PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شعر گمنام



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 [11] 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

karin
03-12-2008, 21:29
تولدت مبارک دخترم
ممنونم که من را تحمل می کنی
می دانم گاهی سخت است
نمی شود
یا حتی
اما
همین که فقط گاهی من را دوست داشته باشی
برایم کافیست
تولدت مبارک دخترم
باز هم تولدت مبارک

magmagf
03-12-2008, 21:46
با دل های این مردم

متخصص قلب

جراح پلاستیک است…


دکتر غلامرضا کافی

magmagf
03-12-2008, 21:48
تو را برای آخرین روز به دنیا می آورم

وقتی که پدرهایت

با تکه های زیبایی ام یک به یک دور می شوند

حالا تکان بخور

به هر سمتی که می خواهی بچرخ

به هر جا که می خواهی پا بکوب

کمک کن

کمک کن

کمک کن این زیبایی زود تر تکه تکه شود

magmagf
03-12-2008, 21:49
مثلث

از برخورد سه پاره خط

در سه نقطه ی فرق نمی کند



سهیل

خواهر زاده ام را می گویم

به مسلسل می گوید مثلث

به پفک می گوید کمک

او همه ی آدم های نقاشی هایش را مثلث می کشد

بدون این که از برخورد سه پاره خط چیزی بداند



می پرسم :

سهیل جان به جای نقاشی ای که برایم کشیده ای چه می خواهی

ذوق زده می گوید :

کمک

magmagf
03-12-2008, 21:49
هنوز مثل مادرم عاشق سیبم

دوست دارم از تپه های کنار بهشت

پا برهنه

بدوم تا گندم زار گناه های بی خودی



اینجا

مار ها خواب دست و پای ندیده شان را می بینند

من

تاوان سیب های نخورده ام

نمی گو یی آسمانم را کجا برده ای ؟


پشت گریه های آدم قابیل مرده بود

و خوب های بعدی همه هابیل بودند

که سرشان را بالا گرفته

به من نگاه نمی کردند

که مثل گناه های بی خودی

بوی گندم می دهم

پشت سر قابیل های مرده نماز می خوانم

ببین

مار های غاشیه از گوش هایم بالا می روند

و گردن بندی از سیب ها ی گندیده

تا روی پاهایم سر می خورد

نمی گویی آسمانم را کجا برده ای ؟



خوب های بعدی

مثل قابیل

مثل مادرم

و مثل ادم های عاشق

باز هم سیب های نخورده می خواهند خواهند

magmagf
03-12-2008, 21:51
در سکوت میان جامه های سیاه و گل های سفید

دارند زنگ ناقوس را می نوازند

اما من

هم چنان یک بند

صدای زنگ دبستانم را می شنوم

iAR11
04-12-2008, 08:43
با تمام وجودم در می‌زنم...
اینجا تاریک است؛ من از گم شدن می‌ترسم
مرا ترک ندهید؛ من آدم نیستم !

iAR11
04-12-2008, 08:45
گاهی صداهایی می‌شنوم
مثل صدای باد، مثل صدای خاک
گاهی هم با من حرف می‌زنند... و

یکی با روپوش سفید می‌گوید :
اینجا همه همین را می‌گویند !

iAR11
04-12-2008, 08:57
خدایا!
من می‌روم...
من دست تقدیرم را هم می‌گیرم و می‌روم

اما تو
آن زمان که برای حساب همه را بیدار کردی
خبرم کن !

wordist
04-12-2008, 10:52
کوهی بودم ، به پای تو گرد شدم
بازیچه ی بـــــادهای ولگرد شدم

تا در دل من حلول کردی، ای ماه
انگشت نمای مرد و نا مرد شدم



خليل جوادي

wordist
04-12-2008, 11:09
بازی تمام شد

...

و

تو را در بازی کشتند


"شمس لنگرودی"

Ghorbat22
04-12-2008, 11:47
به فرض من سیاه تو هم سیاه
چه فایده !
کاش فاصله سپید نبود .
(م.ت)

Ghorbat22
04-12-2008, 13:06
آری من حقی ندارم حق این را هم ندارم
زل زنم بر چشمهایت درد خود درمان نمایم
من چه تنها در غروب خاطرات سرد خویشم
گر کنم یادی به رویت در دلت راهی ندارم
تا کجا خواهی روی تو من به دنبالت کشانی
تا به کی دست خودت را خالی از من می گذاری
باشد هرجا هستی ای دوست من همان غرق سکوتم
از ته دل واسه ی تو شعر گمنامی می خونم

(م.ت)

zooey
04-12-2008, 20:47
هرگز نمی دانیم که می رویم
وقتی روانه ایم
در به شوخی می بندیم
سرنوشت در پی ما می آید
و کلون در را می اندازد
و ما را دیگر دیداری نیست.

امیلی دیکنسون

MaaRyaaMi
04-12-2008, 21:19
برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغها و نشانه ها را
در ظلمات‌مان
ببیند.
گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان بشنود

برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آنچه در بندمان کشیده
سخن گوییم.


مارگوت بیکل

magmagf
05-12-2008, 00:01
سرپنجه ایستاده ام؛

سرک می کشم به دنیا.

دعاهایم را فوت می کنم

به درخت ها

ماشین ها

آدم ها...

برای دنیا دست تکان می دهم.

magmagf
05-12-2008, 00:03
از من چیزی نمانده است

نه لبخندی

نه اشکی

نه رویایی حتّی

آنقدر به تمام شدن فکر کردم

که تمام شدم.

magmagf
05-12-2008, 00:06
ما خیره در دورها

در پی چیزی بودیم

در پی چیزی برای دل بستن

و اندکی فراموشی

magmagf
05-12-2008, 00:06
می خواهی‌یم

مثل وقتی که

سرت درد می‌کند

و قرصی تسکین‌ت می‌دهد

همین.

Ali sepehri
05-12-2008, 09:45
ظهر كه از دیوار بالا رفت/ساعت كه پا روی پا انداخت/با خودم گفتم/مرگ می تواند منتظر باشد/ما این هم منتظر فردا شدیم/تا حرف های ناگفته تمام شود/ما این همه منتظر فردا شدیم/تا شب از موهایمان پرید/حالا برف می بارد/و مرگ باید منتظر بماند/

Ali sepehri
05-12-2008, 09:47
از اول هم/روی پاهای خودش ایستاد/آنقدر یادش نیامد/که دیگری آمد و /نشست جای کسی/که جایش همیشه خالی بود/بعد جای من/چه فکر های د/ور و درازی /که جا خوش نکرد:/اینکه کسی, در چهره ی تو دست ببرد/تو را از دست بدهد/اینکه کسی/............بعد پچ پچی از راه رسید/-: خواب که بودید/دنیا را آب نمی برد؟/آن وقت /با آب/خودش را به تاب زد/تا فکرهای در سرش/از همان راهی که آمده بود/بعد, بی آنکه حتا/آبی از آب تکان بخورد/دنیایی را خواب برد./

Ali sepehri
05-12-2008, 09:53
گر چه ما را نکنی یاد ولی ما هستیمدل به امید پیامی که ندادی بستیم

rezaete
05-12-2008, 13:41
به یاد سربازان میهن که به دست گروه جندالله به شهادت رسیدند .
"عليرضا اسماعيل زاده"
"محمد احسان پور"
"حسن صفدري"
"علي خيده"
"مرتضي كاريزنويي"
"محمد كيوانلو شهرستانكي"
"جواد حسن زاده"
"بهنام محمدي"
"اسماعيل دهدار"
"محمود فلاح گلچين "
روحشان شاد ، پرچم میهن بر فراز مزارشان همیشه برافراشته ...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


این همه برادران من


موهام نذر چشمهات
دستهام نذر پوتینهای سربازیت
و آغوشم
وطنیست
که فقط برای مادرت گل فرستاد

سر بریده ی همه برادران من را
اژدها در تهران بلعید
خونهای بیت المقدس
سرخ تر بود

Ghorbat22
05-12-2008, 15:27
پدرم شعر مي خواند
من شعر مي گويم
او باغ هاي فراواني دارد
من داغ هاي فراواني

Ghorbat22
05-12-2008, 15:29
مردم با ادكلن هاي متفاوت
بي تفاوت از كنار هم مي گذرند
عطر سلامي نمي شنوي

Ghorbat22
05-12-2008, 15:42
خیاطی نیست

روی نقشه جغرافیا

راهی بدوزد

راهی برای نرفتن

نیست !

MaaRyaaMi
05-12-2008, 18:54
اتاقم پر از اشک هاي مچاله ست
از سرگيجه هاي ساعت مي خوابم
و با ساعت هاي خوابيده
غلت مي زنم
من از ارتفاع تختم
مي ترسم....
در خواب هاي تو پرت مي شوم
در صبحي که سر نزده
طلوع کن...
سنگيني ابرهاي پلکت را
من مي بارم

::.شعر از خودم.::

hamidghoty
05-12-2008, 19:07
شعر بالايي خيلي قشنگ بود بهتون تبريك ميگم بهتون كه همچين استعدادي دارين واقعا بايد قدر اين كاربرا رو دونست

rezaete
05-12-2008, 23:56
تقدیم به ماما، آنا و تمام گوزنهای سوخته ی سینما رکس

همین اواخر بود
که سرم را
در رادیان های پیاپی چرخاندم
گذاشتم چشمها زوم کنند روی شطی از نخل
که قورباغه ی مرده دیگر قورت دادن ندارد

به نوستالژی کفن شده سلام می کنم
به سی سالی که گذشت
شط را بغل می گیرم
تا صدو هشتاد درجه بچرخانیمان
مگر باران ببارد
ببرد
همه چیز را
گوزن های مرده و موهای پوران و
تمامی این سی سال

دست می کشم از دستها
مرداد را بهانه می کنم
میدانم گالن گالن نفت قورت میدهی
تا در بهمن شیر دنبال عروس دریایی ام باشم

آتش که خاموش نمی شود
خاکسترهایش را پس می زند
هی می کند گله های گوزن را سمت کوه
و این خنده های توست که روی سر گوزنها میوه میدهد

می گفتی من نگاتیوهای آخر فیلم هستم
که سر ایستگاه هشت می نشست
از سی نما تماشایی بود و یاد نگرفت لین ها را از اول بشمارد

حالا که دیگر سکانسها را از بر شده ای
سر آپاراتچی فریاد نکش
من نگاتیوهای آخر فیلم بودم
کسی از رویم رد نشد
که مرده ها همان اول قول دادند مهربان بخوابند

شاید حق با پوران است
سرم را سالهاست به نخلها بخشیدم
وقتش است خرما را از موهایم پس بگیری

مریم فیروزی

Ghorbat22
06-12-2008, 04:04
گفتم چیزی بگو
سکوت کرد و رفت
.
.
.
.
و من هنوز گوش می کنم

Ghorbat22
06-12-2008, 04:12
نسيم به آرامي از كنار تو گذشت...
خدايا يعني اينقدر حسود شده ام؟!!

magmagf
06-12-2008, 06:03
در پنجه "سین"

و در چتر "ج"

گیر کرده ام

کی خواهد شد که بی کلمات

زندگی کنم

پیش از مردن

magmagf
06-12-2008, 06:04
همواره ساعت شش

خواهد بود

با یک رقم بیشتر

یا با سه رقم کمتر

همیشه ساعت شش

خواهد بود

برای رستاخیز من

magmagf
06-12-2008, 07:41
آسمان به ابر آلوده بود

ابر به باران

باران به چتر

چتر به من

و ادامه این آلودگی غمگین می شود

وقتی بی دلیل

به تو نمی رسد

magmagf
06-12-2008, 07:42
چقدر این قیافه به من می آید

عینکی که با آن تو را نمی بینم

موهایی که هرگز انگشتانت را سیاه نکرد

ساعتی که برای پنجشنبه های غروب

هنوز بی تاب است



اما این لباس های لعنتی

آن قدر جیب نداشتند

تا عاشقم باشی

magmagf
06-12-2008, 07:43
جنگل ثمر نداشت ، تبر اختراع شد
شيطان خبر نداشت،بشر اختراع شد !

«هابيل» ها مزاحم« قابيل» مي شدند
افسانه ء « حقوق بشر» اختراع شد !

مـردم خيال فخر فروشي نداشتند
شيـئي شبـيه سكهء زر اختراع شد

فكر جنايت از سر آدم نمي گذشت
تا اينكه تيغ وتير وسپر اختراع شد

با خواهش جماعـت علاف اهل دل
چيزي به نام شعر و هنر اختراع شد !

اينگونه شدكه مخترع ازخير ما گذشت
اينگونه شدكه حضرت«شر» اختراع شد !

دنيابه كام بود و … حقيقت؟! مورخان !
ما را خبر كنيد؛ اگر اختراع شد !!

iAR11
06-12-2008, 09:00
تصور کن:
درختانی در مه فرو رفته را
با انتهایی ناپیدا
و با آبشاری که دعوتت می کند
تا برهنه شوی
خودت را میان امواجش پرت کنی
و بی اراده
با جریانش
راهی شوی
به سویی که ....

شاید سرت به سنگ بخورد
شاید سفری رویائی در پیش رویت باشد
شاید در میانه راه کوفته و درهم شوی
شاید هم نشوی
و بسا شاید های دیگر

اما اگر زنده بمانی
چیزی بزرگ به دست آورده ای:
خاطره ای خوش
از یک ماجراجویی گیج کننده!

و تابلوی همین طبیعت است،
عشق:
با دعوتی که
انتهایش را نمی توان گمانه زد.

iAR11
06-12-2008, 09:19
و آسمان
که همیشه به داستان زندگیم آشناست
همچون دلِ آشوب زده ام
...می گرید
و سپس بس می کند
ابرهایش را در هم فرو می برد
:می اندیشد
"ای کاش همیشه در خواب بودم"

MaaRyaaMi
06-12-2008, 13:36
چه می شد اگر
لحظه ای
دمی
آرام
رام
می نشتی روی آن صندلی خالی
که همیشه خالی تو
روی آن نشسته است؟

قدسی قاضی نور

rezaete
06-12-2008, 13:46
هیچ چیز عوض نمی شود
نه رنگ چشمان تو
نه طعم دهان من



نه این کوچه
نه آن دوراهی خیابان
که تو را می چرخاند
می کشد
به سمت پیاده هائی که خمیازه گویان
تنه می زنند
و خطوط اخمهاشان
عمیق است
می کشد
به سمت نور مغازه هائی که چشم ات را می زنند
و پیراهن ات را حراج می کنند

نه!
اینجا هیچ چیز
جز رنگ پیراهن تو و
نام خیابانها
عوض نمی شود.

مینو نصرت

wordist
06-12-2008, 14:54
بایده ، بودن تو !! ، باش ، هی نگو سفر ، محاله
حنجره گِل میشه بی تو ، با تو آوازم زلاله

بستن بیهوده بسه ، که خیال خام رفتن
تو نباشی کی بگیره خستگی رو از تن من

قصه‌اتو من می نویسم هی نگو این سرنوشته
بی تو بودن اوج تلخی موندن پشت بهشته

وا کن از تن رخت رفتن محرم خواب شبونه
عشقو تن پوش تنم کن مثل هر شب عاشقونه


بابك روزبه

zooey
06-12-2008, 16:05
دنیای کوچکی داشتم که تو گاه گاه از آن عبور می کردی
در کافه ی نیمه راهی
با یک فنجان چای دم نکشیده
و مرا
در طعم مکرر شیر و شکر
حل می کردی...


شیدا محمدی

MaaRyaaMi
06-12-2008, 17:30
دلی که می‌کشی از آن عذاب بی‌رحم است
قبول می‌کنم او بی‌حساب بی‌رحم است
خودت از آن دمِ اوّل سؤال کردی: هست
دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی‌رحم است
تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی‌دانی
که شاهزاده‌ی زیبای آب بی‌رحم است؟
وَ گونه‌های تو سرخند و سوخته گفتی
که در ولایتتان آفتاب بی‌رحم است
تو کنجِ خانه نشستی که اعتراض کنی
به دختری که در این اعتصاب بی‌رحم است
من این خدای تو را دیده‌ام؛ دعایت را
از او نخواه کند مستجاب، بی‌رحم است

::.مرحوم نجمه زارع.::

rezaete
06-12-2008, 19:42
طبیبان بر سر بالین من
آهسته می گویند :
که امشب تا سحر
این عاشق دیوانه می میرد
دلم در سینه می سوزد تو را ندیده می میرم



(امضای یکی از اعضا !)

rezaete
06-12-2008, 23:42
... و انسان را می خوانم از عَلق
و از حریر موهایت را
بإسم ِ رَبِّکَ الذي
...




بإسم ِ رَبِّکَ الذي خَلقَ مِنَ الرّیاح ِ
حریر موهایت را
وَ نزَّلَ مِنَ السَّماء
آبی چشمانت
...
بإسم ِ رَبِّکَ الّذي
خَلَقَ تمام تو را شاعرانه
و تمام مرا از عاشقانه ی تو !
وَ التّین ...
وَ التّینِ وَ الزَیتونِ لبهایت

وَ بِالقَلَمِ وَ ما یَسطُرونِ اشعارت
که تو را می خوانم از عَلَق
و خودم را
از حریر موهایت !

محمدرضا نامدارپور

magmagf
07-12-2008, 06:06
خوبم…

درست مثل مزرعه ای که

محصولش را ملخ ها

خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم…

magmagf
07-12-2008, 06:11
وسوسه هاي تماس

به رنگ قوس و’ قزح



صبح

کاهل است که

يکي دستش را جلو مي آورد

و يکي عقب مي کشد





تسليم نمي شويم

ما...

دلواپس بازي هاي بزرگ و’ رابطه هاي کوچکيم.

magmagf
07-12-2008, 06:13
قد كشيده ام

و از تنهائى خودم بزرگتر شده ام

امشب بايد بروم

تمام سفرها از خداحافظى شروع مى شوند

و من مسافرم

هيچكس مثل من پرده ها را كنار نمى زند

هيچكس مثل من كفش هايش را روبه ماه جفت نمى كند

من حرف هائى شنيده ام

كه فقط با خودكشى فراموش مىشوند

اينجا روى زمين

همسايگان كوتوله اى داشتم

كه فكر تسخير فضا ديوانه شان كرد

و دوستانى سنگدل

كه جانب وزيدن بادها را از دست دادند

مىخواهم برگردم

به خواب نردبام هاى كودكى

كه از روى شانه هايشان،

براى ستارگان خدا دست تكان مىداديم

آنجا پشت ديوارهاى بلند زمان

دلم براى كسى تنگ نمىشود.

Ali sepehri
07-12-2008, 07:55
درمسلخ عشق جز نكو را نكشند/ لاغر صفتان زشت خو را نكشند/گر عاشق صادقي ز كشتن مگريزمردار بود هر آن كه او را نكشند/

Ali sepehri
07-12-2008, 08:00
تو را دوست دارد زبانی كه لال/پُر از سیبِ سرخم،‌تمامش حلال/الف را شكستیم تا یاء شویم/به ابجد گذشت عمر و ماندیم دال/چه دارم به جز چوبخطی كه پّر/به دلواپسی های بی ماه و سال//و ما مو به مو پیرتر می شویم/خطوطِ تهِ تلخِ فنجانِ فال/چه كابوس تلخیست تعبیرِ ما/همیشه محال و همیشه خیال/دو كودك كه هر بوسه گم می‌شوند//میان درختانِ نارنجِ كال .../

Ali sepehri
07-12-2008, 08:03
انگشت‌هام، بوی باروت می‌دهند،/لب‌هام، بوی دود. /گونه‌هام، بوی آتش و//مُژه‌هام، بوی چشمِ سوخته. //از حفره‌ی خالی میانِ سینه‌ام، چیزی نمی‌گویم .../بی‌سر، بی‌دست، بی‌پا،/از جنگی نابرابر، شكست خورده، باز می‌گردم .../.../حریفم نشدم ./

magmagf
07-12-2008, 09:10
بلیت خریده ام

ردیف جلو

تنها

برای خود آواز می خوانم

کف می زنم

ممنونم.

magmagf
07-12-2008, 09:10
سرنوشت درستی نبود

پرومته!

سرنوشت درستی نبود

که آتش ایزدان را دزدیدی.



هر هنرپیشه‌ی تازه‌کاری امروز

دو ساعته آتش ایزدان را می‌دزدد

و شب

راحت می‌خوابد.



ما را بگو

میان این‌همه ایزد

که تو را برگزیدیم

و در تاریکی زندگی می‌کنیم.

Ghorbat22
07-12-2008, 16:31
زندگی ما برای عاشق بودن
کوتاه است
ولی چگونه است که عشق
همیشه قبل از زندگی ما
تمام می شود

MaaRyaaMi
07-12-2008, 16:41
بدون تو
همه ی راه ها دیوار می شوند
و همه ی واژه ها
سیاه
.
.
.
حتی
همین سپیدی
که هیچگاه سپید نشد


::.مرضیه عابدینی.::

Ghorbat22
07-12-2008, 20:54
فاصله را تو يادم دادي
وقتي با لبخند
دور شدي از من
عکاس بهتر از ما فاصله را مي فهميد
تو در عکس نيستي
فاصله يعني تو...

magmagf
08-12-2008, 06:14
ده سال

ده بار همدیگر را دیدیم

ده روز

هزار بار

این معادله چند مجهول دارد؟…

magmagf
08-12-2008, 06:16
دو اکواریوم

دو ماهی

دو سوی شیشه

من وتو.

magmagf
08-12-2008, 06:16
چه فرق می کند

در ابتدای راه باشم

یا در انتهای راه

وقتی به تو ختم نمی شود!

magmagf
08-12-2008, 06:16
شکستن یک دل

چقدر توان می خواهد مگر ؟

که پنداشتی

آن که قوی بود ، تو بودی!

magmagf
08-12-2008, 06:17
بازی بازی ، پرم دادی

جدی جدی پریدم

برای تو قفسی خالی ماند

برای من آسمان

wordist
08-12-2008, 08:44
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت ...
غیر از تو، من به هیچ كس انگار هیچ وقت ...

اینجا دلم برای تو هی شور می‌زند
از خود مواظبت كن و نگذار هیچ وقت ...

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باروم نمی شود اخبار هیچ ‌وقت ...

حیفند روزهای جوانی ... نمی‌شوند
این روزها دومرتبه تكرار، هیچ وقت

من نیستم بیا و فراموش كن مرا
كی بوده‌ام برات سزاوار؟ ... هیچ وقت

بگذار من شكسته شوم ، تو صبور باش
جوری بمان همیشه كه انگار هیچ وقت ...


نجمه زارع (روحش شاد)

amir 69
08-12-2008, 10:04
چرا
همیشه عاشقان آهو
شکارگر تَرَند

مگر
حرمت عشق
به رهایی نیست!؟

نغمه رضایی

amir 69
08-12-2008, 10:45
بوی تو می آید هنوز
در دستهایم...در حرفهایم...در آسمان
چه سردی چه سنگ
و من
چه دلخوشم به آمدنت
به آمدن طنین قدمهایت به حضور نگاهت
به آوای کلام آخرت
یادم هست...
بی بدرقه مرا به فرداها سپردی
یادت باشد...
تنهایم هنوز !

amir 69
08-12-2008, 10:52
می خوانم ...
آواز های شبانه هر شب را :
بعد رفتنت نه توان ماندن هست و نه جرئت رفتن
بعد رفتنت هیچ شبی زیبا نیست
هیچ خیابانی زیبا نیست
و هیج شعری ...

amir 69
08-12-2008, 12:54
عاشق که شدم

او کمرنگ شد

بی قرار که شدم

او رفت

جان که می دادم

عشق آمد

وقتی مُردم

معشوق بودم !

amir 69
08-12-2008, 12:55
انتظار ...؟
دیریست ٫
انتظارت را میکشم ...
در بیابان ذهنـــم
ستاره تو پیداست
پیداست از برگ هایی سوخته تقویم ...
از شعر هایی که بی تو در فراق روی
ماهت سروده ام ...
تا امدنت ...
نمی دانم ؟؟
کدام افتاب رو باید ...
غافلگـــیر کنم ...!!

MaaRyaaMi
08-12-2008, 13:58
زن ، زنده بود
و ايستاده بود
آن سوي جوي كه در عكس بود
و دست دراز كرده بود
كه نيلوفر كبود را بدهد
به مرد
كه اين سوي جوي
در عكس ايستاده بود
زن ، فكرش را نكرده بود
كه عكس ،‌قديمي است
و مرد تكه تكه شد
فرو ريخت
در جدول كنار خيابان
نيلوفر كبود
بر آب بود

::.حافظ موسوی.::

Eshghe_door
08-12-2008, 16:27
دردا که فراق ناتوان ساخت مرا
بر بستر ناتوانی انداخت مرا
از ضعف چنان شدم که بر بالینم

صد بار عجل آمد و نشناخت مرا

micropersian
08-12-2008, 17:24
گر بفهمی بعد عمری درس خواندن روز و شب

نیست شغلی و تو بیکاری چه حالی میشوی


دست را در جیب خود روزی فرو بردی اگر

آن زمان گردد مشخص هست خالی چه حالی میشوی


گر ببینی پینه دستی که خون جاری از اوست

بوده تا صبح سحر بر دار قالی چه حالی میشوی


پول یک یارو رود بالا ز پارویی و تو

یک قرون دو زار نون و روغنو نالی چه حالی میشوی


بر مشامت گر رسد بوی کباب برگ و ترک

خود نخوردی گوشت چندین ماه و سالی چه حالی میشوی


معتقد بودی و عمری را بر این ایمان ولی

حال فهمیدی همه بودست پوشالی چه حالی میشوی


بهر خود دارند ماشین و زمین و خانه ها

غیر مدرک نیست هیچ بر آن ببالی چه حالی میشوی


گر بگویم آدمی گفته که این وضع از کجاست

بردنش با مشت و زور بی قیل و قالی چه حالی میشوی


کس نمیخواند اگر شعر تو را در جمع خویش

تو فقط اینجا سر کاری چه حالی میشوی

micropersian
08-12-2008, 17:25
بنده شانس شدن بس چه عجیب و عبث است

بنده هیچ نباید شدن از بیخبری


گر امیدت به گشایش بود از جانب شانس

روی گردان شود و کار به جایی نبری


جای ریشه زدن ار چشم به باران داری

عاقبت میشکنندت به تکان تبری


من چه بسیار از آن لطف تمنا کردم

نشده حاصل من هیچ به جز چشم تری


پادشاه مقمران خود میشود بازنده گاه

گاز میگیرد سگ از خوی سگانه سروری


گر زند شانس خوش و خوب به فردی لبخند

ناله دارند از این شانس هزاران نفری


چه خوش آن پیر ز بخت بد عمرش نالید

در سکوت رمز آلود پگاه سحری


باید از شانس بدم آب به همراه برم

گر بیافتد به لب جوی و به دریا گذری

micropersian
08-12-2008, 17:26
بیا با هم شراب ناب گردیم

یخی بگرفته ما را آب گردیم


بیا در صحنه هستی بخندیم

که بر دیوار عالم قاب گردیم


بیا تا صبحدم با خنده و حرف

ز فرط خستگی بیتاب گردیم


بیا زین بحر دل عشقی بجوشد

وگرنه لجه و مرداب گردیم


بیا با عشق خود زین چاه بی نور

به سمت روشنی پرتاب گردیم


بیا تا سرنوشت از نو نویسیم

دو روز عمر را ارباب گردیم


بیا کاری کنیم تا بعد مردن

به اوراق زمانه چاپ گردیم


بیا چون در به زیر خاک خسبیم

که مانند طلا کمیاب گردیم


بیا حیف است از کف رفتن عمر

که بعد مدتی در خواب گردیم

micropersian
08-12-2008, 17:27
ما را چه سود که زندگی کرده ایم

او را که زندگی نکرده کجا ضرر


صد ساله کاج چه کند فرق با همان

یک ساله کاج که بریدند با تبر


آرامش خیال شده سهم مردگان

صد ها برفته اند و نیامد یکی خبر


این ها که ترس و وحشت روز جزا دهند

خود بوده اند عذاب پر رنج و دردسر


خوابیده یک نفر در برج و کاخ خویش

دیگر ز فرط غم بی خواب تا سحر


درویشی و غنی دیدم به ذهنشان

این فکر تکه نانی و آن پول بیشتر


جاهل عنان به دست و تازان و بی رقیب

حیثیت خدا در معرض خطر


خوابیم ما همه جاری به رگ ولی

بیدار میشویم با لطف نیشتر


بازیچه ای شدیم در دستت ای خدا

زیرا نبوده است زین خلق تو ثمر

Ghorbat22
08-12-2008, 18:46
به نیم‌شب
صدای خنده‌ات می‌آمد
پنجره را گشودم:
برف می‌بارید

Ghorbat22
08-12-2008, 18:48
صیاد!
گیرم که بالِ پرنده شکستی
با پرواز چه می‌کنی؟

zooey
08-12-2008, 20:29
لحظه اي کنار مي برَدت باد
چون پرده اي
از پنجره ی
سرنوشت من

آفتاب مي تابد


کتایون آموزگار

zooey
08-12-2008, 20:38
كنار پنجره نشسته ام
با يك فنجان قهوه تلخ
و برگي سفيد

شوق از تو گفتن
در سرم...

كاغذم
سپيد مي ماند

من
از هيچ
لبريزم...

t.s.m.t
08-12-2008, 23:15
بعضی موقع اشعار شاعران بنام رو تو تایپیک شاعران گمنام میذارم،فقط به این دلیل که واقعاً تو جامعه ی شعر گمنامند!دراین صورت مشخصاتشون رو حتماً مینویسم. در مورد معنی هم بیشتر از این نمیتونم کاری بکنم، وقتی یه شعر رو میخوای ترجمه کنی انگار دستت رو میبری رو اون ته ترین آجر!میریزه به هم.


Gəl ki, sənsiz biqərar oldu könül,
Düşdü qəmdən sayru, zar oldu könül,
Dərdimə həmdəm nə yar oldu könül,
Gör nə zaye ruzigar oldu, könül!

NƏSİMİ
1369-1418. م
گئل کی ،سنسیز بی قرار اولدو کؤنول
دوشدو غمدن سایرو،زار اولدو کؤنول
دردیمه همدم نه یار اولدو کؤنول
گؤر نه ضایع روزیگار اولدو،کؤنول!

نسیمی

معنی:

بیا که،بی تو بی قرار شد دل
شد ز غم ،بیمار و بین زار شد دل
همدم ِدردم بین ،که یار شد دل
بین چه ضایع- روزگار شد، دل

t.s.m.t
08-12-2008, 23:18
İyd olsa, cahan xürrəmmü xəndan olacaq,
Hər qətreyi-mey şişədə bir can olacaq,
Bəh, bəh, genə dürdnuşlər bəzmində,
Saqi yıxılıb, piyalə qəltan olacaq

NƏBATİ
1800-1852 م
عید اولسا،جاهان خوررم و خندان اولاجاق
هر قطره ی می شیشه ده بیر جان اولاجاق
به،به،گئنه دؤردنوشلار بزمینده
ساقی یئخیلیب،پیاله غلطان اولاجاق

نباتی

گر عید شود،جهان خرّم و خندان خواهد شد
هر قطره ی می در جام،جان خواهد شد
باری که در این بزم ِدردنوشان
ساقی مست و پیاله غلطان خواهد شد

magmagf
09-12-2008, 00:29
سایه به سایه اش می رفتم

همه جا

سایه به سایه ام می آمد

همه جا

اینک

او با سایه خود

من با سایه ی او

Ar@m
09-12-2008, 00:37
آرزويي كه نگفتمش
شايد نفسي بود
ارزش بودن نداشت
در زمستان پيچيده به دور سرنوشت شومم
آه شد
محو شد

magmagf
09-12-2008, 00:40
من زندگيم را

براي كس ديگري

زندگي كردم

كه نميدانم كيست

magmagf
09-12-2008, 00:41
اگر آنکه رفت خاطره اش را می برد

فرهاد سنگ نمی سفت

مجنون آشفته نمی خفت

حافظ شعر نمی گفت

magmagf
09-12-2008, 00:41
هر چه بر من گذشت حقم بود

من از این بیشتر سزاوارم

تو گناهی نداری ای زیبا

مرگ بر من که

دوســــــــــــــــــــــ تت دارم

magmagf
09-12-2008, 00:42
حوا نيز می توانست نبيند ...

اما ديد !

می توانست هيچ نپرسد...

اما پرسيد !

می توانست عبور کند از درخت سيب ؛

اما ...........

من دختر خلف اويم ....

اوارگی بهای سيب چيده نبود ،

اوارگی ؛

کيفر جسارت حوا بود ..................

Ali sepehri
09-12-2008, 11:15
نیمه شب مست می گذشتم از در ویرانه ای/تا که چشمم خیره شد بر چراغ خانه ای/نرم نرمک پیش رفتم تا کنار پنجره/تا که دیدم صحنه ی ویرانه ای/پدرک پیر و فلج افتاده اندر گوشه ای/مادرک مات و مبهوت همچو پروانه ای/پسرک از سوز و سرما میزند دندان به لب/دخترک مشغول عیش خویش با بیگانه ای/از ان پس سوگند خوردم تا که مست نروم سوی ویرانه ای/تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر نان خانه ای//

Ali sepehri
09-12-2008, 12:15
ای آنکه زنده از نفس توست جان من/آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من/آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب/می‌ریزد آبشار غزل از زبان من/آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها/سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من/بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم/زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!/با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟/خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من/برگزیده از وبلاگ : یک سبد آواز نو/

Ghorbat22
09-12-2008, 12:45
عشق چيزي است،

به عظمت ستاره،

در سال هاي پيش از نجوم.

كيومرث منشي زاده

zooey
09-12-2008, 16:08
حرف که می زنی
من از هراس طوفان
زل می‌زنم به ميز
به زيرسيگاری
به خودكار
تا باد مرا نبرد به آسمان



لبخند كه می‌زنی
من
ـ عين هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلايی‌ات
به آستين پيراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمين



ديشب مادرم گفت تو از ديروز فرورفته‌ای
در كلمه‌ای انگار
در عین
در شين
درقاف
در نقطه‌ها...


مصطفی مستور

Ali sepehri
09-12-2008, 16:37
عید قربان گرچه آیین خلیل آزر است/ ملت اسلام را امروز زیب و زیور است/حبّذا عیدى كه سرخ از خون قربانى او / گونه اسلام و روى ملت پیغمبر است/حبّذا روزى كه ابراهیم را در كوى دوست / ذبح اسماعیل از یك گوسفند آسان‎تر است/حاجیان از جان چنان بوسند آن سنگ سیاه / خانه حق را كه گویى خال روى دلبر است/سالى ار یك حج بود مر حاجیان را در حجاز / در خراسان خلق را هر روزه حجّ اكبر است/خانه حق را اگر خواهى بپو راه حجاز / ور بخواهى صاحب آن خانه در این كشور است/اندرین عیدى كه ملت را همه فرّ و بها / از نو آیین سنّت پاك خلیل آزر است/سعى تو مشكور باد و حجّ تو مبرور باد / در حریمى كز شرافت كعبه را تاج سر است/

amir 69
09-12-2008, 20:07
بیا مثل همیشه خداحافظی کنیم:


" من میبوسمت
هنوز هم سرخ میشوی

- مراقب خودت باش
-سعی میکنم!..."


این خاطرات را به باد نده
نگو که دیگر ...


بیا مثل همیشه خداحافظی کنیم
وقتی رفتی ...
بگذار من منتظر بمانم
شاید برای همیشه...

amir 69
09-12-2008, 20:34
فراموش کردنت
انقدر هم سخت نیست
وقتیکه نباشی !

صبحها دیرتر بیدار میشوم
بیشتر پارک میروم
کتاب میخوانم
فیلم...

خیلی کار میشود کرد
برای فراموش کردنت
وقتی که نباشی

Eshghe_door
09-12-2008, 21:54
دنيا به همين چند سطر رسيده است

به اينكه انسان

كوچك بماند بهتر است

t.s.m.t
09-12-2008, 22:25
Məhşərdə xələl yetməsə idrakımıza,
Gəlməz ələmi-həşr bizim bakımıza,
Miras atamızdan bizə qalmış cənnət,
Kimdir bizi qoymayan öz əmlakımıza?!

Seyyid əzim şirəvani

محشرده خلل یئتمسه ایدراکیمیزا
گئلمز المی حشر بیزیم باکیمیزا
میراث آتامیزدان بیزه قالمیش جتتت
کیمدیر بیزی قویمایان ئوز املاکیمیزا!؟

سید عظیم شیروانی

اگر در محشر خللی بر ادراکمان نرود
ازدرد روز حشر ،باکی نخواهد بود
جنّت خود میراث پدرمان است
کیست که ما را به ملک خودمان راه ندهد!؟

t.s.m.t
09-12-2008, 22:28
ای روح سرد مهر زمستان!
دیگر از آن طلوع طلایی چه مانده است
جز این غروب زرد
روز خوشی که دیدم،آیا به خواب بود؟
شب با هزار چشم
خندید به من که:روز تو در خواب گذشت
روزی که شمع مرده در آن،آفتاب
بود...

نادر نادر پور

t.s.m.t
09-12-2008, 22:37
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک باد بادک
می بُردت از بام سحر خیزی ِ پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه،
آن فاصله های کوتاه!


وقتی که من بچه بودم
خوبی زنی بود
که بوی سیگار می داد
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت

...
وقتی که من بچه بودم
میشد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد میرفت
می شد،
آری،
می شد ببینی
و با غروری به بیرحمی ِ بی ریایی
تنها بخندی
...
وقتی که من بچه بودم
زور خدا بیشتر بود
...
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود.

اسماعیل خویی

magmagf
10-12-2008, 06:10
بردن یا باختن

برگی نمانده است

چرا پائیز

دست بر نمی دارد؟…

magmagf
10-12-2008, 06:10
یک کوچه تنگ

یک خط باریک خاکستری

سهم من چرا این قدر کوچک است؟

آسمان که مال کسی نیست…

magmagf
10-12-2008, 06:11
غم

دانه دانه

می افتد روی صورتم

شور است

طعم نبودنت…

Ali sepehri
10-12-2008, 08:21
رفاقـــتای ِ پـفکـی/دوسـتیای ِلواشکی/عاشقـیای ِتـُشکی /اِفـاده های ِ خرکی /تعهـدات ِ کشکـکی //شوهرای ِ یواشکی /پاســبونای ِ پــول /

Ali sepehri
10-12-2008, 08:22
گرگ بودن در لباس میش گشته کارما/خواجگی در صورت درویش گشته کارما/این تملق های باطل،وین هوس های مگو/خلق اندوه و غم وتشویش گشته کارما/در تحی/

magmagf
10-12-2008, 08:23
اين عكس من است زير پا افتاده
اين عكس من است… عكس مردي ساده !

با دوست سابقم گرفتم آن را
…با دختر عاشقي كنار جاده !

مغرورترين دختر آبادي بود
آزادترين دختر يك آزاده …



شاعر شده بود تا خدايي بكند !
مي خواند فقط غزل سر سجاده !

…يك روز غروب خواهر ما شد و رفت !
لعنت به چنين خواهر و خواهر زاده !!

عاشق شده بود …جاده ها مي گفتند :
به مرد مسافري شده دلداده …

اينگونه خودش مسافر شعرش شد
اينگونه نشست در گلوي جاده !

…اين گوشه عكس ، جاده را مي بينيد ؟!
دلپيچه گرفته ! …هر دو را پس داده !!

حالا تو كنار جاده ظاهر شده اي
، هر چند شدي براي اين آماده -

- تا عكس مرا كنار سنگم بزني ! ،
اين عكس مرا كه زير پا افتاده -

بردار ! ولي كنارش اين را بنويس :
( اين مرد خجالتي همون فرهاده !!…

از كوه به شهر آمد و رام نشد
هر دختركي به او نزد قلاده ! …)



اين عكس من است … عكس مردي ساده
اين عكس من است زير پا افتاده …!

magmagf
10-12-2008, 08:23
به فرهاد کوه دادند

به من

تپه ای هم نرسید

مبادا

کسی عاشقم شود !

Ali sepehri
10-12-2008, 08:23
عقل من تا صيد آن ابروکمان شد/مرغ غم ترسيد و در قلبم نهان شد/زرد شد با ديدن تو باغ قلبم /باز در احساس رويش ناتوان شد

iAR11
10-12-2008, 09:01
پشت هر دیوار لنگه کفشیت...
آه... از دست این معمارهای بی‌دست و پا
...

iAR11
10-12-2008, 09:08
بیایید با خودمان روراست باشیم
هیچ‌کس واقعا دلمان را نشکاند؛
ما خود دوست داریم،‌ دل‌شکستگی را...

iAR11
10-12-2008, 09:37
دلم برای ایمانم تنگ شده
آن روزها که خدا را حتی در کوله‌پشتی‌ام هم می‌توانستم پیدا کنم
آن‌ روزها که جیب‌هایم خلوت بود
دلم تنگ شده
مانند یک تنگ ماهی که در آن فقط صدف‌های مرده‌ست
دلم تنگ شده
مانند یک شاخه‌ای که در بلندترین درخت جنگل،
در بلندترین قسمت درخت روییده است.
تنها..... تنها.

iAR11
10-12-2008, 09:39
تا کی عاشقی
تا کی سکوت
قدری هم متنفر باش
از تمام لیلی‌های دنیا

wordist
10-12-2008, 11:17
من

با شعر زاده شدم

با شعر زيستم

و با شعر خواهم مرد

پس

مرا شاعرانه دفن كنيد ...

MaaRyaaMi
10-12-2008, 11:39
جای بدی ایستاده ام
بوته ها ی خار تا قلبم رسیده و بالا تر ...
بر این لبه نوبت گرفته باد
و دستم هنوز شاخه ای ندارد برای گلابی
با اینهمه ابر کشته وخانه هایی که تا کرده ام
زخم پیشانی سمتی ندارد
تنهایی ورم می کند
عین زنی چا ق که جنگل ها را می زاید
تا آسمان در برگهای او بخوابد ا
از اینهمه دوری
صدای راه نمی آید
تا برگهایی که پوشیده ام
شعر چشم ها ی تو را دارد
و دهان کودکی در خواب
وقتی اشک ها را دزدیده بود
جای بدی ایستاده ام
و دوستت دارم هی شکلی می شود برای باریدن

::.آزیتا قهرمان.::

t.s.m.t
10-12-2008, 12:40
قبایل رفته اند و
در بیابانها
سواری نیست
در این مانداب یاری نیست
پلنگی می رمد در بیشه ای خاموش
و بادی میبرد
برگ نحیفی را
کنار نهر
مرا در بیشه می خوانند و
می خوانم:
در این مانداب یاری نیست

سادات اشکوری

wordist
10-12-2008, 13:06
آنقدر شاعر بي‌كلام مي‌مانم تا برگردي ...

آنگاه

آنقدر شعر مي‌گويم تا باورم كني ...

و

ديگر هيچ نخواهم گفت تا ...

MaaRyaaMi
10-12-2008, 13:12
و روز را بی نام تو
و بی اسم تو آغاز کردم
و تو را از درون چایی ام بیرون انداختم
از صبحانه ام بیرون انداختم
تو را از درون آشپزخانه ام بیرون انداختم
و گلدان ها را آب ندادم ... تا خشم تو را ببینم

نام تو را از پاییز
پاییز را از مزرعه
مزرعه را از شعرها حذف کردم
تو را از گذرگاه فصل ها و خاطره هایم بیرون راندم
و به کنار آینه رفتم
تا گیسوانی را که دوست داشتی به قیچی بسپارم
افسوس که در آینه ها فقط تصویر یک گل آفتابگردان بود
انعکاس تصویر نامهربان تو
تا ابد به روی صورت ام سایه انداخته بود
و من تو شده بودم!...

::.نسرین بهجتی.::

iAR11
10-12-2008, 13:54
من و سکوت
سه سال است
درخیالِ کویر
تمام شنها را
به جانِ خار قسم می دهیم ، ردی از
نگاهِ مرگ
و عطرِ غریبِ شاخه سدر
نشانمان بدهند.

amir 69
10-12-2008, 15:30
بوی تو می اید هنوز
در دستهایم...
در حرفهایم...
در اسمان
چه سردی
چه سنگ
و من
چه دلخوشم به امدنت

amir 69
10-12-2008, 15:33
دیر است ، دیر ... !!
برای عاشق شدن
برای «تو» ...
و برای من
که جز نگاه « تو »
دیگر هیچ ندارم تا به دیوار اتاق بیاویزم!
چه زود عاشق شدم !!
دلم آینه ی قدیمی ام را می خواهد
که در آن هر روز هزاران بار « تو » را می دیدم
و اکنون
تصویر « تو » را که
هر روز هزاران بار در حال کمرنگ شدن است .... !
دلم عشــــــــق می خواهد ....
دلم « تو را می خواهد ...
دیر است .... دیر !
برای عاشق شدن
برای « تو »
برای منی که می دانم
بیش از عشق ،
به « تو » محتاجم !

Eshghe_door
10-12-2008, 16:09
پشت هر دیوار لنگه کفشیت...
آه... از دست این معمارهای بی‌دست و پا
...

میشه یکی از دوستان اینو برام تفسیر کنه؟متوجه نمیشم:41:

zooey
10-12-2008, 19:33
پیش از این
خاکسترم
در کوزه ای دربسته بود.
اکنون
در شهر بادخیز
روی شیروانی ها می گسترم
از چشمه های سنگی جاری می شوم
و قاطی غبار
بر پنجره ها می نشینم.

مریم مومنی

Eshghe_door
10-12-2008, 19:45
دلم ز نازکی خود شکست در ره عشق

وگرنه بر تو نیاید که دلشکن باشی

Ali sepehri
10-12-2008, 20:56
مي گويند: بتاب! /از بدو دلدادگي تا انتهاي سرگشتگي!/و من؛ مات! تنها در افکار خود سايه روشن مي زنم!/مي گويند: بخوان!/از ابتداي خلقت تا روزهاي نيامده!/و من؛ مبهوت! در آشفتگي خود فرياد مي زنم!/مي گويند: برقص!/از بلنداي ناز تا خواهش نياز!/و من؛ بي تاب! دوش به دوش پروانه ها ديوانه مي شوم!/مي گويند: بمان!/از ديروز روز تا فرداي شب!/

karin
10-12-2008, 21:39
موهایت را
باز می‌کنی
دستانم را می‌گشایم
زیر باران...
خدا خیس می‌شود.


حمید رضا سلیمانی

MaaRyaaMi
10-12-2008, 22:01
روزمرّه‌گی‌هایم را با تو
که قسمت می‌کنم، دیگر روزمرّه‌ نیستند.
با تو هر روز را زندگی کرده‌ام...

Ghorbat22
11-12-2008, 04:54
دیدار دو کفشدوزک
در شکوفه ی یک بادام
چنین است
پیراهن عاشقان

محمود كوير

Ghorbat22
11-12-2008, 05:17
می گویی دوستت دارم
و من از زمین می رویم
مست می شوی
موج بر می دارم
شعری می نویسی
من با دهان زنی زیبا می خندم
اما
هر شب که می خوابی
تکه هایم را از میان روزهای تو جمع می کنم
و با چشم های زنی خسته به خواب می روم

آيدا عميدي

magmagf
11-12-2008, 07:56
عاشق بودم

کسي عشقم را نفهميد

حالا که مي خواهم تنها بمانم

رهايم کنيد

magmagf
11-12-2008, 07:56
دستانت را

طناب بازوانم کن

کت بسته بی هیچ تفنگ

بی هیچ فشنگ

شکار تو خواهم شد

magmagf
11-12-2008, 07:57
بند بند وجودم

به بند بند وجود تو بسته است

با این همه بند

چه ازادم !

magmagf
11-12-2008, 07:57
در گرگ و میش تاریخ ها

با فریادی خاموش



هفت جان داشتم و

تحملی بی گزاف ........

زن بودم

magmagf
11-12-2008, 07:57
ته تمام عاشق شدن هایم

به کوچه ای خاکی منتهی می شود

و لب های کسی که پافشاری کرد

روی لب هایم

Ali sepehri
11-12-2008, 08:09
دوباره اين من اين تو اين صداي تو/صداي سبز و ساده و رساي‌ِ تو/صداي‌ِ تو كه غ‍ُسل مي‌دهد مرا/صداي‌ِ تو ـ صداي‌ِ آشناي‌ِ تو/صداي‌ِ تو كه موج مي‌زند در آن/نجابت‌ِ تو، ح‍ُجب‌ِ تو ـ حياي‌ِ تو/صدا كه جلوه‌اي‌ست از صداقتت/صدا كه شم‍‍ّه‌اي‌ست از صفاي‌ِ تو/صداي‌ِ تو كه سنگ را ستاره كرد/صداي‌ِ تو، صداي‌ِ كيمياي‌ِ تو/صدا كه از قديم مانده و نديم/صدا كه از نياي‌ِ ما، نياي‌ِ تو/صدا كه چون شهاب در شب‌ِ كوير/صدا كه مثل‌ِ صبح‌ِ روستاي‌ِ تو/صدا كه از قديم مانده و ن‍ُو‌َست/صداي نو نوار و نو نماي‌ِ تو/دوباره اين من اين شب اين شب سياه/پناه مي‌برم به شعرهاي‌ِ تو/به شعرهاي‌ِ تو: زبور پارسي/به واژه‌هايِ ـ پاك و پارساي تو/به واژه‌ها ـ ستاره‌هاي سربلند/ستاره‌هاي‌ِ روشن و رهاي تو/پناه مي‌برم شبانه‌هاي تار/به نور‌ِ نغمة تو و نواي‌ِ تو/كبوتري‌است روح‌ِ من سپيد و سور/كه مي‌پ‍‍َر‌َد شبانه در هواي‌ِ تو/كه مي‌پ‍‍َر‌َد شبانه و نمي‌رود/به صحن‌ِ ديگر از د‌َر‌ِ سراي‌ِ تو/سلام! شاعري كه شعر پارسي/سلام مي‌دهد به اعتلاي‌ِ تو/امام‌ِ شعري و قبول مي‌شود/نماز‌ِ واژه‌ها به اقتداي‌ِ تو/سلام! رهرو‌ِ يگانه‌اي كه نيست/كسي به غير راه، رهنماي‌ِ تو/سلام و صد سلام و صد سلامتي/سلام و چيست اي رسيده ـ راي‌ِ تو؟/تو كيمياگري و حيرتا! پدر/م‍ِسي گرفته خ‍ُرده بر طلاي‌ِ تو/گرفته نكته بر تو نكته‌دانكي/كه باژگون كند مگر بناي‌ِ تو/خبر ندارد از كلام كاملت/كنايه مي‌زند به ك‍َبرياي‌ِ تو/

Ali sepehri
11-12-2008, 08:15
اگرچه بار گراني است گر به دوش نباشد/مسير چشمة بودن به باتلاق مي‌افتد/چه حكمتي است خدايا كه بي‌بلاي وجودش/ميان زندگي و مرگ انطباق مي‌افتد/هنوز هيچ دلي پي نبرده است كه اين شور/چرا بي‌آنكه بخواهيم اتفاق مي‌افتد/

Ali sepehri
11-12-2008, 08:17
گمان نمي‌كنم اين دستها به هم برسند/دو دلشكستة در انزوا به هم برسند/ضريح و نذر رها كن بعيد مي‌دانم/دو دست دور به زور دعا به هم برسند/شكوه عشق به زير سؤال خواهد رفت/وگرنه مي‌شود آسان دو تا به هم برسند/

Ali sepehri
11-12-2008, 08:46
به جـان ٬ جـوشم که جـویای ِ تـو بـاشم/خـَسی بـر مـوج ِ دریای ِ تـو بـاشم/تـمـام آرزوهـای منـی ٬ کـاش ٬/یـکی از آرزوهـای ِ تـو بـاشم/

Ali sepehri
11-12-2008, 11:08
از لبهـاي گــل سرخ، اســم تــو رو شنيدم/عکست رو تــو قاب دل، با رازقـي کشيدم/روز تولــد تو............ميــلاد عاشقــي شد/چشم قشنگ و نازت خورشيد زندگي شد/اي مـــاه آسمـــونم بي تو چه بي قرارم/آواي دل تو هستي من بي تـو بي بهارم/تو قلــب پاک بابا، عشقت زده جـــوونه/از حالا تا هميشه تـــويي چراغ خــونه/

MaaRyaaMi
11-12-2008, 11:40
حیف که حوصله می خواهد
حرف زدن از چیزهایی که حوصله می خواهد
وگرنه می گفتم
خورشیدی که در کهکشان من می سوخت
سوخت...

iAR11
11-12-2008, 14:02
دردها از بودن است و حرفها از نبودن،
میان بودن و نبودن مرزی است باریک ....
شاید بتوان در آن مرز قدم زد، آبی نوشید و شعری نوشت ...
بی هیچ درد و حرفی....
چرا نخستین شعر آدم از نخستین دردش مایه میگیرد؟؟؟
مگر شعور با درد ساخته میشود؟؟؟
میتوان بدون درد هم شعری سرود......؟
من آن مرز را میخواهم.....

Ar@m
11-12-2008, 19:02
هنوز هم گاهي اوقات
ناگهان پنجره باز مي شود
در هجوم پرده ها
در هجوم تاريكي
در هجوم سرما و درد
در درونم مي شكفي
حس بودن گاهي هنوز هم
گاهي
هنوز هم
حس خوبي است

Ali sepehri
11-12-2008, 20:40
ای سر چشمه ی محبت/ای عشق واقعی/چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است/چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود/بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است/چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای/من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی/تو هوای دلم را با طراوت کردی/زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم/پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم //

Eshghe_door
11-12-2008, 20:59
بی تو بهانه هایم برای ماندن تمام می شود
بیا که شوق رسیدنت کام مرگ را برایم تلخ میکند
بیا که بی تو لحظه لحظه ی زیستنم چیزی جز سراب ثانیه ها نیست
بیا و وجودم را به زندگی وادار کن
بیا که آه دلتنگی بسی آزارم می دهد
بیا، بمان و بدان که
دوستت دارم

(شاعر : خودم!)

Ghorbat22
11-12-2008, 21:27
به خانه می آیی و کتت را گوشه ای می اندازی
چه کرده ام امروز که نیم نگاهی نمی کنی ؟
تو کاری نکرده ای
کسی دیگر دست به کار شد و تسخیر خانه ی تو کرد .
کاش دروازه ی قلب بعد عاشق شدن بسته می گشت .

" خودم "

magmagf
12-12-2008, 00:43
اسم من

بعد از من خواهد ماند

ولی اسم من

چه ربطی به من

و به شعر من دارد

نمی دانم

magmagf
12-12-2008, 00:46
دور را نگریستن

با عینک برای نزدیک

و همه چیز محو می شود

و شاید همواره در جهان

عینکی بر چشم داریم

که فقط برای دیدن

نزدیک است

magmagf
12-12-2008, 00:49
جهان آهنگی

بیش نیست

و ما همه زیر و بم

آن هستیم


بیژن جلالی

magmagf
12-12-2008, 00:52
چون در طول تاریخ

در مقابل واقعیت غیر قابل قبول

قرار داشته ایم ناچار شعر گفته ایم



بیژن جلالی

magmagf
12-12-2008, 00:54
سموری ایستاده

سموری نشسته

گوشه لب هردو شان ته سیگاری ،

نمه لبخندی ،

یکی امیدوار

دیگری تباه شده.


همه زندگی شاید همین است:

سموری ایستاده

سموری نشسته

Ghorbat22
12-12-2008, 07:15
نشستی و زل زدی به شعله ی شمع
کاش میدونستم به چی فکر می کنی
سوختن ؟
یا
پروانه شدن ؟!

Ghorbat22
12-12-2008, 07:30
هر وقت دستانت را می سپردی به من
دریایی از آرامش نصیبم می گشت
اکنون!
اقیانوس های آرامش هم جای
خالی دستانت را لحظه ای نمی گیرند .

" خودم"

Eshghe_door
12-12-2008, 11:16
گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است

MaaRyaaMi
12-12-2008, 12:44
طعم گسی در دهانم می ماسد
پشت می کنم
به سه شنبه هایی
که رابط حرف های بریده مان را گم کردیم...
این دست ها
چهره ات را هم به یاد نمی آورند
با بغضی
که در گلوی ابرها جا مانده است

مرضیه عابدینی

Ghorbat22
12-12-2008, 15:24
چه قدر ترانه می سرایی و آهنگ می نوازی
کاش آنقدر که به دنبال ساختن آهنگی هستی
به فکر این هم بودی
که آیا گوشی هست برای شنیدنش ؟!

"خودم"

Ali sepehri
12-12-2008, 17:18
اگر باد بودم مي وزيدم اگر ابر بودم مي باريدم، اگر مهر بودم مي تابيدم، تا بداني دوستت دارم اگر ابر بودي به انتظار اشکت مي نشستم، اگر مهر بودي در پرتو ات خود را گرم مي کردم، اگر باد بودي چون برگ خزان خود را بدستت مي سپردم، اگر خدا بودي به تو ايمان مي آوردم تا بداني دوستت دارم اگر هيچ بودي از تو ابر سپيدي مي ساختم، از تو خورشيد با شکوهي بوجود مي آوردم، تو را نسيم ملايمي مي کردم از تو خدايي بزرگ مي ساختم، تا بداني که فقط تو را دوستت دارم انتظار ديدن تو کوله باري سنگين است که به دوش مي کشم ... انتظار شيريني است ... درديست که دوستش دارم !!! غمي است که رنجم مي دهد ... غمت را هم دوست دارم

karin
12-12-2008, 18:44
سروان به سرباز گفت
- دستهايت كو
- در جيبهايم به دنبالشان مي گردم
سالها هر دو ايستادند
يكي مي گشت
و ديگري آرام نگاه مي كرد

karin
12-12-2008, 18:46
سياه سفيد سفيد سياه
ما کليد های پيانو هستيم
با نوازنده ای بالای سر
که سر در نمی آورد
هی مارش می دواند توی پوتين های سربازی ام
هی دست می زند
به نظم نت هايی که رابطه اند ميان من و يک کليد سفيد
می خواستيم در تصنيفی خانه کنيم
سر در بياوريم از سر کسی که گريسته برای کسی
آرام باش
ما فقط کليد های پيانو هستيم
سياه سفيد سفيد سياه
آن که نت ها را می نويسد
ضربه ها را تنظيم می کند


آرش نصرت اللهی

karin
12-12-2008, 18:47
خورده نان ها براي پرندگان
خورده ستاره ها براي كودكان
شكوفه ها براي ما
و فشنگها براي سربازان
سربازاني كه از افق مي آيند
و در خط مغرب ناپديد مي شوند
آنها به رايگان به جهان شليك مي كنند
تا در كنار اين همه زيبايي
مرگ را از ياد نبريم


بابک بهاری

MaaRyaaMi
12-12-2008, 19:02
از یک دروغ تــازه می تـرسـم
از حسِ غمـگــینِ شـروعـی نو
قلبت اگه هم جنـسِ خـورشیده
از شیـشه ی تـردیدِ من رد شو
روشن کن این مخروبـه ی سردو
خـالی کـن ایـن لبــریـزیِ دردو
ثابت کن ، احساست فقـط عشقه
می شـه به هم تکـیه کنیم هردو
ثابت کن ، ارزش داره همـراهـی
توُ جـاده ی مـرمــوزِ تـنـهـائی
مقصـد اگرچـه دوره ... ثابت کن !
حتـی اگـه گـم شـم ، تـو پیـدائی
دیگـه نمی خـوام وقـتِ افتادن
حـامیِ من دسـتِ خـودم باشه
یا قـامـتـم زیـرِ فـشـارِ بغـض
با یک تلـنـگر ، بشـکنه ، تـا شه !
توُ وسـعـتِ حرفای مصنوعی
بسه تظاهر با لبِ خندون
چـیـزی نگـو ، تا واقعیت رو
چشمات بگن ، با لهجه ی بارون ...

zooey
12-12-2008, 19:22
تخمی از لانه بیرون می افتد

و می شکند

زندگی

بچه گنجشکی را غافلگیر می کند

جلیل صفر بیگی

zooey
12-12-2008, 19:23
می دانم رهایم نمی کنی
آینه ام! بیفتم از دستت
هزار تکه می شوی
دستم را بگیر!

Ghorbat22
12-12-2008, 22:20
خواستم تا ابد در گوشه ای از ذهنت بمانم
رفتی ; گفتی : نه
خواستم برایت همان دختر رویاهایت باشم
رفتی; گفتی : نه
خواستم تو را به گل نیلوفری که سال ها همچون مرداب در انتظارش بودی برسانم
رفتی ; گفتی : نه
حالا که نیستی دیگر حرفی نیست
فقط کاش به جای این همه نه به من می گفتی چرا !

"خودم"

magmagf
13-12-2008, 00:55
سایه های ما

در هر کاری شریک ما هستند

اما موقعی که ما شرمنده می شویم

آن ها سرخ نمی شوند…

magmagf
13-12-2008, 00:55
شرط دل دادن…دل گرفتنه

و گر نه…

یکی بی دل می مونه

و اون یکی دو دل…

magmagf
13-12-2008, 00:57
دیگرانم گفتند

سوختن و ساختن

ما با سوختن خود بود که ساختیم

و با ساختن خود بود

کاین چنین…بی رحمانه

سوختیم…

magmagf
13-12-2008, 01:03
به دور خواهم چرخید

چون سنگ آسیا

و روز های خود را آرد می کنم

برای خمیری که هرگز

ور نخواهد آمد

برای نانی که همیشه

فطیر خواهد ماند

magmagf
13-12-2008, 01:04
از جهان عقب نشینی کرده ام

به روی تخت خوابم

در کنار دیوار

ولی هنوز نمی دانم

که من رو به جهان دارم

یا پشت به جهان کرده ام

amir 69
13-12-2008, 09:59
گلهاي آفتابگردانم
را رو به قطب مي كارم
شايد اينبار
اسكيمو ها برايم دعا كنند...

iAR11
13-12-2008, 12:08
کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من
می‌سپردم که مواظب باشی
جنس این جام بلور است
پر از عشق و غرور است
مبادا که بازیچه شود؛ می‌شکند...
می‌شکند، می‌شکند

iAR11
13-12-2008, 17:06
لالالالا گل مریم
لالالالا پر دردم

لالالالا گل پونه
دلم غمگین ، پرخونه

لالالالا ، لالالالا
تویی لیلی منم مجنون
لالالالا ، تن خستم
نداره بی تو حتی جون

لالالالا ، مثل ابری
بدون تو ، می بارم
لالالالا توئی ماهه
سكوت سرد ، شب تارم

لالالالا گل بارون
بخواب ساكت ، بخواب آروم

لالایی كن كه بیدارم
به دل هزار غم دارم

t.s.m.t
13-12-2008, 18:31
فنای عُمردن گویا دگیللر غنچه تک واقیف
اولار کیم ئوزلرین دونیا ایچون دلتنگ توتموشلار

فضولی

گویا از فنای عمر ،همچون غنچه واقف نیستند
آنان که خود را دل تنگ ِ دنیا ساخته اند.

Ghorbat22
13-12-2008, 19:31
دفتری از خاطرات با تو بودن دارم
آن را که می خوانم همه می خندند!
چرا؟
می گویند دفترت خالی است تو چه می خوانی ؟
آنها نمی دانند که نوشته هایش را با اشک خود هک کرده ام.

"خودم"

Ghorbat22
13-12-2008, 19:46
زندگی ما هر دفتری بخواهد باشد ,باشد
چهل برگ, پنجاه برگ , هشتاد برگ ,صد برگ و...
وقتی تو نباشی نمی خواهم یک برگ از آن نیز ورق بخورد .

"خودم"

t.s.m.t
13-12-2008, 20:53
در عطشناکی تن های بی قرار بلوغ

و حریق های حریر جوانی

فروزانی عشق را با خاکستر یادها جا نهادیم و در فرداها

به جویایی سقفی

و همدمی بر خاستیم

که ملولی های دفتر ایّام را

با خطوط رابطه پر کند.



در تنگناهای امکان

قافله ی عشق

همیشه عبوری ممنوع داشت1



علیرضا ذیحق

t.s.m.t
13-12-2008, 20:54
در نمور سرد کلاسهای رو به آفتاب بود

که فهمیدم برای خنده نیز

باید ابر گریه کند و دنیای شاد کودکی اش

از چشم هر بزرگی

پوشیده باشد.



علیرضا ذیحق

Ghorbat22
13-12-2008, 21:09
من ,تو ; ما
یادت هست ؟
تمام شد ... حالا :
تو ,او ; شما
من هم به سلامت

"خودم"

magmagf
14-12-2008, 06:08
تصویرت را در آب دیدم

تو رفتی

من به دنبال رودخانه راه افتادم…

magmagf
14-12-2008, 06:10
جوانی‌ام
گوشه‌ی آغوش تو بود
لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی
پیدایش می‌کردم


آغوشت را باز کردی
برای رفتن‌ام
شاید حق با تو بود
من دیر شده بودم

magmagf
14-12-2008, 06:15
چيزي به آخر قصه نمانده بود

وقتي كلاغ بي وقت آمد و

روي حرف‌هاي مادربزرگ نشست

آرزويش را جمع كرد با شتاب

روياهايش را زير بغل زد

شال زيبايش را به سر كشيد و...رفت

از خواب كه برخاستيم

مادربزرگ نبود

و پايان خوش قصه را

كلاغ سياه

براي هميشه برده بود

magmagf
14-12-2008, 07:30
ای خدا غصه نخور! از تو فراری نشدم!


بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم


با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد


شاکی از اینکه مرا دوست نداری نشدم!


ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد


منکه ویرانتر از این ابر بهاری نشدم!


قسمتم بود اگر رفت و مرا تنها کرد...


بعد از او غرق شکایت ز تو آری نشدم ...!


ای خدا غصه نخور! باز همین می مانم


من زمین خورده ی این ضربه ی کاری نشدم!


هرکه می خواست مرا از تو جدا سا زد دید


هرچه کردی تو به من از تو فراری نشدم ...

magmagf
14-12-2008, 07:30
نمي خواستم آسمانت را غصب كنم
گمان داشتم
وسعتش به قدر بالهاي من است
لبخند بزن
از آسمانت مي روم
و با خاطره اش بالهايم را آبي مي كنم

يك تكه ابر به من ببخش
كه در دلتنگي ام ببارد

iAR11
14-12-2008, 13:07
تازه به سمت فراغت اضلاع باران رسیده بودم
که تو آمدی
و خواستی صورت تر من را با دستمال عقل پاک کنی
اما قطره های آب پاک نشدند،
چون خودشان پاک بودند و تو تعجب کردی،
چون خبر از پاکی آب نداشتی،
چون به حجم آفتاب پس از آن باران نگاه نکردی،
آری نگاه نکردی،
نگاه را فراموش کرده بودی،
و نگاه تنها چیزی است که تو را می رساند به ابعاد ادراک
ادراک دوست من،
ادراک.

iAR11
14-12-2008, 13:09
درمیان بودن و نبودن،
من بودم
و رنگش سپید بود آن جا
آن جا همان خالی محض بود.
و من را تهی کرده بود
و من شاید همان خالی محض شده بودم.
اما،
من،
رنگم آبی بود.

amir 69
14-12-2008, 14:09
عشق، آزادی است
و آغوش تو،
سرزمینی که هرگز نداشته ام

t.s.m.t
14-12-2008, 17:38
در سپیدی های آسمانی که ابر،اندودش کرده است
ادراک حسی گنگ مرا
از درد،از زخم
و از نیامده ها میترساند.
***
پاییز نگاه های هراسانم در آئیینه
لبریز خیرگی در
نیمرنگی های عاطفه و نیازست
که در برگ های خموشی های اندیشه ام
باغ های ویران خیالم را
انباشته اند.
به زیر پلکهای من که دنیایی از بهار خفته بود
این خزان،آزارم میدهد و گم میشود در حیرانی فصول
وقتی که زمستان دلم
بی ابر،بارانش میگیرد.
از راههای نپیموده خسته ام
و از آرزوهای نارسیده،سرشار!

علیرضا ذیحق

Ghorbat22
14-12-2008, 21:39
برگی از درخت پایین افتاد
پاییز که نبود چرا افتاد ؟!
آن بالا خبری بود
سیب به او گفته بود :
تو مرا مخفی می کنی و زیبایی مرا می پوشانی
برگ گفت : عاشقت باشم و نگیرمت در آغوش؟!
جوابش داد:قرمزی مرا خراب نکن نمی خواهم عاشقم باشی .
برگ هم فروتنانه به زمین افتاد .
چه قدر برگ و من شبیه هم بودیم
با یک تفاوت !
او زیر پای دیگران نیست شد
من به زیر اخم تو ..

"خودم"

Ghorbat22
14-12-2008, 22:19
در بسترت
بيدار مي شوم
مي دانم
كه خواب ديده ام.
ساعاتي قبل،
اين ساعت شماطه اي
جدايي را
رقم زده بود
و من
قرنهاست
كه مي نويسم
اين سطرهاي عشق را .

ریموند رخشانی

magmagf
15-12-2008, 06:02
آب قند علاج مرا نمی کند

سرگیجه ام

از پریشانی ست…

magmagf
15-12-2008, 06:03
من از دیروز و هر روز

می نویسم

پس چرا زیر شعر هایم

تاریخ روز را

می نویسم؟…

magmagf
15-12-2008, 07:25
ساحل نشینان پیر باور دارند

دریا جنازه را بساحل میدهد

ایا من در تو مرده ام

که به ساحلم دادی؟

من برروی ماسه ها افتاده ام

و نفس می کشم

چشم به تو دوخته و جان به اواز جاری تو سپرده ام

و

مرور میکنم ترا

روزها و سالهای پر عطوفت را.............

تو دریایم بودی

پر طراوت و پر مهر...

magmagf
15-12-2008, 07:25
داستانی نوشت

اما بی پایان

می گفت :

دست به دست که بگردد

خودش به پایان میرسد...

magmagf
15-12-2008, 07:26
پرنده ای برای تولدت

آزاد می کنم . . .

تو یکسال آسمانی تر می شوی...

amir 69
15-12-2008, 10:10
تنها گناه ِ ما ..
این بود که نفس می کشیدیم ..
چه گناه ِ مکرری ..
اصرار بر این گناه ِ کوچک بود که ..
بزرگ شدیم ..
و اکنون نفس است که ..
میان ِ رفته و نیامده ..
می رود و می آید ..
تا باز شاید ، بزرگتر شود ..
گناه ِ بودن ِ ما .. .

amir 69
15-12-2008, 10:12
نازنین ..
نگاه کن ، بزرگ شدم ..
آن هم بدون تو ..
آنقدر ها هم سخت نبود ..!

amir 69
15-12-2008, 10:23
من
.
.
.
و
.
.
.
تو

میبینی چقد فاصله هست
از بهشت تو
تا دوزخ من

amir 69
15-12-2008, 11:47
گاهی در خیابان بوی تنت را احساس میکنم

انگار همان جا بوسیده باشمت

اما لحظه میگذرد، زود

مثل خودت ...

Ghorbat22
15-12-2008, 16:05
از آسمان تا زمین راهی نیست!
اگر...
تو ماه شب باشی و من برکه ی کوچک آب!

Ghorbat22
15-12-2008, 17:01
برگ های ِ سوخته
نگاتیو ندارند
فقط... می ریزند
:
:

رباب محب

amir 69
16-12-2008, 00:58
دلم می سوزد
برای چنارهای کوچه مان
فقط برای این ایستاده اند
که پاییز ها، برگ بریزند
برای گامهای تنهای ما
تا انتهای کوچه

amir 69
16-12-2008, 01:01
سرمای خاطرات رفتنت
برگ برگ وجودم را
بر باد داده است
خم شدم زیر آوار نبودنت
میدانم مژده آمدنت را
از پرستوهای بهاری نخواهم شنید...

amir 69
16-12-2008, 01:08
شعرهایم از نبودن های توست
اما اگر بودی ...
عاشقانه هایم را
در آغوشت میخواندم
شاید اگر بودی ...
مجبور نبودم بنویسم برای روزهای نبودنم
برای روزهایی که میایی و من ...!

میبینی ... هنوز هم امید دارم به آمدنت
هنوز هم منتظرم ...
با اینکه میدانم
راهی برای آمدنت نگذاشته ایم!

amir 69
16-12-2008, 03:27
وقتی که جز وصال به دردم نمی خورد
قهوه نریز! فال به دردم نمی خورد



من سردم است و چاره فقط دستهای توست
گولم نزن که شال به دردم نمی خورد



من تشنه ی توام، عطشم داغ و واقعی ست
تمثیل و قیل و قال به دردم نمی خورد



این دکمه های باز صریحم نموده اند
من سیب و پرتقال به دردم نمی خورد



آخر کجای سیب شبیه " سه نقطه " است
من " نقطه چین " کال به دردم نمی خورد



چشمک نزن! حواله نکن بوس ِ راه دور
توی قفس که بال به دردم نمی خورد



از خاطرات خوب گذشته نگو عزیز
تقویم پارسال به دردم نمی خورد



مردانه قول وصل به من داده ای ولی
من مرد ایده آل به دردم نمی خورد !!



یا خون من به گردن تو یا بگو بله..
در عشق احتمال به دردم نمی خورد
***
حالا بریز قهوه و آبی بپوش و بعد..


اینجا به بعد این غزل من خصوصی است!

magmagf
16-12-2008, 06:28
لابه لای لوبیا سبزها

توی سینی

آفتاب پرستی جا خوش کرده

با دم سبز پیچک وارش

به رنگ لوبیا درآمده

و چشم هایش را می چرخاند

تا بخنداندم

من دم لوبیا ها را می گیرم

وحواسم هست

که اشتباهی

دم آفتاب پرست را نچینم.

تلویزیون فیلم نشان می دهد.

سرخ پوستی،

زن جوانی را به دوش گرفته،

روی اسب می نشاند.

اسب چهار نعل می تازد.

از دشت ها

از رودخانه ای کم عمق

از سنگلاخ

من به این فکر می کنم

که

دو روز قبلش

صدایش را شنیده بودم

که می خندید

و دلش

برایم تنگ شده بود

و بعد

از کجا می دانستم

که دیگر نخواهد بود؟

اصلا از کجا بدانیم،

که آخرین بار است؟

...

این شعر نیست

متن

پاره

پاره

من است.

magmagf
16-12-2008, 06:29
من مرد عصر حجر هستم

با کت «توید» و شلوار «فلانل»

لمیده در کنار رادیو

من مرد عصر حجر هستم

در کنار تل مجلات و کتاب ها

و گاه لبه تیشه ی سنگی خود را

روی ناخن دستم امتحان می کنم

magmagf
16-12-2008, 07:26
چند تا سیب

هدیه ای کوچک

شمعی روشن

و بوسه ای آتشین

حالا لب هایم را فوت کن

تولدت مبارک . . .



( رسول عظيمي)

magmagf
16-12-2008, 07:26
پرواز می کند

کلاغ با بالی سیاه

لک لک با بالی سفید

آسمان سیاه و سفید نمی پرسد .

بی دریغ خود را به پرندگان می سپارد . . .

magmagf
16-12-2008, 07:27
چه سریست میان تو

و باران

هرگاه گل یادت در وجودم می شکفد

باران می گیرد

تکلیف من چیست ؟

که تمام لحظه هایم بارانیست . . .

amir 69
16-12-2008, 14:42
دوستت دارم،


تا روزقیامت ...
.
.
.



چه زود قیامت شد ... !!!

Ghorbat22
16-12-2008, 15:59
مادرم فکر می کرد
زندگی من یک تلویزیون رنگی ست
و برنامه هایش را می شود
هر چند ثانیه یک بار
با لمس شماره ای
از راه دور عوض کرد .
پدرم فکر می کرد
زندگی من صحنه ی نمایش است
و شخصیت من می تواند
هر چند دقیقه یک بار
با خاموش و روشن شدن یک چراغ
همراه با لباس و کفش و آرایش و مدل موهایم
تغییر کند .
من فکر می کردم
زندگی ام پیله ای کوچک بود
که خیلی دلم می خواست
پاره اش کنم
و بال های خوشرنگم را
یک بار هم که شده
در آفتاب ببینم.

ماندانا زنديان

Ghorbat22
16-12-2008, 16:00
امروز هر چه می رفتم
به خانه نمی رسیدم
در من دهان شب
ماه را بلعیده بود
خواب رفتم و عروس شدم
داماد پیشاپیش مُرده بود
و غریبه ای گفت انکحتک و زوجتک....
"بله بله بله
بی حجله و شمعدان و نان
با آینه
ازدواج می کنم"
بیدار شدم:
انگشتری که دنیا به دستم کرده ست
حلقه ی تنگی ست
از غبار.

لیلا فرجامی

Ghorbat22
16-12-2008, 16:05
مي گفتم : « بالان »
مي گفتند : « باران كوچولو ! باران ! »
و به خدا از آسمان فقط بالان مي باريد !
بالان مي بارد
درست مثل باران
ابرها
اما
هنوز با همان زبان هميشگي شان حرف مي زنند ...

حميدرضا شكارسري

Ghorbat22
16-12-2008, 17:10
دلم می خواست به طرفش بروم
اما بیشتر از فقدان جرات دچار فقدان کلمه شده بودم
قلبم سرشار بود و ذهنم خالی
بنابراین فقط او را تعقیب کردم

MaaRyaaMi
16-12-2008, 18:35
شاعر که شدم
نردبانی بلند بر می دارم
پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم
و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم
شاعر که شدم
می آیم کنار کوچه ی کبوترها
تاریخ یادگاری دیوار را پررنگ می کنم
و می روم
شاعر که شدم
مشق شبانه ی تمام کودکان جهان را می نویسم
دیگر چه فرق می کند
که معلمان چوب به دست
به یکنواختی خطوط مشق های شبانه
شک ببرند یا نبرند ؟
شاعر که شدم
سیم های سه تارم را
به سبزه های سبز سبزده گره می زنم
و آرزو می کنم
آهنگ پاک صدای تو را بشنوم
شاید که شاعری
تنها راه رسیدن به دیار رؤیا
و کوچه های خیس کودکی باشد

Eshghe_door
16-12-2008, 19:27
دیشب داشت برف می بارید
کنار بخاری
زیر پتو
آهنگی ملایم و
چراغای خاموش اتاقم.
میترسیدم
داشتم به این فکر میکردم که
نکنه تو این سرما، کسی رو به قلب گرمت پناه بدی؟
من تنهایی هم توش جا کم میارم...!!!!!!!!!!!



(خودم)

Eshghe_door
16-12-2008, 19:32
یه قهوه ی تلخ دست نخورده روی میز

یه عشق نیمه کاره که هنوزم منتظره

یه قلب ترک خورده که ممکنه هر لحظه خورد بشه

یه قطره اشک که بی سر و صدا پایین میریزه

یه اتاق سرد و ساکت که یه همنشین کم داره...

یه بغض تازه که داره صاحبشو خفه میکنه!!!!!!

و

یه آدم تنها که منتظر یارشه...

یادت نره دوستت دارم

(خودم)

Eshghe_door
16-12-2008, 19:33
داشتم آلبوم بچگیهامو ورق میزدم و

تو دوران خوش بچگیا سیر میکردم

یهو چشمم افتاد به تقویم روی میزم

کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم!!!

(خودم)

Eshghe_door
16-12-2008, 19:35
یکی نشسته گوشه ی اتاق و با خودش مشغوله

جلوتر میرم و ازش می پرسم :

-داری چیکار میکنی؟

بی معطلی می گه

-دارم خاطرات خودم و عشقمو ثبت میکنم تا با خوندنش لذت ببرم

دفترو ورق میزنم

چقدر تمیزه!!!

(خودم)

Eshghe_door
16-12-2008, 19:40
نوک همه ی مداد رنگی هام شکسته بود

گواش و رنگ روغنم خشک شده بود

آّبرنگم تموم...

میخواستم رنگین کمون بکشم

ولی انگار همه ی رنگها میدونستن

آدم بدون یارش زیر بارون...

از محالاته!!!!

(خودم)

magmagf
17-12-2008, 00:30
به لاک پشت ام

قرقره ای بستم

و بدرقه اش کردم

در حالی که

سر نخ در دستم بود

و دلم بی قرار می تپید.

می خواست برود دنیا را ببیند:

شالیزارهای چین،

خانه های سنگی یمن،

مدرسه های باله روسیه

و بچه های سیاه پوست تانزانیا

که با پلاستیک سوخته

به خواب می روند.

گاهی که خوشحال است

نخ را سه بار می کشد

و من نفس راحتی می کشم

که هنوز چیزی برای خوشحالی مانده

اما اغلب

نخ اش می لرزد

و این یعنی

یا باد می وزد،

یا دارد اشک می ریزد.

من

می دانم

که در دشت های آفریقا،

نوار غزه،

عراق،

هندوستان

و اغلب جاهای دنیا

باد می وزد

وگرنه

مگر یک لاک پشت

چقدر اشک برای ریختن دارد؟

magmagf
17-12-2008, 00:31
از عرش به فرش افتادن

حقیقت دارد

حقیقت دارد که همیشه در

روی یک پاشنه نمی چرخد

و از همه بد تر اینکه

صبر خدا

متاسفانه خیلی زیاد است…

magmagf
17-12-2008, 00:31
در تاریخ چه روی داده است

که حروف غدیر

با دریغ برابر است؟

magmagf
17-12-2008, 00:31
حالا که آمده ای

این عینک عذابم می دهد

دستم را بگیر

با تو بر می گردم…

تا روزهای قبل از 40 سالگی…

magmagf
17-12-2008, 00:31
برای دیدن تاریخ روز

تقویم را باز می کنم

و تعجب می کنم از اینکه

روز ها طبق پیش بینی تقویم

به پیش می روند

amir 69
17-12-2008, 03:15
دل من با همه وسعت خویش
تنگ یک احساس است.
حسی از جنس بلوغ.
حسی از جنس نگاه.
حس اینکه دست من،
گرمی دست پر از مهر تو را درک کند.
دل من ترسو نیست،
چونکه یاد تو دراوست.
لبم از خنده پر است،
چون تو را میخواند . . .

amir 69
17-12-2008, 03:20
باور نداشتي

در دستهاي كوچكت بگنجم

حالا ديگر مشتت را ببند !

خواهش مي كنم

amir 69
17-12-2008, 03:24
به پایان می رسد این شعر من نیز
کمی اندیشه کن در بیت آخر!
...
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!...


----------
عزیزان کسی کامل این شعرو داره؟

Eshghe_door
17-12-2008, 10:56
به پایان می رسد این شعر من نیز
کمی اندیشه کن در بیت آخر!
...
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!...


----------
عزیزان کسی کامل این شعرو داره؟

نثار مقدمت صد باغ و بستان
دلم شد قاصدک تا روز محشر
...
تویی تعبیر خواب هر شب من
که آخر سرزده ، می آیی از در
...
گلاب ناب و عنبر ، دسته ی عود
تو می آیی به دستت یک کبوتر
...
برای لحظه های نازک عشق
شدم در شعر خود آهسته پرپر
...
صدایت می زنم در زیر باران
نگاهت می کنم با دیده ی تر
...
دل دریایی ات را می نوازم
کنار ساحل فردای بهتر...
...
سه شب بیداری و شمعی فروزان
طلوع روشن یک روز دیگر...
...
دلم گم می شود در کوچه ی عشق
و پیدا می شود در پیچ آخر !
...
تو را می خوانم و یک بوسه ی داغ
که می بخشی به دست و صورت و سر
...
فراوان می شوم از شور مستی
ولی در انتظار جام دیگر...
...
به پایان می رسد این شعر من نیز
کمی اندیشه کن در بیت آخر!
...
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!... :11:

amir 69
17-12-2008, 11:25
.
.
.
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!... :11:
لطف کردین ...
ممنونم:11:

amir 69
17-12-2008, 11:36
این روز ها

مهربان شده ای !!

باز هم قصه ی رفتنی دیگر...؟!

MaaRyaaMi
17-12-2008, 11:39
آخرین خداحافظی
همیشه،بهانه ی اولین سلام است
آخرین سلام
بهانه ی اولین خداحافظی
به سکوت قسم
که بی بهانه ی رفتن می شوی
اگر کلامی از من
پژواک تمنایت نباشد
اگر دستی در آستانه ی در
آمدنت را دعا نکند
و اگر هوایی حوالی خوابهایت
بارانی نشود.

Ghorbat22
17-12-2008, 12:33
می خواهم چاهی باشد و من آب درونش گردم !
تو رهگذری عبوری از سر آن مشو
تو سنگی باش تا عابری تو را به آغوش من اندازد ..
شاید اینگونه تو را در خودم حس کنم .

"خودم "

MaaRyaaMi
17-12-2008, 13:12
گل بوده ام عمری که تو پرپر بکنی
يه روح يقين خورده که کافر بکنی
من مانده ام آخرکه چه بايد بکنم؟
بايد که بميرم و تو باور بکنی!؟

amir 69
17-12-2008, 15:42
این رسم دل بستن نبود
دستای من جا مونده که

چشمای بارونی من
سمت تو تنها مونده که

دوری ولی بیهوده تر
پر میزنی نزدیک من

از جای تو خالی تره
آیینه ی تاریک من

از روبروی چشم من
رد شو که درگیرت نشم

جویای احوالم نشو
راضی به تقدیرت نشم

حالا منم با این همه
فکر و خیال رفتنت

سخته بگم مال تو ام
سهم منه برگشتنت

دارم تحمل میکنم
هر روز عاشق تر نشم

هی با خودم خو میکنم
تا پای تو کمتر نشم

شاید تو هم راضی بشی
راحت برم از یاد تو

شاید بتونی آخرش
خالی کنی فریادتو
...
حسین ظهرابی
برگرفته از آهنگ زیبای شادمهر

t.s.m.t
17-12-2008, 23:23
" یادت باشد
آنان که مرگشان مثل تو از پیش آماده است
چنین زاده شده اند
تا خاکستر طلسمشان از جادوی سنگ آزاد گردد "

این را
پیش از آنکه برادرم در شامگاه آفرینش بگوید
و بر مرگ خویش
نماز بگذارد
گفتم
وردش را انداخت و گفت:
حقیقت زندگی
در مرگ است و عشق
به رهایی انسان
از خواب سنگ

عظیم خلیلی

magmagf
18-12-2008, 08:22
من چه می دانم که قند

بار دیگر چای را

شیرین خواهد کرد یا نه

من هیچ چیز نمی دانم

magmagf
18-12-2008, 08:23
چقدر سرد است

وقتی که نیستی و می خواهمت ....

magmagf
18-12-2008, 08:23
نه تنها غم ها را فراموش

می کنیم

بلکه خود را نیز فراموش

خواهیم کرد

و همراه همه چیز به فراموشی

بر می گردیم

magmagf
18-12-2008, 08:24
گم کردن

چه رهایی بخش است

اگر بدانیم که همه چیز را

گم می کنیم

magmagf
18-12-2008, 08:24
می رود
می آید
نمی بیند
نمی شنود
نمی خندد

می روم
می آیم
می بینم
می شنوم
نمی خندم

غریب شده ایم.

Eshghe_door
18-12-2008, 10:51
بیشتر از آنچه فکر می کنی دوستت دارم.

تویی که هیچ وقت به هیچ چیز ...

فکر نمی کنی!!!

Eshghe_door
18-12-2008, 10:52
نقاشی تو را می کشم

ولی به جای رنگ قرمز

به قلب فلزی ات ضد زنگ میزنم

تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!!!!!!!!!!!!!

Eshghe_door
18-12-2008, 10:54
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمیشود که در این سه واژه ی کوتاه!

او دوستم ندارد

Eshghe_door
18-12-2008, 10:56
چه قلب هایی که در خانه اش شکست و علتش سر به مهر ماند.

...

"عشق" را به جایگاه شهود فرا میخوانم.

قیام کنید!!!

Eshghe_door
18-12-2008, 10:59
خود را رها می کرد تا هرچه می خواهد اتفاق بیافتد!

برایش مهم نبود

از بالاترین به پایین ترین

میرسید

مدتی میماند و از بین میرفت

و

خاموش میشد

برف می آمد!

MaaRyaaMi
18-12-2008, 11:40
زنی بود
در تمام کافه‌ها
دونات تمشک سفارش می‌داد
نمی‌دانست
پاییز یعنی چه
عشق بی‌فرجام یعنی چه
زنی که
مدام عاشق می‌شد
و همیشه خیال می‌کرد
بار اول است
دونات تمشک سفارش داده‌است

MaaRyaaMi
18-12-2008, 12:22
حوصله ام پیرشده است
سلولهای تنم
پرازکسالت تنهایی است
یکی
دو
فنجان چای سبز
باطعم بهار
حال مرا جامی آورد
هنوز
ذهن من سبز است

MaaRyaaMi
18-12-2008, 12:40
اگر
نگاهت ، برای روزم ، کافی بود
آب مستم می کرد
و بادم رها
اگر برایم می ایستادی
نگاهم در پیچ گیسوانت گم می شد
و اگر صدایم می کردی
ساعت ها کر می شدم
ولی افسوس
مست بودم
رها بودم
گم شده بودم
و هیچ نمی شنیدم
افسوس و آه
از این ننگ...

Ghorbat22
18-12-2008, 13:19
راه جهنم را t كشيده ام
مبادا كفش ابري بپا بكني و سر بخوري به بهشت !
-و عقد ما جهنمي ست در دست تعمير
كه پيچ راهش را هر ژيلتي صاف مي كند

خانم !

سيد حميد شريف‌نيا

Ghorbat22
18-12-2008, 13:23
دختران قالی دار را علم کردند.
یک دانه قرمز، یک دانه کبود، شد " دل ".
دخترک به خنده، تیری از میانش رد کرد.
اشک از چشم " شانه " لبریز شد،
نقش ها را آب برد. آنچه بر جای ماند، تارهای بی پود بود و نمیکت های خالی.
دخترکان را " کار " برده بود.

شیدا محمدی

استبداد
18-12-2008, 15:43
از جیحون تا بحر خزر ، اقلیمی است گسترده
که صحرایش به جولامگاه ترکمن است.
و کوه قره داغش ، گذرگاه سیل ترکمن.
قومی است چو باد ، و سیاهی چشمان مردمش ، غنچه ی این صحرا.

Ghorbat22
18-12-2008, 19:42
در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم
همه می گویند که :
هی !!
فلانی عاشق است ؟!

amir 69
18-12-2008, 21:53
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبه ی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیاله ی چای افتاد

Ghorbat22
18-12-2008, 21:53
برو
از اينجا برو
فقط يک بار برگرد و نگاهم کن
کوتاه
اگر توانستی باز هم برو.

t.s.m.t
18-12-2008, 21:58
تیترئین میصراعلاردا
سئویگیمی سنه گؤستردیم
سئومئک
نه دئمک
بوش وئرمئک
مجهول لره دوشمئک
بوتون تانیشلیقلار بوزاریر
هئچ بیلمم
نئدن اولدو بو جایدیغیم
نئدن دویغولار یاناشی
صاباحلارا چاتا بیلمئدیک

استاد سعید احمد زاده اردبیلی

معنی

در مصرعهای لرزان
عشقم را به تو نشان دادم
دوست داشتن
گفتن از چه
غرق در مجهولات شدن
آشنایی ها کم رنگ میشوند
هیچ نمی دانم
از چه شد این یاوه گوئی هایم
از چه همجوار با حس ها
به فرداها نرسیدیم