PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نواختن با چشمان بسته



Asalbanoo
22-05-2007, 17:52
Matt Hannafin در نیویورک نوازنده ضرب است که در هر دو نوع موسیقی ایرانی بداهه نوازی و ردیف نوازی فعالیت دارد.
او دوره ی آموزشی تنبک ایرانی را با استاد کاووس شیرزادیان، طبل باJamey Haddad و Glen Velez، ضرب های آفریقایی باJohn Amira، Magette Fall و دیگران گذرانده است و صدا را در کنار آهنگ ساز La Monte Young و استاد Pandit Pran Nath آموخته.
عضوی از زنجیره ی گروه های بداهه نوازی (با پیانیست Dan DeChellis و نوازنده ی الکترونیکی Brian Moran) و مجمع Two Moon است.
آقای Hannafin کارهای تک نوازی نیز اجرا کرده اند؛ همچنین اجراهایی با آقای شیرزادیان، ضرب زنان Hearn Gadbois و Glen Velez و خیلی های دیگر داشته اند. در سالهای ۱۹۹۳ و ۹۴ او اولین ضرب نواز مرد در Layne Redmond بود که سابقا تمام اجرا کنندگانش زن بودند، از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۳ برای گروه نوازندگان ایرانی سنتی سروش ضرب زنی کرد، با اجرای ترکیبی خواننده / نوازندهAmir Vahab امیر وهاب و نوازنده نی/سرنا عمر فرخ تکبیلک Omar Faruk Tekbilek. او در جشنواره ی فرهنگی ایرانی میامی شرکت کرد، سازمان ملل و هیات ایرانی سازمان ملل، فضای سمفونی، هنرستان هنرهای زیبا،و در بسیاری اتفاقات دیگر حضور داشت، او همچنین در چند سال گذشته به عنوان یک مدرس نوازندگی ضرب سنتی و کلاسیک فارسی فعال بود.

متن زیر یادداشتی است از او که شیفتگی اش به ساز صرب، موسیقی ایرانی و بداهه نوازی را آشکار می کند.
استاد بودایی Seung Sahn این گونه نوشته: " وقتی تو و صدا یکی می شوید تو صدا را نمی شنوی؛ تو صدا می شوی".
من با آلت موسیقیم نشستم، طبل دستی ایرانی که ضرب یا تمبک خوانده می شود. وسیله ی ساده ای است: چوبی، به شکل گیلاس شراب، با پوست پوشیده شده که در انتها بلندتر است. روش استفاده ی آن مخالف سادگی اش است: مجموعه ای درهم تنیده از غلتیدن، بشکن زدن و ضربه که همگی ده انگشت برای بیرون کشیدن تمام جزئیات صدا استفاده می شوند. با وجود ریشه های ایرلندی نیویورکیم، نوازنده ی ماهر و استاد آموزش این ساز هستم، با یک اصل و نسب موسیقایی که یک راست به بزرگترین نو آور سنتی، استاد حسین تهرانی می رسد.
من نواختن یک الگوی ساده را با چشمانی بسته شروع می کنم. طولی نمی کشد تا شروع می کنم به آراستن ریتم و امتداد عبارت ها، اجازه می دهم موسیقی خودش نیرویش را بدست آورد. شروع می کنم به پر کردن فاصله ها، بازی کردن با نت ها و اضافه کردن وزن. به تدریج ساز آشکار می شود و من فریفته ی موسیقی آنی می شوم. دستان من هم به میان می آیند، صدا به غرش و جهش وجست و خیز درمی آید و خودش بدون من خلق می شود و
بعد چشمانم را باز می کنم.

شبی دیگر من در حس و حال دیگری هستم، فضای یک اتاق زیر شیروانی داخل یک روستای شرقی. اطرافم بزغاله هایی هستند ، زنگ و ناقوس های کره ای، حکاکی های روی چوب چینی، ملاقه های ترکی، یک طبل بزرگ عتیقه و چیزهای مختلف و عجیب غریب، مانند یک سینی حلبی و میله ای آهنی به شکل L از سیبری. امشب ، من یک کنسرت از بدیه سرایی آزادانه بدون رعایت قوائد و اصطلاحات برگزار می کنم. هنری انتزاعی که بدون طرح و توضیح قبلی و تا حد زیادی بدون بافت ریتمی یا نتهای هماهنگ شروع می شود. اندازه ی حرکت رعایت نوبت انجام کار در ترکیب، هارمونی و سرعت را اجرا می کند. اگر همگی خوب پیش بروند، نتیجه چیزی می شود مانند گفت و گو بین سوال و جواب. همراهان من می توانند این بعد از ظهر هر کدام یکی از این هزار دسته باشند. ما ممکن است هیچ وقت قبلا همدیگر را ندیده باشیم.

موسیقی شروع می شود. چشمانم را می بندم.
حضرت عنایت خان می گوید "آن کس که راز صدا را می داند، راز همه ی جهان را می داند."
صدا گوهری است قیمتی بر تاج من. صدا یک هنر کامل و همینطور نزدیکترین دوست من است. به عنوان یک نوازنده ی ضرب، یکی از لذت های بزرگ من دیدن یک شیئ و دانستن آن است که دقیقا چه صدایی خواهد داد اگر ضربه بخورد، مالش یابد یا بلرزد، حتی اشیاء درون اتاق. گاهی هم غافلگیر می شوم که این هم نوعی سرگرمی خوشنود کننده است.
برای کنسرت های ایرانی، تنبک به تنهایی کافیست زیرا کاملا با موسیقی تلفیق می یابد، با بدنه ای به سبک سنتی و ملودی هایی داخلش، چنانکه نوازنده ها برای بداهه نوازی آزاد هستند. اما در بداهه نوازی بدون قائده، جایی که شکل و حالت موسیقی در اجرا معلق و متزلزل می شود، یک نوازنده ی ضرب انتخابهای بیشتری از تن ها و صداها، برد و ترکیب و بافتش می خواهد به همان اندازه که یک پیانیست با ۸۸ کلیدش یا یک گیتاریست با ۲۴ فرتش می تواند خلق کند.
اگرچه موسیقی همیشه وابسته به نوازنده ، اتاق های صوت شناسی و حالت کلی غروب تغییر می کند، فلسفه ی شخصی من دو متغیر ثابت را لازم می داند: زیبایی صدا و خلوص معانی اشاره ها و حرکات که هر ضربه، صدا، هارمونی از تن ها و بافت ترکیب ها قادر به اتکا به خودشان باشند چون کلامی خشنود کننده، احساساتی و کامل.
ممکن است یک نقاشی نقطه چین کاری مانند کابوکی حاصل شود، جایی که یک تک ضرب خوش آهنگ روی طبل یا باسمه چوبی همه ی آنچه احتیاج است می شود. در مواقع دیگر، صدا می تواند عظیم باشد: یک چرخش روی طبل بزرگ یا ناقوس فضا یی محصور از صدا را پر کند یا یک ابری از ارواح متالیک باشد. گاهی صدا تار عنکبوتی از صداهای زنگی غیر منظم یا یک تق تق خاکی گرفته باشد.

صدا اغلب مدت زمان نواختنش را دیکته میکند، مانند نیروی تاریخی پیکر Richard Serra می ماند اما سپس همان طوری که به وجود آمده بود، ناگهانی و به طور کامل پایان می گیرد، سکوتی با همان قدرت برابر باقی می گذارد. هنگامی که موسیقی به خوبی پیش می رود، هر صدایی هنگام ضرورت خودش را ارائه می کند.
در بداهه نوازی آزادانه و به همین اندازه در نظم و ترتیب بسیار، موسیقی دان ها اغلب در این مورد می گویند " قوانین را که بدانی می توانی آنها را بشکنی" در یادگیری موسیقی فارسی، من دسته ای از قوانین را انتخاب کردم که دری را به سوی زیبایی و وحی باز کرد.

در اجتماع ما، ارزش تقریبا همیشه بر پایه ی تولید و مصرف قضاوت می شود. با بداهه سرایی، موسیقی را خلق کردم که فقط در لحظه وجود دارد، هیچ چیز را پشت سرش باقی نمی گذارد به غیر ازنوسان و خاطره .
در عرفان صوفی، وحی و الهام در"صوت سرمد"، صدای ساده ی انتزاعی نمایان می شود و معمولا به خاطر انحرافات دنیا (مادیات دنیوی) قابل شنیدن نیست. اما گاهی، اگر ما خوش شانس باشیم، می توانیم دری رو به آن باز کنیم.

منبع: NYArts
مترجم: شقایق
دو هفته نامه فریاد