PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار سکوت، تنهایی و مرگ



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 [19] 20 21 22 23 24 25 26

Maryam j0on
23-04-2011, 17:08
چه خوش خیال بودم ...
که همیشه
فکر می کردم
در قلب تو
محکومم
.....به حبس ابد!!
... به یکباره جا خوردم ......
وقتی
زندان بان
برسرم فریاد زد
هی...
تو ...


آزادی!
.
.
.
و صدای گامهای
غریبه ای که به سلول من می آمد . . .

Hadi King
23-04-2011, 17:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگاهی حسرت آمیز
اشکی نفرت انگیز
قدمی برای رفتن
دستانی پر از غم
حرکت دستان و لبهایم
حرفی دارند
نرو ...

Pessimist
23-04-2011, 18:52
چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو
خواه در زندان به دیدارم بیایی، خواه در مریض خانه
چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو هماره در آفتابند
آنسان که کشتزاران اطراف آنتالیا
در صبحگاهان اواخر ماه می

چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو
بارها در برابرم گریستند
خالی شدند
چونان چشم های درشت کودکی شش ماهه
اما یک روز هم بی آفتاب نماندند

چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو
بگذار خمار آلوده و خوشبخت بنگرند، چشم های تو
و تا جایی که در می یابند،
دلبستگی انسان ها را به دنیا ببینند
که چگونه افسانه ای می شوند و زبان به زبان می چرخند.

چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو
بلوط زاران (بورصه) اند در پاییز
برگهای درختانند بعد از باران تابستان
و (استانبول) اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ

چشم های تو، چشم های تو، چشم های تو
گل من! روزی خواهد رسید
روزی خواهد رسید که
انسان های برادر
با چشم های تو همدیگر را خواهند نگریست
با چشم های تو خواهند نگریست ...

4MaRyAm
23-04-2011, 19:30
اینجا سرد است
گرم نخواهد شد
اینجا شب است
روز نخواهد شد
هیچ سازى در اینجا كوك نخواهد شد
اینجا سیاهى آسمان ساده است
با ستاره تزیین نخواهد شد
اینجا شك است
یقین نخواهد شد
اینجا هیچ وقت شكل زمین نخواهد شد
اینجا مهتاب مریض است
خوب نخواهد شد
اینجا قهرمان افسانه ها باخته است
پیروز نخواهد شد
اینجا هیچ وقت مثل دیروز نخواهد شد

اما اینجا گاهى بوى عشق مى آید
وگاهى قلب من مى تپد...
[COLOR="Silver"]

ŞHÍЯÍŃ
23-04-2011, 21:19
نیست تقصیر دلم که چنین تنهايم
عاقبت می میرد این دل رسوایم
روح من انس گرفت با همه غمهایم
گر نرم تا مقصد گم شده پاهایم
عاقبت سوخت چنین آن همه رویایم
گر نرم تاسمتش چون شکست پرهایم
حرف دل گفتم و او کم ندید دنیایم
زمزمه کردم به لب که خدا تنهايم ...

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 01:56
رفتی
گریه هم آغوشم شد
شب نمی شناختم
تاری اش در آغوشم شد... .

Pessimist
24-04-2011, 05:25
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟

Lady parisa
24-04-2011, 09:06
" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

water_lily_2012
24-04-2011, 09:24
سکوت عجیبی است...!
تنها من مانده ام و خیال بودنت،
من مانده ام و تصوير طلوع تاريكت
تصويري که دلم را به بند کشید
و شده ام زندانی دفتر خاطراتت
شده ام تشنه حضورت...
با من چه کرده ای؟
وقتی می خوانمت دلتنگ می شوم
وقتی از تو می نویسم، چکاوکها عاشق می شوند
وقتی هوای کوچه ابری می شود،
دلم هوایت را می کند
وقتی می دانم دیگر عطر تنت نیست،
دیوانه می شوم...

F l o w e r
24-04-2011, 15:15
عادتــــــ ــــ ـ نَکرده‌ام هَنــــوز...

خیال می‌کنَــــم

روزی باز می‌گردی

آرام از پشتــــــ سر می‌آیی،

مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده‌ام

دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می‌زنی

و عُمـــر تنهــــــایی‌ام به پایان می‌رســـ ـــ ـد ..

water_lily_2012
24-04-2011, 16:48
هی فلانی!
........می دانی؟!
می گویند
رسم زندگی چنین است :
می آیند ... می مانند ...
عادتت می دهند ... و می روند ...
و تو در خود می مانی
........ و تو تنها می مانی!


........ راستی! نگفتی!
آیا رسم تو نیز چنین است؟!
........ مثل همه ی فلانی ها ؟!

Lamanta
24-04-2011, 16:55
چقـــــدر تـلـخ
لبهایت طعـــــم سیــگار میداد و میدانــستم تو سیـــگار نمیکشـــی......

Pessimist
24-04-2011, 19:14
پس از توفان

پس از تندر

پس از باران،

گل آرامش آوازی به رنگ چشمان روشنت دارد

نسیمی کز فراز باغ می آید،

چه خوش بوی تنت دارد

من اینک در خیال خویش،

خواب خوب می بینم

...

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم!

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 19:55
پشت قبرم گلدانی بی گل،
جای عکسم آینه بگذارید،
هر رهگذری خواهد فهمید آخر روزی،
جای او هم،این جا خواهد بود

ŞHÍЯÍŃ
24-04-2011, 21:49
کفشــهایم را دوســتـــــ نــدارم
.
.
تا از روی عــادتــــ
.
.
و بدون احســاس
.
.
هر روز محــبــتــــ را
.
.
زیر پاهایـــم له کنـــم
.
.
ترجــیــح می دهــم
.
.
پابرهنــه باشــم .:20:

4MaRyAm
25-04-2011, 11:38
۱،۲،۳
امتحان می کنیم
درد و رنج را
و به نظاره می نشینیم
لبخند را...

Lady parisa
25-04-2011, 11:56
کفشــهایم را دوســتـــــ نــدارم
.
.
تا از روی عــادتــــ
.
.
و بدون احســاس
.
.
هر روز محــبــتــــ را
.
.
زیر پاهایـــم له کنـــم
.
.
ترجــیــح می دهــم
.
.
پابرهنــه باشــم .



شعر ندارم ولی یه متن معرکه دارم(پستمو پاک نکنین مرسی)


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند
دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند
قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود



================================

مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم
و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم

مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


==============================

.می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

=========================


......... پارسايي از کنارم رد شد
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيست
اما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است
و زيباترين خطر..... از دست دادن



==============

تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور
.جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي


==============

رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
اگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟





==============

پارسا فروتنانه خنديد و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
پس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام




==============

هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختم
تا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت



حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست

======

وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
------------------

سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌
كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه
يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه
يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛
يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره





يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت
هيچ‌ اسمي‌ نداشته‌ باشد و تا هميشه، خاك‌ باقي‌ بماند، فقط‌ خاك
اما حالا يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ وجود دارد كه‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بكشد
ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.




يك‌ مشت‌ خاك‌ كه‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،
انتخاب‌ كند، عوض‌ بشود، تغيير كند



واي، خداي‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاك‌ انتخاب‌ شده‌ هستم
همان‌ خاكي‌ كه‌ با بقيه‌ خاك‌ها فرق‌ مي‌كند




من‌ آن‌ خاكي‌ هستم‌ كه‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دميده
من‌ آن‌ خاك‌ قيمتي‌ام


که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم
وای بر من اگر همین طور خاك‌ باقي‌ بمانم



الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم

پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم


زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 13:18
ميروم تا دل غمگین ترا ساز کنم/دل غمگین ترا ز غصه ام باز کنم
ميروم با همه غصه و تنهایی خود/غم تنهایی خود به عالم آواز کنم
بودنم درد و غمی بود ترا/ميروم که نازنینم دل تو ناز کنم
هر چه گفتم همه از دوری و هجران تو بود/ميروم که غصه خود به خدا راز کنم. . . ...

water_lily_2012
25-04-2011, 14:29
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !

8233408
25-04-2011, 15:22
باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است

باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است

در سکوت چشم دوختن به جاده های دور

باز انتظار عادت کسی که عاشق است

دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟

دستهای با محبّت کسی که عاشق است

باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست

از زبان تو حکایت کسی که عاشق است

من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش

مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است

بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست

خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است

شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند

عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است

منتظر نایستید٬نوبت شما که نیست

نوبت من است٬نوبت کسی که عاشق است

"زیبا طاهریان"

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 16:08
تنهاييم
آنقدر تنهاييم
که درب خانه مان
به گذر های کسی دلبسته
که خود ما هستیم
قفل این خانه دگر پوسیده
آهِ لولا شنیدن دارد ...

Pessimist
25-04-2011, 17:26
دلم را جز تو کس دلبر نبا شد
بجز شور تو ام در سر نباشد
دل فایز تو عمدا میکنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد

4MaRyAm
25-04-2011, 18:09
دیگر زمانی نيست...
حتی براي بودن!
بی تو چه سخت است...
دیگر مجالی نيست...
حتی براي انتظار...حتی براي امید!
پايان فرا رسید...
حتی مجال درک آن نيست...
دیگر لحظه ای نيست...
حتی براي خداحافظی!
باور نمی کنم!
اما حقیقت است...
بی هیچ آغازی...

پايان فرا رسید !!! ...

Unique 2626
25-04-2011, 19:12
اكنون تو با مرگ رفته ای . . .

و من اينجا تنها به اين اميد دم ميزنم كه با هر نفس گامی به تو نزديك تر ميشوم . . .

اين زندگی من است . . .

ŞHÍЯÍŃ
25-04-2011, 19:42
چشم هایم شستند
راه را
وقتی که دریغ داشتی سپردن نگاهت را
و من تنها شدم ...
تنهاترين تنهای تنها ......
می گردم میان عقربه های دقیقه شمار و ثانیه شمار
تا بیابم خلوتم را
تا بگویم از آتش دل
تنهاترين تنهای تنهایم..... ...

water_lily_2012
26-04-2011, 08:41
دیگر در انتظار که باشم ؟
زیرا مرا هوای کسی نیست
روزی گرم هزار هوس بود
امروز ،‌ دیگرم هوسی نیست
جان مرا به خیره تبه کرد
عمر مرا به هرزه تبه داشت
در من سرود گمشده ای بود
کان را کسی نخواند و نپرداخت
هرگز مرا چنان که منستم
یک آفریده زین همه نشناخت
بس درد داشتم که بگویم
اما دلم نگفت و نهان کرد
بیهوده بود هر چه سرودم
با این سروده ها چه توان کرد ؟
دردا که کس نگفت و نپرسید
کاخر چه بود و چیست گناهم
گر سرنوشت من همه این بود
نفرین به سرنوشت سیاهم
ای مرگ ، ای سپیده دم دور
براین شب ، سیاه فروتاب
تنها در انتظار تو هستم
بشتاب ، ای نیامده ، بشتاب

ایران بانو
26-04-2011, 11:22
سکوت نه از بی صداییست.
نفس هست و حرف هم.
ناگفته ها و گفته شده ها.
شنیده ها و نشنیده ها.
سکوت از نبودن بغض نیست.
از بی دردی نیست.
سکوت از عادت نیست.
از روزمرگی و فراموش شدگی.
از خواب و رخوت و بی حوصلگی.
از دلتنگی.
سکوت از فریادهای در گلو مانده است و نعره هایی که هیچ وقت شنیده نشد
همه چیز هست و گوشی نیست برای شنیدن.
جز سکوتی که گاه و بیگاه همدم فریادهایی است که بی خبر و ناخواسته از روزهایی دور میاید.
از دلتنگیهایی که فراموش شده.
از خیانتهایی که به روزگار شده.
نه انگار....
باز هم حرفی نیست.

ایران بانو
26-04-2011, 11:36
سکوت می کنم
صدای آشنایی از دور به گوش میرسد

گویی صدای پای رهگذر است

رهگذری که سالها به سویم می آید و هرسال این روزها
از من عبور می کند

غریبه ای که گویی آشناست

هرچه می اندیشم گویی جایی او را دیده ام

...چشمانش ، نگاهش از جنس نگاهیست که سالها مرا

نه ، نه

...باور نمیکنم

یعنی او مرا می خواند!؟

صدایش چه آشناست

و قصیده ای که می خواند

گویی جایی آنرا نوشته ام

بگذریم

ایران بانو
26-04-2011, 11:39
تکیه داده ام
به باد
با عصای استوایی ام
روی ریسمان آسمان
ایستاده ام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهان ِ دره ی سقوط
باز مانده است
ناگزیر
با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه می روم سرنوشت من سرودن است...

Hadi King
26-04-2011, 16:35
دلم گاهی می‌گیرد ،

گاهی می‌سوزد ،

گاهی تنگ می‌شود و حتی گاهی ...

گاهی نه،

خیلی وقت‌ها می‌شکند ،

خیلی وقت‌ها دلم شکسته

اما هنوز می‌تپد

...

ŞHÍЯÍŃ
26-04-2011, 18:59
و من تنهايم...

با تنهایی هایم

حرف میزنم

میخندم

میگریم

میرقصم

و میمیرم...

واین بار

تنهایی با من حرف میزند!

در گوش من آهسته می گوید...

که همیشه با من است!!

و من

عاشق تنهایی شده ام...

4MaRyAm
26-04-2011, 22:23
چه کسی باور کرد
که از اینجا رفتی که نباشي عاشق
چه کسی باور کرد که شکستی عهدم
تا بگویند وفادار نبود
من به احساس گل عشق چه گویم؟
که دلم را شکستی تو به سنگ جفا
خانه ی دل فرو ریخت و دل ویران شد
و ندیدی هرگز
دست عاشق مرا رد کردي
ترک یارت کردي
تو به من بد کردي ...
.
.
.

Hadi King
26-04-2011, 23:11
بُغـــضِ این روزهایـــم

آسمـــــــانی می خواهــــد

به وُسعَــــتِ دَستانِ تــــــــو

بـــرای باریدن ...!

...

ŞHÍЯÍŃ
26-04-2011, 23:17
خانه سرشار سكوت
روح ها در افق خواب به پرواز شدند
و من اينجا تنها
با دلي تنگِ پر از خواستنت.............

Hadi King
26-04-2011, 23:22
نگو :

"بار گران بودیمو رفتیم".

نگو :

"نامهربون بودیمو رفتیم".

دلیل محکمی نیست

بگو :

با دیگران بودیم و رفتیم.

...

Pessimist
27-04-2011, 06:22
دلم بدجوری هواتو کرده
تو غربت ترانه دنبال تو می گرده
تنگ غروب خسته و تنها
صدات می کنم ای هم آشنا
ناز نگاتو به دنیا ارزون نمیدم
ستارهی عشقمو به آسمون نمیدم
بیا تو خاطرههای خط خطی
سراغی بگیر از من پاپتی
چه کنم چی بگم از کدوم بهونه
دوست دارم رو فقط یه بار بگو عاشقونه
اون لحظه حس میکنم تو بهشتم
اینو بدون سرنوشتم و به نام تو نوشتم
بی تو من کبوتری پر شکسته
تو نیستی کنج قفس تنها نشسته
تو آسمون آبی عشق تو یه ترانه
واسه داشتنت منم اون حس عاشقانه
اگه من جنگل خشک تو ببار
با حضورت سرم یه دنیا بذار
رسوای عشقم بین پیر و جوون
بازم رسواترم کن بدتر از رسم زمون

water_lily_2012
27-04-2011, 10:05
ومن ای کاش که می شد به تو ابراز کنم

دل من خسته از این رفتن توست

گریه هایم همه از دوری ودل کندن توست

وتو ازحالت چشمان غریبم دریاب




ياد آنشب که ترا ديدم و گفت

دل من با دلت افسانه ي عشق

چشم من ديد در آن چشم سياه

نگهي تشنه و ديوانه ي عشق

H.Operator
27-04-2011, 12:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
27-04-2011, 12:38
پنجره را می بندم

خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود

و آفتابگردان نگاه تو

در آسمان هشتم

ناتمام ادامه دارد

و من

به یاد آن پرنده ای می افتم

که صبح

در متن بلوغ و آفتاب

ناپیدا گم شد

ناپیدا گم شد...

Unique 2626
27-04-2011, 12:56
هديه ای که برای تولد من اورده بود يک تابلو بود

که به خط درشت رويش نوشته بود :

(( زندگی پوچ و بی معناست ))

درصورتی که او هميشه به من می گفت:

(( تو تمام زندگی منی ))

ŞHÍЯÍŃ
27-04-2011, 16:03
جای در پیرهن خالی تو می گیرم
از فراموشی عطر بدنت ميميرم
باز هم خاطره دست تو را می گیرم
امشب از غربت چشمان تو من ميميرم
بند بند تن من منتظر بوسه توست
بی صدای تو و بی بوسه تو ميميرم
یاد باد انکه به زندان تنت بند بدم
اه امروز که ازاد شدم ميميرم
در جنونی که نبودت به تنم ریخته است
می شوم غرقه و بی قبر و کفن ميميرم ...

M0RTEZA_R
27-04-2011, 18:41
امشب دلخسته از ندیدنت به تنها همدم شبهای بی تو بودنم پناه آورده ام ،

دیگر اینکه چرا شانه ای جز قامت قلم و نگاه دفترم برای گریستن نیافته ام،

گناهش به گردن توست که هیچ وقت خدا، نگاهم را باور نکردی …

گناه من تنها دل سپردن به دریای دل تو بود و تو تاوانش را خوب به چشمانم بخشیدی .

چشم دوختن به جاده ای که مسافرش هیچ وقت خدا به مقصد نخواهد رسید …

کاش تنها یک بار گریستن بی اشک را باور کرده بودی …

مسافر بی جاده ی من.

باور نکن که من تنهایم

حضورت در سرنوشتم تلخ ترین ثانیه ها را برایم رقم زد


آمدی و انگار نیامدی


به من نزدیک شدی


و مرا از خودم و از رؤیایم دور ساختی


گمان کردم حضورت آرامشیست ابدی


ولی طوفانی بود ویرانگر


در نگاهت برای ثانیه ای به عشق لبخند زدم


اما تعبیر تو از عشق چیز دیگری بود


تو در عشق همان که من دیدم ندیدی


و راهمان یکی نشد


مقصدمان یکی نشد


و فاصله ها جاودانه شدند میان ما


تو در من رشد کردی و بالیدی


و من هر روز در انتظار لحظه دیدار


عشق متولد شد


اما تو ندیدی

ثانیه ها حضور مرا فریاد زدند


اما تو نشنیدی


و من شکستم در برابر دیوار غرورت


من باریدم شبها و روزها را


و تنهایی ام مرا ربود


و تو هنوز در اندیشه کودکانه ات بودی


بزرگ شو به خاطر من


برو به خاطر بی کسی ام


من تنهایی ام را برای همیشه به خاک سپردم


چشمهای بیقرار من


به روشنی چشمهایت دیگر محتاج نیست


باور نکن که من منتظرم


باور نکن که من تنهایم

ببین که چه زیبا مهربانی را جاودانه کرده ام


و خورشیدی پر فروغ بر شبهای تنهاییم تابیدن گرفته


فردا از آن من است


تو در تاریکی همین شب بمان


.

.

.

Pessimist
27-04-2011, 18:47
دارد باران می بارد
و داغ تنهایی ام
تازه می شود!
نگو که نمی آیی
نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی
از ابتدای خلقت
سخن از تنها سفر کردن نبود
قول داده ای
باز گردی
از همان دم رفتنت
تمام لحظه های بی قرار را
بغض کرده ام
و هر ثانیه که می گذرد
روزها به اندازه هزار سال
از هم فاصله می گیرند

ŞHÍЯÍŃ
28-04-2011, 00:40
تا زنده هستم
هر نفس
خواهم مرد
اما
چه کسی می داند!!! ...

amour1
28-04-2011, 07:24
كنج تنهايي من
سايه اي تكيه به ديوار زده
و به تنهايي من
ميخندد

F l o w e r
28-04-2011, 11:03
عقربـــه ها ..

نیامدنتـــــــ ــــ ــ را تکـــرار می کننـــد

و زمــــان ماننــد دردی

بر تنـــم جـــاری میشـــود ..

عادت نکـــرده ام به نبودنتــــــ

و تو... سختـــــــ ــــ ــ به ثانیه هایم چسبیـــده ای ..

Pessimist
28-04-2011, 12:56
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم که فریاد آورم
زآنکه در فریاد می‌ناری مرا
گر بنالم زیر بار عشق تو
بار بفزایی به سر باری مرا
گر زمن بیزار گردد هرچه هست
نیست
از تو روی بیزاری مرا
از من بیچاره بیزاری مکن
چون همی بینی بدین زاری مرا
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا
چبود از بهر سگان کوی خویش
خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
نی غلط گفتم که دل خاکی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا

Snow_Girl
28-04-2011, 13:30
شب رفتنت

شب رفتنت عزیزم,هرگز از یادم نمیره
واسه هرکسی که میگم قصه شو , آتیش میگیره

دل من یه دریا خون بود ,چشم تو یه دنیا تردید
آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید

شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت و جون داد
زلزله خیلی دلارو اون شب از غصه تکون داد

غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن
پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن

تو چرا از اینجا رفتی تو که مثل قصه هایی
گلم از چه چیزی باشه نه بدی نه بی وفایی

شب رفتنت نوشتی شدی قربونی تقدیر
نقره ی اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر

شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن
قحطی سفیدی ها بود همه انگار مشکی بودن

شب رفتنت که رفتی گفتی دیگه چاره ای نیست
دیدم اون بالا ها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست

شب رفتن تو یاسا دلمو دلداری دادن
اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که زیادن

بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت
من تا میخواستم ببارم هرکسی میدید نمیذاشت

شب رفتن تو رفتم سراغ تنها نوارت
اون که واسه م همه چی بود , آره تنها یادگارت

سرنوشت ما یه میدون , زندگی اما یه بازی
پیش اسم ما نوشتن حقته باید ببازی

شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی
یکی میگفت که غریبی یکی میگفت بی وفایی

شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن
آشنا ها برای زخم وا شده م مرهم آوردن

شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد
قلب آرزوهام انگار واسه ی همیشه وایساد

شب رفتن تو غربت, جای اونجا , اینجا پیچید
دل تو بدون منظور رفت و خوشبختیمو دزدید

شب رفتن تو دیدم یکی از قناری ها مرد
فرداش اما دست قسمت اون یکی هم با خودش برد

شب رفتن تو چشمات راست راستی چه برقی داشتن
این همه آدم چرا من , پس با من چه فرقی داشتن

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه
قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن لب طاقچه

شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن
پیش شاعرا که دائم از مسافر می نویسن

شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت
هیچ زمون روشن نمیشه واسه ی کسی چراغت

شب رفتن تو دیدم خیلیه غمای شاعر
روی شیشه مون نوشتم می مونم به پات مسافر

برو تا همه بدونن , سفرم اینقدا بد نیست
واسه گفتن از تو اما هیچکی شاعری بلد نیست

برو تا همه بدونن , سفرم اینقدا بد نیست
واسه گفتن از تو اما هیچکی شاعری بلد نیست

---------- Post added at 02:30 PM ---------- Previous post was at 02:25 PM ----------

اونی که می خواستم..

اونی که می خواستم عهدشو شکست و
به پای عشق جدید نشست و
چش روی آرزوم همیشه بست و
پشت مه پنجرمون رها شد
اونی که می خواستم مث اشک چکید و
تو طول راه یهو یکی رو دید و
صدای از ما بهتر و شنید و
به خاطر هیچی ازم جدا شد
اونی که می خواستم دل ما رو بردو
تو راه که می رفت به یکی سپرد و
تو خاطرش ، خاطره ی ما مرد و
یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد
اونی که می خواستم دل ازم برید و
بین گلا یه گل تازه چید و
به اونی که دلش می خواس رسید و
مثل تموم مردا بی وفا شد
اونی که می خواستم زود ازم گذشت و
یه روزی رفت و دیگه بر نگشت و
منکر مجنون شد و کوه و دشت و
منکر عشق و بودن با ما شد
اونی که می خواستم زیر قولش زد و
با یکی دیگه پیش من اومد و
به خاطر اون به ما گفتش بد و
عزیز تر از دیروز و از حالا شد
اونی که می خواستم شدش از ما سرد و
پیغام دادش که دیگه برنگرد و
بد بودن ما رو بهونه کرد و
غیبش زد و یک دفعه کیمیا شد
اونی که می خواستم ما رو بد شناخت و
هستی شو پیش یکی دیگه باخت و
قصر من و با یکی دیگه ساخت و
شکر خدا باز ولی پادشا شد
اونی که می خواستم من و داد به باد و
رفت پیش اون کس که دلش می خواد و
زد زیر عشقش تا یادش نیاد و
اسم منم جز آدم بدا شد
اونی که می خواستم من و زد کنار و
خزونشو یه جوری کرد بهار و
قایم شدش تو یه عالم غبار و
تقدیر ما مثل موهاش سیا شد
اونی که می خواستم آخرش گم شد و
بازیچه ی چشمای مردم شد و
وارد عشق صد و چندم شد و
توی خیال کس دیگه جا شد
اونی که می خواستم ، ولی انگار مده
مال همه یه جورایی گم شده
کاش از میون غبارا بیاد و
بهم بگه هر چی می گی بیخوده

ŞHÍЯÍŃ
28-04-2011, 14:54
ميـــميــ ـ ــرم

بی آنکه نگاهم

یک آن از تماشای تو

سیراب باشد......

Pessimist
28-04-2011, 18:39
د ل تــــــــــــــــــو

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تقســیم کردیـــــــم از ازل مـن بـا دل تو

تنها تـرین فصل دلـــــــــــــم تنها دل تو

دیگر چه فرقی میکند وقتی شکسته ست

باشد دل من ریـــــز ریــــــــــز ویا دل تو

سرتا به پا من شعـــله ام یک جنگل آتش

در سیـــنه ی طوفان تـرین دریــــا دل تو

باهُــــرم چشمـــان تو جاری می شوم من

پیوند خواهـــــــــــم خورد امـــا با دل تو

وقتی زمان حجـــــــــــــم قفس باشد برایم

پـــــــرواز تا اوج رهایــــــــــی ها دل تو

امـــــروز فصل سوختن سهــــــــم دل من

در وسعتی از شعـــــله ها فــــــردا دل تو

guzga
28-04-2011, 21:37
حرفی نیست !!!!!!
سیگار...سیگار...سیگار
چرا یه چیزی یادم اومد دلت برای من هیچوقت نسوزه
چون تلخی سیگار از خیلی چیزا بهتره

ŞHÍЯÍŃ
29-04-2011, 13:44
ميـــميــ ـ ــرم
روزی که دیگر آسمان
شباهت نگاه ترا
برایم تداعی نکند
و کوهی
دیگر دل نگران دلتنگیم نگردد.....

4MaRyAm
29-04-2011, 14:36
از سایه ی خود ميترسم
از سوزش بیهوده ی چراغ عمر
تا رکود تقدیر
تا سکون تقویم
تارهای در هم تنیده ی حادثه ها
غرش وهم انگیز فاجعه ها
فرسودگی این عاطفه ها
که خفه باید شد
در بستر تنهايي خود...
و باید مرد ،‌راحت شد
از دست چشم های نا نگران
از دست نان های کپک زده ی گران
که به قیمت منّت
خورده میشوند زیر دندان لق و کرم خورده احساس
از سایه ی خود ميترسم

ŞHÍЯÍŃ
29-04-2011, 15:39
ميـــميــ ـ ــرم
تا باد افسانه مرا
در گوش هزاران درخت
مکرر در مکرر نجوا کند
و آنها در سوگ من
شاخه ها را از این سوی به آن سوی بکشانند.........

4MaRyAm
30-04-2011, 11:28
و چرا باز امشب
اینقدر دلتنگم؟

و چرا چشمانم...
متکبر شده اند؟

به خدا می میرم
اگر امشب نشوم بارانی

دلم من می خواهد
یک دل سیر بگرید امشب

گریه کن لامذهب
هیچ کس اینجا نيست

باز هم تنهايي.

hamid_diablo
30-04-2011, 18:01
عزیزم ..
تو که نباشی
باور کن
هیچ اتفاق ِ خاصی نمی افتد ..

فقط شب ها ...
خودم را سخت در آغوش خواهم کشید ..
و برای ِ سوال هایم .. جوابی پیدا خواهم کرد
و از دردش
بی صدا ..
خواهم گریست !

شاید هم
به خوب بودنم زیاد فکر کنم
و دلم برای ِ هرزگی تنگ شود !

یا اینکه

Unique 2626
30-04-2011, 19:14
ای کاش ميدانستم پس از مرگم . . .

اولين قطره ی اشک را چه کسی برايم ميريزد و

آخرين کسی که مرا فراموش ميکند کيست . . . ؟

Pessimist
30-04-2011, 19:46
گرگ عاشق


امشب تنم خمیده و خوابم نمی برد

روزم به شب رسیده و خوابم نمی برد



از ابر پاره پاره غمهای بیشمار

یک قطره غم چکیده و خوابم نمیبرد



یا خواب من ز غصه به روحم رسیده است

یا از سرم پریده و خوابم نمیبرد



یا پشت چشم پنجره ی فولاد آسمان

آه تو را شنیده و خوابم نمیبرد



پیراهن عزیز مرا گرگ عاشقی

از رو به رو دریده و خوابم نمیبرد



صدها ستاره می شمرم تا دوباره باز

سر میزند سپیده و خوابم نمیبرد



فریاد میزنم که خدا بشنود چرا؟؟

من شانه ام خمیده و خوابم نمیبرد!!!

Pessimist
30-04-2011, 19:55
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست


ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست




مرا در اوج می خواهی؟ تماشا کن ، تماشا کن


دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن




در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما




همه از من گریزانند


تو هم بگذر از این تنها




فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم


دلم چون دفترم خالی ، قلم خشکیده در دستم




گره افتاده در کارم


به خود کرده گرفتارم




به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟




رفیقان یک به یک رفتند


مرا با خود رها کردند




همه خود درد من بودند ، گمان کردم که هم دردند




شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند


به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند




گره افتاده در کارم


به خود کرده گرفتارم




به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟؟؟؟؟؟؟؟

ŞHÍЯÍŃ
30-04-2011, 22:40
دگر به دیدارم میا ای نازنین گل واژه ام

بی تو در این ثانیه ها دگر ز پا افتاده ام

پای فرسوده من را مجال رفتنی نیست

فرصتی دگر ندارم بی تو در بند مرگــ ـ ـــم.........

4MaRyAm
01-05-2011, 19:33
كجا ؟
عشق را كجا می توان جست ؟
آن ِ خواستنم را خواستی ؟
زبان خواستم را ؟
آواری شد خواسته ام
دیواری بی پی :
هجوم تنهایی .
عشق را كجا می توان جست
در این بیشه سرشار از تهی
كجا ؟
حلزون های زیبای پنهان لزج !
دیگر توان دیدنتان نیست
از پشت برگهای در فاصله .
عشق را كجا می توان جست
در این حجم مركب بی چیزی ؟
كجا ؟ ...

ŞHÍЯÍŃ
02-05-2011, 13:55
دلم شکسته
قلبم به تپش افتاده
دیگر نای نفس کشیدن ندارم
مرگ را با لباس سیاه مقابلم میبینم که به من لبخند میزند.........

Pessimist
02-05-2011, 18:23
يه روزي بر ميگردي
وقتي كه خيلي ديره
خيال ميكردي قلبم
بدون تو ميميره

*****
خيال ميكردي هيچوقت
دست تو رونميشه
بازي ديگه تمومه
برو واسه هميشه

****
دلم گرفته از تو
از عاشقي حرف نزن
آخر قصه ما
نه تو ميموني نه من

ŞHÍЯÍŃ
03-05-2011, 01:12
آرام آرام میمیرد صدای سکوت نیازم
در من فریاد می کند احساس نبودنت را
بهار هم در پیش است اما...
خوب می دانم … !

ŞHÍЯÍŃ
03-05-2011, 17:09
چشمانم را در برابر چشمانت، می بندم
گوشهایم را در برابر صدایت، می گیرم
راهم را از راهت ،جدا میسازم
اما
با قلبم چه کنم... ...

Snow_Girl
03-05-2011, 18:29
میدونم که یک وقتهایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثله منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یک جورایی خود آزاری

F l o w e r
03-05-2011, 20:00
" نبودنت " دآغم مے کـُنـد ، آنقـــدر کـ ِ



جـآے ِ هَمـه ے ِ 4شنبـه هآے ِ آخــر ِ سآلــ



بے آتشـ ، بســـوزمـ !

F l o w e r
03-05-2011, 21:53
باز

بوی رفتنتـــــــ ــــ ــ

مَــشام تنهاییَـــــم را پُـــر کــَـــرد ..

F l o w e r
04-05-2011, 09:22
میون تنهایــی هام
منتظـــرم ..
منتظـــر کسی کــ آمدنشـــ
خیلی وقتـــ استـــ دیـــر شـــده ..
اما هنوز منتظـــرمـــ ...

F l o w e r
04-05-2011, 09:46
بـــارانۓ کـ بعــد از رفتنتــ بـارید
حکــم کاسهـ ۓ آبــ پشتـ سر مسافــر را داشتـــ ـــ ـ
و من هنوز منتظــرم
تــا بــاران ـمعجـزهـ کنـد

Lady parisa
04-05-2011, 17:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

water_lily_2012
04-05-2011, 17:51
گاه مي انديشم،

خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟

آن زمان كه خبر مرگ مرا

از كسي مي شنوي،
روي تو را كاشكي مي ديدم .

4MaRyAm
04-05-2011, 21:26
قصه ام دیگر زنگار گرفت:
با نفس های شبم پیوندی است.
پرتویی لغزد اگر بر لب او،
گویدم دل : هوس لبخندی است.
خیره چشمانش با من گوید:
کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان ، با من گفت:
آتشی کو که بسوزد دل ما؟

F l o w e r
04-05-2011, 22:03
بآران آمَـــد

بآران " تُـــند" آمَـــد

اَمـــــا

او نَیآمَـــــد

حتـــی آرامـــ ــ ـ ..

F l o w e r
05-05-2011, 09:35
یک نفـَـــر ..

مُشتـــ مُشتــــــــ

بَــر تنهایی ام ـ

دِلشـــــ ـــ ــوره می پاشَـــد ..

ŞHÍЯÍŃ
05-05-2011, 15:40
زاده نشدم
تا سکوت را زمزمه کنم
در شبی چنین تاریک!
مرگم:40:!!!!!!!!!!
انتخابیست
تا رهائی
از جامه ای که دیگر روح آنرا نمی پوشد! ...

Unique 2626
05-05-2011, 16:38
یک سبد درد . . .

یک گلدان مرگ . . .

و لباسی سفید برای جشنی بزرگ . . .

خواه ناخواه همه دعوت میشویم . . .

4MaRyAm
05-05-2011, 17:26
همه جا تاریک است

اما سپیده نزدیک

و چشم من هنوز خیره به شعله
که می سوزد همینطور ، دلمـــــــــ.

ŞHÍЯÍŃ
06-05-2011, 12:42
گرچه
بـ ـ ـهـ ـارزاده ام
اما
حاوی
زمستان های سخــ ـ ــتی هستم
که
مرا
به
انجماد نشانده
اند
.
.
.
پی نوشت :تبریکت را برای زاد مرگـ ـ ـــم حفظ کن............
دور نیست ...:40:

Maryam j0on
07-05-2011, 10:40
گمان می کـــــردم

اگــــــر او را روزی بـــا غریبـــــــــــه ای ببینـــــــــــم

شهــــــــر را بـــه آتـــــش می کشــــــم


امـــا حتــــی امــــــروز حاضــــر نیستــــــم

کبریتــــــی روشن کنــــــم

تـــــا ببینــــــــم

او کجاســــــــــت ..../.!

4MaRyAm
07-05-2011, 18:27
در این کلبه ی حزن انگیز
از حالت غم بارم عکس بگیرید

چه کسی می داند
روی برگه ی آگهی ترحیمم
کدام عکسم خواهد خورد؟؟
و چه خواهند نوشت

جوان ناکام
یا
بزرگ خاندان

ای کاش بنویسند
خوشبخت ترین مرد جهان!!! ...

water_lily_2012
08-05-2011, 10:34
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

4MaRyAm
08-05-2011, 12:00
دگر دنيا خداحافظ
نمی خواهم عذابت را
نمی خوانم دگر غصه
ز هر سطر کتابت را

دگر دنيا خداحافظ
بمان با مردم پستت
بمان با آن کسانی که
پُرند از خفّت و ذلت

دگر دنيا خداحافظ
دلم را با خودم بُردم
برو همراه آن رذلان
بخند از اینکه من مُردم

دگر دنيا خداحافظ
ببر از یاد خود من را
که من بُردم ز پیش تو
غم دل ، زخم این تن را ...

Hadi King
08-05-2011, 14:56
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت

یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد

سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

...

Mehran-King
08-05-2011, 15:44
اینم یه شعر از مادر البته آهنگه !!! اما حتما بخونین!!! آخه چرا بعضی ها وقتی مادرشون تو دنیا زنده هست قدرشو نمیدونن ولی وقتی بیچاره از دنیا رفت اون موقع تازه یادشون میفته که چه فرشته گلی داشتن ... :41:

خونمون خالیه از تو
رفتی تو واسه همیشه
رفتی و نبودن تو
هنوز باورم نمیشه
این اتاق ساده کم بود
جای تو قلب بهشته
پر زد از زمین خاکی
یه فرشته یه فرشته

اون عزیزی که تو دنیا
یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنیم
اون فرشته مادرم بود
اون عزیزی که تو دنیا
یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنیم
اون فرشته مادرم بود

******

من چه خوشبختم که سالها
روزگاری با تو داشتم
یادمه که با چه شوقی
سر رو شونه هات میذاشتم
کاش میشد بازم ببوسم
اون دو دست مهربونت
اسمم و یه بار دیگه
میشنیدم از زبونت

اشکامو تو پاک می کردی
کاش برای بار آخر
من صدات میزدم و باز
تو می گفتی جان مادر
کاش میشد حتی یه لحظه
در کنار تو بشینم
اگه تو بودی می گفتی
نذار اشکاتو ببینم

******

ای خدای مهربونم
واسه تو رسیده مهمون
از دلم هرگز نمیره
گرچه هست از دیده پنهون
توی قلب من میمونه
تا ابد یاد یه لبخند
نازنینم رو از این پس
میسپرم به تو خداوند

اون عزیزی که تو دنیا
یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنیم
اون فرشته مادرم بود
اون عزیزی که تو دنیا
یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنیم
اون فرشته مادرم بود
اون فرشته مادرم بود

:41::37::45:

خدا رو شکر کنین که مادرامون سالمن+پدرامون قدرشونو بدونین که بعدا دیره ...:10:

Miss Artemis
08-05-2011, 22:13
عشــق را چگونــه می شـود نوشــت ؟

در گـــذر این لحظـــات پــر شتـــاب شبــانه کـه به غفلــت آن ســوال بی جواب گذشـت

دیگــر حتی فرصــت دروغ هــم برایــم باقی نمانــده است

وگرنـــه چشمانــم را می بستـــم و به آوازی گـوش می دادم کــه در آن

دلی می خوانــد من تو را او را کســی را دوســت می دارم ...

حسيــن پنـاهـی

new life
08-05-2011, 22:59
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
......باید باور کنم
تنهایم

Hadi King
08-05-2011, 23:32
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

...

ŞHÍЯÍŃ
09-05-2011, 00:09
باز هم پنجـ ـ ـ ـ ـره
باز هم جاده ای در امتــــ ـــ ــ ـ ـداد تنــهایــی
باز هم انتظـــــــــــ ـار ...

Hadi King
09-05-2011, 00:36
انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

...

water_lily_2012
09-05-2011, 08:48
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من
سایه تو پیـــــدا شد
موج آتشی از غم
زان میانه برپــــا شد
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تو برفتی وفا نکرده
نگهی سوی ما نکرده
نکند ای امید جـــانم
که نیایی خدا نکرده

به یاری شکستگان چرا نیایی؟
چه بی وفا چه بی وفا چه بی وفایی

اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
تو که گفتی اگر به آتشم کشی
وگر ز غصه ام کشی،
تو را رها نمی کنم من
نه کشته ام تو را به غم
نه آتشت به جان زدم
که می کشی ز من تو دامن
اشک من هویدا شد
دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من
سایه تو پیـــــدا شد

ŞHÍЯÍŃ
09-05-2011, 13:02
قلبم از درد تنهــ ـ ــایی من درد گرفت
قلبم از سنگی قلبم درد گرفت
آه قلبم،چه کسی میگوید قلبش درد ندارد ای دل مرگـــ ــ ـ بر او باد ........

water_lily_2012
09-05-2011, 17:09
اگه نرفته بودی جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی گریه منو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت
.........................آیینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و اگه نرفته بودی ...
شبانه های بی تو یعنی حضور گریه
با من نبودن تو یعنی
.........................وفور گریه

grisly1
09-05-2011, 17:20
به تو دلخوش بودم كه تو هم خواهي مرد
و قسم خواهي خورد كه دگر باز نگردي هرگز
تو برو ليك بگو كه اگر رفتن تو
بهر آسودن اين دل بود ست ، بهر آزارش چه!!!!
با خودت هيچ نگفتي كه دلم مي ميرد

به تو دلخوش بودم كه تو هم خواهي مرد
و دلم خواهي برد! و دگر باز نگردي هرگز
تو برو ليك بگو: بي تو تنها چه كنم
به كدامين شانه بعد از اين تكيه كنم
مي روي آخر تو
و دلم خواهي برد
و ز دنياي خودت مي كني محو مرا
چه دلم مي گيرد.

اين شعر نوشته مرضيه حاتم

F l o w e r
10-05-2011, 12:54
دیگــَــر
بــِ اردیــ بهـــشتـــ هــَم اعتــقاد نــَــدارم..
وقـتــی نیستــــی ..
اینجــــــا
وهمهـــــ چیــز ضامن
اردیـ جــَهنــَم استــــ ..

Pessimist
10-05-2011, 12:54
شکوفه مهر

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به نگاه مهربانت
قسم ای شکوفه ی مهر
من و این دل کویری
تشنه ی قطره نگاهیم

تو بیا مرهم زخم دل پاره پاره ی من،
نفس دقایقم باش

به صدای پر ز مهرت
قسم ای ترانه ی شوق
دل من رمیـده گشته است از این باغ خزانی
تو بیا شقایقم باش

به خدا که این دل من،
آری این دل هوایی،
نفسی ز پای ننشست،
به امید آن نگاهت،
تا به یاد تو نوشتم:

« آخر کوچه ی زنبق
با نگاه پر فریبت
دست در دست من و
پای به قلب من نهادی

چشم من غرق نگاه تو شدو
مست گشتم،
از آن باده ی ناخورده ی لب های تو ای كَل»

.... و کنون
منم و این شب و یک دفتر شعر
- پر شده از خاطره های من و توست -


(( گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست))

4MaRyAm
11-05-2011, 16:06
این هوا بوی مردگی دارد
ابر چشمم کبود و افسرده

زندگی دادگاه عمرم شد
توی تابوت ِزور ، افشرده



ترس از لحظه های آینده
زد همیشه به قلب من سیلی

روزمرگی گرفت حالم را
همچنان خاطر من آزرده...

hamid_diablo
11-05-2011, 18:26
میروم تا در دنیای تنهایی در انتظار مرگ خود بنشینم

F l o w e r
11-05-2011, 20:03
راه می رَوَمــــ ــ ..
و شَــHــر
زیر پاهــام تَــMــام می شَــود..
تـــو، هیچ کجــا نیســTــی!

ŞHÍЯÍŃ
12-05-2011, 00:14
ای مــتــرســـــــــــک آنقدر دستهایت را باز نــــــــــــکــــــــــن کسی تو را در آغوش نمیگیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــیــاورد ..........

zqsxsw
12-05-2011, 03:27
چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده


تنها به شمعی قانعند


و اندکی سکوت ...

ersch
12-05-2011, 15:47
*روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است*
*بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است

*بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست*
*او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است*

*صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست*
*در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است*

*بنويسيد اگر شعري ازاو مانده بجاي*
*مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است*

*مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست*
*بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است*

*غزل هجرت من را بنويسيد همه جا*
*روي قبرم بنويسيدمهاجر بوده است*

4MaRyAm
12-05-2011, 15:52
غرق دریای تو بودم
اما:

تو ز ساحل تنها
به تمنای دلم دست تکان میدادی!

water_lily_2012
12-05-2011, 16:29
روز تلخ آخرم را زیر باران گریه کن ...
مه گرفته ،
رقص تابوت در هوا را گریه کن ...
گریه کن ،
من را میان دست ها و اشک ها
اشک کن بدرقه راهم ، به یاد یاد ها
روز خوب دل سپاری ، روز تلخ رفتنم ...
خاک بسپار خاطراتِ از رنگ و رو افتاده ام ...
گریه کن ...
من را ، دلم را ... خط به خط فریاد ها...
سر به دار و چشم بر در ، در دلم آشوب ها
گریه کن ،
و بغض بشکن ... در هجوم خاطرات
دفترم را پاره کن ...دیگر این پایان ماست

pocke
12-05-2011, 21:20
دست ها می ساییم تا دری بگشایم
بر عبث می پاییم که به در کس آید
در و دیوار بهم ریختشان بر سرم می شکند.

F l o w e r
13-05-2011, 08:47
چشمانــــAــم را دیگـــر باز نمی کنم



دیدن این همهــــEــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"

عاقبتـــــــ ــ مــAــرا ..

یا می کشتــــ یا کـــOـــور می کنـــد ..

Mehran-King
13-05-2011, 11:49
به تو گفتم که تويي جفتم

نگرانيايه منو تو حس ميشند, وقتي نگام به نگاهه تو چفت ميشند

با تو بودن همه بديارا يادم برد, وقتي ديدم توهم بدي ماتم برد

دنيايه غم و غصه عشق وروديشه, هميشه با عشق که غم غصه شروع ميشه

چشمام باز غرقه خوابند،غرقه رويايه تو مستم من امشب من

از اين خواب ازين عشق، من ميخوام تو باشي نه نه نرو

عاشقم من

من عاشقم ميمونم من باتو ميمونم, تا وقتي که هستم از عشقت ميخونم

از تو از تو عاشقم من

من ديوونه ميشم وقتي تو نباشي, وقتي که با حرفات عشقا تو ميپاشي

وقتي که تو ميري با يه غريبه, حس ميکنم اشکات انگار يه فريبه

ديروز گفتم اينه دله خاکي دسته تو, امروز خدا ميدونه که با کي هستي تو

حتي نخواستم من از تو يه فرصت, بزار حالا که فرصت هست من از تو بپرسم

چرا بگو هرچي بگي ميشنوم من, مگه اون چي داشتش بيشتر از من

تو قول دادي که با من باشي نه, من مني که از هم پاشيدم

مني که با تو بودم هر صبحا تا شب, حالا تنهام انتظار داري با کي باشم

حالا اين سري ثانيه هايه بي نوسان, دارند مياند ميرند و منو ميدند عذاب

تو گفتي قراره که با من خوب بشي بعد, رفتي و منم رفتنتو بو کشيدم

واسه همينه ميبيني که از غصه خونم, غمت زده به اعماق پوست و استخونم

من ديوونه ميشم وقتي تو نباشي, وقتي که با حرفات عشقا تو ميپاشي

وقتي که تو ميري با يه غريبه, حس ميکنم اشکات انگار يه فريبه

خداحافظ و خيالت جمع, پشت سرت نميگم که اون به من خيانت کرد

به همه ميگم من واسه اون کم گذاشتم, نميگم که منو با يه کوهه غم گذاشت رفت

چرا چونکه نميخوام تورا خرابت کنم, تو کاري نکردي که من نخوام حلالت کنم

فقط گفتي از هرچي دروغ سير, ولي دروغ ميموني حقيقت اينه که ميري

آره برو و همونجا که ميري بمون, دوست دارمي که بهم ميگفتي و تو ميگي به اون

امروز ميفهمم که شايد تو حق داشتي, منو تو از روزه اول باهم فرق داشتيم

اصلا نميبيني چند روزه عادي باتم, چون تو ازونايي که دنباله مادياتند

وفهميدن اين مسائل زوده برام, برو جلو ضرر از هر جا بگيري زوده برام

من ديگه ميخواببم و وقتي پاشم, باز خاطرات مياند جلو چشام تا شب

خداحافظ و سلام تنهاييام, از فردا هر جايه دنيا که برم تنها ميام

.از محمد بی باک.

hamid_diablo
13-05-2011, 20:08
تنهایـــــــــــــــــم

تنهای تنهایــــــــــــــم

آزاد از امروز و فردایـــــــــــــــم

Pessimist
13-05-2011, 20:12
دلم امشب پر از درداست
زمین و آسمان یخ بسته و سرد است
و من اندیشناک روزهای رفته ی دورم
و من اندیشناک آهوان یاد
در صحرای پندارم
و من اندیشناک لحظه های خالی از شورم
دلم میگیرد............
دلم میمیرد............
ومن در غربتی مغموم
تمام یادهای کهنه را
در قلب خود
یک بار دیگر زنده میبینم.....

4MaRyAm
14-05-2011, 16:29
دلم برای كسیــــــــ تنگ است
كه آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد

و گیسوان بلندش را به بادها می داد

و دستهای سپیدش را به آب می بخشید

دلم برای كسیـــــــ تنگ است

كه چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای كسیــــــــ تنگ است

كه همچو كودك معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را نثار من می كرد

دلم برای كسیـــــــ تنگ است

كه تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

همیشه در همه جا آه با كه بتوان گفت

كه بود با من و

پیوسته نیز بی من بود

و كار من ز فراقش فغان و شیون بود

كسی كه بی من ماند

كسی كه با من نیست

كسیــــــ ....
دگر كافی ست

رهرو تنهــــــــــــا

Pessimist
14-05-2011, 19:21
با این دل تنگم

تو این سکوت چیکار کنم

تو این کویر بی کسی ،با این دل شکسته ام چیکار کنم

تو این باد وزون چیکار کنم

بیا به کمکم که خیلی داغونم


اشکام مث قطره های بارون می چیکه

بیا به کمکم که خیلی داغونم

تو این دنیای تکراری دیگه نمیدونم با خودم چیکار کنم

دنیای ما دنیای دورنگی هاست

دنیا دزد و کلک و همش کلنگی هاست

بیا بسازیم ایران رو دوباره

تا که دشمن نکنه فکر کلنگ دوباره

vorojak_au
14-05-2011, 20:14
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

دریا_دل
15-05-2011, 11:28
دفتر شعرهایم را سفید می گذارم . . .

این لحظه ها نوشتن ندارد

درد دارد . .

Pessimist
15-05-2011, 13:33
باد سوزه ای در دل شب می کشد
گرگ شب در دل من می نالد
ستاره ها دست در دست هم داده اند و می چرخند
وای که چقدر من شومم
انگار ستاره ها از من دلتنگند
آری من می دانستم
که نگون بختم
ستاره من که نوری ندارد
بايد که نور اميد در دل بکارم
تا ريشه اميد در دلم اندازد
آری ....
اينک من نورانی شده ام
شب و ظلمت از درونم گريخته است
امروز پايان تاريکی است

tnt20
15-05-2011, 21:28
دلم شور میزنه ...

می ترسم صبح که از خواب بیدار شدم ،

از قاب عکست هم رفته باشی !!

از تو بعید نیست ...

tnt20
15-05-2011, 21:28
در همین خانه ی بغلی باشی



یا قاره ای دیگر ،



چه فرقی می کند وقتی کنارم نیستی ؟!

Pessimist
16-05-2011, 13:28
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم

شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم

هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم

شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را

کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...

هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم

زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود

گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟

آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی

زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی

مـکـتــوب ِ یــار ؛

نـیـاورده ســت ؟

.....

هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم

هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...

Snow_Girl
16-05-2011, 17:29
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار و یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

Snow_Girl
16-05-2011, 17:53
روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی…
قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی…
نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم
میگویند اینها همه درد های عاشقیست ،
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آنها را ،
شاید این هم یکی از درد های همیشگیست
میترسم از آن روزی که رهایم کنی ،
شاید فکر کنی که محال است قلبت را از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی!
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست
قانون زندگی ام بهم خورد ، از لحظه ای که تو آمدی
آمدی و شدی همه زندگی ام ،
هستم تا آخرین نفس با تو، ای تنها بهانه نفس کشیدنم!

Pessimist
16-05-2011, 19:20
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم

مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم



اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست

بگو که سجده از این قبله گاه بردارم


مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند

که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم



گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست

گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم



تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم

به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم



بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است

بیا که دست از این اشک و آه بردارم

R A M B O
17-05-2011, 21:12
تو مي آيي

مي دانم كه مي آيي . . .

تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم ،

خوب فهميدم

تو را بي وقفه از باران پاك چشم هايم سير نوشيدم

تو مي آيي . . .

مي دانم كه مي آيي

تو مي آيي . . .

R A M B O
17-05-2011, 21:14
باران بی‌فایده می‌بارد


دلتنگی


تمام نمی‌شود

R A M B O
17-05-2011, 21:14
قفسم را مشکن

تو مکن آزادم

گر رهایم سازی

به خدا خواهم مرد

من به زنجیر تو عادت دارم

بار ها در پی این فکر که در قلب توأم

با تو احساس سعادت کردم

به خدا خوش بختم...

4MaRyAm
18-05-2011, 17:27
پادشاه ِ جديد ِ قلبت مبارک
ولی . . .
حُسنی مبارک نبودم
که تو
مصر شدی ! ! !

Pessimist
18-05-2011, 19:21
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است

fary jun
19-05-2011, 11:30
باز

بوی رفتنتـــــــ ــــ ــ

مَــشام تنهاییَـــــم را پُـــر کــَـــرد ..





تمام شعرهایی که میذاری محشرن عزیز محشر................

ŞHÍЯÍŃ
19-05-2011, 15:46
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماستــــ آســمـ ـون جایی نداره واسه مــ ـ ـن واسه مــ ـ ـن تــنـ ـهایی درده....

4MaRyAm
19-05-2011, 17:34
شب سردي است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها

وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است...

Help118
19-05-2011, 22:26
سکوت اگر نشانه ی رضا بود چگونه باور نکنم سکوت گویای تو را

نگاه اگر نگاه آشـــنا بود چرا تمــــنا نکــنم نــــگاه گیــــــرای تو را

Help118
20-05-2011, 17:06
واسه منی که دلتنگم از زندگی دلگیرم
بهتره سفر کردن ، وگرنه اینجا می میرم
در گذر از هر گذری خبر نبود از خبری
نه زنده بود زندگی ، نه مرگ را بود اثری
نه ارزش گلایه ای نه فرصتی به چاره ای
چه می توان دوا نمود به قلب پاره پاره ای
از هیچ راه افتادم دل به و جاده ها دادم
از یاد همه رفته سردرگم و آشفته
نه در گذرگاه کسی ، نه جان بشه خار و خسی
نه پر زدن در قفسی نه منتظر هم نفسی
گفتم از چه می ترسی ، آخرش یه راهی هست
آخرش مگه رنگی بدتر از سیاهی هست ، بدتر از سیاهی هست
سهم دل ما این بود ، آلوده و بیهوده
تا بوده همین بوده ، نه رو سفید پیش یار ، نه سرفراز در دیار
ببین چگونه گم شدیم ، سوار عشق در غبار
راه افتادم و هی رفتم شاید کمی دلم وا شه
به عشقی که یه جور امروز زود بگذره فردا شه
به امیدی که تا فردا نور امیدی پیدا شه
با دلهره و تشویش ، شک کردم به کار خویش
که یه راه نشناخته ، یه عمر دیگه در پیش
گفتم از چه می ترسی ، آخرش یه راهی هست .........

Help118
20-05-2011, 17:32
چشام بسته است ...
جهانم شکل خوابه ....
عذابه ....
اضطرابه .... اضطرابه
رو به روم
دیواری از مه .... دیواری از سنگ
رو به روم
دیواری از مه .... دیواری از سنگ
بگو بیهوده نیست
بگو بیهوده نیست
فاصله آب و سراب
بگو سپیدی کاغذ
بیهوده نیست
بگو از کوچ پراکنده
فقط کابوس و تنهایی
بگو خواب بود هر چی که دیدم
افسانه بود هر چی شنیدم
نگاه کن شوق دل زدن به دریا
برام شد مرگ تدریجی رویا
مرگ تدریجی رویا
بیا
تا مه توی چشمام بمیره
بیا
تا قصه مون پایان نگیره
بذار یادم بیاد خورشید
منو کم کن از این تردید
تو باشی شب نیست
تو باشی آزادم

Help118
20-05-2011, 17:38
اگر در گریه سودی بود دلم میخواست زار زار گریه کنم و اشک بریزم........................................ ........

ŞHÍЯÍŃ
20-05-2011, 23:42
چندیست ز یاران قدیمی خبری نیست / از آن همه خوبی و محبت اثری نیست / چشمم به در و گوش و دلم تنگ / در کوچه ی تنهایی من رهگذری نیست.......

4MaRyAm
21-05-2011, 12:15
حال من خوب است

بی خیال از لبخند
بی تو هم بی رنگ
بی توام اما باز
حال من خوب است

برسی یا نرسی فرقی نیست
خوش بمان در بر آن کس که تو را دوست بدارد جز من
تو همان شاد بمانی کافی است
نفسی آمد و خواهد آمد
همه احساس من و جان منم بودی و هست
پس بمان شاد و اگر هست مهم
حال من خوب است

Pessimist
22-05-2011, 05:11
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ...تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برابی دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

مام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

Lady parisa
22-05-2011, 11:47
نه خوابم می‌برد نه می‌برد مرگم به بیداری

به این حال معلق تا کی‌ام بیدار می‌داری

هوا! گاهی هوا! گاهی هوا! گاهی هوا! گاهی،

نفس بفرست! مُردم آه! از این آه تکراری

Help118
22-05-2011, 17:19
حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم
خوشا دمی از این چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزای من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

Mehran-King
22-05-2011, 17:56
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظي
سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظي
دست هایت را موقع رفتنم خوب نگاه کن
ببین چقدر پاک و روشن هستند برای خداحافظي!
سایه های شور سایه افکندند و باعث جداییم میشنود...
تا یک ماه خدانگهدار...
General Mehran - P30 World
90/3/1

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9

ŞHÍЯÍŃ
22-05-2011, 22:18
سراغ كلبه ي ماراكسي جز غم نميگيرد/خوشا روزي كه غم هم گم كند ويرانه ي مارا......

Pessimist
23-05-2011, 13:11
تو سرزمین یخها پر از سکوت غمناک
همیشه باد قطبی همیشه برف و کولاک
رو سردی لب من ملال غم نشسته
توفان وحشی شب کوه یخ و شکسته

کوه یخم من که رو آب شدم شناور
داغ حوادث می کنه آبم سراسر
کوه یخم من که رو آب شدم شناور
داغ حوادث می کنه آبم سراسر

نه جنگل سبز نه باغ گل ها
نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده
نه کلبه پیداست نه ختم جاده

بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده

نه جنگل سبز نه باغ گل ها
نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده
نه کلبه پیداست نه ختم جاده

بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده

4MaRyAm
23-05-2011, 17:55
دلــــــــــم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

گـــــه از قفس گریزم کجـــــــــــا روم کجا من؟

کجـــــــــــــا روم؟ که راهی به گلشنی نـــــدانم

کــــــــه دیده برگشودم به کنج تنگــــــــــنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز

چـــو تخته پاره بر موج،رهــا رهــا رهــا من

ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هــــــــر آنکه نـزدیک از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی ، نه بـــــــــاده در سبویی

کــــــه تر کنم گــــــــلویی به یــــــــــاد آشنا من

ز بودنم چه افـــــــــزود؟نبودنم چه کـــــــــاهد؟

کــــــــــه گویدم به پاسخ که زنـده ام چــرا من؟

ستــــــــــاره ها نهفتم در آسمان ابــــــــــــــری

Pessimist
23-05-2011, 18:16
بوی آرامش محض ابدی می آیدبرکه آرام وشب آرام
قاصدک هم خواب است به گمانم که خداهم خواب است
هوس دزدی سیبی کردم و خدا....
این همه را دیدوبگفت دیروقتی است که من منتظرم
که بیایی وبچینی سیبی که فقط سهم تو بود....!!!

hamid_diablo
23-05-2011, 20:01
به من گفت بیا
به من گفت بمان
به من گفت بخند
به من گفت بمیر

آمدم
ماندم
خندیدم
مردم

Help118
24-05-2011, 05:04
برای مرگ این پندار
تو
تنها آشیان لحظه هایم باش
تو ای یارا
عزیز من
صدایم کن
صدایم کن

Pessimist
24-05-2011, 12:58
اشکهای من از غصه نیست

فقط…
چشمهای من خجالتیست
چشمانم به وقت دیدنت ” عرق ” میکند !

اما…

تو این را باور نکن…

غصه از اشکهای من میبارد…!

nab nab
24-05-2011, 14:37
امیدم باش َ

امید آخرینم باش

و نوشدارو برایم باش

برای این دل ریشم تو مرحم باش

تو با مهرت عزیزم باش

تو عشقم باش

تو تنها در كنارم باش

ولیكن تا دم اخر

كنارم باش

كنارم باش

Mehran-King
24-05-2011, 16:09
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم

Help118
24-05-2011, 18:01
خیلی حرفاست که بگم ولی همزبونی نیست
تشنه ی محبتم دست مهربونی نیست
غیر غم توی دلم چیزی پیدا نمیشه
بی تو این دنیا برام دیگه دنیا نمیشه
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

چشمای تو خورشید دنیای تاریکمه
اگه از درد دلم هر چی بگم بازم کمه
کاش که می شد از تو سینه دلمو دربیارم
جای این دل تو سینه یه سنگ خارا بزارم
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

جنگل سبز چشات همه دنیای منه
نمیخوام گریه کنم گرچه وقت رفتنه
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه

Pessimist
24-05-2011, 19:39
بازهم بگو ودوباره بگو

که به من عشق می ورزی

وتکرار این واژه باید چون

آوای فاخته ای درآید

به یاد داشته باش که بدون آوای مدام فاخته

بهار با همه ی سبزی اش به کوه و دشت

دره وجنگل پای نمیگذارد

میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری .

میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش .

میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا .

پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام

dragon-fly
24-05-2011, 22:47
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
همیشه با تو بودنهای من دیری نمی پاید
و بعداز تو کسی دیگر به دیدارم نمی آید
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این رابطه پنهانی
خداحافظ ، بدون تو که گمان کردم می مانی
خداحافظ ، اما یقین بدار که من می مانم !!!

new life
24-05-2011, 22:48
من به تنهایی خود چندی است عادت كرده ام
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا به حقیقت چه كسی با چه كسی خواهد گفت
و گاه به آن می اندیشم
كه كمی قبل تر از مرگ خودم خبر فوت دلم را چه كسی به تن خسته و مجروح تر از چشم ترم می گوید

Pessimist
25-05-2011, 12:55
تنهایی ام تو را با خودم خواهد برد تا انتها
تا بی کران
باید ببینم چه کسی می تواند رد پای تو را بیابد
آیا کسی واقعا هست

که تو را آنگونه که هستی شناخته باشد
با من باش
من که اینگونه اسیر توام

عقربه ها نیامدنت را تکرار می کنند و

زمان مانند دردی بر تنم جاری می شود

عادت نکرده ام به نبودنت

و تو سخت به ثانیه هایم چسبیده ای !

گفتی از ناله ی شبگیر کسی در قفسی ،

بنویسم سخنی ،

هر نفسی ،

باز بسی

Unique 2626
25-05-2011, 14:00
زندگی جدولی است که هر کس آن را حل کند ،

. . . جوابش مرگ است . . .

Mehran-King
25-05-2011, 14:51
حکایتم کن!

برای دستهایی که مرا جستند

و برای چشمانی که مرا قطره قطره...

برای لبهایی که ترانه ام کردند

و بعد شاید مرثیه ای

حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!

ŞHÍЯÍŃ
25-05-2011, 15:06
(گریه میکنم
کسی جواب گریه مرا نمیدهد
زخم خورده ام ولی میان جمع
یک نفر برای زخمهای دل دوا نمیدهد
چرخ میخورم به لابه لای قلبهای کاغذی
یک نفر در این میانه
بوی آشنا نمیدهد
با دلی شکسته
از جماعتی گسسته
رو به سوی خویش میروم
روبروی آینه حرف میزنم
گریه میکنم
آینه به حرفهای من گوش میدهد
گریه میکند

Mehran-King
25-05-2011, 15:11
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی تاریکه
آخر قصه من نزدیکه

این منم از همه جا وا ماانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده

عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
بدلم شد آرزو

بازی عشقمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو:41:

4MaRyAm
25-05-2011, 16:26
نشانی از تو دیگر من در این وادی نمی بینم

کجا رفتی که از نامت بجز یادی نمی بینم

تو را می گویم ای شادی که عمری عاشقت بودم

و بعد از رفتنت رنگی از آزادی نمی بینم

ŞHÍЯÍŃ
25-05-2011, 23:45
در اين لحظه هاي بي احساس


چقدر دستان تو دورند


و باد چقدر سرد است


انگار تمام بغض شب را مي برد


دستانم را در جيب تنهاييم مي گذارم...........

hamid_diablo
26-05-2011, 17:45
من اینجا مانده ام تـنـها
کس و ناکس سراغ از من نمی گیرد
به دل گفتم بمان تـنـها
همیـن باشد سزاوارت
بمان تـنـها

بمان بی کس

Mehran-King
26-05-2011, 18:30
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلودو دور
یا خزانی خالی از فریادو شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ وشیرین روزها
روزه پوچی هم چو روزان دگر
سایه ای زامروز ها دیروزها
دیده گانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریادو درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که بر خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند

Pessimist
28-05-2011, 12:44
هربار که صدایت را می شونم

شوق می گیرتم

و باز بیشتر به تو فکر می کنم

خدای آسمان شده ای برای من

و من تورا پرستش می کنم

و سر به بارگاه تو فرود می آورم

از تو ، تورا می خواهم

خدای آسمانها

خود را به من ببخش

برای من باش .

Mehran-King
28-05-2011, 13:25
كاش ميشد هيچ کس تنها نبود
کاش ميشد ديدنت رويا نبود
گفته بودي با تو مي مانم ولي رفتي و گفتي که اينجا جا نبود
ساليان سال تنها مانده ام شايد اين رفتن سزاي من نبود
من دعا کردم براي بازگشت دست هاي تو ولي بالا نبود
باز هم گفتي که فردا ميرسي کاش روز ديدنت فردا نبود

Unique 2626
28-05-2011, 14:01
خود کشی بهشت است وقتی . . .

زندگی برایت جهنم باشد . . .

Mehran-King
28-05-2011, 14:08
ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد

Pessimist
28-05-2011, 19:20
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟



اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

ŞHÍЯÍŃ
28-05-2011, 19:35
آسمان سربي رنگ.
من درون قفس سرد اتاقم
دلتنگ.
مي پرد مرغ نگاهم
تا دور.
آه باران باران
پر مرغان نگاهم را شست.
از دل من اما
چه كسي
نقش او را خواهد شست.........

nab nab
28-05-2011, 19:36
ز تو دورم چه غمگین و چه من زارم

فقط نام تو را من روی لب دارم

چه غم گر دیگران گویند من خوارم

كه عشق تو شد روز و شب كارم

Mehran-King
28-05-2011, 19:37
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی تاریکه
آخر قصه من نزدیکه

این منم از همه جا وا ماانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده

عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
بدلم شد آرزو

بازی عشقمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو

nab nab
28-05-2011, 19:51
ای چشمه حیات، به چشمان داغدار *******‌*** تاج قدم نما و نمی بر دلش گذار

گل کی شکوفه می‎دهد از قلب این شکاف؟ ******* باران ببار بر ترک لحظه‎های تار

صد آسمان ستاره، هزاران هزار ماه ******** عالم سیاه و تار، چو خورشید در کنار

امروز را ببین که به ظلمت نشسته است‌ **** روز است و بی امان به قلوب سیه دچار

نوری بتاب تا دل شب‎ها شود سفید ******** یا قلب قیرگون جهد از سینه بی قرار

اشک یتیم، ناله آن همسران عشق ******** آن قلب چاک چاک مادر در انتظار یار

دست اسیر حلقه به آن میله‎های ظلم *********** پای امیدوار به چشمان پایدار

دل‎های خسته، قلب شکسته، هزار درد ******** این سردی خزان طلبد گرمی بهار

یا صاحب الزمان، همه در انتظار و زار *********** عالم کویر و تشنه باران بیا ببار

Mehran-King
28-05-2011, 19:55
ديگر نخواهم گفت من و تنهايي ديگر نخواهم نوشت من تنها هستم
ديگر از فاصله ها دلگير نخواهم شد
ديگر بدون تو بغض نخواهم كرد
چرا كه ديگر در اين دنيا زندگي نخواهم كرد...

nab nab
28-05-2011, 20:02
من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...

Mehran-King
28-05-2011, 20:07
ای صاحب ثانیه ها پس تو کجای
دیری است که ما منتظر روی توهستیم
ما بنده نجابت به تن اسم تو بستیم
دیری است که دلداده ما خانه نشین است
جای قدمش بوسه به صد پاک زمین است
پلک دلم امشب به نبودت پر درد است
این فصل کبود از غم هجران تو سرد است
ای ساقی دل های جهان مست نگاهت
ای ماه فرو مانده زچشمان سیاهت
دیری است که ما منتظر و خانه بدوشیم
وقتی که قمر نیست همه تارو خموشیم
ای صاهب ثانیه ها پس تو کجایی
فهمیده ام این جمعه کذشت ونمی یایی

nab nab
28-05-2011, 20:08
صدای قــلــــب نیست ...

صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!!

كافیست كمی خسته شوی .....

كافیست كمی بایستی ....!

Mehran-King
28-05-2011, 20:14
گفتم کاش همیشه باهم باشیم
گفتی فعلا که هستیم
دلم می ترسید
دیدی رفتی!

nab nab
28-05-2011, 20:16
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

Mehran-King
28-05-2011, 20:22
بگذشت و نگه نکرد با من
در پای کشان، ز کبر دامن
دو نرگس مست نیم خوابش
در پیش و به حسرت از قفا من
ای قبله‌ی دوستان مشتاق
گر با همه آن کنی که با من
بسیار کسان که جان شیرین
در پای تو ریزد اولا من
گفتم که شکایتی بخوانم
از دست تو پیش پادشا من
کاین سخت دلی و سست مهری
جرم از طرف تو بود یا من؟
دیدم که نه شرط مهربانیست
گر بانگ برآرم از جفا من
گر سر برود فدای پایت
دست از تو نمی‌کنم رها من
جز وصل توام حرام بادا
حاجت که بخواهم از خدا من
گویندم ازو نظر بپرهیز
پرهیز ندانم از قضا من
هرگز نشنیده‌ای که یاری
بی‌یار صبور بود تا من
بنشینم و صبر پیش گیرم

nab nab
28-05-2011, 20:25
در خویش خسته‌ام!تکرار می‌شود همه‌ی لحظه‌های درد
دیگر ستاره‌های یخی نیز رفته‌اند…
ماه از درونِ شب به زمین فحش می‌دهد
تکرار می‌شود همه‌چیزی به رنگِ زرد
بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکسته‌است
از شاخه‌های درختی که کشته شد
“تابوتِ مردنِ پرواز” زنده‌است
دیگر همیشگی شدنِ شعر مرده‌است.

nab nab
28-05-2011, 20:34
دیریست در غیاب تو تحقیر می شویم
بازیچه تحجر و تزویر می شویم

آزادی ای شرافت سنگین آدمی
این روزها بدون تو تعزیر می شویم

فواره رها شده مصداق سعی ماست
پا می شویم و باز زمینگیر می شویم

قد راست می کنیم برای صعود و باز
از ارتفاع خویش سرازیر می شویم

امروز عقده دلمان باز می شود
فردا دوباره بغض گلوگیر می شویم

Mehran-King
28-05-2011, 20:37
مرده ام!

ببین چگونه من
زترس روزهای بعدتر
روزهای رو به رو،
روزهای سردتر،
روزهای حال را
ز یاد برده ام
ببین چگونه پیش تر زمرگ

مرده ام !

nab nab
28-05-2011, 20:39
ما قله های مرتفع فتح ناپذیر
با سادگی به دست تو تسخیر می شویم

ای عشق ای کرامت گسترده ای که ما
در پهنه زلال تو تطهیر می شویم

گرچه به اتهام تو تعزیر می کنند
گر چه به جرم نام تو تکفیر می شویم

اما بی آفتاب حضور همیشه ات
مصداق بیت مختصر زیر می شویم:

یا در هجوم حادثه بر باد می رویم
یا روبروی آینه ها پیر می شویم

Mehran-King
28-05-2011, 20:43
درلا به لای حسرتی رنگین
تنهاتر از تنهایی سایه
با کوله ای از اندکی شادی
می رانم این گاری غمگین را
تا انتهای مرگ و تنهایی
تا صخره های خسته و بی جان
تا مرگ، من آرام می تازم
درسایه های کوته لذت
در خاطرات پاک از ذهن همه رفته
درسایه ی بی اعتبارعشق
من درپی یک لحظه خوشبختی
بگذشته را آرام می خوانم

شبها که می خواند برایم شعرغمگینی
در لا به لای خاطری در اوج سردی،گرم
شب ها که می پیچد عطر رفته ای از دست
در کوچه خشکیده ی رگها
شبها که تنهایم
تنهاتر از تنهایی تنها
در گرمی سرد نفس هایم می نالد
حنجره ی خشکیده ی این هستی پرعار

هر شب میان رخت خواب من
اشکهای کودکی می کنند فریاد
این را شباهنگام به تاریکی
تنها خدا و مردگان دیدند
آن ها که از دنیا رها گشته
مثل خدا و این زمینی ها
بر عشق پاک من بخندیدند

در لا به لای قلب پاک من
نا پاکی عشق نابی نیست
عشق و نا فرجامیش زیباست
این را به روی دفتری خسته
در آسمان تیره ی شبها
در حسرت سنگین قلب خود
با اشک های کوچک و سوزان
آهسته و آرام حک کردم

من در میان عصر سنگ و دود
من در کنار عالمی سرشار خوشبختی
دستم به دست عشقی تازه
قلبم اسیر دیو تاریکی
در چهار چوب این اتاق سرد
غم های خود را میکنم مهره
می سازم ازآنها یه گردنبند...
اماولی افسوس
بگذشته ای مغشوش
آرام گذشت و رفت
در لا به لای خاطرات دختری تنها
درابر های تیره و تاریک
در آرزوی کوچک فردا


ما یک دگر را با نگاه همدگر بیمار میسازیم
بیمار عشقی تلخ و نا فرجام
محکوم گشته ایم به حرفی تلخ
آری
"خداحافظ"
ما از نفوذ عشق بین سایه هامان
روی زمین حتی می ترسیم
ما روی قلب سنگ تقدیری
محکوم بر هر چه جدایی هاست
آرام می رقصیم

خسته تر از دیروز
بر، روی هر دیوار
مینویسم که :
می پنداشتم او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از عطر خدا
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا برد ولی از یادش
به خدا عشق همینش زیباست...

nab nab
28-05-2011, 20:45
به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا ،
پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،
از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم

پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.

Mehran-King
28-05-2011, 20:46
و هميشه اين توئي که مي روي

اين منم که مي مانم!

بيداري کم است

دوست دارم که تو در خواب هم با من باشي

و هميشه اين توئي که مي روي

اين منم که مي مانم...

nab nab
28-05-2011, 20:49
باران، قصیده واری،
- غمناك -
آغاز كرده بود.

***

می خواند و باز می خواند،
بغض هزار ساله ی درونش را
انگار می گشود
اندوه زاست زاری خاموش!
ناگفتنی است...
این همه غم؟!
ناشنیدنی است!

***

پرسیدم این نوای حزین در عزای كیست؟
گفتند: اگر تو نیز،
از اوج بنگری
خواهی هزار بار از اوج تلخ تر گریست!

*****

فریدون مشیری

Mehran-King
28-05-2011, 20:50
در هجوم وحشي باد كوير
نفس شعله افروخته اي مي گيرد

ساقه اي مي شكند
غنچه سرخ دلش مي گيرد

و صدايي است كه در زمزمه ي باد
مرا مي گويد:

خشت در خانه ي آب مي ميرد
دلم از غربت خود مي گيرد

nab nab
28-05-2011, 20:55
در اتاق خالی تنهایی

درسکوت خالی فریاد

در دالان تنگ شکیبایی

و آرزوهای رفته بر باد

بذ ر سخن

در لابه لای حنجره ام

جوانه می زند

و کورسویی امید

از روزنه ی پنجره ام

به فضای تاریک خانه ام

سرک می کشد

آیا با خویشتن خویش

به گفتگو نشسته اید؟

و آیا

کتاب دل خود را

برای یافتن هویت خویش

گشوده اید

و با فطرت توانا

و آگاه خود

آشنا شده اید؟

---------- Post added at 08:55 PM ---------- Previous post was at 08:53 PM ----------


در هجوم وحشي باد كوير
نفس شعله افروخته اي مي گيرد

ساقه اي مي شكند
غنچه سرخ دلش مي گيرد

و صدايي است كه در زمزمه ي باد
مرا مي گويد:

خشت در خانه ي آب مي ميرد
دلم از غربت خود مي گيرد
گاهی که دلمبه اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است:11:


Mehran-King
28-05-2011, 21:10
من به این مهر سکوت
من به این تاریکی
من به ما
من به فرسودگی ذهن خودم
معترضم!!!
که چرا ... شوق آغاز مرا
و منی چون من را
ز خودم دزدیدند!
به کجا برگردم؟
حق بر گشتن را
ز تنم دزدیدند!
سفر آینه هم رنگی نیست
خواب رنگین مرا دزدیدند!!!

Pessimist
28-05-2011, 21:48
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم

ŞHÍЯÍŃ
28-05-2011, 23:30
طبیعت پر از نفس های آدمی‌است
که مرا وادار می‌کند حسادت کنم
به تنهایی‌ام
به جهان
به خاطره‌ای دور از تو...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mehran-King
29-05-2011, 08:35
وقتي نميتوني فرياد بزني ناله نکن!! خاموش باش قرن ها ناليدن به کجا انجاميد؟؟...
تو محکومي به زندگي کردن تا شاهد مرگ آرزوهاي خودت باشي!(دكتر شريعتي)

Pessimist
29-05-2011, 14:57
در امتداد گذر چند ثانیه
صبر کن
تنها برای بودن باش ، بمان
برای یک ثانیه
که اگر میدانستی ، ثانیه ها ، چقدر بزرگند
به اندازه خشم طبیعت ، به اندازه لطف خدا شاید
به اندازه یک قطره باران در کویر خشک غیرت

پس یک ثانیه صبر کن……………

به کجا میروی ؟
صبرکن !…

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو !
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو !

ای کبوتر به کجا ؟!
قدری دگر صبر کن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

ای عزیز جان من …
تو اگر گریه کنی بغض منم میشکند !
خنده کن !
عشق نمک گیر شود بعد برو !
یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد …
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو !
خواب دیدی شبی از راه ، سوارت آمده ؟

باش ای نازنین !
باش ای مهربان خواب تو تعبیر شود

بعد
برو !

sokot tanha
29-05-2011, 15:23
در کتاب احساس واژه فاصلهیک فاجعه معنی شده است و تو توانایی آن را داری که به این فاجعه پایان بخشی:10::10:

ŞHÍЯÍŃ
29-05-2011, 19:35
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
سینه ام هرگزپریشانی نداشت
کاش برگ آخر تقویم عشق
حرفی ازیک روز بارانی نداشت..........

Pessimist
29-05-2011, 19:46
در تنهايي ام غرقم.

قصه هاي ديدنت را بازگو مي کنم

و از نسيم شمال سلامتيت را خواستارم.

سرانجام تو را در انتهاي خزان عمرم مي بينم

ودر گذر لحظه ها گم مي شوم،تا روزي باراني را ببينم

روزي باراني که خزان زندگي ام به پايان برسد.

به انتظار آن روز مينشينم

amir_r1386
30-05-2011, 07:44
حالا
حرف و
حدیث و
فاصله حتی
بماند برای روزی که نبودی!
اینک
به سلام و لبخند و
وعده دیدار ...
دل خوش می کنم!
اصلا مرا چه به دلواپسی
روز های نیامده و...
من...
من به همین
نگاه ساده
نگاه پر علاقه و مهربان
سجده می کنم!!!

fasen
30-05-2011, 15:50
سـکـوت

سرشـار از ناگفتـه هاست !

سرشـار از فحش های آب نکشیده !

برای کسانی که میدانی

ارزش ِ شنیدن ِ فحش های تو را هم ندارند !!

---------- Post added at 04:50 PM ---------- Previous post was at 04:47 PM ----------

چیزی نمی گویم

اما

از این سـکـوت

که به گوشت می رسد

تا تـه ِ ماجـرا را بخــوان !!

fasen
30-05-2011, 16:04
دنیا

آدم هایی دارد که

سـکـوت تو را در برابر ضعف ِ ادبشان

به پای نفهمی ِ تو می گذارنـد

نه بزرگـواریت !!

Mehran-King
31-05-2011, 08:30
شب رفت ومن بنشسته ام با گریه بیدارم هنوز
ازاشک های من مپرس چون جویبارانم هنوز
در کوچه های خاطره بیگانه با عشقم تویی مجنون و شیدایم هنوز
اواره دیدار توهرشب پریشانم هنوز عکس رخ زیبای تو بنشسته بر جانم هنوز
ای وای صبح امدو من با گریه بیدارهنوزم

Pessimist
31-05-2011, 12:25
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غزق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

Pessimist
31-05-2011, 19:55
در آغاز زمستانی چنین سرد

زمستانی عبوس و ناجوانمرد



خدا از باغ رضوان راند من را

مرا در دشت تنهایی رها کرد



شب یلدا شب میلاد من شد

نهادم پا در این دنیای نامرد

amour1
01-06-2011, 07:30
آدرس ها
همیشه مرا گُم می کنند
مثل ِ راههایی که
هیچ وقت نشان ام نمیدهند
گاهی هم
خودم را گم می کنم!
حالا چشم گذاشته ام...
پیدایَم می شود!؟

Mehran-King
01-06-2011, 11:24
تنهايي ام را با تو قسمت مي كنم سهم كمي نيست
گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست
غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصلها را
بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست

Pessimist
01-06-2011, 12:56
دلم گرفته است
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق زيبا كه روي شاخه نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي كه در ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چیز
مرا از هجوم خالي اطراف نمي رهاند

4MaRyAm
01-06-2011, 19:05
یک نخ ...

یک پاکت ...

یک عمر هم که ســـیگار بکشم فایده ندارد !

تا خودم نسوزم

دلم آرام نمی شود ...

-----------
رهرو تنهــــــــــــا

sanaie.electronic
01-06-2011, 19:20
همیشه چیزایی هست که نشه درموردشون عاقلانه رفتار کرد
انتخاب تنهایی هم از همونهاست

Help118
02-06-2011, 01:55
از عشق کز اوست بر لبم مهر سکــوت
هر دم رسدم بر دل و جان قوت و قوت
من بندهٔ عشق و مذهب و ملت مـــــن
عشق است و علی ذالک احیی و امــوت

Help118
02-06-2011, 01:59
رفــتم که در ایــن منزل بیداد بُدن
در دست نخواهد بر خنگ از باد بُدن
آن را باید به مرگ من شاد بُدن
کز دست اجل تواند آزاد بُدن

Help118
02-06-2011, 12:24
جوهر که ز ایزدش همی نامد یــــاد
وز مرتبه آفتاب را بار نــــــداد
از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد
احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مبـــــاد

Unique 2626
02-06-2011, 12:29
اين چه آمدنی است که بعد از تولد . . . بايد انتظا ر مرگ . . . را کشيد.


نفرين بر اين زندگی . . .

Help118
02-06-2011, 12:51
در یک اتاق سرد
تنهایی و آئینه و من
مجلس آرائیم.
جای تو، بس خالی است.

4MaRyAm
02-06-2011, 17:02
دوباره حسرت دستی که می دهم از دست
و باز پشت غرورم به خاطر تو شکست


کسی مجاب کند چشمهای خیسم را
برای گریه هزاران دلیل دیگر هست

----------------------------------------------------
رهرو تنهــــــــــــا

Help118
02-06-2011, 17:26
تک درختی هستیم،

دور افتاده، به تنگ آمده، از تنهایی.

همتی کو که در این بادیه جنگل گردیم؟

Help118
02-06-2011, 17:55
واقعیت

وحشتم از شب و از سرما نیست.
برف، هر چند که در این صحرا
می رسد
تا کفل اسب سیاهم
اما
پیش می باید رفت.

وحشت من همه از مردن، در تنهایی است.
وحشت من، همه از تنهایی است.

Pessimist
02-06-2011, 18:32
حس می کنم تو را

همین جایی

همین حوالی . . . حوالی دلم

بازگرد

تا به دین عشق کافر نشدم بازگرد . . .

Help118
03-06-2011, 11:11
هر کسی در پی بقای خود است
هر کسی بهر نفع خویش به کار
نبرد زورق شکستهٔ ما
با چنین همرهان رهی به کنار
باید آخر به موج مرگـــــــــــــــــــــ تپید!

Help118
03-06-2011, 22:00
صبح کاذب
در زمانی که برای همهٔ آدم ها
زندگی
بیزاری است،
خواب را موهبتی باید خواند،
مرگ را خوشبختی،
و بطالت را عشـــــــــــــــــــــــ ــــــــق.
این سخن را بدرختان گفتم
و بمردی که درون تن من می میرد.

چشم ها را به افق می دوزم
و به صبح کاذب
و نسیم خنکی در بغلم می گیرد.

Pessimist
04-06-2011, 11:43
آرزوی من اینست
که دو روز طولانی
درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست
یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم
آرزوی من اینست
نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
آرزوی من اینست
هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
آرزوی من اینست
تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست
در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم
لحظه ای لب دریا
آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن
اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست
مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق
این جنون بی قانون
آرزوی من اینست
زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم
تو برای من تنها

Help118
04-06-2011, 13:47
من چه تنها هستم
غم تنهایی را، با که می باید گفت؟
با اجاق خاموش؟!
با چراغی که در آن نوری نیست؟!
پشت این پنجره، باران غمی می بارد.

4MaRyAm
04-06-2011, 18:09
این منم ، من که

در پس جلوه های رنگین و چشمگیر این جهانی

از یاد برده ای؟

غریقی که در طوفان تنها مانده است

آخرین فریاد های خسته اش را

_که تو را می خواند_بشنو،بشتاب ،مرا دریاب!

مرا دریاب!

Help118
04-06-2011, 18:18
تــا بــشــنــیــدم کـه گـرمـی از آتـش تـب


گرمــــی سوی دل بـــردم و سردی سوی لـــــب

مــرگـسـت نـدیـمـم از فــــراقـت هـمـه شـب


تـب بـا تـو و مـــــــرگ با من این هست عجب

Pessimist
04-06-2011, 19:55
سنگی ست زیر آب
در گود شبگرفته ی دریای نیلگون
تنها نشسته در تک آن گور سهمناک ،
خاموش مانده در دل آن سردی و سکون

او با سکوت خویش
از یاد رفته ای ست در آن دخمه ی سیاه
هرگز بر او نتافته خورشید نیمروز ،
هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه

بسیار شب که ناله بر آورد و کس نبود
کان ناله بشنود
بسیار شب که اشک بر افشاند و یاوه گشت
در گود آن کبود

سنگی است زیر آب ، ولی آن شکسته سنگ
زنده ست ، می تپد به امیدی در آن نهفت
دل بود ، اگر به سینه ی دلدار می نشست
گل بود ، اگر به سایه ی خورشید می شکفت :40:

Help118
04-06-2011, 21:28
لـقـمـه‌ای از زهـر زده در دهـن

مــــــرگ فشردش همه در زیر غن

Hadi King
04-06-2011, 23:24
اين شعرها ديگر برای هيچ كس نيست
نه! در دلم انگار جای هيچ كس نيست

آنقدر تنهايم كه حتی دردهايم
ديگر شبيهِ دردهای هيچ كس نيست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هيچ كس نيست

دنيای مرموزی ست ما بايد بدانيم
كه هيچ‌كس اينجا برای هيچ‌كس نيست

بايد خدا هم با خودش روراست باشد
وقتي كه میداند خدای هيچ‌كس نيست

من مي‌روم هر چند مي‌دانم كه ديگر
پشت سرم حتی دعای هيچ‌كس نيست

...

Pessimist
05-06-2011, 11:47
مهربانم، ای خوب

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد

و دلش از دوری تو دلگیر است...

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد...

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد...

مهربانم ای خوب

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی

hamid_diablo
05-06-2011, 12:12
تنها ...


برنامه ای که تکرارش... !!


آرزوی هر روز من است !


پخش زنده ی ....


نگاه توست!!


همین ...!!!

Help118
05-06-2011, 22:16
اندوه در دلم
از مرگ ناگهانی دیگر ستاره ای است.
هر چند واقفم
مرگ ستاره ای
پایان زندگانی صدها ستاره نیست.

hamid_diablo
06-06-2011, 10:37
مـَــن ..
طَعـــم شیرین یافتن را
در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم
و در این میان
سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر ساده بود .

Pessimist
06-06-2011, 12:32
این قصه پایان تلخی دارد محبوبم
اگر بلد نیستی گریه کنی
همین جا دستم را ول کن


یکی از ما دو نفر
فراموش می شود
یکی از ما دونفر فراموش می کند

نور
_رفت
صدا
_رفت
دوربین را اما
بگذار خاموش بماند
بگذار همه چیز را
آن گونه که می خواهم به خاطر بسپارم
نه این گونه که اتفاق می افتد

Lady parisa
06-06-2011, 13:02
ای که قلبم را شکستی آشنايم صبر کن

موج طوفانزای دريای وفايم صبر کن

ای غزالم صبر کن از من چرا رم می کنی

رم نکن ای بی وفا من آشنايم صبر کن

sara_girl
06-06-2011, 14:54
بنال ای نی که من غم دارم امشب
نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چیزم زیادی میکند، حیف!!!
که یار از این میان کم دارم امشب
چوعصری آمد از در ،گفتم ای دل
همه عیشی فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام رنگین
به بام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره ام در سینه افروخت
ببین آه دمادم دارم امشب
به دل جشن عروسی وعده کردم
ندانستم که ماتم دارم امشب
درآمد یار و گفتم دم گرفتی
دمم رفت و همه غم دارم امشب
به امید اینکه گل تا صبحدم هست
به مژگان اشک شبنم دارم امشب
مگر آبستن عیسی است طبعم
که در دل بار مریم دارم امشب
سر دل کندن از لعل نگارین
عجب نقشی به خاتم دارم امشب
اگر روئین تنی باشم به همت
غمی همتای رستم دارم امشب
غم دل با که گویم شهریارا
که محرومش زمحرم دارم امشب
__________________

Help118
06-06-2011, 17:11
تــا کــی بـه نـظـارهٔ جـهـان خـواهـی زیـسـت

فــارغ ز طلــــسم جــسم و جـــان خواهی زیست

یـک ذره بــــه مـرگ خـویـشـتـن بــرگـت نیست

پــنــداشــتـهٔ کـه جـاودان خـــواهـی زیـسـت

Mehran-King
06-06-2011, 17:19
سفر کردی و من تنها نشستم
بدون بال و پر شدم قلب مستم
تمام هستی ام خاکستری شد
بهار زندگی خشکید و پژمرد

Help118
06-06-2011, 17:39
آن قــدر بــا آتـش دل سـاخـتـم تـا سـوخـتـم *** بـی تـو ای آرام جـان یـا سـاخـتـم یـا سوختم

سـردمـهـری بـیـن کـه کـس بـر آتـشـم آبـی نزد *** گـرچـه هـمـچـون بـرق از گرمی سراپا سوختم

سـوخـتـم امـا نـه چـون شمع طرب در بین جمع *** لـالـه ام کـز داغ تـنـهـایـی بـه صـحـرا سوختم

هـمـچـو آن شـمـعـی کـه افـروزنـد پـیـش آفتاب *** سـوخـتـم در پـیـش مه رویان و بیجا سوختم

ســوخـتـم از آتـش دل در مـیـان مـوج اشـک *** شـوربـخـتـی بـیـن کـه در آغـوش دریـا سوختم

شمع و گل هم هر کدام از شعله‌ای در آتشند *** در مــیـان پـاکـبـازان مـن نـه تـنـهـا سـوخـتـم

جـان پـاک مـن رهـی خـورشـیـد عـالمتاب بود *** رفــتــم و از مـاتـم خـود عـالـمـی را سـوخـتـم

SelenaGomez
06-06-2011, 18:21
تک و تنها کنار باغچه نشسته ام ، بی آنکه کسی بیاید و صدایم کند
دل پاک من چو خورشید می درخشد اما ناراحتی ها آن را از من میگیرد!
مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
این را درست روزی دانستم
که از خانه ای که در آن نبودی بدم آمد

Pessimist
06-06-2011, 19:23
میروم از یادها

همسفر با بادها

در دلم فریادها

می روم با خویشتن تنها شوم

فارغ از اینها از آنها شوم

میروم شاید که خود را یافتم

عشق را شاید خدا را یافتم

می روم تا آخر بود و نبود

می روم تا انتهای بی کسی

می روم تا انتهای جنگل و باران و باد

می روم پاییز را خندان کنم

می روم تا این دل لبریز از نیرنگ را

با صفای چشمه و باران مهر

اندکی شاید مصفاتر کنم

می روم گلهای غمگین و سیاه درد را

شاد چون باغ بهاران و چمنزاران کنم

می روم شاید اسیر خسته و دربند را

فارغ از دنیای بی آغاز و بی پایان کنم

Pessimist
07-06-2011, 12:17
نفسهایم به شماره افتاده

حالا کوچکترین صدایی در گوشم زمزمه ای آشنا دارد

کلمات مبهم شدند. این واژه چیست؟!

خدایا کجا هستم؟

این چاهی است تاریک یا که تیرگی شبهاست که به چشم من نا آشناست!

sara_girl
08-06-2011, 09:10
بنویسیم از مرگ
که مرگ آغز زیباییست یا پایان زیبایی ؟
بنویسیم از مرگ
و نترسیم از مرگ
که مرگ در همین نزدیکی پشت دیوار رهایی
پشت آن لحظه زیبا
پشت آن خداحافظی کوچک ما
زنده مانده
و می کشد انتظار
تا بگیریم دستش را آرام آرام

sara_girl
08-06-2011, 09:29
بازگشته اند


دردهای قدیمی

تصویرهای تاریک

از من در آینه

از من

در خواب ها

این بار می خواهم

تکه

تکه

تکه کنم خود را

تا دوباره دست کسی

شاید...

نه!

این پازل را

هزار بار هم که بچینی

همان می شود...

amour1
08-06-2011, 09:34
از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
تنهایی را ستوده ام

تنهایی را بوییده ام

تنها یی را در کنج دل نهاده ام

و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

4MaRyAm
08-06-2011, 12:10
قـــلــب م را عــــــصب کـــــــــشــــــــی کرده ام

دیگـر نه از ســـــــــردی نگـــــــــاه ت می لرزد . . . ؛

. . . و نـه از گرمــــــــی آغوشـــــــت مــــــــی تپد

4MaRyAm
08-06-2011, 12:21
مگر جرم ماه چیست؟

که به شب

در تبعیدی ابدیست

---------- Post added at 12:18 PM ---------- Previous post was at 12:16 PM ----------

من
چشمان خیس
دلهره وتشویش
غم
سکوت
تباهی
من
شکایت
درد
انتظار
بی حوصلگی
سیاهی.


من
تنهایی
من
تنهایی
من
تنهایی
من
تا ابد
تنهایی........... ...

---------- Post added at 12:21 PM ---------- Previous post was at 12:18 PM ----------

آن زمان که همه جا
رایحه ی تلخ جفا می پیچد...
عطر تنهایی من
عطر شیرین گل یاسمن است
دوست دارم که به تنهایی خود
عشق کنم..... ...

hamid_diablo
08-06-2011, 14:54
اثر انگشت اشکهایت



جا مانده در نامه ی وداع



نگو که گریه نکردی...

حنّانه
08-06-2011, 18:53
به حدی درد تنهاییـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ دلم را رنج می‌دارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست!

Pessimist
08-06-2011, 19:19
آسمان بارانی است

اشك من هم جاری است

شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است

شاید او می داند

كه فرو خوردن اشك

قاتل جان من است

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه

من رهایش كردم باز زیر باران

من به زیر باران اشكها می ریزم

همگان در گذرند

باز بی هیچ تامل در من

سر به سوی آسمان می سایم؛

من نمی دانم...

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است

sara_girl
08-06-2011, 21:31
این روزها

وسط هر شعری که می خوانم

[سوسو کنان]

قطاری رد می شود!

و در هر واگن

هزار صندلی است
که به هوای قافیه‌ی “مسافر” ردیف شده اند

حنّانه
08-06-2011, 22:22
دلا از دست تنهایی بجانم

ز آه و نالهٔ خود در فــــغانم

شـبـان تار از درد جـــدایی

کند فریاد مغز اســتخوانم

Pessimist
09-06-2011, 11:32
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم

هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم

شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را

کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...

هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم

زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود

گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت

sara_girl
09-06-2011, 14:19
باید عاشق شد و خواند
باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست
پشت دیوار کسی می گذرد، می خواند
باید عاشق شد و رفت
چه بیابانهایی در پیش است
رهگذر خسته به شب می نگرد
می گوید : چه بیابانهایی! باید رفت
باید از کوچه گریخت
پشت این پنجره ها مردانی می میرند
و زنانی دیگر به حکایت ها دل می سپرند
پشت دیوار دریاواری بیدار
به زنان می نگریست
چه زنانی که در آرامش رود
باد را می نوشند
و برای تو
برای تو و باد
آبهایی دیگر در گذرست
شب و ساعت دیواری و ماه
به تو اندیشه کنان می گویند
باید عاشق شد و ماند
باید این پنجره را بست و نشست
پشت دیوار کسی می گذرد
می خواند
باید عاشق شد رفت
بادها در گذرند

---------- Post added at 04:19 PM ---------- Previous post was at 04:16 PM ----------

آبی بپوش وقت عــزا هم بــرای من

خندان بیا به بدرقه ام ، پابه پای من

هرچند ، تو که کوه دماوند نیستی

تا نشکنی درون خودت در هوای من

روزی که می برند مرا روی دستــها

دنبال دست توست فقط چشمهای من

حتی نخوان زدفتر شـــــعرم حکایتی

تا در دل تو هیــچ نیـفتـــد بــلای من

نذری بکن که آتش دوزخ نســــوزدم

یک آسمان پرنده رها کن به جای من

شیدا شیزاد

Pessimist
09-06-2011, 18:34
ای دل بی یارم تنها کس و کارم
دیدی ازم دل کند اون که دوسش دارم
اون که یه عمری بود غصه شو میخوردم
دیدی چه راحت گفت من تو دلش مردم
ای دل غم دیدم دیدی چه بی رهمه
معنی احساسو دیدی نمیفهمه
رفت و شدم تنها اما خوب میدونم نیست اون تنها
من دیگه از امشب هر شب مهمونی دارم با غمها
آخ که چقدر تنهام
سرده چقدر دستام
سر شده صبر من ، دست اون رو میخوام
ای دل غم دیدم
دیدی چه بیرهمه
معنی احساسو دیدی نمیفهمه
رفت و شدم تنها اما
خوب میدونم اون نیست تنها

sara_girl
10-06-2011, 13:14
قرار بعدی
تالار مردگان
اولین پنجشنبه ای که نیستم
نه گل
نه گلاب
و نه خیرات
تو را می خواهم که پای هیچ یک از قرارها نیامدی