PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار پدر



persian365
25-05-2007, 11:28
با سلام خدمت دوستان
دیدم تایپک مادر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بود گفتم در مورد پدر هم تایپکی بزنیم
در این تایپیک شعر های زیبا در مورد پدر رو بنویسید

persian365
25-05-2007, 11:30
تو آن شکوه عشقی
تو آن ساحل دریا
یا که ترنم باران
که من پدرمی خوانم تورا
تو آن کوه تنومند
تو آن سیلی خروشان
یاکه آتش فروزان
که من پدر می خوانم تو را

پدرم !
چطور نویسم
زتوکه دادی وجودم
که چنان بااستواری
داده ایی شاخ وبرگم
دردلت کوهی زدردو
رخت هرگز نگرید
باقامت سرافراز
می دهی هر دم امیدم
تو چنان مرد نبردی
که به چشم هرگز ندیدم
تو چنان معصوم وپاکی
که نشستی در سرشتم

پدرم !
کاش کوله بار تنهایی ات را
بر قلب من هدیه دهی
تا که شاید بتوان شست
غبار سنگین غمت .

سلماز شجاعیان

persian365
25-05-2007, 11:37
پدر همان يار قدیمی من
پدر همان نور افتاب من
پدر صدای تو در گوشهايم دائم زم زمه ميکند
نباشد روزی که ان صدا را نشنوم....
پدر حضورت در کنارم سنبل شادابی و نشاط من است.
پدر احساس ازادی و رهایی میکنم وقتی دست

نوازش بر سرم میکشی، نگاهم میکنی و بوسه ای

بر صورتم میکاری. احساس غرور میکنم.
پدر، پر افتخارترین شخص برای من ،
کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد
و خود را به غربت داد تا من آینده ای روشن داشته باشم
باشد روزی که به من افتخار کنی
دوستت دارم

شاعر رشا

persian365
25-05-2007, 11:39
دوستت دارم

با تمام تفاوتت

با تمام آنچه از خود داری و آنچه از غير

دستانت بوی زحمت

چشمانت رنگ خستگی

اما صدايت زنگ زندگی

فرصتی نيست

باز هم فراموش کردم سياهی اندکت؟؟؟را

شادم با شادی ات

پدر

شاعر رزا افروزيان(صدفی)

persian365
25-05-2007, 11:43
پدر مهربونم

وقتی تو رفتی

من نونهالی بودم

فقط یادم میاد شبی در منزل ما سوگواری بود

ومن نمیدونستم برای چی

بعد ها فهمیدم برا اینکه تو دیگه تو این دنیا نیستی

نمیدونم چرا رفتی

اگر تو میماندی زندگی زیبا تر بود

قلب من شاد تر بود

پشت من گرم تر بود

وقتی من به دنیا ی شما اومدم

مادرم بتو گفته بود

باز هم دختر است

و تو گفتی دختر و پسر برای تو برابر است

افرین بر تو ای پدر

تو پیشرو زمان خود بودی

تو در ورای افکار زمان خود بودی

من تو را تحسین میکنم

من تو را تحسین میکنم

تو به مادرم سفارش داد ی

ما رو بی مطالعه به کسی نسپارد

و او هم سعی خودش را کرد

تو در غربت ما را ترک کردی

و من در غربت زندگی میکنم

ایا سرنوشت من و تو با غربت در امیخته بود؟

شاعر شکوه

persian365
25-05-2007, 11:46
برای دختر فرداهايم......!
دخترم می بينی؟
اين دستهای تک و تنها و فقير
دست سرد شاعر است.
ثروتش نيست به جز مرکب وکاغذوشعر
او ندارد سکه ای دراين جهان
جز سکه مطرود و بی عيار دل.
اين دستهای خالی و شرمنده
نتواند جامه زربفتی از پولک و رنگ
بر تن زيبای تو ساز کند.
نتواند زين همه ديوار فقر
روزن دريچه ای به کوچه های شادمانی
بهر تو باز کند.

چه کند اين پدر شرمنده؟!
نتواند گاه گاهی بهر يک لبخند تو
طوق و عروسک آورد.
به خدائی خدا !
مردن او سخت نيست :
وقتی که تو
با صدای گنگ در به سوی آن پر می زنی
تا ببينی که به دستان پدرامشب چيست !
و کلام او کلام هر شب است :
«دخترم ! مرا ببخش !
که دست من
مثل شبهای دگر
چون کويری خاليست !»
باز هم من می کشم دست نوازش برسرت
و به تو می گويم:
«صبر کن فردا عروسکهای تو می آيند !!»
تو باور می کنی...می خندی !
و من آرام آرام
گوشه اين خانه سرد و نمور
تا سحر می گريم.
می نشينم به اميد فردا
تا کسی پيدا شود
شعرهايم را همه گيرد زمن و جای آن
عروسکی به من دهد.

شاعر مهدی ملک علایی

persian365
25-05-2007, 11:47
پدر معنا ، پدر درک است
پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است
پدر بی مدعا،اما پراز عشق است
پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست
پدر هردم زتنهایی کسی دارد
پدر با زخم دل هم، همرهی دارد
پدر در عمر خویش خود راندیده
پدر با عشق بسیار غم خریده
پدر بی احترام کز ما، پدر باشد
پدر در تاب این دنیا پدر باشد
پدر خسته ،ولی امید به هر ترفند
پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند
پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک
پدر سرور، رود کز بین ما در خاک
پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات
پدر بخشش زتو باشد، زما دراین همه ظلمت
پدر نیست هیچ کسی جایت
پدر الله نگهدارت

شاعر الف.ح

persian365
25-05-2007, 11:55
با پدر عهدي به گردن مانده است
عهد دلتنگي و عاشق‏پيشگي
اندر اين دنياي خواب
ناله‏هايي يكسره بي آب و تاب
ذكر مذبوحانه فريادي غريب اندر غريب
مانده از او خاطراتي پر ز مظلومي
ليك و شايد
اندكي هم ظالمي!
دست مظلومش گرفتم وقت مرگ
دست زردي بود و ديگر مرده بود
نيزه اي از مرگ بد در سينه اش
عمر او يكسر كشيدن بار ديگر مردمان
لال و تنها مرد و رفت
اي دريغا، اي دريغا، او برفت!
وقت مرگش همسرش بر سر رسيد
مادري دلخون درد
آن پدر ديگر نبود
سوي ربش مي خراميد او كنون
داغ مرگي بي‏زبان بر دل بماند
داغ مردي كاو سخن گفتن برايش آرزو
اندر اين دلخسته جانم خود بماند!
صد هزاران نكته هر شب گفته بود
وقت مرگش يكسره افسرده بود!
آن پدر رفته دگر،
سهم ميراثم همين:
قطعه‏اي از خانه‏اي لرزان مرگ
صد هزاران نكته‏هايي پر ز درد
در نهايت يك طبق مظلوميت!

شاعر عليرضا کريمی

persian365
25-05-2007, 14:20
تو دیدی در جهان هردم مرارت
نکردی لحظه ای اما شکایت
ندیدم من یکی از تو بنالد
نه از دستت نه حتی از زبانت
به دنیا دل نبستی ساده زیستی
که بخشیدی به تنگی با سخاوت
تو کوچ کردی و رفتی بی تمنا
که نالیدیم و نالید آشنایت
وداعت را چطور باور کنم من
تو بودی مظهری از استقامت
پدر ای کاش مرا هم برده بودی
که قبرم را نهند در پیش پایت

magmagf
30-05-2007, 23:56
عاقبت روزی ترا ، ای کودک شیرین
تنگ در آغوش می گیرم
اشک شوق از دیده می بارم
با نگاه و خنده و بوسه
در بهار چشم هایت دانه می کارم
نیمه شب گهواره جنبان تو می گردم
لای لایی گوی بالین تو می مانم
دست را بر گونه ی گرم تو می سایم
اشک را از گوشه ی چشم تو می رانم
گاه در چشمان گریان تو می بینم
آسمان را ، ابر را ، شب را و باران را
گاه در لبخند جان بخش تو می یابم
گرمی خورشید خندان بهاران را
چون هوا را بازی دست تو بشکافد
خیره در رگ های آبی رنگ بازوی تو می گردم
از تنت چون بوی شیر تازه برخیزد
مست از بوی تو می گردم
ماه در ایینه ی چشم تو می سوزد
همچو شمعی شعله ور در شیشه ی فانوس
رنگ ها در گوی چشمت نقش می بندد
صبحگاهان ، چون پر طاووس
قلب گرم و کوچکت چون سینه ی گنجشک
می تپد در زیر دست مهربان من
چون نوازش می کنم ، می جوشد از شادی
در سرانگشتان من ، خون جوان من
زین نوازش ها تنت سیراب می گردد
چشم هشیار تو مست خواب می گردد
سایه ی مژگان تو بر گونه می ریزد
مادرت بی تاب می گردد
زلف انبوهش ترا بر سینه می ریزد
مادرت چون من بسی بیدار خواهد ماند
بارها در گوش تو افسانه خواهد خواند
گاه در آغوش او بی تاب خواهی شد
گاه از لای لای او در خواب خواهی شد
روزها و هفته ها و سال ها چون او
بر کنار از درد خواهی ماند
تا ز دردش با خبر گردی
روزها وهفته ها و سالها چون من
بی غم فرزند خواهی بود
تا تو هم روزی پدر گردی

آه

S a f a 6 4
31-05-2007, 00:43
برای پدر
پدرم مي آمد از سر كوچه فقر
با دوچرخه و آن خورجين اش
او كه مي آمد
جمله خواهرها برادريم
سهم يك شادي را
مي خوانديم در سفره ي مان
در سفره ي بي قاتق و نان
اشك در گوشه چشم ميلغزيد
و گرسنه باز هم
مي نهاديم به بالين سر را
تا كه شايد در خواب
سفره ي رنگين خيال
سيرمان مي كرد از طعم يك خوشبختي ...
صبح در مدرسه باز
معلم مي گفت
فقر را هجي كن؟

فقر...آقا ...
احساس است
مثل يك تصوير است
فقر آقا ...
خاطره نيست
عين يك زندگي
ننگين است
برق سيلي معلم
بخودم مياورد
اشك در لانه ي خود
مي رقصيد
و نگاهم ز سر دلتنگي
مي نمود از پنجره راه
پدرم مي آمد
از سر كوچه فقر
با دوچرخه و آن خورجين اش
كوله بارش همه آه...
كوله بارم تنها

S a f a 6 4
31-05-2007, 00:44
پدر ......
پدر معنا ، پدر درک است
پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است
پدر بی مدعا،اما پراز عشق است
پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست
پدر هردم زتنهایی کسی دارد
پدر با زخم دل هم، همرهی دارد
پدر در عمر خویش خود راندیده
پدر با عشق بسیار غم خریده
پدر بی احترام کز ما، پدر باشد
پدر در تاب این دنیا پدر باشد
پدر خسته ،ولی امید به هر ترفند
پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند
پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک
پدر سرور، رود کز بین ما در خاک
پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات
پدر بخشش زتو باشد، زما دراین همه ظلمت
پدر نیست هیچ کسی جایت
پدر الله نگهدارت

S a f a 6 4
31-05-2007, 00:45
بوسه‌اي بر دستانِ پدر

و عِطر سيلي برمي‌خيزد



كاش دوباره مرا مي‌زدي

تا به چيزي ...

شايد به دستهايت

اعتماد كنم

و هستي‌ام

اين چنين

درمردمكِ چشم‌هاي اين زن نلرزد

S a f a 6 4
31-05-2007, 00:46
جايي در من پنهان شده‌اي

با همان كمربندت

كه صداي خنده‌اش را مي‌شنوم



كمربند خوبي بود

نه مثل من

و دوستش داشتي

مي‌دانم چند سوراخ داشت

و صداي قلابش را

كنار ساعت روي ميزم گذاشته‌ام



جايي پنهان شده‌اي

با همان كه دوستش داشتي

نه مثل من



پدر سرپا خسته شدي اين همه وقت!

يك‌كمي بنشين يا يك‌كم بخواب

من خودم كمربندت را نگه خواهم داشت

و دوستش خواهم داشت

همان مثل تو

و كمربند خواهد خنديد

همان مثل من.

persian365
01-06-2007, 10:10
چو برخيزد صداي نامه برها
دلم در لرزه افتد از خبرها
كسي حال مرا داند كه او هم
پدر باشد ولي دور از پسر ها

magmagf
01-06-2007, 12:00
اینو دیدم متن یک اهنگ بود گفتم بذارم همین


میخونم واسه تو پدر بشنو تو پدر میخونه پسر با اینکه بدم من خیلی بدم

میدونم خودم اسیر درد تنهایی شدم مادر که نیستش بغلش کنم قربونش برم

بگم ای مادر بشنو ای مادر حرفهای منو من میگم بر ات ماتم و غمو

تو چه میدونی چی کشیدم من مهرو محبت که ندیدم من همش عذاب بود

همه سهم من از زندگی پر از رنج من فریاد میزنم ای خدا چطور شده این بلا سر من بیاد

مگه آدم نیست تو دنیا زیاد از همون اول قهر کردی با من فکر کردی که من مال تو نیستم

دیوونه شدم بسه ای خدا من یه آدمم حیوون که نیستم

زندگی سخت همه میدونن با خوبو بدش همه میمونن مردها سر کار زنها تو خونن

نباید بگی همه دیونن راضی نمیشه نامرد قلب من که بتونم من ازت بد بگم

یادت هست چطور بی مادر کردی تو پنج سالگی به همین سادگی با یه پارچگی ما فریاد زدیم

مادرو میخواییم مادرو میخواییم تو هم گفتی که اینجوئی باشه همتونو من میندازم بیرون

از تو خونمون! هستی تو پدر هستی تو پدر

پدر مهر داره پدر دل داره پدر عشق داره پدر خدا هست خدای دوم اینو میدونن همه ی مردم

شاید ندونی میخوام بدونی با این کارهاتم هستی تو پدر من هم یه پسر

گوشاتو وا کن خوب هم نگاه کن شاید شنیدی یا هم که دیدی حرف قلبمو روشش نوشته

دوستت دارم با همه حرفات دوستت دارم من با همه کارهات هستی تو پدر

persian365
01-06-2007, 12:30
magmagf شعر اخری خیلی جالب بود
میشه از اهنگش اطلاعات بدی تا بتونم پیدا کنم دانلود کنم
ممنون

magmagf
01-06-2007, 20:18
magmagf شعر اخری خیلی جالب بود
میشه از اهنگش اطلاعات بدی تا بتونم پیدا کنم دانلود کنم
ممنون

گمونم هنوز اهنگش ساخته نشده
اما سایت گروه و اطلاعات اینجاست

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

persian365
05-06-2007, 14:46
magmagf ممنون
......
پدر مهربونم

وقتی تو رفتی

من نونهالی بودم

فقط یادم میاد شبی در منزل ما سوگواری بود

ومن نمیدونستم برای چی

بعد ها فهمیدم برا اینکه تو دیگه تو این دنیا نیستی

نمیدونم چرا رفتی

اگر تو میماندی زندگی زیبا تر بود

قلب من شاد تر بود

پشت من گرم تر بود

وقتی من به دنیا ی شما اومدم

مادرم بتو گفته بود

باز هم دختر است

و تو گفتی دختر و پسر برای تو برابر است

افرین بر تو ای پدر

تو پیشرو زمان خود بودی

تو در ورای افکار زمان خود بودی

من تو را تحسین میکنم

من تو را تحسین میکنم

تو به مادرم سفارش داد ی

ما رو بی مطالعه به کسی نسپارد

و او هم سعی خودش را کرد

تو در غربت ما را ترک کردی

و من در غربت زندگی میکنم

ایا سرنوشت من و تو با غربت در امیخته بود؟

diana_1989
06-06-2007, 14:41
هنگامی که به عکس او مینگرم مثل این است که چیزی جست و جو میکنم.

او که لابه لای خطوط صورتش یک حکایت یک قصه و یک ماجرا نهفته است.

ماجرایی از صبر و استقامت او.نشانه هایی از متانت و صبوری او.....

پدر لبانت را که نشانه هزاران قصه است دوست دارم.

دستهایت را و چشمانت را ...همه و همه چیزت را دوست دارم.

مهربانا !

وقتی که به صورتت مینگرم در نظر آرم که چه زحمت ها باید برایم میکشیدی .

ولی مرا با دنیایی مالامال از آرزوها تنها گذاشتی.

پدر جان دوست دارم قلبم را که نشانه وجودم است به دست تو بسپارم .

شاید قطره ای از اقیانوس بیکران محبتت را جبران نماید.

میخواهم خود را به دست نسیم شرق بسپارم تا مرا با خود به کهکشانها برده ....

آنجا که دیگر کسی مرا نشناسد.آنجا کنارابرها بنشینم و برایت گریه کنم.

دوست دارم جای دوری بروم که کسی را نشناسم و دیگر خجل از گریستن خود نباشم.

میخواهم نزد خدای خود بروم و بنشینم و با او دردو دل کنم.بگویم که خدایا ترا نیز دوست دارم.

مادرم را هم دوست دارم.مادری که بار سنگین آرزوهای من بر دوش اوست.

باز میگویم که پدرم را از همه بیشتر دوست دارم.

میخواهم بگویم که روزگاری پدرم چشمانی داشت پر فروغ و دوست داشتنی

و دستانی محکم و زیبا و قلبی پر از احساس که از هزاران هزار چشم بینا بهتر

و از صدها دست توانا با ارزشتر بود.

پدر جان!

اگر ابر بودم میگریستم.اگر خورشید بودم میدرخشیدم.

اگر باد بودم می وزیدم.اگر دریا بودم می خروشیدم.

اگر گل بودم میشکفتم و

اگر با تو بودم تمام زندگیم را به تو تقدیم میکردم.

diana_1989
11-06-2007, 15:41
عطر پدر ابدی است!!!!

مادرم معجز از روی برگیر که بابا آمده.قصه ها و غصه های ما دگر سر آمده.لحظه ی دیدار با محرم راز آمده.من که هرگز روی بابا را ندیدم.زیرا او که رفت من آمدم و با یتیمی آشنا ترم تا با پدر داری.کمک کن مادر!اولین دیدار بابا برایم سخت است و جانسوز!کمک کن مادر….روی بگشا مادرم…قصه ی تنهاییت دیگر به پایان آمده…همسر رزمنده ات آنکه او را بدرقه کردی تا مسافر کربلا باشد اینک از زیارت باز آمده.

کمک کن مادرم…کمک کن تا کوچه را آب و جارو کنیم .کمک کن منتظران را خبر کنیم.آنچه از بابا برایم گفتی دوباره باز گوی.دوباره چهره ی بابا را برایم ترسیم کن تااز میان خیل پرستو های مهاجر او را باز شناسیم.به من بگو کودکان در اولیمن دیدار با بابا چه میگویند!به من بگو چکونه میتوانم 22 بهار را دیده و هم چنان در حسرت حرفهای کودکانه با بابا باشم.اما هرگز حرفهایی را که باید به بابا بگویم نیاموختم.چرا مادر!چرا وقتی زبان گشودم و چشمهای جستجو گرم به هر سو را نشانه میرفت به من نیاموختی چگونه با پدر سخن گفتن را؟؟؟

اشکهایت مادرم …. چشمه اشکهایت دوباره جوشان شده .این اشک شوق است یا اشک حسرت؟ تو در شهادت بانو یت میگر یی و یا در فراق یار همراه جوانیت؟با من سخن بگو مادر!!!

فرصت کم است.مسافری که سالها در انتظارش بودیم رسیده است.او محرم است..محرم من و تو .او پدر است.او که سالها حسرت شانه اش بر سرم بود.اشکهایت را پاک کن مادر.لحظه وصل است مادر…لحظه ی دیدار ….اولین دیدار با بابا قصه نیست.مادر حقیقت دارد.خودم اسم پدر را دیدم.همان اسمی که تو در گوشم زمزمه کردی.همان اسمی که در میان خیل تابوتها دیدم.

مادر یتیمی من تمام شده .من امروز پدر دارم.من هم امروز سایه ی پدر را بر سر خود احساس میکنم.چه شیرین است .مادر لذتی که هرگز آن را تجربه نکرده بودم.بلند شو مادر کارمان زیاد است.عزیزترین مهمان عزم این خانه را دارد.تابوت پدر را با اشک های چشم خواهم شست و با خون دل هایی که تو خوردی آن را تزیین میکنم.

مادر!!امروز فهمیدم که وقتی به هم کلاسیهایم میگفتم پدرشان آمده چرا سرشان را پایین می انداختند.این بدان خاطر بود که برق شادی در چشمهای آنها مرا نیازارد.ببین مادر!نگاهم کن !!!آیا من هم چشمهایم برق میزند؟بگو مادربگو با من که برق شادی در چشمهای من چگونه است.مادر سالها وقتی دختری را میدیدم که دوان دوان در آغوش مردی جای میگیرد و شکوفه لبهایش میشکفد احساس غریبی داشتم . اما اکنون میفهمم که آغوش پدر برای دخترکان چه مفهومی دارد؟گریه نکن مادر!میدانم که پدر دست در پیکر ندارد.من میدانم که او مقتدایش عباس علمدار بود.نه نه !!من هرگز از او توقع ندارم که مرا در آغوش بگیرد.گریه نکن مادر.اشکهایت برایم مقدس است.من دیده ام که سالها در فراق یار سوخته ای و در خلوت اشک ریخته ای که خنده از لیهای من دور نشود .ولی مادر من نیز چنین بودم.من نیز در فراق پدر اشک ها ریخته ام اما پنهان از تو.من نیز باور داشتم که سر انجام لذت پدر دار شدن را خواهم چشید.هر چند کوتاه ….هر چند گذرا…..ولی به هر حال چدر را خواهم دید …..و اینک همان روز است .همان لحظه.لحظه ی دیدن بابا….هرچند چند تکه استخوان باشد….حتی اگر در تابوت پدر فقط یک پلاک باشد….چرا که حتما عطر پدر را دارد و همین مرا بس است.چرا که حتما عطر پدر را دارد و همین مرا بس است ..چرا که عطر پدر ابدی است
رو به هر سوی کنم نقش تو آید نظرم .

روی گفتار به یک قبله بگو من چه کنم

diana_1989
13-06-2007, 13:35
هان ای پدر پیر که امروز
مینالی از این دردو آن سوز
علم پدری آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
افسرد تن و جان و تن تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودی و ناموس فضیلت
وین هر دو شد از بهر تو اسباب مذلت
چهل سال غم و رنج ببین با تو چه ها کرد
دولت رمق روح تو را از تو جدا کرد
چهل سال تو را برده ی انگشت نما کرد
وانگاه چنین خسته و آزرده رها کرد
از مادر بیچاره ی من یاد کن امروز
هی جامه قبا کرد
خون خوردو گرو داد و غذا کرد و دوا کرد
جان بر سر اینکار فدا کرد
هان ای پدر پیر!
کو ان تن و آن روح سلامت
کو آن قدوقامت
فریاد کشید روح تو فریاد ندامت
علم پدری آموخته بودی
واندم که خبردار شدی سوخته بودی
از چشم تو آن نور کجا رفت
آن خاطره پر شور کجا رفت
میراث پدر هم سر این کار رها رفت
وان شعله که بر جان شما رفت
دودش همه دردیده ی ما رفت
امروز تو ماندی و همین دود روانسوز
نفرین نکنم سود بر استاد بد آموز
چهل سال اگر خدمت دولت نمودی
امروز به این رنج گرفتار نبودی
چهل سال دراین مهلکه راندی
عمری به تماشا و تحمل گذراندیدیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی
آه که مرا نیز به این ورطه کشاندی
علم پدر آموخته بودم
چون او همه در دام بلا سوخته بودم
چون او همه اندوه و غم آموخته ام من
ای کودک من مال نیندوز
وان علم که گفتند بیاموز !

diana_1989
13-06-2007, 13:36
پدرم دیده به سویت نگران هست هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر لطف و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان هست هنوز

persian365
27-07-2007, 16:51
کاش بودي!
که مرا درک کني
کاش بودي!
که به حرف دل من گوش کني
لحظه اي!
ثانيه اي!
باشي تو
وسپس باز مرا ترک کني.
کاش مي شد که بيايي اينجا
نه براي همه ثانيه ها!
فقط!
اندازه يک تنهايي.
پدر اي مرهم درد دل من
ياد تو گرمي سرد دل من
پدر اي حجم حضورت خالي
دست تو سبزي زرد دل من
کاش بودي!
که سرم بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت
وبه دستي که نفهميدم چيست.
بکشي دست به موهاي پريشاني من.
کاش بودي که به تو تکيه کنم
پشت من باشي و حامي دلم
دست بر شانه من بگذاري
پر کني خانه خالي دلم
کاش بودي!
که اميدم بخشي در هجوم همه حادثه ها
کاش بودي!
که براني ياءسم از سياهي همه ثانيه ها
ولي افسوس که جايت خاليست
جاي آن تکيه گه شانه من
وحضور سبزت
آرزوييست
در اين خانه ويرانه من

شاعر محمد ابراهيم رفيعی

راه كوير
29-07-2007, 11:47
سایه ای بود و پناهی بود و نیست
هستی ام را تکیه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم کسی چون من مباد
سوگ حتی قسمت دشمن مباد
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
(هست )ناگه (نیست )گردد از نظر
باورم شد این من ناباورم
روی دوش خویش او را می برم
می برم او را که آورده مرا
- پاس ایامی که پرورده مرا
می برم در خاک مدفونش کنم
از حساب خویش بیرونش کنم
راست می گویم جز این منظور نیست
چشم شاعر از حواشی دور نیست
مثل من ده ها تن دیگر به راه
جامه هاشان مثل دلهاشان سیاه
منتظر تا بارشان خالی شود
نوبت نشخوار و نقالی شود
هز یکی هک صحبتی پیدا کند
صحبت از هر جا به جز اینجا کند
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
خوش به حالت خوش به حالت ای پدر

magmagf
22-10-2008, 09:55
پدر
اگر بروي همه چيز معناي خود را از دست مي دهد
و آسمان تيره قلبم هرگز روشن نخواهد شد .
وقتي به چهره ات خيره مي شوم كوهها را در ذهن مي آورم
كه سمبل مقاومت توست ،
اگر بروي همه چيز معناي خود را از دست خواهد داد ......

magmagf
22-10-2008, 09:56
حق ندارد بهانه بگیرد، دختری که عروسک ندارد

« نه ندارم! » پدر راست میگفت، او به حرف پدر شک ندارد

"دخترم خسته ام" چند بخش است؟ باز هم کفر بابا در آمد

او نمی فهمد این حرفها را، او که یک قلبِ کوچک ندارد

یاد روز نمایش که افتاد، باز هم صورتش سرخ تر شد

«من بیایم؟ اجازه؟ اجازه...» نه! لباسِ تو پولک ندارد

رادیو، قبضِ برق و اجاره، «ماه لالا و خورشید لالا»

برق آمد و او خواب می دید باز برنامه کودک ندارد

صبحِ فردا، خیابان، بهانه، « دختر بد, تو دیگر بزرگی

لج نکن ،اَه ببین، آن یکی هم مثل تو بادبادک ندارد»

شاید از او عروسک بگیرم، باید این را بخواهد؛ ولی نه

توی گوشش یکی گفت:« مادر چند سال است عینک ندارد»

"دخترم، خسته ام" چند بخش است؟ ها هجی کن،« به قرآن نَ دا رم »

...

این طرف پله های سیاست، آن طرف میزهای ریاست

و پدر، که به من گفته، حتی پولِ یک نان سنگک ندارد

باید او بشکند قلکش را، تا برای پدر گل بگیرد

چند شب بعد، بابا که آمد، یادش آمد که قلک ندارد!

محمد مرادی

magmagf
22-10-2008, 09:56
چه زود
دیوار چین پیشانی پدربزرگ
به پدر رسید
چه زودتر
به من
دیوار چین
...


محمود افلاکی

magmagf
22-10-2008, 09:56
پدر اي وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
اي که از دم نفسهات
هستي من جان گرفته
پدر اي که از تو جاري
خون زندگي تو رگهام
اي که از نور دو چشمت
نور زندگي به چشمام
پدر امروز به پاهام
ديگه ناي رفتني نيست
جز دريقي رو لبهام
ديگه حرف گفتني نيست
پدر ، پيچ و خم راهم
نميخوام بي راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توي فکر غنچه باشه
پدر دست ياري تو
اگه دستامو نگيره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام ميشه تيره

eshghe eskate
24-10-2008, 21:15
بابا لالا نکن

سراپا درد افتادم به بستر
شب تلخی به جانم آتش افروخت
دلم در سینه طبل مرگ می کوفت
تنم از سوز تب چون کوره می سوخت
ملال از چهره مهتاب می ریخت
شرنگ از جام مان لبریز میشد
به زیر بال شبکوران شبگرد
سکوت شب خیال انگیز می شد
چه ره گم کرده ای در ظلمت شب
که زار و خسته واماند ز رفتار
ز پا افتاده بودم تشنه بی حال
به جنگ این تب وحشی گرفتار
تبی آنگونه هستی سوز و جانکاه
که مغز استخوان را آب می کرد
صدای دختر نازک خیالم
دل تنگ مرا بی تاب می کرد
بابا لالا نکن فریاد میزد
نمی دانست بابا نیمه جان است
بهار کوچکم باور نمی کرد
که سر تا پای من آتش فشان است
مرا می خواست تا او را به بازی
چو شب های دگر بر دوش گیرم
برایش قصه شیرین بخوانم
به پیش چشم شهلایش بمیرم
بابا لالا نکن می کرد زاری
بسختی بسترم را چنگ می زد
ز هر فریاد خود صد تازیانه
بر این بیمار جان آهنگ می زد
به آغوشم دوید از گریه بی تاب
تن گرمم شراری در تنش ریخت
دلش از رنج جانکاهم خبر یافت
لبش لرزید و حیران در من‌آویخت
مرا با دست های کوچک خویش
نوازش کرد و گریان عذر ها گفت
به آرامی چو شب از نیمه بگذشت
کنار بستر سوزان من خفت
شبی بر من گذشت آن شب که تا صبح
تن تبدار من یکدم نیاسود
از آن با دخترم بازی نکردم
که مرگ سخت جان همبازیم بود

Ghorbat22
24-11-2008, 03:41
چراغ در کف من بود.



چگونه روشنی راه را نفهمیدم؟



چقدر گم شده ام.



چقدر دور شده ام از طراوت دریا.



چقدر سوخته در من گیاه نام کسی که مثل روشنی من بود.



و رود حنجره اش را به کوچه ها می برد.



واز تولد شبنم مرا خبر می کرد.



کسی که مثل پدر همنشین مزرعه بود،ستاره می پاشید،سپیده بر می داشت و چشمهای نجیبش پر از طراوت بود.



مجال سبز صنوبر مرا ز خاطر برد.



پدر کجاست که باران دوباره برگردد؟



چقدر سوخته در من عبور چلچله ها.



چقدر فاصله سنگین است.



چقدر اهل طراوت مرا نمی خواهند.



چراغ در کف من بود،چگونه باخته ام ارغوان آینه را؟



چقدر پشت دلم خالی است...

bidastar
30-04-2009, 13:33
پدر ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست
جز دریقی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره

bidastar
30-04-2009, 13:35
بوسه‌اي بر دستانِ پدر

و عِطر سيلي برمي‌خيزد

كاش دوباره مرا مي‌زدي

تا به چيزي ...

شايد به دستهايت

اعتماد كنم

و هستي‌ام

اين چنين

درمردمكِ چشم‌هاي اين زن نلرزد

bidastar
30-04-2009, 13:35
جايي در من پنهان شده‌اي

با همان كمربندت

كه صداي خنده‌اش را مي‌شنوم



كمربند خوبي بود

نه مثل من

و دوستش داشتي

مي‌دانم چند سوراخ داشت

و صداي قلابش را

كنار ساعت روي ميزم گذاشته‌ام



جايي پنهان شده‌اي

با همان كه دوستش داشتي

نه مثل من

پدر سرپا خسته شدي اين همه وقت!

يك‌كمي بنشين يا يك‌كم بخواب

من خودم كمربندت را نگه خواهم داشت

و دوستش خواهم داشت

همان مثل تو

و كمربند خواهد خنديد

همان مثل من.

bidastar
30-04-2009, 13:37
اینکه خون پدر را بر دوش می برم سالهاست
اینکه آرپی جی اش را در زرورقی پیچیده ام
و با پوتین هایش هنوز
هشت ساله ام راه می رود
و زمین می خورد
اینکه سخت دوست دارمش
و اینرا برتمام دیوارهای شهر
نوشتن خواهم
اینکه دیر است اما نه آنقدر
که نتوانم اشکی ریخت
و دور است
اما نه آنقدر که دلتنگ نشد
اینکه اشک امانم نمی دهد که بگویمتان
خدا رفتگان شما را هم بیامرزد
سخت می آزاردم هنوز

bidastar
30-04-2009, 13:42
شاعر دنيا من اگه بودم

آغاز شعرم با کلام پدرم بود

تشنه تو صحرا من اگه بودم آب حياتم توی دست پدرم بود

وای اگه گندم پوست تنم بود اون که با دستاش منو ميکاشت پدرم بود

ريشمو تو خاک اگه ميزاشت پدرم بود

پدر جونه پدر روحه پدر دين و ايمونه

پدر خسته پدر بيزار ازين دنيای ديونه

پدر نوره پدر اميد پدر عشقی که می مونه پدر خندون ولی گريون ازين دنيای ديونه

bidastar
30-04-2009, 13:45
امروز که حال و هوای تو به سرم زد بابایی
مرغ دلم از تو سینه پر به آسمون زد بابایی

آخ که نمی دونی بی تو سر کردن چقدر سخته . بابایی هر چی بزرگتر میشم کمبودتو بیشتر حس می کنم .

آخ نمی دونی چقدر دوست دارم برگردم روزایی که تو پیشم بودی . می دونم نمی شه حتی ۱ روز به عقب برگشت چه برسه به ۱۱ ٬ ۱۲ سال پیش .

بابایی خیلی خستم . فاصله بین من و تو خستگیامو بیشتر می کنه . دلم می خواد فقط یه بار فقط یه بار دیگه احساس زیبای داشتنتو تجربه کنم .

بابایی می خوام یه چیزی آروم بگم تا اونا نشنون . دارم عاشق میشم . اسمش ... ولی من بهش میگم نگین . خیلی خوبه . بابایی از روزی که فهمیده مریضم نمی دونی چه حالی پیدا کرده . بابایی تا قبل از این آرزو می کردم این مریضی منو از پا در بیاره بیام پیشت . ولی حالا می خوام پیشش باشم . آخ بابا جونی نمی دونی از بودن باهاش چقدر لذت می برم . بابایی اونم مث تو یه آسمون عشقه . وای نمی دونی چقدر خوبه .

بابایی فقط یه مشکل دارم . اونم مث من یه مسافر . یه روزی باید برگرده به اونجایی که تعلق داره . آخ من که دارم از فکر رفتنش دیوونه میشم .

بابا جونی خیلی وقته پیشت نیومدم . تو هم خیلی وقته نمی یای تو خوابم . بابایی مثل همیشه ازت کمک می خوام .

بابایی باهام قهر که نکردی ؟ هان ؟ آی قربونت بره این پسرت .

بابایی دیرم شده . باید برم . یه روزی میام تو آسمونا دنبالت می گردم . بابایی آسمون خیلی بزرگه درست مث روحه تو . پس نذار اونجا تنها باشم آخه می ترسم گم بشم .

راستی بابایی مامانی بهم میگه وقت زن گرفتنته ولی من هنوز همون علی کوچیکم به خدا من دوست دارم هنوز خودمو برات لوس کنم . دوست دارم من ناز کنم و تو ناز منو بخری .

بابایی بهش بگو بی خیال من بشه . تورو خدا .

بابایی من برم بخوابم . امشب بیا تو خوابم .
پدر از اعماق زمین روزت را تبریک می گویم .

بابایی دلم برات تنگ شده .

روزت مبارک بابا جونی .

بابا جونی رفتی تو آسمونا

من میونه زمینیا ول کردی .

بابا جونی صدام بهت نمی رسه:

ولی دوست دارم .




روزها را چه غریبانه به شب رساندیم ... فریاد را در سینه خفه کردیم ... و اشک را خوراک روز و شب کردیم ... چه سخت است در دل گریستن و بر زبان هیچ نگفتن ... و تکیه گاهی مطمئن را از دست دادن ... پدر دلم گرفته ...

saber57
30-04-2009, 20:10
پدر تو مثل آسمان بلند و بیکرانه ای

همیشه در خیالمان نجیب و عارفانه ای

قسم به مهربانی و نگاه صادقانه ات

که در دل شکسته مان همیشه جاودانه ای

Consul 141
04-06-2009, 16:26
تو را می بینم گویی آفتاب طلوع می کند
و همه جا پر نور می شود،تو تکه ای از آسمانی،
مهربانم که با سلامی در خیالم سبز می شوی و
همیشه در ذهن خسته ام بی هیچ گونه تکلفی
می نشینی،پدر مهربانم!

AmiRreZA_RAcEr
04-06-2009, 16:47
شاعر دنيا من اگه بودم

آغاز شعرم با کلام پدرم بود

تشنه تو صحرا من اگه بودم آب حياتم توی دست پدرم بود

وای اگه گندم پوست تنم بود اون که با دستاش منو ميکاشت پدرم بود

ريشمو تو خاک اگه ميزاشت پدرم بود

پدر جونه پدر روحه پدر دين و ايمونه

پدر خسته پدر بيزار ازين دنيای ديونه

پدر نوره پدر اميد پدر عشقی که می مونه پدر خندون ولی گريون ازين دنيای ديونه
خیلی آهنگ قشنگیه :40:

Dreamland
06-07-2009, 13:34
تقدیم به پدرم (به مناسبت روز پدر)

پدر همان يار قدیمی من
پدر همان نور افتاب من
پدر صدای تو در گوشهايم دائم زم زمه ميکند
نباشد روزی که ان صدا را نشنوم....
پدر حضورت در کنارم سنبل شادابی و نشاط من است.
پدر احساس ازادی و رهایی میکنم وقتی دست

نوازش بر سرم میکشی، نگاهم میکنی و بوسه ای

بر صورتم میکاری. احساس غرور میکنم.
پدر، پر افتخارترین شخص برای من ،
کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد
و خود را به غربت داد تا من آینده ای روشن داشته باشم
باشد روزی که به من افتخار کنی
دوستت دارم:40:

Dreamland
06-07-2009, 13:35
پدر.........

پدر را کوه مشکلهاست بر دوش
پدر آتشفشان سرد وخاموش

پدر میعاد گاه اشک و لبخند
پدر محکم پدر کوه دماوند

پدر جاری پدر نبض حیاتم
پدر آنکس که می بخشد ثباتم

پدر حافظ پدر امنیت من
تمام آبرو و حیثیت من

پدر تنها دلیل اعتبارم
ببین باشد از او من هر چه دارم

پدر ابری کزو نیکی ببارد
پدر بر روی چشمم جای دارد

دلم از بهر دیدارش زند پر
مرا چون تاجی از گل هست بر سر

پدر بعد از خدا تنها پناهم
پدر دلگرمی من تکیه گاهم

اگر چه راه تاریک وسیاه است
پدر تا کاروان سالار راه است

ندارم هیچ ترس از پیچ و خم ها
ندارم غصه بهر بیش کم و ها

پدر بودی همیشه نزد من کاش
پدر تا زنده هستم پیش من باش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Dreamland
06-07-2009, 13:36
شور عشقت هست در قلبم اي پدر
گرمي لبخندهايت هست در ذهنم اي پدر
مهرباني هايت همواره در من جاري است
ساز آواي صدايت هم هميشه با من است
از تو از عشق تو لبريز هستم اي پدر
من براي ديدنت با سر دوانم اي پدر
زندگي يعني پرواز در آغوش تو
مرگ يعني من بدون عطر تو
حرف آخر را برايت مينويسم اي پدر
با تو بودن را دوست دارم اي پدر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تقديم به پدرم.....

sepideh_bisetare
06-07-2009, 16:25
تنها جمله ای که در وصف مهربانیت می توانم بگم اینکه پدر عاشقت هستم
تو تنها کسی هستی که به پای من بودی و هستی
خدایا هر چه از عمر من میتوانی کم کن و به عمر پدرم اضافه کن

eMer@lD
07-07-2009, 09:18
سلام
سالروز ميلاد حضرت اميرالمومنين علي(ع)
مظهر عدالت رو به همه تبريك مي گويم.


در اين روز خجسته بد نيست نگاهي كوتاه به بخشي از نامه حضرت علي(ع) به مالك اشتر
در زماني كه فرمانداري مصر را به ايشان واگذار كردند بياندازيم .

اى مالک، بدان که تو را به بلادى فرستاده‏ام که پیش از تو دولتها دیده، برخى‏دادگر و برخى ستمگر. و مردم در کارهاى تو به همان چشم مى‏نگرند که تو درکارهاى والیان پیش از خود مى‏نگرى و درباره تو همان گویند که تو درباره‏آنها مى‏گویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته،توان شناخت.




بپرهیز از خونها و خون ریزی هاى بناحق. زیرا هیچ چیز،بیش از خونریزى بناحق،موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان،چون در روز حساب به داورى در میان مردم‏پردازد،نخستین داورى او درباره خونهایى است که مردم از یکدیگر ریخته‏اند.پس‏مباد که حکومت‏خود را با ریختن خون حرام تقویت کنى،زیرا ریختن چنان خونى‏نه تنها حکومت را ناتوان و سست‏سازد،بلکه آن را از میان برمى‏دارد یا به دیگران‏مى‏سپارد.اگر مرتکب قتل عمدى شوى،نه در برابر خدا معذورى،نه در برابر من،زیراقتل عمد موجب قصاص مى‏شود

***Spring***
24-10-2009, 18:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifپدر ، حضرت آدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifمـــــادر ، حضرت حـــــوا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در کل دنیا بچه های کوچک یا بزرگ و در کل عزیزانی هستند ، که فرشتگان زندگی و مهر و محبت یعنی پدر و مادرشون رو از دست دادند ......... شایدم از همون بچگی و کودکی اونها رو ندیدند .........


پدر و مادر همه ما یکیه ... همه ما بهترین پدر و مادر دنیا رو داریم ... برای همیشه و همه جا این پدر و مادر با ما هستند ... و همه ما فرزندان اونها هستیم ...


برای یادآوری خیلی از مطالب ... و برای احترام به اولین مادر و پدر ... مادر و پدر بزرگوار و خوب و مهربون همه انسانها ... اولین پست رو بیاد و احترام این دو عزیز بزرگوار میزنم ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifپدر همه ما ، حضرت آدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifمادر همه ما ، حضرت حوا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پـــــدر

پدر ، می‌بخشد بی‌دریغ و دوست‌می‌دارد بی‌چشمداشت

پدر ، کار می‌کند آن‌گونه که شمع می‌‌سوزد

او در تب و تاب ، خود را آب می‌کند

تا که گرما و روشنی به من و شما ببخشد

تنها خداست که به خلوت و تنهایی پدران راه دارد

تنها خداست که می‌داند پدران چه می‌کشند و چه‌ها در دل دارند

پدران حضوری سبکبال دارند ، به چشم نمی‌آیند

و آن‌گاه که دیگر نیستند ، جای‌شان چه‌قدر خالی‌ست . . .

جای خالی پدران را با هیچ‌چیز نمی‌توان پرکرد

پدر ، همان روحی‌ست که خداوند به کالبد خاکی زندگی دمیده است

زندگی اگر زنده است ، دلیل آن پدران‌اند

این ابر باران‌زای حضور پدران بر سر ِ زندگی

و سرزندگی‌تان هماره سایه‌گستر باد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
01-08-2010, 11:43
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پدر بر بال یاران خانه داری
عظیم و پرشکوه و بردباری

همه فخرم همین هست و همین بس
که نامت بر زبانم جمله جاری

تو ناجیِ همه‏ی دردمندان
اسیران‏و فقیران ، مستمندان

همه گِر‏ها بدستت وا بگردد
تو دانایی، مثال کاردانان

پدر سایَت بماند بر سر من
دعای خیر تو بالا سر من

کلام نافذت هردم به هردم
طنینش پر شود دور و بر من


سعید توللی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]