PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار سکوت، تنهایی و مرگ



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 [12] 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

jamshidjap
16-01-2009, 13:01
...ته نشین شده ام...

وا مانده ام....

چوب حراج زده ام...

آهااااااااااااااای رهگذر....!

دل میفروشیم..........!!!

jamshidjap
16-01-2009, 13:02
کسی مرا نشناخت.همه گفتند هر کس که میمیرد فراموش میشود.

من زنده ام و سخت فراموش شده ام...و غم این فراموشی مرا میکشد.

من میخواهم و میروم . میمیرم....

فقط خاطره ام میماند که او هم خواهد مرد....

و فریاد بلند من که میگویم:

خداحافظ....من رفتم....من مردم......

jamshidjap
16-01-2009, 13:03
هيچکش نفهميد که من چه بودم و چه شدم؟
همه گفتند نامرد
همه گفتند بد کردي
همه گفتند اين رسم رفاقت نبود
همه گفتند تو انسان نيستي

هيچکش نگفت که من چه بودم و چه شدم؟
قبول من نامردم ولي نامرد نبودم
قبول من بد هستم ولي بد نبودم
قبوال من نارفيق هستم ولي نارفيق نبودم
قبول من انسان نيستم ولي انسان بودم

هيچ کس نديد که من چه بودم و چه شدم؟
به راستي چرا من چنين شدم؟!؟!
کدامين مسآله مرا چنين کرد؟!؟!
کدامين راه مرا به اينجا کشاند؟!؟!

هيچکس درک نکرد که من چه بودم و چه شدم؟
حجم انبوه تنهايي من مرا به چنين راهي کشاند
واقعا مقصر کيست؟!؟!؟!؟

.::. RoNikA .::.
16-01-2009, 15:48
آن قايق كاغذي
كه به آب سپردي
مرا
در عمق كوچك حوض
غرق كرد

magmagf
17-01-2009, 00:16
وقتی رفت دلبسته ی چشمای همدیگه بودیم
یه چیزی مثل اونی که مولوی می گه بودیم

وقتی رفت حاشیه ی درختامون طلایی بود
ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود

وقتی رفت هر دوی ما بد جوری دیوونه بودیم
از اونهایی که به یاد هر کی می مونه بودیم

وقتی رفت یه تیکه از گنبد نیلی کنده شد
سرنوشت بازم توی مسابقه برنده شد

وقتی رفت به روش نیاورد اشک من داره میاد
بست چشاش و گفت به من گریه نکن خیلی زیاد

وقتی رفت هر دومون و گذاشت توی ناباوری
من بهش گفتم حالا اینبار نمی شه که نری ؟

وقتی رفت یه عالمه سوالا بی جواب شدن
ماهیا تو تنگنای بلورمون عذاب شدن

وقتی رفت دو تا ستاره افتادن روی زمین
من ازش پرسیدم آخرش چیه اون گفت همین

وقتی رفت پاییز بود و خدا بود و طاق کبود
من نبودم زیر طاق آسمون اونم نبود

وقتی رفت غبار نشست رو رویاهای اطلسی
دیگه هیچکسی نشد عاشق چشمای کسی

وقتی می رفت درا به روی هر دوی ما بسته بود
یه چیزی مثل یه دل تو این میون شکسته بود

وقتی رفت دریا دیگه به ماهیا نگا نکرد
ماه دیگه در نیومد ستاره ادعا نکرد

وقتی رفت لونه ی هیچ پرنده ای چراغ نداشت
واسه درد دل دلم هیچ کسی رو سراغ نداشت

وقتی رفت فهمیدم این کارا همش کار دله
خط زدم رو آرزوم گفتم نه دیگه باطله

وقتی رفت اشکام رو ریختم تا پشیمونش کنم
اما اون گفت نباید اینجوری حیرونش کنم

وقتی رفت پرنده های کوچه بی دونه شدن
عاقلا رفتنش رو دیدن و دیوونه شدن

آخرین لحظه گذاشتم سرمو رو شونه هاش
تا شاید یادش بره دلیلا و بهونه هاش

اما ان تصمیم ارغوانیش رو گرفته بود
پیش من بود ولی انگار که از اینجا رفته بود

وقتی رفت یه قطره اشک از شهر چشماش جاری بود
همونو ازش گرفتم آخه یادگاری بود

وقتی رفت هیچی دیگه رفته و من بی خبرم
نامش و نوشتم اما کجا باید ببرم

بهتر اینه که بریزم اشکام و پشت سرش
تا شاید نباشه واسه ی همیشه سفرش

کاش بیاد مسافرش هر کی سفر کرده داره
کاش بیاد و یه دل رو از دلهره در بیاره

خداحافظ تمامی سفر کرده هامون
کاش خدا بفرسته اونها رو دوباره برامون

magmagf
17-01-2009, 00:16
عصر اونروز زیر بارونو بهم برگردون
بوسه ی رنگ تابستونو بهم برگردون

تو زمستون دس قلبت منو آتیش می زد
کرسی داغ زمستونو بهم برگردون

توی تالار مه اون شب پاییزی نرم
بازی لیلی و مجنونو بهم برگردون

توی فال افتاده بود عاشقمی یادت میاد ؟
فال راست توی فنجونو بهم برگردون

موهامو ریخته بودم دور نگاهت یادته ؟
عکسا و موی پریشونو بهم برگردون

تو حیاط زیر درخت ، کنار حوض ماهیا
خاطرات لب ایوونو بهم برگردون

من می خوام با تو باشم فرقی نداره چه جوری
تو بمون با این کارت ، جونو بهم برگردون

با نگات باز بیا آتیش بسوزون توی دلم
برق اون چشمای شیطونو بهم برگردون

حرفای مثل عسل ، شعرای مثل مروارید
دعاهای زیر ناودونو بهم برگردون

می دونی ما تو خیال به خیلی جاها رسیدیم
لااقل ایینه و شمعدونو بهم برگردون

یادته اسم تو رو با خون نوشتم رو دیوار
نامه هامو نمی خوام خونو بهم برگردون

دوتا گلدون یادته دادیم به هم تا ته عمر
یه کم عادل باش و گلدونو بهم برگردون

دلمو بردی کجا راس بگو من چش می ذارم
برو خونه ، برو بیرونو بهم برگردون

حرف و قولات چی می شه ؟ یعنی فراموشش کنم ؟
پس تو هم قولای پنهونو بهم برگردون

دل من واسه خودش دار و درخت و گلی داشت
تو سوزوندیش ، دل ویرونو بهم برگردون

من می خوام برم به یه جزیره ، به یه جای دور
اجازم دست تو ا ... اونو بهم برگردون

magmagf
17-01-2009, 00:17
دریافت آنچه اکنون بر ما می گذرد

همچون اتفاقاتی

در سیاره ای بسیار دور

آنچنان غیر واقعیست

که دوست داشتن تو

و رویای عجیب پروانه ای

که در پیله خفه شد

و هرگز خود را در آینه ندید

magmagf
17-01-2009, 00:17
سگ زوزه كشان رفت

ومن

تا صبح نخوابيدم



در كوچه پارس مي كردو

بوي تو را

از ذهن من شنيده بود

كه روياي تو را مي ديد

روياي ممنوعه' تو را

magmagf
17-01-2009, 00:17
مثل ساعتی که

در فراموشی رها شده است

دیگر انتظار هیچ

ثانیه ای بیشتر حتی

در من نیست

تنها

از پشت شیشه خاک گرفته ام

در انتظار دستان مردی هستم

که برای خراب کردن خانه

آمده است

jamshidjap
17-01-2009, 17:15
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی ـ حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکه بدی که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه دونه های اشک صورتت رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی

تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی

گل من باغچه نو مبارک

jamshidjap
17-01-2009, 17:16
انگار یه عمره که نیستی ...

انگار فقط یه روز بودی و ...

بعدش ...

دیگه رفتی

هیچ میدونستی این چند روز .... از عمر یه پروانه بیشتره؟

از عمر جیرجیرک هم همینطور ...

از عمر شمع هم ...

از عمر من اما ...

نمیدونم ...

تو بگو

jamshidjap
17-01-2009, 17:17
میان جمعم من ولی دلم تنها لبم چو گل خندان دودیده ام دریا
لب از برون خندد دل از درون گرید زبرق چشمانم نشانه غم پیدا
تو شاهدی ای غم
چگونه می خندد گلی که پژمرده دل من است آن گل که از جفا مرده
ز من که میپرسی که از چه می نالم همیشه می گرید دلی که افسرده
تو شاهدی ای غم

jamshidjap
17-01-2009, 17:17
بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به بند ای گلبرگ مخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز
چه شده آن همه پیمان که از آن لب خندان
بشیندم و هرگز خبری نشد از آن
کی آیی به برم ای شمع سحرم در بزمم نفسی بنشین تاج سرم تا از جان گذرم
پا به سرم نه جان به تنم ده چون به سر آمد عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبارغم زان که من در دیار غم گشته از غم گسار من
امید اهل وفا تویی رفته راه خطا تویی آفت جان ما تویی
بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم

jamshidjap
17-01-2009, 17:18
كسي جرمي نكرده اين روزها گر به ما عشقي نمي ورزه
بهايي داشت اين دل پيشترها كه در اين روزها نمي ارزه

magmagf
18-01-2009, 00:07
گل های قالی
دیگر هوس باغچه ندارند
و بلبل عاشق شعرهای حافظ
جایی
میان نقاشیهای کهنۀ کتاب
پوسیده است
اینجا
دنیای بی در و پیکرجدید من و تو است
من ،
دیگر هوس قدم زدن با تو زیر باران را ندارم
و تو
جایی میان دفترهای قدیمی من
پوسیده ای

magmagf
18-01-2009, 00:09
تمام شب را

در خیابان ها دویده بود

صبح

کسی نمی دانست

كف خیابان پر است

از تكه های زنی كه شكسته بود

magmagf
18-01-2009, 00:09
نگاه کن
ابرها که از فراز خانه ات عبور می کنند
شکل دلتنگی من می شوند
.............................................
مهی که دور تو می پیچد
یادگاردستان من است
.............................................
به ایوان خانه ات بیا
گاهی که دلتنگ می شوی

magmagf
18-01-2009, 00:10
وقتی سكوت و صبوری را

جز به فریاد نمی توان ا ثبات كرد

آرامش از من مخواه

من تشویش هزاران قوم در خود مرده ام

آرامش را در دیدگان خود كفن كن

كه من خواهم رفت

آنسان كه هزاران قوم مرده رفته اند

و حتی یكیشان نیز

محض خاطر آرا مش من وتو

بر نگشته ا ست

magmagf
18-01-2009, 00:10
پريدن از اين ارتفاع كه ترس ندارد

چشم هايت را ببند و

هوا را در آغوش بگير

اندوه اين سال ها را به خاطر بسپار و

غروبي كه بر ويرانه هاي زمين رژه مي رود

پريدن از اين ارتفاع كه ترس ندارد

ما دنيا را

افتادن هميشگي برگ ها ديده ايم و

چر خيدن بيهوده مدارهايي بربالاي سر

ما دنيا را

سوتي هاي سيامك خنديديم و

دلتنگي را

زير باراني مسخره به گريه درآمديم

ما دنیا را

چیزی جز سطرهایی دری وری نفهمیدیم

پريدن از اين ارتفاع كه ترس ندارد




مرگ شكل زيباي زندگي است

jamshidjap
18-01-2009, 10:16
با گونه هايي سرخ شده از سرما در كنار كوچه ي ذهنم ايستادم

بي حركت و ساكت ... با چشماني كه به زمين دوخته شده بود ...

در آستانه ي نگاه مهربان تو و نم نم باراني كه به تمام بدنت بوسه مي زد .

انگار تو مانند سایه درتمام کوچه پس کوچه های ذهنم نقش بستی ؛

اینجا هم هستی ...

همین حالا تو را بر این برگ نوشتم و مي دانم بارها تورا مرور خواهم کرد ...

من مي مانم ، تنهايي هايم و نگاه تو ... و چه كنم هاي من که هر روز

با سرعتی باور نکردنی مرور میشود و باز هم مرور میشود ...

jamshidjap
18-01-2009, 10:17
با غزل ها هم آواز
در ژرفاي واژه گم بايد شد
همراه با باد گذرا چون خود او، بي رنگ چون آب زلال
راه فردا را بايد پيمود
هم جنس با صخره‌، مبارزه را بايد آموخت
و از جنس بهار، در لطافت يك موسيقي گم بايد شد
تابلوي طبيعت به اندازه همه نگاه ها جا دارد
در معني و راز اين تابلو غرق بايد شد
آرامش را بايد از يك گل آموخت
كه چگونه بي اضطراب از غم فردايي، زندگي را دريافته
و هنگام پژمردن، چه آگاهانه مرگ را پذيرا مي شود
ايمان بايد داشت، ثانيه ها هرگز ـ نه ايستادند
و هر لحظه به اندازه يك دنيا، اتفاق خوب و بد در خود پنهان كرده
اين چنين شايد، زندگي زيباتر شود
آي كه غم زندگي ات را تيره كرده
چه انجامي براي اين دايره بسته، زندگي
كاش آه آرامش را قبل از رسيدن بكشي
و با هم بدانيم كه شبي هرگز جاودان نشده
... به بي تابي ها بگو، كمي صبر
لحظه ها راه خود را خواهند رفت

jamshidjap
18-01-2009, 10:18
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی

به خاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی

به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی

نمی بخشمت به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی

به خاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی

amir 69
18-01-2009, 16:10
مه در لندن بومی است



غربت در من



" صفارزاده"

.::. RoNikA .::.
18-01-2009, 21:11
کاش شعرهایت را نخوانده بودم
اکنون نه این همه پنجره چشم در راهم بود
نه دست های من، این قدر تنها
حالا، تو رفته ای
و از شعرهایت
ورق پاره هایی چند
در خانه مانده است
که هر وقت باز می کنم
یا من می گریم
یا باران می گیرد

.::. RoNikA .::.
18-01-2009, 21:24
از تمام اين روزها كه بگذريم
ديگر چيزي نمي ماند
جز اين ساعت كه كوكم مي كند
و پر مي شوم از بادكنك هايي كه داديمشان به هوا
چه قدر گل هاي اين كوچه را هورا كشيد يم
با گونه هاي سرخ
پشت پنجره
ومشق هاي نيمه كاره در كوله پشتي هاي فرار
چه قدر مدادمان شكست
سياه شد دفترمان
زنگ خور د
حالا قدم از تمام شمشادهاي اين حوالي بلندتر
هزار آفرين هم كه باشم ديگر
نه بابا آب مي دهد
نه آن مرد درباران
مادر را روي دست دارند مي برند.

magmagf
19-01-2009, 06:17
قحطی عجیبی ست

نه تویی هست که بماند

نه بارانی مانده که ببارد

نه کلمه ای خیال دارد بیاید..

magmagf
19-01-2009, 06:19
میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی…

magmagf
19-01-2009, 06:20
نباید ها و باید ها

با دهان بسته نمی شود خندید

لبخند می زنم…

jamshidjap
19-01-2009, 11:18
از جدايي ها


تو را صدا كردم

تو عطر بودي و نور

تو نور بودي و عطرِ گريز رنگِ خيال

درون ديده ي من ابر بود و باران بود

صداي سوت ترن

صوت سوگواران بود



ز پشت پرده ي باران

تو را نمي ديدم

تو را، كه مي رفتي

مرا نمي ديدي

مرا، كه مي ماندم

ميان ماندن و

رفتن

حصار فاصله

فرسنگ هاي سنگي بود

غروب غمزدگي

سايه هاي دلتنگي



تو را صدا كردم

تو رفتي و گل و ريحان

تو را صدا كردند

و برگ برگِ درختان

تو را صدا كردند

صداي برگ درختان

ـــ صداي گل ها را

سرشك ديده ي من ناله ي تمنّا را،

نه ديدي و نه شنيدي

ـــ ترن تو را مي برد

ـــ ترن تو را به تب و تاب تا كجا مي برد؟



و من

حصار فاصله فرسنگ هاي آهن را

غروب غمزده در لحظه هاي رفتن را

نظاره مي كردم!

jamshidjap
19-01-2009, 11:19
ز دیار من آمدی


سکوت جانم به هم زدی


شیشه غم به تلنگری


زدی شکست


چو نغمه ای بیش و کم زدی


به دل ریشم تو چنگ زدی


روشنی چشمون تو


به دل نشست


هوای من شد هوای تو


صدای من شد صدای تو


تپیدن قلب به خاطراتت


کشیدن درد برای تو


ای گل یاس و سپید من


ای طلوع خورشید من


عطر تن تو به جان من


چه خوش نشست


ای تو هم گریه ی دلپذیر


ای تو صفای دل اسیر


بی تو ای آیت زندگی


دلم شکست

اگه نفس بود


برای تو


غم هوس بود


برای من


اگه عزیز بود


برای تو


حرف و حدیث بود


برای من


تو ز دیار من آمدی


سکوت جانم به هم زدی...

jamshidjap
19-01-2009, 11:20
ادما از ادما زود سیر میشن

ادما از عشق هم دلگیر میشن

ادما رو عشقشون پا می زارن

ادما ادمو تنها می زارن

منو دیگه نمی خوای خوب می دونم

تو کتا ب دلت اینو می خونم

یا دته اون عشق رسوا یادته

اون همه دیونگی ها یا دته

تو می گفتی که گناه مقدس

اول و اخر هر عشق هوس

ادما اخ ادمای روزگار

چی می مو نه از شماها یادگار

دیگه از بگو مگو خسته شدم

من از اون قلب دورو خسته شدم

نمی خوای بمونی توی این خونه

چشم تو دنبال چشم های اونه

همه حرفهای تو یک بهونست

اون جهنمی که می گن این خونست

amir 69
19-01-2009, 12:03
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم
اگر درمان تویی دردم فزون باد
وگر معشوقه ای سهمم جنون باد
تویی تنها تویی تو علت من
تو بخشاینده ی بی علت من
صدایم کن صدای تو ترانه ست

.::. RoNikA .::.
19-01-2009, 21:34
نامت را مي نويسم
بر شيشه هاي بخار گرفته ي پنجره
بر برف هاي نشسته در حياط

نامم را
اما
پاك مي كني
از شيشه هاي خاک گرفته ی چند روز مانده به عید
از برگ هاي نشسته در حياط مانده از پاييز

.::. RoNikA .::.
19-01-2009, 21:38
در به دری در من بود
نه در قطاری که می رفت و می آمد.

magmagf
20-01-2009, 00:16
لعنت به زندگی

لعنت به سال ها

که بدون دیگری گذشت…


سهیل محمودی

magmagf
20-01-2009, 00:16
سنگی بر پیشانی سنگی کوه، خورد

کوه خندید و سنگ شکست

یک روز کوه می شکند

خواهی دید…

jamshidjap
20-01-2009, 11:49
فرقي نمي كنه كه چه مي نويسم و چه مي شنوم
فرقي نمي كنه كه اولش چه بود و آخرش چه شد
فرقي نمي كند چه كسي اول مي آيد و چه كسي ديگر نمي آيد
فرقي نمي كند كه چرا من اين روزها به آرامي دلتنگم
به آرامي دلگيرم
و به آرامي لبخند ميزنم
مهم اين است كه من ميدانم همه آن چيزهايي را كه هيچ كس نميداند
مهم اين است كه تنها براي خودم مي نويسم و دلم كه تنها همراهم هست
مهم اين است كه خالي شده ام
بدون هيچ خاطره اي از گذشته
ميخواهم كمكم كني
نميخواهم حرفهايت فقط حرف باشد كه ديگر خسته ام از حرفها
بگذار هر روز رويايی باشد در دست
بگذار هر روز عشقی باشد در دل
بگذار هر روز دليلی باشد برای زندگی
نميدونم بازم بايد به زور وارد بازي روزگار بشم يا اينكه اين بار همه چيز حقيقته و خيال نيست
باور نميشه
باور اينكه يه روزي همه ي غم و غصه ها تموم بشن
منو به باور برسون

jamshidjap
20-01-2009, 11:50
وقتي به دنيا آمدم
صدايي در گوشم طنين انداخت و گفت :
تا آخرين لحظه ي عمرت با تو خواهم ماند.
گفتم : تو كيستي ؟؟؟ گفت : غم!
خيال كردم كه غم عروسكي است كه مي توان با آن بازي كرد
و حال فهميدم كه خود عروسكي هستم
كه غم با من ...

.::. RoNikA .::.
20-01-2009, 21:27
هراسان
در ایستگاه به انتظار ایستاده ام
می ترسم
بعد از این همه سال
چگونه با تو روبرو شوم
اما
قطاری که از دور می آید
بدون هیچ توقفی
به راه خود
ادامه می دهد

.::. RoNikA .::.
20-01-2009, 21:29
به شانه هایت اعتمادی نبود
که این گونه
نقش بر زمینم کردی
تو
آواز پرندگانم بودی
روًیای خاطره های دوردست
که زیبایی ات
مثل نسیم
از لابه لای درخت ها گذشت

.::. RoNikA .::.
20-01-2009, 21:30
کلاف زندگی ام که گم شد
در جایی نامعلوم کسی پیدایش کرد
و به جایی دور برد

نمی دانم چگونه می بافدش
که مرا این جا بی سرنوشت می نامند

Mahdi/s
20-01-2009, 21:32
بچه دستتون درد نكنه اگر تونستيد اسم شاعر هم بنويسيد
ممنان

DaaVooD
21-01-2009, 00:01
هستم اما بودنم چنانکه نابودن،

همچو خورشیدی که ننماید...

گر نمانم خود نکاهد هیچ

ور بمانم هیچ نفزاید.


اسماعیل خویی

magmagf
21-01-2009, 00:04
خدایا

صبرم کاسه اش شکست

و دلم…

تا کجا باشم

و نباشی؟

تا به کی بسوزم و

نسازی؟…

Hafez_7
21-01-2009, 03:53
در سراي ما زمزمه اي ، در كوچه ما آوازي نيست.
شب، گلدان پنجره ما را ربوده است.
پرده ما ، در وحشت نوسان خشكيده است.
اينجا، اي همه لب ها ! لبخندي ابهام جهان را پهنا مي دهد.
پرتو فانوس ما ، در نيمه راه ، ميان ما و شب هستي مرده است.
ستون هاي مهتابي ما را ، پيچك انديشه فرو بلعيده است.
اينجا نقش گليمي ، و آنجا نرده اي ، ما را از آستانه ما بدر برده است.
اي همه هشياران ! بر چه باغي در نگشوديم ، كه عطر فريبي به تالار نهفته ما نريخت ؟
اي همه كودكي ها ! بر چه سبزه اي ندويويم، كه شبنم اندوهي بر ما نفشاند ؟
غبار آلوده راهي از فسانه به خورشيديم.
اي همه خستگان ! در كجا شهپر ما ، از سبكبالي پروانه نشان خواهد گرفت ؟
ستاره زهر از چاه افق بر آمد.
كنار نرده مهتابي ما ، كودكي بر پرتگاه وزش ها مي گريد.
در چه دياري آيا ، اشك ما در مرز ديگر مهتابي خواهد چكيد؟
اي همه سيماها ! در خورشيدي ديگر، خورشيدي ديگر.

Hafez_7
21-01-2009, 03:57
در بيداري لحظه‌ها
پيكرم كنار نهر خروشان لغزيد.
مرغي روشن فرود آمد
و لبخند گيج مرا برچيد و پريد.
ابري پيدا شد
و بخار سرشكم را در شتاب شفافش نوشيد.
نسيمي برهنه و بي پايان سركرد
و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت.
درختي تابان
پيكرم را در ريشه سياهش بلعيد.
طوفاني سررسيد
و جاپايم را ربود.

نگاهي به روي نهر خروشان خم شد:
تصويري شكست.
خيالي از هم گسيخت.

magmagf
21-01-2009, 11:59
افسوس من مــــــرده ام

وشب هنـــوز هم

گویی ادامه همان شب ِ بیهـــــــوده هست.

Ghorbat22
21-01-2009, 14:09
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
ای که بی تو تک و تنها، توی این غربت سنگی
می دونم برنمی گردی، شدی هم رنگ دورنگی
همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود
چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود ؟
رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنا تو
واسه من تو چی گذاشتی ؟اتهام لحظه هاتو
حالا من تنها نشستم با نوای بی نایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

amir 69
21-01-2009, 14:49
من میان کوچه های بی کسی
خلوتم را با تو قست می کنم

گرچه از من روی گردانی هنوز
رو به تو از روی عادت می کنم

یک سبد نذرو دعا دارم ولی
در میان کوچه ها جا مانده است

من غریبم باز کن دروازه را
گرچه مهمان رهت
ناخوانده است

.::. RoNikA .::.
21-01-2009, 15:51
تو زیبا بودی
و لحظات سپری می شد
مثل ریختن آب
از میان انگشتانم .

.::. RoNikA .::.
21-01-2009, 15:53
نشسته بودم کنار رودخانه
که سایه ای افتاد پشت سرم
خیال کردم ، برگشته ای !
سایه ، بازی خورشید با کوه بود
دستی دراز ، اگر داشتم
پایین می کشیدمش .

.::. RoNikA .::.
21-01-2009, 17:20
دیگر قادر نیستم انتظار بکشم
بام ها از برف تهی است
آلبوم های عکس سوخته است
دستان را بر شب چیره می کنم
چه سود
شب هم سرانجام پایان می پذیرد
همین دیروز بود
سیب را از ظرف میوه جدا کردم
چه سود
سیب پلاسیده را به مهمانان سپردم
کسی از مهمانان حاضر نشد این سیب را
بو کند
با آن که مهمانان هنوز احترام مرا داشتند.


احمدرضا احمدی
کتاب "ساعت 10 صبح بود"

jamshidjap
21-01-2009, 18:23
آهنگي زيبا از خواننده راک ،اوانسنس با نام ليتيوم


Lithium- don't want to lock me up inside
ليتيم نمي خوام خودم رو قفل كنم(اسير شدن)
Lithium- don't want to forget how it feels without
ليتيم نمي خوام فراموش كنم كه چه احساسي داره بدون
Lithium- I want to stay in love with my sorrow
ليتيم من مي خوام عاشق غم و غصه هاي خودم بمونم
Oh but God I want to let it go
اوه ولي خدا من مي خوام بذارم بره(تركش كنم)
Come to bed, don't make me sleep alone
روي تخت خواب بيا و نذار من تنها بخوابم
Couldn't hide the emptiness you let it show
نتونستم بيهودگي اي كه تو به نمايش گذاشتي رو پنهان كنم
Never wanted it to be so cold
هيچوقت نمي خواستم انقدر سرد باشه
Just didn't drink enough to say you love me
فقط به اندازه ي كافي ننوشيدم كه بگم تو دوستم داري
I can't hold on to me
من نمي تونم جلوي خودم رو بگيرم
Wonder what's wrong with me
تعجب مي كنم من چم شده؟
Lithium- don't want to lock me up inside
ليتيم نمي خوام خودم رو اسير كنم
Lithium- don't want to forget how it feels without
ليتيم نمي خوام فراموش كنم چه احساسي داره بدون
Lithium- I want to stay in love with my sorrow
ليتيم من مي خوام عاشق غم و غصه هاي خودم بمونم
Don't want to let it lay me down this time
نمي خوام بذارم اين دفعه منو پايين بندازه
Drown my will to fly
تمايل من به پرواز رو از بين ببره
Here in the darkness I know myself
اينجا در تاريكي من خودم رو مي شناسم
Can't break free until I let it go
نمي تونم آزاد بشم تا موقعي كه تركش نكنم
Let me go
بذار من برم
Darling, I forgive you after all
عزيزم من سرانجام تو را مي بخشم
Anything is better than to be alone
به هر حال هر چيزي بهتر از تنها موندنه
And in the end I guess I had to fall
و در آخر من فكر مي كنم من بايد مي افتادم
Always find my place among the ashes
من هميشه محل زندگيم رو كنار خاكسترها مي بينم
I can't hold on to me
نمي تونم جلوي خودم رو بگيرم
Wonder what's wrong with me
تعجب مي كنم من چم شده؟
Lithium- don't want to lock me up inside
ليتيم نمي خوام خودم رو اسير كنم
Lithium- don't want to forget how it feels without
ليتيم نمي خوام فراموش كنم چه احساسي داره بدون
Lithium- I want to stay in love with my sorrow
ليتيم من مي خوام عاشق غم و غصه هاي خودم بمونم
Oh but God I want to let it go
اوه ولي خدا من مي خوام تركش كنم

magmagf
22-01-2009, 08:05
درخت را ننویس

شاید که بخشکد

یا بشکند

بنویس زمستان

شاید گذشت فصلی و ما

سبز شدیم…

Ghorbat22
22-01-2009, 12:32
خورشید را

ناعادلانه تقسیم کرده اند

بین من و تو

تنهایی اش سهم من

گرمایش سهم تو ...

.::. RoNikA .::.
22-01-2009, 13:53
دیروز یک قدم مانده به هنر
او را گم کردم.
لحظه های کهنه ی شما را خریدارم
لحظه های نو می فروشم . . .
امروز چه رنگی است؟
خاکی یا خدایی؟

.::. RoNikA .::.
22-01-2009, 14:26
چه غم ناک است
صدای عقربه های ساعت
در صندوقی کهنه
که کلید قفلش را
مادربزرگ در جیب گذاشت
و با خود برد

.::. RoNikA .::.
22-01-2009, 21:36
هنوز بدرود نگفته ای
دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی؟
هر وقت که کاری انجام نمی دهی
تنها به من بیندیش
من در رویای تو
شعر خواهم گفت
شعری درباره ی چشم هایت
و
دلتنگی ...

Ghorbat22
23-01-2009, 02:20
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
اين درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم


تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم


شادم به خيال تو چو مهتاب، شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم


چون پرتو ماه آيم و چون سايه ديوار
گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم


دور از تو، من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر، يک مژه خفتن نتوانم **


فرياد ز بی‌مهريت ای گل که در اين باغ
چون غنچه پاييز، شکفتن نتوانم


ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

Ghorbat22
23-01-2009, 02:30
روزي كه برايم تلفن كرد
در قلب و دلم يكسره خون كرد
اي كاش كه او سخن نمي گفت
از درد دلش به من نمي گفت
والله كه آتش به تنم زد
بر مرغ سفيد چمنم زد
اول ز ره وفا در آمد
بعدا به سرم جفا در آمد

.::. RoNikA .::.
23-01-2009, 11:44
سنگی که در دست توست
شبیه سنگ نیست
اما قلبم را می شکند
چیزی که در قلب توست
شبیه خط فاصله ای است بین من و تو
طنابی از دستت به قلبم آویزان می کنی
که هیچ وقت نیفتی
ناگهان دستت شبیه قلب من می شود
و سنگ از دستت می افتد

.::. RoNikA .::.
23-01-2009, 11:50
در سرزمین روًیاها
یا در خانه ای بی پنجره
چه فرق می کند کجا مهمان باشم
وقتی شبیه زندگی نیستم

MaaRyaaMi
24-01-2009, 12:40
صدای تیک تاک ساعت
صدای مرگ لحظه هاست
عقربه ها ٬
خودکشی کرده اند
ثانیه های بی تو را
اینجا...
قتلِ عامِ زمان های نبودن توست !
ـ می بینی!
چه ساده هدر می رویم؟!

Mohamma:D
24-01-2009, 23:51
یه شعر فوق العاده زیبا و دردناک از وحشی گذاشتم ( با یه کم ف ی ل ت ر ی ن گ ) :5:
این اشعار و ترکیب بندهای وحشی واقعا جای بسی تامل داره که از نظز من از بزرگترین
شاعران ایران زمین هستند . روح و یادش شاد و گرامی . . .



دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نگفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته و دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوقای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کسی سربرگ من بی سر و سامان دارد
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی است
حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی است
قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکی است
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی است
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نو گلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل زمنش باری هست
از من و بندگی من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده یی همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و اخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل ارای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتاد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چند گمان غلط است این برود – چون نرود
چند کس ازتو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
########################
########################
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوس ها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
می شوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغاباز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاریست مبادا که ببازی خود را
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ برسینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض این است که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
و ز دلش آرزوی قامت دلجویی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز دگران گوش کند .

magmagf
25-01-2009, 23:52
میان من و مازنده هستی!

زندگی میکنی!

شاد میشوی و ...

اشک میریزی و....

اما همیشه به دنبال ِ چیزی

یا شاید هویتی نا معلوم

خلوتی در دلت هست

جایی خالی برای خودت!

برای خودت و تمام ِ آنچه زندگی نکرده ای!

ghazal_ak
26-01-2009, 18:11
نگذار به آرامی....
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل یك بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی .. . .
-
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!

امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نكن

ghazal_ak
26-01-2009, 18:14
باز امشب میان واژه ها انگار
درگیرم
من از این واژه های تلخ و تکراری
دلگیرم
شب رویا و کابوسش
تن تب دار و درمانش
طلوع صبح و بیداری
من و تکرار تنهایی
هوای تازه و نم دار
شکایت های بس غم دار
دل بی تاب یک عاشق
نوای ناله های دل
کبوترهای آزادش
رها،در اوج،بر بامش
من و این زورق تنها
تو و این ناخدایی ها
حضور تازه ی فانوس
و قلبم با غمت مأنوس
سخن از آرزوهایم
نهان در قلب ،رویایم
هوای دیدنت در دل
امید ِعاشق بیدل
دوباره بیقراریهای یک نامه
دوباره این من ِ درگیر یک ناله
و باز هم انتهای شب...
سکوت سرد و اجباری
خداحافظ
و دلداری
امیدم، بودن ِ فردا
بهانه
خواب و یک رویا

.::. RoNikA .::.
27-01-2009, 21:34
دیگر هوایی برای تنفس نیست
قاضی سرنوشت من،
عاقبت خواستی تا رعشه های مرگ را بر اندام بی تابم نظاره کنی؟
پس شتاب کن....
گلویم بی تاب طناب دار فراموشی توست...
نفس هایم به شماره افتاده اند...
شتاب کن...شتاب...

magmagf
28-01-2009, 00:21
در حسرت موجم

باران کفافم نیست

درمان درد من

باران نم نم نیست

*TaBaSoM*
28-01-2009, 17:31
گفتی : فراموش کردن کار ساده ایست
تو فراموش کن
من ساده ها را بلد نیستم !!

*TaBaSoM*
28-01-2009, 21:31
بدون هیچ پرسشی
جواب سلامش را دادم
اما افسوس
هنگام رفتن
خدانگهدارش را هم از من
دریغ کرد ...

*TaBaSoM*
28-01-2009, 21:33
وسوسه ام کرد با آمدنش
که خداحافظی کند
در پاسخ درنگ کردم
و هنوز
در نرمای تاریکی
بوی پیراهنش را می شنوم !!

hosseinmusicmaster
28-01-2009, 21:33
خیلی وقته دلم تنگه
چند سالیست زندگی نمیکنم
خسته و گریان

و باز هم یک بازی قدیمی
شبهای دلتنگی برای تو

برای آرامش ، تو را به یاد می آورم
و روزهایم را میگذرانم
ولی تو نمیدانی
شبهای دلتنگی تو برای من طولانی تر است

*TaBaSoM*
28-01-2009, 21:38
باور کن
اگر یکی پاک کن بر میداشت
و از دفتر های نقاشی
دیوار ها را پاک میکرد
حالا من و تو روبروی هم ایستاده بودیم
و دستهایمان به هم میرسید

hosseinmusicmaster
28-01-2009, 21:40
حالا که دوری را تجربه کرده ام بزار بگویم

بزار بگویم قصه دلتنگی را

بزار بگویم هر روز خیره شدن و
یاد روزای رفته ...

بزار برایت لحظه های بغض گرفته را تعریف کنم

بزار بگویم
تلخی جدایی را
قصه دلتنگی را
.
.
.

hosseinmusicmaster
28-01-2009, 21:45
تو را می پرستیدم
لحظه هایم را با یادت نفس میکشیدم

تو ساکت بودی و مغرور
تو را اینگونه توصیف کرده بودم

سکوتی پر از احساس
غروری پر از عشق

قلبم تو را صدا می زد
به تو می گفتم صدایم کن !
صدای تو را دوست دارم

ولی تو مرا نیم نگاهی می کردی
لبخندی بر لب و
می گذشتی

اون روزها
از کارهایی که کردم متنفرم
حرفهایی که زدم را دوست ندارم

و حالا
لحظه های بی تو را
چگونه بگذرانم ؟

MOHAMMAD2010
28-01-2009, 23:16
ای دل بی یارم، تنها کسو کارم
دیدی ازت دل کند، اونکه دوسش دارم
اونکه یه عمری بود،غصه اشو می خوردم
دیدی چه راحت گفت، من توی دلش مردم
ای دل غم دیده ام، دیدی چه بی رحمه،معنیه احساسو دیدی نمی فهمه
رفت و شدم تنها، اما، خوب می دونم نیست اون تنها
من دیگه از امشب، هرشب، مهمونی دارم با غم ها
آخ که چقد تنهام سرده چقد دستام
سر شده صبر من، دست اونو می خوام
ای دل غم دیده ام دیدی چه بی رحمه، معنیه احساسو دیدی نمی فهمه
رفت و شدم تنها، اما، خوب می دونم نیست اون تنها
من دیگه از امشب، هرشب، مهمونی دارم با غم ها

amir 69
29-01-2009, 18:33
باز با دردم مداوا می کنم...
با دل دیوانه ام تا میکنم...
می روی با یک خداحافظ و من
شب تو را در خواب پیدا می کنم..
با خیال و خواب و رویا
باز هم درد دوری را مداوا می کنم
شعله عشق تو می سوزد مرا
من فقط ان را تماشا می کنم
توبه کردم تا فراموشت کنم ...
باز هم امروز و فردا می کنم ...

hosseinmusicmaster
29-01-2009, 23:09
گذشت
آن زمان شیرین دیدار
رفت آن ثانیه های مقدس
شکست آن لحظه های زیبا
و من چه ساده حرفم را به تو نگفتم
نفرین بر من

amir 69
29-01-2009, 23:17
منت عاشقي ات به سر من نگذار
بعد از اين پاي دگر در گذر من نگذار

نه نگاه تو مرا شاد کند بعد از اين
نه دل از بودن تو ياد کند بعد از اين

باش تا باز مرا روز قيامت بيني
خويش را در غم من غرق ندامت بيني

من رسيدم به دياري که تو نفرت گويي
باز آيد که مرا از در حسرت جويي

نه تمام است برو عشق تو زان خود تو
هر چه مانده است همه مال جهان خود تو

amir 69
29-01-2009, 23:35
باورم

نقش یقین بود در آئینه ی تو

تو چنان سنگ

که آئینه شکست

حال

در آینه فریاد شکستن جاریست

باورم نیست که نقش من و تست

که در آئینه

چنین می شکند....

vahide
30-01-2009, 02:14
برگ آخر تقويم / منوچهر آتشي


زخم براي چکاندن
از روزها اجازه نمي گيرد نه براي درمان شدن
تراز نمي شود به تقويم طول سال زخم
ژرفاي آن است که مدرج مي کنند گره به گره
زمان را
هر زخم
هر لحظه زادروز خود را سور مي دهد به درد و ناسور
و
هر لحظه هر کجاي فاصله
آغاز قرن ديگير است
تاريخ پتياره اش را
نه برگ اول تقويم
نه برگ اول بعد از آن ابتداي واقعه نيستند
سال از ميانه آغاز مي شود
تا
در چرخش گيج اش
به ابتدا برگردد
به درد
و برگ آخر اگر کبيسه ي سال زخم باشد
برگ نخست نحوست محض است
زخم براي چکاندن از خون
و درد براي جاودانه شدن از تقويم اجازه نمي گيرد

vahide
30-01-2009, 02:26
گوش كن


اين كه مي بيني
قطره اشكي است
اشكي بي سلاح
كه با سكوت مي جنگد
سكوت كلماتي كه تو به سوي من پرتاب مي كني
نگاه كن
نگاهم را به زير مي اندازم:
آب جاري مي شود
با موج هاي كوچكش
با صورتي خيس
مي گذارم تا نقش بر زمين شوم
حرف بزن
زندگي رونقي ندارد
بگو برايم
در ته مانده رمقي كه هست، رهايم مكن
ترحمت را نمي خواهم
مي خواهم پذيرايم باشي
گوش كن
ديگر مثل گذشته ها نيستم
مي روم تا از آن بگريزم
در جستجوي لبخندي
مي گذارم تا باد مرا از ديروزها وارهاند
بفهمم
زندگي مهربان است
به خويش مي كشاند مرا
با او مي كشانم خويش را
نمي خواهم طعمه باشم
نه طعمه تو
نه از آن ديگري .

---------------
برگردان: آسيه حيدري شاهي سرايي
نوشته: تيه ري باز
thierry Buze
2002

.::. RoNikA .::.
30-01-2009, 17:44
دیگر هر چقدر هم بالا می روم پله ها تمام نمی شوند...
بچه که "بودم" دلم به پاگرد خوش بود
بچه که "هستم" دلم خوش نیست... حتی به پاگرد
آن روزها - به گمانم - بلندی همین پایین بود
این روزها روی هر پله دلم می شکند...

.::. RoNikA .::.
30-01-2009, 17:49
بگذار خیال کنم
زمستان ها، باران که می بارد
دلت برایم تنگ می شود
بگذار خیال کنم همینجایی همیشه...


امروز به گمانم فرو رفتم !
این بار شاید در آرزوهایم، که بوی نا گرفته...

magmagf
31-01-2009, 00:24
باور کردم

تنهایی را

چقدر دلم

کسی را نمی خواهد امشب...

magmagf
31-01-2009, 00:25
سیاه است

دفترم

از مشق یاد تو

hosseinmusicmaster
31-01-2009, 00:37
کاشکی تو خواب من بودی
حتی خیال من بودی
همین واسم غنیمته
...
نمیگم مال من بودی

magmagf
31-01-2009, 23:24
در غروب خیس

قطره قطره

از نگاه من

می چکی چرا ؟!

magmagf
31-01-2009, 23:26
کاش کمی بیرحمانه تر می رفتی

فقط کمی مانده تا بمیرم !

magmagf
31-01-2009, 23:28
دوریم و

دوست نیستیم

نزدیک تر بیا

آن دورها که ایستاده ای

چه بخواهی چه نخواهی

دلتنگ میشوم

آن دورها که ایستاده ای

تنم دی ماه است

تبم بالا

magmagf
31-01-2009, 23:29
قحطی عجیبی ست

نه تویی هست که بماند

نه بارانی مانده که ببارد

نه کلمه ای خیال دارد بیاید

magmagf
31-01-2009, 23:30
دنیا شروع کرده به لنگیدن

از روزی که شصتش خبر دار شده

دلت نمی خواهد

دوستت داشته باشم

.::. RoNikA .::.
01-02-2009, 16:03
آسمان ابری بود
ما غصه هایمان را شمردیم و
به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدم
...

magmagf
02-02-2009, 06:27
يادت اون روز برفي
وسط فصل زمستون
تو پريدي پشت شيشيه
من زدم از خونه بيرون

يادت اشاره كردي
آدمك برفي بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچي كه دارم ببازم


گوله گوله برف سرد و
روي همديگه مي چيدم
شاد و خندان بودم انگار
كه به آرزوم رسيدم


رو پيشونيش با يه پولك
يه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جاي پوس گردو گذاشتم


رو سينش با شاخه ياس
يه گلوبند و كشيدم
روي لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو كشيدم



يادم با نگروني
تو به ها كردي رو شيشه
دزدكي برام نوشتي
نكليف قلبش چي ميشه



شرم گرم لحظه ها رو
توي اون سرما چشيدم
سرخيش رو پوست سرد
آدمك برفي كشيدم

قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فكر ميكردم
نميگفتم نمي صرفه

ولي فصل آشنايي
زود گذر بود و گريزون
شما از اون خونه رفتين
آخر همون زمستون


رفتي و قصه اون روز
واسه من مثل يه خواب شد
از تب گرم جدايي
آدمك برفي هم آب شد


كاشكي ميشد كه دوباره
روبروت يه جا بشينم
يا كه رد پات رو برف
توي كوچمون ببينم

كاشكي ميشد توي دنيا
هيچ كسي تنها نباشه
عمر آدم برفي هامون
امروز و فردا نباشه

قول ميدم تا آخر عمر
ديگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر
آدمك برفي نسازم

magmagf
02-02-2009, 23:34
ظهرهای تابستان

من و گنجشک های خانه

و آهنگی که با من لبخند می زدی.

خانه را که فروختيم

تو هم با گنجشک ها رفتی

حالا من مانده ام و ظهرهای بی آهنگ تابستان

که در اتاقی اجاره ای

لبخند تو را قاب گرفته ام

amir 69
03-02-2009, 14:27
باز هم شانه بر موي آشفته ؟
باز هم عطر و پيرهن آراسته ؟
باز هم نگاه آرام ، كلامي مهربان ؟
براي كه ؟
او كه رفته !
در اتاق بمان ،
و نوازش كن
اين دو چشم خيس و فرو رفته

amir 69
03-02-2009, 14:29
حس می کنم امشب دلت مانند سابق نیست
با این سخن ، قلب تو آیا موافق نیست؟
تشویش رفتن در دلت ، اما برای من
شیرین تر از دیدار تو در این دقایق نیست
عشق تو را آینه ای می خواستم هر چند
آیینه ات را چهره ی افسرده لایق نیست
من ساده ات پنداشتم مثل غزلهایم
امروز می بینم گریزی از حقایق نیست
گفتی که تنها دوستت دارم ، همین و بس
گفتم : دلت ... خندیدی و گفتی که : عاشق نیست

vahide
03-02-2009, 17:53
مرگ یک شاعر


چقدر ساکت است این‌جا خدای من
انگار چشمه‌ها خشکیده‌اند
قلب‌ها زندگی را گم کرده‌اند
و برگ‌ها راز لانه‌ها را

چقدر ساکت است، انگار دختران جوان
طعم آواز دادن رویاهاشان را گم کرده‌اند
یا رویاهاشان بیهوده مانده
یا می‌دانند که خدا می‌خواهد محروم‌شان کند از زندگی


دیگر کسی گل‌ها را به اسم صدا نخواهد زد
تمام علفزارها خوراک انبار علوفه می‌شود
بی‌آنکه دستی رشته‌ای از دوستی گره بزند

ببین علفزار چقدر غمگین است
از وقتی که دیگر نمی‌شود آن‌جا آواز خواند
ببین نی‌ها چقدر سخت‌اند در انتهای علفزار
سحر چه شتابی می‌کند برای ترک چشمه‌ها.

----
الن بُرن Alain Borne

hosseinmusicmaster
03-02-2009, 23:47
دلتگ دلتنگم
راه فراری نیست از این دلتنگی
بار زندگی بر دوشم سنگین
و آوای ناامیدی ام بلند
پنجره ای گشوده نیست به باغ مهتاب
اینجا تاریک تاریک است
شمع امیدم از اشکهایم خیس
و به هیچ حیله ای دیگر روشن نمی گردد
اینجا تاریک تاریک است

hosseinmusicmaster
04-02-2009, 00:48
بزار حس کنم که مردم
یکمی راحت بخوابم
شعر غمگینی بخونم
تا نگن نا مهربونم
بزار حس کنم که سادم
من که قلبی نشکستم
بخدا اسیر عشقم
توی طوفان تو مستم
...

hosseinmusicmaster
04-02-2009, 00:55
همه شب خاطراتم میاد سراغم
غریب آشنا بیا به خوابم
5 صبح کنج دیوار اتاقم
قلم می سوزه و می سازه بامن

hosseinmusicmaster
04-02-2009, 00:59
دلم تنگ است !
دلم تنگ کسی است که از دلم خبر ندارد ،
دلم گرفته ، دلم سالهاست گرفته ...
خسته ام ، آنقدر خسته ام که دوست دارم چشام و بزارم رو هم و هیچ وقت بیدار نشم ، هیچ وقت ...
بریده ام ، آنقدر بریده ام که می تونید من و صدا کنید پوچ ،
چشمام آنقدر بارید که دیگه اشکی نمونده برام
دلم آنقدر غصه خورد که دیگه چیزی ازش نمونده
دیگه تموم شدم . . .

Parisa-007
04-02-2009, 16:28
چشمک زدی ودورشدی

ومن به دنبال تو راه افتادم

کاش به خانه ات می رفتی

که ميان قصه بود و رويا

ويابه موزه

ويا به تياتر

اماراه به کتابخانه ها بردی

لعنت برتو!

من حالا

سالهاست کتابهاراورق می زنم

وتو را نمی يابم

.::. RoNikA .::.
04-02-2009, 16:49
دیشب وقتی با بوی دلتنگی هایم آمدی

ماه هم مثل من هول کرده بود!

چهره اش را دیدی؟!

زرد زرد بود...

هیچ نگفتی

باران نگاهت را بر چشمانم باریدی

نپرسیدی از حالم

می خواستم بگویم...

می خواستم از انتظار تو بگویم...

که چه زجری بود

اما این دلم صدایش در نمی آمد

لالمونی گرفته بود!!

دیدمت که می روی دوباره

خواستم فریاد بزنم نه!!

انتظار دوباره نه!!

وقتی از خواب پریدم

بالشم بوی دلتنگی می داد

دوباره کی برمی گردی؟!

Parisa-007
04-02-2009, 17:12
کاش می شد از نردبان شب

بالا بروم

و بچینم تک ستاره ای تنها را

و بچسبانم در ورق اول تنهایی خود!

magmagf
05-02-2009, 10:48
توی صفحه ی زندگی

بزرگترین عقربه ام

می گذرم

کند و مداوم

با بار سنگین دقیقه ها

magmagf
05-02-2009, 10:49
قلب آبستنم

تیر می کشد



تو

بر بام خیالم

اذان می گویی





می زاید



چشمهایم

پر می شود از

نوزاد اشک

magmagf
05-02-2009, 10:52
بعد از رفاقت باد و برگ

بی سقف می شود

لانه ی کلاغ

میان بازوان شاخه

magmagf
05-02-2009, 10:53
میان هزاران دانه ی بافته ی

دامن هفت رنگ زندگی ،

یک رج پر اشتباهم



چشم انتظار شکافته شدن ...

magmagf
05-02-2009, 10:55
دل گلی ام ،

هنوز خوب خشک نشده

مواظب باش

زود می شکند ...

amir 69
05-02-2009, 13:59
خانه‌ی من

کوچک است

اما هر چه می‌گردم

تو را نمی‌یابم.

amir 69
05-02-2009, 14:04
به اندازه تمام روزهایی
که دوستت داشتم
ولی نداشتمت
باید تو رو از دست بدهم!

Parisa-007
05-02-2009, 18:56
تنها شاهد اشک ها شبانه ام،

همین صفحه ی سپید و جوهر سیاه است

...

هرگز نخواستم

چشم نامحرم این لحظه های نا آشنا،

فروریختن اشک را بر گونه هایم ببیند

همیشه بالش سکوت را

زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم

تا کسی صدایم را نشنود...

اما تو،

تو که از گریه های پنهان من باخبری،

چه کنم؟!

گاهی همین گریه های گهگاه،

جای خالی تو را در غربت ترانه هایم

پر می کند...

باور کن!

Parisa-007
05-02-2009, 20:06
پیراهنش فقط دو دکمه داشت
برای مرگ
چه تفاوت داشت
که پیراهنش انبوه از دکمه باشد
چنان غرق بود که دعوت ما را برای شام نشنید
طلب صبحانه کرد
شب بود
نمی دانست که شب است
...


احمدرضا احمدی

Consul 141
06-02-2009, 08:05
تا اینکه شوق جان به لب آمد به من رسید
تنها شدیم و از لب او جان به تن رسید
پروانه مست شد غزل شمع گر گرفت
چرخید گرم تا به خود از خویشتن رسید
دور گناه حلقه زدیم و به جانمان
از ارتفاع دور دو مورد بدن رسید

... وَ جانشین نشست کنار درخت عشق
با دست غیب بر بدنش پیرهن رسید
اندام ها معلق و اندیشه در بلوغ
بر شش جهت نماز زد و این سخن رسید :
" گرچه سقوط مثل پریدن نمی شود
اما به جام می شود از ریختن رسید "

از من شروع شد که به جان آمده لبی
در جست وجوی چشم شما به دهن رسید
پرگار عشق چرخ زد و از لبت گذشت
در آسمان آخر دنیا به من رسید

Consul 141
06-02-2009, 08:06
آن وقت که آسمان گریست
ومرغی از درد رهید
من اولین کسی بودم که بودم
تنها
مثل آدم بی حوا
وقتی درد هم از من گریخت
وقتی پناه بی پناه آغوش آن غریبه هم از من گرفته شد
و تنهایی را مثل نامم در
اغوش کشیدم
تنهایی تنها همدمم بود
وهیچ کس مرا دوست نداشت جز آنکس که نمی دانم کیست کجاست چه می کند
و فردا کسی می آیدکه نمی دانم می ماند یا نه
و دیگر هیچ نیمه ای این نیمه را کامل نکرد

Consul 141
06-02-2009, 08:06
جدايی تاريک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذيرم
تو چرا گريه می‌کنی؟
دستم را در دست خود بگير
و بگو که در يادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هايم بزنی
من و تو چون دو کوه دور از هم
جدا از هم
نه توان حرکتی
نه اميد ديداری
آرزويم اما اين است
که عشق خود را
با ستاره‌های نيمه‌های شب
به سويم بفرستی

Consul 141
06-02-2009, 08:07
مرگ
من شعر مرگ را برای لبانم خواستم
و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره میزدند
کویر لبهایم
سکوت اشکهایم
زندان سینه‌ام
پاهای لرزانم
من یک انسانم
مثل همه آنها٬ مثل تو......

.::. RoNikA .::.
06-02-2009, 09:11
من می مانم
با نام تو
با یاد تو
با روزهای ماندنت
با روز سخت رفتنت

.::. RoNikA .::.
06-02-2009, 09:13
با بالهاي مقوايي

به اوج گرفتنم مي بالم

اما اين نخ......

آه اين نخ.....

روياي پرنده شدنم را

به زمين گره زده است.

Parisa-007
06-02-2009, 09:20
خسته ام از این همه راه نرفته
از این ازدحام خاکستری
از این تکرار بایدها و بودن ها
از این ترس زنده بودن
و مردگی کردن
خسته از هر اوجی که فرودی دارد
و هر لبخندی در ورای غمی عظیم
هر امیدی در پس ناامیدی
خسته از باور داشتن
خسته از امید
چتری هستم زیر باران
که فکر می کند
کاش به اندازه دنیا می شد وسیع بود!!!!

vahide
06-02-2009, 23:04
مرگ بيچارگان


تنها مرگ تسلي مي دهد
زندگي مي بخشد
مرگ،‌
غايت حيات
يگانه آرزو
آسماني اكسيري، كه به اوجمان مي برد
مدهوشمان مي كند، مست
و زَهره ي رفتن با سياهي را پيشكش مي دهد
مرگ، ‌روشنايي لرزان افق تيره گون ما
آشنا مسافر خانه اي پر آمد و شد
آنجايي كه مي توان خوابيد، خورد و تكيه داد
فرشته اي با انگشت هاي جادويي
كه خواب هديه مي دهد
و خلسه رؤياها را
مرگ، خوابگاه بيچارگان و برهنگان
خوابگاه بيچارگان را مي پردازد و مأواي برهنگان را
شوكت خدايان
دالائي ملكوتي
سرزمين باستانيِ
دارايي بي پناهان و آوارگان
مرگ، دروازه اي گشوده بر بهشت هاي دست نايافته.

-----
شاعر : شارل بودلر
برگردان: آسيه حيدري شاهي سرايي

amir 69
07-02-2009, 00:09
دارم میرم عزیز من

میخوام تموم شه گریه هام

میخوام که بادی بوزه

شاید برن گلایه هام

بازم بی هم صدا میرم

کسی رو لازم ندارم

اینبار خودم رها میرم

میرم که تنها بمونم

تو اوج غم ها بمونم

میخوام که بی صدا برم

شاید تو فردا بمونم

میرم به سوی سرنوشت

آخه کی قصه مو نوشت؟

دیگه میخوام ببینمش

شاید یه سر برم بهشت

تو لحظه های آخرم

از تو یه خواهشی دارم

ببخش مزاحمت شدم

جز تو کسی رو ندارم

اگه یه روزی اون دلت

بهونه ی منو گرفت

اگه توی تنهایی هات

از دل من سراغ گرفت

بهش بگو دیوونه بود

آخه دلش ویرونه بود

بگو چشاش ابری بودن

حرفاش همه جعلی بودن

شاید فراموشم کنه

مثل تو خاوشم کنه

شاید ازم عبور کنه

احساس یه غرور کنه

دلم میخواد که زخمامو

از رو دلم پاک بکنم

یا که تموم حرفامو

توی دلت خاک کنم

من میرم و تموم میشم

مثل تموم قصه ها

تو میمونی با اون دلت

جنگ میکنی با غصه ها

شاید که بعد رفتنم

بفهمی عشق من چی بود

میون این همه عذاب

بدونی سهم من چی بود؟

می میرم اما تو یه روز

میخوای بیای کنار من

میاد همون روزا که تو

گریه کنی به یاد من !

اگه میون اون روزا

یه روز منم تنها دیدی

یا که مثه همیشه باز

منو پیش غمها دیدی

قسم میدم نگام نکن

حتی دیگه صدام نکن

اگه یه روز خسته شدی

از همه ی گلایه هام

یا که فراموشت نشد

تموم گریه زاریام

تو رو خدا دعام نکن

از راه دور شدام نکن

تموم خواهشم همین

دل و دیگه فدام نکن

چشای تو پر از غرور

نگاه تو یه کوه نور

منم که لایق تو نیست

دارم میرم یه جای دور

تو موندی از دلم جدا

نه غم داری نه هم صدا

دیگه تموم فرصتم

میسپارمت دست خدا

آهای خدا رهاش نکن

راهی غصه هاش نکن

تموم آرزوم همین

تو راه عشق فداش نکن

نذار که تنها بمونه

تو فکر فردا بمونه

بیا و مرحمت بکن
همیشه دریا بمونه

amir 69
07-02-2009, 00:11
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
دلت سنگ و دلت سنگ و دلت سنگ

دلم باران دلم نرگس دلم جام
دلت تنها نگاهی ساکت و رام

دلم رسوای شهر و مست و بی تاب
دلت سرگرم بازی، شایدم خواب

دلم خون و دلم خون و دلم خون
دلت خوشحال و خندان ،شاد و گلگون

دلم را بارش ابری گرفته
دلت را خنده ی سردی گرفته

دلم تنها برایت می تپد باز
دلت «ساکت ترین ها »می شود باز

دلم در انتظار روز دیدار
دلت چون قاب خالی روی دیوار

دلم با خاطراتش شاد و مسرور
دلت اما چنان کر ، همچنان کور

دلم با یاد چشمت رفته از دست
دلت اما به این نجوا غریبه است

دلم اما ندارداز تو شکوه
گرچه درده ....
دلت آزاد بوده هر چه کرده

Consul 141
07-02-2009, 07:28
کودکیهایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود

شب که می شد نقشها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه، خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود

قهر می کردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود

amir 69
07-02-2009, 09:30
سرد است
خیلی سرد
و من سالهاست
که مرده ام..

hamid.r65
07-02-2009, 09:58
دام نفرین


مانده در خاطرم یادی از شبهای دیرین
رفتی و مانده ام بی تو من تنها و غمگین
باور كن ندارم جز یاد تو یاد دیگر
دریغا لحظه ایی جز یادت نیست در سر

من موندم و یك خاطره خاطره ای سرد وغمگین
رفتی و با رفتنت افتادم در دام نفرین


خدایا چه سخته روز و شب محنت كشیدن
با یاد گذشته هر شبو به صبح رسوندن
چه حاصل ز دنیا جز غم و اندوه و زاری
سرنوشت بمیری تا كی ام خواهی به خواری


همینه همیشه هر كی عاشقه میدونه
جدایی میرسه عاقبت تنها میمونه
تو دنیای رویا شهر دلتنگی میخونه
دل حسرت كشو با غم عشق میسوزونه

amir 69
07-02-2009, 10:10
رفتن ات تجربه ای است تلخ
اما معصوم
مثل افتادن برگ
مثل رنگ پاییز
مثل خندیدن غم...

amir 69
07-02-2009, 10:11
نمی دانم

آیا یک عمر

برای فراموش کردن تو

کافی خواهد بود؟!

hosseinmusicmaster
07-02-2009, 16:16
همه زندگیم خلاص ست
به یه پنجره تو اتاقم
روزا می گذره مثل باد
ولی من هنوز تو خوابم
که اگه یه روز بیادش
من واسش پروانه می شم
. . .

magmagf
07-02-2009, 19:11
بيهوده

بر زمين کوبيديم

ماهستيم

و مرگ

جز بر آنچه هست

نخواهد ايستاد!

magmagf
07-02-2009, 19:12
پشت سرت

باران

کلمه کلمه شد

تا حرف های نزده مان

کنج دنج سینه مان

تر و تازه بماند

magmagf
07-02-2009, 19:13
سحر گاه از خواب می پرم

این بوی کیست که این همه در بسترم پیچیده ست ؟

حتما خواب دیده ام

دوباره می خوابم

وقتی حضور تو نباشد

خواب خوب است

magmagf
07-02-2009, 19:47
دختر کنار پنجره بی تاب یک مرد

مردی که آمد بودن اورا هدر کرد

مردی که پشت خنده های مهربانش

خوابیده نیش سالیان کهنه ای درد

دختر کنار پنجره فکر کسی بود

فکر زیارت از نگاهی ساکت و سرد

اشکی که می بارید معنایش همین بود

"او" این بلا را بر سر این خانه آورد

دختر کنار پنجره با برف روشن

پیراهن بخت سیاهش را به تن کرد

eshghe eskate
07-02-2009, 20:47
جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه

کی می دونه تو دل تاریک شب چی می گذره
پای برده های شب اسیر زنجیر غمه

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

من اسیر سایه های شب شدم
شب اسیر تار سرد آسمون

پا به پای سایه ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

چراغ ستاره من رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره

تاریکی با پنجه های سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم بذر کینه می کاره

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینورو اونور می زنه

تو رگای خسته سرد تنم
ترس مردن دادره پرپر می زنه

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

Parisa-007
07-02-2009, 20:56
دنيا، بيشه‌اي‌ ست‌

و در اين‌ بيشه‌

هر درختي‌ كه‌ قد مي‌كشد

جلوي‌ آفتاب‌ را مي‌گيرد.

Consul 141
08-02-2009, 07:54
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا..

چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم..!!

- نه -
قلم در دست من نیست....!!

من نقاش این تنهایی نیستم.!

این خاطرات شب چشمانت است که...

قلم در دست گرفته..

و به حرمت شبهای تلخ من
- بعد از رفتن تو –

حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند.........!!

و تو....

حتی سایه دلم را در کوچه پس کوچه های قلبت ندیدی...

و اما من....

Consul 141
08-02-2009, 07:55
دلم می خواست بند از پای جانم باز می کردند که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم از انجا با کمند کهکشان تا استان عرش می رفتم در ان درگاه درد خویش را فریاد می کردم که کاخ صد ستون کبریا لرزد

Consul 141
08-02-2009, 07:56
در بهار زندگی احساس پیری می کنم



باهمه آزادگی فکر اسیری می کنم



بس که بد دیدم زیاران به ظاهر خوب خود



بعداز آن برکودک دل سختگیری می کنم



دربه رویم بسته ام از این و از آن خسته ام



من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام

amir 69
09-02-2009, 14:32
اين بار توي شعر خودم مردم و تو هم
بي آنكه گريه اي بكني يا كه دست كم
غمگين شوي از اينكه پس از روزهاي چند
من دارم از كنار تو اين گونه مي روم
راحت نشسته اي به خودت فكر مي كني
به حرفهاي مردم و دستان خالي ام
اين دست ها كه جز تو نوشتن بلد نبود
حالا شده شبيه دو تا دست متهم
هي فكر مي كني به همين دستها تو را
از توي خاطر قلمم پاك كرده ام
اين فكرهاي بي در و پيكر چرا عزيز ؟
من پيش پاي مردم چشم تو مرده ام
حالال بلند شو و برقصان تن مرا!!
با من برقص بار دگر زنده مي شوم
تو شعر مي شوي غزلي مي سرايمت
در بيت بيت تو پر از حرف تازه ام
...
...
هي اشك چكه چكه سرازير مي شود
هي شعر ذره ذره سراپاي دفترم ...

amir 69
09-02-2009, 21:34
یقه ی آسمان را ول کن

خدا که کاره ای نبود

ما از ما بودن ترسیدیم..

amir 69
09-02-2009, 21:41
عمريه ساكت و غمگين توي تنهايي نشستم ...
بغض سرد و بي صدامو تو چشاي تو شكستم ...
طعم تلخ گريه هامو كسي اينجا نميدونه ...
چه غريــــبه توي دنيـــــا لحظه هاي عاشـــقونه...
به هواي چشم خيسم ديگه ابري نمي باره
تو شـــباي خالي من نمي خنده يـــه ســــــــتاره...
جاده ي از تو گذشتن پيش رومه تا هميشه
تو نمونـــدي تــــا ببيني آخر قصـــه چي ميشـه...
سايه اي خسته تر از شب و تو با پاي پياده
آخـــر قصـــــه همــــــينه من و تنهــــــايي جاده

amir 69
09-02-2009, 22:03
فردا روز دیگری است
كه بی تو
بر عمر تلف شده افزوده می شود

همین روزها
روز رفتن از راه می رسد
و من طوری از خیال تو گم می شوم

كه انگار هرگز نبوده ام ... !

Parisa-007
10-02-2009, 10:29
باید لبخند زد
باید لبخند زد
فردا
یقینا
حتما
و مطمئنا بدتر خواهد بود

.::. RoNikA .::.
10-02-2009, 11:14
چه قدر سر و صدای اين کافه خوب است
تا خودم را گم کنم
ميان حرف ها و همهمه ها
بی آن که بينديشم
تا جام صبح
چند قطره جان
راه است

.::. RoNikA .::.
10-02-2009, 11:29
ترس من از مرگ
در آن شهری ست
که مزد یک گورکن
بیشتر از ارزش یک انسان است
و من که خواهم مرد
با ترس از این که
برای کندن گورم
مزد گورکن را ندهند
ترس من از مرگ
در آن شهری ست
که وجودم به اقتباس ادبی
از زجر زنده است
و چشم هایم
که به امتداد ردپای مردی که خواهد رفت
می بارد...
ترس من از مرگ نیست
ترس من از پیش بینی مرگ بار شاملو است
ترسم از تورم مزد گورکن از پنجاه سال پیش است
و از تو
از تو که می ترسم
مردنم را نفهمی حتی...
ترسم از سال های نیامده است
از گم شدن حروف اسمم
در یاوه های شیرین ات
در زبانی که می دانم
بعد از مرگم
نامم را تکرار نخواهد کرد
هرگز ...

separate
10-02-2009, 14:17
باور نمی كنی كه این روزها چقدر دلم گرفته

باور نمی كنی كه خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد

آری ...

من ...

با دقایقم ... با زندگیم لجبازی می كنم !

نازنینم !

غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش می كشد

سنگینی پلكهایم و نگاهی كه دیدن را از یاد برده

كوركورانه زیستن را خوب آموختم !

توان نوشتن ندارم

واژه هایم گرد و غبار گرفته

من !

باور كن كه باورت كردم ...

باور كن كه بی تو بی باور شده ام !

من !

زندگیم را تمام كردم

حالا نفس كشیدن منت سرم می گذارد !

حس می كنم ...

هوای اینجا سرد و سنگین است

نازنینم !

دیگر نگو خداحافظ !

اگر می روی بدون وداع برو ...

گله ای نیست !

ببین !

نقاشی عشق می كشم و

گم شدن در نگاه تو كه آرامش می دهد

نبض سكوت حرفی برای گفتن دارد !

ببین !

دستانم را ببین

چشمان ترم را ببین

ببین سكوتم چه حرفهایی را تحمل می كند !

به خاطر تو ...

نامت را هر روز زمزمه می كنم

مبادا یادم رود

كه روزی ... زمانی ... عاشقت بودم !

آری ... عاشق

خیال نكن دیوانه شدم ...

اگر این دیوانگی ست من عاشق این دیوانگیم !

نازنینم !

ما محكومیم... محكوم به زندگی !
و شاید محكوم به مرگ

.::. RoNikA .::.
11-02-2009, 09:10
حوصله ای برام نموند سایمو با تیر میزنم
به زندگیم می خندمونمی تونم داد بزنم


فکر میکنم زیادیم گذشته رو خط میزنم
کاری دیگه ندارمو وقتشه که زندگی رو دار بزنم


صدای باد داره میادسیلی به گوشم میزنم
میگم چراموندی بگومیخوای برات جوابوفریادبزنم


غروب سردزندگی پرازعبوربرای کی حرف میزنم
صدای من نمی رسه هر چی که فریاد بزنم


تنها شدم تنها میرم تاآ سمون پل میزنم
تنهایی فصل پاییزه باید دیگه قید بهاروبزنم


سبزیهاوقشنگیها خیالیه من با یقین حرف میزنم
میگی بازم قشنگی هست رو حرفام هم پابزارم

separate
11-02-2009, 14:54
سیگار,پشت سیگار
.................................................. ..

خمیازه‌های کش‌دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه‌ای به ناچار، سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار
پای چپ جهان را، با اره‌ای بریدن
چپ پاچه‌های شلوار، سیگار پشت سیگار
در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار
بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌سرانجام
این مرده کفن خوار، سیگار پشت سیگار
صد صندلی در این ختم، بی‌سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار
تصعید لاله گوش، با جیغ‌های رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار
مردم از این رهایی، در کوچه‌های بن‌بست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار
این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار
ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار
صد لنز بی‌ترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار
در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار، سیگار پشت سیگار
اسطوره‌های خاین، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار
عکس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار
مبهوت رد دودم، این شکوه‌ها قدیمیست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار
کانسرو شعر سیگار، تاریخ انقضاء خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار
ته مانده‌های سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار، سیگار پشت سیگار
خودکار من قدیمی‌ست، گاهی نمی‌نویسد
یک مارک بی‌خریدار، سیگار پشت سیگار
.................................................

magmagf
12-02-2009, 00:28
هنوز دامنه دارد


هنوز هم که هنوز است

درد

دامنه دارد...

UZARSEF
12-02-2009, 12:29
زین قوم چه خواهی که بدین پیشه و دانش گهواره تراشند و کفن دوز و دگر هیچ زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجا یک لوح سیه چند بد اموز و دگر هیچ

amir 69
12-02-2009, 13:49
خوشا به حال ما

با صدای این کلاغ ها
هنوز گذشته ای داریم..

amir 69
13-02-2009, 13:31
رهاکن که در چنگ طوفان بميرم
به اين حال و روز پريشان بميرم
نه ميخواستی با تو آزاد باشم
نه دل داشتی کنج زندان بميرم
گلِ چيده ام...قسمتم بود بی تو
که در بستر خشک گلدان بميرم
اگر ايستادم نه از ترس مرگ است
دلم خواست مثل درختان بميرم
نه ... بگذار دست تو باشد تمامش
بسوزان بسوزم،بميران بميرم
شب سوز پاييز،سرمای آذر
ولم کرده ای زير باران بميرم
تووقتی نباشی چه بهتر که يکروز
بيفتم کنار خيابان ...!

eshghe eskate
13-02-2009, 14:04
کاش غم من
توفان سهمگینی بود
و من چون مرغ باران
خود را به خشم ا و می سپردم
ولی افسوس که غم من چون جویبار صافی است
که همچنان می رود
و دل مرا
چون برگ مرده ای
همراه خود من برد .

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 14:36
می شنوی
صدای آسمان خشمگین
ابر های غمگین
و
خش خش برگ های رنگین را


طبیعت
موسیقی اش را
در چهار فصل نهاد


تمامی این فصول ،
قطار زندگانی من و توست
که می رود شتابان
تا برسد به آخرین نت
آخرین موسیقی ،
که دیگر صدایی نخواهی شنید
جز
سکوت
سکوت
سکوت

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 14:41
با کبریت روشن آمده بود

و من

پر از کاه بودم



اما خیال همه را راحت کرد

دیگر از این مزرعه دانه ای غارت نخواهد شد

فقط

دلم برای کلاه حصیری تازه ام می سوزد

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 14:43
مردي

كه رو به چهره خورشيد مي رود

بر سايه سياه خودش

پشت كرده است .

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 14:44
و داستان غم انگيزي ست

دستي كه داس را برداشت

همان دستي ست

كه يك روز

در خوابهاي مزرعه گندم مي كاشت .

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 20:32
حضور مبهمت
لکه ی سیاهیست
بر خاطرات سپیدم
یا شاید
تنها تو سپیدی
در سیاهی من ...
به هر حال
رنگمان بهم نمیخورد!

.::. RoNikA .::.
13-02-2009, 20:33
همه‌چيز از آن شب شروع شد

و آن سوراخ لعنتي

و انگشتم كه كافي بود

فردا صبح اما هيچ‌كس از آن حوالي عبور نكرد

و روزهاي بعد

و ماه‌ها و سال‌هاي بعد

و كم‌كم

حالا تمام من‌هم كفايت نمي‌كنم

دارم گم مي‌شوم در اين حفره

اين سد دارد مي‌شكند

و هيچ‌كس از اين حوالي عبور نمي‌كند

و نخواهد كرد انگار...

Ghorbat22
15-02-2009, 05:45
زمستان بی‌رحمیست !
چشم‌هایِ تو را از من دزدیده
حالا
هر عابرِ شالگردن پوشی که می‌گذرد
انگار تویی که از کنارم گذشته‌ای

Mahdi/s
15-02-2009, 13:20
يک مسافر تنها درحوالي جاده
مثل پنجره،دلباز،مثل سايه ها:ساده
بي خيال از دنيا،با تبسمي شيرين
امده پر از احساس،دل به زندگي داده
واي از اين باران! قصه گوي سال هاي بي حضور
که با وسواسي شگرف حلقه هاي دلبستگي را خيس مي کنند
انقدر خيس تا لبريز شوند ناگهاني تر از امدنت،مي روي
بي بهانه من مي مانم و باران هاي بي اجازه
قلب عاشقي که سپاس گذارت مي ماند تا ابد، متشکرم که به من فهماندي که:
چقدر مي توانم دوست بدارم و عاشق باشم بي توقع باور کن ،بي توقع!
دارم به تو فکر مي کنم فقط فکر مي کنم اما تمام لحظه ها پر مي شود،از سطرهاي عاشقي
همراه خوب و ساکت من،سلام
موسيقي زنده،ساده و بي کلام من
دوست دارم
-بدون توقع-
به نام عشق
باران گرفته مثل هميشه و ....

amir 69
15-02-2009, 15:27
ای همه معنای بودن
هر چه هستی باش
اما کاش...
نه٬ جز اینم آرزویی نیست!
هر چه هستی باش!
اما...
باش!!!...
اعتراف می کنم که نگریسته ام
گهگاه
به آسمان
به چشـــــم ســتارگان
نه به تمامی شان
به آنانکه شبیه ترند به چشمان تــــــــــو

amir 69
15-02-2009, 15:31
امروز ...امروز است
و فردا ...امروزی دیگر !
چه فرقی دارد
روزها برایم
وقتی تو را ندارم ..

amir 69
15-02-2009, 15:39
چقدر ثانيه ها نامردند
گفته بودند كه بر مي گردند
برنگشتند و پس از رفتنشان
عقربه ها بي جهت مي گردند.
آه اين عقربه هاي نامرد
چه بلايي بر سرم اوردند
نه ز بغضم گره اي بگسستند
نه زدردم گره اي دوا كردند
آه از اين عقربه هاي نامرد..

.::. RoNikA .::.
15-02-2009, 21:04
تو در برابر من نشسته بودی
و تابوت تهی بود
مرده شور تخت خالی را آب می کشید
تو در برابر من نشسته بودی
گورکن خاک ها را کنار می زد
من عاشقت می شدم
و تو در برابرم
پروانه ای از درخت پرید
مرده شور خوابش برد
گورکن آن قدر خاک را در آرزویت کند
که چشمه ای از زمین جوشید
ما, در تابوت دراز کشیدیم
در آغوش هم مردیم
و پروانه ای که پریده بود
میان دست های مان
پیله بست

Rock Magic
15-02-2009, 22:34
چه بگویم؟ سخنی نیست.
می وزد از سر امید نسیمی،
لیک تا زمزمه یی ساز کند،
در همه خلوت صحرا
به رهش
نارونی نیست
چه بگویم؟ سخنی نیست.
پشت درهای فرو بسته
شب از دشنه و دشمن پر
به کج اندیشی
خاموش
نشسته ست
بام ها
زیر فشار شب
کج،
کوچه
از آمد و رفت شب بد چشم سمج
خسته است
چه بگویم ؟سخنی نیست
در همه خلوت این شهر ، آوا
جز ز موشی که دراند کفنی، نیست.
وندر این ظلمت جا
جز سیا نوحه ی شو مرده زنی، نیست.
ور نسیمی جنبد
به ره اش
نجوا را
نارونی نیست
چه بگویم سخنی نیست...

.::. RoNikA .::.
16-02-2009, 11:48
شکستن یک دل

چقدر توان می خواهد مگر ؟

که پنداشتی

آن که قوی بود ، تو بودی!

.::. RoNikA .::.
16-02-2009, 11:49
بوی تو می آید هنوز
در دستهایم...در حرفهایم...در آسمان
چه سردی چه سنگ
و من
چه دلخوشم به آمدنت
به آمدن طنین قدمهایت به حضور نگاهت
به آوای کلام آخرت
یادم هست...
بی بدرقه مرا به فرداها سپردی
یادت باشد...
تنهایم هنوز !

vahide
16-02-2009, 12:54
یکی از دارایی اش رنج می برد
و یکی از قدرتش
من از نظاره کردنم به آن ها می رنجم
مثل روز که از شب می رنجد

یکی از عشقش رنج می برد
و یکی از نیازش
من از «ناگزیری اندیشیدنم به آن ها» می رنجم
مثل زندگی که از مرگ می رنجد

یکی از مال اندوزی اش رنج می برد
و یکی از شاد خواری اش
من از «ناتوانی ام به یاری کردن»شان رنج می برم
مثل قلب که از سینه رنج می برد

eshghe eskate
16-02-2009, 17:23
از ابر پاره پاره غمهای بیشمار

یک قطره غم چکیده و خوابم نمیبرد



یا خواب من ز غصه به روحم رسیده است

یا از سرم پریده و خوابم نمیبرد



یا پشت چشم پنجره ی فولاد آسمان

آه تو را شنیده و خوابم نمیبرد



پیراهن عزیز مرا گرگ عاشقی

از رو به رو دریده و خوابم نمیبرد

amir 69
17-02-2009, 14:19
می بینی!
از تمام شور و شوق زندگی
تنها همین ترس های کودکانه برایم مانده است ...
ترس اینکه این روزهای خوب تمام شوند
روزی ...
که می دانم می شوند!

Ghorbat22
17-02-2009, 16:42
سهم من نیست به جز عطر غرور
غیر بوییدن یاسی در خواب
یا تبسم زدنی محو و خموش
به نگاهی که بیافتاده به آب
پشت این پنجره های بی نور
دیدن قطره آبی، دریاست
یا در این وحشت تلخ و تاریک
یک ترنم ز صدایت غوغاست
طمع خنده ندارم هرگز
به نسیمی دل من میلرزد
در ره جرعه ای از جام وصال
اگر از جان گذرم می ارزد

Ghorbat22
17-02-2009, 17:00
تو نباشی واسه کی ،جونمو ارزونی کنم؟
تو نباشی واسه کی ،چشمامو بارونی کنم؟

همه ی ترانه هام برای چشمای تو بود
آخه تا کی همه ی روحمو زندونی کنم؟

تو که از پیشم میری ، دلم به ناکجا میره
واسه این دردو دلام ،دیوارو مهمونی کنم؟

مجبورم نکن بازهم، تو این حصار بی کسی
جای عشق وجودمو، پر از پریشونی کنم

تو نباشی با کدوم ، ستاره همخونه بشم
به کدوم لیلی عشق ، نگاه مجنونی کنم؟

تو نباشی واسه من ، زندگی معنی نداره
کاش یه روز برای تو ،جونمو قربونی کنم

دوست دارم کنار تو تا آخرین لحظه ی عمر
بمونم تا دنیا رو ، برات چراغونی کنم

amir 69
17-02-2009, 19:35
باران که نبارد
من و تو
با چتر نبوده مان
تنها مانده ایم در دیروزمان..!

amir 69
17-02-2009, 19:38
اگر تو باز نگردی

کبوتران محبت را

شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد

شکوفه های درختان باغ حیران را

تگرگ خواهد زد .

اگر تو باز نگردی

نهال های جوان اسیر گلدان را

کدام دلبر گل چهره آب خواهد داد؟

amir 69
17-02-2009, 19:38
هر شب هر نیمه شب
من منتظرم
تا کسی مرا صدا بزند
کسی مرا صدا نمی زند
اما من منتظرم

صدایم کن...

Nassim999
18-02-2009, 00:39
آنگاه که خنده بر لبت میمیرد
چون جمعه پاییز دلم میگیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات میگیرد

amir 69
18-02-2009, 22:54
بی خبر از این دل تنگ ...
در این کوچه های پاییزی پرسه می زنی !
عزیز هم پرسه ام ...
آیا این کوچه های پاییزی می دانند ...
چقدر دلم برایت تنگ است ؟!

amir 69
18-02-2009, 22:55
عزیز هم پرسه ام !
حرف هایم ...
پشت این واژه های خجل پنهان است !
حرف هایم ...
پشت این سکوت آرام ...
پشت این نگاه غمگین ...
خاموش است !
دریاب مرا ...
که پر از حرفم !

amir 69
18-02-2009, 22:58
به من دل بسته ای ...
و می خواهی من هم به تو دل ببندم
کاش می دانستی ...
دیگر دلی نمانده که به تو ببندم
مرا ببخش ...
عزیز هم پرسه ام !

amir 69
18-02-2009, 23:01
دلتنگم !
دلم بهانه می گیرد تو را !
و تو ...
بی خبر در کوچه های فاصله پرسه می زنی !
دلتنگم ...
عزیز هم پرسه ام !
دلتنگم ...

ali_autumnal
18-02-2009, 23:39
کدامین صدا مرا به اینجا کشانده است
سوختم وسوختم
ناتوان گشته ام دیگر صدائی به گوش نمی رسد
دل و جانم به قربانت خیلی سرد است
نمی دانم آدم از سوختن سردش می شود؟
می توانی این واژه را تفسیر کنی؟
شانهایت را می خواهم شانه هایت کو؟
به سجودم امشب خدای من چرا امشب سجاده ام نیست؟

آنقدر در خود گم شده ام که سخت می توانم خود را نیز پیدا کنم
من زندانی زمانم زمان دیگر مجالی نمی دهد
در گرداب زمان گم شده ام
در بیابان خیالی افتاده ام
یک نفر را از دور می بینم منتظر می مانم
هیچ کس نیست جز سرابی بیش
باز هم به سجود می روم
سجاده ام کو؟

در دیار غربت سر
در دیار غربت سر به جنون زده ام
در دیار تنهائی گم شده ام
در پشت دیوار بلند عذاب خسته شده ام
ابرهای سیاه بی باران آزارم می دهند
من در طوفانی هولناک به فکر فرو رفته ام که دیگر مشکل توانست
از دیوار گذشت
آری باید در پای همان دیوار نشست و گریست
تا شاید آفتاب دلش به رحم آید و دوباره طلوع کند

ali_autumnal
18-02-2009, 23:41
زمستان 87
آیا می گذرد این همه هجرت
زمستان دلتنگیست زمستان 87
زمستان سردیست
چرا برف نیست چرا حس نیست
از کجا بیاورم کسی مثل ترا
تا حس کند برف سفید را سردی زمستان را
افسوس که پیدا نمی شود تا حس کند این همه حس عاشقی را
پس بیا با هم آغازی بی پایان باشیم
شاعر: عشق من...

amir 69
19-02-2009, 18:47
دعا کردیم که بمانی
بیائی کنار پنجره
باران ببارد ...
و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی
اما دریغ که رفتن
راز غریب همین زندگیست
رفتی پیش از آن که باران ببارد...

eshghe eskate
19-02-2009, 20:10
مثل هر سلام این هم گذشت
و دیگر تو را ندیدم
با رفتنت
درخت قلبم یخ شد
بالهایم پرهایش ریخت

amir 69
20-02-2009, 12:57
تــــا بجفایت خوشم تــــرک جفا کرده یــی
این روش تـــازه را تازه بنــــا کـــرده یــی

را ه نجـــات مرا از همــــه سو بسته یـــی
قطع امیـــد مرا از همه جــا کـــرده یـــــی

دوش زدست رقیب ساغر می خورده یـــی
من به خطا رفتـــه ام یا تو خطا کرده یـــی

کار فروبستــه ام هیچ گشــایش نـــــــداشت
تـــا گـــره زلف را کــــار گشا کــرده یــی

من زلبت صــد هـــــزار بوسه طلب داشتم
هر چه بمن داده یــی وام ادا کــــرده یـــی

با خبـــر از حال ما هیچ نخواهــی شــــدن
تا نکنـــد با تو عشق آنچــه بما کرده یــــی

amir 69
20-02-2009, 21:19
گاهی شعر سراغم را میگیرد
گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند
هر دو ختم میشوید
به دلتنگی من..

amir 69
20-02-2009, 23:14
همه گويند كه: تو عاشق اويي

گر چه دانم همه كس عاشق اويند

ليك مي ترسم ، يارب

نكند راست بگويند ؟

(مهدي اخوان ثالث)

amir 69
20-02-2009, 23:52
غریبه !
هوای دلم عجیب برایت گرفته !
من و اسمانی از حرف های نگفته !
راستی
جسارت نباشد عزیزم
تو کی می ایی؟!

Nassim999
22-02-2009, 16:28
اول به نام عشق. . .
دوم به نام تو. . .
سوم به ياد مرگ . . .
بر لوح شيشه اي قلبت بنويس:
يا تو و عشق، يا من و مرگ

Nassim999
22-02-2009, 16:47
از جايم بلند شدم،
پنجره را باز کردم
و ديدم زندگي هم هر از گاهي زيباست!
شنيدم که کلاغ ديوارنشين حياط
چه صداي قشنگي دارد!
فهميدم که بيهوده به جنون مجنون مي خنديدم!
فهميدم که عشق،
آسمان روشني دارد!
روبه روي عکس تو ايستادم،
دستهايم را به وسعت "دوستت دارم" باز کردم،
وجهان را در آغوش گرفتم!

Nassim999
22-02-2009, 21:48
بوسه زلب هاي تو در خواب گرفتم
گويي که گل از چشمه ي مهتاب گرفتم
در برکه ي اشکم همه دم نقش تو ديدم اين هديه ي خوبيست که از آب گرفتم
هرگز نتواني که زمن دور بماني چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

Ghorbat22
23-02-2009, 19:57
همین طور که می روی
به صورت مسئله ای فکر کن
که با رفتنت پاک میشود
مسئله ای که
بی شباهت به من نیست!!

amir 69
23-02-2009, 21:17
تو ای آهوی من کجا میگریزی؟
چه کردم که بی اعتنا میگریزی؟

چرا گرم خواندی چرا سرد راندی؟
چرا لطف کردی چرا میگریزی؟

به بیگانه بودن عزیزم گرفتی
چو اکنون شدم آشنا میگریزی

چو باخنده گویم برو، دل ربائی
چو با گریه گویم بیا میگریزی

amir 69
24-02-2009, 02:46
اشکهایم را نذر برنگشتنت می کنم.
قول می دهم اگر نیایی
همیشه لبخند بزنم...

Ghorbat22
24-02-2009, 06:47
آخرین شب گرم رفتن دیدمش
لحظه های واپسین دیدار بود
او به رفتن بود و من در اضطراب
دیده ام گریان دلم بیمار بود
گفتمش از گریه لبریزم مرو
گفت جانا ناگزیرم ناگزیر
گفتم او را لحظه یی دیگر بمان
گفت می خواهم ولی دیرست دیر
در نگاهش خیره ماندم بی امید
سر نهادم غمزده بر دوش او
بوسه های گریه آلودم نشست
بر رخ و بر لاله های گوش او
ناگهان آهی کشید و گفت وای
زندگی زیباست گاهی گاه زشت
گریه را بس کن مرا آتش مزن
ناگزیرم از قبول سرنوشت
شعله زد در من چو دیدم موج اشک
برق زد در مستی چشمان او
اشک بی طاقت در آن هنگامه ریخت
قطره قطره از سر مژگان او
از سخن ماندیم و با رمز نگاه
گفت میدانم جدایی زود بود
با نگاه آخرینش بین ما
هایهای گریه بدرود بود

Ghorbat22
24-02-2009, 07:01
اما عجيب دل نگرانم، چه مي كني؟
ابري ترين سوال جهانم چه مي كني ؟
يك روز موج آمده و بعد رفته اي
آن سوي آب،در جريانم،چه مي كني؟
هي نامه پشت نامه ،جوابي نمي دهي
خطي، نشانه اي كه بخوانم چه مي كني
حالا اگر به خانه ي خورشيد رفته اي
اي نبض نور !در شريانم چه مي كني؟
هر روز گفته ام كه تو آنجا دلت خوش است
هر روز آه ....بي كه بدانم چه مي كني
من بي تو اظطراب سرابم مشوشم
در لحظه لحظه ي هيجانم چه مي كني؟
مي خواستم به نام تو از ماه دم زنم
با تكه ابر روي دهانم چه مي كني؟

Parisa-007
24-02-2009, 19:15
از کدام طرف این دریا
دنبال کشتی ات بدوم؟
ساحل
اینجا
تنها معنی جدایی می دهد
مشرق یا مغرب
چه فرقی می کند از کجا؟
تو دور می شوی
و اینجا
تمام قسمت ها سرگردانند!

Parisa-007
24-02-2009, 19:15
این تاریکی ربطی به آفتاب ندارد.

ببین لنگ ظهر است

و

کفش هایم در تاریکی راه می روند .

MJNeghabi
24-02-2009, 19:39
من آن نیَم که دل از مهـــر دوست بردارم
و گر ز کینــــه دشمن به جان رسد کارم!


نه روی رفتنم از خاک آستانه دوســــــت
نه اعتنای نشستن، نه پای رفتــــــارم!!

کجا روم که دلم پایبند مهر کسی ست!؟
سفر کنید رفیقان که من گرفـــــــــــتارم!

مرا به منظـــــــــــر خوبان اگر نباشد میل
درست بُود به حقیقت که نقــش دیوارم!


به عشق روی تو اقرار می کند "سعدی"
همه جهان به درآیند، گو به انکــــــــــارم!


کجا توانمت انکـــــــــار دوســتی کردن!؟
که آب دیده گواهـــــــــی دهد به اقرارم!


با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

Parisa-007
25-02-2009, 12:42
می میرم آن روز
که پشت تمام این حصارها را
پشت تمام ابرها را
تاریکی ها را
پشت تنهایی تو و خودم را
ببینم
می دانم
می میرم آن روز

Parisa-007
25-02-2009, 12:42
از سفید متنفرم
با هر رنگی مخلوطش کنی همان رنگ می شود
و آبی و قرمز و زرد و سبز و نارنجی
آنچه من می خواهم نیستند
نگاه من به شکوه رنگ مشکی است
نه محو می شود
نه رنگ می پذیرد
و نه خودنماست
مشکی فقط همیشه مشکی است

amir 69
25-02-2009, 15:15
بگذار
پیش از آنکه نگاهم
بی تو پیر شود ..
آخرین حرفهای خستگی ام را
در عمق چشمهایت
بریزم ..
و ...آرام شوم ..

ای دریای سرشار از آرامش
ای آغوشت
نهایت آسودگی
بگذار آخرین جوانی ی نگاهم را هم
به شاعرانگی ی
عشق نگاهت
هدیه کنم..
بگذار تا که در چشمهای تو
به آخرین اوج پروازم
به آخرین نفسهایم
برسم ..

یک قدم به سقوطم مانده
خسته ام
و گویی که دیگر هیچ امیدی نیست
هیچ چیز غربت و تنهاییم را
پر نمی کند ..

amir 69
25-02-2009, 15:21
از آنچه از تو
در من نهفته بود
تنها یکی نامی مانده است و
خاطره ای . . .
رقص قلموهای عاشق تو را
بر بوم قلب تنهایم
همواره می ستایم ...

b@ran
25-02-2009, 17:21
آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقه ها
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟

amir 69
26-02-2009, 14:10
تو هم درد مرا درمان نخواهي داد مي دانم
فقط آرامشم را مي دهي بر باد مي دانم
علي رغم تمام لحظه هاي آشناييمان
تو هم روزي نخواهي کرد از من ياد مي دانم

amir 69
26-02-2009, 14:30
دور باش
و نور باش
تا به گرمایت دل خوش کنم...

magmagf
26-02-2009, 16:55
وقتی میان چشمانت رغبتی نیست

دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست

بگذار تا عاشق ترین مردم بدانند

بین من و دستان گرمت نسبتی نیست

تا انتهای ما به راهم پی نبردیم

از مشرق چشم تو ما را قسمتی نیست

چندیست میگردد دلم باور کن ای دوست

در حجم دستان تو دیگر وسعتی نیست

معذورم از عشقت ببخشایم پریزاد

دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست

magmagf
26-02-2009, 16:58
باشد تو برو لیک دل من اینجاست

بی آنکه بگویم دل تنگم تنهاست

بی آنکه بگویم تو نباشی سخت است

باشد تو برو جای تو اینجا سبز است

با آنکه تو آنرا دل خود نامیدی

با آنکه تو چون صبح به او تابیدی

با آنکه دودستت به خیالش وصل است

باشد تو برو ماندنت اینجا سخت است

دیگر نه نیازی به دل من داری

نه عهد دگر بهر شکستن داری

من نیز خدای دل خود را دارم

تا درد دلم را به دلش بسپارم

تا آنکه بگویم دل تنگم تنهاست

او رفته ولی عکس نگاهش اینجاست

با اوست که گویم غم خود پنهانی

آنجاست که بیند من و این ویرانی

آنجاست که او با غم من می خندد

تو عهد شکستی و خدا می بندد

آری تو برو فرصت ما رفت به باد

آنجا که دلت نغمه ی رفتن سر داد

آنجا که نگاهی به نگاهت لغزید

آنجا که به دل بوی خیانت پیچید

آنجا که پی ام داد کشیدی برگرد

آنجا که دلم بی تو شبی را سر کرد

باشد تو برو سایه ی تو سنگین است

مادام که باشی دل تو غمگین است

پرواز کن و با دو پر شاد برو

من نیز گذشتم ٬ تو هم آزاد ٬ برو . . .

dream of night
03-03-2009, 02:21
در هر غروب


یک صفحه از حقیقت مرگ است


این برگهای باطل تقویم.

omid2020-com
03-03-2009, 23:26
سلام


اما نه برای تو برای من

نمی خوام بپرسم احوالتو

دیگه احوال پرسی از تو کار من نیست

می دونم که خوب نیست روزگارت

اما شبهای نفرین شدت، کار من نیست

می دونم که توی دلت دیگه بارون نمیاد

اما کویری شدن دلت، کار من نیست

می دونم که آسمون چشات ابریه

اما تر شدن مژهات، کار من نیست

رفتنی ها میرن و می مونه یاد اون روزا


یاد کردن از اون روزا، دیگه کار من نیست

Ghorbat22
05-03-2009, 19:29
بدون تو
همه ی راه ها دیوار می شوند
و همه ی واژه ها
سیاه
حتی
همین سپیدی
که هیچگاه سپید نشد!

Ghorbat22
05-03-2009, 19:54
قصه هر چه که میخواهد باشد
-حتی خداحافظی-
بیا در آخر
کلاغ را
به خانه برسانیم...

amir 69
06-03-2009, 12:42
بی وفایی كن ، وفایت می كنند
باوفا باشی ، جفایت می كنند
مهربانی گر چه آیینی خوش است
مهربان باشی ، رهایت می كنند !

amir 69
06-03-2009, 12:44
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد

دل عاشق دل تنهای مرا بشناسد

حجم خاکستری غربت تنهایی من

یک نفر نیست که دنیای مرابشناسد

یک نفر نیست که از خامشی چشمانم

شب یلدای غزلهای مرا بشناسد

سفر عشق به ابادی خاموش دلم

یک نفر نیست که رویای مرا بشناسد

یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی

غم پنهان ، غم پیدای مرا بشناسد

یک نفر نیست که از شعله سوزنده اشک

طلب عشق و تمنای مرا بشناسد

دلم اویخته از دار پریشانی ها

یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد

amir 69
06-03-2009, 13:00
روی پیشانی احساس مرا داغ گذاشت ،
مصرعی از لب تو
دست از، شانه ی این دفتر تنها بردار
نقطه چین از نگهش تب دارد
وسرانجام تماشای تورا می داند
...
درد این فاصله را فهمیدی ؟
کوچه از دست تو سر داده تکان
پی هر واژه مگرد!!
بهترین قافیه ی شعر تو،
اندوه من است.
بعد از این ای تو قلم
پای درمانده ترین جمله ی عشق
وسعت بغض خموشم بنویس.
فصل تبعید من از شهر دل است
در دروازه ی غم را بگشا،
بگذار پیکر پاییزی من
ته ویرانه ترین حادثه ها دفن شود

amir 69
06-03-2009, 13:24
رفتي و نشون دادي
که هيچي دوستم نداري
رفتي و برام گذاشتي
خاطراتو يادگاري

غم رفتنت عزيزم
غروبو يادم مياره
به جاي تاريکي اما
تو دلم غصه ميکاره

تو که رفتي غصه ها رو
جاي قصه ها ميخونم
واست اما فرق نداره
من بميرم يا بمونم

ميرمو رها ميشم
از اين همه دلتنگيا
اما بدون تلخ برام
نمي تونم باشم جدا

ميرمو ميخوام از خدا
ميگم خدا خدا خدا
اونکه منو تنها گذاشت
تو نزارش هرگز تنها

amir 69
07-03-2009, 14:42
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم

خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم

amir 69
07-03-2009, 14:43
كاش كسي بود امشب با من كمي قدم ميزد...
كمي شعر ميخواند و كمي حرف ميزد..
و من برايش درد و دل مي كردم و برايش اشك مي ريختم..
كاش كسي بود امشب و من برايش چاي ميريختم
و او با لبخندي و نگاهي برايم دست تكان ميداد....
كاش كسي بود امشب...

amir 69
07-03-2009, 14:45
و من هنوز عاشقم
آنقدر که مي توانم
هر شب - بدون آنکه خوابم بگيرد

از اول تا آخر بي وفايي هايت را بشمارم
و دست آخر
همه را فراموش کنم
آنقدر که مي توانم
اسمت را
روي تمام آبهاي دنيا بنويسم
و باز هم جا کم بيا ورم
آنقدر که مي توانم
شب ها طوري به يادت گريه کنم که
خدا جايم را با آسمان عوض کند!
و من هنوز عاشقم
آنقدر که ميتوانم
چشم هايم را ببندم
و خيال کنم:
هنوز دوستم داري!

amir 69
07-03-2009, 14:45
ياد او در خاطر من هست اگر در خاطر او


يادي از اين عاشق ديرينه باشد يا نباشد..

omid2020-com
08-03-2009, 18:35
هنوز هم گاهی وقتها:
دلم گیر میشود
با خود درگیر میشود
از زندگی سیر میشود
از دوری تو پیر میشود
در راه سفر زمین گیر میشود
۲۶/۱۰/۸۶
۶:۳۹ عصر

omid2020-com
08-03-2009, 18:37
حتی نپرسید که چرا
حتی نپرسید که چه وقت
حتی نپرسید چطوری
حتی نخواست که فکر کنه
حتی نگفت نمی دونه
فقط خواست که بشکونه
هر چی که بینمونه
حتی نخواست که بدونه
یا که پیشم بمونه
حتی نخواست که بگذاره
یه چیزی برا یادگاری
حتی سکوت هم نکرد
یا که تردید بکنه
فقط گفت: نمیشه
آخر قصه همینه

Mojtaba N87
08-03-2009, 22:23
دنیا همش ماتمه جونم ، غصه نخور ، می گذره جونم...

barani700
09-03-2009, 02:03
مگر ز نای من نوای ای خدا شنیده
مگر به گوشه ای نوای آشنا رسیده

مگر کلام این شکسته دل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش ژاله ها کشیده

barani700
09-03-2009, 02:10
خدایا
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطرهای زندگی مصون داری
بلکه دعا کنم
تا در رویارویی با آنها شجاع و بی باک باشم
مگذار از تو بخواهم
درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی

saminn
10-03-2009, 03:43
This is a poem



این شعر توسط یک نوجوان متبلا به سرطان نوشته شده است.
written by a teenager with cancer.

She wants to see how many
people get her poem.


او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند..

It is quite the poem. Please pass it on.
این کل شعر اوست. لطفا آنرا برای دیگران هم ارسال کنید.
This
poem was written by a terminally ill young girl in a
New York
Hospital
این شعر را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند در بیمارستان نیویورک نگاشته است
It was sent
by
و آنرا یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است. تقاضا داریم مطلب بعد از شعر را نیز به دقت بخوانید





a medical doctor - Make sure to read what is in the closing statement
AFTER THE POEM.



SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids



آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید



On a merry-go-round?


در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟



Or listened to
the rain



و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،



Slapping on the ground?



آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟



Ever followed a
butterfly's erratic flight?



تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟



Or gazed at the sun into the fading
night?



یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟



You better slow down.



کمی آرام تر حرکت کنید

Don't dance so
fast.


اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.


زمان کوتاه است
The music won't
last


موسیقی بزودی پایان خواهد یافت

Do you run through each day

On the
fly?


آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?


آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed


آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through
your head?


در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
Don't dance so
fast.


اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید..
Time is short.
زمان کوتاه است.


The music won't
last. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،


We'll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"


And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his


که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?

Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die


اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟

or call
and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last.موسیقی دیری نخواهد پایید.

When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.

Life is not a
race.
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید
Hear the
music
به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.

پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.

amir 69
10-03-2009, 12:28
بذار خالی شم از رویات،که این شبها پر از درده
چرا اون لحظه های خوب، دوباره بر نمی گرده؟
بذار خالی شم از فکرت که من در فکر پایانم
حالا محو تماشای ، سکوت بعد طوفانم
تمام دلخوشیه من ، همون حرفای خوبت بود
ولی باور نمی کردم که دنیامون بشه محدود
حالا بین من و چشمات فقط یک شیشه ی ماته
ببین تو سینه ی خسته م، هنوز عطر نفسهاته
ولی با اینهمه امروز، من از فکر تو لبریزم
نمی دونم برای چی، هنوزم اشک میریزم
بذار خالی شم از فکرت که من در فکر پایانم
حالا محو تماشای ، سکوت بعد طوفانم

بهاره مكرم

amir 69
10-03-2009, 12:32
گاهی به طرز و حشتاک و گریه آوری به یاد می آورم

کسی را که هرگز نبوده ،

گاهي به خواب مي‌روم پشتِ ميزي ،

رو به پنجره‌اي كه چشم‌اندازش رويا ست ،

از كابوسي به كابوسي مي‌غلتم

و از ياد مي‌برم كه مرده‌ام ...

خانه تهی ، و فنجانِ نيمخورده يِ ........ و ديگر هيچ...

amir 69
10-03-2009, 12:40
از چشای تو بعید بود که منو تنها بذارن
از چشای تو بعید بود که بگن دوسم ندارن
تو نگاه تو می خوندم که شدم تموم دنیات
ازنگاه تو بعید بود که تو چشام اشک بیارن
بعد اون همه ترانه ، خنده های عاشقانه
نمی دونم چی عوض شد که شدیم پر از بهانه
حس من همیشه این بود که واسم یه سر پناهی
کاشکی از اول می گفتی : عزیزم در اشتباهی!
از چشای تو بعید بود که منو به یاد نیآرن
بگن عاشقن ولی بعد خیلی آسون کم بیآرن
بعد اون همه ترانه ، خنده های عاشقانه
نمی دونم چی عوض شد که شدیم پر از بهانه

بهاره مکرم

amir 69
10-03-2009, 12:46
گمان نمي کنم اين دست ها به هم برسند
دو دل ، شکسته ي در انزوا به هم برسند


ضريح و نذر رها کن ، بعيد مي دانم
دو دستِ دور به زور دعا به هم برسند


کدام دست رسيده به دست دلخواهش
که دست هاي پر از زخم ما به هم برسند


شُکوه عشق به زير سؤال خواهد رفت
وگرنه مي شود آسان دوتا به هم برسند


فلک نجيب نشسته است وموذيانه به فکر
که پيش چشم من آن دو ، چرا به هم برسند


نشانـي ده بالا بـه يـادمـان باشـد
مگر دو دور در آن دورها به هم برسند

amir 69
10-03-2009, 12:52
میدونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم
وقتی نیستی هم یجور با خیالت راضی میشم

چاره ای جز این ندارم اخه خون شدی تو رگهام
میمیرم اگه نباشی بی تو من بدجوری تنهام

Ghorbat22
10-03-2009, 21:27
عشق آزادی است
و آغوش تو
سرزمینی که هرگز نداشته ام !

Ghorbat22
10-03-2009, 21:30
فراموش کردنت
انقدر هم سخت نیست
وقتیکه نباشی !
صبحها دیرتر بیدار میشوم!
بیشتر پارک میروم!
کتاب میخوانم
فیلم...
خیلی کار میشود کرد
برای فراموش کردنت
وقتی که نباشی ....

Ghorbat22
10-03-2009, 21:40
فاصله را تو يادم دادي
وقتي با لبخند
دور شدي از من
عکاس بهتر از ما فاصله را مي فهميد
تو در عکس نيستي
فاصله يعني تو...

amir 69
11-03-2009, 17:04
توی کوچه های خلوت راهی عشق تو بودم
راهی ترانه هایی که برای تو سرودم

زیر لب می خوندم اروم تک تک ترانه هات و
به امیدی که دوباره می شنوم بازم صدات و

ولی هر چی انتظار کشیدم نیومدی
هر چقدر تو کوچه ها قدم زدم نیومدی

همه ترانه ها توی گریه گم شدن
زیر پام خیس شد از اشکام ولی باز نیومدی

به خودم می گفتم هر جا که باشی میای سراغم
اخه گفته بودی جز تو هیچ کسی رو دوست ندارم

باورم نمی شد از من ببری واسه همیشه
اخه گفته بودی عشقت توی جونم کرده ریشه

گفتم اخه مگه میشه تو به یاد من نباشی
مگه میشه که بخوای تو بری و از من جدا شی

amir 69
11-03-2009, 17:14
خيلی وقته از چشام بی تو بارون می باره
دل نا اميد من تو رو آرزو داره
ای هميشگی ترين آه ای دورترين
سوختن کار من است نگرانم منشين

راست مي گفتی تو ،ديگر اکنون ديرست
دوستی و دوری ، آخرين تدبيرست
راست می گفتی ، تو بايد از عشق بريد
از چنين پايانی به سرآغاز رسيد

تو رها از من باش ،ای برايم همه کس
زير آوار قفس مانده ام من ز نفس
تو و خورشيد بلند ،من و شب های قفس
بعد از اين با خود باش ، ياد تو ما را بس
...

amir 69
11-03-2009, 17:28
در هر غروب
داستان غربتم را تکرار می کنم
و غروب از گريه های بی صدای دلم سرخ می شود
يک روز عاقبت
من غروب می کنم
آن وقت
غروب
غريب می شود !

amir 69
11-03-2009, 17:31
وقتی فنجان چای ات

همینگونه سرد مانده ست روی میز

و این دسته گل هم از این خشک تر نمی شود،

یقین دارم

که هرگز نرفته ای..

amir 69
12-03-2009, 00:32
بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت

بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!

این منم پنهانترین افسانه‌ی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت

در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت

پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت

پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس نکامیم تقدیر جاپایی نداشت

شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت

ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت

حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت

عشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشت

بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت

halflife g
13-03-2009, 13:31
غافلیم ای دوستان از دام مرگ
این نفس ها خود بود پیغام مرگ
مست خویشیم و شراب عمر ما
قطره قطره می چکد در جام مرگ

halflife g
13-03-2009, 13:42
تنهایی تمام وجودمه منو تنها بذارین
ابن تموم بود و نبودمه منو تنها بذارین
دارم مثل یک قصه میشم
غمگین ترین قصه هاست
دردام همیشه بی صداست
یه مرد بی ستاره که دلخوشی نداره
.
.
.
.

halflife g
14-03-2009, 22:25
دوباره ساز سكوت و صداي تنهايي
و بال بال دلم در هواي تنهايي
دو كاسه بغض و كمي اشك و پاي صحبت دل
و پا گرفتن شعري به پاي تنهايي
نشسته لرزش تلخي در ارتعاش صدا
بروي زمزمه‌ي يا خداي تنهايي
چقدر حسرت سهراب رو به هيچستان
نشسته پشت همين ناكجاي تنهايي
رسيده ام سر داري پر از تب پوچي
به انعكاس خودم در صداي تنهايي
ميانه‌ي من و امشب چه گير و داري هست ؟
كه هر دو غرق هم و مبتلاي تنهايي ...
كسي به در زد و من دربدر شدم از خويش
كسي رسيده سر انتهاي تنهايي

halflife g
14-03-2009, 22:58
تتنهاییم را با تو قسمت می کنم.....
سهم کمی نیست......

halflife g
14-03-2009, 23:04
اگر چون قصه‌ها از خاطر ياران فراموشم
كشد در بستر شب دست تنهايي در آغوشم

نواي آشنايي نشكند جام سكوتم را
نگيرد كس سراغ از كلبه متروك خاموشم

صداي پاي تنهايي است گر پيچد در ايوانم
طنين ناي خاموشي است گر بانگي است در گوشم

magmagf
15-03-2009, 00:11
نباشم گر در این محفل ، چه غم ، دیوانه ای کمتر

خوش آن روزی ز خاطر ها روم ، افسانه ای کمتر



بگو برق بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم

بگرد شمع هستی ، بی خبر پروانه ای کمتر



تو ای تیر قضا ، صیدی ز من بهتر کجا جویی

به کنج این قفس مرغ ِ نچیده دانه ای کمتر



چه خواهد شد نباشد گر چو من مرغ سخنگویی

نوایی کم ، غمی کم ، ناله ی مستانه ای کمتر



ز جمع خود برانیدم که همدردی نمی بینم

میانِ آشنایانِ جهان ، بیگانه ای کمتر



چه حاصل زین همه شور و نوای عاشقی ای دل

نداری تاب مستی جانِ من ، پیمانه ای کمتر



چو مستی بخش گفتاری ندارم ، دم فروبستم

سبو بشکسته ای در گوشه ی میخانه ای کمتر

Ghorbat22
15-03-2009, 18:19
هیچ چیز غیرممکن نیست
حتی برگشتن تو
من هم میروم
تا با هم بودنمان ...
غیر ممکن بماند!!

Ghorbat22
16-03-2009, 10:12
تو خورشید شکسته من زمین سرد و خسته
بی حرارت وجودت توی بغض غم نشسته
من دیونه عاشق به خیالم تو خدایی
همه شب بیدار می موندم که تو باز سحر بیایی
من می خواستم توی رگهام معنی زندگی باشی
به تن خسته عاشق نور ارزو بپاشی
واسه تو فرقی نمی کرد بودن و نبودن من
پای خستمو نگیری لحظه تلخ شکستن
تو هنوز تو اسمونی من زمینم که اسیرم
من بازم در انتظارم که نفس از تو بگیرم
تو غریبه من یه عاشق که برات دل نگرونه
فاصله بین من و تو از زمین تا اسمونه
روزای خوب گذشته کاشکی بر میگشت دوباره
شب سرد جدایی باز میشد پر از ستاره
کاش میدیدم که نگاهت پر عشق مهربونه
از لب تو می شنیدم غزلهای عاشقونه
تن من پر از شکایت دل من پر از حکایت
من می خواستم با تو باشم برسم تا بی نهایت