PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار با موضوع ايران



persian365
16-07-2007, 11:03
در این تایپک دوستان شعر ها را که در مورد ایران هست بنویسید

لطفا دقت کنید نه این که شعری کلمه ایران داشته باشه رو بنویسید .. متن شعر در مورد ایران باشه

ممنون

persian365
16-07-2007, 11:05
افتخار من ایران است

افتخار تو ایران است

سرزمین من ایران است

سرزمین تو ایران است

من و تو زیک اب و خاکیم

من و تو با یک زبان سخن میرانیم

من و تو ز یک دین و آیینیم

پس چرا ز یکدیگر جداییم

چرا با یکدگر نسازیم

چرا خود را ز دیگری مهتر بدانیم

تو میدانی که درمیان غریبه ها جایی نداریم

پس چرا جدایی

چرا بی همزبانی

ایرانی از خود ماست

جدایی از او خلل ماست

ایرانی افتخار ماست

کوروش و داریوش مال ماست

شاعر شیرین

حافظ وسعدی راه ماست

مولانا راهبر ماست

persian365
16-07-2007, 11:10
ايران! ايران! ايران!
ايران! سرزمين بيداران !‌ غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران غرقه در خون ياران
ايران! ايران!
ايران! ايران!ايران! ايران! مهد دليران !‌ مهد دليران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! اي ديار بيداران غرقه در خون
ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! تكرار زمستانها
ايران! ايران! ايران! ايران!تكرار زمستانها
ايران! ايران! ايران! ايران!تاريخ شب يلدا !‌ تاريخ شب
يلدا
ايران! ايران! ايران! ايران! تكرار زمستانها ! تاريخ شب يلدا
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران !‌ غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! مهد دليران !‌ مهد دليران
ايران!
ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! اي ديار بيداران غرقه در خون
ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! اي گستره پرپر !‌ اي گستره ي پرپر
ايران! ايران! ايران! اي گستره پرپر
از نيزه ي چنگيز‚ از خنجر اسكندر
از نيزه ي چنگيز از خنجر اسكندر
سردار تو بردار و گمنام نام آور ! گمنام نام
آور
ايرانم ! ايران !‌ گمنام تو نام آور
ياران تو بيدار و سرسلسله ات بي سر
ياران تو بيدار و سر سلسله ات بي سر
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران !‌ غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران!
ايران!ايران! ايران! مهد دليران !‌ مهد دليران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! اي ديار بيداران غرقه در خون
ياران
در بند زمستاني ! همرنگ بهاراني
در بند زمستاني !‌ همرنگ بهاراني
بعد از شب ويراني ‚ همواره تو مي ماني ! همواره تو مي ماني
همرنگ بهاراني ‚ هموارخ تو مي
ماني ! همواره تو مي ماني
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران !‌ غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! مهد دليران !‌ مهد دليران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! اي ديار بيداران
غرقه در خون
ياران
ياران دليرت را بر بستر خون ديدي! بر بستر خون ديدي
ايران ! ايران !‌ايران ! بر بستر خون ديدي
از حادثه بگذشتي ! از حيله نترسيدي
از حادثه بگذشتي ! از حيله نترسيدي
دراين شب يلدايي ‚ بر قله خورشيدي! بر قله خورشيدي
ايران !‌ايران ! ايران ! بر قله ي
خورشيدي
آرامش طوفاني ! تو وارث اميدي
آرامش طوفاني !‌ تو وارث اميدي
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران !‌ غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران! سرزمين بيداران غرقه در خون ياران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! مهد دليران !‌ مهد دليران
ايران! ايران! ايران! ايران!ايران! ايران! اي ديار بيداران غرقه در خون
ياران

شاعر یغما گلروئی

persian365
16-07-2007, 11:26
سلام ايران من!
سرزمين بودنم.
سپيدترين گلهای نيلوفر را
در حضور سبز خاطراتت يافتم.
در روزهای روشنیم.
امروز
آنچه نایافتنی است تویی
و آنکه یافته شدن باید،من
مرا دریاب
پیش از آنکه غربتم مرا بیابد.
ایران من.

شاعر نيلوفر حسينی خواه

persian365
16-07-2007, 11:29
خاك سرخ ايران و
سبزي درختان و
قشنگي همه فصل هاش
آبي درياهاش آبي آسموناش
همه ايران وطنم ايران جون و تنم
نمي تونم دل بكنم
خاطراتم همه در ايرانه
شهر من قشنگترين شهر تو دنيا
مردم كرد غيورن
بندري ها همه خونگرم و صبورن
شمالي ها همه مهمون نواز
مشهدي ها با دين و ايمونن
شهر بزرگ شيراز
شهر باستاني و راز
شهر قشنگي ها تهران
شهر عشق و عاشقي آبادان
همه خاك وطن را دوست دارم ، مي پرستم
نام ايران را عاشقانه مي پرستم
خاك من از خاك توست
روح من در جان توست
سر سبزي كوهات خيلي قشنگه
آسمون و درياهات هميشه آبي رنگه

شاعر كامبيز علي اسماعيلي

boy iran
16-07-2007, 14:19
اي ايـران اي مـرز پـر گهر
اي خاکت سرچشمه هنر
دور از تو انديـشــه بــــدان
پايـنـده مـانــي تـو جـاودان

اي ايـران اي مـرز پـر گهر
اي خاکت سرچشمه هنر
دور از تو انديـشــه بــــدان
پايـنـده مـانــي تـو جـاودان

اي دشمن ار تو سنگ خاره اي من آهنم
جـان مـن فــداي خــاک پــاک مـيــهــنـم

مهر تو چـون شـد پيشه ام
دور از تو نيست انديشه ام

در راه تو کي ارزشي دارد اين جان ما
پاينده باد خاک ايران ما

در راه تو کي ارزشي دارد اين جان ما
پاينده باد خاک ايران ما

boy iran
16-07-2007, 14:20
اگر ایران بجز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش نیست دلکش
من این آب و هوا را دوست دارم
تمام عالم از آن شما باد
من این یک تکه جا را دوست دارم
من این یک تکه جا را دوست دارم
خدا دوست دارم
دوست دارم



دیگه ندارم طاقت موندن
من این شهر رو رها میکنم از درد شبونه
دل موطن من مرده ز بیداد زمونه
های های، های های
های های، های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
های های، های های
های های، های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من


اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میمیره از غصه دیگه نایی ندارم
بجزء نام تو ای مام وطن ای موطن من
دگر بر روی لبهای خود آوایی ندارم
ایران ایران، ایران ایران
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
ایران ایران، ایران ایران
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من

مازیار

boy iran
16-07-2007, 14:21
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پافِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد


در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پافِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تو راج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان


سبزی سر چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته


ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تو راج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان

در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پافِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد

محمد نوری

boy iran
16-07-2007, 14:23
یک وجب از کویرشو به همه دنیا نمی دم

یک قطره آب خزرو ، به صدتا دریا نمی دم

این همه آسمون خراش، ارزونی دهکده هاش

یک خونه کاهگلی شو به قصر شاها نمی دم

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

هیچ جا تو دنیا خونه من نیست

جز خاک ایران هیچ جا وطن نیست

هرجا که باشم ،هرجا که هستم

من خاک ایرانو می پرستم

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

هرجا که زندگی کنم((ایران،ایران،ایران))

حس وطن تو جونمه ((ایران،ایران،ایران))

چیکار کنم ایرونیم ،عشق وطن تو خونمه

پوستمه، استخونمه ، پوستمه ،استخونمه

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

یک وجب از کویرشو به همه دنیا نمی دم

یک قطره آب خزرو به صدتا دریا نمی دم

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

ایران، ایران،ازدل و از جان می خونم این شعرو برات ایران، ایران

اسی

Mahziar-7
17-07-2007, 02:47
به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک
اگر باز پرسد ز ما
چه شد دين زرتشت پاک
چه شد ملک ايران زمين
کجايند مردان اين سرزمين
به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر ديد و پرسيد از حال ما
چه کرديد بُرنده شمشير خوش دستتان
کجايند ميران سر مستتان
چه آمد سر خوي ايران پرستي
چه کرديد با کيش يزدان پرستي
به شمشير حق ، نيست دستي
که بر تخت شاهي نشسته است
چرا پشت شيران شکسته است
در ايران زمين شاه ظالم کجاست
هوا خواه آزادگي ،
پس چرا بي صداست
چرا خامش و غم پرستيد، هاي
کمر را به همت نبستيد، هاي
چرا اينچنين زار و گريان شديد
سر سفره خويش مهمان شديد
چه شد عِرق ميهن پرستيتان
چه شد غيرت و شور و مستيتان
سواران بي باک ما را چه شد
ستوران چالاک ما را چه شد
چرا مُلک تاراج مي شود
جوانمرد محتاج مي شود
چرا جشنهامان شد عزا
در آتشکده نيست بانگ دعا
چرا حال ايران زمين نا خوش است
چرا دشمنش اينچنين سر کش است
چرا بوي آزادگي نيست، واي
بگو دشمن ميهنم کيست، هاي
بگو کيست اين ناپاک مرد
که بر تخت من اينچنين تکيه کرد
که تا غيرتم باز جوش آورد
ز گورم صداي خروش آورد
به کوروش چه خواهيم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:13
دل . ایرن . دلبر . ایران
عاشق بی یار . ایران
خسته و بیمار . ایران
مانده بی سردار ایران
بیا در خاک خود با هم بخوانیم
که غیر جغد دیگر کس نخوانده
صدای نغمه و سازی نمانده
وطن بی تو نمرده
وطن بی کس نمانده
وطن از بی وفایی عزیزانش نگفته
بیا در ما بخوان آواز غربت
که ما در خاک خود غربت کشیدیم
بیا با هم بجنگیم
بیا با هم بمیریم
بیا با هم به دنبال دلیرانش بگردیم
کجایید پهلوانان . شما اسفندیاران
رستم یل . زال دستان
وطن از انتظار بیتاب گشته
ز نامردی نامردان . وطن بیذار گشته
وطن مردم برای خاک پاکت
بگو شهنامه را از نو سرآنید
در آن گویند که چون دیو از در آید
همه مردان به نامردی گرایند
ز هر سوی وطن بوی غم آید
گذشت چندین بهار و آرش آید
وطن هر شب عزادار است و دلخون
وطن ای بی وطن کی این چنین بود
وطن مانند مشکی خواب گشته
ز خون عاشقان سیرآب گشته
ستم دیده وطن . داغدار گشته
ز هر چه لاله بود بیذار گشته
دل . ایرن . دلبر . ایران
دل . ایرن . دلبر . ایران
دل . ایرن . دلبر . ایران

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:13
ایران
صدای خسته ام را بشنو
ای ایران
شکوای نای خسته ام را بشنو
ای ایران
می خوانم آوازی میانِ زرد طوفان ها
همخوانی با رعد و برگ و باد و باران ها
آواز من هر چند ایرانم غم انگیز است
با این همه از عشق ، از عشقِ تولبریز است
من از دماوند و سهندت قصّه می گویم
ز کوه های سربلندت قصّه می گویم
ز رودهایت ، اشک های غرق در خونت
ز خشمِ کرخه زاری های کاروانت
در ذهنِ من دیگه روانت بی سرسبز است
حتی کویرت نیز بی پاییز سرسبز است
دیگر چه باغ های چون بهشتِ تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشتِ تو
اوجِ ستون های بلندِ تختِ جمشیدت
از سربلندی ، سررسانیده به خورشیدت
پروا مکن از این شکستنها که در فرجام
ایرانِ من تو کامیابی دشمنت ناکام
می دانمت اما که جای ایستادن نیست
می دانمت جای ببردا افتادن نیست
ایرانِ من ای یادگارِ یادگارانم
ای کوکبِ پیشانیِ تاریخ
ایرانم

ایرانم ای سیلابِ دریاگویِ دریاجوی
از آنسوی تاریخ ره طی کرده تا این سو
جویی که از سرچشمه ی آیینه ات جاریست
خونی که از زخمِ عمیقِ سینه ات جاریست
می شوید از دل های ما هم زنگ غم ها را
همراهِ تو با خود به دریا می برد ما را
ایرانِ من ای یادگارِ یادگارانم
ای کوکبِ پیشانیِ تاریخ
ایرانم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:14
ايران هميشه جاويد سرزمين نور و دريا

تو خودت يه کوه نوري توي گنجينه دنيا

پرچمت يه افتخاره اون بالا تو اوج ابرا

هميشه با من ميمونه اون سه رنگ ناب زيبا

ايران

وطنم فقط تويي توهرجاي دنيا که باشم

عشق تو خون تو رگهام نميخام از تو جدا شم

وقتي که از اينجا دورم بغض غربتو ميبارم

همه قشنگياتو توي ذهنم ميسپارم

قصه فرهاد و شيرين قصه عشق سياوش

اون ابرمرداي عاشق رستم و کاوه و آرش

ياد جنگل ياد کوها چهل ستون و تخت جمشيد

ساحل دريا کنار و سرخي غروب خورشيد

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:14
باید خورشید بتابه روی کوهت
طلایی شه تو اسمت پر غرورت
بباره خیس بشه خاک کویرت
که مثل شیر بغره قلب پیرت
بیاین ای دخترای بختیاری
بدیم بازم به هم ما دست یاری
شمالی اصفهانی دخت شیراز
بیاین با هم بخونیم ما هم آواز
ای ایران و ای ایران و ای ایران
ای مرز و بوم ای خانه دلیران
ای ایران و ای ایران و ای ایران
ای مرز و بوم ای خانه دلیران

اسمت همیشه بوده
خاری به چشم عالم
رو خاک تو چه باشم
راحت میشه خیالم
اسم تو رو نوشتو
رو پوست و استخونم
چه عشقی داره از تو
داد بزنم بخونم
هیچ آسمونی مثل
اون آسمون نمیشه
دنیا رو گشتم اما
هیچ جایی اون نمیشه
هیچ جایی اون نمیشه
ای ایران و ای ایران و ای ایران
ای مرز و بوم ای خانه دلیران
ای ایران و ای ایران و ای ایران
ای مرز و بوم ای خانه دلیران

اسمت همیشه بوده
خاری به چشم عالم
رو خاک تو چه باشم
راحت میشه خیالم
اسم تو رو نوشتو
رو پوست و استخونم
چه عشقی داره از تو
داد بزنم بخونم
هیچ آسمونی مثل
اون آسمون نمیشه
دنیا رو گشتم اما
هیچ جایی اون نمیشه
هیچ جایی اون نمیشه
ای ایران و ای ایران و ای ایران
ای مرز و بوم ای خانه دلیران

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:15
وطنم تنم چه باشد که بگویمت تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو

وطنم تو بوی باران به شب ستاره باران
که خوشی و خوشترینی به مذاق میگساران

من اگر سروده باشم وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم وطنم تو آفتابی

وطنم ، وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم وطنم ایران

وطنم خوشا نسیمت که وزدنش گل از گل
وطنم خوشا شمیمت که دمیدنش تغزل

وطنم که شعر حافظ شده وصله تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو

وطنم درودی از من به تو به عاشقانت
که سپرده ام به پیکت به نسیم مهربانت

ایران من ،ایران من
ای مهر تو برجان من

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:16
ایران
تویی تنها بهونه
واسم,ای ایران
نفسم اسمتو میخونه
میگه ای مهد دلیران
ای کنام شیران

ایران
تویی تنها بهونه
واسم,ای ایران
نفسم اسمتو میخونه
میگه ای مهد دلیران
ای کنام شیران
ای ایران

فقط اسم تو میمونه
روی لبهای من
تویی تنها بهونه
واسه فردای من

تویی افتخار بودن
واسه من و ما
تویی موطن عزیزم
برات خونمو میریزم
ای ایران من
ایران
تویی ای جاودان ملک
تو ای ایران
تویی تاج سر من
تویی ای سرزمین شیران
تو افتخار من

ایران
تویی ای جاودان ملک
تو ای ایران
تویی تاج سر من
تویی ای سرزمین شیران
ای ایران
ای اییییییران

فقط اسم تو میمونه
روی لبهای من
تویی تنها بهونه
واسه فردای من

تویی افتخار بودن
واسه من و ما
تویی موطن عزیزم
برات خونمو میریزم
ای ایران من

فقط اسم تو میمونه
روی لبهای من
تویی تنها بهونه
واسه فردای من

تویی افتخار بودن
واسه من و ما
تویی موطن عزیزم
برات خونمو میریزم
ای ایران من

فقط اسم تو میمونه
روی لبهای من
تویی تنها بهونه
واسه فردای من

تویی افتخار بودن
واسه من و ما
تویی موطن عزیزم
برات خونمو میریزم
ای ایران من

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:16
ای ایران تا نفس دارم عهد دیرین را نشکنم ای میهن من به پای تو جان شیرین را افکنم
خونین پر کبوتران بر بام تو پر کشان
ای دستای بر امان آه ای لاله زار ما
ای طوفان سرشت تو شادم با بهشت تو
چون با سرنوشت تو میماند تبار من
در دلها جوانه ای بر لبهام ترانه ای
شوری عاشقان ای نقشی جاودانه ای
ای دریای بی کران بر جانم فرو بریز
از مستی پیاله ای از هستی نشانه ای
ای ایران تا نفس باشد یاد تو ماند جاودان ای ایران تا درخشیدی روشن شود آسمان
شادم در آغوش تو ای خاک آسمانی دلتنگم با اندوهت داد از غم رهایی
از خاکت بر می خیزم چون لاله های عاشق
با مهرت می پیوندم ای مرز مهربانی
ای ایران تا نفس دارم عهد دیرین را نشکنم ای میهن من به پای تو جان شیرین را افکنم
جاودان ایران

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:17
تو ای ایران من، پاینده باشی
توای ایران من ، پاینده باشی
من این زیباسرا را دوست دارم
من این زیبا سرا رادوست دارم
تمام عالم ازآن شما باد
تمام عالم از آن شما باد
من این یک تکه جا را دوست دارم
من این یک تکه جا رادوست دارم
..........................................
دیگه ندارم
طاقت موندن
من این شهرورها می کنم ازدردشبونه
دل ...م
خسته زبیداد زمونه
ایران، ایران
سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه
هم وطن من
ایران،ایران
سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه
هم وطن من
اگه خاک من ازدست بره
جایی ندارم
دلم میگیره ازغصه
دیگه نایی ندارم
به جز نام توای مام وطن
ای موطن من
دگربرروی لبهای خود
آوایی ندارم
ایران، ایران
سرم روی تن من
نباشه ، گر که بیگانه بشه
هم وطن من
ایران، ایران
سرم روی تن من
نباشه، گر که بیگانه بشه
هم وطن من
دیگه ندارم
طاقت موندن
من این شهرو رها میکنم
ازدردشبونه
دل ...م
خسته زبیداد زمونه
ایران، ایران،
سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه
هم وطن من
ایران، ایران
سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه
هموطن من
اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میگیره ازغصه
دیگه نایی ندارم
به جزنام توای مام وطن ای موطن من
دیگربرروی لبهای خود
آوایی ندارم
ایران، ایران، سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه هم وطن من
ایران ، ایران
سرم روی تن من
نباشه گرکه بیگانه بشه
هم وطن من

magmagf
21-07-2007, 03:19
ای خطـه ایران مـیهـن ای وطـن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

تا هست کنار تو پر از لشگر دشـمن
هـرگـز نـشـود خــالـی از دل مــحـن من

دردا و دریغا که چنان گشتی بر برگ
کـز یــافـتـه خـویـش نـداری کـــفـــن من

بـسـیـار سـخـن گـفتم در تعزیت تو
آوخ که نـگــریـــانــد کـس را ســـخــن من

و آنـگاه نیوشند سخنهای مرا خلق
کـز خـون مـن آغـشـتـه شود پیرهن من

و امروز همی گویم با محنت بسیار
درد او دریـــغـــا وطــــن مـن وطــــن من

magmagf
21-07-2007, 03:20
آفتابت، که فروغ رخ « زرتشت » در آن گل کردست

آسمانت، که زخمخانه « حافظ » قدحی آوردست

کوهسارانت، که بر آن همت « فردوسی » پر گستردست

بوستانت، کز نسیم نفس « سعدی » جان پروردست

هم زبانان من اند

مردم خوب تو این دل به تو پرداختگان

سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان

پیش شمشیر بلا، قد برافراختگان، سینه سپر ساختگان

مهربانان من اند

نفسم را پر پرواز از توست

به دماوند تو سوگند که گر بگشایند

بندم از بند، ببینند که آواز از توست

همه اجزایم با مهر تو آمیخته است

همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس

تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد


فريدون مشيری

boy iran
21-07-2007, 20:09
یه جای نقشه ی بزرگ دنیا
یه کشور پر از بهشت و دریا
یه سرزمین ، پر از رز و شقایق
مهد یه عالم ، آدمای عاشق
یه جا که خشکی و بلندی داره
تو قدمتش حافظ و سعدی داره
یه عالمه معدن احساس داره
کوچه هاش عطر زنبق و یاس داره
به قهرماناش همیشه می باله
دل کندن از خک زرش محاله
هر گوشه از او پر افتخاره
چهار تا فصل عاشق ، بهاره
خزر ، دنا ، زاگرس و اترک داره
کلی چیزای تازه و تک داره
تو عاشقاش لیلی و مجنون داره
کویر و دریاچه و هامون داره
کشور ما خونه ی ابن سیناس
سال یه قهرمانی مثل نیماس
توی جنوب نخلای خرما داره
تو سنتاشم ، شب یلدا داره
یه پهلوونی مث رستم داره
چشمه هایی به رنگ زمزم داره
مردمی داره مث عطر شمالی
فرقی نداره شرقی یا شمالی
اونا براش با افتخار جون می دن
برای زنده موندنش ، خون می دن
مراقبن حتی یه ذره از خک
نیفته دست دشمنای ناپک
این سرزمین همیشه پک و زندس
تو بازیای دنیامون ، برندس
الهی که تا زنده ایم و آباد
زنده بمونه سرزمین فرهاد
اسم قشنگش همیشه تو نقشه
به هر غریبه ، حس خوش می بخشه
ما به تموم داشته هاش می نازیم
هر چی نداره کم کمک می سازیم
تا که یه روز کسایی که تو دنیان
بگن که بهترین جا ، یعنی ایران

boy iran
21-07-2007, 20:09
اي ميهن پرافتخار من
فخر و فر تو ثبت دفتري ست

كرمان و بم و يزد و ساوه ات
بهتر ز رم و برلن و بري ست

رشت تو و گرگان و گنبدت
چون نور و كجور از بدي بري ست

كي با همدان و اراك تو
شهري دگرش لاف همسري ست

تبريز و اروميه ي ترا
بر لندن و پاريس برتري ست

شيراز و اصفهان تو
با نصف جهانش برابري ست

تو پيري و نسل جوان تو
جوياي بزرگي و مهتري ست

عشقت نرود هيچ از سرم
عشق تو و مهرت نه سرسري ست

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:11
من و تو از مال دنیا چی داریم غیر یه خونه
خونمون کوچیکه . اما لونه عشق میمونه
رو در و دیوار خونه . مینویسم که بدونی
تو برام عزیزترینی . تو امید آخرینی
من و تو از مال دنیا چی داریم غیر یه رویا
چه قشنگه شعر موندن . چه قشنگه فکر فردا
من و تو ای هموطن . تا عاشقونه . باید اینجا
بخونیم تنها و تنها . واسه ایران فردا
واسه ایران فردا...
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم
چه ساده و چه بی ریا . ایران ایرانم . ایرانم
نشستن عشق تو سینه ها
تو سینه من و شما . که دور بریزیم کینه ها
که عاشقونه فریاد بزنیم . ایرانه سرزمین ما
وطن . وطن . برای من . برای تو . واسه یکی شدن
شکسته صد بار . اما دل بسته عشقت هموطن
دلبسته این خاک وطن . به عشق تو . به عشق من
به عشق ما . که هر کجا هستیم میخونیم یک صدا
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم
ایران ایرانم . ایرانم . که از تو دارم این جانم
جانم فدایت . میخوانم . پاینده بادی ایرانم

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:12
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

باهمه رفیقم با همه جون جونیم
ارمنی زبانم ولی من تهرونیم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

با ارمنی اسوری و با کلیمی
رفاقتی دارم رفاقتی قدیمی
فارس رفیقو خوبو مهربونم
تک تکشونو من از خودم میدونم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

باهمه رفیقم با همه جون جونیم
ارمنی زبانم ولی من تهرونیم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم

با هرکیو قومی سر یاری دارم
1000 تا یادو یادگاری دارم
اگر که مغرور یا که سر بلندم
دیارم از تو دارم هرچی دارم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم
بخودم میبالم که یک ایرانیم
خوشابحالم که یک ایرانیم
خوشا بحالم

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:13
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است ِ وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

diana_1989
25-07-2007, 17:44
اگر ایران به جز ویران سرا نیست



من این ویران سرا را دوست دارم



اگر تاریخ ما افسانه رنگ است



من این افسانه ها را دوست دارم



نوای نای ما گر جان گدازست



من این نای و نوا را دوست دارم



اگر آب و هوایش دل نشین نیست



من این آب و هوا را دوست دارم



به شوق خار صحراهای خشکش



من این فرسوده پا را دوست دارم



من این دلکش زمین را می پرستم



من این روشن سما را دوست دارم



اگر بر من ز ایرانی رود زور



من این زور آزما را دوست دارم



اگر آلوده دامانید اگر پاک



من ای مردم شما را دوست دار

magmagf
30-07-2007, 09:15
امشب دلا دیوانه ام

دیوانه کاشانه ام

خسته از این نامردمی

با خوب و بد بیگانه ام

یا رب صبوری ده مرا

می گیرد از غربت دلم

باشد دعای صبحگاه

مرهم ببخشاید دلم

دردم غریبی بود و بس

مرهم فقط یک هم نفس

مرهم فقط خاک من است

خاک من ایران بود و بس

با دیو و دد بیگانه بود

آن آب و خاک نازنین

چون گوهری یکدانه بود

ای کاش ویران می شدم

با خاک یکسان می شدم

ای کاش در خاک وطن

از جان بی جان می شدم

خانه دگر آباد نیست

در بند و آزاد نیست

خانه فضایش جنگ و خون

ایران دگر ایران نیست

پس کو نژاد آریا

کو رستم و اسفندیار

یا رب جوانمردانمان

را پس چه کس داده به باد


زیبا شیرازی

magmagf
30-07-2007, 09:16
گرامی میهنم‌ ای ‌خاک ‌ایران‌ .................. نماد هستی و مهد دلیران‌

هزاران ‌یادگار از روزگاران‌ .................. به ‌یادت مانده‌ از آموزگاران‌

هنوز آن برق چشم شهریاران .................. ‌بپیچد در دل‌ دشت‌ و بیابان‌

هنوز آن ‌گام‌ِ سربازان‌ جانباز .................. خروش ‌رادمردان‌ سرافراز

به‌گوش ‌آید ز ابر و باد و باران .................. ‌ز تندرهای ‌قلب‌ كوهساران‌

همی‌آید به‌ گوشم‌ این‌ نداها .................. توان‌ بخشد به‌ جانم ‌این‌ صداها

گرامی‌ میهنم‌ پاینده‌ مانی .................. ‌هماره‌ بر جهان ‌تابنده ‌مانی‌

تو دریایی ‌ز فر و دانش ‌و داد .................. برآید خور از این ‌دریای ‌آزاد

بپیماید ره‌ گردون‌ به‌ صد ناز .................. ز مهر او درد جان ‌دو صد راز

بیفتد پرتواش ‌گرم ‌و دل‌افروز .................. بر این ‌دریای ‌ژرف ‌و هستی‌آموز

كرانه‌ تا كرانه‌ روشنی ‌بخش .................. ‌فروغ‌ مهر «ایران‌» این ‌چنین ‌پخش‌

شود از فرّ «هُرْمزدِ» یگانه .................. ‌به‌ هر سو مهر جاویدان ‌روانه‌

منم‌ در ساحل ‌و ماتم ‌گرفته .................. ‌وجودم ‌را سراسر غم ‌گرفته‌

تو ایرانی ‌و دریایی ‌پر از جوش .................. ‌منم ‌آن‌ مرغ‌ بوتیمار خاموش‌

به‌ چشمم ‌ناید از مهرت‌ دمی ‌خواب‌ .................. كه‌ می‌ترسم ‌ز دریا كم ‌شود آب‌

كه ‌آن ‌فر و شكوهت ‌تیره ‌گردد .................. و چشمانم ‌از این‌ غم‌ خیره‌ گردد


مهین ‌بانو تركمان ‌اسدی

magmagf
04-08-2007, 23:05
ای دل آهنگ نبردم آرزوست .................. صحنه ی دیدار مردم آرزوست

صحنه ی پیکار با اهریمنان .................. دوره ی پایان دردم آرزوست

جنگ بهر عزت و آزادگی .................. سرخی سیمای زردم آرزوست

جنگ بهر انتقام از دشمنان .................. خفتن اندر خاکم آرزوست

خفتن اندر خاک، گرد آب و گل .................. خفتن اندرخون گرمم آرزوست

تا به کی افتادگی و بندگی .................. مرگ خوش فرجامم ایندم آرزوست

تا به کی دور از عزیزان و کسان .................. زین سپس دیدار یارم آرزوست

من ز کف قفقاز و افغان داده ام .................. کی نمایم صلح جنگم آرزوست

وا رهاندن ملک بحرین و بلوچ .................. از کف بیگانگانم آرزوست

بر سراسر سرزمین این فلات .................. یک درفش کاویانم آرزوست

جاوید پندار

magmagf
04-08-2007, 23:06
دخترم تاریخ را تکرار کرد .................. قصه ی ساسانیان را باز گفت

تا به خاطر بسپرد آن قصه را .................. چون به پایان آمد، از آغاز گفت

بر زبانش همچو طوطی می گذشت .................. آن چه با او گفته بود استاد او

داستان اردشیر بابکان .................. قصه ی نوشیروان و داد او

قصه ای از آن شکوه و فر و کام .................. کز فروغش چشم گردون خیره شد

زان جلال ایزدی کز جلوه اش .................. مهر و مه در چشم دشمن تیره شد

تا بدانجا کز گذشت روزگار .................. داستان خسروان از یاد رفت

تا بدانجا کز نهیب تند باد .................. خوشه های زرنشان بر باد رفت

گفت دیدی دست خصم تیره رای .................. جلوه را از « نامه ی تنسر »گرفت؟

گفتم اما دفتر ما زیب و رنگ .................. از هزاران « تنسر » گرفت

گفت از پرویز جز افسانه ای .................. نیست باقی زان طلایی بوستان

گفتمش با سعدی شیرین سخن .................. رو به سوی بوستان با دوستان

گفت از چنگ نکیسا نغمه ای .................. از چه رو دیگر نمی آید به گوش؟

گفتمش با شعر حافظ نغمه ها .................. سر دهد در گوش پندارت سروش

گفت دیدی زیر تیغ دشمنان .................. رونق فرش بهارستان نماند

گفتمش اما ز جامی یاد کن .................. کز سخن گل در بهارستان فشاند

اشک گرمی در دو چشمش حلقه بست .................. بر کلامش لرزه ی اندوه ریخت

تا نبینم در نگاهش یاس را .................. دیده اش از دیده ی من می گریخت

گفت دیدی با زبان پاک ما .................. کینه توزی های آن تازی چه کرد؟

گفتمش فردوسی پاکیزه رای .................. دیدی اما در سخن سازی چه کرد؟

گفت دیدی پتک شوم روزگار .................. بارگاه تاجداران را شکست؟

گفتمش اما اشک خاقانی چون لعل .................. تاج شد بر تارک ایوان نشست

گفت در بنیان استغنای ما .................. آتشی فرهنگ سوز انگیختند

گفتم اما سالها بگذشت و باز .................. دست در دامان ما آویختند

لفظ تازی گوهری گر عرضه کرد .................. زادگاه گوهرش دریای ماست

در جهان ماهی اگر تابنده شده .................. آفتابش بوعلی سینای ماست

زیستن در خون ما آمیزه بود .................. نیستی را روح ما هرگز ندید

ققنوسی گر سوخت از خاکسترش .................. ققنوسی پر شورتر آمد پدید

جسم ما کوهست کوهی استوار .................. کوه را اندیشه از کولاک نیست

روح ما دریاست دریایی عظیم .................. هیچ دریا را ز توفان باک نیست

آن همه سیلابهای خانه کن .................. سوی دریا آمد و آرام شد

هر که در سر پخت سودایی ز نام .................. پیش ما نام آوران گمنام شد

سیمین بهبهانی

magmagf
04-08-2007, 23:07
ای وطن ای مادر تاريخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نياز

ای کوير تو بهشت جان من
عشق جاويدان من ايران من

ای ز تو هستی گرفته ريشه ام
نيست جز انديشه ات انديشه ام

آرشی داری به تير انداختن
دست بهرامی به شير انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبيند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دليرت جان به کف
سرفرازان سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ايران من
مادر اجداد و فرزندان من

خانه ی من بانه ی من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من

اي دريغ از تو که ويران بينمت
بيشه را خالي ز شيران بينمت

خاک تو گر نيست جان من مباد
زنده در اين بوم و بر يک تن مباد

وطن يعني همه آب و همه خاک
وطن يعني همه عشق و همه پاک

به گاه شير خواری گاهواره
به دور درد پيری عين چاره

وطن يعنی پدر، مادر، نياکان
به خون و خاک بستن عهد و پيمان

وطن يعني هويت، اصل، ريشه
سر آغاز و سر انجام و هميشه

ستيغ و صخره و دريا و هامون
ارس، زاينده رود، اروند، کارون

وطن يعني سراي ترک تا پارس
وطن يعني خليج تا ابد فارس

وطن يعنی دو دست از جان کشيدن
به تنگستان و دشتستان رسيدن

زمين شستن ز استبداد و از کين
به خون گرم در گرمابه فين

وطن يعنی اذان عشق گفتن
وطن يعنی غبار از عشق رفتن

وطن يعنی هدف يعني شهامت
وطن يعنی شرف يعني شهادت

وطن يعنی گذشته، حال، فردا
تمام سهم يک ملت ز دنيا

وطن يعنی چه آباد و چه ويران
وطن يعنی همين جا يعنی ايران

وطن يعنی رهايی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فريدون

وطن يعنی زبان حال سيمرغ
حديث جان زال و بال سيمرغ

سپاه جان به خوزستان کشيدن
شهادت را به جان ارزان خريدن

نماز خون به خونين شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

وطن يعنی اذان عشق گفتن
وطن يعنی غبار از عشق رفتن

وطن يعنی هدف يعنی شهامت
وطن يعنی شرف يعنی شهادت

وطن يعنی گذشته، حال، فردا
تمام سهم يک ملت ز دنيا


وطن يعنی چه آباد و چه ويران
وطن يعنی همين جا يعنی ايران

ahmet kaya
05-08-2007, 07:43
خانه از پایبست و ( ا)یران است خواجه در بند نقش ایوان است

persian365
10-08-2007, 16:18
ياور از ره رسيده با من از ايران بگو
از فلات غوطه در خون بسياران بگو
باد شبگرد سخن چين ، پشت گوش پرده هاست
تا جهان آگه شود ، بي پرده از ياران بگو
شب سياهي مي زند بر خانه هاي سوكوار
از چراغ روشن اشك سيه پوشان بگو
پرسه ي يأس است در آواز اين پيتارگان
از زمين ، از زندگي ، از عشق ، از ايمان بگو
سوختم ، آتش گرفتم از رفيق نارفيق
از غريبه ، آشنا ، ياران
هم پيمان بگو
ضجه ي نام آواران زخمي به خاموشي نزد
از خروش نعره ي انبوه گمنامان بگو
قصه هاي قهرمانان قهر ويرانگر نداشت
از غم و خشم جهان ساز تهي دستان بگو
با زمستاني كه مي تازد به قتل عام باغ
از گل خشمي كه مي رويد در اين گلدان بگو


شاعر ايرج جنتی عطايی

sise
03-10-2007, 19:09
ايراني به سرکن خواب مستي
برهم زن بساط خود پرستي
که چشم جهاني سوي تو باشد
چه از پا نشستي
در اين شب سپيده نادميده
تيغ شب به خونش درکشيده
اميد چه داري از اين شب
که در خون کشيده سپيده
تيغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندري کن
در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوري کن
از درون سياهي برون تاز
پرچم روشنائي برافراز
تا جهاني از تباهي وارهاني
ديو شب را تيغ بر دل برنشاني
با خواري در روزگار ننگ باشد زندگاني
مرگ به تا چنين زندگاني
اي مبارز اي مجاهد اي برادر
دل يکي کن ره يکي کن بار ديگر
راه بگشا سوي شهر روشني ها
روزگار تيرگي ها برسرآمد

sise
03-10-2007, 19:10
ایران ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید



بنگر کزین ره پر خون

خورشیدی خجسته رسید



اگر چه دلها پر خون است

شکوه شادی افزون است



سپیدهء ما گلگون است، وای گلگون است

که دست دشمن در خون است



ای ایران! غمت مرساد!

جاویدان شکوه تو باد!



راه ما، راه حق، راه بهروزی است

اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است



صلح و آزادی، جاودانه بر همه جهان خوش باد

یادگار خون عاشقان، ای بهار

ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باش!

sheeablo
08-10-2007, 02:11
در این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و راد بود
کزان کشور آزاد و آباد بود
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدائی در این بوم و بر ننگ بود
از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگانی بندگیست
دو صد بار مردن به از زندگیست

( فردوسی حکیم )

magmagf
25-11-2007, 19:48
ای بلند سرفراز ایران من ............... ای شکوه نام تو در جان و تن

خاک تو بوی بهاران می دهد ............... رودهایت در بیابان موج زن

چشمهایت قصه گوی باغ ها ............... کوهایت در دل طوفان رها

دشتهایت ارغوانی سبز سرخ ............... ای تو با راز شکفتن آشنا

روز بارانی که صحرا بشکفد ............... غنچه یادت به دنیا بشکفد

با نوای باد و باران ای وطن ............... مهر تو در سینه ما بشکفد

ای وطن ای خانه آلاله ها ............... ای تو با خون شهیدان آشنا

در دل تاریک و ظلمت خیز شب ............... نوری از توحید داری گوییا

چشم بد از آسمانت دور باد ............... دشمنت در تیرگی ها کور باد

تا جهان باقیست نامت ای وطن ............... هم صدا با نغمه های نور باد

ای بلند سرفراز ایران من ............... ای شکوه نام تو در جان و تن

magmagf
25-11-2007, 19:49
با تو روینده و رویانم من
بی تو سوزنده و سوزانم من

وه چه گمگشته سری دارم من
یوسف رفته ز کنعانم من

همچو فرزند جدا از مادر
در هوای تو پریشانم من

مگرم نیست بجز تحفه جان
شرمسار از همه یارانم من

گاه گاهی که تو غمناک شوی
گریه ابر بهارانم من

گریه ام دست خودم نیست از اوست
پس نپرسید چه گریانم من

دلکی دارم و انسانم من
چه کنم عاشق ایرانم من


علیرضا میبدی

magmagf
25-11-2007, 19:50
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید

بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید

اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است

سپیده ما گلگون است وای گلگون است
که دست دشمن در خون است

ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد

راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است

صلح و آزادی جاودانه در همه جهان
خوش باد یادگار خون عاشقان

ای بهار تازه جاودان
در این چمن شکفته باد

Mehran
23-06-2009, 10:35
سلام.

تاپیک موازی ایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، در انجمن موسیقی. :)

با تشکر مهران ...

M3HRD@D
27-09-2010, 13:16
در اينجا دوستان اشعاري رو كه از شعرا درباره وطن و اشعار حماسي مي شناسند معرفي كنند و بنويسند
اول هم با اجزه دوستان خودم شروع ميكنم
ترانه سرای ملی ایران، عارف قزوینی، ترانه " از خون جوانان وطن لاله دمیده " را به یاد جوانان آزادی خواهی که برای آزادی میهن جان سپردند، همزمان با گشایش دوره دوم مجلس شورای ملی در تهران ساخت. آواز این ترانه "دشتی" است و کلام این ترانه بر اساس روایت حاتم عسکری فراهانی ، در شش بند و سرشار از مفاهیم ملی و میهنی است که بندهای یک، دو و چهار آن به زیبایی اجرا شده است. متن این ترانه ساده ، تاثیر گذار و مردمی است و بر این پایه، مردم در دوره های مختلف این ترانه را زیر لب زمزمه می کردند و هنوز با گذشت سال ها، تازه و شور آفرین است.

بند یک

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد

دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم، خطه ی ری رشک ختن شد

دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

بند دو

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده

در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

بند سه

خوابند وکیلان و خرابند وزیران

بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند به یک خانه ویران

یارب بستان داد فقیران ز امیران

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ

بند چهار

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن

مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن

اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ

بند پنج

از دست عدو ناله ی من از سر درد است

اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است

جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است

مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

بند شش

عارف ز ازل، تکیه بر ایام نداده است

جز جام، به کس دست، چو خیام نداده است

دل جز به سر زلف دلارام نداده است

صد زندگی ننگ به یک نام نداده است

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ

alireza fatemi
27-09-2010, 13:30
ایران هنگام کار است، برخیز و ببین ایران

بختت در انتظار است، از پا منشین ایران

از جور فراوان هر گوشه شوری به پاست

خون ها شده پامال، آزادیش خون بهاست

خدا ز درد و غم رهاند ما را

خدا به کام دل رساند مارا

دور جهان نگر که چه با ما خواهد کرد

که چه با ما خواهد کرد

حب وطن نگر که چه غوغا خواهد کرد

که چه غوغا خواهد کرد

آه چه محنت ها کشیدی ایران

آه به کام دل نرسیدی ، جز غم ندیدی ایران

خدا ز درد و غم رهاند ما را

خدا به کام دل رساند مارا

تا به کی به دل جوانی نکنم، به عادت پیران

جامی بده به یاد وطنم، سلامت ایران، ایران

تا زدل برکشم نعره آزادی

آه چه محنت ها کشیدی ایران

آه به کام دل نرسیدی ، جز غم ندیدی ایران

این تصنیف از ملک الشعرای بهار هست که در سال 1297 در جریان جنگ جهانی اول و هنگامی که کشور، به وسیله ی لشکریان روس و عثمانی احاطه شده بود، سروده شده.

M3HRD@D
28-09-2010, 21:50
سروده ای زیبا از قلب پاک بانوی شعر ایران خانم سیمین بهبهانی



دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست

حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند
آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو
گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید

زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا
نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما
تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد

نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد

دارا ! کجای کاری
دزدان سرزمینت

بر بیستون نویسند
دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است

اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس
شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی
شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش
ای مهرآریایی

بی نام تو ، وطن نیز
نام و نشان ندارد

سیمین بهبهانی

M3HRD@D
28-09-2010, 23:23
سروده ای ماندگار درباره وطن

شبی دل بود و دلدار خردمند / دل از دیدار دلبر شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ایران / دو چشمم شد ز شور عشق گریان

چو دلبر شور اشک شوق را دید / به شیرینی ز من مستانه پرسید

بگو جانا که مفهوم وطن چیست / که بی مهرش دلی گر هست دل نیست

به زیر پرچم ایران نشستیم / و در را جز به روی عشق بستیم

به یمن عشق در ناب سفتیم / و در وصف وطن اینگونه گفتیم

وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک

وطن خاکی سراسر افتخار است /که از جمشید و از کی یادگار است

وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن

وطن یعنی نژاد آریایی / نجابت مهرورزی باصفایی

وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروز فره وش

وطن خاک اشو زرتشت جاوید / که دل را می برد تا اوج خورشید

وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل

وطن شوش و چغازنبیل و کارون / ارس زاینده رود و موج جیهون

وطن تیر و کمان آرش ماست / سیاوش های غرق آتش ماست

وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه ی اوست

وطن آوای رخش و بانگ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز

وطن شیرین خسرو پرور ماست / صدای تیشه افسونگر ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا

وطن نقش و نگار تخت جمشید / شکوه روزگار تخت جمشید

وطن را لاله های سرنگون است / ز یاد آریو برزن غرق خون است

وطن منشور آزادی کوروش / شکوه جوشش خون سیاوش

وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک

وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / ویا نادر شه پیروز افشار

به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم بکار است

وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالی ها نشسته

وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن یعنی تفنگ بختیاری /غرور ملی و دشمن شکاری

وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت

وطن یعنی خروش شروه خوانی / زخاک پاک میهن دیده بانی

وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند

وطن یعنی سهند سر فرازی / چنان ستار خانش پاک بازی

وطن یعنی سخن یعنی خراسان / سرای جاودان عشق و عرفان

وطن گلواژه های شعر خیام / پیام پر فروغ پیر بسطام

وطن یعنی کمال و الملک و عطار / یکی نقاش و آن یک محو دیدار

در این میهن دو سیمرغ است در سیر/ یکی شهنامه دیگر منطق الطیر

یکی من را ز دشمن می رهاند / یکی دل را به دلبر می رساند

خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ایران

وطن خون دل عین القضات است / نیایش نامه پیر هرات است

وطن یعنی شفا قانون اشارات / خرد بنشسته در قلب عبارات

نظامی خوش سرود آن پیر کامل / زمین باشد تن و ایران ما دل

وطن آوای جان شاعر ماست / صدای تار بابا طاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حیله بستند

ولی ماییم و شعر سبز دلدار / دو بیت طاهر و هیهات بسیار

وطن یعنی تو و گنجینه راز / تفعل از لسان الغیب شیراز

وطن آوای جان می پرستان / سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوی را / زلال عشق پاک معنوی را

تو دانی مولوی از عشق لبریز / نشد جز با نگاه شمس تبریز

مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است

وطن یعنی سرود مهربانی / وطن یعنی شکوه همزبانی

وطن یعنی درفش کاویانی / سپید و سرخ و سبزی جاودانی

به پشت شیر خورشیدی درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ایران

زعطر خاک میهن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است

وطن دارالفنون میرزا تقی خان / شهید سرفراز فین کاشان

وطن یعنی بهارستان مصدق / حضوری بی ریا چون صبح صادق

زخاک پاک ما پروین بخیزد / بهار آن یار مهر آیین بخیزد

که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوریده را زیر و زبر کرد

وطن یعنی صدای شعر نیما / طنین جان فضای موج دریا

وطـن، يعني خزر صياد جنگل/ « خليج فارس رقص نور مشعل

وطن یعنی دیار عشق و امید / دیار ماندگار نسل خورشید

کنون ای هم وطن ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

M3HRD@D
29-09-2010, 23:18
اولین شعر درباره ی ایران که در دوره ی مظفر الدین شاه سروده شده
________________________________________
نام جاوید وطن

صبح امید وطن

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم

که نواگر این چمنم

همه جان و تنم

وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

alireza fatemi
30-09-2010, 00:03
اولین شعر درباره ی ایران که در دوره ی مظفر الدین شاه سروده شده

این شعر سروده ی "ّبیژن ترقی" شاعر و ترانه سرای معاصره که فقط یکسال از مرگشون میگذره هست

M3HRD@D
30-09-2010, 00:33
این شعر سروده ی "ّبیژن ترقی" شاعر و ترانه سرای معاصره که فقط یکسال از مرگشون میگذره هست

با اطلاعاتي كه من داشتم شعر مال دوران قاجار بود ولي ممنون از راهنمايتون...

M3HRD@D
30-09-2010, 23:05
این شعر زیبا که اسمش"ای وطن"هست رو شادروان "استاد محمد نوری"خوندن ولي نميدونم كي سروده
روح استاد محمد نوری شاد و یادشان گرامی
[B]ای وطن

در روح و جان من،می مانی ای وطن*

به زیر پا فتد ان دلی که بهر تو نلرزد*

شرح این عاشقی،ننشیند در سخن*

که بهر عشق والای تو،همه جهان نیرزد*

ای ایران ایران،دور از دامان پاکت دست دگران،بد گهران*

ای عشق سوزان،ای شیرین ترین رویای من تو بمان،در دل و جان*

ای ایران ایران،گلزار سبزت دور از تاراج خزان،جور زمان*

ای مهر رخشان،ای روشنگر دنیای من به جهان،تو بمان....*

سبزی صدچمن،سرخی خون من،سپیدی طلوع سحر،به پرچمت نشسته*

شرح این عاشقی ننشیند در سخن*

بمان که تا ابد هستی ام به هستی تو بسته..B]"]

Mahdi/s
30-09-2010, 23:10
ای ایران


ای ایران، ای مرز پر گهر
ای خاكت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاك پاك میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما


سنگ كوهت دُر و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كی برون كنم
برگو بی مهر تو چون كنم
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما


ایران، ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیكرم
جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاك و مهر تو سرشته شد گلم
مهرت گر برون رود تهی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما

M3HRD@D
30-09-2010, 23:42
شعر کامل دوباره میسازمت وطن از بانوی شعر ایران (سیمین بهبهانی) :
توضیحاتی پیرامون این شعر :
این شعر در سال ۱۳۶۰ توسط بانوی شعر ایران خانم سیمین بهبهانی سروده شده و به همراه شعر
کوچه ، مجله چراغ خانم سیما کوبان را خاموش کرد . سپس سالها در بایگانی وزارت ارشاد خاک
خورد و منتشر نشد تا این که عاقبت به مدد کشف هموطنان خارج از کشور در روزنامه ها چاپ شد و
به مجلات ایران هم رسید و بر سر زبانها افتاد .
داریوش خواننده نامدار ایرانی در سال ۲۰۰۳ این شعر را با صدای گرم و گیرای خود و با آهنگسازی
خودش در آلبومی به همان نام یعنی (دوباره میسازمت وطن) اجرا کرد که نماهنگهای مختلفی در
ماهواره و اینترنت از آن پخش شد و موجود است .


دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش

ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش



دوباره یک روز روشنا سیاهی از خانه میرود

به شعر خود رنگ میزنم ز آبی آسمان خویش



کسی که عظم رمیم را دوباره انشا کند به لطف

چو کوه می بخشدم شکوه به عرصه امتحان خویش



اگر چه پیرم ولی هنوز مجال تعلیم اگر بود

جوانی آغاز میکنم کناره نو باوگان خویش



حدیث حب الوطن ز شوق بدان روشن ساز میکنم

که جان شود در کلام دل چو برگشایم دهان خویش



هنوز در سینه آتشی به جاست کز تاب شعله اش

گمان ندارم به کاهشی ز گرمی دودمان خویش



دوباره می بخشمت توان اگر چه شعرم به خون نشست

دوباره میسازمت به جان اگر چه بیش از توان خویش

Mahdi/s
30-09-2010, 23:53
وقتی تو می گویی وطن



وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم

گویی شکست شیر را از موش باور میکنم

وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم

من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم

وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند

وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم

بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن

با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم

وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی

من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم

وقت تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد

من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم

وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود

من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور میکنم

بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین

من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم

خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود

من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم

وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی

من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم

ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان

من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم

ایران تو با یاد دین زن را به زندان می کشد

من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم

ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست

من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم

تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود

من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم

ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی

من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم

وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم

من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم



"مصطفا بادکوبه ای"

M3HRD@D
01-10-2010, 00:37
شعر وطن از سیاوش کسرایی


وطن! وطن!
نظر فکن به‌من که من
به هر کجا غریب‌وار
که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام
همیشه با تو بوده‌ام، همیشه با تو بوده‌ام

اگر که حال پرسی‌ام
تو نیک می شناسی‌ام
من از درون قصّه‌ها و غصّه‌ها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه‌چشم کدخدا
ز پشت دود کشت‌های سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعله‌های کور‌ه‌ها وکارگاه
تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام

چه غمگنانه سال‌هاکه بال‌ها
زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی

به بند مانده‌ام
شکنجه دیده‌ام
سپید هر سپیده، جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ وناروا شنوده‌ام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام

کنون اگر که خنجری میان کتف خسته‌ام
اگر که ایستاده‌ام
و یا ز پا فتاده‌ام
برای تو، به راه تو شکسته‌ام

اگر میان سنگ‌های آسیا
چو دانه های سوده‌ام
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام

سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچه‌های قلب باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سروده‌ام

نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است

وطن! وطن!
تو سبز جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشوده‌ام

M3HRD@D
01-10-2010, 13:16
سياوش كسرايي

آرش كمانگير (شعر ) شعر حماسي

برف مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خاراسنگ
كوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه ها، دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟
آنك آنك كلبه اي روشن
روي تپه روبروي من
در گشودندم
مهرباني ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز
گفته بودم زندگي زيباست
گفته و ناگفته اي بس نكته ها كاينجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهاي گل
دشت هاي بي در و پيكر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهي در بلور آب
بوي خاك عطر باران خورده در كهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دويدن
عشق ورزيدن
غم انسان نشستن
پا به پاي شادماني هاي مردم پاي كوبيدن
كار كردن كار كردن
آرميدن
چشم انداز بيابانهاي خشك و تشنه را ديدن
جرعه هايي از سبوي تازه آب پاك نوشيدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوي كوه راندن
همنفس با بلبلان كوهي آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شير دادن
نيمروز خستگي را در پناه دره ماندن
گاه گاهي
زير سقف اين سفالين بامهاي مه گرفته
قصه هاي در هم غم را ز نم نم هاي باران شنيدن
بي تكان گهواره رنگين كمان را
در كنار بان ددين
يا شب برفي
پيش آتش ها نشستن
دل به روياهاي دامنگير و گرم شعله بستن
آري آري زندگي زيباست
زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست
ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
پير مرد آرام و با لبخند
كنده اي در كوره افسرده جان افكند
چشم هايش در سياهي هاي كومه جست و جو مي كرد
زير لب آهسته با خود گفتگو مي كرد
زندگي را شعله بايد برفروزنده
شعله ها را هيمه سوزنده
جنگلي هستي تو اي انسان
جنگل اي روييده آزاده
بي دريغ افكنده روي كوهها دامن
آشيان ها بر سر انگشتان تو جاويد
چشمه ها در سايبان هاي تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش اي جنگل انسان
زندگاني شعله مي خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله ها را هيمه بايد روشني افروز
كودكانم داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود
روزگاري بود
روزگار تلخ و تاري بود
بخت ما چون روي بدخواهان ما تيره
دشمنان بر جان ما چيره
شهر سيلي خورده هذيان داشت
بر زبان بس داستانهاي پريشان داشت
زندگي سرد و سيه چون سنگ
روز بدنامي
روزگار ننگ
غيرت اندر بندهاي بندگي پيچان
عشق در بيماري دلمردگي بيجان
فصل ها فصل زمستان شد
صحنه گلگشت ها گم شد نشستن در شبستان شد
در شبستان هاي خاموشي
مي تراويد از گل انديشه ها عطر فراموشي
ترس بود و بالهاي مرگ
كس نمي جنبيد چون بر شاخه برگ از برگ
سنگر آزادگان خاموش
خيمه گاه دشمنان پر جوش
مرزهاي ملك
همچو سر حدات دامنگستر انديشه بي سامان
برجهاي شهر
همچو باروهاي دل بشكسته و ويران
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
هيچ سينه كينهاي در بر نمي اندوخت
هيچ دل مهري نمي ورزيد
هيچ كس دستي به سوي كس نمي آورد
هيچ كس در روي ديگر كس نمي خنديد
باغهاي آرزو بي برگ
آسمان اشك ها پر بار
گر مرو آزادگان دربند
روسپي نامردان در كار
انجمن ها كرد دشمن
رايزن ها گرد هم آورد دشمن
تا به تدبيري كه در ناپاك دل دارند
هم به دست ما شكست ما بر انديشند
نازك انديشانشان بي شرم
كه مباداشان دگر روزبهي در چشم
يافتند آخر فسوني را كه مي جستند
چشم ها با وحشتي در چشمخانه هر طرف را جست و جو مي كرد
وين خبر را هر دهاني زير گوشي بازگو مي كرد
آخرين فرمان آخرين تحقير
مرز را پرواز تيري مي دهد سامان
گر به نزديكي فرود آيد
خانه هامان تنگ
آرزومان كور
ور بپرد دور
تا كجا ؟ تا چند ؟
آه كو بازوي پولادين و كو سر پنجه ايمان ؟
هر دهاني اين خبر را بازگو مي كرد
چشم ها بي گفت و گويي هر طرف را جست و جو مي كرد
پير مرد اندوهگين دستي به ديگر دست مي ساييد
از ميان دره هاي دور گرگي خسته مي ناليد
برف روي برف مي باريد
باد بالش را به پشت شيشه مي ماليد
صبح مي آمد پير مرد آرام كرد آغاز
پيش روي لشكر دشمن سپاه دوست دشت نه دريايي از سرباز
آسمان الماس اخترهاي خود را داده بود از دست
بي نفس مي شد سياهي دردهان صبح
باد پر مي ريخت روي دشت باز دامن البرز
لشكر ايرانيان در اضطرابي سخت درد آور
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد يكديگر
كودكان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگين كنار در
كم كمك در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحري بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردي چون صدف
از سينه بيرون داد
منم آرش
چنين آغاز كرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهي مردي آزاده
به تنها تير تركش آزمون تلختان را
اينك آماده
مجوييدم نسب
فرزند رنج و كار
گريزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده ديدار
مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارك باد
دلم را در ميان دست مي گيرم
و مي افشارمش در چنگ
دل اين جام پر از كين پر از خون را
دل اين بي تاب خشم آهنگ
كه تا نوشم به نام فتحتان در بزم
كه تا بكوبم به جام قلبتان در رزم
كه جام كينه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است
در اين پيكار
در اين كار
دل خلقي است در مشتم
اميد مردمي خاموش هم پشتم
كمان كهكشان در دست
كمانداري كمانگيرم
شهاب تيزرو تيرم
ستيغ سر بلند كوه ماوايم
به چشم آفتاب تازه رس جايم
مرا نير است آتش پر
مرا باد است فرمانبر
و ليكن چاره را امروز زور و پهلواني نيست
رهايي با تن پولاد و نيروي جواني نيست
در اين ميدان
بر اين پيكان هستي سوز سامان ساز
پري از جان ببايد تا فرو ننشيند از پرواز
پس آنگه سر به سوي آٍمان بر كرد
به آهنگي دگر گفتار ديگر كرد
درود اي واپسين صبح اي سحر بدرود
كه با آرش ترا اين آخرين ديداد خواهد بود
به صبح راستين سوگند
به پنهان آفتاب مهربار پاك بين سوگند
كه آرش جان خود در تير خواهد كرد
پس آنگه بي درنگي خواهدش افكند
زمين مي داند اين را آسمان ها نيز
كه تن بي عيب و جان پاك است
نه نيرنگي به كار من نه افسوني
نه ترسي در سرم نه در دلم باك است
درنگ آورد و يك دم شد به لب خاموش
نفس در سينه هاي بي تاب مي زد جوش
ز پيشم مرگ
نقابي سهمگين بر چهره مي آيد
به هر گام هراس افكن
مرا با ديده خونبار مي پايد
به بال كركسان گرد سرم پرواز مي گيرد
به راهم مي نشيند راه مي بندد
به رويم سرد مي خندد
به كوه و دره مي ريزد طنين زهرخندش را
و بازش باز ميگيرد
دلم از مرگ بيزار است
كه مرگ اهرمن خو آدمي خوار است
ولي آن دم كه ز اندوهان روان زندگي تار است
ولي آن دم كه نيكي و بدي را گاه پيكاراست
فرو رفتن به كام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگي اين است
هزاران چشم گويا و لب خاموش
مرا پيك اميد خويش مي داند
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهي مي گيردم گه پيش مي راند
پيش مي آيم
دل و جان را به زيور هاي انساني مي آرايم
به نيرويي كه دارد زندگي در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ترس آفرين مرگ خواهم كند
نيايش را دو زانو بر زمين بنهاد
به سوي قله ها دستان ز هم بگشاد
برآ اي آفتاب اي توشه اميد
برآ اي خوشه خورشيد
تو جوشان چشمه اي من تشنه اي بي تاب
برآ سر ريز كن تا جان شود سيراب
چو پا در كام مرگي تند خو دارم
چو در دل جنگ با اهريمني پرخاش جو دارم
به موج روشنايي شست و شو خواهم
ز گلبرگ تو اي زرينه گل من رنگ و بو خواهم
شما اي قله هاي سركش خاموش
كه پيشاني به تندرهاي سهم انگيز مي ساييد
كه بر ايوان شب داريد چشم انداز رويايي
كه سيمين پايه هاي روز زرين را به روي شانه مي كوبيد
كه ابر ‌آتشين را در پناه خويش مي گيريد
غرور و سربلندي هم شما را باد
امديم را برافرازيد
چو پرچم ها كه از باد سحرگاهان به سر داريد
غرورم را نگه داريد
به سان آن پلنگاني كه در كوه و كمر داريد
زمين خاموش بود و آسمان خاموش
تو گويي اين جهان را بود با گفتار آرش گوش
به يال كوه ها لغزيد كم كم پنجه خورشيد
هزاران نيزه زرين به چشم آسمان پاشيد
نظر افكند آرش سوي شهر آرام
كودكان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگين كنار در
مردها در راه
سرود بي كلامي با غمي جانكاه
ز چشمان برهمي شد با نسيم صبحدم همراه
كدامين نغمه مي ريزد
كدام آهنگ آيا مي تواند ساخت
طنين گام هاي استواري را كه سوي نيستي مردانه مي رفتند ؟
طنين گامهايي را كه آگاهانه مي رفتند ؟
دشمنانش در سكوتي ريشخند آميز
راه وا كردند
كودكان از بامها او را صدا كردند
مادران او را دعا كردند
پير مردان چشم گرداندند
دختران بفشرده گردن بندها در مشت
همره او قدرت عشق و وفا كردند
آرش اما همچنان خاموش
از شكاف دامن البرز بالا رفت
وز پي او
پرده هاي اشك پي در پي فرود آمد
بست يك دم چشم هايش را عمو نوروز
خنده بر لب غرقه در رويا
كودكان با ديدگان خسته وپي جو
در شگفت از پهلواني ها
شعله هاي كوره در پرواز
باد غوغا
شامگاهان
راه جوياني كه مي جستند آرش را به روي قله ها پي گير
باز گرديدند
بي نشان از پيكر آرش
با كمان و تركشي بي تير
آري آري جان خود در تير كرد آرش
كار صد ها صد هزاران تيغه شمشير كرد آرش
تير آرش را سواراني كه مي راندند بر جيحون
به ديگر نيمروزي از پي آن روز
نشسته بر تناور ساق گردويي فرو ديدند
و آنجا را از آن پس
مرز ايرانشهر و توران بازناميدند
آفتاب
درگريز بي شتاب خويش
سالها بر بام دنيا پاكشان سر زد
ماهتاب
بي نصيب از شبروي هايش همه خاموش
در دل هر كوي و هر برزن
سر به هر ايوان و هر در زد
آفتاب و ماه را در گشت
سالها بگذشت
سالها و باز
در تمام پهنه البرز
وين سراسر قله مغموم و خاموشي كه مي بينيد
وندرون دره هاي برف آلودي كه مي دانيد
رهگذرهايي كه شب در راه مي مانند
نام آرش را پياپي در دل كهسار مي خوانند
و نياز خويش مي خواهند
با دهان سنگهاي كوه آرش مي دهد پاسخ
مي كندشان از فراز و از نشيب جادهها آگاه
مي دهد اميد
مي نمايد راه
در برون كلبه مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خارا سنگ
كوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راهها چشم انتظاري كارواني با صداي زنگ
كودكان ديري است در خوابند
در خوابست عمو نوروز
مي گذارم كنده اي هيزم در آتشدان
شعله بالا مي رود پر سوز

M3HRD@D
05-10-2010, 00:48
شعري از اخوان ثالث درباره دفاع مقدس
گرچه مي‌بافند بهرِ شيرها زنجيرها
بگسلند آخر همه زنجيرها را شيرها

اين دليرانِ نكو با بد چه جنگي مي‌كنند
همچو جنگِ شيرها با تير و با شمشيرها

تيرهاشان باد يارب، كاري و دشمن‌فكن
سينه‌هاشان ايمن از آسيبِ تيغ و تيرها

چهره‌هاشان پيش از شهادت ديده‌ام، هم بعد از آن
بود خشم‌آلود و آنگه راحت آن تصويرها

اين شهيدان نامشان تا جاودان پاينده است
زيرها بس گر زِبَر گردد، زِبَرها زيرها

نامشان چون تاجِ فخري بر سرِ اين كشور است
خامه‌ زرّين نويسد اين به خطّ ميرها

خيره سازد چشم گردون را فروغ فخرشان
مي‌گذارد بر زمينِ زنده هم تأثيرها

اي دليرانِ وطن، با «زنده باد ايران» به پيش!
شورِ ايمانْتان فزونتر باد و زور از شيرها

گرچه من مَزْدُشتِيمَ، امّا به زندان نيز هم
مي‌گرفتم وجد و حال از شورِ اين تكبيرها

عنترك صدّام را با دار و دسته‌ بُزدلش
بر فرازِ دار رقصانيم، با زنجيرها

روستا و شهر و باغ و خانه ويران مي‌كنند
روبهان، وانگه گريزند از نبرد شيرها

سنگدل شيرند و تضعيفِ جوانان كارشان
ريشه‌شان از خاك بركن، يا رب از آن زيرها

خاكِ خود را پس بگيريد، اي دليرانِ وطن
از جهانخوارانِ غرب و شرق و اين اكبيرها

اين دغل دو نانِ دشمن را برانيد از وطن
با قوي‌تر رزم‌ها و برترين‌ها تدبيرها

ملكِ خوزستان و ديگر جاي‌ها گر شد خراب
باز آبادان شود، با بهترين تعميرها

اي جوانان، فتحِ فرجامين بود آنِ شما
مي‌خورم سوگند بر پيغمبران و پيرها

اين شهيدان، زخميان را بيند آيا آسمان؟
كر شود گوشِ زمين از صيحه‌ي آژيرها

غم مخور «امّيد» بي‌شك بِگُسلد آخر زهم
گرچه مي‌بافند بهرِ شيرها زنجيرها

Mehran
22-07-2013, 23:25
از پـارس تا خزر

از پـارس تا خــزر ایران نشسته است
این شیر پنجه دیــوان شکسته است

البـــ ــرز جلوه ای از اقـــتدار ماست
دروازه های عشـق در اختیار ماست

در این فلات ســرخ، با این تبار سبز
روید زهر کــ ـران، آینده ای ســپید

ای افتــخار شرق، در بام این جهان
پیچیده نــام تو، گــ ـل واژه ی امیـد

هنگام حــــادثه، ما تیــ ــر آرشـــیم
سختی چو هیمه وما همچو آتشیم

شرم سیــ ـــاوش و فــرّ تهــــمتنیم
نقش درفش خاک باعشق می تنیم

ای ســــرزمین نور، ای کشور کهن
جــانم فدای تو، ای خانه، ای وطن

روشـــن شد آسمان از آذرخش تو
ناید خمیدگی بر پشت رخــــش تو

دیو سپید را در بنـ ـــد می نهـــــیم
با هفت خوان عشق از بند میرهیم

کوپال این وطن نسل جوان اوست
هر کس که عاشق است، اینک زمان اوست


با تشکر مهران...

V E S T A
20-08-2013, 00:55
در بَنــدها بَــس بنــدیــان انســان به انســان دیـده ام

از حُکــم بَر تا حُکــمران حیــوان به حیــوان دیـده ام



در مَکــرِ او در فِـــکرِ این در شُــکرِ او در ذِکــرِ این

از حاجیــان تا ناجیــان شیــطان به شیــطان دیـده ام


دیـدی اگر بی خانمـان از هر تَبـاری صَــد جــوان
من پیــرهایِ ناتــوان دربـان به دربـان دیـده ام


ای روزگــارِ دل شکــن هردم مـرا سنگـی مـزن
من سنگــها در لقمــه نـان دنـدان به دنـدان دیــده ام


از خــود رَجَــز خوانــی مَکـن تصویـر گردانـی مَکـن
من گـردنِ گردنکشــان رِیسمـان به رِیسمـان دیـده ام


شـرحِ سِتـم بَـس خوانـده ام آتـش به آتـش مانـده ام
بر اشـکِ چشـمِ کودکـان دامـان به دامـان دیـده ام


از ایـن کُــلَه تا آن کُــلَه فرقـی ندارد شیــخ و شَــه
بر پاسـدار و پاسبـان ایـران به ایـران دیـده ام


ماتـم چه گویـم زیـن وَطَـن کَـز بـرگ بـرگ این چــمن
من خـونِ چَشـمِ شاعـران دیـوان به دیـوان دیـده ام


چَکـش به فـرقِ مـن مَـزَن ای صَبـرِ فـولادیــن من

من ضَربَـت پُتــکِ زمـان زنـدان به زنـدان دیـده ام






"رحیم معینی کرمانشاهی"

Mehran
30-08-2013, 08:32
ندانی که ایران نشستِ من است
جهان سر به سر زیر دستِ من است

هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس

همه یکدلانند یزدان شناش
به نیکی ندارند از بد هراس

نمانیم کین بوم، ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند

نخوانند برما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین

دریغ است ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود

چو ایران نباشد تن من نباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم

همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به ،که کشور به دشمن دهیم

چنین گفت موبد که مردن به نام
به از زنده، دشمن براو شادکام

اگر کُشت خواهد تورا روزگار
چه نیکوتر از مرگِ در کارزار


حکیم ابوالقاسم فردوسی

با تشکر مهران...

Demon King
18-10-2013, 17:20
ما برای آنکه ایران خانه‌ی خوبان شود
رنج دوران برده ایم
ما برای آنکه ایران گوهر تابان شود
خون دلها خورده‌ایم
ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده‌ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده‌ایم
ما برای بوسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده‌ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها
چه خطرها کرده‌ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
رنج دوران برده‌ایم
ما برای جاودان ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده‌ایم

V E S T A
18-10-2013, 21:02
تو جــام شوكــران را سر كشيدی


به ناگه از كنــارم پر كشيــدی



به دانه دانه اشــکِ مادرانـه


به آن انديشــه های جاودانـه



به قطره قطره خونِ عشــق سوگند


به سوز سينــه های مانده در بنــد



دلم صـد پاره شـد بر خــاك افتاد


به قلبــم از غمــت صد چــاك افتاد



بگو آنجــا كه رفتی شــاد هستی ؟‌


در آن سوی حيــات آزاد هستی ؟



هوای نوجوانـی خاطرت هست ؟‌


هنوزم عشـقِ ميــهن در سرت هست ؟



بگو آنجا كه رفتـی هرزه ای نيست؟


تبر تقدير سرو و سبــزه اي نيست ؟‌



كسی دزدِ شعـورت نيست آنجا ؟‌


تجــاوز به غرورت نيــست آنجا ؟



خبر از گــورهای بی نشان هست ؟‌


صداي ضجــه هاي مــادران هست ؟‌



بخوان همــدرد من همنـسل و همـراه


بخوان شعــر مرا با حســرت و آه



دوباره اول مهــر ست و پاييــز


گلوی آسمــان از بغض لبريــز



من و ميــزي كه خالــی مانده از تــو


و گلهــايی كه پژمرده سرِ ميــز

sasha3sh
24-05-2014, 21:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

((الف)) یعنی که ما آزادگانیم
به فرمان اهورا بندگانیم
و((ی)) یعنی که ما یزدان پرستیم
به جام رحمت حق مست مستیم
و((ر)) یعنی که رندانی غیوریم
به دنیا مردمانی پر غروریم
((الف)) یعنی اگر امروز هستیم
به جز ایران به خاکی دل نبستیم
و((ن)) نامی بلند و ماندگار است
که ایران معنی این یادگار است.

V E S T A
18-06-2014, 00:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





خانـه ســرخ و كوچـه ســرخ است و خيابـان ســرخ اسـت
بــــاري از خـــون پـهنــــه ي بـــرزن و ميــدان ســرخ اسـت

ده بـــه ده پــرچــمِ خـشــــم اســـت كـــه بــر مـي خيـــزد
مـزرعـــــه زرد و چپــــر سـبــــز و بيـــابـــان ســـرخ اسـت

تــا گــــــل خونــــــي فريـــــــاد در ايــــن باغــســتـــــــان
سـاقـــه از ضربـــه ي شـــلاقِ زمستـــــان ســـرخ اسـت

وحشـــتــي نيــســـــت از انـبــــوه مســلــســـــل داران
تــا در ايـن دشـــــت غــــــرورِ كينـــه داران ســرخ اســت

رو سيــــاه اسـت اگـــر ايــــن شـــب مــــردم كــــشِ بـــد
تـا دمِ صبــــحِ وطــــــن سينـــه ي يـــــاران ســـرخ اســت

بــا تـــو سـرسبــــزي از ايثــــار سيـــــه پوشــــان اســت
اي مسلـــط دستـــت از خــــون شهيــدان ســـرخ اسـت



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







"ایـرج جنتـی عطایـی"

V E S T A
11-02-2016, 12:55
هرکجـا سـوز زمستـان اسـت و تـاراج خـزان
روح تابستـان و اسـب نوبهـاران را چـه شـد؟!

زیـر سُـمِ لشـکـر ضحـاک پشـتِ مـن شـکسـت
کـاوه ی لشـکر شکـن کـو؟! شهــســواران را چـه شـد؟!

لشـکر تــوران بـه قلــب سرزمیــن مــا رسیــد
رستــم و گــودرز کــو؟! اسپــنــدیــــاران را چــه شــد؟!

خشـکسـالی در زمیـن بیــداد و غـوغـــا میکنـــد
بخشــش هفــت آسمــان کــو!؟ بــاد و بـاران را چـه شـد؟!

گـردی از راهـی نمی خیـزد ســواران را چــه شــد؟!
مـرده اند از بیـم یـاران نامــداران را چــه شــد؟!

جــز صـدای جغد ها چیــزی نمی آیــد بـه گــوش
قمریــان آخــر کجــا رفتــند؟! ســاران راچــه شــد؟!

از هجوــم کـرکســان شــوم قلــبِ مــن گرفــت
بلبــلان قرقــاولان کبــکان هــزاران را چـه شـد؟!

دور تــا دور مـن از دشمــن سیــاهــی می زنــد
دوستـان مــا کجـا رفتنـد یـاران را چـه شـد؟!