PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : لنگستون هيوز



Baran_ns
11-07-2007, 19:22
«لنگستون هيوز» شاعر، داستانسرا و نمايشنامه نويس سياه پوست آمريكايى است كه به زبان گوياى حال و روز روابط نژادى در ايالات متحده آمريكا بدل شد. او كه به شدت از انجيل و نويسنده اى مانند «والت ويتمن» تاثير پذيرفته بود، در آثارش زندگى روزمره سياه پوستان را واقع گرايانه به تصوير كشيد. بسيارى از اشعار او به ترانه تبديل شده اند. به تعبير خود هيوز «اشعار من را بلند بخوانيد، زمزمه كنيد، فرياد بزنيد و آوازش كنيد.»
«جيمز لنگستون هيوز» در اول فوريه سال ۱۹۰۲ در شهر «جاپلين» از ايالت «ميسورى» متولد شد. مادرش معلم دبستان بود و شعر هم مى سرود. پدرش «جيمز ناتانيل هيوز» اما مغازه دارى بود كه زمانى آرزوى وكالت در سر مى پروراند اما موفق نشده بود در امتحان وكالت شركت كند.
«هيوز» چند سالى بيش نداشت كه والدينش از يكديگر جدا شدند و «هيوز» به همراه مادرش براى يافتن شغلى از شهرى به شهر ديگر مسافرت مى كردند و دوران سخت كودكى او در شهر هاى مختلفى همچون مكزيكو، تويكا، كانزاس، كلرادو، اينديانا و بوفالو سپرى شد و در اين دوران مدتى را هم نزد مادربزرگش گذراند. ۱۳ ساله بود كه به همراه مادر و ناپدرى اش به زادگاه خود بازگشتند و پس از مدتى به «كليولند» از ايالت «اهايو» نقل مكان كردند چرا كه ناپدرى اش در كارخانه ذوب آهن مشغول به كار شده بود.
در همين دوران بود كه «اهايو» با اشعار «كارل سندبرگ» كه در سبكى آزاد و بدون وزن نوشته بود آشنا شد و به شدت تحت تاثير آن قرار گرفت. با اتمام تحصيلات دوران دبيرستان، «هيوز» يك سالى را در كنار پدر سفيد پوستش در «مكزيكو» گذراند. او در راه بازگشت به شمال، سوار بر قطار يكى از مشهور ترين اشعار خود با عنوان «كاكاسياه از رود ها مى گويد» را سرود كه در سال ۱۹۲۱ در نشريه «كرايس» به چاپ رسيد.
با بازگشت به «كليولند» او كه ديگر وارد دوران جوانى شده بود به فعاليت هاى نمايشى روى آورد و اولين نمايشنامه خود را در سال ۱۹۲۱ با عنوان «قطعه طلايى» خلق كرد. در همان اوايل دهه ۲۰ «هيوز» به لطف كمك ها و پشتيبانى پدرش توانست وارد دانشگاه «كلمبيا» شود اما دلگيرى و نارضايتى دائم «هيوز» از پدرش او را به ترك تحصيل واداشت.
خسته از زندگى دانشگاهى، هيوز تصميم به مسافرت به نقاط مختلف دنيا گرفت. به پاريس سفر كرد و مدتى را به عنوان دربان و مامور حفاظتى يك كلوپ شبانه مشغول به كار و پس از مدتى راهى ايتاليا شد و از ايتاليا راهى وطن شد. با بازگشت به آمريكا، «هيوز» در مشاغل سطح پائينى به كار گماشته شد و اين در حالى بود كه او به سرودن شعر ادامه مى داد و عاقبت توانست براى تحصيل در دانشگاه لينكلن بورسيه اخذ كند. درباره اين دوران از زندگى «هيوز» حكايت جالبى نقل مى شود.
بدين مضمون كه در آن دوران «هيوز» به عنوان كمك پيشخدمت در يكى از هتل هاى شهر مشغول به كار بوده و در يكى از روز ها «هيوز» در حين سرو غذا قطعه اى از اشعارش را در كنار ظرف يكى از مشتريان كه از قضا «ويچل ليندسى» شاعر بوده است جا مى گذارد و بدين ترتيب اين «پيشخدمت شاعر» كشف مى شود.
«هيوز» در سال ۱۹۲۹ تحصيلات دانشگاهى اش را به پايان مى برد و در اين زمان به عنوان شاعرى جوان و متعهد مورد احترام بسيار است. او كه اولين اشعارش در سال ۱۹۲۱ به چاپ رسيد موفق شد به سال ۱۹۲۶ اولين مجموعه اشعارش با عنوان «سرود هاى حزين» را با كمك و پشتيبانى «كارل ون وختن» به چاپ رساند و «هيوز» دومين مجموعه اشعارش را با عنوان «جامه اى زيبا بر تن يهود» به او تقديم كرد.
«هيوز» در اين ايام به عنوان فرياد بلند جامعه سياه پوستان «هارلم» به شمار مى آمد. او اولين رمانش با نام «نه بدون خنده» را به سال ۱۹۳۰ منتشر كرد. «هيوز» از اولين نويسندگان سياه پوستى بود كه توانست از راه نوشتن گذران زندگى كند. او در دوران زندگى اش بيش از ۳۵ اثر خلق كرد و هميشه از «رمان هاى طولانى و اشعار راويانه» دورى كرد. او سرانجام در ۲۲ مه ۱۹۶۷ در پى انجام يك عمل جراحى دچار عفونت شديد شد و درگذشت.

Baran_ns
11-07-2007, 19:24
مردمان من

شب زیباست
و چنین است صورت مردمان من

ستاره زیباست
و چنین است چشمان مردمان من
زیبا ، همچنین خورشید است
زیبا ، همچنین روح مردمان من
لنگستون هیوز

Baran_ns
11-07-2007, 19:25
چه روی خواهد داد رویای به تاخیر افتاده را؟
آیا خشک خواهد شد مانند مویز های زیر افتاب ؟
آیا خواهد چرکید چونان زخمی پر از خوناب؟
آیا خواهد گندید همچون گوشتی فاسد؟
آیا قندک خواهد زد مانند شربتی شیرین؟
آیا ممکن است که فرو افتد چون باری سنگین
و آیا متلاشی خواهد شد؟
لنگستون هیوز

Baran_ns
11-07-2007, 19:27
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم


راسی راسی مکافاتیه
اگه مسیح برگرده و پوستش مثل پوست ما سیاه با شه ها !
خدا می دونه تو آمریکا
چند تا کلیسا هست که اون
نتونه توشون نماز بخونه!
چون سیاها
هر چی هم که مقدس باشن
ورودشون به اون کلیسا ها قدغنه !
چون تو اون کلیسا ها
عوض مذهب
نژاد و به حساب می یارن.


حالا برو سعی کن اینو یه جایی به زبون بیاری
هیچ بعید نیست بگیرن و به چهار میخت بکشن
عین خود عیسای مسیح .
لنگستون هیوز

Baran_ns
11-07-2007, 19:28
من با رودخانه ها آشنایی به هم رسانده ام
رودخانه هایی به دیرینه سالی عالم
و قدیمی تر از جریان خون در رگ های آدمی .
جان من همچون رودخانه ها عمق پیدا کرده است .
لنگستون هيوز

Baran_ns
11-07-2007, 19:30
دنیای رویای من


من در روییای خود دنیایی را می بینم که در ان هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد

زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش گذر گاهش را می اراید

من در روییای خود دنیایی را می بینم که دران
همه گان راه گرامی آزادی را می شناسند
حسد جان را نمی گز
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند.

من در روییای خود دنیایی را می بینم که درآن
سیاه یا سفید
_از هر نژادی که هستی_
از نعمت های گسترده زمین بهره می برد.

هر انسانی آزاد است
شور بختیاز شرم سر به زیر می افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیار های تمامی بشریت را بر می اورد.


چنین است دنیای رویای من!


لنگستون هیوز

Baran_ns
11-07-2007, 20:02
زندگي خوش است
به سمت رودخونه رفتم،

لب آب نشستم.

سعي كردم فكر كنم ولي نتونستم،

واسه همين پريدم تو آب و فرو رفتم.



دفعه اول كه بالا اومدم فرياد زدم!

دفعه دوم كه بالا اومدم گريه كردم!

اگه آب اونقدر سرد نبود

احتمالا غرق مي شدم و مي مردم.



اما آب سرد بود ! سرد بود!



سوار آسانسور شدم

رفتم طبقه شونزدهم.

به معشوقه ام فكر كردم

و فكر كردم كه مي پرم پايين.



اونجا ايستادم و فرياد زدم!

اونجا ايستادم و گريه كردم!

اگه اونقدر بلند نبود

احتمالا مي پريدم و مي مردم.



اما اونجا بلند بود! بلند بود!



چون هنوز دارم زندگي مي كنم،

حدس مي زنم بازم زنده بمونم.

مي تونستم واسه خاطر عشق بميرم

اما واسه زندگي كردنه كه زاده شدم.



گفتم شايد صداي فريادم رو شنيده باشي،

و شايد گريه ام رو ديده باشي.

من سرسخت خواهم بود، عزيز دلم،

اگه خيال داري مردن منو ببيني [اينو بدون].



زندگي خوش است! خوش مثل شراب! زندگي خوش است!

Baran_ns
11-07-2007, 20:04
نغمه باران بهاري
بذار بارون صورتت رو لمس کنه

بذار بارون دونه هاي خيس نقره ايش رو رو سرت بپاشه

بذار بارون برات يه لالايي آروم بخونه تا بخوابي

بارون توي چاله چوله هاي پياده رو ، آب هاي راکد رو جمع مي کنه

بارون توي جوباي کنار خيابون ، آب هاي روون درست مي کنه

بارون شبا رو سقف خونه ي ما ، آروم آواز مي خونه تا ما خوابمون ببره...

آخ که من عاشق اين بارون ام ...

saraha
11-07-2007, 20:15
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم

راسی راسی مکافاتیه
اگه مسیح برگرده و پوستش مثل پوست ما سیاه با شه ها !
خدا می دونه تو آمریکا
چند تا کلیسا هست که اون
نتونه توشون نماز بخونه!
چون سیاها
هر چی هم که مقدس باشن
ورودشون به اون کلیسا ها قدغنه !
چون تو اون کلیسا ها
عوض مذهب
نژاد و به حساب می یارن.

حالا برو سعی کن اینو یه جایی به زبون بیاری
هیچ بعید نیست بگیرن و به چهار میخت بکشن
عین خود عیسای مسیح

راسی راسی مکافاتیه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

...

ازت ممنونم دوست خودم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Maryam j0on
26-08-2011, 14:53
ما , خیل ِ نا امیداییم ..
خیل ِ بی‌فکر و غصه ها ..
خیل ِ گشنه ها ..
که هیچی نداریم ,
وصله‌ی شیکممون کنیم ..
جایی نداریم ,
کَپَه‌مونو بذاریم ..
ما , جماعت ِ بی اشکاییم ..
که گریه کردنم ..
ازمون نمیاد .. /.


لنگستـــون هیـــوز

Maryam j0on
26-08-2011, 21:38
جیمز لنگستون هیوز، (۱ فوریه ۱۹۰۲ جابلین میسوری - ۲۲ مه ۱۹۷۶ نیویورک) شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، داستان‌کوتاه‌نویس، و نوشتارنویس از سیاه‌پوستان آمریکایی بود. او بیش‌تر به دلیل کارش در رنسانس هارلم نامدار است.


← کـــودکی :


جیمز لنگستون هیوز یکم فوریهٔ ۱۹۰۲ در جابلین در میسوری دیده به جهان گشود. هنگامی که کودکی بیش نبود پدر و مادرش از هم جدا شدند و پدرش راهی مکزیک شد. تا سن ۱۳ سالگی نزد مادر بزرگش ماند آن گاه برای زندگی در کنار مادرش و همسر او راهی لینکلن در ایالت ایلینوی شد و سرانجام در کلیولند اوهایو ساکن شد در لینکلن، ایلینوی ، هیوز سرودن شعر را آغاز کرد.


← جــــوانی :


پس از فراغت از تحصیل یک سال در مکزیکو و یک سال را در دانشگاه کلمبیا سپری کرد در طی این سال کارهای گوناگونی از قبیل کمک‌آشپز، کارگر خشک‌شویی و گارسن انجام داد و با کار کردن در لباس ملوانی به اروپا و آفریقا سفر کرد. در سال ۱۹۲۴ راهی واشنگتن دی.سی. شد. هیوز نخستین کتاب شعرش را بدست آلفرد آ.ناپ با عنوان «The Weary Blues» در مجلهٔ بحران در سال ۱۹۲۶ منتشر کرد. سه سال بعد تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه لینکلن پنسیلوانیا به پایان ساند.


← شکوفایـــی و شهـــرت :


نخستین رمان‌اش «Not Without Laughter» نشان طلای Harmon را در ادبیات گرفت. هیوز اظهار داشت که پل لارنس دانبر، کارل سند برگ و والت ویتمن تاثیر عمده‌ای بر کار او داشتند. به ویژه او به واسطهٔ تصویرهای هنرمندانه و درخشان‌اش از، زندگی سیاهان آمریکا بین سال‌های دههٔ ۲۰ تا ۶۰ مشهور است. او رمان‌ها، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌هایش را نیز به زیبایی اشعار پدید آورده‌است. او ب هدلیل تعهدی که به دنیای موسیقی Jazz داشت نوشته‌هایش تحت تاثیر قرار گرفت. برای نمونه در مونتاژ «رؤیای به تعویق افتاده» مشهود است بر خلاف دیگر شعرای سیاه‌پوست برجستهٔ آن دوره، زندگی و کارهای او تاثیری بسزا در شکل گیری جنبش‌های هنری رنسانس هارلم در دههٔ ۲۰ گذاشت.


← مـــرگ :


لنگستون هیوز در ۲۲ می ۱۹۷۶ در اثر سرطان در نیویورک درگذشت. کمیتهٔ حفظ و نگهداری شهر نیویورک به یاد او، محل زندگی‌اش را در کوچهٔ ۲۰ شرقی در خیابان ۱۲۷ هارلم شهر نیویورک سیتی Land mark اعلام کرد.

Maryam j0on
26-08-2011, 21:45
اما اصیل‌ترین کوشش وی از میان بردن تعمیم‌های نادرست و برداشت‌های قالبی مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشات می‌گرفت و آنگاه بر زبان سیاه پوستان جاری می‌شد.


← تلفیـــق ِ موسیقـــی و شعـــر :


یکی از مهم‌ترین شگردهای شعری هیوز به کار گرفتن وزن و آهنگ موسیقی «آمریکایی ـ آفریقایی» است. در بسیاری از اشعارش آهنگ جاز ملایم، جاز تند، جاز ناب و بوگی ووگی احساس می‌شود. در برخی از آن‌ها نیز چند شگرد را درهم آمیخته آوازهای خیابانی و جاز و پاره‌ای از گفتارهای روزمرهٔ مردم را یکجا به کار گرفته‌است. از نه ساله گی ـ که نخستین بار جاز ملایم را شنید ـ به ایجاد پیوند میان شعر و موسیقی علاقه‌مند شد. نخستین دفتر شعرش - جاز ملایم خسته که به سال ۱۹۲۵ نشر یافت ـ سرشار از این کوشش است. مایهٔ اصلی این اشعار ترکیبی است نامتجانس از وزن و آهنگ، گرمی و هیجان، زهر خند و اشک. وی در این اشعار کوشیده‌است با کلمات همان حالاتی را بیان کند که خواننده گان جازملایم با نوای موسیقی، ایما و اشاره، و حرکات صورت بیان می‌کنند؛ اما جاز ناب، به دلیل آهنگین تر بودن و داشتن امکانات موسیقایی گسترده تر برایش جاذبه‌ای بیش از جاز ملایم داشت.

Maryam j0on
26-08-2011, 21:59
← اشعــــار :


The Weary Blues. Knopf, ۱۹۲۶
Fine Clothes to the Jew. Knopf, ۱۹۲۷
The Negro Mother and Other Dramatic Recitations, ۱۹۳۱
Dear Lovely Death, ۱۹۳۱
The Dream Keeper and Other Poems. Knopf, ۱۹۳۲
Scottsboro Limited: Four Poems and a Play. N.Y.: Golden Stair Press, ۱۹۳۲
Shakespeare in Harlem. Knopf, ۱۹۴۲
Freedom's Plow. ۱۹۴۳
Fields of Wonder. Knopf,۱۹۴۷
One-Way Ticket. ۱۹۴۹
Montage of a Dream Deferred. Holt, ۱۹۵۱
Selected Poems of Langston Hughes. ۱۹۵۸
Ask Your Mama: ۱۲ Moods for Jazz. Hill & Wang, ۱۹۶۱
The Panther and the Lash: Poems of Our Times, ۱۹۶۷
The Collected Poems of Langston Hughes. Knopf, ۱۹۹۴
Let America Be America Again ۲۰۰۵

← داستــــانی :


Not Without Laughter. Knopf, ۱۹۳۰
The Ways of White Folks. Knopf, ۱۹۳۴
Simple Speaks His Mind. ۱۹۵۰
Laughing to Keep from Crying, Holt, ۱۹۵۲
Simple Takes a Wife. ۱۹۵۳
Sweet Flypaper of Life, photographs by Roy DeCarava. ۱۹۵۵
Simple Stakes a Claim. ۱۹۵۷
Tambourines to Glory (book), ۱۹۵۸
The Best of Simple. ۱۹۶۱
Simple's Uncle Sam. ۱۹۶۵
Something in Common and Other Stories. Hill & Wang, ۱۹۶۳
Short Stories of Langston Hughes. Hill & Wang, ۱۹۹۶

← غیــــر داستــــانی :


The Big Sea. New York: Knopf, ۱۹۴۰
Famous American Negroes. ۱۹۵۴
Marian Anderson: Famous Concert Singer. ۱۹۵۴
I Wonder as I Wander. New York: Rinehart & Co., ۱۹۵۶
A Pictorial History of the Negro in America, with Milton Meltzer. ۱۹۵۶
Famous Negro Heroes of America. ۱۹۵۸
Fight for Freedom: The Story of the NAACP. ۱۹۶۲

← نمایشنـــامه های اصلـــی :


Mule Bone, with Zora Neale Hurston. ۱۹۳۱
Mulatto. ۱۹۳۵ (renamed The Barrier, an opera, in ۱۹۵۰)
Troubled Island, with William Grant Still. ۱۹۳۶
Little Ham. ۱۹۳۶
Emperor of Haiti. ۱۹۳۶
Don't You Want to be Free? ۱۹۳۸
Street Scene, contributed lyrics. ۱۹۴۷
Tambourines to glory. ۱۹۵۶
Simply Heavenly. ۱۹۵۷
Black Nativity. ۱۹۶۱
Five Plays by Langston Hughes. Bloomington: Indiana University Press, ۱۹۶۳.
Jericho-Jim Crow. ۱۹۶۴

← کــارهــا برای کودکــان :


Popo and Fifina, with Arna Bontemps. ۱۹۳۲
The First Book of the Negroes. ۱۹۵۲
The First Book of Jazz. ۱۹۵۴
The First Book of Rhythms. ۱۹۵۴
The First Book of the West Indies. ۱۹۵۶
First Book of Africa. ۱۹۶۴

← دیگــــر :


The Langston Hughes Reader. New York: Braziller, ۱۹۵۸.
Good Morning Revolution: Uncollected Social Protest Writings by Langston Hughes. Lawrence Hill, ۱۹۷۳.
The Collected Works of Langston Hughes. Missouri: University of Missouri Press, ۲۰۰۱.

Lady parisa
13-09-2011, 11:45
همواره در پیوند با رویاها باش،

چرا که با مرگ رویاها،

زندگی چون پرنده بال شکسته‌­ای است،

که یارای پروازش نیست.

Azad/
23-02-2014, 14:15
[ 1 ]

رویایی ها!
رویاهاتان را به من واگذارید

آهنگ دلهاتان را به من واگذارید

تا دور از سرانگشتان زبر دنیا
در حریر آبی ابر
پنهان سازم
.


+
[ 2 ]

من در رویای خود دنیایی را می بینم
که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش ، گذرگاه هایش را می آراید .

من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
همه گان راه گرامی ِ آزادی را می شناسند
حسد جان را نمی گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند

من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن
سیاه یا سفید
از هر نژادی که هستند
از نعمت های گسترده ی زمین سهم می برد

هر انسانی آزاد است
شور بختی از شرم سر به زیر می افکند

و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیاز های تمامی ِ بشریت را بر می آورد .
چنین است دنیای رویای من !



پی نوشت : من رویایی دارم رویای آزادی رویای یک رقص بی وقفه از شادی ! دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست .. رویایی دارم ..
پی نوشت : شعر 2 تکراری هست اما زیباست









.