اصلا عزيزم
هي قطره قطره ...قطره قطره آب گشتم
بگذار از چشمان تو پايين بريزم
من عاشقم...بيخود تقلا ميكنم هي
از تو به سمت ديگر تو مي گريزم
اينجا نشسته پيش من در حلقه اي زرد
حس تصرف در تنم در بستر درد
استاد! من كه مرده ام...به من چه مربوط
كه شعر بايد درس را پاره نمي كرد!؟
از اول اين شعر هي از زن نوشتم
هي عشق املا كرد و هي منهم نوشتم
اصلا كسي مي فهمد اين را كه چرا مرد
لبخند بر لب در دل خود گريه ميكرد؟

مهدی موسوی

amir 69
17-12-2008, 15:36
تبعید شده ام به سرزمینت بانو
تا گریه کنم پیش زمینت بانو

از دور نمیشود گلم ،بوسیدت
این کیست جلوی دوربینت بانو

سهم دل من نمی شود نیلوفر
آرامـش ِ سبـز ِ آخریـنت بانو

هر لحظه قشنگی ات مرا جادو کرد
با شعــبده های این چنینت بانــو

با فاصله سر نمیکند دستانم
افتاده دوباره در کمینت بانو

هر جا بروی پیش تو ام ، باور کن
نزدیــک ترم به آستینت بانـــو

راضی شده ام خدایم باشی
کافر شده ام به غیر دینت بانو

گفتم که دلم به من فشار آورده
تبعید شده ام به سرزمینت بانو


یادم شد که بگم شاعرش " حسین ظهرابی " بودند !:11:

jamshidjap
17-12-2008, 17:06
عشق يعني استخوان با يك پلاك ... سالها تنهاي تنها زير خاك

bidastar
17-12-2008, 17:09
تو از خورشيد ها آمده اي، از سپيده دم ها آمده اي
تو از آينه ها و ابريشم ها آمده اي.

من برمي خيزم!
چراغي در دست
چراغي در دلم.
زنگار روحم را صيقل مي زنم
آينه ئي برابر آينه ات مي گذارم
تا از تو
ابديتي بسازم.

MaaRyaaMi
18-12-2008, 12:25
قایم می شوم
درگندمزارچشمانت
چه زودفصل درومی رسد
من پیدامی شوم
وتوهنوز
درلابلای خورده داس ها گم شده ای!

bidastar
18-12-2008, 12:33
روی تو خوش می‌نماید آینه ما **** کینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی **** خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت **** از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
صید بیابان سر از کمند بپیچد ** ما همه پیچیده در کمند تو عمدا
طایر مسکین که مهر بست به جایی **** گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس **** درد احبا نمی‌برم به اطبا
برخی جانت شوم که شمع افق را ***** پیش بمیرد چراغدان ثریا
گر تو شکرخنده آستین نفشانی **** هر مگسی طوطیی شوند شکرخا
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست دست فرومایگان برند به یغما

MaaRyaaMi
18-12-2008, 14:02
از دست دادنت شیرین‌تر است
از ربودنِ همه دل‌هایی که می‌شناختم.

امیلی دیکنسون

bidastar
18-12-2008, 14:22
عنایت‌ها توقع دارم از تو .....که هم آشفته و هم زارم از تو
عزیزی پیش من چون جان اگر چه ..... به چشم خلق گیتی خوارم از تو
ز کار من مشو غافل، که عمریست ..... که من سرگشته و بی‌کارم از تو
نخواهم گشتن از عشق تو بیزار ..... بهل، تا میرسد آزارم از تو
طبیب من تویی، مشکل توانم ..... که درد خویش پنهان دارم از تو
مرا گر باز پرسی جای آنست .....که مدتهاست تا بیمارم از تو
اگر در دامن افتد خونم از چشم ..... و گر در دیده آید خارم از تو

r4pbr4p
18-12-2008, 14:42
اگه خاکستر نشینی،
اگه اهل ِ آسمونی،
اگه جنس ِ خود ِ مایی،
اگه از ما بهترونی،
اگه شاعر، اگه سرباز، اگه قصاب، اگه سارق،
اگه ارباب، اگه زارع، اگه پاروزن ِ قایق،
اگه آهنگر ُ خرّات، اگه سرگرم ِ تجارت،
یا اگه حتا وزیری، پُشت ِ مسند ِ صدارت،
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!
عاشقی یعنی همین،
یعنی گناه ِ بی گناه!
بعد از اون روز، دیگه از خودت رهایی
مث ِ من!
خوش ترانه، خوش طنین ُ خوش صدایی
مث ِ من!
بعد از اون دیگه دلت میشه چراغ ِ راه ِ تو! غیر از عشقت کسی ر ُ نمی بینه نگاه ِ‌تو!
دنیا تو دست ِ توئه، با هیشکی کاری نداری!
همه ی زندگیت ُ به پای عشقت می ذاری!
عاشقی یعنی همین،
یعنی گناه ِ بی گناه!
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!



یغما گلرویی

Ghorbat22
18-12-2008, 21:30
دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی
اتش به پیکرم زده خاکسترم کنی

دست مرا بگیر بچرخان به دور خویش
تا عاشقانه پیچک و نیلوفرم کنی

طوفان به پا کند نفست در درون من
اماده ام که باز پریشان ترم کنی

می خواهم از گناه تو لبریزتر شوم
در بازوان عاشق خود کافرم کنی

با انکه سرنوشت دل من پریدن است
اما اگر نخواست دلت بی پرم کنی

من امده ام که عشق بپاشی به صورتم
بی حرف بی سوال فقط باورم کنی

Ghorbat22
18-12-2008, 21:35
حتی در آستانه دروازه های بهشت
از فرط شادی روی برمی گردانم
چون بشنوم که می گویی



دوستت دارم؛

Ghorbat22
18-12-2008, 21:50
اینگونه قصه ی عشقی آغاز می شود
با لرزش دو دل
و التماس دو نگاه
.
اما در قصه ی عشق من فقط یک دل و یک نگاه بود و بس!
.‏
به دیدارت آمده ام از راهی دور
از آن سوی کوه های چشم انتظاری ‏
و از انتهای جاده های بی قراری

bidastar
19-12-2008, 00:00
بذار هيشكي كنار ما نباشه
ما كه چيزي از آدما نمي خوايم
همينقدر كه به همديگه رسيديم
ديگه هيچي از اين دنيا نمي خوايم
كسي با هم نمي خواد ما رو اما
حالا ما با هميم تنهاي تنها
چقدر دلگيره شادي توي غربت
ولي آسونتره از دوريه ما

MaaRyaaMi
19-12-2008, 13:14
قد نمي‌كشم
توي چشمانت
دورم را خط بگير
دل كاغذي‌ام خم به ابرو نمي‌آورد
از مدادي كه عرق روي پيشاني‌اش نشسته
اينجا گل ها را به نشانه پرپر شدن دوست دارند...

amir 69
19-12-2008, 15:14
شب شد خيال آمدنت را به من بده
حسِ عزيز در زدنت را به من بده

امشب شبيه عشق رها شو درون من
روحِ شگرفِ بي بدنت را به من بده

اي مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب
من سردم است پيرهنت را به من بده

اينجا ميان موزه‌ي شب خاك مي خورم
يك شب هواي پرزدنت را به من بده

من با تو گفتن از تو ، تو را دور مي شوم
اي من ، منِ هميشه ،من ات را به من بده
...
حرفي نمانده است ، ولي محضِ يك حضور
فريادهاي بي دهنت را به من بده

مردن مرا نشانه‌ي تلخي ست ، بعد از اين

نامِ قشنگِ زيستن ات را به من بده .

morteza(lilac)
19-12-2008, 18:49
روز چه تاريك است
ظلمت و پريشاني
وقتي كه تو نيستي
شمعداني كوچك خيال
ديگر هواي خنده ندارد
وقتي كه تو نيستي
اين پيچك پنجره ي رويايي
با آن همه ناز و شكوفايي
خشكيد
وقتي كه تو نيستي
نيستي تا ببيني
دل,شوق سفر ندارد
عشق به سر ندارد
وقتي كه تو نيستي
اضطراب را ببين در تلاطم نگاهم
انگار كه ميگريم‏
وقتي كه تو نيستي.
")lilac" (
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

amir 69
19-12-2008, 20:01
از معني انتظار يك لحظه بايست
ديوانه شدن به خاطرت كافي نيست
يك لحظه بايست و يك جمله بگو
تكليف دلي كه عاشقش كردي چيست؟

MaaRyaaMi
19-12-2008, 20:55
نوشدارو
لبان تو اگر باشد
سهراب ،
یکی دو تا نیست !!!


محمد رضا نامدارپور(هیوا)

bidastar
19-12-2008, 23:23
دلم گرفت اي هم نفس

پرم شکست تو اين قفس

تو اين غبار . تو اين سکوت

چه بي صدا . نفس نفس

از اين نامهربوني ها

دارم از غصه مي ميرم

رفيق روز تنهايي .

يه روز دستاتو مي گيرم

تو اين شب گريه مي توني

پناه هق هقم باشي

تو اي همزاد همخونه

چي ميشه عاشقم باشي؟

دوباره من دوباره تو

دوباره عشق . دوباره ما

دو هم نفس . دو هم زبون

دو همسفر . دو همصدا

تو اي پايان تنهايي

پناه آخر من باش

تو اين شب مرگي پاييز .

بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات .

شبم روشنترين باشه

ميخوام آيينه خونه

با چشمات همنشين باشه

magmagf
20-12-2008, 01:01
آموزگار نیستم

تا عشق را به تو بیاموزم

ماهیان نیازی به آموزگار ندارند

تا شنا کنند

پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند

تا به پرواز در آیند

شنا کن به تنهایی

پرواز کن به تنهایی

عشق را دفتری نیست

بزرگ ترین عاشقان دنیا

خواندن نمی دانستند…

jamshidjap
20-12-2008, 11:10
به سنگى سرد
چشم بخشيدند

در تو
خيره شد و
گداخت و
تابيدن گرفت

امروز اما
همه از ياد برده اند
كه خورشيد
يعنى عاشق

rahgozare tanha
20-12-2008, 20:00
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

MaFia_King
20-12-2008, 22:01
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد/ نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم/ که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد

روا مدار خدایا که در حریم وصال/ رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

همای گو مفکن سایه شرف هرگز/ در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل/ توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری/ غریب را دل سرگشته با وطن باشد
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ/ چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد

magmagf
21-12-2008, 00:18
رو‌به‌روی من فقط تو بوده‌ای

از همان نگاه اولین

از همان زمان که آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان که کوه استوار

آب شد

از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا

نگاه تو جواب شد . . .

magmagf
21-12-2008, 00:19
همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه
همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم
همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

بازم حس می کنم زنده ام , بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو , به کی غیر تو می بستم

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم
که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

همین احساس خوبی که , دلت سهم منو داده
همین که اتفاق عشق , برای قلبم افتاده

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم

magmagf
21-12-2008, 00:19
چرا عاقلان را نصیحت کنیم ؟
بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عباداتمان عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم

magmagf
21-12-2008, 00:19
عمری است شبانه روز لب هایت را ....
لب باز نکن ، هنوز لب هایت را ....

نه ، سیر نمی شوم به چندین بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را

magmagf
21-12-2008, 00:20
آهسته آهسته دارد گل می کند التهابم
چیزی شبیه شکفتن دارد می آید به خوابم

انگار چیزی دلم را در مشت خود می فشارد
دیروز عاشق نبودم ، امروز مستم ، خرابم

در خواب بودم که باران بارید بر شانه هایم
در خواب بودم که ....آری در خواب دادی بر آبم

از چار سمت نگاهت خورشید تابید بر من
دیریست کرده ای دوست ، داغ نگاهت کبابم

در خواب بودم که ناگاه .... ناگاه خشکید خوابم
گم شد میان مه و ابر ، آئینه ام ، آفتابم

ای کاش باران ببارد ، ای کاش یکبار دیگر
آهسته آهسته می بـُرد با چشمهای تو خوابم

roohi_rsh
21-12-2008, 01:51
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده * وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده

ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو * وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده

ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو * گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده

جان بنده شد رای تورا روی دل‌آرای تو را * خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده

چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم می‌بری * گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده

تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم * چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده

ای جزع تو شکر فروش ای لعل تو گوهر فروش * ای زلف تو عنبر فروش از پیش عطار آمده

roohi_rsh
21-12-2008, 01:52
چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را * سجاده زاهدان را درد و قمار ما را

جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان * آن نیست جای رندان با آن چکار ما را

گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند * می زاهدان ره را درد و خمار ما را

درمانش مخلصان را دردش شکستگان را * شادیش مصلحان را غم یادگار ما را

ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی * کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را

آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقت * کای خسته چون بیابی اندوه زار ما را

عطار اندرین ره اندوهگین فروشد * زیرا که او تمام است انده گسار ما را

Ghorbat22
21-12-2008, 05:31
شبی در شبترین شبها تو ماهم میشوی ایا؟

تو تسلیم تماشای نگاهم میشوی ایا؟

شبیه یک پرنده خیس از باران که می ایم

تو با دستان پر مهرت پناهم میشوی ایا؟

پس از طی کردن فرسنگها راهی که میدانی

کنار خستگیهام تکیه گاهم میشوی ایا؟

اگر بی روز و تقویم ماندم من

به وصل فصلهایت سال و ماهم میشوی ایا؟

Ghorbat22
21-12-2008, 05:56
در مكتب ما رسم فراموشي نيست
در مسلك ما عشق هم آغوشي نيست
مهر تو اگر به هستي ما افتد
هرگز به سرش خيال خاموشي نيست

Ghorbat22
21-12-2008, 06:04
هرگز از بی کسی خویش مرنج
هرگز از دوری این راه مگو
و ازاین فاصله ها که میان من و توست
و هر آنگه که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن و پیش نگاهت بگذار
و بدان که دل من با دل توست....
و همین نزدیکی ست
:40:

jamshidjap
21-12-2008, 10:53
بکوش تا به ساحت بيداری و عشق برسی،
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آيد...
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی،
اگر عاشق و بيدار نشوی؛ هرگز بدنيا نيامده‌ای...
بکوش تا نا م تو حقيقت زندگی تو شود،
اين امر سهل است؛
ناممکن نيست ...
در دسترس توست همتی برای دراز کردن دست می طلبم،
قدری اشتياق و طلب و شور و سلحشوری، تو را دگرگون خواهد کرد....

"مسيحا برزگر"

bidastar
21-12-2008, 11:47
قشنگ یعنی
تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق
تنها عشق تو را به گرمی
یک سیب می کند مانوس
وعشق
تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

fanoose_shab
21-12-2008, 12:05
امشب از عشق لبالب هستم
مثل یک دیوانه . غرق در فکر و خیال
همچو ماهی مستم....
امشب از شور و شراب و تب عشق
بی تفاوت به نگاه همگان من مستم
آدرس خانه من. بر بلندای شعور...
دست چپ خانه اول من در آنجا هستم
منتظر چشم به راه. بی خیال از همه جا...
عاشق و شیفته روی چو ماهش هستم...
کرده معشوق مرا شیفته عشق خودش...
و من از شدت عشق.تا خود صبح به یادش هستم

amir 69
21-12-2008, 13:28
پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من .
سیه زنجیر گیسو بازکن ، دیوانه اش با من

که می گوید که مِی نتوان زدن بی جام و پیمانه ؟
شراب از لعل گلگونت بده پیمانه اش با من

ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه
تو مجنونم بکن از عشق خود ، دیوانه اش با من

بگفتم صید کردی مرغ دل نیکو نگه دارش
سر زلفش نشانم داد و گفتا لانه اش با من

ز ترک مِی اگر رنجید از من پیر میخانه
نمودم توبه زین پس رونق میخانه اش با من

MaaRyaaMi
21-12-2008, 18:02
به تکرار اینهمه گناه
فکر نکن
حالا که آنقدر هوایی ام کرده ای
که زمین گیر هیچ زمینی نمی شوم
جاذبه ی تو
از کشف نیوتن هم
ـــ قوی تر است ـــ
حالا که این همه بادبادک
بی هیچ نخی
گرفتارت شده اند
به تکرار اینهمه گناه
فکر نکن
تنها
من هستم
تو
و بوسه هایی که
داغ داغ است
بفرما
تا سرد نشده !

Ghorbat22
21-12-2008, 20:23
نم نمك باران عشقي در گرفت
اشك چشمي رفت و خشكيدن گرفت
قصـه‌هـاي ابر تيره شد عيان
در نفوذ سرد باران در خزان
چـشم‌هاي آسمان پر آب شد
بـر ضمـير پاك قطره خيره شد
يك پرنده عاجز از پرواز ماند
ذهن در رسوايی اين لحظه ماند

P30 Love
21-12-2008, 21:29
دودلم اول خط نام خدا بنويسم
يا که رندی کنم و اسم تو را بنويسم
همه يک گفتم و دينم همه يکتايی بود
با کدامين قلم امروز دوتا بنويسم
ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنی است
بخدا خود تو بگو نام که را بنويسم
صاحب قبله و قبله دو عزيزند ولی
خوشتر آنست من از قبله نما بنويسم
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بيگانه چرا بنويسم
تا به کی زير چنين سقف سياه و سنگين
قصه درد به امّيد دوا بنويسم
قلمم جوهرش از جوش و جراحت جاری است
پست باشم که پَی نان و نوا بنويسم
بارها قصد خطر کردم و گفتی ننويس
پس من اين بغض فرو خورده کجا بنويسم
بعد يک عمر ببين دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آميزم و ما بنويسم
من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
ايندو را باز همينطور جدا بنويسم
شعر من با تو پر از شادی و شيرينکاميست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنويسم
با تو از حرکت دستم برکت مي بارد
فرق هم نيست چه نفرين ، چه دعا بنويسم
از نگاهت به رويم پنجره ای را بگشای
تا در آن منظره ی روح گشا بنويسم
تيغ و تشباد هم از ريشه نخواهد خشکاند
غزلی را که در آن حال و هوا بنويسم
عشق آن روز که اين لوح و قلم دستم داد
گفت هر شب غزل چَشم شما بنويسم