PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ■ كتابخانه بزرگ p30world ( مجموعه كتاب هاي الكترونيك )



صفحه ها : 1 2 3 [4] 5

linker
22-12-2005, 21:00
مجموعه داستانك‌ها

فرمت PDF

مجموع داستان

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-12-2005, 21:03
كتاب پزشكي نياكان

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-12-2005, 21:06
داستان بسیار جالب
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زنی که هر روز.........

linker
22-12-2005, 21:15
مجموعه كامل سوال وجواب جنسی



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-12-2005, 21:17
خواص ميوه ها و سبزي


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-12-2005, 21:22
امنيت و شبکه PDF
نکات و حقه های جستجو گری در اینترنتگروه امنيت و شبکه ZIP
رويكرد متفاوت به ملاحظات امنيتي در ابتكارات كتابخانه‌هاي ديجيتالي امنيت و شبکه PDF
برخی کارکردهای آموزشی و پژوهشی وبلاگها امنيت و شبکه PDF
روشي براي رفع چالش هاي محتواكاوي وب هاي فارسي زبان دكتر محسن صديقي امنيت و شبکه PDF
آشنایی با شبکه VPN مینو به تابان امنيت و شبکه PDF
مهارت در جستجوي اطلاعات فارسي از اينترنت امنيت و شبکه PDF
استفاده ازوبلاگ براي پيشبرد سوادآموزي دركلاس ديويد هوفيكر امنيت و شبکه PDF
تبليغ كارآمد سايت وب مارك كر نادر نقشينه امنيت و شبکه PDF
آشنایی با شبکه ها افشین عباسپور امنيت و شبکه PDF
اتوماسیون صنعتی و شبکه های ارتباطی حسام الدین فتاحیان امنيت و شبکه ZIP
جزوه‌ی آموزشی مبانی مهندسی اینترنت دبیرستان علامه حلی تهران امنيت و شبکه TEXT
قوانين نوين اقتصادي در عصر شبكه ها كوين كلي امنيت و شبکه PDF
مفاهيم اوليه شبكه امنيت و شبکه PDF
استراتژي طراحي شبكه امنيت و شبکه PDF
راهنماي تصويري تجهيزات شبكه امنيت و شبکه PDF
انتخاب شيوه گذر از ----- سازمان گزارشگران بدون مرز امنيت و شبکه EXE
آموزش جستجوی مقاله Find Article Sear بهرنگ بینش امنيت و شبکه PDF
----- در اينترنت-جلد اول امنيت و شبکه PDF
مفاهيم اوليه شبکه امنيت و شبکه PDF
نقش مسيرياب (Router) در شبکه امنيت و شبکه PDF
معماري سيستم هاي کامپيوتري امنيت و شبکه PDF
برنامه نويسي شبکه به کمک TCP/IP امنيت و شبکه PDF
آموزش TCP/IP امنيت و شبکه PDF
يك يا دو هزار ويك شهريار امنيت و شبکه PDF
حاكميت اينترنت امنيت و شبکه ZIP
در باره راهبري اينترنت امنيت و شبکه ZIP
مباحثي پيرامون دربهاي نهان امنيت و شبکه HTML
نكته هاي طلايي اينترنت امنيت و شبکه EXE
چگونه وب سايت خودرا بهتر كنيم امنيت و شبکه PDF
پروتكل MOSدرتحريريه هاي خبر امنيت و شبکه PDF
نكته ها وحقه هاي جستجوگري در اينترنت امنيت و شبکه HTML
كالبد شكافي ويروسها امنيت و شبکه HTML



تمامی این کتب در این ادرس موجود میباشد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
24-12-2005, 11:13
مقالات

در IranASP.NET مطالب متعددی تحت عنوان مقاله در زمينه ASP.NET موجود است که اين مقالات بصورت موضوعی دسته بندی شده اند. شما با انتخاب موضوع مربوطه، احتمالا می توانيد مقاله مورد نظر خود را بيابيد.
همچنين می توانيد با استفاده از امکان جستجو در مقالات، مقاله مورد نظر را پيدا کنيد.


ADO.NET و پايگاه داده (۹ مقاله)
مقالاتی راجع به کلاسهای ADO.NET و دستيابی به بانکهای اطلاعاتی تحت وب.

ASP کلاسيک (۳۸ مقاله)
ASP مخفف Active Server Pages است که در مقابل ASP.NET که نسل بعدی آن است، اصطلاحا ASP کلاسيک ناميده می شود. ASP روشی کارا و آسان جهت توليد سايتهای پويای وب و برنامه های تحت وب می باشد.

آشنايی با #C (۲ مقاله)
شامل مقالاتی در مورد آموزش و قابليتهای زبان برنامه نويسی #C.

آشنايی با VB.NET (۵ مقاله)
مقالاتی جهت آشنايی و فراگيری زبان ويژوال بيسيک دات نت شامل نحوه تعريف متغير،عملگرها، ساختارهای شرطی، توابع و ساير مواردی که برای يادگيری يک زبان مورد نياز است.

سرويس های XML وب (۸ مقاله)
شامل مقالاتی جهت آشنائی با XML و سرويس های XML وب. اين سرويس ها نقشی اساسی در توليد برنامه های توزيع يافته در سطح وب دارند.

فارسی در وب (۱۲ مقاله)
اين گروه از مقالات به موضوع خط فارسی در وب و سهم ايران يا زبان فارسی در دات نت می پردازد و سعی دارد تا کارهائی که در اين زمينه انجام می شود را حمايت و معرفی نمايد.

فرم های وب (۳۰ مقاله)
فرم های وب يکی از اجزای مهم فناوری ASP.NET است که با استفاده از آنها می توان صفحات پيشرفته وب را به آسانی ايجاد نمود.

گفتگو (۳ مقاله)
گفتگو با متخصصان ASP.NET و IT.

کليات ASP.NET (۶۱ مقاله)
مقالاتی جهت آشنائی با ASP.NET و مجموعه دات نت و شناخت ويژگيها و توانمنديهای آن و ساير موارد مربوطه.

linker
27-12-2005, 13:13
آشنايی با #C (۲ مقاله)
شامل مقالاتی در مورد آموزش و قابليتهای زبان برنامه نويسی #C.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
27-12-2005, 13:18
Digital Camera World Magazine May 2005

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Digital Home Magazine April 2005

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Best,
Valdo

P.S. Password: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
................................

kian2
27-12-2005, 15:35
با سلام
من دنبال این کتابها به صورت کامل میگردم
( سرچ کردم اما پیدا نکردم)

1- کتاب کمدی الهی در دو جلد اثر دانته
2- خدمتکار شیطان اثر په آ
3- شطرنج در مقابل آینه اثر بونتمپلی
4- آوایه خدا اثر مورتی
5- روز قیامت اثر آنجلوتی
6- حرام زاده اثر بانتی
7- صفر به جهنم اثر مالاپارته

ممنون و سپاسگزارم
کیان
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زندگی , غفلت یک دقیقه حواست...
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست

linker
28-12-2005, 13:48
من کتاب رکورد های گينس رو میخواستم اگه بتونی کمکم کنی ممنون میشم
سلام به این سایت ی سری بزن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fakhri
29-12-2005, 01:51
سلام

من دنبال سايتهايي در مورد زندگينامه شخصيتهاي سياسي وفعاليتهاي آنان مانند سيد جمال الدين اسد آبادي. دكتر مصدق . امير كبير ... هستم. لطفا مرا راهنمايي كنيد.

با تشكر

Microbe
29-12-2005, 17:44
اگه رمان شوخی از میلان کوندرا و رمانهای دیگش رو پیدا کردی بذار
خیلی ممنون از اینکه اینقدر زحمت می کشی

hassan118
30-12-2005, 13:17
ايول
دستت درد نكنه

kian2
30-12-2005, 21:24
با سلام
من دنبال این کتابها به صورت کامل میگردم
( سرچ کردم اما پیدا نکردم)

1- کتاب کمدی الهی در دو جلد اثر دانته
2- خدمتکار شیطان اثر په آ
3- شطرنج در مقابل آینه اثر بونتمپلی
4- آوایه خدا اثر مورتی
5- روز قیامت اثر آنجلوتی
6- حرام زاده اثر بانتی
7- صفر به جهنم اثر مالاپارته

آدرس اين كتابها رو هيچ كس نداره :sad:

linker
31-12-2005, 13:43
سلام دوست عزیز من جایی ندیدم ایت رو

linker
01-01-2006, 11:51
دیوان شمس (مولانا جلال الدّین محمّد بلخی)
با 5492 شعر و 41728 بیت با قابلیّت های جستجو - مرتب کردن بر اساس مصراع اوّل هر شعر - چاپ - آهنگ پس زمینه و دارای محیطی زیبا و جذّاب ، برای همه علاقه مندهای ادبیّات !!!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Babak_King
07-01-2006, 08:31
سلام به لينكر عزيز
راستش خيلي دنبال اينا هستم اگه ميتونين برام بزارين خيلي به كارم ميان ممنون

سري كتابهاي قصه هاي مجيد هوشنگ مرادي كرماني
چند كتاب آموزش ساده و خوب و جامع گيتار

با تشكر از زحماتي كه ميكشي
يا حق

linker
10-01-2006, 12:01
در دفاع از سوسياليسم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چه بايد كرد؟ولاديميرايليچ لنين
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

درباره خانه برناردا-لوسين گلدمن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اومانيسم وسوسياليسم-پل متيك-وحيدتقوي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مذهب،هنر وماركسيسم-باگدانف
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ملكوت(رمان)-بهرام صادقي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پاريس دررنو(دفترشعر)-علي عبدالرضايي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به سوسياليسم يا بربريت-پانه كوئك-وحيد صابري
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
10-01-2006, 12:02
چگونه دكترا بگيريم <[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]>
چگونه مي توانيد دكترا بگيريد<[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]>
نگرشي بر چالشهاي مديران سازمانها در قرن بيست ويكم
<[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]>
راهبردهاي رفع موانع سرمايه گذاري وتوسعه بخش
خصوصي<[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]>

Babak_King
10-01-2006, 21:37
سلام به لينكر عزيز
راستش خيلي دنبال اينا هستم اگه ميتونين برام بزارين خيلي به كارم ميان ممنون

سري كتابهاي قصه هاي مجيد هوشنگ مرادي كرماني
چند كتاب آموزش ساده و خوب و جامع گيتار

با تشكر از زحماتي كه ميكشي
يا حق


لينكر جان منو درياب كه خيلي برام اينا مهمه ممنون

linker
11-01-2006, 13:54
سلام دوستان گلم
اینم سه تا مقاله در مورد لینوکس بد نیست ارزش خوندن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امیدوارم پستم تکراری نباشه من که گشتم نبود
یا حق
با تشکر.......................

linker
11-01-2006, 14:14
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __DDU_OCR_7.0-2.6_LotB.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] rth.Edition.Dec.2004.internal.Fixed.eBook-DDU.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] or.XM.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ttp://rapidshare.de/files/9528642/How_To_Cheat_At_Deploying_Exchange_Server_2000.rar .html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ://rapidshare.de/files/9530334/Oracle_Essentials_Oracle_Database_10g.rar.htmlhttp ://rapidshare.de/files/9533358/_eBook-ITA__-_Corel_Draw_Graphics_Suite_12.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] Security.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] p://rapidshare.de/files/9572484/al_mawrid.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __4th_Ed.__William_Stallings.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] s_Visual_Quickpro_Guide.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ode.rar.html
part2
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] g.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

part3
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ference.eBook-DDU.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

part4
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ml[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] Into_And_Defending_Networks.rar.html

part5
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] r_R6i.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ttp://rapidshare.de/files/10259395/O_reilly_-_Web_Database_Applications_With_Php___Mysql._2nd_E d.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

part6
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ml[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ://rapidshare.de/files/10334664/Apple_Confidential__The_Macintosh_History_.rar.htm l[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ://rapidshare.de/files/10346030/Syngress__Hacking_a_Terror_Network__The_Silent_Thr eat_of_Covert_Channels.rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] tp://rapidshare.de/files/10355101/Syngress__Inside_The_Spam_Cartel__2004__Ddu.rar.ht ml[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] rar.html[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

part7
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ml[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] l[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
pass:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
11-01-2006, 14:28
بیدا نکردم

linker
12-01-2006, 13:13
کوتاه HTM صمد بهرنگی
پوست نارنج
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:14
ميرزا آقا خان كرماني هفتاد و دو ملت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:17
5-افسانه نيما؛ مانيفست شعر نو – در سه قسمت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:17
6-بازخوانی سه شعر نيما يوشيج
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:18
معرفت نفس -علامه حسن زاده آملي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:23
سروده هاي زرتشت-موبد رستم شهزادي
جلد اول
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جلد دوم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جلد سوم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جلد چهارم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:26
عيد پاك-يوهان آگوست استريندبرگ
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:28
كتب زيادي به زبان فارسي در كتابخانه سايت غدير وجود دارد(براي خواندن كتابها بايد ابتدا فونت آن را از سايت بگيريد):
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


حجامت وكاربرد آن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نسخه شفا (2)گل وگياه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حكومت ديني از منظر استاد شهيد مطهري(ره)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ايران فلسطين ؛ديروز ؛امروز[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توسعه ومباني تمدن غرب – شهيد سيد مرتضي آويني[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سكولاريسم ودينداري-دكتر غلامعلي حداد عادل[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سكولاريسم يا حذف دين از زندگي دنيوي-استاد علامه محمد تقي جعفري[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دين ودولت[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نظريه سياسي اسلام[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حقوق وسياست در قرآن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نفوذ واستحاله[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آمريكا شيطان بزرگ[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني (ره)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انديشه ديني وسكولاريسم در حوزه معرفت سياسي و غرب شناسي[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
علي و زمامداران[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيماي كارگزاران اميرالمومنين علي عليه السلام-جلد اول[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيماي كارگزاران اميرالمومنين علي عليه السلام-جلد دوم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مشاهير[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1001 داستان از زندگي امام علي (ع)-محمد رضا رمزي اوحدي[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكصد موضوع پانصد داستان[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دويست داستان از فضايل وكرامات ومصائب حضرت زينب (س)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چهل داستان وواقعه آموزنده از تاريخ اسلام[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابوذر غفاري[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي بحار الانوار –جلد اول[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي بحار الانوار –جلد دوم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي بحار الانوار –جلد سوم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي بحار الانوار –جلد چهارم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي بحار الانوار –جلد پنجم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان عرفان[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان باستان[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان راستان –جلد اول ودوم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهايي از امام علي (ع)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي ما جلد اول –علي دواني[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي ما جلد دوم –علي دواني[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي ما جلد سوم–علي دواني[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستانهاي استاد –استاد شهيد مطهري[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الهام از گفتار علي (ع)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:32
ديدگاه شرق به معماري-ناصر عراقي[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:35
تبرك و توسل
اين كتاب توسط آقاي جواد محدثي ترجمه و تدوين شده است و در آن از معارف خاص شيعه صحبت به ميان آمده است و از عناوين مهم آن ميتوان به موضوعات زير اشاره نمود :توسل به اهل بيت عليهم السلام - نذر و نياز - تبرك به قبور - و ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
12-01-2006, 13:36
الله شناسي جلد 1
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الله شناسي جلد 2
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الله شناسي جلد 3
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hot_birds
13-01-2006, 16:55
ببخشيد لينكر جون من مي خواستم چند تا از اين كتابا رو براي معلم ادبياتم بزنم
اگه مي شه چند تا كتاب ادبي مناسب به من بده

Hot_birds
13-01-2006, 17:19
من مي خوام چند تا از اين كتابا رو براي معلم ادبياتمون بزنم
اگه ميشه چند تا كتاب مناسب به من معرفي كن

linker
13-01-2006, 17:27
دوست عزیز میتونی به این ادرس مراجعه کنی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فهرست موضعی کتب است مراجعه کنید به فهرست ادبیات

linker
13-01-2006, 17:28
مرگ يزد گرد-بهرام بيضايي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mashhadkhafan
14-01-2006, 12:24
خوب بود و عالي
مرسي

M@$00D
15-01-2006, 10:59
سلام
اقا تشكر
خيلي باحاله
فقط ... نميشه اون ها رو دسته بندي كنيد ؟ :biggrin:
ولي بازم تشكر مي كنم .

p30planet
16-01-2006, 01:23
سلام من اولین پستی که دارم میدم!!!
میخواستم ببینم کتاب از نویسنده محشر (((((( ژول ورن )))))))) هم داری ممنون میشم اگه واسم بزاری

linker
17-01-2006, 13:23
سلام درباره دسته بندی امکانات ی فروم جواب گو نیست و کتب مربوط به ژول ورن قبلا گذاشتم ....

linker
17-01-2006, 13:28
سفری به اعماق نویسنده: ژول ورن زبان: انگلیسی (kb 466)
فرمت فايل: lit
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
17-01-2006, 13:29
جزیره اسرارآمیز نویسنده: ژول ورن زبان: انگلیسی (kb 642)
فرمت فايل: lit
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
17-01-2006, 13:29
بیست هزارفرسنگ زیر دریا نویسنده: ژول ورن زبان: انگلیسی (kb 409)
فرمت فايل: Lit
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
17-01-2006, 13:31
آسانسورهای فضایی آغاز به کار می‌کنند

مفاهیمی که به طور حدودی در داستان‌های علمی- تخیلی، تخیل می‌شوند شاید روزی به واقعیت بدل شوند.

مطالب علمی- تخیلی همیشه تخیلی باقی نمی‌مانند. برای مثال، در سال 1863، ژول ورن، نویسنده‌ی فرانسوی، داستان شگفت‌انگیزی با نام «پاریس در قرن بیستم» تحریر کرد. او در آن داستان در مورد آسمانخراش‌های ساخته‌ شده از استیل و شیشه، ماشین حساب‌ها، دستگاه‌های فاکس و شبکه‌ی ارتباطی جهانی نوشت.

حتی از آن قابل توجه‌تر این‌که دو سال بعد او داستان بین‌المللی پرفروش خود «از زمین به ماه» را منتشر کرد. داستان، موفقیت عظیمی را به همراه داشت ولی طبیعتاً خوانندگان آن به هیچ وجه تصور نمی‌کردند که چنین سفری در کمتر از 100 سال آینده به وقوع بپیوندد.

هم اکنون، ناسا در تلاش برای تبدیل ایده‌ی علمی- تخیلی دیگری به حقیقت می‌باشد. این ایده، 23 سال پیش در کتاب «چشمه‌های بهشت» نوشته‌ی آرتور سی. کلارک مطرح شد که هم اکنون با نام آسانسورهای فضایی نامیده می‌شود.

ایده‌ی اولیه

این ایده اولین بار در سال 1895 توسط نویسنده‌ی روسی «کی. ای. تسیولکوسکی» در نوشته‌اش «تعمق درباره‌ی زمین و آسمان و سنگ‌های آسمانی» توضیح داده شد. و برای اولین بار طرح این ایده در یک ژورنال علمی، در سال 1975 در منتشرات علوم فضایی «آکتا آستروناتیکا» توسط جروم پیرسون که در آن زمان برای ناسا در پروژه‌ی آپولو کار می‌کرد، انجام شد.

پیرسون می‌گوید: «من داشتم به اظهارات آرتور کلارک در مجلس سنا گوش می‌دادم. او در مورد ماهواره‌های ثابت نسبت به زمین که برای برقراری ارتباطات در کل زمین استفاده می‌شوند، صحبت می‌کرد. و آن‌ها را بدین گونه توصیف می‌نمود که بر بالای برج‌های تخیلی‌ای در 22000 مایل بالای استوا قرار داده‌ شده‌اند.»

پیرسون، رئیس مؤسسه‌ی استار تکنولوژی - مؤسسه‌ای در ایالت ساوت کرولاینا که هدایت تحقیقات و توسعه‌ی نیروی هوایی را به عهده دارد - با خود چنین اندیشید: «چرا برج‌هایی واقعی نسازیم؟ چرا به طور واقعی یکی از آن ماهواره‌ها را با میله‌ای به زمین متصل نکنیم؟» سپس، او تصور کرد که آسانسور یا نردبانی می‌توان ساخت تا به جای راکت‌ها از نیروی الکتریکی برای رفتن به فضا استفاده شود.

ناسا جدی می‌شود

ناسا در ژوئن سال 1999 در کارگاه پیشرفته‌ی زیر‌ساخت‌های فضایی با موضوع «مفاهیم کمند مداری ماهواره‌های ساکن نسبت به زمین: «آسانسورهای فضایی»» که در مرکز پرواز مارشال اسپیس در هانتزویل آلاباما برگزار شد، تحقیقات در این زمینه را به طور جدی آغاز کرد.

این موضوع، متخصصان زیادی را از ناسا و بخش‌های خصوصی صنعت دور یکدیگر جمع نمود. در اواخر ژانویه، کارگاه دو روزه‌ی دیگری برای بررسی پیشرفت‌های انجام شده در این زمینه در آتلانتا برگزار شد.

به طور تئوریک، آسانسور فضایی متشکل از کابل باریکی است که به وسیله یک شاتل فضایی در مدار پایینی حول زمین قرار داده می‌شود (حدود 200 تا 300 مایل بالای زمین)، و سپس به مداری ثابت و ساکن نسبت به زمین در حدود 22000 مایلی، بالا برده می‌شود.

سپس کابل تا سطح زمین پایین آورده شده و به سکوی متحرک اقیانوس‌پیمایی در اقیانوس آرام، در راستای خط استوا، چندین هزار مایل دورتر از سواحل اکوادر - ناحیه ای که به خاطر نداشتن طوفان‌های دریایی زیاد و کمی ترافیک عبور و مرور کشتی‌ها انتخاب شده‌است - بسته می‌شود.

‌کابل مذکور به نازکی کاغذ می‌باشد ولی به آن اندازه شکننده نیست. در واقع، این کابل به محکمی الماس است و از عنصر اصلی مشابه به آن نیز تشکیل شده است: کربن نانو‌تیوب‌ها.

بنابر گفته‌ی برد ادواردز، فیزیکدانی در ساینتیفیک یورکا که مطالعه‌ی 6 ماهه‌ای بر روی آسانسورهای فضایی را برای مؤسسه‌ی برنامه‌های پیشرفته‌‌ی ناسا هدایت کرده است: «کربن نانو‌تیوب‌ها در واقع لوله‌های بدون نقصی متشکل از اتم‌های کربن هستند، که 30 برابر از کِولار و یا استیل مستحکم‌تر می‌باشند وبسیار سبک هستند.

ما آن‌ها را در ساختاری ترکیبی استفاده می‌کنیم تا طناب بلندی بسازیم. طنابی که در حدود 100000 کیلومتر طول دارد.»

بالارونده‌ها

هنگامی که هسته‌ی اولیه‌ی کابل تکمیل شد، وسایل مکانیکی‌ای با نام «بالارونده‌ها» بر روی آن به کمک غلطک‌هایی پلاستیکی بالا و پایین می‌روند. لیزری از روی سکوی مبدأ، بر روی صفحه‌های خورشیدی انتهایی بالارونده‌ها متمرکز می‌شود تا نیروی لازم برای موتورهای آن‌ها را فراهم نماید.

هنگامی که ساخت چنین کابلی به پایان برسد، توانایی حمل بارهایی 20 تنی را خواهد داشت که از قدرت حمل یک شاتل فضایی نیز بیشتر است - با هزینه‌ای بسیار کمتر از هزینه لازم برای حمل بار توسط شاتل.

اگرچه چنین چیزی ممکن است کاملاً دور از دسترس و افسانه‌ای به نظر برسد، لیکن ناسا در حال حاضر چندین گروه برای مطالعه‌ی این مطلب تشکیل داده است. دیوید اسمیترمن از دفتر پروژه‌های پیشرفته‌ی ناسا مسؤول هماهنگ کردن جلسات این گروه‌ها می‌باشد.

بنابر گفته‌ی اسمیترمن: «اجماع همگانی بر این است که با داشتن توسعه‌ی تکنولوژیکی مناسب، هیچ مشکل عمده‌‌ی قابل پیش‌بینی‌ای بر سر راه ما وجود نخواهد داشت. به نظر می‌رسد که با گذشت زمان، راه ‌حل‌های منطقی مناسبی برای حل مشکلاتی که ما در کارگاه مربوط به آسانسورهای فضایی پیدا کردیم، وجود خواهد داشت. و ما باور داریم که ساخت چنین دستگاه‌هایی نهایتاً ممکن می‌باشد.»

فراتر از مدار زمین

هنگامی که آسانسور فضایی در مدار پایداری در 22000 مایلی زمین به بهره برداری کامل برسد، دانشمندان امیدوارند بتوانند از آن به عنوان سکوی پرتاپ مجازی‌ای برای رفتن به مکان‌های دیگر فضا استفاده کنند.

ادواردز می‌گوید که او در انتظار رسیدن به سیارات دیگر، مانند مریخ می‌باشد.

البته، اگرچه ممکن است که همه‌ی این‌ها به طور تئوریک قابل دسترس باشد، این بدین معنی نیست که ناسا پول لازم برای پرداخت هزینه‌های آن را دارد. قیمت تخمینی اولیه برای آسانسور فضایی واقع بر روی زمین، 40 بیلیون دلار است.




از آن‌جایی که کمپانی‌ها می‌توانند سود سرشاری از مسافرت‌های توریستی فضایی و ماهواره‌های تبلیغاتی و آزمایش‌های علمی ببرند، این‌جا است که صنایع خصوصی وارد قضیه می‌شوند.

به گفته‌ی ادواردز: «با ورود آن‌ها بلافاصله خرج مسافرت به فضا 100 برابر کمتر می‌شود. در مدتی طولانی‌تر این هزینه می‌تواند تا 10000 برابر کاهش یابد.»

او اضافه می‌کند: «نهایتاً خرج رفتن به فضا ممکن است چندان از پرواز از آمریکا به اروپا یا آسیا گران‌تر نشود. همچنین این باعث افزایش ظرفیت ما می‌شود. ما می‌توانیم بار بیشتر و اجسام بزرگ‌تری به فضا حمل کنیم. ما می‌توانیم ایستگاه‌های فضایی را به طور از پیش ساخته شده به فضا بفرستیم.»

اسمیترمن می‌گوید که این پروژه چه از لحاظ همکاری‌های علمی و چه از لحاظ آینده‌ی اقتصادی موقعیت مناسبی را در اختیار ما قرار می‌دهد.

او می‌افزاید: «به نظر من، این گونه پروژه‌ها از جمله چیزهایی هستند که می‌توانند باعث یک همکاری بین‌المللی در بین دولت‌ها و شرکت‌ها بشوند. این گونه پروژه‌ها ظرفیت زیادی برای فعالیت‌های اقتصادی دربردارند.»

موانع بالقوه

با این حال به غیر از مشکل هزینه، موانع بالقوه‌ی دیگری بر سر راه قرار دارند.

رابرت فریزبی از گروه پیشرانه‌های پیشرفته‌ی فضایی کتابخانه‌ی پیشرانه‌های جت ناسا (جی. پی. ال) ریسک‌هایی چون هدف حمله‌ی تروریستی قرار گرفتن آسانسور و یا خطر برخورد آشغال‌های فضایی- چه تولیدات انسانی و چه اجرامی چون سنگ‌های آسمانی - به کابل را مطرح می‌کند.

پیرسون، نویسنده‌ی مقاله‌ی علمی سال 1975، می‌گوید که او نگران سنگ‌های آسمانی نیست چون آن‌ها معمولاً کوچکتر از آن هستند که به قطر 10 فوتی کابل آسیب جدی‌ای وارد کنند.

پیرسون می‌افزاید: «تنها مشکلی که ما داریم امکان برخورد با آشغال‌های فضایی و ماهواره‌های در حال گذر و مسائلی چنینی می‌باشد. و کاری که ما باید بکنیم پاکیزه کردن مدارهای نزدیک به زمین برای رهایی از چنین مشکلاتی است.»

ادواردز تأیید می‌کند که آسانسور امکان دارد هدف حمله‌ی تروریستی قرار بگیرد، لیکن اضافه می‌کند: «آن از همه چیز دور است. تعداد خطوط هوایی گذرنده از آن منطقه بسیار کم است. و چند کشتی جنگی برای حفاظت از پایگاه، سکو و کابل کفایت می‌کنند.»

اگرچه قسمت اعظم تکنولوژی مورد نیاز در حال حاضر در دسترس است، و یا در مراحل پیشرفته‌ای از توسعه قرار دارد، عنصر اصلی آسانسور فضایی هنوز بسیار از تکامل ایده‌آل دور است. و این اصلی‌ترین مانع در برابر پیشرفت این پروژه می‌باشد.

ادواردز بر این باور است که جدول زمانی پیشرفت این پروژه بستگی به کربن نانوتیوب‌ها و چسب مرکبی که آن‌ها را در کنار هم قرار می‌دهد دارد.

ادواردز می‌افزاید: «این آخرین تکنولوژی خامی است که ما برای انجام این پروژه به آن نیاز داریم. هنگامی که این تکنولوژی حاصل شود، با یک تلاش همگانی و هماهنگ، ما می‌توانیم اولین آسانسور فضایی فعال را در عرض ده سال داشته باشیم.»

پیرسون می‌گوید: «همین که تکنولوژی ساخت کربن نانو‌تیوب‌ها حاصل شد به نظر من چیزی جلودار ما برای ساخت آسانسور فضایی در عرض 30 تا 40 سال بعد نیست.»

فریزبی عضو جی. پی. ال می‌گوید: «چندین رقیب برای آسانسورهای فضایی وجود دارد، مثل پرتابگرهای الکترو‌مغناطیسی برای پرتاب کردن اجسام به وسیله‌ی پرتابه‌های الکترومغناطیسی. ولی برای استفاده‌ی فرستادن اجسام از زمین به مدار، بردن آسانسورهای فضایی وقتی که سیستم در مدار قرار گرفت از لحاظ هزینه، کار ساده‌ای نیست.»

هنگامی که کلارک کتاب «چشمه‌های بهشت» را که در آن ایده‌ی آسانسورهای فضایی مطرح شده بود نوشت، از او پرسیده ‌شد که فکر می‌کند کی چنین ایده‌ای به تحقق بپیوندد. او جواب داد: «احتمالاً 50 سال بعد از این که همه دست از خندیدن به آن کشیدند.»

نویسنده: باب هیرسفلد

مترجم: مریم جوزی


منبع:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برای اطلاعات بیشتر در باره‌ی این موضوع می‌توانید به سایت‌های زیر مراجعه نمایید:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AviZon
17-01-2006, 13:32
فرمت فايل: lit


سلام دوست عزیز
این فرمتی رو که گفتی با چه نرم افزاری باز میشه .
ممنون میشم :tongue:

linker
17-01-2006, 13:42
1: خاطر يار مقاله ادبي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2: پيدايش‌كره‌زمين مقاله علمي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
3: تقويم‌اجرايي‌بهار84 تقويم‌اجرايي‌كليه‌پايه‌ هادربهار84
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
4: آموزش‌ويژوال‌بيسيك.نت مقاله‌آموزشي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
5: آموزش‌روبوكاپ
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

6: سيره‌حضرت‌يوسف(ع)درقرآن مقاله‌آموزشي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


7: آموزش شبكه در لينوكس مقاله آموزشي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



8: آموزش تايپ نرم افزار آموزشي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
9: آموزش نصب لينوكس مقاله آموزشي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

10: جزوه روانخواني
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
11: جزوه مفاهيم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
12: تكليف
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
13: علت‌دورافتادگي از كتاب مقاله پژوهشي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
14: توسعه كتابخواني مقاله پژوهشي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

15: كتابداري(دانش شناسي) مقاله پژوهشي

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

p30planet
17-01-2006, 20:53
ممنون لینکر جان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](59).gif
ولی اینا که انگلیسیه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اگه لطف کنی واسم فارسی بزاری خیلی ازت ممنون میشم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](5).gif
ولی واسه همینها هم مرسی

p30planet
17-01-2006, 22:26
راستی لینکر جان میتونی واسم کتاب فففففففففففففففففففففففار سی ارباب حلقه ها رو واسم گیر بیاری البته اگه هست ممنون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](9).gif

Mehran
18-01-2006, 01:48
راستی لینکر جان میتونی واسم کتاب فففففففففففففففففففففففار سی ارباب حلقه ها رو واسم گیر بیاری البته اگه هست ممنون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](9).gif
چه آواتور آشنایی ;) :
آدم یاد آواتور سینا مدیر سایت میفته.

p30planet
18-01-2006, 14:55
چه آواتور آشنایی ;) :
آدم یاد آواتور سینا مدیر سایت میفته.

ببخشید نمیدونستم این آواتور حق رایت داره!!!! :cool:
آواتورم هم تا دو سه روز دیگه عوض میکنم فقط به خاطر smmn_203 :)

Mehran
19-01-2006, 00:57
ببخشید نمیدونستم این آواتور حق رایت داره!!!! :cool:
آواتورم هم تا دو سه روز دیگه عوض میکنم فقط به خاطر smmn_203 :)
باور كن اصلا منظورم اين نبود. ...

linker
20-01-2006, 12:53
از بحث های بیهوده اجتناب کنید

linker
20-01-2006, 13:03
سلام دوست عزیز
این فرمتی رو که گفتی با چه نرم افزاری باز میشه .
ممنون میشم :tongue:
ماکروسافت ریدر
من اولین صفحه کتاب خانه توضیحات کامل رو دادم

محمد امين
20-01-2006, 20:54
سلام دوستان
براي اين فايلهاي با پسوند lit چه نرم افزاري ميخواد؟

linker
20-01-2006, 21:07
مايكروسافت ريدر

linker
20-01-2006, 21:12
ترجمه‌ي «سوداگر» آخرين اثر جان گريشام منتشر شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1. خلاصه
جوئل بكمن، تا قبل از آنكه به خاطر خيانت (و اتهامات ديگر) به زندان فدرال فرستاده شود، مرد بسيار قدرتمندي بود. او كه به «سوداگر» شهرت يافته بود، ساليانه 10 ميليون دلار درآمد داشت و «مي‌توانست هر دري را در واشنگتن بگشايد». البته تا آنكه تلاش كرد معامله‌اي جور كند و دسترسي به قوي‌ترين سيستم ماهواره‌اي جهان را به بالاترين قيمت واگذار كند. وقتي بكمن را گرفتند، زندان را به عنوان تنها گزينه‌اي كه مي‌توانست او را زنده و سالم نگه دارد، پذيرفت، چون طرف‌هاي درگير (اسرائيلي‌ها، سعودي‌ها، روس‌ها، و چيني‌ها) همگي در صدد بودند به هر قيمتي به راز او دست يابند. غافل از آنكه دولت كشور خودش هم برنامه‌هايي براي دست يافتن به آن اطلاعات-يا لااقل دفن كردن آن اطلاعات با خود او-دارد. اينك، شش سال پس از زنداني شدن بكمن، رئيس سيا رئيس‌جمهور درمانده را متقاعد مي‌كند كه بكمن را عفو كند و سوداگر يك مرد آزاد مي‌شود-و يا در واقع يك هدف آزاد.
سوداگر بهترين قابليت‌هاي جان گريشام را در يك جا جمع كرده است-توانايي غرق شدن در فرهنگ يك شهر كوچك (در اين مورد، بولونياي ايتاليا)، و مهارت انكارناپذير در تعقيب و گريز. نيمه‌ي اول كتاب به شرح مبدل شدن بكمن از سوداگري بدنام به يك قرباني درمانده در بازي خودش اختصاص دارد. بكمن را پس از آزاد شدن، تحت‌الحفظ به ايتاليا مي‌برند و هويتي جديد به او مي‌دهند تا با محيط ممزوج شود. در آنجا، خوانندگان در سفري سينماوار به اطراف ايتاليا با او همراه مي‌شوند، كه با فراگيري زبان ايتاليايي و نكاتي در باره‌ي تاريخ ايتاليا نيز تكميل مي‌شود. نيمه‌ي دوم كتاب، به سبك و سياق كلاسيك گريشام، تعقيب و گريزي از نوع موش و گربه است كه در آن بكمن سعي مي‌كند از دست سازمان‌هاي متعدد جاسوسي كه در پي او هستند، جان سالم به در ببرد و زندگي خود را از سر گيرد. (نقد دافنه دورهام، برگرفته از آمازون)

2. مشخصات كتاب
عنوان: سوداگر
عنوان اصلي: The Broker
مؤلف: جان گريشام
مترجم: دكتر قاسم كياني مقدم
ناشر: اميد مهر
نوبت چاپ: اول، 1384
شمارگان: 3000 جلد
قيمت: 37000 ريال
شابك: 9648605386
نشاني انتشارات اميد مهر: سبزوار، پاساژ ارم، طبقه‌ي همكف
صندوق پستي: 453
تلفن و دورنگار: 2234595
تلفن همراه: 09151710360
3. نحوه‌ي تهيه
گزيده‌اي از كتاب را مي‌توانيد به رايگان از نشاني زير دريافت كنيد:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
براي اطلاعات بيشتر مي‌توانيد به وبلاگ مترجم در نشاني زير مراجعه كنيد:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
براي تهيه‌ي كتاب با انتشارات اميد مهر (تلفن همراه 09151710360) تماس بگيريد و يا به مراكز پخش مراجعه فرماييد.
در ضمن، هر گونه نظر و پيشنهاد خود را مي‌توانيد براي مترجم با پست الكترونيك به نشاني ghasemkiani@gmail.com بفرستيد.

محمد امين
21-01-2006, 02:35
مايكروسافت ريدر
مرسي. براي بقيه دوستان هم لينكشو ميذارم:
MS reader(English) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

linker
22-01-2006, 10:47
ممنون.........

p30planet
23-01-2006, 09:36
لینکر جان 5 روز گذشت کتابهای ما رو نتوستی گیر بیاری!!!
مرسی

linker
23-01-2006, 13:25
نه متاسفانه البته من ذکر کنم اینجا یک کتابخانه است و محل درخواست لینک نیست
ولی اگه پیدا کنم میذارم

linker
25-01-2006, 15:33
همه مردان شاه-استفان كينزر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تاريخچه روز بين المللي زنان-الكساندرا كولنتاي-قره داغي-ياشار آذري[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سوسيال دمكراسي ومساله ملي-استپان شاهوميان[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
25-01-2006, 16:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بن بست در برنامه ي جاه طلبانه!/ رابرت جرويس

linker
26-01-2006, 21:23
مجموعه كتابهاي مرجع با عنوان اصلي Encyclopedia of Information Science and Technology
(5 Volumes) كه با همكاري بيش از پانصد نفر از متخصصين برتر علم IT جهان تهيه شده است اين مجموعه داراي 3807 صفحه و با قيمت حدود 1125$ كتاب و الكترونيكي 900$ ميباشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بنده Ebook اين مجموعه را دارم و بسيار عالي است هر موضوعي در رابطه با IT بخواهي بصورت جامع در انجا آمده است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
26-01-2006, 21:35
by : amir_p30

با سلام خدمت دوستان عزيز
اين آموزش رو به خاطر درخواست تني چند از دوستان وكاربران عزيز ميزارم.
اميدوارم مورد توجه قرار بگيرهدانلود كنيد به ترتيب صفحات رو :

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](1).jpg
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](2).jpg
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](3).jpg
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).jpg

navid_mansour
26-01-2006, 21:45
يك كتاب داستان به اسم "داستانهايي نو در كتابهايي كهن" رو مخوام اگه لطف كني

seyyed.ali
27-01-2006, 11:22
دستت طلا خيلي زحمت كشيدي
همه چي هست!!!!!!!!!!!!!!!!!

linker
28-01-2006, 16:28
شاهنامه فردوسی به زبان انگلیسی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شاهنامه اثر فخیم و استوار حکیم ابوالقاسم فردوسی در میان ملل دیگر نیز طرفداران بی شماری دارد. از این رو افراد زیادی به ترجمه آن همت گماشته اند که یکی از این افراد خانم هلن زیمرن است.

mska
28-01-2006, 16:32
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

لطفا قسمت16و4 به اين مجموعه ارزشمند اضافه کنيد
مرسي

linker
29-01-2006, 15:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قسمت چهارم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قسمت شانزدهم
با تشکر از دوست عزیزم mska

bahareh_bus
30-01-2006, 07:34
چرا کتاب در زمينه maya اينقدر کمه؟
کسی کتابی در اين مورد ميشناسه؟

linker
30-01-2006, 16:14
دوست عزیز ببین این چه طوره؟!!!!!!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bahareh_bus
01-02-2006, 08:21
سلام
کسی يه کتاب فارسی در مورد اموزش maya ميشناسه؟
لطفاً انتشاراتش رو هم بگيد

Babak_King
03-02-2006, 14:51
اينارو ديده بودم گفتم بزارم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

linker
03-02-2006, 20:02
بابک جان ممنون

linker
03-02-2006, 20:10
نامه ای برای فردا- نویسنده: سیّد محمّد خاتمی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اسطوره ها- به کوشش: خلیل اسفند یاری- متن کامل: نسخه PDF

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لحظه های آسمانی- به کوشش: غلامعلی رجایی - متن کامل: نسخه PDF
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگین های ارغوانی- مجموعه شعر: حمیدرضا حامدی- متن کامل: نسخه PDF
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

لاله های حوزه (یادواره شهدای روحانیت استان آذربایجان غربی)- به کوشش : اسفندیار مبتکر سرابی
متن کامل: نسخه PDF
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شانه های خاک(رمان نوجوان)- نویسنده: محمد عزیزی- متن کامل: نسخه PDF
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-02-2006, 20:11
آشنایی با کتابمقدس-آرمان رشدی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

انجیل برنابا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پیمان ازدواج(درک پرینس)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

درمان خدا برای حس طرد شدگی(درک پرینس)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بروید و شاگردان بسازید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شناخت عیسی مسیح-آرمان رشدی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کرمانشاهنامه- علیرضا زرین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از قادسی تا سرزمین خوار- علیرضا زرین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چمدانم- علیرضا زرین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مونولوگ پاره پاره ی شاعر شما-اکبرسردوزامی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ترقي خواهي در عصر کنوني (متن کامل)-ويرايش دوم- سام قندچي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آينده نگري در برابر تروريسم- سام قندچي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نئولیبرالیسم، زن و توسعه- لیلا دانش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-02-2006, 20:15
دولت تازه : چالش ها ، موانع و فرصت ها (چرا و چگونه به دولت احمدی‌نژاد کمک کنیم؟)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گذری بر جامعه شناسی شناخت-مرتضی رضوی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مختصر جغرافياي كاشان-تأليف عبدالحسين ملك‌المورّخين كاشاني به سال 1338 هـ. ق
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هدیه-دکتر اسپنسر جانسون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

قورباغه را قورت بده-برايان تريسي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

انجیل عیسی مسیح / هزارۀ نو
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Reza1969
03-02-2006, 23:26
لينكر جان

ممنون بابت تمام زحماتي كه مي كشي.

ميشه چند تا كتاب از اوشو و چند تا كتاب هم در مورد اكنكار برام بذاري؟

osho , eckankar

linker
04-02-2006, 21:52
اگه پیدا کنم حتما میزارم.

linker
11-02-2006, 19:49
تحريفات عاشورا-استاد شهيد آيت الله مطهری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
/
برفهای کیلیمانجارو-ارنست همینگوی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرهنگ واژه‌های کهن در زبان امروز آذربایجان-محمدرضا شعار

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وندهای زبان انگليسی-به کوشش حامد قنادی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگاهي به فـقـر و فقر زدايي از ديدگاه اسلام / سعيد فراهاني فرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
11-02-2006, 19:50
هری پاتر و زندانی آزکابان-زیر نویس فیلم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هری پاتر و شاهزاده دورگه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ارباب حلقه ها-جی آر آر تالکین[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یويي که سرهنگ را دلباخته کرد-شهرام رحيميان[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سه داستان عاشقانه- شمیم بهار[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شرحي بر واقعه ي ميدان احمديه-، مختار پاکي[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنها مي مانم- شهلا پروين روح[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linkin_park
11-02-2006, 20:13
بچه ها شما فرمت Rgo هم میزارید ؟
راستی اگه کسی چن تا کتاب جک داشت بیاد بالا ...
راستی یه چیز دیگه دنبال کتاب های کوئلیو هم میگردم اگه دارین بیاین بالا !!!

linker
13-02-2006, 15:54
لينكر جان

ممنون بابت تمام زحماتي كه مي كشي.

ميشه چند تا كتاب از اوشو و چند تا كتاب هم در مورد اكنكار برام بذاري؟

osho , eckankar
اشو يک نويسنده به معنای رايج کلمه نيست.او تا به حال شخصاً هيچ کتابی ننوشته است.کتابهای منتشر شده به نام اشو که تعداد آنها به بيش از 600 عنوان می رسد,در واقع نسخه برداری ازسخنرانی های وی هستند.حدود 7000 سخنرانی از اشو بر روی نوار کاست و 1700 سخنرانی بر روی نوار ويدئو ضبط شده است.اشو پرفروشترين نويسنده در هند به شمار می رود.سالانه بيش از يک ميليون نسخه از کتابها و نوارهای اشو در هند به فروش می رسد.کتابهای اشو به 19 زبان زندهء دنيا ترجمه شده است.


چوانگ تزو گفته:

تور ماهيگيری برای صيد ماهی است،ماهی را بگير و تور را فراموش کن.تله برای گرفتن خرگوش است،پس خرگوش را بگير و تله را فراموش کن.


آنچه را که می خوانيد باور نکنيد،فقط بخوانيد.فقط بخوانيد بدون اينکه داوری کنيد که درست است يا غلط.فقط بخوانيد.اين سخنان همان تور و تله است،اگر ماهی و خرگوشی گرفتيد که خوشا به حالتان و اگر نگرفتيد بدانيد که صياد نيستيد و بهتر است به کار ديگری بپردازيد! اشو درباره سخنانش می گويد: "پيام من نظريه نيست.پيام من نوعی کيمياگری است،دانش تحول روحانی است.بنابر اين فقط آنان که مايلند بر آنچه که هستند بميرند و دوباره به چيزی جديد،آنقدر جديد که حتی تصورش را هم نمی توانند بکنند متولد گردند،فقط اين مردم با شهامت معدودند که آماده شنيدن پيام من هستند،زيرا شنيدن اين پيام نيز مخاطره آميز است.با شنيدن شما،نخستين گام را برای زايش دوباره برداشته ايد. پيام من فلسفه نيست که مانند تن پوشی آن رادر بر کنيد و به آن پز بدهيد.پيام من نظريه نيست که بتوانيد با آن از شر پرسشهای مزاحم خلاصی يابيد. نه پيام من ارتباط کلامی نيست،خيلی بيشتر از اينها مخاطره آميز است.پيام من چيزی کمتر از زايش و مرگ مجدد نيست." او در جايی ديگر درباره چگونگی استفاده از سخنانش می گويد: "فقط سعی کن درک کنی.وقتی می گويم سعی کن درک کنی،منظورم اين است که فقط در سکوت،هوشياری و بی عملی گوش بده.قضاوت نکن،بحث نکن و تصميم نگير که آنچه می گويم درست است يا نادرست.فقط در سکوت گوش بده.اگر خيلی نگران اين باشی که آيا من درست می گويم يا نه آنگاه گوش نخواهی داد. من نمی گويم که تو بايد آنچه را که می گويم باور کنی،نه فقط گوش بده و زيبايی گوش دادن خالص همين است.اگر تماماٌ گوش بدهی،هر آنچه که درست است وارد قلبت می شود و هر آنچه که نادرست است خواهد افتاد. نيازی نيست که نگران باشی،قلب خودش می داند،مانند انتقال خون است.اگر خون يکسان باشد،دريافت می کنی و اگر نباشد پذيرفته نمی شود.اگر نياز به پيوند پوست پيدا کنی،پوست هر کسی مناسب پيوند نيست.بدن تو هر پوستی را نمی پذيرد.بدن خودش می داند.پوست بدنت را از بخشی ديگر جدا می کنند و آنوقت بدنت آنرا خواهد پذيرفت. حقيقت نيز چنين است.حقيقت خوراک قلب است.وقتی حقيقت شنيده شد،قلب آنرا می پذيرد.مسأله اين نيست که تصميم بگيری درست است يا نادرست،اين کار ذهن است.ذهن پيوسته نگران درست يا غلط بودن است و به سبب همين نگرانی،ذهن هرگز نمی تواند گوش بدهد. ذهن کر است.تظاهر به گوش دادن می کند،ولی هرگز گوش نمی دهد.ذهنت را کنار بگذار و بگذار قلبت به من گوش بدهد.بگذار قلبت در من منشر شود.بگذار قلبت با من تنظيم شود. و اگر چيزی درست بود،به وطن خواهی رسيد.اگر درست نباشد نيازی نيست نگران باشی،خودش ناپديد خواهد شد." در چند سال اخير کتابهای متعددی از اشو در ايران ترجه شده و به چاپ رسيده است و مخاطبان فراوانی که در جستجوی حقيقت واقعی هستند يافته.به منظور آشنايی بينندگان سايت و دوستداران کتابهای اشو ليست کاملی در سه بخش شامل کتابهای انگليسی,ترجمه شده به فارسی و در حال ترجمه در زير عرضه شده است.همچنين به زودی يک فروشگاه الکترونيکی جهت عرضهء کتابها,نوارها و CD های صوتی و تصويری اشو در اين سايت راه اندازی خواهد شد.در حال حاضر هم می توانيد با واريز به حساب مبلالغ تعيين شده موارد مورد نظر خود را خريداری کنيد.لطفاً نظرات و سفارشات خود را با ما در ميان بگذاريد.



برای اطلا عات بیشتر به سایت زیر مراجعه کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
13-02-2006, 15:58
لينكر جان

ممنون بابت تمام زحماتي كه مي كشي.

ميشه چند تا كتاب از اوشو و چند تا كتاب هم در مورد اكنكار برام بذاري؟

osho , eckankar
الماسهاي آگاهي-اوشو-محسن خاتمي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Babak_King
13-02-2006, 20:15
سلام لينكر جان من كتاباي ترجمه شده ارباب حلقه ها از تالكينو مي خوام شنيدم pdf ش اومده ممنون ميشم بزاري
سه تا كتابه يا كتاب هابيت ها از تالكين ممنون و منتظر

tondar1
14-02-2006, 08:15
سلام
خسته نباشي linker جان
ميشه تو يه قسمت جدا كتابخانه ها رو آدرسش و بذاري
ممنون ميشم

tondar1
14-02-2006, 08:21
شرمنده linker جان الان ديدمشون
ممنون

linker
14-02-2006, 13:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام کتاب : Piping Handbook
نویسنده : Mohinder L. Nayyar
حجم : 20 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Babak_King
14-02-2006, 13:15
سلام لينكر جان من كتاباي ترجمه شده ارباب حلقه ها از تالكينو مي خوام شنيدم pdf ش اومده ممنون ميشم بزاري
سه تا كتابه يا كتاب هابيت ها از تالكين ممنون و منتظر

لينكر جان اينارو مي توني گير بياري؟ :sad:

linker
14-02-2006, 13:17
فعلا جایی ندیدم ولی اگه بود میزارم
شرمنده..............

linker
14-02-2006, 13:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام کتاب : Pump Handbook: Third Edition
نویسنده : Igor J. Karassik, Joseph P. Messina, Paul Cooper, Charles C. Heald
حجم : 17 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

linker
14-02-2006, 13:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام کتاب : Mechanics of Solids and Shells: Theories and Approximations
نویسنده : Gerald Wempner / Demosthenes Talaslidis
حجم : 5 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام کتاب : Pressure Vessels: Design and Practice
نویسنده : Somnath Chattopadhyay
حجم : 8 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

linker
14-02-2006, 13:59
اينم لينك دانلود كتابش :

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



:rolleye:

&


اینم لینک فارسیشه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ممنون از دوستان خوبم علی و هاتف

linker
14-02-2006, 14:08
اين مجموعه شامل موارد زير مي باشد:طريقهء حذف آدرس Email از ياهونحوهء ساخت پروفايل (ID مجازي) در ياهو مسنجررهايي از صداي رينگ! ياهو مسنجرجلوگيري از تشخيص Invisible بودن آي دي شماباز كردن چند ياهو مسنجر به طور همزمانADD كردن بدون اجازهطريقهء حذف !Inside Yahoo
دانلود:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
14-02-2006, 14:25
دوستانی که مایل به خواندن کتب تاریخی خطی هستند به سایت زیر مراجعه کنند


كتابخانه ديجيتال افغانستان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

tondar1
14-02-2006, 17:21
سلام به همگي
چند تا كتاب در مورد برنامه نويسي در وب ميخواستم
ممنون ميشم اگه فارسي باشه

tondar1
14-02-2006, 17:25
چند تا هم در مورد بانكهاي اطلاعاتي در وب مي خواستم

linker
15-02-2006, 14:43
سلام به همگي
چند تا كتاب در مورد برنامه نويسي در وب ميخواستم
ممنون ميشم اگه فارسي باشه
من یک سری کتاب در این باره قبلا گذاشتم ی سرچ کن پیدا میکنی

linker
15-02-2006, 14:47
كتابخانه هاي خارجي كه پذيراي كتب فارسي هستند

childrensbooksonline
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


icdlbooks
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
15-02-2006, 14:52
با سلام ..

دوست عزيز من شما رو دعوت كردم !

An Invitation has been emailed to your friend DOST at marshal2005@gmail.com

==============++=================
اموزش ايجاد وب سايت ( وبلاگ ) در Persiangig به همراه چگونگي اپلود فايل ها
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
==============++=================




ممنون .


.............................

linker
15-02-2006, 15:34
[

و اما اینها تمام کتابهای flash 8 بود که من تونستم پیدا کنم
برید حال کنین بگین ایمان بده :wink:



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Macromedia® Flash™ 8 on Demand
By Andy Anderson, Steve Johnson - Perspection, Inc.
...............................................
Publisher: Que
Pub Date: October 18, 2005
ISBN: 0-7897-3469-9
Pages: 560


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Sams Teach Yourself Macromedia® Flash™ 8 in 24 Hours
By Phillip Kerman
...............................................
Publisher: Sams
Pub Date: October 10, 2005
ISBN: 0-672-32754-6
Pages: 624


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Macromedia® Flash® Professional 8 UNLEASHED
By David Vogeleer, Eddie Wilson, Lou Barber
...............................................
Publisher: Sams
Pub Date: October 12, 2005
ISBN: 0-672-32761-9
Pages: 1008


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Macromedia® Flash® 8: Training from the Source
By James English
...............................................
Publisher: Macromedia
Pub Date: October 18, 2005
ISBN: 0-321-33629-1
Pages: 416


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Paperback: 390 pages
Publisher: For Dummies (November 14, 2005)
Language: English
ISBN: 0764596918


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Learning ActionScript 2.0 for Macromedia® Flash® 8
By Jen deHaan, Peter deHaan
...............................................
Publisher: Macromedia
Pub Date: October 13, 2005
ISBN: 0-321-39415-1
Pages: 864


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Macromedia® Flash® 8: A Tutorial Guide
By jay armstrong, jen dehaan
...............................................
Publisher: Macromedia
Pub Date: October 06, 2005
ISBN: 0-321-39414-3
Pages: 304


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ActionScript 2.0 Language Reference for Macromedia® Flash® 8
By Francis Cheng, Jen deHaan, Robert L. Dixon, Shimul Rahim
...............................................
Publisher: Macromedia
Pub Date: October 13, 2005
ISBN: 0-321-38404-0
Pages: 1376


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Developing Extensions for Macromedia® Flash® 8
By Barbara Snyder
...............................................
Publisher: Macromedia
Pub Date: October 13, 2005
ISBN: 0-321-39416-X
Pages: 560

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linkin_park
15-02-2006, 18:20
آقای لینکر شما کتاب های آموزش فوتو شاپ پیشرفته سراغ نداری ... میخوام پربار باشه ... و تمام جزئیات رو داشته باشه ...

مجید فینا
15-02-2006, 23:45
اينارو ديده بودم گفتم بزارم


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


اقا من با این راپید مشکل دارم و اذیت میکنه جای دیگه میتونی آپلود کنی استفاده کنیم

Captain Nemo
16-02-2006, 01:03
سلام دوست عزیز
من یه کتاب در رابطه با آموزش visual c++ 6 می خواستم. از اونجایی هم که حجم تاپیک خیلی بالا رفته اگه قبلا گذشتی شماره صفحه رو لطف کن.
پیشاپیش ممنونم.

احمدزاده
16-02-2006, 14:51
سلام جییییییییییییییگگگگگگگگگگ گگگگگگگگگگر
خیلی خفن بود خیلی خیلی حال کردم
دمت گرم
فقط یه چیزی کتاب از کلینی تا خمینی نوشته شجاع الدین شفا رو کسی میتونه برام پیدا کنه تا خیر از دنبا و اخرتش ببینه

NaserM
16-02-2006, 15:00
سلام
اگه میشه کتابهای آنتونی رابینز را برای داونلود بزارین
ممنون

linker
17-02-2006, 12:44
مجید فینا جان من كه نميتونم اين را آپ كنم با اين سرعت پايين!!!!!!!!!!!

مجید فینا
17-02-2006, 23:31
مجید فینا جان من كه نميتونم اين را آپ كنم با اين سرعت پايين!!!!!!!!!!!

ok
عیبی نداره دارم باهاش کلنجار میرم شاید...
فکر کردم شما هم Adsl یا Wireless داری


اگه براتون امکان داره کتاب در مورد تیونینگ یا تقویت خودرو معرفی و یا آپلود کنی
البته معرفی کنی برای شما که با دایل آپ استفاده میکنی راحت تره

مجید فینا
18-02-2006, 00:32
اقا در ضمن تونستم یکشو دانلود کنم حالا برای بازکردنش ازم پسورد میخواد؟

linker
18-02-2006, 14:46
مجید جان اسم کتاب چی بود که دانلود کردی ؟!

linker
18-02-2006, 14:53
Programming.MapPoint.in.dot.NET
Cover




Category: Development
Language: English
FileType: CHM
File size: 3201 KB
Date added: 2006-2-12
Note:
Interactive web maps generated by MapPoint-Microsoft's popular mapping technology are crucial for businesses in a number of fields, including real estate, package delivery, and commercial air travel. In a word, MapPoint provides businesses with "location." Specifically, it provides an integrated set of products, servers, and services to enable a business to track the precise location of remote assets, thereby reducing operational costs and improving productivity. Whether the asset is a truck, a taxi, or even a field rep, MapPoint can tell you exactly where it is at any time.Programming MapPoint in .NET from O'Reilly shows you how to use MapPoint to build custom applications for the desktop, the web, and mobile devices. The book also explains how to analyze and share data generated from a wide range of maps, including those that show demographic trends, population density, and sales potential. Chandu Thota, one of Microsoft's main MapPoint developers and the book's author, has organized the material into four major sections, each dedicated to a different MapPoint technology:
MapPoint 2004 - calculating routes, rendering data maps, integrating with Global Positioning System (GPS) for obtaining real-time location MapPoint Web Service - techniques for finding points of interest, creating applications using the Find APIs and Route APIs, rendering LineDrive maps and polygonsMapPoint Location Server - deployment scenarios, getting real-time location using mobile phones, managing contacts and privacy settings MSN Virtual Earth - the basics of programming with new MSN Virtual Earth APIs
The book provides a jumpstart for working with these technologies, including in-depth discussions about the core concepts and sample code provided in C#. It's ideal for anyone who wants to develop locations-based applications with MapPoint technologies.
The next time you follow online directions to the airport, you can chalk up an assist to MapPoint's state-of-the-art interactive mapping abilities. Better yet, you'll know how to create that same type of map yourself


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-02-2006, 14:58
Programming.MapPoint.in.dot.NET
Cover

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Category: Development
Language: English
FileType: CHM
File size: 3201 KB
Date added: 2006-2-12
Note:
Interactive web maps generated by MapPoint-Microsoft's popular mapping technology are crucial for businesses in a number of fields, including real estate, package delivery, and commercial air travel. In a word, MapPoint provides businesses with "location." Specifically, it provides an integrated set of products, servers, and services to enable a business to track the precise location of remote assets, thereby reducing operational costs and improving productivity. Whether the asset is a truck, a taxi, or even a field rep, MapPoint can tell you exactly where it is at any time.Programming MapPoint in .NET from O'Reilly shows you how to use MapPoint to build custom applications for the desktop, the web, and mobile devices. The book also explains how to analyze and share data generated from a wide range of maps, including those that show demographic trends, population density, and sales potential. Chandu Thota, one of Microsoft's main MapPoint developers and the book's author, has organized the material into four major sections, each dedicated to a different MapPoint technology:
MapPoint 2004 - calculating routes, rendering data maps, integrating with Global Positioning System (GPS) for obtaining real-time location MapPoint Web Service - techniques for finding points of interest, creating applications using the Find APIs and Route APIs, rendering LineDrive maps and polygonsMapPoint Location Server - deployment scenarios, getting real-time location using mobile phones, managing contacts and privacy settings MSN Virtual Earth - the basics of programming with new MSN Virtual Earth APIs
The book provides a jumpstart for working with these technologies, including in-depth discussions about the core concepts and sample code provided in C#. It's ideal for anyone who wants to develop locations-based applications with MapPoint technologies.
The next time you follow online directions to the airport, you can chalk up an assist to MapPoint's state-of-the-art interactive mapping abilities. Better yet, you'll know how to create that same type of map yourself


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-02-2006, 15:03
Category: Network
Language: English
FileType: PDF
File size: 3501 KB
Date added: 2006-2-12


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Note:
Rather than write a book strictly about the rise of Google as a business, technology journalist Battelle targets his research on the concept of Internet search, beginning the book with a discussion of an abstract idea he terms the "Database of Intentions," defined as the sum total of all queries that pour into search engines daily, revealing the intricacies and idiosyncrasies of our culture. Though most of the book is devoted to the search engine giant (which Battelle reports corners 51 percent of the search engine market), the author also includes chapters on "Search, Before Google" and the "Who, What, Where, Why, When. And How (much)" of search. Battelle is at his best when describing the creation of Google, especially through the yin-yang personalities of its founders, Larry Page and Sergey Brin, and in describing the company's culture. Though Battelle's descriptions of Internet search technology can get too technical for readers without a computer science background, the book is a deeply researched and nimbly reported look at how search has defined the Internet and how it will continue to be a tremendous reflection of culture.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مجید فینا
18-02-2006, 21:31
مجید جان اسم کتاب چی بود که دانلود کردی ؟!


اینو دانلود کردم

Hors Série -Tintin et L'Alph-Art, 1986, 15MB
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Captain Nemo
19-02-2006, 00:00
سلام دوست عزیز
من یه کتاب در رابطه با آموزش visual c++ 6 می خواستم. از اونجایی هم که حجم تاپیک خیلی بالا رفته اگه قبلا گذشتی شماره صفحه رو لطف کنید.
پیشاپیش ممنونم.
کسی جواب منو نمیده؟؟؟؟!!!! :sad:

ehsazh
19-02-2006, 14:42
سلام . کتاب جامعی درباره آموزش زبان آلمانی(متن فارسی) میخواستم اگر در این مورد سایتی فارسی سراغ دارید هم بگذارید . ممنون. :)

linker
19-02-2006, 14:43
کسی جواب منو نمیده؟؟؟؟!!!! :sad:
من چيزي پيدا نكردم!!!!!!!!!!

linker
19-02-2006, 14:55
سلام . کتاب جامعی درباره آموزش زبان آلمانی(متن فارسی) میخواستم اگر در این مورد سایتی فارسی سراغ دارید هم بگذارید . ممنون. :)
دوست عزيز اين سايتي هست كه چندين زبان دنيا رو به الماني و بر عكس
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 15:06
شاهنامه فردوسی به زبان انگلیسی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاهنامه اثر فخیم و استوار حکیم ابوالقاسم فردوسی در میان ملل دیگر نیز طرفداران بی شماری دارد. از این رو افراد زیادی به ترجمه آن همت گماشته اند که یکی از این افراد خانم هلن زیمرن است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 21:48
با سلام به همه دوستان عزيزي كه تو اين انجمن و بقيه انجمن ها مشغول به فعاليت هستند

من به خاطر ضرورت جمع آوري مطالب برنامه نويسي و آموزش اين مطالب و بودن اين مطالب به صورت فايل هاي pdf تفكيك شده اقدام به جمع آوري اين مطالب و قرار دادن ان به صورت كامل در فايل هاي pdf كردم تا دوستان به راحتي از اين مطالب استفاده كنند

اين سري مقالات آموزشي تا موقعي كه من مطالب جديد پيدا مي كنم ادامه داره اگه دوستانم لطف كنند به من كمك كنند ممنون ميشم

اگه بشه مي خام برنامه نويسي صفحات وب رو هم به صورت جامع و كامل بهتون ارائه بدم

اگه نظري انتقادي پيشنهادي خلاصه كاري داشتين من در خدمتم

اميدوارم از اين سري مقالاتي كه حاصل هفته هاي كاري در جهت جمع آوري اين مطالب مي باشد استفاده لازمو

ببرين

اين سري اول تمامي زبان هاي برنامه نويسي و برنامه هاي كاربردي

ويرايش شده:

لينك 1:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] arnamehaye.rar.html

لينك 2:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] arnamehaye.rar.html

كوچيك همه بچه هاي بامعرفت و با مرام پي سي ورلد

بابك
////////////...........

linker
19-02-2006, 21:54
کتاب الکترونیکی مجموعه نکات طلایی اینترنت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 22:00
Rubaiyat of Omar Khayyam
رباعيات عمر خيام به زبان انگليسي ترجمه: ادوارد فيتز جرالد (kb 160)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 22:02
The eBook Cover Gallery
گالری جلدهای کتابهای الکترونیکی زبان: انگلیسی (MB 1.71)
فرمت فايل: exe
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 22:04
هدف اين كتاب، كمك به کسانی است كه علاقمندند دعا نمايند ولی نميدانند چگونه و همچنين کسانی كه می خواهند طرز دعا كردن بطور عميق و مؤثّر را بياموزند.





مقدّمه

دعا، برای مسيحيان، همچون تنفس روحانی ميباشد. همانطور که انسان برای زنده ماندن، بايد تنفس کند، يک مسيحی ميبايستی برای حفظ حيات روحانی خود دعا نمايد. دعا، ارتباط روحانی با خداوند است. توسط دعاهايمان، می توانيم در فيض و محبت خداوند ساکن شويم. علاوه بر اين، توسط دعاهايمان، می توانيم به دريافت پُری روح القدس، درک اراده خداوند و قدرت او نايل گرديم. با وجود اين، باعث شرمندگی است که تنها عده معدودی از مسيحيان، از اين افتخار لذّت می برند.
خدا را شکر ميکنم که طیّ سی و پنچ سال خدمت خود عليرغم سختيها و رنجهای بسيار، بر آنها غالب آمده و به رشد معجزه آسای کليسايی دست يافته ام. من اين امر را نتيجه دعاهای خالصانه و پی در پی به درگاه خداوند ميدانم.
هنگاميكه ما از صميم قلب، احتياجات خود را در دعاها به حضور خداوند ميآوريم، او اجابت ميفرمايد. وقتی دعا ميكنيم، دست خداوند را به حركت در ميآوريم و اين امر باعث تغيير سرنوشت خود، همسايگان، جامعه، كشورمان و تمام جهان ميگردد. برای اينكه دعاهايمان با قدرت توأم باشد، لازم است ساعتهای طولانی بطور عميق دعا نماييم. اگر چه بسياری از مسيحيان، لزوم دعای عميق را احساس مينمايند، ولی به آن عمل نميكنند چون نميدانند چگونه بايد دعا نمايند.

اين كتاب جهت كمك به اشخاصی نوشته شده است كه قلباً ميخواهند طرز دعا كردن را بياموزند. من از صميم قلب دعا ميكنم كه اين كتاب محرّك وكمك قوی در زندگی روحانی خوانندگان آن باشد. دعای من اين است كه خوانندگان عزيز ، به زندگی دعايی خود نظم دهند و قدرت يابند تا دست خداوند را به حركت در آورده، معجزات او را در زندگی خود به ارمغان بياورند.





مِه سال ۱۹۹۷

ديويد يونگی چو

سركشيش كليسای تمام انجيلی يوئيدو





معرّفی



دعا، ارتباطی است با پدر آسمانی مان. هنگاميكه طفلی متولّد ميشود، رشد ميكند، سخن گفتن را توسط پدر و مادر خود ميآموزد و از طريق مكالمات، با آنها ارتباط برقرار مينمايد. هر چه ارتباطشان عميق تر گردد، مشاركت دو جانبه آنها نيز، عميقتر خواهد شد. اين موضوع در زندگی مسيحی نيز صدق ميكند. بعد از اينكه ما با پذيرفتن عيسی مسيح، از نو متولّد ميشويم و پس از اينكه روح خدا در ما ساكن ميگردد، يكی از اولين مواردی كه روح القدس به ما می آموزد، دعا كردن است. هرچه بيشتر درباره دعا ياد ميگيريم و بيشتر و عميق تر دعا مينماييم، ايمان ما به خداوند و شخصيت مسيحی ما در خداوند رشد مينمايد. اگر چه، افراد بسياری هستند كه به عيسی مسيح ايمان دارند، تعداد نه چندان زيادی بطور منظّم دعا ميكنند؛ برخی حتی نمی دانند چگونه بايد دعا نمايند. ما بايد ياد بگيريم چگونه دعا كنيم. هدف اين كتاب اين است كه کسانی را كه ميخواهند دعا كنند ولی نمی دانند چگونه و کسانی كه ميخواهند بياموزند چگونه بطور مؤثر و عميق دعا كنند را ياری نمايد. هرچه فرد بيشتر دعا كند، ميتواند واقعيتهای روحانی خداوند را عميق تر تجربه نمايد.

اكثر مردم قادر نيستند بيش از ده يا يازده دقيقه دعا كنند. آنها نميتوانند تصور كنند كه بشود نيم ساعت، يك ساعت، سه ساعت و يا پنج ساعت دعا كرد. اما هنگاميكه فردی تمرين ميكند و خود را بطور صحيح تربيت مينمايد، قادر خواهد بود برای مدت طولانی دعا نمايد.

linker
19-02-2006, 22:05
فصلی را که مطالعه ميفرماييد قسمتی از فصل اول کتاب "چگونه دعا کنيم -الگوهای دعايی" نوشته دکتر ديويد يونگی چو، ترجمه کشيش استر عيسی خانی می باشد. اين کتاب شامل ۱۲ فصل است و تهيه و مطالعه اين کتاب را به شما دوستان عزيزمان توصيه ميکنيم.

HOW TO PRAY (Patterns of Prayer)
By: Dr. David Yonggi Cho

Translated by: Esther Eisa Khani

All rights reserved

Published by

Living Water Ministry

P.O. Box 15

Narita, Chiba,

Japan

چگونه دعا كنيم؟ (الگوهای دعايی)

نوشته: دكتر ديويد يونگی چو

ترجمه: استر عيسی خانی

حق چاپ و کپی محفوظ است

انتشارات آب حيات



فصل اوّل

دعای پُر قدرت از طريق پيمان خون
پيمان خون به ما ايمانی درست و منصفانه اعطا ميکند و فيض ميبخشد تا بطور مؤثر دعا نماييم.
دعای پر قدرت از طريق پيمان خون

ايمان ما بايد از صليب خداوند عيسی مسيح آغاز گردد. ما از طريق ايمان به صليب، به بخشش از گناهان و نجات دست ميابيم و ميتوانيم زندگی پيروزمندانه ای داشته باشيم. پس، دعاهای ما بايد هميشه بر پاية صليب عيسی مسيح باشد. دعايی که قدرت شيطان را بی اثر سازد، بايد بر پاية پيمان خون عيسی باشد. پيمان خون، به ما ايمانی پاک و درست عطا مينمايد و فيض ميبخشد تا بطور مؤثر دعا کنيم. اين پيمان خون است که در زمان سختی ها به ما تسلّی، قوّت و ايمانی استوار می بخشد.
پيش از اينکه بتوانيم دريابيم که چرا پيمان خون پاية دعايی ما است، بياييد مفهوم پيمان را مورد مطالعه قرار دهيم.
۱-پيمان چيست؟
يک پيمان، قرارداد دو طرفه بين افراد است بخصوص بين فرمانروايان و پادشاهان. ابراهيم با ابيملک پيمان بست (پيدايش ۲۱ : ۲۷). يوشع با قوم خدا پيمان بست(يوشع ۲۴ : ۲۵). يوناتان عهدی با خاندان داود بست(اول سموئيل ۲۰ : ۱۶). اخاب با بنهدد پيمان بست(اول پادشاهان ۲۰ : ۳۴).
خداوند هميشه رابطة پيمانی با انسان دارد. از رابطة خداوند با آدم در باغ عدن گرفته تا رابطه اش با کليسا توسط پيمان جديد، خداوند همواره بطور واضح قوانين و مسئوليتهای مربوطه را مشخص ميکند. خدا پس از خروج قوم اسرائيل از مصر، به ايشان فرمود:«اگر دستورات و احکام مرا که خداوند، خدای شما هستم اطاعت کنيد و آنچه را که در نظر من پسنديده است بجا آوريد، از تمام مرض هايی که مصريان را بدان دچار ساختم در امان خواهيد ماند، زيرا من، خداوند شفا دهندة شما هستم»(خروج ۱۵ : ۲۶). خداوند به ما به عنوان قوم خود، در صورتيکه از قوانين اين پيمان پيروی کنيم، وعدة حيات جاويدان ميدهد (تثنيه ۲۸ : ۱-۱۴). از طرف ديگر اگر آنها را بشکنيم، مورد مجازات قرار خواهيم گرفت (تثنيه ۲۸ : ۱۵-۶۸ ).
۲-واسطه
انسان به سبب گناه اولية آدم از فيض و رحمت خداوند بدور افتاد. به همين دليل از آن زمان به بعد، تمام فرزندان آدم از نظر روحانـی مرده اند. ارتباط ايشان با خالق خود، خداوند، قطع شد و داوری مرگ بر آنها حاکم شد. انسانها در گناه متولّد شده، زندگی ميکنند و ميميرند. اگرچه سرنوشت انسان بود که اينچنين در گناهان خود بميرد(روميان ۶ : ۱۲)، خداوند در رحمت بيحّد خود، وعدة آزادی از گناهان را به ايشان ميدهد (اشعياء ۵۳ :۱۰-۱۲) و (اعمال ۱۳ : ۲۳).
برای اينکه وعدة خداوند عملی شود، عيسی در جسم انسانی به زمين آمد. مقصود از جسم پوشيدن او اين بود که بدون گناه و هيچ نقصی زندگی کند و نجات را بر روی صليب، کامل نمايد. وقتی عيسی بر روی زمين بود، همچون ما، با وسوسه ها و زحمات روبرو شد. با اين وجود، او با مقاومت در برابر وسوسه ها و گناهان بيحّد آدميان، بطور پاک و بدون نقص زندگی کرد. عيسی مسيح تمام گناهان را بر خود گرفت و در وقت مقرّر، بجای ما بر روی صليب مُرد و دوباره در روز سوّم از مردگان برخاست.
عيسی مسيح توسط مرگ رهايی بخش خود بر روی صليب، بهای گناهان تمامی انسانها را پرداخت. با مرگ او، راستی خداوند تجلّی شد و ما ميتوانيم به حضور خداوند راه يابيم.
زمانيکه خداوند با اسرائيل پيمان بست، موسی را به عنوان واسطه برگزيد و از او خواست که مفاد اين پيمان را برای قوم اسرائيل توضيح دهد. اين پيمانِ شريعت است، يعنی عهد عتيق. عهد عتيق، پيمانی است بين خداوند و قوم برگزيدة او اسرائيل. سپس خداوند، يک پيمان جديدی برای تمام مردم روی زمين برقرار نمود تا ما با ايمان به عيسی مسيح نجات يابيم. در عهد جديد، عيسی مسيح واسطة بين خدا و بشر است. رسالة عبرانيان، با مقايسة واسطه های اين پيمان، برتری عهد جديد را اعلام ميکند (عبرانيان ۷ : ۱۱- ۲۸ و باب ۸ ).
۳-کار عيسی مسيح به عنوان واسطه
کار عيسی به عنوان واسطه در پيمان جديد به شرح زير است:
اوّل، عيسی محل سکونتی برای خداوند، مهيّا نمود. خداوند هرگز از خيمة عبادت موسی راضی نبود، زيرا که تنها سايه ای از پيشامدهای آينده بود. خداوند از معبدی که سليمان و يا زروبابل بنا نمودند خشنود نبود. او خواهان مکانی برای مشارکت دائمی با انسان بود، جايی که آنها می توانستند او را بشناسند، از او شکرگزاری نموده و او را جلال دهند.
عيسی مسيح چنين مکانی را برای خداوند مهيّا نمود و آن «کليسای خداوند» است يعنی اجتماع کسانی که مسيح را به عنوان منجی خود پذيرفته اند (افسسيان ۱ : ۲۲-۲۳ و ۲ : ۲۰-۲۲ و ۴ : ۴-۱۶). فرديکه عيسی مسيح را به عنوان منجی خود پذيرفته است، «معبد خداوند» خوانده ميشود (اول قرنتيان ۳ : ۱۶ و ۶ : ۱۹). کليسا، بدن مسيح است که با ريختن خون با ارزش او خريداری شده است و ما اعضای اين بدن هستيم و بايد توسط روح خدا، در کامليّت و قدوسيّت مسيح رشد نماييم. از آنجاييکه کليسا، بر سلطنت آيندة مقدّسين با مسيح در ملکوت خدا، نظارت دارد و از ارادة خداوند که سر اين بدن است اطاعت ميکند، کار عظيم خداوند را بر روی زمين نيز به انجام ميرساند (افسسيان ۱ : ۲۳ و کولسيان ۱ : ۱۸).
دوّم، عيسی وعده داد که روح القدس را بفرستد (يوحنا ۱۵ : ۲۶ و ۱۶ : ۷) و اين واقعه با نزول روح خدا در روز پنطيکاست به وقوع پيوست. در زمان عهد عتيق، روح القدس، بر بعضی افراد برگزيده نزول ميفرمود تا نبوّت و معجزه کنند و افراد را به گناهان آگاه نموده، ارادة خداوند را آشکار سازند. امّا عيسی مسيح وعده داد که روح القدس را برای تمام ايمانداران ميفرستد (اعمال ۱ : ۴،۵،۸). در روز پنطيکاست، بر طبق همين وعده روح القدس بر شاگردان نزول فرمود. توسط اين واقعه، کليسا بوجود آمد و کليسا بايد با اطاعت داوطلبانه از ارادة خداوند، جلال را به خداوند بدهد نه از روی اجبار. روح خدا، قلبهای ايمانداران را نو ميسازد، تا بر گناهان غالب شوند و او از کليسا مراقبت و محافظت مينمايد تا زيبا و درخشان گردد (افسسيان ۵ : ۲۷-۲۹ ).
سوّم، عيسی مسيح با مرگ و قيام خود، خداوند ما شده است. او به آسمان صعود کرده، به دست راست خداوند نشسته است و به عنوان کاهن اعظم برای ما شفاعت مينمايد (عبرانيان ۱۰ : ۱۲-۱۴). پس اکنون ما ميتوانيم به تخت سلطنت خداوند نزديک شويم (عبرانيان ۴ :۱۶) و با مقاومت در برابر شيطان، زندگی پيروزمندانه ای داشته باشيم.
چهارم، عيسی بر قدرت مرگ غالب آمد. او تنها کسی است که از مردگان برخاسته و قدرت مرگ را درهم شکسته است.
بجز خنوخ و ايليا که توسط خداوند ربوده شدند، همه مرده اند و هنوز هم ميميرند. با اين حال، عيسی مسيح جسم پوشيد، حتّی تا پای مرگ خود را تسليم ارادة خداوند نمود و با قيام خود، قدرت مرگ را نابود ساخت. در نتيجه، تمام قدرتها در آسمان و زمين به مسيح داده شد (فيليپيان ۲ : ۹-۱۱). پولس رسول، دربارة قيام عيسی در اول قرنتيان باب ۱۵ آيه ۲۶ ميفرمايد،«آخرين دشمن او مرگ است، که آن هم بايد مغلوب و نابود شود.» پس ما نيز ميتوانيم تا ابد زندگی کنيم. خدا را شکر برای قيام عيسی.
پنجم، زمانيکه واقعاً بطلبيم، عيسی مسيح پُری روح القدس را به ما عطا ميفرمايد. او با اين اقتدار، قدرت روح القدس را به مقدّسين خود ميدهد و آنها را ياری مينمايد تا ارادة خداوند را با قدرت به انجام برسانند. پدر، تمامی کسانيکه توسط روح او به مسيح ايمان ميآورند را مهر زده، محافظت خواهد نمود.
سرانجام، عيسی اين حقّ را داردکه وارث ملکوتی گرددکه متشکّل از مردم تمام مليتّهای روی زمين است (افسسيان ۲ : ۹-۱۱). سلطنت و ملکوت او تا ابد باقی است و تمام مقدّسين در جلال او سهيم خواهند گشت.
۴-شرايط
عيسی که خدای پسر است، در جسم به زمين آمد و با قدرت روح القدس، بر تمام وسوسه ها غالب آمد. او به مرگ تن در داد، حتّی مرگ شرم آور بر روی صليب. او با ريختن خون با ارزش و بيگناه خود، مٌهر آنانی شد که به او ايمان دارند.
عيسی مسيح، در پيمان جديد، واسطه است(عبرانيان ۱۲ : ۲۴). او تمام کارهايش را به انجام رسانيد و تمام شرايط را اجرا نمود و به اين ترتيب، راه را برای ما مهيّا فرمود تا در دعا به خداوند نزديک شويم. بنابراين، اکنون ما اين حقّ قانونی را داريم که از طريق دعا به پدر آسمانی مان نزديک شويم.
۵-اهميّت آن
شيطان همواره مدعّی بزرگ بوده است. ايوب ۱ : ۶ - ۱۲ نشان ميدهد که چگونه شيطان به ايوب، يک مرد درستکار، در پيشگاه خداوند اتهام زد. شيطان گفت که «ايوب، خداوند را خدمت ميکند چون خداوند او را برکت داده است و اگر تمامی آنچه را که دارد از او گرفته شود، خداوند را لعنت خواهد کرد».
با اين حال، با آمدن خداوند بر روی زمين، قدرت اين مدّعی نابود شد. هنگاميکه شاگردان عيسی، به شهرها رفته در نام او موعظه ميکردند، او ديد که شيطان چون رعد از آسمان بزير افکنده شد (لوقا ۱۰ : ۱۸).
مکاشفه ۱۲ : ۱۰و۱۱ ميفرمايد: «آنگاه در آسمان صدايی بلند شنيدم که اعلام ميکرد: زمان نجات و قدرت و سلطنت خدا و حکومت بر حقّ (مسيح) او رسيده است! چون مدّعی برادران ما که روز و شب در پيشگاه خدای ما به برادران ما تهمت ميزد، سقوط کرد. برادران ما با خون (برّه) و با بيان حقيقت، او را سرکوب کردند. ايشان جانشان را دريغ نداشتند بلکه آن را در راه خدمت خدا نثار کردند».
شيطان ديگر نميتواند به قوم خدا تهمت بزند. با وجود اين او در ذهن ما به خود ما تهمت ميزند. شيطان با گفتن اينکه ما شايستگی اين را نداريم که نزد پدر آسمانی خود دعا کنيم و يا با کاشتن چنين افکاری در ذهنهای ما که حق نداريم برای قدرت يافتن به تخت خداوند نزديک شويم، مدّعی ما ميشود. اين حائز اهميت است که ما درک نماييم، مؤثر واقع شدن دعاها بر پاية پيمان خون است يعنی ريخته شدن خون عيسی مسيح. اين امر، بخصوص زمانيکه در دعا با شرير می جنگيم حائز اهميّت ميباشد.
يوحنا ۸ : ۴۴ ميفرمايد:«شما فرزندان پدر واقعيتان شيطان ميباشيد و دوست داريد اعمال بد او را انجام دهيد. شيطان از همان اول قاتل بود و از حقيقت نفرت داشت. در وجود او ذرّه ای حقيقت پيدا نميشود، چون ذاتاً دروغگو و پدر تمام دروغگوهاست». پس ما هرگز نبايد در وسوسه های شيطان که دروغگو و پدر دروغگويان است، بيفتيم.
ما ميتوانيم توسط پيمان خون، در مقابل هر فکری که از خداوند نيست مقاومت کنيم.
بعلاوه، ما ميتوانيم تمامی کلمات مخرّب و اتهامات منفی را که برای از بين بردن احترام به خود، به ذهنهای ما ميآيد، ببنديم. اساس اين کار اين است که عيسی بجای ما به تخت فيض، دست يافت (متی ۱۸ : ۱۸).
حال ما قادريم شجاعانه در دعا به خداوند نزديک شويم. ما افتخار نزديک شدن به تخت خداوند را داريم (عبرانيان ۴ : ۱۶). اين افتخار برای ما رايگان است، زيرا که به بهای زندگی مسيح تمام شد. اگر بطور دائم از حقّ خود برای نزديک شدن به خداوند استفاده نکنيم، کار رهايی بخش مسيح را بی اهميّت ميشماريم. تنها وسيلة شيطان برای حمله به ما اين است که ما را وادار کند اين افتخار دعا کردن را بی اهميّت بشماريم. شيطان سعی بر دزديدن و کشتن دارد، امّا چون ما دشمن خود را ميشناسيم، گول دسيسه های او را نميخوريم. بر عکس، در نام عيسی مسيح در مقابل شرير مقاومت ميکنيم. ما توسط مسيح که ما را دوست دارد، همواره پيروزيم.
آيا شما با عيسی مسيح و پدر توسط روح القدس مشارکت نزديک داريد؟ آيا خواهان داشتن مشارکت طولانی مدّت هستيد؟ اين امر تنها در صورتی امکان پذير است که شما دعا نماييد.
آيا در خواستهای بدون جواب داريد؟ آيا به شفا نيازمنديد؟ آيا به بخشش از گناهان و نجات نياز داريد؟ از طريق پيمان خون، افتخار نزديک شدن به تخت سلطنت خداوند برای شما مهيّا شده است. اکنون بياييد و خداوند را در دعا ملاقات نماييد.

linker
19-02-2006, 22:07
چگونه دعا كنيم؟ (الگوهای دعايی)

نوشته: دكتر ديويد يونگی چو

ترجمه: استر عيسی خانی

حق چاپ محفوظ است

انتشارات آب حيات







By: Dr. David Yonggi Cho
Translated by: Esther Eisa Khani
All rights reserved


Published by

Living Water Ministry

P.O. Box 15

Narita, Chiba,

Japan



فصل دوّم

دعا به روش آزاد


دعا به روش آزاد، يعنی بدون عنوان خاصی هدايت روح خدا را دنبال نماييم. اين روش درمدت زمان کوتاه نيز بسيار مؤثر ميباشد.


فصل دوّم


دعا به روش آزاد



اگر دعا با پياده روی مقايسه شود، دعا به روش آزاد مانند اين است که بدون هيچ مقصد خاصی، بطور آزادانه پياده روی نماييم. به همين صورت، در دعا به روش آزاد، بدون موضوع خاص دعايی، قلب ما آزادانه به طرف خداوند حرکت ميکند و به درگاه او دعا ميکنيم. افراد بسياری، از جمله بيشتر گروههای دعايی، اغلب به اين روش دعا مينمايند.
در اين روش دعايی، فرد ميتواند به خواست خود، آزادانه دعا کند. ليکن از طرفی ديگر امکان دارد برای مدّت طولانی عملی نباشد، زيرا ممکن است بدليل عدم تمرکز حواس، دچار حواس پرتی شود. شايد موضوعات دعايی مان بدليل اينکه از پيش طرح ريزی نشده است، زود تمام شوند. از طرف ديگر، برای يک مدّت زمان کوتاه، عاقلانه است که اين روش را بطور مؤثر بکار بريم.
نکته ای که بايد در اين روش دعايی دقّت کنيم، اين است که هرگز نبايد مراحل لازم و اَشکال دعايی را نديده بگيريم. نبايد دعا را با درخواستهای يک جانبه مانند «اين يا آن را عطا فرما! » آغاز نماييم. از آنجايی که نزد خداوند، خالق تمام هستی دعا ميکنيم لازم است قبل از نزديک شدن به تخت او، قلبهای خود را آماده سازيم. ميتوانيم اينکار را اوّل با توبه کردن ازگناهان انجام دهيم. از آنجاييکه اگر هنوز نسبت به خداوند سرکش با شيم، نميتوانيم جواب دعاهايمان را بيابيم، بايد با کمک روح القدس، قلبهايمان را بيازماييم. ما بايد به گناهان خود اعتراف نموده، از طريق خون عيسی بخشيده شويم و آنگاه ميتوانيم از خداوند چيزی بخواهيم.
در روش آزاد دعايی، ما بايد با شکرگزاری و حمد به نزد خداوند بياييم. مزمور ۹۵ : ۲ ميفرمايد: «با شکرگزاری به حضور او بياييم و با سرودهای شاد او را بپرستيم». پس بايد خدا را برای فيض و برکاتی که در گذشته بر ما بارانيده است، شکر کنيم و بايد با تمجيد به او نزديک شويم، با ايمان به اينکه او به دعاهای ما گوش ميدهد. وقتی با شکرگزاری و حمد به خداوند نزديک می شويم، آنگاه به هدايت روح خدا، نياز داريم. روح القدس به ما کمک ميکند تا بر ضعفهايمان غالب شويم (روميان ۸ : ۲۶). گاهی ما نميدانيم برای چه موردی بايد دعا کنيم، اما روح خدا خودش برای ما با ناله هايی که کلمات قادر به بيان آنها نيستند، شفاعت مينمايد. به همين دليل، لازم است ما به روح خدا احترام گذاشته، خوش آمد بگوييم، اعتماد کرده و از او بخواهيم که ما را در دعا رهبری نمايد.
روح قدّوس خدا، خداوند است و از شخصیّت خدايی برخوردار ميباشد. او تسلّی دهنده است که در ما ساکن شده و ما را ياری مينمايد.
زمانيکه ما به تسلّی دهنده توکّل می نماييم، او ما را در جهت دعای بسيار مؤثر رهبری خواهد کرد.
ما می توانيم با هدايت روح خدا، اين روش آزاد دعايی را در جلسات پرستشی کليسا بکار بريم. اين روش، زمانيکه ما نياز داريم در مدّت زمان کوتاهی با خداوند مشارکت داشته باشيم، بسيار مفيد ميباشد.


فصل سوّم


دعا با عنوان خاص يا دعای موضوعي


دعا با عنوان خاص، هدف مشخصی دارد که برای بدست آوردن آن دعا می نماييم. هنگاميکه برای موضوع خاصّی دعا ميکنيم، نکته خيلی مهّمی که بايد بخاطر داشته باشيم اين است که هرگونه طمع را از قلبهايمان دور نماييم.



فصل سوّم



دعا با عنوان خاص يا دعای موضوعی



اگر دعا را با پياده روی مقايسه کنيم، دعای موضوعی پياده روی است با يک مقصد معيٌن در ذهنمان. دعای موضوعی برخلاف دعا به روش آزاد يک هدف خاص برای دعا کردن دارد، به همين دليل من آنرا دعای موضوعی ميخوانم.
در دعا به روش آزاد، بايد قلبهای خود را آماده سازيم. ما بايد در مقابل خداوند سر تعظيم فرود آوريم و قبل از نزديک شدن به تخت خداوند، از گناهانمان توبه کنيم. نه تنها اين، بلکه لازم است از او شکرگزاری و تمجيد نماييم. داود فرمود که خداوند در ميان حمد اسرائيل ساکن است (مزمور ۲۲ : ۳). شکرگزاری و تمجيد راه را آماده ميکند تا او بر ما نزول فرمايد.
يک نکته بسيار مهّمی که بايد هنگام دعا برای موضوع خاصی، به خاطر داشته باشيم اين است که تمام حرص و طمع را از قلبمان دور کنيم. اگر با حرص و طمع دعا نماييم و از خداوند درخواستهای مورد نظرمان را بطلبيم، هيچ نتيجه ای نخواهد داشت. پس، قبل از اينکه چيزی بطلبيم، بايد موضوع دعايی و آنچه که مورد نظرمان است را (هر چه که باشد) روی قربانگاه خداوند قرار دهيم و دعا کنيم تا بفهميم که آيا خداوند را جلال ميدهد يا نه. اگر برای جلال خداوند نباشد، ما نبايد برای آن دعا کنيم، بلکه بايد قبول کنيم که بر طبق خواست خداوند نيست. از طرفی ديگر، اگر برای جلال خداوند باشد، بايد برای آن دعا کنيم با ايمان به خداوند که مطمئناً آن را جواب خواهد داد. ما بايد در وحلة اول، خواست و اراده خداوند را برای خود بطلبيم.
بياييد اکنون، راه و روش دعا کردن برای موضوعات خاص را مورد مطالعه قرار دهيم.

۱-ما بايد هدفهای کاملاً مشخصی داشته باشيم.
دعاهای نامشخص هرگز مؤثر نيستند. يک نمونة خوب از دعای نامشخص اين است که بگوييم: «خدايا دعا ميکنم که ما را برکت بدهی». در صورتی که نتوانيم بطور واضح بگوييم که دعايمان جواب داده شده است يا نه، حتّی اگر جواب داده شده باشد، اين دعا را نمی توان دعا با عنوان خاص ناميد. دعا با عنوان خاص، دعايی است با هدف های مشخص و هنگاميکه جواب داده شود، ما واضحاً می فهميم که خداوند بطور مشخص آنرا جواب داده و ميتوانيم در مورد آن شهادت بدهيم.
لوقا ۱۸ : ۱-۵ مثلی از عيسی را دربارة دعای يک بيوه زن، نقل ميکند. او بارها مصّرانه با درخواست خود نزد قاضی آمد و از او خواست که به شکايتش رسيدگی کند. از آنجاييکه قاضی نه ترس خدا را در دل داشت و نه به آدمها اهمیّت ميداد، برای مدتی خواستة وی را ردّ کرد. اما بالاخره به خود گفت: «چون اين زن مايه دردسر من شده است، بهتر است به شکايتش رسيدگی کنم تا اينقدر مزاحم من نشود.» و تقاضای او را بجا آورد. عيسی بعد از اين مثل فرمود: «اگر چنين شخص بی انصافی، راضی شود به داد مردم برسد، آيا خدا به داد قوم خود که شبانه روز به درگاه او دعا و التماس ميکنند، نخواهد رسيد؟ يقين بدانيد که خيلی زود دعای ايشان را اجابت خواهد فرمود. اما سئوال اينجاست که وقتی من، مسيح به اين دنيا بازگردم، چند نفر را خواهم يافت که ايمان دارند و سرگرم دعا هستند؟» ( لوقا ۱۸ : ۷و۸ ) عيسی فرمود که خداوند به درخواستهای خاص و مصرّانة ما جواب خواهد داد.
در لوقا ۱۱ :۵-۸ ، عيسی همچنين به شاگردان خود مَثَل يک مرد و دوست وی را فرمود تا به آنها راه دعای مؤثر را بياموزد.
شخصی دوستی دارد و نصف شب به سراغش رفته، ميگويد:«رفيق سه قرص نان به من قرض بده، چون يکی از دوستانم در حين سفر به خانه ام آمده و من چيزی برای پذيرايی از او ندارم». سپس او از داخل خانه جواب ميدهد: «مزاحمم نشو! در قُفله و من و بچّه هايم خوابيديم. نميتونم بلند بشم و چيزی به تو بدم».
امّا آن مرد، بدون توجّه به جوابی که از داخل شنيد، به در زدن ادامه داد. اگرچه دوستش تحت شرايط عادّی بلند نميشد، برخاسته هر چقدر او نياز داشت به او داد و گفت: «اين را به تو ميدهم نه بخاطر اينکه دوستمی، بلکه چون جسور و بی باک هستی».
پس از بيان اين مثل، عيسی مطلب زير را فرمود:
«بخواهيد، تا به شما داده شود، بجوييد تا بيابيد. در بزنيد، تا به روی شما باز شود. زيرا هر که چيزی بخواهد، بدست خواهد آورد، و هر که بجويد، خواهد يافت. کافی است در بزنيد، که در بِرويتان باز ميشود. اگر کودکی از پدرش نان بخواهد، آيا پدرش به او سنگ ميدهد؟ اگر از او ماهی بخواهد، آيا به او مار می دهد؟ پس شما که اينقدر سنگدل هستيد، به فرزندانتان چيزهای خوب ميدهيد، چقدر بيشتر پدر آسمانی تان، برکات خود را بشما خواهد بخشيد، اگر از او بخواهيد» (متی ۷ : ۷-۱۱).
به همين ترتيب ما بايد در هنگام دعا، هدف های مشخص داشته باشيم.
چند وقت پيش، من برای يک موضوع خيلی خاصّی، چند ماه دعا کردم. نزد خداوند دعا ميکردم که ساختمان جديدی را برای کليسای «تمام انجيلی توکيو» پيدا کنيم، چون بايد مکان کليسا را عوض ميکرديم. پيدا کردن ساختمان مناسبی برای کليسا در توکيو همواره کار بسيار مشکليست. مشکلتر از همه اين بود که حتی زمانيکه، ما ساختمان مناسبی را پيدا ميکرديم، مالکين، آن را برای برگزاری جلسات پرستشی کليسا، بخصوص به کُره ايها، اجاره نميدادند.
برای چندين ماه، به دعا کردن ادامه دادم که «خدايا به ما ساختمانی برای کليسا، در توکيو عطا فرما تا در آنجا جمع شده ترا پرستش کنيم». خداوند جواب دعايمان را داد و ما توانستيم يک ساختمان خيلی خوب در شهر توکيو اجاره کنيم. اين مکان با يک پارکينگ بزرگ، از ساختمان قبلی بزرگتر و بهتر است. به همين شکل، لازم است ما برای يافتن جواب از طرف خداوند، با هدفهای مشخص و واضح دعا نماييم. دعای نامشخص، مثل مشت زدن به هوا، نتيجه ای نخواهد داشت.
دو سال پيش در حين سفر به نيويورک، جلسة کليسايی عصر را در سان فرانسيسکو رهبری ميکردم. در جلسه بنا به درخواست خانم کشيش آن کليسا، برای دخترخانمی دعا کردم که ازدواج کند. اين خانم بالای ۳۰ سال داشت و می خواست که ازدواج کند. از او پرسيدم: «طالب چه نوع همسری هستيد؟»
او گفت: «خب، نمی دانم. خداوند است که برای من تصميم ميگيرد نه من».
من گفتم: «نه، شما بايد بطور مشخص دعا کنيد. بايد با هدفهايی مشخص دعا کنيد. سعی کن هدف مشخصی داشته باشی، تا همسر مورد نظر خود را تجسم کنيد». سپس با پرسيدن سئوالاتی به او کمک کردم که مرد مورد نظر خود را برای ازدواج، مشخص کند.
« خواهان چه نوع شخصيتی هستيد»؟
« خوش قلب باشد».
« قد و ظاهرش چگونه باشد»؟
« بلند قد و خوش قيافه».
« چه شغلی داشته باشد»؟
« معلم مدرسه باشد».
« نوع سرگرمی»؟
« ميخواهم خوب سرود بخواند».
« زمينه خانوادگی»؟
« دلم ميخواهدکه هم پدر و هم مادر داشته باشد».
از او چند سئوال ديگر کرده، کمک کردم تصوير واضح و مشخصی از همسر خود داشته باشد، و به اوگفتم با اين هدفهای مشخص دعا کند. در عرض يک سال، پس از آنکه بطور خاص دعا نمود، با مردی ازدواج کرد با همان خصوصياتی که برايش دعا کرده بود.
به همين صورت، ما بايد با هدفهای خاص دعا نماييم و اين گونه دعا، دعای موضوعی ناميده ميشود.

۲-بايد بطور مداوم دعا نماييم.
در دعای موضوعی، ما نمی توانيم بدون تداوم برای چيزی دعا کنيم. به همين جهت بايد برای مدّت زمانی برای موضوع خاصی دعا نماييم و صبر کنيم؛ بعد دوباره برای مدتّی دعا را ادامه دهيم و باز صبر کنيم. بايد اين فرآيند را در دعای موضوعی تکرار نماييم. من، هنگاميکه برای موضوعی دعا ميکنم، اوّل صبح بطور جدّی برای آن موضوع، دعا ميکنم. طی ساعات دعايی بعدازظهر نيز، بطور جدی برای آن موضوع نزد خداوند دعا ميکنم. شب قبل از اينکه بخوابم، بار ديگر برای آن موضوع بطور جدی نزد خداوند دعا ميکنم. به اين ترتيب، دعای موضوعی يعنی درخواستهای خود را بطور مکرّر نزد خداوند بياوريم.
دعا با عنوان خاص به يک روز ختم نمی شود. از آنجاييکه خواهان جواب خاصّی برای درخواستمان هستيم، ممکن است مدتی طول بکشد تا جواب دعايمان را دريافت نماييم. دعا با عنوان خاص، دعايی است که در آن مصرّانه برای مطلب خاصی، بطور مکرّر دعا ميکنيم. بدين معنی که بايد طی ساعات دعايی خود همان موضوع را تکرار نماييد.

۳-بايد با صبر و تحمل دعا نماييم.
هنگاميکه، مدتی برای يک موضوع خاص دعا ميکنيم، گاهی به نظر ميرسد که هدفمان گم شده يا نمی توانيم به آن دست يابيم. اگرچه ما نميتوانيم چيزی را ببينيم، بشنويم يا چيزی را درک کنيم، ليکن هرگز نبايد قطع اميد نماييم، بلکه بايد با ايمانی راسخ بطور مصرّانه دعا نماييم. آنگاه خداوند هدفمان را دوباره واضح ميسازد و به ما اطمينان عملی شدن آنرا ميدهد.
پس، اين نکته بسيار حائز اهميت است که ما نبايد ترسی به خود راه دهيم بلکه با صبر و تحمل نزد خداوند فرياد برآوريم. بسياری اوقات، هنگاميکه برای موضوعهای خاصی دعا ميکردم، شخصاً از بين رفتن روياهايم را تجربه کرده ام. اگرچه به نظر بيفايده ميآمد، ولی بدون اينکه ترسی بخود راه دهم، مصرانه به دعا کردن ادامه دادم. آنگاه خوابها و روياهايم برايم واضح ميشدند و خداوند دعاهايم را اجابت می فرمود.
هنگاميکه برای بنای ساختمان «روزنامة کوک مين» دعا ميکرديم، خداوند ما را در پيدا کردن قطعه زمينی به بزرگی ۵/۱ هکتار ياری نمود. ما خداوند را برای اين زمين سپاس و تمجيد نموديم. اما اتفاقی افتاد و ما تقريباً تمام زمين را از دست داديم. روياهای من برای بنای روزنامه به نظر نابود شدند. اوضاع و احوال کاملاً بر عليه ما بود. داشتن بنای روزنامه در نزديکی کليسايمان نيز غير ممکن بود. تشويش و اضطراب ما غير قابل وصف بود.
ليکن من تسليم نااميدی نشدم و به دعا ادامه داده، نزد خداوند فرياد برآوردم. ابراهيم هنگاميکه سارا ۹۰ سال و خود او ۱۰۰ سال از عمرش ميگذشت، مصرّانه برای داشتن يک پسر دعا کرد که از ديد انسانی امری است غير ممکن. ليکن خداوند دعای او را اجابت فرمود و بطور معجزه آسايی يک فرزند پسر، اسحاق، را به آنها عطا نمود.
من نيز، مصرّانه برای اين زمين نزد خداوندکه دعای آنانيکه مصرانه دعا ميکنند را اجابت ميفرمايد، دعا کردم. آنگاه خداوند دعايم را اجابت نمود؛ روياهايم به واقعيت پيوستند و آن زمين را دوباره بدست آورديم. ساختمان روزنامه در حال حاضر در دست ساخت ميباشد.
ما هنگاميکه برای موضوعی دعا ميکنيم، دورانی را ميگذرانيم که طی آن به نظر ميرسد روياهايمان نابود ميشوند. حتی در اين هنگام، لازم است که در دعا کردن مُصّر باشيم. آنگاه دوباره خوابهايمان زنده خواهند شد. بنابراين ما هرگز نبايد دست از دعا بکشيم و يا قطع اميد کنيم.



فصل چهارم


دعای موضِعي


دعای موضِعی، دعايی است که (در مدت زمان نسبتاً کوتاهی) به موقعیّتمان در خداوند صحّه گذاشته، ايمان خود را اعتراف مينماييم و تصميم ميگيريم که در پيشگاه خداوند عمل صحيح را بجا آوريم.



فصل چهارم



دعای موضِعی



زمانيکه خود را در پيشگاه خداوند تقديس مينماييم، دعای موضعی بسيار مؤثر ميباشد و دعايی است که (در مدّت زمان نسبتاً کوتاهی) به موقعیّت خود در خداوند صحّه ميگذاريم، به ايمان خود اعتراف نموده، تصميم ميگيريم عمل صحيح را در پيشگاه خداوند انجام دهيم. اين دعا از قدرت عظيمی برخوردار است تا ما را به داشتن محبّت بسيار عميقی نسبت به خداوند ارتقاء داده، از افکار انسانی رها شويم و طريقهای خود را بطور کامل به خداوند بسپاريم. منظور از دعای موضعی چيست؟

۱-دعايی است که طی آن به موقعيت خود در خداوند يعنی رابطة ما با خداوند بعنوان «خالق و مخلوق» و «رهاننده و رها شده» صحّه ميگذاريم.
نمونه ای از دعای موضعی در ذيل آمده است:
«خداوندا، ای خالق تمام دنيا، تو رهاننده و خالق هستی. تو آسمانها و زمين؛ آدميان و همه چيز بر روی زمين و زير درياها را آفريدی. تو انسان را از خاکِِ زمين خلق کردی و در بينی اش دميدی تا به موجودی زنده تبديل گردد.
از آنجايی که انسان توسط تو خلق شده است، حيات من از آن خودم نيست بلکه متعلق به تو است. حرفی در اين نيست که خالق، مالک چيزی است که خود خلق نموده.
اگرچه انسان نسبت به تو سرکشی کرد و افتاد، تو پسر يگانة خود، عيسی مسيح را فرستادی و اجازه فرمودی تا بدنش پاره شده، خونش ريخته شود و بر روی صليب جان دهد تا بشر را بازخريد نمايد.
همچنين بحثی در اين نيست که خريداری کننده، مالک چيزی است که خريداری نموده.
بنابراين، من بواسطة خلقت و نجات، مِلک دو جانبة خداوند هستم. من هيچ قدرت مطلق بر خود، زندگی ام، حال و آيندة خود ندارم. تنها تو بر من قدرت مطلق و حقّ داری. به همين دليل، من يک زندگی ناشی از اطاعت و فرمانبری مطلق را در پيش خواهم گرفت و هدايتهای تو را دنبال خواهم نمود».
در اين طريق دعا ما اعتراف ميکنيم که حقّ تشخيص خوب و بد را نداريم و با تسليم کامل زندگی خود به خداوند، اعتراف مينماييم که خداوند دربارة آينده و حال ما و آنچه که برای ما خوب يا بد است تصميم ميگيرد.
به همين صورت، دعای موضعی، دعايی جهت فروتنی و وقف خود در پيشگاه خداوند است.

۲-دعايی است که طی آن اعتراف ميکنيم خداوند «شبان» است و ما گوسفندان او.
اين دعا به منظور اعتراف به اين حقيقت است که خداوند شبان ما است، چنانکه در مزمور ۲۳ نوشته شده است. ما ميدانيم که خداوند شبان نيکو است. در اين جا، مطلبی که بايد به آن واقف باشيم اين است که گوسفند به شبان تعلق دارد و شبان مالک گوسفند خود ميباشد. شبان اين مسئوليت و حق را دارد که گوسفند خود را هدايت نموده، از او مراقبت نمايد، به او غذا داده، او را بزرگ کند و از او محافظت نمايد. گوسفند، که متعلق به شبان است، بايد او را دنبال نموده، بر شبان خود تکيه کند تا از او کاملاً مراقبت و محافظت نمايد. در اين صورت، مقايسة ارتباط ما با خداوند بعنوان شبان و گوسفند بسيار صحيح ميباشد.
داود ميفرمايد: «خداوند شبان من است، من هرگز محتاج نخواهم بود» (مزمور۲۳ :۱ ). در اين آيه، وی اعلام ميدارد که خداوند از هر نظر از او مراقبت مينمايد، بطوريکه او محتاج به هيچ چيز نخواهد بود.
سپس او اعلام ميدارد که خداوند تمامی احتياجاتش را مهیّا مينمايد: «او مرا در مرتعهای سبز ميخواباند» و اينکه خداوند آسايش و آرامش خيال عطا ميفرمايد «او مرا در کنار آبهای راحت رهبری مينمايد» (آيه ۲).
داود با اين سخن که «او جان مرا تازه ميسازد. او بخاطر نام پرشکوه خود مرا در راه راست رهبری می کند». (آيه ۳)، اعتراف مينمايد که خداوند فعّالانه در زندگی وی نقش داشته، او را از گناه ميرهاند و به سوی راستی هدايت مينمايد.
او ادامه داده اعلام ميدارد: «حتی اگر از درّه تاريک مرگ نيز عبور کنم، نخواهم ترسيد، زيرا تو، ای شبان من، با من هستی! عصا و چوب دستی تو به من قوّت ميبخشد» (آيه ۴). هنگاميکه از مشکلات و مراحل تاريک زندگی عبور مينماييم، گاهی اوقات ممکن است احساس نکنيم که خداوند در کار است. ليکن خداوند هميشه با ماست. داود اعتراف ميکند که از هيچ بدی نميترسد چون خداوند با او است تا او را هدايت و محافظت نمايد.
علاوه بر اين، داود به سرائيدن اين سرود ادامه ميدهد که خداوند، از او در مقابل تمامی دشمنان محافظت نموده، تمام حمله های آنها را برای او برکت ميگرداند. «در برابر چشمان دشمنانم سفره ای برای من می گسترانی. سر مرا با روغن مسح نموده؛ جامم را لبريز ميسازی» (آيه ۵). حتّی هنگاميکه دشمنان به ما حمله کنند، خداوند، ما را بخاطر آن بيشتر برکت خواهد داد.
داود همچنين اعلام ميدارد که خداوند او را به خانة ابدی پدر آسمانی مان رهبری مينمايد. «اطمينان دارم که در طول عمر خود، نيکويی و رحمت تو، ای خداوند همراه من خواهد بود و من تا ابد در خانة تو ساکن خواهم شد» (آيه ۶). همانطور که تا کنون مشاهده فرموده ايد، ارتباط بين اين شبان و گوسفندان خود بطرز غير قابل وصفی نزديک ميباشد.
بنابراين، دعای موضعی دعايی است که طی آن ما عميقاً درک ميکنيم، خداوند شبان ما است و ما گوسفندان او. همچنين دعايی است که در آن اعلام ميداريم، به عنوان گوسفند خداوند، در حقيقت از او سپاسگزاری مينماييم؛ و بدون هيچ قيد و شرطی او را که شبان نيکوی ماست، پيروی مينماييم و با اطاعت مطلق به او توکّل خواهيم نمود.

۳- دعايی است که طی آن اعتراف می کنيم خداوند، کوزه گر است وِ ما گِل هستيم.
عيسی مسيح کوزه گر است و ما کوزه ای هستيم که از گل ساخته شده ايم (روميان ۹ : ۲۱). خداوند، که کوزه گر است مقداری گل را برميدارد و هر نوع ظرفی با آن ميسازد. او ظروف زيبا، صاف، کوچک و بزرگ بر حسب انتخاب خود ميسازد. از آنجاييکه ما صرفاً ظرفهايی هستيم که خداوند ساخته است، ميبايستی به ضعيف بودن خود معترف باشيم و کاملاً نظام از پيش مقرر شدة خداوند را بپذيريم.

به اين دليل است که من هميشه به شکل زير دعا ميکنم:
« پدر آسمانی، تو کوزه گَر هستی و من کوزه ای در دستهای تو. تو مرا شکل دادی و به عنوان کشيش کليسای «تمام انجيلی يوئيدو» منصوب فرمودی. پس مرا ياری فرما تا ظرفی صادق ، صميمی و شايستة طرحی که درست نموده ای باشم. از آنجاييکه تو موعظة انجيل در سرتاسر جهان را به من سپرده ای، مرا در اين مأموريت وفادار بگردان. از آنجاييکه تو مرا جهت بلند کردن و تربيت خادمان بسياری بکار گرفته ای، کمکم کن تا اين رسالت را به انجام برسانم. به عنوان يک بازرگان مسيحی، علاوه بر کارهای بسيار ديگر مديريت و سرپرستی دانشگاه، خانه های سالمندان و يک روزنامه را به من سپرده ای. پس مرا هدايت فرما و قدرت عطا کن تا در تمامی اين کارهايی که مقرّر فرموده ای، وفادار باشم.
نباشد که من سعی کنم ظرفی بيش از آنچه خواستة تو برای من بوده است باشم و کمکم کن تا پايين تر از حدّ انتظار تو نباشم. مرا ياری فرما تا خود را با افراد ديگر مقايسه نکنم. اين ظرف را از روح قدّوست پر ساز. باشد که همواره مطيع تو بوده، در آنچه که مرا خوانده ای وفادار باشم و هميشه جلال نام تو را بدرخشانم».
از آنجايی که خداوند، مرا که تنها يک مقدار گل هستم در دستهای خود، شکل داده است و برطبق ارادة خود بکار ميبرد، من هميشه نگاهم به او بوده، به او توکّل مينمايم، نه اينکه خود را با ديگران مقايسه کنم يا طالب چيزی باشم که ندارم. به اين دليل است که به فيض خداوند من همانی هستم که هستم.

۴- دعايی است که طی آن اعتراف می نماييم، "خداوند تاک است و ما شاخه های آن".
در مَثَل تاک در فصل پانزده انجيل يوحنا، عيسی به تاک تشبيه شده است و ما شاخه های آن. چنانچه شاخه ای در تاک باقی نماند، به دور انداخته شده، خشک خواهد شد. بنابراين، به عنوان شاخه هائی که به تاک (عيسی مسيح) متصلند، ما بايد عيسی را در مرکز زندگی خود قرار داده، استوار بايستيم، او را محبت نموده، بطور کامل به او اعتماد نماييم.
اين تاک است که آب و مواد غذايی را از ريشه دريافت ميکند و آنرا به شاخه ها ميرساند؛ اين شاخه نيست که به تاک حيات ميبخشد. عملی که شاخه انجام ميدهد، دريافت کردن فيض و آوردن ميوه است. بياييد به صليب مسيح در جلجتا بيانديشيم. خداوند، با پاره شدن بدن و ريخته شدن خون خود، به ما نجات، آشتی با پدر، پُری روح القدس، شفا، رهايی از لعنتها، برکات ابراهيم و حيات جاويدان را بخشيد تا برای هميشه در ملکوت خداوند بسر بريم. اين همان هديه ای است که بواسطة محبّت بينهايت عظيم و فيض خداوند، بطور رايگان به ما بخشيده شده است.
خداوند، تمام کارها را انجام داده و آنچه ما بايد انجام دهيم اين است که از او فيض دريافت نماييم و برای خداوندمان ميوه بياوريم. بنابراين، ما ميبايستی عميقاً به اين کار خداوند بيانديشيم و در حضور او خود را فروتن نموده، او را سپاس و تمجيد بخوانيم، نه اينکه دربارة خودمان لاف بزنيم.
هنگاميکه در اطاعت مطلق، به خداوند توکّل می نماييم، او هميشه به نفع ما عمل خواهد کرد. آنگاه ما از قدرت و فيض او بهره مند ميشويم تا شکوفه دهيم و برای او ثمر بياوريم.

۵- دعايی است که طی آن اعتراف مينماييم، "خداوند داماد است و ما عروسهای او "(افسسيان ۵ : ۲۲-۲۸).
همانطور که مسيح سر کليسا است، داماد نيز سر عروس است. داماد بايد عروس خود را محبّت نمايد و عروس می بايستی داماد خود را محترم بدارد. داماد بايد از عروس مراقبت و محافظت نمايد. از آنجاييکه عيسی مسيح داماد است و ما عروس های او، ما بايد بطور مطلق از او اطاعت نموده، او را محترم بداريم و انتظار داشته باشيم که او تمامی احتياجات روزانة ما را مهیّا نموده، ما را از هر خطری حفظ نمايد. بتدريج ما به عنوان عروس او وارد ملکوت آسمانی خواهيم شد. پس بياييد در تمام طول زندگی خود، به او اعتماد نموده، منتظر آن روز پر جلال بمانيم.
دعای موضعی، ارتباط ما را با خداوند به نقطة امنی ميرساند، ما را هدايت ميکند تا از زندگی ای برخوردار شويم که خداوند در مرکز آن قرار دارد و ما را بسوی محبّت کامل نسبت به خداوند هدايت مينمايد. اين روش دعايی، به ما کمک ميکند تا افکارمان باعث حواس پرتی ما نشود و در دعا تمرکز کافی داشته باشيم و باعث رشد آگاهی ما از موقعيّت واقعی خود در مسيح ميگردد تا به آسانی تحت تاثير وسوسه های دنيوی، قرار نگيريم. چنانچه هر روزه به روش موضعی دعا نماييم، قلبهايمان در پيشگاه خداوند استوار خواهد گشت.
ٍٍٍ


فصل پنجم


دعای ارتعاشی


دعای ارتعاشی بر حسب پديده ای نامگذاری شده است که چنانچه سنگ ريزه ای در آب انداخته شود آب مرتعش ميشود و ارتعاشات، ابتدا در مجاور و سپس به آبهای اطراف منتشر ميگردن.



فصل پنجم


دعای ارتعاشی



من اين طرز دعا را بر طبق پديده ای نامگذاری کرده ام که طی آن، چنانچه سنگ ريزه ای در آب انداخته شود، ارتعاشات به اطراف منتشر ميگردند.
هر ساله در فصل پاييز، ما اعضای کليسای «تمام انجيلی يوئيدو» در استاديوم المپيک سئول گردهم آمده، جلسة دعايی عظيمی را برگزار مينماييم. حدود۱۰۰،۰۰۰ تن هر ساله در اين جلسه شرکت مينمايند. برای۱۰۰،۰۰۰ نفر کار آسانی نيست که بيش از يکساعت دعا کنند. تنها با گفتن اينکه «بياييد جمع شويم و با يکديگر دعا کنيم» امکان نخواهد داشت که اين تعداد عظيم برای يکساعت دعا نمايند. اين يکی از مشکلترين روشهای دعايی است و بدون ديدن تدارکات کامل دعايی، انجام پذير نميباشد.
در ماه مارس ۱۹۹۳، يک جلسة دعايی در استاديوم يوهانزبورگ(آفريقای جنوبی) برگزار شد، اگرچه اين جلسه بيشتر به جلسة پرستشی شبيه بود تا يک جلسة دعايی. برگزارکنندگان اين جلسه سعی نمودند که اعضا را در دعا هدايت نمايند، ليکن حدود ۳۰ هزار نفر از افرادی که در آنجا گردهم آمده بودند، نتوانستند به اندازه کافی به دعا ادامه دهند. ايشان دست ميزدند و در خداوند شادی ميکردند، امّا پس از ۵ يا ۱۰ دقيقه از دعا کردن باز ايستادند. اگرچه جهت دعا کردن گردهم آمده بودند ولی بيش از اينکه دعا نمايند، سرود سراييدند.
اين مورد يوهانزبورگ يک مورد استثنايی بود. در هيچ جای دنيا، دعا برای يک جماعت عظيم به مدّت طولانی، کار آسانی نيست. جهت دعا کردن يک جمعيت عظيم به مدّت طولانی، دعای ارتعاشی ضروری ميباشد. بياييد اکنون ببينيم دعای ارتعاشی چيست و ما چگونه ميتوانيم به آن عمل کنيم.

۱- دعای ارتعاشی از يک شخص آغاز ميگردد.
بدين معنی که برای زندگی خودمان در مسيح، فيض و برکات بيشتر او و برای احتياجات و مشکلات متفرقة خودمان دعا مينماييم. بايد از صميم قلب برای اين احتياجات نزد خداوند دعا نماييد. آنگاه پس از دعا برای خويشتن، برای خانواده هايمان دعا ميکنيم. ابتدا برای ايمان، حيات و سلامتی همسرمان دعا ميکنيم. سپس برای فرزندانمان دعا مينماييم.
پس از آنکه با تمام وجود برای فرزندانمان دعا کرديم، آنگاه برای پدر و مادر يا پدر بزرگ و مادر بزرگمان و احتياجات متفرقه آنها چنانچه هنوز در قيد حيات باشند، دعا مينماييم. سپس برای برادران و خواهرانمان و احتياجات ايشان، از بزرگترين گرفته تا کوچکترين فرد دعا ميکنيم.
دعای ارتعاشی دعايی است در وحله اول برای خويشتن و بعد برای خانوادة خود.

۲- دعايی است برای خويشاوندان خود.
پس از دعا کردن برای نزديکترين اعضای خانواده مان، آنگاه به دعا برای بستگان و خويشان خود ميپردازيم تا آنها نجات يابند و خداوند تمام احتياجات روزمرة آنها را مهیّا نمايد.

۳- دعايی است برای دوستانمان.
سپس برای دوستان نزديک و همکاران خود دعا مينماييم.

۴- دعايی است برای همسايگانمان.
پس از آنکه برای دوستانمان دعا نموديم، برای همسايگان خود دعا ميکنيم که از فيض و برکات خداوند بهره مند شوند.

۵- دعايی است برای شهر يا محّل اقامتمان.
آنگاه برای رهبران، مأمورين و تمام مردميکه در آنجا اقامت دارند دعا ميکنيم.

۶- دعايی است که طی آن برای مردم کشور خود دعا مينماييم.
ابتدا، برای رئيس جمهور يا نخست وزير دعا مينماييم و سپس برای رهبران مملکتی در زمينه های مختلف سياسی، اجتماعی، اقتصادی و غيره.

۷- دعايی است برای کشورهای همسايه مان.
پس از آنکه، برای کشور خود و ملّت آن دعا کرديم، ميتوانيم همچنان ادامه داده برای کشورهای همسايه مان دعا نماييم. برای مثال، ما کُره ايها برای مردم ژاپن، چين، روسيه و ديگر کشورهای آسيايی دعا مينماييم.

۸- دعايی است برای کشورهای ديگر در قاره های ديگر.
آنگاه برای تمام مردم اروپا، آفريقا، آمريکای شمالی و جنوبی و غيره دعا مينماييم. ما برای نجات ايشان، آرامش بر روی زمين و بازگشت دوبارة خداوندمان عيسی مسيح، دعا ميکنيم.

هنگاميکه جمعيت عظيمی به روش ارتعاشی دعا مينمايند، لازم است که برای دعا، برنامه ريزی شده باشد. برای يک دعای مؤثر ارتعاشی، ميتوانيم ليست دعايی را به شرکت کنندگان ارائه دهيم، يا گردانندة روی سکّو، دعا را بر طبق برنامه، عنوان به عنوان هدايت نمايد. بعنوان مثال، رهبر ميتواند اعضاء را هدايت کند که به مدّت پنج دقيقه برای احتياجات شخصی خود دعا نموده، آنگاه به مدّت پنج دقيقه ديگر برای اعضای خانوادة خود دعا نمايند و بعد برای خويشاوندان و دوستان نيز به مدّت پنج دقيقه و الی آخر.
گردانندة جلسه ميبايستی موضوعات دعايی را هدايت نمايد و برای هر دعای خاص، زمانی را معیّن کند. هنگاميکه وقت تمام ميشود، او بايد به موضوع بعدی دعايی بپردازد.
به اين صورت، دعای ارتعاشی بايد به شکل بسيار منظمی انجام پذيرد. يک گرداننده، موضوع دعايی و مدّت زمان آن را مشخص مينمايد و هنگاميکه وقت تمام ميشود، آنرا با نواختن يک زنگ متوقف نموده، به موضوع بعدی ميپردازد.
چنانچه گرداننده در دنبال نمودن برنامة دعايی قصور ورزد، دعا کردن برای يک جمعيت عظيم به مدّت طولانی غير ممکن خواهد بود.
بنابراين، در جلسه ايکه گروه عظيمی جهت دعا گردهم ميايند، شخصی که دعا را رهبری ميکند بايد يک برنامة خاص دعايی را تهیّه و بر طبق آن عمل نمايد.




فصل ششم


دعای رباّنی


شاگردان عيسی مسيح از او خواستند که چگونه دعا کردن را به ايشان بياموزد و عيسی به آنها آموخت که چگونه دعا نمايند و آن را دعای رباّنی ميخوانند. دعای رباّنی نمونه ای از انواع مختلف دعاها است.



فصل ششم


دعای رباّنی



شاگردان عيسی مسيح از او خواستند تا به ايشان دعا کردن را بياموزد. آنها از عيسی درخواست نکردند که چگونگی تهیة موعظه يا دعا کردن برای مريضان يا بيرون کردن ارواح را به ايشان ياد بدهد، بلکه از عيسی مسيح در خواست نمودند که چگونه دعا کردن را به ايشان بياموزد. اين بدين دليل است که آنها ميدانستند منشأ قدرت در رسالت وی، چه زمانيکه موعظه مينمود، مريضان را شفا ميداد، ارواح شرير را اخراج ميکرد يا اعمال خداوند را نمايان مينمود، در دعاهای او نهفته بود.
سحرگاهان، خداوند در مکانهای خلوت دعا ميکرد (مرقس ۱ : ۳۵). گاهی اوقات نيز او در شبها دعا مينمود (متی ۱۴ : ۲۳ ، لوقا ۶ : ۱۲). شاگردان که واضحاً درک کرده بودند زندگی دعايی عيسی مسيح خداوند منشأ اعمال شگفت انگيز وی ميباشد، از او درخواست نمودند تا روش دعا کردن را به ايشان بياموزد.
عيسی مسيح نيز به آنها طرز دعا کردن را آموخت و آنرا دعای رباّنی مينامند. اين دعا، نمونة دعايی از همة دعاها است. ما نيز ميتوانيم با پيروی از الگوی دعای رباّنی، عميقاً برای مدت طولانی دعا نماييم. پس کاربرد الگوی دعای رباّنی به چه منظور است؟

۱- عيسی خداوند فرمود: «ای پدر ما که در آسمانی، نام مقّدس تو گرامی باد».
دعای رباّنی، با گرامی داشتن نام پرجلال خدای پدر آغاز ميگردد. بسياری ميگويند: «نامت گرامی باد» بدون اينکه معنی آنرا درک نمايند. پس ما بايد ابتدا معنی نام خداوند را درک کنيم.
در سفر خروج ۳ : ۱۴ خداوند ميفرمايد: «من هستم که هستم». در اينجا منظور «يهوه» (ياوه) است که يک عنوان رهايی بخش در رابطة تعهدی و تغييرناپذير خداوند با بشر ميباشد. به عبارتی ديگر، نامی است که نجات را برای بشر به ارمغان ميآورد.
در عهد عتيق، ما هفت عنوان بارز خداوند را، در ارتباط با نام «يهوه» مييابيم. با خواندن يکايک اين اسامی خداوند در حين دعا، ما ميتوانيم گرامی داشتن نام خداوند را تجربه نماييم و جلال را به خداوند بدهيم.

اوّل، نام او «يهوه يايره» ميباشد. اين يعنی «خداوند مهیّا ميفرمايد». هنگاميکه ابراهيم در اطاعت از فرمان خداوند، پسر خود اسحاق را بر کوه موريا قربانی ميکرد، خداوند او را متوقف کرد و در عوض يک قوچ مهیّا نمود. بنابراين، ابراهيم قوچ را به عنوان قربانی سوختنی تقديم نمود و آن مکان را يهوه يايره ناميد (پيدايش ۲۲ : ۱۴). از طريق اين اسم، خداوند نشان ميدهد که برای همة ما مهیّا ميفرمايد. از آنجايی که خداوند همه چيز را ميداند، خود همه چيز را از پيش برنامه ريزی نموده و برطبق ارادة خود آماده مينمايد. انجيل مقدّس در اوّل قُرَنتيان ۲ : ۹ ميفرمايد: «کتاب آسمانی نيز در اين مورد ميفرمايد که خدا برای دوستداران خود، چيزهايی تدارک ديده است که هيچ انسانی هرگز نديده، نشنيده و به فکرش نيز خطور نکرده است».
پس هنگاميکه دعا ميکنيم بايستی خداوند را که «يهوه يايره» است، تمجيد نموده، از او قدردانی نماييم؛ بايد ايمان داشته باشيم که او هر چيز را برای ما مهیّا ميفرمايد. ما بايد طريقهای خود را به او بسپاريم و دعا کنيم تا در طريقی که مهیّا مينمايد راه رويم .

دوّم، نام او «يهوه روفکا» ميباشد. اين نام در خروج ۱۵ : ۲۶ آمده است. سه روز پس از خروج از مصر، قوم اسرائيل خيلی تشنه بودند، زيرا آبی که يافتند آنقدر تلخ بود که نميتوانستند از آن بنوشند. ايشان بر عليه خداوند و موسی شکايت و غرغر کردند. آنگاه موسی نزد خداوند فرياد برآورد و خداوند درختی را به او نشان داد. موسی آن درخت را در آب انداخت و بلافاصله آب شيرين شد.
در آنجا خداوند، قوم اسرائيل را آزمايش نمود و فرمود: «اگر دستورات و احکام مرا که خداوند، خدای شما هستم اطاعت کنيد و آنچه را که در نظر من پسنديده است بجا آوريد، از تمام مرضهايی که مصريان را بدان دچار ساختم در امان خواهيد ماند، زيرا من، خداوند و شفا دهندة شما هستم»(خروج ۱۵ : ۲۶).
در زبان عبرانی، خداوند شفا دهنده «يهوه روفکا» ميباشد. خداوند، شفا دهنده است. بدين ترتيب، اين امری کاملاً طبيعی است که ما ميتوانيم هنگاميکه به او ايمان داريم، از شفاهای جسمی و روحانی خداوند برخوردار شويم. ما بايد به اين امر واقف باشيم که وقتی از طريق عيسی مسيح به خداوند نزديک ميشويم، او ما را شفا ميدهد و ما بايد از او قدردانی نموده، نام او را تمجيد نماييم.
خداوندمان عيسی مسيح، در اطاعت از ارادة پدر خود، ضعفهای ما را بر خود گرفت. اول پطرس ۲ : ۲۴ ميفرمايد: «او بر روی صليب، بار گناهان ما را بر دوش گرفت تا ما بتوانيم از چنگ گناهان رهايی يافته، زندگی پاکی داشته باشيم. زخمهای او نيز دوای دردهای ما گرديد. بنابراين وقتيکه دعا ميکنيم، بايد بطور واضح ايمان خود را به طبيب اعظم مان اعلام نماييم. ما همچنان بايد او را سپاس و تمجيد نمايم و نام او «يهوه روفکا» را بالا بريم.

سوّم، اسم او «يهوه نسی» ميباشد. اين مطلب در خروج ۱۷ : ۱۵ آشکار است. هنگاميکه بنی اسرائيل به «رفيديم» رسيدند، توسط عماليقی ها مورد حمله قرار گرفتند. موسی، يوشع را به همراه سربازانی به محل نبرد فرستاد ولی خود، هارون و حور را برداشته به بالای تپه رفتند و با يکديگر دعا کردند. هنگاميکه موسی دستهای خود را بالا ميبرد، بنی اسرائيل پيروز ميشدند. وقتيکه او دستهای خود را از خستگی پايين ميآورد، عماليقی ها بر آنها چيره ميگشتند. دستهای موسی بقدری خسته شده بود که هارون و حور سنگی را آوردند تا موسی روی آن بنشيند و ايشان دستهای وی را بالا نگاه داشتند.
چون ايشان دستهای موسی را تا غروب بالا نگه داشتند، يوشع و بنی اسرائيل، عماليقی ها را در جنگ شکست داده، پيروز گشتند. موسی در آنجا يک قربانگاه ساخت و آن را «يهوه نسی» يعنی «خداوند پرچم پيروزی من است» ناميد.
ما بايد بدانيم که تمام پيروزيهای زندگی مان از جانب خداوند است و ما بايد در زير اين پرچم پيروزی از طريق دعا در نبردهای زندگی خود، بجنگيم. ما بايد هر روزه، پدر آسمانی خود يهوه نسی، را سپاس و تمجيد نماييم.

چهارم، نام او «يهوه شالوم» ميباشد. اين نام در داوران ۶ : ۲۴ ذکر شده است. هنگاميکه جروبعل، که او را جدعون نيز ميخوانند خداوند را ملاقات کرد، او بسيار ترسيد و تصور کرد که خواهد مرد. اين امر بدين دليل بود که هيچ انسانی نميتواند خدای پر جلال را ببيند و زنده بماند (خروج ۳۳ : ۲۰). جدعون فکر کرد که چون فرشته خداوند را ملاقات نموده خواهد مُرد، ولی خداوند فرمود که او نخواهد مرد. آنجا، جدعون قربانگاهی برای خداوند ساخت که آن را «يهوه شالوم» ميخوانند يعنی «خداوند آرامش است».
خداوند از طريق پسر خود، عيسی مسيح به ما آرامش عطا ميفرمايد. اکنون ما ميتوانيم با شجاعت به پيشگاه خداوند بياييم و از اميد و آرامش عظيمی در قلبهايمان برخوردار شويم. پس ما هميشه بايد با ايمان، نگاهمان به خداوند باشد و خدای سلامتی خود «يهوه شالوم» را سپاس و تمجيد نماييم.

پنجم، نام او «يهوه روهی» ميباشد. مزمور ۲۳ : ۱ ميفرمايد: «خداوند شبان من است، من محتاج نخواهم بود». در اينجا «روهی» به معنای شبان است. خداوند، از طريق «کلمه» خود را به عنوان شبان ما آشکار ساخت. بنابراين ما بايد او را تمجيد نماييم و او را بخاطر اينکه شبان ما است سپاس بخوانيم. از آنجاييکه شبانمان مالک ما است، ما را چون يک شبان حقيقی رهبری نموده، غذا ميدهد و رشد داده، محافظت مينمايد. ما بايد با تمام قلبمان به شبان اعتماد نموده، از او اطاعت و پيروی کنيم و از او تشکر و تمجيد نماييم.

ششم، نام او «يهوه صدقينو» يعنی «خداوند عدالت ما» ميباشد. کتاب مقدس ميفرمايد: «در آن زمان، يهودا نجات خواهد يافت و اسرائيل در صلح و آرامش زندگی خواهد کرد و نام او «خداوند عدالت ما» خواهد بود» (ارميا ۲۳ : ۶). خداوند، عيسی مسيح را که گناه را نشناخته بود، برگزيد و اراده فرمود که او بجای ما گناه شود تا عدالت خداوند در ما ايجاد گردد. ما هرگاه به اين ميانديشيم که با ايمان به عيسی، به عدالت خداوند دست يافته ايم، نميتوانيم از شکرگزاری خداوند باز بايستيم. بنابراين، ما بايد هميشه خداوند «يهوه صدقينو» را سپاس و تمجيد بخوانيم.

هفتم، نام او «يهوه شَمّه» است يعنی «خداوند هميشه در معبد خود در سرتاسر نُه هزار متر حضور خواهد داشت» (حزقيال ۴۸ : ۳۵). از آنجايی که ما به معبدهای خداوند تبديل شده ايم، اين همچنين بدين معنی است که خداوند هميشه در ما ساکن خواهد بود. «يهوه شمّه» يعنی «خداوند هميشه با ما خواهد بود». بنابراين ما هميشه بايد خداوند «يهوه شمّه» را سپاس و تمجيد بخوانيم.
پس ما در دعای ربّانی، با گفتن «نامت گرامی باد.» توسط يکايک اسامی شگفت انگيز خداوند ( با درک عميق اهميت آنها برای ما) ابراز ميداريم که هر نام خداوند چقدر برای ما بعنوان فرزند نجات يافتة او حائز اهميت ميباشد. خداوند توسط اسامی خود، تعهدات خاصّی با ما ميبندد و بر طبق هر اسم خود، عمل مينمايد.

۲- عيسی مسيح دعا فرمود: «ملکوت تو بيايد».
خداوندمان عيسی مسيح ملکوت خدا را به زمين آورد.
او فرمود: «از گناهان خود توبه کنيد و نزد خداوند بازگشت کنيد، زيرا ملکوت خدا نزديک شده است» (متی ۴ : ۱۷). عيسی مسيح ملکوت خدا را بر روی زمين آورد و آن را موعظه نمود، آنهم در زمانيکه زمين هنوز تحت قدرت شيطان بود. برای اينکه در ميان بشر ملکوت را برقرار نمايد، عيسی مسيح به ميل خود، جانش را بر روی صليب فدا نمود. بدن پاره شدة او و خون ريخته شدة وی، ملکوت خدا را به تاريخ بشريت به ارمغان آورد.
خون عيسی مسيح بخشش از گناهان، پاک شدن از گناهان، آشتی با خدا و کار روح القدسِِ خداوند بر روی زمين را با خود به ارمغان آورد. شکر برای قدرت خون عيسی مسيح که ما را قادر ساخت بجای لعنت، شفا و برکت دريافت نماييم. با مصلوب شدن و قيام خود، عيسی مسيح قدرت مرگ و جهنم را در هم شکست و ملکوت ابدی و حيات جاويدان را به ارمغان آورد.
از اين جهت، عيسی مسيح ملکوت خدا از انجيل پنج گانه را با خود بهمراه آورد. هرکس به او ايمان آورد نجات کامل خواهد داشت و از برکات جسمانی، محيطی و روحانی لذّت خواهد برد. امروزه، ملکوت خداوند در کليسا و هر جايی که نام عيسی اعلام و بلند کرده شود، حاضر است.
هر ملّتی بايد از يک رهبر و نيروهای ارتشی برخوردار باشند، تا آنها را محافظت نمايند. به همين صورت، کليسايعنی بدن مسيح با ملکوت خدا در او، بايد اقتدار خداوند و قدرت روح القدس را به نمايش بگذارد. ماهيت ملکوت آسمان ميبايستی امروزه در کليسای او نمايان باشد.
خداوندمان برای اينکه آيات و معجزات ملکوت آسمان به عنوان نشانه ای به بی ايمانان آشکار گردد، به ما آموخت تا برای حضور روح القدس دعا نماييم.
قدرت متعال خداوند که در کارهای او در کليسا مکمّل نظامی پرقدرتی برای نابود ساختن نيروهای شيطانی خواهد بود (که سعی بر حمله به کارهای خداوند و قوم او دارند)، قدرت روح القدس خداوند، انجيل پنج گانه و برکات سه جانبه را برای ايمانداران به ارمغان ميآورد تا آنها ملکوت خداوند را وسعت دهند.
بنابراين، ما مسيحيان بايد بطور جدّی برای ملکوت آسمان بر زمين و ملکوت کامل آسمان، که در زمان بازگشت عيسی برقرار خواهد شد، دعا نماييم.

۳-عيسی مسيح دعا فرمود: «اراده تو چنانچه در آسمان است در زمين نيز کرده شود».
از آنجايی که خداوند الف و يا ، اوّل و آخر است، ارادة او از پيش در آسمان انجام شده است. تنها شرير و آنانی که تحت نفوذ او به خداوند اعتماد نميکنند و ارادة او را بر روی زمين رد ميکنند، مانع انجام ارادة خداوند بر روی زمين ميشوند.
به همين دليل، ما هميشه بايد دعا نماييم که تمام مردم روی زمين ارادة خداوند را بپذيرند و جلال را به او بدهند و اينکه دعاهای خالصانة ما، ارواح شرير و ديوها را از ايشان بيرون نموده، اذهان سخت آنها را آماده نمايد و عيسی مسيح را به آنها آشکار ساخته، ملکوت خدا را به اين جهان و قلبهای ايشان بياورد.

۴- عيسی مسيح دعا کرد: «نان کفاف ما را امروز به ما بده».
ما بايد هر روزه غذای روحانی خود را از خداوند دريافت داريم. ما همچنين به غذای جسمانی نيازمنديم. خداوند ميخواهد نان هر روز ما را به ما بدهد و انتظار دارد که ما هر روز برای آن دعا نماييم. اين ارادة خداوند است که هر روزه غذای روحانی خود را از او بطلبيم. وقتيکه ما دعا ميکنيم، خداوند آنها را عطا خواهد فرمود.
دعا کردن برای نان روزانه به اين معنی است که برای تمام احتياجات زندگيمان دعا نمايم. برای اينکه نان روزانه خود را بدست آوريم، ما به شغل نياز داريم. برای داشتن يک شغل به تحصيلات نياز داريم و برای آنکه از تحصيلات برخوردار شويم، به مايحتاج اولیة زندگی مثل پوشاک، غذا، خانه، وسيلة نقليه نيازمنديم.
از آنجاييکه نان روزانة ما شامل تمام مايحتاج ابتدائی زندگی است، بايد بطور جدّی آنها را از خداوند بطلبيم و دريافت نماييم.

۵- عيسی دعا فرمود: «قرضهای ما را ببخش، چنانچه ما قرضداران خود را ميبخشيم».
اگر ما طالب بخشش گناهانمان باشيم، بايد آنانيکه نسبت به ما گناه ميورزند را ببخشيم. تنها زمانيکه آنها را ميبخشيم، ميتوانيم از خداوند طلب بخشش نماييم. انجيل به ما ميآموزد که اين بر خلاف ارادة خداوند است زمانيکه در پی انتقام گرفتن از ديگران هستيم و از بخشيدن آنها امتناع می ورزيم، از خداوند بخواهيم که ما را ببخشد. بخشيدن آنانی که نسبت به ما گناه ورزيده اند، کار آسانی نيست. با وجود اين، از آنجايی که ما بطور دائم مرتکب گناه ميشويم، برای اينکه مورد بخشش خداوند قرار بگيريم، بايد ابتدا کسانيکه به ما بدی کرده اند را ببخشيم.

۶- عيسی مسيح دعا فرمود: «ما را در آزمايش مياور».
در اينجا منظور از آزمايش، وسوسه های شيطان است. تمام ايمانداران و همينطور بی ايمانان، در معرض دائمی وسوسه های شرير هستند. «چون مسيح ها و پيغمبران دروغين زيادی خواهند آمد و حتّی معجزات نيز خواهند کرد، بطوريکه اگر ممکن بود حتّی برگزيدگان خدا را گمراه ميکردند» (متی ۲۴ : ۲۴). ارواح شرير سعی بر اين دارند که ما را با شهوات فريبندة نفسانی و غرور وسوسه کرده، بردة افکار انسانی گردانند.
به همين دليل است که انجيل مقدّس ميفرمايد: «هوشيار و مراقب باشيد، زيرا دشمن شما، همچون شير گرسنه ای، غراّن به هر سو ميگردد تا طعمه ای بيابد و آنرا ببعلد. پس در برابر حملات او، به خداوند تکيه کنيد و استوار بايستيد. بدانيد که اين زحمات فقط به سراغ شما نيامده است، بلکه مسيحيان در تمام جهان با چنين مصائبی مواجه می باشند» (اول پطرس ۵ : ۸ و۹ ). برای آنکه در مقابل وسوسه ها مقاومت نماييم، به کمک دائمی خداوند نيازمنديم.
ما بايد هر روزه بطور جدّی به خداوند بچسبيم و دعا نماييم: «ما را در آزمايش ميآور».



۷- عيسی مسيح دعا فرمود: «ما را از شرير برهان».
منظور از شرير، دشمن ما شيطان است. او بر روی صليب جلجتا، خلع سلاح شد. با وجود اين همواره مدّعی ما شده، سعی بر اين دارد که ما را بدام بياندازد. اگر ما به اتهامات او گوش کنيم و در دامش بيافتيم، او آمده در نهان سعی بر دزديدن، کشتن و نابود کردن ما دارد.
زمانيکه من برای يک جلسة بشارتی به آفريقا رفته بودم، چند تن از اعضاء ما به صحرا مسافرت نموده، يک خانوادة شير را مشاهده کردند که به نگهبان خود حمله برده او را کشتند. شيطان هم مانند يک شير درّنده بدنبال کسی ميگردد که بتواند از بين ببرد. چنانچه در دامش بيفتيم، شيطان بيرحمانه طعمه خود را روحاً، جاناً و جسماً پاره خواهد کرد. به همين دليل، ما بايد از خداوند بطلبيم که ما را از شرير برهاند تا مبادا در دام شيطان بيفتيم.
عيسی مسيح همچنين به ما آموخت که دعا کنيم تا در وسوسه نيفتيم. او در باغ جتسيمانی، بمدّت يک ساعت دعا کرد. هنگاميکه نزد شاگردان خود برگشت، آنها را در خواب ديد. آنگاه عيسی به ايشان فرمود: «بيدار باشيد و دعا کنيد تا در وسوسه نيفتيد» (متی ۲۶ : ۴۱). اگر آنها بيدار ميماندند و دعا ميکردند، در باغ جتسيمانی از او نميگريختند و پطرس در حيات خانة قيافا، کاهن اعظم، عيسی مسيح را انکار نميکرد. بنابراين ما بايد از خداوند بطلبيم که ما را از دام شيطان که رئيس نيروهای پليد است محافظت نمايد، اگرچه او سرانجام شکست داده خواهد شد.

۸- عيسی دعا فرمود: «ملکوت و قدرت و جلال از آن توست».
ملکوت متعلق به خداوند است؛ قدرت و جلال نيز از آن اوست. به اين دليل است که بايد با شکرگزاری و تمجيد او، ملکوت و قدرت و جلال او را بنگريم. ما بايد هميشه خداوند را که دعاهای ما را ميشنود و اجابت ميفرمايد، تمجيد و سپاس بخوانيم.
هنگاميکه ترتيب دعای رباّنی را بياد داشته، به هر يک عميقاً بيانديشيم و بر طبق آن دعا نماييم، از فيض شگفت انگيز خداوند برخوردار شده، دعاهای ما به تخت سلطنت او خواهد رسيد. هنگاميکه اَشکال دعايی رباّنی و خيمه ای (فصل ۱۰)، را با هم در نظر بگيريم ما قادر خواهيم بود برای يک يا دو ساعت نزد خداوند دعا نماييم و پُری روح القدس را بيابيم.


فصل هفتم


دعای تَعَمقّی


تنها کسانی که در دعا نظم و ترتيب را رعايت مينمايند، ميتوانند بخوبی دعای تعمقّی را انجام دهند. اين بدين معنی نيست که کسی اصلاً نبايد طی اين روش دعايی صحبت کند. ما ميتوانيم با زمزمة ملايم و يا صدای آهسته و يا کاملاً در سکوت دعا کنيم و افکار قلبمان را دنبال نماييم.





فصل هفتم


دعای تَعَمّقی



دعا با صدای بلند، بخصوص برای نوايمانان بسيار مفيد خواهد بود. شنيدن صدای خويشتن به ماکمک ميکند تا در دعا تمرکز حواس پيدا کرده، در برابرکار شيطان مقاومت نماييم و بطور عميق در فيض روح القدس ساکن شويم.
ارميا ۳۳ : ۳ ميفرمايد: «از من درخواست کن و من اسراری را دربارة آنچه در آينده واقع خواهد شد، به تو آشکار خواهم ساخت». عبرانيان ۵ : ۷ ميفرمايد: «بطوريکه همه ميدانند، کسی که قدرت و اختيار عطای برکت را دارد، بزرگتر از کسی است که برکت را دريافت ميکند». با صدای بلند نزد خداوند فرياد برآوردن بسيار سودمند است، زيرا که احتياجات عميق قلبمان را در غالب کلمات بيان ميکنيم. ما ميتوانيم بدينگونه در ساختمان کليسا و يا در کوه دعا نماييم.
با وجود اين، برخی اوقات ما مجبوريم وضعيت ديگران را در نظر بگيريم و با صدای بلند دعا نکنيم. امروزه بسياری در مجتمعهای مسکونی زندگی ميکنند. در چنين شرايط مکانی، دعا کردن با صدای بلند ممکن است باعث اذیّت و آزار ديگران شود.
همچنين هنگاميکه بوسيلة ماشين، اتوبوس، قطار يا هواپيما مسافرت ميکنيم، نميتوانيم با صدای بلند دعا نماييم. اگر صبح زود با صدای بلند دعا کنيم، افراد خانواده و همسايگان را از خواب بيدار خواهيم کرد. پس در چنين مواردی لازم است از دعای تعمقی استفاده نماييم.
تنها کسانيکه در دعا از نظم لازم برخوردارند، قادرند به خوبی دعای تعمقی را انجام دهند. در اين الگوی دعايی، ما بايد بخوبی بر موضوعات دعايی و احتياجاتی که در دعا نزد خداوند ميآوريم، تمرکز حواس داشته باشيم. اين بدين معنی نيست که بهيچوجه نبايد در اين روش دعايی صحبت نماييم. ما ميتوانيم با زمزمة ملايم يا صدای آهسته يا حتّی کاملاً سکوت نموده، افکار قلبمان را دنبال کنيم. خداوند از افکار ما کاملاً آگاه است ( مزمور ۱۳۹ : ۲ ).
از آنجايی که من خيلی مسافرت ميکنم، در هواپيما، هنگام گذشتن از اقيانوس آرام و آتلانتيک، چشمان خود را ميبندم و در سکوت دعا مينمايم. از طريق دعای تعمقی، از مشارکت و ارتباط بسيار نزديکی با خداوند لذّت ميبرم و فيض، قدرت و محبّت او را تجربه ميکنم. دعای تعمقی، دعايی است در قلبهای ما. در حين دعا به روش تعمقّی، ما ميتوانيم از اشکال دعايی به روش آزاد، دعا با عنوان خاص، موضعی، ارتعاشی، دعای ربّانی يا خيمه ای استفاده نماييم و يا ميتوانيم يک آیة انجيل را انتخاب کرده بر آن تعمق نموده، خداوند را شکر و سپاس بخوانيم.
ما مسيحيان ميتوانيم به مقتضی زمان و موقعیّتی که در آن قرار داريم از الگوهای دعايی بسياری در زندگی خود استفاده کرده، گاهی با صدای بلند و گاهی در سکوت دعا نماييم.





فصل هشتم

دعای تمجيد


دعای تمجيد به منظور ابراز شادی خود و سپاسگزاری از خداوند ميباشد نه برای اينكه چيزی بطلبيم.



فصل هشتم


دعای تمجيد



دعای تمجيد جهت ابراز شادی و سپاسگزاری ما نسبت به خداوند است، نه برای اينکه چيزی بطلبيم. انجيل مقدّس ميفرمايد: «با وجود اين، تو پاک و مقدس هستی. پدران ما تو را تمجيدکردند» ( مزمور ۲۲ : ۳ ). اين در زبان اصلی عبرانی بدين معنی است که ستايش بنی اسرائيل، تخت سلطنت و محل سکونت خداوند ميباشد. به عبارتی ديگر، بدين معنی است که تمجيدهای ما، تشکيل يک تخت سلطنت را ميدهد که خداوند بر آن ساکن ميگردد.
هنگاميکه ما خداوند را تمجيد و شکرگزاری مينماييم، او برای سکونت در ما، نزديک ميآيد. وقتيکه ما قادر به دعا کردن نيستيم يا در زير بار غم و اندوه زندگی بسر ميبريم، اگر خداوند را تمجيد نماييم، او در ما ساکن خواهد شد؛ تمام غمها و رنجها محو خواهند گرديد و روح ما آزاد خواهد شد. اين است که دعای تمجيد برای ما از اهمیّت زيادی برخوردار ميباشد.
دعای تمجيد، حضور خداوند را در ميان ما تقويت مينمايد و کارهای عظيم خداوند را در زندگی ما به ارمغان ميآورد. يک نمونة کامل، پيروزی يهوشافاط پادشاه يهودا، بر دشمنان خود ميباشد از طريق ستايش خداوند (۲تواريخ ۲۰ : ۲۱-۲۳). موآبيها و عمونيها برای نبرد با يهوشافاط هجوم آوردند. يهوشافاط، هوشيارانه تصميم گرفت که بايد از خداوند کمک بخواهد و دستور داد که تمام مردم يهودا روزه بگيرند. مردم يهودا، برای درخواست کمک از خداوند گردهم آمدند. آنگاه روح خداوند بر يحزئيل آمد و خداوند از طريق او فرمودکه ايشان را نجات خواهد داد.
پس، يهوشافاط افرادی را جهت سرائيدن و حمد و سپاس خداوند منصوب نمود. همينکه ايشان شروع به سرائيدن و حمد خداوند نمودند، خداوند بطور غير منتظره ای بر عليه مردانيکه يهودا را مورد تجاوز قرارداده بودند، برخاست و آنها شکست خوردند.
نمونة ديگری از قدرت تمجيد را در تجربة پولس و سيلاس مييابيم. هنگاميکه ايشان خداوند را در زندان تاريک در شهر فيليپی ستايش نمودند، ناگهان زلزلة شديدی رخ داد، بطوريکه پايه های زندان لرزيد. بلافاصله درهای زندان باز شد و زنجيرهای دست و پای همه باز شد (اعمال ۱۶ : ۱۹-۲۶). ستايش و تمجيد خداوند، حضور او را در ما تقويت مينمايد و کارهای عظيم خداوند را برای ما به ارمغان ميآورد. پس، برای ستايش خداوند بايد چه کنيم؟

۱-ما بايد بدانيم او کيست و چکار ميکند و برطبق اين دانسته ها او را حمد و تمجيد نماييم.
خداوند، متعال، از همه چيز آگاه و در همه جا حاضر است. او آسمانها و زمين و هر چه در آن است را خلق نمود. بنابراين ما ميبايستی خدای خالق را تمجيد نماييم. از آنجايی که او عظيم است و پر جلال، ما همچنين بايد عظمت او را ستايش کنيم. از آنجاييکه او پرمحبت، مقّدس و عادل است، ما بايد او را بخاطر نيکوييهايش نيز سپاس و تمجيد گوييم. به همين صورت، ما بايد ذات خدايی او را درک نموده، او را تمجيد نماييم.

۲-ما بايستی فيض او را بخاطر داشته، او را تمجيد نماييم.
ما بايد خداوند را تمجيد گوييم زيرا او از طريق عيسی مسيح گناهان ما را ميبخشد؛ چون او روح خود را به ما عطا فرموده تا از زندگی مقدّسی برخوردار شويم؛‎ چون ما را شفا ميبخشد؛ ما را از زير لعنت رهانيد و برکت داد؛ و بدليل اينکه ما را از مرگ و جهنم رهايی داده، حيات جاويدان ميبخشد. ما همچنين ميبايستی خداوند را حمد و تمجيد بخوانيم بخاطر کارهايی که در ميان ما انجام داده است تا با حيات بخشيدن به روحهای ما از طريق عيسی مسيح، از برکات و سلامتی برخوردار شويم و بخاطر اينکه به ما حيات فراوان عطا ميفرمايد.
اکنون که ما بسياری از محبتهای عملی او را در زندگيمان تجربه نموده ايم، بايد خدا را برای هر يک و تمام آنها سپاس و تمجيد گوييم. گاهی اوقات، ممکن است دچار سختيها و رنجهايی در زندگی شده باشيم. بخاطر ميآوريم زمانيکه در اين سختيها و رنجها نزد او فرياد برآورديم، او دعاهايمان را اجابت فرموده، ما را از رنجهايمان رهانيد و برکت داد. ما بايد هر يک و تمام آنها را بخاطر آورده، خداوند را حمد و تمجيد نماييم.

۳-ما بايد با ايمان به اينکه او دعاهای ما را اجابت ميفرمايد، او را تمجيد نماييم.
شکرگزاری و تمجيد نشان دهندة ايمان حقيقی مسيحيان ميباشد. به همين دليل است که انجيل ميفرمايد: «قربانی شايستة من آنست که از من سپاسگزار باشيد و مرا ستايش کنيد. هر که چنين کند راه نجات را به او نشان خواهم داد» (مزمور ۵۰ : ۲۳). وجود ما بايد هميشه مملوّ از شکرگزاری، حمد و سپاس او باشد. حتی اگر چيزی از خداوند نخواهيم، شکرگزاری و تمجيدهای ما از او موجب ميشود که فيض عجيب او را بچشيم.
هنگاميکه من به فيض خداوند اولين کليسايم را در بولوانگدونگ بر پا کردم، يکی از رهبران کليسای انجيلی بود که هميشه در جلسة دعايی صبح زود حضور بهم ميرسانيد. او، روی يک حصير کهنه، زانو ميزد و برای بيش از يکساعت با صدای بلند دعا ميکرد. ميشنيدم که در دعاهای خود يک دعا را بارها تکرار مينمود. او دعا ميکرد: «خدای پدر، تو را شکر ميکنم. فقط تو را شکر ميکنم، شکرت، شکر».
در آن زمان، من نميتوانستم دعاهای او را درک کنم. اما اکنون، وقتی به زندگی ايمانی و سالهای زياد رسالت خود مينگرم، ميفهمم که کاری جز شکرگزاری خداوند از دستم بر نميايد. من، اکنون اعتراف ميکنم که براستی دعاهای او بسيار عميق بوده است.
ما بايد دعاهای مملوّ از شکرگزاری و تمجيد خداوند را تقديم کنيم. داود نويسندة مزمور، به عنوان مردی بدنبال قلب خداوند شناخته شد و از فيض و برکت خداوند برخوردار بود، زيرا که پيوسته خداوند را حمد و تمجيد مينمود. او همچنين بسياری از مزامير تمجيدی را از خود بجای گذاشت. ما مسيحيان ميبايستی مانند داود، پدر خود را بس شُکر نموده، حمد و تمجيد خوانيم.


فصل نهم


دعا به زبانها


دعا به زبانها، دعايی است که به زبان روح کرده ميشود، بطوريکه انسان قادر به درک آن نميباشد. اين روح القدس است که با استفاده از صدا و روح ما، فراتر از افکار ما دعا مينمايد. پس از دعا به زبانها حتّی برای مدّت زمانی طولانی، احساس خستگی نخواهيم کرد.



فصل نهم


دعا به زبانها



هنگاميکه ما از روح القدس پُر هستيم، روح خدا، به ما عطای سخن گفتن به زبانهای ديگر را ميدهد. اين يک زبان دعايی شخصی است که شامل دو نوع ميباشد.
در روز پنطيکاست، وقتيکه۱۲۰ شاگرد، روح القدس را دريافت نمودند، به زبانهای مختلف سخن گفتند. آنها، زبانهای زمينی بودند که توسط اهالی کشورهای گوناگون قابل درک بودند.
از طرف ديگر، اول قرنتيان بابهای ۱۲ و ۱۴، از زبانهايی صحبت ميکنند که برای شخص قابل درک نيست. اول قرنتيان ۱۴ : ۲ ميفرمايد: «اگر کسی عطای سخن گفتن به زبانها را دارد، يعنی به زبانهايی سخن می گويد که قبلاً نياموخته است، در اينصورت با اين زبانها فقط با خدا سخن می گويد نه با مردم، زيرا ديگران گفته های او را درک نميکنند، چون او با قدرت روح القدس، بصورت راز تکلم ميکند».
اين اشتباه بزرگی است که بگوييم زبانی که قابل درک نيست، اصلاً يک زبان نيست. هنگاميکه پُری روح القدس را مييابيم، به زبانها سخن ميگوييم، گاهی به زبانهای شناخته شده و گاهی به زبانهايی که برای انسان ناشناخته است.
برخی ميپرسند: «چه فايده ای دارد چيزی بگوييم که قابل درک نيست؟»
من شخصاً خيلی زياد به زبانها دعا ميکنم. هنگاميکه وجودم از شکر و سپاس نسبت به خداوند لبريز ميگردد، بطوريکه بخوبی قادر به ابراز آن با زبان بشری نيستم، به زبانها صحبت ميکنم و روحم تازه ميگردد. همچنين، هنگاميکه عنوان خاّص دعايی نداريم، ما ميتوانيم نزد خداوند به زبانها دعا نماييم. طی جلسات دعايی تمام شب يا وقتی ميخواهيم برای مدّت طولانی تری در روح دعا کنيم، دعا به زبانها نفع و فيض بيشتری را به ارمغان ميآورد.
دعا کردن به زبانها يعنی دعا به زبان روحانی که انسان قادر به درک آن نيست. از آنجايی که روح القدس، خداوند است و با استفاده از روح و صدای ما ولی خارج از محدودة فکری ما دعا مينمايد، باری بر ذهن ما نميگذارد. به همين دليل است که ما، حتّی پس از دعا به زبانها برای مدت بسيار طولانی، خسته نميشويم.
اغلب مردم سئوال ميکنند که اين امر چه فايده ای برايشان دارد. اکنون ببينيم منظور از سخن گفتن به زبانها چيست و چه فايده ای دارد:

۱-تکلم با خداوند، بصورت راز است.
اول قرنتيان ۱۴ : ۲ ميفرمايد: «در اينصورت با اين زبانها فقط با خداوند سخن ميگويد نه با مردم، زيرا ديگران گفته های او را درک نميکنند؛ چون او با قدرت روح القدس، بصورت راز تکلم ميکند». ما رازهايمان را تنها با نزديکترين دوستان خود در ميان ميگذاريم؛ در عين حال، اگر رازمان فاش گردد، ديگر راز نيست.
به همين شکل، ما ميبايستی به خداوند خيلی نزديک باشيم تا رازهايمان را در روح در ميان بگذاريم. از آنجايی که ما اسرار و رازهايمان را از طريق دعا به زبانها فاش مينماييم، قادر هستيم در حين صحبت به زبانها، به خداوند نزديکتر شويم.
گاهی اوقات، ممکن است احساس کنيم که انگار خداوند از ما دور است. حتّی وقتی چنين احساسی داشته باشيم، زمانيکه به زبانها دعا نماييم، نزديکی و پُری حضور خداوند را در خود و اطرافيان تجربه خواهيم کرد.

۲- ما را پاک ميسازد.
اول قرنتيان ۱۴ : ۴ ميفرمايد: «پس کسيکه به زبانها سخن ميگويد فقط به رشد خود کمک ميکند، امّا آنکه نبوت مينمايد، به رشد کليسا کمک ميکند تا همه در پاکی و شادی پيشرفت نمايند». کلمة «پاکی» در زبان يونانی، به صورت «oíƒÈoƒÂƒÍƒÊֻ݃ نوشته شده است که ترکيبی است از دو کلمة«oíƒبoς» (خانه) و«ƒآέƒتƒض»(بنا کردن) ميباشد. بدين ترتيب، معنی کامل آن «بنا کردن خانة روحانی ناشی از ايمان» ميباشد.
ما چيزی را که نداريم نميتوانيم با ديگران سهيم شويم. اگر ما خود پاک نباشيم، نميتوانيم ديگر ايمانداران را تشويق يا تقويت نماييم. بنابراين، برای هدايت شخص ديگر به ايمان عميق، ما خود بايد از طريق دعای بسيار به زبانها، از ايمانی عميق برخوردار باشيم. به اين دليل است که پولس رسول فرمود: «خدا را شکر که در تنهايی، بيش از همة شما به زبانها سخن ميگويم» (اول قرنتيان ۱۴ : ۱۸).
صحبت کردن به زبانها صرفاً برای اين نيست که ديگران بشنوند. ما ميتوانيم زمانيکه تنها هستيم و يا درحين دعای انفرادی در کليسا، به زبانها دعا کنيم (با اين محدوديت که باعث آزار ديگران نشويم).
با دعا کردن به زبانها، ما ميتوانيم فيض بيشتر خداوند را در قلبهايمان احساس کنيم.

۳-ما بايد طالب نبّوتها (ترجمه) و نيز سخن گفتن به زبانها باشيم.
اول قرنتيان ۱۴ : ۵ ميفرمايد: «آرزوی من اين است که همة شما به زبانها سخن بگوييد، اما بيشتر دلم ميخواهد که نبوت کنيد. زيرا نبوت کردن بهتر است از سخن گفتن به زبانها، مگر آنکه کسی بتواند مطلبی را که شما به زبانهای غير ميگوييد برای ديگران ترجمه کند تا ايشان نيز از آن بهره مند شوند». من شخصاً سخن گفتن به زبانها و ترجمة آن را به دفعات زياد تجربه نموده ام. هنگاميکه عطای ترجمه توسط روح القدس به من داده ميشود، دعايی را که به زبانها کرده ام درک مينمايم که بيشتر آنها کلمات حمد و سپاس خداوند ميباشد و گاهی اوقات، خداوند از طريق دعا به زبانها و ترجمة آن، مستقيماً تعليم ميدهد.
پس، هر فرديکه به زبانها دعا مينمايد، بايد دعا کند که ترجمة آنچه را که روح خدا فرموده است درک کند تا کليسا را پاک نمايد.

۴-زبانها، نشانه ای است برای غير ايمانداران، مبنی بر اينکه خدا با ماست.
اول قرنتيان ۱۴ : ۲۲ ميفرمايد: «پس می بينيد که سخن گفتن به زبانها، نشانة قدرت خدا برای ايمانداران نيست بلکه نشانه ای است برای بی ايمانان؛ اما نبوت، يعنی آوردن پيغام از جانب خداوند، برای بی ايمانان نيست بلکه برای ايمانداران».
نزول روح القدس در اعمال باب ۲ ثبت شده است. ۱۲۰ شاگرد، در اتاق بالايی گردهم آمده بودند و ناگهان روح القدس بر ايشان آمد و همگی از روح القدس پُر شدند و شروع کردند به سخن گفتن به زبانها. در اورشليم، يهوديان خدا ترس از هر ملّتی حضور داشتند. هنگاميکه ايشان اين صدا را شنيدند، جمعیّت با تعجّب گرد آمدند، زيرا هر يک ميشنيدند که ايشان به زبان خودشان سخن ميگويند. آنگاه پطرس ايستاد و انجيل را موعظه نمود. آنروز در حدود سه هزار تن توبه کردند و پيام را پذيرفتند.
صحبت به زبانهای ديگر، آنچنان نشانة عظيمی از حضور خدای زنده برای بی ايمانان شد که آن تعداد عظيم نجات يافتند.

۵-به جانهای ما تازگی و آرامش ميبخشد.
اشيعاء ۲۸ : ۱۱،۱۲ ميفرمايد: «چون مردم به اين تعليم گوش نميدهند، خدا قوم بيگانه ای را خواهد فرستاد تا به زبان بيگانه به آنها درس عبرت بدهند! خدا ميخواست به ايشان آرامش و امنيت ببخشد، اما ايشان نخواستند از او اطاعت کنند». دعا به زبانها به ما تازگی عظيمی ميبخشد، مانند يک ليوان آب سرد در يک روز خيلی گرم تابستانی.
آرامش و تازگی، بينهايت برای آنانی که تحت فشارهای روحی، جسمی و فکری هستند، ضروری ميباشد. امروزه، ما حتّی به بسياری از خادمين غمگين و متأثر برميخوريم. برخی از خادمين به سبب بارهای سنگين شبانی تقريباً از تاب و توان افتاده اند. امّا، وقتی ايشان به زبانها دعا نمايند، تازگی و آرامی جان خواهند يافت و قوّت تازه يافته، دوباره بنا ميشوند.
به همين شکل، زمانيکه خسته هستيم و هنگاميکه قلبمان پُر از درد و اندوه باشد، دعا به زبانها کمک زيادی ميکند تا از تازگی و آرامش برخوردار شويم.

۶-دعايی است که خداوند در آن پيشقدم ميشود.
روميان ۸ : ۲۶ ميفرمايد: «به اين وسيله يعنی بوسيلة ايمان ما، روح خدا ما را در مشکلات زندگی و در دعاهايمان ياری ميدهد، زيرا ما حتّی نميدانيم چگونه و برای چه بايد دعا کنيم. امّا روح خدا با چنان احساس عميقی از جانب ما دعا ميکند که با کلمات قابل توصيف نيست». از آنجاييکه ما در دنيايی زندگی ميکنيم که محدود به زمان و مکانست، هميشه نميتوانيم از خطرات موجود در شرايط زندگيمان و تصادفاتی که ميتوانند برايمان رُخ دهند از پيش آگاه باشيم. با وجود اين، خود روح القدس که از همه چيز آگاه است، ما را ياری مينمايد و برای ما شفاعت ميکند. از طريق دعا کردن به نزد خدا، روح او ما را از خطرات ميرهاند و ما را قادر ميسازد که بر سختيهای زندگی چيره شويم.
هنگاميکه روح خدا قلبهای ما را به روحِ شفاعت لمس کرده، ما را ملزم ميفرمايد که دعا کنيم، شايد ندانيم برای چه موضوعی بايد دعا کنيم. با دعا به زبانها به طور جدّی، ما اطمينان حاصل ميکنيم که روح القدس از اين طريق برای نيازهای ضروری ما دعا مينمايد. در اين حالت دعا کردن به زبانها، بسيار شادی بخش و پُرثمر ميباشد.
يکی از خانمهای عضو کليسای ما، درحاليکه در مرکز شهر سئول مشغول راه رفتن بود، ناگهان احساس کرد که بايد دعا کند. با وجود اين تمايل شديد به دعا، قادر به پيدا کردن مکان مناسب برای دعا کردن نبود، پس در گوشه ای در آن نزديکی روی پاهايش نشست و شروع کرد به دعا کردن نزد خداوند. اگرچه شديداً ملزم به دعا کردن بود، ولی نميدانست چرا و برای چه موضوعی بايد دعا نمايد. پس به زبانها دعا کرد. او بقدری با حرارت دعا کرد که تا دعايش تمام شود، جمعيت عظيمی دور او حلقه زده بود. در ميان جمعيت يک پليس بود که او را بشدت سرزنش کرده گفت: «اگر بايد دعا کنی، در کليسا دعا کن، نه در گوشة خيابان که جلوی رفت و آمد عابرين پياده رو را بگيری».
وقتی آن بار سنگين دعا از او برداشته شد و پس از دعا آرامش يافت، يک جلسة خانگی را رهبری نموده، به منزل بازگشت. ديد که خانه اش کاملاً بهم ريخته شده است. دزد آمده بود و همه جا را گشته بود. همه چيز در خانه و حتّی در حياط پخش شده بود. او به فکر چيزهای با ارزش، جواهرات، دفترهای بانکی و مقداری پول نقد،که دريک کشوگذاشته بود افتاد. با اين فکرکه اگر آنها را دزديده باشند حتماً همسرش او را اذیّت و آزار خواهد کرد، به آن اتاق رفت. همه چيز در آن اتاق نيز کاملاً پخش و پلا شده بود، بجز چيزهای با ارزشی که مَدّ نظر او بودند.آنها خيلی مرتب دقيقاً همانطوريکه گذاشته شده بودند همانجا قرار داشتند. با ديدن اين منظره خيلی تعجب کرد و متّوجه شد که چرا در گوشة خيابان آنقدر با شدّت و هيجان دعا کرده بود. در همان زمانيکه دزد در خانه بود، روح القدس او را ملزم نمود تا با ناله هايی که کلمات قادر به بيان نبودند، دعا نمايد. آنوقت، اشياء با ارزش از ديد دزدان پنهان ماندند و آنها را ندزديدند. اين جريان، نشانة بزرگی برای همسر بی ايمان وی شد. او نيز عيسی مسيح را پذيرفت و کمی بعد وارد دانشگاه خداشناسی شد. در حال حاضر ايشان خادم هستند. براستيکه دعا به زبانها در زندگی مسيحی ما مفيد و سودمند ميباشد.
علاوه بر اين، دعا کردن به زبانها ما را بيشتر به فيض عميق ناشی از محبّت خداوند سوق ميدهد. اين واقعاً فيض خداوند است که کمبودهای ما را در دعا ياری مينمايد. بنابراين، بينهايت ضروری است که پُری روح القدس را بطلبيم و عطای سخن گفتن به زبانهای ديگر را دريافت نماييم.




فصل دهم


دعای خيمه ای


دعای خيمه ای، دعايی است که طّی آن ما بر ارتباطمان با خداوند در عيسی، صحّه ميگذاريم. از طريق اين روش دعايی ما از اطمينان، تازگی، طراوت و قدرت خداوند برخوردار خواهيم شد.





فصل دهم


دعای خيمه ای



دعای خيمه ای، دعايی است که از طريق آن ما بر ارتباطمان با خداوند در عيسی مسيح صحّه ميگذاريم. بنی اسرائيل از مصر خارج شدند و در راهشان به کنعان بودند. خداوند حتّی در حين مسافرتشان به کنعان، در بيابان از ايشان خواست تا او را بپرستند. خداوند، بر کوه سينا طرز ساختن خيمه را به موسی نشان داد و موسی خيمه را بر طبق نقشة خدايی ساخت. بنی اسرائيل آمده، خداوند را پرستش نمودند. خيمه، نمونه ای است که به ما طرز صحيح پرستش را می آموزد.
امروزه، ديگر خيمة قابل رؤيتی وجود ندارد. ۱ قرنتيان ۳ : ۱۶ ميفرمايد: «آيا هنوز پی نبرده ايد که همة شما با هم، خانة خدا هستيد». بدين ترتيب، ما همان خيمه هستيم. زمانيکه دعا ميکنيم، بايد به ترتيب مراحلی را که در ساختن خيمه وجود داشت، رعايت نماييم. به همين جهت، من نام اين روش دعائی را دعای خيمه ای مينامم.
دعا بروش خيمه ای، دعايی است شامل ۷ قسمت در ارتباط با ۷ مکان موجود در خيمه، بطوريکه هر قسمت شامل ۷ عنوان دعايی ميباشد.

از آنجاييکه ما در دعای خيمه ای برای ۴۹ موضوع خاّص دعا ميکنيم، می توانيم برای مدّت زمان طولانی دعا نماييم.
پس از دعا کردن به روش خيمه ای، ما از قدرت خداوند برخوردار خواهيم شد و از تازگی و اطمينان پُر خواهيم شد؛ در نتيجه از وقت دعايی خود احساس رضايت خواهيم نمود و از ارتباط نزديکمان با خداوند شاد خواهيم شد. حال ببينيم در دعای خيمه ای چه ترتيبی را بايد دنبال نماييم؟
خيمه شامل دو قسمت اصلی مذبح و حياط بود. مذبح نيز توسط پرده ای به دو قسمت تقسيم ميشد، مکان مقدّس و قدس الاقداس. در حياط، يک قربانگاه و حوض وجود داشت. در مکان مقدّس يک چراغدان، ميز نان مقدس و قربانگاه بخور وجود داشت و صندوق عهد در قدس الاقداس قرار داشت. سرپوش صندوق را تخت رحمت مينامند.

۱-دعا در حياط
الف- ما بايد بر سر قربانگاه، دعا نماييم.
در خيمه، اولين مکانی که به آن وارد ميشويم قربانگاه مفرغی است (خروج ۲۷ : ۱-۸). بنابراين، در دعا بروش خيمه ای، ما بايد از قربانگاه آغازکنيم. قربانگاه نشان دهندة داوری خداوند است. از آنجاييکه همة انسانها گناهکارند، تحت داوری خداوند قرار دارند. ما نميتوانيم به خداوند نزديک شويم، مگر اينکه اين مشکل اساسی گناه را حلّ کنيم، زيرا که هيچ گناهکاری نميتواند در پيشگاه او زنده بماند.
به همين دليل، بنی اسرائيل حيوانات را جهت قربانی ميآوردند و دستهای خود را بر آنها گذاشته، گناهان خود را به آنها منتقل مينمودند. سپس آنها را ميکشتند، خونشان را بيرون ميريختند و گوشت آنها را برای خداوند ميسوزانيدند.
اين نشان دهندة صليب جلجتا است، جايی که مسيح بخاطر ما قربانی شد. اگرچه او بی عيب و بی گناه بود، بخاطر ما قربانی شده، گناهان ما را بجای ما بر خود گرفت، صليب را متحمل شد، بدنش پاره شد و خونش ريخته شد. بنابراين ما بايد، هفت مورد دعايی ذيل را به عنوان شکرگزاری به او بر قربانگاه يعنی صليب او ادا نماييم.

اوّل، بايد او را بخاطر شستن گناهانمان و پاک کردن و نجات بخشيدن ما حمد و تمجيد نماييم.

دوّم، بايد او را شکر نماييم بخاطر اينکه ما را از داوری خداوند رهانيد. زيرا عيسی، توسط صليب، ما را از داوری جاويدان در زندگی کنونی و حيات آينده رهانيد.

سوّم، ما بايد او را شکر نماييم که ما را با خداوند آشتی داد و اين حقّ را به ما داد تا به حضور خداوند وارد شويم. ما بايستی خداوندمان عيسی را شکر نمايم زيرا که اکنون ميتوانيم توسط خون پُر بهای او به طور مستقيم به خداوند نزديک شويم.

چهارم، ما بايد او را شکرگزار باشيم، برای اينکه قدرت و اقتدار شرير را توسط خون پر بهای خود شکست داد در حاليکه شرير سعی بر دزديدن، کشتن و نابود کردن ما دارد. مکاشفه ۱۲ : ۱۱ ميفرمايد: «برادران ما با خون برّه و با بيان حقيقت، او را سرکوب کردند». براستی که، شيطان خلع سلاح شده و قدرتش توسط خون عيسی از بين رفته است. اکنون ما ميتوانيم با اعتماد به قدرت خون عيسی و شکست شرير، به حضور خداوند بياييم. پس ما بايد خداوند را برای همين شکر نماييم.

پنجم، بايد خداوند را بخاطر شفا و سلامتی کامل از طريق خون عيسی، شکر نماييم. اشعيا ۵۳ : ۵ ميفرمايد: «از زخمهای او شفا يافتيم». پس، بايد خداوند را حمد و سپاس گوييم زيرا که توسط زخمهای عيسی، ما را سلامتی بخشيده است.

ششم، ما بايستی خدا را شکرگزار باشيم که ما را از طريق خون عيسی، از لعنتها رهانيد. غلاطيان ۳ : ۱۳ ميفرمايد: «اما مسيح، لعنتی را که در اثر گناهان ما بوجود آمده بود، بر خود گرفت و ما را از هلاکتی که اين روش «شريعت» پديد آورده بود رهايی داد، روشی که انجامش غير ممکن بود. بلی مسيح، لعنت ما را بر خود گرفت، زيرا در تورات آمده است: «ملعون است هرکه به دار آويخته شود». (عيسی مسيح نيز به دار صليب آويخته شد). بنابراين ما بايد خدا را بخاطر رهايی از لعنت و يافتن برکت از طريق مصلوب شدن عيسی، شکرگزار باشيم.
هفتم، ما بايد خداوند را شکر نماييم برای اينکه ما را از مرگ رهانيد. خداوند توسط خون عيسی، ما را از مرگ به حيات جاويدان انتقال داده است و ما بايستی خداوند را برای همين شکرگزار باشيم.
ما بايد در قربانگاه، در پای صليب مسيح، دعا نماييم و خدا را بخاطر خون عيسی حمد گفته، خون پُر بهای او را ارج گذارده، خون او را در قلبهای خود بپذيريم و به آن توکّل و تکيه نماييم.
دليل اينکه دعای ما اغلب بی ثمر ميباشد اينست که ما دعايمان را از قربانگاه يعنی پای صليب آغاز نميکنيم. ما بايستی زندگی روزمرة مسيحی خود را از پای صليب آغاز نماييم. تنها هنگاميکه ما بر قدرت خون عيسی توکّل نموده با توکّل بر آن به پيش گام بر ميداريم، قدرت خداوند را دريافت نموده، شرير را شکست ميدهيم و در ايمان استوار خواهيم بود.

ب- بايستی بر سر حوض دعا نماييم.
حوض نشان دهندة تقديس شدن است (خروج ۳۰ : ۱۷-۲۱). در اينجا، کاهنان خود را می شستند و قبل از ورود به عبادتگاه پاک ميشدند. بنابراين دعايی که ما در اين قسمت ميگوييم، دعای تقديس است که شامل ۷ موضوع ذيل ميباشد:

اوّل، ما بايد دعا کنيم: «خداوندا مرا تقديس فرما تا درستکار باشم نه يک دروغگو، بدکار و يا شخص فاسد». اخيراً با يکی از رهبران ملّی ملاقات نمودم. او بر ضّد مسيحيت نبود. امّا به من گفت: «کشيش عزيز ايمان دارم که شما با ايمان به عيسی، نجات روحانی مييابيد. ولی نميتوانم کاملاً با شما هم عقيده باشم که برای نفع کشورمان نيز بايد به عيسی ايمان داشته باشم. بيش از ۳۰ درصد مقامات عالی رتبة دولتی، مسيحی هستند و ۶۰ درصد از مأموران نظامی و ۵۰ درصد از سربازان، مسيحی ميباشند. با وجود اين افزايش تعداد در جمعيت مسيحی، آيا وضعيت اخلاقی و اجتماعی هيچ بهتر از قبل شده است؟ اينهمه مسيحی داريم اما اين امر چه تفاوتی در استانداردهای سياسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی پديد آورده است؟ اين يک اشتباه است که فکر کنيم وقتيکه همه به مسيح ايمان بياورند، کُره از نظر اخلاقی کشور خوب و درستکاری ميشود و برکت خواهد يافت». من با شنيدن اين سخنان از سخن گفتن قاصر ماندم.
اين حقيقتی است که تعداد مسيحيان در کُره، روزبروز افزايش مييابد. ليکن از آنجاييکه آنها به اندازة کفايت پاک نشده اند، قادر به تبديل اجتماع نيستند. ما مطمئناً با ايمان، نجات مييابيم. با اين حال، برای نگاهداری و پيشرفت نجات، بايد فرمان خداوند را اطاعت نماييم.
يوحنا ۱۴ : ۲۱ می فرمايد: «کسی مرا دوست دارد که هر چه ميگويم اطاعت کند». بی اهميت شمردن فرامين خداوند به معنای بی اهميت شمردن خداوند است. اينکه فکر کنيم، اِشکالی ندارد که همانند بی ايمانان زندگی کنيم، بسيار اشتباه است. اکنون که ما به عيسی ايمان داريم و نجات يافته ايم، بايد فرامين او را نگاه داريم. آنگاه ما نور و نمک خواهيم بود و اين امر موجب خواهد شد که افراد به عيسی مسيح ايمان آورند.
بنابراين، برای اينکه در حضور خداوند تقديس شويم ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، مرا عادل بگردان. تنها تو قادر هستی مرا تقديس نمايی، زيرا من با قدرت خود نميتوانم عادل باشم. قضاوتها و افکار نادرست مرا ببخش».

دوّم، ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، مرا صادق و راستگو بگردان». اين بسيار تأسف آور است که تعداد بسياری از بظاهر مسيحيان دروغ ميگويند. برخی از خادمين دروغ ميگويند و همچنين برخی از رهبران، شماسان مرد و زن و اعضای عادی. علت اينکه آنها به عيسی ايمان داشته و در عين حال دروغ ميگويند اين است که ايمان ايشان بر خويشتن متمرکز ميباشد. اين افراد، چنانچه برای ايشان نفعی داشته باشد راست گفته، ليکن در موارد ديگر بدون هيچ تأملی دروغ ميگويند.
به همين دليل است که ما با مشکلات زيادی روبرو ميشويم. مسيحيان اوليه، در اذيت آزارها و کشتارها، به ايمان خود چسبيده، برگزيدند که حقيقت را بگويند و در مکانهای گردهمآيی جان خود را از دست دادند، تا اينکه دروغ گفته زندگی خود را نجات دهند. خداوند ميخواهد که ما صادق باشيم. او دروغ گفتن را منع کرده است.
پس ما بايد سعی نمايم که راستگو و صادق باشيم و در تمام اوقات حقيقت را بگوييم و نيز بايد دعا کنيم: «خداوندا مرا ملزم بفرما تا حقيقت را بگويم نه دروغ و مرا هدايت فرما تا در زندگی جويای حقيقت باشم».
سوّم، ما بايد دعا کنيم: «پدر، مرا وفادار بگردان». ما بايد تا به آخر درستکار، صادق و وفادار باشيم. زيرا در غير اينصورت، چيزی بيش از يک دستِ اجير شده نخواهيم بود. من تلاش ميکنم تا در رسالت مقدسی که خداوند به من سپرده است وفادار باشم.
اول قرنتيان ۴ : ۲ ميفرمايد: «مهّمترين وظيفة يک خدمتگزار اين است که دستورات اربابش را بطور کامل اجرا کند». افسسيان ۶ : ۵-۷ ميفرمايد: «ای غلامان، از اربابانتان اطاعت نماييد و ايشان را با علاقه، به بهترين نحو خدمت کنيد. با اين تصور که به مسيح خدمت ميکنيد. طوری نباشد که فقط در حضور آنان وظايف خود را خوب انجام دهيد و در غيابشان از کار شانه خالی کنيد، بلکه هميشه خوب کار کنيد، با دلگرمی، مانند آنکه برای مسيح کار ميکنيد و خواست خدا را با جان و دل انجام ميدهيد».
بنابراين، ما بايستی در همه چيز و نيز در رسالتی که خداوند به ما سپرده است وفادار باشيم.

چهارم، ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، مرا پاک و مقدس بگردان». مسيحيان بايد زندگی مقدسی را دنبال کنند. اگرچه اين امر خيلی سخت است. برای همين است که ما نزد خداوند دعا ميکنيم: «خداوندا، اعمال و سخنان مرا تقديس فرما تا زندگی پاک و مقدسی داشته باشم».

پنجم، ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز به من قدرت عطا فرما تا ببخشم و محبت کنم». اين امر، بينهايت حائز اهميت است که ديگران را ببخشيم. ما ميبينيم که خداوند عيسی مسيح، هر وقت به يارانش ميگفت که دعا کنند، به ايشان دستور ميداد که يکديگر را ببخشند. چنانچه ما ديگران را نبخشيم، ما نيز از طرف خداوند بخشيده نخواهيم شد و جوابهای او را به دعاهايمان دريافت نخواهيم کرد.
همانطورکه چشمان خود را به خداوندمان عيسی مسيح ميدوزيم که گناهان ما را بر روی صليب بخشيده است، ما نيز می بايستی يکديگر را ببخشيم.
علاوه بر اين، ما بايد همة مردم را دوست بداريم. دوست داشتن مشکلتر از بخشيدن است. برای اينکه بتوانيم همة مردم را دوست بداريم، به کمک خداوند نياز داريم. به همين دليل است که بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، به من قلبی پرمحبت عطا فرما و باشد که من محبت تو را با تمام مردم سهيم شوم».

ششم، ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، مرا متواضع و فروتن بگردان». چنانچه ما متواضع و فروتن نشويم، اسير روح تکبر و غرور خواهيم شد که ما را از بين خواهد برد. وقتی غرور در قلبهای ما جای گيرد، نابودی را به دنبال خواهد داشت. به همين دليل است که ما نياز داريم برای تواضع و فروتنی دعا کنيم.

هفتم، ما بايد دعا کنيم: «پدر عزيز، مرا از هر گونه طمع حفظ بفرما». ما هرگز نبايد در هرکاريکه انجام ميدهيم بدنبال طمع باشيم، زيرا هنگاميکه به طمع تن در دهيم، همه چيز از بين ميرود.
کتاب مقدس ميفرمايدکه طمع، بت پرستی است (کولسيان۳ :۵). از آنجايی که بت پرستی،جدی ترين گناهی است که خداوند از آن تنفر دارد، طمع نيز گناه است. کلمة گناه بمعنی «خارج از هدف» ميباشد. طمع همچنين بمعنی«فراتر» است.
يعقوب ۱ : ۱۵ميفرمايد: «اين افکار و اميال ناپاک، او را به انجام کارهای گناه آلود ميکشاند و اين کارها منجر به مرگ ميگردند». هنگاميکه طمع جای خود را در قلب ما بگيرد، بدون شک از راه راست خارج خواهيم شد و چنانچه به اين عمل ادامه دهيم، به دليل گناه، محکوم به مرگ خواهيم شد.
بدين ترتيب ما بايد نزد خداوند دعا کنيم: «مرا از طمع برهان. باشد تا آنچه را که درست و در حدّ ايمان من است، انجام دهم».

۲-دعا در مکان مقدس
الف- ما بايد در برابر چراغدان دعا نماييم.
بعد از ادای ۷ مورد دعايی در برابر حوض، ما اکنون وارد مکان مقدس ميشويم. در مکان مقدس، چراغدانی در سمت چپ وجود دارد که از طلای خالص ساخته شده است (خروج ۲۵ : ۳۱-۳۴).
چراغدان دارای ۷ شاخه است که نمايانگر ۷ روح خدا می باشند (مکاشفه ۱ : ۴). در مکان مقدس، نور ديگری بجز نور چراغدان وجود ندارد. نور چراغدان نمايانگر نور روح القدس است. از آنجاييکه روح القدس تنها نوری است که اراده خداوند را روشن ميسازد، ما بايد نور روح خدا را دريافت نماييم. بنابراين، تحصيلات بسيار باعث بزرگی مينيستری نميشود. برای دريافت نور و مکاشفات روح خدا، دعای بسيار و پُری روح القدس ضروری ميباشد.
آنچه من پس از ۳۵ سال خدمت خود عميقاً به آن پی برده ام اين است که معرفت دنيویِ، نميتواند برای احيای روح بشر مؤثر باشد. اين کلام خداوند است که بشر را احيا ميکند. به همين دليل است که يک خادم، بايد کلام خداوند را مطالعه کرده و همزمان بطور جدّی دعا نمايد تا بتواند طناب «کلام خداوند» را به مردم بدهد. موعظه ها بايد با مطالعات و دعاهای بسيار تهيه شود. تعليمات تخيلّی به هيچ کاری نميآيند. به همين جهت يک خادم بايد هميشه «کلام خداوند» را مطالعه و در آن تعمّق نمايد.
ما هرگز نبايد از نور ديگران در مکان مقدس استفاده کنيم. کاهنان مجاز نبودند که هيچ گونه نور ديگری را به مکان مقدس ببرند، به اين معنی که کتاب مقدس نبايد توسط چيز ديگری بجز روح القدس روشن گردد. سعی بر درک «کلام خداوند» از هر طريق ديگری جز به روح خدا ممکن است شما را به افسانه ها هدايت کند.
در برابر چراغدان که نمايانگر هفت روح خداوند است، ما ميبايستی ۷ مورد دعايی زير را ادا نموده، حضور روح القدس را بطلبيم، به او خوش آمد گفته، بپذيريم و بر او توکّل نماييم.

اوّل، روح القدس، روح خدا است. پس ما بايد دعا کنيم: «روحِ خدا، مرا از جلال خود پُر ساز».

دوّم، روح القدس، روح حکمت است. بنابراين بايد دعا کنيم: «روح حکمت، به من حکمت عطا فرما تا تمامی مشکلات را حل کنم».

سوّم، روح القدس روح فهم است. پس ما بايد دعا کنيم: «ای روح فهم، درک همه چيز را به من عطا فرما».

چهارم، روح القدس، روح مشورت است. پس، بايد دعا کنيم: «ای روح مشورت،به من قدرت عطا فرما تا افراد را به طريقهای تو نصيحت و هدايت نمايم».

پنجم، روح القدس، روح قوّت است. پس بايد دعا کنيم: «روح قوّت، مرا يک مسيحی قوی بگردان».

ششم، روح القدس، روح معرفتِ خداوند است. پس ما بايد دعا کنيم: «روح معرفت، حقايق عميق خداوند را بر من آشکار ساز».

هفتم، روح القدس، روح پرستش است. پس بايد دعا کنيم: «روح پرستش، مرا ياری فرما تا با دعا و حمد و تمجيد خداوند را پرستش نمايم».

ب- ما بايد در برابر ميز نان مقدس دعا کنيم.
در قسمت راست مکان مقدس، ميز نان مقدس قرار دارد (سفر خروج ۲۵ : ۲۳-۳۰). ميز نان مقدس هميشه در همين جا در مکان مقدس قرار داشت. نان مقدس از چراغدان نور دريافت مينمايد. نان، بدون نور چراغدان، ديگر قابل رؤيت نميبود. بنابراين ما بايد خدا را شکر نماييم که عنايت فرموده است تا بتوانيم بطور واضح و روشن، کلام خداوند را به ياری و کمک «روح القدس» درک نماييم. در برابر ميز نان مقدس، ما بايد بطور جدی و از صميم قلب هفت مورد دعايی زير را ادا نماييم:

اوّل، ما بايد دعا کنيم: «عنايت فرما که «کلام» تو را تحسين نمايم».

دوّم، بايد دعا کنيم: «باشد که «کلام» تو را محبت نمايم».

سوّم، بايد دعا کنيم: «مرا ياری فرما تا «کلام» تو را مطالعه و درک نمايم».

چهارم، بايد دعا کنيم: «باشد که «کلام» تو را باور کنم».

پنجم، بايد دعا کنيم: «باشد که به «کلام» تو عمل نمايم».

ششم، بايد دعا کنيم: «عنايت فرما تا ارزش و اهميت «کلام» تو را درک نمايم».

هفتم، ما بايد دعا کنيم: «عنايت فرما که من بشارت و موعظه و تعليم دهم و بر طبق کلام تو زندگی کنم».

ج- ما بايد جلوی قربانگاه بخور دعا نماييم.
قربانگاه بخور، بين چراغدان و ميز نان مقدس قرار دارد (سفر خروج ۳۰ : ۱-۱۰). آنجا کاهن در طول ۲۴ ساعت در روز بخور ميسوزاند. بخور تنها زمانی قابل رؤيت است که نور در چراغدان باشد، درست مانند ميز نان مقدس و نمايانگر آن است که برای حمد و تمجيد خداوند، به الهامات روح القدس نيازمنديم. در قربانگاه بخور، ما بايد هفت مورد دعای شکرگزاری زير را ادا نماييم:

اوّل، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه ما را از گناهان رهانيد.

دوّم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه ما را از روح خود پر ساخته است.

سوّم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه ما را شفا بخشيد.

چهارم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه به ما برکات ابراهيم را عطا فرموده است.

پنجم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه ما را از زحمات و وسوسه ها ميرهاند.

ششم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه لعنت را برايمان به برکت تبديل نمود.

هفتم، خداوند را شکر ميکنيم برای اينکه ما را از بهر مسيح «نور» گردانيد بر روی زمين.
پرده ای مکان مقدس را از قدس الاقداس جدا ميساخت. پرده نمايانگر بدن مسيح است. وقتی عيسی فرمود: «تمام شد» و جان سپرد پردة معبد از بالا تا پايين به دو نيم شد. قبلاً تنها کاهن اعظم ميتوانست سالی يکبار در روز «کفاره» با خون قربانی گناه، وارد قدس الاقداس شود.
اما اکنون، ما براحتی به اين مکان دسترسی داريم. اين بدين معنی است که ما ميتوانيم آزادانه وارد قدس الاقداس شويم و از طريق رنجهای عيسی خداوند؛ بدن پاره شده و خون ريخته شدة او، خداوند را ملاقات نماييم.
بنابراين، در مکان پرده، ما بايد خدا را شکر کنيم که اجازه داد از طريق بدن پاره شدة خداوندمان عيسی مسيح به خدای پدر نزديک شويم.

۳-دعا در مکان قدس الاقداس
الف-ما بايد در محل صندوق عهد دعا نماييم.
در ميان قدس الاقداس، صندوق عهد قرار دارد (خروج ۲۵ :۱۰-۱۶). صندوق از چوب اقاقيا ساخته شده بود و پوششی از طلای خالص داشت. داخل صندوق، لوحهای سنگی عهد، يک ظرف پُر از نان آسمانی و عصای هارون که شکوفه زده بود قرار داشتند. صندوق نمايانگر خداوندمان عيسی ميباشد؛ لوحهای عهد مشخص کنندة عيسی خداوند به عنوان «کلمه» ميباشد؛ ظرف «نان آسمانی» مشخص کنندة عيسی خداوند به عنوان «نان حيات» و عصای شکوفه کرده، مشخص کنندة عيسی خداوند به عنوان «حيات جاودانی» ميباشد. بدين ترتيب ما در برابر صندوق هفت اعتراف زير را مينماييم:

اول، ما اعتراف ميکنيم: «عيسی عهد جديد يعنی نجات ماست».

دوم، ما اعتراف ميکنيم: «عيسی نان آسمانی يعنی نان حيات است».

سوم، اعتراف ميکنيم: «عيسی عصای شکوفه زده يعنی اميد رستاخيز ماست».
چهارم، اعتراف ميکنيم: «عيسی گناهان ما را بخشيده است زيرا که با ريختن خون خود در برابر ميز کفاره، ما را بخشيد».

پنجم، اعتراف ميکنيم: «عيسی عدالت ماست».

ششم، ما اعتراف ميکنيم: «عيسی تقدّس ماست».

هفتم، ما اعتراف ميکنيم: «عيسی جلال ماست».
ما، در برابر صندوق که مشخص کنندة عيسی مسيح است، به ايمان خود به عيسی خداوند اعتراف ميکنيم.

ب- ما بايد بر سر سرپوش صندوق دعا نماييم.
قسمت بالايی صندوق را سرپوش صندوق مينامند (خروج ۲۵ : ۱۷-۲۲). اين سرپوش را «تخت رحمت» نيز ميخوانند. اينجا مکانيست که جلال خداوند در آن ساکن ميباشد و سالی يکبارکاهن اعظم خون قربانی حيوانی را برای بخشش از گناهان ميپاشيد. در روش دعايی بطريق خيمه ای، ما قدم به قدم از قربانگاه مفرغی تا سرپوش صندوق پيش رفته ايم. سرانجام به پای تخت سلطنت رسيده ايم، پس اکنون ما بطور آزادانه ميتوانيم خواسته های قلبی خود را به حضور خداوند بياوريم و نيز در ارتباط با کاری که به ما سپرده است سئوال نماييم. بر سر سرپوش صندوق، هفت مورد دعايی است که ادا مينماييم:

اول، برای کليسای خداوند

دوم، برای ملت و کشور خود

سوم، برای همسايگان خود

چهارم، برای همسر و فرزندانمان

پنجم، برای پدر ، مادر، برادران و خواهرانمان

ششم، برای خودمان

هفتم، برای تمام مردم روی زمين
از آنجايی که خداوند خدای نظم و ترتيب است، از سخنان بيهوده متنفر است. اشعيا ۱ : ۱۸ ميفرمايد: «پcاگرچه لکه های گناهان شما به سرخی خون است، اما من آنها را مانند پَشم پاک ميکنم و شما را همچون برف، سفيد ميسازم». يک مشاور هرگز حرفهای بيهوده بزبان نمی آورد، بلکه درخواستهای ما را بدون حرافی بطور منظم و به ترتيب به خداوند ابراز ميدارد.
در دعای خيمه ای، ما از قربانگاه مفرغی به حوض و چراغدان در مکان مقدس، ميز نان مقدس، قربانگاه بخور و از پرده که به دو نيم شد به صندوق عهد و سرپوش صندوق پيش می رويم. توسط اين الگوی دعايی، ما قادر خواهيم بود به طور منظم به حضور خداوند دعا نماييم. پس از خاتمة تمام مراحل در دعای خيمه ای، ميتوانيم از ارتباط نزديکمان با خداوند اطمينان بيشتری حاصل نماييم.
از آنجايی که دعای خيمه ای، صليب عيسی مسيح، پاک ساختن ما و ارتباط ما با تثليث اقدس (روح القدس، عيسی مسيح که برتخت سلطنت خداوند نشسته است و خود خداوند) را در بردارد، ارتباط درستی را بين ما و خداوند بوجود ميآورد.




فصل يازدهم


دعا و موعظه


بشارت خبر خوش به يك فرد امری بيهوده خواهد بود، مگر آنكه قلب او خاك حاصلخيز گردد. دعا كردن قبل از بشارت، قلب شخص را به خاك حاصلخيز تبديل مينمايد و ما را قادر به درو محصول ميسازد.



فصل يازدهم


دعا و موعظه



ما در دنيايی انجيل عيسی مسيح را بشارت ميدهيم که توسط شيطان تسخير شده است. اوّل يوحنا ۵ : ۱۹ ميفرمايد که تمام دنيا تحت قدرت و سلطة شيطان قرار دارد. عيسی مسيح بر شرير پيروز شده و او را بر روی صليب از آلات جنگی اش خلع سلاح نموده؛ با وجود اين، شيطان همچنان در دنيا باقی مانده، مانند شيری غراٍّن به هر سو ميگردد تا طعمه أی بيابد و آنرا ببلعد و سعی دارد بدزدد و نابود کند (يوحنا۱۰ :۱۰ و اوّل پطرس ۵ : ۸).
شيطان همچنين ذهن انسان را مشوّش ميسازد تا مردم، عيسی مسيح را به عنوان سرور و منجی خود نپذيرند. ما بايد با اين دنيای فعلی مقابله نموده، انجيل عيسی مسيح را موعظه نماييم و به اين ترتيب ملکوت آسمان را در قلبهايمان بنا سازيم.
دعا سِلاحی است که با آن در خط اوّل جبهة نبرد، ميجنگيم. در مَثَل برزگر، که بذرها را به اطراف ميپاشيد، بعضی از بذرها در گذرگاه افتادند؛ برخی روی زمينهای سنگلاخی؛ و برخی در ميان خارها. پرندگان بذرهای گذرگاه را خوردند. آفتاب سوزان، زود بذرهای زمينهای سنگلاخی را خشکانيد، زيرا ريشة عميقی نداشتند که تحمل کنند و فشار ناشی از خارها، باعث شد که بذرهای ديگر خفه شده،آنها نيز از بين رفتند (متی ۱۳ : ۳-۹).
اين دقيقاً کاری است که شيطان ميکند. بشارت انجيل بدون دعا مانند پاشيدن بذر در گذرگاه، زمينهای سنگلاخی و يا در ميان خارها ميباشد. شيطان به آن ميخندد زيرا ميداند که خودش بزودی کلامی که در قلبهايی چون گذرگاه بنشيند را خواهد دزديد؛ کلامی که در قلبهايی چون زمينهای سنگلاخی بنشيند را از بين خواهد برد و نيز خارها، کلام را که در قلبهايی چون خارها فرو رود خفه خواهند کرد.
بشارت انجيل به افراد، مگر آنکه قلب آنها خاک حاصلخيزی گردد، امری بيهوده ميباشد. بنابراين، قبل از اينکه به بشارت بپردازيم، ما بايد قلبها را توسط دعا به خاک خوب تبديل نمايم. دعا، تنها راه برای انجام اين امر ميباشد. با شخم زدن زمينهای گذرگاه و سنگلاخی يا با سوزاندن خارها، ميتوانيم خاک خوب ايجاد کرده، بذرها را بپاشيم و محصولی سی برابر، شصت وحتی صد برابر آنچه کاشته ايم، درو نماييم. تنها دعا موجب ميگردد که قلب شنوندگان به خاکهای خوب و مساعد تبديل شود.
به همين دليل، هنگاميکه قبل از بشارت دعا ميکنيم شيطان با ترس بيشتری، مانع ميشود تا اينکه بدون دعا بشارت دهيم. تنها از طريق دعا ميتوانيم بر کار شيطان غالب آمده؛ قلب افراد را برای انجيل آماده نمايم؛ بذر کلام را بکاريم و ملکوت آسمان را در ايشان ايجاد نماييم.
پس، برای مسيحيان اولين الويت دعا است؛ دومين الويت نيز دعا است؛ سوّمين الويت نيز دعا است. بدون اينکه خود را بيشتر به دعا وقف نماييم، قادر نخواهيم بود کليسايی تأسيس کنيم. نميتوانيم انتظار داشته باشيم که کليسا رشد کند و قادر نخواهيم بود افراد را به سوی خداوند هدايت نماييم. باشد که اين مطلب را بخاطر بسپاريم.

نتيجه


زمانيکه ما بر روی زمين زندگی ميکنيم، بايد ملکوت آسمان را گسترش دهيم. ما بايد برای انجام اينکار دعا نماييم. بايد آنقدر با جديت دعا کنيم که ارادة پدر آسمانيمان کرده شود.




نتيجه



من، تاکنون بسياری از الگوهای دعايی را شرح داده ام. هر چند تمايل زيادی داشته باشيم که بصورت مؤثر دعا نماييم، اگر ندانيم چگونه بايد دعا کرد ، قادر نخواهيم بود بخوبی دعا کنيم.
با وجود اين، اگر ما الگوهای بسياری را جهت دعا کردن بدانيم و آنها را بخوبی بکار بريم، قادر خواهيم بود بطور مؤثر از ۳۰ دقيقه تا سه ساعت دعا نماييم. ما مسيحيان برای اينکه خود بتوانيم بطور مؤثر دعا کنيم و به ديگران نيز بطور مؤثر بياموزيم، ميبايستی به الگوهای مؤثر و تجربة عملی دعايی دست يابيم.
اين امر همواره مقبول نظر ميباشد که بر طبق موقعيتيکه در آن هستيم، روشها و طريقهای مشخص دعايی را انتخاب نماييم. با کاربرد صحيحِ روشهای دعايی بطريق آزاد، دعا با عنوان خاص، موضعی، ارتعاشی، ربّانی، تعمّقی، تمجيد، دعا بزبانها و خيمه ای، خواهيم توانست بخوبی دعا کنيم. ما قادر خواهيم بود قدرتهای شيطانی را در هم بشکنيم و زندگی پيروزمندانه ای داشته باشيم.
تا زمانيکه بر روی زمين زندگی ميکنيم، بايد ملکوت آسمان را گسترش دهيم. ما بايستی برای انجام آن دعا نماييم. از طريق دعاهايمان، ميتوانيم رشد ايمان شخصی خود، رشد کليسا و جلال عظيم خداوند را تجربه نماييم. شخصی که دعا ميکند، هلاک نخواهد شد. کليسايی که دعا ميکند، همچنان رشد خواهد نمود. ملّتی که دعا ميکند، جامعة آن همواره برکت خواهد يافت. پس بياييد با هم با جدیّت و پشتکار دعا کنيم تا ارادة پدرآسمانيمان برای هميشه کرده شود!

linker
19-02-2006, 22:11
حكايت(رمان)-علي مراد فدايي نيا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گيلماش(يك نمايشنامه)-داريوش مهبودي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
19-02-2006, 22:13
توجه:كتابهاي زير صرفا جهت راهنمايي بيماران مبتلا به مشكل جنسي معرفي شده وممكن است مطالب آن با عقايد شما همخواني نداشته باشد.
راهنماي مسايل جنسي براي خانم ها-دكتر پتي بريتون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تصاويرتمرين تمركز جنسي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مجید فینا
20-02-2006, 23:55
اینو دانلود کردم

Hors Série -Tintin et L'Alph-Art, 1986, 15MB
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مهندس پسورد اینو ندادی رفیق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

shabnavard
21-02-2006, 13:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Babak_King
22-02-2006, 07:45
به اين آدرس برين بالاي صفحه skip ad رو بزنين وارد ميشين
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشين

linker
22-02-2006, 13:45
مهندس پسورد اینو ندادی رفیق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شرمنده دکتر جان پیدانکردم .............

linker
22-02-2006, 13:46
بابک جان ممنون شما به ما همیشه لطف دارین.

linker
22-02-2006, 14:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوست عزیز این سایت خیلی وقت فیلتر شده و اکثر لینک هاش خراب هست

این ادرس بدون فیلتر این سایت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ممنون

Babak_King
22-02-2006, 16:43
بابک جان ممنون شما به ما همیشه لطف دارین.

كاري نكردم لينكر جان (اسمتونو بگين)
ماشالله يه تنه كتابخونه رو مي چرخوني
موفق باشي

Disable
23-02-2006, 01:18
سلام. ميخواستم ببينم اينجا اين كتابا پيادا ميشه؟
مزرعه حيوانات (يا قلعه حيوانات نميدونم!) و تكنولوژس فكر از آزمنديان.

masoud khan
23-02-2006, 06:11
با سلام وخسته نباشيد
اگه يه كتاب در مورد اموزش حسابداري برام بزاريد ممنون ميشم

shehni
24-02-2006, 19:58
بابا آدم نميدونه چه جوري تشكر كنه شرمنده كردي حقشه براي هر لينك يه تشكر بنويسيم

linker
25-02-2006, 13:59
كاري نكردم لينكر جان (اسمتونو بگين)
ماشالله يه تنه كتابخونه رو مي چرخوني
موفق باشي
بابک جان اسم من حامد هست

linker
25-02-2006, 14:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
25-02-2006, 14:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


اشاره :

اگر در محيط كار يا منزل خود با بيشتر از يك كامپيوتر سر و كار داريد، احتمالاً به فكر افتاده‌ايد كه آنها را به يكديگر متصل كرده و يك شبكه كوچك كامپيوتري راه بيندازيد. با اتصال كامپيوترها به همديگر مي‌توانيد چاپگرتان را بين همه آنها به اشتراك بگذاريد، از طريق يكي از كامپيوترها كه به اينترنت وصل است بقيه را نيز به اينترنت متصل كنيد، از هر يك از كامپيوترها به فايل‌هاي خود، از جمله عكس‌ها، آهنگ‌ها و اسنادتان، دسترسي پيدا كنيد، به بازي‌هايي بپردازيد كه به چند بازيكن با چند كامپيوتر احتياج دارند، و بالاخره اين كه خروجي وسايلي چون DVD player يا وب‌كم را به ساير كامپيوترها ارسال كنيد. در اين مقاله، ضمن معرفي روش‌هاي مختلف اتصال كامپيوترها به يكديگر، انجام تنظيمات دستي را براي بهره بردن از حداقلِ مزاياي يك شبكه كامپيوتري به شما نشان مي‌دهيم. ذكر اين نكته هم لا‌زم است كه قسمت اصلي مقاله به نصب نرم‌افزاراختصاص دارد اما در انتهاي مطلب درخصوص ساختار شبكه و مسائل فيزيكيآن هم توضيحاتي داده‌ايم.



روش‌هاي اتصال

براي اتصال كامپيوترهايي كه در فاصله‌اي نه‌چندان دور از يكديگر قرار دارند (مثلاً در يك اتاق، سالن، يا نهايتاً طبقات مختلف از يك ساختمان مستقر هستند)، راه‌هاي مختلفي وجود دارد كه عبارتند از:



● سيم‌كشي ديتا به صورت توكار در حين ساخت ساختمان كه امروزه بسيار متداول است. در اين روش، همان گونه كه براي برق ساختمان از قبل نقشه مي‌كشند و مثلاً جاي كليدها و پريزها را مشخص مي‌كنند، براي شبكه كامپيوتري هم نقشه‌كشي و سيم‌كشي مي‌كنند.


‌●‌ قراردادن سيم‌ها در كف اتاق و اتصال كامپيوترهايي كه در يك اتاق قرار دارند.


‌●‌ استفاده از فناوري بي‌سيم


● استفاده از سيم‌كشي برق داخل ساختمان


‌●‌ استفاده از سيم‌كشي تلفن داخل ساختمان

هر يك از اين روش‌ها مزايا و معايب خاص خود را دارند، اما براي به اشتراك گذاشتن چاپگر، فايل‌ها و اينترنت، بايد كامپيوترها را به نحو صحيح و مناسبي تنظيم و آماده كنيد و فرق نمي‌كند كدام روش را انتخاب كرده باشيد. به همين دليل، كار را از همين نقطه آغاز مي‌كنيم. از آنجا كه ويندوزهاي اكس‌پي و 98 پراستفاده‌ترين سيستم عامل‌ها در منازل و دفاتر كوچك هستند، نحوه اشتراك‌گذاري منابع در اين دو ويندوز را مورد بحث قرار مي‌دهيم، هر چند در مورد ساير ويندوزها مفاهيم تغيير نمي‌كنند.
دانلود نسخه کامل مقاله بصورت PDF

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
25-02-2006, 14:32
قتي قرار باشد از يك ساختمان و وسايل داخل آن محافظت كنيم، اولين كاري كه انجام می دهيم، كنترل مبادي ورود و خروج ساختمان است. به بيان ديگر فقط به افراد منتخبي ، اجازه وارد شدن (و يا خارج شدن) از ساختمان را می دهيم. معيار انتخاب افراد براي كسي كه مامور كنترل ورود و خروج است بايستي در چارچوب يك خط مشي امنيتي، از قبل مشخص باشد.

در مورد شبكه‌هاي كامپيوتري نيز بطور مشخص، همين روال را پيش می گيريم. يعني مرزهاي شبكه داخلي خود را كنترل مي‌كنيم. منظور از مرز شبكه، لبه تماس شبكه داخلي با شبكه(هاي) خارجي نظير اينترنت، شبكه يكي از شعب سازمان و يا شبكه يك سازمان ديگر است.

براي كنترل اين مرزها از Firewall استفاده مي‌شود

با پياده‌سازي تكنيك‌هاي Packet Filtering، بخشي از وظايف يك Firewall را می توان به Routerهاي لب مرز واگذار كرد. ولي Router ها به تنهايي قادر به انجام كل وظايف يك Firewall نيستند و استفاده از Firewallها امري اجتناب ناپذير است. دليل ناكافي بودن Packet Filtering در Router لب مرز دو چيز است: يكي اينكه اصولا" تمامي تكنيك‌هايي كه در Firewallها پياده سازي مي‌شوند، در Router قابل اجرا نيست و گذشته از آن، اصل دفاع لايه به لايه (يا دفاع در عمق) ميگويد كه محافظت بايستي در بيش از يك لايه انجام شود. (مانند دژهاي قديمي كه با لايه‌هاي مختلف (خندق، دروازه اصلي، دروازه‌هاي فرعي، برجها و ...) از آنها محافظت مي‌شد.

در شكل‌هاي زير يك نمونه از پياده سازي Firewallها را مشاهده می كنيد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




این هم دو مطلب کامل تر در این زمینه ( پس از کلیک کردن و باز شدن صفحه روی دکمه دانلود کلیک کنید )

دانلود مقاله اول
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دانلود مقاله دوم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
25-02-2006, 14:34
روزنامه نگاري سنتي و روزنامه نگاري سايبر در جامعه اطلاعاتي -دکتریونس شکرخواه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
25-02-2006, 14:40
و آن خط پنجم منم- محسن بوالحسني-ترانه متفاوت امروزایران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Microbe
25-02-2006, 15:41
دستت درد نکنه خیلی زحمت میکشی.
درخواست من کتاب حافظ شیرین سخن از دکتر معین.

khatamifar
25-02-2006, 15:53
دستت درد نکنه خیلی زحمت میکشی.
درخواست من کتاب حافظ شیرین سخن از دکتر معین.

منم ميخوام .

linker
26-02-2006, 13:58
اگه دوستان به مشکل فیلتر برای دانلود برخوردن از سایت های زیر استفاده کنند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Kolubive
26-02-2006, 14:22
حامد جان قربونت برم که فیل تر رو سر هم می نویسی .

پست های آخریت خیلی خوب بودن ( راجع به کامپیوتر ) . اگه شد توی انجمن آموزش هم بذار

با تشکر

linker
26-02-2006, 14:24
شرح:

راهنماي امنيت فناوري اطلاعات پس از درك ضرورت پرداختن به‌موضوع امنيت، به سفارش بانك جهاني و توسط گروه (‪ infoDev‬يكي از زير مجموعه‌هاي بانك جهاني) و به عنوان تلاشي براي ارتقاي سطح امنيت فناوري اطلاعات در كشورهاي عضو در اين نهاد بين‌المللي تدوين شد.

اين راهنما براي اولين بار در اجلاس نخست سران جامعه اطلاعاتي (‪(WSIS‬ در سوئيس، در دسامبر سال ‪۲۰۰۳‬ميان شركت‌كنندگان توزيع شد.

محتويات اين كتاب حاصل بررسي كتابها، مقالات،رساله‌ها، و مستندات تخصصي زيادي از كارشناسان و متخصصين اين حوزه در سراسر دنيا است.

اين كتاب علاوه بر اينكه مجموعه‌هايي از تعاريف و راهكارهاي امنيت عمومي را ارائه كرده، جنبه‌هاي فني مديريتي آنها را نيز مدنظر قرار داده است.

همچنين در متن اوليه و ترجمه آن تلاش شده تا حد امكان مطالب به گونه‌اي عنوان شوند كه فهم و درك آنها نياز به
دانش اختصاصي در اين حوزه نداشته باشد و بتواند براي كاربران فناوري اطلاعات كارايي داشته باشد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فونت مربوطه:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اطلاعات اضافی

پنجشنبه 1 دي 1384
راهنماي امنيت فناوري اطلاعات
عنوان لاتين: IT Security Handbook
نويسنده: جورج سادوسـكاي جيمز اكس. دمپزي آلـن گرين¬برگ باربارا جي. مك آلـن شوارتز
مترجم: مهدي ميردامـادي، زهــرا شجــاعي، محمدجواد صمدي
ويراستار: مهدي ميردامـادي
ناشر: دبيرخانه شوراي عالي اطلاع رساني
قطع: رحلي
تعداد صفحات: 509
نوبت و سال انتشار: اول 1384
قيمت: 50000 ريال
شابك: 964-8846-26-x

khatamifar
26-02-2006, 14:31
خیلی عالی بود .

omid650
26-02-2006, 16:05
دوستان من يه كتاب لازم دارم به اسم explosive profits اگه بتونين پيداش كنين ممنون ميشم

Babak_King
26-02-2006, 16:25
با سلام و خسته نباشيد خدمت لينكر عزيز
نمي دونم اين سايتو گذاشته بودين يا نه ولي كلي كتاب توشه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشين

seyyed.ali
26-02-2006, 17:10
سلام کتاب
reservoir simulation
رو در مباحث نفتی اگه پیدا کردید شدیدا طلبم


خیلی زیاد

shehni
26-02-2006, 19:47
ايول خيلي جالبه

bbnaz
27-02-2006, 04:44
حامد خان با تشكر از زحمات بسياري كه مي كشي
آيا تا به حال كسي كتاب گوگل هك اوريلي را كامل به فارسي برگردانده ؟ اگر آري لينك آنرا برايم بگذار لينكي كه در سايت هست كار نمي كند و مربوط به نسخه ناقص آن است
ممنون

PayPal
27-02-2006, 05:07
حامد خان با تشكر از زحمات بسياري كه مي كشي
آيا تا به حال كسي كتاب گوگل هك اوريلي را كامل به فارسي برگردانده ؟ اگر آري لينك آنرا برايم بگذار لينكي كه در سايت هست كار نمي كند و مربوط به نسخه ناقص آن است
ممنون
قسمت هایی از کتاب مورد نظر شما توسط آقای بشیری ترجمه شده و بقیه اش هم بزودی رلیز میشه.
تا حالا کتاب فوق به صورت کامل ترجمه نشده،اصولا ترجمه کتاب به صورت کامل خیلی وقت میبره معمولا دوستان طوری می خوانند که خودشون متوجه منظور نویسنده بشن.

linker
27-02-2006, 11:33
با سلام و خسته نباشيد خدمت لينكر عزيز
نمي دونم اين سايتو گذاشته بودين يا نه ولي كلي كتاب توشه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشين
صفحه ي اول در اولين پست معرفي شده است.

linker
27-02-2006, 15:05
سلام
اين هم آموزش فرنت پيج 2000 که من فکر کنم به درد خيلی ها بخوره و بتنن ازش استفاده کنن و آموزش به طور خوبيه که ميتونين ازش چيزی ياد بگيری فقط بايد وقت بگذاريد تا در مراحل بدی پيشرفته بشيد

------------------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در ايــــــــــــن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ادرس هم يك فايل اموزشي براي نسخه 2003 از نرم افزار FrontPage قرار گرفته ..

موفق باشيد . Mpsjavad :)
با تشکر از نستا جان

seyyed.ali
27-02-2006, 16:54
اقا حامد این
reservoir simulation
ما جایی به چشمت نخورد؟

bbnaz
28-02-2006, 04:11
قسمت هایی از کتاب مورد نظر شما توسط آقای بشیری ترجمه شده و بقیه اش هم بزودی رلیز میشه.
تا حالا کتاب فوق به صورت کامل ترجمه نشده،اصولا ترجمه کتاب به صورت کامل خیلی وقت میبره معمولا دوستان طوری می خوانند که خودشون متوجه منظور نویسنده بشن.
ممنون paypal جان اگر خبري شد ما را هم درياب

masoud khan
28-02-2006, 04:11
با سلام وخسته نباشيد
اگه يه كتاب در مورد اموزش حسابداري برام بزاريد ممنون ميشم

اقا اين همه لطف ميكنيد
يه گوشه چشمي هم به ما كنيد
كسي درخواست مارو جواب نميده

mohammad_molana
28-02-2006, 12:58
سلام آقای لینکر

امکان داره کتاب "تاریخ فلسفه-ویل دورانت" رو برای من پیدا کنید
من خیلی گشتم ولی چیزی پیدا نکردم
ممنون می شم از تون (( هر چند می دونم که در تخصص شما نیستش یعنی در مورد کامپیوتر نیستش))

اما ممنون می شم سعیتون رو بکنید

یا حق

linker
01-03-2006, 08:33
اقا اين همه لطف ميكنيد
يه گوشه چشمي هم به ما كنيد
كسي درخواست مارو جواب نميده
من چيزي پيدا نكردم

linker
01-03-2006, 08:56
سلام آقای لینکر

امکان داره کتاب "تاریخ فلسفه-ویل دورانت" رو برای من پیدا کنید
من خیلی گشتم ولی چیزی پیدا نکردم
ممنون می شم از تون (( هر چند می دونم که در تخصص شما نیستش یعنی در مورد کامپیوتر نیستش))

اما ممنون می شم سعیتون رو بکنید

یا حق
به سايت اران تاريخ مراجعه كن شايد پيداكني!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 09:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:01
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:05
آموزش VB.NET
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:05
آموزش HTML
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:06
آموزش ASP.NET
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:07
آموزش ASP.NET (پیشرفته)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:07
آموزش مقدماتی Word
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:08
آموزش مقدماتی VHDL
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:09
آموزش مقدماتی پاسکال
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:10
آشنایی با سیستم عامل لینوکس
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:10
آدن و آدم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:11
الوهیم مرا به سیاره خویش بردند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:13
تله
کامپیوتر هک
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
03-03-2006, 10:14
تبلیغ کارآمد وب سایت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Venus
03-03-2006, 11:41
linker جان
ممنون از زحمت و وقتی که روی این کار می ذاری . مطمینا همه استفاده می کنن و قدرتو می دونن . نا امید مباش. ادامه بده :laughing: :) :) :)

linker
04-03-2006, 14:21
مباحثی پیرامون نحوه نوشتن کدهای مخرب
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
04-03-2006, 14:22
مجموعه مقالات برنامه‌نویسی (سایت Dev.ir)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bahareh_bus
05-03-2006, 08:01
يه سايت يا کتابی در مورد اموزش adobe acrobat ميخواستم
linker جان از زهمات شما هم ممنونم

linker
05-03-2006, 13:08
PDF چیست؟
PDF فرمت رسمي کتابهاي الکترونيک است و اين مزيت را نسبت به فرمتهاي ديگري نظير doc دارد که در انتقال از يک کامپيوتر به کامپيوتر ديگر نظم نوشته هايش بهم نمي ريزد ، البته بر خلاف doc به راحتي قابل ويرايش نيست.
به هر حال بسياري مواقع ، دريافت کنندگان فايل ترجيح مي دهند تا فايل را به صورت PDF دريافت کنند چرا که ممکن است بر روي کامپيوتر مقصد نرم افزار سازنده فايل وجود نداشته باشد.

خواندن PDF
براي ديدن يک فايل PDF بايد از نظر نرم افزار Adobe Acrobat Reader استفاده کنيد. اين نرم افزار از طريق سايت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قابل دانلود است.
همچنين همراه بسياري از CD ها هم وجود دارد. براي دانلود کردن يک فايل PDF بهتر است به جاي کليک کردن بر روي لينک آن ، ابتدا کليک راست کنيد و سپس Save target as را انتخاب نماييد تا ابتدا فايل بر روي کامپيوتر شما ذخيره گردد و بعد براحتي بتوانيد آن را باز کنيد و محتويات دروني اش را مشاهده نماييد.

ساختن یک فایل PDF
براي ساختن فايلهاي PDF راههاي مختلفي وجود دارد. تقريبا هر فايلي که قابل چاپ کردن باشد را مي توان به PDF تبديل کرد.
به اين ترتيب مي توانيد فايلهاي نرم افزارهاي مختلف را به اين فرمت تبديل کنيد تا ديگران براي ديدن فايلهاي شما نيازي به نصب آن نرم افزارها نداشته باشند. يکي از راههاي ساختن PDF استفاده از نصب نرم افزار Adobe Acrobatاست.
دقت کنيد که اين نرم افزار با Adobe Acrobat Reader متفاوت است. Reader فقط براي خواندن فايلهاي PDF است ولي Adobe Acrobat که بعضي اوقات به آن Adobe Acrobat Writer هم مي گويند براي خواندن ، ويرايش و ايجاد فايلهاي PDF است. اگر فايلهاي PDF را با نرم افزار Adobe Acrobat باز کنيد مي توانيد آنها را تغيير هم بدهيد. براي ساخت فايل PDFو در حقيقت تبديل فايلهاي ديگر به PDF از Acrobat Distiller که به همراه Adobe Acrobat نصب مي شود مي توان استفاده کرد.
البته نرم افزار Acrobat Distiller به تنهايي هم وجود دارد و مي توانيد به جاي نصب Adobe Acrobat فقط Acrobat Distiller را نصب کنيد. که در اين صورت براي خواندن فايلهاي PDF بايد Adobe Acrobat Reader را هم نصب نماييد.

به همراه Acrobat Distiller چاپگري با همين نام بر روي کامپيوتر نصب مي شود. هر فايلي را که مي خواهيد به PDF تبديل کنيد با نرم افزار خودش آن را باز کنيد و فايل را چاپ کنيد. چاپگر Acrobat Distiller را به جاي چاپگر معمول خود انتخاب نماييد تا مسير ذخيره فايل PDF از شما پرسيده شود و فايل PDF درست شود.
اين روش هر چند بسيار ساده و راحت است ولي ممکن است بعضي اوقات با مشکل مواجه شود و فايل PDF درست نکند. مثلا گاهي اوقات اين روش نمي تواند با بعضي از فونتهاي استفاده شده در فايل شما بخوبي کار کند و با پيغام خطا مواجه شويد. راه ديگر ساختن فايلهاي PDF ، استفاده از نرم افزار PDF 995 است.
اين نرم افزار را مي توانيد از طريق سايت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دانلود کنيد. با نصب اين نرم افزار کم حجم ، يک چاپگر با نام PDF 995 بر روي ويندوز شما نصب مي گردد که مي توانيد با انتخاب اين چاپگر در موقع چاپ يک فايل ، فايل PDF توليد کنيد. مطمئن ترين روش (البته با دردسر بيشتر) براي ساخت PDF استفاده از يک چاپگر Postscript است.
براي نصب چنين چاپگري در ControlPanel، Printers را باز کنيد و بر روي AddPrinter دو بار کليک کنيد. در مرحله بعدي (LocalPrinter انتخاب پيش فرض) را انتخاب کرده و در قسمت Selectthe Printer Port از ميان فهرست نمايش داده شده ، آخرين آنها يعني File:Printtofile را انتخاب نماييد. در مرحله بعد که انتخاب چاپگر است يک چاپگر Postscript مثلا HPLaserJet5P/5MPPostscript را انتخاب نماييد. در مرحله بعد اگر مي خواهيد اين چاپگر ، چاپگر پيش فرض شما باشد Yes و در غير اين صورت No را انتخاب نماييد. چند بار کليد Next را بزنيد تا نصب اين چاپگر تمام شود.
هم اکنون براي ساختن فايل PDF ابتدا در نرم افزار مورد نظر فايل را با استفاده از چاپگري که نصب کرده ايد چاپ کنيد. البته بايد مسير و نام ذخيره فايل را مشخص کنيد تا يک فايل prn بر روي هارد ذخيره شود. سپس مي توانيد اين فايل را با استفاده از نرم افزار AcrobatDistiller به فايل PDF تبديل کنيد. براي اين کار مي توانيد نرم افزار AcrobatDistiller را باز کنيد و سپس با ماوس prn را بر روي نرم افزار قرار دهيد.
Distiller يک فايل PDF در کنار فايل prn شما مي سازد که مي توانيد آن را باز کنيد و محتويات آن را ببينيد. سايتهايي هم نظير [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هم وجود دارند که به صورت Online بعضي از فايلها نظير فايلهاي Word و html را به PDF تبديل مي کنند.
البته اين سايتها معمولا با فايلهاي فارسي مشکل دارند. همچنين بعضي از نرم افزارها امکانات خاصي براي ساختن فايلهاي PDF دارند و در قسمت SaveAs و يا Export آنها مي توان فايلهاي PDF ساخت.

saeid_azad
06-03-2006, 07:01
سلام راستش تاپيكه خيلي خوبيه اما اگه يخورده منظم تر بود خيلي بهتر بود چون پيدا كردن كتاب مورد نظر توي 94 صفحه كار خيلي سختيه
راستي من دنبال كتاب تشيع سرخ علوي توي تاپيك گشتم ولي پيدا نكردم اگه ادرس دانلودشو برام بذاري ممنون مي شم
با آرزوي موفقيت براي شما

mehdi_bjt
06-03-2006, 12:24
سلام

اگه لطف كنين يه سري از كتابهاي مربوط به ساخت
بازيهاي كامپيوتري رو تو تاپيك بذارين ممنون ميشم. :)

مجید فینا
06-03-2006, 23:34
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام کتاب : Pump Handbook: Third Edition
نویسنده : Igor J. Karassik, Joseph P. Messina, Paul Cooper, Charles C. Heald
حجم : 17 MB


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


سلام

این لینکش کار نمیکنه
میتونی لطف کنی یه لینک دیگه بذاری فوریه...

شوشتر
07-03-2006, 08:28
با سلام به دوستان
كتاب آشنايي با شبكه و ويژوال بيسيك رو مي خواستم

linker
09-03-2006, 12:02
پيدا نكردم شوشتر جان

شوشتر
10-03-2006, 20:50
دستت درد نكنه
اما لازمشون دارم

Mohammad
10-03-2006, 22:12
با سلام به دوستان
كتاب آشنايي با شبكه و ويژوال بيسيك رو مي خواستم
برای Visual Basic :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nazifaraby
11-03-2006, 12:08
سلام و خيلي ممنون براي زحمتي كه شما ميكشيد و همه اون ادمهايي كه به نوعي ترجمه،تايپ و جمع اوري اين كتابها را انجام ميدهند.
خسته نباشيد.
من دنبال سري كتابهاي تن تن_ انگليسي يا فارسي_ ميگردم.ميتونين برام پيداش كنين؟ممنون...

arianmnbv
11-03-2006, 21:40
من به خلاصه ي يه رمان احتياج دارم ((در حدود 15-10 صفحه))

linker
18-03-2006, 20:36
برشماست که این واقعه رابازگو کنید-کتابی درمورد قتل عام یهودیان دراروپا(هولوکاست)درسالهای 1933-1945-استفان بروشفلد-پل آ.لوین-پروژه تاریخ زنده دبیرخانه دولت سوئد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 20:39
هژمونی آمریکا و بازار جهانی (جیووانی آریگی)

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 20:47
خودآموز تجارت و كسب و كار از طريق اينترنت

(جلد اول)
در حال حاضر تعداد كاربران آنلاين در سرتاسر دنيا افزون بر 600 ميليون نفر ميباشد. طبق گزارش كنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل، در سال 2002 حجم مبادلات تجارت الکترونیک در دنيا 2300 ميليارد دلار برآورد شده است كه اين ميزان در سال 2006 به 12 هزار و 800 ميليارد دلار خواهد رسيد. همين آمار و ارقام بيانگر آن است كه اينترنت باعث پديد آمدن يك بازار بسيار گسترده و با پتانسيلهاي فوق‌العاده‌اي گشته كه اكنون شركتها و تجار و توليدكنندگان بسياري براي كسب سهم بيشتر با يكديگر در رقابت شديدي هستند.

اينترنت باعث كاهش هزينه‌هاي راه‌اندازي، تبليغات و پشتيباني در عرصه تجارت و كسب و كار شده است. اين موضوع باعث گرديده كه در حال حاضر ميليونها نفر در سرتاسر دنيا فقط با كمك يك رايانه شخصي و دسترسي به اينترنت، به صورت پاره وقت يا تمام وقت به تجارت و كسب و كار مشغول باشند و بعضاً در سال به درآمدهاي چند ميليون دلاري دست پيدا كنند.
آنچه كه در بالا ذكر شد گوشه بسيار كوچكي است از فوايد و مزاياي اينترنت و تجارت الكترونيك كه به احتمال زياد شما نيز كم و بيش با آن آشنايي داريد وليكن در اين بين سؤالاتي كه به ذهن هر فردي خطور مي‌كند اين است كه:

آيا اينترنت بدرد من هم ميخورد؟
آيا من هم ميتوانم از اينترنت براي توسعه كسب و كارم استفاده كنم؟
آيا يك ايراني هم ميتواند از طريق اينترنت تجارت كند و از اين درياي عظيم ثروت براي خود سهمي داشته باشد؟
و مهمترين سؤال اينكه:

چگونه؟

در حال حاضر در ايران افراد بسياري به دنبال جواب سؤالات فوق هستند و درصدد هستند كه آنها هم به جرگه افرادي بپيوندند كه از طريق اينترنت درآمد كسب ميكنند، ولي واقعيت اين است كه اكثر اين افراد پس از صرف وقت و هزينه بسيار، متأسفانه در اين راه نتيجه‌اي نگرفته و از آن صرفنظر مي‌كنند.
مهمترين مواردي را كه ميتوان به عنوان دلايل شكست اين افراد در اين عرصه عنوان كرد عبارتند از:

عدم وجود ديدگاه و رويكرد حرفه‌اي نسبت به موضوع تجارت الكترونيك و كسب درآمد از طريق اينترنت.


نداشتن هدف مشخص و معين و نبود يك استراتژي حساب شده.


ورود به دنياي گسترده تجارت الكترونيكي بدون فراگيري اصول و روشهاي صحيح آن.


گستردگي و تعدد راهها و روشهاي تجارت الكترونيك و حجم انبوه اطلاعات در اين زمينه.


گرفتار شدن در دام افراد شياد و كلاهبردار. در حال حاضر افراد سودجو به اسم تجارت الكترونيك و با سوء استفاده از ناآگاهي مردم و با دادن وعده‌هاي واهي و بي‌اساس افراد بسياري را به دام مي‌اندازند.






--------------------------------------------------------------------------------


كتاب الكترونيكي «خودآموز تجارت و كسب و كار از طريق اينترنت» مجموعه‌اي است از روشها و راهكارهاي عملي و كاربردي تجارت و كسب و كار در محيط اينترنت كه هر فردي با آشنائي مختصر با اينترنت و تجارت و با كمترين هزينه بتواند در محيط اينترنت به تجارت و كسب و كار بپردازد. در اين كتاب الكترونيكي به شما آموزش داده مي‌شود كه چگونه بدون نياز به دفتر و محل كار، صاحب يك كسب و كار سودآور شده و از طريق اينترنت كالا و خدمات خود را عرضه كنيد.

مباحثي كه در جلد اول اين كتاب الكترونيكي به آن پرداخته شده است عبارتند از:

فصل اول: مقدمه‌اي بر تجارت الکترونیک و بررسي مزايا و فوايد آن و وضعيت آن در جهان و ايران.

فصل دوم: آماده سازي سيستم فكري براي ورود به دنياي تجارت الکترونیک و كسب و كار در محيط اينترنت و فضاي سايبر. در اين فصل اصلاح ذهنيتها و برداشتهاي غلط در رابطه با اين موضوع مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

فصل سوم: در اين فصل درباره انواع راهها و روشهاي تجارت الكترونيكي و كسب و كار در محيط اينترنت بحث شده است.

فصل چهارم: بحث تعيين و انتخاب هدف مناسب مهمترين قدم در جهت دستيابي به موفقيت در عرصه تجارت الکترونیک مي‌باشد. در اين فصل در رابطه با اين كه شما بهترين كالا و خدماتي را كه مي‌توانيد در محيط اينترنت عرضه كرده و در كوتاهترين زمان و با كمترين هزينه به موفقيت دست پيدا كنيد، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

فصل پنجم و ششم: اين دو فصل اختصاص دارند به نحوه طراحي و پياده سازي يك وبسايت. هدف از اين دو فصل اين است كه شما بدون اينكه اطلاعات چنداني از طراحي سايت داشته باشيد بتوانيد با كمترين هزينه صاحب يك وبسايت حرفه‌اي شده و كسب و كار خود را در دسترس عموم قرار دهيد.

فصل هفتم: بحث پرداخت يكي از بحثهاي مهم در عرصه مبادلات اينترنتي مي‌باشد. در اين فصل در رابطه با انواع روشهاي پرداخت صحبت شده است.

فصل هشتم: در اين فصل در مورد كالاهاي ديجيتالي و كسب در آمد از طريق عرضه و فروش اطلاعات، بحث شده است.

فصل نهم: اين فصل اشاره دارد به بحث كتاب الكترونيكي و طرز تهيه و فروش آن از طريق اينترنت. در اين فصل به شما آموزش داده مي‌شود كه چگونه اطلاعات و دانش خود را به يك منبع درآمد از طريق اينترنت تبديل كنيد.

فصل دهم: خرده فروشي كالا در محيط اينترنت يكي از بخشهاي مهم تجارت الکترونیک است. در اين فصل در مورد طراحي و ساخت فروشگاه الكترونيكي حرفه‌اي بدون داشتن اطلاعات و تجربه در مورد برنامه نويسي، توضيحاتي ارائه شده است.

فصل يازدهم: برنامه‌هاي واسطه‌اي. در اين فصل در مورد اين كه شما براي كالا و خدمات شركتهاي اينترنتي بازاريابي كرده و از اين طريق درآمد كسب نماييد توضيحاتي ارائه شده است.

فصل دوازدهم: در اين فصل در مورد شيوه‌هاي كلاهبرداري در اينترنت و شناسايي آنها بحث شده است. هدف از اين فصل اين است كه نوآموزان در دام شيادان و كلاهبرداران اينترنتي و يا روشهاي غلط تجارت الكترونيكي گرفتار نشوند.

اين كتاب الكترونيكي مناسب صاحبان كسب و كار، تجار و توليدكنندگاني است كه قصد دارند از مزايا و قابليتهاي اينترنت در جهت گسترش و توسعه كسب و كار خود و كاهش هزينه‌ها استفاده نمايند. همچنين مناسب افرادي است كه قصد راه‌اندازي يك كسب و كار و ايجاد يك منبع درآمد از طريق اينترنت را در ابعاد كوچك يا متوسط و با حداقل هزينه دارند.


نسخه رايگان اين كتاب الكترونيكي را كه شامل مقدمه و 2 فصل اول كتاب ميباشد، از اين قسمت دانلود نماييد. (حجم فايل 280 كيلو بايت)
قيمت نسخه اصلي و كامل اين كتاب الكترونيكي مبلغ 50000 ريال (5000 تومان) ميباشد. براي خريد نسخه اصلي به صفحه سفارش مراجعه فرماييد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 20:53
مروری بر زندگی و آثار م. ا. به آذین به مناسبت نودمین سالگرد تولد او(حسین استاد محمد تهرانی اصل(
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چه کسی برنده می شود(سوئدی خالی ازاعتیاد)-کتابچه آموزشی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مقدمه ای براوتیسم(درخودماندگی)-اریک زاندر-بهنام کلیلی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سرچشمه های پارسی سره-دکترامیرشالچی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رهنمودی برآیین نامه پذیرش پناهنده درژاپن-اداره مهاجرت وزارت دادگستری ژاپن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 20:56
مردان وزنان زميني-روانشناسي وراهنماي دختران وپسران
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ترمينولوژي لغات فلسفي پارسي وعربي-دكتر سهيل افنان( به زبان انگليسي )

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

راهنماي دانشجويان ايراني در استراليا ومالزي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:02
من به خلاصه ي يه رمان احتياج دارم ((در حدود 15-10 صفحه))








جراحی روح........

نویسنده محسن مخملباف


داستان سياهي را براي شما مي نويسم. اين اجازه را از ناشر گرفته‌ام تا به خوانندگان بگويم بهتر است آن را نخوانند. حتي خودش قرار گذاشت ـ البته نگفت حتماً ـ كه روي جلد بنويسيد: «خواندن اين كتاب براي افراد زير هجده سال, ممنوع است و هر كس ناراحتي قلبي يا بيماري عصبي دارد, آن را نخواند.» نمي دانم وقتي شما اين كتاب را مي خوانديد, روي جلد به چنين نوشته هشدار دهنده‌اي بر مي خوريد يا نه. حتي شك دارم كه اجازه داده باشد داستان با اين چند سطر شروع شود. به هر حال و كله‌‌ام مثل خيلي‌ها بوي قرمه سبزي مي داد. ناشرم اين يكي را اجازه نداده است كه بگويم, به درد شما هم نمي خورد كه بفهميد من جزو چه گروه و دسته و مرامي بودم. اينها فروع قضيه است. زماني حتي فكر مي كردم كه اگر جزو يك گروه و دسته ديگر هم بودم و يا به مرامي ديگر اعتقاد داشتم, باز هم وضع از همين قرار بود. بحث, كلي است. مهم اين است كه من كله‌ام بوي قرمه سبزي مي داد و به اين بو تعصب داشتم. حالا شما مي توانيد بگوييد «اعتقاد» براي من ديگر, واژه‌‌ها حساسيتشان را از دست داده‌اند, حتي برايم چيز مقدسي نمانده است تا برايتان قسم بخورم كه به معناي هيچ واژه‌اي معتقد نيستم. شايد بپرسيد: «پس براي چه همين حرفها را هم ميزني؟» خيلي روشن است براي اينكه از من خواسته‌اند. و من انجام مي دهم, و به همان دليل كه همه آن كارهاي ديگر را انجام داده‌ام. اول اين طور فكر نمىكردم. حتي آن موقع كه دستگير شده بودم به همه چيز فكر مي كردم جز اين يكي. همه چيز به خوبي و خوشي گذشت. مرا توي خيابان دستگير كردند. كمي از همان شكنجه‌هاي معمول, مثل بستن به تخت و شلاق زدن به كف پا و تخته كمر و باسن, ‌يا شوك برقي و دستبند قپاني و آويزان كردن و سوزاندن با سيگار «وينستون» كه حرارتش بالا است. من هم طبق معمول همه را تحمل كردم و قرارهايم را كه سوزاندم, همه چيز را لو دادم. باز هم طبق معمول, باز جويم به نتيجه نرسيد, چون هميشه همه اطلاعات سوخته بود. خودش هم مي گفت همان موقعي كه مرا مي زده, اعتقاد نداشته كه من ظرف آن چند ساعت حرفي بزنم و تنها يك كار اداري را انجام مي داده است. من حرف نزدم, وقتي هم حرف زدم فقط براي اين بود كه ديگر دليلي نداشت كه كتك بخورم . در حالي كه هنوز هم مي توانستم ساعتها و شايد روزها كتك را تحمل كنم و چيزي را لو ندهم. اما حالا كه دليلي نداشت و سازمان پيشرفته ما حساب همه چيز را كرده بود و من مي توانستم دومين قرارم را كه سوزاندم به راحتي حرف بزنم بدون آنكه كسي دستگير شود, چه اجباري داشتم كه شلاق بخورم! نشستم و قهرمانانه همه چيز را گفتم و به ريش بازجويم هم خنديدم. حتي براي اينكه دلش را بسوزانم گفتم: «خيلي دلم مي خواست تو را هم مي كشتم.» و بازجويم خيلي خونسرد پرسيده بود: «مگه منو مي شناختي؟» گفته بودم: «آره از راديوي انقلابيون اسمتو شنيده بودم و با كارات آشنا بودم. همين!» و او چقدر از اين شهرت خوشش آمده بود و درست مثل يك آدم موفق كه از اعتماد به نفسش شنگول است, براي خودش سيگار روشن كرده بود و بعد مثل يك گارسون «خوش برخورد» يكي از همان ورقه‌هاي شبه امتحاني آرم دار را آورده بود كه, «اظهارات خود را با چه گواهي مي كني؟» و من نوشته بودم: «با امضا» و او گفته بود انگشت هم بزن. بقيه كار معلوم بود, حتي احتياج نبود اتهامات دادستان را بشنوم و آن ماده «دخول در دسته اشرار مسلح» را كه حداقلش اعدام بود در پرونده‌ام ببينم. اين را حتي قبل از دستگيري هم مي دانستم كه حكم تير من درآمده است. براي همين وقتي زنم«سوسن» و «مونا» دختر و مادرم«نرگس» به ملاقاتم آمدند با آنها براي هميشه خداحافظي كردم و بهشان گفتم كه منتظر من نباشند, اين ممكن است ديدار آخر باشد. علىالظاهر هم بود, چون بعد از دادگاه اول, مرا به سلول انفرادي بردند دوباره پس از راي دادگاه دوم به سلول انفرادي آوردند. و من همه آن يك ماه ظاهر سازي فرجامخواهي را به سايه نحيف خودم روي ديوار نگاه كردم و حساب روز و ساعتش را نگه داشتم,تا شبي رسيد كه فردا صبحش بايد تير باران مي شدم. آن قدر قبل از دستگيريم راجع به زندان و مراحل شكنجه و اتفاقاتي كه ممكن بود بيفتد خوانده و شنيده بودم كه همه چيز از قبل برايم مثل روز روشن بود. پس طبيعي بود كه فردا صبح, درست يك ماه پس از دادگاه دوم, مراسم اعدام من اجرا شود. از اين رو سعي كردم خوم را براي اين حكم آماده كنم. لابد مي گوييد چرا اين قدر بي احساس از شب مرگم حرف مي زنم و مثلاً نمي گويم آنشب چه حالي داشتم و چه مي كردم. اين خيلي طبيعي است. من الان در شرايطي هستم كه بدون احساساتي شدن به آن لحظه‌ها مي انديشم و براي علىالسويه است كه در آن شب ترسيده باشم يا شوق رفتن داشته باشم. در واقع هر دو بود. وقتي بداني رفتنت حتمي است و همه چيز در اينجا تمام شده است, دلت مي خواهد زودتر اين اتفاق بيفتد. مرگ محتوم راحت‌تر و پذيرفتني‌تر از مرگ مشكوكي است كه معلوم نيست كي از راه مي رسد. هر چه هست در اين لحظات آخر, انتظاري كشنده يقه آدم را مي گيرد, از اينكه همه چيز به اين سادگي تمام مي شود و امكان بازگشتنش نيست و از اينكه آدم نمي داند به كجا خواهد رفت, و اين يكي بدتر است. آن شب تقريباً ساعت هشت بود كه صداي در بند بلند شد و صداي گامهاي نگهبان تا پشت سلولم آمد و تمليك در سلول كشيده شد و نور بر من ريخت و من هيكل ضد نور نگهبان را چون يك هيولا روي خودم ديدم. نمي دانم چرا اين قدر در خودم احساس كوچكي مي كردم. انگار قدم نصف شده بود و حتي وقتي بي اختيار به صداي او بلند شدم و ايستادم, باز هم همين احساس را داشتم درست نصف قد او را داشتم و او از پهنا و درازا چند برابر من بود. به هر جهت, نگهبان چشمبند را به چشمم زد و دستم را گرفت و در سلول را بست و با پوتينهايش دمپايي پلاستيكي خشكي را به سمت پايم سُر داد و من پوشيدم و راه افتادم. از پله‌ها كه بالا رفتم, فهميدم به اتاق بازجويم در طبقه دوم فلكه مي رويم. احساسم با بارهاي قبل كه براي بازجويي از اين پله‌ها ايستاده و نشسته رفته بودم فرق مي كرد. وارد اتاق بازجويم كه شدم نگهبان چشمبند را برداشت و رفت, و مثل هميشه چند ثانيه طول كشيد تا چشمهايم بازجو و اتاقش را به وضوح ببيند. هيچ از آن نورهاي موضعي توي فيلمها خبري نبود. دو مهتابي, اتاق را روشن مي كردم و زير آن نور, رنگ بازجوي, پريده مي نمود, براي يك لحظه احساس كردم او هم از مرگ من ترسيده است. تعارف كرد كه بنشينم و حتي سيگاري برايم روشن كرد و پرسيد, «چيزي ميل داري؟» منگ‌تر از آن بودم كه جوابش را بدهم. اگر امكانش بود, حالا از خودش مي پرسيدم كه در آن لحظه چه جوابي به او داده‌ام. ولي احساس مي كنم كه زياد در بند آن نبودم كه قُدگري كنم وبگويم نه. در آن لحظات آخر با خودم صميمي‌تر از آن شده بودم كه با رد تعارف او مقاومت منفي خو را به رخش بكشم و باز هم انقلابي بنمايم. همين كه به راحتي آماده مرگ بودم و پلهاي پشت سرم را خوب خراب كرده بودم كه حتي اگر بخواهم, نتوانم برگردم, براي من كافي بود. نمي ترسيدم و اميدي به زندگي نداشتم و پرونده‌ام سنگين‌تر از آن بود كه احتمال عفوي وجود داشته باشد و من اصلاً راحت‌تر از اين بودم كه «ابد» را مثلاً از اعدام بهتر بدانم. اما اگر هم در مقابل تعارف او چيزي نخواسته بودم,‌براي اين بود كه لابد چيزي نمىخواستم . من نمي توانم حس آدمي را كه از مرگ خودش با خبر است براي شما بگويم. اين حس, قابل انتقال نيست. حتي شنيده‌ام خيلي از محكومين عادي, اين را باور نمي كنند كه رفتني‌اند و براي همين, آرام و رام تا پاي چوبه دار مىروند. اما من باور كرده بودم. شايد اين گفته در مورد آنها هم دروغ باشد. چند لحظه نگذشته بود كه دوباره بازجويم به حرف آمد: «هيچ دلم نمي خواست بهت يه خبر بد بدم.» كلماتش به نظرم مسخره مىآمد. پيش خودم فكر كردم آن قدر احمق است كه نمي داند من خبر اعدامم را از دادگاه گرفته‌ام و حتي مي توانم ساعت و دقيقه‌اش را هم حدس بزنم. اما او مثل اينكه حس مرا خوانده باشد تجربه اين قيافه‌اش را داشتم خيلي اين نقش را بازي مي كرد كه همه چيز را مي داند و حتي افكار مرا مي تواند بخواند. گفت: «نه, نه, اعدامتو نمىگم, اونو مي دوني يك خبر بدتره. براي همين دلم نمي خواست تو اين لحظه كه داري براي مرگ آماده مي شي اين خبر و بهت داده باشم. بيا خودت ببين. همه چيز رو روزنامه نوشته.» و روزنامه‌اي را جلوي من انداخت هنوز منگ بودم براي همين عكس‌‌العملي نشان ندادم و روزنامه افتاد زمين. خودش آن را برداشت تانشانم بدهد. لاي ورقهايش را باز كرد, اما چيزي نيافت. دوباره نگاه كرد و باز هم اداي آن را درآورد كه چيزي را كه مي خواهد, نمي يابد. روزنامه را روي ميز من گذاشت و بيرون دويد. احساس كردم به خاطر آن آرماني كه تا اينجا كشيده شده‌ام. بايد هوشيارتر از آن باشم كه گول بازي آخر او را بخورم. هر چند به حكم سازمان پيشرفته‌اي كه داشتم, اگر هم گول مي خوردم و تصميم مي گرفتم به آن ضربه‌اي بزنم نمي توانستم و همين به من يك اعتماد به نفس تشكيلاتي مي داد ولي يك حس دروني, كنجكاوي مرا تحريك كرده بود و مي خواستم ببينم چه خبري ممكن است از خودشان ساخته باشند, يا چه خبر واقعاً درستي است كه از خبر اعدام يك نفر هم مهم‌تر است. بازجويم با يك روزنامه مچاله شده چرب و چيلي به اتاق برگشت و گفت: «بيا,‌ايناهاش, با ظرف غذا برده بودنش بيرون. اين نگهبانا خرند.» عكس يك ماشين تصادف كرده را نشان مي داد, مدتي به او, انگشت اشاره‌اش و عكسي كه نشانم مي داد خيره شدم و چيزي در نيافتم, بعد روزنامه را روي دسته صندلي من گذاشت و رفت پشت ميزش نشست و گفت: «به هر جهت متأسفم, سرنوشت اين طور مىخواسته كه تو و خانواده‌ات يه جا از اين دنيا برين.» در آن لحظه, همان حسي را داشتم كه موقع وصل كردن باتون برقي, بارها به من دست داده بود, كرخ شده بودم, تنم سوزن سوزن مي شد و از چشمهايم ابر برمىخاست براي چند لحظه از اينكه كجا هستم درآمدم .دقيق يادم نيست كه چطور روزنامه را نگاه كردم و توانستم بر آن همه ستاره كه در چشمهايم منبسط مي شدند فائق آيم . درست بود. سوسن و مونا و مادرم, و يك مرد غريبه كه راننده بود, در اثر تصادف با يك ميني بوس كشته شده بودند. نگهبان مرا به سلولم برگرداند و بازجويم اجازه داد كه آن كاغذ چرب روزنامه را با خودم به سلول ببرم. توي سلول, آن خبر را هزار بار خواندم و باور نكردم, لابد وقتي از ملاقات من برگشته‌اند دچار حادثه شده‌اند, لابد راننده خواب بوده... و اصلاً چه فرقي مي كرد؟ مهم اين بود كه آنها غير مترقبه و زودتر از من مرده بودند. به هزار شكل مختلف, تصادف آنها را براي خودم تصوير كردم. حتي يادم هست كه بلند بلند گريه كردم و سرم را به سلول كوبيدم. نزديكيهاي صبح, بازجويم آمد توي سلول من و صندلي نگهبان را گذاشت و از فلاكس دستي همراهش برايم چايي ريخت و گفت كه اين اتفاق براي همه مي افتد و بهتر است براي اعدام خودم آماده باشم. حتي چايي خودش را نخورد و اصرار كرد كه من بخورم. خيلي حرفها زد كه من به هيچ كدام گوش نكردم, چرا كه در ذهنم تصاوير غريبي عبور مي كرد و خيال مرا با خود مي بُرد: تصادف خانواده‌ام, مأمورين تيرباران, بچه‌هايي كه آن بيرون فردا اعلاميه شهادت مرا پخش مي كردند...بعد دوباره صداي در بند آمد و بازجو از من خداحافظي كرد و من مثل آدمهاي مرده احساس كردم كه كينه‌ام را از دست داده‌ام. سايه مرگ, مرا در يك خلسه‌اي برده بود كه اصلاً به ياد نمي آوردم كه او دشمن من است و مرا براي اعدام مي فرستد و ابداً بهايي نمي دادم به نگهبانهايي كه مرا مي بردند و آن قدر آرام دست مرا گرفته بودند كه گويي مريضي عزيز را با احتياط براي ملاقات يا مداوا مي بردند. حالا نمي دانم چرا يكباره فكر كردم وقتي تيربارانم كنند يكضرب پيش خانواده‌ام مي روم و نميدانم چرا احساس مي كردم آنها را با همان سرو كله شكسته مي بينم و چرا خودم را آن طور باسينه سوراخ تصور مي كردم, بيچاره مونا, بيچاره سوسن خدا كند زود مرده باشند حتي نمي توانستم تصميم بگيرم كه اي كاش آنها زنده بودند و غصه مرا مي خوردند و در آن زندگي پر مشغله بيرون روزگار به سر مي كردند, يا اينكه خوب شد مردند. هر چه بود حس عزيز مرده‌اي را داشتم كه براي اعدام او را مي برند و بين مادر مردگي و خود مردگي, بند بازي مي كند؛ از حالا مرده‌اي بودم عزادار خويش كه غصه مزار بي عزايش را مي خورد. «پادگان چي زر» را جور ديگري تصور مي كردم چرا مرگ ديگران برايم آن قدر رمانتيك مي نمود, اما حالا اين فضا آن قدر عادي و معمولي بود كه انگار آدمي كه قرار بود تويش بميرد, هيچ ارزش سياسي عاطفي نداشت و انگار تنها براي حمّام, به يك محله غريب و آشنا آمده بوديم. از آمبولانس كه پياده شدم چند نگهبان دوره‌ام كردند. يكيشان كه از همه گنده‌تر بود بقيه را عقب زد و دست مرا كشيد و گفت:«برين عقب چيه, باز مرده خوري راه انداختين؟ برين عقب خودم تقسيم مي كنم.» نگهبانها ايستادند و او مرا چند قدم اين طرف‌تر كشيد و شروع كرد به بازرسي بدنم و همان طور كه دست به پاهايم مي كشيد, پرسيد: «تيغ همراهت نداري ؟» گفتم تيغ؟! براي چي؟» گفت: «يه وقت از ترس, خودكشي نكني. سابقه داشته.» دلم مي خواست با لگد بزنم توي صورتش, ولي فقط تف كردم كه كمي آن طرف‌تر افتاد. دوباره پرسيد: «ساعتت كو؟....از ما زرنگتراش هپلي هپو كردند؟» يكي از نگهبانها جلو آمد و گفت: «كيسه لباساش, تو ماشينه, در آرم؟» همان گندهه گفت: «نه بعداً. دهنتو وا كن ببينم.» و خودش با مشت زد توي لپ من و لبهايم را از هم كشيد و گفت: «اح كن, اح كن!» و من يكبار احساس كردم توي دندانسازي هستم و زنده دندانهايم را مي كشند وانگشتش را با حرص, گاز گرفتم و توي صورتش تف كردم. آن وقت نگهبانها افتادند به جانم و با لگد و مشت زدند توي صورتم و دهانم راباز كردند و يكي از نگهبانها گفت: «نداره, همه دندوناش سالمه» و همان گندهه تف كرد توي دهانم و بعد همه نگهبانها يكي يكي تف كردند توي دهنم و يكيشان دهانم را باز نگه داشته بود و مي خواست ادرار كند كه حوصله‌اش نيامد و ولم كرد و دوتاشان مرابردند و بستند به درخت پهن و سوراخ سوراخي كه پوستش از خون خشكيده بود و خاكش رنگ زمين تعويض روغنيها را داشت و دل آدم را به هم ميزد. چشمهايم را بستند و همين طور با خودشان حرف زدند و من همه جايم شروع كرد به لرزيدن و گز گز كردن و هي زانويم تا خورد و يكيشان حكم دادگاه را خواند و احساس كسي را داشتم كه هزار ساعت توي برف غلتيده باشد و همان كه حكم را مي خواند«به زانو» گفت و «آماده » گفت و «شليك» گفت و شليك كردند و من بدون هيچ دردي, سرم آويزان شد. اما هنوز صداي آنها را مي شنيدم. چند لحظه بعد صداي يك ماشين از دور آمد كه ايستاد و بعد يكي تير خلاص را توي سرم شليك كرد و باز هم من دردي حس نكردم فقط همه سرم ابتدا منقبض شد و بعد انقباض ناخودآگاه همه عضله‌‌هايم را از دست دادم و راحت شدم و احساس كردم ادرارم پاهايم را داغ كرد. نگهبانها زدند به خنده و همان گندهه آمد چشمبند مرا باز كرد و موهايم را گرفت توي دستش و گفت «يه دور ديگه دهنتو وا كن ببينم به من كلك نزده باشي.» و من احساس كردم طوريم نيست, ولي هنوز توي دست او اسيرم و حالا دلم مي خواست بدوم و نمي توانستم. يكي از نگهبانها آمد و پرسيد: «بازش كنيم؟» گندهه گفت :«آره بايد بَرِش گردونيم.» و من رنجي غريب به دلم افتاد. از اينكه مرده بودم و هنوز در دست آنها بودم. آنها كه بازم كردند, هنوز روي پاهاي خودم بودم. سينه‌ام خوني نبود, اما پاي درخت خون تازه ريخته بود. بازجويم آمد جلوي من و دستش را دراز كرد و گفت: «من از ساواك مرده‌‌ها خدمت مي رسم, خوشبختم» و نگهبانها خنديدند و دست مرا گرفتند و گذاشتند توي دست بازجو و بعد هُلَم دادند و سوار ماشينم كردند. هيچ توضيحي نمي توانم راجع به حسّ آن لحظه برايتان بدهم. حوادث زيادي بر من گذشته است كه سايه يك ابهام را روي گذشته هاي من كشيده است. همه چيز را الآن آبي رنگ به يادم مي آورم و حتي كمي بنفش, كه گاهي به سرخي مي زدند و انگار همه چيز را, حتي خودم را, از پشت يك طلق كثيف نگاه مي كنم. يا از پشت عينك يك مرده كه از سردخانه به هواي داغ آمده باشد, همه تصاوير در نظرم چركمرد مي آمد و اصلاً نمي فهميدم كجايم. تا اينكه توي ماشين بازجو, يك سيگار برايم روشن كرد و گفت: «حكم دادگاه در مورد تو اجرا شد و از الآن تو رسماً مرده‌اي و خبرش را هم روزنامه‌ها چاپ مي كنن, ديگه به قهرمانان ملي پيوسته‌اي.» بعد حتي براي خودش سيگار روشن كرد و به راننده‌اش گفت ضبط را روشن كند. صداي موسيقي كه سراسر جيغ بود و آژير آمبولانسي كه در يك تونل مي رود, ماشين را پر كرد و من با حيرت بيرون را نگاه مي كردم. در سراسر راه,‌از پشت شيشه ماشين,درختان بي برگ مي گذشتند. تا به فلكه برسيم, هيچ حرفي رد و بدل نشد و موسيقي, حيرت مرا بيشتر مي كرد و نمي دانستم مرده‌‌ام يا زنده‌ام و يا خواب مراسم اعدام خودم را مي بينم و حتي وقتي مرا دوباره به سلول برگرداندند، نمي توانستم تشخيص بدهم كه واقعاً اين اتفاق افتاده است يا اينكه در خواب, همه چيز را ديده‌ام و گويي حالا هم از خواب پريده‌‌ام. آن وقت يك لحظه در خواب, همه چيز را ديده‌‌ام و گويي حالا هم از خواب پريده‌ام . آن وقت يك لحظه ديدم كه از درد حفره‌هاي سينه‌ام دارم به خود مي پيچم و پاهايم را جمع كرده‌ام توي شكمم و زوزه مي كشم دوباره در سلولم باز شد و دو نگهبان مسخ شده كه صورتهايشان بهتِ بهت بود و سايه دماغشان يكي يك مثلث روي لبشان انداخته بود, مرا با خودشان بردند وحتي تا وسط پله ها چشمهايم را نبستند و سر پيچ, تازه يكي از آنها به صرافت افتاد كه بايد چشمم را ببندد و من و دو نفر را ديدم كه از بازجويي شبانه برمي گرداندند و پانسمان تازه پاهايشان خوني بود. توي اتاق بازجويم كه رسيدم, چشمم را باز نكردند و همين طور در بستند و رفتند.نمي دانم چقدر گذشت, شايد بيشتر از نيم ساعت نشده بود, اما براي من آن قدر طولاني بود كه احساس كردم سه بار تمام زندگيم را مرور كرده‌ام بعد دماغم خاريد و من بي اختيار با انگشت, كمي پارچه چشمبندم را عقب زدم و چيزي را كه نبايد ببينم ديدم: دخترم مونا, همسرم سوسن و مادرم نرگس با چشمهاي بسته روي صندلي جلوي من نشسته بودند و مثل من كاري نمي كردند چشمبندم را برداشتم و جيغ كشيدم و به طرف آنها رفتم و آنها هم جيغ كشيدند. همسرم چشمبندش را برداشت دخترم از صندلي افتاد و مادرم با چشمهاي بسته از حال رفت. صد بار از سوسن پرسيدم «شما زنده‌ايد؟ من زنده‌ام؟» و او بدون اينكه از بازجو و آن دو نفري كه توي اتاق در كنارش بودند و ـ من تا به حال آنها را نديده بودم ـ خجالت بكشد, مرا بغل كرد و گريه كرد تا عاقبت از حال رفتم. چه مدت بي حال بودم؟ نمي دانم اين قدر يادم هست كه تن و لباسم خيس آب بود و كسي توي صورتم مي زد و يك پنكه قرمز رنگ روبروي من مي چرخيد كه به هوش آمدم و غير از بازجويم و آن دونفر كه همراهش بودند كسي در اتاق نبود. يكي از آن دونفر كه پيرتر بود و لباس سفيد آستين كوتاه و شلوار مشكي پوشيده بود از لاي پوشه مشماي زير بغلش يك ورقه جلو من گذاشت و به آن يكي كه جوان‌تر بود و پيراهن مشكي پوشيده بود و شلوار سفيد به پا داشت, گفت به من خودكار بدهد و بازجويم سرم را دولا كرد كرد تا ورقه را بخوانم و بعد شمرده شمرده گفت: «خوش خط, خوانا و يك خط در ميان بنويس جلو سؤالهاي چهار جوابي,‌فقط يك علامت بزن. اول به اون سؤال جواب بده: شما مرده‌ايد يا زنده‌ايد؟» بعد هفت هشت بار با پشت دستش زد توي سرم و فرياد كشيد: «فكر نكن, فوري جواب بده مرده‌اي يا زنده‌اي, مرده‌اي يا زنده‌اي مرده‌اي يا ...... و من با خودكار, ناخودآگاه توي چهارخانه جلو «زنده‌ايد» را علامت زدم پير مرد فوراً به رفيقش گفت:« هوشش سر جاشه, نمونه خوبيه...ادامه بدين.» و بازجويم گفت حالا اون يكي سؤال آيا خانواده شما زنده‌اند، فكر نكن جواب بده جواب بده: زنده‌اند يا مرده‌‌اند؟ و من همان طور كه پس كله‌ام ضربه‌هاي محكم او فرود مي آمد, خانه «زنده‌اند» را علامت زدم. پير مرد فوراً گفت «اون يكي, سؤال پاييني, او ته صفحه‌اي رو, به ترتيب جواب نده كه خودتو آماده كني. سؤال هشتم, سوال هشتم, شما از اين ماجرا چيزي به گوشتون خورده بود؟» و بازجويم به سرعت به زدن توي سر من مشغول شد و هي گفت: «فكر نكن, فكر نكن, جواب بده.» و من خودكارم را ول كردم و شروع كردم به زدن خودم و جيغ كشيدم و زار زدم . هنوز نمي دانستم كجا هستم و هيچ چيز مرا از بلاتكليفي در نمي آورد . وقتي خودم را مي زدم, بازجو و آن دونفر آمدند تا جلوي مرا بگيرند و نگذاشتند من خودم را خيلي بزنم و حتي بازجو به اشاره پير مرد شروع كرد موهاي مرا نوازش كردن و پيشانيم را بوسيد و بعد رفت برايم قندآب بياورد. و جوان پيراهن مشكي گفت:«كمكت مي كنم تا بهتر جواب بدي. هيچ به گوشت خورده بود كه ما بعضي از اونايي رو كه محكوم به اعدام مي شن نمي كشيم؟» پيرمرده گفت: «اغلبشونو؟» دوباره جوونه گفت, «و فقط به ظاهر مراسم اعدامو اجرا مي كنيم و ميآريمشون براي يك سري آزمايشهاي روانشناسي؟ هيچ به گوشت خورده بود؟» ـ هيچ به گوشت خورده بود؟ ـ هيچ به گوشت خورده بود؟ دوباره بازجو مي زد توي سرم, درست پس كله‌ام, و مي گفت, «فكر نكن علامت بزن فكر نكن.» و من علامت زدم«نه» پيرمرد گفت: «خودمو معرفي مي كنم: «عضدي, دكتر روانشناس. جوانتره گفت: منوچهري دكتر روانشناس.» بازجو گفت نگران نباش نه خودت مردي نه خانواده‌ات, همه تون پيش ما هستين. البته از نظر بيرونيها مردين و ديگه وجود خارجي ندارين. پير مرد گفت «ببين عزيز جون, ما خيلي با هم كار داريم ـ برات توضيح مي دم كه زودتر به نتيجه برسيم, تو آدم تيز هوشي هستي, خوب مىتوني موقعيت خودتو درك كني سابقه‌ات هم نشون مىده كه آدم مقاوي بودي ما مأمور هستيم كه منحني اراده تو را به عنوان يك نمونه آماري براي تحقيقات اين سازمان اطلاعاتي و جاهاي ديگه اندازه بگيريم. فكر مي كني چقدر آمادگي داري؟» و يك كاغذ بزرگ شطرنجي را به ديوار زد كه رويش چند منحني, نقطه چين شده بود. همين طور نگاهشان مي كردم و نميدانستم چه بر من مي گذرد. فقط دوباره زدم به گريه و آنها را نگاه كردم مثل كودكيهايم كه همين طور با چشمهاي اشكبار, به چشمهاي پدرم كه شلاق به دست داشت نگاه مي كردم. و انگار همين ديروز بود, انگار همين امروز بود, و من نمي دانستم الان چه وقتي است و از اين بازي, هيچ سر در نمي آوردم و هنوز احساس مي كردم كه شايد مرده‌ام و شايد خوابم. چند بار جيغ زدم و صدايم به راحتي درآمد, هيچ به جيغ زدن در خواب نمي مانست كه هميشه صدايم گره مي خورد و در نمي آمد و به خفگي شبيه بود. عضدي گفت: «چيزي هست كه لو نداده باشي؟» بازجويم گفت: «نه, اينو من به شما قول مىدم, اگر چيزي باشه به درد نخوره, سازمان اونا علمي‌تر از اينه كه اطلاعاتي باقي بذاره, اون تا سر قرارش مقاومت كرد بعد همه اطلاعات سوخته رو تخليه كرد حالا خاليه خاليه،» عضدي گفت پس بهتره بدوني كه ما ازت هيچ اطلاعاتي نمي خواهيم و فقط مي خواهيم منحني اراده يك نمونه آماري رو به دست بياريم.» خيلي خب, به اون سؤال جواب بده: «دوست داري زنده بموني؟» ديگر همه چيز داشت دستگيرم مي شد و با آن منگيي كه داشتم, براي فرار از اين مخمصه, سعي كردم هوش و حواسم را جمع كنم. عضدي دوباره پرسيد: «دوست داري زنده باشي؟» جلوي سؤال چهار جواب خانه دار گذاشته بودند:«آري» «خير» «اي,يه كمي» و «نمي دانم» و من مي دانستم كه آنها مرا زنده نخواهند گذاشت, دلم هم اين زندگي پر عذاب را نمىخواست. هميشه زير شكنجه و فشار رواني, آدم دلش مي خواهد بميرد اما احساس كردم اگر به آنها راست بگويم زودتر به مقصودشان مي رسند. اين بود كه گفتم «آره دلم مي خواد زنده باشم» خود عضدي خودكار را از دستم گرفت و جلو خانه مثبت را علامت زد بعد پرسيد: «در حال حاضر زير چه مقدار شكنجه از اين آرزو برمي گردي؟ مثلاً دلت مي خواد هزار تا شلاق بخوري و زنده باشي يا بميري و هزار تا شلاق نخوري؟» بي معطلي و بي فكر گفتم «دلم مي خواد زنده باشم» دوباره پرسيد «دلت مي خواد دوهزارتا شلاق بخوري و بهت شوك وصل وصل كنند و زنده باشي يا دلت مي خواد بميري و اذيت نشي؟» براي اينكه گيجشان كنم گفتم: «دلم مي خواد بميرم.» و عضدي خودش علامت زد وگفت «تا ايجا درسته, غير از يك مورد تقريباً همه همين جوابو دادن بالاتر از هزار ضربه شلاق با كابل باتوني, غير قابل تحمله و همه دلشون مي خواهد بميرن و اگه نتونن بميرن, هر كاري كه ما بخواهيم انجام مىدن, اينو تو هم قبول داري،» مانده بودم چه جوابي بدهم. بازجو جلو آمد و با پشت دست تند تند به پشت سرم كوبيد و گفت: «فكر نكن, جواب بده, جواب بده, فكر نكن» گفتم«بله» پير مرد گفت؛ «خيلي خب, اونا رو بيارين!» در اتاق باز شد و سه تخته باريك چرخدار را به داخل اتاق هل دادند. خانواده‌ام را به تختها بسته بودند, چشم هر سه باز بود. بي اختيار بلند شدم و خودم را روي تخت مونا انداختم دخترم مرا به اسم صدا مي كرد و بابا بابا مي كرد و شده بود مثل ماههاي پيش كه براي آمپول زدن, او را برده بودم و جيغ مي كشيد و صورتش را به من مي ماليد و از من مي گريخت و حالا هم معلوم نبود چه بلايي بر سرش آورده بودند كه از من هم مي ترسيد او هم صدايم مي كرد دست و پايش بسته بود. بازجويم خواست مرا به صندليم برگرداند اما عضدي مانع شد. من صورت دخترم را بوسيدم و به مادرم نرگس و زنم سوسن نگاه كردم هيچ كاري نمي شد براي آنها بكنم دست و پاي هر سه را بسته بودند و كف پاهايشان از لاي ميله تختها بيرون زده بود. بازجو شلاقش را برداشت و انداخت روي دست من . عضدي گفت «ببين عزيز جون, دلم مي خواد فكر نكرده اما دقيق به من بگي كدومشونو بيشتر دوست داري مادرت, همسرت, يا دخترت،» بي معطلي گفتم «همه شونو» عضدي گفت؛ «اگه قرار باشه تو يا يكي از اونا كتك بخورين؟‌ترجيح مي دي كدوماتون بخورين؟» گفتم«هيچكدام» گفت «اگه بيشتر از هزار تا شلاق بزني, كدومارو ترجيح مي دي؟» مثل يك خوك وحشي شدم و با شلاق توي صورت عضدي كوبيدم. از درد به خوش تا شد نگهبانها داخل شدند و روي سرم ريختند شلاق را از دستم در آوردند و مرا به آپولو بستند پاهايم را سفت كردند, انگشتهايم را از پشت خم كردند و زير تسمه گذاشتند و كلاه موتور سوارها را به سرم گذاشتند حالا صداي عضدي توي گوشم مي پيچيد و روبرويم يك چراغ قرمز و زرد, روشن و خاموش مي شد و چشمم را مي زد صداي دستيار عضدي مثل پچيدن صداي آواز بچگيهاي من توي حمام در گوشم مي پيچيد: «›تو درست رفتار يك انسان باهوش رو داري. روانشناسي مىگه حتي حيونا وقتي هيچ راه فراري نداشته باشند و احساس خطر شديد بكنند حمله مي كنند و تو هم حمله كردي. مثل گربه در خطر, توي يك اتاق در بسته يا مثل مردمي كه در تظاهرات محاصره بشن و راه فراري نداشته باشن. براي همين پليس يه راه فرار كوچيك مىذاره و بعد به اونا حمله مي كنه. اين طوري اونا به اميد همون راه كوچيك دست به حمله نمي زنند ...خب تا اينجاش براي روانشناسي معلومه. حالا ما مي خوايم ببينيم يه آدم آرمانگرا, كه نمونه خاصه و از عواطف بالايي نسبت به همنوعانش بر خورداره, وقتي زيز شديدترين فشارها قرار مي گيره و مرگ براش ممكن نيست و هيچ راه فرار نداره, چه واكنشي انجام مىده. يه فرضيه هست كه مي گه اون, همه نيروي معنويشو جمع مي كنه تا بميره, و مىميره مثل اون درويش كه جلوي «عطار» تصميم گرفت و مرد. يه فرضيه ديگه مىگه اون, رفتاري رو مىكنه كه عاطفىترين حيوون در خطر با بچه‌اش مىكنه ماجراي اون ميمونو شنيدي كه توي حمام داغ, براي فرار از سوختن بچه‌شو گذاشت زير پاش تا خودش نسوزه؟ اون ماجرا را شنيدي؟ اون ماجرا را شنيدي؟ دردي از كف پايم تا مغز سرم دويد. جاي شلاق گويي درختي را به كف پايم كوبيده باشند. خودم را زير ضربات پيچ و تاب مي دادم و انگشتم زير تسمه‌ها داشت خرد مي شد. نورهاي زرد و قرمز با ضربات هماهنگ شده بود چراغ قرمز مي شد , ضربه شلاق مىآمد. همه جايم درد مىگرفت و چراغ زرد مىشد و آنها نميزدند و دوباره چراغ قرمز مي شد و شلاق مىآمد و من در چراغ زرد دلهره قرمز را داشتم و در چراغ قرمز, درد زرد را دلهره و درد زرد و قرمز منظم و روي حساب مي آمدند و من از درد, احساس گوسفندي را داشتم كه اخته مىشود صداي پزشكياري مي آمد كه پاهايم را بعد از شكنجه پانسمان مي كرد. دستهايش را روي كليه‌هايم گذاشته بود و آنها را ماساژ مىداد و به روانشناس مي گفت «شلاق كه كف پا مىخوره, خون زير پوست دلمه مىبنده اوره خون بالا مىره و كليه‌ها از كار مىافتند بايد ماساژشون داد خواهش مىكنم آهسته به من كاراتونو بگين كه جراحي روح با هماهنگي پيش بره. من مي ترسم ازتون عقب بمونم.» و بعد فشار خون مرا گرفت و همان طور كه آنها مرا شلاق مىزدند با گوشي, ضربان قلبم را مىشنيد و گاه گاه به رگ دستم, آمپولي تزريق مي كرد. حالا شكل كتك زدن را كمي تغيير داده بودند, واين روح مرا مىسوزاند. بارها با روشن شدن چراغ قرمز و با همان ريتم, شلاق مي زدند و من براي مقابله, به محض روشن شدن چراغ, دندانهايم را به هم فشار مىدادم و از شدت درد مي كاستم و يا هماهنگ فرياد مي كشيدم, كه چرا ضربه برايم قابل پيش بيني بود. اما گاهي آنها با روشن شدن چراغ قرمز, وقتي من همه عضلاتم را براي مقاومت, منقبض مىكردم, شلاق را فرود نمي آوردند و مي گذاشتند تا چراغ, زرد شود تا من خودم را سست كنم و آن وقت ضربه را فرود, مي آوردند و در يك بي خبري حسي, در يك عدم آمادگي روحي, و من روحم مي سوخت و مغزم سوت مي كشيد و چراغ زرد و قرمز را گم مي كردم و يك رنگ نارنجي مستمري را مىديدم كه قابل فهم نبود, قابل دفاع نبود و فقط مي دانم كه روحم را مي سوزاند. شوكها و سيگارهاي وينستوني كه پشت گوش, روي سينه, زير بغل و جاهاي ديگر را كه حساس بود مي سوزاندند و از اين سوختن, روحم كم مي آورد بارها از حال رفتم و به هوشم آوردند. بارها پاهايم بي حس شد و مرا دور فلكه پا برهنه دواندند تا حسشان باز گردد و مدام اندازه شلاقها را از كلفت به نازك و از نازك به كلفت تغيير دادند كه نازكها بسوزانند و كلفتها كرخ كند. بازي حس و بي حسي, درد و بي دردي. هيچ چيز نمي دانستم, زمان شكنجه آن قدر طولاني شده بود كه انگار صد قرار را سوزانده باشم بعدها بازجويم به من گفت كه مرتبه اول, دو روز بعدش مرا از آپولو باز كرده بودند و من مثل زني بودم كه صر بار بچه‌اي هم قد خودش زاييده باشد. زجر كشيده بودم و در همه اين لحظه‌‌ها, مادرم نرگس, همسرم سوسن و دخترم مونا شاهد اين شكنجه طاقت فرسا بوده‌اند. عضدي گفت:«مقدمه كار بسه, حالا حسي‌تر حرف مي زنيم. در اين لحظه, شناخت تو از شكنجه, يك شناخت حضوري است. دلت مي خواد بميري يا زنده باشي؟» دهانم را باز كردم, اما چيزي از آن بيرون نيامد و فقط سرم را تكان دادم. عضدي گفت:« ميدونم نمي توني حرف بزني, ادا نيست, واقعاً نمي توني حرف بزني, همه نمونه‌هاي آماري, همين طور شده‌اند. فقط با كله‌ات تصديق يا رد كن. دلت مي خواد بميري؟» با سر تأييد كردم. دستيارش داشت روي كاغذ شطرنجي ديوار, منحني نقطه چين را پر رنگ مي كرد. عضدي دوباره پرسيد: «حاضري براي اينكه تو را بكشيم, به زنت, دخترت يا مادرت صد ضربه شلاق بزني؟» جوابي ندادم بازجو گفت: «ببندينش به آپولو», و آن رنگ نارنجي مثل بختك افتاد روي من و هرچه كردم با چشمهايم از زير آن كلاه پرواز, التماس كنم و مانع از اين كار شوم, ن�

linker
18-03-2006, 21:14
چشم اندازی از پل/نوشته : آرتور ميلر /ترجمه : منيژه محامدی



چشم اندازی از پل

نوشته : آرتور ميلر

ترجمه : منيژه محامدی

--------------------------------------------------------------------------------


شخصيت ها
لوييز
مايک
الفيری
ادی
کَترين
بِتريس
مارکو
تونی
رودولفو
اولين مأمور مهاجرت
دومين مأمور مهاجرت
آقای ليپری
خانم ليپری
ملوان زير دريايی
( خيابان و نمای اسکلتی و بيرون مجموعه آپارتمانی استجاری . محوطه اصلی نمايش ، اتاق نشيمن و غذا خوری منزل ادی است . کوچک ، تميز ، ساده . صندلی گهواره ائی ، ميز نهارخوری گرد و صندلی ها و گرامافون قابل حمل .
در انتهای صحنه در اتاق خواب و راه ورودی به آشپزخانه . سمت راست جلوی صحنه ميز دفتر وکالت الفيری .
باجه تلفن در خيابان و راه پله جلوی ساختمان . سطوح شيب دار که خيابان را نشان
می دهد تا عقب صحنه ادامه دارد که به چپ و راست می پيچد .
لوييز و مايک ، دو باربر بندر مشغول بازی شير يا خط هستند . الفيری وکيل وارد
می شود . حدود پنجاه ساله ، خوش برخورد و دقيق ، از جلوی لوييز و مايک می گذرد و با سر سلام می دهد . به طرف ميز خود رفته کلاهش را برمی دارد ، دستی به موهايش می کشد و به تماشاگران لبخند می زند . )
الفيری : نمی تونيد حدس بزنيد همين الان چی پيش اومد و اونها چطوری با دلخوری به من سلام کردند . خب چون من وکيلم ، تو اين محله برخوردن به وکيل يا کشيش يعنی
بدشانسی . وقتی ما رو يادشون می آد که يک بدبختی داشته باشند . سعی می کنند زياد به ما نزديک نشن . اغلب فکر می کنم پشت اين سر تکان دادن مشکوک ، 3 هزار سال بدبينی خوابيده . وکيل يعنی قانون و توی سيسيل که اجدادشان از اونجاست با قانون رابطه دوستانه ئی نداشتند .
من عادت دارم بيشتر تو خرابی ها رو جستجو کنم . شايد برای اينکه توی ايتاليا به دنيا آمدم . وقتی 25 سالم بود آمدم اينجا . آنروزها ال کاپون ، بزرگ ترين تبهکار تمام دوران، داشت روی سنگ فرش های اينجا چيز ياد می گرفت و فرانکی ييل توی خيابان يونيون ، دوتا خيابان آنطرف تر با مسلسل از وسط نصف شد . آره ، اينطرف ها خيلی ها به دست آدم های بی انصاف کشته شدند . عدالت خيلی مهمه ولی اينجا رِد هوکه نه سيسيل . محله کثيفی رو به دريا و بغل پل بروکلين ، دروازه نيويورک که عوارض بار دنيا را می بلعد و می شه گفت حالا حسابی متمدن شديم . امريکايی حسابی ، ديگه تو کشوی فايل ام اسلحه قايم نمی کنم ، و حرفه ام هم جای رمانتيک بازی نداره . زنم و دوستانم می گن اين مردم ظرافت و سليقه را اصلاً نمی شناسند . درسته ، مگه اينجا با چه کسانی سروکار داريم ، يک مشت کارگر بندر با زن ها و پدرها و پدربزرگ هاشون . مشکلاتشان هم مربوط
می شه به مسائل خانوادگی ، ادعای غرامت و از اين دست مشکلات فقرا . هر چند سال يک بار هم پيش می آد که وقتی دارند مسائل شون را می گن يک دفعه می رم تو دوران قيصر ، تو کالابريا و يا دماغه ی سيراکوس که لابد وکيلی بوده که جور ديگه لباس
می پوشيده اما شکايت ها شبيه همين زمان است . اون وکيل هم مثل من کاری ازش ساخته نيست ، نشسته و ماجرای رو تماشا می کنه و فکر می کنه چطوری اتفاق افتاده .
( ادی وارد شده و به دو باربر نزديک می شود . ادی حدود چهل سال دارد . تنومند و چاق )
الفيری : اين يکی اسمش ادی کاربونه . باربر بندر . فاصله پل بروکلين تا جايی که دريا شروع می شود کار می کند . ( نور الفيری می رود )
ادی : ( از پله های جلوی در ورودی بالا می رود ) خب رفقا بعداً می بينمتان .
( کَترين از آشپزخانه به طرف پنچره رفته و پايين را نگاه می کند )
لوييز : فردا سرکاری ؟
ادی : آره ، کشتی يک روز ديگه کار داره . می بينمت لوييز .
( ادی داخل منزل می شود . نور آپارتمان . کترين برای لوييز دست تکان می دهد و به طرف ادی می رود )
کترين : سلام ادی
ادی : ( از ديدن کترين لذت می برد و از حس خود خجالت می کشد . کلاه و کت خود را آويزان می کند ) کجا ؟ شيک کردی .
کترين : ( به دامن خود دست می زند ) تازه خريدمش ، خوشت می آيد ؟
ادی : آره قشنگه ، موهات چی شد ؟
کترين : خوشت می آد ؟ مدل اش را عوض کردم . ( به طرف آشپزخانه حرف می زند ) ادی آمد بی .
ادی : زيباست ، بچرخ پشت ات رو ببينم . ( کترين می چرخد ) اوه ، کاش مادرت الان زنده بود و تو رو می ديد .
کترين : خوشت آمد نه ؟
ادی : مثل دخترهای دبيرستانی شدی ، حالا کجا می خواهی بری ؟
کترين : ( دست او را می گيرد ) صبر کن بی بياد می خواهم يک چيزی بهتون بگم . بيا بيا بشين . ( اورا به طرف صندلی می برد رو به آشپزخانه ) زود باش بيا بی .
ادی : قضيه چيه ؟
کترين : برات يک آبجو می آرم ، باشه ؟
ادی : چی شده ؟ بيا ببينم چه خبره ؟
کترين : صبر کن بی هم بياد ( کنار ادی می نشيند سر پنجه ) فکر می کنی اين دامن رو چند خريدم ؟
ادی : فکر نمی کنی قدش خيلی کوتاه است ؟
کترين : ( بلند می شود ) وقتی می ايستم کوتاه نيست .
ادی : درسته ، اما بعضی وقتا هم مجبوری بشينی .
کترين : ادی اينجوری مده ( راه می رود و ادی اورا برانداز می کند ) بايد توی خيابان منو ...
ادی : اگه اينجوری توی خيابان راه بری همه يک جوری ...
کترين : چه جوری ؟
ادی : کترين نمی خوام دلخور بشی اما تو خيلی قر می دی .
کترين : قر می دم ؟
ادی : آره ، قر می دهی . خوشم نمی آد توی شيرينی فروشی همه نگاهت کنند . با اون کفش های تازه پاشنه بلندت تق تق همه سرها برگرده به طرف ات .
کترين : اينجور مردها به هر دختری که رد بشه نگاه می کنند .
ادی : ولی تو هر دختری نيستی .
کترين : بايد چکار کنم ؟ هان چکار ؟ ( بغض می کند )
ادی : لوس نشو دختر .
کترين : من نمی دونم تو چی ازم می خواهی .
ادی : من به مادرت قول دادم ازت خوب نگه داری کنم . تو بچه ای ، اين چيزها رو
نمی فهمی . همين دم پنجره آمدن و دست تکان دادن به ...
کترين : برای لوييز دست تکون دادم
ادی : اگه چيزهايی که از لوييز می دونم رو بهت بگم ديگه براش دست تکون نمی دی .
کترين : ( با شوخی ) ادی مگه مردی پيدا می شه که تو نتونی چيزی درباره اش بگی .
ادی : تو ديگه داری دختر بزرگی می شی بايد بيشتر مراقب رفتارت باشی . نبايد با اين و اون گرم بگيری . ( بی را صدا می کند ) داره چکار می کنه ؟ برو بيارش ، کلی خبر براش دارم .
کترين : چه اخباری ؟
ادی : پسر عموهاش اومده ند .
کترين : ( دست می زند ، خوشحال به طرف آشپزخانه ) بی پسر عموهات .
بتريس : ( درحاليکه دست هايش را خشک می کند وارد می شود ) چی ؟
کترين : پسر عموهات رسيدند .
بتريس : چی می گی ؟ کجان ؟
ادی : کارم داشت تمام می شد که تونی بِرِلی اومد گفت که کشتی شون توی بندر رودخانه شمالی ئه .
بتريس : ( هم خوشحال هم ترسيده ) حالشون خوبه ؟
ادی : تونی اونها را نديده بود ، هنوز از کشتی پياده نشده بودن ولی تا پياده بشن
ميارت شون اينجا . می گفت حدود ساعت 10 می رسند .
بتريس : ( روی صندلی ولو می شود ) يعنی بی دردسر از کشتی ميان بيرون ، برنامه شون رو جور کردی ؟
ادی : البته ، مدارک واقعی بهشون می دن ، با خدمه کشتی پياده می شن . نگران نباش دو ساعت ديگه اينجان .
بتريس : چطور شد ؟ مگه قرار نبود پنج شنبه ديگه بيان .
ادی : نمی دونم . لابد اون کشتی خطر داشته . حالا چرا گريه می کنی ؟
بتريس : ( مبهوت و ترسيده ) من ... باورم نمی شه ... حتی يک روميزی هم نخريدم . می خواستم ديوارها رو بشورم .
ادی : با وضعی که تو ايتاليا داشتند اينجا براشون مثل خونه ميليونرها می مونه ، نگران ديوارها هم نباش ، خدا رو هم شکر می کنن ( به کترين ) بدو پايين يک روميزی بخر . برو . ( دست به جيب می کند )
کترين : الان که مغازه ها بستن .
ادی : ( به بتريس ) قرار بود روکش صندلی رو عوض کنی .
بتريس : آخه فکر کردم آخر هفته می آن ... می خواستم کف اتاق ها رو واکس بزنم ، ديوارها ... ( آشفته بلند می شود )
کترين : ( به بالای سر خود اشاره دارد )شايد خانم دون درو ...
بتريس : ( ناگهان ) بدتر از همه خدای من هيچ چيز نداريم بخورند . ( به طرف آشپزخانه حرکت می کند )
ادی : هی ... هی ... سخت نگير .
بتريس : يک کم عصبی ام ... ( به کترين ) کمی ماهی درست می کنم .
ادی : تو داری زندگی شون رو نجات می دی اونوقت ناراحتی که روميزی نو نخريدی ، فکر نکنم تا حالا روميزی ديده باشند . همين که بدونند کجا بايد بخوابند ..
بتريس : من براشون نوشته بودم که بايد روی زمين بخوابند .
ادی : ترسم از اينه که بالاخره من و تو روی زمين بخوابيم و اونها روی تخت ما .
بتريس : خوبه ، ... ( با خنده )
ادی : می دونم تا چشمت به فاميل های خسته ات بيفته زمين نصيب من می شه .
بتريس : کی تا حالا نصيب تو زمين بوده ؟
ادی : وقتی خانه بابات آتش گرفت .
بتريس : خب خانه آتش گرفته بود .
ادی : يعنی دو هفته آتش ادامه داشت .
بتريس : خيلی خوب ، اصلاً می فرستمشون جای ديگه .
ادی : خب حالا ، ( نزديک او می رود ) من فقط نمی خوام تو اذيت بشی ، همين ، زيادی دل رحمی و زود رنج .
بتريس : می ترسم اگه مسئله يی پيش بياد تو از چشم من ببينی .
ادی : اگه جلوی زبون تون رو بگيرين هيچ اتفاقی نمی افته ، خرج شون رو هم خودشون می دن .
بتريس : اين رو که بهشون گفتم .
ادی : پس ديگه چيه ( مکث) آدم های خوشبختی هستند ، فکر کن اگه پدر من نيامده بود تو اين مملکت من هم بايد گشنگی می کشيدم و اونجا می موندم ، خوشبختی بزرگی بود اگر يکی از فاميلم حاضر بود يکی دو ماه توی آمريکا بهم جا بده .
بتريس : ( بغض کرده ، به کترين ) می بينی چه آدم خوبيه ؟ ( صورت ادی را با دستهايش می گيرد ) تو فرشته يی ، خدا بيشتراش را بهت بده .
ادی : ( می خندد ) تختخوابم را نگيری بيشتر نمی خوام .
بتريس : ( به کترين ) برو عزيزم ميز رو بچين .
کترين : راجع به چيزی که می خواستم بگم ...
بتريس : بزار اول غذا اش رو بخوره ، همه چی رو بيار .
ادی : چيه ، چه خبره ؟ راجع به چی می خواهين بهم بگين ؟ کجا می خواد بره ؟
بتريس : هيچ جا نمی ره ، خبر خوبيه . می خوام خوشحالت کنم .
ادی : بگو ، چه خبره ؟ ( کترين با بشقاب و قاشق برمی گردد )
بتريس : کار پيدا کرده .
ادی : چه کاری ؟ بايد اول مدرسه اش را تمام کنه .
کترين : ادی باورت نمی شه ...
ادی : نه ، بايد اول مدرسه ات رو تمام کنی . چه جور کاريه ؟ يعنی چه کاری پيدا کردی؟ يک دفعه می خواهی ...
کترين : يک دقيقه صبر کن ... کار محشريه .
ادی : هيچ هم محشر نيست . به هيچ جا نمی رسی تا وقتی درست رو تمام نکنی . کار بی کار ... چرا قبل از اينکه کار بگيری بهم نگفتی ؟
بتريس : خب الان داره می گه ، هنوز که کارش رو شروع نکرده .
کترين : يک لحظه صبر کن بگم ... امروز صبح مدير مدرسه صدام کرد که برم دفتر .
ادی : خب .
کترين : وقتی رفتم دفتر ، چون نمره هام خوب بود گفت يک شرکت احتياج فوری به يک دختر داره ، منشی گری که نه ، اولش فقط تندنويسی يه ، اما بعداً منشی می شم . مدير مدرسه گفت چون بهترين شاگرد کلاسم ...
بتريس : می شنوی ، بهترين شاگرد کلاس .
ادی : معلومه که بهترينه .
کترين : گفت اگه بخوام می تونم کار را شروع کنم و آخر سال برم امتحان بدم . اين طوری يک سال جلو می افتم .
ادی : کاره کجاست ؟ ( عصبی شده ) کدوم شرکت ؟
کترين : يه شرکت بزرگ لوله کشی تو خيابان نوستراند .
ادی : نوستراند و ... ؟
کترين : نزديک نيرو دريايی .
بتريس : هفته ای پنجاه دلار ادی .
ادی : ( با حيرت ) پنجاه !
کترين : آره ، قسم می خورم .
ادی : پس درس های که نيستی سرکلاس ياد بگيری چی ؟
کترين : چيزی نمونده که ياد نگرفته باشم . فقط بايد تمرين کنم و دستم تند بشه . وقتی کار کنم زودتر دستم سرعت پيدا می کنه .
بتريس : بهترين تمرين کار عمليه .
ادی : البته اين کاری نيست که من دلم می خواد تو بکنی .
کترين : چرا ؟ شرکت بزرگ و معتبريه ...
ادی : منطقه اش خوب نيست .
کترين : مدير مدرسه گفت يکی دو ساختمان با مترو فاصله داره .
ادی : طرف های نيرو دريايی فاصله يکی دو ساختمان خيلی اتفاق ها می تونه بيفته . اونهم شرکت لوله کشی که خيلی با کار تو اسکله فرق نداره . در واقع آدم هايش مثل کارگرهای اسکله هستند .
بتريس : ولی کار کترين توی دفتره .
ادی : می دونم ، ولی کاری نيست که من دلم بخواد ...
بتريس : ببين ادی ، کترين بالاخره يک روز بايد بره سر کار .
ادی : يعنی بره ميون يک مشت لوله کش . پس چرا ديگه مدرسه رفت ؟
کترين : ادی هفته يی 50 دلار می گيرم .
ادی : مگه من از تو پول خواستم ، اين همه وقت خرج ات رو دادم چند وقت ديگه هم روش . ببين من دلم می خواد تو با آدم های حسابی سروکار داشته باشی ، تو دفتر وکيلی چيزی ، تو نيويورک تو يکی از ساختمان های قشنگ . می گم اگه قرار از خوانه بزنی بيرون بهتره يک جای خوب بری نه همين دور و ورها . ( کترين نگاهش را به زمين
می اندازد )
بتريس : برو عزيزم ، برو شام رو بيار . ( کترين خارج می شود ) ادی راجع به اين قضيه بيشتر فکر کن . دلش واسه سر کار رفتن پر می کشه ، اين شرکت که يک مغازه کوچک نيست می تونه يک روز منشی خوبی بشه . از بين شاگردهای کلاس فقط اونو انتخاب کردن . ( ادی ساکت به گلهای روميزی خيره شده و با انگشت با آنها ور می رود) نگرانيت از چيه ؟ کترين می تونه از خودش مواظبت کنه ، از ايستگاه مترو تا شرکت دو دقيقه راه است .
ادی : ( کلافه ) من اون محله رو می شناسم و از اونجا خوشم نمی آد .
بتريس : اگه توی اين محله مسئله يی براش پيش نيامده جای ديگه اتفاقی نمی افته . ببين ( صورت ادی را به طرف خود می گرداند ) ادی بايد باور کنی که اون ديگه بچه نيست ، بهش بگو راضی هستی . ( ادی سر خود را می گرداند ) گوش ات با منه ، ( عصبانی شده ) من تو را نمی فهمم ، اون 17 سالشه ، تو می خوای همه عمر توی خانه نگه اش داری ؟
ادی : اين ديگه چه جور حرفيه ؟
بتريس : خب ، من واقعاً نمی فهمم . آخرش چی هان ؟ اول گفتی بايد دبيرستان رو تمام کنه ، بعد گفتی وقتی تندنويسی رو تمام کرد می تونه بره سرکار ، حالا که همه خواسته ها رو انجام داده چرا ، من نمی فهمم چرا بايد صبر کنه . وقتی از تمام کلاس فقط اونو انتخاب کردن تو بايد خوشحال باشی . اين مايه سربلندی شه .
( کترين با غذا وارد می شود که با آرامی روی ميز می چيند . بتريس و ادی اورا برانداز می کنند . ادی لبخند می زند که به نظر می رسد جلوی اشک خود را گرفته )
ادی : می دونی با مدلی که موهات رو درست کردی شکل مريم مقدس شدی ؟ ( کترين اورا نگاه نمی کند و به کشيدن غذا می پردازد ) مريم مقدس می خواهی بری سرکار هان ؟
کترين : ( آرام ) آهان .
ادی : ( با رفتاری که با بچه ها می کنند ) خيلی خب ، برو ، برو سرکار . ( کترين با خوشحالی اورا در آغوش می گيرد ) هی هی ( صورت اورا کنار می زند که نگاهش کند ) چيه ؟ چرا گريه می کنی ؟
کترين : فقط من فقط ( هق هق گريه ) می خوام با اولين حقوقم بشقاب های نو بخرم . ( ادی و بتريس می خندند ) جدی می گم ، يه فرش نو ...
ادی : بعدش هم می گذاری و می ری .
کترين : نه ادی .
ادی : ( با لبخند ) چرا نه ؟ زندگی همينه ، اولش يکشنبه به يکشنبه به ديدمون می آيی ، بعد ماه به ماه آخر هم کريسمس به کريسمس و عيد به عيد .
کترين : ( بازوی اورا می گيرد که ادامه ندهد ) نه ، نگو .
ادی : ( آزرده با لبخند ) فقط ازت می خوام به هيچکس اعتماد نکنی . خاله مهربونی داری ولی زيادی دل رحمه و به تو هم ياد داده .
بتريس : هر چی هستی باش کتی .
ادی : همه عمرت تو خانه بودی و کار نکردی که بفهمی اون بيرون چه گرگ های هستند .
بتريس : آدم ها را دوست داره ، اين چه عيبی داره ؟
ادی : عيبش اينه که اغلب آدم ها آدم نيستند ، می خواد بره سرکاری که يک مشت
لوله کش کار می کنند ، بايد حواسش جمع باشه وگرنه ... کتی به هيچکس اعتماد نکن تا هرگز پشيمان نشی .
کترين : اول يک فرش می خرم . هان بی .
بتريس : بدم نيست ( به ادی ) همه روز بوی قهوه زير دماغمه . امروز قهوه خالی کردين؟
ادی : آره ، از کشتی برزيلی .
کترين : بوش تو تمام محله پيچيده بود .
ادی : دوست دارم 24 ساعت قهوه خالی کنم ، وقتی می روی توی انبار مثل اينه که همه جا بوی گل می آد . فردا قراره يک کيسه رو قسمت کنم ، براتون می آرم .
بتريس : مواظب باش توش کارتونک نباشه . هنوز کارتونک کيسه قبلی يادم نرفته . از ترس مردم .
ادی : به اون می گی کارتونک ؟ بايد ببينی از توی کيسه موزها چی درمی آد بيرون .
بتريس : نگو ...
ادی : کارتونک هايی که ماشين بيوک را بلند می کنن .
تبريس : ( دست ها را به گوش می گذارد ) خيلی خب ، بسه .
ادی : ( می خندد و ساعت خود را از جيب اش بيرون می آورد ) خب ، کی اول حرف کارتونک را پيش کشيد ؟
بتريس : خيلی خب ، ببخشيد ، فقط خانه نيارشون . ساعت چنده ؟
ادی : نه و ربع . ( به خوردن ادامه می دهد )
کترين : قراره تونی ساعت 10 بيارتشون ؟
ادی : همين حدودها .
کترين : ادی اگر کسی پرسيد اينجا زندگی می کنن چی بگم ... ( ادی نگاهی به او دارد که نبايد اين مسئله فاش شود ) خب می گم اگر کسی پرسيد .
ادی : ببين بچه جون مثل اينکه همه قرارها بهم ريخته .
کترين : منظورم اينه که ... خب مردم اونها رو می بينن که از خانه ما آمد و رفت
می کنن .
ادی : مهم نيست چی می بينن ، تا وقتی ما اونها رو نبينيم کافيه . ما نمی بينيم و نمی دونيم تمام . بی با تو هم هستم .
بتريس : منظورت چيه ؟ من که عقلم می رسه .
ادی : عقلت نمی رسه . فکر می کنی يک کمی از موضوع رو می تونی به يکی بگی ، فقط يک کمی . برای آخرين بار دارم می گم ، مهم نيست کسی ببينه که اونجا کف زمين اينها خوابيدن تا زمانی که از دهن ما درنياد که اونها اينجا زندگی می کنن .
بتريس : به مادرم چی بگم ؟
ادی : مطمئناً ايشان می فهمند ولی نه از زبان تو . اينجا ايالات متحده است و با اداره مهاجرت اش نمی شه بازی کرد . اگر حرف بزنی يعنی می دونستی اگه ساکت باشی يعنی نمی دونستی که اونها غير قانونی هستند .
کترين : ولی اگه کسی بپرسه .
ادی : شما هيچ چيز نمی دونيد ، توی محله پز خبرچينه . پول می دن اطلاعات می گيرن، می تونه بهترين دوستت يا همسايه ات باشه . مثل قضيه وينی بولزانو . يادتونه ؟
بتريس : اوه ، خدا نياره .
ادی : براش تعريف کن ( برای کترين ) فکر می کنی من بيخودی دارم حرص می خورم . اون موقع تو بچه بودی ، يک خانواده بغل خانواده مادری بی زندگی می کردند که پسرشون شانزده ساله بود ...
بتريس : چهارده سالش بود . من مراسم غسل تعميدش تو کليسای سنت اگنس رفته بودم ، خلاصه عموشون رو توی خانه شون قايم کرده بودن پسره می ره اداره مهاجرت لوش
می ده .
کترين : لوش می ده ؟
ادی : آره ، عموی خودش رو .
کترين : پسره ديوونه بود ؟
ادی : فکر کنم بعدش ديوونه شد .
بتريس : پدر و پنج برادر پسره يقه اش را گرفتند و از طبقه سوم کشاندنش وسط خيابان ، يک تف انداختند روش و از خانه بيرونش کردند . همه همسايه ها براش گريه می کردند . نمی دونی چقدر وحشتناک بود .
کترين : بعدش پسره چی شد ؟
بتريس : ديگه نديدمش ، ادی تو هيچوقت ديديش ؟
ادی : نه ، چطوری ديگه می خواست اين ورا آفتابی بشه ؟ فقط يادت باشه بچه ، يک ميليون دلار از دستت بپره بهتره تا يک حرف اينطوری از دهن ات .
کترين : خيلی خوب ... خيلی خوب يک کلمه هم به کسی چيزی نمی گم ، قسم می خورم .
ادی : بنظرم فردا باران بياد . هی بايد روی عرشه سر بخوريم . ( ساعت اش را نگاه
می کند ) شما هم بتريس چيزی درست کنيد که به زودی می رسند .
بتريس : فقط ماهی داريم . اگه غذا خورده باشن حروم می شه . صبر می کنم تا بيان اگه گرسنه بودن فوری می پزمش .
کترين : ادی وقتی کشتی می خواد برگرده و اونها توش نيستند ناخدا چيزی ...
ادی : سهم شو رو می گيره .
کترين : پس اون هم دست داره .
ادی : چرا که نه ؟ مگه ناخدا حق زندگی نداره ، يک سهم هم اون بايد ببره . نمی دونم شايد هم شريک اون کسی باشه که مدارک رو درست می کنه . يک درصدی هم به تونی می دن .
بتريس : اميدوارم اينجا کار پيدا کنن .
ادی : سنديکا براشون کار جور می کنه . تا وقتی حساب هاشون رو با اونها صاف کنن بعد ديگه خودشون بايد دنبال کار باشن و به جون کندن بيفتن مثل همه ما .
بتريس : بهر حال اينجا که بهتر از ايتالياست .
ادی : خب معلومه ، ( به کترين ) پس تو از دوشنبه می ری سرکار . آره مريم مقدس ؟
کترين : فکر کنم .
ادی : ( بلند می شود به هر دو لبخند می زند . غمناک و با افتخار ) برات آرزوی خوشبختی دارم . من خوبی تو رو می خوام خودت که می دونی بچه .
کترين : طوری حرف می زنی مثل اينکه يک ميليون مايل می خوام ازت دور بشم .
ادی : آره ، فقط به يک چيز توجه نکردم .
کترين : چی ؟
ادی : که تو ممکنه يک روزی بزرگ بشی . ( با خودش می خندد . غمگين و می خواهد به روی خود نياورد ) فکر کنم يک سيگار توی جيب ام باشه . ( حرکت می کند )
کترين : وايسا من برات می آرمش . ( بيرون می دود )
ادی : ( به بتريس ) تازگی ها از من دلخوری ؟
بتريس : کی من ؟ ( ظرف ها را جمع می کند ) دلخور نيستم . به نظر می آد تو دلخوری . ( به آشپزخانه می رود و کترين وارد می شود )
کترين : بيا اينهم سيگار ، برات روشن اش می کنم . ( روشن می کند و ادی پک می زند) ادی برای من نگران نباش .( کبريت هنوز روشن در دست کترين است )
ادی : حالا خودت رو نسوزونی . ( کترين کبريت را خاموش می کند ) بهتره بری به بتريس کمک کنی .
کترين : ( متوجه می شود که ظرف ها را بتريس برده ) آه ... ( به عجله به آشپزخانه
می رود . صدای او از بيرون ) من ظرف ها رو می شورم .
( ادی تنها ، به آشپزخانه نگاه می کند . ساعتش را درمی آورد و نگاه می کند . روی صندلی می نشيند و به دود سيگار خيره می شود . نور کم می شود و روی الفيری نور موضعه يی .)
الفيری : ادی با يک هم چون زندگی سختی آدم خوبی بود ، هر وقت توی اسکله کار بود کار می کرد و پولش را برای خانواده اش می آورد . آنشب نزديک ساعت ده مسافرها آمدند . ( نور الفيری می رود ، تونی و دو مسافر مارکو و رودولفو با چمدان وارد ساختمان می شوند . مارکو دهقان است . تونی با اشاره خانه را نشان می دهد )
مارکو : ( به تونی ) متشکرم .
تونی : ديگه خودتون ايد و خودتون . فقط مواظب باشيد همين . طبقه هم کف .
مارکو : ممنون
تونی : فردا تو اسکله می بينمتون . قراره بريد سرکار . ( مارکو سر تکان می دهد . تونی می رود )
رودولفو : باورت می شه ، اولين خانه توی آمريکا که پا توش می گذاريم . تونی می گفت فقيرند .
مارکو : هی بيا ... ( به طرف در می روند . مارکو يواش درمی زند . نور چراغ روشن می شود . ادی در را باز می کند . آنها وارد می شوند . بتريس و کترين از آشپزخانه وارد می شوند )
ادی : تو بايد مارکو باشی ؟
مارکو : مارکو
ادی : بيايين تو .
بتريس : چمدان هاشون رو بگير . ( به ادی )
مارکو : ( با همه سر تکان می دهد ) دختر عموی من تو هستی ؟
بتريس : ( با سر جواب می دهد . مارکو دست اورا می بوسد ) ادی شوهرم ، کترين دختر خواهرم نَنسی .
مارکو : ( رودولفو را معرفی می کند ) برادرم رودولفو . ( به طرف ادی ) از الان بهتون بگم ، هر وقت خواستيد ما از اينجا می ريم .
ادی : اوه نه ، برای چی بريد . ( چمدان مارکو را می گيرد )
مارکو : خونه کوچکيه و جا برای همه نيست . همين روزها شايد بتونيم جايی برای خودمون دست و پا کنيم .
ادی : خوش آمدين ، جا زياد داريم . کتی براشون شام بيار .
کترين : بياين بنشينيد براتون سوپ بيارم .
مارکو : تو کشتی شام خورديم مرسی .
بتريس : قهوه چی ؟ براشون قهوه بيار . بفرماييد بنشينيد . ( می نشينند دور ميز )
کترين : چطوريه که ( به رودولفو اشاره داره ) تو تيره هستی و تو روشن .
رودولفو : ( لبخند ) نمی دونم . می گن هزاران سال پيش دانمارکی ها ب سيسيل حمله کردن . ( همه می خندند )
کترين : ( به ادی ) بور بوره .
ادی : ( به کترين ) قهوه چی شد ؟
کترين : الان می آرم .
ادی : سفر خوش گذشت ؟
مارکو : خب درياست ديگه .
ادی : وقتی رسيدين مشکلی پيش نيامد که ؟
مارکو : نه ، اون آقايی که ما رو آورد مرد خوبی بود .
رودولفو : گفت از فردا می ريم سرکار .
ادی : آره ، تا وقتی بهشون بدهکارين زياد کار بهتون می دن . قبلاً تو اسکله کار کرده بودين ؟
مارکو : اسکله ؟ نه .
رودولفو : ( با لبخند ) شهر ما که اسکله نداره . فقط يه ساحل ئه و يک مشت قايق ماهی گيری کوچک .
بتريس : کارتون اونجا چی بود ؟
مارکو : هرچی پيش می آمد .
رودولفو : وقتی خانه يا پلی می ساختند مارکو بنا می شد و من وردستش . فصل برداشت هم تو مزرعه کار می کرديم . البته اگه کار بود .
ادی : پس هنوز اونجا اوضاع بده .
مارکو : آره ، بده .
رودولفو : تقريباً بيشتر وقت ها بيکار بوديم ، و مثل پرنده ها که به صدای آب گوش
می دن ما هم چشممون به آمدن قطار بود .
بتريس : قطار برای چی ؟
رودولفو : اگه بار زياد بود و شانس می آورديم تاکسی ها رو تا بالای تپه هل می داديم و چند ليری گيرمون می آمد . ( کترين وارد می شود )
بتريس : شما تاکسی هل می دادين ؟
رودولفو : ( با خنده ) معلومه ، تو شهر ما عادی ئه . اونجا اسب ها لاغرتر از بزغاله هستن وقتی مسافر گاری زياد باشه اونها رو هم تا دم هتل هل می ديم . ( می خندد )
اسب های ما فقط به درد نمايش می خورند .
کترين : چرا تاکسی معمولی نيست ؟
رودولفو : يکی هست ، اونو رو هم هل می ديم . ( با خنده بلند ) همه چيز شهر ما رو بايد هل داد .
بتريس : می بينی ادی .
ادی : خب شما می خواهين چکار کنين ؟ اينجا بمونين با برگردين ؟
مارکو : برگرديم ؟
ادی : ازدواج کردی ، هان ؟
مارکو : آره ، سه تا بچه دارم .
بتريس : سه تا ... فکر کردم يک بچه داری .
مارکو : اوه نه ... سه تا ... چهار ساله ، پنج ساله ، شش ساله .
بتريس : اوه ، از دوری تو دارن گريه می کنن .
مارکو : چکار کنم ؟ پسر بزرگم سينه درد داره . زنم از دهن خودش درمی آره می ده به اونها . اگه می موندم بچه هام هيچوقت بزرگ نمی شدن . غذاشون فقط آفتابه .
بتريس : حالا چقدر می خواين بمونين ؟
مارکو : اگه اجازه بدين شايد ...
ادی : منظورش اين خانه نيست ، آمريکاست .
مارکو : نمی دونم ، شايد چهار ، پنج ، شش سال .
رودولفو : از زنش مطمئنه .
بتريس : خب شايد يک پول پله گير آوردی و زودتر برگشتی .
مارکو : اميدوارم . ( به ادی ) گويا اوضاع اينجا هم تعريفی نداره .
ادی : نه ، فعلاً مشکلی ندارين تا حساب هاتون رو تصفيه کنين . بعدش بايد سگ دو بزنين که کاری گيرتون بياد . اما فکر کنم وضع تون از اونجا بهتر بشه .
رودولفو : چقدر ؟ ما حرف های جورواجور زياد شنيديم . ما حاضريم شب و روز کار کنيم . فکر می کنی چقدر دربياريم .
ادی : ( با مارکو حرف می زند ) در سال شايد ... گفتن اش مشکله ، گاهی بيکاری ، يک دفعه سه چهار هفته اصلاً کشتی نمی آد .
مارکو : سه چهار هفته ، جدی می گی ؟
ادی : ولی حدوداً تو کل 12 ماه متوسط سی چهل تا در می آری .
مارکو : دلار ( خوشحال )
ادی : خب معلومه ، دلار .
مارکو : ( دست روی شانه رودولفو می گذارد و هر دو می خندند ) بتريس اگه فقط چند ماهی بتونيم پهلوی شما بمونيم ...
بتريس : اينجا خانه خودتونه .
مارکو : اگه پهلوی شما باشيم می تونيم بيشتر برای خانواده ام بفرستم .
بتريس : تا هر وقت که خواستين بمونيد . جا زياده .
مارکو : زنم می خواد هر چه زودتر براش بيست دلاری بفرستم . ( از خوشحالی گريه اش می گيرد ) ادواردو ( می خواهد با ادی دست بدهد )
ادی : تشکر لازم نيست ، ازم چيزی کم نمی شه شما اينجا باشين . ( به کترين ) قهوه چی شد ؟
کترين : الان آماده می شه . تو ازدواج کردی ، نه ؟
رودولفو : نه .
بتريس : بهت گفتم که اون ...
کترين : آره گفتی . فکر کردم شايد اين اواخر...
رودولفو : پولش رو ندارم . قيافه ام خوبه اما بی پولم . ( می خندد )
کترين : واقعاً بلونده .
بتريس : ( به رودولفو ) تو چی ؟ می خواهی برای هميشه اينجا بمونی ؟
رودولفو : من آره ، من می خوام آمريکايی بشم ولی پولدار شدم برمی گردم ايتاليا و يک موتورسيکلت برا خودم می خرم . ( مارکو لبخند می زند )
کترين : موتورسيکلت ؟
رودولفو : اگه يه موتورسيکلت داشته باشی تو ايتاليا هيچوقت گرسنه نمی مونی .
بتريس : برم قهوه رو بيارم .
ادی : با موتور چکار می کنی ؟
مارکو : خيال ورش داشته .
رودولفو : ( به مارکو ) برای چی خيالات ؟ ( به ادی ) پيک می شم . پولدارهای هتل ها هميشه به کسی که پيغام ببره و بياره احتياج دارن . با يک موتورسيکلت می تونم توی حياط هتل وايسم و هی پيغام ببرم .
مارکو : وقتی زن نداری تخيل زياد می کنی .
رودولفو : تخيل نيست .
ادی : چرا نمی شه پياده يا با گاری پيغام ببری ؟
رودولفو : موتور . آدم همينطوری تو يک هتل بزرگ وايسه و بگه من پيک ام بهش پيغام نمی دن ، با موتور بهش بيشتر اعتماد می کنن . تازه زودتر هم کارشون راه می افته . ( بتريس قهوه می آورد و رودولفو کمک می کند که بچيند ) در ضمن من خواننده هم هستم .
ادی : خواننده واقعی ؟
رودولفو : آره ، پارسال يک شب تو باغ يک هتل به جای اندرولا خواندم مشتری ها هزار لير بهم دادند . محشر بود ، با اون پول 6 ماه زندگی کرديم . مگه نه مارکو ؟
مارکو : دو ماه . ( ادی می خندد )
بتريس : نمی شد همان جا بمونی و آواز بخوانی ؟
رودولفو : آندرولا خوب شد و برگشت سرکارش . اون صدای خوب و قوی داره .
مارکو : رودولفو صداش بلنده . مشتری های هتل همه انگليسی ان ، به صدای آروم عادت دارن .
رودولفو : ( به کترين ) هيچکس نگفت صدام بلند بود .
مارکو : من می گم ، خيلی بالا بود . تا شروع کرد به خواندن فهميدم بالا گرفته .
رودولفو : پس چرا اينقدر پول گرفتم ؟
مارکو : برای دل و جرأتت پول ريختن . انگليسی ها از آدم های باجرأت خوششان
می آد .
رودولفو : من که تا حالا نشنيدم کسی بگه بالا خوندم .
کترين : تا حالا موسيقی جاز شنيدی ؟
رودولفو : معلومه . من خودم جاز می خونم .
کترين : ( بلند می شود ) تو می تونی جاز بخونی ؟
رودولفو : من هم ناپوليدان می خونم هم جاز و هم بلکانتو . عروسک کاغذی رو شنيدی .
کترين : آره . من عاشق عروسک کاغذی ام . بخونش بخون .
رودولفو : ( با سر از مارکو و بقيه اجازه می گيرد ) پسرها بهتون می گم تنهايی سخته
سخته يک عروسک ديگه رو دوست داشت
ديگه با اونها کار ندارم
ديگه هيچوقت مهلشون نمی زارم
آهای پسر ، حالا چکار می کنی ؟
يک عروسک کاغذی می خرم که مال خودم باشه
عروسکی که مردهای ديگه نتونن بدوزدنش
و اون مردهای هيزبا چشم های چشم چرون
می تونن دنبال عروسک های واقعی باشن .
ادی : بچه صبر کن ، صبر کن ببينم .
کترين : بذار همه اش رو بخونه ، خيلی قشنگه ، محشره . واقعاً فوق العاده است رودولفو .
ادی : ببين بچه تو که نمی خواهی گير بيفتی .
مارکو : نه ... نه .
ادی : تو اين ساختمان تا حالا خواننده نبوده ، حالا اگه يک دفعه پيدا بشه می دونی که چی می شه ؟
مارکو : آه ... بله ... ديگه نمی خونه . رودولفو ساکت شو ...
ادی : ( به طرف کترين می رود ) کفش پاشنه بلند برای چی پوشيدی ؟
کترين : برای امشب
ادی : يک لطفی بکن و برو ... ( منظورش اينه که کفش را دربياور . کترين دلخور خارج می شود . بتريس کترين را به سردی نگاه می کند . برای همه قهوه می ريزد )
ادی : هيچی نگی همه اش اداهای هنرپيشه ها را می آره تو خانه .
رودولفو : ( شاد ) تو ايتاليا هم همينطوره . دخترها سعی می کنن مثل ستاره های سينما باشن .
ادی : ( کترين برمی گردد و کفش هايش را عوض کرده ) حالا خوب شد .
رودولفو : ( می خندد و به کترين اشاره می کند ) اون هم وقتی خودشون اينقدر خوشگلن .
کترين : شکر می خورين ؟
رودولفو : بله ، شکر ... شکر خيلی دوست دارم .
( ادی کترين را می پايد . کترين قاشقی پر از شکر می کند و در فنجان رودولفو
می ريزد . ادی برآشفته می شود . نور اتاق می رود . نور روی الفيری )
الفيری : کی می دونه بعدها چه اتفاقی بيفته . ادی کربن نمی دونست چه سرنوشتی در انتظارشه . خوب آدم کار می کنه ، خانواده تشکيل می ده ، بولينگ می ره ، می خوره ، پير می شه ، بعد هم می ميره . ولی دراين مورد خاص ، بعد از چند هفته سرنوشت جور ديگری عمل کرد و مشکلی پيش آورد که حل شدنی نبود .
( نور القيری می رود . نور پله . ادی جلوی خانه . بتريس در خيابان ديده می شود ، به ادی سر تکان می دهد . ادی مهل نمی گذارد . وقتی وارد می شود ادی حرف می زند )
ادی : ساعت از هشت هم گذشته .
بتريس : فيلم سينما پارامونت طولانيه .
ادی : فکر نکنم فيلمی تو بروکلين مونده باشه که اونها نديده باشن . قرار نيست رودولفو وقتی از کار برمی گرده همه اش پی گردش و تفريح باشه . اگر زياد اين ور اون ور ديده بشه گرفتاری درست می شه .
بتريس : مشکل اونه . تو چرا ناراحتی ؟ اگه قرار بقهمند و بيرونش کنن خب می کنن . بيا توی خانه .
ادی : تند نويسی خانم چی شد ؟ نمی بينم تمرين کنه .
بتريس : تمرين می کنه . فعلاً هيجان زده است .
ادی : چيزی بهت گفته ؟
بتريس : ( نزديک او می رود ) چته ؟ اون پسره خوبيه ، چی ازش می خواهی ؟
ادی : پسر خوبيه ؟ آره ، حال آدم رو دگرگون می کنه .
بتريس : ( با لبخند ) هان بگو ، حسوديت شده .
ادی : حسودی به اون پسره ، منو نشناختی .
بتريس : من تو رو نمی فهمم . چه ايرادی داره ؟
ادی : منظورت اينه که از نظر تو اشکالی نداره که او شوهرش بشه ؟
بتريس : نه ، چه اشکالی داره ؟ جوان خوبيه ، اهل کاره ، قيافه ام که داره .
ادی : توی کشتی آواز می خونه ، می دونستی ؟
بتريس : يعنی چی که آواز می خونه ؟
ادی : همين که گفتم آواز می خونه . کجا ؟ روی عرشه يک دفعه می زنه زير آواز . خيلی هم ادا و اطوار داره . بچه ها بهش می گن عروسک کاغذی ، قناری ، خيلی غير طبيعی ئه . يک دفعه می پره روی اسکله ،يک دو سه ، يک شوی مجانی ببينين .
بتريس : خب بچه اس نمی دونه چه رفتاری بايد داشته باشه .
ادی : با اون موهای بور صاف اش عين دخترهای کاباره .
بتريس : خب موهاش روشنه ، که چی ؟
ادی : اميدوارم رنگ موی خودش باشه . اميدوارم .
بتريس : تو ديوونه شدی ؟ يا چی ؟
ادی : چرا ديوونه ؟ از قيافه اش خوشم نمی آد ، همين .
بتريس : تو عمرت آدم مو بور نديدی ؟ وايتی بالسو چی بود ؟ خب بور بود ديگه .
ادی : آره ، ولی اون ديگه روی کشتی آواز نمی خوند .
بتريس : خب تو ايتاليا مردم اينطورين .
ادی : پس چرا برادرش نمی خونه . مارکو رفتارش مثل يک مرده . فقط اينو می تونم بهت بگم که خيلی برام تعجب داره بی .
بتريس : ول کن ديگه .
ادی : چی رو ول کنم . من نم تونم بشينم و تماشا کنم دختری را که بزرگ کردم بره با يک چنين آدمی . من می خواستم تو کمک کنی کاری کنيم ولی تو هم بی خيال شدی . برات مهم نيست .
بتريس : چرا مهم نيست ؟
ادی : نيست .
بتريس : چرا ، ولی برام چيز ديگه يی مهم تره .
ادی : چی ؟
بتريس : می خواهی بدونی ؟
ادی : آره بگو .
بتريس : ادی کی دوباره با من مثل همسرت رفتار می کنی ؟
ادی : خب ، مدتيه حالم خوب نيست ، از وقتی اونها آمدند حال و روز برام نگذاشتيد .
بتريس : اونها فقط سه هفته است که اومدن اما تو سه ماهه که حالت خوب نيست .
ادی : نمی دونم ، نمی خوام راجع بهش حرف بزنم .
بتريس : چيه ادی ؟ ديگه منو دوست نداری ؟ هان ؟
ادی : اين حرف ها چيه ؟ گفتم که حالم خوب نيست .
بتريس : من کاری کردم ؟ از من دلخوری ؟ بهم بگو .
ادی : نه ، نه ، نمی تونم حرف بزنم .
بتريس : چيه ، بگو ، چی شده ؟
ادی : چيزی ندارم که بگم . ( بتريس می خواهد برود به خانه ) حالم خوب می شه بی ، فقط راحتم بذار ، فعلاً نگران کترين هستم .
بتريس : اون دختره داره 18 سالش می شه ، ديگه وقتشه که ...
ادی : پسره داره ازش سواری می کشه .
بتريس : خب بکشه ، بتو چه ؟ می خواهی چهل سالش بشه و پير دختر بمونه ؟ ازت
می خوام که اين حرف ها رو تموم کنی ، دوست ندارم که اين حرف ها رو بشنوم . حالا بيا بريم تو .
ادی : می خوام کمی قدم بزنم . ( ادی راه می افتد و بتريس داخل خانه می شود . ادی روی نرده آهنی می نشيند . لويئز و مايک را می بيند که نزديک می شوند )
لويئز : امشب بولينگ می آيی ؟
ادی : نه ، خسته ام می خوام بخوابم .
لويئز : دوتا زير آبی هات چطورند ؟
ادی : خوب .
لويئز : خوب کار می کنن .
ادی : آره .
مايک : شايد بهتره مام از مملکت بريم و زير آبی برگرديم تا کار گيرمون بياد .
ادی : شوخی می کنی ؟
لويئز : خيلی خب ، ولش کن .
ادی : آره .
لويئز : باور کن ادی با اين کمکی که بهشون کردی کلی اعتبار پيدا کردی .
ادی : کاری نکردم . اونها مزاحمتی ندارن ، خرجی ندارن .
مايک : بزرگه پسر ، يک نره گاو حسابيه ، ديدی چطوری کيسه های قهوه رو اين ور و اون ور می کشه . ولش کنی تنهايی می تونه بار يک کشتی رو خالی کنه .
ادی : آره ، بچه قوييه ، اگر غول که می گن راست باشه باباش حتماً غول بوده .
لويئز : آره ، مثل برده ها جون می کنه .
مايک : ولی اون مو بوره ، ( ادی چپ چپ نگاهش می کند ) خيلی بامزه اس . ( با شيطنت می خندد )
ادی : آره بامزه اس .
لويئز : بامزه که نه ، دوست داره از خودش ادا دربياره ، سعی می کنه همه رو بخندونه .
ادی : ( می خواهد فضا رو عوض کند ) خب بچه س ديگه ، می فهمی که بچه ...
مايک : هفته پيش توی کشتی مورماک کورمک با هم کار می کرديم . از خنده همه رو روده بر کرده بود . ( می خندد )
ادی : مگه چکار می کرد ؟
مايک : مسخره بازی درمی آورد . يادم نمی آد چی می گفت ولی بامزه بود . يک طوری نگاهت می کنه که از خنده می ميری .
ادی : آره ، آدم شوخيه .
مايک : آره .
لويئز : ( بلند می شود ) خوب بعد می بينمت ادی .
ادی : مواظب خودت باش .
لويئز : باشه ، می بينمت .
مايک : اگه خواستی شب بيايی بولينگ بيا خيابان فلات بوش .
( می خواهند خارج شوند که رودولفو و کترين وارد می شوند . مردها شروع به خنديدن می کنند . رودولفو از خنده آنها تعجب می کند ولی او هم می خندد . ادی به داخل منزل می رود که کترين جلوی اورا می گيرد )
کترين : ادی ، نمی دونی چه فيلمی رفتيم . خيلی خنده دار بود .
ادی : ( با لبخند ساختگی ) کدوم سينما ؟
کترين : سينما پارامونت ، اون دوتا پسرها هم بودن ، می دونی کی ها رو می گم ؟
ادی : پارامومت بروکلين ؟
کترين : ( عصبانی ) آره پارامونت بروکلين . بهت گفته بودم نيويورک نمی رم .
ادی : ( در برابر خشم کترين آرام می گيرد ) خيلی خب ، فقط پرسيدم . ( به رودولفو ) دلم نمی خواد تو ميدان تايم بگرده ، اونجا پر از آدم های لات ئه .
رودولفو : ادی من دوست دارم يک دفعه برم برادوی ، دلم می خواد با کترين برم اونجا که تئاترها و اپراها هستند . وقتی بچه بودم عکس تابلوهای نئون شون را نگاه می کردم .
ادی : ( تحمل اش تمام شده ) می خوام يه دقيقه با کترين حرف بزنم . برو تو رودولفو .
رودولفو : ادی ، ما فقط تو خيابان قدم زديم ، اون شهر رو نشونم داد .
کترين : می دونی رودولفو از چی بروکلين خوشش نمی آد ؟ از اينکه فواره نداره .
ادی : فواره ؟ ( با بی ميلی لبخند می زند )
کترين : می گه تو ايتاليا همه جا حوض و فواره هست ، مردم هم دورش جمع می شن . می گه اونجا مردم پرتقال و ليمو رو خودشون از درخت می چينند و می خورن . فکرش رو بکن ادی از درخت ، خيلی جالبه . اما رودولفو ديوونه نيويورکه .
رودولفو : ( با رفتاری دوستانه ) ادی چرا ما نبايد يه بار بريم برادوی ؟
ادی : ببين ، من بايد يک چيزهايی رو به کترين بگم .
رودولفو : شايد خودت هم دوست داشتی با ما بيايی . می خوام اون نئون ها رو ببينم . ( ادی مهلش نمی گذارد ) قبل از خواب می خواهم يک کم کنار رودخانه قدم بزنم . ( به پايين خيابان می رود )
کترين : چرا با اون حرف نمی زنی ؟ اون تو رو تحسين می کنه آنوقت تو مهلش
نمی گذاری .
ادی : (با عشق ) من هم تورو تحسين می کنم اما مهلم نمی گذاری . ( با لبخند )
کترين : من مهل نمی گذارم ؟ منظورت چيه ؟
ادی : ديگه اصلاً نمی بينمت . هر وقت می آم خونه نيستی .
کترين : خوب ، رودولفو دوست داره همه جا رو ببينه همين ... ازم دلخوری ؟
ادی : نه ( از او دور می شود با لبخند تلخ ) نه ، فقط عادت کرده بودم هر وقت می آم خونه ببينمت . درسته ديگه دختر بزرگی شدی ، ديگه نمی دونم چطوری باهات حرف بزنم .
کترين : چرا ؟
ادی : نمی دونم . از دستم رفتی ، به حرف من ديگه گوش نمی دی .
کترين : ( به طرف او می رود ) اوه ادی ، البته که گوش می دم . موضوع چيه ؟ ازش خوشت نمی آد ؟ ( مکث )
ادی : تو ازش خوشت می آد ؟
کترين : ( از خجالت سرش را پايين می اندازد ) آره ، ازش خوشم می آد .
ادی : ( لبخندش محو می شود ) پس که ازش خوشت می آد .
کترين : ( سرش پايين ) آهان . ( مضطرب به ادی نگاه می کند که جواب بگيرد . ادی به او طوری نگاه می کند که ديگه اين دختر از دست رفته است ) ازش چی ديدی ؟ نمی فهمم اون که تو رو تحسين می کنه .
ادی : منو تحسين نمی کنه کتی .
کترين : چرا مثل پدرش به تو نگاه می کنه .
ادی : ( برمی گردد ) کتی
کترين : چيه ادی ؟
ادی : می خواهی باهاش عروسی کنی .
کترين : نمی دونم ، ما فقط با هم می گرديم ، همين . ( به طرف ادی می رود ) تو چه بدی ازش ديدی ادی ؟ ترا به خدا به من بگو ، چی ديدی ؟
ادی : به تو احترام نمی گذاره .
کترين : چرا ؟
ادی : اگه پدرت بود هيچوقت بدون اجازه او نمی گذاشت باهاش اين ور و اون ور بری .
کترين : اون فکر نمی کرد که برای تو مهم باشه که اجازه بگيره .
ادی : مهمه ، او براش مهم نيست که اهميت بده . تو متوجه نيستی دختر .
کترين : نه ، ادی ، اون از هر نظر به من احترام می گذاره ، به تو هم احترام می گذاره . از خيابان که رد می شيم بازوم رو می گيره ، جلوم سر خم می کنه ، تو اون رو خوب نمی شناسی ادی ، منظورم اينه که ...
ادی : کتی اون فقط به پاسپورتش سر خم می کنه .
کترين : پاسپورتش ؟
ادی : اگه به تو ازدواج کنه می تونه توی اين مملکت بمونه و بتعه امريکا بشه . اينه قضيه . ( کترين گيج و تعجب زده ) می فهمی چی بهت می گم ؟ پسره می خواد اوضاع خودش جور بشه ، فکرش اينه .
کترين : نه من فکر نمی کنم .
ادی : فکر کن . ديگه نزديک ئه اشکم رو دربياری . چطور نمی فهمی ؟ اون اصلاً مرد کاره ؟ با اولين دستمزدش ژاکت خريد و صفحه موسيقی و يک کفش نوک تيز . در حاليکه بچه های برادرش توی ايتاليا دارن از گشنگی و مرض سل می ميرند. دختر جون اين از اون جوون های بزن و بدن است ، تنها فکرش هم نئون های برادوی ئه . اين جور آدم ها به هيچ کس فکر نمی کنن بجز خودشون . باهاش که ازدواج کردی ديگه نمی بينی اش مگه وقت طلاق !
کترين : ( به طرف ادی ) ادی ، اون تا حالا يک کلمه هم از پاسپورت و اين چيزها حرف نزده .
ادی : مگه قراره حرف بزنه .
کترين : اون حتی فکرش رو هم نمی کنه .
ادی : خوب هم فکرش رو می کنه . هر آن ممکنه اداره مهاجرت بفهمه و برش گردونه که باز هم تاکسی هل بده .
کترين : نه ، من باور نمی شه .
ادی : کتی ، باور کن . به حرف هام توجه کن .
کترين : نمی خوام ...
ادی : کتی ، گوش کن ...
کترين : اون منو دوست داره .
ادی : ترا به خدا دوباره اين جمله را تکرار نکن . توی اين مملکت اين نوع کلاه برداری از روزی که اداره مهاجرت درست شده رايج ئه .
کترين : باور نمی کنم . ( به طرف خانه می رود )
ادی : ( به دنبالش ) باور کن .
کترين : نه ، بهتره تو هم ادامه ندی .
ادی : کتی . ( وارد آپارتمان می شوند . نور اتاق نشيمن می آيد . کترين گريه می کند . بتريس که در اتاق نشيمن است مضطرب نگاه می کند . ادی وقتی بتريس را می بيند آمرانه ) چرا تو نصيحت اش نمی کنی ؟
بتريس : ( عصبی ) کی می خوای تو اين دختر رو به حال خودش بگذاری ؟
ادی : او پسر آدم خوبی نيست .
بتريس : ( با ترس و خشمگين ) ولش می کنی يا می خوای اون روی من رو بالا بياری . ( ادی سعی می کند آرام شود . خود را مقصر می داند و از خانه بيرون می رود . کترين می خواهد به اتاق ديگر برود ) کتی ، بالاخره می خواهی چکار کنی ؟
کترين : نمی دونم .
بتريس : نگو نمی دونم . تو ديگه بچه نيستی ، می خواهی با خودت چکار کنی ؟
کترين : ادی به حرف های من توجه نمی کنه .
بتريس : نمی فهمم ، اون که پدرت نيست . نمی فهمم اينجا چه خبره .
کترين : چکار کنم ؟ کتک اش بزنم ؟
بتريس : ببين عزيز من ، تو می خواهی ازدواج کنی يا نمی خواهی ؟ نگرانيت چيه ؟
کترين : نمی دونم بی . وقتی اينقدر مخالفه لابد کار اشتباهيه .
بتريس : بشين عزيزم . می خوام يه چيزی بهت بگم ، تا حالا شده يک جوان از تو خوشش بياد و ادی اونو مناسب تو بدونه . شده هان ، نشده ؟
کترين : ادی می گه رودولفو فقط به فکر پاسپورتش ئه .
بتريس : اون خيلی چيزهای بيخودی می گه . چی می خواد نمی دونم . اگه يک شاهزاده هم بياد فرق نمی کنه يک بهانه يی می گيره . اينو خودت هم می دونی .
کترين : آره ، فکر می کنم همينطور باشه .
بتريس : خب پس چه اهميتی داره ؟
کترين : چی ؟
بتريس : که اون چی بگه ؟ تو بايد بيشتر به فکر خودت باشی و راجع به خودت تصميم بگيری . ادی بايد بفهمه که ديگه نبايد به تو امر و نهی کنه .
کترين : آره ولی چطوری ؟ اون فکر می کنه من بچه ام .
بتريس : برای اينکه خودت هم مثل بچه ها رفتار می کنی . هنوز با لباس خواب جلوش می آيی .
کترين : آره ... يادم می ره .
بتريس : يا وقتی با لباس خواب داره ريش اش رو می زنه لب وان می نشينی و مثل
بچه ها خودت رو لوس می کنی .
کترين : من ؟ کی ؟
بتريس : همين امروز صبح . يا وقتی می آد خونه مثل بچه های ده دوازده ساله می پری بغل اش .
کترين : خب از ديدنش خوشحال می شم .
بتريس : ببين عزيزم من دوست ندارم بهت بگم چکار بکن چکار نکن اما ...
کترين : بايد بهم بگی ، بی ، من حسابی بهم ريختم . ادی تازگی خيلی غمگينه و اين منو اذيت می کنه .
بتريس : اگه اينقدر اذيت می شی ، آخرش هم بايد پير دختر بمونی .
کترين : اوه ... نه .
بتريس : همين ک بهت گفتم . اين مسائل را چندين بار بهت گفتم ، وقتی رفتی سرکار واقعاً خوشحال شدم ، تو نبايد زياد خانه می ماندی ، بايد استقلال پيدا می کردی . تو ديگه يک زن حسابی شدی بايد با يک مرد عاقل زندگی کنی . پس بايد يک جور ديگه رفتار کنی .
کترين : باشه ، همين کار رو می کنم . يادم می مونه .
بتريس : به ادی هم همين حرف ها رو زدم . چون فقط رفتار تو نيست که غلطه ، مال اون هم درست نيست .
کترين : بهش چی گفتی ؟
بتريس : گفتم که بايد بگذاره تو برای زندگی خودت فکر کنی . اگه فقط به اون می گفتم شايد فکر می کرد دارم سرزنشش می کنم ، شايد هم فکر می کرد حسوديم می شه .
کترين : حسودی ؟ تو حسودی ات بشه ؟
بتريس : نه ، فقط می گم شايد اينطوری فکر کند . ( با لبخند ساختگی دست کترين را
می گيرد ) تو فکر می کنی بهت حسودی ام می شه ؟
کترين : نه ، تا حالا بهش فکر نکردم .
بتريس : اگه هم فکر می کردی گناهی نداشتی . ولی من حسود نيستم ... همه چيز درست می شه کتی . فقط بايد به اون حالی کنی که تو يک زن هستی و حالا هم يک پسر خوب گير آوردی و وقت خداحافظی ئه . همين .
کترين : ( سخت است ) باشه ، اگه بتونم .
بتريس : می تونی ... می تونی .
کترين : ( با ترس و اشک هايش در آمده ،مثل اينکه خانواده اش از هم دارد می پاشد ) باشه . ( نور می رود . نور روی الفيری که پشت ميزش نشسته )
الفيری : همين زمان بود که ادی برای اولين بار آمد پهلوی من . چند سال پيش من در رابطه با يک تصادف وکالت پدرش رو به عهده داشتم و با خانواده اش آشنا شدم . خوب يادمه روزی که آمد دفترم . ( ادی به دفتر الفيری وارد می شود . قيافه ادی داغون است )
اول فکر کردم مرتکب قتل شده . ( ادی کلاه در دست کنار ميز می نشيند ) اما خيلی زود فهميدم که شهوت آشوب تو تن اش انداخته . ( الفيری مکث می کند و نگاهی به او
می اندازد گويی ادامه صحبت با ادی است . ) درست متوجه نمی شم چه کاری ازم
برمی آد ؟ سئوال قانونی داری ؟
ادی : می خواستم از تو بپرسم .
الفيری : آخه عاشق شدن يک دختر به يک مهاجر خلاف قانون نيست .
ادی : آره ، ولی اگه تنها دليل اش گرفتن کارت سبز باشه چی ؟
الفيری : اولاً مطمئن نيستی ..
ادی : من اين رو تو چشم هاش می خونم . اون داره به ريش من و دختره می خنده .
الفيری : ادی من يک وکيلم فقط با مسائلی می تونم کار کنم که قابل اثبات باشه .
می فهمی ؟ تو می تونی اين مسئله رو اثبات کنی ؟
ادی : آقای الفيری من می دونم چی تو کله پسره ست .
الفيری : ادی حتی اگه ثابت هم کنی ...
ادی : تو بايد به حرف های من گوش کنی ، پدرم هميشه می گفت آقای الفيری مرد زندگيه ...
الفيری : من فقط يک وکيلم .
ادی : يک دقيقه به حرف من گوش بده . دارم از قانون حرف می زنم . منظورم اينه که کسی که غير قانونی وارد مملکت شده نبايد پولش رو جمع کنه ؟ از فرداش که خبر نداره ، مگه نه ؟
الفيری : درسته .
ادی : ولی اون همه رو خرج می کنه . می ده صحفه و کفش و ژاکت می خره . متوجه منظورم که هستی ، اصلاً هم عين خيالش نيست ، بايد با نقشه برای آينده اش خرج کنه آخه تصميم داره اينجا بمونه .
الفيری : خب که چی ؟
ادی : چيزی که بهت می گم بين خودمون می مونه ، نه ؟
الفيری : حتماً .
ادی : به کسی نمی گين که ؟ دوست ندارم راجع به کسی اينطوری حرف بزنم . حتی به زنم هم نگفتم .
الفيری : چی رو ؟
ادی : ( نفسی تازه می کند و اطراف نگاه می کند ) اوضاع خيلی خوب نيست .
الفيری : منظورت چيه ؟
ادی : کارش درست نيست .
الفيری : نمی فهمم .
ادی : ( جابجا می شود ) هيچوقت حسابی بهش نگاه کردين ؟
الفيری : تا اونجا که يادم می آد نه .
ادی : بوره ... بولونده . مثل پلاتين . فهميدين که .
الفيری : نه .
ادی : فوت اش کنی می ره هوا .
الفيری : خب معنی اين نيست که ....
ادی : صبر کن بگم . اون آواز می خونه خب ؟ البته به نظر من اشکالی نداره ، فقط گاهی يک نت را می اندازه خب ؟ يعنی می خوام بگم زير می خونه ، منظورم رو متوجه شدين؟
الفيری : يعنی تنور .
ادی : می دونم تنور چيه آقای الفيری . اين که می خونه تنور نيست . اگه شما وارد خانه ما بشويد و ندونيد کی می خونه فکر می کنی صدای زنه .
الفيری : خب باشه . ولی بازم ...
ادی : آقای الفيری يک دقيقه صبر کن تا بگم . دارم سعی می کنم منظورم رو براتون روشن کنم . چند شب پيش از دختر خواهر زنم لباسی که براش کوچک شده بود را گرفت و پهن کرد روی ميز و قيچی انداخت توش ، يک ، دو ، سه يه لباس نو اومد بيرون . اينقدر آدم ظريف و شيرينی ئه مثل فرشته . می تونی ببوسيش از بس ناز و ظريفه .
الفيری : گوش کن ادی ...
ادی : آقای الفيری روی اسکله همه بهش می خندند . من خجالت می کشم ، بهش می گن عروسک کاغذی . تازگی ها هم صداش می کنن پسره بلونده . برادرش فکر می کنه چون آدم شوخی ئه اين لقب ها رو بهش می دن . نمی خوان واضح بگن ... خب می دونن از بستگان منه ، می دونن اگه انگی بهش ببندند با من سروکار دارن . اما من می دونم به چی می خندند . به همين دليل هم وقتی يادم می آد يک همچين جوانی دست اش رو گردن اون دختر می اندازه می خوام ... می خوام بگم ... ديوونه می شم . من برای اون دختر زحمت کشيدم حالا آقا می خواد ...
الفيری : ادی ببين ، من هم بچه دارم و حالت رو می فهمم اما قانون خيلی دقيق عمل
می کنه . قانون نمی آد ...
ادی : ( خشمگين ) يعنی قانونی نيست که يک بچه مزلف رو که غير قانونی هم هست رو جلوش رو بگيره که با دختر مردم عروسی نکنه .
الفيری : نه ادی قانون کاری برايت نمی تونه بکنه .
ادی : ولی اگه مرد نباشه چی ؟ بازم می گين ...
الفيری : هيچ کاری نمی تونی بکنی . باور کن .
ادی : هيچ .
الفيری : اصلاً . فقط يک ايراد قانونی داره .
ادی : چی ؟
الفيری : غير قانونی بودنش در اين کشور . ولی فکر نکنم تو بخوای از اين راه وارد بشی . هان ؟
ادی : يعنی می گين ؟
الفيری : غير قانونی وارد شده .
ادی : خدای من نه . هيچوقت همچين کاری نمی کنم . يعنی ...
الفيری : خب پس گوش بده .
ادی : آقای الفيری حرف های شما رو نمی تونم باور کنم ، يعنی بالاخره يک راه ديگه يی بايد وجود داشته باشه .
الفيری : نداره . می فهمم همه بالاخره يکی رو دوست دارن ، زن ، بچه ، اما بعضی
وقت ها اين علاقه اينقدر زياده که می تونه درد سر درست کنه . آدم جون می کنه و بچه بزرگ می کنه . بچه خودش يا خواهر زنش ، بعداً متوجه می شه که زيادی دوستش داره . می فهمی که چی می گم ؟
ادی : يعنی چی ؟ نبايد بهش می رسيدم ؟
الفيری : چرا ، ولی تا کی ادی ؟ بچه بزرگ می شه بايد بره دنبال زندگيش . پدر هم بايد ياد بگيره که بگذار بره . تو وظيفه ات رو انجام دادی ، حالا نوبت اونه که برای خودش آينده بسازه . براش آرزوی خوشبختی کن و بگذار راهش را پيدا کنه . ( مکث ) اين کار را بکن . هيچ راه قانونی وجود نداره ، سعی کن بفهمی .
ادی : يعنی حتی اگه پسره قرتی و ...
الفيری : از دست تو کاری ساخته نيست . ( ادی بلند می شود )
ادی : تاشه ، ممنون ... ممنون .
الفيری : حالا می خواهی چکار کنی ؟
ادی : ( نوميد ) چی کار می تونم بکنم ؟ من يک احمقم ، يه احمق چکار می تونه بکنه . بيست سال جون کندم که يه بچه قرتی بياد و اون رو ببره . وقتی که يک کشتی توی بندر نبود من خستگی درنمی کردم ، وقتی توی اسکله کشتی وای نمی ايستاد من رفتم هوبرکن ، استاتن ايلند ، وست سايد ، جرسی ، همه جا کار کردم چون به خواهر زنم قول داده بودم بچه اش رو بزرگ کنم . خودم و زنم نمی خورديم که اون راحتی داشته باشه . چه روزهايی رو از گرسنگی توی خيابان راه رفتم . ( عصبی تر ) حالا بايد بنشينم تماشا کنم که يک توله سگ قرتی که معلوم نيست از کدوم جهنمی آمده هرکاری خواست بکنه . خانه خودم رو در اختيارش گذاشتم ، پتوی من رو روش می کشه ، اون وقت دخترم رو قر
می زنه . دزد بی شرف ، دست های کثيف اش رو می ذاره روی بدن او ... ( خيلی کلافه )
الفيری : ادی حالا ديگه اون برای خودش زنی شده .
ادی : داره از من می دزدت اش .
الفيری : خب می خواد باهاش عروسی کنه . با تو که نمی تونه عروسی کنه می تونه ؟
ادی : چی داری می گی . ازدواج با من يعنی چی ؟
الفيری : بهر حال من نظرم رو گفتم ادی .
ادی : خوب متشکرم . متشکرم . فقط دلم شکسته می فهميد که ؟
الفيری : آره . می فهمم ... اما اين فکرها رو از سرت بيرون کن .
ادی : من ... ( کم مانده گريه کند ) همين روزها می آم سراغت .
الفيری : ( روی نيمکت می نشيند ) يک موقع وقتشه که زنگ خطر رو بکشی ولی چون اتفاقی نيافتاده نمی شه . می دونستم ، از شروع می تونستم آخر داستان رو حدس بزنم . معما غير قابل حل نبود . قدم به قدم مشخص بود که چی پيش خواهد آمد . و اينکه ادی از کجا شروع می کنه . می دونستم کجا تمومش می کنه . بعد از ظهرها اينجا می نشستم و از خودم می پرسيدم چرا آدم باهوشی مثل من قدرت جلوگيری از اين ماجرا رو نداره . حتی رفتم پهلوی خانم پيری که در همسايگی ما زندگی می کنه ، پيرزن فهميده ايه ، داستان رو گفتم . سری تکان داد و گفت براش دعا کن . من هم کردم و همين جا منتظر نشستم . ( نور از الفيری به داخل آپارتمان می رود . دور ميز شام . آخر شام )
کترين : می دونی کجا رفتن ؟
بتريس : کجا ؟
کترين : يک دفعه رفتن آفريقا . اونم با قايق ماهيگيری . ( ادی او را نگاه می کند ) واقعيته ادی . ( بتريس با ظرف ها به آشپزخانه می رود )
ادی : من که حرفی نزدم . ( به طرف صندلی گهواره ای می رود و روزنامه ای
برمی دارد )
کترين : اما من استاتن آيلند رو هم نديدم .
ادی : ( می نشيند و شروع به خوندن روزنامه می کند ) چيزی از دست ندادی . ( سکوت . بقيه بشقاب ها رو کترين بيرون می برد ) چقدر طول کشيد که به آفريقا رسيدی؟
مارکو : دو روز .
رودولفو : يک دفعه هم رفتيم يوگوسلاوی .
ادی : ( به رودولفو ) توی اون قايق ها دستمزد خوبه . ( بتريس وارد می شود . با رودولفو بقيه سفره را جمع می کنند )
مارکو : اگر ماهی بگيرن آره .
رودولفو : اونها قايق های خانوادگی هستند . ما که تو فاميل مون کسی قايق نداشت فقط وقتی يکی شون مريض می شد از ما استفاده می کردن .
بتريس : من نمی فهمم مارکو . يک اقيانوس پر از ماهی دارين بازم مردم گرسنه ان .
ادی : قايق می خواد ، تور می خواد ، پول لازمه .
بتريس : ( کترين وارد می شود ) نمی تونستن از ساحل ماهی گير بيارن ؟ توی ساحل کانی ماهی فراوونه .
مارکو : ساردين .
ادی : ( می خندد ) با تور چطوری ساردين می گيرن ؟
بتريس : نمی دونستم اونها ساردين ان . ( به کترين ) اونها ساردين ان .
کترين : آره . تا اقيانوس آفريقا دنبال شان می کنن . ( می نشيند و به مجله ها نگاه
می کند . رودولفو هم همين کار را می کند )
بتريس : خنده داره چطوری ساردين تو اقيانوس شنا می کنه . ( با بشقاب ها خارج
می شود )
کترين : مثل پرتقال و ليمو روی درخت ان . ( به ادی ) می تونی فکر کنی پرتقال و ليمو روی درخت .
ادی : هان . خنده داره . ( به مارکو ) شنيدم پرتقال ها رو رنگ می کنن که نارنجی بشن . ( بتريس وارد می شود )
مارکو : رنگ می کنن ؟
ادی : آره ، شنيدم پرتقال های سبز رو نارنجی می کنن .
مارکو : تو ايتاليا پرتقال ها نارنجی يه .
رودولفو : ليمو سبزه .
ادی : ( دلخور ) می دونم ليمو سبزه . گفتم پرتقال رو رنگ می کنن کاری به ليمو نداشتم .
بتريس : ( می خواهد موضوع را عوض کند ) مارکو کل پول به دست زنت می رسه ؟
مارکو : آره ، برای پسرم دارو خريده .
بتريس : پس نگرانی ات کم شده .
مارکو : آره ، ولی دلم خيلی براشون تنگ شده .
بتريس : اميدوارم مثل بقيه پول هاتون رو خرج نکنين که بتونين برگردين .
مارکو : می دونم . تو شهر ما خيلی بچه ها باباشون رو نديدن . ولی من برمی گردم . شايد تا سه چهار سال ديگه .
بتريس : بد نيست مقداری از پولت رو اينجا نگه داری چون زنت ممکنه فکر کنه اينجا پول راحت بدست می آد و همه را خرج کنه .
مارکو : نه ، اون پس انداز می کنه . من همه پولم رو می فرستم . زنم خيلی تنها شده . ( با خجالت لبخند می زند )
بتريس : بايد زن خوش قيافه ای باشه . آره شرط می بندم .
مارکو : ( از شرم سرخ می شه ) نه ، ولی منو می فهمه .
رودولفو : زن باهوشی ئه .
ادی : مطمئناً وقتی برگردين کلی سوپرايز دارين .
مارکو : سوپرايز ؟
ادی : ( می خندد ) وقتی بچه ها رو شمردی می بينی دو تا کوچولو اضافه شده .
مارکو : نه ... زنها پای شوهرهاشون می نشينند ، بيشترشون . سوپرايز خيلی کمه .
رودولفو : اوه ... نه . اينقدر آزادی نيست .
ادی : اينجا هم اينقدرها که تو فکر می کنی آزادی نيست . آدم های ناوارد زياد ديدم که توی دردسر افتادند . فکر کردن اگه دختری پارچه يی روی سرش نمی اندازه يعنی آزاده که هر کاری خواست بکنه . نه جانم ، اينجا هم خانواده ها برای دخترهايشان سختگيری می کنن .
رودولفو : من هميشه احترام ...
ادی : می دونم . ولی در شهر خودت به راحتی دختری رو باخودت نمی کشی اين ور و اون ور ، بدون اجازه . می فهمی که چی می گم . اينجا آزادی معنی اش اين نيست . درست می گم مارکو .
مارکو : بله .
بتريس : خب وبی رودولفو هم دخترمون رو همينطوری با خودش نکشيده اين ور و اون ور .
ادی : می دونم . ولی بعضی از مردها نظرهای اشتباه پيدا می کنن .
رودولفو : من نبه کترين احترام می گذارم ادی ، من کار بدی کردم ؟
ادی : ببين بچه ، من باباش نيستم ، فقط شوهر خاله اشم .
بتريس : خب پس شوهر خاله اش بمون . ( ادی به او نگاه تند دارد ) منظورم اينه که ...
مارکو : نه بتريس ، رودولفو اگه کار اشتباهی می کنه بايد بهش گفت ( به ادی ) خطايی ازش سر زده ؟
ادی : خب مارکو ، تا وقتی او نيامده بود کترين هيچوقت تا 12 شب بيرون نمی موند .
مارکو : ( به رودولفو ) از اين به بعد زودتر می آيی خونه .
بتريس : ( به کترين ) مگه نگفتی فيلم طولانی بود هان ؟
کترين : چرا .
بتريس : خب بهش بگو فيلم دير تموم شد .
ادی : ببين بی ، رودولفو خيال می کنه که کترين هر شب تا صبح بيرون می مونده .
مارکو : رودولفو شب ها زود بيا خونه .
رودولفو : ( خجالت می کشد ) باشه ، حتماً . ولی من که نمی تونم تمام مدت خونه باشم .
ادی : ببين بچه من فقط راجع به کترين حرف می زنم . برای خودت هم درست نيست ، هرچه بيشتر بيرون باشی بيشتر ديده می شی . ( به بتريس ) يعنی اگه مثلاً يک ماشين بهش بزنه يا همچين چيزی ، کاغذهای قانونی اش رو بخوان ، بخوان بدونن اون کيه ...
بتريس : خب روز هم ممکنه همچين اتفاقی بيافته .
ادی : ( با عصبانيت فرياد می زند ) بله ، ولی رودولفو هم نبايد دنبال يک اتفاق باشه . اگه آمده اينجا کار بکنه پس کار کنه . اگه آمده خوش گذرانی می تونه بيست و چهار ساعت بيرون باشه . ( به مارکو ) ولی گويا شما آمدين اينجا که زندگی خانواده تون رو سروسامان بدين . مگه نه ؟ می فهمی چی می گم هان ؟
مارکو : من معذرت می خوام .
ادی : يعنی من اينطور فکر کردم .
مارکو : بله درسته ، ما برای کار آمديم .
ادی : خب حرف من هم همينه ( ادی روزنامه دست می گيرد و روی صندلی تکان
می خورد . سکوت ناخوشايندی حکم فرماست . کترين صفحه می گذارد . عروسک کاغذی )
کترين : ( ناراحت ) رودولفو می رقصی ؟ ( ادی از تعجب خشک اش زده )
رودولفو : نه من ... من خسته ام .
بتريس : پاشو ... پاشو برقص .
کترين : دِ پاشو برقص ديگه . ببين چه آهنگ قشنگيه . ( دست او را می گيرد . رودولفو خشک و سرد . نگاه ادی را از پشت سر حس می کند و می رقصد )
ادی : ( به کترين ) صفحه جديده ؟
کترين : نه همون ئه که آن روز خريديم .
بتريس : همه اش سه تا صفحه خريدن . ( ادی روی اش را برمی گرداند . مارکو انتظار می کشد و بتريس از رقص آنها لذت می برد . )
بتريس : مسافرت با کشتی های ماهی گيری بايد خيلی جالب باشه . دلم می خواست باهاشون يک مسافرت به همه کشورها می کردم .
ادی : آره .
بتريس : ( به مارکو ) ولی شرط می بندم که زن ها نمی رن .
مارکو : نه ، با قايق سخته .
بتريس : غذا چی ؟ می خوريد ؟
مارکو : وضع غذا توی اون قايق ها خوبه ، بخصوص وقتی رودولفو باهامون بود . همه چاق می شدند .
بتريس : رودولفو بلده غذا درست کنه ؟
مارکو : معلومه ، خيلی هم خوب ، برنج ، پاستا ، ماهی همه چی بلده .
ادی : ( روزنامه اش را پايين می آورد ) پس ايشون آشپزی هم بلده . ( به رودولفو نگاه می کند ) آواز می خونه ، غذا می پزه .
بتريس : چه خوب ، اين جور مردها درنمی مونن . به راحتی می تونن زندگی شون رو بچرخونن .
ادی : خيلی جالبه . هم آواز می خونه هم غذا می پزه ، خياطی هم که می کنه .
کترين : به اين جور مردها دستمزدهای زيادی می دن . سرآشپز همه ی هتل های بزرگ مرد هستن . تو روزنامه خوندم .
ادی : من هم همين رو می گم . ( همچنان که می رقصند )
کترين : آره منم .
ادی : ( به بتريس ) مرد خوشبختی ئه . باور کن ( مکث ) برای همين هم کنار آب جاش نيست . ( هر دو از رقص باز می ايستند . رودولفو گرام را خاموش می کند ) چون مثل من نيست ، من نه غذا بلدم نه آواز می خونم ، نه لباس می دوزم . برای همين کنار آبم . ( هل می شود ) اگه بلد بودم حالا يک جای ديگه بودم ، مثلاً تو مغازه لباس فروشی . مارکو ، شنبه ديگه بريم بوکس تماشا کنيم ، هان ؟ تا حالا بوکس ديدی ؟
مارکو : فقط بو فيلم ها .
ادی : ( به طرف رودولفو ) تو هم بيا ، بهت ياد می دم ، بليت اش با من .
رودولفو : چرا که نه .
کترين : قهوه می خورين ؟
ادی : آره درست کن . خوب و قوی . ( کترين گيج و منگ به آشپزخانه می رود . ادی مشت ها را گره کرده به طرف مارکو ) الان يک مسابقه واقعی نشونت می دم . گفتی بوکس کار نکردی هان ؟
مارکو : نه هيچوقت .
ادی : ( به رودولفو ) تو چی ؟ کار کردی ؟
رودولفو : نه .
ادی : پس بيا تا يادت بدم .
بتريس : بوکس به چه دردش می خوره ؟
ادی : اين چه حرفی ئه . امروزه هر کسی بايد بتونه از خودش دفاع کنه . خب رودولفو می خوام ضربه چپ و راست رو نشونت بدم .
بتريس : برو رودولفو ، ادی بوکسور خوبيه ، می تونه يادت بده .
رودولفو : ( مضطرب ) آخه من نمی دونم چطوری ... ( به طرف ادی می رود )
ادی : دست هات رو بگير بالا ، اينطوری هان ، خيلی خوب . دست چپ بالاتر ... اينطوری ( با ملايمت دست چپ خود را به صورت رودولفو نزديک می کند ) فهميدی ؟ حالا تنها کاری که بايد بکنی اينه که ضربه هام رو رد کنی . وقتی اينطوری حمله
می کنم . ( رودولفو ضربه چپ اورا دفع می کند ) هی بچه خوبه . ( رودولفو می خندد )
رودولفو : نمی خوام به شما ضربه بزنم .
ادی : ناراحت من نباش . بزن ، تا نشونت بدم چطوری دفاع کنی . ( رودولفو با خنده به او ضربه می زند ، بقيه می خندند ) همينه ، درسته ، ( رودولفو با اطمينان بيشتری ضربه می زند ) خيلی خوبه ...
بتريس : کارت خوبه .
ادی : پس چی ، بوکسور خوبيه . بچه بزن ، بازم ، نترس . ( رودولفو با اطمينان بيشتری به چانه ادی ضربه می زند و صورت او خراش برمی دارد ) همينه پسر ... درسته .
کترين : ( از آشپزخانه وارد می شود . نگران ) چکار می کنين ؟
بتريس : داره بوکس يادش می ده . باهوشه داره ياد می گيره .
ادی : آره ، حرف نداره . ( رودولفو ضربه ديگری می زند ) هان همين . حالا صبر کن که نوبت منه ، خارجی . ( با دست چپ فريب اش می دهد و با دست راست ضربه
می زند و رودولفو نقش زمين می شود . مارکو بلند می شود . کترين به طرف رودولفو می رود )
کترين : ادی .
ادی : چيه ؟ من کاری اش نکردم . کاری کردم بچه ؟
رودولفو : نه چيزی نشد . ( با لبخند متظاهرانه ) غافل گير شدم .
بتريس : ( ادی را به طرف صندلی می کشد ) بس ئه ادی . هر چند رودولفو کارش خوب بود .
ادی : آره ( دست هايش را بهم می مالد ) بوکسور خوبی می شه . مارکو بازم يادش
می دم . ( مارکو با ترديد ، با سر تشکر می کند )
رودولفو : رقص کترين ، بيا برقصيم . ( دست کترين را می گيرد و به طرف گرام می روند . آهنگ عروسک کاغذی پخش می شود . همديگر را در آغوش گرفته می رقصند . ادی روی صندلی نشسته و به فکر فرو رفته . مارکو صندلی اش را نزديک صندلی ادی می کند و با بتريس همديگر را نگاه می کنند )
مارکو : می تونی اين صندلی رو بلند کنی ؟
ادی : منظورت چيه ؟
مارکو : از پايه . ( با يک دست از پايه صندلی را می گيرد )
ادی : معلومه . اين که کاری نداره . ( به طرف صندلی می رود زانو می زند پايه صندلی را می گيرد . چند سانتی بلند می کند و صندلی را زمين می گذارد ) اوه سخت ئه ، تا حالا نمی دونستم . ( دوباره سعی می کند که بلند کند ، نمی تواند ) نمی شه چون وزن صندلی می افته رو زاويه .
مارکو : تماشا کن . ( زانو می زند ، با فشار آهسته صندلی را بلند می کند و بالا می برد . جوان ها رفص خود را قطع می کنند . مارکو رودر روی ادی ايستاده و صندلی مانند اسلحه يی بالای سر ادی . نگاه عصبی مارکو به خنده پيروزمندانه تبديل می شود . و لبخند ادی محو می شود )






صحنه دوم
( نور روی الفيری که پشت ميز نشسته )
الفيری : بيست و سوم دسامبر ، يه صندوق ويسکی اسکاچ موقع تخليه گم شد . چون يک صندوق ويسکی اسکاچ جون می ده برای بيست و سوم دسامبر . اون روز تو اسکله ی چهل و يک برف نبود ولی سرد بود . بتريس رفته بود خريد . مارکو سرکار بود . پسر جوان آن روز کار گير نياورده بود . کترين بعدها به من گفت اونروز ، اولين بار بود که اونها توی خونه تنها بودند .
( نور آپارتمان . الگوی کاغذی روی ميز پهن است . رودولفو کارکردن کترين را تماشا می کند )
کترين : گرسنه يی ؟
رودولفو : گرسنه خوردن نه . ( مکث ) کترين تقريباً 300 دلار پول دارم .
کترين : خوبه .
رودولفو : ديگه نمی خواهی راجع به اش صحبت کنيم .
کترين : حرف زدنش که اشکالی نداره .
رودولفو : از چی نگرانی ؟
کترين : من ... من می خواستم ازت بپرسم ... بپرسم ؟
رودولفو : همه جواب ها توی چشم هامه کترين . ولی اين اواخر اصلاً به چشم های من نگاه نمی کنی . مرموز شدی . ( کترين بنظر می آيد که از سئوالی صرف نظر کرده ) چی می خواهی بپرسی ؟
کترين : فرض کنيم من دوست دارم تو ايتاليا زندگی کنم .
رودولفو : ( می خندد ) می خواهی با يک آدم پولدار عروسی کنی .
کترين : نه ، ما ، من وتو .
رودولفو : ( لبخند از لب اش می رود ) کی ؟
کترين : خب ... بعد از اينکه ازدواج کرديم .
رودولفو : ( با تعجب ) می خوای ايتاليايی بشی ؟
کترين : نه ، ولی می شه بی اينکه ايتاليايی بود اون جا زندگی کرد . امريکايی اونجا زياد هستن .
رودولفو : برای هميشه ؟
کترين : آره .
رودولفو : شوخی می کنی ؟
کترين : نه ، جدی می گم .
رودولفو : ( به طرف او می رود ) کترين اگه همينطوری ، بدون پول تو رو ببرم اونجا ، می گن رودولفو ديوونه شده ، دکتر و کشيش خبر می کنن .
کترين : می دونم ، ولی فکر می کنم اونجا خوش بخت تر بشيم .
رودولفو : خوش بخت تر ؟ خوب چی بخوريم ؟ يعنی خرج مون چی ؟
کترين : شايد تونستی خوانندگی کنی . شايد تو رم يا هر جای ديگه .
رودولفو : رم ؟ رم پر خواننده است .
کترين : خوب من کار می کنم .
رودولفو : کجا ؟
کترين : خدای من ، بالاخره يه جايی کار می کنم ديگه .
رودولفو : هيچ جايی نيست که تو کار کنی ، هيچ جا . من چطور تو رو از يک مملکت آباد ببرم به يک مملکت فقير ... حرف حساب ات چيه ؟ اگه اين کار رو بکنم ، زيبايی ات رو ازت گرفتم . در عرض دو سال قيافه ات عين پيرزن های گرسنه می شه . وقتی
بچه های برادرم گريه می کنن بهشون آب با يک تکه استخون می دن ، باورت می شه .
کترين : ( آرام ) اينجا از ادی می ترسم . ( مکث )
رودولفو : ولی اينجا نمی مونيم . وقتی تبعه شدم همه جا می تونم کار کنم . کار خوب ، خانه خوب ، کترين اگه ترس از گير افتادن نبود دنبال خيلی کارهای بهتر می رفتم.
کترين : ( خود را باخته ) يه چيزی ازت می پرسم . بگو ببينم رودولفو اگه مجبور بوديم بريم ايتاليا زندگی کنيم تو حاضر بودی با من ازدواج کنی ؟
رودولفو: اين سئوال توئه يا اون ؟
کترين : می خوام بدونم . جدی می گم رودولفو.
رودولفو : رفتن با دست خالی ؟
کترين : آره .
رودولفو : نه ( کترين با چشم های گشاد به او نگاه می کند )
کترين : نه ؟
رودولفو : من با تو ازدواج نمی کنم که ايتاليا زندگی کنيم . من می خوام تو زنم باشی و من تبعه آمريکا باشم . بهش بگو ، اگه نمی گی خودم می گم . در ضمن اين رو هم به خودت و هم به اون بگو ، نه من گدام و نه تو اسبی که به يه مهاجر صدقه بدين .
کترين : خيلی خوب ، حالا چرا عصبانی شدی ؟
رودولفو : عصبانی هستم . تو فکر می کنی من اينقدر از زندگی نااميدم . برادرم شايد . اما من نه . خيال می کنی برای امريکايی شدن يک عمر زنی رو که دوست ندارم رو دنبال خودم می کشم . فکر می کنی تو ايتاليا ساختمان بلند نيست ، نئون قشنگ ،
خيابان های پهن ، پرچم ، ماشين نداريم . چرا فقط کار کمه . من فقط می خوام امريکايی بشم که بتونم کار کنم ، تنها حسن اينجا همينه ، کار . چطوری می تونی به من اينطوری توهين کنی کترين ؟
کترين : منظورم ...
رودولفو : قلبم می ايسته برای نگاه کردن به تو . چرا اينقدر از اون می ترسی ؟
کترين : نمی دونم ( با بغض )
رودولفو : به من اعتماد می کنی کترين ... ؟
کترين : فقط اينه که من ... اون به من خيلی خوبی کرده ، تو نمی شناسيش . اون هميشه بهترين مرد برای من بوده . حالا مرتب منو آزار می ده ، ولی قصد بدی نداره . من
می دونم ، از خودم خجالت می کشم اگه اذيت اش کنم . هميشه فکر می کردم اگه ازدواج کنم چقدر تو عروسی من خوشحال می شه و می خنده . ولی حالا همه اش عصبی و بداخلاق شده . فقط برای اينکه آرام اش کنی بهش بگو می ريم ايتاليا زندگی می کنيم . شايد بهت اعتماد پيدا کنه . من دلم می خواد اون خوشحال باشه . من اون رو خيلی دوست دارم . طاقت ديدن اش رو اينطوری ندارم .
رودولفو : کترين ... دختر کوچولو .
کترين : دوست دارم رودولفو ، عاشق ات هستم .
رودولفو : پس چرا می ترسی ؟ می ترسی کتک ات بزنه ؟
کترين : بهم نخند ، من يک عمر اينجا زندگی کردم ، هر روز ديدمش صبح که می رفت شب که برمی گشت ، فکر می کنی می شه برگشت و همه چيز رو ناديده گرفت ؟ بهش بگم تو هيچ چی نيستی ديگه ، هيچ اهميتی نداری ؟
رودولفو : می دونم ، ولی ...
کترين : تو نمی دونی ، نه تو و نه هيچکس ديگه . من ديگه بچه نيستم خيلی بيشتر از اون که ديگرون فکر می کنن می فهمم . بتريس به من می گه سعی کن مثل يک زن رفتار کنی ولی ...
رودولفو : خب ؟
کترين : پس چرا خودش مثل يک زن رفتار نمی کنه . اگه من زن کسی بودم به جای اينکه هی ازش ايراد بگيرم سعی می کردم خوشحالش کنم . ادی اگه از چيزی ناراحت باشه من از صد متری می فهمم و می دونم يکی رو می خواد باهاش درد دل کنه .قبل از اينکه بگه می فهمم گرسنه يا تشنه س ، يا آبجو می خواد يا که پاش اذيت اش می کنه . من اون رو خيلی خوب می شناسم و می فهمم . چطوری باهاش مثل يک غريبه رفتار کنم ، چرا ؟ چرا بايد اين کار رو بکنم ؟
رودولفو : کترين ، فرض کن يک پرنده کوچولو گرفتی و تغذيه اش کردی ، بزرگش کردی ، بعد بخواد بره برای خودش آزاد بگرده ، درسته که نگذاری ، من نمی گم ادی رو اذيت کن ولی خب تو هم بايد بری دنبال سرنوشت خودت ، مگه نه کترين ؟
کترين : بغلم کن .
رودولفو : ( اورا بغل می کند ) اوه کوچولوی من .
کترين : بهم بگو چکار کنم ؟ ( گريه می کند ) من هيچ چيز نمی دونم ، بگو .
رودولفو : الان هيچ کس نيست بيا بريم تو ... ( به اتاق خواب اشاره می کند ) ديگه ام گريه نکن .
( نور خيابان . ادی پيلی پيلی می خورد . مست . از پله ها بالا می رود وارد خانه می شود . به دور و ور نگاه می کند . از جيب اش يک بطری مشروب در می آورد وروی ميز می گذارد و يک بطری ديگه از جيت ديگر و سومی از جيب کت . الگو کاغذی را روی ميز می بيند به طرف آن می رود و دست می کشد )
ادی : بتريس ( به طرف آشپزخانه می رود ) بتريس ، بتريس .
کترين : ( از اتاق خواب بيرون می آيد . در زير نگاه ادی لباس خود را مرتب می کند ) زود آمدی .
ادی : بخاطر کريسمس رود تعطيل شديم . ( به الگو اشاره دارد ) رودولفو داره برات لباس می دوزه .
کترين : نه ، خودم دارم بلوز می دوزم . ( رودولفو ظاهر می شود . با ديدن او ادی عصبی ، دست هايش می لرزد . رودولفو سر تکان می دهد )
رودولفو : بتريس رفت برای مادرش کادو بخره . ( مکث )
ادی : اسباب هات رو جمع کن ، آشغال هات رو بردار و بزن به چاک . ( کترين به طرف اتاق خواب می رود . ادی بازو اورا می گيرد ) تو کجا می ری ؟
کترين : ( از وحشت می لرزد ) فکر می کنم منم ديگه بايد از اينجا برم ادی .
ادی : نه ، تو جای نمی ری ، اون می ره .
کترين : ديگه اينجا جای من نيست . ( دستش را از دست ادی در می آورد و عقب عقب به سمت اتاق خواب می رود ) متأسفم ادی ( چشم اش به چشم اشک الود ادی می افتد ) گريه نکن ، دور نمی رم . بازم می بينمت . فقط اينجا ديگه نمی تونم بمونم . ( گريه کنان )
می دونی که نمی تونم ... برام دعا کن ، دعا کن خوشبخت بشم . اوه ادی اينطوری نباش . ادی : تو جای نمی ری .
کترين : ادی ، من ديگه بچه نيستم . ( ادی اورا به طرف خود می کشد و يک بار لبان اورا می بوسد )
رودولفو : نه ( دست ادی را می کشد ) بسه ، بهش بی احترامی نکن .
ادی : ( دست اورا می پيچاند ) چيزی می خواستی ؟
رودولفو : بله ، اون قراره زن من بشه ، زن من .
ادی : اون وقت قراره شما چی اون بشی ؟
رودولفو : نشونت می دم چی می شم .
کترين : تو بيرون منتظر باش . باهاش بحث نکن .
ادی : بيا نشونم بده چی قراره بشی . نشونم بده .
رودولفو : ( عصبی ) اينطوری با من حرف نزن . ( روی او می پرد . ادی بازوهايش را می گيرد ، می خندد . ناگهان اورا می بوسد )
کترين : ادی ولش کن . می شنوی چی می گم ، ولش کن . می کشمت . ( کترين به صورت ادی چنگ می زند . ادی رودولفو را رها می کند و با اشک و خنده تمسخر آميز به رودولفو نگاه می کند . رودولفو خشک اش زده . هر کدام منتظر حمله ديگری هستند )
ادی : ( به کترين ) می بينی ؟ ( به رودولفو ) تا فردا بهت وقت می دم بچه . به سلامت . تنها می شنوی ، تنها ؟
کترين : من با اون می رم .
ادی : نه با اون نه . ( کترين ترسيده . ادی می نشيند و نفس نفس می زند ) يه کاری نکن به کله ام بزند ... کترين تو هم مواظب رفتارت باش . حق بود می انداختن ات توی آب ، ولی دلم برات سوخت ( تلو تلو خران به طرف رودولفو ) از اينجا می ری ، ديگه دست بهش نمی زنی ، يا اينکه می خوای با لگد پرت ات کنم بيرون . ( از آپارتمان خارج
می شود . نور روی الفيری می رود )
الفيری : 27 دسامبر ديدمش ، معمولاً بعد از ساعت 6 می رم خانه . ولی اون روز داشتم از پنجره به خليج نگاه می کردم که وارد دفتر شد ، فهميدم برای چی منتظر بودم . اگه تعريف کردن اين ماجرا مثل يک خوابه ، پس واقعاً خواب ديدم . تو اين دو دفعه ای که با هم حرف زديم ، چند دفعه احساس کردم خشک ام زده و قدرت حرکت ندارم . ( ادی وارد می شود . کلاه از سر برمی دارد روی صندلی می نشيند ) بيشتر به جای گوش دادن به حرف هاش به چشم هاش نگاه کردم . يادم نيست چی گفتيم ، اما نگاهش ... مثل دو تا غار بود ، خواستم پليس خبر کنم ولی هنوز اتفاقی نيفتاده بود ، هيچ اتفاقی ... ( صحبت اش را قطع می کند . به طرف ادی ) پس نمی خواد بره ؟
ادی : زنم يک اتاق توی طبقه بالا منزل مان براشان ديده ، خانه يه خانم پير .
الفيری : مارکو چی می گه ؟
ادی : فقط يک گوشه می نشينه ، حرف نمی زنه .
الفيری : شايد هنوز بهش نگفته چی شده ؟
ادی : نمی دونم . مارکو اهل حرف نيست .
الفيری : زنت چی می گه ؟
ادی : ( علاقه ای به دنبال کردن اين مطلب ندارد ) هيچکس حرفی نمی زنه .
الفيری : آخه تو که هنوز چيزی رو نتونستی در موردش ثابت کنی . فقط اينکه اون اينقدر قوی نبوده که از دستت فرار کنه . اين که دليل نشد .
ادی : من می دونم که اون مرد نيست . يک موش لاغر مردنی هم اگه بخواد می تونه باهات بجنگه اما اون آن طوری که بايد نجنگيد . آقای الفيری من می دونم . اون مرد نيست .
الفيری : ادی چرا اون کار رو کردی ؟
ادی : می خواستم به کترين نشان بدم که پسره چيه . اون بايد می ديد . تن مادرس توی گور می لرزه ... حالا چکار کنم ؟ بگو چکار کنم ؟
الفيری : کترين واقعاً به تو گفت می خواد با پسره ازدواج کنه ؟
ادی : آره ، حالا من چکار کنم ؟
الفيری : ببين اين آخرين حرف منه . قانوناً تو حقی اين ميان نداری . نمی تونی جلوش رو بگيری . اون به سن قانونی رسيده . خودش بايد تصميم بگيره .
ادی : مثل اينکه نشنيدی چی گفتم ؟
الفيری : ( با لحن تند ) شنيدم ، حالا هم دارم جوابت رو می دم و بهت اخطار می کنم که مواظب باشی . بايد بر خلاف آب شنا نکنی وگرنه آب تو رو با خودش می بره . بگذار دختره بره و دعا کن که خوشبخت بشه . ( يک باجه تلفن در کنار خيابان روشن می شود . ادی بلند می شود )
ادی : دير يا زود ميان سراغ اش . ( می خواهد برود )
الفيری : اشتباه نکنی که يک رفيق هم برات نمی مونه . حتی اونهايی که مخالف اش هستن و احساس تو رو دارن تحقيرت می کنن . ( ادی بيرون می رود . الفيری مأيوسانه اورا صدا می کند و ادی رفته . ادی جلوی باجه تلفن می بينيم )
ادی : لطفاً شماره اداره مهاجرت . متشکرم ... ( شماره می گيرد ) می خواستم گزارشی بهتون بدم . مهاجر قاچاق . دو نفر . درسته . بروکلين . خيابان ساکسن . چهارصد و چهل و يک . هم کف . بله ؟ ( با سختی ) من يکی از همسايه هاشونم . هان ؟ ( او گوشی را می گذارد . مايک و لوئيز در خيابان )
لويئز : می آيی بولينگ ادی ؟
ادی : نه بايد برم خونه .
لويئز : بيا بريم بابا .
ادی : بعد می بينمتون . ( آنها دور می شوند . ادی نگاهی به دور ور می اندازد . نور داخل منزل روشن می شود . بتريس دارد زينت آلات کريسمس را از درخت پايين
می آورد و آنها را در جعبه می گذارد . ادی وارد می شود ) بقيه کجان ؟ ( بتريس جواب نمی دهد ) گفتم بقيه کجان ؟
بتريس : ( نگاهی از نفرت به او می اندازد ) هر دوشون رو می خوام بفرستم بالا پهلوی خانم دوندِرو .
ادی : پس همه رفتن خونه جديد .
بتريس : بله .
ادی : کترين ، اون هم بالاست ؟
بتريس : رفته براشون روبالشی ببره .
ادی : اون نمی ره جای جديد .
بتريس : بسه ديگه ، خسته شدم . ديوونه شدم ، ديوونه شدم .
ادی : خيلی خوب ، خيلی خوب . آروم .
بتريس : ديگه نمی خوام راجع بهش بشنوم ، می فهمی ؟ هيچ چيز .
ادی : چرا عصبانی هستی ؟ کی آوردشون اينجا ؟
بتريس : خيلی خوب ، متأسفم . کاش می مردم و نمی آوردمشون اينجا . کاش می رفتم زير خاک .
ادی : نمی خواد بميری . فقط يادت باشه کی آوردشون همين . منظورم اينه که من هم اينجا حقی دارم . اينجا خونه منه . مال اونها که نيست .
بتريس : ديگه چی می گی ؟ اونها که دارن می رن ، هان چی می خواهی ؟
ادی : من می خوام حرمت ام حفظ بشه .
بتريس : خب ، منم از اينجا بردمشون ديگه چی می خوای؟ حالا خونه خودت رو داری و حرمت ات هم سرجاشه .
ادی : بی ، نوع حرف زدنت رو دوست ندارم
بتريس : چطوری بگم ؟ همون کاری رو که می خواستی کردم .
ادی : از اين جور حرف زدن و نگاه کردنت اصلاً خوشم نمی آد . اينجا خونه منه ، اون هم خواهر زنمه و نسبت بهش مسئولم .
بتريس : برای همين با پسره اون رفتار رو کردی ؟
ادی : چکار کردم ؟
بتريس : کاری که جلوی چشم کترين باهاش کردی . خوب می دونی چی می گم . دختره تمام مدت می لرزه ، نمی تونه بخوابه . مسئوليتی که ازش حرف می زنی همين بود .
ادی : پسره مرد نيست بتريس . ( بتريس ساکت است ) شنيدی چی گفتم ؟
بتريس : ببين من به اين کارها کار ندارم . تمام . ( مشغول بستن جعبه ها می شود )
ادی : ( به بتريس کمک می کند ) يکی از اين روزها با تو بايد مسئله ام رو حل کنم .
بتريس : ديگه مسئله يی نمونده . همه چيز سرجاشه . حالا ديگه انگار نه انگار اتفاقی افتاده .
ادی : بتريس من می خوام حرمت ام حفظ بشه و تو می دونی چی می گم .
بتريس : چی می گی ؟
ادی : توی رختخواب دوست دارم و چی دوست ندارم . من نمی خوام هيچ ...
بتريس : کی حرف اون رو زد ؟
ادی : تو ... تو زدی . من کر نيستم . من هر کاری رو خوشم بياد می کنم ، هر کاری که نخوام نمی کنم .
بتريس : باشه .
ادی : تو عوض شدی بتريس . رفتارت عوض شده .
بتريس : من عوض نشدم .
ادی : تو هيچوقت به من نمی پريدی . چند وقته تا می آم خونه نمی دونم چی تيری بهم
می خوره . اينجا شده محل تيراندازی . من هم شدم کبوتر هدف .
بتريس : خيلی خوب ، خيلی خوب .
ادی : بهم نگو خيلی خوب ، خيلی خوب . زن می گم زن بايد شوهرش را قبول داشته باشه. وقتی می گم پسره مرد نيست بگو نيست .
بتريس : تو از کجا می دونی ؟
ادی : برای اينکه می دونم . بيخودی نمی خوام به کسی تهمت بزنم . از هما اول که ديدمش مورمورم شد . خوشم نمی آد بهم بگی دوست ندارم دختره با کسی ازدواج کنه . می دونی که به سختی پول مدرسه تند نويسی رو دادم که بتوونه بره بيرون و با آدم های حسابی آشنا بشه . اگه نمی خواستم ازدواج کنه اين کار رو می کردم ؟ بعضی وقت ها يک طوری حرف می زنی مثل اينکه من ديوونه ای چيزی ام .
بتريس : اما کترين از اين پسر خوشش می آد .
ادی : بتريس ، اون بچه اس نمی فهمه چی دوست داره .
بتريس : تو اون رو بچه نگه داشتی . تو نگذاشتی بره با مردم معاشرت کنه . صد دفعه هم اين رو بهت گفتم .
ادی : خب حالا بره .
بتريس : حالا ديگه نمی خواد بره . ديگه ديره ادی .
ادی : حالا خيال کن بهش می گفتم ...
بتريس : اون می خواد هفته ديگه عروسی کنه .
ادی : ( ناگهان سرش را به طرف بتريس برمی گرداند ) کترين اين رو گفت ؟
بتريس : ادی ، از من می شنوی برو بهش تبريک بگو . شايد حالا که خودت را خالی کردی بيشتر بفهمی .
ادی : چرا هفته ديگه ؟ چرا با اين عجله ؟
بتريس : کترين می ترسه مبادا رودولفو رو بگيرن . وقتی عروسی کنن می تونه بره دنبال اقامت اش . دختره دوستش داره ادی . ( ادی بی قرار ) چرا نمی ری يک حرف مهربان بهش بزنی ؟ هنوز دلش می خواد دوستش باشی . ( ادی به کف اتاق نگاه می کند ) بهش بگو می ری عروسی اش .
ادی : خودش اينو می خواد ؟
بتريس : می دونم که دلش می خواد . دلم می خواست براش يک جشن مفصل می گرفتم . منظورم اينه که بايد براش يک مراسم خداحافظی بگيريم . به اندازه کافی تو زندگی سختی کشيده اقلاً کاری کنيم زندگی جديد رو با شادی شروع کنه . نظرت چيه هان ؟ او از ته قلب اش تو رو دوست داره ادی ، من می دونم . ( ادی انگشتان خود را به چشمان اش می فشارد ) چی شده ؟ گريه می کنی ؟ ( به طرف ادی ) برو ... چرا نمی ری بهش بگی متأسفی ؟ ( کترين روی پله ها ديده می شود ) داره می آد . بيا بيا دست اش رو بگير .
ادی : ( خود را کنترل می کند ) نه ... نمی تونم باهاش حرف بزنم .
بتريس : ادی بگذار يک نفس راحت بکشه . عروسی بايد با شادی همراه باشه .
ادی : می رم بيرون يک خرده قدم بزنم . ( ژاکت خود را برمی دارد
بتريس : کتی ؟ ادی نرو . صبر کن . ( بازو ادی را می گيرد ) کتی ازش دعوت کن . بيا عزيزم .
ادی : خب ، من می رم ... ( بتريس نگه اش می دارد )
بتريس : وايسا ، کترين می خواد دعوت ات کنه . دعوت اش کن . جشن عروسی داريم قرار نيست از هم متنفر باشيم . زود باش .
کترين : ادی ، من دارم عروسی می کنم اگه دلت خواست بيا شنبه عروسيه .
ادی : باشه . من بهترين رو برات می خواستم . اميدوارم فهميده باشی کتی .
کترين : باشه .( می خواهد بيرون برود )
ادی : کترين ، الان داشتم به بتريس می گفتم . الان دوست داری بيرون بری ، منظورم اينه که شايد من زيادی توی خانه نگه ات داشتم ، حالا می تونی بری . منظورم اينه که با اولين مردی که آشنا شدی نبايد ازدواج کنی . حالا که کار گير آوردی ممکنه با آدم های ديگه يی آشنا بشی وعقيده ات عوض بشه ، می فهمی . يعنی می گم هر وقت خواستی بازم می تونی برگردی پيش اون . شما هر دو بچه هستين ، عجله نبايد بکنين . کمی توی جامعه بگردين ، بزرگتر بشين . باور کن با ديدن آدم های ديگه عوض می شی .
کترين : ما تصميمان رو گرفتيم .
ادی : ( با اضطراب بيشتر ) صبر کن .
کترين : نه ، من تصميمم رو گرفتم.
ادی : ولی تو که تا حالا با مرد ديگه ای آشنا نشدی کتی . چطوری می تونی تصميم گرفته باشی ؟
کترين : همينطور که می بينی . نمی خوام با کس ديگه ای آشنا بشم ، کس ديگه ای رو نمی خوام .
ادی : فرض اون رو بگيرن .
کترين : برای همين می خواهيم هرچه زودتر عروسی کنيم که بتونه برای اقامت اش اقدام کنه . من تصميمم رو گرفتم . ادی متأسفم . ( به بتريس ) می تونم دو تا رو بالشتی ديگه براشون ببرم ؟
بتريس : معلومه . فقط پيرزنه يادش باشه از کجا اومده . ( کترين به اتاق خواب می رود )
ادی : مگه کس های ديگه ام اونجا پانسيون هستن ؟
بتريس : آره ، دوتا مرد که تازه رسيدن .
ادی : يعنی چی رسيدن ؟
بتريس : از ايتاليا ، ليپاری قصاب و پسر خواهرش ، اهل باريه . ديروز رسيدن . تا قبل رفتن مارکو و رودولفو نمی دانستم . ( کترين با روبالشتی وارد می شود . قصد دارد خارج شود ) خوبه همزمانن .
ادی : کترين ، شماها چتون شده ؟ مغرتون پوک شده . اونها رو بردين پهلوی دوتا مهاجر قاچاق ديگه ؟
کترين : مگه چه عيبی داره ؟
ادی : ( با ترس و خشم ) از کجا که اون دوتا رو نگيرن ؟ مأمورها اگه بيان دنبال اونها مارکو و رودولفو رو هم پيدا می کنن . برو اونها رو از اينجا ببر ... برو .
بتريس : ولی مارکو و رودولفو خيلی وقته که اينجان و خبری نشده .
ادی : تو از کجا می دونی ، شايد ليپاری دشمن داشته باشه و اونها بخوان لوش بدن .
کترين : می گی چکار کنيم ؟
ادی : تو اين محل ساختمان زياده . ببرشون دوتا اون ورتر . از اين خونه ببرشون .
کترين : باشه فردا شب شايد جا ...
ادی : فردا نه ، الان . خودت رو درگير ديگرون نکن . اگه اونها دستگير بشن ليپاری ممکنه من يا تو رو مقصر بدونه و فاميل هاش می ريزند سرما . اون فاميل هم که اخلاق درستی ندارن . ( دو تا مرد پالتو پوش در بيرون ديده می شوند که به طرف خانه می آيند)
کترين : من چه جوری امشب جا پيدا کنم ؟
ادی : با من بحث نکن . از اينجا ببرشون ، فکر می کنی دارم بهت کلک می زنم ؟ باور کن خوبی ات رو می خوام . شده تا حالا واسه خودم چيزی بخوام ؟ تو فکر می کنی من احساس ندارم ؟ تو زندگيم يک کلمه نگفتم که به صلاح تو نباشه . حالا تو فکر می کنی دشمن تم ... ( ضربه در . همه بی حرکت .ضربه ديگر . ) کترين از پله های عقب برو ، از ديوار پشتی فرارشون بده . ( کترين بی حرکت . نمی فهمد چی می گذرد )
افسر 1 : ( از پشت در ) مأمور اداره مهاجرت ، در رو باز کنين .
ادی : برو ، برو زود باش . ( کترين وحشت زده . گويا فهميده ) اِ ، به چی نگاه می کنی؟
افسر 1 : باز کنيد .
ادی : ( به طرف در ) کيه ؟
افسر 1 : مأمور اداره مهاجرت ( ادی به بتريس نگاه می کند و به کترين . کترين با گريه خارج می شود . باز صدای در )
ادی : خيلی خوب ، اومدم . ( در را باز می کند . افسر وارد می شود ) چی شده ؟
افسر 1 : کجان ؟ ( افسر دوم به سرعت وارد می شود ، ازاطراف را نگاه می کند )
ادی : کی کجاست ؟
افسر 1 : زود باش بگو کجان ؟ ( همه جا سر می کشند . به بتريس نگاه می کنند . او رو برمی گرداند . ادی عصبانی به طرف بتريس )
ادی : تو چته ؟
افسر 2 : هيچکس .
افسر 1 : شايد آپارتمان ديگه يی باشن . اينجا فقط دو طبقه است . من از راه پله ها
می رم تو از پله اضطراری برو .
افسر 2 : باشه . ( خارج می شوند )
افسر 1 : اينجا شماره چهارصد و چهل و يک ئه ، نه ؟
ادی : بله .
بتريس : ( دارد از حال می رود ) خدای من ، يا مسيح مقدس .
ادی : تو چته ؟
بتريس : خدا خدای من . تو چکار کردی ادی ؟ ( صدای پای چند نفر . افسر اول با مارکو . رودولفو و کترين و دو مهاجر ديگر در پله ها با افسر دوم . بتريس به طرف آنها يورش می برد )
کترين : ( به افسر اولی ) ازشون چی می خواهين ؟ اونها تو اسکله کار می کنن . توی طبقه بالا هم پانسيون شدن .
بتريس : ( به افسر ) جناب پليس چه کارشون دارين ؟ اونها که آزارشون به کسی نرسيده ؟
کترين : ( رودولفو را نشان می دهد ) اون مهاجر غيرقانونی نيست ، بچه فيلادلفياست .
افسر 1 : کنار وايستا خانم .
کترين : يعنی چی ؟ شما نمی تونين بريزيد خونه مردم و ...
افسر 1 : خيلی خب ( به رودولفو ) بگو ببينم تو کدوم خيابان فيلادلفيا بدنيا آمدی ؟
کترين : يعنی چی کدوم خيابان ؟ خودت می تونی بگی کجا متولد شدی ؟
افسر 1 : البته ، چهار تا ساختمان اونطرف تر ، خيابان يونيون . شماره صدوپانزده . راه بيفتيد ببينم .
کترين : نه شما نمی تونين اين کار رو بکنين . بريد ، از اينجا بريد .
افسر 1 : ببين دختر خانم اگه بی گناه باشن ، فردا آزادشون می کنيم اگر هم غيرقانونی اومده باشن همه شون رو برمی گردونيم همان جايی که بودن . اگه هم خواستين براشون وکيل بگيرين . اما فقط پولتون رو حروم می کنيد . سوار شين . راه بيفتين .
بتريس : ( مارکو خود را عقب می کشد ) ترا بخدا ولش کنين . اونجا گرسنه بودن . چی از جونشون می خواهين ؟ مارکو ... مارکو . ( مارکو با عجله وارد آپارتمان می شود و با ادی گلاويز می شود و ضربه ای به ادی می زند . افسر و بتريس وارد می شوند . ادی حمله می کند )
ادی : اوه ، مادر ...
افسر 1 : ( آنها را از هم جدا می کند ) تمومش کنين .
ادی : می کشمت حروم زاده .
افسر 1 : هی ، برو کنار جلو نيا . می شنوی ؟ ( بازو مارکو را می گيرد و می برد . در حال رفتن به صورت ادی تف می اندازد )
مارکو : موش ...
ادی : ( منفجر می شود ) هيچوقت اين عمل ات يادم نمی ره مارکو ، می شنوی ؟
( مارکو و افسر را می بينيم که از پله ها پايين می روند . لويئز و مايک و چند نفر ديگه بيرون هستند . ليپاری قصاب و دو مهاجر . ادی فريادکنان از پشت سر مارکو خارج
می شود )
ادی : اين جای تشکره ، پتوی خودم رو دادم خوابيدين . بايد از من معذرت خواهی کنی مارکو .
افسر1 : خب بريم ... بريم توی ماشين . ( رودولفو و کترين در آغوش هم . کترين گريه می کند و با هم کمی در خيابان راه می روند )
کترين : اون فيلادلفيا به دنيا اومده ، ولش کنين .
افسر : برو کنار خانم . ( بقيه در حرکت هستند . مارکو تا افسر با کترين حرف می زند برمی گردد )
مارکو : ( ادی را نشان می دهد ) کار اينه ، کار اين . ( ادی بتريس را به کناری هل
می دهد و يورش می برد )
افسر 1 : ( اورا می گيرد و دور می کند ) بريم .
مارکو : اون ، اون بچه های منو کشت . اون مرد نون اونها رو بريد . ( از بيرون صحنه ) اونها رو کشت .
ادی : ( به ليپاری و زنش ) ديوونه ست ، من رختخواب خودم رو بهشون دادم . شش ماه مثل برادر از شون نگه داری کردم . ( ليپاری نگاهی به ادی می کند و خارج می شود ) ليپاری ، باور کن . رختخواب خودم رو به اونها دادم .( ادی برمی گردد و به لويئز و مايک ) لويئز ، لويئز . ( لويئز نگاهی به او دارد و سپس دور می شود . مايک به دنبال او می رود . بتريس در پله ها ايستاده و کترين وارد می شود . ادی فرياد می زند ) بايد حرفش رو پس بگيره وگرنه می کشمش . می شنويد می کشمش . ( فرياد زنان در خيابان می رود و از صحنه خارج می شود )
(نور اتاق ملاقات زندان روشن می شود . مارکو آرام نشسته . الفيری ، کترين و رودولفو )
الفيری : بگو مارکو ، منتظرم .
رودولفو : مارکو آزارش به هيچکس نمی رسه .
الفيری : من می تونم تا دادگاه ضمانت ات رو بکنم ولی نمی کنم ، می فهمی ؟ مگه اين که قول بدی .
مارکو : اگه تو مملکت من بود تا حالا مرده بود .
الفيری : خب پس رودولفو با من بيا .
رودولفو : نه ، خواهش می کنم آقای وکيل . مارکو به آقا قول بده ، اگه تو زندون باشی من چطوری عروسی کنم ؟ تو بايد شاهد عروسی باشی . ترا به خدا ولش کن . قول بده . ( مارکو ساکت است )
کترين : ( زانو می زند ) مارکو چرا متوجه نيستی ، اگه اشتباه کنی ديگه نمی تونه
ضمانت ات رو بکنه . ادی رو فراموش کن . اون ديگه جايی نداره ، همه ديدند که توی صورتش تف انداختی همين براش کافيه . مارکو من عروسی کنم و تو اينجا باشی ؟ مارکو تو زن و بچه داری ، درسته بيفتی زندون ؟ بجاش تا دادرسی می تونی به کارت تو اسکله ادامه بدی .
مارکو : هيچ شانسی دارم ؟ ( به الفيری )
الفيری : نه مارکو ، دادرسی فرماليته ست .
مارکو : اما اون ( منظورش رودولفو است ) چی ؟ شانسی داره بمونه ؟
الفيری : آره ، وقتی عروسی کنن می تونه مهاجرت قانونی بگيره و بعد هم آمريکايی بشه .
مارکو : ( به رودولفو نگاه می کند ) خب . اقلاً يک کاری کرديم . ( به بازوی رودولفو دست می گذارد )
رودولفو : به آقا قول بده مارکو .
مارکو : ( دستش را می کشد ) چه قولی بدم ؟ آقا خودش می دونه يه همچين قولی يعنی
بی شرفی .
الفيری : اگه قول بدی کسی رو نمی کشی که بی شرفی نيست .
مارکو : نيست ؟
الفيری : نه .
مارکو : ( با تعجب ) پس با همچنين آدمی بايد چکار کرد ؟
الفيری : هيچ چی . تا وقتی از قانون تابعيت می کنه هيچ .
مارکو : قانون ، همه قانون ها توی کتاب ها نيست .
الفيری : چرا هست ، همه ش تو کتاب هست .
مارکو : ( خشمگين ) او به برادرم توهين کرد . بچه هام رو ازم دزديد . کارم رو ازم گرفت ، حالا هم که از اينجا سر درآوردم .
الفيری : می دونم .
مارکو : برای اين کارها هيچ قانونی نيست ؟
الفيری : نه نيست .
مارکو : ( با دلخوری ) من اين کشور رو نمی فهمم .
الفيری : خب جوابت چيه ؟ 5 تا 6 هفته برای کار کردن وقت داری ، يا می خوای بمونی اين تو .
مارکو : باشه . ( يواش ، با دلخوری )
الفيری : دست ات بهش نمی خوره درسته ؟
مارکو : ( مکث ) شايد بخواد ازم معذرت بخواد .
الفيری : عدالت واقعی دست خداست . ( بهم دست می دهند )
مارکو : باشه بريم .
الفيری : حالا خوب شد . خب بريم .
کترين : بتريس رو می آرم کليسا ، بريد اونجا . ( از فضا خارج می شود . مارکو بلند
می شود ، رودولفو را در آغوش می گيرد و رودولفو هم از صحنه خارج می شود )
الفيری : فقط خدا مارکو .
( نور آپارتمان . ادی تنها روی صندلی گهواره ای نشسته . سکوت . بتريس از اتاق خواب بيرون می آيد . لباس رسمی پوشيده و کلاه بر سر )
بتريس : ( با ترس به طرف ادی می رود ) تا يک ساعت ديگه برمی گردم باشه ؟

linker
18-03-2006, 21:17
متون نمايشی


متنی برای اجرای نمايشی
بازی آخر


نويسنده : نيلوفر بيضايی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


- كليه ی حقوق اين نمايشنامه برای نويسنده محفوظ است .(١٩٩٧)



- مشخصات كامل اين نمايشنامه را می توانيد در بخش “نمايشنامه های اجرا شده“ بيابيد.



- اين نمايشنامه در سال ١٩٩٩ توسط نشر باران (استكهلم) چاپ شده است.

linker
18-03-2006, 21:19
حافظ چه می گوید-احمدکسروی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:21
درخلوت پنبه زارها(نمایشنامه)-برنارماری کلتس-محمدمسعودی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سه داستان عاشقانه-شمیم بهار
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به یوله خوش آمدید(کلاسوراطلاعاتی)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]Ã¥k/Persiska.pdf

بیماری کاوازاکی چیست؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


قندخون-ان مری بروکس-شاهین لیستنر-سازمان کنترل مرض قندیوتا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


همیاری دربرابرخشونت خانگی(مصور)-سناتور اریک آبتز(استرالیا)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همیاری دربرابرخشونت خانگی(غیرمصور)-سناتور اریک آبتز(استرالیا)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هوراسی(داستان)-هاینرمولر-معراج امیری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:23
مروری برجایگاه هومیوپاتی درجهان-دکترعلی مظاهری نژاد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


گنجاندن هومیوپاتی درنظامهای سلامت-ب پویتوین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:26
غلامحسين ساعدي




اشخاص :
حاكم
جلاد
مرد جوان
پيرزن
سقط فروش
آهنگر
ميرشكار
نوازنده

1
يك نيمكت بزرگ با پشتي مجلل، و آن طرف پشتي تختي است ناپيدا، براي استراحت. پرده كه باز مي‌شود، صحنه خالي است. چند لحظه بعد، دو پاي بزرگ بالاي پشتي ظاهر مي‌شود، و بعد صداي يك دهن دره بلند، و به دنبال، هيكل خپله و چاق حاكم كه آرام بلند شده، همه چيز بخود بند كرده، سپر، حمايل، شمشير، كمان، و يك طپانچه قديمي. دوباره يك دهن دره، چشمان پف كرده‌اش را مي‌مالد و چند مشت به سينه مي‌زند، با تنبلي مي‌خزد و خود را روي نيمكت مي‌اندازد، لوازم و اشيايي را كه به خود بند كرده، امتحان مي‌كند، خاطر جمع‌ مي‌شود، يك مرتبه انگار به خود آمده با سوءظن اطرافش را نگاه مي‌كند، به فكر مي‌رود، چند لحظه اين چنين مي‌‌گذرد، حاكم خم شده طرف راست را نگاه مي‌كند و سوت مي‌زند، خبري نيست، خم شده، طرف چپ را نگاه مي‌كند و سوت مي‌زند، خبري نيست. با صداي بلند فرياد مي‌زند: «هي!» خبري نيست، بلند مي‌شود و با صداي بلندتر: « هي، هي!». چيزي در زير نيمكت مي‌جنبد، حاكم زانو مي‌زند و پرده را بالا مي‌برد و با فرياد.

(حاكم:) او هوي خرس گنده، مرتيكه الاغ، كثافت بوگندو!
صداي دهن دره از زير نيمكت.
آهاي گامبوي گردن گلفت بي‌خاصيت، دِ بيا بيرون!
تخماقي به زير تخت حواله مي‌كند. چند لحظه بعد جلاد چهار دست و پا را از زير تخت بيرون مي‌آيد. با قيافه پر خورده و پر خوابيده. همان لباس‌هاي رنگ وارنگ حاكم را به تن دارد، منتهي شلخته‌تر و با ساز و برگ فراوان‌تر. يك مشت ساطور و چاقو و قمه و تخماق و خرت و پرت ديگر به خود بسته. تا از زير نيمكت بيرون مي‌آيد، چند مشت به سينه مي‌زند و دهن دره بلندي مي‌كند. خان فرياد مي‌زند.
دهي! مرتيكه بي همه چيز! بيدار شود!
جلاد به خود مي‌آيد و سر و وضعش را مرتب مي‌كند و لبخند مي‌زند.
(جلاد:) صبح حضرت حاكم به خير قربان.
(حاكم:) عصر حضرت حاكم به خير مرتيكه، نه صبحش!
جلاد با تعجب.
(جلاد:) عصر؟
(حاكم:) آره گوساله خرفت، احمق بي شعور!
(جلاد:) يعني ما حالا داشتم خواب بعد از ظهرمونو مي‌كرديم؟
(حاكم:) آره حيوون! آره!
(جلاد:) ولي حضرت حاكم كه تا شب نمي‌شد، از خواب عصر بيدار نمي‌شدن؟
(حاكم:) درسته مرتيكه، منم همينو مي‌خواستم ازت بپرسم.
(جلاد:) چي رو بپرسين قربان؟
(حاكم:) مي‌خواستم بدونم تو منو بيدار كردي؟
(جلاد:) من؟
(حاكم:) آره تو، حيوون!
(جلاد:) نه خير قربون، شما منو بيدار كردين.
(حاكم:) پس منو كي بيدار كرد؟
(جلاد:) بي‌خبرم قربان، بنده خواب بودم.
(حاكم:) حالا چندين و چند روزه كه عصرها همين جور بي‌خودي خواب از
سرم مي‌پره. چرا بايد اين جوري باشه؟ چرا بايد خواب بعد از ظهر ما بهم بخوره؟
(جلاد:) معلومه قربان، بي‌خوابي مي‌زنه به سرتون.
(حاكم:) بي‌خوابي براي چي مي‌زنه به سر ما؟
(جلاد:) شايد پر مي خورين قربان.
(حاكم:) من پر مي‌خورم مرتيكه گاب يا تو؟
تهديدآميز به طرف جلاد مي رود.
(جلاد:) خب معلومه قربان، البته كه بنده.
(حاكم:) پس چطور ميشه كه من بدخواب ميشم؟
(جلاد:) خيلي علت‌ها ممكنه داشته باشه قربان.
(حاكم:) مثلاً؟
(جلاد:) مثلاً... مثلاً ممكنه وجدانتون ناراحت باشه.
(حاكم:) چي؟ وجدان من ناراحت باشه؟ چطور ممكنه حيوون؟
(جلاد:) ممكن كه نيس قربان، فقط احتمال داره.
(حاكم:) احتمال چي داره گوساله؟
(جلاد:) ناراحتي وجدان!
(حاكم:) به چه علت مرتيكه؟
(جلاد:) علل زيادي ممكنه داشته باشه قربان. ولي اون كه به نظر اين چاكر
بي‌‌مقدار، و غلام درگاه مي‌رسه چنين است كه مدتي است كار و بارمون كساده، و سه چهار روزه كه يه دونه هم عدالت اجرا نشده.
(حاكم:) تو از كجا خبر داري كثافت الدنگ؟
(جلاد:) از كجا خبر دارم؟ مگه بنده عامل و مجري عدالت نيستم؟ بالاخره
حساب دستمه قربان.
(حاكم:) اشتباه نمي‌كني؟
(جلاد:) ابداً، ابداً قربان. بذارين براتون بگم، آخرين چشمي كه درآورديم چند
روز پيش بوده؟ ها، سه روز پيش بوده.
(حاكم:) پس به اين علته كه خوابم نبرده؟
(جلاد:) صد در صد به همين علته قربان. و اما ناراحتي وجدان، گاه صبح‌ها
شروع ميشه، ولي اكثر اوقات بعد از ظهرها. گاه با يه سردرد، گاه با چند آروغ بلند و ممتد. گاه با پريدن از خواب و گاه با پريدن توي آب. گاه با عطسه، گاه با سكسكه. گاه پيش از خستگي، گاه بعد از خستگي، و اونوقت كه شروع شد، ديگه شروع شده. و پشت سرش، درد كمر و قولنج شكم، رودل و صفراي زياد و بزاق فراوون، دودوي چشم‌ها و راست شدن پشم‌ها و آخر سر اختلال كامل حواس. و اما علاج همه اين‌ها، در آوردن يه چشمه قربان. يه دونه چشم!
(حاكم:) يه دونه چشم!
(جلاد:) بله قربونت گردم.
(حاكم:) چشم براي چي؟
(جلاد:) براي اين كه عدالت اجرا بشه.
(حاكم:) حالا ما چشم از كجا بياريم؟
(جلاد:) چقدر فراوونه چشم قربان.
(حاكم:) بله، فراوونه، ولي چقدر بايد منتظر بشيم تا يكي بياد دادخواهي، تا ما
ترتيب كارمونو بديم. همين جوري كه نميشه رفت و خر يكي رو
گرفت و كشيد اين جا.
(جلاد:) چرا نميشه قربان؟ بين اين همه گاو و الاغ كه ريخته بيرون يه نفر پيدا
نميشه كه مستحق اين كار باشه؟
(حاكم:) حتماً پيدا ميشه، ولي چه جوري ميشه شناختش؟
(جلاد:) پيدا كردن و شناختن و آوردنش با چاكر. تا حضرت حاكم چشم بهم
بزنن، من ترتيب همه كارو داده‌ام.
(حاكم:) پس منتظر چي هستي حيوون؟ عوض وراجي راه بيفت و دست به كار
شو ديگه.
(جلاد:) سمعاً و طاعتاً.
با عجله مي‌خواهد از صحنه بيرون برود كه به مرد جواني برمي‌خورد. مرد جوان ناله‌هاي بلند مي‌كند و با دو دست صورتش را پوشانده است. جلاد با فرياد.
(جلاد:) قربان، با پاي خودش اومد.
به قهقهه مي‌خندد و يقه مرد جوان را مي‌چسبد.
(حاكم:) بسيار خب، عالي شد! محكم بچسب و ولش نكن.
جلاد مرد جوان را كشان كشان به وسط صحنه مي‌آورد. مرد جوان ناله‌هاي بلند مي‌كند و دست از صورت بر مي‌دارد. يكي از چشم‌ها از چشم خانه در آمده، لخته‌هاي درشت خون صورتش را پوشانيده است. مرد جوان خود را از دست جلاد رها كرده، به پاي حاكم مي‌اندازد.
(مرد جوان:) حضرت حاكم دستم به دامنت، دستم به دامنت! بيچاره شدم! بدبخت
شدم! نجاتم بده! نجاتم بده!
(حاكم:) پاشو ببينم، چي مي‌خواي؟
(مرد جوان:) قصاص، قصاص، به تظلم آمده‌ام، قصاص، قصاص!
(حاكم:) چي شده آخه؟ حرف بزن ببينم.
مرد جوان دامن حاكم را مي‌گيرد و نيم خيز مي‌شود و چشم‌خانه خالي را نشان مي‌دهد.
(مرد جوان:) چشم، چشمم، چشمم!
ناله‌هاي بلند مي‌كند.
(حاكم:) چشمت؟ چشمت چي شده؟
(مرد جوان:) دراومده قربان! در اومده. قصاص منو بگيرين، قصاص منو بگيرين.
(حاكم:) دراومده؟
مايوس رو به جلاد.
مال اينهم كه دراومده؟
(جلاد:) اشكالي نداره حضرت حاكم. تا معلوم بشه كه كي اين كارو كرده،
ترتيب قصاصو ميديم و اوضاع و احوال و جور مي‌كنيم.
چشمك مي‌زند.
(حاكم:) خب، اين يه چيزي شد.
خم شده به مرد جوان.
هي جوون! بگو ببينم كي اين كارو كرده؟ كي چشمتو درآورده؟
مرد جوان در حال ناله، ميله آهني باريكي را درآورده نشان مي‌‌دهد.
(مرد جوان:) اين كرده قربان، اين كرده!
جلاد و حاكم نزديك شده ميله را تماشا مي‌كنند. جلاد ميله را از مرد جوان مي‌گيرد.
(جلاد:) اين كرده؟
(مرد جوان:) بله قربان، بله، بله، اين كرده، اين لامسب بيچاره‌م كرده، من جوون را
به خاك سياه نشونده، عليل و بدبختم كرده.
حاكم ميله را مي‌گيرد. جلاد و حاكم هر دو با تعجب به ميله نگاه مي‌كنند.
(حاكم:) حالا ما با اين چه كار مي‌تونيم بكنيم؟
(مرد جوان:) قصاص منو بگيرين! قصاص منو بگيرين! من ديگه بيچاره شدم، عاجز و درمانده شدم، زندگيم از دست رفت.
(حاكم:) من چه جوري مي‌تونم قصاص تورو از اين بگيرم؟ ها؟
رو به جلاد مي‌كند.
چه جوري ميشه از اين ميله قصاص گرفت؟
(جلاد:) از اين ميله سخت و بي‌جون كه نميشه قربان. اما...
(حاكم:) اما چي؟
(جلاد:) اما از صاحبش ميشه.
(حاكم:) از صاحبش؟
(جلاد:) بله قربان، حق هم همينه كه صاحب اين آلت قتاله به سزاي اعمال كثيف خود برسه.
حاكم خوشحال و خنده رو.
(حاكم:) ها بارك الله، بارك الله! معلومه كه هنوز كله پوكت از كار نيفتاده‌ها!
(جلاد:) اختيار دارين قربان. اختيار دارين، كله حقير كه در مقابل كله مبارك حضرت حاكم قابلي نداره.
حاكم به فكر مي‌رود و خيلي جدي رو به جلاد.
(حاكم:) ببينم مرتيكه، اگر صاحب ميله خود طرف باشه چي؟
مرد جوان را نشان مي دهد.
(جلاد:) خود طرف باشه؟
فكر مي كند.
(حاكم:) آره، اونوقت چه كار ميشه كرد؟
جلاد با خوشحالي.
(جلاد:) چه بهتر! چه بهتر! اگر چنين باشه كارمون بي‌اندازه راحته.
(حاكم:) چه جوري راحته؟
(جلاد:) اون يكي چشمش كه دست نخورده س قربان. ملاحظه مي‌فرمايين؟
جلو دويده چشم سالم مرد جوان را نشان مي‌دهد.
(حاكم:) حالا كه اين طوره واسه چي معطلي حيوون! زودباش و ترتيب كارشو بده.
جلاد خنجر از كمر مي‌كشد و موهاي مرد جوان را مي‌گيرد. مرد جوان جلو خزيده، پاهاي حاكم را بغل مي‌كند.
(مرد جوان:) قربان! قربان! صاحب اون من نيستم. من، من نيستم.
(حاكم:) تو نيستي؟ پس كيه؟ جواب بده ديگه.
(مرد جوان:) يه پيرزن قربان! يه عفريته عجوزه.
(حاكم:) خب. خب! حالا اين عفريته عجوزه كجاس؟ ها؟
(مرد جوان:) تو خراب شده شه قربان.
(حاكم:) و چه جوري چشم تورو درآورد؟
(مرد جوان:) نصفه‌هاي ديشب به سرم زد كه يه بارم سري به كلبه اين پيرزن هف هفو بزنم شايد چيزي گيرمون اومد. با اين كه ناشي نيستم قربان، ولي به كاهدان زده بودم. همين جوري تو تاريكي مي‌گشتم و در و ديوار و دست مي‌ماليدم كه نه تنها چيزي گيرم نيومد يه چشمم از دست دادم.
(حاكم:) خاك بر اون سرت كنن. پس اين هيكل گنده و بي‌خاصيت فقط براي لاي جرز خوبه. چطور نتونستي با اين گردن كلف از پس يه پيرزن بر بياي؟
(مرد جوان:) پيرزنه تو خواب بود قربان! و اونو، اون ميله سگ مسيو كوبيده بود به ديوار كه يه مرتبه رفت تو چشمم. اونوقت فرياد كشان و ناله‌كنان دويدم بيرون. ديگه از هيچ طبيب و كحّالي كاري ساخته نبود.
نفس نفس مي‌زند و با احساسات.
ولي غصه من بابت يه چيز ديگه س قربان. من آرزو داشتم اين چشم ناقابل را در راه حضرت حاكم ا زدست بدم. اما يك عفريته گدا مرا از چنين افتخاري محروم كرد.
زاري مي‌كند.
حالا من به دادخواهي اومده‌ام. حضرت حاكم بايد قصاص منو بگيرن. حق منو بگيرن. تلافي چشمي رو كه قرار بود در قدوم مباركش فدا بشه در بيارن. عدالتو اجرا كنن. عدالت! عدالت! عدالت!
حاكم دست‌ها را به هم مي‌كوبد و با فرياد.
(حاكم:) پيرزن! پيرزن!

2
جلاد جلوي صحنه مي‌آيد و در نقش يك نقال.
(جلاد:) فرستاده حضرت حاكم سلانه سلانه، غرغركنان راه مي‌افته و ميره طرف خونه پيرزن، اخمهاش تو همه، واسه اين كه مي‌دونه از يك پيرزن فلك زده و بدبخت، كه ميله دوك نخ ريسيش هم به غارت رفته چيزي بهش نمي‌ماسه. اما پيرزن، ا زاول صبح، ناراحت و مضطرب دور كلبه گلي و خالي مي‌چرخه و مي‌چرخه و اثري از ميله گمشده‌اش نمي‌بينه. اگه ميله پيدا نشه، ديگه درمانده و عاجزه، بيچاره س، اون يه لقمه نونم كه در ميآورد ديگه نمي‌تونه در بياره. يك مرتبه در به صدا در ميآد. كي مي تونه باشه؟ فرستاده حضرت حاكم.
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) هي عجوزه! حضرت حاكم احضارت فرموده ن.
جلاد با صداي پيرزن.
(جلاد:) حضرت حاكم؟ حضرت حاكم منو احضار فرموده ن؟
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) آره پيرزن، زود باش!
جلاد با صداي پيرزن.
(جلاد:) اشتاه نمي‌كني؟
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) نه عفريته، بجنب كه نونت تو روغنه.
پيرزن دست و پاشو گم مي كنه. حضرت حاكم احضارش فرموده ن و نونش تو روغنه. وقتو نبايد تلف كرد، چادرشو به كمر مي‌زنه، پا برهنه، هن هن كنان، دنبال فرستاده، مي‌دوه و مي‌دوه و مي‌دوه، تا مي‌رسه به بارگاه حضرت...
پيرزن سر از پا نشناخته وارد مي‌شود و پيش از اين كه لب از لب باز بكند فرياد حاكم بلند مي‌شود. حاكم خطاب به جلاد.
(حاكم:) چشم! چشمشو در بيار!
جلاد به طرف پيرزن هجوم مي‌برد.
(پيرزن:) چشم؟ چشم منو در بياره؟
(حاكم:) آره عفريته ملعون، چشم تو رو.
(پيرزن:) دستم به دامنت حضرت حاكم، من پيرزن كه كاري نكرده‌ام، من كه گناهي مرتكب نشده‌ام.
حاكم خطاب به جلاد.
(حاكم:) امانش نده، چشمشو در بيار.
جلاد سر پيرزن را مي‌گيرد و بالا مي‌برد و خنجر از كمر
بيرون مي‌كشد.
(پيرزن:) حضرت حاكم! حضرت حاكم!
خود را از دست جلاد رها مي‌كند و دامن حاكم را چنگ مي‌زند.
من، من چه كار كرده‌ام؟ اگر كار خلافي از من سر زده بفرمايين تا خودم هم بفهمم.
(حاكم:) چه كار كرده‌اي؟ تو چشم اين جوون بيچاره رو درآورده‌اي و به خاك سياهش نشونده‌اي.
پيرزن نيم خيز مي‌شود و با بهت به مرد جوان خيره مي‌شود.
(پيرزن:) من؟ به خداوندي خدا اگه بشناسمش. نمي‌دونم كه كيه، بار اوله كه مي‌بينمش.
(حاكم:) بسيار خب، اينو چي؟
ميله را جلوي چشم پيرزن مي‌گيرد.
اين ميله آهني رو چي؟ مي‌شناسي يا نه؟
(پيرزن:) بله قربان، بله. اين ميله دوك نخ ريسي منه. ا زاول صبح دنبالش مي‌گشتم و پيداش نمي‌كردم.
حاكم با خشم فراوان.
(حاكم:) چشم، چشمشو در بيار، معطل نشو.
جلاد مي‌خواهد دست به كار شود.
پيرزن با ناله.
(پيرزن:) حضرت حاكم، حضرت حاكم، آخه اين دو تا...
ميله و مرد را نشان مي دهد.
چه ربطي بهم دارن؟ آخه واسه چي چشم من بايد در بياد؟
(حاكم:) واسه اين كه تو همچو چيز خطرناكي رو به ديوار خراب شده‌ات نزده
بودي، وقتي اين جوون نصف شبه اومده خونه تو، چشمشو از دست
نمي‌داد.
(پيرزن:) آخه اين جوون نصف شبي تو خونه من چه كار مي‌كرد؟
حاكم عصابي.
(حاكم:) از اين شاخ به اون شاخ نپر پيرزن خرفت! مالك اين ميله لعنتي و چشم درآر تويي و بايد چشمت در بياد.
به جلاد.
چشم! چشم! چشم!
(پيرزن:) قربانت گردم، اگه به خاطر يه ميله بايد چشم من در بياد، سقط فروش
سر كوچه ما كه چندين جعبه از اين ميله‌ها داره بايد صدها چشم ازش در بيارين، تازه اين يكي را هم اون پدر سوخته به من فروخته.
(حاكم:) هاي هاي! گناهكار اصلي معلوم شد، سقط فروش! سقط فروش! سقط‌فروش حاضر بشه!

3
جلاد جلوي صحنه مي آيد و در نقش نقال.
(جلاد:) سقط فروش، تو دكه اش نشسته، مشغول چرت بعد از ظهره. ظهر، مثل هميشه، نان و پياز مفصلي خورده و هر وقت كه باد گلو مي‌زند، صورتش گل مي‌اندازد و عرق زيادي روي دماغش مي‌نشيند. فرستاده حضرت حاكم دم دكه ظاهر مي‌شود. سقط فروش به خيالش كه خواب مي بيند، مگه ممكنه بنده خدايي هم اين وقت روز دم بساط او ظاهر شود؟ چشمانش را مي‌مالد. نه خير، واقعيت داره، يك مشتري، اونهم چه مشتري پر زرق و برقي رو در روي او ايستاده.
جلاد با صداي سقط فروش.
(جلاد:) سلام عرض مي كنم قربان! سلام واقعي عرض مي كنم!
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) خواب غيلوله مي‌كردي پيرمرد؟
جلاد با صداي سقط فروش.
(جلاد:) نه فدايت شوم، نه دردت به جونم، داشتم آماده خدمتگزاري مي‌شدم.
جلاد با صداي خود.
و بعد باد گلويي رها مي‌كند كه فرستاده حاكم چند قدم عقب مي‌رود.
جلاد با صداي سقط فروش.
(جلاد:) چي تقديم حضور حضرتعالي كنم؟ سه پايه، تله موش، زنجير، كفگير، نظر قرباني، مرگ موش، دواي زرد زخم، پرسياووش، طاس كلاه، دواي چشم؟
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) همه را براي خودت نگردار پيرمرد. حضرت حاكم احضارت كرده و كار بسيار مهمي بات و داره.
جلاد با صداي خود.
سقط فروش دست و پا گم كرده، دور و بر خود مي‌چرخد.
جلاد با صداي سقط فروش.
(جلاد:) با من؟ حضرت حاكم با من كار دارن؟ جون بچه‌هات، نكنه داري اين پيرمرد بيچاره رو دست ميندازي؟
جلاد با صداي مامور.
(جلاد:) زود باش و بجنب كه ديگه اوضاع و احوالت رو براس.
جلاد با صداي خود.
سقط فروش شلنگ‌اندازان بيرون مي‌پرد، دست و پا گم كرده، وارد دكه عطاري مي‌شود و هداياي چشم‌گيري براي حضرت حاكم تهيه مي‌كند، دستي به سر و ريش خود مي‌كشد، در حالي كه پشت سر هم باد گلو رها مي‌كند، وارد بارگاه مبارك مي‌شود.
سقط فروش، چند كيسه به دست، داخل بارگاه هل داده مي‌شود. بعد از چند تعظيم مفصل.
(سقط فروش:) بزرگوارا، تصور اين كه بخت يك سقط فروش فقير و درمانده آن
چنان بلند شود و اوج بگيرد كه يك روز به چنين بارگاه مقدس و مجللي راه يابد و جمال بي مثال حضرت حاكم را از چند قدمي زيارت كند، براي هيچ تنابنده‌اي قابل تصور نيست. من از شدت خوشحالي، نمي دانم با سر دويده‌ام يا با پا، ولي بهر حال دويده‌ام. و اكنون آن چنان احساس غرور و نشاط مي‌كنم كه انگار در يك آن، چند مشتري دم دكانم پيدا شده است. اجازه مي‌خواهم هداياي ناقابلي را كه آورده‌ام، تقديم حضور مبارك بكنم.
حاكم با لبخند.
(حاكم:) بسيار خب، بسيار خب، چه آورده‌اي؟
(سقط فروش:) يك كيسه حناي بسيار خوب و بسيار معطر و بسيار پررنگ براي
ريش مبارك!
كيسه را جلوي پاي حاكم مي‌اندازد.
(حاكم:) ديگه؟
(سقط فروش:) و يك كيسه عناب درشت، براي موقعي كه وجود مقدس گرمي
كرده باشند.
كيسه دوم را جلوي پاي حاكم مي‌اندازد.
(حاكم:) و بعد؟
(سقط فروش:) و يك كيسه نبات بسيار خالص براي روزهايي كه گرفتار سردي
شده باشند.
(حاكم:) بسيار خب، ديگه؟
(سقط فروش:) ديگه؟ ديگه؟
دور و برش را نگاه مي‌كند و نمي‌‌داند چه كار بكند، يك
مرتبه به خود مي‌آيد.
و ديگه جان ناقابل خودم را كه زير قدوم مبارك فدا كنم و معني جان نثاري را به تمام عالميان نشان دهم.
جلو مي‌رود كه خود را به پاي حاكم بياندازد. ولي جلاد از پشت سر او را مي گيرد.
(حاكم:) جان ناقابلت را لازم نداريم پيرمرد!
سقط فروش دست و پا گم كرده.
(سقط فروش:) لازم ندارين؟ پس… پس…
(حاكم:) فعلاً يه دونه چشم لازمه.
سقط فروش مبهوت.
(سقط فروش:) چشم؟ چشم براي چي؟
(حاكم:) بله، يه چشم كوچولو، اندازه چشم بي‌مصرف تو.
سقط فروش با بهت بيشتر.
(سقط فروش:) كه چطور بشه؟
(حاكم:) كه عدالت اجرا بشه پيرمرد!
به جلاد.
منتظر چي هستي مرتيكه آشغال؟
(جلاد:) منتظر فرمان مبارك.
(حاكم:) صادر شد!
جلاد سقط فروش را به زير مي كشد.
سقط فروش دست و پا گم كرده.
(سقط فروش:) قربان، قربان، آخه عدالت را چه كار به چشم من؟ يا اصلاً چه كار به
خود من؟ يا چه كار به حرفه و كار و كاسبي من؟ خدا شاهده كه من
اصلاً با چيزهاي خيلي خوب و خيلي عالي مثل نجابت و شجاعت و
صداقت و ضيافت و عدالت سر و كاري ندارم. من يه گوشه نشسته‌ام
و دارم تله موش و پنجه ابوالفضل و دواي چشم و زرد زخم و نعل
الاغ و يوغ گاو و شاهدانه و آتش گردان و بادبزن و دواي شپش
مي‌فروشم قربان! من كه آزارم به احدي نرسيده قربان!
(حاكم:) ببينم، تو غير از اون آت آشغالا كه شمردي، گاه گداري هم از اين چيزا
مي‌فروشي يا نه؟
سقط فروش از دست جلاد رها شده جلو مي‌رود و به دست
حاكم خيره مي شود.
(سقط فروش:) چي چي يه؟
(حاكم:) ميله دوكه، دوك نخ ريسي. از اينام مي فروشي؟
سقط فروش با تواضع و خشنودي.
(سقط فروش:) بله قربان، بله، البته كه از اينام مي‌فروشم.
مي خندد.
حاكم با تشر.
(حاكم:) چشمشو در آر!
جلاد هجوم مي آورد و سقط فروش را دنبال مي‌ كند.
(جلاد:) ديگه گناهت ثابت شد و كارت تمومه. اگه توا ون ميله لعنتي رو به اين
عجوزه مفلوك و درمانده نفروخته بودي، هيچوقت چشم اون جوون
معصوم و ناكام از كاسه در نمي‌اومد.
خنجر به دست، سقط فروش را دور صحنه تعقيب مي‌كند.
سقط فروش در حالي كه دور صحنه و حاكم و ديگران مي‌دود، با التماس فرياد مي‌زند.
(سقط فروش:) قربان، قربان، فدايت گردم. نذار منو بگيره، به من رحم كن، نذار منو
بگيره، نذار منو بگيره.
پاهاي حاكم را از پشت بغل مي‌كند.
من ازش مي ترسم. من ازش مي‌ترسم.
مي لرزد.
(حاكم:) پس پدرسوخته بي‌همه چيز، چرا وقتي اين آلت قتاله رو مي‌فروختي از
هيچ چي نمي‌ترسيدي؟
(سقط فروش:) من اونو واسه نخ ريسي فروخته بودم قربان، نه براي چشم
درآوردن.
(حاكم:) با اين بهانه ها بخشوده نميشي. مي فهمي؟
(سقط فروش:) چرا فدايت شوم؟ من تا امروز، با دوا و درمان، هزاران چشم معيوب
را خوب خوب كرده‌ام و هيشكي در عوض يه چشم بهم پاداش نداده، حالا كه يه همچو وضعي پيش اومده، مي خواهين چشم منو در بيارين؟ تازه، گناهكار اصلي من نيستم قربان. گناهكار اصلي اون آهنگر ملعونه كه شب و روز نشسته و از اينا درست مي‌كنه.
(حاكم:) آهنگر؟
(سقط فروش:) بله قربان، آهنگر! همه اين كارها، همه اين جنايتها زير سر اونه.
(حاكم:) بسيار خب، بسيار خب.
رو به جلاد.
به حال ما چه فرق ميكنه كه سقط فروش باشه يا آهنگر. بله؟
(جلاد:) اصلاً فرق نمي‌كنه قربان.
حاكم در حالي كه روي نيمكت لم مي‌دهد.
(حاكم:) آهنگر حاضر بشه!

4
جلاد جلو صحنه مي‌آيد و درنقش نقال، خرامان خرامان راه
مي‌رود.
(جلاد) فرستاده حاكم جلو دكان آهنگر مي‌رسه. از اين همه آمد و رفت خسته
شده، اخم‌هاش تو همه. آهنگر پشت كوره مشغوله و داره ميله، آره از همين ميله‌ها درست مي‌كنه.
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد) هي پيرمرد خنزر پنزري! يا الله رها كن و راه بيفت!
جلاد با صداي خود.
آهنگر برمي‌گردد و فرستاده حاكم را مي‌بيند، چكش و گيره را رها
مي‌كند و پيش‌بند چرمي را باز مي‌كند و دور مي‌اندازد و با لبخند جلو مي‌آيد.
جلاد با صداي آهنگر.
(جلاد:) راه بيافتم؟ كجا راه بيافتم؟
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) حضرت حاكم آشي برات پخته كه يه وجب روغن روش وايستاده.
جلاد با صداي آهنگر.
(جلاد:) جدي مي‌فرماييد؟ بنده كه قابليت چنين لطف و احساني را ندارم.
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) خودتو به خريت نزن مرتيكه خرفت، زود بجنب كه حضرت حاكم
منتظرند.
جلاد با صداي آهنگر.
(جلاد:) اطاعت ميشه قربان، ولي ممكنه بفرماييد كه چه كاري با من دارند؟
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) مي‌خوان چشمتو در بيارن بيچاره، زود باش و معطل نكن.
جلاد با صداي آهنگر.
(جلاد:) چشم منو،‌ براي چي؟
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) به خاطر اون چيزايي كه داري مي‌سازي.
جلاد با صداي آهنگر بعد از خنده بلند خوشحالي.
(جلاد:) به به،‌ چه افتخاري بالاتر از اين؟ يك عمر تمام آرزوي چنين ساعتي
را مي‌كردم. لحظه‌اي اجازه مي‌خواهم كه اين يه جفت چشم ناقابل را كه قرار است فداي حضرت حاكم شود زينتي بدهم و راه بيافتم.
جلاد در حال قدم زدن.
(جلاد:) لابد مي‌دانيد كه تنها چشم گاو و گوسفند قرباني را سرمه مي‌كشند.
آهنگر وارد مي‌شود. تعظيم بلند بالايي مي‌كند و خطاب به حاكم.
(آهنگر:) گناهكار آماده مجازات است، حضرت حاكم!
به خاك مي‌افتد روي دست و پا مي‌خزد و خود را به حاكم
مي‌رساند و پاهاي حاكم را مي‌بوسد و صورت به خاك مي‌مالد، با همان حال برمي‌گردد و خود را به جلاد مي‌رساند. تمام حاضرين با تعجب او را نگاه مي‌كنند. آهنگر تا پيش پاي جلاد مي‌رسد، سرش را بالا مي‌گيرد و با استغاثه.
در آر! در آر! در آر!
(جلاد:) در آرم؟ چي چي رو درآرم؟
(آهنگر:) هر دوتا رو،‌ هر دو چشممو!
حاكم نزديك‌تر مي‌آيد.
(حاكم:) اين ديوونه كيه؟
(آهنگر:) آهنگر جنايتكاري كه بايد به جزاي گناهانش برسه تا عدالت واقعي
اجرا بشه.
(حاكم:) پس آهنگر تويي؟
(آهنگر:) بله قربان، بله، من رو سياهم.
(حاكم:) مطمئني كه واقعاً گناهكاري؟
(آهنگر:) بله قربان، اطمينان كامل دارم.
(حاكم:) اين اطمينان را ازكجا پيدا كرده‌اي؟
(آهنگر:) از اراده حضرت حاكم!
(حاكم:) اراده من؟
(اهنگر:) حضرت حاكم اراده فرموده‌اند كه من گناهكارم. پس حتماً گناهكارم و جز اين هم نيست.
(حاكم:) به اين حرف ايمان داري يا نه؟
(آهنگر:) ايمان راسخ دارم. درايت و روشن بيني حضرت حاكم هيچوقت به اشتباه نمي‌رود.
(حاكم:) با اين حساب در گناهكاري تو هيچ شكي نيست؟
(آهنگر:) درسته قربان!
با التماس رو به جلاد.
پس در آر، در آر، در آر! خواهش مي‌كنم، تمنا مي‌كنم. منتظر چي هستي؟ دست به كارشو!
(جلاد:) اجازه مي‌فرماييد قربان؟
حاكم جلو مي‌آيد و جلاد عقب مي‌رود.
(حاكم:) از لطف و كرم ما خبر داري يا نه؟
(آهنگر:) مثل روز بر همگان روشن است.
(حاكم:) چرا طلب بخشش نمي‌كني؟
(آهنگر:) طلب بخشش چي؟ گناهي است كه مرتكب شده‌ام و بايد به عقوبت
برسم.
(حاكم:) خيال نمي‌كني كه بعدها پشيمان شوي؟
(آهنگر:) هيچوقت پشيمان نخواهم شد. فقط… فقط ممكنه تأسف بخورم كه‌…
(حاكم:) تأسف چي؟
(آهنگر:) كه ديگر نمي‌توانم براي ايلخي حاكم نعل بسازم، و يا شمشير
سردارانش را صيقل دهم و براي زندانيان بي‌شمارش غل و زنجير درست كنم.
(حاكم:) چرا نتوني؟
(آهنگر:) براي اين كارها يك جفت چشم لازم است حضرت حاكم!
حاكم به فكر مي‌رود و بعد با صداي بلند.
(حاكم:) با اين حساب كه نميشه چشم تو رو درآورد؟
(آهنگر:) چرا قربان، خيلي هم راحت ميشه درآورد.
(حاكم:) پس اين كارارو كه گفتي كه بكنه؟
(آهنگر:) اين كارارو؟ كس ديگه‌اي نمي‌شناسم.
(حاكم:) و اگه چشم تو رو درنيارم قضيه قصاص چطور ميشه؟
(آهنگر:) قربان، چقدر فراوونه چشم بي‌مصرف، يكيشيو در آرين، همه چي
درست بشه.
(حاكم:) كوش؟ نشون بده ببينم.
آهنگر فكر مي‌كند و يك مرتبه.
(آهنگر:) چشم راست جناب ميرشكار.
(حاكم:) چشم راست ميرشكار؟ ميرشكار من؟
(آهنگر:) بله قربان، چشم راست ميرشكار شما.
(حاكم:) تو از كجا خبر داري كه چشم راست ميرشكار من، بي‌مصرفه و به
درد نمي‌خوره؟
(آهنگر:) همه خبر دارن قربان، مگه نديديد كه جناب ميرشكار موقع شكار،
چشم راستش را مي‌بندد و با چشم چپ نشانه مي‌رود و ماشه را
مي‌چكاند؟
اداي در كردن تفنگ.
(حاكم:) ها! پس اينطور! كه اين طور!
در حال قدم زدن.
تا حالا ما خبر نداشتيم كه چشم راست ميرشكار ما بيفايده است،‌ بسيار خب!
يك مرتبه از راه رفتن مي‌ماند و فرياد مي‌زند.
ميرشكار! ميرشكار!

5
جلاد جلوي صحنه مي‌آيد و در نقش نقال.
(جلاد:) جناب مرشكار دمدمه‌هاي ظهر تنور شكم را از كباب تيهو انباشته و
خواب غيلوله مفصلي كرده، و بعد از خواب بيدار شده، توي حمام مشت و مال مفصلي داده. چند گيلاس شربت مقوي سركشيده، ساعتي در برابر افتخارات بي‌شمارش ايستاده و خوش خوشانش شده، حال پاي آينه نشسته و با يك قيچي عظيم پاي سبيل‌هايش را ميزان مي‌كند كه ناگهان فرستاده حاكم در مي‌زند.
جلاد با صداي ميرشكار.
(جلاد:) چه كسي اجازه دخول مي‌خواد؟
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) فرستاده حضرت حاكم؟
جلاد با صداي ميرشكار.
(جلاد:) بيا تو كه حتماً خبر خوشي داري!
جلاد با صداي خود.
(جلاد:) مأمور باادب فراوان وارد مي‌شود.
جلاد با صداي مأمور.
(جلاد:) حضرت حاكم، جناب جلالت مآب ميرشكار باشي را احضار
فرموده‌اند.
جلاد با صداي ميرشكار به شدت مي‌خندد.
(جلاد:) هاي جانمي‌ها، بازم يك مدال ديگه، يك افتخار ديگه!
جلاد با صداي خود.
(جلاد:) و آنوقت در يك چشم به هم زدن خود را آماده مي‌كند.
جلاد با صداي ميرشكار.
(جلاد:) تا دير نشده راه بيفتيم.
ميرشكار با بند و بساط و لباس شكار، مدال‌هاي رنگ وارنگ، تنفگ به دست وارد مي‌شود و تعظيم مي‌كند.
(ميرشكار:) ميرشكار آماده خدمت است.
(حاكم:) سلام بر تو ميرشكار عزيز.
نزديك مي‌شود.
اميدوارم كه امروز هم مثل همه روزهاي ديگر، از جان و دل آماده خدمت و جانبازي باشي.
(ميرشكار:) چنين است كه حضرت حاكم مي‌فرمايند.
حاكم سر تا پاي ميرشكار را برانداز مي‌كند.
(حاكم:) به به، به به، خيلي مجهز و با ساز و برگ شكار خدمت ما رسيده‌اي!
(ميرشكار:) خيال كردم حضرت حاكم باز هوس يك تذرو چاق يا يك كبك درشت و يا حداقل يك بز كوهي جوان و پر خوني را كرده‌اند.
(حاكم:) البته، ما هميشه هوس و اشتهاي اين چيزهاي خوب و لذيذ را داريم. اما اين بار هوس چيز ديگري كرده‌ايم!
(ميرشكار:) هوس چي قربان؟
(حاكم:) هوس يك چشم!
(ميرشكار:) چشم چي، قربانت گردم؟
(حاكم:) يك چشم بي‌مصرف.
(ميرشكار:) چشم بي‌مصرف؟ چشم بي‌مصرف! خب قربان، چشم يك شير افراشته يال را، يا چشم يك شاهين تيز بال را؟
(حاكم:) چشم يك حيوان دو پا را، ميرشكار!
(ميرشكار:) چشم يه حيوون دو پا؟
دور و برش را نگاه مي‌كند و بعد يك مرتبه انگار متوجه مطلب شده با لبخند.
ولي، ولي اين كار از عهده جناب جلاد باشي ساخته است.
(حاكم:) بله، درسته، اتفاقاً تنها از عهده اين مرتيكه الدنگ بر مي‌آيد.
ميرشكار با سينه جلو داده.
(ميرشكار:) چاكر چه خدمتي مي‌تواند انجام دهد؟
(حاكم:) يك فداكاري كوچك! تا عدالت واقعي اجرا شود.
(ميرشكار:) از جان و دل آماده‌ام سرور بزرگوار.
حاكم رو به جلاد.
(حاكم:) بسيار خب، خر شو بچسب!
جلاد خنجر مي‌كشد با لبخند و تعظيم كنان به ميرشكار نزديك مي‌شود. ميرشكار عقب عقب مي‌رود.
(جلاد:) جناب ميرشكار! جسارتاً زانو بزنيد.
(ميرشكار:) زانو بزنم؟ براي چي زانو بزنم؟
(جلاد:) مي‌خواهم اين لنگ را به گردن مبارك ببندم.
(ميرشكار:) براي چي؟
(جلاد:) چشم راست حضرتعالي لازمه.
ميرشكار وحشت زده به حاكم پناه مي‌برد.
(ميرشكار:) قربان! قربان! چشم راست من؟ براي چي چشم راست من؟
(حاكم:) جناب ميرشكار،‌ مگه تو با عدالت موافق نيستي؟
(ميرشكار:) ولي چشم راست من كه كاري نكرده؟
(حاكم:) درسته، درسته، ولي چون تنها چشم بي‌مصرف، چشم راست تست، به ناچار چاره ديگري نيست.
(ميرشكار:) چشم راست من بي‌مصرفه؟ كي گفته بي‌مصرفه؟
(حاكم:) همه باخبرند ميرشكار، مگر يادت رفته كه موقع شكار چگونه چشم راستت را مي‌بندي و با چشم چپ هدف را نشانه مي‌گيري؟
(ميرشكار:) درسته قربان، ولي موقعي چشم راستم را مي‌بندم كه شكار پيدا شده،
در تيررس قرار گرفته. اما براي پيدا كردن شكار كه هر دو چشم
لازمه.
(حاكم:) يعني مي‌خواهي بگي كه چشم راست تو بي‌مصرف نيست؟
(ميرشكار:) همين طور است قربان.
حاكم عصباني.
(حاكم:) پس با اين حساب، ما نمي‌تونيم يه دونه چشم دربياريم و خيال خودمان را راحت كنيم؟
(ميرشكار:) چرا قربان، چه فراوون آدمهايي كه اصلاً چشم به درد كارشون نمي‌خوره.
(حاكم:) چطور همچو چيزي ممكنه؟
(ميرشكار:) ممكنه قربان، ممكنه!
(حاكم:) مثلاً؟
(ميرشكار:) مثلاً ني‌زن بارگاه حضرت حاكم!
(حاكم:) به چه دليل چشم ني‌زن بارگاه ما بي‌مصرفه و به درد كارش نمي‌خورد؟
(ميرشكار:) به اين دليل كه ايشان موقع نوازندگي و هنرنمايي هر دو چشم را مي‌بندند.
(حاكم:) براي چي چشم‌ها را مي‌بندد؟
(ميرشكار:) براي اين كه با چشم بسته بهتر مي‌شود ني نواخت.
(حاكم:) بستن چشم چه ربطي داره به خوب نواختن ني؟
(ميرشكار:) دليل اين كار روشن نيست. شايد در اين مسئله حكمتي نهفته است كه تا
امروز بر همگان روشن نشده، اما يك نكته را نبايد فراموش كرد.
با لحن قاطع و آرام.
بهترين نوازنده‌ها در تمام دنيا، هميشه از هر دو چشم كور بوده‌اند.
(حاكم:) پس با اين حساب اگر ما هر دو چشم او را در بياوريم،‌ علاوه بر اجراي عدالت، خدمت بزرگي هم در حقش كرده‌ايم.
رو به جلاد.
نظر تو چيه مرتيكه؟
(جلاد:) عدالت ما اجرا شده، و هم هنر هنرمند بارگاه حضرت حاكم،
شكوفان‌تر و پربارتر مي‌شود.
(حاكم:) پس گوشاتو وا كن و خوب بشنو! وقتي نوازنده به حضور ما رسيد، هيچ نوع بگو مگو و بحث و جدلي با او نخواهيم داشت، هيچ نوع استدلال وبرهاني را نخواهيم پذيرفت، و اصلاً ضروري نيست كه هنرمند احمق ما لزوم چشم را براي حرفه و هنر خود واجب بداند و براي ما دليل‌تراشي كند. بنابراين تا به حضور ما رسيد و شروع به هنرنمايي و نواختن ني كرد، بي‌هيچ گفتگويي هر دو چشم او را از چشم‌خانه بيرون مي‌كشي و هنر او را اعتلا مي‌بخشي و در ضمن ما را هم راحت مي‌كني.

6
جلاد جلوي صحنه مي‌آيد و در نقش يك نقال.
فرستاده حضرت حاكم كه از اين همه رفت و آمد خسته شده، حيله بسيار خوبي انديشيده، حال در خانه نوازنده، به مخده رنگ وارنگي تكيه داده، ضمن شكستن تخمه، مشغول وراجي است.
جلاد با صداي فرستاده.
(جلاد:) بله، همين جوري شد كه ديشب كلي تعريف تو را براي حضرت حاكم مي‌كرديم. و حضرت حاكم قبول نداشتند و مي‌فرمودند كه تو در هنرت مهارت لازم را نداري. چرا كه مثل نوازنده‌هاي بزرگ و استاد، موقع هنرنمايي چشم بر هم نمي‌گذاري. و ما به عرض رسانديم كه قربان، او در ضمن نواختن ني، چنان پلك‌ها را بر هم مي‌فشارد كه انگار از شكم مادر، كور روي خشت افتاده. حال حضرت حاكم تو را احضار فرموده كه خودي نشان بدهي و اگر چنان باشد كه ما گفته‌ايم صله بسيار مفصلي به تو ببخشد.
جلاد با صداي خود.
نوازنده بدبخت مشتي زر در چنگ آن نابكار مي‌گذارد و با عجله به همراه فرستاده راه مي‌افتد.
ني‌زن وارد مي‌شود و چاپلوسانه تعظيم كرده زمين را مي‌بوسد.
(حاكم:) بسيار خب، بسيار خب، مدتي است كه دلمان هواي ساز تو را كرده بود و هم اكنون ضمن اجراي عدالت يك مرتبه به كله مباركمون زد كه تو را احضار كنيم و با نواي دلنواز ني تو، دل و روح خود را تشفي بدهيم و خستگي وظايف خطير را از تن برانيم. تو كه مي‌داني هنرمندان در جوار ما چه قرب و منزلتي دارند. و اگر آن‌هارو به راه و مطيع و فرمان‌بر باشند چگونه به ايشان مي‌رسيم و عزتشون مي‌كنيم. بسيارخب، جلوتر بيا، جلوتر بيا، و همين جا رو به روي جايگاه ما بنشين.
ني‌زن جلو مي‌آيد رو به روي نيمكت، پشت به تماشاچيان مي‌نشيند.
بسيار خب، حال دلنوازترين، شيرين‌ترين، عاشقانه‌ترين و سوزناك‌ترين آهنگ‌ها را براي ما بنواز!
ني‌زن جا به جا مي‌شود و شروع به نواختن مي‌كند، حاكم جلو آمده، خم مي‌شود، و به صورت ني‌زن خيره مي‌شود، جلاد را به اشاره پيش مي‌خواند و هر دو خم شده نگاه مي‌كنند و سر تكان مي‌دهند. حاكم به اشاره همه را پيش مي‌خواند، همه خم شده ني‌زن را نگاه مي‌كنند و سر تكان مي‌دهند. جلاد در حال تيز كردن كارد چند بار دور ني‌زن مي‌چرخد و پشت سرش قرار مي‌گيرد. حاكم انگشتانش را جلو چشم نوازنده تكان مي‌دهد و لبخند مي‌زند. جلاد يك مرتبه سر نوازنده را ميان دو زانو مي‌گيرد و صداي ني مي‌برد. به فاصله بسيار كوتاه فرياد خفيفي بلند مي‌شود. هر دو چشم از حدقه درآمده، نوازنده با سر روي زمين افتاده است.
(حاكم:) بسيار خب، عالي شد!
همه با فرياد.
(همه:) حكومت حاكم عادل پاينده باد!
حاكم رو به مرد جوان.
(حاكم:) قصاص چشم تو گرفته شد.
مرد جوان با فرياد.
(مرد جوان:) سايه حاكم دادگستر از سر مظلومين كم مباد.
(حاكم:) آخ‌... كه راحت شديم!
دهن دره مي‌كند و با مشت به سينه مي‌زند.
بسيار خب، بسيار خب، حال كه از بار سنگين وظيفه‌اي فارغ شديم، بهتر است چرتكي بزنيم و استراحتكي بكنيم تا حالمون جا بياد.
با سنگيني به طرف تخت راه مي‌افتد و برمي‌گردد و رو به ديگران.
اكنون برويد و به صداي بلند تمام مردم شهر را خبر كنيد كه عدالت اجرا شد وحقداري به حق رسيد.
روي نيمكت مي‌رود و بعد آرام آرام در تخت خواب پشت نيمكت ناپديد مي‌شود و پاهاي بزرگش روي لبه نيمكت مي‌ماند. جلاد هم به آرامي مي‌خزد و زير تخت مي‌رود. ديگران با هم جلو مي‌آيند و روبروي تماشاچيان قرار مي‌گيرند و با صداي بلند.
عدالت اجرا شد! عدالت اجرا شد! عدالت حاكم عادل اجرا شد.
ساكت مي‌شوند و با احتياط و ترديد اطراف خود را نگاه مي‌كنند، به عقب برمي‌گردند، پاهاي حاكم آرام آرام ناپديد مي‌شود و صداي خرناسه‌اش اوج مي‌گيرد. همه با هم جلوتر مي‌آيند و با احتياط خم مي‌شوند و از تماشاچيان مي‌پرسند.
راست راستي عدالت اجرا شد؟ بله؟ عدالت اجرا شد! كدوم عدالت اجرا شد؟ عدالت چي اجرا شد؟









درباره ی نویسنده:درباره نويسنده

غلامحسين ساعدي در 14 دي 1314 در تبريز متولد شد. نخستين آثارش را از 1334 در مجلات ادبي به چاپ رساند. او كه در ابتدا به عنوان نمايشنامه‌نويسي چيره دست (با نام مستعار گوهر مراد) شهرت يافته بود،‌ با نگارش داستان‌هاي زيبايي چون «گدا»، «دو برادر» و «آرامش در حضور ديگران»، جايگاه خود را به عنوان يكي از خلاق‌ترين داستان‌نويسان ايران نيز تثبيت كرد.
آثار او دستمايه‌ي برخي از بهترين فيلم‌هاي بلند سينماي ايران قرار گرفته است، كه از جمله‌ي آنها مي‌توان فيلم‌هاي "گاو" (ساخته‌ي داريوش مهرجويي، 1348)، "آرامش در حضور ديگران" (ساخته‌ي ناصر تقوايي، 1349) و "دايره‌ي مينا" (ساخته‌ي داريوش مهرجويي، 1353) را نام برد.
ساعدي در دوم آذر 1364 به علت خون‌ريزي دستگاه گوارش در فرانسه درگذشت و در گورستان پرلاشز در كنار صادق هدايت يه خاك سپرده شد.


كتابها:

آشفته‌ حالان‌ بيداربخت‌
تاتار خندان‌
ترس‌ و لرز
توپ
چوب‌ بدستهاي‌ ورزيل‌
خانه‌ روشني‌
شناختنامه غلامحسين ساعدي
ضحاك‌ (نمايشنامه‌ در پنج‌ پرده)
عزاداران‌ بيل‌
غريبه‌ در شهر
گاو
واهمه‌هاي بي نام و نشان

linker
18-03-2006, 21:28
مقدمه ی ِ حافظ ِ شيراز-احمد شاملو

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نگرانی های من-احمد شاملو
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:30
چرا وچگونه مسلمان شدند؟-آیت الله سید محمد شیرازی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:35
چرایی وچگونگی نوشتن زبان فارسی به خط پرسیک- اسماعیل نوری علاء
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
18-03-2006, 21:37
سرمايه داري فرتوت-سميرامين-ب.كيوان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
20-03-2006, 17:05
باسلام خدمت دوستان عید تمامی بر و بچ پی سی مبارک
شاد باش و سربلند

linker
22-03-2006, 11:38
آموزش مقدماتی Crack
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حجم فایل ۸۵۲ کیلوبایت

linker
22-03-2006, 11:41
نام کتاب پرتوی از اسرار نماز
نویسنده قرائتی، حجت الاسلام محسن
موضوع اصلی مذهبی
موضوع فرعی تشیع
جلد ۱
حجم فایل ۷۲۴ کیلوبایت
قالب کتاب PDF

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:42
نام کتاب خاطرات همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی
نویسنده مویدی، دکتر محسن
موضوع اصلی تاریخی
موضوع فرعی معاصر
جلد ۱
حجم فایل ۲۹۳ کیلوبایت
قالب کتاب PDF

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:47
رساله ی آیت ا... مکارم شیرازی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







مرجع:سایت دبیرستان دکتر علی شریعتی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:50
دنیای گمشده
زبان انگلیسی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مرجع:سایت دبیرستان دکتر علی شریعتی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:52
چهارده روایت ادبی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]@linker4p30.pdf



مرجع:سایت دبیرستان دکتر علی شریعتی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:53
راکت جالب
زبان: انگلیسی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مرجع:سایت دبیرستان دکتر علی شریعتی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
22-03-2006, 11:55
آموزش ویژال بیسیک

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مرجع:سایت دبیرستان دکتر علی شریعتی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rezapourmanesh
27-03-2006, 16:16
بابا دمت گرم ايول حال دادي اگه كتاب آموزشي هم بزاريخيلي خوب مي شه.

yvmn
27-03-2006, 19:52
سلام به همه خصوصا به عضو فعال (linker)
من دنبال كتاب piping handbook ميگردم لطفا به من در اين مورد كمك كنيد خيلي ممنون
در ضمن من به (([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) رفتم ولي نتونستم كتاب را بردارم

Email: mehdinia2001@yahoo.com

شوشتر
27-03-2006, 22:10
مقاله اي در مورد جزاي اختصاصي و جزاي خصوصي و نحوه ادامه تحصيل مي خواستم

amin3d
28-03-2006, 03:09
visibooks.com EBOOKS -2006-

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

All List
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Fireworks.8.Mar.2 006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.FrontPage.2003.Ma r.2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.HTML.and.CSS.Mar. 2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Linspire.Five.O.M ar.2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Mac.OS.X.Tiger.Ma r.2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.MySQL.Basics.Mar. 2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Palm.Devices.Mar. 2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.PERL.Basics.Mar.2 006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Photoshop.CS2.Mar .2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Photoshop.Element s.3.0.Mar.2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Photoshop.Element s.4.0.Mar.2006.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.PHP.Basics.Mar.20 06.eBook-DDU
Visibooks.The.Visibooks.Guide.to.Windows.XP.Mar.20 06.eBook-DDU




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

masoud khan
28-03-2006, 06:10
لينكر جان خسته نباشي خدا قوت
همت بلند

mohsen57
28-03-2006, 13:47
ميشه يه لينك براي كتاب ركوردهاي گينس هم بذاري Guinness

fakhri01
28-03-2006, 14:35
دنبال كتابي به نام فرهنگ لغات گمشده مي گردم .

END_GIRL
28-03-2006, 15:58
~ 40 Mistakes of Men in bed [pdf] ~

Download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

END_GIRL
28-03-2006, 16:01
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
You have a family computer for e-mail and browsing the Internet. Your son and daughter have their own computer for school work and your spouse has a laptop that he or she brings home from work every day. With your family spread out all over the house on their computers, wouldn't it be nice if you could make them all work together? Create Your Own Home Networks is a unique book that will show you how to make your home computers talk to each other while sharing files, music and printers. The most common networking tasks are presented in project-format that doesn't require any in-depth understanding of computer systems or networks beyond that of a typical computer user. You will learn how to setup your computers to:

*Share printers, files, and Internet connections
*IM one another instantly
*Get your e-mail in and out of your network
*Create a network jukebox
*Roam your house with wireless

You'll also get tips on choosing the right networking equipment, hiding wires and patching holes in your drywall, and when to call the pros. Create Your Own Home Networks is all that you need to get started on creating your very own home network.


Download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

END_GIRL
28-03-2006, 16:06
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

harry potter and the goblet of fire
harry potter and the order of the phoenix
harry potter and the prisoner of azkaban
harry potter and the sorcerer's stone
harry potter and the chamber of secrets



Download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

yahoda
28-03-2006, 18:06
خدا قوت بخاطر دفترهاي شعر احمد شاملو دستتان درد نكنه

yvmn
29-03-2006, 18:42
سلام به همه خصوصا به عضو فعال (linker)
من دنبال كتاب piping handbook ميگردم لطفا به من در اين مورد كمك كنيد خيلي ممنون
در ضمن من به (([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) رفتم ولي نتونستم كتاب را بردارم

Email: mehdinia2001@yahoo.com

daroghe
29-03-2006, 19:08
دوستان من دنبال كتاب اينجا چاه نيست امير عباس فخر آور هستم

هدیه
30-03-2006, 13:18
سلام خیلی عالی توپ حرف نداشت
واقعا جای تشکر داره

شوشتر
31-03-2006, 00:13
مال من چي شد

linker
31-03-2006, 12:52
سلام به تمامي دوستاني كه به من و پي سي لطف دارن من مسافرت بودم نتونستم رسيدگي كنم انشا لا.... سعي ميكنم جواب گو باشم.

linker
31-03-2006, 13:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

harry potter and the goblet of fire
harry potter and the order of the phoenix
harry potter and the prisoner of azkaban
harry potter and the sorcerer's stone
harry potter and the chamber of secrets



Download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


از دوست خوّبمEND_GIRL تشكر ميكنم به خاطر زحماتي كه در نبود من كشيده.

linker
31-03-2006, 13:55
مقاله اي در مورد جزاي اختصاصي و جزاي خصوصي و نحوه ادامه تحصيل مي خواستم
سايت هست كه در اين رابطه ف كنم بدردت بخوره
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
31-03-2006, 14:21
ميشه يه لينك براي كتاب ركوردهاي گينس هم بذاري Guinness
دوست عزيز من در اين مورد كتابي پيدا نكردم تا حالا ولي ي سرچ كني سايتش و پيدا ميكني

linker
31-03-2006, 14:26
مرجع ترفندهای رجیستری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
31-03-2006, 14:36
رابين هود-انتشارات مك لاولين-سياوش ايماني پيرسرايي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
31-03-2006, 15:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
31-03-2006, 15:20
چه کنیم تا بیشتر زنده بمانیم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

linker
31-03-2006, 15:26
سلام به همه خصوصا به عضو فعال (linker)
من دنبال كتاب piping handbook ميگردم لطفا به من در اين مورد كمك كنيد خيلي ممنون
در ضمن من به (([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) رفتم ولي نتونستم كتاب را بردارم

Email: mehdinia2001@yahoo.com
من هم لينك جديدي پيدا نكردم شرمنده

emp-ehsan
01-04-2006, 00:19
با سلام و عرض خسته نباشید
از کتابهای روانشناسی موفقیت به زبان فارسی اگه کسی کتابی داره ما رو هم بی نصیب نذاره
متشکرم

daroghe
01-04-2006, 02:58
كتاب اينجا چاه نيست امير عباس فخر آور رو كسي گير نياورد ؟
داستاني شبيه قلعه حيوانات داره . بسيار جالبه ؟!
من قبلاَ متن pdf اون رو ديده بودم .

Mohsen khan
01-04-2006, 07:20
عالیه
عالی
بین ظیره
ممنون

Mohsen khan
01-04-2006, 07:21
منم کتاب های روانشناسی رو هستم
اگر کسی داره لنک بفرسته
مرسی

yvmn
01-04-2006, 19:31
لينكر عزيز اگه ممكنه همون لينك اولي امتحان كن شايد تو بتوني اگه تونستي به من بگو تا من هم بردارم
مرسي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]