PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : یکصدمین سال تولد روح الله خالقی



Asalbanoo
02-05-2007, 10:41
شاید تنها ساخت سرود «ای ایران» کافی بود تا نام روح الله خالقی را در موسیقی ایران جاودان سازد. ولی خالقی نه تنها سازنده این سرود، بلکه آفریننده دهها اثر به یادماندنی دیگر مانند «حالا چرا»، «می ناب» و «رنگارنگ» است؛ بنیانگذار هنرستان موسیقی ملی و نویسنده دهها مقاله و چندین کتاب پژوهشی در زمینه تاریخ و تئوری موسیقی ایرانی است.

آموختن موسیقی
روح الله خالقی در سال 1285 خورشیدی در کرمان متولد شد. موسیقی را با تار آغاز کرد و سپس نزد میرزا رحیم کمانچه کش به فراگیری ویلن مشغول شد. مدتی هم نزد رضا محجوبی آموزش دید و در سال 1302 وارد مدرسه موسیقی وزیری شد.

خالقی در این مدرسهء نوبنیاد، نزد علینقی وزیری که به تازگی از اروپا بازگشته بود، آموختن شیوه صحیح ویلن نوازی و تئوری موسیقی را آغاز کرد. مدتی هم به عنوان نوازنده ویلن با ارکستر مدرسه همکاری داشت و به پیشنهاد وزیری، علاوه بر مطالعه کتاب های هارمونی ربر و دبوا، از راه نامه نگاری با دانشگاهی در پاریس، رشته های هارمونی و سازشناسی را کار کرد. کوشش های پی گیر خالقی برای رفتن به اروپا و آمریکا برای فراگیری جدی این رشته ها به جایی نرسید.

خالقی از نوزده سالگی به تدریس ویلن و تئوری موسیقی در مدرسه موسیقی وزیری مشغول شد و به موازات آن، در دانشسرای عالی تحصیلات خود را تا دریافت لیسانس در رشته زبان و ادبیات پارسی ادامه داد.

پایه گذاری انجمن و هنرستان موسیقی ملی
خالقی در 1323 با همکاری تعدادی از دیگر هنرمندان، «انجمن دوستداران موسیقی ملی» را تشکیل داد. این انجمن کنسرت هایی را برگزار کرد که مورد توجه دوستداران موسیقی ایرانی قرار گرفت. خالقی در نهایت در سال 1328 در زمانی که تدریس موسیقی ایرانی از برنامه کار هنرستان موسیقی (کنسرواتوار تهران) حذف شده بود هنرستان موسیقی ملی را تشکیل داد.

فریدون ناصری در مقاله ای که در آذر 1369 در مجله توقیف شده «گردون» نوشت اشاره کرد: «خالقی به مدد یک برنامه ریزی صحیح و منطقی و با تمام نیرو و توانی که داشت کمر به تربیت موسیقی دانان جوان بست و در زمانی نه چندان طولانی موفق شد چهره والایی از موسیقی ملی و تحصیل کرده های آن معرفی کند. گروه کثیری از هنرمندان معاصر موسیقی ایران دانش آموخته همین هنرستان هستند و برای موفقیت بنیانگذار آن، شاهدی زنده اند.»

فعالیت در رادیو تهران
روح الله خالقی تا سال 1338 ریاست هنرستان موسیقی ملی را به عهده داشت و پس از کناره گیری از این سمت، در رادیو تهران فعالیت های خود را ادامه داد. رهبری ارکستر گلها، تهیه و اجرای دو برنامه «یادی از هنرمندان» و «ساز و سخن»، تنظیم آثار عارف قزوینی و علی اکبر شیدا برای ارکستر، از جمله فعالیت های خالقی در رادیو تهران بود. خالقی مدتی هم مدیریت مجله های چنگ و پیام نوین را نیز به عهده داشت.

ایده های موسیقایی
ساسان سپنتا در کتاب «چشم انداز موسیقی ایران» می نویسد: «فعالیت اصلی خالقی در موسیقی، آهنگسازی بود. او در آهنگسازی از سبک استادش علینقی وزیری پیروی می کرد و آهنگ های خود را با هماهنگی برای ارکستر می نوشت. خالقی معتقد بود وزن در موسیقی ایرانی باعث تحرک است و از سوی دیگر اگر قطعه موسیقی به صورت چندصدایی نوشته شود حزن و اندوه و یکنواختی آن کاهش می یابد. خود او با مطالعه در آثار وزیری (پیشگام چندصدایی در موسیقی ایرانی) و تجربیات شخصی روشهایی را برای هماهنگ کردن موسیقی ایرانی یافته بود و به کار می بست. نخستین کتاب اصول هارمونی نیز به کوشش او به زبان فارسی برگردان و منتشر شد.»

خالقی، خود در کتاب «هماهنگی موسیقی» که در سال 1320 در تهران به چاپ رسید می نویسد: «فن هماهنگی در موسیقی ما سابقه نداشته و این علم را اروپاییان پس از تجربیات بسیار از روی موازین علمی از طبیعت استخراج کرده و بر لطف و ملاحت موسیقی بسی افزوده اند و به طوری که تجربه شده است با توجه به ویژگی های موسیقی ما که اهل فن از آن بهره دارند کاملا برای موسیقی ایرانی هم مناسب و مفید است.

کار ما به مراتب مشکل تر از کسانی است که در کشورهای دیگر این فن را اعمال می کنند زیرا موسیقی هماهنگ در مغرب زمین صدها سال سابقه دارد ولی در کشور ما دوران آن بسیار کوتاه است و هنوز توده ملت که سهل است اشخاص تحصیل کرده نیز متوجه لطف این نکات نیستند. ما باید به تدریج از آنچه مطلوب تر و مطبوع تر است شروع کنیم و در بادی امر خود را تابع موسیقی دانان معاصر اروپا قرار ندهیم بلکه بیشتر باید از موسیقی دانان کلاسیک پیروی کنیم و در اثر گذشت زمان ذوق ها را راهنمایی و مردم را متوجه درک لذت نغمه های هماهنگ نماییم.»

آثار روح الله خالقی
آثار موسیقایی خالقی را شاید بتوان در چهار گروه، کارهای باکلام ، آهنگ های بدون کلام ، سرودها و اتوده های آموزشی رده بندی کرد. آثار پژوهشی او هم علاوه بر تعداد زیادی مقاله، سه کتاب به نام های «سرگذشت موسیقی ایران» ، «نظری به موسیقی»، و «موسیقی ایران» است.

میراث خالقی
روح الله خالقی در 21 آبان 1344 بر اثر بیماری زخم معده در یکی از بیمارستان های شهر سالزبورگ در اتریش درگذشت. از خالقی سه فرزند به یادگار مانده که از بین آنها، گلنوش خالقی در زمینه موسیقی فعال است. گلنوش دانش آموخته هنرستان موسیقی ملی و هنرستان عالی موسیقی در رشته پیانو، کالج اوبرلین و دانشگاه ویسکانسین در رشته رهبری کُر است. در واپسین سال های پیش از انقلاب رهبری گروه کُر رادیو و تلویزیون ملی ایران (هم آوازان) را در دست داشت و چند سال پس از مهاجرت به آمریکا، در سال 1364 ارکستر روح الله خالقی را در واشینگتن پایه گذاری کرد که متاسفانه پس از چند سال به علت مشکلات مالی منحل شد.

گلنوش در سال 1369 در بیست و پنجمین سالروز درگذشت پدرش به ایران سفر کرد و درصدد بود برنامه هایی را به یاد پدرش به اجرا درآورد ولی مقامات به دلیل زن بودن، به وی اجازه رهبری ارکستر ندادند. گلنوش در آن سفر، دو کاست با عنوان «می ناب» منتشر کرد. در این آلبوم تعدادی از مشهورترین آثار خالقی با تنظیمی تازه برای ارکستر، آواز گروهی و آواز (تکخوان: کاوه دیلمی) ارائه شده است. گلنوش مدتی است که مرکز هنری روح الله خالقی (موسوم به RKAC ) را در واشینگتن تشکیل داده که هدف اصلی آن، حفظ و اشاعه آثار روح الله خالقی است.



به تازگی توسط موسسه فرهنگی هنری ماهور، چهار سی دی به کوشش گلنوش خالقی از اجرای اصلی آثار روح الله خالقی به بازار عرضه شده است.

گفتگو با گلنوش خالقی
با گلنوش خالقی گفتگویی کردم و در ابتدا از او درباره همین چهار سی دی پرسیدم چرا که تنها آن دسته از کارهای آوازی روح الله خالقی در آلبوم گنجانده شده که توسط خوانندگان مرد خوانده شده باشند و تکلیف آن دسته از کارهای خالقی که با صدای خوانندگان زن اجرا شده روشن نیست. گلنوش چنین گفت:

به قطعاتی که توسط خوانندگان زن خوانده شده به دلیل محدودیت هایی که برای خوانندگان زن در ایران وجود دارد اجازه پخش نمی دهند. به همین دلیل ما این آثار را به آمریکا آورده ایم تا بتوانیم در اینجا پخش کنیم. »

- این کارها در چه زمانی منتشر خواهند شد؟
در طول سال 2007.

- این قطعات را چه خوانندگانی اجرا کرده اند؟
پوران، الهه، مرضیه، پروین و فکر کنم یک قطعه هم با صدای خانم بهار.

- شما موفق شدید در آمریکا به مناسبت صدمین سال تولد روح الله خالقی برنامه ای برگزار کنید؟
ما در تدارک یک برنامه در سان فرانسیسکو هستیم ولی امکان دارد که در همین صدمین سال تولد روح الله خالقی اتفاق نیفتد.

- اجراکنندگان چه کسانی خواهند بود؟
آنچه فعلاً در نظر داریم بخشی به صورت مالتی مدیا (عکس و ویدئو) خواهد بود. در فکر هستیم که یک ارکستر و کُر هم ترتیب دهیم که چند قطعه از پدرم اجرا شود.

- در دهه 1980 بود که ارکستر روح الله خالقی را پایه گذاری کردید ولی پس از چند سال به دلیل مشکلات اقتصادی ارکستر منحل شد. آیا برای صدمین سال تولد خالقی امکانی نبود که دست کم برای اجرای یک برنامه آن ارکستر را مجدداً تشکیل دهید؟
مشکلات اقتصادی متاسفانه هنوز هم وجود دارد ولی اگر پشتیبانی به اندازه کافی صورت گیرد در این فکر هستم که ارکستر را دوباره تاسیس کنم.

- شما از سوی ایرانیان مقیم شرق آمریکا واکنشی دیده اید که مایل به پشتیبانی از این پروژه باشند؟
خیلی علاقه مند هستند و می گویند چرا اینکار را نمی کنم ولی متاسفانه اغلب اشخاص فقط تشویق می کنند. وقتی از آنها می خواهیم که پا جلو بگذارند و کمک کنند همه یا گرفتارند یا وقت ندارند. متاسفانه این مشکلات همیشه در جامعه ما وجود دارد که کارهایی را که افراد خودشان پیشنهاد می دهند و به آن علاقه مندند صرفاً از آن حرف می زنند. مشکل اساسی ای کار فقط مسئله اقتصادی نیست. برای انجام چنین کاری به یک تیم نیاز است که وقت گذاشته شود و همکاری کنند. این همیشه عملی نیست. دلیلی که این برنامه در سانفرانسیسکو اجرا خواهد شد هم این است که یک تعداد ایرانیان علاقه مند در آنجا چنین فعالیت هایی دارند. سازمانی حامی از طرف دولت وجود ندارد که بتوان این کارها را انجام دهد. خود جوانها باید دست به کار شوند.

- فکر می کنم چند ماه پیش بود که برنامه ای در بزرگداشت روح الله خالقی در یکی از دانشگاه های تهران برگزار شد که بر سر آن جنجال زیادی به پا شد و حتا روزنامه «جمهوری اسلامی» نوشت که چرا برای یک موسیقی دان بهایی مراسم بزرگداشت گرفته می شود. قضیه از چه قرار بود؟
مقاله ای که در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید سراپا اشتباه بود چون اساساً مراسمی برگزار نشد. برنامه قرار بود در 28 آذر برگزار شود و زمانی که مقاله چاپ شد برنامه اجرا نشده بود. به دلیل هجویاتی که اینها درباره پدرم، همسرم و خود من نوشته بودند این برنامه بطور کامل کنسل شد و هنوز هم اجرا نشده است. ما تکذیب نامه ای به روزنامه جمهوری اسلامی فرستادیم که نمی دانم چاپ خواهند کرد یا نه. مجله «هنر و موسیقی» در شماره آینده اش آنرا چاپ خواهد کرد. مقاله سرشار از اشتباه بود از جمله اینکه پدر من اصلاً بهایی نبود. اینها ظاهراً هرچند وقت یکبار به کسی بند می کنند و می خواهند جلوی فعالیت های هنری اشخاص را بگیرند. حال چرا؟ من نمی دانم. به هر حال برگزارکنندگان برنامه به علت وحشتی که داشتند آنرا کنسل کرده اند. تا ببینیم بعداً چه خواهد شد.

رادیو زمانه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Asalbanoo
02-05-2007, 10:42
در گفتگویی رادیویی در سال 1340 در پاسخ به این پرسش که تا بحال چند آهنگ ساخته اید، مرحوم خالقی اظهار میدارد: "... در این مورد نمیتوانم مثل دیگران دقیق جواب بدهم..."

از قرائن چنین برمی آید که خالق آثار بی نظیری چون "می ناب" و "خاموش" خود چندان اعتنایی به تدوین و اثبات آثار خویش نداشته است. چرا؟ به عذر ناراستی روزگار و غدر اهل زمانه یا براستی بر این باور بوده که: "حاصل کارگه کون مکان اینهمه نیست". شاید هم خود بیش از دیگران میدانسته که جلوه های ممتاز و متمایز آثار او آنچنان عیان است که نیازی به ثبت آنها نیست.

هنرمندان و متفکران بزرگی بوده اند که تمایلی به جمع آوری و تثبیت آثار خویش نداشته اند که حافظ و نیچه و کافکا از آن جمله اند. این آثار به مثابه قله های کوه های یخی است که از اقیانوس مواج و پر تلاطم روح هنرمند سر برآورده اند و شنونده دردمند و نیوشا را به خلوت انس و مراوده روحی و عاطفی با خالق آنها دعوت میکنند. آثاری از این دست را نمیتوان تنها در قالب روشهای تا کنونی بررسی نمود زیرا پدیدآورندگانشان خود افرادی جریده رو و سنت شکن و تنها بوده اند.

در مورد آثار خالقی و تقسیم بندی آنها نیز شایسته است که تحولات فکری و حال و احوالات آهنگساز به هنگام ساخت اثر، مدنظر قرار گیرد و نه تنها تاریخ پیدایش آن. به این اعتبار شاید بتوان میراث هنری این موسیقیدان بزرگ ایران را به سه گروه تقسیم نمود که هر یک نمایانگر جنبه ای متفاوت از شخصیت خالقی و بازگو کننده حالات مختلف روحی آهنگساز و نیز نشان دهنده مراحل منزل به منزل سیر و سلوک و نضج فکری او میباشند.

در این رهگذر هستند آثاری که در دوره ای خلق و سالها بعد و در دوره ای دیگر آنچنان نضج و کمال میابند که گویی خود کاری مستقل و نو میباشند. پیگیری سیستماتیک اجراهای مختلف از یک اثر میتواند سیر تکاملی سازبندی و افزایش هارمونی خفیف را نیز نشان دهد.

همچنین باید توجه داشت که آثار خالقی، مانند آثار هر هنرمندی، نه یکدست هستند و نه همگی از ارزش هنری یکسانی برخوردارند. چه بسا آثاری که فقط بنا بر مصالح روزگار ساخته شده و ریشه در علائق شخصی و احساسات ژرف آهنگساز ندارند. بخصوص وقتی که به مسئولیتهای اداری و دلسوزیهای صادقانه او برای موسیقی اصیل ایران می اندیشیم، طبیعتا" جلب حمایت دولتمردان را از هنر و هنرمند نمیتوان نادیده گرفت.

اما انصاف حکم میکند، و این درسی است که ما باید مثلا از فرانسویان بیاموزیم، که خالقی را بر اساس آثار بزرگ و ارزشمند وی مورد توجه قرار دهیم. آثاری که فقط به منظور اجابت خواست یا تقاضای سازمان یا انجمنی ساخته شده اند، برای خالقی تنها جنبه رفع تکلیف داشته و طبیعتا نمیتوانند معیاری برای ارزیابی جهان عاطفی وی محسوب گردند؛ همانگونه که نزدیکی به ساحت قدس حافظ از طریق مداحی او برای شاه شجاع یا قوام الدین عبدالله میسر نیست.

علاوه بر این تردیدی نیست که آثار بزرگ و شکوهمندی چون خاموش یا حالا چرا، یک شبه ساخته نشده اند و چه بسا الحان نخستین آنها سالها قبل در ذهن آهنگساز نقش بسته و به مرور و طی چند مرحله بصورت نهائی درآمده اند. اجراهای قبلی برخی ازین آثار که بعضا جنبه تمرین داشته اند، حکایت از جهشی موثر در ریتمها و بویژه ارکستراسیونی گسترده تر در نسخه نهایی دارد که "شب هجران" یک نمونه آن است.

با رعایت همه جوانب فوق و نهایتا به منظور نزدیکی بیشتر به جهان فکری آهنگساز و نتیجتا درک عمیقتر آثار او، سه دوره خلاقیت او را شاید بتوان بصورتی که در سطور زیر می آید تصور نمود.

نخست دوره ای که در آن شادابی و طراوت ایام صداوت و دوران جوانی به وضوح دیده میشوند. بوی گل و عطر دل انگیز بهار ازین آثار به مشام میرسند و روشنایی و امید از آنها تراوش میکند. "آتشین لاله" اثر نمونه و شاخص چنین دوره است. صرف نظر از ترانه و با دقت در خود آهنگ، میتوان بوضوح پی برد که آهنگساز با فراغ بال و نشاط به تدوین چنین اثری پرداخته، که خود یادآور نام اولین اثر او "روزگار جوانی" و شعر آن: "خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی" و یادآور دوران خوش درس و ییلاق و قشلاق است.

باید بیاد داشت که آهنگ آتشین لاله بی هیچ ارتباطی به ترانه رهی و قبلا بصورت آهنگی بدون کلام ساخته شده بود؛ چنانکه شرح آن در بسیاری از نوشته ها آمده است. آثاری هم که از آنها بوی ایراندوستی و پیوند به سرزمین آباء و اجدادی به مشام میرسند نمونه های بارز این دوره از سازندگی هنرمند میباشند. سرود جاویدان "ای ایران" و آهنگ شکوهمند "آذربایجان" از این دست آثارند.

Actros
05-05-2007, 01:10
ممنون مژگان خانوم. خدایی ایران شاهکاره. الان باید سرود ملی بود.
مطالبت خوبه.
خسته نباشی

Asalbanoo
05-05-2007, 01:16
ممنونم که توجه می کنید...
باعث دلگرمی است..
-----------
در دوران دوم، آهنگساز بربازسازی آثار گذشتگان همت گمارده و خود نیز آثاری پخته و منسجم بر اشعار سنتی متقدمین و متاخرین خلق نموده که "چنگ رودکی" و "حالا چرا" نمونه هایی از آنانند. در این آثار فاصله گرفتن از شور و شر جوانی و گام نهادن به دوران میانسالی و تمایل به خلق آثار جاویدان فرهنگی ملاحظه میشود.

اصولا" هم ساختن آثاری اینگونه منسجم و حساب شده، مستلزم فراغتی است که با دوران جوانی چندان سازگاری ندارد. به جرأت می توان گفت که همه تنظیمهای خالقی از آثار دیگران به چنان دقت و ممارستی نیاز دارد که سالیان دراز تجربه و تامل طلب میکند. عزمی چنین جزم و درایتی اینگونه ژرف اصولا با سنین جوانی منافات دارد و مدتهای مدید طی طریق میطلبد.

...و سرانجام دورانی از حیات هنری خالقی فرا میرسد که هر کسی را توان دستیابی به آن نیست، حتی جهاندیدگان کهنسال. عوامل گوناگون که همگی آنها الزما در اختیار ما انسانها نیستند، میبایست دست به دست هم دهند و شرایطی سرنوشت ساز باید فراهم آیند تا چنین تحول و جهش فکری میسر گردد. عمر دراز و تلاش یکجانبه انسان تضمینی برای چنین توفیقی نیست زیرا: کشش چو نبود از آنسو چه سود کشیدن.

از قضا و شاید بنا به خواست اهریمن و سرشت نهانی کائنات، آنان که حقیقت جوئی را با پاره های جگر خویش معاوضه نمودند، عمری کوتاه و دورنی پر غوغا داشتند: کی یرکه گارد، پاسکال و موزار و کافکا نمونه هایی از این دستند. آنها اصولا به سنین پیری نرسیدند که بنا بر کثرت تجربه و محفوظات، اینگونه در تاریخ اثر گذار باشند.

رعشه فکری و آثار هنری چنین افرادی، تنها ناشی از تجربه اندوزی و دانش زیاد نیست بلکه ریشه در اقلیمی دیگر دارد که هر چه هست مطمئنا" فقط اکتسابی و آموختنی نیست؛ چنانچه پیشینیان ما گفته اند: خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است... و تا کسی عاشق نشود سخن از چنین مقوله ای همان به که مسکوت بماند زیرا هر کسی در نهان میداند: عشق آمدنی بود نه آموختنی.

کوتاه سخن، دوران سوم خلاقیت خالقی دوران شگرفی است. شاهکارهای بزرگی چون "خاموش" و "می ناب" و تنظیمهای بی نظیری چون "دلتنگ"، اثر جاویدان و بی همتای استاد علینقی وزیری به این دوره از حیات تعلق دارند. دوره ای که دلتنگی از فروبستگی کار جهان، هنرمند بزرگ ما را به انسانی فکور، خاموش و سر در گریبان، که چندان در پی باقی گذاردن نامی از خویش نیست مبدل می سازد. آزرده جان از مکر زمان و دغلبازی نابکاران، خود را تمام و کمال وقف موسیقی کرده و خود را از کارهای اداری و رنج تماس دائم با اهریمن صفتان میرهاند.

شاید اگر خالقی چند سالی قبل چنین کرده بود، جسم نحیف و تن رنجورش تابه توان بیشتری برای تحمل روح بزرگ و پر فتوح او را داشت. هر چند تصدی و فعالیت اداری او در پیشبرد مصالح موسیقی ایران تاثیر بسزائی داشت، اما این تلاشهای بی فرجام به چه قیمتی تمام شد؟ و از آن گذشته، به کجا انجامید؟ گرچه با یک گل بهار نمیشود، اما گلهایی هم هستند که میخواهند یکتنه بار همه بهار را بدوش کشند.

امثال روح الله خالقی به گلهایی میمانند که در جهنم میرویند و پر پر میشوند. در سرزمینی که گوهر اغلب در دست سفلگان است و قوت دانا همه در خون جگر، جای تعجب نیست اگر ارواح حساسی چون او قربانیان جهالت عمومی باشند. او در منش و روش به مثابه همان عقاب بلند پرواز دکتر خانلری بود که مرگ بر اوج فلک را به عمر دراز کلاغ در لجنزار ترجیح میدهند.

او که "ناامیدی و بدبینی را با مرگ برابر" میدانست، حدود یازده سال قبل از فوت نوشته بود: "اصولا در کشور ما موجبات برای نا امیدی بسیار است. هر کس در آغاز کار، شوق و ذوقی دارد ولی متاسفانه محیط ناسازگار، وسائل یاس و بدبینی را فراهم میکند. آنان که ضعیف ترند زودتر کار را رها میکنند و آنها که ثبات قدمشان بیشتر است مثل شمع میسوزند و کوشش میکنند و کارشان هم به نتیجه نمیرسد. شک نیست که در چنین کشوری انتظار پاداش نباید داشت. اگر فقط میگذاشتند آدم کارش را انجام دهد اشکالی نبود. مشکل بزرگ اینجاست کسی را هم که کاری میکند، از کار بازمیدارند. نتیجه این است که معدودی همیشه کامروا هستند و چیزی که هرگز به حساب نمی آید ملت بیچاره زحمتکش و هنرمند نامراد بی تظاهر است"

خالقی در جای جای نوشته های خویش با صمیمیتی در خور تحسین و با زبانی ساده از دردهای خود سخن گفته است. اما چه بسا کارشکنیها و حسادتها که ذکرشان را دون شان خویش میدانسته اما به تحملشان ناگزیر بوده؛ احتمالا این شرایط در آثار آخر او بی تاثیر نبوده اند.

Asalbanoo
05-05-2007, 01:18
آنچه که به نام اصلاح موسیقی، از دی ماه 1333 آغاز و در مرداد 1334 بدون ثمر خاتمه یافت، از دردهایی بودند که او میخواست بعدها در سومین جلد اثرش شرح دهد، گرچه مشتی بود نمونه خروار؛ ولی اجل مهلتش نداد.

بنا بر آنچه از خالقی باقی مانده، چنین به نظر میرسد که این هنرمند بی تظاهر جزا نادر انسانهایی بود که از خود محوری فاصله گرفته و به هنر بمعنای اصیل و اتیمولوژی لغت در سانسکریت یعنی نیکمردی معتقد و وفادار بود. (هو=نیک، نره= مردی؛ هونره= نیک مردی)

مسلم است که چنین انسانی در فضای مسموم و آلوده محیطی که در آن هر کس سنگ خود را به سینه میزند و محور امور بر نامرادی و ریا میچرخد، چون شمع میسوزد. شاید در پشت این واقعیت حکمتی نهفته باشد که پایانبخش شعر آخرین اثر او، زبان حال او در آخرین ایام باشد: به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی.

در این آخرین دوره خلاقیت هنری، آثار در هاله ای از رمز و راز پیچیده شده و بر خلاف دو دوره قبل، عموما" نگرشی رو به درون دارند. گوئی مخاطب این آثار شنوندگان نیستند، بلکه اثر نوعی "مونولوگ" یا گفتگوی با خود است. "خاموش" اوج پختگی فکری و قله خلاقیت او اما بهمین میزان اثری شخصی است و درد نهان در آن فقط تجربه فردی.

علاوه بر آن، در این دوره در همه جنبه ها تغییراتی روشن محسوس است. نرمخویی و ملایمت آثار و تنظیم های پیشین به مرور و با طی شدن عمر به نوعی شتاب در اجرای کل اثر و به تسریع در ارائه ملودیها و به قویتر شدن ضربات سازهای کوبه ای می انجامد و جالب آنکه نه تنها از زیبایی اثر نمیکاهد بلکه بر شکوه و عظمت آن می افزاید و نهایتا تاثیری شگرف بر شنونده باقی میگذارد که ماندنی و عمیق است.

آخرین اجرای آهنگ "آذربایجان" (گلهای رنگارنگ برنامه شماره 256) و "شب هجران" (گلهای رنگارنگ برنامه شماره 228 و 228ب) و مقایسه آنها با اجراهای قبلی( "آذربایجان" : گلهای رنگارنگ شماره های 171، 219 و 219 ب؛ "شب هجران" : برنامه موسیقی ایرانی) شاهدانی هستند گویا بر این مدعا. تحولات روحی آهنگساز و انعکاس آنها را در آثار خود او و در ارکستراسیون و تنظیم آثار دیگران، میتوان به این طریق دنبال کرد.

گویی آتشفشانی سربلند، اما سرد و خاموش، عمری را با طبیعت همجوار خویش در همنوایی زیسته، اما به مرور ایام طاقت از کف میدهد و دیگر نمیتواند جوش و خروش درون خویش را پنهان سازد. هنرمند در این مرحله از سیر و سلوک روحی، به آن رند عافیت سوزی میماند که دیگر سردی مرگان متحرک اطراف خویش را بر نمیتابد و فوران شور و هیجان روحی خویش را فدای مصلحت جویی نمیسازد.

در بررسی همه جانبه و مقایسه ای جامع که همه آثار شناخته شده او را در برمیگیرد، میتوان عوامل شاخص هر یک از سه دوره فوق را بازیافت و هر اثری را در جایگاه حقیقی خویش قرار داد. ثمره چنین تقسیم بندی درک و ارزیابی هر اثر، با توجه به پس زمینه ها و شرائط خلق آن است. چنین نگرشی در مغرب زمین، در مورد هنرمندانی که زندگی و هنرشان با هم عجین و با یکدیگر پیوندی ناگسستنی داشته اند امری رایج است.

تردیدی نیست که سمفونی دنیای نو دورژاک و یا آثار گوستاو مالر را زمانی میتوان بهتر درک کرد که به انگیزه ها و زمینه ساختن آنها تا حدودی آگاهی داشته باشیم. چرا خالقی از آنهمه غزلیات معروف حافظ، "می ناب" را برگزیده و چگونه به آن شعر شهریار توجه یافت. آیا همه اینها تصادف بود یا انتخابی هوشمندانه؟ اما این مقوله مجالی دیگر میطلبد.

تردیدی نیست که ارزیابی آثار هنری طراز اولی از این دست نه در توان و نه در صلاحیت هر فردی است. اصولا نمیتوان انتظار داشت که همگان فراغت و علاقمندی لازم را برای پرداختن به چنین اموری داشته باشند و یا هر کسی از دانش زیبایی شناسی کافی و از شم و بینش هنری لازم برای درک ظرافتهای این آثار برخوردار باشد. علیرغم توجه به این امور امید بر آنست که آنچه در این وجیزه در مورد تفسیر آثار و تنظیم های خالقی، آمده است، تنها تفسیر به رای نباشد، بلکه تا حدی هم تفسیر به حق.

اما چنین گامی، اگر اصولا میسر باشد مستلزم سالیان دراز مراوده روحی با آهنگساز و همزیستی طویل المدت با آثار اوست. توجه به تاثیرات خود خالقی از آثار دیگران، که خوشبختانه در آثار قلمی او به دفعات تشریح شده، میتواند در تفسیر پدیدار شناسانه آثار او راهگشا باشد و نقشی موثر ایفا نماید. در صفحات 129 تا 132 از جلد دوم کتاب سرگذشت موسیقی ایران، چاپ ششم، 1376، تفسیری از آهنگ "ناامید" استاد وزیری آمده است، که تنها یک مثال نیست. استنباط عمومی خالقی را از انچه که در بطن نغمات یک آهنگ پنهان است، در این تحلیل میتوان دید.

سبک خالقی در بررسی آثار موسیقائی، در این صفحات بوضوح نشان داده شده و همین روش در مورد همه آهنگها دنبال شده است. استنباط خالقی و نحوه تفسیر او از آثار دیگران و به ویژه استاد وزیری، بی تردید در ساخته های خود او تاثیر بنیادین داشته و میتواند مبنایی مطمئن برای درک جنبه های ناشناخته آثار او باشد.

چنین تعبیرهایی علاوه بر نمونه فوق در نوشته های او کم نیستند و از دانش وسیع و ذوق سلیم وی حکایت میکنند. برخی از این تفسیرها کوتاه بوده و عمدتا به جنبه های علمی، چون وزن و پرده ها محدود شده اند، مانند آهنگهای "گوشه نشین" و "سوز من"؛ در اینجا چنین تفسیرهایی منظور نظر نیستند. اما در مواردی دیگر خالقی در همداستانی با شاعر و آهنگساز تا بدانجا پیش میرود که در تشریح او، رازهای نهفته در آهنگ و ناگفته در شعر عیان میگردند. نمونه بارز این نوع، "دلتنگ" است.

در این نوشته سعی بر آن بوده که با وفاداری به روشهای بالا و به همان سیاق، آثار آهنگین خالقی تفسیر شوند. چنین تعبیری بیشتر از منظر و دیدگاه خود آهنگساز صورت میگیرد و روشی است که در غرب بوسیله شخصیتهایی چون تئودور آدورنو و سایر مفسران بزرگ موسیقی در طول سالیان دراز نضج و کمال یافته است.

آنچه در این مختصر آمده است، تنها طرحی است اولیه برای پی افکندن بنایی برای گردآوری و تحلیل آثار خالقی، آنگونه که شایسته شان و منزلت این هنرمند گرانقدر عصر ما و درخور اثار بی بدیل اوست. جای هیچ تردیدی نیست که این بنا روزی بپا خواهد شد و در ساختار متقن و منسجم آن، کمبودها و خطا های نه چندان اندک متن حاضر نیز، رفع خواهند شد.

Asalbanoo
06-05-2007, 10:19
در سال 1285موقعی كه پدرم میرزا عبد الله خان در كرمان منشی فرمانفرما؛ والی ایالت بود به دنیا آمدم. هنوز چند ماهی از تولدم نگذشته بود كه ماموریت پدرم به سرآمد و با اوبه تهران مراجعت كردیم.

سالهای اولیه دوران كودكی را درست به خاطر ندارم ولی از سن پنج، شش سالگی را خوب به یاد می آورم كه در همان خانه با مادر، خواهرو برادر بزرگترم زندگی می كردیم و در همین هنگام بود كه مرا هم مانند خواهرم (مخلوقه) و برادرم (كریم) به مدرسه آمریكایی فرستادند.

پدرم اغلب اوقات در مسافرت بود ولی هر وقت به تهران میی آمد، مجلس انسی با چند تن ازدوستان خود داشت كه همگی اهل ذوق وموسیقی بودند؛ به طوری كه خود میگفت مدتی نزد آقا رضاخان داماد میرزا حسینقلی و زمانی پیش خود میرزا و چندی هم در كلاس درویش خان ساز زده است. پدرم ذوق فلاحت بسیارداشت وبه همین دلیل به راهنمایی میرزاغلامرضای شیرازی كه ما او را (عمو جان) صدا میكردیم، باغ بزرگی بیرون دروازه قزوین خرید و ما به آنجا انتقال یافتیم. تقریباً ازهمان موقع بود كه من به تصنیف های عارف علاقه مند شدم وآن را در كتابچه ای نوشته بودم وازبس كه آن را خواندم همه را از برشدم.

بعد ازچندی پدرم به مسافرت رفت و بعدازآنكه مدت دو سال ازسفرش گذشت ماراهم به شیراز خواست. رفتن ما به شیراز مدت بیست روز به طول انجامید وبا وجود اینكه من بعد از آن سفر شهرهای زیادی را طی نمودم؛ ولی هیچ شهری به اندازه شیراز برایم جالب و دیدنی نبود. بهترین تفریح و بازی من اسب سواری بود. در آن دوره از روزگار دفتر پدرم در ارك دولتی بود. بعضی از روزها از سر راه مدرسه به آنجا میرفتم واز پدرم خط میگرفتم و مشق مینوشتم. یك روز فراشباشی بیچاره ای را كه تقصیری برگردن داشت آورد و روی گلیم پاره ای خوابانید وپایش رابه فلك بست و فراشهای دیگرپای اورابا همان تركه ی آب خورده زدند.

مقصر فریاد میزد : غلط كردم به جان حضرت والا دیگه از این كارها نمیكنم. تو را به خدا بگوئید مرا ببخشند.

از پدرم پرسیدم : تا كی او را میزنند؟

پدرم پاسخ داد : بروخودت را بینداز جلوی پای حضرت اقدس.

گفتم : میترسم بگویند مرا هم بزنند.

گفت : توبچه ای شاید دلش بسوزد و از تقصیراو بگذرد. من هم فوراً خود را جلوی پای او انداختم.

گفت : روح الله چه میخواهی؟

گفتم : قربان لطفاً او را ببخشائید.

چند لحظه ای صبر كرد و به پدرم گفت كه به این مردیكه بگو دیگر از این غلطا نكند.

پدرم هم فوراً گفت : حتماً قربان؛ قول میدهد.

هنوز تابستان1300 به پایان نرسیده بود كه به تهران برگشتیم. دختر عمه ای داشتم كه شوهرش كمانچه خوب می زد و او زیاد به منزل ما می آمد. وقتی كه او كمانچه میزد من در گوشه اطاق مینشستم وخیره به انگشتان میرزا رحیم خان كمانچه كش می شدم. درواقع این كمانچه كش ازاولین مربیان موسیقی من بوده است.

یك روز بر حسب دعوت پدرم میرزارحیم كمانچه كش به باغ ما آمد. وقتی مجلس تمام شد پدرم به میرزارحیم خان گفت: روح الله خیلی به موسیقی علاقه مند است، خوب است حال درس ساز را از شما بیاموزد ومدتی را نزد او تعلیم گرفتم. روزی ازسید علی خان، دایی نور علی برومند پرسیدم، بهترین استاد ویلن كیست كه من از هنرش كسب فیض كنم؟ گفت: اگر حقیقت را بخواهی كار باید به شیوه صحیح علمی باشد، من علینقی خان وزیری را به شما پیشنهاد می كنم كه باید در روزهای آتی مدرسه اش دایر شود. هرگاه مدرسه اش افتتاح شد نزد او برو و وقتت را تلف نكن. من هم با این وعده به انتظار باز گشایی مدرسه وزیری روز شماری میكردم.

Asalbanoo
08-05-2007, 13:00
در اوایل زمستان 1302روزی آگهی افتتاح مدرسه عالی موسیقی را در روزنامه خواندم و بی درنگ برای اسم نویسی به كوچه آقا قاسم شیروانی واقع در خیابان نادری رفتم. علی نقی خان در اطاق، پشت میز نشسته بود.

كلنل كه ازنوشتن نامم در دفتر فارق شده بود سر بلند كرد و گفت : "نت میدانید؟ "

گفتم : "خیر."

پرسید : "به چه سازی علاقه مند هستید؟"

گفتم : "ویلن."

گفت : "من این كتاب را برای تار نوشته ام ولی چون قواعد خط موسیقی نیز در آن بیان شده است بكار شما میآید یك هفته دیگر به مدرسه- واقع درخیابان منوچهری - مراجعه كنید."

برخواستم و بیرون آمدم و روزی كه وعده داده بودند درمدرسه حاضر شدم. عده شاگردان در حدود 100 تن میشد كه همه ما را به كلاسهای مختلف تقسیم كردند. من از سایر شاگردان كوچكتر بودم، در میان آنها مردان چهل ساله هم دیده میشد.

سلیمان خان كه قبلاً شاگرد علی اكبر خان بود آمد شاگردان را حاضر غایب كرد و رفت. بعد كلنل وارد شد و پس از آنكه مقدمه ای را گفت، شروع به درس گفتن كرد و نت را به ما یاد داد و پس از آن پشت ارگ نشست و صداها را نواخت و ما خواندیم. چند جلسه به همین ترتیب گذشت ولی كلنل از كسی درس نپرسید.

یك روز گفت: "حال میخواهم ببینم در این مدت چه مقدار یاد گرفته اید."

عده بسیاركمی درس را درست جواب دادند. نوبت به من رسید و خوب خواندم. سری به رضایت تكان داد و نامم را پرسید.

یك ماه گذشت و ناظم به كلاس آمد و تذكر داد كه دفعه بعد برای پرداخت شهریه ماه آتیه به دفتر مدرسه مراجعه كنید. روز دیگر وقتی به مدرسه رفتم چند تن بیشتر نیامده بودند. عده ای در حدود 20 تن باقی ماندند كه همه ما را در یك كلاس جای دادند. وزیری با یك یك ما جداگانه كار میكرد ولی چون این ترتیب خیلی وقت میگرفت ابوالحسن را به باز پس گرفتن درس ما مامور كرد.

بعد از تعطیلات ایام عید 1303 وقتی برای درس به مدرسه موسیقی رفتیم ما را به اطاق بزرگی راهنمایی كردند. شاگردان در اطراف اطاق نشسته و خدمتگزاران چای و شیرینی آوردند. بعداز اظهار تبریك؛ كلنل ویلن را از جعبه در آورد و سلیمان سپانلو تار را برداشت، ابوالحسن صدیقی هم ساز خود را كوك كرد وسه تایی با هم چند قطعه را نواختند. بعد از خاتمه اركستر، سپانلو تار را به كلنل داد واز استاد خواهش كرد به جای عیدی برای شاگردان به تنهایی ساز بزند.

وزیری كه تا آن وقت ایستاده بوده نشست و تار را به دست گرفت و نواخت. وقتی تار را زمین گذارد مانند مردم حیرت زده با تعجب و تحسین به او مینگریستیم و اورا تشویق مینمودیم. هنگامی كه استاد برخاست و گفت که این درس امروز ما بود. یكییكی نزد او رفتیم و بردست و صورتش بوسه های تشكر زدیم.

كلنل گفت: "سپانلو، معروفی، سنجری، صدیقی وصبا اینجا باشند،"

فهمیدیم یعنی سایرین بروند. وقتی وارد حیاط شدیم با یكدیگر صحبت كردیم واز آنچه امروز شنیده بودیم اظهار تعجب و مسرت نمودیم. گفتگوی ما زیاد طول كشید، صبا وسنجری ومعروفی هم از سالن بیرون آمدند. دور آنها حلقه زدیم كه ببینیم استاد چه گفته است. اظهار داشتند كه آنها برای شركت در اركستر دعوت شده اند. همه با خود گفتیم ای كاش ما هم آنجا بودیم.

موسی معروفی كه از همه مسن تر بود گفت: عجله نكنید، با كوشش و كار نوبت به شما هم خواهد رسید. جلسه نوروزی ما با این خوبی وخوشی به پایان رسید. فردا صبح مطابق معمول به مدرسه آمریكایی رفتم. موسیقی را كه تا آن زمان در درجه دوم اهمیت میدادم بر درسهای مدرسه ترجیح دادم. معلمین مدرسه به تغییر حالت من پی برده بودند زیرا دیگر توجه سابق را به درس ومدرسه نداشتم. اما عاشق كه عاقل نیست.

بهار گذشت و امتحانات مدرسه تمام شد و من هم قبول شدم. سه ماه تعطیلی داشتم وسخت به كارپرداختم. روزی استاد گفت وقت آزمایش فرا رسیده است هركس از عهده بر آید در اركستر پذیرفته میشود. امتحان من خوب شد و وارد اركستر شدم. من هم ویلن دوم میزدم

دل تنگم
01-03-2008, 01:37
روح الله خالقی





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][190].jpg

دل تنگم
01-03-2008, 01:42
آثار آوازی خود آهنگساز بر ترانه ها و اشعار دیگران- تصنیف ها آتشین لاله/لاله خونین (افشاری، ترانه از رهی معیری، گلهای رنگارنگ برنامه های شماره 142 و 205)
در مصاحبه رادیویی به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت خالقی در بیست و یکم آبانماه 1354 استاد علی تجویدی از "آتشین لاله" بعنوان زیباترین و دلنشین ترین اثر خالقی نام بردند و خود آهنگساز و خواننده اصلی آن استاد بنان نیز در برنامه قصه شمع در سال 1340علاقه خاص خود را به این آهنگ و ترانه ابراز می دارند. زیبایی این اثر از چشم شنوندگان عادی نیز پوشیده نمانده و از آن باید بعنوان یکی از معروف ترین کارهای زنده یاد خالقی نام برد.

براساس نواری که با صدای خود آهنگساز در دست است نام اصلی این اثر "لاله خونین" است، اما در اغلب نوشته ها و گفتارها از آن با نام بعدی یعنی "آتشین لاله" یاد میشود و خود آهنگساز نیز در مصاحبه فوق پس از برشمردن برخی از ساخته هایش که آنها را بیشتر میپسندد میگوید: ولی به آهنگ "آتشین لاله" خیلی علاقه دارم.

این اثر در اوایل سال 1326 و در آغاز به صورت آهنگی بدون کلام ساخته شده و کار اصلی ترانه سرایی و تلفیق شعر و آهنگ طی روزهای پنجشنبه چهارم و جمعه، پنجم اردیبهشت سال 1326 انجام شده است و روز بعد در کنسرتی با حضور وزیر وقت و چند تن از وزیران برای نخستن بار اجرا می گردد.

این کنسرت به همت داوود پیرنیا و به منظور جلب حمایت دولتمردان آن زمان از موسیقی کشور و به خصوص از انجمن موسیقی ملی که مدتی از تاسیس آن می گذشت برگذار شده بود.

علاقه خاص خالقی به این اثر بی ارتباط به علاقه مندی او به گل و به خصوص، گل لاله نبوده و از آنجا که پیرنیا هم چنین بود و نیز به تناسب ترانه و آهنگ،در آنشب بین حضار گل لاله تقسیم می گردد. در پایان وزیر فرهنگ وقت، ملک الشعرای بهار به حق اظهار می دارد: "شعر و گل و آهنگ را شاعرانه بهم آمیخته اند"

سال ها بعد که این اثر بمنظور اجرا در برنامه گلها تنظیم می گردد، مرحوم رهی معیری ترانه جدیدی بر آن می سراید که از حیث لطافت چه بسا برتر از ترانه نخست است و نشان می دهد که برای سرودن آن از فرصت و فراغت بیشتری برخوردار بوده است.

متن ترانه اول و نیز نت آهنگ در چند کتاب از جمله در یادواره استاد بنان بنام از نور تا نوا، بکوشش دکتر داریوش صبور 1369، تهران، و در مجموعه تصنیفهای استاد بنان بکوشش شهرام آقایی پور1381 و در بسیاری از کتابهای نت و نیز در آثار رهی معیری موجود است.

این اثر در چندین برنامه یک شاخه گل و گلهای رنگارنگ، برنامه های شماره 142 و 205 اجرا گردیده که برنامه اخیر مفصل ترین اجرای آنرا در بردارد و علاوه بر اجرای مفصل آهنگ بدون کلام، ترانه نخست با صدای بنان و متن دوم با صدای مرضیه، ضبط گردیده است که تحریر لطیف و جذاب هر دو را بحق باید ستود.

در این برنامه گلها هنرمندان طراز اول زمان، اجرای آهنگ را به عهده دارند؛ گروه ویولون را استادان بزرگ، علی تجویدی، محمد میرنقیبی، زاون، حبیب و رحمت الله بدیعی و عبدالله جهان پناه تشکیل میدهند. نوای دلنشین پیانوی شادروان مرتضی محجوبی، قره نی سلیم فرزان و کنترباس نعمت الله مجید و ویلنسل علیرضا ایزدی مخصوصا در اجرای آهنگ بدون کلام در آغاز برنامه و نیز در اجرای رنگ افشاری پایان برنامه هر کدام به سهم خود به این مجموعه جلوه ای خاص بخشیده و بنحوی چشمگیر بر غنای ملودیک و زیبایی الحان بنیادین این اثر افزوده و آنگونه که از خصوصیات بارز کلیه آثار خالقی است، از هیچ گونه تکرار ملالت بار که رسم کمابیش رایج آهنگ سازی ما بوده است، کوچک ترین جای پایی باقی نگذارده اند.

افزون بر این، آهنگ بدون کلام را نی بسیار پر شور استاد کسائی دنبال می کند که باید آنرا یکی از شاهکارهای کم نظیر او در افشاری نامید و به احتمال قوی با نظارت و انتخاب شادروان خالقی اجرا گردیده.

هم چنین آواز دلپذیر فاخته ای با تار استاد جلیل شهنار و همراهی ضرب دو تن از نوازندگان برجسته این ساز یعنی امیرناصر افتتاح و جهانگیر ملک و نیز اشعار عطار و مولانا بر لطف برنامه افزوده است؛ و سرانجام برنامه با رنگ افشاری زیبایی که از ساخته های خود خالقی است و دوبار با دو ریتم متفاوت اجرا میگردد به پایان می رسد.

دل تنگم
01-03-2008, 01:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

-آذربایجان (شور،ابوعطا، ترانه: رهی معیری، گلهای رنگارنگ شماره های 171، 219، 219ب و 256)


این اثر را که برخی آنرا آهنگ آذربایجان نیز نامیده اند نباید با سرود "آذربادگان" که کلام آن از دکتر حسین گل گلاب است اشتباه گرفت. این ترانه ی حماسی پر شور حاصل طبع لطیف رهی معیری است که در عین سویه سیاسی، آثار قریحه شاعرانه رهی را نیز در بر دارد.

گمان عمومی بر آن است که این اثر به مناسبت نجات آذربایجان ساخته شده و بنابراین تاریخ نخستین اجرای آن باید قطعا پس از این واقعه یعنی 21 آذرماه 1325 شمسی مصادف با دهم دسامبر 1946 میلادی باشد. مقالات و نشریات گوناگونی تاریخ نخستین اجرای این اثر را مرداد ماه سال 1324 نوشته اند که احتمالا نمی تواند صحت داشته باشد.

می دانیم که خطه آذربایجان در 21 آذرماه سال 1324 به دست عمال روس افتاد و تصادفا" در همین روز از سال بعد به دامان ایران بازگشت؛ کلام این اثر باید پس از نجات آذربایجان سروده شده باشد؛ دلیل این امر انست که ترانه سرا آشکارا از شکست و پریشانی خاطر دشمن شادمانی می کند و با پایان آمدن شب و جلوه گر شدن مهر را شادباش می گوید.

البته انجمن موسیقی ملی در مرداد ماه سال1324 هم در تبریز کنسرتی داشته، ولی قدر مسلم انکه اجرای این اثر در سال 1326 در تبریز و بوسیله ارکستر انجمن موسیقی ملی با استقبال پرشور مردم مواجه شد و مطبوعات از سازندگان و اجراکنندگان آن تمجید به سزایی به عمل آوردند. در اردیبهشت همان سال، تهران نیز شاهد اجرای این اثر غرور آفرین بود.

این آهنگ صرف نظر از سایر جهات از یک جنبه بخصوص حائز اهمیت است و آن دنبال کردن مستند توانایی و روش کار خالقی در تنظیم ارکستر و چگونگی رشد و تکامل قریحه ی او در عرضه یک اثر واحد در دوره های متوالی خلاقیت هنری وی و در طول چندین سال می باشد.

این امکان از آنجا ناشی می شود که حداقل سه اجرای متفاوت از این آهنگ در دست است که سه رنگ آمیزی مختلف ارکستر را نشان می دهد و این رشد و تکامل را آنچنان به نمایش می گذراد که نمی توان آنرا تنها به تفاوت در تعداد اعضا ارکستر یا به امکانات سازی دیگر تعبیر نمود. اگر هم امکانات جدید در این روند موثر باشند، عامل اصلی را باید در سیر و سلوکی ناپیدا جستجو نمود که نمونه آنرا در بسیاری از هنرمندان و متفکران بزرگ سراغ داریم و اتفاقا نگرشی کلی به تحول آهنگسازی خالقی نیز این نظر را تائید می کند.

چهار برنامه گلهای رنگارنگ، آهنگ آذربایجان را عرضه می کنند:
نخستین اجرا در برنامه های گلها که در عین حال ساده ترین و کوتاه ترین اجرا نیز می باشد در برنامه شماره 171 است، که در آن این اثر به نحوی آرام و ملایم، آنگونه که در این دوره از برنامه های گلها (قبل از گلهای رنگارنگ شماره 210) مرسوم بود، اجرا شده است.

ضرب استاد حسین تهرانی همراه با ویولون جمعی استادان بزرگ، مهدی خالدی، مهدی مفتاح، محمود تاجبخش و حسینعلی ملاح و تار شادروان زرین پنجه با پیانوی زنده یاد جواد معروفی، زینت بخش این برنامه اند و در آن بنان بهمراهی ویولن خالدی غزل معروف دکتر باستانی پاریزی (یا آنشب که صبا بر سر ما گل میریخت) را در شور می خواند. این برنامه را ارکستر شماره 1 به رهبری معروفی اجرا نموده که در عین زیبایی و لطافت هرگز با اجرای نهایی این اثر قابل قیاس نیست و حتی می توان آنرا تمرینی برای برنامه های بعدی دانست.

اما دومین اجرا در برنامه شماره 219 و 219ب میباشد. این دو برنامه تنها از حیث اشعاری که گویند دکلمه میکند متفاوتند و در آهنگ و ترانه و غزل آواز، که با ویولون تجویدی همراه است مشترکند. این اجرا بخصوص از نظر ارکستراسیون از انسجام بیشتری برخوردار میباشد و در تنظیم نیز ملایمت اجرای نخست را در بر ندارد و بالعکس با تندتر شدن ریتمها، شور و هیجان بیشتری را به شنونده القا میکند که در واقع با روح و پیام آهنگ و ترانه نیز همخوانی بیشتری دارد. تنها پیانوی معروفی است که در هر دو اجرا کمابیش یکسان است.

و بالاخره همین اثر ساده اولیه در آخرین اجرا، که در گلهای رنگارنگ بنرامه شماره 256 می باشد، به شاهکاری پرشور، حماسی و بی همتا در تاریخ موسیقی ارکستری ایران تبدیل می گردد. در حالی که در اجرای نخست مجموعه ای از ملودی ها و ریتم ها تاثیر آهنگ را بر شنونده، رقم می زنند، در اجرای نهایی تاثیر ارکستراسیون و تنظیم بر نواهای بنیادی چیرگی می یابد، هرچند در نگاه سطحی احتمالا این دو عنصر غیر قابل تفکیک به نظر می رسند.

این اجرا بوسیله ارکستری کار آمد و دقیقا تنظیم یافته و رهبری خود خالقی و با نو آوری هایی تازه که در اجرای قبلی دیده نمی شود، انجام گرفته و نه تنها بر سرعت ریتمها و شدت ضربات آهنگ افزوده شده، بلکه با به کارگیری نقش تازه ای بر سازهای بادی نی و قره نی که با ارکستر بزرگ به گفتگو می نشینند، به اثر نسبتا ساده قبلی یک جنبه حماسی قوی داده شده است.

گویی، همانگونه که در متن ترانه آمده است، این دو ساز چون افرادی که از سرنوشت دردبار خویش گله می کنند، از گردش گردون فغان و فراد برمیدارند و از دیده سیل خون روان می سازند و در مقابل، ارکستر طوفنده از نبردی سهمگین و نابرابر حکایت میکند و آنان را در همین حال به مبارزه ای بی امان فرا می خواند. بدین ترتیب بار حماسی و شور و تحرک این آهنگ اگر بیشتر از سرود معروف ای ایران نباشد، کمتر از آن هم نیست؛ یا این تفاوت که اینجا زیبایی کرشمه وار موسیقی ایرانی سهمی بسزا دارد و لطافت خاص کلام رهی نه تنها میدان رزم، که مجلس بزم را نیز به تصویر کشیده است.

از نوآوری های دیگر آنکه در اینجا و دقیقا پس از اولین ظهور دو ساز یاده، دو ملودی متفاوت همزمان بوسیله ارکستر نواخته میشوند و تنها نقاط مشترک ایندو، نقاط آغاز و پایان آنهاست. این هارمونی به آهنگ جلوه ای گیرا و شکوهمند بخشیده که در سایر اجرا ها نیست. همچنین حضور و بکارگیری دقیقا بجای سازهای بزرگ کوبه ای و زهی مانند طبل بزرگ، کنترباس و ویولونسل در این اجرا چشمگیر است. پس از این اجرا، شنونده مشتاق به فقدان حضور آشکار این سازها، نه تنها در مورد این اثر بلکه در قریب به اتفاق آثار آن زمان پی می برد.

ناگفته نماند که در ترکیب گلهای رنگارنگ شماره 256، یعنی در انتخاب اشعار و محل دکلمه آنها سلیقه ای ممتاز بکار رفته که احتمالا از قریحه ی سرشار خود خالقی نشات می گیرد؛ بخصوص برگزیدن این ابیات عارف، که گویی برای ارائه در این برنامه سروده شده اند:

چه آذرها بجان از عشق آذربایجان دارم
من این آتش خریدارش بجانم تا که جان دارم
به بی پروائی من کس در این آتش نمیسوزد
مرا پروانه، چون پروانه کی پروای جان دارم

این اثر بی تردید متعلق به دوران خلاقیت هنری خالقی و مربوط به زمانی است که او با دیدی تازه و این بار در مقام تنظیم کننده ای مجرب در پی تجدید حیات آثار پیشین خویش برآمده است. تمامی آثار و تنطیمهای این دوره از حیات خالقی دارای حال و هوایی مشابه بوده و همگی از نوعی دردمندی توام با طغیان حکایت میکنند، که اوج آنرا در آهنگ معروف، اما نه چندان شناخته شده "خاموش" می توان به وضوح دید. متن ترانه و نت آهنگ در کتاب تصنیف های استاد بنان آمده است.

دل تنگم
01-03-2008, 01:56
- آرزوی دل (سه گاه، ترانه از موید ثابتی، اجرا در برنامه موسیقی ایرانی)
رنگ و بوی آثار خالقی را حتی در آهنگهای کوچک و گمنام او نیز میتوان بخوبی دریافت. ترکیبی از نواهای متنوع و زیبا در این اثر بازگو کننده ذوق و شیوه کلی آهنگسازی خالقی و نمونه ای بارز از شادابی و طراوت دوران نخست کار هنری اوست.

این آهنگ جزء نادر آثاری است، که بر ترانه ای از موید ثابتی (متولد 1281) ساخته شده، ترانه سرائی که بر آثار محجوبی و لطف الله مجد نیز ترانه هایی سروده است. متن ترانه و نت آهنگ آن در کتاب تصنیف های استاد بنان آمده است.

- آه سحر (دشتی، شعر ترانه از فروغی بسطامی، برنامه موسیقی ایرانی)


این اثر در آغاز، مانند بسیاری از ساخته های خالقی با صدای خواننده محبوب و مطلوبش استاد غلامحسین بنان اجرا شده بود. خواننده ای بی نظیر که در وصف صوت داوودی او خالقی گفته بود: من از صدای او مسحور میشوم، لذتی بی پایان می برم که فوق آن متصور نیست. چندین دهه بعد از آن آقای شجریان نیز این ترانه را بازخوانی کرد. در اینجا مقایسه تحریر دو استاد بزرگ آواز ایران میسر میگردد.

علاوه بر ترانه و آهنگ، قسمت آوازی این برنامه نیم ساعته موسیقی نیز بسیار دلنشین است. اجرای جذابی از چهارمضراب دشتی مشهور رضا محجوبی بوسیله استاد معروفی و سپس آواز نمونه دشتی بر غزل سعدی، آشکارا از اجرای متداول آواز متمایز است و بر این احتمال می افزاید که خالقی خود در انتخاب اجزاء و اجرای این قسمت نیز نظارت داشته؛ گمانی که در مورد برنامه هایی چون گلهای رنگارنگ برنامه های شماره: 237 (خاموش)، 252 (دلتنگ)، 254 (چنگ رودکی قریب به یقین است.

متن کامل غزل فروغی بسطامی از دیوان او نشان میدهد که مناسبترین ایات برای این آهنگ برگزیده شده، که مجموعا شامل هشت بیت است.

- افراچشمه (آهنگی بر دو بیتی های باباطاهر عریان؛ ساخته شده در سال 1334)
- امید زندگانی (ماهور، ترانه از رهی معیری، برنامه نیم ساعته موسیقی ایرانی)

در سال 1326 در فیلم "طوفان زندگی" که به کارگردانی علی دریا بیگی و بر اساس داستانی از نظام وفا و بوسیله دکتر اسماعیل کوشان در استودیو میترا (پارس فیلم) تهیه شده بود، ارکستر فخیم انجمن موسیقی ملی، علاوه بر قطعه معروف دیلمان، سه آهنگ از ساخته های خالقی را برهبری خود آهنگسازی اجرا کرد.

این قطعات عبارت بودند از: "امید زندگانی"، "شب جوانی" و "شب هجران". نمایش عمومی این فیلم در سال بعد بر شهرت انجمن موسیقی ملی و نیز بر محبوبیت صدای بنان افزود. ترانه "امید زندگانی" سالها بعد مجددا تنظیم و از رادیو پخش شد. ترانه و نت این آهنگ در کتاب تصنیفهای استاد بنان درج شده است.

- بنفشه گیسو (گوشه ذاغستانی از مایه دشتی، گلهای رنگارنگ برنامه شماره 264)

آثار گمنام خالقی گویی موسیقی تنهایی و عزلتند؛ موسیقی خلوتند نه جلوت، شاید از این روست که این آثار با اقبال عمومی مواجه نشده اند و از شهرت چندانی برخوردار نیستند.

آیا مصداق حقیقی همه آثاری نیست که دردمندانه با "نم اشکی و با خود گفتگویی" خلق شده اند و هنرمند به هنگام خلق اثر آنچنان در ژرفای وجود خویش مستغرق است که به عوام الناس و سلیقه وقعی نمی گذارد؟ دست کم در مورد خیلی از اشعار حافظ چنین است. اما دقیقا چنین آثاری است، که ما را به هنر و جریانات ناپیدای حیات خالق آن و نیز به خویشتن خویشمان نزدیک میسازد.

این آثار خالقی برای ارواح دردمند و گوشهای حساس بی تردید چنین ات. آنان که در خلوت و خاموشی با اثری ازین دست به گفتگو نشسته اند، نیک میدانند که هیچ توضیحی نمیتواند در خور شان و منزلت هنری این آثار باشد.

در برنامه شماره 264 گلهای رنگارنگ، پس از کلامی چند پیرامون شعر و موسیقی ایران (احتمالا از داوود پیرنیا) ارکستر به رهبری خالقی تنها به اجرای گوشه داغستانی اکتفا نمیکند و شکوه ای گدازنده و اثری از خالقی با صدای الهه و آواز لری شهیدی بر ارج آن می افزاید.

دل تنگم
01-03-2008, 02:03
بهار آرزو یا بهار دلنشین (بیات اصفهان، ترانه از بیژن ترقی، اجرا بوسیله ارکستر گلها و به رهبری خود آهنگساز در برنامه های گلهای رنگارنگ شماره: 224، 224ب و 224ث)

این اثر به گفته خود خالقی در مصاحبه سال 1340 که قبلا از آن سخن رفت، نخستین موسیقی بدون آواز است که او آنرا پسندیده و به دور نینداخته است و آنرا "رنگارنگ1" نامیده است. این آهنگ بعده ها بوسیله بیژن ترقی ترانه گذاری شده و بر اساس کلام او به نامهای فوق شهرت یافته اما آقای ترقی خود این اثر را "گلریزان" نامیده است.

آرم نخستین برنامه سازو سخن، یکی از اجراهای اولیه این اثر است و در سه برنامه گلها این اثر عرضه شده، که غزل آواز در آنها متفاوت است. در برنامه شماره 224 غزل آواز از رهی معیری است که مطلع آن چنین است:


خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی

بیت آغازین غزل آواز در برنامه شماره 224 ب از این قرار است:


ما را غرض بجز رخ گل از بهار نیست
خوشتر به روزگار ز دیدار یار نیست

و بالاخره شروع آواز برنامه شماره 224ث این مطلع از غزل ورزی است:


آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود

اجراهای مختلف"رنگارنگ1" در سه برنامه فوق و نیز خارج از برنامه های گلها همگی کمابیش مشابه می باشند و تنها اختلافاتی جزئی، مثلا در ترتیب و تقدم و تاخر واحدهای پیوسته بهم، نشان می دهند. اما آنچه جلب توجه می کند، نبود قطعه پایانی این اثر در سه برنامه نام برده است.

شاید هماین پایان بخش کوتاه(حدود 85ثانیه) و فوق العاده زیبا و پرهیجان بعده به اثر افزوده شده باشد.قدر مسلم آنکه در اجرای این اثر به عنوان موسیقی بدون کلام و خارج از برنامه گلها، که خود آهنگساز در آن رهبری ارکستر را به عهده داشته، این رنگ پایانی آورده شده است.

با توجه به اینکه این آهنگ قدیمی ترین اثر بدون کلاک خالقی است و همگی اجرای ذکر شده بیست سالی پس از خلق اثر صورت گرفته، امکان تغییرات کلی و تکمیل آن در این مدت محتمل بنظر میرسد. شاید بهمین علت است که تمامی جنبه های شخصیت هنری خالقی یکجا در این اثر گرد آمده اند. از سویی لطافتی نسیم آسا از ژرفای روح آرام هنرمند خبر میدهد، که همچون وزش بادی ملایم بوسیله ارکستر به نمایش گذارده می شود و در کنار آن جوش و خروش امواج متلاطم دریا از دلی بی قرار و سودایی حکایت می کند.

هیچ اثر دیگر خالقی اینهمه حال و احوالات گوناگون و به تبع آن رنگ آمیزی های متنوع ارکستری را یکجا فراهم نیاورده است. شاید همین عامل دانسته و ندانسته سبب شده است، که فرزند برومند و شایسته استاد، خانم گلنوش خالقی، این اثر را در کنار شاهکارهای معروفی چون "ای ایران" و یا "حالا چرا" برای اجرای مجدد برگزیند. اجرایی که حدود نیم قرن پس از درگذشت استاد، بار دیگر نام و یاد او را در قلب هنردوستان آگاه ایران زنده ساخت و مخصوصا نقش موثر او را در تاریخ هنر این سرزمین برای نسل جوان روشن نمود.

در این بازسازی بکارگیری سازهای اصیل ایرانی- شرقی جایگاه خاص دارد. حضور فعال و آشکار سنتور و تار در این اجرا چشم گیر است و آنرا برای شنوندگان آثار اصیل، که موسیقی ایرانی بدون زخمه های روشن این سازها برایش غیر قابل تصور است، جذابتر و دلنشینتر میسازد. علاوه بر این کاربرد ویولون تنها در پاساژهای ملایم، بر ظرافت آنها آشکارا افزوده است. متن ترانه و نت این آهنگ از جمله در کتاب "رویای هستی" که مجموعه تصنیفهای استاد بنان است، آمده است.

برنامه گلهای رنگارنگ شماره 224ث نمونه ای از اجراهای مختلف آهنگ "رنگارنگ1" در برنامه گلها می باشد. این برنامه با نام "آمد اما" شهرت یافته که کلمات آغازین غزل آواز برنامه است که از ابوالحسن ورزی است و به همراهی پیانوی شادروان جواد معروفی و با تحریر مخملی بنان در بیات اصفهان خوانده شده است.