PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : خدا [ عارفانه ]



صفحه ها : [1] 2 3 4

rsz1368
14-07-2007, 20:47
دوستان هر کس مناجات زیبایی داره بزاره تا همه استفاده کنیم.
چه به صورت نامه باشه چه درد دل و چه ....

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 21:03
خدا يا بهترين کن که ميتونی و بعد به من کمک کن تا ليا قت داشتن بهترينتو پيدا کنم

rsz1368
14-07-2007, 21:25
نامه ای از طرف خدا

بخوان ما را
بخوان ما را
منم پروردکارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را علم را من هدیه ات کردم
بخوان ما را منم معشوق زیبایت
منم نزدک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را سوی ما باز آ
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا خدایی مهمانم کن
که من چشان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من قسم بر نور هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید تو خواندن نمی دانی ؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری ؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
توغیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
و تو بی من چه داری هیچ ؟
بگو با ما چه کم داری عزیزم هیچ !!
هزارا ن کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید وگیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاتر از مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را ؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد ؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تو را از درگهم راندم ؟
اگر در روز سختییت خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندنت از من ؟
رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت خالقت
اینک صدایم کن مرا ، با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل شکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی
آیا عزیزم ، حاجتی داری ؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای ، اما
کلام آشتی را تو نمی دانی ؟
ببینم چشم ها یخیست آیا ، گفته ای دارند ؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من
بگو،جز من ، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان اغوش من باز است
برای درک اغوشم
شروع کن ،بک قدم با تو
تمام گام های مانده اش ،با من

shalineh
14-07-2007, 21:34
بار خدایا ،
در کلبه حقیرانه دلم چیزی دارم که تو در بارگاه کبرئیاییت نداری،
من خدایی چون تو دارم که تو نداری.

alitopol
14-07-2007, 21:47
خدا یا بگیر آنچه را که

من را از تو دور می کند

rsz1368
14-07-2007, 21:55
اینم جواب بنده به خدا:

سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا
خدایا جز تو آیا مهربانی هست
اگر جه پیمان خود را با تو بشکستم
نمی شد باورم اما، چه زیبا باز من را سوی خود خواندی
عزیزا من گمان کردمکه دیگر راه برگشتی برایم نیست
خداوندا مرا البته می بخشی
گمان کردم به جرم غفلت از تو
مرا راندی و در را پشت سر بستی
حبیبا باورش سخت است
اما تو مرا اینک، برای آشتی خواندی؟؟؟!!!
به پاس آشتی با تو اینک
من خدایا عهد می بندم
از این پس بی شکایت، دوست خواهم داشت
بی توقع مهر می ورزم
خدایا! سینه ام را رحمت پاک گشایش مرحمت فرما
به لب هایم تبسم را
به چشمم، نور پاکت را
به قلبم ، مهرورزی را
خداوندا! بلندای دعایت را عطایم کن
تو معشوق همه عالم
از این پس، عاشقی را، پیشه ام فرما
خدایا راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم
طغیان مپندارش
کریما، من گناهی بنده ای دارم
و تو بخشایشی جنس خدا
آیا امید بخششم بی جاست؟
خودت گفتی بخوان
می خوانمت اینک مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را،نوری عنایت کن
و خالی دو دست کوچکم را
هدیه ای اینک عطا فرما
خودت گفتی، کسی را دست خالی بر نگردانید
کنون ای اولین و آخرینم
بار الها! راست می گویم
دگر من با خدایم،آشتی هستم
ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم
در حضورت مرتکب گشتم
گناهانی که نعمت های پاکت را مبدل کرد
خداوندا! ببخشا آن گناهانی که باعث شد، دعایم بی اثر گردد
گناهانی که امید مرا از تو پریشان کرد
خدایا پیش آنانی که می گویند،من را تو نمی بخشی
تو مراسوایم مکن
من گفته ام ، من مهربان پروردگار قادری دارم
که می بخشد مرا
آیا به جز این است؟
خدایا، بین من با آن که نامت را نمی خواند
فرقی نیست
اگر من را به عدلت ، در میان آتشی اندازی
میان آتشت من باز می گویم
هلا ای مردمان
من مهربان پروردگار قادری دارم
که او را دوست می دارم
چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟
و گیرم صبر بر آتش
ولیکن صبر بر دوری تو هرگز
خدایا خوب می دانم، مرا تنها نمی خواهی
خدایا راست می گویی
غریب این زمین خاکیت
جز تو که را دارد؟
مرا مهمان دنیای خودت کردی
کریما تو پذیرایی از مهمان خود را خوب می دانی
تو صاحبخانه خوبم
تو ظرف خالی مهمان خود را دوست می داری؟
خداوندا مرا جز تو خدایی نیست
و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را بر نمی تابی
اگر برگردم از پیش تو با دستان خالی
منکرانت شاد می گردند
خداوندا!شهادت می دهم هستی
شهادت می دهم،من مهربان پروردگار عادلی دارم
شهادت می دهم، من مهربان قلبی ز روح پاک او دارم
شهادت می دهم من قطره ای از روح اویم
گرچه گاهی خود نمی دانم
شهادت می دهم، من قلب پاکی را برای مهرورزی دارم اما
خوب چه باک از آن که گاهی هم بگیرد او
گواهی می دهم من جلوه ای از ذات پاک کبریا هستم
و من هستم که او می خواست من باشم
و می خواهم آن گونه ای باشم ، که می خواهد
بیا ای مهربان همراه خوب مهر آیینم
بخوان با من
بخوان زیرا اگر با هم بخوانیمش
جواب هر دومان را زود خواهد داد
خداوندا! تو را من دوست می دارم
و می دانم تو نور آسمان زمین
هر لحظه با من از خودم نزدیک تر هستی
تو گرمای محبت را ، عنایت کن
زمینی بنده ام اما یقینی آسمانی را عطایم کن
خدایا مزه زیبای بخشش را به کام قلب ما بنشان
تو لبخند رضایت را عطامان کن
خدایا قلب ما را
منزل پاک خودت را از حسادت ها، رهایی ده
خدایا قدرتم ده تا ببخشم آن که من را سخت آزرده ست
خدایا من چه می گویم
چنان کن که می خواهی
مرا آن کن که می دانی

BKM_MAHDI
14-07-2007, 21:58
خوابيده بودم ؛
در خواب كتاب گذشته ام را باز كردم و روزهاي سپري شده عمرم را برگ به برگ مرور كردم . به هر روزي كه نگاه مي كردم ، در كنارش دو جفت جاي پا بود. يكي مال من و يكي مال خدا . جلوتر مي رفتم و روزهاي سپري شده ام را مي ديدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زيباييها ، لبخندها ، شيرينيها ، مصيبت ها، ... همه و همه را مي ديدم .


اما ديدم در كنار بعضي برگها فقط يك جفت جاي پا است . نگاه كردم ، همه سخت ترين روزهاي زندگي ام بودند . روزهايي همراه با تلخي ها ، ترس ها ، درد ها، بيچارگي ها .

با ناراحتي به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادي كه هيچ گاه مرا تنها نمي گذاري . هيچ وقت مرا به حال خود رها نمي كني و من با اين اعتماد پذيرفتم كه زندگي كنم . چگونه ، چگونه در اين سخت ترين روزهاي زندگي توانستي مرا با رنج ها ، مصيبت ها و دردمندي ها تنها رها كني ؟ چگونه ؟»



خداوند مهربانانه مرا نگاه كرد . لبخندي زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم كه همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخي و شادي ، در گرفتاري و خوشبختي .

من به قول خود وفا كردم ،
هرگز تو را تنها نگذاشتم ،
هرگز تو را رها نكردم ،
حتي براي لحظه اي ،
آن جاي پا كه در آن روزهاي سخت مي بيني ، جاي پاي من است ، وقتي كه تو را به دوش كشيده بودم !!!»



از يك افسانه عاميانه برزيلي

rsz1368
14-07-2007, 22:34
اینم یکی دیگه:
با من سخن بگو
امروز صبح وقتیکه
از خواب برخاستی ، تو را تماشا کردم و امید داشتم که با من حرف خواهی زد ، فقط در چند کلمه و یا از من به خاطر چیز های
خوبی که دیروز در زندگی تو اتفاق افتاد تشکر خواهی کرد . اما تو سرگرم پوشیدن لباس بودی .
هنگامی که می خواستی از خانه بیرون بروی ، می دانستم که می توانی چند دقیقه ای را توقف کرده و به من سلام کنی ، اما تو خیلی سرگرم بودی . زمانی که پانزده دقیقه بیهوده روی صندلی نشسته بودی و پاهایت را تکان می دا دی ، فکر کردم که می خواهی با من سخن بگویی ، اما تو به سوی تلفن دویدی و با یکی از دوستانت تماس گرفتی تا از چیزهای بی اهمیت بگویی . من با صبر و شکیبایی ، در تمام روز تو را نگاه کردم و تو انقدر مشغول بودی که هیچ چیز به من چیزی نگفتی .
موقع خوردن نهار متوجه شدی که چند نفر از دوستانت قبل از غذا کمی با من حرف می زنند اما تو چنین کاری نکردی . باز هم زمان باقی است و امیدوارم که تو سرانجام با من حرف بزنی .به خانه رفتی به نظر می رسید که کارهای زیادی برای انجا دادن داری . بعد از انجام چند کار ، تلویزیون را روشن کرده و وقت زیادی را در برابر آن سپری کردی .
من باز هم با شکیبایی منتظر ماندم که بعد از تماشای تلویزیون و خوردن غذا با من حرف بزنی .
هنگام خوابیدن گمان کردم که خیلی خسته ای . بعد گفتن شب بخیر به خانواده ، سریعا به سوی رختخواب رفتی و خوابیدی . مهم نیست ، شاید نمی دانستی که من همیشه آن جا با تو هستم .
من بیشتر از آن که تو بدانی ، صبر پیشه کردم ، من حتی می خواستم به تو بیاموزم که چگونه با دیگران صبور و شکیبا باشی .
من به تو عشق می ورزم و هر روز منتظرم تا با من حرف بزنی .
چقدر مکالمه یک طرفه و یک جانبه سخت است .
بسیار خوب ، تو یک بار دیگر از خواب برخاستی و من نیز بار دیگر فقط برای عشق به تو منتظر خواهم ماند . به این امید که امروز مقداری از وقتت را به من اختصاص دهی ، روز خوبی داشته باشی .
دوست تو (خدا)

diana_1989
14-07-2007, 23:59
پروردگارا

به من آرامش ده تا بپذ یرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم !

مرا فهم ده تامتوقع نباشم دنیا و مردم آن

مطابق میل من رفتار کنند !

diana_1989
15-07-2007, 00:01
خدایا مسئولیت های شیعه بودن: علی وار بودن و علی وار زیستن وعلی وار جهاد کردن و علی وار مردن و علی وار کار کردن و علی وار سخن گفتن و علی وار سکوت کردن را تا آنجا که بر عهده ی این بنده ی ناتوان است توفیقم ده ......

diana_1989
15-07-2007, 00:02
او که دنیا را دنیا فریده تا بر لک حال دوام یابد .او که گیتی را برای هزاران فلسفه و معنی که بسیاری از آنها بر ما بوشیده است خلق کرده است.بنابراین اگر روزی حیات را بنهان یافتی و از اسرارش تا حدی که تشنگی روح توفرو نشیند سر در نیاوردی بر سازمان جهان و نظام محکم کائنات خرده مگیر و << کوچکی فکر خود را فراموش نکن>>

diana_1989
15-07-2007, 00:21
خدایا خواسته های زیادی دارم...میدونم قرار نیست به همه اونها گوش کنی ولی دوست دارم بهم گوش کنی

خدایا قلب همه ادمها رو از نفرت خالی کن

خدایا دوستت دارم .دوستم داشته باش که غیر از تو. به کسی امید ندارم

خدایا راستی حقیقت را و زشتی دروغ را به همه نشان بده

خدایا در کوره راههای خطر ناک زندگی تنهایم نگذار

خدایا کمکم کن که درست وغلط را تشخیص دهم و درست زندگی کنم

خدایا کمک کن که تحمل کنم که اکنون بزرگترین خواسته ام تحمل است

Mahziar-7
15-07-2007, 04:13
-الو؟!!...
-الو!سلام.می بخشید با خدا کار داشتم!
-شما کی هستین؟شماره ی اینجارو از کجا پیدا کردین؟
-خدا خودش بهم داد،گفت هر وقت کارش داشتم باهاش تماس بگیرم.
-شما مطمئنید؟خدا این شماره رو به هر کسی نمی ده!
-ولی تا جاییکه من یادم می یاد خدا شماره رو بلند بلند خوند،همه هم یادداشت کردند،منم مثل همه شماره رو نوشتم.حالا هم با خدا کار دارم،میشه وصل کنین به دفترش؟
-بسیار خوب.چند لحظه منتظر بمونید...
-باشه...
-بله...خدا هستم،بفرمایید.
-خدا؟!شما هستین؟
-بله،منم،لطفا وقتی دوتایی با هم حرف میزنیم منو "تو" خطاب کن.اینجوری راحتترم.
-باشه.می بخشی مزاحمت شدم خدا.میدونم که کارهای زیادی برای انجام دادن داری اما...
-حرفتو بزن بنده ی خوبم.مهمترین کار من در حال حاضر گوش دادن به حرفای توست.
-راستشو بخوای...اینجا خیلی تنگ و تاریکه.حوصلم سر رفته.می خوام برگردم.می شه یه بلیت برگشت برام پست کنی؟
-یه کم دیگه طاقت بیار.قراره تا چند روز دیگه جات عوض بشه و به قول اونا "به دنیا بیای" یا بهتره بگم "به دنیا بری".
-اما من نمی خوام به دنیا برم.می خوام برگردم!
-اما تو خودت خواستی که...
-حالا هم خودم می خوام که برگردم.نمی تونی برام یه بلیت برگشت بفرستی؟
-صبر کن ببینم.باید پرونده ات رو بررسی کنم...بذار ببینم...اِمممم...متاسفم،الان نمی تونم این کارو بکنم.اما اون بیرون برات یه بلیت گذاشتم.
-اما من نمی خوام برم اون بیرون.می خوام برگردم.همین حالا.
-ببین...بعضی چیزا هست که تو هنوز نمی تونی درکشون کنی.باید حتما به دنیا بری تا اونا رو یاد بگیری.
-چه چیزایی رو؟میشه بگی؟
-بهت که گفتم،هنوز برای درک بعضی چیزا خیلی جوونی،فقط اینو بدون که اون بیرون خیلی ها منتظرتن.اونجا بعضی ها هستن که خیلی دوستت دارن و تو هم اونا رو خیلی دوست خواهی داشت.حتی ممکنه بعضی از این دوستی ها تبدیل به عشق بشه!
-عشق؟
-گفتم که بعضی کلمه ها هست که باید اونجا معنی شو یاد بگیری،و عشق مهمترینِ اونهاست.
-اما من می خوام برگردم.زودباش برام یه بلیت بفرست!
-خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم ای بنده.تو میری تو دنیا و بعد از 74 سال من برات یه بلیت می فرستم،فهمیدی؟
-چی؟74 سال؟فقط 74 سال؟این که فقط یه چشم به هم زدنه!اون همه سفارش تو فقط به خاطر همین 74 سال بود؟چه شوخی بی مزه ای!
-...(لبخندی غمگین بر چهره ی خدا می نشیند.)
-باشه،اگه فقط 74 ساله من می رم.ببینم شماره تلفنت که عوض نمی شه؟ها؟
-نه!
-پس وقتی رسیدم باهات تماس می گیرم.
-فقط مواظب باش یه وقت شماره رو گم نکنی!
-گمش نمی کنم.مطمئن باش.
-ای کاش میشد مطمئن بود...
-چی گفتی؟نشنیدم.الو...قطع و وصل می شه.الو...الو؟!
-...
-خدا؟!...هنوز اونجایی؟!...الو؟!!...قطع شد!!...هی،شماها دیگه کی هستین؟با من چیکار دارین؟هی!چیکار داری می کنی؟حداقل بذار شمارمو بردارم.هی،شماره ام جا موند.صبر کنید...

diana_1989
15-07-2007, 18:03
خدا در همین نزدیکی است .........
در تاریکی فریاد زد خدایا میخواهم تو را ببینم ، پروانه ای بر شانه اش نشست
دوباره گفت : خدایا میخوام تو را ببینم
اینبار چکاوکی اواز خواند
از عمق جان فریاد زد : من میخواهم تو را ببینم!
اینـــــــــبار کودکی متولد شد !
و خدا در همین نزدیکی است !
در پرواز پروانه ... آواز چکاوک و تولد زندگی !

rsz1368
15-07-2007, 19:18
نامه ای از خدا
به: شما
تاریخ : امروز
از: رئیس
موضوع : خودت
عطف به : زندگی
من خدا هستم.
................

امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم.
لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم.
اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اراده کردن آن نیستی برای رفع آن تلاش نکن. آنرا در صندوق (چیزی برای خدا تا انجام دهد) بگذار.
همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو
وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب (پیگیری) نکن.
در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن.
ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند که رانندگی برای آنها یک امتیاز بزرگ است.
شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی:
به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد
ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری: به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روزهفته را کار می کند تا فقط شکم فرزندانش راسیر کند.
وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی می گذارد و دچار یاس می شوی: به
انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده.
وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده راه
بروی : به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد
ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی می کنی
و بپرسی هدف من چیه ؟ شکر گذار باش . در اینجا کسانی هستند که عمرشان
آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند.
وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه می شی : به بیمار
سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند.
ممکنه تصمیم بگیری این مطلب رو برای یک دوست بفرستی : متشکرم از
شما ، ممکنه در مسیر زندگی آنها تاثیری بگذاری که خودت هرگز نمی دانستی.

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 07:06
خداوندا اگر باید هنوزم
به راه وصل تو عمری بسوزم
ز مژگان سوزن و با تاری از عشق
به پیکر جامه عشق تو دوزم

بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان

خداوندا به پاکان تو سوگند
اگر که بگسلی بند من از بند
ز خاک من دمد گل های لاله
به هر برگش زند نام تو لبخند

بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان

دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از عالم تن بی خبر کن
من از این پیکر خاکی گذشتم
وجودم را ز نورت پر شرر کن

خداوندا اگر باید هنوزم
که باشد سایه شب ها به روزم
اگر باید چراغی از حقیقت
به راه ظلمت دل برفروزم

بسوزانم بسوزانم بسوزانم بسوزان

خداوندا من و این شام هجران
دلی دارم از این قاله گریزان
تو را خواهم تو را ای پاک مطلق
که تا در ذات تو حل گردم آسان

sise
16-07-2007, 15:09
خدا جون سلام
خوبی ؟ با چوب خط گناهای ما چی میکنی ؟
هنوز پشیمون نشدی از آفریدن من ؟
چقدر می خوای تحملم کنی ؟
خدا جون دلم بد جور گرفته ، یه روزی مریده خودت بودم ، قنوت های با اشک ... سجده های هق... هق ...
بعد مریده عشقم کردی ، دلنگرونیاش ... اشکاش ... چشم انتظاریاش ...
بعد تنهام گذاشتی ، خودم موندم و خودت ...
خدا تیتر روزنامه ها رو که نگاه میکنم وقتی صفحه حوادث رو باز میکنم عجیب حالم میگیره ... وقتی اخبار گوش میکنم ... وقتی از جلو دادگستری و دادگاه رد میشم ، خیلی حالم میگیره ...
واقعا ما انسانیم ؟؟؟ ...
نمیخوام آلوده مردم بشم ... نمی خواممممممممممممممممممممم ... تا همینجا هم گناه زیاد کردم ... طاقتم داره طاق میشه ...
تا کی بقضامو بخورم ... تا کی جور این و اونو بکشم ... تا کی تنها ، هم بال پرواز نمیخوام ، من تو رو میخوام ، خستم ، یا خدا نظری کن ...
قربونت برم ، مواظب همه باش
یا خودت ...

rsz1368
16-07-2007, 15:37
به سوی او
خدایا!
هر روز که راه ستایش تو را می پیمایم با دیدگانی شگفت زده
زیبایی را می جویم که ذات توست.
و هر روز وظایفم را با فروتنی به انجام می رسانم.
به برادران و خواهرانم یاری می رسانم تا باری گران را
در جاده پر پیچ و خم زندگی بر دوش گشند.و هر روز در دل نجوا می کنم:(در خوشی و غم، در شکست و موفقیت، در آفتاب و باران، خدایا فقط خواست تو انجام پذیرn

sise
16-07-2007, 15:44
مرا بپذیر ، پروردگارا ، برای این چند صباح مرا بپذیر ...
بگذار آن روزان یتیمی که بی تو گذشتند فراموش شوند ...
تنها این لحظهء کوچک را بر پهنای دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار ...
در پی نجواهایی که مرا به سوی خود کشاندند ، سرگردان شدم ، اما به جایی نرسیدم ...
حالا بگذار در آرامش بیارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم ...
رویت را از رازهای تاریک قلب من برنگردان ...
بلکه ، آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند ...

rsz1368
16-07-2007, 15:55
خدایا !
مرا قلبی شریف ببخش
تا چون رود مهر
در این دنیای تشنه جاری باشد
به جست و جوی آایش و زیبای نیستم
که همه چیز در گذر است

rsz1368
16-07-2007, 15:56
خدایا !
مرا
به گونه ای بساز
شکل بده
و بتراش
که مایه شرمساری تو نباشم

rsz1368
16-07-2007, 16:00
خدایا!
ذهن من
چون قایقی توفان زده در تلاطم است
آیا این قایق را آرامش می بخشی
تا من در خواست تو را دریابم؟
خدایا!
آیا توان انجام خواست خود را به من می بخشی؟
توان انجام خواست تو با عشق ، ملایمت، ایمان و پاکی و شرافت
بدون تهلل و بدون توجه به سخنان دیگران
با انجام خواست توست
که آدمی به آرامش و بالاترین نیکی ها دست می یابد

rsz1368
16-07-2007, 16:01
خدایا
معبودم
تو را به همه چیز آگاهی
پس بادا که خواست تو
پیوته تحقق پذیرد
در اندوه و شادی
معبودم
بادا که خواست تو تحقق پذیرد

rsz1368
16-07-2007, 16:04
خدایا!
مرا متبرک گردان
تا در دنیایی که همه
به دنبال لذت تملک و قدرتند
دیدگانم بر تو دوخته باشد
مگذار از پی چیزهای روم
که مرگ آنها را می رباید
بلکه به ج و جوی چیزهایی برایم
که زندگی را در بر دارند
من با گوهرهای زمین با زر و سیم
با دارایی و ملک چه کنم؟
ثروت عشق و را می خواهم!

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:38
ای خدا جان ما هستی ما در ید قربت تو
از خودت نا امیدم نکن حالا دیگه نوبت توست
درد و دادی درمون بده
به زندگیم باز جون بده
غصه نمیده مهلتم
باز یک لب خندون بده
خدا خدا خدا
ای کاروان زندگی
آهسته تر آهسته تر
افتاده ای درد آشنا
وامانده داری پشت سر
خدا خدا خدا
ای بخت خفته تا به کی در حال خوابی
بیداریت را کی ببینم آخر
از آتش عشقت دگر چیزی نمانده
راضی نشو آن هم شود خاکستر
درد و دادی درمون بده
به زندگیم باز جون بده
غصه نمیده مهلتم
باز یک لب خندون بده
خدا خدا خدا
ای کاروان زندگی
آهسته تر آهسته تر
افتاده ای درد آشنا
وامانده داری پشت سر

pedram_ashena
16-07-2007, 20:58
ای کاروان زندگی
آهسته تر آهسته تر
افتاده ای درد آشنا
وامانده داری پشت سر


استفاده ابزاري از نام من؟؟:31:

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

الهی تودوستان را به خصمان می نمایی درویشان را به غم و اندوهان میدهی بیمار کنی و خود بیمارستان کنی درمانده کنی و خود درمان کنی از خاک آدم کنی و با وی احسان کنی سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوس او را مهمان کنی مجلسش روضه رضوان کنی نا خوردن گندم با وی پیمان کنی و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی آنگه او را بزندان کنی و سال ها گریان کنی جباری تو کار جباران کنی خداوندی کار خداوند ان کنی تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی


الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد یار آن دارد که چون تو یاری دارد ـ او که در دو جهان تر دارد هرگز کی ترا گذارد و عجب آنست که او که ترا دارد از همه زار تر میگذارد ـ او که نیافت بسبب نا یافت می زارد اوکه یافت باری چـــرا میگذارد دربرآن را که چون تو یاری باشد گر ناله کند سیاهکاری باشد ـ

pedram_ashena
16-07-2007, 20:59
الهی در سر گریستنی دارم دراز ـ ندانم که از حسرت گریم یا از ناز ـ گریستن حسرت بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز ـ از ناز گریستن چون بود این قصه یی است دراز ـ
الهی یک چند بیاد تو نازیدیم آخر خود را رستخیز گزیدیم چومن کیست که این کار را سزیدیم اینم بس که صحبت تو ارزدیم ـ
الهی نه جز از یاد تو دلست نه جز از یافت تو جان پس بیدل و بیجان زندگی چون توان؟

pedram_ashena
16-07-2007, 21:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خداونـــــدا کار آنکس کند که تواند و عطا آنکس بخشد که دارد پس رهی چه دارد و چه تواند چون توانائی تو کرا توانست ؟ و در ثنا تو کرا زبانست؟ و بی مهر تو کرا سر در جانست؟ چه غم دارد او که تو را دارد؟ کرا شاید او که ترا نشاید؟ آزاد آن نفس که بیاد تو یازان و آباد و آن دل که به مهر تو نازان ـ و شاد آنکس که با تو در پیمان از غیر جدا شدن سر میدانست کار آن دارد که با تو در پیمانست

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:40
خدا ای خدا ای خدا
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی باریکه
آخر قصه من نزدیکه
این منم از همه جا وا مانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده
ای خدا ای خدا ای خدا

عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
به دلم شد آرزو
بازی عمرمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو
ای خدا ای خدا ای خدا

تو بر من ای فلک بیداد کردی
دل شاد مرا ناشاد کردی
شکستی در گلویم شوق آواز
نصیبم نصیبم ناله و فریاد کردی

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:55
تو ای تنها کس من یاور من یاور من
تو ای تنها دلیل باور من
تو خود عشقی و میدانی به جز عشق
نبوده باورم ای یاور من
ای جان جهان ای عشق
ای روح زمان ای عشق
تو ایزد و یزدانم
تو اهور مزدایم
من ذره ای از ذاتت
تو مکتب و آرمانم
هم پایی و هم گویی
هم با من و هم اویی
از توست که میتابد این پرتو جادویی
از توست که می پاید این کون و مکان گویی
ای دلیل آوازم
ای دو بال پروازم
می ایم و می ایی
هر صبح به پیشوازم
می سازم و میتازی
تا دل به تو بسپارم
ای جان جهان ای عشق
ای روح زمان ای عشق
تو ایزد و یزدانم
تو اهور مزدایم
من ذره ای از ذاتت
تو مکتب و اگانم(؟)
این توش و توان از توست
این شوق نهان از توست
ای عشق اهورایی
اواز و فغان از توست
در هر دل زیبایی
اثار و نشان از توستای جان جهان ای عشق
ای روح زمان ای عشق
تو ایزد و یزدانم
تو اهور مزدایم
من ذره ای از ذاتت
تو مکتب و آرمانم

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:37
آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
يکي او خـــوانـــــدی لاغـــيــــر
يکي را هم او خواندي هم غير
يکي نه او خوانــدي نه غـــيـــر او

آن خط سوم منم

مرا بـخـوان مرا بـخـوان اي سخن تو سحر عام
اي هـمـه سهـل و ممـتـنع اي تو نهايت کلام

تنگ شد عرصه سخن ای نفست گـره گشـا
مرا به مـعـنا برسـان پيـش تـر از سـخـن بيــا

مرا بـخـوان مرا بـخـوان کـه خـط سـوم تـو ام
گمـشــده در عـرصـه خويـش از ابـدم يا ازلم

مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـي ام
بر لب تشنه گيج و مات جان به سر از تشنگي ام

اي تو هميـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـيده ام
اســيـر لـعـنـتـم هـنــوز يــا بـه خـــدا رسـيده ام

چرا هر آنچه ســاخـتـم يـکـي يـکـي خــراب شـد
چرا حــديـث بــودنــم ســـوال بـــي جــواب شـد

قفل مـعما شـده ام کلـيـد آن به دسـت کـيـسـت
اي که مـرا نوشـته ای نـخوانـده ماندنم ز چيست

مرا بـخـوان که قـصـه ام قـصـه سرگـشـتـگـي ام
بر لب تشنه گيج و مات جان به سر از تشنگي ام

اي تو هميـشـه همه جـا مـن به کـجـا رسـيده ام
اســيـر لـعـنـتـم هـنــوز يــا بـه خـــدا رسـيده ام

چرا هر آنچه ســاخـتـم يـکـي يـکـي خــراب شـد
چرا حــديـث بــودنــم ســـوال بـــي جــواب شـد

قفل مـعما شـده ام کلـيـد آن به دسـت کـيـسـت؟
اي که مـرا نوشـته اي نـخوانـده ماندنم ز چيست؟

shalineh
16-07-2007, 22:50
خدایا
تو نه چناني كه منم، من نه چنانم كه تويي
تو نه بر آني كه منم، من نه بر آنم كه تويي
من همه در حكم توام، تو همه در خون مني
گر مه و خورشيد شوم، من كم از آنم كه تويي

pedram_ashena
16-07-2007, 22:52
قفل مـعما شـده ام کلـيـد آن به دسـت کـيـسـت؟
اي که مـرا نوشـته اي نـخوانـده ماندنم ز چيست؟

همه من و خدا را يكروزه تمام نكنيد :27:
=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-

الهی ای دهنده عطا و پوشینده جفا نه پیدا که پسند کو؟ او پسندیده چراینده بناها به قضا پس کوی که چرا؟
الهی کار پیش از آدم و حواست و عطا پیش از خوف و رحاست اما آدمی به سبب دیدن مبتلاست ـ خاصه او آنکس است که از سبب دیدن رهاست اگر اسیاء احوال است قطب مشیت بجاست ـ
الهی عنایت کوه است و فضل تو دریاست کوه کی فرسود و دریا کی کاست عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکی است که دوست یکتاست ـ
الهی نه دیدار ترا بهاست و نه رهی را صحبت سزاست و نه از مقصود ذره یی در جان پیداست ـ پس این درد و سوز در جهان چراست پیداست که بلا را در جهان چند جاست ـ این همه سهم است اگر روزی باین خار خرماست ـ
الهی از کرم همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم بیامرز ما را که بس آلوده ایم بکرد خویش بس درمانده ایم بوقت خویش بس مغروریم به پندار خویش بس محبوبیم در سزای خویش دست گیر ما را به فضل خویش باز خوان ما را بکرم خویش ـ بارده ما را به احسان خویش ـ
الهی چه سوز است این که از بیم فوت تو در جان ما در عالم کسی نیست که ببخشاید بروز زمان ما
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rsz1368
17-07-2007, 12:02
خدایم!
به تو عشق می ورزم
بیشتر و بیشتر به تو عشق می ورزم
تو را بیش از هر چیز دیگری در دنیا
دوست می دارم
چنان به تو عشق می ورزم که
سرمست و بی خود می شوم
خدایم!
مرا عشق پاک و خلوص و عبودیت عطا کن.
متبرکم کن تا دنیا با تمامی
غم ها و خوشی هایش زشتی ها و زیبایی هایش
مرا نفریبد
خدایم!
مرا ابزار یاری و شفایت
در این دنیای پر رنج و درد قرار بده!

rsz1368
17-07-2007, 12:21
خدایا!
مرا تطهیر کن
خدایا!
باز سقوط کرده ام
نور تو را پنهان کرده ام
اما نام تو دستگیر از پا افتادگان است
سوی تو می آیم
تا سینه آلوده ام را تطهیر کنی
مرا بشوی پاک سازی
چنان مطهر
که دوباره سقوط نکنم

rsz1368
17-07-2007, 12:23
خدایا!
در زندگی هرگز از یاد نمی برم
گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را
به من عطا کردند
اما تو هستی
که موهبت زندگی جاودانه را به من می بخشی

rsz1368
17-07-2007, 12:24
خدایا!
چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید
اما من آن را نمی شنوم
مرا به اعماق درونم ببر
تا شکوه بی پرده جمال تو را بشنوم
مرا بیامرز
پیوسته تو را بجویم
و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم
به تو رو کنم

rsz1368
17-07-2007, 12:24
خدایا!
اگر با من باشی
چه کسی می تواند علیه من باشد؟
اگر من با تو باشم
چگونه ممکن است که دشواری ها نصیبم شوند
و از میان برداشته نشوند؟
هیچ مشکلی ، هیچ مانعی و هیچ گره ای نیست
که من و تو با هم
نتوانیم آن را از میان برداریم

somayeh_63
18-07-2007, 01:22
خدایا ...
نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته وقتی تو اون بالایی و من این پایین
نمی دونی وقتی فکر می کنم همین الان میلیون ها نفر دارن باهت حرف می زنن و تو حرف همه رو میشنفی چه احساس خنده داری بهم دست میده .
خدایا .. می ترسم حرفاشونو باهم قاطی کنی ..
آخ زبونمو گاز می گیرم ...
خدایا راستشو بگو تو چن تا گوش داری .. چن تا چش داری ...
چن تا زبون بلدی آخه ... چینی و ژاپونی خیلی سخته ...
فرانسه هم همینطور ...
خدای من .. نمی دونم کلمه خدای من درسته ؟
آخه تو خدای من که نیستی خدای هوار تا هوار آدم و جن و حیوونی ..
خدایا منو می بینی اصلن .. یا اصلن منو دیدی .. اسمم می دونی چیه و شماره شناسنامم ؟
خدایا تو چقدر پهنی ... چقدر درازی و چقدر گودی ...
چرا تو همه جا هستی وقتی هیچ جا نیستی ..
خدایا ... چرا ازون اول که ندیدمت غیب بودی ؟
می خوام ببینمت ... حتی اگه به قیمت جونم باشه ... درکم می کنی ؟
اصلن الان بیداری یا خوابی .. شایدم جلسه داری ...
خدایا چقدر مهربونی ؟ چقدر ؟
خدایا ما آدمای بدبخت میون جنگ شیطون با تو چه کار بیدیم ؟
اصلن چرا بهش میدون می دی ؟ بکشش راحتمون کن ... هم خودتو هم ما رو.
خدایا چرا طعم لذتو به من می چشونی و بعد می گی جیززززه ؟
نمی دونی ... بعضی وقتا حس می کنم من یه بازیچه بیشتر نیستم توی دستات ...
خب تو حق داری .. تو خدایی ...
خدایا چرا من اینقد نمی فهمم؟
خدایا کاش خر بودم نه ؟ خر بودم الان اینقدر بدبخت نبودم ...
خدایا خوابم میاد ولی امشب پر از دعا کردن و راز ونیازم ...
خدایا بغلم کن ... برای یه بارم که شده ... بذار حرارتو حس کنم ..
خدایا سردمه ... داد بزنم می فهمی ؟
سردمه ... کسی اینجا نیس .. همه مردن ...
خدایا مردن درد داره ؟ سخته ؟ خودکشی گناهه ؟ کاش جواب می دادی ...
سرم درد می کنه .. گیجم ... منگم .. خوابم میاد ... خدایا قرص داری ؟
خدایا من نمی خوام به کسی وصل بشم تا بعد اون به تو وصل بشه بعد تو به من وصل بشی ...
من ارتباط مستقیمو دوس دارم ... از بچه گی ...
دهنم خشک شده ... مورمورم میشه ... کاش بابام زنده بود ... یا مادرم ... اونا رو تو کشتی خدایا ؟
چرا ؟ تنها دیدن من تو رو خوشحال می کنه ؟
دوس داری گریه کنم ؟ دوس داری زار بزنم ؟ آره ... می زنم ..می زنم ...
دوس داری له بشم ... دوس داری سرمو به دیوار بکوبم خدای مهربون ...
خوابم میاد ... نمی دونم ... شاید امشبم حرفای منو با حرفای بقیه قاطی کردی ...
راستی .. برای بار هزارم می گم .. اسم من امید بود .. امید بدبخت ...
همونچیزی که همیشه حوالش می دی به بقیه ..
خدایا من می ترسم ...
خسته ام ...
خدایا شب به خیر ...
هنوزم دوستت دارم ...


==========================
از وبلاگ آلبالو

somayeh_63
18-07-2007, 01:26
و اما این متن که باز هم از وبلاگ آلبالو برداشتم ، بااینکه حرفای ما با خدا نیست، اما خاطره ی یک دیدار با اوست و فکر میکنم آوردنش در اینجا خالی از لطف نباشه


ملاقات در سپيده دم



سه نفر بيشتر نمونده , دل توی دلم نيست
نمی تونم توی قيافه آدمای ديگه خيره بشم
هر کسی يه حال و هوايی داره
يکی داره زير لبش زمزمه می کنه و يه نفر مثل گچ سفيد شده
با اينکه دو قدم مونده تا ديدنش هنوز باورم نمیشه
ای بابا ... چقدر توی گوشمون گفتن اون بزرگه , قد همه چيز
چقدر بهمون گفتن , بابا , نمی شه ديدش , محاله .. توی ذهنت نمی گنجه
جنسش از هواست .. نه از يه چيز خاصه ... بی رحمه .. مهربونه !
گاهی وقتا اونقدر ازش می ترسيدم که توی ذهنم اونو شبيه يه غول بزرگ و وحشتناک تصوير می کردم
و گاهی وقتا اونقدر عاشقش می شدم که توی تصوراتم شکل مهربونترين پدربزرگ دنيا می شد
با يه لباس سفيد بلند و تميز و موهای سفيد تر
هيچوقت شکل يه زن تصورش نکرده بودم و نمی دونم چرا ؟
شايد به خاطر اينکه يه زن نمی تونه اينقدر گاهی بی رحم و گاهی مهربون بشه , اونم در نهايتش
دو نفر مونده تا نوبت من برسه
دلم مثل دل گنجيشک می زنه .. تالاپ .. تولوپ
آخ , چی می خواستم بهش بگم ؟... من که کلی حرف آماده کرده بودم
کاش همه شو می نوشتم
آها ..
اول بايد خوب نيگاش کنم , يه دل سير , چيزی که هميشه آرزوشو داشتم
بعد دستشو ببوسم و سرمو بذارم روی شونه هاش
فکر می کنم اونقدر مهربون باشه که بذاره اينکارو بکنم
دلم می خواد بوش کنم , با تموم وجود ,
فکر کنم تنش بايد بوی خاک و آب و نسيم بده , شايدم رايجه پونه و سيب و اقاقی هم قاطيش باشه , با بوی درخت نارنج
بايد بهش بگم , براش اعتراف کنم ,
بگم که خيلی دوستش داشتم ودارم
بگم که خيلی دنبالش گشتم و همه جا پيداش کردم , حتی زير بوته های تمشک وحشی
همونجايی که دوتا حلزون , فارغ از همه دنيا با تموم بزرگی و شلوغيش , يواشکی داشتن عشق بازی می کردن
فکر کردن بهش منو سبک می کنه
اونقدر سبک که بدون پريدن احساس پرواز کردن بهم دست ميده
سنگين شدم , خيلی سنگين , روی شونه هام هيچی نيست و کمرم زير بارخميده
کارای اشتباهم زياد بوده , قبول , ولی کار خوبم زياد کردم ,
نمی دونم چطوری همه شو می فهمه , يعنی با يه نگاه , يا تله پاتی يا ... ؟ چميدونم
ولی مهم اينه که می فهمه , درک می کنه , نفوذ می کنه و باهات يکی ميشه
اصلا ازت جدا نبوده که نفوذ کنه , باهات در آميخته ... گيجم .
می گن دست و پا و بقيه اندام آدم جلوی اون به حرف در ميان و کارای آدمو می گن !
به دست و پام نگاه می کنم , نه بابا , فکر نمی کنم همچين اتفاقی برای دست و پای من بيفته
همون اول رک و راست خودم بهش می گم
درسته من هميشه بهش فکر نمی کردم ولی اين دليل نمی شه که فکر کنه فراموشش کرده بودم
خودش حتما می دونه ,
می دونه که من چقدر گرفتاربودم
اگه ازم پرسيد چرا فقط توی گرفتاريات و بدبخت بيچارگيات اسممو صدا می کردی چی بگم ؟
بهش بگم آخه من که جز تو کسی رو نداشتم !
باور می کنه ؟
نه .. بيشتر شبيه دروغه , هميشه سرم با کسايی گرم بود که هيچوقت کمکم نکردن
سرم با سايه هايی گرم بود که هويتی نداشتن ,
برمی گردم و به صف طويلی که پشت سرم بسته شده نگاه می کنم
چند تا قيافه آشنا به چشمم می خوره
جالبه , نگاهشونو می دزدن
من که چيزی نخواستم ازشون ؟
گرچه وقتی که می شد بخوام و خواستم هم , جوابی نگرفتم
برمی گردم , نه , همه توی خودشونن , انگار نه انگار که اينجا جمعيتی هست
همه دارن زمزمه می کنن , ورد می خونن , دعا می کنن , توبه می کنن , مسخره اس
مسابقه تموم شده و تازه دارن خودشونو گرم می کنن
بهش می گم اشتباه کردم , بارها و بارها و بارها .. و تکرارش کردم بارها و بارها و بارها
برای خودمم مسخره اس , تا چقدر می تونستم احمق باشم ؟
بهش می گم , نديدم , نشنيدم و لمس نکردم بودنش رو که فرياد می زد , هستم , ولی ... دروغه ... آره ... يه دروغ گنده
هر چی بيشتر فکر می کنم می فهمم که از هرده دفعه که يادش افتادم نه دفعه اون به خاطر گير کردنم بوده , به خاطر تنها بودم بوده ,
شايد اگه هميشه تنها می بودم بهتر بود ,
تنها ؟ ... يادم مياد فکرای مه آلود و گنگ تنهاييام ,
نه , توی تنهايی های منم جايی برای اون نبود
همه بودن و اون نبود ,
بود , بود ولی زير لايه های رنگارنگ روياهای چسبناک دنيايی من
گاهی اوقات تنهايی های من از با ديگران بودن هام شلوغ تر ميشد
يه نفر ديگه مونده ,
نفر جلويی رنگش پريده , دست و پاش می لرزه , ازش می پرسم :
- چته ؟
از لای لبای خشکش جواب می ده :
- اون منو نمی شناسه .
خشکم می زنه .. ای وای
نکنه منو هم نشناسه ...
نه.... می شناستم , حداقل می دونم که بارها و بارها توی خلوتم باهاش حرف زدم , کلی ...
آخ ..
کلی قول بهش دادم ...
داره کم کم يادم مياد , چقدر بهش قول دادم , چقدر کارا بود که بايد می کردم و چقدر که بايد نمی کردم
کارم تمومه ,
عرق سردی رو که تند تند روی پوست تنم رو می پوشونه , احساس می کنم
هيچوقت نمی خواستم اينقدر آشفته برم به ديدنش
کاش می شد برگردم
تصويرهای محوی از پشت لايه اشکی که چشمامو پوشونده از جلوی چشمم رژه می ره
خودمو می بينم , دارم دروغ می گم , چقدر زشتم و چقدر حقير
خودمو می بينم , دارم لذت می برم , چقدر کوتاه وچقدر خفت بار
خودمو می بينم , لابه لای دود و خنده های مستانه و يک گله حيوون , چقدر وحشتناک و چقدرتهوع آور
می خوام برگردم نمی خوام ببينمش .. اينجوری نه .. اينجوری نمی تونم
توانی نيست , تنم خشک شده , پاهام رمق نداره
- نوبت شماست .
- اممممم .... من ؟!
در باز ميشه و کسی آروم هلم ميده جلو
نمی تونم مقاومت کنم
دری پشت سرم بسته ميشه ,
تاريکه ... همه جا تاريکه
صدايی از دور مياد , صدايی که برام آشناست
صدايی که خيلی وقتها به حرفاش گوش داده بودم :
- بيا , نترس , از اين طرف
ديواری نيست تا دستمو بهش بگيرم
فضا نا متناهی و تاريک و سرده
کورمال کورمال به دنبال صدا می رم
آخ ... لعنتی , اينجا سردابه , نکنه اشتباه اومدم ,
تا زانو فرو می رم توی يه مايع لزج بد بو
بوی بدی مياد , بوی چرک و لجن
صدا می خنده و می گه : - آره .. همينه .. بيا
وحشت می کنم .. فکر می کنم به صدا که کجا شنيدمش
کجا شنيدمش ؟
وای بر من ....
آره اين صدا آشناست, همون صدای هرزه درونی من , صدای خود من
صدايی که خيلی از لحظه ها بهش اعتماد کرده بودم
صدايی که هميشه راه رو غلط نشونم داده بود
بازم دارم اشتباه می کنم ... نه ... بايد برگردم .. لعنت به من
تا سينه فرو رفتم , احساس خفگی می کنم
هوا نيست , مثل نور , مثل اون
بر می گردم , خلاف صدا , سخته
ولی سعی می کنم
از دستام کمک می گيرم
يه چيزايی توی ذهنم هست , ده قدم به راست , سه قدم جلو و ..
آره ... دستم به ديوار کشيده می شه
سعی می کنم به چيزهای خوب فکر کنم , تو می تونی .. تو می تونی ..
آره ...
من گاهی خوب بودم ... حداقل يه ذره که بودم
صدای مسخره از دور مياد :
- کجا ميری احمق ... بيا تا کمکت کنم ..
دور ميشم
حس می کنم اون دورها باريکه ای از نور هست
خودمو می کشم روی زمين , به سمت نور ... آره .. می تونم
يه دستگيره و بعد دری که باز ميشه
آی ... چشمامو می گيرم , نور خيلی زياده , شايدم چشمای من خيلی به تاريکی عادت کرده بود
چشمامو باز می کنم
مسخره است
از دری که پشت سرم بود تا دری که باز شده بود ده قدم بيشتر فاصله نبود
چطور نديده بودمش
زير نور به خودم نگاه می کنم , کثيف و ژوليده ام , متعفن و آلوده
حالا چطور می تونم برم پيشش
آخه اينجوری ؟
چقدر از خودم بدم مياد
فرصتی نيست
همين يک بارو فرصت دارم
بار دومی نيست ..
بلند می شم , به سمت در , دو قدم جلو و بعد ... در پشت سرمن بسته می شه
گردنم خميده است
به کف زمين نگاه می کنم
همه جا پاکيزه است
همه جا سفيده و مملو از نور
از من قطرات سياه می چکه
می لرزم
حضورشو حس می کنم
مثل گرمی توی سرما , مثل سردی توی گرما , مثل آب واسه تشنه , مثل ... چی بگم ؟ مثل همه چيزهای خوب
نگاهش بر تمام تنم سنگينی می کنه
نرم و روشن , پاکيزه و سفيد
لبام خشک شده
پاهام بی رمق تا می خوره و به زانو روی زمين می افتم
دستام می لرزه و انگشتام قفل شده
بوی بد تنم نمی زاره رايحه دلنشين بودنش رو احساس کنم
احساس می کنم نگاهش آلودگی های تنمو پاک می کنه
در حضور اون سياهی و تعفن جايی برای موندن نداره
درد داره ,
کاش زمين دهن باز می کرد و منو در خودش فرو می کشيد
سکوت , سکوت و سکوت و من و او
صدای تپش های قلبم رو می شنوم
بلند و نامنظم
مثل صدای تپش های قلب يک آدم گناهکار , گناهکار و پشيمون
چرا نمی تونم حرف بزنم ؟ ..
من می خوام حرف بزنم , می خوام داد بزنم ,
حتما می فهمه , حتما می شنوه
در درونم کسی التماس می کنه , نجوا می کنه و زار می زنه
اين صدا هم برام آشناست ,
صدايی که خيلی وقتها بهش بی اعتنا بودم
نگاهم آهسته از روی زمين کشيده ميشه به جلو
با تموم وجود می خوام ببينمش
حداقل ذره ای از وجودشو
نگاهم نرم نرمک و آهسته به نقطه ای گير می کنه
می لرزم , رعشه وار و داغ
باورم نمی شه
پاهای خودش بود
پاهای خودش بود که از زير ردای بلند سفيد رنگش ديده می شد
انگشتان بلند و کشيده ,
با پوست روشن و رنگ پريده و رگ های بنفش
تپيدن رگهاشو احساس می کردم , می چشيدم
بوی پونه می داد , بوی پونه های وحشی کنار رودخونه
بغضم می ترکه
صدای هق هقم رو می شنوم
قطره های اشک پاکيزه تر از تمام وجودم , می لغزه به روی گونه هام
احساس سبک بودن می کنم
کشيده می شم به جلو , روی زانو هام
يه چيزی به من انرژی ميده
می تونم , آره ... بايد بتونم
....
سرم رو شونه هاشه
مهربون و قوی
گرم و پاکيزه
آرومم
مثل يک بچه تازه به دنيا اومده در آغوش مادرش
پاکيزه ام
بوی تنش رو عميق نفس می کشم
بوی خاک و آب و نسيمه
بوی اقاقی و سيب
دلم می خواد بخوابم
نوازشش رو احساس می کنم
جای خودم رو پيدا کردم
به هيچ چيز فکر نمی کنم
اون تموم حرفهای منو شنيده بود
صدای زمزمه مياد
صدای به هم خوردن برگ های درخت بيد
خوابم مياد
خوابم ... می.. آد .

rsz1368
18-07-2007, 07:40
مرسی دوست عزیز خیلی قشنگ بود

rsz1368
18-07-2007, 13:59
خدایا
مرا متبرک کن
تا هرگز فراموشت نکنم
ابزاری شکسته در دست توام
تو یگانه کردگار هستی
و کارهای تو سراسر رحمت است
هر چه جلال
از آن توست

rsz1368
18-07-2007, 14:30
خدایا
مبادا که روزی
توجه پر مهر و حمایت پر عشق تو را
احساس نکنم
تو چون مادر منی
و من همچون فرزند تو
چون کودکی
رها از ترس و تشویش
در آغوش تو زندگی می کنم
و ایمان دارم
آن مادر پیوسته کودکش را تامین می کند

shahab2007
18-07-2007, 16:54
نامه ای از خدا
به: شما
تاریخ : امروز
از: رئیس
موضوع : خودت
عطف به : زندگی
من خدا هستم.
................

امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم.
لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم.
اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اراده کردن آن نیستی برای رفع آن تلاش نکن. آنرا در صندوق (چیزی برای خدا تا انجام دهد) بگذار.
همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو
وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب (پیگیری) نکن.
در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن.
ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند که رانندگی برای آنها یک امتیاز بزرگ است.
شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی:
به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد
ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری: به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روزهفته را کار می کند تا فقط شکم فرزندانش راسیر کند.
وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی می گذارد و دچار یاس می شوی: به
انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده.
وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده راه
بروی : به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد
ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی می کنی
و بپرسی هدف من چیه ؟ شکر گذار باش . در اینجا کسانی هستند که عمرشان
آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند.
وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه می شی : به بیمار
سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند.
ممکنه تصمیم بگیری این مطلب رو برای یک دوست بفرستی : متشکرم از
شما ، ممکنه در مسیر زندگی آنها تاثیری بگذاری که خودت هرگز نمی دانستی.
وقتی متنی می نویسند منبع آن را هم ذکر می کنند.

راه كوير
18-07-2007, 18:18
عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را باهمه زيبايي وزشتي
بروي يكديگر ويرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
كه درهمسايه صدها گرسنه چند بز مي گرم عيش ونوش مي ديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش اندم
برلب پيمانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم يكي عريان و ارزان ديگري پوشيده ازصد جامه رنگين
زمين و آسمان را واژگون مستانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي او بودم
نه طاعت مي پذيرفتم نه گوش از بهراستغفار اين بيدادگرها تيزكرده
پاره پاره دركف زاهد نمايان صد دانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم براي خاطرتنها يكي مجنون صحراگرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كوكوآواره و ديوانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريائي باهمه صبرخدايي
تاكه مي ديدم عزيزنابجايي ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدادارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم مشوش عارف وعالم ز برق
فتنه اين علم عالم سوز مردم كش
بجز انديشه عشق و وفا معدوم هرفكري
دراين دنياي پرافسانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
چرا من جاي او باشم
همين بهتركه اوجاي خود بنشسته وتاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من بجاي اوچو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه مي كردم

pedram_ashena
18-07-2007, 18:26
وقتی متنی می نویسند منبع آن را هم ذکر می کنند.

حق با شماست.ولي من اين مطلب را در 15 سايت و وبلاگ ديگر هم ديدم.اينچنين مطالبي كه ناشر مشخصي ندارد نياز به ذكر منبع نيست


بی همگان به سر شود بی​تو به سر نمی​شود / داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی​شود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو / گوش طرب به دست تو بی​تو به سر نمی​شود
مولانا

pedram_ashena
18-07-2007, 18:38
مهر تو به مهر خاتم ندهم

وصلت به دم مسيح مريم ندهم

عشقت به هزار باغ خرم ندهم

يک دم غم تو به هر دو عالم ندهم

الهی هر چند ما گنهکاريم تو غفاری ، هر چند ما زشت کاريم تو ستاری ، پادشاها گنج فضل تو داری و بی نظير و بی ياری سزاست که خطاهای ما را در گذاری.

الهی به نشانت بينندگانيم ، به نامت زندگانيم ، به فضلت شادانيم ، به مهرت نازانيم ، از جام مهر تو مست مائيم ، صيد عشق تو در دام مائيم .

pedram_ashena
18-07-2007, 18:45
يار از غم من خبر ندارد گوئی

يا خواب به من گذر ندارد گوئی

تاريک تر است هر زمانی شب من

يا رب شب من سحر ندارد گوئی

الهی کار تو بی ما به نيکوئی در گرفتی ، چراغ خود را بی ما به مهربانی افروختی ، خلعت نور از غيب بی ما به بنده نوازی فرستادی چون رهی را به لطف خود به اين آرزو آوردی ، چه شود که به لطف خود ما را به سر بری.

الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمه های مهر در سر ايشان روان کردی ، تو پيدا و به پيدائی خود در هر دو گيتی نا پيدا کردی ، ای نور ديده آشنايان و سوز دل دوستان و سرور جان نزديکان ، همه تو بودی و توئی تو نه دوری تا تو را جويند نه غافل تا تو را پرسند ، تو را جز به تو يابند .

الهی هر چه نشان ميشمردم پرده بود و هر چه مايه ميدانستم بيهوده بود .

خداوندا يکبار اين پرده من از من بردار ، و عيب هستی من از من وادار و مرا در دست کوشش مگذار .

rsz1368
18-07-2007, 21:18
وقتی متنی می نویسند منبع آن را هم ذکر می کنند.

شرمنده منبعش رو نمی دونم.اصلا نمی دونم کی برام این و فرستاده.
ولی هر چی هست مهم اینه که زیباست

rsz1368
18-07-2007, 21:21
خدایا
ناپاکم و گناه آلود
اما می دانم
اگر نگاه رحمتت را بر من بیفکنی
قلب من چون برف سپید و پاک خواهد شد
و آنگاه به حضور پر نورت
راه خواهم یافت

rsz1368
18-07-2007, 21:41
خدایا!
مرا متبرک گردان
تا در راه تو گام بردارم
مهر بورزمو بخندم
به همه مهر بورزم
هر چند از من بیزار باشند
و در هر شرایطی
هر چند ناگوار
پیوسته خندان باشم
به من بیاموز
در هر موقعیتی به تو تکیه کنم
و نوای باشکوهت را بشنوم
چون هر انکه نوای تو را بشنود
با خویشتن و دنیا به آرامش می رسد

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:42
خدايا تو که مي دوني من چي مي خوام بگم خدايا تو که مي دوني من اصلا قصد بدي ندارم خدايا تو که مي دوني من واسه اين چيزا ساخته نشدم خدايا تو که مي دوني من نمي تونم ... حتي اگه بخوام . خدايا تو که مي دوني . خدايا خوش به حالت که منو از خودمم بيشتر مي شناسي بهت حسوديم مي شه . مي گما تو رو هيشکي نمي بينه اما مي گن همه جا هستي ولي ما رو همه دارن مي بينن و انکارمون مي کنن چه جورياست؟
خدايا اگه بدوني چقدر بهت حسوديم ميشه آخه تو همه چيزو مي دوني از همه چيز خبر داري وهيچوقت دچار سوء تفاهم نمي شي اما ما آدما...
مي گم خدا حوصلت سر نميره که اولش مي دوني آخرش چي ميشه؟
خدايا اگه بگم نمي بخشمت اين بنده هات ميان منو محکوم مي کنن نمي دونم خودتم منو محکوم مي کني يا نه ؟
خدايا به من مي گي بهشت و جهنم چه فرقي با هم دارن؟ آخه اينا هر کدوم يه تعريفي از خودشون ميدن من سر در گم شدم ! خدايا لازم نيست بگم چقدر خسته ام از همه چيز اصلا خدايا لازم نيست من ديگه باهات حرف بزنم آخه خودت همشو مي دوني اين مسخره است که وقتتو مي گيرم واسه چيزايي که مي دوني! ببخشيد ديگه مزاحم نمي شم از اين به بعد اگه خواستم حرفي بزنم مي گم : همونا که خودت مي دوني !
پس خدايا همونا که خودت مي دوني.
*خدایا خودت که می دونی تنهاست تو تنهاش نذار!

rsz1368
18-07-2007, 21:43
خدایا!
ذهنم پریشان است
قلبم بی قرار است
افکارم شوریده و
درمانده ام
پس رشته زندگی ام را
به دست های امن تو می سپارم
توفان می خوابد
و آرامش تو حکم فرما می شود

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:43
خدايا، از دنياي زيباييهايت زيباترينشان را مي خواستم، اما هر چه فكر كردم ديدم تو هر چه زيبايي داري زيباست، پس خدايا همه ي زيبائيهايت را مي خواهم.
خدايا، از بخشندگي و رحمتت زيادترينش را مي خواستم، اما هر چه فكر كردم ديدم هيچكدام از رحمتهاي تو كم نيست، پس خدايا، من تمام بخششها و رحمتهايت را مي خواهم.
خدايا، از روشناييهايت روشنترينشان را مي خواستم، اما هر چه فكر كردم ديدم هر كدام از نورهايت اگر بر مسيري بيفتد آنرا واقعا نوراني و روشن مي كند، پس خدايا هرچه از روشنايي داري را مي خواهم.
خدايا، از مشيتت و كمكهايي كه مي كني بانفوذترينشان را مي خواستم، ولي نتوانستم كمكي كم نفوذ از جانب تو بيابم، پس خدايا همه كمكهايت را مي خواهم.

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:43
خدايا، با تمام توانت كمكم كن تا وسيله ي ايجاد آرامش و صلح روي زمين تو باشم.
خدايا، جايي كه نفرت هست، بگذار بذر عشق برويانم،
جايي كه شك هست، جوانه ي يقين باشم،
جايي كه نااميدي هست، اميد باشم،
جايي كه تاريكي هست، از جنس نور باشم،
جايي كه غم هست، از جنس شادي باشم،


بخشي از دعاهاي مولانا:
بيا ساقي! مي ِ ما را بگردان،
بدان مي، اين قضاها را بگردان!

قضا، خواهي كه از بالا بگردد؟!
شراب ِ پاك ِ بالا را بگردان!

زميني، خود، كه باشد با غبارش؟!
زمين و چرخ و دريا را بگردان!!

rsz1368
18-07-2007, 21:44
خدایا !
مرا همواره در درگاهت نگاه دار
دیدن تو حتی از دور
یعنی زنده ماندن و جان داشتن
اما ندیدنت پژمردن و جان دادن

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:45
خدايا: آرزوى صلحى داشتيم كه در سايه او در ساحل وجود تو سيراب شويم ، نه آن كه در شبهاى سيه زاد فرتوت او، آشنايان لحظه ها را نيز سرگردان بيابيم .
خدايا: رمايه عابران بر گوش ! غبار كاروانهاى غمستان كوير را برچشيم ، و دوستان سابق را، رهگذرانى عبوس بر جاده وجود خويش ‍ مى يابيم ؟!
خدايا: ما توفان را از تو طلب مى كنيم ، تا در سايه خروش او، سكوت درياى دلمان خروش برگيرد.
خدايا: سنگرها را آرزومنديم تا تپش قلوب حزب اللهيان و التهاب استخوانهايشان ، سايه عشق را بر سرمان مستدام دارد.
پروردگارا: در دوران به سازى ، كركسان ، سينه هامان را هوسگاه پرواز ساخته اند؟! بارالها مى خواهيم غروب باشيم تا غمگسارى مهربان بر درد آشنايان باشيم . تا شعله آشنا سوزان غريبان دل شويم . خدايا: برخى در خزان صلح گلستانهاى عريان ، قصد آن دارند كه حاصل بهاران خون را به لگد بكوبند؟! او با هياهوهاى فريبناك شيطانى ، ما را از نجواى تو دور سازند! پس ما را در جنگ با نفس اءماره يارى نما. پروردگارا ما جنگى طلب مى كنيم تا جان تاريك خود را به شعله آن ، برافروزيم آنگاه با اشك آتشزاد خويشتن ، سينه هزاران عاشق را تسكين بخشيم .
خدايا: در دوران سكون و سكوت ، مغموم و تنها گشته ايم ، و در شبهاى بى فرجام آن به دنبال صبح فرداى خود مى گرديم .
خدايا: غرش را مى طلبيم تا در دل آن ، مرز انسانيت بيابيم ، و از حماسه آن ، رازها برسازيم و در اشك آن ، بهار عشقهاى مظلومانه را در كنار وجودت جشن بگيريم .

rsz1368
18-07-2007, 21:46
خدایا!
راهی نمیبینم
آینده پنهان است
اما مهم نیست
همین کافی ست
که تو همه چیز را می بینی
و من تو را.

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:46
پروردگارا، دلم پر است و جيبم خالي، سينه‌اي دارم مالامال از غم. و لبي خاموش از شكايت. نه زبان گفتن دارم و نه گوش شنوا پيدا مي‌شود. «يا سامع كل نجوي» خدايا تو تمام نجواها را مي‌شنوي. به هر كس بخواهم نامه بنويسم بايد از گل‌آقا و مش رجب اجازه بگيرم!! شكر و هزار شكر كه با تو مي‌توانم راحت درد دل كنم، و حتي از تو بخواهم كه اگر «غضنفر» روي هر كلمه خط كشيد، روي يك ساعت ازعمرش خط بكشي.
آمين... يارب‌العالمين!
***
پروردگارا. خواجه عبداللـه انصاري به درگاهت ناله كرد و گفت: «خدايا. به هر كس عقل دادي، چه ندادي؟ و به هر كس عقل ندادي، چه دادي؟!»
اما امروز اگر زنده بود و مي‌دانست عقل چه پدري از آدم در مي‌آورد شايد مي‌گفت: (خدايا. به هر كس كه «رو» دادي چه ندادي؟ و به هر كس كه «رو» ندادي چه دادي؟!) پروردگارا در حيرتم كه سالها نماز خوانده‌ام و در نمازم گفته‌ام «اهدنا الصراة‌المستقيم» نه تنها بنده كمترين بلكه دست كم سي مليون نفر در همين كشور خودمان (البته بنده هم از صدا و سيما يادگرفته‌ام كه به ايران بگويم كشورمان) روزي ۲۰بار از تو خواسته‌اند كه به راه راست هدايتشان كني و تعجب مي‌كنم كه از بين مردم تنها رانندگان تاكسي و مسافركش‌هاي شخصي راه راست و مستقيم برو شدند!! و فقط به صورت دربست منحرف مي‌شوند!...
پروردگارا. از گراني هر جنس كه شكايت كردم روز بعدش صد كالاي ديگر گران شد... خدايا از تو خواستم كه صبرم عطا و قرضم ادا كني، هزار بار كه به من صبر ايوب دادي ولي قرضم كه ادا نشد هيچ، صد برابر هم شد. خدايا. روزگاري مويم سياه بودو بختم سفيد. امروز مويم سفيد شده و بختم سياه!- البته به قول يكي از رفقا در همه جا بخت ما سياه است جز در خريد هندوانه كيلويي ۳۰ تومان كه هميشه سفيد است!... خدايا خوش به حال آن بنده‌ات كه گفت: «تا دندان داشتم نان نداشتم، وقتي به نان رسيدم كه دندانم ريخته بود!» خدايا من بنده ناتوان در حال حاضر نه نان دارم، و نه دندان!

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:48
خدايا...

پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ي دلم را رو

به حقيقت بگشايم...

خدايا...

ياريم کن که مرغ خسته دلم راکه ديري است دراين قفس زنداني

است، درآسمان آبي عشق تو پرواز دهم...

خدايا..

پروردگارا...ياريم کن که شوق پروازراهميشه درخود زنده نگه دارم .....

خدايا...

توخود مي داني که بدترين درد براي يک انسان دورماندن ازحقيقت خويشتن

و رها شدن درگرداب فراموشي وسر درگمي است...

پس تواي کردگار بي همتا مرا ياري کن که به حقيقت انسان بودن پي ببرم

تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقيقت هايي نزديک ونزديکتر

شوم....

خدايا، مرا فرصتي ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتي براي يک لحظه

آنچه باشم که تومي خواهي.

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:49
خدايا: تو خود مي داني كه چه سخت است اگركه ماهي كوچك اسيرآب درياي بيكران باشد.
خدايا: تو خود مي داني برای من كه هميشه دلم می خواسته با تو زندگي کنم اينسير تكراري روزگار كه نا خواسته مرا به كام خود مي برد چه قدر ملال آور
وخسته كننده است
خدايا: آخر چگونه مي توان شكوه تو رادر زيبايي گل بجوييم درحالي كه اين تكرار هميشگي اشتياق خوب ديدن را از من گرفتهاست. چگونه ميتوانم حمد و ثناي تو را از زبان چكاوكها بشنوم در حالي اين تكراراشتياق خوب شنيدن را از من سلب كرده است

خدايا: مي ترسم كه اگر به همين منوالپيش رود ديگر شعله هاي عشق تو در وجود من هر روز بي فروغ و بي فروغتر شود. تاجاييكه ديگر نه اشتياقي براي پرواز داشته باشم و نه اميدي به رهايي
پس اي خداي مهربان مرا از اين تكراراز اين يكنواختي كه همه ي روزهاي مرا فرا گرفته است رهايي ده
خدايا: به من اشتياقي ده تا دوباره چشمانم قادر به ديدن شگوه تو درزيبايي گل ها باشد.
خدايا: به من اشتياقي ده كه دوباره بتوانم صداي مناجات تو را اززبان چكاوك ها بشنوم.
خدايا: به من عشقي ده كه روز به روز به تو نزديكتر شوم

خدايا : چگونه مي توانم رويبه سوي تو بياورم و زبان به حمد و ثنايت بگشايم در حالي كه خود از كرده خويش آگاهم . چگونه مي توانم دوستار تو باشم در حالي كه بر عهد و پيماني كه با تو بسته اموفادار نبوده ام . چگونه مي توانم طلب عفو و بخشش كنم در حالي هنوز شعله هاي عصياندر درونم فروزان است.

بارالها:چگونه مي توانمروي به توبه آورم درحالي كه اسير هواهاي نفساني خويشم.

بارالها: تو از علاقه ي مننسبت به خودت آگاهي و ميداني كه چقدر مشتاق رسيدن توام ولي هر وقت كه تصميم گرفتمكه به سوي تو بيايم گناه به سراغم آمد و مرا از تو دور ساخت . هميشه آرزويم اينبوده است كه حتي براي يك روز هم كه شده آنچه باشم كه تو مي خواهي وآنچه كنم كه تومي پسندي ولي افسوس اين نفس سركش تا كنون مجال برآورده شدن اين آرزو را به من ندادهاست

بارالها : مي ترسم، از خويشو از اين سرنوشتي كه در انتظار من است مي‌ترسم . از اين بيابان و شوره زاري كه درپيش روي من است مي‌ترسم. مي ترسم كه مرگ به سراغم بيا يد و آرزوي رسيدن به تو رااين بار از من بستاند. پس اي پروردگار بي همتا به لطف و كرم خويش مرا از مردابرهايي ده و تواني ده تا خويشتن را از هر چه بدي است پاك كن

pedram_ashena
18-07-2007, 22:28
ممنون.حالا جالب شد و خواندني

rsz1368
18-07-2007, 22:30
ممنونم ازت دوست عزیز
واقعا آرامش خاصی با خواندن این مطالب ادم پیدا می کنه

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 22:36
خدای من می دانم تو هم تنهایی .خورشیدت هم تنهاست.ماه زیبایت هم تنهایی تنهاست حتی در تاریکترین و ابری ترین شبها.حتی در پهناوری دریا ...و باز هم در لحظه لحظه های
بودنش تنها تو خدایش هستی. خدایا دل من هم تنهاست ...
اما اگر تنهاترین تنهایان باشم با داشتن تو و نگاه تو خوشبخت ترینم...
زیبای من می دانم در غمگین ترین لحظه های بی کسی ام تنها آغوش توست که آرامم می کند ...
مهربان من تو قرار این دل بی قرار باش ...
نازنینم می دانم در این برهوت تنهایی در این خلوت و بی کسی تو اکنون با منی ...
تنهای من تا همیشه دوستت دارم .

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 22:36
دایا به هر که دل بستم دلمو شکست ...
خدایا به هر که گفتم دوستش دارم گفت: ثابت کن ...
خدایا به هر که گفتم راست می گم گفت: باورش سخته ...
خدایا به هر که گفتم اگه باشی منم هستم گفت:نیستی ...
خدایا به هر که گفتم روزی شمایل شقایق بر گردنم بود پرسید کی؟؟...
خدایا به هر که گفتم دلم از جنس بلوره به من خندید ...
خدایا به هر که گفتم شبها با لالایی ستاره ها می خوابم و هر صبح با بوسه ی خورشید
جانی دوباره می گیرم گفت:خیال پردازی ...
خدایا به هر که گفتم اگه عاشقم باشی تا همیشه عاشقت خواهم بود اشتیاق ضربان قلبم
را گرفت ...
خدایا پیله ی تنهاییم روز به روز تنگ تر میشه خدایا پس کی می تونم پرواز کنم ؟؟درسته
عمر کوتاهی خواهم داشت ولی خدایا بزار پروانه باشم ...
خدایا چقدر خوبه تو هستی .تو رو دارم .خدای گلم تو رو واسه خودت و بودنت شکرمیکنم .
مهربان قشنگم واسه اینکه تو عزیز بی بهانه و عاشقانه دوستم داری ازت ممنونم

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 22:37
خدایا تو عزیزترین منی و من جز تو کسی رو ندارم ...خدایا می خوام این دل شکسته رو که تنها دارایی زمینی منه بد مش به تو ...خدا جونم می دونم اگه پیش تو باشه دیگه نمیشکنه .
نازنین خدای من چقدر خوبه تو رو دارم ...
خدایا نزار کم شم ...خدایا نزار گم شم ..خدایا می خوام همیشه تو آغوشت باشم .
خدایا وقتی در کنار توام آرامترینم وقتی از تو دورم مثل دریایی پر موجم ...
خدایا به آرامش اهورایی تو نیازمندم .خدایا کمی آرامم کن ...خدایا می خوام تو وجودم
موجی نباشه ...خدایا کمکم کن !!!
خدایا من تو رو دارم پس نیازی به عشق زمینی ندارم ...
نازنین خدای من کاش تو فقط و فقط مال من بودی ..کاش میشد تو فقط مال من باشی ...
می دونم خیلی خودخواهانه است ولی خدای گلم تو همه ی ثروت منی .من نمی خوام این ثروت رو
با کسی تقسیم کنم ...
خدایا تو بگو با این بغض بی قرار که امانم نمی دهد چه کنم ؟؟؟

Baran_ns
18-07-2007, 23:16
می توان با تو به آغاز ما هجرت کرد ...
می توان با تو به سر سفره سادگی نشست ...
می توان با تو از چشمه ابدیت نوشید ..
می توان با تو پی در پی تازه شد ...
تو اغاز فصل رویشی ... تو معنای ساده آرامشی ...
تو حدود نامحدود عشقی ...تو حدیث پاکی و نجابتی ...
می توان رو بروی تو نشست و هزاران قصیده سرود ...
می توان از شب چشمان تو هزاران ستاره نورانی دست چین کرد ...
می توان در طلوع تبسم تو هزاران خورشید تابناک را به نظاره نشست ...
می توان با تو طلوع کرد و می توان غروب نکرد....
من به حضور عطر آگین عشق تو محتاجم
من به ترنم نام تو در تمام لحظات
آسمانی ام محتاجم
...من به تو محتاجم....

Baran_ns
18-07-2007, 23:17
یا رب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده

این بنده چه داند که چه می باید جست
داننده تویی، هر آنچه دانی آن ده

Baran_ns
18-07-2007, 23:18
با پاهایی زخمی و برهنه ، زانوانی لرزان و خمیده و شانه هایی عریان و بی پناه، به دنبال تو میگردم.
دل کوچک و پریشانم، چون کاغذ مچاله و از تپش افتاده، زیر لب نام تو را می خواند و روح خسته رنجورم در جاده های پاییزی بی باران تا دست های مهربانی تو می گردد.
خدایا نگاهم کن. در پرتو نگاه گرم توست که شکوفه می دهم، جوانه می زنم، درخت میشوم؛موج می خورم، جاری می شوم، رود میشوم.
دست های مهربانی تو آیا اشتباه های ارغوانی و کبودم را خواهد بخشید؟
خدایا دلواپسم که مبادا غیبت های مکررم را موجه نکنی . می ترسم در آتش نگاه رنجورت خاکسترم کنی. مرا که کاغذ پاره ای بیش نیستم.مچاله و از تپش افتاده.
خدایا اگر کاغذ پاره ام، اگر بادبادکی سر کشم که رشته های مستقیم را رها کرد و رفت بر زمین خورد. باز هم برگی از دفتر توام. مرا به حال خودم رها نکن. مرا ببخش یا بسوزان. من در شعله های نگاه تو تطهیر می شوم. خدایا به من نگاه کن.

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:19
الهی ! دل خسته ام را امشب زیر نور مهتاب به تو می سپارم چرا که تو میدانی تنهایی ام ازهمه ی ستاره هایت غریب تر است و تو میدانی اشک هایم از همه ی قطره های
آسمان آبی ات دلتنگ تر است ...
الهی ! امشب دستان پر از نیازم را به سوی تو می گیرم تا حجم خالی از عاطفه اش را
با عطر خداییت پر کنی ...

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:20
مهربان من...
اشکهایم را چه ارزان به شادی های زود گذر دنیا فروخته بودم ....
به کدامین قیمت اشکهایم را دوباره خریدی ؟؟؟ تا برای لحظه ای
حتی لحظه ای از تو دور نمانم ...تا دوباره به آغوش امنت بازگردم .
و در کنارت خود را بازیابم ...

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:20
بنام زیباترین پرستیدنی نمی دانم چندمین روز است که باریکه کهکشان نور در من خاموش شده ...
نمی دانم چندمین روز است که از رقص بی ریای ماهی ها بی خبرم ...
نمی دانم چندمین روز است که دخیل شمایلم را گلوگاه شقایق بسته ام ...
نمی دانم چندمین روز است که لالایی پاک اطلسی را نشنیده ام ...
نمی دانم چندمین روز است که از پرنده های عاشق و بالهایشان بی خبرم ...
تنها می دانم با نور چشمانت آسمان شبم همیشه روشن است ...
تنها می دانم مهربان خدایی دارم که مرا با تمام بدی هایم دوست دارد ...

Baran_ns
18-07-2007, 23:21
باور کن !
این تویی..


مسبب چشم گشودنم .. رها شدنم از رخوت ...
بهانه ام برای برخاستن ..گام برداشتن ..رفتن ٬ اما نترسیدن ..نهراسیدن ..
در باورم نمی گنجد جاری حضور همیشگی ات!
بی گمان همه زیستنم در پرتو نگاه آبی ات رنگ زندگی می گیرد

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:21
بیزارم از ادمهای خاکستری با دلای سنگی
من میخوام رو بال ابرای صورتی پا بزارم تو آسمون ...

میخوام عشق آسمونی ام رو پیدا کنم ، کسی که نگا ش به صدتا آسمون می ارزه...
خدای من پول نیست ، خدای من زندگی نیست ، خدای من عشق نیست
عشق من خداست...

خدایا نزار خاکستری بشم....همیشه میخوام صورتی باشم.

Baran_ns
18-07-2007, 23:22
با تو سخن مي گويم
با تو كه هميشه در گوشه اي از وجودم لانه داري
با تو كه با لحظه لحظه من خو گرفته اي
با تو كه از اولين سپيده صبح تا آخرين غروب زندگي ام
در وجودم تكرار مي شوي و من هر بار با تو از نو مي رويم
تو مي داني ما هنوز آشناترين شقايق هاي وحشي در باغ ملكوتيم
بگذار بگويم اگر صد بار ديگر هم بميرم و متولد شوم
باز هم تو در قاب تماشاي من خواهي نشست
و پنجره عشق را به روي چشمان من خواهي گشود
در اين غربت جان فرساي زميني تو را فرياد خواهم زد
و تو هيچ گاه مرا رها نخواهي كرد
تو هميشه با من خواهي بود
از هميشه تا ابديت
و من نام زيبايت را پيوسته بر لب خواهم داشت
تا زماني كه بر بام جهان ايستاده ام
و پروازي ابدي به سوي تو خواهم داشت
و آنگاه در جوار ملكوت تو عشق را تفسير خواهم كرد

Baran_ns
18-07-2007, 23:23
خدایا می دانم پر توقعم.می دانم انقدر بد کرده ام که دیگر شاید نظری بر من نیندازی .انقدر حقیر شده ام که دیگر بنده ای حسابم نکنی.
خدای من قلبم یخ زده بودو شاید گرمای نور توست که دوباره بر ان اثرکرده.
انقدرحقیرم که برای خواهش از درگاهت جراءت نگاه کردن به اسمان را ندارم.
می دانم بد کردم .می دانم می دانم.
افریدی مارا و اموختی عاشق باشیم.عاشق و لایق.عاشق بودم ولی نه لایق.
خدایا خداوندا سرخورده ام و محزون .می دانم هیچ چیز نمی دانم .نه از دوست داشتن سر در می اورم و نه مفهوم واقعی عشق را می دانم.
خسته ام از خودم از حماقتم و از حقارتم.بی بهانه می گریم . با بهانه فریاد می زنم.بی ریا و ملتمس از تو می خواهم نجاتم دهی که مرا ببخشایی و بر من خرده مگیری می دانم می دانم.
بنده کوچک و بی پناهت پناهگاهی جز اغوش خداوندی ندارد او را از خود طرد مکن.

Baran_ns
18-07-2007, 23:24
مي دانم هيچ صندوقچه اي نيست كه بتوانم رازهايم را توي آن بگذارم و درش را قفل كنم ، چون تو همه قفل ها را باز مي كني. مي دانم هيچ جايي نيست كه بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان كنم، چون تو تك تك كلمه هاي دفتر خاطراتم را مي داني. حتي اگر تمام پنجره ها را ببندم، حتي اگر تمام پرده ها را بكشم. تو مرا باز مي بيني و ميداني كه نشسته ام يا خوابيده و ميداني كدام فكر روي كدام سلول ذهن من راه مي رود. تو هر شب خواب هاي مرا تماشا مي كني، آرزو هايم را مي شمري و خيال هايم را اندازه ميگيري.
تو ميداني امروز چند بار اشتباه كردم و چند بار شيطان از نزديكي هاي قلبم گذشته است. تو مي داني فردا چه شكلي است و ميداني فردا چند نفر پا به اين دنيا خواهند گذاشت.
تو مي داني كه من چند شنبه خواهم مرد و مي داني آن روز هوا ابري است يا آفتابي .
تو سرنوشت تمام برگ ها را مي داني و مسير حركت تمام بادها را . و خبر داري كه هر كدام از قاصدك ها چه خبري را با خود به كجا ميبرند.
تو حساب اشك هاي مرا داري و ميداني تا حالا چندتا ستاره از چشمم چكيده است . تو ميداني در نوك هر پرنده چندتا آواز است و در قلب من چندتا آرزو.
تو ميداني ، تو بسيار مي داني.....
خدايا مي خواستم برايت نامه اي بفرستم اما يادم آمد كه تو نامه ام را پيش از آنكه نوشته باشم ، خوانده اي ... پس منتظر مي مانم تا جوابم را فرشته اي برايم بياورد

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:24
خدای من , بر سجاده ای نشسته ام که در هر گوشه آن , از بهاران رفته , یادگارهایی به جای مانده و اینک در انتظار یادگاری دیگر از نو بهاری دیگرند . خدای من ,هر بهار را سبزتر از دیگری بر من می گشودی و من تا انتهای سپیدی آخرین فصلش, شادمانه می رفتم و آن را به نو رسیده ای دیگر می سپردم .
ای عزیزترین, در گوشه ای از سجاده من ,نشانی از بهاری نه چندان دور می بینم , "سفر",تو مرا به سفری یگانه فراخواندی ,سفری به درون ,به خویشتنم و در بهاری دیگر در"سحری"عاشقانه بیدارم کردی تا اندیشه های شبانه ام را به آن بسپارم و رهایشان سازم.در بهاری نزدیکتر , ای نازنین , در "سایه ی خیالی "از نور و معرفت رهایم ساختی تا بدانم بی شناخت تو , بهاران,فصل تنهایی هاست خدای من , و باز در بهاری پیش تر ,"سودایی عارفانه"در سرم انداختی که درد , کوه , است و غربت وتنهایی , کویری بی انتها . اگر تو نباشی و با تو و فقط با تو , آنها همه هیچ اند و هیچ اند و هیچ .
در گوشه ای دیگر از سجاده ام ,ای مهربان ترین ,"سلامی سپید"به یادگار مانده است در بهار پیشین , مرا به سلامی میهمان کردی, گرم و دلنشین تا با هر آن چه بوی زندگی,عشق ,معرفت,می دهد,آشتی کنم .
اینک, ای خدای من ,"سجاده "معطر نشسته ام و به تمامی نشانه های دیدارهای بهاری ام با تو می نگرم :با"سفری" آغازکردم که آغازش تو بودی , به "سحری"عاشقانه رسیدم که بامدادش تو بودی , در "سایه خیال" تو به"سودای عارفانه"ای رسیدم که تنها بهانه اش تو بودی , به"سلامی"دوباره جانم دادی که صحتش تو بودی واینک در انتظار بهاری نو هستم و یادگاری دیگر از تو , تا مرا به تقدیری برساند که قادرش تو باشی ,به حالی بگردانی که محولش تو باشی .

Baran_ns
18-07-2007, 23:25
و خداوندی که هر از گاهی آسمان را ابری میکند
تا دلت ابری شود
و بدانی که دلت
به آبی بودن آسمان احتیاج دارد.....
و بیندیش اگر آسمان شب ستاره نداشت
دل از دیدنش شاد نمیشد

چه بلندمرتبه است خداوندی که هر چیز را با حکمت آفریده است.....

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:25
خدایا ، خدایا
چه تنها و درمانده ام
غریبی ز هر درگهی رانده ام
به سوی تو می آیم امشب که از دل
کلام تو در گوش جان خوانده ام
من جسمم تو روح من ، من کشتی تو توح من
من زخمم تو مرهمی ، من ظلمت تو روشنی
من راهی ، تو موندنی
من تنها ، تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من که عشقم
عزیزترین همسفری در همه ی دقایقم
درگاهت سجدگاه من ، بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقی، سر تا پا شوق گفتنم
هم غایب ، هم حاضر هم شاهد ، هم ناظر
هم سکوت ، هم صدا هم دردی هم درمان

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:26
خدایا دوست دارم............. با تمام وجودم
پروردگار عزیزم
مرا به حال خود مگذار که محتاجتم
پروردگار مرا ببخش
مرا که سر تا پا گناهم
خدایا تو با سکوتت به من می فهمانی که عاشقی
عاشق بندگانت
هرکه را که عاشق باشد سکوت می کند
ولی من....
من هنوز عاشق نشده ام که بخواهم سکوت کنم
پس خدایا سکوتم را نیز از خودت می خواهم
فقط از خودت
پروردگار عزیزم
.........
بگو
با من حرف بزنم
بگو
.......

خدایا از خودم بدم میاد. تو چقدر صبوری و من...
خدایا از تو خجالت میکشم
موندم با چه رویی بیام سراغت
تویی که این همه نشانه از خود به جا گذاشتی و من کور شدم
هم کور هم نا شنوا
کاش زبان تو را می دانستم... کاش می دانستم
تا اینگونه ..... نگویم
خدایا نزار حرفام شعار بشه
خدایا نزار
تمنا می کنم... پروردگار من التماست میکنم
ببین چگونه صدایت می کنم... عاجز عاجزم
خدایا آنقدر صدایت کردم که دیگه صدایم در نمی آید
ببین
دارم داد می زنم.... ببین از ته دلم دارم صدات میکنم
پرورگارا ، فقط فقط یک اشاره ی کوچک
پروردگارا باز هم صبر می کنم ...باز هم

خدایا فقط یک چیزی ازت می خوام
از صمیم قلبم.....

مرا به یقین برسان

sise
18-07-2007, 23:49
گفتم : خداي من ، دقايقي بود در زندگانيم که هوس مي کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ي ديروز بود و هراس فردا بر شانه هاي صبورت بگذارم ، آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات
شانه هاي تو کجا بود ؟
گفت: عزيز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي ، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستي . من همچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم : پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي ، اينگونه زار بگريم ؟
گفت : عزيزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند ،
اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي بر زنگارهاي روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان ، چرا که تنها اينگونه مي شود تا هميشه شاد بود .
گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم گذاشته بودي ؟
گفت : بارها صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمي رسي ، تو هرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيز از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهي رسيد .
گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتي ؟
گفت : روزيت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ، پناهت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ،
بارها گل برايت فرستادم ، کلامي نگفتي ، مي خواستم برايم بگويي آخر تو بنده ي من بودي
چاره اي نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردي .
گفتم : پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي ؟
گفت : اول بار که گفتي خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم ، تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر ، من اگر مي دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار مي کني همان بار اول شفايت مي دادم .
گفتم : مهربانترين خدا ، دوست دارمت ...
گفت : عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:58
پرودگارا، من که خواندمت... من که صدایت زدم... با چشمان اشک بار

من که قبله ام به سوی تو است

من که دستم خالی و زبانم بسته است

می دانم که سیه رو هستم و تو بخشنده تر از آنی که من فکر می کنم...

من که 100000 قدم آمدم

چرا پس تو نیامدی؟

چرا مرا در آغوشت نمی گیری؟

می دانی چقدر محتاجم به آغوشت؟

من برای درک آغوشت چه ها کردم؟ می دانی ...خود می دانی

پس چرا مرا با گرمای آغوشت گرم نمی کنی؟

من چی می کنم که خود نمی دانم؟

من چه می کنم.......

پروردگارا، رهایم نکن... مرا به حال خود وا مگذار

من ناتوانم... پاهایم توان رفتن ندارند... دستم را بگیر

می دانم که در همه جا کنار من هستی .... می دانم که در همه جا دستم را گرفتی

پس این همه ناله و زاری برای چیست؟

قلبم چه کم دارد که در به در دنبال آن می گردم؟

تو بگو من خودم میابم.... تو فقط بگو ان چیست؟

ان چیست که مرا دیوانه کرده است؟

آن چیست که احساس می کنم هرچه قدم بر می دارم تا به تو نزدیک شوم ، دور می شوم؟

خدایا، به جز تو از چه کسی کمک بخواهم؟ این را هم نمی گویی

هیچ نمی گویی

هیچ.....

فقط سکوت می کنی... چرا؟ من محتاجم.. ببین.... درمانده ام

خدایا بگو گمشده ی من چیست؟ کیست؟ کجاست؟

چی کم دارم من؟

چی؟؟؟؟؟؟

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:59
خدایا من به دنبال چه هستم؟؟؟؟؟ خدایا من چی می خواهم که خود نمی دانم؟؟؟؟
.........
پرم از حرف هیچ نمی توانم بگویم.... پر از فریاد...
ولی گویی مهری سنگین بر لبانم زده اند.... مرا از فریاد تو را خواستن باز می دارند....
این چه عشقی است؟
چرا بدین گونه بی قرارم کرده است....چرا ....چرا....
مگر عشق بی قراری است و بس.... مگر عشق به تو ،آرامش نیست و بس...
پس چرا؟؟؟؟
نمی دانم چه کنم.... مانده ام سر گردان و حیران....
خسته ام
خسته....خسته
احساس می کنم مرا به حال خود رها کرده ای.... هرچی جستجو می کنم دستت را نمی یابم....
مرا به حال خود مگذار که سخت مهتاجتم....می دانم هستی ، میدانم صدایم را می شنوی...
می دانم عشقت لیاقت نمی خواهد.... پس چه می خواهد که من ندارم؟
هرچه داشتم و نداشتم ، همه را از خودت خواستم.... از خودت خواستم مرا با این رو سیاهی ببخشایی..
بیامرزی...
می دانم کمکم کرده ای... چرا چشمان من بسته شده است...
خدایا من با تو بودن را می خواهم و بس
این همه بهانست....دلم هوای تو را می کند.... دلم تو را فریاد می زند.....
یادت آرام جان من است ، می دانم، می دانی،
می دانم که جز کسی نیست که مرا آرام کند.... می دانم و می دانی ...نیست
زندگی من بیهوده نیست . چون تو میگویی.... چون تو آن را زیبا آفریده ای....
خدایا تو را سپاس ....تو را شکر .....
خدایا .... در برابرت کلمه کم میاورم.... می مانم چه بگویم....
خدایا می دانم هنوز به آن حد نرسیدم که بخواهی سکوت کنم....
از عشق تو دیوونگی هم عالمیه....
خدایا خود می دانی چه می گویم . پس چه نیازی است که لب بگشایم....

تنها انساني كه از خود شرمگين نيست مي تواند شكوه خدا را
متجلي كند.

خدایا مرا دریاب!

shalineh
19-07-2007, 00:08
صدا کردم : خدای من
جوابی نشنیدم
گفتم : نازنینم
صدایی نیومد
گفتم : بهترینم
جوابی نیومد.
گریه کردم، اشکی چکید، سیلی پدیدار شد.
ندا آمد: تو الان پیش خدایی

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 00:10
خدا گفت: هیچ فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال
کنار تو هستم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی انکه مرا

بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم؟

گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور کردی و اگر عشقم را بپذیری

وجودت اکنده از عشق می شود ان وقت به ان لذت عظیمی که در

جست و جوی ان هستی می رسی و دیگر نیازی نیست خودت را برای

ساختن کاخ رویایی به زحمت بندازی. چیزی نیست که تو نیازمند ان

باشی زیرا تو و من یکی می شویم.
بدان که من عشق مطلق، ارامش مطلق،و نور مطلق هستم و از هر
چیزی بی نیازم. اگر عشفم را بپذیری می شوی عشق، نور، ارامش و
بی نیاز از هر چیز.

Behroooz
19-07-2007, 00:19
خدايا چگونه شكر كنم تو را . با اين همه بي ادبي من . تو چه مهرباني .

از من ناشكري . از تو گذشت و سخاوت .

از اينكه بهم يك دوست تازه دادي ممنونم . شكر ............

همه كس از تو پول ميخواهند . ولي من هوايي تازه ميخوام كه با ياري مهربان درش قدم بزنم .

مطمعنم بهم ميديش . حتي اگه شده يادش رو بهم بدي بسه .

چه صبوريست خداوند ....

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 00:22
خدایا!
تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.

__Genius__
19-07-2007, 00:40
خدایا وقتی آدما میتونن در کنار خودشون با یه میز - یه صندلی - یه تیکه کویچ میوه و یک ویالون خوشبخت باشن پس چرا این همه برای مال دنیا سنگ به سینه میزنن که بخوان بابتش هر گناهی انجام بدن !؟


A table , a chair , a boul of fruit and a violin , what else does a man need to be happy !?

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 00:41
خدایا!چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند!
این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا!
این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!
خدایا!
سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست.
بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است.

pedram_ashena
19-07-2007, 01:53
خدايا از اينكه دوستي جديد به بهروز دادي كه دلش را روشن كرد ممنون
خدايا من مطمئن هستم كه با يك صندلي و يك ويولون خوشبخت نميشوم.پس لطفا بيشترش كن.
خدايا سر قضيه ديروز هنوز ازت شاكي هستم.لطفا اصلاحش كن.
خدايا چرا نصفه نيمه رحمت ميدهي؟؟شد يكبار من چيزي بخواهم كامل بدهي؟گوشزد ميكنم كه اگر زودتر اقدام نكني شايد حرف شيطان را گوش كردم.اين تهديد نيست.
خدايا همه كودكان آفريقا را پاي سيب بده.تا مجبور نباشند با دست دانه هاي گندم را كه از كاميونهاي آمريكايي ميافتد از روي زمين جمع كنند.
خيلي درخواست ديگه اي هم دارم كه بعد از اينكه ديسكانكت شدم بهت ميگم
آمين

Mahziar-7
19-07-2007, 02:19
- ای موسی!کجا می روی؟
- برای عبادت به کوه طور می روم.
- پیامی برای خدایت دارم،به او می رسانی؟
- ...
- به خدایت بگو مرا از خدایی تو ننگ و عار است و اگر تو روزی دهنده ی منی،مرا به روزی تو نیازی نیست.
موسی دلشکسته از حرف های پیرمرد به آرامی به راه خود ادامه داد.


***
مناجات موسی به پایان رسید.به یاد حرف های پیرمرد افتاد.از بازگویی آن سخنان شرم داشت.
نوری درخشان عاشقانه موسی را در آغوش گرفت.


***
- و خدا گفت:ای بنده ی ما،اگر تو را ز خدایی ما ننگ و عار است ما را ز بندگی تو ننگ و عار نیست و اگر روزی ما نمی خواهی ما بی درخواست تو،روزی ات می دهیم.
پیرمرد سرش را بلند کرد،اشک پس از مدت ها روی گونه هایش راه باز می کرد.

rsz1368
19-07-2007, 02:45
خدايا از اينكه دوستي جديد به بهروز دادي كه دلش را روشن كرد ممنون
خدايا من مطمئن هستم كه با يك صندلي و يك ويولون خوشبخت نميشوم.پس لطفا بيشترش كن.
خدايا سر قضيه ديروز هنوز ازت شاكي هستم.لطفا اصلاحش كن.
خدايا چرا نصفه نيمه رحمت ميدهي؟؟شد يكبار من چيزي بخواهم كامل بدهي؟گوشزد ميكنم كه اگر زودتر اقدام نكني شايد حرف شيطان را گوش كردم.اين تهديد نيست.
خدايا همه كودكان آفريقا را پاي سيب بده.تا مجبور نباشند با دست دانه هاي گندم را كه از كاميونهاي آمريكايي ميافتد از روي زمين جمع كنند.
خيلي درخواست ديگه اي هم دارم كه بعد از اينكه ديسكانكت شدم بهت ميگم
آمين


مرسی.
واقعا جالب بود
میشه منبعش رو بگی

__Genius__
19-07-2007, 04:02
خدايا از اينكه دوستي جديد به بهروز دادي كه دلش را روشن كرد ممنون
خدايا من مطمئن هستم كه با يك صندلي و يك ويولون خوشبخت نميشوم.پس لطفا بيشترش كن.
خدايا سر قضيه ديروز هنوز ازت شاكي هستم.لطفا اصلاحش كن.
خدايا چرا نصفه نيمه رحمت ميدهي؟؟شد يكبار من چيزي بخواهم كامل بدهي؟گوشزد ميكنم كه اگر زودتر اقدام نكني شايد حرف شيطان را گوش كردم.اين تهديد نيست.
خدايا همه كودكان آفريقا را پاي سيب بده.تا مجبور نباشند با دست دانه هاي گندم را كه از كاميونهاي آمريكايي ميافتد از روي زمين جمع كنند.
خيلي درخواست ديگه اي هم دارم كه بعد از اينكه ديسكانكت شدم بهت ميگم
آمين

احتمال زیاد بدم شما معنی جمله رو تحلیل نکررین واسه خودتون که میگین با یه صندلی و یک ویولن خوشبخت نمیشین ...
این گفته یکی از بزرگان و نوابغ دنیا هست ...
خوب آدم تا اینها رو متوجه بشه یه مقدار وقت میبره ...
به ظاهر جمله نگاه نکنین ...
معنایی بس عمیق داره پدرام جان :46:

RooS
19-07-2007, 10:52
خدایا سلام

گرچه نیمه شب وقت سلام و احوال پرسی نیست اما ستاره ها می گویند تو سلام کردن رو دوست داری. امیدوارم که به حرفهای دل من گوش کنی چرا که خودت گفته ای که گاهی غضب میکنی و گاهی نعمت می دهی و گاهی گناهان مرا میبخشی

خدایا امشب مرا ببخش و با دیدی متفادت به حرفهایم گوش کن. پروردگار مهربان دیگه بریدم و گنگ و سرگردان. به آدمک هایی که حتی با نگاهشان ما را آزار می دهند خسته شدم. دورنگیها و دوروییها از من یک زنگی رومی یا یک رومی زنگی ساخته است. خودم نمی دانم کی هستم و چی می خواهم. ای کاش صبر و تحمل این فاجعه رو به من می دادی. خدایا من که از آهن و سنگ نیستم. من میشکنم٬ من میسوزم و به خاک می افتم گرچه به ظاهر ایستاده ام و بی پناه به همه جا سر می کشم. درد من٬ درد ما بحران بی هویتی است. هویتی که در فراز و نشیب ها گم شده. فرهنگ و عاطفه و عشقی که در طعم قرصها و دود نفرینی افیون فراموش شده و من باغبان مانده ام با گلهای خشک و علف های هرز سر به فلک کشیده

خدایا یاریم کن تا همان خوب و با خدای دیروز باشم. نامه ام را به قاصدکی می دهم که برایت بیاورد. اگر توانی نداشت و به بن بست رسید٬ آنجا٬ آن بن بست خانه توست

... با ما باش و در رحمتت را بگشا که بی تو به اینجا رسیدیم

rsz1368
19-07-2007, 14:57
خدایا
مرا قلبی شریف ببخش
تا چون رود مهر
در این دنیای تشنه جاری باشد
به جست و جوی اسایش و زیبایی نیستم
که همه چیز در گذر است

rsz1368
19-07-2007, 14:58
خدا یا
مرا متبرک کن
تا چون گلها که به خورشید رو می کنند
پیوسته به تو رو کنم
باشد که گلی شوم
در باغچه تو
و عطر من
شادی کوچکی
به زندگی کسانی که از شادی محرومند
ببخشد

rsz1368
19-07-2007, 15:00
خدایا
متبرکم گردان
تا در هر اندیشه کلام و عمل
به تو وفادار باشم
این دنیا هیچ است
و تو همه چیز من

pedram_ashena
19-07-2007, 15:01
مرسی.
واقعا جالب بود
میشه منبعش رو بگی
خواهش.اين نوشته برنادشاو است و از كتاب روزهاي بي نور


احتمال زیاد بدم شما معنی جمله رو تحلیل نکررین واسه خودتون که میگین با یه صندلی و یک ویولن خوشبخت نمیشین ...
این گفته یکی از بزرگان و نوابغ دنیا هست ...
خوب آدم تا اینها رو متوجه بشه یه مقدار وقت میبره ...
به ظاهر جمله نگاه نکنین ...
معنایی بس عمیق داره پدرام جان :46:

من ديگه سليقه خودم را كه ميدانم.آدم چيزي ميخواهد كه طرز كارش را هم بلد باشد.نميخواهم مثل اون زنداني بعد از 60 سال كه درب زندانم را باز كردند بپرم بيرون بگم آقا آتيش داريد؟؟
(معني اش را گرفتم.و موافقم.اما يك چيزي هم يادت باشد هر گفته اي از بزرگان دليل به درست بودن آن نيست:46: )

خدايا به پدرام بيشتر از من توجه كن .......
بهروز جان تعارف نداريم كه.الان شما نوبتت جلوتر از من است.كار من هم زياد ضروري نيست:11:

rsz1368
19-07-2007, 15:01
خد ا
چون لبهایم برای نخستین بار آماده سخن گفتن شدند و جنبیدند ، از کوه مقدس بالا رفتم و خدا را چنین صدا زدم:
پروردگارا !من تو را پرستش کرده ام . مشیت پنهان تو شریعت من است . تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع خواهم کرد . اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین از من گذشت و از دیدگانم پنهان شد.
یک هزار سال بعد. برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنین سخن گفتم:
تو مرا از خاک آفریدی و از روح معنوی ات بر من دمیدی و زنده ام کردی ، پس همه ی وجودم به تو مدیون است .اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون هزاران پرنده ی بالدار به پرواز در آمد و از من گذشت .
یک هزار سال بعد .از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم:
ای پدر مقدس! من فرزند دوست داشتنی تو هستم .با عشق و دلسوزی مرا به دنیا آوردی .با محبت و عبادت ملکوت و ملک تو را به ارث خواهم برد! این بار نیز خداوند پاسخم نداد و همچون مه، که تپه ها را می پوشاند از چشم من دور شد.
یک هزار سال بعد . از کوه مقدس بالا رفتم و برای چهارمین بار با خدا سخن گفتم :
ای اله من! ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من! من گذشته ی تو و تو فردای من هستی.
من ریشه هایت در ظلمات زمین و تو روشنائی آسمانها هستی. در این هنگام خداوند به سوی من خم شد و واژ گانی شیرین و لطیف بر گوشم نواخت ؛ چنانکه دریا ، رودخانه ی سرازیر شده را در خود فرو می برد ،خداوند مرا در خود فرو برد !و چون به سوی دشتها و دره ها سرازیر شدم ، خدا نیز آنجا بود !

rsz1368
19-07-2007, 15:02
در خواست من از خدا
از خدا خواستم تا درد هایم را التیام بخشد ، خداوند پاسخ گفت :مخلوق خوب من ! هر دردی را درمانی است و این تو هستی که باید درمان دردهایت رابجویی.
از خدا خواستم تا جسم فرزند ناتوانم را توانایی بخشد .خداوند پاسخ گفت :آفریده من ! آنچه باید تگامل یابد روح اوست ، جسمش تنها قالبی گذراست .
از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند .خداوند پاسخ گفت :بنده قدرتمند من ! صبر حاصل سختی است ، عطا شدنی نیست بلکه آموختنی است .
از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد . خداوند پاسخ گفت : نازنینم من به تو موهب بسیار بخشیدم ، شاد بودن با خود توست .
از خدا خواسم تا رنجم را کاستی دهد . خداوند پاسخ گفت: مخلوق صبورم ! بهای رنج و دوری از دنیا و نزدیکی به من است .
از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد .خداوند پاسخ گفت : پرورش روح تو با تو اما آراسن آن با من .
از خدا خواستم تا از لذایذ دنیا سر شارم سازد .خداوند پاسخ گفت :
من به تو زندگی بخشیدم ، بهره مندی از آن با تو .
از خدا خواستم تا راه عشق ورزیدن را به من بیاموزد .خداوند پاسخ گفت : اشرف مخلوقات من ، بالاخره دریافتی که چه از من بخواهی .
به خاطر داشته باش که در مسیر عشق ورزیدن به من ، به مقصد دوست داشتن دیگران خواهی رسید

rsz1368
19-07-2007, 15:04
نامه ای از خدا

آنگاه كه دوست مي داري همواره كسي به
ياد تو باشد به ياد من باش كه من هميشه به
ياد تو هستم از طرف بهترين دوست تو خدا

rsz1368
19-07-2007, 15:05
نامه ای از خدا

ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات مي کرد
بهت چي گفت ؟جايي که ميري مردمي داره که می شکننت نکنه غصه بخوري من همه جا باهاتم.
تو تنها نيستي . توکوله بارت عشق ميزارم
که بگذري، قلب ميزارم که جا بدي، اشک میدم که همراهيت کنه، ومرگ که بدوني برميگردي پیشم.

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 19:39
خدایا!دستان من نیز بوی گل می دهند،نکند مرا هم به جرم چیدن گل بگیرند.خدایا!دلتنگ شده ام به اندازه ی آسمانت!
خدایا!می دانم مرا غمی نخواهد بود،اگر تو با من باشی!چه می گویم؟اگر من با تو باشم.تو که خود هستی!
مرا چه غم اگر دروغ می شنوم،چه غم اگر اینجا همه چیزها آبی نیست،اگر دنیا هفت رنگ شده است،وقتی تو هستی!
یادم باشد خیالی نیست اگر دلم را شکستند،اگر تنهایم گذاشتند،اگر هوای دلم را ابری کردند!تو که باشی غم رنگ می بازد و شادی جلا می گیرد و عشق را باران آبی خواهد کرد!
دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد،اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد،باز من زندگی خواهم کرد چون تو می خواهی!

خدایا!خدایا!این آرامش را از من نگیر!!!

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 19:42
خدایا در این تنهایی و در این اوج نیاز بگذار برای تو بمانم و نیازم را برای تو بخوانم .
جز راهی که تو نشانم دادی صراط مستقیمی نمی یابم .
من غریبه نیستم و ناله هایم با تو از سر حسرت و گناه است .
شعر هایت را گم کرده ام و دستانی را که سایبانم بوده نمی بینم .
تنها پناهم در این وادی وحشت تویی ...
به آسمانت سوگند می میرم اگر به فریادم نرسی .

rsz1368
19-07-2007, 21:26
ای خدای بزرگ ان قدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن که همه ی وجود خود را با عشق و رغبت قربانی حق کنیم.
خدایا ان چنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجین کن که در وجودت محو شویم
خدایا ما را از گرداب خود خواهی و از گرد باد هوا و هوس نجات ده و به ما قدرت ایثار عطا کن.
خدایا در این لحظات سخت امتحان نور ایمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار.
خدایا ما را قدرت ده که طاغوت خود پرستی را به زیر پا افکنیم و حق و حقیقت را فدای منفعت های شخصی نکنیم

rsz1368
19-07-2007, 21:29
الهی زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم کرم بود.
الهی تو دوست می داری که من تو را دوست دارم با ان که بی نیازی از من.پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم.
الهی من غریبم و ذکر تو غریب.ومن با ذکر تو الف گرفته ام زیرا که غریب با غریب الف گیرد.
الهی شیرین ترین عطاها در دل من جاری تو خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گنهکار ثنای توست و دوست ترین وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست.
الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم.اکنون کار با فضل تو افتاد.
الهی اگر فردا گویند چه اوردی؟گویم خداوندا از زندان موی بالیده و جامه ی شوخگن و عالمی اندوه وخجلت وان اورد.مرا بشوی خلعت فرست و مپرس!

•*´• pegah •´*•
19-07-2007, 21:38
چهار ساله بودم که از دور و برم اسم خدا را مي شنيدم. کلمه ي جديدي که نمي دانستم چيست! فقط در جستجويش بودم.
مادرم مي گفت: خدا خيلي مهربان است. او هميشه مواظب توست. مواظب باش کار بدي نکني که باعث دلخوري اش شود. پس سعي کن هميشه خوب باشي. خدا بخشنده است.
توي کمد لباس قايم مي شدم و از مادرم مي پرسيدم: مامان خدا الان مرا مي بيند؟
مي گفت: هر جا که باشي مي بيندت.
اين بار لباس ها را دور خودم مي پيچيدم و مي گفتم: حالا چي؟
مي خنديد و مي گفت: حالا هم مي بيندت.
همان لحظه بود که خدا را پيدا کردم، در همان تاريکي کمد لباس. پيرزني مهربان با موهاي بافته و سفيد، مثل برف. درشت، چاق و پر قدرت. لباس مادربزرگ ها را به تن داشت با دست هايي توانا که در دست راستش چوب بزرگي بود. چهارزانو نشسته و نگاه مهربان و معصومش مرا مجذوب خود مي کرد.
خانه اش از چوب بود. از زمين خيلي فاصله داشت. از پنجره ي خانه اش که نگاه مي کردم، همه جا آبي بود. پر از آرامش. خانه اش با رنگ هاي خيلي زيبا تزيين شده ولي خيلي ساده و کوچک.
چقدر دوستش دارم. هميشه تا صدايش مي کنم در کنارم ظاهر مي شود، با همان فضاي آرام بخش. سرم را روي زانو هايش مي گذارم و او نوازشم مي کند، گاهي هم اشکهايم را مي بوسد. من نگاهش مي کنم و او هميشه به من لبخند مي زند، از ته دل مي خندم و گونه هاي شيرينش را مي بوسم. مرا در آغوش مي گيرد و آن لحظه مي دانم که از هيچ چيز نمي ترسم، هيچ وقت تنها نيستم.
ولي هيچ وقت حرف نمي زند، دوست دارد از بازي چشم هاي زيبا و پاکش همه چيز را بخوانم.چه احساس غريب و زيباييست. خدايا چقدر دوستت دارم. در کتابي خوانده ام: انسان خوشبخت کسي است که خدا را در درون خود دارد، و من چقدر خوشبخت

n_ravi
20-07-2007, 03:46
خدايا تنها اميدم را به نا اميدي تبديل نكن

rsz1368
20-07-2007, 03:57
از تنگناي محبس تاريكي از منجلاب تيره
اين دنيا بانگ پر از نياز مرا بشنو آه اي
خداي قادر بي همتا تنها تو آگهي و تو مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را تنها تو قادري
كه ببخشايي بر روح من صفاي نخستين را

•*´• pegah •´*•
20-07-2007, 21:24
خدايا به‏تو پناه مى‏برم.
خدايا به‏سوى تو مى‏آيم.
خدايا بدبختم.
خدايا مى‏سوزم.
خدايا قلبم در حال تركيدن است.
خدايا رنج مى‏برم.
خدايا جهان به نظرم تيره و تار شده است.
خدايا بيچاره شده‏ام.
خدايا عشق حتى عشق محبوب‏ترين كسانم مكدر شده است.
خدايا بدبختم.
خدايا، آسمان آمال و آرزوهايم تيره و كدر شده است، به‏تو پناه مى‏برم و دست يارى به‏سوى تو دراز مى‏كنم، تو كمكم كن، نجاتم ده، تسكينم بخش، به‏قلب دردمندم آرامش ده، جز تو كسى را ندارم و راستى جز تو كسى را ندارم. نمى‏توانم )به( هيچ‏كس اطمينان كنم، نمى‏توانم به امّيد هيچ‏كس زنده بمانم. دلم از همه گرفته. از همه ناراحتم. از دنيا رنج مى‏برم.
خسته‏ام، كوفته‏ام، پژمرده و دل‏مرده‏ام. با آن‏كه همه مرا خوشبخت تصور مى‏كنند. با آن كه به‏سوى مهم‏ترين مأموريت‏ها مى‏روم. با اين‏كه بايد شاد و خندان باشم. ولى چقدر افسرده و محزونم. حزن و اندوه قلبم را مى‏فشرد حتى نمى‏توانم گريه كنم، آه بكشم. نزديك است خفه شوم.
خدايا به‏تو پناه مى‏برم. تو نجاتم ده. تنها و تنها تويى كه در چنين شرايطى مى‏توانى كمكم كنى، من به‏سوى تو مى‏آيم. من به كمك تو محتاجم و هيچ‏كس جز تو قادر نيست كه گره مرا بگشايد.

•*´• pegah •´*•
20-07-2007, 21:42
خدايا عاشقان را با غم عشق آشنا كن...


زغم هاي دگر غير از غَمه عشقت رها كن...


تو خود گفتي كه در قلب شكسته خانه داري...


شكسته قلب من جانا به عهد خود وفا كن...


خدايا بي پناهم كه جز از تو نخواهم...


اگر عشقت گناه است...


ببين غرق گناهم...


دو دست دعا فرا بردم به سوي آسمانها...


كه تا پر كشم به بال غَمت رها در كهكشانها...


زدست ياري اگر كه نگيري تو دست دلم را دگر كه نگيرد...


به آه و زاري اگر كه نپذيري شكست دلم رادگر چه پذيرد...

sise
21-07-2007, 19:58
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:" می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد."
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست."
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:"ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی."
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت:" و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!" اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

boy iran
21-07-2007, 20:14
خداي عزيزم
بازم منم همون مزاحم هميشگي همون كه هر وقت دلش ميگيره به يادت ميوفته
خدايا من جز تو از هيشكي كمك نخواستم و جز تو تملق هيشكي رو نكردم
خداي خوب من ميدوني الان تو چه فكري هستم
ميدونم حسابي درموندم و موندم چيكار كنم
خدايا چقدر ميخواي امتحانم كني؟
اصلآ من ارزش امتحان شدن رو دارم مگه؟
خدايا راضيم به رضاي تو
هر چي صلاحم هست همون بشه
البته چه من بخوام و چه نخوام تو كار خودت رو ميكني ولي من همه جوره مطيع امر تو هستم
خدايا قربون مهربونيات برم كه من نميفهمم ولي بازم كمكم كن و تنهام نذار
من زياد زجر كشيدم خدايا ديگه زجر رو واسم صلاح ندون

boy iran
21-07-2007, 20:15
خدایا
یا رب ،
من به تو نیاز دارم ،
من فقط تو را می خواهم !
ای نور امید قلب سالک
بنمای رهایم از مهالک
از چاه طبیعتم برون آر
بار گنهم ز دوش بردار
من جز غم تو غمی نجویم
غیر ره حق رهی نپویم
جز ذکر تو بر زبان نگویم
من لطف تو را به جستجویم
گرفتار غمت گردان دلم را
ز عشق خود بسوزان دلم را
بود شیرین تر از هر شهد شیرین به قلبم
ذکرت ای نور دل و دین
روشنی روح و روانم تویی
صافی گفتار و بیانم تویی

boy iran
21-07-2007, 20:15
ای همدم تنهایی هایم ای خدای بزرگ!
همیشه فکر میکردم تو فقط مرا از کاخ آسمانی ات نظاره میکنی.
همیشه فکر میکردم اگر با صدای بلند حاجتم را طلب نکنم صدایم را نمی شنوی.
همیشه فکر میکردم اگر به آسمان خیره نشوم نگاه ملتمسانه ام را نمی بینی.
همیشه فکر میکردم اگر هق هق نزنم ازطوفان درونم با خبر نمیشوی!
اما! اشتباه میکردم .تو درقلب من خانه داری و امروز در این لحظه خاطره انگیز گرمای وجودت را بیش از پیش حس می کنم.

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:04
"ای خدای بزرگ که در آسمانی..."
بله.

حواسمو پرت نکن.دارم دعا می کنم.

خب تو منو صدا کردی.

من؟دارم دعا می خونم:"ای خدای بزرگ که در آسمانی..."

دیدی!دوباره صدام کردی.مگه نگفتی:"ای خدای بزرگ که در آسمانی؟..."خوب من اینجام.

آها.اما منظوری نداشتم.فقط داشتم دعای روزانه ها رو می خوندم.من همیشه با خدا راز و نیاز می کنم.حالم رو خوب می کنه.احساس می کنم وظیفه ام رو انجام دادم.

بسیار خوب.ادامه بده.

"...نام تو مقدس باد..."

منظورت چیه؟

از چی؟

از "نام تو مقدس باد...".مقدس یعنی چی؟

خوب...یعنی...امممم...نمی دونم.

خوب این یه قسمت از دعاست.راستی معنیش چیه؟

یعنی "عزیز"."منزه"."عالی"

آها.تا حالا درباره اش فکر نکرده بودم.

"...پادشاهی تو بر زمین بیاید و اراده ی تو بر زمین جاری شود.همانگونه که بر آسمان جاری است."

آیا واقعا می خوای که اراده ی من بر زمین جاری بشه؟

بله.چرا نه؟

به خاطرش چه کار می کنی؟

کار؟مگر باید کهری کرد؟فکری درباره اش نکرده ام.اما فکر کنم خیلی خوب میشه که تو کنترل همه چیز اینجارو مثل آسمون به دست بگیری.

اون وقت تورو هم کنترل کنم؟

خوب...من کلیسا میرم.

فقط همین؟بد اخلاقی ات چی؟تو برای رفع اون باید بیشتر کار کنی.پول خرج کردنت هم همین ط.ر...همه ی پول هات رو خرج خودت می کنی.کتاب هایی که می خونی چی؟چیزای خوبی نیستن.

چقدر از من ایراد می گیری!منم یکی مثل بقیه.

مگه می خوای که اراده ی من بر زمین جاری بشه؟

پس از تو و امثال تو که این رو می خواین باید شروع کنم.

خوب درسته.اشکالاتی دارم.

راستی!حالا که می خوای روی عیب هام کار کنی یادت باشه چند تای دیگه هم دارم.

می دونم.

البته تا به حال خیلی در این رابطه فکر نکرده بودم.اما می بینم واقعا دلم می خواد از شر بعضی هاشون خلاص بشم.

خوبه.داریم به یه جاهایی می رسیم.با هم روی اونا کار می کنیم تا موفق بشی.

ببین خدا!این دعا داره کمی طولانی تر از معمول میشه.

"لطفا نان امروزم را مرحمت کن...".باید برم.

نان؟تازه باید مواظب خودت هم باشی.همین حالا هم اضافه وزن داری!

خدایا چه قدر امروز از من ایراد می گیری! من دارم وظیفه ی دینی روزانه ام رو انجام میدم.ییهو(!)وارد میشی و ایراد گیریت شروع میشه.

وقتی درست دعا بخونی همینه.صدات به گوشم میرسه.میام و یجوری میشه که شاید مجبور بشی که خودت رو تغییر بدی.تو منو صدا کردی منم اومدم! به دعا خوندنت ادامه بده.

می خوام ببینم در ادامه چی میگی؟

می ترسم.

از چی؟

آخه میدونم چی به من میگی؟

خوب امتحان کن!

"...خدایا بدی های ما را ببخش.همان طور که ما کسانی را که به ما بد کرده اند می بخشیم."

خوب نظر درباره ی "مارگریت" چیه؟

می دونستم که پای اونو مسط می کشی.مگه ندیدی چه دروغ ها درباره ی من گفته! چه قصه ها درباره ی خانواده ام سره هم کرده.هنوز تقاص اینارو پس نداده.قسم خوردم تا حسابامو باهاش صاف نکنم آروم نگیرم!

پس این چیزایی که تو دعا میگی چی میشه؟

موضوع مارکریت رو ندید بگیر.

خوبه.لااقل صداقت داری.اما این بار تلخ و سنگین رو با خود بردن و این تلخی رو در دل نگه داشتن چه لطفی داره؟

بذار حسابمو باهاش صاف کنم.اونوقت حالم بهتر میشه.چه بلایی که سرش نیارم! کاری می کنم که آرزو می کرد هیچ وقت همسایه ام نشده بود.

اما میدونی با این کار حالت بهتر نمیشه؟ انتقام اصلا شیرین نیست.ببین از فکر انتقام چه قدر منقلب شدی! بیا خودم همشو درست می کنم.

می تونی؟چطور؟

مارگریتو ببخش.من هم تورو می بخشم.اونوقت می بینی که چقدر قلبت آروم میشه.بذار جس نفرت و بدی با مارگرست بمونه.تو خودتو از این حس خلاص کن.

حق باتوست.همیشه حق باتوست.خدایا ببین! الان بیشتر از اون که بخوام از مارگریت انتقام بگیرم دلم می خواد باتو صاف و روراست باشم.

باشه.من اونو می بخشم.حتی بهش کمک می کنم کخ در زندگی راه درست رو انتخاب کنه.حالا که به این قضیه نگاه می کنم دلم برای مارگریت می سوزه.در وضع بدی گیر افتاده.باید تاوان ضایع کردن حق دیگران رو بپردازه.خدایا خودت یه جوری راه درست رو پیش پاش بگذار.

آفرین! حالی شد.حالا چه احساسی داری؟

امممم...خوب.بدنیست.نه! راستشو بخوای خیلی بهتر شدم.گمان کنم امشب بعد از مدت ها دیگه گرفته و عصبی به رختخواب نرم.تا یادم میاد همیشه ناراحت به رختخواب رفتم.و چون نمی تونستم درست استراحت کنم همیشه خسته و کسل بودم.گمان کنم از این به بعد درست بشه.دعات هنوز تمام نشده.ادامه بده.

آها."...خدایا! مارا چنان هدایت کن که وسوسه بر ما غلبه نکند و از شر بدی ها نجات مان بده."

همین کار رو خواهم کرد.تو هم سعی کن خودتو در وضعیتی قرار ندی که دچار وسوسه بشی.

منظورت چیه؟

وقتی میدونی کسی باید لباس هارو بشوره و خونه رو مرتب کنه تلوزیون روشن نکن.یا اگه می بینی نمیتونی روی دوستات تاثیر خوبی بذاری و گفتگو هاتون رو به مسیر خوبی هدایت کنی شاید بهتر باشه نسبت به این دوستی ها صرف نظر کنی.یک چیزه دیگه.نگذار همسایه ها و دوستات برات بت بشن و بخوای از اونا تقلید کنی.و خواهش می کنم از من هم به عنوان راه فرار استفاده نکن!

قسمت آخرو نفهمیدم.

وقتی در شرایط بدی قرار می گیری و به دردسر می افتی به من پناه می بری و میگی:"خدایا! اگه از این گرفتاری خلاصم کنی قول میدم دیگه فلان کارو نکنم."

از این وعده وعید ها چند تا دادی؟یادت هست؟

اوه! بله.شرمنده ام! واقعا شرمنده ای خدا.

به یاد کدومشون افتادی؟

آن شبی که "دیوید" رفته بود و منو بچه ها در خانه تنها بودیم.چنان بادی میوزید که فکر می کردم الان سقف خونه از جا کنده میشه و رعد و برق هم که همه رو به وحشت انداخته بود.

یادمه گفتم:"خدایا اگه مارو از این وضع خلاص کنی قول می دهم هیچ وقت دعایم را ترک نکنم."

خوب.من کاره خودمو کردم.تو چی؟

متاسفم.واقعا متاسفم.تا حالا فکر می کردم فقط دعا کافیه و لازم نیست کار دیگه ای بکنم.هیچ وقت فکر نمی کردم امشب پیش بیاد.

خوب.ادامه بده و دعات رو تموم کن.

"خدایا! پادشاهی و اقتدار و حمد و سپاس همواره شایسته ی توست.آمین."

میدونی چه چیز رو به عنوان حمد و سپاس قبول می کنم و چه چیز منو خوشنود می کنه؟

نه! راستی چه چیزی تو رو خوشنود می کنه؟دلم می خواد از این به بعد کاری کنمکه تو خوشنود بشی.دیدم که چه بلایی سر زندگیم آوردم! و دیدم چه قدر عالیه که بتونیم راه تو رو بریم.

جواب سوالمو دادی.

دادم؟

بله.

حمد و ستایش از نظر من همینه که همه مثل تو منو دوست داشته باشن و می بینم که داره کم کم اتفاق می افته.

حالا که بعضی از اشکالاتت رو شد می خوای اونارو بر طرف کنی؟چه کارها که با هم نمی تونی بکنیم.

خدایا! ببینیم چه طوری منو درست می کنی ها! باشه؟

باشه

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:06
اي خدا! اي رازدار بندگان شرمگينت
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروايي
اي خدا! اي همنواي ناله ي پروردگانت
زين جهان، تنها تو با سوز دل من آشنايي
***
اشك، ميغلتد بمژگانم ز شرم روسياهي
اي پناه بي پناهان! مو سپيد روسياه
بر در بخشايشت اشك پشيماني فشانم
تا بشويم شايد از اشك پشيماني گناهم
***
واي بر من، با جهاني شرمساري كي توانم
تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازي؟
با چنين شرمندگيها، كي زدست من بر آيد
تا بجويم چاره ي درد دلي از چاره سازي؟
***
اي بسا شب، خواب نوشين، گرم ميغلتد بچشمم
خواب ميبينم چو مرغي ميپرم در آسمانها
پيكر آلوده ام را خواب شيرين ميربايد
روح من در جستجوي ميپرد تا بيكرانها
***
بر تن آلوده منگر، روح پاكم را نظر كن
دوست دارم تا كنم در پيشگاهت بندگيها
من بتو رو كرده ام، بر آستانت سر نهادم
دوست دارم بندگي را با همه شرمندگيها
***
مهربانا! با دلي بشكسته، رو سوي تو كردم
رو كجا آرم اگر از درگهت گوئي جوابم؟
بيكسم، در سايه ي مهر تو ميجويم پناهي
از كجا يابم خدائي گر بكويت ره نيابم؟
***
اي خدا! اي راز دار بندگان شرمگينت
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروايي
اي خدا! اي همنواي ناله ي پروردگانت
زين جهان، تنها تو با سوز دل من آشنايي

•*´• pegah •´*•
21-07-2007, 21:10
از تنگنای محبس تاريكی
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا

يكدم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهی را
شايد درون سينه من بينی
اين مايه گناه و تباهی را

دل نيست اين دلی كه بمن دادی
در خون طپيده، آه، رهايش كن
يا خالی از هوا وهوس دارش
يا پای بند مهر و وفايش كن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستين را
تنها تو قادری كه ببخشائی
بر روح من، صفای نخستين را

آه، ای خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی اميد جسم دگر دارم

از ديدگان روشن من بستان
شوق بسوی غير دويدن را
لطفی كن ای خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را

عشقی بمن بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
ياری بمن بده كه در او بينم
يك گوشه از صفای سرشت تو

يكشب ز لوح خاطر من بزدای
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم بانتقام جفاكاری
در عشق تازه فتح رقيبش را

آه ای خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نفس پرستی را

راضی مشو كه بنده ناچيزی
عاصی شود بغير تو روی آرد
راضی مشو كه سيل سرشكش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاريكی
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا

rsz1368
22-07-2007, 20:22
خدایا
موهبت های فراوانی به من بخشیده ای
و از خطاهای بسیارم در گذشته ای
پس متبرکم کن تا بیاموزم ببخشم و در گذرم
وقلبم هیچ نفرتی را در خود نگاه ندارد.
خدایا
در هر نفس
تو را شکر می گزارم
تو را ستایش می کنم
و به و عشق می ورزم
و تو مرا یاری می رسانی
تا دیوارهای زندان خود ساخته ام را فرو ریزم
و از همه بندها رها شوم.

rsz1368
22-07-2007, 20:24
خدایا!
مرا موهبت آن بخش
که در تو زندگی کنم
پیش روم و نفس بکشم.
مباد که از یاد ببرم
تو پناه و اسایش من هستی.
با دستی دامن تو را بگیرم
و با دست دیگر
به تهدیدستان و دردمندان یاری می رسانم.

rsz1368
22-07-2007, 20:25
خدایا!
در این دنیا
پیوسته در معرض نابودی هلاک و مرگ هستیم.
در دل می گویم:
خدایا تو به خاطر بندگانت
معجزات بی شماری می کنی
پس به نجات من هم بیا
مرا در اوقات تنهایی و نیازمندی تنها مگذار
ای رحیم و بخشنده!
مرا دریاب!

rsz1368
22-07-2007, 20:27
خدایا!
به راستی در افرینش تو
زشتی وجود ندارد.
پس مرا متبرک گردان
تا تحت تاثیر اشکال ظاهری قرار نگیرم
شکل ظاهر را و بخشیده ای
پس عیب جویی از شکل ظاهر
عیب جویی از توست.

H.Perin
22-07-2007, 20:36
ای خدای تمام لیمو ترشها و ای زیباترین شکوفه ی گیلاس...چگونه این همه زیبایی؟ می دانم...می دانم که هیچ کس تو را نمی بیند...می دانم که همه میگویند خدا دیدنی نیست....اما این را هم می دانم که تو را می توان دید...تو همه چیز هستی...همه جا هستی...آنگاه که به درگاه تو سجده می کنم...کافرم می خوانند...که را دیده اند که رو به روی درختها تعظیم کند و آنچه درون چشانش هست را پرستش کند؟ این ها هیچ ندیده اند...اینها با چشم هایشان دیده اند و هیچ چیز ندیده اند....

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 08:43
خدايا !
ملتمسانه ، عاجزانه و مُصرانه ازت ميخوام كه كمكم كني تا از تو دور نشم . من از بي تو بودن واهمه دارم . من نميخوام خودم باشم . من از خودم به تو پناه ميارم . با تمام وجود از خودم فرار ميكنم و به درگاه تو ميام . منو از خودت دور نكن .

از تو ممنونم . به خاطر نعمتهات . به خاطر داده ها و نداده هات ( كه داده تو نعمته و نداده تو حكمت ) . به خاطر اينكه روزي من رو دست خودم و غير خودت قرار ندادي ( كه اگر دست غير خودم بود ، بخل بود و اگر دست خودم بود ، سيري نداشتم )
من چيكار كنم كه از اين بي ثباتي نجات پيدا كنم ؟ چيكار كنم كه از راهي كه پيش پام گذاشتي ، منحرف نشم ؟
خدايا !
از نور ملكوتي خودت بر من بتابون تا به نور تو نوراني بشم . تو كه ميدوني ؛ من از نداشتن تو ميترسم ( و همينطور از نداشتن اون ) ؛ به من شرح صدر و آرامش بده و همينطور خودت رو و اون رو .
خوب من ! كسي كه تو رو نداره چي داره ؟ و كسي كه تو رو داره چي كم داره ؟ چي ميخواد ؟ خدايا ! تو همه رو كفايت ميكني . چه خوبه ؛ چه خوبه تو رو داشتن . چه خوبه در آغوش گرم تو آروم گرفتن . چه خوبه كه همراهم باشي . كه تنهايي رو حس نكنم .

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 08:44
لبم پر شکایت ، شبم بی نهایت ، نه فانوس ماهی ؛ الهی !

در این تیره شبها ، نثارت خدایا ، دل سر به راهی ؛ الهی !

در این جاده های سرد و مبهم ، منم آن مسافری که خواهم

رسم تا به شهر روشنایی ، اگر تو مرا چنین بخواهی ؛ الهی !

ببین ناتوانم ، برافکن به جانم کمند بلند نگاهی ؛ الهی !

شب بی نصيبي ، در اوج غریبی ، مگر در تو گیرم پناهی ؛ الهی !

به سویت نگاه دل من ، دل شب پناه دل من ، ستاره گواه دل من

که این اشک و آه دل من بود پیش رویت به عذر گناهی ؛ الهی !

سحر میزند سر ، دلم میزند پر به سویت الهی ؛ الهی !

در این سایه روشن ، به تو میرسم من ، به پرواز آهی ؛ الهی !

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 08:45
ای خدای بزرگ آن قدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن که همه ی وجود خود را با عشق و رغبت قربانی حق کنيم .
خدايا آن چنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجين کن که در وجودت محو شويم.
خدايا ما را از گرداب خودخواهی و از گردباد هوا و هوس نجات ده و به ما قدرت ايثار عطا کن .
خدايا در اين لحظات سخت امتحان، نور ايمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار.
خدايا ما را قدرت ده که طاغوت خود پرستی را به زير پا افکنيم و حق و حقيقت را فدای منفعت های شخصی نکنيم.

SAJAD DP
23-07-2007, 08:53
سلام
الهي همه گويند كجاست خدا
اين بنده‌ي ناتوانت گويد خدا كجا نيست
همه عالم از لطف وجود تو اي خدا بر پاست
مرا در تنهايي ياري ده اي ارحمن راحمين

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:06
اي خداي مهربانم
تا بوده، بودي و تا هست، خواهي بود
جز زيباي هايت نمي بينم
آفريده هايت چقدر زيبا تو رو نمايان مي كنند
من با تو ماجرا ها داشتم
عاشقانه من رو آفريدي و من !
من عاجز از جبران كردن خوبي هايت
مهربانم بر من ببخش
قسم به خوبي هات كه دوستت دارم
ميخوام عشقم رو ابراز كنم
كمكم كن
تا عاشقانه فرياد بزنم كه دوستت دارم
مهربانم، عشقت را بر زبانم جاري ساختم
عشق را در دلم جاري كن
عشق را در عملم نمايان كن
به كرده هايم رنگ عشق بزن
عاشقانه با من حرف بزن
خداي من
دل تنها و خسته مرا
تنها تو آرامش بخشي
اي تنها ترين تنها ها

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:06
خدایا یه چند تا خواسته دارم که برام خیلی بزرگه و اجابت کردنشون برات خیلی سادست
پس اگه خیری درش برام هست برایم اجابت کن که تو بخشنده و اجابت کننده دعایی
خدای مهربونم، دلم و با عشقي كه توشه رو بهت ميسپارم زخماش رو برام مرحم بگذار
خداي بخشنده ام، گناه كارم، سياهي هاي دلم رو به سفيدي تبديل كن و گناهانم رو ببخش
خداي خوبم، آرزو هاي طولاني دلم رو اسير كرده اند، بند و زنجير هايي كه دلم رو اسير كردند باز كن
آفريدگارم، دلم گاه بي قراري ميشود، مرحم دل بي قرارم باش، آرامش جانم باش
خداي زيباي من، غصه هاي دلم رو ميبيني، جاشون اميد رو به دلم بيار
خدايا بپذير شكرگذاري نا چيز و اندك من و در برابر عظمت نعمت هايي كه به من دادي
خدايا هدايتم كن، لحظه اي به حال خود نگذارم، وجودت رو ستايش ميكنم
اي اجابت كننده دعا، اجابت كن دعايم را
به اميد تو اي مهربان ترين مهربانان .

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:07
خداي مهربانم سلام .
ميخوام با من باشي و به حرفاي اين دلم گوش كني
جز تو كسي رو ندارم تا از دل تنهام براش بگم
از دل تنگيام و غصه هايي كه مياد و بارش و ميزاره رو دلم و ميره
خدايا جز تو كسي رو ندارم كه براش از عشق بگم
از محبت و دوست داشتن، خدايا تو ميدوني، قبل تر ها هم آدما اينطوري بودن ؟
ميگن آدما پيش ترا خيلي با محبت بودن، ميگن عشق ديگه تو اين زمونه معني نداره، درسته ؟
خداي من اگه عشق معنا نداره، پس چرا ما بايد زنده باشيم
خدايا اگه عشق ديگه معني نداره، چرا بايد دلم دلتنگ ديدن كسايي باشه كه دوسشون دارم
چرا بايد كسايي رو دوست داشته باشم، بهشون فكر كنم و هيچ توجهي به من نداشته باشند
خدايا از تو ميپرسم چون تو هم بنده هايي هم كه تو رو ياد نميكنن رو هم دوست داري
خدايا به من بگو، با اين سينه پر از دردم چه كنم
براي تو ميگم، كه ميدوني دردمو، ميشنوي صداي قلبمو
خدايا دوست ندارم تنها كسايي كه دوستم دارن رو دوست داشته باشم
دوست ندارم از كسي كينه اي به دلم داشته باشم
چون ميدونم تو به دلايي كه كينه لكه دارشون كرده سر نميزني
دوست دارم پاكي رو، زلالي و صداقت رو، دوست دارم دلم لبريز از عشق باشه
دوست دارم خونه اي باشه براي تو
خونه اي كه ميدونم با اومدنت خودت عشق به همراهت مياري
خداي عزيزم عاشقانه دوستت دارم
دلم رو به تو ميسپارم، دل بي قرارم رو فقط تو آرامش بخشي
خداي مهربانم، اي تو يارم ،دلدار مهربانم، معبود من به تو پناه ميارم
دست تنهاي من رو بگير و خودت من و از اين كوچه هاي سرد و تاريك زندگي عبور بده
جز تو اميدي ندارم، كه تويي فرياد رسم، كمكم كن ...

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:08
خدایا، با ما باش . خودت کمک کن روز به روز به تو نزدیک تر شیم . بهتر شیم . پاک تر و زیبا تر .
مهربان تر و عاشق تر . خدای مهربانم . دوستت دارم و تو را بخاطر همه نعمت هایی که دادی شکر میکنم
خدای خوبم اگه چیزی خواستم و ندادی و ناراحت شدم من و ببخش و بگذار به حساب نادونیم .
خدایا تو من و آفریدی، منم مثل تو سلامت و سعادت همه کسایی که دوستشون دارم رو ازت میخوام
ما رو از وجود خودت محروم نکن .
به امید برآورده شدن همه خواسته هایم ای مهربان ترین مهربان ها .

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:19
ی خدای مهربان اومدم فقط بخاطر کمکی که بهم کردی ازت تشکر کنم، ممنونم، ميدونستم تو هم دوست داري كه با هم
باشيم ... خداي عزيز و مهربانم شكرت، كه نگذاشتي فراموشت كنم . كه نگذاشتي از تو دور بمونم،
بهتر از من ميدوني كه بدون تو مي ميرم، تنها ترين ميشم و تو اين دنيا آواره ميشم . خدا يا اگه بخوايي
ميتوني، پس بخواه كه هيچ وقت از تو جدا نباشم، هيچ وقت نگاهت رو از من بر نگردون، من و محروم
از نگاه مهربونت نكن، من طاقت بي تو بودن رو ندارم . اي خدايي كه دل هر عاشقي به اميد و یاد تو گرمه
اي خدايي كه جز تو هيچ فرياد رسي نيست، اي خدايي كه جز تو هيچ كس عاشق ترين نيست، زيبايم
اي مهربانم از بدي هاي من بگذر به خوبي هايم بي افزا، دل كوچك و زخم ديده منو خودت آرامش بخش
باش، بينهايت دوستت دارم بيش از من دوستم داشته باش

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 09:19
خداي عزيزم، مهربانم امشبم كمي دلم گرفته، يه نگاه به دلم بنداز و ببين، خودت متوجه ميشي .
نميدونم اينبار برا چي گرفته، فكر كنم دلش براي با تو صحبت كردن تنگ شده .
خداي عزيزم، من كه جز تو كسي رو ندارم از دلم براش بگم، پس كمكم كن، مثل هميشه.
امشبم باز ياد اون شبا افتادم ... شبايي كه هيچ صدايي از هيچ جايي نمي اومد و من و تو تنهايي خودم رها ميكرد ... امشبم باز دلم هواي تو رو كرده، هواي با تو صحبت كردن، با تو گريه كردن، با تو خنديدن و با تو بخواب رفتن ... امشبم ميخوام با صداي لالايي تو بخواب برم

rsz1368
23-07-2007, 10:54
خدایا !
بی تو در چنگال مرگ اسیرم
بی تو زندگی کویری ست برهوت
خدایم!
کی به سراغم می ایی؟
به دیدار این خدمت گزاری
که دیری ست به جست و جوی تو بوده است.
خدایم!
کی این بازی قایم باشک
به پایان خواهد رسید؟

rsz1368
23-07-2007, 11:40
خدایا !
متبرکم گردان
تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم
به همه عشق بورزم
حتی کسانی که مرا دوت ندارند
درکم نمی کنند
به من اسیب رسانده اند
از من بد گفته اند
و از من بهره کشی کرده اند
وبادا که در همه شرایط و موفقیت های زندگی بخندم
و بدانم که در هر چیز روی می دهد رحمت تو نهفته است

rsz1368
23-07-2007, 11:42
خدایا!
مرا بیامرز
دعا کنم عمل کنم و شجاع باشم
مرا بیامرز
راه دشواری را بپیمایم
که سرانجام به نوری بی کران منتهی می شود
انجا که من ناپدید می گردد
و فقط تو بر جای می مانی

rsz1368
23-07-2007, 11:44
خدایا!
جویای تبرک توام
مرا لطف و مهری ببخش
تا قدیسان و ارواح پاک
مرا در پرتو مهر و حمایت خود قرار دهند.

H.Perin
23-07-2007, 12:46
خدایا ... من خود را در برار تو حقیر نیافته ام ،چرا که بزرگواری ات را به دل دیده ام... و تو را بزرگ نیافتم...چرا که فروتنی ات را احساس کرده ام...تو آن کریم بخشنده...آن غول چراغ جادو نیستی...تو همچون کودکانی که روح تو را در خود دارند هستی...تو در برابر دوستی...به ما آبنبات چوبی می دهی...خداوندا...کمکم کن روحت را به بدن بزرگترها باز گردانم...

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 21:19
خدای مهربانم .
کمکم کن دل هیچ انسانی رو نشکنم .
کمک کن تا بتونم امانت دار خوبی برای کسی که بهم دل داده باشم .
خدایا در نگاهم چیزی نگذار تا دل آن کس که نباید بلرزد .
خدایا من و از وسوسه های شیطان حفظ کن .
خدایا دلم و از هر چیزی که وجودش من و از تو دور میکنه خالی کن .
کمکم کن به چیزایی دل ببندم که من و به تو نزدیک میکنن .
خدایا قدرت دل کندن از هر چیزی که حتی ذره ای من و از تو دور میکنه رو بده .
خدایا قدرت تشخیص خوب و بد رو بیش از پیش در من تقویت کن .
کمکم کن دل به چیزایی ببندم که تو دوست داری و من به تو نزدیک میکنه .
خدایا بخاطر همه چیز ممنونم و امیدوارم از همه بدی های من بگذری .

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 21:19
دوستت دارم، اي خدايي كه لحظه اي هم نگاهت رو از من برنداشتي، لحظه اي من و به حال خودم تنها
نذاشتي، تو همه خوبي ها هستي و من سرمست از وجود تو . اي سر چشمه پاكي ها دلم و خالي از
هر چيزي كه نبايد باشه و لبريز از خودت بكن . بدي هام من و از تو دور ميكنه به لطف خودت به خوبي
تبديلشون كن و هر چيزي كه من و از تو دور ميكنه رو از سر راهم بردار . چون تو خواستي من هم
ميخوام، دوست دارم با تو باشم، براي هميشه، من و از وجود خودت محروم نكن .
دوستت دارم اي مهربان ترين مهربان ها

•*´• pegah •´*•
23-07-2007, 21:23
مهربانم
آرزو های گم شده ام را در راهت جستجو میکنم
نگرانم نکند که نتوانم راهت را پیدا کنم
نیازمندم به هدایتت
ای بهترین هدایت کننده ام
خدایم من که تنهایم
تو نگذار که این تنهایی مرا زندانی کند
خدای مهربانم از غم دلم تنها با تو میگم
مهربانم گوش کن به صحبت هایم
مرا از بند آرزوهایم رها کن
آن ها را به تو می سپارم
تا به تو رسیدن به آرزوهایم برسم
خدایا نمیخوام برای رسیدن به آرزو هایم زندگی کنم
نمی خوام آرزویی داشته باشم
آرزوهایم را از من بگیر
من میخوام بدون هیچ آرزویی زندگی کنم و بمیرم
نمیخوام آرزویی داشته باشم
رویاهام و به باد میسپارم
خودم و به تو
امید اول و آخرم دوستت دارم .

rsz1368
23-07-2007, 23:30
خدایا!
جویای تبرک توام
مرا لطف و مهری ببخش
تا قدیسان و ارواح پاک
مرا در پرتو مهر و حمایت خود قرار دهند.

rsz1368
25-07-2007, 10:03
آئينه دل

خدايا!
تو را شكر مى كنم كه با فقر آشنايم كردى تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونى نيازمندان را درك كنم.
خدايا!
هدايتم كن زيرا مى دانم كه گمراهى چه بلاى خطرناكى است.
خدايا!
هدايتم كن كه ظلم نكنم. زيرا مى دانم ظلم چه گناه نابخشودنى است.
خدايا!
نگذار دروغ بگويم زيرا دروغ ظلم كثيفى است.
خدايا!
محتاجم مكن كه تهمت به كسى بزنم، زيرا تهمت خيانت ظالمانه اى است.
خدايا!
ارشادم كن كه بى انصافى نكنم، زيرا كسى كه انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدايا!
راهنمايم باش تا حق كسى را ضايع نكنم كه بى احترامى به يك انسان همانا كفر خداى بزرگ است.

شهيد چمران

rsz1368
25-07-2007, 10:18
تا امروز چند بار اشتباه کردم؟


مي‌دانم‌ هيچ‌ صندوقچه‌اي‌ نيست‌ كه‌ بتوانم‌ رازهايم‌ را توي‌ آن‌ بگذارم‌

و درش‌ را قفل‌ كنم؛ چون‌ تو همه‌ قفل‌ها را باز مي‌كني.



مي‌دانم‌ هيچ‌ جايي‌ نيست‌ كه‌ بتوانم‌ دفتر خاطراتم‌ را آنجا پنهان‌ كنم؛

چون‌ تو تك‌تك‌ كلمه‌هاي‌ دفتر خاطراتم‌ را مي‌داني ...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حتي‌ اگر تمام‌ پنجره‌ها را ببندم، حتي‌ اگر تمام‌ پرده‌ها را بكشم،

تو مرا باز هم‌ مي‌بيني‌ و مي‌داني‌ كه‌ نشسته‌ام‌ يا خوابيده‌

و مي‌داني‌ كدام‌ فكر روي‌ كدام‌ سلول‌ ذهن‌ من‌ راه‌ مي‌رود.



تو هر شب‌ خواب‌هاي‌ مرا تماشا مي‌كني،

آرزوهايم‌ را مي‌شمري‌ و خيال‌هايم‌ را اندازه‌ مي‌گيري.

تو مي‌داني‌ امروز چند بار اشتباه‌ كرده‌ام‌

و چند بار شيطان‌ از نزديكي‌هاي‌ قلبم‌ گذشته‌ است



تو مي‌داني‌ فردا چه‌ شكلي‌ است‌

و مي‌داني‌ فردا چند نفر پا به‌ اين‌ دنيا خواهند گذاشت.

تو مي‌داني‌ من‌ چند شنبه‌ خواهم‌ مُرد

و مي‌داني‌ آن‌ روز هوا ابري‌ است‌ يا آفتابي.



تو سرنوشت‌ تمام‌ برگ‌ها را مي‌داني‌

و مسير حركت‌ تمام‌ بادها را.

و خبر داري‌ كه‌ هر كدام‌ از قاصدك‌ها

چه‌ خبري‌ را با خود به‌ كجا خواهند برد.



تو مى‌دانى، تو بسيار مى‌دانى ...



خدايا مي‌خواستم‌ برايت‌ نامه‌اي‌ بنويسم.

اما يادم‌ آمد كه‌ تو نامه‌ام‌ را پيش‌ از آن‌ كه‌ نوشته‌ باشم، خوانده‌اي.

پس‌ منتظر مي‌مانم‌ تا جوابم‌ را فرشته‌اي‌ برايم‌ بياورد ...

rsz1368
25-07-2007, 10:22
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جایِ او بودم؛
همان يک لحظه اول،
که اوّل ظلم را می ديدم از مخلوقِ بی وجدان؛
جهان را با همه زيبايی و زشتی،
به روی يکدِگر، ويرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که در همسايه ی صدها گرسنه،

چند بزمی گرم عيش و نوش می ديدم،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم،
بر لبِ پيمانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که می ديدم يکی عريان و لرزان؛

ديگری پوشيده از صد جامه ی رنگين؛
زمين و آسمان را،
واژگون، مستانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
نه طاعت می پذيرفتم،
نه گوش از بهراستغفارِ اين بيدادگرها تيز کرده،
پاره پاره در کفِ زاهد نمايان،
تسبیح را صد دانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
برای خاطر تنها يکی مجنونِ صحراگردِ بی سامان،
هزاران ليلی ناز آفرين را کو به کو،
آواره و ديوانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
به گردِ شمع سوزانِ دلِ عشاقِ سرگردان،
سراپایِ وجودِ بی وفا معشوق را،
پروانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
به عَرشِ کبريايی، با همه صبر خدايی،
تا که می ديدم عزيزِ نابجايی،

ناز بر يک ناروا کرده خواری می فروشد،
گردشِ اين چرخ را،
وارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم؛
که می دیدم مشوّش عارف و عامی،

زبرقِ فتنه ی این علمِ عالم سوزِ مردم کش،
به جز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فکری،
در اين دنيای پُر افسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!
چرا من جایِ او باشم؟
همين بهتر که او خود جایِ خود بنشسته و تابِ تماشایِ تمامِ زشتکاری هایِ اين مخلوق را دارد!
وگرنه من به جایِ او چو بودم،
يک نفس کی عادلانه سازشی،
با جاهل و فرزانه می کردم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rsz1368
26-07-2007, 23:08
خدایا
با ان که هر یک از بندگان تو منحصر به فرد هستند
اما درون یکایک ما
میری مشترک وجود دارد
و ان چیزی است که ما را
موجوداتی الهی می سازد
میان من و برادرم جدایی نیست
ما یکی هستیم
پس مرا متبرک گردان
تا در گذز پر شتاب زندگی
این حقیقت را از یاد نبرم
و سیمای الهی هر کس را
در هر تجربه ای که به سراغم می اید
مشاهده کنم

rsz1368
27-07-2007, 18:17
خدایا
هنوز اسیر بیش و کم هستم
عمر به پایان می رسد
و می بینم که دست هایم تهی هستند
انچه اندوخته ام فقط سرابی بوده است
انگاه عمر به پایان می رسد
چه اندوخته ام؟
ای انکه منجی از پا افتادگانی!
دستم را بگیر!

rsz1368
27-07-2007, 18:18
خدایا!
بحران زده ام
نمی دانم به کجا رو کنم!
به چپ و راست رو می کنم
به پس و پیش
و فقط ظلمت را می بینم
به درون رو می کنم
ستاره ای می بینم
خدایم!
تو ان ستاره ای
و اگر تو با منی، درون من ،کنار من
هیچ نیرویی در این دنیا
نمی تواند مرا شکست دهد.
هر چه جلال
از ان توست!

rsz1368
27-07-2007, 18:18
خدایم!
حتی اگر در هیاهوی روزمرگی
تو را از یاد ببرم
تو مرا فراموش نخواهی کرد
خدایم!
تو در تمامی مشکلات و دشواری های زندگی
نیرو و اقتدار منی
پس ای خجسته
مرا متبرک گردان
تا چیزی نگویم
کاری نکنم
و به چیزی نیندیشم
که مایه نا خشنودی تو شود.

rsz1368
27-07-2007, 18:19
خدایا!
با من بمان
همچون مادری که در کنار فرزندانش می ماند.
و انگاه که می لغزم و می افتم
با من باش
بی تو
کسی نیست
تا به او رو کنم

rsz1368
28-07-2007, 18:19
خدایا....!!!
اگر بخواهی می توانی کاری کنی که هرگز شکست نخورم ولی آنگاه از پیروزی ها چه بیاموزم ؟
اگر بخواهی می توانی زمانی که زمین خوردم دستم را بگیری ولی آنگاه هرکز نیروی دوباره برخواستن را نخواهم شناخت.
اگر بخواهی می توانی مرا مستقیما به مقصد زندگیم ببردی ولی آنگاه هیچ وقت وحشت گم شدن در راه را نمی آموزم .
اگر بخواهی می توانی عشقت را در وجودم قرار دهی ولی آنگاه هرگز نخواهم فهمید که لذت عشق واقعی در مسیری است که در طی آن عشق را می یابیم .
اگر بخواهی می توانی تمام روزهایم را آفتابی کنی ولی آنگاه هرگز پاکی باران را نمی فهمیدم .
اگر بخواهی میتوانی خوشبختی را در دستانم بگذاری ولی به من آموختی که : رشد واقعی از تلاش برای دست یافتن به چیزهایی پدید می آید که در دسترس نیست

negar20
06-08-2007, 09:35
واقعا عالي بود و خيلي لذت بخش. بين اينها كدومه رو خودتون گفتيد؟؟؟

BehzadKiNG
10-08-2007, 19:44
خداوندا
ساحل قرار تویی که بی تو غرقه دریای تنهایی ام
مگر لطف تو دستگیر من شود که بی تو پیچیده در عدم
و
با تو زنده و جاویدانم

•*´• pegah •´*•
16-08-2007, 00:16
الهی! نیستی ،همه را مصیبت است و مرا غنیمت! بلا از دوست عطاست ، وازبلا نالیدن خطاست! الهی! نه ظالمی ،که گویم زنهار! و نه مرا بر تو حقی ،که گویم بیار! کار تو داری ، ما را می دار! این انداخته ی خود را بر دار! نیکا آن معصیت که تو را به عذر آرد! شوما آنطاعت که تو را به عجب آرد! الهی! اگر از دوستانم ،حجاب بردار ! و اگرمهمانم ، مهمان را نیکو دار! الهی! آنچه تو کشتی ،آب ده ، و آنچه عبدالله کشت ،فراآب ده! الهی ! پنداشتم که تو را شناختم ، اکنون پندار را در آب انداختم. الهی ! حاضری!چه جویم؟ ناظری !چه گویم؟ ..........

•*´• pegah •´*•
16-08-2007, 00:17
الهی !
اگر عبدالله را خواهی گداخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را.
و اگر خواهی نواخت ، بهشتی دیگر ،آسایش او را.
الهی !
گناه در جنب کرم تو زبون است ، زیرا که کرم ،قدیم و گناه ،اکنون است.
عاشق را یک بلا در روی ودیگری در کمین است ، و دائم با درد و محنت قرین است !
الهی !
گفتی مکن و بر آن داشتی. و فرمودی بکن و بگذاشتی. الهی !اگر ابلیس ،آدم را بدآموزی کرد ، گندم او را که روزی کرد؟
خواجه عبدالله انصاری

doyenboof
17-08-2007, 22:49
خدای مرا ببین در این گوشه تنها افتاده ام
بی کس غمگین گویند به من تو دیوانه ای
گویند خدایی نیست
گویند تو دیوانه ای
گویم من دیوانه تو ام
همه روز به تو می اندیشم
چون جز تو یاری در میان نیست
مرا در تنهایم تنها مگذار
در غم در رسیدن به
در مرگ.......................
مرگی ساکت آرام در خلوت تنهاییم
در غمگین ترین شبم به تو پناه می برم
در لحظه به تو رسیدن
لبخندی به زیبای خود تو

Boof6260

#gharibe#
18-08-2007, 21:55
آري اي دوست مرا داغ عتابم كافي است

به دلم قهر و غضب وقت خطابم كافي است

ديگر از عدل عذابم مكن اي معدن فضل

شعله خجلت ذنبم به عذابم كافي است

مستحق غضب و قهر و عذابم اما

بي محلي تو يارب به جوابم كافي است

آه، رسوا مكنم نزد رئوس الاشهاد

زآنكه شرمندگي روز حسابم كافي است

باورم نيست ز اصحاب شمالم خوانند

پيش اصحاب يمين چشم پر آبم كافي است

خواهي ار از من نالان گذري در صف حشر

پيش چشمان علي ترك عقابم كافي است

شعله نار بر اين چهره ميفروز كه خود

از گنه مانده بر اين چهره نقابم كافي است

rsz1368
20-08-2007, 11:38
خدایا!
با من بمان
همچون مادری که کنار فرزندانش می ماند
و انگاه که می لغزم و می افتم
با من باش
بی تو
کسی نیست
تا به او رو کنم.

rsz1368
20-08-2007, 11:40
خدایا!
زندگی سرشار از هزاران نگرانی ست
و ذهن از یک فکر به سوی فکری دیگر پرواز می کند
در میان چنین هیاهویی
شنیدن ندای خاموشی که در قلبم
با من سخن می گوید دشوار است
خدایا!
مرا موهبت ان بخش
که ذهنم در کشاکش این غوغای روزمره
بر تو متمرکز باشد
و هر روز دقایقی با تو ارتباط برقرار کنم.
بادا چنان متبرکم گردانی
که ندای تو را بشنوم
و سیمای تو را
که پر از لطف و زیبایی ست
به چشم دل مشاهده کنم

rsz1368
20-08-2007, 13:21
خدایم!
اینجا ،انجا ،همه جا
به جت و جوی و بر امده ام
اما تو را نمی یابم!
متبرکم گردان!
تا بیاموزم به فای خاموش درون روم
احساسات شوریده ،غرور ،شهرت
نفرت و طمع را از من برگیر
و مرا سرشار از وجود خود گردان.

rsz1368
20-08-2007, 13:22
خدایا!
دردی که دل
به خاطر لحظه ای جدایی از و حس می کند
بیار ارزشمند تر از تمامی ثروت های دنیاست
این درد بسیار شیرین است
شیرین تر از شهد و عسل
محبوبم!
این درد را از من دریغ مدار
تا هر چیز دیگر را از یاد ببرم
و فقط نغمه های اندوهناک بلبلی شوریده را
برایت بسرایم.

rsz1368
20-08-2007, 13:23
معبودم!
مرا سنگ ریزه ای از
در معبد عشقت
که نجوا می کند:
"تنها تو ،
فقط تو،
شهریار این قلب مشتاق و ارزومند هستی!"

rsz1368
20-08-2007, 13:24
محبوب این قلب ارزومند!
ندای و را می شنوم
که مرا به سکوت درون می خواند
اما زندگی با تمامی نگرانی ها و تشویش هایش
مرا از این لذت دور نگاه می دارد
متبرکم کن
ا همه چیز را به تو بسپارم
انگاه شتابان به دیدارت بیایم
و با قلب خویش
درگاهت را بقوه باران کنم.
آه!
چه دیدار زیبا و خلسه امیزی!

rsz1368
20-08-2007, 13:25
خدایا !
به رغم تمامی تلاش هایم
شکست خورده ام
نیازمند ان نیرو شهامت و ایمانی هستم
تا دریابم که در هر چه روی می دهد
رحمت تو نهفته است
مرا خردی بخش
که شکست را توقف نداند
و ان را نردبانی برای فراز به اوج ببیند
تا دریابم راه موفقیت را
شکست های بی شمار هموار می کند

sara_program
20-08-2007, 13:36
بار خدايا رخصت ده تا بدانم وبفهمم که ايا انسان بايد در وهله ی اول از تو طلب ياری کند يا اين که به ستايشت مشغول شود ايا برای انکه بتواند تو را به ياری خويش بخواند : نخست باید به معرفت تو نایل اید. اگر تو را نشناسد چگونه می تواند دست به دعا بر دارد؟ در ان صورت :ای بسا که به نام استعانت از تو از ديگری مدد بجويد ايا انسان در حين نيايش بايد به تو معرفت يابد؟ ان ها که خداوند را می جويند: بانگ بر ستايش اومی زنند زيرا انان که او را می جويند:او را خواهند يافت و ان گاه که او را بيابند . لب به تسبيحش خواهند گشود. بار خدايا ! بانيايش به در گاهت در طلب تو خواهم بود به وقت دعا تو را ايمان خواهم داشت

rsz1368
20-08-2007, 22:09
خدایا!
تو دور نیستی
پرده ای نازک مرا از تو جدا نگاه می دارد
این پرده مگر با عشق و عبودیت به تو فرو نمی ریزد
پ مرا موهبت عشقی عمیق و نیرومند عطا کن
تا پرده فرو افتد
و جمال تو را مشاهده کنم

rsz1368
22-08-2007, 12:58
خدایا!
متبرکم گردان
تا یگانه درسی را که نیازمندش هستم بیاموزم:
اتکای کامل به تو
خدایم!
دیری ست از تو جدا مانده ام
مرا به خانه بازگردان

rsz1368
24-08-2007, 11:59
خدایا!
متبرکم گردان
تا هر روز از زندگی ام
پیشکش عشقی به تو باشد
بادا که تو
همراه نادیده من
در تمامی جاده های زندگی کنارم باشی

rsz1368
24-08-2007, 12:25
خدایا!
متبرکم گردان
تا بیاموزم هر چه را
ان گونه که می بینی ببینم
و به همه چنان که تو
عشق می ورزی
عشق بورزم
انگاه
بی تردید
دنیا لبریز از تو می شود
و به هر سو که رو کنم
تو انجا هستی.

Mahdi_Shadi
29-08-2007, 22:10
آخه خداجون؛
چي بگم وقتي خودت همه چي رو مي‌دوني؟
من بد،من گناهكار،امّا تو خداي مني.اگه تو هم جوابمو ندي كه ديگه من كسي رو ندارم.دلم خوش بود كه مثل امروزي كه تولّد امام زمانمه، جوابمو مي‌دي، امّا واي بر من كه امروز هم منو نخواستي خدا....

Mahdi_Shadi
03-09-2007, 15:27
اينايي كه مي‌گم مناجات نيستن،شكايتم نيستن.نمي‌دونم،هر اسمي كه مي‌خواي براشون بذار.
فقط مي‌خوام بگم من آدمم خدا،آدم.نه موش آزمايشگاهي.ديگه خسته شدم خدا...مگه من ازت خواسته بودم كه بيام تو اين دنياي لعنتي؟ مگه من چي كارت كرده بودم خدا...مي‌گن وقتي يكي رو دوست داري هي صبرشو مي‌سنجي،من كه بندتم خدا،اگه كسي رو دوست داشته باشم،يك لحظه هم طاقت غمشو ندارم....پس با اين حساب اگه از من بدت نياد،چندان خوشتم نمي‌ياد....من نماز مي‌خونم،قرآن مي‌خونم،روزه مي‌گيرم،هر كاري كه بايد رو مي‌كنم.....آره گناهم مي‌كنم امّا چه وقتايي گناه كردم خدا؟
يادته چند روز پيش كه خوشحال بودم چند ركعت نماز خوندم؟چندتا سجده‌ي شكر كردم؟آره وظيفم بود خدا. مي‌دونم.امّا آخرين باري كه گناه كردم كي بود خدا؟وقتي هر چي صدات كردم تاثيري نداشت.اين توجيه نيست خدا.دارم برات تعريف مي‌كنم.وقتي فكر مي‌كنم دور و برم هر كي هر غلطي مي‌خواد مي‌كنه،همه جور گناه تو رو مي‌كنه،امّا همه چي براش مرتّبه،آتيش مي‌گيرم خدا.نه از روي حسد،از روي بدبختي.از روي بيچارگي.از روي بي لياقتي.دلم خيلي پر خدا....
...همه‌ي زورمو مي‌زنم كه بنده‌ي خوبي برات باشم،بعضي وقتا زورم نمي‌رسه،مي‌زنم جادّه خاكي‌،قبول دارم خدا.امّا بعد دوباره خوب مي‌شم و منتظر يه نگاه تو مي‌مونم...يه نظر خدا...نه...خبري نيست...دوباره جادّه خاكي...دوباره خوب مي‌شم.....
من دوست دارم خدا...من چه جوري تو رو خواستم...تو چه جور ازم گذشتي....من آدمي نيستم كه اعتقاداتمو از دست بدم...تو هميشه براي من خدايي،هميشه ارحم الرّاحميني،نماز،قرآن،روزه ......همش سر جاشه....امّا اگه نعوذ باالله من خدا بودم، هيچ وقت با بندم اين كارو نمي‌كردم....من هر چقدر هم بد باشم.... ته ته قضيّه،ميام طرف تو....
به ما بنده‌هات سفارش كردي كه هر جا هر كمكي از دستمون بر مياد،انجامش بديم،اگه ديديم يكي دلش شكسته،دلشو به دست بياريم،اگه كسي جا موند،دستشو بگيريم برسونيمش....
حالا خودت چي خدا؟دلم شكسته،جا موندم،وا موندم،نمي‌كشم،دستم خشك شد بس كه بالا گرفتمش تا بگيري دستمو....كجايي پس خدا،مردم.......

Iraya
17-09-2007, 18:23
خداجونم می دونم خیلی بدم
میدونم هر چی که تو خوبی در عوضش من بد و یه جورایی خیلی نارفیقم

خدای خوبم می خوام بگم خیلی دوستت دارم

نه به خاطر ترس از جهنمی که میگن آدم بدایی مثل منو میندازی تونجا

نه به خاطر طمع بهشتیرو که میگن من نمیتونم برم اونجا

نه به خاطر اینکه ازت چیزی می خوام! ولی نه یه چیز خیلی بزرگ ازت می خوام

ازت می خوام که همیشه پیشم بمونی و تنهام نزاری

خدای خوبم هر وقت فکر کردم تنهایی اومدی سراغمو منو از غم و غصه هام نجات دادی


خلاصه خیلی چاکریم خدا جون

می دونم نمیتونم شکرتو به جا بیارم اما خیلی دوستت دارم :40:

ghazal_ak
28-10-2007, 13:24
خداوندا به من توفيقي ده که فقط يک روز بنده مخلص تو باشم که مي دانم حتي ساعتي اين چنين بودن بس دشوار است.

خدايا يا مهر آنان را که در دلشان بر من محبتي نيست از دلم بيرون کن يا به من صبري ده که کساني را که دوستم ندارم دوست داشته باشم.

خدايا سينه ام را چنان بگشاي که درد هاي تمام عالم را در آن جاي دهم. حتي درد محکوم شدن به گناه هاي ناکرده ام را.

خدايا به من ذره اي از رحمت بيکرانت را ببخش تا بتوانم آنانکه محبتم را تقديمشان کردم و تحقير شدم ، آنان که دوستشان داشتم و دشمنم داشتند و آنان که درحقم ظلم کرده اند را ببخشم.

خداوندا دستانم خالي اند و دلم غرق در آمال . يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتي خالي کن.

خدايا مي دانم که نادانم به ذره اي از علم بيکرانت دانايم کن.

بارالها زبانم در ستايش تو قاصر است به من زباني عطا کن تا گوشه اي اندک از رحمت بيکرانت را سپاس گويم.

خداوندا راه گم کرده ام ، هدايتم کن.

خدايا قلبم را از تمام کينه ها پاک کن که غير از تو کسي را بر اين کار قادر نيست.

خدايا شکم را به باور ، باورم را به ايمان و ايمانم را به يقين مبدل فرما.

خداوندا به من صبري ده که بر سيلي دشمنان بخندم و با خنجرهاي دوستان به رقص آيم.

خدايا شرکم را به يکتاييت ، ضعفم را به قدرتت، جهلم را به علمت، حماقتم را به حکمتت، گناهانم را به رحمتت، عصيانم را به عزتت، تيرگي دلم را به نورت، بي حرمتي هايم را به قداستت، تنگ دستي و بخلم را به کرمت و ناسپاسي ام را به لطفت ببخش.

خدايا به خير و شر خود آگاه نيستم به علمت و به رحمتت هر آنچه خير من در آن است بر من فرو فرست و هر آنچه شري براي من در آن است از من دور گردان.


خدايا به من بياموز چگونه هنگامي که دستانم را بسته اند و زبانم را بريده اند بر ظلمي که با چشمانم مي بينم صبر کنم.

خدايا به من يقيني ده که جز تو در هستي هيچ چيز نبينم.
خدايا به من دلي ده که جز مهر تو در آن هيچ مهري را راه نباشد.
خدايا به من قلبي ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفريده توست.
خدايا به من زباني ده که جز بر حمد تو گويا نگردد.

خدايا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خير من است بر زبانم جاري کن تا از تو تمنايش کنم که خود بسيار نادانم.

خدايا خواسته هايم بسيارند ولي هيچ چيز در قبال آنها ندارم. پس تو از مخزن بي انتهاي کرمت آنها را به من عطا کن.


خداوندا با تمام آنچه تو به من عطا کردي مي خوانمت پس دعايم را اجابت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ghazal_ak
29-10-2007, 14:28
از تو مهربا ن تر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را پیش رویش بشمارم؟
از تو آیینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد،بی آنکه سرزنشم کند؟
در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر یک به سویی می گریزند،جز تو چه کسی شمعی در دلم روشن می کند؟
خوبا،مرا به خاطر همه ی نامه هایی که برای تو ننوشتم،ببخش!مرا به خاطر همه ی دردهايي كه باتو بازگو نكردم،ببخش!
من می توانستم در یک بعد از ظهر زیبا شاخه ای گل به تو بدهم،اما پاییز اجازه نداد !!!
بهترینا،صدایم راببخش! لبهایم را ببخش! اشکهایم را ببخش! از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله ها گله کنم؟

IcY
29-10-2007, 22:32
این که میگویم دل است,این که میگویم دنیاست,این که میگویم تویی تو ,تویی که مرا آفریدی در ظلمت گاه ابدی ....همیشه کشاکش بین شب و صبح را میبینم و با خود میگویم تا کی آخر تا کی من باید شاهد رسوایی طبیعت باشم....چیست که مرا در این نیستگاه همیشه در غم نگه میدارد...اما نه نمیخواهم فعل امدم را صرف کنم..میخواهم بگویم میایم اما نه الان زمانی که این دنیا را شکست دادم...زمانی که به همه افریده هایت اثبات کردم امانت نگه داره خوبی هستم...زمانی که گوهری را که بر من ارزانی داشتی به صاحبش دهم....به تنهاییت قسم اگر تمام مخلوقانت درمقابلم بایستن همه را به نیستی میفرستم....من انسانم با قلبی که ز وجود تو نشئت میگرد....پس خواهم رسید به صاحب زمان پر تاب دلم خواهم رسید

cityslicker
30-10-2007, 16:08
آنگاه كه نام و نشانت را پرسيدم ، تو را آشناى خودم خواندم!
و تو گفتى كه نامم را بر صفحه ى دلت نوشتى و مرا آشناى دلت خواندى!
روزها و شب ها به اين آشنايى دل بستم وخود را بر ابرهاى خيالم نشاندم تا شاهد ريزش
باران محبت باشم...
آنقدر بر ابرهاى خيالم نشستم تا آفتاب داغ بيدارى مرا بشدت نا آرام كرد...
و آنگاه كه بيدار شدم ...
ابر خيالم از آسمان دلم زدوده شده بود و آفتاب بيدارى همه جا را به نور خودش
وابسته كرده بود...
ساكت و مبهوت در بيدارى خودم تنها شدم كه ...
او را احساس كردم...
او آشناترين آشنايان بود و مرا قبل از تو شناخته بود و اين من بودم كه او را
فراموش كرده بودم ...
آنگاه دريافتم كه تو بيگانه اى بيش نيستى ...
بيگانه ى من ، مرا به تو حاجتى نيست !
و باز در سكوت خود فرو رفتم
و سرودم :
اى آشناى آسمانى ام !
مرا از اين گناه فراموشى پاكم كن ...
اى آشناى هميشه آشناى من !
مرا به خودت آشناتر كن !
آميــــــــــــــــــــــ ــــــن
نهر محبت تو

ghazal_ak
02-11-2007, 16:57
ای سلطان سرزمین پهناور دل کوچکم !

ترا در کوچکترین ذرات آرزوهایم ،

ترا در اعماق سیاهی وجودم ،

در کم ارزشترین نفسهای بریده بریده ام ،

در کوتاهترین لحظه های بیاد تو بودنم ،

در دوردست ترین نقاط ناشناخته شادی هایم ،

در کشدارترین شب تنها به تنهائی فرورفتنم ،

در قوس و قزح نادیده دل مطرود و غمگینم ،

در شناورترین بلم بی سرنشین آرامشم ،

در بلندترین قله فریاد احتیاجم ،

در بیرحم ترین دمهای سرد ناامیدی و بی پناهیم ،

آرزومندم.

IcY
02-11-2007, 22:29
ای بزرگترین مهربان دردمندان....ای تو آرامش به شبهای عاشقان...ای یادت تمام انعکاس آسمان در صفحه ی دل...میخوانمت امروز دیگر میخوانمت....همیشه در دلم با تو سخن میگفتم اما امروز آنقدر فریاد میزنم که همه خلایقت صدایم را بشنوند....کسانی که مرا لایق مقامی که به من دادی نمیدانستند...کسانی که بر من سجده نکردند...و کسانی که هم نوع من بودن ولی از آدمیت اسمش را داشتند...

میخواهم امروز نام کسی را برایم بر آسمانت بنویسی...میخواهم امروز مرا تا شب در عرشت به گردانی تا تمام جهان فریاد عشق مرا بشنوند...میخواهم امروز خودم را از این راز خلاص کنم میخواهم همه بدانند که صاحب گوهرم را یافتم....میخواهم بگویم پیدا کردم نیمه ی دوم آدمیتم را...بزرگترین هدیه ات به من را..آری یافتمش

cityslicker
03-11-2007, 11:26
خدايا به خودت قسم که ديگه دلي ندارم

سوخته دلي هست که اگر لايقش بداني ارزومند لطف و کرم توست
خدايا بهش بگو
من خودمو تو پيچ و خم کوچه هاي عشق و دلتنگي گم کردم
دلسوخته دلي هستم که در روياي يافتن بهشت تو در اين کره خاکي دل به
عشق کسي باختم که بيگانه با عشق بود
بهش بگو از روياي عاشق ديروز جز ويرانه اي چيزي نمانده
کاش ويرانگرم بود و ميديد که چطور منو به دست لحظه هاي درد سپرد و رفت !!

salma_ar
05-11-2007, 12:42
خدايا

نه در پي فرصتم و نه در پي جست و جوي قدرت
نه لذت اين دنيا را ميخواهم
نه آسايش آن دنيا
نيازمند تو ام
فقط تو
مرا موهبت شوق عميق
به وصال درگاهت عطا کن
تا شبها بيدار باشم
و نيايش کنم
و روزها به ديگران ياري رسانم
تا بارشان را
در راه دشوار زندگي بر دوش کشم

salma_ar
05-11-2007, 12:44
خدايا

حيران آني هستم ،

كه بنام انسان آفريدي و

اشرف مخلوقات ناميديش ...

خدايا ...

براستي اين است ،

آنچه ناميد خويش را ... :

آدمي ... ؟!!!

...

افسوس و صد افسوس ،

بر انچه كه ميپنداشتم و

ميپنداشتي ...

افسوس ...

cityslicker
10-11-2007, 12:12
خدايا! من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم؛ همانی که وقتی دلش
می گيرد و بغضش می ترکد، می آيد سراغت. من همانی ام که هميشه دعاهای عجيب و غريب می کند و چشمهايش را می بندد و می گويد: من اين حرفها سرم نمی شود. بايد
!دعايم را مستجاب کنی


خدايا! اما من هيچ چيز از تو نمی دانم. هيچ چی که دروغ است؛چرا يک کمی می دانم. اما اين يک کمی خيلی کم است. راستش چند وقتی است که چند تا تصميم جديد گرفته ام. دوست دارم عوض بشوم،دوست دارم بهتر باشم. من يک عالم سئوال دارم؛سئواهايی که هيچ کس جوابش را بلد نيست. دوست دارم تو جوابم را بدهی. قول می دهی؟
راستی يادت باشد اين حرفها يک راز است خدا! راز من و تو. خواهش می کنم به کسی چيزی نگو؛حتی به مادرم

salma_ar
11-11-2007, 16:23
خدایا

اگر بخواهی می توانی کاری کنی که هرگز شکست نخورم ولی آنگاه از پیروزی ها چه بیاموزم ؟
اگر بخواهی می توانی زمانی که زمین خوردم دستم را بگیری ولی آنگاه هرکز نیروی دوباره برخواستن را نخواهم شناخت.
اگر بخواهی می توانی مرا مستقیما به مقصد زندگیم ببردی ولی آنگاه هیچ وقت وحشت گم شدن در راه را نمی آموزم .
اگر بخواهی می توانی عشقت را در وجودم قرار دهی ولی آنگاه هرگز نخواهم فهمید که لذت عشق واقعی در مسیری است که در طی آن عشق را می یابیم .
اگر بخواهی می توانی تمام روزهایم را آفتابی کنی ولی آنگاه هرگز پاکی باران را نمی فهمیدم .
اگر بخواهی میتوانی خوشبختی را در دستانم بگذاری ولی به من آموختی که :
رشد واقعی از تلاش برای دست یافتن به چیزهایی پدید می آید که در دسترس نیست

cityslicker
26-11-2007, 11:31
وقتی که عقربه های ساعت از 12 می گذرد،وقتی زمین آرام می شود از تمام
تلاشها،[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]وقتی شب پاورچین پاورچین به آسمان پا می گذارد،وقتی که با
ستاره ها و خلوت شب تنها می شوی،آن وقت احساس می کنی نسیم خنک شب برایت پیام آورده.پیامی که پر است از عطر یاس و نرگس؛پر است از قطره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]های ناب گلاب و پر است از لحظه های شیرین پرواز
شب است و سکوتی دل انگیز و پر از راز. رازهایی آبی،سبز و سپید. شب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]است و خلوت من با خدا
"....نمی دانم چگونه از این خلوت بنویسم؟! تا می نویسم :"من با خدا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]اشکها سرازیر می شود. آیا واقعا من با خدا بیگانه نیستم؟
خدایا!کاش آنقدر بزرگ بودم که می توانستم دستهای تو را که برای دوستی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دراز شده بود بگیرم،لمس کنم و ببوسم!کاش دستهای تو لمس کردنی بود
کاش می توانستم سرم را در آغوش تو که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و زار زار گریه کنم؛برای خودم،برای تمام کارهای بدی که کردم،برای تمام گلهایی که چیدم،برای تمام شبهایی که با ستاره های آسمانت قهر بودم؛برای تمام یاکریم هایی که از روی دیوار پراندم؛ برای تمام وقتهایی که یادم رفت آسمان آبی است. که یادم رفت شقایق چه رنگی است؟ که یادم رفت سیب چه طعمی دارد؟
خدایا! مرا ببخشای به خاطر همه ی روزهایی که پروازنکردم و مثل کبوترهای تو در آسمان آبی تو اوج نگرفتم؛غرق نشدم و گم نشدم
خدایا! وقتی فکر می کنم که تو چقدر دوستم داری،دلم یکجوری می شود؛یکجور خیلی خوب.خودت که بهتر می دانی
می خواهم با آبی آسمان آشتی کنم؛می خواهم با عشق دوست باشم؛می خواهم دستهای ایمان را ببوسم؛می خواهم آب را لمس کنم؛می خواهم آبی شوم
خدایا! دستم را بگیر! اگرتو نگیریشان، من می افتم، می شکنم و می میرم
خدایا! دوستت دارم.آنقدر که...اصلا چرا بگویم؟! خودت بهتر می دانی
پس
شب به خیر خدای مهربان من
: بگذار باز هم بگویم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]دوستت دارم ؛ دوستت دارم ؛ دوستت دارم

68vahid68
28-11-2007, 11:48
گزارش

خدايا ! پر از كينه شد سينه ام
چو شب رنگ درد و دريغا گرفت
دل پاكروتر ز آيينه ام
دلم ديگر آن شعله ي شاد نيست
همه خشم و خون است و درد و دريغ
سرايي درين شهرك آباد نيست
خدايا ! زمين سرد و بي نور شد
بي آزرم شد ، عشق ازو دور شد
كهن گور شد ، مسخ شد ، كور شد
مگر پشت اين پرده ي آبگون
تو ننشسته اي بر سرير سپهر
به دست اندرت رشته ي چند و چون ؟
شبي جبه ديگر كن و پوستين
فرود آي از آن بارگاه بلند
رها كرده ي خويشتن را ببين
زمين ديگر آن كودك پاك نيست
پر آلودگيهاست دامان وي
كه خاكش به سر ، گرچه جز خاك نيست
گزارشگران تو گويا دگر
زبانشان فسرده ست ، يا روز و شب
دروغ و دروغ آورندت خبر
كسي ديگر اينجا تو را بنده نيست
درين كهنه محراب تاريك ، بس
فريبنده هست و پرستنده نيست
علي رفت ، زردشت فرمند خفت
شبان تو گم گشت ، و بوداي پاك
رخ اندر شب ني روانان نهفت
نمانده ست جز من كسي بر زمين
دگر ناكسانند و نامردمان
بلند آستان و پليد آستين
همه باغها پير و پژمرده اند
همه راهها مانده بي رهگذر
همه شمع و قنديلها مرده اند
تو گر مرده اي ، جانشين تو كيست ؟
كه پرسد ؟ كه جويد ؟ كه فرمان دهد ؟
وگر زنده اي ، كاين پسنديده نيست
مگر صخره هاي سپهر بلند
كه بودند روزي به فرمان تو
سر از امر و نهي تو پيچيده اند ؟
مگر مهر و توفان و آب ، اي خدا
دگر نيست در پنجه ي پير تو ؟
كه گويي : بسوز ، و بروب ، و برآي
گذشت ، آي پير پريشان ! بس است
بميران ، كه دونند ، و كمتر ز دون
بسوزان ، كه پستند ، و ز آن سوي پست
يكي بشنو اين نعره ي خشم را
براي كه بر پا نگه داشتي
زميني چنين بي حيا چشم را ؟
گر اين بردباري براي من است
نخواهم من اين صبر و سنگ تو را
نبيني كه ديگر نه جاي من است ؟
ازين غرقه در ظلمت و گمرهي
ازين گوي سرگشته ي ناسپاس
چه ماده ست ؟ چه قرنهاي تهي ؟
گران است اين بار بر دوش من
گران است ، كز پس شرم و شرف
بفرسود روح سيه پوش من
خدايا ! غم آلوده شد خانه ام
پر از خشم و خون است و درد و دريغ
دل خسته ي پير ديوانه ام

rsz1368
02-12-2007, 22:12
خدایا!
روزها می ایند و می روند
و من تنها هر روز از تو دورتر می گردم
دست مرا بگیر و مرا رها نکن

68vahid68
03-12-2007, 13:14
خدایا کمکم کن که آن را که رفت بفهمم و آن را که هست ببینم وآن راکه می آیدبخوانم

68vahid68
03-12-2007, 13:14
قسمتی از نیایش علی شریعتی

خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.

خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.

خدایا:رشدعقلی وعلمیمرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محرومنسازد.

خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسییافکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمنبرای حملهبه دوست نسازد.

خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهندباشم" نکند.

خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلافدررابطهبا هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم راباز شناسم.

خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.

خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگرانرااحساس نکنم واز ان در رنج نباشم.

خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق«باشم.

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.


خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانمریز

bahal20
04-12-2007, 07:10
خدایا !
تو به من نزدیک هستی. طوری که وقتی از کینه دنیا و آدماش به کنجی پناه می برم ٬ این زمزمه اسم توست که به من آرامش میده ...و من از تو چقدر دورم که گاهی ٬ فریاد من به تو نمیرسه ...

bahal20
04-12-2007, 07:11
خدا يك بار از من پرسيد: تو چرا گناه مي كني؟ من در پاسخش سر به زير افكندم و چشمهايم را بستم. خدا دست روي سرم كشيد و گفت: پس كي توبه مي كني؟ من بيشتر خجالت كشيدم. گفت: من منتظرم

bahal20
04-12-2007, 07:12
خداوندا!
اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم، هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست: دوستت دارم

rsz1368
06-12-2007, 21:14
خدایا
خانه قلب من کوچک است
ان چنان فراخ کن
که پذیرای تو باشد.
خانه قلبم ویرانه است
ان را مرمت کن
تا در خور تو شود
خانه قلبم آلوده است
ان را پاک و مطهر گردان
عمیق ترین ارزوی من
زمانی بر اورده می شود
که تو همیشه و همیشه
در سرای قلبم ساکن شوی
و من روزم را در حضور پر نور تو سپری کنم

rsz1368
06-12-2007, 21:16
خدایا
مرا قلبی متواضع عطا کن
که در سرما و گرما در تحسین و نکوهش
در لذت و درد در بیماری و تندرستی
و در خوشبختی و فلاکت
مسرور باقی بماند.
در قلب کوچک من
اتش عظیم عشقت را بیفروز
بگذار
شوقم به سیمای نیلوفرینت
هر روز فزونی گیرد
و مرا یاری کن
تا همه چیز را به اغوش پر مهر تو بسپارم

bahal20
07-12-2007, 05:23
الهی! زاهد از تو حور می خواهد، قصورش بین
به جنت می گریزد از برت، یارب شعورش بین

راه كوير
13-12-2007, 11:29
خدايا
به من ارامش بده تا بپذيرم انچه را نمي توانم تغيير دهم
شجاعتي ده تاتغيير دهم آنچه را مي توانم تغيير دهم
بينش ده تا تفاوت اين دورا بدانم
وفهمي ده تامتوقع نباشم دنيا ومردم آن ،مطابق ميل من رفتار كنند .
دكترعلي شريعتي

راه كوير
13-12-2007, 11:29
تنگنای محبس تاریکی/ وز منجلاب تیره این دنیا/ بانگ پر از نیاز مرا بشنو/ آه ای خدای قادر بی همتا.
خداوندا فقط تو آگاهی و تو می دانی که دست از غیر تو شسته ام. به ملکوت آسمانت نظر دوخته ام. برای بیان رازهای درونم گوشی شنواتر از تو نیافتم. و دوستی مهربانتر از تو پیدا نکردم. دوست دارم شانه به شانه هم راه برویم. بر تپه های تنهایی بنشینیم و من بگویم و تو بشنوی. آرام برایت نجوا کنم و تو با دست بادت موهایم را نوازش کنی و با قطرات بارانت برایم گریه کنی و با رنگین کمان هفت رنگت دلم را شاد سازی.
خدایا در پهنه دنیایی که برایمان ساختی از انسانیت رنگی و اثری نمانده است. چه انسانها که اکنون از گرسنگی و فقر کودکان خویش را به خواب وا می دارند. چه بسیار انسانهایی که در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند و صبر از کف داده اند و عفت و عزت خویش را در هر بازاری به فروش گذاشته اند. چه بسیار انسانهایی که همچون زالو از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند و پا بر گرده بندگانی می گذارند که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.
خدایا، خدایا.... بارها شده است که دلم برایت تنگ شده، بارها دلم برای نگاهت، صدایت و نوازشهایت تنگ شده. دلم برای این همه ظلمی که در لحظه لحظه زمان ها شاهد و ناظر آن هستی می سوزد. دوست داشتی بندگانت در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند و دم به دم شیطان درون خویش ندهند. اما انگار خدایا این آرزو برایت هر روز دست نیافتنی تر می شود. خدایا مباد امیدت به متحول شدن ما به احسن حالات ناامید گردد. و برای خوب شدن مان دعا نکنی. من نیز با تو ای خدای مهربانم دعا می کنم برای عاقبت به خیر شدن نسل انسانها. نسلی که همچون ققنوس از خاکستر ظلم ها و عداوت ها سر بر می آورد تا فقط و فقط صلح را دریابد و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر و آن را به اجابت برسان، آمین

راه كوير
13-12-2007, 11:30
خدایا مارا فقط تویاریاورباش که جزتویاری نیست

راه كوير
16-12-2007, 10:25
یک بهشت کوچک است
در نگاهم باغ ما
لابه لای شاخه ها
شعر می خواند خدا

شعر او خوشمزه است
مثل سیب و پرتقال
گاه چون آلوچه است
یا شبیه سیب کال

بار ها در باغ خود
من خدا را دیده ام
لا به لای غنچه ها
مثل گل بوییده ام

بارها حس کرده ام
لابه لای شاخه ها
در بهشت کوچکم
شعر می خواند خدا

راه كوير
16-12-2007, 10:27
خدايا من درپهناي جهان به دنبال توميگردم وفراموش كرده ام كه از رگ گردن به من نزديكتري
خدايا من ميان ستاره هاي اسمان دنبال تو ميگردم وفراموش كرده ام كه درقلب مني
خدايا من دردوردست ها ، كويرها ، درياها دنبال توميگردم وفراموش كرده ام كه تودرهمين نزديكي دركنارمن
نه دروجود مني .................

negar20
24-12-2007, 17:31
اينها درد و دلهام با خداست وقتي دلتنگ ميشم مينويسم.

خدايا به خاطر آنچه به من ارزاني داشتي از تو ممنونم و به خاطر چيزهايي كه دوست داشتم داشته باشم ولي ندارم از تو دلگير نيستم حتما مصلحت در اين بوده كه نداشته باشم.
خدايا از تو نا اميد نميشوم چون نااميد شيطان است. پس هميشه به لطفت اميدوارم و ميدانم دعاهايي كه ميكنم جايي ذخيره ميشود و در هنگامي كه تصورش را نميكنم به كمكم مي آيند.

Mahdi_Shadi
30-12-2007, 16:50
خدايا جلوي اين همه آدم ازت معذرت مي‌خوام
غلط كردم خدا
مي‌دوني چقدر دوست دارم...خودت مي‌بيني كه برات چه كارايي مي‌كنم...مطمئنم كه خيلي از بنده‌هات اين جوري برات كار نمي‌كنن....
قول داده بودم اگه حاجتمو بدي ديگه بشم بنده‌ي بي‌چون و چراي تو....
...حالا حاجتمو دادي منم كه هر روز دارم شكرت مي‌كنم به خاطرش....
....امّا واسه اين گناهي كه كردم معذرت مي‌خوام خدا.....
...ما رو از هم نگير.....جبران مي‌كنم خدا.....
....خودت گفتي بازآ....بازآ.....
....به همين زودي اومدم خدا.....مثل سگ پشيمونم به خداونديه خودن.....
...خداجون تو رو به خداونديه خودت منو ببخش....
...جبران مي‌كنم....
...ما رو از هم نگير خدا.......
...غلط كردم....

avril_1989
31-12-2007, 14:02
خدایا من گمشده ی در یای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری. پس ای خدا هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو .... رحمت تو...توجه تو...عشق تو...گذشت تو...عفو تو...و در یک کلام محتاج تو ام.

rsz1368
02-01-2008, 23:29
خدایا
بیا در قلب و ذهن من ساکن شو
تا وسعت یابند و تمامی افرینش را در بر گیرند
تا من و برادرم از هم جدا نباشیم
چرا که ما هم جزیی از ان کل هستیم
چنان متبرکم کن
تا هستی ام را سراسر وقف تو و خلقت کنم
که اسیر رنج و پریشانی ست.

دل تنگم
03-01-2008, 17:46
الهی!


گر کس تو را به جستن یافت، من به گریختن یافتم.

گر کسی ترا به ذکر کردن یافت، من تو را به فراموش کردن یافتم.

گر کسی تو را به طلب یافت، من خود، طلب از تو یافتم.

چون وجود تو پیش از طلب و طالب است، طالب از آن در طلب است،

که بی قراری بر او غالب است.

عجب آن است که یافت، نقد شد و طلب برنخاست.

حق دیده ور شد و پرده ی عزّت به جاست.



یا علی...

دل تنگم
03-01-2008, 17:54
الهی!

از بود خویش چه دیدم مگر بلا و عناد؟
و از بود تو همه عطاست و وفا!
ای به بِرّ پیدا و به کرم هویدا!
ناکرده گیر کرده رهی.
و آن کن که از تو سزا.

نام تو ما را جواز و و مهر تو ما را جهاز.

در سر گریستنی دارم دراز!
ندانم که از حسرت گریم یا از ناز!
گریستن از حسرت، بهره یتیم و گریستن شمع، بهره ی ناز!
از ناز گریستن،
چون بود؟ این قصه ای است دراز!

گهی به خود نگرم، گویم: از من زارتر کیست؟
گهی به تو نگرم، گویم: از تو بزگوارتر کیست؟
بنده چون به فعل خود نگرد، به زبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی گوید:

پر آب دو دیده و پر آتش جگرم پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
گاهی که به طینت خود افتد نظرم گویم که من از هرچه به عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم از عرش همی به خویشتن در نگرم


هو حق مددی

دل تنگم
03-01-2008, 18:00
بار الها!



ای نزدیک تر به ما از ما و مهربان تر به ما از ما!
نوازه ی ما بی ما!
به کرم خویش،
نه به سزای ما،
نه کار به ما،
نه بار به طاقت ما.
نه در معاملت در خور ما،
نه منّت به توان ما.
هرچه کردیم تاوان بر ما،
هرچه تو کردی باقی بر ما.
هرچه کردی به جای ما،
به خود کردی نه برای ما.

از آدمی چه آید؟
قدر آدمی پیداست:
کیسه تهی و باد پیماست.
این کار پیش از آدم و حواست،
و عطا پیش از خوف و رجاست،
امّا آدمی به سبب دیدن، مبتلاست.
به ناز کسیست که از سبب دیدن رهاست و با خود به جفاست.

اگر زاریم،
در تو زاریدن خوش است!
ور نالیم،
بر تو نالیدنمان درخور است.

از خاک چه آید،
مگر خطا و از علّت چه زاید، مگر جفا!
و از کریم چه آید،
جز وفا!

باز آمدیم با دو دست تهی!
چه باشد اگر مرهمی بر خستگان نهی!



یا علی...

rsz1368
06-01-2008, 20:30
خدایا
متبرکم گردان
تا تو را
با انجام کار هایی که به من سپرده ای
ستایش کنم
مبادا
که در خدمت گزاری تو
ناشکیبا و دلخسته شوم
این طریق ارامشی ست
که فراسوی درک ادمی است

sise
07-01-2008, 11:31
گفتم : خدای من ، دقايقی بود در زندگانيم که هوس می کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ی ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟ گفت: عزيز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اينگونه زار بگريم ؟ گفت : عزيزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيد عروج می کند ،اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اينگونه می شود تا هميشه شاد بود .گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟گفت : بارها صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيز از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسيد .گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟گفت : روزيت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ، بارها گل برايت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برايم بگويی آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی .گفتم : پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی ؟گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنيدن خدايی ديگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفايت می دادم .گفتم : مهربانترين خدا ، دوست دارمت ...گفت : عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت

rsz1368
08-01-2008, 14:51
معبودم
مادام که از تو دورم
بی قرار و بی تابم
در جست و جوی تو
بارها و بارها
اسیر دام های نفس می شوم
خدایا
بر من رحمت ار
و مرا نزدیک خود نگه دار
فقط در حضور توست
که عشق شادی و ارامش حقیقی وجود دارد

rsz1368
17-01-2008, 22:44
خدایا نه در پی ثروتم و نه در جست و جوی قدرت
نه لذت این دنیا را می خواهم
نه اسایش ان دنیا را
نیازمند توام فقط تو.
مرا موهبت شوق عمیق
به وصال در گاهت عطا کن
تا شب ها بیدار باشم
و نیایش کنم
و روزها به دیگران یاری راسانم
تا بارشان را
در راه دشوار زندگی بر دوش کشند.

rsz1368
17-01-2008, 22:58
خدایم
هر جا که مرا می بری
نزدیک خود نگه دار
مباد که در هیچ کار
یاد تو را فراموش کنم
به درون رو کنم
و پیوسته
با اگاهی از حضور مقدس تو
زندگی کنم
بادا که هر روزم
پیشکش عشقی به درگاه تو باشد

rsz1368
17-01-2008, 23:04
خدایا
مرا چون علف ها متواضع کن
چون قطره های شبنم لطیف ساز
و چون درختان شکیبا
مرا متبرک گردان
تا به دیگران حرمت نهم
بی ان که توقع داشته باشم
دیگران به من احترام گذارند

rsz1368
17-01-2008, 23:22
خدایا
در استانه کار خطیری قرار دارم
با این که تلاش کرده ام
اما قلبم اکنده از بیم است
نگرانی باختن نیمی از نبرد است
تشویش نیروی ذهن را می سوزاند
و این گونه نمی توان مفید بود
خدایا
یاریم ده تا مشوش نباشم
و نجوا کنم
زورق من کوچک است
خدایا به تو توکل می کنم
و همه چیز خوب پیش می رود
خدایا به تو اعتماد می کنم
و همه چیز خوب پیش خواهد رفت

دل تنگم
23-01-2008, 02:44
الهی!

یک دل پر درد دارم و یک جان پر زجر.
این بیچاره را چه تدبیر است؟

درماندم، نه از تو ولکن درماندم، در تو! اگر هیچ غایب باشم،
گویی: کجایی؟ و چون به درگاه آییم، در بنگشایی.

دل تنگم
23-01-2008, 02:46
الهی!

چون نومیدی در ظاهر اسلام حرمان است،
و امید در عین حقیقت،
بی شک نقصان است،
میان این و آن مرا با تو چه درمان است؟
چون شکیبایی در شریعت،
از پسندیدگی نشان است،
و ناشکیبایی در حقیقت،
عین فرمان است،
میان این آن مرا با تو چه برهان است؟

دل تنگم
23-01-2008, 02:48
بار الها!

در آتش حیرت آویختم،
چون پروانه در چراغ.
نه جان، رنج تپش دیده،
نه دل، اَلَمِ داغ.
در سر، آب دارم،
در دل، آتش؛
در باطن ناز دارم،
در ظاهر خواهش.
در دریایی نشستم که آن را کران نیست.
به جان من دردی است، که آن را درمان نیست.

دل تنگم
23-01-2008, 02:49
خدایا!


فریاد ازین خواری خود،
که کس را ندیدم به زاری خود.
فریاد ازین سوز،
که از فوت تو در جان ما؛
در عالم کس نیست،
که ببخشد به روز و زمان ما.

دل تنگم
23-01-2008, 02:51
الهی!

از حسرت چنان اشک باریدم،
که با آب چشم خویش،
تخم درد بکاریدم.

تو مارا جاهل خواندی،
از جاهل جز جفا چه آید؟

دل تنگم
23-01-2008, 02:54
پروردگارا!


برنیامدن ما با نفس خود،
از آنِ ضعف انگار.
و دلیری و شوخی ما،
از آنِ جهل انگار.
تومان برگرفتی و کس نگفت که بردار.
اکنون که برگرفتی بمگذار
و در سایه ی لطف خود می دار!

دل تنگم
23-01-2008, 02:57
بار پروردگارا!


خود کردم و خود خریدم،
آتش بر خود،
خود افروزانیدم.
از دوستی آواز دادم،
دل و جان فرا ناز دادم.
اکنون که در غرقابم،
دستم گیر که گرم افتادم...


پناهم ده که بی پناهم؛
ای تنها پناهِ دلِ بی پناهان

god_girl
24-01-2008, 09:59
الو سلام ، منزل خداست ؟
این منم مزاحمی که آشناست

هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت در~ در انتظار یک صداست

شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد حساب بنده ها جداست؟

الو... دوباره قطع و وصل اين شروع شد
خرابی از دل منست یا که عیب سیمهاست ...

god_girl
24-01-2008, 09:59
خدایا!

به رغم تمامی تلاش هایم

شکست خورده ام .

نیازمند آن نیرو ، شهامت و ایمانی هستم

تا دریابم که در هر چه روی می دهد

رحمت تو نهفته است.

مرا خردی بخش

که شکست را توقف نداند

وآن را نردبانی برای فراز به اوج ببیند

تا دریابم ،‌ راه موفقیت من را

شکست های بی شمار هموار می کند

rsz1368
24-01-2008, 19:47
پروردگارا روا مدار که سر به دنبال هوس بگذارم و در ظلمات جهل و ضلال از چراغ هدایت به دور افتم و بیغوله را از شاهراه باز نشناسم.
روا مدار که به خواب خفلت فرو افتم و کیفر غفلت خویش بینم

rsz1368
24-01-2008, 19:49
پروردگارا از خصلت طمع که دنائت اورد و ابرو ببرد از بدخویی که دل دوستان بشکند و به دشمنان نشاط و نیرو بخشد از لجاج شهوت که همت های بلند را پست سازد و پرده ی عفاف و عصمت چاک زند به درگاه تو پناه می اورم.
پروردگارا از حمیت های جاهلانه و عصبیت های ناهنجار که حرمت انسانیت پاس ندارد و به حریم اجتماع پای تعدی و تجاوز بگذارد به ذات اقدس تو پناه می اورم.

rsz1368
24-01-2008, 19:50
پروردگارا،به درگاه تو پناه می اورم و تو نیز پناهم بخش تا موجودی ازمند و خویش دوست نباشم .مگذار که صولت خشم حصار بردباری مرا در هم بشکند و حمله ی حسد مناعت قطرت مرا به خفت و مذلت فرو کشاند.

دل تنگم
27-01-2008, 03:31
الهی!


از ما هرکه را بینی معیوب بینی...


هر کردار که بینی همه با تقصیر بینی...

دل تنگم
27-01-2008, 03:32
الهی!

هرچه مرا از دنیا نصیب است به کافران ده...


و آنچه مرا از عقبی نصیب است ، به مومنان ده...


مرا در این جهان یاد و نام تو بس و درآن جهان،دیدار و سلام تو بس...

دل تنگم
27-01-2008, 03:33
الهی!

اگر تن مجرم است ، دل مطیع است...

اگر بنده گنهکار است کرم تو شفیع است...





اگر پُرسی حجّت نداریم ، اگر بِسَنجی بضاعت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم...





مائیم همه مفلسان بی مایه و همه از طاعت بی پیرایه و همه محتاج و بی سرمایه...

دل تنگم
27-01-2008, 03:34
الهی !





اگر چه دوستی نکرده ایم لیک دشمنی هم نکرده ایم ...

rsz1368
31-01-2008, 20:25
خدایا
تو حافظ و راهنمای منی
پس از چه رو سیمای تابناکت را
از من نهان می داری؟
تو همچون ان نوای موسیقی هستی
و من می سرایم:
من بنده توام
و تو خالق منی!

rsz1368
31-01-2008, 20:43
خدایا
مرا در اقیانوس عشقت غرغه ساز
تا در هر نفس به تو عشق بورزم
و افتاب مهرت ر
بر زندگی کسانی
که اسیر افسردگی و نومیدی هستند
بتابانم

دل تنگم
03-02-2008, 16:56
ای رهایی بخش آدمی در تنگناها!
ای دور کننده ی اندوه ها!
ای بخشاینده ی این دنیا و آن دنیا!
غم من بردار و اندوهم را دور ساز.
از تو می خواهم، خواستن کسی که ناداریش شدت گرفته، و توانایی اش ناتوانی شده و گناهانش بسیار است.
از تو می خواهم، خواستن کسی که برای نیازش فریاد رسی جز تو پیدا نمی کند، برای ناتوانی اش قوتی جز تو ندارد و برای گناهانش آمرزنده ایغیر از تو سراغ ندارد.
خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا به راستی و درستی بمیران.
خدایا نیازمبه دنیا را از من بگیر و مرا از شوق دیدارت پر کن.

دل تنگم
05-02-2008, 00:11
خدايا!
گمشده اي در اين شلوغي بازار مكاره خودفريبي روزگار،
با تو گفت و گو دارد،
براي حرف زدن زبانم ده.
خدايا!
همت لازمه ی بندگي است،
بدون همت و اراده چه هستيم؟

دل تنگم
05-02-2008, 00:17
خدايا!

مرگ را پروازي قرار ده زيبا،
پركشيدني تا اوج خواستن،
فنا شدن در آسمان بيخودي. خدايا! ما از مردن در هراسيم،
هراسمان را از زنده بودن افزون كن.

مهربانا!

به حق ستار العيوبي ات،
بعد از مرگ هم ما را شامل بخشايندگي ستاريت فرما.

دل تنگم
05-02-2008, 00:42
خدايا!

چه توانايي هستيم كه قدرت دل بريدن نيست
و چگونه بنده اي كه توان بندگي نيست؟

الهي!

بال پرواز روح،
پر پريدن انديشه و فكر،
توان جست و خيز زدن خواستن و عشق،
جان دربند و حسرت كشيده دنياي نامرادي،
ديده حيرت زده متلا طم همه در چنبره ياس خشكيد و از تب و تاب افتاد.
در اين وادي راه،
درميان هزار هزار بيراه گمشده،
چشم ما را نعمت شناخت و تفكيك راه از بيراه قرار ده.
در گردباد عظيم آخر الزماني،
در هجوم و سرسام قرن حاضر،
عمر ما خاشاك لحظه اي است،
اميد ما را نااميد مكن.

خدايا!

عبوري افتان و خيزان از پل دنيا به آخرت داريم،
اميد، ايمان و توان پايداري را عصاي دست ما فرما.

god_girl
06-02-2008, 15:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

الا ! اي مهين مالك آسمانها
كجا گيرم آخر سراغت كجايي ؟
غلام وفاي تو بودم _ نبودم ؟
چرا با من با وفا بي وفايي ؟
چه سازم من آخر بدين زندگاني
كه ريبي است در بيكران بي ريايي
چسان خلقت مهمل است اينكه روزم
فنا كرد – كام قدر – بر قضايي !
بيا پس بگير اين حياتي كه دادي
كه مردم از اين سرنوشت كذايي !
خداوندگارا !
اگر زندگانيست اين مرگ ناقص
بمرگ تو ، من مخلص خاك گورم !
دو صد بار ميكشتم اين زندگي را
اگر ميرسيدي به زور تو ، زورم !
كما اينكه اين زور را داشتم من
ولي تف بر اين قلب صاف و صبورم !
همه ش خنده ميزد بصد ناز و نخوت
كه من جز حقيقت ز هر چيز دورم !
بپاس همين خصلت احمقانه
كنون اينچنين زارو محكوم و عورم ؟
چه سود از حقيقت كه من در وجودش
اسير خدايان فسق و فجورم ؟
از آن دم كه شد آشنا با وجودم
سرشكي نهان در نگاه سرورم
چو روزم ، تبه كن تو ، روز « حقيقت »
كه پامال شد زير پايش غرورم
خداوندگارا!
تو فرسنگها دوري از خاك دوري
تو درد من خاك بر سر چه داني ؟
جهاني هوس مرده خاموش و بيكس
در اين بينفس ناله آسماني ...
زروز تولد همه هر چه ديدم
همه هر كه ديدم تبه بود و جاني
طفوليتم بر جواني چه بودي
كه تا بر كهولت چه باشد جواني !
روا كن به من شر مرگ سيه را
كه خيري نديدم از اين زندگاني!
مگر از پس مرگ – روز قيامت
خلاصم كن زين شب جاوداني!
بمن بد گماني؟ دريغا ! ندانم
چسان بينمت تا چنانم نداني؟
نه بالي كه پر گيرم آيم به سويت
نه بهر پذيرايي ات آشياني!
چه بهتر كه محروم سازم تو را من
ز ديدار خويش و از اين ميهماني
مبادا كه حاشا نمائي بخجلت
كه پروردگار لتي استخواني !
خداوندگارا !
تو ميداني آخر ، چرا بي محابا
سيه پرده شرم و رو را نديدم !
مرا ز آسمان تو باكي نباشد
كه خون زمين مي طپد در وريدم !
من آن مرغ ابر آشيانم كه روزي
ببال شرف در هوا مي پريدم !
حيات دو صد مرغ بي بال وپر را
برغم هوس – از هوي مي خريدم
بهر جا كه بيداد ميكشت دادي :
بقصد كمك ، كوبه كو مي خزيدم !
بهر جه كه ميمرد رنگي ز رنگي
بيكرنگي از جاي خود ميپريدم !
من آن شاعر سينه بدريده هستم
كه عشق خود از مرگ مي آفريدم !
چه سازم ! شرنگ فنا شد به كامم
ز شاخ حقيقت هر چه چيدم!
ولي ناخلف باشم از ديده باشي
كه باري سر انگشت حسرت گزيدم !
ار آنرو كه با علم بر سرنوشتم
ز روز ازل راه خود را گزيدم !
خداوندگارا !
ز تخت فلك پايه آسمانها
دمي سوي اين بحر بي آب رو كن
زمين را از اين سايه شياطين
جنين در جنين كين به كين رفت و رو كن
سياهي شكن چنگ فريادها را
به چشم سكوت سياهي فرو كن !
هميشه جواني تو ، پير زمانه !
شبي هم " جواني " بما آرزو كن !
كه تا زيرورو نسازم آسمانت
زمين را بنفع زمان زير رو رو كن !

god_girl
06-02-2008, 15:23
گفتگوي انسان با خدا




گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم
گفتی: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.


گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌كنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

god_girl
06-02-2008, 15:23
الو!سلام


-:سلام علیکم!بفرمایید.


-:ببخشید با خدا کار داشتم ،می خواستم با خودشون صحبت کنم.


-:خودم هستم ،درخدمتم؟


-:اااااااااااااا..... چه حافظه ای ماشا الله . چه زود منو شناختید


-:من هیچ کس و فراموش نمی کنم. هیچکس


-: ببخشید خدا جون کارم یه خورده طول می کشه وقت دارین؟


-:بگو!همه حرفات رو می شنوم.


-:خدا جونم....؟!


-:بگو جونم!


-:چطوری بگم..... باز یه....یه خواهش دارم.


-:بگو عزیزم.


-: خدا جون می دونی!می دونی! می خوام بدونم وقتی باهات حرف می زنم و درد دل می کنم. صدامو می شنوی یا نه!




اصلا می خوام بدونم هروقت دعا می کنم. دعامو می شنوی به حرفم گوش می دی.




می دونی !همینکه بدونم یکی حرفم رو می شنوه برام کافیه.

leira
13-02-2008, 11:50
به رسم بندگانت به نشان بندگي ات، با نام تو آغاز مي كنم كه تويي آغاز گر هر پايان پذير و تويي پايان بخش هر آنچه آغازش از تو يافته .
در همين آغاز خويش كه گويي پاياني است بر آنچه بودم ، از تو مدد ميجويم، كه تويي همان آغازي كه با اميدت پايان خويش را پذيرا گشتم.
پروردگارا ببخش و ببخشاي آنچه بودم و هدايتم كن در اين راه كه پاي نهاده ام كه من همان كور ديروز و طفل امروزم، به دنبال نوري كه به سويش بشتابم ( كور نبيند نور را و طفل نفهمد). كنون كه مي بينم، مرا درياب و مقدر كن به دريافتم.
باشد كه راهم يافته باشم و راه نيز مرا.

دل تنگم
13-02-2008, 19:04
الهی!

اگر چه گنهکارم

جز تو کسی ندارم

به دیگری مسپارم!

دل تنگم
13-02-2008, 19:38
خداوندا! اگر باید هنوزم
به راه وصل تو عمری بسوزم
ز مژگان سوزن و با تاری از عشق
به پیکر جامه عشق تو دوزم



بسوزانم، بسوزانم، بسوزانم، بسوزان

خداوندا! به پاکان تو سوگند
اگر که بگسلی بند من از بند
ز خاک من دمد گل های لاله
به هر برگش زند نام تو لبخند



بسوزانم، بسوزانم، بسوزانم، بسوزان



دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از عالم تن بی خبر کن
من از این پیکر خاکی گذشتم
وجودم را ز نورت پر شرر کن

خداوندا! اگر باید هنوزم
که باشد سایه شب ها به روزم
اگر باید چراغی از حقیقت
به راه ظلمت دل برفروزم



بسوزانم، بسوزانم، بسوزانم، بسوزان




خداوندا! من و این شام هجران
دلی دارم از این قاله گریزان
تو را خواهم تو را ای پاک مطلق
که تا در ذات تو حل گردم آسان



بسوزانم، بسوزانم، بسوزانم، بسوزان

rsz1368
14-02-2008, 19:45
خدایا
قلب من را بگیر
و به جای ان
قلب خودت را به من عطا کن
خدایا
به من بیاموز
اگر می خواهم دنیا را تغییر دهم
باید خودم را دگرگون کنم

rsz1368
14-02-2008, 19:52
خدایا
ایا به من لبند خواهی زد
تا شکوفه های معطر و زیبای عبودیت
در قلبم شگفته شوند؟
و هر شکوفه بخواند:
خدایا به تو عشق می ورزم

•*´• pegah •´*•
16-02-2008, 21:41
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری
خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا می مونی
اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟
خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من
من میخوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن
من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته ؟
خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته
زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره
اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره
خدا جون میخوام بمیرم تا بشم همیشه راحت
ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

•*´• pegah •´*•
19-02-2008, 23:57
خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.


خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.


خدایا:رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.


خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسییافکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.


خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمنبرای حملهبه دوست نسازد.


خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهندباشم" نکند.


خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلافدررابطهبا هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم راباز شناسم.


خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.


خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگرانرااحساس نکنم واز ان در رنج نباشم.


خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق«باشم.

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.


خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانمریز.

•*´• pegah •´*•
19-02-2008, 23:58
با من تماس بگیر‏‏‏‏، خدایا

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏ آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم
حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار.

leira
20-02-2008, 12:10
تنها يادگاري‌ام‌ از بهشت‌
هزار و يك‌ اسم‌ داري‌ و من‌ از آن‌ همه‌ اسم‌ «لطيف» را دوست‌تر دارم‌ كه‌ ياد ابر و ابريشم‌ و عشق‌ مي‌افتم. خوب‌ يادم‌ هست‌ از بهشت‌ كه‌ آمدم، تنم‌ از نور بود و پَر و بالم‌ از نسيم. بس‌ كه‌ لطيف‌ بودم، توي‌ مشت‌ دنيا جا نمي‌شدم. اما زمين‌ تيره‌ بود. كدر بود، سفت‌ بود و سخت. دامنم‌ به‌ سختي‌اش‌ گرفت‌ و دستم‌ به‌ تيرگي‌اش‌ آغشته‌ شد. و من‌ هر روز قطره‌قطره‌ تيره‌تر شدم‌ و ذره‌ذره‌ سخت‌تر.
من‌ سنگ‌ شدم‌ و سد‌ و ديوار . ديگر نور از من‌ نمي‌گذرد، ديگر آب‌ از من‌ عبور نمي‌كند، روح‌ در من‌ روان‌ نيست‌ و جان‌ جريان‌ ندارد.
حالا تنها يادگاري‌ام‌ از بهشت‌ و از لطافتش، چند قطره‌ اشك‌ است‌ كه‌ گوشه‌ دلم‌ پنهانش‌ كرده‌ام، گريه‌ نمي‌كنم‌ تا تمام‌ نشود، مي‌ترسم‌ بعد از آن‌ از چشم‌هايم‌ سنگ‌ريزه‌ ببارد.
يا لطيف! اين‌ رسم‌ دنياست‌ كه‌ اشك‌ سنگ‌ريزه‌ شود و روح‌ سنگ‌ و صخره؟ اين‌ رسم‌ دنياست‌ كه‌ شيشه‌ها بشكند و دل‌هاي‌ نازك‌ شرحه‌شرحه‌ شود؟
وقتي‌ تيره‌ايم، وقتي‌ سراپا كدريم، به‌ چشم‌ مي‌آييم‌ و ديده‌ مي‌شويم، اما لطافت‌ كه‌ از حد بگذرد، ناپديد مي‌شود.
يا لطيف! كاشكي‌ دوباره‌ مشتي، تنها مشتي‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ مي‌بخشيدي‌ يا مي‌چكيدم‌ و مي‌وزيدم‌ و ناپديد مي‌شدم، مثل‌ هوا كه‌ ناپديد است، مثل‌ خودت‌ كه‌ ناپيدايي... يا لطيف! مشتي، تنها مشتي‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ ببخش.

leira
20-02-2008, 12:11
چه دلپذیراست اینکه گناهانمان پیدا نیستند وگرنه مجبور بودیم هر روز خودمان را پاک بشوییم شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغهایمان شکل مان رادگرگون نمی کنند چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس

totia kh
20-02-2008, 12:44
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد
خدا فرمود: خودت بايد آنها را رها کنی

I asked God to take away my habit
God said, no
It is not for me to take away, but for you to give it up


از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود: لازم نيست، روحش سالم است، جسم هم که موقت است

I asked God to make my handicapped child whole
God said, no
His spirit is whole, his body is only temporary


از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نيست، آموختنی است

I asked God to grant me patience
God said, no
Patience is a byproduct of tribulation. It isn't granted, it is learned


گفتم: مرا خوشبخت کن
فرمود: <> از من، خوشبخت شدن از تو

I asked God to give me happiness
God said, no
I give you blessings; happiness is up to you


از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند
فرمود: رنج از دلبستگیهای دنيايی جدا و به من نزديکترت میکند




I asked God to spare me pain




God said, no




Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me





از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود: نه، تو خودت بايد رشد کنی
من فقط شاخ و برگ اضافیات را هرس میکنم تا بارور شوی

I asked God to make my spirit grow
God said, no
You must grow on yours own! But I will prune you to make you fruitful


از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم
فرمود: برای اين کار من به تو زندگی داده ام

I asked God for all things that I might enjoy life
God said, no.
I will give you life. So that you may enjoy all things


از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد

I asked God to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea