PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار مادر



صفحه ها : [1] 2

saeed jun
20-05-2007, 02:13
مقام و منزلت مادر


مردي نزد رسول خدا(ص) آمد وعرض كرد هيچ كار بدي نمانده كه انجام نداده باشم آيا راه توبه و عنابه اي وجود دارد؟
پيامبر (ص)تأمّـلي كرد و فرمود:آيا از پدر و مادرت كسي زنده است؟عرضه داشت بلي پدرم زنده است.
پيامبر(ص) فرمود:برو به پدرت نيكي كن!!
وقتي آن مرد خوشحال و خندان از نزد پيامبر بيرون آمد، پيامبردرغيابش فرمود: اي كاش مادرش زنده بود!!!!!!


ابياتي زيبا راجع به مقام و مرام مادر
تا تواني از پي او(مادر) كن ‍‍‍‍جــدّ و جهد
احترام هر كسي از احترام مادر است
مادر دانا كند فرزند دانا تربيت
هر كه بر هر جا رسد از اهتمام مادر است
افكند كي در خطر بهر كسي جان را كسي
اين گذشت و اين فداكاري مرام مادر است
:11: :11: :11: :11:

magmagf
20-05-2007, 12:21
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول ميخورد
هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود
چادر نماز فلفلي انداخته بسر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز ميخرد
بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد بجستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال
هر شب در آيد از در يك خانه فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله ميزند
ناهيد ، لال شو
بيژن ، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش ميپزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نميشود .
پس اين كه بود ؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد ،
در نصفه هاي شب .
يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب
نزديكهاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش
آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه هاي محلي كه ميسرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنجسال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ
تنها مريضخانه ، باميد ديگران
يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طوماز سرنوشت و خبرهاي سهمگين
درياچه هم بحال من از دور ميگريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم بسوره ياسين چكيد
مادر بخاك رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر بغرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او بجهان بلند برد
آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور
يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او
اما خلاص ميشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مباركت .
آينده بود و قصه بيمادري من
ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ
من ميدويدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاك
خود را بضعف از پي من باز ميكشيد
ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه
خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز :
از من جدا مشو
ميآمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب ميكنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
خاموش و خوفناك همه ميگريختند
ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :
تنها شدي پسر .
باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :
بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟
تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

magmagf
20-05-2007, 12:51
ساحل امروز خموش است

ماسه ها شسته و نمناک

موج کف بر لب و دیوانه و مست

سوی من می آید و بر می گردد،

مرغ دل گرچه اسیر قفس است،

همرۀموج ندانم که چرا میخواند

مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند



بر سر سنگ به نزدیکی آب،

مرغکی گرم عبادت،

سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،

پر این مرغ سپید است، از رهی

سینه اش پا ک زکین،

به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،

از رهی دور رسیدست ومرا میخواند.

magmagf
20-05-2007, 12:56
در كودكي بيمار شدم




با گرسنگي و ترس، از لبانم

پوسته هاي سخت را كندم و ليسيدم، به ياد دارم

مزه اش را، نمكين و سرد

و همه وقت قدم زدم، قدم زدم و قدم زدم

بر نرده ها نشستم تا خود را گرم كنم.

.................................................. .........

و مادر ايستاده آن جا فرا مي خواند، انگار مرا مي خواند

نزديك است... ولي نمي توانم به سويش روم

به سويش مي روم، هفت قدم دورتر مي ايستد،

مرا فرا مي خواند، به سويش مي روم، آنجا ايستاده است.

هفت قدم دورتر و مرا فرا مي خواند.

داغ شدم

يقه ام را گشودم و دراز كشيدم

سپس شيپورها نواختند،

و نور بر پلكهايم نواخت، اسب ها يورتمه رفتند

و مادر بر فراز جاده پرواز كرد، مرا فرا خواند.

و پرواز كنان دور شد.

و كنون روياي من،

بيمارستاني است سپيد، زير درختان سيب

و ملافه اي سپيد به زير چانه ام

و پزشكي سپيد كه به من مي نگرد

و پرستاري سپيد كه پايين پاهايم ايستاده

و بال هايش تكان مي خورد، و آنها آنجا بودند

و مادر آمد، مرا فراخواند

و پرواز كنان دور شد...

magmagf
20-05-2007, 13:26
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست

magmagf
21-05-2007, 17:18
دیشب در خوابم دیدم
دلم برایت تنگ شده مادر
باز دستت در دستم
چشمهایت گریان
اشکهایت را پاک کردم مادر

شیشه ها به زمین افتاد
دستهایم خونی است
نزدم بیا نزدم مادر
دوطرفم دو پلیس
دستهایم دستنبند خورده
پیدا کن من را مادر

دیشب در خوابم دیدم
دلم برایت تنگ شده مادر
من بودم که از چشمت بر سینه ات افتادم
بگو مادر آیا جگرت سوخته مادر؟
شیشه ها به زمین افتاد
دستهایم خونی است
نزدم بیا نزدم مادر

persian365
21-05-2007, 17:26
دستهاي گرم تو
كودكان توامان آغوش خويش
سخن ها مي توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافكنده
اي مسيح مادر، اي
خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي ناپذير تو سرودها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ ها در رنگ ها دويده،
اي مسيح مادر ، اي خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي نا پذير تو سرودها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساري در دل و
آبشاري در كف،
آفتابي در نگاه و
فرشته اي در پيراهن
از انساني كه توئي
قصه ها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.

شاعر احمد شاملو

persian365
21-05-2007, 17:30
مادر منشين چشم ب ه ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زين بعد نيايم
آسوده بياران و مكن فكر پسر را
بر حلقه اين خانه دگر پنجه نسايم
با خواهر من نيز مگو :
او به كجا رفت
چون تازه جوان است و تحمل نتواند
با دايه بگو : نصرت ، مهمان رفيقيست
تا بستر من را سر ايوان نكشاند
فانوس به درگاه مياويز! عزيزم
تا دختر همسايه سر بام نخوابد
چون عهد در اين باره نهاديم من و او
فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
پيراهن
من را به در خانه بياويز
تا مردم اين شهر بدانند كه ؟ بودم
جز راه شهيدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادي شعري نسرودم
اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند كه كولي صفت از من برميده است
او پاك چودرياست تو ناپاك ندانش
گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده
است
ب گونه او بوسه بزن عشق من او بود
يك لاله وحشي بنشان بر سر مويش
باري گله اي گر به دلت مانده ز دستش
او عشق من است آه ... مياور تو به رويش

شاعر نصرت رحمانی

persian365
23-05-2007, 15:05
ای تو نیروی منی
تو تواناییِ من
و تو رخشنده ترین ستاره ی آسمان منی
تویی مانند ستون فقراتم به بدن
بی تو در عرصهء این زنده گی، با رنج و محن
با تو هر وقت و زمان، بی غم و بی درد و زغن
کی توانم که کنم بی تو تحمل به حیات
ای تویی آب حیاتم به حیات و به ممات
باعث این همه توفیق و سرافرازی من
تو نُمایندهء راه حسنات و برکات
تو فروزندهء شمع ره و هادی نجات
تو مدرس به منی در همه اخلاق و صفات
از برای تو به من فرض شده حرمت زن
آری ای مادر من!
و................

شاعر سيد مصطفی سائس

persian365
23-05-2007, 15:10
بیمارم ،مادر جان!
من دردم بی ساحل.
تو رنجت بی حاصل.
ساحر شو،جادو کن
درمان کن،دارو کن
بیمارم،بیمارم،بیمارم،مادر جان!

مهدی اخوان ثالث

persian365
23-05-2007, 15:14
مادر

مثل، ستاره گان که در آسمان، جا دارد،
مثل، گل که در ساقه ء خود جا دارد،
مثل، حون که در رگهای وجود دارد،
مثل انسان که در زمين جا دارد،
مثل روشنی، آفتاب که در مهتاب جا دارد،
ای مادر عزيز ! محبت تو در دل من جا دارد،
و خودت در زندگی ام وجود داری!

از سميرا سحر

magmagf
23-05-2007, 20:40
تكرار كن برايم كلمات شنيده را
مثل باد مثل باد
عينهو يك سنگ

در آلونك‌هاي محقر نان شامگاهي
برف
و خرده چوب‌هاي ريزان
دستمالي نخي و
آكاردئوني لال

دندانهاش برق مي‌زنند در تاريكي
مي‌لرزد به رعشه تن كشيده در تاريكي
تنها خواب جدامان مي‌كند
تنها برف
دور هم جمع‌مان مي‌كند

تكرار كن برايم كلمات لالايي
عينهو باد عينهو باد
عينهو يك سنگ
عينهو سنگي شعله‌ور
اي مادر

مهرۀ ساكت صدف
نگاهي بي‌همتا
لبخندي دردانه
عينهو باد عينهو باد
عينهو آهنگي سنگي و دور
كه حامي ماست.

magmagf
23-05-2007, 20:43
خدای را مهلتی مهلتی
كه این فرشتة جانگیر
دیرگاهی به انتظار پای فرسوده ست

شتاب كن؛ شتاب كن ربابه
ماه كامل چارده
برخاك پاك تو چهره بگشوده ست
ز چهره بركش حجب آن جامة اهورائی
كه میزبانت خزانه دار بهشت موعود است

چه گفتی به گوش این خزانه دار زبردستی
كه پیش تو هزار قفل بسته بگشوده ست
ستاره ای به شب نیست رفته موكب نور
ولی دلم حریم گدازه و دود است
كه خانه ای داشتیم و امیدی و مادر
كنون كه رفته ای و خانه و كومه نابود است

به انتظار تو نشستن عبادت محض است
شماتتم اگر بكنند كه انتظار بیهوده ست
نزاید چون تو دیگر این پیرمادر گیتی
هما نظری كه مرگش نیز؛ صبح مسعود است

persian365
24-05-2007, 16:35
تا آمدم که ببینم چگونه است مادر
انگار که صدها سال ازکنارم رفته بود
تا آمدم به دستش دهم گلی برسم یادبود
گلچین روزگار باغ را به دستش سپرده بود
تاآمدم بخاطر یک عمر محبتش
پیشانیش ببوسم و نوازشش کنم
دست ستایشگر باد، شاخه های شکسته را
از درخت عمرش چیده بودو بر سر مزارش کشیده بود
تا آمدم باردیگر از لبخندش بگیرم درس
درس گذشت و شکست و مهربانی را
صد آه و صد افسوس که رسم روزگار
روح پاکش را زجانش ربوده بود
پایان هرخوشی غمی نهفته است
این گفته سالها بر دل من نشسته بود

شاعر اسماعیل زارع زاده

magmagf
25-05-2007, 11:32
مادر منم كه بر سر آرامگاه تو
باز آمدم كه شرح غمت باز گويم
باز آمدم كه با سر مژگان اشكبار
خاك مزار پاك تو را شستشو كنم

persian365
25-05-2007, 13:15
حس مادر قد دنياست

به بلنداي شب يلداست

حس مادر مثل چشمه ست

به بزرگي يه درياست

حس مادر يه طلوع

يه طلوع واسه خوبي

حس مادر يه فروغه

توي اين نا اميدي

حس مادر چه قشنگه

مثل باروناي نم نم

مثل بوسه ي ستاره

روي آسمون قلبم


محسن حمزه ای

persian365
25-05-2007, 13:17
مادرم آغوش خود را باز کن

نوگلت ء طفلت ء جوانت ناز کن

این منم مادر که تالان آمدم

ناتوان از جور رندان آمدم

دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!

شمع بودن ء سوختن ء راهش نبود؟!

مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !

روبهانند این ستمکاران بزم!

شوق پرواز و پریدن خواب بود

در قفس ماندن تکیدن باب بود

نوگلانت را در آغوشت بگیر

گرچه گردون کرده آنها را اسیر!

زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست

با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست

آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات

یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟

مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن

هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن

این من و این قلب رنجور از ستم

می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

شاعر حسنا خورسندی

persian365
25-05-2007, 13:20
مــنــــــم يـــــــك مــــــادرم يـــــك مــــــادر تـــنــهـــا ... نــشـسـتـم مـنـتـظـر شايـد کـه بازآيند كفترها
دو چـــشـمـانـم بــه سوي آسمان هر لحظه می دوزم... كـه تــا شـايـد بـبـيـنـم بــاز پــرواز كبـوترها

ســه تـــا كــفــتر كه با خون دل خــود آب و دان دادم.... بزودی پر کشیدند از بَرَم من ماندم و غمـهـا
چــه شــبــهــاي زمــستــانــي بـه زيـر بـال و پرهايم.... به خواب ناز بودند بی خیال از بیش و از کم ها

اگــر باران پــــایــيـــزي بـــهـــم زد آشيــانـــم را... ويـا ويـران بشد لانه ز دست باد و توفانهـا
بـــه خـــون دل بــنـــا كــردم دوبـــاره لانـه اي ديگـر... كـه تــا يـابند آرامش به دور از برف و بورانها

بــه آنـــان يـــاد دادم نــحـــوه ی پــرواز و بـا ايـنـكار... شدم تنها ومحزون خسته از دیروز و از فردا
چه خوش بودي دوباره جوجه هايم باز مـي گشتــنـد... که تا باردگر سازند شور و فتنه ای برپا

قــسـم بـر هــستي« جــاويـد» در اين قلب مـجـروحـم... نـبــاشـد كـيـنـه اي از دست رفتار بد آنها
اگـــر آنـــان رهــا كـردنـد اين تــن خستـه ی محزون... خداوندا شکیبایی ببخشا برمن تنها


شاعر محمد جاويد

persian365
25-05-2007, 13:21
لالايي گفت مادرم تا لحظه اي آرام بگيرم
نمیدانست که از غم دوری
در دلم آشوب است
براي دلخوشي او
چشمانم را بستم
او که رفت زار زدم
به حال دل پریشانم
آرام که شدم
صداي مادرم را شنيدم
زار ميزد
به حال دل پریشان دلبندش
او ميدانست
که در دلم آشوب است
سحر از پشت در اتاق
صداي گريه مادر را شنيدم
سر نماز
برايم دعا ميکرد.

شاعر ميلاد(تنها)

persian365
25-05-2007, 13:23
لالالالايی
مادری لالايی می‌خواند
مادر از پرواز بادبادك‌های رنگين خيال
در آسمان باور بهشت
لالايی می‌خواند
مادر از سرزمين عجايب می‌گويد
از دختر زيبای شاه پريان
از سواركار اسب تك شاخ
از تاج گُل
و
پيراهن حرير سفيد
مادری لالايی می‌خواند
و
چشم‌های دخترش تا سحر
امتداد می‌يابند
لالالالايی
لالالالايی
مادر من لالايی می‌خواند
و
من
هنوز
بيدارم.

شاعر مهديس تفضلی هرندی

persian365
25-05-2007, 13:24
هوا سرده
هواسرده مادر
سختم نفس بکشم
سخت دارم جون میکنم
روی پالتو رو تنم
یه پتو اضافی می کشم
کز می کنم
چمباته می زنم
یه کپه هیزم تو اتاق خوابم می یارم می سوزونم
اما بازم هوا سرده
هوا سرده مادر
این تازه تابستونه
امروزم یه روزه آفتابیه
همه مردم با یه تی شرت تو خیابون سر میکنند
حتی بعضی ها لخت
حموم آفتاب می گیرند
اما برا من هوا سرده
هوا سرده مادر
نمی گم دارم می لرزم
نمی گم تق تق دندونام داره من و کر می کنه
رو تنم عرق می بیبنی
پیشونیم عرق می بینی
بدنم داره می سوزه.اما
از درون دارم می لرزم
به دلم ترس قندیل زده
همه احساسات یخزده
بی تلنگر
ترک می خوره خرد میشه می شکنه
اینطوری نگام کنی
هوا سرده
هوا سرده مادر
سوز سرما از هوانیست
از نگاه مردم
از همون گفتگوهای معمولی
پرسه زدنهای بی هدف
از تکرار کاهای عبث
از کارمند بودن.از زنده بودنه
اوج سرما اون زمونه
که به چشات چشم می دوزند
وبا یک لبخند غلیظ بهت میگند
ما شا الله ماشاالله خیلی حالت از دیروز بهتره
شب دیروز یه نامه برات نوشتم
نوشتم از زندگیم
نوشتم که زندگیم خوب و رو براست
به کسی ظلم نمی گم بد نمی گم
همگی رو دوست دارم چه دوست چه دشمن
اگه عشقی باشه باز تو دلم
بین مردم همه رو خیرات می کنم
زندگیم خوبه
خوب و اندازه برا اون ژاکتی که دوختی براش
اما مادر نمی دونم که چرا با این همه
هوا سرده
هوا سرده
اشک رو گونه هام نیست
همه رو تو دل می ریزم
اما اونجا بدجوری اشکام داره یخ می زنه

شاعر سهیل

magmagf
28-05-2007, 06:33
از جنّت خداى چه مى پرسى اى پسر
جنّت بدان كه خاك كف پاى مادر است
فرمان ببر زمادر ضعيق از آنك
فرمان مادر تو چو فرمان داور است
در پروردنت قد سروش شده كمان
اكنون مبين كه قدّ تو نخلى تناور است
شبها به پاس خواب تو چشمش نشد بخواب
همچون منجمى كه دو چشمش بر اختر است
در پاى گاهواره بسى خواند لاى لاى
از لاى لاى اوست كه گوش فلك كر است
در جثّه ضعيف و تن لاغرش مبين
بحرى است كش چنان تو گرانمايه گوهر است
مويش كه همچو نافه چين بود پر ز چين
آن چين ز راه رنج تو بر چهرش اندر است
رويش كه بد بخوبى چون لاله فرنگ
از زحمت شبان تو زرد و مصفّر است
ناگاه گر بپاى تو خارى خلد به راه
در ديدگان مادرت آن خار نشتر است
فرض است اى پسر به تو احسان مادرت
اندر نُبى است اين سخن و از پيمبر است
جز مهربان خداى رحيمت به هر دو كون
مادر زهركه مى نگرى مهربان تر است

saeed jun
28-05-2007, 15:21
از جنّت خداى چه مى پرسى اى پسر
جنّت بدان كه خاك كف پاى مادر است
فرمان ببر زمادر ضعيق از آنك
فرمان مادر تو چو فرمان داور است
در پروردنت قد سروش شده كمان
اكنون مبين كه قدّ تو نخلى تناور است
شبها به پاس خواب تو چشمش نشد بخواب
همچون منجمى كه دو چشمش بر اختر است
در پاى گاهواره بسى خواند لاى لاى
از لاى لاى اوست كه گوش فلك كر است
در جثّه ضعيف و تن لاغرش مبين
بحرى است كش چنان تو گرانمايه گوهر است
مويش كه همچو نافه چين بود پر ز چين
آن چين ز راه رنج تو بر چهرش اندر است
رويش كه بد بخوبى چون لاله فرنگ
از زحمت شبان تو زرد و مصفّر است
ناگاه گر بپاى تو خارى خلد به راه
در ديدگان مادرت آن خار نشتر است
فرض است اى پسر به تو احسان مادرت
اندر نُبى است اين سخن و از پيمبر است
جز مهربان خداى رحيمت به هر دو كون
مادر زهركه مى نگرى مهربان تر است

سلام

همه نوشته هايي كه تا به حال گذاشتيد عالي بود و لي اين يكي ديگه خيلي عاليه
مي شه بفرمايي از كيه؟

saeed jun
28-05-2007, 15:23
سلام
از همه عزيزاني كه براي گوهرهاي زندگاني بشر خاكي (مادر و پدر عزيز) وقت مي گذارند و انرژي صرف مي كنند كمال تشكر را دارم
البته نبايد از اين نكته غافل شد كه اگر كاري صورت مي گيرد(فرقي هم نمي كند چه كاري باشد از هر نوع و با هر ميزان مشقتي) وظيفه فرزندان است و خداوند منان اين وظيفه ارزشمند را به دوش ما نهاده تا موجبات تعالي روحي و زندگاني معنوي و حتي با اطمينان مي گويم-زندگي مادي- ما فر زندان را فراهم كند

در نهايت من (اين بنده حقير و كوچك خدا) از همه شما عزيزان عاجزانه تقاضا مي كنم(حتي التماس مي كنم چون براي اين موضوع التماس هم با ارزشه) ذره اي از خدمت و گوش به فرمان بودن نسبت به پدر و مادر دريغ نكنيد و البته از اين طريق دنيا و آخرت خود را بيمه كنيد

در آخر مي خواهم استارت بخش جديدي رو در اين تايپيك بزنم با عنوان حرف دل كه به طور خاص اشاره داشته باشه به نتايج خدمت افراد به پدر و مادر و يا خدايي نكرده احيانا قضايايي كه در اثر بي احترامي نسبت به پدر و مادر حادث شده و از همه عزيزان مي خواهم تجربياتشونو بدون رودر بايستي بگن تا براي همه افراد ملموس باشه و بشه بهشون استناد كرد و چون هدف ما فقط احياء قضيه پدر و مادر در نزد افراده از همه نوع تجربيات استقبال مي كنيم

نهايت تشكر را از محضر همه عزيزانم دارم

magmagf
30-05-2007, 23:40
مادر قهری از من، يا چشمت است به خواب
مادر ترا قسم بخودم ، زود بده جواب
بازکن چشم خود، که دلم کرده يی کباب
بينم ترا به خواب ابد، می کشم عذاب
مادر بر گليم عزاء می نشا نيم

magmagf
30-05-2007, 23:41
کاش ميگشتم من خاک، به خاکت مادر
می سوزد تنم از درد فراقت مادر
بودم موجود ضعيف اندر دهر
شدم پرورده از آن شيره ای تاکت مادر
فيض دامانت به من نام و نشانی بخشيد
هستم مديون آن دامن پاکت مادر
دامن مهرت بود منزل آسايشِ من
خاک بسر باد کنم، بر سری خاکت مادر
گرمی آغوشت بُود بهاری بر من
گلی هستی چيد م ز بهارت مادر
رفتی و جانم گداخته شد در آتش
از کی گيرم ز کجا، من سراغت مادر
آخرين روز وداع لرزه انداخت بر تنم
کاش ميکشتم همان لحظه، هلاکت مادر
اشکريزان به مزارت، من آمده ام
تازنم بوسه ای چند، به پای خاکت مادر

magmagf
30-05-2007, 23:42
مادر نيستی، نگری حال زاری من
اين سوز آتشين دلی بی قراری من
من زنده در تعبيدم و دل مرده در بدن
ساحل نشينی که نبود افتخاری من
در زير بار غربت خم گشته قامتم
بين آه سرد و چشمان اشکباری من
تنهائی و سکوت سوخت تار و پودی من
آمد خزان عمر ، گذشته بهاری من
شب ها بر آسما ن سياه چشم دوخته ام
يابم ستاره ای که شود غمگساری من
نيست دوستی تاشنود راز و دردِ دل
تا کم کند يک غمی از صد هزاری من
مادر! در حجره وسلول وجودم تو زنده ای
باشد خيالت همه جا در کناری من

magmagf
30-05-2007, 23:48
سلام

همه نوشته هايي كه تا به حال گذاشتيد عالي بود و لي اين يكي ديگه خيلي عاليه
مي شه بفرمايي از كيه؟

شرمنده نمی دونم از کیه اما اگه متوجه شدم حتما می نویسم اسم شاعر را

magmagf
30-05-2007, 23:48
اگر افلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.
به گاهواره مادر بسی خفت
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.
در آن سرایی که زن نیست،انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد،مرده است روان
به هیچ مبحث و دیپاچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
زن از نخست بوده رکن خانه هستی
که ساخت خانه بی پای بست و بی بنیان




پروين اعتصامي

persian365
01-06-2007, 10:25
دستهاي گرم تو
كودكان توامان آغوش خويش
سخن ها مي توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافكنده
اي مسيح مادر، اي
خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي ناپذير تو سرودها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.

شاعر احمد شاملو

magmagf
01-06-2007, 11:47
آسودگی از محنت ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر

Marichka
04-06-2007, 21:24
سلام دوستان

از تاپيك خوب و زيبايي كه شروع كردين ممنونم.

لطف كنيد و با توجه به محتواي انجمن فقط اشعار و قطعات ادبي مرتبط با ستايش مادر رو در اين تاپيك قرار بدين.

تاپيك ويرايش شد

پايدار و پيروز باشيد :11::40:

persian365
05-06-2007, 14:50
مادرم آغوش خود را باز کن

نوگلت ء طفلت ء جوانت ناز کن

این منم مادر که تالان آمدم

ناتوان از جور رندان آمدم

دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!

شمع بودن ء سوختن ء راهش نبود؟!

مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !

روبهانند این ستمکاران بزم!

شوق پرواز و پریدن خواب بود

در قفس ماندن تکیدن باب بود

نوگلانت را در آغوشت بگیر

گرچه گردون کرده آنها را اسیر!

زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست

با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست

آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات

یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟

مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن

هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن

این من و این قلب رنجور از ستم

می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

magmagf
12-06-2007, 15:05
مادرم! اي هميشگي بهار
اي قرار اي بهار ماندگار
اي شكوه شهر من
جاي جاي شعر من
كهنه و سپيد و نو
واژه واژه خط به خط
تك تكش فداي تو

magmagf
12-06-2007, 15:06
سرمشق تمام هستيم مادر من بود
استاد ازل قوت جان مادر من بود
انكس كه فنا كرد تمام هم خود را
از بهر بقاي پسرش مادر من بود

magmagf
12-06-2007, 15:08
از تـو عاشقتـر در ايـن دنيـا نديــدم
از همــان روزي كــه يــزدان آفريــدم
بــس ملامتهــا كــه بهــر مــن كشيـدي
لحظـــه اي هـــم روي آسايـــش نديـدي
اي بسـا شبهـا كـه خــود بيدارمانــدي
بهـر مـن زيبـا تريـن افسانـه خوانـدي
قطــره قطــره شيـــره جانـــت مكيـدم
از تـو بـوده گـر بدينجـا مـن رسيــدم
مهـر تــو درسينــه ام جاريســت جـاري
عشـق تـو انــدر دلــم باقيســت باقـي
مــادرم عشـــق مـــن اي آرامـــش مـن
اي تمــام احتيـــاج و خواهـــش مـــن
مـن دعايـت مــي كنــم پاينــده باشـي
تـا ابـد اي شمـع جـان تابنــده باشـي

diana_1989
13-06-2007, 13:33
بنام سلام تقدیمت میکنم
در دفتر دلم شعری مینویسم
سبزتر از بهار ساده تر از گل
و روشن تر از خورشید
خوشبوتر ازگل
در دفتر دلم شعری مینویسم که عظمت تو را حکایت کند
اینک در بهاری دیگر پننجره ی دلی را به باغ تو آغاز میکنم
عشق تو باشکوهتر از هر منظره ای است دوستی را در چه واژه ای میتوان جای داد
و با چه چیزی میتوان گفت
و به چه کسی نسبت داد
و چه چیز را دز دنیا میتوان گفت
« مــــــــــــــــــادر »

mahsoft
13-06-2007, 13:41
تو را چه بنامم ای مادر،
تندیس عشق،گنجینه مهر،مظهر محبت؟........
ای عروس آفرینش که از گیسویت عصمت،از دیدگانت مهر،از مژگانت نور،از دستانت کرامت،از لبهایت سخن عشق می بارد

mahsoft
13-06-2007, 13:42
وقتيکه من بزرگ شدم، شايد

معمار شوم

آنگاه

تمامي جهان را همچون بامي

بر فراز دستان تو

ستون خواهم کرد



وقتيکه من بزرگ شدم، شايد

پزشک شوم

آنگاه

با عطر تو

نوشدارويي خواهم ساخت

بر تمام دردهاي جهان

و آنگاه به سلامتي شان

با لب هاي تو

بر گونه هاي شادي تمام کودکان جهان

بوسه خواهم زد



وقتيکه من بزرگ شدم، شايد

يکروز با چتر گيسوان تو

از آسمان آرزوهايت

پروازي کنم بر آستان زمين

[زميني که پاي تو آنرا نگه داشته است ]

و آنگاه

خواهم دويد تا مرزهاي درونت

و در پنهانترين گوشه هاي جنگل سبز آغوش تو

پنهان خواهم شد



اکنون را که نام نهادي فصل کاشت

فردا که من بزرگ شدم

در زمان برداشت

مادرم، به تو قول مي دهم

من تو را دوست خواهم داشت


شعر از : فرهاد جاويدي، تهران، ۱۹۸۵

persian365
06-07-2007, 17:34
باتو پر آوازه شدم ، ای مونس دنیایم

با توبه اوج می رسم ،ای توگل خوش بویم


گر چه هجرت کرده امشب کمی بیمارم

چون به اندیشه ات می رسم ، چون گلی شادانم


در بهار عشق تو ، بهرت غزل می خوانم

چون تمام شعر من تقدیم تو باد ، مادرم


من تمام خواهشم ، در زندگی فقط تویی

تو تمام هستی ام ، آرزویم ، رویایم


تو فرشته خدایی ، که برای من طلوعی

چو به وقت ناامیدی ، مرهمی به روی دردم


مریم پاک و مقدس ، مادر خوب وعزیزم

همیشه جلوه وجودت ، هست تسلای وجودم


توسط: سلماز شجاعیان

persian365
06-07-2007, 17:42
مادر!

تو ای قصيده ی زندگی!

مادر!

تو ای بنای خوشبختی!

مادر!

تو ای کوه اميد!

مادر!

همه عشق

همه زندگی

چقدر سخی هستی تو

مث دريا

چقدر آبی هستی تو

مث رويا

م.رهايي

persian365
06-07-2007, 17:43
مادرم

دستای گرمت

ياور احظه های تلخه

نگاهت

زينت اين دل تنگه

بمون برام

بخون برام

از زندگی

از زندگی

rsz1368
14-07-2007, 20:27
تاج از فرق فلک برداشن
تا ابد آن تاج برسر داشتن
روز در انواع نعمت های ناز
شب بتی چون ماه در برداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس عقدی بر ساغر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن

shahab2007
18-07-2007, 16:57
تاج از فرق فلک برداشن
تا ابد آن تاج برسر داشتن
روز در انواع نعمت های ناز
شب بتی چون ماه در برداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس عقدی بر ساغر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
چقدر به حرفایی که می زنی عمل میکنی؟؟؟؟

راه كوير
18-07-2007, 18:12
چشمايم را مي بندم
ارام سرم را رو دامنت ميگذارم
ارام دستهايت را مي گيرم ومي بوسم
ارام ميگريم و اشك ميريزم
سرم را بالامي اورم
اماتونيستي مادر
چشمان گريانم را به قاب عكس اتاق ميدوزم

rsz1368
18-07-2007, 21:50
چقدر به حرفایی که می زنی عمل میکنی؟؟؟؟

شاید نتونم بگم صد درصد ولی سعی خودم رو می کنم تا به همشون نزدیک بشم
بتونم پای مادرم رو ببوسم .وقتی به صورتش نگاه می کنم توش خدا رو ببینم
بتونم توی نگاه پدرم عشق و محبت و هستی رو ببینم
بتونم توی نگاه همه مردم وجود خدا رو درک کنم
کار سختی ولی عملی .من تلاشم رو در همه زمینه ها می کنم

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:53
مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 21:54
مادر بی تو تنها وغریبم
اتاق خالیم بی توچه سرد
مادر، مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درد
فضای خونه بی بویه تو هیچه
صدای تو هنوز اینجا می پیچه
مادر مادر
هنوزم تو دلم تموم قصه هات جوونه
خاله سوسکه دیگه، شعرآشتی مثل قدیما نمی خونه
مادر،مادر، شبا با صدای لالایی های تو خوابیدم
لالایی مادرم حالا نوبت توست،تو بخواب امیدم
مادر، مادر
مادر، مادر

rsz1368
18-07-2007, 22:31
مادران

نیمه شب
از ناله مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر می زد
زجا جستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می امد
لحظه ای در بهت بنشتم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور می امد
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله ان مرغ زخمی همچنان از دور می امد
لحظه هایی شهر سرشار از صدای ناله مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک در افلاک می پیچد
مانده بودم سخت در حیرت که ایا هیچ کاری می توانستم؟
اسمان هستی .خدا.شب. برگ ها چیزی نمی گفتند
اه در هر خانه این شهر
مادران با گریه می خفتند
دانستم
(فریدون مشیری)

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 22:40
بنــــــــــــازم همت والاي مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالاي مـــــادر


تن جـــــان و سر و پايم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرساي مادر


نمي رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه يي لالاي مـــــــــادر


فــروغش روشنايي بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آراي مــــــــادر


ادا نتوان كنـــــم حقش ,اگــــــــــر سر
بريزم همچــــــو زر در پـــــــاي مادر


به كودك , بـــــوي مادر مـي دهد جان
نگيرد دايه هـــــرگز, جاي مـــــــــادر


همه شب دـــــيده گان من , بــــــود باز
كه باشد انـــــدر آن , مـــــاواي مـــادر


لبم را بوسه ها مــــــــــــي زد شبانگاه
لب شيــــرين شكـــــــــر زاي مـــــادر


مي عشق و وفـــــا, دركــام من ريخت
بـــــود اين مستي از صهباي مـــــــادر


مــــــرا با شيره ي جان , پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغاي مادر


نخستين حـــــــرف را , او يـاد من داد
منم يك قطر ه از در پــــاي مـــــــــادر


گلـم با آب مهر ش , چـون عجين گشت
بـــــــه سر باشد مرا , سوداي مـــــادر


نبي فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
كــــــه جنت هست , زيـــــــر پاي مادر

از حسن نعیتی

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 22:40
مادر!
اسم تو اولین کـلمه ایست که کبریا به آدم آموخت
فانوس عشق و محبت تو در چه کعبه که نسوخت
مادر!
اسم مقدس تـــودیوان هفت جلد پاکی وحقانیت است
نابینا میبیند و گنگ میگویدکه وجودت عنایت است

پس بجاست که بگویم
مادر!
اسم مقدس تومشق شده با خط زرین
روی دیوان جهــــان و عرش مکین
مادر!
مشک بدنت اولین نسیم ایست، کــــه میدمد برمشام طفل
اسم مقدس تو اولین کلام ایست ، که میدود بر زبان طفل
مادر!
تو اولین معلم وزارعِِ احساس وعشقِی دروادی تنم
عاطفه و عارفه تو به من آمــــوخت اینکه من منم
مادر!
اگــــــر راجع به اسمت کتابی بنویسم
هنوز هـــــــم ، نکته زدیوان ننوشتم

اما یک کلمه دیگر باید بگویم
مادر!
اشتباه کــــرده اند در تعین اســــم و جـــای تو
اسم توخدای ثانی وعالم قُدس مسکن وماوای تو

•*´• pegah •´*•
18-07-2007, 23:04
طلیعهء امیـــــد

تو مـــــرا تا به جهـــان، پــردویدی ای مــــــــــادر

چــه رنجها که بـــه پایم کشیـــــــدی ای مـــــــــادر

تــــــوی فـــرشته رحمت کـــــه از ســــــر رحمت

مــــرا به شیرهء جــــان پـــــروریدی ای مــــــادر

جـــز این دو، خون جگــر خوردن و جفـــا دیـــدن

ز زنــــــدگانی دنیـــا چـــه دیـــدی؟ ای مــــــــــادر

بـــه کودکی، به تو گر راز خـــــویش مـــــی گفتـم

تــــــو حـــرفهای مــــــرا می شنیـــــدی ای مــادر

بـــــرای خاطـــــر مــن دل ز جملـــــه لـــــذتهـــــا

ز ابتـــــــدائی جــــــوانی بــــــــریدی ای مـــــــادر

مــــدار چـــرخ اگــــــــر بهــــر من بلایـــی داشت

بــــه جــــان بلای مـــرا می خـــریدی ای مــــــادر

اگــــر که آتش تب مــــی گـــداخت جــان مـــــــرا

بـــه تن جــــامعه زغـــم مـــــی دریـــدی ای مــادر

کســــی کـــــه شد سبب پیـــــری تــــو من بـــــودم

کــــه من جــــوان شــــدم و تــــــو خمیـدی ای مادر

بـــــــود بـــــه یـــــــــاد مــــــن شبهـــــــای ظلمانی

کـــــه هــــر طرف ز پی ام مـــــی دویـدی ای مادر

چــــگونه شکـــر تو گـــویم، که خوش به دامــــانت

مــــــرا به مهــــر جـــان پروریــــدی ای مـــــــادر

چـــــه شــــد کــــه بـــا همـــه مهـــربانـــی و الفت

ز آشیــــانـــــه، به نـــاگـــه پـــریـــدی ای مــــــادر

نبــــــود آرزویت غیـــــــر جـــان فـــدا کــــــــردن

کنـــــون بــــه آرزوی خــــــود، نرسیدی ای مـــادر

کنــــــد بــــه تـــو تقــدیم این غـــــــــــزل خســــرو

تــــــو خــــــود طلیعـــهء صبح امیــــــدی ای مــادر

rsz1368
19-07-2007, 21:29
مادرا روی مهت روح و روان است مرا
لذت دیدن تو به از هر دو جهان است مرا

•*´• pegah •´*•
20-07-2007, 21:32
اى فداى قدمش باد خدايا سر ما
سر ماوهمهء ثروت وخشك وتر ما

ثروتى كو كه بپايش بفشانيم، دريغ !
بجز اين مشتدل عاشق ومشت پرما

آخر او با همه بى ياوريش، از ته دل
بوده با دست پر ازآبله اش ياور ما

وقت باريدن تير الم از جانب فقر
خنده اش بوده تسلاى دلوسنگرما

دستهاى عجبش بوده به هنگام بلا
زرهء جوشن ما، قلعهء ما، مغفرما

حال فهميده ام اينرا كه چه آتش مى زد
بدلش، ديدن بيمارى وچشمترما

حال فهميده ام اينرا كه چه دردى مى برد
گاه ناليدن ما، دور وبر بسترما

حال فهميده ام اين راز، كه با رفتن او
رفته گنج گهر ومعدن سيم وزرما

حال او رفته به آن غربت وما مى دانيم
كه سفر كرده همه شوكت وزيب وفرما

خوب ميدانم وميدانم ودردا كه چه دير
واى از اين ديدهء ناقابل وگوش كرما

بى سبب نيست اگر نام بزرگش زده سر
همچو گل در همهء باغچهء دفترما

راستى را دلم از سينه چراپر نكشيد؟
آن دم تلخ، كه او بال كشيد از برما

آه ! يارب شود آيا كه دگر باره بخير،
از سفر بالب پر خنده رسد مادر ما؟

•*´• pegah •´*•
20-07-2007, 21:41
در بوسه هاي مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان


در خنده هاي مادر
عطر خوش گلستان
زيبايي طبيعت
شادابي بهاران.

مادر تو روح و جاني
مادر تو جاوداني
با من تو مهرباني
با من تو همزباني


مادر تو بهتريني
مادر تو نازنيني
مادر تو دلنشيني
بر حلقه ام نگيني.

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

در چشم هاي مادر
آبي آسماني
روًياي سبز نوروز
معناي زندگاني


در اشك هاي مادر
پاكي آب باران
رنگين كمان روشن
آواي چشمه ساران.

مادر زعشق سرشار
روح نثار و ايثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار


مادر چراغ خانه
گرماي آشيانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه.

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار
مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

در نغمه هاي مادر
لالايي محبت
شعر بلند پيوند
آواي انس و الفت

در پند هاي مادر
شيريني سعادت
آسايش دو گيتي
شادي بينهايت.

راه كوير
30-07-2007, 10:23
تاج از فرق فلك برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره يافتن
هر نفس شهدي به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتي چون ماه دربر داشتن
صبح، از بام جهان چون آفتاب
روي گيتي را منور داشتن
شامگه ، چون ماه رويا آفرين
ناز بر افلاك و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلك
بال در بال كبوتر داشتن
حشمت و جاه سليمان يافتن
شوكت و فر سكندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زيستن
ملك هستي را مسخر داشتن
بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است
لذت يك لحظه مادر داشتن
"فريدون مشيري "

persian365
02-08-2007, 19:42
مادر

قسم بر اولين واژه ي هستي

كه عشق ودين ومظهرم تو هستي

قسم بر ديدگانت شمع روشن

كه هستي- گلي سرور به گلشن

قسم بر ماه و حوري

كه تو مملو ز نوري

قسم بر مهر واميد

كه تو معدن مهري بي ترديد

قسم بر لحظه ي زيباي ديدار

كه جانم بر فدايت نيك كردار

قسم بر مستي عاشق پرستان

به كوه وبه باغ و به بستان

قسم بررب بر روز جوشش

براين پروردگار خوش افرينش

كه هرچه ازاوست دارم

مادر دوستت دارم


توسط: محمد علي

hamed_9192
15-08-2007, 02:36
همی نالم که مادر در برم نیست:40:
صفای سایه او در برم نیست :40:
مرا گر دولت عالم ببخشند :40:
برابر با نگاه مادرم نیست:40:



از ته دل امیدوارم که هیچ کس از نعمت مادر داشتن محروم نباشه :41:

sise
20-09-2007, 21:47
شاعر برتولد برشت
مترجم صفدر تقى زاده

و وقتى تمام كرد به خاكش سپردند،

بر مزارش گل‏ها شكفتند و پروانه‏هاى شيرين كار رقصيدند.

آن‏قدر سبك بود كه بر خاكِ زيرين فشارى نمى‏آورد،

مادر در زندگى چه‏قدر درد كشيده بود

كه او را اين چنين سبك كرده بود.

magmagf
28-01-2008, 06:37
اي از تبار آينه ها مادر! چشمان تو صراحت خورشيدند
فواره های روشني و اعجاز، پيغمبران آيه ی توحيدند
در عمقشان هميشه غزل جاري ست،اندوه زخم هاي پدر حتی
هر شب مرا ز خويش جدا كردند،تا مرز آفتاب كشانيدند
خانه هميشه بوی تو را دارد، ديگر حياط هم به تو خو كرده
درها ، اتاق ، پنجره ، گلدان ها، تا چشم باز كرده تو را ديدند
گل هاي پشت پنجره ها عمريست،در گير و دار برف و زمستانند
امشب به سحر گرم نفس هايت، در ذهن سرد باغچه روييدند
تنها فرشته ای كه تنت شعر است، گيسوی گرم و چشم زلالت باز
بر دفتر سياه غزل هايم ، باران شعر و خاطره باريدند
آغوش تو پناه پريشانيست،لبريزی از نوازش بي پايان
دستان مهربان و پر از زخمت، همواره آشيانه ی اميدند
آن شب كنار كلبه ی تنهاييم ، يك تكه از نگاه شما افتاد
فردا هزار دسته ی نيلوفر، بر شانه هاي پنجره پيچيدند
اين واژه ها دوباره غزل گشتند، خود را درون آينه ها شستند
ابيات ناگهان غزل ها از آتشفشان چشم تو جوشيدند
مادر! صدات بانی دريا هاست، ايمان موج ها به تو پابند است
بي تو زمين دچار عقوبت شد، گلهاي سرخ باغچه خشكيدند
گفتی كه بی تو آه زبانم لال، يك لحظه هم بدون تو يعنی مرگ
حتی تمام آينه ها آن دم ، قربانيان وحشت و ترديدند
خورشيد من بتاب و نمايان شو صبحی سپيد ريخته در چشمت
انگار بر مسير قدم هايت، عطر زلال آينه پاشيدند!



امیر محمدی

mehrdad21
25-03-2008, 01:51
مادر چه گفت؟

وقتى مى گويم خسته شده ام / وقتى مى گويم ازت نفرت دارم / وقتى مى گويم فرار مى كنم / وقتى مى گويم پول مى خواهم / وقتى مى گويم دوستم اين را دارد، آن را دارد / وقتى مى گويم عرضه اش را ندارى، پس من چه كاره ام؟ / وقتى مى گويم خوب نيستى.
وقتى گفتم بدى / وقتى گفتم خوب نيستى / وقتى گفتم دوستم ندارى / وقتى گفتم اين را مى خواهم / وقتى گفتم آن يكى خوب است / وقتى گفتم نمى آيم / وقتى گفتم آبرويت را مى برم.
وقتى دلش را شكستم / وقتى بغضش را تركاندم / وقتى نگاهش كردم/ وقتى فكر كردم: ابرويم را بالا بردم. فقط گفت: باشد.


تقدیم به همه ی مادرهای مهربون

دل تنگم
25-03-2008, 02:41
سعدی شاعر غزلسرای فارسی، سلطان بوستان وگلستان اشعاری چند درباره ی زن قلم زده است. لیکن در باب "مادر" تنهاشعر موجود در کتاب بوستان این شاعر گرانقدر، در باب هشتم،حکایت دوم آمده است. واژه زن ومادر نه فقط در اشعار سعدی،بلکه در اشعار تمامی شعرا مورد توجه قرارگرفته ومقام ومنزلت زن بویژه در نقش مادر مورد ستایش و قدردانی قرارگرفته است.
در قطعه شعر فوق الذکر،این شاعر شیرین سخن در باب مقام مادر و آزردن دل مادر حکایتی در قالب شعر آورده که شنیدنی وبسی عبرت انگیز می باشد.

متن شعر از قرار زیر میباشد:

"جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
كه اى سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟
تو آنى كزان یك مگس رنجه اى
كه امروز سالار و سرپنجه اى
به حالى شوى باز در قعر گور
كه نتوانى از خویشتن دفع مور
دگر دیده چون برفروزد چراغ
چو كرم لحد خورد پیه دماغ؟
چه پوشیده چشمى ببینى كه راه
نداند همى وقت رفتن ز چاه
تو گر شكر كردى كه با دیده اى
وگرنه تو هم چشم پوشیده اى"

دراین شعر جوانی به تصویر کشیده شده که طفولیت و کودکی خویش فراموش نموده و باد غرور در دماغ وی دمیدن آغاز نموده و ازاینرو سر به نافرمانی برداشته و دل مادر خویش شکسته و به آذر خشم،هیزم عذاب خویش رادر دیگر جهان مهیا نموده است.مادر با دلی آزرده زبان به پندجوان گشوده ودر ابتداجوان را از ماهیت وحقیقت خویش دراوان زندگى یادآوری می نماید واینکه تا چه حد ناتوان بوده که حتی قادربهدورکردن مگسی ازخود نبوده و گذار زمان او را این چنین به خود غره نموده است. درادامه جوان را از روزی هشدار می دهد که در گور قرار گرفته و توانایی دفع موری را نیزاز خود نخواهد داشت و زمانیکه اعضای وی درون گور خوراک کرمها گردند هیچ گونه قدرتی در دفع آنها نخواهدداشت.
در حقیقت هدف شاعر مقام ومنزلت مادر و تقدیس جایگاه وی می باشد و پیری و سالخوردگی وی هرگز نبایستی به معنی کاهش عزت و عظمت وی تلقی گردد،بر عکس با گذار روزها و ماهها بر مقام ومنزلت مادر نیز اضافه می گردد، چرا که خطوط چهرهو گرد پیری حاصل خون جگر خوردن برای رشد و پرورش طفل تا رساندن وی به منزلگاه امن است و چنین پاسخی بس ناجوانمردانه و عاری از هر گونه ویژگی انسانی است.

god_girl
25-03-2008, 13:19
عصاره ی همه ی مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر ساختند

دل تنگم
25-03-2008, 19:48
مادري بود و دختر و پسري
پسرك از مي محبت مست
دختر از غصه پدر مسلول
پدرش تازه رفته بود زدست
يك آهسته با كنايه ،طبيب
گفت با مادر اين نخواهد رست
ماه ديگر كه از سموم خزان
برگ ها را بود به خاك نشست
صبري اي باغبان كه برگ اميد
خواهد از شاخه حيات گسست
پسر اين حال را مگر دريافت
بنگر اينجا چه مايه رقت هست
صبح فردا دو دست كوچك طفل
برگ ها را به شاخه ها مي بست

"شهریار"

دل تنگم
25-03-2008, 19:53
داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌
كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌
هركجا بيندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌
با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌
مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌
نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا
تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌
گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌
بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌
روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌
دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌
گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌
تا برد زاينه‌ قلبم‌ زنگ‌
عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌
حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد
خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌
رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌
قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌
از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌
و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌
وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌
از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود
پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌
ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌:
آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌
آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به سنگ


"ایرج میرزا"

دل تنگم
28-03-2008, 15:31
مادرم پنجره را دوست نداشت / مادرم پنجره را دوست نداشت

با وجودی که بهار از همین پنجره می آمد و مهمان دل ما می شد
با وجودی که همین پنجره بود که بر ما مژده باز آمدن چلچله ها را می داد
مادرم پنجره را دوست نداشت ...
مادرم می ترسید که لحاف نیمه شب از روی خواهر کوچک من پس برود
یا که وقتی باران می بارد قالی کهنه ما تر بشود
هر زمستان سرما خطی از غم روی چهره مادر می کاشت
پنجره شیشه نداشت ...

Sharim
29-03-2008, 23:58
مهربان تر ز دل عاشق مادر دل نیست
به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
دل پاکی طلبیدیم که کنیم هدیه به او
هرچه گشتیم بخدا لایق مادر دل نیست

دل تنگم
01-04-2008, 01:58
امروز متن آهنگ مادر با صدای سامی یوسف را گذاشتم... و با پاکترین احساسات تقدیم می کنم به همه ی مادران دنیا.. و به ارواح همه ی مادران درگذشته که جایشان خالی و یادشان باقیست...



Mother


Blessed is your face
مبارك و خجسته باد چهره ات


Blessed is your name
مبارک باد نامت


My beloved
ای عشق من


Blessed is your smile
گرامی باد خنده هایت


Which makes my soul want to fly
که روح مرا به پرواز در می آوری


My beloved
ای عشق من


All the nights
در تمام شبها


And all the times
و در همه زمان


That you cared for me
تو همیشه مراقب من بودی


But I never realised it
اما من هیچ گاه اینرا درک نمی کردم


And now it's too late
اما حالا خیلی دیر است
Forgive me
منرا ببخش


Now I'm alone filled with so much shame
حالا من تنها هستم مملو از شرمندگی و خجالت بسیار


For all the years I caused you pain
در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم


If only I could sleep in your arms again
اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم


Mother I'm lost without you
مادر من بدون تو از بین می روم


You were the sun that brightened my day
تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی


Now who's going to wipe my tears away
حالا چه کسی است که اشکهای من را پاک کند


If only I knew what I know today
ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم


Mother I'm lost without you
مادر من بدون تو از بین می روم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


Ummahu, ummahu, ya ummi
مادر ، مادر ، ای مادر


wa shawqahu ila luqyaki ya ummi
چگونه می توانم به تو نگاه کنم ، ای مادر


Ummuka, ummuka, ummuka ummuka
مادر تو ، مادر تو ، مادر تو ، مادر تو


Qawlu rasulika
این را پیامبر تو فرمود


Fi qalbi, fi hulumi
در قلب من ، در رویاهای من


Anti mai ya ummi
تو همیشه با من هستی مادر


Ruhti wa taraktini
تو رفتی و من را ترک کردی


Ya nura aynayya
ای روشنایی چشمان من


Ya unsa layli
ای تسلی ده شبهای من


Ruhti wa taraktini
تو رفتی و من را تنها گذاشتی


Man siwaki yahdhununi
چه کسی به جز تو � مرا در آغوش می گیرد


Man siwaki yasturuni
چه کسی به جز تو � مرا می پوشاند


Man siwaki yahrusuni
چه کسی به جز تو از من محافظت می کند


Afwaki ummi
مادر من را ببخش


Samihini...
به خاطر بی توجهی هایم

دل تنگم
01-04-2008, 02:07
زیبا ترین شعری که از مادر می شناسم
سروده ی "استاد محمد حسین شهریار"


آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ای سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته به زير بال
هر شب در آيد از در يك خانه فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
او را گذشته اي است، سزاوار احترام:
تبريز ما ! به دور نماي قديم شهر
در (باغ بيشه) خانه مردي است باخدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
اينجا به داد ناله مظلوم مي رسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در باز و سفره پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير مي شوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف مي دهم كه پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
نه، او نمرده، ميشنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند
ناهيد، لال شو
بيژن، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش مي پزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت:
اين حرف ها براي تو مادر نمي شود.
پس اين كه بود؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد،
در نصفه هاي شب.
يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
نزديك هاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا،‌
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است.
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر مي شود خموش
آن شيرزن بميرد؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
وانگه به اشك هاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنج سال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو؟ هيچ، هيچ
تنها مريض خانه ، به اميد ديگران
يك روز هم خبر : كه بيا او تمام كرد.
در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود
پيچيد كوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طومار سرنوشت و خبرهاي سهمگين
درياچه هم به حال من از دور مي گريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم به سوره ياسين من چكيد
مادر به خاك رفت.
آنشب پدر به خواب من آمد، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت به دور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي،‌ ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر، كه بدرقه اش مي كند به گور
يك قطره اشك، مزد همه زخم هاي او
اما خلاص مي شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مباركت.
آينده بود و قصه بي مادري من
ناگاه ضجه اي كه بهم زد سكوت مرگ
من مي دويدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاك
خود را به ضعف از پي من باز مي كشيد
ديوانه و رميده، دويدم به ايستگاه
خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز:
از من جدا مشو
مي آمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب مي كنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
خاموش و خوفناك همه مي گريختند
مي گشت آسمان كه بكوبد به مغز من
دنيا به پيش چشم گنه كار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
مي آمد و به مغز من آهسته مي خليد:
تنها شدي پسر.
باز آمدم به خانه چه حالي! نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود:
بردي مرا بخاك كردي و آمدي؟
تنها نمي گذارمت اي بينوا پسر
مي خواستم به خنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

دل تنگم
03-04-2008, 21:06
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
16-04-2008, 03:43
مادرم تویی تمامی هستی من
مرحمی بر زخم های مستی من
مادرم مهر خدا داری تو در دل
به مهر مادری ساخته ای راستی من
مادرم تاج سرم ای گل زیبای من
تو عشق فاطمه را خواستی ز من
هرچه دارم از تو دارم ای بهترین
بعد خدا تویی بخشنده پستی من
هر لحظه و هر دم گویم این کلام
دوستت دارم تو ببخشای کاستی من

دل تنگم
18-04-2008, 21:12
مادر ! ببین‌ که‌ خسته‌ام‌ ! تنها وُ دل‌ شکسته‌ام‌ !
مثل‌ِ زمان‌ِ بچّه‌گی‌ ، کنارِ تو نشسته‌اَم‌ !
مادر ! نگاهی‌ کن‌ به‌ من‌ ! ساکت‌ نمون‌ ! حرفی‌ بزن‌ !
از بی‌وفایی‌هام‌ بگو ! از تلخی‌ِ تنها شُدن‌ !
مادر ! فشارِ زنده‌گی‌ ! من‌ُ کشید به‌ بَرده‌گی‌ !
دنبال‌ِ رؤیاهای‌ پوچ‌ ، راهی‌ شُدم‌ به‌ ساده‌گی‌ !
مادرِ گُل‌ ! بانوی‌ عشق‌ ! خاتون‌ِ موسپیدِ من‌ !
هنوز تو فصل‌ِ بی‌کسی‌ ، تنها تویی‌ اُمیدِ من‌ !
دستای‌ مهربونت‌ُ ، تو وقت‌ِ گریه‌ کم‌ دارم‌ !
بدون‌ که‌ بی‌سایه‌ی‌ تو ، تو زنده‌گی‌ بد میارم‌ !
مادر ! برام‌ قصّه‌ بگو ! بگو پُل‌ِ ترانه‌ کو ؟
قصّه‌های‌ قدیمی‌ رُ ، بگو دوباره‌ مو به‌ مو !
از من‌ بگو که‌ بی‌صدام‌ ! نگو که‌ از یادت‌ جُدام‌ !
بگو می‌شینی‌ هر غروب‌ ، منتظرِ صدای‌ پام‌ !
نگو کسی‌ به‌ در نزد ! من‌ اومدم‌ که‌ تا اَبَد !
عصای‌ دست‌ِ تو بِشم‌ ! تو لحظه‌های‌ خوب‌ُ بَد !
مادرِ گُل‌ ! بانوی‌ عشق‌ ! خاتون‌ِ موسپیدِ من‌ !
هنوز تو فصل‌ِ بی‌کسی‌ ، تنها تویی‌ اُمیدِ من‌ !
دستای‌ مهربونت‌ُ ، تو وقت‌ِ کم‌ دارم‌ !
بدون‌ که‌ بی‌سایه‌ی‌ تو ، تو زنده‌گی‌ بد میارم‌ !

دل تنگم
22-04-2008, 00:01
مادر بهار بود


کال و سبز رنگ

پدر تابستان بود

باخوشه های رسیده

مادر بزرگ زمستان بود

آن فصل ها رفتند

اینک منم پاییز

با دستانی زرد و خالی

دل تنگم
24-04-2008, 15:43
ديگر لالايي نخوان مادر
بي تاب از همين خواب هاي بي دليلم.
نخواهم خوابيد
سالهاست که قصه هايت برايم تکراريست و گهواره ات درازاي قامتم را کم است.
خسته شده ام
چادرت را سر کن و مرا در آغوش بگير
خودت گفتي پشت اين پنجره ها دنيا خيلي زيباست.
همه ي قصه هايت از آنسوي پنجره اند.
دخترک کبريت فروش. خرگوش و موش و کلاغ.
گهواره ها بزرگند.
خواب ها هم زيبا.
تمام رويا هايم در آغوش گرم تو آرميده اند.
کجايي مادر ؟
خودت را برسان. بغلم کن . کودکت گريه ميکند مادر!

دل تنگم
01-05-2008, 00:50
اتل متل یه مادر
نحیف و زار و خسته
با صورتی حزین و
دستای پینه بسته
بپرس ازش تا بگه
چه جور میشه سوخت وساخت
با بیست هزار تومن پول
اجاره خونه پرداخت
اجاره های سنیگین
خرج مدرسه ی ما
خرج معاش خونه
خرج دوای مینا
بپرس ازش تا بگه
چه جور میشه جنگ کرد
یا اینکه بی رنگ مو
موی سیاهو رنگ کرد
بپرس ازش تا بگه
چه جوری میشه جنگ کرد
با سیلی جای سرخاب
صورتا رو قشنگ کرد
وقتی که گفتند بابا
تو جبهه ها شهید شد
خودم دیدم یک شبه
چند تا موهاش سفید شد
می خوای بدونی چرا
نصف موهاش سفیده ؟
بپرس که بعد بابا
چی دیده ، چی کشیده !
یا میره دارو خانه
برای دوای مینا
یا میره سمساری
یا بهشت زهرا (س)
یه روز به دنبال وام
مامان میره بنیاد
یه روز به دنبال کار
پدر آدم در می آد!
هر وقت به مامان می گم :
طعم غذات عالیه
مامان با گریه میگه :
جای بابات خالیه
بعضی روزا که توی
خونه غذا نداریم
غذای روز قبلو
برا مینا میذاریم
مینا با غم می پرسه :
غذا فقط همینه ؟
مامان با گریه میگه :
بابات کجاست ببینه ؟
وقتی که بیست می گیرم
میاد پیشم میشینه
نوازشم می کنه
نمره هامو می بینه
میگم : معلمم گفت
که نمره هات عالیه
مامان با گریه میگه :
«جای بابات خالیه»
یه بار گفتم مامان جون
این آقا بقالیه
با طعنه گفت : ( تو خونه
جای بابات خالیه ؟ )
تا حرف من تموم شد
با دست تو صورتش زد
با گریه گفت ای خدا
بی شرفی تا این حد ؟
می گم مامان راست بگو
اگه بابا دوست داشت
چرا ازت جدا شد؟
پس چرا تنهات گذاشت؟
چشم می دوزه تو چشمام
لب می گزه ، می خنده
بیرون میره از اتاق
محکم درو می بنده
رفتم و از لای در
توی اتاقو دیدم
صدای گریه هاشو
از لای در شنیدم
داشت با بابام حرف می زد
چشماش به عکس اون بود
انگار که توی گلوش
یه تیکه استخون بود
مرتضی جون می دونم
زنده ای و نمردی
بعد خدا و مولا
مارو به کی سپردی ؟
دستخوش آقا مرتضی
خوش به حالت که رفتی
ما اینجا مستأجریم
تو اونجا جا گرفتی ؟
خواستگاریم یادته ؟
چند تا سکه مهرمه ؟
مهریه مو کی می دی ؟
گره توی کارمه
مهریه مو کی می دی ؟
دختر مون مریضه
بیا ببین که موهاش
تند تند داره می ریزه
مهریه مو کی می دی ؟
اجاره خونه داریم
صاحب خونه می گفتش
دیگه مهلت نداریم
امروز که صاحب خونه
اومد برا اجاره
همسایه مون وقتی گفت :
«مهلت بده ، نداره »
یهو تو کوچه داد زد :
«اینا همه ش بهونه س
دق اجاره داره
دردش اجاره خونه س
به من چه شوهرش رفت
یا که زن شهیده
خونه اجاره کرده
یا خونمو خریده ؟»
درد دل خستمو
فقط براتو گفتم
چون از تموم مردم
«به من چه » می شنفتم
میگم اجاره داریم
خیلی مریضه بچه
سایه سر نداریم
همه میگن « به من چه » !
با آه خود به عکس
باباجونم ، جون میده
چادر و ور میداره
موهاشو نشون میده
صورتش میذاره
رو صورت شهیدش
بابام نگاه میکنه
به موهای سفیدش
اشک مامان می ریزه
رو چشمای باباجون
بابا گریه می کنه
برای غمهای اون
بابا با چشماش می گه :
قشنگ مهربونم
همسر خوب و تنهام
غصه نخور می دونم
اتل متل یه مادر
نحیف و زار و خسته
با صورتی حزین و
دستایی پینه بسته
دستای پینه دارش
عجب حماسه سازه
دستایی که شوهرش
خیلی به اون می نازه
دستایی که پرچم
بابارو ور میداره
توی خزون غیرت
دستایی که بهاره
دستایی که عینهو
دست بابام می مونه
نمی ذاره سلاح
بابام زمین بمونه
دستی که بچه هاشو
بسیجی بار میاره
بذر غیرت و ایمان
تو روحشون می کاره
درسته که شوهرش
تو جبهه ها شهید شد
درسته که موی اون
بعد بابا سفید شد
اما خون بابا و
موهای مادر من
وقتی با هم جمع شدن
سیلی زدن به دشمن
سرخی صورت اون
سرخی خون باباست
موی سفید مادر
افتخار بچه هاست
اتل متل یه مادر
خیلی چیزا می دونه
از بی مروتی ها
از بازی زمونه
باید فهمیده باشی
چه جوری میشه جنگ کرد
با سیلی جای سرخاب
صورتارو قشنگ کرد
باید فهمیده باشی
چه جوری میشه جنگ کرد
یا اینکه بی رنگ مو
موی سیاهو رنگ کرد
ای که در این حوالی
غربت ما رو دیدی
صدای ناله های
مادرمو شنیدی
دست رو گوشات گذاشتی
چشماتو خیره کردی
زل زدی به مادرم
فکر کردی خیلی مردی !
تو که به زخم قلب
مامان نمک گذاشتی
اگه مامان بمیره
مادرمو تو کشتی
اگه بابام نبودش
هر چی داشتی می خوردن
مال و منالت که هیچ
مادرتم می بردن
اگه مامان بمیره
دق می کنم می میرم
پیش خدا و بابام
من جلو تو می گیرم

ali266
03-05-2008, 15:28
مبارک و خجسته باد چهره ات
مبارک باد نامت
ای عشق من
گرامی باد خنده هایت
که روح مرا به پرواز در می آوری
ای عشق من
در تمام شب ها
و در همه زمان ها
تو همیشه مراقب من بودی
اما من هیچگاه این را درک نمی کردم
اما حالا خیلی دیر است
من را ببخش
حالا من تنها هستم
مملو از خجالت و شرمندگی بسیار
در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم
اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم
مادر من بدون تو از بین می روم
تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی
حالا چه کسی هست که اشکهای من را پاک کند
ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم
مادر...
من بدون تو از بین می روم
ای مادر.....
چگونه می توانم به تو نگاه کنم
ای مادر.....
این را پیامبرتو فرمود
در قلب من
در رویاهای من
تو با من همیشه هستی ای مادر
تو رفتی و من را ترک کردی
ای روشنایی چشمان من
ای تسلی ده شبهای من
تو رفتی و من را تنها گذاشتی
چه کسی به جز تو من را در آغوش می گیرد
چه کسی به جز تو مرا می پوشاند
چه کسی به جز تو از من محافظت می کند
مادر من را ببخش
به خاطر بی توجهی هایم

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:49
باغبان هستي:
مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد.
باغبان هستي:
مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بيماري ام، طبيبي بودي که دردم را مي شناسد و درمانم مي کند. گاهِ اندرزم، حکيمي آگاه که به نرمي زنهارم دهد. گاهِ تعليمم، معلمي خستگي ناپذير و سخت کوش که حرف به حرف دانايي را در گوشم زمزمه مي کند.
گاهِ ترديدم، رهنمايي راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتي خلقتي، تو لبريز از عظمتي؛ تو را سپاس مي گويم و مي ستايمت.

خشم لبريز از مهرباني:
مهرباني و لطافت مادر را بارها ياد کرده ايم و ستوده ايم، ولي من، لحظه هاي ناب خشم و قهر او را نيز مي ستايم؛ لحظاتي که پايم در راه مي لغزيد و سوي بيراهه مي رفتم؛ لحظاتي که دست به خطا مي بردم و از سر جهل راه عصيان پيش مي گرفتم. نه به کلام او دل مي سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعي مي نهادم. سر در جيب جهالت فرو کرده، راه خود مي رفتم و او چون کوهي سترگ، راه بر من مي بست. چون رودي خروشان مي خروشيد، آن گونه که خود را خردتر از آن مي ديدم که نافرماني کنم و چه زود پرده جهالتم دريده مي شد و چشم دلم گشوده، و مي ديدم که با آن خشم لبريز از مهرباني اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش مي نشستم.

قدرت مندي و جديت:
به همان اندازه که مهرباني و لطافت مادر قابل ستايش است، قدرت مندي و استواري او در راه تربيت صحيح کودک نيز قابل تحسين، و شايسته ستايش است. مادر فهميده و دانا، با جديت از مشاجره با کودک و يا کوتاه آمدن در مورد خواست هاي نا به جاي او دوري مي کند و با قدرت مندي، راه او را بر خطا مي بندد و اين، بهترين راه براي حفظ سلامت جسمي و روحي کودکي است که نه خوب و بد را مي شناسد و نه مي تواند بفهمد و بشناسد.

گام به گام رو به سعادت:
مادر مسلمان، در کنار همه محبت هاي مادرانه و عاطفه بي پاياني که خداوند به او بخشيده، چون راهنمايي است که کودک را از همان ابتدا با اصول اسلامي آشنا مي کند. او با نقل داستان هاي واقعي يا تخيلي، تذکر گام به گام و بيان کودکانه از واقعيت ها و بايدها و نبايدها، کودک را با رفتاري مطلوب و اسلامي پرورش مي دهد، آن گونه که اين رفتارها از همان آغاز کودکي در وجود کودک برجسته مي شود. چنين مادراني که راه سعادت را بر روي فرزندان خود مي گشايند، شايسته تحسين و پاداش الهي هستند.

عظمت مقام مادر:
در قانون خلقت، هرچه مقام آفريده اي بالاتر است، وظايف او هم سنگين تر مي شود. در اين ميان، زن که به عنوان انسان، جانشين خدا در زمين و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشري است، از مقام بلند و والايي برخودار است. آيت الله جوادي آملي، در مورد عظمت مقام مادر و وظايف او چنين مي نويسد: «يک سلسله مسئوليت هاي پرورشي به عهده مادر است که مرد از آن محروم است. زن حداقل سي ماه يک سري مسئوليت هايي دارد که مرد ندارد. در اين سي ماه که کودک مستقيماٌ از مادر تغذيه مي کند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ يکي براي خود و ديگري براي کودک. آيا اين عظمت زن نيست؟ اين مسئوليتي نيست که ذات اقدس الهي به زن داده است که به زن فرمود: مسئوليت در حفظ انديشه ها، افکار و عقايد بيش از مرد است. تو مسئول دو نفري. از اين رو مواظب افکار و انديشه هايت باش؛ زيرا که بسياري از مسائل، از راه انديشه به فرزند مي رسد».

تعالي انديشه در مادر:
حساسيت مقام زن و دشواري وظايف او، و سنگيني اموري که در خلقت بر عهده او نهاده شده، بسيار دشوار و در عين حال ظريف و دقيق است. توجه مادران به اين وظايف حساس، باعث سلامت جامعه بشري است. استاد جواد آملي در اين باره چنين مي نويسد: «اگر مادري بداند که انديشه هاي او در کودک اثر مي گذارد، انديشه ها و بينش هاي خود را تعالي بيشتري مي بخشد، وظيفه مادري تنها اين نيست که با وضو بچه را شير بدهد و (يا هنگام شير دادن) «بسم الله» بگويد که اينها امور ظاهري و عبادت هاي ظاهري است؛ بلکه دين مي فرمايد: مواظب انديشه هاي خودت نيز باش».

تجليل ويژه از مادر:
خداوند در جاي جاي قرآن کريم، به تکريم و احترام پدر و مادر و احسان به آنها سفارش و در مواردي، احسان به والدين را در کنار عبادت حق ذکر مي کند. ولي با همه اين توصيه ها، در جايي که از زحمات آن دو ياد مي کند، تنها از دشواري هايي که مادر تحمل کرده نام مي برد و مي فرمايد:« ما انسان را سفارش کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند، (خاصه مادر) زيرا مادرش (بار وجود) او را به سختي حمل کرده و به سختي فرو نهاده است.» بله آن جا که سخن از سختي ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بيان مي دارد تا بلنداي حق او بر فرزند، آشکار گردد.

بلنداي مقام مادري:
استاد جوادي آملي درباره توجه و اهتمام زنان به امور خانواده و وظيفه حساس مادران مي فرمايد: «مبادا ارزش هاي مادي و عادي، مقام والاي مادري را به دست نسيان بسپارد و آن را کمتر از سمت هاي ديگر وانمود کند و خانه داري و مديريت داخلي خانواده که رکن اصيل جامعه اسلامي است، کم رنگ گردد».

منزلت رفيع مادر:
حساسيت وظايف مادر به قدري والا و دقيق است که توجه يا عدم توجه به آن، تأثير آشکار و عميقي بر آينده کودک و جامعه مي گذارد. در حقيقت، مقام مادري پستي کليدي در جامعه است.
استاد جوادي آملي در مورد مقام مادر مي فرمايد: «نه اعضاي خانواده مجازند مقام شامخ مادري را تنزل دهند، نه افراد جامعه مي توانند منزلت رفيع مديريت داخلي خانه را سبک تلقي کنند، نه نظام حکومتي و سيستم اداره جامعه حق دارد از بهاي لازم آن غفلت يا تغافل کند، و نه خود زنان مأذونند که از شناخت چنين جايگاه رفيعي جاهل بوده و يا تجاهل نمايند.»

دعا براي والدين:
خداي متعال در کتاب آسماني اش، قرآن کريم، در چهار مورد احسان و اکرام والدين را بلافاصله بعد از توحيد و عبادت خود ذکر کرده که اين نشان دهنده تأکيد بر وجوب احترام و احسان به والدين و بزرگ داشت مقام آنان است. افزون بر اين، در موارد چندي نيز مؤمنان را به دعا در حق والدين و طلب آمرزش براي آنان توصيه کرده است. ما نيز در اين روز بزرگداشت مقام مادر، دست به دعا بر مي داريم و از خداي يگانه براي همه مادران مهربان برکت، رحمت و عزت مي طلبيم.

گاه نيازمندي:
مادران اسوه هاي فداکاري، جلوه هاي صبوري و آينه هاي بردباري اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خويش گرفته و در پناه حمايت خود مي پرورانند. لحظه اي از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکي بي توجهي به او روا نمي دارند. چه زيباست اگر چنين اسوه هاي صبوري و فداکاري را، گاهِ پيري که نيازمند حمايت و هم ياري اند، با مهرباني و رحمت بپذيريم، دست ياري به سويشان بگشاييم، و مقام بلندشان را پاس داريم

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:52
[هستی من از دعای مادر است . . .
غير از تو مادر كسي رو صدا نمي كنم ديگه گوشه چادرت رو رها نمي كنم ديگه .... مادر كجاست دعات كه پشت و پناه من باشه
چشم پر نور تو چراغ راه من باشه...
تقديم به زيباترين گل دنيا مادر خوب و مهربونم:
چه زيباست به خاطر تو زيستن وبراي تو ماندن

و به پاي تو مردن و به پاي تو سوختن

وچهتلخ غم انگيز است دوراز تو بودن

وبدون خوشبختي زيستن براي تو گريستن

وبه عشق و دنياي تو نرسيدن . . .

اي كاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراتر از زندگياست

بدون تو و دور از دستهاي مهربان تو وبه دورازقلب حساست زندگي

چه تلخ و ناشكيباست مادر گل به گل

سنگ به سنگ اين ديار يادگاران تو اند

مادر نامت را بر آسمان نوشتم سرشار از زندگي شد

و آفتاب در برق چشمان مهربانت برخاك نشست

درياهاي بي قرار آرام گرفتند و چمنها سبز

شدند وهمه سروها راست قامت تر به احترام ايستادند .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مادر اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان
هستي من،وقت روييدنم باران مهرباني بودي كه سيرابم كند،

وقت پروريدنم آغوشي گرم كه بالنده ام سازد

وقت بيماري ام طبيبي بودي كه دردم را مي شناسد

ودرمانم مي كند وقت اندرزم حكيم آگاه كه به نرمي زنهارم دهد

وقت تعليمم معلمي خستگي ناپذيرو سخت كوش

كه حرف به حرف دانايي را درگوشم زمزمه مي كند

وقت ترديدم راهنمايي راه آشنا كه راه را از بيراهه نشانم دهد،

مادر تو شگفتي خلقتي

تو لبريز از عظمتي،

تو راسپاس مي گويم و مي ستايمت . . .

مادر! جزيره قلبت هنوز كشف نشده و هيچكس

نميدونه چه جوري دلتو بايد لرزوند...

جز آن كودكي كه تو را مادر ناميد

دل تنگم
03-05-2008, 22:04
مبارک و خجسته باد چهره ات
مبارک باد نامت
ای عشق من
گرامی باد خنده هایت
که روح مرا به پرواز در می آوری
ای عشق من
در تمام شب ها
و در همه زمان ها
تو همیشه مراقب من بودی
اما من هیچگاه این را درک نمی کردم
اما حالا خیلی دیر است
من را ببخش
حالا من تنها هستم
مملو از خجالت و شرمندگی بسیار
در تمام این سالها من باعث این درد و ناراحتی شدم
اگر تنها یکبار دیگر بشه من روی شانه های تو بخوابم
مادر من بدون تو از بین می روم
تو مانند خورشیدی هستی که به زندگانی من روشنایی می دهی
حالا چه کسی هست که اشکهای من را پاک کند
ای کاش می فهمیدم چیزی که باید امروز بفهمم
مادر...
من بدون تو از بین می روم
ای مادر.....
چگونه می توانم به تو نگاه کنم
ای مادر.....
این را پیامبرتو فرمود
در قلب من
در رویاهای من
تو با من همیشه هستی ای مادر
تو رفتی و من را ترک کردی
ای روشنایی چشمان من
ای تسلی ده شبهای من
تو رفتی و من را تنها گذاشتی
چه کسی به جز تو من را در آغوش می گیرد
چه کسی به جز تو مرا می پوشاند
چه کسی به جز تو از من محافظت می کند
مادر من را ببخش
به خاطر بی توجهی هایم


سلام گرامی...

به پست 68 نظری بیانداز... پستی که داده اید تکراری ست

برقرار باشید

آرسـام
03-05-2008, 22:08
قادر به توصیفش نیستم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

FarHaD-s
13-05-2008, 12:34
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم

و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم

اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی ،

اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی

اگر زخمی چشیدی گاهگاهی در زبان من

اگر رنجیده خاطر گشتی در لحن بیان من




گناهم را ببخش مادر

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:53
وقتـي بـراي اولـيـن بـار مــادر شــدم، 22 سالم بود. خرداد امسـال کـه دخـتـر 22 سـالـه ام بـچه دار شـد، مـادر بـزرگ خواهم شد. به عنوان زني جوان، بـچـه دار شـدن و مـــادر شـدن در شـکل گـيري هويت من نقش موثري داشت. کار کردن و در عين حال بـچـه داري و مــراقبت از يک کودک، به من در پيدا کردن خودِ وجوديم کمک زيــادي کرد. با گذشت سالها قدرت بيشتري بدست آوردم، اما در طـي اين دوران زخم هايي هم خوردم.

هـمــچنين با مسئوليت فرهنگي-اجتماعي که مادر شدن مـتـضمن بـود روبـرو شـدم. مــادر شــدن از ديدگاه اجتماع انـتــظارات و مسئوليت هاي بيشتري نسبت به پدر شدن بـــراي رشد عاطفي کودک به همراه داشت. اين احساس مسئوليت، بيـشــتر احساس مـي شد. اگر اتفاق بدي در زندگي کودک رخ دهد، نقش مادر بايد اين باشد که نه تنها به طور طبيعي با کودک خود همدلي کند، بلکه تقصير کار را نيز بر عهده گرفته و سرزنش هاي جامعه را پذيرا شود.

همينطور که سالها مي گذشتند و دو بچه ي من پا به بزرگسالي گذاشتند، توانسته بودم توازني بين نيازهاي خودم و آنها، رابطه ام با شوهرم و کارم ايجاد کنم و چيزهايي درمورد نگاه ديگران به يک مادر و انتظارات ناخودآگاه از زناني که مادر شده اند براي پرستاري از ساير اعضاء خانواده و احترام گذاشتن به نيازهاي ديگران و گذشت از نيازهاي خودشان چيزهاي ياد گرفته بودم. بخشي از هويت من با تشخيص ناخودآگاه اينکه چه زماني چه کسي نياز به پرستاري و مراقبت من دارد خلاصه مي شد. بيشتر اين نکات را از خانواده ام نگرفتم، از يکي از همکاران آموختم. بعد از آن مي دانستم چه زماني و چطور بايد فرزندانم را تربيت کنم و چه وقت نبايد. با اين آگاهي توانستم خودِ وجوديم را نيز حفظ کنم و از قدرت اراده و اختيار خود لذت ببرم.

با کوچکترين اطلاعاتي که پيدا مي کردم، آن را با خانواده مطرح کرده و با آنها به گفتگو مي نشستم. وقتي از 7 روز هفته، فقط 4 روز مي توانستم شام درست کنم، شوهر خوب و دوستاشتنيم گاهي به شوخي سرزنشم مي کرد. فرزندانم که به سن نوجواني رسيده بودند هرکدام يک شب مسئوليت آماده کردن غذا را بر عهده داشتند و يک شب نيز با شوهرم بود. فکر مي کنم دليل مقايسه کردن و سرزنش کردن شوهرم اين بوده که خود قبل از ازدواج از کودکي هر 7 روز هفته دستپخت مادرش را مي خورده است، و حالا از اين مسئله تعجب مي کند. درصورتي که من بيرون از منزل نيز کار ميکردم و قسمتي از درآمد خانواده را تامين مي کردم، درحاليکه مادر او چنين مسئوليتي بر عهده اش نبود، به همين خاطر کار او به نظرم ناعادلانه مي آمد. خوشبختانه پسر 15 ساله ام که اين مطالب را در مدرسه در کلاس زندگي اجتماعيشان آموزش مي ديد به دفاع از من برمي خاست.

ماري پيفر در کتاب "تجديد حيات افيليا" مي نويسد:
"تمدن غربي تاريخچه اي از انتظارات نامعقول از مادران دارد. آنها مسئول خوشبختي فرزندانشان و سلامتي احساسي و اجتماعي خانواده شان هستند. مادران را هميشه در داستان هاي پريان و رمان هاي مدرن امريکايي، به صورت ايده آل و خيالي تصوير مي کنند.
همه ي آدم ها رابطه اي محکم و خاص با مادرانشان دارند. همه ي ما طوري بزرگ ميشويم که نمي توانيم مادرمان را هم مثل همه آدم هاي معمولي تصور کنيم.

زنان بايد اين احساس را داشته باشند که چه بيرون از خانه کار کنند چه نکنند، چه قسمتي از درآمد خانه را بر دوش بکشند چه نه، بايد در تصميم گيري هايشان قدرتي يکسان با ساير افراد خانواده داشته باشند. موقعيتشان نبايد به خاطر انتظارات خودشان يا ديگران به خطر بيفتد. گفتگوها و رابطه ي بين همسران بايد به گونه اي باشد، که وقتي اولويت دادن به کارهاي بيرون از خانه پيش مي آيد، براي هر دو برخوردي يکسان در خانه ايجاد شده و قدرداني و حسن نيت بين طريفين حکمفرما باشد. با اين کار صميميت بيشتري بين آنها حاصل خواهد شد. قدرداني و حسن نيت براي حفظ و بقاي سلامت خانواده ضروري هستند.
ما مي توانيم فرزندانمان و مادر بودنمان را دوست داشته باشيم. بدانيد که برآورده شدنآرزوها، اميال و استعدادهايتان با بچه دار شدن از بين نخواهد رفت. فقط بايد خودتان را علاوه بر يک مادر، يک انسان هم به حساب بياوريد. اين باعث خواهد شد که قدرداني فرزندانتان هم از شما بيشتر شود. حس قدرداني در يک خانواده ايجاد گرمي و حسن نيت مي کند. حرمت در يک خانواده وقتي بالا مي رود که از مادر، پدر و فرزندان همه به طور يکسان به خاطر وجودشان به عنوان يک انسان علاوه بر نقشي که در خانواده ايفا مي کنند قدرداني شود.

اخيراً يکي از دوستان و همکارانم که متخصص درماني و مادر يك فرزند است تصميم گرفت که انجمني در رابطه با هويت زنان برگزار کند. مي خواستيم اين انجمن از گروهي زن تشکيل شود که مادر هم بودند و روي هويت زنان به عنوان يک انسان و نه فقط يک مادر بررسي هايي انجام دهيم. اسم آن "انجمن زناني که مادر هم هستند" نامگذاري شد. تعريف فرهنگ از يک زن وقتي مادر مي شود ابراز مي کرد که انتظارات يا نقش يک مادر بايد قبل از نقش او به عنوان يک زن يا يک انسان در نظر گرفته شود.


چه مي توانيد بکنيد؟
درميان گذاشتن احساستان با زن هاي ديگر که مادر هستند، فايده هاي زيادي در حمايت و تقويت شما خواهد داشت. نکات زير تفکراتي است که اين انجمن بررسي کرده اند. اين تفکرات بر اين نظر استوار است که مادران با بودن مثل انسانها مي توانند بهترين مراقبت و پرستاري را از فرزندانشان بکنند و با درميان گذاشتن آسيب پذيري ها و شکستگي هايشان با ساير اعضاء خانواده، باعث مي شود که کودکان نيز بتوانند مادرانشان را مثل بقيه انسانها دانسته که نيازها و محروميت هايي دارند و با اين حال از آنها مراقبت کرده و آنها را دوست مي دارند. وقتي از مادري قدرداني شود، منفعت اصلي به فرزندان مي رسد. وقتي او احساس کند که کسي هست که کارهاي او را ديده و به حرفهايش گوش دهد، بااينکه کاري که براي فرزندانش انجام مي دهد، بي حاصل است، اما منفعتش را فرزندان مي برند. اعتماد و احترام به نفس با شناختن نيازهايمان ايجاد مي شود. بچه معمولاً خوشحال مي شوند که براي کسي کاري انجام دهند، چه برسد که آن فرد مادرشان باشد که هميشه در خدمتشان بوده است.


1- با فرزندانتان خوش بگذرانيد
وقتي در انجمن اين سوال مطرح شد که "دوست داريد کدام جنبه ي شخصيتيتان به عنوان يک انسان را کودکانتان بدانند؟" يکي از زناني که بسيار با فراست ولي درعين حال باتوجه به نظر دوستانش بسيار شوخ و بذله گو بود گفت که اين قسمت از شخصيت او، به خاطر احساس مسئوليت و وظيفه هيچوقت مورد توجه فرزندانش قرار نگرفته است. و اين يکي از مهمترين قسمتهاي هويت اين زن بود که دوست داشت کودکانش از آن با اطلاع شوند. همين مسئله باعث مي شود که ما مادران در ايجاد رابطه با فرزندانمان خودِ وجوديمان را بيشتر نشان دهيم. با اين کار رابطه ي ما با فرزندانمان هم هيچگاه کليشه اي و يکنواخت نخواهد شد.

2- اهداف شخصيتان را حفظ کنيد
زنان بسياري در انجمن از اين مسئله شکايت داشتند که وقت کافي براي رسيدگي و حفظ دوستي هاي خودشان، ورزش کردن يا ساير اهداف شخصيشان ندارند. وقتي شما مادر مي شويد، وقتتان کمتر مي شود. و خيلي راحت ممکن است آنقدر درگير کارهاي روزانه تان شويد که ديگر هدف ها و زندگي شخصي خودتان را فراموش کرده و کنار بگذاريد. اما رعايت حد تعادل در اينجا مهم است. لازم نيست که خود را کاملاً قرباني کنيد، گرچه سازش يکي از مهمترين شرايط پدر يا مادر بودن است. درست است، ممکن است نتوانيد همان برنامه ورزشي که قبل از مادرشدن انجام مي داديد را پيش گيريد، اما با پايين آوردن انتظاراتتان و واقع بين بودن مي توانيد هنوز هم ورزش کنيد. اينکه ديگر نمي توانيد برنامه هاي سابقتان را انجام دهيد نبايد شما را وادار و مجبور کند که خودتان را کنار بگذاريد و فراموش کنيد. علاوه بر رسيدگي و توجه به کودکانتان، بايد به خودتان هم برسيد و توجه کنيد. و هرچه سن فرزندانتان بالاتر ميرود، وقت بيشتري براي رسيدگي و توجه ب ه علايق و هدف هاي خودتان خواهيد داشت.

3- احساساتتان را بيان کنيد
مادر ديگري در انجمن بيان مي کرد که مي تواند جلوي پسر چهار ساله ي خود گريه کند و از مشکلاتش براي او بگويد، و احساساتش را تمام و کمال براي او بيان کند، و به او بگويد که با تمام اين مشکلات هنوز مي تواند از او پرستاري و مراقبت کند. اين توانايي در بيان احساس براي فرزندان، بدون خدشه دار کردن احساس امنيت، باعث مي شود که فرزندان مادران خود را نيز مثل ساير انسانها بدانند، با همان مشکلات و همان احساسات. اين باعث خواهد شد که مادران نيز کمتر گرفتار افسردگي شوند.


زنان بايد اول از شناختن مادران خود به عنوان يک انسان شروع کنند. مادر بودن فرصتي عالي بود و کمک زيادي به کامل شدن من کرد. جايي در زندگي ام، اين توانايي را يافتم که بتوانم علاوه بر افتخار کردن به مادر بودنم به انسان بودنم هم افتخار کنم. براي حس مراقبت و پرستاري از فرزندانم ارزش زيادي قائل شدم، برخلاف جامعه که آن را کاري بي ارزش و نامهم مي پندارد. همه ما بايد توازني بين مادر بودن و انسان بودنمان ايجاد کنيد تا بتوانيم هم مادر خوبي براي فرزندان و هم انسان کاملي براي اجتماعمان باشيم.

malakeyetanhaye
14-05-2008, 11:54
من كيم؟ گنج مهر و وفايم
من كيم؟ آسمان سخايم
من كيم؟ چهره يي آشنايم
مادرم، جلوه گاه خدايم
من كيم؟ عاشق روي فرزند
جان من پر كشد سوي فرزند
بر نخيزد دل از كوي فرزند
عاشقم، عاشقي مبتلايم
***
تو كه اي؟ سرو آزاده ي من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ي من
تو اميدم، توانم، بقايم.
***
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شكستم
نيمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرايم .
***
چون روي بامدادان ز پيشم
غمزده، خسته جان، دلپريشم
بي خبر از دل و جان خويشم
همدم غم، اسير بلايم .
***
تا كه شب سوي من باز گردي
بادل خسته همراز گردي
همدم جان ناساز گردي
بر فلك هست، دست دعايم .
***
من ز دنيا، تو را برگزيدم
رنج بي حد بپايت كشيدم
تا شود سبز، باغ اميدم ـ
جان ز تن رفت و نيرو ز پايم .
***
زندگي بي تو، شوري ندارد
بي تو جانم سروري ندارد
چشم من بي تو نوري ندارد
اي جمال تو نور و ضيايم .
***
يادم آيد يكي نيمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زين مصيبت بلب بود
شاهدم گريه ها يهايم .
***
بي خبر بودي از زاري من
غافل از رنج بيداري من
فارغ از درد و غمخواري من
و آنهمه ندبه و ناله هايم .
***
بودي آن عهدها خاكبيزان
ميخراميدي افتان و خيزان
من بدنبال تو اشكريزان
تا كه در پاي تو سر بسايم
***
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسي مست تر از شرابم
سيمگون سينه، چون ماهتابم
رفت از كف جمال و صفايم .
***
بلبل من! نواي تو خواهم
عمر را در هواي تو خواهم
زندگي را براي تو خواهم
تو بپائي اگر من نپايم .

دل تنگم
19-05-2008, 00:05
شهر و دیار دلم زیر پای توست
این شهر سوخته زتب مبتلای توست



بر من مگیر خرده چو نا لایقی کنم
چشمان به پای توو جانم فدای توست



دیدم چه زجرها کشیدی و لب وا نمی کنی
قربان نام تو این از وفای توست



صبر از کفم ربوده دل اندم چو بیقرار گشت
برخیز و بین که دلم منتظر یک ندای توست



ارام نگیرد اگر اتشی بر افروزد
مر اتشی که بداند زیر پای توست


"مهدی فروغی"

***Spring***
28-05-2008, 00:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifمـــــادر ، حضرت حـــــوا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifپدر ، حضرت آدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



در کل دنیا بچه های کوچک یا بزرگ و در کل عزیزانی هستند ، که فرشتگان زندگی و مهر و محبت یعنی پدر و مادرشون رو از دست دادند ......... شایدم از همون بچگی و کودکی اونها رو ندیدند .........


پدر و مادر همه ما یکیه ... همه ما بهترین پدر و مادر دنیا رو داریم ... برای همیشه و همه جا این پدر و مادر با ما هستند ... و همه ما فرزندان اونها هستیم ...


برای یادآوری خیلی از مطالب ... و برای احترام به اولین مادر و پدر ... مادر و پدر بزرگوار و خوب و مهربون همه انسانها ... اولین پست رو بیاد و احترام این دو عزیز بزرگوار میزنم ...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifمادر همه ما ، حضرت حوا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gifپدر همه ما ، حضرت آدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2008, 00:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مادر ای رويای سبز غنچه ها
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاهپرک
گونه هايت کاش مهتابی نبود
تا دلم در بند بی تابی نبود
اي تمام ناله هايت بی صدا
مادر ای زيباترين شعر خدا







.

***Spring***
28-05-2008, 00:39
مادر مرا ببخش


آنکس که مرا تاج بر سر بود مادر بود
آنکس که مرا زیور وزر بود مادر بود

آنروز که خورشید در جهان نور می افشاند
روشن تر زخورشید جهان بود مادر بود

شب ها که مهتاب با ستاره گان درخشید
رخشنده تر وبلند مقام مقام مادر بود

روزیکه سر زمین جهان شد مهیا
زره زره خاک وگلِش لطف مادر بود

در قلب هر انسان یک انرجی واحساس
از عاطفه وعشق فروزان مادر بود

در قلب کودکان معصوم چو بنگری
جریان خون عاطفه از خون مادر بود

هرروز وشب زبان به ثنای تو کشودم
سجده مرا بعد از خدا دامان مادر بود

مادر مرا ببخش که عمرت در پای من
رسید به پیری وشبابم زشیره جان مادر بود

تا داشتم ترا ز حوادث امان بودم
محفوظ زهر بلا مرا دعای مادر بود

زان روز به خاک وخون نشستم که تورفتی
خون گریستنم هر شب زکمبود مادر بود

رفتم طواف مرقد پر نور تو کردم
بوسیدنم روا به نقش جای پای مادر بود

مادر مرا ببخش مادر مرا ببخش


ماریا دارو







.

***Spring***
28-05-2008, 00:39
مادر...(تقديم به جامعه زنان)
قبل ميلاد مسيح
قبل تر آري قبل تر...
قبل ميلاد زمين
.
يكي بود يكي نبود
غير از خداي مهربون
كه نه زمين بود و نه زمون
هيچ كس و هيچي نبود
خدا بود و خدا بود
.
خدا به اقتضاي رحمت
دست بزد به خلقت
و آفريد و افريد...
فرشته ها يكي يكي
يكي درشت و تپلي
يكي قشنگ و مامانی
و ديگری و ديگری...
به قدرتش وجود شدند
.
و بال بال زنان
به گوش هم نجوا كنان
به انتظار خلقت بزرگ او به صف شدند
يكي كه بالهاش به گستره
وسيع تر از قشنگي گل رز است
به ديگري بگفت:
خدا به هستي خواهد كه دهد شور و مستی
گويند هر انچه خواهد آمد از حرمت او يافت هستی
.
ديگري گفت مگر چيست اين؟!!!
گفت :
فصل زيباي زمين
اوج تكرار محبت بي كين
حرمت نام گذشت
انحناي گلبرگ
خنده ي يك كودك
افتخار هستی
عطر ياس و مستی
گرمي يك بوسه
غزل ناب زمين
و شعور ساحل وقت طوفان
با شكيباييدن درد
با دلي پيوسته خسته
با نوای لای لای
....
ديگري گفت:
آه ..اين همه زيبايی
اين همه شيدايی
و شكيباييدن درد!!!
گفت: آری..آه..آری
و زمين مفتخر است
به چنين اسوه ی مهر
اول بي اخر
مادر....مادر


محمد نظريان پور







.

***Spring***
28-05-2008, 00:40
مادر ای مهر آسمان افروز
گرمی ی کلبهء دل سردم
بيتو در انعقاد تنهايی
ماتمم حسرتم غمم دردم
در طراوت سرای باغ اميد
شاخه های شکستهء زردم
بيتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرم
تا در اقليم کاج ها رفتی
پايمال خزان غم شده ام
از نم اشک صبح و گريهء شام
همچو ديوار کهنه خم شده ام


هارون راعون








.

***Spring***
28-05-2008, 00:40
مـــــادر


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نصير دستگير









.

***Spring***
28-05-2008, 00:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif... مادر ...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](39).gif



یک کاریکاتور فوق العاده قشنگ و زیبا و پر از معنا و احساس ... البته بدون شرح هستش و متن انگلیسی اون سلیقه دوستان اینترنتی هست ، که به کاریکاتور اضافه شده ... اولین بار چند سال پیش توی روزنامه همشهری بود ، نمیدونم اثر کدوم کاریکاتوریسته ...





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق

مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



برای دسترسی همیشگی ، فایل ضمیمه و پیوست شد ...

***Spring***
28-05-2008, 00:41
"معنای عشق"

مادر ای سايه‏ي الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگيزترين معنی عشق
ای كه يادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمايانگر الطاف خدايی مادر
مروه و حج و صفايی مادر
زير پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه كردم
چه زيبا و چه زشت
دست تو گرمترين گرمي مهر
مهر تو پاكترين معني عشق
نفست رايحه‏ي ريحان است
ديدن روی نكويت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زير لب تو ذكر دعاست
خانه با بودن تو
بهترين باغ دل انگيز خداست



پاكتر از همه پاكي هايی
خوبتر ازهمه خوبي هايی
با صفاتر ز همه دنيايی
مادرم
مادر خوبم بخدا
دفتر عمر مرا
تو چو شيرازه‏ي هستی هستی
تو سزاوار چه هستی
همه چيز
من چه دارم كه تو را زيبد
هيچ
سايه لطف خدايی مادر
معني عشق و وفايی مادر
شعر من درخور تفسيرت نيست
اوج مهری و صفايی مادر


حميد رحمانی







.

***Spring***
28-05-2008, 00:43
مادرم روى مهت روح و روان است مرا *** مهر تو قوّت تن قوّت جانست مرا
در دل انديشه تو گنج نهان است مرا *** يك نگاه تو به از هر دو جهان است مرا
فارغم با تو زهر خوب و بد اى پاك سرشت *** زير پاى تو نهادست خدا باغ بهشت

مهرت اى ماه بمن نفخه جان مى بخشد *** سخنانت به روان تاب و توان مى بخشد
راى پير تو به من بخت جوان مى بخشد *** آنچه دل مى طلبد لطف تو آن مى بخشد
اى مهين مادرم اى خاك رهت افسر من *** سايه لطف تو كوتاه مباد از سر من

آنچه دارم همه از دولت پاينده تست *** ديده ام نور ور از چهره تابنده تست
تا نهان در دل من مهر فزاينده تست *** هرچه باشم دل و جانم بخدا بنده تست
جان چه باشد كه به از جان و جهانم باشى *** زانچه پندارم صدره به از آنم باشى

دل ز رخساره تابان تو روشن دارم *** خاطر از گلبن خندان تو گلشن دارم
جان ز يُمن نفس پاك تو در تن دارم *** از تو دارم همه نعمت ها كان من دارم
همه آثار وجودم ز وجود تو بود *** بخدا بود من از پرتو بود تو بود

فارغم از غم ايّام چو غمخوار توئى *** نشوم خسته بكارى كه مدد كار توئى
نيستم رنجه زتنهائى چون يار توئى *** دور تو گردم تا مركز پرگار توئى
كوشش روز و شبم از پى آسودن تست *** نى كه من هيچ نيم بودنم از بودن تست

هر زمان كز غم ايام جگر خون باشم *** در خط از خوى نكوهيده گردون باشم
سخت در شش درِ غم بسته و مسجون باشم *** خاطر آشفته و دلخسته و محزون باشم
چون برويت نگرم جمله فراموش آيد *** لبم از شكوه فرا پيش تو خاموش آيد

اين چه لطفى است كه در چهره ماه تو بود *** وين چه حالى است كه در چشم سياه تو بود
وين چه رمزى است كه در حال نگاه تو بود *** از خدا خواهم پيوسته پناه تو بود
تا كه همواره دلم را به نگه شاد كنى *** وز غم و رنجش وارسته و آزاد كنى







.

***Spring***
28-05-2008, 00:44
مادر


نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
هنوز مي تپد اين دل برای تو مـــــــــادر

چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر

چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر

چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر

درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر

مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضای تو مادر

نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفای تو مادر

رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطای تو مادر

نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــال (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــای تو مادر



سميع (رفيع)







.

***Spring***
28-05-2008, 00:44
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری
پرتویی در دل خود از ره خوبان داری


من در این وادی مستی به جوانی ماندم
تو در این غفلت من عزت عرفان داری


من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت
تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری


شامگه باز آمد لیک در این افکارم
که به هر درد و غمی یک می درمان داری


خام در کودکی و تشنه ز این دریایم
تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری

ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت
تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟








.

***Spring***
28-05-2008, 00:52
خواندم ترانه ای زيبا برايت مادر
ميون ترانه هام نوشتم نامت را
نوشتم نامت را با بغض با گريه های دور
نوشتمت ،نوشتمت ترانه خوان شعر هايم
نوشتمت با كلماتم نام زيبايت را
و بر هر شاخه ی گل ياس بازمي نويسم
دوستت دارم
مادر



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






.

***Spring***
28-05-2008, 00:57
مــــادر
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر ***خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست ***سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر

ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر ***یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر
مهر است سراسر وجودش تــا هـست ***ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر

هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد ***یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن ***در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد

چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر ***آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی ***آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر

در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست ***دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر ***شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست







.

***Spring***
28-05-2008, 01:04
كسى كه ناز مرا مى كشيد مادر بود *** كسى كه حرف مرا مى شنيد مادر بود

كسى كه گنج بدستم سپرده بود پدر *** كسى كه رنج به پايم كشيد مادر بود

كسى كه شيره جان مى مكيد من بودم *** كسى كه روح به تن مى دميد مادر بود

كسى كه در دل شب از صداى گريه من *** سپندوار زجا مى جهيد مادر بود

كسى كه خارى اگر پيش پاى من مى ديد *** چو غنچه جامه به تن مى دريد مادر بود

كسى كه دور اگر مى شدم ز دامانش *** برهنه پا ز پيم مى دويد مادر بود

ز دست دشمن هستى در اين سيه بازار *** كسى كه جان مرا مى خريد مادر بود

كنار بستر بيماريم پرستارى *** كه تا به صبح نمى آرميد مادر بود

بروزگار جوانى كسى كه قامت او *** به زير بار محبت خميد مادر بود

كسى كه در غم و اندوه و در پريشانى *** به دردهاى دلم مى رسيد مادر بود

گهى خشونت و تندى گهى عطوفت و مهر *** نشان و مظهر بيم و اميد مادر بود

گهى دعا و ثنا گاه ناله و نفرين *** بهشت و دوزخ و وعد و وعيد مادر بود

غرض كسى كه ز دنيا و آرزوهايش *** براى خاطر من دل بريد مادر بود

كشيد رنج ز آغاز زندگى تا مُرد *** كسى كه خير ز عمرش نديد مادر بود

يكى شكسته قفس ماند و خسته مرغى زار *** كه از ثَرى به ثريا پريد مادر بود

چو درگذشت نگارنده با تأسف گفت *** كه آن براه محبت شهيد مـــــادر بود



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]









.

***Spring***
28-05-2008, 01:09
شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر



تابستان 44
محمد معلم







.

***Spring***
28-05-2008, 01:16
مادر، اگر دعاي شبانگاهيت نبود

من در لهيب آتش غم می گداختم

مادر، اگر گناه نبود اين به درگهت

بي شک تو را به جای خدا مي شناختم

****
تا ديده ام به روی جهان باز شد، زشوق

لبخند مهربان تو جا در تنم دميد

فرياد حاجتم چو برون آمد از گلو

دست نوازش تو به فرياد من رسيد

****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داريت

که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو

آيينه دار مهر و عطوفت تويی، تويی

خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو

****
روزي که طفل زار و نحيفي بُدم زمهر

چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده ای

مادر، به راه زندگي من فدا شدی

دايم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای

****

مادر قسم به تو، که تويی نور کردگار

يزدان تو را، ز نور وفا آفريده است

نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام

جنّت به زير پای تو خوش آرميده است








.

***Spring***
28-05-2008, 01:30
مادر
ای مادرم چه پاکست
آغوش پر زمهرت
تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس
آغوش پر زنازت
گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست
آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو گيتی
مادر مرا به ياد است
هر ناز و هر گپ تو
آن رنج هر شب تو


( منير سپاس بلخی )




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
28-05-2008, 01:31
مادری دارم آرام
بی پروا از سكوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطيف تر از انوار بهار
كلامش آفتاب ،صدايش باران
مادری دارم كه خواندن نمی دانست
ولی درس زندگي آموخت
آموخت كه چگونه گل را شاد كنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر كنم از گل شقايق
آموخت كه چگونه دوست بدارم زندگی را







.

***Spring***
28-05-2008, 01:36
دستانش بوی عطر گلها می داد
صورتش همچون فرشته ای پاك و معصوم غرق در نور و روشنايي بود
در لباس گلدار سفيدش
همچون بهار خانمی بود دلفريب و زيبا
كه امده بود مرا غرق لطافت و مهر كند
بسويش رفتم
نزديك
نزديك تر
اما قبل از انكه بتوانم حتي
گلي از پيراهن بهاريش بچينم
پرواز كرد
و من ماندم و بوی عطری بهاری
كه هر روز نسيم صبح
از دامان مادرم برايم به ارمغان مي اورد...







.

***Spring***
28-05-2008, 01:41
او که هر لبخند سبزش مرهم صد درد
او که قلبش گرم و دستش سرد
او که هر شب تا سحر خون گریه می کرد . . . مادر من بود
دست هایش پر ز نقش پینه های کهنه بود و خالی از خواهش
حرف هایش خالی از اعداد امّا پر ز اَرامش
اشک هایش عطر شبنم داشت
او مرا پاشویه می کرد و خودش تب داشت
او مادر من بود
از صدای وحشی باد خزان هرگز نمی ترسید
گر چه دردی سرخ داشت امّا همیشه سبز می خندید
جسم او از خاک بود و چون که روحش اَسمانی بود
راه عرش اَسمان را هم نمی پرسید
اَری ! . . . مادرم تنها . . تا خدای بیکران ها رفت
مادر من مرد . . .
او که اکنون خفته زیر تلّ خاک
او که جسمش پاک و روحش پاک
او مادر من بود







.

***Spring***
28-05-2008, 01:45
عشق يعنی چه؟

عشق يعنی پر گسستن در هوای بيشه‌زار
عشق يعنی پاره پاره کردن زنجير تن

عشق يعنی گريه کردن با صدای مادرم
عشق يعنی آسمانی زيستن

عشق يعنی پرسه در قلب مادر زدن
عشق يعنی بغض کردن با صدای مادرم

عشق يعنی خلوت سکوت مادرم
عشق يعنی هستی و ماوای من

عشق يعنی سبزي فصل بهار
عشق يعنی يعنی رنگ سبز بيشه‌زار

عشق يعنی جا نماز مادرم
عشق يعنی مشق شب در پيکرم

عشق يعنی کودکانه زيستن
عشق يعنی فرياد دل بی مادران

عشق يعنی چرخش نيلوفری بر دور ياس
عشق يعنی پيچش تسبیح مادرم

عشق يعنی مردانگی همچون علی
عشق يعنی مردم ايران من

عشق يعنی يک صدای آشنا
عشق يعنی نم‌نم باران در بوته‌ها
عشق يعنی مادرم








.

***Spring***
28-05-2008, 01:56
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیاه
میدرخشد دو نگاه
که بناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همه سال-
دور ازین جوش و خروش
میروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندر این راه دراز
میچکد بر رخ من اشک نیاز
میدود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور،در آن خلوت سرد
-در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
ایستادست کسی!
"روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که در آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟"
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت!
مانده ام خیره براه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه!

شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهائی خویش!
"شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟"
من،در اندیشه که :این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی...
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
سایه ای میشور از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه میخندد و میبینم : وای...
مادرم میخندد!...
"مادر ،ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟
که پس از مرگ نگیری آرام؟
تن بیجان تو،در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد!
شب،هم آغوش سکوت
میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد



فریدون مشیری





توضیح : این شعر ( شعر فریدون مشیری ) و شعر پست بعدی ( شعر مهدی اخوان ثالث ) رو توی پستهای قبلی دوستان گفتند ، ولی بصورت خلاصه تر ... بخاطر متن کامل شعر ، مجدد اونها رو پست زدم ...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2008, 02:02
بیمارم ،مادر جان!
میدانم،میبینی
میبینم،میدانی
میترسی،میلرزی
از کارم،رفتارم،مادر جان!
میدانم ،میبینی
گه گریم،گه خندم
گه گیجم،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم،بیدارم،مادر جان!
میدانم،میدانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ،یا مستی
از مادر،از خواهر
از دختر،از همسر
از این یک، وآن دیگر
بیزارم،بیزارم،مادر جان!
من دردم بی ساحل.
تو رنجت بی حاصل.
ساحر شو،جادو کن
درمان کن،دارو کن
بیمارم،بیمارم،بیمارم،مادر جان!




مهدی اخوان ثالث




توضیح : این شعر ( شعر مهدی اخوان ثالث ) و شعر پست قبلی ( شعر فریدون مشیری ) رو توی پستهای قبلی دوستان گفتند ، ولی بصورت خلاصه تر ... بخاطر متن کامل شعر ، مجدد اونها رو پست زدم ...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2008, 02:07
در گذری از مادری تابناک
اندوهناک،تازه وقتی نگاه میکردم ،هنوز کودک بودم،
مادرم بود که در خانه کاهگل از نور لبریز صدایم میکرد:
دیر شد پسر ،چرا نمیری،
انگار نمیفهمیدم چه میگوید، نمیدانستمش،کودک بودم هنوز ،
شبها در خانه ای از جاودانگی پر،صدای لا لایی مادرم را به گوش کوچک خواهرم گویا می شنیدم،
مرا دیگرگونه لا لایی میداد،
شب را تمام میکردیم،
صبح مرا با نفسهای جنبش وار خودش، به سان رویایی در خوابی عمیق بیدار میکرد
هنوز نمی فهمیدمش، کودک بودم
و حال دیگرگونه شدم،گویا سالهایی بی جاودانه رقم خورد
راه میرفتم با صدای او،می نشستم برای او،مینوشتم برای دستهای سرد او،میگریستم برای نگاه شکسته در آغاز پایان او،می مردم هر روز برای گفتن یک بار لا لایی زیبای او،
دیگر میدانستم، بزرگ شده بودم
و انگار خسته تر در قصه ای بی گریز ،پایان را لمس میکردم،
مادرم در بستر خاکستری بیمارگونه ای آشفته ،با مرگ ملاصق بود
انگار دیگر ،تنها در شب بی آغازی دیگر ،صدایی نبود،
لا لایی نبود ،
انگار همه در سوگ غمناک شکستن صدایی مادرگونه ،سخت می گریستند
مادر من هم نبود
او هم به قصه ای در سرزمین پرپر یادی واژگون از سرخی بی دلیل،شب و روز را ترک گفته بود،
مادر من هم به سایه ای بی آغاز، ما را ترک گفته بود
او دیگر نبود تا که طنین نازک صدایش مرا بلرزاند به یادی ناب گونه،
دیگر نبود که شکسته ترین و ناب ترین نگاهش را به دست تاریک و شک وار مردکی پر کینه و نفرت زا بیندازد ،تا که تحقیر شود
دیگر نبود که بگوید: با زهم گفتند باید خیاطی کار کنیم
دیگر نبود تا که بگوید:باباتون رفته سفر،براتون سوغاتی میاره
و هنوز فلسفه گریه اش را هنگام گفتن این حرفها نمیدانم
و خودم هم میگویم:بابامون رفته سفر،برامون سوغاتی میاره
و انگار در غریبانه ای تاریک، دوباره مسخ میشوم
دیگر هیچ نیست
به فریادی سرخ وار از آتشی در درون ،فریاد میزنم:مادرم را میخواهم
میخواهم برایم بگوید،مرا بزند،مرا با زور غذا دهد
من مادرم را میخواهم
میخواهم بگوید : دیر شد پسر،چرا نمیری
انگار زمان دیگر با من قهر است
هیچگاه نخواهد شد
نخواهد شد که باغ سبزوار مادرم را دیگر بار ببینم
نخواهد شد که دستهای سرد ش را آرام ببوسم
نخواهد شد که در زمستان از خیال لبریز،آرام لباس تنم کند
نخواهد شد که مرا ببوسد
نخواهد شد که مرا در شب تاریخ ساز از دیروز خوش تر ، بغل کند و نگاهش را به من هدیه دهد
دیگر هیچ هم نخواهد شد هیچ وار
من مادرم را میخواهم
مادرم خواب است
آرام حرف بزنید
مادرم خواب است
مادرم خواب است...






.

***Spring***
28-05-2008, 02:17
تــو هـــوای پاك خونه

دستای تو سايه بونه

توي قلب عاشق من

عشق تــو قـد جنونه

***

مادر ای معني ايثار

تـو گــل باغ خدايی

تــوي روزگار غــربت

با غــم دل آشنايی

***

مادر اون چشــاتــو قربــون

هر چی عشقه تو چشاته

مـــهر تـــو تمـــوم نميشه

آخـــه چشــمـــه حيــاته!

***

می نويسم از سر خط

مــادر ای معني بــودن

مي نويسم تا هميشه

تويــی لايــق ستـــودن







.

***Spring***
28-05-2008, 02:21
"تقديم به مقام مادر"


تو شکوفاترين بهارمنی

مهربونی من، نگارمنی

همه عالم اگرزمن بگسست

بازهم خوب من کنارمنی

مهرتو نقطه عروج من است

خوش به حالم که غمگسارمنی

خوش به حالم که با تو سرمستم

درره عشق تک سوارمنی

با تو جاني دوباره مي گيرم

تو که پايان انتظارمنی

انتظارشکست هرچه غم است

تو که هرلحظه بی قرار منی

***Spring***
28-05-2008, 02:28
مادر! مرا ببخش
فرزند خشمگين و خطا كار خويش را
مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است
با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروی
سر تا بپای من غرق ملامت است
***
هر لحظه در برابر من اشك ريختی
از چشم پر ملال تو خواندم شكايتی
بيچاره من، كه به همه ی اشكهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهايتی
***
تو گوهری كه در كف طفلی فتاده ای
من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام
گاهی بسنگ جهل، گهر را شكسته ام
گاهی بدست خشم بخاكش كشيده ام
***
مادر! مرا ببخش.
صد بار از خطای پسر اشك ريختي
اما لبت به شكوه ی من آشنا نبود
بودم در اين هراس كه نفرين كني ولی
كار تو از براي پسر جز دعا نبود.
***
بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی
من،بنده ای كه بار گنه می كشم به دوش
تو، آن فرشته ای كه زمهرت سرشته اند
چشم از گناهكاری فرزند خود بپوش.
***
اي بس شبان تيره كه در انتظار من
فانوس چشم خويش به ره ، بر فروختي
بس شامهای تلخ كه من سوختم زه تب
تو در كنار بستر من دست بر دعا
بر ديدگان مات پسر ديده دوختی
تا كاروان رنج مرا همرهي كنی
با چشم خواب سوز چون شمع دير پای
هر شب، گريستيئ تا صبح ، سوختی.
***
شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر
خوابد به ناز بر اثر لای لای تو.
رفتی به آستانه مرگ از برای من
اي تن به مرگ داده، بميرم برای تو.
***
اين قامت خميده ی در هم شكسته ات
گويای داستان ملال گذشته هاست
رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات
ويرانه ای ز كاخ جمال گذشته هاست.
***
در چهره تو مهرو صفا موج مي زند
اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت
در هم شكسته چهره تو، معبد خداست
اي بارگاه قدس خدا! می پرستمت.
***
مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زای
بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام
دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست
من در پناه روی چو ماه تو آمده ام
***
مادر ! مرا ببخش
فرزند خشمگين و خطا كار خويش را
مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است
با چشم اشكبار ز پيشم چو می روی
سر تا به پای من غرق ملامت است.







.

***Spring***
28-05-2008, 02:32
((یاد مادر))

هفت سالی گر گذشت
از رفتنت در کوی عشق
هرگز از ذهنم نگردیدی جدا
گرچه درچشمم
هزاران بار جایت شد تهی
لیک در خاطر همیشه
یاد مهرت با من است
یاری و هم خانه ای
کو نام مادر کرده اند
ای عزیز رفته سوی سایه ها
غرقه در اعجاز سبز آیه ها
عاشقانه زندگی کردی
وزان بهتر به آن سو پرزدی
یاد پرواز بلندت تا ابد در خاطر است
خاطرات عمر بگذشته
همیشه حاضر است


ب.روا-۱/۲/۸۷







.

***Spring***
28-05-2008, 02:35
ای مرا مظهر ایمان و غرور
ای نگاه تو پر از گرمی و نور
ای صدای تو مرا روح نواز
هرگز از خویش مرا دور مساز

نازنین مادر من،
من به گلزار وجود،
چون گلی تشنه ی باران محبت هستم
هرگز ای ابر پر از رحمت و عشق،
نو گل تشنه ی خود را مبر از خاطر پاک!
ای در گلشن قلب من بر روی تو باز

هرگز از خویش مرا دور مساز!!







.

***Spring***
28-05-2008, 02:42
سلام ای مظهر ايثار واز خود گذشتگی؛وای کانون مهر و محبت وای آنکه خداوند بهشت را به زيرپايت نهاده؛سلام برتو باد...
زبانم عاجز ودستم ناتوان از اين است که چگونه بتوانم حق تو را نسبت به مهر ومحبتی که به من و پدر و خواهر و برادرم می نمايی ادا کنم.
کلمات نيز کوچکتر و حقير تر از آنند که بتوانند به بيان علاقه ومحبت مادر به فرزند بپردازند.
مگر نه اين است که من پارهای از تنت هستم؛نه ماه از شيره جانت تغذيه کردم و در طی اين ايام انواع سختيها را بر خود هموار ساخته ای که من صحيح وسالم پا به عرصه ی هستی نهم . چه شبها ی دراز را تا سحر ببالينم نشسته و نگران حالم بوده ای وبا اندک ناراحتی و گريه ام ؛قلبت افسرده شده واشک از ديده جاری ساخته ای.
همه ی اين ها را که يک هزارم آن را در اينجا بيان نکرده ام مثل آينه وروز درجلو ديدگانم مجسم است.
کاش می توانستم قلبم را از سينه بيرون آورده در پيش پايت بيفکنم تا ببينی چقدر دوستت دارم.
عشق به مادر حديث ديگری است و هيچ پديده ای در جهان نميتواند با مهر مادر برابری کند...
کدامين قلبی ست که لبريز از مهر مادر نباشد؟







.

***Spring***
28-05-2008, 02:46
مادر به خا ک پای تو سوگند در جهان
پاکــيزه تر زمهر تو در سيـنه ای نبود
آلوده بود جز دل تو هر دلی که بـــود
مهری نبـود کز پی آن کينه ای نــبود



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



پاسی ز شب گذشته وخوابم نميبـرد
ای جان فدای ديده ی شب زنده دارتو
چون کودکان خسته سرا پا بــهانه ام
بازا کـــــه باز مانـــــده دلم بی قرار تو







.

***Spring***
28-05-2008, 02:53
کودکی در آغوش مهرت آرمیده ام : مادر
شعله ای افروخته از گرمای قلبت : مادر
فریاد و فغان در هیاهوی جوانیم تویی : مادر
مرا در زمانه بی کسی پناهی : مادر
آفتی بر قلبهای نامحرمانمی : مادر
شادمانی روزگار خاموشیم : مادر







.

na3r
28-05-2008, 18:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

na3r
28-05-2008, 18:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
28-05-2008, 22:11
مادران زیباترین اختراع خداوند هستند


Mums are God's most beautiful invention!


"ربکا وینترز"

دل تنگم
30-05-2008, 14:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
30-05-2008, 14:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
10-06-2008, 03:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
10-06-2008, 03:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
03-07-2008, 00:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bidastar
03-07-2008, 00:38
face
Blessed is your name
My beloved
Blessed is your smile
Which makes my soul want to fly
My beloved
All the nights
And all the times
That you cared for me
But I never realised it
And now it's too late
Forgive me

Now I'm alone filled with so much shame
For all the years I caused you pain
If only I could sleep in your arms again
Mother I'm lost without you

You were the sun that brightened my day
Now who's going to wipe my tears away
If only I knew what I know today
Mother I'm lost without you

گریه کردم مثل ابرا بی تو مادر
شد دل من جای غصه ها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست بخواب مادر
برای همیشه قلبم فقط جای توست بخواب مادر

رفتی و من تنها ماندم
باغصه و غم ها ماندنم
گر که تو را آزردم من
مادر حلالم کن

بعد از تو من بی پناهم
ای که بودی تکیه گاهم
خیز و بنگر اشک و آهم
مادر حلالم کن

***Spring***
03-07-2008, 02:02
دو موجود هستی گرامی تر است

یکی میهن و دیگرش مادر است

ستایش کنم زن که او مادر است

که مادر سزاوار زیب و زر است

تو ای مادر من نوای میهن من

کنم خواب در اغوشت ای سرور من


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
03-07-2008, 02:16
مهربان تر ز دل عاشق مادر دل نیست


به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست


دل پاکی طلبیدیم که کنیم هدیه به او


هرچه گشتیم به خدا لایق مادر دل نیست




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






مادر ، شاهکار فداکاری و مهربانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])






.

***Spring***
03-07-2008, 03:52
زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است


ســــــــــرچشمهء محبت و الطاف داور است


بهر صفا و لطف خــــــــدا عشق مظهر است

بعد از خـــــدا به سجده بوَد زآنکه مادر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

دل تنگم
05-07-2008, 02:33
کلید جنت عشقی الا ای مهربان مادر

سریر پاکی و مهری الا ای جاودان مادر

بریدی جامه شوقم ز مقراض فنای جان

سپردی شوق بر جانم الا ای دلستان مادر

خم از بار وفاداری به دوران قامت سروت

سپید آن زلفت چون شامت الا ای همزبان مادر

کشیدی درد و رنج افزون که باشم بوته سبزت

فدایت غنچه جانم الا ای باغبان مادر

چه شب هایی که خواب از تو گریزان شد ز جور من

دو چشمت چشمه پاکی الا ای بوستان مادر

به دستت خو گرفت این سر که نازش می کنی هردم

نوازش کن دمی دیگر الا ای مهرجان مادر

حبیب از جام چشمانت چه مستی ها به سر دارد

بده جامی دگر امشب الا ای مهربان مادر

***Spring***
31-07-2008, 13:14
مادر ای چراغ روشنم به زندگی ………… مادر ای پناه من به گاه زندگی

زمین اگر دو صد فراخ تر بود همی …سزا بهشت بود که آیدت به بندگی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هيچ نغمه ای روح پرورتر و دلنشين تر از كلمه مـــــادر وجود ندارد...

جبران خليل جبران







.

***Spring***
31-07-2008, 13:15
به بهشت نمی روم ، اگر مادرم آنجا نباشد ...

زنده یاد حسين پناهي


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]










.

***Spring***
31-07-2008, 13:17
تنها قرشته ای كه روی زمين ديدم ، مادرم بود ...

لامارتين



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


هيچ چيز به قدر ديدن يك مادر و فرزند ، روح پرور نيست و هيچ چيز به اندازه مادری كه كودكانش او را احاطه كرده اند ، حس احترام و تقديس ما را بيدار نمي كند ...

گوته




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



اتفاق نادر در چین در هنگام امداد رسانی به زلزله زدگان - مادر ، شاهکار فداکاری و مهربانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])






.

***Spring***
31-07-2008, 13:27
همی نالم که مادر در برم نیست
صفای سایه او در برم نیست
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به ياد آر چشمانی را كه بر تو نگران بودند ، به ياد آر دستهايی را كه با نوازشهای خود دردهای
تو را تسكين مي داد ، به ياد آر دلی را كه به خاطر تو زخمها خورده است ...
آن وقت زانو بر زمين بگذار و محبت مـــــادر را سپاس دار ...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
31-07-2008, 14:16
... سرود مادر ...

در بوسه های مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان

در خنده های مادر
عطر خوش گلستان
زيبایی طبيعت
شادابی بهاران

مادر تو روح و جانی
مادر تو جاودانی
با من تو مهربانی
با من تو همزبانی

مادر تو بهترینی
مادر تو نازنینی
مادر تو دلنشینی
بر حلقه ام نگینی

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد برای فرزند
مادر هميشه غم خوار

مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز

☼☼☼

در چشم های مادر
آبی آسمانی
رؤيای سبز نوروز
معنای زندگانی

در اشك های مادر
پاکی آب باران
رنگين كمان روشن
آوای چشمه ساران

مادر زعشق سرشار
روح نثار و ايثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار

مادر چراغ خانه
گرمای آشيانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد براي فرزند
مادر هميشه غم خوار

مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز

☼☼☼

در نغمه های مادر
لالایی محبت
شعر بلند پيوند
آوای انس و الفت

در پند های مادر
شيرینی سعادت
آسايش دو گیتی
شادی بی‌نهايت

مادر تو صبح پاکی
برتر ز آب و خاکی
در مشرق محبت
خورشيد تابناکی

تو مايه‌ی غروری
سرچشمه‌ی سروری
سرشار شعر و شوری
بخشنده‌ی شعوری

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد برای فرزند
مادر هميشه غم خوار

مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز

☼☼☼

مادر دلش رحيم است
قلبش مرا حريم است
روحش پناه‌گاهم
در لحظه‌های بيم است

قلبش تپد برايم
خود را كند فدايم
پر می‌شوم ز شادی
چون می‌كند صدايم

بخشنده‌ی جوانی‌ست
معنا‌ی زندگانی‌ست
لبخندش آسمانی‌ست
شادی جاودانی‌ست

آرامش نسيم است
بخشنده و كريم است
در بوستان هستي
چون گل پر از شميم است

مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد برای فرزند
مادر هميشه غم خوار

مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز

مهدی عاطف راد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






.

***Spring***
31-07-2008, 14:20
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مـــــادر را ساختند ...

شكسپير

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رضا عدیلی پور







.

t.s.m.t
01-08-2008, 00:36
برکت سونبول دن،دن نن باشلییر
اوجالیق تانریدان،دین نن باشلییر
عمرونو قویوب قوجالان آنا
منیم کی بو دونیا سن نن باشلییر

برکت اگر از نان شروع می شود
واگر سرافرازی از خدا شروع می شود
عمرت را به پایم گذاشتی و پیر شدی
منم که این دنیایم از تو شروع می شود

t.s.m.t
01-08-2008, 01:10
زمانی خواهم فهمید که کیستی
که دیگر در کنارم نخواهی بود

t.s.m.t
01-08-2008, 08:20
ای در دل اهل یقین جای تو مادر

وی بر سر خلد برین پای تو مادر

در سر هوای کودکی دارم که در گوش

بهتر ز هر آواست ای وای تو مادر



پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
04-08-2008, 19:35
تا بر گرفت سایه ز سر مهر مادرم
افسرده گشت تاب و تب ماه و اخترم
با مرگ جان گزای تو بر من چو شهریار
معلوم گشت معنی ای وای مادرم
ای وای مادرم...

پدیده ی تبریزی

t.s.m.t
07-08-2008, 23:29
مادر ستون خانه است،با رفتنش خانه ویران می شود.

***Spring***
13-08-2008, 17:10
کودکی که آماده‌ی تولّد بود، نزد خدا رفت و از خداوند پرسيد: "می‌گويند فردا شما مرا به زمين می‌فرستيد، اما چگونه من بسيار كوچك و بی‌پناهم ، من به اين کوچکی و بدون هيچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"

خداوند پاسخ داد: "در ميان تعداد بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو برگزيده‌ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری و مراقبت خواهد کرد."

امّا کودک هنوز اطمينان نداشت که می‌خواهد برود يا نه : "امّا اينجا در بهشت، من هيچ کاری جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين‌ها برای شادی من کافی هستند."

خداوند لبخند زد: "فرشته‌ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."

کودک ادامه داد: "من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتی زبان آنها را نمی‌دانم؟..."

خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته‌ی تو ، زيباترين و شيرين‌ترين واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری و مراقبت ، به تو می‌آموزد که چگونه صحبت کنی."

کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟"

امّا خدا برای اين سوال هم پاسخی داشت: "فرشته‌ات دست‌هايت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می‌آموزد که چگونه دعا کنی."

کودک سرش را برگرداند و پرسيد: "شنيده‌ام که در زمين انسان‌های بدی هم زندگی می کنند، چه كسى مرا در برابر آنها محافظت مى كند ؟"

خداوند گفت : "فرشته‌ات از تو دفاع و مواظبت خواهد کرد ، حتّی اگر به قيمت جانش تمام شود."

کودک با نگرانی ادامه داد: "امّا من هميشه به اين دليل که ديگر نمی‌توانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود."

خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته‌ات هميشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه در کنار تو خواهم بود."

در آن هنگام بهشت آرام بود، امّا صداهایی از زمين شنيده می شد.

کودک فهميد که به زودی بايد سفرش را آغاز کند. او به آرامی يک سوال ديگر از خداوند پرسيد: "خدايا! اگر من بايد همين حالا بروم پس لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگوييد."

خداوند شانه‌ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته تو مهم نيست . تنها بدان كه تو اين فرشته را « مـــــادر » صدا خواهى زد."




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

دل تنگم
05-09-2008, 00:44
اهلی جاده هایی نبودم که بالا می آورد

مادری که پاهاش را در یکشنبه ای جا گذاشت

که از تقدس ریش های پدر

چکه

چکه

علف های هرز می رویانید

قسم یه دانه ای که اگر...اگر...بمیرد...

من از مکاشفات زنی می آیم

هراسان کابوس هایی که در ازای چند لوبیای ناچیز...

یا هذیان هایی که گاهی جیغ می شد

در التماسی که

ما...در..

من گاو خوبی بودم

بعد ها

انبساط دردهام

سمت مردی می وزید

که توی جیب هایش نقشه ی هیچ گنجی نیست

و دارو ندارش باغچه ای ست که قرار است از لوبیای سحرآمیزش

دست مادر به خدا برسد

بیرون پنجره ای که برف می بارد بر سفیدی موهاش

گاهی بلند بلند خواب دختری را می بیند

که بلوغ دردهاش را مااااااغ می کشد

دربدری که

توی گلویش سیب نارسی ست

میراث گذشته ی زنی سر در گم کابوس های کال

و ما که از پس قرن ها

هنوز برهنه ی جاده ای در رَد هفته ای هستیم

که یکشنبه ندارد

با مادری که

حالا ناخن هاش را می جود

و بغضی که سر باز نمی کند در انتظار جاده ای که

هزاران سال است از خلقت خدا می گذرد و...

سبز نمی شود

که نمی شود.

.::. RoNikA .::.
06-09-2008, 16:24
با اجازه یکی از نامه هایی که برای پدر و مادرم نوشتم اینجا قرار می دم :11:

_______________________________

پدر و مادر عزیزم

هجدهمین بهار زندگی ام فرا رسیده و من در کنار شما هستم. از این بابت احساس خوش بختی می کنم. 17 زمستان سرد گذشته است که در تمامی این روزها و شب ها حضوز و یاد شما مرا دلگرم کرده است.

تلاش عاشقانه پدر در گرمای گرمترین نقطه خاک و نیایش و مناجات شبانه مادر در سرد ترین لحظات تنهایی، خاطراتی را برایم ساخته اند که گنجینه امروز و سرمایه ی فردای من است ....

امروز که در سایه لطف خدا و با هدایت دو فرشته مهربان در این مقام قرار گرفته ام شکر خدای متعال را به جای می آورم و همواره بهترین، زیباترین و عاشقانه ترین آرزوها را برایتان آرزومندم.

_______________________________

خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر

میون ترانه هام نوشتم نامت را

نوشتم نامت را با بغض با گریه های دور

نوشتمت، نوشتمت ترانه خوان شعر هایم

نوشتم با کلماتم نام زیبایت را

و بر هر شاخه ی گل یاس باز می نویسم

دوستت دارم، مادر

دل تنگم
14-09-2008, 17:57
تو مرا زادي و با مهرت حياتم دادي!
مادر كهن روز من!
فراموش نمي كنم كه
در گهواره ي دستان خسته ي تو پرورش يافتم
و هر روز در تو و با تو زيستم و باليدم.

اما امروز از تو دورم در دياري غريب
با مردماني ناآشنا
و آييني ناخواستني...

مادر جان
لحظه ي جدايي،
ديرينگي پيمانمان را از ياد بردم،
از اين عهد شكني
تا پايان عمر خود را ملامت مي كنم...

من باز خواهم گشت
با سينه اي كه هنوز
مهر تو را فرياد مي كند
با هر تپش ...
و با چشماني كه
باراني بودند در دوري تو...

من باز خواهم گشت
و در روز وصال دوباره
تا ابد با هر قدم كه بر مي دارم،
بوسه اي بر مي گيرم از خاك پاكت
كه گلگونه ي خون پاكان آراسته اش...

eMer@lD
07-10-2008, 19:36
هیچ کلامی نمیتوانست آن چشمان ِ عاشق را بیابد و تو را آنگونه که ما را لمس کردی لمس کند0
تو دنیا را بر دوش ِ خود کشیدی و آنرا از زمان ِ آغاز حمل کردی 0
هر چه توانستی بدون ِ هیچ چشم داشتی به جبران ِ آن ، به ما دادی
در آرامشی بدون ِ هیاهو ، هر یک «نوزادی»چون قدیسی در تو آرمیدهاست0.
.
.
یک روز به افتخار تو معین شده است و ما تابع تقدیم ِ خود هستیم
ولی تمام ِ روز ها روز ِ مادر است و تمام ِ دنیا بهشت ِ روشن ِ توست 0


عشق مادری
در اشکها یت با قلبی از طلا به ما نور دادی0
دست هایت را محکم به هم فشردی و برای صلح دعا کردی0
به چشمان ِ تو برای ِ یافتن ِ آسمانها «بهشت»نگاه می کنیم0
در تاریکترین لحظات به سوی تو آمدیم ، تا شبهای تیره مان را از ترس و وحشت به نور برسانی0
بوسه ها و مهربانیت
با آغوش ِ نرم و توجه عاشقانه ات
تمام ِ نیاز هایی که با آن مواجه می شویم بدون ِ نیاز به جبران ِ بر آورده می کنی


با شادی برایت آواز می خوانیم
شعف روح ما برای تو می درخشد0
.
.
گلهای زیبا با نفس ِ زندگی ِ تو و زمزمه ی شاد ِ تو شکوفه می کنند0
.
ما مانند کودکانی نوزاد در آغوش ِ تو به تو می آویزیم0
تو بی مانند
شیر تمام عالمی
مانند جرقه ای رویایی در چشمان ِ کودکان ، انگشتان ِ کوچک به امید چنگ می زنند وتو تمام ِ امید ها و آرزوها را به واقعیت مبدل می کنی0
.
.
حمایت کننده و محافظ همه چیز حول ِ محور ِ تو به شیرینی می چرخد
.
ما مانند فرشته هایی به پای ِ تو
برای آغوش ِ گرم ِ تو به زانو در آمده ایم
تو مانند ِ رقص ِ زندگی هستی
و مانند ِ هر تصویر ِ زیبایی آویخته شده به بالا


.
مانند ِ خاک آرمیده که دانه هایی برای ِ باروری دارد
.
یک عروسی در آسمان ِ پهناور ِ آبی
تلاش و آرزوی ما برای لبخند ِ صبحت
.
هنگامی که غصه و غم ما را احاطه کرده
مانند ِ روبانهای ابریشمی ِ صورتی از ابر ها آویخته شده و گونه های ما را نوازش می دهی
.
تسکینی برای لبهای غمگین
.
.
.
آه مادر ها
.
دعا میکنم که شما بدانید چرا هر روز الماسها می درخشند
چرا خورشید می درخشد ؟
نور صبحگاهی می تابد؟
و چرا رزها معطرند؟
چگونه شادمانی جرات خود نمایی می کند؟
آه مادر ها
ما همه شما را عاشقانه دوست داریم
برای هر کلمه ای دعا می کنم تا آنها را بشنوی

.
I lOve yOu mother's


مترجم :خودم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
14-10-2008, 01:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]داشت اسم مادر از صفحه اول حذف میشد!!!

t.s.m.t
21-10-2008, 01:03
زمان تنت را شکست و من دلت را
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
21-10-2008, 19:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

t.s.m.t
21-10-2008, 19:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
25-10-2008, 03:58
مادر عزیز...
قسم بر جامه ی پاکی که از مهرت به تن دارم
فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم

Ghorbat22
25-10-2008, 05:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

***Spring***
25-10-2008, 05:32
مـــــادر

جنت روی زمین و باغ رضوان مادر است
كفر میگویم اگر چه، دین و ایمان مادر است

آنكه پیدا شد محمد از وجودش در قریش
وآنكه شاهان پرورانیده به دامان مادر است

آنكه ایزد داد جنت زیر پای او قرار
وآنكه نامش هست والا نزد یزدان مادر است

آنكه لالایی برایم شب به بستر میسرود
روز و شب میكرد با من آنكه یكسان مادر است

ای بلا و آفت گردون مگر نشناختی
آن زنی را كه دعایم كرد از جان مادر است

آنكه توفان حوادث ساختش از من جدا
وآنكه ابر دیده ام را ساخت گریان مادر است

آنكه تیمار من اندر روز و شب بد سالهاست
روز و شب هستم برایش زار و نالان مادر است

آنكه جانم را برای لحظه ای از عمر او
صد اگر میداشتم، میدادم آسان مادر است

سر چه باشد خاك پایش را برابر میكنم
توتیا خاك مزارش بر دو چشمان مادر است

آنكه با چشم پر از اشك است باقی، “ شاكر” است
وآنكه چشمش بست با قلب پر ارمان مادر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


كيست مادر؟ نقشه ايجاد ما

كيست مادر؟ بانی بنياد ما

قلب او سرچشمه اميدهاست

سينه او مشرق خورشيدهاست

رمز عشق جاودانی مادر است

كيميای زندگانی مادر است

هر چه دارم من همه از مادر است

پای تا سر شعله ام زين اخگر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


تا بهشت در زیر پای مادر است

هستی من در دعای مادر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






.

***Spring***
25-10-2008, 05:50
مـــــادر

مــــادرم ای زنـــــدگی بخش جهــــان مادرم
نـــام زیبایت بـــود ورد زبـــــان ای مـــادرم

روشنـــی بخشـــــای قلب نــــاتوان من تویی
مـــاه اقبـــال منـــی در آسمـــان ای مـــادرم

چونکه من با خـــوردن خــونت به دنیا آمـدم
عفـــو بنمـــا این گنــــاهم مهـربان ای مـادرم

لـــذتی در زنــــدگی دارم اگر از شیــر تست
قـــوت قلب منـــی آخر بــــــدان ای مـــادرم

کی توان دارد دلم از تو جـــــــدا گــردد دمی
چـــون نمی گردد جــدا ناخن زجان ای مادرم

گر نباشی من نهـــال خشک هستــــم بی ثمــر
برگ من تو ، حاصلم تو ، باغبـــــان ای مـادرم

تا دعایت هست بر من بــــی نیازم در جهـــان
ثروتم بخشی همـــی تو رایگان ای مــــــادرم

تا قیامت زنـــده باشی مــــــادر دلســـوز مـن
خوشبخت و سر فـــراز و جاودان ای مادرم

من حبـــاب از قطره‌ی آبی هـــــراسانم اگـر
آن ز چشـــم پاک تو باشد روان ای مــــادرم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





.

***Spring***
25-10-2008, 06:21
مادر ای نیلوفر باغ سپهر
مادر ای دریای بی پایان مهر

مادر ای آموزگار مهربان
تاغروب زندگی با من بمان


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


... هـــــرگـــز نمير مـــــادر ...

هرگز تنهایم نذار مادر
به ستـــــــاره ها نگــــاه كن
كـــــه شب را شكسته انـــد
بـــــي تـــــــــوشب من
شبي بي ستـــــــاره است
آفتـــــــاب را ببين
كه غول تاريكـــــي از مقابلش مــــی گريزد
بـــــی تـــــــــو روز من
آفتـــــــاب نـــــــدارد
چمن زارهـــــا در بنــــگر
با لالـــه هــــــا
و بـــــا جويبارهای كــــوچكی كه
زمــــزمه كنـــــان روان است
بی تـــــــو دنيـــای من
از چمن و لاله و زمـــزمه خــاليست
بی تو من هيچـــم ... نيستم
اگر مـــــی خواهي من بمانم
اگر مـــی خواهی من نميرم
هـــــرگـــز نمير مــادر


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

A_M_IT2005
25-10-2008, 06:49
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟

خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟

او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد.

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند.
يک جفت برای وقتی که از بچه هايش می پرسد که چه کار می کنيد، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان.
يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همين جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگويد او را می فهمد و دوستش دارد.

فرشته سعی کرد جلوي خدا را بگيرد. اين همه کار براي يک روز خيلی زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد .

خداوند فرمود : نمی شود !! چيزی نمانده تا کار خلق اين مخلوقی را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم. از اين پس می تواند هنگام بيماری، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد.

فرشته نزديک شد و به زن دست زد.
-اما ای خداوند، او را خيلی نرم آفريدی .
-بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .

فرشته پرسيد : فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .

آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد.
-ای وای، مثل اينکه اين نمونه نشتی دارد!
خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نيست، اشک است.
فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟

خداوند گفت : اشک وسيله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا اميدی، تنهايی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد.

- شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا" حيرت انگيزند. زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.

وقتی مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتی می خواهند گريه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گريه می کنند.

و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند.
در مقابل بی عدالتی می ايستند. وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد، نه نمی پذيرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهی يک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قيد و شرط دوست می دارند.

وقتی بچه هايشان به موفقيتی دست پيدا می کنند گريه می کنند و وقتی دوستانشان پاداش می گيرند، می خندند.
در مرگ يک دوست، دل شان می شکند.

در از دست دادن يکی از اعضای خانواده اندوهگين می شوند، با اينحال وقتی می بينند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستيد.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد.

زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسيدن می تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد

کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادی و اميد به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند.
زن ها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارند.

خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد.
فرشته پرسيد : چه عيبی ؟
خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند!!

***Spring***
25-10-2008, 07:24
شعر عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است


آفتاب آسا زنور خویشتن
آنکه افروزد جهانی مادر است


آنکه اندرگل رود تا ریشه وار
پرورد چون گل جوانی مادر است


آنکه هستی تمام مردمان
بی وجودش هست فانی مادر است



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




مادر


گــــرستی چــــرا ؟ مـــــادر مهربانــــم
ز اشكت زدی آتش غـــــــم به جـــانـــم


نگاهـی پــــر از درد و غمگين و ساكت
فــــرو رفت چون شعله در استخوانــــم


نگاهی چنان محــــو و مشتاق كـــــردی
كــه شــد قفل از گفتنی هــــا دهـــانــــم


نشستی و چــــون كهـــربا رنگ زردت
ز رنج دلت داد نــــا گــــه تكـــــانــــــم


سخنهای نـــاگفتـــــه ام مانـــــد در دل
كــه فرمــــان نمی بــــــرد از دل زبانـم


كنــــون پيش تــــــو دفتـــر دل گشايــــم
قلــــــم جـــــــانشين زبــــــان و بيانــــم


تــو پروردی اين قلب پـــر مهر و الفت
تو اين راه رخشنـــــــده دادی نشانـــــم


بــــــــه خـــــردی و نوباوگی و جوانی
شنــــــاسی ز من خــــوبتر داستانــــــم


ز چشمان بيــــــــدار من با سحرگــــــه
عيان بر تو مـــــي بود راز نهانــــــــم


چـــو آزاده زادی مــــــرا از چه اكنون
كــــــه زنــــــدانيم مي كنی ناتوانــــــــم


رخـــــی زرد و پژمــــــرده و زار آئی
بيايــــــی و آيــــــد بخاطر خزانـــــــانم


سر آيـــــــد غم و محنت مـا ، مخور غم
مسوزان مــــــــرا مادر مهر بــــــــــانم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




مـــــادر


مادر!
اسم تو اولین کـلمه ایست که کبریا به آدم آموخت
فانوس عشق و محبت تو در چه کعبه که نسوخت


مادر!
اسم مقدس تـــو دیوان هفت جلد پاکی وحقانیت است
نابینا میبیند و گنگ میگوید که وجودت عنایت است


پس بجاست که بگویم
مادر!
اسم مقدس تو مشق شده با خط زرین
روی دیوان جهــــان و عرش مکین


مادر!
مشک بدنت اولین نسیم ایست، کــــه میدمد برمشام طفل
اسم مقدس تو اولین کلام ایست ، که میدود بر زبان طفل


مادر!
تو اولین معلم و زارعِِ احساس وعشقِی دروادی تنم
عاطفه و عارفه تو به من آمــــوخت اینکه من منم


مادر!
اگــــــر راجب به اسمت کتابی بنویسم
هنوز هـــــــم ، نکته زدیوان ننوشتم


اما یک کلمه دیگر باید بگویم
مادر!
اشتباه کــــرده اند در تعیین اســــم و جـــای تو
اسم تو خدای ثانی وعالم قُدس مسکن و ماوای تو



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مادر، بهترین مخلوق خدا در عالم …
مادر، دریای بی انتهای دوست داشتن …
مادر، عشق بی پایان خدا در عالم …



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 19:16
مـــــادر

آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارد اين جماعت از دعای مادر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 19:18
مـــــادر
مادر وجودت نعمته
عطر نفسهات برکته


عشقی که میگن عشق توست
بارون پاک رحمته



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 19:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مـــــادر ، نور چشمانت گرمی بخش وجودم است



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 19:49
ای مادرم تاج سرم
از برگ گل نازکترم

تو لحظه های بیکسی
تنها تو بودی یاورم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 19:51
گل عشق

شراب مهر تو مـــــادر طهور است
دلت برگ گل و سنگ صبور است

ز ابر حق تو را باريده عرفان
غمت را کرده درمان نور قرآن

به رويت نور پاشيده خداوند
که ديدار تو ما را گشت درمان

گل چشمت گل عشق است آری
گلی اينسان نديده هيچ انسان

به ذکر خالقت هستی تو مشغول
شراب روح می نوشی چه آسان

تو با اين شط خرمايی که داری
منم مست تو و هم نيز عطشان

شراب مهر تو مـــــادر طهور است
دلت برگ گل و سنگ صبور است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
27-10-2008, 20:00
عشق مادری

عشق دارد وسعتی بی انتها
باشد اندر راس معشوقان خدا

سمبل عشق و وفا مادر بود
چونکه عاشق تا دم آخر بود


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
28-10-2008, 00:19
فدای مـــــادر

الهی آتشم خاکسترم کن
گل پژمرده هستم پرپرم کن

الهی هر که هستم هر چه هستم
مرا یک آن فدای مادرم کن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
28-10-2008, 00:27
مـــــادر

خدا انداخت زير پای مادر
بهشتی کز همه چيز است بهتر

اگر خواهی شوی مهمان جنت
نداری بهتر از مادر تو نعمت

بود شرط بهشت اين حرف آخر
که باشی خاک زير پای مادر


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

دل تنگم
06-11-2008, 11:58
مادر،
ای لطيف ترين گل ِ بوستانِ هستی
اي باغبانِ هستی ِ من
گاهِ روييدنم
باران مهربانی بودی که به آرامی سيرابم کند
گاهِ پروريدنم
آغوشی گرم که بالنده ام سازد
گاهِ بيماری ام،
طبيبی که دردم را می شناسد و درمانم می کند
گاهِ اندرزم،
حکيمی آگاه
که به نرمی زنهارم دهد
گاهِ تعليمم،
معلمی خستگی ناپذير
که حرف به حرف دانايی را در گوشم زمزمه می کند
گاهِ ترديدم،
رهنمايی راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد
مادر تو شگفتی خلقتی،
تو لبريز از عظمتی
تو را سپاس می گويم و می ستايمت...

دل تنگم
09-11-2008, 10:23
پشتِ دیوار ِ لحظه ها
همیشه کسی می نالد
و این بار،
دختری به یاد مادرش

"حسین پناهی"

دل تنگم
09-11-2008, 10:25
مادرم ای لحظه ی جاویدِ اُنسم

دیگر بار و دیگر بار

برای دیدنِ یک عمر لبخندِ زیبایت

حسابی من به دنیا پس نخواهم داد

Ghorbat22
19-11-2008, 05:07
مهربانتر ز دل عاشق مادر دل نیست
به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او
هرچه گشتم به خدا لایق مادر دل نیست

Ghorbat22
19-11-2008, 05:08
مادران دریا دلان عالمند
جله آلام ما را مرهمند
جان نثارانند بر مهر و وفا
پاکبازانند بی رنگ و ریا
عشق مادر از تمامی برتر است
مستی مادر جنونی دیگر است

Masoud_kp
19-11-2008, 23:27
هنوز هرم آخرین نفسهایت جانم را می نوازد
مهر مادریت با سختی نفس کشیدنت در نیامیخته بود
مادر هنوز مادر بود
مادر هنوز چشمهانش مهر داشت
نمیپنداشتم این رفتن آخرین رفتن است و برگشتی ندارد
اما تو می دانستی
آری تو فرشته بودی تو خوب میدانستی که داری به دیدار محبوب خویش میروی
تو میدانستی که ابالفضل پاداش دیدارش را میدهد
آری!چه خوب پاداشی داد
عیدی تولدش رو داد
مادر چه توقع داشتی
توقع داشتی از آن یا ابالفضل از ته جان قبل از رفتنت نترسم
نه مادر زود است
وداع نکن با من
آن یا ابالفضل بی پاسخ نماند و پاسخش رفتنت بود
چه زود رفتی
در غم هجرانت کلبه مان بیت الاحزان شد
کجایی مادر!
از ته جان خواندمت ولی دیگر پاسخی نداشتی
با زاری خواندمت پاسخ ندادی
نه این مادر نیست
مادر که اینقدر نامهربان نبود
مادر این تویی
آری خودت بودی
ولی دیگر پاسخ نداشتی
تو رفتی
ولی بدان که غمت جانم را فشاند
غم هجرانت پایان ندارد
این جا بی تو ارزش ماندن ندارد
گفته اند تا شقایق زنده است زندگی باید کرد
اما چه کنم که شقایقم تو بودی مادر
شرمنده دوستان این حرفهای دلم بود که به مادرم گفتم
آخ دوستان باز هم لحظات تکرار شد الان بیاد مادر بازهم تا اشکهایم جاری شد واسه خط خط این متن لحظات سخت وداع جلوی چشمام ورق زده شد ای کاش من جای مادرم میرفتم اون میموند !تو رو بخدا قدر مادراتون رو بدونید

***Spring***
20-11-2008, 01:53
وقتی که تو ۱ ساله بودی، مـــــادر ، بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک می کرد ...
تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردی!


وقتی که تو ۲ ساله بودی، مـــــادر ، بهت ياد داد تا چه جوری راه بری.
تو هم اين طوری ازش تشکر مي کردی، که وقتی صدات می زد، فرار مي کردی!


وقتی که ۳ ساله بودی، مـــــادر ، با عشق، تمام غذايت را آماده می کرد.
تو هم با ريختن ظرف غذات ، کف اتاق ، ازش تشکر مي کردی!


وقتی ۴ ساله بودی، مـــــادر ، برات مداد رنگی خريد.
تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوری، ازش تشکر مي کردی!


وقتی که ۵ ساله بودی، مـــــادر ، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بری.
تو هم، با انداختن ( به عمد ) خودت تو گِل، ازش تشکر کردی !


وقتی که ۶ ساله بودی، مـــــادر ، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد.
تو هم، با فرياد زدنِ : من نمی خوام برم!، ازش تشکر مي کردی ...!


وقتی که ۷ ساله بودی، مـــــادر ، برات یک توپ فوتبال خريد.
تو هم، با شکستن پنجره همسايه کناری ، ازش تشکر کردی!!!


وقتی که ۸ ساله بودی، مـــــادر ، برات بستنی خريد.
تو هم، با چکوندن ( بستنی ) به تمام لباست، ازش تشکر کردی!


وقتی که ۹ ساله بودی، مـــــادر ، هزينه کلاس پيانوی تو رو پرداخت.
تو هم، بدون زحمت دادن به خودت برای ياد گيری پيانو، ازش تشکر کردی!


وقتی که ۱۰ ساله بودی، مـــــادر ، تمام روز رو رانندگی کرد تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره...
تو هم با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کنی ازش تشکر کردی!


وقتی که ۱۱ ساله بودی، مـــــادر ، تو و دوستت رو براي ديدن فيلم به سينما برد.
تو هم، ازش تشکر کردی: ازش خواستی که در يه رديف ديگه بشينه!!!


وقتی که ۱۲ ساله بودی، مـــــادر ، دلسوزانه تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلوزِيِونی بر حذر داشت.
تو هم، ازش تشکر کردی: صبر کردی تا از خونه بيرون بره و بعد ...


وقتی که ۱۳ ساله بودی، مـــــادر ، بهت پيشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی.
تو هم، ازش تشکر کردی، با گفتن اين جمله: تو اصلاً سليقه ای نداری!


وقتی که ۱۴ ساله بودی، مـــــادر ، هزينه اردو يک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کرد.
تو هم،ازش تشکر کردی: با فراموش کردن نوشتن يک نامه ساده !!!


وقتی که ۱۵ ساله بودی، مـــــادر ، از سرِ کار برمي گشت و مي خواست که تو رو در آغوش بگيره و ابراز محبت کنه ...
تو هم، ازش تشکر کردی: با قفل کردن درب اتاقت!


وقتی که ۱۶ ساله بودی، مـــــادر ، بهت رانندگی ياد داد ...
تو هم ،هر وقت که مي تونستی ماشين رو بر مي داشتی و مي رفتی ؛ اینجوری ازش تشکر کردی!


وقتی که ۱۷ ساله بودی، مـــــادر ، منتظر يه تماس مهم بود ...
تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و، اينطوری ازش تشکر کردی!


وقتی که ۱۸ ساله بودی، مـــــادر ، در جشن فارغ التحصيلی دبيرستانت، از خوشحالی گريه می کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی، اينطوری که تا تموم شدن جشن، پيش مادرت نيومدی!


وقتی که ۱۹ ساله بودی، مـــــادر ، شهريه دانشگاهت رو پرداخت، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردی، با گفتن خداحافظِ خشک و خالی، بيرون خوبگاه، به خاطر اينکه نمي خواستی جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتی و بچه ننه نشون بدی!!!


وقتی که ۲۰ ساله بودی، مـــــادر ، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصی به عنوان همسر مد نظرت هست؟
تو هم، ازش تشکر کردی با گفتنِ: به تو ربطی نداره!!!


وقتی که ۲۱ ساله بودی، مـــــادر ، بهت پيشنهاد خط مشی برای آينده ات داد.
تو هم، با گفتن اين جمله ازش تشکر کردی: من نمی خوام مثل تو باشم!!!


وقتی که ۲۲ ساله بودی، مـــــادر ، تو رو در جشن فارغ التحصيلی دانشگاهت در آغوش گرفت.
تو هم،ازش تشکر کردی، ازش پرسيدی که: مي تونی هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کنی؟!


وقتی که ۲۳ ساله بودی، مـــــادر ، برای اولين آپارتمانت، بهت اثاثيه داد.
تو هم، ازش تشکر کردی، با گفتن اين جمله، پيش دوستات: اون اثاثيه ها زشت و قدیمی هستن!


وقتی که ۲۴ ساله بودی، مـــــادر ، دارايی های تو رو ديد و در مورد اينکه، در آينده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد.
تو هم با دريدگی و صدايی ( که ناشی از خشم بود ) فرياد زدی: مــادررر،لطفا تو کارام دخالت نکن!!!


وقتی که ۲۵ ساله بودی، مـــــادر ، کمکت کرد تا هزينه های عروسی رو پرداخت کنی، و در حالی که گريه می کرد بهت گفت که: دلم خيلی برات تنگ می شه...
تو هم ازش تشکر کردی، اينطوری که، يه جای دور رو برای زندگيت انتخاب کردی!!!


وقتی که ۳۰ ساله بودی، مـــــادر ، از طريق شخص ديگه ای فهميد که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردی، همه چيز ديگه تغيير کرده!!!


وقتی که ۴۰ ساله بودی، مـــــادر ، بهت زنگ زد تا روز تولد يکی از اقوام رو يادآوری کنه.
تو هم با گفتن "من الان خيلی گرفتارم" ازش تشکرکردی!


وقتی که ۵۰ ساله بودی، مـــــادر ، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت.
تو هم با سخنرانی کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردی!!!


و سپس، يک روز، مـــــادر ، به آرامي از دنيا ميره و تمام کارهايی که در حق مادرت انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود مياد ...




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مــــادر


مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر ***خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست ***سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر

ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر ***یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر
مهر است سراسر وجودش تــا هـست ***ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر

هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد ***یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن ***در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد

چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر ***آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی ***آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر

در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست ***دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر ***شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
20-11-2008, 10:48
عشق واقعی



شبی پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5 دلار
مراقبت از برادر کوچکم 2 دلار
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3 دلار
بیرون بردن زباله 1 دلار
جمع بدهی شما به من : 12 دلار !!!


مـــــادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این عبارت را نوشت:


بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که :


هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است.


وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت: مامان ... دوستت دارم ،


آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:


قبلاً بطور کامل پرداخت شده ...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



در چشم های مادر
آبی آسمانی
روًيای سبز نوروز
معنای زندگانی


**********
در پند های مادر
شيرينی سعادت
آسايش دو گيتي
شادی بينهايت



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

P30 Love
21-11-2008, 00:43
اي مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــا د ر...........
مادر ...
آسمان را سپاس كه باران چون گيسو اني به كوه بخشيد،
كوهستان راسپاس كه رودها را به گسترهً دشتها بخشيد ،
رودها را سپاس كه درخت را سيراب كرد .
درخـت را سپاس كه پرنده بر شاخـسار خويـش ميهمهـان
. كردپرنده را سپاس كه زندگي را چون خنياگري بيتاب
به تحريرتغزل در آ‎‎‎ورد تو را سپاس مادر ،كه آسمان و
رود و درخت و پرنده به مهر تو زندگي آموختند، و خدا
را سپاس كه تورا چون سيب سرخ هوا به زمين بخشيد
تورا سپاس كه باران شدي وبر كوير دلم باريدي رود شدي
ومرا درخت خواستي پرنده شدي وترانهً انسان زيستن را
زمزمه كردي من ميوهً دوست داشتني توام...؟
شبهاي زمستاني قلبم را چراغي نيست و ظلمت روحم را،
روشنايي ودر انزواي تنهائيم كور سوي اميد را نمي بينم
چه بس شبها كه دلتنگي صورتم راشسته و خواهد شست
وچه بسيار روزهايي كه بي قرارت بودم ولي ...
غم هجران لحظه به لحظه به مرگ نز ديكترم خواهد كرد
وهيچ كس راز دلتنگيهايم را نخواهد فهميد وهيچ چيز برلب
نخواهم آوردچرا كه من گر فتار سنگيني سكوتي هستم كه
گويا قبل از هر فريادي لازم است...
با كدامين واژه تو را ستايش كنم كه هر چه مي گردم جمله اي نمي يابم
كه خوبيهاي تو را معني كند و بيانگر همهً خوبيهاي تو باشد
تو يي كه بر كوير زندگيم يك باره باران مهر مي شوي و غمهايم را مي شويي
تو يي كه هر وقت دلتنگ مي شوم آغوش پر مهرت را بر رويم مي گشايي وبا
دستان نوا ز ش گر ت غبار غم از چهره ا م مي زدايي هر گاه تو را استوار بر سجا ده
نمازت مي بينم اشك در چشمانم حلقه مي بندد و آ ن گاه هست كه مي خواهم با
يك بغل گل سرخ تو را در آغوش بگيرم و بگوييم دوستت دارم اي مادر.

Ghorbat22
28-11-2008, 05:40
مادر ای مهر آسمان افروز

گرمی ی کلبهء دل سردم

بيتو در انعقاد تنهايی

ماتمم حسرتم غمم دردم

در طراوت سرای باغ اميد

شاخه های شکستهء زردم

بيتو تا زنده ام شکسته ترم

دل پر عقده را کجا ببرم

تا در اقليم کاج ها رفتی

پايمال خزان غم شده ام

از نم اشک صبح و گريهء شام

همچو ديوار کهنه خم شده ام

Ghorbat22
28-11-2008, 05:44
مادر

ای مادرم چه پاکست

آغوش پر زمهرت

تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس

آغوش پر زنازت

گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست

آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو. گيتی

مادر مرا به ياد است

هر ناز و هر گپ تو

آن رنج هر شب تو

Ghorbat22
28-11-2008, 05:45
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول ميخورد
هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود
چادر نماز فلفلي انداخته بسر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هرجا شده هويج هم امروز ميخرد
بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد بجستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال
هر شب در آيد از در يك خانه فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله ميزند
ناهيد ، لال شو
بيژن ، برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي ناخوش خود آش ميپزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نميشود .
پس اين كه بود ؟
ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد ،
در نصفه هاي شب .
يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب
نزديكهاي صبح
او زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نياز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش
آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه هاي محلي كه ميسرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنجسال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ
تنها مريضخانه ، باميد ديگران
يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طوماز سرنوشت و خبرهاي سهمگين
درياچه هم بحال من از دور ميگريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم بسوره ياسين چكيد
مادر بخاك رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر بغرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او بجهان بلند برد
آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور
يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او
اما خلاص ميشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مباركت .
آينده بود و قصه بيمادري من
ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ
من ميدويدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاك
خود را بضعف از پي من باز ميكشيد
ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه
خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز :
از من جدا مشو
ميآمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب ميكنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
خاموش و خوفناك همه ميگريختند
ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :
تنها شدي پسر .
باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :
بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟
تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

شهریار

Ghorbat22
28-11-2008, 05:46
بیمارم ،مادر جان!
میدانم،میبینی
میبینم،میدانی
میترسی،میلرزی
از کارم،رفتارم،مادر جان!
میدانم ،میبینی
گه گریم،گه خندم
گه گیجم،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم،بیدارم،مادر جان!
میدانم،میدانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ،یا مستی
از مادر،از خواهر
از دختر،از همسر
از این یک، وآن دیگر
بیزارم،بیزارم،مادر جان!
من دردم بی ساحل.
تو رنجت بی حاصل.
ساحر شو،جادو کن
درمان کن،دارو کن
بیمارم،بیمارم،بیمارم،مادر جان!

مهدی اخوان ثالث

Ghorbat22
28-11-2008, 05:47
تاج از فرق فلك برداشتن

جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره يافتن

هر نفس شهدي به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتي چون ماه دربر داشتن

صبح، از بام جهان چون آفتاب

روي گيتي را منور داشتن

شامگه ، چون ماه رويا آفرين

ناز بر افلاك و اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلك

بال در بال كبوتر داشتن

حشمت و جاه سليمان يافتن

شوكت و فر سكندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زيستن

ملك هستي را مسخر داشتن

بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است

لذت يك لحظه مادر داشتن

فریدون مشیری

***Spring***
01-12-2008, 01:36
مـــــادر ، فرشته نگهبان من


بعد از تو از کدام دریچه
آسمان را به تماشا بنشینم
و با کدام واژه عشق را معنا کنم
بی تو
همه‌ی فصلها خاکستری
و همه‌ی ستاره ها خاموشند
کیفر شکستن دل من چند جاده غربت
و چند آسمان تنهایی است
باور کن
من هنوز هم
به قداست چشمان تو ایمان دارم مـــــادر



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

s2010
01-12-2008, 02:06
من همین روبلدم رفیق بی کلک مادر

***Spring***
01-12-2008, 02:37
مـــــادر ای پیغمبر زیبای عشق



مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق


مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق


مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گاه خستگی هایم توئی
مادر ای تنها نرین ماوای عشق


یاد تو آرام می‌سازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق


صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "


ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق


ای انیس لحظه های بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تومنم
من که مجنونم توئی لیلای عشق



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
01-12-2008, 02:40
تمام تئوری جهان بطور ترديد ناپذيری به سمت يک نفر جهت گرفته شده اند و آنهم بسوی تو ، مـــــادر.

والت ويتمن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


گرانبها ترين هديه‌ی خدا مادر است

مادر الماسی است گرانبها که در روز ازل، در ظلمات و تاريکي روز اول خلقت به هر انسانی عطا شده. موهبت خدايی که بدون در نظر داشتن مرزهای خاکی، بی خبر از همه رفتارهای نژاد پرستانه، به دور از هر گونه اختلافات طبقاتی و فرهنگی به مستمند و ثروتمند به يک نوع بخشوده شده. مادر رنگ نميشناسد. سياه و سفيد نميشناسد. در پيشگاه مادر رنگ نيست، فرق نيست. مادر تکه‌ای از خداست.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


همی نالم که مادر در برم نیست
صفای سایه او در برم نیست
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

***Spring***
01-12-2008, 02:48
مـــــادر

ای ستیغ قله های سرنوشت
زیر پای توست مفهوم بهشت

شیر تو خون رگ جان بشر
ای تویی مضمون ایمان بشر

تو هوایی ما همه خواهان تو
تو کجائی ما همه حیران تو

تپ تپ دست تو لالایی ماست
تا تو هستی اوج والایی ماست

عزت مفهوم ایثار از تو است
خود گذشتن نیزسرشار از تو است

دست ما بگرفتی و بالا شدیم
خود فسردی گرچه ما والا شدیم …

آرزوی حال بهتر داشتن
لذت یک لحظه مادر داشتن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

Ghorbat22
03-12-2008, 12:12
کودکی در آغوش مهرت آرمیده ام : مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شعله ای افروخته از گرمای قلبت : مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فریاد و فغان در هیاهوی جوانیم تویی:مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرا در زمانه بی کسی پناهی : مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آفتی بر قلبهای نامحرمانمی : مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شادمانی روزگار خاموشیم :مادر[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سپاس
از تمامی مادران [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
03-12-2008, 12:13
ای مرا مظهر ایمان و غرور

ای نگاه تو پر از گرمی و نور

ای صدای تو مرا روح نواز



هرگز از خویش مرا دور مساز



نازنین مادر من،

من به گلزار وجود،

چون گلی تشنه ی باران محبت هستم

هرگز ای ابر پر از رحمت و عشق،

نو گل تشنه ی خود را مبر از خاطر پاک!

ای در گلشن قلب من بر روی تو باز



هرگز از خویش مرا دور مساز!!

Ghorbat22
03-12-2008, 12:14
او که هر لبخند سبزش مرهم صد درد
او که قلبش گرم و دستش سرد
او که هر شب تا سحر خون گریه می کرد . . . مادر من بود
دست هایش پر ز نقش پینه های کهنه بود و خالی از خواهش
حرف هایش خالی از اعداد امّا پر ز اَرامش
اشک هایش عطر شبنم داشت
او مرا پاشویه می کرد و خودش تب داشت
او مادر من بود
از صدای وحشی باد خزان هرگز نمی ترسید
گر چه دردی سرخ داشت امّا همیشه سبز می خندید
جسم او از خاک بود و چون که روحش اَسمانی بود
راه عرش اَسمان را هم نمی پرسید
اَری ! . . . مادرم تنها . . تا خدای بیکران ها رفت
مادر من مرد . . .
او که اکنون خفته زیر تلّ خاک
او که جسمش پاک و روحش پاک
او مادر من بود

Ghorbat22
03-12-2008, 12:15
دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

همون گهواره ای که خاطرم نیست

همون امنیت حقیقی و راست

همون جایی که شاهزاده ی قصه

همیشه دختر فقیرو می خواست

همون شهری که قد خود من بود

از این دنیا ولی خیلی بزرگتر

نه ترس سایه بود نه وحشت باد

نه من گم می شدم نی یک کبوتر

دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر؟کجاست گهواره ی من؟

نگو بزرگ شدم،نگو که تلخه

نگو گریه دیگه به من نمی آد

بیا منو ببر نوازشم کن

دلم آغوش بی دغدغه می خواد

توی این بستر پاییزی مسموم

که هر چی نفس سبز بریده

نمی دونه کسی چه سخته موندن

مثل برگ روی شاخه ی تکیده

دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر......

Ghorbat22
03-12-2008, 12:16
ساحل امروز خموش است
ماسه ها شسته و نمناک
موج کف بر لب و دیوانه و مست
سوی من می آید و بر می گردد،
مرغ دل گرچه اسیر قفس است،
همرۀموج ندانم که چرا میخواند
مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند

بر سر سنگ به نزدیکی آب،
مرغکی گرم عبادت،
سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،
پر این مرغ سپید است، از رهی
سینه اش پا ک زکین،
به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،
از رهی دور رسیدست ومرا میخواند.

Ghorbat22
04-12-2008, 22:13
دانم کنون از آن خانه دور
شادی زندگی پر گرفته
دانم کنون که طفلی به زاری
ماتم از هجر مادر گرفته
هر زمان می دود در خیالم
نقشی از بستری خالی و سرد
نقش دستی که کاویده نومید
پیکری را در آن با غم و درد
بینم آنجا کنار بخاری
سایه قامتی سست و لرزان
سایه بازوانی که گویی
زندگی را رها کرده آسان
دورتر کودکی خفته غمگین
در بر دایه خسته و پیر
بر سر نقش گلهای قالی
سرنگون گشته فنجانی از شیر
پنجره باز و در سایه آن
رنگ گلها به زردی کشیده
پرده افتاده بر شانه در
آب گلدان به آخر رسیده
گربه با دیده ای سرد و بی نور
نرم و سنگین قدم میگذارد
شمع در آخرین شعله خویش
ره به سوی عدم میسپارد
دانم کنون کز آن خانه دور
شادی زندگی پر گرفته
دانم کنون که طفلی به زاری
ماتم از هجر مادر گرفته
لیک من خسته جان و پریشان
می سپارم ره آرزو را
بار من شعر و دلدار من شعر
می روم تا بدست آرم او را

Ghorbat22
04-12-2008, 22:15
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری

پرتویی در دل خود از ره خوبان داری

من در این وادی مستی به جوانی ماندم

تو در این غفلت من عزت عرفان داری

من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت

تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری

شامگه باز آمد لیک در این افکارم

که به هر درد و غمی یک می درمان داری

خام در کودکی و تشنه ز این دریایم

تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری

ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت

تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟

Ghorbat22
04-12-2008, 22:17
ای که بی تو خودمو تک و تنها می بینم

هر جا که پا می ذارم تو رو اونجا می بینم

یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود

قصه ی غربت تو قد صد تا قصه بود

یاد تو هر جا که هستم با منه

داره عمر منو آتیش می زنه

تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد

گونه های خیس مو دستای ت پاک می کرد

حالا اون دستا کجاست؟اون دو تا دستای خوب

چرا بی صدا شده لب قصه ای خوب؟

من که باور ندارم اون همه خاطره مرد

عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده

انگار از او ن بالاها گریه هامو ندیده

یاد تو هر جا که هستم بامنه

داره عمر منو آتیش میزنه

Ghorbat22
04-12-2008, 22:57
مادر! مرا ببخش .

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است

با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروي

سر تا بپاي من

غرق ملامت است.

***

هر لحظه در برابر من اشك ريختي

از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي

بيچاره من، كه به همه ي اشكهاي تو

هرگز نداشت راه گناهم نهايتي

***

تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي

من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام

گاهي بسنگ جهل، گهر را شكسته ام

گاهي بدست خشم بخاكش كشيده ام

***

مادر! مرا ببخش.

صد بار از خطاي پسر اشك ريختي

اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود

بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي ــ

كار تو از براي پسر جز دعا نبود.

***

بعد از خدا ، خداي دل و جان من توئي

من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش

تو، آن فرشته اي كه زمهرت سرشته اند

چشم از گناهكاري فرزند خود بپوش.

***

اي بس شبان تيره كه در انتظار من ـــ

فانوس چشم خويش ــ به ره ، بر فروختي

بس شامهاي تلخ كه من سوختم زه تب ـــ
تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

بر ديدگان مات پسر ديده دوختي

تا كاروان رنج مرا همرهي كني ـــ

با چشم خواب سوز ـــ

چون شمع دير پاي ـــ

هر شب، گريستيئ ـــ

تا صبح ، سو ختي.

***

شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر ـــ

خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو.

رفتي به آستانه مرگ از براي من

اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو.

***

اين قامت خميده ي در هم شكسته ات ـــ

گوياي داستان ملال گذشته هاست

رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ

ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست.

***

در چهره تو مهرو صفا موج مي زند

اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت

در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت.

***

مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي ـــ

بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام

دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست

من در پناه روي چو ماه تو آمده ام

مادر ! مرا ببخش

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي ـــ

سر تا به پاي من ـــ

غرق ملامت است.

Ghorbat22
04-12-2008, 23:03
دستانش بوي عطر گلها مي داد
صورتش همچون فرشته اي پاك و معصوم غرق در نور و روشنايي بود
در لباس گلدار سفيدش
همچون بهار خانمي بود دلفريب و زيبا
كه امده بود مرا غرق لطافت و مهر كند
بسويش رفتم
نزديك
نزديك تر
اما قبل از انكه بتوانم حتي
گلي از پيراهن بهاريش بچينم
پرواز كرد
و من ماندم و بوي عطري بهاري
كه هر روز نسيم صبح
از دامان مادرم برايم به ارمغان مي اورد...

Ghorbat22
15-12-2008, 16:38
چشم روی چه کس باز شد از روز نخست
چشم روی که را دید همان شب که بخفت
به شب و روز سیاهم چه کسی بود مرا یار وندیم
که همی در پی من بود چو سایه چو شقایق چو نسیم

Ghorbat22
15-12-2008, 16:39
پای هر خطوط چین صورتت
می دونم یه عالمه دردو غمه
تو خطوط در به در گم کرده راه
خط دل تنگی دنیای منه
غم اون چشمای پاییزی و خیس
چه آتیشی به عالم می زنه
از پریشونی سرنوشت من
آینه ی دلت یه عمره می شکنه
بعد تو هیچشکی تو دنیا مهربونی که نداره
مادرم
باغبون پیر من که غنچه هات هر کدوم عروس گلخونه شدن
موندی تنها توی این کلبه ی غم
کلبه هم مثل تو ویرونه شده
درد من سهم تو شد مادر من
آخه کی درد تو رو کم می کنه
کی می سوزونه غم تو رو عزیزم
واسه تـــــــــــــو کی پشتشو خم می کنه

Ghorbat22
15-12-2008, 16:41
قلم بردم کتابی بــــــــر نويسم
ز لطف مادرم يکســـــــــر نويسم

بدين فکرت که گر کوشيده باشم
بهشــت مهـــر را منـظر نويـسم

بگيرم دامـــــن شب زنده داری
کز آن دامـــان جان پرور نويسم

بپويم پهنـــه ء هفت آسمان را
مگـــر زآن قلب پهناور نويسم

نوشتم پاره کردم صفحه صفحه
بدين باور که نا باور نويـــــــسم

قلم چون پنجه هايم خشک ماند
که بيتـــــــــی لايق مادر نويسم

Ghorbat22
15-12-2008, 16:42
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fanoose_shab
03-01-2009, 11:23
بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر
تن جـــــان و سر و پايم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرساي مادر
نمي رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه يي لالاي مـــــــــادر
فــروغش روشنايي بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آراي مــــــــادر
ادا نتوان كنـــــم حقش، اگــــــــــر سر
بريزم همچــــــو زر در پـــــــاي مادر
به كودك، بـــــوي مادر مـي دهد جان
نگيرد دايه هـــــرگز، جاي مـــــــــادر
همه شب دـــــيده گان من، بــــــود باز
كه باشد انـــــدر آن، مـــــاواي مـــادر
لبم را بوسه ها مــــــــــــي زد شبانگاه
لب شيــــرين شكـــــــــر زاي مـــــادر
مي عشق و وفـــــا، در كــام من ريخت
بـــــود اين مستي از صهباي مـــــــادر
مــــــرا با شيره ي جان، پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغاي مادر
نخستين حـــــــرف را، او يـاد من داد
منم يك قطره از در پــــاي مـــــــــادر
گلـم با آب مهر ش، چـون عجين گشت
بـــــــه سر باشد مرا، سوداي مـــــادر
نبي فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
كــــــه جنت هست، زيـــــــر پاي مادر

fanoose_shab
06-01-2009, 14:32
گریه کردم مثل ابرا بی تو مادر
شد دل من جای غصه ها بی تو مادر

رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست

بخواب مادر

برای همیشه قلبم فقط جای توست

بخواب مادر

رفتی و من تنها ماندم

با غصه و غم ها ماندم

گر که تو رتو را آزردم من

ما در حلالم کن

بعد از تو من بی پناهم

ای که بودی تکیه گاهم

خیز و بنگر اشک و آهم

مادر حلالم کن...............

sopack
08-01-2009, 13:22
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
جاودان در اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوشتر است
لذت یک لحظه مادر داشتن

Ghorbat22
16-01-2009, 05:25
مادر!
اسم تو اولین کـلمه ایست که کبریا به آدم آموخت
فانوس عشق و محبت تو در چه کعبه که نسوخت
مادر!
اسم مقدس تـــودیوان هفت جلد پاکی وحقانیت است
نابینا میبیند و گنگ میگویدکه وجودت عنایت است



پس بجاست که بگویم
مادر!
اسم مقدس تومشق شده با خط زرین
روی دیوان جهــــان و عرش مکین
مادر!
مشک بدنت اولین نسیم ایست، کــــه میدمد برمشام طفل
اسم مقدس تو اولین کلام ایست ، که میدود بر زبان طفل
مادر!
تو اولین معلم وزارعِِ احساس وعشقِی دروادی تنم
عاطفه و عارفه تو به من آمــــوخت اینکه من منم
مادر!
اگــــــر راجع به اسمت کتابی بنویسم
هنوز هـــــــم ، نکته زدیوان ننوشتم



اما یک کلمه دیگر باید بگویم
مادر!
اشتباه کــــرده اند در تعین اســــم و جـــای تو
اسم توخدای ثانی وعالم قُدس مسکن وماوای تو

Ghorbat22
16-01-2009, 05:26
مادرم آغوش خود را باز کن

نوگلت ء طفلت ء جوانت ناز کن

این منم مادر که تالان آمدم

ناتوان از جور رندان آمدم

دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!

شمع بودن ء سوختن ء راهش نبود؟!

مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !

روبهانند این ستمکاران بزم!

شوق پرواز و پریدن خواب بود

در قفس ماندن تکیدن باب بود

نوگلانت را در آغوشت بگیر

گرچه گردون کرده آنها را اسیر!

زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست

با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست

آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات

یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟

مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن

هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن

این من و این قلب رنجور از ستم

می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

Ghorbat22
16-01-2009, 05:28
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی،

ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم

باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد

و درمانم می کند. گاهِ اندرزم،

حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر

و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس

Ghorbat22
16-01-2009, 05:28
مـــــادر ای پیغمبر زیبای عشق



مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق


مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق


مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گاه خستگی هایم توئی
مادر ای تنها نرین ماوای عشق


یاد تو آرام می‌سازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق


صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "


ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق


ای انیس لحظه های بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تومنم
من که مجنونم توئی لیلای عشق

magmagf
26-01-2009, 21:08
بند نافم را بریده اند

وقت تولد

بند مهرت ولی هرگز

پاره نمی شود

ای مادر

*TaBaSoM*
28-01-2009, 13:00
مادرم آغوش خود را باز کن

نوگلت ء طفلت ء جوانت ناز کن

این منم مادر که تالان آمدم

ناتوان از جور رندان آمدم

دیدی آخر مهربانی حاصلش جز غم نبود ؟!

شمع بودن ء سوختن ء راهش نبود؟!

مادرم دیدی که مردی نیست در میدان رزم !

روبهانند این ستمکاران بزم!

شوق پرواز و پریدن خواب بود

در قفس ماندن تکیدن باب بود

نوگلانت را در آغوشت بگیر

گرچه گردون کرده آنها را اسیر!

زندگی رنگش دگر یکرنگ نیست

با نبود مهربانی و صداقت آدمی دلتنگ نیست

آخر اندوه کدام از ماست در پیشانی ات

یا ستمهای چه زهاکیست در بی تابی ات؟

مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن

هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن

این من و این قلب رنجور از ستم

می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

*TaBaSoM*
28-01-2009, 13:01
باتو پر آوازه شدم ، ای مونس دنیایم

با توبه اوج می رسم ،ای توگل خوش بویم

گر چه هجرت کرده امشب کمی بیمارم

چون به اندیشه ات می رسم ، چون گلی شادانم

در بهار عشق تو ، بهرت غزل می خوانم

چون تمام شعر من تقدیم تو باد ، مادرم

ن تمام خواهشم ، در زندگی فقط تویی

تو تمام هستی ام ، آرزویم ، رویایم

تو فرشته خدایی ، که برای من طلوعی

چو به وقت ناامیدی ، مرهمی به روی دردم

مریم پاک و مقدس ، مادر خوب وعزیزم

همیشه جلوه وجودت ، هست تسلای وجودم

*TaBaSoM*
28-01-2009, 13:03
مادر! از عرش یقین آیت احسان داری
پرتویی در دل خود از ره خوبان داری
من در این وادی مستی به جوانی ماندم
تو در این غفلت من عزت عرفان داری
من ز خودخواهی خود سخت نمودم راهت
تو مرا زین همه ایثار چه حیران داری
شامگه باز آمد لیک در این افکارم
که به هر درد و غمی یک می درمان داری
خام در کودکی و تشنه ز این دریایم
تو ورای سخنم قدرت و ایمان داری
ره دیگر چو روم حیف نمودم فکرت
تو مگر ای دل من فرصت جبران داری؟

magmagf
02-02-2009, 06:23
دلتنگم و مثل همیشه

پیشم نشسته مادر من

گلبرگ های چادر او

گسترده چتری بر سر من




آرامش آغوش مادر

تنها پناه خستگی هاست

باران یک صبح بهاری

در کوچه دلبستگی هاست




با دستهایش میزداید

اشک مرا از گونه هایم

پیچیده بوی جانمازش

در های های گریه هایم




در چشمهای مهربانش

نور خدا را می توان دید

یا میتوان آرامشی یافت

در اوج گریه، باز خندید




بوی نوازش های مادر

بوی گل سرخ و گلاب است

لبخند گرم و آشنایش

عین طلوع آفتاب است




مادرخودش شعر است،پس من

دیگر چه شعری رابخوانم

ای کاش میشد تا همیشه

در بچه گی هایم بمانم

kimya87
02-02-2009, 21:44
تو ای مادر
که یک عمره
دلت با غصه همسازه
صبوری های تو مادر
منو به گریه می اندازی
مثل یک طفل خواب آلود
من محتاج آغوشم
از آن لالاییات مادر
بخون بازم توی گوشم

برای سرنوشت من
تو دلواپس ترین بودی
برای اشک های من
همیشه آستین بودی
تو ای همیشه غمخوارم
تو ای محرم ترین یارم
به نام نامیه مادر
همیشه دوستت دارم
نوازش کن مرا با دست
که فرزند تو غمگینه
کی می خواد بعد از این
تو قلب من جای تو بنشینه

گل من روزگار روزی
تو رو از شاخه می چینه
در آغوشم بگیر مادر
که رسم روزگار اینه
که رسم روزگار اینه

magmagf
02-02-2009, 23:33
روياهای مادران کوچه

از سمت طلا طلوع می کند

روياهای مادرم اما

در آينه پنهان است.



انگشترش سکوت

گوشوارش طعنه

و دستبندش هاله رنج.

با اين همه

بی هيچ قيمتی

نام مادرم طلاست.

Consul 141
06-02-2009, 08:02
به خاطر داري ؟
آن روزها كه من كوچك بودم و دستانم در دستانت گم ميشد .
وقتي دست كوچكم در دستانت بود بيشترين حس آرامش عمرم را داشتم .

Consul 141
06-02-2009, 08:03
صدای تو صدای مهربان است
نگاه گرم تو آرام جان است
دلت آبی به رنگ پاک دریاست
نشستن در کنارت مثل رویاست
شریکی تو همیشه در غم من
تو معنای شگفتی ، مادر من
مرا از شیره جانت خوراندی
مرا با مهر و عشقت پروراندی
گذشت و طی شد عمر تو به پایم
کسی را جز تو ، ای مادر ، ندارم

Consul 141
06-02-2009, 08:03
مـــــادر ای پیغمبر زیبای عشق




مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق


مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق


مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گاه خستگی هایم توئی
مادر ای تنها نرین ماوای عشق


یاد تو آرام می‌سازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق


صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "


ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق

Consul 141
06-02-2009, 08:04
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی،

ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم

باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد

و درمانم می کند. گاهِ اندرزم،

حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر

و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس

speedp30
06-02-2009, 17:37
سلام

معذرت میخوام از اینکه یه مقدار نظم تاپیک رو به هم میزنم

یه متن ادبی خیلی قشنگ هست در مورد مادر که گفت و گوی یه بچه در آخرین لحظات به دنیا اومدنشه با فرشته و خدا که آخرش فرشته به بچه میگه یکی هست که میخواد تو رو ببینه مواظب تو و اون اسمش مادره

مطمٔنم خیلی ها این متن رو خوندن ممنون میشم یکی از دوستان این متن رو به من بده واقعا بهش نیاز دارم

بی نهایت ممنونم

Consul 141
07-02-2009, 07:42
الهی آتشم خاکسترم کن
گل پژمرده هستم پرپرم کن

الهی هر که هستم هر چه هستم
مرا یک آن فدای مادرم کن

Consul 141
07-02-2009, 07:42
اگر مهر باشی به روشنگری

اگر یکه باشی به نام آوری
اگر روزگاری تورا بر نهند
نگین حکومت بر انگشتری
دوصد حشمت آن چنانی تورا
نیرزد به یک لحظه بی مادری

Consul 141
07-02-2009, 07:43
قلم بردم کتابی بــــــــر نويسم
ز لطف مادرم يکســـــــــر نويسم

بدين فکرت که گر کوشيده باشم
بهشــت مهـــر را منـظر نويـسم

بگيرم دامـــــن شب زنده داری
کز آن دامـــان جان پرور نويسم

بپويم پهنـــه ء هفت آسمان را
مگـــر زآن قلب پهناور نويسم

نوشتم پاره کردم صفحه صفحه
بدين باور که نا باور نويـــــــسم

قلم چون پنجه هايم خشک ماند
که بيتـــــــــی لايق مادر نويسم

Consul 141
07-02-2009, 07:43
پای هر خطوط چین صورتت
می دونم یه عالمه دردو غمه
تو خطوط در به در گم کرده راه
خط دل تنگی دنیای منه
غم اون چشمای پاییزی و خیس
چه آتیشی به عالم می زنه
از پریشونی سرنوشت من
آینه ی دلت یه عمره می شکنه
بعد تو هیچشکی تو دنیا مهربونی که نداره
مادرم
باغبون پیر من که غنچه هات هر کدوم عروس گلخونه شدن
موندی تنها توی این کلبه ی غم
کلبه هم مثل تو ویرونه شده
درد من سهم تو شد مادر من
آخه کی درد تو رو کم می کنه
کی می سوزونه غم تو رو عزیزم
واسه تـــــــــــــو کی پشتشو خم می کنه

Consul 141
07-02-2009, 07:44
ای تو نیروی منی
تو تواناییِ من
و تو رخشنده ترین ستاره ی آسمان منی
تویی مانند ستون فقراتم به بدن
بی تو در عرصهء این زنده گی، با رنج و محن
با تو هر وقت و زمان، بی غم و بی درد و زغن
کی توانم که کنم بی تو تحمل به حیات
ای تویی آب حیاتم به حیات و به ممات
باعث این همه توفیق و سرافرازی من
تو نُمایندهء راه حسنات و برکات
تو فروزندهء شمع ره و هادی نجات
تو مدرس به منی در همه اخلاق و صفات
از برای تو به من فرض شده حرمت زن
آری ای مادر من!

Consul 141
07-02-2009, 08:26
سلام

معذرت میخوام از اینکه یه مقدار نظم تاپیک رو به هم میزنم

یه متن ادبی خیلی قشنگ هست در مورد مادر که گفت و گوی یه بچه در آخرین لحظات به دنیا اومدنشه با فرشته و خدا که آخرش فرشته به بچه میگه یکی هست که میخواد تو رو ببینه مواظب تو و اون اسمش مادره

مطمٔنم خیلی ها این متن رو خوندن ممنون میشم یکی از دوستان این متن رو به من بده واقعا بهش نیاز دارم

بی نهایت ممنونم

سلام فكر كنم درخواستتون رو بايد اينجا مطرح كنيد:
درخواست يك شعر

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

موفق باشيد...

***Spring***
07-02-2009, 12:22
توضیح : برای درخواست دوستان ، تکرار پست 141 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) :



کودکی که آماده‌ی تولّد بود، نزد خدا رفت و از خداوند پرسيد: "می‌گويند فردا شما مرا به زمين می‌فرستيد، اما چگونه من بسيار كوچك و بی‌پناهم ، من به اين کوچکی و بدون هيچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"

خداوند پاسخ داد: "در ميان تعداد بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو برگزيده‌ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری و مراقبت خواهد کرد."

امّا کودک هنوز اطمينان نداشت که می‌خواهد برود يا نه : "امّا اينجا در بهشت، من هيچ کاری جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين‌ها برای شادی من کافی هستند."

خداوند لبخند زد: "فرشته‌ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."

کودک ادامه داد: "من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتی زبان آنها را نمی‌دانم؟..."

خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته‌ی تو ، زيباترين و شيرين‌ترين واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقّت و صبوری و مراقبت ، به تو می‌آموزد که چگونه صحبت کنی."

کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟"

امّا خدا برای اين سوال هم پاسخی داشت: "فرشته‌ات دست‌هايت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می‌آموزد که چگونه دعا کنی."

کودک سرش را برگرداند و پرسيد: "شنيده‌ام که در زمين انسان‌های بدی هم زندگی می کنند، چه كسى مرا در برابر آنها محافظت مى كند ؟"

خداوند گفت : "فرشته‌ات از تو دفاع و مواظبت خواهد کرد ، حتّی اگر به قيمت جانش تمام شود."

کودک با نگرانی ادامه داد: "امّا من هميشه به اين دليل که ديگر نمی‌توانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود."

خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته‌ات هميشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه در کنار تو خواهم بود."

در آن هنگام بهشت آرام بود، امّا صداهایی از زمين شنيده می شد.

کودک فهميد که به زودی بايد سفرش را آغاز کند. او به آرامی يک سوال ديگر از خداوند پرسيد: "خدايا! اگر من بايد همين حالا بروم پس لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگوييد."

خداوند شانه‌ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته تو مهم نيست . تنها بدان كه تو اين فرشته را « مـــــادر » صدا خواهى زد."




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

Consul 141
08-02-2009, 07:35
خواندم ترانه اي زيبا برايت مادر
ميون ترانه هام نوشتم نامت را
نوشتم نامت را با بغض با گريه هاي دور
نوشتمت ،نوشتمت ترانه خوان شعر هايم
نوشتمت با كلماتم نام زيبايت را
و بر هر شاخه ي گل ياس بازمي نويسم
دوستت دارم
مادر

Consul 141
08-02-2009, 07:36
مادري دارم آرام
بي پروا از سكوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطيف تر از انوار بهار
كلامش آفتاب ،صدايش باران
مادري دارم كه خواندن نمي دانست
ولي درس زندگي آموخت
آموخت كه چگونه گل را شاد كنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر كنم از گل شقايق
آموخت كه چگونه دوست بدارم زندگي را

RoYaYeEe_NiIiLi
10-02-2009, 14:39
اشکی مانند قطره بارانی از گونه های آشنایی سرازیر شد…


قطره بارانی که اولین قطره بود که از آسمان زندگی به زمین افتاد…


قطره ای از اشکهای گونه ای پر از مهر که زمین را سر سبز و زیبا کرد…


من دیدم درآن اشک چه می گذرد…من دیدم در آن قطره اشک چه شوری برپاست؟ قطره ای از اشکهای پر از مهر و محبت یک مادر… درست است…آن قطره همان اشک است و آن گونه همان گونه مادر است اشک مادر


اگر می خواهی معنی واقعی عشق را بفهمی عشق مادر به فرزندش همان عشق واقعی و گمشده است که تمام دنیا به دنبال همین معنا بودند…


عشق واقعی بدون شک عشق مادر به فرزندش است…!


نه هوس در آن است، نه دروغ و نیرنگی در آن است ، نه زود گذر است ، نه غصه و گریه به خاطر جدایی در آن است ، نه پایانش جدایی است


من آرزو دارم یک قطره از اشکهای پر از مهر و محبت مادرم را بر روی دستهایم احساس کنم…!


عشق واقعی در نگاه مادر به فرزندش است…!


می خواهم آن گرمای اشک مادرم را بیشتر احساس کنم…!


اشکی که جاودانه است ، اشکی که واقعا عاشقانه است!… این عشق مادرانه نه احساسات است ، نه دیوانگی است ، نه جنون است و نه گناه!


یک انسان خوشبخت انسانی است که در نگاه چشمان مادرش که پر از اشک است معنی واقعی عشق را بفهمد! ببیند این اشکهایی که از چشمان مادرش ریخته می شود برای چه چیزی ریخته می شود؟ چرا ریخته می شود؟ آیا از روی احساسات است ؟ آیا از روی نیرنگی و دروغ است؟ این اشکها مقدس است ، این اشک مادر را باید پرستید…! عشق یعنی همین!…:40:عشق واقعی اینجاست!…قلب و چشم یک مادر چشم انتظار فرزندش…!






شرمنده...اگه قراره فقط شعر باشه ببخشید:دی

***Spring***
17-02-2009, 01:56
مـــــادر ، بهترین مخلوق خدا در عالم است …
مـــــادر ، دریای بی‌انتهای دوست داشتن است …
مـــــادر ، عشق بی‌پایان خدا در عالم است …


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

***Spring***
17-02-2009, 02:35
شعر عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است

آفتاب آسا زنور خویشتن
آنکه افروزد جهانی مادر است


آنکه اندرگل رود تا ریشه وار
پرورد چون گل جوانی مادر است


آنکه هستی تمام مردمان
بی وجودش هست فانی مادر است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


کیست مادر؟ باعث آغاز ما
شادی ِما، حـــافظ و انباز ما

مهربان و رهنما و پاسـدار
غمگسار و ناصح و همـراز ما

مهـر او آرام‌بخــــشِ جـــان و تن
خشم او هوشدارِ صد رنج و محن

باعث دلبستگی در زندگی
مانع تســلیم و ننگِ بندگی

شام از لبخند او چون صبحــگاه
صبحگاهش مطلع ِعشق و صفا

بهتر ازمــــــادر خــــدا پیدا نکرد
هیچ شیدائی چو او شیدا نکرد

عشق مادر برترین عشقهاست
یارمند زیستن و آبِ بقاست

عالم و پیغمبر از دامان اوست
آدمیت شمۀ احسان اوست

زوست گر اعجوبه بینی در جهان
زوست تسخیر زمین و آسمان

آرزویش پاک و ناب و بی‌بدیل
« روشن است چون آفتاب و بی‌دلیل »

وای اگرکس سر زارشادش زند
وای اگر ناشنفته آستین برزند

وای اگر مادر زخاطر برکشی
ذلت دارین ، اندر برکشی

سنگ صبرش گرگران ازکوههاست
خاطرش نازکتر ازبرگِ حناست

چونکه صاف و بی‌ریا حرفش بود
مبدأ بهبودی‌ها امرش بود

ناصح بهتر زمادر نیست نیست
نافع خوشتر زمادر نیست نیست

گر کسی پیشِ قدومش جان دهد
رتبه‌ی صدها شهیدی می برد

ازخدا پس تر مقام مادر است
خُلد اعلی زیرِ پای مادر است

از وجودش زندگی زیبا بود
روز بی او ، چون شبِ یلدا بود

پیکری سر تا به پا صلح و صفا
نیست اندر خاطرش غیر از وفا

خالق عالم چو دنیا آفرید
بهر ِ راحت سبزهِ مادر دمید

زندگی بی مادران مشکل بود
درنبودش کی جهان مُقبل بود

دردِ زادن را بدِهکاریم ما
این عَناء را پاس میداریم ما

جان برایت گر دهیم ازجان تست
ماچه داریم؟ جملگی ازآنِ تست

زیر پای مادران رضوان بود
آن دیگر را زیر پا قرآن بود

لیک هر مادر نه آن مادر بود
گاه سراسر صبر و گه اخگر بود

مادر ار دست از محبت برگرفت
خانه را درد و الم در برگرفت

از سقوط کاه نگردد کس خبر
کوه اگر افتد ، زمین زیر و زبر

طفل اگر بیره شود ازمادر است
گرجهان گمره شود ازمادر است

نیست مشکل، باشی گر بابا خطا
میشوی گمره گر از مادر خطا

عزت دودمان بدست مادر است
ساز او گلزار و سهواش آذر است

مادر ار یک لحظۀ غافل شود
دعوی صد لاف ها باطل شود

کی شود از لاف نیکو کارها
کی دهد مردم به سوگندش بها

طفل را افتد اگر سهوی رواست
اشتباهِ مادران عینِ فناست

زائیدن تنها نباشد مادری
تا نباشد طفلت از زشتی بری

زنده باش ای مادر نیکو شعار
ای که هستی از پلشتی برکنار

زنده باش ای مرکز آمال ها
زنده باش اقبال ما و فال ما

خواهمت ای مادر خوب و صفا
تا ابد خوشنود و دایم با وفا


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
17-02-2009, 03:05
سرچشمه‌ی مهر و دوستی يعنی مادر
مادر يعنی يک همدم از اول تا آخر

مادر يعنی دلی به وسعت دريا
واژه‌ی مادر شدن يعنی يک رويا

زيباترين واژه‌ی دنيا در هر جا
مادر يعنی زيبايی به اندازه کهکشانها

مادر يعنی گنجينه‌ی مهر و محبت
در نگاه فرزند تمنای يک صحبت

مادر يعنی قصه‌های زيبای شبانه
مادر يعنی گوش دادن به حرفهای بچه‌گانه

مادر يعنی بيدار ماندن برای بچه‌ی بيمار
مادر انسانی زيبا همانند بهار

مادر بودن و مادر شدن يک افتخار
ديدن روی ماه مادر يک انتظار

مادر زيباترينی و مهربانترينی
چه بگويم از تو که تو بهترينی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](63).gif


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
29-04-2009, 08:23
ياد مادر

بنال ای نی كه قلبم بی شكيب است
دلم محتاج درمان و طبيب است

بنال ای نی كه جانم بی قرار است
درون سينه‌ام غم آشكار است

خداوندا چه آمد بر سر من
زكف رفت آن گرامی مادر من

تو مادر رفتی و از ما بريدی
به سوی آسمانها پر كشيدی

بريدی رشته‌ی عشق و اميدم
نگاه آخرينت را نديدم

چه آسان دست شستی از عزيزان
رها كردی تمام آشنايان

تو رفتی رشته‌ی اميد بگسست
صفای زندگانی رخت بر بست

تو رفتی عشق خالی شد زمعنا
به غارت رفت باغ آرزوها

به ياد آرم دعای صبح و شامت
تن بيمار و آن رنج مدامت

در اين خانه زتو هر جا نشانی است
هم ياد آور رنج نهانی است

بيا مادر حنای مويت اينجاست
بيا كه جعبه‌ی دارويت اينجاست

ببين اين مهر و جانمازت
بيا تا سردهی راز و نيازت

بخوان والتين و ماعون و فلق را
صفايي ده سپيدی شفق را

بخوان مانند وردی يا سرودی
دعاهايی كه از بر كرده بودی

بخاطر دارمت من دايم اوقات
فراموشت كنم هيهات هيهات


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
29-04-2009, 08:30
محبت مادر

پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب‌تر دارش که دارت
زجان محبوب‌تر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر

بوقت زادن تو مرگ خود را
ببیند در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر

اگر یک سرفه‌ی بیجا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه‌ی روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر

نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادر بیشتر بیچاره مادر

تمام حاصلش از زحمت اینست
که دارد یک پسر بیچاره مادر


ایرج میرزا


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
29-04-2009, 08:34
ای سفر ستاره‌ها همسفر سلام تو
شام شب شراره‌ها شعر شراره فام تو

رهگذر گذاره‌ها شور و شر کلام تو
هرچه در این نظاره‌ها هم نظر پیام تو

قامت سرو واره‌ها بال و پر قیام تو
مهر تمام عاشقان خاک در غلام تو

مادر من دعای تو عشق دوباره می‌دهد
بر دل دردمند من ، عاشق ناتمام تو


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
30-04-2009, 00:01
مادر ای يگانه‌ام
خوبی ومستانه‌ام

دوريت باشد غمم
ميكند ديوانه‌ام

ای كه تو بعد از خدا
عشق صادق در زمين

تا كه دلتنگ می‌شوم
تو هستی و همين

از شقايق گل تری
كعبه‌ی عشق منی

من طوافت ميكنم
تو ز هرحج بهتری

آن بهشت در پاي تو
خود بگير زيرت مرا

تا كه مستانه روم
ماه در شبهای تو


سعيد مطوری


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

saeed jun
03-05-2009, 00:15
از همه دوستان نهايت تشكر و قدر داني رو دارم
هر كسي هر قدر احساس دين به مادر مي كنه اينجا چيز بنويسه!!!!!
خوشحالم كه مبداء اين حركت مقدس شدم و خوشحالتر كه با ياري شما دوستان عزيز و قدرشناس محبت مادر اين تايپيك تا اينجا رسيد.
دعام كنيد منم به مادر عزيزتر از جانم مي گم دعام كنه
به مادراتون بگيد دعاتون كنن و يقين بدونيد حتما دعاي مادر مستجابه يقين بدونيد

magmagf
04-05-2009, 22:03
ای دل نگران که چشم هایت بر در...

شرمنده که امروز به یادت کمتر...

جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق

مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر!

baran1360
27-05-2009, 08:11
دل من در پي يك واژه بي خاتمه بود
اولين واژه كه آمد به نظر فاطمه بود
دوستان شهادت حضرت زهرا رو به همه تسليت ميگم

***Spring***
28-05-2009, 17:51
« ای مادر ، تو مانند ستاره مقدس در آسمان ابدیت ، ثابت و درخشان خواهی ماند. »


کارل ایمرمان


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2009, 17:53
« تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته‌اند. »


رالف والدو امرسن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


می‌کند از مهربانی شير مادر را زياد
طفل بدخو هرقدر خون دردل مادر كند


صائب تبريزی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نمی‌گویم که مادر يا پدر كيست
كه با ايشان به عزت بايدت زيست


شيخ محمود شبستری


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2009, 17:56
« استوارتر از همه پیوندها ، پیوندی است که در میان مادر و فرزند برقرار است. »


سعید نفیسی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« مادر شاهکار طبیعت است. »



یوهان ولفگانگ گوته


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« ای پدر و مادر ، ای گم‌شدگان عزیز ، من همه‌چیز خود را به شما مدیون هستم. »


لویی پاستور


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« من از عشق بدم می‌آید برای این‌که یک‌بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم. »


مارک تواین


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







.

***Spring***
28-05-2009, 17:59
« مادر یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد. »


انوره دو بالزاک


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« هیچ‌گاه در زندگی نمی‌توانید محبتی بهتر ، بی‌پیرایه‌تر و واقعی‌تر از محبت مادر خود بیابید. »


انوره دو بالزاک


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« این یک قاعده کلی است که همه‌ی مردان برجسته ، عوامل برتری خود را از مادرانشان به ارث می‌برند. »


ژول میشله


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]









.

***Spring***
28-05-2009, 18:02
دنيا رهين تربيت و رای مادر است
روشن جهان به طلعت زيبای مادر است

بر هر كه بنگری ، ز بزرگان روزگار
پرورده‌ی دو دست توانای مادر است

كانون عشق و عاطفه باشد وجود او
نور خدا شكفته ز سيمای مادر است

من وصف مادرا چه بگويم كه گفته‌اند
باغ بهشت زير كف پای مادر است


ابراهيم صفایی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

***Spring***
28-05-2009, 18:22
« مادر آهن‌ربای قلب و ستاره قطبی چشم کودک است. »


جورج هربرت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دامن مادر ، نخست آموزگار كودك است
طفل دانشور ، كجا پرورده نادان مادری


پروين اعتصامی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« مادر ، سازنده جهان و تابلوی آفریدگار است. »


بتهوفن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


« یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می‌ارزد. »


جورج هربرت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


هميشه دختر امروز مادر فرداست
ز مادر است ميسر ، بزرگی پسران


پروين اعتصامی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

Consul 141
02-06-2009, 16:19
به خاطر داري ؟
آن روزها كه من كوچك بودم و دستانم در دستانت گم ميشد .
وقتي دست كوچكم در دستانت بود بيشترين حس آرامش عمرم را داشتم .

Consul 141
02-06-2009, 16:22
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مثه بچگیام لالاییاتو دوست دارم
سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه ی دلت آیینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابری چشات یه قطره بارون می شدم
کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
بخواب که می خوام تو چشات ستاره هامو بشمرم
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد، با تو برام دیدنیه
باغ گلای اطلسی، با تو برام چیدنیه
.
.
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
لالاییاتو دوست دارم، انس صداتو دوست دارم

Consul 141
02-06-2009, 16:25
مهربانتر ز دل عاشق مادر دل نیست
به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او
هرچه گشتم به خدا لایق مادر دل نیست

Consul 141
04-06-2009, 16:22
چه زيباست به خاطر تو زيستن وبراي تو ماندن
و به پاي تو مردن و به پاي تو سوختن
وچه تلخ غم انگيز است دوراز تو بودن
وبدون خوشبختي زيستن براي تو گريستن
وبه عشق و دنياي تو نرسيدن......

Consul 141
04-06-2009, 16:25
ای بهترین ترانه و بهانه برای نفس کشیدن،
روزی سکوت من شکسته خواهد شد و تو آن
روز خواهی دید که در من جز نام تو چیزی
نیست.بگذار به احترام تمام مهربانی هایت،از
جا برخیزم که زلالی ات را فقط در نهرهای روان
بهشت می توان دید و مهربانیت را در زیر سایه
مجنون ترین درخت دنیا احساس کرد

***Spring***
15-06-2009, 15:23
در چشم‌های مادر






در چشم‌های مادر صد دشت آفتابی





صد کوهسار پر برف صد آسمان آبی





در چشم‌های مادر خوبی و مهربانی





در چشم‌های مادر آواز باد و باران





شادابی هزاران گلزار در بهاران





در چشم‌های مادر امید شادمانی




محمود کیانوش



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








.

t.s.m.t
14-08-2009, 23:22
ای وای مادرم


آهسته از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله اي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر و كار خويش بود
بيچاره مادرم هر روز مي گذشت از ين زير پله ها
آهسته تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست هر جا شده هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن همه برف است كوچه ها
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته به زير بال هر شب
درآيد از در يك خانه ی فقير
روشن كند چراغ يكی عشق نيمه جان
او را گذشته ايست سزاوار احترام
تبريز ما ! به دور نماي قديم شهر
در باغ بيشه خانه مردي است با خدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري
اينجا به داد ناله مظلوم مي رسند
اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در باز و سفره ، پهن بر سفره اش چه گرسنه ها سير مي شوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف مي دهم كه پدر راد مرد بود
با آن همه در آمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد روزي يك سال خود نداشت
اما قطار ها ی پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ نه او نمرده است مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند ناهيد لال شو
بيژن برو كنار كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نمي شود.
پس اين که بود ؟ ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد
در نصفه هاي شب يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
نزديك هاي صبح
او باز زير پاي من اينجا نشسته بود آهسته با خدا
راز و نياز داشت نه او نمرده است
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر مي شود خموش آن شير زن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده كاشت
وانگه به اشك هاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
او پنج سال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ هيچ
تنها مريض خانه به اميد ديگران
يكروز هم خبر كه بيا او تمام كرد
در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود
پيچيده كوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طومار سرنوشت و خبر هاي سهمگين
درياچه هم به حال من از دور مي گريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم به سوره ياسين من چكيد
مادر به خاك رفت
آن شب پدر به خواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد يك دود هم گرفت به دور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر به غرفه باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر كه بدرقه اش مي كند به گور
يك قطره اشك مزد همه زجر هاي او
اما خلاص مي شود از سر نوشت من
مادر بخواب خوش
منزل مباركت
آينده بود و قصه ي بي مادري من
ناگاه ضجه اي كه به هم زد سكوت مرگ
من مي دويدم از وسط قبر ها برون
او بود و سر به ناله بر آورده از مفاك
خود را به ضعف از پي من باز مي كشيد
ديوانه و رميده دويدم به ايستگاه
خود را به هم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
باز از آن سفيد پوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز
از من جدا مشو
مي آمديم و كله من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب مي كنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان به هم
خاموش و خوفناك همه مي گريختند
مي گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
مي آمد و به مغز من آهسته مي خليد
تنها شدي پسر
باز آمدم به خانه چه حالي نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود
بردي مرا به خاك سپردي و آمدي
تنها نمي گذارمت اي بينوا پسر
مي خواستم به خنده در آيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم

سید محمد حسین بهجت تبریزی

Rainy eye
15-08-2009, 22:04
زلالی نگاهت را در هیچ آبی ندیدم
و پاکی لبخندت را در هیچ آینه ای ندیدم.
وقتی به تو می اندیشم چنان غرق در یادت می شوم
که گویی ابری در دل آسمان گم شده است.
آغوش گرمت را ای مادر با هیچ چیز در دنیا عوض نخواهم کرد و
تا هستم دوستت خواهم داشت...