PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شعر گمنام



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 [9] 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

amir 69
22-10-2008, 12:32
درخت که عریانیش را به رخم کشید
پاییز شدم
و تو ...
هر فصلی که هستی باش
اما
گاهی در دلتنگیهای من شریک شو
من در دلتنگیهای تو شریکم

karin
22-10-2008, 19:40
نمی گویم دوستم داشته باش
دوست داشتن
کاری جواد و قدیمی است
نمی گویم عاشق باش
عاشقی فحشی رکیک است
برای من
کافی است
مهربانتر باشی
آنوقت عاشقت می مانم
و جور قدیمی و جوادی
دوستت خواهم داشت

Ghorbat22
22-10-2008, 20:36
ای عشق کاش می شد من وتو
دست در دست قضا راه به شالوده ی این نظم غم آلوده بریم
و برش اندازیم
سپس از نو فلکی تازه چنان پی فکنیم
که دل آسوده به کامش برسد.

MaaRyaaMi
23-10-2008, 12:43
کاش دیوار نبودی
تا عبور مجسم خود باشم
آرزو نبودی
تا لحظه لحظه آه شوم
کاش زبانی نبودی
تا در پاسخت ناکام شوم
کاش بودی و
باور می کردی
تصویر ماه را
در آئینه ی رو به رو...

MaaRyaaMi
23-10-2008, 12:46
پیشانی باز
رو سفید
مثل احتیاط گردنه ی حیران
-بر میگردی
لبخند می زنی
ولی من که احتیاط سرم نمی شود
می خواهم
روی این تابلوها را کم کنم
لطفا از سمت چپ من برگرد!
همین جا بمان!
دلم
اینطوری میخواهد

shady_er
23-10-2008, 14:23
تابع مسير باشيم
ارزشمندي را به راه پيموده بدانيم
اگر روزي احساس كرديم
تابع حالت شده ايم،
از اول به اول رسيده ايم
بدانيم كارهاي بيشماري بوده
كه انجام داده ايم...
اين است كه ارزشمنديم

MaaRyaaMi
23-10-2008, 16:24
باور کن...
اينکه تو هر شب
شبيه آن بختک نامعلوم
به جانم مي افتي و غريب گونه
تبخاله ام مي کني
دروغ نيست!
عزيز دور
جان تمام پنجره ها
قشنگترين سکوتت را بشکن
بگو چگونه آمده اي
نترس؛
مردم اينجا همه خوابند

amir 69
23-10-2008, 22:45
مرا به تخت ببند می خواهم ترکت کنم!!

می دانی، دست و دلم می لرزد
وقتی اینگونه رو برویم می نشینی
و از حادثه ی فجیع میانمان حرف می زنی.
نگاهم را از نگاهت می دزدم
که مبادا
بخوانی از عمق وجودم، که من چقدر تنهایم.
و تنهایی با من خو کرده است
آنچنان که دیگر
حتی توان تحمل تو را ندارم.
با تو در تاریکی شب ها خوابیدم،تنهای تنها

amir 69
23-10-2008, 23:17
کلافه ی ذهنی َم را که ببینی
سر و تهش را کاملا تشخیص می دهی
آنچه این بین ناپیداست
تصویر توست در ضمیر ِ من

magmagf
24-10-2008, 10:05
خاکستر گفت:

آتش را می بخشم

تبر را هرگز…

magmagf
24-10-2008, 10:09
مجنون که می شوی

لیلی ات را…

می برند…

magmagf
24-10-2008, 10:10
هیچ قطاری

وقتی گنجشکی را زیر می گیرد

از ریل خارج نمی شود…

magmagf
24-10-2008, 10:11
آنقدر توی سرمان زدند

که دیگر نمی گوییم نزنید

می گوییم…محکم نزنید…

magmagf
24-10-2008, 10:11
در ایران

زندگی نردبانی است

که در اولین پله

اعتماد تو را سست می کند

MaaRyaaMi
24-10-2008, 13:24
دست ها بالا بود ؛ هر کسی سهم خودش را طلبید

سهم هرکسی که رسید داغ تر از دل ما بود

ولی نوبت من که رسید سهم من بخ زده بود

سهم من چیست مگر؟ یک پاسخ!

پاسخ یک حسرت

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم عمق آن وسعا داشت

وسعتی تا ته دلتنگی ها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند!

Ghorbat22
24-10-2008, 15:53
بی تو این روزهای روشن واسه من تاریکه
وقتی بی تو تک و تنهام زندگی معنی نداره
از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم
گفتن لحظه ی آخر واسه من هنوز سواله
دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله
لحظه های آخر تو توی قلب من می مونه
هیچ کی مثل من بلد نیست
قدر چشماتو بدونه

Ghorbat22
24-10-2008, 15:54
دل شکسته ام را خریدار نباشد
آیا کسی هست که وصله زند بر دل من
نمی دانم چرا این دل من برای تو خود را باخت
من هنوز تو را خواهانم
منتظر با قلبی شکسته به دست خودت
تا بیایی و قلب شکسته ام را مرهم باشی
من منتظر به در می نشینم تا که بیایی
مرا با خود به آن سوی عشق رسانی
دوست دارم که مرا چون یار خود
بار دگر دوست بداری

Ghorbat22
25-10-2008, 03:36
زمانی که کامم از تو بر نمی آمد
شب ها چه کند می گذشت
چنان که گویی ابدی بود
اکنون چه خوشبخت توانم بود
اگر در سراپرده ی من باشی
و شب همچنان کند بگذرد

Ghorbat22
25-10-2008, 03:37
همین که یارش در جمع نمی توانست از او بپرسد
چه زمان دوباره همدیگر را می بینند
دخترک در سکوت رز آبی بازیچه اش را
با انگشتانش فرو بست یعنی
موقع غروب خورشید
وقتی گل های آب بسته می شوند
می توانند همدیگر را ببینند

Ghorbat22
25-10-2008, 03:38
دو سه ده سال که از عمر گذشت
آینه بانگ زد ای جوان پیر شدی
قله ی عمر گذشت
با خبر باش که از قله سرازیر شدی

Ghorbat22
25-10-2008, 03:51
دانم و دانی که جانم عاقبت از آن توست
پس نزن آتش به جانم چون که جانم جان توست
گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت
پس از آن هر ذره از خاکسترم خواهان توست

MaaRyaaMi
25-10-2008, 08:36
اين‌جا هنوز ترس
رأس ِ ساعت ِ سه ايستاده است

در چارراه ـ چاره‌يى نبود ـ
ساعت سه بود...ايستادم
پليس قرمز بود...عقربه‌ها سبقت...اعداد له شده
كسى براى رفتن نمانده بود
راه، افتاده بود...همه‌جا سايه...

تمام ِ ساعت‌ها يك حرف را دروغ مى‌گفتند
وقتى پليس
درست مثل ساعت سه
ايستاده بود.

MaaRyaaMi
25-10-2008, 08:39
"""لبهايم را تا روز مبادا بسته ام
كه مبادا
زير آسمان من هم بلند شود
تكه ابري كه
جاي خالي چشم هاي توست
حالا تنهاي ام را با يك وجب خاك
تقسيم
بيا
كنار جدول همين خيابان
ضرب كن مرا توي چشمهايت
به طرح قديم
حتي اگر سراب هم ببارد
دلتگي را نمي شود توي باغچه كاشت
نگاه كن به ته مانده ي
روزي كه توي دستانت
كاغذهاي باطله
كه انشا نمي شوند
...
نامه را از هر طرف كه بنويسي
صدا ندارد!"""

MaaRyaaMi
25-10-2008, 08:43
یوسف های زیادی گم شدند
در راه راه پیراهنت
می دانم زلیخای خوبی نبوده ام
گم کرده ام تو را
در سفالینه های کبودی
که دوبیتی می نوشد هرشب از قهوه ای چشم هات
گمت کرده ام در هراس گرگ آلود شب های مصر
کوچه پس کوچه های عرق کرده ی بی هندوی ابروهات
نفرین تمام پیرزنان جادو بر من
که من رگ دستانم را زده ام
اما این خون تمامی ندارد
انگار دامنم آه تمام مردگان این خاک را گرفته
که بوی ترنج می شنوم از گوشه گوشه ی خواب هام
حوالی پرتگاه این شعر
چاهی ست به نام گریه های گاه گاه زنی

magmagf
25-10-2008, 09:37
شاعر ها و مکانیک ها

هر دو

شمع و پروانه را می شناسند

به هر دو مشکوکم…



صدرالدین انصاری زاده

magmagf
25-10-2008, 09:38
لباس های شسته روی بند

هر عصر، هر یک، درست سر وقت

راز های خود را به باد می گویند…


یارتا یاران

magmagf
25-10-2008, 09:39
فقیرم

اما نه آنقدر ها

دلم…

خانه بزرگتر از این؟

مال تو…

چشم هایم روشن تر از این؟

بیاویز به سقف خانه ات

دفتر شعر هایم…ورق ورق…

فرش زیر پاهات

جهاز تو، فقط لبخند کم دارد…

این یکی به عهده خودت

بابا را معاف کن…

magmagf
25-10-2008, 09:40
کاش ماهی ها می دانستند

زاینده رود

هیچ وقت به دریا

نمی رسد

magmagf
25-10-2008, 09:41
تو جان می بخشی و اینجا

به فتوای تو می گیرند جان از ما

amir 69
25-10-2008, 16:51
من از مداومت پنجره

دريچه و در

ميان شعر زمانم به تنگ آمده‌ام

چقدر آينه

چقدر ماهي

چقدر مصلوب

مگر فضاي اين همه تنهايي كافي نيست

كه من چنان برهنه شوم كه هيچ آينه

نتواند گفتن

و چنان فرياد شوم

كه هيچ پنجره نتواند شنيدن

zooey
25-10-2008, 17:21
غبار اندوه را
نا دیده بگیر
...
کمی آن سو تر، من
هنوز هم
لبخند می زنم


کتایون آموزگار

MaaRyaaMi
25-10-2008, 18:22
نمی شود از این آب ها کشتی ساخت
و رسید به خشکی پوست درخت
انگار چیزی مثل هیچ
در سطح رگ هایم رخ داده است
و گسستی عمیق بین من و من هایم
پیوند خورده است
مثل پاییزهای درخت
آرام آرام
دلم برایش تنگ می شود
و غباری نازک روی پیری موهایم پخش می شود
در عینکت بخواب
اگر جهان را هر طور نبینی
از چیزی کم نمی شود
چشم هایش را در همین پلک های نیمه باز
به روی خود بست
تا تعریفی برای انبوه ابرهای خاکستری ببیند
فشرده ی دردبودم و
در پوست سنگ هم نمی شد گنجید
با اطراف خود لال بودم
و مثل نقطه ای فقط
می توانستم معنای واژه را روشن کنم
پله ی اول شب است و
تب ستاره ارتفاعش تا صبح پایین نمی آید

MaaRyaaMi
25-10-2008, 18:44
بروید توی نقشه ی جغرافیا
و با هم کره ی زمین را گاز بزنید
من این جا با خودم می مانم
آن چه در توان چشم های من است
کاسه ی چشمی پر از خیس
پشت پای ات می ریزم
بعد با لب های سوخته ی این چای
جغرافیای تو را برای خودم تعریف می کنم
حق دارم که چشم هایم را بفرستم سفر
و عمر سنگ ها را
در نیمه ی تاریک مغزم با خطوط کور بنویسم
با معمایی که هنوز توی رگ هایم حل نشد
دلم پیرمرد تر از عصایی است که
در دستم نیست
حرف هایت همیشه یک بعد داشت
یک روز مثل دو کوه به هم می رسیم
در بعد از ظهر بوشهر یکی از همین روزها
و حرف های سنگی مان را
به سوی هم پرتاب می کنیم
در زیر سایه ی نخلی نه خیلی بلند
با دنده ی چپم حرف می زنم
و سایه ای که اندکی دست کاری شده
سیبی را کنار سنگ می گذارم
مثل روزهای قبل از زیبایی حوا
که آدم تنهایی بزرگی بود
تو با شماره ی همراهت
خوشه یی گندم را به آدم تعارف می کنی
و قلوه سنگی را میان زنبورهای زرد توی دلم می اندازی و
خود می روید به سفر تابستانه ی شیراز

موهایم دارند یکی یکی پدر بزرگ می شوند
شیشه ی عمرم را به دست دیو دیوانه یی می دهم و
به نخل می گویم
«برود از خودش بالا برایم خرما بیاورد»
حالا خوب می دانم که راز شکار عقاب ها به تو رسیده است
بعد از بعد ها
حرف هایی که نزده شد
گوش سپردم به درز آجرهای زردی که
حالا گرمای کوره را تحسین می کردند
تشنه ام
روی « ر» کوره ی سطر قبل نقطه بگذارید
که راه های نا همواری را در موزاییک های کف دستم دیده اند
کودکی داشت تعبیر خواب هایم را می نوشت
روی پوست گاو زردی که
حالا ماغ نمی کشید
با خطوطی به خط خودم

بعضی چهره ها را نمی شود فراموش کرد
خدایا!
حافظه ام را بگیر!

MaaRyaaMi
25-10-2008, 18:45
چرا دلم را
در جریان رنگ آمیزی آب ها نگذارم
و به ترمیم پوست ترکیده ام نپردازم
دریا هم دلش به حال خود موج می زند
نبض جهان
به موسم عقربه های دست تو می وزد
حرارت لب هایم پایین نمی آید و
به پرده ی آویخته بر غروب
رنگ مویی پریشان است

magmagf
26-10-2008, 08:42
ما


با آینه ها

دوئل می کنیم

با هفتیرهای خالی

آینه ها

با ما

دوئل می کنند

با هفت تیر های پر

آنها

هنوز فکر می کنند

باید زودتر هفت تیر می کشیدند

آنها

هنوز فکر می کنند

مرده اند

magmagf
26-10-2008, 08:45
از پدر غرور آموختم وْ

از مادر اشكهاي پنهاني

اكنون

اين من و اشك

چه مغرورانه

به فتح عشق مي رويم



شقايق لعلي

magmagf
26-10-2008, 08:48
وقتی تمام احساس دلتنگیت را

با یک " به من چه "

پاسخ میگیری

به کسی چه که چقدر تنهائی !

magmagf
26-10-2008, 09:36
حیاط کودکی من،



دیگر بوی بازی کودکانه نمی دهد



تاک هم،




در اندیشه ی




به دام انداختن





میله های سرد است...

magmagf
26-10-2008, 09:39
ما یک روانکاو در خانه مان داریم

که خیلی آدم خوبی است

ما قبلا مشکل روانی داشتیم

یعنی دیوانه بودیم

گمان می کردیم که دنیا پر از ظلم است

و آدم ها چقدر بدبختند

و هی گریه می کردیم

دیوانه بودیم ها

ولی تازگی

نمی دانید چه دنیای قشنگی داریم

به هم لبخند می زنیم

و همدیگر را چقدر دوست داریم

شما هم بخرید

این مدل جدید ها هست

بیست و چهار اینچی

که هوا را صاف و آفتابی نشان می دهد

محشر است

پر از امید می شوید

بخرید حتما

amir 69
26-10-2008, 10:31
نگفته هایم را
در آغوش نبودنهایت
با تو زمزمه میکنم
میدانم
وقتی که می آیی
سهم دیدارمان
تنها سکوت است
سرد ...
مثل همیشه

amir 69
26-10-2008, 10:42
نزديک باش٬ ولي دور.
سايه‌ام تنهايي مرا نياز دارد.
و من تو را.

MaaRyaaMi
26-10-2008, 10:43
از رنگ وروی چهره ام پیداست که
تصادفی رخ داده در من و
به جز هیچ کس
کسی مقصر نیست
عبورم را به پای هیچ جاده ای نداده ام
از خودم حتی تکان نخورده ام
اما این لاشه ی کامیون های سبک وسنگین را
از پهلویم بیرون کنید
وجیغ آهن های تصادف را از سرم
بگویید این مسیری که منم
تا اطلاع همیشه مسدود است...

zooey
26-10-2008, 13:56
ما اين بوديم
پرانتزي که بي‌هوده باز شد
پرانتزي از تعجب و پرسش
و آن‌گاه
نقطه
مرده شورخانه
گريه
رخت‌هايي سياه
چه آرام خوابيديم دوست من!


شقايق زعفري

karin
26-10-2008, 20:57
روز به سختی از زیر در
از سوراخ کلیدها به درون آمد
اگر دست من بود
به خورشید مرخصی می دادم
به شب اضافه کار !
سیگاری روشن می کردم و
با دود
از هواکش کافه بیرون می رفتم...

karin
26-10-2008, 20:58
تیرهوایی بی خطر،
تو
آسمان را کشتی !

magmagf
27-10-2008, 06:04
زیبایی دویدن

از زیبایی رسیدن

زیباتر است…

magmagf
27-10-2008, 06:20
از شعر خبری نیست

این کلمه ها

قصد خود کشی جمعی…

کرده اند

magmagf
27-10-2008, 06:22
قناعت می کنم در شادی

قناعت می کنم در کامیابی

قناعت می کنم در بیان حقیقت

قناعت می کنم به سکوت

غرق می شوم در صبوری

غرق می شوم در نخواستن

غرق می شوم

در نگفتن دوستت دارم

چه مرتاض گناهکاری

magmagf
27-10-2008, 06:23
آینه هم

این چند ساله

به راستی که چقدر

پیر شده است…

magmagf
27-10-2008, 06:24
اول دریا آرام بود

و شب ها راه نمی رفت

تا تو هوای شهر به سرت زد

حالا هزار سال است

دریا، گیج…

هی می رود

هی بر می گردد

amir 69
27-10-2008, 10:25
مترسک ناز میکند
کلاغها فریاد میزنند
و من سکوت میکنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان

دل تنگم
27-10-2008, 11:18
می گویند: "تمام شعرهایت
دست مایه ی یک سوز و اندیشه اند
اما هر کدام جداگانه
کودکان احساس جا می گذارند"

نمی دانم!
شاید چنین باشد
چرا که عشق تو
فقط یک عشق است

عشق تو
انتظار شادی ام آموخت
اگر چنین نبود
چگونه می توانستم
تابوت غم بر شانه ام بگذارم
اگر چنین نبود
چگونه می توانستم
به غم ها بخندم

دل تنگم
27-10-2008, 11:20
من شنیده ام
مهربانی جسمی ست
که روح دو نفر
در آن نهفته است
اما چرا عشق ما
غم دنیا را به خود گرفته است!؟

دل تنگم
27-10-2008, 11:23
عزیزم!

برایت مُشتی واژه
از قحط سالِ شعر آورده ام
تا زیر بارش سرانگشتانت
و شعاع چشمانت
قد بکشند و
گل های سرخی باشند
بر میز ِ کارَت

amir 69
27-10-2008, 11:28
فاصله بين من و تو فقط يک کلمه است..
فاصله بين کلمه ها يک نفس!
اگر خواستار نرسيدني..
نفس نکش

دل تنگم
27-10-2008, 11:28
روی میز فراموششان کردی
و من آهسته برداشتمشان
-گویی دو کبوتر خفته ی سپید را-
بیرون
باد، چهر نعل دانه های برف را می ربود
و خیابان لاغر در خود می لرزید
تنهای تنها
یقه ی خیال گرمم را بالا زدم
به راه اُفتادم...

مهربانم!

دستانت در بازگشت به خانه
در دستم بودند
و تا هنگام خواب بر گردنم...

مهربانم!

اگر سرما تا انگشتانم را بسوزاند
از یاد نخواهم بُرد
شبِ گرم ِ دستکِش هایت را...

amir 69
27-10-2008, 11:29
آينه را شکستم
چرا که هيچ وقت به من ياد نداد
خودم باشم...!

karin
27-10-2008, 19:31
پاییز
فصل مناسبی‌ست
جان می‌دهد برای عشق‌های بی‌فرجام
فقط کافی ست
پنجره‌ای باشد
و خیالی آسوده‌تر از
چرخ و فلکی در باران

amir 69
27-10-2008, 19:50
کنارم نشسته ای
لبهایت شنید که من بوسه هم می سرایم
و تو اولین و آخرین بیتی
در تکاپو تو را وصف کنم
شعر را از دل آینه برداشتم
تو را نشانش دادم
اما شعر گفت جای تو خالیست
خیال کدر شد و بلند نوشت :
آه
هر چند تکراری
ولی در شعر تکرار زیباست
حرف هایم نا تمام ماند و تو از خیال من پر کشیدی
و زشت تر از آن زیبایی تلخ شعر خیال
نم اشکی بود که چشمم برای رفتنت سرود
برای رفتن کسی که هیچوقت نبود
کاش در شروع شعر میگفتم که دوستت دارم
تا در پایان دیوانه خطابم نکنند

karin
27-10-2008, 20:47
لازم نيست دنياديده باشد
همين که تو را خوب ببيند
دنيايي را ديده است

amir 69
28-10-2008, 00:00
تو آن حادثه ی گوارایی
که در بیقرار ثانیه ها
آوار گشتی ناگاه
بر شانه هایم
آه
مجالی هر چند
برای تجربه ی دستانت نیست
اما این ایستگاه آخر را
بگذار برایت
دستی تکان دهم...

magmagf
28-10-2008, 06:28
کسی در خانه

منتظر من نیست

یادم باشد

کلیدم را بردارم…

magmagf
28-10-2008, 09:28
مقصد که گم می شود،

هیچ درختی نشانه نیست

و من از کنار تو

- ای سرو ِ با شکوه!-

اینگونه گذشتم...

magmagf
28-10-2008, 09:28
واقعیت گاه

به هزار زبان

خودش را برایم معنا می کند اما

من از هیچ کدام از زبان هایش

هیچ کلمه ای را

تشخیص نمی دهم...

magmagf
28-10-2008, 09:29
"سوداگر ِپیروز" ی نبوده ام

در این بازار

صبوری ام را فروخته ام

به دلدادگی...

magmagf
28-10-2008, 09:30
خبری نیست!

.

این را باور نمی کنی و باز

برگ دیگری می زنی

روزنامه عمر را

.

amir 69
28-10-2008, 13:56
مدتیست
گرمای حضورت را حس نمیکنم
در جستجوهایم برای تو
دستانم خالی بر میگردند
بی قرارم
این کلمات هم یاری نمیکنند
حالم خوش نیست

برگرد ...
هوای شاعری به من نمی سازد !!

zooey
28-10-2008, 14:12
می بینی؟!


اینجا هیچ خبر

تازه ای نیست


همان ابر ها

همان سایه ها

همان چراغ های روشن و

خاموش همیشگی


حتی دلی

با مشخصات دقیق ِ

همان گرفتگی



کتایون آموزگار

amir 69
28-10-2008, 14:23
پدر بزرگ به نان می اندیشید
پدر به آزادی...
من اکنون ، به نان و آزادی!

amir 69
28-10-2008, 14:25
تو ساکت باش و هيچ‌ نگو.
من در سکوت بهتر ميشنوم٬
تو را.

Ar@m
28-10-2008, 22:11
چند روزي است كه حس تازه اي دارم
حس كسي كه صعود مي كند از عمق تاريكي
نرسيده به قله
دلش تنگ مي شود
براي پستي زير پايش!
تازه مي فهمم
هرگز براي صعود متولد نشده بوده ام
من هميشه خواسته ام
دوست داشته ام
افتخار مي كنم
و بوده ام
كه پست باشم !

amir 69
28-10-2008, 23:06
تنها کنار پنجره می آیـم
نسیم تبسم تو جاریست
قاصدک ها آمده اند
در رقص بـاد و یـاد
سبز ، سپید ، سرخ
و این آخرین قاصدک
چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست

Ghorbat22
29-10-2008, 04:03
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم که زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود

Ghorbat22
29-10-2008, 04:13
ای کاش که از حال دل من خبرت بود
ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارد پر پرواز
ای کاش که کاشانه ی من زیر پرت بود

Ghorbat22
29-10-2008, 05:01
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار
روزی به کام عاشقان گردد کار

magmagf
29-10-2008, 06:09
من و تو

یک اتفاق دوریم

به گمانم

هرگز رخ نمی دهیم…

magmagf
29-10-2008, 06:11
فقط یک اتفاق ساده بود

باد همه چیز را برد

من دست به خودکشی زدم

و ترا کشتم…



مینا درعلی

magmagf
29-10-2008, 06:16
هر چه چشم هایم را باز تر می کنم

نمی بینمت

آنقدر دوری

که ترا

تنها با چشم های بسته

می توان دید…

magmagf
29-10-2008, 06:19
هیچ خدایی

دستش را نگرفت

افتاد…

magmagf
29-10-2008, 06:19
من به جهنم

اسفندیار را نیز

چشمانش رسوا کرد…

amir 69
29-10-2008, 11:37
وقتی که هیچ چیز نداری
وقتی که دستهایت
ویرانه هایی هستند بی هیچ انتظاری
حتی بی هیچ حسرتی،
دیگر چه بیم انکه تو را افتاب و ماه ننوازند؟
وقتی میعادی نباشد،
رفتن چرا؟

amir 69
29-10-2008, 11:53
سکوتت بی سبب نیست

بی گمان گم شده ای
سکوت سردت فریاد ی می زند
و
آتش دیده ات در اطرافم شعله می کشد
من در پس کوچه ترانه ها گم گشته ام
و به دنبال تنها
صدای نفست
در جستجوی راهم
تنهایی در واژه هایی سفید
سفید مثل قوطی خالی کبریت
سفید سفید مثل ابر
مثل اشک مثل باد
تو سرد سرد . در دستانت
جوانه کوچکی نشسته . ریشه ا ش از خاکت جدا
بی صدا می شکند

یا صدا کن مرا تا صدا بر آورم

تا دوباره از نو شکوفه زنم

یا بر بادم بده تا بی صدا


بی آوا , چشم بر خاک گزارم

تا بی زمزمه عاشقانه پائیز

سردی دی بر پیکرم سیاه پوش شود

amir 69
29-10-2008, 11:56
اتفاقي همانند بغض
گلويم را ميفشارد
چشمانم طاقت نگاه
هرگز .......
چشم بسته اشك ميريزم
نگاه شرمي
بذر سرخي بر گونه هايم ميپاشد
سكوت .....
سكوتي كه قلب آئينه را شكست
آوراگي بر سرم فرياد
خواب ميبينم
به سفرهاي دور
به دنيايي كودكي
طي ثانيه هاي كه نيامده
در قلب زمان گم .... !

amir 69
29-10-2008, 11:58
نفسهایم را پشت چراغ قرمز دلت

بستم ...!
میان چشمانت تقسیم شدم
حالا دستانم تو نگاهت یخ زده

دایره تردید را بر خود بستم
و در چهارضلعی دلت اسیر ....!؟

ذهن دود گرفته ام
زیر رگبار عشق بازی
تو عرش دلت لرزید

حالا ....
گیسوانم زیر رگبار نوازشت. تر شد
اسمم تو کعبه دلت جا گرفت

بیا و صدایم کن
بانو ....
بانوی شرقی !

amir 69
29-10-2008, 12:04
اشتیاق سرکش دیدارت

مهار ناشدنی است

دست کم کسی سرزنشم نمی کند

چون شبانه به دیدارت می شتابم

در کوچه خواب

leira
29-10-2008, 16:36
در گذر از عاشقان رسيد به فالم
دست مرا خواند و گريه كرد به حالم

روز ازل هم گريست آن ملك مست
نامه تقدير را كه بست به بالم

مثل اناري كه از درخت بيفتد
در هيجان رسيدن به كمالم

هر رگ من رد يك ترك به تنم شد
منتظر يك اشاره است سفالم

بيشه شيران شرزه بود دو چشمش
كاش به سويش نرفته بود غزالم

هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از كه بنالم
......................................
فاضل نظری

leira
29-10-2008, 16:38
از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهاي تار»
تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند

يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند

اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي
شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند

يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند

آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند
-----------------------------------------------
فاضل نظری

zooey
29-10-2008, 18:52
تو هم شبیه دیگران هستی
زیبا ومغرور...
اما هیچ کس شبیه تو نیست
آنها هیچ کدام شوریده نیستند
تنها تویی که هر نیمه شب
ازخواب بیدارم می کنی
تا معصومانه بپرسی
تو هنوز بیداری؟*



*واهه آرمن

shady_er
29-10-2008, 19:12
بازي تمام شده است
و من هنوز ميان پيچ و خم هاي بازي لي لي
گير كرده ام
برگشت را در رفتن
تجربه ي سختيست
و ماندن
در برگشت هاي مكرر

دل تنگم
30-10-2008, 00:13
مثل زمان حال تو اين روزها عزيز!
اهل مزاح و دلخوشي وخنده نيستم
ديگر براي ديدن تو لج نمي كنم،
مثل قديم، ساده و يك دنده نيستم

شاعر شدم تو را بسرايم،ولي...
چه زود رفتي سراغ يك دل ديگر،دلم گرفت
رفتي و نقش اول يك داستان شدي،
يك داستانِ...من كه نويسنده نيستم

جايي رسيده بودم از عشقت كه ناگهان،
حتي خدا هم آه... مرا ترك كرد ورفت
دانسته بود غير تو وچشم هاي تو
ديگر براي هيچ كسي بنده نيستم

من هم دوباره مي روم عاشق شوم!
ولي نه! ياد داده عشق به من«سرگذشت»را
حد اقل شبيه تو عمري گناهكار...
در پيشگاه عشق كه شرمنده نيستم

من باختم تمام خودم را به يك غرور،
به پاكي مجازي چشمت ولي بدان-
تا پر غرور با نفس عشق زنده ام،
نه! هيچ وقت مثل تو بازنده نيستم

دل تنگم
30-10-2008, 00:14
رفتي و من نرسيدم به جوابي و سوال-
مي شوي در من و من هم كه هميشه كر و لال-

شده ام وقت سوالات و دل خوش كردم
به همين حافظ كهنه كه تو را فال به فال

مي رساند به من اما تو فقط واژه شدي
و لبت نيست كه پرواز كنم بي پر وبال...

دل تنگم
30-10-2008, 00:15
من و تو سيب دو تا شاخه نبوديم ولي
تو رسيدي و من افسوس همانطور كه كال-

بوده ام روي همان شاخه ي كوچك ماندم
كرم ها پشت سرم نقشه كشيدند و حال

باد مي آيد و بايد بروم...اما نه
قول دادي برسانيم به بالا...به كمال

من تمامت شده ام سخت و حالا راحت
بروم جا بزنم؟ نه محال است محال

آنقدر منتظر آمدنت مي مانم
كه بنامند مرا مرد ترين دختر سال

دل تنگم
30-10-2008, 00:16
شكسته حرمت اشكاي ريخته
نمونده تو دلا نگاه ساده
ديگه جنس دلا سنگ سياه
هميشه تو دلا بارون مي باره
ديگه هر جا شده حرف از شكستن
شكستن دل و شكستن هم
ديگه نمي شه ديد وفا تو آينه
ميون دل آدم و ميون نامه
ديگه نيست چشم اشكي پشت در باز
نمونده انتظاري از گل يار
پرنده شده سر گردون و حيرون
نمي دونه دلا شده چه ويرون
نمي توني ديگه تو كوچه ی دل
ببيني عاشقي سرمست از عشق

Ghorbat22
30-10-2008, 04:11
مرا اینگونه باور کن..
کمی تنها...
کمی بی کس..
کمی از یادها رفته..
خدا هم ترک ما کرده...
خدا دیگر کجا رفته..؟
نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟
که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست...

Ghorbat22
30-10-2008, 04:14
ای کاش علی شویم و عالی باشیم
هم سفره ی کاسه ی سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم

Ghorbat22
30-10-2008, 04:20
ما که همسایه ی اشکیم ولی با دل تنگ
گر لبی خنده زند یاد شماییم همه
چون درختی که به دشتی غم باران دارد
روز و شب در عطش لطف خداییم همه
ما که یاران همیم از چه جداییم همه
کی شود بار دگر گرد هم آییم همه

Ghorbat22
30-10-2008, 05:06
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسوس گل سرخ شناور باشیم

magmagf
30-10-2008, 08:14
در سرزمین من

دو تن

از ترس بیدار شدن خفته

می لرزند

دزد و …حاکم…

magmagf
30-10-2008, 08:15
دلتنگم و انگار

قیامت نزدیک ترین روز میعاد است

تا تو…

magmagf
30-10-2008, 08:16
با خیالت می آمیزم

چندی بعد

باردار اندوهم…

magmagf
30-10-2008, 08:18
شناسنامه ام را گم نکرده ام

نامم را اما…از یاد برده ام

از دهان تو

که نمی شنوم…



ساره دستاران

magmagf
30-10-2008, 08:21
کربلا منتظر است

کربلا منتظر است

کربلا منتظر است

کربلا منتظر است

کربلا منتظر است

…………………

…………………

چه بگویم به این سربازها

به پیر

به پیغمبر

به اهواز می رود این اتوبوس…

wordist
30-10-2008, 08:46
رفتي و من نرسيدم به جوابي و سوال-
مي شوي در من و من هم كه هميشه كر و لال-

شده ام وقت سوالات و دل خوش كردم
به همين حافظ كهنه كه تو را فال به فال

مي رساند به من اما تو فقط واژه شدي
و لبت نيست كه پرواز كنم بي پر وبال...


من و تو سيب دو تا شاخه نبوديم ولي
تو رسيدي و من افسوس همانطور كه كال-

بوده ام روي همان شاخه ي كوچك ماندم
كرم ها پشت سرم نقشه كشيدند و حال

باد مي آيد و بايد بروم...اما نه
قول دادي برسانيم به بالا...به كمال

من تمامت شده ام سخت و حالا راحت
بروم جا بزنم؟ نه محال است محال

آنقدر منتظر آمدنت مي مانم
كه بنامند مرا مرد ترين دختر سال

چه جالب

يك شعر و دو پست

amir 69
30-10-2008, 10:45
می گذرند و می گویند :
" چقدر عجیب عاشق شدی "

و من بی توجه به گفته ها ٬ منتظرم تا تو بیایی٬

با طنین فراموشی نبودن ها .

ولی کم کم تیک تاک ثانیه های انتظار به من فهماند٬

چقدر دیر است!!!!!!

و دیدم که تو هرگز نمی ایی

نمی خواهم باور کنم که حالا ٬میان اصوات خاموش اشک

همه می گذرند و می گویند :

" چقدر ساده فراموش شدی"

magmagf
31-10-2008, 00:09
شیشه ی هر پنجره ای را که می شکستم
تاوانش کتک بود
تنها یک بار کتک نخوردم
روزی که همه ی شیشه های شهر را شکستم
چشمان مشتاق یک دختر
از پشت تاریک ترین پنجره
به من لبخند زد
و مرا از آخرین خواب کودکانه بیدار کرد

magmagf
31-10-2008, 00:09
لاک پشتی که دیروز
پروانه ای را سواری داد و
عبور کرد از کنار کودک
امروز ، تنها
از کنارم گذشت
رد پاهایش روی این کاغذ
به شکل بال پروانه ها نیست ؟ ...

magmagf
31-10-2008, 00:10
با دوچرخه در شهر می گردم
از بلندی زینش که به پشت بام خانه ها می رسد
و از کوتاهی مسافت ها
حیرت نمی کنم
از حضور فرشتگان که لبخند می زنند مدام
و از غیبت ناکسان
حیرت نمی کنم


پیش از طلوع خورشید
دوچرخه را بر درختی تکیه می دهم
بیدار می شوم
و با بهتی مانوس
سوار بر صندلی چرخ دار
می رانم خود را
تا نیمه شبی دیگر

magmagf
31-10-2008, 00:10
دیروز در خیابان
زنی که چشمانش هیچ شباهتی به چشمان تو نداشت
لبخند زد به من
آهسته نزدیک شد
و با صدایی که هیچ شباهتی به صدای تو نداشت
صمیمانه پرسید :
ما یک دیگر را کجا دیده ایم ؟
در آن قصه ی ناتمام نبود ؟
نمی دانم ؛ چرا آن زن
ناگهان تو را به یادم آورد
و گفتم : چرا !
در آن قصه بود ...

magmagf
31-10-2008, 00:11
در تاریکی شب
از پشت پنجره ی قطار
در جست و جوی چه بودم ؟
گم شده ام که بود ؟


در ایستگاهی متروک
نشانی خدا را
کدام زاهد در جیبم گذاشت
و در مقصد
کدام کافر
جیبم را زد ؟ ...

MaaRyaaMi
31-10-2008, 12:30
خسته تر از باغم
ـ در پائيز ـ
***
رسم زيبای هر سال
- پائيز -
***
خيس برگ
وقتی از پائيز
برگشته بودم.
***
پائيز ما
برگ ريزانی داشت
که هيچ زمينی نديده بود.
***
رفتی
و تپه ها
به پائيز نگريستند.
***
بی تو
پائيز
پر از خستگی پنجره است.
***
آينه ای
دردستان باد
پژمرد.
***
برخيز
پائیز
از سرمان گذشت!
***
پرستوی من
تو
واینهمه پائیز !!؟
***
وقت بادها
کوچه ؛
لبريز پرستو
دل من ؛
لبريز درد.
***
مثل يک ياس
که سخت گريسته باشد
پائيز
به من نگاه می کند.
***
مردی
در درختان پائيز
سرگذاشت
و گم شد.

MaaRyaaMi
31-10-2008, 17:20
به روزهایی که دیگر آبی نمی سوزند
و لحظه هایی که نیامده خط می خورند
برای تو چه فرق می کند!
وقتی روزهای گریخته ات
در قاب هیچ تقویمی نمی گنجد!
و فردا
دیروزیست که کنج اتاق
خمیازه می کشد
واژه ها را رد می کنی
به جرمی که نیامده اند
و... کاغذ را مچاله در دستت
که ندیدی
برایت پنجره کشیده ام
شاید فردایت آفتابی باشد!

MaaRyaaMi
31-10-2008, 17:25
گريزي نيست
زچنگال وحشي آن مـرد
والتماس های پی در پی دخترکي لرزان
دو راه باقيست
يکي دل کندن از بـايدها
وديگري دل بستن به نـبايدها!!!

Ghorbat22
31-10-2008, 19:00
انسان ها یک به یک در خاک رفتند
یکی شاد و یکی غمناک رفتند
چو بایـــــــد رفت از این خاک
خوشا آنها که مثل گل پاک رفتند

Ghorbat22
31-10-2008, 19:02
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید

Ghorbat22
31-10-2008, 19:20
خدا با اسم اعظم یا علی گفت
ملک در اولین دم یا علی گفت
محمد در شب معراج به قصد
قرب اعظم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده می شد؟
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علی راضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت

magmagf
01-11-2008, 05:59
فریاد زد:

بس کن!

و من ندانستم

گرگ را می گفت

که در آن سوی دیوار

زوزه می کشید؟

یا مرا

که کنار پنجره ی یخ بسته خاموش بودم

و با انگشت

بر بخار شیشه می نوشتم... بهار

magmagf
01-11-2008, 06:00
آخرین شعر این دفتر را

خواهرم در کنیا زمزمه خواهد کرد

برادرم در آرژانتین

آن را خواهد سرود

و دوستانم در الجزایر

شعرم را با خود به فرانسه خواهند برد

تا یک ره گذر

_شاید باز هم دوشیزه ای از ارلئان_

در میدان ویومارشه

آن را بخواند

برای دنیا

و برای من

magmagf
01-11-2008, 06:06
باران که نبارد

تو هم که نباشی

"فصلش تمام شده" را هم

گل فروش می گوید…

magmagf
01-11-2008, 06:11
نگران نباش

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

نهایتش این است که

دفتر چه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود…

magmagf
01-11-2008, 06:12
چیز هایی هست خیلی بد تر از تنهایی

اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی

وقتی هم که آخرش می فهمی

دیگر خیلی دیر شده

و هیچ چیز بدتر از …

خیلی دیر نیست…

دل تنگم
01-11-2008, 06:46
در لابلای نازهای تو
روزگاری
خیس می شدم
و تو
فریاد قهقه های بی گناه.

اینک اما
زوزه های گوش خراش عفریتگان را
همنوایی
و من
در خشکی این شوره زار
می پوسم.

نه، هرگز!
گو اشتباهی رخ داده است
بوی طراوت نازهای دیگری
به مشام می رسد

دل تنگم
01-11-2008, 06:50
ردّ زمان را
روی چهره‌ات دنبال می‌كنم
با هر جای پایش
تنهاتر می‌شوم

دل تنگم
01-11-2008, 06:54
تو می روی
می روی و می رسی به جایی
که جهان عجیب
و عشق غریب تر است
می روی و صدایت را با خود می بری
دیگر گوش به زنگ کسی نیستم
اما تکه ای از آسمان دلم
همیشه به یادت فیروزه ای ست

دل تنگم
01-11-2008, 06:56
این روزهای بلند
به چه کارمی آیند
وقتی تو نیستی
این عصرهای تابستان
که تاب از من می ستانند
درجشن فواره ها
وقتی که آب رنگ تو رامی گیرد
می گریم

MaaRyaaMi
01-11-2008, 21:03
تو ... باز هم شدی غریب ترین ضمیر برای عاشقی من
و من ناله سر می دهم که : نگاه کن نگاه کن
تو می خندی
نه ! اما گریه نمی کنی
چه اهمیت دارد وقتی که نمیبینی
نمی خوانی
نمی شنوی
درخت کوچک من
به باد می سپارمت
به باد می سپارمت
به یاد می سپارمت
....... من هرگز پشیمان نیستم
من از آغار به پایان می رسم
من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می اندیشم
این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپه های قتلگاه خویش بوسیدم
در خیابانهای سرد شب
جفتها پیوسته با تردید
یکدیگر را ترک می گویند
در خیابانهای سرد شب
جز خداحافظ خداحافظ صدایی نیست...

magmagf
02-11-2008, 05:58
شب خیابان مثل من است

هر از گاهی خاطره‌ای بی‌احتیاط می‌گذرد

دلم یک تصادف جدی می‌خواهد

پر سر و صدا

آمبولانس‌ها سراسیمه شوند

و کار از کار بگذرد...

magmagf
02-11-2008, 08:10
کودکِ داخلِ دوشیزه
وقتی فهمید قرارست تکّه‌تکّه شود،
گریه‌اش گرفت و خون بالا آورد.
بعد برای آخرین بار به کودکِ درونِ دوشیزه حسودی‌اش شد.

بی‌چاره نمی‌دانست که کودک درون دوشیزه
زودتر
خواهد مُرد.

magmagf
02-11-2008, 08:18
از شرم ِ

" از دست دادن "

تا شور ِ

" یافتن "

فاصله

تنها سیبی ست

که از دست ِ آدم افتاد ،

قِل خورد و

بَر سر ِ نیوتن افتاد .

magmagf
02-11-2008, 08:24
نه آدمم ، نه گنجشک

اتفاقی کوچکم

هر بار که می افتم

دو تکه می شوم

نیمی را باد می برد

نیمی را مردی که نمی شناسم .

magmagf
02-11-2008, 08:24
ای قطار

راهت را بگیر و برو

نه کوه فرصت ریزش دارد

نه ریزعلی پیراهن اضافی !

amir 69
02-11-2008, 10:09
گاهی که نيستی

مهمانی غم است

و نگاهم خيره

تا دستانت پنجره را باز کند

به سوی خوشبختی

و من رد بوسه هايت را لمس ميکنم

تا سرما ر ا شکست دهم

گاهی که ميروی

فراموش ميکنم

صبر چند بخش دارد

و انتظار چند حرف

و چقدر سردم ميشود

وقتی پناهی نيست

گاهی که نيستي

تنها باران است

بي رنگين کمان

و لبهایم خواب لبخند میبینند

و من آرام آرام هیچ میشوم

بی تو!

اینبار که رفتی منٍ مرا با خود نبر

دلتنگ باشی ؟

یا روح سرگردان بمانم؟

انتخاب با توست!

amir 69
02-11-2008, 11:02
اینجا در حوالی بی تو بودن پرسه میزنم
تنها صدای قلب تو را میشنوم
که در گوش پاییز
زمزمه میکند غربت را
معشوق خزانی ام!
تو در من طلوع کرده ای
و من در تو رسوب
اما از روزی که رفته ای
چشمهایم حجم ساعت دیواری کهنه را
به رسوخ کشیده اند

magmagf
03-11-2008, 06:31
پره هاي غلاف باز شده اند

مثل كريستف كلمب

در حال در اوردن كفش ها



چه چيز زيباتر است

از دماغه ي يك كشتي

كه دنيايي جديد را لمس مي كند؟

magmagf
03-11-2008, 06:33
هرگاه كه مي آيي

خانه ام ويران مي شود

صداي قدم هايت

تنها توفان ها را بيدار مي كند

ديگر نيا

دوستت نمي دارم

ماه ،پشت درختان كاج مي رود

و تو

با همين شعر تمام مي شوي .


امشب تمام قمار بازان مي بازند.

magmagf
03-11-2008, 06:34
چشمك زدي و

دور شدي

و من دنبال تو راه افتادم .

كاش به خانه ات مي رفتي

كه ميان قصه بود و رؤيا .

و يا به موزه

و يا به تئاتر

اما راه به كتابخانه ها بردي

لعنت بر تو !

من ، حالا

سال هاست كتاب ها را ورق مي زنم و

تو را

نمي يابم.

magmagf
03-11-2008, 06:35
وهمي ساده بودي

با كلاهي سرخ و دستكش هايي سفيد

در شعر من زاده شدي

در شعر من نيز مردي

ديگر

به يادتو نخواهم گريست .

پشت سرم

در اتاق را قفل مي كنم

تاتمام خاطره ها بپوسند.

magmagf
03-11-2008, 06:36
خسته از تو

در پياده روها پرسه مي زنم

و خوشبختي

همان ماشين ليمويي بود
كه از كنارم گذشت

ديگر زيبا نخواهي بود

من عشق را

مثل سيگاري دود مي كنم .

eshghe eskate
03-11-2008, 14:33
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...
وسعت تنهائيم را حس نکرد...
در ميان خنده هاي تلخ من...
گريه پنهانيم را حس نکرد...
در هجوم لحظه هاي بي کسي...
درد بي کس ماندنم را حس نکرد...
آن که با آغاز من مانوس بود...
لحظه پايانيم را حس نکرد

MaaRyaaMi
03-11-2008, 16:47
به تلخی یک قهوه
در کنار میز کوچک من
دل خوش کردی
در همان حال که می توانستی
در جاده های جنگلی
با طعم تمشک و رنگ سیب
حوایی ات را شکوفا کنی
من آدمی در بند
که به لبخند نا امیدانه ام
دل بستی
و آئینه ی جوانی ات را شکستی
تا صخره های سرسخت زندگی من
مغرور جلوه کنند
*
به یک قهوه سرد
در حوالی صخره های تلخ
دل خوش کردی...

MaaRyaaMi
03-11-2008, 21:06
از دعای گیاه
تا اجابت ماه
راهی نیست !
دل را بیاورید...

magmagf
04-11-2008, 06:18
مقابل پنجره ما

درخت سپیداری هست که

سپیدار محبوب من است

و من فکر می کنم

هر درختی

بدون اینکه ویژگی خاصی داشته باشد

می تواند

درخت محبوب کسی باشد

magmagf
04-11-2008, 06:22
خطوط موازي جاده هم


اين‌جا به‌ هم مي‌رسند

جلوتر كه مي‌روم

- جز فاصله -

هيچ نيست

magmagf
04-11-2008, 06:24
دوربین را میزان کن

روی صورتش

درست روی لبخندش

نیازی نیست تا سه بشمری

انگشتت را فشار بده



افتاد





افتاد

اما نمرده‌است

زخمی عمیق برداشته

می‌توانی او را با خود بکِشی و ببری

به زخمش عادت خواهد کرد

و خیلی زود از یاد خواهد برد

که لبخندی هم داشته‌است

magmagf
04-11-2008, 06:26
پشت این پرده

می‌دانستم چیزی هست

می‌دیدم تکان می‌خورد

می‌دیدم قلبش موج برمی‌دارد

نمی‌دانستم

وحشتناک‌تر از هر چیزی می‌تواند باشد

چیزی که

می‌بینی

نیست

magmagf
04-11-2008, 06:32
پارک ملت
جای خوبی است
برای تمرین دموکراسی
وقتی ایستاده‌ام
به انتظار کسی
که هیچ‌گاه نمی‌آید
حتا در خواب‌های شبانه‌ام
که انتخابات بزرگی است
میان آن همه...
...
اما هنوز هم ایستاده‌ام
با دستانی که
فکر می‌کنند
کاش آغوشت
عدالت بیشتری داشت

amir 69
04-11-2008, 14:00
قصه هر چه که میخواهد باشد
-حتی خداحافظی-
بیا در آخر
کلاغ را
به خانه برسانیم...

Eshghe_door
04-11-2008, 14:05
دید مجنون را یکی صحرا نورد


در کنار بادیه بنشسته فرد


از وجودش ریگ و انگشتان قلم


نام لیلی مینویسد دم به دم


گفت که ای مجنون شیدا چیست این


نام لیلی می نویسی کیست این


گفت عشق نام لیلی می کنم


خاطر خود را تسلی می کنم


چون میسر نیست بر من کام او


عشق بازی می کنم با نام او

zooey
04-11-2008, 14:19
به دیدارم بشتاب
این شکوفه ها
به همان سرعتی که باز می شوند
فرو می ریزند
هستی این جهان
بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ

ایزومی شی کی بو (ترجمه عباس صفاری)

amir 69
04-11-2008, 14:31
قد نمی کشم
توی چشمانت
دورم را خط بگیر
دل کاغذی ام خم به ابرو نمی آورد
از مدادی که عرق روی پیشانی اش نشسته
اینجا گل ها را به نشانه پر پر شدن دوست دارند

amir 69
04-11-2008, 14:33
در برابر دیوار عظیمی ایستاده ام
اجرهایش مرا میشناسند
بند بند این دیوار
صدای تنفس مرا چشیده اند
در لحظه های خویش
اوازهای من در پای همین دیوار جان کندند
ارزوهایی که دیگر نیست
از بالای همین دیوار افتادند
بسیار وقتها
زیر اسمان ابری و ابی نشسته ایم
و عبور ستاره های دلتنگی را ناباورانه خیره گشته ایم
عشق دیگر خیلی دیر کرده است
شعاب عمر من
در پشت همین دیوار
خاموش میشود.!

Ghorbat22
05-11-2008, 04:42
زندگی یعنی صدای ناز عشق
مرگ یعنی لحظه ی پرواز عشق
کاش می شد عشق را تصویر کرد
دست و پای عشق را زنجیر کزد
کاش می شد روی تاب زندگی
لحظه ی آینده را تصویر کرد

Ghorbat22
05-11-2008, 04:43
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن عهد که بستیم به پیمانه شکستیم
ای فاتح هر قلب همان طور که گفتی
ما عهد شکستیم ولی دل نشکستیم

Ghorbat22
05-11-2008, 04:45
زندگی گل زردی است به نام غم
مروارید غلتانی است به نام اشک
آینه ی شکسته ای است به نام دل
و بالاخره فریاد بلندی است به نام آه

magmagf
05-11-2008, 06:15
هیچ حرفی ندارم

دست هایم را زیر بالشم قایم می کنم

چشم هایم را محکم می بندم

و تمام داستان های عالم را تصویر می کنم

شهرزاد می شوم

هزار و یک شب

و خاطراتم را

هی مرور می کنم…

magmagf
05-11-2008, 06:16
هرگز برایت شعری نگفتم

این روزها فکر می کنم

چقدر به تو بدهکارم

اما عزیزم

با این پستچی های سر به هوا

دل شاعر که شکستنی است

چگونه در پاکتی

سالم به دست تو خواهد رسید؟…

magmagf
05-11-2008, 09:05
يادت هست ؟

هميشه ميگفتي

چشمهايم را براي وضو گرفتنت ميخواهي

باشد.

چشمهايم مال تو....

اما مومن!!!

تو با گناه وضو ميگيري؟؟؟

magmagf
05-11-2008, 09:06
من گذشته ام را از بالاي صخره اي

به عمق يک دره که به ته يک نقطه بود ريختم

انقدر بي گذشته تهي شدم

که باد مرا با خود برد

خاطراتمان را براي نا کجا اباديان نيمه اشنا که يک روز بودند

خيرات ميکنم

اه

زندگي من تنها حول يک زمين گرد ميگردد

که همواره سياه پوش از دست دادگانش است

من چه بي حوصله

هر شب

براي در و ديوار

شعر ميخوانم

اري من عادت کرده بودم که زندگي کنم.

magmagf
05-11-2008, 09:10
هی نگو

چرا اینجوری نگاهم می کنی؟

من که نگاهت نمی کنم

به آب و آتش زده ام

یا غرق می شوم

یا خاکستر

MaaRyaaMi
05-11-2008, 11:23
سال گذشته
سال مرگ و گذشتن بود
سال سکوت نبض های بزرگ
نبض های شاعر
در این هوای افیونی چه می گذرد
تویی که می گذری در من
منم که می گذرم در تو
غمی که از فراز تمنای جسم می گذرد
و جسم را رایج کردند
کمبود شوق
کمبود سربلندی را رایج کردند
کمبود گوشت
کمبود کاغذ
کمبود آدم
مردان روزنامه!
وقت وفور کاغذ هم
مکتوب روشنی ننوشتید
دیکته ننوشتید
سرمشق بد ننوشتید...

زنده یاد دکتر طاهره صفارزاده

MaaRyaaMi
05-11-2008, 17:24
بر دکه ی روزنامه فروشی
باران
به شکل الفبا می بارد
دوست دارم
چند حرف و شاخه گلی در منقار بگیرم
و منتظرت بمانم
باران عصر
موزون و مقفا
می بارد
می بارد
می بارد
و تو
دیر کرده یی
گل ها
مثل پرندگان به دام افتاده در کف من می لرزند
تو نخواهی آمد
و شعر
داستان پرنده یی است
که پرواز را دوست دارد و
بالی ندارد

zooey
05-11-2008, 17:51
من به یک فرشته معمولی احتیاج دارم
یک فرشته معمولی تمام وقت
که بال نداشته باشد
و تا قیامت
روی شانه راستم
بنشیند

میترا گراف

zooey
05-11-2008, 18:01
آسمان به ابر آلوده بود
ابر به باران
باران به چتر
چتر به من
و ادامه این آلودگی غمگین می شود
وقتی بی دلیل
به تو نمی رسد


سید رضا سید حسینی

MaaRyaaMi
05-11-2008, 18:10
گوش بر صدايت مي گذارم
تا دست هايت
جاي " خودكشي"
بگويد :زندگي

چند قدم مانده دل زنگ مي زند
گوشي به رعشه مي افتد بر مي داري
يكي دو نفس
و سپس
بوق ممتد !

Ghorbat22
05-11-2008, 19:47
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
دگر باخبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم آب شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد

amir 69
05-11-2008, 21:31
نمیدونم جاش اینجا بود یا نه ... اما ...



پلان یک

روزنامه صبح
نیازمندیها
استخدام منشی
خوش برخورد !
با روابط عمومی قوی !!
ترجیحا مجــــ...
.....0936

الو
آقا
.....راجع به اگهیتون
بله ... حضوری تشریف بیاورید....!!!

***
ذوف زده شده بود
کار
کمک خرج


پلان 2

بالای شهر
آسانسور
طبقه هفتم
شرکت ....

با این سر رو
نه
فقط روابط عمومی قوی
می فهمی که؟
.
.
.
.
.
.
.
پلان پایانی

استخدام.....
فیلم سیاه
کار دائم

karin
05-11-2008, 21:45
از آنچه گذشت
از آن همه تلخی
تنها یک طنز مانده به جا
اول، او مرا اشتباه گرفت
و بعد، من، او را!

karin
05-11-2008, 21:45
این کاروان عشق هم گذشت و رفت
و آنچه در صحرای دلم بر جای مانده
خورجینی از تنهایی است و رد پایی که
حالا طوفان آن را پاک می کند


سحر قره داغی

karin
05-11-2008, 21:47
اصلا نباش
پس باید رفت
باید به تمامی رفت
برای همیشه باید رفت
به جایی که هیچ نشان پستی ندارد
هیچ بلیط برگشتی نیست!


سحر قره داغی

amir 69
05-11-2008, 22:17
چشمان خسته ، پنجره ای رو به دور دست
تا ایستگاه سوم شهری که ... دل شکست

این کوپه را تصرف تنهایی ام گرفت
جای تو انتظار خودم پیش من نشست

جایی برای زل زدنت ، خواب من نبود
شب بود و شب نشینی چشات بت بت پرست

دارد تمام فاصله ها را سوت می کشد
در گوش من – قدم به قدم ، این قطار مست

بی ریل های طی شدنم خسته می شوم
از هم مسیر آمدنم بارها گسست

سمت تو اشتیاق دلم پلک می زند
حالا تو را به شور نماندن بهانه هست؟

دل تنگم
06-11-2008, 14:15
اگر تو
روي نيمکتي
اين سوي دنيا،
تنها
نشسته اي
و همه ي آنچه نداري
کسي است...‏
شايد آن سوي دنيا،
روي نيمکتي ديگر
کسي نشسته است
که همه ي آن چه ندارد...
تويي....
نيمکت هاي دنيا را
بد چيده اند...!

Ghorbat22
06-11-2008, 15:29
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضایلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد به جهان
صد بار اگر کعبه ترک بر دارد

magmagf
06-11-2008, 15:34
باید از همه چیز یادداشت بردارم

باید علامت ها را به خاطر بسپارم

شاید در میانه٬ راه را گم کردم!

باید بتوانم برگردم

باید بتوانم از اول شروع کنم

خانه ی اول را نباید فراموش کرد!

magmagf
06-11-2008, 15:39
وقتی می آمدی

حیاط پر می شد از عطر ترنج

حالا تو رفته ای…

و فقط

رنج مانده است…

دل تنگم
06-11-2008, 16:01
زخم است
بسترم
از کشاکش من و شب
خواب را کسی برده است...

دل تنگم
06-11-2008, 16:04
از معبری غریب
رسیدم به معبدی
بر در نوشته بودند:
"لطفا به جای کفش
پا را در آورید...!"

دل تنگم
06-11-2008, 16:05
بی تو تنهایم
با تو سکوت
با این همه
دلم برای تو تنگ می شود...

دل تنگم
06-11-2008, 16:09
این
دلهره ی بی تو بودن
تو را
بی من می کند
عاقبت...

دل تنگم
06-11-2008, 16:10
در رویاهایت جایی برایم باز کن
جایی که عشق را بشود
مثل بازی های کودکی
باور کرد
خسته شدم از بی جایی...

Ghorbat22
06-11-2008, 19:03
کاش می شد بار دیگر سر نوشت از سرنوشت
کاش می شد هرچه هست بر دفتر خوبی نوشت
کاش می شد از قلم هایی که بر عالم رواست
با محبت با وفا با مهربانی ها نوشت
کاش می شد اشتباه هر گز نبودش در جهان
داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت
کاش دل ها از ازل مهمور حسرت ها نبود
کاین همه ای کاش ها بر دفتر دل ها نوشت

zooey
06-11-2008, 20:29
دهان باز کنی
قلاب ها
به صلابه ات می کشند
هی ماهی جان
دریا را فراموش کن
روزی
حسرت همین رودخانه به دلت می ماند


کریم رجب زاده

zooey
06-11-2008, 20:49
لجبازی دیرینه ایست



هیچکس حاضر نیست



کنار بکشد



عوض بشود



نه من!



نه دنیا!



فهیمه غنی نژاد

iAR11
08-11-2008, 17:47
در این اتوبوس زندگی، ما همگی اول راه خوابمان برد...
و حالا چند ده سالی می‌شود که بزرگان در حال تحقیق‌اند
که ما کجاییم...

iAR11
08-11-2008, 17:49
بعد از هزارها هزار سال که ما آدم شویم
این قصه‌ی پینوکیو و پدر ژپتو هم تمام می‌شود
و افسوس...
افسوس از آن همه سکه که کاشتیم...

iAR11
08-11-2008, 17:51
مدت‌هاست که دیگر پیغام خصوصی نمی‌دهی...
مثل تمام آدم‌ها همه چیز را عمومی کردی
آخر به کسی چه، که تو رفتی...

iAR11
08-11-2008, 17:53
دیدی... دیدی حق با من بود
اگر نه بیا...
بیا و به من ثابت کن تو وهم نیستی و من مالیخولیا
بیا... یک بوس کوچولو!

zooey
08-11-2008, 19:44
مرسی که هستی،
و هستی را رنگ می‌زنی.
هيچ چيز از تو نمی‌خواهم؛
فقط باش،
فقط بخند،
فقط راه برو.
نه. راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشی....







(عباس معروفی)

دل تنگم
09-11-2008, 07:59
من و تیک تاک ساعت، تو و خانه ای خیالی
من و خطِ ممتدی وصل به بغض زبر قالی
من و بال های خسته، من و چشم های خالی
"بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی؟"

به کجای این خیابان پی رد کفش هایی
که نمی روند تا تو، که نمی رسم به جایی
که به شک ... به شک می افتم، که اگر... اگر نیایی
"نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتاده ای را که تواند احتیالی؟"

شب و قرص های خسته به امید مُرده بودن
و عبور خواب هایت وسط دوراهی من
SMSبه هیچ مَرد و تلفن به - 0 - تا زن
"به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی"

اگر این جنون بی فایده در سرت نباشد
اگر عشق نیمه ی نا-قص دیگرت نباشد
اگر اسم کهنه ام در ته خاطرت نباشد
"غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی!"

به تو می رسم زمانی ته قصه ای مردد
که به مرگ من رسیدند خطوط باز ممتد
و هنوز روح مردی سر کوچه هاست... شاید...
"همه عمر در فراغت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال باشد به قیامت اتصالی

حمید سحرابی

دل تنگم
09-11-2008, 09:00
محض خاطر آن همه دیروز نرو،
کمی تحمل کن!
ببین قطره های باران،
وقتی از هم جدا می شوند
چه زود می میرند...

دل تنگم
09-11-2008, 09:02
از روزهای رفته نگو
از روزهای مانده بگو
با چند ماه خداحافظی کنم
به چند خورشید سلام
تا بیایی؟...

iAR11
09-11-2008, 09:33
دنیا بدجوری تنگ شده
نمیدانم این آدم‌ها چگونه اینجا زندگی می‌کنند

دستم را که دراز می‌کنم
فقط به دیوار می‌خورد...

iAR11
09-11-2008, 09:41
حس گیره‌ی لباسی را دارم که بیهوده به بند آویزان است...
های باد! بیشتر زور بزن

iAR11
09-11-2008, 09:52
غروب کردی غروب...
شاعرها سرگردان این کوچه‌ها شدند...
شب را کجا بردی بی‌انصاف
ظلمت در روز ترسناک‌تر است...

iAR11
09-11-2008, 09:54
هر شب که میخوابم
دماغم دراز تر میشود
دستانم می‌افتد
پایم لنگ می‌زند
قلبم؟! قلبم را که نگو
مدت‌هاست نمی‌زند...

amir 69
09-11-2008, 10:10
آسمانی دگر میباید و ماهی دیگر تا شرح این شب بیداری ها.....

ساعت بی عقربه میکوبد در سرم

صدایش آزارم میدهد .

تق تق تق

کلید را گم نکنی!

ساعت بی عقربه مرگ شب را نوید میدهد .

ماه رفته و من نگران توام،

بیگمان صدای باد است ورنه او کلید دارد بر در نمی کوبد ...

amir 69
09-11-2008, 10:52
حس بدی دارم
او
دوستم ندارد
ومن به دور خود می چرخم
درست مثل یک چرخ خیاطی
که کار دوختن یک پارچه
برای درپوش یک سطل آشغال
را تمام کرده است !

iAR11
10-11-2008, 09:17
آه... دستانم کو
چشمانم کو...
کدام دزدی، تمام هست و نیستم را برده است
زین پس چگونه خیره بمانم
چگونه دستانم را زیر چانه‌ام گزارم

amir 69
10-11-2008, 10:13
....

و چند خط ساده پشت هم ...

مثل همین نقطه ها ...

دیگر از یاد برده ای تمامی دوستت داشتن را که برایت می گفتم ...

و باز چند خط ساده ...

این پایان سطر است ...

کتاب مرا ببند

من دیگر نخواهم نوشت ...

amir 69
10-11-2008, 10:21
گوش کن
من برای پنهان کردن تو
صادقانه به همه دروغ می گویم!
و وقتی زیباترین لحظه سال تحویل می شود
شوق چشمانم را گور می کنم
من روی صفحات خالی دفترم
بدون فاصله تو را می نویسم
و هر روز شعرهایم را به صندوق دلتنگی ام پست می کنم
خوب می دانم
تا وقتی سرم به آسمان است و نگاهم به زمین
از تو
جز یک نگاه زیبا
چیز دیگری ندارم...

amir 69
10-11-2008, 10:22
سکوت می کنم


عهد کرده ام


در . . . حضور شریف تو


. . . حرفی نباشد

amir 69
10-11-2008, 10:25
حالا که فرقی نمی کند،
کنارت ایستاده باشم ...
یا نه
بگذار همه چیز را
از وسط قیچی کنم
تو در نیمی باشی
و من
در نیمی دیگر

فقط نمیدانم
با دستی که
روی شانه ات
جا گذاشته ام
چه می کنی...؟

amir 69
10-11-2008, 10:30
از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم
فرصت بیشتری برای این که
پرواز کنم و بعـد زمین بخورم!
و این عالی است!...
هرکسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد
تو این شانس را به من بخشیدی
متشکرم!

MaaRyaaMi
10-11-2008, 19:46
دلم اصطلاحی است مهجور
گره خورده در متنهای قدیمی؛
مرا رو به معنای امروزی عشق وا کن!

MaaRyaaMi
10-11-2008, 21:17
قرار دیدار ما
وقت دلتنگی,نرسیده به گریه بود
تو به دلتنگی نرسیدی و...
من از گریه گذشتم..

دل تنگم
11-11-2008, 00:53
هنوز
کلام در خم بیان مانده است
و سکوت
انتهای سخن است
اگر کسی بشنود...

دل تنگم
11-11-2008, 00:58
آواز میخوانم
خنده می سپارم
گاهی هم در تنهایی می گریم
تو نیستی
و غبار در تو گم شده
انگار ورقی از تقویم را
با خود بُرده ای...

دل تنگم
11-11-2008, 01:14
حالا که آمده ای
از من می پرسی
این عصا و این عینک چیست؟
من از سال های بی باران؟
با تو چیزی نمی گویم

دل تنگم
11-11-2008, 01:15
بغضم به تمام شهر ارسال شده است
در حنجره ام ، ترانه ای چال شده است
من بی تو...... دچار رعشه ام، باور کن
مثل گسلی،.. که تازه فعال شده است

دل تنگم
11-11-2008, 01:18
می خوانمت
دهانم تلخ می شود
از دل چگونه برانمت؟
خاری و ...
ریشه در خونم داری

wordist
11-11-2008, 07:27
با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدن آنی ام

آمده ام ٬ بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام!

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها !
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه ! می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن ! ابر مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانی ام

حرف بزن٬ حرف بزن ! سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا می کشی ام خوب من

ها نکشانی به پشيمانی ام؟؟؟

Ali sepehri
11-11-2008, 10:24
دختري كنج اتاقدختري قالي باف پشت دار روزگار روزيز ازبهر خدا ،‌بهر نياز نقش مي بافد از گم كردگي از فراسوي زمان دست هايش نقش صافي ميزند در سكوتش بند ها هم زباني مي كنند در وجودش رازي از همدردي است او رها بود از رها تر هم رها او نقش پود مي زد از راز دوست او به نقش تار مي زد از خدا

amir 69
12-11-2008, 11:59
بهشت كه نه
نيمكتي را
نشان تو خواهم داد
كه مثل يك گناه تازه
وسوسه انگيز است
بايد شتاب كنيم
اما تو، ...
بايد مواظب موهايت هم باشي
شاخه هاي اين درخت هاي كنار خيابان
گيره از موي دختران مي ربايند
باد هم كه نباشد
براي پريشاني ي اين شهر
هزار بهانه پيدا مي شود
حيف است سيب را نچيده بميريم!

iAR11
12-11-2008, 18:11
اگر تمام وصله‌های دنیا را یکجا جمع کنیم
باز هم من و تو، با هیچکدامشان به هم جور نمی‌شویم

تو را نمیدانم، ولی من نــا جورم...

iAR11
12-11-2008, 18:18
انگار شـعـر برای من بغضی‌ست کـودکــانـه
کـاش هیچگـاه بــزرگـــ نشوم...
......
کـاش تمام بادبادک‌هایم را نگـه می‌داشتم
و تمام گریه‌های زیر پتویم را...
تمام کتک‌های پدرم را...
تمام نصیحت‌های معلمم را
و تمام آن همه که از آنــها بیزارم
کـاش...
کــاش هـنـوز در راه مـدرســه بــودم

iAR11
12-11-2008, 18:19
گاهی هنوز صدای شکستن شیشه‌ای را می‌شنوم
و باز هم برای هزار و چندمین بار شک می‌کنم...
به خود، به زمانه، به تمام چیزهای دور و برم

یعنی هنوز بچه‌ها سر کوچه فوتبال بازی می‌کنند!؟

iAR11
12-11-2008, 18:23
گاه گاهی برای خود می‌نویسم
از آنچه امروز بر من گذشت، از نگاه‌هایی که امروز به من شد
و تمام آن چیزهایی را که پشت سرم گفتند را یادداشت می‌کنم
تمام افکارم را می‌نویسم
تمام احساساتم را می‌نویسم
و تمام آن لحظه‌هایی را که بی‌تو... سردم بود

iAR11
12-11-2008, 18:31
وقتی که بچه بودیم به ما می‌گفتند
روباه‌ها نقشه‌ می‌کشند و دزدی می‌کنند،
گرگ‌ها زوزه می‌کشند و می‌درند؛
خوک‌ها...

اما حالا، من موجودی عجیب کشف کردم
که تمام این کارها را با هم می‌کند...

Ghorbat22
12-11-2008, 19:09
ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را
علف هرزه ی کین پوشاندست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست

Ghorbat22
12-11-2008, 19:10
افسوس که عشق جاودان نیست

عشق گل سرخی است که طاقت

طوفان را ندارد

عشق یک خاطره سبز است

که از آمدن پاییز می ترسد

Ali sepehri
12-11-2008, 20:42
آفتاب مهربانیسايه تو بر سر منای که در پای تو پيچيدساقه ی نيلوفر منبا تو تنها با تو هستمای پناه خستگی هادر هوايت دل گسستماز همه دلبستگيهادر هوايت پر گشودنباور بال و پر من بادشعله ور از آتش غمخرمن خاکستر من بادای بهار باور منای بهشت ديگر منچون بنفشه بی تو بی تابمبر سر زانو سر منچون بنفشه بی تو بی تابمبر سر زانو سر منبی تو چون برگ از شاخه افتادمزرد و سرگردان در کف بادمگرچه بی برگم گرچه بی بارمدر هوای تو بی قرارمبرگ پاييزمبی تو می ريزمنو بهارم کننو بهارمای بهار باور منای بهشت ديگرمنiAR11 , tsmt llk,k

zooey
12-11-2008, 21:07
جیب هایت را پر کن



از سپیده و آفتاب



وقتی به دیدار کسی می روی



که در گودترین جای شب



به انتظار توست

zooey
12-11-2008, 21:08
این روزها
با هر که دوست می شوم,احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است....

MaaRyaaMi
12-11-2008, 21:09
سراغ صفحه ی بعدی نرو
همین جا هم می شود کمی دلتنگ شد
وقتش را اگر داشته باشی
یک آلبوم قدیمی را ورق بزنی
بخندی کنار خنده های سیاه و سپید
و پیر شوی کنار جوانی های پدر
زیاد طول نمی کشد
داری می بینی تو نیستی
و کسی دارد آلبوم تو را برگ می زند...

MaaRyaaMi
12-11-2008, 21:10
شب که می خوابی یادت باشد
نردبان خانه را بخوابانی
حوض را هم خالی کن
ماه اگر به زیبایی تو دست یابد
دیگر سراغ از شب هیچ بی ستاره ای نمی گیرد
یادت که نمی رود
من بی ستاره ام

Ar@m
12-11-2008, 22:16
مرا به یاد بیاور
و تحسین کن
شهامتی می خواهد
بودن و
نفس کشیدن و
تو را هرروز
فراموش کردن

Ghorbat22
13-11-2008, 04:27
دوستی یه حادثه و جدایی قانون است
بیایید حادثه آفرین و قانون شکن باشیم

Ghorbat22
13-11-2008, 04:28
بازی روزگار را نمی فهمم
من تو را دوست دارم
تو دیگری را
دیگری مرا و همه ی ما تنهاییم

Ghorbat22
13-11-2008, 04:28
تشویش است در تمام حیاتم
مثل گلبرگی جدا شده ام
که بی حضور بادی
اینک می جنبد ....
گلبرگی لرزان و پر تکان

Ghorbat22
13-11-2008, 04:29
برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال
بنگر چگونه می افتی :
چون برگی زرد یا چون سیبی سرخ

wordist
13-11-2008, 12:40
انگشتانم سست می شوند

دانه های تسبیح کم می آیند

بس که تو را خواسته ام

رويا شفيعي


+++++++++++
پ ن :

البته اين شعر در امضاي دوستمون Ghorbat22 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بود

من حس كردم ارزش بودن در يك پست جداگانه رو داره

:11:

wordist
13-11-2008, 12:43
خورشید را

ناعادلانه تقسیم کرده اند

بین من و تو

تنهایی اش سهم من

گرمایش سهم تو ...


آلما جدی

منبع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] fa.com%2F)

amir 69
13-11-2008, 16:58
من ماندم که چرا تو تعریف نشدی؟!...

و هنوز هم

سوژه ی دست نخورده اي

لای کتاب های کتاب خانه ام

تعریف نشده ماندی!....



کاغذ یعنی

غربت ، جاده
من ، تو



آخرین بار نیست که:



"دوستت دارم"

و دلم می خواهد
تا چراغ سبز شود
اما نه !....
می گذارم این بار
چراغ تا ابد قرمز بماند

amir 69
13-11-2008, 17:01
کسانی می روند
کسانی باز می گردند
پل عبور مهیا است
لیک ,
پاها وقتی بی حوصله اند
فعل رفتن
با هیچ زمانی صرف نمی شود
من تنهابه افق می نگرم
به قفس
که امنیت غریبی است
وقتی
پرنده آسمان را از خاطر برده است
چرا؟؟؟؟؟
چرا هیچکس
با آسمان جمله ای نمی سازد !!؟

magmagf
13-11-2008, 17:25
این یک واقعیت محض است

تلاش برای فراموش کردن کسانی که

دوستشان داری

درست مانند این است که

بخواهی کسانی را که تا به حال ندیده ای

به خاطر بیاوری…

magmagf
13-11-2008, 17:26
همه ی فعل هایم ماضی اند

ماضی بعید

ماضی خیلی خیلی بعید

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است…

magmagf
13-11-2008, 17:32
از هرکسی باید چیزی خرید

تا با آدم حرف بزند

به جز کلاغ‌ها

که زیادی حرف می‌زنند...

magmagf
13-11-2008, 17:47
تمام دارایی دارا

به موی بند است

دل من به تو

سارا

از کتاب های دبستان

بیرون بیا

تو دیگر بزرگ شده ای

magmagf
13-11-2008, 17:50
ديروز
موشكى
به عيادت بيماران رفت
باورمان شد
كه جهان
به جانب دوستى
پيش مى رود!!

zooey
13-11-2008, 22:37
سه نقطه
تنها سه نقطه
براي آنچه که مي خواهي بشنوي
و آنچه که نمي توانم گفت
سه نقطه
تنها سه نقطه
براي آنچه که بايد بشنوي
و آنچه که نبايد گفت
سه نقطه
تنها سه نقطه ي بي در دسر


محمد رضا شرقي

magmagf
14-11-2008, 10:20
تو از دنیای دیگر می آیی
حرف نمی زنی

و من تو را با چشم هایت می فهمم

فهمیدن با زبان
ارزانی انسان ها

magmagf
14-11-2008, 10:21
روزی یک قدم جلو می آیم



روزی یک آجر بالا می روی



ما هیچ وقت همدیگر را نخواهیم دید



تو همیشه فراموش می کنی برای قلعه ات پنجره بگذاری

magmagf
14-11-2008, 10:22
نا بینای تو ام



نزدیک تر بیا



فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم



نزدیک تر بیا که معنی زندگی را بدانم

Ghorbat22
14-11-2008, 11:13
سرمایه های هر دلی
همان حرف هایی است
که برای نگفتن دارد

Ghorbat22
14-11-2008, 11:14
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم
گم شدم .
آنقدر که در من هراس گرفتن دستی هست
ترس از گم شدن نیست .

Ghorbat22
14-11-2008, 11:15
ما به کسانی عشق ورزیدیم
که هیچ وقت باران خیسشان نکرده بود
و شبی زیر ریزش اشکهایمان غرق شدند .

magmagf
14-11-2008, 17:23
رفتی

چشمانم شکستند

اشکم شبیه گیلاس شد

و همه جا را

جای خالی تو پر کرد...

بعد از آن بود

که شکل باران شدم

و تو محو

مثل شعرهای ناگفته ام

کاش نمی دیدمت.

magmagf
14-11-2008, 17:24
به موهای شکسته ات دست میکشم

پودر میشوند...

بوی زخم میدهی

در دهانت

فسیل یک قناری هنوز میخواند

و روسری صورتت را می پوشاند

و بی آنکه بخواهی

روی بنفشه ها دراز میکشی

آرام آرام از آنها میشوی

و از تو فقط سنگی بر جا میماند

که دلت از بنفشه ها نیست.

magmagf
15-11-2008, 06:04
قانون جاذبه را به بازی گرفته ای

هر چه بیشتر می خواهمت

بیشتر دور می شوی…

magmagf
15-11-2008, 06:10
به همان سادگی که کلاغ سالخورده با نخستین سوت قطار

سقف واگن متروک را ترک می گوید

دل

دیگر در جای خود نیست

به همین سادگی

......

magmagf
15-11-2008, 06:19
ای کاش

آن قدر فقیر نبودیم

تا برای پایمال شدن

چیزی جز قلبهامان را

تقدیم سرنوشت می کردیم ...

magmagf
15-11-2008, 06:21
ديگر نخواهيم توانست

نه تو مي تواني

دل از سادگي من بكني

نه من مي توانم

تازه تر از تو

براي شعرهايم

بهانه بيابم

قبول كن

ديگر براي خداحافظي

دير است.