PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار سکوت، تنهایی و مرگ



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 [20] 21 22 23 24 25 26

new life
10-06-2011, 20:39
من سرطان ِ تنهايي گرفته ام
ولي نترس مسري نيست!
با خيال ِ راحت كنارم بنشين
و برايم دل بسوزان
و تنفر پيدا در نگاهم را
به حساب ِ بيماري ام بگذار
و در برار ِ سردي هايم
با گذشت باش
و برخلاف ِ هميشه
آرزوهاي محالم را
باور كن!
موضوع فقط همين است
كه سرنوشت ِ محكوم به مرگ
نگاهها را
تغيير مي دهد!

Pessimist
10-06-2011, 21:44
دلم گرفت از تنهایی از جدایی از بی کسی
از این روزای بی تو
از شبایی که بی تو سخت صبح میشه
می خام بگم این دو جمله رو تا شاید کمی خالی بشم
قیمت دیدار تو اگر جانم هست من خریدارم
یک لحظه تماشای چشمانت را به عمری صد ساله من نفروشم

sara_girl
10-06-2011, 22:29
وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.«حمید مصدق»

ŞHÍЯÍŃ
11-06-2011, 07:57
آدمک مرگ همین جاست بخنــد

دست خطــی که تو را عـاشق کرد

شوخی کاغــذی ماست بخنــد

آدمک خر نشــوی گریه کنی !

کل دنیا ســراب است بخنــد

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخنـد ....

ŞHÍЯÍŃ
11-06-2011, 08:07
می خواند و باز می خواند،
بغض هزار ساله ی درونش را
انگار می گشود
اندوه زاست زاری خاموش!
ناگفتنی است...
این همه غم؟!
ناشنیدنی است..........!

Hadi King
11-06-2011, 11:02
بگذار دیوانه صدایم کنند !

بگذار بگویند مجنون !

فرقی نمی کند !

من تمام هویت خود را

زمانی که دیگر اسمم را صدا نزدی

از یاد برده ام...!

sara_girl
11-06-2011, 11:12
سخته برات تنهاییاتو کوک کنی

با عشق من چشای نازتو ببند ٬ برای من یه کم بزن

می خواستم از نگات بگم ٬ دوباره لغزید قلمم

قصه نویس رویاها بیا واسم قلم بزن

Pessimist
11-06-2011, 13:14
دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست.

بی یار در کنار،

رود از جریان باز خواهد ایستاد،

اگر تنها محکوم به پیوستن به جویبار باشد،

دریا هرگز لب به خنده نمیگشاید،

اگر ابرها نباشند تا بر اشکهایش بوسه زنند،

و

بییار در کنار

دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست

Pessimist
11-06-2011, 21:04
وقت آنست که ديگر بروم
هدفم نا معلوم
کوله بارم بر دوش
سفره ي من
شايد اين بار
يک جاي دگر
توي يک کوچه ي تنگ
در اتاقي که پر از زمزمه ي عشق تو باشد پهن گردد
وقت آنست که از راه بگويم با تو
قدمي آهسته
روي قلبم بگذار
تا که آرام شوي
راه را مينگري
پست و بالايي آن را که نظر اندازي
راحت از دغدغه ي دوري من ميگردي
قدمي راه برو
شايد اين بار , دگر
آخرين فرصت رفتن باشد
وقت آن نيست که باهم باشيم
شايد اين لحظه ي تلخ
آخرين قسمت ماندن باشد

sara_girl
11-06-2011, 21:41
رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار

paria86
11-06-2011, 21:52
يه بار بذار حرف بزنم ، ديگه نه حرف سفره
نه حرف تير تو قلب يه ديوونه ي در به دره
نه صحبت پرسيدن لحظه و روز و حالته
نه قصه ي عاشقيه ، نه پاسخ سوالته
نه اشكي ريختم لا به لاش ، نه پر شده از عطر ياس
نه توش غرور پيدا مي شه ، نه اعتماد ، نه التماس
اين دفه حرف قصه نيست ، خاكستر حقيقته
يادت مياد يكي مي گفت حقيقتم مصيبته
بذار بدون پرسش و ساده و بي مقدمه
بريم سراغ حرفي كه ، مي ترسونه يه عالمه
هميشه از نخواستنت ، تو روياهام مي ترسيدم
بعد خودمو گول مي زدم ، به ترسيدن مي خنديدم
ترسه ولي قايم مي شد ، شب ميومد مثل لولو
واسه همين گاهي بهت ، فقط مي گفتم تو بگو
نگفتي و گذاشتمش پاي غماي خستگي
فهميدم اشتباه بوده ، اينم يه جور ديوونگي
خيال نكن اين كه مي گم ، شكايته ، رنگ گله اس
قبول ندارم اخم تو مال نبود حوصله اس
ديگه مزاحم نميشم ، خيالت آسوده باشه
سهم من از آتيش بذار ، فقط يه كم دوده باشه
مهم اينه كه اسمتو تمام دنيا بلدن
فرقي نداره كه با من چه قدر خوبن چه قدر بدن
مهم اينه تا دينمو يه كم به عشق تو دادم

sara_girl
11-06-2011, 21:56
کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن
تو قایق آرزوها یه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم
بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم

sara_girl
11-06-2011, 22:26
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه
عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره

2khtarbache
11-06-2011, 22:54
از من فاصله بگير !
هر بار که به من نزديک مي شوي ،
باور مي کنم هنوز مي شود زندگي را دوست داشت !
از من فاصله بگير !
خسته ام از اميدهاي کوتاه

2khtarbache
11-06-2011, 22:55
درخت که باشی
سردی و گرمی روزگار را چشیده باشی
میفهمی که به عبور هیچ عابری اعتمادی نیست

حنّانه
11-06-2011, 23:16
غم تنهایی داره روحمو آتیش می زنه...

Pessimist
12-06-2011, 11:35
در فراسوی تمنای سكوت
زیر سقف قفس تنهایی
قاصدی بود كه هروز به هنگام سجود
خبری از سبد آن گل سرخی بربود كه "رهاندم از غم"
و به اندیشه فردای امید
در شبستان پریشان شده ی افکارم
می رهاند خبرش را چون باد
...

مرد طوفان زده ی امروزم
که پر از لذت مرگم هر دم
ولی افسوس خبری از گل سرخ ,
به تکرار سحر های فریب
می رهاند نفسم را از مرگ
...

لیک باید تو بدانی اکنون
قاصد خوش خبر و مکارم
نیست مرد سفرم آن گل سرخ
من به طوفان بلا خواهم سوخت
و نفس خواهد رفت پی طنازی مرگ
انتظار خبری نیست مرا
قاصد خوش خبری باش برای گل سرخ

sara_girl
12-06-2011, 13:14
از هرچی که عزیز بود به خاطرت گذشتم

عقلو دادم به دریا عاشقیشو دزدیدم

ترس و فراری دادم نفس هاتو بوسیدم

Pessimist
12-06-2011, 13:28
خود را شبي در آيينه ديدم، دلم گرفت
از فکر اين که قد نکشيدم، دلم گرفت

از فکر اين که بال و پري داشتم، ولي
بالاتر از خودم نپريدم، دلم گرفت

از اين که با تمام ِ پس انداز عمر ِ خود
حتي ستاره اي نخريدم، دلم گرفت

کم کم به سطح آينه ام برف مي نشست
دستي بر آن سپيد کشيدم، دلم گرفت

دنبال کودکي که در آن سويِ برف بود
رفتم، ولي به او نرسيدم، دلم گرفت

نقاشيم تمام شد و زنگ خانه خورد
من هيچ خانه اي نکشيدم، دلم گرفت

Lady parisa
12-06-2011, 14:42
در سایه دلشکستگی پیر شدم
غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم
تا امدم اشنای قلبت باشم
گفتی که من از غریبه ها سیر شدم . . .

حنّانه
12-06-2011, 15:36
دردا که اجل رسید و درمان نرسید

تـوفـیـق بـه غـور شـور بـخـتان نرسید

مـرگ آیـت یـأس خـوانـد در شهر دلم

کـفـر آمـده سـاخـت دیر، ایمان نرسید

حنّانه
12-06-2011, 16:08
ســتــاره بــی تـو بـه چـشـمـم شـرار مـی پـاشـد / فـــروغ مـــاه بـــه رویـــم غـــبـــار مــی پــاشــد
خـدای را! چـه نـسـیـم است این که بر تن من / نـــوازش نـــفـــســـش انـــتــظــار مــی پــاشــد؟
خــروش رود ِ دمــان، شــور عـشـق مـی ریـزد / ســکــوت کــوه گــران، شــوق یــار مـی پـاشـد
بــیـا کـه پـونـهٔ وحـشـی ز عـطـر مـسـتـی بـخـش / بُخـــور ِ مـــی بـــه لــب جــویــبــار مــی پــاشــد
ســتـاره مـی دمـد از چـلـچـراغ سـرخ تـمـشـک / کـــه گَردِ نـــقـــره بـــر او آبـــشــار مــی پــاشــد
خــیـال گـرمـی ی ِ عـشـقـت بـه ذره هـای تـنـم / نــشــاط و مــســتــی ی ِ بـی اخـتـیـار مـی پـاشـد
چه سود از این همه خوبی؟ که بی تو خاطر من / غـــبـــار غـــم بــه ســر روزگــار مــی پــاشــد.

Pessimist
12-06-2011, 17:40
اکنون که رفته ای
من مانده ام و فریادهایی چند...
از حرف هایی که باید بودنِ تو بود
حکم ِ صریح و مطلق ِ ماندنِ تو بود
از حرف هایی که تنها
آینه بود که آن را شنیده بود!
اکنون که رفته ای
این حرف ها و رازهای نگفته، میان ما
بر تار و پود سینه ام چنگ می زند

Pessimist
12-06-2011, 17:49
غروبِ بی کَسی هایم

در این خلوت نشینی ها


طلوع ِ اقتدار ِ

صبح ِ فردا می شود

با تو ...

2khtarbache
12-06-2011, 19:10
این روزها ..
این شب ها ..

هر جا که می روم دلم تو را التماس می کند ،

ذره ذره وجودم ، تک تک سلولهایت را فریاد می کند .

این روزها ..

این شب ها ..

حتی چشمانم را هم که می بندم ،

تو را می بینم .

تو را می بینم و دلتنگ تَرَت می شوم ..

دلتنگی های من برای تو تمامی ندارد ..

زیاد و کم هم نمی شود ..

دلتنگی های من برای تو بی نهایت است ...

و من بی تو

دلتنگ ترینم ...

2khtarbache
12-06-2011, 19:14
گاهــی فكــــر میكنـــم كــار تـــو "ســـــخــــت تر" از مـــن است !!
مـــــن یـــــك دنـــیا دوستتــــــــ دارم ...
و تو زیر بـــار این همــــه عشـــــق قــــد خـم نمیكنی ...

2khtarbache
12-06-2011, 19:22
تو دروغگو نيستي
من حواسم پرت است!
گفته بودي دوستم داري بي اندازه،
خوب كه فكر مي كنم
تازه مي فهمم كه "بي اندازه" يعني چه

2khtarbache
12-06-2011, 20:00
سکوت
مثل خوره

به جان هر دومان افتاد...

حالا

تو رفته ای ،

من مانده ام و

شعرهایی که

نـــــــــسروده ام...

2khtarbache
12-06-2011, 20:05
گاهي تـــو
گاهي ياد تــــو
گاهی هم غم تـــــــو
آخر اين "تـــــــــــــو" کار مرا تمام ميکند...

2khtarbache
12-06-2011, 20:15
بهار و اینهمه دلتنگی؟
شاید فرشته‌ای
فصل‌ها را به اشتباه
ورق زده است...

2khtarbache
12-06-2011, 20:21
گنجشک ها از من آشیانه می سازند

کلاغ ها به من می خندند

این روزها

مترسکی شده ام که ترساندن نمی داند...

2khtarbache
13-06-2011, 00:20
به یاد آرزوهایم,
سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

2khtarbache
13-06-2011, 00:28
باورم نیست که آن ساده تــر از آب مــرا آتش زد...

4MaRyAm
13-06-2011, 10:03
هر سال شکوفه هاش سرما زده است
یک عمر برای هیچ درجا زده است
بیچاره همیشه گوشتش تلخ نبود
شیرینی یک عشق دلش را زده است

hamid_diablo
13-06-2011, 11:31
...!
سه نقطه...
تنها سه نقطه...
برای آن چه که می خواهی بشنوی...
و آنچه که نمی توانم گفت...!
...
سه نقطه...
تنها سه نقطه...
برای آنچه که باید بشنوی...
و آنچه که نباید گفت...!
...
سه نقطه...
تنها سه نقطه ی بی دردِ سر...
...!

Pessimist
13-06-2011, 13:50
آسمان را نهفته ام در چشم
کهکشانی ستاره می بارم

گر چه لب را به خنده بخشم گاه
یک تلنگر دوباره می بارم

عمری از من بر فت و در فکرم
از چه با هر اشاره می بارم

صبح و شب در ستیز با عقلم
هم که بر مرگ چاره می بارم

با ترحم نظر مکن بر من
چونکه با این نظاره می بارم

بگذر از من که طالعم درد است
من که با هر اشاره می بارم

خسته از التهاب پاییزم
از سر تب بهاره می بارم

می گدازم تو را به داغ تبم
آتشم من شراره می بارم

sara_girl
13-06-2011, 13:55
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم

2khtarbache
13-06-2011, 15:26
هر چیز را هم تقصیر من بیندازی....عاشق شدن من تقصیر توست!

---------- Post added at 05:26 PM ---------- Previous post was at 05:22 PM ----------

تمام می شوم شبی . . . فکرش را بکن ! یک روز می آیی و میبنی نه من هستم . . . نه این کلمات . .

vahidhgh
14-06-2011, 02:15
در نبودنت آنقدر اشک خواهم ریخت که یا از چشمم خون جاری شود یا در این سیل اشکها غرق خواهم شد

ŞHÍЯÍŃ
14-06-2011, 08:18
من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...

Pessimist
14-06-2011, 11:43
نگاهم کن نگاهم کن
ببین این منم
که مثل سایه ای بی جان بدنبال تو می آیم
نگاهم کن نگاهم کن
بجز چشمان زیبایت نگاه مهربانی من نمی خواهم
نگاهم کن نگاهم کن
مرا چون زورقی خسته در این گرداب تنهایی
کسی جز تو نمی خواند
مرا کس این چنین رنجور و دل خسته نمی خواهد
برای شادی روح شکسته
همان روحی که با عشقت گسسته
به آن عهدی که با قلب تو بسته....
ولی قلبت ....ولی قلبت
نه قلبت نه... آن دل سنگت
رهایم کن نمی خواهم نه قلبت را نه چشمانت

Pessimist
14-06-2011, 11:46
ای همه هستی من

این نفسها به خدا ارزان نیست

بر نمی گردد هیچ

شاید امروز چو بگذشت، نباشد فردا

آه ... شاید که نبینی دگرم

بنشین ،پیش دل من بنشین

قدرم امروز بدان

که به دام تو اسیرم ای دوست

خدا داند و تو

از همه هستی خود

بی تو سیرم ای دوست

.mehdi
14-06-2011, 19:40
مــن مردی هســتم

که تمام فرصت هایـــــم را ، از دســـت داده ام .

دستهایم به آرزوهایم نخواهد رسید هرگز ..

آنها بسیار دورند .

از تــــو نیــــز خواهــــم گذشـــت ..
شاید که فرصــتی باشد برای تو .

Dark Shine
14-06-2011, 20:50
به این جهان به جستجویِ کسی نیامده ام
و از جهان به جستجوی کسی نرفتم.

خواستم آنچه را که نمی یافتم

یافتم آنچه را که نمی خواستم !

Hadi King
14-06-2011, 21:59
شبي غمگين شبي باراني و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت ديدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من مي گفت تنها و غريب است
ببين با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستيم بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبي به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهميد
اگر چه تا ته دنيا صدا کرد

...

sara_girl
15-06-2011, 09:34
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

Pessimist
15-06-2011, 11:04
دعایت می‌کنم جانا نمی‌دانم تو می‌دانی
ز یاد بوی زلف تو پریشانم تو می‌دانی

الا باد سحرگاهی چو آگاهی ز احوالم.
رسان بر کوی دلدارم که خواهانم تو می‌دانی

بباید هم نوشت آخر ز سرمشق شقایقها
خطی رنگین ز خون دل به دیوانم تو، می‌دانی

خدایا خیل مشتاقان چو در صدرند در مجلس.
مرا تاب و توان نبود که دربانم تو می‌دانی

سلیمان باچنان حشمت نظرها بود با مورش
من آن مور تهیدستم ،‌سلیمانم تو می‌دانی

چو بوی شیر می‌آید ز لعل شکرین او
لب دریای مهر او من عطشانم تو می‌دانی

خدایا این شب هجران به پایان بر که این جلوه
به غرقاب فنا افتاد و گریانم تو می‌دانی

Ghorbat22
15-06-2011, 17:11
تنهـــــــایی های من

دو نفـــــــره استـــــــــ

یـــــــــا با تــــــــو

یـــــــا با خیـــــال ِ تــــــــــو


"علی چاروســائی"

new life
15-06-2011, 19:21
کاش می شد
سرم را یک هفته در گنجه اب بگذارم
در گنجه ای تاریک و تهی
با قفل درشتی بر دریچه اش
و به جای آن
بر شانه های خود چناری بکارم
و برای هفته ای
در سایه اش بیارایم .

Rainy eye
15-06-2011, 21:53
لباسهای کهنه ام را
در چمدان میگذارم
همسفریم
من و خاطره هایم...

vahidhgh
16-06-2011, 00:06
به کجا روم ز دردت
چه دوا کنم چه چاره
که هزار باره خون شد
جگر هزار پاره

sara_girl
16-06-2011, 00:57
وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم

Pessimist
16-06-2011, 10:23
در این شهر

این شهر غریب

این شهر پر نقاب

شهری که سلام مردمانش

از روی عادت است و بس!

و لبخند آفتابش

بیرنگ است و سرد

اگر گاهی

دلم می گیرد

تو به دل مگیر

حنّانه
16-06-2011, 16:44
دل در آن زلـف نـدارد غـم تـنهایی ما

به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند

حنّانه
16-06-2011, 17:02
ویژگی عاشق واقعی:

صبر و سکوتـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ

/////////////

دیوارها ــ مشخص و محکم ــ که با سکوت
با بی‌حیائی‌یِ همه خط‌هاش
با هرچه‌اش ز کنگره بر سر
با قُبحِ گنگِ زاویه‌هایش سیاه و تُند،
در گوش‌هایِ چشم
گویایِ بی‌گناهیِ خویش است...

Hadi King
16-06-2011, 17:20
تمام ماشین های
1:30 بعد از ظهر
اتوبان صیاد
از روی سایه ی جنازه مردی که روی پل ایستاده بود
گذشتند


باید مرده باشم ...

Ghorbat22
16-06-2011, 19:26
کتابـــ شــبِ مـــ ـن آکـــنده از آشفـــ ـتگی مُبهمیستــ

لبریز از خط خطی های ذِهنم بر پهنای خــ ـیال

تــــپش های قـلـ ـبم انگار می خــواهد

سُکوتــ شـــ ــب را شِکند

شاید در کتابـــِ شــــــبــِ مَن

جای اســ ـمـِ تـــــو خالیستـــــ. ...


" P e Y m a N"

MOHAMMAD2010
16-06-2011, 22:07
وقتی می شد دلو به پنجره دوخت
یا می شد چشم ها رو به جاده فروخت
هیچ کسی سراغ ما رو نگرفت
هیچ کسی دلش برای ما نسوخت

غم اومد ، ثانیه ها رو غم گرفت
زندگی هم ما رو دست کم گرفت
غم اومد با دست های خاکستریش
هر چی داشتم همه رو ازم گرفت

hamid_diablo
17-06-2011, 10:20
غبار بود یا مه
چه فرق می کند
تـــــــــــــــو
گم شدی

__________

...ته نشین شده ام...

وا مانده ام....

چوب حراج زده ام...

آهااااااااااااااای رهگذر....!

دل :40:میفروشیم..........!!!

Pessimist
17-06-2011, 10:48
در اندوه همان بارانِ برگم
نمی بارم که بنویسی بهارم
من از تو ریشه دارم دردِ پنهان
نمی خواهم ببینی روزگارم

maryam & m
17-06-2011, 13:38
میدانی

دلتنگی

عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر میکنی تمام شده

اما یک دفعه

همه ات را آتش میزند

.mehdi
17-06-2011, 14:25
میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟

...

انکارش !

MEHR IMAN
18-06-2011, 09:02
به یکباره خود را به لحظه ای عریان باختم
-لحظه ای که بازو به بازو با یاد تو می رقصید-
تکیه دادم به افسوس
و غرق حیرت
حسرت همان لحظه را خوردم!
:11:

Pessimist
18-06-2011, 10:27
درون کوچه ی قلبم چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی به جز تو دل نمیبندم...

فریب وعده هایت را ندانستم ... ولی اکنون به یاد وعده های تو میان گریه می خندم...!!!

برو دیگر که دل از غم رها کردم...خدا حافظ...خداحافظ که دیگر بر نمیگردم... که دیگر برنمیگردم

تو بودی آسمان من غمت همسایه ی قلبم...ولی خورشید چشم تو به بام دیگری پر زد...!

قسم بر سوز پنهانم تورا دیگر نمی خواهم...که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پرزد...

برو دیگر که دل از غم رها کردم...

در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی نگاهم در افقها ماند...و من افسوس می خوردم!!!

شیار گونه هایم را گل اشکم نوازش کرد... ومن از تو جدا ماندم ولی ای کاش می مردم...

برو دیگر که دل از غم رها کردم...

R Д M ß Ô
18-06-2011, 23:09
زندگی همه جا جریان داشت
آدم یک گوشه اش را برای شنا انتخاب کرد
و ما دور آن گوشه دیوار کشیدیم.
همه ی زندگی جمع شد آن جا
بالا آمد
و بالاتر...
رویش پر از آدم های زودرسیده بود
ما مجبور شدیم
در اعماق شنا کنیم.
*
حالا داریم خفه می شویم
و با هر قُلُپ زندگی که می بلعیم
آرزو می کنیم زودتر پر شود
سر ریز کند
همه بیرون بیفتیم
که بعد دوباره
زندگی همه جا جریان داشته باشد.

sara_girl
19-06-2011, 01:07
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري


لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري


آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري


با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري


صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري


عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري


رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري


عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري


روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري

Lady parisa
19-06-2011, 07:59
من هر روز در تلاشم تا خا طرم بماند

و تو هر شب دعا مي كني

كه فراموش كني!

خاطراتمان چه بلا تكليف اند!!!



"میلاد تهرانی"

amour1
19-06-2011, 09:34
من و خیابان
وعیدی که
بی تو گذشت
دیگر چقدر پا به پای آسمان
تگرگ ببارم
مه بپاشم
و نگاهم را بدوانم
روی آسفالت

shabe.saket
19-06-2011, 17:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

new life
19-06-2011, 18:19
راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند،
بی هنگام ناپدید می شوند ...

2khtarbache
19-06-2011, 22:07
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بُوَد آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند ؟
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه» آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش»
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

sara_girl
20-06-2011, 02:25
نامه ات که رسيد

ديدم هنوز کال است

آن " دوستت دارمی"

که دوست داشتم برايم بنويسی

Lady parisa
20-06-2011, 12:44
حالا مهم نيست که تشنه به رويای آب می‌ميريم
از خانه که می‌آئی
يک دستمال سفيد، پاکتی سيگار، گزينه شعر فروغ،
و تحملی طولانی بياور
احتمالِ گريستنِ ما بسيار است!

"سید علی صالحی"

Unique 2626
20-06-2011, 12:52
به شانه ام زدی که تنها ييم را تکانده باشی !!!

به چه دلخوش کنم ؟ ؟

تکاندن برف از روی آدم برفی ؟ ؟ ؟
.
.
.

setayesh_sh
20-06-2011, 13:38
ویرایش شد .

setayesh_sh
20-06-2011, 13:50
اینقدر عطر را روی تنت خالی نکن.....تو بوی گند خیانت میدهی لعنتی!!!

---------- Post added at 02:50 PM ---------- Previous post was at 02:47 PM ----------

تنها شادی زندگی ام این است که ؛ هیچکس نمیداند تا چه اندازه غمگینم...

sara_girl
20-06-2011, 14:49
امروز هم با نوازش انگشتان سردزمستان
از خواب بهارپریدم...
امروز هم آسمان ،دلگیر و تیره می بارد
و هنوز سرو ،بار زمستان را به دوش کشیده
وخورشیدبا زمین و زمان قهر است
و من هنوز هم نمیدانم...
که چرا دل سرد و غمگینم
با لبان آتشین و خندانم هم نوا نشد
و...
امروز هم باز نگشت
قناری زردِسخن
که روزی از شانه هایم پریده بود...

payam
20-06-2011, 14:55
از تکان های مداوم دست های بـاد خسته ام..!

پاییز میخواهم و سقوط..

یک تـه کـفش ! خرد شدن..

خـش !!

Maryam j0on
20-06-2011, 23:48
چقدر تنهــــــــــا ماندم ...

بـــــــــرای بوییدن یک گل ، برای شنیدن یک صـــــــــدا

برای خواندن یکــــــ ... شعر

چقدر تنهـــــــــا ماندم ...

برای غرق شدن در یک نگــــــــــاه

برای یــــــــافتن آرامش ِ یک نوازش و برای سوختن در شعله عشق

چقدر تنها ماندم ...چقدر تنهــــــــا ماندم ... !

من خنده زنـــــــم بر دل ، دل خنده زند بر من

آنجـــــــاست که می خندد . . . دیوانه به دیــــــوانه ... /.

Hadi King
21-06-2011, 14:25
یادت رفت

وقتی که رفتی

در را پشت سرت ببندی

نمی دانستی به جز تو

هیچ کس را

اذن ورود نیست !

...

hamid_diablo
21-06-2011, 17:54
آن قدر دل کندن از تو سخت است.
که در آخرین کوپه از آخرين واگن قطار نشسته ام!
تا هر چه قدر می شود...
ديرتر ترکت کنم!!!

Snow_Girl
21-06-2011, 17:55
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو ش یرینی که شور هستی از تست
شراب جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو غم از تو مستی از تست
به آسانی مرا از من ربودی
درون کوره غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرمگ است و افسون است و جادوست ...

part gah
22-06-2011, 18:01
گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...

گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم

گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم
...
اما دلــــــــــی را دفن نکنم ... !

گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم

اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ... !

خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم

با چشمهـــــــــای کور ،‌ اما خوابی را پرپر نکنم ... !

کلاغی باشم که قار قار کنم

پرهــــــــایم را رنگ نکنم و دلــــــــی را با دروغ بدست نیاورم ... !

دریا_دل
22-06-2011, 19:12
برو احساس برو
برو از کنج دلم عشق برو

برو بیرون شادی
برو بیرون برو از من بگریز

دگرم نیست ز آن دم یادی
دگرم نیست به ماندن نایی

کرده این دل هوس یاری یاران اما
دگرم نیست ز یاران یاری

سفری هم بجز از مرگ ندارم
کفنی هم بجز از برگ ندارم

یادم آید که من از سنگ نبودم، نفر جنگ نبودم
برگ زرد خشک و بیرنگ نبودم

شدم از دوریتان پرپر و دیگر نیم آن بوته احساس لطیف
شده ام شسته اشک

سرد سرد است تنم
زخم و پر اخم دلم
چون که هر دم برود بر دل من
تیغ آن گل که زدم خود به سرم !

4MaRyAm
22-06-2011, 19:51
تنها گناه این دل من زود باوری ست

لختی بمان که این غزلم بغض دیگری ست


لعنت برین دلم که به دام تو شد اسیر

تکرار لحظه لحظه ی هر سال من یکی ست


ها !با توام که در دلم آشوب کرده ای!

باورکنم که در دلم این عشق آخری ست


بیچاره دل که در سر کوی تو جان سپرد

آیا مرام شهرتان اینگونه دلبری ست ؟


فریاد من به پاست که : ((خاموشم )) ای غزل

تنها گناه این دل من زود باوری ست

Pessimist
23-06-2011, 09:23
مرا دریاب

تو ای تنهاترین شاهد

تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا



بجز تو آشنایی من نمی‌یابم

بجز تو تکیه‌گاه و همزبانی من نمی‌خواهم

مرا دریاب



تو میدانی که من آرام و دلپاکم

و میدانی که قلبم جز به عشق تو

و نام تو

و یاد تو

نخواهد زد



و می‌دانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمت‌سرا هستم

مرا دریاب

که من تنهاترین تنهای بی‌سامان این شهرم

خداوندا... مرا بنگر.. مرا دریاب

Ghorbat22
23-06-2011, 16:56
خیره می شَوم بهـ انتهای ناپیدای جاده

یــ ــخ زدنِ لحــ ــظهـ ها را حـــس می کـــنم

باز خورشــ ــید غروبـــ کردُ


راستای جاده ناپیدا شُــد

مـ ــن ماندمُ

هجـومهـ افــ ــکارِِ پریشــانی ُ

انتـــ ــظارِ آمَـــ ــدنتــــ


" P e Y m a N"

F l o w e r
23-06-2011, 17:40
آنقــــــــــدر نــــ ــیــامدی تـــآ

آرزوهــآیــم پیـــــر شــدنــد ..

میـــ لنـگنــــد بــی تـــــو !

part gah
24-06-2011, 08:13
لحظه لحظه ی وجـــودم را


در پیش قـــــدم هایت قربانی کردم


آرزویم این بود


که آرام بگذری


اما...


چه ساده از ذرات تنم گذشتی!!!!............

Mehran-King
24-06-2011, 08:38
می دونم برات عجیبه این همه اسرار و خواهش


این همه خواستن دست هات بدون حتی نوازش

می دونم واست سواله واسه تو گریه دردم

می دونم برات عجیبه من با اون همه غرورم پیشه همه بدی هام چطوری بازم صبورم


می دونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم میگذری باز منو میری باز سراغتو میگیرم


به همین سادگی رفتی باز سراغش عزیزم


به عشقمون قسم تو عزیز تر از چشمامی


هر جا هستی خوب و خوش باش


تو رو محض لحظه هامون نشه باورت باشه!


یه وقتی نگی که دوست نداشتمت به خدا گفتم که دوست دارمت یه وقتی


اگه گفتم برو خوبم واسه این بود که میدیدم داری آب میشی میمیری


اینو از همه شنیدم . . .


دارم از دوریت میمیرم تا کنار من نسوزی از دلم نمیری عمرم نفس هامی که هنوزی





. . . تو که تنها نمی مونی منه تنها رو دعا کن . . .:45:

hamid_diablo
24-06-2011, 11:33
ما ناخودآگاه به دنیا آمدیم

ناخواسته بزرگ شدیم

و ناجوانمردانه،

در عین ناباوری خواهیم مُرد

R Д M ß Ô
24-06-2011, 12:48
آدم ها می آیند.
زندگی میکنند
می میرند و می روند.
اما فاجعه زندگی تو
آن هنگام آغاز می شود که آدمی می میرد
...اما نمی رود!
می ماند،
نبودنش دربودن تو چنان ته نشین می شود
که تو می میری
درحالی که زنده ای
و او زنده می شود
.
.
.
.

Pessimist
24-06-2011, 13:04
ساده نیست
دری که عادت داشت به تنهایم ختم شود
دست دریا را بگیرد و بیاورد
تا انتهای اتاق
روی مبل
و هی
فرو رفتن
توی سکوت
حتی بیش‌تر از روزهای که تنهای
مثل موج دنبال‌ام می‌کرد...

نه!
این عادلانه نیست

..

..

کم‌تر پلک بزن من شناگر خوبی نیستم
و کم‌تر سکوت کن خشکی به این سمت نمی‌آید.

4MaRyAm
24-06-2011, 16:48
افتاب نیزه ی نور
می پراکند
و
من
هنوز در تاريکي خود
گم می شوم .
نمی دانم
ـ هنوزم ـ
نمی دانم
در این تاريکي
منتظر کدام
نورم ؟! ...

Hadi King
24-06-2011, 17:30
این دردی که من می کِشم،

دردِ بی ‌تو بودن نیست !...

تاوانِ با تو بودن است.

...

ŞHÍЯÍŃ
24-06-2011, 19:41
خسته است دلم در این لحظه ،گرفته است دلم ،همین دل در هم شکسته
بی احساس تر از همیشه ام،غم آمده و به دلم نشسته
غم آمده و اشکم را در آورده.........

Unique 2626
24-06-2011, 20:28
من به اندازه چشمان تو غمگين ماندم . . .

و به اندازه هر برق نگاهت نگران . . .

تو به اندازه تنهايی من شاد بمان . . .

mostafa 1981
24-06-2011, 21:54
نگاهی در چشمانم جا مانده بود
و من به دنبال صاحبش
سال ها به هر کوچه سر زدم
سال ها بعد
من بودم
و نگاهی که در دستم مانده بود.

Atefeh.N
24-06-2011, 21:58
سایــــه ای بـود پنـــاهی بـــود و نیســـت
شـــانه ام را تکیـــه گاهی بــود و نیســت
سخت دلتنگــــم کسی چـــون من مبــــاد
ســــوگ حتــــی قســــمت دشمن مبـــاد

sara_girl
24-06-2011, 23:56
شب ها که بی تو پلک غزل بسته می شود*

*از لحظه های بی تو دلم خسته می شود*

*باور نمی کند دل مغرور و ساکتم*

*هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود*

ŞHÍЯÍŃ
25-06-2011, 08:36
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید......

Pessimist
25-06-2011, 13:52
خواب هم به خواب رفته

وقتی

ثانیه ها

بغض تنهاییم را میخوانند

Puneh.A
25-06-2011, 15:36
.
.
.
هیچ راه بازگشتی نیست


بی کران تا بیکران امواج خاموش زمان جاریست


زیر پای رهروان خوناب جان جاریست


آه


ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی !


هیچ آیا یک قدم دیگر توانی راند ؟


هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند؟


نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست


باز باید رفت تا در تن توانی هست


باز باید رفت ....


راه باریک و افق تاریک


دور یا نزدیک !

R Д M ß Ô
25-06-2011, 17:20
در سرزمین من


هیچ کوچه ای

به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی …

بن بست ها اما

فقط زنها را می شناسد انگار...

در سرزمین من

سهم زنها از رودخانه ها

تنها پل هایی است

که پشت سر آدمها خراب شده اند...

اینجا

نام هیچ بیمارستانی

مریم نیست

تخت های زایشگاهها اما

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک ، مسیح را

آبستن نیستند ...

من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!!

نمی دانم چرا شعار از
لیاقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... می دهی
تویی که می دانم اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن می زنی و می روی
اما بگرد ،پیدا خواهی کرد
این روز ها صداقت و ،لیاقت و ،نجابتی که تو می خواهی زیاد میدوزند!!

امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم ، تا آبرو کند ...

برای نامزدی دخترش !

و در خود گریستم ...

برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب ،

تن سردم را هوسبازاته به تاراج برد ...

و بی شرمانه می خندید از این پیروزی ...!!!!

روی حرفم، دردم با شماست

اگر زنی را نمی خواهید دیگر

یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید

به او مردانه بگو داستان از چه قرار است

آستانه ی درد او بلند است .

...یا می ماند

یا می رود!

هر دو درد دارد!

اینجا زمین است

حوا بودن تاوان سنگینی دارد...

part gah
25-06-2011, 21:17
............مرا غمی که ز روز قیامتست اینست............


«.............کـه روی مــردم دنـیــا،دوبـاره باید دید...............»




.........................................

diana_1989
25-06-2011, 21:51
گازهای من

به لحظه های کال

و

طعم گس تنهائی ام بی "تو"..


هر روز "من"، که بی "تو"

کال و نرسیده می افتد،

طعم گس تنهائیم را بیشتر می چشم

mostafa 1981
25-06-2011, 21:54
می نویسم بیایی
و روی سکوی ھمیشھ ی خمیازه ھا
می نشینم
شاید بیایی ...

Mehran-King
26-06-2011, 07:29
روزها می گذرد و من هنوز خفته ام و خفته ام و خفته
قلبها ترمیم می شوند و من هنوز قلبم شکسته است و شکسته است و شکسته
لب ها می خندند و من هنوز لبانم بسته است و بسته است و بسته
چشم ها انتظار را وداع می گویند و من هنوز چشم هایم منتظر است و منتظر است و منتظر
دیدگان اشک نمیریزند و من هنوز دیدگانم جاری است و جاری است و جاری

Hadi King
26-06-2011, 10:01
ديگر نمی خواهمِشان.

بيا و خاطراتت هم از لحظه هايم بگير ،

وقتي تمام بودنت را گرفته ای.

نمی توانم...!

پُر کردن این فاصله

از من که هیچ

از خاطراتت هم بر نمی آید!

...

part gah
26-06-2011, 10:15
ديشب حوالي تب و هذيان دلــــم گرفتـــــ
يـعني از ايـن قـلمرو ويـران دلــــم گرفتـــــ

چون برده اي خطا زده در كوچه هاي مصر
از سرزمين شوم خدايان دلــــم گرفتـــــ

تنديس شاعري كه به دوشم كشيده ام
بشكست بر زمين ديدنيان دلــــم گرفتـــــ

اي كاش سنگ و دست رفاقت نداشتند
از اين چنين رفاقت انسان دلــــم گرفتـــــ

اينجا بين اين همه شيطان غريبه ام
از سفره ي خـالي ايـمـان دلــــم گرفتـــــ

فـانـوسـهـاي رابــطـه تـاريكـتر شدند
از اين همه غروب پريشان دلــــم گرفتـــــ

4MaRyAm
26-06-2011, 10:19
باز من تنهایم
هر نفس ثانیه را می شمرم
شب چقدر دلگير است
کوچه خالی ز هیاهوی رفیقان مانده
چه رفیقان وفاداری من داشته ام !

...

در سیاهی قفس
پی خود با که خدا می گردم
شب چقدر دلگیر است!
شب تنهایی من وای چقدر دلگیر است!

Pessimist
26-06-2011, 11:20
دلت وقتی که تنها شد...!

سرود مهربانی را

با کدامین خسته خواهی خواند

و لب هایت کدامین تشنه را

سیراب خواهد کرد

نگاهت را به چه کَس از شوق

خواهی دوخت...؟

sara_girl
26-06-2011, 12:56
لب هایت

بوی ِ سیب میدهـد

میخـواهی آدمـــــم کنی ؟!

diana_1989
26-06-2011, 17:27
تو رفته‌ای

و من از تنهایی

کَکَ‌م هم نمی‌گزد دیگر...!



حالا؛ باز هم بگو "دروغ گفتن بلد نیستی

N I N A
26-06-2011, 18:22
من اینجام!
جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی
و مرا نگاه میکردی
آمده ام اینجا تا ببینم
از اینجا چه گونه بودم که اشکهایم را ندیدی؟

aligol172
26-06-2011, 18:45
گفتي اي فــــروغ
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده رفتني است
رفتي ولي نگفتي
پرواز را چه سود وقتي پرنده نيست؟!

mostafa 1981
26-06-2011, 19:31
عزراییل
خیلی از این مردم
چون علف
پای گیلاس آفرینش روییده اند
و خداوند
از خلق این خلایق متاسف است
دیروز عزاییل را دیدم
با ھمان کیف پستچی مآبش
پر از قبض روح
و بھ سراغ مشترکین می رفت
مصرف عمر من بالا رفتھ است
خیلی زود نوبت من می شود .

F l o w e r
26-06-2011, 20:53
مَن مــُــــرده ام ..
بــ ه نَسیــــم خـــــاطره ای
تکانــــی میــــ خورَم
هَمیـــــن ..

sara_girl
27-06-2011, 00:43
چه می شد اگر

لحظه ای

دمی

آرام

رام

می نشستی روی آن صندلی خالی

که همیشه خیال تو

روی آن نشسته؟
__________________

hamid_diablo
27-06-2011, 10:19
من در کنار رودخانه زندگی می کنم
در کنار رودخانه ای سیاه
رودخانه ای که پر از ماهی است
ماهی های گوشت خوار
ماهی های ، که :40: عاشق ها را می خورند

4MaRyAm
27-06-2011, 10:19
دنیا مرا فراموش کن!

بگذار تنها لالایی شبهایم
صدای جیرجیرک ها باشد

بگذار تنها شمع های کلبه ام
ستاره ها باشد

دنیا مرا فراموش کن و بگذار
اميدم پوست کندن مارها باشد

بگذار تنها موسیقی زندگیم
خش خش برگها باشد

بگذار تنها مونسم
عقربه های پوچ ساعت ها باشد

دنیا مرا فراموش کن! ...

Pessimist
27-06-2011, 12:15
غرق در بغضم

غرقه در بغض های ناشکسته

ماتمی که از تلالوء شب لبریز است

ماتمی که پیوندی آن را گسسته

ناله ای نیست و سر انجامی زین پیکار

چون پنیری ماندم در حصار یک منقار

آه،عجب سرد است این پوستین چرکین

سردتر از انجماد روزهای تیر

می جنگم با زمانه و ناجح تر از همه

اما غربت صحن ایشان چه زود کرده مرا پیر!

Hadi King
27-06-2011, 13:29
شک کرده بودم کسی بین ماست !

حالا :

یقین دارم من بین دو نفر ایستاده ام !

چقدر تفاوت وجود داشت

بین واقعیت و طرز فکر من

...

part gah
27-06-2011, 14:46
باد می آید و این دستهای منــــــ

که در موهایتـــــ می میرند

قدردانی شانه هایت نیست

باد می آید و باد می آید

تمام اشک هایم را به کوچه هل می دهد

از خانه که بیرون بیایی

باد گل های چـــــادرت را بیرون می ریزد

از خانه که بیرون بیایی


من بی چاره تر می میرم وکسی نیست خلقم کند


تو به خانه می روی و

کوچه تاریک می شود من تاریک تر

part gah
27-06-2011, 15:30
سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــاجباریستـــــــ !!!!

اگر چه حرف و غزل از نگاهمان جاریستــــ

همیشه عشق برایم سکوتــــــ و ابهام استــــــ

شبیه دیدن تو بین خواب و بیداریست

دلمـــ شکستــــ تا خــــدا و آه ایـــــ مــــردم


چقدر طعنه و زخم زبانتان کاریست


سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــ اجباریستـــــــ !!!!

سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــ اجباریستـــــــ !!!!

سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــ اجباریستـــــــ !!!!

سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــ اجباریستـــــــ !!!!

سکوتــــــ کن دلمـــــ اینجا سکوتــــــ اجباریستـــــــ !!!!

N I N A
27-06-2011, 17:20
نام تــــو را که می آورم
دوباره ابر دلـَم میبارَد . . .
نـــــــــــه
این بار دلتنگت نیست !
دل کوچَـکم با تــو غَریبگی میکُـند . . .

Maryam j0on
27-06-2011, 18:26
جدا که شدیم

هر دو به یک احساس رسیدیم

تو به "فراغــــــت"

من به "فراقــــت"

یک حرف تفاوت که مهم نیست . . . / .

Unique 2626
27-06-2011, 18:38
يک سبد درد ، يک گلدان مرگ ، و لباسی سفيد برای جشنی بزرگ . . .

خواه ناخواه همه دعوت ميشويم . . .

F l o w e r
27-06-2011, 18:53
اگــَـــر / ..

تمــــــآم تکهــــ هآی بودنَتــــ / بودنـتــــــــ را

كنـــآر هــَـم بگـــذآرم

بــآز / ..

پآزل تنهایــی / تنهآیــــی مَن تمــــآم نـِمی شود / ..

ŞHÍЯÍŃ
27-06-2011, 20:15
دلم تـنگـــــ ـ ـ استـــ ـــ

بسان قایقی گم گشته در دریا

پر از ترس استـــ ـ ــــ

نمیدانم کجا بودم کجا هستـــ ـم

مقصد نامعلوم استــــــ ـ ــ

در این آشفته بازار

به دیدار تو مشتاقــ ـ ـم.......

sara_girl
27-06-2011, 22:47
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست

دارم حساب میکنم

چگونه من بعلاوه تو

شد فقط من ؟

mostafa 1981
27-06-2011, 23:43
عمری باقی نمانده است
او
قول داده بود
تعطیلات آخر ھفتھ بیاید
اما
آن سوی ھرچھ راه و فاصلھ ست
ھوای آشنایی ما
منقلب است
تمامی پروازھا
با تاخیر می رسند .

sara_girl
28-06-2011, 01:42
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

sara_girl
28-06-2011, 01:46
اگر میتوانستم همه دیروز ها را
به هم وصله پینه میکردم ..
همان دیروز هایی که
مطمئن بودم از بودنت...

Puneh.A
28-06-2011, 10:11
در حباب کوچک
روشنائی خود را می فرسود
ناگهان پنجره پر شد از شب
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
شب مسموم از هرم زهرآلود تنفس ها
شبـــــــــــــ .......
گوش دادم
در خیابان وحشت زده تاریک
یک نفر گویی قلبش را
مثل حجمی فاسد زیر پا له کرد
در خیابان وحشت زده تاریک
یک ستاره تـــرکیــــــــــــــــــ ــــــــد
گوش دادم ..............

maryam & m
28-06-2011, 10:21
نه بيا

و نه حرفي از آمدن بزن

بگذار در من بي تو حل شود اين تنهايي[COLOR="Silver"]

vahidhgh
28-06-2011, 12:04
زندگی قافیه شعر من است
شعر من وصف دلارایی توست
در ازل شاید این
سرنوشت من بود
می سرایم به امیدی که تو خوانی
ورنه آخرین مصرع من
قافیه اش مردن بود

part gah
28-06-2011, 13:31
چشمــــ تا بــــاز کنم

فرصت دیـــدار گذشتـــــ


همه ی طول سفـــــر


یک چمـــــدان بستن بــــود.

part gah
28-06-2011, 14:05
سـکـوتــم از رضـایت نیســت دلــم اهــل شــکایت نیســت

هزار شـــــاکی خـــودش داره خـــــودش گیــــــره گرفتــــاره

همون بهتر که ســــاکت باشه این دل جــــدا از این ضوابط باشه این دل

از این بدتر نشه رسوایی ما که تنـــــها تر نشه تنهــــایی ما

که کار ما گذشته از شکایت هنوز هم پایبندیم در رفاقت

می ریزه توخودش دل غصه هاشو آخه هیچ کس نمی خواد قصه هاشو

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه

بهایی داشت این دل پیش ترها که در این روزا نمی ارزه

Lady parisa
28-06-2011, 14:46
از خواب پريدم

چشام پر اشک بود

بلند شدم و يه راست رفتم سمت کمد

تنها يادگاری از تو

عطرت بود که روی پيرهنم جا مونده بود

سر کشيدم بوی نبودنت رو

...



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Unique 2626
28-06-2011, 15:23
تنها ترين من ، تنها نذار منو ، تنها سفر نکن . . .

اين دل شکسته ی از ياد رفته رو ديوونه تر نکن . . .

Hadi King
28-06-2011, 16:03
خیالت تخت

قلبت قرص

آنچنان ضربه بی وفاییت سهمگین بود

که دیگر

نای حتی اعتراض هم ندارم !

Pessimist
28-06-2011, 19:03
من به اندوه درون می اندیشم
و به آن لحظه که تو می آیی
و به آن دم که مرا می خواهی
و به آن کولی مژگان بلند
که ندانسته دلم را سد کرد
و نفهمید که با من بد کرد
من به آن لحظه فرا خوانده شدم
که سکوت است و سکوت است و سکوت
و در آن شمعی ست در حال سقوط

majid.mss
28-06-2011, 19:10
زمن پنهان نکن چشمان پاکت را زصد نقاش بهتر میکشم ناز نگاهت را

ŞHÍЯÍŃ
28-06-2011, 19:20
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

یادم هست …. یادت نیست

Puneh.A
29-06-2011, 09:59
بمون ای فصل خوب قصه های عاشقانه
بمون ای باتو بودن فصل از گل با ترانه

بمون ای فصل خوب لحظه های خواب و رویا
صدای پای بودن تو رگهام تو نفسهام

چه سخته بی تو موندن چه سخته بی تو رفتن
نمی شه این جدایی باور من

وداع آخرینه جدایی در کمینه
غروب لحظه های واپسینه

همیشه قصه های آشنایی ناتمومه
تموم لحظه های با تو تودن پیش رومه

جدایی سخته ، بی تو سخته رفتن ، سخته موندن
شکوه لحظه ای از تو گفتن و با تو بودن

جدایی سخته مثل لمس دره ، مثل مرگ
جدایی لحظه های واپسینه کوچه برگ

Pessimist
29-06-2011, 10:27
مي خواهم به عقب برگردم
در تلاقي گريه و سکوت، از نو شروع کنم
تار بزنم
و در ترکيب رنگ ها فقط به آبي برسم
جاهايمان را عوض کنم
جاده راا براي خودم
انتظار را براي تو
بکشم
اگر به عقب برگردم
اين بار
تويي ،که مي ماني
منم،که مي روم
کاش مي شد به عقب برگردم ....!!!

hamid_diablo
29-06-2011, 12:42
عين سکوت

که نه مي خندد و نه مي خواند

بي صدا گريه هايت را ورق مي زني

و راه مي روي .

تنهايي .. طولاني ترين کوچه ي جهان است .

راه مي روي و تاريکي

بر شانه هايت کشيده مي شود .

لب هايت را اندوه مي خشکاند .

راستي ..

گوش کن

اگر :40: را با خودت نبرده باشي

حتما راه را گم مي کني

مثل من

که تو را ..!!

.mehdi
29-06-2011, 17:20
کارگر خسته ای سکه ای از جلیقه کهنه اش در اورد تاصدقه دهد .

جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد ,

( صدقه عمر را زیاد میکند )

...

diana_1989
29-06-2011, 18:20
این تلفنِ گردن‌شکسته!
هیچ‌وقت زنگ نمی‌زند

خودت بزن!

رضا كاظمی

sara_girl
30-06-2011, 01:03
تــــو

یـک تنـه

تمـام یکـی نبود هـای قصـه ای !

هــمیـن ...!

Puneh.A
30-06-2011, 09:29
آمدن ،
رفتن .
حالا دیدی زندگی چه ساده است ؟
مثل خیال که می آید و می رود.
تنها در این میان
من و تو ایم که درگیر افعال شده ایم.......

Puneh.A
30-06-2011, 10:45
عصر ما عصر فریبه.عصر اسمای غریبه

عصر پژمردن گلدون.چترای سیاه تو بارون

شهر ما سرش شلوغه.وعهده هاش همه دروغه

آسموناش پر دوده.قلب عاشقاش کبوده

کاش تو قعطی شقایق.بشینیم توی یه قایق

بزنیم دلو به دریا.منو....تنهای تنها.....

Hadi King
30-06-2011, 14:04
مرحمتی کن !

عشقت را از سرم بر گیر!

سایه اش ،

سیاه ترم می کند ..

Hadi King
30-06-2011, 14:06
پشت تنهایی این پنجره ها

چه به صف آمده غم های دلم

یک نفر نیست مگر پنجره را باز کند

قصه دیدنم آغاز کند؟

دلم از پرده به جان آمد و از شیشه شکست

چشم ِ من خیره به راه ، ز دلم می پرسد

آخه باید ز کجا تا به کجا..؟

تا به کی تکیه به دیوار در این چلّه نشست؟

در دلم پنجره ای رنگ سکوت است

سکوت ...!

Ghorbat22
30-06-2011, 14:29
زمــان حفــره حفــره شـد

غیـر منتــظره بـود

رانــشِ لحظهـ هایی کهـ بـی تو


در حفـــره ها افتـاد


و هــرگز بـهـ فــردا نرسیــد...


" P e Y m a N"

N I N A
30-06-2011, 21:55
در جست و جوی تو

چشمانم از نفس افتاد...

در کجای دلم ایستاده ای

که آسمان خانه ام ابریست؟!

Scary Feelings
30-06-2011, 22:50
سکوت سرشار از سخنان ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده

حنّانه
01-07-2011, 04:09
دلی دارم بارانی

به حجم یک غزل، احساس ...

آنرا به تو خواهم داد ...

با سکوت غمگین وداع

در آن شب که تنها می روی ،

و من ... تنها می شوم ...

sara_girl
01-07-2011, 15:13
دوستت دارم هایت را باور میکنم .
مانند امضای پای نامه هایت!
که می گویی خون است
اما،
طعم آب انار می دهد

Puneh.A
01-07-2011, 18:46
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان می دهد

ناله هایت بوی عشق و بوی باران می دهد

دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا

دست هایت دردهایم را تسلا میدهد

Hadi King
01-07-2011, 20:22
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺖ

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻼم هایت

ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ

ﻓﻘﻂ ﮐﻼﻡ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ

ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ

...

sara_girl
01-07-2011, 22:24
کاش می شد از نردبان شب

بالا بروم

و بچینم تک ستاره ای تنها را

و بچسبانم در ورق اول تنهایی خود!

hamid_diablo
02-07-2011, 10:44
شبکه های تلویزیون را

بالا و پائین می روم

در خبرها خبری از تو نیست

دنیا تو را فراموش کرده

و من

در فراموشی دنیا

به دنبال تو می گردم...

mostafa 1981
02-07-2011, 12:42
با خودم کنار می آیم و کنارمی
چند گنجشک دور سرم می چرخند
می گردم که ببوسمت
می بینم
روزنامه ای مچاله کنارم افتاده
می ترسم
مغزم از گوشم گوشه ای می ریزد
عابران روی مغزم راه می روند
داد می کشم
چرا برای چراھای من جوابی ندارید ؟
جواب می دھند :
بس کن ، تو قبلن مردی .

narmine
02-07-2011, 16:34
این آه را که سایه انداخته بر سرت
من نکشیده ام
از دست تو کشیده ام
تیرگی روزهایی را که نیمه کاره در این نقاشی رها شدند

آن چه می خواستم همیشه باشد خورشید بود
وگرنه از اول درین صفحه مرد اضافه آمده بود
و درست جای درختی را تنگ کرده بود
که منظره با آن کامل می شد

این آه را که سایه انداخته بر سرت
من نکشیده ام
پا که بیرون بگذاری همه چیز به عادت خود برمی گردد
خلوت مرا
خطوطی که الکن از آن بودی که با آن حرف بزنی
پر می کند

از دست تو کشیده ام
تیرگی روزهایی را که دارم پاک می کنم



مهرنوش قربانعلی

sara_girl
02-07-2011, 23:00
چقدر تلخ است !

آن را که نزدیک ترین به خود می پنداری

دورترین به تو باشد

و تلخ تر از آن

این که

خود را که نزدیک ترین به او می پنداشتی

دورترین به خود پندارد !

sara_girl
02-07-2011, 23:00
وقتی در من سکوت می شود

خیابان ذهنم ترافیک می شود

پر از

ازدهام آرزوهای سبز

maryam & m
03-07-2011, 00:20
امشب به مهمانی تو می آیم

نه چشمان فریبنده ات را میخواهم

و نه لبان خیس تبدارت را

مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است

دلم گرفته ...

غم هایم را بغل کن .

Scary Feelings
03-07-2011, 07:17
نه حرفی برای شنیدن
نه خوابی برای ساختن رویا
نه سکوتی برای فکر کردن به تمامِ بودن ها و نبودن ها
میترسم سکوت برایم مرگ ترجمه شود..

part gah
03-07-2011, 09:44
وقتی دلت پیش خودت نیست

ماندن یا رفتن

خواندن یا سکوتــــــ

دیدن یا ندیدن

بوسیـــــدن یا …

اصلا چه فرقی میکند؟!

دیگر عشقی نیست

حالی نیست

رویایی نیست که بخواهی برایش بمیــــــری!

part gah
03-07-2011, 09:54
از دوستان دو رنگم

عجیب دلتنــــــگم...

فدای همتــــــ آن دشمنی

که یکرنگــــــــ است

amatraso
03-07-2011, 09:58
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است

mostafa 1981
03-07-2011, 10:26
ھر قدر
چشم انتظاریم بیشتر ، بیشتر نمی میرم .
و به نقره ای که در دست تو حلقه بود
و دو کندوی چشمت می اندیشم
و این که
با آن ھمه قول و قرار ، بی قرار تو بودم
باید بلند بلند
اشک بریزم
به بلندای پارسال نرفته از یاد
کاش می شد
جای تقویم
روزھا را به دیوار زد .

Pessimist
03-07-2011, 13:00
دردِ مرا که دانست از گریه های آن شب
وقتی که شعر ِ مُزمن وامانده بود در تب

دردِ مرا که دانست، نشخوار هر شبِ تن
یک کاغذِ مچاله، یک خودنویس ِ بی من

دردِ مرا که دانست، قلبی درون آتش
وقتی که مُردم از تو در قصه ی سیاوش

وامانده در مِهی سرد یک روح ِ خسته، لرزان
یک آگهی به دیوار، عشقی که گشته اَرزان

درد مرا که دانست، یک آینه ی شکسته
یک قابِ عکس ِ مضحک، یک کادوی نبسته

خواب از فشار دردم، وقتی درون گورم
وقتی که مثل سایه در حالتِ عبورم

خونی ست بر دو دستت ماسیده از گلویم
درد مرا که دانست؟ از هجر ِ تو چه گویم؟

Puneh.A
04-07-2011, 08:40
می تراشم، آرام آرام؛

گاه با جان می کوبم، گاه به نوازشی.

و دمی می آسایم، نه برای خود،

که سنگ همیشه از تیشه خسته تر است.

...... در دلم لرزشی نیست، و نه صدای تیشه ای،

تنها خستگی ای مبهم.

گاه می اندیشم

کاش من هم

در سینه سنگی داشتم

mostafa 1981
04-07-2011, 09:00
به عروسک ھایت برِس
تو را چه به کینه
بُروز کنایه و بدخلقی
که با شنیدن یک سرود مضطرب از من
به لکنت می افتی
بی کفشی بھانه است
پابرھنه ھم می توان رسید
چقدر دھان پارگی می خواھد این توجیه نا نجیب
و با این که
تازه امروز به دنیا می آیم
تو پیش از تولدم
دندان ھایم را شمرده ای .

F l o w e r
04-07-2011, 09:47
رؤیــآهایــَـــم ..

دیگـَر عَتیقـــ ه / عَتـیقــــ ه اند

بَس کــ ه چشمآنــَـم

بــ ه رآه آمَدنَتـــــ ــ

خآکــ / خآکـــــ خورده انـد / ..

پرویـــز

weronika
04-07-2011, 11:42
غمي غمناك

شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.

مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت ،
غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است:
هردم اين بانگ برآرم از دل :
واي ، اين شب چقدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟


مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من ، ليك، غمي غمناك است.
سهراب سپهري

part gah
04-07-2011, 11:42
گفتی دهانم بوی شیر میدهد...

رفتی..!!!

حالا بوی سیگار،

بوی مشروب،

بوی "دروغ" هم می دهد...

...بــــــرگـــــرد..!!!

part gah
04-07-2011, 13:33
روزهای سخت نبودن ِ با تو

خلا امیــــــد رو تجربه کردم


داغ دلم که بی تو تازه می شد

همنفسم شد سایه سردم


تو رو می دیدم از اونور ابرها

که میخوای سر سری از من رد شی


آسمونو بی تو خط خطی کردم

چه جوری می تونی اینقده بد شی



سکوت قلبتو بشکن و برگرد

نزار این فاصله بیشتر از این شه


نمیخوام مثل گذشته که رفتی

دوباره آخر قصه همین شه

روزهای سخت نبودن با تو

دور نبودنت رو خط کشیدم


تازه می فهمم اشتباهم این بود

چهره عشقم رو غلط کشیدم


عشق تو دار و ندار دلم بود

اومدی دار و ندارم رو بردی


بیا سکوتت رو بشکن و برگرد

که هنوزم تو دل من نمردی

F l o w e r
04-07-2011, 14:37
گـــــآهی ..
چـــ ه سـآده عروسکــــ ـــ ــ میــــ شویــم ..
نـ ه شکایتـــــ ـــ ـ میـــ کنیـــم
نـــ ه لبخــــــند می زنیـــــم ..
فقــــط احمقــــآنــ ه سکــوتــــــ ـــ ــ می کنیــــم ..

.mehdi
04-07-2011, 17:23
بوی خاک می دهند دست های تو ...

خاطراتی کهنه را دفن کرده ای ؟!

Mehran-King
05-07-2011, 05:48
من منتظرت شدم ولی در نزدی!

بر زخم دلم گل معطر نزدی!

گفتی كه اگر شود می آیم اما!

مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

هر چه بر من گذشت حقم بود من از این بیشتر سزاوارم تو گناهی نداری ای زیبا مرگ بر من كه دوستت دارم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

part gah
05-07-2011, 13:35
این اشکـــــــهاتــــان را

بر مَــــــــن های بـــــــی کس مانـــــده تان نثـــــــار کنیـــــــد

مَــــــن های بی پنـــــــاه خود را مرثیتــــــــ بخوانیـــــــد

تندیسهـــــــــای بلورین دلنمکـــــــ

اینجا که مـــــــاییم سرزمین ســــــرد سکــــــــوت استــــــ


====


آسون نشو ای همسفـــــــــر

ویرون نشو ای در به در

منو بگیر از همهمه

منو به خلوتت ببر

معجزه کن خاتون من تولدی دوباره کن

منو ببر به حادثه شبو پر از شراره کن

ستاره پرپر میکنی اي نازنين گریه نکن

پروانه آتش میزنی تو اینچنین گریه نکن

گریه نکن ای شب زده ای شب نشین گریه نکن

گریه نکن گریه نکن خاتون هم گریز من

برای این دربه در بی سرزمین گریه نکن

Pessimist
05-07-2011, 15:30
بر سنگ مزارم سخنی چند نگارید

بر خاک سیه یکه و تنهایم گزارید

نامم بنویسید با خط تیره

با آنکه کمی اشک بر دامن نامم ببارید

F l o w e r
05-07-2011, 16:41
مَن پـُــر از ..
خالی ِ یکــــ ـــ ـ نیمکتـَــم
چــ ه درونــَــم تنــهاستــــ ـــ ـ .. !

Maryam j0on
05-07-2011, 17:15
لعنـــــت به خیابــــان هایـــی کـــه

گربــه هـــا آزادانــــه در آن جفـــت گیــــری می کننـــد ؛

ولـــی گرفتـــن دســــت تــــو در آن حــــرام اســــت...!

ЯΣZΛ
05-07-2011, 20:52
...( ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی)...

...( آتش به شب تار زدی خسته نباشی)...

... (ای غصه دمت گرم که در لحظه شادی)...

...( با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی)...

Pessimist
06-07-2011, 12:43
دوش آگهي ز يار سفركرده داد باد
من نيز دل به باد دهم هر چه باد باد
كارم بدان رسيد كه همراز خود كنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد

در چين طره‌ي تو دل بي‏حفاظ من
هرگز نگفت مسكن مأ‏لوف ياد باد
امروز قدر پند عزيزان شناختم
يارب روان ناصح ما از تو شاد باد

خون شد دلم به ياد تو هر گه كه در چمن
بند قباي غنچه‌ي گل مي‏گشاد باد
از دست رفته بود وجود ضعيف من
صبحم به بوي وصل تو جان باز داد باد
حافظ نهاد نيك تو كامت برآورد
جان‏ها فداي مردم نيكو نهاد باد

F l o w e r
06-07-2011, 14:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خشتــــــ ـــ ـ می نهـَم ..
بــَر دیوار تنهائیـــم
با چوبـــــ ــ خطّ روزهـــایِ
عقــیمی
کـــ ه بوی سیبـــــ ـــ ـ هایِ
کـال می دهنـــد
و می اندیشــــــم ..
چـــ ه نـوبرانه می شدنــد
در فـَصل سُـرخ دستانتـــــ ـــ ـ !
و صدای یأس دستانــَم
کـ ه می پیچـــد
در عبــور از خشتی دیگــــــر ..

پرویــز

Rainy eye
06-07-2011, 14:24
نیمه های شب
تنهایی در موهایم می وزد
و بازوانم
برگ می ریزند از خستگی
سکوت می کنم
صدای عقربه ها
اشاره به آمدن تو میکنند
پلکهایم را در آغوش میگیرم
میخوابم...

F l o w e r
07-07-2011, 11:29
تــــو دور می شدی ..

سوی دلـــَــم می کاهیــد
خـَبرتــــــ ــ هَسـتـــ دلـــم نابیناستـــــ ــــ ـ ؟!

fary jun
07-07-2011, 12:27
تنهايي‌هايتان را پيش‌فروش نكنيد... فصل‌اش كه برسد به قيمت مي‌خرند........

Pessimist
07-07-2011, 13:34
نیمه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد

وز خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد

تا که جان دارم و از سینه نفس می آید

به تو و عشق تو ای یار وفا خواهم کرد. . .

H.Operator
07-07-2011, 15:00
درشتی میکند آهو
درون بیشه ی مرگي
که شیرش سخت رنجور است ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fary jun
07-07-2011, 16:04
آغوشـــــــت غـــــــاری است
که وســــــــوسه میکند
همــه را برای پیــــــــامبر شدن !!!

Puneh.A
08-07-2011, 09:52
آسمان هم از غم ما بس پریشان حالی است
گریه شب های ابری مال آه من و توست

mostafa 1981
08-07-2011, 10:26
زیر چراغی سربلند
چشم بسته ام به دور خیابان
و تا صبح چرک مُرد
انتظارت ، کشیدن برگ انجیر به صورتم
رھا کن این حیای نانجیب را
این که پلک پَران حادثه باشد و باشی ،
بزرگی
برگرد
که سرم را بردارم از شانه ام
و بگذارم
در چارخانه ی پیراھنت بخوابد .

Pessimist
08-07-2011, 11:01
همین بود نهایت دلبستگی هایت؟
امیدی پوچ به پرواز قاصدک ها. . .
چه زیباست انتظار ، اما نه !!
پاییز دوست داشتن ها در راه است

برگ ریزان نگاهت در هم شکست کاخ انتظارم را
در این هجوم ظالمانه ی شب
صدای تو نشنید اعتراضم را
همین بود نهایت دلبستگی هایت؟

تلخی عبورت را ، نبود حضورت را باور نخواهد کرد
این عشق باور نخواهد کرد پاییز وجودت را
فردا که می آید بیدار می شوم از این خیال

سحر در راه است. . .

Puneh.A
09-07-2011, 15:05
نگــارا این همه قهر و غضب چیستــــــــــ ؟

دلتـــ بر ما نمی سوزد سبب چیستــــــــــ ؟

ŞHÍЯÍŃ
09-07-2011, 22:34
درونم از غصه و ماتم

مثال روح بی خوا ب است

دلم غمگین

تنم سنگین

سرابی در چشم رنگین

خودم شرمگین

از این ننگی که در خواب است

vahid_ba
09-07-2011, 23:50
در زندگی همه ی آدم ها
کسی هست که
هیچ وقت نیست!

Maryam j0on
10-07-2011, 00:51
دوره اﮮ سـت کـه هـمـه

حـتـﮯ در نـهـایـت ِ حـیـرت ِ تـو

/دوسـت داشـتـن/ را بـا خـط کـش هـاشـان

سانـت مـﮯ زنـنـد ؛

تـا مـبـادا یـک /جـایـی/

یـک /چـیـزﮮ/

کـم بـاشـد ... /

فـداﮮ ِ سـرم کـه تـا نـهـایـت ِ پـسـتـﮯ قـد کـشـیـدﮮ

و کـارت بـه جـایـﮯ کـشـیـد

کـه خـط کـش بـه دسـت

مـقـایـسـه ام مـیـکـنـﮯ بـا ایـن و آن ... /!!

هـمـان دو سـه تـا بـاران,

هـمـان یـک بـوسـه,

هـمـیـن کـه شـاعـر شـده ام حـالـا

عـمـرﮮ را کـفـایـت مـﮯ کـنـد ... /.

Puneh.A
10-07-2011, 15:21
وقتی تمام احساس دلتنگیت را

با یک به من چه

پاسخ میگیری

به کسی چه

که چقدر تنهایی !!!

part gah
10-07-2011, 16:15
راحت باش..



..



.



انگار نه انگار که منی هستم



.....



...



لبخند می زنم



....



انگار نه انگار



..



که شکستم..!!
-----------------------------------------
امــــــــــــــروز چه دلتنگم......چقدر حاشیه بده..........

F l o w e r
10-07-2011, 16:49
بــَـر دیوار سینـــ ه ام ..

قابـــــ ـــ ـ دلـَـم بی تـَصویـــر

بــ ه تنهـــائـــ ے مـَ טּ
مـاتـــَش زده استـــــ ـــ ـ !

پرویــز

leira
10-07-2011, 17:04
موسا می شوم و تا همیشه ی دنیا هم بخواهی صبر می کنم
فقط
خضر نشو.‏

من از حدیث دوری از تو می ترسم...
--------------------------
سیدعلی صالحی

F l o w e r
11-07-2011, 09:49
دلــــAـــم را ..
کسی بـُرده استــــــ ـــ ـ
و مـَن زنده ام
تنهائیـــAــم ..
نبـــض می زنــد هنـــOــوز ..

part gah
11-07-2011, 13:12
چه حالیه، که من دارم، به حاله من تو میخندی

منم اون کولیه تنـــــــها که هرشب خون میبارم

شده تو خلوتــــــه تارم زبونــــــم سیمه گیتارم

دله پرخون شده بیمـــــار، شبیه هردفعه هربار

شده زخمی تنه تب دار، از این دلتنگـــی و دیوار


بازم دیوار و دلتنگــــی،شدم بیماره صــــــد رنگی

بازم نالیدن از پشته ، حصاره کهنه ی سنگــــــی

چه حالیه که من دارم، به حاله من تو میخندی

بازم دیوار و دلتنگــــی،شدم بیماره صــــــد رنگی

چه حالی داره این خونه، دوباره سرد و بی جونه

چــــــرا بـــــاور نداری که نباشی خـــــونه زندونه

از این حاله خرابه مـــــــن ، کسی چیزی نمیدونه

همـــه میخندن و میگن، شبیهی به یه دیــــــوونه

بازم دیوار و دلتنگــــی،شدم بیماره صــــــد رنگی

بازم نالیدن از پشته ، حصاره کهنه ی سنگــــــی

چه حالیه که من دارم، به حاله من تو میخندی

بازم دیوار و دلتنگــــی،شدم بیماره صــــــد رنگی

بازم نالیدن از پشته ، حصاره کهنه ی سنگــــــی

weronika
11-07-2011, 13:53
هست شب.....


هست شب، يك شب دم كرده و خاك

رنگ رخ باخته است .

باد - نو باوه ي ابر - از بر كوه

سوي من تاخته است .

هست شب، همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا

هم ازين روست نمي بيند اگر گمشده يي راهش را .

با تنش گرم،بيابان دراز

مرده را ماند در گورش تنگ -

به دل سوخته من ماند .

به تنم خسته، كه مي سوزد از هيبت تب ،

هست شب . آري شب .
نيما يوشيج

Puneh.A
11-07-2011, 20:07
امشب، آغوشت نیست، اما!

خیالت را به آغوش میکشم

موهایت را میبویم؛

نوازش صورتت را

با گونه هایم

به هیچ نمیدهم.....

امشب اینگونه است!

فردا شب و شبهای دگر را چه کنم !!!؟

Alone-Girl
11-07-2011, 20:42
تو میتونی با موندنت یخه دلمو آب کنی
میتونی اشک تو چشام واسه همیشه خاک کنی
تو میتونی بزاری من دوباره زندگی کنم
یا اینکه با نبودنت زندگیمو خراب کنی

Lady parisa
12-07-2011, 07:15
رهايم کردی

چرا که

برهنگي ات را نجويدم

بوسه هايت را ندريدم

...و طعم گس گناه را ...نچشيدم

رهايم کردی

چون؟!؟

عشق ورزيدم

part gah
12-07-2011, 12:04
احساس ميکنم

دستانم ديگر به قدر کافي جوان نيستند

نشان به آن نشان

که روز هاي خوب

آرام آرام

از کف دستانم سُر ميخورند

و پرت مي شوند به زمان هاي ماضي

احساس ميکنم کمي از زندگي را کم آورده ام

مثلا از ازل تا آغاز را !

حالا هي تلقين کنم به خودم ماه و ستاره وآسمان و بهار را

روزي عاقبت همه چيز، پاييز خواهد شد

نه ؟ . . .

من وحشت دارم . . .

من که چيزي نميخواستم

من که نميخواستم بهار ، هميشه باشد

فقط ميخواستم

گل سرخي که از دخترک سر چهار راه ميخرم

تاآخر پاييز همان قدر قرمز بماند

فقط ميخواستم دستانم به قدري جوان باشند

که حتي اگر پير شدم

بوي روزهاي خوب را لابلاي روزهايم پخش کنند

همين

من . . . فعلا . . . ميترسم . . .

raha bash
12-07-2011, 15:30
شعرهاي پر دروغ
سلامهاي بي فروغ
و رازهاي سر به مُهر
نازهاي تو
چه گرم بودند
مثل همان روزها ي اول پاييز،کنار شومينه
کنار برفهاي ترسيده
و کنار خنده هاي يخ زده مه
انگار از همان اول قرار بود
همه را سوزي جانسوز با خود ببرد
و من دوباره شعر هايم را پُر دروغ تر
رويا هايم را تيره تر
و سلامهاي تو را بي فروغ تر
روي کاغذي که درون شومينه است
بکِشم
همان بهتر که همه سوختند و با من نساختند


---------- Post added at 04:30 PM ---------- Previous post was at 04:27 PM ----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] this bar to view the original image of 692x425px and 43KB.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به سیاهی سوگند

به صدای وجدان
به غم انگیزترین ناله ی باد
به سکوت فریاد
که جهان بی مرد است!

روزگاری, شهری
نفسی, همنفسی
غیرتی بود سزاوار جهان
نامرادی تا کی؟
لذت عشق کثیف
هوسی زودگذر
و سکوت عاشق
در غم شهوت زشت معشوق...!

Lady parisa
13-07-2011, 14:14
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ

ترجیح میدهم چوپان باشم

همدیگر را بدرید

من نی میزنم

♪ ♪♪ ♫

ŞHÍЯÍŃ
13-07-2011, 14:54
گفت:سلام!
گفتم:سلام!
معصومانه گفت:میمانی؟
گفتم:توچطور؟
محکم گفت:همیشه میمانم.
روزهاگذشت.
روزی عزم رفتن کرد...!
گفتم:توکه گفته بودی میمانی...؟!
گفت:نمیتوانم! قول ماندن به دیگری داده ام......! بایدبروم..............:41:

Hadi King
13-07-2011, 23:22
سهم ِ من همیشه ماندن است

همیشه انتظار

در میانِ هیمه ی خاطره ها

گاه می سوزم

گاه می پوسم

گاه هایی هم بندرت ،

جوانه می زنم .

Puneh.A
14-07-2011, 10:57
دل را شکست مرتبه ی اخرش نبود

دیگر نشانه ای ز دل شاعرش نبود

گفتم چقدر میگذرد که ندیدمت

مکث و سکوت و بی خبری.خاطرش نبود

F l o w e r
15-07-2011, 11:09
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ســـایـــﮧ خاطراتـَتـــــ ..

سَنگــینــے میـــڪــند بر هُجـــومـِ لــَــحظــــﮧ هـــایم

لَحظـــﮧ ــهایـــے ڪـﮧ پُـــر از نـَبودنـتــــ شُـــــد ـﮧ ..

saman_bv
15-07-2011, 11:32
هـــــــوایت که به سرم میزند
سر به هـــــــوا میشوم
یادم میــــــــرود این فاصله ها
تو کجا و ما کـــــــــجا..!؟

vahidhgh
15-07-2011, 13:09
عشق یعنی تنهای تنها زیر خاک
عشق یعنی گریه با اشکهای پاک
عشق چون دفتری خیس از خاطرات
یعنی قطره خون جای اشک روی خاک

از خودم

F l o w e r
16-07-2011, 12:53
بیــــداریــَــم بــے تــو ..

شـــڪل مـُردטּ

در خوآبـــ ــ ـ ﮧـای بــے رویاستـــــ ـــ ـ ..

Hadi King
16-07-2011, 15:08
قصهء كهنه اي ست

قصهء حضورت ؛

اما چه تازه مانده ای

در خيالِ شلوغم !

F l o w e r
17-07-2011, 10:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در هُـجــومـِ لحظـﮧ هايِ پـــوچِ جُـ دايي ،

سكوتــــــ ـــ ـ

تنــﮧا يادگارِ با تـ و بودن استـــ‌ !

Pessimist
17-07-2011, 13:45
در دایره ی قسمت راه از پس و پیشم نیست
در کوی جنونِ دل، کَس همره و خویشم نیست

من مات شدم از غم، از دغدغه ی ایاّم
در مذهبِ بی دینی، یک دل که به کیشم نیست

از زهر ِ جفا خوردم هر روز دو پیمانه
یک جرعه مِی ِ نابی در مجلس ِ عیشم نیست

از دوست چه می ماند، جز دردسر ِ عشقش
شاهد به سخنهایم جز این دل ریشم نیست

سرگشته ی ایاّمم در پیچ و خم راهی
راهی است پر از گرگ و یک دوست به پیشم نیست

با دلبر من گویید از خار و خس ِ لطفش
با این همه می دانم جز طالبِ نیشم نیست

Puneh.A
17-07-2011, 14:24
من و تو خسته و غریب چه سالها که زیستیم

چه بارها برای هم کنار هم گریستیم

ولی کنون ، من و تو دیگر آن من و تو نیستیم

تو رفته ای به راه خویش ، بنا کنی بهشت خویش

و من .... هنوز اسیر جاده های سرنوشت خویش

Puneh.A
18-07-2011, 10:57
رنگ ها در نگاهم آشناست

رنگ زرد ، رنگ خزان در چهره ام
رنگی از روزگار کوچ توست

رنگ آبی نعمت باران من
وصفی از رنگ طلوع چشم تو

آن زمان شاید که خواب خاکستر است
رنگ مشکی فرمی از رنگ شب است

آنکه نامش در نگاهم آشناست
رنگ نارنجی همان رنگ غروب
آن که می خواند زمان هر روز و شب
قصه اش را رنگ تکرار می زند...

خسته ام از سرخی رنگ دلم
زخمی از ایام تنهایی من
دوستدار اشک بی فریاد من
جوهری در زندگی های منی...

آنکه می خوانند تو را رنگ بنفش
آن زمان که مرغ باران کوچ کند

تپه هایی زیر چشمان من است...
رنگ سبز طعم همان دیروز بود
روزگار خوب دیدار تو بود

رنگ ها ،

خاطرات تلخ و شیرین دلم
نعمتی در جاده ها ی سرنوشت

atefeh8766
18-07-2011, 14:18
به رغم حجم سکوتی که پیش روی من است



هزار پنجره فریاد در گلوی من است



گلوی زخمی من این سکوت



سهم تو نیست



قسم به نعره ، که فریاد آرزوی من است



تمام رنج زمین را برایم آوردند



تمام بغض زمان در گلوی من است

F l o w e r
18-07-2011, 14:21
تــو رفتــﮧ ای و مـَن ..

در احســاس یڪ برگــــ پائیــزی

از شــاخـﮧ جــُدا می افتـــَم !

Rainy eye
18-07-2011, 16:12
باورت نمی شود؟!؟!
((دوستت دارم))
نام تمام شعرهایی است
که جمله هایش را با دهان خودم بسته ام!!!!
باورت نمیشود
با همین انگشتان ظریفی که
بارها برای تو نوشته ام
چه شست ها که بر دیوار اتاقم نکوبیده باشم...
آنقدر که حساب عاشقانه هایم
از انگشتان دست و پایم در رفته است
و سطر سطر شعرهای من
گامهای بلند مردیست
که واژه های مرا لگد کرده است!!
خواننده عزیز!
با احتیاط کتاب مرا ورق بزن
تمام عاشقانه هایم درد میکند...

Atefeh.N
18-07-2011, 22:00
چنان تنهای تنهایم
که حتی نیستم با خود
نمی دانم که عمری را
چگونه زیستم با خود

mostafa 1981
18-07-2011, 22:41
طعم اشک
از دل شوره ی من است
ھنگام که زنده گی عشق نیست ، عشق زنده گی ست
و تو
با تمام تصوراتم
اجنبی خواھی شد .

Hadi King
19-07-2011, 09:43
تا به حال ھزار عصا عوض کرده ای

اما ھنوز پای عاشقیت می لنگد!

گویا باید به سیم آخر بزنم

بیا کولت کنم... جھنم و ضرر...!!

saman_bv
20-07-2011, 12:02
حقیقت مرگ

اینجا خانه ی ابدی من است

من مرده ام واین سنگ قبر من است


اگر دلت هوای غصه کردبیا کنارم


همن جاهستم دلواپسی ندارم


ازرفتن پشیمان نیستم


من دیگر چشم به راهی ندارم


اشکم روی اسممه برای یادگاری


خاطراتم پیش تو یادگاری

Lady parisa
20-07-2011, 14:00
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

Lady parisa
20-07-2011, 15:33
فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس

به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص

به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری!

به خواب رفتمت از گریه های تکراری

تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ ...

به استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته

که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید

که می شود به تو چسبید و بعد جیغ کشید:19:

که می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد

که زیر آب فرو رفت... واقعا خفه شد



پ.ن: آخر خط کجاست! که می شود وسط وان دچار فلسفه شد...........

atefeh8766
20-07-2011, 15:53
تاب می بندیم


یکسو تو یکسو من


نسیمی ما را


تکان می دهد...


تاب می گسلد


یکسو من یکسو من هر سو من


تو کجا رفته ای


بی تاب گشته ام!

Puneh.A
20-07-2011, 17:40
به کدامین آغاز ایمان بیاورم

در روزگاری که فصل ها یکسره خا کستری اند

انگار آفتاب با زمین قهر کرده که

کوه های یخی جای پونه های وحشی روییده اند...
...
در سرزمینی که نهنگ ها......

در امتداد ساحل غربت جان می دهند

طنین خنده ی موج از جان صدف ها به گوش نمی رسد

...
شب ها بلند و ماه هم چه بی رمق

گویی ساعت شب قطبی رسیده است

...
به کوچه نگاه می کنم - به انتهای رفتنت -

انگار اینهمه دلتنگی در رثای تو بوده است..

Pessimist
21-07-2011, 12:18
غروب و نم نم باران، دوباره تنهايي
دوباره نقش هميشه: نگاه دريايي

شرنگ شعر سياهي دوباره ام در كام
غزل، قصيده ، رباعي، سپيد، نيمايي

شكوه بغض گلوگير، همچو هر اين وقت
ملال و غربت بي حد: تمام دارايي

غروب، خانه، اسارت، پرنده وار اي واي
دوباره آتش بر جان، دوباره گيرايي

نمي رسي شب زيبا غروب جانكاه است؟
تويي اميد من اي شب، بيا و بر پايي

H.Operator
21-07-2011, 16:37
مرگ

آرزویم مرگ است
آرزویی رنگی
آرزویی زغم و دوری تو
آرزویی که در آن مرگ قشنگ است
آرزویم مرگ است
مرگي از جنس زمستانی آن
مرگي از جنس خزان
مرگي از جنس فراق
مرگي از جنس شب
بعد مرگم
بنویسید با خط درشت
روی سنگ قبرم
ناله زاری گریه
همه اش ممنوع است
نگذارید کسی گریه کند
نگذارید کسی به تنش سیه کند
نگذارید کسی.....
همه رفتند ومنم تنهاییم
تو بیا بر سر خاکم که دلم شاد کنی
نرگسی بر سرخاکم تو بزار تا مرا یاد کنی ...

شاعر : میلاد وصال

Puneh.A
21-07-2011, 18:31
چراغها را خاموش کنید


می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم



غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی


نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛


بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو



میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم


از من نگیر این لحظه های دلخوشی را



نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ...


یادت می آید حرفی را که زدی؛



گفتی می روم،



گه گداری شاید به خوابت بیایم



شاید در خواب،


تو را به آرزوی دیدنم نزدیک کنم


لااقل همین وعده را برایم بگذار ...


غریبه، به خاطر خدا در نگاهم صادق باش

4MaRyAm
21-07-2011, 19:09
من عروس مرگم
شوهرم عزرائیل
بی جهاز و بی عشق
می روم تا برزخ
پی خوشبختیه محض
همچو حور کبریا
لب آن حوض عسل
شاد و پر شور و پر از خنده ی ناب
نه...
.
.
.
نه دلم می گیرد
دوردست روی زمین
سنگ قبرم خیس است
مادرم غم دارد
مادرم غمگین است.

new life
21-07-2011, 23:17
بادکنک من...

تاب نفسی را که به آن داده‌ام ندارد...

ببین چگونه سر به هر کجا می‌زند...

که تهی شود از اندوه!!...

Pessimist
22-07-2011, 12:48
این وقت شب انگار

کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

لای برفها می کارد ...

کم می آورم

برف چشمانم هی آب می شوند...

زمستان

همین است که هست

حالا در این باغچه

حتی

دلتنگی هم

نمی روید!

Puneh.A
22-07-2011, 13:30
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی ، نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چو در خانه ببستم دگر از پای نشستم

گوییا زلزله آمد، گوئیا خانه فرو ریخت

سرمن ، بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی زبر من ، که زکویت نگریزم

گر بمیرم زغم دل به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی ؟ نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم:37:

H.Operator
22-07-2011, 14:50
سکوتی با شکوه

کاش میشد خنده هایت را خرید
اشکهایم را شمرد
یا تبسم را شنید
یا که آه سرد عاشق را شناخت
آنکه دل برد کاش میشد دل بباخت
کاش میشد،
ز چشمی کور،
دنیا را بدید
از تنفر ،گوش را بی پرده کرد و نشِنید
و در فضای پر هیاهوی سکوتي باشکوه
از تن هر چه صدا هست
سربرید

شاعر : سمکو محمدی

Maryam j0on
22-07-2011, 16:12
روی مغزم پارازیت انداخته اند
طوری که دیگر
فرق آژیر خطر را
با هانی گفتن های تو نمی فهمم
فرق در آغوش بودن را
با "له" شدن
فرقم را با خودم هم نمی فهمم
در این عصر یخبندان
من مستند انقراض یک هویتم
برای دیدنم
باید شبانه بنشینی
پای کانال های همیشه برفک
خسته شدم از سینه خیز حرف زدن
دلم می خواهد
به رویا ی زندگی غار نشین برگردم
جایی که انسان های نخستین
با شکم های گرسنه و نیزه های تیز و خیال های راحت
همدیگر را نمی خوردند !

H.Operator
23-07-2011, 11:32
سرود سکوت

سالهاست در کوچه و باغ های دلم می چرخم
چه غریب است
چه غریب است سکوتي که همه جا را فرا گرفته
سکوتي که سرود نیامدن تو را می سراید

شاعر : حمید رضا محمدزمانی(کیا)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]