PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار سکوت، تنهایی و مرگ



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 [15] 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

AsSsi
04-03-2010, 14:17
وقتي ستاره نيز
سوسوي روزني به رهايي نيست
آن چشم شب نخفته ، چرا پاي پنجره
با آن نگاه غمگين [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا ژرف آسمان را
مي كاويد ؟
آنگاه ،
باز مي گشت ،
نوميد
و مي گريست ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

AsSsi
04-03-2010, 14:19
یک لحظه خواست روی زمین خم شود ، نشد

می خواست مثل حضرت آدم شود ، نشد

کوشید خواب های قشنگی که دیده بود

در خاطرش دوباره جهنم شود ، نشد

باران گرفته بود به سرعت دوید تا

چیزی برای گریه فراهم شود ، نشد

بارید تا شکستن این بغض های شور

بر زخم شانه های تو مرهم شود ، نشد

انواع سیب های زمین را گناه کرد

تا بلکه مستحق جهنم شود ، نشد

او چند هفته پیش خودش را به دار زد

می خواست از میان شما کم شود ، نشد

این روز ها برای مسیحی که مرده است

هرکس که خواست حضرت مریم شود ، نشد ...

AsSsi
04-03-2010, 14:19
باران گرفت رعد مهيبي در آسمان

سوزاند آشيانه ما را ناگهان

از هر طرف بر آتش ما باد مي وزيد

از هر طرف که فکر کني سوخت آشيان

دنياي ما خراب شد و آفتاب سوخت

تاريک شد قشنگ ترين روزهايمان

ازمن نماند هيچ بجز يک سکوت سرد

از تو کمي نگاه کمي روح مهربان

حالا بعد هزاران غروب ، مَرد !

برگشته اي بگيري از آن روزها نشان

حالا که روزهاي من آتش گرفته اند

با دستهاي لاغر و کم خون يک خزان

ديگر اميد معجزه از ما نمانده است


بايد چه کار کرد در اين گوشه جهان !؟

مردي کنار پنجره پير مي شود

يک زن در آسمان همان عشق ، همچنان !



سمیه قبادی

AsSsi
04-03-2010, 14:20
پرده ي اشك ُ پس بزن! مرگم ُ بي پرده ببين!
چرا تكون نمي خوره، عقربه ي ماتم نشين؟
من ُ بدزد از اين قفس، هلاك ِ پر پر زدنم!
تشنه ي كشف ِ واژه و ُ، به سيم ِ آخر زدنم!
من ُ ببر به وعده گاه، اونور ِ اين شب ِ سياه!
لحظه ي سرريزي ِ شعر، حس ِ بغل كردن ِ ماه!

AsSsi
04-03-2010, 14:21
گرفت دغدغه ها بیست وچند سال از من

چه تلخ می گذرد جاده زوال از من!

هنوز خرد و خرابم هنوز می گذرد

مدار گردش ایام بی خیال از من

برای فتح غزل سالهاست می جنگم

چه مانده است خدایا ! دراین جدال از من ؟

زمانه هیچ جوابی نداده تا امروز

کشیده پشت سر هم فقط سوال از من

تمام وحشتم از نام زندگی اینست :

که لحظه لحظه هدر می رود مجال از من

من عاشقم متحیر و باورم شده است

که برنمی آید مشق اعتدال از من

امید آخری ام جست و جوی انسان است

در این همه شبح و نسخه و مثال از من !

AsSsi
04-03-2010, 14:21
در خود خروش ها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم

مي جوشم از درون هر چند با هيچکس نمي جوشم

گيرم به طعنه ام خوانند: « ساز شکسته! » مي دانند،

هر چند خامشم اما، آتشفشان خاموشم

فردا به خون خورشيدم، عشق از غبار خواهم شست

امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار مي پوشم

در پيشگاه فرمانش، دستي نهاده ام بر چشم

تا عشق حلقه اي کرده است، با شکل رنج در گوشم

اين داستان که از خون گُل بيرون دمد، خوش است، اما

خوشتر که سر برون آرد، خون از گُل سياووشم

من با طنين خود بخشي از خاطرات تاريخم

بگذار تا کند تقويم از ياد خود فراموشم

مرگ از شکوه استغنا با من چگونه برتابد؟

با من که شوکرانم را با دست خويش مي نوشم

AsSsi
04-03-2010, 14:23
تو یک غروب غم انگیز می رسی از راه

که می برند مرا روی شانه های سیاه

صدای گریه بلند است و جلمه هایی هم

شبیهِ تسلیت و غصه و غمی جانکاه

به گوش یخزده ام می رسد ، وَ فریادی

شبیهِ حرمتِ این لااله الا الله !

وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند !

اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه

وَ بغض می کُند آن جا جنازه من که

" تو " را همیشه " نَفَس" می کشید و "خود" را " آه " !

چقدر شب که تو را من مرور کرده ام و

رسیده ام به غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !

بدون تو، همه عمر من دو قسمت شد :

" دقیقه های تکیده " ، " دقیقه های تباه "

اگر چه متن بلندیست درد دل هایم

سکوت می کنم و شرحِ قصّه را کوتاه :

که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند

" غروبِ جمعه " و " مرگ" و " وجودِ من" همراه !

برای بدرقه نعش من بیا " هر روز "

که کار من شده سی بار مرگ " در هر ماه "

و کُلَّ دلخوشی زندگی من ، این که

تو یک غروب غم انگیز، می رسی از راه ...


مهدی زارعی

AsSsi
04-03-2010, 14:23
غمم را آب چشمانم گواهي است
كه اين خون را ، زدل تا ديده راهي است
بسان چاه ماند، ديده پر آب
كه در قعرش هويدا، عكس ماهي است

AsSsi
04-03-2010, 14:24
آه اي مرغ اسير دل من
پر و بالت بشكست
و تو در دام نگاهش ماندي
خسته و بي پر و بال

با كسي حرف مزن
به كسي قصه ي آن روز مگو
تا سرو پاي نگاهت باقيست
تا دلت طاقت ماندن دارد
كه در اين دام اميد هست هنوز
و هنوزم باقيست
آنچه از او برجاست

لب جانت به سخن باز مكن
و دلت را ننويس
روي امواج زمان
كه دلت را ببرد
سيل اشك از پس آن چشم سياه
كه سياهي از اوست
و شب تار من از بابت توست

AsSsi
04-03-2010, 14:24
تمام انچه را شنيده بود

امروز

در اغوش گرفت

ابستن شعري

پيام اور سرخي

روي نقشهائي قدم ميزد


که ديروز شنيده ميشد


امروز به چشم مي ايد


با خودزمزمه ميکند


مورچه ها


ميراث داران قاليچه ها!

AsSsi
04-03-2010, 14:26
وقتی قرار عمر عشق سربرسه
بهتره قصه به آخر برسه
بهتره که دورنریزی اشکاتو
بهتره هدرندی گریه هاتو
وقتی قرارعاشق تنها بشی
بهتره که دیگه ازدل نباشی
می رمُ خط میکشم رواسم تو
میرمُ باطل میشه طلسم تو
وقتی قرارعشق بشه یه خاطره
بهتره خاطره ازیادم بره
حس میکنم که دیگه وقت رفتنه
جاده مثل سایه دنبال منه
وقتی آدم توعاشقی بد میاره
وقتی که هیچکسی و دوست نداره
بهتره که دورنریزی اشکاتو
بهتره هدرندی گریه هاتو
توباید یاد بگیری که عشق چیه
بدونی عاشق چشم برات کیه
وقتی قرار عمر عشق سربرسه
بهتره قصه به آخر برسه

AsSsi
04-03-2010, 14:27
رفت آن يار و داغ صد افسوس
بر دل داغدار يار گذاشت
ما سپس ماندگان قافله ايم
در جواني كنار هم بوديم
چون جواني مرا كنار گذاشت
تن به ميخانه برد و مست افتاد
جان هوشيار در خمار گذاشت
پي تيشه زدن به ريشه ي خويش
دست در دست روزگار گذاشت
آنچه دشمن نكرد, با خود كرد
او به پايان راه خويش رسيد
همرهان را در انتظار گذاشت
نام اميد داشت ، اما گام
در ره نا اميدوار گذاشت
ره نجست از حصار شب بيرون
آتشي در شب حصار گذاشت
قدحي پر ز خون ديده و دل
پيش مستان غمگسار گذاشت
تلخ چون باده دلپذير چو غم
طرفه شعري به يادگار گذاشت
اشك خونين من ازين ره دور
گل سرخي بر آن مزار گذاشت

AsSsi
04-03-2010, 14:27
عمری مسافر همیشگی همدم روزای خوب سادگی
تن تو یه سایبون بود واسه من تو جهنم بزرگ زندگی
ای صمیمی تر از اسمون و باد
توچرا اسم منو بردی زیاد
باز داره صدای خوندنت میاد ...قفس تنگ دلم تورو میخواد
تویی که نقش امیدو توی ذهن من میکاشتی
تویی که عطر تنت رو روی شونه هام میزاشتی
عمری ای مسافر همیشگی مرده اون روزای خوب سادگی
حالا که به شهر قلبم نمیای واسه من راهی نداره زندگی

AsSsi
04-03-2010, 14:28
نامه هایم رابده... جای پای اشکهایم رابده
نامه هایم قصه های غصه هایم رابده
بین ماسردی نشسته جزجدایی چاره نیست
نامه های من بجز یک مشت کاغذ پاره نیست
من غروب عشق خودرا در نگاهت دیده ام
من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام
انچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام
دردل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

AsSsi
04-03-2010, 14:28
نمي بخشمت مگر
حماقت خويش را
بر سنگ صداقتم بشكني
و آيينه‌اي برايم بياوري
تا تمامِ تنهايي هايم را
قسمت كنم .

AsSsi
04-03-2010, 14:29
در سکوت دلنشين نيمه شب
ميگذشتيم از ميان کوچه ها
رازگويان، هر دو غمگين، هر دو شاد
هر دو بوديم از همه عالم جدا.

تکيه بر بازوي من مي داد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشي بر جانم مي ريخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش!

در نگاهش با همه پرهيز و شرم
برق مي زد آرزويي دلنشين
در دل من، با همه افسردگي
موج مي زد اشتياقي آتشين


زير نور ماه دور از چشم غير
چشم ها بر يکديگر مي دوختيم
هر نفس صد راز مي گفتيم و باز
در تب نا گفته ها مي سوختيم

نسترن ها از سر ديوار ها
سر کشيدند از صداي پا ما
ماه مي پائيدمان از روي بام
عشق مي جوشيد در رگ هاي ما

سايه هامان مهربان تر بي دريغ
يکديگر را در بر داشتند
تا ميان کوچه اي با صد ملال
دست از آغوش هم برداشتند!

باز هنگام جدائي در رسيد.
سينه ها لرزان شد و دل ها شکست
خنده ها در لرزش لب ها گريخت
اشک ها بر روي رويا ها نشست

چشم جان من به ناکامي گريست
برق اشکي در نگاه او دويد
نسترن ها سر به زير انداختند!
ماه را ابري به کام خود کشيد

تشنه تنها خسته جان آشفته حال
در دل شب مي سپردم ره خويش
تا بگريم در غمش ديوانه وار
خلوتي مي خواستم دلخواه خويش!

AsSsi
04-03-2010, 14:29
رسوا

سرتا بپا سیاه ،چنان طا لع منی
پا تا بسرگناه ،ولی ...پاکدامنی
اینسان که میچکد نگهت بردو چشم من
فردا میان شهر بپیچد که با منی
این دیدگان تست که بر من گشاده است
یا پنجه ی خداست که بگشوده روزنی ؟
همچون گلی که دوخته بر مخمل سیاه
درجا مه ی سیاه ، سزاواردیدنی
رخشد بروی پیکر تو ،زیر نورماه
گلبوسه های من ،که شکفته است برتنی
همچون ستاره ای که تن از نور شسته است
درآسمان تیره ی این جامه ،روشنی
آگه !که رهگذار،نبیند دراین کنار
لب برلبی نشسته ودستی بگردنی .

AsSsi
04-03-2010, 14:30
نشسته ام در تاریکی و سکوت و
غربتم را در گوش ستاره نجوا می کنم ...
تنها مانده ام ...
تنها با خاطراتی کهنه و
قلمی که دیگر نای نوشتن و تاب اشک ندارد ...
قلمی که برای دلخوشی من می نویسد :
غربت من هرچی که هست از با تو بودن بهتره ...!
نمی دانم !
تک تک لحظه هایم را غم دوری از تو فرا گرفته و
با هر نفسی که بی تو می کشم !
مگر بی تو هم می شود نفس کشید !
این ها نفس نیست ، قفس است !

AsSsi
04-03-2010, 14:32
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

كاش مي شد ترانه اي بسرايم
براي انكه عاشقم كرد
كاش مي شد لحظه اي را ز يادش تهي كنم
يا كه قلبم را ز طوفانش ارام كنم
كاش مي شد , بسپارمش به قاصدك ها
تا بخواندش , اواز ديگري
تا كه خالي شوم ز گوهرش
و پر بگشايم به سوي ديگري
ولي افسوس , افسوس
كه تنها با اواز اوست كه ارام مي گيرد اين قلب و روح

AsSsi
04-03-2010, 14:34
آروم بگیر دل بی طاقت

دیوونم نکن دل بی طاقت

آتیشم نزن دل بی طاقت

فراموشش کن دل بی طاقت

نفرین نمی کنم تورو

هر جا می ری برو این دل دیگه تورو نمی خواد

نگو قسمت نبوده خودت نخواستی برو

هر جا میخوای بری برو این دل دیگه تورو نمی خواد

ای دل من دیگه بسه از عاشقی شدم خسته

نمی خوام که عاشق باشی دیگه بسه

تو این روزا دروه زمونه دیگه هیچکس عاشق نمی مونه

AsSsi
04-03-2010, 14:35
بي گمان آن شب كه دنيا آمدم، آسمان هم مثل من افسرده بود
ماه تیر، اوج ياس و تيرگي، این شقایق از فراق یارهم پ‍ژمرده بود
چشم هاي پر ز اشكم را ببين، شايد آن شب آسمان هم ميگريست
قلب غمگين هميشه خسته ام،وارث دلتنگي و افسردگي است
خوب ميدانم كه روز مرگ من،باز ابر آسمان خواهد گريست
ساكت و خاموش مدفون ميشود، هيچكس از خود نميپرسد كه كيست؟

AsSsi
04-03-2010, 14:35
هر ثانیه که می گذرد



چیزی از تو را با خود می برد
زمان غارتگر عجیبی است
همه چیز را بی اجازه می برد
و تنها یک چیز را همیشه فراموش میکند
حس دوست داشتن تو را

AsSsi
04-03-2010, 14:36
سکوتت صدايت همه راز توست شب و روز من همه مال توست
تو تعبير رويای عشقی در خواب من تو نوری ستاره در شام من
جفای زمان جور اين روزگار رميده دلی عاشقی بی قرار
نمی دانم اين قصه عاشقی است؟! چه قصه چه رويا چه حق عاشقی است
کاش روزگار به همان روالی که خودمون دوست داشتيم پيش ميرفت ... کاش آرزوهای سفيدمون به همون زلالی به درياچه حقيقت می پيوست ... کاش وقتی قلبهامون همديگرو صدا می کنه مترسک روزگار اونا رو نشنوه و کبوترهای دلمون رو از مزرعه عشقمون پر نده ... کاش حقيقت و رويا توی دنيای صداقت با هم آشتی می کردن و به همه قدرت با هم بودنشون رو نشون ميدادن ... کاش وقتی ميگيم توکل به خدا تمام اعضای وجودمون اين توکل رو فرياد بزنه ... کاش تلخی حقيقت رو ميشد با شيرينی آرزوهامون از بين برد ... کاش ..

AsSsi
04-03-2010, 14:38
دفترم را ورق مي‏زنم
از لابه‏لاي كاغذهاي مرده
و از ميان سطور و قلم‏خوردها
واژه‏هايي را مي‏يابم كه به ياد تو نگاشته‏ام

به ساعتم نگاه مي‏كنم
از لابه‏لاي عقربه‏هاي متحرك
و از ميان اعداد و نشانه‏ها
اوقاتي را مي‏يابم كه به ياد تو سپري كرده‏ام

به آينه نگاه مي‏كنم
از لابه‏لاي موهاي پريشانم
و از ميان خستگي‏ها و غبار روي صورتم
چشماني را مي‏يابم كه به ياد تو مي‏گريند

به صداي نفس‏هايم گوش مي‏دهم
از لابه‏لاي آه كشيدن‏ها
و از ميان فريادها و خفگي‏ها
آخر سر تو را مي‏يابم!
و در مي‏يابم كه تو نفس من هستي و ياد تو همه چيزم
بي تو محكوم به مرگم و بي ياد تو محكوم به فنا

AsSsi
04-03-2010, 14:38
شب است و ماهِ تمام است و خاطري ناشاد
به هر چه نيک? مزين شد اين خراب آباد:
ز شرق... باد خراني که مي وزد پر شور
ز غرب... نم نم باران که مي کند بيداد
چگونه شد که خداي عزيز? جز اينها
به روي سفره ما چيز ديگري ننهاد؟؟!!!
به پيش چشم ورق مي زنم هر آنچه گذشت
تمام عمر...همان يک دو روز رفته به باد?
حکايت من و دمسردي تو و اسفند
حکايت تو و دلگرمي من و مرداد...
شنيده ام که در احوال ما چنين گفتي:
« به جز گلايه? در اشعار او ندارم ياد»
ببين عزيز...منم چون تو آدميزادم!!
ز جسم و روح و دل و جان بنا شد اين بنياد
بدان که سنگ!! چو اين روزگار ما را ديد?
سرود با دل سنگش..غزل غزل فرياد..
برو!!...
که واژه "رفتن" چقدر معقول است
در آن زمان که به ديگر کسي است..خاطر? شاد...
برو...چه غم که دل من هنوز مي گويد:
« اگر که کوه غم آوار شد? منم فرهاد..»
برو عزيز...برو...با دعاي بدرقه ام

AsSsi
04-03-2010, 14:39
خواهم رفت

روزی با تمام احساس

با تمام دنیا و هستی ام

آمدنم را رویایی نبود ، و رفتنم

در اوج خواستن توست

و این شاید تکراری باشد از گذشته های دور :

آمدن ، ماندن ، فراموشی و باز ....

و این شاید

تکامل تمام رویا ها ی نیمه تمام

تمام خواستن ها و نبودن ها ...

خواهم رفت

روزی با تمام احساس

و بعد از آن آیا هیچ کس از پنجره ی ذهنش

نسیم خاطراتم را حس خواهد کرد

و یا هیچ بادی قاصدک سپید خیالش را

به افق نگاهم

به تمام دلدادگی ام

خواهد برد ؟

AsSsi
04-03-2010, 14:39
مهتاب با شب راه نيومد خزون که کوتاه نيومد
چشمات که باروني شدن ابرا که زندوني شدن
اونکه غم بغضمو ديد اونکه به دادم نرسيد
رفت و تو خواب قصه مرد حرمت فريادمو برد
پرده ي آخر تگرگ کوچ تو بود و بغض برگ
قصه عشقي که هنوز دلگيره و ترانه سوز
رو آسمونا بنويس ناي پريدن ديگه نيست
تو چشماي قاصدکا شوق رسيدن ديگه نيست
تو اي هميشه هم سفر دوباره بچگي نکن
با اين شکسته بال و پر ديگه غريبگي نکن
هنوز هراس کوچه ها تو رو به يادم ميارن
ستاره هاي شب زده بغض چشاتو کم دارن
نذار گلاي باغچه مون محکوم اين خزون بشن
کبوتراي نيمه جون مصلوب آسمون بشن
حادثه هق هق من حيفه که ناتموم بشه
طلوع بي وقفه ي تو به دست من حروم بشه
خورشيد دشنه خورده مو تو سايه ها امون بده
تو بهت اين ثانيه ها عشقو به من نشون بده

AsSsi
04-03-2010, 14:40
رسیده ام به ناکجا
به آن کجای بی کجا

رسیده ام به چشمِ تر
به یک غروب پُر خطر

رسیده ام به یک دروغ
به یک صدای بی فروغ

رسیده ام به مرزِ شب
به لحظه های سوزوتب

رسیده ام به درد و غم
به گریه های دم به دم

رسیده ام به بُغظِ خیس
به چشمای همیشه خیس

رسیده ام به یک جنون
به یک نگاهِ پُر زِ خون

رسیده ام به یک گُذر
به ناله های بی ثمر

رسیده ام به یک سراب
به یک سؤالِ بی جواب

رسیده ام به یک حباب
به شومترین لحظۀ خواب

رسیده ام به یک کویر
به یک دلِ بهانه گیر

رسیده ام به پُشتِ در
به شکوه های دربه در

رسیده ام به یک محال
به خواسته های خیس وکال

رسیده ام به یک شکست
به دردی که به دل نشست

رسیده ام به نا رفیق
به زخمای خیلی عمیق

رسیده ام به سوزِ دل
به آدمای مُرده دل

رسیده ام به انتها
به تارو پودِ مُرده ها

رسیده ام به فصلِ زرد
به مرگی آلوده به درد

رسیده ام به مرگِ خویش
به خاطراتِ ریش ریش

ايناس
05-03-2010, 19:30
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



آه تنهایــی ..
زمــانی واژۀ غـــریبی بود ، بـرای من
امــا امــروز ؛
از هــر آشنایی آشنا تـر است
.
.
.
نمیــخوام این آشناییت را ،
دوبــاره غریب شو .. می شوی ؟

saba_moha
05-03-2010, 22:02
و خدا میداند سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم،نه الوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم که مرا ازپس دیوانگیم میفهمید

من نه عاشق بودم ،نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید...

MEHR IMAN
06-03-2010, 01:02
ناله من می تراود از در و دیوار
آسمان، اما سراپا گوش و خاموش است!

MEHR IMAN
07-03-2010, 08:53
دلم می خواست، عشقم را نمی کشتند
صفای آرزویم را - چون خورشید تابان بود –
می دیدند.
چنین از شاخسار هستیم آسان نمی چیدند
گل عشقی چنان شاداب را پر پر نمی کردند.
به باد نامرادی ها نمی دادند.
به صد یاری نمی خواندند.
به صد خواری نمی راندند.
چنین تنها، به صحرا های بی پایان اندوهم نمی بردند.

دلم می خواست، یک بار دیگر او را در کنار خویش می دیدم،
به یاد اولین دیدار در چشم سیاهش خیره می ماندم،
دلم یک بار دیگر، همچو دیدار نخستین،
پیش پایش دست و پا می زد.
شراب اولین لبخند در جام وجودم های و هو می کرد.
غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو می کرد.
دلم می خواست، دست عشق – چون روز نخستین _
هستی ام را زیر و رو می کرد!

مگو : "این آرزو خام است! "
مگو: " روح بشر همواره سرگردان و ناکام است. "
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد،
و گر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما " فلک را سقف بشکافیم و
طرحی نو دراندازیم. "
به شادی " گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم! "

MEHR IMAN
15-03-2010, 09:22
سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
به جز او عالمی را بردم از یاد!

***Spring***
15-03-2010, 16:23
سلام ...




با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام




آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام




آمده‌ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم




آمده‌ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانیم

خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی‌ام؟

حرف بزن بغض مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی‌ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام




( محمد علی بهمنی )










.

Sam Fisher 11
16-03-2010, 03:54
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سهراب

milad_street
16-03-2010, 13:07
تو بی گناهی

هر چند ساطورها سکوت کرده اند
و دست های سلاخی شده ی یک شاعر
روی میز ریخته است ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

milad_street
17-03-2010, 17:21
" تهران "

شهری که از باران می گریزد
نمی داند
ما روی ابرها هم که باشیم
خیس می شویم.
Milad Janat

milad_street
19-03-2010, 14:18
فردا پنج شنبه است
و اندام تو
در پذیرایی مردی
چسبناک می شود
و شهوت زنی
فنجان قهوه ی روبرویم را بالا می رود.
پنجره ها را باز بگذار
می خواهم از شعرهایم دور شوم ...


Milad Janat

milad_street
19-03-2010, 14:19
وطن من تن بود

و تنم در غربت .

Milad Janat

singleguy
11-04-2010, 09:00
تکيه بر ديوار کردم خاک بر پشتم نشست

،دوستي با هرکه کردم عاقبت قلبم شکست.

Ali_Moradi
11-04-2010, 16:26
-------------------------

عريانم

عريانم

عريانم

مثل تاکستان های سوخته ی پروان *

عريانم

با شال گرم نگاهت بپوشانم

فرياد هايم را که تکه تکه ميشنوی،

خنجر بر گلوگاهم گذاشته اند.



- لیلا صراحت -

* پروان استانی است در افغانستان ، زادگاه شاعر...

Rainy eye
15-04-2010, 17:44
رود پاهایم را با خود می برد
باد موهایم را
باران اشک چشمهایم را
شب سایه ام را با خود می برد
وتو
دلم را
و من تنها می مانم
با خاطره ای که باخود می برم!

MJNeghabi
18-04-2010, 20:12
کمترین تحریری از یک آرزو این است؛
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک در یابی
کز چه در آن تنگناشان، باز شادی های شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگی؛
آب! نان! آواز!

ور فزون تر خواهی از آن، گاهگه پرواز
ور فزون تر خواهی از آن، شادیِ آغاز
ور فزون تر باز هم خواهی... بگویم باز!؟
آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود!

آب، نان، آواز - شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی – با صدای همایون شجریان بشنوید!

***Spring***
18-04-2010, 22:01
سلام ...




سربلند




سراپا اگر زرد و پژمرده‌ايم
ولی دل به پاييز نسپرده‌ايم

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده‌ايم




اگر داغ دل بود ما ديده‌ايم
اگر خون دل بود ما خورده‌ايم

اگر دل دليل است آورده‌ايم
اگر داغ شرط است ما برده‌ايم




اگر دشنه‌ی دشمنان گردنيم
اگر خنجر دوستان گرده‌ايم

گواهی بخواهيد اينك گواه
همين زخم هايی كه نشمرده‌ايم




دلی سربلند و سری سر به زير
از اين دست عمری به سر برده‌ايم





( زنده یاد دکتر قیصر امین پور )






.

Nassim999
19-04-2010, 17:00
به جای دسته گلی که فردا به قبرم نثار می کنی
امروز با شاخه گلی کوچک شادم کن
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی
امروز با تبسمی شادم کن
به جای متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی
امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا...

Rainy eye
22-04-2010, 18:16
چه غم انگیز است
وقتی نگاهت خاموش
وتو پر از صدا باشی...
و چه غم انگیز است
وقتی چشمانت باز باشد
و تو عادت کرده به ندیدن...!!

singleguy
22-04-2010, 23:22
درغريبي ناله کردم کسي يادم نکرد

درقفس جان دادم صياد آزادم نکرد

ضربه محکم همه اززندگي سيرم نمود

آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد
حرف از غريبي زدی !
بگذار تا بگويمت كه اكنون
غريبی، آشنا ترين درد من است
و آشنايی، غريب ترين رؤيايم
بيگانه مباش اما سخن آشنايی هم مزن
كه آشنايان بس ناجوان مردانه بيگانه اند

MJNeghabi
23-04-2010, 13:41
خشك آمد كشتگاه من
در کنار كشت همسايه
گر چه مي گويند:
"می گريند در ساحل نزديك
سوگواران در ميان سوگواران"
قاصد روزان ابری، داروگ!
كی می رسد باران؟


بر بساطی كه بساطی نيست
در درون كومه ی تاريك من
كه ذره ای با آن نشاطی نيست
و جدار دنده های نی
به ديوار اطاقم
دارد از خشكيش می تركد
چون دل ياران كه در هجران ياران
قاصد روزان ابری، داروگ!
كی می رسد باران؟


داروگ – شعر از نیما یوشیج – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

*ALONE*
23-04-2010, 16:55
مرا ایا که میفهمد
در این زندان تنهایی
مرا ایا که می خواند
بجز مرگی به زیبایی
به زیبایی ان روزی
که گویم در بر قبرم
چه خوش باد است ازادی
چه خوش باد است تنهایی

Nassim999
23-04-2010, 19:57
مي خواستم بروم تا انتهاي عدم ، مي خواستم نيست شوم ، گم شوم.قلب شيشه اي غرورم افتاد و شكست . حتي آهي نكشيدم چون زندگي را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم مي دهم به شبنم هاي شفاف ، به صداقت ياس ، تو را قسم مي دهم به پاكي و محبت كه بماني
تو را قسم مي دهم به آب و آيينه كه بماني ... همه رفتند ، تو بمان ...

mmiladd
23-04-2010, 20:04
من نه خود میروم او مرا میکشد
کاه سرگشته را کهربا میکشد
دست و پا میزنم میرباید سرم
سر رها میکنم دست و پا میکشد

.
.
.
.

و چون زندگي بدين گونه است،
برايت آرزومندم كه دشمن نيز داشته باشي...
نه كم و نه زياد . . . درست به اندازه،
تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار دهند،
كه دست كم يكي از آنها اعتراضش به حق باشد...
تا كه زياده به خود غره نشوي.

sepideh_bisetare
24-04-2010, 08:20
ناخنـــــــک نزن خیالـــــم را
هی تلنــــــگر نزن به رویایم
لحظه ها را اگر که بفروشـید
با شما ها کنــــــــــار می آیم

عقربکها چقدر بـــــی رحمید
کــــــــاش لحظه ای نگهدارید
از سر و وضع رقصتان پیداست
بی شک از التماس بیزاریـــد


یک دقیقه مـــــخالفت می کرد
ثــــــانیه فرصتی به من می داد
تـــــوی این هیرو بیر و بل بشو
ساعت از روی دست من افتاد


ســـــاعت صفر باشکوهی شد
وقتی از پیچ و تــــــاب افتادند
ثانیه با دقیقه و ســـــــــــــاعت
تا که از التهـــــــــــــاب افتادند

چشمهــا را کمی که می بندم
باغی از ستـــــــــاره می بینم
با سبد از درخت رویـــــــاها
یک بغل ســــــــتاره می چینم

باصدای زنگ یک ســــــاعت
لحظه ها یکی یکی مـــــــردند
ساعتم را نــــــــــــگاه می کردم
عقربکها مرا کــــــــجا بردند؟

---------- Post added at 09:20 AM ---------- Previous post was at 09:19 AM ----------

وقتی مردم مرا در قبری تاريک پنهان نسازيد
مثل لکه ننگی که از صفحه زمين می زداييد ،
تنم روزی آغوشی گرم بود برای کسی که دوستش داشتم
و چشمانم تصويری از تمامی احساساتم ... تبلور سایه روشن های زندگیم
دستانم ستايشگرين نوازشگران
و قلبم عصاره ای از عشق ؛
عريانم نسازيد
من از هم آغوشی با تن سرد خاک می هراسم
اشک هايتان ارزانيتان
و ناله های بيهوده تان ...
خوب می دانم سه بار که خورشيد غروب کند
من برای هميشه در خاطره هاتان غروب می کنم
خروارها خاک سرد برای من
بسترتان هميشه گرم ...
می دانم خدا مرا خاک خوبی خواهد کرد
تا روزی اندام شما را در آغوش گيرم
روزی که دير نخواهد بود ...

mmiladd
24-04-2010, 09:46
کنار پنجره می آیم
نسیم تبسم تو جاریست
قاصدکها آمده اند
در رقص باد و یاد
سبز
سپید
سرخ...
و این آخرین قاصدک
چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!

MJNeghabi
24-04-2010, 14:20
ای سینه، امشب از غمش فریاد کن فریـاد کن
وی ديـــده، اندر ماتمش بيــــداد كن بيــــدادكن


ای پنجه بر در سینه را، دل را از او بیـرون بکش
ایـن صید در خــــــــــون غرقه را آزاد کن آزاد کن


ای عشق غمگین خاطــرم، در دل بیفکن آذرم
ویرانه‌ام را از کرم آبــــــــــــاد كن آبــــــــــــاد کن


آزرده‌ام خواهی چرا!؟ آخر شـــــــــبی از در درآ
اين عاشــق دلخسته را دلشاد كن دلشاد كن

با ستاره ها – شعر از سيمين بهبهانی – با صداي همايون شجريان بشنويد!

mmiladd
24-04-2010, 21:37
ای آدمها این را میدانید

همه مرده اید و در خاک
نوایی از پچ پچ تان میپیچد
که کر میکند گوش مرا
و دلم میخواهد انگشتانم را
تا جایی که نفس دارند فرو برم در گوشم
تا نیاید صدایی از حرفهای شما
پچ پچ میکنید اما
حرفهایتان کر میکند گوش فلک را
بس است دیگر صدایتان را بند کنید در دهانتان
گوشم کر شده از این همه زخم زبان

MJNeghabi
24-04-2010, 21:42
مانده ام در حســـرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی، روز و شب


هر سحر نام تو را با ســـوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی، روز و شب


عاشقانه كو به كو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شـــــاید از تو رد پایی، روز و شب


دلخوشم با خاطـــــــــرات هر شب تو روزها
بی تو دارم با دل خود ماجرایی، روز و شب

پاییز – شعر از سهیل محمودی – با صدای علیرضا افتخاری بشنوید!

mmiladd
25-04-2010, 00:26
از همون لحظه که گفتی میرم اما برمی گردم

می دونستم که یه عمری باید دنبالت بگردم




چه خیال باطلی بود دل به عشق تو سپردن

شبا با یاد و خیالت تا به هر سپیده مردن



می دونستم رفتن تو دیگه برگشتی نداره

شب بی تو بودن من دیگه فردایی نداره



تو رو تو قصه نوشتن تو رو تو غزل سرودن

از تو گفتن از تو خوندن با تو بودن از تو سرودن





با تو از همه بریدن با تو به فردا رسیدن

از لبات عشقو شنیدن با تو لحظه ها رو دیدن

MJNeghabi
25-04-2010, 10:56
شب که می‌رسد
از کـنـاره‌ ها
گـریـه مـی‌کـنـم
بـا سـتـاره‌ ها


وای اگر شبـی
ز آستیـن جان
بــر نــیــاورم
دســت چـــاره ‌ها


همچـو خامشان
بسته‌ام زبان
حـرف مـن بـخـوان
از اشـاره ‌ها


ما ز اسـب و اصـل
اوفــتـاده‌ایم
مـا پـیـــاده‌ایـــم
ای ســواره ‌ها


ای لـهـیـب غــم
آتـشــم مـزن
خــرمـنـم مســوز
از شــراره ‌ها


با ستاره ها – شعر از حسين منزوی – با صدای همايون شجريان بشنويد!

Rainy eye
25-04-2010, 18:17
تو رفتی
اورفت
کسی دیگر
داشت خداحافظی می کرد
و من در میان این تنهایی
گوشه ای غبار می گرفتم
مثل مجسمه ای شکسته!!

mmiladd
25-04-2010, 19:15
من
برمی‌خیزم!

چراغی در دست، چراغی در دل‌ام.
زنگار ِ روح‌ام را صیقل می‌زنم.
آینه‌ئی برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم

تا با تو


ابدیتی بسازم.

MJNeghabi
27-04-2010, 20:24
دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم!؟
سـرّ عشـــــــقت آشـــــــکارا گشت، پنهان چون کنم!؟


هر کَسَم گوید که درمانـــــــــی کن آخـــــــــــــر، درد را
چون به دردم دائما مشغول، درمان چون کنــــــــــــم!؟


چون خروشم بشنود هر بی خبر، گوید خمــــــــــوش!
می طپد دل در برم، می ســــــوزدم جان، چون کنم!؟


عالَمــــــــــی در دست من، من همچو مویی در بَرَش
در میانِ این و آن درمانده، حیــــــــــــــران، چون کنم!؟


ساز خاموش – شعر از عطار – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

***Spring***
28-04-2010, 00:13
سلام ...




دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت




پاشنه‌ی كفش فرار و ور كشيد
آستين همت و بالا زد و رفت




يه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شيشه‌ی فردا زد و رفت




حيوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوٌا زد و رفت




دفتر گذشته‌ها رو پاره كرد
نامه‌ی فرداها رو تا زد و رفت




زنده‌ها خيلی براش كهنه بودن
خودشو تو مرده‌ها جا زد و رفت




هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبــــارا زد و رفت




دنبال كليد خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت





( شاعر : آقای محمد علی بهمنی )










.

mmiladd
28-04-2010, 10:07
ای آدمها این را میدانید

همه مرده اید و در خاک
نوایی از پچ پچ تان میپیچد
که کر میکند گوش مرا
و دلم میخواهد انگشتانم را
تا جایی که نفس دارند فرو برم در گوشم
تا نیاید صدایی از حرفهای شما
پچ پچ میکنید اما
حرفهایتان کر میکند گوش فلک را
بس است دیگر صدایتان را بند کنید در دهانتان
گوشم کر شده از این همه زخم زبان

*ALONE*
28-04-2010, 16:40
یکی بود یکی نبود
دل من شکسته بود
زیر بارون تو خزون
قدمام چه خسته بود
تویه لحظه های من
سایه ی سیاهه غم
با تمومه وجودش
یه نفس نشسته بود
گلای خزون زده
برگایه زرد ،تویه باغ
قصه یه سخت عبور
از همه خاطره ها
سرد و بی روح و سیاه
خنده ی تلخه لبام
غم شده همخونمو
بویه مرگ تو کوچه ها...

Ghorbat22
28-04-2010, 18:49
عقربه های شکسته ساعت

گاه تکانی می خورد

و دوباره

در مقابل چشمان منتظرم

می ایستند

دلتنگم

دلتنگ ، دلتنگ

MJNeghabi
28-04-2010, 20:53
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشـاط بهاری که بی رخ تو رسید


نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلـــــف تو این بنفشه دمید


بیاد زلف نگونسار شـاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید


بیا که خـــــاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید


چه جای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلــــــک نالید!


به دور ما که همه خون دل به ســـاغرها ست
زچشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟


گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه، صبـــح سپید

راز دل / به یاد عارف – شعر از هوشنگ ابتهاج – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MJNeghabi
02-05-2010, 14:36
کجای این جنگل ِ شب
پنهون می شی خورشیدکم!؟
پشت ِ کدوم سد ِ سکوت
پَر می کشی چکاوکم!؟

چرا به من شک می کنی!؟
من که منم، برای تو!
لبریزم از عشق ِ تو و
سرشارم از هوای تو

دست ِ کدوم غزل بدم؛
نبض ِ دل ِ عاشقمو!؟
پشت ِ کدوم بهونه باز
پنهون کنم هق هقمو!؟

گریه نمی کنم، نرو!
آه نمی کشم، بشین!
حرف نمی زنم، بمون!
بغض نمی کنم، ببین!

سفر نکن، خورشیدکم
ترک نکن منو، نرو!
نبودنت مرگ ِ منه
راهی ِ این سفر نشو!

نذار که عشق ِ من و تو
اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ ِ من از
رفتن ِ تو سر برسه!

نوازشم کن و ببین؛
عشق می ریزه از صدام!
صدام کن و ببین که باز
غنچه می دن ترانه هام!

اگرچه من به چشم ِ تو
کَمم، قدیمی ام، گـُمم!
آتشفشان ِ عشقم و
دریای پُر تلاطمم

چكاوك - شعر از ايرج جنتی عطايی - با صدای داريوش بشنويد!

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 10:04
خاک میخواند مرا هر دم به خویش
میرسند از راه که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 10:05
می رهم از خویش و میمانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران میشود
روح من چون بادبان قایقی
در افق های دور پنهان میشود

mmiladd
04-05-2010, 12:18
داره اون روز مي‌رسه، كه ديگه بايد برم
موندني‌ها همه رفتن، آره من مسافرم

ياد روزهايي مي‌افتم، توي سبزه‌زار سبز
من و حرفاي قشنگت، وقتي كه گفتي گلم

دل من خيلي گرفته، اشكمم در نمي‌آد
ديگه از گريه گذشته، كار و بار اين دلم

اي رفيق، اي مهربونم، دل تو خوش باشه
مي‌دونم تو هم مي‌ري، برو، منم مسافرم

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:20
بگذار سایه من سرگردان
از سایه تو دور و جدا باشد
روزی بهم رسیم که گر باشد
کس بین ما نه غیر خدا باشد

BaD DeStiN@ti0N
04-05-2010, 20:29
هيچ كس براي هيچ كس نيست

بيا خود بيني

روزگار

چه حيله ها دارد

بياكه ببيني

رفيق چه مارها

در آستين دارد

بيا كه ببيني تلاش

براي ماندن نيست

بيا كه ببيني

هيچ كس

براي هيچ كس نيست

بيا كه ببيني

وسعت روح

به قدر يك كف دست است

بيا كه ببيني

فطرت آدمي
چقدر پست است

MEHR IMAN
05-05-2010, 08:19
کاش پرده می فهمید تا پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد.

MEHR IMAN
06-05-2010, 07:59
شب هجر گذراندیم و زنده ایم هنوز
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

***Spring***
08-05-2010, 10:19
سلام ...




ابر و آفتاب




قطره قطره اگرچه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم

ساخت ما را همو که می‌پنداشت
به یکی جرعه‌اش خراب شدیم

هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم

ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم

گوش کن ! ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم

اینک این تو که چهره می‌پوشی
اینک این ما که بی‌نقاب شدیم

ما که ای زندگی ! به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم

دیگر از جان ما چه می‌خواهی
ما که با مرگ بی‌حساب شدیم




( آقای محمد علی بهمنی )











.

mmiladd
08-05-2010, 10:20
با من بمان در پس این تکرارها

بگزار تا در کنارت جان یابم
و آرامش ابدی را پیدا کنم
دلهایمان تمنای خواستن را
دستها به یکدیگر و چشمها به نگاه
بگزار با هم در این تنهایی ما شویم تا حرفهایمان با یکدیگر معنا یابند

mmiladd
08-05-2010, 22:30
عاشق عاشق تر

نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه

فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای

سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی

باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته

بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از

رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

تو

mmiladd
10-05-2010, 11:17
من سکوتم تو ترانه من یه فانوس تو زبانه من نگاه مات و گنگم تو نگاهی عاشقانه من یه زخمم تو یه مرهم من به ندرت تو دمادم من یه باغ گر گرفته تو مثل نزول شبنم منو تو دو تا مسافر توی شهر قصه ها منوتو ترانه خون جاده های بی صدا

mmiladd
11-05-2010, 19:44
جدايي
امشب واقعيت را
پذيرا هستم
با پذيرفتن آن
جايي براي اشك
باقي نمي گذارماي راز شيرين
نمي دانم
شايد هنوز
به ياد من باشي

mmiladd
13-05-2010, 10:20
می بینمت هنوز به دیدار واپسین

با گریه ات گفتی که میلاد خدا نخواست
غافل از این که خدایم تو بودی ای عزیز
حالا به من بگو که خدا چرا نخواست

sepideh200989
14-05-2010, 14:11
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم...

فروغ

sepideh200989
14-05-2010, 14:11
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم...

Rainy eye
14-05-2010, 23:53
عکس من
پیش توست
عکس تو
پیش من!
ما ولی
سال ها
ماه ها
هفته ها
روزها
بی خبر
از همیم!
بی خبر
بی خبر
بی خبر...!!

hamedmotevali
15-05-2010, 10:28
این منم,

جوانی از درون پوسیده
در برزخی از خودم و دنیای اطرافم,
چوب خط می کشم بر دیوارهای شهر
چوب خط تمام لحظه های تنهایی...
می چرخم و خط می زنم آرزوهای از دست رفته ام
در جدال با جاذبه زمین, جسمم را تکان می دهم
و با تمام وجودم نفرین می کنم عقربه ها را
که با سرعت نور زمان را می شکافند و پیش می روند
سر بر دیوار فراموشی می کوبم تا شاید از یاد ببرم
تمام حسرت های به جا مانده از گذشته را…
میان مردگان همی زیسته ام,
که زنده بودن را از یاد برده ام
و زندگی را تلخ تلخ سر می کشم...
از پس شب های پر از بی خوابی
دم و بازدمی رنگ گرفته از بی حوصله گی,
بی دلخوشی پلک می زنم و سر می چرخانم
به سمت تمام سایه هایی که از کنارم رد می شوند
در امتداد کوچه های مسخ شده در تاریکی
این منم که سوت می زنم
و تمام شهر را از خواب بیدار می کنم
آری این منم,
شب گرد شهری به کوچکی یک سلول انفرادی...

mmiladd
15-05-2010, 10:57
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فكر تاریكی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهانی
نیست رنگی كه بگوید با من
اندكی صبر سحر نزدیك است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریك است
خنده ای كو كه به دل انگیزم ؟
قطره ای كو كه به دریا ریزم ؟
صخره ای كو كه بدان آویزم ؟
مثل این است كه شب نمناك است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیك غمی غمناك است

mmiladd
16-05-2010, 09:32
با اینهمه صدا
خاموش.
بلبلی ترانه خوان و
به غایت تنها
پرنده خاموشی تیز فام و تیز بال
از بام تو
عبور کنان.
***************

hamedmotevali
16-05-2010, 15:51
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونان که بايدند
نه بايد ها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم


عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست


اما کسي چه مي داند ؟


شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !


De/\/\@H

mmiladd
18-05-2010, 09:44
شب را دوست دارم بخاطر تاريکی....

تاريکی را دوست دارم بخاطر تنهايی...

تنهايی را دوست دارم بخاطر فکر کردن ...

فکر کردن را دوست دارم بخاطر تو...

تو را دوست دارم بخاطر چشمانت...

چشمانت را دوست دارم

بخاطر قطرات اشکی که ميدانم بر سر مزارم خواهی ريخت

mmiladd
21-05-2010, 14:55
خون تو بر کاخ شیطان خنده زد
Your blood laughed at Satan palace
خون تو بر مفرش سرد خیابان می نوشت
Your blood writhed on cold alley traveling bag
نام انسان بر کسی آیا سزد؟
Does the person merit the human name?
روی سرخی خیابان رقص و شادی می کند
He rejoices and dances on bloody street
سرکه ریزان هوس
Acetificator of passion
آن که بر خویشان خود دشنه ی خونین می نمود
The person who show his bloody dagger
بر کدامین خواب مرگ
In which death sleep-
چشم بر روی عزیزان بسته است
He close his eyes on dear ones
بر گلوی سرخ طفلان خنجری خونین نهادند
He puts his bloody dagger on children bloody throat
با قبای بیم و ذلت جان تو آذین گرفت
Your soul decorated by fright and meanness dress
از چه با شیطان شما هم سفره اید
Why are you commensal with Satan?
دیو در جان شما بیضه نهاد
Demon put his tesis on your soul
در کدامین خواب آیا مرده اید ؟
In which sleep you are dieing?

mmiladd
23-05-2010, 11:23
خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من رویگردانی
و اینک باز به سوی تو آمدم تا اندکی از درد درونم را برایت باز گویم
و خدایا تو بهتر میدانی آنچه درونم است تنهایی و بی کسی ام را دیده ای
,دربه دری و آوارگی ام را و هزارو یک درد که بزرگترینش ناامیدی است
.خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم
صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم
. خسته شده ام خسته خسته

hamedmotevali
23-05-2010, 13:10
شايد ديروز اگر بود حرف ديگري مي زدم ، اما حالا دلم تنگ شده براي فردا كه تويي.
بدون علامت تعجب، كه تعجبي ندارد دلتنگي آدم براي فردايي كه فقط فردا روز خوبي است.
دلم تنگ شده ، كه فردا بيايد و فرد برود تا ببينم آيا تو هستي كه دلم براي فرداي آن تنگ بشود.
بدون علامت سوال، كه مگر مي شود تو نباشي. بدون علامت سوال. نمي شود تو نباشي. تو سالهاست در نبودنت بوده اي. تو
هستي بي آن كه من بخواهم ، كه بودنت منتظر خواستن هيچ كس نيست.


نبايد باشد ...

De/\/\@H

hamedmotevali
23-05-2010, 13:27
خدمت اتفاق های نیفتاده سلام!
لبخندتان هنوز برقرار است؟
دستان بی قرار ؟

می دانم
روی کسالت این خطوط کشیده
شمایید که گل دوزی می کنید
گفتم تا بدانید دست های شما
دارد پیکره ی مرا کامل می کند
لابد امروز روز ششم است
این بار هم
انگشتانتان ردی باقی نخواهد گذاشت.

هرچه خوش بینانه تر رخت های چرک را
برای فردایی سفیدتر می شویم
گویی ته دل چیزی به تمام ریش ها می خندد.
و کوچه در پیچ واپیچ هفتم
به هیچ می ریزد.


De/\/\@H

mmiladd
24-05-2010, 21:09
ای آدمها این را میدانید

همه مرده اید و در خاک
نوایی از پچ پچ تان میپیچد
که کر میکند گوش مرا
و دلم میخواهد انگشتانم را
تا جایی که نفس دارند فرو برم در گوشم
تا نیاید صدایی از حرفهای شما
پچ پچ میکنید اما
حرفهایتان کر میکند گوش فلک را
بس است دیگر صدایتان را بند کنید در دهانتان
گوشم کر شده از این همه زخم زبان

MEHR IMAN
25-05-2010, 00:10
و تو را به خاطر آوردن حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت دارم.........

ايناس
25-05-2010, 06:10
با چشمان روشنت
مرا با خورشید
آشتی بده
که عمریست شبم

.
.
.
.

AaVaA
25-05-2010, 11:27
اگر دنیا نمیداند که من
تنهاتر از تنهاترین تنهای تنهایم،
بیا یک لحظه شادم کن
که من غمگین تر از غمگین ترین غمهای دنیایم...

MEHR IMAN
28-05-2010, 01:29
نخوابيده ام
من بيدارم چون آهنگ شباهنگ را دوست مي دارم
و شباهنگ من شبها ترانه مي سرايد
بيدارم چون مهتاب شب ها از قافيه باراني چشمان تو براي من شعر مي نويسد
بيدارم
آری بیدارم..........

***Spring***
28-05-2010, 10:54
سلام ...



.
.
.
دیگران قرعه‌ی قسمت همه بر عیش زدند ... دل غم دیده‌ی ما بود که هم بر غم زد
.
.
.








.

MAHDI 07
28-05-2010, 11:09
جان از بدن برفت ولیکن جانم
روزی سر مزار مرا در بغل گرفت

♥ NiloofaR ♥
29-05-2010, 18:58
صبرکردن دردناک است، و فراموش کردن دردناکتر، ولی ازاین دو دردناکتر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش ...

Parisa-007
29-05-2010, 19:48
مقصر نبودي
عاشقي ياد گرفتني نيست
هيچ مادري گريه را به كودكش ياد نمي دهد
عاشق كه بودي
دستِ كم
تَشَري كه با نگاهت مي زدي
دل آدم را پاره نمي كرد
مهم نيست
من كه براي معامله نيامده ام
اصل مهم اين است
كه هنوز تمام راه ها به تو ختم مي شوند
وتو در جيب هايت تكه هايي از بهشت را پنهان كرده اي
نوشتن
فقط بهانه اي است كه با تو باشم
اگر چه
اين واژه هاي نخ نما قابل تو را ندارند...

mmiladd
30-05-2010, 23:02
بابا از وقتی که تیغ گذاشتی زیر گلوی مامان

اینو فهمیدم که خیلی زود باید وایسم رو پاهام

چیز دیگه ای ندیدم ولی شنیدم با گوشام

چون قفل در اتاق نمی زاشت ببینه چشام بابا یادته اون روز از مدرسه رسیدم خونه

گفتی پسرم دیگه بابا پیشتون نمی مونه بابا من فقط 9 سالم بود با چشمای خیس

تو با این کارت گفتی که اون بالا خدایی نیست

خدایی که اون بالا نشسته همیشه گفته داورم

من شکنجه شدم حتی توی شکم مادرم

این درست بود مامان با یه هیولا زندگی کنه

این هیولا قللابی یود آدما رو نمی خوره

دستای من همیشه یه کلبه برفی رو می ساخت

که حتی آینه ی آسمون تصویرم و می باخت

منو سایه ها تو خیابون همراهی می کردشلاق سرد جاده منو تو تنهایی می زد

چرا من از بین این همه آدم اسیر تنهایی جادم می خوام بمیرم اما نمی شه روی پام وایسادم

چرا من از بین این همه آدم اسیر تنهایی جادم می خوام بمیرم اما نمی شه روی پام وایسادم

صدای ناله ی خیابونا از رد پای من شنیده می شه من می ترسم از سایه های شب

آخه تا کی پیاده



پایان خط جاده

کجاست چرا من می شکنم با یه حرف ساده

روشنایی فردا یا تولد غم ها رودر روی باور ها یا شایدم به فنا

اینا آینده ی همیشه نورانی من که همیشه خورده به هوای طوفانی شب

تسلیم باد و ناله های شب و خیابونم تقصیر منه که اسیر تب و بیابونم ؟

خدایا تمام شبای منو بگیر ازم چون که دیگه تاریکی رو به جونم نمی خرم

من می خوام آزاد زندگی کنم با زخم تنم حتی اگه واسه آزادی آبرومو ببرم

الان فقط از گذشته کوله باری یادگار برام مونده از یه عدد خیلی مونده تا هزار

چرا من از بین این همه آدم اسیر تنهایی جادم می خوام بمیرم اما نمی شه روی پام وایسادم

چرا من از بین این همه آدم اسیر تنهایی جادم می خوام بمیرم اما نمی شه روی پام وایسادم

بابا من

بابا من گریه نکردم سر

بابا من گریه نکردم سر قبر تو چون

بهم گفتی واسه مرگ آدما شادی بکن

من هیچی نبودم جز یه آدم تنه لش

فکر نکن لحظات بدون تو به خوبی گذشت

هوای همون مدت کوتاه که بودیم با هم بزنه به سرم جلوی قاب رو دیوارم

بابا بلند شو بهم بگو که هنوز بیدارم چونکه بازم واسه ی تو حرف گفتنی دارم

مادر بدش میومد از پدر ناتنی من واس همین 5 سال قیدمو به راحتی زد

مامان حالا پشیمون شدی از کار بدت

بدون آغوش گرم تو همیشه مال منه

من نمی تونم بگذرم از خوانوادم اینو بدون گفته بودم رضا شادی ها رو می ده به تو نشون

تا وقتی من زنده ام نمی زارم یه تار موی تو از عذاب سفید شه چون همیشه می دی بوی گل

MAHDI 07
31-05-2010, 21:40
این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرند از یادت

hamedmotevali
01-06-2010, 13:56
و سکـــوت... ..!
زیــــــــــباترین آواز در سمفونی تنهایی.!
در اوج فــــــرو رفتن در خویش
در اعمـــــاق قله ی رهایی !
به هنگامی که نمیبینی آشنایی که ببیند تورا...!!
که برهاند تورا از قفس بغض!!
که بپرسد
" به کدامـین جرم به دیار تــــــــنهایان تبعید گشـــته ای ؟!

mmiladd
02-06-2010, 11:34
ای دوست وقت خفتن و خاموشی‌ات نبود
وز این دیار دورِ فراموشی‌ات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیره روز هماغوشی‌ات نبود
میخانه‌ها زنعره‌ی تو مست می‌شدند
رندی حریف مستی و می‌نوشی‌ات نبود
دود چراغ موشیِ دزدان ترا چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشی‌ات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشی‌ات نبود
در پرده ماند نغمه‌ی آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاوشی‌ات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچ گاه فراموشی‌ات نبود
ای سوگوار صبح نشابورِ سرمه گون
عصری چنین سزای سیه پوشی‌ات نبود

Rainy eye
03-06-2010, 12:33
دری که صدای باز شدنش
خبر آمدن تو بود
سال هاست
بی ترانه سر میکند
درست مثل من!!

Ghorbat22
03-06-2010, 21:19
تنهایی
مثل جامه ای ضخیم
مرا پوشانده است
از نگاه آدم ها

miss_ava7
05-06-2010, 15:08
خود را به که بسپارم
وقتی که دلم تنگ است
پیدا نکنم همدل
دلها همه از سنگ است
گویا که در این وادی
از عشق نشانی نیست
گر هست
یکی عاشق آلوده به صد رنگ است

---------- Post added at 03:57 PM ---------- Previous post was at 03:55 PM ----------

سحرگاهان که تابوتم
به دوش آشنایان رهسپار خانه جاویدمی شود ،
تو هم ای آشنای سنگدل ،
از خانه بیرون آی ، بگو : رفتی ؟برو ...
منزل مبارک ...

---------- Post added at 04:01 PM ---------- Previous post was at 03:57 PM ----------

زندگي تلخ ترين خواب من است
خسته ام خسته از اين خواب بلند

---------- Post added at 04:03 PM ---------- Previous post was at 04:01 PM ----------



گفتند کلاغ٬ شادمان گفتم پر

گفتند کبوترانمان ٬ گفتم پر

گفتند خودت٬ به اوج اندیشیدم
در حسرت رنگ آسمان گفتم پر
گفتند مگر پرنده ای؟ خندیدم
گفتند باختی و من رنجیدم
در بازی کودکان فریبم دادند
احساس بزرگ پر زدن را چیدند
آنروز به خاک آشنایم کردند
از نغمه پرواز جدایم کردند
آن باور آسمانی از یادم رفت
در پهنه این زمین رهایم کردند
حالا همه عزم پر گرفتن دارند
چشمان مرا دوباره می آزارند
همراه نگاه مات و بی باور من
از روی زمین به آسمان می بارند
گفتند پرنده گریه ام را دیدند
دیوانه ی خاک بودم و فهمیدند
گفتم که نمی پرد، نگاهم کردند
بر بازی اشتباه من خندیدند





---------- Post added at 04:05 PM ---------- Previous post was at 04:03 PM ----------

من به استراحت نیاز دارم
به یک استراحت ابدی ...
بدون شادمانه ها...
بدون این من غمناک...
بی بهشت ...
بی خدا حتی..
بدون ادراک....
درود بر خاک
دورد بر خاک
درود برخاک


---------- Post added at 04:06 PM ---------- Previous post was at 04:05 PM ----------

گاهي دلم مي گيرد
از آدم هايي كه در پس نگاه سردشان با لبخندي گرم
فريبت مي دهند
دلم ميگيرد از خورشيدي كه گرم نمي كند
و نوري كه تاريكي مي دهد
ازكلماتي كه چون شيريني افسانه ها فريبت مي دهند
دلم مي گيرد
از سردي چندش آور دستي كه دستت را مي فشارد
و نگاهي كه به توست و هيچ وقت تو را نمي بيند
از دوستي كه برايت
هديه
دوبال براي پريدن مي آورد
و بعد
پرواز را با منفورترين كلمات دنيا معني مي كند
دلم مي گيرد از چشم اميد داشتنم به اين همه هيچ
گاهي حتي
از خودم هم دلم ميگيرد

---------- Post added at 04:06 PM ---------- Previous post was at 04:06 PM ----------

فریادم را خاموش میخواهند
واحساسم را مرده
احساسم به مانند زلال آب جویباری گردیده
که کودکی برای بازی، نه برای کنجکاوی
مشتی خاک به درونش می ریزد
احساسم را این چنین می بینند
و این چنین میخواهند
چه باید کرد، چه،چه؟؟؟؟؟!!!!!!!


---------- Post added at 04:07 PM ---------- Previous post was at 04:06 PM ----------

من، تنفرم را افشا می کنم وعشقم را پنهان.
گریه هایم را می خندم وخنده هایم را زار می زنم .

---------- Post added at 04:07 PM ---------- Previous post was at 04:07 PM ----------



در انتظار چیستی ؟

اینجا هنوز تاریکی است

تو به ازدحام کدامین کوچه ی خوشبخت خواهی نگریست

وقتی دریچه مسدود است...

miss_ava7
05-06-2010, 15:16
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است

دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش و براي داشتنش داشتم

دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند
و مرا وادار کردند به دستخويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .
در این سرا دوست داشتن گناه است
حق من نيست ٬
به آتش گناهي که عشق درآن سهمی داشت مرا بسوزانند .
رنجي آنچنان زندگي مرا پرکرده است٬
آنچنان دستهاي مرا ازپشت بسته است٬
آنچنان قدمهايم را زنجير کرده است که
نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . .





---------- Post added at 04:14 PM ---------- Previous post was at 04:13 PM ----------

یک روز و روزگاری
حرف بین ما نگاه بود



---------- Post added at 04:15 PM ---------- Previous post was at 04:14 PM ----------

سالها می گذرد... از زمانی كه تو را می دیدم و به شوق تو چقدر لحظه ها زودگذشت...

---------- Post added at 04:16 PM ---------- Previous post was at 04:15 PM ----------

سالهاست دنیا را
با تمام جاذبه هایش
پشت درب این خانه منتظر گذاشته ام
وقتی بیرون میروم
خودم را نمیبرم
وقتی برمیگردم
خاطره ی جدیدی به خانه نمی آورم
ساکتم
و تنها صدایی که از دیوار در می آید
تیک تاکِ ساعت است
برو و باور کن
تنهایی هیچ وقت برای دو نفر جا ندارد..

mmiladd
05-06-2010, 15:48
اگر شبی از شب های زمستانی مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه آورد، تنهایش نذار شاید در گرم ترین روز های تابستان به خنکی لبخندش محتاج شوی

mmiladd
07-06-2010, 08:52
تو را نگاه می کنم
که خفته ای کنار من
پس از تمام اضطراب
عذاب و انتظار من

تو را نگاه می کنم
که دیدنی ترین تویی
و از تو حرف میزنم
که گفتنی ترین تویی

من از تو حرف میزنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه میدهم
همین ترانه میشوم

کاش به شهر خوب تو
مرا همیشه راه بود
راه به تو رسیدنم
همین پل نگاه بود

mmiladd
09-06-2010, 11:05
خودم تنها، تنها دلم
چو شام بی فردا دلم

چو کشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم

تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان

بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم

تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا

دل تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را

نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو

دلم شکسته زیر پا
نمی خواهد دیگر تو را

تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان

بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم

mmiladd
11-06-2010, 15:46
تو هم میخوای بری عزیز، موندنیم، خسته شدی
بغض قناری دلم، گریه آهسته شدی

mmiladd
14-06-2010, 13:35
اییز زرد است كه لبريز حقايق شده است
تلخ است كه با درد موافق شده است
شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي
پاييز بهاري است كه عاشق شده است

mmiladd
17-06-2010, 08:33
و چون زندگي بدين گونه است،
برايت آرزومندم كه دشمن نيز داشته باشي...
نه كم و نه زياد . . . درست به اندازه،
تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار دهند،
كه دست كم يكي از آنها اعتراضش به حق باشد...
تا كه زياده به خود غره نشوي.

miss_ava7
17-06-2010, 14:57
روزی می میرم

و آن هنگام در زیر مشتی خاک و در محبسی تنگ
می بینی که چون قاصدکی در هوا
بند بند وجودم ز هم جدا می شود
و به سوی آزادی اوج می گیرم...
مرگ پایان من نیست
پر پرواز من است
زمزمه ی شبانگاه من است...

mmiladd
20-06-2010, 22:37
سلام اي غروب غريبانه دل

سلام اي طلوع سحرگاه رفتن

سلام اي همه لحظه هاي جدايي

خداحافظ اي شعر شبهاي عاشق

خداحافظ اي شعر شبهاي روشن

خداحافظ اي قصه عاشقانه

خداحافظ اي آبي روشن عشق

خداحافظ اي طبع شعر شبانه

خداحافظ اي همنشين هميشه

خداحافظ اي داغ بر دل نشسته

تو تنها نمي ماني اي عمر بي من

تو را مي سپارم به دل هاي خسته

تو را مي سپارم به بي راه مهتاب

تو را مي سپارم به تاوان دريا

اگر شب نشينم اگر شب شكسته

تو را مي سپارم به روياي فردا

به شب مي سپارم تو را تا نسوزم

به دل مي سپارم تو را نميرد

اگر چشمه واج از هم نخشكد

اگر روزگار بي صدا را نگيرد

خداحافظ اي برگ و بار دل من

خداحافظ اي سايه سار هميشه

اگر سبز رفتي اگر زرد ماندم

خداحافظ اي نوبهار هميشه

***Spring***
23-06-2010, 11:05
سلام ...




چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهايی‏ست
ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشايی‏ست

مرا در اوج می‌خواهی تماشا كن تماشا كن
دروغين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن

در اين دنيا كه حتا ابر نمی‌گريد به حال ما
همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها




فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی قلم خشكيده در دستم

گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پيش رو دارم

رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردند كه همدردند




شگفتا از عزيزانی كه هم آواز من بودند
به سوی اوج ويرانی پل پرواز من بودند




گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پيش رو دارم

رفيقان يك به يك رفتند مرا در خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردند كه همدردند




رفيقان يك به يك رفتند مرا در خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردند كه همدردند










.

mmiladd
25-06-2010, 16:33
از امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می اید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید

***Spring***
25-06-2010, 23:44
سلام ...




خسته و دربدر شهر غمم
شبم از هرچی شبه سیاه‏تره




زندگی زندون تلخ کینه‏هاست
تو دلم زخم هزارتا خنجره




چی میشد اون دستای کوچیک و گرم
رو سرم دست نوازش می‏کشید




بستر تنهایی‏و سرد من‏و
بوسه‏ی گرمی به آتیش می‏کشید




چی میشد تو خونه‏ی کوچیک ما
غنچه‏های گل غم وا نمی‏شد




چی میشد هیچکسی تنهام نمیذاشت
جز خدا هیچ کسی تنها نمی‏شد




من هنوز دربدر شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیاه‏تره









.

MoBn
02-07-2010, 21:13
عاقبت خواهم مرد....
نفسم مي گويد وقت رفتن دير است.....
زودتر بايد رفت.....رازها را چه كنم؟
اين همه بوي اقاقي كه مشامم دارد
چشم هايم پرسه زنان كوچه ها را ديدند
خلوت و ساكت و سرد
يك به يك طي شده اند......
اي واي كوچه آخر من بن بست است
شوق دل دادن يك ياس به يك كاج بلند
شوق پرواز كبوتر بر سر ابر سفيد
پاكي دست پر از مهر و صفاي مادر
لذت بوسه يار زير نور مهتاب....
اين همه دوستي را چه كنم؟.....
عاقبت خواهم رفت عاقبت خواهم مرد...
همرهم چيست در اين راه سفر؟؟؟
يك بغل تنهايي چند خطي حرف ناگفته دل حسرت شنيدن كلام نو
عاقبت خواهم مرد....
مي دانم روز هجرت روز كوچ باورم نزديك است....
دير و زودش كه مهم نيست بايد بروم...
راحت جان كه گران نيست بايد طلبم....
بعد از من...
دانه ها را تو بريز پشت شيشه چشمها منتظرند
تو بپاش گرمي عاطفه ات را دستها منتظرند
من كه بايد بروم
اما تو بدان قدر خودت قدر پروانه زيبايت را
قدر يك ياس كبود و زخمي
قدر يك قلب و دل بشكسته
قدر يك جاده پيوسته
خوب مي دانم مردنم نزديك است حس پرواز تنم....
حس پرپر شدن ترانه هاي آرزوم...
تو بگو من چه كنم؟؟؟
با اميدي كه به من بسته شده
با قراري كه به دل بغض شده
با نگاهي كه به من مست شده

تو بگو من چه كنم....من كه بايد بروم
من كه سردم شده است با تماس دست سردت
من كه بي جان شده ام بس گوش سپردم به صداي پر ز اوهام تو
اما دوستت دارم
پر پروازم ده تو بيا همسفرم باش بيا يارم باش
آسمان منتظر است روح من عاشق آبي آرام بلند است
تو بيا تا برسم من به اين آبي خوشرنگ خيال....

MoBn
03-07-2010, 07:37
غم غروب نگاهت نشست بر روحم


بمان عشق من که بی تو بهار می میرد


میان دشت بنفشه کنار برکه عشق


برای شهر دلم انتظار میمیرد


دلم به وسعت آلاله های سرخ ست


وجود آبی احساس پاک و بارانی ست


دلم برای نگاهت بهانه می گیرد


چو یک کبوتر بی آب و دانه می میرد


به جان برگ گل یاس باغ دل سوگند


قسم به عاطفه یک نگاه دریایی


قسم به بارش شمع وجود یک انسان


قسم به واژه کمرنگ عشق در مهتاب


قسم به ترجمه نیلی شکیبایی


قسم به عاطفه نقره فام چشمانت


بمان همیشه که بی تو شکوفه خواهد مرد


دگر میان گلستان گلی نخواهد ماند


بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد


دگر میان چمن بلبلی نخواهد ماند


شکسته می شود از دوریت بلور دلم


بدون تو تپش قلب من چه بی معناست


بدون تو دلم از تب همیشه خواهد سوخت


بدون خنده تو قلب غنچه ها تنهاست


صدای نبض بنفشه صدای خنده یاس


میان باغ نگاهت چو برکه ای جاریست


بدان اگر بروی کار باغ چشمانم


همیشه شکوه و اشک و شکستن و زاریست


غم نبودن تو در کنار من سخت ست


بیا ببار و مرا خیس عطر باران کن


بدون یاد تو قلبم کویر خواهد شد


بمان همیشه که بی تو نسیم غمناکست


تمام کلبه چشمم تمام شهر دلم


ز قطره قطره باران اشک نمناکست


ز سقف نیلی چشمم چکید قطره اشک


ترا قسم به شقایق بمان اي عشق من


بچین ز باغ دلت دسته ای گل پونه


بدون تو تپش قلب من چه بی معناست


بیا که بی تو وجودم همیشه پاییز ست


قسم به نغمه باران بمان بهانه من


بدون تو تپش آفتاب کم رنگست


به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه


دلم همیشه برای نگاه تو تنگ ست....

Mahdi/s
03-07-2010, 23:07
از هیاهوی واژه ها خسته ام
من سکوتم را
از اوراق سپید آموخته ام.
آیا سکوت
روشن ترین, واژه ها نیست؟
همیشه در خلوت
مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ
خونسرد ترین, واژه ها نیست؟
تا چشم گشودم
از چشم زندگی افتادم.
شبی- شاید امشب-
زیر نور یک واژه خواهم نشست
و هم زمان
پایان آخرین برگ خاطراتم
خواهم نوشت:
پایان

amir 69
03-07-2010, 23:28
همه چیز را فروختم
جز آن صندلی که جای تو بود
شاید آن روز که بر می گردی
خسته باشی..

mmiladd
04-07-2010, 08:01
خدایا شرح غم خواندن چه سخت است
ز داغ لاله پژمردن چه سخت است
نمیدانی که با دست بریده
ز پشت اسب افتادن چه سخت است
اگر تیری درون چشم باشد
نمیدانی زمین خوردن چه سخت است
نمیدانی که با چشمان خونین
جمال فاطمه دیدن چه سخت است
کنار علقمه با مشک خالی
ببین شرمنده گردیدن چه سخت است

Consul 141
05-07-2010, 00:13
وقتی می‌روی
در را پشتِ سرت ببند!
این خانه
میهمان‌ْخانه نمی‌شود دیگر.

Ghorbat22
05-07-2010, 09:42
خداحافظ نوشتن کاره من نیست
اخه خیلی باهات ناگفته دارم
اگه گریه بزاره می نویسم
اگه مهلت بدی یادت میارم
اگه گریه بزاره می نویسم
کدوم لحظه تورو از من جدا کرد
نگو اصلا نفهمیدی نگو نه
تو بودی اونکه دستامو رها کرد

mohsen.ghasemi
05-07-2010, 10:41
گفته بودم اگه برگردی میبینی

روی این پنجره ها اسم تو مونده

قصه اومدنت باز منو تنها

توی این تاریکی شبها نشونده

بی تو موندن لحظه جبر منه

صبر ایوب زمان صبر منه

خونه بی تو خونه نیست قبر منه

بیا تا اون روزای خوبم بیاد

دست من گرمی دستاتو میخواد

غم تو جونمو آتیش میزنه.

MoBn
05-07-2010, 19:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

♥ NiloofaR ♥
06-07-2010, 20:25
به خواب هایم سرک نکش، وقتی در بیداری نمی یابمت ...

mmiladd
06-07-2010, 21:00
ياران بخدا بي وفايي نكنيد از عاشق دلخسته جدايي نكنيد يا اينكه وفا كنيد تا آخر عمر يا از اول آشنايي نكنيد

mmiladd
09-07-2010, 20:55
دوباره ساز سكوت و صداي تنهايي
و بال بال دلم در هواي تنهايي
دو كاسه بغض و كمي اشك و پاي صحبت دل
و پا گرفتن شعري به پاي تنهايي
نشسته لرزش تلخي در ارتعاش صدا
بروي زمزمه‌ي يا خداي تنهايي
چقدر حسرت سهراب رو به هيچستان
نشسته پشت همين ناكجاي تنهايي
رسيده ام سر داري پر از تب پوچي
به انعكاس خودم در صداي تنهايي
ميانه‌ي من و امشب چه گير و داري هست ؟
كه هر دو غرق هم و مبتلاي تنهايي ...
كسي به در زد و من دربدر شدم از خويش
كسي رسيده سر انتهاي تنهايي
__________________

4MaRyAm
09-07-2010, 21:01
بنگر اين فرياد از دل چون برون شد

بنگر اين فرياد من را

خوش تو بنگر اين يكي فرياد ديگر

كو كجا بايد كه بينم دادرس را

يا كه فريادم رسا نيست؟

نه فريادم رسا نيست...

اين همه فرياد من را

اين همه فرياد بي فرجام من را

بر كسي گويا رسا نيست

پس نگارا ، نازنينا

من كنم فرياد و بنگر

كس نداريم و كسي هم ياد ما نيست

عاقبت ديدي كه دل بي كس بمانديم

و كسي هم يار ما نيست...

mina*
12-07-2010, 02:41
خستم، آنقدر که خود ندانم کیستم.
تنهایم، آنقدر که خود ندانم زکیستم.
غربیم، آنقدر که خودندانم زکجایم.
عاشقم، آنقدر که خودندانم زحالم.
من....مجنون نیستم...لیلی نیستم....نه زلیخا نه یوسفم.
من مهاجرم......

Ghorbat22
12-07-2010, 19:33
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

mmiladd
13-07-2010, 20:56
بنويس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سين سفره مان ايمان ندارد
بعد از همان تصميم کبری ابرها هم
يا سيل می بارد و يا باران ندارد
بابا انارو سيب و نان را می نويسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نويسد اين ندارد آن ندارد
بنويس کی آن مرد در باران ميايد
اين انتظار خيسمان پايان ندارد
ايمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنويس بابا مثل هر شب نان ندارد

mmiladd
18-07-2010, 08:08
اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه
اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه
اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه
اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

Ghorbat22
18-07-2010, 18:50
صدای پای تو که می روی ...
و صدای پای مـرگ که می آید ...
دیگـــــر چیـــزی را نمــی شنـــوم

Mahdi/s
19-07-2010, 19:17
سلام.......یکی از اشعار احمد شاملو رو انتخاب کردم بخاطر.سالروز درگذشت احمد شاملو......

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاملو
احمد شاملو شاعر، داستان نگار، نمايشنامه نويس و روزنامه نگار معاصر وطن 23 ژوئيه سال 2000 بر اثر عوارض بيماري قند درگذشت. شاملو كه در عين حال يك مبارز سياسي بود در طول عمر چند بار به زندان افتاده بود. انتقادهاي او مخصوصا در سه سال آخر عمر نظام سلطنتي معروفند. وي مبارزه سياسي خودرا از سفر آمريكا در سال 1976 شدت و گسترش داده بود. از شاملو دهها مجموعه شعر، داستان، داستان كوتاه، كتاب كودكان و مقالات متعدد باقي مانده است. وي در عين حال يك مترجم كتاب و مقاله از زبانهاي فرانسه و آلماني به پارسي بود. شاملو كه هنگام وفات 74 ساله بود در طول عمر چند نشريه عمومي تهران را نيز سردبيري كرده بود. شاملو در تهران و در يك خانواده نظامي به دنيا آمده بود. او مي كوشيد كه در اشعار خود ذائقه ايراني را كه با سبك حافظ و ... آشناست رعايت كند..
=============


می‌خواهم آب شوم
در گستره افق
آنجا كه دریا به آخر می‌رسد
و آسمان آغاز می‌شود.

می‌خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته
یكی شوم.

حس می‌كنم و می‌دانم
دست می‌سایم و می‌ترسم
باور می‌كنم و امیدوارم
كههیچ چیز با آن به عناد برنخیزد.

می‌خواهم آب شوم
در گستره افق
آن جا كه دریا به آخر می‌رسد
و آسمان آغاز می‌شود.


"شاملو"


_______
==========================

mobiler
20-07-2010, 15:13
واسه گریه، فقط آعوش تو رو کم دارم
واسه خنده من فقط یه دل پر غم دارم
نه میگم پیشم بمون نه که از دلم بخون
فقط میگم تو یه روز قدر این دلو بدون

Ghorbat22
20-07-2010, 18:55
با گريه مي نويسم!از چشمهاي خيسم!
از چشم هاي خيسم با گريه مي نويسم!

من در تو كم نمي شم،روياي دور و مرموز!
تا ياد تو مي افتم،ميلرزه پشت ديروز!

با اين كه قسمت ما،ابهام وانتظاره!
اما هنوز در من،عشق تو بر قراره!

گاهي بهونه گيري،يه حس رخوت انگيز!
يه فرصت طلايي،من از ترانه لبريز!

امروز از تو خالي،ديروز از تو سرشار!
افسوس ديگه فردا،با تو نمي شه تكرار!

با گريه مي نويسم،از چشم هاي خيسم!
با چشم هاي خيسم از گريه مي نويسم!

Hamid Hamid
20-07-2010, 20:35
تنهاتر از انسان در لحظه ي مرگ/ساده تر از شبنم رو سفره ي برگ
مترود همقبيله, محكوم خويشم/غريبه اي طعمه ي اين كندوي نيشم
نفريني آسمون مغضوب خاكم/بيگانه با نور و هوا.هواي پاكم
تن خسته از تقويم, از شب شمردن/با مرگ ساعت ها بي وقفه مردن
هم غربت بغض شب, مرگ چراغم/تو قرق زمستوني اندوه باغم
اي دست تو حادثه تو بهت تكرار/وابسته ي اين مردابم بيا سراغم
خسته از بار اين بودنم نفس حبابم/بي تفاوت مثل بركه بي التهابم
اي آيه ي عطوفت اي مرگ غمگين/برهنه كن من رو از اين لباس نفرين
اي اسم تو جواب همه سوالها/از پشت اين كندوي شب منو صدا كن ... منو صدا كن.

Ghorbat22
21-07-2010, 18:08
فراموش کردن
تو
هنر میخواهد
و من
بی هنرترین انسانم!

***Spring***
22-07-2010, 00:44
سلام ...




طعم خیس اندوه‏و اتفاق افتاده
یه آه خداحافظ ، یه فاجعه‏ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی من‏و از من برد
یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد




ای معجزه‏ی خاموش ، یه حادثه روشن شو
یه لحظه ، فقط یه آه ، هم جنس شکفتن شو

از روزن این کنج خاکستری پرپر
مشغول تماشای ویرون شدن من شو




برگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن
یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن

از گرگر بی رحم این تجربه‏ی من سوز
پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز

به کوچه که پیوستی ، شهر از تو لبالب شد
لحظه آخر لحظه ، شب عاقبت شب شد

آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود
راهی شدنت حرف نقطه چین پایان بود











.

a@s
22-07-2010, 07:50
بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند


من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم


ميروي و به خدا مي سپري شعرم را


بارش درد ز چشمان ترت را ديدم


رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت


تا كه اعلاميه ي پر زدنت را ديدم


بوي پيراهن تو قافله سالارم شد


مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم


به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد


تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم


از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم

Ghorbat22
22-07-2010, 11:12
برایِ بارِ هزارم می خوانم :
آقای مسافر
قادرم شما را با چهارده شاخه گل سرخ
یک جلد دیوانِ حافظ
و به عددِ سالِ تولدتان ، بوسه ؛
از رفتن منصرف کنم ؟
آیا قادرم ؟!!!

Ghorbat22
22-07-2010, 11:24
شاید روزی بیاید
که حالِ من هم خوب شود
هوا خوب شود
باران خوب شود ،
عشق خوب شود ،
و تو ... خوبِ من شوی
و من ؛
خوب شوم ...

Ssarshar
22-07-2010, 15:44
و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان.
مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می‌چیند.
مرگ گاهي ودكا مي نوشد.
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد.

و همه می‌دانیم ...

mmiladd
24-07-2010, 12:40
نگفتی بی تو غرق می شوم

در این دنیای بی تویی

bahador2009
25-07-2010, 19:21
فاصله را طی میکنم
تا عرش به فرش
دوباره باز می گردم
به خواب
به تاب
شهید جبهه ی نگاهت می شوم
سبز می شوم
خاک می شوم
شوریده از تن به تاب می شوم
به اشک نیاز
به سوز جفا
نیاز می شوم
برگ سروم
آب سردم
از آسمان به زمین
به ناز می شوم
این را همه خواب میبینم
دوباره بیدار می شوم
بیدار بیدار
از جلگه ی قلبت به زمین راهی نیست
این راه طی می کنم
فریاد میشوم
شب می شوم
راز می شوم
با قصه دمساز می شوم
کهنه ، نو
غصه ، تو
بیدار شو
بیدار شو

از خودم

mohsen_gh1991
29-07-2010, 19:36
سپیده دم اومد و وقت رفتن
حرفی نداریم ما برای گفتن
حرفی که بوده بین ما تموم شد
این جا برام نیست دیگه جای موندن
من می‌رم از زندگی تو بیرون
یادت باشه،خونمو کردی ویرون ...خونمو کردی ویرون...
می‌خوام برم نگو که دیوونه‌ای
برای موندن ندارم بونه‌ای
وقت خداحافظ‌یه تو گلوم، حلقه زده بقض غریبونه‌ای
من می‌رم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون
اوّل آشنایی‌مون یادم می‌آد... یادم می‌آد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد...خیلی زیاد
رو سادگی حرف تو باورم شد
تو عاقبت زندگی‌مو دادی به باد...دادی به باد
من می‌رم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون ...خونمو کردی ویرون

شاهزاده خانوم
30-07-2010, 07:34
زندگی من مثل یه پازل شده
یه پازل قروقاطی
که تیکه های اصلی ش گم شدن
هر جوری که میخوام درستش کنم نمیشه !!
نمیدونم باید چی کار کنم که اون تیکه ی لعنتی گمشدش رو پیدا کنم

شاهزاده خانوم
01-08-2010, 00:44
و در این فاصله و دوری ها،

در میان همه امواج پر از عمق نبودن هایت

باز هم؛

من تو را می خواهم!

M O B I N
01-08-2010, 12:14
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت شرری می شود


بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها دست به دامن مهتاب


نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....

The Black Dahlia
01-08-2010, 16:15
گریستن را همچون تمنایی ناممکن و محکوم آموخته ام

و من آن پرنده نازک بالم

تا کی مجال پریدن در آسمان فلزی را دارم؟

گویا تارک دنیا شدم

و بهترین نماد دلتگی ام

باران

و تمام تلاش خود را با سکوتی مات و غمگین گذاشتم

و من همه چیز داشتم و اکنون هیچ ندارم

برگشته ام به زندگی عادی ام

رسیدگی به تنهایی هایم !!!

---------- Post added at 04:14 PM ---------- Previous post was at 04:10 PM ----------

دستان سرد
يکی پس از ديگری
نوار تاريکی را بلند می کنند
چشم می گشايم
زنده ام
هنوز
در ميانه ی زخمی تازه

---------- Post added at 04:14 PM ---------- Previous post was at 04:14 PM ----------

اسفالت
باران خورده
مثل فلس ماهی ها
از روشنی گاهی
بر هستی اشیا گواهی ها
تنهایی ای
آن سان که حتی سایه ات با تو
گاه اید و گاهی نمی اید
در بی پناهی ها

---------- Post added at 04:15 PM ---------- Previous post was at 04:14 PM ----------

مرگ

من شعر مرگ را برای لبانم خواستم

و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره میزدند

کویر لبهایم

سکوت اشکهایم

زندان سینهام

پاهای لرزانم

من یک انسانم

مثل همه آنها٬

مثل تو....

---------- Post added at 04:15 PM ---------- Previous post was at 04:15 PM ----------

خاطره مي شديم شايد

اگر همين نزديكي ها

چيزي بيشتر از حد معمول اتفاق افتاده بوديم .

فكرش را بكن

ديگر آنقدر دروغ بزرگي نبودي

كه من باور كنم

سنگفرشهاي پارك

گاه و بي گاهِ اينهمه مدت

رد پاهايت را راستي راستي خالي بسته اند .

ببين چه حقيقت شاخ داري شده ام

كه تا بيايم باورت شوم

آرزو مي كنم اي كاش

امتداد جاده ها را مي شد

از پر پيچ و خمشان بازداشت

كه ديگر

اينهمه سفرهاي قشنگت را

به روي خودم بالا نياورم

مي شود نگهداريد آقا

همين بغل

زير دلمان را زده است اين خانوم

The Black Dahlia
02-08-2010, 10:10
بیهوده نزن در که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست
فریاد زهر گوشه شهر بلند است
ویران شود این شهر که فریاد رسی نیست
هر شب به بالین من خسته بیمار
جز ناله و جز اشک دمادم کسی نیست
ای مرگ بیا جان من آزاد کن زبند
در دام اسیرم مرا دادرسی نیست

mmiladd
03-08-2010, 09:04
یک چشم من از روز جدایی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست
چون روز وصال شد فرازش کردم
گفتم نگریستی نباید نگریست

M O B I N
05-08-2010, 10:27
دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنــــــــــــم

شکنجه میشم از خودم ، نمی تونـم شکوه کنم

انگــــاری کـــــــــوه غصه هـا تو سینه من اومده

آخ داره باورم میشه خنده به مـــــــــــــــا نیومده

دلـــــــــــم گرفته آسمون ، از خودتم خسته ترم

تو روزگار بی کسی، یه عمره کــــــــه در به درم

حتی صدای نفسم میگه کــــــــــــه توی قفسم

من واسه آتیش زدن یه کــــــــوله بار شب بسم

دلــــــــــــم گرفته آسمون ، یکم منو حوصله کن

نگو که از این روزگار یخورده کمتر گله کـــــــــــن

منو به بـــــــــازی می گیرن عقربه های ساعتم

برگــــــــــه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم

آهـــــــــــــــــــــــ ای زمین یه لحظه تو نفس نزن

نچرخ تـــــــــــــــا آروم بگیره یه آدم خسته تن

Strange Only
09-08-2010, 10:17
بر سنگ مزارم بنويسيد: در زندگي بارها بالهايم را گشودم تا همچون پرنده اي سبک بال
به پرواز در آيم اما هر بار شکارچي حقيري قلبم را نشانه گرفت و بر زمينم کوفت شايد
مرگ پاياني بر اين پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهايي...!

Strange Only
09-08-2010, 10:19
بنال ای نی که من غم دارم امشب
نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چیزم زیادی میکند، حیف!!!
که یار از این میان کم دارم امشب
چوعصری آمد از در ،گفتم ای دل
همه عیشی فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام رنگین
به بام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره ام در سینه افروخت
ببین آه دمادم دارم امشب
به دل جشن عروسی وعده کردم
ندانستم که ماتم دارم امشب
درآمد یار و گفتم دم گرفتی
دمم رفت و همه غم دارم امشب
به امید اینکه گل تا صبحدم هست
به مژگان اشک شبنم دارم امشب
مگر آبستن عیسی است طبعم
که در دل بار مریم دارم امشب
سر دل کندن از لعل نگارین
عجب نقشی به خاتم دارم امشب
اگر روئین تنی باشم به همت
غمی همتای رستم دارم امشب
غم دل با که گویم شهریارا
که محرومش زمحرم دارم امشب

water_lily_2012
09-08-2010, 10:38
داشتم به آهنگ گوش می کردم دیدم جالبه ... هر کی می آد و دو سه روزی مهمون دلمونه و بعد میره دوباره من می مونم و تنهائی و بازم تکرار و تکرار و تکرار حالا تا کی نمی دونم ولی هر چی باشه از زندگیم خیلی راضیم ولی آینده .........



یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما...

از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم

پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه

اما فکر کردم کنارم...

شونه های یک رفیقه

داشتم اشتباه میکردم.

تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم...

تو از اولم نبودی

داشتم اشتباه می کردم...

که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم

حالا اینجا تک و تننها... برگ خشک بی درختی، غرق بادم

نوش جونت اگه بردی

نوش جونت هرچی خوردی

تورو هیچ وقت نشناختم...

نوش جونم اگه باختم.

تو منو ساده گرفتی.

زدی رفتی مفتی مفتی

اما اون روز رو می بینم که به زانوهات می افتی...

تو به زانوهات می افتی...!

morva14
10-08-2010, 02:02
من یه روز یه اعلامیه دیدم که به اسم و فامیل خودم بود , خیلی روم تاثیر گذاشت طوریکه هم حس تنهایی داشتم هم مرگ , بعد نشستم به خودم و زمان هایی رو که ازدست دادم فکر کردم که آخرش این شعرو گفتم . امیدوارم خوشتون بیاد..., در ضمن منظورم از " او "در بیت دوم خداست .


هرقدمی که می نهم مرگ چو سایه با من است
هرنفسی که میکشم ناله آخر تن است

مرگ بود بر این زمین ای دل بی سوار من
تا تو به عزم او کنی , زرد شود بهار من

عنان خود بکش زمان , کمی بمان در این میان
که حسرت گذشتنت چکیده بر نهال جان

نشسته بر سکوت تن , غبار بی کسی من
نگاه سرد آسمان روانه شد به سوی من

شاهزاده خانوم
13-08-2010, 12:20
چتر را که از تو مي خريدم
مي دانستم هميشه هوايش هوايت را خواهد داشت
تنها هوايت
هواي مرا نداشت
- مرا که هميشه در هواي تو بودم.

شاهزاده خانوم
13-08-2010, 12:38
تا روزها در جاده دلتنگي بنشينم و
افسوس دوري تو را بخورم.
درختان جاده زندگيم در حال خشك شدن هستند.
افسوس كه تو ديگر در كنارم نيستي
افسوس كه سرنوشت براي ما جدايي را رقم زده .
افسوس كه هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر مي شوي
گفتي ما بدون هم خوشبخت تريم اما....
اما خوشبختي من در با تو بودن بود
افسوس كه خوشي ها تمام شد
افسوس كه باهم بودن ها تمام شد
اما اگر تو بدون من خوشبختي
دوري را تحمل مي كنم
من و تو دو خط موازي بوديم كه هرگز نقاشي پيدا نشد
تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند
و تا آخر اين دنيا موازي خواهيم ماند.
لعنت به اين دنيا

Miss Artemis
13-08-2010, 15:34
کاشکی جز تو کسی داشتمی
یا نبود دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست
همدم خویش کسی داشتمی

خاقانی

The Black Dahlia
13-08-2010, 15:54
سکوت سرشار از سخنان نا گفته است
از حرکات نا کرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده .
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من.

و باز هم سکوت

سکوتی بی پایان.

---------- Post added at 04:48 PM ---------- Previous post was at 04:46 PM ----------


زندگي
حقيقت
مرگ
كجا خواستم زندگي كردن،
حقيقت كرد مجبورم
كجا خواستم چنين مردن،
حقيقت كرد در گورم
حقيقت مرگ، زندگي ست
حقيقت زندگي، مرگ ست..

---------- Post added at 04:49 PM ---------- Previous post was at 04:48 PM ----------

مرگ من روزی فرا خواهد رسید :

در بهاری روشن از امواج نور ، در زمستانی غبار آلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

خاک می خواند مرا هر دم به خویش ، می رسند از ره که در خاکم نهند

آه.... شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند

---------- Post added at 04:50 PM ---------- Previous post was at 04:49 PM ----------

من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل آسان میرسد
من که میدانم که تا سگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

---------- Post added at 04:51 PM ---------- Previous post was at 04:50 PM ----------

امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد
تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد
خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد
میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد
مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد
تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد
در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غیربانه نگنجد
__________________

---------- Post added at 04:54 PM ---------- Previous post was at 04:51 PM ----------

من پرنده‌ای هستم که هنوز پرهایی از جنس پرواز دارم٬
اما جایی برای پرواز ندارم٬
آنهایی که سکوت را در من شکستند٬
عصیان باقی گذاشتند٬
آنهایی که چشمان مرا گرفتند٬
رنگ باقی گذاشتند....

***Spring***
13-08-2010, 18:39
من نمیدونم ملت چه جوری به شعر علاقه مند میشن :13:

سلام ...


آخه تو که نمیدونی ... آخه تو که عاشق نبودی ...



پ.ن : البته یه اصطلاح هستش ، که احتمال زیاد این رو هم نمیدونید و تازه شنیدید :46:!!! ...
دوست عزیز اینجا هم تالار ادبی و تاپیک شعر هست ، نه محل گفتگو یا نقد یا مناظره ... موفق باشید ...









.

شاهزاده خانوم
13-08-2010, 19:43
البته زیاد هم به عاشق شدن ربطی نداره من خودم از 13 -14 سالگی مشتری دائمی شعر هستم اصولا اونایی که شعر دوست دارند روحیه حساس تری دارند و احساسی تر هستند حتما این دوست خوبمون ادم احساسی نیستش.


می‌تراود مهتاب می‌درخشد شبتاب،
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.
نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم بجان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند .
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به برم می‌شکند
دستها می‌سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می‌پایم
که به در کس آید
در ودیوار بهم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند.



اولین شعری که حفظ کردم این بود چهارم دبستان بودم

knight 07
14-08-2010, 12:48
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب،

اسب در حسرت خوابیدن گاری چی،

مرد گاری چی در حسرت مرگ.

شاهزاده خانوم
14-08-2010, 13:19
من هستم و دل هست و خیالت
داستان هر شب من
این است.

شاهزاده خانوم
14-08-2010, 18:27
نمی دانم آمده ام برایت بنویسم یا
بگوییم دلم برایت تنگ شده است ؟!


تنها یک چیز را می دانم
اینکه :
دلم تنگ است .

The Black Dahlia
14-08-2010, 19:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

The Black Dahlia
14-08-2010, 20:03
ای غم تو که هستی از کجا می آیی؟ هر دم به هوای دل ما می آیی

باز آی و قدم به روی چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا می آیی

---------- Post added at 09:02 PM ---------- Previous post was at 09:01 PM ----------

شاید اگر جای تو بودم

کمی و فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک میریختم

شاید اگر جای تو بودم

طاقت دیدن چشمهای خسته ات را نداشتم

شاید اگر جای تو بودم

بلور بغضم را با تلنگری آسان میشکستم

تا بدانی

و بدانی

که
.
.
.
.
چقدر دوستت دارم

---------- Post added at 09:03 PM ---------- Previous post was at 09:02 PM ----------


مي روم تا دل غمگين تو را شاد كنم

دل غمگين تو را ، ز غصه آزاد كنم



مي روم با همه ی غصه و تنهايي خود

غم تنهايي خود ، به عالم آواز كنم

شاهزاده خانوم
14-08-2010, 20:21
مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
این را درست روزی دانستم
که از خانه ای که در آن نبودی بدم آمد

The Black Dahlia
15-08-2010, 10:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شاهزاده خانوم
15-08-2010, 12:19
باز امشب

یاد تو را، افراط کرده ام

میدانی که من یک دائم الخمرم!

شاهزاده خانوم
15-08-2010, 15:10
دوست داشتم تو را به اندازه دوست داشتنم

در آغوش بگیرم ...

اما، ....

چقدر فاصله دارم از تو

آنقدر که فقط لبخندهای تو را می‌بینم

و تو مرا هیچ ....

MOHAMMAD2010
15-08-2010, 22:11
لالا لا لا گل گندم چی اومد بر سر مردم
میون اتش افتادیم شدیم از بین دنیا گم
لا لا لا لا بداوردیم
بنام زندگی مردیم
خیانت شکل یاری شد
زیاران پشت پا خوردیم
لا لا لا لا گل لاله
حریم عشق پاماله
سیاهی رنگ هر سفره
سر هفسین هرساله

esisol
16-08-2010, 03:36
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت….
.
.
.
.
دیدار شما آرزوی ماست !
(روابط عمومی چشمان بی قرار ! )
.
.
.
.

زندگی مرا از سنگ ساخت
سنگی که میشود با آن ساختمان ساخت
ساختمانی که میشود از آن بالا
خودت را پرت کنی کف آسفالت خیابان
مردم از کنار جسدت رد شوند
و بگویند : چه ساختمان بلندی … !!
.
.
.
.
تو خالی از آهنگ
من خالی از شعر
خانه خالی از ساز
دیگر چه داریم برای
باهم بودن …!!
.
.
.
.

تو کور بودی
و من کر و لال…
من برایت دست تکان دادم
و تو مرا صدا زدی …
برای همین بود
که ما
هرگز بهم نرسیدیم …!!
.
0
.
0
اونقدر غمم زیاده که دارم دق می کنم ، می گذرم از تو چشمات اینو ثابت می کنم
آخه چقدر غرورمو شکستی و دم نزدم ، صبرم دیگه تموم شده با اینکه عاشق توام .
*
گرچه یوسف را عزیز مصر با درهم خرید
من تو را با نقد جان و دل خریدارم عزیز .
*
هروقت بی حواس لبتو گاز گرفتی بدون یکی در حسرت بوسیدن لباته .
*
آرامش یعنی اینکه همیشه ته دلت مطمئن باشی که توی قلب کسی که
دوسش داری یه خونه گرم و راحت بدون همسایه داری .
*
با ارزش ترین چیز در زندگی دل آدم هاست اگه کسی بهت
سپردش امانت دارخوبی باش .
پارین
*
با قلبی از عشق
با خطی از حریر محبت
با جمله ای کوتاه
درختی صاف
بر روی یک برگ کهنه از یاس
می نویسم : دوستت دارم .
*
عاشقم کردی و گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای.



………………………………………… …………………………………….

جنس من از آهن و از سنگ نيست
من دلم تنگ است و يار دلتنگ نيست
حال دل از من نميپرسي چرا
حال پرسيدن كه ديگر ننگ نيست
* * * * * * * * * * *

یک شبی مجنون نمازش را شکست /

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست /

گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ /

بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ /

مرد این بازیچه دیگر نیستم /

این تو و لیلای تو ، من نیستم /

گفت ای دیوانه ، لیلایت منم /

در رگت پنهان و پیدایت منم /

سال ها با جور لیلایت ساختی /

من کنارت بودم و نشناختی .





سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند ،
بیاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم !
…………………………………..
تو کي هستي که همه فکر و خيالم شده تو
/ تو شدي زندگي من ، همه يادم شده تو /
ياد تو در خاطراتم وقتي پيدا مي شود
/ مي رود دنيا ز يادم چون که يادم شده تو .
…………………………………………..




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد / احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت / زیبایی گل های بهار از نظر افتاد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پیش هم بودن اگر دیروزها لطفی نداشت
ارزش دیروز را امروز باور میکنیم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت ،
این یار قدیمی چه وفایــی دارد

esisol
16-08-2010, 03:50
روز مرگم هر که شیون کند از دور برم دور کنید ... همه را مست خراب از می انگور کنید ...مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید...مستاز همه جا حال خرابش بدهید...بر مزارم نگذارید بیاید واعظ...... پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ....جای تلقین به بالای سرم دف بزنید ... شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید...روز مرگم وسط سینه من چاک زنید ...اندرون دل من یک قلمه تاک زنید... روی قبرم بنویسید وفادار برفت ان جگر سوخته خسته از این دار برفت
ترسم اخر زغم تو دیوانه شوم ..بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم ..انقدر باده بنوشم مست و خراب ..نه دگر دوست شناسمنه دگر جام شراب
ما را که بجز توبه شکستن هنری نیست / با زاهد بی مایه شکستن ثمری نیست
برخیز جز این چاره نداری که در این حال / جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست . . .
.
ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی / آتش به شب تار زدی خسته نباشی
ای غصه دمت گرم که در لحظه ی شادی / با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی . . .
.
.
.
به خدا خسته از آن زخم زبانت شده ام / بی خیال تو و ابروی کمانت شده ام
اشکم از دیده فرو ریخت و رسوایم کرد / حرف آخر ، تو کجایی ؟ نگرانت شده ام !
.
.
ای صـبا از مـن به اسماعـیل قـربانی بگو
زنده برگشتن ز کوی یار شرط عشق نیست

-------------
چقدر تلخ است !
آن را که نزدیک ترین به خود می پنداری
دورترین به تو باشد
و تلخ تر از آن
این که
خود را که نزدیک ترین به او می پنداشتی
دورترین به خود پندارد !
……………………….
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

شاهزاده خانوم
16-08-2010, 17:26
بازگشتی در کار نیست

یک بار که بروی،

برای همه ی عمر

رفته ای !

حتی اگر برگردی...

The Black Dahlia
16-08-2010, 18:50
آرزو دارم كه بميرم ....


سالهاست كه به اميد مردن زنده ام

دلم ميخواهد كه مرگ ......فقط مرگ به سراغ من بيايد .......

اما از بخت بدم مرگ هم براي من ناز ميكند......

شاهزاده خانوم
16-08-2010, 20:06
من تو را در همه این احوال،
مثل دیوانه مستی که پر از عشق ابدگونه شده
از ته قلب پرستیدم و لبریز ز رویا گشتم
نه لمس ات کردم،
نه شکایت کردم،

شاهزاده خانوم
17-08-2010, 01:54
کوهها به هم نمي رسند ، آدم ها به هم مي رسند

و من

به احترام اين ضرب المثل

تيشه بر دست

کوه غرورم را شکسته هم

تا

به تو برسم ...

شاهزاده خانوم
17-08-2010, 11:59
شبهایی که ماه را در آسمان می بینم

فکر میکنم تویی٬ که پنهانکی نگاهم می کنی(!)

می بینی ماه ِ من٬

شبهای ِ بی تو بودن٬چگونه می گذرد؟

شاهزاده خانوم
17-08-2010, 18:17
آب رفته گر چه به رودخانه بر گشته بود...
ماهي بيچاره اما مرده بود.

mehdi_360
19-08-2010, 00:19
ای زندگی من خسته ام تا کی سکوت تا کی اسیر

ای مرگ تلخ این دست من دستم بگیردستم بگیر

در سینه ام ای آرزو محض خدا دیگر بمیر

ای لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنید

ای روز و شب من آ دمی دل مرده ام ترکم کنید ترکم کنید

من تا گلو در حسرتم افسرده ام ترکم کنید

از وحشت فردای خود آزرده ام ترکم کنید

ای اشک گرم آروم بریز بر گونه بیمار من

لذت ببر ای غم تو هم از این همه آزار من

در لحظه بیداد غم کی میشود غمخوار من

ای لحظه پایان این امشب و فردا نکن

درد بزرگ بودنم را ای زمان حاشا نکن...

شاهزاده خانوم
21-08-2010, 02:30
در کنار " او " به من می اندیشد
افسوس
نه " او " را دارد٬ نه "من "را
و نه من "او" را

معرق
21-08-2010, 04:17
آب رفته گر چه به رودخانه بر گشته بود...
ماهي بيچاره اما مرده بود.


گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره آما مرده بود

شاهزاده خانوم
22-08-2010, 20:47
وقتی تمام بدنم
از دل تنگی درد می کند
کجاست مخدر نگاهت ؟


کجاست؟

mehdi_360
22-08-2010, 22:56
من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم غريبانه به مردم نگاه ميكنم...
خودم هم نميدانم به كجا ميروم، از چه رو به راه افتادم...
چرا احساس ميكنم كه نگاه هر فرد بر روي من سنگيني ميكند؟
من كجا هستم؟ كي به اينجا آمدم؟؟ چرا كسي همراه من نيست...
مگر وقتي مي آمدم او با من قدم برنميداشت؟؟

گيج شده ام من گيج... بگذاريد بروم... نميدانم به كجا، از چه رو...

بگذاريد بروم ...

زندگی به مرگ گفت: چرا آمدن تو رفتن من است؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است؟
مرگ حرفی نزد!!!

زندگی دوباره گفت: من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی؟
مرگ ساکت بود.

زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است!!! زنده کجا، گور کجا؟ دخمه کجا، نور کجا؟ غصه کجا، سور کجا؟
اما مرگ تنها گوش می داد.

زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟
و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید!

MOHAMMAD2010
22-08-2010, 23:23
من مانده ام تنهای تنها…من مانده ام تنها میان سیلِ غم ها …

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد…گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد…

می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم…

افسرده ام …دیووانه ام… آزرده جانم…

گل پونهای وحشی دشت امیدم وقت سحر شد…

خاموشیِ شب رفتو فردایی دگر شد…

rahgozare tanha
23-08-2010, 15:15
من نمیدونم ملت چه جوری به شعر علاقه مند میشن :13:
تو كه عشقو تو ويروني نديدي
شب سر در گريبوني نديدي
نمي دوني چه دردي داره دوري
تو كه رنگ پريشوني نديدي

شاهزاده خانوم
23-08-2010, 15:31
من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت
برساند تا لبخند مرا
هرگز فراموش نكنی و
ببینی كه سایه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداری تنهایی.

Ghorbat22
23-08-2010, 17:26
هر روز می گذرد

و تو آنقدر نیستی

که خیال می کنم حتی اگر روی انگشت پاهایم بایستم

دستم به دلت نمی رسد

Ehsanovic
24-08-2010, 12:18
نی افسرده ای هنگام گل روید ز خاک من
که برخیزد از آن نی ناله های دردناک من
مزار من اگر فردوس شادی آفرین باشد
به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من
مخند ای صبح بی هنگام که امشب سازشی دارد
نوای مرغ شب بس خاطر اندوهناک من
نیم چون خاکیان آلوده گرد کدورتها
صفای چشمه مهتاب دارد جان پاک من
چو دشمن از هلاک من رهی خشنود میگردد
بمیرم تا دلی خشنود گردد از هلاک من

معرق
24-08-2010, 21:25
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم

چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ دوست ندارم چه کنم

Ghorbat22
25-08-2010, 17:12
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کــی شــود پیــش قدمـهای تو اسفـند شـوم.

Ghorbat22
25-08-2010, 17:20
اشتباه از "من" بود...
"او" با "تو"
یک حرف مشترک دارد!
"من" هیچگاه
"تو" ی شعرهایت نمی شوم!

Ghorbat22
25-08-2010, 17:33
این تاریــ ک های بی تو
میل به سحر ندارند
بازگرد....

Ghorbat22
25-08-2010, 17:44
مرا به نوشتن می خواند
دل تنهایم
تو را به خواندن می خواند
دل بیقرارت
اما چه زود
تمام شد
همه نوشته هایم
درمیان
دل بی قرارت

Ghorbat22
26-08-2010, 18:11
نــه چــَتر با خــود داشــتی
نــه روزنـــامه
و نــه چمـدان
"مـــن عاشـــقت شدم"
از کجـــا بایَــد می فــهمیــدم مسافـری؟!

Ghorbat22
26-08-2010, 18:21
رفته ای
و من هر روز
به موریانه هایی فکر می کنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیالم را می جوند .
تا بی "خیال" نشده ام
برگرد !

شاهزاده خانوم
26-08-2010, 23:19
حالا ديگر پنج شنبه هاي عزيز
عزيزتر شده اند
چون
با خودم قرار دارم
خودم که هرگز ترکم نمي کند ...

شاهزاده خانوم
26-08-2010, 23:31
شب است
تو نيستي و من مي ترسم
در انتظار توام
لعنت بر هر صدايي که صداي پاي تو نباشد.

Rainy eye
27-08-2010, 15:59
همچون کویر تشنه لبی
در انتظار باران شبانه اند
گونه های من...

MOHAMMAD2010
29-08-2010, 21:52
دلم تنگه از این روزهای بی امید
از این شبگردیهای خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم خوش نیست . غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی . که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق . عاشق و خرسند
به فردا دلخوشم . شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه
شبو با رنج تنهایی من سر کن
شاید فردا روز عاشق شدن باشه
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه

Mahtab-14
30-08-2010, 20:16
چشم ازجهان فرو بست،آنکس که یاورم بود
دانی که بـودش ای دل ؟ آن مـاه مــادرم بود
چون شمع وی بیفشاند، انوار مهربانی
وز جان خود گذشت و بخشید زندگانی
ای آینه ی ایـثـار،ای مــادرم کجـایی؟
دانم که هستی اکنون،درعرش کبریایی
محشوربا ملایک ، گشتی به امــر یــزدان
ای بنده ی مقرّب،نوشت بهشت ورضوان
حاجی نکرده همّت ، در بندگی وطاعت
دارد بسی تمنا ، مــادر تو کـن شفـاعت

شاهزاده خانوم
02-09-2010, 21:53
مي خواستم واژه اي پيدا کنم تا ...
دلتنگي کهنه و بي خاصيتم را
عرضه کند ،

ولي
واژه ها باز هم غريبي مي کنند.
مي خواستم ،
کاغذي بيابم منت نگذارد ،
تنش را بدستانم بسپارد ،
تا نوازشش دهم ،
اما ، اعتمادي نيست...!

اين لحظه ها ي لعنتي ،
باز هم مرا عذاب مي دهند...
اين دقيقه هاي بي وفا ،
بي وجدانترين ِ عالم اند...!

دستي نيست تا
دستهاي خسته ام را
گرم کند...
نگاهي نيست ،
تا مرا اميد دهد...
نفسي نمانده تا به آن تکيه کنم.

اينجا،
آخرين ايستگاه عاشقيست...!

knight 07
03-09-2010, 22:08
مرگ
من شعر مرگ را برای لبانم خواستم
و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره میزدند
کویر لبهایم
سکوت اشکهایم
زندان سینه‌ام
پاهای لرزانم
من یک انسانم
مثل همه آنها٬ مثل تو......

Ghorbat22
05-09-2010, 12:04
از اين جا
تا جايي كه تويي
قدم نمي رسد
دست دراز مي كنم
چيزي مي نويسم
دريايي
دلي
قابي
غمي
از بي نشان
تا نشاني كه تويي
مرهم نمي رسد
در اين جا و اين دَم
رونقي نيست
عطشناك آنم
آن دَم نمي رسد

Rainy eye
05-09-2010, 12:23
دیشب آنقدر باران آمد
که اگر بگویم
یاد تو نبودم،
باران با من قهر می کند!!
آن قدر از پنجره
بیرون را نگاه کردم
که اگر بگویم منتظر تو نبودم،
پنجره با من قهر می کند!!!
آن قد دلتنگ خوابیدم
که اگر بگویم
خواب تو را ندیدیم
خوابت هم مرا ترک می گوید...

MOHAMMAD2010
05-09-2010, 21:44
ای آسمان ابر تو اشکش دیگه دریا نمیشه
نه دیگه هیشکی غمش مثل غم ما نمیشه
ای آسمان بازی نکن آفتاب و مهتاب نمیاد
دل من همچین گرفته که دیگه وا نمیشه
همه آدما غریبه اند اما نه شبیه ما
آخه قلب هیشکی اینجوری تنها نمیشه
همه ابرها نم بارون می شینه رو چشمشون
اما بغض هیشکی اینجوری دریا نمیشه
همه میگن از غم عشق و فراق یارشون
اما هیشکی مثل ما عاشق و رسوا نمیشه

Rainy eye
05-09-2010, 22:17
آه،
می‌بینم، می‌بینم
تو
به اندازه تنهایی من، خوشبختی
من
به اندازه زیبایی تو، غمگینم
چه امید عبثی...
من چه دارم که تو را در خور؟
هیچ...
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ...
تو همه هستی من،هستی من
تو همه زندگی من هستی...
تو چه داری؟
همه چیز...

تو چه کم داری؟
هیچ...

حمید مصدق

Rainy eye
05-09-2010, 22:59
سایه ات روی رخت آویز
بوی لباس هایت در کمد...
صورت خیس تو در هوله جا مانده بود!!!
بیرون از خانه دلم شور میزد
خیابان از تن باران گریه میکرد...
زیر چتر دستی روی دست اش افتاده بود
به خانه آمدم...
پوست سیاه نسیم،
گلگون از اندام شیشه می ریخت...
با چاقو
سایه اش را از رخت آویز برهنه کشیدم
بوی جیغ و گریه پیچید...!!!
با سر انگشتانی خونین
صورت خشک و تارکش را
میان حوله مچاله کردم
آرامشی از گونه ام چکید...!!!!!!!
با دست های شفاف
کمد را گشودم
نفتالین بوی عروس را برده بود...

Ssarshar
05-09-2010, 23:01
تنها نبودم حتي يك دقيقه---با تنهايي كه بهترين رفيقه

knight 07
05-09-2010, 23:45
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شـاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
فروغ فرخزاد

gonbad city
05-09-2010, 23:55
روزی که فلک از تو بریدست مرا
کس با لب خندان ندیدست مرا
چندان غم هجران تو بر دل دارم
من دانم و آنکه آفریدست مرا

لطفعلی خان قاجار
06-09-2010, 00:07
امروز که محتاج توام جای تو خالیست !

knight 07
06-09-2010, 11:17
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچون روزان دگر
سایه ای زامروزها،دیروزها
فروغ فرخ زاد

mehdi_360
06-09-2010, 12:35
حالا که نیستی لااقل تسکین به قلب من بده
اون که نخواست پیشم باشی حالا کجاست صبرم بده
چه جوری باور بکنم رقیب من نازت کنه
شبا کنارت بخوابه از خواب بیدارت کنه

Amir..H
08-09-2010, 02:46
شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای
نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای

Eshghe_door
08-09-2010, 10:49
يادت نره

وقتي دلي رو ميشكني

به حساب اينكه

اينطوري راحتتر فراموشم ميكنه

سخت در اشتباهي!

چون

حالا بايد تك تكه اون تيكه ها

فراموشت كنن...

شاهزاده خانوم
09-09-2010, 18:58
نزار امشبم با یه بغض سر بشه
بزن زیر گریه چشات تر بشه

بزار چشماتو خیلی اروم رو هم
بزن زیر گریه سبک شی یکم

یه امشب غرورو بزارش کنار
اگه ابری هستی با لذت ببار
هنوزم اگه عاشقش هستی
نریز غصه هاتو تو قلبت دیگه

غرورت نزار دیگه خستت کنه
اگه نیست باید دلشکستت کنه

نمی تونی پنهون کنی داغونی
نمی تونی یادش نباشی به این اسونی

هنوز عاشقیو دوسش داری تو
نشونش بده اشکای جاریتو

نمی تونی پنهون کنی داغونی
نمی تونی یادش نباشی به این آسونی...

marvel_malayer
09-09-2010, 19:23
نمی دونم تکراری هست یا نه ولی خیلی این شعر رو دوست دارم
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد





شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

شاهزاده خانوم
09-09-2010, 21:02
دوباره دست‌هايم خالي است
دوباره جاي بوسه‌ها تير مي‌کشد
دوباره من
پراکنده
شعرهايي نوشته‌ام
که زني در آن‌ها
پنهاني
ودکا مي‌نوشد
تا در مراسم سوگواري آرام باشد

شاهزاده خانوم
09-09-2010, 22:38
اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها میكشاندم



مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغك پر شكسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش زطوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم



اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها میكشاندم



خرمنم را به آتش كشیدی سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر میشنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود

خاك تن شسته در موج باران در كنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود



اگر مانده بودی ..

Amir..H
10-09-2010, 02:01
امشب كسی پشت در است

هی پشت هم در می زند

گنجشك باران خورده ای
در سینه پرپر می زند





گنجشك باران خورده ای

توی قفس جا مانده است
دفترچه ی شعرمچه شد ؟
بیچاره تنها مانده است





احساس سرسبزم ، بیا

قفل دلم را بازكن
ای شعر ، شعر مهربان
از سینه ام پرواز كن

alidata2010
10-09-2010, 02:35
ناخنـــــــک نزن خیالـــــم را
هی تلنــــــگر نزن به رویایم
لحظه ها را اگر که بفروشـید
با شما ها کنــــــــــار می آیم

عقربکها چقدر بـــــی رحمید
کــــــــاش لحظه ای نگهدارید
از سر و وضع رقصتان پیداست
بی شک از التماس بیزاریـــد


یک دقیقه مـــــخالفت می کرد
ثــــــانیه فرصتی به من می داد
تـــــوی این هیرو بیر و بل بشو
ساعت از روی دست من افتاد


ســـــاعت صفر باشکوهی شد
وقتی از پیچ و تــــــاب افتادند
ثانیه با دقیقه و ســـــــــــــاعت
تا که از التهـــــــــــــاب افتادند

چشمهــا را کمی که می بندم
باغی از ستـــــــــاره می بینم
با سبد از درخت رویـــــــاها
یک بغل ســــــــتاره می چینم

باصدای زنگ یک ســــــاعت
لحظه ها یکی یکی مـــــــردند
ساعتم را نــــــــــــگاه می کردم
عقربکها مرا کــــــــجا بردند؟

Amir..H
10-09-2010, 03:22
مي دونم دلت گرفته من برات سنگه صبورم
چي شده تنها نشستي مثل تو از همه دورم

واسه من زندگي سرده نكنه تو هم غريبي
كاش مي شد اشكهات و پاك كرد بميرم تو هم بريدي؟

چه تبسم قشنگي وقتي به غمها بخندي
اخه ارزشي نداره دل به اين دنيا ببندي

شاهزاده خانوم
10-09-2010, 03:42
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟؟؟
آفتابی ست هوا ؟؟
یاگرفته ست هنوز ؟؟

من درین گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوارست
هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است

اندرین گوشه خاموش فراموش شده ،
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد :
ارغوانم آنجاست...

alidata2010
10-09-2010, 03:44
روزها می گذرد و من هنوز خفته ام و خفته ام و خفته
قلبها ترمیم می شوند و من هنوز قلبم شکسته است و شکسته است و شکسته
لب ها می خندند و من هنوز لبانم بسته است و بسته است و بسته
چشم ها انتظار را وداع می گویند و من هنوز چشم هایم منتظر است و منتظر است و منتظر
دیدگان اشک نمیریزند و من هنوز دیدگانم جاری است و جاری است و جاری

alidata2010
11-09-2010, 23:57
پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید

من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید

باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید

من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم

پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید

آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزنید

Consul 141
12-09-2010, 18:28
پای تمام نیامدن هایت ایستاده ام
بی هیچ شِکوه
بی هیچ شکایتی ...
اما طلبکار هزار و یک بوسه از آن همه قرار نیامده ام !!

شاهزاده خانوم
13-09-2010, 07:07
بـرایتـرمـیـم قـلـبــی کـه آزرده ای ...






فـقـط زمـان لازم است !...



پسخیالت راحت!














از همین حالا تا آخر عمر من وقت داری!!



و من امروز خواهم مُرد ..!!

One Mania
13-09-2010, 11:57
خواهم بر سر خاک من ای قوم نیایید *** بی قوممو بی خویش چو این قوم شمایید
بگریختم از دست شما در قفس تنگ *** زین بیش در پی آزار من چرایید؟
تا بدم نیش, کنون نوش چه رنگ است *** حقا که شما اهل ریایید و فریبید

mmiladd
13-09-2010, 14:32
تنهايم ؛ مثل تو با عشق جديدت..!

Consul 141
13-09-2010, 14:32
من تبعید شده‌ام
به قاب سرد خاطره
و نه تبعید همه این است




تبعید یعنی آغاز :

تردید نگاهت

باور شكستن غرورم

عذابی جانكاه میان حصار غربت

یاس كبود گونه‌ام از سیلی هوس

دوست داشتنی كه امروز فراموش شده است.

M O B I N
14-09-2010, 10:01
من خسته ام


خسته


تنها


در دالانهای تاریک تو در تو


خالی از تمام بودنها


سلام


روز های پر از تشویش


اندیشه های تلخ من


آرزوهاي خفته در خاكم


روزهايي كه همراه هيچ كس نشدید


بادهايي كه مي وزيدید


در مزرعه دلم


گرد مرگ را مي پاشيدید


باغچه هايي كه با خاك انديشه هاي تلخم


بي ثمر شدید


در کدام مغازه


عاطفه مادري مي فروشند


اندکی پناهم دهید


شرح دردهایم بشنوید


بیقرارم باشید


ققنوس جنگلهایم


در اتش تنهایی سوخت

شاهزاده خانوم
14-09-2010, 11:51
تابستان تر از ...

آغوش تو نيست !...

در اين ...

سرماي تنهايي !!

Ghorbat22
15-09-2010, 14:20
شکنجه بیشتر از این‌؟
که پیش چشم خودت‌
کسی که سهم تو باشد
به دیگران برسد
چه می‌کنی‌
اگر او را که
خواستی یک عمر
به راحتی
کسی
از راه ناگهان برسد...
رها کنی‌
برود
از دلت جدا باشد
به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌
به آن برسد
رها کنی‌
بروند و
دو تا پرنده شوند
خبر
به دورترین نقطه جهان برسد

Ghorbat22
15-09-2010, 14:30
اینطور بیــ تابی نکن
برای بدرقه راهم!
پای دلم که سست شود
باز رفتن واژه ای غیر ممکن می شود!

water_lily_2012
15-09-2010, 16:22
فقط سوز دلم را در جهان پروانه می داند
غمم را بلبلی کاوراه شد از لانه میداند

نگریم چون ز غیرت غیر می سوزد به حال من
ننالم چون ز غم، یارم مرا بیگانه می داند

نصیحتگر چه می پرسی علاج جان بیمارم
اصول این طبابت را فقط جانانه می داند

water_lily_2012
15-09-2010, 16:39
من که تسبیح نبودم،تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

مهردستان تو دنبال دعایی میگشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی وبر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدابود-خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادتچرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صددانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن:رشته ایمان دلمپاره شدست
منکه تسبیح نبودم،تو مرا چرخاندی

شاهزاده خانوم
16-09-2010, 02:13
روی ایوان نشسته ام ...


میخندم !..


به ابرهایی كه ..


هنوز اصرار دارند !..


باران ...


خیس تر از چشم های من است !..

water_lily_2012
16-09-2010, 06:20
تا کی ؟



من در این نقطه دور
در بلا تکلیفی
در کش و قوسی خیالی جانکاه
به افق چشم بدوزم تا کی؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
می روم در پی تو
سالها آمد و رفت
بارها من دیدم
کوچ مرغان غزل خوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو ز دل کوچ نکرد

One Mania
16-09-2010, 06:39
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟
- این مباد
- که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست

rahgozare tanha
16-09-2010, 14:40
بي وفا باشي وفايت مي كنند
با وفا باشي خيانت مي كنند
مهرباني گرجه آيين خوشيست
مهربان باشي رهايت مي كنند ...

knight 07
17-09-2010, 15:36
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم

rahgozare tanha
17-09-2010, 16:50
امروز تاريكي سايه هاي ديروز است
فردا شايد روشنايي آفتاب امروز
آفتابي شو
آسمان ابري دل غمگين من
فردا زمانه بر درد تو نخواهد گريست
بل تو را به دار حسرت خواهد آويخت