PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ماکسیم ونگروف ( ویولون )



alitopol
25-05-2007, 13:04
در دورانی که نوازندگان با استعداد، درخشان و جوان ویولون مانند گلهای پیوندی فراوانند، ماکسیم ونگروف Maxim Vengerov یک نمونه درخشان و متفاوت است. او به سال 1974 در نووسیبیرسک Novosibirskروسیه و در خانواده ای اهل موسیقی متولد شد. مادرش رهبر گروه کر و پدرش نوازنده ابوا در ارکستر فیلارمونیک نووسیبیرسک بودند. ماکسیم کوچک هنگام حضور در تمرینهای پدرش در ارکستر، با جدیت اعلام کرده بود که از نظر او، جایگاه نوازنده ویولون اول ارکستر بسیار جالبتر از نوازنده ابواست.

ماکسیم در سن چهار سالگی به تمرین ویولون پرداخت. او پس از شام، در حدود ساعت 8 شب تمرین را آغاز میکرد و تا زمانی که بسیار خسته میشد به تمرین ادامه میداد و پس از آن برای سه چرخه سواری به خارج از خانه رفته تا حدود 3 بامداد به بازی میپرداخت. پدرش به دنبال بهترین معلم موسیقی ممکن، ماکسیم را بدون قرار قبلی نزد گالینا تورچینینووا Galina Turchaninova برد و جالب اینکه این استاد مشهور موسیقی از بازدیدکنندگانش با گفتن " اوه، منتظرتان بودم" استقبال کرده و ماکسیم را به شاگردی پذیرفت.

قبل از آغاز اولین درس، تورچینینووا متوجه شد که ماکسیم را با یک شاگرد سفارشی از طرف مدیر کنسرواتوار -که اصلا بر سر قرار حاضر نشد- اشتباه گرفته است. وی معلمی سختگیر بود و شاگرد کوچک او تا پنج درس متوالی از نواختن حتی یک نت، سرباز زد. تورچینینووا به مادر ماکسیم اعلام کرد که شاگردش را اخراج خواهد کرد و ماکسیم با دیدن اشکهای مادر، ویولون را برداشته و هر 17 درس خود را –که پنهانی تمرین میکرده- از حفظ اجرا میکند. تورچینینووا با گفتن اینکه " ویولونیستی مانند ماکسیم هر صد سال یک بار ظهور میکند" به کار با شاگرد جوان خود ادامه میدهد.

هنگامی که ماکسیم هفت ساله شد، دولت اجازه نقل مکان به مسکو را برای خانواده ونگروف صادر کرد تا وی بتواند در بهترین مدرسه کشور برای کودکان مستعد در موسیقی به تحصیل بپردازد. تکنیک او در سن ده سالگی به خوبی صیقل یافته و آراسته شده و اکنون زمان آن فرا رسیده بود تا ماکسیم به آموختن موضوعات تئوری و تفسیری موسیقی بپردازد.

پروفسور زاخار برون Zakhar Bron، استاد کنسرواتوار چایکوفسکی Tchaikovsky Conservatoryو دستیار سابق ایگور اویستراخ Igor Oistrakh (ویولونیست متولد 1931، ادسا و فرزند دیوید اویستراخ ویولونیست و استاد موسیقی مشهور اوکراینی)، استاد بعدی ماکسیم بود. او این نابغه جوان موسیقی را به یک موسیقی دان کامل و فاضل مبدل کرد.

پس از گذشت پنج سال و نیم در سمت شاگردی برون، ونگروف آماده ورود مستقل به دنیای موسیقی بود. " من یک سال بدون داشتن استاد به کار پرداختم زیرا میخواستم ببینم موسیقی واقعا برای من چه معنایی دارد و چرا میخواهم آنرا ادامه دهم. این دوره ای بود که در آن فرصت یافتم با رهبران بزرگی چون بارنبویم Barenboim، روستروپوویچ Rostropovich و آبادو Abbado کار کنم و آنها بسیاری از نکات اساسی را به من آموختند. من متوجه شدم که اکنون زمان آن رسیده که دانسته هایم را نه تنها با نواختن که با تشویق دیگران به نواختن، با دیگران درمیان بگذارم."

alitopol
25-05-2007, 13:04
در سال 1995، او اجرای خود از اولین کنسرتو ویولونهای شوستاکوویچ Shostakovich و پروکوفیف Prokofiev را با کمپانی Teldec ضبط نمود. این CD موفق به دریافت جایزه بهترین ضبط کنسرتو و بهترین صفحه سال از Gramophone Awards – یکی از پر اهمیت ترین جوایز در موسیقی کلاسیک- و کاندید دریافت دو جایزه گرمی شد. ونگروف این موفقیت را با تعداد بسیاری آثار ضبط شده دیگر ادامه داد که اجرای او از کنسرتو ویولون دوم شوستاکوویچ و پروکوفیف از آن جمله اند. این دو اثر نیز در سال 1997 موفق به دریافت جایزه مهم ادیسون شدند. او همچنین جایزه هنرمند جوان سال را از Gramophone دریافت نمود.

ماکسیم ونگروف در سال 1997 به عنوان نماینده موسیقی یونیسف UNICEF انتخاب شد.او اولین موسیقی دان کلاسیکی است که تا کنون به این مقام برگزیده شده است. در این سال او در اجرای آغاز فصل ارکستر فیلارمونیک نیویورک نیز شرکت کرد.

در سال 2000، ونگروف پس از ده سال قرارداد انحصاری با کمپانی Teldec، قراردادی با کمپانی EMI منعقد کرده و اجرایی از Concerto Cantabile را که رودیون شدرین Rodion Shchedrin برایش نوشته بود، را منتشر نمود. ساز ماکسیم ونگروف ویولون رینیرReynier استرادیواریوس Stradivarius متعلق به سال 1727 است. او در سال 2000 توانست ویولون استرادیواریوس متعلق به کروتزر Kreutzer (ویولونیست، استاد، آهنگساز و رهبر ارکستر فرانسوی قرن 19-18 فرانسه) را خریداری نماید.

ونگروف به طور منظم با ارکسترهای مهم و رهبران برجسته همکاری کرده و هم به عنوان تک نواز و هم به عنوان رهبر فعالیت داشته است. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

alitopol
25-05-2007, 13:05
ویرایش شد
از قرار دادن لینک در صفحه اصلی انجمن موسیقی خود داری کنید دوست عزیز
Babak

alitopol
25-05-2007, 13:06
اگر به موسیقی پاپ به معنی آن دسته از موسیقی ای که در یکصد سال اخیر مورد توجه مخاطبین عام قرار گرفته است بنگریم خواهیم دید که با چه سادگی نسبی می توان این سبک موسیقی را تحلیل کرد و یا هارمونی قطعات این سبک موسیقی را درآورد و یا برای آنها هارمونی مورد نیاز را تهیه کرد.

در بحث های مربوط به هارمونی که پیش از این مطرح کردیم با چهارچوبها و قواعدی که می توانند بر هارمونی قطعات جز یا کلاسیک حاکم باشند، آشنا شدیم. بسادگی می توان از آنها برای موسیقی پاپ نیز استفاده کرد، تنها نکته ای که به آن باید دقت کردن آن است که موسیقی پاپ به دلیل جایگاه مردمی ای که دارد، عموماً دارای هارمونی پیچیده نیست و سادگی هارمونی از مشخصه های بارز آن است.

در موسیقی کلاسیک آنچه اعتبار، شخصیت میزانهای کمی و کیفی یک قطعه را محرز می کند پارتیتوری است که قطعه بر روی آن نوشته شده است از این جهت شاید بتوان این سبک را، موسیقی مستند و مقرراتی نامید. حال آنکه در موسیقی پاپ آنچه یک قطعه را بر دیگری برتری می بخشد و به آن اعتبار میدهد نحوه اجرا یا ضبط آن است و نه نوشته های احتمالی روی کاغذ. چه بسا دو اجرای مختلف از یک قطعه نه تنها از لحاظ اجرا بلکه از لحاظ طول زمان اجرا و تعداد میزانها با هم یکسان نباشند.

اگر به صفحاتی کاغذی که موسیقی های پاپ بر روی آن نوشته شده است (sheet music) دقت کنید، متوجه می شوید که اغلب چیزی جز خط ملودی و آکوردها بر روی آنها نوشته نشده است. همین ضعف یا سستی در تعریف قطعه موسیقی باعث می شود که اجرا کنندگان بعدی بتوانند در اجرای خود از قطعه مورد نظر، تغییرات زیادی بدهند و اعمال سلیقه نمایند. بنابراین چندان جای تعجب نخواهد بود که مثلاً شاهد این باشیم که در قسمتی از یک قطعه در یک نسخه بجای آکورد Dm7 از آکورد F استفاده شود و ...

نکته جالبی که در transcription های موسیقی های پاپ وجود دارد آن است که اغلب آنها دارای اشکالات کوچک و بزرگ نسبت به موسیقی اجرا شده هستند و بارها مشاهده کرده ایم که آنچه ما سعی در اجرا از روی sheet music داریم با آنچه از روی نسخه ضبط شده می شنویم متفاوت است.

البته علت این امر کاملاً مشخص است چرا که پایه اجرای مجدد یک قطعه پاپ بیشتر از آنکه بر مستندات کاغذی باشد، اجراهای ضبط شده قبلی قطعه است و به همین دلیل اغلب توجه کمی بر تهیه transcription موسیقی های پاپ صورت میگیرد.

ناگفته نماند که از این زاویه دید، موسیقی پاپ را می توان تا حدی با جز نیز مقایسه کرد با این تفاوت که در اجراهای جز نوعاً از ملودی و هارمونی های پیچیده استفاده میشود. نوازنده جز حتی ممکن است به خود اجازه دهد که پایه های ملودی و هارمونی قطعه را درهم بریزد، اما در اجراهای مختلف پاپ یک قطعه، از یک طرف تغییرات اعمال شده در ملودی و هارمونی بسیار کم یا ساده هستند و از طرف دیگر نتیجه باید ساده، روان و مخاطب عام پسند باش

alitopol
25-05-2007, 13:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از ویژگیهای موسیقی پاپ آن است که مورد توجه مخاطبین عام قرار می گیرد.


مشخصه های اصلی
تفاوت های اصلی ای که می توان میان موسیقی پاپ و دیگر گونه های موسیقی - که شاید بتوان آنها را جدی تر نامید - بیان کرد عبارتند از:

طول قطعه : بر خلاف قطعات موسیقی کلاسیک و جز که می توانند بدون تکرار بسیار طولانی باشند، موسیقی خالص و بدون تکرار قطعات پاپ به ندرت از 32 میزان بیشتر می شود. در تکرارها معمولاً حداکثر ممکن است که ترانه تغییر کند و نه چیز بیشتر.

تغییر گام و مدولاسیون : مدولاسیون و تغییر گام از ویژگیهای بارز موسیقی کلاسیک و جز است حال آنکه به ندرت در ترانه های پاپ از این امکان استفاده می شود. در واقع در این سبک از موسیقی شاید استفاده از مدولاسیون برای جلوگیری از تکرار و یکنواختی ملودی یا هارمونی استفاده شود در حالی که در بسیاری از کارهای جز یا کلاسیک بدور از نگرانی تکرار، از مدولاسیون یا تغییر گام (یا مد) استفاده میشود.

تاثیر ریتم : ریتم از مهمترین عوامل سازنده یک قطعه پاپ محسوب می شود. ریتم یک قطعه پاپ معمولاً توسط دو گروه ساز پشتیبانی می شود. یکی درامز و دیگری ساز همراهی کننده مانند کی برد یا پیانو و گیتار.

ضد ضرب : آنچنانکه در موسیقی جز، ضد ضرب اهمیت دارد در موسیقی پاپ جایگاه خاصی را نمی توان برای آن قائل شد. تنها ممکن است خواننده ملودی را با یک یا چند نت پیک آپ شروع کند و کمتر مشاهده می شود که در یک قطعه پاپ بر روی ضرب های ضعیف تاکید شود.

بسط و توسعه : ویژگی بارز موسیقی کلاسیک بسط و توسعه قانونمدار و در موسیقی جز توسعه قطعه با بداهه نوازی است. اما در موسیقی پاپ چنین چیزی وجود ندارد و یک یا چند ساختار ساده ممکن است برای یک یا دو بار با تغییرات بسیار جزئی تکرار شوند.

بنابراین مشاهده می کنید کلیه المان هایی که در موسیقی به پیچیدگی آن کمک می کنند در موسیقی پاپ ساده و کم اهمیت تلقی می شود و نتیجه هنری می شود که مخاطب عام آنرا پسند می کند.

alitopol
25-05-2007, 13:09
این ارکستر زهی آخر به کجا رسید؟
هیچ! به جایی که سازمان فرهنگی بودجه ای به ما نداد و ارکستر متلاشی شد ولی کر؛ ما از سال 81 آمدیم و فراخوان گسترده تری دادیم برای یک کر بزرگ، باز با همت آقای اردلان و نافعی مسئول وقت فرهنگسرا و مسئول مالی سازمان که ایشان هم خیلی کمک کردند، درست است که ایشان کارشان مدیریت فرهنگسرا و مجموعه مالی سازمان بود ولی فرد بسیار فهیم و فرهنگی ای بودند، درک میکردند که چه چیزی به نفع فرهنگ و هنر است، خیلی حمایت کردند... ما با حجم عظیمی تبلیغ کردیم که باعث شد ما 470 نفر را بتوانیم در روز 27 تیر 81 در تالار آوینی فرهنگسرا جمع کنیم. این جمعیت خیلی زیاد بود، سالن کاملا پر شده بود.

کلاس بندی کردیم و صحبت کردیم و همینجا 470جمعیت 360 نفر شد! یعنی حدود 110 نفر وقتی صحبت ها را شنیدند ابراز تمایل نکردند برای شرکت در این کلاسها. 360 نفر ثبت نام کردند...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه صحبتی کردید که 100 نفر رفتند؟!
ترساندمشان...! باید {حقیقت} را به آنها میگفتم! بعضی ها برداشتشان از کر این است که می آییم و دور هم آواز می خوانیم! حالا "مرغ سحر" یا ...

به همین خاطر نیست که می گویند خوانندگان کر سوادشان از دیگر موسیقیدانان کمتر است؟

در مورد کر خودم به شدت این موضوع را تکذیب میکنم و حاضرم هر آزمایشی که بگویید از گروه کرم امتحان بگیرید! ولی این یک ضرب المثل است؛ در ارمنستان که بودم می گفتند قسمت خواننده ها و قسمت نوازنده ها و آهنگسازان را جدا کرده بودند یعنی به نوازنده ها و آهنگسازان میگفتند موزیسین که به زبان خودشان میشود "یراژیشت" و اعتقاد داشتند که اینها یراژیشت نیستند و وکالیستند! -اینجا باید یک پرانتز باز کنم که ارمنی ها همه چیز را به زبان خودشان ترجمه کرده اند حتی نام سازها را!- در کانادا هم شنیده ام که اصطلاحی وجود دارد به زبان انگلیسی، که "اسم کسانی که آویزان موسیقیدانند چیست؟" که جوابش این است " وکالیست!"

یعنی وکالیست ها موزیسین نیستند؛ این نشان میدهد موسیقیدانهایی که نوازنده و آهنگسازند، خوانندگان را قبول ندارند؛ دلیل چیست؟ - به خواننده ها بر نخورد لطفا"!- خوانندگان عموما" سلفژ را در حد بخور و نمیر میدانند! خواننده های خوبی را میشناسم که سلفژشان در حد بسیار معمولی است در حالی که یک نوازنده بد ممکن است سلفژ بسیار خوبی داشته باشد! دلیل این است و همانطور که گفتم ما از اول دو استراتژی را در گروه رعایت کردیم، یک، دیسیپلین گروه و دو، دانش موسیقی!

ما اینجا خواننده تربیت نکردیم، در دوره 6 ماهه اول بچه ها اصلا کلاس آواز نداشتند که بیایند مثلا می-ما-م-مو یا مثلا وکال کار کنند. اول باید ذهن ساخته شود، نه {تنها} به نظر من! این طرز فکری است که با آن بزرگ شده ام و دارم آن را ترویج میدهم. ذهن که ساخته شد ابزار میتواند ویولون باشد یا گیتار یا حنجره ... ابزار فرمان میبرد، البته اینطور هم نیست که ابزار یک روزه فرمان ببرد، شما ممکن است ذهن بسیار خوبی هم داشته باشید ولی ویولون را دست بگیرید ویولونیست نمیشوید! باید روی فیزیک وقت بگذارید؛ ولی وقتی که میگذارید خیلی مینیموم میشود.

من چون به این اعتقاد داشتم، خوشبختانه بچه هایی تربیت کردیم که سلفژشان بسیار خوب بود. ما سرعت دشیفر قطعه مان نسبت به گروه های دیگر میتوانم بگویم بی رغیب است. به شما قول میدهم هیچ گروه دیگری با سرعت ما نمیتوانند قطعه را دشیفر کنند.

alitopol
25-05-2007, 13:11
در چه زمانی به اینجا رسیده اند؟
خوب ما چند بار دچار تغییر و تحول شده ایم ولی بیس گروه، همان است که از سال 78 بوده و تا حالا ادامه دارد. در سال 81 ما این 360 نفر را ثبت نام کردیم، در 12 کلاس فرهنگسراهای ارسباران و بهمن که خودم بودم، اینها را ساماندهی کردیم- به قول امروزیها- و شش ماه آموزش داشتند. در طول دو امتحان از این 360 نفر 220 نفر ماندند که آن 220 نفر در 18 بهمن همان سال روی صحنه رفتند که چهار قطعه ساده بود. از صحنه که پائین آمدند، در تمرین بعدی شده بودند 140نفر! این جزو الزامات است. من اول تعجب میکردم که چرا این اتفاق می افتد ولی اینها جزو الزامات کار بود. گروه آماتور چون برای پول نمی آیند و انگیزه موزیکال آدمها هم متفاوت است.

فکر نمیکنید این اتفاق به خاطر مکان تمرین در فرهنگسرای بهمن هم بود؟
یک عامل هم ممکن است آن باشد ولی همه نیست! یکی فقط آمده 6 ماه کار کرده می خواهد یک چیزی بخواند و اعضای خانواده و دوستانش تشویقش کنند و این ارضایش میکند و به خیال خودش به جایی رسیده ... و در واقع هم به جایی رسیده! یک نفر نه، فقط می خواهد "کارمینا برونا" را بخواند و وقتی خواند میگوید خوب این اثر را خواندم... ولی یک هست که اصلا از این جریان خوشش می آید. موسیقی برخلاف چیزی که به نظر میرسد ممکن است برای خیلی از دوستان آماتور خسته کننده باشد، چراکه یک کار روتین است، هربار میآییم صدا را گرم میکنیم، قطعه میخوانیم، میآییم صدا را گرم میکنیم، قطعه میخوانیم ...

ممکن است یکسال رپرتوار همان باشد یا شش ماه... بعد هم که هارد راک نمیخوانیم که خیلی فضا متفاوت باشد! گروه کر است! در تنیجه بعضی از دوستان انگیزیشان در حد یک کنسرت است و بعضی در حد یکسال ولی میانگین یکسال و نیم تا 3 سال می مانند. این گروه بزرگ، کنسرت های خوبی داد، تحت عنوان "گروه کر شهر تهران" در مهر 82 میتوانم بگویم بهترین کنسرتش را داشت این گروه با 120 نفر که خیلی کنسرت خوبی بود به نظر من با آن تعداد؛ قسمتهایی از "کارمینا برونا" را با چند قطعه دیگر اجرا کردیم...

کم کم گروه کوچک شد و همزمان شد با تغییر مسئولین سازمان فرهنگی هنری که افراد جدید انگیزه ساپرت گروه به این بزرگی را نداشتند... البته کسی به بچه های حقوقی نمیداد ولی به معلمین سلفژ و آواز... این باعث شد که بسیاری از معلمان بروند و گروه هم کوچکتر شد. گروه که در حد 60 تا 70 نفر بود تا همین 7 ماه پیش به دلایل شخصی همکاری ام را با فرهنگسرای بهمن قطع کردم و نیرویم را جمع کردم روی آموزشگاه پارت که خودم و همسرم راهش انداخته ایم.