PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اسرار ماوراء



صفحه ها : 1 2 3 4 [5] 6 7 8 9 10 11 12 13

morshed
17-09-2006, 20:34
دوستان گرامی نظری نداشتند

morshed
17-09-2006, 21:03
ين مسيرهاى رسانا به موازات ستون مهره (ايدا و پينگالا) و يا در ستون مهره

(سوشومنا)، از لگن تا سر امتداد دارند و تمام چاكراهاى اصلى و بسيارى از

چاكراهاى فرعى را مستقيماً، و همچنین تمام بخشهاى ديگر سيستم انرژى را

به طور غيرمستقيم به هم وصل مى كنند. اين اتصال بخصوص براى چاكراى ريشه

و چشم سوم اهميت دارد، زيرا انرژيها بر حسب نياز چاكراى چشم سوم ،

مستقيماً از منطقه لگن به حركت درمى آ يد. بنابراين انسدادهاى اين گذرگاهها

اثرهاى جدى بر همه قسمتهاى بدن-ذهن-روح دارد. اين نوع انسداد را همواره

دركسانى كه مسئوليت چگونگى زندگيشان را به گردن ديگرى مي اندازند،

ديده می شود. دليل آن مى تواند وابستگى بسيار زياد به يك معلم ،

پير،سيستم پيشگویی(از جمله ستاره شناسى)

يا ايدئولوژيى باشدكه به شخصى ديكته مى كند چگونه زندگى كند

(به جاى اينكه خود او مسئوليت شخصى اش را براى زندگي برعهده بگيرد).

وقتى رشد شخصى به درجه اى كافى رسيد، نيرويى كه كندالینی نامیده

مى شود و شكل بسيار نيرومندى از انرژى قطبى حيات است كه در چاکرای

ریشه در دنبالچه ذخيره شده، در اين سه كانال انرژى به طرف چاكراى تاجی

(هفتمین چاكراى اصلى كه درست بالاى سر قرارگرفته است) بالا مى آ يد.

حركت كندالینی به تاج سر به شحص قدرت زيادى مى دهد و دستيابى او را به

تواناييهاى لطیف آسان مى كند، اما در عين حال از لحاظ انتخاب راه مناسب براى

دستيابى به قدرت شخصى، نمايانگر يكى از بزرگترين چالشهاى راه معنوى است.

morshed
18-09-2006, 09:23
سلام به دوستان گرامی
به منظور سهولت در دسترسی آثار بزرگانی همچون اوشو دون خوان و کارلوس کاستاندا تاپیکی با این عنوان ایجاد شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) که بتوان مطالب را به صورت تخصصی در آن قسمت قرار داد تا این قسمت با پراکنده گی مطالب مواجه نگردد.
از دوستان ماورایی عزیز ممنون میشوم که ما را در این امر یاری دهند.
با تشکر .

deer
18-09-2006, 09:23
مرشد جان چه جوري مي شه چاكرا رو ديد
مطالب واقعا جالب و قشنگن
موفق باشي

morshed
18-09-2006, 09:29
سلام
مطلبی در مورد چاکرا ها
چاكرا كلمه ای سانسكريت به معنای چرخ است، چرخ سمبل حركت دورانی حول يك محور است. به عبارت ديگر شكلی كه از حركت حول يك محور ايجاد می شود، دايره است. به همين صورت رابطه دايره با مركز آن از همه اشكال ديگر كامل تر است. گروهی از افراد كه آگاهی و انرژی روانی آنها يك قصد مشترك دارد، دايره يا حلقه را بوجود می آورند. شكل چرخ برای چاكراها نمود يگانگی و اتحاد درونی آنها است.

چاكراها ريشه در باورها و ديدگاه متافيزيك هندو دارند. در ديدگاه هندو، هستی از جنس تفكر و آگاهی است و قصد آگاهی تبلور به شكل ماده است. اين امر خلاف ديدگاه مادی است،كه ماده را سر آغاز جهان، و آگاهی را ناشی از آن می داند. مبنای اين نوشته، ديدگاه متافيزيك هندو است. از اين ديدگاه جهان رويای، رو يابينی است كه همه اجزای اين رو يا خود نيز رو يا می بينند. در اين ديدگاه يك جهان اكبر وجود دارد كه خود متشكل از بی شماری جهان های اصغر است. در اين بين چاكراها واسطه های بين جهان اكبر وجهان اصغر هستند. بنابراين تجربه ما از جهان هستی در سطوح مختلف آگاهی و از طريق چاكراها تجربه می شود. مجموعه چاكراها مانند يك رنگين كمان متشكل از هفت رنگ است و هر چاكرا طيفی از اين رنگين كمان را تدائی ميكند و درك و برداشت صحيح موقعی اتفاق می افتد كه هرهفت رنگ اين مجموعه حضور داشته باشند. به عبارت ديگر چيزی كه مانع دريافت واقعيت می شود، آن است كه تعادل بين اجزای سيستم ادراكی برقرار نبوده و درك و برداشت ما كامل نيست.

چاکراها مانند گردابی عمل می کنند که انرژی و آگاهی را از محيط اطراف ما دريافت کرده و در قسمتهای مختلف بدن پخش می کنند. هريک از چاکراها در هر قسمت از بدن که قرار داشته باشد انرژی آن قسمت از بدن و سطحی از آگاهی را در کنترل خود دارد.

elected
18-09-2006, 12:35
سلام به همگی، و مرشد جان سلام، مطالبت خیلی جالب اما من یه سوال دارم. اونم این که : آیا باور با واقعیت تفاوت داره یا نه؟ آیا چگونگی دید ما نسبت به دنبا اطراف ما در واقعیت و هستی دنیا تغییری ایجاد می کنه یا نه؟ آیا اعتقاد به وجود چاکرا یا هر منبع و واسط دیگری می تونه واقعیات را به ما نشان بده یا نه؟ نمی دونم منظورم رو خوب رسوندم.... اینا سوالایی که مدت زیادی فکرم و مشغول کرده .... خوب همه راه و روش می دن، همه می گن ین کارو بکن و اون کارو نکن، حتماً نتیجه می گیری و .... اگه نتیجه ای هم نگیری بهت می گن حتماً موضوع رو خوب نفهمیدی، حتماً یه چیزی رو رعایت نکردی؟! ولی آیا میشه واقعیت رو از پشت باور و اعتقاد نگاه کرد و درک کرد.

elected
18-09-2006, 12:45
راستی مرشد جان یه سوال دیگه، چرا همه از کار با چاکرای منطبق بر فرق سر می ترسن؟، (البته این استنباط من که همه می ترسن)، در صورتی که من دوست دارم مطلقاً با این چاکرا کار کنم. وقتی دراز می کشم و آگاهی فکر یا هر چیزی که شما بگی رو به اون متوجه کنم، انگاری با یه سرعت آروم دور فرق سرم می چرخم.
=======================================
راستی دوستان من دنبال یه نفرم که شیوه مردن رو به هم یاد بده، مردنی که بعد از اون آدم بفهم که مرده و بیهوش نشه. نبود یارو یاوری؟

zolgharnein
18-09-2006, 16:45
سلام به همه گفته بودم يه مطلب درياره تمركز مي زارم بخونيد از همون سايت قبلي هستش كالبد اختري

تقويت تمرکز: تمرکز عنصری است که ما هميشه از آن استفاده ميکنيم. چه در کارهای کوچک و چه در کارهای بزرگمان. وقتی ميخواهيم چيزی را بياد آوريم، اينکار نياز به مقداری تمرکز دارد، در واقع عناصری را که از آنها به دفعات نا متناهی استفاده ميکنيم در حالتی مخفی قرار ميگيرند و ما نسبت به وجود آنها آگاهی نخواهيم داشت با آنکه از آنها استفاده ميکنيم و استفاده خواهيم کرد. در اينجا ميبينيد که آگاهی عنصر بسيار مهمی است که در همه جا حضور دارد. وقتی هدفی تعيين ميکنيد و برای آن تلاش ميکنيد چه به آن برسيد چه نرسيد برای اينکار تمرکز کرده ايد. وقتی به مديتيشن میپردازيد و در عين حال که ميخواهيد به حالتی از خلأ و خالی از افکار برسيد برای پرداختن به اين فکر که ميخواهيد به حالت خلأ و سکوت درون برسيد باز هم به تمرکز میپردازيد با اينکه حضور آن باز هم نامحسوس است. در لحظه کنونی که شما سعی در خواندن و فهم اين سطور ميکنيد و ممکن است متنن نم اشتبها داشهت باشد شما باز هم در حال استفاده از تمرکز هستيد. پس همانگونه که مشاهده ميکنيد تمرکز عنصری هميشگی ميباشد. برای تقويت تمرکزتان ميتوانيد به حالت بسيار راحت و چهار زانو نشسته و يک شمع را روشن کرده به شعله آن خيره شويد و سعی کنيد افکارتان را خاموش کنيد. به اين ترتيب شما ميتوانيد به سطح بالايی از تمرکز برسيد. سعی کنيد در محيط تاريک اين کار را انجام دهيد و بر روی سطح نرمی نشسته باشيد و پشتتان را به ديوار تکيه دهيد. با انجام اين تمرين شما ميتوانيد هم به تمرکز بالايی دست پيدا کنيد و به مرور زمان خلسه خوبی را تجربه کنيد. در صورت تمرين مداوم احساس يکی بودن باشمع به شما دست خواهد داد و شمعی خواهيد شد که در حال سوختن و آب شدن است.
موفق باشيد :sad:

zolgharnein
18-09-2006, 16:52
اينم مطلب درباره چاكرا براي دوست خوبمون deerجان
-===========-=--==-=-=-=-=-=-
چاکرای اول ـــمولادهارا چاکرا (ريشه ..دنبالچه ..پايه)



محل : بين مقعد و اندام تناسلی..به دنبالچه مرتبط است به طرف پايين باز ميشود _غدد مربوطه : غدد فوق کليوی ـــ هورمونهای مربوطه : آدرنالين و نور آدرنالين __بخشهای مربوطه : تمام قسمتهای سخت..ستون فقرات..استخوانها..دندانها..ن اخن ها..پاها..مقعد..روده ها..غدد پروستات..خون..تکثير سلولی ـــــ حس : بويايی ــــ رنگ : قرمز آتشی ــــعنصر وابسته : خاک ــــ زمينه :اولين انرژی حياتی.. اولين مراقبت پيوند با زمين و دنيای مادی..استحکام..قدرت موفق شدن ــــ جهت چرخش چاکرا : در مونث به سمت چپ يعنی بر خلاف جهت عقربه های ساعت و در مذکر به سمت راست يعنی در جهت چرخش عقربه های ساعت ــــامکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای اول : لذت بردن از سپيده دم ..طلوع و غروب خورشيد ..خاک تازه ــــ نوع يوگا :هاتايوگا ..کندامين يوگا ــــ سياره های وابسته : کيوان..مريخ..پلوتون



توضیحات:



اين چاکرا از نظر احساسی با ميل به زندگی و شادابی و از نظر فيزيکی با سيستم ايمنی بدن در ارتباط است . اين چاکرا تنظيم کننده اعمالی است که بدن و جسم را زنده نگه ميدارد . در اين چاکراست که با زمين مرتبط ميشويم و انرژيهای زمينی (نيروی عاطفی..عشق و صبر )را دريافت و تجربه ميکنيم. چاکرای اول اساس و پايه نيروی حياتی تمام چاکراهای بالاتر را شکل ميدهد و سرچشمه نيروی حيات است . اين چاکرا منبع انرژی کندالينی است .بنای زندگی بدست آوردن امنيت مادی و حفظ تنازع بقا گونه ها با تشکيل خانواده ..رابطه جنسی به عنوان يک عمل فيزيکی و بچه دار شدن هم از اعمال مربوط به اين چاکرا هستند.

وقتی نيروی حيات در اين چاکرا به درستی عمل نمايد ..شخص اشتياقی مبرم به زندگی در جهان فيزيکی دارد و با انتقال انرژی به اطرافيان و حوزه انرژی آنها همچون يم مولد نيرو عمل ميکند . او اشتياقی راستين برای زيستن دارد . رنگ قرمز که رنگ اين چاکرا ميباشد جسم فيزيکی را تحريک ميکند و سر زندگی و انرژی به جسم داده و روح را سرزنده و با هيجان ميکند و رنگ قرمز جرات..نيرو و قدرت ..استواری ..سلامتی ميبخشد .قرميز سبب غلبه بر بيحالی و افسردگی..ترس يا دلتنگی ميشود. قرمز رنگ آتش است. قرمز تعصب شديد..غيرت و هيجان است .افرادی که بر افروخته و سرخ رنگ هستند ناخود آگاه احساس سرزندگی ..ژرتلاش بودن را به شما منتقل ميکنند و الگو و نمادی هستند از يک فرد پرتحرک ! آنچه برداشت ميشود ميشود اين است که نيروی حيات مادی و جسمی از رنگ سرخ است .

زمانی که دراين چاکرا مانعی ايجاد گردد شخص از فعاليت جسمی سر باز ميزند و انرژيش کاهش مييابد و حتی ممکن است عليل و ناتوان گردد . چنين فردی فاقد قدرت و توان جسمی است . بطور مثال اگر چاکرای اول به اندازه کافی کار نکند احساس عدم تعادل خواهيد کرد يا انگار فرش از زير پا کشيده شود درحالی که محکم ايستاده ايد. اگر چاکرای اول بيش از حد کار کند ممکن است از کوره در برويد و عصبانی و پرخاشگر شويد و اين ممکن است زمانی باشد که چيزهايی که شما را مشغول و سرگرم ساخته توسط ديگران يا شرايط مورد سوال قرار گيرد . در نهايت زمانی که احساس عدم امنيت ميکنيد با خشم و غضب و زود از کوره در رفتن حالت دفاعی ميگيريد . از نظر احساسی کم تحمل ميشويد همچنين ممکن است افراط در مسائل احساسی و هيجانی مثل غذای خوب و الکل و غيره داشته باشيد .در کارهايتان به شدت در حالت دودلی و شک و ترديد به سر ميبريد و زندگی را اغلب همچون بار سنگينی احساس ميکنيد به جای آنکه از زندگی لذت ببريد و شاد باشيد .

بطور کل اختلال در انرژی موجود دراين چاکرا موجب بيماريهايی مثل افسردگی ..بيحالی..اعتياد(به هرچيزی)..روماتيسم ..رعشه و کم خونی ميشود و همينطور بيماران بستری بر اثر نحيفی و لاغری و ضعف جسمانی و بيماران حادثه ها و مجروحان جسمانی نياز شديد به انرژی در اين چاکرا دارند اما انرژی دادن به اين چاکرا در کودکان هابپراکتيو..بيماران پرتحرک عصبی..پارکينسون..مجنونان..اف راد عصبانی و...موجب تاثير منفی خواهد شد .



تغذیهء رنگی



__رنگ طبیعی خوراکیها و غذاهایی که میخوریم فرکانس ارتعاشی همان رنگ را در دسترسمان قرار میدهد و بروی چاکرای خاصی تاثیر میگذارد : قرمز __جگر..دل..قلوه..کلم قرمز..چغندر قند..تمشک قرمز..گیلاس قرمز..انگور قرمز..آلوی قرمز..فلفل قرمز..سیب سرخ..گوجه فرنگی و...



اثرات رنگ لباسها بر روی بدن __ رنگ لباسها به دلیل حساسیت نوری سلولهای بدن بر ما اثر میگذارند بنابراین بهتر است لباسی بپوشیم که به رنگ آن نیاز داریم اما فراموش نکنید که هر لباسی اعم از کت..پیراهنیا بلوز یا مانتو به تن میکنید.. لباس زیر شما باید سفید باشد.اگر لباستان از پارچه نخی یا ابریشم و یا پشم با رنگ طبیعی باشد بهتر است از لباسهای مصنوعی با رنگ مصنوعی است .



منبع:ايران ريكي :sad:

zolgharnein
18-09-2006, 16:56
دوستان گرامی نظری نداشتند



چرا من نظر داشتم دستت درد نكنه از اين همه مطالب جالب خيلي زحمت كشيدي ممنون

يه حالي به تاپيك دادي سرعت گرفته :blush:

موفق باشي

:sad:

zolgharnein
18-09-2006, 17:07
[QUOTE=elected]راستی مرشد جان یه سوال دیگه، چرا همه از کار با چاکرای منطبق بر فرق سر می ترسن؟، (البته این استنباط من که همه می ترسن)، در صورتی که من دوست دارم مطلقاً با این چاکرا کار کنم. وقتی دراز می کشم و آگاهی فکر یا هر چیزی که شما بگی رو به اون متوجه کنم، انگاری با یه سرعت آروم دور فرق سرم می چرخم.
=======================================
مرشد جان مي بخشيد من جواب مي دم از شما پرسيدند


دوست عزيز منم همين حالتي كه شما برام ميگين اتفاق ميوفته اما اينا بدون كه تمر كز روي چاكراها يا فعال كردنشو يا هر كاري كه بدون استاد انجام بشه مي تونه باعث مر يا بهم خوردن تعادل روحي رواني جنون ضربه خوردن به اعصاب و ... بشه و اين تنه درباره چاكراي 7 نيست همه چاكرا ها همينطور هست مخصوصا وقتي شما به خواب مصنوعي كه همون هيپنوتيزم است مي ري چون بدن اون موقع فوق العده تلقين پذير هست اگه به خودت تلقين كني كه چاكرا هات باز مي شن همون اتفاق ميوفته و اين مثل اينه كه توي يك اتاقي استادي وشير ابي را باز كردي و اب با فشار شما را به كناري پرتاب مي كنه بعدش همونجا خفه ميشي اگه مطلب كل تاپيك اي 100 صفحه را بخوني جواب خيلي از سوالاتت را ميگيري مواظب خودت باش موفق باشي
:sad:

Alireza_Shafaei_PCworld
18-09-2006, 17:38
سلام دوباره
اگر بخواییم که چاکرای چشم سوم را با هیپنوتیزم فعال کنیم باید چی کار کنیم؟

mercedes
18-09-2006, 18:56
سلام
ببخشید ربطی نداشت اما دیدم جمله زیبایی

بگذار خداوند دیگران را به وسیله تو دوست بدارد و تو را به وسیله دیگران .
خدا دعای ما را می فهمد
حتی وقتی کلمه ای برای گفتنش پیدا نمی کنیم .

mercedes
18-09-2006, 19:26
سلام
بعضی دوستان کمتر تشریف دارند
tomboy-nightmar-holysoshiyant-deer-alireza-mahdi-........
دلمون براتون تنگ شده

deer
18-09-2006, 19:42
سلام
بعضی دوستان کمتر تشریف دارند
tomboy-nightmar-holysoshiyant-deer-alireza-mahdi-........
دلمون براتون تنگ شده

ما هم همين طور شما كم پيدا شدين والا ديگه مطلب ندارم به خوام بزارم
اگر كمكي از دستم بر بياد دريغ نمي كنم تا يك تعطيلي خدا نگهدار همه اگر دوست داشتين ايميل بزنين
deer_6000@yahoo.com
به قول معروف بوی ما مهر داره می یاد
خوب پیشاپیش فرارسیدن ماه رمضان رو به شما تبریک می گم ما رو هم لحظه ی افطار فراموش نکنین
خوبی یا بدی دیدن ببخشین

yaghish
19-09-2006, 05:03
سلام به همگي
من كم پيدا نيستم تا جائي كه مي تونم مطالبو ميخونمو استفاده مي كنم.اما وقتي مطلب جديدي ندارم نمي خوام با حرفاي معمولي حجم تاپيكو اشغال كنم.قبلا از اينور اونور داستان پيدا مي كردمو مي نوشتم اما ظاهرا كاره بيهوده اي بوده.
هميشه به فكرتون هستم حتي اگه كلمه اي تو تاپيك ننويسم.اميدوارم موفق باشين.
خدانگهدار

mehd20_esf
19-09-2006, 09:12
سلام به دوستاي عزيزم
من چند روزه درگير كارم هستم ولي عاشقانه همه شما عزيزان و اين تاپيك رو دوست دارم چون احساس ميكنم يه عشق الهي مشترك بين همه بچه ها موج ميزنه
عزيزان اطمينان داشته باشيد كه به ازاي هر مطلب مفيدي كه اينجا ميزاريد و يكي از مهمانان يا كاربران(كه روزانه تعدادشون هم كم نيست) رو از ماديات به سوي لذت هاي معنوي سوق ميديد اجر وثوابي ميبرين كه از تمامي ثروتهاي نهفته در زمين و أسمانها بيشتره

منم فعلا دارم روي برونفكني در بيداري كار ميكنم ولي انگار به اين سادگي ها هم كه فكر ميكردم نيست!!
ولي اگه بشه خيلي كار شاقيه
مجبورم نسبت به نتيجه هم بي تفاوت باشم چون حساسيت روي اين مسله يه مانع بزرگه
!!!!!!اگه پيشرفتي داشتم حتما اينجا مي نويسم حتي اگه ده سال ديگه باشه
البته تصميم گرفتم كه هر بلايي سرم اومد تحت هيچ شرايطي تمريناتو متوقف نكنم شايد علت پيشرفت در هوشياري در خواب هم همين بوده
ولي ديگه ميترسم روي چاكراي چشم سوم تمركز كنم مجبورم روي چاكراي قلب تمركز كنم واسه اينكه بعد از مدتي تمركز تصاوير از ذهنم به روي پرده روبروي چشمم تشكيل ميشه و بقدري واضح ميشه كه ازترس چشمامو باز ميكنم مخصوصا موقع بخواب رفتن كه حالت خواب و بيداري دارم .فكر كنم فعلا به قدر كافي چشم سومم باز شده!!

nightmare
19-09-2006, 09:14
نوشته شده توسط mercedes
بگذار خداوند دیگران را به وسیله تو دوست بدارد و تو را به وسیله دیگران .

و چه زیبا مولانا فرمود....
پیمانه شو.... پیمانه شو....


نوشته شده توسط tom boy
قبلا از اينور اونور داستان پيدا مي كردمو مي نوشتم اما ظاهرا كاره بيهوده اي بوده.

هرگز قضاوت نکن. هیچ کاری بیهوده نیست و شما به خیلی ها کمک کردین.

تا بعد.....

zolgharnein
19-09-2006, 19:16
عليرضا من اين همه گفتم باز كردن چاكرا موقع هيپنوتيزم چقدر خطر داره و چقدر را حت باز مي شه او نوقت بازم بدون استاد مي خواي اينكار را بكني

zolgharnein
19-09-2006, 19:17
تام بوي جان مطالبت خيلي هم خوب بود

zolgharnein
19-09-2006, 19:18
سلام به مرسدس
مي خواستم بدونم مي تونم ايميل و ادرستون را داشته باشم
اگه لطف كنيد بزاريد ممنون

mercedes
19-09-2006, 19:26
در صورت پاره شدن پرده چاکرا ها خصوصا آجنا فرد دچار سر درد های عصبی شده و بعضی مواقع هم اشکال عجیب غریب که همون غیر اورگانیک ها هستند رو میبینه همچنین پرده چاکراها مانی ورود این موجودات میگردنن مثلا پاره شدن پرده چاکرای شبکخ خورشیدی باعث بیماری های روانی میشه خوصوصا اعتیاد یکی از عوامل اسیب زننده به اون پرده ها میشه مثلا بیماری وسواس با ورود یک غیر اورگانیک و رد شدن از پرده چاکرا شروع میشه که برای درمان اون از انرژیهای بسیار قوی الکتریکه استفاده میشه یا برای ترمیم اونا هم همینطور.
دود هم یک عامل دور کننده غیر اورگانیک ها و انرژی های موجود در محیط میشه مثلا در قدیم موقعی که یکی بیمار بود توی یه خونه مرتبا اسپند دود میکردند در هند از عود استفاده میکنند. استفاذه از عود یا اسپند در محیطهایی که انرژی سنگین یا منفی دارند میتونه مفی باشه
نمک هم خاصیت جذب و هم سوزاندن انرژیهای معیوب رو داره در قدیم هم برای جلو گیری از چشم زخم از نمک استفاده میکردند در مواقعی که بدن بسیار بیمار یا انرژی معیوب زیادی داشته باشه دوش اب نمک مفیده
در مورد کریستال انگشتر هم باید مراقب بود که نزدیک بودن سنگهای قوی به بدن مثل عقیق .... در طولانی مدت باعث بزرگ شدن چاکرای منگ مین میشه که زیاد بزرگ شدن این چاکرا باعش نوسان فشار خون میشه اگه دقت کرده باشید اکثر کسایی که انگشتر دستشون میکنند یه نوسان خونی هم دارند .یه خاصیت دیگه کریستال اینه که خاصیت ذیاد ذخیره کردن انرژی ها رو داره مثلا اگه شما موقع به بیماری یا ناراحتی عصبی انگشتری به دست داشته باشید تا مدت ها این انرژی کثیف توی اون باقی میمونه که میتونه آسیب برسونه . که با روشهایی باید اون کریستال تمیز و مجددا برنامه ریزی بشه توسط یه درمانگر.
ببخشید فرصت نکردم ادیت کنم چندتا غلط املایی داره.

دوستان عزیز باز هم به دلیل اهمیت موضوع یاد آوری میکنیم

mercedes
19-09-2006, 19:31
سلام به دوستاي عزيزم

البته تصميم گرفتم كه هر بلايي سرم اومد تحت هيچ شرايطي تمريناتو متوقف نكنم شايد علت پيشرفت در هوشياري در خواب هم همين بوده
ولي ديگه ميترسم روي چاكراي چشم سوم تمركز كنم مجبورم روي چاكراي قلب تمركز كنم واسه اينكه بعد از مدتي تمركز تصاوير از ذهنم به روي پرده روبروي چشمم تشكيل ميشه و بقدري واضح ميشه كه ازترس چشمامو باز ميكنم مخصوصا موقع بخواب رفتن كه حالت خواب و بيداري دارم .فكر كنم فعلا به قدر كافي چشم سومم باز شده!!

mehd20_esf عزیز
فشار آوردن ممکنه در کوتاه مدت جواب کاذب بده اما در بلند مدت امکان آسیب زدن رو هم داره.به همین خاطر خواهش میکنم مراقب باشید.

mercedes
19-09-2006, 19:37
سلام به مرسدس
مي خواستم بدونم مي تونم ايميل و ادرستون را داشته باشم
اگه لطف كنيد بزاريد ممنون

سلام ذوالقرنین عزیز

البته چند پست قبل گذاشتم بودم
alizeinali626@yahoo.com

mercedes
19-09-2006, 19:44
سلام به همگي
من كم پيدا نيستم تا جائي كه مي تونم مطالبو ميخونمو استفاده مي كنم.اما وقتي مطلب جديدي ندارم نمي خوام با حرفاي معمولي حجم تاپيكو اشغال كنم.قبلا از اينور اونور داستان پيدا مي كردمو مي نوشتم اما ظاهرا كاره بيهوده اي بوده.
هميشه به فكرتون هستم حتي اگه كلمه اي تو تاپيك ننويسم.اميدوارم موفق باشين.
خدانگهدار
سلام tomboyعزیز
مطالب قبلی شما بسیار عالی بود منتظر مطالب شما هستیم
شما زحمت میکشیدین و ترجمه میکردین این خودش کار کمی نیست و مطلبی که برای اون انرژی صرف بشه باعث انرژی دادن هم می شود.
ممنون میشیم اگه ادامه بدین
بقیه دوستان هم که زحمت میکشند و مطلب می گزارند از اونها باز هم تشکر میکنیم و از اینکه جو بسیار صمیمی به این قسمت دادند متشکریم.
پایین ترین عضو این قسمت ,
علی

Alireza_Shafaei_PCworld
19-09-2006, 20:00
کسی نمیگه
چجوری با هیپنوتیزم میشه چاکرای چشم سوم را فعال کرد؟ طوری که دچار اون مشکلا نشیم؟

mercedes
19-09-2006, 20:12
فعال سازی چشم سوم(اینکارخیلی ساده میباشدوهمه افراد میتوانندانجام دهند)

چشم سوم با اسامي مختلف از جمله چشم معرفت، چشم بصيرت، چشم دل، چشم درون، تيسراتيل و آجنا خوانده مي‌شود و جايگاه آن در كالبد اثيري و منطبق بر پيشاني در جسم فيزيكي است.

برخي دانشمندان اعتقاد دارند كه چشم سوم محلي براي دريافت ادراكات فراحسي، الهام و اشراق و وسيله‌اي براي ارتباط موجودات با يكديگر در جهان هستي مي‌باشد. از طريق آجنا مي‌توان با عوالم و موجودات ماورائي و همچنين با وراي ابعاد مكاني و زماني ارتباط برقرار ساخت. همچنين با كمك آجنا مي‌توان هاله‌ها را ديد.

براي رؤيت هاله، لازم است كه تمرينات باز كردن چشم سوم را انجام دهيد، تا چشم سوم خود را تحريك كرده، قدرت گيرندگي آن را افزايش دهيد. اين كار شما را قادر مي‎سازد كه انرژي اطراف سوژه‌ را دريافت كنيد. البته بدون انجام اين كار هم ديدن هاله‎ي تك‌رنگ‌ها ممكن است، اما اگر چشم سوم شما تحريك و باز نشده باشد، ديدن هاله‎ي يك موجود زنده بسيار مشكل خواهد بود.

به ياد بياوريد كه وقتي خيلي خيلي خسته و كاملاً فرسوده‌ايد چه حالي داريد؟ به ياد بياوريد كه چه احساسي داريد وقتي براي روزها نخوابيده‎ايد و به سختي مي‎توانيد چشمهايتان را باز نگه داريد؟ به ياد بياوريد كه چه احساسي داريد وقتي چشمهايتان دست از تلاش براي بسته شدن بر نمي‎دارند؟ به ياد بياوريد كه چه حالي داريد وقتي كه با چشمهايتان مي‎جنگيد تا آنها را باز نگه داريد؟

تجسم اين حالتها با تمركز و توجه كامل، در شما احساسي برمي‎انگيزد، مانند اينكه تلاش مي‎كنيد يك پرده‎ي خيالي سنگين را از پشت چشمهايتان بلند كنيد. در چنين حالتي ماهيچه‎هاي چشمهايتان خوب پاسخ نمي‎دهند، بنابراين كار شما تقريباً بطور كامل ذهني است.

چند لحظه صبر كنيد تا اين حالت را به خوبي مجسم كنيد. كوشش براي باز نگه‌داشتن چشمان خسته، يك تحريك ذهني قوي در چشم سوم ايجاد مي‎كند و به تدريج باعث باز شدن آن مي‎شود. اما چگونه؟

اين فعاليت گشايشي ذهن ، آگاهي جسمي شما را در محل چشم سوم متمركز مي‎كند. هنگامي كه آگاهي جسمي شما در يك قسمت از بدنتان متمركز مي‎شود و شما آن ناحيه را تحت نفوذ ذهني خود قرار مي‎دهيد، كالبد انرژي خود را در آن ناحيه به نحوي پويا تحريك مي‎كنيد. اگر اين فعاليت ذهني به اندازه كافي ادامه پيدا كند و تلاش ذهني كافي صرف آن شود، چشم سوم شما شروع به باز شدن خواهد كرد.

اگر شما فعاليت گشايشي ذهن را هنگامي كه در حالت آرامش هستيد و موضوعي در ميدان ديد شما قرار دارد ( و بطور مستقيم در حال نگاه كردن به آن نيستيد ) انجام دهيد، ديد هاله‎اي خودبخود ايجاد خواهد شد.

فعاليت گشايشي ذهن كه در اينجا شرح داده شد، شبيه تكنيك‎هاي ديداري باز كردن چاكرا است كه توسط اكثر استادان كار با انرژي و پيشرفت قواي ذهني تدريس مي‎شود. فقط به مراتب قوي‌تر و مؤثرتر است. تمرينهاي ديداري كار با انرژي به تنهايي ضعيف و كند هستند و يادگيري و استفاده از آنها مشكل است.

توصيه: مركز بين دو چشم (روي پيشاني) را به نرمي با ناخن بخارانيد. اين كار به شما كمك خواهد كرد كه اين نقطه را با آگاهي جسماني خود به دقت هدف بگيريد.

آگاهي جسماني خود را به ناحيه بين چشمهاي خود منتقل كنيد. با تمركز كامل از اين ناحيه آگاه شويد. اين ناحيه را به صورت ذهني بالا بكشيد. چنان كه گويي تلاش مي‎كنيد پلكهايتان را به زور باز كنيد. اما به ماهيچه‌هايتان در اين ناحيه اجازه ندهيد كه منقبض شوند يا به هر صورت ديگر پاسخ بدهند ( اين تلاش كاملاً ذهني است).

احساس خود را به دقت مورد توجه قرار دهيد. تصور كنيد كه چشمهايتان خيلي سنگين شده‎اند؛ به آنها اجازه دهيد كه بسته شوند، و چند بار پلكهايتان را به‌هم بزنيد. توجه كنيد كه براي اين كار از كدام ماهيچه‌ها استفاده مي‎كنيد.

همين فرمان عضلاني را از طريق آگاهي جسماني ذهن خود در آن ناحيه به كار ببريد، اما ديگر به ماهيچه‌هاي پلكهايتان اجازه ندهيد كه از فرمان اطاعت كنند.

اين كار را دوباره و دوباره تكرار كنيد ( بالا بكشيد، بالا بكشيد، بالا بكشيد… ) چنان كه گويي يك وزنه‎ي خيالي سنگين را از پشت چشمهايتان بلند مي‎كنيد.

اين كار را بارها تكرار كنيد، اما به خودتان ( يا هيچ يك از ماهيچه‎هايتان ) اجازه‎‎ي انقباض يا پاسخ ندهيد. اين كار در آغاز كمي دشوار است، اما با كمي تمرين به راحتي در انجام آن مهارت و تسلط پيدا مي‎كنيد.

اين فعاليت گشايشي ذهني خيلي مهم است. اگر مي‎خواهيد به روشن‌بيني و ساير توانايي‌هاي روحي دست پيدا كنيد، اين تمرين اولين قدم براي يادگيري كنترل چشم سوم است.

در مراحل اوليه ممكن است احساس كنيد كه ناحيه وسيعي از بالاي ابروهايتان را بالا مي‎كشيد، حتي تمام پيشاني خود را . اين مورد اشكالي ندارد و باز هم مي‎تواند تأثير لازم را براي باز كردن چشم سوم شما داشته باشد. با تمرين بيشتر خواهيد توانست حوزه‎ي تمركز فعاليت ذهني خود را كاهش دهيد و آن را به ناحيه‎ي بين ابروها ( چشم سوم ) محدود كنيد.

اگر اين فعاليت گشايشي ذهني را ادامه دهيد، چشم سوم خود را تحريك كرده ، آن را فعال خواهيد ساخت. تمركز يكنواخت و آرام شما روي يك شيئ، چشم سوم شما را با انرژي ساطع شونده از آن شيئ هماهنگ خواهد كرد. اين انرژي به مركز بينايي مغز شما ارسال مي‎شود و در آنجا بعنوان يك تصوير ( يك نوار روشن از نور رنگي ) تفسير مي‎‌شود.

توصيه: هر گاه در انجام اين عملكرد گشايشي ذهني، تمركز و تسلط كافي كسب كرده، آنرا بصورت ذهني اجرا كنيد، متوجه خواهيد شد كه وزنه‎ي خيالي پشت چشمهاي شما در يك سمت آسانتر از سمت ديگر بالا كشيده مي‎شود،كه معمولاً سمت راست آسانتر است. اصولا‎ً اين احساس ناشي از تفاوت بين دو نيمكره‎‎ي مغز شما است كه استفاده از يكي به مراتب آسانتر از ديگري است ( نيمكره‎ي غالب ). اگر اين مورد براي شما ايجاد اشكال مي‎كند، با يك فعاليت چرخشي ذهني، در جهت چرخش عقربه‎هاي ساعت در ناحيه‎ي بين ابروها، چشم سوم خود را تحريك كنيد. منظور از جهت چرخش عقربه‎هاي ساعت اين است كه صورت خود را به عنوان صفحه‎ي ساعت در نظر بگيريد و جهت صحيح چرخش را با آن بسنجيد. براي اين فعاليت چرخشي نيز از همان فرمان ذهني عضلاني استفاده كنيد كه قبلاً براي باز كردن چشمهاي خسته به كار مي‎برديد. اما اكنون آنرا براي چرخش به كار ببريد، چنان كه گويي با حركت چرخشي يك مداد، اين ناحيه را تحريك مي‎كنيد. بهترين روش اين است كه براي فعال كردن چشم سوم خود تمرين گشايشي اصلي و اين تمرين چرخشي را يك در ميان انجام دهيد. فعاليت گشايشي ذهني به هر حال براي هماهنگ كردن چشم سوم شما با هاله لازم است.

توجه: به ياد داشته باشيد كه همه‎ي اين تمرينهاي محرك انرژي، به آگاهي جسماني موضعي خصوصاً آگاهي موضعي در سطح پوست وابسته‎اند. براي اينكه اين تمرينها مؤثر باشند، بايد احساس كنيد كه آنها واقعاً اتفاق مي‎افتند.

سلام علی رضا ی عزیز
مرشد جان قبلا زحمتشو کشیده بود

mehd20_esf
19-09-2006, 23:51
مرسدس جان مرسي از راهنمايي تون
فكر كنم بايد يه كم دست به عصا تر راه برم
راستي چند ساعت قبل تو حالت خلسه نيمه عميق چند تا نقاشي كشيدم كه تو تاپيك زير صفحه 13هستش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستش فكر نميكردم اينجوري در بياد

mercedes
20-09-2006, 08:53
مرسدس جان مرسي از راهنمايي تون
فكر كنم بايد يه كم دست به عصا تر راه برم
راستي چند ساعت قبل تو حالت خلسه نيمه عميق چند تا نقاشي كشيدم كه تو تاپيك زير صفحه 13هستش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستش فكر نميكردم اينجوري در بياد

سلام
اگه در حالت خلسه کشیده باشید حرف برای گفتن داره
یه کتاب هست به نام صر اثر از آقای مبین اونجا هم یکسری طراحی ها در حالت خلسه میتونید ببینید

zolgharnein
20-09-2006, 11:21
سلام به مهدي مرسدس عليرضا و اونايي كه نيستند
مرسدس جان آى دى شما هم همينه مي خواستم شما را add كنم
ممنون از ايميل
همه موفق باشيد

zolgharnein
20-09-2006, 11:23
چاکرای دوم ، شوادهیستانا چاکرا ( چاکرای خاجی یا هارا یا مرکز پیوند )



محل : بالای استخوان خاجی ،تقریبا بالای اندام تناسلی و پایین تر از ناف / غدد مربوطه : تخمدانها ، غده پروستات / هورمونهای مربوطه : استروژن ، / بخشهای مربوطه : قسمت لگن ، اندامهای تولید مثل ، کلیه ها ، مثانه ، تمام مایعات بدن مثل خون ، مایع لنف ، شیره معده ، اسپرم /حس : چشایی / رنگ : نارنجی / عنصر وابسته : آب / زمینه : نخستین احساسات جاری شدن با زندگی ، لذن پرستی ، شهوت ، خلاقیت ، شگفت زده و مشتاق / جهت چرخش چاکرا : در زن در جهت عقربه های ساعت و در مرد خلاف عقربه های ساعت / امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای دوم : لذت بردن و مشاهده نور ماه و آب زلال طبیعی و غوطه ور شدن در آن و یا نوشیدن از آب چشمه / نوع یوگا : باکتی یوگا / سیاره های وابسته : ماه ، پلوتون



توضیحات :



چاکرای دوم مرکز انرژی جنسی (گیرنده و فرستنده) و نفس و خلاقیت است که به عنصر آب نسبت داده میشود که منبع تمام حیات زیست شناختی است . عنصر آب پاک کننده و تطهیر کننده است و سدهایی را که مانع جریان حیات است شسته و باز میکند . در سطح فیزیکی آلودگیها را از کلیه و مثانه باز میکند و در سطح معنوی به شکل جریان روان و آزاد احساسات خود را نشان میدهد و سبب میشود تا انسان زندگی را همیشه تازه و جدید ببیند . از طریق این چاکرا فرد مستقیما احساسات انسانها را درک میکند و آن را به یکی از مراکز ادراک ماوراء حسی تبدیل میکند. چاکرای دوم اغلب جایگاه واقعی "شاکتی" محسوب میشود ، شاکتی تجلی نیروی مونث خداوند به شکل انرژی خلاق است . و حوزه نفوذ آن در اندامهای تولید مثل است که در مرد به صورت میل خلق حیات جدید و در زن بصورت گیرنده ء تکانه های خلاق و ایجاد زندگی جدید است . خلاقیت شامل کاری که فرد در هر زمینه ای انجام میدهد نیز میباشد .در نتیجه خلاقیت انسان توسط دستان او متجلی میشود و اگر کاری که انسان انجام میدهد مطابق استعدادها و قابلیت های شخصی اش باشد این انرژی خلاق متجلی شده و باعث رشد و پیشرفت او در آن زمینه شده و باعث آرامش ذهن او میشود و اگر برخلاف آن باشد باعث از بین رفتن آرامش ذهن او شده و یکی ازعوامل خشم و عصبانیت او میشود . احساسات و اعمال فرد خلاق حتی باعث ایجاد انگیزه برای دیگران میشود .

چاکرای دوم به کیفیت عشق نسبت به جنس مخالف نیز مربوط میشود ازین چاکرا فرد قدرت جنسی خود را حس میکند و دومین هدف قدرتمند نیروی حیات (اشتیاق به اتحاد دو جنس) آشکار میگردد بنابراین قدرت جنسی در هر کس به نیروی حیات در او بستگی دارد . ناحیه لگن در بدن منبع حیات است ، هر مرکز آن که مسدود گردد کاهش نیروی جسمی و جنسی را به دنبال خواهد داشت . انرژی جنسی در جریان آمیزش جنسی شارژ و تخلیه میگردد. این امر همچون حمامی از انرژی به جسم حیاتی دوباره میبخشد و آن را پاک میکند و بدن را از انرژی های راکد ، فضولات، تنشهای عمیق رها میسازد و این عمل برای سلامتی جسمی فرد امری مهم است. عمل رها سازی خویش بصورت دوجانبه یکی از طرق وانهادن "تجرد" نفس و تجربه"وحدت" در بشر است .تجربه ای که از بدوی ترین امیال در سطح جسمی از یک سو و آرزوی عمیق معنوی وحدانیت با الوهیت از سویی دیگر نشات میگیرد . این پیوند یکی از خصلتهای معنوی و مادی در افراد بشر میباشد .



انسداد انرژی در چاکرای دوم



اگر راه عبور انرژی در این چاکرا مسدود شده باشد یا اختلالی در این چاکرا وجود داشته باشد به نفی یا سرکوب امیال جنسی منتهی میشود و اغلب در راه زیاده روی در رابطه و خیال پردازی نمایان میشود یا ممکن است به حالتی مانند لعتیاد به مواد مخدر در آید . در هر صورت نسبت به جنس مخالف شک و دودلی و تنش یا حتی نفرت وجود دارد و ابزار این انرژی های طبیعی را فرد محکوم میکند یا اینکه بصورت شهوت پرستی بی ادبانه و اصرار در امیال جنسی نمایان میشود در هر صورت بد کار کردن چاکرای دوم معمولا در سن بلوغ بوجود میاید .بیدار شدن انرژی های جنسی بی ثباتی ایجاد میکند و معمولا والدین و مربیان توانایی آموزش صحیح را در این زمان به جوانها ندارند و اینکه چگونه این انرژی را کنترل کنند . کم کاری این چاکرا میتواند ریشه در دوران کودکی داشته باشد احتمالا والدین احساسات و ارتباطشان را کنترل میکردند و فرد کمبود لذتهای حسی مانند نوازش، مهر و عطوفت را تجربه کرده است در نتیجه احساساتش را سرکوب کرده است و در دوران بلوغ مانع رشد انرژی های جنسی شده و نتیجه آن واپس زدگی ،فقدان عزت نفس ،فلج عاطفی و سرد مزاجیست و زندگی در نظرش غم انگیز، کسل کننده و بی ارزش است . اما با ریکی دادن به این چاکرا و ریکی فرستادن برای درمان گذشته تمامی این اختلالات درمان میشود و وضعیت انرژی در این چاکرا متعادل میشود.



تغذيه رنگی برای درمان :



خوراکیها و مواد غذایی به رنگ طبیعی نارنجی مثل : پرتقال ، نارنگی ، هویج ، انبه ، کدو تنبل ، زردآلو ، نارنج و غیره



همون ايران ريكي

elected
20-09-2006, 12:41
zolgharnein ممنون از توضيحت

yaghish
21-09-2006, 06:30
دوستان سلام.
از لطف همگي ممنون.ببخشيد دير جواب دادم.آخه خونه نبودم.
ممنون كه بهم روحيه دادين.چشم سعي مي كنم فعاليت كنم.اما ازتون يكم عقبم چون همه ي مطالبو نخوندم.
خداخافظ

morshed
21-09-2006, 09:00
..گزارش های تاریخی درباره عده ای از اساتید علوم اسراری وجود دارد که بیان می کند این افراد برای تأمین قصدهای خود از روش مرگ اختیاری استفاده کرده اند. بعضی از آن ها پس از ده ها و یا صدها سال تجربه آگاهانه مرگ دوباره به جسم بازگشته اند و زنده شده اند. در قرآن و کتب ادیان دیگر هم مثال های متعددی برای این موضوع وجود دارد. یک نمونه از آن اصحاب کهف است. آن ها چندین قرن به خواب مرگ فرو رفتند. و هنگامی که از خواب مرگ خارج شدند با آنکه گمان می کردند که شاید چند ساعتی خوابیده باشند اما متوجه شدند که چند صد سال در زمان جلو رفته اند و از زمان خود فاصله گرفتند. یا آن پیامبری که خداوند او را به همراه الاغش در خواب مرگ فرو برد و پس از صد سال او را از تجربه مرگ بیرون آورد و از او پرسید چقدر خوابیدی و او گمان کرد که چند ساعت و یا حدأکثر یک روز در خواب بوده آنگاه خداوند به او فرمود که او صد سال پیش مرده و اکنون دوباره زنده شده. در این صد سال جسم آن پیامبر دچار فرسایش شد و به اسکلت مبدل گشت اما وقتی خداوند دوباره او را از خواب مرگ به این دنیا بازگرداند جسم آن نبی دوباره برقرار شد. وقتی آن پیامبر دوباره زنده شد دنبال الاغش گشت اما آن را پیدا نکرد. خداوند به او اشاره کرد تا به استخوان هایی توجه کند که کنار آن پیامبر و روی زمین قرار داشت. این ها استخوان های پوسیده شده یک الاغ بودند. خداوند دوباره الاغ را زنده کرد و پیامبر شاهد این زنده شدن و جسمیت بخشیدن بود .مرگ هاي مكرر هميشه با از دست دادن جسم همراه نيستند. در سطوح بالاي تعليمات اسراري يكي از سنت هاي نادر در آئين هاي باطني اين است كه بعضي از معلمان اسرار بنابر ضرورت قصدها و وظايف خود تصميم مي گيرند كه در زمان هاي آينده دوباره زنده شوند و كار خود را به انجام برسانند. در اين روش آن ها اغلب نقاطي را در بعضي از كوه هاي خاص پيدا مي كنند و خود را در آن نقطه محبوس مي كنند و در آن جا ظاهراً‌ مي ميرند. طبق اين سنت عجيب گاهي هم خود را در زمين مدفون مي كنند و اين دفن عموماً تا زير گردن است. گفته مي شود در هيماليا تعدادي از اين معلمان نوح آسا وجود دارند كه قرن هاست در آن جا هستند و گاهي بيدار مي شوند و به ميان مردم ميايند. يهوديان از قبر حضرت موسي(ع) خبر ندارند چون مطابق كتاب مقدس حضرت موسي را خداوند تشييع كرده است. به همين دليل بعضي از آن ها معتقد هستند كه در آخر زمان موسي دوباره از خواب بر مي خيزد و اين بار با نام جديد خود يعني مسيا (ماشيح) ظاهر مي شود.

منبع: فصلنامه علوم باطنی ـ شماره ۷و8

nightmare
21-09-2006, 09:53
جالبه morshed عزیز ....
شنیدم که دون خوان و گروهشون در آخرین تمرین ها ، وارد یه اطاقک چوبی و گنبدی شکل خیلی تنگ و کوچیک میشن و شروع می کنن تمامی خاطراتشون رو ، تمام چیز هایی که دیدند و تجریه کردند ، از لحظه ی تولد تا اون لحظه ، به همراه احساسشون از اونها به یاد می آورن و احساس می کنن... یعنی در واقع چیزی رو که عقاب بزرگ یا خداوند بعد از مرگ انسان ها از اونها می گیره رو ، ازش کپی می گیرن و تقدیم عقاب بزرگ می کنن و بعد با روح اصلی و به همراه جسم وارد جهان بعدی میشن...

بهر حال این موضوع برام جالب بود.
ممنونم

تا بعد.....

zolgharnein
21-09-2006, 13:51
سلام به همه
بچه ها من که بیچاره شدم
دیروز که خوندم علیرضا یه روش امن برای باز کردن چشم سوم می خواد و روش مرشد جان پیشنهاد شد من هم به خیال امن بودنش اینکار را کردم اگه بدونید الان چه حالی دارم اخرش این ذوق و شوق کار دستم داد بعد از مدتی تمرین خوابم برد بعد از این که بیدار شدم دیدم سرم داره میترکه واقعا گیج گیج بودم رفتم یه اسفند حسابی دود کردم دست مرسدس عزیز درد نکنه اینا یاد داه بود یکم خوب شدم اما دیگه حالت سرگیجه ام خوب نشد انگار تو خدم توی سرم بچرخم شب ساعت نه شب خوابیدم ساعت دوازده ونیم بیدار شدم یه حالی داشتم و دارم نمی دونم چه حالی هست نمی دونم انگار یه چیزی می خوام خلاصه حال تهوع داشتم دوباره خوابیدم توی خوابهم هم گیج بودم و خواب می دیدم می خوام بالا بیارم هی از خواب بلند می شدم و از سرگیجه دوباره می خوابیدم اخرش صبح ساعت شش هر چی غذا از دیروز بعد از ظهر خورده بودم هدر دادم همشا..........خلاصه یکم معده ام خوب شد اما حالت سر گیجه هنوز هست فشارم را گرفتم از 13.5به 12رسیده نمی دونم چیکار کنم نمیدونم چه ضربهای به چشم سومم وارد کردم بچه ها کمکم کنید .------------------------------------------
مرسدس جان شما می گید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟
میخوام یه عکس براتون به ایمیلتون بفرستم اگه ممکنه بگید چی شده البته اگه به ایمیلم می فرستید من ایمیلم فارسی ساز نداره برام انگلیسی فارسی بفرستید تاحالا اینقدر به کمک نیاز نداشتم خواهشا کمکککککککک فکر کنم دارم می میرم........
-==--=-=-=-=-=-=-=-=
مهدی جان شما هم که اینکار ها را می کنید خیلی خطر داره منم اول فکر می کردم هر چی بشه طوری نیست اما این حالتی که برام پیش اومده واقعا تعادلم را بهم زده واقعا وحشتناکه در ضمن با تمرکز روی یک چاکرا باعث فعال شدنش می شی و بدن اختری در جاهایی که چاکرا فعال وجود داره به اون می چسبه و بر عکس خروج را مشکل مبی کنه مهدی جان خلصه عمیق برای خروج از همه بهتره و تا حدودی امن تره من که داشتم به یه جاهایی می رسیدم که این طوری شد
=-=--=-==-=----------------------------=-=-=-=-=--=
برای هر کی که این نوشته ها را می خونه می گم که خطراتی که می گن واقعا وجود داره و اینا کسی میگه که اونا جدیدا تجربه کرده واقعا مواظب باشید به نظر من بیداری در خواب از همه امن تر و راحت تره
=-=-=-=-=-=-=-=-
مرسدس جان و نابت مار عزیز مهدی جان و هر کی میتونه کمکم کنه خواهش می کنم سوشیانت جان شما هم اگه نوشته ام را خونید کمکم کن نمیدونید چه حال بدی هست نمی دونم چی می خوام بستن چشمام هم باعث سر گیجه ام میشه.
بچه ها اگه چیزیم شد حلال کنید همتون رادستدارم چه اونهایی که هستند چه اونهایی که نیستند
واقعا به سختی تایپ کردم راستی مرسدس جان من عکسما الان نمیفرستم باید بعد از ظهر برم یه عکس فوری بگیرم اسکنش کنم براتون بفرستم

zolgharnein
21-09-2006, 13:59
:sad:

راستي اين ايميل من هست [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]@yahoo.com



اينم آى دى من asraremavara

Alireza_Shafaei_PCworld
21-09-2006, 14:36
سلام ذوالقرنین جان!
امیدوارم مشکلت حل بشه!
من این چند روز اخیر درگیر مهمان ها و ... ها بودم
برای همین روی خوابهام و ..... هیچ کار نکردم
راستش اینه که من تا 3 صبح بیدار بودم(هر شب) و تا 9 صبح هم بیشتر نخوابیده بودم
برای همین دنبال یک تمرکز میگیرم!

در رابطه با فعال کردن چاکرا!
من خودم تقریبا برام یک اعتقاد شده
باید اعتماد به خودت داشته باشی تا بتونی!
فکر کنم شما با شک و تردید و یا بدون اطمینان این کار ها را کرده باشین! یا شاید مقداری ترسیده بودین یا به قول خودتون هیجان
داشتین!

من فکر نمیکنم که قدرتی که خدا واسه انسان میزاره انقدر بد باشه که آدم را اینجوری کنه
اتمام مشکلاتی که داریم به خاطر وجود خودمونه و عاملش همش خودمونیم!

zolgharnein
21-09-2006, 16:34
سلام عليرضا جان ممنون ببخشيد نمي تونم تايپ كنم حال خرابه
اين درسته كه خدا نيروها را گذاشته اما استاد هم بايد باشه كه به طريق صحيح هدايتشون كنه
اما در مورد ترس من نترسيدم متاسفانه زياد عجله كردم براي بار اول خيلي فشار اوردم

=-=-=-=-=--=
يه اتفاق جديد اين كه فشارم از 13.5 به 12 و حالا به 11 رسيده
خيلي سرگيجه دارم
مواظب خودت باش
.................................................. ......................____________________________ ________

zolgharnein
21-09-2006, 16:35
هيشكي نيستتتتتتتتتتتتتتتتتتت

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

nightmare
21-09-2006, 16:38
هستیم..........

mehd20_esf
21-09-2006, 16:59
ذوالقرنين جانم
انقدر تلقين منفي نكن پسر خوب
من تازه دارم به يه نتايج جالبي ميرسم مارم نااميد ميكني عزيز دلم
ببينم مطميني از اين مسله است قبلش غذا چي خوردي؟ منم دو شب قبل حالم به هم خورد ولي ميدونم از غذا بود
اميدوارم هرچه سريعتر كاملا خوب بشي!!
بچه ها من از يكي از دوستان سوال كردم كه بهترين و امن ترين روش براي باز كردن چشم سوم چي هستش
و اون گفت يه روشه كه البته در طولاني مدت اثر ميكنه ولي كاملا بي خطره و البته براي تقرب به خداهم بهترين كار هست
و اونم اينه كه اخر شب ها كه همه جا ساكته بايد ازخواب ناز بلند شي نوار يكي از دعاهايي كه دوست داري گوش بديو اونقدر محو دعا بشي كه بزني زير گريه در اون حال به طور ناگهاني به سجده ميري و ذكر يونسيه رو تكرار ميكني بعد ازچند مرتبه ساكت ميشي و روي سكوت تمركز ميكني بعد از يه مدت دوباره ذكر راشروع ميكني بعد از حدود پنج شش دقيقه سر از سجده بر ميداري
اين بهترين كاره وتماس چاكراي پيشاني با مهر هم اونا تحريك ميكنه و هم نيروهاي منفي رو از مهر به زمين منتقل ميكنه

من كه ديگه ازاين روش استفاده ميكنم

Alireza_Shafaei_PCworld
21-09-2006, 17:16
ذوالقرنین جان سلام
طبق اصل استقرا(روشی برای اثبات مسائل!) حرف شما اشتباهه!
شما میگین باید یک استاد بالای سر ما باشه
من مخالفم!
کوچکترین موضوعی که این وسط مشکل داره اینه که خوده استاد چجوری یاد گرفته
و .... (ادامه بدی میفهمی چی میگم!)

در رابطه با فشار خون!
من خودم سیستولیک خونم روی 153 یا همون 15 است!
دیاستولیک هم روی 100 یا همون 10!
هیچ مشکلی هم ندارم
فکر نمیکنم فشار خون معیار مناسبی برای مقایسه حالت باشه!
اگر چشم اولت را هم باز کنی فشارت عوض میشه
چه برسه به چشم سوم! اگر فکر کنی چیزیته! مطمئن باش به سرت میاد!
مواظب خودت باش!

در کل امیدوارم مشکلتون زود تر حل شه!

کسی میدونه اگر آدم توی این راه به خودش فشار بیاره گناهه یا نه؟

راستی من برای فعال سازی چشم سوم یک مشکل دارم
هر وقت میام شروع کنم حرکت خون توی بدنم را به شدت احساس میکنم!
یعنی مثلا اگر دوتا دستام یا پاهام روی هم باشن
جریان خون توی رگهاشون را احساس میکنم
و بعد هواسم پرت میشه
در صورتی که هیچ وقت دیگه اینجوری نبودم!

deer
21-09-2006, 18:34
سلام به همه
بچه ها من که بیچاره شدم
دیروز که خوندم علیرضا یه روش امن برای باز کردن چشم سوم می خواد و روش مرشد جان پیشنهاد شد من هم به خیال امن بودنش اینکار را کردم اگه بدونید الان چه حالی دارم اخرش این ذوق و شوق کار دستم داد بعد از مدتی تمرین خوابم برد بعد از این که بیدار شدم دیدم سرم داره میترکه واقعا گیج گیج بودم رفتم یه اسفند حسابی دود کردم دست مرسدس عزیز درد نکنه اینا یاد داه بود یکم خوب شدم اما دیگه حالت سرگیجه ام خوب نشد انگار تو خدم توی سرم بچرخم شب ساعت نه شب خوابیدم ساعت دوازده ونیم بیدار شدم یه حالی داشتم و دارم نمی دونم چه حالی هست نمی دونم انگار یه چیزی می خوام خلاصه حال تهوع داشتم دوباره خوابیدم توی خوابهم هم گیج بودم و خواب می دیدم می خوام بالا بیارم هی از خواب بلند می شدم و از سرگیجه دوباره می خوابیدم اخرش صبح ساعت شش هر چی غذا از دیروز بعد از ظهر خورده بودم هدر دادم همشا..........خلاصه یکم معده ام خوب شد اما حالت سر گیجه هنوز هست فشارم را گرفتم از 13.5به 12رسیده نمی دونم چیکار کنم نمیدونم چه ضربهای به چشم سومم وارد کردم بچه ها کمکم کنید .------------------------------------------
مرسدس جان شما می گید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟
میخوام یه عکس براتون به ایمیلتون بفرستم اگه ممکنه بگید چی شده البته اگه به ایمیلم می فرستید من ایمیلم فارسی ساز نداره برام انگلیسی فارسی بفرستید تاحالا اینقدر به کمک نیاز نداشتم خواهشا کمکککککککک فکر کنم دارم می میرم........
-==--=-=-=-=-=-=-=-=
مهدی جان شما هم که اینکار ها را می کنید خیلی خطر داره منم اول فکر می کردم هر چی بشه طوری نیست اما این حالتی که برام پیش اومده واقعا تعادلم را بهم زده واقعا وحشتناکه در ضمن با تمرکز روی یک چاکرا باعث فعال شدنش می شی و بدن اختری در جاهایی که چاکرا فعال وجود داره به اون می چسبه و بر عکس خروج را مشکل مبی کنه مهدی جان خلصه عمیق برای خروج از همه بهتره و تا حدودی امن تره من که داشتم به یه جاهایی می رسیدم که این طوری شد
=-=--=-==-=----------------------------=-=-=-=-=--=
برای هر کی که این نوشته ها را می خونه می گم که خطراتی که می گن واقعا وجود داره و اینا کسی میگه که اونا جدیدا تجربه کرده واقعا مواظب باشید به نظر من بیداری در خواب از همه امن تر و راحت تره
=-=-=-=-=-=-=-=-
مرسدس جان و نابت مار عزیز مهدی جان و هر کی میتونه کمکم کنه خواهش می کنم سوشیانت جان شما هم اگه نوشته ام را خونید کمکم کن نمیدونید چه حال بدی هست نمی دونم چی می خوام بستن چشمام هم باعث سر گیجه ام میشه.
بچه ها اگه چیزیم شد حلال کنید همتون رادستدارم چه اونهایی که هستند چه اونهایی که نیستند
واقعا به سختی تایپ کردم راستی مرسدس جان من عکسما الان نمیفرستم باید بعد از ظهر برم یه عکس فوری بگیرم اسکنش کنم براتون بفرستم


سلام دوست عزيز با خودت چه كار كردي من چندين بار به شما تذكر دادم كه اينها خيلي خطر ناك ولي خون سردي خودتو حفظ كن شايد دليلش اين نباشه يك سري به دكتر بزني بد نيست شايد مال چيز ديگه اي باشه
اميدوارم هر چه زودتر خوب بشي

new_boys333
21-09-2006, 23:11
سلام به دوستاي عزيزم

منم فعلا دارم روي برونفكني در بيداري كار ميكنم ولي انگار به اين سادگي ها هم كه فكر ميكردم نيست!!
ولي اگه بشه خيلي كار شاقيه
مجبورم نسبت به نتيجه هم بي تفاوت باشم چون حساسيت روي اين مسله يه مانع بزرگه
!!!!!!اگه پيشرفتي داشتم حتما اينجا مي نويسم حتي اگه ده سال ديگه باشه
البته تصميم گرفتم كه هر بلايي سرم اومد تحت هيچ شرايطي تمريناتو متوقف نكنم شايد علت پيشرفت در هوشياري در خواب هم همين بوده
ولي ديگه ميترسم روي چاكراي چشم سوم تمركز كنم مجبورم روي چاكراي قلب تمركز كنم واسه اينكه بعد از مدتي تمركز تصاوير از ذهنم به روي پرده روبروي چشمم تشكيل ميشه و بقدري واضح ميشه كه ازترس چشمامو باز ميكنم مخصوصا موقع بخواب رفتن كه حالت خواب و بيداري دارم .فكر كنم فعلا به قدر كافي چشم سومم باز شده!!


برونفکنی در بیداری یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟ میشه توضیح بدی که چه فرقی با برونفکنی در خواب داره چه تمرینایی داره
چی کار میشه کرد باهاش و چیزای دیگه
چه بلایی ممکنه سرتون بیاد که گفتید هر بلایی؟؟؟؟؟؟؟؟
[میشه یکم راجع به دیدن تصاویر پشت چشممت توضیح بدی که چی میبینی هرچی که اراده کنی میبینی موقع خواب هست یا وقتی که تمرکز کنی و چشماتو ببندی بازم میبینی؟مگه چجوری هست که میگی ترس داره یک ذره توضیح بده تا مجسم کنیم که چه اتفاقی میافته



ممنون

new_boys333
21-09-2006, 23:43
تحريک و باز شدن چشم سوم-کم شدن و از بين رفتن قوه ي خيال -بدست
آوردن تمرکز همراه با آگاهي -فعال شدن چاکراهاي بدن که مسول تبادل انرژي بين انسان و کيهان مي باشد و نقش مهمي در شكوفا شدن نيروهاي دروني دارد-رفع بعضي بيماري ها به خصوص ضعف بدن و جلوگيري از بروز بعضي از سردرد ها و...-ايجاد آرامش و احساس شادماني و سرور بعد از مراقبه و...
شروع تمرين
اين مراقبه يک مراقبه ي شنيداري همرا با پخش دعاي كميل محمد اصفهاني مي باشد .
براي اين مراقبه مي توانيد از آهنگ هاي ديگر
هم که ريتم آن با ريتم کيهان همخواني داشته باشد استفاده کنيد .ولي نظر من اين است که از همين آهنگ استفاده کنيد چون طبق تحقيق و بررسي من اين آهنگ همراه با اين دعا اثر فوق العاده اي بر روي چشم سوم
دارد.(معجزه)
براي شروع كار وضو بگيريد و در مكاني خلوت روبه
قبله بنشينيد و دستان خود را روي زانو ها قرار دهيد .چشمان خود را
ببنديد و به تاريكي پشت چشم متمركز شويد (تا آخر مراقبه)و در همين حالت با دقت و تمرکز به دعاي كميل گوش دهيد .اين حالت را تا پايان مراقبه حفظ کنيد.توضيح:شما با بستن چشم ها و تمرکز به ناحيه ي تاريک پشت چشم در واقع به محل چشم سوم متمرکز شده ايد و اين امر موجب مي شود تا چشم سوم شما انرژي هاي ماورايي را به خود جذب کند و فعال شود.اين تمرين را هر موقع ميتوانيد انجام دهيد.ولي بهترين موقع كه حالاتي خاص براي انسان دست مي دهد و چيزهايي بر انسان مكشوف مي سازد صبح بعد از نماز مي باشد.اگر در حال مراقبه در تاريکي پشت چشم (محل چشم سوم)نوري را مشاهده کرديد بدانيد که نشانه ي موفقيت شما در تمرين ها بوده و شما مي توانيد آن نور را با قدرت اراده به طرف خود هدايت کنيد و آن وقت است که هرچه شما اراده کنيد همان است.و بدانيد كه
شرط مهم در موفق شدن تمرين منظم و پشتكار خود شما مي باشد.
والسلام

بچه ها این فقط نقل قول هست خوندم گفتم برا شما هم بذارم
اگه دعای کمیل خواستید بگید براتون بذارم
موفق باشید

zolgharnein
22-09-2006, 10:01
سلام به دوستهاي مهربون خودم ممنون از همتون
باور كنيد من نمي خوام انر}ي منفي بدم يا كسي را بترسونم مي خواستم كسي به تجربه من گرفتار نشه
deer عزيز بهم گفته بود ولي كو گوش شنوا
بازم ازتون ممنونم فعلا هنوز سرگيجه دارم البته بهتر شدم اونم از دعاي شما عزيزاست
راستي مهدي جان من بعد از انجام اين تمرين خوابم برد و تا بيدار شدم اينطوري شدم
بازم ممنون فعلا بيشتر نمي شه بنويسم :sad:

راستي چاكراي سوم را هم براتون مي زارم كه كارم نيمه تموم نمونه و اگه بشه چهار به بعد را هم فردا باييييييييييييييييييييييي ييييييييييييييييييييييييي :blink: :puke:

deer
22-09-2006, 10:23
سلام به دوستهاي مهربون خودم ممنون از همتون
باور كنيد من نمي خوام انر}ي منفي بدم يا كسي را بترسونم مي خواستم كسي به تجربه من گرفتار نشه
deer عزيز بهم گفته بود ولي كو گوش شنوا
بازم ازتون ممنونم فعلا هنوز سرگيجه دارم البته بهتر شدم اونم از دعاي شما عزيزاست
راستي مهدي جان من بعد از انجام اين تمرين خوابم برد و تا بيدار شدم اينطوري شدم
بازم ممنون فعلا بيشتر نمي شه بنويسم :sad:

راستي چاكراي سوم را هم براتون مي زارم كه كارم نيمه تموم نمونه و اگه بشه چهار به بعد را هم فردا باييييييييييييييييييييييي ييييييييييييييييييييييييي :blink: :puke:
سلام از اين كه حالت بهتره خيلي خوشحالم
اميدوارم درس عبرتي هم شده باشه براي ديگران كه خودسرانه كاري رو انجام ندهند و زير نظر فردي كه اين قابليت را داشته باشد انجام دهيد
با ارزوي موفقيت و سلامتي براي تك تك شما عزيزان
التماس دعا

mehd20_esf
22-09-2006, 10:55
سلام نيو بوي جان راستش من سوالو نديده بودم
برونفكني در بيداري اولا خيلي مشكلتره تفاوتشم اينه كه در برونفكني در حال خواب توهمات به سراغ ادم مياد و اون چيزايي كه ميبينه در عالم خارج حقيقت نداره من هر بار كه در اين حالت قرار مي گيرم ازمايشات رو شروع ميكنم جايي كه هستم رو بررسي ميكنم اشياي داخل اتاق رو به اتاقهاي مجاور ميروم اونجا هم همين كارو ميكنم همينطور افرادي كه مي بينم يه سري بداخل كوچه ميزنم تا وقتي بيدار شدم ببينم همه چي همونجايي كه ديدم هست يانه ولي متاسفانه اينطور نبوده فقط اتاقي كه تو خوابيدم همه چي سر جاشه برونفكني تو خواب هم هوشياري در حد 60 تا70 درصد بيشتر نميتونه باشه(نيمه هوشياريم) چون اگه بخوايم فكر كنيم رو يه موضوع سريع از خواب بيدار ميشيم

ولي در حالت بيداري هوشياري كامل وجود داره واسه همين روح نميتونه به اين راحتي ها از جسم كنده شه ولي در صورتي هم كه اين كار رخ بده خيلي كار بزرگيه تصورشو بكن بدون واسطه ناخود أگاه و توهمات اون هر جا كه دلت خواست بري و صرفا حقايق اون لحظه همونجا رو ببيني !!حتي تصورش روحيه مضاعف به من ميده
راستي اينم بگم اينها از موهبت هاي الهيه كه البته خدا تا نخواد به كسي نميده پس بايد قبلش به خدا توكل كرد هر چه پاكتر باشيم سريتر و بهتر بهش ميرسيم خود به تجربه بهم ثابت شده زنگار گناهان روح رو سنگين ميكنه

منظورم از بلا همون انرزي هاي سنگين و منفي و حتي اضافي هستش كه نا خودأگاه همراه تمرين به بدن انسان وارد ميشه و ادمو بيچاره ميكنه
من اوايل روش دفعشو بلد نبودم بعضي وقتها سوزش شديدي در سينه ام احساس ميكردم يا سردرد سرگيجه هاي عجيب وغريب تا اينكه روش دفع اونارو يادگرفتم
يه بار هم دستهامو قفل كردم و خوابيدم صبح كه بلند شدم چشمتون روز بد نبينه دستا وپاهام خشك شده بود خصوصا پاهام بحدي كرخت و سفت شده بود كه تكون نميخورد اصلاا دست خودم نبودن ده دقيقه طول كشيد تا از كرختي در شون اوردم

يكي از بدترين بلاها هم صداي ناگهاني بلنده كه تا حالا چندين بار منو بيچاره كرده تازگيها گوشي ميزارم صدا رو كم ميكنه
در مو رد تصاوير پشت پرده چشمم بايد بگم اوايل نورهاي در حركت ميديدم خصوصا نور زرد رنگ و سفيد اتاق هم كاملا تاريكه تازگي ها اين نورها شكل ميگيرن يهو تبديل به يه مكان يا يه موجود ميشن كه ترس ورم ميداره شايد اينا روح باشن
راستش يه كم ميترسم به بيداري هم سرايت كنه
موفق باشين

deer
22-09-2006, 18:50
سلام نيو بوي جان راستش من سوالو نديده بودم
برونفكني در بيداري اولا خيلي مشكلتره تفاوتشم اينه كه در برونفكني در حال خواب توهمات به سراغ ادم مياد و اون چيزايي كه ميبينه در عالم خارج حقيقت نداره من هر بار كه در اين حالت قرار مي گيرم ازمايشات رو شروع ميكنم جايي كه هستم رو بررسي ميكنم اشياي داخل اتاق رو به اتاقهاي مجاور ميروم اونجا هم همين كارو ميكنم همينطور افرادي كه مي بينم يه سري بداخل كوچه ميزنم تا وقتي بيدار شدم ببينم همه چي همونجايي كه ديدم هست يانه ولي متاسفانه اينطور نبوده فقط اتاقي كه تو خوابيدم همه چي سر جاشه برونفكني تو خواب هم هوشياري در حد 60 تا70 درصد بيشتر نميتونه باشه(نيمه هوشياريم) چون اگه بخوايم فكر كنيم رو يه موضوع سريع از خواب بيدار ميشيم

ولي در حالت بيداري هوشياري كامل وجود داره واسه همين روح نميتونه به اين راحتي ها از جسم كنده شه ولي در صورتي هم كه اين كار رخ بده خيلي كار بزرگيه تصورشو بكن بدون واسطه ناخود أگاه و توهمات اون هر جا كه دلت خواست بري و صرفا حقايق اون لحظه همونجا رو ببيني !!حتي تصورش روحيه مضاعف به من ميده
راستي اينم بگم اينها از موهبت هاي الهيه كه البته خدا تا نخواد به كسي نميده پس بايد قبلش به خدا توكل كرد هر چه پاكتر باشيم سريتر و بهتر بهش ميرسيم خود به تجربه بهم ثابت شده زنگار گناهان روح رو سنگين ميكنه

منظورم از بلا همون انرزي هاي سنگين و منفي و حتي اضافي هستش كه نا خودأگاه همراه تمرين به بدن انسان وارد ميشه و ادمو بيچاره ميكنه
من اوايل روش دفعشو بلد نبودم بعضي وقتها سوزش شديدي در سينه ام احساس ميكردم يا سردرد سرگيجه هاي عجيب وغريب تا اينكه روش دفع اونارو يادگرفتم
يه بار هم دستهامو قفل كردم و خوابيدم صبح كه بلند شدم چشمتون روز بد نبينه دستا وپاهام خشك شده بود خصوصا پاهام بحدي كرخت و سفت شده بود كه تكون نميخورد اصلاا دست خودم نبودن ده دقيقه طول كشيد تا از كرختي در شون اوردم

يكي از بدترين بلاها هم صداي ناگهاني بلنده كه تا حالا چندين بار منو بيچاره كرده تازگيها گوشي ميزارم صدا رو كم ميكنه
در مو رد تصاوير پشت پرده چشمم بايد بگم اوايل نورهاي در حركت ميديدم خصوصا نور زرد رنگ و سفيد اتاق هم كاملا تاريكه تازگي ها اين نورها شكل ميگيرن يهو تبديل به يه مكان يا يه موجود ميشن كه ترس ورم ميداره شايد اينا روح باشن
راستش يه كم ميترسم به بيداري هم سرايت كنه
موفق باشين

سلام دوست عزيز مي شه بگين چه جوري انرژيها منفي رو از خودتون دور مي كردين به غير از نماز خوندن
من تا حالا كسي رو نديم به جز ايت الله بروجردي كه اين محبت رو خداوند به هشون كردن واين توانايي رو به ايشون داده بودم فكر نكنم من يكي به تونم به همچين مقامي برسم ولي شما دوستان اگر تلاش كنيد چرا كه نه
موفق باشين

Aurachakra
22-09-2006, 20:59
سلام مرسدس جان
ديدم آن هستيد گفتم عرض ادب كنم
مطالبتون كمتر شده
يه سئوال داشتم شما از سايكيك چيزي ميدونيد فرقش با پرانيك و ريكي چيه ؟
ممنون
-------------------------------------------------------------------------

ذوالقرنين چطوري نگرانمون كردي عزيز بهتر شدي؟

------------------------------------------------------------------------

مرشد جان سلام
از مطالب خوبت ممنونم كتابهاي كالوس كاستاندا رو كجا ميشه گير آورد ؟ من دو تا شو خوندم محشره

----------------------------------------------------------------------

بچه ها كسي از سوشيانت خبري داره ؟ ستاره سهيل شده

---------------------------------------------------------------------

mehd20_esf
22-09-2006, 21:13
سلام به دوست خوبم دير جان
اولا خداوند در وجود همه ما بطور يكسان توان رسيدن به تكامل رو قرار داده اين خود ما هستيم كه با تلقينات منفي راه رو بر
خودمون مي بنديم
دير جان من از اين بلاها كه گفتم خيلي سرم اومده اوايل بعد ار هر تمرين خود هيبنوز اضطراب ونگراني خيلي عجيبي بهم دست ميداد ناخود اگاه ما به اين راحتي اجازه نميده ذهنيت جديدي ايجاد بشه بعد از هر بار شكست هم با چماق سرزنش بالاي سر ما ايستاده
روش دور كردن اونها هم اينه كه بعد از هر بار تمرين كف دستهامو به زمين مي چسبونم و تلقين ميكنم كه انرزي هاي اضافي و منفي از دستم به زمين منتقل ميشن حدودو دو دقيقه موقع خواب و بيدار شدن هم سپر حفاظتي رو اطراف خودم درست ميكنم و تلقين ميكنم كه هيچ انرزي منفي نميتونه ازش عبور كنه

mercedes
22-09-2006, 22:51
سلام مرسدس جان
ديدم آن هستيد گفتم عرض ادب كنم
مطالبتون كمتر شده
يه سئوال داشتم شما از سايكيك چيزي ميدونيد فرقش با پرانيك و ريكي چيه ؟
ممنون

---------------------------------------------------------------------
سلام به شما دوست عزیز
بنده هم متقابلا ارادتمندم
سایکیک مرحله سوم از روش درمانی پرانیک بود البته اون چیزی که ما آموزش دیدیم.درمان و ترمیم هاله و پرده چاکراها بود که عامل اصلی بیماری های روانی است.
در این روش از طیف خاصی از انرژی با ارتعاش بسیار بالا استفاده میشه که از اون میتوان برای برنامه ریزی کریستال و بکار گیری فرشته درمانگر(صفحات آخر هاله درمانی , باربارا) استفاده میشه.
روش فوق العاده قوی برای جراحی اتری است که میتوان بر روی غیر اورگانیک ها نیز تغیراتی انجام داد.در سایکیک هیلینگ درمانگر قادر به انتفال انرژی شعور دار به بیمار است.
درضمن از متن زیبای شما از باربارا در امضاتون هم متشکرم.

mercedes
22-09-2006, 23:06
بیماری از دیدگاه هر شفا گر نتیجه عدم تعادل است و عدم تعادل نتیجه به فراموشی سپردن هویت.فراموشی هویت به وجود آورنده افکار و اعمالی است که به روشی نادرست در زیستن و سر انجام بیماری منجر می گردد.
بیماری به خودی خود نشانه خارج شدن ما از مسیر تعادل است و علت این انحراف نتیجه از یاد بردن هویتمان است. بیماری پیامی مستقیم است که نتنها روند بروز عدم تعادل را گوشزد میکند بلکه پله کان بازگشت به خویش حقیقی و روش بهبودی را روشن میکند. این اطلاعات کاملا از فردی به فرد دیگر متغیر و در واقع منحصر به فرد هستند مشروط به اینکه شیوه دستیابی به این اطلاعات را بدانیم. بدین ترتیب میتوان گفت بیماری درسی است که ما به خود می اموزیم تا بدان وسیله هویت خویش را بیاد آوریمم ...........
باربارا آن برنن.هاله درمانی با دستلن شفابخش ص 281
چند وقت بود اینقدر تایپ نکرده بودم. ببخشید اگه غلط املایی داشت

nightmare
23-09-2006, 08:24
شاید برای مدتی طولانی ،

تا بعد......

mercedes
23-09-2006, 14:06
شاید برای مدتی طولانی ،

تا بعد......
منتظریم .........
تا های...

mercedes
23-09-2006, 14:12
سلام
یه مطلب در مورد یی چینگ بود دیدم بد نیست اینجا باشه ببخشید اگه بی ربط بود.
یی‌چینگ یا کتاب تقدیرات، کتاب مقدس چینیان است و کهن‌ترین متن به‌جامانده از چین باستان. در این کتاب مقدس، که بیش از چهار هزار سال قدمت دارد، شصت و چهار علامت همراه با تفسیر آن آورده شده‌است.

مضمون یی‌چینگ

هدف یی‌چینگ بیان تغییراتی است که در سطح کیهان رخ می‌دهند و امواج و حلقه‌های بخت را تشکیل می‌دهند. انسان به وسیله یی‌چینگ نیروهای بخت را رهبری می‌کند و از وقایع درون زندگی باخبر می‌شود و در مواقع مورد نیاز می‌تواند جریان زندگی را به سود خود تغییر دهد. یی‌چینگ نمی‌گوید که چه چیزی در آینده رخ می‌دهد اما توضیح می‌دهد که چرا وقایع بدین گونه هستند و روشی را که آدمی باید در آینده اتخاذ کند پیشنهاد می‌ده

تاریخچه یی‌چینگ

بنابر نظریه‌ای ریشه‌های علائم یی‌چینگ از خطوط پشت لاک‌پشت اقتباس شده‌است و افسانه‌ها کشف هشت «سه‌خطی» به فوهسی امپراتور اسطوره‌ای چین نسبت می‌دهند.

مرحله بعدی پیشرفت یی‌چینگ در حدود ۱۱۵۰ سال قبل از میلاد در اواخر سلسله شانگ رخ داد در آن زمان آخرین امپراتور این سلسله، چو هسین، دستور دستگیری امیر ون را داد و او را در پایتخت خود زندان کرد. امیر ون با مطالعه بر روی سه‌خطی‌عا، ۶۴ «شش‌خطی» به دست آورد.

بعد از اینکه دولت مرکزی به دست طرفداران امیر چو، پسر امیر ون، منحل شد و امیر چو به عنوان امپراتور جدید شناخته شد، وی با مطالعه در آثار پدر تفسیر خود در مورد هر خط از شش‌خطی‌ها را به کتاب افزود که شامل ۳۸۴ قطعه شد. بعدها این کتاب به «کتاب چویی» معروف شد.

در اوایل قرن پنجم پیش از میلاد، کنفوسیوس «چویی» را مطالعه کرد و به احتمال زیاد بعضی از تفسیرات یی‌چینگ را او یا شاگردانش نوشته باشند. در اواخر قرن سوم میلادی عارفی جوان به نام وانگ پی با مطالعه یی‌چینگ آن را فلسفه زندگی شمرد. یی‌چینگی که اکنون در دسترس است را همان روایت وانگ پی می‌دانند که به زبان چینی جدید تدوین شده‌است.

zolgharnein
23-09-2006, 17:10
با سلام به همه دوستای عزیز ممنون که به فکر من بودید واقعا خدا را شکر که تو چنین تاپیکی عضوم که همه اینقدر با هم صمیمی هستند فقط کاشکی مرسدس عزیز و نایت مار جان هم یکم تحویل می گرفتند بهتون بگم که دیگه دارم سرحال میشم و حالم دیگه داره خوب می شه می بخشید نبودم
=---=-=-=-=-=-=-=-=
راستی بچه ها بیاید تو این ماه انسان جدیدی باشیم همونی که خدا می خواد بیاید کارهامونا همه را برای رضای خدا انجام بدیم و چشممون به دست خدا باشه مطمئا هستم میشه تو این ماه راه 100 ساله را یک شبه طی کرد من که برای همتون اروزی افزایش درجات معنوی را از خدا می خواهم بازم ممنون
====----=-===
راستی علیرضا جان شما که می گید کسایی بودند که از اول استاد نداشتند و این مطالب را دریافتند درست اما ایا شما مطمئن هستید که اونا بدون سختی اینا را بدست اوردند مسلما نه خوب پس چرا ما باید دوباره همون سختیها و رنجها را تجربه کنیم مگه ما چند سال زندگی می کنیم که هر چیزی را تجربه کنیم؟؟؟؟
=--=-=-==--==-=-
بازم از تک تک دوستان ممنون

zolgharnein
23-09-2006, 17:11
چاكراي سوم
-==-=--------------


مانی پورا چاکرا _شبکه خورشیدی ، مرکز ناف



محل : دو انگشت بالای ناف / غده مربوطه :لوزالمعده ، پانکراس(کبد) / هورمون مربوطه: انسولین(کیسه صفرا) / بخشهای مربوطه : فسمت پایین پشت ، حفره شکمی ، جهاز هاضمه ،معده ، کبد ، طحال ، کیسه صفرا، دستگاه عصبی غیر ارادی / حس :بینایی / رنگ : زرد _زرد طلایی / عنصر وابسته : آتش / زمینه : شکفتن شخصیت ، عملکرد بر اساس احساسات و تجربه ، شکل گیری شخص ، نفوذ و قدرت ، خرد ، رشد تجربیات / جهت چرخش چاکرا :در زنان بر خلاف جهت عقربه های ساعت و در مردان در جهت عقربه های ساعت / امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای دوم :لذت بردن از نور خورشید ، مزرعه گندم رسیده ،گل آفتابگردان / نوع یوگا :تانترا یوگا / سیاره های وابسته : خورشید ، مشتری، تیر ، مریخ



تتوضیحات



مانی پورا لغت مرکب و به معنی شهر جواهرات است و علت این نامگذاری این است که چاکرای مانی پورا نقطه کانونی گرما ، مرکز حرارت، نور ، انرژی و فعالیت است ، جایی که انرژی جسمانی پخش میشود و چنانچه شخص عشقی مفرط به سلامت جسم و میل به حفظ آن داشته باشد ، این چاکرا باز است . چاکرای مانی پورا به عنصر آتش نسبت داده شده و نشانگر خورشید انسان و مرکز قدرت و اراده اوست ، مانی پورا و آجنا(چاکرای چشم سوم) دو مرکز اراده در بدن میباشند . به طور کل قدرت اراده ، اعتماد به نفس ، عشق به نفس ، احترام به نفس ، اطمینان از توان بالقوه خود و توانایی فیزیکی و ذهنی مقابله با فشار روانی یا همان آرامش درونی و ثبات شخصیت است و همچنین تمام کارکردهای اندامهای گوارش و سیستم عصبی مربوط به این چاکرا میباشد و ارتباطی نیز با چشمها که حس تحلیل کننده اند دارد . توانایی نه گفتن نیز در این مرکز ایجاد میشود . در اینجا انرژی خورشیدی که پرورش دهنده بدن اتری است جذب میشود و به بدن فیزیکی حیات بخشیده و از آن حفاظت میکند و تمامی بدن را در بر گرفته و شخص را از امواج منفی و تشعشعات محیط اطراف مصون میدارد . اگرچه مانی پورا چاکرایی مربوط به ذهن است اما با حیات عاطفی انسان پیوند دارد ، زیرا ذهن یا پدیده های ذهنی عمل تنظیم عواطف را بر عهده دارند در نتیجه انرژیهای احساسی و عواطف ازین چاکرا به چاکرای قلب و چاکرای خاجی منتقل میشود .پس در اینجا آرزوهای حیاتی ، آرزوها و احساسات چاکراهای پایین تر درک میشود و بصورت کلام در میاید . وقتی کودکی متولد میشود ،

بند نافی اتری بین او و مادر باقی میماند .این رشته ها نمایانگر پیوند ابناء بشر با یکدیگر هستند . هرگاه دو انسان با یکدیگر رابطه ای برقرار سازند ، ریسمانی بین چاکراهای شبکه خورشیدی آنها رشد میکند و هرقدر این رابطه محکم تر ، تعداد و قدرت این ریسمانها افزون تر و زمانی که رابطه در حال گسستن است ، رشته ها به تدریج جدا میشوند . در دوران کودکی این رشته ها بین مادر و فرزند بیشتر است و در دوران بزرگسالی این رشته ها را با همسر خویش برقرار میکند . در ضمن این مرکز به عنوان درمان نیز شناسایی شده و به شفای معنوی مربوط است . گفته میشود که در برخی از درمانگران این چاکرا بسیار بزرگ و رشد یافته است .



انسداد انرژی و کم کاری چاکرای سوم



وقتی چاکرای سوم درست کار نکند ، فرد میخواهد همه چیز بر طبق خواسته های او انجام شود و دوست دارد دنیای درون و بیرون را کنترل کرده و غلبه و اعمال قدرت کند ولی از درون ناآرام و ناراضی است . احتمالا او در دوران کودکی یا نوجوانی طرد شدن را تجربه کرده است . او توانایی رشد ارزشهای خود را ندارد و اصرار میورزد تا فعالیتهای بیرونی را افزایش دهد تا بتواند احساسات آزار دهنده ، کمبودها و نقطه ضعف ها را بپوشاند و نیاز به آرامش درونی دارد . نگرانی و ناآرامی و استرس او واکنش همه خشمی است که در مدت زمانی طولانی فرو خورده است .هر استرسی میتواند احساسی مانند گرسنگی ایجاد کند . حتی زمانی که بدن احتیاج به غذا ندارد و این گرسنگی همان نیاز به انرژی در این چاکرا میباشد . انسدادهای متداول انرژی دراین چاکرا عبارتند از : عصبانیت ، ترس، عدم اعتماد به نفس ، احساس گناه ، دیابت ، مشکل فشار خون ، مشکلات گوارشی ، عقده حقارت یا عقده خود بزرگ بینی ، مشکل در پانکراس و معده ، خجالتی و کم رو بودن و...کم کاری چاکرای سوم فرد را مایوس و ناامید کرده و سدهایی را مانع تحقق خواسته هایش میبیند . احتمالا آزادی شخصیت او در زمان کودکی به شدت محدود شده است و او ترس از دست دادن تایید والدین و معلمان را داشته و در ابراز احساسات تردید و آنها را سرکوب و باعث تلمبار شدن آنها شده و این همان چیزیست که باعث به وجود آمدن مشکل در این چاکرا شده است ، وقتی با مشکلی رو به رو میشود احساس ناراحتی و تردید پیدا کرده یا به شدت عصبی میشود و اعمالش به شدت بی نظم و بی برنامه میشود .



تغذیه رنگی :



فلفل زرد ، بلال شیرین ، آلوی قطره طلا ، موز ، آناناس ، کدوی مسمایی ،کره ، زرده تخم مرغ ، پنیر هلندی و غیره

mehd20_esf
23-09-2006, 19:23
ذوالقرنين جان سلام
خيلي خوشحاليم كه حالت بهتره و به جمع دوستان برگشتي
اواتارتم خيلي زيباست اميدوارم سرمشق همه ما باشه
عزيزان در مورد استاد بايد بگم من هم از اول دنبال استاد معنوي اومدم تو اين تاپيك به نظر من استاد مسير أدم رو هموار تر ميكنه مسيرهاي انحرافي پرتگاهها جاهاي صعب العبور رو به ماگوشزد ميكنه وچون اين مسير رو رفته بهترين راه رو در اختيار ما قرار ميده ولي فقط به عنوان راهنما
ولي اين هم نيست كه اگه استاد داسته باشيم ديگه هيچ سختي وجود نداره او فقط راه رو به ما نشون ميده وظيفه اصلي با خودمونه دقيقا مثل تحصيل اگه استاد داشته باشيم مشكلاتمونو باهاش در ميون ميزاريم
اگه پيدا نكرديم حداقل بهتره از كساني كه با استاد در ارتباطن جواب مشكلاتو بگيريم
ولي مسله اينجاست كه كساني كه در مسايل معنوي به درجاتي ميرسن اولا به سختي پيدا ميشن و گمنامند ثانيا هيچوقت نميان تظاهر كنن كه من به اين مقام رسيدم چون تظاهر كردن همانا وسقوط از اون مقام هماناپس اگه كسي گفت كه من به فلان مقام از تقرب به خدا رسيدم حرفشو باور نكين بايد در رفتارش دقت كنين و يا از مردم تحقيق كنين
اگر هم براي لذت بردن به اين مسايل نگاه ميكنين كه اون بحثش جداست و يافتن استاد خيلي راحت تره

پيشا پيش ماه رمضان رو هم به همه دوستان تبريك ميگم من كه ميميرم واسه سحراش و اون دعاي سحر
التماس دعا
_______________
نايت مار جون هر جا ميري اميدوارم موفق باشي و زود برگردي
من كه خيلي چيز از شما ياد گرفتم

zolgharnein
23-09-2006, 22:12
سلام بهمهدي عزيز
ممنون از مطلب خوبتون و از نظرتون نسبت به اواتور من
-=-=--==-=-
نايت مار جان منم اميدوارم هر جا مي ري موفق و در پناه حق باشي

new_boys333
23-09-2006, 23:47
ذوالقرنين جان خوشحالم بهتر شدي و از مطالب آموزنده ات ممنون
================================================== ==========
مهدي جان حرفات خيلي قشنگ تو دل آدم ميشينه من كه خيلي استفاده ميكنم از راهنماييهات ممنونم ازت
================================================== ==
مطلبي در باره برونفكني
روشهای خيلی موثر و سريعی برای برونفکنی کالبداختری (به اصطلاح عاميانه پرواز روح) وجود دارد. که خيلی از اين روشها بسيار زيرکانه و دارای جزئيات بسيار جالبی است.هر چقدر شناخت ما از تجاربی که بدست می آوريم بيشتر ميشود روز به روز به روش شخصی خودمان نزديک ميشويم. و ميتوانيم راحتترين روش مناسب را برای انجام آن بسازيم. روشی که ميخواهم برای شما بيان کنم يکی از اين روشهاست که بسيار ساده ولی کارساز ميباشد. و سرعت دستيابی به برون فکنی در آن بسيار بالاست. کسانی که در مورد آگاهی در خواب تمرين کرده باشند نتايج بسيار موثرتری ميبينند ولی بهرحال اين روش برای هر شخص تازه کاری هم مفيد و عملی ميباشد.پس آماده باشيد تا آگاهی جديدی در برونفکنی بدست آوريد. حالتی که ما از آن استفاده ميکنيم حالتی است که شما معمولا از آن به آسانی ميگذريد. وقتی که ما ميخوابيم قبل از به خواب رفتن در حالت خاصی قرار ميگيريم. که در واقع اين مرحله از به خواب رفتن مرزی ميان خواب و بيداری است. در اين حالت ما شروع به ديدن تصاوير جسته و گريخته ميکنيم۱. که ديدن اين تصاوير در واقع نشانه اين است که ما در حال به خواب رفتن هستيم. حتی در اين حالت ما هنوز به بيداری خودمان مطمئن هستيم ولی کاملا آگاه نيستيم. بعد از گذر از اين حالت ما به خواب رفته ايم. يک شخص عادی به آسانی از کنار اين پديده ميگذرد. در حالی که اگر شما کسی باشيد که شغف برای برونفکنی داريد از آن استفاده خواهيد کرد. نکته ای که بايد اضافه کنم اينست که ما پس از گذر از اين مرز آگاهی خودمان را از دست ميدهيم. منظور من از آگاهی آن نوعی است که ما در هنگام بيداری داريم و به وضعيت خودمان يعنی بيداری واقف هستيم. نکته بسيار جالبی که مطرح ميشود ادامه دادن اين آگاهی پس از گذشتن از مرز ميان خواب و بيداری ميباشد. در واقع اگر ما موفق به آگاه ماندن پس از به خواب رفتن بشويم به راحتی ميتوانيم شاهد يک برونفکنی کاملا طبيعی باشيم. که در آن کالبد انرژی بدن به حالت آزاد در آمده و کالبد اختری ما در تبع آن از کالبد انرژی آزاد ميگردد و در اين حين کالبد انرژی شروع به جذب انرژی ميکند که يک روند کاملا طبيعی است. البته در صورت آگاه شدن اکثريت متوجه اين مرحله نميشوند. چون در هنگام برونفکنی مرحله ای وجود دارد که ما در آن آگاهی را از دست خواهيم داد و آن در هنگام جدا شدن از بدن است و پس از جدا شدن ما دوباره آگاه خواهيم شد. اين مرحله بسيار کوتاه است و خيلی ها متوجه آن نخواهند شد. حالا سوال اصلی اينست که چگونه بر به خواب رفتن غلبه کنيم؟ روشهای بسيار موثری ابداع شده که ميتوانيم از آنها استفاده کنيم. يکی از اين روشها به اين صورت هست که هنگام خواب (ترجيحا بايد به اندازه کافی نياز به خواب داشته باشيم. شب هنگام بهترين موقع است) و در حالی که دراز کشيده ايم ودر حال به خواب رفتن هستيم به يک تصوير دلخواه فکر کنيم. سعی کنيد تصويری را انتخاب کنيد که واقعا دلخواه شماست. يعنی به اندازه کافی به آن علاقه داشته باشيد که بتوانيد به آن در ذهنتان فکر کرده و آن را در ذهنتان نگهداريد. برای مثال تصوير شخصی که خيلی به آن علاقه داريد. تصوير يک مکان . يک شيء يا هر چيز که قبلا در ذهن شما ماندگار باشد. دليل انتخاب کردن تصوير برای اين روش به اين دليل ميباشد که در اين مرحله که شما به اين کار مشغول هستيد با مرحله ای که پشت سر خواهيد گذاشت و آن هم از تصاوير تشکيل شده شباهت بسياری وجود دارد و باعث خواهد شد شما بتوانيد آگاهی خودتان را حفظ کرده و از مرز ميان خواب و بيداری رد شويد و همچنان آگاه بمانيد. برای اين تمرين فقط وقتی به تختخواب برويد که واقعا احساس خواب در شما زياد باشد و بتوانيد اين کار را شروع کنيد. بعد از آن کار شما بايد نگاه داشتن اين تصوير ذهنی باشد وبتوانيد اين کار را به خوبی انجام دهيد. شما بايد اين کار را همچنان ادامه دهيد به هر ميزان زمان تا شما به خواب فرو رويد. بعد از آنکه بدن شما به خواب رفت و شما هنوز آگاه بوديد ميتوانيد از بدنتان خارج شويد. خيلی ها ممکن است برايشان سوال باشد که چطور از بدنمان بيرون بياييم؟ شما ميتوانيد مثل اينکه از تختخواب بلند ميشويد دستتان را روی تخت بگذاريد و آهسته بلند شويد و سر پا بايستيد. يا ميتوانيد به يک سمت بغلتيد و دوباره سر پا بايستيد. همچنين ميتوانيد به آسانی اراده کنيد و تصور کنيد که در حال ارتفاع گرفتن از جسمتان هستيد يا داريد از قسمت پاهايتان خارج ميشويد و از جسمتان دور ميشويد. البته سعی کنيد برای انجام راحت اين مرحله هنوز چشمهای کالبد اختريتان بسته باشند. اين فقط برای راحتی شماست و باز کردن چشمها در حين بيرون آمدن از بدن هيچ خطری ندارد. رمز موفقيت اين روش يکی از نياز به خواب داشتن شماست (البته نبايد خيلی خيلی خواب آلود باشيد) و ديگری موفقيت در نگاه داشتن تصوير در ذهن تا آخرين مرحله و هنگام رد شدن از مرز ميان خواب و بيداری است. در اين حالت شما به راحتی آگاه ميمانيد در حاليکه بدن شما کاملا به خواب رفته است. در صورتی که در انجام مرحله تصوير ذهنی احساس راحتی نميکنيد و اين روش را نمی پسنديد ميتوانيد از يک روش ديگر استفاده کنيد. ميتوانيد در صورت تمايل از روش دوم استفاده کنيد. در اين روش که کاملا مشابه با روش اول است قسمت تصوير ذهنی وجود ندارد و به جای آن در هنگام به خواب رفتن ميبايست دستتان را بالا نگهداريد. اتفاقی که در اين حين می افتد اينست که به محض به خواب رفتن، دست شما به پائين می افتد و شما دوباره بيدار ميشويد. پس از بيداری دوباره دستتان را بالا نگهداريد. و اين حالت چندين تکرار ميشود تا اينکه بتوانيد در نزديکترين مکان بين خواب و بيداری قرار بگيريد و بتوانيد بيدار بمانيد در حاليکه بدن شما به خواب رفته است. اين تمرينی است که به اين طريق شما ميتوانيد هر بيشتر به مرز خواب و بيداری نزديک شويد و بتوانيد خودتان را بيدار نگهداريد و بدنتان را بخواب ببريد. برای دستيابی به تسلط در اين روش ميبايست شما به تمرين در اين زمينه بپردازيد و در صورت ورزيده شدن در اين کار ميتوانيد به راحتی برون فکنی کالبداختری کنيد. شرط موفقيت در اين روش و ديگر روشها تمرين ميباشد.

نوشتاری از آقای شپهرمیرسعیدی

-----------------------------------
من كه خودم تازه اول اول راهم اميدوارم براشما اين مطلب مورد استفاده قرار بگيره

mercedes
24-09-2006, 00:05
با سلام به همه دوستای عزیز ممنون که به فکر من بودید واقعا خدا را شکر که تو چنین تاپیکی عضوم که همه اینقدر با هم صمیمی هستند فقط کاشکی مرسدس عزیز و نایت مار جان هم یکم تحویل می گرفتند بهتون بگم که دیگه دارم سرحال میشم و حالم دیگه داره خوب می شه می بخشید نبودم
=---=-=-=-=-=-=-=-=
راستی علیرضا جان شما که می گید کسایی بودند که از اول استاد نداشتند و این مطالب را دریافتند درست اما ایا شما مطمئن هستید که اونا بدون سختی اینا را بدست اوردند مسلما نه خوب پس چرا ما باید دوباره همون سختیها و رنجها را تجربه کنیم مگه ما چند سال زندگی می کنیم که هر چیزی را تجربه کنیم؟؟؟؟
=--=-=-==--==-=-
بازم از تک تک دوستان ممنون
سلام
ذوالقرنین عزیز بنده که باشم که نخوام تحویل بگیرم .......
داشتن یا نداشتن استاد در وراء شاید .....
اما در ماوراء .............

mercedes
24-09-2006, 00:13
ذوالقرنين جان سلام
خيلي خوشحاليم كه حالت بهتره و به جمع دوستان برگشتي
اواتارتم خيلي زيباست اميدوارم سرمشق همه ما باشه
عزيزان در مورد استاد بايد بگم من هم از اول دنبال استاد معنوي اومدم تو اين تاپيك به نظر من استاد مسير أدم رو هموار تر ميكنه مسيرهاي انحرافي پرتگاهها جاهاي صعب العبور رو به ماگوشزد ميكنه وچون اين مسير رو رفته بهترين راه رو در اختيار ما قرار ميده ولي فقط به عنوان راهنما
ولي اين هم نيست كه اگه استاد داسته باشيم ديگه هيچ سختي وجود نداره او فقط راه رو به ما نشون ميده وظيفه اصلي با خودمونه دقيقا مثل تحصيل اگه استاد داشته باشيم مشكلاتمونو باهاش در ميون ميزاريم
اگه پيدا نكرديم حداقل بهتره از كساني كه با استاد در ارتباطن جواب مشكلاتو بگيريم
ولي مسله اينجاست كه كساني كه در مسايل معنوي به درجاتي ميرسن اولا به سختي پيدا ميشن و گمنامند ثانيا هيچوقت نميان تظاهر كنن كه من به اين مقام رسيدم چون تظاهر كردن همانا وسقوط از اون مقام هماناپس اگه كسي گفت كه من به فلان مقام از تقرب به خدا رسيدم حرفشو باور نكين بايد در رفتارش دقت كنين و يا از مردم تحقيق كنين
اگر هم براي لذت بردن به اين مسايل نگاه ميكنين كه اون بحثش جداست و يافتن استاد خيلي راحت تره

پيشا پيش ماه رمضان رو هم به همه دوستان تبريك ميگم من كه ميميرم واسه سحراش و اون دعاي سحر
التماس دعا
_______________
نايت مار جون هر جا ميري اميدوارم موفق باشي و زود برگردي
من كه خيلي چيز از شما ياد گرفتم
سلام
جای صحبت بیشتری داره...
سحر ها دعا کنیم همدیگر را....

elected
24-09-2006, 13:17
با سلام به همگي دوستان
من تازه اومدم تو اين تاپيك - شايد درست نباشه اين طوري حرف بزنم - اما مي خوام يه چيزايي بگم......
يه لحظه توجه كنيد:
- سفر روح - آجناچاكرا - برون فكني - يافتن استاد - فعال سازي همه چاكراها - مانترا (ذكر) - تصوير سازي ذهني - سكوت دروني - اسلام - اكنكار - يي چينگ - انر}ي كنداليني - .........
قبلا اينو بگم كه عصباني نشيد- منم مث همه شما دنبال اين چيزا بودم و هستم- اممممممما
به نظر شما بقيه مردم دنبال چي هستند؟ فرض كنيد:
پول - ورزش - قدرت - ثروت
خوب حالا چه فرقي ميان ما و بقيه هست؟ ما يه چيزايي رو مي خوايم بقيه يه چيزاي ديگري--
دقيق تر نگاه كنيم:
---خدا يك خداست ولي ما انسانها اونو تجزيه كرديم به چي؟! به اك - خدا - اهورامزدا - سوگماد - الله - يهوه - پدر -و ......
نتيجه چيه؟
- جنگ و دعوا مثال: جنگهاي صليبي
نمي خوام نتيجه گيري كنم ولي ظاهرا همه ما عادت داريم به تجزيه و تحليل، يعني كار ذهن هم همينه، فقط و فقط تجزيه و تحليل، خوب با اين همه تجزيه و تحليل سر از كجا در مي آريم: من كافر (مثلا) ،شما مسلمان (مثلا)، اون يكي يهودي، اين يكي سرخپوست، چي هنگ چيني، راما هندي و ..... ما هميشه خودمون رو جدا از بقيه مي بينيم و فكر مي كنيم ما بر صواب و بقيه بر خطا ....و با اين حال دنبال خدا و حقيقت هم هستيم يعني چي:
يعني : عطار هفت شهر عشق را گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
ما هنوز دنياي اطرافمون رو نفهميدم و دنبال ماورا هستيم، اونم چه ماورايي؟ ماورايي تعريف شده توسط اساتيد ديگر، ماورايي ديده شده توسط ديگران، ......
........... ببخشيد ميگم ما اگه ناراحت شديد فرض كنيد گفتم من..............
تا حالا فقط يه چيزو فهميدم اونم اينكه تا وقتي ديگران رو جدا از خودم ببينم تمامي تمرينها و حركتها جزئي، وقتي يه دانشمند رو به چشم يه دانشمند، يه كافر و به چشم يه كافر مي بينم ، معنويت معنايي نداره
==================================================
بچه ببخشيد الاني سري بايد برم. باي باي
==================================================
راستي ذوالقرنين خوشحالم كه خوب شدي، منم خيلي مواقع ايطوري ميشم، اما من تقريبا نيم ساعت بعد تمرين سر درد شروع ميشه و تا يه چرت يا خواب درست حسابي نرم ول كن نيست، ولي جدي نگيرش.

xerxes_1988
24-09-2006, 13:20
ببخشيد من نوشته‌هاي شما رو در اين سايت نخواندم اما قبلا كتابهاي درباره چاكراها خوانده بودم مي‌خواستم از شما بپرسم كه اما مي‌توان چاكرا يا چاكراهاي كسي را ، شخص ديگري باز كند بدون اينكه آن شخص ( مفعول ) كار خاصي انجام داده باشد .
سوال ديگري كه داشتم اين بود كه آيا شما فقط در مورد چاكراها و هاله و ... اطلاع دارين يا در مورد پيشگوي و يا غيب گويي اطلاعاتي هم داريد البته بايد خاطر نشان كنم منظور من پيشگويي يا غيب گويي بدون تاثير چاكراها و يا هاله است . :)
از اينكه اين نوشته را پاسخ دهيد سپاس گذارم .

deer
24-09-2006, 13:27
سلام دوستان
فردا بعد از نماز مغرب و عشا مراقبه جمعي خدا رو از صميم قلب صدا ميزنيم با تمركز سرشار از انرزي واسه يكماه عبادت در راه خدا
موفق باشين

Bedahe
24-09-2006, 14:54
با سلام به همگي دوستان
من تازه اومدم تو اين تاپيك - شايد درست نباشه اين طوري حرف بزنم - اما مي خوام يه چيزايي بگم......
يه لحظه توجه كنيد:
- سفر روح - آجناچاكرا - برون فكني - يافتن استاد - فعال سازي همه چاكراها - مانترا (ذكر) - تصوير سازي ذهني - سكوت دروني - اسلام - اكنكار - يي چينگ - انر}ي كنداليني - .........
قبلا اينو بگم كه عصباني نشيد- منم مث همه شما دنبال اين چيزا بودم و هستم- اممممممما
به نظر شما بقيه مردم دنبال چي هستند؟ فرض كنيد:
پول - ورزش - قدرت - ثروت
خوب حالا چه فرقي ميان ما و بقيه هست؟ ما يه چيزايي رو مي خوايم بقيه يه چيزاي ديگري--
دقيق تر نگاه كنيم:
---خدا يك خداست ولي ما انسانها اونو تجزيه كرديم به چي؟! به اك - خدا - اهورامزدا - سوگماد - الله - يهوه - پدر -و ......
نتيجه چيه؟
- جنگ و دعوا مثال: جنگهاي صليبي
نمي خوام نتيجه گيري كنم ولي ظاهرا همه ما عادت داريم به تجزيه و تحليل، يعني كار ذهن هم همينه، فقط و فقط تجزيه و تحليل، خوب با اين همه تجزيه و تحليل سر از كجا در مي آريم: من كافر (مثلا) ،شما مسلمان (مثلا)، اون يكي يهودي، اين يكي سرخپوست، چي هنگ چيني، راما هندي و ..... ما هميشه خودمون رو جدا از بقيه مي بينيم و فكر مي كنيم ما بر صواب و بقيه بر خطا ....و با اين حال دنبال خدا و حقيقت هم هستيم يعني چي:
يعني : عطار هفت شهر عشق را گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
ما هنوز دنياي اطرافمون رو نفهميدم و دنبال ماورا هستيم، اونم چه ماورايي؟ ماورايي تعريف شده توسط اساتيد ديگر، ماورايي ديده شده توسط ديگران، ......
........... ببخشيد ميگم ما اگه ناراحت شديد فرض كنيد گفتم من..............
تا حالا فقط يه چيزو فهميدم اونم اينكه تا وقتي ديگران رو جدا از خودم ببينم تمامي تمرينها و حركتها جزئي، وقتي يه دانشمند رو به چشم يه دانشمند، يه كافر و به چشم يه كافر مي بينم ، معنويت معنايي نداره
==================================================
بچه ببخشيد الاني سري بايد برم. باي باي
==================================================
راستي ذوالقرنين خوشحالم كه خوب شدي، منم خيلي مواقع ايطوري ميشم، اما من تقريبا نيم ساعت بعد تمرين سر درد شروع ميشه و تا يه چرت يا خواب درست حسابي نرم ول كن نيست، ولي جدي نگيرش.

سلام دوست من
منم با شما موافقم و با این شعر خیام حرفم رو میزنم :
قومی متحیرند اندر ره دین
قومی به کمان فتاده در راه یقین
ترسم از آنکه بانگ آید روزی
ای بیخبران راه نه آنست و نه این !
خب تا اینجا که منم با شما موافقم ، اما یه انتقاد رو هم به شما وارد میدونم و اون اینکه : همه ی این موارد درست ، اما شما راه حل ثابت و فابل اجرایی سراغ داری ؟ آخه خیلیا قبلا به این سوالات و ایرادات رسیدن اما شاید دلیل اینکه هنوز هم تو مسیر خودشونن این باشه که راه بهتری سراغ ندارن ، همه ی فلسفه ها و مکاتب میکن ما برتریم ، همون جور که تو قرآن هم داریم که خدا میگه " هر قومی مدعی ست از بقیه برتر است "
نظر من برای راه حل اینه : همه ی ما به ترتیبی در جستجوی دانش هستیم غافل از آنکه همین دانش و ادراک ما خودش بزرکترین حجاب برای رسیدن به آنچه از همه معتبر تر است هستش .
در هر صورت ما اونقدر زمان تو این دنیا نداریم که تمام راهها و مسیرها رو امتحان کنیم فقط میتونیم با تعقل ، جستجو و در نهایت ادراک . احساس به یک مسیر که نجوای دلمون هم تاییدش میکنه اعتماد کنیم و در اون مسیر حرکت رو ادامه بدیم ، حالا یکی یهود ، یکی مسیح ، مسلمان و . .

mercedes
24-09-2006, 17:03
با سلام به همگي دوستان
من تازه اومدم تو اين تاپيك - شايد درست نباشه اين طوري حرف بزنم - اما مي خوام يه چيزايي بگم......
يه لحظه توجه كنيد:
- سفر روح - آجناچاكرا - برون فكني - يافتن استاد - فعال سازي همه چاكراها - مانترا (ذكر) - تصوير سازي ذهني - سكوت دروني - اسلام - اكنكار - يي چينگ - انر}ي كنداليني - .........
قبلا اينو بگم كه عصباني نشيد- منم مث همه شما دنبال اين چيزا بودم و هستم- اممممممما
به نظر شما بقيه مردم دنبال چي هستند؟ فرض كنيد:
پول - ورزش - قدرت - ثروت
خوب حالا چه فرقي ميان ما و بقيه هست؟ ما يه چيزايي رو مي خوايم بقيه يه چيزاي ديگري--
دقيق تر نگاه كنيم:
---خدا يك خداست ولي ما انسانها اونو تجزيه كرديم به چي؟! به اك - خدا - اهورامزدا - سوگماد - الله - يهوه - پدر -و ......
نتيجه چيه؟
- جنگ و دعوا مثال: جنگهاي صليبي
نمي خوام نتيجه گيري كنم ولي ظاهرا همه ما عادت داريم به تجزيه و تحليل، يعني كار ذهن هم همينه، فقط و فقط تجزيه و تحليل، خوب با اين همه تجزيه و تحليل سر از كجا در مي آريم: من كافر (مثلا) ،شما مسلمان (مثلا)، اون يكي يهودي، اين يكي سرخپوست، چي هنگ چيني، راما هندي و ..... ما هميشه خودمون رو جدا از بقيه مي بينيم و فكر مي كنيم ما بر صواب و بقيه بر خطا ....و با اين حال دنبال خدا و حقيقت هم هستيم يعني چي:
يعني : عطار هفت شهر عشق را گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
ما هنوز دنياي اطرافمون رو نفهميدم و دنبال ماورا هستيم، اونم چه ماورايي؟ ماورايي تعريف شده توسط اساتيد ديگر، ماورايي ديده شده توسط ديگران، ......
........... ببخشيد ميگم ما اگه ناراحت شديد فرض كنيد گفتم من..............
تا حالا فقط يه چيزو فهميدم اونم اينكه تا وقتي ديگران رو جدا از خودم ببينم تمامي تمرينها و حركتها جزئي، وقتي يه دانشمند رو به چشم يه دانشمند، يه كافر و به چشم يه كافر مي بينم ، معنويت معنايي نداره
=================================================.

سلام
ممکنه همه به یه راه ختم بشه او...
میشه همشو توی این جمله جا داد..من عرفه نفسه فقد عرف ربه.........

zolgharnein
24-09-2006, 21:53
سلام به دوستای خوبم
می خواستم یه تجربه بیداری تو خواب را براتون بزارم
خوب همون روزی که من مریض شدم سحر که بیدار شدم و دوباره خوابیدم توی خواب دیدم لباسم جدید شده برای همین شک کردم که خوابم یا بیدار خودما که نشگون گرفتم دیدم درد نیومد سریع فهمیدم خوابم دویدم و پریدم تو هوا یه دوری نزدیک زمین زدم و به صورت عمودی از زمین قرار گرفتم سعی کردم نترسم که ممکنه از خواب بیدار شم و خودما رها کردم دیدم به بالا کشیده شدم هوا خنک بود همینطور می رفتم تا کوه ها پیدا شد روشون برف نشسته بود نمی دونید چقدر باحال بود یکدفعه یکدور چرخیم و روی جاده خاکی بودم زمین پر برف بود چه هوای عالیی بود همینطور پرواز می کردم احساس خستگی شدیدی کردم توی خواب یاد حرف مهدی عزیز افتادم که گفتند وقتی انرژی تموم بشه دیگه هر چی زور بزنی نمیتونی پرواز کنی آروم روی کوهی فرود اومدم روی کوه هم پر برف بود چقدر واقعی بود برفها یخ زده بودند بعدش از ترس اینکه نکنه بیدار شم سریع از خواب پریدم
=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-
بازم از دوستان عزیز که جوایای حال من شدند ممنونم
-=-==-=-=-=-=-=-=-

zolgharnein
24-09-2006, 21:54
چاكراي چهارم
========================


آناهیتا چاکرا _چاکرای قلب



محل :وسط قفسه سینه / غده مربوطه: تیموس / بخشهای مربوطه : قسمت بالای پشت ،قلب ، دنده ها و قفسه سینه ، قسمت پایینی ریه ها ، خون ، دستگاه گردش خون ، پوست ، دستها / حس : لامسه / رنگ :سبز ، صورتی ،طلایی / عنصر وابسته : هوا / زمینه : آشکار شدن چگونگی قلب ، عشق ، همدردی ، شراکت ، همدلی صمیمانه ، عدم خود خواهی ، از خود گذشتگی ، سلامتی / جهت چرخش چاکرا : در زنان در جهت عقربه های ساعت و در مردان بر خلاف جهت عقربه های ساعت / امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای چهارم : طبیعت بکر و پیاده روی آرام در فضاهای سبز ، شکوفه ها ، گلهای صورتی رنگ ،آسمان صورتی / نوع یوگا : کارما یوگا / سیاره های وابسته : خورشید ، ناهید ، کیوان





توضیحات :



این چاکرا مرکز عواطف واقعی چون همدلی با دیگران و سازگاری با آنها ، رشد معنوی ، شفقت ، خلوص و عشق است . هنگامی که این مرکز به درستی عمل نماید ما به خود ، خانواده ، فرزندان ، همسرمان ، حیوانات دست آموز ، دوستان ، همسایه ها ، هموطنان ، همنوعان و تمام مخلوقات زمینی عشق میورزیم . ازین مرکز ریسمان هایی را به چاکرای قلب افرادی که آنها را دوست داریم ، وصل میکنیم . عواطف مربوط به عشق که در این چاکرا جریان می یابند معمولا سبب جاری شدن اشک از چشمها میگردند . هنگامی که این موقعیت زیبا و دلپذیر ، یعنی باز بودن چاکرای قلب را تجربه کنیم ، در می یابیم که در گذشته تا چه حد از آن محروم بودیم و این سبب جاری شدن اشک میگردد. هدف اصلی در این چاکرا رسیدن به وحدت کامل از راه عشق است و زمانی که این چاکرا کاملا باز و پاک باشد ،حقیقت و عشق بدون قید و شرط را شکل میدهد و وقتی با چاکراهای بالاتر مرتبط میشود این عشق به "باکتی_عشق الهی " تبدیل میشود که ما را از حضور الهی در تمام خلقت آگاه میسازد و به سوی وحدت با هر آنچه که در جهان وجود دارد راهنمایی مان میکند ، و در جهت دستیابی به این هدف قلب ما باید بیاموزد که عشق بورزد ، درک کند و شخصیت خاصمان را باور کند و این تنها زمانی عملی میشود که یاد بگیریم با خطاها و ضعفهای خودمان و جهان روبرو شویم و آنها را بپذیریم و دوست بداریم و گرنه بیمار ، ضعیف و ناشاد خواهیم شد . چاکرای قلب سه چاکرای پایین را به سه چاکرای بالا وصل میکند . چاکرای قلب با هر نوع ادراک لطیف ( در مشارکت و هماهنگی با چاکرای خاجی و خصوصا چاکرای چشم سوم ) پیوندی نزدیک دارد . توانایی های والای چاکرای چشم سوم با باز شدن چاکرای قلب همزمان ایجاد میشود . چاکرای قلب رنگ سبز ، صورتی و گاهی طلایی ساطع میکند ، سبز رنگ سلامتی ، همدردی و هماهنگی است . رنگ سبز روشن در چاکرای قلب نشانه سلامتی کامل است ، در حالی که رنگ طلایی مخلوط با صورتی نشان دهنده آن است که شخص در عشق پاک و فداکارانه " الهی " به سر میبرد . سبز رنگ طبیعت ، رنگ نیروی تعادل ، رنگ پیشرفت ذهنی و بدنی است . رنگ سبز بدن را از سموم پاک کرده و باعث هماهنگی جسم ، ذهن و روح میگردد و اثر خوشایندی بر دستگاه عصبی دارد . سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه داشته و به ما آرامش میدهد . همچنان که قلب طبیعت با سبز اداره میشود ، قلب انسان نیز چنین است . سبز روی فشار خون به شکل شگفت آوری اثر میگذارد .با سبز شدن تنه و شاخه درختان و جوانه زدن آنها از آمدن بهار با خبر میشویم . عادت کرده ایم که بهار را همراه با انرژی جدید در تنه ، اعضا و قلب خود احساس کنیم . بعد از زمستان و در بهار ، ما از نظر روحی و سلامت احساس شادابی بیشتری میکنیم . این احساس تازگی ، نتیجه تاثیر پرتو سبز بر بدن های ظریف تر میباشد . این رنگ مناسب ذهن و روح ما است . بنابر این در چاکرای قلبمان توانایی عظیمی را برای دگرگونی خود و دیگران داریم . اگر یاد بگیریم که تمام بخشهای شخصیت خود را از صمیم قلب بپذیریم و دوست داشته باشیم ، میتوانیم کاملا دگرگون یا سالم شویم . یک چاکرای باز قلب میتواند خود به خود تاثیر شفابخش و دگرگون کننده بر روی دیگران داشته باشد و گرمای طبیعی ، صمیمیت و شادی پخش کند و این قلب اطرافیان را باز میکند ، اطمینان ، شادی و سرور به وجود می آورد . و با باز بودن آن همهء موجودات را درک میکنیم چه ذی شعور باشند و چه نباشند و حتی به ستارگان ، خورشید و جهان زندهء اسرار آمیز عشق میورزیم



انسداد انرژی و کم کاری چاکرای چهارم :



درست کار نکردن این چاکرا باعث میشود که فرد همیشه در ازای عشقی که میدهد انتظار سپاس و قدردانی داشته باشد . و فرد از پذیرش عشق دیگران عاجز است و قادر نیست خود را برای پذیرفتن این عشق باز بگذارد . مهر و محبت و ملایمت دیگران او را شرمنده میکند . شاید به خود بگوید نیازی به عشقی که دیگران بتوانند به او بدهند ندارد . کم کاری چاکرای قلب فرد را بسیار آسیب پذیر ، وابسته به عشق و علاقه دیگران میکند . وقتی احساس میکند که طرد شده است عمیقا آزرده و افسرده و غمگین میشود و در لاک خود فرو میرود . او دوست دارد عشق بورزد ، اما ترس از طرد شدن باعث میشود که نتواند راه درستی برای این کار پیدا کند و این باعث تحکیم نقاط ضعف و ناتوانی او میشود . برای جبران فقدان عشق به شدت دوستانه و مهربان رفتار میکند و با تمام افراد یکسان و سرد رفتار میکند ، بدون اینکه با هیچ یک از صمیم قلب درگیر شود . انسدادهای رایج در چاکرای قلب : جرم اندیشی ، تعصب و تحجر ، لاپوشانی کردن ، ناشکیبایی و کوته فکری و تفکر سیاه، سفید(مثل خدا و شیطان ، آدمهای خوب و بد ، قدرتهای خوب و بد و..)



بیماریها: بیماریهای قلبی ، فشار خون ، زخم ، سرطان ، دردهای عصبی ، آنفولانزا ،دردهای آنژینی ، بالا بودن کلسترول ، رگهای مسدود ، خنکی دستها و پاها ، خستگی مزمن ، بیماری کبد ، ایمنی کم در برابر بیماریها و پیری زودرس و ...



تغذیه رنگی : اسفناج ، کلم ، فلفل سبز ، کاهو ، سیب سبز ، گوجه سبز ، نخود سبز ، عدس سبز ، لوبیا سبز ، کیوی ، خیار و ...و اغلب میوه ها و سبزیهای سبز که نه واکنش اسیدی دارند و نه آلکالین ، مناسب هستند .

zolgharnein
24-09-2006, 22:00
سلام
ذوالقرنین عزیز بنده که باشم که نخوام تحویل بگیرم .......
داشتن یا نداشتن استاد در وراء شاید .....
اما در ماوراء .............


سلام به استاد عزيز مرسدس خواهش مي كنم شما سرور بنده هستيد ببخشيد اگه ناراحتتون كردم :sad:

mercedes
26-09-2006, 13:05
سلام به استاد عزيز مرسدس خواهش مي كنم شما سرور بنده هستيد ببخشيد اگه ناراحتتون كردم :sad:
سلام
ذوالقرنین عزیز بند شاگرد هم نیستم ........
چرا ناراحت بشم .
برای خروج کالبد چند راه دیگه هم هست
=============================
دوست عزیز خادم زاده منتظر تجربیات شما هم هستیم.
================================
سوشیانت هم که بیخبریم.....
===================================
بنظر میرسه با باز گشایی مدارس انجمن هم خلوت شده
=======================================
نایت مارهم که هنوز برنگشته.
===========================================
بقیه دوستان هم تام بوی, علیرضا, deer, ......ودوستان جدید دیگه هم جویای احوال هستیم.

mercedes
26-09-2006, 13:13
**********

elected
26-09-2006, 13:59
جناب Khademzadeh باید بگم آره یه کاری می تونیم بکنیم، یک کار بسیار عالی و قشنگ.
اونم اینه:
(( چرا هر قومی مدعی ست از بقیه برتر است)) ، چرای هر چیزی رو دریابی بقیش حل!
واما جناب Mercedes عزیز، امیدوارم که سر حال باشی
به نظر شما همش به او ختم میشه، موافقم، اما او کیه، اونی که هنوز ندیدم( بقیه هم ندیدن)، آره همش به یه او ختم میشه و باید بگم که اون او چیزی جز جدایی بیشتر از دیگران نیست. ببخشید بچه ها قصد دادن انرژی منفی ندارم ولی فکر می کنم که اصل و جوهره هر کاری از همه اش مهمتره.
اما اون جمله .... من عرفه نفسه فقد عرفه ربه ..... این یکی رو کاملا قبول دارم. ولی آیا به نظر شما با آجناچاکر، تیسراتیل و....... آدم می تونه خودش رو بشناسه؟! قطعاً انسان با تفکر می تونه خیلی چیزا رو کشف کنه، از آتیش بگیر تا کرمچاله و ژنتیک و ..... همینطور می تونه با تمرین سفر روح، برون فکنی، رویابینی و ..... یاد بگیره.
================================================== ============
جناب Soshiant نظر شما چیه؟ می تونی کمکم کنی؟
شما روشهایی که بتونه به آگاهی ضربه اساسی وارد کنه بلدی؟
================================================== ===========

mercedes
26-09-2006, 14:21
(( چرا
واما جناب Mercedes عزیز، امیدوارم که سر حال باشی
به نظر شما همش به او ختم میشه، موافقم، اما او کیه، اونی که هنوز ندیدم( بقیه هم ندیدن)، آره همش به یه او ختم میشه و باید بگم که اون او چیزی جز جدایی بیشتر از دیگران نیست. ببخشید بچه ها قصد دادن انرژی منفی ندارم ولی فکر می کنم که اصل و جوهره هر کاری از همه اش مهمتره.
اما اون جمله .... من عرفه نفسه فقد عرفه ربه ..... این یکی رو کاملا قبول دارم. ولی آیا به نظر شما با آجناچاکر، تیسراتیل و....... آدم می تونه خودش رو بشناسه؟! قطعاً انسان با تفکر می تونه خیلی چیزا رو کشف کنه، از آتیش بگیر تا کرمچاله و ژنتیک و ..... همینطور می تونه با تمرین سفر روح، برون فکنی، رویابینی و ..... یاد بگیره.
================================================== ============
جناب Soshiant نظر شما چیه؟ می تونی کمکم کنی؟
شما روشهایی که بتونه به آگاهی ضربه اساسی وارد کنه بلدی؟
================================================== ===========
سلام electedعزیز
او ذات محضه و قابل دیدن نیست .موسی نبی خواست ببینه که ندا آمد لن ترانی یعنی نمیتونی که وقتی گوشه ای از او نشون داده شد .....
اما صفات اون در انسان کامل قابل دیدنه اگه می خواهی اون رو (انسان کامل) رو ببینی باید ابتدا این رو بفهمی که چرا او در قرآن میگه به اسم ا... الرحمن الرحیم و چرا نگفته به ا.... اگه اون اسم ا... رو پیدا کردی اونوقت خیلی اتفاقها می افتد که برای پیدا کردن اون اسم هم خودش راهنمایی کرده.
برای شناختن هم برای چی راه دور باید رفت از همون نزدیک میشه شروع کرد.
برای ضربه اساسی به آگاهی هم راههای بسیار زیادی وجود داره اما..

mehd20_esf
26-09-2006, 18:30
سلام عزيزان
يه نكته درباره صحبت دوستمون كه گفته بود كه انسان با تفكر ميتونه خودشو بشناسه و شايد منظورشون اينه كه ديگه نيا زي به باز كردن چشم سوم (كه همون چشم دله)نيست

به نظر من عقل و تفكر درسته ميتونه خيلي مسايل رو در مورد خودمون روشن كنه و خودمونو اصطلاحا بشناسيم ولي تا يه جاهايي!
در مورد انسان به يه جاهايي ميرسيم كه ديگه دست عقل بهش نميرسه خيلي زواياي وجودي ما با تفكر و مسايل علمي قابل حل نيست شايد در أينه دور علم انقدر پيشرفت كنه كه زواياي ديگه اي از وجود ما شناخته بشه ولي بنظر من بي نهايته و انسان هم كه ميانگين 70تا80سال كه بيشتر عمر نميكنه تا خودشو كامل اونم بوسيله تفكر بشناسه!
تفكر تا جاهايي انسان رو پيش ميبره از اونجا به بعد دست عقل نميرسه و بايد عقل رو كنار گذاشت و به نداي دل گوش كرد چشم سر رو بست و چشم دل رو باز كرد ( چشم دل بنظر من همون چشم سومه)تا زواياي ناشناخته وجود انسان رو ديد
وقتي خود را كامل شناختيم خدا رو هم كه افريننده ماست با تمام وجود ميشناسيم
در قرأن يكي از صفات مومنان رو اعتقاد به غيب اشاره شده
ما هم شايد اعتقاد به غيب داريم ولي غيبي كه ميشنويم و تو كتابها خونديم نه غيبي كه خودمون ديديم شنيدن كي بود مانند ديدن؟با باز شدن چشم دل حقايق غيب رو به عينه مي بينيم و ايمان و اعتقاد به غيب واقعي اونه حضرت علي (ع)فرمودند :من خدايي كه نديدم را پرستش نميكنم!!ديگه تا أخرشو برين
طاعاتتون قبول حق يارتون...

mercedes
26-09-2006, 23:07
سلام عزيزان
حضرت علي (ع)فرمودند :من خدايي كه نديدم را پرستش نميكنم!!...
سلام mehd20_esf عزیز
زدی تو هدف....

elected
27-09-2006, 13:27
با سلام خدمت دوستان عزيز
يه توضيح كوچيك:
من نمي گم با تفكر مي شه خدا رو شناخت. اتفاقا با فكر كردن زياد موافق نيستم، چون فكر از جنس ماديات و وابسته به سلولهاي مغز، و ماده را راهي بسوي ماورا نيست، و نمي گم كه چشم سوم را نبايد باز كرد، باز كردن چشم سوم هم مي تونه مثل خوندن يه علم مفيد باشه، ولي مي گم كه چرا ما انسانها خودمون رو دسته بندي مي كنيم؟ چرا همه با هم سر جنگ دارن، با اينكه همه دنبال خدا هستند؟! خيلي ساده تر بگم : چرا انسان عصباني، حريص، آرام، شجاع، ترسو، سطحي نگر و ... است. به نظر شما چي مي تونه آدم رو بطور كامل دگرگون كنه؟ طوري كه اين اوصاف بالكل عوض شه؟ پس بهتر در كنار اون تمرينات يه گوشه چشمي هم به اين چرا ها داشت، به قول مولوي:
-- چونكه صد آمد نود هم پيش ماست--
=======================================
دوست من mehd20_esf ، فكر نه، هر چيزي غير از فكر!!! :happy:
=======================================
Merceds عزيز فكر كنم،(( برای ضربه اساسی به آگاهی هم راههای بسیار زیادی وجود داره اما..)) ادامه داشت، نه، اگه ممكن راههاشو بگو. ممنون مي شم.
============================================

mercedes
27-09-2006, 13:39
با سلام خدمت دوستان عزيز
happy:
=======================================
Merceds عزيز فكر كنم،(( برای ضربه اساسی به آگاهی هم راههای بسیار زیادی وجود داره اما..)) ادامه داشت، نه، اگه ممكن راههاشو بگو. ممنون مي شم.
============================================
سلام
بله
ایمیل بزنید اونجا ....

deer
27-09-2006, 15:42
سلام.
===========================================

بقیه دوستان هم تام بوی, علیرضا, deer, ......ودوستان جدید دیگه هم جویای احوال هستیم.

سلام دوست عزيز
ماهم جوياي احول شما هستيم ولي مثل اينكه افتخار نداريم با شما دوستان باشيم
براي شما ارزوي موفقيت مي كنم
تا بعد....

elected
27-09-2006, 15:57
سلام
بله
ایمیل بزنید اونجا ....


سلام بر شما
كجا ايميل بزنم؟؟!!!

Alireza_Shafaei_PCworld
27-09-2006, 19:41
سلام
والا من همیشه به این تاپیک سر میزنم!
ولی وقتی آدم حرفی برای گفتن نداشته باشه تکلیفش چیه؟
اینم میلم:
a.shafaei@gmail.com

mehd20_esf
27-09-2006, 19:44
با سلام خدمت دوستان عزيز
يه توضيح كوچيك:
من نمي گم با تفكر مي شه خدا رو شناخت. اتفاقا با فكر كردن زياد موافق نيستم، چون فكر از جنس ماديات و وابسته به سلولهاي مغز، و ماده را راهي بسوي ماورا نيست، و نمي گم كه چشم سوم را نبايد باز كرد، باز كردن چشم سوم هم مي تونه مثل خوندن يه علم مفيد باشه، ولي مي گم كه چرا ما انسانها خودمون رو دسته بندي مي كنيم؟ چرا همه با هم سر جنگ دارن، با اينكه همه دنبال خدا هستند؟! خيلي ساده تر بگم : چرا انسان عصباني، حريص، آرام، شجاع، ترسو، سطحي نگر و ... است. به نظر شما چي مي تونه آدم رو بطور كامل دگرگون كنه؟ طوري كه اين اوصاف بالكل عوض شه؟ پس بهتر در كنار اون تمرينات يه گوشه چشمي هم به اين چرا ها داشت، به قول مولوي:
-- چونكه صد آمد نود هم پيش ماست--
=======================================
دوست من mehd20_esf ، فكر نه، هر چيزي غير از فكر!!! :happy:
=======================================
Merceds عزيز فكر كنم،(( برای ضربه اساسی به آگاهی هم راههای بسیار زیادی وجود داره اما..)) ادامه داشت، نه، اگه ممكن راههاشو بگو. ممنون مي شم.
============================================

دوست عزيز اگه منظورتون از جنگ رويارويي هاي مذهبي بين مليت ها مثلا مسلمانان و يهوديانه متاسفانه بايد گفت علتش همونطوريكه خودتون اشاره كردين اينه كه هر قومي خودش رو از بقيه بالاتر ميبينه هيچ فكر كرديد واسه چي ما مسلمونيم أيا به تحقيق اسلام رو بالاتر از بقيه اديان ديديم يا صرفا اينكه اجدادمون مسلمون بودن به اين دين افتخار ميكنيم أيا اگه در كشور ديگه اي كه مثلا اكثرشون مسيحين بدنيا اومده بوديم بازم بازم مسلمون ميشديم؟
يه نگاهي به برنامه هاي مسيحي و كانال مسيحي فارسي زبان بندازيد درسته مردم رو به سمت دين ميكشن ولي متاسفانه از بقيه اديان مخصوصا اسلام بدگويي ميشه چون اونا دينشونو بالاتر و بهتر ميبينن يا جناب پاپ مياد اون حرفا رو ميگه
ز طرفي ما هم به همين شكل تبليغات بر خلاف اديان ديگه خصوصا يهود ميكنيم!!
خوب نتيجش معلومه ديگه جنگ اديان
و ميشه گفت روش دگرگوني در سطح فردي اراده قوي كنار گذاشتن تعصبات و بررسي عميق اديانه
چه اشكالي داره هر ديني كه با عقلمون (و نه با أداب و رسوممون )سازگار تر بود به سمت همون بريم
اون موقع ميفهيم كه همه اونها به يه راه ختم ميشه

Alireza_Shafaei_PCworld
27-09-2006, 23:30
یک سوال نسبتا ساده
کسی میدونه چرا در بعضی از افراد
اگر دست را به مکان چشم سوم نزدیک کنیم
شخص دچار آزار میشه؟
حالا مثله سر درد یا خارش و ....

mercedes
27-09-2006, 23:33
یک سوال نسبتا ساده
کسی میدونه چرا در بعضی از افراد
اگر دست را به مکان چشم سوم نزدیک کنیم
شخص دچار آزار میشه؟
حالا مثله سر درد یا خارش و ....
سلام
اگه با آگاهی دستتونو نزدیک هر چاکرایی کنید احساس مورمور شدن یا خارش در آن ناحیه میشه.

Alireza_Shafaei_PCworld
27-09-2006, 23:49
سلام به مرسدس خان!
اگر با آگاهی من یعنی فاعل باشه
یا با آگاهی شخص یا مفعول؟

من الان میدونم که صد در صد مفعول آگاهی نداشته!
و تصورش هم از اینکه من اینجوری نیستم به خاطر اینه که عینک میزارم! و عادت کرده ام!

mercedes
27-09-2006, 23:56
سلام
دوتاش امکان پزیره اثر مند تر اینه که هر دو آگاه باشند

zolgharnein
28-09-2006, 02:28
چاكراي پنجم
=-=------------------=-=-=-=--=
ویشودها چاکرا_چاکرای گردن ،گلو یا مرکز ارتباط



محل :بین حفره گردن و حنجره / غدد مربوطه :غده تیروئید ،غده پارا تیروئید /هورمونهای مربوطه :تیرولسین ،تری یدوتایرونین ،پاراتورمون / بخشهای مربوطه :ریه ها ،نایژه ها ، مری ، تارهای صوتی ،گلو ،پشت گردن ،فک ،گونه ها ،کتفها ،شانه ها /حس : شنوایی / رنگ :آبی روشن و همچنین نقره ای و آبی مایل به سبز / عنصر وابسته :اتر(آکاشا) / زمینه : برقراری ارتباط ، خلاقیت ، ابراز وجود ،باز بودن ، انبساط ، استقلال ، منبع الهام ، دستیابی به سطوح لطیف وجود / جهت چرخش چاکرا : در زنان در خلاف عقربه های ساعت و در مردان در جهت حرکت عقربه های ساعت / امکان پاکسازی و فعال ساختن چاکرای پنجم : نگاه کردن و لذت بردن از آسمان آبی ، انعکاس آسمان در آب ، امواج آرام / نوع یوگا :مانترا یوگا / سیاره های وابسته :مریخ ، کیوان ، ونوس ،اورانوس



توضیحات :



لغت ویشودها به معنی پالایش است و بنابراین این چاکرا مرکز تصفیه سازی نام دارد . سمبل این مرکز یک نیلوفر آبی است با 16 گلبرگ که در مرکز آن مثلثی وارونه با دایرهء سفید رنگی محاط بر آن قرار دارد . طرح حیوانی این مرکز را فیل و مانترا یا صوت چاکرای گلو را "هام" تشکیل میدهد . چاکرای گلو مرکز نیرو هم گفته میشود زیرا آفریننده ترین مرکز بدن انسان است ، چون در اینجا بزرگترین مرکز خود ابرازی انسان به شکل سخن پدیدار میگردد . اکثر اوقات انسان تحت تاثیر نیروی سازنده یا تخریبی سخن قرار گرفته یا میگیرد . پس این چاکرا همانند پلی است بین افکار و احساسات ، انگیزه و واکنشهای انسان ، و پیوند مهمی را بین چاکراهای پایین تر و چاکرای هفتم(تاج) به وجود می آورد و محتوای همه چاکراها را به بیرون منتقل میکند . چاکرای گلو با عنصر اتر و حس شنوایی در ارتباط بوده و اتر نیز وسیلهء صداست و محلیست که انسان صدای درونش را از کرانه های ماوراء حسی به گوش درون میشنود و با روح خود ارتباط برقرار میکند و الهام او را دریافت مینماید و همچنین اعتماد به نفس راسخی در هدایت متعالی خود پیدا میکند و به همین علت است که این چاکرا مرکز خلاقیت و آفرینندگی به ویژه در کلام است . برای آواز خواندن از این مرکز انرژی استفاده میشود . موسیقی تولید شده توسط صدا از نظر درمانی بسیار موثر است . بطور کل ارتباط برقرار کردن در زندگی شخصی عمدتا از راه صحبت کردن و همین طور با حرکت و حالت و نیز فرمهای خلاق بیان مثل موزیک ، هنرهای تجسمی و نمایشی و رقص و ..توسط این مرکز انرژی اتفاق می افتد .پس چنین است که کتابها ، موسیقی ، نقاشی و امثال آنها بوسیله همین چاکرا شکل میگیرند و از روشهای پرورش چاکرای گلو ،آواز خواندن هارمونیک ، هنردرمانی و هرنوع خلاقیت هنری ، سفالگری ، رقص آزاد و رقص شکم و ...میباشند .در چاکرای گلو خلاقیت چاکرای دوم (هارا ، خاجی) به انرژیهای چاکراهای دیگر وصل میشود واتر به این انرژیها شکل میدهد که از طریق آنها با جهان بیرون ارتباط برقرار شود .



از راه چاکرای گلو همه آنچه در درون داریم ابراز میکنیم مثل خندیدن ،گریه کردن ،احساسات عاشقانه و شادی ، دلواپسیها و پرخاشگریها ، آرزوها و تصمیمها و همینطور ایده ها و دانش و دریافتهای درونمان را و هرگونه فرو خوردن بیان بروی این چاکرا اثر خواهد گذاشت . فردی که تجربیات دردناکی را بطور جدی در گذشته تجربه کرده یا در حال حاضر تجربه میکند ، اگر این ناراحتی ها را با کسی تقسیم نکند مشکلات زیادی را در این چاکرا تجربه خواهد کرد . ویشودها چاکرا به قبول مسئولیت نیازهای شخصی مربوط میشود و هنگامی که فرد از سرزنش دیگران به خاطر کمبودهای خود دست بردارد و برای بدست آوردن آنچه بدان نیاز و آرزو دارد اقدام نماید ، به بلوغ دست یافته و این چاکرا به درستی عمل میکند . هرچقدر که ویشودها چاکرا درست تر کار کند آگاهی ما نسبت به بدن ذهنی مان بیشتر میشود و هرچقدر که قدرت تشخیص مان نسبت به عملکرد بدن ذهنی بیشتر شود ، آگاهی مان نسبت به بدنهای فیزیکی ، اتری ، احساسی (اختری) بیشتر میشود در نتیجه دیگر افکارمان از راه احساسات و حواس فیزیکی ابراز نمیشود بلکه شناخت واقع بینانه را ممکن میسازد . زمانی که گردش این چاکرا صحیح نباشد فرد عالم را به دیدهء منفی و خصمانه مینگرد در نتیجه محتاط شده ، انتظاراتی منفی خواهد داشت . به احتمال زیاد چنین فردی بجای عشق و انرژی هستی بخش ، در انتظار دریافت خصومت ، درنده خویی و پستی است . پس به خاطر این انتظارات منفی حوزه نیروی منفی را در اطراف خود بوجود می آورد و بنابراین دریافتهای منفی خواهد داشت . در نتیجه تبلیغات منفی را به خود جذب میکند . هنگامی که فرد چاکرای گلوی خود را میگشاید به تدریج قادر به جذب انرژی بیشتری خواهد شد اما به احتمال زیاد در مدت کوتاهی پس از گشودن آن بر اساس باورهای منفی خود او دریافتهایی منفی خواهد داشت . و اگر او بتواند این تجربه را پشت سر بگذارد و با ذات درون خود ارتباط برقرار کند و مجددا اعتماد درونی را در خود مستقر نماید میتواند دوباره این چاکرا را بگشاید . و این روند باز و بسته بودن چاکرا تا زمانی که تمام سوء تعبیرات قبلی جای خود را به اعتماد به عالمی بی خطر و انرژی بخش نسپارد ادامه خواهد یافت . در ضمن نحوه نگرش انسان به خویش در جامعه ، محیط شغلی و در میان همنوعان بروی این چاکرا تاثیر میگذارد .اگر انسان دارای شغلی خوب و راضی کننده بوده و در راه آن سعی و کوشش مورد نیاز را بنماید و آن را به عنوان وظیفه خود در زندگی بپسندد ، این چاکرا باز است و چنین کسی از لحاظ شغلی موفق خواهد بود و از کیهان انرژی دریافت میکند و اگر چنین نباشد برای جبران کمبود مناعت طبع و برای اجتناب از یاس درونی از سپر دفاعی غرور استفاده میکند و با اظهاراتی از قبیل "زندگی فرصت شکوفایی استعدادهایش را در اختیارش قرار نداد " ، "نقش انسانی قربانی را ایفا خواهد نمود " ، در این چاکرا ترس از شکست هم ظهور میکند . این احساسی است که مانع استفاده از فرصتها برای اقدام در امور و آفرینش آنچه که با تمام وجود فرد بدان تمایل دارد ، میگردد . این ترس شامل دوستی کردن با دیگران و بطور کلی زندگی اجتماعی نیز میشود . چنین فردی از برقراری ارتباط با دیگران اجتناب میکند چون ازینکه مبادا موجب بی مهری قرار گیرد میترسد ، از سویی از ابراز وجود خود داری میکند و از سویی دیگر در هم چشمی با دیگران دچار غرور شده میگوید: من از تو بهترم _تو لیاقت همنشینی با من را نداری ، و این احساس سرخوردگی از درون فرد ریشه میگیرد و به اطرافیان انعکاس می یابد . راه کنار نهادن این عواطف و گشودن این چاکرا رفتن به دنبال حرفه مورد علاقه ، برقراری تماس با افراد مطلوب و آشکار نمودن عواطف در رابطه با اینگونه افراد است



. انسداد انرژی در چاکرای پنجم_ویشودها چاکرا :



اگر انسداد انرژی درون این چاکرا باشد میتواند مانع ارتباط بین ذهن و بدن تان گردد و یا در ابراز احساسات دچار مشکل میشوید در این صورت احساسات برطرف نشده را با اعمال بدون ملاحظه و فکر ابراز میکنید . یا اینکه برخورد غیر منطقی میکنید و افکار و احساسات را رد کرده و آنها را به حق نمیدانید . به احساساتی اجازه ابراز میدهید که از فیلتر داوری خودتان گذشته و با قضاوت دیگران هم تناقضی نداشته باشد . یک احساس گناه ناخود آگاه و ترسهای ذاتی شما مانع از دیدن و نشان دادن "خود" حقیقی تان و بیان آزادانه عمیق ترین افکار ، احساسات و نیازها میشود و در عوض با تعدادی کلمه و حرکات سر و دست آنها را میپوشانید و وجود حقیقی خود را کتمان میکنید . کلامتان هم یا خشن و بی ادبانه است یا سرد و جدی . ممکن است با لکنت زبان صحبت کنید ، صدایتان نسبتا بلند و کلامتان فاقد معنای عمیق است .

به خود اجازه نمیدهید که نقطه ضعف هایتان را نشان دهید بلکه سعی میکنید به هر قیمتی شده دائما قوی به نظر بیایید . در نتیجه ممکن است خود را خیلی تحت فشار قرار دهید . ممکن است بار زندگی بروی دوشتان سنگینی کند . زمانی که سرکوب شوید و ناکام بمانید نیز انسداد انرژی بوجود می آید . انسداد انرژی در چاکرای گلو در کسانی که از قدرت بیانشان برای گول زدن دیگران سوء استفاده میکنند نیز دیده میشود یا برای جلب توجه دیگران بلا انقطاع حرف میزند . با کم کاری چاکرای گلو شما خجالتی ، ساکت و درون گرایید و وقتی صحبت میکنید فقط در مورد چیزهای کم اهمیت زندگی بیرونیتان حرف میزنید .

اگر سعی کنید احساسات و افکار باطنی تان را بیان کنید به سرعت احساس ورم در گلو میکنید و صدایتان حالت تصنعی به خود میگیرد و لکنت زبان پیدا میکنید . در برخورد با دیگران احساس عدم اطمینان و ترس از قضاوت دارید و اغلب واقعا نمیدانید چه میخواهید . پیامهای روحتان را دریافت نمیکنید و به نیروی بصیرت خودتان اعتماد ندارید .اگر چاکرای پنجم تان را بهبود نبخشید مشکل جدی پیش خواهد آمد



چاکرای گلوی کاملا باز:



احساسات ، افکار و دانش درونتان را آزادانه و بدون ترس ابراز کنید . میتوانید نقاط ضعف و قوتتان را آشکار سازید .صداقت درونی تان نسبت به خود و یا دیگران از موضع درستی بیان میشود اگر لازم باشد میتوانید کاملا ساکت بمانید و از صمیم قلب به دیگران گوش دهید و درک کنید گفتارتان خلاق و پرشور است در عین حال که کاملا واضح است . مقاصدتان را به بهترین وجه و بیشترین اثر برای تحقق بخشیدن به خواسته تان بیان میکنید . صدای شما پر طنین و خوش آهنگ است و وقتی با مشکل و یا مخالفتی رو به رو میشوید با خودتان صادق باقی خواهید ماند و میتوانید اگر بخواهید "نه" بگویید . آزاد از تعصب و دارای صعه صبر و برای حقایق لطیف باز هستید . از راه آنها هدایت میشوید و صدای درونتان را میشنوید که در زندگی شما را رهبری میکنند . در می یابیم که تما مظاهر "خلقت" پیام خاص خود شان را دارند .به علت استقلال درونی و ابراز آزادانه آنچه هستید سروریعمیق و احساس موفقیت و استحکام شخصیت در شما بوجود می آید.



بیماریها: بیماریهای گلو ،ورم لوزه ،سرفه ،برونشیت ،آسم ،عفونتهای بخش تحتانی دستگاه تنفس ، ناراحتی های ریه ، سینوسها و حنجره ، سرماخوردگی عمومی ،لارنژیت(التهاب حنجره) ، گواتر ، خستگی گردن ، دندان درد و مشکلات لثه ، دندان در آوردن کم کاری یا پر کاری تیروئید ، آبله مرغان ، تب ها ، نیش حشرات ، قلنج ، خارش ، سفیدی مو و ...



تغذیه رنگی: توت آبی ، انگورها ، آلو سیاه و اغلب میوه های آبی و ...



منبع : ايران ريكي

zolgharnein
28-09-2006, 02:29
سلام به عليرضا ببخشيد آي دي شما هم همين آي دي ايميلتون هست

Alireza_Shafaei_PCworld
28-09-2006, 04:39
سلام
ID من در p30world : Alireza_Shafaei_PCworld
ای دی من در یاهو ولی استفاده نمیکنم
goldingname@yahoo.com
ای دی در گوگل
a.shafaei@gmail.com

zolgharnein
29-09-2006, 09:59
اثر دل سوزاندن
=--=-=-=-=-=-=
حضرت حجه الاسلام و المسلمین جناب حاج اقا فاطمی نیا فرمود :یکی از صالحان برایم نقل کرد:پیرزنی امد خدمت حاج شیخ رجب علی خیاط تهرانی که اهل مکاشفه بود و گفت که پسرم مریض شده هرچه حکیم و دوا کرده ایم بی فایده بوده و تمام اطبا جوابش کرده اند یک فکری بکنید,شیخ سرش را پایین انداخت لحظاتی تامل کردند بعد فرمودند پسرت سلاخ است گفت بله شیخ فرمود خوب نمی شود گفت چرا؟ فرمود بخاطر اینکه گوساله ای را جلوی چشم مادرش کشته و پسر شما دو سه روز بیشتر زنده نیست ,دل سوزانده انهم دل یک حیوانی و ان هم مادرش اه کشیده و می میرد.مادر جوان گفت آشیخ یکاری بکن پسرم نمیرد و بعد شروع به گریه کرد.شیخ فرمود اخه من چیکار کنم دست من نیست که, ایشان دل سوزانده و اه ان حیوان گرفته و بعد ان جوان هم مرد..ببینید این دل یک حیوانی را سوزانده و به این درد گرفتار شده و ان وقت ما دل انسان که اشرف مخلوقات است می سوزانیم و به درد می اوریم وای به حال ان ادمهایی که دل انسانها را می سو زانند جواب خدا را چه
می خواهند بدهند..... امیدوارم مفید واقع بشه

zolgharnein
29-09-2006, 11:32
عليرضا شما چت ميكنيد با goldingname چت مي كنيد اخه من اين آي دي را add كردم

zolgharnein
29-09-2006, 11:35
راستي عليرضا جان وضعيت بيداري تو خوابتون تو چه موقعيتي هست چتد بار در هفته تو خواب اگاه مي شيد
مهدي جان شما چي هنوز هفته اي 3 بار اگاه مي شيد من كه اگه اگاهي خوبي داشته باشم تجربه ام را مي زارم
همه بزاريد ممنون

nightmare
29-09-2006, 11:36
سلام دوستان ...
ببخشید که مدتی نیستم . امروز تونستم کانکت بشم و گفتم حالی از دوستان بپرسم.
باز هم باید برای مدتی برم.

تا بعد...

zolgharnein
29-09-2006, 11:39
سلام به نايت مار عزيز خوشحالمون كردي اومدي
موفق باشيد

Alireza_Shafaei_PCworld
29-09-2006, 11:45
goldingname را فقط برای چت استفاده میکنم!
و میل هایی که از آدم حسابی به من برسه میره به a.shafaei@gmail.com!

آگاهی هایم همش در دوره پایانی خواب بوده
دمه صبح یا بعد از ظهر و ....
از آن موقع هم به چیز خاضی نرسیدم که براتون بزارم
آگاهی ها همش یکسان بوده!
مثل بازی GTA میمنونه!

mercedes
29-09-2006, 11:54
سلام
به به همه تشریف دارند
نایت مار عزیز هم بالاخره افتخار دادند.

mercedes
29-09-2006, 11:57
دیشب.... قطب.....صبح.....منتظر

mehd20_esf
29-09-2006, 13:19
سلام دوستان
منم فعلا دارم تمرين ميكنم ببينيم بالاخره تو بيداري ميشه برونفكني كرد يانه اگه به نتيجه اي رسيدم حتما براتون ميزارم
تو خوابم تصاويرو مثل أينه ميبينم چجوري بگم خيلي شفاف و واضحه دوست دارم اشايي كه ميبينم رو بشينم بررسي كنم چند شب قبل دم صبح خواب ديدم روي پشت بوم بودم و داشت برف ميومد بعد نگاه كردم به أسمون ديدم اي بابا أسمون كه صافه و فقط چند لكه ابر توشه شك كردم كه بيدار باشم بعد يه موتوري هم از كنارم رد شد! رو ي پشت بوم موتور!شكم به يقين تبديل شد
ديگه دنباله خواب افتاد دست خودم اول ميخواستم برم يه درسي به موتوريه بدم كه ديگه از رو پشت بوم ما رد نشه ولي يهو ترسيدم بي خيال شدم راستي اكثر احساساتي كه تو بيداري هست و خوابم وجود داره مثل ترس يا درد
مثلا رفتم دستمو تو برفا زدم دستم سر شد ولي من موندم اين احساس سر شدن واسه چيه شايد تلقين پذيري شديد اعصاب از ناخود أگاهمونه
عليرضا جون راست ميگه عين جي تي أ ميمونه بعلاوه احساساتم توش نقش داره همچنين گرافيكش خيلي با لاتره كارت گرافيكي خدا بهمون داده دستش درد نكنه!!!

deer
29-09-2006, 13:36
سلام
حتما از اين سايت ديدن كنيد و مي تواني د كتاب پندار اثر ريچارد باخ رو دانلود كنيد
اين سايت رو به ياد دوست عزيزم نايت مار گزاشتم اميدوارم هر چه زودتر برگرده و هرجايي دنيا كه باشه سالم و شاد باشه موقع افطار اين دوست عزيز رو فراموش نكنيد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشيد :)

zolgharnein
29-09-2006, 19:59
دیشب.... قطب.....صبح.....منتظر

وا چه رمزي حرف مي زني جاهاي خالي را بچه هاي تاپيك پركنند

zolgharnein
29-09-2006, 21:13
اقا مهدی و علیرضا جان ممنون از گفته هاتون
راستی مهدی جان منم تو خواب برف دید مثل بیداری برفهایی که مونده بودند تیز و سرد و سفت بودند
deer جان از سايتت ممنون

mehd20_esf
29-09-2006, 21:21
سلام ذوالقرنين جون ديدم أنلايني گفتم يه سلامي عرض كنم
راستش من هر شب يه سر به اين تا پيك نزنم خوابم نميبره

yaghish
30-09-2006, 12:39
هر بار یکی
یکی از دوستام وقت غروب داشته تو یه ساحل مکزیکی متروک قدم می زده.وقتی به قدم زدنش ادامه می ده می بینه یه کم اونور تر یه مرده دیگه هم هست. وقتی نزدیکتر می شه می بینه مرده داره خم میشه یه چیزیواز زمین برمی داره پرتش می کنه تو آب.هی اینکارو تکرار می کرده.
وقتی دوستم نزدیک می شه متوجه می شه چیزی که مرده از زمین بر می داشته ستاره ماهی هائی بوده که با موج دریا به ساحل پرت شده بودند. اون مرد هر دفعه که خم می شده یه ستاره ماهی بر می داشته و به آب پرتش می کرده.
دوستم تعجب می کنه. نزدیک تر می ره و می گه :عصرتون بخیر. من از کاری که می کنید تعجب می کنم.
مرده جواب می ده:می بینید که دارم این ستاره ما هی های بیچاره رو به آب بر می گردونم.آب اونارو به ساحل کشونده. اگه اینکارو نکنم از کمبود اکسیژن می میرن.
دوستم جواب می ده :درسته.اما اینطور که معلومه اینجا هزاران ستاره ماهی افتاده. می شه حدس زد این اتفاق تو صدها ساحل دیگه هم می افته. فکر نمی کنید که شما هیچ تغییری ایجاد نمی کنید؟
مرده لبخندمی زنه. خم می شه یه ستاره ماهی دیگه برمی داره و پرتش می کنه تو آب.بعد جواب می ده: اما برا این یکی تغییری ایجاد کردم!

elected
30-09-2006, 13:39
با سلام خدمت دوستان گرامي و mehd20_esf، عزيز كمي توضيح بيشتر
============================
برگرفته از کتاب نگاه در سکوت(از سلسله سخنرانی های کریشنا مورتی، مترجم: محمد جعفر مصفا)
ما همیشه آنچه را هستیم با آنچه باید بشویم مقایسه می کنیم. "آنچه باید بشویم"، انعکاس الگوهایی است که در ذهن داریم و براساس آن ها خود را ملزم می بینیم به اینکه شخصیت مان اینطور یا آنطور باشد. خود را مدام با فلان همسایه، همکار، فلان شخص ثروتمند مقایسه می کنیم و می بینیم که آنها دارا هستند و ما ندار. مدام به این می اندیشیم که من روشنترم یا او، من بیشتر می دانم یا او، من مهربانترم یا او،.... و اندیشه بیش تر یا کمتر - که در مقایسه نهفته است-نقش مهمی در زندگی ما دارد. بیش و کم در واقع متر و معیار سنجش و مقایسه است و یکی از مهم ترین علل تضاد. اکنون سوال این است که چرا اصولا باید مقایسه وجود داشته باشد؟ (شما هم این سوال را برای ذهن خود مطرح کنید) چرا ما خود را با دیگری مقایسه می کنیم؟ یکی از رندی ها و حقه بازی های تبلیغات در خدمت سرمایه داری و سوداگری این است که مدام به شما القاء می کنند: " چیزی که هستی آن نیست که شایسته تو است و باید باشی". مسلماً این یک علت مقایسه است. مقایسه از زمان کودکی شروع می شود: تو باید زرنگ تر ، با هوش تر، و موفق تر از دیگری باش. در مدرسه – امتحان و غیره - مقایسه یک امر متداول و کاملا عادی است. ولی چرا ما اصولا باید در زمینه های روانی خود را با دیگری مقایسه کنیم؟ خواهش می کنم پاسخ این سوال را در خود بیابید. اگر من خود را با دیگری مقایسه نکنم، چه هستم؟ فرضا خرفت و بی هوشم، سطحی و بی مایه ام...اگر خود را مقایسه نکنم، همینم که هستم. ولی به علت عادت به مقایسه، آنچه را که هستم قبول ندارم و امید و انتظار دارم که بتوانم در آینده باهوش تر، تکامل یافته تر، داناترو...بشوم. اما آیا خواهم شد؟ تا زمانی که خود را با کسی مقایسه نکرده ام "آنچه هستم کیفیت تجزیه شدگی و جزیی بودن ندارد، ولی به محض اینکه خود را مقایسه می کنم، آن واقعیت تجزیه نشده کیفیت جزیی بودن پیدا می کند. و د ر جزیی نگری، پراکندگی و هدر رفتن انرژی نهفته است. حال وقتی که خود را به صورت یک واقعیت تجزیه نشده نگاه می کنم، نگاهم از یک انرژی نیرومند و یکپارچه برخوردار است. و این نگاه نیرومند و پرانرژی ذهن مرا از درگیر بودن به هر نوع مقایسه آزاد خواهد کرد.
پس دیدیم که چگونه ذهن انرژی ما را اساسا هدر می دهد، در صورتی که برای شناخت و درک معنای زندگی در تمامیت و جامعیت آن – نه فقط جزءهایی از آن- وجود انرژی ضرورت مبرم دارد.
همانطور که گفتم، ما نیاز به انرژی داریم- انرژی بدون محرک و بدون جهت. و برای اینکه از چنین انرژی برخوردار گردیم، باید درون مان را از چیزهایی که خود و جامعه در آن انباشته ایم تهی گردانیم. "فقر" به معنای واقعی یعنی تهی ساختن خود از چیزهایی که جامعه در وجود ما انباشته است. چون جامعه ما را با چیزهایی از خود پر کرده است، زیبایی فقر درونی را که عین غناست درک نمی کنیم.
بسیاری از مذاهب بر ضرورت فقر تاکید کرده اند. اما بعضی از ما درک صحیحی از مفهوم واقعی آن نداریم. راهبی که فقط یک خرقه می پوشد، نام خود را عوض می کند، به یک غار پناه می برد و تمام عمر خود را صرف مطالعه کتاب مقدس می کند، فقیر و تارک دنیا خوانده می شود و ...... نفس اینکه می گوئی من فقیرم، من بودائیم، من برهمنم، من وابسته به این فرقه و گروه یا آن فرقه و گرهم، حکایت از آن دارد که هنوز دل از "چیزی بودن" برنگرفته ای، هنوز در جستجوی نام و عنوان و شهرتی. تو وابسته به گروه و فرقه ای هستی که در ماهیت آن تفرق و جدایی نهفته است. فقر و پارسایی به معنای واقعی یعنی پاک کردن ذهن از چیزهای اجتماع، یعنی خارج کردن خود از تباهی ها و فسادهای حاکم بر اجتماع. زمانی ذهن می تواند شکوه و زیبایی فقر و پارسایی درونی را تجربه کند که خود را از نظام روانی جامعه- نظامی که بر آزمندی، نفرت، تضاد و جدایی بنا شده است- آزاد گرداند. وقتی انسان خود را از نظام اجتماع آزاد گرداند، نه آزمندی و چنگ انداختن هست و نه هیچ مسئله دیگر. و تنها از متن این پارسایی و فقر درونی است که انسان می تواند حقیقت زندگی را ببیند- حقیقتی که در آن هرگونه تظاد و تخاصم مفقود است. زیستن در چنین کیفیتی یعنی شکوه، خیر و زیبایی.

آرامش
30-09-2006, 14:50
با سلام به دوستان گرامی
من تازه عضو شدم .خواهشم اینه که بنده را هم در جمع خودتون راه بدین .قول میدم مفید باشم.

deer
30-09-2006, 15:02
با سلام به دوستان گرامی
من تازه عضو شدم .خواهشم اینه که بنده را هم در جمع خودتون راه بدین .قول میدم مفید باشم.
به اين تايپيك خوش امدي
اين چه حرفيه همه مفيد هست به هر صورتي
موفق باشین

zolgharnein
30-09-2006, 21:10
با سلام به دوستان گرامی
من تازه عضو شدم .خواهشم اینه که بنده را هم در جمع خودتون راه بدین .قول میدم مفید باشم.


با سلام به عضو جديد خوش اومديد همين عضويتتون هم دلگرمي ميده
موفق باشيد

zolgharnein
30-09-2006, 21:12
بچه ها خسته نباشيد

zolgharnein
30-09-2006, 21:13
درسا شروع شده و همه رفتند كسي با ما نمونده :ohno:

zolgharnein
30-09-2006, 21:16
چاكراي ششم
-==-=-=-=-=-=-
آجنا چاكرا __چاكراي چشم سوم،چشم خرد،چشم درون ياچاكراي فرمان



محل:وسط پيشاني،كمي بالاتر از ابروها/ غده مربوطه :هيپوفيز/ هورمون مربوطه: وازوپرسين/ بخشهاي مربوطه:چشمها،گوشها،بيني،ص رت،مخچه،سيستم عصبي،ستون مهره/حس :تمام حسها،از جمله ادراك فراحسي/ رنگ: نيلي،همچنين زرد و بنفش / زمينه:عملكرد ادراك،كشف و شهود ،رشد حسهاي دروني، قدرتهاي ذهني، عملكرد ادراك شخص، تجلي/ جهت چرخش چاكرا: در زنان در جهت حركت عقربه هاي ساعت و در مردان برخلاف حركت عقربه هاي ساعت/ امكان پاكسازي و فعال ساختن چاكراي ششم: با تماشاي آسمان آبي پر رنگ و پر ستاره شب فعال مي شود. / نوع يوگا : گيانا يوگا،يانترا يوگا / سیاره های وابسته :تير،مشتري،اورانوس،نپتون.



توضيحات:



آجنا در لغت به معني فرمان و مركز فرمان است.آجنا چاكرا به شكل دايره اي با 2 گلبرگ در دو طرف آن توصيف مي شود،بر روي اين گلبرگها حروف سانسكريت(هام)و (كشام) نقش بسته است، اين دو گلبرگ به نيروهاي مثبت و منفي پرانا كه در اين مركز به هم اتصال مي يابند و همچنين به خورشيد و ماه اشاره دارند. اين دو گلبرگ نشانه نفس و روح هستند: به عبارتي ذهن استدلالي و ذهن الهامي.گاه آجناچاكرا را دري قلمداد مي كنند كه به قلمرو آگاهي برين و آگاهي عمقي باز مي شود. در اينجاست كه انسان با چشم دل مي بيند،در بسياري از سنتهاي عرفاني ،گشايش اين چاكرا مربوط به بيداري معنوي است. در حين مراقبه نيز از اين چاكرا براي تمركز استفاده مي شود. در مراقبه عميق،چشم روحاني يا چشم واحد در قسمت مركزي پيشاني قابل مشاهده خواهد بود.اين چشم عالم بر همه چيز،در متون مقدس مختلف با نام هاي چشم سوم،چشم دورن،چشم شيوا،چشم شهود،ستاره شرق،قويي كه از بهشت فرو مي آيد و غيره ناميده شده است.آجنا چاكرا مركز توسعه رشد عقل و هوشياري و مركز خرد و عقل است . از طريق اين چاكراست كه شخص مي تواند تواناييهاي هوشي و عقلي،حافظه،اراده،تمركز،تد بير و تجسم را در خود افزايش دهد.در بدن دو مركز اراده وجود دارد،يكي از آنها چاكراي ماني پورا (شبكه خورشيدي) و ديگري آجنا چاكراست.همچنين انرژي كه پشت مقاصد شخص قرار دارد ، از اين چاكرا آزاد مي شود.چنانچه اين چاكرا باز باشد به دنبال افكار و انديشه هاي انساناعمال مناسبي شكل مي گيرند كه سبب تجلي مادي انديشه ها در جهان فيزيكي مي گردد و فرد با قدرت تجسم اش مي تواند انرژي را براي تحقق بخشيدن خواسته ها بيافريند،همچنين در تلفيق با چاكراي باز قلب فرد مي تواند انرژيهاي سلامتي بفرستد چه براي آنچه در دسترس است و چه براي فاصله دور .چنانچه اين چاكرا بسته باشد ، فرد براي به ثمر نشاندن انديشه هايش تلاشي دراز مدت در پيش روي دارد. اگر انسان داراي ذهنيت و انتظارات مثبت در مورد همه چيز باشد در نتيجه دريافتهايي مثبت از محيط وافراد ديگر خواهد داشت و اگر او تعبيرات ذهني منفي از هر چيز داشته باشد همانها را به جهان خارج از خود انعكاس داده و بدين وسيله به آنها شكل داده و دريافتهايي منفي خواهد داشت.

آجنا چاكرا مركز اتصال سه كانال انرژي آيدا ،پينگالا، سوشومنا است. با ادغام و آميزش انرژي كيهاني و قمري و خورشيدي در اين چاكرا در انسان بيداري روحي حاصل مي آيد و در هنگام بيداري اين چاكرا در فرد قدرت روشن بيني ، روشن شنوي و تله پاتي و پيشگويي پد يدار مي گردد. هنگامي كه اين مركز كاملا بيدار است انسان در وراي كارماي خود (رسيدن به سطحي از مسير روحي كه در آنجا قانون علت و معلول به انسان مربوط نيست) بسر مي برد ،اما در عين حال قادر به ديدن كارماي اطرافيان و اقوام و مليتهاي جهان است. در حالت متمركز بودن در اين چاكرا اين توانايي در انسان ايجاد مي گردد كه به ديگران در محور كارمايشان كمك كند.آجنا چاكرا تحت كنترل سياره اورانوس فعاليت كرده و از خودگذشتگي و آرمانگرايي از كيفيتهاي تابشي آن بشمار مي آيد.

آجنا چاكرا بر روي غده هيپوفيز تاثير مي گذارد.غده هيپوفيز سلطان غدد نيز ناميده مي شود، زيرا اين غده به تمام غدد ديگر فرمان مي دهد. اين غده قدرت اراده ،فدرت تشخيص و همچنين بينايي،شنوايي و حافظه را كنترل مي كند. تمام نوابغ داراي غده هيپوفيز برتري مي باشند. اين غده رشد بدن را نيز كنترل مي كند. اختلال در عملكرد اين غده سبب مي شود كه فرد از نظر فيزيكي رشد بسيار ناكافي داشته باشد و كوتاه قد شود.يك خانم باردار نبايد تحت فشار عصبي قرار گيرد،زيرا اين حالت ممكن است سبب بروز اثرات منفي بر روي غده هيپوفيز جنين در داخل رحم مادر شود و درجات مختلف عقب ماندگي ذهني را ايجاد كند.ترس دائمي بر روي غده هيپوفيز اثر مي گذارد و مي تواند فرد را بسيار ضعيف و كم رو كند.فشار و نگراني نيز سبب اختلال در عملكرد اين غده مي شود و مي تواند باعث افزايش فشار خون و مشكلات گوارشي نيز بشود.به افرادي كه مستعد ابتلائ به انواع ترس وبيم هستند و افرادي كه تمايل به دروغ گويي دارند و يا سركش و نافرمان هستند و يا حتي دزدي مي كنند بايد به آجنا چاكراي آنها ريكي داد.همچنين براي درمان ذهني و احساسي ضربه اي كه ناشي از حادثه يا اتفاقي در گذشته رخ داده نيز بايد به اين چاكرا ريكي داد.



انسداد انرژي در چاكراي ششم (آجنا چاكرا)



اگر اين چاكرا ضعيف و جريان انرژي در آن راكد باشد ، به علت كمبود انرژي در آن قدرت خلاقيت فرد متوقف مي گردد، يا اينكه فرد افكار خلاقه زيادي د رسر دارد اما هرگز محقق نمي گردد.همراه با اين وضعيت عذر و بهانه اي دائمي وجود خواهد داشت كه براساس آن جهان خارجي به سبب نقائص خود مورد سرزنش قرار مي گيرد.تنها چيزي كه اين فرد بدان نياز دارد ،اين است كه بياموزد چگونه اميال خود را گام به گام به تحقق برساند.پيامد عملكرد ناهماهنگ چاكراي چشم سوم عدم تعادل است،به طور مثال:پافشاري بيش از حد روي حوزه عقل،و تصميمات زندگي فرد منحصرا با عقل و منطق صورت مي گيرد و فقط آنچه را كه با ذهن منطقي اش درك مي كند قبول دارد،شخص به آساني قرباني تفكر روشنفكرانه خود مي شود،تنها چيزي را قبول مي كند كه ذهن او بتواند درك كند،و از روشهاي علمي قابل اثبات باشد. عملكرد ناهماهنگ ديگر اين چاكرا اين است كه فرد با قدرت ذهنش سعي مي كند بر روي ديگران و رويدادها تاثير بگذارد، صرفا فقط مي خواهد قدرتش را نشان دهد و يا براي ارضاي نيازهايش از آن استفاده مي كند.در اين وضعيت معمولا چاكراي شبكه خورشيدي هم معمولا از تعادل خارج است و چاكراي قلب و تاج نيز در حد جزيي رشد يافته است .

اگر چشم سوم فرد علي رغم گيرهايش نسبتا باز باشد،باز هم ممكن است در اين كار موفق شود، هر چند كه مقاصد فرد خلاف جريان طبيعي حيات است.ولي دير يا زود احساس تنهايي او را در بر مي گيرد و موفقيتي را كه برايش تلاش نموده بود پايدار نخواهد بود.اگر جريان انرژيها در آجنا چاكرا به طور قابل ملاحظه اي بسته باشد تنها حقيقتي را مي بيند و باور مي كند كه در جهان بيرون قابل ديدن باشد. زندگي اش تحت نفوذ اميال مادي ، نيازهاي فيزيكي و احساسات ابراز نشده است. انديشه ها و بحثهاي معنوي به نظرش خسته كننده و اتلاف وقت خواهد بود. به راحتي در شرايط دشوار فرد كنترل اش را از دست مي دهد،و احتمالا خيلي هم فراموشكار است. اگر بينايي فرد ضعيف شده باشد اغلب با كم كاري چاكراي چشم سوم همراه است. همچنين در موارد حاد ، افكار فرد خيلي پريشان و آشفته است و تصميماتش كاملا براساس احساسات سركوب شده است .



بيماريهاي مربوط به چاكراي چشم سوم :



ناراحتي اعصاب از فبيل رعشه، فلج صورت، ناراحتياهي چشم از جمله آب مرواريد ، التهاب چشم ، زخم قرنيه مزمن ، جوشهاي پلك ، سر گيجه ، ناراحتيهاي گوش و بيني مثل: كري ، گوش درد، از دست دادن حس بويايي ، خونريزي بيني ، تشنج كودكان ، بيهوشي ، جن زدگي، صرع، ناراحتي هاي ذهني از جمله: ماليخوليا، وهم بيني ، هذيان گويي ، وسواس ، ضعف اعصاب.



تغذيه رنگي : انگور ياقوتي، كلم بروكلي، بادنجان ، آلوچه.

yaghish
01-10-2006, 05:47
سلام دوستان.
ببخشید که بعد یه مدت پیدام شده و دارم سوال می پرسم.اگه جواب بدین ممنون می شم.
می شه یکم در مورد جنس هاله توضیح بدین؟ اگه دارای ماهیت مادی باشه اصولا اتم هم داره. پس عدد اتمی خاص خودشم داره. چون در طول زندگی گاها هاله تغییر می کنه باید جنس جالبی داشته باشه.اگه از جنس موج و انرژی هم باشه یه سری اصول خاص خودشو می طلبه... منتظر جوابتون هستم.
بازم ممنون.
.................................................. ...
سلام به شما دوست عزيز آرامش.خوش اومديد.اميدوارم از اين تاپيك استفاده كنيد.
.................................................
التماس دعا..........

mercedes
01-10-2006, 13:22
سه گام اساسی در مراقبه

1 – اولين گام در آگاهي، مشاهدة بدن خودتان است. سپس آرام آرام از هر حركت و هر وضعيت بدن خود آگاه خواهيد شد. همين طور كه آگاهي شما زياد مي شود، خيلي از كارهايي كه قبلا عادت داشتيد انجام دهيد به سادگي حذف خواهند شد و بدن شما آرامش بيشتري را تجربه خواهد كرد. آرامش عميقي بر بدن تان حاكم خواهد شد و موسيقي دروني ظريفي در آن شروع به نواخته شدن مي كند.

2 – تنها ده دقيقه آن چه از ذهن تان مي گذرد را بر روي كاغذي يادداشت كنيد پس از خواندن آن متوجه مي شويد كه چه ذهن ديوانه اي داريد! به علت عدم آگاهي، اين ديوانگي در درون ما هميشه وجود دارد و هر چه را انجام م يدهيم تحت تأثير قرار مي دهد و حتي وقتي كاري نمي كنيم هم بر ما تأثير مي گذارد. يك راه خوب براي پايان دادن به ديوانگي ذهن مشاهدة‌ اين ديوانگي است. و لازم نيست شما براي تحول، كاري انجام دهيد صرف اين مشاهده يعني مشاهده چيزهايي كه از ذهن تان مي گذرد باعث مي شود افكارتان هماهنگ شده و آرامش يابد.

3 – احساسات و هيجانات خود را نيز مشاهده كنيد بدين ترتيب يك هماهنگي ميان بدن،‌ ذهن و روان شما برقرار مي شود كه اگر اين هماهنگي به دست آيد مرحلة‌ آخر خود به خود به شما هديه مي شود و آن آگاهي يافتن انسان از آگاهي خويش است و اين همان اشراق است همان سرور دروني كه هدف سير و سلوك عرفان ياست و آگاهي جاده اي است كه به اين مقصد مي رسد. اين زماني است كه شما كه مشاهده گر هستيد با موضوع مشاهده يعني هر آن چه مشاهده مي كنيد يكي شده و به مقصد نهايي مي رسيد.

mercedes
01-10-2006, 13:24
شناور در رودخانه

قبل از خواب چشمان خود را آرام بسته و بدنتان را شل كنيد به گونه اي كه هيچ تنشي در بدنتان نباشد.اكنون خيال كنيد كه رودخانه اي با شتاب و پر خروش در ميان دو كوه جريان دارد .آن را نگاه كرده و به درونش شيرجه بزنيد اما شنا نكنيد.اجازه دهيد كه بدنتان بدون هيچ تنشي شناور شود.اكنون تنها شناور يد و داريد با آب رودخانه پيش مي رويد.جايي نيست كه به آن برسيد و مقصدي نداريد بنابر اين به شنا كردن نيازي نيست خود را مانند برگي خشك احساس كنيد كه بي هيچ كوششي روي آب شناور است .اين حس شما را با معناي "تسليم" و" توكل" و "رها ساختن كامل "آشنا مي سازد.

اثرات اين مديتيشن

به جاي شنا كردن در اقيانوس هستي در آن شناور شويد. هر گاه آماده شناور شدن باشيد خود رودخانه شمارا به اقيانوس خواهد برد. خود زندگي شما را به خدا مي رساند.
رودخانه بدن شناور شما را با خود برده و شما شاهد آن بوده ايد. در اين پوچي شادي و سروري وارد مي شود كه آن را سرور خدايي مي ناميم.

deer
01-10-2006, 15:26
سلام
مرسدس جان مطالبت خيلي جالب بود
يك جا خوندم گفته بود مراقبه براي مردان بهتر و عشق ورزيدن براي زنها ولي مطالب خيلي جالب بود

mercedes
01-10-2006, 15:35
سلام
مرسدس جان مطالبت خيلي جالب بود
يك جا خوندم گفته بود مراقبه براي مردان بهتر و عشق ورزيدن براي زنها ولي مطالب خيلي جالب بود
سلام
خواهش میکنم .
امیدوارم مفید واقع گردد.

yaghish
02-10-2006, 13:20
سلام به همگي
كسي جواب سوال منو نمي دونست ؟ :sad:

zolgharnein
02-10-2006, 16:50
سلام به همگي
كسي جواب سوال منو نمي دونست ؟ :sad:
سلام دوست خوب نه من يكي كه نمي دونستم شرمنده

Bedahe
03-10-2006, 05:26
سلام دوستان.
ببخشید که بعد یه مدت پیدام شده و دارم سوال می پرسم.اگه جواب بدین ممنون می شم.
می شه یکم در مورد جنس هاله توضیح بدین؟ اگه دارای ماهیت مادی باشه اصولا اتم هم داره. پس عدد اتمی خاص خودشم داره. چون در طول زندگی گاها هاله تغییر می کنه باید جنس جالبی داشته باشه.اگه از جنس موج و انرژی هم باشه یه سری اصول خاص خودشو می طلبه... منتظر جوابتون هستم.
بازم ممنون.
.................................................. ...
سلام به شما دوست عزيز آرامش.خوش اومديد.اميدوارم از اين تاپيك استفاده كنيد.
.................................................
التماس دعا..........
سلام دوست من منم بعد یه مدت اومدم !
و اما جواب شما : سوال خیلی خوب و جالبیه اما در مورد جوابش باید بهت بگم که چیزی که شما در موردش حرف میزنی هنوز به طور علمی اثبات نشده و کسی نمیدونه واقعا ماهیت مادی هاله ( و کلا تمام موارد ذکر شده در ماوراء ) چیه !
در حال حاضر 2 دلیل برای اثبات وجود هاله هست ، اولیش که سابقش خیلی زیاده حواس خود آدمه از قبیل بینایی و لامسه و دومیش هم یه روش عکاسیه به نام عکاسی کرولیان ( اگه اطلاعاتم قدیمیه دوستان تکمیل کنن ) ، البته یه مورد دیگه هم هست که تو تصویر برداری ازش استفاده میشه که من اسمش رو نمیدونم .

nightmare
03-10-2006, 08:33
نوشته شده توسط mercedes
دیشب.... قطب.....صبح.....منتظر

شاید به زودی....


نوشته شده توسط deer
سلام
حتما از اين سايت ديدن كنيد و مي توانيد كتاب پندار اثر ريچارد باخ رو دانلود كنيد
اين سايت رو به ياد دوست عزيزم نايت مار گزاشتم اميدوارم هر چه زودتر برگرده و هرجايي دنيا كه باشه سالم و شاد باشه موقع افطار اين دوست عزيز رو فراموش نكنيد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشيد

سلام به شما و بقیه دوستان .
من همیشه هستم ، اما شاید بی حضور ...
نیازی هم به فراموش نشدن یا شدن توسط کسی نیست... به قول مرحوم پناهی :
میزی برای کار...
کاری برای تخت...
تختی برای خواب...
خوابی برای جان ...
جانی برای مرگ...
مرگی برای یاد...
یادی برای خاک....

این بود زندگی....؟

پس اهمیتی نداره دوست من....
در ضمن ، چیز هایی از بین رفته که دیگه جبران نمیشه.


نوشته شده توسط zolgharnein
درسا شروع شده و همه رفتند كسي با ما نمونده

همیشه درس نیست ، مسائل دیگه یی هم پیش میاد . در مورد خودم و این غیبتم ، بیشتر به خاطر هزینه هاست .
البته سعی می کنم سریعتر جبران بشه و بیام.

تا بعد......

E mthp
03-10-2006, 12:33
سلام به همه دوستان خوبید

امیدوارم که من را در جمع خودتان پذیرا باشید و من هم بتوانم اثر مثبتی تو اینجا داشته باشم

البته برای شروع صفهات قبلی را مرور کرده ام و اگر قسمت شد من هم فعالیت بیشتری خواهم داشت.

Bedahe
03-10-2006, 16:09
خوش اومدی دوست من ، خوشحال میشیم در خدمتت باشیم .!

mehd20_esf
03-10-2006, 18:20
سلام دوست عزيز خيلي خوش اومدي

yaghish
04-10-2006, 01:49
دوستان همگی سلام.
خادمزاده جان ممنون از جوابت.در مورد این دوربینی که می گی منم شنیدم.نمی دونم اساس کارش چیه اما احتمال می دم اونم با اصل کار دوربینای دیگه کار کنه.(منظورم ثبت نورهای منعکس شده و جذب شده است).
من یه جائی خوندم جنسش از اتر یا اثیره .اما مشکل شد دوتا چون اصلا نمی دونم این اتر خودش چیه. :blink:
...............................
دوست عزيز خوش اومدين.

caliban
04-10-2006, 02:40
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد "حافظ "

nightmare
04-10-2006, 04:15
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد "حافظ "

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو


گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو

ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه

مولانا.

تا بعد....

Bedahe
04-10-2006, 12:24
دوستان همگی سلام.
خادمزاده جان ممنون از جوابت.در مورد این دوربینی که می گی منم شنیدم.نمی دونم اساس کارش چیه اما احتمال می دم اونم با اصل کار دوربینای دیگه کار کنه.(منظورم ثبت نورهای منعکس شده و جذب شده است).
من یه جائی خوندم جنسش از اتر یا اثیره .اما مشکل شد دوتا چون اصلا نمی دونم این اتر خودش چیه. :blink:
...............................
دوست عزيز خوش اومدين.
سلام عزیز
آره بر همون اساس کار میکنه اما در شرایط خاص ( تاریکی مطلق و . . .) ، حالت 0lux دوربینهای فیلم برداری هم در همون شرایط میتونه از هاله ، روح و . . . تصویر برداری کنه . در عکاسی کرولیان دوربین خاص نیست ، روش کارش خاصه .
در مورد اتر باید بگم که شما داری در مورد یکی از لایه های هاله صحبت میکنی که اسمش اتریک هستش ( این همونیه که بعضیا شبای تاریک تو قبرستون به شکل نور آبی رنگی میبینن آخه رنگش آبیه و معمولا نازکه مگر تو آدمای مومن و . . . ) اما در مورد اثیر ! ، من تابه حال تو این مبحث در موردش چیزی نشنیدم و فکرم نکنم به هاله ربط داشته باشه .
در مورد اینکه اینا چی هستن ، اینا همشون انرژی هستن ، شما تا به حال برق رو دیدی ؟ باد رو چطور ؟ تا به حال تصور رو دیدی ؟
اینا دیدنی نیستن اما وجود دارن و دارن کارشونم انجام میدن ! اما در مورد هاله و کلا" ماوراء معمولا دیدنی نیستن اما یه آدم با تمرینات خاص میتونه کم کم ببینه و بعضیا هم که مادر زادی یه سری توانایی ها دارن که هیچ دیگه ! :)

Bedahe
04-10-2006, 12:32
nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!

mercedes
04-10-2006, 22:58
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه‌ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو


گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو

ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی‌چانه شو بی‌چانه

مولانا.

تا بعد....

.....گفت که دیوانه نیی...لایق این خانه نیی....رفتم و دیوانه شدم.........

nightmare
05-10-2006, 00:06
nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!

البته دوست من .سعي مي كنم بيام و جوابت رو بدم. ( اگر بدونم)

تا بعد...

Bedahe
05-10-2006, 01:38
از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟ صوفی هستی ؟ مرادی ؟ عابدی ؟ زاهدی ؟ فیلسوفی ؟ البته عذر میخوام ، فک میکنم جواب دقیق نمیدی ها ! !
اما در کل خیلی دوست دارم رو صندلی داغ ببینمت !

nightmare
05-10-2006, 02:08
nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!


از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟ صوفی هستی ؟ مرادی ؟ عابدی ؟ زاهدی ؟ فیلسوفی ؟ البته عذر میخوام ، فک میکنم جواب دقیق نمیدی ها ! !
اما در کل خیلی دوست دارم رو صندلی داغ ببینمت !

چون خودت ازم خواستی یه سئوال ، پس تنها به یکیش جواب میدم. (رجوع کن به آواتارت) ;)


از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟

فکر می کنم این بیت مولانا جوابت باشه :

اندیشه ات جایی رود , وانگه تو را جایی کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا , پیشانه شو پیشانه شو

شاید روزی آمدم روی صندلی داغ ، اما تنها شاید. :blush:

تا بعد....

Bedahe
05-10-2006, 03:52
چون خودت ازم خواستی یه سئوال ، پس تنها به یکیش جواب میدم. (رجوع کن به آواتارت) ;)



فکر می کنم این بیت مولانا جوابت باشه :

اندیشه ات جایی رود , وانگه تو را جایی کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا , پیشانه شو پیشانه شو

شاید روزی آمدم روی صندلی داغ ، اما تنها شاید. :blush:

تا بعد....
جواب زیرکانه ای بود عزیز :) مرسی که توجه کردی ، دوست دارم ازت بخوام بیشتر اینجا سر بزنی ، با شیوه ی حرکتت خیلی حال میکنم !
اینم مال منه :
آنقدر دانستم که دگر دانشم خود سد راهم شد !

yaghish
05-10-2006, 12:37
خادمزاده جان ممنون از جوابت

deer
05-10-2006, 13:36
همیشه درس نیست ، مسائل دیگه یی هم پیش میاد . در مورد خودم و این غیبتم ، بیشتر به خاطر هزینه هاست .
البته سعی می کنم سریعتر جبران بشه و بیام.

تا بعد......[/quote]
سلام
از اين كه دوباره مي ياي خوشحالم
موفق باشي

nightmare
05-10-2006, 14:05
دوست دارم ازت بخوام بیشتر اینجا سر بزنی

اگر بتونم حتما و با کمال ميل.


سلام
از اين كه دوباره مي ياي خوشحالم
موفق باشي

لطف شماست. ممنون.
تا بعد....

Bedahe
05-10-2006, 15:06
خادمزاده جان ممنون از جوابت
خواهش میکنم عزیز قابلی نداشت .

elected
07-10-2006, 13:24
می شه یه نفر توضیح بده این آقا چی گفته؟

سوال: وقتی در بحث Tantra بودیم، شما گفتید راهی برای بیدار کردن و برانگیختن انرژی وجود دارد. کسانی که با سیستم Tantra آشنا هستند حواس خود را روی برخی مراکز روانی متمرکز کرده و به این طریق انرژی به حال کمون و خفته آن مراکز را آزاد و فعال می نمایند. آیا به نظر شما در این کار ارزش و حقیقتی وجود دارد؟ راه بیدار کردن و فعال کردن انرژی چیست؟
کریشنامورتی: تمرکز روی مراکز مختلف روانی حکایت بر یک جریان زمان مند می کند. و من می پرسم : آیا می توان انرژی را بیدار کرد، برانگیخت- بدون جریان زمان؟
سوال: مکتبها و سیستم های سنتی بر صحیح قرار گرفتن بدن و تنفس صحیح تاکید می کنند. اگر بدن انسان هنگام نشستن خمیده باشد و هم چنین تنفس عمیق نباشد، فکر که عامل هدر رفتن انرژی است، هرگز پایان نخواهد یافت. بین صحیح نشستن و صحیح تنفس کردن باید نوعی هماهنگی بوجود آید.
کریشنامورتی: ولی می توانیم با مسئله، نگرش و برخوردی کاملا متفاوت داشته باشیم. نگرش های سنتی تلفیقی از تمرین های روان تنی (Psychosomatic) ابتدا از وضع قرار گرفتن جسم و کنترل تنفس شروع می کنند،انوع مختلف تمرکز را تمرین می کنند و رفته رفته در جهت بیدار کردن، برانگیختن و فعال کردن انرژی پیش می روند. این یک روش پذیرفته شده سنتی است. ولی آیا روش دیگری برای بیدار کردن انرژی وجود ندارد که بدون عبور از آن مراحل زمان مند، باشد؟ ما معمولا به جای این که از این جا شروع کنیم از آنجا شروع می کنیم، از زمان شروع می کنیم،با تمرین و تمرکز و کنترل، با دید رفته رفته تکامل یافتن، با ایجاد هماهنگی و توازن بین جسم و روان شروع می کنیم. همه اینها به نظر من جزیی کاری است. به این معنا که از یک حوزه بسیار وسیع فقط به بخشی از آن می پردازیم. نگرش سنتی اهمیت زیادی به گذشته، به تنفس، به طرز نشستن صحیح و نظیر اینها می دهد. همه این ها پرداختن به بخش و جزیی از یک حوزه وسیع است. همه اینها محدود کننده اند. و انتظار و امید ما این است که با روشن شدن یک گوشه محدود به یک روشنایی کامل و همه جانبه دست یابیم. ولی مشغول شدن به یک جزء و گوشه منجر به خودفریبی می گردد. از طریق یک مقدار حرکات تیز و فرز و آکروبات بازی می خواهیم به روشن ضمیری برسیم، می خواهیم متصل به تمام هستی شویم. ولی من فکر نمی کنم روشنایی در آن جاست و یا در یک گوشه است. کار ما شبیه این است که همیشه آسمان را از طریق یک دریچه و پنجره محدود نگاه کنیم. من احساس میکنم که این طرز نگرش و برخورد با چیزی که کل است و جامع و برون از حیطه زمان است، یک برخورد عبث و بی معناست.
سوال: استنباط من این است که شما حتی طرز صحیح نشستن و تنفس صحیح و عمیق را عاملی می دانید که کمک می کند به تقویت ذهن و اندیشه
کریشنامورتی: من می خواهم نسبت به همه این ها نگرشی به کلی متفاوت داشته باشم. برای این نگرش متفاوت باید همه چیزهایی را که قبلا در این زمینه ها گفته شده است، کنار بگذاریم. پرداختن به یک جزء و گوشه قابل تشبیه به این است که شما در نور خورشید یک شمع روشن کنید- وبا دغدغه مراقب روشن نگه داشتن شمع در نور درخشنده خورشید باشید. در این صورت شما از نور خورشید غافل مانده اید، و همه سعی تان را صرف نگه داشتن شمع می کنید.
و اما موضوعات دیگری که باید به آنها بپردازیم: یک موضوع بیدار کردن یا برانگیختن انرژی است که تا کنون هدر می رفته. برای متمرکز ساختن انرژی در یک جا، برای حرکت آن در تمامیت خود، آن چه لازم است توجه است. آن چه لازمه این توجه است حذف کامل زمان از ذهن است. حذف زمان، و تحقق توجه نباید به زور و خود واداری باشد. منظور از یک کاسه کردن تمرکز این نیست که ذهن، خود را روی اجزا متمرکز نماید. همه این ها – و یک پارچه کردن انرژی، از اصولی است که باید آنها را عمیقا درک کرد. روشنایی و آگاهی از طریق توجه به تمامیت زندگی – توجه به مشقت های زندگی، مرگ، عشق ورزیدن، و نیز رفتن به ورای همه آنها- تحقق می یابد.
استادان سنتی نیز بر این عقیده اند که برای رفتن به ورای زمان، توجه لازم است. ولی در عین حال همه آنها ستایشگران اجزاء هستند، خود را به گوشه ای از زندگی مشغول می دارند یا برای رفتن به ورای زمان، زمان را بکار می گیرند.
سوال: چگونه آقا؟ من در یک وضعیت جسمی مناسب قرار می گیرم و به توجه خود یک جهت خاص می دهم. در این جریان به چه معنا زمان مضمر است؟
کریشنامورتی: آیا توجه حاصل زمان است؟ یک جریان زمان مند است؟
سوال: نه، شما سئوالی را مطرح می کنید، و برای یافتن پاسخ سئوال بلافاصله توجه حاصل می شود. آیا چنین توجهی محصول زمان است؟
کریشنامورتی: نه، مسلما نه.
سوال: اگر سوال شما و پاسخ من یک جریان زمان مند باشد، جریان خودشناسی که یک جریان مستمر است نیز زمان مند است – و باید چنین باشد. ذهن من بیست سال پیش نسبت به کیفیتی که اکنون در آن قرار دارد شناخت و آگاهی نداشت. اگر زمان نبود این آگاهی و شناخت هم نبود.
کریشنامورتی: اجازه بدهید با تانی پیش برویم. ما داریم سعی می کنیم چیزی را بشناسیم که برون از حیطه زمان است.
سوال: نگرش سنتی می گوید: جسم و ذهن را مستعد و آماده کنید
کریشنامورتی: شما می خواهید از طریق آماده کردن جسم و ذهن چیزی را دریابید، چیزی را درک کنید که ورای زمان است. ولی آیا چیز ورای زمان را می توان از طریق زمان درک کرد؟
سوال: البته نگرش سنتی این را به عنوان یک اصل می پذیرد که نمی توان از طریق زمان به ورای زمان رفت.
کریشنامورتی: حرف من این است که از طریق زمان شما نمی توانید ابزار را تکامل بخشید. بگذارید قبل از هر چیز این سوال را مطرح کنیم که: کیست یا چه عاملی است که دارد می کوشد تا ابزار را تکامل بخشد؟ آیا فکر است؟
سوال: اگر بگوییم این عامل تنها فکر است، بی معناست. بنظرم خیلی عوامل دیگر نیز در کار است.
کریشنامورتی: شناخت فکر و عقل یا بصیرت هر دو بوسیله فکر است. این که بگوییم فکر باید پایان یابد، و عقل و شعور یا بصیرت وارد بشود باز هم کار فکر است- همانگونه که می گوییم فکر کننده و فکر یک پدیده واحدند و نه جدا و متفاوت از یکدیگر.
به نظر من این برخورد و نگرش سنتی که می گوید ابتدا باید ابزار را از طریق فکر تکامل بخشید و آماده کرد برای این که به ورای فکر برود، و نیز این که می گوید رشد و پرورش هوش، شعور و بینش برای رفتن به ورای زمان لازم است، باز هم در حیطه فکر است. بنابراین در نفس همان فکر، فکر کننده نیز وجود دارد- فکر کننده ای که می گوید: فلان چیز باید اتفاق بیافتد و فلان چیز نه. آن فکر کننده بصورت عامل حصول یک نتیجه درآمده است، فکر کننده ماهیت اراده را پیدا کرده است و اراده ای که دارد سعی می کند ابزار را متکامل گرداند، بخشی از فکر است.
سوال: در حلقه دور و چنبره ای که شما هم اکنون توضیح دادید، خود ابزار، یعنی فکر نیز زیر سوال می رود.
کریشنامورتی: ولی سوال کننده هم بخشی از فکر است، تمامیت ساختار بخشی از فکر است. شما می توانید چیزهایی را تقسیم کنید، تغییر دهید، جایگزین کنید ولی همه آن ها باز در حیطه فکر است. و فکر ریشه در زمان دارد، بنیان فکر بر زمان است. فکر یعنی خاطره و یادمان، فکر یعنی حافظه. فکر ماده است و ماده نیز حافظه است. ما هنوز داریم در حیطه شناخت عمل می کنیم. انسان دارد فکر را گسترش می دهد، دارد فکر را آماده می کند، می گوید می خواهد از طریق شناخت به ناشناخته برسد، به ناشناخته دست یابد، می گوید با تکامل شناخته می توان به روشن ضمیری و رهایی رسید. ولی همه این ها باز هم یک جریان فکری است.
سوال: اگر همه این ها کار فکر است، در آن صورت باید زمینه زایش و تبلور یک ابزار جدید را آماده کرد.
کریشنامورتی: هنگامی که فکر می گوید باید ساکت شود و ساکت می شود- آن سکوت باز هم عمل فکر است، و بنابراین سکوت به معنای واقعی نیست. کاری که سنتی ها می کنند در حیطه فکر است و فکر فقط گوشه ای است، بخشی است از یک قلمرو وسیع. ولی همین کار با ز نتیجه فکر است، حاصل فکر است. «Atman» یک نتیجه و محصول فکری است، برهمن ای که انسان این همه با دیده احترام به او می نگرد یک ساخته و محصول فکری است. انسانی که واقعا موفق به تجربه برهمن شد برون از حیطه فکر بود، تجربه او هیچ ارتباطی با فکر نداشت. آن تجربه خودبخودی و بطور طبیعی اتفاق افتاد. بعد شاگردان همان شخص آمدند و گفتند: این کار را بکن آن کار را بکن (برای تجربه برهمن)- ولی همه این کارها بوسیله فکر و در قلمرو فکر است.
سوال: در این صورت هرگونه اقدام و حرکت عبث است
کریشنامورتی: ببینید که فکر چه حقه ها و فریب هایی در کار خودش می کند. می گوید: من باید در توازن و هماهنگی باشم تا انرژی حیات در ارگانیسم به جریان و حرکت افتد. و من می گویم فکر ریشه در گذشته دارد، زمان مند است. فکر می تواند ابزارهای شگفت انگیز بسازد و اختراع کند. می تواند انسان را به ماه برساند ولی فکر هرگز نمی تواند آن ناشناخته ماورای فکر را لمس کند، درک و دریافت کند. فکر هرگز آزاد نیست و در حرکت خود محصور و محدود است- پای آن به گذشته بسته است. حال آن که «آن» ناشناخته نامحدود است. فکر همیشه کهنه و یک پدیده شرطی است، چیزی است که ساختار اشعار و دانستگی را تشکیل می دهد.
سوال: منظور شما از کلمه «آن» یا «دیگری» چیست؟
کریشنامورتی: آن این نیست.
سوال: چه نیست؟
کریشنامورتی: این در حیطه فکر است. فکر مقید به زمان است. ولی آن در حیطه سکوت است. به هر حال ببین آیا می توانی به رنج و اندوه پایان دهی؟! از یک گوشه خارج شو. زندگی را در تمامیت آن دریاب- ببین مفهوم مرگ چیست، مفهوم پایان دادن به انده و رنج چیست. تا زمانی که از یک گوشه زندگی خارج نشده اید و «آن» را بطور طبیعی ندیده اید، هرگونه بازی فکری خودفریبی و عبث است. فرض کنیم شما توانستید تمام مراکز «Kundalinis» را بیدار و فعال نمایید بعد چه؟ هدفتان از این کار چیست؟ تعلیم افراد برای این که بتوانند مراکز Kundalinis را بیدار و فعال نمایند، تعلیم شکل های مختلف Tantra و این قبیل کارها همه در حو.زه زمان و اندیشه اند. من همه اینها را می بینم و نیز می بینم که مدام در دایره هایی می چرخیم. دایره ممکن است ظاهرا متعالی باشد، ولی باز هم دایره است و بسته و مقید است به زمان. وقتی من حقیقت این گونه کارها و خودفریبی ها را درک کردم، درک کردم که در گوشه ها و جزهایی ماندن جز آشفتگی ذهن حاصلی ندارد. ماندن در جز و گوشه برای من بی معنا است. وقتی نور گسترده و شکوهمند خورشید هست، جزءها- به هر شکل و عنوان موجه که باشند- حکم شمع هایی را دارند.
آیا ذهن از طریق گوش کردن به این واقعیت ها، و درک حقیقت موضوع، حاضر است همه آن گونه شمع ها را دوربریزد؟! اگر گوش کردن واقعی باشد، نفس آن گوش کردن عین دور ریختن شمع هاست.در این صورت است که تو «آن دیگری» را داری، «آن» آمده است و در خود توجه، عشق، آگاهی و همه زیبایی ها را دارد. بعد از این که آن کودک، (کریشنا مورتی)، «آن» حقیقت را دید، همه چیز تمام شد. از آن تشکیلات (تئوسوفی : اگه اشتباه نکنم) و هر تشکیلات دیگر خارج گشت. هیچ نیازی به گرفتن تعلیم یا انجام تمریناتی باقی نماند.
سوال: ولی شما قبل از دریافت حقیقت، انواع تعالیم را دیده بودید، جسم شما تمرینات سختی را تحمل کرده بود. و این به عنوان زمینه و مقدمه رهایی لازم بوده است
کریشنامورتی: این چیزی است که آن ها (اساتید سنتی) می گویند. می گویند اگر جسم مرا وادار به آن تمرینات شاق نمی کردند، جسم بیمار می شد.
سوال: ولی آقا، سوای تمرینات و انضباطهای جسمی، آن ها برای تربیت و تکامل روحی آن پسر بچه (کریشنامورتی)، تمرینات و تربیت های روانی هم اعمال می کرده اند.
کریشنامورتی: ولی تمرینات یوگا و پرانایاما (تنفسی) حکم شانه کردن موی سر را داشت – همه سطحی بودند.
سوال: من نمی گویم که آن کارها ارتباط با روشن ضمیری شما داشته و در رهایی شما موثر بوده. ولی به هر حال مراقبت از جسم (از طریق تمرینات یوگا و ...) لازم است.
کریشنامورتی: بله، لازم است جسم را سالم نگه داشت.
سوال: آقا اگر اجازه بدهید بگویم: راه و روش زندگی شما شبیه به یک یوگی تمام عیار است، طرز نشستن، راه رفتن و حالت هایی که بخود می گیرید عین یک یوگی است. شما سال ها و هر روز ساعت ها تمرینات آسانا و پرانایاما می کرده اید. چرا؟
کریشنامورتی: این اصلا مهم نیست. مثل آن است که شخص ناخن هایش را تمیز نگه دارد. این کار کودکانه ای است که شخص سال ها وقت صرف تکامل و آماده سازی وسیله (جسم) نماید. آنچه مهم است نگاه کردن است. اکثر انسانها به این حرف ها گوش نمی دهند. با بی اعتنایی از کنار آن ها رد می شوند. به هر حال مهم ترین موضوع مورد توجه من این است چه شد که ذهن کریشنامورتی در این حالت پاک و نیالوده باقی ماند، و این حالت استمرار یافت؟
سوال: چیزی که شما می گویید ربطی به موضوع مورد توجه و بررسی ما ندارد. شما ممکن است یک انسان استثنایی باشید. چگونه کریشنامورتی پسربچه به آن حالت رسید؟ پول داشت، تشکیلاتی در اختیارش بود، همه چیز داشت و معذلک همه را رها کرد. اگر کار تربیت نوه ام را به من واگذار می کردند و من او را پیش شما می گذاشتم و او هیچ مصاحب دیگری جز شما نداشت، به آن حالت و وضعیت که شما رسیدید او نمی رسید
کریشنامورتی: نه، نمی رسید. (مکث) این گونه حرف ها را کنار بگذاریم. من فکر می کنم آن چه فوق العاده مهم است درک این معنا است که فکر عین زمان است. فکر یک جریان زمان مند است. فکر یعنی خاطره و هر آنچه بوسیله فکر حاصل بشود- آن هرچه باشد- بدون تردید «حقیقت» نیست.
از سلسله سخرانی های کریشنا مورتی، کتاب سکون و حرکت، مترجم: محمد جعفر مصفا
دهلی نو، 16 دسامبر 1970

mercedes
07-10-2006, 13:28
می شه یه نفر توضیح بده این آقا چی گفته؟

0
کجاش واضح نیست عزیز

elected
07-10-2006, 13:47
مطلب از خودم تکراری بید

elected
07-10-2006, 13:49
کجاش واضح نیست عزیز
كريشنا در كل مي گه ذهن به يه حالتي بايد برسه كه خاموش شه، خود بخودي و نه با تمرين و تمركز، خوب اين يعني چي؟
اگه منظورش كنترل و توجه هميشگي روي هر حركت ذهن باشه، كه اين توجه هم فرآيند ذهني

deer
07-10-2006, 14:05
سلام به همه ي دوستان مي شه بگين از كجا بفهميم كه ذهن نابود شده يا نشده
موفق باشين
:)

elected
07-10-2006, 14:13
سلام به همه ي دوستان مي شه بگين از كجا بفهميم كه ذهن نابود شده يا نشده
موفق باشين
:)
با سلام، به نظر من:
1- ذهن نابود نشدني، چون براي هر كاري (در حيطه ماديات) به اون نياز داريم
2- بهتر به جاي سوال و يافتن جواب فقط حالت ذهن رو بررسي كرد (نظر كريشنامورتي)

elected
07-10-2006, 15:08
با سلام، به نظر من:
1- ذهن نابود نشدني، چون براي هر كاري (در حيطه ماديات) به اون نياز داريم
2- بهتر به جاي سوال و يافتن جواب فقط حالت ذهن رو بررسي كرد (نظر كريشنامورتي)

گزينه 2 : يه چون داره كه يادم رفت:
چونكه با دادن هر جوابي :
1- ذهن از مكاشفه باز مي مونه
2- جواب يعني فعاليت ذهن
اينم خودش يه جواب بود نه! چقدر تناقض

deer
07-10-2006, 15:23
گزينه 2 : يه چون داره كه يادم رفت:
چونكه با دادن هر جوابي :
1- ذهن از مكاشفه باز مي مونه
2- جواب يعني فعاليت ذهن
اينم خودش يه جواب بود نه! چقدر تناقض


سلام برام نخنديدن من فكر مي كنم ذهن و تفكر از هم جدا هستن نمي دونم درست يا نه يه جوابي به من بدين ببينم اينها يكي هستن يا نه
از جوابت خيل ممنونم ولي اوشو مي گه ذهن رو بايد به فرمان خودمون در بياريم در اصل ما بايد ارباب اون بشيم ولي خيلي جاها خوندم كه ذهن بايد نابود بشه گفته ي شما هم درست در اصل من سردر گم شدم نابودش كنم اربابش بشم يا همين جوري باشه
حالانظر شما چيه

nightmare
07-10-2006, 17:58
کسی نمی تونه ذهن رو نابود کنه ، در واقع با این طرز فکر که بیایم ذهن رو نابود کنیم ، بیشتر به ذهن قدرت می دیم. اون نابود نمی شه و حالا نقطه ضعفی در ما به وجود میاد که با استفاده از اون ذهن می تونه بیشتر قدرت نمایی کنه ... .
اما میشه ذهن رو تحت کنترل در اورد و یا بهش اهمیتی نداد.
اگر خواستید می تونید کتاب باغبان الهی ( اثر استاد رام الله ، انتشارات هدایت الهی) رو بخونید. یه داستان کوتاه اما بسیار با معنی.

تا بعد......

mercedes
08-10-2006, 00:27
سالياني دور، نسل انسان اينچنين از ذهن خود استفاده نمي‌کرد. او بسيار نزديک به آفريدگارش بود، او را در وجودش حس مي‌کرد، جدايي و فاصله‌اي از قدرت ازليش نداشت، .. به قول امروزي‌ها در بعد معنوي سير مي‌کرد (اين خودش از روش‌هاي ذهن براي جدايي است - معنوي ناميدن) ...
اما از زمان خاصي به پرورش ذهن پرداخت، قرار بود از اين اندام فوق‌العاده به درستي استفاده کند.. ولي استفاده از آن در همه ابعاد زندگي نادرست بود، هست و خواهد بود.. دقيقا از اينجا از معبودش فاصله گرفت، روح تاب فراقي اينچنيني را نداشت ولي خود اين اسارت را پذيرفته بود، پس زندان‌بان با طرح‌ها و نقشه‌هاي مختلف زنداني را مي‌فريبد، و در همه حال از او سود مي‌جويد، از انرژي نابي که آگاهي فروزان از آن نشات مي‌شود..
زندانبان توانايي فوق‌العاده‌اي در تغيير خويش و نمايشات گوناگون دارد، پس انسان هميشه در حال گول خوردن است، تا زماني که اين وجود شيطاني را نديده و او را خودي مي‌داند اين داستان ادامه دارد.. در موردش چه فکر مي‌کنيد، از چه راهي وارد مي‌شود، همه اطلاعات را براي خودش دست‌کاري مي‌کند.. وارد همه مسائل زندگي از جمله خانواده، دين و مذهب و اعتقادات، شغل و کار و ..خلاصه همه چيز طرف مي‌شود...

ولي اين يک نوع کنش ناهنجار و نافرجام ذهن است، روح کودک پا به دنيا گذاشته خود را به اسارت ذهن و هوش تونال زمان انسانها در مي‌آورد، چرا که جز اين نمي‌تواند کند.. خود ذهن قدرتي خدادادي آفرينندگي دارد.. او دنيايي براي انسان مي‌سازد و بعد تماميت وجود او را به آنسو مي‌خواند.. قصه‌هايش را در گوش ما 24 ساعته مي‌خواند.. و ما از هر راهي که فکر مي‌کنيم راه فرار است مي‌خواهيم در برويم، او آنچنان با زرنگي آنرا شکل و نما مي‌دهد که ما فکر مي‌کنيم آزاد گشته‌ايم، .. ولي اسارتي از نوع جديد.. چرا که انرژي بيشتر و ناب‌تري را مصرف خواهيم کرد و در بندهايي محکمتر..

کاش که اين زندانبان بيروني بود، چرا که با تجهيز خود مي‌توانستيم شکستش دهيم.. او درون ماست، او خود ماست، آني که بهش هويت مي‌گوييم، شخصيتش مي‌ناميم،.. بيگانگان نيز از اين سفره بي‌نصيب نخواهند بود،.. گاهي بعضي از اين بيگانگان جزو نزديکان خانواده ما ممکن است باشند..

ذهن توانايي‌هاي فوق‌العاده‌اي دارد.. بايست از سپردن تماميت وجود خويش به آن دست بکشيم، مبارزه‌اي را شروع کنيم که برخلاف ميل او پنجه در پنجه نيست.. بلکه به اين اهريمن دجال چنان يورش مي‌بريم که با تمام زرنگي‌هايش غافلگير خواهد شد، و وقتي مقام سروري و پادشاهي وجودمان را از او بگيريم، سرافکنده ولي در جاي درستش آماده خدمت‌گذاري به سرور اصلي وجود يعني روح خواهد بود.. اينجا ديگر در راهيم.. ديگر دنيا متوقف شده است و تازه بايد شروع کرد.. خودشناسي از اينجا تازه مفهوم دارد.. در اسارت هيچ چيز جز سردرگمي نصيب نخواهد شد..

elected
08-10-2006, 13:59
ولي اوشو مي گه ذهن رو بايد به فرمان خودمون در بياريم در اصل ما بايد ارباب اون بشيم چيه
تا حالا همش دنبال ماورا بوديم بيايد يه نگاهي با هم به اسرار اين ور ماورا باندازيم، من به هيچ استادي بي احترامي نمي كنم، ولي مي خوام خودم بفهمم من، ما، شما، كي هستند و يعني چه؟ خوب :
1- اون مايي كه اوشو ميگه بايد ارباب ذهن شه كيه؟
2- اصلا خود ذهن چيه؟
3- تفكر يعني چي؟
از دوستان مي خوام كمك كنند شايد بفهميم اينا يعني چي؟ بنظر شما خودخواهي نيست كه تو اين دنياي پر از جنگ و هياهو، تو دنيايي كه آدم ها هم ديگرو به اسم خدا، عشق و ... مي كشند ما يه گوشه بشينيم و با بازي هاي ذهني و فكري به مديتيشن بپردازيم؟ به نظر شما اگه ماهيت من و ما و شما و ديگران درك شه، جايي براي جنگ و جدال مي مونه؟ در هر صورت و به هر داستاني كه شما دوست داريد ما در اين دنيا قرار داريم. توي اين دنياي پر ازجنگ و نفرت و عشق به تصاوير ذهني ساختي به دنيا اومديم. هر لحظه با استنتاج و نتيجه گيري به تضاد و جدايي بيشتر ميان خود و ديگران مي پردازيم؟ مي پرسيد چطور الان توضيح مي دم:
اول يه چالش بوجود مي آد بعد آدم شروع مي كنه به تفكر، حالا تفكر يعني چي: به نظر شما تفكر غير است از جستجوي تجارب گذشته؟ تفكر غير است از به هم زدن ياد و خاطره ها براي تشبيه وضعيت پيش آمده كنوني (همون چالش) وتطبيق اون با يه وضعيت از پيش موجود در ذهن؟ ذهن انبار خاطرات و تجارب است، در كارهاي علمي موجبات پيشرفت چشمگير مي شود، ولي چرا ما ذهن رو در مسائل رواني دخالت مي ديم؟ چرا مي خواهيم يه ناشناخته(به نام هرچي: خدا، مديتيشن و مراقبه و عشق و ...) را به شناخته شده تبديل كنيم؟ چرا مي خواييم هر چيزي رو با تجارب قبلي مال خودمون يا ديگران مورد سنجش قرار بديم؟( خواهش مي كنم شما و بقيه هم از خودتون بپرسيد. اگه جايي رو اشتباه مي گم تصحيح كنيد، و فقط در نظر داشته باشيد ما خودمون مي خواييم به واقعييت پي ببريم، نمي خواييم تجارب ديگران رو در ذهن مجسم كنيم و منتظر باشيم تا بلكه ذهن ناخودآگاه اون صحنه ها رو براي ما بسازه، خودمون مي خواييم بفميم، درك كنيم). در فرآيند تبديل يه واقعيت(چيزي كه اكنون وجود دارد) به يه غيرواقعيت(تجربه ويا خاطره چيزي پيشين) غير از اين است كه ما مي خوايم با اين تبديل يك جايگاه ايمن براي خودمون بسازيم، غير از اينه كه از برخورد با ناشناخته ترس داريم؟ به نظر شما چه دليلي داره؟ چه دليلي داره وقتي با شخص ايكس صحبت ميكنيم به خاطره دعواي ديروز بيانديشيم؟ چرا بايد مشاجره ديروز در برخورد امروز تاثير داشته باشه؟ به نظر من چون مي خواييم اون تجربه تكرار نشه؟ در اينصورت تمام حواسمون متمركز به اين مطلب كه :(( آماده باشيم در صورت برخورد پيشين از سوی شخص مذکور، رفتاري رو كه از قبل پيش بيني كرديم نشون بديم)) اين يعني چي؟ يعني ترس.
یعنی ما منتظر وقوع یک تجربه پیشین هستیم، یعنی غیرواقعیت، چون هنوز وجود نداره.خوب با اين همه مشكلات ذهني چكار كنيم؟ اينجا باز يك تصوير ذهني ديگه وارد عمل مي شه و ميگه:


میشه ذهن رو تحت کنترل در اورد

خواهش می کنم دقت کنین: من هیچ کس رو محکوم نمی کنم. من فقط دارم می بینم که ذهن خودش نتیجه می گیره که باید خودش رو کنترل کنه و این نتیجه یه واقعیته !! واقعیتی که موجب تضاد میشه؟ نتیجه چیه؟
آدم راه میافته دنبال روشها و سیستمهای گوناگون تا ذهنش رو کنترل کنه!! و اگه نتونه یا استعداد نداشته باشه (به قول اساتید) هیچی دیوونه میشه؟ خوب اینا همش به خاطره چی بود : نتیجه گیری، بخاطر اینکه ذهن هنوز می خواد چیزی باشه!(ذهنی باشه که خودش رو کنترل کنه یا نابود کنه)، و هنوز می خواد چیزی نباشه!(یعنی نمی خواد تحت کنترل ذهن باشه!!) خوب این همش یعنی تضاد، یعنی عاملی که به آدم اجازه نمی ده واقعیت رو ببینه. چکار کنیم.

من خودم تا اینجا رو فهمیدم. اما اینکه چکار کنیم رو باید بیشتر با کمک هم بفهمیم.
نمی دونم دقت کردید که وقتی به یه چیز خاص داریم فکر می کنیم، حتی دنیای اطرافمون رو هم نمی فمیم، نمی دونیم چه خبر، مثلا موقعی که تو خیابون در حال راه رفتنیم با کلی مشغله فکری (و یا با مانترا و ذکرو...)، خوب چطور می خواییم با ذهنی که فقط یک بخش از جزئیات رو می بینه خدا و عشق و ...رو درک کنیم؟

پس تا حالا چی فهمیدیم:
ذهن باید خودبخودی خاموش شه و نه با زور و مدیتیشن دروغین
خیلی دوست دارم بيشتر ادامه بديم، فقط به شرطي كه شما هم با سوال من رو مجبور به كنكاش در درون كنيد؟
چون فکر میکنیم، ما انسانها در جمع معنی پیدا می کنیم و نه در اندیشه ها و خواسته های شخصی امان و نه در سیستمهای تفکری چون اونها برای انسان که یک موجود زنده و در حال تغییر است تعریف دارند (دقت کنید منظورم تعریف علمی نیست) راه دارن، روش دارن و این راه و روش یه چیز ذهنی یه چیزیه ساخته دست شاگردان کسانی که حقیقت رو به شخصه تجربه کردن.
موفق باشین

nightmare
08-10-2006, 15:27
اينجا باز يك تصوير ذهني ديگه وارد عمل مي شه و ميگه

خوب این یعنی ذهن تو .


من فقط دارم می بینم که ذهن خودش نتیجه می گیره که باید خودش رو کنترل کنه و این نتیجه یه واقعیته !! واقعیتی که موجب تضاد میشه؟ نتیجه چیه؟

چیزی رو که تو می بینی تنها برای توست . نه کسی دیگر. پس به چیزی که میبینی قضاوت نکن. و در ضمن هر کسی با ذهن خودش میبینه . اما دیدن یعنی گذشتن از ذهن. به قول دون خوان... دنیا رو متوقف کردن...


اما میشه ذهن رو تحت کنترل در اورد و یا بهش اهمیتی نداد.


آدم راه میافته دنبال روشها و سیستمهای گوناگون تا ذهنش رو کنترل کنه!!

یعنی ذهن هنوز اهمیت داره و تو بهش اهمیت می دی. حتی به خاطر نابود کردنش.


دیوونه میشه؟
نه ، ذهن قاه قاه بهش می خنده و میگه بکش منو دارم لذت می برم و اون کم میاره و میزنه کنار.


(ذهنی باشه که خودش رو کنترل کنه یا نابود کنه)

و شاید شخص تنها نظاره گری باشه که خیره نمیشه و این یعنی کنترل.


و هنوز می خواد چیزی نباشه!

نمی تونیم از اون بگذریم . یه اتاقی که ما توی اون هستیم . اما می تونیم درو باز کنیم و به آسمان نگاه کنیم. می تونیم با اراده ی خودمون بر گردیم به این اتاق. حالا دیگه آسمان دیده شده...


یعنی تضاد، یعنی عاملی که به آدم اجازه نمی ده واقعیت رو ببینه.
چی باعث تشخیص این تضاد میشه؟
آیا اشخاصی که در تیمارستانند و دیوانه ( واژه ای که عرف روی اون انسان ها قرار داده) می تونن تضاد رو تشخیص بدن؟ کودکی که مشغول بازیه.... دوست من چیزی که باعث تشخیص این تضاد میشه ، مانع دیدن واقعیته . تا درب اتاق باز نشه آسمان رو نمی بینیم.


خوب چطور می خواییم با ذهنی که فقط یک بخش از جزئیات رو می بینه خدا و عشق و ...رو درک کنیم؟
کافیه تنها نظاره گر باشی و خیره نشی . ار درونش بیای بیرون . از اتاق بیرون بیای...اگر خیره شدی تحت کنترل در میای . اون ذکر ...
تنها فکریه که مانع از ورود 999 فکر دیگه میشه و هر موقع از اون هم گذشتی این آغاز شاهد بودنه.


ذهن باید خودبخودی خاموش شه و نه با زور و مدیتیشن دروغین
تنها در زمانی این اتفاق میفته که اهمیت خودش رو برای شخص از دست بده. یعنی من تنها یک نظاره گر باشم . نه خیره یی که نگاه بر نمی داره و وابسته شده.


در سیستمهای تفکری چون اونها برای انسان که یک موجود زنده و در حال تغییر است تعریف دارند (دقت کنید منظورم تعریف علمی نیست) راه دارن، روش دارن و این راه و روش یه چیز ذهنی یه چیزیه ساخته دست شاگردان کسانی که حقیقت رو به شخصه تجربه کردن.

موافق نیستم . قبول دارم.

تا بعد....

zolgharnein
08-10-2006, 21:12
چاكراي هفتم
-==--=-=-=-=


ساهاسرارا چاکرا یا چاکرای تاج و مرکز قله یا لوتوس هزار گلبرگ



محل:وسط سر در بالاترين نقطه رو به بالا باز مي شود/ غده مربوطه: صنوبري(اپي فيز)/ هورمون مربوطه:سروتنين/ بخشهاي مربوطه :مخ، جمجمه.چشم راست / حس: هستي خاص/ رنگ: بنفش،طلايي، سفيد/ زمينه:كمال،شناخت متعالي از طريق مشاهده درون، وحدت با هستي مطلق، آگاهي جهاني/ سياره هاي وابسته: نپتون، كيوان / امكان پاكسازي و فعال ساختن چاكراي هفتم:گذراندن زماني در قله كوه و يا نظاره آن



توضیحات :



ساهاس رارا در بالاي سر در ملاج قرار دارد.سمبل آن نيلوفري درخشان با هزار گلبرگ به نشانه ي بي نهايت بودن است. با تمام رنگهاي رنگين كمان مي درخشد،اما رنگ غالب آن بنفش است. مسير چاكراي هفتم باز شده با رنگ بنفش نشان داده مي شود و رنگ بنفش ساطع شونده از آن رنگ وقار ، عزت نغس و شفاست. همچنان كه يك سلطان توانا بر قلمرو خود بطور كامل حاكم است، بنفش هم مركز تاج را اشغال مي كند و ذهن والاتر را تاج مي گذارد و حاكم بر اعضاء و مليون ها سلولي كه اعصاب و بافتها را شكل مي بخشند مي باشد. غنچه بيروني اين چاكرا 960 گلبرگ دارد ، در ئرون آن غنچه ديگري با 12 گلبرگ ديده مي شود، كه با نور سفيدي كه تشعشات طلايي دارد مي درخشد. نور سفيد تابش الهي كيهان است. اين چاكرا جايگاه بالاترين سطح آگاهي و تكامل انساني است و انسان را به سوي سراي ابدي ، نهايي و برتر هدايت مي كند و با نا مهايي چون روشن بيني، آگاهي وحدت و آگاهي(من هستم ) شناخته شده است.به اين دليل فردي كه در سطح جسمي، ذهني و معنوي به هشياري رسيده ، غالبا با هاله يا شعاعهاي نوري بر گرد سرش نشان داده مي شود. اين چاكرا محل اشراق و بصيرت معنوي است، كه بر قدرت پيشگويي مي افزايد.

ساهاس رارا عمدتا با شعور برتر خود حقيقي در پيوند و ارتباط است. هر گونه راهنمايي كه ما از طريق فكر، صداي دروني يا يك احساس واقعي دروني دريافت مي كنيم در حقيقت از چاكراي فرق سر ناشي مي شود. همه ما داراي يك ذات عالي هستيم كه قسمت اعظم ما را تشكيل داده است و داراي اطلاعاتي راجع به كار حياتي ما مي باشد. منشاء تمام راهنمايي ها اين قسمت مي باشد. ما از طريق چاكراي فرق سر با ذات عالي خود در ارتباط هستيم.

هنگامي كه كونداليني بيدار شود و برخيزد، شيوا و شاكتي در ساهاس رارا با هم متحد مي شوند، تغيير ماهيت شعور و آگاهي انساني به ارمغان مي آيد و ماده و انرژي در درون آگاهي خالص در يك حالت سرور سرمدي فرو مي روند. با رسيدن به اين حالت انسان به قدرت درك و واقع بيني دست مي يابد. شاكتي و شيوا نيز در اصل يكي و يكسان هستند. هوشياري نيروي ثابت و طبيعت نيروي متحرك است. در آغاز طبيعت در سه گوناي مجزاي تاماس(رخوت، تاريكي ، سكون و سنگيني) ، راجاس(انرژي فعال، حالات هيجاني ، احساسات تند و قوي، نيرو ، فعاليت، خشونت و آسيب زنندگي)، ساتوا (تعادل ، توازن، هماهنگي، شعور و كيفيات هوشياري و معنوي است). نفوذ اين سه گونا به جهان هستي را شكل مي دهد و از آنها 8 عنصر طبيعت پيدا مي شود(پنج عنصر و سه گونا).

غده درون ريز مرتبط با ساهاس را را غده صنوبري( اپي فيز ) است. كه مركز درك مستقيم ادراك معنوي است. اين غده يك ساختمان خاكستري رنگ متمايل به قرمز كوچكي به اندازه يك نخود است كه بين سطح زيرين مخ و مغز مياني، درست در جلوي مخچه جاي دارد. ترشح اصلي آن كه ملاتونين نام دارد، ساعت بيولوژيك بدن را تحت تاثير قرار مي دهد و به طور كل اين غده حساس به نور مي باشد.در هنگام شب ميزان ملاتونين خون در بالاترين سطح خود قرار دارد كه در طي روز بتدريج از مقدار آن كاسته مي شود . اين غده تنظيم كننده آغاز بلوغ بوده، انسان را به خواب وا مي دارد و بر حالات خلقي فرد تاثير مي گذارد. ليبرمن (Jocb liberman ) در كتابش به نام (نور ، طبيعت آينده) معتقد است كه نور وارد شونده به چشمها نه تنها به ديد ما كمك مي كند بلكه ساعت بيولوژك بدن را از طزيق غده صنوبري و هيپوفيز به فعاليت وا مي دارد. اين غده در طي مراقبه تحريك شده ، از خود هورمونهايي ترشح مي كند كه قادرند انسان را به حالات برتر خود آگاهي برسانند، همان تجربه اي كه مصرف ال. اس . دي در شخص بر مي انگيزد. البته به طريقه اي بسيار سالمتر. گاه اين غده را غده توهم زا نيز مي خوانند. در فلسفه يوگا غده صنوبري را پلي بين كالبد زمخت جسماني و كالبد بسيار ظريف روحي مي دانند.

دامنه باز بودن چاكراي هفتم مي تواند كم يا زياد باشد. وقتي چاكراي هفتم شروع به باز شدن مي كند، زماني است كه مرز بين هستي دروني و زندگي بيروني در وضع موجود كاهش پيدا مي كند و انسان لحظه ها را بيشتر و بيشتر تجربه مي كند. وقتي كه رشد چاكراي هفتم افزايش مي يابد اين لحظه ها بيشتر مي شود تا زماني كه به صورت يك واقعيت دائمي در مي آيد. وقتي كه خويشتن فرد آماده اين گام آخر روشن بيني باشد ممكن است كاملا ناگهاني اتفاق بيفتد.احساس او اين چنين است كه انگار تازه از خواب طولاني بيدار شده است و در نهايت شروع مي كند به اينكه در واقعيت زندگي كند.ديگر عقب گردي در سر راهش وجود ندارد. خود را به ظرف خالي تبذيل مي كند و هستي الهي اين جام را لبريز خواهد كرد. پي مي برد كه خويشتن حقيقي اش را كه تنها حقيقت پايدار است پيدا كرده است.نفس فردي اش به نفس جهاني تبديل مي شود. هدف خالق در رفتار او جامه عمل مي پوشد و نوري كه از او اطع مي شود قلب كساني را كه گيرنده حضور الهي هستند باز مي كند. در اين زمينه جالب است كه توجه داشته باشييد ملاج كودك در سن 9 تا 24 ماهگي اول زندگي اش باز باقي مي ماند. در طول اين دوره اوليه زندگي روي زمين طفل در آگاهي وحدت كامل به سر مي برد.



انسداد انرژي در چاكراي هفتم(ساهاس رارا)



با مسدود بودن اين چاكرا رابطه فرد با تجربيات معنوي قطع مي گردد و احساس جدايي از كثرت و يكپارچگي داردو كاملا از ترس رها نيست.اين ترس هميشه باعث ماندگاري بخشي از آثار گره هاي درون چاكراها مي شود. فرد فاقد حواس ماورائي خواهد بود و هنگامي كه ديگران از تجربيات معنوي سخن مي گويند قادر نيست معناي آن را درك كند در صورتي كه باز بودن اين چاكرا معمولا انسان معنويت را به طور ملموس و در عين حال با كيفيتي منحصر به فرد تجربه مي كند. با انسداد انرژي اين چاكرا فرد ممكن است به نوعي بيهودگي در زندگي اش پي ببرد و يا ترس از مرگ اغلب به سراغش بيايد. شايد براي كنترل اين احساسات منفي سعي كند كه براي فرار از آنها به فعاليت زياد پناه ببرد يا زير بار مسئوليتهاي جديد برود براي اينكه خود را برحق و همهم جلوه دهد.اغلب اوقات اشخاصي تحت اين شرايط مريض مي شوند و ناچار به استراحت مي شوند. اگر اين پيامها ناديده گرفته شود فرد درگير زندگي بي محتوايي مي شود و رشد تواناييهاي بالقوه خود واقعي اش را محدود مي كند. لازم به ذكر است كه در موارد عقب ماندگي ذهني بايد به اين چاكرا ريكي داده شود.همچنين در مواردي كه ذهن با ذات انطباق ندارد. به اين ناحيه بايد ريكي داده شود. زماني كه حساسيت به نور (روشنايي زننده) وجود دارد.به طوري كه سبب سر درد مي شود. بايد به اين ناحيه همراه با شبكه خورشيدي ريكي داده شود. لازم به ذكر است كه باز شدن پيش رس اين مركز به كمك مواد توهم زا ممكن است در فرد صرع . اغمائ و ناسازگاري روحي ايجاد مي نمايد.



بيماريهاي مربوط به چاكراي هفتم



بي خوابي، سردرد عصبي (ناراحتي هاي عصبي و ذهني)، فراموشي در اثر ضربه يا تكان شديد، جنون،گرفتگي عضله،سياتيك، مننژيت ستون فقرات، كچلي،سوزنك.



تغذيه رنگی : بالاي چغندر، انگور ارغواني، كلم ارغواني، توت فرنگي و هر نوع ميوه يا سبزي به رنگ صورتي كمرنگ.

elected
09-10-2006, 14:01
خوب این یعنی ذهن تو .



چیزی رو که تو می بینی تنها برای توست . نه کسی دیگر. پس به چیزی که میبینی قضاوت نکن. و در ضمن هر کسی با ذهن خودش میبینه . اما دیدن یعنی گذشتن از ذهن. به قول دون خوان... دنیا رو متوقف کردن...





یعنی ذهن هنوز اهمیت داره و تو بهش اهمیت می دی. حتی به خاطر نابود کردنش.


نه ، ذهن قاه قاه بهش می خنده و میگه بکش منو دارم لذت می برم و اون کم میاره و میزنه کنار.

و شاید شخص تنها نظاره گری باشه که خیره نمیشه و این یعنی کنترل.



نمی تونیم از اون بگذریم . یه اتاقی که ما توی اون هستیم . اما می تونیم درو باز کنیم و به آسمان نگاه کنیم. می تونیم با اراده ی خودمون بر گردیم به این اتاق. حالا دیگه آسمان دیده شده...


چی باعث تشخیص این تضاد میشه؟
آیا اشخاصی که در تیمارستانند و دیوانه ( واژه ای که عرف روی اون انسان ها قرار داده) می تونن تضاد رو تشخیص بدن؟ کودکی که مشغول بازیه.... دوست من چیزی که باعث تشخیص این تضاد میشه ، مانع دیدن واقعیته . تا درب اتاق باز نشه آسمان رو نمی بینیم.


کافیه تنها نظاره گر باشی و خیره نشی . ار درونش بیای بیرون . از اتاق بیرون بیای...اگر خیره شدی تحت کنترل در میای . اون ذکر ...
تنها فکریه که مانع از ورود 999 فکر دیگه میشه و هر موقع از اون هم گذشتی این آغاز شاهد بودنه.


تنها در زمانی این اتفاق میفته که اهمیت خودش رو برای شخص از دست بده. یعنی من تنها یک نظاره گر باشم . نه خیره یی که نگاه بر نمی داره و وابسته شده.



موافق نیستم . قبول دارم.

تا بعد....


درست!! چيزي كه من مي بينم براي منه فقط!! من هيچ چيزي نديدم جز آشفتگي در ميان مردم جز اينكه من در اجتماع معني پيدا مي كنه و نه د رگوشه عزلت
من يه دانشجو مظطرب رو ديدم كه با اين اظطرابها و آشفتگي ها خودش رو از بالاي پشت بام خوابگاه 7-8 طبقه پرت كرد پايين.
يه نفرو ديدم كه تو جنگل خودش رو به دار آويخته بود به خاطر خودخواهيهاش (عشق به فلاني)
من جنگهاي صليبي رو ديدم كه ميليونها نفر رو به خاك سياه نشاند
من هيتلر و چنگيز رو ديدم كه هر روز داخل اجتماع بيشتر جوون مي گيرند
من جنگ ايران و عراق رو ديدم كه به نام خدا و براي خدا همديگرو قتل و عام كردن
من از نزديك ديدم كه يه خلبان عراقي وقتي تو خاك ايران نشست، مردم ايران مي خواستند تيكه تيكه اش كنن، چرا؟
چون خاطره بمبها يادشون بود، خاطره جنگ ها و بدبختيها،
و مي بينم اينا همش كار ذهن انسان، كار مقايسه ديروز با امروز، و هيچ درست و غلطي هم نداره
حال باز بگو ذهن من.
بمب هاي اتمي رو مي بينم كه رو سر مردم مي ريزن
راننده اتوبوس رو مي بينم كه رو سر مسافر داد مي زنه
مسافر رو مي بينم كه براي راننده چاقو مي كشه
يه نفر و مي بينم كه خودخواهيش و رو عشق نام داده
ترس و خودخواهي رو مي بينم كه پشت نقاب مهرباني پنهان شده
انساني رو مي بينم كه از خدا براي منافع شخصي اش كمك مي خواد!
حتما مي گين محبت هم هست!!!!!!
خورشيد هست چون هست، گرما مي ده چون كارش همينه. ما اسم اون رو خاله خورشيد مهربون گذاشتيم!! اون نه مهربون نه اخمو و نه هيچ عنوان ديگه اي داره فقط و فقط خورشيد
سايه درخت نه از روي فخر و نه از روي مهرباني و عطوفت
انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.

ببينم نكنه مي خواي بگي همه اين ددمنشي ها كار خداست!!!! يا نكنه اجنه هستند؟!

درست شايد تو اين طوري نباشي و از يه جنس ديگه اي باشي، ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم و دارم مي بينم كه انسان يعني اجتماع، اگه اجتماع مريض پس انسان مريض.
آيا براي ديدن غروب آفتاب بايد ذكر بگيم؟! و يا اينكه توجه نداريم انسان فلك زده امروزي چه حالي داره؟! با اين حال مي خوايم كه خدا به ما توجه كنه؟! به خواسته هاي شخصي ما!!

خوبه، ذكر ، يك فكر كه مانع ورود 999 ذكر(فكر) ديگه مي شه!!!
به اين ترتيب شما خودتون رو از شناخت فكر محروم كرديد!! به اين ترتيب نمي تونيد حال يه آدم عصباني رو درك كنيد.
(واقعا درك كنيد ها نه افسوس به حالش بخوريد)، نمي تونيد بفهميد گرسنگي-دزدي-قتل-مهرباني و .... يعني چي.
چون همه اينها تو حوزه فكر و ذهن اند. با ذكر گفتن اصطلاحا اين ميمون (ذهن) رو گول مي زنيد.

مي خوايد باور كنم كه انسان براي اين كه چطور زندگي كنه نياز به راهنما داره! مي خوايد باور كنم كه انسان نمي تونه بدون هيچ عقيده و نظري، بدون هيچ خودخواهي نمي تونه محبت كنه؟!! يعني آدم اينقدر بدبخت؟! مي خواد باور كنم ذهن يه چيز پليد؟! يعني نمي شه ذهن رو شناخت؟!
ذهني كه هر حرفي مي زني از اونه!!!! اين و مي بينين يا نه؟ يعني واقعا وقتي يه جمله عرفاني، خدايي، سماوي و ...مي گيد ذهن تو اون نقشي نداره!!!
اگه اين طوري نيست پس چرا اجتماع ما اين طوري فلك زده است؟
به نظر شما به خاطر چيه؟! حتما مي گيد : چون خدا رو گم كرده، چون به ارزش واقعي خودش پي نبرده، چون هنوز ذهنش خاموش نيست و ........
دون خوان گفت: كه انرژي كارلوس كاستاندا براي تمام كردن راه من است نه براي ادامه آن! با اين حال هنوز ادامه داره(كتاب دون خوان از زبان دون خوان اگه اشتباه نكنم)
مسيح: تبليغ هيچ ديني رو نكرد
موسي: هيچ آيين تازه اي نياورد
و....
نمي تونم باور كنم، انساني كه هنوز مشكلات اجتماع رو نديده و هنوز نمي فهمه كه انسان يعني اجتماع، به روشن بيني رسيده باشه(تازه اگه واژه رسيدن معني درست داشته باشه).

همه مي گن اين كارو بكن اون كارو بكن ذهنت خاموش مي شه!!!!
يه نفر نيست بگه:
درك كن خودت رو، از خودت فرار نكن (به دنبال چيزي شدن يعني فرار از آنچه كه الان هستي، غير از اينه؟)، خودت رو بشناس و ...
البته خيلي ها گفتن ولي كو گوش فهيم!!!!

يه حيوان وحشي در اوج عصبانيت، خشم و يا گرسنگي شكار مي كنه. ولي انسان با فشار يك دكمه و پرتاب يه بمب و موشك و هر چيزي از اين قبيل.... ميليونها نفرو مي كشه. يعني به نظر شما اين رفتارها و اين قتل و عام ها برآيند افكار من و شما و ما نيست؟! نتيجه نشناختن ذهن نيست؟

درآخر:
آدمي كه ذهن رو درك كرده، مي دونه هر حركت اون موجب واكنشي نابجاست. من تا اينجا رو خوب فهميدم بيشتر از اين رو نمي دونم و نمي خوام يه گوشه بشينم و مراقبه كنم، مي خوام هر لحظه در مراقبه باشم، مي خوام سرك كشيدن هر فكر رو با تمام وجود احساس كنم.

deer
09-10-2006, 15:02
دوستان از اين كه در مورد ذهن مطلب گزاشتين خيلي ممنونم

caliban
10-10-2006, 05:51
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها
مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه داني که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آري جامي
يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت

new_boys333
10-10-2006, 19:35
:biggrin: :happy: اي بهترين ياد كننده و ياد شده
يا خير ذاكر ومذكور

nightmare
11-10-2006, 07:51
من هيچ چيزي نديدم جز آشفتگي در ميان مردم جز اينكه من در اجتماع معني پيدا مي كنه و نه در گوشه عزلت
من يه دانشجو مظطرب رو ديدم كه با اين اظطرابها و آشفتگي ها خودش رو از بالاي پشت بام خوابگاه 7-8 طبقه پرت كرد پايين.
يه نفرو ديدم كه تو جنگل خودش رو به دار آويخته بود به خاطر خودخواهيهاش (عشق به فلاني)
من جنگهاي صليبي رو ديدم كه ميليونها نفر رو به خاك سياه نشاند
من هيتلر و چنگيز رو ديدم كه هر روز داخل اجتماع بيشتر جوون مي گيرند
من جنگ ايران و عراق رو ديدم كه به نام خدا و براي خدا همديگرو قتل و عام كردن
من از نزديك ديدم كه يه خلبان عراقي وقتي تو خاك ايران نشست، مردم ايران مي خواستند تيكه تيكه اش كنن، چرا؟
چون خاطره بمبها يادشون بود، خاطره جنگ ها و بدبختيها،
و مي بينم اينا همش كار ذهن انسان، كار مقايسه ديروز با امروز، و هيچ درست و غلطي هم نداره
حال باز بگو ذهن من.

اما من مانع بزرگیه که نشات گرفته از همون ذهنه ....
کسی نگفته بشینیم یه گوشه مراقبه کنیم همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه. همه ی ما اینجا اومدیم تا ماموریتی رو به انجام برسونیم . اما در حد و اندازه ی خودمون. این چیزیه که احساس کردم... و می بینم.


بمب هاي اتمي رو مي بينم كه رو سر مردم مي ريزن
راننده اتوبوس رو مي بينم كه رو سر مسافر داد مي زنه
مسافر رو مي بينم كه براي راننده چاقو مي كشه
يه نفر و مي بينم كه خودخواهيش و رو عشق نام داده
ترس و خودخواهي رو مي بينم كه پشت نقاب مهرباني پنهان شده
انساني رو مي بينم كه از خدا براي منافع شخصي اش كمك مي خواد!
حتما مي گين محبت هم هست!!!!!!
خورشيد هست چون هست، گرما مي ده چون كارش همينه. ما اسم اون رو خاله خورشيد مهربون گذاشتيم!! اون نه مهربون نه اخمو و نه هيچ عنوان ديگه اي داره فقط و فقط خورشيد
سايه درخت نه از روي فخر و نه از روي مهرباني و عطوفت
انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.

ببينم نكنه مي خواي بگي همه اين ددمنشي ها كار خداست!!!! يا نكنه اجنه هستند؟!

تمام چیز هایی که دیدی ، و خیلی چیز های دیگه که هر روز شاهد هستیم دوست من...
برای خودمون قانون تعریف می کنیم .... روی اتفاقا اسم میذاریم ، از چیزی که بدمون میاد طوری با کلمات ارزشش رو پایین میاریم که دیگه جایی برای فهمیدن خوب و بد کارمون نمی مونه. حتی اگر اون چیز خورشیدی باشه که بهش نیاز داریم.
همه ی اینها ذهیه که همیشه افسار خیلی از آدما رو به دست گرفته و میرونه ... صحبت از ذهن من یا ذهن تو نیست. ذهن من ها و منیت ها ، کسانی که فراموش کردن کی بودن و از کجا و برای چی اومدن.... فراموش کردن که زمان حقیقی همین حالاست ، و نه دیروز و فردایی که قادر به اثباتش هم نیستن !!!

خورشید هست ، چون هست ... . بله و تنها هست...
اما باز هم ذهن وابسته به برهان و دلیل براش اسم میذاره ، به هزار ها مدل مختلف تعریف و تفسیرش می کنه...
اما کودکی رو که هنوز پر از سئواله... حتی نمی دونه که اون خورشیده.... و بعد ما آروم آروم بهش ذهنی رو میدیم تا تفسیر کنه....

انسان هنوز كه هنوز يا برچسب خشم به هم نوعش مي زنه يا برچسب عطوفت!!!! و دو تاشم عين هم. توجه نداره كه چطور طبيعي زندگي كنه.

و توجهی هم نداره که این برچسب ها از کجا میاد.... قضاوت هایی که می کنه علتش چیه....

دوست من ، پروردگاری که باران رو به ما هدیه داد ، نتونستم چیزی رو که داد فهم کنم.... جز در همون لحظه... و همه ی اتفاقاتی که دیدی و می یبنی بی دلیل نیستن.
همه ی ما برای انجام کاری به اینجا اومدیم و هر کسی به اندازه و فهم خود...


درست شايد تو اين طوري نباشي و از يه جنس ديگه اي باشي، ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم و دارم مي بينم كه انسان يعني اجتماع، اگه اجتماع مريض پس انسان مريض.

نه انسان یعنی اجتماع ، آنسان یعنی اجتماع. من هم از خاک آفریده شدم ، اما nightmare ... بگذریم.


ولي من دارم يه اجتماع پر از نفرت و اظطراب رو مي بينم...


آيا براي ديدن غروب آفتاب بايد ذكر بگيم؟! و يا اينكه توجه نداريم انسان فلك زده امروزي چه حالي داره؟! با اين حال مي خوايم كه خدا به ما توجه كنه؟! به خواسته هاي شخصي ما!!

مسجد سر راه از آن گذشتیم ، بر سر در آن چنین نوشتیم
در میکده هم خدای بینی ، با مرد خدا اگر نشینی ...

مگه با ذکر گفتن گره ای از کار خلق باز میشه؟ مگه با یه گوشه نشستن و مراقبه کردن من ماموریتی رو که خدا بهم داده انجام میدم؟ هیچوقت....


خوبه، ذكر ، يك فكر كه مانع ورود 999 ذكر(فكر) ديگه مي شه!!!
به اين ترتيب شما خودتون رو از شناخت فكر محروم كرديد!! به اين ترتيب نمي تونيد حال يه آدم عصباني رو درك كنيد.
(واقعا درك كنيد ها نه افسوس به حالش بخوريد)، نمي تونيد بفهميد گرسنگي-دزدي-قتل-مهرباني و .... يعني چي.
چون همه اينها تو حوزه فكر و ذهن اند. با ذكر گفتن اصطلاحا اين ميمون (ذهن) رو گول مي زنيد.

اول بگو ببینم فکر از کجا میاد؟ آیا این ذهن نیست که سال های سال برای آدما فکر کرده و همه ی چیز هایی که شاهدش بودیم و خیلی چیز هایی که ازشون خبر نداریم...
عجب ، پس من خودم رو از شناخت فکر محروم کردم... شما که شناختیش چی کارش کردی؟
حال یه آدم عصبانی رو درک می کنم ، اما در مورد حالتی که اون آدم داره و این که چرا ،به ذهنم اجازه ی قضاوت نمی دم.
چیزی که می بینم ذهن شماست که در مورد من قضاوت می کنه، حتی تشخیص داده که من معنی گرسنگی و دزدی و قتل و مهربونی رو نمی دونم !!! جالبه ...
راستی خیلی چیز ها از حوضه ی ذهن و فکر جدا هستن.... گاهی ما بدون ذهن فهم می کنیم و به یاد میاریم ....
پس بدون تا زمانی که اون یدونه ذکر هم باشه ، ذهنه خوشگل روی ما کار می کنه. پس اونه که ما رو گول میزنه.


مي خوايد باور كنم كه انسان براي اين كه چطور زندگي كنه نياز به راهنما داره! مي خوايد باور كنم كه انسان نمي تونه بدون هيچ عقيده و نظري، بدون هيچ خودخواهي نمي تونه محبت كنه؟!! يعني آدم اينقدر بدبخت؟! مي خواد باور كنم ذهن يه چيز پليد؟! يعني نمي شه ذهن رو شناخت؟!

ما نیازی نداریم که شما چیزی رو باور کنید یا نه ،
کسی که آفرید ، بی شک به اندازه ی خلقش برای هدایتش کمکش هم کرده و می کنه ، چه جوریش دیگه از حیطه ی تشخیص بنده خارجه....
انسان در هر حالی می تونه محبت کنه و ببخشه ، این چیزیه که از ذات خداوند به ما رسیده ، تشخیص زیبایی و خیر ، اما مراقب باش ، منظورم تشخیص ذهنی نیست و گفتم گاهی اوقات ذهن نیست که فهم می کنه... چیزه دیگه یی در وجودته...
شناخت ذهن.... لااقل با جر و بحث کردن نه... ، این طوری ممکنه کسی حرفی بزنه و شما دوباره بگن ذهن به خودش میگه خودم رو بشناسم.... پس قدرت سکوت رو آفرید....


ذهني كه هر حرفي مي زني از اونه!!!! اين و مي بينين يا نه؟ يعني واقعا وقتي يه جمله عرفاني، خدايي، سماوي و ...مي گيد ذهن تو اون نقشي نداره!!!
اگه اين طوري نيست پس چرا اجتماع ما اين طوري فلك زده است؟
به نظر شما به خاطر چيه؟! حتما مي گيد : چون خدا رو گم كرده، چون به ارزش واقعي خودش پي نبرده، چون هنوز ذهنش خاموش نيست و ........


نه ، هر حرفی نمی تونه از ذهن باشه ، حرف هایی که گاهی ذهن از درکشون عاجزه ، حرف هایی که صدایی ندارن ، حرف هایی که نه از مذکرند و نه از مونث ... تنها نیرویی باعث شادیه بی دلیل تو از اونها میشه... و هر حرفی از کلمات ساخته نمیشه ...
و گاهی شاید حرفی هم نباشه ... یه سکوت زیبا...
شاید اگر اجتماع این طوره که شما میگی ، به خاطر اینه که همیشه با ذهنش حرف زده ، شاید چون سکوت رو فهم نکرده ، شاید چون خیلی ها شرک پرستایی شدن که خودشون خبر ندارن خدای کاغذیشون قدرتی نداره...
شاید چون انسان ها کم شدن ، عوضش چیزی که زیاد دیده میشه انسان هایی در آنسان.....
و خیلی چیز های دیگه...


دون خوان گفت: كه انرژي كارلوس كاستاندا براي تمام كردن راه من است نه براي ادامه آن! با اين حال هنوز ادامه داره(كتاب دون خوان از زبان دون خوان اگه اشتباه نكنم)

یعنی این کتاب قدرت انرژی کارلوس کاستاندا رو به آدما میده ؟ باید کتاب جالبی باشه ، چون تا حالا ندیدم مردم با خوندن یه کتاب انرژی یه نفر دیگه رو بدست بیارن ، ....


مسيح: تبليغ هيچ ديني رو نكرد
موسي: هيچ آيين تازه اي نياورد
و....
نمي تونم باور كنم، انساني كه هنوز مشكلات اجتماع رو نديده و هنوز نمي فهمه كه انسان يعني اجتماع، به روشن بيني رسيده باشه(تازه اگه واژه رسيدن معني درست داشته باشه).

نیازی به تبلیغ دین و آیین جدیدی نبوده ..... همه ی مسیر ها به یه هدف رسیدند و میرسن ...
باید در میان مردم بود ، باید تجربه کرد تا فهمید رنج های اونارو ، باید فهمید که انسان به معنیه اجتماع نیست و چیزی فرا تر از کلماته ، و تنها چیزی که در اجتماع می بینیم انسان هایی هستن در آنسان ، گم شده و فراموش کرده....


همه مي گن اين كارو بكن اون كارو بكن ذهنت خاموش مي شه!!!!
يه نفر نيست بگه:
درك كن خودت رو، از خودت فرار نكن (به دنبال چيزي شدن يعني فرار از آنچه كه الان هستي، غير از اينه؟)، خودت رو بشناس و ...
البته خيلي ها گفتن ولي كو گوش فهيم!!!!

همه میگن این کارو بکن اون کارو بکن ، اما نشد ما برای کنترل ذهنمون یه بار ساکت بشینیم ... یه لحظه از همه ی اون فعالیت ها بیایم بیرون ببینیم چه خبره .... و نه دیدنی که ذهن توی اون نقشی داشته باشه ، دیدنی که از سکوت حاصل میشه ... و چه دیدنی.... ( با یه گوشه نشستن و مراقبه کردن اشتباه نگیر )


يه حيوان وحشي در اوج عصبانيت، خشم و يا گرسنگي شكار مي كنه. ولي انسان با فشار يك دكمه و پرتاب يه بمب و موشك و هر چيزي از اين قبيل.... ميليونها نفرو مي كشه. يعني به نظر شما اين رفتارها و اين قتل و عام ها برآيند افكار من و شما و ما نيست؟! نتيجه نشناختن ذهن نيست؟


حیوان وحشی سه چیزه جالب داره که ازشون به موقع استفاده می کنه ،
صبر ، حیله گری ، بی رحمی ....

رفتار های بد آدمها همه گی به خاطر همین ذهنه.... به قول شما مقایسه ی دیروز و امروز ، یا امروز و فردا .... کینه های گذشته .... ترس فردا.... و ....


درآخر:
آدمي كه ذهن رو درك كرده، مي دونه هر حركت اون موجب واكنشي نابجاست. من تا اينجا رو خوب فهميدم بيشتر از اين رو نمي دونم و نمي خوام يه گوشه بشينم و مراقبه كنم، مي خوام هر لحظه در مراقبه باشم، مي خوام سرك كشيدن هر فكر رو با تمام وجود احساس كنم.
این سخن تنها می تونه از انسانی باشه که ذهن رو می فهمه و درک کرده و یا حدافل می خواد که درک کنه و بفهمه.... و نه به وسیله ی خود ذهن.
نباید در گوشه ای نشست ، .... بله باید هر لحظه در مراقبه بود و سرک کشیدن فکر رو با تمام وجود احساس کرد....

و امیدوارم روزی قبیله ی انسان این رو درک کنه.... چیزی رو که ذهن از درکش همیشه عاجز بوده و هست.....
تا بعد....

nightmare
11-10-2006, 08:22
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نيکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسي آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها
مدعي گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

نااميدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه داني که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آري جامي
يک سر از کوي خرابات برندت به بهشت

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند

کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند

( می تونیم ادامه ی این اشعار زیبا رو در تاپیک مشاعره ادامه بدیم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
)

تا بعد.....

Alireza_Shafaei_PCworld
11-10-2006, 13:44
یک سوال از علما!

چطوری میشه در کمترین زمان خواب بیشترین بهره را از خواب برد

فرض کن نیاز به سه ساعت خواب داری
حالا چجوری میشه اون نیاز را توی یک ساعت و نیم رفع کرد؟

deer
11-10-2006, 14:27
سلام دوستان
يه سوالي داشتم ايا كساني كه خدا رو نمي پرستند ايا خدا كمكشون مي كنه يا نه؟
كساني كه دين ندارن مي تونن به عرفان هم برسن يا نه؟
ممنون مي شم اگر جواب بدين

darab
11-10-2006, 14:41
سلام دوستان،

در پی جستجویی در گوگل،... پایم به سایت و سپس به این تاپیک باز شد..!
برایم بسیار جالب بود که در فرومی که برای تبادل افکار علوم کامپیوتری است، صحبت ماورا و متافیزیک تا این حد جدی پیش رود که از جویندگان تله‌پاتی و هیپنوتیزم و .. جادوی سیاه..به رویابینی و برون‌فکنی کالبد اختری و روح، ... و آنگاه به آنچه که به دنبال مشتاقان گشتن مرا به خواندن این 117 صفحه گمارد.. سرآخر به نوشته‌هایی بر بخورم که ریشه‌ای‌تر به کارلوس کاستاندا و کریشنامورتی و .. پرداخته باشند..
در این میان بسیاری از شما عزیزان زحمات بسیار کشیدید.. جا دارد که از قلم زیبایی یاد کنیم که از سر مهر و با مرکب دل سبب باز شدن چنین مقوله‌ای برای رهروانی شد که بسیار مشتاقانه سر به سویش دارند.. سوشیانت گرامی ..

تمام مطالب شما دوستان را خواندم.. و از بعضی از آنها کپی برداشتم تا مبحث نوی را باز کنم و پاسخی به بعضی نوشته‌ها دهم که فقط توجه انگشت شماری را به خود جلب خواهد کرد.. ولی همانطور که گفتم وقتی به آخرین پست‌ها در صفحات اخیر رسیدم، دیدم که خود، راه را یافته و به مسیر می‌رود.. و این خود نشانه‌ای است..

منهم کما بیش در راه خویشم.. و بیشتر در سایت cloob.com فعالیت می‌کنم..

در باره کارلوس کاستاندا، کلوب خاصی به آدرس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هست که تصمیم بر خلاصه کتابها از ابتدا بوده.. که کتاب تعلیمات دون‌خوان به اتمام رسید و حقیقتی دیگر هم در شرف اتمام.. و در آنجا صحبت‌ها و بحث‌های بسیاری شده.. که متاسفانه به دلیل کم بودن مشتاقان فغعالیت زیاد ندارد.. ولی من همیشه به آنجا سر می‌زنم..

کلوبی شامل بسیاری از مباحث که مباحث و مقالاتش در حال تکمیل است به نام "بودن" به آدرس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

این کلوب آخری به جمیع نیازهای رهروان می‌پردازد.. مقوله‌ای که به دست توانای آنان می‌بایست به انجام رسد و بنده نقش ساختار بندی و آوردن بعضی مقالات و مطالب را دارم.. از همه چیزهایی که ذهن به دنبالشان می‌گردد !!!
به هر حال چنانچه تمایل دارید به آن آدرس‌ها هم می‌توانید سر بزنید..

امید به اینکه به یاری خداوند متعال، آگاهیمان را با تاباندن آیینه‌های وجود به هم، بگسترانیم و مجراهای پاک ازلیش باشیم. از این به بعد مرا هم دوست خود بدانید، چرا که چند روزیست که با شما دوستانم هستم.. با سوالات و خواسته‌ها و تجربیاتتان منهم فراز و فرودی همچو شما را حس کرده‌ام..

ولی دوستان..
همانطور که جهت این تاپیک به شناسایی و فهمیدن "ذهن" گردیده است، ما هم بایست که خود شناسیم تا به خداشناسی رسیم..
در ابتدا باید بگویم که زبان و محاورات ما از نمادها و سمبل‌های ذهنی است، اینکه معلوم است پس به دنبال نکته سنجی از نوشته‌های هم نرویم که خود سد است..

ذهن را نبایست به دور افکند.. بایست درست به کار برد و در زمانش.. چون بسیار ابزاری قوی و دقیق است، .. پس مشکل این است که چنان درگیر استفاده از آنیم که دیگر کمتر از جنس روح می‌گوییم و می‌شنویم و ... ولی فراموش نشود که در عین به کارگیری فراوان توسط انسان، هنوز ابزار است.. یکی از کاربردهای غلط آن، قبول هویتی است که بواسطه فهم ثقیلش از وجود و اشیا به هیبت انرژی انسانی میدهد.. "من" "تو" ...

این ادراک ناقص چنان روح را فریفته که در قالب‌هایی که کاربرد غلط ذهن به آن دامن می‌زند، گمگشته و فرمانروا و امپراتور بی‌بدیل را به رئیس ظاهری محتاط و ترسو و نگران ... تبدیل کرده است.. و او نمی‌داند..
آن زمان که جرقه دانستنش یا بهتر بگویم یادآوری دوران کودکی‌اش که پادشاه همه کالبدها بود، مجدد می‌بیند، تازه قدم در راهی می‌گذارد که دیگران او را نمی‌فهمند.. بهترست بگوییم زمانی که تصمیم می‌گیرد که در اثر چنین یادآوری‌ای از راه دیگران خود را جدا کند، قدم در گمراهی ناپایانش می‌گذارد.. (به نوع نگارش توجه نکنید!!).. به هر حال شروعی نموده..

در این زمان است که هویت ذهنی برای استمرار بقایش دست به ترفندهای گوناگون می‌زند، و همچنان الگوها و دکترین‌ها و سیستم‌ها و ایسم‌های گوناگون را به منظر روح می‌نمایاند.. غافل از اینکه منجلابی دیگر در راه است..

اگر بدون ماهیت‌های خودساخته ذهنی همچو قضاوت، به روند شروع فکر توجه روح را به آن بیاندازیم، روند عمل ذهن در چشمان روح میافتد، و این همان است که کریشنامورتی بزرگ همیشه می‌گوید، شاهدی باشید بی‌نظر ...

چنین روندی را ما در آموزه‌های تولتک‌ها نیز می‌بینیم که در سبک ارائه متفاوتند.. مورتی خطابش به همه انسان‌هاست.. دون‌خوان به تعدادی شاگرد محدود و در دایره تونال به بیان تفاسیر ساحران می‌پردازد و او را جنگاوری می‌آموزد که به مشاورت مرگ، سوی متوقف کردن گفتگوی درون و فروریختن دنیا می‌شود.. پس بایستی که نوع گویش متفاوت باشد..

این فرو ریزی است که هیبت انرژی به همراه جسم، را به ورود ناشناخته‌های امکانات بشری راه می‌دهد.. نه آنکه خود به دنبالشان بگردند !!

به سکوت و خالی بودن ذهن هم نبایست به عنوان ایده‌ای جالب‌تر فکر کرد،.. که خود ریسمان را تنگ‌تر به دور روح خواهیم کشید..

امید به اینکه با نوشته‌هایمان درهایی را به هم نشان دهیم که روح می‌بیند و ذهن از درکش عاجز..

-/

mercedes
11-10-2006, 14:57
سلام دوستان،

در پی جستجویی در گوگل،... پایم به سایت و سپس به این تاپیک باز شد..!
برایم بسیار جالب بود که در فرومی که برای تبادل افکار علوم کامپیوتری است، صحبت ماورا و متافیزیک تا این حد جدی پیش رود که از جویندگان تله‌پاتی و هیپنوتیزم و .. جادوی سیاه..به رویابینی و برون‌فکنی کالبد اختری و روح، ... و آنگاه به آنچه که به دنبال مشتاقان گشتن مرا به خواندن این 117 صفحه گمارد.. سرآخر به نوشته‌هایی بر بخورم که ریشه‌ای‌تر به کارلوس کاستاندا و کریشنامورتی و .. پرداخته باشند..
در این میان بسیاری از شما عزیزان زحمات بسیار کشیدید.. جا دارد که از قلم زیبایی یاد کنیم که از سر مهر و با مرکب دل سبب باز شدن چنین مقوله‌ای برای رهروانی شد که بسیار مشتاقانه سر به سویش دارند.. سوشیانت گرامی ..

تمام مطالب شما دوستان را خواندم.. و از بعضی از آنها کپی برداشتم تا مبحث نوی را باز کنم و پاسخی به بعضی نوشته‌ها دهم که فقط توجه انگشت شماری را به خود جلب خواهد کرد.. ولی همانطور که گفتم وقتی به آخرین پست‌ها در صفحات اخیر رسیدم، دیدم که خود، راه را یافته و به مسیر می‌رود.. و این خود نشانه‌ای است..

منهم کما بیش در راه خویشم.. و بیشتر در سایت cloob.com فعالیت می‌کنم..

در باره کارلوس کاستاندا، کلوب خاصی به آدرس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هست که تصمیم بر خلاصه کتابها از ابتدا بوده.. که کتاب تعلیمات دون‌خوان به اتمام رسید و حقیقتی دیگر هم در شرف اتمام.. و در آنجا صحبت‌ها و بحث‌های بسیاری شده.. که متاسفانه به دلیل کم بودن مشتاقان فغعالیت زیاد ندارد.. ولی من همیشه به آنجا سر می‌زنم..

کلوبی شامل بسیاری از مباحث که مباحث و مقالاتش در حال تکمیل است به نام "بودن" به آدرس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

این کلوب آخری به جمیع نیازهای رهروان می‌پردازد.. مقوله‌ای که به دست توانای آنان می‌بایست به انجام رسد و بنده نقش ساختار بندی و آوردن بعضی مقالات و مطالب را دارم.. از همه چیزهایی که ذهن به دنبالشان می‌گردد !!!
به هر حال چنانچه تمایل دارید به آن آدرس‌ها هم می‌توانید سر بزنید..

-/
سلام دوست عزیز ورودتون رو تبریک میگم.بالاخره پست دادین. یه مدت بود میدیدم که اینجا تشریف دارین.به هر حال خیرمقدم عرض میکنم . بنده توی کلاب هم عضو هستم اما کمتر سر میزنم. اینجا بیشتر هستم . اینجا هم یکی از دوستان زحمت کشیده اند و تاپیک در مورد کارلوس گذاشته اند اینجا هم میشه یه مقدار ادامه داد.به هر حال اگه دون خوانی هستید ما هم پایه ایم.

elected
11-10-2006, 15:13
چطوری میشه در کمترین زمان خواب بیشترین بهره را از خواب برد
فرض کن نیاز به سه ساعت خواب داری
حالا چجوری میشه اون نیاز را توی یک ساعت و نیم رفع کرد؟

زمان رو حذف كن، خواب رو فراموش كن. نياز رو فراموش كن ديگه هيچ مشكلي نخواهي داشت و اگه بهره رو هم فراموش كني، هيچ وقت نخواهي خوابيد.
حالا مي خواي بيدار بموني چيكا كني؟

elected
11-10-2006, 15:47
-/
سلام رفيق، خوش اومدي....اگه به نظرت بحثي و يا مطلبي داري كه مي تونه در فهم ادراك كمك كنه (كه يحتمل داري) به شخصه خوشال ميشم بشنوم. مهم نيس مال دون خوان باشه يا خنارو، كريشنامورتي، مولوي و ... بفرما.

Alireza_Shafaei_PCworld
11-10-2006, 17:32
زمان رو حذف كن، خواب رو فراموش كن. نياز رو فراموش كن ديگه هيچ مشكلي نخواهي داشت و اگه بهره رو هم فراموش كني، هيچ وقت نخواهي خوابيد.
حالا مي خواي بيدار بموني چيكا كني؟


سلام
روشی دیگه ای نیست؟ این که خیلی سخته تا پیاده کنم

من مشکلم اینه که توی هفته با کمبود وقت مواجه میشم و مجبورم از سر و ته خوابم بزنم
از اول مهر تا حالا سر جمع 70 ساعت کمبود خواب دارم
که خیلی جالبه که جمعه ها هم این نیاز را نمیتونم کم کنم!

zolgharnein
12-10-2006, 20:49
[QUOTE=deer]سلام دوستان
يه سوالي داشتم ايا كساني كه خدا رو نمي پرستند ايا خدا كمكشون مي كنه يا نه؟
==-=--==-=-
سلام به همه بچه خهاي خوب اين تاپيك بازم به شما كه نذاشتيد اين تاپيك خاك بخوره

ديير جان خدا دو صفت رحمن و رحيم داره كه يكي عمومي هست و بخشابش همه بندگان را شامل مي شه ولي رحيم بودن ان رحمت خاي خداست و فقط شامل انسانهاي الهي مي شه پس رحمت عام خدا كه حمان رحمن بودن اوست شامل كافر و مومن مي شه اگه اشتباه گفتم مي بخشيد

mehd20_esf
13-10-2006, 12:20
سلام به دوستان عزيز
سالگرد شهادت مولاي متقيان را به همه عزيزان تسليت عرض ميكنم و اميد قبولي طاعات همه شما را در اين شبهاي عزيز دارم

بحثهاي دوستان درباره ذهن خيلي مفيد و جالب بود اونچه از ذهن ناقص من بر مي ايد اينه كه خيلي از رفتارها گفتارها و كردارهاي ما بدون اينكه ما متوجه بشيم به ذهن ناخوداگاه ما بر مي گرده ذهن هر انساني شامل دو قسمته : خوداگاه كه بخش كوچكي از ذهنه و در حالت عادي فعال هست و اگه بخوايم مثال بزنيم كمي مانند حافظه كش كامپيوتر يا رم هميشه اماده دسترسي هست اطلاعات بعد از مدت كوتاهي اگه استفاده نشه به حافظه اصلي (ناخوداگاه) بر ميگرده و در اونجا بايگاني ميشه اين اطلاعات بايگاني شده دايما حجمش افزايش پيدا ميكنه ذهن ناخودأگاه (بايگاني)ما بي نهايت جا براي اطلاعات داره البته اينطور هم نيست كه اطلاعات در اونجا خاك بخوره در موقع خواب ذهن خوداگاه موقتا تعطيل ميشه و ناخوداگاه بيدار ميشه
ذهن ناخوداگاه ما در طول روز هم گاهي با يه تلنگر بيدار ميشه مثلا شخصي كه چند مرتبه باهاش دعوا داشتيم وقتي اونو ببينم حتي بدون اينكه بفهميم حالت تدافعي ميگيريم هر چيزي كه اون خاطره رو براي ما تداعي كنه حتي مكاني كه در اونجا در گير شديم خيلي از مواقعي وقتي در يه مكاني قرار ميگيريم بدون اينكه علت رو بدونيم حالت ترس و اضطراب به ما دست ميده
بعضي مواقع يه جايي كه نيريم احساس ميكنيم قبلا اونجا بوديم !! ولي هر قدر فكر ميكنيم يادمون نمياد
اينها همه كار ذهن ناخوداگاهه كه در حالت هاي خاصي لحظه اي بيدار ميشه ذهن خود اگاه و ناخود أگاه هيجوقت با هم فعال نيستند مگر در حالات خاصي مثل خلسه عميق تنها در اون موقع هست كه ميشه در ناخوداگاه دستكاري كرد

علت همه رويداد هاي بالا بر اساس يك قانونه كه شخصي بنام پاولف اونو كشف كرد الان از اين قانون اكثر كشورهاي استفاده ميكنن در سرباز خانه ها در سير كها براي اهلي كردن حيوانات وحشي حتي براي رقصانيدن شتر!!
مثلا شتر رو روي يه صفحه داغ فلزي قرار ميدن (كه در اينجا محرك هستش )پاهاي شتر كه ميسوزه شروع به حركات موزون ميكنه
اين كار رو هر روز براي اون شتر انجام ميدن و روز ي كه سيرك برگزار ميشه به محض اينكه شتر روي اون صفحه فلزي قرار داده ميشه شروع به رقصيدن ميكنه بدون اينكه صفحه داغ باشه (پاسخ شتر به ذهن ناخوداگاهش)

حالا ما هم ميتونيم از اين قانون براي جلوگيري از بروز خيلي ناهنجاريهاي اجتماعي و فردي خودمون استفاده كنيم

deer
13-10-2006, 17:03
سلام به همگي از اين كه به سوالم جواب دادين خيلي ممنونم
التماس دعا

elected
14-10-2006, 10:28
کریشنامورتی، مولوی و .... می تونستند مثل خیلی های دیگه یک جمله بگن و برن ولی توضیح دادن (البته قصد قیاس کار خودم رو با اونها ندارم) چون آدم باید بفهم، بنابراین برای فهم خودم و اگه بقیه می خوان، سعی می کنم هر چند وقت یکبار مقاله ای از این دست از کتب مرتجمان عزیز (که دستشون درد نکنه)اینجا بیارم، بروبچ اگه چیزی درک کردین بما هم بگین و لطفا مفاهیم دیگر اساتید رو واسه ما هم توضیح بدین.
از طرفی می بینم اگه علاقه ای به سرباز یا خلبان بودن نباشه، هیچ کسی نمی تونه از انسانها به عنوان ابزار برای کشتن همدیگر استفاده کنه (مثل معروف: کرم از خود درخت، عصبانی نشو به شما توهین نکردم، منظور نوع انسانه) ولی با این حال همه (منظورم تو نیس!) از خلبان بودن و ... لذت می برن و خیلی به این مسائل علاقه نشون می دن. بنظر من این علاقه، یعنی آدمها خیلی سطحی نگر هستند، توجه ندارند که دوست داشتن ابزار جنگی و جنگ یعنی پرورش ناخودآگاه، فکر آدم کشی. چرا کسی به این مسایل (انسان، آگاهی و ...) علاقه نشون نمی ده، مسئله این نیست که گناه کسی رو به پای کسی دیگه بنویسند، مسئله حتی گناه کردن هم نیست، مشکل اینجاست که چرا نوع انسان اینچنین غرق در جاه طلبی، آز، خشم، ریا، واگه ناراحت نشین مهربانی، خوبی است.خوبه کمی بیشتر با هم به درک مطالب بپردازیم و از نظرات و کمک های هم استفاده کنیم.
شاید بپرسید چرا من بیشتر از کتابهای کریشنامورتی می گم. بقیه رو هم کم و بیش خوندم(کاستاندا و بودیسم، یوگا، پائولو کوئیلو، و کمی هم عرفان اسلامی ) ولی کریشنا از تجربیات شخصی خودش صحبت نمی کنه. بنابراین به شما هیچ تصوری از واقعیت، خدا و ...نمی ده. او فقط کلیات رو میگه و نه جزئیات. شاید برای شما هم پیش اومده بپرسید که مثلا چطور شد که روشن بینان تولتک (دون خوان اینا) چطور حرکات جادویی رو کشف کردند، دون خوان جواب میده: اونها در اوج ابرآگاهی دیدند که این حرکات انرژی های سردرگم رو به حرکت می اندازه (مفهوم پاسخش به کاستاندا همین بیده)، خوب! سوال اینه چطور به حالت ابرآگاهی رفتند که این حرکات مناسب برای شرایط خودشون رو کشف کردند! برداشت من اینه که کریشنامورتی توجه مداوم (شاهد بودن و پاییدن مدام خود) را دلیل این اوامر می دونه. و چه بسا شما به حرکات و توجهات بهتری برای خودتون پی ببرید (و بنظرم مفهوم اینکه راههای مختلف به خدا هست اینه، نه منظور سیستمهای مختلف باشه که همشون به اقتراق و جدایی نوع بشر منجر شده اند). و درکل اون می گه چی شد که فلانی به این احوال رسید، ولی خیلی ها میگن که شما کارهایی رو که فلانی بعد از روشن بینی فهمید خوبه، انجام بدید، تا به ابر آگاهی برسید. در این صورت پاسخ کریشنامورتی اینه: با این روند شما خودتون رو نشناختید، بلکه مثلاً دون خوان، بودا و...(روش ویژه ای که کار کردید) رو شناختید!. بنظر خودم جزئیات می تونه از فرد به فرد تغییر کنه.
با تشکر از Nightmare برای توضیح مطالب پیشین در مورد ذهن(مکث زیاد). و دیگه اینکه، اینجا ما همدیگرو نمی شناسیم، بنابراین اگه بحثی می شه بروبچ عزیز جدی نگیرید (ظاهریه و واسه توضیح بیشتر). لطفا شما هم نظر بدید و سوالات منو هم جواب بدین. و هر وقت از خودم فلسفه بافی می شه، منظور از تو، شما دوست عزیز نیستی، منظور تو نوعی و یا نوع انسان است.

کتاب: اولین و آخرین رهایی، کریشنامورتی، مترجم: دکتر قاسم کبیری (قاسم جوون ترجمت حرف نداره)
پرسش: تفاوت میان آگاهی و درونگری چیست؟ و چه کسی در آگاهی است؟
کریشنامورتی: اجازه دهید ابتدا به بررسی در مورد معنای درون نگری بپردازیم. منظور ما از درونگری یعنی خودکاوی و خود را متحان کردن، اما چرا شخص خود را امتحان می کند؟ برای آنکه بهبود یابد، برای آنکه تغییر یابد و تعدیل شود. برای این است که شخص چیزی شود، در غیر این صورت به چنین کاری دست نمی زند. اگر طالب تغییر، تعدیل و شدن چیزی به جز آن چه که هستید نباشید، به امتحان خود نمی پردازید. علت روشن درون نگری همین است. من خشمناکم و به درون نگری، به بررسی خود روی می آورم تا از شر خشم خلاص شوم یا اینکه آن را تغییر داده و یا تعدیل کنم. هر جا که درون نگری، یعنی میل به تغییر و تعدیل پاسخ ها و واکنش های مربوط به «خود» وجود داشته باشد، همیشه هدفی مورد نظر است، وقتی به این هدف نرسیم، حالات عاطفی و افسردگی به ما دست می دهد. از این رو، درون نگری با افسردگی مرتبط است. نمی دانم شما به هنگام درون نگری به منظور متحول کردن خود متوجه آن شده اید یا خیر، ولی همیشه موجی از افسردگی در جریان است. این موج عاطفی همیشه به سوی شما می آید و شما باید بر علیه آن بجنگید، باید خود را ازنو مورد کاوش قرار دهید تا بر آن حالت عاطفی غلبه کنید. درون نگری فرآیندی است که رهایی در آن راه ندارد، زیرا روند تحول از آن چه هست به آنچه نیست، می باشد. در این فرآیندچیزی جز این اتفاق نمی افتد. در این عمل همیشه یک روند جمع کننده وجود دارد، من به بررسی چیزی برای تغییر دادن آن مشغول است، بنابراین همیشه با یک تعارض دوگانه و بالتبع با یک روند ناکامی روبه رو است. خلاصی هرگز وجود ندارد و درک این ناکامی موجب افسردگی می شود.
آگاهی چیزی کاملاً متفاوت است. آگاهی، مشاهده بدون محکوم سازی است. آگاهی بوجودآورنده ادراک است، زیرا در آن نه محکومیتی است نه تعیین هویتی، آن چه هست، مشاهده آرام است و دیگر هیچ. اگر کسی قصد فهمیدن چیزی را داشته باشد، باید به مشاهده بنشیند، باید دست از انتظار بردارد، محکوم نکند، نباید مثل لذت به دنبال آن برود و نه به عنوان چیزی که در آن لذتی نیست، از آن احتراز کند. تنها چیزی که باید باشد، مشاهده آرام حقیقت است، چشم انداز مقصودی پیدا نیست، آن چه هست، آگاهی از اموری است که دفعتاً ظهور می کنند. اما وقتی که محکوم سازی، تعیین هویت و یا توجیه وجود داشته باشد مشاهده و درک آن مشاهده به توقف دچار می شود. آن وقت قضیه به عکس می شود و آن چه خود نمایی می کند، چشم انداز مقصودی است برای «خود» و «من» با تمامی خصوصیات اخلاقی، خاطرات، خواسته ها و علاقه مندی هایش. در درون نگری، محکوم سازی و تعیین هویت وجود دارد، در آگاهی، چنین چیزی نیست، از این رو در آگاهی پیشرفت خود معنا ندارد. میان این دو تفاوت بسیار وجود دارد.
شخصی که می خواهد خود را پیشرفت دهد، هرگز آگاه نخواهد بود، زیرا پیشرفت بر محکوم سازی و رسیدن به نتیجه دلالت دارد. در حالی که آگاهی عبارت است از مشاهده بدون محکوم سازی و رسیدن و بدون انکار یا پذیرش. این آگاهی با امور خارجی و با آگاه بودن، با تماس داشتن با اشیاء و با احساس بودن آغاز می شود.
ابتدا آگاهی از اشیا اطراف و حساس بودن به اشیاء و طبیعت است، آنگاه به مردم، یعنی دارای رابطه بودن، سپس آگاهی از نظریات پیدا می شود. این آگاهی که عبارت است از حساس بودن نسبت به امور، طبیعت، مردم و نظریات از روندهای جداگانه تشکیل نشده، بلکه یک روند واحد است. مشاهده دائم همه امور، همه افکار، همه احساسات و اعمال است، به ترتیبی که درون انسان سر راست می کنند. از آن جا که آگاهی محکوم کردنی نیست، چیزی به نام جمع آوری دانش وجود ندارد. انسان زمانی محکوم می کند که دارای معیاری باشد، به عبارت دیگر، اندوخته ای داشته باشد و بدین ترتیب بتواند خود را پیش ببرد. آگاهی یعنی درک فعالیت های «خود» یا «من» در ارتباط با مردم، نظرات و اشیاء، این نوع آگاهی لحظه به لحظه است و بنابراین قابل تمرین نیست. وقتی چیزی را تمرین می کنیم عادت می شود، ولی آگاهی عادت نیست. ذهنی که دارای عادت است، دارای حساسیت می باشد، ذهنی که در داخل شیار عمل خاصی حرکت می کند، کند است و انعطاف ناپذیر، در حالی که آگاهی طالب انعطاف پذیری و هشیاری دائم است. چنین چیزی دشوار نیست. وقتی شما واقعاً به چیزی علاقه منداید، وقتی به مراقبت از فرزندتان، همسرتان، از گل ها، از درختان و پرندگانتان علاقه مند باشید، جز این کاری نمی کنید. بدون آنکه محکوم کنید و بدون تعیین هویت به مشاهده می نشینید، ازاین رو ، در این مشاهده ارتباط کامل احساسات و افکار بوجود می آید و چنین چیزی فقط زمانی صورت می گیرد که شما بصورتی عمیق و ژرف به چیزی علاقه نشان دهید.
بنابراین، میان آگاهی و درون نگری که نوعی بهبود خویش است، تفاوت بسیار وجود دارد. درون نگری به ناکامی و تعارض بیشتر منجر می شود. در حالی که آگاهی، روند خلاصی از عمل «خود» است، عبارت است از آگاه بودن از حرکات، افکار و اعمال روزانه خویش و آگاه بودن از دیگری برای پرداختن به مشاهده او. این کار زمانی عملی است که کسی را دوست داشته باشیم، وقتی به چیزی بطور عمیق علاقه نشان دهیم، وقتی بخواهیم خود را- تمامی وجود و محتوای خود، و نه فقط یکی دو لایه از خود – را بشناسیم، در آن صورت بطور وضوح محکوم کردن وجود نخواهد داشت. در آن صورت باید برای همه اندیشه ها، عواطف، حالات احساسی و سرکوب ها آغوش بگشاییم و از آن جا که آگاهی لحظه به لحظه گسترش بیشتری پیدا می کند، خلاصی بیشتر از چنگ حرکت پنهانی اندیشه ها، انگیزه ها و علاقه مندی ها حاصل و میوه اش آزادی است، در مقابل درون نگری، تعارض پرور است و روندی است خود بسته، ازاین رو در آن، همیشه ناکامی و ترس وجود دارد.
شما (پرسشگر) در ضمن می خواهید بدانید که چه کسی آگاه است؟ وقتی شما تجربه ای همه جانبه .و ژرف دارید، چه اتفاقی می افتد؟ وقتی شما دارای این چنین تجربه ای هستید، از آن چه که تجربه می کنید، آگاه اید. زمانی که عصبانی هستید، در همان لحظه عصبانیت، حسادت یا لذت، می دانید که خوشحال، خشمناک و غیره اید. تنها زمانی که تجربه پایان می پذیرد، تجربه کننده و مورد تجربه از هم فاصله می گیرند. آن وقت تجربه کننده به مشاهده مورد تجربه می نشیند. در لحظه تجربه نه مشاهده کننده ای وجود دارد و نه مورد مشاهده ای، تنها چیزی که هست، عمل تجربه است. خیلی از ما تجربه نمی کنیم. همیشه خارج از حالت تجربه کردن قرار داریم و بنابراین، این سوال مطرح است که مشاهده کننده کیست و آن کس که آگاه است، چه کسی است؟ به طور یقین، چنین سوالی غلط است. همان لحظه که تجربه کردن آغاز می شود، نه کسی که آگاه باشد وجود دارد و نه چیزی که او از آن آگاه باشد. نه مشاهده کننده ای است و نه مورد مشاهده ای، بلکه فقط حالت تجربه کردن وجود دارد و دیگر هیچ. برای بسیاری از ما زندگی کردن در حالت تجربه فوق العاده دشوار است، زیرا چنین کاری نیاز به انعطاف پذیری خارق العاده، نوعی سرعت عمل و حساسیت در درجات بالا دارد و هرگاه دنبال نتیجه و طالب توفیق باشیم، هدف مد نظرمان باشد و به حسابگری روی آوریم- تمامی آن چه باعث ناکامی می شود – این نوع زندگی را انکار خواهیم کرد. کسی که طالب هیچ چیز نیست، در تکاپوی رسیدن به هدفی نمی باشد، در جستجوی نتیجه گیری و دلالت های ضمنی آن نیست، در حالت تجربه مستمر است. از این رو، هر چیزی برایش حرکت و معنایی دارد، نه چیزی کهنه است، نه نیم سوخته و نه تکراری، زیرا «آن چه هست» هرگز کهنه نیست. این چالش است، آن چه کهنه است، پس مانده بیشتری به صورت خاطره یا مشاهده کننده که خود را از مورد مشاهده، از تجربه و حالت جدا می داند، دارد.
شما برای خود می توانید به گونه ای ساده و آسان این را آزمایش کنید. باردیگر که عصبانی شدید یا حسادت کردید و یا حرص و آز و خشونت به خرج دادید، مراقب خودتان باشید. در چنین حالتی، «شما» وجود ندارید. تنها همان حالت وجودی، وجود دارد. در همان لحظه یا در همان ثانیه بعدی که نام گذاری اش می کنید، واژه ای برایش معین می نمایید و آن را حسادت، خشم و حرص و آز می نامید، بی درنگ باعث بوجود آمدن مشاهده کننده و موردمشاهده، تجربه کننده و مورد تجربه می شوید. وقتی که تجربه کننده و مورد تجربه وجود داشته باشد، آنگاه تجربه کننده سعی می کند تجربه را تعدیل داده، آن را تغییر بدهد، چیزهایی در موردش به یاد بیاورد و اموری از این قبیل و بدین ترتیب تقسیم میان خود و مورد تجربه را حفظ کند. اگر شما از این احساس نامی نبرید – که معنایش این است که در جست و جوی نتیجه گیری نیستید، محکوم نمی کنید و به آرامی و سکوت از این احساس اگاه اید- آنگاه خواهید دید که در آن حالت عاطفی، در آن حالت تجربه کردن، نه مشاهده کننده ای وجود دارد و نه مورد مشاهده ای، زیرا مشاهده کننده و مورد مشاهده پدیده ای مرکب اند و بدین ترتیب آن چه هست، فقط تجربه کردن است و دیگر هیچ.
بنابراین، درون نگری و آگاهی کلاً با هم فرق دارند. درون نگری به ناکامی و تعارض بیشتر منجر می شود، زیرا آرزوی تغییر به صورت ضمنی در آن نهفته است و تغییر به جز استمراری تعدیل شده نیست. آگاهی حالتی است که در آن محکوم سازی، توجیه و یا تعیین هویت راه ندارد، بنابراین، تفاهم وجود دارد. در آن حالت انفعالی و بیداری هشیارانه نه تجربه کننده ای دیده می شود و نه مورد تجربه ای.
درون نگری که نوعی پیشرفت خود و یا توسعه خویش است، هیچ گاه به حقیقت نخواهد رسید، زیرا همیشه روندی خودانحصاری است، در مقایسه، آگاهی حالتی است که حقیقت در آن تجلی خواهد کرد، حقیقت آن چه هست، حقیقت ساده حیات روزانه. تنها پس از پی بردن به حقیقت حیات روزانه می توانیم دور برویم. برای دور رفتن باید از نزدیک آغاز کرد، اما بیشتر ما می خواهیم از جا بپریم و بدون استنباط آن چه نزدیک است، از دور آغاز کنیم. وقتی به نزدیک اشراف پیدا کنیم، می بینیم که میان نزدیک و دور فاصله ای نیست. اصلا فاصله ای وجود ندارد، ابتدا و انتها یکی است.

بنابراین سوال من اینه: چطور میشه که آدم اون کیفیت آگاهی رو پیدا میکنه؟ لطفا توجه کنید، منظور آگاهی خاصی نیست (حداقل برداشت من اینه) یعنی منظور این نیست که ما آدم ها رو به این شکل ببینیم یا به شکلی که دون خوان می بینه. ببینید نمی شه به خودت گفت فقط نظاره کن، شاهد باش، ببین یا تنها خودت رو بپا (بقول دوستم: ویریا باش). چطور میشه که آدم آگاه میشه، چطوری شاهد می شه؟ بنظر شما این سوال درسته؟

elected
14-10-2006, 10:36
آیا ما همه مثل هم می بینیم، می شنویم و درک می کنیم؟
خوب(مکث)، از اول شروع کنم یا از آخر؟ حالا یه کاریش می کنیم.
اون وقتا که تو اون دانشگاه لعنتی فلسفه بافی می کردیم، وقتی به خودکار بیک قرمزم نگاه میکردم، این سوال بچه گونه به ذهنم رسید(بچه گونه، چون این سوال رو از بقیه پرسیدم بهم خندیدن)، که دیروز دوباره یادم اومد. دقت کنین: من از اول بهم گفتن این علامت #، با اين رنگ و با اين مشخصات، اسم مفهوم «شماره 1»، و به شما هم گفتن که این علامت @ و مشخصاتش اسم مفهوم «شماره 1» است!! غیر از اینه (ما هرچی یاد گرفتیم از برداشت های دیگرانه که خودمون بوسیله اطلاعات پیشین، پردازشش کردیم)؟! خوب حالا آیا ما واقعاً در ارتباط با مفهوم و معنا «شماره 1» هستیم یا نه؟ یه ذره از فلسفه (البته واقعیت بید) بیایم بیرون. شما برداشت خودتون رو از عشق دارید، من برداشت خودم رو! میگید نه! خوب برای یه نفر عشق فقط مفهوم جنسی داره و برای یه نفر دیگه حتی میشه به گل و گیاه هم عشق ورزید و .... خوب حالا کی راست میگه؟! این سوال درسته؟ (مکث)، آفرین، سوال درست نیست. سوال درست اینه: آیا ما در ارتباط با واقعیت و معنای اشیاء، پدیده ها، آدمها و ... هستیم یا نه؟ اگه نیستیم چرا؟ و در آخر ارتباط به معنای واقعی یعنی چه؟
راستی به چشماتون، گوشهاتون و در کل به استنتاجات ذهنی تون زیاد اعتماد نکنید(حداقل من دیگه اطمینان ندارم)!!!!!

darab
14-10-2006, 13:06
......
.....
بنابراین سوال من اینه: چطور میشه که آدم اون کیفیت آگاهی رو پیدا میکنه؟ لطفا توجه کنید، منظور آگاهی خاصی نیست (حداقل برداشت من اینه) یعنی منظور این نیست که ما آدم ها رو به این شکل ببینیم یا به شکلی که دون خوان می بینه. ببینید نمی شه به خودت گفت فقط نظاره کن، شاهد باش، ببین یا تنها خودت رو بپا (بقول دوستم: ویریا باش). چطور میشه که آدم آگاه میشه، چطوری شاهد می شه؟ بنظر شما این سوال درسته؟

دوست من،
اگر سوال شما در متن سخنرانی‌ها و کتب او بود، شاید کریشنامورتی چنین پاسخی می‌داد:

توجه کنید، این کیست که سوال می‌کند؟ آیا همان هویت (منظور شما نیستید !) تکه پاره پر از تجارب خوب و بد، حرمان و اندوه و لذت و خودمحوری و ...نیست؟؟!! مطلبی که شنیده از درون‌کاوی و آگاهی است، حال با مقایسه فهمیده که باید چنین باشد چرا که دوست دارد تجاربی که از زندگی دارد چنین باشد و چنان.. می‌خواهد جدای از تجربه‌ای که می‌تواند با آن باشد، هویتی را در ارتباط با جریانی مورد بازبینی و بررسی و مشاهده قرار دهد.. مشاهده کننده از مشاهده شونده جداست.. نه ؟؟!! چیزی را پسندیده و به دایره تجربیاتش می‌خواهد بکشد !!
در زمان پرسش، بدون محکومیت و جداسازی، اگر چنین به ماهیت عمل نگاهی کودکانه و معصوم می‌انداختیم ( و نه عملی را که دون‌خوان به نام دیدن در نوشته‌های کارلوس کاستاندا می‌خوانیم ) آنگاه از آنچه در اکنون در حال اتفاق افتادن است آگاهیم. صرف کنش آگاه بودن در زمان حال در ارتباط با تجاربی که معمولا پس از تجربه مورد بازبینی تجربه در گذشته می‌شود و در مقایسه با نمادها و مفاهیم سیر نتیجه‌گیری و سپس ذخیره اطلاعات می‌گیرد، کنشی است که افتراق و جدایی از پدیده‌های مورد مشاهده پیش نیامده.. این عمل در زمانی که می‌خواهیم از اندوخته‌هایمان مثلا در ساختمان سازی و یا وکالت یا.. تجاربی که احتیاج به عمل ذهن دارند، به کار نمی‌آید و این درست نقطه‌ای است که بسیاری از مطالب کریشنامورتی را گنگ و غیرقابل استفاده می‌دانند..
آگاه بودن از نحوه عمل ذهن، خود راهنمای بزرگی است که چه زمان از آن و چطور استفاده کنیم.. اگر سرور وجود، همان آتمان یا روح، زمام امور را به دست گیرد، کالبد ذهنی که نزدیکترین کالبد به روح است، به بهترین نحوه ممکن در اختیار انسان خواهد بود..
چه باید کرد و چطور، خود نوعی بکاربری اشتباه ذهن در ارتباط با زندگیست که به اسارت بیشتر منتهی خواهد شد،.. کریشنامورتی از نفی اندیشیدن به عنوان بهترین نوع اندیشیدن در این مواقع می‌گوید، در زمان تجربه، وقتی به نحوه درگیر شدن ذهن می‌نگری، و آنرا بدون محکوم سازی فقط مشاهده می‌کنی، پس از عمل و تجربه، از استفاده از آن اجتناب خواهی کرد و آنرا نفی می‌کنی،.. آنچه که درست نیست را نمیکنی.. همین...

در مورد اینکه گفتید از اعمال روشن‌بینان نمی‌توان برای تجارب درست انتخاب شده در مسیر روشن‌بینی استفاده کرد، صحیح می‌گویید، ولی زمانی که برای رسیدن به آن نقطه‌ای که مثلا دون‌خوان در باره دیدن می‌گوید راهی جلوی پای شاگرد نگذاشته باشد !.. در حالی که کتاب‌های کاستاندا پر از مطالبی است که با انجام آن بدون اینکه کارلوس بداند و بپسندد که به کجا خواهد انجامید، شرایط توقف دنیا و سکوت درونی را برایش مهیا کرد.. البته از حقه‌هایی استفاده می‌کند که دقیقا به خاطر اینکه آنها را برای زندگی بهتر نپسندد و در جریان دیگری از وادی پرقدرت ذهنش نیفتد.. حال ما داریم کتابهایش را می‌خوانیم.. چطور می‌خوانیم؟ چه می‌خواهیم بشویم؟ از چه آن خوشمان آمده؟ رو به کجا می‌رویم؟ .. اینجاست که تونال و ناوال، دقت اول و دوم و سوم، و ... در تعالیم دون‌خوان، به یاری شاگرد می‌شتابد.. ولی ما از این غافله جداییم.. پس چه کنیم ؟؟!!! نحوه استفاده از کتب کاستاندا را باید یاد بگیریم.. زمانی که از هویت خود آگاه گشتیم و این هیولای پوسیده را که در اثر فعالیت نابجای ذهن تشکیل شده بود و ما آنرا خلق کرده بودیم، به کنار انداختیم، قدم در مسیری از زندگی خواهیم گذاشت که به بصیرت دیدن درست را از نادرست برخورد کردن با عناصر زندگی و از جمله تعالیم دون‌خوان خواهیم یافت..
کریشنامورتی می‌گوید تا آگاه نباشی، استفاده از تعالیم زمان‌بر برای درک ناشناخته‌های فارغ از زمان، درست نیست و به جایی که منتظر ختم شدنش هستیم و در سعی و تلاش و تکاپو، اسیر فیلم‌های رنگین و بازی‌های ذهنی دیگری شده‌ایم.. پس هشیاری و آگاهی را فرا خوانیم..

-/

elected
14-10-2006, 13:25
دوست من،
اگر سوال شما در متن سخنرانی‌ها و کتب او بود، شاید کریشنامورتی چنین پاسخی می‌داد:

-/
بسار عالي بيد- راستي اگه مي توني به زبان عاميانه از تونال و ناوال، دقت ها و ... بنويس. ممنون از پاسخت.

elected
14-10-2006, 13:28
اگر سوال شما در متن سخنرانی‌ها و کتب او بود، شاید کریشنامورتی چنین پاسخی می‌داد:

-/
دوست من، كاملا درست بود: يه سوال كه در اثر كم توجهي پرسيدم و ناشي از همون خودمحوري، ممنون از راهنماييت. بسار عالي بيد- راستي اگه مي توني به زبان عاميانه از تونال و ناوال، دقت ها و ... بنويس. فكر مي كنم كه بدوني با كتب كاستاندا چطو بايد شروع كرد.

darab
14-10-2006, 14:19
دوست عزیز،

من نمی‌دانم که آیا کتابهای کاستاندا را خوانده‌اید یا نه، ولی حسب درخواست شما می‌گویم:

تونال همه آن چیزیست که می‌شناسیم و در دنیای نسبی و با ذهن مفهوم دارد.. همه شناخته‌ها به آن تعلق دارند، حتی نمادی به نام خدا ( البته خدای حقیقی در دایره تونال مفهوم ندارد و به ناشناختنی و خارج از حوزه امکانات بشری است برای آگاهی یافتن)
ناوال همه آن چیزیست که با ابعاد نسبی دنیا به دایره شناخته‌های انسانی نمی‌پیوندد، چرا که هم جنس نیستند.. و خارج از حوزه تونال است.. همچو اقیانوسی که جزیره‌ای را در میان گیرد (عین توصیف دون‌خوان)

برای تشریح دقتها باید از مفهوم پیله فروزان و پیوندگاه بهره جوییم.. هیبت انرژی انسان همچو پیله‌ایست که از آگاهی فروزان انباشته است.. در فراخنای هستی، انوار آگاهی که از سرچشمه کائنات در آن در جریان می‌باشد (تعبیر پر دردسر عقاب) تعدادی را در زمین برای زیست موجودات ارگانیک و غیر ارگانیک و بقیه، دریافت می‌کنیم.. که از انوار مربوط به حیات ارگانیک هم جنسش را در پیله داریم.. فرآیند ادراک اینطور است که انوار آگاهی خارج از پیله بایست با همان در درون پیله همسو شود در جایی به نام پیوندگاه، حال این پیله چه نوع انواری دارد؟ یکسری که در حوزه استفاده امروزی ما انسانهاست که به خودآگاهی و دقت اول معروف است، انوار بسیار دیگری نیز هست که امکان استفاده از آنها برای بشر مقدور است که در صورت همسویی در پیوندگاه، دسترسی به سوی چپ یا دقت دوم را میسر نموده است.. دقت سوم همان استفاده از دقت دوم در تمامی انوار آگاهی امکانات بشریست که روشنایی چنین آگاهی فروزانی در درون به آتش درون مصطلح است..

استفاده از انوار دیگر و رسیدن به آگاهی برتر در اثر همسویی، توسط قصد انجام می‌شود.. برای استفاده از قصد که در اختیار همیشگی انسان است، متوقف کردن دنیای سالک توسط خودش ضروری و شرط اولیه است.. استفاده نکردن از ذهن در مفاهیم خارج از ابعاد نسبی، و باز کردن چشم روح بر روی آن، همان آگاهی، باعث توقف دنیای سالک و دیدن دنیاهای جدید و موازی همین دنیا می‌شود..

و دقیقا این زمان است که می‌توان به تجارب درونی و برون فکنی کالبد اختری و روح و ... پرداخت.. چرا که همانطور که خود گفتید، استفاده از اعمال در ابعاد دیگر آگاهی برای آنانی که هنوز دنیای مادی خویش و نحوه برخورد ربوت‌وارشان را ننگریسته‌اند و نمیدانند و آگاهی ندارند، چه سود و چه فایده؟ البته هر کس مختار اعمال خویش است و این را فقط نظر شخصی بدانید..
-/

bb
15-10-2006, 08:24
خودمونيم
يكي از بزرگترين هنرهايي كه من دارم اينه كه تاپيك هاي خاموش رو روشن كنم مي گي نه !! نگاه كن به اين پاييني بعد تو اين تاپيك در موردش بحث كن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bb
15-10-2006, 08:47
راستي هر كي هر چي در مورد سماع ميدونه بگه !!!

zolgharnein
15-10-2006, 20:42
سلامبه همه دوستای گلم من که واقعا این سایت را از انگیزهای اصلی برای بیداری تو خواب می دونم راستش دیگه نا امید شده بودم که می شه ایت کار ار کرد خلاصه با تجربه های شما و مطالبی که خوندم و چیزایی که یاد گرفتم دوباره ادامه دادم .
بگذریم چند شب پیش که داشتم خواب می دیدم یکم اب ریخت توی دستم دیدم رنگش سبز فسفری و تعجب کردم با خودم گفتم شاید خواب ببینم و جالب اینجاست با اینکه هیچوقت اب به این رنگ نیست وقتی خودما نشگون گرفتم و دیدم دردم نمی یاد بازم شک کردم نکنه بیسدار باشم اما با خودم گفتم بهتره بی خود شک نکنم بعدش می خواستم جایی برم از ترس اینکه نکنه در اثر پرواز کردن انرژیم تموم شه و از خواب بیدار بشم رفتم سوار یه ماشین شدم منا رسونه واقعا خنده داره نه.
راستی چند شب پیش خواب دیدم دارم با اینترنت کار می کنم توی یه سایت بودم دیدم یه سخن نوشته نتونستم همشا بخونم اما نوشته بود: (هر چیزی را که برای بار اول فراموش کردید برای بار دوم هم فراموش می کنید) ....به نظر شما این جمله معنی هم داره اگه نظرتون را بزارید ممنون می شم .

امیدوارم این باقی مونده ماه رمضان برای همه ما پر از خیر و برکت باشه
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن درد عاشق نشود به ز مداوای حکیم

fmary
16-10-2006, 11:28
بچه ها من يه استاد مي خوام

elected
16-10-2006, 12:01
دم در ... ایستاده بودم، و به آدمها نگاه می کردم. دیدم آدمها رو خیلی سریع نام گذاری می کنم، ناخودآگاه ذهنم دنبال تطبیق افراد جدید با قدیم.حتی اونایی رو که نمی شناسم داشت. آدم خشن، این یکی مث فلانی بی ادب، اون یکی کوتاه قد و تند تند راه می ره و مثل یارو آدم ترسو است، این یکی آروم، اون یکی بهش میآد متفکر باشه، این یکی قشنگه، بسیجی، لات و لوت، هیپی، مذهبی، انصار، امل، شلخته، منظم، مهربون و ....خوب کار ذهن (من) دیگه کاریش نمی شه کرد، به خودم گفتم: خوب کار ذهن همینه دیگه، باید تقسیم بندی کنی و در ضمن ایرادی نداره ولی دیدم نه یه ایراد خیلی بزرگ داره. تا حالا شاید این جمله رو بارها به دیگران گفتین یا شنیدین(البته شما که ماورایی هستین، نه بابا شما نه! خودم رو میگم):
اصلا از تو انتظار نداشتم.
و طرف دچار ناراحتی میشه که چه کار غیر منتظره و بدی یا خوبی انجام داده. آره به خاطره همون، تصوراتی پیشینی بوده که فرد الف از فرد ب داشته است. و اگه ادامه بدیم به مشاجرات درونی، دعواهای شخصی، گروهی، قبیله ای و ملی و .... می رسیم. خوب آیا واقعا ما به هم دیگه نگاه می کنیم و یا آیا با هم در ارتباط هستیم؟ و یا همدیگرو می شناسیم؟
این موضوع رو حتی میشه بین زوجها هم دید، زن و مردهایی که عمری با هم زندگی کردن و فکر میکنن که همدیگرو می شناسن. بنظر شما اصلا می تونیم همدیگرو بشناسیم؟ و یا چطور می شه این عینکهای قلابی رو از رو چشامون برداریم(اینم واسه تو که ناراحت (عینکی) نشی: از رو چشمم بردارم)؟ و یا چی می شه که این عینکهای قلابی برداشته می شه؟
به دید زدن (تو مخ خودم) ادامه دادم، یهو یکی از مغازه دارهای باحال(یه عینک قدیمی) اومد نزدیک و گفت: عصری دید زدن(دخترها رو دید زدن) خیلی حال میده. منم گفتم: امروز محشره! خوب اینم همون عینک این رفیق بود برای من. تازه بلافاصله منم یه عینک به چشمم زدم در مورد اون که: فلانی آدم سطحی نگریه(یه نفر نبود بگه: آخه این بنده خدا(عینک بعدی) چطو باید تو مخ تورو بخونه)! ذهنم داشت تراوش می کرد(عینکی می شد، نخند جدی میگم) که یه چیزه وحشتناک فهمیدم: این عینکها هموون خود من هستند!!! باور ندارین! الان ثابت می کنم:
همون رفیق بعدش گفت: جوون تا ازدواج نکنی یا از نزدیک تماس (جنسی) نداشته باشی، نمی تونی تصورشون کنی!! یه لحظه دیدم این تنها عینکی که من تا حالا به چشمم نزدم! چرا؟! چون من تجربه ای از این قبیل نداشتم! خوب! و بعد دیدم که اگه من قبلا نترسیده بودم، نمی تونستم بگم فلانی ترسو است. اگه قبلا خشونت رو تو خودم ندیده بودم و یا به اون حس خشونت نگفته بودم، به هیچ وجه نمی تونستم بگم فلانی خشنه و .... ، یه بچه هیچ یک از اینها رو نام گذاری نمی کنه به خاطر همین شما دوسش دارین (حتی اگه از شما بدش بیاد، امضام رو ببین متوجه میشی). بقول مولوی:
ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای (عینک می زده ام) این زمان (موقع ارتباط با دیگران) چون خر برین یخ مانده‌ای (مثل خر نمی دونم چطو ارتباط برقرار کنم) ویا عقل در شرحش چو خر در گل بخفت.!ای کاش سهراب سپهری اینجا بود و می گفت که: چشمام رو چه جوری بشویم. چه جور دیگه ای باید ببینم. ولی خوب شما رو دارم غم ندارم. احتمالا شعرها ربطی نداشت، ولی منظور این بود که واقعا مث خر تو گل موندم. خوب دوست من، حالا من با خودم چیکا کنم. تازه این من (بزرگترین عینک روی کره زمین) که اینها رو تشخیص داد کیه؟ ای بابا دیوونه شدم، تو رو خدا یه نفر به من(که نمی دونم کیه) بگه چیکا کنم. نچ، من خودم حتی خودم رو نمی شناسم انتظار دارم دیگری کمکم کنه! پس برم بمیرم، دادش، آبجی: لا اقل یکی تون بگه: چطور بمیرم. بهههه اینم (مرگ) که یه عینک دیگس. نه مث اینکه هر کاری بکنم عینکی تر می شم.
راستی شما شماره عینکت چنده؟!!!!!

elected
16-10-2006, 13:38
دوست عزیز،
استفاده از انوار دیگر و رسیدن به آگاهی برتر در اثر همسویی، توسط قصد انجام می‌شود.. برای استفاده از قصد که در اختیار همیشگی انسان است، متوقف کردن دنیای سالک توسط خودش ضروری و شرط اولیه است.. استفاده نکردن از ذهن در مفاهیم خارج از ابعاد نسبی، و باز کردن چشم روح بر روی آن، همان آگاهی، باعث توقف دنیای سالک و دیدن دنیاهای جدید و موازی همین دنیا می‌شود..
-/
در ابتدا ممنون از پاسخ شما، آره 3، 4 سال پيش چند تا كتاب از كتابهاي كاستاندا رو خوندم. اما الان زياد يادم نيست.
و اما اينكه مشكل من:
به هر چيزي كه فكر مي كنم، مي بينم همش گفته ديگران است، وقتي مثلا قصد دارم كه در رويا متوجه شم كه در رويا هستم: مي بينم كه همش زور، بايد زور بزنم، خوب چرا؟ پس ديگه زور نمي زنم.... (اين اتفاق در مورد هر كاري غير از ضروريات زندگيم مي افته) و ديگه اصلا در مورد اون فك نمي كنم. بنابراين سوالم اينه: چرا بايد تمرين كرد؟! و اگه پاسخي داشتين، چه را بايد تمرين كرد؟ (نمي دونم تونستم از پشت اين دنياي كامپيوتري مشكلم رو بگم يا نه).

elected
16-10-2006, 13:44
دوست عزیز،
استفاده از انوار دیگر و رسیدن به آگاهی برتر در اثر همسویی، توسط قصد انجام می‌شود.. برای استفاده از قصد که در اختیار همیشگی انسان است، متوقف کردن دنیای سالک توسط خودش ضروری و شرط اولیه است.. استفاده نکردن از ذهن در مفاهیم خارج از ابعاد نسبی، و باز کردن چشم روح بر روی آن، همان آگاهی، باعث توقف دنیای سالک و دیدن دنیاهای جدید و موازی همین دنیا می‌شود..
-/
در ابتدا ممنون از پاسخ شما، آره 3، 4 سال پيش چند تا كتاب از كتابهاي كاستاندا رو خوندم. اما الان زياد يادم نيست.
و اما اينكه مشكل من:
به هر چيزي كه فكر مي كنم، مي بينم همش گفته ديگران است، وقتي مثلا قصد دارم كه در رويا متوجه شم كه در رويا هستم: مي بينم كه همش زور، بايد زور بزنم، خوب چرا؟ پس ديگه زور نمي زنم.... (اين اتفاق در مورد هر كاري غير از ضروريات زندگيم مي افته) و ديگه اصلا در مورد اون فك نمي كنم. بنابراين سوالم اينه: چرا بايد تمرين كرد؟! و اگه پاسخي داشتين، چه را بايد تمرين كرد؟ (نمي دونم تونستم از پشت اين دنياي كامپيوتري مشكلم رو بگم يا نه).

elected
16-10-2006, 13:52
دوست عزیز،
من نمی‌دانم که آیا کتابهای کاستاندا را خوانده‌اید یا نه، ولی حسب درخواست شما می‌گویم:
استفاده از انوار دیگر و رسیدن به آگاهی برتر در اثر همسویی، توسط قصد انجام می‌شود.. برای استفاده از قصد که در اختیار همیشگی انسان است، متوقف کردن دنیای سالک توسط خودش ضروری و شرط اولیه است.. استفاده نکردن از ذهن در مفاهیم خارج از ابعاد نسبی، و باز کردن چشم روح بر روی آن، همان آگاهی، باعث توقف دنیای سالک و دیدن دنیاهای جدید و موازی همین دنیا می‌شود..
-/
ممنون، آره خوندم ولي نفهميدم چه چيزي را بايد بكار گيرم.

darab
16-10-2006, 14:24
یک نجاری کارش رو خیلی خوب بلد بود و مهارت داشت، ولی توی دکانش تقریبا حبس بود، چرا که مستقیما با مشتری‌هایش در ارتباط نبود. بلکه یک آدمی که خوش بر و رو و متظاهر و خوش لباس که زبان چرب و نرمی هم داشت، با مشتریها طرف بود..
نجار هر روز صبح سر کار میامد و دلال بهش میگفت چی باید درست کنه و دستمزدش هم چقدره.. اون هم به این وضعیت عادت کرده بود، چرا که چند سال قبل بد جور مستاصل شده بود و این دلال با آوردن مشتری بهش کمک کرده بود.. و اون هم این پیشنهاد رو بهش داده بود که اگر براش مشتری بیاره پورسانت میگیره.. دلال هم خیلی از این پیشنهاد خوشش اومد و .. امروز دیگه اون دلال تقریبا صاحبکار بود... ته دکان نجاری دری بود که نجار از اونجا میرفت خونه خودش و زن و بچه‌هاش..
نجار خیلی چیزا دوست داشت درست کنه.. ولی عایدیش اونقدر کم بود که فرصت نمیکرد.. تمام روز کار میکرد و کار میکرد و اصلا زمانی باقی نمی‌موند که به خودش و ایده‌هایی که داشت برسه.. میخواست یه دست میز ناهارخوری به سبک مثلا لویی شانزدهم بسازه که .. ارزشش فقط برای دل خودش بود و اصلا به فروشش فکر نمیکرد.. ولی حیف که وقتی نداشت..

به نظرت مشکل کجاست؟
- مشکل حرفه نجاریست؟ با چوب و اره و میخ و چکش سر و کار داشتن مشکله؟
- مشکل خود نجاره؟ چون به دنبال آسایش خود و خانواده‌اش، فقط نجاری رو میشناسه و نمیخواد مردمداری و ارتباط یاد بگیره؟
- مشکل دلال و کارجور کنش که تقریبا صاحبکارش شده هست؟ چون اگر اون نبود بالاخره نجار شاید در اثر اجبار با مردم ارتباط برقرار میکرد؟
- شاید هم مشکل سر ایده‌هایش بوده؟ یا اینکه خونش پشت مغازش هست؟ یا شایدم اشکال از مغازه‌اش هست؟
- شایدم اگر نجاره تو خیال خودش شروع کنه به ارتباط با مردم.. یک روز بتونه این کار رو بکنه؟

منتظرم..

-/

masoud_p30
17-10-2006, 00:47
اين يك خواب نيست!
اگه حوصلشو داشتيد بخونيدو كمكم كنيد.
شب قدر بود دير به مسجد محل رفتم شلوغ و بزرگ و پر از جمعيت حياط هم پر بود بچه ها توي كوچه هاي اطراف داشتند بازي ميكردند انگار نه انگار از نصف شب گذشته و من وسط مسجد نشسته بودم و از جوشن لذت ميبردم نمي دانم شايد فقط باهاش فاز گرفته بودم ولي بيشتر به فكر رفتم واقعا من چقدر در عمق وجودم ايمان بله ايمان داشتم به هر چه كه ميكردم!!
چند سالي ميگذشت از زماني كه از انبوه بحث هاي فلسفي وجود يا عدم خدا خودم رو با اين نتيجه نمي دونم شايدم بهونه كنده بودم كه خدارو با عقل نميشه اثبات يا رد كرد و فقط بر پايه احساسي كه داشتم قبولش كردم به عنوان يه ماورا!!!
اما اين ها بحث ديگري بود اسلام! دين! همه اينها مي تونست همونقدر كه باشه نباشه من 4-5 سال پيش مكه بودم ديدم كه ميتونه باشه اما اطمينان … ايمان!!!!
و اينكه اگر هست همين است كه ما داريم ….
نمي دونم چرا بلند شدم از لاي جمعيت رد شدمو از مسجد رفتم بيرون ولي هر كاري كردم نتونستن برم خونه چند باري تو كو چه هاي اطراف مسجد دورش چرخيدم وآرام برگشتم به مسجد گوشه اي از حياط روي زمين نشستم و به حال خودم شايد به ناداني .. حيرانيم شاي؛د نمي دانم براي چه آرام گريستم….
نمي دونم لابد مردمي كه اون اطراف ميديدنم فكر ميكردن مثلا چه آدميه اين ديگه بابا !نمي دونستن كه گريه ام از شدت ايمان نيست از ضعفشه…
تا صداي دوستي قديمي كه معلوم نبود اصلا اونجا چي كار ميكرد و منو چه جوري اون گوشه گير اورده بود منو به خودم آورد كه مسعود تويي…
وقتي برگشتم خونه بي اينكه قرآني سر گرفته باشم فقط خواستم كه خدا قلبم رو مطمئن كنه و تكليفم رو روشن…
و امشب باز شب قدره… و من نمي دونم باز چرا اينجام شايد در اسرار ماورا دنبال ماورايم ميگردم…
و آري به گمانم من امشب آمده ام اينجا تا شما كمكم كنيد دوستان ماورايي من!!!!كه عجيب راه را گم كرده ام!

elected
17-10-2006, 12:27
یک نجاری
منتظرم..
-/
مشكل؟ يه لحظه:ممممممم.....
بنظر مياد براي اين نجار نظرات ديگران(نون آور بودن، آسايش داشتن و ...) مهمتر از حرف دلش(يا چيزهاييه كه دوست داره)، مثلا اينكه نون آور خونه باشه خيلي مهمتر تا اينكه بخاطر دل خودش يه ميزه خيلي قشنگ بسازه، حتي مي ترسه از اينكه خودش بره تو كوچه و شهر و ... دنبال مشتري باشه و حاضر ميشه ديگران (دلال) رابط اون با دنياي اطرافش باشند، فكر مي كنه: زن و بچه و پول يعني تمام زندگي و نمي فهمه كه اين در حقيقت اونه كه با زبان چرب و نرمش مردم رو راضي مي كنه و نه دلال و نمي فهمه كه اگه خودش دنبال مشتري بره جاي اينكه پول به دلال بده مي تونه با اوون پول پس اندازي كلي زندگيش راحت تر باشه و به آرزوهاش برسه. آره بنظرم نجار متوجه نيست .
ولي سعي مي كنم بيشتر بهش فك كنم،

online-amir
17-10-2006, 13:03
اين يك خواب نيست!
اگه حوصلشو داشتيد بخونيدو كمكم كنيد.
شب قدر بود دير به مسجد محل رفتم شلوغ و بزرگ و پر از جمعيت حياط هم پر بود بچه ها توي كوچه هاي اطراف داشتند بازي ميكردند انگار نه انگار از نصف شب گذشته و من وسط مسجد نشسته بودم و از جوشن لذت ميبردم نمي دانم شايد فقط باهاش فاز گرفته بودم ولي بيشتر به فكر رفتم واقعا من چقدر در عمق وجودم ايمان بله ايمان داشتم به هر چه كه ميكردم!!
چند سالي ميگذشت از زماني كه از انبوه بحث هاي فلسفي وجود يا عدم خدا خودم رو با اين نتيجه نمي دونم شايدم بهونه كنده بودم كه خدارو با عقل نميشه اثبات يا رد كرد و فقط بر پايه احساسي كه داشتم قبولش كردم به عنوان يه ماورا!!!
اما اين ها بحث ديگري بود اسلام! دين! همه اينها مي تونست همونقدر كه باشه نباشه من 4-5 سال پيش مكه بودم ديدم كه ميتونه باشه اما اطمينان … ايمان!!!!
و اينكه اگر هست همين است كه ما داريم ….
نمي دونم چرا بلند شدم از لاي جمعيت رد شدمو از مسجد رفتم بيرون ولي هر كاري كردم نتونستن برم خونه چند باري تو كو چه هاي اطراف مسجد دورش چرخيدم وآرام برگشتم به مسجد گوشه اي از حياط روي زمين نشستم و به حال خودم شايد به ناداني .. حيرانيم شاي؛د نمي دانم براي چه آرام گريستم….
نمي دونم لابد مردمي كه اون اطراف ميديدنم فكر ميكردن مثلا چه آدميه اين ديگه بابا !نمي دونستن كه گريه ام از شدت ايمان نيست از ضعفشه…
تا صداي دوستي قديمي كه معلوم نبود اصلا اونجا چي كار ميكرد و منو چه جوري اون گوشه گير اورده بود منو به خودم آورد كه مسعود تويي…
وقتي برگشتم خونه بي اينكه قرآني سر گرفته باشم فقط خواستم كه خدا قلبم رو مطمئن كنه و تكليفم رو روشن…
و امشب باز شب قدره… و من نمي دونم باز چرا اينجام شايد در اسرار ماورا دنبال ماورايم ميگردم…
و آري به گمانم من امشب آمده ام اينجا تا شما كمكم كنيد دوستان ماورايي من!!!!كه عجيب راه را گم كرده ام!


توخودت راه پيدا كردي! راه از ما مي پرسي؟! بهتر از اين چي مي خواي! پيداش كردي! خوب نگاه كن... .

zohreh971
17-10-2006, 13:10
سلام
من مي گم كه خدارو وقتي پيدا مي كني كه در جستجويش نيستي

darab
17-10-2006, 13:11
خب درست حدس زدید،

میتوانی نجار را روح بدانی و دلال را ذهن،
یا نجار را ذهن بدانی و دلال را هویت غلط و مجازی و وجودش را در اثر کنش معیوب ذهن بدانی..

به هر حال نجار خودش مورد دارد وگرنه چوب و تیر و تخته و میخ و اره و .. ابزار کار اویند..
همینطور است که تمرین هم جزو کنشی است که به این وسیله قصد خود را جدی‌تر، و صیقلی‌تر و شسته رفته‌تر به کائنات اعلام می‌کنیم.

اگر قرار بود که فقط با کوچکترین نیت‌ها ، همان ابتدا آرزوهای انسان برآورده شود که هم دنیا به هم می‌ریخت هم نفس تکامل انسان زیر سوال می‌رفت.. چرا که مثلا شاید به زودی پشیمان می‌شد، و بعد از خدا می‌خواست جبران کند و یا.. خب تامل و برآورد اوضاع نسبی، و تسلیم و توجه و خلوص قلب برای تماس با موارد غیرنسبی، باعث بهتر قصد کردن می‌شود و این قصد خام برای پالایش و پختگی و به ثمر نشستن، طی زمانی نامعلوم و وابسته به مرتبه وجود، منتظر یکپارچگی صاحبش است.. که شاید این را به تمرین و ممارست و صبر و یقین و .. تاویل نماییم.

-/

elected
17-10-2006, 13:20
دوستان

تو مقطع تحصيلي قبليم، از رشته ام بدم ميومد ولي وقتي مي رفتم تو كلاس درس يا كتاب و جزوه رو باز مي كردم، همه چيز يادم مي رفت، حتي بد اومدن از درس و فقط درس ياد م يگرفتم، فقط درس و درس چون از كتاب و درس خوندن خيلي خوشم مي اومد. نتيجه اين شد: با اينكه از اون رشته خوشم نميومد، شاگرد اولي، ورود به مقطع بالاتر و .... رو به همراه داشت. تو مقطع جديد از روز اول به فكر مقطع بالاتر بودم و نشد!! مي دوني چرا: چون به فكر مقطع بالاتر بودم! بنابراين بايد نمره خوب يگرفتم، بايد زور مي زدم در نتيجه مثل قديما درس نمي خوندم. و اينطوري بود فهميدم كه در وهله اول مسايل نزديك مهمه و نه نتايج دور. در وهله اول شناخت خود، زندگي، اشيا دوروبر حوادث و ... مهمه و احساس مي كنم با اين روند وقتي آدم چشماشو باز كنه مي بينه كه مقطع بعدي (خداشناسي) پيش چشماشه، داره چشمك مي زنه.

elected
17-10-2006, 13:30
که شاید این را به تمرین و ممارست و صبر و یقین و .. تاویل نماییم. -/

ممنونم، تقريبا گرفتم ولي فك كنم براي هضمش بايد خوب بهش فك كنم.

deer
18-10-2006, 16:29
سلام به دوستان
مرسدس جان
من سيع كردم سه راه مراقبه ي شما رو انجام بدم راه دومش خيلي سخت من فقط افكارمو مشاهده مي كنم ولي بعضي وقتي قاطي مي كنم به قول معروف مي زنه به سرم نمي فهمم چه كار مي كنم چه كار كنم كه اين جور نشه

deer
18-10-2006, 16:34
سلام چرا دوستان كم پيدا شدن
zolgharnein عزيز من مطلبي كه شما در مورد چاكراي ششم نوشته بوديد چندين بار خوندم الان مي خواستم به دونم چه جوري مي شه اين ژشم سوم رو يك دفع باز كرد؟
موفق باشين

zolgharnein
18-10-2006, 20:12
سلام چرا دوستان كم پيدا شدن
zolgharnein عزيز من مطلبي كه شما در مورد چاكراي ششم نوشته بوديد چندين بار خوندم الان مي خواستم به دونم چه جوري مي شه اين ژشم سوم رو يك دفع باز كرد؟
موفق باشين
سلام اولا باز كردنش بدون استاد همينطوري خطرناك هست تازه شما مي خواهيد بدون ايجاد ظرفيت اوليه يكدفعه اين كار را بكنيد مگه از اون تجربه كه من تو تاپيك گذاشتم عبرت نگرفتيد خودتون هم به بچه ها گفتيد اين درس عبرتي باشه براي بقيه :sad:

Alireza_Shafaei_PCworld
18-10-2006, 21:56
خوب جناب ذوالقرنین یک استاد بگو تا بریم سرش !

elected
19-10-2006, 14:08
برگرفته از: Think on this things(برای جوانان) کریشنامورتی، برگردان: رضا ملک زاده
این کتاب مجموعه سخنرانیها و گفتگوهایی است که کریشنامورتی برای شاگردان و آموزگاران یکی از مدارس جنوب هند که توسط وی بر پا شده است، بیان داشته و در حدود سالهای 1961-1962 ایراد شده است. این مدرسه در نزدیکی بنارس و در کنار جاده سرنات و در کرانه رود گنگ قرار دارد و بیشترین سخنرانیها در زیرسایبان درختان تنومند بانیان انجام شده و یادآور این اشعار سهراب سپهری:
.....
در بنارس سر هر کوچه چراغی ابدی روشن بود.
.....
سفر مرا به زمین های استوایی می برد. و زیر آن بانیان سبز تنومند
چه خوب یادم هست عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد: وسیع باش و تنها، و سر به زیر، و سخت
.............
و من مفسر گنجشگهای دره گنگم و گوشواره عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس
کنار جاده «سرنات» شرح داده ام.

فصل-18 ذهن توجه گرا
آیا هیچگاه به صدای زنگ معابد توجه کرده اید؟ اکنون به چه گوش فرا می دهید؟ به نتها گوش می دهید یا به سکوت میان نتها توجه می کنید؟ آیا اگر سکوتی نبود، نتها مشخص بودند؟ اگر به سکوت توجه می کردید آیا در آن صورت اثر نتها بیشتر نبود و آنها کیفیت متفاوتی نمی یافتنید؟ اما می بینید که ما به ندرت توجه واقعی خود را به هر امری معطوف می داریم، و من فکر می کنم بسیار مهم است که معنای توجه داشتن را دریابیم. هنگامیکه آموزگارتان مسئله ای را تشریح می کند، و یا دوستی سخنی می گوید و داستانی را برایتان مطرح می سازد، یا وقتی که در کنار رودخانه هستید و صدای لغزش آب بر کرانه های آن را می شنوید، معمولا توجه اندکی بدانها مبذول می دارید، و اگر بتوانیم دریابیم که معنای توجه کردن چیست، شاید آنگاه آموختن اهمیت متفاوتی داشته باشد و بسیار آسانتر شود.
هنگامیکه آموزگارتان در کلاس به شما گوشزد می سازد که توجه کنید، منظورش چیست؟ منظور وی آن است که شما نمی باید از پنجره به بیرون بنگرید، آنست که باید از توجه به هر چیز دیگری باز ایستاده و توجه خود را تماما بر روی آنچه که قرار است بیاموزید متمرکز سازید. یا هنگامیکه غرق مطالعه داستانی هستید، تمامی ذهنتان آن چنان روی این داستان متمرکز شده است که در این لحظه هیچ چیز دیگری مورد توجه شما قرار ندارد. این گونه دیگری از توجه است. بنابراین توجه کردن در معنای متهول آن فرآیند محدودسازی اندیشه است، چنین نیست؟
اکنون، من فکر می کنم که گونه کاملا متفاوتی از توجه وجود دارد. آن گونه از توجه که عموما تبلیغ و تمرین می شود و آدمیان در گیر آن می شوند محدود ساختن ذهن تا حدودی است که آنرا فرایند انحصار سازی می خوانند. هنگامیکه برای بذل توجه، تلاش می کنید حقیقتا در برابر امری دست به مقاومت زده اید، مثلا در کلاس درس سعی می کنید به بیرون از پنجره و به رفت و آمد افراد و ...نگاه نکنید و در راه مقاومت بخشی از انرژی شما هرز می رود. برای متمرکز ساختن کامل ذهن بر امر ویژه ای شما دیواری پیرامون ذهنتان می سازید، و این کار را انضباط ذهن به منظور بذل توجه می نامید. شما می کوشید هر گونه اندیشه ای را از ذهن بیرون کنید و تنها تمام توجه خود را منحصرا بر اندیشه مورد نظرتان متمرکز سازید. این چیزی است که بیشتر مردم از توجه کردن استنباط می کنند. اما من فکر می کنم که نوع متفاوتی از توجه یا حالتی از ذهن هست که انحصاری نیست و دریچه ذهن را بر همه امور نمی بندد، و چون مقاومتی در کار نیست ذهن توانای توجه گسترده تر می باشد. اما توجه بدون مقاومت به معنای توجه جذب نیست.
آن گونه از توجهی را که من می خواهم از آن گفتگو کنم، یکسره با آنچه که معمولا از توجه استنباط می شود، متفاوت است و از امکانات عظیمی برخوردار است، زیرا انحصاری نیست. هنگامی که بر موضوعی، سخنی و گفتگویی توجه خود را معطوف دارید خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه دیواری از مقاومت در برابر تداخل دیگر اندیشه ها در ذهن پدید می آورید و در نتیجه ذهنتان کاملا حضور ندارد و هر چه که توجه کنید حضور ذهنتان صرفا جزیی است زیرا بخشی از ذهنتان در برابر تداخل هر گونه اندیشه ای و هر گونه انحراف و پریشانی مقاومت می کند.
بگذارید بررسی را با نگرشی دیگر آغاز کنیم. آیا می دانید پریشانی ذهن چیست؟ شما می خواهید به آنچه که می خوانید توجه داشته باشید اما ذهنتان با سروصدایی که از بیرون می آید پریشان می شود و شما به بیرون از پنجره می نگرید. هنگامیکه می خواهید بر چیزی تمرکز کنید و ذهنتان دچار سرگردانی می شود، این سرگردانی پریشانی خوانده می شود. در اینصورت بخشی از ذهنتان در برابر به اصطلاح پریشانی مقاومت می کند و در فرآیند این مقاومت انرژی ذهنیتان هرز می رود. در حالیکه اگر دم به دم از هر پویش ذهن آگا باشید در اینصورت در هیچ زمانی چیزی بنام پریشانی پیش نخواهد آمد و انرژی ذهن بعلت مقاومت به هدر نخواهد رفت. بنابراین بسیار مهم است که بدانیم براسی توجه چه معنایی دارد.
اگر شما هم به صدای زنگ و هم به سکوت در میان ضربه های آن گوش فرادهید، کل این فرآیند شنیدن، توجه است. به همین شیوه هنگامیکه کسی سخن می گوید توجه نه تنها شنیدن این سخنان بلکه دقت به سکوت میان واژه ها نیز هست. اگر این کار را تجربه کنید در خواهید یافت که ذهنتان می تواند بدون پریشانی و مقاومت توجه کاملی داشته باشد.هنگامیکه ذهنتان را با گفتن اینکه « من نباید به بیرون از پنجره بنگرم، من نباید به رفت و آمد مردم بیرون نگاه کنم، من باید علی رغم خواسته ام برای انجام کاری دیگر، به تدریس توجه کنم». تحت انضباط در می آورید، این کار جدایی پدید می آورد که بسیار هستی سوز است، زیرا انرژی ذهنی را به هدر می دهد. اما اگر با چنان تفاهمی گوش فرا دهید که در آن نشانی از هیچ گونه جدایی و در نتیجه هیچ شکلی از مقاومت نباشد به هر در اینصورت در می یابد که ذهن می تواند بدون هیچ کوششی توجه کامل خود را به هر امری معطوف دارد. آیا دقت می کنید؟ آیا سخن من روشن است؟
بی گمان تحت انضباط در آوردن ذهن به منظور بذل توجه آن فروپاشی و زوال ذهن می گردد. البته این بدان معنا نیست که ذهن همانند بوزینه ای ناآرام از این سو بدان سو برجهد. اما غیر از توجه جذب، ما تنها از این دو حالت توجه، آگاهی داریم. یا ما می کوشیم که چنان انضباط شدیدی را بر ذهن حاکم کنیم که نتواند منحرف شود و یا اینکه ذهن را برای سرگردان شدن از موضوعی به موضوع دیگر آزاد می گذاریم. اکنون آنچه که من می گویم مصالحه ای میان این دو حالت نیست، بلکه برعکس هیچ ارتباطی به این دو ندارد بلکه رویکردی یکسره متفاوت با آنهاست، این بدان معناست که کاملا از این دو امر آگاهی داشته باشیم که ذهن همواره و بدون آنکه اسیر دام فرآیند انحصار باشد، بذل توجه کند.
آنچه را که من می گویم بیازمایید، آنگاه خواهید دید که ذهنتان با چه سرعتی خواهد آموخت. شما می توانید آهنگ و یا صدایی را بشنوید و بگذارید که ذهنتان چنان سرشار از آن باشد که تلاشی برای آموختن نشود. گذشته از آن اگر بدانید که چگونه به سخنان آموزگارتان در پیرامون برخی واقعیتهای تاریخی گوش فرا دهید و اگر ذهنتان بتواند بدون هیچ مقاومتی گوش دهد زیرا که دارای فضا و سکوت است و دچار پریشانی نمی باشد، در اینصورت نه تنها از آن واقعیت تاریخی آگاه خواهید می شوید، بلکه پیش داوری های معلمتان را به هنگام تفسیر این واقعیت و واکنش خویشتن را نیز نسبت به آن در خواهید یافت.
من مایلم نکته ای را به شما گوشزد کنم. شما می دانید که فضا چیست. در این اطاق فضا هست. میان اینجا و خوابگاهتان، بین پل و خانه تان، میان این سوی رود و کرانه دیگر آن نیز فضا هست. حال ببینید که آیا در ذهنتان نیز فضا نیست؟ اگر ذهنتان دارای فضای آزاد باشد در اینصورت در این فضا سکوت هست و از آن فضا هر چیز دیگر پدید می آید، زیرا در آن صورت شما می توانید بشنوید، شما می توانید بدون مقاومت توجه کنید. به همین علت بسیار مهم است که ذهنتان از فضای آزاد برخوردار باشد. اگر ذهن انباشته و شلوغ نباشد و بی وقفه پر نشده باشد در اینصورت می تواند صدای پارس آن سگ، صدای گذشتن قطار از آن پل دور دست (صدای فن کامپیوترتان را) بشنود و در عین حال کاملا به گفته های کسی که اینجا سخن می گوید گوش فرا دهد. در این حالت است که ذهن شاداب و سرزنده است نه مرده و در حال نیستی.
.....
پرسش: چگونه ذهن می تواند به چند چیز همزمان توجه کند؟
پاسخ: این آن چیزی نبود که من از آن سخن می گفتم. کسانی هستند که می توانند در آن واحد روی بسیاری از امور تمرکز کنند (مثلا من که الان دارن هم تایپ می کنم و هم می خوانم، ایول من) که این عمل صرفا مسئله تربیت ذهن است، من اصلا در این مورد سخن نگفته ام(اینم از ضدحال کریشنامورتی).. منظور ذهنی است که بدون مقاومت است و چون دارای فضای آزاد است، از سکوت برخوردار است و از این سکوت اندیشه ها پدیدار می گردد.
و آمما پرسش من:
آیا تمرکز روی چاکراها و ... نوعی محصورسازی ذهن نیست؟ اگه نیست، چرا نیست؟ اگه هست، خوب پس چکار کنیم؟ این نظر خودمه: در تمرکز روی چاکراها و یا دیگر سیستمهای تمرکزی و عبادی، شخص یه هدفی در نظر داره(هر چند هدف را بی نهایت بنامیم) هدفی از پیش تعیین شده و روشن (مانند جمع کردن حواس، دیدن یک قدیس یا قدیسه در خواب، باز نمودن چاکرا و دریافت انرژی، و بسیاری اهداف بظاهر پاک و بی آلایش)، بنابراین آنچه که می بیند یا واقعیت نیست و یا توسط هدف از پیش تعیین شده تغییر یافته است.
نظر دون خوان و کارلوس کاستاندا رو می دونید؟ نظر این دو شخص(کریشنا و دون خوان)، اگه کلمه نظر درست باشه، برام خیلی مهمه، خیلی شبیه به هم هستند. حرفهای کریشنا رو می شه عملا درک کرد و دون خوان هم چون عملیه نمیگه «بذار بمیری بعدا می بینی چه کارایی کردی»، بلکه می گه «الان باید ببینی». ولی خوب ما دون خوان رو نداریم که با حرف و یا حقه هاش بتونه در تغییر آگاهی از این سو به آن سو کمکون کنه، پس از کجا شروع کنیم؟ این دو شخص تاکید عمده ای روی توجه در بیداری و در خواب دارند، استنباط من اینه که توجه در بیداری در وهله اول است، خوب کسی از حقه ها یا تمارین ناب دون خوان خبر نداره؟ کریشنا یه توجه و هوشمندی دائمی رو ضروری و نه تنها ضروری بلکه تنها نوع حیات راستین می دونه (که به نظرم خیلی خیلی واقعیه)، دون خوان چی می گه؟ برای آگاهی چه راهی رو پیشنهاد می ده؟ و یا دوستان نظرات دیگر اساتید رو که در موردشون اطلاعی ندارم رو توضیح بدن (کسانی مثل اوشو، خیام، مولوی و ... و دیگرانی که شاید برای من یا ما گمنام باشند).

elected
19-10-2006, 14:11
کتاب: اولین و آخرین رهایی، کریشنامورتی، برگردان: دکتر قاسم کبیری
خیال می کنم بیشتر ما می دانیم که این همه تشویق و تحریصی که از ما به عمل می آید، برای آن است که در مقابل فعالیتهای خود مرکز مقاومت کنیم. مکاتب به کمک قول و قرار ها، از راه ایجاد ترس از انتقاد، از راه انوع و اقسام محکوم سازی ها به روش های مختلف کوشیده اند که انسان را از این فعالیت مستمری که از «من» بوجود می آید، بازدارند. شکست آنها دور را به دست سازمانهای سیاسی داده اند. باز هم تحریص، باز هم امید نهایی مدینه فاضله. تمامی انواع قانون گذاری ها، از محدودترین تا افراطی ترین آنها، من جمله بازداشتگاههای زندانیان سیاسی، برای مقابله با آنها بکار گرفته و به مورد اجرا گذاشته شده اند. با این وجود، ما به فعالیت خود مرکز خود که گویی تنها کاری است که می دانیم، ادامه می دهیم. اگر اتفاقا در موردش فکری بکنیم، قدری آن را تعدیل می کنیم، اگر از آن مطلع باشیم، مسیرش را تغییر می دهیم، اما تحول بنیادی و عمقی صورت نمی گیرد و توقف ریشه ای آن عمل واقع نمی شود. متفکرین از این قضیه آگاه اند، این را هم می دانند که تنها وقتی این فعالیت از مرکز متوقف می شود، خوشی معنا پیدا می کند. بسیاری از ما طبیعی بودن فعالیتهای خودمرکز را بدیهی می پنداریم و می گوییم که فقط پی آمدهای آن که چاره ناپذیر است، باید تعدیل، منظم و کنترل شود. اکنون کسانی که قدری جدی تر و گرم تراند، اما نه با صداقت- زیرا صداقت طریق خودفریبی است- باید دریابند که آیا پس از آگاهی از این روند کلی خارق العاده فعالیت خود مرکز، می توان از آن پا فراتر گذاشت.
برای درک ماهیت این فعالیت خود مرکز باید بطور بدیهی به بررسی آن پرداخت، به آن نظر کرد، از روند کلی آن آگاهی داشت. درصورتی که از آن آگاه شویم، آن وقت امکان از میان بردن آن وجود خواهد داشت، اما آگاهی از آن نیاز به درکی خاص دارد، نیاز به یک قصد مشخص برای رویارویی با مساله به گونه ای که هست- تفسیر، تعدیل و محکوم کردن-ضرورت ندارد. باید از آن چه می کنیم، از تمامی فعالیتهایی که از این حالت خودمرکز ناشی می شود، آگاه بوده و به آن شعور داشته باشیم. یکی از مشکلات اولیه ما این است که به محض آگاهی از آن فعالیت، می خواهیم آن را شکل دهیم، کنترل کنیم، محکوم کنیم و یا تعدیل نماییم، از این رو به ندرت می توانیم به طور مستقیم به آن نظر کنیم، تنها مقدار کمی از ما می دانیم چه باید کرد.
می دانیم که فعالیتهای خود مرکز، مخرب و زیان آورند و نیز می دانیم که هر نوع همانندی- با کشور، گروه خاص، تمایل معین و در جستجوی نتیجه بودن در این جا یا در آخرت، شکوه و جلال بخشیدن به پندارها، به دنبال نمونه یا الگو رفتن، در جست و جوی پرهیزکاری و غیره بودن- در اصل کار یک آدم خودمرکز است. تمامی روابط ما، با طبیعت، مردم و پندارها بازده فعالیت است. حال با اطلاع از همه این ها وظیفه انسان چیست؟ تمامی فعالیت های این گونه باید به پایان برسد، بی آنکه به خود تحمیل شود، تحت تاثیر قرار گیرد و یا جهت داده شود.
بیشتر ما می دانیم که این فعالیت خود مرکز ایجاد تبه کاری و هرج و مرج می کند ولی ما فقط به جهاتی متوجه آن می شویم و یا آن را در دیگران می بینیم و از اعمال خود جاهل ایم و یا چون آگاهی ما از عمل خودمرکزمان در رابطه با دیگران است، می خواهیم متحول شویم، جانشین پیدا کنیم و یا از آنچه که هستیم، پا فراتر بگذاریم. قبل از آنکه بتوانیم با آن مقابله کنیم، باید بدانیم که شیوه بوجود آمدن این روند چگونه است. برای ایم که چیزی را بفهمیم، باید توانایی نگاه کردن به آن را داشته باشیم و برای نگاه کردن به آن باید فعالیتهای مختلف آن را در سطوح مختلف، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه بشناسیم.
من فقط وقتی از این فعالیت «من» آگاه می شوم که مخالفت کنم، وقتی که خودآگاه ناامید می شود، وقتی که «من» مشتاق رسیدن به نتیجه ای باشد. یا زمانی از وجود این مرکز آگاهی پیدا کنم که لذت به پایان برسد و دلم بخواهد بیشتر از آن داشته باشم، آنگاه مقاومت ایجاد می کنم و به خاطر یک هدف معین، به ذهن شکل معینی می بخشم که به من شادی و رضایت خاطر بخشد، وقتی من از خود و فعالیت هایم آگاه می شوم که آگاهانه به دنبال پرهیزکاری بروم. به طور حتم هر کس که آگاهانه به دنبال پرهیزکاری برود، پرهیزکار نیست. فروتنی چیزی نیست که بتوان به دنبالش رفت، زیبایی فروتنی در همین است.
این روند خودمرکز نتیجه زمان است. تا زمانی که این فعالیت در هر جهتی که هست، خودآگاه یا ناخودآگاه، وجود دارد، حرکت زمان وجود دارد و من به گذشته و حال در ارتباط با آینده آگاه ام. فعالیت خود مرکز «من»، یک روند زمانی است. خاطره است که به فعالیت این مرکز که «من» نام دارد استمرار می دهد. اگر خود را مشاهده کنید و از این مرکز فعالیت آگاه باشید، خواهید دید که فقط روندی است ناشی از زمان، خاطره، تجربه و ترجمان هر تجربه بر اساس خاطره، همچنین خواهید دید که فعالیت ذاتی عبارت است از بازشناسی، که آن هم روند ذهن است.
آیا ذهن می تواند از همه این ها خلاص شود؟ بله، در لحظات نادر امکان اتفاق چنین چیزی هست، امکان اتفاق آن برای بیشتر ما وقتی است که عملی را ناخودآگاه و بدون قصد و هدف انجام می دهیم، اما آیا برای ذهن هرگز چنین امکانی که بتواند به کلی از فعالیت خودمرکز خلاص شود، وجود دارد؟ این سوالی بسیار مهم است که باید از خود بپرسیم، زیرا با صرف مطرح کردن سوال، پاسخ خود را پیدا خواهیم کرد. اگر ما از روند کلی این فعالیت خود مرکز آگاه بوده و با فعالیت هایش در سطوح مختلف شعور خود آشنا باشیم، ان وقت به طور یقین باید از خود بپرسیم آیا برای این فعالیت امکان از میان رفتن وجود دارد یا خیر؟ آیا ممکن است بر حسب زمان، برحسب آن چه که باید باشیم، برحسب آن چه که بوده ایم و آن چه هستیم نیندیشیم؟ زیرا همه روند فعالیت خود مرکز از همین اندیشه آغاز می شود، قصد شدن، قصد انتخاب کردن و احتراز کردن که همه یک روند زمان به شمار می آیند نیز از همان جا آغاز می شود. در این روند، ما شاهد تبه کاری بی منتها، مصیبت، پریشانی، تحریف و به قهقرا رفتن خواهیم بود.
به طور حتم روند زمان روندی انقلابی نیست. در روند زمان تحولی وجود ندارد، تنها استمرار به چشم می خورد و پایانی بر آن متصور نیست، چیزی به جز بازشناسی ندارد. انقلاب، تحول، موجودی تازه شدن تنها زمانی امکان دارد که روند زمان و فعالیت «خود» توقف کامل پذیرد.
اکنون با اگاهی از این روند کلی و تمامی «من»، به هنگام عمل وظیفه ذهن چیست؟ تنها از طریق تجدید حیات، از طریق انقلاب- نه از طریق شدن من، بلکه از طریق از میان بردن کامل من- تازه، هستی پیدا می کند. روند زمان نمی تواند بوجود آورنده تازگی باشد، زمان شیوه مناسب آفرینندگی نیست.
نمی دانم هیچ یک از شما یک لحظه خلاقیت داشته اید، منظور من از این سخن عملی کردن یک تصور نیست. منظور من آن لحظه خلاقیت است که بازشناسی در آن راه ندارد. در آن لحظه انسان دچار حالت خارق العاده ای است که در آن حالت، «من» به عنوان فعالیتی از طریق بازشناسی متوقف شده است. اگر ما اگاه باشیم، خواهیم دید که در آن حالت نه تجربه کننده ای که به خاطر بیاورد، ترجمان چیزی باشد، بشناسد و سپس تعیین هویت کند، وجود دارد و نه چیزی به نام روند اندیشه که متعلق به زمان است. در آن حالت آفرینش، حالت آفرینندگی تازه که بدون زمان است، عمل «من» اصلا وجود ندارد.
پس سوال ما به یقین این است: آیا برای ذهن، امکان بودن در آن حالت وجود دارد، البته نه به صورت لحظه ای و نه در لحظات نادر، بلکه- من ترجیح می دهم از کلمه «جاودانه» و «همیشه» استفاده نکنم، زیرا این واژه ها نیز به زمان دلالت دارند- بدون توجه به زمان. به طور حتم این برای هر یک از ما کشف مهمی است، زیرا این در به عشق باز می شود، تمامی درهای دیگر به فعالیت «خود» می گشایند. هر جا که عمل ناشی از خود باشد، عشق وجود ندارد. عشق به زمان مربوط نیست. عشق تمرین کردنی نیست. اگر این کار را بکنید(نظر خودمه: منظور تمرین عشق است)، پس عمل خودآگاهانه «من» است که امیدوار است به کمک دوست داشتن به نتیجه ای برسد.
عشق به زمان مربوط نیست. رسیدن به عشق از طریق هیچ کوشش هشیارانه، هیچ راه و رسم و آشنایی که همه اش به روند زمان مربوط می شود، ممکن نیست. ذهن که چیزی جز روند زمان نمی داند، قادر به شناسایی عشق نیست. عشق تنها چیزی است که تازگی و ابدیت دارد. از آن جا که بیشترما ذهن را که حاصل زمان است، پرورش داده ایم، ماهیت عشق را نمی شناسیم. در مورد عشق حرف می زنیم، می گوییم عاشق مردم، عاشق کودکان، همسران، همسایگان و طبیعت هستیم، ولی به محض آن که آگاه شویم که عاشق ایم، فعالیت «خود» به وجود می آید، از این رو دیگر عشق نام نخواهد داشت.
این روند کلی ذهن را باید فقط از طریق ارتباط- ارتباط با طبیعت، مردم، فرافکنی های خودمان و با هرچه که دوروبر ما هست- شناخت. زندگی چیزی به جز ارتباط نیست. اگر چه ممکن است برای دوری از ارتباط حتی کوشش نیز به خرج دهیم، ولی بدون آن نمی توانیم زندگی کنیم. اگر چه ممکن است رابطه دردناک باشد، با منزوی کردن خود، با پناه بردن به عالم رهبانیت، نمی توانیم از آن بگریزیم. تمامی این روش ها نشانه های فعالیت «خود» است. با دیدن این تصویر کلی و آگاهی از تمامی روند زمان به عنوان هشیاری، بدون هیچ انتخاب، بدون هیچ نیت معین و هدف دار و بدون هیچ آرزویی برای رسیدن به هدف، خواهید دید که همین روند کذایی زمان به گونه ای داوطلبانه به پایان خواهد رسید، بدون این که القایی باشد یا نتیجه یک آرزو. تنها زمانی که آن روند به پایان برسد، عشق هستی خواهد یافت، عشقی که برای ابد تازه است.
لازم نیست در جست و جوی حقیقت باشیم. حقیقت چیزی نیست که دور باشد. حقیقت یعنی حقیقتی که در مورد ذهن است، یعنی حقیقتی که در مورد اعمال لحظه به لحظه است. اگر ما از این حقیقت لحظه به لحظه و از این روند کلی زمان آگاه باشیم، آن آگاهی باعث انتشار نوعی هشیاری و انرژی می شود که نامش هوشمندی یا عشق است. تا وقتی که ذهن از هشیاری به عنوان فعالیت خود استفاده می کند، زمان با تمامی مصایب، تعارض ها، تبه کاری ها و فریب های مغرضانه، قد علم خواهد کرد، تنها در آن زمان است که ذهن با درک این روند کلی توقف می کند و عشق توان هستی می یابد.

elected
19-10-2006, 14:12
تكراري بود، من مقصر نيستم (شايدم هستم)

mercedes
20-10-2006, 23:27
پیر من و مراد من،

درد من و دوای مکن ،

فاش بگویم این سخن :

شمس من و خدای من!

از تو،به حق رسیده ام،

ای حق حقگزار من!

شکر تورا ستاده ام:

شمس من و خدای من !

عیسی ی مرده زنده کرد،

دید،فنای خویشتن!

زنده جاودان توئی:

شمس من و خدای من !

کعبه ی من ،

کشنت من،

دوزخ من

بهشت من

مونس روزگار من

شمس من و خدای من .!


نعره ی های وهوی من،

از در روم،تا به بلخ

اصل کجا خطا کند

شمس من و خدای من

شمس من و خدای من ..

شمس من و خدای من ...!
ببخشید ربطی نداشت اما....

mercedes
20-10-2006, 23:34
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت

سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد

در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد

که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است

گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد

گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال

خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست

گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

زیبا بود حیفم اومد.بلکه تاپیکیه تکونی بخوره

mercedes
20-10-2006, 23:39
بمیرید
بمیرید
در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید ,همه روح پذیرید
بمیرید
بمیرید
وز این مرگ نترسید
کز این خاک بر آیید سماوات بگیرید
بمیرید
بمیرید
وز این نفس ببرید
که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید
بمیرید
وز این ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید
خموشید
خموشی دم مرگ است
هم از زندگی از معجزه خاموش نفیری

bb
21-10-2006, 11:12
اي ول شعرهاي سماعي خيلي جالبي گذاشتي
ممنون

deer
21-10-2006, 14:52
سلام مرسدس جان
شعرات خيلي جالب بود
اگر مي شه جواب سوال من رو بدي ممنون مي شم
موفق باشي

zolgharnein
21-10-2006, 21:24
خوب جناب ذوالقرنین یک استاد بگو تا بریم سرش !
سلام عليرضا جان ببينم مال كجا بودي
--0--00-0---00-00-0-0-0-0
سلام به دوست خوبم مرسدس ادم دوستايي مثل مرسدس داشته باشه ديگه چي مي خواد
راستي مرسدس جان مي شه بگي منظور شعر از كلمه قمر توي مصراع من غلام قمرم چيه ممنون مي شم.
-=-=-=-=-=-=-==-
هاي هاي انگار بحث ذهن عوض شد آخه من چيزي در اين باره نمي دونستم فق ط بايد تاپيكا نگاه مي كردم :blush:

mercedes
21-10-2006, 21:49
سلام به دوست خوبم مرسدس ادم دوستايي مثل مرسدس داشته باشه ديگه چي مي خواد
راستي مرسدس جان مي شه بگي منظور شعر از كلمه قمر توي مصراع من غلام قمرم چيه ممنون مي شم.
-=-=-=-=-=-=-==-
هاي هاي انگار بحث ذهن عوض شد آخه من چيزي در اين باره نمي دونستم فق ط بايد تاپيكا نگاه مي كردم :blush:
سلام دوست عزیز ممنون از لطفتون شما چون خودتون خوب هستید.....
قمر توی این شعر همون (ب) بسم اله هست. هر موقع فهمیدین که منظور (ب) چه کسی هست رمز تمام اشعار عرفا رو میفهمین.اگه میخاین به حقیقت برسین دنبال پیدا کردن اون (ب ) برین.....
یه نکته جالب تر اینکه این شعر خود به خود توی صفحه 121 نشسته. کسی معنی 121 رو بلده.؟

yaghish
22-10-2006, 00:08
سلام به همگی.
باز خوش به حال شماها که تو معنی کردن این شعرها فقط تو یه کلمه گیر می کنین.من یکی اگه معنی این شعر ها رو بفهمم هم بازم به سختی می تونم مشخص کنم مخاطب شعر کیه.بگذریم بالاخره هر کسی را بهر کاری ساختند...
برا یه مدت نیستم هر چند شاید مهم نباشه اما خواستم یه خداحافظی کرده باشم.این مدت که با هم بودیم خوش گذشت. ببخشید اگه بعضی وقتا چرت و پرت گفتم.
شاید یه مدت بعد دلتنگ بشمو برگردم شایدم..........
خداحافظ
:blush:

mercedes
22-10-2006, 00:28
سکوت سرشار از ناگفته هاست

darab
22-10-2006, 17:55
و آمما پرسش من:
آیا تمرکز روی چاکراها و ... نوعی محصورسازی ذهن نیست؟ اگه نیست، چرا نیست؟ اگه هست، خوب پس چکار کنیم؟ این نظر خودمه: در تمرکز روی چاکراها و یا دیگر سیستمهای تمرکزی و عبادی، شخص یه هدفی در نظر داره(هر چند هدف را بی نهایت بنامیم) هدفی از پیش تعیین شده و روشن (مانند جمع کردن حواس، دیدن یک قدیس یا قدیسه در خواب، باز نمودن چاکرا و دریافت انرژی، و بسیاری اهداف بظاهر پاک و بی آلایش)، بنابراین آنچه که می بیند یا واقعیت نیست و یا توسط هدف از پیش تعیین شده تغییر یافته است.
نظر دون خوان و کارلوس کاستاندا رو می دونید؟ نظر این دو شخص(کریشنا و دون خوان)، اگه کلمه نظر درست باشه، برام خیلی مهمه، خیلی شبیه به هم هستند. حرفهای کریشنا رو می شه عملا درک کرد و دون خوان هم چون عملیه نمیگه «بذار بمیری بعدا می بینی چه کارایی کردی»، بلکه می گه «الان باید ببینی». ولی خوب ما دون خوان رو نداریم که با حرف و یا حقه هاش بتونه در تغییر آگاهی از این سو به آن سو کمکون کنه، پس از کجا شروع کنیم؟ این دو شخص تاکید عمده ای روی توجه در بیداری و در خواب دارند، استنباط من اینه که توجه در بیداری در وهله اول است، خوب کسی از حقه ها یا تمارین ناب دون خوان خبر نداره؟ کریشنا یه توجه و هوشمندی دائمی رو ضروری و نه تنها ضروری بلکه تنها نوع حیات راستین می دونه (که به نظرم خیلی خیلی واقعیه)، دون خوان چی می گه؟ برای آگاهی چه راهی رو پیشنهاد می ده؟ و یا دوستان نظرات دیگر اساتید رو که در موردشون اطلاعی ندارم رو توضیح بدن (کسانی مثل اوشو، خیام، مولوی و ... و دیگرانی که شاید برای من یا ما گمنام باشند).

دوست عزیز،
کریشنامورتی با فعالیتی از ذهن مخالف است که در اثر کنش هویت و یا همان خود بوجود می‌آید.. وگرنه فعالیت ذهن و نگرش خلاقانه آن، با مثال‌هایی که زده، کاملا مشهود است.. او می‌گوید حتی به فرافکنی‌های خود نیز توجه داشته باش !!..
کنش غلط ذهن در اثر توجه به فرآیند فکر و متفکر به پایان خواهد رسید .. ولی منظور پایان اندیشیدن و توجه نیست..
ما در روز بارها از کنش صحیح ذهن در زندگی روزمره استفاده می‌کنیم و گرنه به طور مثال هیچ اختراعی انجام نمی‌شد.. چرا که در این حالت، خلاقیت ذهنی است که در راس امور اندیشیدن است و رجوع به انبار حافظه می‌کند، نه ساختار هویتی‌ای به نام من، تحقیق من، سرنوشت من... و ... هر چند که فعالیتی موقتی است نه خارج از زمان (همیشگی !!)
خب ما اگر فعالیت اندیشیدنی خارج از محدودیت‌های هویتی داشته باشیم می‌توانیم به هر چیزی توجهمان را جلب کنیم، حتی چاکراها... حصاری که مورتی از آن می‌گوید.. حصار ناشی از محدودیتهایی است که هویت به ذهن دیکته می‌کند و این ذهن محدود در فرآیندی نابجا از خودش گیر افتاده.. نجات آن به این برمی‌گردد که توجه و مشاهده را به فعالیت و عملکرد ذهن در رویارویی با پدیده‌هایی که هر لحطه با آن مواجهیم و به موازات ارتباط با پدیده‌ها معطوف نماییم.. در مثال ناقوس، هم به نت‌ها، هم فواصل میان آنها و سکوت، هم طرز مشاهده، هم عمل رجوع به خاطره‌ای که از کودکی به یادمان آمد، و بعد احساسی که از آن به یادمان آمد و .... به جای توجه به نتها و بعد به یاد آوردن خاطره کودکی و بعد چنان غرق شدنی که احساس خاطره به ما میدهد و بعد فراموش کردن صدای ناقوس و نشنیدن آن و در نتیجه زندگی در زمانی که خاطره برای ما پخش می‌کند به جای زمان حال..

همین فعالیت گفتمان مورتی که سوال و بحث و دقت راجع به فعالیت خود مرکز است، چنان شیوا و گیراست که خود نمایشی از طرز بکارگیری درست اندیشه را در مورد مسایل نشان میدهد.. نحوه گفتار و بحث مورتی خود، خلاقیت یک ذهن پویا را به ما می‌نمایاند..

دون‌خوان هم، اولین گام را برای حضور در عالم ساحریش، متوقف کردن دنیای کارلوس مینامد.. این توقف حالتی است که به هشیاری و مراقبه در همه حال کریشنامورتی نزدیک است.. هر دو یک چیز را میگویند.. و بعد دون‌خوان می‌گوید که در اثر چنین فروریزی ساختار و نظام تاویلی، شخص با داشتن اقتدار و قصد به درک نوعی تفسیر جدید در مواجه شدن با دنیا به نام دیدن است که گام‌هایش را استوار به سوی دیدن دنیاهای جدیدی که در زمان حال برای انسان وجود دارد می‌شود، و دقیقا همان تونال نادرست و ذهن گرفتار در چنگال من است که غافل از مشاهده واقعی عالم است..

نمی‌دانم آیا به سوالات توانستم پاسخی که می‌خواستی بدهم یا نه.. اگر نه، شما منظورتان را طور دیگر بفرمایید..

-/

zolgharnein
22-10-2006, 20:16
سلام به همگی.
باز خوش به حال شماها که تو معنی کردن این شعرها فقط تو یه کلمه گیر می کنین.من یکی اگه معنی این شعر ها رو بفهمم هم بازم به سختی می تونم مشخص کنم مخاطب شعر کیه.بگذریم بالاخره هر کسی را بهر کاری ساختند...
برا یه مدت نیستم هر چند شاید مهم نباشه اما خواستم یه خداحافظی کرده باشم.این مدت که با هم بودیم خوش گذشت. ببخشید اگه بعضی وقتا چرت و پرت گفتم.
شاید یه مدت بعد دلتنگ بشمو برگردم شایدم..........
خداحافظ
:blush:
-=-==-=--==-=--==-اميدوارم هر جا مي ري بهت خوش بگذره

zolgharnein
22-10-2006, 20:17
سلام دوست عزیز ممنون از لطفتون شما چون خودتون خوب هستید.....
قمر توی این شعر همون (ب) بسم اله هست. هر موقع فهمیدین که منظور (ب) چه کسی هست رمز تمام اشعار عرفا رو میفهمین.اگه میخاین به حقیقت برسین دنبال پیدا کردن اون (ب ) برین.....
یه نکته جالب تر اینکه این شعر خود به خود توی صفحه 121 نشسته. کسی معنی 121 رو بلده.؟

سلام مرسدس جان شرمنده كردي خوب حرف ب به چه كسي بر ميگرده ؟؟؟ صاحب شمشير ....... درسته؟؟؟

mercedes
22-10-2006, 21:14
چرا عاشق میشویم؟

--------------------------------------------------------------------------------

آيا هر گاه دامنة‌ انرژي دو نفر با يكديگر تداخل يا تماس پيدا كند تبادل
و تأثير متقابل انرژي ها اتفاق مي افتد. خواسته يا ناخواسته سطح انرژي
ديگران را حس مي كنيم. وقتي به طور خود به خودي كسي را دوست داشته باشيم
يا احساس خوشايندي نداشته باشيم علت اصلي آن در ارتباط با طبيعت امواج
انرژي است كه در هالة‌ آن شخص احساس مي كنيم. اگر احساس ترس‌،‌ ناخشنودي و
يا خشم داشته باشيم اين امواج نه تنها بر روي تصوير ذهني ما از ديگران
اثر مي گذارد بلكه در سيستم انرژي خودمان هم مؤثر است. اگر از حضور كسي
احساس تنش يا ناآرامي مي كنيد بدون اين كه دليل واضحي داشته باشد يا حتي
شايد احساس كنيد همه چيز در درون تان منقبض است علت آن تشعشعات هالة‌ آن
مشخص مي تواند باشد. از طرف ديگر اگر در هالة‌ شخصي به شعف و عشق و
آرامش پي ببريد به شكل خاصي از حضور آن شخص حال تان بهتر مي شود بدون اين
كه حتي حرفي رد و بدل شود.وقتي امواج دو نفر به شدت يکديگر را جذب کنند
آنوقت احساس عشق را تجربه خواهند کرد.
پذیرش در زنها
يك رنگ به خصوص بر روي هر يك از اين هفت چاكرا اثر بيشتري دارد، يعني
فركانس امواج چاكراها با رنگ مربوطه افزايش يافته،‌ شفاف تر و درخشان تر
مي شود. گفته شد كه چاكراها در مردان در جهت عقربه هاي ساعت مي چرخند و
طبق آموزش هاي چيني اين جهت چرخش در طبيعت نمايانگر قدرت اراده، فعاليت و
هم چنين خصوصيات منفي مثل پرخاشگري و خشونت مي باشد و غلبه و تسلط را در
مردها مي رساند.
در زنان جهت حركت چاكراها خلاف عقربه هاي ساعت است و اين نوع حركت
در طبيعت نمايانگر پذيرش و توافق مي باشد. به همين دليل چيني ها معتقدند
زنها فعاليت بيشتري در ابراز احساسات دارند و مردها ميل به پذيرش احساسات
و يا باقي ماندن در وضعيت منفعل دارند.
چرخش متناوب چاكراها باعث مي شود مردها و زنها در زمينه هاي مختلف
زندگي به اشكال متفاوتي انرژي ها را به سوي كامل شدن هدايت كنند.
چاكراها امواجي را كه با فركانس هاي خودشان هم خواني داشته باشد از محيط
اطراف مي گيرند و مانند آنتن عمل مي كنند. امواج انرژي را در هر حدي كه
باشند مي گيرند و ما را به آنچه در طبيعت، جهان و اطرافمان در جريان است
وصل مي كنند. چاكراها هم چنين انرژي ها را دقيقا به اطراف ساطع مي كنند.
از اين رو باعث تغيير اتمسفر اطراف ما مي شوند. از راه چاكراها مي توانيم
امواج سلامتي و يا پيام هاي آگاهانه و ناخودآگاه بفرستيم و ديگران، شرايط
و حتي ماده را تحت تأثير قرار دهيم،‌ آن هم درجهت مثبت يا منفي.

یک توصیه
اگر نمي توانيد عاشق شويد ويا دلشکسته ايد
از سنگ كوارتز صورتی استفاده كنيد. اين سنگ ملاطفت و مهرباني و عشق را
به همراه مي آورد. امواج عشق جان تان را در بر مي گيرد و مرحمي بر زخم هاي
قلب تان كه در اثر بي توجهي ها ايجاد شده مي باشد و روح تان را براي
پذيرش عشق و عشق ورزي باز مي كند.

این مطلب در یه تاپیک جداگانه نیز گذاشته شده. اینجا هم دیدم بد نیست باشه. ببخشید اگه تکرار شد.

elected
23-10-2006, 11:06
بابا خدایی یه ذره دقت کنید.

elected
23-10-2006, 11:11
بابا خدایی یه ذره دقت کنید.

elected
23-10-2006, 11:24
خيلي ممنون، اگه رك بخوام صحبت كنم، هم آره، هم نه!
آره: چون درسته، دو تا شون مي گن بايد اين جدال و گفتگوي دروني ژايان يابد.
نه: چون كريشنا هيچ تمريني تجويز نمي كند، و منظورش از فرافكني ها، فكر مي كنم، خيالژردازي هايي باشه كه يهو آدم واردش مي شه، و نه تمرينات برون فكني و ...او صراحتا هرگونه تمريني رو رد مي كنه! اما دون خوان مي گه:

براي اينكه بتوني سكوت دروني رو محقق كني، بايد حركات جادويي كني، براي اينكه بتوني وارد دنياهاي ديگه شد، بايد بتوني رويا بين باشي و ...
ببينيد صحبت من خيلي روشنه: من مي خوام بدونم آيا براي قطع گفتگوي دروني، براي ورود به دنياهاي ديگه براي هر چيزي غير از درگير شدن در پارامترهاي درك روزمره، من بايد تمرين بكنم؟! فلسفه تکامل رو هم اصلا نمی پذیرم، چون برای من که تقریبا دارم می فهمم ذهن چیه، هیچ فلسفه ای رو بدرد بخور نمی دونم
قربان شما و ممنون

mercedes
23-10-2006, 14:53
سلام به همگی.
باز خوش به حال شماها که تو معنی کردن این شعرها فقط تو یه کلمه گیر می کنین.من یکی اگه معنی این شعر ها رو بفهمم هم بازم به سختی می تونم مشخص کنم مخاطب شعر کیه.بگذریم بالاخره هر کسی را بهر کاری ساختند...
برا یه مدت نیستم هر چند شاید مهم نباشه اما خواستم یه خداحافظی کرده باشم.این مدت که با هم بودیم خوش گذشت. ببخشید اگه بعضی وقتا چرت و پرت گفتم.
شاید یه مدت بعد دلتنگ بشمو برگردم شایدم..........
خداحافظ
:blush:

همین که میفرمایین هیچی نمی فهمین این خودش پله اول عرفانه.

deer
23-10-2006, 15:22
سلام دوستان ایا می دانید برای چی دروغ گفتن گناه کبیره است ؟
من تازه این مطلبو فهمیدم دوست دارم به شما هم بگم شاید کسی ندونه و از این به بعد بفهمه
وقتی ما دروغ می گویم یک سری هرمون ترشح می کنن غدد که روی سلول های خاکستری مغز که خیلی برای حیات بدن ضروری هستن اسیب می رسون
و اسلام این کا را گناه کبیره خوانده چون به خودمان اسیب می رسونی اون زمان عربا که نمی فهمیدن سلول خواکستری چیه و غیره پیامبر اکرم (ص) این کارا حرام و گناه کبیره خواندن امیدوارم دیگه دروغ نگین به هیچ عنوان
موفق باشید

deer
23-10-2006, 15:27
تازگی ها دانشمندان متوجه شده اند که گوشت خوک یک نوع انگل داره که با پختن از بین نمی ره و به بدن انسان اسیب می رسون و اسلام این را حرام اعلام کرده است
گوشت خر برای این حرام است اول اینکه اون زمان خیلی مهم بود برای کار کردن و دوم این که در اثر کار کردن زیاد گوشتش سفت می سه و یک نوع اسید در گوشتش وجود دارد که باز هم به سلامت انسان اسیب می رسونه

این برای من خیلی جالب بود که کسانی که به این مطالب پی بردن و دین دیگه ای داشتن وقتی متوجه شدن اسلام این را در زمانهای دور گفته است مسلمان شده اند
ادم از بزرگی و محربانی خداوند میخ کوب می شه
امیدوارم مفید بوده باشن
موفق باشین

darab
23-10-2006, 15:49
داریوش خان
خيلي ممنون، اگه رك بخوام صحبت كنم، هم آره، هم نه!
آره: چون درسته، دو تا شون مي گن بايد اين جدال و گفتگوي دروني ژايان يابد.
نه: چون كريشنا هيچ تمريني تجويز نمي كند، و منظورش از فرافكني ها، فكر مي كنم، خيالژردازي هايي باشه كه يهو آدم واردش مي شه، و نه تمرينات برون فكني و ...او صراحتا هرگونه تمريني رو رد مي كنه! اما دون خوان مي گه:

براي اينكه بتوني سكوت دروني رو محقق كني، بايد حركات جادويي كني، براي اينكه بتوني وارد دنياهاي ديگه شد، بايد بتوني رويا بين باشي و ...
ببينيد صحبت من خيلي روشنه: من مي خوام بدونم آيا براي قطع گفتگوي دروني، براي ورود به دنياهاي ديگه براي هر چيزي غير از درگير شدن در پارامترهاي درك روزمره، من بايد تمرين بكنم؟! فلسفه تکامل رو هم اصلا نمی پذیرم، چون برای من که تقریبا دارم می فهمم ذهن چیه، هیچ فلسفه ای رو بدرد بخور نمی دونم
قربان شما و ممنون

elected عزیز،
ببین، ما برای زندگی عادی داشتن در این دنیا، هر روز و هر لحظه داریم هم به خودمان و هم دیگران، تفسیر این دنیا را که ناشی از قرار گرفتن پیوندگاه در جای تونال زمان انسان امروزیست، میشنویم (گفتگوی درونی) و میگوییم (ارتباط با دیگران و اشیا و پدیده‌ها).. حتی برای چنین کاری نیز انرژی نیاز داریم، وگرنه سیستم خودبخود (در حالت طبیعی) به حالت خواب که محلی دیگر از پیوندگاه در هیبت فروزان انرژیست می‌رود. و شروع به شارژ کردن کالبدها می‌شود..
حال دون‌خوان میگوید برای دیدن دنیاهای دیگر، سیستم تفسیری این نقطه نیز باید ساکت شود، تا جای پیوندگاه شل شود، و هم انرژی‌ای که هدر میرفت، مصرف نشود، و هم اینکه با تمرینات حرکات جادویی تنسگریتی، باعث جابجایی انرژیهای راکدی شویم تا اقتدار لازم برای دیدن دنیاهای دیگر، به همراه تفاسیر مربوطه را داشته باشیم.
برای فروریختن سیستم تفسیری این دنیا و یا متوقف کردن دنیای سالک هم نکات و تمرینهایی میگوید..

کریشنامورتی نیز میگوید، برای ارتباط درست داشتن با دنیا، تصمیم و حرکت برمبنای قصد خود مرکز اشتباه است، دیگر این مرکز تشکیل شده از تفاسیر لحظه‌ای وراجی دائمی ذهن، آنقدر ناقص است و مشکل آفرین، که بشر امروزی هنوز مشکلات خوراک و مسکن و سکس را از ابتدای تاریخ حل نکرده است.. به عبارتی سیستم تفسیریی که در این زمان استفاده می‌کنیم پاسخگوی نیازهای روحی بشر نیست.. پس باید متوقف شود.. برای توقف فعالیت هویتی و خودمرکز در راهبرد نهایی زندگی، شخص باید از نحوه فعالیت ذهن، و استفاده از حافظه برای برانگیختن و دسترسی به خاطره، و ... که همان ساخت تاویلی دنیایی است که کاستاندا میگوید، آگاهی یابد، و به نوعی از یکی بودن مشاهده کننده و مشاهده شونده آگاه شود..

دون‌خوان پس از توقف، راهکارهایی ارائه داده.. کریشنامورتی رسالتش را تا شناخت ساز و کار ذهن، تونال زمان، و عملکرد ارتباط انسانی با پدیده‌های آفرینش میداند.. دون‌خوان از پیوندگاه و دیدن میگوید.. کریشنا فقط از دیدن، و در نتیجه حرکت صحیح مجموعه کالبد انسانی در راستای شعور کائنات صحبت می‌کند..

سوالت در مورد اینکه آیا برای توقف دنیا و یا رسیدن به سکوت درونی، به تمرینی احتیاج هست یا نه ؟.. من میگویم نه.. و این نظری شخصی است.. کریشنا هم میدانیم که هیچ اتوریته و سیستمی را از این نقطه پیشنهاد نمیکند..
ناگفته نماند که بعد از توقف و فعالیت‌های بدور از مرکز و هویت، انسان آزادانه میتواند حرکت کند.. کاستاندا شرایط خودش را داشت.. با آنچه که او بایست در سالهای اولیه دهه 60 به آن توجه میکرد، دنیایش بایست متوقف میشد.. ولی او کتاب سوم را زمانی نوشت که کتاب دومش را از آخرین وقایع پایان دهه 60 مینوشت... به عبارتی مطالبی که در سال 61 برای توقف دنیا به او گفته شده بود را پس از نوشتن مطالب 1968 در کتاب دومش، در کتاب سوم مینویسد.. خب این یعنی بی‌توجهی ساختار ذهنی او با وجود استاد.. حال این مرد وحشتناک منطقی را این استاد چگونه به راه می‌آورد، به تحقیق و کنکاش و دقت نیاز دارد.. تا مواردی که برای سالکان پس از کارلوس است با آنهایی که استثنائا برای اوست اشتباه نشود.. چیزی که کارلوس خود نیز به آن اعتراف می‌کند..

دوست من خودت را اذیت نکن.. به نظر من، نوشته‌های کریشنا برای کسی که خیلی ذهن‌گراست بدرد توقف دنیایش می‌خورد و توصیه میکنم که از اینجا شروع کنی.. اگر مرد عملی و در تئوریها نمی‌خواهی خود را غرق ببینی.. عمل و بی‌عملی دون‌خوان را در نظر بگیر.. او برای توقف دنیا نیز حالتهای حذف تاریخچه شخصی (حذف زمان از فرآیند ذهن مورتی)، مشورت با مرگ (خلاصی از قید لذات و تعلقات مبتنی بر خودمرکزیت ذهن)، مسئولیت پذیری اعمال... و کلا حالتهای ذهنی را به او پیشنهاد میکند و خصوصیات جنگاوری و سالک بی‌عیب و نقص را برایش سرمشق قرار میدهد.. کارلوس در سیستم منطقی تفسیری‌اش بسیار انرژی مصرف میکرد !!

کلا هم در صورت فروریختن نظام ارزشی این دنیا (البته در حرف ساده است) و خالیا بودن ذهن (اشاره به دائو)، تفاسیری که تاویلات دنیا را به ذهن دیکته میکردند، از کار میافتند، آنگاه اگر انرژی کافی برای روبرو شدن با دنیاهای دیگر را داشته باشی این امر خودبخود صورت میگیرد، و فیوضات استفاده نکرده را همسویی می‌بخشی..

موفق باشی..

-/

zolgharnein
23-10-2006, 20:31
سلام به مرسدس عزيز ببينم نگفتيمنظور از ب چي بود من درست گفته بودم علي (ع)؟؟؟؟؟؟؟

elected
28-10-2006, 11:33
elected
دوست من خودت را اذیت نکن.. به نظر من، نوشته‌های کریشنا برای کسی که خیلی ذهن‌گراست بدرد توقف دنیایش می‌خورد و توصیه میکنم که از اینجا شروع کنی.. اگر مرد عملی و در تئوریها نمی‌خواهی خود را غرق ببینی.. عمل و بی‌عملی دون‌خوان را در نظر بگیر.. او برای توقف دنیا نیز حالتهای حذف تاریخچه شخصی (حذف زمان از فرآیند ذهن مورتی)، مشورت با مرگ (خلاصی از قید لذات و تعلقات مبتنی بر خودمرکزیت ذهن)، مسئولیت پذیری اعمال... و کلا حالتهای ذهنی را به او پیشنهاد میکند و خصوصیات جنگاوری و سالک بی‌عیب و نقص را برایش سرمشق قرار میدهد.. کارلوس در سیستم منطقی تفسیری‌اش بسیار انرژی مصرف میکرد !!
موفق باشی..
-/
ممنون، ظاهرا اين مبحث رو فهميدم. اگه درست فکر کنم، همینطور که شما می گید:كريشنا براي اذهان خيلي پیچيده صحبت مي كنه، چون تو کتابting on this things کمی متفاوت از دیگر کتابها صحبت می کنه.

آقا از توضیحات خیلی ممنون، الهي خير ببيني :)

hamed1297
29-10-2006, 15:28
من میخوام واسه کلاس زبان یه متن حد اکثر 2 صفحه ای در مورد انرژی مثبت پیدا کنم.کسی میتونه کمک کنه.

mercedes
30-10-2006, 15:50
درس زندگی


يه کلاغ روي يه درخت نشسته بود و تمام روز بيکار بود و هيچ کاري نمي کرد... يه خرگوش از کلاغ پرسيد: منم مي تونم مثل تو تمام روز بيکار بشينم و هيچ کاري نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که مي توني!... خرگوش روي زمين کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... يهو روباه پريد خرگوش رو گرفت و خورد!
نتيجه اخلاقي: براي اينکه بيکار بشيني و هيچ کاري نکني ، بايد اون بالا بالاها نشسته باشي!

mercedes
30-10-2006, 15:52
استاد می گوید:
رغبت همان چیزی که مردم مدت مدید در مورد ان تردید داشته اند و از خود پرسیدهان که چند تا کار را بخاطر رغبت نداشتن انجام ندادهاند و چند تا را بخاطر خطراتش
یک مثال از انچه که بارغبت نداشتن اشتباه می گریم صحبت با غریبه هاست چه یک کفتگو باشد یا یک تماس ساده یا دردر دل ما به ندرت با غریبه هات صحبت می کنیم و همیشه می گوییم این طور بهتر است به این ترتیب کار به انجا ختم میشود که نه کمکی به کسی می کنیم و نه زندگی به ما کمکی می کند فاصله گرفتنمان از مردم سبب می شود که مهم و مطمئن از خود جلوه کنیم اما در واقع نگذاشتیه ایم صدای فرشته مان از طریق کلمات دیگران به گوشمان برسد
تصمیما ت خداوند مرموز اما همیشه به نفع ماست

استاد می گوید :
از هر نعمتی که امروز خداوند به شما داده است استفاده کنید نعمت را نمی توان پس انداز کرد هیچ بانکی وجود ندارد که ما بتوانیم نعمت هایی را که دریافت کرده ایم به ان بسپاریم تا هر زمان که صلاح می دانیم از انها استفاده کنیم اگر از نعمتها استفاده نکنید نعمت ها از دست می روند بدون اینکه بتوان دوباره انها را بدست اورد خدا وقتی به زندگی ما وارد می شود با اگاهی از اینکه ما هنرمندان خلاقی هستیم یک روز به ما گال می دهد تا مجسمه بسازیم روز دیگر قلم مو و بوم نقاشی یا قلم برای نوشتن به ما می دهد ولی ما هرگز نه می توانیم از گل بر روی بوم نقاشی مان استفاده کنیم نه از قلم در مجسمه سازی هر روز مهجزه خودش را دارد نعمتها را بپذیر ید کار کنید و اثار هنر ی کوچک خودتان را همین امروز بیافرینید فردا نهمتها ی دیگر دریافت خواهید کرد
جایی که نیروی زور فقط می تواند خراب کنئ ملایمت می تواند مجسمه بسازد

استاد می گوید :
بسیاری از مردم از شادی می ترسند از نظر چنین اشخاصی خشنودی در زندگی به مفهو م این است که باید تعدادی از عادتهای خود را عوض کنند و حس و همیتشان را از دست بدهند اغلب از اتفاقات خوبی که برای ما رخ می دهد عصبانی می شویم انها را نمی پذیریم چون پذیرفتن انها به ما این احساس را می دهد که به خدا بدهکاریم فکر می کنیم بهتر است از جام شادی ننوشیم زیرا وقتی این جام خالی می شود خیلی رنج خواهیم برد از ترس این که مبادا کم بیاوریم رشد نم کنیم از ترس این که مبادا روزی به گریه بیفتیم نمی خندیم

استاد می گوید :
اغلب می توانیم کاری را از سر فرصت انجام دهیم اما مو قعیت های هم پیش می اید که باید استینها را بالا بزنیم و قضیه را حل و فصل کنیم در چنین مواردی بدتر از این دست وان دست کردن نیست

استاد میگوید :
اگر باید گریه کنی مثل یک بچه گریه کن تو هم روزگاری بچه بودی و یکی از نخستین چیزهایی که در زندگی یاد گرفتی گریستن بود زیرا گریه بخشی از زندگی است هرگز فراموش نکن که تو هم ازاد هستی و نشان دادن احساسا ت هیچ اشکالی ندارد
فریاد بزن با صدای بلند گریه کن هر قدر دلت می خواهد سروصدا کن چون بچه ها این طور گریه می کنند انان سریع ترین راه ارام کردن خود را هم بلدند ایا هرگز توجه کرده ای که چطورمی شود که بچه ها دست از گریه می کشند
وقتی چیزی توجه سان را جلب می کند گریه شان بند می اید چیزی انان را بطرف ماجرای بعدی فرا می خواند بچه ها به سرعت دست از گریه می کشند در مورد تو هم همیتن طور خواهد بود فقط این که بتوانی مثل بچه ها گریه کنی
در زندگی چیزهایی است که روی انها این مهر خورده است :
ازرش مرا تنها زمانی می فهمید که مر ا از دشت داده اید و دوباره به دست اورده اید
فایدهای ندارد که بخواهیم میانبر بزنیم
در کافه ای در یک دهکده دور افتاده در اسپا نیا نزدیک شهر اولیت تابلویی که صاحب ان را نصب کرده به این مضمون دیده می شود
درست وقتی که موفق به یافتن تماتم پاسخ ها شدم تمام سو الات عوض شد

استاد میگوید :
ما همیشه در پی یافتن پاسخ ها هستیم فکر می کنیم برای فهمیدن معنای زندگی پاسخ های مهم هستند از انها مهمتر این است که با دل و جان زندگی می کنیم و بگذاریم زمان رازهای هستی را بر ما اشکار سازد اگر بیشتر از حد نگران مهنی کردن زندگی باشیم مانع عمل طبیعت می شویم و نمی توانیم نشانه های خدا را دریابیم

Aurachakra
03-11-2006, 19:29
سلام به همگي
نميدونم بقيه هم مثل من فقط مطالبو ميخونن و مطلب نميزارن
يا اصلا سر نميزنن آخه تاپيك خيلي خلوت شده
كمتر سابقه داشته اينجا چهار روز خالي باشه ! ( كجايي سوشيانت دلم برات تنگ شده خيلي...)

مرسدس جان لينك بهترين كتابهاي من همون سفرنامه ست درستش ميكني سر بزنيم
راستي يه سوال راجع به چپ گرد بودن چاكراي خانمها كه ذوالقرنين گذاشته به نظر شما اين مطلب درسته ؟
مرسي

Aurachakra
03-11-2006, 19:31
مرسدس جان يه اتفاق جالب
من وقتي يه كتابي رو ميخونم يه كارت اينترنت ( به خاطر جنس خوبش )
به عنوان لايي ميزارم توي صفحه اي كه تا اونجا خوندم
شما يك بار يه مطلبي از باربارا نوشته بوديد من ميخواستم اونو توي اون كتاب چهارصد و اندي صفحه اي
پيدا كنم وقتي كتابو باز كردم مطلب شما توي صفحه ي 284 همون جايي بود كه كارت بود!

mercedes
04-11-2006, 12:20
مرسدس جان لينك بهترين كتابهاي من همون سفرنامه ست درستش ميكني سر بزنيم
راستي يه سوال راجع به چپ گرد بودن چاكراي خانمها كه ذوالقرنين گذاشته به نظر شما اين مطلب درسته ؟
مرسي
سلام
با عرض معضرت. اصلاح شد.
در مورد چپ گرد بودم چاکرای خانم ها تا اونجایی که بنده اطلاع دارم چاکرای زن و مرد تفاوتی از نظر جهت چرخش ندارند یک دور به چپ و یک دور به راست میچرخند. میشه اسکن کرد.

deer
06-11-2006, 15:39
سلام
مرسدس جان مي شه در مورد طرز چرخش چاكرا توضيح بيشتري بدي براي چي حركت مي كنند
موفق باشين

m_s20
08-11-2006, 13:36
باسلام به همه دوستان خیلی کمیاب ماورایی
یه اتفاق جالب برام افتاده که نشون میده دارم به یه جاهایی میرسم!البته دوتا اتفاقه که دومیش رو میگم چون تقریبا مثل هم بوده چند روز قبل طبق معمول ظهر میخواستم یه چرتی بزنم ولی خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم حالا که خوابم نمبره رو یه تصویر خیالی تمرین تمرکزی انجام بدم در هین تمرکز احساس کردم که داره بختک به سراغم میاد در این حالت هیچ حرکتی نمیتونم انجام بدم و بدنم کاملا قفل میشه 100در صد هوشیار بودم سعی کردم تمرین برونفکنی رو انجام بدم یهو احساس کردم روح از بدنم خارج شد و بین بدنم و محیط خارج در نوسان بود احساس اون موقم مثل وقتیه که با ماشین توی یه جاده که خیلی سراشیبی و سربالایی داره حرکت میکنین وقتی توی سراشیبی میافتین یهو ته دلتون خالی میشه یا وقتی که هوا÷یما در حال بلند شدن از زمینه و ته اون نشسته باشین در این حالت بودم که یه لحظه اتاق برام مجسم شد و چوب لباسی و لوله بخاری خونه رو بطور مبهم دیدم البته چشمام بسته بودند خیلی عجیب و البته برای من جالب بود یهو احساس کردم روح به بدنم سر خورد و به حالت عادی برگشتم

deer
10-11-2006, 14:49
سلام
يه مطلبي دوست داشتم به همه ي دوستان بگم اينه كه اگر اتفاقي در مورد عرفان براتون ميگفته به هيچ كس نگين چون اين جوري نشون مي دين نمي تونين محرم اسرار باشين اين رو خودم تجربه كردم پس اتفاقات خيلي جالبي كه در مورد عرفان براتون مي افته براي هر كسي تعريف نكنيد
موفق باشيد

hosein51
10-11-2006, 18:09
اين متن شما بسيار جالب بود ومن ميخوام در اين زمينه كار كنم . در ضمن اگر ميشه بيشتر كتاب معرفي كنيد طوري كه ما بتونيم پيدا كنيم . :)

deer
15-11-2006, 15:04
سلام
دوستان چرا کم پیدا شدین
موفق باشید

zoltrix
16-11-2006, 09:50
سلام
تا÷یک خیلی جالبیه در زمینه هوشیاری در رویا و پرواز روح لطفا یه کم توضیخ بدین.. مرسی

zoltrix
16-11-2006, 09:55
اصلاح شد

zoltrix
16-11-2006, 10:27
راستش یه سوال دیگه هم داشتم
چطوری میشه چاکرا ها رو هماهنگ با هم فعال کرد

m_s20
16-11-2006, 11:16
با سلام

در مور هوشیاری در خواب قبلا به قدر کافی توضیح داده شده (صفحات قبل رو بخونید)وای چیزهایی که در این زمینه بهم ثابت شده و تقریبا هر بار تجربه میکنم یکی اینه که همیشه هوشیاری با پرواز در خواب همراه بوده یعنی همیشه احساس میکنم در فضا معلقم دیگه اینکه هنگام هوشیار شدن تا چند ثانیه احساس میکنم از یک تونل تاریک عبور می کنم که یواش یواش یه روزنه نور توش ایجاد میشه و یه مرتبه کاملا روشن میشه
دیگه اینکه بعد از یکی دو دقیقه هوشیاری هوا شروع به تاریک شدن میکنه و قدر ت پرواز کم و کمتر میشه بطوریکه بعد از یکی دو دقیقه قادر به پرواز از روی ساختومونها نیستم و در یکی دو متری سطح زمین حرکت میکنم
تازه فهمیدم که هوشیار شدن در خواب یه مسله است و نگه داشتن و کنترل اون هم یه مهارت !خاصی میخواد خیره شدن به یک شی به قصد تجزیه و تحلیل اون باعث میشه که ما به سمت بیداری کامل بریم بر عکس خیره نشدن و گذار و سطحی از روی اشیایی که در خواب میبینیم باعث میشه هوشیاریمونو از دست بدیم و به خواب طبیعی فرو بریم!! یعنی باید مهارت پیدا کنیم که بین این دو حالت باشیم

m_s20
16-11-2006, 11:31
دوستان عزیز کم پیدا شدن دلم براتون تنگ شده ذوالقرنین جان .دیر عزیز. نایت مار و مرسدس عزیز. تام بوی جان کجایین؟!!!

mercedes
22-11-2006, 12:17
يك گلدان گياه يا چند گل تازه را براي ديدن هاله‎ي آنها مورد مطالعه قرار دهيد. هاله‎اي كه اطراف آنها مي‎
بينيد يك هاله‎ي زنده است. اثر رنگهاي هاله‌اي گلبرگها و برگها را بخاطر بسپاريد. سايه رنگ نارنجي كه در اطراف بخشهاي سبز گياهان مانند ساقه‌ها و برگها مي‎بينيد، مربوط به هاله‎ي رنگ سبز است، همانطور كه در بررسي كتاب سبز، هاله‎اي به اين رنگ را مشاهده كرديد. رنگهاي گلبرگها، هاله‌اي به رنگهاي ديگر ايجاد خواهند كرد.
هاله‌هاي زنده، ظريفتر و مبهم‌ترند و بنابراين ديدن آنها كمي مشكل تر از ديدن يك هاله‎ي تك رنگ است. اگرچه با تمرين مشاهده‎ي هاله‎ي گياهان نيز آسانتر خواهد شد.
هاله‎ي يك درخت را مشاهده كنيد. درختي با اندازه‎ي مناسب انتخاب كنيد، كه بتوانيد آن را بطور مشخص و برجسته در زمينه‎ي آسمان نگاه كنيد. بهترين روش مشاهده‎ي درخت، اين است كه در ساعات اول يا انتهاي روز در حالي كه خورشيد پشت سر شما است به آن نگاه كنيد. اگر نور خورشيد، يا هر بازتاب قوي ديگر به چشمان شما بتابد، ديدن هاله‎ي درخت بسيار مشكل خواهد شد. هاله‌ي اطراف درخت به مراتب باشكوه‌تر و قوي‌تر از يك گياه كوچك است. رنگ هاله‎ي يك درخت، نه تنها به رنگ برگها و پوسته‎ي درخت، بلكه به رنگ آسمان نيز بستگي دارد. در يك روز آفتابي، هاله‎ي يك درخت به صورت سايه‌اي از رنگ آبي به نظر مي‎رسد. در يك روز ابري هاله‎ي درخت به رنگ خاكستري -كرم ديده مي‎شود.
فاصله‎ي مناسب براي ديدن هاله‎ي درخت، بستگي به اندازه‎ي آن درخت دارد. شما بايد بتوانيد تا نوك درخت را بطور كامل در ميدان ديد خود داشته باشيد. حداقل فاصله‎ي شما از درخت، بايد تقريباً سه برابر بلندي آن درخت باشد.
هاله‎ي يك درخت، بسته به اندازه و قدرت آن درخت مي‎تواند عظيم باشد. گاهي مي‎توانيد در بالاترين قسمت هاله‎ي يك درخت، يك جلوه‎ي فواره‎اي مشاهده كنيد، مانند اينكه هاله‎ي درخت، از نوك آن بيرون پاشيده مي‎شود. دقيقاً مشخص نيست كه چه چيزي اين پديده را ايجاد مي‎كند، و در مورد هر درختي هم مشاهده نمي‌شود. بعضي معتقدند كه روح درخت يا روح طبيعت كه درون درخت زندگي مي‎كند اين پديده را ايجاد مي‎كند. به نظر مي‎رسد كه بعضي از درختان داراي نوعي شعور و آگاهي هستند، بنابراين ممكن است اين عقيده صحيح باشد.

Aurachakra
22-11-2006, 12:21
مرسدس جان سلام چه سعادتی
آقا من خیلی دوست دارم بدونم بهترین کتابهای شما چیه ولی هنوز لینکش اشکال داره
لطف میکنی یه لینک بزاری سر بزنیم
متشکرم.

mercedes
22-11-2006, 12:49
مرسدس جان سلام چه سعادتی
آقا من خیلی دوست دارم بدونم بهترین کتابهای شما چیه ولی هنوز لینکش اشکال داره
لطف میکنی یه لینک بزاری سر بزنیم
متشکرم.
سلام دوست عزیز. ممون از لطف شما.
دفعه قبل اصلاح شده بود! .مجددا اصلاح گردید.
قربانت.

Aurachakra
22-11-2006, 13:36
حتما من یه اشتباهی میکردم
الان درسته میتونم برم
مرسی از لطفت.

zolgharnein
22-11-2006, 22:10
با سلام به همه دوستان اميدوارم حالتون خوب باشه دلم براي همتون تنگ شده براي نوشتن دوباره خوب بگذريم

من به تاپيك سر مي زنم اما حال نوشتن ندارم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه
همتونا دوست دارم

zolgharnein
22-11-2006, 22:19
می بخشید تکراری نوشتم

zolgharnein
22-11-2006, 22:33
مي بخشيد يه مطلب بي ربط مينويسم اما طوره ديگه اي دسترسي نداشتم ميخواستم بگم چند تا از دوستام كه از من Id دارند و با هاشون چت می کردم و از بچه های این تاپیک بودند برام می نویسند که این چیزای عجیب چیه می نویسم ؟
باید بهتون بگم کهمن چنین مطالبی برا تون نفرستادم من خیلی بارتونن اف لاین و پی ام می ذارم اما جواب نمی گیرم احتمالا باید هک شده باشم که از طرف من برای بقیه افلاین یا ایمیل می فرستند و نمیذارن من برای بقیه چیزی بفرستم بچه هایی که از من مطلب دریافت کردید بگید چی نوشتم که باعث ناراحتیتون شده من که خودم چیزی که باعث ناراحتیتون بشه نمی فرستم بابا کاره من نیست آآآآآآآآآآآآآآآآآآه نمی دونم چی بگم چند روزه خیلی اذیت شدم .
از طرف ادم چیزی بفرستند و ادم نتونه حرف بزنه .[u][b] به نظر من هکر ها ادمای ...........
===
بچه ها معذرت می خوام
فعلا بای بر می گردم

zolgharnein
22-11-2006, 22:42
مي بخشيد يه مطلب بي ربط مينويسم اما طوره ديگه اي دسترسي نداشتم ميخواستم بگم چند تا از دوستام كه از من Id دارند و با هاشون چت می کردم و از بچه های این تاپیک بودند برام می نویسند که این چیزای عجیب چیه می نویسم ؟
باید بهتون بگم کهمن چنین مطالبی برا تون نفرستادم من خیلی بارتونن اف لاین و پی ام می ذارم اما جواب نمی گیرم احتمالا باید هک شده باشم که از طرف من برای بقیه افلاین یا ایمیل می فرستند و نمیذارن من برای بقیه چیزی بفرستم بچه هایی که از من مطلب دریافت کردید بگید چی نوشتم که باعث ناراحتیتون شده من که خودم چیزی که باعث ناراحتیتون بشه نمی فرستم بابا کاره من نیست آآآآآآآآآآآآآآآآآآه نمی دونم چی بگم چند روزه خیلی اذیت شدم .
از طرف ادم چیزی بفرستند و ادم نتونه حرف بزنه .[u][b] به نظر من هکر ها ادمای ...........
===
بچه ها معذرت می خوام
فعلا بای بر می گردم

zolgharnein
22-11-2006, 22:46
بچه ها اینا بگم برای بیداری تو خواب نوشتن خواب از همه مهمتره

نوستر آداموس
23-11-2006, 21:26
بحث جالبيه

Alireza_Shafaei_PCworld
24-11-2006, 10:41
خوب سلام دوباره
من تاحالا توی خوابهام هر کاری خواستم کردم ولی امروز این یکی را نتونستم!
و همین باعث شد دوتا سوال برام پیش بیاد!
من میخواستم توی خوابم نفس نشکم و ببینم میتونم بدون نفس کشیدن باشم یا نه ولی نشد و از خواب بیدار شدم!
چون احساس خفگی بم دست داد
حالا سوالم اینه
اگر آدم خودش را توی خوب بکشه یا بمیره
چه بلایی سرش میاد؟
(سوال بعدی را بعدا مپرسم!)

m_s20
24-11-2006, 12:28
سلام به همه
بنظر من بدن روحي مون با بدن جسمي ارتباط تنگاتنگي دارن
شايد هر فشاري به بدن روحي به بدن جسمي هم تاثير ميزاره
جالب اينجاست كه حواس هم در خواب كاملا كار ميكنه من امتحان كردم مثلا طعم خوراكي ها رو كاملا حس ميكنم در حاليكه عملا هيچي نخوردم يا دستمو روي اتيش ميگيرم احساس سوزش شديدي ميكنم

mercedes
24-11-2006, 13:18
مي بخشيد يه مطلب بي ربط مينويسم اما طوره ديگه اي دسترسي نداشتم ميخواستم بگم چند تا از دوستام كه از من Id دارند و با هاشون چت می کردم و از بچه های این تاپیک بودند برام می نویسند که این چیزای عجیب چیه می نویسم ؟
باید بهتون بگم کهمن چنین مطالبی برا تون نفرستادم من خیلی بارتونن اف لاین و پی ام می ذارم اما جواب نمی گیرم احتمالا باید هک شده باشم که از طرف من برای بقیه افلاین یا ایمیل می فرستند و نمیذارن من برای بقیه چیزی بفرستم بچه هایی که از من مطلب دریافت کردید بگید چی نوشتم که باعث ناراحتیتون شده من که خودم چیزی که باعث ناراحتیتون بشه نمی فرستم بابا کاره من نیست آآآآآآآآآآآآآآآآآآه نمی دونم چی بگم چند روزه خیلی اذیت شدم .
از طرف ادم چیزی بفرستند و ادم نتونه حرف بزنه .[u][b] به نظر من هکر ها ادمای ...........
===
بچه ها معذرت می خوام
فعلا بای بر می گردم
سلام. برا من که این چیزا از طرف شما نیومده.خودتو ناراحت نکن.

zolgharnein
24-11-2006, 20:34
شاید هم دلیلش اگه بودن ماست و یه طوری اگاهی به بدن فیزیکی انتقال پیدا می کنه .چطوری بگم دیدی وقتی حالت خواب و بیداری هستیم و وقتی از یک جایی می خواهیم بیفتیم یکدفعه بدن فیزیکی را برای جلوگیری از افتادن تکون می دیم و از چرت زدن می پریم اینم همونطوره فکر کنم با تسلط کامل روی خواب بشه ازش رد شد.

Alireza_Shafaei_PCworld
24-11-2006, 21:21
فکر کنم مرسدس جان بود که گفت
در هنگام خواب وقتی داریم به حالت خواب میریم
در بین مراحل خواب یک دفعه هوشیار میشیم
و به بدنمون بر میگردیم و این واکنش را نشان میدیم
قضیه پرت شدن از دره نیست
قضیه وارد شدن به جسمه!
من که توی خوابهام برای خودم یک Super Man-Neo-Logan-Xviar-Van Hel Sing یا هر چی دیگه که فکر ش را بکنی شدم
هدف بعدیم ملاقات با یک جن توی خوابه!
=-=-=-
خدا خیر بده کسایی را که منو وارد این راه کردن!

carol
24-11-2006, 21:54
سلام خدمت بچه هاي اين تاپيك
دير رسيدم خيلي دير و نتونستم از بحث ها استفاده كنم فقط يه سوال داشتم
من فقط موقع خواب ميتونم برونفكني كنم البته خيلي ارادي نيست ولي ميشه گفت 60% اراديه ولي نميتونم از جسمم فاصله بگيرم نميدونم چرا شايد به خاطر اينه كه ميترسم ازش دور بشوم (يه قسمت از ترس من براي اينه كه ميترسم تسخير بشم چون خونمون جن داره )و هر دفعه به خواسته ي خودم داخل بدنم برميگردم ولي آخرين دفعه كه از دفعه هاي قبل زيادتر بيرون موندم و واقعا ميخواستم از بدنم فاصله بگيرم احساس كردم دارم ميچرخم با اينكه سر جام بودم بعد سرگيجه گرفتم و برگشتم ميشه يه نفر راهنمايي بكنه
خيلي ممنون