PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعـار عاشقـانـه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 [11] 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38

Ghorbat22
05-11-2008, 04:47
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق که در این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن که بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

Ghorbat22
05-11-2008, 04:50
گل عشق تو هستم شبنمم باش
دلم دنیای زخم مرهمم باش
ز درد بی کسی قلبم شکسته
به شهر بی کسی ها همدمم باش

Ghorbat22
05-11-2008, 04:51
خیلی وقته اینجا پرسه می زنم
جای رد پات و نیستی و من بوسه می زنم
اگه حتی تو جوابم رو ندی
من بازم با عکس تو حرف می زنم
:40:

Ghorbat22
05-11-2008, 04:53
چه قدر سخت شده راه بردن دوچرخه ی دوستی من و تو
یا من خیلی خسته شدم
یا شیب جاده خیلی زیاد شده
و یا شاید هم تو دیگه رکاب نمی زنی

Ghorbat22
05-11-2008, 04:54
اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم
اگر جایی شود پیدا تو را تنها نمی یابم
اگر جایی کنم پیدا و هم تنها تو را یابم
ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم

magmagf
05-11-2008, 06:23
از دور حركت مي كنيم
تا به نزديك تو برسيم
تو اگر مانده باشي
تو اگر در خانه باشي
من فقط به خانه تو آمدم
تا بگويم
آواز را شنيدم
تمام راه
از تو مي خواستم
مرا باور كني
كه ساده هستم
تو رفته بودي
اكنون گفتم
كه تو هستي
تو اگر نبودي
نمي دانستم
كه مي توانم
باران را در غيبت تو
دوست بدارم

kocha
05-11-2008, 13:05
دلی که براستی عاشق شده باشد
هیچ گاه عشق را فراموش نمی کند
بلکه عشق را تا پایان عمر ادامه می دهد
همچون گل افتابگردان
که خدای محبوب خویش ، خورشید را
هنگام غروب با همان چشم می نگریست

roohi_rsh
05-11-2008, 16:09
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ وپرشی دارد اندازه عشق..
زندگی ،بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شپره در تاریکی است...
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
*زندگی جوف روانیست که ندهندش هر کس
*زندگی گاهی میلغزد به سیاهی گاه میچسبد به سپیدی
*پس بگو بیهوده نیست سپیدیه کاغذ

شعر :با همکاریه خودم وسهراپ

MaaRyaaMi
05-11-2008, 18:12
دیر رسیدم
رد نگاه تو را
بر در
بر پله ها و پنجره ها
می گیرم و
می گریم

MaaRyaaMi
05-11-2008, 18:13
این رویا
دست از سر من بر نمی دارد
تو
راهت در خیابانی گم می شود
که تمام درختان آن با من رفت و آمد دارند
و من این بار ...
عذابم یک گاری وجدان می کشد
از کتابی که تو بودی
نباید تنها عکس هایش را نگاه می کردم
مردم از بس امتحان دادم و باز
تجدید این خاطره شدم

بیست نمی خواهم
به من
ده هم که بدهی
فردا تمام روزنامه ها
عکسم را چاپ خواهند کرد !

MaaRyaaMi
05-11-2008, 18:15
1-

دلم برایت تنگ می شود
حتا وقتی روبرویم نشسته ای
و نگاه تو دور می شود از مماس نگاهم
تا فنجان چای
قول بده
قول بده
تنها دست های من زیر سیگاری ات باشد

2-

روی
نگاهم
غلیظ
و
داغ
چه قهوه ای می ریزد چشم هایت
عرق می کند نگاهم و
مست می کنی

roohi_rsh
05-11-2008, 19:02
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش داروییو بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگ دل این زود تر میخواستی حالا چرا
نازنینا ما به نازتو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا

شهریار

amir 69
05-11-2008, 21:33
ساحل نشسته ام من و دریا نمی شوی
از حال این شکسته که جویا نمی شوی

تعبیر خواب های تو ام تا سحر ، ولی
از خواب تلخ فاصله ها پا نمیشوی

این کوچه ها به درد من عادت نمی کنند
پا در خودم گرفتی و پیدا نمیشوی

آغوش تو ، لبان مرا خشک می کند
در قید و بند بوسه ی من جا نمی شوی

بشکن نقاب فاصله را - تا ببینمت
با این حجاب خاطره ، زیبا نمی شوی

کورند چشم های من از شب نشینی ات
پیچیده ای به حادثه – فردا نمی شوی

بر دفترم هجوم تنت موج می زند
شرقی تر از همیشه و رسوا نمی شوی

در من هنوز ذکر تو الهام می شود
حالا بگو خدای غزل ها نمیشوی

sara_girl
05-11-2008, 23:16
خدا وصيت منو گوش بده نامه امو بخون

شايد ديگه من نباشم مواظب عشقم بمون

مي سپارمش بهت ميرم تموم تار و پودم رو

يه وقت نياد برنجونيش كسل كني وجودمو

خدا يه وقت كسي نياد بدزده قلب ساده اشو

كسي نياد تو زندگيش بشينه زير سايه اشو بهش بگه دوسش دارم

خيلي بد زمونه امون خدا سپردمش بهت مواظب عشقم بمون


فردا قراره من و تو از هم ديگه جدا بشيم

فردا قراره همدم گريه ي بي صدا بشيم

تو كو چه هاي بي كسي نيستي و پرسه ميزنم

بايد همو نگاه كنيم غريب شهرتون منم

يادش بخير من و تو و يه قلب پاك و بي غرور

حالا چي شد عوض شدي دلت كجاست سنگ صبور

من تو رو عاشق ميكنم هر جور شده حتي به زور

كي ميخواد فردا تو رو از من بگيره

كاش خونه اش ويرون شه اتيش بگيره

ما بايد فراد و رو از دنيا بگيريم

ما اگه از هم جدا بشيم مي ميريم

ما بايد قدر اين روزا رو بدونيم

واي اگه فردا بياد تنها مي مونيم

خدا شايد اين عشقي كه من ميگم تو نشناسي

نزديك ترين كسم اونه خيلي دوسش دارم

راستي يادم نره بهت بگم عزيز ترينه من اونه

خدا مهم نيست اما اون نذاري تنها بمونه

بميرم واسه هق هقش گريه چقدر بهش مياد

وقتي كه حرصش ميگيره ميگه از من بدش مياد

اما وقتي اروم ميشه ميبينه من بغضم گرفت

همين ديونه بازي هاش از اول چشمم رو گرفت


حالا كه ديگه مجبوريم با هم ديگه وداع كنيم

بيا به ياد اون روزا همديگه رو دعا كنيم

يه وقت ديدي دعا گرفت خدا نذاشت جدا بشيم

اي واي داره فردا مياد بايد دست به دعا بشيم

با قلب پاكت از خدا بخواه منو صبرم بده

هنوز نرفتي از پيشم دوريت داره زجرم ميده

كي ميخواد فردا تو رو از من بگيره كاش خونه اش ويرون شه اتيش بگيره

عزيزم يادت نره دنيا دوروز نميخوام فردا دلت واسم بسوزه

اي خدا حتي اگه دوستم نداره

تو ميتوني نذاري تنهام بذاره




مجيد خراطها

vahide
06-11-2008, 00:04
عشق


می‌گویی شعر عشق را بیان می‌کند
در قالب واژه‌ها

اما چه می‌ماند
در کلمات
و چه می‌زید در آن؟

غبار هجاها
اوزان در هم شکسته
دستور زبان
قافیه‌های بیهوده.


خلسه بر ویرانه‌ها، نونو ژودیس

roohi_rsh
06-11-2008, 13:05
بیایید عشق را بدریم و پاره کنیم
بیایید عشق را تقسم کنیم
بیایید محبتی تازه کنیم
بیایید باران تقسیم کنیم
بیایید با واژه ها بازی نکنیم
بیایید جان دگر بگیرمو نفسی تازه کنیم
بیایید ساده شویم همچون لباسی دمودِ
بیایید عشق ومحبت و باران را لمس کنیم
نکنیم التماس زکسی بهر نفسی
نخوریم نونو نمک و عشق حرصی نبیریم از این چشم

Rainy eye
06-11-2008, 13:20
به نام لحظه های عاشقی به نام زندگی
درون من طلوع کن تو ای تمام زندگی
سلام من به چشم تو به عاشقانه های تو
بیا که عشق می نهد قدم به بام زندگی
اگر تو باشی وغزل همیشه در کنار من
ببین چه سبز میشود دلم به نام زندگی

Rainy eye
06-11-2008, 13:22
از دیدن تو به سیم آخر زده ام
در خلوت آسمان دل پر زده ام
دیوانه نگو!گرچه...ولی نه به خدا
تنها کمی از عشق جلوتر زده ام

Rainy eye
06-11-2008, 13:30
اینجا اسیر دستهای عشق هر لحظه بی تو رو به پایانم
هر لحظه دردی تازه دردی سرخ شاید به جرم اینکه انسانم
این زخمهای ناصبور اینجا چشم انتظار مرهمی از تو
با آنکه هرگز پر نخواهد کرددستان تو خالی دستانم
من هستم ویاد تو در این گوشه در گور تاریک اتاق خود
همدرد من هم گریه خوبم جاریست یادت توی چشمانم
انگشتهای مهربان تو آرام می رقصند ویک لحظه
می پیچد آهنگ سه تار تو در سرزمین تشنه جانم
با آنکه هرگز پر نخواهد کرد دستان تو خالی دستانم
این یک نفس را با تمام خود من عاشق چشم تو می مانم

Rainy eye
06-11-2008, 13:40
دیگر از هرچه هست بیزارم
مثل ابر بهار می بارم
برو ای آنکه بعد دیدارت
گره افتاد در همه کارم
پدرم با نگاه خود می گفت
لایق لای جرز دیوارم
مادرم مدتیست می گرید
چون گمان میکند که تب دارم
دیگر این روزها خودم دارد
باورم میشود که بیمارم
یک نفر گفت خوب خواهم شد
به فراموشی ات که بسپارم
گفتم ای عشق اگر بعد ازاین
بدهی مثل قبل آزارم
به تمامی حرمتت سوگند
روی قلبت گلوله می کارم
به تو هر چند سخت مدیونم
به خودم بیشتر بدهکارم
هرچه بر من گذشت حقم بود
من ازین بیشتر سزاوارم
تو گناهی نداری ای زیبا
مرگ بر من که دوستت دارم

roohi_rsh
06-11-2008, 13:56
تو کوه باشو سنگ صبور خیلیاباش
اما دلسنگی نباش
تو دریا باشو مهر خروشان داشته باش
اما هیچ وقت طوفانی نباش
تو زمستان باشو باران محبت باش
اما تگرگی نباش
تو خورشید باشو ویتامین عشق داشته باش
اما سوزان نباش
تو درخت باشو همیشه سربه زیر باش!
اما پاییزی نباش
تو همیشه ما باش
اما تنها نباش...

Ghorbat22
06-11-2008, 15:30
صدای هق هق من از درون است
درونم از وجودت غرق شور است
دلم کز رخ تو در این تپش هست
کنی دوری مرگم پیش رو هست

Ghorbat22
06-11-2008, 15:32
دورم ز تو ای گلشن جانان چه نویسم
من مور ضعیفم به سلیمان چه نویسم
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل گریان به عزیزم چه نویسم
:40:

Ghorbat22
06-11-2008, 15:34
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرند
:40:

Ghorbat22
06-11-2008, 15:35
دوست داشتم از خدا اجازه می گرفتم
او نیز می گذاشت که اختیار زمین را به دست گیرم!
آن را سریع تر به دور خورشید بچرخانم
تا زمان کوتاه گردد و لحظه ی رسیدنم به تو همین فردا باشد....
کاش می شد.
:40:

Ghorbat22
06-11-2008, 15:44
برگ ریزان تنها به پاییز رخ ندهد
برگ های درخت عشق من نیز
اگر حس نکنند آن آفتاب و نسیم مهربانیت را
خزان زده می گردند.
:40:

دل تنگم
06-11-2008, 16:18
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو در آیینه ی دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود...

دل تنگم
06-11-2008, 16:19
کسی به جات نیومده... هنوزم
نه هیچوقت... حتی واسه ی یه روزم
ولی ای بی وفا... کمی وفا کن
تا کی چشمامو به... جاده بدوزم
جای خالی تو... شعله کشیده
به قلبم که تو رو... عمری ندیده
چه احساس بدی... دارم عزیزم
گمونم دم آخرم... رسیده...

دل تنگم
06-11-2008, 16:20
می نویسم...می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد...
با تو از فاصله ها خواهم گفت...
گریه این گریه...
...اگر بگذارد...

دل تنگم
06-11-2008, 16:23
مگه قرار نبود که من...
چشماتو از یاد ببرم
بهم بگو چرا هنوز...
از همیشه عاشق ترم
پس چرا اشتیاق من...
از هر زمانی بیشتره
چرا خدا نگاهتو...
از خاطرم نمی بره...

roohi_rsh
06-11-2008, 18:13
شاعر که می شوی خیال تو یعنی حکومت دوست

باور کنید
من ساده
ساده به این ستاره رسیده ام
من از شکست طلسم و تمرین ترانه به سادگی های حیرت دوباره رسیده ام
درست است
من هم دعاتان می کنم تا
از هر نگاه نادرست نترسید
از هر طعنه ی تاریک نترسید
از پسین و پرده خوانی غروب
یا از هجوم نا بهنگام لکنت و گریه نترسید
دوستتان دارم

سید علی صالحی

eshghe eskate
06-11-2008, 19:59
تو را مرور می کنم

تا

خاموشی من فراموشی بزرگ نباشد

شب از نيمه گذشته و من

خسته از خاطرات ديروز

به لحظه های حال تکه زده ام
چه آسان می توان از يادها رفت

seied-taher
06-11-2008, 22:31
ای یوسف خوش نام ما
خوش می​روی بر بام ما

ای نور ما ای سور ما
ای دولت منصور ما
ای دلبر و مقصود ما
ای قبله و معبود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
در گل بمانده پای دل
جان می​دهم چه جای دل

ای درشکسته جام ما
ای بردریده دام ما
جوشی بنه در شور ما
تا می​شود انگور ما
آتش زدی در عود ما
نظاره کن در دود ما
پا وامکش از کار ما
بستان گرو دستار ما
وز آتش سودای دل
ای وای دل ای وای ما

Ghorbat22
07-11-2008, 04:44
آنگاه که با آسمان ابری دلت برق امیدی شدی در شام بی رنگی ....
آنگاه که با ساز شکسته ی تنت شور آوازی شدی در دلتنگی.......
آن زمان که سوخته جان خنکای مرهمی شدی بر زخم دلی........
آن زمان که با اشک باران خنده شوقی شدی بر چشم تری.....
آن روز به یقین قهرمان قله ی عشقی در روزهای زندگی

Ghorbat22
07-11-2008, 04:45
کاش همه ی عشق های دنیا عشق آسمونی بود
عشق به خدا بود و صفا و مهربونی بود
کاش همه ی آرزوها یافتن عشق و خوبی بود
کاش توی دنیای ما ستاره ها چیدنی بود
کاشکی گل ها توی باغ ها همیشه شاد بودند
حتی توی زمستون هم گل ها همیشه باز بودند
کاشکی تو قلب آدما عشق و مهربونی بود
دیگه کمتر آدما فکر دلاشون با خداست
نمی دونم که چرا قلبشون از خدا جداست؟

amir 69
07-11-2008, 12:39
به آرزوی دیدنت تا خود آسمون میرم
ابرارو آتیش میزنم ، چشمای ماه رو میگیرم


رو شعله های عطر تو خورشید رو پرپر میکنم
میون پرسه های شب تو رو باور میکنم


هنوز تو آینه چشمات شرم گلهای مریمه
با تو حریم لحظه ها فرق نسیم و شبنمه


نگاه ناز تو مثل یه معبد مقدسه
تو که نباشی دنیا به آخر میرسه


دستت رو میگیرم ، با من بمون
من بی تو میمیرم ، تا همیشه پیشم بمون

roohi_rsh
07-11-2008, 13:33
شوق سفر نداشتی
قصد گذر نداشتی
من با توزنده بودم اما خبر نداشتی
رفتیو توی قلبم یارتو جاگذاشتی
روی تموم حرفات یکدفه پاگزاشتی

بی تو کدوم ستاره پا به شبم بزاره
ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره
بی تو چی مونده با من جز یه صدای خسته
جز یه نگاه خاموش جز یه دل شکسته

بالو پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم همسفرم بودی خبر نداشتی....

احسان خواجه امیری

Sare_20
07-11-2008, 15:01
بدان که عاشقم....
اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم....
اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال بدان که عاشقم....
اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها
را می شمارم بدان که عاشقم....
اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ
عشق گوش میکنم بدان که عاشقم....
اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است بدان که عاشقم....
اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام
و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم بدان که عاشقم...
اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام بدان که عاشقم....
اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم و دسته میکنم
و با لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم بدان که عاشقم....
اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم بدان که.....
بدان که از عشق تو مرده ام....

Sare_20
07-11-2008, 15:41
ديوانه كرد آرزوي وصل او مرا
از سر برون نمي‌رود اين آرزو مر
----------

عاشقي پيداست از زاري دل
نيست بيماري چو بيماري دل
---------
نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد


-------گر نرخ بوسه را لب جانان به جان كند
حاشا كه مشتري سر مويي زيان كند

-----
دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

Sare_20
07-11-2008, 15:42
خیال روی تو را گل به خواب می بیند
ستاره خواب هزار آفتاب می بیند
نسیم موی تو را آفتاب می بوید
حریم وصل تو را ماهتاب می بیند
ز باغ آینه بوی بهار می آید
کدام غنچه نشکفته خواب می بیند
میان شاخه بازوی تو ز تو دورم
پرنده ام که گلی را در آب می بیند
کسی که نقش دو عالم ز خط ساغر خواند
بقای عمر مرا در شراب می بیند
ز بال سوخته ی عندلیب، دانستم
هر آنکه از تو جدا شد، عذاب می بیند
ستم مکن که ستمگر همیشه در بیم-
عقوبتی است – که روز حساب می بیند
چنان خراب تو گشتم، به هر چه بادا باد
که دل "عمارت می" هم خراب می بیند

Sare_20
07-11-2008, 15:45
در برق آن نگاهت ٬هرشب رهایم ای دوست

شاعر شدم که روزی وصفت نمایم ای دوست

چشمان پرفروغت ٬ میعادگاه عشق است

من آسمان چشمت رامی ستایم ای دوست

احساس وشورعشقی بازآی ای بی تو زردم

عمری به درد دوری من مبتلایم ای دوست

درد است زنده بودن

گربی توزنده بودم ٬گو بی وفایم ای دوست وقتی شبی نباشی

sara_girl
07-11-2008, 15:55
نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه

من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر
نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه

تا وقتي اينجا بموني يه حالت عجيبيه
من چه جوري واست بگم بارون قشنگ ونم نمه

هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلاي مريمه

آخرشم دق مي كنم تا من و دوست داشته باشي
مردن كه از عاشقيه يک دفعه نيست كه كم كمه

من نمي دونم تو چرا اينجور نگاهم مي كني
زير نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه

مي پرسم از چشماي تو ممكنه اينجا بموني ؟
مي خندي و جواب مي دي رفتن من مسلمه

برو به خاطر خودت اما به من قول بده
هرجاي دنيا كه بري ديگه نشو مال همه

رسمه كه لحظه ي سفر يادگاري به هم مي دن
قشنگ ترين هديه ي تو تو قلب من يه مشت غمه

شايد اين و بهم دادي كه هميشه با من باشهحق با تو
،تو راست مي گي غمت هميشه پيشمه

ديدي گلا شب كه ميشه اشكاشونو رو پاک مي كنن
يادت باشه چشم منم هميشه غرق شبنمه

تو مي ري و اسم من واز رودلت خط مي زنن
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه

چشماي روشنت يه كم كاش هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب نامه

roohi_rsh
09-11-2008, 00:22
آه ای صبا چون تو مدهوشم من خود فراموشم من

خانه بر دوشم من ،خانه بر دوش

من در پی اش کو به کو افتادم دل به عشقش دادم

حلقه در گوشم من ،حلقه در گوش

گر در کویَش برسی برسان این پیام مرا:

بی چراغ رویت من ندارم دیگر تاب این شب های سرد و خاموش

هر گز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ما شد فراموش

ای جانه من غرقِ سودای تو بی تماشای تو دل ندارد ذوقِ گفت و گویی

بی جلوه ات آرزو بی حاصل بی تو در داغ دل خود نرویدسرو آرزویی

شبها مرغ لب بسته منم

دل شکسته منم

تا سحر بیدارم

سربزانو دارم بر نخیزد از من هایو هوییی

بی تو ِسیر ِ

ِ گل را چه کنم گل ندارد بی تو رنگ و بویی

افتخاری-حضرت دوست

roohi_rsh
09-11-2008, 00:54
تو دیدی از نگاهم پریدی بی پناهم
چونین کردی اسیرم نترسیدی ز آهم

تو آنجا من اینجا چه بختی شد نصیبم
چه خواهد غم تو زقلب ِبی شکیبم

زعشق دل فروزم،فروزم
چو شمع شب بسوزم ،بسوزم

زقطره های باران زشبنم بهاران گل به چمن گشاید
زاشک عاشقانه زگریه شبانه این دل من گشاید

چون شبان گه شود چراغی نسوزد به خانه من
ای خدا از وفا کز چرا نگیرد نشانه من

تو ندانی غم و سوز نهانم ،خدا داند
زچه آتش زدی به آشیانم ،خدا داند...

roohi_rsh
09-11-2008, 01:11
ای عشق از ماندن بگو، ایثار کن ایثار کن
یا مرگ خود را در دلم ،انکار کن

گل خواستی بر داده ام
جان خواستی سر داده ام

فرمان نبردی سهل اگر، بردار کن بردار کن

در جان بی تابم به تاب در چشم بی خوابم بخواب
احساس خوابالوده را،بیدار کن بیدارکن

دل از تو آبادی ندید از تو کسی شادی ندید

ای عشق ویران میکنی
ای عشق ویران میکنی
اقرار کن اقرار کن

ای یار نالیدی زعشق همواره بالیدی زعشق
ای عشق خود را در دلم تکرار کن تکرار کن...

roohi_rsh
09-11-2008, 01:24
ای غم ای هم دم دست از سر دل بردار
ای شادی یک دم مرهم به دلم بگذار

دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسبار

با این خانه تنگ با این پاره سنگ با این دل چه کنم این آلوده رنگ

دلا باله مرا چرا شکستی پر نزدی به گل نشستی ،پرنزدی

تو دریا بودی زچه رو چون مردابی
ای دریا تا کی ز نسیمی بی تابی

دل به دریا بزن در شب طوفان
تا به کی سر زدن بر در زندان

تا کی تنهایی بر خیزو پر گشا در آسمان رها، تا کوی ناکجا، کوی بی نشان، کوی آشنا

دل تنگم
09-11-2008, 09:26
دل، عشق پُر از رنگ و ريا دوست نداشت
يك لحظه ترا ز من جدا دوست نداشت
اي آينه دار ِ خلوتم، باور كن
اندازه ی من، كسي ترا دوست نداشت

دل تنگم
09-11-2008, 09:28
در مدرسه از نشاطمان کم کردند
از فرصت ارتباطمان کم کردند
هر وقت به هم عشق تعارف کردیم
از نمره انضباطمان کم کردند

amir 69
09-11-2008, 10:39
دوست داشتم تو را
به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم
اما ،
چقدر فاصله دارم از تو
انقدر که فقط
لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ

roohi_rsh
09-11-2008, 11:05
تموم این سفر فقط، به خاطر تو بود و بس
تموم این خطر فقط به خاطر تو بود و بس

به خاطر نگاهِ تو وقتی به من زُل زده است
تو بهتِ بیداری ما به خواب من پل زده است

شبِ خیالِ ما بخیر! اما سحر منتظره
می تونه رویا نباشه، من و تو و یه پنجره

گرچه تو این دور و زمون هرکی به فکر خودشه
یه بی صدا پیدا میشه که هم صدای تو بشه

تو لحظه های این سفر، من به ترانه می رسم
به جای هر گلایه ای به عاشقانه می رسم

دکتر افشین یدالهی

roohi_rsh
09-11-2008, 11:07
یه شب خواب چشمامو بی خبر برد

به دنیایی از اینجا ساده تر برد

به دنیای گل و نور و ترانه

میون لحظه های عاشقانه

تو تنها دلخوشی تنها امیدی

تو حرفی که نمی گفتم شنیدی

تو با من بودی و من بی تو افسوس

تو خورشیدی و من دنبال فانوس

تو رقص ماه و خورشید و ستاره

خودم رویاتو می دیدم دوباره

میون خواب و بیداری نشستم

هنوزم پیش چشمای تو هستم

دکتر افشین یدالهی

roohi_rsh
09-11-2008, 11:09
چه رسمی داری ای دوره زمونه
که هر روزت یه جا عاشق کشونه

هزاران ساله که میجنگه آدم
نمیدونه گرفتار جنونه

زمونه آی زمونه آی زمونه

یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی مهتاب

نفس های بهاران گاز خردل
رو خاک آسمون رگبار تاول

همیشه عاشق از جونش گذشته
که عشق آسان نبود از روز ازل

هنوزم کار دنیا قیل و قاله
هنوزم صلح آدم ها محاله

هنوز آدم نمیشناسه خدارو
هنوزم قلب عاشق پایماله

دکتر افشین یدالهی

roohi_rsh
09-11-2008, 11:11
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر

وباز هم دکتر افشین یدالهی

roohi_rsh
09-11-2008, 11:16
تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی
چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی
داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده
اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده


آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو
سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو
آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره
گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی نداره

وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می میرم
تن من می لرزه اما تو را از خودم میگیرم
من بی من من بی تو من از سایه فراری
می شم اون حادثه ای که روزی بود و روزگاری


حالا من نه توی قصه نه تو آرزوم نه خوابم
این سوال ساده ست چرا دنبال جوابم



آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو
سکوت شیشه دلم شکسته با صدای تو
آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره
گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی ندار

هیفم اومد نزارم افشین یدالهی آخر شعر

amir 69
09-11-2008, 12:32
ای تو جاری توی رگهام
صدای پای نفسهام
ای که بوی تورو داره
لحظه های خواب و رویام
فرصت بودن با تو
اگه حتی یک نفس بود
برای باور بودن
همه چیز و همه کس بود

sara_girl
09-11-2008, 14:58
روزای خیلی طلایی یادته؟

روزای خیلی طلایی یادته؟ روز ترس از جدایی، یادته؟

روز تمرین اشاره یادته؟ شب چیدن ستاره یادته؟

شعرای کتاب درسی یادته؟ یادته گفتی می ترسی ،یادته؟

عکسمون تو قاب عکس و ، یادته؟ بله بدون مکث و یادته؟



دستمون تو دست هم بود یادته؟ غصه هامون کم کم بود، یادته؟

چشم نازت مال من بود یادته؟ دیدن من غدغن بود یادته؟

روزگار قهر و آشتی یادته؟ هیج کس و جز من نداشتی ، یادته؟



رویاهای آسمونی ،یادته؟ قول دادی پیشم بمونی، یادته؟

روزای بی غم و غصه یادته؟ ببینم اول قصه یادته؟



عصر ابراز علاقه یادته؟ خبر خوش کلاغه ،یادته

دست گرمت تو زمستون یادته؟ شونه من زیر بارون یادته؟

واسه خنده اجازه یادته؟ اونا که می گفتی رازه ؛ یادته؟





یادته فال های حافظ تو حیاط ؟ یادته قسم جون شاخه نبات؟

گل سرخا رو نچیدیم یادته؟ یه روزی هم و ندیدیم ؛ یادته؟

حرفامون سر صداقت یادته؟ تو ، تو مجازات خیانت ، یادته؟

پنهونی سر قرارا ، یادته؟ تأخیرات توی بهارا یادته؟

گوش ندادیم به نصیحت، یادته؟ گشتنت دنبال فرصت یادته؟

دستات و میخوام بگیرم یادته؟ راستی تو ، بی تو می میرم یادته؟





دونه دادن به کبوتر یادته؟ خاطرات توی دفتر یادته؟

فال با نیت رسیدن یادته؟ طعم قهوه رو چشیدن یادته؟

واسه فال قهوه رو خوردن یادته؟ روزی صد بار بی تو مردن ، یادته؟

یادته دعا، یادته دعای زیر طاقیا ؟ کنار بوته های عقاقیا ؟

زیر اون درخت گیلاس، یادته؟ با دوتا شاخه گل یاس؛ یادته؟

یادته گفتن راز ،به قاصدک ؟ یادته، چه قدر به هم گفتیم، کمک ؟

فکر بودن توی قایق یادته؟ تو به من گفتی شقایق، یادته؟

پیش هم بودیم نذاشتن، یادته؟ اونا ما رو دوست نداشتن ،یادته؟

نامه بدون امضاء یادته؟ اسم مستعار رویا ، یادته؟

طرح اون انگشتر من یادته؟ پاسخ مختصر من یادته؟

فال حافظ شب یلدا ، یادته؟ اسمم و گذاشتی شیدا یادته؟

چیزی خواستیم از خدامون یادته؟ مستجاب نشد دعامون، یادته؟

چشمون زدن حسودا یادته؟ چشامون شد مثل رودا ، یادته؟

گفتی ما باید جداشیم یادته؟

گفتی ما باید جداشیم یادته؟ گفتی باید بی وفاشیم ، یادته؟

یه دفه ازم بریدی ؛ یادته؟ خط رو اسم من کشیدی ؛یادته؟

گفتی عشق تو هوس بود یادته؟ گفتی خوب بود ولی، بس بود یادته؟

حلقه من دست تو دیدم؛ یادته؟

حلقه من دست تو دیدم یادته؟ کلی سرزنش شنیدم ؛ یادته؟

چشم من به چشمت افتاد یادته؟کاری که دست دلم داد ؛ یادته؟







حالا اومدم، همون جا وایسادم؛

حالا اومدم همون جا وایسادم که تقاضای تو رو جواب دادم

دراوردم از دسم انگشتر و، جا گذاشتمش همونجا ، دفتر و

اما قول دادم به قلبم و خدا، دیگه دل ندم به عشق آدما

حیف شعری که نوشتم یادته ؛ شعر من بدم باشه، زیادته، حیف شعری که نوشتم یادته

شعر من بده ولی، زیادته

MaaRyaaMi
09-11-2008, 18:56
به زیبایی ی چشم هایت
بی عاطفه ای
چه کسی جز من اما می داند
چه چشم های زیبایی داری
به سرخی ی لب هایت
حیله گری
چه کسی اما
جز من
سرخی ی لب هایت را می فهمد
می گزی
سپس
منتظر می مانی
اولین و آخرین شکارت
جان بگیرد
تا زمینش بزنی
باز
با
زیباترین
چشم هایت

MaaRyaaMi
09-11-2008, 18:58
یادم باشد
فردا را جلو بیندازم
و ساعتم را کوک کنم روی چه وقت
یادم باشد فردا باران بگیرد
باران بیاید تا نزدیکی های عصر
و برگردد
یادم باشد اگر آهسته گام بردارم
دیرتر شب می شود
و آفتابگردانها
چند دقیقه دیرتر لال می شوند
چیزهای دیگری هم یادم باشد
یادم باشد
یادم باشد
یادم باشد
دوستت دارم

MaaRyaaMi
09-11-2008, 18:59
چه نا برابر است ، جنگ ِ من و تو
قبول ندارم
به جنگ آمده ای و تیغ عشق آوردی
حساب نکردی که من
به جز تو
هیچ ندارم ؟

roohi_rsh
11-11-2008, 01:11
توي يک ديوار سنگي دو تا پنجره اسيرن
دو تا خسته، دو تا تنها يکيشون تو، يکيشون من

ديوار از سنگ سياهه سنگ سرد و سخت خارا
زده مهر بي صدايي به لباي خسته ما

نميتونيم که بجنبيم زير سنگيني ديوار
همه عشق من و تو قصه هست، قصه ديدار

هميشه فاصله بوده بين دستاي من و تو
با همين تلخي گذشته شب و روزاي من و تو

راه دوري بين ما نيست اما باز اينم زياده
تنها پيوند من و تو دست مهربون باده

ما بايد اسير بمونيم زنده هستيم تا اسيريم
واسه ما رهايي مرگه تا رها بشيم ميميريم

کاشکي اين ديوار خراب شه من و تو با هم بميريم
توي يک دنياي ديگه دستاي همو بگيريم

شايد اونجا توي دلها درد بيزاري نباشه
ميون پنجره هاشون ديگه ديواري نباشه

دو پنجره

roohi_rsh
11-11-2008, 01:13
ساده بیا دست ومنو بگیرو
ساده نگیر این همه ساده گی رو

ساده نگیر اگه هنوز میتونی پای همه سادگیهات بمونی

خسته نشو اگه تموم راها پیش و تو سادگیهات بسته شن
طاقت بیار اگه همه آدما از اینکه پا به پات بیان خسته شن

آخر خط جاده های خسته بگو چقدر راه نرفته مونده
پشت دلت وقتی به خون نشسته چند تا ترانه است که کسی نخونده

دووم بیار خسته نشو از سفر تنهاییتم بذار رو دوشت ببر ترانه باش اونور آخر خط به نقطه می رسی بیا سر خط .

افشین یدالهی

دل تنگم
11-11-2008, 01:20
حالا آمده ای!
توان ایستادن ندارم
بنشین...
سر بر زانوانم بگذار

دل تنگم
11-11-2008, 01:22
من از تو دل نمی برم... اگر چه از تو دلخورم
اگر چه گفته ای ترا... به خاطرات بسپرم

هنوز هم خیال کن... کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ام... به خاطرت شکسته ام

تو در سرای آینه ... شبانه خنده می کنی
من شکست داده را... خودت برنده می کنی

نیامدی و سال ها... نظر به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من... چه عاشقانه سوختم...


رفیق روزهای خوب... رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من... همیشه در هنوزها

صدا بزن مرا شبی... به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را... بدون من شناختی...

roohi_rsh
11-11-2008, 01:24
خسته تر از آنم که کنارم بنشینی

یا خیره به چشمم شوی و عشق ببینی

عاقل تر از آنم که برای دو سه روزی

با نام خود از دفتر من شعر بچینی

من خالی ام از عشق ولی از تو چه پنهان

مشتاق نماندم که مرا باز گزینی

یک خواهش ناچیز فقط از تو همین که

شب بر سر خواب من خسته ننشینی

مریم افضلی

دل تنگم
11-11-2008, 01:28
دیری ست که از گردش ایام پس افتاده ام ای یار
انگار که مرغی شده ام، ‌در قفس افتاده ام ای یار
گویند کَسی را که کَسش نیست، نفس در نفسش نیست
خود را به کنارم برسان، از نفس افتاده ام ای یار

Golnar33
11-11-2008, 07:32
آسمان ابیست
مثل چشمان تو، مثل دستان من
لطف پا برجست
مثل حرف تو، مثل عشق من
شب سیاه است و من
خالی‌‌ام ز هر نگاه
بی‌ هوده پی‌ نگرد
نیست هیچ چیزی به جا
دوریت نفس برد
ای همه هوای من
بی‌ تو من به کس بگم
حرفهای عاشقانه را:40::40::40:

seied-taher
11-11-2008, 16:40
این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آمد
در کوچه باد می آمد
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساقهای لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش
بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
سلام
سلام
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم

Ghorbat22
11-11-2008, 20:06
کی با اشکای تو یه آسمون ستاره ساخت
کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق رو دید
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشو ساده به پای تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت

Ghorbat22
11-11-2008, 20:07
غروب شد و خورشید رفت
آفتابگردان دنبال خورشید گشت
ناگهان ستاره ای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پایین انداخت
آری...گل ها هیچ وقت خیانت نمی کنند

Ghorbat22
11-11-2008, 20:08
سر دفتر عالم معنی عشق است
سر بیت قصیده ی جوانی عشق است
ای آنکه خبر نداری از عالم عشق
این نکته بدان که زندگانی عشق است

Ghorbat22
11-11-2008, 20:10
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم
موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم
موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم
موقعی که نازت کردم ترسیدم که عاشقت بشم
حالا که عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم

Ghorbat22
11-11-2008, 20:11
عشق برایم یک عادت بود
یک حاجت بود
که من از معبودم گرفتم
و به محبوبم هدیه کردم
:40:

roohi_rsh
12-11-2008, 00:31
دلم میل گل باغ ته دیره درون سینه‌ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم وینم آلاله هم داغ ته دیره

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم

باباطاهر (لری)عریان

roohi_rsh
12-11-2008, 00:37
مو احوالم خرابه گر تو جویی جگر بندم کبابه گر تو جویی
ته که رفتی و یار نو گرفتی قیامت هم حسابه گر تو جویی

زخور این چهره‌ات افروته‌تر بی تیر عشقت بجانم روته‌تر بی
مرا اختر بود خال سیاهت ز مو یارا که اختر سوته‌تر بی


مرا دیوانه و شیدا ته دیری مرا سرگشته و رسوا ته دیری
نمیدونم دلم دارد کجا جای همیدونم که دردی جا ته دیری

زدست عشق هر شو حالم این بی سریرم خشت و بالینم زمین بی
خوشم این بی که موته دوست دیرم هر آن ته دوست داره حالش این بی

عزیزون از غم و درد جدایی به چشمونم نمانده روشنایی
گرفتارم بدام غربت و درد نه یار و همدمی نه آشنایی

باباطاهر

roohi_rsh
12-11-2008, 10:02
کس درین وادی بجز آتش مباد

وان که آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان

درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان


عطار نیشابوری

iranzerozone
12-11-2008, 11:25
اي طلائي رنگ



اي تو را چشمان من دلتنگ



راستي من از کدامين راز با تو پرده برگيرم



من که چونان کودکي دلباخته بازيچه اش را، بي تو غمگينم



تو بداني آسمان ديدگانم را نه ابري جز به رؤياي تو آکنده، چه خواهي کرد؟



قلبت آيا مهر با من هيچ خواهد داشت؟



چشمت آيا راست با من هيچ خواهد گفت؟



کاش با من مهربان بودي





اي طلائي رنگ



اي تو را چشمان من دلتنگ



زندگي را با ترنم هاي رنگين نگاهت بسته مي بينم



با من آن رامشگران را آشتي فرماي



تک درختي دور و تنها مانده ام اي باد کولي پاي



با من از گلگشت زرين بهاران مژدگاني ده



من تو را بانوي قصر پر شکوه عشق خواهم کرد





اي طلائي رنگ



اي تو را چشمان من دلتنگ



عشق ما چون هيمه اي افسرده اما گرم



با نيفسرده فروغي زير خاکستر



انتظار کنده هاي خشکتر را مي کشد بي تاب



يک نفس اي باد کولي پاي



دامن پرچين و مهر افزاي خود بگشاي



تا که آن را پر ز بار شعله هاي عشق گردانيم



من ستبر شانه هايم را به خرمنهاي آتش وام خواهم داد





اي طلائي رنگ



اي تو را چشمان من دلتنگ



من غرور بس گرانم را که بر نيلي غبار آسمانها مي تکاند بال



چون شکسته پر عقابي پير



در حصار چشمهايت بنده ي لبخنده اي کردم



من نگاه مهربانم را که از اعماق قلبم ريشه مي گيرد



شادمانه تا به صبح انتظارت مي دوانم گرم



تا کدامين پنجه بگشايد قباي صبح آن ديدار





عشق من

تا نامه اي ديگر

خداحافظ

Ghorbat22
12-11-2008, 11:31
اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است
اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

Ghorbat22
12-11-2008, 11:32
تو و من با هم میشیم ما ما با هم میشیم یه دریا
عشق ما عشق زمینی تپشش خیلی قدیمی
دریا طوفانش زیاده اما قلبم طاقت دوری نداره
تو بیا با من یکی شو تا باز آسمون بباره
ابر آسمون تو شبها جلوی ماهو میگیره
اما باز از پشت ابرا مهتابو دلم میبینه
نور مهتاب یه امیده واسه دیدنت دوباره
دیدن دوباره ی تو رو ح تازه ی بهاره
تو برام یه آشیونه تو برام یه تکیه گاهی
تو عروس شهر عشقی

iranzerozone
12-11-2008, 11:36
من تمنا کردم



که تو با من باشي



تو به من گفتي







-هرگز،هرگز



پاسخي سخت و درشت



و مرا غصه ي اين



-هرگز



کشت!

iranzerozone
12-11-2008, 11:40
...گاه مي انديشم







خبر مرگ مرا با تو چه کس مي گويد؟







آن زمان که خبر مرگ مرا







از کسي مي شنوي،روي خندان تو را







کاشکي مي ديدم







شانه بالا زدنت را







- بي قيد -







و تکان دادن دستت را،







-که مهم نيست زياد-







و تکان دادن سر را،







-که عجيب!عاقبت مرد؟-







-افسوس-







کاشکي مي ديدم







من به خود مي گويم:







«چه کسي باور کرد؟!







جنگل جان مرا







آتش عشق تو خاکستر کرد؟»

iranzerozone
12-11-2008, 11:46
اگر از ظلمت ره مي ترسي،







چلچراغ نگهم را به تو خواهم بخشيد







روشني هاي تنم را که نشان سحرند، به تو خواهم بخشيد.







اگر از دوري ره مي ترسي،







دستهايم را که پلي رو به زمان مي بندند







و به کوتاهترين فاصله من را به تو مي پيوندند، به تو خواهم بخشيد.







اگر از تنگي چشم دگران،







اگر از زمزمه ها،







اگر از حرف کسان مي ترسي،







من جدا از دگران به تو خواهم پيوست







خويش را در تو نهان خواهم کرد.







و اگر ترس تو از خويشتن است







من تو را در تن خويش، در رگ و هستي خويش







در تمام ذره ذرات وجودم که پر از خواهش توست







محو و گم خواهم کرد.







تو بيا، که اگر آمدنت دير شود







و اگر آمدنت قصة پوچي باشد







من تو را اي همه خوبي







تا دم مرگ نخواهم بخشيد.

Ghorbat22
12-11-2008, 11:51
با خود عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم
ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو میمیرم

seied-taher
12-11-2008, 11:53
از من ای هستی من دور مشو
می من مستی من دور مشو

رشته عمر منی جان منی
عشق من دین من ایمان منی

تار و پود دل بیمار توئی
خواب و بیداری و پندار توئی

گرچه همچون خم می در جوشم
خون دل می خورم و خاموشم

sara_girl
12-11-2008, 14:33
عطر زرد گل ياس رو نمي خوام

نمره ي بيست كلاسو نمي خوام

من فقط واسه چش تو جون مي دم

عاشقاي بي حواسو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونارو نمي خوام

نفسم تويي هوارو نمي خوام

عشق رو نقطه ي جوشو نمي خوام

دوره گرد گل فروشو نمي خوام

اوني كه چشاش به رنگ عسله

مجنون خونه به دوشو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونارو نمي خوام

نفسم تويي هوارو نمي خوام

من كسي با قد رعنا نمي خوام

چشاي درشت و گيرا نمي خوام

دوس دارم قايق سواري رو ، ولي

جز تو از هيچ كسي دريا نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوارو نمي خوام

موهاي خيلي پريشون نمي خوام

آدم زيادي مجنون نمي خوام

مي دوني چشم منو گرفتي و

جز تو هيچي از خدامون نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

چشم شرقي سياهو نمي خوام

صورتاي مثل ماهو نمي خوام

آخه وقتي تو تو فكر من باشي

حق دارم بگم گناهو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

حرفاي نقره اي رنگ رو نمي خوام

او دو تا چشم قشنگو نمي خوام

حتي اون كه بلده شكار كنه

صاحب تير و تفنگو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

شعراي ساده و تازه نمي خوام

اونكه مي گه اهل سازه نمي خوام

من دلم مي خواد تو رو داشته باشم

واسه ي اينم اجازه نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

سفر دور جهانو نمي خوام

رنگاي رنگين كمانو نمي خوام

لحظه و ساعت عمر من تويي

تو كه نيستي من زمانو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

فالاي جور واجور رو نمي خوام

نامه هاي راه دور و نمي خوام

واسه چي برم ستاره بچينم

ماه من تويي كه نور و نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

آذر و خرداد و تير نمي خوام

آدماي سر به زير نمي خوام

من خودم تو چشم تو زندونيم

حق دارم بگم ، اسيرو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

حرف خيلي عاشقونه نمي خوام

دل رسوا و ديوونه نمي خوام

يا تو ، يا هيچكس ديگه به خدا

خدا هم خودش مي دونه ،‌نمي خوام

خرداد و اردي بهشت و نمي خوام

بي تو من اين سرنوشتو نمي خوام

يكي پرسيد اگه آخرش نشه

حتي اين خيال زشتو نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

بي تو چيزي از اين عالم نمي خوام

تو فرشته اي من آدم نمي خوام

مي دوني خيلي زيادي واسه من

هميشه عادتمه ،‌كم نمي خوام

من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام

نفسم تويي هوا رو نمي خوام

من و باش شعر و نوشتم واسه كي

تويي كه گفتي شما رو نمي خوام .....

seied-taher
12-11-2008, 18:22
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما

فرمای خدمتی که برآید ز دست ما


برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک

هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما


با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی

ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما


جرمی نکرده‌ام که عقوبت کند ولیک

مردم به شرع می‌نکشد ترک مست ما


شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد

باشد که توبه‌ای بکند بت پرست ما


سعدی نگفتمت که به سرو بلند او

مشکل توان رسید به بالای پست ما

vahide
12-11-2008, 19:11
دلاويزترين

...من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي گشتم
دو كبوتر در اوج
بال در بال گذر مي كردند
دو صنوبر در باغ
سرفراگوش هم آورده به نجوا غزلي مي خواندند
مرغ دريايي با جفت خوداز ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ....
چمن خاطر من نيز ز جان مايه عشق
در سراپرده دل
غنچه اي مي پرورد
ـ هديه اي مي آورد ـ
برگ هايش كم كم باز شدند
برگ ها باز شدند
يافتم ! يافتم ! آن نكته كه مي خواستمش
با شكوفايي خورشيد
گل افشاني لبخند تو
آراستمش
تاروپودش را از خوبي و مهر
خوشتر از تافته ياس و سحر بافته ام
دوستت دارم را
من دلاويزترين شعر جهان يافته ام
اين گل سرخ من است
دامني پر گل ازين گل كه دهي هديه به خلق
كه بري خانه دشمن
كه فشاني بردوست
راز خوشبختي هركس به پراكندن اوست
در دل مردم عالم به خدا
نورخواهد پاشيد
روح خواهد پاشيد
تو هم اي خوب من اين نكته به تكرار بگو
بگو
اين دلاويزترين شعر جهان را همه وقت
نه به يك بار و به ده بار كه صد بار بگو
« دوستم داري » را از من بسيار بپرس!
« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !

فریدون مشیری

seied-taher
12-11-2008, 20:22
فکر بلبل هـمه آن است که گل شد يـارش
گل درانديشه که چون عشوه کند در کارش

بلبل از فيض گل آموخت سخن ور نه نبود
اين همه قول وغـزل تعـبـيه در منقارش
=============================

MaaRyaaMi
12-11-2008, 21:21
ساده­ای
آنقدر
که عاشق نمی­شوی
این خیابان­ها
سراغ مرا دیر به دیر از تو می­گیرند دیر به دیر وُ
هیچ دری را
از تو
به روی در به دری­هایم نمی­گشایند
همراه همین پنجره
که از چند ماه پیش بازمانده
با دهانی باز و حواسی شش دانگ
باز به دنبالت می­گردم
آن قدر که کاکتوس کنار پنجره
خیال تو را با خودت اشتباه می­گیرد
ساده ای
تو ؟
نه
ولی سر انجام
عاشق تو میشود

Ghorbat22
13-11-2008, 04:45
اجازه میدی تا ابد سر بزرام رو شونه هات
روزی هزار و صد دفعه بگم که میمیرم برات
اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خوام به خاطرت سر به بیابون بزرام
اجازه میدی که شبا همش بیام تو خواب تو
اون عکسی که از من داری جا بدمش تو قاب تو
اجازه میدی قصه هام با عشق تو جون بگیره
چشمای عاشق واست روزی هزار بار بمیره
اجازه میدی واسه تو قصر طلایی بسازم
با یه صدای مخملی برات لالایی بسازم
اجازه هست با افتخار آهنگ ساز من بشی
تو فصل سخت زندگی باز گل ناز من بشی
اجازه هست پناه من گرمی آغوشت بشه
هر اسمی جز اسم خودم دیگه فراموشت بشه
اجازه هست یه لحظه هم دیگه ازت جدا نشم
گول گلا رو نخورم محو ستاره ها نشم
اجازه میدی که بگم من مال تو تو مال من
من از تو خواهش می کنم که زیر وعده هات نزن

Ghorbat22
13-11-2008, 05:16
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ آرزوهایت دعا کردم
و تو در آبی ترین موج تمنای دل گفتی
دل من حیران چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از حسرت رها کردم

seied-taher
13-11-2008, 10:20
اى يك دله صد دله ، دل يك دله كن
مهر دگران را ز دل خود يله كن
يك لحظه به اخلاص بيا بر در ما
گر كام تو بر نيامد آنوقت گله كن

magmagf
13-11-2008, 17:25
آدم به جرم خوردن گندم

با حوا

شد رانده از بهشت

اما چه غم

حوا خودش بهشت است…

Ghorbat22
13-11-2008, 19:54
تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق
تو مثل شبنم عشقی به روی پونه ی عاشق
تو مثل دست سپیده پر از تولد نوری
تو مثل نم باران لطیف و پاک و صبوری
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده ی یاسی و مثل غربت یک غم
تو مثل جذبه ی عشقی در انتظار رسیدن
در امتداد نوازش گلی ز عاطفه چیدن
تو مثل نغمه ی موجی غریب و آبی و ساده
شبیه شاخه گلی که افق به چلچله داده
تو مثل چکه ی مهری ز سقف سبز صداقت
تو مثل گریه ی شعری به روی صفحه ی غربت
تو مثل لذت رویا تو مثل شوق نگاهی
هزار مرتبه خورشید و صد افق پر ماهی
تو مثل لطف بهاری پر از شکوفه خواندن
تمام هستی من شد میان شعر تو ماندن
تو مثل هرچه که هستی مرا به نام صدا کن
برای این دل سرگشته وقت صبح دعا کن

magmagf
14-11-2008, 10:23
دوستت دارم

و پنهان کردن آسمان

پشت میله های قفس

آسان نیست.

magmagf
14-11-2008, 10:23
شبیه ات نیستی تو


خودت باش


می خواهم دوست داشتنت را ادامه بدهم

magmagf
14-11-2008, 10:24
از ظهر تا دم غروب طول کشید


دشتی را شخم زدم تا دفنش کنم


بد عادت شده بود


جلوتر از من راه می رفت تا زودتر به تو برسد


سایه ام را می گویم


که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای ....

magmagf
14-11-2008, 10:24
و چشم های تو قصه ای


که ماه را برای شنیدنش هزار و یک شب خوابانده ام


تا لبریز حوصله ی ماه فرصتی نمانده


چشم هایت را نبند

magmagf
14-11-2008, 10:25
سرم را بالا می گیرم


آسمان دنیا وقتی تو نیستی خاکستری ست


من این رنگ را نمی خواهم!


تو که باشی دنیا یاد می گیرد رنگ دیگری به آسمانش بزند


حالا هر رنگی / حتی نارنجی

Ghorbat22
14-11-2008, 11:02
تو بگو که وقت خوابمون
چه کسی مداد رنگیش رو برداشت
و فاصله ها را پر رنگ کرد...؟

Ghorbat22
14-11-2008, 11:06
دوست داشتم یادت هست؟
گفتم دوست دارم
و تو گفتی کوچکی برای دوست داشتن
رفتم تا بزرگ شم
اما آنقدر بزرگ شدم
که یادم رفت دوست داشتم ...

Ghorbat22
14-11-2008, 11:07
عاشقونه نگام نکن نذار دوباره بشکنم
نذار تو این غروب تلخ از همه چی دل بکنم
نذار صدای قدمات قفل سکوته بشکنه
که این سکوت لعنتی قشنگترین حرف منه
با عاشقونه نگات چشا رو بارونی نکن
واسه یه حس بی دلیل قلبمون قربونی نکن
نگاه سردمو ببین دل از کسی نمیبره
هیشکی واسه عاشق شدن قلب یخی نمی خره
دیگه رو خاک تن من بذر مجبت رو نپاش
برای دل سپردگی تو فکر یه فرشته باش

Ghorbat22
14-11-2008, 11:09
نور دلیل تاریکی بود و
سکوت دلیل خلوت
تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیلی
آن شدی .
:40:

Rainy eye
14-11-2008, 12:37
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ آرزوهایت دعا کردم
و تو در آبی ترین موج تمنای دل گفتی
دل من حیران چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از حسرت رها کردم




با اجازه من یه ذره از ادامشو بگم!!!

همین بود آخرین حرفت... ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت حریم چشمهایم را
به روی اشکی از جنس غروب ساکت ونارنجی خورشید وا کردم !
نمی دانم چرا رفتی؟! ولی شاید من خطا کردم!
وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی... نمی دانم چرا ؟ تا کی ؟برای چه ؟ ولی رفتی وبعد از رفتتنت یک قلب دریایی ترک برداشت!
ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه هایی از میان جنس بغض یک ابر ... نمی دانم چرا؟! شاید به رسم عادت پروانگی برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم!!!!!!

magmagf
15-11-2008, 06:13
دستم را اگر نگرفته بودی

چگونه می آموختم

در غیبت خورشید هم

می شود خندید ؟!

صدایت که ببارد

یک قطره ماه هم

در کاسه ی آبم بیفتد

کافی ست :

من نور می شوم

magmagf
15-11-2008, 06:14
صدا می کنند و می خندند.

لبخندشان چون سگان وحشی حضور مرا می درد

و من

دوستشان دارم که نام تو را می دانند.

magmagf
15-11-2008, 06:16
پرنده ها پرواز را دوست دارند

به عشق پرواز زنده اند

و من به باغچه كوچكي

كه تو در دلم بنا كرده اي دل بسته ام.

magmagf
15-11-2008, 06:22
دوست داشتن تو

زيباترين گلی ا‌ست

که خدا آفريده

گفته بودم؟

magmagf
15-11-2008, 06:24
اگر خدا نيستی

چرا تکی؟

يگانه‌ی من!

دل تنگم
15-11-2008, 07:16
بعد از این
ترانه های عاشقانه هم فروشی
چند تا حرف و
کمی حسرت،
نه غمی نه جنب و جوشی

دل تنگم
15-11-2008, 07:20
در خواب ،چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در، دستم بود
زیبا تر از این خواب ندیدم... خوابی
بیدار شدم، دست تو در دستم بود

sara_girl
15-11-2008, 15:02
به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت
من به اين معجزه ايمان دارم ...
" منتظر بايد بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "
*****************************************
مي سوزونه گاهي قلب و زهر تلخ بعضي حرفا
*****************************************

نگاهي كردومن را دربه در كرد
يقيين كرد عاشقم بعدش سفر كرد
شكستي خورد آمد تا بماند
ولي من رفته بودم او ضرر كرد
*****************************************

اومدي بشکني بشکن از من ساده چي مونده
قبل تو هر کي بوده تمام تار و پود سوزونده

هميني که باقي مونده واسه دلخوشي تو بشکن

تيکه تيکه هاي مو بردن آخرين عشقم تو بکن
*****************************************

نفرين به عشق و عاشقي

نفرين به بخت و سرنوشت

به اون نگاه كه عشقتو، تو سرنوشتِ من نوشت!

نفرين به من... نفرين به تو... نفرين به عشقِ من و تو!

به ساده بودنه منو... به اون دلِ سياهِ تو!
*****************************************

از وقتي رفتي هيچ کسي هم درد و هم رازم نشد
هيچ کسي حتي يک دفعه هم غصهء سازم نشد

رفتي ولي بدون هنوز عاشقتم تا پاي جون

دل بهاريم عاشقه چه تو بهار چه تو خزون
*****************************************

مطمئن باش و برو ضربه ات کاري بود
دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگيم خنديدي

به من و عشق پاکي که پر از ياد تو بود

و به يک قلب يتيم
که خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود

تو برو برو تا راحت تر تکه هاي دل خود را سر هم بند زنم
*****************************************

تو که قدر وفا مو ندونستي
ميشد يه رنگ بموني نتونستي
گمون نکن که تو دستات يه اسيرم

دگه قبلم و از تو پس ميگيرم
*****************************************

زيادي خوبي كردم

رفتي نموندي با ما
آخر خط رسيده
دوسم نداري حالا

***

با رقيبم نشستي
گفتي همين كه هستي
رفتي و بي تفاوت
دل منو شكستي

*****

يه روزي بر ميگردي
وقتي كه خيلي ديره
خيال ميكردي قلبم
بدون تو ميميره

*****

خيال ميكردي هيچوقت
دست تو رونميشه
بازي ديگه تمومه
برو واسه هميشه

****

دلم گرفته از تو
از عاشقي حرف نزن
آخر قصه ما
نه تو ميموني نه من

*****************************************

وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه

وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه

از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم
کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم

حالا عکست تنها يادگار از تو

خاطراتت تنها باقي مونده از تو

وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود
کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم
*****************************************

Consul 141
15-11-2008, 15:32
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های تلخ و سردت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد
لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی
ایستادم و اکنون گریه کردم ولی اکنون می خندم
آری می خندم به تمام لحظه های بچه گانه ای که
به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم...

Consul 141
15-11-2008, 15:34
کنار سیب و رازقی٬
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی٬
بی خبر از دلبستگی
عــــــــاشــقـــم

Consul 141
15-11-2008, 15:35
ماه شدم ابر شدی٬ اشک شدم سرد شدی
برف شدم آب شدی٬ قصه شدم خواب شدی
لیلای من... دریای من...
آسوده در رویای من...

Consul 141
15-11-2008, 16:02
صداي بوي گلي پيچيد ميان خنده ي زيبا يت
هزارپنجره شد بيداربه سمت روشن شب هايت
زموج خيز تگاهت تا فلات کوه غرور امروز
رسيده ام به " نمي دانم کجاي " وسعت دنيا يت
بيا و گريه کن آخر تا رها شوي به خدا عمري ست
طنين هق هق سازي پير نشسته خسته در آوا يت
و آمدم که ببويم رد سبز گام تورا شايد
مرابه رقص درآوردآي...طنين تق تق پاها يت
نشسته ام چه شکسته باز ... به استغاثه ي چشما نت
کوير تف زده اي هستم که دل سپرده به دريا يت
هزار پنجره شد بيدار با قدم زدنت در باغ
صداي بوي گتي پيچيد ميان خنده ي زيبا يت[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Consul 141
15-11-2008, 16:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]من خواستم که يار تو باشم ، خدا نخواست
هر لحظه در کنار تو باشم ، خدا نخواست
مي خواستم بهانه ي آرامشت شوم
هر روز بي قرار تو باشم ، خدا نخواست
خورشيد دستهاي مرا خوب حس کني
يک عمر نو بهار تو باشم ، خدا نخواست
حتي مرا اگر که نخواهي کنار خود
آواره ي ديار تو باشم ، خدا نخواست
هر شب براي بوسه زدن بر مسير تو
شبگرد کوچه سار تو باشم ، خدا نخواست
گفتم کنار جاده بمانم که بعد تو
تنديس انتظار تو باشم ، خدا نخواست.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Consul 141
15-11-2008, 16:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]اما به باد بسپارباز تنها در كنار پنجره استاده ام
باز اشك از ديده جاري ياد تو افتاده ام
زير دستم يادگاريمان نگاهم مي كند
چشمهاي نازنين تو تباهم مي كند
ياد ايامي كه عشقم در دل تو خانه داشت
هر كلام دلنشينت قصه جانانه داشت
ياد ايامي كه تو سنگ صبورم مي شدي
رهنما چون قصه آن چاه و كورم مي شدي
دست من در دستهاي گرم تو جان مي گرفت
روزگارم در كنارت وه ! كه سامان مي گرفت
گرچه مي دانم گناه اين جدايي از من است
آرزوي بهترين يارم رهايي از من است
باز گرد و رونق اين خانه شو
باز گرد و نور اين كاشانه شو
مستيم را با شراب خند ه ات افزون نما
غصه هايم را به لبخندي ز دل بيرون نما
تا تو باز آيي ز چشمم خواب رفت
از دو ديده خون بجاي آب رفت
مهربانم،عشق من ، اي نازنين
بازگرد و محنتم را خود ببين
باز كن در را و جانم تازه كن
مهربان شو عشق من اندازه كن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ashk_Ghalb
15-11-2008, 18:29
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش
با اهل هنر گوی گريبان بگشای
وز نااهلان تمام دامن درکش

Ashk_Ghalb
15-11-2008, 18:59
عشق من

عشق من ، منو صدا کن
منو از خودم رها کم
تو اجاق مرده ی دل
آتشی تازه به پا کن
تو منو از نو بنا کن
عشق من منو صدا کم
قصمو بی انتها کن
روبروت آینه بذار
ابدیتی بنا کن
عشق من ، منو صدا کن
قصه ی نگفته ام من
تو بیا روایتم کن
از عذابم راحتم کن
ای صدای تو نهایت
راهی نهایتم کن
عشق من ، منو صدا کن
تو منواز نو بنا کن
رهسپار قصه ها کن
تو به خاسکتر نگاه کن
آتشی تازه به پا کن
ای بهار انتظارم
من زمین بی بهارم
شوره زار انتظارم
چهره ی شکسته دارم
جسم و جانی خسته دارم
به در ویرانه ی دل
بغض قفل بسته دارم
عشق من ،‌ منو صدا کن
منو از خودم رها کن
تو اجاق مرده ی دل
آتشی تازه به پا کن
تو منو از نو بنا کن
عشق من ،‌ منو صدا کن
قصمو بی انتها کن
روبروت آینه بگذار
ابدیتی بنا کن
عشق من ،‌منو صدا کن

اردلان سرافراز

MaaRyaaMi
15-11-2008, 22:22
بی تو
خانه‌ی عمرم
از پای‌بست
ویران است
ای
بست ِ پای ِ من به‌زند‌گی ...

gmuosavi
15-11-2008, 22:52
کيه که آخر ديوونگيه واسه چشات
کيه جز من که ميميره واسه لحن خنده هات

کی برات قصه ميگه شبا که خوابت نميره
کيه پا به پات مياد وقتی که بارون ميگيره

کيه وقتی تشنته تو ابرا بلوا ميکنه
اگه يه جرعه بخوای کوير رو دريا میکنه

يه شب موی تو رو به صدتا مهتاب نميده
خودش ميسوزه ولی تن به سايه و آب نميده

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو ميگفتم
هنوزم خيس چشمام وقتی ياد تو می افتم

هنوزم ميای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم ميگم خدايا کاشکی برگرده دوباره

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو ميگفتم
هنوزم خيس چشمام وقتی ياد تو می افتم

هنوزم ميای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم ميگم خدايا کاشکی برگرده دوباره

gmuosavi
15-11-2008, 23:09
من در این فکر بســـی جان به لب آور هستم

که چـــرا دل به دل ســــنگ تو دلـبر بســــتم

آخــــر الامر نـدادم ثـمـر این فـــــکر عـمـیق

ز چـه در کـوی تو بی پایم و بی ســر هســتم

گـفــتم ای بخـت چـرا رنگ ســـیاهت زده اند

گــفت بهرت ز ازل رخـت عــــزا بر بســـــتم

آنقدر گریه امان داد که فریاد کشم بر ســر دل

گفتمش بنگرم آخر که همان مست قلندر هستم

نه توان مـانده مـرا دلخوشــــی هم کوچ نمود

ز آنکه خـــــــارا دل خود بر دل مرمر بســتم

قســمتم چیســـت ازا ین آمد و شـــــد حیرانم

حــیرتم هــیچ نه از می لـب من تر مســــــتم

حـالم امـروز خـراب و دی و دوشــــم غم بار

ترس فرداســــت که بر دل همه را در بســـتم

ای بسـا خاک به زیر کف پایی و زکف دلداده

دل ز کف داده به امید نگاهی زتو دلبر هسـتم

نظـــری ســــوی من ای دلــبر دیریـنه نـمای

گـرچـه بـی ارزش و بـی فـایده و گـر پســـتم

gmuosavi
15-11-2008, 23:17
غزلک شکستن ات کار کیه؟
به عزا نشستن ات کار کیه؟
عسلم نبینم افتادن تو
بگو پر پر شدن ات کار کیه؟
نگو دیو قصه تو فنجون فالت افتاد
اسمون لهجه ی فیروزه رو یاد تو نداد
غزلک گریه نکن
گریه به چشمات نمی اد

bidastar
15-11-2008, 23:23
بايد تو رو پيدا كنم ،شايد هنوزم دير نيست !
تو ساده دل كندي ولي "تقدير" بي تقصير نيست
با اينكه بي تاب مني بازم منو خط ميزني
بايد تورو پيدا كنم تو با خودت هم دشمني
كي با يه جمله مثل من ميتونه آرومت كنه؟
اون لحظه هاي آخر از رفتن پشيمونت كنه
دلگيرم از اين شهر سرد ،اين كوچه هاي بي عبور
وقتي به من فكر ميكني حس ميكنم از راه دور
آخر يه شب اين گريه ها سوي چشمامو ميبره !
عطرت داره از پيرهني كه جا گذاشتي ميپره !
بايد تورو پيدا كنم هر روز تنها تر نشي
راضي به با من بودنت حتي از اين كمتر نشي
پيدات كنم حتي اگه پروازم رو پر پر كني
محكم بگيرم دستت رو احساسم رو باور كني

gmuosavi
15-11-2008, 23:25
سلام عزيز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟
شب که می شه يواش يواش، با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بيای پيشم يه كم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم
بريم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی كسی
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم

اجازه هست خيال کنم، تا آخرش مال منی؟
خيال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟
اجازه هست خيال کنم، بازم ميای می بينمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟

طپش طپش با چشمكت، غزل بگم برای تو
با اتكا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟
هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم
هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو

اجازه هست بازم تو خواب، بوس بكارم كنج لبات
يه شعر تازه تر بگم، به ياد شرم گونه هات
نشونيتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه
ورق ورق نامه بدم بازم برات

هميشه مهربون من! نامه رسيد به انتها
فقط يه چيز يادت باشه: بازم به خواب من بيا

bidastar
15-11-2008, 23:42
گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت

وادی اول:طلب

ملک اینجا بایدت انداختن
ملک اینجا بایدت درباختن
در میان خونت باید آمدن
وز همه بیرونت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کردن از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

وادی دوم:عشق

کس درین وادی بجز آتش مباد
وان که آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو و سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

وادی سوم:معرفت

چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا بر او گلشن شود
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره ای جز دوست او

وادی چهارم:استغنا

هفت دریا یک شَمَر اینجا بود
هفت اخگر یک شرر اینجا بود
هشت جنت نیز اینجا مرده ای است
هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

وادی پنجم:توحید

رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

وادی ششم:حیرت

مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر ماند و گم کرده راه
گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟
نیستی گویی که هستی یا نه ای؟
در میانی یا برونی از میان؟
برکناری یا نهانی یا عیان؟
فانیی یا باقیی یا هردویی؟
یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"
گوید:"اصلا می ندانم چیز من
وان "ندانم" هم ندانم نیز من
عاشقم اما ندانم بر کیم
نه مسلمانم نه کافر پس چیم
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

وادی هفتم:فقر و فنا

بعد از این وادی فقر است و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
گنگی و کری و بیهوشی بود

bidastar
15-11-2008, 23:44
جای تامل نیست

قاصدکها آمده اند

و تو در سرود خلسه و خاکستر

ناپیدا شده ای

و من به معراج نیلوفرانه تو می اندیشم

و به انتظار شب بوها

که در بهاری زرد

به شکوفه نشست

magmagf
16-11-2008, 06:19
داخل که می شوی
چراغ را روشن نکن
و بعد از این همه سال
شوق رقصیدن این چند مداد رنگی کوچک را
در شعرهای من
مایوس نگردان.


هنوز دوستت دارم
به جعبه ام نگاه کن
تنها همین چند رنگ برایم مانده:

موهایت
گونه ات
گوشواره ات.



و بعد این همه سال ...
سپید
به جای سیاه و
تنها گوشواره ای که همان است.



حالا
لطفا" داخل که می شوی
چراغ را ...
من هرگز عکس این قاب را
عوض نخواهم کرد.

magmagf
16-11-2008, 06:21
دوباره مثل تو آیا؟ دوباره مثل تو هرگز
دوباره مثل تو حاشا، دوباره مثل تو هرگز

دوباره مثل تو دیروز، دوباره مثل تو امروز
دوباره مثل تو فردا؟ دوباره مثل تو هرگز

دوباره مثل من؟ آری، چه بی‌شمار و فراوان
دوباره مثل تو اما ... دوباره مثل تو هرگز

کجاست آینه زادی که در کتاب نگاهش
هزار آینه زیبا دوباره مثل تو، هرگز

دوباره مثل تو روشن، دوباره مثل تو آبی
نخیر حضرت دریا! دوباره مثل تو هرگز!

gmuosavi
16-11-2008, 19:36
تقصير دلم چيست اگر روي تو زيبا ست
حاجت به بيان نيست كه از روي تو پيدا ست
من تشنه ي يك لحظه تماشاي تو هستم
افسوس كه يك لحظه تماشاي تو روياست

seied-taher
16-11-2008, 19:36
هیچ کس این جا نیست

یار من پیدا نیست

کوچه ها تاریک است

آتشی بر پا نیست

همه جا یخبندان

در تنم گرما نیست

چو بگیرد دستم

خبر از سرما نیست

راه طولانی و سخت

همرهی شیدا نیست

ابرها در گذرند

سایه این بالا نیست

دل من دریایی

ساحل دریا نیست

رفته آرام و قرار

دگرم پروا نیست

تا نبینم او را

چشم من بینا نیست

تشنه ام تشنه ی او

آب در صحرا نیست

تو بیا در خوابم

خواب من رویا نیست

می روم خسته و زار

مرگ من فردا نیست

در غروب خورشید

یار من تنها نیست

seied-taher
16-11-2008, 19:36
آتش گرفته این دل از مـاتم فـراقـت
می سوزد او چو شمعی از فرط اشتیاقت
در انتظار رویت یک عمر بی تو بگذشت
جانا رخت عیان کن دیگر نمانده طاقت

gmuosavi
16-11-2008, 19:37
چندي ست که بيمار وفايت شده ام
در بستر غم چشم به راهت شده ام
اين را تو بدان اگر بميرم روزي
مسئول تويي که من فدايت شده ام

seied-taher
16-11-2008, 19:41
دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو

سپندوار زکف داده ام عنان بي تو

ز تلخ کامي دوران نشد دلم فارغ

ز جام عشق لبي تر نکرد جان بي تو

چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلي

پر است سينه ام ز اندوه گران بي تو

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق

سربهار ندارند بلبلان بي تو

لب از حکايت شبهاي تار مي بندم

اگر امان دهدم چشم خون فشان بي تو

چو شمع کشته ندارم شراره اي به زبان

نمي زند سخنم آتشي به جان بي تو

زبي دلي و خموشي چون نقش تصويرم

نمي گشايدم از بي خودي زبان بي تو

عقيق سرد به زير زبان تشنه نهم

چو يادم آيد از آن شکرين دهان بي تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امين

جدا ز خلق به محراب جمکران بي تو

شعر از : سید علی خا منه ای

seied-taher
16-11-2008, 19:46
اي طبيبم به سر بستر بيمار بيا




بهر دلداري دلسوختة زار بيا




تو که دل را به نگاهي بربودي ز کفم




به پرستاري بيمار دل افکار بيا




آتش هجر تو سوزانده همه هستي من




به تسلاي دل و جان شرر بار بيا




اشک هجر است که از ديدة من مي‌بارد




بهر غمخواري اين چشم گوهربار بيا




دل من خون شد و از ديده يرون مي‌ريزد




به تماشاي دل و ديدة خونبار بيا




يوسف فاطمه بين منتظران منتظرند




پرده بردار ز رخ بر سر بازار بيا




اي طبيبم به سر بستر بيمار بيا




بهر دلداري دلسوختة زار بيا




تو که دل را به نگاهي بربودي ز کفم




به پرستاري بيمار دل افکار بيا




آتش هجر تو سوزانده همه هستي من




به تسلاي دل و جان شرر بار بيا




اشک هجر است که از ديدة من مي‌بارد




بهر غمخواري اين چشم گوهربار بيا




دل من خون شد و از ديده يرون مي‌ريزد




به تماشاي دل و ديدة خونبار بيا




يوسف فاطمه بين منتظران منتظرند




پرده بردار ز رخ بر سر بازار بيا

atbinam
16-11-2008, 22:14
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟

Ghorbat22
16-11-2008, 23:38
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک
چرا باید به دور تو بگردم
ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم

Ghorbat22
16-11-2008, 23:45
گاهی آنقدر غرق در آرزوهایت هستی
که فراموش می کنی آرزوی کس دیگری .

Ghorbat22
16-11-2008, 23:46
عشق یعنی اشک توبه در قنوت
خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق یعنی چشم ها هم در رکوع
شرمگین از نام ستار العیوب
عشق یعنی غیر دلبر کس نبود
ذکر یا رب یا رب از عمق وجود

Ghorbat22
16-11-2008, 23:48
ماهی باورش شده بود که اگر تور
را بندازن سرش میشه عروس ماهی ها
و شاماهی میشه شوهرش
ماهی باورش نبود تور رو که بندازن سرش
نگاه مرد ماهیگیر میشه نگاه آخرش

magmagf
17-11-2008, 06:24
دودكش

به علامت زندگي

زنگ

به علامت عشق

تو

به علامت من...

magmagf
17-11-2008, 06:24
تو بايد پر شوي

از دختري كه هر وقت نگاهت مي‌كند

گرم مي‌شود

تابستان

وسط سينه‌اش را مي‌گيرد

و مي‌‌خواهد آنقدر ببوسدت

كه پيشاني‌اش شكل عرق بگيرد.

magmagf
17-11-2008, 06:25
درست مثل بهار

شاعر نيستم

شعر نمي‌گويم

مي‌نويسم بهار

تا تمام خيابان را

باران نقاشي كني

و بهانة امروز

براي سرودن

تنها تو باشي

تو

درست مثل بهار...

magmagf
17-11-2008, 06:27
فُرات بودي يا كارون

با نام مُستعار خرم شهر زاده شدم

با عطر خمپاره و اَمن يُجيب عاشق شدم

آن قدر كه نفهميدم

فرات بودي يا كارون

هر چند فرقي نداشت

هميشه عشق

با لبان عباس عطش مي‌گيرد

حالا چند سالي مي‌گذرد

از فتح شلوارهاي كوتاه

تو

آن سوي آب

روبنده‌ات را بر مي‌داري

و من

به سلامتي ِ آسمان خراشهاي شهر

قهوه‌ام را با انگشتري عقيق سرمي‌كشم

بي‌خيال تانكهايي كه

هفت پشت پدرم را لرزانده بود

در پياده‌روهاي همين شعر

پس دوباره بيا!

به افتخار همين نام مستعار

يك دقيقه

تنها يك دقيقه ‍

عاشق باشيم

با عطر خمپاره و امن يجيب...

amir 69
17-11-2008, 10:15
گفته بودی که بمانم
به هوای دل تو در غربت،
اگر انگشت تو
از سد هراس دل من
روزنی ازنور گشاید
شاید

amir 69
17-11-2008, 10:29
این جادوی عشق هست و دیگر هیچ
بر من نخند
که دلم برای حرفهای ناگفته
نگاه نگران
نفس های نرم
و سینه پر تپش ات
تنگ می شود...

جادوی عشق را باور کن

amir 69
17-11-2008, 10:42
اگر مرا به حريمت راهي بود
به اعماق قلبت مي آمدم
و اندوهش را سراسر مي زدودم
اگر مرا به حريمت راهي بود
بر مژگانت مي نشتم
و از قاب چشمانت
دنيا را زيباتر مي ديدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
شانه اي مي شدم
و در ژرفاي شبهاي گيسوانت
به آرامش مي رسيدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
در لايه لايه ي خيالت مي تنيدم
و نام و نشان رقيب را مي کاويدم

amir 69
17-11-2008, 10:55
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
در شبان ِ سرد
چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو
در هجوم درد...

seied-taher
17-11-2008, 11:33
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استکان چاي داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبي باراني
آن ها را
با خداي خويش
چشم در چشم هم نوش کنيم

rahgozare tanha
17-11-2008, 12:14
شبـــیه بــــــرگ پاییزی پس از تو قســـمت بادم
خداحـــافظ ... ولی هـــرگز نخواهی رفت از یادم
خدا حافظ ... و این یعنـی: در انـدوه تو می میرم
در این تنهـــایی مطلق که می بنـــدد به زنجیـرم
و بی تو لحظـــه ای حتـی دلـم طاقـت نمی آرد
و بــرف نا امیــــــــدی بر ســرم یکـــریز می بـــارد
چگــونه بگــذرم از عشق از دلبستگی هایــم؟!
چـگونه می روی با این که می دانی چه تنهایم؟!
همیشه با تو بـــودن هــای من دیری نمی پاید
و بعـــد از تو ... کسی دیـگر به دیدارم نمی آید
تمام لحظه های من پر از تکـــرار بی رحمیست
چگونه می توان با این همه نامهربانی زیست؟
ببین! دل تنـگ دل تنگم و از بی حاصــــلی لبریز
و این را خوب می دانم که می پوسم دراین پاییز
و تـــو از یـــاد خواهی برد تمام خاطــــــراتم را ...
و من می میــرم از تـــرس ملال و حســـرت فردا
همان فردای بی رحمی که دلگیر است و تکراری
و لحن پنجره هایش غم انگیــــــز است و دیواری
چرا دلواپسی ها را زچشمانـــــم نمی خوانی؟!
من از دوریت می ترسم مگر این را نمی دانی؟!
خداحافظ ... تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ... به پایان آمـد ایـن دیــــــدار پنهـــــانی
خداحـــافظ ... بدون تو گمان کردی که می مانم؟!!
خـــداحافظ ... بدون من یقین دارم که می مانی...

sara_girl
17-11-2008, 13:22
به چشماي خودت قسم
ديگه بهت نمي رسم
وصال تو خياليه
واي كه دلم چه حاليه
بازياي عروسكي
آخ كه چه حيف شد كودكي
يه كم برس باز به خودت
مي خوام بيام تولدت
اونوقتا اينجوري نبود
راهت به اين دوري نبود
حالا كه عاشقت شدم
نيستي ديگه مال خودم
پاييز چه فصل زرديه
عاشقيم چه درديه
گم شده باز بادبادكم
تو نمي ياي به كمكم ؟
مي خوام دستاتو بگيرم
تو بموني من بميرم
عاشقي ام نوبتيه
آخ كه چه بد عادتيه
من نگرانم واسه تو
قبله ي ديگران نشو
اشكم به اين زلاليه
دل تو از من خاليه
تو مه عشق تو گمم
هلاك يه تبسم
تو شدي مال ديگري
چه جور دلت اومد بري
قفلا كه بي كليد شدن
چشا به در سفيد شدن
چه امتحان خوبيه
دوريت عجب غروبيه
بارون شديده نازنين
از تو بعيده نازنين
خاطره رو جا نذاري
باز من و تنها نذاري
اونوقتا مهمونت بودم
دنيا رو مديونت بودم
اونقتا مجنونم بودي
كلي پريشونم بودي
قصه حالا عوض شده
صحبت يه تولده
قلبت رو دادي به كسي
يه كم واسم دلواپسي
مي ترسي كه من بشكنم
پشت سرت حرف بزنم
من مني كه بوسيدمت
تو اون غروب كه ديدمت
تو واسه من ناز مي كني
ناز مي كشم باز مي كني ؟
اين رسمشه نيلوفرم
من كه ازت نمي گذرم
ستارمون يادت مي ياد
دلواپسم خيلي زياد
فقط تماشا مي كني
بعد عشق و حاشا مي كني
مي گي گذشت گذشته ها
چه راحتن فشرته ها
سر به سرم كه نذاري
بگو يه كم دوسم داري ؟
نمي موني من مي مونم
ميري يه روزي مي دونم
اولا مهربونترن
اونايي كه همسفرن
اشك منم كه جاريه
نگه دار يادگاريه
مي سپرمت دست خدا
يه كم دوستم داشتي بيا
**************
اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه
اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه
اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه
اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه.......

eshghe eskate
17-11-2008, 15:36
چه در خواب و چه بیداری من از یادت نمی کاهم

تو را هر لحظه چو احساس نیما چشم در راهم

غزلهایم یکایک نذر چشمان غزل گویت

که من با تو جهانی را سراسر شعر همراهم

همیشه در خیال من سوالی نقش می بندد:

که آیا لحظه ای آسوده می مانیم ما با هم؟

تو را همراه خود خواندم ولی در نیمه های راه

جدا شد از دستهای سردت از دستان گمراهم

هوایت می کشاند برگ دل را دم به دم سویی

چه می خواهی از این دل این دل از راه بیراهم

ز من دوری ولی در شعرهات از غم نشانی نیست

تو را مثل تمام شاعران حساس می خواهم

اگر چه لحظه ای در سایه ات ننشسته ام اما

زیادت ای درخت آرزو هرگز نمی کاهم.

eshghe eskate
17-11-2008, 15:37
غزلی عاشقانه باید گفت

حرف دل بی بهانه باید گفت

شرح گیسوی یار زیبا را

دانه دانه به شانه باید گفت

زیر یک شاخه خزان دیده

شرح حال جوانه باید گفت

عاشقی ابتدای یک فریاد

زین حکایت فسانه باید گفت

آنچه گفتم حکایت دل بود

تا به کی از زمانه باید گفت

محرمی غیر شب ندارم من

قصه دل شبانه باید گفت

لاله زار نگاه عاشق را

پیش نامحرمان نباید گفت.

gmuosavi
17-11-2008, 17:20
چه شبی بود و چه فرخنده شبی.

آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد .

كودك قلب من اين قصه شاد ،

از لبان تو شنيد:

(( زندگی رويا نيست.

(( زندگی زيبايی ست .

(( می توان ،

(( بر درختی تهی از بار ، زدن پيوندی .

(( می توان در دل مزرعهء خشك و تهی بذری ريخت .

(( می توان ،

(( از ميان فاصله ها را برداشت .

(( دل من با دل تو ،

(( هر دو بيزار از اين فاصله هاست .

قصه شيرينی ست .

كودك چشم من از قصه تو می خوابد .

Ghorbat22
18-11-2008, 03:52
من اينك باز می گويم
كلامم را
و شعرم را
برايت راز می گويم
تو ای نيلوفر زيبا
تو ای تنها و بی همتا
چنان در سحر زيبای كلامت
مانده ام مفتون
چنان با حرف حرف شعر تو
جدا گشتم از اين گردون
كه ديگر هيچ حرفی جز كلام
دوستت دارم
نمی دانم
نمی خواهم
نمی خواهم دگر اين گيتی پست دغل پرور
كه ديگر من تو را دارم
به استقبال تو اين بی زبون آمد
برايت هديه ايی دارد
اگر چه كوچك و كم قدر
كه شايد در نظر آيد
و آن جانی ست ناقابل
كه در پيش تو قربان است
يكی شكرانه كوچك
برای عهد و پيمان است

Ghorbat22
18-11-2008, 03:55
خواهم در خانه ات اکنون شوم ، ای یار نشد ماهی برکه جیحون شوم ،
ای یار نشد در ره عشق سبک بال گشودم پر پرواز تا همان آسمان نیلگون شوم ،
ای یار نشد میکده ها بربستم تا از ین سو دلم آزاد شود بلکه هوشیار به تو مجنون شوم ،
ای یار نشد خرم آن روز دعای سحرم را براتی گیرم با پیک سحر صاحب قارون شوم ،
خدایا گر ساز ندامت ننوازد " مولود " ، چه کند ؟ شاید به فریاد این ساز مدیون شوم ، ای یار نشد

Ghorbat22
18-11-2008, 03:56
برگ ریزان خزان
بی رنگی خورشید
لرزش اندام رنجور درختان
روزهای سرد و کوتاه زمستان
باد بی پایان
مرا یاد آور غمهاست
غم دیروز غم امروز غم فردا
درون سینه ام از چار فصل عشق
جز پائیز فصلی نیست
درخت خشک و بی برگ دلم تنهاست
و تنها یاد تو در خاطرم
خورشید شادیهاست

Ghorbat22
18-11-2008, 04:11
چي بگم از دلكم اونه كه ديگه تاب نداره
چي بگم از اين صدا كه ديگه فرياد نداره
ماندم اينجا بي صدا خسته وتنها
در ميان زندگي بي يار وتنها
روح من از تو ميخونه اما اين صدا ميدونه
گوش تو نا مهربونه
قلب من بي كس و تنها قد يه دونه ي پونه
همش از قصه ميخونه
خوشي از سرش گذشته
دل من باد خزونه
بي تو نميتو نه كه بمونه
اگه جسم من بمونه
روح من بي تو ميميره
قلب آتشين تو سينه
ميگيره بي تو بهانه
روح خسته
روح تنها
چي ميشه بميري فردا
مگه مردن تو
شكستن و غم تو
واسه ي كسي مهمه ؟
پس بمير اي روح فردا
كه شدي تنهاي تنها

magmagf
18-11-2008, 06:03
كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانه خالي نگهباني بس است

ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آيينه با خود مي‌برم
بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است

يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال است مي‌بارد! فراواني بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس مي‌دهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است

بر سر خوان تو تنها كفر نعمت مي‌كنيم
سفره‌ات را جمع كن اي عشق مهماني بس است!

magmagf
18-11-2008, 06:04
به نسيمي همة راه به هم مي‌ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي‌ريزد

سنگ در بركه مي‌اندازم و مي‌‌پندارم
با همين سنگ زدن، ماه به هم مي‌ريزد

عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي‌ماند و ناگاه به هم مي‌ريزد

آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه كوتاه به هم مي‌ريزد

آه، يك روز همين آه تو را مي‌گيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم مي‌ريزد

magmagf
18-11-2008, 06:06
شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است

جام مي‌ نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرين مرتبه مست‌شدن اخلاق است

بيش از آن شوق كه من با لب ساغر دارم
لب ساقي به دعاگويي من مشتاق است

بعد يك عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجي است كه افزوني‌اش از انفاق است

باد، مشتي ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است.

magmagf
18-11-2008, 06:07
پس شاخه‌هاي ياس و مريم فرق دارند
آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند

شادم تصور مي‌كني وقتي نداني
لبخندهاي شادي و غم فرق دارند

برعكس مي‌گردم طواف خانه‌ات را
ديوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان
با اين حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن
پروانه‌هاي مرده با هم فرق دارند

magmagf
18-11-2008, 06:15
ما در ابتدای خلقتمان به انکار رسيديم



آنگاه که عشق با انکار جان می گرفت…يادت هست؟

دل تنگم
18-11-2008, 07:30
با تنت رام بخوابم
شبی بی نیاز روز
بگذار مدام بخوابم

magmagf
18-11-2008, 10:17
با تنت رام بخوابم
شبی بی نیاز روز
بگذار مدام بخوابم


دوست عزيز
براي 100امين بار ازتون خواهش مي كنم
شما امروز دائم شعر گذاشتيد و من دائم به علت تكراري بودن پاكشون كردم .
تكراري پيش مي ياد براي همه ولي با اين امار بالا از طرف شما ادم تعجب مي كنه .
بهتره به جاي ازياد پست اهداف بهتري براي خودمون در نظر بگيريم

موفق باشيد:11:

sara_girl
18-11-2008, 14:24
دل تو مثل دلم اينهمه دلتنگ كه نيست
بخدا جنس دلم مثل دلت سنگ كه نيست
همه حرفات پر كذب و پرنيرنگ و فريب
عشق من مثل تو و عشق تو بيرنگ كه نيست
تنم اينجاست همه فكر وخيالم پيش تو
تو كه آرومي، آخه تو دل تو جنگ كه نيست
وقتي که رفتي ، واسه من حتي دلت تنگ نشد
خونه ي عشق و شناختن كار هر سنگ كه نيست
---------------------------------------
توي خاک باغ خونه
يه روزي دست زمونه
مارو کاشت با مهربوني
پيش هم مثل دو دونه
ما تو باغ مأوا گرفتيم
بارون اومد پا گرفتيم
دوتايي تو خاک باغچه
ريشه کرديم جا گرفتيم
غافل از رنگ گلامون
غم فرداي دلامون
توي خاک زير يه بارون
توي باغ روي زمين
گل اون شد گل سرخ
گل من زرد و غمين
گل اون گلهاي شادي
گل من گلهاي درد
اون تو گلخونه ي گرمِ
من اسير باد سرد
----------------------
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت.......

Eshghe_door
18-11-2008, 19:47
و سکوت مي کنيم
هم من ، هم تو ! اصلا بيا
يک خط زير قانون خط هاي موازي بنويسيم
دو خط موازي هيچوقت به هم نمي رسند
اما اين دليل نمي شود همديگر را دوست نداشته باشند ...

Eshghe_door
18-11-2008, 19:48
صدای عقربه ها
ماه هاست که
در سرم می کوبد
من همچنان در فکر توام
چرا باطری ساعت تمام نمی شود؟

Eshghe_door
18-11-2008, 19:49
مردم همه
تورا به خدا
سوگند مي‌دهند
اما براي من
تو آن هميشه‌اي
که خدا را به‌تو
سوگند مي‌دهم!

Eshghe_door
18-11-2008, 19:50
با دلی بی تاب می خوانم تو را
مثل شعری ناب می خوانم تو را
در کنار جویباری از غرل
با سرود آب می خوانم تو را
شب به قصد کوچه بیرون می روی
در شب مهتاب می خوانم تو را
خستگی را می تکانم از تنت
با زبان خواب می خوانم تو را
با لبانی که عطش بو سیده است
با صدای آب می خوانم تو را
عکس خاموشم که تا پایان عمر
با دلی بی تاب می خوانم تو را

Eshghe_door
18-11-2008, 19:51
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من !
زندگی
مشغله ای جدی است
درست مثل دوست داشتن تو ...

Ghorbat22
19-11-2008, 04:20
نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردم در خیال
دل به یاد اوردم ایام وصال
از جدایی یک دوسالی می گذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی و آن اسرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من او
هم نشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد با من او
ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی
اینچنین آغاز شد دلبستگی

Ghorbat22
19-11-2008, 04:22
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر
دم به دم این عشق می شد بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد
گفت و گو ها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورق بان شوی دریاست دل
بی تو چون شام بی فرداست دل
دل ز عشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شد ه
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست می دارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدا ن
چون تویی مخمور خمارم من بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل به جادوی دلت افسون شده
جز تو هر یاری به دل مدفون شده
عالم از زیباییت مجنون شده

magmagf
19-11-2008, 06:09
دل
دلیلی نبود
برای لیلی

ممنون مجنونم
مدیون دیوانگی

که هنوز
عاشقم

magmagf
19-11-2008, 06:16
پيش از تمام آينه‌ها اوست

پيش از تمام آينه‌ها

آبها...


پيش از تمام باران اوست

پيش از تمام جنگل

دريا...

magmagf
19-11-2008, 08:11
باد اسب است:
گوش كن چگونه مي تازد
از ميان دريا، ميان آسمان.

مي خواهد مرا با خود ببرد: گوش كن
چگونه دنيا را به زير سم دارد
براي بردن من.

مرا در ميان بازوانت پنهان كن
تنها يك امشب،
آنگاه كه باران
دهان هاي بيشمارش را
بر سينه دريا و زمين مي شكند

گوش كن چگونه باد
چهار نعل مي تازد
براي بردن من.

با پيشاني ات بر پيشاني ام
دهانت بر دهانم
تن مان گره خورده
به عشقي كه ما را سر مي كشد
بگذار باد بگذرد
و مرا با خود نبرد.

بگذار باد بگذرد
با تاجي از كف دريا،
بگذار مرا بخواند و مرا بجويد
زماني كه آرام آرام فرو مي روم
در چشمان درشت تو ،
و تنها يك امشب
در آن ها آرام مي گيرم عشق من

magmagf
19-11-2008, 08:11
1
مي خواهم عاشق شوم…
تا شايد دنيارا به پرتقالي بدل كنم
و خورشيد را
به فانوسي از برنز…

مي خواهم عاشق شوم…
تا پايان بخشم
پليس ها را…مرزها را…پرچم ها را
زبان ها را…رنگ ها را… نژادهارا.

آرزو دارم، دلبندم، بتوانم دنيارا
يك روز، تنها يك روزدر دست داشته باشم
تاشايد بتوانم بنيان گذ ارم
جمهوري احساس را.

2
مي خواهم عاشق شوم…
تا ، عزيزم ، دنيارا دگرگون كنم…
بعد پنجم به آن ببخشم…
و زنان را بدل كنم به باغ نعناع…
مي خواهم ملودي درختان…بارانها …و ماه ها را بسازم.
3

مي خواهم عاشق شوم…عزيزم
تا عاشقان را شايد از قفس ها
و پستان هارا از تيغ خنجر فئودال ها رها سازم.

Eshghe_door
19-11-2008, 20:50
پولهامو جمع کرده ام قلم مو و مقداری رنگ بخرم .

می خواهم نقاشی کنم ، اون طوری که دلم می خواهد ،

می خواهم خلاقیت خودم را نشان دهم ،

می خواهم همه چیز را از نو بکشم .

آسمان را آبی تر از آنچه هست و زمین را سبز سبز،

می خواهم خورشید را شمعی بکشم و

زمین را پروانه ای و نور را به شکل قلب هایی که می بارد

تا هر کسی قلبی نورانی داشته باشد .

می خواهم عشق را رنگ تازه ای ببخشم ؛ قرمز مثل گرما و تب وسوز ،

سبز مثل حیات و زندگی ، آبی مثل آسمانی بودن .

خلاصه می خواهم عشق را رنگین کمانی بکشم که نه از اشک بارانی ،

بلکه از شور و شادی آسمانی بوجود آمده .

و تو را نیز می کشم ، زیبا تر از هر زیبایی ، اون طور که هستی ،

تا دلیلی باشی برای نزول فرشتگان .

رنگین با نور عشق ، مست از جام عشق ،

زخمی از تیر عشق ، سوخته از سوز عشق .

و خودم را که از نقاشی ها پاک شده بودم دوباره خواهم کشید

و تنها یک قلب خواهم کشید برای دوتامون ،

که هیچوقت جرات نکنی مرا ترک کنی .

یا هر دو با هم عاشق زندگی کنیم و یا هر دو باهم بمیریم .

اینطوری فکر نکنم هیچگاه مرا آزار دهی و خدا را هم خواهم کشید


تا داوری کند!!!

Rainy eye
19-11-2008, 21:10
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام
برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش که دل خوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
به من نخند گریه کن چرا که جز نیاز تو
هر چه نیاز بود وهست از در خانه راندهام
اگر به کوتاهی خواب خواب مرا سایه شدی
به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام
گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بود
ولی من این سکوت را به قصه ها رسانده ام
دوباره از صداقتم دامی برای من نساز
از ابتدا دست تو را دراین قمار خوانده ام
گناه از تو بود ومن نیاز مند بخششت
چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام
گناهکار هرکه بود کیفر آن مال من است
به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام

rahgozare tanha
19-11-2008, 22:04
من پذیرفتم شکست خویش را

پند های عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم از رفتن من شاد باش

از عذابه دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از من می شوی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخیه برخوردهای سرد را !

Ghorbat22
20-11-2008, 03:56
آتش نشسته بر در و دیوار خانه‌ها
باران ببار بر تب تند جوانه‌ها
نَم‌نَم ببار و از دل پُرغصه‌ات بخوان
بگذار غمگنانه سرت را به شانه‌ها
کو آن صدای جرجر تو، تا که بشکفد
بر پشت‌بام خانه‌ی هاجر، ترانه‌ها؟
حالا سکوت مانده و جاری نمي‌شود
آوازهای پُرتپش رودخانه‌ها
یک جرعه از زلال تو کافی‌ست تا شود
لبریز از طراوت گُل، آشیانه‌ها
یک روز می‌رسید تو و از شوق دیدنت
گُل می‌کند به دفتر من عاشقانه‌ها

Ghorbat22
20-11-2008, 03:57
حالا كه پابند تو هستم ميگريزي

پا بند لبخند تو هستم ميگريزي

با خندهايت زندگي مي آفريني

تا ديدمت فهميدم اين را ...

آخريني ...

از بوسه پرهيزم نمودي

با غصه لبريزم نمودي

بارون غم غرقم نموده

عشقت حواسم را ربوده

ميگريزي ميگريزي ميگريزي ...

روزي تو زمن گر جدا بشوي

با غير دلم آشنا بشوي

بي وفايي ...

Ghorbat22
20-11-2008, 03:59
دل من روی زمینه دل تو تو آسمونه
انقدر دوست دارم من که فقط خدا می دونه
بیا یه عهدی ببندیم ببینیم کدوم یک از ما
تا ته جاده ی دنیا بر سر عهدش می مونه
بعضی قلبا بی ستارن یه ستاره هم ندارن
شایدم ستاره هاشون مثل ما تو کهکشونه
برجای غرور بلندن که دارن به ما می خندن
کاش با هم بریم یه جا که بر خلاف شهرمونه
یادمه پرسیدم از تو که می شه با هم بمونیم ؟
گفتی این که دست ما نیست بذارش پای زمونه
چه بباری چه بتابی چه بخندی چه بخوابی
عزیزم چه فرقی داره واسه اون که شد دیوونه
نکنه بری یه روزی با یه قایق از کنارم
واسه ی دلم نذاری نه اشاره نه نشونه
می دونم یه جای این عشق خستگی کار می ده دستت
مرغ عشقمون رو آخر می کنی بی آشیونه
من نمی دونم چی میشه نمی شه بگذرم از تو
شاید اون موقع ببارم تا شاید بیای به خونه
خلاصه فقط می خواستم قصمون رو گفته باشم
می دونم که آخر عشق با خدای مهربونه
دل من فکراشو کرده که صبور و باوفا شه
کاش دل تو هم صبور شه این روزا اگر بتونه
دیگه حرفی نیست عزیزم بجز اشکی که می ریزیم
کاش بپرسی راز عشق و از گلای ناز پونه ..........

Ghorbat22
20-11-2008, 04:12
كوه ميزارم رو دوشم
رخت هر جنگه ميپوشم
ميارم ماه تو خونه
ميگيرم باد نشونه
همه خاك زمينو
ميشمارم دونه به دونه
اگه چشمات بگن اره
هيچكدوم كاري نداره

rahgozare tanha
20-11-2008, 11:11
حال من بد نیست غم کم می‌خورم

کم که نه! هر روز کم کم می‌خورم

آب می‌خواهم، سرابم می‌دهند

عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه‌ای نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد

یک شبه بیداد آمد، داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام

تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم

خوب اگر اینست من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است

کافرم دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سردرگم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد ازاین با بی‌کسی خو می کنم

هر چه در دل داشتم رو می کنم

درد می بارد چو لب تر می کنم

طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام؟

قفل غم بر درب سلولم مزن!

من خودم خوش‌باورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن

من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش

من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین! شاد باش د

ست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد
خون من،فرهاد،مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر، دل کس خون نشد
این همه لیلی، کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دورو پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:

"ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم "

rahgozare tanha
20-11-2008, 11:21
طبیبان بر سر بالین من
آهسته می گویند :
که امشب تا سحر
این عاشق دیوانه می میرد
دلم در سینه می سوزد
تو را ندیده می میرم

rahgozare tanha
20-11-2008, 11:50
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود کز پا جانان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام زچشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته ست
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد ؟
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
چون آن پری به دستش دیوان من بیفتد

شهریار

فقط توصیه می کنم زیاد این شعر رو با احساس نخونین :20: چون پارسال بهمن ماه عزیزترین انسانی که دوسش داشتم:10: تا پای مرگ رفت و برگشت من خیلی ناراحت بودم و همش همین شعر رو یا زمزمه می کردم یا هرجا می رسیدم می نوشتم دقیقا پس فردای همون روز چنان دستم سوخت که 15 روز پانسمان شده می گشتم و بدتر از عزیزم شدم :31:پس مواظب خودتون باشین ... یا حق

magmagf
20-11-2008, 12:00
دستم بگیر

دارم به یادت ...



... می افتم

Ghorbat22
20-11-2008, 12:49
تو از عشق چه مي داني؟
اولين بارعشق را كجا ديدي؟
چه وقت با او حرف زدی ؟
چه كسي به تو گفت :
عشق چه رنگي است؟
من ازعشق وضو مي سازم.
من باعشق نماز مي خوانم.
من در عشقغرق مي شوم
من بي عشق در كنج قفسي كه
ميله هايش از حسرت است مي پوسم
من بي عشق مي ميرم
با عشق ميتوان حرف زد.
با عشق ميتوان راه رفت
با عشق ميتوان گريه كرد
باعشق ميتوان همه ي ديوارها
را برداشت و به جاي آن پنجره كاشت

eshghe eskate
20-11-2008, 20:35
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز
چه رهآورد سفر دارم ای مایه عمر؟
سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
نگهی گمشده در پرده رویایی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
چه رهآورد سفر دارم ... ای مایه عمر ؟
دیدگانی همه از شوق درون پر آشوب
لب گرمی که بر آن خفته به امید نیاز
بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب
ای بسا در پی آن هدیه زیبنده تست
در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم
پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان
چو در اینه نگه کردم دیدم افسوس
جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید
دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید
حالیا... این منم این آتش جانسوز منم
ای امید دل دیوانه اندوه نواز
بازوان را بگشا تا که عیا نت سازم
چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز
فروغ فرخزاد

P30 Love
20-11-2008, 21:23
اگر عشق بر من می تابید ،
هرگز از تو گدایی خورشید نمی کردم ؛
و اگر ستاره در کویر شب تنهایم نمی گذاشت ،
هرگز از تو جاده ی زندگی را نمی پرسیدم .
اگر روز وداع ابر یاری ام می کرد ،
هرگز باران چشمانم را اقرار نمی کردم ؛
اما اگر دوباره متولد می شدم ،
باز هم دیوانه وار عاشقت می شدم !!!

P30 Love
20-11-2008, 21:25
دلم افتاده بود ،كه میایی از راه دور
میشینی تو قلب من، ای تو خسته ی صبور
فاصله ها گم میشن، دستا مهربون میشن
ظلمت تنهایی رو میشكنه حـضور نـور
به دلم افتاده بود یه روز از راه میرسی
خـونه رو پر میـكنی از گلای اطلسی
موج خوشبختی میاد غمارو ور میـداره
میشینه عاطـفه باز جای بغـض بی كسی
چه خیالی ، چه هوایی ، تو سرم افتاده بود
ندونسـتم ایـن یه حرف سـاده بـود
ندونسـم نمیشه بـهار كنه یه شاخه گل
كه بهار اون یه گلم دست زمستون داده بود

seied-taher
20-11-2008, 22:15
و کاش مرد غزل‌خوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کسی شبیه خدا نیست، هیچ کس، ای کاش
کمال مطلق انسان شهر برگردد
چه خوب می‌شد اگر مرد آسمانی ما
به جمع خاکی خوبان شهر برگردد
خدا کند برکت ـ این خیال دور از ذهن ـ‌
شبی به سفره بی‌نام شهر برگردد
شبیه خانه ارواح ساکت و سردیم
خدای خوب! بگو جان شهر برگردد
هنوز منتظرم یک نفر خبر بدهد
که باز یوسف کنعان شهر برگردد

P30 Love
21-11-2008, 00:33
نگارا،جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو صد چندان آفریدند

P30 Love
21-11-2008, 00:35
ای مسافر غریب در دیار خویشتن
باتو آشنا شدم باتو در همین مسیر
از کویر سوت وکور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف-پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر
باخودت مراببر خسته ا م از این کویر

زنده یاد قیصر امین پور

Ghorbat22
21-11-2008, 04:35
بيا اي دل ازينجا پربگيريم
از ره كاشانه ديگر بگيريم
بيا تابي صدا راه سفر را
به سوي خانه دلبربگيريم
بيادر جستجوي لاله باشيم
سراغ لاله اي پرپر بگيريم
بيا در مستي شبهاي ديدار
سراغ ساقي وساغربگيريم
سخن كوتاه بايد كردبرگرد
كه با هم زندگي از سربگيريم

Ghorbat22
21-11-2008, 04:37
در پس پرده پلکهایم که پنهان می شوم،

اول ستاره ای از آنسوی سیاهی سبز می شود،

بعد دست ترانه ای آستین سکوتم را می کشد،

بعد نامی برایش انتخاب می کنم و بعد،

رگبار بی امان گریه ...

Ghorbat22
21-11-2008, 04:43
تو نيمه راه يك سفر مثل يه خوابه بي خبر
نشستي در خيال من دنيا برام شد يك نفر
دست من و تو كه نبود دست خدا هم كه نبود
مهمون ناخونده اومد اين عشقه كه خودش اومد
يه وقت ديدم كه واسه من عادت تويي خدا تويي
هرجا مي رم همسفر و همراه باوفا تويي

Ghorbat22
21-11-2008, 04:47
نخستين شاعر
نخستين آهش را
براي تو كشيد
و انسان غارنشين
نخستين گل را
به ديوار
با شرم گونه هاي تو
تصوير كرد
از عشق زاده شدي
در خويش قد كشيدي
با مرگ باليدي
ميان مثلث ايستاده اي
در نقطه تلاقي خطوطي
كه از زواياي حقيقت
به هم رسيده اند

magmagf
21-11-2008, 09:35
چگونه ترا از یاد ببرم ؟

هرجا بروم

آسمان

به رنگ چشمان توست



هرجا بروم

یاد ترا می برم

magmagf
21-11-2008, 09:36
دو گنجشک

که بر سبزه ها می پريم و

جيک جيک....



دو کبوتر

که سر بر بال هم می ساييم و

بق بقو....



تا عاشقيم

قار و قار از ما دور

sheko0o
21-11-2008, 12:32
نام شعر: مسافر
شاعر: سهراب سپهری

- ...
- چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.
- چقدر هم تنها!
- خيال مي كنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
- دچار يعني
- عاشق.
- و فكر كن كه چه تنهاست
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
- چه فكر نازك غمناكي !
- ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

rahgozare tanha
21-11-2008, 12:38
خواهم که در این غمکده آرام بمیرم
گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم
خواهم ز خدایم که بدلخواه بمیرم
یعنی که تو را ببینم و آنگاه بمیرم

rahgozare tanha
21-11-2008, 12:48
تو با من چه ها نکردی
منو کشتی دلمو رها نکردی
همون خونی که خشکیده رو دستات
همش خون دلی بود که می خوردم واسه غمهات

شعر از : رهگذر تنها
البته این شعر حجمش زیاده که من فقط یه قسمتش رو گذاشتم اگه عمری باقی باشه بقیه ش رو هم تقدیم دوستان می کنم .

rahgozare tanha
21-11-2008, 13:11
راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

از زندگی بی تو گریزانم و بیزار

آنقدر که بگذار بمیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد ، چه جای نگرانی ست ؟

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

roohi_rsh
21-11-2008, 17:43
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم

اگر درمان تویی دردم فزون باد
اگر عشقی تو سهم من جنون باد

تویی تنها تویی تو علت من تو
تو بخشاینده بی منت من

صدایم کن صدای تو ترانه است
کلامت آیه هایی عاشقانه است

تو را من سجده سجده می‌پرستم
که سر بر خاک بر زانو نشستم

مولانا

P30 Love
21-11-2008, 17:49
پرده برگیر که من یار توام
عاشقم ، عاشق رخسار توام
عشوه کن، ناز نما، لب بگشا
جان من، عاشق گفتار توام
بر سر بستر من پا بگذار
منِ دل سوخته بیمارِ توام
با وصالت ز دلم عقده گشا
جلوه ای کن که گرفتار توام
عاشقی سر به گریبانم من
مستم و مرده دیدار توام
گرکشی یا بنوازی ای دوست
عاشقم، یار وفادار توام
هر که بینیم خریدار تواست
من خریدارِ خریدار توام

mummified
21-11-2008, 19:19
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

mummified
21-11-2008, 19:21
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


عشق فراموش شده



تو که میدونی عشق منی دوست دارم

واسه چی پس تو میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم

یادته اون روزا که دستت تو دسته من

حالا تو میخوای بری منو نمیخوای دلبر من

میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم

زندیگم تو بودیو حالا من خارو خسم

چرا تو لج میکنی

ابروهاتو کج میکنی

زندگیم تموم شدش برای تو

عمر من حروم شدش به پای تو

واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم

شهرو آتیش بزنم بیام بگم دوست دارم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
21-11-2008, 19:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پيشم بمون

چشماي تو براي من عالم زندگانيه
رنگ چشات براي من اميد زندگانيه
من ميميرم اگه تو پيشم نموني
رنگ دلم آبي شده ميشه تو پيشم بموني
چشماي من منتظرن منتظر رسيدنت
بيا ديگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟
اين قلب من ميتپه براي تو همينو بس
دق ميكنم اگه نياي من ميميرم گوشه قفس
واي رسيدي عزيز من دلم برات تنگ شده بود
عزيز من ميدونستي ديشب هيچ ستاره اي غايب نبود
من بودمو تو بوديو ستاره ها مهمونمون
پيشم بمون پيشم بمون پيشم بمون


منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mummified
21-11-2008, 19:27
باز خواهم گشت

تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن.

دوباره باز خواهم گشت...

نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه...

ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت...

و چشمان تو را با نور خواهم شست...

به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد...

رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد...

به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

P30 Love
21-11-2008, 19:53
نگا هت را مي خواهم
روي كاغذ بنويسم
وقتي مي نگرد
آن زماني كه
قلبم را بروي كاسه دستانم
مي گذارم
نگاه كن !
اين هديه زيبا نيست ؟
خاموش نشو
سخن بگو .
من گوش دارم
تا سپيده دم
تا زماني كه باران
يقين مرا به زمان
فرا گيرد
تا هنگامي كه عشق
يورش مي برد
ترا اعتنا دارم
من سرشارم
ازدو دست

mummified
21-11-2008, 22:48
مي خوام از دوست داشتن بگم

از دوست داشتن تو و خودم بگم

دوست داشتن براي من يه واژه بود

مثل موج تو دريا سرگردون بود

به وقت تنهايي سراغش ميرفتم

وقت خوشي فراموشش مي كردم

تو روزاي ابري

پشت پنجره واسي آدم برفي بيچاره

دل مي سوزندم

چون خودمو مثل اون تو حصار مي ديدم

وقت بهار

دنبالت مي گشتم

دنبال اداي دوست داشتن گلها

زير بارون مي رقصيدم

اما هيچي ازش نمي فهميدم

اما با اومدن تو

همه چيز عوض شد

رنگ گلها

خواب زندگي

رنگ ديگي شد

دفتر مشقم هر شب با اسم تو پر شد

رنگ نقاشيام رنگ چشماي تو شد

شبا تو خواب روياي من

نوازش دستهاي گرم تو شد

تو خواب و بيداري

تو زندگي و رويا

فقط يه آرزوي كوچيك دارم

يه آرزوي كوچيك و محال دارم

منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

mummified
21-11-2008, 22:50
می دونم می خوای بری
منو تنها بذاری
می دونم چشات می گن
دیگه طاقت نداری
می دونم خسته شدی
مرغ پر بسته شدی
دیگه تو بال و پری
واسه پرواز نداری



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

می دونم دست تو نیست
رفتن و پر زدنت
آخه اگه با تو بود
من بودم همسفرت



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

می دونی رفتن تو
توی تقدیر منه
گریه های بی صدا
سهم فردای منه


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

می دونی مال منه
همه ی جدایی ها
همه ی غم های دنیا
همه ی تنهایی ها




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



می دونی اشکای من
مث بارون می بارن
آخه تو که نباشی
دیگه مانع ندارن

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MaaRyaaMi
21-11-2008, 23:49
از اين آسمان
يک ابرش، سهم من است
گفته‌ام برای تو ببارد
تا تمام شوم

Ghorbat22
22-11-2008, 05:46
حدس مي زنم شبي مرا جواب مي كني
قصر كوچك دل مرا خراب مي كني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب مي كني
من از كنار پنجره تو را نگاه مي كنم
و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب مي كني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب مي كني
و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت
كه بعدِ من دوباره دوست انتخاب مي كني

Ghorbat22
22-11-2008, 05:49
گفتي كنارپنجره ديگر سراغم رانگير
در كوچه هاي شب زندهُ بانوءچراغم رانگير
اينجا حضور روشنت در چشم من گل مي كند
اهسته مي بارد ولي دارد تحمل مي كند
مي ترسم از روزي كه توديگر فراموشم كني
مانندنبض شعله اي در بادخاموشم كني
زين بعد حتي افتاب شهر مرا گم مي كند
امشب خليج چشم من حتماً تلاطم مي كند

Ghorbat22
22-11-2008, 05:56
می خندی و تمام لبت قند می شود,
يعنی که عشق صاحب فرزند می شود.
جايی که سبز چشم تو بر آسمان وزيد,
زيباترين بهار خداوند می شود.
اين شعر تازه شيربهای لب تو بود,
حالا لبت عروس دو لبخند می شود.
فصل بهار ، ماه عسل زير نور ماه.
يک شب اقامت دو نفر چند می شود ؟

Ghorbat22
22-11-2008, 06:03
آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر،
كه به آسمان باراني مي انديشيد

و آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
كه پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود

و آنگاه بانوي پر غرور باران را
در آستانه نيلوفرها،
كه از سفر دشوار آسمان باز مي آمد.

mummified
22-11-2008, 07:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]روزای خوب برای تو ٬ شبای بد برای من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بیستای قرمزمال ِ تو ٬ نمره ی رد برای من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نُتای رنگی مال ِ تو ٬ شعرغم انگیزمال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بهارو عطرش مال ِ تو ٬ برگای پاییز مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]گلای قرمزمال ِ تو ٬ گلای پرپر مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]قصّه ی اوّل مال ِ تو ٬ حرفای آخرمال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شوق سفر برای تو ٬ دردِ سفر برای من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]رسیدناش برای تو ٬ فکرخطربرای من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]لذتِ خنده مال ِ تو ٬ بارون ِ گریه مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]صدآفرینا مال ِ تو ٬ حرفِ گِلایه مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آتیش عشقم مال ِ تو ٬ کتابِ سوختن مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]عُمرِزیاد تو فال ِ تو ٬ رنج زیاد تو فال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]قصرِ طلایی مال ِ تو ٬ موندن و ساختن مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]همیشه بُردن مال ِ تو ٬ همیشه باختن مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خاطره ی خوش مال ِ تو ٬ تلخی رفتن مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نازواَداها مال ِ تو ٬ چشای روشن مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خوابای رنگی مال ِ تو ٬ خوابِ پریشون مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ذوق ِ رهایی مال ِ تو ٬ رنجای زندون مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]روزای زیبا مال ِ تو ٬ جمعه ی دلگیرمال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]قِسمتای خوش مال ِ تو ٬ غمای تقدیرمال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]زندگی من مال ِ تو ٬ خستگی تو مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]هرچی که داشتم مال ِ تو ٬ تا ردشی ازخیال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ستاره بارون مال ِ تو ٬ اشکِ شبونه مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نازو کرشمه مال ِ تو ٬ اخم و بهونه مال ِ من [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]هرچی ترانَس مال ِ تو ٬ برق ِ نگاهت مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]تمام دنیارو می دم ٬ صورتِ ماهت مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خورشید ومهتاب مال ِ تو ٬ شبای تاریک مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خونه ی ابرا مال ِ تو ٬ جاده ی باریک مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بَرنده بودن مال ِ تو ٬ آخرِ بازی مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ترانه هام فدای تو ٬ هرچی می سازی مال ِ من[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سوارِ دورِ قصّه هام ٬ تو مال ِ من ٬ من مال ِ تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دیوونه ی نگات شدم ٬ من تورو کم دارم نرو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


منبع اين شعر زيبا:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

mummified
22-11-2008, 08:02
تو رو دارم این همون خوشبختیه
تو رو داشتن التیام سختیه
تو رو دارم بی نیازم از همه
چه قشنگه دست تو تو دستمه
تو رو دارم واسه من همین بسه
بی خیالم اگه دنیا قفسه
تو رو دارم دورم از دلواپسی
تو رو داشتن یعنی مرگ بیکسی
تو رو دارم ماه و تو شب نمیخوام
بی تو من به چشم دنیا نمیام
نزدیک و نزدیک تر از من به خودم
تو رو دارم در تو من معنی شدم


منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MaaRyaaMi
22-11-2008, 08:39
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان
آغاز می شود

MaaRyaaMi
22-11-2008, 08:40
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....

MaaRyaaMi
22-11-2008, 08:47
پرتاب در نوشابه
پوستر بهار
صندلی های پلاستیکی
و پیشخوانی پر از ساندویچ و اعداد
داشتم می گفتم ، بله
با پیراهنی پر از غبار و خاکستر به خانه آمدیم
بالاتر از آسمان خودمان
فوت زدیم
ستاره ها جرقه زدند
در نوشابه را به آسمان خودمان چسباندیم
هورا ... ما هم ماه داشتیم
داشتم می گفتم ، بله
ما با فروردین های خودمان عاشق می شویم
وگرنه ماه کجا و آسمان من و تو ...

seied-taher
22-11-2008, 11:31
غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گدا صفتی کیمیا گری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه ای شیوه ی پری داند

هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه ی بینش ز خال توست مرا

که قدر گوهر یکدانه جوهری داند

به قد و چهره هر آنکس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

rahgozare tanha
22-11-2008, 14:39
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر
افسوس که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
-----------------------------------------
چو ماه از کام ظلمتها دمیدی
جهانی عشق در من آفریدی
دریغا با غروب نابهنگام
مرا در کام ظلمتها کشیدی

rahgozare tanha
22-11-2008, 14:43
یادت می آد ؟ گفتم بهت : اگه نمی شی مرحمم
تورو خدا زخمم نشو که تیکه پاره ست بدنم
تو عین ناباوریهام تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمی خوام ببخشمت از جلوی چشام برو!

gmuosavi
22-11-2008, 23:34
دل من حرف به خرجش نرود

شده دیوانه ی منگی که مپرس



می کشد آه به قسمی که مگو!

می کند گریه به رنگی که مپرس

roohi_rsh
23-11-2008, 00:03
يک دم از خيال من
نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من

تا هستم من
اسير کوی توام
به آرزوی توام
اگر تو را جويم، حديث دل گويم، بگو کجايی
به دست تو دادم، دل پريشانم، دگر چه خواهی

فتاده ام از پا
بگو که از جانم
دگر چه خواهی

عبدالله الفت

roohi_rsh
23-11-2008, 00:06
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

دکتر افشین یدالهی

gmuosavi
23-11-2008, 00:08
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت . . . پرده خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد . . . خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه کارش می خورد . . . که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد . . . آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه خود یاد کند . . . آنکه زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
رفت و از گریه طوفانی ام اندیشه نکرد . . . چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش . . . عقل فریاد بر آورد و به صحرا زد و رفت

gmuosavi
23-11-2008, 00:09
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

Ghorbat22
23-11-2008, 05:03
خيلي سخته توي پاييز با غريبي آشنا شي
اما وقتي که بهار شد يه جوري ازش جدا شي
خيلي سخته يه غريبه به دلت يه وقت بشينه
بعد اون بگه که هرگز نميخواد تو رو ببينه

Ghorbat22
23-11-2008, 05:05
چقدر دير آمدي
تمام ترك هاي شيشه پنجره را باد فرو ريخت
و پنجره
تمام قطره اشك هايش را به پاي ديوار ريخت
و خاك گلدان را برد با خود باد
و شاخه ياس يادگاري ات
ميان خزان رفتنت
پژمرد
نگاهم ميان قاب دلتنگي مانده
چشم براه
دست بكش بر شانه هاي
خاطره ام
ترا ازميان عبور لحظه ها
مي بوسم

Ghorbat22
23-11-2008, 05:13
گناه از جانب ما نيست اگر مجنونيم
گردش چشم تو نگذاشت که عاقل باشيم

Ghorbat22
23-11-2008, 05:18
گفتمش بی تو چه باید کرد؟

عکس رخساره ی ماهش را داد

گفتمش مونس شبهایم کو؟

تاری از زلف سیاهش را داد

وقت رفتن همه را میبوسید و به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد وبه من انتظار سر راهش را داد

دل تنگم
23-11-2008, 08:44
ماجرای عشق ما، یک اتفاق ساده نیست
قصه ی این عشق های پیش پا افتاده نیست

عشق ما با التهابی از جنون آمیخته ست
چون هوسناکی مشتی مردم واداده نیست

با جنون و التهاب عاشقی مانند من
بی گمان معشوق بودن آن چنان هم ساده نیست!

در تلاطم های اقیانوس پُر طوفانِ عشق
پای واپس می کشد موجی که طوفان زاده نیست

گام هایم با تو هر دم در شروعی تازه اند
پیش رو جز وسعت بی انتهای جاده نیست

بی گمان چون تو زنی عاشق نمی آید به دست
در شکیبایی زنی همچون تو فوق العاده نیست

عطر زلفت در تن گل های وحشی ریخته ست
ناز چشمت در نگاه آهوان ماده نیست

با تو باید تا افقهای رهاتر پر کشید
آه، بال من برای پَر زدن آماده نیست....

magmagf
23-11-2008, 09:43
«اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است»
تنها برای از تو نوشتن هوا کم است

غم کرد زیر آب سرم را و در ته ِ
دریا ، برای از تو نوشتن هوا کم است

من از شب و ستاره وصحرا نوشته ام
اما برای از تو نوشتن هوا کم است

دیروزها بله ! ریه هایم امید داشت
حالا برای از تو نوشتن هوا کم است

گیرم که قیس باشم اتاقم جنونکده
لیلا ! برای از تو نوشتن ...هوا...
کم ...
است !

دیوار واژه دور خودم می کشم ، بلند :
«حاشا ! برای از تو نوشتن هوا کم است !»

من بی نفس به کوچه عشق ات رسیده ام
آیا برای از تو نوشتن هوا کم است ؟!

دستم نمی رود به نوشتن ...چرا دروغ ؟!
زیبا ! برای از تو نوشتن هوا ....
بس است !






سيامك بهرام پرور

magmagf
23-11-2008, 09:47
من با توام ، بغل به بغل، چرخ می زنم
با واژه های مست غزل چرخ می زنم

« بگشای لب که قند فراوانم آرزوست »
من هم به روی موج عسل چرخ می زنم

هنگامه ای ست ! زلزلت الارض ..چشم تو !
زل می زنم به عمق گسل ؛ چرخ می زنم

هر عشق حاصل عطشی جاودانه است
من تا ابد درون ازل چرخ می زنم

من چرخ می زنم که بمیرند غصه ها
انگار بر مدار زحل چرخ می زنم

با مولوی به شعشعه شمس می رسم
با «کاروان» شیخ اجل چرخ می زنم

هم صوفیانه می زده ام با خود خدا
هم کافرانه دور هبل چرخ می زنم

در کافه ها ، معابد بودا و خانقاه
در سومنات و تاج محل چرخ می زنم

شادی رسالتی ست که بر دوش آدمی ست
پس روی سازمان ملل چرخ می زنم !

دنیا شده عفونت تکرار در سکون
پس تیغ می کشم به دمل ؛ چرخ می زنم

شاید که شیر نیستم اما کلاغ چه ؟!
روباه زادگان دغل ! چرخ می زنم !

[]
تا این کلاغ را برسانی به خانه اش
بانوی من ! درون غزل چرخ می زنم ....




سيامك بهرام پرور

magmagf
23-11-2008, 11:50
… بيا بي خيال روزهاي رفته

بوسه هامان را

به يكي از همين موجها گره بزنيم

خدا را چه ديدي

شايد آن ( پري كوچك غمگين )

خبرهاي خوشي آورد .

MaaRyaaMi
23-11-2008, 19:28
مي نويسم (( د ي د ار ))

تو اگر بي من و دلتنگ مني

يك به يك فاصله ها را بردار...

eshghe eskate
23-11-2008, 19:40
تو عزيز دلم به نسيم سحر بنويس
عاشقانه کلامي به پيام تو بود
تو به دفتر عشق منو بار دگر بنويس
اين پرنده عاشق که ز بام تو بود
همه پرواز من بودي تو بگو با پرستو ها
منو دادي به من از نو تو بگو با همه دنيا
من اگر عاشقي کردم تو سراپا وفا بودي
تو به عشق آشنا بودي آه آه آه آه
همه جا هم سفر بامن همه ي لحظه ها بودي
اگر از من جدا بودي خاطره هاي تو بود



من آن موج گريزانوم تو برايم دريا بودي
در آن لحظه ها گل من همه جا بودي
منم آن خشم طوفانها تو برايم صحرا بودي
همسفر من ديوانه تو تنها بودي
بيا که با تو دوباره سکوت شب به سر آيد
سحر شود شب بي فردا
بيا بيا که سپيده دوباره با تو برآيد
تو باشي و من عاشق در دنيا
بيا که با تو دوباره سکوت شب به سر آيد
سحر شود شب بي فردا
بيا بيا که سپيده دوباره با تو برآيد
تو باشي و من عاشق در دنيا

eshghe eskate
23-11-2008, 19:40
نگاهم کرد...

پنداشتم دوستم دارد !

نگاهم کرد...

در نگاهش صد شور عشق خواندم !

نگاهم کرد...

دل به او بستم !

نگاهم کرد...

اما نه !!!

بعدها فهمیدم که او فقط نگاهم کرد !!!

از زندگی آموختم که به هر نگاهی دل نبندم !

که همه نگاه ها پیام آور عشق نیستند...

همه نگاه ها معنی دوست داشتن نمی دهند...

و ... همه نگاه ها بی ریا نیستند !!!

eshghe eskate
23-11-2008, 19:42
چه کسی گفت من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد

eshghe eskate
23-11-2008, 19:43
روزها را نمی شناسم

و در انتظار آمدنت

بهار ها را شماره می کنم

ای سبز چشم من

اینک چهار فصل

دیریست که رفته اند

پس در کدام روز

در قالب خاطرم

تصویر می شوی

eshghe eskate
23-11-2008, 19:44
به کجا چنین شتابان!

گون از نسیم پرسید.

دل من گرفته زینجا،

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟

همه آرزویم، اما

چه کنم که بسته پایم ...

به کجا چنین شتابان؟

به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا سرایم.

سفرت بخیر !اما

تو و دوستی، خدارا

چو از این کویر وحشت

به سلامتی گذشتی،

به شکوفه ها ،به باران،

برسان سلام ما را.

Eshghe_door
23-11-2008, 20:32
پاییز گذشت
برایش بنویس
هنوز هم خانه ام ابریست....

MaaRyaaMi
23-11-2008, 20:50
دیده ای غنچه ها ناشکفته گاه بر شاخه ها می پلاسند؟
عاشقانه ترین حرفها هم می شود در دهانت بماسند

حرفها با دل تو دل من دارد اما بگوید؟ ... نگوید؟
سنگ و آئینه نشنیده ای که از رسیدن به هم در هراسند؟

ای صدای تو آرامش آب! کاش یک «سنگ» با من بگویی!
کوزه های لب چشمه ها هم لهجه ی عشق را می شناسند

عشق گفتم که با تیشه ی غم زد به هر کوه اما نفهمید
دردها با دل تو صمیمی، زخم ها با تنت هم لباسند

اوج فریاد کوه است پژواک، وقتی از درد لب می گشاید
کوه دردی و از بس صبوری، دردها خسته از انعکاسند

از تو دور است اگر می زند سر ماه بر قله های غریبی
نامی از او اگر بر لبت نیست کوههای جهان ناسپاسند

***

گرچه از یاد بردی که آن «ماه»، تکیه گاه غمش شانه ات بود
من به «مهر» تو شکی ندارم، اغلب عاشقان کم حواسند...
ّ

Rainy eye
23-11-2008, 21:57
من تنها ترین فریاد در اوج صدایم
من عاشقانه ترین نگاه
در کشتی وجود توام
من می خواهم
زنده بمانم
تا با تو باشم
با تو بخوانم
چرا که بی تو می میرم!
تمام شعرهای من فریاد قلب من است!
وتمام آنها از آن توست
من زرد ترین پاییزم
در فصل نگاه تو
پس آن را دریاب وبا برق چشمانت
غروبش را همراه باش...
کسی چه میداند که فردا چه خواهد شد؟!
شاید تقدیر
دستان پر صلابتش را به سویم دراز کند
وشاید هم نه...
ولی تا آن روز
به امید رسیدن به نگاهت
در انتظار مینشینم

Rainy eye
23-11-2008, 22:01
من سلامت می کنم
نه به دنبال جوابش نیستم !
اما صدایت میکنم
چهره در چهره
عشق را تزریق در رگهای جانت میکنم
با تمام عاشقان من همکلامت میکنم
در کنارت می نشینم تا که حالت را بپرسم
دستهایم را به گرمی می فشاری
با نگاه مهربانت
آتش عشق نگاهت را
درون لحظه هایم میگذاری